0

گام ۶: با رژیم لاغری می توان لاغر شد؟

رژیم لاغری
اندازه متن

رژیم لاغری گرفتن بیشترین اقدامی است که افراد چاق برای لاغر شدن انجام می دهند.

همه افراد چاق در زندگی برای یک بار هم که شده از رژیم لاغری برای کاهش وزن استفاده کرده اند و طعــم تلــخ آن را چشیده اند.

از آنجایی که خودم و همه افرادی که در این سالها عضو سایت تناسب فکری شده اند برای لاغر شدن از رژیم لاغری استفاده کرده اند و نتیجه دائمی نگرفته اند، در این مطلب آموزشی درباره رژیم لاغری و تاثیر آن در لاغر شدن توضیح داده می شود.

رژیم لاغری و تاثیر آن بر لاغری

اگر از هر انسانی در دنیا سوال کنید به نظر شما چطور باید لاغر شد؟ احتمالا جواب خواهد داد باید از برنامه رژیمی به همراه ورزش کردن استفاده کرد.

اهمیتی ندارد از یک فرد چاق یا لاغر این سوال را بپرسید، در هر صورت حتما پاسخ او شامل استفاده از رژیم غذایی و برنامه ورزشی خواهد بود.

دلیل اهمیت استفاده از برنامه رژیم لاغری به همراه برنامه ورزشی به دلیل تمرکز احتمالا صدها یا حتی هزاران ساله مردم دنیا بر این روش برای لاغر شدن بوده است.

البته از حق نگذریم به نظر منطقی هم می آید که فردی که چاق است برای لاغر شدن باید میزان خوراک خود را کاهش و همچنین میزان فعالیت خود را افزایش دهد تا بتواند به تناسب اندام دست پیدا کند.

این نگرش نشات گرفته از یک دیدگاه و باور قوی دیگری است که در ذهن بشر برای چاق شدن شکل گرفته است و آن ارتباط بین چاقی و خوردن غذاست.

از آنجا که در ذهن بیشتر انسانها مهمترین دلیل چاقی خوردن غذاست پس چندان هم غیرمنطقی نیست که بهترین روش لاغری در ذهن آنها استفاده از برنامه های رژیمی باشد.

چرا لاغر نمی شم؟

چرا لاغر نمی شوم؟!

ریشه بسیاری از دلایلی که نمی توانیم لاغر شویم، نگرش و افکاری است که نسبت به کلمه رژیم لاغری داریم.

همه افرادی که اضافه وزن دارند و برای لاغر شدن از برنامه های رژیمی استفاده کرده اند اطمینان دارند که از این طریق نمی توان لاغر شدن اما نگرش و باوری که در سطح جهانی برای رهایی از چاقی وجود دارد سبب می شود که بارها برای لاغر شدن از رژیم های غذایی محتلف استفاده کنند.

قدم اول برای لاغر شدن پذیرش این موضوع است که با استفاده از رژیم لاغری نمی توان لاغر شد و تا ابد لاغر ماند.

نکته قابل توجه درباره پذیرش این موضوع این است که زمانی می توانید مطمئن شوید که به این نگرش باور دارید که هرگز برای لاغر شدن به فکر استفاده از رژیم لاغری نباشید.

مهمتر از آن باید به رفتار و عملکرد خود در زندگی روزمره توجه کنید و بررسی کنید که آیا برخورد شما با مواد غذایی و موضوع خوردن به صورت رفتارهای مرسوم در ٰرژیم های غذایی است یا خیر.

اگر از افراد چاق درباره توانایی خود در لاغر شدن سوال کنید اکثر آنها عقیده دارند توانایی لاغر شدن را دارند اما توانایی نگه داری از مقدار کاهش یافته را ندارند.

این اتفاق زمانی رخ می دهد که در ذهن ما فرمول (لاغری = رژیم لاغری) ثبت شده باشد. به این ترتیب ما تا زمانی که از برنامه های رژیمی استفاده می کنیم با هر ضرب و زوری قادر به مراقبت از لاغری خود خواهیم بود اما به محض خارج شدن از برنامه رژیمی به سرعت برق و باد مقدار کاهش یافته به حالت قبل برگشته و ما دوباره چاق می شویم.

بنابراین به شما دوست خوبم که به هر علتی دوست داری مقداری از وزن خود را کاهش دهید و شرایط جسم تازه ای برای خود خلق کنید و زندگی جدیدی را ادامه دهید توصیه می کنم از امروز به هیچ وجه به دنبال امتحان کردن رژیم های لاغری مختلف نباشید چون علاوه بر اینکه نتیجه ای برای شما به همراه نمی آورد بلکه باعث ناامیدی شما برای لاغر شدن می شود.

در این فایل آموزشی توضیحاتی درباره رژیم لاغری و نتایج مخرب آن که تجربیات سال های چاقی خودم و کار کردن با افراد چاق بسیاری بوده است را به اطلاع شما می رسانم.

نوشته تاثیرگذار نگار عزیز در بخش نظرات

شناسایی  باورهای مخفی چاقی و اصلاح آنها 😍

کلمه وحشتناک و محدود کننده (رژیم لاغری) احساس اسارت و دردو رنج به همراه دارد.

در تمام سالهایی که از رژیم لاغری برای کاهش وزن استفاده می کردم این باور غلط در ذهنم به وجود آمد که تنها راه لاغر شدن رژیم گرفتن است.

اگر قرار باشه با این باور در مسیر لاغری با ذهن حرکت کنم از اضافه های وزنم کم نمیشه چون طبق فرمول ذهنی (دستورالعمل صادر شده جهت کاهش وزن هست و ذهن سعی می کنه منو هدایت کنه که باز رژیم لاغری بگیرم و دلیلش همینه که سناریو میچینه و به شکلهای مختلف منو با پیشنهادهای رژیمی مختلف روبرو میکنه !…🤔)

جهت اطلاع دوستان!… هر بار که رژیم لاغری گرفتیم ما تصمیم داشتیم خودمون رو محدود کنیم ولی جنگی در ذهن داشتیم که بخورم حالا از فردا! چرا نخورم؟ کمتر بخورم؟! جایگزین کنم!

این جنگ و جدال باعث می شد بالاخره ذهن پیروز بشه و ما شکست بخوریم و هر بار بیشتر نا امید شدیم و به طوریکه در تصمیم گیری سست شدیم و به خود ثابت کردیم ما ضعیف هستیم و انسانی که دائما در تصمیمش شکست بخوره به خودش و شخصیت و توانمندی و قدرتش ضربه محکمی می زنه تا جایی که اراده برای شروعی و تغییری جدید نداره.

بنابراین رژیم لاغری و روش های لاغر شدن خیلی بیشتر از آنچه فکر کنیم برای ما هشدار دهنده و مضر و خطرناکه و حصاریست که من قدرتمند را می بلعد

به لطف خداوند من به این باور رسیدم که تنها راه ماندگار لاغری استفاده از روش لاغری با ذهن است🌟

 وقتی فشار رژیم لاغری از روی ذهن برداشته بشه به طور ناخودآگاه با لذت غذا می خوریم و حرص و ولع و ترس ما نسبت به خوردن کمتر میشه بنابراین تمایل به مصرف غذا در ما به اندازه نیاز بدنمون میشه و این عالیه 😍 و به خاطر احساس آزادی و شادی است که درما به خاطر بینش و نگرش درستمون ایجاد شده است .

چاقی ما به خاطر خوردن غذا نیست بلکه به خاطر عادت و رفتار غذایی اشتباهمون است .

رژیم لاغری
ترس از خوردن

باور ترس از خوردن باید متزلزل شود و ریشه هایش قطع کردد. 

در طی سالها به اشتباه ذهن ما آموزش دیده است که غذاها چاق می کنند به ما گفتند نخور و یاچی بخور و چی نخور تمام محرومیت غذایی در رژیم ها برای سلامتی و کاهش وزن در ذهن ما ترس از مواد غذایی به وجود آورده است به طوریکه شیرینیجات و سرخ کردنی را جز غذاهایی می دانیم که قدرت چاق کنندگی دارند.

ولی تمام مواد غذایی نعمت خدا هستند و برای نیاز بدن ما و لذت بردن خلق شده اند و این ما هستیم که قدرت خودمون رو به غذاها داده ایم اگر اینطور بود بسیار افراد متناسبی دیده ایم که هر طور و هر مقدار بخواهند می خورند پس تفاوت در نگرش و فرمول ذهنی فرد چاق با متناسب هست. حالا که متوجه شدیم این باور ریشه عمیق در ما داره با آگاهی و مرحله ای ریشه هاشو قطع می کنیم.

🌸اولین قدم اینه که با ترس غذا نخوریم این یک گام مهم و اساسیه (از غذا نترس قدرت تویی) 

🌸دومین قدم اینه که موفقیت و شکستهامون رو در طول روز از بابت به موقع  و به اندازه خوردن ثبت کنیم تا پرخوری هامون  و آشغالخوریهامون را بتوانیم شناسایی کنیم .

شناسایی پیغام سیری ذهن

افراد چاق این پیغام را دریافت نمی کنند مگر بعداز فشار و درد در ناحیه شکم 

پیغام بدن از دو طریق شکل می گیره 

احساس درونی مثل ناراحتی و شادی و دلتنگی که اگر ادامه دار بشه در بدن واکنش می ده مثل گریه کردن و دیگری از طریق عصبها وقتی دستمون با چاقو میبره درد را تجربه می کنیم.

احساس گرسنگی اگر ادامه دار بشه و غذا نخوریم تبدیل به واکنشهایی در بدن میشه مثل صدای غار و قور شکم  یا مورمورشدن بدن یا لرزش بدن و ضعف و سستی

حالا اگر نقطه سیری درک و احساس نشه تبدیل میشه به تهوع و شکم درد و ناراحتی بعد از اون

🌟گرسنگی و سیری نباید از عوامل بیرونی پاسخ داده بشه بلکه با احساس درونی باید درک بشه.. 

برای درک احساس گرسنگی و نقطه سیری باید توجه به احساسمون داشته باشیم و تمرکز و توجه کنیم تا به صورت اتوماتیک ذهنمون یاد بگیره و دستور به مغز صادر کنه که به طور ناخودآگاه دست از غذا بکشیم

 (((همین یکدونه تمرین تمام صدگامه))))👌👌👌

بنابراین حداقل یک هفته این تمرین را انجام می دهیم با اولین حس گرسنگی غذا نمی خوریم بلکه اجازه می دهیم این حس تبدیل به واکنش بدنی بشه و این حس بسیار بسیار بسیار لذت بخشه 😇 برای فردی که تا به حال این حس را تجربه نکرده و همیشه از روی عادت غذاخورده.

 برای درک نقطه سیری به اندازه ای غذا مصرف می کنیم که واکنش بدنی قطع بشه و توجه به این احساس هم بسیار لذت بخشه و تکرار و تمرین می خواهد …به نظرم یک ماه با عشق این تمرین انجام بشه خیلی از مسیر رفتیم   😊

حالا ممکنه منفی باف بگه تو که رژیمی و کم خوردی و زیاد خوردی و شب شد و غذا ماند و زشته ها و ما را بندازه تو وسواس که نکنه زیاد شد و چی شد اصلا بهش توجه نکنیم چون تمام تغییرات رفتاری و عملکرد ما به طور ناخودآگاه صورت گرفته و این پیام خوش آشنایی است با خود. به به 😇

باید برای این تغییر ناخودآگاه الگو غذایی و احساس خوب روحی و عملکرد ذهن سپاسگزار باشیم و به بدن هوشمندمون احترام بگذاریم صلح و آشتی بعد از مدتها چقدر بدنمون سخاوتمنده و زود می پذیره بنابراین از خوردن هر چقدر که حسمون میگه لذت میبریم.

فکر کردن به خوردن هم یا چقدر خوردن چاق کننده است و اصلا حجمش مهم نیست پس باید بر این ترس غلبه کنیم 💪🏻💪🏻

فکر کردن به مسیر آسون لاغری و احساس خوب و رهایی و آزادیمون باعث تغییر بینش ما میشه که در نهایت در جسم خودشو نشون میده خدایا شکرت.

من یه خودم قول می دهم که به مدت یک هفته این احساس گرسنگی و سیری گمشده را پیدا کنم و حس کنم و لمس کنم و تجربه کنم.

پارسال این تجربه را تا مدتها داشتم البته یه وقتی هم پرخوری می کردم اما یاد حرف استاد می افتادم میگفتم دوباره تصمیم میگیرم و حالمو خوب می کردم خیلی بهم نتیجه داد ولی این بار بهتر درک کردم صحبتهایی شنیدم که انگار بار اول بود .

یک نتیجه کلی گرفتم وقتی می خواهیم عوامل بیرونی رو تغییر دهیم انگار از چند طرف داره به ما حمله میشه و در قفس می افتیم و محدود می شیم ولی وقتی از درون و افکار تغییرات ایجاد می شه حس می کنم قدرت منم فقط من در مرکزیت و دستورات من اعمال میشه و من مسلطم بر شرایط چقدر فوق العاده🦋 

و با خود زمزمه می کنم تنها قدرتی که تکان می دهد وهرگز تکان نمی خورد قدرت خداست و من جزئی از او هستم .👸🏻

  • من امروز توانستم لقمه اضافه دخترم را بندازم سطل زباله 😊
  • من امروز توانستم وقتی دختر۴ساله ام گفت سیر شده ام به گفته اش احترام بگذارم و اصرار نکنم😊
  • من امروز توانستم بر حسب ساعت غذا نخورم😊
  • من امروز توانستم یکبار از خو بپرسم واقعا گرسنه ای؟
  • من امروز توانستم به وقت چک کردن بدنم در آینه خودم را بغل کنم واز فکر رها شوم😊
  • من امروز توانستم قبل از درد شکم دست از غذا بکشم 😊
  • من امروز توانستم به وقت گرسنگی میوه مصرف کنم😊
  • من امروز توانستم بدون تفاوت قایل شدن بین خوراکی ها صبحانه کره عسل مصرف کنم .

وااای خدای من حالم خیلی خوبه مسیر مستقیم و هموار و پرنعمت اصلا تو فکر چاقی لاغری نیستم حالم خوبه شادم😇 

ممنون استاد جان حتما با این اموزشها روزهای عالیتری را خواهم دید …

همه چیز آرومه من چقدر خوشحالم 

خدایا عاشقتم ❤️دیوونتم خودت میدونی بزن قدش🙌❤️❤️❤️

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 3.91 from 128 votes

https://tanasobefekri.net/?p=10012
برچسب ها:
310 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار زهره
      1402/11/12 17:16
      مدت عضویت: 262 روز
      امتیاز کاربر: 7260 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 762 کلمه

      به نام خداوند خلق کننده ذهن که ازاین طریق می تونم 

      لاغربشم 

      سلام به استاد و عزیز و دوستان هم مسیر ✋

                       بارژیم غذای می تونیم لاغر شویم 

      واقعا برای لاغری همیشه شنیدیم کم تر بخور بیشتر بدو

      ولی هرگز بارزیم نمیشه لاغر شد و لاغر موند 

      چه چیزی رفتار من در مقابل غذا تعیین می کنه معلوم رفتار من  تحت فرمان مغز واکنش میده 

      و میل درونی یااشتهای ما رو مغز ما تعیین می کنه فرمان بیشتر  خوردن رو مغزم تعیین می کنه مثلا من از پله بالا میرم ناخودآگاه ضربان قلبم بالامیره این قلب تحت فرمان  مغز هست 

      پس در صادر شدن فرمان مغز در هنگام روبه رو شدن با غذا،با افراد لاغر و چاق فرق داره چون تفاوت در فرمان های مغزی اس 

      اول این که مغز افراد چاق تحلیل می کنه غذا رو به چاقی نترس ایجاد میشه و تکرار میشه چون فکر کردن به چاق تر شدن در ذهن انجام میشه مغز میاد اون به عنوان آرزو در نظر گرفته ورفتار شخص رو همسو می کنه با آرزو و توجه اون  تغییر میده به  سمت چاقی 

      پس مغز ماتحت تاثیر ذهن هست 

      افراد لاغر هرگز به چاقی فکر نمی کنه ورفتاری همسو با لاغری دارن 

      دومین کار مغز دستوراتی می ده به دوباره خوردن

       مثلاسیر هستی جا میری  با بوی غذا و  تعارف کردن شروع به خوردن می کنی این دستور مغز هست و نا خودآگاه در تو واکنش به خوردن میده حالا چرا این کار می کنه چون از قبل حرف ها و نصیحت های فراوانی شنیده وباورش کرده

      مثلا پولش دادم باید تا آخر بخورم باعث ضرر خودم نشه 

      تعارف کردن زشت .نذری ثواب داره .دیگه ممکن از این خبرا نباشه ،بخور گرون معلوم نیست کی دوباره گیرد بیاد ،بخور خیلی مفید ،میوه آب بخور ،خیلی خوش رنگ رو بخور این بار مزش،فوق العاده شده وغیره واین نگرش در ما باعث واکنش مغزی برای خوردن میشه در کسری از ثانیه چشم و می افته دستمان به خوردن میره 

      ولی افراد متناسب وقتی سیر هستن اصلا با دیدن وتعارف کردن نمی خورن چون در مغزشون نگرش درست هست وقتی سیر میشن از گلوشون  چیزی پایین نمی ره وتعارف کردن دیگران رو به راحتی رد میکنن چون این عمل زشت نمی دونن بلکه آزادی در انتخاب میدونن واز اصرار کردن برای خوردن بدشون میاد انگار  دارن بهشون زور می گن وآنها اصلا نمی خورن چون نمی تونن بخورن مغز دستور خوردن نمیده براشون

       پول دادن به چیزی رو ملاک زیاد خوردن نمی دونن چون باور کمبود ندارن باوراسراف ندارن بلکه باور فروانی دارن باقی موندن غذارو مساوی با کفر نمی دونن واز غذا فقط برای رفع گرسنگی ولذت سیر شدن می دونن نه مثل چاقها که غذا رو برای لذت بردن می خورن نقطه گرسنگی وسیری ندارن و همش می خورن تا بی کار نباشن چون نگرش شون برای بودن در دنیا رو بر لذت بردن از خوردن می دونن واین باعث میشه رفتار وعادتهای چاقی بیشتری از خود نشون بدن 

      خوردن یک فرمان مغزی که از نگرش،ما نشات میگیره 

      ۱.آنچه که می خوریم به هر چیز تصور کنیم همان برایمان رخ میدهدفرد چاق با هر بار خوردن تصور چاق تر شدن داشته باشد چاق میشود و فرد لاغر با هر بار خوردن تصور چاقی،ندارد اصلا تصور چاقی،به ذهنش خطور نمی کند چون فکری در این باره ندارد 

      پس برای لاغر شدن نیاز به تغیر دادن فرمان مغزی دارم 

      باید نگرشم درباره مواد غذایی و فرمولهای ذهنی تغییر کنه وبعد واکنشهای غذایی تغییرمی کنه 

      بعد خود به خود فرمان مغزی تغییر می کنه وبعد جسمم تغییر می کنه 

      آموزش مغزی یک پرسه مدت داره و زمان بر هست 

      ولی برنامه رژیمی عملا در مقابل مغز مقابله میکنه ودر جنگ هستن مغز فرمان خوردن میده ولی اراده من نمی خواد بخوره وبعد مدت زمان کوتاهی مغز بر اراده پیروز میشه 

      باید مغزموبرنامه ریزی کنم تاواکنش های لاغری داشته باشم 

      با ایجاد و پیدا کردن نمونهای مخالف با باورهای چاقی

       مثل

       عدم تحرک دلیل چاقی نیست بلکه خیلیها بی تحرک هستن و لاغر 

      یا مواد غذایی خاصی رو دلیل چاقی ندانیم مثل افرادی که همون غذاها رو می خورن و لاغر هستن وغیره 

      برای تغییر نگرش،از چاقی به لاغری باید در این سایت بود و درک کرد و باور درست رو ساخت تا واکنش،مغزم به سمت لاغری بشه 

      تمام رژیم ها بدونه نتیجه بودن با تجربه احساس بد ناامیدی همرا ه بودن احساس می کردم اراده ندارم ویا بدن من هرگز لاغر نمیشه این حس ناتوانی خیلی باعث افسردگی میشد و حالا فهمیدم من توانا هستم مسیر لاغری،درست نبوده واکنون احساس امید دارم انتظارم لاغر شدنم هست به آسونی خدایا شکرت

       موقع رژیم خیلی دوست داشتم همون غذاهای که اطرافیان می خورن رو بخورم و برام سخت بود تحمل نخوردن 

      حالا بدونه رژیم به راحتی لاغر میشم

      خدایا به امید تو 

      سپاس فراوان از استاد عزیزم🙏🥰

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فهیمه حیاتی
      1402/10/25 17:40
      مدت عضویت: 232 روز
      امتیاز کاربر: 7745 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 585 کلمه

      به نام خدای هستی بخش

      به نظر من تمام افراد چاق برای یکبار هم که شده رژیم گرفتن رو امتحان کردن و از چند وچون اون باخبر هستن . من در گذشته زمانی که چاقی باعث آزار و اذیتم میشد و این آزار واذیت شامل آزار و اذیت جسمی و روحی میشد به طور مثال از لحاظ جسمی به مشکل برمیخوردم مثلا موقع نسشتن و بلند شدن یا احساس کمردرد و پادرد و یا گفته و توصیه های دیگران منو از لحاظ روحی تحت فشار قرار میداد تصمیم میگرفتم که رژیم بگیرم با وجود اینکه سابقه رژیم گرفتن و نتیجه نگرفتن داشتم ولی انگار چاره ای جز رژیم گرفتن نبود چون زمین و زمان میگفتن برای لاغری باید کم بخوری و تحرکت رو بالا ببری و هیچ راه دیگه ای برای متناسب شدن وجود نداشت .پس من هم هروقت مشکل چاقی برام بولد تر میشد به طور ناخودآگاه تصمیم میگرفتم که رژیم بگیرم و اصلا به این قضیه فک نمیکردم که اگه رژیم تاثیرگذار بود دفعه های قبلی نتیجه میگرفتم . خلاصه روزای اول با اراده ی فولادی شروع میکردم و هزاران قول به خودم میدادم و میگفتم این دفعه با دفعه های قبلی فرق میکنه و لاغر میشم . رژیم رو شروع میکردم و روزهای اول با تمام وجود دقیقا مشابه دستور رژیم عمل میکردم و خدایی خیلی خوب هم وزن کم میکردم ولی به مرور زمان و به محض رسیدن به هفته دوم و سوم جنگ اعصاب من شروع میشد وزنم استپ میکردم و دیگه نمیتونستم رژیم رو مثل روزای اول سفت و سخت ادامه بدم و گاهی این وسط بیشتر مقدار تعیین شده استفاده میکردم و گاهی به خاطر بودن در مراسم خاصی کلا پرخوری میکردم و هم دوس داشتم پرخوری کنم و رژیم و رعایت نکنم و هم احساس عذاب وجدان بخاطر ترک رژیمم داشتم و این کشمش باعث جنگ روانی در وجود من میشد و واقعا اعصابم بهم میریخت و در چنین مواقعی بجای اینکه به روشم برای لاغر شدن شک کنم به خودم شک میکردم و خودم رو آدم بی عرضه و بی اراده ای میدونستم که نمیتونه رژیم رو ادامه بده و همیشه به حال افراد متناسب غبطه میخوردم چون در نظر من اونها افراد بااراده ای بودن و میتونستن همیشه جلوی خوردن خودشون رو بگیرن و متناسب باشن چون در نظر من متناسب بودن مساوی بود با کم خوردن و دائم در رژیم بودن ویا میگفتم ژنتیک شون لاغریه و خدا اینجوری براشون خواسته و اصلا به این فک نمیکردم که دائم در ژریم بودن رو هیچ کس نمیتونه تحمل کنه چون ذهن همه انسان ها محدودیت و تحریم رو دوس نداره  چون کلا نمیدونستم که ذهن در چاقی لاغری میتونه تاثیر داشته باشه و بیشتر اونو به اراده فرد برای مراقب خوردن بودن ربط میدادم و همه افراد چاق این اراده رو ندارن پس در نتیجه چاق هستن و غافل از اینکه اصلا ربطی به اراده نداره اگه به اراده باشه که چاق ها بااراده ترین آدم های رو زمینن که بارها شکست میخورن ولی همچنان ادامه میدن خود من چندین بار زمین خوردم ولی باز بلند شدم و ادامه دادم پس به اراده نیست و مشکل از جایی دیگه ست از ذهن و فرمول های ذهنیه وقتی فرمول های ذهنی رو سروسامون بدیم و در جهت متناسب بودن تغییرشون بدیم اصلا دیگه نیازی به اراده و سختی کشیدن نیست بدون هیچ دردسری مثل افراد متناسب برای همیشه متناسب میمونیم فقط این  تغییرفرمول های ذهنی نیاز به آموزش داره و آموزش هم زمان بر، پس باید صبور باشیم و اجازه بدیم که مراحل اون طی بشه . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا
      1402/09/23 10:35
      مدت عضویت: 346 روز
      امتیاز کاربر: 20130 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,470 کلمه

      سلام استاد 

      خداراشاکرم که درتاریخ 1402/9/23 این فایل را گوش دادم 

      رژیم گرفتن دردنیا با شکلهای مختلفی هم برای لاغرها و هم چاقها تهیه شده است و خیلی ها نتیجه نگرفتند . رژیم گرفتن همانطورکه برای افراد چاق سخت است برای افراد لاغر هم سخت است چون رژیم یک برنامه بیرونی است و با انجام دادن یک برنامه بیرونی نمیتوانیم فرمانهای مغز را تغییر دهیم چون فرمانهای مغز با دیدن و شنیدن و درنتیجه تبدیل به یک باور تغییر خواهد کردو یک پروسه تکرار شونده در خوردن هر وعده غذایی است .

      پس ما باید یاد بگیریم که با این روش رژیم گرفتن ما هرگز لاغر نخواهیم شد. قبل از انجام دادن هرروشی این فکر را برای خودمان تکرار کنیم این رژیم گرفتن چه کاری برای من انجام میدهد ؟به نظر من باید بدانیم رژیم 2 کار برای انجام میدهد 

      1- با انجام دادن این رژیم من لاغر میشوم 

      2- یابا انجام دادن این رژیم من لاغر نخواهم شد 

      که درهردو صورت ما باید اطمینان و اعتماد این کاررا انجام دهیم و چون افراد چاق درذهن خود باورهایی دارند که بسیار قوی هستند که آنها هیچ وقت به وزن ایده ال خود نخواهند رسید بنابراین دراین مسیر دچار شک و تردید شده و نتیجه خوبی از رژیم گرفتن ندارند و آن را رها میکنند.

      رژیم چیست ؟ یک برنامه ی غذایی است که قراراست به ما کمک کند که ازطریق تغییر تنوع خوردن مواد غذایی از جمله – میزان آن -زمان خوردن – نوع مواد غذایی – مقدار وزن آن ما کم کم اضافه وزن خود را کاهش دهیم و تغییر وواکنش ما را نسبت به مواد غذایی تغییر کند 

      آیا ما خودمان میتوانیم کارهایی که توسط مغز و فرمانهای آن انجام میشود را 1- ببینیم و 2- آنها را تغییر دهیم مثل پلک زدن – نفس کشیدن – گردش خون – حرکت اعضای بدن واشتها- تغییر رفتار غذایی – میل به خوردن و نخوردن …. دقیقا درست است جواب همه ی ما انسانها یک کلمه است ؟ خیر ما هرگز نمیتوانیم فرمانهای مغزی را تغییر دهیم چون فرمانها از مغز انسان دستور میگیرند نه از برنامه غذایی بیرونی که دیگران برای ما نوشتند و انسان را مجبور میکنند با احساس بد و از روی فشار عصبی و ناراحتی انجام دهد که دقیقا کاری که با احساس بد خواسته باشی انجام بدهی نتیجه خوبی نخواهد داشت .ما با دیدن و شنیدن فقط میتوانیم فرمانهای مغزی را تغییر دهیم پس همانطور که طی سالیان قبل با دیدن و شنیدن در مورد مزایای چاقی ، چاقی را اموزش دیدیم الان با بودن دراین سایت با دیدن و شنیدن فرمولهای لاغری را یاد میگیریم و با تکرار وتمرین کردن در رفتار و عملکرد کم کم جسم ما هم لاغر خواهد شد .

      چطور وقتی دریک مهمانی هستیم و غذایی را می آورند اول اشتها نداریم ولی به محض دیدن غذا و بوی آن احساس گشنگی زیاد درما ایجاد میشود حتی اگر سیر باشیم و وقتی تعارف کردند برمیداریم و میخوریم وافراد متناسب دراین مهمانی به راحتی میگویند میل ندارم و سیرم حتی با اصرار هم واقعا نمیخورند تفاوت این دو گروه درچیست ؟ آیا مغز آنها فرق میکند ، آیا سوخت و ساز دربدن انها فرق میکند ، آیا آنها تحرک بیشتری دارند قطعا خیر تنها تفاوت افراد متناسب با چاقها تغییر درنگرش آنها و باور نسبت به چاق و لاغر بودن درآنها است و تفاوت افراد لاغر و چاق تفاوت درفرمانهای مغزی است که درآن لحظه با آن مواجه میشوند چون درمغز افراد چاق تفهیم شده هرچیزی که ما بخوریم یعنی چاقی بیشتر و درذهن افراد لاغر اصلا چاقی معنایی ندارد چون فکر کردن اصلا شکل ندارد و با فکر کردن زیاد کم کم ذهن آن را تصویر سازی میکند و آن را به عنوان یک علاقمندی شما درنظر میگیرد و شما را کم کم به سمت چاقی سوق میدهد و باورهایی که سالیان سال درمغز آن را تقویت کردیم که من ارثی چاثم – من با کم تحرکی چاق میشوم – با خوردن نان و برنج من چاق میشوم را مغز تحت تاثیر ذهن قرار میدهد و این کار انجام میشود 

      مغز دراولین قدم فکر شمارا مورد پردازش قرار میدهد که شما الان درمورد چه موضوعی فکر میکنید در قبل ازغذاخوردن – حین غذاخوردن و بعد ازغذا خوردن اگر به فکر این باشیم که خوردن فلان مواد غذایی من را چاق خواهد کرد حتی اگر مقدار خیلی ناچیز از ان را بخوریم چون با نگرش چاقی بوده است قطعا مارا چاق خواهد کرد دومین قدم واکنش شما نسبت به دیدن مواد غذایی است که درشما تغییر میکند چون درهنگام سیری با دیدن غذایی و فرمان خوردن از مغز درکسری از ثانیه ولع خوردن درما شکل خواهد گرفت و ما هیچ مقاومتی دربرابر این خرس زمستانی که بیدار شده است نداریم و باید تسلیم فرمان مغز فقط بخوریم وبعد از خوردن خود را سرزنش کنیم حتی اگر درحین خوردن غذا هم به ما یادآوری کند ما هیچ گونه مقاومتی نمیتوانیم انجام دهیم چون از قبل تسلیم شدیم و بارها باخود تصمیم گرفتیم که این بار رعایت خواهم کرد ولی هیچ وقت درخت اگر و این بار به بار ننشست و میوه نداد و باعث شد اعتماد به نفس خودمان هم پایین بیاید که دیدی تو عرضه نداری – دیگران توانستند و توهرگز نمیتوانی و باور و انتظار چاق شدن هرروز درما تقویت خواهد شد .

      برای لاغر شدن ما نیاز داریم که فرمانهای مغزی خود را تغییر دهیم چون باید نگرش ما نسبت به خوردن و دیدن مواد غذایی تغییر کند و کم کم واکنشها خودش تغییر خواهد کرد . آموزش ذهن و مغز پروسه زمان برو تکرار شونده است هرگز مغز را نمیتوان با یک رژیم غذایی تغییر داد پس رژیم گرفتن یک کار بیهوده ای خواهد بود چون فرمانهای مغزی یک دستور است و بر ما پیروز خواهد شد و کم کم یک فشار عصبی دربدن ما شکل میگیرد که با رها کردن رژیم ولع خوردن درما بیشتر شده و سریع ما دوباره اضافه وزن قبلی را برمیگردانیم حتی گاهی اوقات با سرعت و وزن بیشتری 

      پس ما باید ابتدا یاد بگیریم که با استمرار دراین سایت و تکرار اموزش فرمانهای ذهنی کم کم فرمانهای چاقی را درذهن کم رنگ کرده و فرمولهای لاغری را تقویت کنیم و باورها و فرمولهای اشتباه درذهن در مورد چاقی قدرت خودش را ازدست میدهد وکم کم دیگر در ذهن تکرار نمی شود و فرمانی از مغز بابت چاق شدن صادر نمیشود 

      چاقی و لاغری خیلی شباهت دارد به یاد گرفتن زبانها درخانواده وقتی ما درهر کشوری زندگی کنیم زبان مادری را به خوبی می اموزیم و یاد گرفتن هرزبان دیگری برای ما سخت خواهد بود ولی با آموزش و تمرین و گاهی بودن درمحیطی که با زبان دیگری صحبت میکنند مهارت آموزش زبان دیگر را به خوبی یاد میگیریم .

      پس ما چاقی را به عنوان زبان مادری خود تلقی کنیم و زبان لاغری به عنوان آموزش برای یاد گرفتن زبان دیگر پس اول با آموزش و استمرار و تکرار و تمرین این کارهم را به خوبی زبان لاغری را یاد خواهیم گرفت فقط نباید عجله کنیم و با صبر و استقامت این مسیر برای ما هموار و آسان خواهد شد .

      رژیم گرفتن باعث میشود ما نسبت به خوردن هرگونه مواد غذایی ترس از چاق شدن داشته باشیم و با رها کردن رژیم این باورکه فلان غذای برای افراد چاق مضر است و افراد چاق را چاق تر میکند در ذهن تقویت میشود چون ابتدا از طرف شخص متخصص مثل استادان تغذیه این حرف تایید شده است و دررژیمها خیلی کمتر از این موارد استفاده میکنند چون قدرت چاق شدن دراین مواد غذایی بیشتر از دیگر مواد غذایی است و همچنین تجربه خود و دیگران افراد چاق مهر تایید می شود برای اینکار

      پس خدارا شکر وقتی دراین سایت یاد گرفتید که خیلی از افراد هم با رژیم لاغر نشدند و فقط من نبودم که اراده نداشتم و مسیر رژیم کاملا اشتباهه باعث افزایش انگیزه و اعتماد به نفس درمن خواهد شد . 

      اولین قدم: اینه که با ترس غذا نخوریم این یک گام مهم و اساسیه در چاق نشدن من است  چون من با فکر قدرت چاق بودن و یا نبودن را به غذا میدهم و چقدر عالی است که الان قدرت دردست من است نه فرمانهای مغزی 

      دومین قدم : شکستهای قبلی را برای خودم شکست ندادم چون مسیر را اشتباه رفته بودم و با انگیزه و اعتماد به روش لاغری با ذهن مسیر را ادامه دهم 

      سومین قدم : گرسنگی و سیری نباید از عوامل بیرونی مثل برنامه رژیمی پاسخ داده بشه بلکه با احساس درونی باید درک بشه تا نقطه سیری دربدن کشف بشود 

      هر بار قبل از خوردن غذایی به خود بگوییم من باید توجه کنم قبل از درد شکم با احساسم نقطه سیری دربدنم را پیدا کنم درهر فردی متفاوت است یکی با احساس بد – یکی با حالت تهوع و…. و سعی کنم با اموزشها کم کم مثل افراد متناسب غذا را با لذت و به اندازه بخورم پس من بدون رژیم و با احساس خوب خود بخود لاغر خواهم شد و این تمرین را بارها تکرار کنم

      لاغر شدن با تناسب ذهن آسانترین کار دنیاست 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Susan behrad
      1402/07/26 17:10
      مدت عضویت: 1093 روز
      امتیاز کاربر: 5335 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,141 کلمه

      بنام خداوندمهربان و پروردگارعالمیان 

      سلام به استادگرامی ومهربانم وهمراهان وهم مسیرهای گرامی آموزش لاغری باذهن 

      مسیر لاغری من گام ۶

      با رژيم لاغری می توان لاغر شد 

      همیشه بیشترین اقداماتی که برای لاغریمان انجام دادیم گرفتن رژیم‌های لاغری بود 

      همه چاقها برای لاغرشدنشان فکر و ذکرشان این بود که رژيم بگیرند. ورزش کنند تا بتوانند کمی از وزن وسایزشان را کم کنند که من خودم یکی از اون ها بودم که همیشه سفت و سخت رژیم‌هایم را انجام می دادم و این رژيم گرفتن هایمان چه سخت و دشوار وچه راحت واسون همیشه تلخ ترین طعم در زندگیمان بود 

      حتی حالا هم از شنیدن اسم رژيم برایمان آزار دهنده هستش 

      همه ما که اینجا هستیم حتی استاد عزیزمان که این سایت را ایجاد کرده اند برای لاغرشدنمان از این رژیم ها استفاده کردیم و هیچوقت نتیجه دائمی و ماندگاری را کسب نکردیم 

      ما هر موقع صحبت از لاغر شدن و متناسب شدن می کردیم توصیه همه برایمان این بود که باید رژيم غذایی بگیرید و فعالیت ورزشی داشته باشید 

      اما حالا بودنمان در این سایت برایمان آموزش می دهد که ما نمی توانیم با استفاده از رژيم لاغری، لاغر شویم و برایمان ماندگاری و دائمی شود ما باید همیشه این را بپذیریم و اطمينان و باور داشته باشیم که هیچوقت برای لاغرشدنمان فکر اینکه باید رژيم بگيريم نباشیم فقط باید به رفتارهایمان وعملکرد خودمان در زندگی روزمره مان توجه کنیم 

      من از سال ۱۳۹۹/۱۱/۲۷در این سایت زیبا وشگفت انگیز هستم و از همون روزهای اول تعهد

      دادم که دیگه اصلآ سراغ هیچ رژیمی نروم و مهم تر از اون حتی فکرشان را هم نکنم 

      چون من یاد گرفتم که فقط روی 

      نگرش و رفتارهایم عمل کنم نه برروی رژیم‌های بیهوده و بی اساس. 

      ما همیشه طبق برنامه های رژیمی که بهمون می دادند عمل می کردیم. بايد غذایمان را اندازه گیری می کردیم یا با قاشق یا با ترازو. بايد کالری شماری می‌کردیم. 

      ما باید با برنامه ای که برایمان تنظیم می کردند غذایمان را می خوردیم 

      من همیشه هم در حال رژيم گرفتن بودم و هم در حال وزن کردن خودم بودم اون هم نه یک بار نه دو بار بلکه چندین بار خودم را وزن می کردم و این عادت یک عادت خیلی اشتباهی بود 

      وقتی اقدام به رژيم گرفتن می‌کردم همیشه فکرمیکردم که باید با رژيم گرفتن وورزش و پیاده روی هم انجام دهم و همیشه یادم هست که صبح ها در خانه و عصرها از ساعت ۶عصر تا ساعت ۹شب پیاده روی می کردم ولی حالا تفاوت گرفتن رژيم با بودن دراین سایت برایمان آشکار شده که ما اصلآ نمی خواد که غذایمان را اندازه گیری کنیم. کالری شماری کنیم. کی بخوریم. چی بخوریم. چقدر بخوریم. 

      ما تنها باید به بدنمان توجه کنیم تا نقطه سیری و گرسنگی خودمان را متوجه شویم 

      ما باید خودمان بفهمیم که کی گرسنه می شویم غذایمان را بخوریم و وقتی سیر شدیم دست از غذاخوردن بکشیم 

      من از زمانی که وارد این مسیر شدم با خانواده سر سفره می‌نشینم و با لذت در کنارشان غذایم را میل می کنم و هیچوقت غذایم را از آنها جدا نکردم و این برایم لذت‌بخش‌تر است درست است که بعضی مواقع نمی خورم چون در اون موقع گرسنه نیستم و نمی خورم نه اینکه با اونها نخورم

      وحالا من به اندازه ای غذایم را میخورم که حس سیری میکنم و اون نیاز جسمی ام را برطرف کنم 

      بعضی مواقع میشه که اون فرمولهای قبلی بالا می آیند و نجواهایی شروع به گفتن می کنند که بخور خوشمزه است. بخور که تمام میشه. ولی داره کم کم کمرنگتر میشه و خیلی زود خودم رو جمع وجور می کنم و به مسیرم ادامه می دهم و اینقدر غذا مصرف می کنم که همیشه احساس سبکی می کنم و اون فشار شکمی سراغم نمی آید و هیچگاه حالم بد نمی شود 

      ما باید فرمولهای ذهنیمان راشناسایی کنیم و تغییرشان دهیم و هیچ چیزی در بیرون مان وجود ندارد که ما بتوانیم فرمولهای ذهنیمان را تغییر دهیم همه چیز در درون ما نهفته است 

      ما باید همیشه بتوانیم این را بفهمیم که کی گرسنه هستیم و کی سیرمیشویم و این رو ذهن ناخوداگاهمان خیلی خوب می فهمد کافیه که ما به واکنشهای بدنمان توجه کنیم 

      ما همیشه با رژيم گرفتن هایمان خودمان را در سختی و دشواری قرار می دادیم وبه جسممان فشار وارد می کردیم 

      و هیچگاه نفهمیدیم که رژيم گرفتن نمی تواند فرمولهای ذهنیمان را تغییر دهد و این را هم نفهمیدیم که رژيم گرفتن هردفعه وزنمان را افزایش می دهد و ما را سنگین تر و ناامیدتر می کند 

      چون همیشه ما بودیم که تصمیم می گرفتيم که باید رژيم بگيريم و ورزش کنیم در واقع ما داشتیم از عوامل بیرونی استفاده می کردیم و به جسممان فشار وارد می کردیم و با سختی ودشواری چند کیلو از وزن وسایزمان کم بشه ولی ذهن ناخوداگاهمان نمی دانست که ما چکار می کنیم و همیشه این ذهن خودآگاهمان بودکه بر ما پیروز می شد چون اون دستور می داد بخور و ما نافرمانی می کردیم و جلوی خودمان را می گرفتیم و از خوردن امتناع می کردیم و وقتی خسته می شدیم رژيم را رها می کردیم و ذهن ناخوداگاهمان هم با خیال راحت کار خودش راانجام می داد و ما را به وزن قبلیمان بر می گرداند 

      ما هیچوقت از هیچ رژیمی فایده ای ندیدیم و همیشه شکست خوردیم اما چون هممون عاشق لاغرشدن بودیم نمی توانستیم از رژيم گرفتن وورزش کردن دست برداریم و همیشه ادامه می دادیم و همیشه با یک روش جدید وبا یک اسم جدید وارد رژيم گرفتن میشدیم و می گفتیم اون قبلی فایده نداشت اما اين دفعه کار تمامه 

      من آخرین روشم خامگیاه خواری بودومن توانسته بودم که خودم را از ۹۳کیلوبه۶۳کیلوبرسانم و نزدیک به دو سال ونیم طول کشید و همیشه باخودم فکرمیکردم که این دیگه آخرشه من دیگه لاغر میشم وتمام 

      حالا بماند که چه عذاب‌هایی را متحمل شدم و چه زجر هایی کشیدم دو ماه فقط برون ریزی داشتم درسته خیلی خوب لاغر شده بودم اما انگار چند سال پیرتر شده بودم چون خیلی اندامم و صورتم افتضاح شده بود 

      وحالا من خیلی عالی دارم دراین مسیر حرکت میکنم و پیشرفت خوبی دارم و خدایم را شکر می کنم که توانستم که روش و مسیرم را پیداکنم و خیلی با آرامشی که پیدا کردم به راهم ادامه می دهم و دو سال و نیم است که در این مسیرزیباقرارگرفتم واقعاکلی تغییرات زیادی در افکار و رفتارم داشتم و هر روز که میگذره من به خواسته ام نزدیک ونزدیکتر می شوم و اطمينان دارم و مطمئن هستم که با ادامه دادنم به وزن ایده آلم برسم نه فقط به وزنم بلکه در تمام جنبه های زندگیم به ایده آل ترین خودم برسم 

      به امیدواری اول خداوندمهربان و دوم استادگرامیمان و سوم پشتکاری خودمان به خواسته هایمان برسیم چون فقط با یادگیری ذهن می‌توانیم به هر خواسته وارزویمان برسیم همه چیز در درونمان نهاده شده است نه در بیرون ما 

      ما فقط با ذهن. با افکار درست. وبا رفتار صحیح خودمان می توانیم به هر آن چیزی که خواسته وارزویمان است برسیم 

      خيلی عاشقانه دوستتان دارم 

      و تا نوشتن دیدگاه جلسه بعدی همه را به خداوندمهربان و یکتا می سپارم

      شاد و سلامت وموفق باشید

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زینب
      1402/07/16 22:10
      مدت عضویت: 298 روز
      امتیاز کاربر: 3925 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 631 کلمه

      به نام خداسلام به استاد عزیزم و دوستان به اندازه ای که مغز شما لاغر بشه انتظارات شما لاعر میشه  و شما لاغر میشی پس ریشه ی اصلی کار کردن رو باورهاتا وقتی درست نشن چیزی تغییر نمیکنه آمروز هم به لطف خدا جواب یکی از سوالاتم رو گرفتم شنیده بودم عذا ها باعث چاق شدن ما نمیشن و اینکه اگه تو باور کردی برنج باعث چاقی میشه پس همینم میشه میگفتم خوب ذهن من از کجا میفهمه اینی که خوردم برنج یا مثلا چطوری یه سری فرمان ها میده که من به چاقی برسم بر طبق باورهاموقتی استاد گفتن تو وقتی ذهنیتت نسبت به نون اینه که باعث چاقی میشه پس تصویرش میاد تو ذهنت و تحلیل میکنی و ربطش میدی به چاقی و ذهن دیگه از اونجا فرمان ها رو میده چند مدت پیش میرفتم پیاده روی و هر روز نان تازه میگرفتم و بعد پیاده روی یه صبحانه مفصل میخوردم و فرداش هم ورزش میکردم و غذام هم به خیال خودم کم کرده بودم اما بعد یه ماه دیدم دو کیلو وزنم رفته بود بالا خیلی ناراحت شدم گفتم جطور ممکنه روزی یه ساعت پیاده روی ورزش و تحرک بالا پس چرا من  کم که نکردم اضافه هم کردم بعد مادرم یه بار که ازم پرسید دیگه نمیری پیاده روی گفتم نه بابا نون تازه میگرفتم میخوردم حسابی چاق شدم ما همون صبحانه باید نون بیات باشه تا کم بخوریم یهو یه صدای درونم گفت گره زدی نتیجه ات رو به عوامل بیرونی نون نیست که باعث چاقی تو شده افکار تو نسبت به نکن هست که باعث چاقی تو شده و چقدر من اینو با  خودم اون روزا تکرار میکردم یعنی میخوردم ولی نگرانی بعدش که ای وای چقدر نون خوردم و همه ی اینا از عوارض رژیم کالری شماری بود آنقدر که کالری مواد عذایی رو تکرار میکردم تو ذهنم رفته والا قبلا اصلا نمیدونستم نون بربری چقدر کالری داره و باورم این بود نون اصلا چاق نمیکنه اون موقع ها نسبت به برنج این دیدگاه رو داشتم که چاق میکنه ولی میگفتم نون چاق نمیکنه تا اینکه انق ر از اطرافیان و پزشک ها شنیدم که اتفاقا نون خیلی هم چاق کننده است از برنج بدتر و وقتی کالری اش رو فهمیدم که دیگه واویلا حسم نسبت به همون نونی که قبلا با خیال راحت میخوردم خیلی بد شد ازش میترسیدم اگر زیاد میخوردم میگفتم وای خدا به دادبرسسه در مورد پیتزا و نوشابه و سس وماکارانی و اینا که بماند ولی از وقتی این دیدگاه رو تکرار میکنم که غذا نیست که باعث چاقی من شده افکارم هستن و نکته ی مهمش اینه من این افکار رو میتونم تغییر بدم خیلی حسم بهتر شده التبه که هنوز باید خیلی روش کار کنم و اونجا که گفتید یه پروسه هست کار کردن رو مغز خیالم بیشتر راحت میشه که من باید فقط ادامه بدم اگر من این نگرش ها رو تغییر بدم فرمان هم تغییر میکنه و دیگه قرار نیست من اذیت بسم خیلی راحت و خود به خود همه چیز تغییر میکنه کار من کار کردن رو این فرمول های ذهنی چاقی و تبدیل کردنشون به لاغری هست زمانی که رژیم میگرفتم نسبت به مواد عذایی حس بدی داشتم تقسیمشون کرده بودم به دو دسته مفید و مضرمفید های از نطر من بدمزه و مضر های خوشمزه و چقدر برام سخت بود ترک کردن و نخوردنشونیادمه وقتی ماجرا پندمیک پیش اومد گفتم معلوم نیست زنده بمونم بزار لذت ببرم و شروع میکردیم هر روز به پخت کیک های مختلف پیتزاها رنگارنگسیب زمینی های سرخ کرده و قارچ وپنیر و طوری می‌خوردیم که تو چند ماه 8 کیلو وزنم اضافه شدو هر بار حس عداب وجدان با تصویر هایی که از این غذاها داشتم که چاق کننده هستن  فرمان های ذهنی دریافت میکردم که بیشتر سمتشان میرفتم ولی حالا اینجام که ذهنم رو تربیت کنم تا فرمان هایی مطابق خواسته من بده دارم تلاش میکنم به همه غذا ها حس خوب داشته باشم با این نگاه که در بدن من به لطف الله تبدیل به نور و عشق میشن

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1402/07/11 11:30
      مدت عضویت: 1616 روز
      امتیاز کاربر: 26841 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,136 کلمه

      به نام خدای مهربانم که هر لحظه هادی و حامی من هست .

      سلام ،وقت همگی بخیر 

      من در بهترین حالت خودم شاد و پرانرژی و با انگیزه ی فراوان در مسیر تغییر کردن هستم و با حال خوب  به دنبال تحقق  رویاهام و اهدافم در این دنیای مادی هستم .

      رژیم برای من در گذشته تنها راه قابل قبولی بود که میتونستم  لاغر بشم و اگر در کنار اون ورزش  هم میرفتم دیگه برام   چه بهتر بود و باورم این بود که این دو کار با هم باعث میشه من   بهتر  هم لاغر بشم و انصافا هم از این راه بارها عالی  نتیجه گرفتم که چند باری در سایت توضیح دادم  و  اما قبلا هم در سایت  گفتم مشکل من این بود که من نمیتونستم اون وزنهای کم شده رو نگهداری کنم بعنی به محض رسیدن به وزن دلخواهم  نمیدونم چی میشد که کم کم وزنم برمیگشت البته حالا دیگه میدونم چی میشد بدن من  به خاطر اون همه رژیم سنگین دچار قحطی میشد بدن من حرص و ولع پیدا میکرد بدن من دیگه نمیتونست با ذهنم مبارزه کنه و کم میوردم  و دوباره به فرمانهای مغزی چاقی برمیگشتم و به اونها پاسخ میدادم .

      یادم میاد من بارها در دوران چاقی رژیم گرفتم و همیشه خودم هر چی صلاح میدونستم  که چاق کننده هست نمیخوردم و کم خوری میکردم و لاعر میشدم اما دو بار اخر که خیلی چاق شده بودم یک بار در دوران بارداری و یگ بار در  دوران شیردهی بعد از زایمانم  به توصیه ی یکی از پزشکان تصمیم گرفتم از کارشناس تغدیه استفاده کنم تا راحت تر لاعر بشم و یادم میاد من از  بس چاق بودم از جسمم و از  غذا خوردن تنفر داشتم و با رژیم های اون فرد چقدر هر ماه لاغر تر میشدم و در مدت زمان کوتاهی وزنی حدودا سی یا سی و خورده ای کم کردم و چقدر باشگاه و در اون مطب پیش همه تشویق شدم اما خب چی اون کارشناس من رو  در تنوع غذاها و مقدار غذاها و زمان غذا خوردن به شدت محدود کرده بود .و اما حالا متوجه میشم با اون کار کارشناس تغذیه چقدر خودم رو نابود کردم چون به طور غیر مستقیم من به خودم میگفتم من بلد نیستم چه مقدار غدایی از چه نوعی در چه زمانی باید بخورم و یکی دیگه باید برای من اینها رو تعریف کنه تا من اجرا کنم و  چقدر با این راه  نادرست من به اعتماد به نفسم و به عزت نفسم و توانمندی هام و به خود باوریهام  ضربه زدم .

       اما من الان  دیگه آگاهم که  تمام فعالیتهای بدن تحت کنترل  مغز ما در بدن اجرا میشه و این خوردنم یکی از همین فعالیتهاس که تحت کنترل معز ما هست و خوردن  چیزی دیگه نیست بابا این  خوردن هم یک فعالیت مثل بقیه ی فعالیتها  در جسم من  مثل پلک زدن و گردش خون و سلول سازی و … در بدن هست پس باید به جسم خودم اعتماد کنم نه به هیچ کس دیگه و اگر الان به من بگن مثل گذشته دوباره بیا در این راه رژیم  بگیر هرگز قبول نمیکنم و به این کارها خندم میگیره چون جسم من خودش  هوشمند هست و اون  هر وقت نیازبه غدا د اشته باشه یا نداشته باشه به من اعلام میکنه و من باید اون علایم رو بشناسم و  درست به اون  نیاز جسم پاسخ بدم و اما حالا چطوره همین مغز در در بدن یک انسان باعث تناسب اون میشه و در بدن یک انسان دیگه باعث چاقی میشه ؟؟

      شاید در گذشته میگفتیم نه بدن این افراد چاق فرق داره  یا اینکه این چاقی ژنتیک هست و یا اینکه چاقی به خاطر مواد عدایی هست و یا به خاطر اشتهاهست که در جسم چاق ها هست و در جسم لاغر ها نیست و….

      اما خیر تفاوت چاق ها و لاغرها در فرمانهای مغزی اونها  هست .

      ذهن فرد چاق کلی فرمول چاقی داره و اما فرد لاغر هیچ فرمول چاقی نداره مثلا به هر دو فرد پیتزا بده فرد لاغر با خیال راحت به اندازه میخوره  و تموم اما فرد چاق کلی افکار نادرست داره که الان چاق میشم و چون غذا سنگین هست نباید بخورم و با ترس و نگرانی یکم میخوره اما چاقتر میشه و مغز ما هم چون میبینه در ذهن  فرد چاق افکار چاقی مرور میشه و اون فرد  داره به چاقی توجه میکنه  چاقی رو برای اون فرد به ارمغان میاره چون برای مغز ما فرقی نداره ما از اون چیزی که بهش توجه میکنیم  خوشمون میاد یا بدمون میاد اون هر چیزی رو که ما بهش توجه میکنیم برامون براورده میکنه .در حالی که هیچ فرد لاغری این افکار رو مرور نمیکنه و اما اگاه باشیم که  تمام افراد  چاق موقع خوردن و بعد از خوردن ترس از چاقی دارن  و معز  اونها این رویا رو به واقعیت تبدیل میکنه .

      .

      و اما ذهن چاق چون  توسط دوستان. و خانواده و …دست کاری شده خیلی  از فرمولهای چاقی  رو یاد گرفته  و با  برخورد به هر مواد غدایی تحریک به خوردن میشه و اما لاغرها در هر شرایطی نمیخورن و خیلی راحت میگن ما مسیر هستیم و عدا نمیخورن و خیلی وقتها میگن اصلا  غذا از گلوی ما پایین نمیره و ما چقدر در گذشته این حرفها برامون عجیب بود و درکشون نمیکردیم و این تفاوت رفتار به خاطر تفاوت ذهن های ما هست .

      من خودم در گذشته  چقدر فرمول چاقی داشتم مثلا 

      چون اومدم مهمانی هر انچه در توانم هست باید بخورم

      چون اسراف نشه باید تا ته غدا رو بخورم 

      چون پولش رو دادم باید تا تهش رو بخورم 

      جون اومدم تولد و پول دادم باید هر چی به من داده میشه بخورم که تلافی بشه 

      چون …

      اینقدر از این فرمولها در ذهن من ذخیره بود که بدون اینکه من  کاری  کنم در موقعیتهای این چنینی  خود به خود شروع به خوردن میکردم و همیشه رژیم من رو همین فرمولها ی چاقی خراب میکردن پس جلوی فرمانهای مغزی رو نمیشه گرفت مثل این هست که من بخوام بدوم اما ضربان قلبم بالا نره همیشه ادم خندش میگیره پس خوردن یک فعالیت مغزی هست .

      من باید روی مغز و ذهن خودم کار کنم تا در خیلی  از جنبه ها مثل ترس از خوردن. و تفکیک مواد عذایی و … بازم  بهتر بشم  و فرمولهای چاقی در ذهن من  هنوزم کمرنگ تر  بشن 

      یک فرد چاق خوردن رو ربط میده به چاقی و اما بعضی  افراد چاق و یا لاغر  کنار این ربط دادن غدا به  چاقی به بیماری هم  اون رو ربط میدن اتفاقا من چند روز پیش داشتم با  شخصی که بسیار لاغر هست صبحت میکردم و خیلی واضح متوجه شدم که این شخص  وقتی یکم شیرینی و یا عذای چرب میخوره میگه الان سرم گیج میره و حالم بد میشه و نمیتونم بخورم هر وقت میخواد  چیز شیرین یا چرب  بخوره  سریع ربطش  میده به سر گیجه و چربی خون و  نمیخوره یعنی در ذهنش فکر چاقی نیست از ترس چاقی نیست که نمیخوره بلکه از ترس حال بد و سر گیجه هست که نمیخوره و کاملا این قضیه برای من روشن شده و اما دیشب در تولد یکی از فامیل های نزدیک بودیم  چندین فرد تپل  بودند که با هم  رژیم داشتن و  همش به هم میگفتن این رو نخور چاق میشی و یا بهم تدکر میدادن این رو  میتونی بخوری چون کالری نداره و مرتب حواسشون به همه چیز بود اما خود من با اموزشها ملاکم  فقط سیری و گرسنگی در جسمم بود یعنی  برای شام که ساندویچ بود چون واقعا گرسنه بودم در حدی که  قار و قور شکمی داشتم  به اندازه نیازم ساندویچ خوردم و چون سیر شدم دیگه برنداشتم و اما  برای  انواع دسرها  چون سبر بودم خیلی راحت  از اونها میگذشتم مثلا  کیک نخواستم نخوردم پفیلا نخواستم نخوردم میوه نخواستم نخوردم پفک چند دونه کم بردم و دیدم سیرم نخوردم واقعا برام جالب بود همش به خاطر این دوره های استاد هست  که من بدون اینکه نیاز به دکتری یا رژیمی باشه خودم با توجه به نیاز جسمم انتخاب میکردم و میخوردم و از همه ی اون افراد رزیمی و خیلی ها هم لاغر تر بودم اما بقیه ی چاق ها طبق برگه و اون محدودیتاشون غدا میخوردن و بسیار هم از بقبه و گذشته ی خودشون که من یادم هست  چاقتر بودم  .

      من در جمع دیشب کاملا رفتار متناسب ها رو زیر نظر داشتم واقعا مغز چاق ها و لاغر ها متفاوت بود لاغرها  با دل راحت  به مقدار مورد نیاز خوردن و چقدر  رفتارهاشون درست و هم جهت با تناسب  بودن اما چاق ها ی جمع کلی فرمول چاقی داشتن و بعضی از اونها  رفتارهای نادرست هم داشتن پس ما باید رفتارها و  نگرشهای درست داشته باشیم یعنی ذهن ما باید اموزش ببینه تا از سمت چاقی به لاغری حزکت کنه .

      وقتی مغزی همیشه داره فرمانها ی چاقی رو تکرار میکنه در نهایت پیروز میشه پس اگر بارها و بارها رژیم بگیریم همون فرمان ها ی چاقی میتونن  ما رو   دوباره چاق کنن.و نتیجه برای  ما ماندگار نیست .

      من خودم  یادم میاد در دوران رژیم از غذای  معمولی  سفره خوردن ترس داشتم و نمیخواستم بخورم چون اون غذا  برای من مساوی بود  با چاق شدن و هر وقت به هر دلیلی برام  جور نمیشد عذای رژیمی بخورم به خاطر این باورم  سریع چاق میشدم  برای همین در گذشته  سر موقع که گرسنه میشدم عذای رزیمی بد مزه که دوستش نداشتم به  اما مجاز بودم  که بخورم به زور میخوردم یعنی  هم شام هم ناهار  هم صبحانه  اینطور بودم که بگم من رژیم دارم اما بعدش  وسوسه میشدم و میرفتم سراغ غدای معمولی بقیه و  از اونها مقداری میخوردم مثلا هررشب شام رژیمی  رو میخوردم اما اگر بعدش  میرفتم جایی و چیزی بود که دوست داشتم و  میدیدم سریع اون رو هم  میخوردم و اما  اون اواخر  دیگه به خودم میگفتم چه کاریه خب دیگه  شام رژیمی رو نخور و خودت رو راحت کن .

       ذهن  چاق ما با رژیم دادن و گرفتن برنامه ی غذایی فرمولهاش تعییر نمیکنن ما باید مغز رو برای لاغری اموزش بدیم و اون رو  برنامه ریزی کنیم برای لاغری مثل اون موقع که برای چاقی همین کارها رو میکردیم .

      من باید اگاه باشم که چاقی من به خاطر مواد غدایی و فعالیتم نیست باید به خودم بگم ببین خیلی افراد هستن که مثل من از همین مواد عدایی میخورن و هیچ تحرکی هم ندارن اما بسیار لاغرن  و با این تغییر نگرش ها هست که  فرمانهای مغزی من هم تغییر میکنه اما  تا وقتی نگرش من این هست که نون و برنج باعث چاقی میشه معز ما این حرفها رو تشخیص نمیده و اون فقط کاری به توجه ما داره پس هر وقت اون هارو خوردید  و احساس چاقی کردید و واقعا هم چاق میشید اما افراد لاغر این تفکرها رو که ندارن وو این تحلیل ها در مورد مواد غذایی رو  هم  که ندارن و چاق هم نمیشن نمونه اش همسر متناسب خودم که به شدت به خوردن نون و شیرینی علاقه داده و وحشتناک هر دو رو میخوره و بسیار راحت هم میخوره و اما اصلا چاق هم نیست اما دیشب  تمام افراد چاق اطرافم بارها میگفتن ما نون و شیرینی و برنج و بستنی و این جیزا رو حذف کردیم و بسیار هم  لاغر شدیم .اما هین افراد نمیدونن دارن مغرشون رو چاق میکنن و  این چقدر تاثیر بدی در ذهن اونها برای همیشه میزاره .

       ما چاقی رو یاد گرفتیم و ما باید لاغری رو هم یاد بگیریم  دقیقا مثل یک شخص که بخواد زبان دیگه مثل انگلیسی رو یاد بگیره .چقدر فردی که در خانواده انگلیسی زبان به دنیا بیاد یاد گرفتن زبان براش راحتتره نسبت به فردی که در همچین خانواده ای نیست و اما حالا برای چاقی هم همین هست  اون فردی که در خانواده ی چاق به دنیا میاد یادگیری زبان لاغری سخت تر از فردی هست که در خانواده ی لاغر به دنیا میاد نمونه اش رو هم زیاد دیدم .و اما برعکسش هم هست برای اون افراد لاغر در خانواده لاغر  که دوست داره چاق بشه یادگیری چاقی سخت هست و نمیتونه .چاق بشه 

      من باید انتطارم از خودم لاغری باشه و ذهنم رو اموزش بدم و همیشه استمرار داشته باشم تا به لاغری برسم .

      من کسی بودم که به محض رژیم گرفتن لاغر میشدم و اما وقتی رژیم نداشتم  میگفتم دیگه چاق میشم چون ذهنم هنوز چاق بود پس هر چقدر  رژیم بگیرم و قرص بخورم و ورزش کنم فایده نداره چون ذهنم چاق هست .پس دیگه اون احساس خود تخریبی که من توانایی لاغر شدن رو ندارم دیگه ندارم و بارها میگم من بسیار توانا بودم و هستم و فقط روش من  غلط بوده  که من نتونستم برای همیشه لاغر بشم .

      من همیشه در زمان رژیمم  ..اون برنامه غدایی رو  به عشق لاغری با هر سختی بود   کامل اجراش میکردم و به تناسب دلخواهم تا حدودی هم میرسیدم  اما به محض رسیدن به هدفم یه سوال بزرگ در ذهنم بود که تا کی باید در رژیم باشم ؟؟ یعنی تا اخر عمرم ؟؟ من هم دلم فلان غداها رو میخواد و کلی ناراحت بودم و حرص وولع خوردن  خیلی از غداها و مواد غذایی رو داشتم  .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,302 کلمه

      بنام خدا سلام خدمت استاد عزیز.

      تمام کسانی که الان توی این سایت هستند چه اونایی که نتیجه گرفتند چه اونایی که نتیجه نگرفتن رفتند و برگشتن چه اونایی مثل من که اومدن نتیجه هم گرفتن و بعد از مدتی فاصله گرفتن و برگشتن همشون از یک کلمه فراری بودن اونم رژیم بوده و چون نتونستند تغییری توی جسم خودشون از تغییر رژیم گرفتن ایجاد کنند تصمیم گرفتن به روش درست گوش بدن یادش بگیرند و متوجه شدن که کاری از رژیم لاغری ساخته نیست و اونایی که این روش رو باور نکردن و نمی‌کنند و میگن الکی و ببخشید چرت و پرته دروغه تا آخر عمر چاق میمونن و با عذاب زندگی میکنند.

      واقعا خیلی با این حرفتون که گفتید کسانی که رژیم گرفتن رو برای ما در نظر گرفتن به زمان خوردن چی خوردن و چقدر خوردن رو تعیین میکنند یعنی چون ما بلد نیستیم و نمیدونیم کی بخوریم و چی بخوریم چاق شدیم موافقم و با گوشت و پوست استخوان تجربش کردم توی این چندین سال رژیم گرفتن همیشه سعی کردم طبق برنامه ای که بهم دادن مو به مو عمل کنم در همون اولش هم با ناامیدی که من ژن چاقی دارم و بعد از رها کردن یا اتمام دوره برمیگردم به همون چاق سابق یا باید تا آخر عمرم رژیم بگیرم انرژی رو ازم می‌گرفت اما چون تصمیم گرفته بودم لاغر کنم طبق حرفای اون دکتر یا اون متخصص ورزش و تغذیه عمل میکردم استاد یادم میاد یه وزنه برای اندازه گرفتن غذاهام خصوصا نون گرفته بودم و مثلا ۶۰ گرم نان با ۴۰ گرم پنیر با دو عدد گردو رو اندازه میگرفتم و باید حتما ساعت ۸ صبح می‌خوردم مصلا ساعت ۱۰ سیب بخورم و ۱۲ ناهار و برام عذاب بود آخه من همیشه ساعت ۸ صبح خواب بودم تازه ۹ و نیم بیدار میشدم طبق معمول صبحانه بخورم و من دیگه ساعت ۱۲ گرسنه نبودم برای ناهار یا مثلا من باید ساعت ۷ شب شام خورده باشم و ساعت ۱۰ شب خواب باشم و من برای نتیجه گرفتن ساعت خواب و بیدار شدنم هم طبق این برنامه گذاشته بودم و نهایت بعد از یک ماه دو کیلو کم میکردم ولی خودم توقع داشتم با این همه زجری که کشیدم و گذشتن از خیلی غذاها الان باید کلی چربی آب کرده باشم و چون چیزی کم نشده بود یا با بی انگیزگی ادامه میدادم یا رهاش میکردم و وقتی همون چند کیلویی که کم کرده بودم برمیگشت شایدم بیشتر خودمو تا می‌تونستم فحش میدادم که خاک تو سرت که نتونستی تحمل کنی و باز چاق شدی من یک زمانی در تلگرام وارد یه کانالی شدم که نوشته بود با حیوانات مهربان باشید و دیدم که گروه رژیم خام گیاه خواری بود برای حمایت از حیوانات و توی اون کانال لینک گروه گذاشته بودن و وارد شدم و دیدم که گروهی بود بیشتر از هزار نفر عضو که اکثرا چاق بودن و لاغر شده بودن مثلاً ۲۰ کیلو ۳۰ کیلو حتی ۴۰ کیلو و خیلی هم به ظاهر راضی بودم و من تصمیم گرفتم امتحانش کنم و از یک ادمین گروه‌ برای یک دوره برنامه گرفتم به عنوان رژیم خام گیاه خواری و اسمشو گذاشته بودن چالش ۴۰ روزه و ۴۰ روز انجام دادم و استاد در نهایت ناباوری بعد از این مدت که هیچ نوع مواد پختی یا حیوانی نخورده بودم همش ببخشید مثل یه گوسفند چیزای خام و سبزیجات خورده بودم و چقدرررر را گرسنگی رو تحمل کرده بودم حتی نیم کیلو هم کم نکرده بودم و اونقدر اون روز گریه کردم که انگار دنیا روی سرم خراب شده بود و باااااااازم مقصر خودم رو میدونستم و میگفتم این برنامه عالی بود همه حتی تا ۴۰ کیلو کم کردن ولی من بی عرضه یک کیلو هم نتونسته بودم کم کنم و بابام بهم گفت بابا عزیزم خودتو اذیت نکن تو ژن چاقی داری دیگه نمیتونی و مامانم که دید افسرده شده بودم از این وضعیت گفت برو باشگاه و در باشگاه. بهم گفتن که تو وزنت استپ کرده و یه برنامه ورزشی و غذایی خیلی سختی به من داد که هیچ فرقی با بقیه رژیم هام نداشت اونم تا یک ماه انجام دادم و فقططططططططط یک کیلو کم کردم و بازم اینم رها کردم و هرباری که برای هر رژیمی شکست می‌خوردم نسبت به دفعه قبل کاهش وزنم کمتر میشد استرسم بیشتر و احساسم داغون تر😥😥

      یه زمانی من دانشجو بودم و رژیم من درآوردی گرفتم که شبها غذام لوبیا گرم و عدس و ماست و خرما بود اونم با دو کف دست نان ناهار ۶ قاشق سر خالی و من وقتی برای فرجه های امتحان خونه میرفتم و مادرم غذا برام میکشید دعواش میکردم که ای بابا نریز خودم باید با اندازه غذا بخورم و حدودا با این رژیمی که برای اولین بار طاقت آورده بودم ۱۶ کیلو کم کردم و دوسال ماندگار بود و زمانی که از دانشگاه فارغ تحصیل شدم و حسابی خسته شده بودم از این رژیم مسخره کم‌کم سست شده بودم و چون مادرم دیگه برام غذا نمی‌کشید تا خودم اندازه بگیرم جوری قاشقم رو پر میکردم که ۱۲ تا قاشق میشد به جای ۶ تا و وقتی داداشم مسخره ام میکرد که رژیمت رو ول کردی میگفتم نه بابا یه خورده قاشقم رو پر تر کردم همونه و ذره ذره رهاش کردم و در نهایت مغزی که هی می‌گفت بخور بخور پیتزا نخوردی ساندویچ نخوردی نون خامه ای نخوردی فلان تنفلات که مدام میخوردی نخوردی شروع کن به خوردن و من میخوردم پیروز شده بود و جسم من شروع به برگشتن کرد و سرزنش های خودم به کنار حرفای اطرافیان و خانواده فشار بیشتری بهم می‌آورد و من تا این روزها متوجه این نبودم که وقتی خودت نمیتونی از پس خودت بربیای و اونو به دست بقیه میسپاری که بهت بگن چقدر بخور نتیجه اش میشه همین اندامی که الان دارم و اینکه گفتید خیلی ها دوست دارند یکی دو کیلو اضافه کنند گوشتی به تنشون بشینه و چاق باشند و نمیتونستد و کاملا دیدم داداش خودم ۲۵ ساله که هم‌چنان داره تلاش می‌کنه چاق بشه و من تمام این سال ها تلاش می‌کردم لاغر بشم و وقتی می‌خواستیم مامانم رو اذیت کنیم می‌خندیدم که ما چطور هم خون هستیم یکی میناله از چاقی یکی از لاغری اونم دو نفر که از یک خانواده سر یک سفره بزرگ شدن و تنها جواب مادرم ژن داشتن پ نداشتن بود که ما رو قانع میکرد چقدر خوبه این حرفایی که هیچوقت نمیتونستم بزنم و الان دارم به زبان میارم و از ذهنم بیرون میاد و در این صفحه چت جایگزین میشه و باری از درون ذهنم خالی میشه من شاید الان هنوز نتونسته باشم به طور جدی پیغام سیری رو درک کنم اما توی همین مدت مثل سال قبلی که وارد این مسیر شدم حسش میکنم که وقتی مثلا نصف نون خوردم و حسابی سیر شدم دیگه از غذا دست بکشم و چشمش دنبال این نباشه که غذای همسرم اضافه بیاد و من بخورمش دیگه قصد گول زدن خودمو ندارم و یه چیزی که متوجه شدم من هر زمانی که حس میکنم خییییلی دیگه گرسنگی داره بهم فشار میاره و ذهنم بهم میگه پاشو غذا بخور به سمت غذا میرم و تنها اندازه ای میخورم که سیر بشم نه اندازه ای که فشار شکم رو احساس کنم چند روزه که به فشار شکم نرسیدم چند روزه که ترسم کمتر شده اما هنوزم اون ترس توی وجودم هست ولی بخوام کلی بگم خیلی کم شده و حرص و ولع قبل رو ندارم مثلا دیروز وارد فروشگاه شدیم با همسرم اما مثل سابق سمت تنقلات نرفتم فقط همسرم دوتا دونه بیسکوییت برداشت که یکیشو با چایی خورد منم دو سه تا دونشو خوردم و یکیش رو داخل کمد گذاشتیم و خیلی حس رضایت به خودم داشتم.

      و در آخر کلامم این حس عالیه که سعی میکنم رفتارهای اشتباهم رو بشناسم و تکرارش نکنم و نتیجه اش به جای عذاب و ترس میشه کاهش وزن بدون هیچ زحمتی و سپاسگزاری بیشتر و قوی تر نسبت به خدای مهربونم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سحر
      1402/06/02 17:48
      مدت عضویت: 292 روز
      امتیاز کاربر: 10847 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 886 کلمه

      سلام به استاد گرامی و دوستات عزیزم 

      من از دوره نوجوانی که رسما متوجه اضافه وزنم شدم از طریق دیده ها و شنیده ها یقین داشتم که فقط از طریق رژیم و ورزش میشه لاغر شد و من از دوره نوجوانی شروع به انجام تمرینات ورزشی کردم و رژیم های سرخود،اولش بله من به امید لاغر شدن و تناسب اندام با اشتیاق سعی میکردم که نخورم در عین حال که سعی میکردم اون مواد خوراکی که تصور چاق کنندگی در مورد اونا دارم رو نخورم اما همون لحظه به شدت دوست داشتم که بخورم و فقط داشتم آگاهانه جلوی خودم رو میگرفتم.و همییشه برای خوردن اون خوراکی های ممنوعه اشتیاق داشتم.اوایلش میتونستم جلوی خودم رو بگیرم اما در طولانی مدت از این کنترل کردن در مورد خوردن خسته شدم و برای من تبدیل به نشتی انرژی بزرگی شد و بخش عظیمی از تمرکز و انرژی منو میگرفت چون اقدامات آگاهانه همیشه نیاز به انرژی و تمرکز بالایی دارن و من در این پروسه بخش زیادی از انرژی و تمرکز خودم رو صرف کردمو من در زمان رژیم از ۲ موقعیت رنج میکشیدم و حسرت میخوردم یکی اینکه جلوی خودم رو میگرفتم که خیلی از خوراکی ها رو نخورم و میزان خوراکم رو کم میکردم که همزمان حسرت خوردن اون خوراکی ممنوعه رو داشتم هم باید انرژی و تمرکز صرف این اقدام آگاهانه کنم و هم اینکه به همه افراد متناسبی که برای خوردو خوراکشون اصلا انرژی و تمرکز صرف نمیکنن حسرت میخوردم و در عذاب بودم.و در اواخر متوجه میشدم من دقیقا همون خوراکی هایی که قبل از رژیم اهمیتی بهشون نمیدادم و شاید ماهی یک بار طبق میل خودم میخوردم و هوس نمیکردم که همیشه بخورم وقتی که از خوردنشون به واسطه رژیم منع شدم‌اتفاقا انگار اون زمان ذهنم متوجه وجودشون شد و بخشی از تمرکز منو بردن سمت خودشون و خوراکی که قبلا نسبت بهش حرص و ولع نداشتم الان به دلیل ممنوعیت شدیدا ولع پیدا کردم و این یکی از آثار مخرب رژیم غذایی بود.که من نسبت به خوراکی های ممنوعه بشدت حرص و ولع پیدا کردم حتی اگر اون خوراکی قبل از رژیم مورد علاقه چندان من نبود!

      و دیگه اینکه در تمام مدتی که رژیم بودم وقتی لاغر میشدم همون موقع اصلااا لذتی از اندامم نمی بردم چون اونو از دست دادنی و موقت میدیدم و تمام فکر و تمرکزم میرفت سمت آینده نیومده و ترس از چاق شدن مجدد در واقع من حسرت لاغری که الان بدست اومده رو داشتم و همه ما اطلاع داریم حسرت داشتن یکی از موانع بزرگ ذهنیه.من عملا روی این اندامی که در زمان رژیم لاغر و زیبا شده بود هیچ توجه و تمرکزی نداشتم! و نتیجه میگیریم که در رژیم های غذایی ما اصلا توجهی به لاغری نداریم بلکه توجه ما به چاقی شدت میگیره و تصویر چاقی ذهنمون بیشتر از قبل شدت میگیره و پررنگ تر میشه.و من یادم میاد وقتی در زمان رژیم سرخود خودم لاغر شده بودم توی سالن اداره ایستاده بودم و بخاطر خستگی دستم رو به کمرم گرفتم و متوجه لاغری دور کمرم شده بودم همون لحظه ترس و استرس شدید گرفتم که خدایا منک نمیتونم این حجم از لاغری رو برای همیشه نگه دارم و تمام فرمول های چاق کننده یکی یکی اومد جلوی چشمم و ذهنم بهم یادآوری میکرد که این لاغری دائمی نیست چون قراره موقع ازدواج،بارداری،زایمان،میانسالی و یائسگی چاق بش(تشدید فرمول های چاق کننده) و من بشدت مستاصل شده بودم؛ بیشتر از قبل نسبت به غذاها حساس شده بودم و به دلیل سرچ کردن در مورد رژیم ها و ورود آگاهی ها در مورد قدرت چاق کنندگی غذاها،نسبت به هر ماده خوراکی ۲ نوع نگرش به طور همزمان داشتم یکی اینکه انواع خوراکی ها چه تاثیری در سلامتی و بیماری دارن و دوم تا چه میزان قدرت چاق کنندگی دارن و به همین دلیل نتیجه میگرفتم که نخورم یعنی خودم رو منع میکردم و منع کردن باعث شد ذهنم در این مواقع مثل حالتی رفتار کنه که با دوران جنگ و قحطی و کمبود مواجه شده و مغزم بیشتر از قبل فرمان خوردن میداد و در این بحبوحه من خسته از رژیم و محدودکردن خودم شده بودم و نتیجه این اتفاقات بی رمقی،استیصال،ناکامی،ترس و استرس و عدم آرامش و بهم خوردن خوابم بود شب ها اییینقد فکر خوراکی ها ذهنم رو مشغول میکرد و حرص و ولع در من ایجاد کرده بود که تا ساعت ۴یا ۵ نمیتونستم به خواب برم و روز که میشد به دلیل اینکه میدونستم وااای باز روز شروع شد و قراره تمام طول زمان بیداری فکر ها پشت سر هم و مداوم و بی وقفه در ذهنم تکرار بشه دلم نمیخواست بیدار بشم و عملا تا ۱۲ یا ۱ ظهر خواب میموندن و تاثیرشو بلاخره در کسب و کارم گذاشت و درآمد من چندین ماه به صفر رسبده بود.چون صد در صد توجه و تمرکزم صرف این جنگ روانی و ذهنی شده بودو بیشتر از همیشه ناامید و خسته! در یک کلام رژیم غذایی یعنی اعلام جنگ ۲۴ساعته و بی وقفه علیه خودمون و نتیجه اش نابودی زندگی و آرامشه 

      این صحبت هارو در پایان این فایل بعنوان تمرین در دفترم نوشته بودم اما قلبم بهم گفت که باید بنویسم تا بخودم یادآوری کنم که آموزش لاغری با ذهن چقدرر ارزشمنده که همممه جوانب زندگی مارو تحت تاثیر قرار میده و از استاد عزیزم تشکر میکنم بابت عشقی که برای اموزش ها میذارن و این فایل های ارزشمند رومن و دوستانم هدیه میدن🙏🏻🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار negarmalekzade2377@gmail.com
      1402/05/20 17:26
      مدت عضویت: 995 روز
      امتیاز کاربر: 3627 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,748 کلمه

      به نام خدای مهربان🌺

      گام ششم🦋

      اگه از هر انسانی بپرسیم که چطور باید لاغر شد، جوابش استفاده از برنامه رژیمی به همراه ورزش کردنه،این نگرش نشئت گرفته از یک دیدگاه و باور قوی دیگه‌ای هست که در ذهن افراد برای چاق شدن شکل گرفته و اون ارتباط بین چاقی و خوردن غذاست.ریشه بسیاری از دلایلی که نمی‌تونم لاغر بشم نگرش و فکرهایی هست که نسبت به کلمه رژیم لاغری دارم،قدم اول برای لاغر شدن اینه که بپذیرم، با استفاده از رژیم لاغری نمی‌تونم لاغر بشم و تا ابد لاغر بمونم،موقعی می‌تونم مطمئن بشم، به این نگرش باور دارم که هرگز برای لاغر شدن به فکر استفاده از رژیم لاغری نباشم،و مهمتر از اون باید به رفتار و عملکردم در زندگی روزمره توجه کنم و بررسی کنم که آیا برخوردی که با مواد غذایی دارم،  به صورت رفتارهای مرسوم در رژیم‌های غذایی هست یا نه،

      پس اگه می‌خوام شرایط جسم تازه‌ای برای خودم خلق کنم و زندگی جدیدی رو ادامه بدم، باید به هیچ وجه به دنبال امتحان کردن رژیم‌های لاغری مختلف نباشم،چون علاوه بر اینکه نتیجه‌ای برام نداره، بلکه باعث ناامیدی من برای لاغر شدن می‌شه.

      اگه باورم این باشه که تنها راه لاغر شدن رژیم گرفتنه و با این باور توی مسیر لاغری با ذهن حرکت کنم، لاغر نمیشم،

       چون این فرمول دیگه توی ذهنم ثبت شده و ذهن هم سعی می‌کنه منو هدایت کنه که باز رژیم لاغری بگیرم،و همیشه به شکل‌های مختلف منو با رژیم‌ها و پیشنهادهای مختلف رژیم گرفتن روبرو می‌کنه.

      هر بار با رژیم گرفتن، می‌خواستم  غذا خوردنم رو محدود کنم،با این کار، جنگی بین ذهنم داشتم که حالا بخورم از فردا دیگه نمی‌خورم،این جنگ و جدال باعث میشد که بالاخره ذهنم پیروز بشه و من شکست بخورم و هر بار هم بیشتر ناامید بشم،و این باعث میشد توی تصمیم گیری‌ها سست بشم و به خودم ثابت میشد که من ضعیفم، انسانی‌ام که دائماً توی تصمیمات شکست می‌خوره و باعث می‌شد که دیگه اراده و شروعی برای تغییر جدید نداشته باشم،وقتی که فشار رژیم لاغری رو از روی ذهنم بردارم، به طور ناخودآگاه با لذت غذا می‌خورم،حرص و ولعم و ترسم نسبت به خوردن کمتر می‌شه،تمایلم به مصرف غذا در من به اندازه نیاز بدنم میشه،

      چاقی من به خاطر خوردن غذا نیست، بلکه به خاطر عادت‌ها و رفتارهای غذایی اشتباه منه،باور ترس از خوردن باید متزلزل بشه و ریشه‌هاش قطع بشه.

      در طی سال‌ها ذهنم به اشتباه آموزش دیده که غذاها چاق می‌کنن،بهم گفتن نخور، یا چی بخور، یا چی نخور، تموم این محرومیت‌های غذایی توی رژیم‌ها، برای سلامتی و کاهش وزن توی ذهنم ترس از مواد غذایی رو به وجود آورده،طوری که الان شیرینی‌جات، سرخ کردنی‌ها و تموم کربوهیدرات‌ها رو غذاهایی می‌دونم که قدرت چاق کنندگی دارن،ولی باید بدونم که مواد غذایی نعمت خدا هستن برای نیاز بدنم،و این منم که قدرت رو به غذاها دادم، 

       خیلی از افراد متناسب هستن که هر طور و هر مقدار که بخوان می‌خورن،پس تفاوت در نگرش و فرمولهای ذهنی من با افراد متناسبه،

      اولین قدم اینه که با ترس غذا نخورم، از غذاها نترسم،

      شناسایی پیغام سیری:ذهن افراد چاق این پیغام رو دریافت نمی‌کنن مگر بعد از فشار و درد در ناحیه شکم،پیغام بدن از دو طریق شکل می‌گیره، احساس درونی،مثل ناراحتی، شادی، دلتنگی، که اگه ادامه‌دار بشه در بدن واکنش میده.مثل گریه کردن،و دیگری از طریق عصب‌ها،وقتی دستمون با چاقو می‌بره درد رو تجربه می‌کنیم،احساس گرسنگی هم اگه ادامه‌دار بشه و غذا نخوریم، تبدیل به واکنش‌هایی توی بدنمون میشه،مثل صدای قار و غور شکم، یا مورمور شدن بدن، یا لرزش بدن و ضعف و سستی.اگه نقطه سیری درک و احساس نشه تبدیل میشه به تهوع و شکم درد و ناراحتی بعد از اون.گرسنگی و سیری نباید از عوامل بیرونی پاسخ داده بشه، بلکه با احساس درونی باید درک بشه،برای درک احساس گرسنگی و نقطه سیری باید توجه به احساسم داشته باشم، و تمرکز و توجه کنم تا به صورت اتوماتیک ذهنم یاد بگیره و دستور به مغز بده که به طور ناخودآگاه دست از غذا بکشم.

      هر مشکلی که افراد چاق برای کاهش وزن دارن، به خاطر این کلمه ویرانگر رژیم هستش، که حتی تلفظ اون هم به ما احساس خوبی نمیده،چون بارها در جنگ این کلمه قرار گرفتیم و اکثر موقع‌ها هم شکست خوردیم.

      بارها تصمیم گرفتیم رژیم بگیریم، با سختی و رنج خودمون رو محروم کردیم، محدود کردیم از غذاها،غذاهای خاصی با اندازه معینی خوردیم، ولی همیشه توی ذهنمون غوغا بود که حالا برو بخور، این مقدار کمه، یکم بیشتر بردار، امروز رژیم رو ول کن، این غذا حیفه، حالا یکم بیشتر بخور فردا جبران می‌کنی، و هزار جور فکر و خیال میومد که ما رژیم رو می‌شکستیم و تجربه تلخی از شکستن رژیم داریم،

      برای همین رژیم گرفتن تاثیر خیلی بدی روی ما گذاشته و باید سعی کنیم به لاغری بدون رژیم دست پیدا کنیم،چون به محض اینکه کلمه رژیم بیاد وسط، خود به خود احساس شکست در ما ایجاد می‌شه،احساس مواجه شدن با یک دیوار بلند، یک مانع، یک حریف قَدَر که می‌خواد بازم ما رو شکست بده.

      وقتی که فشار رژیم رو از روی ذهنم بردارم و ذهن اداره امور رو به دست بگیره، ناخودآگاه گرایشم به خوردن کمتر میشه،و این کمتر شدن غذا به خاطر ذوق و شوق و احساس خوب داشتن منه،نه به خاطر رژیم،چون توی تمام این مراحل احساس خوب و شادی در من وجود داشت.

      چاقی به خاطر عادت‌ها و رفتارهای اشتباه غذایی من بوده که منو به این شکل درآورده،و من باید این عادت‌ها رو تغییر بدم.تا قبل از این دوره می‌خواستم از طریق کنترل و ایجاد محدودیت برای خودم، مصرف غذام رو کاهش بدم و همیشه هم ناموفق بودم،ولی توی این دوره اول ذهنم به آرامش برای مصرف مواد غذایی دست پیدا می‌کنه و بعد چون از خوردن لذت  میبره مقدار مصرف رو کمتر می‌کنه،و این با رژیم گرفتن تفاوت داره.و اصلاً روی این موضوع حساس نباشم که چون من الان باید کمتر بخورم، یا شاید من دارم کمتر می‌خورم،پس دارم رژیم می‌گیرم.

      ما هیچ کدوممون یادمون نمیاد که چطور و از چه زمانی تصمیم گرفتیم چاق بشیم، و چه کارهایی رو انجام دادیم که الان چاق شدیم،پس لاغری هم باید به همین شکل باشه،من نباید تصمیم بگیرم که غذای خودم رو کم کنم،باید ذهن این تصمیم رو بگیره و در این صورتِ که تغییرات در من موندگار میشه.

      خوردن منو چاق نمی‌کنه،اشتباه خوردن منو چاق می‌کنه،غذا برای من و افراد متناسب یه جور عمل می‌کنه و اینکه چرا در من تاثیر چاق کنندگی داره و در اون‌ها نه،به خاطر فرمول‌ها و نگرشِ اشتباهیه که در ذهنم هست.

      خیلی اهمیت داره که بر ترس از خوردن غلبه کنم،غلبه بر این ترس، یعنی رهایی از چاق شدن،یعنی اعتماد کردن به بدنم،احترام گذاشتن به ذهن خودم، و تشکر کردن از نعمت‌های خدا.

      اگه ترس از خوردن داشته باشم اصلاً مقدارش مهم نیست، هر مقداری که بخورم تاثیر منفی می‌ذاره.

      پیغام‌های بدن به دو شکل به ما منتقل می‌شن،یکی از طریق احساس و دیگری از طریق اعصاب،وقتی که خوشحالیم توی بدنمون انرژی خاصی رو احساس می‌کنیم،وقتی هم ناراحتیم در بدنمون احساس خستگی و بی‌حالی می‌کنیم،وقتی که دلتنگ میشیم، یک احساس علاقه در ما برای دیدن اون فرد شکل می‌گیره،در تمام این موارد ما یک احساسی رو درک می‌کنیم که کاملاً درونیه و واکنشی روی بدن ما نداره،ولی وقتی که پامون جایی میخوره، دردی رو در بدن تجربه می‌کنیم، و این از نوع تحریک عصبی صورت می‌گیره،همه احساسات در مرحله اول، فقط یک درک کاملاً درونی ان،ولی اگه ادامه پیدا کنن، به شکل یک واکنش در بدن نمایان میشن،مثلاً ما اگه خیلی احساس تنهایی داشته باشیم، جایی از بدنمون درد نمی‌گیره،ولی اگه ادامه پیدا کنه، ممکنه گریه کنیم، و این تبدیل احساس به واکنش در بدنه،اگه خیلی هم خوشحال باشیم، بازم ممکنه گریه کنیم و این طبیعیه،ما اگه احساس گرسنگی کنیم و چیزی نخوریم این احساس تبدیل میشه به ضعف و بعد سستی در بدن،و ما وقتی احساس سیری رو درک نکنیم تبدیل می‌شه به احساس تهوع و بعد فشار در شکم و ناراحتی‌هایی که بعدش به وجود میاد.

      پس احساس سیری یک درک درونیه که باید با تکرار و تمرین و توجه کردن بهش، کاری کنیم که بدنمون دیگه خود به خود استپ کنه و نخوره،تشخیص احساس سیری و گرسنگی رو نباید بر اساس عوامل بیرونی تنظیم کنم، وگرنه مشکل ساز میشه.برای اینکه احساس گرسنگی رو تجربه کنم و اونو شناسایی کنم،سعی کنیم تا وقتی واقعاً گرسنم نشده چیزی نخورم،یعنی اجازه بدم احساس گرسنگی در من یه مقدار پیشرفت کنه و به حالت واکنش بدنی تبدیل بشه،مثلاً در شکم سر و صدا ایجاد بشه، یا هر حالت مشابهی که واقعاً نشون بده بدنم نیاز به مصرف غذا داره.

      افرادی که اضافه وزن دارن، معمولاً احساس گرسنگی رو درک و تجربه نمی‌کنن،چون طبق عادت دارن غذا می‌خورن،و چون زمان‌های خوردن اونا نزدیک به هم هست،قبل از اینکه حس گرسنگی در اونا ایجاد بشه اونا یه چیزی می‌خورن و عملاً هیچ وقت احساس گرسنگی رو درک نمی‌کنن،و اونایی هم که میگن من احساس ضعف دارم و می‌خورم،اینا بیشتر احساس ضعف ذهنیه،واقعی نیست،یک تصورِ،یک عادتِ،پس سعی کنم که به خودم اجازه بدم که احساس گرسنگی رو تجربه کنم،یعنی حس کنم این گرسنگی در من ایجاد شده، و واقعاً در بدنم یک واکنشی به وجود بیاد،اون وقت می‌فهمم که گرسنه‌ام و اقدام به خوردن کنم،برای درک پیغام سیری هر وقت اون احساس، اون واکنش گرسنگی برطرف شد دیگه خوردن رو ادامه ندم،مثلاً اگه بعد از احساس گرسنگی در شکم خودم سر و صدایی رو شنیدم، یا درک کردم، به اندازه‌ای غذا مصرف کنم که اون سر و صدا برطرف بشه،اون حالت برطرف بشه، و دیگه نخورم.

      پس نیاز نیست که لقمه‌های خودم رو بشمارم،و یاد بگیرم که بدون توجه به مقدار غذا خوردن، این تجربه سیری رو درک کنم.

      پس دیگه لقمه‌ هام  رو نشمارم، وزن نکنم، بررسی نکنم، که آیا به اندازه خوردم، بیشتر خوردم، باید اضافه‌تر بخورم،این استرس‌ها می‌تونه نتایج بدی رو برام به همراه داشته باشه،سعی کنم از طریق احساس خودم پیش برم و این موضوع رو کنترل کنم،احساسم بهترین میزان می‌تونه برام باشه.

      پس اگه غذا خوردم و بعد از خوردن احساس خوبی نداشتم، اصلاً به خودم سخت نگیرم و ناراحت نباشم،بلکه تصمیم بگیرم که دفعه بعد، طوری رفتار کنم که احساس خوبی داشته باشم، و برنامم این باشه که همیشه از خوردن احساس خوبی رو تجربه کنم،و اگه بعد از خوردن هر غذایی، احساس خوب داشتم، اصلاً نگران نباشم و به نجواهای ذهنم هم کار نداشته باشم، بهشون اهمیت ندم، اگه ذهنم گفت نه تو زیاد خوردی، تو پیغام سیری رو دریافت نکردی، اصلاً اهمیت ندم،اون احساس اولیه خیلی مهمه،احساسم باید بهترین راهنمای من باشه، بهترین هدایتگر من باشه برای لاغر شدن.

      پس سعی کنم ترس از خوردن رو از بین ببرم و با لذت غذا بخورم،و وقتی که الگوی ناخودآگاهم تغییر کرد، و خود به خود رفتار غذاییم تغییر کرد، برای این تغییر احترام قائل باشم و اون مقداری رو که مصرف میکنم بدون ترس باشه،

      سپاسگزارم از شما استاد عزیز💖🌾🪴

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار negarmalekzade2377@gmail.com
      1402/05/19 21:34
      مدت عضویت: 995 روز
      امتیاز کاربر: 3627 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,467 کلمه

      به نام خدای مهربان🌺

       سلام به استاد عزیز و همراهان گرامی سایت تناسب فکری.

       گام ششم: با رژیم لاغری می‌توان لاغر شد؟؟

      همون قدر که افراد چاق از رژیم گرفتن برای لاغری استفاده کردن و نتیجه نگرفتن، 

       به همون اندازه هم یه سری شرکت‌ها، محققین، موسسات، تحقیق کردن برای اینکه بتونن روش بهتری برای رژیم گرفتن ارائه بدن که نتیجه بخش باشه،

      اما اینکه انسان‌ها نتونستن از طریق رژیم گرفتن هم مشکل چاقیشون رو برطرف کنن، باید یه جرقه‌ای در ذهنمون ایجاد کنه که این راه لاغر شدن نیست.

      وقتی که می‌خوام از یه روش یا از یه وسیله‌ای برای حل یه مسئله یا مشکلی استفاده کنم، باید ببینم که اون روش، یا اون وسیله، قراره چی رو تغییر بده،مثلاً توی خودرو یه وسیله‌ای از اون خراب شده، میام یه قطعه نو جایگزینش می‌کنم و دوباره خودرو به کار خودش ادامه میده، یعنی اون قطعه جدید همون کار قطعه قبلی رو انجام میده،ولی اگه بخوام روی خودرو یه قطعه‌ای رو سوار کنم که مال خودش نباشه، یا به یه شکل متفاوت یه کار دیگه‌ای رو انجام میده، در  عملکرد ماشین اختلال ایجاد می‌کنیم.پس نمیشه که یک قطعه دیگه‌ای، از یه خودروی دیگه رو روی ماشین نصب کنم، حتماً باید مشابه همون قطعه باشه تا بتونه به کار خودش ادامه بده،

      در مورد ذهن انسان هم به همین شکله، در مورد رفتارهای انسان هم به همین شکل باید عمل کنیم برای تغییر دادن یک شرایط،برای تغییر دادن یک ویژگی خودمون،

      حالا این ویژگی می‌تونه شخصیتی باشه، می‌تونه جسمی باشه،مثل چاقی.

      پس باید بدونم که رژیم گرفتن قراره چه کاری برام انجام بده،اگه اینو بدونم دیگه شک و شبهه‌ای باقی نمی‌مونه،یا مطمئن میشم که از طریق رژیم گرفتن به خواستم می‌رسم که لاغریه،یا مطمئن میشم که امکان نداره از طریق رژیم گرفتن به خواستم برسم.

      رژیم یا برنامه غذایی قراره بهم کمک کنه که از طریق تغییر تنوع مواد غذایی که مصرف می‌کنم و میزانش و احتمالاً زمان مصرفش،  بهم کمک کنه که لاغر بشم،

      یعنی یک برنامه رژیمی، شامل نوع ماده غذایی هست که من مجازم در طول روز مصرف کنم،مقدار داره، زمان داره، که در چه زمان‌هایی ازش مصرف کنم،میان وعده داره و این برنامه غذایی قراره که با راهکارهایی که  بهم میده در قالب یک برنامه رژیمی، بهم کمک کنه که لاغر بشم،از چه طریق؟؟؟از طریق تغییر واکنشم به مواد غذایی،

      حالا من در حالت غیر رژیم چه جوری رفتار می‌کردم،؟؟؟از هر ماده غذایی که دوست داشتم می‌خوردم،به هر مقداری که دوست داشتم می‌خوردم،و هر زمانی که دوست داشتم می‌خوردم،

      ولی الان این برنامه رژیمی برای من مشخص می‌کنه که چه مقدار، از چه نوع ماده غذایی و چه زمانی باید مصرف بشه،

      یعنی اون فردی که این برنامه رو ارائه داده، دیدگاه و نظرش اینه که منِ استفاده کننده، یا منِ چاق نمی‌دونم که چه زمانی از روز باید غذا بخورم، چه مقدار باید بخورم، چه چیزی رو باید بخورم، و حالا قراره از طریق این برنامه رژیمی بهم آموزش بده که باید چطور رفتار کنم که لاغر بشم‌.

      نکته اصلی اینه که چه چیزی باعث میشه که رفتار من در مقابل مواد غذایی، انتخاب من از تنوع مواد غذایی، و زمان مصرف غذا در من تعیین بشه؟؟؟اینو چه چیزی در من تعیین می‌کنه؟؟مغز من داره این کارها رو انجام میده، مغز فرماندهی تمام سیستم بدن رو به عهده داره،حرکت‌هام، تنفسم، پلک زدنم، سلول سازی، گردش خون، همه چیز تحت فرمان مغز داره انجام می‌شه،پس باید بدونم رفتار غذایی من، اون میل درونی  که  بهش میگم اشتها،اونو هم مغز من داره تعیین می‌کنه.

      مثلاً خیلی وقت‌ها پیش اومده که با یک ماده غذایی مواجه شدم، تا چند ثانیه قبل هیچ برنامه‌ای، هیچ میل درونی و هیچ فکری درباره خوردنش نداشتم، و اصلاً توی فکر خوردنش هم نبودم، یه کسی میاد اونو به من تعارف میکنه و اصرار میکنه که بخورم و منم همون لحظه تصمیم میگیرم که اونو بخورم،این فرمان رو کی صادر می‌کنه؟؟مغز من صادر کرد،اگه خودم می‌خواستم این کارو بکنم خب قبلش اقدام می‌کردم برای خریدن و خوردنش، یا تهیه کردنش،اینکه در اون لحظه اقدام کردم به خوردن، به محض روبرو شدن با هر ماده غذایی، این فرمان خوردن رو مغزم صادر کرده،مثل فرمان بالا رفتن ضربان قلبم،مگه من تعیین می‌کنم که کِی ضربان قلبم بالا بره، کِی پایین بیاد؟؟از پله‌های خونه که بالا میرم، از کوه بالا میرم، یه مسیر سربالایی رو میرم و احساس می‌کنم که ضربان قلبم تندتر شده، این تصمیم رو مگه من گرفتم، مگه من به قلبم فرمان دادم که ضربانم رو بیشتر کنه، یا اینکه بهش گفتم من نیاز دارم به گردش خون بالاتر،؟؟این کارو مغز داره انجام میده،تنوع در تنفسم رو مغز داره انجام میده، پلک زدن رو مغز داره مدیریت می‌کنه، پس خوردنم رو هم مغز داره مدیریت می‌کنه،مغز مرکز فرماندهی جسم منِ

      حالا این مغز چطوره که در افراد متناسب داره جوری رفتار می‌کنه، جوری فرمان میده که نتیجه نهایی زندگیشون تناسب اندامه، 

      اما در من  داره جوری فرماندهی می‌کنه و دستور میده که نتیجه‌اش اضافه وزنه؟؟چطور میشه که یه مغز، در دو نفر، در دو انسان به این شکل متفاوت فرمان بده و دو نتیجه کاملاً متفاوت رو رقم بزنه،؟؟

      این تفاوتی که بین افراد چاق و متناسب هست فقط به خاطر تفاوت در فرمان‌های مغزشونه،این فرمان‌های مغزی داره به چه شکل عمل می‌کنه که باعث تفاوت نتیجه در بدن دو تا فرد می‌شه؟؟اولین و تاثیرگذارترین تفاوت مغز یک فرد متناسب و چاق اینه که مغز افراد چاق تحلیل می‌کنه رفتار فرد رو به یک نتیجه خاص،به چاقی.

      مثلاً اگه یه پیتزا خوردم، شیرینی، برنج، نون، کباب، آبگوشت، کله پاچه، یا هر چیزی رو که خوردم، و اونو توی ذهنم مرور کردم نتیجه این خوردن رو به چاقی،

      این یک فعالیت ذهنی مغزیه،یعنی یه بخشیش در ذهنه که من می‌تونم به هر چیزی فکر کنم،ذهن بی‌نهایته، بدون شکله،من در هر لحظه می‌تونم به هر چیزی فکر کنم،مثلاً همین الان می‌تونم به یه شرایط دیگه فکر کنم،می‌تونم به بودن توی یه شهر دیگه فکر کنم،می‌تونم به لاغر بودن فکر کنم،یا اینکه همیشه به چاق‌تر بودنم فکر کردم،این اتفاق فکر کردن در ذهن داره رخ میده، چون بی‌شکله،و فکر کردن به چاق‌تر شدن و نگرانی بابت چاق‌تر شدن که نکنه چاق بشم، نکنه چاق‌تر بشم، رو همه مون تجربه کردیم،و این فرایند فکری، این تصویرسازی، توی ذهن انجام می‌شه،حالا مغز چیکار می‌کنه؟؟این تصویرسازی که من در ذهنم انجام دادم رو به عنوان خواسته من، به عنوان آرزوی من، به عنوان علاقه من، تشخیص میده و فرمان‌ها رو جوری تغییر میده که نتیجه‌اش چیزی می‌شه که خودم می‌خوام.

      خیلی از افراد هم بودن که می‌گفتن تا چند سال قبل ما کاملاً متناسب بودیم، اما از یه روزی به بعد، به یه دلیل خاصی، حس چاقی در ما ایجاد شد، نگران شدیم که نکنه چاق بشیم،یه فردی یه حرفی بهمون زد، یه پزشکی یه حرفی بهمون زد، یه فکری در ما ایجاد شد که نکنه ازدواج کنم چاق بشم،و همش نگران چاق شدن بودیم و به نکنه چاق بشم فکر کردیم.و یواش یواش اینقدر این فکر تکرار شده در ذهنشون که مغز تصمیمات جدید می‌گیره و فرمان‌های جدید صادر می‌کنه  برای اینکه جسم اون فرد رو تغییر بده به وضعیت چاق.پس مغز من تحت تاثیر ذهن قرار می‌گیره برای صدور فرمان‌ها.و اولین کار و مهم‌ترین کاری که انجام میده پردازش اطلاعاتیه که خودم بهش دادم،مثلاً یه غذایی رو خوردم، اونو تبدیل  می‌کنم به وضعیت چاق توی ذهنم،بهش فکر می‌کنم،کاری که افراد متناسب هیچ وقت انجامش نمیدن،اگه از هر فرد متناسبی بپرسم این پیتزا رو خوردی چه احساسی داری،میگه لذت بردم، یا خوشمزه بود، یا نبود، یا پیتزای فلان جا بهتر بود،هیچ وقت نمیگه که من این پیتزا رو خوردم وای می‌ترسم نکنه چاق بشم،ولی من اگه خودم رو بررسی کنم می‌بینم که هر بار که خواستم پیتزا بخورم، اصلاً قبل از اینکه بخورم، موقع خوردن، بعد از خوردن، ترس از چاق‌تر شدن داشتم و مغزم این رویا رو به واقعیت تبدیل می‌کنه.پس این یه کاری هست که مغز انجام میده.

      دومین کاری که داره انجام میده دستوراتی هستن که بهم میده برای واکنش دادن نسبت به مواد غذایی.مثلاً اینکه من سیرم، بعد با یه جعبه شیرینی مواجه میشم، بدون اینکه تصمیم به خوردن داشته باشم، شروع می‌کنم چند تا از اون شیرینی رو خوردن،یا اینکه سیرم، به یه جایی وارد می‌شم، بوی غذا بهم می‌رسه، در کسری از ثانیه احساس گرسنگی می‌کنم و اقدام می‌کنم به خوردن.

      ولی افراد متناسب وقتی که با یک ماده غذایی، یا با یک شیرینی که بهشون تعارف کردن، اصلاً اقدام به خوردن نکردن، و خیلی راحت تونستن بگن من میل ندارم.حتی با اینکه بهشون هم اصرار کردن ولی اونا گفتن که نمی‌تونم بخورم،از گلوم پایین نمیره.این تفاوت فرمانیه که مغز فرد داره صادر می‌کنه و نتیجه‌اش هم که مشخصه.پس دومین کاری که مغز انجام میده، واکنشی رو در من ایجاد می‌کنه نسبت به مواد غذایی،نسبت به شرایطی که من در اون قرار می‌گیرم،نسبت به محیط پیرامونم،یک واکنشی رو نشون میده از خودش،  

      چطور نشون میده؟؟از کجا اطلاعاتش رو گرفته که واکنش نشون میده؟؟از هزاران جمله و نصیحت و حرف‌هایی که من در گذشته شنیدم، یک فرمول‌هایی رو در ذهنم ایجاد کرده.

      مثلاً پولش رو دادم چرا نخورم، می‌خورم. حالا این یه بار اشکالی نداره،دیگه بهم تعارف کردن،زشته تعارف کردن من دستش رو رد کنم، نه می‌خورم، حالا اینکه چیزی نیست، یه لقمه است،اینکه میوه آبه،و مغز هم از این‌ها استفاده می‌کنه برای فرمان دادن،بدون اینکه بتونم جلوی خودم رو بگیرم فرمان‌ها صادر می‌شه و منم عمل می‌کنم

      مثل خیلی موقع‌ها که تصمیم گرفتم نه دیگه من از امروز پرخوری نمی‌کنم،دیگه فلان چیز رو نمی‌خورم،دیگه رعایت می‌کنم کمتر بخورم،اما چند ساعت بعد، نیم ساعت بعد، با سفره غذا مواجه شدم و فراموش کردم که چه تصمیمی داشتم،حتی خیلی موقع‌ها هم در هنگام خوردن هم یادم بوده که چه تصمیمی گرفته بودم که دیگه پرخوری نکنم، کمتر غذا بخورم، اما نتونسته بودم جلوی خودمو بگیرم و همیشه بعد از خوردن به یاد تصمیماتم میفتادم و دچار عذاب وجدان می‌شدم،پس نمی‌تونم جلوی فرمان مغزی رو بگیرم،مثل اینکه بخوام بدووام، ولی نذارم ضربان قلبم بره بالا،یا اینکه بخوام فعالیتم رو بالا ببرم، بدون اینکه میزان تنفسم تغییر کنه،اصلاً نمیشه،این فرمان مغزیه، بدن اجراش می‌کنه، خوردن هم یه فرمان مغزیه، بدن اجراش می‌کنه،پس مغز من به دو شکل داره فرمان میده،یکی تحلیل اون چیزی که خوردم به اون چیزی که تصور کردم،مثلاً توی ذهنم تحلیل کردم خوردن پیتزا به چاقی،خوردن نوشابه به چاقی،خوردن هر چیزی به یه چیز دیگه،هر نگرشی رو مغز تبدیل می‌کنه به واقعیت، نه فقط به چاقی.حالا افراد چاق بیشترین تحلیل ذهنی مغزیشون روی چاقیه،

      پس برای لاغر شدن نیاز دارم به تغییر مغزم، و فرمان‌های مغزم،باید نگرشم در مورد مواد غذایی تغییر کنه، باید فرمول‌های ذهنیم درباره واکنش به مواد غذایی تغییر کنه،اونوقت خود به خود واکنش مغزی، و فرمان‌های مغزیم هم تغییر می‌کنه و جسمم هم تغییر می‌کنه و متناسب می‌شم.آموزش مغز یه پروسه مدت‌دار و یک فرایند زمان بر هست و تکرار شونده،هرگز نمیتونم مغز رو به واسطه یک برنامه رژیمی تغییر بدم،وقتی که دارم از یک برنامه رژیمی استفاده می‌کنم عملاً دارم در مقابل مغزم مقاومت می‌کنم و در واقع لباس جنگ پوشیدم،مثلاً مغزم فرمان میده بخور، منم میگم نه،من بر اساس این برنامه غذایی، فقط اینا رو می‌تونم بخورم،و توی روزهای اول هم  همیشه موفقم،اما از اونجایی که مغزم همیشه داره کار خودشو انجام میده و همیشه داره فرمان‌ها رو تکرار می‌کنه، در نهایت بر من غلبه می‌کنه، بر اراده من غلبه می‌کنه،که من تصمیم گرفته بودم بر اساس این موارد فقط زندگی کنم، یا اینجوری بخورم، این مقدار بخورم، این زمان بخورم،این یه تصمیمِ، این اراده منه،اما فرمان مغزی که تصمیم نیست، فرمان مغزی هر زمان که در اون شرایط قرار بگیرم، مغز من فرمان میده و چون همیشه داره اون کارو انجام میده، بالاخره بر من پیروز می‌شه.

      مثل اون زمان‌هایی که رژیم می‌گرفتم، روزای اول رو با اشتیاق ادامه می‌دادم، بعد چند روز که می‌گذشت یواش یواش فشار عصبی بهم می‌اومد،وقتی که مغزم فرمان بده و من نخوام عمل کنم، یک تداخل به وجود میاد بین مغز و عمل،بین فرمان مغزی و عملی که من انجام میدم،وقتی هم تداخل به وجود بیاد،فشار عصبی در من به وجود میاره و از اونجایی که مغز همیشه داره این کارو تکرار می‌کنه و مرکز درد هم در خود مغزه و دسترسی بهش داره، اینقدر می‌تونه درد رو اضافه کنه تا من دیگه  بگم نمی‌خوام و رژیم رو ولش کنم.

      پس با رژیم گرفتن، با دادن یک برنامه از بیرون به مغز، نمی‌تونم مغزم رو تغییر بدم که بیاد فرمان‌های متفاوت صادر کنه، و من در بلند مدت متناسب بشم.طریقه یادگیری و تغییر کردنش بر اساس شنیده‌ها و دیده‌هامه،نه بر اساس یک برنامه بیرونی.پس همونطور که مغزم رو برنامه‌ریزی کردم برای واکنش دادن به مواد غذایی برای تبدیل کردن اطلاعاتی که از خوردن می‌گیره به چاقی،الان هم باید مغزم رو برنامه‌ریزی کنم برای واکنش‌هایی که نتیجه‌اش تناسب اندام باشه.

      الان دارم با این مطالب آگاهی‌های جدیدی رو به مغزم میدم،اون موقع که باورم این بود که چاقی ژنتیکیه، چاقی به خاطر کم تحرکی منه، چاقی به خاطر کار پشت میزیه، چاقی به خاطر خواب زیاده،تا وقتی که اون عقاید رو داشتم خب نتیجه‌اش می‌شد چاقی و چاق‌تر شدن،اما الان که متوجه شدم که چاقی من به خاطر کم تحرکی نیست،خیلی از آدم‌ها رو پیدا می‌کنم که اونا هم تحرک خاصی ندارن ولی متناسبن،اونا هم کار پشت میزی دارن، ولی متناسبن،وقتی که اینا رو پیدا می‌کنم، متوجه می‌شم که نگرش من اشتباه بوده،وقتی هم که نگرش‌هام تغییر کنه، فرمان‌های مغزیم هم تغییر می‌کنه،تا وقتی که نگرشم اینه که مثلاً خوردن نون باعث چاقی میشه،هر بار که نون بخورم مغز من که نون رو تشخیص نمیده،از کجا متوجه میشه نونِ،از اون چیزی که من می‌بینم و بهش فکر می‌کنم که این نونه و نون باعث چاقی میشه.مغز هم این اطلاعات رو دریافت می‌کنه،

      وگرنه مغز من که نون رو از ماست تشخیص نمیده،اینو خودم دارم انجامش میدم،ولی چون نمی‌دونم،هر بار که نون مصرف می‌کنم،اونو توی ذهنم ربطش دادم به چاقی،و یک رویای چاقی رو در مغزم ساختم و تقویتش کردم،کاری که یه فرد متناسب اصلا انجام نمیده،حالا وقتی که اینو متوجه بشم و از آموزش‌ها استفاده کنم،یواش یواش موقع غذا خوردن این تحلیل‌ها رو دیگه انجام نمیدم و به مرور مغزم رویای چاقی رو کمرنگ و کمرنگ می‌کنه و دیگه فرمان‌هاش هم یواش یواش تغییر می‌کنه.

      این یک پروسه است،نمیشه با یک آمپول، با یک برنامه رژیمی، با یک قرص، مغز رو تغییر بدم،مثل آموزش زبانِ،من نمی‌تونم به کسی آمپول زبان انگلیسی رو بزنم و فردا اون مسلط بشه، پس این یک برنامه‌ریزی مغزیه،تغییر دادنش هم نیاز به آموزش داره،نیاز به زمان، تمرین و تکرار داره و با این آموزش‌ها به مرور نگرش مغزیم تغییر می‌کنه، واکنش‌هام، رفتارهام، انتظارم تغییر می‌کنه و  اون وقت جسمم هم تغییر می‌کنه،وقتی مغزم رو تحت آموزش لاغری قرار بدم، چه بخوام چه نخوام تغییر می‌کنم،فقط نیاز داره به استمرار، نیاز داره به تکرار کردن و دنبال کردن.

      به اندازه‌ای که مغزم لاغر بشه و انتظار لاغری در من ایجاد کنه من لاغر می‌شم.

       نه به اندازه‌ای که بدوو ام،

       یا رژیم بگیرم، 

      یا به خودم زجر بدم، 

      یا دارو بخورم،

       یا دمنوش بخورم،

       یا  یه چیزی به خودم بمالم،اینا تاثیری روی مغز نمی‌ذاره،چطور ممکنه مغزم  که چاقه و فرمان‌های چاقی صادر می‌کنه،  بخوام از طریق اعمال یک کِرِم تهیه شده از گیاه‌های استوایی بخوام لاغر بشم،یا مغزم رو بخوام تغییر بدم،یا یک دارو بخواد مغزم رو تغییر بده،اصلاً نمی‌شه،این یک آموزشه،

      بینهایت از شما سپاسگزارم استاد عزیزم💖💖💖🌺🌺

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار متناسب شاد
      1402/05/17 15:48
      مدت عضویت: 1405 روز
      امتیاز کاربر: 6727 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 517 کلمه

      سلام بر استاد عزیز ودوستان همراه

      ترس از مواد غذایی

      اون موقع هایی که تقریبا میشه گفت من متناسب بودم و هیچی از چاقی نمی فهمیدم همکاری داشتم که وزن بسیاربالایی داشت و وقتی باهم صبونه میخوردیم به اندازه یک کفه دست نون میگرفت با کمی پنیر صبونه میخورد موقع ناهار هم همینطور . ومیگفت دکتر تغذیه اش گفته نون وبرنج فرقی ندارن هر دو خاصیت چاق کننده دارند .

      و حدود یکسالی همکار بودیم و مرتب موقع صبحانه یا ناهار خواه ناخواه حواسم میرفت پیشش ‌ گرسنه اش بود وبا اون جسم فربه یه تکه نان دستش . همش هم میگفت کاری نمیونم بکنم نژادمون کرد هست و سرنوشت ما چاقی است وفقط کمی کنترل میکنم .

      گاها دلم براش میسوخت و همش هم بامن حس خوبی نداشت نمیدونم شاید فکرمیکرد من چون متناسبم بهش فخر میفروشم .ازاین فکرهایی که افرادچاق معمولا نسبت به افراد لاغر دارند و مرتب از من ایراد میگرفت و من سکوت میکردم .

      بعد مدتی که یکبار یکی از همکارام بهم گفت یه کم چاق شدی من سریع اونچه تو رزومه چاقی تو ذهنم بود برنج و نون بود وسریع اونها رو تو وعده هام کم کردم .

      وضع بدتر شد من حریص تر میشدم و موقع صبونه میگفتم اشکال نداره بزار صبونه سیر بشم ناهار کمتر میخورم .

      اما موقع صرف ناهار وضع بدتر میشد و نون بربری رو از وسط باز میکردم  تا یشتر باهاش خورشت بخورم .

      چقدر تو در ودیوار بودم آخرش از قیافه افتادم و هیچی به هیچی . نگرانیم بیشتر شد چون مرتب از چاق تر شدن میترسیدم . و بدتر گرسنگیم بیشتر میشد .

      الان به خودم میگم اگه برنج چاق کنندست افرادی دور بر خودن میشناسم که پدرشون کشاورزه و موقع محرم که باهم روی یه سفره نشستیم تا برنج رو آوردن یه نگاهی به برنج کردن و رزومه کل برنج رو درآوردن ومیگفتند این برنجش مثلا طارم نیست طارم اینه نمیدونم فجر اینه . دوبارکشت اینجوریه .

      وهمش اون چندتا خواهر مهمونی هستند وغذاشون اردک محلی و برنج طارم . اما متناسب .

      اگه برنج میخاست چاق کنه ولله اونها می بایست چاق می بودند .

      مادرم که اعتقاد داره برنج باید حتما آبکش بشه و پلو کته رو چاق کننده میدونه و مضر برای بدن .

      و اگه نان چاق کننده هست پس چرا تو خونمون داداشم متناسبه اون هم همین غذاهای ما رو میخوره . یا تو یه خانواده میبینیم تعدادی متناسبند وتعدادی چاق .

      پس غذاها نقشی در چاق کنندگی ما ندارد بلکه نحوه رفتار ما با موادغذایی است  که باعث چاقی میشود .

      روشهای مختلف لاغری فقط شکنجه بود هم به جسمم و هم روحم  . و جز سرزنش وعذاب وجدان و ترس و نگرانی وسختی و درد وبیماری ونهایت چاقی بیشتر نتیجه ای نداشت .

      ما با کانون توجهاتمون و باورهامون چاق شدیم پس با همین کانون توجهاتمون و باورهامون میتونیم متناسب شویم و متناسب شدن خیلی راحت تر از چاق شدن هست چون پیش فرض ماست و لازم نیست بجنگیم تا به دستش بیاریم وفقط کافیه یه سری کارهایی که میکردم مثل روشهای مختلف لاغری وتفکیک غذاها رو انجام ندم و باورهای مناسب به ذهنم بدم تا نهال متناسب شدن رشد کنه و بزرگ بشه و منم به رویای خودم برسم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار tala.kh25@yahoo.com
      1402/04/30 06:20
      مدت عضویت: 1189 روز
      امتیاز کاربر: 4291 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,712 کلمه

      به نام خدا

      رژیم :

      روش های لاغری اعتقاد دارن تو نمیدونی چی باید بخوری، چقدر بخوری و چه زمانی بخوری

      مغز :

      تعیین می کنه چی بخورم، چه زمان و به چه میزانی بخورم(در ادامه تحقیق توپی کردن که اثباتش میکنه)

      مغز کلا دستور میده بدن چکار بکنه: سلول سازی و …

      خب در این جا میخوام برم سرچ کنم ببینم مغز دیگه چه کارایی انجام میده؟

      یا خدا استاد اینو ببین منبعم ویکی پدیاست ها:

        این عضو، اکثر فعالیت‌های بدن، همچون پردازش، یکپارچه سازی و هماهنگ‌کردن اطلاعات دریافتی از اعضای حسی را کنترل کرده و با ارسال دستورالعمل‌هایی به سایر نقاط بدن، تصمیم‌سازی می‌کند
        مغز انسان از ۸۶ میلیارد سلول عصبی تشکیل شده‌است؛ این سیستم به وسیله ارتباط میان بخش‌های مختلف بدن مانند دستگاه گردش خون، دستگاه گوارش، سیستم ایمنی و … باعث ایجاد هماهنگی در فعالیت‌های بدن می‌شود.[۷۲] مدارهای حرکتی دستورات را به ماهیچهها برده و رفلکس‌های سادهٔ ارادی را ایجاد می‌کند؛ مدارات حسی پیام‌ها را از گیرنده‌های حسی دریافت و به سمت مغز هدایت می‌کند تا پاسخ مناسبی به این پدیده‌ها داده شود. همچنین فعالیت‌های شناختی مانند حافظه، تصمیم‌گیری و ادراک توسط کورتکس پردازش و فعالیت‌های پیچیده مانند زبان و برنامه‌ریزی را ایجاد می‌کند
        خدای من اینجای رووو….دقیقا چیزی که گفتین اینکه رفتارا دست مغزه واسه همین نمیتونیم کنترلش کنیم دسته میره سمت غذااا…دوستان ساده و روانش نکردم چون هم مستند باشه و دور از برداشت شخصی هم اینکه فهمیدنش سخت نیست:

        کنترل حرکات بدن[ویرایش]
        لوب پیشانی در استدلال، حرکت ارادی، احساس و زبان نقش دارد. این لوب قشر حرکتی[اظ]، قشر پیش پیشانی و منطقه بروکا را نیز شامل می‌شود. قشر حرکتی مسئول ایجاد، تعادل و هماهنگی حرکات در بدن است؛ قشر پیش پیشانی، مسئول عملکردهای شناختی سطح بالا و پیچیده‌است و منطقه بروکا برای فرایندهای مرتبط با زبان ضروریست[۷۵] و آسیب به آن می‌تواند بیماری‌هایی مانند آفازی بروکا را ایجاد کند.[۷۶] مغز به وسیله ارتباط با مخچه پیام‌های ارادی و نیمه ارادی را از طریق اعصاب مغزی به نورون‌های حرکتی بدن منتقل و به وسیله مجرای نخاعی پیام‌های حرکتی را از مغز، به دیگر بخش‌های بدن و اندام‌ها ارسال می‌کند.[۷۷] اعصاب اطراف جمجمه نیز حرکات مربوط به چشم، دهان و صورت را بدون واسطه تنظیم و هماهنگ می‌کند.[۷۸]
        تنظیم[ویرایش]
        عملکردهای خودمختار مغز شامل تنظیم یا کنترل ریتمیک ضربان قلب و تعداد تنفس و حفظ هموستازی است.[۹۲]

        فشار خون و ضربان قلب تحت تأثیر مرکز وازوموتور بصل النخاع است که باعث می‌شود سرخرگ‌ها و سیاهرگ‌ها در حالت استراحت تا حدودی منقبض شوند.

        مغز سرعت تنفس را عمدتاً توسط مراکز تنفسی در مدولا و پونز کنترل می‌کند.
        نکته : استاد همین تنفسم با فکر میتونه تغییر کنه. نمیخوام این برداشت هام باعث بشه انتظار داشته باشم همه چیز با فکر انجام میشه و هیییییچ کار عملی که لازمه مکملش باشه تا نتیجه بگیریم رو انجام ندم و اصلا بی ارزش بدونم دیگه، اما به این نتیجه رسیدم تا چه حد فکر تاثیر داره بر همین تنفس که یه رفتار غیر ارادی و پیش فرض هست. تاثیر گذاشتن بر یه رفتار مثل ضربان قلب که خودبخود بخوام نخوام انجام میشه در مقایسه با رفتاری که اختیاریه و سطحی تر خیلی فرق میکنه هاااا…این قدرت افکار رو نشون میده.

        میخواستم اثباتش رو بگم. من چندین بار شده حتی همین چند شب پیش یه تصویر بود نمیدونم نوشته رو دیدم یهو به وضوح(برخلاف همیشه که دقت نمیکنم) متوجه شدم ضربان قلبم بسیار زیاد شد. حتی موقعیتی بوده که پای تصویر هم در میون نبوده و چشمامو قبل خواب بستم همینجوری داشتم به چیزی فکر می کردم دیدم سرعت تنفسم رفت بالا…

        نکته اش برای من اینه پس فقط برم عشق و حال دیگه…خخ یعنی با لذت مطالب و فایل ها رو گوش بدم و بدن خیلیییی قدرتمنده و خودش رفتاراشو، مغز دستوراشو به اندام ها و بافت ها با چیزایی که مدام دارم بهشون هر روز فکر میکنم هماهنگ میکنه.

        استاد اینجا رو…ایجاد عواطف…همون احساس نیاز، شادی و ولع و…اینا رو داره مغز ایجاد میکنه:

        برخی از تحقیقات هیچ مدرکی برای مکان‌های خاص در مغز مربوط به احساسات پیدا نکردند، اما در عوض مدارهایی را درگیر در فرآیندهای عاطفی عمومی یافتند. به نظر می‌رسد آمیگدال، قشر چشمخانه‌ای‌پیشانی (اوربیتوفرونتال)، قشر اینسولا میانی و قدامی و قشر پیش پیشانی جانبی در ایجاد احساسات دخیل هستند.

      استاد مورد بعدی متابولیسمه…دلم نیومد متنش رو کوتاه کنم بس که همه اش نکته داشت برام. اولا که باور متابولیسمو خوب و مناسب رو تو ذهنم کاشت. نوشته مغز فقططططط 2 درصد از وزن بدن رو تشکیل میده اما 20 درصد انرژی بدنو استفاده میکنه نسبت خیلیییی زیادیه هااا. با این توصیف اصلا نمیشه گفت یه نفر متابولیسمش پایینه! یعنی دلم میخواد با دمپایی بزنم به این جمله.

      یه نکته ی دیگه هم داره اینکه نقش گلوکز برای فعالیت ها به عبارتی درست انجام دادن وظایفش…حالا اگه گلوکز رو مواد غذایی در نظر بگیریم(همینطور هم هست چون از مواد غذایی دریافت میشه) این ثابت میکنه چقدرررر مواد غذایی ارزشمندن واسه بدن. و اصلا نیاز داره بهشون مغز بدون اونا نمیتونه…دیگه احمقانه ست فکر کنم باعث چاقی میشن. احمقانه ست بخوام منع کنم خودمو…پس خودمو به یه ماکارونی خوشمزه دعوت میکنم. چرا ماکارونی؟ چون خیلی شنیدم میگن بدردنخوره و فقط چاق کننده ست!

      وظایف مغز هنوزززز ادامه داره اما تا همینجاش کافیه و باید برم بخش های دیگه ی سایت رو هم مطالعه کنم و وقت کم میارم.

      چطور یک مغز به بدن یک فرد متناسب اینطور دستور میده و در بدن یک فرد چاق یک دستور دیگه؟

      نکته : مغز قابل برنامه ریزیه خداروشکر

      ژن دلیل این رفتار متفاوت نیست چون بکل ژن چاقی وجود نداره( استاد ذهنم با یه نفر لاغر در خانواده ی چاق قانع نمیشه تا اینکه کامنت یکی از بچهخ ها رو خوندم که اگر اشتباه نکنم به پایان نامه شون اشاره کردن و گفتن واسه تحقیق باید درست درمون و ریشه دار دلیل برای ادعا هاشون داشته باشن. اها فکر کنم رشته شونم مربوط به ژنتیک بود. خلاصه گفتن اصلا ژنی به نام چاقی وجود نداره و ژن خصوصیاتی داره که در افراد چاق دیده نمیشه مثلا اصلااا تغییر نمیکنه یا غیر فعال نمیشه. بنابراین مثلا شما چاق بودین و لاغر شدین. بخصوص که بیشتر افراد فامیلتون اضافه وزن داشتن و پذیرفته شده بوده که ژن چاقی دارین. اما بدن تغییر کرده. یا برعکس افرادی که متناسب بودن و حالا چاق شدن. اینم ثابت میکنه چاقی ژن نداره چون ژن اینطور نیست که بخواد یه مدت غیر فعال باشه و بعد فعال شه. کاشششش این پیام دوستمون رو میشد پین کرد همه ببینن. یعنی یه تنه دست و پای منطقو بدجور بست.

      خب ادامه ی فایل…

      تفاوت در افراد چاق و لاغر فقط بخاطر فرمان های مغزی هست

      اولین تفاوت : مغز فرد چاق از همه چیز یک برداشت مشخص و خاص میکنه. یعنی یک تحلیل مشخص و خاص نسبت به اتفاقات. به عبارتی یک عینک رنگی میزنه و همه چیز رو همونجوری سبز میبینه در صورتی که بدون عینک و در واقعیت رنگ واقعی چیز دیگه است

      چطور تونستم همچنین دیدگاه هایی داشته باشم در صورتی که خیلی هاشون ثابت نشده هستند؟

      چون من ازادم و میتونم یه اتفاق رو هر جوری برداشت کنم.

      حالا مغز چکار میکنه؟

      ازین به بعد هر دستوری که لازمه میده تا اون دیدگاه ها اجرا بشن.

      الگو : افرادی که تا مدتی پیش متناسب بودن و از مقطعی به بعد چاق شدن

      دومین کاری که مغز انجام میده:

      واکنش نسبت به مواد غذایی 

      اینکه سیری و بوی غذا بهت میرسه و میخوری

      الگوی اثبات: 

      افرادی هستند که وارد چنین فضایی شدن و هر چقدر خوراکی تعارف کردن بهشون اما نخوردن.

      اینو من دیدم طرف با اینکه بشدت مودب بود و میدونست احتمالا دستشون رو رد کنه ناراحت شن یا میدونست برای اون تدارک دیدن اما خیلی مودبانه رد کرد و اگر باز اصرار میکردن بسیار مودبانه بیشتر دلیل میاورد که چرا برنمیداره

      این دستورات از کجا نشات میگیره؟

      حرف هایی قبلا شنیدیم 

      نکته : جلوی فرمان مغزی رو نمیشه گرفت

      این سبب شده خوردن های زیاد از حد رو نادیده بگیرم و بعد از حسابی سیر شدن یادم بیاد عه قرار بوده رژیم داشته باشم.

      خیلی خوبه که نمیشه جلوی فرمان های مغزی رو گرفت! چون من میشینم ورودی های درست میدم دیگه بخوام نخوام نتیجه اتفاق می افته

      نکته : 

      چه جالبه که برای برنامه ریزی کردن ذهن دستم بازه و هر فکری بخوام میتونم به ذهنم بدم اما بعد از تکرارشون دیگه به رفتارم و نتایج کنترلی ندارم. تغییر بدون زجر کشیدن(برعکس رژیم)

      نکته:

      اموزش مغز زمان می بره و باید ادامه دار باشه. مغز زمان میخواد تا اموزش ها رو بپذیره

      نکته ی خنده دار:

      با این توصیفات مغز با خوردن و تحرک برنامه ریزیش تغییر نمیکنه!

      تنها راه تغییرش تحلیل کردن های متفاوته.

      نکته برای اثبات قدرت ذهن و اینکه همیشه بر رفتار(رژیم ها و تحرکات) غلبه میکنه :

      با اینکه یه رفتار با اینکه در ابتدا مقاومت داریم اما بعد از مدتی با انجام دادن به عادت تبدیل میشه اما چرا خوردن یه مدت رژیم سبزیجات هیچوقت به عادت تبدیل نشد؟ چرا به مرور هزارتا دلیل تو ذهنمون میومد که از زیرش در بریم؟

      دلیلای منطقی و فوق االعاده ها 

      چرا بعد از مدتی اینقدر دیگه صبرمون جواب نمیده با پرخاشگری میذاریمش کنار میگیم نخواستیم اصلا

      استاد فان: وای خدااا امپول زبان انگلیسی!!!! خخخخ

      تمرین :

      تاثیر برنامه های رژیمی در تغییر نگرشتون؟

      رژیم ها نگرشم رو تغییر نداد(حالا به هر سمتی میخواد باشه) اما بشدددت تثبیت کرد همون باورایی که از قبل داشتم رو. مثلا موقعی که ول میکردم رژیمو میدیدم سریع دوباره به حالت اول برمیگردم میگفتم ببین چقدر کنترل نکردن غذا تاثیر داره تو چاقی

      چقدر تونسته نظرتون رو نسبت به مواد غذایی تغییر بده؟

      بالا اشاره کردم

      بعد از اتمام رژیم چه احساسی داشتی؟

      بشدت منتظر برگشتن اضافه وزن بودم. این احساسو داشتم که الان هر طوری شده اگه چربی سازی طول بکشه با اب اوردن با هرچی دوباره بدنم به سایز قبلی بر میگرده. فقط اینکار حتما انجام میشه.

      بشدت عذاب وجدان و خودسرزنشی که چرا وقتی راهش اینه ول کردی؟ و اون افکار منفی که خودتون بارها اشاره کردین و نمیخوام بگم

      ایا بعد از اتمام رژیم رفتار غذایی برای همیشه تغییر کرد؟

      قطعا خیر…در طول رژیم هم بارها با توجیحات منطقی یا حتی ناخوداگاه میدیدم کم کم دارم قانون شکنی میکنم. روزای اول خوب متعهد بودم اما بعد یه مدت ذهنم از طرق مختلف وارد میشد…اینکه اراده نداری اینم ول میکنی، اینکه اینکارا فایده ای نداره و تو برای همیشه اضافه وزن داری.

      وضعیت روحیت هنگام رژیم

      یه شوق فیک و مصنوعی…انگار همزمان دو احساس شادی و ناراحتی رو داشتم.شادی بخاطر اینکه شااااید اینبار جواب بده. شادی بخاطر اینکه دارم یه حرکتی میزم…ناراحتی درونی بحاطر محدودیت…هیچ انسانی ذاتا با محدودیت میانه ی خوبی نداره و روحیه اش رو شدیدا تخریب میکنه…نه فقط غذا ها…فکر کن بخوای تو یه اتاق کوچیک زندگی کنی…یا…

      استاد فان : هنوز مغز شما چاقههه!! وای خدا خخخ عاشق تیکه کلاماتونم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مصی
      1402/03/28 15:03
      مدت عضویت: 297 روز
      امتیاز کاربر: 696 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 624 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیز و دوستان همگام

      منم بارهاو بارها رژیم گرفتم و مقادیر بالایی از وزنم و کم کردم و همش برگشت کلی ورزش کردم کلی قرص و دارو خریدم کلی وسایل ورزشی و لاغری گرفتم اما همه اینا به سرعت جای خودش و به چاقی میداد من یکسال رژیم خام گیاهخواری بودم و خیلی خیلی لاغر شده بودم جوری که پدر خودم میگفت نکنه قرص لاغری خوردی و معتاد شدی ولی من قرص نخورده بودم فقط رژیم بودم و در اون مدت خیلی اوایلش سخت بود و بعد یکسال وزنم کم کم برگشت و دوباره شدم همون آدم چاق قبل دوباره رژیم گرفتم لاغر شدم باز ول کردم چاق شدم باز انواع و اقسام رژیم‌های معروف و من در آوردی خودم اما چه فایده همگی فقط رنج به همراه داشتن و رها کردن رژیم همانا و چاق شدن بیشتر از قبل همانا

      آخرین بار رژیم کتوژنیک گرفتم چند ماه پیش که در عرض یکماه تمام موهام و ناخنهام شروع کرد به خرد شدن اینقدر ناخنهام نازک شده بود و شکننده دستهام زشت شده بود موهام نابود شده بود رهاش کردم و همون چند کیلویی که کم کرده بودم در عرض چند روز برگشت من همیشه میگفتم ولش کن بخور هر چقدر دوست داری بخور دوباره رژیم میگیری لاغر میشی دیگه اما افسوس که این اواخر بسیار به سختی وزن کم میکردم یعنی طی سال‌های اخیر من با رژیم های سخت و ساعتها ورزش ماهی چند صد گرم کم میکردم و تنها با دو روز رژیم نگرفتن چند کیلو اضافه میکردم این روند منو به شدت عصبی و شاکی کرده بود و افسرده شدم جوری که دیگه خودم و تو آیینه نگا نمیکردم برای خودم لباس نمیخریدم از خودم خجالت میکشیدم جایی نمی‌رفتم ورزش که عاشقشم انجام نمی‌دادم کلا تبدیل شده بودم به یه آدم عصبی و پرخاشگر که همش میگفت مریضم و یه جا دراز کشیده بود دیگه سرکارم نمی‌رفتم همش بهانه می‌آوردم مریضم حالم خوب نیست انواع آزمایش‌ها و سونو ها رو دادم خانواده نگران بودن که من چمه و تلاش میکردن من خوب بشم ولی من هر روز حالم بدتر میشد الکی گریه میکردم تب و لرزه‌ای بی دلیل میگرفتم و جوری که یک سال حالم وحشتناک بود تا اینکه آخرین دکتر که رفتم دکتر غدد بود اون فهمید حال بد من بخاطر روحمه و گفت علت این احوالات چاقی و افسردگی از دست دادن زندگی شاد قبل چاقیشه چون من خیلی تلاش میکردم جوری که همه بهم میگفتم ای بابا تو یه بار میبینیمت چاقی دفع بعد می‌میبینیمت لاغری پوستت خراب میشه چرا تعادل نداری همه سرزنشم میکردن این دکتر بعد یه سال دکتر های مختلف و رفتن درد منو فهمید دردی که خودمم فراموشش کرده بودم بهم دارو داد درسته داروها به شدت بدنم و داغون کرد ولی حداقلش برای من این بود من فهمیدم ریشه تمام مشکلاتم کجاست و از اون موقع تلاش میکردم هر جور شده حتی با رژیم نزارم اونقدر چاق بشم که حالم بد باشه تا جایی جلو رفتم که با سایت آشنا شدم راستش دنبال جراحی لاغری بودم که رسیدم به این خانه ی آرامش الان آرومم تلاش می‌کنم رفتارهای غلط قبلیم و انجام ندم دارم سعی میکنم کسی میگه بیا بخور بگم ممنونم الان میل ندارم گرسنه شدم میخورم دارم یاد میگیرم و دارم شگفت انگیز تغییر میکنم الهی شکرت برای این هدایت من با حوصله جلو میرم و تا گامی رو یاد نگرفتم نمیرم گام بعد دیگه عجله ندارم دیگه وزن نمیکنم سایز نمیگیرم الان فقط دارم یاد میگیرم سبک رفتاری ام تغییر کنه دارم عادات بدم و کم کم کمرنگ میکنم خدایا کمکم کن.

      انشالله بعد صدگام دوره ها رو میخرم و توی این مدرسه جذاب در مسیر درست تناسب فکری برای داشتن فکری متناسب تلاش می‌کنم من در مسیر درست قرار دارم ممنون استاد خوبی ها ممنونم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Labkhande zemestan
      1402/03/03 10:37
      مدت عضویت: 1208 روز
      امتیاز کاربر: 11362 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,350 کلمه

      سلام و عرض ادب حضور عزیزان هم مسیرم 

      رژیم :

      کلمه ی وحشتناکی ک حتی شنیدنش هم کلی ناراحتی و‌حس  بد برام داشت ، چون شروع محدودیت و‌ممنوعیت و کلی وزن گیری و‌اندازه گیری رو در ذهنم مرور میکرد، سالها فکر میکردم تنها راه لاغر شدن رژیم‌گرفتنه ، و همیشه فکر میکزدم رژیم هایی ک از دکترهایی ک مشهورن و بقیه کلی ازشون تعریف میکنن و یا مربی باشگاه هایی ک تعداد زیادی تایید میکنن و نتیجه گرفتن خیلی کارایی داره و‌یا وقتی رژیمی زو از اینترنت سرچ میکردم میرفتم قسمت نظرات رو‌میخوندم و‌مطمئن میشدم ک این رو چند نفر تاثیر داشته ، همیشه فکر میکردم ک من بلد نیستم چطوری غذا بخورم ، کی غذا بخورم و یا از چ چیزهایی بخورم ک لاغر بشم ، حتی زمان هایی ک از لحاظ جسم چاق محسوب نمیشدم ولی ذهن بسیار چاقی داشتم ک مدام منو از جاقی میترسوند و‌مدام دنبال چیزی بودم ک استفاده کنم تا نکنه ک چاق بشم و اولین راهکار این بود ک برم ی رژیم هایی رو پیدا کنم ک مقدار و نوع و اندازه غذارو برام تعیین کنه تا نکنه ک ی وقت من اشتباهی زیاد بخورم و یا چیزی بخورم ک‌منو‌چاق کنه ، بارها از دکترهای تغذیه رژیم هایی میگرفتم و‌کلی هزینه میکردم ، حتی کتاب رژیم دکتر کرمانی رو‌تهیه کرده بودم چون فکر‌میکردم من غذا خوردن بلد نیستم و نمیدونم ک چطوری و ب چ مقدار بخورم و باید یکی باشه ک‌کمکم کنه ، هر بارم مقداری وزن کم میکردم ولی ماندگار نبود، و در دوران رژیم با فشار عصبی خیلی شدیدی برخورد میکردم ک هر چقدر ک رژیم محدودیتش زیاد بود و یا زمان طولانی داشت من بهم ریخته تر و عصبی تر میشدم و اونوقتا دلیلشو نمیدونسم و توی این سایت متوجه شدم ک در ذهن من جنگی بپا میشده ، من کلی نگرش و‌باور و‌دیگاه برای خوردن مواد غذایی داشتم و مغز ک کنترل رو‌ب دست داره دستور خوردن میداد و من ب واسطه رژیم ممانعت میکردم و تحت فشار خودمو کنترل میکردم ک نخورم و یا مقدار کمتری بخورم و همین کشمکش باعث میشد ک من حالت عصبی داشته باشم ؛ و هر بار ک با رژیم مقداری وزن خودمو پایین میاوردم و بعد مدت زمان کوتاهی باز برمیگشتم سرجای قبلی ، باور لاغر نشدن در من قوی تر میشد اینکه ک یا باید همیشه در رژیم باشم یا من توانایی لاغر شدن رو‌ندارم ،من متوجه شده بودم ک با استفاده از رژیم لاغری نمیتوان لاغر شد و تا ابدلاغر ماند ، بارها رژیم گرفتن و ازرژیم های مختلف استفاده کردن و‌دوباره ب وزن قبل برگشتن این رو ب من ثابت کرده بود ک راهش این نیست ولی راه دیگه ای بلد نبودم ؛ و در ذهن منم فرمول لاغری مساوی رژیم گرفتن و ممنوعیت غذایی بود و تا وقتی ک حس میکردم ک رژیم رو‌درست اجرا میکنم تا حدودی لاغر میشدم ولی تا یه بار خطا میکردم کلی عذاب وجدان و نجوا ذهنی داشتم ک درست عمل نکردی و باعث‌میشه چاق بشی و لاغر نمیشی ؛هیچوقت با هیچ رژیمی تغییر نگرش در خوردن در من بوجود نیومد و رفتار غذایی من تغییر نکرد بلکه حتی نسبت ب غذا حریص تر هم‌میشدم و مپام منتظر این بودم ک رژیم تموم شه تا من خلاص شم راحت بتونم باز ب خوردن ادامه بدم ، با رژیم هیچ فرمولی در من تغییر نمیکرد و فقط ی باز دارنده موقت بود و باور اینکه این لاغری ماندگار نیست و قراره من خیلی زود با نداشتن رژیم‌دوبارهذچاق بشم چون هیچ نگرش و‌فرمولی نسبت ب مواد غذایی در ذهن من تغییر نکرده بود و من فقط شیرفلکه رو برای یه مدت بسته بودم و با تموم شدن رژیم و باز شدن راه برای خوردن و‌یا همون باز شدن شیر فلکه باز هم‌همون اش بود و همون کاسه ؛

      من سالها اطلاعاتی در مورد مواد غذایی ب ذهنم دادم و اونهارو انالیز میکردم  و بهشون قدرت چاق کنندگی میدادم و یا اونهارو خوشمزه و خوش عطر و غیره میدونستم و باهمین پارامترها ب مغزم نشون میدادم ک  مجوز مصرف زیاد و بیش از حد نیاز بدن رو بده ، میل ب مواد غذایی رو‌مغز تعیین میکنه اونم از اطلاعاتی ک من قبلا بهش دادم مثلا خوشمزه است ، دیگه ازش نیست ، خوش عطره ، خوش رنگه ، اصراف میشه ، پول دادم براش یا بهم‌تارف میشه زشته برندارم ، تبرکه و کلی از این اطلاعات ک باعث صادر شدن فرمان و‌دستور خوردن اون ماده میشه و وقتی ک رژیم میگرفتم این دستور و فرمان ها بودن ولی من میخواستم بواسطه رژیم جلوشو بگیرم و ممانعت کنم و فشار زیادی صرف میشد و کشمکشی ک حالت عصبی و ناراحت ب مغز میدادو حتی وقتی در رژیم سخت قرار میگرفتم  مغز فک میکرد ک‌در قحطی مواد غذایی قرار داره و باید راهکاری برای فرار از این شرایط پیدا کنه و دستور توقف کارکرد  اعضای غیر ضروری رو میداد و همین ها هم باعث میشد ک کلی اسیب جسمی وارد بشه و هر چقد ک رژیم طولانی مدت میشد اسیب ها هم‌ب جسم بیشتر میشد مثل ریزش مو ، اختلال در کار کلیه و یبوست های مزمن و حاد در دستگاه گوارش و افتادگی پوست و چروک شدن و خیلی اسیبهای دیگه ؛

      با رژیم نمیشه لاغر شد رژیم فقط ی فشار بیرونیه، باید لاغری رو یاد گرف ، باید مغز و ذهن رو  با فرمول های جدید و نگرش های جدید نسبت ب موادغذایی،  همسو کرد ، اینجوری میشه ک حتی میل ب غذها هم‌تغییر میکنه هیچکس نتونسته تا اخر عمر رژیم لاغری داشته باشه با رژیم لاغری نمیشه لاغر موند و لاغر زندگی کرد چون چاقی از مغزه و‌لاغری هم باید از مغز باشه؛

      میل ب  خوردن از واکنش مغز بوجود میاد واکنش ی فرد با ذهن متناسب و لاغر ب غذای اضافه از نیاز جسمش نخوردنه ، چون‌هیچ‌ نگرش و باوری ب اینکه از این غذای خوشمزه باید زیاد خورد و یاداصراف و پول دادن و تارف شده و غیره در مغزش نیست ولی واکنش ی فرد با ذهن چاق ب غذای اضافه برنیاز جسمش خیلی راحت خوردنه حتی تا فشار شکم و درد چون در ذهنش پر از باورهای چاقی هستش ک اونو وادار ب واکنش خوردن میکنه ؛ و خوردن اصافه و زیادهم ک فرمولش مساوی چاقیه و همونم برای جسم‌پیش میاد..

      در مسیر تناسب ذهن یادگرفتم ک لاغری خیلی اسونه و راحته و وقتی ذهن ک‌ مرکز کنترل جسمه اموزش ببینه و من نگرش و باورها و فرمول های لاغری رو یاد بگیریم مغز هم دستورات و فرمان جدید رو صادر میکنه ، همان طور ک سالها من اموزش چاقی دیدم و‌کلی باور و نگرش چاقی داشتم و همون ها هم فرمان خوردن رو ب من میداد خیلی جاها من میگفتم ک نمیخوام مثلا امروژ شام یا ناهار بخورم یا از این خوراکی بخورم ولی ب خودم‌میومدم و میدیدم ک اون‌ خوراکی و غذا رو تا اخرش خوردم و مغزم دستور و فرمانش جدای از تصمیم من بوده بخاطر اطلاعات و فرمول های ک قبلا بارها بهش دادم و اون اطلاعات و‌فرمول ها نتیجه اش فرمان خوردن بوده ؛ من در مسیر یاد گیری ذهنی اون فرمول های چاقی رو شناسایی میکنم تا جایی ک بتونم مخالف اونها رو‌پیدا میکنم و 

      یا نگرش و فرمول جدید ب مغزم میدم و اونقد تکرار میکنم تا تبدیل ب باور بشه ، و باور جدید و‌نگرش جدید ک لاغری هستن وقتی ک تکرار میشه معز هم بر اساس اونها فرمان های جدیدی رو صادر میکنه من هر بار ک این فایل ها رو تکرار کردم اگاهی های جدیدی رو دریافت کردم و یا باورها و فرمول های چاقی بیشتری رو شناساسیی کردم و همین استمرار داشتن و تکرار کردن برای ذهنم ب مرور داره اگاهی های جدید تثبیت میشه و از فرمول و‌نگرش جدید ک مساوی است با لاغری استفاده میکنه و‌منو خیلی راحت و اسون ب سمت لاغری ک طبیعت جسممه میره ، من سالها چاقی رو‌تکرار کردم و فرمان های مغزی من بر اساس همون تکرار ها بوجود اومده و الانم باید بارها و بارها اگاهی و اطلاعات لاغری رو تکرار کنم واونوقته ک ناخوداگاه فرمان های مغزی تغییر میکنه و دیگه رفتار تغییر میکنه و همه ی این تغییرها در حسم مشاهده میشه 

      خدایا شکرت و هزاران‌سپاس از این مسیر زیباو پر از اگاهی  ک هدایم کردی ب سمتش 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار moradisomaih20@gmail.com
      1402/02/17 23:48
      مدت عضویت: 693 روز
      امتیاز کاربر: 898 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 414 کلمه

      سلام به استاد عطار روشن و تمامی دوستان همراه 

      خیلی خوبه که بادیدن و گوش دادن چند بار این گام فهمیدم که مغز فرمانشو از ذهن میگیره و جسم هم فرمانشو از مغز 

      این خوبه که فهمیدم وقتایی که غذا میخورم و رفتار پر خوریم و رفتارهای پر خوریم و که با وجود اینکه سیر هستم بازهم دستور خوردن به من میده مربوط به ذهن (ضمیر ناخودآگاه )که توی مغزم برنامه ریزیش شکل گرفته صادر میشه 

      ،

      بله تا وقتی که خبر از این اصل نداشتم همیشه واسه ام سوال بود که چرا با اینکه سیر میشم ولی دوباره به خوردن ادامه میدم و یه چیزی نا خودآگاه منو به سمت خوردن بیشتر هدایت میکنه 

      بله وقتی شروع به خوردن میکنم چند وقته قشنگ میفهمم سیر شدم دیگه بدنم نیازی نداره اما یه نجواهیی مثل این نجوا(بخور خوشمزس ، درسته جسمت سیر شده ولی از طعم غذا و خوراکی سیر نشدی پس به خوردن ادامه بده ، یا این مورد که میگه یه لقمه اس چیزی نیس بخورش )

      بله دقیقا میپذیرم که ذهنم این برنامه ریزیو توی مغزم ایجاد کرده و من برنامه ریزی شدم و الان باید قدم به قدم برنامه ریزی ذهنیمو تغییر بدم تا ناخودآگاه وقتی سیر میشم دیگه این نجواهای ذهن چاق مرور نشه 

      ،

      خب در مورد رژیم لاغری بخوام بگم بله منم مثل خیلیا با رژیم کم خوری و وورزش تونستم چند کیلو از وزن جسممو تغییر بدن اما با رها کردنش به دلیل خستگی جسمی و فشار محدودیت غذا ی که روی روانم تاثیر بدی میزاشت و حس ناراحتی و افسردگی و حسرت و …به من القا میکرد باعث میشد به این روش های لاغری ادامه ندم ، و ذهنم همچنان چاق بود و من دوباره وزن اضافه میکردم ، 

      قبول دارم تا وقتی ضمیر ناخودآگاهم تغییر نکنه و قدرت درونی لاغری همیشگیمو به عوامل بیرونی وابسته کنه وبده 

      من همیشه شکست میخورم مثل گذشته 

      پس با قدرت به این گام های لاغری باذهن ادامه میدم تا از درون و ضمیرناخودآگاهم تغییر کنه برنامه جدید به مغزم بده و به راحتی جسمم برای همیشه لاغر و خوش اندام بشه

      خدایا شکرت که توی این مسیر هستم 

      دوستان گلم وقتی یاد روز اولی که دیگه بریده بودم از این وضعیت چاقی و اضافه وزن و گریه کردم هر وقت میخوام ناامید بشم از این مسیر ، 

      نه ناامید نمیشم بلکه مصمم تر ادامه میدم 

      این با این من هستم که شگفتی ساز میشم خدایا ممنونم 

      استاد ممنونم که این فایلهای بسیار ارزشمندو توی سایتت واسه ما قرار دادی تا به خواست درونیمون که لیاقتشو داشتیم به راحتی برسیم و شگفتی ساز خودمون باشیم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فهيمه
      1401/12/23 23:26
      مدت عضویت: 398 روز
      امتیاز کاربر: 6215 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 465 کلمه

      سلام خدمت استادم

      من آخرين رژيمي كه گرفتم رژيم كتوژنيك بود

      در شروع رژيم خيلي حالم خوب خيلي وزنم كم شد اما بعد از دو ماه خيلي عصبي شدم و احساس ميكردم خيلي زياد محروم شدم از همه چي در زندگي 

      نميدونم از رژيم كتو اطلاع داريد يا خير ، تقريبا تمام مواد غذايي توش ممنوع هست..(منظورم كتوژنيك واقعي هست)

      در اوايل رژيم اصلا فكر نميكردم كه دوباره برگردم به وضعيت چاقي و خيلي از اين موضوع خوشحال بودم

      ولي از اونجايي كه الان فهميدم دستورات چاقي توي ذهن من بوده در حين رژيم كتو ، من دائما براي خودم با همون مواد غذايي مجاز در كتو چيزهاي خيلي متنوعي درست ميكردم و از همون مجاز ها زياد ميخوردم 

      نگو كه در ذهن من برنامه ديگري در حال اجرا بوده است

      تا جايي كه ديگه اون مجاز ها در كتو براي من كافي نيود مخصوصا كه مسافرت ميرفتم عذاب عليم بود برام 

      كلي عصبي شدم و كلي ريزش مو  گرفتم وقتي ديگه ريزش مو گرفتم گفتم اصلا نميخواد عطاش رو به لقاش بخشيدم 

      الان كه اين فايل رو ديدم متوجه شدم كه جنگ بين ذهن و اراده در من بوده و در نهايت ذهن من برنده شده و اين جنگ منجر به بهم ريختگي عصبي در من شد و نتيجه اش شد ريزش مو

      بعد از رژيم بسيار سريع وزنم برگشت…چون الان ميفهمم كه خوب هيچ تغييري در باورهاي ذهني شكل نداده بودم 

      حتي شرايط با قبل از كتو بدتر هم شده الان

      اينطوري كه توي كتو ميگن كربو هيدرات و شكر و چربي بدن رو داغون ميكنه و اصلا كرب و هيدرات و شكر نبايد خورده بشه

      من قبل از اين رژيم اين باور رو نداشتم كه تركيب كربو هيدرات و شكر و روغن چه تاثيراتي ميتونه روي بدن بزاره ولي الان چون اون باورها در من ايجاد شده ، اين تركيبات رو كه با هم مصرف ميكنم ته ذهنم ميگم وااااي دارم چه ميكنم با بدنم 

      يا در كتو ميگن ميوه ها سرشار از شكر هستن و كلا دست كاري شده ژنتيكشون و شما فقط شكر ميخوري

      و الان با اينكه ميوه ميخرم و ميخورم اما در ذهنم هست كه فقط دارم شكر ميخورم 

      الان ميگم كه رژيم كتو خوبه براي سالي دو ماه فقط چون به معناي واقعي بدن رو برميگردونه به تنظيمات كارخانه و كلا هر بيماري در بدن باشه پر ميكشه

      ولي چيزي نيست كه بخواد لايف استايل شخص باشه و شخص بخواد خودشو هميشه محروم كنه كه سلامت باشه 

      الان فكر ميكنم اگر ميتونم با ذهنم هر كاري بكنم چرا كاري نكنم كه هميشه هر چيزي رو در حد نياز بدنم بخورم و هميشه متناسب باشم 

      چه كاريه كه تمام عمر توي هر سوپر ماركتي ميرم فك كنم همه اين مواد غذايي ها براي بدنم سم هستند …خوب اين چه زندگي هست…

      به آرزوي رسيدن به روزي كه مثل يكي از دوستانم كه هميشه هر چي تعارفش ميكنم ميگه نه نميتونم حالم بد ميشه …منم برسم به اون جايگاه

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 7 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1401/10/23 12:23
      مدت عضویت: 448 روز
      امتیاز کاربر: 11045 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 915 کلمه

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام . 

      این فایل آموزشی خیلی خوب بود . یعنی من کاملا مطلب برام جاافتاد که لاغری با ذهن یعنی چی . فرمولای ذهنی چطور تبدیل به فرمانهای مغزی میشن و تولید واکنش می کنند . و تحلیل ما در مورد غذاها چطور باعث میشه انتظار چاقی در ما شکل بگیره . 

      خب فرمولهای ذهنی همون جملات تاکیدی هستن که ما بارها از اونا استفاده کردیم و دیگه برای ما تبدیل شدن به عادت ذهنی که خیلیهاش رو شما گفتید . 

      من دیروز اولش فایلهای لیاقت رو اصلا نفهمیدم ولی بارها گوش دادمش تا بالاخره متوجه شدم که یکی از بزرگترین فرمولهای لاغری جایگزین کردن احساس لیاقت لاغری به جای سرزنش و حقارت از چاقیه . من به دوطریق میتونم این احساس لیاقت رو در خودم زیاد کنم . دیروز گفتید احساس لیاقت درونی و بیرونی و  امروز گفتید ۱- تجزیه و تحلیل از غذاها ۲- فرمانهای مغزی که تبدیل به واکنش نسبت به مواد غذایی میشه . 

      یعنی ما اولا باید تمرین کنیم قدرت چاق کنندگی رو از غذاها بگیریم و دوما تمرین کنیم فرمولهایی به خودمون بدیم که تبدیل بشن به فرمانهای مغزی که واکنش ما نسبت به مواد غذایی ،  زیاده خوردن یا اضافه خوردن نباشه . 

      خب من الان خیلی خوشحالم فایلهای صدگام داره تحلیلهای ذهن منو نسبت به غذاها تغییر میده و فایلهای تغییر عادت واکنش منو نسبت به مواد غذایی تغییر میده و به این ترتیب  من از دو طریق درونی و بیرونی انتظار لاغر شدن رو دارم تجربه می کنم . فعلا دوست دارم تمرکزمو بزارم روی همین دو سری فایل . تا خوب درکشون کنم . خب من نسبت به هفته ی پیش حالم خیلی بهتر شده و منی که همیشه از خودم انتظار چاقتر شدن داشتم این روزها واقعا انتظار لاغری در من شکل گرفته . دیگه دارم برای روزهای لاغرم برنامه میریزم .وقتی بدنم ۳۰ کیلو سبکتر بشه من چقدر راحتتر میتونم کارامو انجام بدم . چقدر سبکتر میشم .اصلا تصورشم حال منو خوب می کنه . چقدر لباس میتونم برای خودم بخرم . این روزا وقتی از جلو ویترینها عبور می کنم با شادی بهشون نگاه می کنم میگم من دیگه دارم بهتون میرسم و شما رو به تن میکنم . دیگه خودمو یه آدم تنبل که همش از دیگران میخواست کاراشو انجام بدن نمیبینم . زندگی در چاقی خیلی سخته . کلا نمیزاره طعم زندگی رو بچشیم . حالا این همه سختی زندگی چاقی به کنار رژیم گرفتنم   میاد و جهنم زندگی یه فرد چاق رو تکمیل می کنه . یه فرد چاق هیچ امیدی به زندگی نداره . تنها امیدش خوردن غذاهای خوشمزست که اونم با رژیم گرفتن تبدیل میشه به یک جهنم دائمی و ذهن ما هم با نتیجه نگرفتن همیشه ازش فرار کرده . به نظرم اینکه ما از رژیمها شکست خوردیم در حقیقت نوعی پیروزی بوده که ما از اون روشها قطع امید کنیم و دنبال راه چاره بگردیم و خدا هم مارو به اینجا هدایت کرده . به نظر من لاغر شدن انسان چاق کارش از لاغر شدنِ انسان چاقی که رژیم گرفته راحتتره . حتی لاغر شدن در انسان چاقی که رژیم گرفته ولی شکست خورده راحتتر از انسان چاقی که رژیم گرفته و چندین کیلو کاهش وزن داشته .  چون انسان چاق بدون رژیم یا شکست خورده  دیگه فرمول رژیم و ورزش رو توی ذهنش نداره که مانع لاغریش از طریق ذهن بشه . پاکسازی این فرمول و جایگزین کردن لاغری با ذهن به نظر من خیلی فرمول مهمیه که  انسانهای رژیم گرفته ای که به ضرب و زور خودشون رو لاغر کردن  و به اصطلاح موفق هم بودن اینجا واقعا براشون سخته وخیلی باید تمرین کنند تا این فرمول چاق کننده رو کنار بزارن . 

      ولی بالاخره همه خدا دارن و بالاخره راه راست به همه نشون داده میشه . من از اینکه راه راست رو پیدا کردم خیلی خوشحالم . تنها دغدغه ام برای رسیدن به موفقیت پرخوری بود که اونم درک کردم پرخوری یک واکنشه به خودی خود ازش بدم نیاد و اولا تحلیلم و نسبت بهش تغییر  بدم و دوما با تغییر عادت این عادت رو آروم و آهسته کنار بزارم و به جاش با یک دنیا شادی در مورد لاغری روبرو بشم  . پرخوری و اضافه خوری مقدار غذاییه که ما با خوردنش ناراحت میشیم . مخصوصا بعد از خوردن . البته موقع خوردن هم میفهمیم . چون وجدانمون خیلی بیداره . قشنگ میفهمیم وقتی داریم اضافه میخوریم چقدر احساس حقارت بهمون دست میده . ولی من از دیروز فهمیدم که انسان حقیری نیستم . من عزت مندم  دوست دارم در احساس لیاقت زندگی کنم نه احساس حقارت . همین یه فرمول به من خیلی کمک میکنه برای ترک عادتم . چون دیگه به پرخوری به چشم لذت نگاه نمیکنم بلکه به چشم حقارت نگاه می کنم . در حالیکه من انسان شایسته ای هستم که خدا منو به اینجا هدایت کرده و تا حالا چندین مدال از استاد عطار روشن گرفتم . در همین یک هفته کلی انتظار لاغر شدن در من شکل گرفته و کلی آرزوی لاغر شدن رو دارم در خودم عملی میبینم . دیگه وقتی به لاغر شدن فکر می کنم به شکل حسرت و آرزو نیست . من با لاغری با ذهن تونستم رویای فراموش شده ام رو دوباره زنده کنم و تنها کاری که لازمه انجام بدم اینه که تمرینام رو به خوبی انجام بدم تا فرمولهای ذهنی لاغری برام تبدیل به شیری بشه که هیچ سگی نتونه تحت قلمروش ادعای سلطان بودن بکنه . شیر من به دنیا اومده و من اون رو با آموزشهای شما پرورش میدم و تبدیلش می کنم به سلطان وجودم . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 13 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1401/10/23 09:58
      مدت عضویت: 448 روز
      امتیاز کاربر: 11045 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 694 کلمه

      بسم الله الرحمن الرحیم . 

      قدم اول برای لاغر شدن پذیرش این موضوع است که با استفاده از رژیم لاغری نمی توان لاغر شد و تا ابد لاغر ماند.

      من این موضوع را میپذیرم . خیلی وقتها که نتونستم لاغر بشم وقتی ام که با جدیت ادامه دادم بیش از یکی دوماه دوام نیاوردم و در بهترین شرایط آرام آرام همش برگشت . 

      نکته قابل توجه درباره پذیرش این موضوع این است که زمانی می توانید مطمئن شوید که به این نگرش باور دارید که هرگز برای لاغر شدن به فکر استفاده از رژیم لاغری نباشید و حتی مهمتر از آن باید به رفتار و عملکرد خود در زندگی روزمره توجه کنید .

      من از امروز پذیرفتم و تعهد می دهم که دیگر به رژیم گرفتن نه فکر کنم و نه تصمیمی برای انجام آن بگیرم و رفتار و عملکرد روزانه ی خودم را تنها بر اساس نیاز جسمم تشخیص دهم نه رژیم ها . 

      فکر و بررسی کنید که آیا برخورد شما با مواد غذایی و موضوع خوردن به صورت رفتارهای مرسوم در ٰرژیم های غذایی است یا خیر

      رفتار مرسوم در رژیم غذایی یعنی 

      ۱- اندازه کردن مقدار غذا حالا یا با وزنه گرمی یا قاشقی یا کالری شمردن . 

      ۲- خوردن طبق یه برنامه خاص از مواد غذایی خاص که خارج از برنامه ی خانوادست . 

      ۳- هفته ای یکبار خود را وزن کردن 

      ۴-  حدودا نیم تا یک ساعت پیاده روی روزانه

      خب اینها برنامه رژیمی هست که معمولا افراد استفاده می کنند . 

      خب ما چطور مثل این نباشیم .

      یعنی غذاها رو اندازه گیری نکنیم . 

      به جای اون به نقطه سیری و گرسنگی خودمون توجه کنیم . 

      غذاها رو وزن نکنیم  کالری نشمریم . قاشقها رو نشمریم فقط از درون بفهمیم کی سیر شدیم و دست از غذا بکشیم . 

      برنامه خود را از خانواده جدا نکنیم .

      مقدار غذای خود را کم نکنیم بلکه به اندازه ای که سیر میشیم و نیاز جسممون برطرف میشه بخوریم . 

      مقدار غذای زیادتر وارد شکممون نکنیم که به بدنمون فشار بیاد و حالمون بد بشه . 

      فرمولهای ذهنی رو با توجه به نیاز بدن خودمون بسازیم نه موارد بیرونی . 

      فکر می کنم لاغری با ذهن اینو میخواد بگه که فرمولهای ذهنی خودتو مطابق با شرایط بدن خودت انتخاب کن . ما باید زبان بدن خودمون رو یاد بگیریم و بفهمیم کی جسممون گرسنه است و کی سیره یا الکی خودمون رو خسته نکنیم . نیاز به خواب و استراحت هم جزئی از زندگیه . بدن ما خودش میگه کی پاشو فعالیت کن کی بخواب کی بخور کی نخور .چرا فکر می کنیم وقتی فعالیت می کنیم کالری میسوزونیم در حالیکه ما در تمام لحظات داریم کالری میسوزونیم . حتی لحظات خواب .هر ۸ ساعت خواب حدودا ۵۰۰ کالری میسوزونه . در حالیکه ما نهایتا یک ساعت بتونیم پیاده روی کنیم و فقط ۲۰۰ کالری میسوزونیم و فقط خودمون رو خسته میکنیم .  به نظرم باید به بدن آگاهی برسیم . 

      نوشته ی خانوم نگار بسیار عالی بود و واقعا به دلم نشست . خیلی خوب راهنمایی کرده بودند . اینکه ما باید قدرت تشخیص رو از درون خودمون بفهمیم نه ساعت نه اندازه بیرونی نه گفته های دیگران .

      باید بتونیم نقطه گرسنگی و جسمی بدن خودمون رو پیدا کنیم . راستش من تا حالا به این موضوع فکر نکرده بودم . خیلی برام جالب بود . 

      نوشته های دوستان رو هم چندتاشو خوندم یه نکته جالبی که به نظرم تشبیه رژیم به گرفتن دستمون جلوی شلنگی که آبش بازه و لاغری با ذهن به  فلکه آب بود . 

      رژیم یعنی به زور جلوی یه روندی رو گرفتن ولی لاغری با ذهن یعنی چاقی رو از سر منشاء اون بستن . 

      یه نکته ی دیگه برام جالبه اینکه بیشتر نوشته ها برای خانوماست . اما نوشته ای از آقا تاحالا نخوندم . البته من تازه واردم . شاید اگه بیشتر بخونم به نوشته آقایون هم برخورد کنم .  چاقی در آقایون خیلی زیادتره . به نظرم ما بیشتر از خانوما نیاز داریم این مفاهیم رو درک کنیم . اما خانوما بیشتر از آقایون برای خودشون ارزش قائلند . جا داره امروز هم که روز مادر و روز زن هست به تمام بانوان مخصوصا بانوان نویسنده در این سایت که برای خودشون انقدر ارزش میزارن تا خودشون رو تغییر بدن تبریک بگم . کاش ما آقایون هم از این خانومای توانا یاد بگیریم . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 28 از 6 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سولیکا
      1401/10/14 19:27
      مدت عضویت: 1127 روز
      امتیاز کاربر: 10935 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 734 کلمه

      سلام به همه عاشقان مسیر لاغری با ذهن 

      جلسه امروز هم مثل همیشه فوق العاده و پر از انرژی برای من بود.میخوام تجربه رژیم گرفتن رو براتون بگم منم یادم میاد قبلاً که با رژیم  من درآوردی خودم ۱۱کیلو لاغر شدم و اندام دلخواهمو به دست آورده بودم و تابستونی که رفتم برای فروشندگی که اونجا کلی مانتو داشت اونم با کلی تنوع رنگ من با اینکه لاغر شده بودم بازم انتظار چاقی از خودم داشتم و من در طی اون۳ماهی که اونجا بودم حتی یه مانتو هم برای خودم نخریدم نمی‌گم دوست نداشتم نه چرا دوست داشتم چون هربار که یه بسته جدید میاوردن کلی مانتو رنگارنگ قشنگ میاوردن من دلم میخواست ولی چون انتظارم این بود که دوباره بازم چاق میشم مانتو نمیخریدم و فکر میکردم خوب وقتی چاق بشم و این مانتو اندازم نشه ناراحت هم میشم خوب چه فایده داره پولمو هدر بدم حتی همکاران هم بهم میگفتن تو که لاغری چرا مانتو نمیخری یه همکار داشتم که خیلی چاق بود و اون حسرت میکشید و می‌گفت که اگه من جای تو بودم کلی مانتو می‌خریدم و پولمو صرف خرید مانتو میکردم البته خوب انتظار اونم به جا بود چون وقتی خودش دیگه پذیرفته بود که دیگه چاق میمونه و امیدی به لاغری نداشت پس می‌گفت هر مانتویی که سایزش بشه رو باید بخره چون ممکنه سایزش دیگه تموم بشه و وقتی از اونجا اومدم بیرون و یه مدت طول کشید و من دوباره چاق شدم این دفعه اصلا دلم نمی‌خواست برم بیرون چه برسه به اینکه بخوام مانتو یا لباس بخرم و وقتی دوستم منو دید تعجب میکرد که تو چرا انقدر چاق شدی و منم تو دلم میگفتم خوب وقتی دیگه رژیم نمی‌گیرم خوب معلوم بود که چاق میشم دوباره.حتی این باورم داشتم که الان لباس سایز من پیدا نمیشه چون قدم هم کوتاه بود دیگه بدتر یادمه با دوستان رفتیم که مانتو انتخاب کنن برام چون اونا معتقد بودن که تو خسیسی و برای خودت مانتو پالتو نمیخری یه بار که رفتیم بیرون هر تولیدی میرفتیم اصلا سایز من پیدا نمیشد و اگه هم پیدا میشد یا سرآستین اش آنقدر بزرگ بود که حالا باید یه پولی بدم که اونا رو درست کنم یا آنقدر برام بلند بود که موقع دیدنم تو آینه متنفر میشدم از خودم البته بیشتر. برای همین هیچی نخریدم و من به دوستام گفتم دیدی مانتو برای من پیدا نمیشه و فکر کنم ۴ساعت کشید که مانتو ببینیم پس من خسیس نیستم و اونها هم قبول کردن.پس این شد نگرش من در مورد رژیم گرفتن وقتی مغزت چاق باشه انتظار لاغری نباید داشته باشی به نظر من رژیم گرفتن مثل این میمونه که تو شیلنگ آب رو در دستت گرفتی و داره آب ازش میاد بیرون و تو با انگشتت نمیزاری که آب بیاد بیرون یعنی بهش فشار میاری و وقتی خسته میشی خوب انگشتتو که بر میداری دوباره آب می‌ریزه بیرون رژیم گرفتن هم همین طوره به جسمت فشار میاری با رژیم گرفتن در حالی که مغزت فرمان خوردن میده و خوب چون رژیم هم مقطعی هست خوب فرمان مغز که مدام داره تکرار میشه بر تو غلبه می‌کنه در نتیجه تو به دلیل فشار عصبی رژیم رو رها میکنی و چون باورت اینکه خوب من که رژیم نمی‌گیرم در نتیجه چاق میشم و طولی نمی‌کشه که به وضعیت قبل از رژیمت بر میگردی و در مورد شیلنگ هم باید منبع رو پیدا کنی که همون فلکه آب هست وقتی اونو قطع کنی خوب دیگه آبی از شیلنگ خارج نمیشه در ما هم همین طور هست وقتی منبع ما که مغز هست رو آموزش بدی با دیدن و شنیدن و تمرین درنتیجه مغز که مرکز کنترل جسم هست فرمان های جدید و لاغر کننده صادر می‌کنه و واکنش ما در برابر مواد غذایی تغییر می‌کنه که نهایت میرسه به جسم متناسب و این کل فرایند مغز ماست البته بگم که این پروسه زمان بر هست و مثل آمپول نیست که بزنی یهو جسمت عوض بشه حتی برای یادگیری یک زبان دیگه هم نمیشه آمپول زد و بعد یه مدت کوتاه مثلاً انگلیسی حرف زد باید پرو سه اش طی بشه تا ما بتونیم راحت انگلیسی حرف بزنیم.من الان انتظارم از خودم لاغری هست چون دارم حرفهای استاد رو می‌شنوم دیدگاه میبینم و میخونم و دارم دیدگاه هم می‌نویسم و نتیجه آن میشه جسمی که می‌خوام اصلا لاغری منتظر من میشه که بهش برسم یعنی آماده است که من بهش برسم و این مسیر زمان بر هست ولی موندگار که این برام خیلی مهمه.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 13 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مریم
      1401/10/02 16:23
      مدت عضویت: 503 روز
      امتیاز کاربر: 4810 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 402 کلمه

                  “به نام خداوند راهنما و هستی بخش”

      با سلام به استاد گرامی و همه ی دوستان؛

      گام ششم:با رژیم لاغری می توان لاغر شد؟!

      من وقتی اسم رژیم غذایی رو می شنوم احساس بدی به هم دست میدهد و کاملا عصبی می شوم چون رژیم گرفتن یاد آور زجر و سختی و خود را محروم کردن از لذت خوردن خیلی خوراکی های خوشمزه است که دوست داری بخوری،اما با رژیم گرفتن به خودت فشار میاوری که نباید این را بخوری، فلان ساعت باید فلان چیز را بخوری و یا از هر چیزی به اندازه ی تعیین شده باید بخوری و این باید و نبایدها چقدر به انسان فشار عصبی وارد می کند و در آخر نیز نتیجه ای که  می خواهی به دست نمی آوری و بدتر احساس بی اراده بودن و شکست می کنی و آن را به تمام امور زندگی خودت تعمیم میدهی و به نا امیدی میرسی.پس با رژیم لاغری نمی توان لاغر شد و اگر لاغر هم شویم تا زمان ادامه دادن به رژیم است و در صورت ادامه ندادن به آن دوباره چاق می شوی و شاید بیشتر از قبل.من به هیچ وجه به رژیم لاغری اعتقادی ندارم پس من چگونه لاغر شوم؟جواب این سوال این است که من باید ابتدا ذهنیت خودم را نسبت به انواع خوراکی ها و غذاها تغییر بدهم و قدرت چاق شدن توسط آنها را ، از آنها بگیرم و این قدرت را به خودم برگردانم و همین اینکه باید عادت‌های بد غذایی خودم را شناسایی بکنم تا بتوانم عادت های صحیح و درست را جایگزین بکنم.عادت های  بد مانند این که سر ساعت مقرر صبحانه،نهار یا شام بخورم هر چند گرسنه نباشم در صورتی که باید بر اساس گرسنگی و احساس ضعفی که دارم  غذا بخورم،یا اینکه به علائم بدنم دقت کنم تا متوجه شوم که چه زمانی احساس سیری می کنم و قبل از اینکه دچار شکم درد،حالت تهوع و علائم دیگر شوم به طور خودکار دست از خوردن بکشم و این بهترین عادتی است که می توانم در درون خودم نهادینه کنم.و هم اینکه اگر به خوردن چیزی بی میل بودم خیلی راحت بگوئیم که میل ندارم و آن را نخورم.پس من با تمرین عادت های خوب غذایی و تغییر نگرشم نسبت به غذاها،می توانم به راحتی لاغر شوم بدون زور و اجبار و تحمل فشار با رژیم های متفاوت و بی فایده نسبت به خود.لاغری با ذهن راحت ترین و آسان ترین کار دنیا است.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 1 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عاطفه ♥ عادله
      1401/10/02 16:03
      مدت عضویت: 785 روز
      امتیاز کاربر: 5896 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 704 کلمه

      برای دیدن این فایل بینظیر خداوند بزرگ رو بینهایت شکرگزار و سپاسگزارم

      استاد جانم هر کلمه این فایل سرشار از آگاهی و زیبایی بود 

      با شنیدن هر فایلی من در شگفتم که قرار کدوم جنبه از ذهن من رمزگشایی شه …

      پس تشویق ها و مشوقان کودکی من یا اطرافیان ابتدا مارو به چاقی تشویق کردن و یکسری باور در ما به وجود آوردن و چون رسیدن به اونها لذت بخش (مثل اگه بخوری قوی میشی، دختری خوشگل و جذاب که گوشت داشته باشه، اگه تپل باشی در برابر مریضی ها مقاومی…)،، وقتی که این ایستگاه داده هاش به یک حدی رسید ما چاق شدیم، چون برای چاق شدن خوردیم

      حالا که در این مرحله چاق شدیم اومدن خطرهای چاق شدن رو گفتن، اینسری، پای رسانه ها، دکتر تغذیه، حرفهای مردم و علی الخصوص حرف خانواده کم کم به میون اومد… و ترس از چاق تر شدن کار ما رو سختر و سختر کرد و شکست ها علاوه بر ترس مداوم، تنفر هم در ما شکل گرفت که باعث شد انتظار چاق تر شدن در ما شکل بگیره.. براش بارها و بارها هر وقت که بیدار بودیم نقشه ذهنی درست کردیم، با ترسمون همش خودمون رو چاقتر تصور کردیم ، میلیون ها بار خودمون رو سرزنش و تحقیر کردیم، همه جا در مورد چاقی صحبت کردیم… متوجه نشدیم که ذهن بین نخواستن و خواستن فرقی قائل نیست..‌ یعنی خنثی هستش و براش مهم نیست که بارها چاقی رو گفتی نمیخوای… چون همه جا اسم چاقی اومد ذهن اون رو خواسته تو فرض کرد و تمام فرمان‌های مغزی با خواسته(چاقی) همراه و همسو شد… وقتی دکتر تغذیه رفتم و سالها رفتم و بارها رسانه ها رو گوش کردم، میلیاردها بار به مغزم گفتم که مواد غذایی چاق کننده هستن و این بزرگترین مانع من برای لاغریه و من دارم روی این باورم کار میکنم که بتونم ترسی که از مواد غذایی رو که به واسطه دکتر تغذیه در وجودم به وجود آوردم رو ازبین ببرم. و درک میکنم که چه ریشه وحشتناکی در من کاشته شده و فکر می‌کنیم که تحرک باعث لاغری میشه و ن چقدر و چه کارهای عجیب و غریبی کردم، در روزهای داغ تابستان نایلون می‌بستم و باشگاه میرفتم و چند ساعتی بدنسازی میکردم به قدری که واقعا نایی نداشتم و بیهوش میشدم از خستگی و چن دقیقه ای استراحت میکردم و کیلومترها پیاده روی میکردم و بعدش که خونه اومدم ژل می‌مالید و میرقصیدم جوری که الان اثراتش به صورت بیرون زدگی مهره های کمرم در اومده .. این تاوان راه اشتباه رفتن بود.. چقدر دکتر تغذیه رفتم و انواع رژیم ها رو رفتم و چقد روی اون ترازو رفتن ترسناک بود… هیچکدوم از رژیم ها در هر دوره ای که گرفته میشدن ضمن اینکه در حد چندکیلو کاهش وزن تاثیر داشتن ماندگار نبودن چون جسم داشت تغییر میکرد ذهن که با فشار تغییر نمیکنه، ذهن با دلایل منطقی و برهان تغییر میکنه با الگوهای درست تغییر میکنه. امروز که داشتم با خواهرم صحبت می‌کردم بهش توضیح دادم که الان من اگر اضافه بر نیازم بخورم میترسم و خواهرم گفت تو هنوز هم ترس از مواد غذایی داری و گفتن که بدن من تا الان چندین تن رو دفع کرده برای ۲۰ کیلو چربی فقط ذهن تو مانعش میشه نباید ترسید چون مواد غذایی چاق کننده نیستن و ما باید درست ازشون استفاده کنیم، البته برای این ترسم از مواد غذایی هم راه حل وجود داره، الگوهایی رو پیدا کنیم  افرادی که همه چی میخورن و تحرک معمولی روزانه دارن ولی مناسبن. باید لیاقت لاغری و توانمندی در لاغر شدن و متناسب ماندن رو در خودمون افزایش بدیم، توانمند بودن بدن رو در لاغر شدن درک کنیم و باور کنیم که بدن ما بسیار شگفت انگیز و میل شدید به طبیعی بودن  داره و طبیعی بدن ما هم متناسب بودنه . این پروسه که من بیام از طریق ذهن فرمانها و فرمول‌های مغزی رو تغییر بدم  زمان‌بر هستن و بستگی به مقدار باور من داره که این هم بستگی به ورودی های ذهنی من داره، که چه اطلاعاتی در طول روز بهش میدم و هر چقد مغز رو با اطلاعات درست درگیر کنم به مقداریکه در معرض اطلاعات درست باشم (تو سایت بودن، کامنت گذاشتن، کامنت بچه هارو خوندن، تو دوره ها شرکت کردن)قطعا به نتیجه نزدیکتر میشم. 

      به امید متناسب شدنمون که دیر نیست

      عادله.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 13 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار maryam1398rahimi
      1401/05/21 20:06
      مدت عضویت: 1490 روز
      امتیاز کاربر: 10834 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 867 کلمه

      با سلام خدمت دوستان متناسبم و استاد عزیزم

      با رزیم لاغری می توان  لاغر شد؟

      خیر

       خب چرا نمیشه؟

       چون همه ی ما این دوران رو سپری کردیم و فشار سخت اون روزها رو چشیدیم و جه کارا ‌که با خودمون نکردیم 

      و همه ی ما تجربه ی رزیم رو داشتیم که با رزیم میخاستیم وزن خودمون رو کم کنیم 

      اما نمیدونستیم که داریم چیکار میکنیم می اومدیم خلاف ذهن عمل میکردیم 

      اون و تو بد شرایطی قرار می‌دادیم تو  رنج و سختی خودمون قرار می‌دادیم 

      که بیایم وزنی از خودمون رو زمین بزاریم و سبک بشیم 

      در حالی که نمیدونستیم داریم این وزن و دوبرابر میکنیم و سنگین تر 

      چون هر بار که ما آگاهانه تصمیم می‌گرفتیم این اضافه بدنمون رو کم کنیم داشتیم به جسممون فشار می آوردیم که به زور و سختی و بدبختی چند کیلو وزن کم کنیم   اما اون ناخودآگاه که خبر نداشت داریم چیکار میکنیم و باورهای اشتباهی بود تو ناخوداگاهمون 

      ما داشتیم به جسممون فشار می آوردیم و بگی نگی چند کیلو وزن کم میکردیم

      چون رها میکردیم چون خسته می‌شدیم از این همه رنج و سختی و آخرش ما رها میکردیم و بعد از رهایی اون وزن کم شده به مرور و مرور اضافه میشد و یا شاید هم دوبرابر میشد و چاقتر از قبل می‌شدیم و سرانجامی در برنداشت با رزیم گرفتن 

      بارها شاهد بودیم می دیدیم که این فایده نداره ادامه نده پیاده شو از قطار رزیم 

      ولی کی بود که باور کنه 

      یعنی بهمون قبولانده بودن که تنها راه لاغری فقط نخوردنه رزیم ورزشه تحرک داشتنه پیاده رویه الخصوص خوردن خیلی دقت داشتن تو خوردن 

      و همین تاکید کردن‌های زیاده اون موقع هس که ما خیلی از خوردن می ترسیم 

      و میگفتن اگه میخاهی متناسب بشی رزیم بگیر بیا فلانی هم گرفته نتیجه دیده ما فقط نتیحه میدیدیم و به بعد از اون کاری نداشتیم که برگشت خورده وزنش 

      و همیشه دنبال این بودیم که ببینم چه رزیمی بهتره که انجام بدیم 

      ما با رزیم گرفتن نه تنها لاعر نمی‌شدیم که هیج بلکه چاقتر هم می‌شدیم بلکه اون باور رو تنومند تر میکردیم که چاقی ما ارثیه کاری به هیج چیزی نداره 

      اونایی که متناسبن شانس خودشونه لاعرها خدا خواسته اینجور باشن خدا دوستشون داشته 

      ما که باید دیگه این سختی ها رو تحمل کنیم شانسمونه خدا ما رو اینجوری خلق کرده 

      ما به خانواده مادریم رفتیم 

      همیشه میگفتیم ما فقط جاقی به ارث بردیم از مادرمون 

      مردم چه جیزای به ارث میبرن (پول ثروت) ما فقط چاقی

      و اون باور رو قوی تر میکردیم تو ذهنمون که ول کن لاغری بشین چاقی تون کاری به هیچی نداره ژنتیکی چاقی به مادرت کشیدی هر کی هرچی هست هست و همین باورها در ذهنمون داشتیم که نتونستیم به اون ایده آل برسیم 

      چون این باورها از زمانی که من جاق شدم شنیدم و بارها و بارها تکرار  و تثبیت شده در ناخودآگاهم و خیلی محکم و قوی هستش این باورها 

      بخاطر این باورهای اشتباه بود که با رها کردن رزیم اون وزنه برگشت می‌خورد 

      چون ناخودآگاه به راه خودش ادامه می‌داد.

       تو اون مدت هم فشار جسمی بوده که وزن کم میکردیم 

      بدن ما توانایی وزن کم کردن رو داره اونم نه یک کیلو بلکه تا جایی که بخواهی میتونی وزن کم کنی کافیه باورهانون رو شناسایی کنیم و رفتارهای درست رو جایگزین این باورها کنیم 

      چون بدن ما از اول متناسب بوده و باید به اون روال اولش برگرده 

      این جسمی که الان داریم نتیجه ی باورهای اشتیاه ذهنیمونه هر کی در هر شرایطی هس نتیجه ی ذهن خودشه 

      خیلی خوشحالم که در حال پیشرفتم در این زمینه و رها نمیکنم این دوره ها رو و روی خودم کار میکنم که این باورها رو شناسایی کنم و جایگزین میکنم تا به متناسب شدن برسم به ۵۳کیلو گرم 

      از تغییرات من 👇

      چند شب قبل رفتم تو فروشگاه با همسرم بودیم همسرم بهم گقت چیزی نمیخاهی برات بخرم 

      تو فکر بودم کاشکی هم یه جی میخریدم و با هم هستیم تا لذت ببرم از خوردنه 

      و گشنه هم بودم که یهو تصمیمم عوض شد که نه این اشغال ها جیه بخورم بریم خونه گشنمه یه چی میخورم 

      و خودم و اون موقع تحسین کردم افرین مریم چه رفتار زیبایی 

      تونستی چیزی نخری افرین و بعدش اومدم خونه میوه خوردم سیر شدم 

      موفقیت خودم رو تحسین کردم و ثبتش کردم در ذهنم که ببین تونستی چیزی نخری و از با هم بودن  لذت ببریم 

      و یکی دیگه از تغییراتم 

      اینه که وقتی میرم دور یخچال میگم کاشکی یه چی میخوردم و بعد با خودم میگم چرا به خودم ضربه بزنم من که چیزی دلم نمیخاد فقط میخام اوقاتم و پر کنم با خوردن😒

       به جاش آب بخور و یه لیوان آب میخورم اینا خیلی ارزشمند هستن برای من و خودم و تحسین میکنم 

      و امروز که فرزندانم داشتن غذا میخوردن خیلی کم غذا خورد و گقت دیگه نمیخام و من اصراری به خوردنشون نکردم چون فهمیدم خیلی زیبا پیغام سیری رو دریافت کردند  لذت بردم از این رفتارشون 

      و پسرم خیلی اندام عالی داره 

      من همیشه شاهد این پیغام هاشون هستم که چقدر عالی دریافت می‌کنند دیشب هم داشت ساندویج می‌خورد یه تکه اش و نخورد سریع گذاشت کنار 

      گفتم بخور گفت سیرم 

      چقدر زیبا و قشنگ و عالی این پیغام ها رو دریافت می‌کنند لذت میبرم ان شاالله ما هم به زودی زود شاهد این پیغا  ها میشیم و بصورت اتوماتیک این پیغام ها رو دریافت میکنیم 

      خلاصه :

      لاغری ما فقط و فقط از طریق ذهن امکان پذیر هستش و ما باید با کار کردن روی خودمون به اون تناسب دلخواهمون دست پیدا کنیم 👌👌👌😍😍😍

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1401/05/18 17:39
      مدت عضویت: 1616 روز
      امتیاز کاربر: 26841 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,456 کلمه

      سلام و درود بر تمامی اهالی سایت تناسب فکری 

      رژیم گرفتن در گذشته برای من تنها  پلی‌ بود که من رو به آرزوم که لاغری بود میرسوند و من در اکثر مواقع  با تمام توانم رژیم میگرفتم و ورزش میکردم که به جسم دلخواهم برسم و با تمام سختیهاش خیلی هم عالی عمل میکردم اما از یه جایی به بعد که نزدیک وزن دلخواهم میشدم و یا به اون وزن می‌رسیدم دیگه ادامه دادن رژیم برام سخت میشد ومن میخواستم  مثل بقیه بخورم و یا بهتر بگم مثل گذشتم ی خودم دوباره پرخوری کنم و واقعا این جور مواقع بود که  خودم از خودم شکست می‌خوردم و من دوباره  در زمان خیلی کم به حالت قبل رژیمم بر میگشتم و بارها میگفتم من نمیتونم برای همیشه لاغر باشم و اگرمیخوام همیشه لاغر باشم باید همیشه هم رژیم و ورزش داشته باشم که برام  سخت هست .

      اما حالا که آگاه شدم متوجه میشم که چقدر کار خنده داری میکردم چون تمام فعالیتهای بدن من تحت کنترل مغز  هست و این خوردن هم یه فعالیتی هست که تحت کنترل مغز هست و من باید از منشأ این مشکل رو حل کنم همانطور که من ضربان قلبم و تنفسم و پلک زدنم و … خیلی اتوماتیک  هست باید خوردن من هم اتوماتیک انجام بشه که در لاغرها همین اتفاق داره میوفته یعنی خوردن به صورت اتوماتیک در بدن اجرا میشه اما در چاق ها این دستور داره با دخالت ذهن به صورت دستی انجام میشه و نتیجه اش میشه چاقی پس ذهن ما چاقی رو یادگرفته از اطرافیان از خانواده از دوست از آشناها و حالا داره اجراش می‌کنه و اما اگر ما از نتیجه اش راضی نیستیم پس  بیایین به ذهن دوباره لاغری رو یاد بگیریم تا به نتیجه ی دلخواه برسیم .

      چند نمونه از افکار های چاقی که من  در گذشته از اطرافیان یاد گرفته بودم 

      مواد غذایی مختلف در بدن تاثیرات متفاوت دارن و من باید بعضیا رو نخورم یا کم بخورم که چربی در بدن من جمع نشه 

      من باید در ساعت خاصی غذا بخورم که اون غذا تبدیل به چربی در جسم من نشه 

      من باید کلی تحرک داشته باشم که چربی درجسمم ذخیره نشه .

      اما افراد لاغر اصلا از این افکار. ندارن خیلی راحت هر ر وقت گرسنه باشن از اون غذا برمیدارن و میخورن و اصلا نه تفکیک مواد غذایی دارن نه کاری به زمان دارن نه کاری به فعالیت بدنیشون دارن 

      من قبلا که در رژیم بودم و همیشه هم اضافه وزن داشتم خیلی وقتها میشد که  من سیر بودم ولی وقتی  با یک غذایی و یا خوراکی  مواجه میشدم در خانه ی مادرم و یا تفریح و مهمانی و  یا موقع غذا خوردن بقیه خیلی راحت شروع به خوردن می کردم اما یه فرد لاغر هرگز همچین کاری نمیکنه اگر سیر باشه به راحتی میگه من سیر هستم و میل ندارم و نمیخوره اما خود من هنوزم شده گاهی اوقات به بهانه های مختلف غذا وارد بدنم میکنم مثلا 

      بزار بخورم همین یه امشبه 

      بزار بخورم چون خوشمزس 

      بزار بخورم چون بهش علاقه دارم 

      بزار بخورم چون اومدم مهمونی 

      بزارم بخورم چون پولش رو دادم 

      بزار بخورم چون  بی کالری مثل آب 

      بزار بخورم چون مقوی ،چون گیرم نمیاد ،چون می‌خوام خوش بگذرونم ،چون می‌خوام تفریح کنم ،میخوام احترام بزارم ،میخوام اسراف نشه ،میخوام بخورم چون غذا زیاد هست و …

      و در این جور مواقع هیچ کس حریف من نمیشد و من به راحتی زیاده روی میکردم در حالیکه میدونستم دارم کار اشتباه میکنم اما کسی نمیتونست جلوی دستور مغزی من رو بگیره و من به راحتی پر خوری میکردم .

      نگرش  افراد چاق و لاغر به غذاها خیلی متفاوت هست مثلا یه فرد چاق میگه خوردن نوشابه = چاقی اما یه فرد لاغر خوردن نوشابه =پوکی. استخوان  و نتیجه درجسم متفاوت میشه پس باید نگرش ما در مورد غذایی تغییر کنه و فرمول‌های ذهنی ما تغییر کنه و  بعد خود به خود واکنش ذهنی ما تغییر کنه و بعد جسم ما تغییر می کنه .

      و این تغییر فرمولهای  ذهنی با رژیم امکان ندارد و نه تنها امکان نداره بلکه حرص و ولع ما در خوردن بیشتر میشه و فشار عصبی در مغز ما بیشتر میشه و …. تا جاییکه دیگه بعد از مدتی ما رژیم رو رها میکردیم  پس با فشار آوردن از بیرون ما نمی‌توانیم برای همیشه  متناسب بشیم شاید مقطعی  بشه ولی برای همیشه امکان نداره 

      من زمانی که وارد این مسیر شدم پذیرفتم که تمام دلایل من برای چاقی بیخود و الکی هستن مثلا 

      من سالها میگفتم چاقی  من به خاطر ازدواج من هست اما چه ربطی داره کلی آدم میشناسم که ازدواج کردن و همچنان لاغر هستن مثل دوستم مثل خانم  همسایه مون مثل خواهرم و خواهر همسرم 

      من سالها میگفتم من به خاطر دو زایمانم طبیعی که سایز بزرگی داشته باشم اما حالا میگم چه ربطی داره دوستم و خواهر همسرم و بازم خانم همسایه ما با وجود دو زایمان بسیار لاغر و متناسب هستن .

      سالها میگفتم چاقی من به خاطر خوردن مواد غذایی چرب و پر کالری و نشاسته ای  و شیرین هستن اما چه ربطی داره دختر خودم که بسیار لاغر هست هر چی بخواد میخوره اما لاغرها 

      .سالها میگفتم چاقی من به خاطر کم تحرکی هست اما چه ربطی داره دختر خودم دقیقا از وقتی کرونا شد و من وارد این مسیر شدم و ایشون حتی یه مدرسه رفتن هم نداشت و همش  دراز کش روی تخت خواب بود وزن بسیار زیادی کم کرد وخیلی لاغر شدچون من دیگه ایشون رو مجبور به پرخوری نکردم .

      سالها میگفتم چاقی من به خاطر اشتهای زیادم هست اما حالا آگاهم  اشتها یی در ما وجود ندارد اون در ذهن من لونه داره من به جای اشتها دارم باید بگم حق انتخاب دارم .

      سالها میگفتم چاقی من به خاطر دارو هست اما خیلی از اشناهای من همین دارو رو مصرف کردن و بسیار لاغر هستن

      و ازوقتی نگرشهای من تغییر کرد دیگه انگار من حرص و ولع  خوردن نداشتم و دیگه تمایلی به پرخوری نداشتم و خیلی به اندازه تر خوردم و حتی  همین تغییر نگرشها در مواد غذایی باعث میشه که من چاق نشم مثلا برای مواد غذایی نباید کلی حرف و حدیث داشته باشم که این خوراکی  چون چرب و یا شیرین و یا چون  پر کالری  و … هست   باعث چاقی من میشه چون ذهن من بر اساس همین ورودیها که در ذهنم از طریق اطرافیان کسب کردم داره جسم من رو رقم میزنم وگرنه برای ذهن هیچ فرقی نداره که من یه خیار میخورم یا یه بستنی میخورم اون به اندازه خوردن من براش مهم است اگر بیشتر بخورم تبدیل به چاقی در جسمم میشه اگر به اندازه  بخورم بسیار لاغر و خوش‌اندام خواهم بود پس بارها باید بگم موادغذایی هیچ  فرقی با هم ندارن و اونها قدرت چاقی من رو ندارن این من هستم که با رفتارهای نادرستم چاقی رو به جسم خودم هدیه میدم 

      پس برنامه ریزی مغزی نیاز به آموزش داره که من دارم در این مسیر اونها رو یاد میگیرم 

      من چندین بار در زمانهای مختلف رژیم میگرفتم و ورزش میکردم و لاغر هم میشدم اما همیشه ترس داشتم که اگر این ورزش نباشه و این رژیم نباشه من چقدر چاق خ‌واهم شد و زجر خواهم کشید و من در این پنج سال آخر وابستگی شدید  به این دو داشتم و میترسیدم که رها کنم و اوضاع بدتر بشه و من همیشه  با تمام توانم شروع میکردم اما در حین  رژیم خسته میشدم اما به عشق لاغری ادامه میدادم و همینکه نزدیک وزن دلخواهم میشدم دوست داشتم به سبک گذشته بخورم و یه چند روی هم این کار رو میکردم و چون وزنم سریع می‌رفت بالا دوباره شروع میکردم به رژیم گرفتن ولی خسته میشدم دلم میخواست مثل بقیه غذا بخورم و یا  ازاد باشم و همیشه به حسرت به لاغرها و نگاه میکردم که خوش به حالتون هر چی شما بخوابین میخورین و لاغر هم هستین و همیشه میگفتم چرا من نمیتونم ؟ خلاصه اینکه جرات ترک کردن اونها رو نداشتم  در حالی که میدونستم ورزش بدون رژیم فایده نداره اما من همش میگفتم نه باید برم ورزش که شاید حد اقل کمی از این مواد غذایی که در روز مصرف میکنم رو بسوزنم و جلوی چاقی بیشتر رو بگیرم خلاصه اینکه همیشه  درحال جنگ با خودم بودم و خیلی وقتها شکست می‌خوردم و یه جاهایی هم پیروز میشدم اما در کل  این اواخر به خاطر باورهای نادرستم که از پزشکان گرفته بودم به جایی رسیده بودم که واضحا  رژیم و ورزش هم به دادم نمی‌رسید من ته رژیم و ورزش سنگین بودم تا جایی که کمر درد شدید و زانو درد بسیار شدید گرفتم و برای هر دو مشکلم یه ماه در خانه استراحت کردم اما حاضر نبودم ورزش نرم که مبادا چاقتر بشم و اونجا بود که گفتم پس مشکل من چی هست و دقیقا زمانی که وارد این راه شدم متوجه شدم مشکل از ذهن من هست و نیاز به انجام هیچ کار سخت و طاقت فرسایی نیست فقط کافیه رفتارم و نگرشم تغییر کنه تا من به وزن دلخواهم برسم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Labkhande zemestan
      1401/03/13 07:50
      مدت عضویت: 1208 روز
      امتیاز کاربر: 11362 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,105 کلمه

       ب نام خدا 

      سلام خدمت دوستان گرامی و استاد عزیز 

      دیروز نتونستم دیدگاهمو کامل و ثبت کنم امروز ک چش وا کردم اولین کارم انجام تکلیفم دیروزم شد چون ب این باور رسیدم ک نوشتن چقد میتونه تاثیر گذار باشه و خیلی وقتا بعدا میام دبدگاه خودمو  میخونم و میگم ببینم  ذهنم اون لحظه چیا بوده ومن مکتوب کردم 

      رژیم کلمه ای ک از شنیدنش انگار چهار ستون ادم ب لرزه در میاد ،و چقدسختیها وزجر هارو ذهن مرور میکنه، رژیم یعنی محدودیت ،نخوردن چیزایی ک دوست داری، سر دردها ، ضعف ها ،خجالت کشیدن در جمع ها ،عصبی شدن ها ،تنفر وقهر از خود ک چرا باید اینجوری باشی، خوردن چیزایی ک دوست نداری ،اخه تاکی میشد این وضعیت روتحمل کرد ،وقتی با این همه محدودیت وفشار ذهنم اشوب شده داغون شده وآواری از حس و حال بد در من ایجاد شده چطورمیتونم نتیجه خوب بگیرم، وقتی موافقت ذهنمو جلب نکردم وفقط  دارم با رژیم باهاش میجنگم و بهش زور میگم ومیخوام ب زور بگم ک خلاف باورهات ونگرش هات میخوام عمل کنم ،ب زور می‌خوام گشنه نگه دارم  و در حالی ک در ذهنم کلی باور چاق دارم ک میگه بخور گشنه ای ضعف میکنی ،بخور خوشمزه اس دیگه ازش بعدا نیست ،بخور گناه داره حیف و میل میشه ومدام اینها در ذهنم مرور میشه ومن میخوام با جنگوفشار بهش ب زوربگم ن جلوتو میگیرم،تا کجامیتونم باهاش بجنگم، ذهنم سالها چاقیو یاد گرفته ب زور نمیتونه باور هاشو کنار بزاره ،فقط و فقط با صلح و اموزش لاغریه ک میتونم  موافقت ذهنمو برای لاغری بدست بیارم اونوقته دیگه نیازی ب زور نداره وخود ذهن منو ب مسیر لاغری میبره، وقتی من بزرگترین علت چاقیمو غذا خوردن میدونم و همیشه میترسم از غذا،تا کی میتونم رژیم بگیرم و ب زور جلوی خیلی از غذاهارو ک بدنم ازشون انرژی میگیره رو متوقف کنم،اینجوری بیشتر اسیب میزنم ب بدنم ، من با رژیم ب بدنم گفتم ک تو نمیتونی ،بلدنیستی وتوانایی لاغر شدن رو نداری بس من باید جلوتو بگیرم،در حالی ک قانون جهان غیر از اینه،وقتی این همه ادم میخورن ولی متناسب هم هستن بس جسم منم همین طوریه وگرنه ک دور از عدل الهی بود،وقتی من با دستای خودم غذای اضافه و اشغال رو واردبدنم کردم وقتی چیزایی ک نیاز نداشتم تا فشار شکم و درد و تهوع خوردم بس چطواز خودم انتظار لاغری وتناسب وعدل خداروبخوام ، خدا ب من اختیار داده من با اختیار خودم تصمیم ب اضافه خوری کردم و از اون هم ترسبدم و نتیجه اش شده چاقی و الان با همون اختیار تصمیم میگیرم ک به واکنش بدن فوق هوشمندم توجه کنم ،بدن من هم مثل هر انسان متناسب الارم های سیری و گرسنگی روداره و میتونه این پیغام هاروب من برسونه ،اگه من صبر کنم میتونم صداشو بشنوم میتونم پیغاماشودریافت کنم ، قبلا ک این فایل روگوش دادم این کارو عملی انجام دادم وچ حس خوبی داره حس انتخاب ،این دیگه زور ب بدن نیس رژیم نیس ،من انتخاب میکنم ب پیغام بدنم اهمیت بدم منتظر میمونم تا بهم بگه نیاز ب تامین انرژی داره ووقتی چیزی میخورم ب مقدار ونوع غذا کاری ندارم و توجه میکنم ک بدنم کی میگه بسه من دیگه نیاز ندارم دیگه حس ضعف ندارم دیگه قاروقور نمیکنم واز همین مقدار میتونم کلی انرژی بگیرم واونجاست ک من ب انتخاب و اختیار خودم دست از اضافه خوری برمیدارم و از تجربه  اشغال وارد نکردن ب بدن وسبکی لذت میبرم، طبیعت بدنم من متناسب شدنه وقتی من پیغام هاشو دریافت کنم و عمل کنم جسمم ب بهترین شکل کار خودشو میتونه انجام بده بدون اینکه نیاز ب تلاش خاصی داشته باشه خودش متناسب میشه ، مهمترین دستاورد عملی کردن این فایل و اموزش اینه ک دیگه ولع خوردن نداری چون ب ذهنت اطمینان میدی ک هر وقت ک نیاز داشتی من تامین میکنم و قرار نیست ک محدودیت بدم قرار نیس اذیت بشم ب وقت وموقعش همه چی در اختیارم هست و میتونم استفاده کنم ،اونوقته ک حس ارامش میادو این حس ارامش مهمترین گام برای متناسب شدن وب سر انجام رسوندن هر خواسته وکاریه، من قبلا اغلب اوقات فقط برای لذت وتفریح میخوردم یا وقتی عصبانی وناراحت بودم مثلا از حرص برای اروم شدن،برای تمام خوردن ها بهونه داشتم، ولی الان میخوام مدام از خودم بپرسم دلیل غذا خوردنت چیه ؟؟؟الان برای چی میخوای این مواد غذایی روب بدنت برسونی ؟؟؟ مگر نه اینکه غذا خوردن فقط وفقط یک دلیل داره و اونم تامین انرژی بدن برای ادامه مسیر زندگی، ب ماشین برای چی بنزین میزنیم ؟برای اینکه تبدیل ب انرژی بشه ومارو تا مقصد برسونه ,مواد غذایی هم فقط وفقط همین حکم رودارن ن بیشتر ،من برای چی الان میخوام غذا مصرف کنم ؟ایا الارم من برای خالی بودن معدم روشن شده؟؟؟ ایا چراغی روشن شده ک ب من نشون بده الان نیاز دارم ک چیزی بخورم؟؟؟ ی ماشین ک ساخت دست بشره میتونه با چراغ و الارم نشون بده ک الان نیاز هست ک بهش سوخت برسه .هر چند این نیازش بیشتر باشه چراغ هم چشمکش تند تر میشه،منی ک ساخت دست الهی هستم مگه میشه ک الارمی نداشته باشم وخودم همش در گیر این باشم ک الان گشنمه اینو بخورم نکنه گشتم بشه .متوجه نشم و مدام درگیر این باشم ک چیو برای چ ساعنی اماده کنم وکنار بزارم ک ممکنه گشنم باشه و زود احتیاج داشته باشم ،بابا ی ماشینم وقتی میخواد بنزینش تموم بشه واز اولین الارم تا اون اخرش کلی زمان میبره ومیتونه مسیر بره ،بس من چرا بخودم اینو تلقین کردم ک ی ذره دلم چیزی خواس یعنی گرسنم بس زودی بدوام وبخورم تا ضعف نکرده، ضعف اصلا چی هست ؟؟؟؟این همه ادم های متناسب یهو میشنوی میگن اره امروز مشغول کاری بودم هیچ وق نکردم یا یادم نشده چیزی بخورم،بس اینها چرا صدبار در طول روزضعف نکردن بعد منی ک ذهن چاق دارم ومدام توجهم ب ساعت ووقت غذاست نیم ساعت از ظهر بگذره ب خودم میگم دارم ضعف میکنم ،در حالی ک من ضعف ندارم من ذهن چاقی دارم ک مدام میخواد طبق باورهای چاقش عمل کنه،والان ک دارم لاغری رویاد میگیرم یکی از قدم هاشم اینه ک من ب بدنم ب جسمم اعتماد کامل میکنم ومیگم ک جسم عزیزم من میدونم ک توکامل افریده شده ای ومیتونی پیغامهاتو ب من برسونی بس ذهن عزیزم من منتظر میمونم تا تو بهم علامت بدی واونوقت هیچ محدودیت و ممانعتی در کار نیست تا باز تو کمکم کنی وپیغام سیریتو بهم بدی ،تا من لذت گرسنگی و سیری رو تجربه کنم وچقد لذت بخشه دریافت این حس ها اونم ن با فشار ودرد بلکه با حس لذت بخش.

      خدایا هزاران بار شکرت ک فرصت  چشیدن لذت این حس هارو بهم دادی ومنو ب مسیری هدایت کردی ک اگاهم کرده ک چ بدن هوشمندوکاملی روبهم هدیه دادی خدایا بی نهایت سپااااس 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 28 از 6 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار msh
      1400/10/18 09:02
      مدت عضویت: 957 روز
      امتیاز کاربر: 237 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 627 کلمه

      سلام درود 

      گام شیشم در مسیر لاغری من 

      اول از هر چیزی می‌خوام تشکر کنم از استاد عزیزم بابت این فایل عالی گران بها که اگه همه ما به همین یک اصل توجه کنیم همین تمرین انجام بدیم خیلی راحت ساده اسان متناسب خواهیم شد 

      من هر وقت به این فایل رسیدم انجام دادم دقیقا دو سه روز اول ۲کیلو کم کردم ولی یک اشتباه میکردم که الان متوجه شده ام و اشتباه من این بود رفتار مواد غذایم که عوض میشد احساس سبکی که میکردم فوری خودم وزن میکردم و باز به نحوه ای به چاقی خودم توجه میکردم و باز ترس از اینکه دارم بیشتر میخورم نکنه دارم بیشتر میخورم ای وای امروز زیاد خوردم من به استپ وزنی میرسوند 

      و این بنظر خودم بزرگترین اشتباه من بود و الان فهمیدم استپ وزنی من بخاطر چی هست 

      وفهمیدم ترس از خوردن چقدر ریشه دارد در ذهن من با اینکه اول دوره مینوشتم خوردن باعث چاقی نمیشود ولی خودم عمیقأ از خوردن زیاد خوردن ترس داشتم 

      الان فهمیدم که مواد غذایی نیست که من چاق میکنه خوردن چاقی نمیاره چون تمام افراد متناسب هم غذا میخوردن فضائی که نیستن دلیل اصلی چاقی خودم در ترس از خوردن می‌دونم در رفتار اشتباهم در خوردن میدونم

       

      رفتار غلط مواد غذایی باعث چاقی می‌شود نه خود غذا 

      حالا رفتار اشتباهی من در خوردن چی بوده که باعث چاقی من میشده : 

      1. میترسیدم از خوردن و هر غذایی در ذهنم به غذای چاق کننده و لاغر کننده ثبت کرده بودم و هر موقع مثلا برنج می‌خوردم چون در ذهن من چاق کننده ثبت شده بود و هنگامی می‌خوردم چه کم چه زیاد میترسیدم و خودم سرزنش میکردم که دارم چاق میشم وای امشب برنج خوردن حتما چاق میشم 
      2. پرخوری کردن حرص زدن واسه زیاد خوردن چون میترسیدم سیر نشم بقیه بخورن من گرسنه بمونم 
      3. تعریف صحیحی از گرسنگی سیری نداشتن در همه حالات مراجعه میکردم به خوردن سرم درد میکرد میگفتم حتما گرسنه ام باید بخورم عصر میشد میگفتم عصرونه بخورم تا شب گشنه میمونم ناراحت بودم میگفتم یه چیزی بخورم تشنه بودم میگفتم غذا بخورم چون واقعا نمی‌دونستم گرسنگی یعنی چی چون از کودکی من تشویق کرده بودن به خوردن در هر شرایطی معنی صحیح سیری هم نمی‌فهمیدم و تا جایی که تو طرفم غذا بود می‌خوردم و حتی مال دیگرانم می‌خوردم و اگه می‌دیدم غذا کم است نان هم باغذا می‌خوردم تا جایی که نفس نمی‌تونستم بکشم و شکمم سنگین میشد اون موقع میگفتم سیر شدم و این بخاطر عدم اطلاع از تعریف گرسنگی وسیری بوده 

      به خودم ارزش نمیذاشتم و هر چیزی که بهم تعارف میکردن دست رد نمیزدم حتی اگه در حالت خفگی بوده باشم 

      واین رفتارهای اشتباه مواد غذایی باعث چاقی من شده و الان خیلی راحت درک میکنم و واقعا فهمیدم که رفتار من باعث چاقی من شده ترسم باعث چاقی من شده تعریف اشتباه از گرسنگی سیری باعث چاقی من شده نهه خود مواد غذایی  

      و الان فهمیدم چرا افراد لاغر بیشتر از من میخوردن ولی متناسب هستند همیشه چون این افراد براساس نیاز بدنشان غذا میخوردن با احساس عالی واسه رفع گرسنگی همین 

      من هم تعهد میدهم دیگر اشتباهات قبلا رو تکرار نکنم و بعد چند روز خودم وزن نکنم توجه به چاقی خودم نکنم و این تمرین فوق العاده یک هفته مرتب انجام بدهم و ذهنم که عادت کرد خودش ادامه میده این رفتار صحیح جایگزین رفتار اشتباه قبلا من میشه و ترسم از مواد غذایی از بین میره چون دارم صحیح عمل میکنم و احساس خوبی دارم واسه همین مطمعنم نتیجه میگیرم و این بار از استپ وزنی خودم رد میشم 

      تا گرسنه نشم که به واکنش در بدنم تبدیل بشه مث غار غور شکم احساس ضعف لب به غذا نمیزنم و بعد که شروع کردم به خوردن با لذت میخورم و تا جایی که این واکنش احساس ضعف از بین بره ادامه میدم و این رفتار صحیح هست که تمام افراد متناسب انجام میدهند 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار parham.63@yahoo.com
      1400/08/12 22:38
      مدت عضویت: 1195 روز
      امتیاز کاربر: 10303 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,271 کلمه

      سلام و درود بر استاد گرامی و هم مسیری های متعهد 

      شناسایی  باورهای مخفی چاقی و اصلاح آنها 😍

      کلمه وحشتناک و محدود کننده(رژیم)احساس اسارت و دردو رنج به همراه دارد.

      در تمام سالهایی که از رژیمهای محدود کننده غذایی برای کاهش وزن استفاده می کردم این باور غلط در ذهنم به وجود آمد که تنها راه لاغر شدن رژیم گرفتن است !…و اگر قرار باشه با این باور در مسیر لاغری با ذهن حرکت کنم از اضافه های وزنم کم نمیشه چون طبق فرمول ذهنی (دستورالعمل صادر شده جهت کاهش وزن هست و ذهن سعی می کنه منو هدایت کنه که باز رژیم غذایی بگیرم و دلیلش همینه که سناریو میچینه و به شکلهای مختلف منو با پیشنهادهای رژیمی مختلف روبرو میکنه !…🤔)جهت اطلاع دوستان!… هر بار که رژیم گرفتیم ما تصمیم داشتیم خودمون رو محدود کنیم ولی جنگی در ذهن داشتیم که بخورم حالا از فردا !چرا نخورم ؟کمتر بخورم؟! جایگزین کنم !و این جنگ و جدال باعث می شد بالاخره ذهن پیروز بشه و ما شکست بخوریم هربار بیشتر ناامید شدیم و به طوریکه در تصمیم گیری سست شدیم و به خود ثابت کردیم ما ضعیف هستیم و انسانی که دائما در تصمیمش شکست بخوره به خودش و شخصیت و توانمندی و قدرتش ضربه محکمی می زنه تا جایی که اراده برای شروعی و تغییری جدید نداره بنابراین رژیم خیلی بیشتر از آنچه فکر کنیم برای ما هشدار دهنده و مضر و خطرناکه و حصاریست که من قدرتمند را می بلعد !…

      🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃

      به لطف خداوند من به این باور رسیدم که تنها راه ماندگار لاغری استفاده از روش لاغری با ذهن است🌟

       وقتی فشار رژیم از روی ذهن برداشته بشه به طور ناخودآگاه با لذت غذا می خوریم و حرص و ولع و ترس ما نسبت به خوردن کمتر میشه بنابراین تمایل به مصرف غذا در ما به اندازه نیاز بدنمون میشه و این عالیه😍و به خاطر احساس آزادی و شادی است که درما به خاطر بینش و نگرش درستمون ایجاد شده است .

      چاقی ما به خاطر خوردن غذا نیست بلکه به خاطر عادت و رفتار غذایی اشتباهمون است .

      باور ترس از خوردن باید متزلزل شود و ریشه هایش قطع کردد. 

      در طی سالها به اشتباه ذهن ما آموزش دیده است که غذاها چاق می کنند به ما گفتند نخور و یاچی بخور و چی نخور تمام محرومیت غذایی در رژیم ها برای سلامتی و کاهش وزن در ذهن ما ترس از مواد غذایی به وجود آورده است به طوریکه شیرینیجات و سرخ کردنی را جز غذاهایی می دانیم که قدرت چاق کنندگی دارند ولی تمام مواد غذایی نعمت خدا هستند و برای نیاز بدن ما و لذت بردن خلق شده اند و این ما هستیم که قدرت خودمون رو به غذاها داده ایم اگر اینطور بود بسیار افراد متناسبی دیده ایم که هر طور و هر مقدار بخواهند می خورند پس تفاوت در نگرش و فرمول ذهنی فرد چاق با متناسب هست.حالا که متوجه شدیم این باور ریشه عمیق در ما داره با آگاهی و مرحله ای ریشه هاشو قطع می کنیم 

      🌸اولین قدم اینه که با ترس غذا نخوریم این یک گام مهم و اساسیه(از غذا نترس قدرت تویی) 

      🌸دومین قدم اینه که موفقیت و شکستهامون رو در طول روز از بابت به موقع  و به اندازه خوردن ثبت کنیم تا پرخوری هامون  و آشغالخوریهامون را بتوانیم شناسایی کنیم .

      🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃

      شناسایی پیغام سیری ذهن به موقع  

      افراد چاق این پیغام را دریافت نمی کنند مگر بعداز فشار و درد در ناحیه شکم 

      پیغام بدن از دوطریق شکل می گیره 

      احساس درونی مثل ناراحتی و شادی و دلتنگی که اگر ادامه دار بشه در بدن واکنش می ده مثل گریه کردن و دیگری از طریق عصبها وقتی دستمون با چاقو میبره درد را تجربه می کنیم 

      احساس گرسنگی اگر ادامه دار بشه و غذا نخوریم تبدیل به واکنشهایی در بدن میشه مثل صدای غاروقور شکم  یا مورمورشدن بدن یا لرزش بدن و ضعف و سستی

      حالا اگر نقطه سیری درک و احساس نشه تبدیل میشه به تهوع و شکم درد و ناراحتی بعد از اون

       

      🌟گرسنگی و سیری نباید از عوامل بیرونی پاسخ داده بشه بلکه با احساس درونی باید درک بشه.. 

      برای درک احساس گرسنگی و نقطه سیری باید توجه به احساسمون داشته باشیم و تمرکز و توجه کنیم تا به صورت اتوماتیک ذهنمون یاد بگیره و دستور به مغز صادر کنه که به طور ناخودآگاه دست از غذا بکشیم

       (((همین یکدونه تمرین تمام صدگامه))))👌👌👌

      بنابراین حداقل یک هفته این تمرین را انجام می دهیم با اولین حس گرسنگی غذا نمی خوریم بلکه اجازه می دهیم این حس تبدیل به واکنش بدنی بشه و این حس بسیار بسیار بسیار لذت بخشه😇برای فردی که تا به حال این حس را تجربه نکرده و همیشه از روی عادت غذاخورده و برای درک نقطه سیری به اندازه ای غذامصرف می کنیم که واکنش بدنی قطع بشه و توجه به این احساس هم بسیار لذت بخشه و تکرار و تمرین می خواهد …به نظرم یک ماه با عشق این تمرین انجام بشه خیلی از مسیر رفتیم   😊

      حالا ممکنه منفی باف بگه تو که رژیمی و کم خوردیو زیاد خوردی و شب شد و غذا ماندو زشته ها و ما را بندازه تو وسواس که نکنه زیاد شد و چی شد اصلا بهش توجه نکنیم چون تمام تغییرات رفتاری و عملکرد ما به طور ناخودآگاه صورت گرفته و این پیام خوش آشنایی است با خود. به به😇

      باید برای این تغییر ناخودآگاه الگو غذایی و احساس خوب روحی وعملکرد ذهن سپاسگزار باشیم و به بدن هوشمندمون احترام بگذاریم صلح و آشتی بعد از مدتها چقدر بدنمون سخاوتمنده و زود می پذیره بنابراین از خوردن هر چقدر که حسمون میگه لذت میبریم .

      فکر کردن به خوردن هم یا چقدر خوردن چاق کننده است و اصلا حجمش مهم نیست پس باید بر این ترس غلبه کنیم 💪🏻💪🏻

      فکر کردن به مسیر آسون لاغری و احساس خوب و رهایی و آزادیمون باعث تغییر بینش ما میشه که در نهایت در جسم خودشو نشون میده خدایا شکرت .

      🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃

      من آرزو تاریخ ۸/۱۲قول می دهم که به مدت یک هفته این احساس گرسنگی و سیری گمشده را پیدا کنم و حس کنم و لمس کنم و تجربه کنم .

      پارسال این تجربه را تا مدتها داشتم البته یه وقتی هم پرخوری می کردم اما یاد حرف استاد می افتادم میگفتم دوباره تصمیم میگیرم و حالمو خوب می کردم خیلی بهم نتیجه داد ولی این بار بهتر درک کردم صحبتهایی شنیدم که انگار بار اول بود .

      یک نتیجه کلی گرفتم وقتی می خواهیم عوامل بیرونی رو تغییر دهیم انگار از چند طرف داره به ما حمله میشه و در قفس می افتیم و محدود می شیم ولی وقتی از درون و افکار تغییرات ایجاد می شه حس می کنم قدرت منم فقط من در مرکزیت و دستورات من اعمال میشه و من مسلطم بر شرایط چقدر فوق العاده🦋 

      و با خود زمزمه می کنم تنها قدرتی که تکان می دهد وهرگز تکان نمی خورد قدرت خداست و من جزئی از او هستم .👸🏻

      من امروز توانستم لقمه اضافه دخترم را بندازم سطل زباله 😊

      من امروز توانستم وقتی دختر۴ساله ام گفت سیر شده ام به گفته اش احترام بگذارم و اصرار نکنم😊

      من امروز توانستم بر حسب ساعت غذا نخورم😊

      من امروز توانستم یکبار از خو بپرسم واقعا گرسنه ای؟

      من امروز توانستم به وقت چک کردن بدنم در آینه خودم را بغل کنم واز فکر رها شوم😊

      من امروز توانستم قبل از درد شکم دست از غذا بکشم 😊

      من امروز توانستم به وقت گرسنگی میوه مصرف کنم😊

      من امروز توانستم بدون تفاوت قایل شدن بین خوراکی ها صبحانه کره عسل مصرف کنم .

      وااای خدای من حالم خیلی خوبه مسیر مستقیم و هموار و پرنعمت اصلا تو فکر چاقی لاغری نیستم حالم خوبه شادم😇 

      ممنون استاد جان حتما با این اموزشها روزهای عالیتری را خواهم دید …

      همه چیز آرومه من چقدر خوشحالم 

      خدایا عاشقتم ❤️دیوونتم خودت میدونی بزن قدش🙌❤️❤️❤️

      الهی حال دل همتون دریایی باشه پر از صدفهای خوشگل پر از دلفینهای پرانرژی پر از آرامش و عشق

      🍃🌺🍃🌺🍃🌺🦋🦋🦋 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 25 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار negarmalekzade2377@gmail.com
      1400/07/28 18:54
      مدت عضویت: 995 روز
      امتیاز کاربر: 3627 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,810 کلمه

      سلام استاد عزیز ودوستان سایت

      آیا با رژیم لاغری میتوان لاغر شد؟؟(گام ششم)🥳

      این روزها به باوری رسیدم که خیلی مخفیه ولی بسیار تاثیرگذاره که خیلی از افراد با اینکه تلاش‌های ذهنی انجام میدن و تمرین انجام میدن ولی باز به نتیجه نرسیدن😯

       در تبلیغات اعلام کردم که لاغری بدون رژیم و خیلی روی این موضوع تأکید دارم و هر مشکلی که افراد چاق برای کاهش وزن دارن به خاطر این کلمه ویرانگره اصلاً تلفظ این کلمه هم احساس خوبی به آدم نمیده فرقی هم نداره که چاق باشی یا لاغر چون افراد متناسب هم وقتی مشکلی براشون پیش میاد مثلاً پزشک میگه این رژیم غذایی رو باید استفاده کنی تا بیماری شما روند بهبودی سریعتری به خودش بگیره احساس بدی در آنها به وجود میاد ولی برای افراد چاق تلفظ این کلمه هم خیلی دردناک و سخته🥴

       چون بارها و بارها در جنگ این کلمه قرار گرفتیم و اتفاقاً اکثر مواقع هم شکست خوردیم همه ما بارها در زندگی تصمیم گرفتیم که رژیم بگیریم با سختی و رنج زیادی خودمون رو محروم کردیم و محدود کردیم غذاهای خاصی با اندازه معینی ولی در ذهنمون غوغا به پا بوده که برو بخور این مقدار کمه یکم بیشتر بردار ولکن رژیم رو امروز این غذا حیفه حالا یکم بیشتر بخور فردا جبران کن و هزار جور فکر و خیال میومد که ما رژیم را بشکنیم و خیلی هامون این کار را کردیم و تجربه تلخی از شکستن رژیم رو داریم و در واقع ما رژیم رو نشکستیم و اراده و تصمیم خودمون رو شکستیم 🤔

      و وقتی فردی بارها تصمیم خودش رو زیر پا بذاره یواش یواش به فردی ضعیف و سست اراده تبدیل میشه دیگه همه تصمیم هایش براش اهمیتی نداره و اگه موقعیتش پیش بیاد هر تصمیمی را به راحتی لغو می کنه و تاثیری که رژیم روی ما گذاشته خیلی شدید تر از چیزیه که فکرش را می کنیم و من به همین دلیل از روز اول تاکید کردم که به لاغری بدون رژیم باید دست پیدا کنیم چون به محض اینکه کلمه رژیم بیاد وسط خود به خود احساس شکست درما ایجاد میشه احساس مواجه شدن با یک دیوار بلند یک مانع یک حریف قَدَر که میخواد بازهم ما رو شکست بده 

      خیلی از افراد تفاوت بین رفتار صحیح غذایی رو با رژیم توجه نمی کنند چیزی که در روزهای اول به وضوح خودش رو نشون میده رهایی از احساس رژیم هستش که خیلی هم لذت‌بخشه افراد پس از سال‌ها فرصتی پیدا می‌کنند تا بر رژیم و تاثیرات روحی بد اون غلبه کنند خودشون رو رها می‌کنن ذهن رو رها می‌کنن و با خیال راحت و آسوده غذای خودشان را مصرف می‌کنن🥰

       و این قدم اول برای رسیدن به لاغریه واقعا ما به این سبک از غذا خوردن با احساس آسودگی نیاز داریم چند روز میگذره و این دوستان احساس می‌کنند تمایلشان به غذا کمتر شده دیگه حرص و ولع ندارن دیگه چشمشون به ظرف دیگران نیست که اگه غذایی اضافه مون اونو بردارند و بخورند دیگه علاقه‌ای ندارند حتی با چای چندتا شکلات بخورند دیگه تمایل ندارند بعد از غذا حتماً دسر روزانه خودشان را بخورند و این قدم دوم برای رسیدن به لاغری از طریق ذهنه👌♥️🎀

       چون شما فشار رژیم را از روی ذهن خودت برداشتی و ذهن داره اداره امور را به دست میگیره و شما ناخداگاه گرایشت به خوردن کمتر شده این تجربیات در همه افراد یکسان نیست بستگی به مقاومت ذهنی شما داره ولی به هر حال هم همه یه جورایی یه همچین تجربه هایی دارن یه مدت میگذره و افراد در خوردنشون تغییر ایجاد میشه و مقدار کمتری نسبت به قبل غذا مصرف می کنند مخصوصاً از هفته سوم به بعد که شناسایی باورهای افراد لاغر را انجام دادیم و تمرین مبارزه با اشغال خوری را اجرا کردیم میزان مصرف غذای اضافه در افراد تا حدود زیادی کمتر میشه و این کمتر شدن از روی ذوق و شوق و ذوق و احساس خوب داشتنه نه به خاطر رژیم چون در تمام این مراحل احساس شادی در شما وجود داشت 🤩🤗🏵

      به این موضوع دقت کنید زمانی که ما چاق بودیم هر کسی دلایلی برای چاقی خودش داشت ولی در نهایت چاقی همه ما به خاطر عادت ها و رفتارهای اشتباه غذایی بوده که ما را به این شکل در آورده و ما باید این عادتها را تغییر بدهیم 

      تا قبل از این دوره ما می‌خواستیم از طریق کنترل و ایجاد محدودیت برای خودمون مصرف غذایی مون رو کاهش بدیم و همیشه هم ناموفق بودیم ولی در این دوره اول ذهن شما به آرامش برای مصرف مواد غذایی دست پیدا کرد و بعد چون از خوردن لذت برد مقدار مصرف را کمتر کرد و شما تمایل داشتید مصرف خودتون رو کاهش بدید و این با رژیم گرفتن تفاوت داره🙃

       حساس نباشید روی این مسئله که چون من الان باید کمتر بخورم یا شاید من دارم کمتر می خورم پس دارم رژیم میگیرم این رو بپذیرید که غذای مصرفی شما بیشتر از حد معمول بوده وگرنه به این مشکل دچار نمیشدید ولی روش کم کردن اون مهمه

       هیچ کدوم از شما یادتون نمیاد چطور و از چه زمانی تصمیم به چاقی گرفتید و چه کارهایی را مرتکب شدید که الان چاق شدید پس لاغری هم باید به این شکل باشه و شما نباید تصمیم بگیری غذای خودت رو کم کنی باید ذهن این تصمیم رو بگیره و در این صورته که تغییرات در شما ماندگار خواهد شد به دلیل اینکه ذهن شما همزمان با شما در حال تلاش برای منصرف کردن شما از تصمیم و مسیری است که در پیش گرفتی بنابراین تلاش خودش را انجام میده که شما را منصرف کنه و اون دست میزاره روی نقطه ضعف شما. ضعفی که به دلیل ریشه داشتن در وجود شما برای ذهنتون هنوز قابل دسترسِ

       این ضعف مدتها طول میکشه تا به صورت کامل از بین بره و ذهن ما چون اینو میدونه دست میزاره روی این نقطه ضعف ما و آن نقطه ضعف ما چیزی نیست جز ترس از خوردن همه ما سال‌هاست از خوردن وحشت داشتیم هر غذایی را می‌خواستیم بخوریم براش درجه میزان چاق کننده گی در نظر می‌گرفتیم و عادت کردیم که همیشه بگیم این ما رو چاق میکنه اون ما رو چاق میکنه و هر رژیمی به ما داده شده برای اعمال بر روی غذا بوده و ما باید در بین غذا از بین بد و بدتر  اون بد را انتخاب می کردیم و می خوردیم و این طرز برخورد با غذا باعث ایجاد ترسی ریشه‌ای و عمیق در وجود ما شده که به راحتی قابل برطرف‌کردن نیست😯

       ولی این نوید را به شما می‌دهم که درسته که به راحتی نمی شه  برطرفش کرد ولی خوبیش اینه که بالاخره میشه برطرف شد وما این توانایی رو داریم که از این مرحله هم عبور کنیم این مسئله از همون اول برای من واضح بود ولی به خاطر قدرتی که باور ترس از خوردن در ما داره نمیشه یهویی بهش حمله کرد چون مطمئنا ما شکست می‌خوریم بنابراین باید به صورت مرحله‌ای این باور را اصلاح کنیم

       در دوره اول بارها گفتیم که خوردن مارو چاق نمی کنه بلکه اشتباه خوردن ما رو چاق میکنه و کلی دلیل آوردیم که غذا برای ما و افراد متناسب یک جور عمل میکنه ولی چرا در ما تأثیر چاق کنندگی داره و در آنها خیر🤔

       و کلی نمونه پیدا کردیم که زیاد می خوردند ولی چاق نبودن و یواش یواش ستون‌های محکم این باور را متزلزل کردیم و کم‌کم ریشه‌های این باور رو طی چند مرحله قطع کردیم و حمله بی سر و صدایی به این باور کردیم چیزی که مهمه اینه که هنوز این باور ترس از خوردن ریشه داره و میتونه تاثیر گذار باشه🪴

       همه افرادی که مصرف مواد غذایی شان کم شده و چیزی از وزنشون کم نشده حتی چاق تر شدن اسیر این باورند افرادی که تا یه جایی کم کردن ولی به نظر خودشان بدنشون استپ کرده باز اسیر همین باورند 

      همه اسیر باقیمانده‌های ریشه‌های این باور هستند که خوردن باعث چاقی میشه چرا با اطمینان میگم چون بعضی از شما هنوز قادر به شناسایی صحیح پیغام سیری ذهن خودتون نیستید و درتشخیص میزان خوردن خودتون دچار استرس می شید نمیدونید به اندازه خوردید زیاد خوردید کم خوردید  این تشخیص براتون سخته بعضی ها هنوز وسواس دارند که قاشق‌های خودشون رو می شمارند و این از نشانه‌های این باوره ترس از خوردن هستش😯

       دوستان خیلی اهمیت داره ما بر این ترسمون غلبه کنیم غلبه بر این ترس یعنی رهایی از چاق شدن غلبه بر این ترس یعنی اعتماد کردن به بدن خودمون احترام گذاشتن به ذهن خودمون و تشکر کردن از نعمت‌های خداوند🙃

       امروز می خوام یه قدم دیگه برای کمرنگ تر شدن این باور برداریم و خیلی میتونه مهم باشه و مطمئنم احساس خوبی در شما شکل میگیره چیزی که مسلمه اینه که آیا ما پیغام سیری رو دریافت می کنیم یا نه و آیا این دریافت به موقع است یا بعد از زیاده‌روی ما دریافت میشه این استرس در سوالات دوستان وجود داره که نمیدونم درست عمل می کنم یا نه و احساس می‌کنم دقت برای شناسایی پیغام سیری برای بعضی ها استرس ایجاد میکنه این موضوع می تونه نتیجه عکسی رو برای شما داشته باشه یعنی لاغر که نمی شید هیچی مجدداً ممکنه چاق بشید🥴

       چون اگر شما ترس داشته باشی از خوردن اصلاً مقدارش مهم نیست هر مقداری که بخوری تاثیر منفی میذاره دوستان توضیحی برای نحوه صحیح دریافت پیغام سیری میدم امیدوارم در جهت کاهش استرس شما مفید باشه پیغام های بدن به دو شکل به ما منتقل میشن یکی از طریق احساس و دیگری از طریق اعصاب شما وقتی خوشحالی در بدنت انرژی خاصی را احساس می کنه وقتی ناراحتی در بدنت حساس خستگی و بیحالی می کنی وقتی دلت تنگ میشه یک احساس علاقه در شما برای دیدن فردی شکل می گیره و وقتی دلت هوای مادرت رو میکنه یک احساسی در شما شکل میگیره در تمام این موارد شما یک احساس رو درک می کنید که کاملاً درونیه و واکنشی روی بدن شما نداره ولی وقتی پات به میز جلوی مبل میخوره شما دردی رو در بدن تجربه می‌کنی و این از نوع تحریک عصبی صورت میگیره همه احساسات در مراحل اولیه فقط یک درک کاملاً درونی هستند ولی اگه ادامه پیدا کنن به شکل یک واکنش در بدن شما نمایان میشه مثلاً شما اگه خیلی احساس تنهایی داشته باشی جایی از بدن درد نمی گیره ولی اگه ادامه پیدا کنه شما ممکنه گریه کنی و این تبدیل احساس به واکنش در بدنه.شما اگه خیلی خوشحال باشی بازم ممکنه گریه کنی و این طبیعیه شما وقتی احساس گرسنگی می کنی و چیزی نخوری  این احساس تبدیل میشه به ضعف و بعد سستی در بدن و شما وقتی احساس سیری رو درک نکنید تبدیل میشه به احساس تهوع و بعد فشار در شکم و ناراحتی هایی که بعدش به وجود میاد این ها مثال هایی از تبدیل احساس به واکنش در بدن ما🙃

       پس توجه کنید احساس سیری یک درک درونیه که باید با تمرین و تکرار و توجه به اون اینقدر قوی بشه که به راحتی تشخیص داده بشه و به اون عمل بشه یعنی بدنت دیگه خود به خود استپ بکنه و نخوره از امروز روشی رو به شما معرفی می کنم که درک این احساس رو ساده تر میکنه و مهمترین تأثیر آن بر طرف کردن استرس در شماست تشخیص احساس گرسنگی و سیری نباید بر اساس عوامل بیرونی تنظیم بشه وگرنه مشکل ساز میشه برای اینکه احساس گرسنگی را تجربه کنید و اون رو شناسایی کنی از امروز سعی کنید برای چند روز فقط تا وقتی واقعاً گرسنت نشده چیزی نخورید یعنی اجازه بدید احساس گرسنگی در شما یه مقدار پیشرفت کنه و به حالت واکنش بدنی تبدیل بشه مثلاً در شکمت سر و صدا ایجاد بشه یا هر حالت مشابهی که واقعاً نشون میده بدنت نیاز به مصرف غذا داره درک این تجربه خیلی لذت بخشه چون افرادی که اضافه وزن دارند معمولا احساس گرسنگی را درک و تجربه نکردن چون طبق عادت غذا می‌خورند و چون زمان های خوردن آنها نزدیک به همه قبل از اینکه حس گرسنگی در آنها ایجاد بشه اون ها ی چیزی می خورند و عملاً هیچ وقت احساس گرسنگی را درک نمی‌کنن و آنهایی هم که میگن من احساس ضعف دارم و می خورم اینها بیشتر احساس ضعف ذهنیه واقعی نیست یک تصوره یک عادته پس سعی کنید حداقل برای یک هفته به خودتون اجازه بدید که احساس گرسنگی را تجربه کنید یعنی حس کنید این گرسنگی در شما ایجاد شده و واقعاً در بدنتان یک واکنشی به وجود میاد اون وقته که شما درک می کنید که گرسنه هستید و اونوقت اقدام به خوردن کنید و برای درک پیغام سیری هر وقت  اون احساس اون واکنش گرسنگی برطرف شد دیگه خوردن را ادامه ندید مثلاً اگر بعد از احساس گرسنگی در شکم خودتون سر و صدایی رو شنیدید یا درک کردین به اندازه ای غذا مصرف کنید که اون سر و صدا برطرف بشه اون حالت برطرف بشه دیگه نخورید🪴

       به این ترتیب شما نیاز نیست لقمه های خودت رو بشماری و یاد میگیری که بدون توجه به مقدار غذا خوردن این تجربه سیری رو درک کنید 🥳

      درک احساس گرسنگی و برطرف کردن گرسنگی خیلی لذت بخش و از تجربه این حالت لذت می‌برید و دوم اینکه وقتی خودت  مطمئنی مقدار غذای مصرفی شما کمتر شده مطمئن باشید در مسیر متناسب شدن قرار گرفتید و دیگه برای مقداری که مصرف می کنید استرس نداشته باشید اصلاً مهم نیست که واقعاً به مقدار لازم خوردید یا نه مهم اینه که مطمئن باشید کمتر خوردید و این اتفاق خیلی خوبیه

       دیگه لقمه‌های خودت رو نشمار وزن نکن بررسی نکن که آیا به اندازه خوردم بیشتر خوردم باید اضافه تر بخورم این استرس میتونه نتایج بدی رو به همراه داشته باشه سعی کنید از طریق احساس خودتون پیش برید و این موضوع رو کنترل کنید 

      احساس بهترین میزان میتونه برای شما باشه اگه امروز غذا خوردی و بعد از خوردن احساس خوبی نداشتی اصلاً به خودت سخت نگیر و ناراحت نباش بلکه تصمیم بگیر که دفعه بعد طوری رفتار می کنم که احساس خوبی داشته باشم فرصت هست فکر نکن دیگه الان این دفعه اگه زیاد خوردی دیگه واویلا همه وزن هایی که کم شده بر میگرده 😥

      و برنامه تون این باشه که همیشه از خوردن احساس خوبی را تجربه کنید و مطمئن باشید احساس رو نمیشه گول زد یعنی اگر شما بعد از خوردن هر غذایی احساس خوب داشتید اصلاً نگران نباشید و به نجواهای ذهنیتون کار نداشته باشید به آنها اهمیت ندید اگه ذهنت گفت نه بابا تو زیاد خوردی تو پیغام سیری رو دریافت نکردی اصلا اهمیت ندید اون احساس اولیه خیلی مهمه 🤩

      احساس شما باید بهترین راهنمای شما باشه بهترین هدایت گر شما باشه برای لاغر شدن. تنها طبق احساس خودتون بخورید اگر فکر می‌کنید در شناسایی احساس خودتون دچار مشکل هستید از تمرینی که گفتم استفاده کنید برای یک هفته اجازه بدید واقعاً احساس گرسنگی را تجربه کنید و بعد یه مقداری بخوری که اون احساس برطرف بشه مثلا وقتی احساس گرسنگی کردید و در بدن خودتون احساس ضعف کردید و بدن شما واکنش نشان داد نه اینکه فکر کنید خوب الان دیگه گرسنه هستم و باید بخورم صبر کنید تا در بدن خودتون واکنش ببینید مثل سر و صدای شکم یا مورمور شدن شکم👌

       خلاصه خودتون متوجه میشید که چه چیزی رو میگم و اونوقت به اندازه‌ای بخورید که اون حالت برطرف بشه به این شکل ذهن شما یاد میگیره سیری یعنی چی و دیگه شما را مجبور به خوردن بیش از حد نیاز نمیکنه در این حالت از لقمه هایی که می خورید نهایت لذت رو ببرید و بدون هرگونه استرسی بخورید چون دیگه واقعا دارید طبق احساس و نیاز بدن خودت می خوری و این هیچ جای نگرانی نیست 🎉

      بازم تکرار می کنم دوستانی که پیام میدن تغییراتی در نحوه غذا خوردن آنها ایجاد شده که دیگه کنترلی نیست بلکه خود به خودی هست علاقه به پرخوری و زیاد خوردن و همه چیز خوردن ندارن شما خیلی خوب عمل کردین ولی این ترس از خوردن، همون مقداری که میخوری داره برات مشکل به وجود میاره وقتی شما سال‌ها از خوردن ترس داشتی الان هرچی خوردنت رو کمتر کنی با اون مقداری که میخوری مشکل داره چون از خوردن میترسی و در این حالت شما توجه ات به عمل خوردنه نه مقدار خوردن

       بنابراین سعی کنید ترس را از بین ببرید شما در مسیر خیلی خوبی قرار گرفتید و همه شما نشانه های روحی و جسمی دریافت کردید پس  بیشتر به این روش اعتماد کنید به خودتون بیشتر اعتماد کنید و حالا که الگوی ناخودآگاه شما تغییر کرده و شما خود به خود رفتار غذاییت تغییر کرده برای این تغییر احترام قائل باشید و آن مقداری را که مصرف می‌کنید بدون ترس باشه 🤗

      و مطمئن باشید که ذهن شما، شما را از پرخوری به این مرحله رسونده اگه نیاز باشه باز هم خوردن شما را تغییر میده

       از این تمرین حداقل برای یک هفته استفاده کنید تا تجربه گرسنگی و رفع گرسنگی را درک کنید😋 

       خیلی از افراد چاق متاسفانه بیشتر از اینکه بخورن به خوردن فکر می‌کنند و این فکر باعث عدم کنترل شون برخوردن اونها میشه این هم جزء باورهای مخفی و بسیار تاثیرگذاره همین ارتباط داشتن و توجه کردن به لاغری شما را در مسیر نگه خواهد داشت و تکرار عادت توجه به لاغری سبب تغییر رفتار و عادت های شما میشه🌺🌺⚘⚘

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Armita Sediqi
      1400/07/04 17:58
      مدت عضویت: 925 روز
      امتیاز کاربر: 1313 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,412 کلمه

      گام ششم #رژیم_آری_یا_خیر؟

      امروز درباره باور مخفی رژیم صحبت میکنیم.

      من اصلا چرا هنوز به رژیم فکر میکنم؟ چون احساس میکنم فقط از همین طریق میشه لاغر شد و هر فرد چاقی رو که لاغر میبینم فقط دو نتیجه میگیرم ۱.بیماری       ۲.رژیم و ورزش

      برای کسی که درد کشیده و هر بار رژیم گرفته نتیجه نگرفته تکرار هر بار کلمه رژیم حالش رو بدتر میکنه کلمه رژیم به من احساس ترس و تحمل یک دوران سخت و طاقت فرسا میده 

      من از رژیم نمیترسیدم بلکه از روزهای بعد رژیم میترسیدم که چطور قراره وزنی که کم کردم رو نگه دارم؟!روزهای رژیم بسیار خوش بود چون میدونس که دارم لاغر میشم اما بعدش کار حضرت فیل بود.

      من چون اولین و اخرین باری که رژیم گرفتم رژیم کتوژنیک بود هیچوقت ناامید نشدم و برعکس چون عاشق اندام لاغر بودم با امید و انگیزه ادامه دادم و در ذهنم هیچوقت نگفتم حالا امروز رو بخور فردا رژیم بگیر.در هر شرایطی رژیمم رو حفظ کردم اما همیشه این فکر در ذهنم بود که وقتی رژیمم تموم شد یک روز برم کلی تنقلات بخرم بزارم توی کمد لباس هام و اروم اروم بخورم تا عقده این دو ماه رو خالی کنم!و همیشه این فکر که اون زمان فکر میکردم فقط یکباره همراه من بود..همین فکر و خیال باعث شد بعد رژیم با اینکه در سایت بودم و قوانین رو میدونستم این کار رو نه یک بار،بلکه بارها انجام بدم و پرخوری من هر روز بیشتر بشه..چرا؟ چون بارها اون روز رو در ذهنم مجسم کرده بودم و همین پرخوری باعث شد به هوای اینکه لاغری با ذهنه هر اشغالی رو بخورم.

      همه بعد رژیم دردِ شکم ناشی از پرخوری سراغشون اومده.نمیدونی چرا داری رفتار زشت رو انجام میدی و نمیدونی چرا پول هنگفت میدی تا فقط در حد ۱۰ رقیقه بخوری…دست خودت نیست..چون فرمولات هنوز چاقه..

      به قول استاد ” من رژیم رو نشکستم،من اراده و تصمیم خودم رو شکستم” و احتمال اینکه من بعد رژیم حس میکنم اراده هیچ کاری رو ندارم همینه…

      چرا از اول استاد گفت لاغری بدون رژیم؟! چون برای منی که فقط یک بار رژیم گرفتم انقدر حس تنفر نسبت به این موضوع وجود داره.چه برسه به دوستان که سالهای ساله رژیم گرفتن و نتیجه نداده و حتی چاق تر هم شدن!

      میدونید…اگر از من بخوان چند جمله راجع به رژیم بنویسم فقط این در ذهنم میاد که ..

      رژیم =لاغری(با سختی و رنج) و تصاویری از آشپزی نه گفتن و گفت و گوهای چاق کننده ذهن زیر آبی رفتن و خنده های مصنوعی در جمع،در حالی که ذهنت میگه تو چرا نمیتونی بخوری؟ اونو ببین هرچی میتونه میخوره چاقم نمیشه و…..ناشکری:”)

      حالا دارم کمابیش درک میکنم که رفتار درست غذایی به منزله رژیم نیست..قطعا رفتار غذایی من مشکل داشته که به این وزن و سایز رسیدم ..و هرکس رژیم میگیره دلش میخواد رفتارش رو تغییر بده اما فقط برای مدت کوتاهی با فشار روحی زیاد میتونه اینکارو بکنه و بعد هم رها میکنه

      هر فردی که اضافه وزن داره علل الخصوص من به غذا خوردن با خیال راحت و ارامش نیاز داریم..نیاز داریم که از بند ترس ها جدا بشیم و هر چیزی که خانواده میخوره به اندازه نیاز بخوریم  و فقط لذت ببریم..

      بدونیم که چیزی در بدن ما جذب نمیشه.هر غذایی که وارد بدنم میشه برای رفع نیاز بدنمه و اگر اضافی هم باشه دفع میشه!..به همین راااحتی! به شرطی که آگاهانه بخورم و اضافی تر از نیاز بدنم نخورم

      چرا کم کم گرایش من به غذا خوردن کم میشه؟! چون فشار رژیم رو از روی ذهنم برمیدارم….بهش یاد اوری میکنم که این رفتار درست غذاییه نه رژیم…و کم کم ذهن اداره امور رو به دست میگیره..و فرمان هایی به مغز میده که باعث جلوگیری از خوردن اضافه توسط دستی که به سمت لقمه میره میشه…

      وقتی وارد سایت شدم،هزاران دلیل برای اضافه های بدنم داشتم! اما حالا میدونم دو دلیل دارهرفتار غذایی اشتباه و فرمول های چاقیاین دو حل بشه ۵۰ درصد راه رو رفتم

      باید ذهنم کاملا این رو بپذیره که رژیم نمیگیرهاخه در کدوم رژیم ارامش ذهنی،علاقه،لذت وجود داره؟رژیم همش عجله برای لاغری و خوردن فقط برای اینکه روزها تموم بشه و بعدش بیاده…

      من به هرحال باید مقدار غذایی خودم رو کم کنم.حالا به چه شکل کم کنم مهمه!! 

      همیشه فکر میکنم چرا ذهنم انقدر من رو برای خوردن قلقلک میده! خب من که سیرم و نیاز ندارم چرا اینجوری میکنه؟ اما حالا فهمیدم که فقط قصد داره دست روی نقطه ضعفم : ترس از خوردن بزاره و از همین طریق من رو اذیت کنه

      من از دو یا سه سال پیش اگاه شدم که فلان غذا چاق میکنه و…و عادت کردم بگم این قرص باعث چاقیه.این مواد غذایی چاق میکنه. و و و و…

      یعنی همش برمیگرده به مسئولیت پذیری هااا…! اینکه تو قبول کنی مسئول  چاقیت هستی..زمانی که قبول کنی هرچیزی رو نمیخوری..

      خودِ من! همش میگم چون رژیم داشتم الان پرخوری میکنم در صورتی که من سایت رو داشتم که با فایل هاش مثل کوه پشتم بود .اما خوردنِ خودم رو تقصیر رژیمی انداختم که مال چهار ماه پیش بوده و پرونده‌اش بسته شده لازمه بگم ارمیتا! بسه! بهانه نیار! از بهانه هات یک هیچ جلو باش..بسه..

      به این سایت و روش تمرکز میکنم و فکر میکنم از اول توی همین وزن و سایز بودم که تصمیم گرفتم لاغر بشم .اونوقته که روند هر روز چاق شدنم متوقف میشه .

      این روزهای جدید لاغری توعه و تو به راحتی میتونی لاغر و خوش تیپ بشی (متعادل هم بشی که از همه مهم تره)

      خوردن من رو چاق نمیکنه،اشتباه خوردن من رو چاق کردهچون غذایی که من میخورم با غذایی که بابابزرگ(همیشه متناسب) میخوره یکیه.اما چرا فکر میکنم اون غذا من رو چاق میکنه؟ ولی روی بدن بابابزرگ تاثیری نداره؟چون رفتار بابایی در مقابله با غذا اینه که حتی اگر یک لقمه از غذاش مونده باشه و سیر باشه دیگه دست از خوردن میکشه.براش فرقی نداره غذا چلوگوشت باشه یا میوه و سالاد! همیشه ته بشقابش کمی از غذاش میمونه و اضافی وارد بدنش نمیکنه چون میدونه که هرچقدم اضافی بخوره چاق نمیشه! پس دردِ شکم نمیکشه و لازم نمیبینه زیاد بخوره  

      اینکه من لاغر نشدم چاق ترم شدم دلیلش اینه هنوز باور مخرب چاقی=خوردن در ذهن من وجود داره چون من تحت تاثیر اگاهی های هستم که از محیط پیرامونم میگیرم..

      غلبه بر هرررررر ترسی باعث رهایی از اون موضوع میشه مثلا من قبلا از سوسک و مارمولک و ملخ میترسیدم.اما امسال تصمیم گرفتم اگر اونارو دیدم برم توی دل ترس هام و باهاشون مقابله کنم جالبه!!!!! حتی یکککک مورد ندیدم…حتی یکیییییی..اصلا انگار نابود شده بودن!! 

      و حالا مطمئنم که غلبه بر ترس از خوردن باعث رهایی از چاقی میشه و وقتی بخوام برم توی دل ترس هام از منطقه امنم بیرون بیام راه ها برام باز میشه!

      غلبه بر ترس از خوردن باعث احترام گذاشتن به سیستم بدن و تشکر کردن از نعمت های خداونده..

      من اگر ترس از خوردن داشته باشم هرچقدر بخورم چاق میشم!! چون بدنم هوشمنده و احساس اولیه من براش مهمه!

      و حالا تمرین جذاب این هفتهههه..

      پیغام های بدن به دو شکل وارد بدنم میشن:۱.احساس۲.اعصاب

      وقتی خوشحالم احساس انرژی و نشاط بالایی دارم(اگر ادامه پیدا کنه باعث میشه من برقصم یا از خوشحالی داد بزنم)

      وقتی ناراحتم و دلتنگم احساس افسردگی و انرژی کمی دارم (اگر ادامه دار باشه موجب گریه من میشه)

      وقتی سرم به میز میخوره احساس درد میکنم (اگر درد شدید بشه ممکنه اشک بریزم یا بگم اخ)

      و در این موارد یک احساس که هنوز تبدیل به واکنش نشده  ولی کم کم نشانه هاش میاد و بدنم واکنش میده

      این مورد درباره خوردن هم صدق میکنه

      زمانی که احساس گرسنگی میکنم ((پیام حسی) رو دریافت میکنم و حالا اگر چیزی نخورم تبدیل به ضعف و سستی بدنم میشه(پیام عصبی)

      و امااااا موضوع مهم این جلسه!اگر من احساس سیری رو تجربه نکنم(پیام حسی) بعدا تبدیل میشه به درد شکم و احساس حالت تهوع و کش اومدن معده (پیام عصبی)

      احساس سیری یک حس درونیه که باید پیدا بشه تمرین و تکرار بشه و در نهایت تبدیل به تجربه بشه..! وقتی من احساس سیری رو دریافت کنم خود به خود بدنم استپ میکنه و بیشتر از نیازش نمیخوره

      تمرین: به مدت یک هفته تا زمانی که احساس گرسنگی من تبدیل به واکنش در بدنم نشده چیزی نمیخورم و زمانی که اون حالتِ سر و صدا شکم قطع شد دست از خوردن بکشم 

      باز هم میگم به شکل منطقی باید بپذیرم این رژیم نیست این یک تمرین برای تجربه حس سیری و گرسنگی به شکل درسته و همچین رفتار غذایی مناسب..و نکته امید دهنده اینه که وقتی کمتر از قبل بخوری میفهمی در مسیر لاغر شدنی..مهم نیست بدونی چند لقمه خوردی..&..مهم اینه بدونی کمتر خوردی..&برنامه ام هم اینه از لقمه به لقمه ام لذت ببرم.چون دیگه مطمئنم هر لقمه ای که میخورم بر اساس نیاز و احساس بدنمه..نه بیشتر نه کمتر..به همون اندازه که نفس کشیدن،تپش قلب و خوابیدن حق منه؛ خوردن هم حق مسلم منه..

      استاد.سپاس.هزار بار سپاس.چه فایلی.چه نکاتی به به.. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار roshaam2002@gmail.com
      1400/06/22 19:55
      مدت عضویت: 940 روز
      امتیاز کاربر: 331 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,389 کلمه

      باسلام 

      گام 6 (تکرار1)

      از طریق رژیم غذایی نمیشه متناسب شد وبرای همیشه  متناسب موند . چون که موضوع مهم  در کاهش وزن بر گشت نشدن وزنیه که به سختی با رژیم کم کردیم و اتفاقا دیدیم که با رژ یم  های غذایی ، هرچی که کم کرده بودیم ، برگشت و اگه نتیجه گرفته بودیم که اصلا اینجا نبودیم .

      بنابراین رژیم های غذایی علاوه براینکه نتیجه ای نداشتن بلکه باعث ناامیدی ما برای لاغرشدن نیز شدن .

      پس لاغری بدون رژیم !

      و من هم با اینکه هنوز میزان غدام کمتر نشده ، ولیی بازهم  نسبت به قبل خیلی تغییر کرده و خیلییی کم شده خدارو شکر. اما حس میکنم که لاغر تر شدم و حتی بعضی وقتا حس میکنم که سایزمم کم شده ! 

      معمولا منشا همه مشکلات افراد چاق رژیمه !

      و حتی شنیدن کلمه رژیم هم حس بدی در ما ایجاد میکنه 

      مثلا  من خودم هر هروقت که این کلمه رو میشنوم از هرجایی ، از هرکسی و…. یاد وضعیت جسمی چاقم میفتم و اون تلاش هایی که داشتم برای لاغر شدن انجام میدادم.

      یاد اون موقع هایی میفتم که به تعارف ها و غذاها نه میگفتم ولیی دلم میخواست بخورمشون وباید جلوی خودمو میگرفتم ( این برام خیلییی عذاب اور بود ، خیلی)

      و…

      درکل این کلمه با خودش برای هرکسی ، خاطراتی رو به همراه داره که هیچکس از اون خاطراتش ، خوشحال نیست! 

      یکی از باورهای مخفی که در ذهن ناخوداگاه افراد چاق وجود داره و خیلی موثره ، ترس از غذاخوردنه.

      بارهااا خودمون و محدود کردیم به خوردن بعضی غذاها و به مقدار خاص ویا کم ولی در ذهنمون غوغا بود که اون غذارو بخوریم و با خودمون جنگ داشتیم ، همیشه هم شکست میخوردیم بارها وسوسه شدیم که بخوریم و جلوی خودمون ومیگرفتیم و یا بالاخره راضی میشدیم که بخوریم و رژیم خودمون و میشکستیم .

      و در واقع ما رژیممون و نمیشکستیم بلکه اراده و تصمیم خودمون و شکستیم و شخصی که بارها تصمیم خودشو زیرپا بزاره به شخصی ضعیف و سست اراده تبدیل میشه و همه تصمیماتش براش بی معنی میشه و میتونه براحتی هرتصمیمی رو لغو کنه !

      تاثیر رژیم خیلی شدید تر از این ها بوده . بنابراین شنیدن و یا مواجه شدن با کلمه رژیم خودبه خود به احساس ترس در ما منجر میشه.یک مانع بزرگ ، که قراره بازهم ازش شکست بخوریمL

      در واقع  رفتار درست غذایی  با رژیم گرفتن ، کاملا متفاوت است .

      غدا آدم و چاق نمیکنه و از غذاخوردن نباید ترسید ، بلکه با لذت و آرامش و به میزان نیاز بدن باید از غذا استفاده کرد .

      رهایی از احساس رژیم خیلی لذت بخشه ، چون ذهن رها میشه و با خیال راحت غذا رو مصرف میکنیم .

      و کم کم تمایل به غذا خوردن  تغییر میکنه دیگه اون حرص و ولع  برای غداخوردن وجود نداره و…….

      در واقع وقتی که فشار رژیم از روی ما برداشته میشه و ذهن اداره امور و به دست میگیره ،تمایلات به غداخوردن نغییر میکنه.

      و این تغییر از احساس خوب وذوق داشتنه نه رژیم ! در واقع ذهن چون از بند رژیم  ازاد شد و به حس ارامش در مصرف مواد غذایی رسید و چون از غداخوردن لذت برد ، مقدار غذاخوردن و کم کرد .در صورتی که ما تمایل داشتیم با محدود کردن خودمون مقدار مصرفمون رو کاهش بدیم و این با رژیم گرفتن تفاوت داره .

      چاقی ما به دلیل  رفتار ها و عادت های اشتباه غذایی ما بوده که مارو به این شکل دراورد  همیشه ما سعی داشتیم با کنترل و محدودیت خودمون مصرف غذایمونو تغییر بدیم و همیشه هم ناموفق بودیم . 

      پس اینکه اگه ما داریم کمتر میخوریم ، به این معنی نیست که داریم رژیم میگیریم!

      غذای مصرفی ما بیشتر از حد معمول بوده و گرنه ما به این شکل نمیشدیم !و روش کم کردن اون مهمه .

      دقیقا! ما هیچکدوممون یادمون نمیاد که از چه زمانی تصمیم گرفتیم که چاق بشیم و چه کارهایی برای چاق شدن انجام داده بودیم!

      بنابراین لاغری هم باید همینگونه باشه و ما نباید تصمیم بگیریم که خودمون غذای خودمون رو کم کنیم !بلکه باید ذهن تصمیم بگیره، در این صورت تغییرات ماندگار خواهد شد.

      چون که در ر وش های قبلی ذهن ما همزمان در حال تلاش کردن برای منصرف کردن ما ازتصمیم و مسیر پیش گرفته شده برای لاغری بود ، و نقطه ضعف مارو مورد هدف قرار میده.

      ضعفی که به دلیل ریشه دار بودن در ما هنوز قابل دسترسه ذهن ماست!و این ضعف هم مدت ها طول میکشه که به طور کامل از بین بره و ذهن چون این و میدونه ، اونو مورد هدف قرار میده و نقطه ضعف ما هم  ترس از خوردن بود !

       همه ما از غذا خوردن وحشت داشتیم ، برای هر غذایی میزان چاق کنندگی در نظر گرفته بودیم و دقیقا هم عادت داشتیم که بگیم ، فلان غذا مارو چاق میکنه و..

      و رژیم هم همیشه برای اعمال بر روی غذاها بوده !

      ترس برخورد با غذاها ، ترسی ریشه ای وعمیق در وجود ما شده که درسته به راحتی برطرف نمیشه و زمان میبره ولی مهم اینه که بالاخره برطرف میشه و ما توانایی اینو داریم و بالاخره از این مرحله هم عبور میکنیم .

      و این نیز بگذرد

      دقیقا هم واضحه که اینکه غذاها چاق نمیکنه حقیقت داره ولی بخاطر قدرتی که در ما داره ، نمیشه یکهو بهش حجوم برد چون شکست میخوریم .

      دقیقا من که سال گذشته با قدرت ذهن خودم اشنا شدم و اونو بکار گرفتم ، میدونستم که میشه با این قدرت لاغر هم شد اما نمیدونستم که چطوری باید بکارش بگیرم و دقیقا هم میدونستم که غداخوردن عامل چاقی انسان ها نیست چون نمونه هاشو به وضوح دیده بودم. و اون موقغ میخواستم 5 کیلو دیگه هم کم کنم و نمیخواستم دیگه رژیم بگیرم و شروع کردم با خیال راحت غذاخوردن و از هرچی که دلم میخواست میخوردم و به هر اندازه ای هم که راضی میشدم مصرف میکردم  و به خودمم تلقین میکردم و گوش زد هم میکردم که غذاها چاقت نمیکنن و نوش جونت بخور و…. و خیال میکردم که همونطوری من دارم لاغر میشم ، ولی وقتی که رفتم رو ترازو دیدم کم نکردم هیچ 8 کیلو هم اضافه کردم و الان باید 13 کیلو کم کنم ، جا خوردم و دوباره از طریق رژیم و ورزش اقدام کردم به لاغرشدن و….

      در نهایت مسیله این بود که من درست میگفتم ، غذاها چاق نمیکنن ولی این باور در ناخوداگاه  من ریشه داشت و من خوداگاه باور کرده بودم و زمان میبرد نا نغییر کنه و باید بیشتر روش کار میکردم و من فقط همون و باور کرده بودم ! و …..

      و یهو بهش حمله کرده بودم و شکست هم خوردم !

      ما اولین حمله رو با ایجاد باور اینکه غذاها ماروچاق نمیکنن بلکه رفتار ما با غذاها نتیجه رو برای ما رقم میزنه و با اوردن نمونه و اینکه گفتیم غذاها برای ما و افراد متناسب یک قدرت دارن و افراد متناسب هم از اون غذاها استفاده میکنن و بازهم متناسبند و اینکه دیدیم خیلی از افراد متناسبی وجود دارن که از ما ها بیشتر میخورن و ولی بازهم لاغرن و….. این باور و در خودمون عمیق تر کردیم و ستون باور قبلی رو  متزلزل کردیم و تا حدودی ریشه های باور قبلیمونو قطع کردیم م و بی سروصدا و به ارامی اولین حمله خودمونو به این باور کردیم. 

      بنابراین هنوز این باور ترس از خوردن ریشه داره و میتونه تاثیر بزاره .پس تمام کسانی که مصرفشون کم شده ولی چیزی از وزنشون کم نشده و بلکه اضافه تر هم شده ، اسیر این باورند . اشخاصی هم که تا یجایی کم کردن و به قول خودشون استپ کردن هم همینطور.

      همه اسیر این باور ریشه  دار هستند که خوردن باعث چاقی میشه !

      چون بعضی از افر اد هنوز قادر به شناسایی احساس سیری در خودشان نیستند !

      بنابراین غلبه براین ترس ، یعنی رهایی از چاقی ، اعتماد کردن به بدن خودمون و اعتماد کردن به ذهن خودمون و تشکر کردن از نعمت های خداوند ، خیلییی اهمیت داره که ترسمونو رها کنیم ! چون مهم نیست که ما چقدر بخوریم ، وقتی از غذاخوردن ترس داشته باشیم ، هرمقداری که بخوریم ، بازهم اثر منفی میزاره !

      پیغام سیری چگونه است؟

      پیغام های بدن به دوشکل به ما منتقل میشن :

      1-احساس : مثلا زمانی که ما خوشحالیم ، بدن ما احساس خاصی رو احساس میکنه و یا وقتی ناراحتیم یک احساسه دیگه داریم مثلا احساس خستگی و بی حالی میکنیم .وقتی دلمون تنگ میشه ؛ حس دیدن یکی در ما شکل میگیره و…….. در تمام این موارد ما یک احساس  رو درک میکنیم ، که کاملا درونیه و روی بدن ما واکنشی نداره .

      2-اعصاب : مثلا وقتی پامون یا سرمون به یچایی برخورد میکنه ما دردمون میگیره و این از نوع تحریک عصبی  صورت میگیره.

      * همه ی احساسات در مراحل اولیه ، یک درک کاملا درونی اند ولی در صورت ادامه داشتن ، میتونه به شکل یک واکنش در بدن ما نمایان بشه*

      مثلا ما اگه خیلی ناراحت باشیم ، جایی از بدنمون درد نمیگیره .اما اگه ادامه پیدا کنه ممکنه گریه کنیم و این تبدیل احساس به واکنش در بدنه ! اگه خیلی خوش حال هم باشیم هم ممکنه گریه کنیم و این طبیعیه .

      پس ما وقتی گرسنه باشیم ، در ما تبدیل میشه به احساس ضعف و بعد سستی و بی حالی در بدن و اگر هم احساس سیری رو درک نکنیم  در بدن تبدیل به احساس تهوع و فشار در شکم و نفخ و ….. 

      تشخیص احساس گرسنگی و سیری نباید بر اساس عوامل بیرونی تنظیم بشه وگرنه مشکل ساز میشه .

      استاد عزیز من که همونطور تو دیدگاه های قبلی که نوشته بودم اشاره کردم که دارم این گام هارو تکرار میکنم و به تازگی تصمیم گرفتم که تو سایت بنویسم و الان خودم گام 35 هستم . و یکبار این گام 6 رو انجام داده بودم و تمرین هاشو در دفتر نوشته بودم ولییی نتونستم اصلا به این چیزی که در فایل گفته شده بود ، عمل کنم و هرچقدر که تلاش کردم بعد از اینکه سیر شدم خودم خوداگاه سفره رو رها کنم ، نشد و بدتر با من لج میکرد و من مجبور بودم که غذای تو بشقابمو کاملا تموم کنم و دیگه به خودم فشار نیاوردم و روش حساس نشدم  ولی بر اساس حس گرسنگیم غذا خوردم و در حال حاظر میخورم ولی نمیتونم که وقتی حس گرسنگیم برطرف شد دیگه نخورم و ااگه بازهم ادامه میدم چون که بازم گرسنمه در صورتی که اون گرسنگی اصلی برطرف شده . و معمولا تا جایی ادامه میدم که نزدیک به حس پری هستم ، یعنی کاملاا هم فشار و حس نکردم ، رها میکنم .

      و توانایی کنترل اشتهام و نمیتونم بعضی وقتا داشته باشم و فکر میکنم که همه ی افرادی که اضافه وزن دارند ، اینگونه هستند؟!

      البته همیشه اینطوری نیستم گاها پیش میاد 

      و واقعااا حس خیلی فوق العاده ایهه که گرسنت باشه و بعد غذابخوری ، اصلاا بهت میجسبه ، من همینطوریم دقیقاا اکثر اوقات بر اساس گرسنگیم غذامیخورم. اغلب هم پیش میاد که مثلا همینطوری الکی غذا بخورم واونم مواقعیه که حوصلم سر میره یا کاری برای انجام دادن ندارم .ولییی اصلا تو گرسنت باشه  غذا بخوری ، تا اینکه همینطوری غذابخوری یچیییز دیگس 

      چون من هردوتاشو تجربه کردم ، و معمولا مواقعی که دیگهه خیلیییی گرسنگی بکشم و بعد که غذا میخوردم از خوشحالی و اون حس خوب گریه میکردم ! نخندین بهم 

      و مادرمم تعجب میکرد انگار که مثلا دو روزه غذانخورده بودم . 

      مثلا سال پیش که سر کار میرفتم و هر دوشیفت و کار میکردم و هیچی هم نمیتونستم بخورم! شاید تو محل کارم کل روز و ی چایی یا نسکافه یا یک قرص بیسکوییت ساقه طلایی میخوردم البته اگه خلوت بود و گاهی اوقات هم اصلا چیزی نمیخوردم و وقتی میرفتم خونه  از خستگی کار و خستگی گرسنگی میرفتم که شام بخورم اون غذا رو که تو دهنم میذاشتم و معدمم که کاملا خالی بود و تمام این گرمی غذا رو تا مسیر رسیدن به معدم حس میکردم و وقتی اولین لقمه به شکمم میرسید، گریه میکردم!! از اون حس خوبیی که داشتم 

      و یا همین پریشب که تا صبح بیدار بودم داشتم تمرینامو مینوشتم و خیلییی گرسنم بود ولی نمیتونستم برم چیزی بخورم ، چون همه خواب بودن و اذیت میشدن و صبح ها ازاونجایی که من همیشه اولین نفر صبح زود پامیشم و صبحانه رو اماده میکنم تا به درسا و کارام برسم ، اونشب فقط نیم ساعت خوابیدم تا یزره گرسنگیم و برطرف کنم و صبحم که غذا خوردم و اولین لقمه رو دهنم گذلشتم ، بغضم گرفت و اشک تو چشمام جمع شد .🥲

      من اینطوریم دیگه !😅

      و واقعا درک احساس گرسنگی و برطرف کردن گرسنگی خیلی لذت بخشه !

      و وقتی خودمون مطمعن باشیم که مقدار غذای مصرفیمون کمتر شده ، مطمعنیم که در مسیر درست قرار گرفتیم . و دیگه نیاز نیست که استرس داشته باشیم.

      مهم نیست که اصلا چقدر خورده باشیم و یا به اندازه مصرف خورده باشیم ، مهم اینه که مطمعن باشیم که  کمتر خوردیم .

      باید سعی کنیم که از طریق احساس خودمون پیش بریم و این موضوع رو کنترل کنیم ، احساس ما باید بهترین راهنمای ما باشه 

      و اگه بعد از غذاخوردن احساس خوبی نداشتیم ، ناراحت نشیم و خودمونو سرزنش نکنیم ، بلکه سعی کنیم دوباره از اول تلاش کنیم ، هنوز فرصت هست و ما زنده هستیم ، چیزی خراب نشده و دنیا به پایان نرسیده!

      و باید همیشه از خوردن احساس خوبی رو دریافت کنیم و احساس رو هیچوقت نمیشه گول زد .

      بنابراین اگه بعد از خوردن غذایی احساس خوب داشتیم ، اصلا به نجوای ذهنیمون کار نداشته باشیم و اهمیت ندیم ، که گفت نه بابا زیاد خوردی و…. اهمیت ندیم ، اون احساس اول ما مهمه .

      تنها طبق احساس غذا بخوریم ، مثلا وقتی در بدنمون احساس گرسنگی کردیم و بدن ما واکنش  نشون داد بخوریم .

      باید واکنش رو ببینیم و بعد  بخوریم و به اندازه ای بخوریم که اون واکنش ها برطرف بشه و از غذامون با نهایت لذت و بدون استرس بخوریم چون داریم طبق احساسمون میخوریم و هیچ جای نگرانی نیست.

      بنابراین وقتی که ما از خوردن بترسیم توجهمون به  عمل خوردن  هست نه مقدار خوردن و ما هرچقد بخوریم چاق میشیم .

      به خودمون بیشتر اعتماد کنیم و به تغییراتمون اطمینان کنیم 

      بیشتر افراد چاق بیشتر از اینکه بخورن ، به خوردن فکر میکنن و این فکر کردن باعث عدم کنترلشون برخوردن انها میشه .

      و ارتباط داشتن و توجه کردن به لاغری مارا در مسیر نگه میداره و تکرار عادت توجه به لاغری سبب ایجاد تغییر رفتار و عادت های ما میشه .

      خیلییی نسبت به این مسیر امیدوارم و حس درونیم بهم میگه که فقط برو جلو و اعتماد داشنه باش و صبور باش و اون اطمینانی که نتیجه برام اتفاق می افته در ته وجودم هست و مطمعنم که در این مسیر نتیجه رو درو میکنم .

      شاد و پیروز و متناسب باشید .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار آرمیتا صدیقی
      1400/05/23 22:17
      مدت عضویت: 981 روز
      امتیاز کاربر: 192 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 994 کلمه

      به نام خدای مهربان سلام به استاد مهربان و دوستان قشنگم

      رسیدم به گام ششم و بالاخره یک تمرین خوشگل برامون در نظر گرفته شد.وقتی پایان فایل شنیدم که قراره یک تمرین یک هفته ای داشته باشیم گفتم آخییییش.بالاخره تمرین!! انگاری به تمرین حسابی نیاز داشتم.اما ناگفته نماند که خودِ فایل چقدر پر بار بود..

      اول حرفی جدا از همه چیز بزنم امروز داشتم فکر میکردم و خودم رو با ارمینای سال پیش مقایسه میکردم

      سال پیش این موقع، هم از لحاظ جسمی و هم ذهنی چاق بودم چون فکر میکردم تابستونه و من عاشق بستنی ام هر روز بستنی میخوردم و لذت میبردمبا چاییم اب نبات یا شکلات میخوردم_درصورتی که از اب نبات متنفر بودم ولی میخوردمغذاهای مونده و میوه های خراب رو میخوردم و اصلا هم حس بدی نداشتم وقتی میرفتم خرید حتما باید یک چیزی میخوردم و میومدم خونه.اگر پدرم چیزی نمیخرید ناراحت میشدم و قهر میکردم که چرا برام چیزی نخریدی عاشق تنقلات بودم و پول زیادی برای خرید اونها میدادم اصلا احساس گرسنگی رو تجربه نمیکردم،تا یکم شکمم ار حالت افنجار پایین میومد فکر میکردم گشنمه و حسابی میشستم میخوردم.صبحانه ناهار شام رو زمانی میخوردم که اصلا گشنم نبود میوه،تنقلات،نوشیدنی و غذای اصلی برای من تفکیک شده بود.میگفتم خب حالا که غذا کم خوردم میوه یا شربت بخورم چیزی نمیشه که!

      اما همین چیزی نمیشه ها منو به این حالت رسوند.ولی حالا اینجام.با بغض. که دیگه خودم رو درمان کنم جسمم چاق نیست،ذهنم از چاقی بیش از حد دیگه نمیتونه نفس بکشه ذهنم از بس چاقی رو با خودش حمل کرده از خودش بیشتر از همه خجالت میکشه ذهنم خسته شده از پرخوری و حالت انفجاربغض میکنم،چون با شنیدن دوباره این فایل فهمیدم باید زمان بیشتری روی خودم بزارم تا درمان بشم چون یادمه ۱۲ جلسه لاغری با ذهن رو روزی ۶ ساعت کار میکردم و نتیجه عالی توی همون چند روز گرفتم هم ار لحاظ شادی و هم از لحاظ جسمی ولی حالا…..عیبی نداره! همه چیز داره یادم میاد.از کار های بیهودم میزنم و روی این سایت کار میکنمچون الان بیشتر از هر چیز دیگه به این درمان احتیاج دارم و میخوام بیشتر تمرکز و فوکوسم روی این سایت باشه..

      برمیگردم به فایل:حالا فهمیدم دلیل لاغر نشدن و اضافه کردن من توی یک دورانی چی بود!! ذهنم گولم زده بود و فکر میکرد باز رژیم دارمچون کم تر از قبل میخوردم و سیر میشدم تعجب میکرد و میگفت نهههه.خیلی کم خوردی.باز رژیمی؟ ولش کنننن بیا یکم دیگه بخور_حالا دوستت تعارف کرده چی میشه مگه؟! لقمه اخرتو بخور قشنگم نزار توی معدت بمونه و هزاران چرت و پرت و مزخرف دیگه که تا حالا بهم کمک که نکرده هییییچ باعث اضافی های بدنمم شده!! و دوست دارم که این وضعیت رو تغییر بدم دوست دارم ذهن خوشگلم_ارمیتای درونم بپذیره که من بیش از حد نیازم میخوردم که به این شکل و جسم الان در اومدموگرنه که:_ جسمم دوست نداشت اضافه بشه_دوست نداشت تَرَک بخوره و از حالت طبیعی در بیاد._خوشش نمیومد اضافی با خودش حمل کنه_ناراحت میشد وقتی لباس ها بهش میچسبیدن

      و اون دوست داشت باهام حرف بزنه.بگه عزیزم..با من خوب رفتار کن..من‌ که کاری باهات ندارم..چرا اضافی غذاهارو میریزی توی معدت که من چاق بشم..نکن..نکن عزیزم نکن..پوستم درد میکنه..کِش میاد..

      هیچ وقت صدای جسم نازنینمو نشنیدمهیچ وقت “نخواستم” به حرفش گوش کنم ببینم اون چی میخواد؟!ازم میخواد با ارامش رفتار کنم زیاد به اضافی هاش توجه نکنم چون خجالت میکشهصبر بیشتری به خرج بدم و راه راست رو ادامه بدم باور کنم که همین الانم خیلی لاغر و خوشتیپمو اینجام که لاغر تر و خوشتیپ تر بشم ^^

      تاثیرات بدی که رژیم روی من گذاشته هنوز ادامه داره  از لحاظ روحی خیلی ضربه خوردم،سنی که باید عشق میکردم و لذت میبردم رو درگیر جسمم بودم تا به زور و زحمت لاغرش کنم همش نگران اضافه کردن وزن و سایزمم. موهام داره روز ره روز میریزه ویتامین های بدنم خیلی کم شده اونم توی چه سنی؟؟؟ ((۱۶))……سنی که باید بچگی کنم،خوشحالی کنم،به فکر ایندم باشم،سر تا پا شادی و انرژی باشم رو صرف چه چیز هایی کرده بودم؟!اشپزی،غذا و سفره جدا…همه چیز جدااا..

      من از این فایل یک درس جامع گرفتم:

      زیاده روی در هر چیزی موجب ناراحتی و اتفاقات ناگوار میشودمثال:

      وقتی اضافی تر از خطوط دفترت بنویسی از خط مزنه بیرون و دفترت زشت میشه وقتی زیاده از حد سرعتت در رانندگی بالا باشه باعث تصادف و مرگ میشه وقتی مواد مخدر یا سیگار رو زیاد مصرف کنی باعث سرطان ریه و هزاران بیماری دیگه میشه وقتی قرص مقدار بالا مصرف کنی حالت بد میشه

      و همچنین مهم تر از همه :وقتی بیش از حدِ نیازِ بدنتغذا بخوری بدنتاضافه میکنهچون به بیشتر از اوننیاز نداره..

      میدونین همین ترس از خوردن باعث اضافه تر شدنم شد چون ترس از هر چیزی باعث به وجود اومدن همون چیز در زندگی مون میشه..مثلا ترس از فقر

      ،بیماری،کمبود،روابط بد،شرایط اقتصادی و چاقی باعث به وجود اومدن همون در زندگیست..

      ذهن من از خوردن میترسه چون معلمانش خیلی شیک بالای سرش بودن و دائم داشتن میگفتن: نه نه اینو نخور چاق میکنه_عزیزم اینو زیاد بخور لاغر میکنه_نه نه همراه با غذا اب نخوریا بدبخت میشی معدت گشاد میشه و….هنوزم از خوردن میترسم؛زمانی میفهمم که این باور ریشه عمیقی در من داره که صبح ها دنبال صبحانه سبک و کم هستم از ماکارونی،برنج ،شکر و شیرینی میترسم و اصلا از ذهنم استفاده نمیکنم و هنوز گول میخورمبا خودم هیچوقت فکر نکنم که بابا غذا چاق نمیکنهههه!!! رفتار اشتباه غذایی چاق میکنهیکم فکر کن ببین واقعا  بدیهی نیست که توی چیزی زیاده روی کنی و به مشکل بخوری؟!خب بدیهیه دیگهههه!!!پس ناراحته چی هستی..حلش میکنیم

      در دوره ۱۲ جلسه واقعیت قشنگی رو گفتین

      ادم های متناسب دو حالت دارن: سیری و گرسنگی ادم های چاق دو حالت دلرن: سیری و حالت انفجار

      بله…وقتی به گذشته خودم نگاه میکنم میبینم که جسمم حق داشته اضافه کنه؛چون همیشه یا سیر بودم یا داشتم میترکیدم هیچوقت به ذهنم خطور نکرده بود که تمرین کنم و احساس سیری و گرسنگی رو تجربه کنم اما خوشحالم که اینجام و با این تمرین فوق العاده به مدت یک هفته قراره سیری و گرسنگی رو بسیار قشنگ تجربه کنماما این به معنای رژیم نیست!بلکه فقز یک تمرینه تمرینی کخ باعث احساس قشنگ و خوب در من میشه احساسی که داره بهت میگه راهو درست میری..ادامه بده..صراط مستقیم رو رها نکن..توی مسیر باش..دیدگاه بخون..گوش بده..بنویس..تجسم کن..۵۵ کیلو بودن رو زندگی کن..کم کم ذهنت باور میکنه،جسمت هم باور میکنه که میتونه لاغر بشه و در نتیجه ((لاغری ماندگار))

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1400/05/17 17:14
      مدت عضویت: 1616 روز
      امتیاز کاربر: 26841 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,476 کلمه

      به نام خداوند مهربان 

      سلام خدمت استاد گرامی و دوستان خوبم .

      اگر مدتها هست که  در این راه هستید ولی هنوز نتیجه نگرفتید و بر عکس چاق تر هم شدید به خاطر وجود یک سری باورهای  غلط مخفی  هست که بسیار تاثیر گذار در روند لاغری ما هست .

       کلمه ی رژیم  بسیار حالت بدی به آدم میده  و ما همیشه در طول رژیم محدود بودیم که نباید بخوریم و لی ذهن ما همیشه ما رو تشویق به خوردن کرده که بخور فقط یه امشب هست یا بخور دیگه گیرت نمیاد ووووو باعث میشه ما خیلی راحت اراده و تصمیم خودمون رو بشکنیم و بخوریم و برای همین وقتی اسم رژیم میاد ما احساس،شکست و ناتوانی در ذهنمون میاد .که خیلی احساس بدی هست .

      اما در این روش  ذهنی هیچ خبری  از محدودیت نیست و برای مایی که سالها گرفتار رژیم بودیم این دوره رو فرصتی برایی رهایی از محدودیت می بینیم و  اون اوایل دوره با خیال راحت و لذت غدا  به اندازه که بخواییم میخوریم و واقعا ما به این آسودگی و به این آرامش   هنگام   غذا خوردن نیاز داریم و ممکنه افراد بعد از چند روز دیگه اون حرص،و ولع رو نداشته باشن و دیگه چشمشون به دنبال خوردن غدای اضافه از روی سفره و .. نباشن  و دیگه به دنبال خوردن کلی شیرینی با چایی نیستن چون ما فشار رو از روی ذهن برداشتیم و ناخود آگاه گرایشمون به خوردن کمتر میشه  و حالا این بستگی به مقاوت ذهن افراد داره و افراد واقعا بعد از یک مدت که  از بودن در دوره ها گذشت میبینن که  از قبلا خودشون چقدر  کمتر غدا میخورن .

      ما همیشه که در رژیم بودیم میخواستیم از طریق کنترل  غذا و محدودیت به لاغری برسیم و همیشه هم ناموفق بودیم اما در این دوره ذهن شما  چون اول به آرامش  رسید و بعد به لذت در خوردن مواد غذایی رسید پس تونست خوردن رو کمتر بکنه  و  دیگه شما تمایل دارید  کمتر بخورید  و این با رژیم فرق داره و نگو چون من دارم  کمتر میخورم پس من رژیمم  نه مطمعن باش چون قبلا زیاد خوردی چاق بودی و این روش کمتر خوردن مهم هست که از چه راهی کمتر بخوری .

       در لاغری ما نباید تصمیم بگیریم که کم بخوریم ذهن باید تصمیم بگیره و در شما ماندگار خواهد شد .

      ذهن ما دست میزاره روی نقطه ضعف ما که اونم چیزی نیست جز ترس از خوردن .همه ی ما سالها از خوردن وحشت داشتیم و برای هر غذایی میزان چاق کنندگی در نظر گرفتیم و گفتیم این غدا ما رو چاق میکنه و اون بیشتر چاق میکنه  و اما ما توانایی داریم این مساله رو  (ترس از خوردن )حل کنیم و از این عبور کنیم .

      در دوره ی اول یه حمله به این باور غلط داشتیم که خوردن ما رو چاق نمیکنه بلکه اشتباه خوردن ما رو چاق میکنه و کلی دلیل آوردیم که  همه ی  غذا ها در ما و متناسبها یک جور عمل میکنه ولی چرا اونها لاغرن و ما چاقیم و یواش یواش ستونهای این باور رو متزلزل کردیم و به این ترتیب حمله ی بی سر و صدا یی به این باور داشتیم .

      هنوز این باور ترس از خوردن  در بعضی از شما ریشه داره و تاثیر گذار هست که خوردن باعث چاقی میشه و در واقع چون پیغام سیری رو درست تشخیص نمیدید نمیدونید به اندازه خوردید و یا زیاد خوردید و یا کم خوردید بعضیا هنوز وسواس در خوردن  هستن  و قاشقها  رو میشمارن  ولی باید بر این ترس غلبه کنیم تا  رهایی از چاقی  رو داشته باشیم و باید با  غلبه برراین ترس  اعتماد به خودمون و ذهنمون  داشته باشیم و تشکر از خداوند و  نمعتاش  داشته باشیم 

      حالا یک قدم دیگه  در این مسیر میخواهیم برداریم  اینکه پیغام سیری رو دریافت میکنیم یا نه ؟ و بعضیا به خاطر وسواس،شدن در گرفتن این  پیغام سیری نتیجه  ی مطلوب نمیده  در واقع انگار برای بعضیا این موضوع استرس ایجاد میکنه و نتیجه عکس میده یعنی لاغر  که نمیشه هیچی و ممکنه چاق هم بشه  چون ترس از خوردن تاثیر منفی میزاره .

      پس بدونید پیغام های بدن از دو طریق در بدن  ما اعمال میشن یا از طریق  اعصاب و یا از طریق احساس ما وقتی ناراحتیم در بدن احساس خستگی و بی حالی میکنیم وقتی دلت تنگ هستیم  احساس علاقه در ما برای دیدن اون فرد شکل میگیره  در تمام این موارد ما یه تغییر احساس رو درک کردیم و کاملا درونی هست و تغییر روی جسم شما فعلا نداره ولی وقتی پای شما به میز میخوره  دردی در بدن شما صورت میگیره که اون تحریک عصبی در شما به وجود میاره .

      همه ی احساسها اول  یک  پیغام درونی  هستن و بعد به جسمی تبدیل میشن و من وقتی خوشحالم اول خیلی حالم خوبه و لی اگر  خوشحالی خیلی بیشتر بشه ممکنه از شدت خوشحالی گریه هم کنید و این تبدیل واکنش احساسی به جسمی هست وقتی من گرسنه هستم اول یه احساس درونی هست ولی اگر توجه نکنم تبدیل میشه به ضعف و سستی در بدن و اگر احساس سیری رو درک نکنید تبدیل میشه به تهوع و درد در شکم و مشکلات بعدی که  اینها نشونه هایی از تبدیل احساس به درک درونی هست پس باید اینقدر بدن من در تشخیص این احساس سیری قوی بشه که دیگه خود به خود به اون حد شکم درد نخوره .

      درک این احساس سیری رو با یک تکنیک ساده میخواییم بیان کنیم درک این  احساس،سیری و گرسنگی نباید بر اساس عوامل بیرونی باشه و گرنه مشکل ساز میشه بنابراین برای شناسایی این احساس برای چند روز فقط تا وقتی واقعا گرسنه نشدید چیزی نخورید و در واقع  صبر کنید تا این احساس گرسنگی تبدیل به واکنش جسمی بشه مثلا قار و  قور شکم و یا سر و صدای شکم و یا هر حالت مشابه که نشون بده بدنت  نیاز به غدا داره درک این موضوع خیلی خوشایند هست چون چاقها این رو درک نکردن و بر اساس عادت غذا میخورن  و چون زمان خوردن اونها نزدیگ بهم هست قبل از اینکه گرسنه بشن چیزی میخورن  عملا اون رو درک نمیکنن و هر کس بگه احساس ضعف داره اون ذهنی و  عادت هست 

      پس اجازه بدید برای یک هفته این احساس گرسنگی رو تجربه کنید و بعد اقدام به خوردن کنید .

      یعنی اگر در بدنت  سر و صدای گرسنگی بود به اندازه ای مصرف کنید که اون صدا برطرف بشه و اون حالت دیگه نباشه و دیگه نخورید پس نیاز نیست لقمه ها رو بشمارید و این درک احساس سیری و گرسنگی بسیار لذت بخش هست و وقتی مطمعنی مقدار غدا خوردن شما کمتر شده مطمعن باش در مسیر متناسب شدن هستی و استرس نداشته باش که حالا به اندازره خوردم یا نه و فقط مطمعن باش کمتر خوردی این خوبه و لقمه های خودت رو نشمار و بررسی نکن  که ایا به اندازه خوردم نخوروم و یا زیاد خوردم و این کار نتایج بدی به همراه داره سعی کنید از طریق احساس خودت رو جلو  ببر و احساس بهترین چیز برای تشخیص هست اگر امروز غدا خوردی و اما احساس  خوبی نداشتی به خودت سخت نگیر و بگو دفعه ی بعد  کمتر میخورم و حالا فرصت هست و فکر نکن اگر این دفعه زیاد خوردی دیگه کار خراب شده و نه برنامه ات این باشه احساس خوبی رو تجربه کنی و اگر بعد از عذا احساست خوب بود دیگه کاری به نجواهای ذهنی نداشته باش و اگر گفت توخوب نخوردی اصلا بهش توجه نکن و گوش نده اون احساس اولی مهم هست و احساس من باید بالاترین راهنمای من  برای لاعری باشه برای یک هفته اجازه بده واقعا گرسنه بشی و بعد به اندازه ای بخور که اون احساس واقعا برطرف بشه اگر احساس گزسنگی و ضعف کردید و بدن شما واکنش بده اون وقت به اندازه ای بخور که اون احساس برطرف بشه و ذهن ما متوجه میشه سیری یعنی چه و دیگه ذهن ما رو وادار به خوردن زیاد نمیکنه .

      دوستانی که میگن  مدتها هست خوردن اونها کنترلی نیست و خود به خودی  کمتر میخورن و دیگه علاقه به خوردن زیاد و همه چیز خوردن ندارن باید بدونید  شما خیلی خوب عمل کردید .

       ترس از خوردن برای ما مشکل به وجود میاره و چو ن از خوردن میترسید توجه ات به عمل خوردن هست  نه خوردن بنابراین باید اون رو برطرف کنید .

      حالا که خوردن من خود به خود تغییر کرده برای اون تغییر احترام قایل باشید و سعی کنید  هر چیز ی مصرف میکنید بدون ترس باشه .

      برداشت من از فایل :

      واقعا ترس  از خوردن یه باور  نادرست  در همه ی ما هست که من از وقتی وارد این سایت شدم دارم  روی اون کار میکنم چون سالها خودم در رژیم بودم و  سالها محدودیت و نخوردن داشتم  و سالها شام و ناهارم غدای پخته و بدمزه ای بود که باید با کلی محدودیت در کنارراون غداها  ی بدمزه به راهم ادامه بدم تا شاید لاغر بشم و اما من عالی لاغر میشدم و اما مشکل این بود که ماندگار نبود و وقتی وارد این مسیر شدم باور م نمیشد همه چیز  میتونم بخورم و مواد غذایی هیچ فرقی با هم ندارن و مواد غذایی ترس ندارن چون  من برای هر مواد غذایی کل شرح حال داشتم و هیچ وقت خیلی از اونها رو جرات نداشتم بخورم و برعکس خیلی از اونها رو باید زیاد میخوردم   تا بتونم چاقی   خودم رو کنترل کنم و از بس بعضی از مواد غذایی رو  نخورده بودم  دیگه رغبتی به خوردن اونها ندارم و نداشتم  مثل نوشابه و دلستر و استیک و …. بس که گفتن نخور چاق کننده هست و همیشه محدود بودم و  من نمی خوردم  دیگه برام عادت شده و هیچ علاقه ای به خوردن این نوشیدنی ندارم و دوست ندارم اصلا اون رو امتحان کنم یادم میاد اولین موردی که دوست داشتم امتحان کنم در این آزادی  و  این راه  برای  غلبه بر ترسهام  این بود که شام هر  آنچه دلم میخواست  بخورم  و این برای من مرز شکستن رژیم واقعی بود  چون خیلی به شیرینی علاقه نداشتم و بیشتر اهل خوردن غذا بودم تا خوردن دسر  و شیرینی و نوشابه …و همیشه نخوردن غدای دلخواهم  بعلاوه نخوردن چیپس،و پفک و کرانچی و ….من رو زجر میداد تا نخوردن شیرینی و بیسکوییت ….و  خوردن اونها برای من  ازادی کامل بود و یادم میاد هر چیزی رو که سالها نخورده بودم داشتم امتحان میکردم مثل کره و مربا و یا سرشیر محلی با عسل  و یا سلیون و یا تخم مرع سرخ شده در روغن فراوان و یا کلی چیز دیگه که واقعا داشت دیگه مزشون یادم میرفت و در واقع هر وقت دلم می  خواست چیپس و پفک میخوردم و  اما یه جورایی از بس در رژیم بودم و  نخورده بودم  دیگه عادت کرده بودم و من همچنان عادت کردم با غذا هیچ دسر ی مثل ماست و ماست موسیر و سالاد و نوشیدنی و … نخورم و به عنوان میان وعده اگر گرسنه شدم میخوردم تا غدا درست بشه چون اگر بخوام  با غذا بخورم سریع سیر میشم و عجیب دیگه مثل قبلا نیستم که بگم خوب این سالاد  رو بخورم حالا بعدش عدا  هم میخورم یا این ماست  رو با غذا بخورم  چون مزه میده نه هر چیزی که بخورم به راحتی با اون سیر میشم و نمیتونم دیگه ادامه بدم و خیلی زودتر از همیشه دست از خوردن میکشم و شاید با اونها کمی فشار شکمی رو حس کنم برای همین موقع شام یا نهار فقط خود اون غدا رو انتخاب میکنم و یا اون دسر رو به تنهایی میخورم مثل سالاد و یا ماست و …و خودم باور نمیکنم این معده همون معده هست که همیشه جا برای همه چیز داشت و میگفت خوب جای سالاد جدا هست جای غدا جدا هست حالا نوبت دسر و نوشیدنی هست و همه رو با هم میخوردم برای کنترل اشتهام اما  نه الان  اصلا اینطور نیست هر کدوم رو به اندازه نیاز بخورم دیگه نمیتونم چیز دیگه  بخورم و سیر میشم حتی با یه میوه ی ساده و یا یه کاسه ماست و یا …..  به راحتی احساس،سیری میکنم و اصلا دیگه خبری از اون چیزی که اسمش رو گذاشته بودم اشتها نیست معلوم نیست کجا رفته و واقعا اشتها  وجود نداره فقط،ساخته ی ذهن ما هست که من اشتها دارم و تو جیهی هست برای پرخوری خودمون و الان  همه چیز فرق کرده خوردن من خود به خود کمتر شده و چند مدت هست در دوره ی کنترل پرخوری و اشتها هستم و دارم تمرینات اون رو انجام میدم و بسیار بسیار از گذشته ی خودم منظورم تا یکی دو ماه پیش هست دارم بازم  کمتر میخورم و همین نشون میده در مسیر درستم و دارم خوب جلو میرم و اگر گاهی هم خطایی داشته باشم که به اون حالت فشار شکمی برسم اصلا خودم رو ناراحت نمیکنم و فقط،طبق تمرینات جریمه میشم تا یادم باشه درست رفتار کنم‌.

      و من هم چون بارها گفتم خوردن ترس نداره و کلی دلیل داشتم برای این حرفم مثلا  که خوردن برای تامین انرژی بدن من هست و ….. راحت تر باهاش کنار اومدم  و تقریبا بیشتر وقتها راحت میخورم چون الگو در اطرافم زیاد دارم که لاعرن و همه چیز میخورن و اما  حواسم هست که بسیار کم میخورن و این رمز موفقیت اونها هست مثل دخترم و خواهرم و برادرم و خواهر همسرم و دوستمو یا خواهر زاده ی همسرم و  … و سعی میکنم منم دقیقا به این حالت  به اندازه خوردن همه چیر بخورم تا به تناسب دلخواهم برسم و اگر که  بشه در اون حالت سر و صدای شکمی غذا بخورم که واقعا دیگه هیچ ترسی برای من  نمی مونه چون این گرسنگی بر اون ترس غلبه میکنه و راحت تر عذا میخورم و چقدر این خوردن دلچسب تر هست و چقدر لذت بخش تر هست و من خیلی مواقع به این صورت غذا میخورم اما داشتم که هنوز به این حالت  گرسنگی نرسیدم و شروع به خوردن کردم  اما  نزاشتم به فشار شکمی برسه و در حد رفع اون هوس خوردم و کنار کشیدم و خلاصه تجربه کردن این احساس گرسنگی که برای من با صدای غار و غور شکم همراه  هست بسیار تجربه ی قشنگی هست و در این حالت  سیری رو هم عالی جواب میدم قبلا یکم اضافه تر بر نیاز میخوردم ولی جدیدا با بودن در دوره  ی جدید دقیقا دارم به اندازه میخورم و  غدا رو به موقع  رها میکنم و در حد رفع اون سر و صدا ی شکمی میخورم چون عواقب کار رو به یاد خودم میارم که چه نتایج بدی رو تجربه خواهم کرد و همین کار بینهایت برای من ارزشمند هست و من قبلا با کلی نشانه این کار رو میکردم اما مدتی هست حتی بدون نشانه هم دارم خوب  انجام میدم و به درستی به این نیازهای بدنم پاسخ میدم و از خودم راضیم و هر وقت خواست نجوایی حال من رو بد کنه که نه انگار زیاد خوردی سریع به احساسم توجه میکنم که  اگر سبکم و حال و احساسم خوبه میگم خوب رفتار کردم و در مسیر درستم و من واقعا  نباید با این نجواها حالم رو بد کنم و به اونها گوش بدم و باید به اون ندای درونم گوش بدم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار آرمیتا صدیقی
      1400/05/06 08:56
      مدت عضویت: 981 روز
      امتیاز کاربر: 192 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 994 کلمه

      به نام خدای پرمحبت

      سلام به همه عزیزان

      گام ششم:

      کلمه رژیم نه تنها به افراد چاق،بلکه به افراد متناسب هم احساس خوبی القا نمیکنه.چون یاد تلاش هایی میوفتیم که نتابج ماندگار نداشته و همچنان بعد از اون پرخوری میکردیم.

      برخلاف دیگران من در رژیم بسیار تعهد داشتم و ازش لذت میبردم اما کافی بود دوباره طعم غذاهایی که ممنوعه بود رو بچشم! اون وقت بود که مغزم فرمان میداد که بخور دیگه پیدا نمیشه بخور بخور بخور…

      خداروشکر که هیچوقت رژیم خودم رو نشکستم و تا اخر مسیر ادامه دادم و وقتی میبینم توی انجام کارهای سخت اراده عالی دارم پس مطمئنم در این راه به این اسونی هم اراده و استمرار خواهم داشت.

      اگر به انچه مینویسم و میگویم (عمل کنم)

      رهایی از احساس رژیم بسیار لذت بخش است چون رهایی و ازادی موردعلاقه ترین رفتارِ روح‌ماست.اون از زنجیر و زندان متنفره و حالا اگر بخواد با رژیم لاغر بشه بسیار اذیت میشه و اعصاب ماروهم به هم میریزه.چون با ذات واقعی خودش در تضادِ..و ما هیچ وقت تامل و فکر نکردیم که چرا وقتی رژبم داریم انقدر عصبانی هستیم….چون از ذات واقعی خود دور میشیم…..

      از وقتی وارد سایت شدم کم کم تمایلم به غذا کم شد.اما چرا؟ چون فشار رژیم رو از روی خودم برداشتم و ذهنم رو رها کردم تا خود به خود مصرف غذام کم بشه.

      نکته: هر بار که میخوام غذا بخورم از خودم سوال میکنم: ارمیتا اگه تو یک ادم متناسب بودی این غذا یا میوه رو میخوردی؟ چون اگر غذا مونده یا میوه خراب بشه بارها دیدیم که یک فرد متناسب به هیچ عنوان اون رو نمیخوره چون خودش رو لایق بهترین غذا خوردن میدونه! 

      اما فرد چاق سنگ هم جلوش بزاری به راحتی میخوره.

      به عنوان مثال روزی با یکی از فامیل ها که بسیار متناسبه رفتیم تا بستنی بخوریم.روی اون بستنی کمی خامه ریخته بودن که از نظر من بسیار خوشمزه بود اما اون فامیلمون خامه رو دور ریخت چون گفت از مزش خوشم نیومده.

      من حدس میزنم چون مطمئنه که با هیچ مواد غذایی چاق نمیشه پس حداقل همون چیزی رو که میخوره از بهترینش انتخاب میکنه و به بدنش احترام میزاره.

      چرا باید با لذت غذا بخورم؟

      وقتی با لذت و احساس خوب غذا میخوری ذهن و جسم ما این لذت رو درک میکنه و مقدار غذایی ما کم میشه

      باور داشتم که هرکس با به به و چه چه غذا بخوره چاق میشه اما حالا فهمیدم که نه….چون الگوهای زیادی دور و برم دارم که با لذت و عشق غذا میخورن و متناسب هستند.

      حالا اگر من تناسب اندام کامل ندارم و بعضی از اعضای بدنم  اضافه داره باید قبول کنم که بیشتر از حد نیازم خوردم برای همین به این شکل در اومده.به قول یکی از دوستان همون زیاد خوردنه و احساس باد کردن باعث شد شکم‌ ما بیاد جلو^^

      موضوع بسیار مهمی هست که من نباید کم بخورم بلکه باید ذهنم تصمیم بگیره که غذا خوردنم رو کم کنه 

      حالا به چه صورت؟

      نقطه ضعف من ترس از خوردن میباشد و ذهن من بارها دست روی نقطه ضعفم گذاشته تا من رو بیشتر بترسونه و سواستفاده کنه…

      سال ها از خوردن ترس داشتم و عادت داشتم تفکیک غذایی کنم و بگم بستنی چاق میکنه فست فود چاق میکنه کیک چاق کننده‌اس و…

      و هر رژیمی هم که به من داده میشد فوکوس و تمرکزش روی نوع غذا بود و همین فکر های تکرار شونده تبدیل به باور که خوردن باعث چاقی‌‌ست در من شد.

      درسته که به سرعت نمیتونم ترس از خوردن رو از خودم دور کنم اما بالاخره میتونم انجامش بدم و این خبر خوشحال کننده‌ای است..

      نکته مهم و کلیدی ☆خوردن باعث چاقیم نبود بلکه اشتباه خوردن باعث چاقی من بود☆ 

       غذای ما و افراد متناسب یک نوعه و برای همین میگم خوردن باعث چاقی نمیشه….اما رفتار ما در برابر غذا باهم متفاوته.

      غلبه بر ترس از خوردن یعنی رهایی و احترام به ذهن و تشکر از نعمت های خداوند.

      اگر ترس از خوردن داشته باشم فرقی نمیکنه چه مقداری بخورم چون در هرصورت اثر منفی میزاره! 

      چون بنا بر قانون کیهانی

       احساس خوب=اتفاقات خوب و احساس بد=اتفاقات بد 

      این یک قانون بدون تغییر است.!!

      از نظر علمی پیغام های بدن به دو شکل منتقل میشود 

      ۱_احساس 

      ۲_اعصاب 

      وقتی خوشحالیم احساس انرژی بیشتری داریم 

      وقتی دلتنگیم احساس نیاز به دیدن فردی رو داریم 

      وقتی ناراحتیم احساس انرژی کمتری داریم و در تمام موارد ما فقط یک احساس درونی داریم که هنوز به واکنش تبدیل نشده.

      در ابتدا همه اینها یک احساس درونی اما اگر ادامه پیدا کنه به شکل واکنش در بدن نمایان‌ میشه 

      مثال هایی از تبدیل حس به واکنش:

      اگر احساس تنهایی کنم بدنم درد نمیگیره اما اگر ادامه پیدا کنه ممکنه گریه گنم 

      اگر از حیوانی بترسم ابتدا ممکنه اتقاقی نیوفته ولی اگر ادامه پیدا کنه ممکنه جیغ بزنم

      اگر گرسنه باشم و چیزی نخورم و این حس ادامه داسته باشه پس شکمم سر و صدا میکنه!!

      وقتی احساس سیری رو تجربه نکنی بعد از مدتی درد در ناحبه شکم احساس میکنی.

      تمرین گام ششم: 

      به مدت یک هفته تا زمانی که احساس گرسنگی‌ام تبدیل به واکنش بدنی‌ام نشده چیزی نمیخورم 

      تا با این تمرین گرسنگی و احساس رفع گرسنگی رو تجربه کنم.

      خدارو صد هزار مرتبه شکر که من در روز به همین شکل عمل میکردم و کم پیش میومد میوه یا میان وعده بخورم.

      و حالا زمانی که در حال غذا خوردن هستم چطور نقطه سیری رو پیدا کنم؟

      فقط در حدی غذا بخورم که سر و صدای شکمم قطع بشه 

      استاد سپاس بابت این تمرین فوقالعاده من نتیجه این تمرین رو گرفتم و خیلی وقته مثل یک ادم متناسب یا گرسنه‌ام یا سیرم و احساس خفگی ندارم.

      امروز تصمیم گرفتم یک چکاب هفته‌ای داشته باشم و خودم رو با ۷ روز پیش مقایسه کنم.

      خب تغییرات عالی و روند تکامل خوبی داشتم، در مقابل مواد غذایی مخصوصا در مهمانی رفتار عالی نشون دادم و غذاهایی که برام ضرر داشت یا دوست نداشتم رو نخوردم.

      وقتی زود از سر سفره بلند میشدم احساس شادی و سبکی داشتم و همیشه برای تمرین لقمه آخر غذام رو نمیخورم.

      حرص و ولعی نسبت به غذا ندارم و میدونم در مسیر متناسب شدن هستم..

      اما سوالی داشتم.آیا میتونم دو روز وقفه بندازم و این ۶ گام رو دوره کنم یا باید هر روز حتما یک فایل رو گوش بدم و تمرینش رو انجام بدم؟ ممنون که جواب میدید 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار skjoker5858@gmail.com
      1400/05/02 17:00
      مدت عضویت: 1009 روز
      امتیاز کاربر: 1881 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,434 کلمه

      به نام خداوند مهربان 

      با عرض سلام و ادب خدمت استاد گرامی و همراهان عزیز 🌹🌹

      این پنجمین باری است که این دیدگاه رو می نویسم ،متاسفانه به مشکلی برخوردم و امیدوارم این دفعه موفق بشم. 

      ششمین روز کلاس :

      امروز مطابق کلاس های قبلی اولین کاری که باید انجام بدم مطالعه ی جزوه است .

      آیا با رژیم لاغری می توان لاغر شد ؟

      فکر می کنم  مهم ترین سوالی که می توانیم از خودمان بپرسیم اینه ،همه ی ما بارها و بارها به روش های مختلف این کار رو انجام دادیم ،حالا هرکسی به نحوی از کاری که کرده کمی یا شاید هم تمام اضافه وزنش رو کم کرده باشه ولی نکته ی اساسی و مهم اینه که ما هیچ وقت نتونستیم وزنی رو که کم کردیم برای همیشه ثابت نگه داریم .

      خودم تا حالا سه بار تمام اضافه وزنم رو با رژیم غذایی کم کردم و به تناسب اندام دلخواهم رسیدم ،ولی هیچ وقت این تناسب اندام پایدار و ماندگار نبوده 😔😔

      الان اینجام فقط و فقط برای اینکه متناسب بمونم برای همیشه .

      توی جزوه امروز یک نکته ی مهم وجود داره اونم یک برنامه ی یک هفته ای است که استادم برای ما گذاشته ،

      و اون اینه که بتونیم اشتهای خودمون رو کنترل کنیم .

      چطوری ؟

      نمی دونم ،باید بریم سراغ فایل صوتی .

      این جلسه هم از دیدن تصویر استاد محروم هستیم ،با شور و شوق فراوان و بعد از خوندن متن مهم اول جلسه ،همه در سکوت و آرامش منتظر شنیدن صدای استاد هستیم فایل صوتی رو روشن کردیم ،مثل همیشه صدای گرم و  دل نشین استاد به گوش می رسد. 

      استادم ابتدای صحبت هاشون از یک دوست عزیزی یاد کردن و مشکلشون .

      دوست عزیزمون با اینکه تمام تمرینات رو به خوبی انجام دادن و استمرار داشتن و درک بالایی هم از مطالب داشتند، ولی متاسفانه دچار افزایش وزن شدن .

      این فایل صوتی آموزشی است برای رفع مشکل همه ی ما که به صورت پنهانی ما رو درگیر خودش می کنه و تمام تلاش ما رو زیر سوال می بره .

      بعد از یاد دوست گرامی استادم دوباره درباره ی کلمه ی رژیم برای ما گفتن .

      رژیم برای من :

      حس ناامیدی ،افسردگی ،بی عرضگی ،خستگی ،تنفر از دنیا ،تنفر از زندگی و آخرین و شاید کم اهمیت ترین نکته برای من نخوردن غذا بود .

      تعهد :

      کلمه ی دیگه ای که یک زمانی خیلی بهش وفادار بودم و الان نیستم، تعهد به کارهام است .از بس توی این مدت همش رژیم رو شکستم و گفتم از فردا ،از شنبه .

      دیگه این موضوع برام کم اهمیت شده .

      می دونید به چی رسیدم ،آخه گاهی شکستن تعهد با اراده اشتباه می شه ،منم اینا رو با هم اشتباه کردم ،روزی که قرار بود برای داشتن اراده به خودم افتخار کنم که با وجود شکست های پی در پی بازم از اول شروع کردم . پس من با اراده بودم ،درسته ولی متعهد نبودم .

      این بی تعهدی باعث شد که من درجا بزنم و پیشرفت نکنم می دونید مثل اینکه شما بخواین از یک نردبان بالا برید پس شما دوتا پله می رین بالا باز برمی گردید سرجاتون، باز دوباره با تلاش دوتا پله رو می رین بالا ،باز بر می گردید سرجاتون و این معضل باعث می شه همیشه توی زندگی در جابزنیم و خوش حال باشیم با اراده ایم ،در حالی که ما باید اراده رو در استمرار به کاری که داریم انجام میدیم متصل کنیم .

      من الان اینجام با تمام وجود ،اراده ی من باید متصل باشه به استمرارم و من باید متعهد باشم به اون چیزی که دوست دارم انجام بدم و به آرزوم برسم .

      حالا صحبت میشه از برنامه ی روش لاغری :

      چیزی که اول اینجا یاد گرفتیم این بوده که رهایی پیدا کنیم از احساس بد رژیم و فرصتی پیدا کنیم که با خیال راحت و آسودگی غذا بخوریم .

      دومین نکته بعد از رهایی ،کم شدن اشتها و کم شدن حرص و ولع خوردن بود .

      چون دیگه از درد و فشار رژیم راحت شدیم پس سکان این کشتی رو بدست ذهنمون دادیم و ذهن خودش گرایش به خوردن کم و کمتر می شه .

      به نظرم هیچ کدوم از ما آدم های خیلی پرخوری نبودیم ولی همه ی ما با رژیم غذایی دچار ولع و حرص خوردن شدیم ،برای منکه واقعا همین طوری بود .اگه به خودم بود هیچ وقت زیاده روی نمی کردم ولی همیشه هر وقت برنامه رژیم رو شکستم یا حتی با پیروزی تمام کردم ، این حرص و ولع بود که منو بی چاره می کرد .

      تمام این مسیرهای ما بستگی به ذهن ما و مقاومت اون داره که ما کی موفق می شیم سکان امور رو به دست ذهن بسپاریم .

      سومین نکته ی که اینجا یاد گرفتیم ،کمتر خوردن با ذوق و شوق بود ،بدون حتی ذره ای ناراحتی یا فشار ،خود به خود اتفاق می افتاد ،و ما بعد چند روز متوجه کم خوردن خودمون و بی اشتهایی خودمون می شدیم .این عالی ترین قسمتش بود .

      چقدر سختی کشیدم که خوردن رو با آرامش و با لذت و با آگاهی تجربه کنم و همیشه شکست خوردم اما الان خودش به این نقطه رسیده ،خدارو شکر .

      این نتایج عالی رو بدست آوردیم، درسته ،اما نکته ای وجود داره ،گاهی وقتی با کم خوردن مواجه میشیم شک و استرس در ما بوجود میاد که آیا من دوباره رژیم گرفتم ،دارم کم می خورم ؟

      استاد می گن اگه حالت خوبه بعد خوردن و از خوردن لذت می بری یعنی رژیم نداری .

      استاد برمی گردن به مشکل دوستمون و شاید همه‌ی عزیزانی که موفق نشدن و اون مشکل :

      ترس از خوردن است. 

      درسته است ،همه ی ما در تمام سال هایی که برنامه ای رو دنبال کردیم برای لاغری ،اصل و اساسش برنامه غذایی بوده که این برنامه ترس و وحشت فراوانی برای ما از غذا به یادگار گذاشته .

      هرقاشق برنج چقدر کالری داره ،یک کف دست نان چطور، میوه ها چی .

      همین الان موقع خوردن ،خیلی از این نکات رو با خودمون مرور می کنیم که مبادا من برنج زیاد خوردم ،نون چی  ،هر چقدر هم تلاش می کنیم که برامون مهم نباشه ولی شده گاهی بهش فکر کنیم. 

      انتظار معجزه نداشته باشید .خود من سالیان زیادی است که ترس از خوردن دارم و هنوز این ترس رو می بینم و حتی موقع خوردن پسر کوچکم که اضافه وزن داره من می ترسم بهش بدم بخوره .

      جمله ی عاشقانه ی فایل :

      ترس از خوردن به سادگی برطرف نمی شه ولی خوبیش اینه که بالاخره برطرف میشه.🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰

      آموزش استاد برای اینکه بتونیم بهتر با این با ترس مقابله کنیم :

      آیا ما پیغام سیری رو دریافت می کنیم ؟

      آیا به موقع دریافت می کنیم یا بعد از زیاده روی کردن ؟

      وای خدای من چقدر تو این سالها دلم می خواست وقتی حالم بد میشد و پرخوری می کردم دوست داشتم این پیغام رو پیدا کنم اصلا نبود ،همیشه با خودم و خدا درگیر بودم که پس من کی سیر میشم این همون ولع و حرص خوردن بود که بعد از هر بار شکست بهش می رسیدم .

      نکته اساسی درباره ی من این بود که سیری من مصادف بود با پرشدن شکمم ،هر وقت دیگه جا نداشتم می گفتم سیر شدم 😔😔

      یکدفعه یک فیلم می دیدم یک نابغه ی کامپیوتر توش بود وغذاش خیلی کم بود ،یکی ازش پرسید تو با این غذای کم سیر میشی گفت :لازم نیست سیر بشم کافیه گرسنه نباشم .خیلی این دیالوگ رو دوست داشتم و دلم می خواست منم انجامش بدم ولی نمی شد کمی سعی کردم نشد، حالا می فهمم چرا ؟چون اون موقع فرمول های ذهنم اشتباه بود .

      وای ببخشید که متنم خیلی طولانی شد ،قول میدم از این جا خلاصه بنویسم .

      توضیح:پیغام های بدن به دو شکل به ما منتقل می شوند .

      1. احساس 
      2. اعصاب 

      احساس :

      مثل خوش حالی ،غمگینی ،تنهایی ،دلشوره 

      عصبی :

      مثل گریه ،خنده ،درد 

      تمرین برای درک احساس سیری و دوری از استرس خوردن و ترس از خوردن :

      1. وقتی غذا بخورید که واقعا گرسنه هستید واز احساس گرسنگی به حالت عصبی مثل غرغر شکم یا ضعف بدنی رسیده باشید .
      2. وقتی دست از خوردن بکشید که اون حس عصبی که یا ضعف بدن بوده یا غرغر شکم برطرف شده باشه. 

      حالا دیگه به میزان غذا و نوع غذا اصلا دقت نکنید ،دیگه مهم نیست شما چه مقدار غذا و چه چیزی می خورید مطمئن باشید که این بهترین اتفاق برای شماست.

      احساس شما بهترین میزان برای عمل شماست .

      مطمئن باشید که ذهن شما که شما رو از پرخوری به این مرحله رسونده ،اگه نیاز باشه بازم میزان خوردن شما رو تغییر میده .

      آموزش فایل امروز بسیار عالی و دوست داشتنی بود .

      نکته های جدیدی رو یاد گرفتم که سعی می کنم بکار بگیرم .

      خیلی حرف ها برای گفتن براتون داشتم ولی همین جوری هم متنم خیلی طولانی شد ،ببخشید .

      استاد گرامی از شما و مطالب آموزنده ی شما بسیار سپاسگزارم 🙏🙏

      همراهان عزیز با آرزوی موفقیت همه ی شما برای رسیدن به تناسب اندام ❤❤

      درپناه خداوند باشید .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سیده آمنه یاقوتی
      1400/04/16 02:40
      مدت عضویت: 1112 روز
      امتیاز کاربر: 921 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 956 کلمه

      سلام به دوستان قشنگم در سایت تناسب اندام

      ۱۵،۴،۱۴۰۰

      گام ششم👣

      نکات ارزشمند متن😍

      رژیم😱واقعا این کلمه چقد زجر آور، بااینکه خعععلی چاق نبودم ولی احساس میکنم همیشه بااین کلمه نمیتونستم ارتباط برقرار کنم،چون همیشه باید کم خوردی میکردم تا اضافه وزن نیارم😁

      شاید باورتون نشه رفتم معنی کلمه رژیم رو درآوردم نوشته بود: سبک، روش،قاعده😕

      خیلی جالبه که رژیم غذایی بااین اوصاف میشه سبک غذایی وکمی هضم این کلمه رو راحت تر میکنه وچقدر گول خوردم وبا شنیدن این کلمه حالم بد میشد😔

      بقول استاد ریشه ی خیلی از دلایلی که نمیتونیم متناسب بشیم باوری هست که نسبت به رژیم داریم

      ☑️خب چه باورهایی دارم من؟۱.رژیم یعنی کم خوردن و نخوردن یا حتی بد خوردن۲.رژیم یعنی عذاب۳.رژیم یعنی مسخره شدن توی جمع(که ای بابا اینم همیشه رژیم داره😥)۴.رژیم یعنی رنج ومشقت برای رسیدن به وزن دلخواه۵.رژیم یعنی منع شدن توسط افراد از خوردن(گاهی که دلمون میخواد از چیزی که دوس داریم بیشتر بخوریم روبه رو میشیم با تیکه و کنایه افراد که بابا خودتو خفه نکن تو که رژیم داشتی

      وخیلی حرفای دیگه که اهل دلا میدونن😁

      حالا جالبه یه روشی ابداع شده توسط استاد عطار روشن عزیزم که میگه بابا باکم خوردن و نخوردن و بد خوردن که لاغرنمیشی😶یااگه لاغر شی دومی نداره و برمیگردی😏

      واصلا غذاها نیستن که تو رو چاق میکنن😎

      جان غذاها منو چاق نمیکنن😍چه عالی پس چی منو چاق میکنه استاد ژوووون🤔

      چی؟باورهای من نسبت به غذاها😲یعنی اگه من باور داشته باشم برنج شکم منو میچاقه 

      یعنی آررره 

      یا وقتی باور کردم فلان غذا انقد کالری داره دقیقا همون میشه؟

      وای چه بد،پس حالا چکار باید بکنم؟جوابش اینجاست در سایت تناسب فکری استاد جونم اومده گفته دوستان متناسبم که اومدین رؤیاتونو محقق کنید

      ☑️اول که بدونید باور چیه؟باور یعنی فکری که شنیده شده دیده شده وبعد واقعیت پیدا کرده اونم نه یک بار و دوبا به اندازه ی عدد قطره های باران 

      برای همین شکل مادی گرفت و شد چاقی

      ☑️بعد گفت عزیزان نگران نباشید هول نکنید که ای داد چکار کنم حالا من که یه عمر این باورها رو چرخوندم؟هیچی خبرعالی اینه که چون میخواییم باور مثبت و درست وزیبا جایگزین کنیم خیلی زود اثر میکنه وبه اندازه ی چاق شدنم طول نمیکشه 

      چون خود خدا گفته (یک نیکی رو۱۰تا حساب میکنم و یک بدی رو همون یدونه،،،،،دمت گرم خداجوووونم💪💪💪💪)

      پس حالا که خیالمون راحت شد ودرک کردیم باورچیه

      باید قبول کنیم تاحالا این مابودیم که بااستمرار این چاقی رو بوجود آوردیم 

      یکی از اون باورها باور به اینه که اگه من رژیم نگیرم نمیتونم لاغر شم واین کاملا غلطه

      بقول یکی از دوستان گفته بود بابا تمام غذایی که میخوریم دفع میشه 

      پس چه چیزی واقعا مارو چاق میکنه غیر از باورهامون 😶

      پس لطفا آمنه جان بانو به خودت بگو رژیم غذایی داشتن هیچ وقت تو رو لاغر نکرده که لاغر کنه دوباره یا وزنت رو نگه داره واین فقط یک باورا😉

      چون امتحان کردن رژیم های متفاوت و نگرفتن نتجیه باعث میشه به خودم شک کنم و بجای اینکه بفهمم رژیم ناکارآمده باور کنم من عرضه ندارم و سرنوشتم اینه😜

      خب حالا برای اینکه بتونید به اندازه ی نیاز بدنمون غذا بخوریم فقط برای یک هفته تا واقعا احساس گرسنگی معدی نداشته باشیم غذا نخوریم

      میدنی استاد من اینو واضح دیدم که مغزم گرسنه میشه نه معده ام

      وجالبتر اینه که باهر چیزی تحریک میشه 

      بابوی غذا

      با رنگ غذا

      دیدن دیزاین و تنوع غذا

      وخاطره داشتن با اون غذا

      ✔️✔️✅نکات ارزشمند فایل💪حتی ممکنه چاق تر بشید اگه باورتون رو به رژیم عوض نکنید!!!!!

      چرا؟چطور؟

      چون ما باور میکنیم غذا ها مارو چاق میکنن(ومتأسفانه ماهایی که اضافه وزن داشتیم خیلی کالری بندی کردیم و خیلی عالی همه کالری ها دستمونه😁)

      اینطور که وقتی با ذهنم باور کردم غذا منو چاق میکنه حتی وقتی دارم باذهنم روش کار میکنم هم میاد میگه تو که رژیم نداری و میخوری؟پس چاق میشوی😥

      من بشخصه گاهی که این تجربه تلخ و داشتم و رژیم رو شکستم خیلی حس بدی داشتم وباعث شده باهر بار شکستن رژیم (بقول استاد خودم و اراده ی خودمو ببرم زیر سؤال و باور کنم منم که نمیتونم و بی اراده و سست میشم و هر تصمیمی که میگیرم براحتی لغو میکنم😭)

      چرا؟چون توی ذهنم خعععلی بزرگه و وقتی اسم این کلمه میاد ناخودآگاه شکست میاد تو ذهنم

      ☑️✅یه نکته ظریفی هست بین رژیم و درست غذا خوردن

      ✅بابا ایول دمت گرم استاد عجب چیزی واقعا الان هضمش کردم خدااااا

      ✔️رژیم گرفتن یعنی رنج و عذاب و مقاومت دربرابر غذاها و بخصوص موارد مورد علاقه😭وبلاخره شکستن این مانع و تا مرز خفگی خوردن

      ✔️صحیح غذا خوردن یعنی من به اندازه ی نیاز واقعی بدنم بخورم ونه بیشتر

      وقتی باور میکنم این باورهای منه که منو چاق کرده

      ونمیخواد رژیم بگیرم چقد راحت میشم

      اخیییییش😊😊😊

      ✅وجالبه خود به خود ولعم به غذا خوردن کم میشه

      ✅به اندازه ی نیاز بدنم میخورم همه چیز رو حتی تنقلات رو

      ✅✅وآرامش پیدا میکنم،راحت میشم واقعاکه نیازی نیست خودمو منع کنم

      یالقمه بشمارم یاکالری بندی کنم یا هزار رفتار غلط دیگه😁

      چون فشار این کلمه رو از روی ذهنم برمیدارم و بعد از مدتی روش درست غذا خوردن خود به خود ایجاد میشه وباعشق و آرامش و لذت بردن 

      خداجااااااانم شکرت

      جالب بود برام که ما با باورهای غلط رفتارهای غلط غذایی ایجاد کردیم

      وحالا که باور درست رو جایگزین میکنم رفتارهام و عادت هام درست میشن

      (عادت همون باوررهاییه که خیلی تکرارشون کردم تابه ناخودآگاه رسیدن و الان برام روتین شدن،،،وبا جایگزینی باورهای زیبا ودرست این روتین وار شدن میشکنه و درست میشه)

      ✔️✅آرامش و لذت بردن از غذا  وباخیال راحت لقمه برداشتن باعث میشه درست غذا بخورم و پیام سیری سریع به مغزم برسه و این اتصالاتی که خرابشون کردم مجدد ترمیم و تقویت بشن

      ترس از خوردن چیه؟ترس از خوردن اینه که غذاها برامون حکم چاقی داشتن و اونهارو عامل این وضعیت میدونیم

      ولی با باورهای درست البته با تکامل و یواش یواش این ترس و کم وکم وکمتر ومحو میکنیم

      نکته اینه که باید آرام و آهسته و پیوسته جلو برم و ذهنم و بیدار نکنم و بی سروصدا سر ذهنمو ببرم

      خداجوووووووووونم شکرررررررت شکررررررررت شکرررررت

      من لایقم 

      مغز من کاملا عالی و زیبا پیام سیری و شناسایی میکنه و من همیشه به اندازه غذا میخورم💪💪💪

      خداجووووونم شکررررررت برای این آگاهی ها

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار 😊s-moazamiy🤗
      1400/03/29 01:13
      مدت عضویت: 1021 روز
      امتیاز کاربر: 127 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,860 کلمه

      سلام ب همه ی دوستان عزیز و همسیرم🤗 

      همه‌ی ماانسانها باتوجه ب شرایطی ک برای چاق شدن و رفتن ب دنبال روش های دیگه برای لاغرشدن و متناسب موندن داشتیم بهانه ها و دلیلهای گاه مشابه و گاه مختلفی رو داشتیم برای علتهای چاق شدن و چاقتر شدنمون و قبل از آشنایی و هدایتمون ب سایت تناسب فکری و روش لاغری باقدرت ذهن ب اصل و اساس کارمون باور داشتیم .ک درواقع باورهای آشکار ما بوده اند و ازشون اطلاع داشتیم ، اما گاهی در روشی حتی درست و صحیح و بدون رد خور انسانهای زیادی باورهایی دارن پنهان و ب شدت تاثیر گذار، باوری ک خود ب تنهایی مانعی بزرگ و ریشه محکم هست و درعین حال پنهان و مخرب ،،، 

      من هم مثل همه ی افراد و دوستانی ک دراین مسیر هستند از انواع و اقسام رژیم های مختلف و ب اصطلاح معروف استفاده کردم ، رژیم های ک جز نتیجه ی نسبی چیزی دیگر برای من ب همراه نداشت .ن تنها من بلک همه‌ی دوستانی ک هدایت شدن ب این مسیر .و حتی دوستان و آدمهایی ک همچنان تقلا میکنن برای یک روشی سریع ولی آسان  ک بیرون از این فضا و سایت و مسیر هستن …

      سوال مرتبط با موضوع ؛کلمه ی رژیم❌😒 چ احساسی رو در ما بوجود میاره 🤔☹️ 

      «چی بگم  هر چی بگم از بدیهاش کم گفتم 🤣🤣»

        راستش من زمانهایی ک تصمیم میگرفتم ب رژیم گرفتن از همون اول ک فکرش ب ذهنم میرسید تابه  عملی کردنش برسم حالم بد بود و هول ولا داشتم ، استرس و ترس داشتم ، گفتگوهای ذهنی بد داشتم مثل : وای دوباره شروع شد هزینهای جدا ، سفره انداختنای جدا ، از نگاه ها و سوال پرسیدن دیگران ک بازم رژیمی متنفر بودم ، ازینک حالا امشب مهمونی بخور فردا رژیم بگیر 😤😒 ازینک باباتو نمیتونی خسته میشی وول میکنی ،دروغ چرا دیگ از حرفاشون بهم برنمیخورد چون تقریبا راست میگفتن ک من فقط یکی دوهفته اول اوکی هستم و ذوق دارم ب هفته ی سوم نرسیده یواشکی خوردنها شروع میشد ، حرص ولع ها شروع میشد، چشمم دنبال غذاهای حتی بدرنگ و لعاب و بدمزه شروع میشد ..این شروع شدنها در حالی بود ک من وقتیک میخاستم رژیم بگیریم خوراکی های اعم از ترش ،شور،شیرین،وووو رو ب همسرم میگفتم بخر ک بخورم ک دیگ دلم چیزی نخاد و ازون خوردن های من فقط چند روز میگذشت و من انگار سالهاست ک حسرت خوردنشون رو دارم 😞😓 

      کلمه رژیم برای من ، برای ما دیگ کلمه ای هست بی معنی و مفهموم ، بی اساس وبی منطق وباز دوست دارم راجبه ش بگم و بنویسم و حرصمو روش خالی کنم .حرصی ک سالها زور میگفت  ،علاوه بر حرفهای دیگران این کلمه هم میگفت که برای رسیدن ب هدفت (لاغرشدن) باید منو بگیری یعنی (رژیم )درغیر این صورت هیچ راه و چاره ای دیگ ای نداری … 

      کلمه ی رژیم یعنی : محرومیت و محدودیت غذایی ، یعنی شکست ، دیوار بلندی بین تو دنیای درونت ، مانع ، حریف قَدَر ، خجالت ،،چرا گفتم خجالت (چون مجبوری توی ی مهمونی گاهی مهم ، قرار کاری ، و حضور در مراسمات شادی و غیره از غذای مورد علاقه ت نخوری یا ظرف رژیم خودت همراهت باشه و همه بفهمن ک رژیمی و پیش خودشون فکر کنن مگ چقدر میخوری یا تاحالا کجا بودی و چرا بفکر نبودی ،وووو سوالهای زیادی ک فقط خودشون قادر ب پرسیدنش هستند این (دیگران)ب ظاهرمحترم )حالا هی ما توضیح بدیم ک کم میخورم یا اصلا نمیخورم کو گوش شنوا ☹️😑 

      کلن رژیم کلمه ای پرمحتوای حال بد کن و احساس بد ایجاد کن هست ،، 

      🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 

      موضوع بعدی : اگر ک ما یدفعه ای بخایم بریم ب جنگ و ستیز با کلمه ی رژیم قطعا اونی ک شکست میخوره این ماهستیم ،،قطعا برای همه ی ماها پیش اومده این فکر رژیم گرفتن افتاده تو سرمون گاهی انقدر قشنگ و زیبا رسیده بنظرمون ک اگ رژیم بگیری هیکلت ردیف میشه ، بدنت حالا استراحتی میکنه ، سلامت تر میشی و غیره و ماهم گفتیم چشم شروع کردیم ب گرفتنش لامصب همین ک متوجه میشه (ذهن) ب محض فهمیدن موضوع حالا شروع میکنه ب منصرف کردن ماازون فکری ک دیگران در فکر ماکردن و خودمونم حتی میخاستیم ذهن باورش کرده ،حالا میخاد مارو برگردونه ب اون لذت و آرامش خودش و شروع میکنه ب گفتگوهای قوی و سریع ک حالا امشبو بخور ،حالا شیرینیه بخور ،حالا ناراحت میشه بخور و در مقابل سرپیچی ماازین بخور بخورها ،چنان فشارعصبی وارد میکنه ک چندتا چندتا میخوردیم مگ میشه اصلا مگ داریم ک بشه باذهن مقابله کرد .پس یدفعه نمیشه رفت ب جنگ با رژیم 

      ولی تجربه ی تلخ شکستن رژیم رو همه ی ما بخوبی درک و تجربه کردیم ک بعدش تازه مصیبت شروع میشه ، عذاب وجدان ، سرزنش ، برچسبها ، بستن بی عرضه وناتوان های مکررب ناف خودمون و الا آخر😑😉 

      ک دیگ خدارو شکر تموم شده برای ما اون روزهای بد و واقعا طاقت فرسا 🙏💪  

      🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 

      اول صحبت و دیدگاهم راجبه ی موضوع بسیار مهم و تاثیر گذار ک درعین حال مانعی بزرگ و مخرب هست براتون شرح حال دادم 😉😑 حالا اون مانع وباورتاثیر گذار چیزی نیست جز ترس ، درواقع ترس از غذا خوردن 

      ترسی ک ما نباید بهش واکنش بدیم ما نباید از غذاها بترسیم بلک باید ازاون مقدارمواد غذایی ک نیاز بدنمون هست بالذت و آرامش استفاده کنیم 

      واگرک ما بخاییم باین دیدگاه ب مواد غذایی نگاه کنیم  ک ترس از استفاده کردنشون داشته باشیم درواقع ما اومدیم چشممشو درست کنیم. بدتر می‌زنیم ابروشم خراب میکنیم ک هیچ نوع مواد غذایی قدرت چاق کردن ماروندارن ولی ازشونم میترسیم ،،،ولی اگ ماب اندازه نیاز ازشون بخوریم ک نیاز روزانه مارو تامین کنه دیگ جای برای ترس وجود نخاهد داشت ، 

      قدم اول برای رهایی ازین ترس و باور پنهان :رهایی از احساس رژیم که خیلی لذتبخشه اگر ک از رژیم و تاثیرات بدش رها بشیم و باخیالی راحت ودراوج لذت و آرامش از غذاهای مورد علاقمون مصرف کنیم (فست فود ، شیرینیجات ها ، غذاهای سرخ کردنی) البته مهم اول سلامتی هست ب هوا چاق نشدن زیاده روی نکنیم 🙏😃 

      قدم دوم برای رهایی ؛برداشتن فشاراز ذهن ، نداشتن حرص وولع ، نموندن چشم روی مواد غذای ،حسرت نداشتن از نخوردن غذاها وتودلمون موندن ،اینجوری ذهن اداره ی امور رو بعهده میگیره و ماناخودآکاه گرایشمون ب خوردن کم و کمتر میشه 

      «البته این تغییرات برای افراد متفاوته ولی بالاخره ب ی شکل درمیادو عملی میشه ،(دیروزود داره سوخت و سوز نداره)😉

      و در این مرحله ازاین واکنشه کم خوردنها این پیشرفت ما، بعداز ماه ها و سالها از سر شوق و ذوق هست ک بدون فشار ب جسم ،ک بدون محرومیت و محدودیت و بدون هیچ تلاش و سختی ودردو رنج ما بااین نقطه رسیدیم و کاملآ جدااز رژیم گرفتنای قبل ماست  چون دراین مدت ما حالمون و احساسمون خوب بوده فشار روحی روانی نداشتیم استرس وناراحتی نداشتیم ،،  

      ما در روش های قبلی دلایل چاقیمون روعادت و اشتباهات غذایی میدونستیم ولی درراه وروش لاغری باقدرت ذهن این ماهستیم ک از خوردن لذت میبیریم و تمایل ب کم خوردن داریم ،واین یعنی درست بودن راهی درست و صحیح و انجام دادن. رفتاری متناسب مثل متناسبها😉🤗🤗 

       

      🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 

      روش کم کردن مهمه ،ولی این مهم بودن نباید مارو مجبور کنه باینک ما خودآگاه کم غذا بخوریم بلکه باید ما این آموزش روب ذهنمون بسپاریم و انقدر تکرار و تمرینش کنیم ک باور کردنش برای ذهن ما نتیجه اش تغییرات در رفتارمابشه و این تغییرات ماندگار باشن ن مثل رژیم های قبلمون نسبی و بیفایده 😊  

      هر چقدر ک ما تلاش کنیم برای فرمول سازی و ایجاد باورهای درست و صحیح ،ذهن هم بیشتر تمایل پیدا میکنه برای منصرف کردن مااز مسیر چون برخلاف راه و روشهای غلط و اشتباه قبل ما این تصورو داره ک دچار سختی و آشوب میشه و چون ذهن دوست نداره از نقطه امن خودش بیاد بیرون ،ممکنه اولش مقاومت کنه و حتی ممکنه ،ممکن ک ن حتما دست روی نقطه ضعف ما میزاره واون چیزی نیست جز ترس از خوردن ک اگ اینو بخوری چاقت میکنه ،این نوع ماده غذایی کالریش بالاست وما همیشه بین بدو بدتر مجبور ب انتخاب لد بوده ایم همیشه ،،،

      مانع ترس از خوردن مانعی است ک ب زودی ازبین نمیره و پنهان بوده تاحالا تا ب اینجای فایل ک استاد عزیرمون کشف و ضبطش کردن👏👏👌💪👍 زود از بین نمیره ولی بالاخره با تلاش و ریشه یابی میتونیم مانعشو از سراه برداریم اگ ب یک دفعه باهاش روب رو بشیم این ماییم ک شکست میخوریم ،،و اینک خوردن مارو چاق نمیکنه بلکه اشتباه خوردن مارو چاق و چاقتر میکنه 

      🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

      افراد و دوستانی ک در مسیرلاغری باقدرت ذهن هستند هم باینک مسیرشون درسته ولی بدلیل این باور پنهان و مخرب وتاثیر گذارگاهی روندشون کند میشه یا حتی گاهی برعکس و روند شروع لاغری ب روند چاق و چاقترشدن تغییر مسیرپیدا می‌کنه چونک باور دارن خوردن =چاق و چاقترشدن =استرس و ناراحتی ک آیا کم خوردم ،زیاد خوردم و دچار شک و شبهه ووسواس میشن،،و لقمه هاشون رو شروع میکنن ب شماردن ،، 

      و غلبه براین ترس یعنی رهایی ،اعتماد کردن ب جسم و بدن خودمون ، اطمینان و اعتماد و تشکروافتخارب ذهنمون🤗🤗 

      🌺🌺🌺🌺🌺🌺 

      موضوع بعدی : آیا ما پیغام سیری رو دریافت میکنیم یا ن؟؟ ایا ب موقع این پیغام و دریافت میکنیم یا خیر؟؟!! 

      دریافت پیغام سیری برای بعضی افراد استرس ایجاد میکنه و این خطرناکه و ممکنه باز نتیجه عکس بده و بجای لاغر شدن مارو چاقترهم کنه چونک اگر ما ترس داشته باشیم دیگ فرقی نمیکنه ک مقدار غذای ما چقدره اون ترس کاره خودشو میکنه (والا اصلا نمیخام بهش فکرکنم), 😊

      پیغامهای بدن ب دو شکل واکنش میدن ۱️⃣احساسی ک شامل :غم ،شادی،ک موجب انرژی و با بی‌حوصلگی و سستی ما میشن و در تمام مراحل ما فقط احساس رو درک میکنیم و کاملا درونیه وواکنشی ب بدن نداره ،،،

      ۲️⃣اعصاب ک شامل :اکثرمواقع درد میشه ،دردی از برخورد با شی یا بریدن دست ، ک همه ی احساس ها در مرحله ی اولیه درونیه واگر ک ادامه داشته باشه میشه واکنش مثلا احساس تنهایی ب تنهایی یک حسه (احساسه),امااگ ادامه داشته باشه واکنش نشون می‌ده  «احساس درد ب واکنش»  

      مثال :اگر ک ما خوشحال یا ناراحت باشیم ممکنه گریه کنیم …. 

      واما اصل مطلب 😑🤗 اگر ک ما گرسنه باشیم و درک نکنیم این احساس گرسنگی واکنش نشون میده با سرو صدا ی شکم و حالت ضعف 

      و برعکس اگ ازون ور بوم بیفتیم پیغام سیری رو دریافت کنیم ولی بهش توجه نکنیم و زیاده روی کنیم این احساس سیری واکنشش میشه فشار شکم و حالت تهوع …

      تمرین گام ششم:تامدت یک هفته تازمان احساس گرسنگی واقعی لب ب هیچ خوراکی نزنیم و اجازه بدیم ک احساس گرسنگی ب واکنش در بدن ما تبدیل بشه و ب محض قط شدن او ن صدا وواکنش دست از خوردن بکشیم و سعی در دریافت پیغام سیری داشته باشیم واما اگر یکی دوبار از دستمون دررفت و روزای اول اگه  متوجه نشدیم باینک میدونستیم این یک لقمه اضافه س اما دست رد ب سینه اش نزدیم خودمون رو سرزنش نکنیم و همه ی پیشرفت و موفقیت مون رو فراموش نکنیم ..

      باترس از نخوردنهامون مقابله کنیم و هی لقمهامون رو نشماریم ، ب کم و زیاد خوردنمونم شک نکنیم اگ ک نیاز بدنمون بود میخوریم و اگ خورده بودیم دیگ نمیشه کاریش کرد ک هی بخایم خودمون رو سرزنش کنیم باین کاراون مقدار برنمیگرده و بالاخره دفع میشه ،انرژی میشه ،دود میشه ،پس بهتره تلاشمون رو برای بهترشدن روزهای دیگموم بکار ببریم وبس 🤗😊 

      ب امید موفقیت همه ی دوستان همسیرم🙏🌺 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Salimeh
      1399/12/22 13:03
      مدت عضویت: 1223 روز
      امتیاز کاربر: 1015 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,360 کلمه

      بنام حق❤
      👣 گام 6️⃣ آیا با رژیم لاغری می توان لاغر شد؟واقعا ممنونم استاد عزیز🙏، چقدر این فایل مثل بقیه فایل ها عالییییییییییی و برای من به موقع بوده، یکی از ❓سوالاتم در طی این چند روز از شما استاد عزیز و دوستان پیشکسوت در این مسیر راجب دریافت پیغام سیری بوده…
      توی این مدت کوتاهی که در مسیر هستم تغییراتی در اشتها و حتی جسمی هم مشاهده کردم اما کمی وسواس شده بودم نسبت به حجم غذایی و استرس گرفته بودم راجب مقدار مصرف مواد غذایی که الان دارم مصرف میکنم
      اول با گوش دادن این فایل خیلی نکات رو یاد گرفتم😊
      رژیم🍱📜
      یک کلمه مخرب و ویرانگر است
      رژیم یعنی محدودیت و محرومیت
      رژیم یعنی احساس شکست
      رژیم یعنی احساس یه مانع
      رژیم یعنی اعتماد به نفس داغون
      رژیم یعنی توهین و بی احترامی به خودت،ذهنت و احساست
      تلفظ و تکرار این کلمه هم حال آدمو بد میکنه و به آدم احساس بدی میده و منم مثل همه ی افراد چاق تجربه تلخ رژیم رو دارم و اصلا خاطرات خوبی ازش ندارم، از وقتی بچه بودم چاق بودم و هزاران بار این کلمه رو از دیگران شنیدم، خیلی چاق شدی،خیلی چاقی،چرا شبها شام میخوری؟ چرا رژیم نمیگیری؟ چرا اینقدر غذا زیاد میخوری؟ چرا اینقدر غذاهای چرب و سرخ کردنی میخوری؟فلان دکتر تغذیه هست بهت معرفی میکنم که رژیم هاش عالیه، فلان برنامه رژیم غذایی هست که عالیه و در ماه فلان قدر کاهش وزن پیدا میکنی و…توی همون بچگی دقیقا یادم نیست چند سالم بود که توسط خانواده به دکتر تغذیه ارجاع داده شدم که علاوه بر یه رژیم سخت گیرانه یه کتابی که خودشون نوشتند هم به پدرم معرفی کردند و گفتند تهیه کنید و پدرم هم تهیه کردند که داخل کتاب هم لیست یه سری غذاهای ممنوعه، تهیه دستور یه سری غذاهای رژیمی، چی بخوریم و چی نخوریم و چقدر بخوریم، لیست کاملی از کالری مواد غذایی و…
      به تعداد سال های سنم من دکتر تغذیه رفتم و انواع رژیم ها رو گرفتم😅🤦‍♀️
      انواع رژیم های دکترهای تغذیه، رژیم کانادایی،رژیم شیر و خرما،رژیم میوه،رژیم خام خواری، رژیم گیاهخواری خواری،رژیم جنرال موتور،رژیم بر اساس طبع و مزاج بدن،رژیم بر اساس کالری شماری و….
      و در تمام این رژیم به صورت نسبی و موقتی کاهش وزن داشتم ولی همیشه برمیگشت، همیشه چشمم دنبال خوراکی بوده، و همیشه دنبال راه فرار و تقلب بودم، همیشه منتظر اون روز آزاد رژیم یا کلا تمام شدن رژیم بودم تا تلافی اون روزها رو در بیارم، هیچوقت چشم و دلم از غذا سیر نبوده….
      و در تمام رژیم هایی که گرفتم با شکست مواجه میشدم چرا
      ⛔ چون در این روش ها و همیشه من میخواستم از طریق کنترل و ایجاد محدودیت برای خودم مصرف غذایی ام رو کاهش بدم و تشخیص احساس سیری و گرسنگی خودم رو گذاشته بودم بر عهده عوامل بیرونی (رژیم و دکتر و خانواده و…)، بخاطر اینکه همیشه از خوردن میترسیدم و ذهن منم دست گذاشته بود روی همین نقطه ضعفم، چون از بچگی برای من مقدار غذا تعیین میشد، برای غذاها درجه ی چاقی تعیین میشد، غذاها طبقه بندی به پرکالری و کم کالری شده بود یا به عبارتی چاق کننده و لاغر کننده، همیشه بین غذاهای بد و بدتر باید یکی رو انتخاب میکردم و میخوردم ، از لحاظ اینکه رژیمی بودند یا دوستشون نداشتم مثلا اهل سالاد نیستم ولی همیشه توی تمام رژیم ها سالاد آزاد و به مقدار دلخواه بود و اینگونه بود که همیشه در تمام رژیم ها در نهایت ناموفق بودم😫

      حالا چاره چیه⁉️🤔
      قدم 1️⃣ رهایی از احساس رژیم و ترس از خوردن و به آرامش رساندن ذهن
      ✅ باید خودمون و ذهن مون رو از رژیم و احساس محدودیت و فشار رها کنیم
      و با خیال راحت و آسوده و بدون ترس و استرس و بلکه با لذت غذا مصرف کنیم در اینصورت کم کم اشتهامون تغییر میکنه، دیگه حرص و ولع خوردن قبل رو نداریم،تمایل مون به غذاها کمتر میشه،دیگه چشممون به ظرف دیگران نیست که اضافه اومد برداریم و بخوریم و…
      چرا❓چون ما فشار رژیم رو از روی ذهن خودمون برداشتیم و ذهن ما اداره امور رو به دست گرفته و ما به صورت ناخودآگاه گرایش مون به خوردن کمتر شده، اول ذهن به آرامش نسبت به مواد غذایی دست پیدا کرد و بعد چون از خوردن لذت برد مقدار مصرف مواد غذایی را کاهش داد و این با رژیم گرفتن تفاوت دارد💯
      قدرت ترس از خوردن در بعضی از ماها ریشه قوی و قدیمی ای داره
      باید یاد بگیریم که خوردن ما رو چاق نمیکنه بلکه اشتباه خوردن ما رو چاق میکنه.
      ✅ باید بر ترس خوردن خودمون غلبه کنیم
      غلبه بر این ترس یعنی رهایی از چاقی
      غلبه بر این ترس یعنی اعتماد کردن به بدن خودمان
      غلبه بر این ترس یعنی احترام گذاشتن به ذهن خودمان
      غلبه بر این ترس یعنی تشکر کردن از نعمت های خداوند

      قدم 2️⃣ تشخیص احساس سیری و گرسنگی توسط خودمان
      سوال⁉️ آیا ما پیغام سیری و گرسنگی رو دریافت میکنیم یا نه❓ و آیا این دریافت به موقع هست یا بعد از زیاده روی ما دریافت میشود
      پیغام های بدن به دو صورت به ما انتقال داده می شوند
      ↖️ از طریق احساس
      ↙️ از طریق اعصاب
      درک احساس: مثلا وقتی ناراحتیم در بدنمون احساس خستگی و بی حالی میکنیم
      درک اعصاب: وقتی صدمه میبینیم مثلا دستمان رو با چاقو میبریم احساس درد میکنیم که این از طریق تحریک عصبی صورت گرفته
      تمام احساس ها در ابتدا فقط یه احساس هستند ولی اگه همون احساس ادامه پیدا کنه تبدیل به یه واکنش در بدن میشه
      🔚 تبدیل احساس به واکنش در بدن
      احساس سیری یه درک درونی است که باید با توجه و تکرار و تمرین به راحتی تشخیص داده بشه و به آن عمل شود
      معمولا افرادی که اضافه وزن دارند و چاق هستند احساس گرسنگی رو خیلی درک نمیکنند چون همیشه طبق عادت غذایی میخورند،چون زمان های خوردن آنها نزدیک هست و قبل از اینکه اجازه بدهند که گرسنه شوند غذا میخورند و عملا هیچوقت احساس گرسنگی رو درک نمی‌کنند.
      تشخیص احساس سیری و گرسنگی نباید بر اساس عوامل بیرونی تنظیم بشه وگرنه مشکل ساز می شود
      ↖️ برای تشخیص و درک پیغام گرسنگی: باید اجازه
      بدیم احساس گرسنگی در ما تبدیل به یه واکنش مثلا سر و صدای شکم، در بدن ما شود
      ↙️ و برای تشخیص و درک پیغام سیری: هر وقت اون احساس و واکنش گرسنگی برطرف شد دیگه به خوردن ادامه ندهیم،باید بدون توجه به حجم و مقدار غذا خوردن مون و شمردن لقمه های غذامون این تجربه سیری رو درک کنیم

      تمرین بسیار عالییییییییی و مهم گام 6️⃣ 👣
      به مدت حداقل یک هفته اجازه بدید احساس گرسنگی در شما بوجود بیاید آن وقت اقدام به خوردن کنید و وقتی پیغام سیری رو دریافت کردید دست از خوردن بکشید.
      الان با این فایل اینو یاد گرفتم:
      باید بر ترس و استرس و وسواس در خوردنم غلبه کنم، وقتی همش استرس داشته باشن که آیا به اندازه خوردن یا نه؟ این استرس خودش میتونه نتیجه برعکس داشته باشه
      به بدن خودم و ذهن خودم اعتماد کنم و احترام بگذارم
      وقتی من مطمئن هستم مقدار و حجم مواد غذایی ام نسبت به قبل کمتر شده پس باید مطمئن باشم که در مسیر درست متناسب شدن قرار دارم
      و دیگه لقمه هام نشمرم، به حجم غذام اصلا توجه نکنم، و دیگه برای مقداری که دارم مصرف میکنم احساس ترس و استرس نداشته باشم
      مهم نیست که الان دارم به مقدار لازم میخورم یا نه مهم اینه که مطمئن هستم که اشتهام کمتر شده و نسبت به قبل دارم کمتر میخورم و این خودش عالیه 😊
      ✅دیگه سعی میکنم از طریق احساس خودم پیش برم و این رو کنترل کنم
      احساس بهترین میزان میتونه برای من باشه، احساس بهترین راهنما و هدایتگر من برای لاغری میتونه باشه
      واگه یه روز یجوری رفتار کردم یا غذا خوردم که بعدش احساس خوبی نداشتم، اصلا اشکال نداره و خودم رو سرزنش و تنبیه نمیکنم، و عذاب وجدان نمیگیرم و ناراحت نمیشم بلکه سعی میکنم به خودم زمان و فرصت بیشتری بدم و دفعه بعد طوری رفتار کنم که احساس خوب و بهتری داشته باشم….
      من گاهی یه دلنوشته هایی مینویسم و چند روز بعد آشنایی با این سایت و الهام از این سایت و استاد عزیز دلنوشته زیر رو نوشتم که دوست دارم با دوستان به اشتراک بگذارم.
      باور کنید هیچ رژیمی بهتر از رژیم باورها نیست
      اضافه وزنی که ذهن هایمان به دوش می کشد
      به مراتب مخرب تر از اضافه وزنی است که
      بدن هایمان متحمل می شود
      بدون شک تناسب افکار
      هزار برابر زیباتر از تناسب اندام است….
      با آرزوی تناسب افکار و اندام برای تمام دوستان🧠💪🫀

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فاطمه
      1399/11/20 08:52
      مدت عضویت: 1633 روز
      امتیاز کاربر: 234 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,568 کلمه

      باسلام اولین فوت کوزه گری راه لاغر شدن بطورصریح وواضح رونشون دادیم چقدر حس خوبی بهم دست داد وواقعا سردرگمی ها وسوالات مبهم رو روشن کرد چون دردوره رایگان بصورت کلیدی مطالب رو بیان کرده بودید بااینکه مطمئن شدم بهترین راه رسیدن به لاغری از طریق ذهن هست اما در قسمت فایلهای رایگان; نظم وترتیب واصول اساسی راه کارها ومرحله تمرینات عملی به این روشنی نبودوهمینطور فایلهای صبحگاهی که شگفتی سازان از ان یاد می کردند وهروقت شگفتی سازان که دوره را خرید کرده بودند رو میدیدم خیلی امیدی به رسیدن به لاغری به این زودیها; رو نداشتم ودچاد سردرگمی بودم چون میدونستم ممکنه دردوره رایگان خیلی اتفاق جالبی برای تناسب شدنم نیو فته چون مطالب وراه کارهای اصل; ونوع عملکرد وروشهای پذیرش راحت تر ذهن وارام شدنش همراه فوت کوزه گریها ش در فایلهای هزینه دار هست و; البته می فهمیدم که بسیار منطقی وعادلانه وانصافا حق مطلب هم همین هست .وچون نمی تونستم هزینه رو تهیه کنم ته دلم امیدوار نبودم وخیلی با شوق حرکت نمی کردم بخصوص وقتی عکسها ونوشته های شگفتی سازان را میدیدم ومی خوندم که چقدر خوشحالند وتجربه های عالی درزمان کمی بدست اوردند .ازخدامتشکرم که درذهن شما گذاشتن این دوره که نمادی ازدوره هزینه داراست رو برایمون گذاشتید واز شما برای زحمت تهیه این فایل بخاطر توجه وعلاقه تان برای درمسیر سلامتی وارامش وتناسب اندام گرفتن هرچه بیشتر افراد چاق بسیار کرده بودسپاسگزارم ⚘;در این مسیر بعد ازبه ارامش رسیدن ذهن وشناسایی عادتهای غلط واگاهی به رفتار صحیح برای جایگزین کردن عادات وباورهای صحیح به جای باورهای غلط استفاده از این راهکارهای درست مرحله به مرحله موًثر ترین راه رسیدن به تناسب هست .منکه با گوش کردن به این فایلتون باور کنید عجیب راحت شدم که بالاخره راه کارهای اصلی رادیدم وحالا با اطمینان بهتر وسریعتر وراحت تر واسانتر ادامه میدم .از اول شروع گام اول بخاطر ذوق وشوق این دوره در; دو روز اول بدون اینکه کاری کنم اصلا گرسنه نشدن واخرشب درواقع به زور غذا خوردم شاید تلقین این مطلب; بوده که بالاخره ناجی رسید وراه کارهای اصلی پیش اومد .
      کلمه رژیم برام خوشایند بود چون برایم یک راه تناسب اندام
      ; بود ووقتی رژیم داشتم حداقل تا دوسا ل تناسبم حفظ می شد وچون من رژیمم از برنامه خاصی نبود فقط به دلخواه خودم نمی خوردم برام خیلی سخت نبود بخصوص چون در روزهای خاص دینی روزه بودم تقریبا یک عادت بود ولی از انجا کلمه رژیم سخت می شد که بعد از زحمت کشیدن دوباره بدون اینکه متوجه بشم به حال اول وگاهی با اضافه وزن بر می گشتم واین حالت کلمه رژیم را در ذهنم خیلی سخت وزجراور معرفی میکرد البته محدودیت ومحرومیت غذایی که دررژیم گرفتن; برایم راحت به نظر می رسید الان دیگر ناراحت کننده بود چون نتیجه ای نداشت . رژیم گرفتن ومحدودیت ومحروم بودن از خوردن رامسئول بازگشت به حالت اولیه نمی دانستم بلکه عوامل بیرونی را مقصر می دانستم ومتوجه نبودم که رژیم گرفتنم برای وزن کم کردنم به قیمت حسرت نخوردن وحرص وولع داشتن در خوردن که همان ترس از خوردن است را درمن به شکل رژیم گرفتن ونخوردن خودش رانشان داده است⚘
      کلمه رژیم تاثیر بسیار عمیقی در ذهن ما گذاشته وبرای کم رنگ کردن وتغییر این ردپای قوی ورهایی از فشار ناشی از تاثیرات کلمه رژیم باید انرژی زیاد به وسیله انجام تمرینات برای رسیدن به رفتار صحیح درجهت; لاغر شدن وبا توجه ودقت به; اعتمادواطمینان داشتن که تغییرات انجام می شود باید باشد کلمه رژیم همان باورها والگوهای گول زننده وتشویق کننده به سمت چاقی است; .کلمه رژیم باعث مقاومت بیشتر ما برای زود سیر شدن ودرنهایت بیشتر شدن اشتها در اثر; داشتن دید محدودیت ومحرومیت نسبت به غذا وحرص و ولع وحسرت خوردن ونخوردن را دربر دارد.کلمه رژیم برایمان یاداور بحران و زجر وفشارهای روحی وجسمی واسیبهای ناشی از ان درذهن ماست .رژیم کلمه ترسناک برای تخریب ذهن هست برای صادر کردن مجوز راحت تر واسان تر درجهت چاقی حرکت کردن .متاسفانه کلمه رژیم در ذهنمان انقدرمحکم ریشه کرده فکر میکنیم رژیم گرفتن حتما مساوی لاغر شدن است وخوردن برابربا چاقی است .
      قطعا این باور غلط است نتیجه رژیم گرفتن خود وافراد زیادی را دیده ایم که مدتی اثر گذار ولاغر کننده بوده وبعد از مدتی یا برگشت به وزن وحالت اولیه رادارد ویا ازدیاد وزن علت رژیم گرفتن ما ترس از خوردن و اشنا نبودن با چگونگی رفتار صحیح غذایی وخوردن; ماست.ماباید; دهنمان را از رژیم گرفتن واثرات منفی ان جدا کنیم ورفتار صحیح غذایی را جایگزین کنیم که برای اینکار باید ابتدا ارامش ذهن را نسبت به خوردن با پیدا کردن روش صحیح خوردن به ذهن برگردانیم وبرای این کار باید ترس از خوردن را برداریم وبا درست خوردن احساس ارامش برای خوردن را به ذهن برگردانیم .وقتی ترس و فشار زجروحسرت نخوردن وحرص وولع خوردن را با نگرفتن رژیم وحذف کلمه رژیم از ذهن با روشهای مورد قبول ذهن برداریم ان وقت است که ذهن خالی از ترس ونگرانی غذا خوردن میشود وبعد میتوان اصول درست خوردن را با اگاهی وروشهای درست وارد ذهن کرد. عادات ورفتارهای نادرست غذایی مثل کم خوردن وخاص خوردن ومحروم ومحدودکردن خود از مواد غذای; باعث عدم داشتن احساس خوب خوردن درما می شود.برای احترام به بدن وذهن خود وشکر گزاری از نعمات خدا باید خورد وبه اندازه وبه موقع گرسنگی وبا لذت واحساس خوب وبدون توجه به چاقی خورد وترس از خوردن راکنارگذاشت;⚘ غذا باعث چاقی ما نیست بلکه چگونگی رفتار ما با غذا ما را چاق می کند رفتارهایی از قبیل زیاد خوردن بعد از سیر شدن باز هم خوردن اصلا احساس گرسنگی نکرد ن وخوردن پشت سرهم
      درواقع ارامش ذهن برای صحیح خوردن خود رژیم است زیرا نتیجه اش لاغری می باشد.یعنی وقتی چاق شدیم با شور واشتیاق ولذت باحجم زیاد دردفعات زیاد غذا خوردیم وذهن لذت این خوردن را چشیده وقتی ما می خواهیم رژیم بگیریم ونخوریم درواقع داریم لذت خوردنی که ذهن خاطره شیرینی از ان رادارد راازا او بگیریم قطعا ذهن راحت طلب واسان خور این سختی محرو شدن از خوردن را نمی پدیرد ومقاومت می کند برای همین رژیم گرفتن برایمان سخت است .چون ذهن مرکز ایجاد رفتارها وعادات ماهست پس هر تغییری باید بارضایت ذهن باشد برای لاغر ومتناسب شدن هم باید تغییر در عادات غذایی و ایجادرفتار صحیح خوردن از ذهن اغاز شود. برای غلبه برترس خوردن باید ذهن را باخوردن به موقع که همان گرسنه شدن وخوردن به هنگام گرسنگی است ارام کرد وبرای اینکه عادات غذایی صحیح رو به اون نشون بدیم باید به هنگام سیری دست از خوردن برداشت نه به حد خفگی خور د تا به ارامی وکم کم ذهن بتواند بپذیرد حسرت وحرص وولع نداشته باشد چون مطمئن شده که دیگر محدودیت ومحرومیت ندارد ومیتواند بخور د وانوقت قدرت به موقع فرمان خوردن درموقع گرسنگی وبه اندازه خور ن ودست کشیدن بعد از سیر شدن رابه اسانی ولذت واحساس خوب خوردن به ما می دهد. پس چه موقع بخوریم زمانیکه گرسنه می شویم .خوب حالا نشانه گرسنه شدن چیست ؟برای دریافت احساس گرسنگی باید واکنش درونی بدن نسبت به احساس گرسنگی را که همان واکنش شکم ومعده یعنی شنیدن صدای قارو قور شکم یا احساس ضعف شکم یا مور مور شدن دستها را تشخیص دهیم انوقت میتوان خورد البته برای اینکه نتیجه بهتری بگیریم بهتره که به محض احساس گرسنگس فوری غذا نخوریم کمی تامل کنیم تا اثار واکنش درونی شکم ظاهر شود بعدهرغذایی که دوست داریم بدون فکر کردن به داشتن کالری ویا اثر چاق کنندگی ان به میزان لازم وبا احساس خوب وبا ارامش بخوریم .میزان لازم یعنی تا حد سیری خوردن .حدسیری خوردن یعنی بخور تا دیگه واکنش درونی شکم از بین رود .البته درابتدای انجام این رفتار صحیح غذایی چون ذهن عادت نکرده باید خودمان به علامت سیر شدن توجه کنیم اما به مرور زمان وبا تکرار رفتارهای صحیح ذهن به این رفتار جدید عادت کرده وشما را ازسیر شدن اگاه می کند .برای اینکه ذهن ارام ارام سیری رابپدیرد باید حواسمون باشه که توجه کرد که نباید لقمه هارو بشماریم یا توجه به مقدار خوردن داشته باشیم چون این حرکت ما یعنی کنترل خوردن و بازهم توجه ذهن به چاقی. 🌻
      چون احساس سیری یک درک درونی است باید با تکرار وتمرین رفتار درست غذایی در ذهن تشخیص داده شود وبطور خودکار بعد از سیرشدن دیگر نخورد .رسیدن به نتیجه زمانی صورت میگیرد که ذهن به ارامش رسیده باشد واگر به ارامش برسد بطور خودکارمیزان خوردن وموقع خوردن را اعلام میکند وبه موقع فرمان گرسنگی وسیری می دهد افراد متناسب دارای همین ویژگی هستند که بعد از سیری حتی یک قاشق بیشتر نمی توانند بخورند. الان دو روزه که موقعی که واقعا گرسنه شدم وواکنش درونی ظاهر شده غذا خوردم واز غذایی که دوست داشتم با لذت وبدون ترس خوردم وهنوز خیلی سیر نبودم که به دلخواه دست از خوردن برداشتم چون هنوز پیام سیری را متوجه نشدم خوب بود اذیت نشدم ولی چند ساعت بعد کمی گرسنه شدم ولی با حال خوب نخوردم ببینم چی میشه تا ساعت بعد ازظهر باز غذا رو با لذت وارامش وحال خوب خوردم و قبل از سیر شدن که هنوز کمی گرسنگی را احساس میکردم با میل ورغبت خودم نخوردم واحساس بد حسرت وولع غذا را نداشت .البته به میل خودم نه به فرمان مغز ریزه خواری نکردم .ببینیم تا هفته دیگه چی میشه .تمرین خوب وبا حال ومورد اطمینانی بود که با رضایت وشادی وحال خوب انجام دادم حتما نتیجه خوبی داره.باردیگر از خدا بابت همه چیز واز شما استاد وانسان گرامی بابت به اشتراک گزاردن نتیجه اگاهیها وتجربیاتتان دراختیار ما برای حل مشکل اضافه وزن ورسیدن به ارامش ما و زحمت تهیه دوره بسیار قدر دانی میکم نگاه خدا هر لحظه در زندگیتان🌷

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم