0

گام ۷۷: لاغری آسان تر را تجربه کنید

لاغری آسان تر
اندازه متن

هرچه سن چاقی افراد بیشتر شود به شکل ساده تر و راحت تری چاق تر از قبل می شوند. دلیل آن این است که چاق تر شدن در ذهن ما ساده تر و راحت تر از قبل می شود.

برای لاغر شدن هم می توان از این ویژگی ذهن ناخودآگاه استفاده کرد و هر چقدر در ذهن خود لاغری آسان تر شود به شکل راحت تری لاغر و لاغرتر خواهید شد.

اشتباه مهلک افراد چاق برای لاغری

متاسفانه همه افراد چاق باور کرده اند که چاق شدن آسان است و به راحتی چاق و چاق تر می شوند. این نگرش در نتیجه بارها دیدن عدد وزن بالاتر روی ترازو و مواجه شدن با اضافه وزن بیشتر در ذهن آنها ایجاد شده است.

اشتباه افراد چاق برای لاغر شدن

همچنین هربار که برای لاغر شدن از طریق برنامه های رژیمی و سایر روش های لاغری استفاده کرده اند و به هر زور و زحمتی مقداری کاهش وزن داشته اند به محض رها کردن رژیم و خارج شدن از برنامه لاغری خیلی راحت و سریع دوباره چاق شده اند باعث شده که باور کنیم لاغر شدن بسیار سخت و چاق شدن بسیار آسان است.

اگر از هر فرد چاقی سوال کنید که می تواند در طی یک سال ۲۰ کیلو اضافه وزن پیدا کند؟ احتمال خیلی زیاد پاسخ او مثبت خواهد بود و این کار را بسیار ساده می داند.

اما اگر از همان فرد سوال کنید که می تواند در طی یک سال یا حتی دو سال ۲۰ کیلو کاهش وزن داشته باشد؟ نزدیک به یقین خواهد گفت که امکان ندارد.

دلیل اینکه ما نمی توانیم باور کنیم می توان به سادگی و راحت لاغر و لاغرتر شد این است که در ذهن همه افراد چاق فرمول چاق شدن به این شکل ثبت شده است که برای چاق تر شدن نیاز به هیچ کاری نیست و فقط کافی است فقط یه ذره حواسم به خوردنم نباشه و خودم رو کنترل نکنم خیلی راحت یک کیلو بعدی رو اضافه می کنم.

اما فرمول لاغر شدن در ذهن همه افراد چاق به این شکل ثبت شده است که کاهش وزن ۱ کیلو یا ۳ کیلو و یا حتی ۵ کیلو اول آسان است اما برای کاهش وزن بیشتر باید خیلی سختی و محدودیت بیشتری را تحمل کرد به همین دلیل در ذهن همه ما لاغرتر شدن برابر با تحمل رنج و سختی بیشتر است به همین دلیل هرگز قادر به رسیدن به تناسب اندام ایده آل خود نیستیم.

اگر می خواهید همانگونه که چاق تر شدن برای شما آسان و آسان تر شد اکنون لاغری آسان تر را تجربه کنید باید این فرمول های مربوط به نحوه لاغر شدن را در ذهن خود اصلاح کنید.

هرچقدر فرمول های ذهنی که مانع لاغری آسان تر می شوند را کشف و اصلاح کنید روند لاغری آسان تری را تجربه خواهید کرد.

  • برخی از فرمول های مشترک در ذهن افراد چاق به شرح ذیر است:
  • خیلی سریع لاغر شدنم شروع می شه ولی بعد از دو سه کیلو استپ می کنم.
  • چند کیلو اول رو راحت کم می کنم ولی کیلوهای بعدی رو دیگه نمی تونم کم کنم.
  • تا رژیم می گیرم لاغر می شم ولی برای لاغرتر شدن به مشکل بر می خورم.
  • لاغر شدن خیلی سخت نیست ولی لاغر موندن خیلی سخته

موارد مشابه زیادی ممکن است در ذهن شما وجود داشته باشد که بیانگر عقیده و نگرش شما درباره سخت بودن لاغر شدن باشد و اگر می خواهید لاغری آسان تری را تجربه کنید باید این موانع ذهنی را اصلاح کنید.

تاثیر ذهن بر چاقی

تاثیر ذهن و جسم بر چاقی

هر وسیله ای که توسط بشر خلق شده است، شامل مجموعه ای از قطعاتی است که در هماهنگی با یکدیگر عمل می کنند و در نتیجه حرکتی منظم و از پیش تنظیم شده را ایجاد می کنند.

یک خودرو از بیش از 15 هزار قطعه ساخته شده است که همه قطعات در هماهنگی با یکدیگر کار میکنند و خیلی از قطعات بر کار و عملکرد دیگر قطعات تاثیر دارند.

بعنوان مثال تسمه دینام به تنهایی یک قطعه است ولی با چندین قطعه در ارتباط است.

بدن انسان نیز از هزاران قطعه (عضو) تشکیل شده است که به شکل بی نهایت منظمی با یکدیگر در ارتباط هستند.

در انسان علاوه بر اعضاء که حالت فیزیکی دارند، افکار و احساس ها نیز با یکدیگر در ارتباط هستند و یک فکر می تواند فکر دیگری را ایجاد یا تقویت کند و همچنین یک احساس می تواند در احساس دیگر تاثیرگذار باشد.

همچنین افکار و احساس می توانند بر عملکرد سایر اعضای فیزیکی بدن تاثیرگذار باشند.

افرادی که اضافه وزن دارند از آنجا که در ذهن خود فرمول های زیادی برای منطقی بودن چاق بودنشان دارند، سبب شده است که از احساسات خود نیز برای چاق تر شدن استفاده کنند. درحالی که خودشان از این موضوع اطلاع ندارند.

همیشه از اینکه چاق تر می شدم تعجب می کردم که چرا من با اینکه مقدار غذا خوردنم نه تنها بیشتر از قبل نشده بلکه کمتر هم شده باز هم چاق تر شدم؟!

این سوالی است که در ذهن خیلی از افراد چاق وجود دارد که چرا با اینکه مقدار خوردن آنها کمتر شده ولی چاق تر می شوند.

نکته جالب توجه اینکه همانطور که غذا خوردن یک فرد متناسب را چاق نمی کند ولی یک فرد چاق را چاق تر می کند، برخی احساس ها نیز در افراد متناسب تاثیر چاق کنندگی ندارند ولی برای افراد چاق تاثیر چاق تر کنندگی دارند.

به عنوان مثال افراد چاق اعتقاد دارند که احساس بد، یا احساس افسردگی در آنها سبب اضافه وزن شده است و برخی معتقدند که افسردگی آنها باعث چاقی بیشترشان می شود.

البته وقتی اضافه وزن از حد معمول بیشتر شود و فرد با مشکلات بیشتری مواجه می شود و سعی می کند از طریق روشهای مختلف مقداری از اضافه وزن خود را کاهش دهد و موفق نمی شود، این فرمول را تغییر می دهد.

این بار می گوید چاقی او باعث افسردگی اش شده است و تا زمانی که لاغر نشود نمی تواند حال خوبی داشته باشد.

همانطور که قطعات یک ماشین بر یکدیگر تاثیرگذار هستند انسان هم می تواند احساس های خود را تحت تاثیر یکدیگر قرار بدهد.

تحت تاثیر قرار گرفتن احساسات ما سبب می شود نتایج ما یا خواسته های ما با یکدیگر در ارتباط باشند.

به عنوان مثال وقتی در ذهن خود این فرمول را ثبت کرده باشید که چاقی من به خاطر احساس بد یا افسردگی است یا به طریقی دیگر در ذهن خود ثبت کرده باشید که به دلیل اضافه وزن فعلی، من دچار افسردگی شده ام، سبب می شود احساس ما که موضوعی کاملا غیرفیزیکی است با چاقی که وضعیتی کاملا فیزیکی است در تبادل قرار بگیرد.

این تاثیرپذیری جسم از ذهن یا ذهن از جسم سبب می شود که بسیاری از افرادی که اضافه وزن دارند بارها تلاش کنند لاغر شوند اما موفق نمی شوند چون اضافه وزن خود را در ذهنشان به احساس خود مرتبط کرده اند.

ارتباط احساسی، جسمی سبب می شود که شما به صورت جسمی برای لاغری تلاش کنید اما چون از ارتباط چاقی خود با ذهن یا احساستان اطلاع ندارید سعی در تغییر احساس خود همسو با خواسته متناسب شدن نمی کنید و به همین دلیل تلاش فیزیکی شما به تنهایی برای لاغری نتیجه بخش نخواهد بود.

تفاوتی ندارد که شما در ذهنتان، احساس بد را عامل چاقی خود می دانید یا چاقی را باعث احساس بد خود، در هر حال ارتباط احساسی جسمی در ذهن شما شکل گرفته است و شما زمانی می توانید لاغر شوید که همزمان روی احساس و جسم خود کار کنید و هر دو جزء متصل شده در ذهن خود (احساس و جسم) را همسو با یکدیگر تغییر دهید.

لاغری آسان با قدرت ذهن

لاغری با ذهن برای لاغری آسان تر

اهمیت ارتباط بین ذهن و جسم و تاثیر آن بر وضعیت جسمی سبب شد که در دوره های لاغری با ذهن تمرکز من در آموزشها روی هماهنگی احساس و جسم باشد، چون این ناهماهنگی در افراد مختلف متفاوت است و با انجام تمرینانی هدفمند و هوشمندانه سعی می کنم به استفاده کنندگان کمک کنم تا به تعادل مناسب بین احساس و جسم خود دست پیدا کنند و به این طریق مانع مهم و مخفی لاغر شدنشان را از سر راه خود بردارند.

استفاده از محصول پیاده روی موثر که در بخش محصولات سایت قرار دارد به شکل فوق العاده ای می تواند به شما کمک کند تا هماهنگی بی سابقه ای بین ذهن و جسم خود همزمان با پیاده روی کردن ایجاد کنید. این هماهنگی نه تنها سبب می شود از پیاده روی کردن برای اولین بار در زندگی نهایت لذت را ببرید بلکه باعث تغییر فرمول های ذهنی و کمک به تجربه لاغری آسان تر می شود.

هنرجویانی که از دوره ورود به سرزمین لاغرها استفاده کرده اند در همان جلسات اول تغییر در شرایط احساس و آرامش ذهنی به دلیل کاهش مرور افکار را به وضوح تجربه می کنند.

اهمیت تغییر احساس از احساس بد که می تواند شامل ترس از چاقی، استرس چاق تر شدن، ترس از حضور در جمع، احساس بد دیدن خود و موارد مشابه دیگر است سبب شده است تا در همان شروع دوره آمورشی به شکل متمرکز بر اصلاح افکاری که منجر به ایجاد و تشدید احساس بد می شوند تمرینات ذهنی و عملی ارائه شود.

توجه همزمان به احساس و وضعیت جسمی در حرکت هماهنگ احساسی جسمی به سمت لاغر شدن اهمیت بسیار مهمی دارد.

موضوع مهمی که درک و استفاده از آن می توانیم لاغری آسان تری را تجربه کنیم این است که احساس در مقایسه با جسم خیلی سریع تر می تواند تغییر کند.

اگر زخم روی دست را با احساس بد مقایسه کنیم متوجه می شوید که برای ترمیم زخم روی دست نیاز به زمان چند روز و شاید چند هفته باشد اما برای تغییر احساس بد نیاز صرف زمان زیاد نیست.

اگر راهکارهای تغییر احساس بد به احساس خوب را بدانیم و از آنها استفاده کنیم می توانیم در چند ساعت، دقیقه و حتی ثانیه از احساس بد به احساس خوب برسیم.

هرچقدر در این کار مهارت بیشتری کسب کنید زمان تغییر شرایط احساسی خود از بد به خوب کمتر خواهد شد.

بنابراین از آنجا که روند لاغر شدن جسم نیاز به زمان دارد می توانیم با تغییر شرایط احساس بدی که به واسطه چاقی در ما ایجاد شده است روند تغییر افکار در ذهن برای لاغر شدن را خیلی سریع از روند تغییر جسم آغاز کنیم. به این شکل می توایم روند لاغری آسان تری را تجربه کنیم.

این موضوع را همه افرادی که از محتوای سایت تناسب فکری استفاده می کنند درک و تایید می کنند که با هربار استفاده از محتوای سایت احساس ما بهتر می شود. دلیل این امر آگاهی و سعی من در تغییر شرایط احساسی هدایت شدگان به سایت تناسب فکری است.

چون احساس از افکار سرچشمه می گیرد می توان از طریق شنیدن آگاهی های مناسب افکار خوب در ذهن افراد ایجاد کرد و فرد با مرور خودبخودی این افکار احساس بهتری پیدا می کند و این لازمه تجربه لاغری آسان تر می باشد.

از این رو لازم میدانم درباره این موضوع مهم و تاثیرگذار، آگاهی که سبب موفقیت من در تجربه لاغری آسان تر شده است را با دوستانم به اشتراک بگذارم.

مهارت تغییر احساس هنرجوی لاغری با ذهن

لاغری آسان تر را تجربه کنید، چه عبارت شگفت انگیزی.

احساس خوب از درون به وجود می آید و اگر قرار باشه احساس خوب خودمون را به عوامل بیرونی گره بزنیم چون همیشه شرایط و عواملی هستند که مورد علاقه ما نیستند نمی تونیم همیشه احساس خوب را تجربه کنیم.

باید مهارت ایجاد احساس خوب را یاد بگیریم و اول خودمون را به منبع درونیمون اتصال بدهیم و حالا وقتی حالمون خوب شد می توانیم با عوامل بیرونی احساس خودمون را  بهتر کنیم و در نهایت باید احساس خوب درونمون باشه تا بتونیم از موسیقی یا دیدن فرزندمان یا قدم زدن در طبیعت لذت ببریم …

رسیدن به احساس خوب لازمه تجربه لاغری آسان تر است.

خیلی از افراد چاق هستند که فکر می کنند دلیل حال بدشون چاقیشون هست یعنی دارند عامل بیرونی را ربط می دهند به حس درونی! از طرفی چون چاق هستند نمی توانند احساس خوب را تجربه کنند و از طرفی چون احساسشون بده نمی توانند  لاغر بشوند!… 🤔

اگر این دو را به هم ربط بدیم میشه عاملی که هرچه تلاش کنیم لاغر نمی شیم چون اول از همه بلد نیستیم احساسمون را خوب کنیم و منتظریم که لاغر بشیم بعد احساس ما خوب بشه.

از طرفی هم خیلی وقتها ما دوست داریم تو فاز منفی باشیم یعنی هرکی ما را می بینه بگه بیچاره موهاش سفید شده یا صورتش شکسته شده یا کمرش زیر بار زندگی یا غم از دست دادن عزیزش شکسته شده 😳 و دوست داریم جلب توجه کنیم و فکر می کنیم اینطوری به ما رحم می کنند و به صورت ناخودآگاه افسردگی را دوست داریم.

اگر چاقی را به افسردگی ربط بدیم دیگه کار تمومه، تلاش برای لاغر شدن بی فایده است و این در صورتی است که وقتی دوست نداری از حال بد فاصله بگیری از قبل علت و معلول را در ذهنت درست کردی و اینها فقط توجیه هستند برای چاق موندن یا احساس بد داشتن. چون افراد متناسب بسیاری هم هستند که به دلایل دیگری که خودشان می دانند احساسشون بده.

پس فرمول ذهنی و مخرب من اینجا رد میشه

ولی اصلا احساس به چاقی یا لاغری ربط نداره اینها از هم جداست وگرنه پس چرا میاییم فایلهای انگیزشی گوش می کنیم و احساسمون خوب میشه لاغر نمی شیم!؟

تازه بعضی ها می گند من اعصابم به هم می ریزه یا ناراحت می شم خیلی می خورم و اشتهام زیاد میشه!؟

نه اصلا اینها به هم ربطی ندارند ولی چون از قبل ما در ذهنمون به هم ربطش دادیم برای ما اینطوری رقم خورده!

اهمیت تغییر احساس

حالت ذهنی و طرز تفکر یک جنسی است از متافیزیک که ممکنه در یک دقیقه تغییر حالت بده مثلا من احساسم خوبه اما یک دفعه با شنیدن یک حرف به هم می ریزم اما جسم فیزیک هست از جنس ماده امکان نداره تو یک دقیقه من از چاقی به لاغری برسم.

جسم برای تغییر کردن باید پروسه و فرایند خودش را طی کنه.

تأثیر احساس خوب در لاغری

وقتی مهارتشو پیدا کنیم احساس خودمون را خوب نگه داریم  اولین تأثیرش اینه که شادتر میشیم، تمرکز و توجهمون برای هر نوع آموزش و مهارتی بهتر میشه، اشتیاق و انگیزه بیشتری میگیریم و می تونیم از زندگی بیشتر لذت ببریم.

اینها چیز کمی نیست. همین که احساست خوب بشه سلولهایی که جدید تکثیر می شوند آلوده به افکار منفی نیستند. مسموم نیستند، سلامت هستند و البته سلولهای جدید که متولد می شوند دیگه کد مخرب چاقی روشون نیست یعنی سالم و اورجینال متولد می شوند.

پس احساس خوب باعث یادگیری بهتر و عمیق تر آموزش ها میشه و تأثیرش روی سلولها اینه که سلولها کاملا سلامت و متناسب متولد می شوند😍 و روند چاقی کند میشه و استپ می کنه و ما هر قدم آماده تر میشیم برای اینکه به سمت لاغری آسان تر حرکت کنیم.

خیلی از دوستان در مسیر آموزشهای لاغری با ذهن دارند احساس خوبی را تجربه می کنند می گویند من به خودباوری رسیدم و روابطم بهتر شده و البته خودمو بیشتر دوست دارم اما چرا لاغر نشدم و می گویند یعنی مسیرم اشتباهه که تغییر فیزیکی نداشتم؟! نه اینطور نیست

جسم برای تغییر کردن یک پروسه ای را باید طی کنه و البته شما قراره با لاغری به همه چیز برسی (وفور نعمت) اگر قرار بود سریع لاغر بشی ولی افسرده باشی یا دور از خودت و یا غمگین باشی این لاغری چه فایده ای داشت.

احساس خوبه درونیه ما هست که باعث میشه ما از داشته هامون لذت ببریم. اگر ما حالمون بد باشه دیگه چه اهمیتی داره که لاغر باشیم یا چاق؟!

پولدار باشیم یا فقیر حتی وقتی حالت بده از سلامتی هم نمی تونی لذت ببری و واقعا افراد بسیاری هستند که جسمشون سلامته ولی به خاطر مسائل روحی و روانی در عذاب و جهنم ذهنی خود هر لحظه می سوزند و دنیا براشون سیاهه و هیچ عامل بیرونی و اون داروهای آرامبخش نمی تونه حالشون را خوب کنه.

پس داشتن احساس خوب از هر چیزی و هر عاملی مهمتره. احساس خوب که داشته باشیم خودبه خودی در مسیر مستقیم حرکتمون روان میشه و قطار آرزوهام از راه می رسه و لاغری آسان تر را برای ما هدیه می یاره.

بعضی هامون هم فکر می کنیم برای داشتن احساس خوب باید قهقهه بزنیم و رقص و پایکوبی راه بندازیم یا کارهای بزرگ و خاصی انجام بدیم مثلا ۶۰ تا فقیر را روزی بدیم تا حالمون خوب بشه 😁

نه اینطور نیست. احساس خوب یعنی راضی بودن، شکرگزار بودن، یعنی احساس آرامش، یعنی من مسئولیت حال خوبمو بپذیرم و از برنامه روزمره ام و زندگی معمولی ام لذت ببرم، یعنی غرغر نکنم، چرا چرا نکنم !؟

راهکارهای رسیدن به احساس بهتر

صبح که بیدار میشم یک ورودی خوب به ذهنم بدم هرچیزی که حال دلمو خوب می کنه

 ممکنه یک نفر موسیقی گوش کنه، یک نفر یک فایل آموزشی ببینه شاید هم فردی تجزیه تحلیل فکری و نوشتاری داشته باشه این مهمه که روز را با چه ورودی ذهنی شروع می کنیم!

قبلا ها همین که چشمم باز می شد می رفتم اینستا ببینم چه خبره! تو فامیل چه خبره! فلانی در چه شرایط روحی هست!عکسهای عروسی فلانی منتشر شده ببینم! و البته ذهن من پر از تصاویر واطلاعات مخرب میشد. اول صبح و این انتخاب ناآگاهانه ی من بود.

حالا اونهایی که رسانه ها را دنبال می کنند و اخبارهای مرگ و میر و اتفاقات تلخ جهان را دنبال می کنند که هیچی دیگه!

در جهانی زندگی می کنیم که همه چیز هست اما انتخاب من چیه!؟ توجه من میشه انتخاب من و همون احساسات را در مسیر زندگی ام تجربه می کنم

نقش سپاسگزاری و احساس خوب

خدای متعال در این آیه شریفه می‌فرماید: «اَ لَمْ تَرَ اِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ اُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ اَحْیاهُمْ اِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکنَّ اَکثَرَ النَّاسِ لا یشْکرُون؛ آیا ننگریستی به آن هزاران تن که از بیم مرگ از خانه‌های خود بیرون رفتند؟ پس خدا آنان را گفت: بمیرید سپس زنده‌شان کرد. هرآینه خدا خداوند نیکویی و افزون دهی [نعمت‌] بر مردم است ولی بیشتر مردم سپاس نمی‌گزارند.»

از بعضی روایات استفاده می‌شود که پیشوا و رهبر آنان از آنان خواست که خود را برای مبارزه آماده کنند و از شهر خارج گردند آن‌ها به بهانه اینکه در محیط جنگ مرض طاعون است از رفتن به میدان جنگ خودداری کردند پروردگار آن‌ها را به همان چیزی که از آن هراس داشتند و بهانه فرار قرار داده بودند مبتلا ساخت و بیماری طاعون در آن‌ها شایع شد آن‌ها خانه‌های خود را خالی کرده و برای نجات از طاعون فرار کردند و در بیابان همگی از بین رفتند.

✨✨✨✨

به لطف خداوند همون روزهای اول کرونایی به مسیر خودشناسی هدایت شدم و روزهایی که خیلی از اطرافیانم در ترس بودند من با خدای خودم در عشقبازی بودم و در وادی امنش قرار داشتم هرروز فایلهای آموزشی را با جون و دل گوش می کردم و هرروز باورهای توحیدی در من قویتر می شد.

همون روزها که زندگی برای خیلی ها تار بود برای من به اراده خداوند فقط روشن بود بهترین روزهای عمرم توی این دوسال رقم خورد و بهترین نعمتش آرامش بود و احساس امنیت تغییر و تحول در زندگی هر فردی وجود داره در واقع خود جهان همه را هل میده به سمت پیشرفت یعنی زندگی همه انسانها نسبت به چندسال قبلشون پیشرفتهایی داشته ولی اگر آگاهانه تصمیم بگیریم روی خودمون کار کنیم و مشتاق تغییر تحول و البته دگرگونی و رهایی باشیم این تغییرات در تمام جنبه های زندگیمون باعث یک جهش خوبی میشه و همین خواستن خودش خیلی لذت بخشه 

بنابراین اولویت اول زندگی احساس خوب داشتنه و شخصیت اول زندگی شخص خود منه ….و اولین کار پذیرش مسئولیت زندگیم هست شجاعانه 😊

خدایا سپاسگزارم و عاااشقتم ❤️ 

همواره سلامت و شاد باشید 🍃🌸

(نوشته ملکه عشق عزیز در بخش نظرات)

✍️ تمرین آموزشی 📖

برای انجام عالی تمرین مربوط به تجربه لاغری آسان تر توصیه می شود ابتدا توضیحات نوشتاری را مطالعه کنید، سپس ویدیوی آموزشی را با دقت تماشا کنید و بعد از آن به سوالات مطرح شده در بخش نظرات به صورت انشایی پاسخ دهید.

  • به نظر شما احساس چه نقشی در تجربه شرایط کلی زندگی دارد؟!
  • تجربه شما از داشتن احساس خوب و کسب نتیجه عالی در زندگی را شرح دهید.
  • تجربه خود از تاثیر احساس بد در پیش نرفتن کارها یا رها کردن خواسته ها را شرح دهید.
  • عوامل تاثیرگذار بر شرایط احساس خود را پیدا کنید و نقش آنها را ذکر کنید.
  • تجربه شما از تاثیر احساس بر شرایط جسمی خود را شرح دهید.
  • استفاده از روش های مختلف برای لاغری چه تاثیری بر احساس شما داشته است؟ شرح دهید
  • به نظر شما چرا اهمیت دارد برای لاغر شدن توجه ویژه به شرایط احساسی خود داشته باشیم.
  • ارتباط احساس خوب داشتن و تجربه لاغری آسان تر را شرح دهید.
  • از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.46 from 37 votes

https://tanasobefekri.net/?p=20600
برچسب ها:
76 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار faridehhasani5455
      1398/12/28 23:28
      مدت عضویت: 1605 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 583 کلمه

      سلام استاد وقتتون بخیر
      منم عاشق بارونم ،تهران هم بارون میومد ومنم با فایلام میرم تو تراس خونه ولذت میبرم از با خود بودنم
      منم احساس بدی داشتم تا قبل از شروع دوره ،من تازه دوره اول تموم کردم و دومین جلسه پاکسازی هستم،قبل از ورود به دوره ،من یه خانم ناراحت از خودم ودنیا بودم،با خودم قهر بودم،خودمو دوست نداشتم ،اینجا یاد گرفتم اولین ومهم ترین موضوع تو هر مسئله ای دوست داشتن خودم هست،اگر خودمو دوست داشته باشم میتونم اعتماد بنفس هم داشته باشم ومیتونم تو هرکاری خودمو لایق موفقیت بدونم،موفقیت در لاغری،در روابط،در پول،در سلامتی، من یاد گرفتم هیچ کس مهم تر از خودم نیست،هر روز خوندن میثاق نامه این بذر دوست داشتنی بودنو تو قلب وذهن من داره میکاره،دارم یاد میگیرم که مسئولیت تمام امور زندگیمو خودم به عهده بگیرم ،مخصوصا چاقی خودمو،که اگر دلیل چاقی مو مثل قبل به گردن ژنتیک و ارث وزایمان وقرص وبی تحرکی وخیلی چیرای دیگه بندازم،پس نمیتونم لاغر بشم ،وقتی میپذیرم میتونم به خودم کمک کنم،با تمرینات زیادی که هر روز داریم،، آرام آرام یاد میگیریم که هر لحظه یک قسمت از پازل لاغریو ،تو زندگیمون زندگیش کنیم،پس مهم ترین تمرین ما آشتی ذهن و روح وجسم ماست،در پی این تمرینات حال واحساسمون هم بهتر وبهتر میشه،الان دیگه یاد گرفتیم با صدای منفی درونمون چطور برخورد کنیم ،صدای جذاب درونمونو میشنویم ،اینا باعث شده زمان های بیشتری حس خوب داشته باشیم،بتونیم ورژن بهتری از خودمون به جهان ارائه بدیم،بتونیم تو تمام جهات زندگی تصمیم بهتری بگیریم،آرامش زیادی داریم از بخور ،نخور های قبلی،ترس از خوردن ریخته،داریم سواد غذا خوردن ومتناسب بودنو آموزش میبینیم و وارد دنیای شگفت انکیزی شدیم چونکه قراره خودمون هم شگفتی آفرین بشیم

      من با دوستم پارسال همین موقع ها تصمیم گرفتیم سال ۹۸ سال سفر و گردش وشادی باشه و زیاد در مورد هدفمون صحبت میکردیم ،و واقعا امسال همش تو مسافرت های لاکچری به کشورهای خاص بودیم وفقط در تفریح ولذت وشادی بودیم ومرتب از عملکرد خودمون با هم صحبت میکردیم ومدام اتفاقات خوبو واسه همدیگه پیش بینی میکردیم وبه تموم اون پیش بینی ها میرسیدیم واعتمادبنفسمون بیشتر میشد وبرای بعدی دوباره برنامه ریزی میکردیم،دیشب واسه سال ۹۹اسم انتخاب کردیم ،سال سلامتی، ثروت ،سفر گذاشتیم ومیخواییم در راستای هدف هامون فعالیت کنیم وباورسازی های قوی داشته باشیم،فرمول های مخرب پیدا کردیم،داریم ترمز های ذهنیو شناسایی میکنیم و میخواییم به همشون با طی تکاملشون ،بهشون برسیم ومطمینم وایمان دارم با کمک الله یکتا به همشون آروم آروم میرسیم،
      تغییراتی که تو این دوره داشتم وخیلی راضی م ازشون
      اولا اینو بگم که امروز ،با خوندن کامنت یکی از دوستان ،که نوشته بودن مانتوی پارسالشون اندازه شون شده ،منم رفتم یه مانتوی تنگ اندامی که ۲سال پیش خریده بودمو ودیگه تنم نمیرفت ومطمئن بودم الان اندازم شده رو پوشیدم و دیدم اندازم شده،
      انقد خوشحال شدم که بسرعت عکسمو واسه استاد فرستادم،اینم بگم که من تازه ۳ماهه شروع کردم ،ومیدونم تا یه مدت دیگه شگفتی ساز میشم وعکسم میره تو قسمت دوستان شگفتی ساز?
      بهترین دستاورد من ،داشتن این آگاهی هاست، که میتونه تو تمام جنبه های زندگیم بهم کمک کنه ومن ازشون استفاده میکنم،احساس آرامشی که دارم،هر جایی میتونم برم هر چیزی که میل داشته باشم به اندازه نیازم میخورم،از ۳۰سال رژیم رها شدم وخیالم راحته تو مسیر صحیحی هستم که انتهاش فقط سلامتی ،تناسب اندام وشادیه،،نزدیک شدنم به خدای درونم وکمک خواستن وهدایت هاش بسیار عالیه،اصلا آشنایی من با این سایت هدایت خدا بود وبس
      اعتماد بنفسم زیاد شده ،خودمو تو آینه نگاه میکنم وتحسین میکنم
      خدارو سپاسگذارم که بعد سالها مسیرهای اشتباه ،دارم به مقصد میرسم
      ممنونم استاد از آگاهی های خوب وعالیتون

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار faridehhasani5455
      1399/07/28 13:41
      مدت عضویت: 1605 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 944 کلمه

      سلام وقت بخیر
      اولین بار که در کتاب شکستن کهنه از دکتر جو دیسپانزا خوندم که به مرور تکرار،جسم ما به ذهن ما تبدیل میشه و احساس و جسم کاملا روی هم اثر گذارن،جرقه ای تو ذهنم گفت ،،پس اگر این قوانین ریشه علمی هم داره پس من میتونم با تمرینات ذهنی به جسم متفاوتی برسم ،همون جرقه باعث شد سرچ کنم ،با توجه به بودنم در مسیرهای ذهنی از سالها پیش ،بیشتر باور کردم که این نوع لاغری وجود داره و بدن وذهن من توانایی زیادی داره ،بعد از سرچ در سایتی ،به استاد عطار روشن و آموزه هاشون هدایت شدم
      در ذهن من عصبانیت ،استرس واضطراب مساوی بود با چاق شدن،دوست داشتم دلیل چاقیه خودمو استرس بدونم ،شاید اونجوری مسئولیتشو گردن احساسات بد خودم میدونستم و خودم میتونستم آزادانه به ادامه همون رفتار ادامه بدم

      از ۱ تا ۷ سالگی که برنامه ریزی شدیم ،فرمول هایی در ذهن ما شادی تعریف شد،فرمول هایی غم تعریف شد،حال خوب تعریف شد،حال بد تعریف شد و ما دارای بینهایت داده های قدیمی در ناخوداگاه خود هستیم،بستگی به کشور،شهر،محل،فرهنگ،جامعه،مدرسه،خانواده و الگوهایی که در اونجا بزرگ شدیم دارای برنامه های متفاوت هستیم، ما ۷سال برنامه ریزی شدیم و تا آخر عمر اون برنامه رو در زندگی اجرا کردیم و در حال اجراش هستیم تا زمانیکه با تضادهای مختلف متوجه بشیم این زندگی مورد علاقمون نیست وباید تغییرات بزرگی در ذهن خودمون انجام بدیم،حالا اون بدن و ذهنی که ۳۰ سال ۴۰ سال اونجوری برنامه ریزی شده و تعریف هاش از خوبی،بدی،شادی ،غم متفاوته و برای هر کدوم از اون احساسات مواد شیمیایی متفاوتی تولید کرده ،به اون مواد شیمیایی معتاد هم شده ،هر روز سر تایم مشخصی همون مواد تولید میشه،چونکه ما هر روز کارهای تکراری انجام میدیم پس تا روزیکه همون کارهای تکراریو انجام بدیم ،مواد شیمیایی تکراری تولید میکنیم، مثلا تو ذهن من چاقی با احساس بد عجین شده من هر لحظه به چاقیم نگاه میکنم،فکر میکنم،احساس در من تولید میشه ،غمگین میشم و این پروسه ادامه داره و هر روز تکرار میشه ،بدن من عادت میکنه هر لحظه اون مواد شیمیاییو تکرار کنه ،منم نااگاهانه در اون لوپ تکرار گرفتار میشم،دیگه حتی وقتی هم از موردهای دیگه ناراحت بشم ،ذخنم لینکش میده به چاقی م ،حالا هر کاری هم میکنم نمیتونم حالمو ریشه ای خوب کنم چونکه بازم اون‌مواد شیمیایی تولید میشه ،اگر میخوام جلوی تولیدشو بگیرم باید کاری انجام بدم که قبلا انجام ندادم تا مواد جدید تولید بشه،هرچند ذهن و جسمم نمیخوان و ناآرومی میکنن ولی باید ادامه داد ،باید کارهایی انجام بدم که نیاز باشه من هوشیار باشم ،باید نورون های جدید بسازم که تولیدات جدید داشته باشن
      بدن ما علاقه شدیدی داره در حالت بتای بالا بمونه ،بدلیل اینکه همیشه در حالت آماده دفاع از ما باشه ،حالت بتای بالا اضطرار و اضطراب بالایی تولید میکنه و ذهن فکر میکنه به ما حمله شده ،واسه همینه که بیشتر اوقات بدون دلیل هم ناراحتیم،نمیدنیم چمونه ،،فقط حوصله نداریم،یه حال بدی هستیم ،تمام این مطالب در کتابی که اول کامنتم نوشتم هست
      پس برای حال بهتر باید بدنمونو خوب بشناسیم و نیفتیم تو دام تکرارها و تولیدات نامناسب مواد شیمیایی
      ممکنه ما در کودکی از حالت غمگین بودنمون ،مظلوم نمایی مون ،احساس قربانی بودنمون ،نوازش اطرافیانو دریافت کرده باشیم و جاهایی متوجه شدیم اگر غمگین باشیم با ما با ترحم برخورد میشه،یا مسئولیت هامون کمتر میشه ،پس اون حالت ها برای ما مفید تعریف شدن
      من بیشتر اوقات حال بد خودمو به چاقیم ربط دادم ،به نداشتن امکانات بیشتر ربط دادم،به نداشتن نداشته هام ربط دادم و در همه حال دلیل داشتم برای داشتن حال بدم و بدن من عادت کرد به کنار اومدن با اون شرایط
      استاد به چه نکات مهمی اشاره کردید ،اینکه من در ذهنم حال بد خودمو منطقی کرده بودم ،که من اجازه داشتن حال بد رو دارم چونکه من چاقم،من بیمارم،من به اندازه مورد دلخواهم پول ندارم،چونکه در کشور مدرنی زندگی نمیکنم،چونکه به اندازه کافی زیبا نیستم وووووووو

      اینکه ما میتونیم در لحظه حال خودمونو بهتر کنیم دقیقا درسته ،البته اگر راهشو بلد باشیم،مثلا من چند وقته که روی مسائل عزت نفسم کار میکنم یکمی بهم ریختگی ذهنی دارم ،ولی با خوندن استوری های شما مرتب به خودم یادآوری میکنم که باید حالم بهتر باشه،یا مثلا دیروز رفتم تنیس ،گاهی توی تنیس از خودم و تمریناتم فیلم میگیرم که بعدا خودمو نگاه کنم و ایرادات تمریناتمو متوجه بشم،دیروز که تمرینم تمام شد و داشتم فیلمامو نگاه میکردم ،دلم خواست یه کلیپ کوچیک با آهنگ بسازم و استوریش کنم ،وقتی مشغولش شدم واستوریش کردم دیدم حالم بهتر شد دیروز تا شب حالم خوب بود،اتفاقا رفتیم ویلا و آتیش بازی کردیم‌،اتفاقا استاد لایوی هم گذاشتن که در حال دیدن استاد از اون فضا با آتیش فیلم گرفتم واون احساسات خوب رو برای استاد فرستادم ،با همون کارهای کوچیک حال من خوب شد ولی جسم منکه لاغر نشد ،چونکه کارهای فیزیکی زمان میبره
      چقدر با شنیدن اینکه وقتی من حالم خوب باشه سلول های من کد نویسیش تغییر میکنه و دیگه چاق تولید نمیشه ،خوشحال شدم
      جالبه این فایلو من اسفند ۹۸ هم گوش دادم،کامنت هم نوشتم ولی ایندفعه دریچه های دیگه ای برام باز شد که نشون دهنده تغییر مدارمه

      اینکه خود من همیشه دنبال یه کار خاص بودم برای داشتن حال خوب و متوجه نبودم همینکه میتونم صبحانه مو با سلامتی کامل بخورم وهیچ مشکلی ندارم،میتونم براحتی تنفس کنم که شاید خیلی ها نتونن ،اینکه صورت ماه دخترانمو میبینم،زندگی نرمالی دارم،چشم هام زیبایی هارو میبینه،صدای مادرمو میشنوم،اینهمه فایل اموزشی ان لاین دارم که حتی نیاز نیست بیرون برم ،اینکه در مسیر لاغری با ذهن هستم که حتی ۹۰ درصد مردم نمیتونن تصورش کنن که با ذهنشون لاغر بشن اونم براحتی ،اینا شادیه ،اینا حال خوبه ،اگر یکی از اینهارو نداشتم زندگیم سخت پیش میرفت

      امیدوارم که بتونم این آگاهی هارو استفاده کنم در عمل

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار faridehhasani5455
      1400/03/06 22:22
      مدت عضویت: 1605 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 2,592 کلمه

      گام ۷۷ ،، لاغر شدن را آسانتر کنید ،،سلام دوستان همراهم و استاد عطارروشن ،،از زمانیکه خودمو شناختم و تونستم با دنیای اطرافم ارتباط برقرار کنم و آدم هارو بشناسم ،تنها موردی که زیاد شنیدم ،دیدم و حس کردم و پذیرفتمش ،این بود که چاق شدن آسونه و لاغر شدن سخته ، پس چاقی برای من مثل آب خوردن بود و لاغر شدن کار بسیار  دور ، سختو و موقتی ،همین موقتی لاغر شدن شد یک باور بزرگ در من ،که هر چقدر تلاش میکردم مطمئن‌ بودم چاقی من بازگشت خواهد داشت ،پس خودمو برای اون‌ محیا میکردم و چونکه انتظارشو داشتم ،به اون‌ هدف هم میرسیدم ، با اینکه اون جریانه تکراری رو دوست نداشتم‌ ولی چونکه برنامه ریزیش در من وجود  داشت ،اون پروسه تکرار میشد ،، حالا در این دوره ها ،در حال آموزش و انجام همون کارها هستیم ولی برعکسش ،در مسیر لاغر شدن ، اولین قدم اینه که با ذهن و ذهنیت های خودمون آشنا بشیم، کارایی اونو بدونیم ،  ساختن ذهنیت قوی و جدید ، مثل اینه که وارد یک کویر بینهایت بزرگ بشیم ، مهمترین وسیله ای که در کویر بغیر از ماشین و وسایل رفاهی و غذا ،یک قطب نماست ،اونهاییکه کویر نورد هستن به ضروری بودن قطب نما ،کاملا آگاهن ،با قطب نما به هر جایی که بخوان میتونن سفر کنن و مطمئن‌ هستند که گم نخواهند شد ، شناخت و آموزش ذهنیت ها ،هم مثل ،داشتن قطب نما در کویره که در انتها راه درستو بما نشون میده ، شناسایی فرمول های مخرب و چاقی ،اولین قدم برای رفتن به مسیر صحیحه ، وقتی بتونی ارتباط درست با ذهنیت هات بگیری ،میتونی بهش فرمان مورد دلخواهت که متناسب شدنه بدی ،اونم راحت ،ساده، با لذت و با حس خوب ،،ذهن دنبال انجام کارهاییه که برای ما لذت بخش باشه ،اگر لاغر شدن با رنج همراه باشه که ذهن فرار میکنه ،مگر اونهمه راهو نرفتیم و به بن‌بست خوردیم ،چونکه با اون روش ها ،خوشحال نبودیم،لذت که نمیبردیم‌ هیچ ،درد هم میکشیدیم ، بعد از اون حجم مموری ناراحت کننده ای که از مسیر لاغر شدن هاییکه داشتیم و نتایج موقتی میگرفتیم ،ذهن ترسیده و تصور میکنه ،لاغر شدن مساویست با رنج ،،در ابتدا باید ذهن عزیزمونو آگاه کنیم که این راه متناسب شدن ،راه راحت،ساده و پر از شادی و لذته ،تا بهمون کمک کنه ،،،، سیستم بدن ما هم در ارتباط با هم کار میکنند ،هر چقدر اعضاء بدن سالمتر فعالیت کنند ،عملکرد ما بهتر خواهد شد ،تمام فرمان های مغز ما توسط ذهن ما صادر خواهد شد ، حالا محتویات ذهن ما در مورد لاغری و چاقی چه اطلاعاتی هستند ؟ پس با تغییر محتویات ذهن به مسیر تناسب هدایت خواهیم شد،،،،،،یکی از دلایل خود من در قبل ،اضطراب و استرسم بود که باور کرده بودم در بدن من کورتیزول تولید میشه و من چاق میشم ،و هر زمان کسی میپرسید چرا چاقتر شدی ،میگفتم ،آخه من استرس دارم ،عصبی میشم چاقتر میشم 😐 و چونکه خودمو انسان استرسی شناخته بودم ،انتظار چاقی بیشتر رو هم داشتم ،،بعد از مدتی که در چاقی و عوارضش میگذشت ،احساس میکردم گوشه گیر و خجالتی و افسرده شدم ،پس حال بد افسردگی با چاقی من یجورایی لینک شدن ،بهم وصل شدن ،هر زمان ناراحت بودم انتظار چاقی داشتم‌ ،هر وقت چاق میشدم انتظار استرس داشتم ،، در واقع احساس بد در کنار چاقی ،با هم حرکت خواهند کرد ، اگر در مسیر لاغری با ذهن هستیم ،باید روی احساسات خود آگاه باشیم ،،،،تمام عمرمو فکر میکردم باید شرایط روحیم ،زندگیم ،مالی و عاطفیم عالی باشه تا من حالم یکمی خوب  باشه ، تو دوره های ذهنی یاد گرفتم که اول باید حال و احساسم خوب باشه تا اتفاقات خوبو تجربه کنم ،اوایلش برام گنگ بود ،یعنی چی ؟ وقتی من حالم خوب نیست چطور میتونم خوشحال باشم؟ و وقتیکه در موقعیت آموزش و عمل به دانسته ها قرار گرفتم ،آرام آرام متوجه شدم ،،،دقیقا وقتی حالمون خوب نباشه ،هیچ کسی یا هیچ جایی نمیتونه حال مارو خوب کنه ، من خودم با بودن در طبیعت جون تازه ای میگیرم ،بارون بباره میرم پیاده روی یا توی تراس میشینم و از باریدن لذت میبرم ، وقتاییکه حالم‌ میزون نیست ،از خودم سئوال میکنم ،میگم فریده ببین چقدر داشته تو زندگیت داری که نمیبینیشون ،نابینایی در دیدن زیبایی ها ،وقتی در نگاه تو داشته هات ،هیچی نیستن،خب جهان هم به حسی که در حال ارتعاشش هستی جواب میده ،حست چیه ؟ حس هیچی ،جهان به تو چی میده؟ هیچی ،، پس چرا انقدر باید شاکی باشم از جهان؟ من خودم زیبایی هامو نمیبینم ،سلامتی خودمو نمیبینم،سلامتی فرزندانمو نمیبینم،مادرم،پدرم،خانواده م ،خونم،ماشینم،زندگیم،دوستانم،کلاسام،شادی هام،خوردو خوراک راحت و آسوده م ،دیدن اینهمه زیبایی ها با چشمانم، راه رفتن با پاهام ،انجام کارهام با دستام وووو  چقدر آدم ها هستند که چشم ندارن،دست و پاهاشون سالم نیست ،خیلی چیزهاییکه من دارم و ازشون بی خیال گذشتمو ،ندارن ،من دارم ولی حسشون نمیکنم ، پس اولین قدم اینه که به وجود خودمون ،امروز که هدیه است از طرف خداوند، سلامتیمون،خانواده مون ووووووو آگاه باشیم ، هر لحظه از خودمون بپرسیم ،الان من چقدر باید حس خوب نسبت به این تجربیاتم داشته باشم؟ اگر دارم روی پاهام راه میرم و احساسم باید از ۱ تا ۱۰۰ ،،۱۰۰ باشه ،چرا احساس من منفی زیر صده ؟ بجای اینکه ۱۰۰ باشه ،چرا پاهای سالمم برام ندیدنی شدن؟ چون من در خواب مغناطیسی بسر میبرم ، یه نوار ضبط شده تو کلم روشنه که اجازه نمیده چیزیو بشنوم ،منو شکل ۴۵ سال گذشتم‌ داره کنترل میکنه ،یکمی بیناتر باشم ،متوجه میشم که چیزهای زیادی برای داشتن احساس خوب دارم که حواسم بهشون نیست ،روزیکه از دستشون بدم تازه میفهمم ،بهتره قبل از اینکه به تضادها بخورم  بیدار بشم ،سالها گذشت تا با انجام این تمرینات آرام آرام از حالت های ناآگاه ،به خودم اومدم، منیکه سرتاپا غر بودم و شکایت و ناشکر ، شروع کردم به دیدن ،نمیگم خیلی عالی عمل میکنم ولی هر زمان که بیدار میشم به خودم نهیب میزنم که بینا شو فریده ،نخواب ،در عالم مردگانه ناخوداگاهت زندگی نکن ،بیا بالا ،برو تو دایره آگاهی و تکرار همین تکرارها ،داره از من آرام آرام شخصیت دیگه ای میسازه ،، من سالها در کنار چاقی خودم ،ناراحت بودن،غمگین بودن،حال بد داشتن رو پذیرفته بودم ، تو کتاب شکستن عادت های کهنه از دکتر جو دیسپانزا،خوندم که نوشته بود ،بدن ما مثل حیوانات برای دفاع از خودش در برابر خطرها ،مواد شیمیایی تولید میکنه که اون مواد باعث میشه ،حیوانات و همینطور انسان ها در موقع خطرها ،فرار کنن ،یعنی نیروی مضاعف به عضله وارد میشه ،تمام قدرت ما از بدنمون گرفته میشه و بدن آماده فرار میشه ،برای همین وقتی سگ دنبالمون میکنه ، میتونیم تندتر و با قوای بیشتری بدویم ،وقتی اون مواد شیمیایی تولید میشه ،مغز ما به حالت بتای بالا وارد میشه ،زنگ اضطرار بدن زده میشه و تا زمانیکه ما در منطقه امنیت قرار بگیریم و به آرامش برسیم ، حدودا  ۱۵ دقیقه طول میکشه که  بدن  به حالت قبلی خودش  برگرده ،همینطور حیوانات بعد از تعقیف و گریز ،به حالت قبلی خودشون برمیگردن ،ولی چرا ما انسانها با مواجه شدن با اتفاقات ،ساعتها ،روزها ،ماها و گاهی سالها در گیر اون اتفاق خواهیم بود ؟،بعد از اینکه ما به مراتب از اون هورمون اضطرار زیاد استفاده کردیم و فرمان مغز در بتای بالا موند ،بدن معتاد به اون مواد شیمیایی میشه ،پس بساط اضطرار را برای ما فراهم‌ میکند ،برای همین انسان ها سالیان سال در استرس هستند ،چونکه اعتیاد به اون هورمون ها در بدن بوجود اومده ، من وقتی از این اطلاعات آگاه شدم ،متوجه شدم ،یک دل نگرانی دائمی همراه من با من از خواب صبح بیدار میشه ،نگران همه چیز بودم ،اون نگرانی حال بقیه روز منو خراب میکرد ،اومدم آگاهانه باهاش برخورد کردم ،از خودم سئوال های خوب میپرسیدم ، دلیل نگرانی هامو میپرسیدم و متوجه شدم بیشتر اوقات ،دلیلی برای نگرانی ندارم ،پس فهمیدم اون سیکل تکرار هورمون ها در من در حال اجرا شدنه ،هر روز تمرین میکردم که آگاهانه توجه کنم بر داشته هام ،زیبایی های زندگیم ،لاغر شدنم ووووو  و جدیدا متوجه شدم نصف بیشتر اون اضطراب هام  کم شده ، منیکه سالها به اون شکل عادت کرده بودم برام راحت نبود که اگاهانه دل بکنم از اون استرس ها ،انگار دنبال چیزهایی بودم برای ناراحتی بیشتر ،انقدر در مسیر موندم که بتونم خود جدیدی بسازم و بتونم با کیفیتر زندگی کنم  ،مثلا دیروز بعد از ظهر که حالم یدفعه بدون دلیل گرفته شد و خودم  متوجه شدم و داشتیم با دوستم میرفتیم باغشون که اطراف تهرانه برای درخت و گل کاشتن ،به حس اضطراب درونم گفتم ،میتونی تا ۱۰ دقیقه دیگه اینجا باشی و بری ،من جایی برای تو ندارم ،خدارو شکر انقدر حس های خوب دارم که دیگه وقتی برات ندارم و مشغول گل کاری شدم ،البته که از عوامل بیرونی به نفع بهتر شدن حالم استفاده میکنم تا بتونم خبره بشم وقتی قوی شدم دیگه نیازی نیست فشاری به خودم بیارم ،چونکه من این مشکلو سالیانه همراهه خودم داشتم ولی نمیدونستم چجوری باهاش برخورد کنم و تو این ۱ سال که باهاش روبرو شدم ،دارم بال و پرشو میچینم ،هر چقدر اگاه باشم به خودم و حس های درونم و مراقبشون باشم ،میتونم بهتر عمل کنم‌،،،،اولین اتفاقی که در لاغری با ذهن در دوره ها برای من رخ داد ،همین حال خوب بود ،که چاقی من دلیلی برای حال بد من نباید باشه ،البته انقدر ریز و زیر پوستی اون آگاهی ها در من دانلود شد که خودمم نفهمیدم در من چه گذشت 😁 ( تزریق دانسته ها) 😁 به خودم اومدم دیدم دیگه حالم از چاقیم بد نیست ،بجاش سرحالم ،انگار کلید گنجیو بهت بدن و تو فرصت داشته باشی با خیال راحت بری و از گنجه بهره برداری کنی ، یجورایی سرمست رسیدن شده بودم ،تا الان که در دوره ها هستم ،هنوز هم اون حال و هوا در من هست ،یعنی دیگه مدام حالم بد نمیشه از وضعیتم ،غر نمیزنم ،در مسیر هستم ،میدونم خراب کردن خود چاقم و ساختن خود متناسبم ،کار میبره ،زمان میبره ، پس آرامش اولین هدیه بودن در مسیره ،،،،، یکی از شخصیت های بد وجود ما که خیلی مخربه و من خودم زیاد ازش استفاده کردم و ضربات زیادی ازش خوردم ،حس مظلوم نمایی و قربانی بودنه ،انگار دوست داشتم همه دلشون برام بسوزه،همیشه تراژدی غمگینی برای گفتن داشتم و از زمانیکه متوجه شدم ،حس قربانی بودن من ،یعنی من هر لحظه دارم به جهان پیغام* من ضعیف هستم *را میدهم و جهان هم من را در موقعیت های ضعیفتر قرار میدهد  ،دیگه اون شخصیت قربانیمو کمرنگش کردم  ،یعنی هر زمان دوست دارم قربانی اتفاقی باشم ،سریع از خودم سئوال میکنم، فریده آیا میخوایی در موقعیت ناخوبی قرار بگیری؟ اگر نه ،پس سریع بریم تو فاز دیگه ای ،،، پس ناله و غر و شکایت و مظلوم نمایی تعطیل،،  فهم و درک اینکه قبلا ما حال بد خودمونو به چاقیمون لینک کرده بودیم ،چقدر کمکمون میکنه که ،این ۲ تارو از هم جدا کنیم ، اینهمه آدم هاییکه لاغرن ولی حالشون خوب نیست ،،،و ما میتونیم با حال خوبمون ،ادامه مسیر لاغریمونو راحتر کنیم ،ما که این مسیرو میریم چه با حال خوب چه بد ،کدومش برامون بهتره ،به نفعمونه؟ همونو انجام بدیم ،،چقدر دارم لذت میبرم از اینکه ،در حافظه سلولی من دیگه اونهمه اطلاعات چاقی وجود نداره و سلول های جدید من ،با فرمان های جدیدم ،فعالیت میکنند ، وقتی حالم خوبه  و کدنویسی سلول هام متفاوت عمل میکنه ،منهم در مسیر متفاوتی خواهم رفت ،مسیری که به ارتعاش حس خوبم بخوره ،ارتعاش حس خوب که هیچ وقت غم و چاقی نیست ،تناسب و شادیه ،،، مسئولیت حال خوب خودمونو به عهده بگیریم ، اولین بار که در فایلی از استاد شنیدم ،که مسئولیت چاقی خودمونو به عهده بگیریم ، تعجب کردم ،با خودم فکر کردم ،مگه من باعث چاقیم هستم؟🤔 وقتی گفتن ،مسئولیت کل زندگیتونو به عهده بگیرید ،با خودم گفتم ،مگه من باعث اینهمه عقب افتادن هام هستم؟ و وقتی یاد گرفتم که ،البته فهم و درک این موضوع برای من ۱۰ سال طول کشید ،یعنی من ۱۰ سال پیش که در کلاس های روان درمانی  ،تحصیل میکردم و استادم مسئله ،مسئولیت پذیریو ،آموزش میداد ،تا پارسال متوجه نشده بودم ،تازه دارم درک میکنم که این موضوعات یعنی چی ،،،،،  تغییرات  من با ۱ سال گذشته م ،   اولا‌  بگم که هر ماه که میگذره ،انگار به مدار دیگه ای وارد میشم ،مداری که درک و نگرشم نسبت به خیلی چیزها تغییر میکنه ،  پارسال مدام تو فکر لاغر شدن بودم  امسال نمیگم دنبال لاغر شدن نیستم ،امسال همراه با اون خواسته م ، خودمو یجور دیگه ای میبینم ، توانایی های خودمو حس میکنم،خودباوریم نسبت به خودم تغییر کرده ، من از این مسیر به مسیرهای تکاملی بهتری فرستاده شدم ، یه حس آرامش و آشنایی دارم ،امسال از خودم فرار نمیکنم ،در اضطرار نیستم ،میدونم راهم درسته ،حتی اگر سینه خیز هم برم ،بلخره به مقصدم میرسم ،یه عالمه اشتیاق دارم ، امسال بیشتر به خودم میپردازم ،انگار در حال پوست انداختن هستم،امسال من ساکتر شدم ،بیشتر به تفکرات جدیدم فکر میکنم و مراقب جوانه های کوچیک باورسازی هام هستم ،از دیدن رشد خودم لذت میبرم ،دست از دیگران کشیدم و به تنهایی به مسیرم ادامه میدم ، آرامه آرام شدم ، از مهر ماه ۱۳۹۹ منفی بافم ، به شدت بمن حمله های شبانه روزی داشت ،از هر دری منو میترسوند ،انقدر قوی منو در منگنه گذاشته بود که احساس خفگی میکردم ،بارها زیر بار فشارش که در حال له شدن و تسلیم شدن بودم ،دلم خواست از استاد بپرسم و خودمو خلاص کنم از اونهمه حس بد ولی ادامه دادم ،چیزی نپرسیدم ،گفتم جوابم در ادامه دادنم ،بهم گفته میشه ، این جریان ادامه داشت تا اسفند ماه که یک مسئله ایکه ۳ سال منو آزار داده بود و بشدت زندگیمو تحت شعاع قرار داده بود ،برام حل شد و رفت ،انگار نفس کشیدم ،انگار فضا در ذهنم باز شد برای آگاهی های جدید ، به خودم گفتم ،فریده فکر کن تازه این مسیرو شروع کردی ،ادامه بده ، از اسفند ۱۳۹۹ که وارد دوره ۱۰۰ گام شدم ، ترکیدن مین هاییکه در ذهنم قایم شده بودن شروع شد ،هر فایلی که گوش میدادم ،قسمتی از باورهای قدیم منو زیر سئوال میبرد و قسمتی از ذهنیت های جدید منو میساخت ،انگار تازه داشت تمام اون آگاهی هاییکه وارد ذهنم کرده بودم عمل میکردن ،تمام این فایل های رایگان سایتو من یکبار دیگه هم گوش داده بودم ولی ، امسال جور دیگه ای درک میکنم ،مثل وقتیکه ،آبی رو میخوایی در جایی در ظرفی  جمع کنی و وقتی از یه اندازه ای که تلاش میکنی  بگذره ،اون ظرف پر میشه ، زودتر پر میشه ، فعلا در حال جمع کردن اون آب در اون ظرف هستم ،میدونم به زودی پر میشم از فرمول های تناسب که میتونه کل وجودمو تمیز کنه ،،تغییراتم انقدر زیاد بوده که خودمم تعجب میکنم ، دستاورد دوره های ذهنی فقط لاغر شدن نیست ،لاغر شدن یکی از اونهاست ،،،خوشحالم که ۵۴۷ روزه که در این سایت مشارکت میکنم و ۷۱۴  تا کامنت ثبت کردم که با هر کدومشون یک قدم از مبداء م فاصله گرفتم ،در واقع من ۷۱۴  تا از مبداء م دور شدم و به مقصدم نزدیک شدم 😊  فریده عزیزم یادت باشه که در هر کاری حال و هوات خوب باشه تا سوخت حرکتت در همه مسیرهای زندگیت باشه ،حالت خوب باشه یعنی چی ؟ یعنی الان که داری با انگشتتات تایپ میکنی ،با عشق اینکارو انجام بده ،چونکه هم چشم داری که ببینی،هم دست داری که بنویسی ،هم عقل و هوش داری که درک کنی ،هم در مسیری هستی که فقط ۱ درصد از آدم ها از وجودش با خبرن ،هم داری براحتی با آرامش لاغر میشی و کیف میکنی ،همین چندتا دلیل کافی نیست که حالت خوب باشه ؟🤩 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریده حسنی
      1400/04/27 18:04
      مدت عضویت: 1605 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 16 کلمه

      سلام خانم محمدی عزیز

      خدارو شکر که خوندن کامنت من براتون مفید بوده 

      ممنونم از شما دوست عزیز

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار faridehhasani5455
      1400/04/08 00:35
      مدت عضویت: 1605 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 1,111 کلمه

      سلام خانم محمدی عزیز

      چقدر خوبه که با خوندن کامنت های دوستان کدهای گره خورده ذهن ما باز میشه و پرده ای از ابهام از جلوی چشم‌ ذهن ما کنار میره که انگار همه چیزو شفاف تر میبینیم 

      از زمانیکه در مسیر آموزش های ذهنی قرار گرفتم ، تلاش کردم که بیشتر مسائل پیرامون خودمو از طریق تغییرات ذهنیم حل کنم ، چاقی ، پول ،روابط و مهم تر از همه سلامتی 

      از ۴ سال پیش که با کارایی ذهن آشنا شدم ، کم و بیش متوجه شدم که همه چیز از ذهن ماست و  پله های بالاتره این درک برای من ۴ سال زمان برد ، که هر مدت یکبار احساس میکردم ،من دیگه تو جایگاه قبلیم به مسائل نگاه نمیکنم و این پروسه ادامه داشت  و ادامه دارد ،اینکه آگاهی انتها نداره و ما میتونیم در این زمینه قویتر بشیم 

      منهم مسائلی در مورد بیماری در وجودم داشتم که خدارو شکر یکی از ناراحت کننده ترین هاش ،برام حل شد و میدونم این بخاطر این بود که من باور کردم که ریشه همه بیماری ها در ذهن ماست و از اموزش هام در این راه استفاده کردم

      یک مثال از مسئله خودم براتون میزنم که چند روز پیش بهش پی بردم ،،  من چندین سال بود که سردرد داشتم و خدارو شکر با آموزش های ذهنیم ،۸۰ درصد بهبود حاصل شد ولی دلم میخواست بازم بهتر بشم ،با خودم گفتم بذار ببینم ،من چه خاطره یا مموری از سردرد دارم ، یکدفعه  صحنه ای از دوران کودکیم بخاطرم اومد ، منزل داییم بودیم ،شاید ۷ یا کوچیکتر بودم ، بخاطرم اومد که من یک دختر دایی داشتم که همیشه سردرد و میگرن داشت که وقتی میگرنش میگرفت ،مجبور بود چند روز سرشو سفت ببنده و بره تو یه اتاقی تاریک و ساکت فقط بخوابه و زمان هاییکه ،اون اتفاق رخ میداد ،زن داییم بشدت ،نگرانش بودم و مدام به همه میگفت ساکت باشید که فلانی خوابیده و به دخترش خیلی محبت میکرد و سرویس میداد ،در واقع برای منه کودک ،اون توجهه ،اون محبته ، قشنگ بوده و حتما در ذهن من ،اینجوری نقش بسته شد  که برای جلب توجه مادرم باید سردرد بشم 

      و همینطور خواهر بزرگتر منهم سردرد های شدید دائمی داشت و چونکه زیاد منزل ما میومد و من مدام میدیدم که به اون توجه میشه و در کل این خواهرم همیشه بیمار بود و مادرم بشدت حواسش بهش بود و انگار من فراموش شده بودم و هر وقت بهش میگفتم ،چرا بمن توجه نمیکنی ،میگفت خواهرت مریضه ولی تو حتی یک برگ از دفترچه بیمه ت هم پر نشده و قشنگ یادمه از ۱۰ سال پیش شروع کردم به ناله کردن ،مدام میگفتم سرم درد میکنه ،کمرم درد میکنه وووو و جالبه باز هم مادرم بمن توجهی نمیکرد ولی همون خواهر بزرگم مدام حواسش بمن بود و محبت بیشتری میکرد و وقتی با هم بودیم ،انگار مسابقه داشتیم که کدوممون بیشتر بیماری داریم‌ و مدام از درد هامون میگفتیم 

      الان متوجه شدم ،سردرد برای من عاملی برای جلب توجه بوده در کودکی تا بزرگسالی ، تا همین جاش خیلی هم عالیه که منشاء مشگلمو فهمیدم ، حالا میام با خودم صحبت میکنم که اگر یک زمانی دلم‌ میخواسته با بیماری ،محبت مثلا مادرم رو جلب کنم که جلب هم نشد  ، از الان به بعد آگاهانه بیام با قدرتمندتر کردن شخصیت درونم جلب توجه کنم 

      مثلا چند نفر از افرادی که میشناسم رو برای خودم الگو کنم ،مثلا من  برای خودم مثال زدم و ۳ نفر را انتخاب کردم ،ببینم این ۳ نفر چه خصوصیات شخصیتی خوبی دارن ، ترجیح من ۳ تا از اساتیدم هستن ،میگم این اشخاص ،آدم های خودساخته ای هستند، با قدرت ذهنشون زندگیشونو خلق کردن ، مدام در حال تغییر هستن ، انسان های قویتری هستن وووو  و بعد میام در همون جنبه ها ، شخصیت خودمو بهشون نزدیکتر میکنم ،میگم ،خب  منهم در حال ساخت شخصیت بهتری از خودم هستم ،منهم در حال شناخت قدرت درونی و ذهنم هستم ووووو 

      و به خودم میگم که برای جلب توجه کردن ،از این به بعد بیا خودتو قویتر بساز ،بجای اینکه شکل خواهرت و دختر داییت  ،سردرد رو تجربه کنی ،بیا قدرت های اساتیدت رو آموزش ببین و توجه کن که مثلا فلان استادت ،حتی نمیدونه سردرد چه شکلیه و با خودم گفتگوهای آگاهانه میکنم

      و به خودم میگم که تو با سلامتر بودنت با قدرت درونیت میتونی قابل توجه باشی  

      این در رابطه با هر بیماری میتونه باشه ،چونکه ما یک روزی در کودکی دیدیم و انتخاب کردیم که شکل اون اشخاصی  بشیم که در کودکی در کنارشون بودیم  

      من با بیان هر مشگلی  در بدنم‌  ،شخصی با خاطره ش در کودکیم ،اومد تو ذهنم و تازه متوجه شدم که من چرا مسئله ای شبیه مادر بزرگم دارم ،شبیه به داییم دارم یا چرا همه خواهرهام ،مسئله ای شبیه به مادر بزرگم داریم که تا حالا از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم 

      و جالبه من با همین تمرین و شناسایی ریشه اونها ،تونستم از سردردم تو این چند روز جلوگیری کنم 

      در مورد ریزش مو هم که الی ماشالله ما زیاد شنیدیم ، پس اولین قدم اینه که بفهمیم ، ریشه باور به ریزش موهامون از کجاست و بعد درستش کنیم 

       من با اینکه ۴ ساله مداوم کار ذهنی انجام میدم ولی خیلی از باورهای ریشه ای من هنوز هم شناسایی نشدن و جالبه ،۶ ماه پیش که در  یک دوره قوی علم ثروت آن لاین شرکت کردم و تا ۶ ماه دیگه هم ادامه داره ، در ابتدای دوره ،یک عالمه باورهای بیماری در من شناسایی شد 

      چونکه قبلا ثروتمند شدن رو یجورایی ربطش دادن به اینکه اگر ثروتمند بشی ممکنه بیمار بشی یا اتفاق بدی برات بیفته و اینکه من تمرین و فایل گوش کردن هامو قطع نمیکردم و ادامه میدادم ،متوجه شدم‌،سد بزرگ ذهنی  روبروی منه که میترسه من ثروتمند بشم و باورهای بیماری در من کاملا مشخص شد و من تونستم با شناسایی شون  ،اون قانون هاییکه در من کار گذاشته شده بود را نقض کنم و راه رو برای ادامه دادنم هموارتر کنم‌

      در واقع بودن و موندن در آگاهی های ذهنی ،مثل اسکن کردن وجود ماست که خودش میچرخه و آرام آرام ، گرفتگی هارو باز میکنه که بیشتر فرمول های ذهنی بهم مربوط هستن

      مثلا من باور داشتم که ثروتمندان ،چاق و شکم گنده ن ، حالا اونجوری که دلم میخواست ثروتمند نشدم ولی چاق شدم ، در واقع ،وقتی میری توی  فرمولهای مخرب درونت و میخوایی یکی یکی شناسایشون کنی ،انگار وارد اتاق های تو در تویی میشی که باید برای رفتن به اتاق بعدی ،درها رو با قفلها باز کنی ،تا در انتها از اون اتاق ها خارج بشی 

      انقدر مثال های این شکلی دارم که در خودم به تازگی شناسایشون کردم و میخوام دونه دونه روشون  کار کنم تا ریشه کن بشن از درونم و من بتونم نفس آزادانه ای بکشم‌ از اونهمه حبس های‌ درونی  که شدم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار faridehhasani5455
      1400/03/07 15:05
      مدت عضویت: 1605 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 318 کلمه

      سلام شهربانو عزیز همراه و دوست مسیر لاغری من 🥰

      خوشحالم که با افرادی همراه و همسفر هستم که کاملا به خود و وجودشون آگاه هستن ،من میگم افرادی که در این جنس مسیرها وقت میذارن ،هزینه های زمانی ،ذهنی و پولی میکنن و واقعا تصمیم گرفتن که تغییرات اساسی داشته باشن با همه آدم ها تفاوت دارن ، یعنی راهی که ۹۵ درصد میروند را ما نمیرویم ،افکار و نگرش متفاوتی برای خودمون میسازیم‌، به قضایا با دید دیگری نگاه میکنیم که شاید هر کسی از بیرون به ما نگاه کنه ،بگه ،حالا کار مهمی انجام نمیدن که ،ولی ما خودمون میدونیم ،شکستن و ساختن مجدد یک بنا چقدر کار میبره و ما در واقع تمام خود قبلیمونو بردیم زیر سئوال و در حال ساخت هویت جدیدی هستیم که با معیارهای ما همخونی داره ،پس کار ما خاص و متفاوته ، فقط باید به خودمون زمان بدیم و صبر با اشتیاق و باورسازی رمز موفقیت ماست ، ما فقط برای گرفتن یک دیپلم عادی که به هیچ درد ما نخورد ،۱۲ سال صبح رفتیم ،عصر اومدیم و درس هایو خوندیم که الان حتی یادمون هم نیست که چی بودن ولی میدونستیم باید اون راهو بریم و قبول کرده بودیم ،ولی برای لاغر شدن ،میگیم باید اجی مجی کنیم ،لاغر شده باشیم ،چونکه روی لاغر شدن اضطرار میذاریم و حساس میشیم ازش دورتر خواهیم شد ،اینهارو اول به خودم میگم ،یعنی تمام کامنتای من اول برای باورسازی های خودمه ،میگم که برای خودم محکمتر جا بیفته ،حالا در کنارش ممکنه دوستانی هم از اون متن ها استفاده مفیدی داشته باشن ،

      منهم از خوندن نظرات شما و دوستانم لذت میبرم و میدونم هر لحظه   که چشمانم شروع به خوندن کامنتها میکنه و یا انگشتانم شروع به تایپ کردن میکنه ،کانون توجه من برده میشه بر لاغری و اینها یعنی کار صحیح در مسیر صحیح 

      برای شما و بقیه دوستانم آرزوی بهترین هارو دارم همونطور که در مسیر بهترین ها هستید 🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم