0

گام ۴۱: روند لاغر شدن من

روند لاغر شدن
اندازه متن

سال ۱۳۹۳ که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفتم هر بار کتاب یا مطلبی مطالعه می کردم که نویسنده از خودش درباره موفقیت مثال زده بود دوست داشتم من هم در زندگی به سطحی از موفقیت دست پیدا کنم که بتوانم از خودم مثال بزنم.

در آن زمان حتی تصور اینکه این روز فرا خواهد رسید را نداشتم.

اما به لطف خدای مهربان امروز با افتخار می توانم درباره روند لاغر شدن از خودم مثال بزنم تا برای دیگران الگوی انگیزاننده برای لاغر شدن باشم.

روند لاغر شدن من

امروز که در حال نوشتن این متن برای فایل آموزشی در مسیر لاغری من هستم نه تنها درباره خودم صحبت می کنم بلکه تصویری از دوران چاقی ام را بعنوان سند موفقیتم به نمایش عموم قرار داده ام.

لاغری با ذهن رضا عطارروشن

این طریق مثال زدن از خود فراتر از آنچیزی بود که سالها در کتاب موفقیت خوانده بودم.

مستندهای زیادی درباره افراد موفق تماشا کرده ام و زندگی نامه های آنها را مطالعه می کنم اما نکته جالب توجه این است که کمتر پیش می آید فرد موفقی درباره خود و روش موفقیتش صحبت کند یا دوره های آموزشی برگزار کند.

معمولا افرادی بعنوان گزارشگر به سراغ آنها رفته و درباره چگونه موفق شدنشان با آنها گفتگو می کنند درحالی که بیشتر تمرکز و توجه آنها به سختی هایی است که فرد در مسیر موفقیت خود با آنها روبرو شده است.

از نکات جالب توجه درباره روند لاغر شدن من این است که هرگز درباره شکست یا سختی های روند لاغر شدن توضیح نداده ام نه به این دلیل که نخواسته ام درباره شکست هایم صحبت کنم بلکه به این دلیل که در مسیر موفقیتم هرگز شکست نخورده ام که بخواهم درباره آن توضیح بدهم.

مسائلی که در مسیر لاغری با ذهن سپری کرده ام به هیچ عنوان در مقابل مسائل و مشکلاتی که در ۳۵ سال چاقی با آن مواجه بودم هیچ نبود که قابل صحبت کردن باشد.

روند لاغر شدن من همواره با موفقیت و روند لاغرتر شدن بوده است و عقیده دارم این تنها مسیر موفقیتی است که فردی که آن را طی کرده است هرگز شکست نخورده است و توضیحی درباره مشکلات و سختی های مسیر به یاد ندارد که درباره آنها توضیح ارائه دهد.

آموزش لاغری با ذهن
آموزش زبان لاغری

آموزش زبان لاغری

از زمانی که بعنوان مدرس لاغری با ذهن مشغول تهیه و آموزش دوره های شگفت انگیز لاغری با ذهن به علاقمندان شده ام تمام سعی من این بوده است که افرادی که قدم در مسیر لاغری با ذهن می گذارند هرگز طعم شکست و ناکامی را تجربه نکنند.

اگرچه افرادی در این مسیر لیز خورده و ممکن است مدتها آن را رها کنند اما هرچقدر که زمان ببرد دوباره به این مسیر برگشته و لاغری از طریق قدرت ذهن خود را ادامه می دهند.

از نظر من لیز خوردن افراد در مسیر لاغری با ذهن شکست محسوب نمی شود بلکه فرصتی برای کسب اطمینان بیشتر برای تاثیرگذار بودن لاغری با ذهن است.

بارها در نوشته افرادی که لیز خورده و از مسیر یادگیری خارج شده اند خوانده ام که بعد از مدتی که دوباره به این مسیر برگشته اند با اطمینان و شور و اشتیاق بیشتری مسیر لاغری با ذهن را ادامه داده اند.

از شگفتی های آموزش های روند لاغر شدن من این است که اگر فرد حتی یک یا دو جلسه آموزشی را مشاهده کند هرگز نمی تواند از مسیرهای معمول جامعه برای لاغر شدن اقدام کند.

اگر وسوسه شده و از روش دیگری برای لاغری استفاده کند خیلی سریع متوجه اشتباه بودن مسیر خود می شود و با اشتیاق و انگیزه بیشتری به مسیر لاغری با ذهن برگشته و مسیر خود را ادامه می دهد.

مسیر لاغر شدن من، شرح حالی واقعی و مستند درباره مسیری است که از چاقی تا لاغری پیموده ام. مسیری که درباره تک تک قدم های خود در این مسیر در فایل های متعدد توضیح داده ام.

مسیری که اگر هر فردی که اضافه وزن دارد با اشتیاق و اطمینان قدم در این مسیر گذاشته و سعی کند به آنچه گفته شده است عمل کند، چه بخواهد چه نخواهد لاغر خواهد شد و از آن مهمتر لاغر خواهد ماند.

روند لاغر شدن من نه تنها مسیری شگفت انگیز برای رهایی از چاقی است بلکه سبب می شود فرد از هر موضوعی که در زندگی موجب ناراحتی و رنج و اندوه او شده است رها شود.

رهایی از اضافه وزن، بهانه ای برای رهایی از هر موضوعی است که در ذهن و قلب ما سنگینی می کند.

خداوند را سپاسگزارم که در مدت حیاتم در دنیای مادی توفیق تغییر جسم و زندگی خودم را پیدا کردم و توانسته آنچه باعث تغییر و تحول زندگی ام شده است را تحت عنوان مسیر لاغر شدن من با دوستانی که علاقمند به تغییر هستند به اشتراک گذاشته و شاهد موفقیت دوستانم باشم.

خواندن توضیحات ساکنین سرزمین لاغرها درباره موفقیت خود با استفاده از آموزش های سایت تناسب فکری زیباترین و ارزشمندترین نوشته های دنیا برای من است.

نتایج دنبال کنندگان روند لاغر شدن من

چقدر برای من این مقایسه کردن رفتار افراد چاق و لاغر خوشایند هست و لذت میبرم و از وقتی در دوره ها هستم همیشه کنجکاو رفتار اونها هستم و خود من به شخصه همیشه به رفتار چاقها و لاغرها و حتی به  تفاوت اونها در خرید کردن در هایپر مارکتها نگاه میکنم (که دیدم استاد هم در فایلی به همین موضوع اشاره کردن ) و یا به تفاوت سفارشات اونها در رستورانها و خلاصه هر جا که در اطرافم باشن به اونها توجه میکنم و کلی برام درس داره و خیلی از این کار  لذت میبرم.

حتی در جمع بارها به طرز تفکر اونها در مورد  مواد غذایی و … توجه میکنم و میبینم که چقدر افکار اون چاق و لاغر با هم متفاوت هست و در دلم میگم ببین اینه تفاوت جسم شما  به خاطر تفاوت در قدرت افکار و باورهای شما هست  معمولا افراد چاق کلی دلیل و توجیه برای چاقی خودشون دارن و کلی تعریف از مواد عذایی دارن اما متناسبها اینطور نیستن … .

خیلی خوبه همین جا منم در مورد تغییرات خودم بگم که اینقدر کمتر از گذشته ی خودم میخورم که یه جاهایی که یادم میاد قبلا چقدر میخوردم وحشت میکنم و فکر کنم اگر حالا بخوام به  اون مقدار گذشته بخورم واقعا نتونم و حالم بد بشه و یا فشار شکمی داشته باشم.

به قول یکی از دوستان معده ی من انگار در گذشته بخش بخش بود یه جاهاییش مخصوص میوه بود و یه حاهایی مخصوی غدا و  یه حاهایی مخصوص دسر روی سفره و یه جاهایی مخصوص شیرینی بعد از غذا و یه جاهایی مخصوص چایی و خلاصه کلی از این چیزها  بود.

ولی در حال حاضر معده ی من  انگار یک بخش داره من میتونم یا غدا بخورم یا میوه یا شیرینی و …. باید انتخاب کنم و بخورم و  حالا اگر بعد از مدتی  (حالا کم یا زیاد )دوباره گرسنه شدم در هر زمانی بود  دوباره میخورم و این برای من خیلی جالبه پس در گذشته چطور بودم و اما حالا چطور هستم ؟؟

تفاوت افکار و رفتار چاق و لاغر

استاد چقدر به نکته ی قشنگی اشاره کردین که این فرد متناسب در مهمونی شما باید فکر میکرد که در طول روز چی میخوره و بعد به شما بگه.

ولی اگر از فرد چاقی بپرسی چی میخوری خیلی راحت میگه در چه ساعتی به چه مقداری از غدا مصرف میکنه چون سالها در این افکار غوطه ور هستن مثل گذشته ی خود من که سالها به خاطر رژیمم میدونستم طبق برنامه چند قاشق برنج با چند قاشق خورشت و یا چه مقداز نون با چه مقدار گوشت باید بخورم تازه جابه جا میکردم اونها رو حساب و کتاب میکردم.

اگر مهمان بودم و یا میخواستم به رستورانی برم کلی برنامه ریزی میکردم که چی بخورم چی نخورم که چاق نشم و خلاصه همیشه در گیر خوردنم بودم و فکر میکردم این درسته و من رو لاغر میکنه در حالی که خواهر خودم به راحتی هر چیزی رو در هر مقدار دلخواهش که میخواست میخورد و لاغر هم بود و تازه من رو مسخره میکرد و میگفت بس که تو حساسی در خوردن چاق هم میشی.

نتایج هنرجوی روند لاغری من

از وقتی در این راهم صد درجه تغییر کردم. هر وقت میلم باشه میخورم، نباشه نمی خورم. مقدارش هم که بستگی به نیاز جسمم داره.

یه روز چند قاشق بیشتر می خورم و یه روز کمتر و اصلا حساب و کتاب نداره و نمیشمارم که ببینم چقدر خوردم فقط تمرکزم بر روی نیاز جسمم هست که به فشار شکمی نرسم و قبل از اون خوردنم رو کنار بزارم همین.

چون واقعا رسیدن به این حالت برای من آزار دهنده هست و از اون متنفرم و هر وقت اینطور بخورم احساس میکنم در شان یک انسان رفتار نکردم.  

اتفاقا چند وقت پیش خانه مادرم بودم که دیدم خواهرزادم که ایشون هم دقیقا مثل خود اون دوران من عاشق چیبس و پفک و کرانچی هست با کلی چیبس و پفک وارد شد و چون من اون موقع ها هر شب باید میخوردم حتی وقتی رژیم بودم به زور از خوردن هر شب اونها می گذشتم و در نهایت شاید آخر هر هفته مقداری می خوردم و یا خلاصه در جایی چند بار میخوردم چون من در اون دوران برای هر تفریحم و حوصله سر رفتن و یا مهمانی و یا … باید از این نوع خوراکیها تهییه میکردم و میخوردم.

اما الان واقعا مثل اون موقع ها میلم نمیشه و اگر نباشه من نمیخورم و هوس نمیکنم و حالا اگر باشه و واقعا جا داشته باشم میخورم. اما ایشون که مقدار زیادی هم تپل هست با کلی پاکت هله هوله وارد شد و شروع به خوردن انواع اونها کرد و من سیر بودم و نخوردم نه که بترسم نه اگر سیر باشم که هیچ چیز نمیتونم بخورم و اگر که گرسنه باشم هر چیزی بخوام به راحتی میتونم بخورم.

خلاصه لب نزدم و میدیدم که ایشون چطور با حرص و ولع میخوره خصوصا که همیشه از طرف پدر و مادرش می شنوه که نباید بخوره انگار حریص تر هم شده و همه رو به تنهایی خورد.

اتفاقا همونجا بود که گفتم ببین اصلا بحث چاقی و لاغری و و کالری و این حرفها  نیست چون من در ابن راه آزادی کامل دارم ولی من دیگه آنقدر مشتاق خوردن اونها نیستم و میل به خوردن اونها ندارم اونم در این حجم زیاد که ایشون خورد و کلا من  تغییر کردم و من دیگه دوست ندارم به این شکل رفتار کنم و بر حسب عادت همیشگی که عادت کردم این کار رو انجام بدم  رفتار کنم که و خودم رو مجبور کنم که  هر شب باید چیبس و پفک بخورم.

پرخوری کردن

لاغر پرخور یا لاغر متناسب

من نه رفتار اشتباه مبخوام نه افکار اشتباه میخوام که داشته باشم حتی اگر فرد لاغری باشم اما پرخوری داشته باشم بازم اون در نظر من ایده ال نیست و از رفتارهای اون شخص، حالم بد میشه که چقدر پرخوری میکنه و به خودش و جسمش داره اسیب میرسونه.

در واقع من متوجه میشم که چنین فردی رفتارهای اشتباه و اما افکار صحیح داره و در نهایت جسم صحیحی هم خواهد داشت و این نشان از قدرت ذهن ما انسانها  هست و نشون میده که اون ذهن من هست که  نتیجه رو برای من رقم میزنه.

پس افراد چاق که رفتار اشتباه به همراه افکار اشتباه دارن جسم نادرست و چاقی خواهند داشت که در زمان رژیم این افراد چاق میان رفتار خودشون رو دست کاری میکنن در حالی که افکار  اونها دست کاری نمیشه و چون قدرت افکار خیلی بیشتر از رفتار هست پس رژیم تاثیر همیشگی نداره و سریع ما دوباره چاق میشیم.

خود من که حتی تا وزن ۵۹ کیلو پایین  اومدم و ۳۰ کیلو کم کردم اما دوباره خیلی راحت داشتم هر ماه یک کیلو یک کیلو بالا میرفتم و چاق میشدم چون نمیدوستم که باید افکارم رو با رفتارم هماهنگ کنم و من ترس از خوردن و چاقی داشتم من کلی افکار نادرست داشتم و در نهایت من رو دوباره چاق میکرد.

من به خاطر اینکه بعد از ازدواجم چاق شدم و همیشه محدودیت داشتم و میخواستم به زور خودم رو لاغر کنم  کلی از مواد غذایی رو جرات نداشتم و هیچ وقت تجربه نکردم و تازه ۶ سالی هم بعد از بارداری دومم مداوم رژیم داشتم که خیلی از رفتارهای کم خوری و درست خود به خود در من هست و هنوزم آثارش رو همراهم دارم و نمیتونم مثل قبل زیاد بخورم.

من زمانی که تازه وارد سایت شده بودم اون اوایل دوست داشتم همه چی بخورم چون فکر میکردم آزادی یعنی خوردن همه چیز و  البته بگم که دوست داشتم همه چیز رو  تجربه کنم و چون در اون زمان خوردم حالا دوباره میتونم مثل دوران مجردی خودم بگم میلی به خوردن این چیزها ندارم و انتخاب کنم که نخورم یعنی بهشون رسیدم و بعد از اونها گذشتم و در محدودیت نیستم.

همین آزادی در خوردن باعث شده که بهتر رفتار کنم مثل دوران تناسبم رفتار کنم و واقعا این کم چیزی نیست و من با وجود تمام اون خوردنیها در اوایل ورودم به سایت که هر چیزی که میخواستم میخوردم حتی چیزهایی که سالها جرات خوردن اونها رو نداشتم  همه بهم میگفتن داری لاغرتر میشی و میدونستم جریان چیه و انصافا کلی ریزش سایز و وزن داشتم چون افکار من تغییر کرده بود و این نشان از قدرت ذهن من داره.

این  نشون میده همزمان قدرت افکار و رفتار من داشت تغییر میکرد و خصوصا قدرت افکار من بود که با ورودم به سایت تغییر کرده بود و نتیجه رو برای من رقم زده بود و همچنان هم میدونم اگر در مسیر بمونم و ادامه بدم نتیجه ی عالیتر  برای من رقم خواهد زد.

چقدر مثال زیبایی زدید که افراد چاقی در اطراف ما هستن که کم میخورن ولی هنوز چاقن و اگر ازشون بپرسی که چرا  اینقدر کم میخورین ولی چاقین؟

اونها هم میگن من نمی دونم چرا الان چاقم ولی خوب میدونم اگر بیشتر بخورم چاقتر میشم.

این نشون میده که افکارش چاق هستن و چقدر جالبه این افراد وقتی در موقعیتهایی مثل مهمانی و یا سفر و یا …. قرار میگیرن انتطار چاقی از خودشون دارن و واقعا هم چاقی رو تجربه میکنن و فقط به خاطر قدرت افکار هست.

یادم میاد در چند سال پیش قبل از آشنایی با سایت که در رژیم سنگین و سخت بودم به یک سفر سه روزه پیش دوستم هدایت شدم و من با هر بار خوردن یه شکلات و یا شیرینی و یا … میگفتم من چاق شدم خصوصا شب آخر با دوستم کلی چیبس و پفک خوردم و دیگه واقعا ترسیدم و به همه و خودم میگفتم من واقعا چاق شدم و وقتی اومدم شهر خودم و وزن کردم دیدم کلی وزن اضافه کردم و به مربی مبگفتم تو رو خدا ورزش سنگین بده که اینها رو آب کنم و همش ترس از چاقی و افکار بد داشتم و بالاخره چاقی رو هم جذب میکردم.

اتفاقا یه هم باشگاهی داشتم که کنار من می ایستاد و خیلی خیلی لاغر بود و برای چاقی میومد و وقتی حرفهای من رو می شنید تعجب میکرد و میگفت مگر در مسافرت چه اتفاقی میفته که تو چاق میشی؟ چرا من چاق نمیشم؟ و حالا متوجه میشم ایشون ذهن لاغری داشتن و  ذهن من پر از فرمولهای چاقی بود که من رو چاق میکرد یعنی اینقدر من اون رفتارها رو مرور میکردم که باعث میشد چندین کیلو اضافه کنم و این قدرت افکار هست.

اما من اینجا هستم که قدرت افکار و رفتارم رو تعییر بدم تا با اونها جادو کنم و جسم جدیدی خلق کنم.

یک جمله ی جادودیی رو در این فایل شنیدم که باید بارها به خودم بگم:

این مواد غدایی نیستن که قدرت چاقی من رو داشته باشن بلکه این قدرت افکار منفی و قدرت فکار چاق کننده ی من هست که من رو چاق میکنه.

پس مراقب افکارم باید باشم که هر فکری رو مرور نکنم و بعد باید مراقب باشم رفتار صحیحی داشته باشم تا با هم یک جسم متناسب و رویایی رو برای خودم خلق کنم.

(نوشته خانم فروغ عزیز در بخش نظرات)

✍️ تمرین آموزشی 📖

همه ما تجربه استفاده از برنامه های ورزشی و رژیمی برای لاغر شدن را داریم. برنامه ای به ما داده می شد که باید در طی یک هفته یا دو هفته طبق آن برنامه غذا بخوریم و ورزش کنیم و بعد از آن برای وزن کشی و بررسی نزد مشاور برویم تا ضمن بررسی عملکرد ما برنامه غذایی و ورزشی را تغییر دهد تا روند کاهش وزن ما ادامه دار باشد.

هرکی از برنامه های رژیمی استفاده کرده باشه تجربه تلخ سرزنش شدن بخاطر کم نشدن وزن یا سایز توسط مشاور یا تیم لاغری رو داره درصورتی که ما مطمئن بودیم طبق برنامه عمل کردیم اما حرف ما رو باور نمی کردند.

اکنون اگر می خواهید بدون ترس و نگرانی از سرزنش شدن بخاطر انجام ندادن دقیق برنامه لاغری خود با آرامش و احساس خوب لاغر شوید باید از روند لاغر شدن من پیروی کنید. روشی که سبب می شود تجربه ای متفاوت و سرشار از لذت و شادی به همراه لاغر شدن داشته باشید.

برای این منظور ابتدا محتوایی نوشتاری را مطالعه کنید، سپس ویدیوی آموزشی را ببینید و بعد از آن به سوالات مطرح شده به صورت شرح انشایی در بخش نظرات همین جلسه پاسخ دهید.

  • چرا با اینکه برنامه های رژیمی و ورزشی را با دقت اجرا می کردید اما به شکل دلخواه لاغر نشدید؟
  • نقش قدرت ذهن در لاغر نشدن و نتیجه نگرفتن از سایر روش های لاغری را شرح دهید.
  • با توجه به اینکه خیلی از افراد چاق به خاطر سالها رژیم گرفتن به شکل خودبخودی میزان خوردن خیلی کمی دارند چرا لاغر نمی شوند؟
  • تجربه یا نگرش خود درباره عبارت (نمی دانم با اینکه مقدار کنی غذا می خورم چرا لاغر نمی شم اما می دانم اگر بیشتر غذا بخورم حتما چاق تر خواهم شد) را شرح دهید؟
  • با توجه به محتوای نوشتاری و ویدیوی آموزشی درک و برداشت خود از این جلسه را شرح دهید؟
  • از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.68 from 25 votes

https://tanasobefekri.net/?p=30320
برچسب ها:
27 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار mkhnilofar@gmail.com
      1402/12/24 09:14
      مدت عضویت: 844 روز
      امتیاز کاربر: 1586 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 291 کلمه

      سلام استاد و هم مسیران گرامی 

      تشکر زیاد بابت این فایل عالی که برای اشخاصی مثل من که ترس از خوردن داریم واقعا کاربردی هست به طور مثال دیشب که من میخواستم افطار کنم و روزه بیسحری هم گرفته بودم تا یه کمی غذا خوردم به خودم میگفتم وای بسه نخور ولی خوب هنوز گرسنه بودم بعد به خودم گفتم ببین قدرت افکار یادت بیاد ودوتا مثال عالی استاد غذاها قدرت چاق کنندگی ندارند افکار تو را چاق میکنن خلاصه با خودم کلی حرف زدم و به اندازه نیازم هم خوردم و اصلا احساس سنگینی نداشتم و تا احساس سیری کردم تونستم از غذا دست بکشم و یه موضوع جالب‌تر اینکه به نظر من افکار خودشون وزن دارن مثلا افکار درست وزن منفی و افکار اشتباه وزن مثبت دارن من هر وقت به این باور میرسم که میتونم لاغر بشم غذا ترس نداره و یه احساس خوبی بهم دست میده حتما طی اون روز یکی بهم میگه لاغر شدی خودمم احساس سبکی دارم ولی وقتی عذاب وجدان از خوردن واحساس چاقی دارم احساس میکنم اونقدر چاق شدم که لپام جلوی دیدمو گرفته و اینو تازه کشف کردم که من خودم بیشتر از اونی که هستم چاق تصور می‌کردم من یه روزی ۶۳ کیلو یا حتی ۶۰ کیلو بودم و به شدت احساس می‌کردم چاقم در حالی که همه میگفتن تو چاق نیستی و الان که ۷۰ کیلو هستم آرزوم اینکه ۶۰ کیلو بشم و جالب‌تر اینکه کمتر احساس چاقی نسبت به اون موقع دارم و بدنمو بیشتر دوست دارم الان دخترم در شرایط خودمه و من فقط سعی میکنم باورهای درست براش بسازم وخیلی حواسم هست چی بهش میگم و از قدرت افکار براش گفتم و این فایل عالی رو میخوام بدم گوش کنه 

      بازم ازتون ممنونم استاد به خاطر این دوره بینظیر

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حیرت انگیز
      1402/07/18 20:01
      مدت عضویت: 318 روز
      امتیاز کاربر: 696 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 568 کلمه

      به نام خداوند روزی دهنده ام 

      سلام خدمت استاد ارجمند و دوستان همگام 

      حل تمرینات روند لاغر شدن من 

      • چرا با اینکه برنامه های رژیمی و ورزشی را با دقت اجرا می کردید اما به شکل دلخواه لاغر نشدید؟
      • برنامه های رژیمی و ورزشی با وجود فشارهای زیاد جسمی و ذهنی که به ما وارد می‌کردند اما بعد از گذشت مدتی ما دچار یک چسبندگی وزنی می‌شدیم و حتی با کمتر کردن مقدار غذا و یا بیشتر کردن فشار ورزش هم این استاپ وزن شکسته نمیشد و ما همیشه در یک فاصله ای تا وزن دلخواه و ایده آل خودمان قرار می‌گرفتیم و با دیدن تلاش‌های زیاد اما نرسیدن به لاغری دلخواه دلسرد می‌شدیم و انگیزه خودمان را از دست میدادیم و همه چیز را رها میکردیم 
      • نقش قدرت ذهن در لاغر نشدن و نتیجه نگرفتن از سایر روش های لاغری را شرح دهید.
      • قدرت ذهن بزرگترین دلیل تاثیر نداشتن روش‌های لاغری مختلف بود چون ما آنگونه که بدون دردسر و خودبه خودی چاق شده بودیم قصد لاغری نمی‌کردیم و از راه برعکس و مرحله آخر که تحت فشار گذاشتن جسم بود می‌خواستیم لاغر شویم در حالی که تمام افکار و فرمول‌هایی که باعث چاقی ما شده بودند سرجای خودشان دست نخورده مانده بودند و فقط منتظر بودن دوران محنت رژیم تمام شود و دوباره روزگار از سر بگیرند و همین باعث می‌شد مدتی که رژیم بودیم در محدودیت به سر میبردیم و بعد پایان رژیم ما به همان روال سابق با خوراکی ها رفتار پرخوری و ذهن چاق انجام میدادیم و در آخر نتیجه ای برای ما حاصل نمیشد 
      • با توجه به اینکه خیلی از افراد چاق به خاطر سالها رژیم گرفتن به شکل خودبخودی میزان خوردن خیلی کمی دارند چرا لاغر نمی شوند؟
      • چون اصلا نحوه خوردن و مقدار خوردن ما نیست که ما را لاغر می‌کند بلکه یک سری مجموعه افکار و ذهنیات باعث تغییر تمایلات و رفتار ما می‌شود و چاقی را رقم می‌زند 
      • کسانی که بخاطر سالها رژیم خودبه خود کم می‌خورند ولی باز هم لاغر نمی‌شوند و بدن آنها به همان حجم غذا عادت می‌کند و آنها حتی اگر کمتر هم بخورند باز هم لاغر نمی‌شوند چون گیر کار چاق شدن ما در عوامل بیرونی نیست بلکه از درون خودمان و ذهنمان است 
      • تجربه یا نگرش خود درباره عبارت (نمی دانم با اینکه مقدار کنی غذا می خورم چرا لاغر نمی شم اما می دانم اگر بیشتر غذا بخورم حتما چاق تر خواهم شد) را شرح دهید؟
      • من سالها از این قضیه اعتراض میکردم که ای بابا من هر چقدر کم و کمتر میخورم لاغر نمی‌شوم ولی فقط کافی است یک هفته رژیم و کم خوری نداشته باشم بلافاصله چاقی بیشتر را تجربه میکنم و این فرمول ذهن من شده بود و باعث شده بود نسبت به خودم و جهان هستی خشم زیادی داشته باشم و از نوع خلقت خودم به خداوند گلایه و شکایت کنم حتی بارها همسر من که شاهد تلاش‌های من برای لاغری بود به حرف می آمد و می‌گفت ای بابا چرا بدن تو اینطوری است ،و برایم ثابت شده بود که باید این سرنوشت تلخ را بپذیرم و راحت زندگی کنم ولی واقعا پذیرش چاقی برایم غیر ممکن بود و مدتی بعد رها کردن تمام روش‌ها و چاقتر شدن دوباره با یک روش و تکنیک جدید به جنگ چاقی و بدن بینوای خودم میرفتم قافل از اینکه خانه از پای بست ویران است و اصلا مشکل کار از ذهن منه که در جسمم بصورت چاقی نمایان میشه 
      • پروردگارا روزیمان کن فهم بیشتر و رفتار صحیحتر را 
      • الهی به امید تو 
      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 505 کلمه

      سلام و عرض ادب به همگی جواب سوال یک چونکه چطور میشه با ذهنی چاق جسمی لاغر داشت من هر چقدر رژیم بگیرم ورزش کنم هم دوباره برمیگردم به وزن قبلی و این یعنی اینکه ما این چاقی را از ریشه حل نکرده ایم و برای ریشه یابی باید از همان مسیر چاقی برگردیم به مسیر لاغری چونکه ما ورزش نکردیم رژیم نکرفتیم ک چاق بشیم پس راه حل موجود کاملا غلط و این دو هیچ کدام راه حل نیستندجواب سوال دوم کاملا مشخص که ذهن در لاغری نقش مهمی رو ایفا میکنه چون این بدن از ذهن که دستور میگیره پس تا ذهن درست نشه ما در همین محدوده چاقی میمونیم و این یعنی بیخود درجا زدن البته که تغییر ذهن کار هرکسی نیست ولی یادمون نره که لیز خوردن نباید مارو نا امید کنه بلکه باید با زمان دادن و تفکر کردن متوجه بشیم مشکل ما از کجاست جواب سوال سوم چونکه تا ذهن لاغر نشه جسم لاغر نمیشه مشکل اونا ذهنی ن تعداد قاشق های غذاییجواب سوال چهارم خب نظرم در این عبارت اینکه کاملا به شکل دیکته شده ای به ذهن گفته شده غذای بیشتر مساوی با چاقی بیشتر زمانی بود که من با دو قاشق اضافه تر یا یک بشقاب سیب زمینی کل سیستمم بهم میریخت میگفتم دیدی رعایت نکردی حالا میخوای چاق شی دیکه خب نظرم راجب ویدیو استاد عزیزم اینه که قبل از اینکه فایل رو گوش بدم برا من سوال بود ک من دو تا مورد لاغر در اطرافم هست یکی به اندازه نیازش مثلا پنج قاشق میخوره و سیره نمونه بعدی بشقاب بشقاب برنج میخوره و توجهی به احساس سیری نداره به اندازه مورد اول میگفتم چرا این دوتا متفاوت عمل میکنن ولی هر دو لاغر هستند تا اینکه این فایل استادگف ک هر دو یک وجه مشترک دارند هر دو از لحاظ ذهنی لاغری هستند فقط عملکردشون متفاوت ، ک خیلی مهم نیست حالا همیشه تو ذهنم میومد ک فرذ لاغری ک خیلی پرخوری میکنه حتما بدنش اونارو جذب نمیکنه و همه دفع میکنه یا نه تند تند دفع میکنه چیزی برای چاق شدن نمیمونه که الان متوجه شدم نه مسئله اصلی ذهن لاغر اوناس چون اونا اصلااا تو نخ چاقی نیستن هیچوقت کدر مورد مثال بعدی استادم من گفتم ک بعد رژیمم غذام تقریبا همون قدر موند همیشه خواهر زادم ک متناسب میگف هنوزم میگه که تو اندازه ی بچه غذا میخوری چرا انقد کم میخوری قبلا به روش رژیمی میخوردم ولی بعدا گفتم همین قدر نیاز بدنمه و عادت کردم میدونم دستو پا شکسته کامنت میزارم بخاطر حواس پرتم ولی هر موقع کامنت میزارم و رو ذهن لاغریم کار میکنم احساس میکنم دارم لاغرتر میشم و این جای امیدواری داره ک باید ادامه بدم 

      و اینکه واقعا به اندازه خوردن لذت بخش ، نکته جالبش اینه ک وقتی گرسنه ای و غذا میخوری لذت بیشتری میبری از غذا و سبکم از سر سفره بلند میشی بدون هیچ عذاب وجدانی سنگینی و ناراحتی 

      به امید خدا ایشالا منم میرم تو دسته متناسب ها

      البته که در مسیرش هستم از همون راه دور میزنم همون جاده رو ، و نم نم میرسم به ایستگاه وزن ۵۶ کیلو  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار saberizahra80
      1400/06/03 10:59
      مدت عضویت: 1588 روز
      امتیاز کاربر: 3426 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 637 کلمه

      سلام🙂

      چند روزی بود با خودم مرور میکردم کاش استاد یه لایو بذارن یا یه فایل آموزشی رایگان 

      انگار یه جورایی ما رو بدعادت کردین به طعم تازه فایلهای به روز …و امروز که دیدم استوری کردین سریع اومدم که ببینم.

      استاد تمام این دوتا ماجرایی که تعریف کردین چقدر برای همه ما آشنا بود

      افراد متناسبی که پرخوری میکنن و افراد چاقی که بسیار کم میخورن ولی چاقن …یا در یه سفر دو سه روزی چند کیلو اضافه وزن پیدا کردن…

      خانواده من همگی چاقیم ..پدرم چاقی شکمی دارن ولی مادر و من و دو تا برادرها چاقی سر تا پا داریم..و از زمان نوجوانی من مادرم به دلایل مختلف مثل بیرون زدگی چند تا از دیسک کمر و…رژیم گرفتن ها رو شروع کردن و از نوجوانی من یادمه که پدرم بارها سر سفره به مادر میگفتن اینقدر نخور اینهمه برنج درست میکنی چرا…یا چرا بی تحرکی و پیاده روی نمیری….و مادرم هم که با اینکه غذاشون زیاد نبود همیشه عذاب وجدان داشتن که زیاد گرسنه میشن یا اراده ندارن رژیم رو نگه دارن با اینکه تا الان شاید ۱۰ ،۱۲ بار رژیم گرفتن و هربار هم ۱۰تا ۱۵ کیلو کم کردن ولی باز برگشته 

      ما بجه ها  هم تا سن پایان سن دانشگاه و حتی بعد تر متناسب بودیم و کم کم به خاطر تکرار همین افکار و افکاری مثل چاقی ژنتیکی و افزایش سن و…چاق شدیم

      الان هم هیچ کدوم از ما پرخور نیستیم و حجم غذاییمون به اندازه است ولی همواره از همین مقدار هم ترسیدیم و مدتها مقدار کمتر خوردیم که چاقتر نشیم

       از دوران دانشکاه من یه دوستی دارم که از همون سالهای اول همواره در حال کم خوری و به قول خودش “رژیم سگی”(عذرخواهی میکنم )بود و موقعی که برای خودمون غذا میپختیم من یه بشقاب برای خودم میکشیدم ولی اون یه کف گیر کوچیک میکشید ولی بعد بارها و بارها میرفت از قابلمه دوباره میکشید …اون موقعه ها من متناسب بودم وبرام عجیب بود این رفتار و بارها بهش میگفتم که خوب از اول بریز توی بشقابت دیگه….

      ولی همین رفتار رو من بعدها خودم تکرار میکردم(تاثیر ورودی دیدن یه رفتار اشتباه)و اول کم میکشیدم بعد میرفتم سر قابلمه و به نظرم یه جورایب هم خودمون رو فریب میدادیم و جالبه با فشار شکم هم دیگه از خوردن دست میکشیدیم و عذاب وجدان زیاد خوردن بعدش که دیگه همگی ازش به وفور خاطره داریم…. ایشون هنوز هم دائما در حال رژیم هستن و من بارها دیدم که برای خودش به مناسبت تولدش کیک پخته ولی اونو نخورده و داده همسایه هاش…..و همواره به قول یکی از دوستان در یک موج سینوسی در حال افزایش و کاهش وزن هست

      بارها هم توی این مدت دیدم افراد چاقی که همزمان مهمان بودیم و خیلی کم ودر حد چند قاشق برنج غذا خوردن ولی تا حالا من لاغریشون رو ندیدم…

      همیشه از محدودیت رژیم متنفر بودم و دوست داشتم در همه چی حتی  در انتخاب مقدار و نوع غذام هم آزاد باشم برای همین نسبت به خیلی از دوستان کمتر از رژیمها استفاده کردم و ورزش رو ترجیح میدادم به کم خوری…

      کاملا این حرفها رو درک میکنم و چقدر خوشحالم که هدایت شدیم به مسیری که هییییچ محدودیتی در کار نیست هیییییچ ورزشی نداره 

      به مرور تمام رفتارها و افکارمون تغییر کرده واز هر چیزی که میلمون میکشه به هر اندازه که نیازمون هست میخوریم و چقدر این آزادی لذت بخشه…

      و من همیشه  اینو میخواستم که از اسونترین راه متناسب بشم که خدا هدایتم کرد به این مسیر اسان و شگفتی ساز خدا رو هزار بار به خاطرش شاکرم

      به قول استادی آگاهی که اتفاق بیوفته دیگه نمیشه بی خیالش شد الانم وقتی که همه ما متوجه شدیم که چاقی ما در ذهن و افکار ما است دیگه  نمیتونیم فقط با تغییر در رفتار غذایی مثل برنامه های غذایی و برنامه های  ورزشی به تناسب برسیم و تنها راه صحیح و درست لاغری با ذهنه که همه ما داریم در این مسیر پیش میریم 😍😍

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار متناسب موفق
      1400/06/03 08:53
      مدت عضویت: 1140 روز
      امتیاز کاربر: 13314 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 855 کلمه

      سلام استاد ممنون از فایل زیباتون ، صبح حالمو عالی بود عالی تر کرد .

      اون مثال دومی که زدین خیلی برام آشناست عین شو زندگی کردم مدت زیاد باترس غذا خوردم و چاق میشدم .

      به لطف آموزشهای دوره رایگان شما کلی زندگیم تغییر کرده و منتظرم وارد دوره بشم و از آموزشهای بیشتری برخوردار بشم .

      ولی در همین ۵ماه اینقدر حالم خوب بوده که دلم میخواد به همه بگم اینطور مسیری هست اینقدر خودتونو اذیت نکنید .

      ولی متاسفانه بعضی در مدار حرفهای ما نیستند ولی دو تا ازدوستام که همراه شدند خیلی از من تشکرمیکنند و همیشه برایتان دعامیکنند .

      به وضوح تغییر را در حرفها و زندگیشان حس میکنم چون باهم ارتباط،زیادی داریم میبینم دیگر از غصه خوردنهای الکی و غیبت کردنها خبری نیست .بیشتر باهم دیگه تبادل نظر میکنیم و حال همو خوب میکنیم و برای این کار بیشتر از فایلهای زندگی با طعم خدا استفاده میکنیم و نکات اصلی رو به هم دیگه گوشزد میکنیم و بارها شنیدم که میگویند تنشهای ما باشوهرو خانواده شوهر خیلی کم شده .خداروهزاران بارشکر

      درصورتی که اوضاع الان طورییه که واقعا جایی ناراحتی و افسردگی زیاد دارد ولی خوشبختانه به لطف استاد ما به اینها خیلی کم توجه میکنیم .

      زندگی خودم رو که استاد کامل تغییر دادین درخانه ایی که فایل ها مسخره والکی برداشت میشد .کار به جایی کشیده که دیروزی از تعداد کشته شدگان کرونا ناراحت بودم شوهرم میگه مگه خودت به ما نمیگین رعایت کنید ولی خودتونو درگیر اخبار کرونا نکنید.

      من آدمی بودم که از قیافه خودم و هیکلم متنفر بودم وقتی کسی از من تعریف میکرد فکر میکردم داره من رو مسخره میکنه.حالا هرروز صبح به خودم درآینه صبح بخیر میگویم و ازاینکه خداوند موجودی اینگونه آفریده که به خودش آفرین گفته به خود میبالم و میگویم عاشقت هستم .ومیخواهم مرا ببخشید که سالیان سال ازش بیزار بودم حالا عاشقانه دوستش دارم .

      همیشه چادر میپوشیدم که کمتر اندام من دیده شود و کمتر زشتی های هیکلم دیده شود طوری که سایه ام آزار دهنده بود .

      ولی الان عاشق چادرم هستم وقتی میپوشم حس تناسب دارم اصلا هیچ چیزی از زشتی نمی بینم حتی سایه ام هم زیبا شده .چون ذهن من متناسب شده  بااینکه هنوز وزنم بالاست ولی من متناسبم .

      وقتی دوسال پیش فقط ۳کیلو اضافه وزن داشتم چون ذهنم چاق بود خودم رو چاق می بینم ولی الان بااین آموزشها از سایز۴۶ به ۴۴ آمدم ولی همین یک سایز اینقدر حال من رو عوض کرده که کیف میکنم .اصلا حس چاق بودن را نمیفهمم مگر جلو آینه بروم که بفهمم هنوز چاقم .

      که بازم این جلو آینه رفتن من رو از خودم بیزار نمیکند بلکه عشق به خودم میدهم .

      این دوست داشتن خودم باسالها مشاوره  به دست نمی آمد .حالا با آموزشهای شما استاد عزیز می فهمم اول خودت را باید دوست داشته باشی یعنی چی ؟

      قبلا میگفتن یعنی اینکه لباس قشنگ بپوشی تکه گوشت خوب را خودت بخوری و برای خودت تفریح و گردش کنی ….

      پس چرا افراد زیادی این کارها رو انجام میدهند بازهم حالشان خوب نیست .

      دوست داشتن خودت یعنی واقعااااا از خودت راضی باشی وقتی جلو آینه میروی به خودت ببالی ازاینکه مادر وهمسر هستی و وجودت برای خانه و خانواده ات،  اساسی است خوشحال باشی .وقتی لباسی را میپوشی ازاینکه خداوند اندامی بی عیب و نقص به تو داده شکر کنی نه از پستی و بلندی های بدنت بنالی و بدنت رو سرزنش کنی ..من خودم رو دوست نداشتم ولی الان خودم رو لایق بهترینها میدانم و از خدایم بهترینها رو میخواهم .

      نمی دانم چه اتفاقی افتاد که اینگونه شدم باید رمزش را از استاد اکسیر عشق بپرسیم .

      بالذت ورزش میکنم و درخانه غر نمیزنم که چقدر بشورم و بسابم .یک فایل میگذارم و شروع میکنم و از پختن و فعالیت لذت میبرم .کاری که قبلا که انجام میدادم اینقدر غر میزدم که همه رو دیونه میکردم .

      ناله و شکایتم خیلی کم شده سعی میکنم با فرزندانم بیشتر ارتباط برقرار کنم .

      باورهایم در مورد مواد غذایی اینقدر تاثیر گذاشته که به خانواده ام سرایت کرده .مدتی هرچیزی غذا میپختم اضافه میامد خانواده ام میگفتن شاید برنجش خوبه .بعد که دقت کردم دیدم نهه بشقابهای دومی که میکشن دیگه نیست اینطور شد که من از دوپیمانه برنجم کم کردم .

      .سرنقطه سیری مشکل داشتم اکثر وقتها دویاسه لقمه بیشتر میشد .و بهش فکرمیکردم .آخرش،به خودم گفتم بذار ذهنت درستش میکنه .الان توی نقطه سیری عالی شدم به راحتی به اندازه نیازم میخورم .

      قبلا شیرینی دوست داشتم همیشه با ترس یکی رو میخوردم .اتفاق جالبی که برام سه روز پیش افتاد یکی از دوستان شیرینی برایم آورد که پر از شهد بود من یکی را برداشتم یک گاز کوچک زدم ولی اصلا دوست نداشتم اگر ادامه میدادم حالم بد میشد .بدون اینکه بقیه اش را بخورم انداختمش .

      بعد که بقیه خوردند همه به به وچه چه کردن .من تعجب کردم پس چرا من خوشم نیامد .روز بعد که خواستم دوباره امتحان کنم تا سرجعبه رو باز کردم همون حالت برام تداعی شد .اصلا دیگه نخوردم و بهشم فکرم نکردم .ذهن من هرچیزی رو برای خوردن انتخاب نمیکنه .و بعضی وقتها از یک نیمرو یا نون وپنیر لذتی میبره که خدا میدونه .

       استاد اینها گوشه کوچکی از زندگی من است که زندگیم زمین تا آسمان فرق،کرده .

      همیشه دعا گوی شما هستم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم