0

گام ۴۱: روند لاغر شدن من

روند لاغر شدن
اندازه متن

سال ۱۳۹۳ که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفتم هر بار کتاب یا مطلبی مطالعه می کردم که نویسنده از خودش درباره موفقیت مثال زده بود دوست داشتم من هم در زندگی به سطحی از موفقیت دست پیدا کنم که بتوانم از خودم مثال بزنم.

در آن زمان حتی تصور اینکه این روز فرا خواهد رسید را نداشتم.

اما به لطف خدای مهربان امروز با افتخار می توانم درباره روند لاغر شدن از خودم مثال بزنم تا برای دیگران الگوی انگیزاننده برای لاغر شدن باشم.

روند لاغر شدن من

امروز که در حال نوشتن این متن برای فایل آموزشی در مسیر لاغری من هستم نه تنها درباره خودم صحبت می کنم بلکه تصویری از دوران چاقی ام را بعنوان سند موفقیتم به نمایش عموم قرار داده ام.

لاغری با ذهن رضا عطارروشن

این طریق مثال زدن از خود فراتر از آنچیزی بود که سالها در کتاب موفقیت خوانده بودم.

مستندهای زیادی درباره افراد موفق تماشا کرده ام و زندگی نامه های آنها را مطالعه می کنم اما نکته جالب توجه این است که کمتر پیش می آید فرد موفقی درباره خود و روش موفقیتش صحبت کند یا دوره های آموزشی برگزار کند.

معمولا افرادی بعنوان گزارشگر به سراغ آنها رفته و درباره چگونه موفق شدنشان با آنها گفتگو می کنند درحالی که بیشتر تمرکز و توجه آنها به سختی هایی است که فرد در مسیر موفقیت خود با آنها روبرو شده است.

از نکات جالب توجه درباره روند لاغر شدن من این است که هرگز درباره شکست یا سختی های روند لاغر شدن توضیح نداده ام نه به این دلیل که نخواسته ام درباره شکست هایم صحبت کنم بلکه به این دلیل که در مسیر موفقیتم هرگز شکست نخورده ام که بخواهم درباره آن توضیح بدهم.

مسائلی که در مسیر لاغری با ذهن سپری کرده ام به هیچ عنوان در مقابل مسائل و مشکلاتی که در ۳۵ سال چاقی با آن مواجه بودم هیچ نبود که قابل صحبت کردن باشد.

روند لاغر شدن من همواره با موفقیت و روند لاغرتر شدن بوده است و عقیده دارم این تنها مسیر موفقیتی است که فردی که آن را طی کرده است هرگز شکست نخورده است و توضیحی درباره مشکلات و سختی های مسیر به یاد ندارد که درباره آنها توضیح ارائه دهد.

آموزش لاغری با ذهن
آموزش زبان لاغری

آموزش زبان لاغری

از زمانی که بعنوان مدرس لاغری با ذهن مشغول تهیه و آموزش دوره های شگفت انگیز لاغری با ذهن به علاقمندان شده ام تمام سعی من این بوده است که افرادی که قدم در مسیر لاغری با ذهن می گذارند هرگز طعم شکست و ناکامی را تجربه نکنند.

اگرچه افرادی در این مسیر لیز خورده و ممکن است مدتها آن را رها کنند اما هرچقدر که زمان ببرد دوباره به این مسیر برگشته و لاغری از طریق قدرت ذهن خود را ادامه می دهند.

از نظر من لیز خوردن افراد در مسیر لاغری با ذهن شکست محسوب نمی شود بلکه فرصتی برای کسب اطمینان بیشتر برای تاثیرگذار بودن لاغری با ذهن است.

بارها در نوشته افرادی که لیز خورده و از مسیر یادگیری خارج شده اند خوانده ام که بعد از مدتی که دوباره به این مسیر برگشته اند با اطمینان و شور و اشتیاق بیشتری مسیر لاغری با ذهن را ادامه داده اند.

از شگفتی های آموزش های روند لاغر شدن من این است که اگر فرد حتی یک یا دو جلسه آموزشی را مشاهده کند هرگز نمی تواند از مسیرهای معمول جامعه برای لاغر شدن اقدام کند.

اگر وسوسه شده و از روش دیگری برای لاغری استفاده کند خیلی سریع متوجه اشتباه بودن مسیر خود می شود و با اشتیاق و انگیزه بیشتری به مسیر لاغری با ذهن برگشته و مسیر خود را ادامه می دهد.

مسیر لاغر شدن من، شرح حالی واقعی و مستند درباره مسیری است که از چاقی تا لاغری پیموده ام. مسیری که درباره تک تک قدم های خود در این مسیر در فایل های متعدد توضیح داده ام.

مسیری که اگر هر فردی که اضافه وزن دارد با اشتیاق و اطمینان قدم در این مسیر گذاشته و سعی کند به آنچه گفته شده است عمل کند، چه بخواهد چه نخواهد لاغر خواهد شد و از آن مهمتر لاغر خواهد ماند.

روند لاغر شدن من نه تنها مسیری شگفت انگیز برای رهایی از چاقی است بلکه سبب می شود فرد از هر موضوعی که در زندگی موجب ناراحتی و رنج و اندوه او شده است رها شود.

رهایی از اضافه وزن، بهانه ای برای رهایی از هر موضوعی است که در ذهن و قلب ما سنگینی می کند.

خداوند را سپاسگزارم که در مدت حیاتم در دنیای مادی توفیق تغییر جسم و زندگی خودم را پیدا کردم و توانسته آنچه باعث تغییر و تحول زندگی ام شده است را تحت عنوان مسیر لاغر شدن من با دوستانی که علاقمند به تغییر هستند به اشتراک گذاشته و شاهد موفقیت دوستانم باشم.

خواندن توضیحات ساکنین سرزمین لاغرها درباره موفقیت خود با استفاده از آموزش های سایت تناسب فکری زیباترین و ارزشمندترین نوشته های دنیا برای من است.

نتایج دنبال کنندگان روند لاغر شدن من

چقدر برای من این مقایسه کردن رفتار افراد چاق و لاغر خوشایند هست و لذت میبرم و از وقتی در دوره ها هستم همیشه کنجکاو رفتار اونها هستم و خود من به شخصه همیشه به رفتار چاقها و لاغرها و حتی به  تفاوت اونها در خرید کردن در هایپر مارکتها نگاه میکنم (که دیدم استاد هم در فایلی به همین موضوع اشاره کردن ) و یا به تفاوت سفارشات اونها در رستورانها و خلاصه هر جا که در اطرافم باشن به اونها توجه میکنم و کلی برام درس داره و خیلی از این کار  لذت میبرم.

حتی در جمع بارها به طرز تفکر اونها در مورد  مواد غذایی و … توجه میکنم و میبینم که چقدر افکار اون چاق و لاغر با هم متفاوت هست و در دلم میگم ببین اینه تفاوت جسم شما  به خاطر تفاوت در قدرت افکار و باورهای شما هست  معمولا افراد چاق کلی دلیل و توجیه برای چاقی خودشون دارن و کلی تعریف از مواد عذایی دارن اما متناسبها اینطور نیستن … .

خیلی خوبه همین جا منم در مورد تغییرات خودم بگم که اینقدر کمتر از گذشته ی خودم میخورم که یه جاهایی که یادم میاد قبلا چقدر میخوردم وحشت میکنم و فکر کنم اگر حالا بخوام به  اون مقدار گذشته بخورم واقعا نتونم و حالم بد بشه و یا فشار شکمی داشته باشم.

به قول یکی از دوستان معده ی من انگار در گذشته بخش بخش بود یه جاهاییش مخصوص میوه بود و یه حاهایی مخصوی غدا و  یه حاهایی مخصوص دسر روی سفره و یه جاهایی مخصوص شیرینی بعد از غذا و یه جاهایی مخصوص چایی و خلاصه کلی از این چیزها  بود.

ولی در حال حاضر معده ی من  انگار یک بخش داره من میتونم یا غدا بخورم یا میوه یا شیرینی و …. باید انتخاب کنم و بخورم و  حالا اگر بعد از مدتی  (حالا کم یا زیاد )دوباره گرسنه شدم در هر زمانی بود  دوباره میخورم و این برای من خیلی جالبه پس در گذشته چطور بودم و اما حالا چطور هستم ؟؟

تفاوت افکار و رفتار چاق و لاغر

استاد چقدر به نکته ی قشنگی اشاره کردین که این فرد متناسب در مهمونی شما باید فکر میکرد که در طول روز چی میخوره و بعد به شما بگه.

ولی اگر از فرد چاقی بپرسی چی میخوری خیلی راحت میگه در چه ساعتی به چه مقداری از غدا مصرف میکنه چون سالها در این افکار غوطه ور هستن مثل گذشته ی خود من که سالها به خاطر رژیمم میدونستم طبق برنامه چند قاشق برنج با چند قاشق خورشت و یا چه مقداز نون با چه مقدار گوشت باید بخورم تازه جابه جا میکردم اونها رو حساب و کتاب میکردم.

اگر مهمان بودم و یا میخواستم به رستورانی برم کلی برنامه ریزی میکردم که چی بخورم چی نخورم که چاق نشم و خلاصه همیشه در گیر خوردنم بودم و فکر میکردم این درسته و من رو لاغر میکنه در حالی که خواهر خودم به راحتی هر چیزی رو در هر مقدار دلخواهش که میخواست میخورد و لاغر هم بود و تازه من رو مسخره میکرد و میگفت بس که تو حساسی در خوردن چاق هم میشی.

نتایج هنرجوی روند لاغری من

از وقتی در این راهم صد درجه تغییر کردم. هر وقت میلم باشه میخورم، نباشه نمی خورم. مقدارش هم که بستگی به نیاز جسمم داره.

یه روز چند قاشق بیشتر می خورم و یه روز کمتر و اصلا حساب و کتاب نداره و نمیشمارم که ببینم چقدر خوردم فقط تمرکزم بر روی نیاز جسمم هست که به فشار شکمی نرسم و قبل از اون خوردنم رو کنار بزارم همین.

چون واقعا رسیدن به این حالت برای من آزار دهنده هست و از اون متنفرم و هر وقت اینطور بخورم احساس میکنم در شان یک انسان رفتار نکردم.  

اتفاقا چند وقت پیش خانه مادرم بودم که دیدم خواهرزادم که ایشون هم دقیقا مثل خود اون دوران من عاشق چیبس و پفک و کرانچی هست با کلی چیبس و پفک وارد شد و چون من اون موقع ها هر شب باید میخوردم حتی وقتی رژیم بودم به زور از خوردن هر شب اونها می گذشتم و در نهایت شاید آخر هر هفته مقداری می خوردم و یا خلاصه در جایی چند بار میخوردم چون من در اون دوران برای هر تفریحم و حوصله سر رفتن و یا مهمانی و یا … باید از این نوع خوراکیها تهییه میکردم و میخوردم.

اما الان واقعا مثل اون موقع ها میلم نمیشه و اگر نباشه من نمیخورم و هوس نمیکنم و حالا اگر باشه و واقعا جا داشته باشم میخورم. اما ایشون که مقدار زیادی هم تپل هست با کلی پاکت هله هوله وارد شد و شروع به خوردن انواع اونها کرد و من سیر بودم و نخوردم نه که بترسم نه اگر سیر باشم که هیچ چیز نمیتونم بخورم و اگر که گرسنه باشم هر چیزی بخوام به راحتی میتونم بخورم.

خلاصه لب نزدم و میدیدم که ایشون چطور با حرص و ولع میخوره خصوصا که همیشه از طرف پدر و مادرش می شنوه که نباید بخوره انگار حریص تر هم شده و همه رو به تنهایی خورد.

اتفاقا همونجا بود که گفتم ببین اصلا بحث چاقی و لاغری و و کالری و این حرفها  نیست چون من در ابن راه آزادی کامل دارم ولی من دیگه آنقدر مشتاق خوردن اونها نیستم و میل به خوردن اونها ندارم اونم در این حجم زیاد که ایشون خورد و کلا من  تغییر کردم و من دیگه دوست ندارم به این شکل رفتار کنم و بر حسب عادت همیشگی که عادت کردم این کار رو انجام بدم  رفتار کنم که و خودم رو مجبور کنم که  هر شب باید چیبس و پفک بخورم.

پرخوری کردن

لاغر پرخور یا لاغر متناسب

من نه رفتار اشتباه مبخوام نه افکار اشتباه میخوام که داشته باشم حتی اگر فرد لاغری باشم اما پرخوری داشته باشم بازم اون در نظر من ایده ال نیست و از رفتارهای اون شخص، حالم بد میشه که چقدر پرخوری میکنه و به خودش و جسمش داره اسیب میرسونه.

در واقع من متوجه میشم که چنین فردی رفتارهای اشتباه و اما افکار صحیح داره و در نهایت جسم صحیحی هم خواهد داشت و این نشان از قدرت ذهن ما انسانها  هست و نشون میده که اون ذهن من هست که  نتیجه رو برای من رقم میزنه.

پس افراد چاق که رفتار اشتباه به همراه افکار اشتباه دارن جسم نادرست و چاقی خواهند داشت که در زمان رژیم این افراد چاق میان رفتار خودشون رو دست کاری میکنن در حالی که افکار  اونها دست کاری نمیشه و چون قدرت افکار خیلی بیشتر از رفتار هست پس رژیم تاثیر همیشگی نداره و سریع ما دوباره چاق میشیم.

خود من که حتی تا وزن ۵۹ کیلو پایین  اومدم و ۳۰ کیلو کم کردم اما دوباره خیلی راحت داشتم هر ماه یک کیلو یک کیلو بالا میرفتم و چاق میشدم چون نمیدوستم که باید افکارم رو با رفتارم هماهنگ کنم و من ترس از خوردن و چاقی داشتم من کلی افکار نادرست داشتم و در نهایت من رو دوباره چاق میکرد.

من به خاطر اینکه بعد از ازدواجم چاق شدم و همیشه محدودیت داشتم و میخواستم به زور خودم رو لاغر کنم  کلی از مواد غذایی رو جرات نداشتم و هیچ وقت تجربه نکردم و تازه ۶ سالی هم بعد از بارداری دومم مداوم رژیم داشتم که خیلی از رفتارهای کم خوری و درست خود به خود در من هست و هنوزم آثارش رو همراهم دارم و نمیتونم مثل قبل زیاد بخورم.

من زمانی که تازه وارد سایت شده بودم اون اوایل دوست داشتم همه چی بخورم چون فکر میکردم آزادی یعنی خوردن همه چیز و  البته بگم که دوست داشتم همه چیز رو  تجربه کنم و چون در اون زمان خوردم حالا دوباره میتونم مثل دوران مجردی خودم بگم میلی به خوردن این چیزها ندارم و انتخاب کنم که نخورم یعنی بهشون رسیدم و بعد از اونها گذشتم و در محدودیت نیستم.

همین آزادی در خوردن باعث شده که بهتر رفتار کنم مثل دوران تناسبم رفتار کنم و واقعا این کم چیزی نیست و من با وجود تمام اون خوردنیها در اوایل ورودم به سایت که هر چیزی که میخواستم میخوردم حتی چیزهایی که سالها جرات خوردن اونها رو نداشتم  همه بهم میگفتن داری لاغرتر میشی و میدونستم جریان چیه و انصافا کلی ریزش سایز و وزن داشتم چون افکار من تغییر کرده بود و این نشان از قدرت ذهن من داره.

این  نشون میده همزمان قدرت افکار و رفتار من داشت تغییر میکرد و خصوصا قدرت افکار من بود که با ورودم به سایت تغییر کرده بود و نتیجه رو برای من رقم زده بود و همچنان هم میدونم اگر در مسیر بمونم و ادامه بدم نتیجه ی عالیتر  برای من رقم خواهد زد.

چقدر مثال زیبایی زدید که افراد چاقی در اطراف ما هستن که کم میخورن ولی هنوز چاقن و اگر ازشون بپرسی که چرا  اینقدر کم میخورین ولی چاقین؟

اونها هم میگن من نمی دونم چرا الان چاقم ولی خوب میدونم اگر بیشتر بخورم چاقتر میشم.

این نشون میده که افکارش چاق هستن و چقدر جالبه این افراد وقتی در موقعیتهایی مثل مهمانی و یا سفر و یا …. قرار میگیرن انتطار چاقی از خودشون دارن و واقعا هم چاقی رو تجربه میکنن و فقط به خاطر قدرت افکار هست.

یادم میاد در چند سال پیش قبل از آشنایی با سایت که در رژیم سنگین و سخت بودم به یک سفر سه روزه پیش دوستم هدایت شدم و من با هر بار خوردن یه شکلات و یا شیرینی و یا … میگفتم من چاق شدم خصوصا شب آخر با دوستم کلی چیبس و پفک خوردم و دیگه واقعا ترسیدم و به همه و خودم میگفتم من واقعا چاق شدم و وقتی اومدم شهر خودم و وزن کردم دیدم کلی وزن اضافه کردم و به مربی مبگفتم تو رو خدا ورزش سنگین بده که اینها رو آب کنم و همش ترس از چاقی و افکار بد داشتم و بالاخره چاقی رو هم جذب میکردم.

اتفاقا یه هم باشگاهی داشتم که کنار من می ایستاد و خیلی خیلی لاغر بود و برای چاقی میومد و وقتی حرفهای من رو می شنید تعجب میکرد و میگفت مگر در مسافرت چه اتفاقی میفته که تو چاق میشی؟ چرا من چاق نمیشم؟ و حالا متوجه میشم ایشون ذهن لاغری داشتن و  ذهن من پر از فرمولهای چاقی بود که من رو چاق میکرد یعنی اینقدر من اون رفتارها رو مرور میکردم که باعث میشد چندین کیلو اضافه کنم و این قدرت افکار هست.

اما من اینجا هستم که قدرت افکار و رفتارم رو تعییر بدم تا با اونها جادو کنم و جسم جدیدی خلق کنم.

یک جمله ی جادودیی رو در این فایل شنیدم که باید بارها به خودم بگم:

این مواد غدایی نیستن که قدرت چاقی من رو داشته باشن بلکه این قدرت افکار منفی و قدرت فکار چاق کننده ی من هست که من رو چاق میکنه.

پس مراقب افکارم باید باشم که هر فکری رو مرور نکنم و بعد باید مراقب باشم رفتار صحیحی داشته باشم تا با هم یک جسم متناسب و رویایی رو برای خودم خلق کنم.

(نوشته خانم فروغ عزیز در بخش نظرات)

✍️ تمرین آموزشی 📖

همه ما تجربه استفاده از برنامه های ورزشی و رژیمی برای لاغر شدن را داریم. برنامه ای به ما داده می شد که باید در طی یک هفته یا دو هفته طبق آن برنامه غذا بخوریم و ورزش کنیم و بعد از آن برای وزن کشی و بررسی نزد مشاور برویم تا ضمن بررسی عملکرد ما برنامه غذایی و ورزشی را تغییر دهد تا روند کاهش وزن ما ادامه دار باشد.

هرکی از برنامه های رژیمی استفاده کرده باشه تجربه تلخ سرزنش شدن بخاطر کم نشدن وزن یا سایز توسط مشاور یا تیم لاغری رو داره درصورتی که ما مطمئن بودیم طبق برنامه عمل کردیم اما حرف ما رو باور نمی کردند.

اکنون اگر می خواهید بدون ترس و نگرانی از سرزنش شدن بخاطر انجام ندادن دقیق برنامه لاغری خود با آرامش و احساس خوب لاغر شوید باید از روند لاغر شدن من پیروی کنید. روشی که سبب می شود تجربه ای متفاوت و سرشار از لذت و شادی به همراه لاغر شدن داشته باشید.

برای این منظور ابتدا محتوایی نوشتاری را مطالعه کنید، سپس ویدیوی آموزشی را ببینید و بعد از آن به سوالات مطرح شده به صورت شرح انشایی در بخش نظرات همین جلسه پاسخ دهید.

  • چرا با اینکه برنامه های رژیمی و ورزشی را با دقت اجرا می کردید اما به شکل دلخواه لاغر نشدید؟
  • نقش قدرت ذهن در لاغر نشدن و نتیجه نگرفتن از سایر روش های لاغری را شرح دهید.
  • با توجه به اینکه خیلی از افراد چاق به خاطر سالها رژیم گرفتن به شکل خودبخودی میزان خوردن خیلی کمی دارند چرا لاغر نمی شوند؟
  • تجربه یا نگرش خود درباره عبارت (نمی دانم با اینکه مقدار کنی غذا می خورم چرا لاغر نمی شم اما می دانم اگر بیشتر غذا بخورم حتما چاق تر خواهم شد) را شرح دهید؟
  • با توجه به محتوای نوشتاری و ویدیوی آموزشی درک و برداشت خود از این جلسه را شرح دهید؟
  • از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.68 from 25 votes

https://tanasobefekri.net/?p=30320
برچسب ها:
27 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار تینا.عالی
      1402/11/09 15:42
      مدت عضویت: 103 روز
      امتیاز کاربر: 9708 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 930 کلمه
      • استاد پیرو حرفها و نوشته های قبلیم خدمتتون عرض کنم هر فایل هر لحظه اش در وگوهر الماس هست،
      • نمی‌دونم کدومشونو رو جمع کنم اصلا گواهی حق بر قلب میکوبه ،اطمینان به قلبمون بیشتر میشه من که چنین حسی دارم آنقدر مفید آنقدر اثر بخش آنقدر تک خاص و جدید هست و اولین بار من اینارو دارم می‌شنوم و چه زیبا آموزش داده میشه این فایلها و من تا بینهایت و دوباره از خدااوند مهربان مطلق و شما استاد عالیقدر سپاسگزارم،
      •  
      •  چرا با اینکه برنامه های رژیمی و ورزشی را با دقت اجرا می کردید اما به شکل دلخواه لاغر نشدید؟
      • استاد هر چقدر بیشتر میرم جلو  ذهنم داره تبدیل و تجزیه تحلیل دقیق‌تری می‌کنه انگار کور بودم بینا شدم انگار محقق تجربی در نگرش رفتار عمل چ افکار خودم و دیگران دارم میشم و شدم وقتی دقت در رفتار خودم و افراد اطرافم میکنم و هر کاری ک ه انجام میدم و هر کاری که دیگران انجام میدن انگار تمام حرفها و تصاویر و آموزشهای دقیق و حق شما میاد به ذهنم مغزم و جلوی چشمام دلیل یابی تشخیص علت و معلول و اینکه حالا چکار باید کنم چطوری فکر کنم بگم مثل یک کمک کننده فرشته نجات تمام آموزه های شما میاد هم بیشتر در قلبمون اثبات میشه آموزه های حق شما هم بیشتر یاد میگیرم چکار کنم ،

      استاد وقتی میترسیدم وقتی انتظار چاقی داشتم وقتی با عالمو‌ ادم جنگ داشتم کیفیت زندگیم داشت از بین می‌رفت عصبی افسرده و خود خور شده بودم و مهمانی دیگه نمی کنم میگفتم دارن در مورد من حرف میزنم حساس و وسواس فکری داشتم پیدا میکردم با اینکه من ۱۹سال دارم ورزش میکنم اصلا رشته من فیزیولوژی ورزشی بود اما داغوووون بودم از ذهن و رفتار،

      و مدام نگرشم از روی ترسو اضطراب و جنگ با خودم و همه چیز و با چاقی و همش منفی و تنفر و  زشت بینی ترس بود فکرم ،حالا من با این حال بد اگر کوه هم جا ب جا میکردم که به خدا کردم من جواب نگرفتم و واقعا حالا فهمیدم آنقدر فعال بودنم چرا لاغرم نمی‌کرد !!! الان میفهمم چرا با هر رژیم فکر میکردم دوباره رفتم تو قفس کوچکتر از خودم حتی دوباره ولع هوایی که فکرشم نمی‌کردم بدتر میومدن که بیا مارو بخور صد برابر هم میخوردم من با رژیم ا حساس خفگی انگار گلومو می‌گرفتم خفم کنند و چقدر بدم نیومد یک نفر دیگه منو کنترل کنه خیلی بدم میومد تازه برای بیشتر زور داشت چون رشتم این هست ،

      و ورزش وااای دیگه بردگان افریقا از من بیشتر استراحت داشتن من از صبح ساعت ۷ تا ۷ شب خونه نبودم یک تنه فعالیت و تمرین و پیاده روی خداییش میومدم تازه کارهامو انجام میدادم دلم برا خودم بدنم عمرم اندام هام انگشت پاهام ناله میکردم وچه بلایی با سختگیری میوردم انگار دشمن من بود این بدن طفلی رو چکار میکردم متاسفم خدایا مرا ببخش .

      •  
      • نقش قدرت ذهن در لاغر نشدن و نتیجه نگرفتن از سایر روش های لاغری را شرح دهید.
      • ذهن واااای نگم که تماما ایشون فرمانده بوده و من فقط دست و پا میزدم اما حکم آزادی منو توی این ۱۹ سال البته ده سالی که ازدواج کردم و شش سالی که خیلی چاق شدم ایشون حکم آزادی به من نداد که نداد 
      • همه کاره و فرمانده اصلی اون حالا تا آخر عمرتم دستو پا اشتباه بزن اصلا نگاتم نمیکنه و ذهنت بهت میگه نمیدونم تو چی میگی با چه زبانی حرف میزنی چرا آنقدر ادا در میاری نیوری اینور اونور نمی‌فهمم چی میخوای چی میگی آره تا وقتی غلط راهت و  زبان دهنتو نمیدونی اون ترجمه نمیکنه حرفاتو حرکاتتو نمی‌فهمه .
      • با توجه به اینکه خیلی از افراد چاق به خاطر سالها رژیم گرفتن به شکل خودبخودی میزان خوردن خیلی کمی دارند چرا لاغر نمی شوند؟بله دلیلش نا هماهنگی ذهن و  فرمولهایش و دستورهایش با مغزو رفتار و حرکات جسم اون انگلیسی می‌فهمه من هی آلمانی میگفتم بهش.و ذهنمم دستور آزادی نمی‌داد .
      •  
      • تجربه یا نگرش خود درباره عبارت (نمی دانم با اینکه مقدار کنی غذا می خورم چرا لاغر نمی شم اما می دانم اگر بیشتر غذا بخورم حتما چاق تر خواهم شد) را شرح دهید؟یعنی ذهن انگار اومده گوششو گذاشته روی قلب و زبان ما تا ببینه ما چه احساسی داریم یا چی میگیم و صادقانه همان رو بهت میگه تو اینو قلبا حس می‌کنی و به این مورد فکر می‌کنی و اینو میگی و میخوای واقعا منم صادقانه بهت میگم بله چشم حتما تقدیم تو ، تقدیم به حست خواسته قلبیت به فکرت به رفتارت به کلامت تقدیم می‌کنه همونو.
      • با توجه به محتوای نوشتاری و ویدیوی آموزشی درک و برداشت خود از این جلسه را شرح دهید؟
      • نتیجه ای که گرفتم و در ذهنم ثبت شد،
      • اول باید توضیح بدم به ذهنم محضر حاکم بزرگ و قدرتمند که ذهن عزیزم حاکم بزرگ جریان واقعی در قلب که فرزند عزیز شماست  اصلاح شده وحالش خوب واقعا درس درست رو واقعا یاد گرفته ؟حالا ذهن من حاکم بزرگ و مانند یک پادشاه حالا بعد اینکه حس قلب منو بررسی کرد و دید قلب من که بچه اش در اصل درسشو صادقانه یاد گرفته و حالش خوب قلب من و شاد نمره اش هم بیست گرفته میاد میگه دستور نمره بیست را برایش صادرکنید ،

      و بعد یا همزمان بعد از آنکه حکم توسط حاکم بزرگ بعد از بررسی نتایج حس قلبی صادر شد و حس واقعی قلب را دیدن و فهمیدن و حکم را صادر کردن به ، 

      به وزیر اعظم همان مغز و بعد به 

      دستگاه ستاد اجرایی و اقدام عملی همان تولید و تبدیل افکار به میل و بعد به 

       رفتار و حرکات جسم فیزیکی و بعد 

      به آرامی با خوشحالی با ماندگاری تا آخر عمر خوش و خرم 

      قلبو دهنو و مغرور و رفتار در کنار هم زندگی میکنند

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار تینا.عالی
      1402/11/09 11:58
      مدت عضویت: 103 روز
      امتیاز کاربر: 9708 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 451 کلمه

      به نام خداوند مهربان همیشه حاضر و عاشق پیشرفت ما،

      و درود و رحمت خدا و برکت سلامت عزت ثروت سعادت لذت و شادی نور هدایت آگاهی و عمر طولانی و روا شدن همه خواسته های شما استاد ارجمند و گرامی هر لحظه انشاالله در زندگیتان جاری،

      استاد یه حمله رو اول بگم به دلم نشسته:

      ۱(فکرت لاغر بشه تو چه بخوای چه نخواهی لاغر میشی) به به !!!چه جمله و  حرف درست و حقی  چه قدرت بزرگی در ما هست به به !!!

      ۲هر چقدرم انتخاب کنی که نخوری ولی ترس و انتظار چاقی در ذهنت چاقت باش لاغر نمیشی ،

      ۳ اگر ما نیایم با آرامش به آموزه های ذهنمون با شجاعت و صلح رفتار لاغری را اضافه نکنیم و تغییر ندیم رفتارمون را به آرامی و در اقدام روزمره خود هیچ عملی نداشته باشیم ا البته باز در همانگی با دستور ذهن باید انجام بشه همه چی و 

      د ر واقع بعد از این مراحل استمرار نداشته باشیم و در صلح و شجاعت و لذت با مواد غذایی و عادتهامون و تغییرات لذت بخششون نباشیم که و کلا یعنی هماهنگی بین ذهن ورفتار ایجاد نکنیم لاغری خبری نیست ،

      مثل دفعه های قبل:

      حالاهی بریم  نخوریم کم بخوریم ورزش کنیم اصلا مسافرت زهر مار بشه بهمون مدام تو درگیری جنگ خوردم نخوردم و رژیمو محدودیت بگیریم هیچ اتفاقی نمیفته به در بسته کوبیدیم فقط و اینکه هیچوقت برای من باز نشد این در بسته،

      دیگه چقدر ورزش و فعالیت و استرس کشیدم و عذاب من فقط باید جسم موردم میومد بیرون از باشگاه یا حین پیاده روی انگشت پا برام نمونده بود آنقدر راه میرفتم توی روزهای متوالی شش هفت ساعت پشت سر هم راه رفتن از صبح تا شب و باشگاه ر فتن الکی نیست.

      اما الان چنان اطمینان حقی به قلبم مهر زده شده اون در که هیچی همه درهای آرزوهام به روی من باز شدن 

      چون محدودیت ترس رفت 

      چون آگاهی اومد 

      یادگیری اومد 

      تغییر اومد یادگیری صبوری پله به پله آرام آرام اومد 

      عجله رفت محدودیت زمانی رفت 

      تا آخر عمرم وقت دارم و من متناسب می مونم و خواهم ماند 

      چون راه درست اومد قدم برداشتم و میخواهم بمانم در این راه درست 

      چون لذت از مسیر اومد 

      چون زیبایی و صلح در همه مواد غذایی و عادتهای برام‌اومد 

      در یک کلمه عشق اگاهی تعهد و اقدام عملی اومد برام 

      خوشبختم کرد این آرامش و آزادی و قدرتمندی که درون خودم خیالم راحت شد 

      شانس دیگه برام معنا ندارن کنترل شادی از بیرون در ذهنم و وابستگی به چیزی یا کسی یا مواد غذایی و رژیمیو ورزشی برام معنا ندارن زنجیرها از پام باز شدن .

      دارم پرواز میکنم بدون رژیم بدون ورزش سخت به نیت مدام لاغری بدون اعصاب خورد محدودیت زندانی بودن و دعوا و جنگ مدام در درونم دیگه همه محو و پاک شدن خدایا شششکککرت. 

      استاد ممنونتون هستیم واقعا هر چقدر بگیم کم،

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فهیمه
      1402/07/06 12:08
      مدت عضویت: 233 روز
      امتیاز کاربر: 7745 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 660 کلمه

      به نام خدای هستی بخش

      گام 41 : روند لاغر شدن من

      وای استاد چقدر ازتون ممنونم بابت این فایل چقدر من به شنیدن آگاهی های این فایل نیاز داشتم. چقدر بهم چسبید انگار اینجای مسیر به این فایل نیاز داشتم که مسیرم کاملاً برام روشن بشه و انرژیم بره روی 1000 برای ادامه مسیر . حس میکردم داره انرژیم میوفته ولی به ادامه دادن مسیرم متعهد بودم ،  این فایل مثل یه نوشابه انرژی زا بود برای من ، قشنگ مسئله لاغری با ذهن رو برای من حلاجی کردین . من در این مدتی که در این مسیر بودم همش یه صدای ضعیفی با یه سوال ذهنمو مشغول میکرد که خوردن این وسط چی میشه؟ یعنی من باید خوردنم به چه شکلی باشه تا متناسب بشم ؟ با اینکه دیگه میلی به خوردن زیاد و رسیدن به فشار شکمی نداشتم ولی باز فک میکردم که این اون تغییری که باید در من ایجاد بشه نیست و داستان به این راحتیا نیست که من فقط با نرسیدن به حالت فشار شکم لاغر بشم واز طرف دیگه باور نمیکردم که این نتیجه تغییر افکارم باشه و همش حس میکردم که خودم دارم مثل رژیم گرفتن غذامو کم میکنم و دارم خودمو گول میزنم ، و این میومد تو ذهنم که نکنه خوردن به چاقی ربط داره و بعدش سوال بعدی ذهنم رو به بازی میگرفت پس اونایی که لاغرن و هرچی با هر مقداری میخورن چی ؟ با اینکه به این نتیجه رسیده بودم که خوردن مهم نیست ولی میترسیدم نکنه درست متوجه نشدم و دارم اشتباه میکنم خلاصه که انواع و اقسام سوال ذهن منو پر کرده بودن. ولی امید داشتم که هرچه در این مسیر جلوتر برم این موضوع هم برام واضح میشه، انگار میخواستم اینو از دهن شما بشنوم که برام توضیح بدین که چرا اینجوریه که با دیدن این فایل و مثال های واضح شما کاملاً متوجه شدم که قضیه از چه قراره . قضیه اینه که ما دو دسته افراد متناسب داریم افراد متناسب با افکار و رفتار درست و افراد متناسب با افکار درست و رفتار نادرست که با این دسته بندی متوجه شدم که افکار خیلی قوی تر از رفتار ما هستند و اگر ما افکار درستی داشته باشیم  بر رفتار نادرست ما غلبه میکنه و اونو خنثی میکنه . و چقدر خوبه که سایت تناسب فکری قراره از ما فرد متناسب با افکار و رفتار درست بسازه . در این مدتی که در سایت تناسب فکری هستم  ترسم از خوردن و مواد غذایی داره کم و کمتر میشه این نشان دهنده تغییر در افکار منه و از فشار شکمی متنفر شدم از اون حالتی که بعد از پرخوری بهم دست میده بدم میاد و سعی میکنم در بیشتر موارد نزارم که به اون حالت برسم شاید گاهی اوقات از دستم در بره و حالت بعدش دوباره بهم اثبات میکنه که چقدر از این حالت متنفرم و دوست ندارم اونو تجربه کنم  و این نشان دهنده تغییر رفتار در منه که اونو مدیون موندن در سایت تناسب فکری میدونم که میدونم خودم دارم آگاهانه بدون اینکه اجباری وجود داشته باشه  رفتار درست رو انجام میدم و به اندازه میخورم . و اینکه اینم متوجه شدم همین کارایی که من میکنم کافیه اینکه فایلامو گوش میدم تمرینات شو انجام میدم و با انجام دادن این کارا حالم بهتر شده وصداهای آزارده دهنده ذهنم ضعیف شده یا شاید این درستش باشه که بگم من میتونم جواب درست و حسابی بهشون بدم و ساکت شون کنم اینکه که دیگه دوس ندارم فشار شکمی داشته باشم این یعنی من جای خوبی هستم حداقل برای این مدت بودن در سایت که حتما با بودن بیشتر در این سایت به جاهای بهتر از این هم خواهم رسید . این فایلا از اون فایلاس که دوس دارم بارها گوشش بدم چون واقعا حس خوبی بهم میده و بهم ثابت میکنه که لاغر شدن چقدر آسونه و اون چیزی که من ازش ساختم اصلاً نیست بیخود نبود استاد که شما بارها توی فایلاهاتون میگفتین لاغر شدن خیلی آسونه مجدداً استاد واقعا ازتون ممنونم  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حیرت انگیز
      1402/06/28 09:30
      مدت عضویت: 297 روز
      امتیاز کاربر: 696 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,232 کلمه

      به نام خداوند صبورم 

      سلام خدمت استاد ارجمند و دوستان همگام 

      نقش قدرت ذهن در لاغر شدن 

      خوب طی سالیان طولانی که با روش‌های رژیمی و ورزش‌های طاقت فرسا مشغول رسیدن به عشق دیرینم لاغری بودم را می‌خواهم کمی بررسی کنم 

      من رژیم خام گیاه خواری گرفتم و با اینکه بسیار بسیار کم آن هم فقط سبزیجات خام ،مصرف میکردم و هر روز صبح زود باشگاه میرفتم و بیشتر از سه ساعت در باشگاه ورزش‌های هوازی و بدنسازی انجام می‌دادم و عصرها هم در خانه روزی یک ساعت با تردمیل پیاده روی و دویدن انجام می‌دادم و این پروسه یک سالی به همین منوال ادامه داشت ؛

      یعنی ورودی غذاها و خوراکی ها کم و خروجی ورزشی زیاد 

      اما من با تمام این تلاش‌ها روی وزن ۷۸ کیلو مونده بودم و چسبندگی وزنی ام و رنج بیشمار من برای رسیدن به عدد وزنی مجردیم که ۶۳ کیلو بود و انتظار از این همه فشار جسمی بالاخره من و تسلیم کرد و این فرمول زندگی و رها کردم بماند که چقدر سختی کشیدم و هر کس منو میدید میگفت شبیه معتادها شدی و صورتت داغون شده به قولی اومده بودم ابروش و بردارم زده بودم چشمام کور کرده بودم خوب دیگه  اگر نخوردن باعث لاغریه و یا ورزش باعث لاغریه پس چرا من اونقدری کاهش وزن یا سایز نداشتم ؟

      مورد بعدی رژیم انگور گرفتم و هر روز طبق اندازه فقط و فقط انگور میخوردم و هر روز دوساعت پیاده روی و دویدن با تردمیل و نیم تا یک ساعت حلقه هولاهوپ کار می‌کردم با این روش هم مقداری کاهش وزن داشتم اما دوباره چسبندگی وزنی و سخت بودن رژیم باعث شد بعد انجام کامل دوره رژیم دیگه تکرارش نکنم و رهاش کردم

      مورد دیگه من هر روز از ساعت ۶ صبح تا ۲ ظهر سرکار همش سرپا بودم بدون خوردن هیچ چیزی بجز آب فقط آب میخوردم اونم زیاد لیتر لیتر آب میخوردم ،بعد ساعت ۴عصر سه قاشق سوپ رژیمی تند و دوباره فقط آب میخوردم و ساعت ۶ تا ۷ پیاده روی با تردمیل انجام می‌دادم و کل خوراک من همین چند قاشق و آب بود .

      چهارماه این رژیم من در آوردی و ادامه دادم به شدت بیمار شدم اما هنوز صد گرم هم وزن کم نکرده بودم 

      سر ماه چهارم که خیلی حالم بد شد و با آمبولانس من و از مدرسه به بیمارستان رسوندن به یکباره متوجه شدم هر دو  کلیه هام نیاز به جراحی پیدا کردن و در عرض یک هفته کاهش وزن از ۹۸ به ۷۸ کیلو پیدا کردم طوری بود که وقتی برگشتم مدرسه همه همکارام شوک شده بودن از بس تو این مدت یک هفته من لاغر شده بودم توی بیمارستان هر گونه خوردن برام کامل ممنوع بود حتی آب و نهایت اجازه داشتم در حد رفع عطش گلو تر کنم کلا روزهای وحشتناکی و گذروندم یادمه اینقدر عادت کرده بودم که به جای غذا آب بخورم به پرستارها میگفتم من اگه غذا نخورم خیالیم نیست فقط آب و ازم نگیرید و اونا میگفتن علت اصلی مشکل کلیه هات همین مصرف بی رویه آبه چون من تا گرسنه میشدم توی این چهارماه لیتر لیتر آب میخوردم ؛

      و واقعا معنای آبم میخورم چاق میشم و درک کردم 

      خوب اینا سه مورد از روش‌های سخت و واقعا طاقت فرسای رژیمی من بود از انواع رژیم‌ها تو کارنامه خودم دارم ولی الان باید بررسی کنم ببینم علت این شکستها چی بوده ؟

      خوب مشخصه  ترس از خوردن و چاق تر شدن بود

      واقعا اگر خوردنم از یه اندازه چشمی که طبق رژیم‌ها توی ذهنم ثبت شده بود بیشتر می‌شد دیگه برام فرق نداشت چند قاشق اضافه است هر ذره اون خوراکی برام تبدیل میشد به چند کیلو اضافه وزن و دقیقا هم اتفاق می افتاد یعنی ایمان داشتم من هر چی رژیم و ورزش بگیرم کافیه نهایت یک هفته رژیم و ورزش و رها کنم یه پنج کیلویی از قبلم هم چاقتر میشم و این دیگه برام تبدیل به واقعیت شده بود 

      درباره چسبندگی یا استپ وزنی هم ایمان پیدا کرده بودم وزن من دیگه خودمو بکشم نهایت بشه ۷۸ کیلو و دیگه پایین‌تر نمیاد حتی یکبار وزنم شد ۷۵ کیلو و چون این باور و داشتم بعد دیدن عدد ۷۵ روی ترازو چشمام داشت از تعجب از حدقه در میومد و دو روز بعد و بعد تر هر چقدر وزن کردم هرگز اون عدد و ندیدم 

      یه ترس دیگه این بود که اگه ورزش نکنم چاق و زشت میشم و هر روز به زور ورزش میکردم بدون لذت و اگه یه روز مریض بودم یا به هر دلیلی ورزش نمیکردم مدام میگفتم نگا چقدر چاق شدم ورزش نکردم یه روز ، 

      و واقعا هم چاق میشدم چون باور کرده بودم اعداد متر  اینو قشنگ نشون میداد و من از ورزش کردن و تحمل اون همه رنج حالم بهم میخورد از چند ساعت قبل تایم ورزش ماتم میگرفتم اما چه میشد کرد ورزش نکردن مساوی بود با چاقتر شدن 

      نمیگم ورزش لاغرم می‌کرد میگم باور داشتم جلوی چاقی ام و میگیره و به بدنم فرم میده چون طی سالها نتیجه آنچنان بارزی از ورزش تو کارنامه ام نداشتم ،جهت کاهش وزن ،چون همیشه با رژیم همراه بود و وقتهایی که رژیم نداشتم و فقط ورزش میکردم کاهش وزنی نداشتم و این دیگه برام فرمول شده بود که ورزش فقط جلوی چاقتر شدنم و میگیره 

      دیگه طی این سالها برام واضح شده بود که هر چقدر هم کم بخورم و سخت ورزش کنم بازم لاغر نمیشم اما کافیه چند روز به دل خودم غذا بخورم و اون ورزش‌های کوفتی و انجام ندم فورا چاق و زشت میشدم 

      حالا دیگه به رژیم و ورزش بسنده نمیکردم و فکر میکردم بدن من و متابولیسم ایراد داره انواع دارو و دمنوش و کرم و صابون و کمربند و..‌‌‌‌‌…….استفاده میکردم تا شاید کمی فقط کمی لاغرتر بشم و برای خودم قابل قبولتر بشم و نظر دیگران برام بسیار مهم بود که حتما اگر قراره برم جایی حتما از چاقیم کم کرده باشم و خودکشی به معنای واقعی میکردم تا اون مهمانی یا مسافرت و رد کنم و چاقیم و دیگران نبینند گاهی موفق میشدم چند کیلویی کم کنم و گاهی نه 

      تا اینکه به لطف پروردگارم هدایت شدم به سایت تناسب فکری ،وقتی استاد گفتن حالا یه چند وقت رژیم نگیرید و ورزش نکنید نمیمیرید که 

      داشتم شاخ در می‌آوردم 

      چطور؟

      من یک هفته رژیم و ورزش نکنم میشم ۲۰۰ کیلو

       چجوری؟

      ولی گفتم بی خیال من که همه بلایی سر خودم آوردم اینم روش ببینم چی میشه ؟!!!!!!

      یادمه تازه یه قرص لاغری گرون خریده بودم اما بازش نکردم ،ورزش و کنار گذاشتم ،رژیم و کنار گذاشتم 

      شروع کردم سفت و سخت یادگیری مطالب و هر روز احساسم بهتر از قبل میشد اینو دوستان میتونن از کامنتهای قبلم متوجه بشن و هر روز تغییری و هر روز پیشرفتی و معجزه ای در من رخ داد به اسم تناسب فکری که به دنبال اون تناسب جسمی هم در حال اتفاقه 

      توی این مدت حضورم گاهی پرخوری کردم گاهی طوفان شد گاهی نا امید شدم اما ادامه دادم و پا پس نکشیدم چون

       من عاشق لاغری و تناسب اندامم هستم

       من عاشق تناسب فکرم هستم 

      من عاشق تغییر مثبت زندگیم هستم 

      من عاشق بهتر شدنم 

      از تکرار اشتباه متنفرم

       از رکود متنفرم

       از درجا زدن متنفرم 

      خداوند منو برای پیشرفت خلق کرده 

      من اومدم به این جهان تا رسالتی رو انجام بدم و اثری از من به شکل عالی بجا بمونه نمیدونم چه اثری ولی دارم تلاش می‌کنم یاد بگیرم و اجرا کنم و با تمام وجودم به ریسمان الهی چنگ زدم و از خداوند یاری برای ارتقا انسانیت و زندگیم و خواستم و بی صبرانه منتظر ظهور یک حیرت انگیز شگفتی ساز هستم 

      استاد بزرگوار سپاس بی پایان من از شما و دعاهای خیرم بدرقه راه شماست 

      الهی به امید تو 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 19 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ملکه عشق
      1400/12/14 18:52
      مدت عضویت: 1196 روز
      امتیاز کاربر: 10303 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,582 کلمه

      سلام و درود دوستان با انگیزه ام پاینده باشید 

      روند لاغر شدن من …

      وارد شدن در مسیر خودشناسی و خودسازی باعث میشه دردسرهای روزهای قبلت بشوند سند موفقیتت .

      خیلی کم پیش میاد افرادی که در مسیر آموزشهای ذهنی به موفقیت رسیدند در مورد روند تغییر تحول و زندگی شخصیشون صحبت کنند و یا دوره ای بزارند و بیشتر اوقات گزارشگر ها از اونها در مورد موفقیتشون سئوال می پرسند و البته تمرکز و توجه این افراد روی سختی و درد و رنج افراد خیلی بیشتر هست (برای منم سئوال شده که آیا قراره ترغیب بشیم به تغییر کردن برای موفقیت یا بترسیم از یک راه سخت و ناامیدکننده!؟)

      البته ناگفته نماند بارها شده سخنی از بزرگان خودندم که راه رسیدن به خدا سخته !ولی من نمی خوام اینو باور کنم چون حق انتخاب دارم من آیه شریفه صراط الذین انعمت علیهم را برای خودم باور سازی می کنم راهی که مستقیم و پرنعمته …البته به دلیل آموزشهای غیرصحیحی که از کودکی از والدین و مدرسه دیدم همیشه فکر می کردم برای موفقیت باید سختی کشید و دقیقا زندگیم اینطور فرم گرفته بود ولی از وقتی مسیر عاشقانه و پرنعمت را انتخاب کردم و دارم روی این باورم کار می کنم کاملا تغییرات محسوسی ایجاد شده پس من انتخاب می کنم زندگی ام و مسیر موفقیتم چگونه باشد ..

      یک گام محکم در مسیر موفقیت همینه که از ضعف هات سکو بسازی همون چیزی که سالها ازش درد می کشیدی میشه موهبت زندگیت و این مرحله را تجربه کردم واژه عشق برام دوست داشتنی ولی دردناک بود کلی قضاوت و خجالت و ناهنجاری روش بود و من فریادش زدم انقدر که بتونم بی دلیل از عمق وجودم به هرانسانی بگم عااااشقتم .شاید این کار در نظرم سخت بود اما انقدر رهایی و آزادیش دل نشین بود که می خوام به نتیجه کار فکر کنم .

      کسی که در مسیر صحیح باشه هرگز شکست نمی خوره!..،بلکه اون لیز خوردنهاش باعث شورو اشتیاق و اطمینان بیشترش به مسیر میشه یعنی ممکنه یک فرد هنرمندی باشه مثلا نقاش موفق …ولی اگر افکار غیر صحیحی داشته باشه ممکنه روزی شکست بخوره و وقتی لیز خورد دیگه نتونه بلند بشه اما مسیر آموزش ذهنی یعنی هنر ضد ضربه شدنه یعنی شُد شُد نشد نشد!…

      یعنی قبل از اینکه به هدفت برسی شکست را با عشق پذیرفتی و موفقیتش کردی بنابراین اگر یه روزی نداشتیش خم به ابروت نمیاد و این هنر انسان خلیفه خداست .

      گزارشهای مستندی که استاد تهیه می کنند خیلی دلچسبه وقتی ۵کفگیر برنج را شنیدم و دیدم چشمام از حدقه زد بیرون 😲انقدر متعجب شدم که نگو!…

      اما سریع گفتم حتما در ذهن این فرد خوردن مساوی با چاقی نیست .منم سالها رژیم بودم و یه جورایی عادت کردم به مصرف حجم غذای اندازه تری ولی واقعا هم نمی تونم و هم نخورده یک حس عجیب و بد سنگینی بهم دست میده .چندروزی مسافرت بودم و البته حجم غذای برادرزاده دوساله ام دقیقا یک بشقاب خورش خوری پر بود که دائم دهنش می گزاشتند معلوم بود بچه عادت کرده بود همینطوری دهنشو باز می کرد و می خورد حتی نگاه نمی کرد ببینه چیه و از چاقی دویدن براش سخت بود اما اطرافیان دلشون ضعف می رفت دقیقا مثل این فایل همین که چشمم به بشقاب بچه می افتاد می گفتم یا خدا چه خبره !…

      افکار و رفتار یک فرد متناسب و چاق در موضوع خوردن بسیار متفاوته . 

      یک فرد متناسب باید فکر کنه تا یادش بیاد دیروز چی خورده یا برنامه خوراک روزانه اش چی هست ؟یعنی اصلا در قید و بندش نبوده مثل آب خوردن یا نفس کشیدن خودبه خودی رفتاری انجام داده اما فرد چاق همیشه از روزهای قبل برای خوراکش و حجمش وپختش برنامه ریزی داره و همه را از برِه…چون توجهش به غذاهاش هست مثلا در یک مهمانی اگر شیرینی وسط میز باشه نخوره حرصشو می خوره بخوره عذاب وجدانشو میگیره و خیلی از فضای ذهنش دائم با این خوردن و نتایجش درگیره .

      خیلی از افراد متناسبی هستند که رفتار غذایی صحیحی ندارند و از چشم ما افراد چاق پرخور یا ریزه خوارند اما چون افکار صحیحی دارند و قدرت افکار بر رفتار غالب هست نتیجه آنها جسمی متناسب هست اما در افراد چاق محتوای ذهن انبوه افکار چاق و البته رفتارهای چاق باهم که جمع میشه قدرتی داره که جسم چاق را رقم می زنه …

      خیلی از افراد چاق هستندکه طی سالهای بسیاری به خاطر رژیمهای غذایی و محدودیتها رفتارشون صحیح شده ولی به دلیل قدرت افکار چاق ذهنیشون همچنان در مسیر چاقی هستند و این نشون میده که دستکاری رفتار یک بخش ماجراست که اتفاقا زیر سلطه افکار و محتوای چاق ذهن هست و به همین دلیا بارها که با دستکاری رفتارمون مقطعی لاغر می کردم به سرعت پس از چند ماه بر می گشت .

      علائم سیری به گونه ای هست که فرد پس از سیری شروع به بازی کردن با غذا می کنه وقت تلف می کنه یا با دقت به محتوای سفره نگاه می کنه که بازم تست کنه خیلی وقتها سیر شده ولی بهانه میاره زشته بلند بشم و میشینه سر سفره انگار منتظره باز تعارفش کنند و این ها یک سری رفتار عادتی و غیر صحیح هست که در خیلی از افراد چاق و یا متناسب با رفتار غذایی غیر صحیح دیده میشه .

      در ذهن افراد چاق مهمانی و مسافرت و جشن و …فرمول چاق کنندگی داره و این فرمول در ذهن من خیلی ریشه داره .برای ۴روز مسافرت کردم و مهمان خانواده ی چاق خودم بود انقدر تغییر و تحول فکر و رفتار دارم مه نگو خیلی راحت می گفتم میل ندارم یا سیرم و نمی خورم و هیچ کس هم اصرار یا تعارفم نمی کرد و به جاش هرزمان میل داشتم و گرسنه بودم هرچی دوست داشتم می خوردم انواع شیرینی بود ولی فقطعلاقه مند به یک نوع کیک خانگی شده بودم اما از روزی که رفتم انگار داخل آینه اونها من چاق شده بودم !..خودمم می دونستم مال فرمول مسافرت چاق می کنه هست البته انصافا نسبت به نوروز ۱۴۰۰آگاهی بیشتری نسبت به این موضوع داشتم و کمرنگتر شده بود بهش توجه نکردم اما انتظار درون من بود…

      و اما دقیقا ناخودآگاهم هدایتم کرد به سمت موضوعاتی که چاقی مسافرت را تجربه کنم .یک شب قبل برگشت مهمان منزلی شدم که خانم های کاملا متناسبی حضور داشتند کلی نجوا داشتم و البته روزی که می خواستم برگردم تمام توجهش رفته بود به برادرزاده ۲ساله چاقم و می گفتم چقدر زشته اینطوری !طفلی بچه !این بزرگ بشه خیلی چاق تر میشه ،کلا زوم کرده بودم روش و اتفاق وعده ناهار و شام پرخوری کردم اونم اینطوری که به اندازه غذا ریختم و خوردم ولی نشستم سر سفره بعد یک کم ریختم دوباره یه کم و کار به جایی رسید که دردو سنگینی عجیبی در درستگاه گوارشم تجربه کردم بعد مثل قدیما یه چایی روش خوردم سبک بشم و تمام این مدت توجهم این بود که انگار اینبارم چاق شدی !؟

      اما تجربه کردم الآن حالم خوبه اصلا چاقم شده باشم مهم اینه که ذهنم لاغر شده و از همراهی سایت دارم لذت می برم خیلی از الگوهای ذهنی چاق را می دیدم برای بعضیشون دوست داشتم درگوشامو بگیرم که نشنوم یعنی میترسیدم این جوانه های لاغری لگدمال بشوند و این نشون می داد هنوز پایه باورهای من محکم نشده و یعنی مسیر صحیحه فقط باید ادامه بدهم …پدر من خیلی لاغر اندام بود ولی به خاطر فرمول ذهنی خودشون  که سنت بالا بره کمی چاق میشی کمی اضافه وزن گرفتند و چندساله ثابتند یعنی خودشونم هم از جسمشون راضی هستند ولی هم ساعتی غذا می خورند هم ریزه خوار هستند .

      یک روز پدرم طبق معمول چشمشون افتاد به ساعت و گفتند گرسنه ام زنداداشم گفت اصلا به اندام شما نمیادکه انقدر درخواست غذا داشته باشین این غذاها کجا میره ؟بابام گفتند سوخت و ساز بدن من بالاهست و چاق نمی شم !..بعد مادرم که خیلی اضافه وزن دارند  گفتند من سردی معده می گیرم و زیاد می خورم چاق میشم دچار کمردرد و پادرد هم شده بودند گفتند اینها آثار پیریه !…دوباره به پسرم که دائم با گوشی بازی می کرد گفتند انقدر نشین چاق شدی !..تحرک داشته باش …و در ضمن انقدر بازی می کنی چشمهات آسیب میبینه!..درسته وقتی کنار افرادی قرار میگیری که یک عمر باهاشون هم عقیده بودی و الآن مسیر فکریتو تغییر دادی هزاران بار خدارا شکر می کنی و خودتو تحسین می کنی اما برای فردی که شاگرد و مبتدی راه هست خیلی چالش برانگیزه ..در تمام اون ۴روز من لاغری و زبان و مطالعه و کار نوشتاری باورهامو انجام دادم بیستر اوقات توی اتاق با خودم بودم به نحوی که متوجه شدند من مشغولیات خودمو دارم هرچند خیلی وقت بود برام سنگینی می کرد برم یعنی نگران جوانه های باورهام بودم ولی اینم قسمتی از تکامله پذیرش بارها افتادن ولی با اقتدار بیشتری بلند شدن و هر لحظه لطف خداوند با من یار بود و خیلی درس آموختم دیگه اونقدر برام سنگین نیست که با افرادی که هم فرکانسم نیستند یک جا باشم بلکه پذیرشم بهتر شد و می دانم مقصود درک وحدت است در کثرت دیدن حق در تمام آنچه هست و رخ می دهد .

      امروز خودم جواب تمام پرسشهایی که از استاد پرسیدم را می تونم به خودم بدم پرسشهایی که چرا باید استاد با رفقای ۲۰ساله خود که در مسیر افکار ایشون نیستند سفر کنند و یا رفت و آمد داشته باشند حداقل کمی باید به درک آن  لااله الا الله درونی رسیده باشی تا بتونی بیرون خودت چیزی جز عشق❤️نبینی 

      سپاس و درود بر استاد سخاوتمند و پرمهرم 

      خدایا سپاسگزارتم 

      خدایا عااااشقتم ❤️

      خودمو را همینطوری که هستم حتی اگر چاق هستم می پذیرم و دوست دارم چون در این عالم اثر هنری خاصی هستم 🥰

      دوستان همدلم  چشم دلتون روشن و بینا    

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار متین سرخه ای
      1400/11/27 15:02
      مدت عضویت: 1114 روز
      امتیاز کاربر: 5459 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,244 کلمه

      بی نظیییر… بی نظیرررر…بی نظیرررر…

      سلام به همگی

      این فایل هم مثل سایر فایل ها معرررکه بودد..چقدرر احساس خوبی گرفتم از دیدنش..

      چندین نکته میخواستم بگم..

      خوب من از خیلی وقت پیش با سیستم ذهن و افکار آشنایی داشتم و مواردی هم جذب کرده بودم که در نوع خودشون خیلی خووب هستن،،همیشه فکر میکردم با این قوانین که تونستم ای همه موفقیت جذب کنم،،چطوری میتونم در زمینه ی لاغری هم دستاوردی داشته باشم..اما هیچ ایده ای برای این موضوع نداشتم(اینایی که میگم برای حدودا پارسال این موقع هست(نیمه ی دوم1399)) تا اینکه با این سایت آشنا شدم..

      بار اول که سایت رو دیدم مطالبش خیلی برام جالب نیومد و بیخیالش شدم(تابستان 99)..چرا؟چون هنوز در مدارش نبودم و فکر میکردم باید با رژیم و… لاغر شد ولی از اواخر 99 و اوایل 1400 که دوباره مطالب رو خوندم و فایل های رایگان رو شروع کردم کم کم ایده ها هم اومد و…آبان که دوره ی ورود رو خریدم و الان که دیگه این سایت و پیج اینستا بخش جدا نشدنی زندگی و لایف استایلم شده…

      این روزها خیلی خیلی بیشتر به مطالب دقت میکنم و نمونه های عملی بیشتری توی زندگیم میبینم که تایید کننده آموزش هاست..مثلا در مبحث اینکه تنهااااااااا راه لاغری،تغییر نگرش و افکار هست نه هیییچ روش دیگه،به کرات مثالهایی میبینم که افراد بسیار با اراده از راه رزیم(مثلا کتوژنیک) وزن بسیار خوبی کم کردن اما بعد گذشت مثلا 3 سال دوباره علایم چاقی شونو مبینم که دوباره دارن برمیگردن به اول خط و همون لحظه به خودم میگم ببین متین..فلانی هم که اونهمه اراده به خرج داد و باعث شد تو (قبلا)فکر کنی که کتو جوابه(چون اون آدم با این روش لاغر شده بود)هم داره برمیگرده با نقطه ی صفر…البته که به یقین رسیده بودم که رژیم،راهکار نیست اما چون بعضی رژیم ها رو خودم امتحان نکرده بودم (قبلا)یه کورسویی بودکه شاید این روش جواب باشه،البته که همون وقت هم میدونستم که من آدم رژیم کتو نیستم ولی خوب…

      یا ره دیگه که عمل های معده باشه…پریشب خیلی اتفاقی عکس دوستمو که خیلی وقت پیش اسلیو کرده بود رو در اینستا دیدم(پست تبریک روز پدر به همراه همسرش گذاشته بود) و دیدم ای باباااااا اینم که دوباره داره چاق میشه..هموم موقع هم خوشحال شدم از اطمینان و یقینی که درباره درستی این راه در من بیشتر و بیشتر میشد هم یکم برای دوستم ناراحت شدم از شکست تدریجی ای که داره عایدش میشه…

      این چند وقتی که سیستم ذهنی برای تناسب اندام راه و روشم شده انگار که چشمام قدرت لیزری پیدا کرده..به همه چیز دقت میکنم..به رفتار لاغر ها..غذاهاشون..به رفتار چاق ها..به رفتار کسانیکه چاق بودن و لاغر شدن،ترس هاشون از اینکه با خوردن دو لقمه اضافه نگران اینن که مبادا دوباره چاق بشن…به چاق هایی که در رزیم هستن،،سختی هایی که به خودشون میدن و به خودشون امید کاهش وزن میدن و…

      اصلا دنیام یه جور دیگه ای شده..خیلیی جالب شده..خصوصا اینکه آموزش ها رو  دارم در عمل میبینم..زندگی شده کیس استادی (case study) و این خیلیی جاله…

      اینها همه مقدمه بود…و برداشت من از این فایل و نکاتی که یاد گرفتم:

      *تاثیر شگفت انگیز و صد در صدی ذهن و افکار روی زندگی و چاقی و لاغری ما

      من هم خیلییی مثال دارم از افرادی که زیاد میخورن و متناسب هستن و این سوال خیلی برام بود که اینا چرا چاق نمیشن و امروز حلقه ی مفقوده رو پیدا کردم(وقتی این فایلو دیدم حال ارشمیدوس رو داشتم که با هیجان مدام میگفت یافتم…یافتم…)..

      دلیلش افکارشون بود و نکته ی خیلیییی جالب این بود که من هم چون افکار و فرمول های چاق کننده در ذهنم بود این افرادو میدیدم…

      مثلا مامانم…یه روز در ماه رمضان در وعده ی افطار پیش شون بودم..دیدم به معنای واقعی خیلییییی بیشتر از من میخورن..من فقط یک افطاری خوردم و تا سحر که بیدار بودم گه گاه چای و نوشیدنی میخوردم اما مامانم یکی دو ساعت بعد افطار چای+خرما/شیرینی/زولبیا خوردن…یک ساعت بعد میوه و تنقلات که حجم هر وعده هم کم  نبود و بعدش هم خوابیدن و اگر مثل من تا سحر بیدار بودن قطعا باز هم بیشتر میل میکردن…و این در حالی هست که مادرم کاملااااا متناسبن امااا نگته ی جالب میدونید کجاست؟

      در طرف مقابل خاله ام هستن..ایشون کنترل غذایی دارن…سعی میکنن آگاهانه کم بخوردن..با اینکه عاشق شیرینی هستن(مثل مامانم) اما یا نمیخرن یا اگر بخرن و بخورن توی ذهن شون هست که این شده چربی و قند و شکم و بهلوی اضافه و قطعا هم میشه(تاثیر افکار)..اما مامانم اون شیرینی ها رو میخوره و کیف دنیا رو هم میکنه و وقتی خاله ازش میپرسه تو چرا چاق نمیشی میگه آبجی نمیدونم..یا دلایلی که برای خودش منطقی هست رو میگه و واقعا هم راست میگه و اصلا هم چاق نمیشه…(یاد فایلی افتادم که استاد میگفت وقتی توی یه مهمونی یه ظرف شیرینی میاد وسط..فرد متناسب یا میخوره و لذت شو میبره یا میلی نداره و بی تفاوته اما فرد چاق.. یا میخوره و غصه داره که الان چاق میشم یا نمیخوره و همش حرص میخوره که آخه چرا نمیتونم بخورم)

      شده وقت هایی که سه تایی میریم توی آسانسور (من و خاله و مادرم) خاله ام همینکه میبینه آینه هست روشو برمیگردونه و میگه منکه خودمو توی آینه نمیبینم (و رو به مادرم میگه) تویی که لاغری خودتو ببین…یعنی همششش توی ذهنش به خودش یادآوری و تلقین میکنه که چاقه در حالیکه مامان من کاملا برعکسه..نه اینکه بگه لاغره ها..نه…اصلا ایده ای در این مورد نداره…نگرشی نداره..همه چیز براش عادیه….میبینید چقدررررر افکار تاثیر گذار و قدرتمندن!!!!

      یکی کم میخوره و لاغر نمیشه و یکی زیاد میخوره و کاملا فیته….

      یا خانواده ی همسرم…پدر و مادر و خوده همسرم متناسب هستن در صورتیکه همیشهههههه به معنای واقعی یک وجب روغن روی غذاهاشون بود و همه ی غذاهاشون شور و خوش نمک بود و نوشابه هم ترک نمیشد،یعنی اگر یه وقتی نوشابه نباشه و بجاش شربت خاکشیر یا آب پرتقال طبیعی و آب طالبی یا نوشیدنی های اینطوری باشه اونها هم پرررررر از شکر هست،شیرینی و شکلات هم به وفووووور همیشه در خونه شون بوده و هست(یعنی همه ی مضریجات باهم) اما کاملا متناسب هستن با اینکه رفتار غذایی شون متناسب  و صحیح نیست..چرا؟ چون باورشون اینه که ما هیچی مون نمیشه..ما فعالیت مون زیاده و اینا رو میسوزونیم و… و واقعا هم همینطوره…یعنی جدای از اینکه هیچ وقت اضافه وزن ندارن،حتی در چکاپ های سالانه شون هم هیییچ اثری نه از چربی هست نه از قند نه از فشار خون و نه هیچ چیز دیگه ای…یعنی افکار اینقدرررر قدرتمند هستن…(در حالیکه من قبلا وقتی اینهمه قند رو در لایف استایل شون میدیم یا حتی فکرر میکردم بهشون،احساس میکردم در آستانه ی دیابت قرار میگیرم..)

      در مقابل همه ی این مثال ها…گذشته ی خودم رو که مرور میکنم..میبینم واقعا هم خیلی نمیخوردم اما همیییشهه اضاف وزن داشتم و دنبال رژیم و باشگاه و پایه ی پیاده روی بودم…

      یادمه عیدها یقین داشتم که بعد از تعطیلات 15 روزه 2 کیلو چاق میشم و واقعا هم میشدم..نه بخاطر اینکه میخوردم..بخاطر افکارم..بخاطر اینکه انتظارشو داشتم…یا ماه های رمضان..مثل روز برام روشن بود که در پایان ماه حتمااا اضافه وزن خواهم داشت با اینکه ما اصلا زولبیا و بامیه نمیخریدیم و وعده ی شام اصلا نداشتیم و اکثرا فقط افطاری نون پنیر سبزی/هندوانه/طالبی میخوردیم..الان میفهمم که مهم نبود که چی میخوردم…مهم این بود که من اطمینان داشتم..باور داشتم که اضافه میکنم و میکردم…

      بعد ازدواج هم همینطور…باورهای اشتباهم کار خودشو کرد…وااای که با این ندونستنم چه ظلمی به خودم کردم و الان چقدررر خوشحالم که راه درست رو پیدا کردم…راهی که براحتی میتونم راهاش به جاده ی تناسب اندام برگردم..تناسبی که باهاش خلق شدم و به این دنیا اومدم… و دوست دارم همونطوری که خداوند منو متناسب راهی این دنیا کرد من هم متناسب به دیدارش برم..

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 23 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1400/09/24 18:48
      مدت عضویت: 1617 روز
      امتیاز کاربر: 26851 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,065 کلمه

      سلام و درود  خدمت استاد گرامی و دوستان خوبم 

      چقدر برای من این مقایسه کردن رفتار افراد چاق و لاغر خوشایند هست و لدت میبرم و از وقتی در دوره ها هستم  همیشه کنجکاو رفتار اونها هستم و خود من به شخصه همیشه به رفتار چاقها و لاغرها و حتی به  تفاوت اونها در خرید کردن در هایپر مارکتها نگاه میکنم (که دیدم استاد هم در فایلی به همین موضوع اشاره کردن )و یا به تفاوت سفارشات اونها در رستورانها و خلاصه هر جا که در اطرافم باشن به اونها توجه میکنم و کلی برام درس داره و خیلی از این کار  لذت میبرم حتی در جمع بارها به طرز تفکر اونها در مورد  مواد غذایی و … توجه میکنم و میبینم که چقدر افکار اون چاق و لاغر با هم متفاوت هست و در دلم میگم ببین اینه تفاوت جسم شما  به خاطر تفاوت در قدرت افکار و باورهای شما هست  معمولا افراد چاق کلی دلیل و توجیه برای چاقی خودشون دارن و کلی تعریف از مواد عذایی دارن اما متناسبها اینطور نیستن … .

      و خیلی خوبه همین جا منم در مورد تغییرات خودم بگم که اینقدر کمتر از گذشته ی خودم میخورم که یه جاهایی که یادم میاد قبلا چقدر میخوردم وحشت میکنم و فکر کنم اگر حالا بخوام به  اون مقدار گذشته بخورم واقعا نتونم و حالم بد بشه و یا فشار شکمی داشته باشم به قول یکی از دوستان معده ی من انگار در گذشته بخش بخش بود یه جاهاییش مخصوص میوه بود و یه حاهایی مخصوی غدا و  یه حاهایی مخصوص دسر روی سفره و یه جاهایی مخصوص شیرینی بعد از عدا و یه جاهایی مخصوص چایی و خلاصه  کلی از این چیزها  بود ولی در حال حاضر معده ی من  انگار یک بخش داره من میتونم یا غدا بخورم یا میوه یا شیرینی و …. باید انتخاب کنم و بخورم و  حالا اگر بعد از مدتی  (حالا کم یا زیاد )دوباره گرسنه شدم در هر زمانی بود  دوباره میخورم و این برای من خیلی جالبه پس در گذشته چطور بودم و اما حالا چطور هستم ؟؟

      چقدر استاد  به نکته ی قشنگی اشاره کردین که این فرد متناسب  در مهمونی شما باید  فکر میکرد که در طول روز چی میخوره و بعد به   شما  بگه  ولی اگر از فرد چاقی بپرسی چی میخوری خیلی راحت میگه در چه ساعتی به چه مقداری از غدا مصرف میکنه چون سالها در این افکار غوطه ور هستن مثل گذشته ی خود من که سالها به خاطر رژیمم میدونستم طبق برنامه چند قاشق برنج با چند قاشق خورشت و یا چه مقدلر نون با چه مقدار گوشت باید بخورم تازه جابه جا میکردم اونها رو حساب و کتاب میکروم اگر مهمان بودم و یا میخواستم به رستورانی برم کلی برنامه ریزی میکردم که چی بخورم چی نخورم که چاق نشم و خلاصه همیشه در گیر خوردنم بودم و فکر میکردم این درسته و من رو لاغر میکنه در خالی که خواهر خودم به راحتی هر چیزی رو در هر  مقدار دلخواهش که میخواست  میخورد و لاغر هم بود و تازه من رو مسخره میکرد و میگفت بس که تو حساسی در خوردن چاق هم میشی  ولی از وقتی درراین راهم صد در جه تغییر کردم هر وقت میلم باشه میخورم نباشه نمیخورم مقدارش هم که بستگی به نیاز جسمم داره یه روز …..قاشق میخورم یه روز کمتر یه روز بیشتر اصلا حساب و کتاب نداره و نمیشمارم که ببینم چقدر خوردم فقط تمرکزم بر روی نیاز جسمم هست که به فشار شکمی نرسم و قبل از اون خوردنم رو کنار بزارم همین چون و اقعا رسیدن به این حالت برای من ازار دهنده هست و از اون متنفرم و هر وقت اینطور بخورم احساس میکنم در شان یک انسان رفتار نکردم  .  اتفاقا چند وقت پیش خانه مادرم بودم که  دیدم خواهر زادم  که  ایشون هم دقیقا مثل خود اون دوران من عاشق چیبس و پفک  و کرانچی  هست  با کلی چیبس و پفک وارد شد و چون من اون موقع ها هر شب باید میخوردم حتی وقتی رژیم بودم به زور از خوردن هر شب اونها میگذشتم و در نهایت شاید اخر هر هفته مقداری میخوردم و یا خلاصه در جایی چند بار میخوردم چون من در اون دوران برای هر تفریحم و حوصله سر رفتن و یا مهمانی و یا … باید از این نوع خوراکیها تهییه میکردم و میخوردم و اما الان واقعا مثل اون موقع ها میلم نمیشه و اگر نباشه  من نمیخورم و هوس نمیکنم و حالا اگر باشه و واقعا جا داشته باشم میخورم اما ایشون که مقدار زیادی هم تپل هست با کلی پاکت هله هوله وارد شد و شروع به خوردن انواع اونها کرد و من سیر بودم و نخوردم نه که بترسم نه اگر سیر باشم که هیچ چیز نمیتونم بخورم و اگر که گرشنه باشم هر چیزی بخوام به راحتی میتونم بخورم خلاصه لب نزدم و میدیدم که ایشون چطور با حرص،و ولع میخوره خصوصا که همیشه از طرف پدر و مادرش میشنوه که نباید بخوره انگار حریص تر هم شده و همه رو به تنهایی خورد اتفاقا همونجا بود که گفتم ببین اصلا بحث چاقی و لاغری و وکالری و این حرفها  نیست چون من در ابن راه ازادی کامل دارم ولی من دیگه انقدر مشتاق خوردن اونها نیستم و میل به خوردن اونها ندارم اونم در این حجم زیاد که ایشون خورد و کلا من  تغییر کردم  و من دیگه دوست ندارم به این شکل رفتار کنم و بر حسب عادت همیشگی که عادت کردم این کار رو انجام بدم  رفتار کنم که و خودم رو مجبور کنم که  هر شب باید چیبس و پفک بخورم .

      من نه رفتار اشتباه مبخوام نه افکار اشتباه  میخوام که داشته باشم حتی اگر فردی  لاعر باشم اما پرخور ی داشته باشم بازم اون در نظر من ایده ال نیست و از رفتارهای اون شخص،حالم بد میشه که چقدر پرخوری میکنه و به خودش،و جسمش داره اسیب میرسونه  در واقع من متوجه میشم که چنین فردی رفتارهای اشتباه و اما افکار صحیح داره و در نهایت جسم صحیحی هم خواهد داشت و این نشان از قدرت ذهن ما انسانها  هست و نشون میده که اون ذهن من هست که  نتیجه رو برای من رقم میزنه .

      پس افراد چاق که رفتار اشتباه به همراه افکار اشتباه دارن جسم نا درست و چاقی خواهند داشت که در زمان رژیم این افراد چاق میان رفتار خودشون رو دست کاری میکنن  در حالی که افکار  اونها دست کاری نمیشه و چون قدرت افکار خیلی بیشتر از رفتار هست پس رژیم  تاثیر همیشگی نداره و،سریع ما دوباره چاق میشیم  خود من که حتی تا وزن ۵۹ کیلو پایین  اومدم و ۳۰ کیلو کم کردم اما دوباره  خیلی راحت داشتم هر ماه یک کبلو یک کیلو بالا میرفتم و چاق میشدم چون نمیدوستم که باید افکارم رو با رفتارم هماهنگ کنم و من ترس از خوردن و چاقی داشتم من کلی افکار نادرست داشتم و در نهایت من رو دوباره چاق میکرد 

      من به خاطر اینکه بعد از ازدواجم چاق شدم و  همیشه محدودیت داشتم و میخواستم به زور  خودم رو لاعر کنم  کلی از مواد عدایی رو جرات نداشتم و هیچ وقت تجربه نکردم و تازه ۶سالی هم بعد از بارداری دومم مداوم رژیم داشتم که خیلی از رفتارهای کم خوری و درست خود به خود در من هست و هنوزم اثارش رو  همراهم دارم و نمیتونم مثل قبل زیاد بخورم مثلا من در زمان محردی اصلا اهل شیرینی نبودم و کسی هم در خانواده ی ما زیاد شیرینی نمیخورد و  من هم علاقه ای نداشتم و برای همین خیلی یادم نمیاد من چیزهای شیرین خورده باشم ولی یادم که پفک خیلی دوست داشتم و بیشتر اوقات مادرم برای من میخرید و خودم در مدرسههر روز  میخریدم و میخوردم و یا نهایتش ساندویچ  میخریدم میخوردم  هیچ وقت کیک و شکلات نمیخریدم و وقتی که ازدواج کردم بازم اهل شیرینی نبودم و تازه چون چاقم شده بودم بازم از اونها دوری میکردم و جرا ت نداشتم زیاد بخورم و جز ممنوعه هام بودن  تا حاملگی دومم که علاقه مند شدم و تازه یکم  شیرینی میخوردم( اونم  به خاطر باورهای اشتباهی که داشتم  که اگر میخواعی فرزندت پسر باشه  باید شیرینی  بخوری ) اما بازم سه ماه بعد از زایمانم من رژیم گرفتم و بازم محدودیت داشتم و هر از گاهی با حرص و ولع مقداری شیرینی میخوردم و دوباره محدودیت داشتم .و خلاصه دیشب که همسرم یه جعبه شیرینی خامه ای خریده بود داشتم به دخترم همین حرف رو میزدم که من تا حالا اگر اشتباه نکنم حتی یک عدد نان خامه ای نخوردم و نمیدونم چه طعم هست شاید خورده باشم ولی در حد انگشت شمار در طول عمرم خوردم و اونم در زمانهای بسیار دور و طعمش یاد من نمیاد و دخترم قبول نمیکرد ولی واقعیت همین بود و هست و من خیلی از چیزها رو به علت اینکه سالها نخوردم دیگه میل به خورون اونها  ندارم مثل بستنی و یا شیرینی  یا  نون خامه ای و یا کره و مربا و یا نوشابه و سرشیر محلی و …. من زمانی که تازه وارد سایت شده بودم اون اوایل دوست داشتم بخورم چون فکر میکردم ازادی یعنی  خوردن همه چیز و  البته بگم که دوست داشتم همه چیز رو  تجربه کنم و چون در اون زمان  خوردم حالا دوباره میتونم مثل دوران محردی خودم بگم میلی به خوردن این چیزها ندارم و انتخاب کنم که نخورم یعنی بهشون رسیدم و بعد از اونها گذشتم و در محدودیت نیستم همین ازادی در خوردن باعث شده که بهتر رفتار کنم مثل دوران تناسبم رفتار کنم و واقعا این کم چیزی نیست .و من باوجود تمام اون خوردنیها  در اوایل ورودم به سایت که هر چیزی که میخواستم میخوردم حتی چیزهایی که سالها جرات خوردن اونها رو نداشتم  همه بهم میگفتن داری لاعر تر میشی و میدونستم جریان چیه و انصافا کلی ریزش سایز و وزن داشتم چون افکار من تغییر کرده بود و این نشان از قدرت ذهن من داره و این  نشون میده همزمان قدرت افکار و رفتار من داشت تغییر میکرد و خصوصا قدرت افکار من بود که با ورودم به سایت تغییر کرده بود و نتیجه رو برای من رقم زده بود و همچنان هم میدونم اگر در مسیر بمونم و ادامه بدم نتیجه ی عالیتر  برای من رقم خواهد زد 

      چقور مثال زیبایی زدید که افراد چاقی در اطراف ما هستن که کم میخورن ولی هنوز چاقن و اگر ازشون بپرسی که چرا  اینقدر کم میخورین ولی چاقین ؟؟اونها هم میگن ما نمیدونیم چرا الان چاقیم  ولی خوب مبدونم اگر بیشتر بخورم چاقتر مبشم   این نشون میده که افکارش چاق هستن .و چقدر حالبه این افراد وقتی در موقعیتهایی مثل مهمانی و یا سفر و یا …. قرار میگیرن انتطار چاقی از خودشون دارن و واقعا هم چاقی رو تجربه میکنن (فقط به خاطر قدرت افکار هست )من خودم یادم میاد در چند سال پیش قبل از اشنایی با سایت که در رژیم سنگین و سخت بودم به یک سفر سه روزه پیش دوستم هدایت شدم و من با هر بار خوردن یه شکلات و یا شیرینی و یا … میگفتم من چاق شدم خصوصا شب اخر با دوستم کلی چیبس و پفک خوردم و دیگه واقعا ترسیدم و به همه و خودم میگفتم من واقعا چاق شدم و وقتی اومدم شهر خودم و وزن کردم دیدم کلی وزن اصافه کردم و به مربی مبگفتم تو رو خدا ورزش سنگین بده که اینها رو آب کنم و همش ترس از چاقی و افکار بد داشتم و بلخره چاقی رو هم جذب میکردم و اتفاقا یه هم باشگاهیی داشتم که کنار من می ایستاد و خیلی خیلی لاعر بود و برای چاقی میومد و وقتی حرفهای من رو میشنید تعجب میکرد و میگفت مگر در مسافرت چه اتفاقی میفته که تو چاق میشی ؟؟؟چرا من چاق نمیشم ؟؟؟؟ و حالا متوجه میشم ایشون ذهن لاغری داشتن و  ذهن من پر از فرمولهای چاقی بود که من رو چاق میکرد یعنی اینقدر من اون رفتارها رو مرور میکردم که باعث میشد چندین کیِلو اضافه کنم  و این قدرت افکار هست .

      و اما من اینجا هستم که قدرت افکار و رفتارم رو تعییر بدم تا با اونها جادو کنم و جسم حدیدی خلق کنم 

      و اما با این فایل یک جمله ی جادودیی رو باید بارها به خودم بگم این مواد غدایی نیستن که قدرت چاقی  من رو داشته  باشن بلکه این قدرت افکار منفی و ا قدرت فکار چاق  کننده ی من هست که من رو چاق میکنه پس مراقب افکارم باید باشم که هر فکری رو مرور نکنم و بعد باید مراقب باشم رفتار صحیحی داشته باشم تا با هم یک جسم متناسب و رویایی رو برای خودم خلق کنم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار شیرین محصلی
      1400/06/04 16:33
      مدت عضویت: 1676 روز
      امتیاز کاربر: 12593 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 489 کلمه

      باعرض سلام خدمت استادخوبم ودوستان متناسبم ،اول از همه استاد ازتون تشکر می کنم که اینقدر سخاوتمندانه وخالصانه اطلاعات رودر اختیار ما می ذارید ،قدرت افکار ما واقعاخیلیبیشتر از تصور ماست و ما انسانهای دارای ذهن چاق از قدرت چاق کنندگیشون به بهترین نحوه استفاده می کنم یه مثال براتون بزنم همسرم هم مثل من ذهن چاقی داره ولی نسبش از من کمتره والان حدود شش ساله که متناسبه واون از ریق رژیمی که باقاشق پیمانه می کنه وچند ماه پیش تولدش بود ومن چون می دونستم خیلی نوتلا دوست داره براش یه کیکی پر از نوتلا بود سفارش دادم خیلی خوشش اومد ولی باترس می خورد وهمش می گفت با خوردن نوتلا وزنم زیاد می شه وهمش از قدرت چاق کنندگی اون حرف می زد وچند هفته بعدش حس می کرد ودر واقع انتظار داشت چاق بشه رفت روی ترازو یک کیلو وچند گرم وزنش اضافه شده بود واین در حالی بود که من هم باهاش می خوردم وبیشتر می خوردم وایشون باترس وخیلی کم می خورد من لاغر شدم چون روی ذهنم کار کردم وایشون چاق شده بود وناراحت بود که چرا خورده ومی گفت من می دونستمچاق می شم ،دیروز من سرکار اخر شیفت کاری وقتی کارمون تموم شده بود رفتم اتاق دیگه وکنار همکارای دیگم باهم جمع شده بودیم که یکی از همکارام اومد تو ویه نگاهی به من کرد وگفت شیرین خیلی لاغرشدی افرین چکار کردی ومن گفتم هیچی فقط دوست دارم لاغر بشم ،یکی از همکارام گفتش نه من مطمئن هستم یه رژیم سخت وورزش سنگین انجام دادی منم گفتم نه بابا من اصلا فرستش رو ندارم یکی دیگه هم می گفت که نه حتما کار هرموناست والان هرمونهات منظم شدن وبدنت اینجوری قشنگ ومتناسب شده ،یه دوست دیگه م هم می گفت نه غذاش سالمه چون ما وقتی باهم رفتیم برای عیادت دوست دیگم که دستش شکسته بود شیرین فقط یه شیرینی برداشت وباچای خورد ولی من کلی میوه وشیرینی خوردم وبهش هم که تعارف می کردن می گفت میل ندارم ویه همکار دیگه ام تایید می کردومی گفت که خیلی خوبه وسخته بتونی غذا جلوت ببینی ونخوری ودقیقا به قدرت افکار اشاره کرد که افکار اشتباه باعث رفتار اشتباه ونیجه ی بد می شه ومن اول با یادگیری اموزشهای لاغری باذهن افکارم رو اصلاح کردم وبعدش رفتارم هم اصلاح وهمسو شد وگفتی ساز شدم وقبلا که با این روش آشنایی نداشتم همش به خودم سخت می گرفتم وغذام رو کم می کردم وروی رفتارم کار می کردم غافل از اینکه همه ی اینها از فرمولهای ذهنی چاق کننده ام نشئت می گیره واین درمورد همه ی مسائل زندگیم هم صدق می کنه من چندین سال با مشکل سلامتیم درگیر بود وهمش بخاطر افکار وانظاری که من از خودم داشتم بود والان تاحدود زیادی از قدرت ذهن وتاثیر اون اگاه شدم وخوشحالم که می تونم خودم خالق زندگی خودم بشم ومجبور نیست شرایطی رو که دوست ندارم رو تحمل کنم وخیلی رحت می شه اونها رو تغییر دادفقط باکار کردن روی ذهنم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار هانیه
      1400/06/04 11:46
      مدت عضویت: 1081 روز
      امتیاز کاربر: 12598 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 543 کلمه

      به نام خدایی که راه رو نشونم میده

      سلام به استاد عزیز و دوستان همراه

      چقدر این فایل رو دوست داشتم استاد…یعنی کلا فایلهایی که توش یه مسیر و داستان روزمره و بیان تجربه واقعیه خیلی جذابه به نظرم و از نظر من توش کلی درسه…من اولین درسی که از این فایل گرفتم و تحسینتون کردم این بود که شما رفتار آدمها رو توی خوردن بررسی می کنین و با نهایت ادب و احترام و جوری که بد نباشه و ناراحت نشن باهاشون وارد گفتگو میشین و ازشون می پرسین و آگاهی کسب می کنین…بدون قضاوت کردن و فقط برای محکم کردن باورهای درستتون..این همون اصله که فقط دریافت آگاهی و تکرار و استمرار کافی نیست، باید آگاهی ها رو زندگی کرد…باید نمونه های درست و تایید کننده باورهای صحیح رو بهش توجه کرد و دید..این اولین و مهم ترین درس این فایل بود…واقعا ممنونم

      درباره موضوعی که گفتین و سبک رفتاری این دو فرد باید بگم واقعا آشناست برام اینها و زیاد دیدم آدمهای لاغری که یه کوه پلو میخورن و لاغرن و خودم که قاشق قاشق پلو می ریختم و با حسرت و حتی کینه نسبت به اون فرد غذا می خوردم و چاق بودم…از یه جایی به بعد خودم رو مجبور کردم که به ظرف غذای کسی نگاه نکنم و به خوردن بقیه کاری نداشته باشم..چون یا اونهایی که کم میخوردن و حجم سالاد و سبزیجات توی ظرفشون بیشتر بود رو تحسین می کردم (حتی اگه طرف چاق هم بود) یا از دیدن بشقاب پر از برنج و خورش و غذای افراد لاغر حرص می خوردم و لجم می گرفت…حالا بماند که خب منم تحسین و توجه می گرفتم از اینجور کم غذا خوردنم (کامنتهای قبلیم) واقعا چقدر درست گفتین رفتار اشتباه، فکر درست : نتیجه درست…. رفتار درست، فکر اشتباه: نتیجه اشتباه …. اینه قدرت ذهن و فرمول های ذهنی و باورهای ذهنی..خدایا شکرت که این رو دیگه فهمیدم و دیگه خودم رو اسیر رفتارهای به ظاهر درست که الان دیگه می دونم فقط شوآف بود نمی کنم…چه فایده 4 قاشق پلو و یه دیس سالاد و دو قاشق خورش بخوری و توجه و تحسین و لیبل با اراده و آفرین به تو و… بگیری اما ته ذهنت حسرت و افسوس و فحش به اونایی که میخورن و چاق نمیشن و … باشه؟ خب اینا یعنی ذهنت نپذیرفته که با این رفتار می تونی نتیجه بگیری!

      از سفر و خوردن توی سفر هم که نگم..فکر کنم همه مون تجربه ش رو داریم..اینقدررررررر که بهمون گفته شده تغییر آب و هوا اشتها رو باز می کنه، تو سفر هرچی بخوری بیشتر می چسبه (اون قانون نانوشته که هرچیزی بیشتر بچسبه و ازش لذت بیشتر ببری چاقت می کنه) … اگه توی سفر بتونی رژیمت رو حفظ کنی هنر کردی، خدا بخیر بیاره برگشت و روی ترازو رفتن رو ….هرچی خوش بگذرونی توی سفر، بعدش از دماغت بیرون میاد و ……. همه اینا باعث میشد که واقعا هم توی سفر میل به خوردنم بیشتر باشه و هم بعدش عذاب وجدان چاق شدن داشته باشم و واقعا هم خب چاق میشدم…درصورتی که اینهمه آدم دور و برم هستن که سفر هم میرن و میان و انگار نه انگار … احساس گناه دادن بقیه هم که بماند!

      ممنون استاد بابت این فایل عااالی و بیان این تجربه عینی…لطفا از این مدل بیشتر بذارین..خیلی ملموس تر و باورسازتره…برقرار باشید

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم