0

شب یلدای من

شب یلدا
اندازه متن

سلام و درود به همراهانم در مسیر لاغری با ذهن

یکی از چالش های افرادی که اضافه وزن دارند مواجه شدن با مهمانی و مراسمات است.

ایام نوروز، مراسم شب یلدا، مراسم عروسی و بسیاری از مراسماتی که مواجه شدن با آنها برای افرادی که اضافه وزن دارند از جنبه های مختلف مشکل ایجاد می کند.

بسیاری از افراد چاق به خاطر چاق بودن،‌ اعتماد به نفس پایینی دارند و استرس حضور در جمع و شرکت در مراسمات مهمانی را دارند.

برخی از افراد چاق استرس مواجه شدن با دوستان و آشنایان و ترس از شنیدن صحبت درباره چاق تر شدن خودشان دارند و عده ای بخاطر نداشتن لباس مناسب یا به این دلیل که نمی توانند رنگ و مدل مورد علاقه خود را بپوشند تمایلی برای حضور در مهمانی ها ندارند.

و البته از همه مهتر ترس از چاق تر شدن بخاطر مواجه شدن با تنوع مواد غذایی و عدم توانایی کنترل اشتها و زیاده روی در خوردن از چالش های عموم افرادی است که اضافه وزن دارند.

عزیزانی که از محتوای سایت تناسب فکری استفاده می کنند حتما اطلاع دارند که (نوشتن) تاثیر زیادی در شناسایی و اصلاح فرمول های اشتباه ذهن دارد. بنابراین فرصت مناسبی است که با نوشتن درباره افکار و رفتار خود در مواجه شدن با مهمانی هایی که شرکت می کنید به آگاهی خود درباره موضوع لاغری با ذهن اضافه کنید.

لطفا در نوشتن دیدگاه خود دقت کنید درباره موارد زیر به صورت شرح انشایی توضیح دهید.

۱- افکار و عملکرد شما در مواجه شدن با مهمانی ها قبل از اینکه از محتوای سایت تناسب فکری استفاده کنید.

۲- درباره افکار و عملکرد خود در مهمانی که حضور داشتید به طور مفصل شرح دهید که چگونه بودید و به چه میزان از عملکرد خود رضایت داشتید.

۳- تفاوت افکار و رفتار خود در مهمانی که شرکت کردید را با گذشته خود مقایسه کنید.

۴- درباره عملکرد سایرین در مهمانی توضیح دهید که دیگران چه رفتاری داشتند و هرموضوعی که به نظرتان جالب بود را ذکر کنید.

منتظر خواندن گزارش کارهای شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.46 from 68 votes

https://tanasobefekri.net/?p=37277
20 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار سهیلا عظیمی ویشته
      1401/10/03 19:36
      مدت عضویت: 1697 روز
      امتیاز کاربر: 14978 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 920 کلمه

      با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان متناسب  یلداتون مبارک 

      سالهای قبل شرکت در دوره تناسب فکری.  شب یلدا  یکی از شبهای خاص برای دور همی و با هم بودن کنار عزیزانم محسوب میشد  یادمه آن موقع  پدر و مادر. خدا بیامرزم خیلی تهیه و تدارک میدیدند  بابا از چند روز قبل شب یلدا همه را دعوت میکرد از عمو و عمه گرفته تا ما ها که فرزندانش بودیم و با عشق کلی خرید میکرد البته منم به عنوان دختر بزرگشون باید در خریدها شرکت میکردم. اول میرفتیم شیرینی فروشی لرد که خیلی در تهران معروفه و انواع شرینی های تر و خشک و آجیل و شکلات و غیره را میخریدیم  ومن  با این که خیلی متناسب هم بودم اما افکارم چاق بود و هر نوع شیرینی که خوشگلتر و بهتر بود انتخاب میکردم   کلی هم شکلات های کاکائویی که هنوزم عاشق اشونم  بعدش میرفتیم خرید میوه و هندوانه و ماهی   خلاصه تا مهمانی شروع شه.  هرچیزی که خریده  بودیم را کلی هم ناخنک میزدم  و خیالم راحت بود با دو سه ساعت ورزش همش میسوزه میره اون موقع نمیدونستم که مغز چاقی دارم  چون هم ترس از خوردن  داشتم و فکر سوزندون کالریهای دریافتی  را داشتم شب یلدا هم که مهمانها میامدند  از اول شب تا آخر شب  میخوردیم و میرقصیدیم و باز هم با خودم مبگفتم با رقص هم کلی کالری میسوزنم البته در آن موفع افکار من طبعا هم باید همین میبود. چون آگاهی ذهنی نداشتم  

      سال اول ورود به سایت  زیاد تفاوتی با سالهای قبلش نداشتم ولی خودم هم احساس میکردم نسبت به قبل  کمتر از مواد غذایی و شیرینی ها خوردم. سال دوم تفاوت خوردنم در شب یلدا خیلی متفاوت بود چرا چون که یادمه خونه دوستم فریبا دعوت بودیم  هرچی که تعارف میکرد. نا خود آگاه میگفتم نه میل ندارم  فریبا هم کلی مسخره ام کردم گفت خوبه میل نداری هنوزم که خیلی چاقی  منم گفتم اما سال آینده میبینی که من لاغرم تو چاقی و جاتون خالی کلی سر این شوخی خندبدیم  ولی من واقعا ته دلم ایمان داشتم که سال بعدش من از اون هم لاغرترم در طی سال گذشته همین دوستم  سه بار رژیم سخت گرفت کلی لاغر کرد اما بعدش دوباره چاقتر از قبلش شد اما من آرام آرم به سمت متناسب شدن پیش رفتم تا شب یلدای امسال که همه خونه ما دعوت  بودند.  دخترم دوروز قبلش به شهر یزد برای برگزاری سیمینار رفته بود. دیگه نگم براتون که مردم مهربان یزد چقدر شرینی و کیک یزدی اعلا کادو داده بودند که مقذاریش هم دخترم آورد برای ما کلی هم خودم شبرینی و آجیل و مخلفات شب یلدا را گذاشته بودم   خیلی جاالب بود   که من امسال  شب یلدا هیچ شرینی نخوردم و هوس هم نکردم بخورم حتی از شیرینی های یزد که عاشقشون بودم  و دخترم  گفت مامان حداقل امشب ی دونه بخور گفتم الان میل ندارم بعدا میخورم  که بعدش نخوردم  نه این که نخوام نخورم میل نداشتم. با این که نهار هم نخورده بودم و صبحانه ام هم مختصر بود واقعا میلی نداشتم  البتع چند وقت قبل عادت کرده بودم  بخورم و سریع فهمیدم داره این عادت تکرار میشه دو سه روز به جای خوردن شیرینی فقط آب خوردم تا این عادت را نگذارم طولانی بشع و ترک کردم شب یلدا من یک کاسه کوچک انار خوردم یک برش کوچک هندوانه  و شام هم یک تکه ماهی و کمی سبزی پلو  همین چیز دیگه نخوردم اینقدر کم بود که نصف شب گرسنه ام شد.اما واقعا زورم اومد برم چیزی بخورم باز آب خوردم و خوابیدم الان که به تفاوت شب یلدای امسال با گذشته فکر میکنم تفاوت خوردن های من شده از زمین تا آسمان و چقدر فرمولهای ذهنی من تغییر کرده راستی ی چیزی که یادم رفت بگم این بود که همه گفتند خیلی لاغر شدین  و دوستم فریبا هم حتی گفت راستی خیلی لاغر شدی منم گفتم حالا به حرفم رسیدی پارسال بهت گفتم من سال دیگه لاغرم تو چاق.  ولی ایشون باز قبول نداشت که من از طریق آگاهی ذهنی به این موفقیت رسیدم  گفت تو که چیزی نخوردی معلومه رژیمی گفتم نه من میل نداشتم بخورم  وگرنه رژیم دیگه برای من ارزشی نداره دوباره گفت چون میری پیاده روی  و ورزش لاغر شدی.  گفتم نه اونم تاثیری نداشته خلاصه دیدم بحث فایده نداره چون دوستم آگاهی این بحث را نداره. و منم بحث را سریع قطع کردم   ولی شب خوبی بود  و از استاد تشکر میکنم که باعث این همه تفاوت در من شده است  

      دخترم از یک اپلیکیشن رژیم و ورزش پیروی میکنه اما شب یلدا کلا همه را فراموش کرد. هرچی بود ماشالله خورد شیرینی  آجیل میوه  شام  آخرش هم باور نمیکنید برای اولین بار بود که مبدیدم اینقدر پرخوری میکنه چون همیشه مراقبه ولی آخر شب حالش از پرخوری بهم خورد چون عادت نداشت 

      دوستم که یک ماه بود رژیمش را ترک کرده  اونم خیلی خورد همش هم به من میگفت تو چرا نمیخوری  منم میگفتم کار دارم تمام شه میایم پیشتون میخورم که بازم نرفتم فقط بهانه بود که اصرار نکند  پسرم و همسرم هم در حد اعتدال خوردند. عروسم خیلی خوش هیکل و متناسبه  منم به رفتارش خیلی دقت دارم. دیدم در حد اعتدال خورد. مثلا شام زیاد نخورد چون گفت آجیل خوردم و انار زیاد میل ندارم  و یک خصلت خوبی که در این دوره  یاد گرفتم این است که دیگه به هیچ کسی اصرار نمیکنم ترخدا بخورید.  و غذاها را خیلی اندازه درست میکنم قبلا برای یک لشکر غذا میزاشتم اما الان نه چون فکر میگنم کافیه   خلاصه خیلی خوب بود کلی متفاوت از شبهای یلداهای گذشته 

      با تشکر از استاد عزیزم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 23 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سهیلا عظیمی ویشته
      1402/09/28 15:05
      مدت عضویت: 1697 روز
      امتیاز کاربر: 14978 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 730 کلمه

      سلام استاد عزیزم و همراهان متناسبم 

      به خوبی میدانیم که جشن شب یلدا یکی از بهترین آیین ها و رسوم ایرانی است که قرنها در فرهنگ ما ریشه دارد  و خود این جشن بخاطر تمام شدن پاییز و برداشت و درو محصولات و در واقع شروع یک فصل جدید در زندگی ایرانیان بوده به همین مناسبت  با دور همی و رقص و پایکوبی طولانی بودن این شب را جشن میگرفتند  ما هم که از نوادگان آنان هستیم باید به این رسوم پابند باشیم و سعی کنیم این شب را زنده نگه داریم تا آیندگان هم آن را به ارث ببرند 

      این مقدمه بخاطر این بود که هیچ مانعی برای نگرفتن این جشن و یا شرکت نکردن در آن نباید در سر هیچ ایرانی باشد. مثلا من چون چاقم  دوست ندارم شب یلدا در مهمانی باشم یا من چون چاقم لباس مناسب نمیتونم بپوشم یا من چون چاقم مردم منو ببیند چی میگن یا چون من چاقم حسرت آدمهای متناسب را میخورم یا من چون چاقم به دیگران حسادت میکنم  و خودخوری میکنم  بع نظر من اگر هر دلیلی برای شرکت نکردن در مهمانی شب یلدا دارید بزارید کنار با دل خوش و حال خوش به مهمانی بروید و یا حتی اگر مهمانی در کار نیست مهمان دعوت کنید و با اعتماد بع نفس که من اگر الان چاق هستم هم هیچ مشکلی نیست چون من راه درست لاغر شدن را که لاغری با ذهن است را پیدا کرده ام و خیلی راحت و آسون لاغر میشوم  

      یادمه پارسال برای یلدا بچه هام و خواهرم اینها خونه ما بودند  منم حدود چند سالیه که تو دوره هستم شاید پارسال خیلی نشون نمیداذ که من دارم لاغر میشم چون همه مسخره ام میکردند هنوز داری لاغری با ذهن کار میکنی بابا دلت خوشه فکر میکنی اونوقت لاغر میشی  اما خدا شاهده چنان ایمانی ته دلم بود  که نگو  تو دلم میگفتم اشکال نداره بزار بگن آنها تقصیری ندارند چون آگاهی ندارند برای همین باور نمیکنند اما بالاخره آنروز به زودی میرسه  که خودشون هم به زبون میایند و باور میکنند که تنها راه اصولی همین لاغر شدن با قدرت ذهنه خدا را شکر که با استمرار و پشتکارم بع یاری خدا و راهننمایی های استاد عزیزم امسال خیلی عالی نتیجه دیدم  دوستان عزیزم من بخاطر باورها واعتقادات به فرمولهای اشتباه ذهن ام و کمرنگ  کردن آن فرمولهای خیلی زحمت کشیدم فایل زیلد گوش دادم خیلی تو نظرات شرکت کردم چون میدانستم باید بنویسم تا فرمولهای اشتباه ذهن ام را شناسایی کنم و باز بنویسم تا فرمول درست را جایگزین کنم و نظرات شما عزیزان را خیلی خوندم تا باز بتونم فرمولهای نگهبان ذهن ام را شناسایی کنم برای همین روند لاغر شدن من ۳ سال طول کشید و زیاد خودش را نشون نمیداد اما امسال شدت لاغر شدنم زیاد شده چون کفه لاغری ام سنگین شده و مرتب به سمت لاغری پیش میروم غذا خوردن ام اصلا مقدار و حجمش و ساعتش برام مهم نیست،ترسی از خورذن ندارم خونه هستم مسافرتم مهمانی ام کحام مهم نیست  چون نیاز بدنم را درک کردم و باورم این شده که غذا قدرتی نداره این منم که قدرتمندم  حالا برای این که باور کنید شعار نیست بعد دو سال  مجبور شدم برای چکاپ برم دکتر. دکتر گفت قد و وزنت بگو قدم گفتم اما وزنم گفتم نمیدونم  دکتر گفت برو رو وزنه اول خواستم بگم نمیتونم چون تعهد دادم دبدم دکتر که نمیتونه حرف منو درک کنه و مجبورا رفتم با کمال ناباوری دیدم دقیقا تو این دوسال که وزن نکردم ده کیلو لاغر شدم  وای که چه لحظه خوبی بود. لحظه ایی که شادی از عمق وجود آدم سریرز میشه حالا البته خودم میدونم که من در ذهنم ۵۰ کیلو هستم ودر جسمم این عدد هست که اصلا مهم نیست  مهم عدد ذهنی منه که الان به حد ۳۰ کیلو لاغری رسیده. و به زودی اونم در جسم من پدیدار میشه   پس مهم نیست شب یلداست یا عید نوروزه یا جشن مهرگانه  ما به عنوان یک ایرانی باید آن را زنده نگه داریم و به عنوان یک کار آموز لاغری با ذهن باز هم باید بدون ترس از چاقتر شدن یا نگاهای مردم یا افسردگی ناشی از چاقی بدون هیچ مانعی شرکت کنیم اگر میل به چیزی داشتیم در حد نیاز بخوریم و اگر هم میل نداشتیم خیلی مودبلنه بگیم میل ندارم  همین … لاغر شدن آسونترین کار دنیاست. به همین سادگی  خیلی راحت  مثل آب خوردن  لاغر شدن آسونترین کار دنیاست 

      با تشکر از استاد عزیزم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 55 از 11 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سهیلا عظیمی ویشته
      1402/10/01 16:54
      مدت عضویت: 1697 روز
      امتیاز کاربر: 14978 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 999 کلمه

      سلام استاد عزیزم و همراهان متناسبم 

      اولا ی تبریک کلی برای همه بخصوص برای استاد عزیز  دوما دیشب مرجان خاتم  عکسهای زیبای شب یلداتون گذاشته بودند که خیلی زیبا بود و چقدر مرجان خانم لاغر تر شده بودند و استاد عزیز شما هم عالیتر شدهزبوذید کلی از دیدن عکسهاتون لذت بردم و تبریک میگم 

      دیشب شب یلدا ۱۴۰۲ بود  و ما میهمان خانه دوست همسرم بودم این دوست عزیز را حدود ۴۰ سال بود که ندیده  بودیم و بعد این مدت خیلی هیحان داشتیم که بریم خونه اشون هم یلدا را جشن بگیریم و هم دیدارها تازه بشند  خلاصه موعد رفتن شد و وما به خانه آنها رسیدیم در بدو ورود دخترشان شروع به پذیرایی کرد  با چایی و شیرینی فکر کردم به به چایی با این شیزینی چقدر میچسبع ی شیزینی قرابیه برداشتم بع محض برداشتن شرینی احساس کردم میلی به خوردنش ندارم چایی را خالی خوردم و شیرینی را گذاشتم کنار روی پیش دستی  گفتم شاید بعدا میلم کشید بخورم  داماد خانواده یک فرد خیلی چاق بود خودش گفت ۱۲۰ کیلو هستم دیدم دوتا شیرینی با یک چایی خورد  دیگران هم شیرینی هاشون کامل یا نصفه خوزدند بعدش میزبان با آجیل پذیرایی کرد منم شاید فکر کنم دقیق دوتا بادام ی نصفه گردو و دوتا کشمش خوردم  واقعا میل نداشتم اونم برای این خوردم که از کانال بینایی تحریک شده بودم داماد خانواده یک کاسه پر نشست آجیل خورد چون حرفم میزد اصلا حواسش به خوردنش نبود ولی من حواسم بهش بود  بعد آن پذیرایی دعوت به خوردن شام شدیم منم احساس گرسنگی برای خوردن شام رارداشتم دوستمون برام دو ملاقه سوپ جو کشید جاتون خالی خیلی هم خوشمزه بود طوریکه من تحریک شدم ملاقه سوم را خودم بکشم وسط خوردن سوپ احساس کردم سیر شدم نیاید سومی را میخوردم به خودم گفتم ظرفیتت همان دو ملاقه کوچیک بود و ذهن ات تو ترغیب کرد بیشتر بخور خوشمزه است وتو سهیلا خانم گول ذهن ات خوردی مراقب افکارت باش موقع خوردن آگاهانه فکر کن  بعد سوپ میزبان یک پشقاب پر برای من برنج کشید گفتم این خیلی زیاده و ایشون فکرکرد من تعارف مبکنم باز اصرار که نه بخورید منم پشقاب گرفتم سریغ بیشتر از نصفش ریختم برای پشقاب همسرم که هنوز برنج نکشیده بود  و دو قاشق خورشت ریختم اما بازی بازی نصفش هم نتونستم بخورم  میزبان ما ول کن نیود سریع یک اسکوپ کشک بادمحان برای من ریخت منم تشکر کردم اما باز نصفش ریختم تو پشقاب همسرم. همسرم هم سرش گرم حرف زدن بود اصلا نفهمید وگرته صداش درمیاومد چون بدش میاید براش غذا بکشی دوست داره خودش به اندازه بکشه و بخوره اما من حریف میزبان نمیشدم چون رودربایستی هم داشتم بعد خوردن اون مقدار کشک بادمجان که فکر کنم یک قاشق میشد سالاد کشید میزبان که کمی هم خوردم  اما تو این مدت نگاه ام به داماد خانواده بود یک پشقاب پر سوپ و یک پشقاب پر برنج و خورشت و یک نصف پشقاپ کشک بادمجان با نون و یک پشقاب هم سالاد خورد واقعا تعجب کردم چطوری میخوره  خانم های دیگر هم که آنجا بودند دوتاشون خیلی متناسب بودند اما وقت نکردم زیاد بهشون توجه کنم فقط دیدم خیلی نخوردند از هر چیزی کم میخوردند  بعد شام میزبلن ژله انار آوردند که خیلی زیبا تزیین شده بود و خیلی هم هوس انگیز بود یهو دلم خواست بخورم تا نصف ژله پیش رفتم که یهو مغزم دستور استاپ داد کذاشتمش کنار بعد ژله چایی با شیرینی تر آوردند کلی اصرار بردارید واقعا میل نداشتم گفتم ممنون اصلا نمیتونم بخورم اما اصرار میزبان تمامی نداشت منم ی نون خامه ایی برداشتم  فقط ی گاز کوچک زدم که بی احترامی نشه گذاشتم کنار چایی خیلی چسبید البته تلخش  بعدش همه مشغول خوردن هندوانه و لبو شدند که من آنها را هم گذاشتم کنار  وقتی به میز عسلی بغل دست خودم نگاه کردم بخدا باورم نشد گفتم وای اگر این ها را که میزبان آورده من الان خورده بودم چی میشد دقیقا برلتون بگم  یک عدد شیرینی قرابیه که میدونید چقدر بزرگه کامل تو پیشدستی ام بود یک شیرینی کوچیک که نصفش خورده بودم یک کاسه آجیل یک کاسه انار که دوتا قاشق خورده بودم دوتا تکه هندوانه که اصلا نخوردم یک تکه لبو که اصلا نخوردم یک گیلاس ژله که نصفش خوردم یک نان خامه ایی که فقط یک گاز کوچیک خوردم  در واقع نسبت به یلدای پارسال من هیچی نخوردم و همه روی میز عسلی بود البته پارسال هم همنطوری بوذ یکم بیشتر از امسال ولی امسال واقعا هیچی نتونستم بخورم پیش خودم گفتم بعد رفتن ما میزبلن میگه  چرا اینها نصفه خورده یا نخورده حالا داماد خانواده که ماشالله از همه خورد هر تعارفی بهش میکردند رد نمیکرد و میگفت شب یلداست باید فقط بخوریم  بهش گفتم شما رژیم هم تا حالا گرفتین گفت خیلی رژیم گرفتم ورزش کردم اما خسته میشدم میزاشتم کنار هر دفعه هم  چاقتر شدم الان که دیگه نه رژیم نه ورزش حوصله اشو ندارم ایشون خیلی هم جوون بودند دلم نیامد راهنمایی اش کنم  بهشون گفتم میشع یک کم با هم صحبت کنیم  گفت اگه راجع به رژیم و ورزشع ترخدا منو نصیحت نکنید گوش ام از این حرفها پره  گفتم نه فقط یک راه بهتون معرفی میکنم دوست داشتین خودتون پیگری کنید دوست نداشین هم که هیچی اول عکس استاد را در زمان چاقی اشون و بعد عکس لاغریشون را نشون دادم گفتند ایشون کی هستند گفتم ایشون استاد من هستند و شرح کمی از استاد بهشون دادم و سایت تناسب فکری معرفی کردم بهشون گفتم باقی اش باخودتون من فقط برای اولین بار معرفی کردم دوست داشتید خودتون دنبال کنید  ایشون خیلی تشکر کرد و فقط گفت من باورم نمیشه واقعا میشع اینجوری لاغر شد من بهش عکس خودمم نشون دادم گفتم ببین این عکس ۴ سال پیش منه و الان هم که خودتون منو میبیند  گفت عالی حتما پیگری میکنم  منم خوشحال شدم انشالله که پیگیر باشه چون به نفع اشه خلاصه شب یلدا ماهم به آخر رسید و کلی از رفتارام راضی برگشتم  

      حالا نکته های این مبحث را دوستان پیدا کنید امیدوارم که شما هم مثل من راضی بوده باشید 

      با تشکر از استاد عزیزم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سهیلا عظیمی ویشته
      1402/10/10 15:30
      مدت عضویت: 1697 روز
      امتیاز کاربر: 14978 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 601 کلمه

      سلام شیرین جون خویی عزیزم 

       ممنونم از تبریک قشنگتون  بله عزیزم از بهمن سال ۹۶ تا الان من در دوره های لاغری با ذهن استاد هستم عزیزم من شغلم مدرس و مربی تربیت بدنی و حدود ۳۰ سال در این رشته فعالیت داشتم خودم اولین باشگاه بانوان را در سال ۶۴ در غرب تهران افتتاح کردم و همیشه کارم ورزش و رژیم بوده چون شاگرد و کارآموز های من همه یا خیلی چاق بودند یا که برای مربی شدن با من کار میکردند حالا شما ببینید که چفدر فرمولهای قوی در باره چاقی تو ذهن من بوده این که همش سرو کارت با چاقها و قوانین که فقط ورزش و رژیم را قبول داشته باشی و چقدر سخته تغییر این عقاید که من با پشتکار  تونستم این مراحل را پشت سر بگذارم این مقدمه شمه ایی از گذشته من،بود تا شما بیشتر امیدوار و صبورتر باشید و اطمینان که این بهترین راه برای لاغر شدن واقعی است 

      بعد از ۳۰ سال کار ورزش گذاشتم کنار اما تا به خودم اومدم دیدم تو دو سال از وزن ۶۴ رسیدم به ۹۴  پس نتیجه مبگیریم که ورزش راهکاری برای لاغر شدن نیست چون تا آخر عمرت نمیتونی همش ورزش کنی یا رژیم بگیری بالاخره ی جایی خسته میشی و میزاری کنار آنوقت فرمولهای اشتباهی که تو ذهنت داری میاین بالا و تو را هر روز چاقتر از دیروز میکنند 

      یادمه اوایل که در دوره شرکت کردم مثل شما بودم عجله داشتم فکر میکردم این دوره ها مثل ورزش  ورژیم باید زود جواب بده  ومنو لاغر کنه روزهای اول لاغر تر که نشدم هیچ بلکه ۵ کیلو هم چاقتر شدم یادمه به استاد زنگ زدم با ناراحتی گفتم چرا من بجای این که لاغر شم چاقتر شدم استاد فقط ی کلمه به من گفت و قطع کرد و اون هم این بود که  فقط ادامه بده 

      اولش راستش خیلی بهم برخورد گفتم یعنی چی این چه جور جواب دادنه  عوض توضیح به من فقط میگع ادامه بده  

      خلاصه سرت درد نیارم شیرین جون یک هفته فکر کردم  و به معنی جادویی این کلمه پی بردم 

      فهیمیدم که تمام موفقیت هایی که تو زندگیم بدست آوردم فقط با ادامه دادن بود  این کع اول ایمان داشته باشی راهت درسته بعدش ادامه بدی و از همه مهمتر عجله نکنی چون لاغری با ذهن امکان ندارع با عجله به نتیجه برسه باید اینقدر فایل ببینی و بنویسی تا درک ات از لاغری با ذهن کامل بشه 

      وقتی درک کنی دیگه وقتی غذا میخوری نمیترسی وقتی غذا میهوری قاشق قاشق نمیشمری وقتی غذا میخوری دیگه نمیگی وای چاق شدم چون متوجه میشی اینها فرمولهای چاقی هستند که هنوز در ذهن شما پر رنگه و مانع لاغر شدن شما میشه نقطه گرسنگی و سیری را تشخیص میدی چون مغزت فرمان سیری میده و شما آن را میشنوی و ناخود آگاه هر قسمت از غذا باشی دست میکشی  خوردنت اتوماتیک وار میشه گرسنه باشی میخوری سیر بشی نمیخوری و اینها مستلزم تمرین و آگاهی بدست آوردن از فایل ها و حرفهای ارزشمند استاده  

      عزیزم من از هر فرصتی در شبانه روز حتی تا موقعی که خوابم ببرع فایل گوش میدم  و خیلی هم نوشتم حداقل بالای ۱۰ جلد دفتر ۱۰۰ برگ را نوشتم تا فرمولهای قوی و اشتباه ذهن ام را کمرنگ کنم پس اول به راهت ایمان داشته باش دوم عجله نکن سوم فایل ها را گوش کن تو دورها شرکت کن  بعدش زیاد بنویس وقتت را بیهوده تلف نکن  من چنان عاشق این دوره ها هستم که باورت نمیشه شبانه روزم با این فایل ها پر میشه البته آنهایی که درک این دوره ها را داشته باشند مانند من عاشق این راه میشوند. امیدوارم تونسته باشم راهنمایی کنم دوست عزیزم 

      با تشکر از اسناد عزیزم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم