گاهی مااز تغییر میترسیم چن این ذهن مارومیترسوونه مثلا منخودم اون موقع ک رژیم داشتم هی ذهنم میگف بابادنیادو روزه ول کن و این حرفها ولی من خوشحالم ک تو این مسیراین دوروز رو زندگی میکنم اولش برامون ترسناکه چن نمیشناسیم اما با مرور و استمرار میبینیم ا چ خوبه...
سلام فریده عزیز در نوشته های خودتون احساس کردم شما هنوز اون ارتباط دوستانه صلحانه با خودتون هنوز نداریدمگه ن اینک دهن هم جزئی از ماست انا شما در نوشته هاتون با حالت خشم در مورد ذهنتان حرف زدید مگه ن اینک این ذهنم پاک بود مثل اینه و این...
سلام عجول بودن در خودمو قبلا ک وارد این سایت بشم واقعا لمس میکردم همش عجله داشتم چن ک عید میشه باید لاغر کنم عجله داشتم بعد ماه رمضون وزن اضافه شده رو بیارم پایین عجله داشتم برای عروسی فلانی لاغر کنم عجله عجله ک همش با اضطراب و استرس...
سلام قبل سایت چن من با مادرشوهر اینا تو ی خونه ایم هنیشه میدیدی تو مریضی یا خونه تکونی میکنی یا حال نداری یا قراره جایی بری یکی میومد ومن کل اون روز اضطراب عصبی بودم چدا چن ورزش نکردم چن حال نداشتم واومدن همیشه میگفتم این خونه نبود فلان...
سلام من قبل سایت بیام اصلا نمیدونستم زندگی چیه کل زندگی ب سه قسمت تقسیم میشه قبل ازدواج و قبل سایت و بعد سایت من قبل از ازدواج خیلی خوب بودم همیشه همیشه با خداوند حرف میزدمو از زیبایی ها لذت میبردم ناآگاهی یک افسوس در زندگی باعث میشه ورق...
سلام من حتی قبل این سایت نمیدونستم ک ذهن من چ قدر توانایی داره و من چ قدرتهایی دارم فک میکردم مثل عروسک های کوکی کوک شدم تا زندگی کنم همیشه تو کتابهامون در مورد اختیار حرف زده شده بود ک میگف انسان اختیار داه همیشه اون مطالب برام گنگ...
سلام زمان یک عمر درگیر زمان بودم بیاد تا عید تو سه دوماه لاغر بشم یا تا عروسی فلان باید لاغر بشم همش درگیر بودم کالری شماری میکردم ک برام اضافه وزنمو تعیین میکردو من اولش هیجان زده میشدم ک من تو یک ماه با فلان کار یکماهه انقدر کم...
سلام همیشه اینو تو خودم حس کردم ک هی منو ب سمت لاغری و لاغر شدن میبره و خیلی وقت قبولش نکردم ک ن نمیتونم هر وقت رژیم بهم میزدم زود تو ی حسی لاغری بیادم میانداخت من واقعا از ته ته وجودم دوس داشتم لاغر بشم و نمیدونستم این...
گاهی مااز تغییر میترسیم چن این ذهن مارومیترسوونه مثلا منخودم اون موقع ک رژیم داشتم هی ذهنم میگف بابادنیادو روزه ول کن و این حرفها ولی من خوشحالم ک تو این مسیراین دوروز رو زندگی میکنم اولش برامون ترسناکه چن نمیشناسیم اما با مرور و استمرار میبینیم ا چ خوبه...
سلام فریده عزیز در نوشته های خودتون احساس کردم شما هنوز اون ارتباط دوستانه صلحانه با خودتون هنوز نداریدمگه ن اینک دهن هم جزئی از ماست انا شما در نوشته هاتون با حالت خشم در مورد ذهنتان حرف زدید مگه ن اینک این ذهنم پاک بود مثل اینه و این...
سلام عالی بود داستانی ک تعریف کردید ویک چیزیو توضیح دادید ک بین ما انسانها جای خالیش خیلی احساس میشه برچسب نزدن ب اتفاقات لذت بردم ممنون
سلام عزیز جان واقعا متنی نوشتید عالی بود وزاویه دید منو عوض کرد ممنون نگاه زیباتونو با ما ب اشتراک گذاشتید
سلام عجول بودن در خودمو قبلا ک وارد این سایت بشم واقعا لمس میکردم همش عجله داشتم چن ک عید میشه باید لاغر کنم عجله داشتم بعد ماه رمضون وزن اضافه شده رو بیارم پایین عجله داشتم برای عروسی فلانی لاغر کنم عجله عجله ک همش با اضطراب و استرس...
سلام قبل سایت چن من با مادرشوهر اینا تو ی خونه ایم هنیشه میدیدی تو مریضی یا خونه تکونی میکنی یا حال نداری یا قراره جایی بری یکی میومد ومن کل اون روز اضطراب عصبی بودم چدا چن ورزش نکردم چن حال نداشتم واومدن همیشه میگفتم این خونه نبود فلان...
سلام من قبل سایت بیام اصلا نمیدونستم زندگی چیه کل زندگی ب سه قسمت تقسیم میشه قبل ازدواج و قبل سایت و بعد سایت من قبل از ازدواج خیلی خوب بودم همیشه همیشه با خداوند حرف میزدمو از زیبایی ها لذت میبردم ناآگاهی یک افسوس در زندگی باعث میشه ورق...
سلام من حتی قبل این سایت نمیدونستم ک ذهن من چ قدر توانایی داره و من چ قدرتهایی دارم فک میکردم مثل عروسک های کوکی کوک شدم تا زندگی کنم همیشه تو کتابهامون در مورد اختیار حرف زده شده بود ک میگف انسان اختیار داه همیشه اون مطالب برام گنگ...
سلام زمان یک عمر درگیر زمان بودم بیاد تا عید تو سه دوماه لاغر بشم یا تا عروسی فلان باید لاغر بشم همش درگیر بودم کالری شماری میکردم ک برام اضافه وزنمو تعیین میکردو من اولش هیجان زده میشدم ک من تو یک ماه با فلان کار یکماهه انقدر کم...
سلام همیشه اینو تو خودم حس کردم ک هی منو ب سمت لاغری و لاغر شدن میبره و خیلی وقت قبولش نکردم ک ن نمیتونم هر وقت رژیم بهم میزدم زود تو ی حسی لاغری بیادم میانداخت من واقعا از ته ته وجودم دوس داشتم لاغر بشم و نمیدونستم این...