تعهد قبلا ک در مورد تعهد داشتن میشنیدم میگفتم من اهلش نیستم فک میکردم خیلی خیلب سخته میگفتم از کارهای تکراری و تکرار کردنشون خوشم نمیاد انا من زیباترین تعهد زندگیم اینجا ثبت کردم گفتم من تعهد مبدم در مسیر رسیدن ب وزن دلخواهم از هیچ تلاشی سرباز نزنم الانم...
چقدر این نوشته زیباست چقدر در زمان مناسبش ب این نوشته هدایت شدم چقدر زیبا بود اینک گفتید با خودمون مهربون باشیم من همیشه فک میکردم ک باید نسبت ب دیگران مهربون باشم اصلا خودم نمیدیم چقر لدت بردم ک میگیدباید با خودم مهربون باشم و چقدر زیبا راه حل...
سلام استاد در گفته هاتون ب ی چیز پی بردم ب باور و جرات خیلی از ماها اصلا جرات نداریم جرات خواستن جرات تغییر ماها باور ب تحقق و تجربه خواستمونو ندارم چیزی ک در شما بود در دوستاتون نبود جرات باور بود اونها با اینک در موارد دیگه مهارت...
سلام یادم میاد ک همش ب همه میگفتم از وقتی ازدواج کردم سخت شده برام زندگی و غصه و غم حال بد منو چاق میکنه میگفتم حالم خوب نیس چاقم وچاقتر میشم میگفت بچم نمیخوابه اعصابم بهم میریزه و من چاق میشم و میگفتم اعصابم نمیکشه ورزش کنم رژیم بگیرم...
چقدر این متن پر از امید و اشتیاق بود چقدرزیبا توضیح دادید ک باید تمرکز مون رو خواسته باشه رو اون چیزی ک میخوام ن ر اون چیزی ک میخوایم دقیقا یادم میاددر زمانهایی رژیم داشتم وقتی میرفتم تو پیج ها ی شخص جدید پیدا میکردم ک موفق شده منم...
سلام دوست عزیز خوشحالم در مسیر تغییر هستی خوشحالم گامی برای بهتر شدنت بر میداری من خوشحالم دوستایی مثل شما دارم نمیدونم اتفاقی بود یا هدایت خدا من چن وقتی بود نوشته های باورسازنمیخوندم وپیام گوهر بار شما ب من یاداوری کرد ک کار نمیه تمام خودمو ادامه بدم و...
سلام تغییر قبلا اسم تغییر میومد فک میکردم چقدر باید سخت باشه و من نمیتونم اما از ویتی تعییر رو شروع کردم میبینم ک چقدر اسونه و چقدر وابسته ب منه موفقیتم تو این مسیر ک چقدر وردی خوب بدم و چقدر از ورودی های بد دوری کنم الان از...
سلام یک از سالها ک استاد جواب دادید ک چرا مشکلتونو میگید واقعا من خودم ک ی جاییم درد میکرد ب همسرم میگفتم برمیگشت ی چیزی میگف یل واکنشی نمیداد یعنی من از گفتن اون ی انتظاری داشتم ک اون براورده نمیکرد و من ناراحت میشدم ک چرا از اون...
سلام نمیدونم چی بگم رفته بودم مهمونی زندایی البوم دوران کودکی اورد من تا حالا اون عکس ها رو ندیده بود ب حدی لاغر بودم تو عکسها از شوقم از روشون عکس انداختنم جالبه حتی مامانم باور نمیکرد انگار با ی پتک ب سرم بزنن گیج بودم شب هر کاری...
عزیز جان واقعا نوشتتون گوهر بار بود خیلی لذت بردم خیلی زیبا بیان کردید و زیبا مسیر رو طرح کردید موفق باشید
تعهد قبلا ک در مورد تعهد داشتن میشنیدم میگفتم من اهلش نیستم فک میکردم خیلی خیلب سخته میگفتم از کارهای تکراری و تکرار کردنشون خوشم نمیاد انا من زیباترین تعهد زندگیم اینجا ثبت کردم گفتم من تعهد مبدم در مسیر رسیدن ب وزن دلخواهم از هیچ تلاشی سرباز نزنم الانم...
چقدر این نوشته زیباست چقدر در زمان مناسبش ب این نوشته هدایت شدم چقدر زیبا بود اینک گفتید با خودمون مهربون باشیم من همیشه فک میکردم ک باید نسبت ب دیگران مهربون باشم اصلا خودم نمیدیم چقر لدت بردم ک میگیدباید با خودم مهربون باشم و چقدر زیبا راه حل...
سلام استاد در گفته هاتون ب ی چیز پی بردم ب باور و جرات خیلی از ماها اصلا جرات نداریم جرات خواستن جرات تغییر ماها باور ب تحقق و تجربه خواستمونو ندارم چیزی ک در شما بود در دوستاتون نبود جرات باور بود اونها با اینک در موارد دیگه مهارت...
سلام یادم میاد ک همش ب همه میگفتم از وقتی ازدواج کردم سخت شده برام زندگی و غصه و غم حال بد منو چاق میکنه میگفتم حالم خوب نیس چاقم وچاقتر میشم میگفت بچم نمیخوابه اعصابم بهم میریزه و من چاق میشم و میگفتم اعصابم نمیکشه ورزش کنم رژیم بگیرم...
چقدر این متن پر از امید و اشتیاق بود چقدرزیبا توضیح دادید ک باید تمرکز مون رو خواسته باشه رو اون چیزی ک میخوام ن ر اون چیزی ک میخوایم دقیقا یادم میاددر زمانهایی رژیم داشتم وقتی میرفتم تو پیج ها ی شخص جدید پیدا میکردم ک موفق شده منم...
سلام دوست عزیز خوشحالم در مسیر تغییر هستی خوشحالم گامی برای بهتر شدنت بر میداری من خوشحالم دوستایی مثل شما دارم نمیدونم اتفاقی بود یا هدایت خدا من چن وقتی بود نوشته های باورسازنمیخوندم وپیام گوهر بار شما ب من یاداوری کرد ک کار نمیه تمام خودمو ادامه بدم و...
سلام تغییر قبلا اسم تغییر میومد فک میکردم چقدر باید سخت باشه و من نمیتونم اما از ویتی تعییر رو شروع کردم میبینم ک چقدر اسونه و چقدر وابسته ب منه موفقیتم تو این مسیر ک چقدر وردی خوب بدم و چقدر از ورودی های بد دوری کنم الان از...
سلام یک از سالها ک استاد جواب دادید ک چرا مشکلتونو میگید واقعا من خودم ک ی جاییم درد میکرد ب همسرم میگفتم برمیگشت ی چیزی میگف یل واکنشی نمیداد یعنی من از گفتن اون ی انتظاری داشتم ک اون براورده نمیکرد و من ناراحت میشدم ک چرا از اون...
سلام نمیدونم چی بگم رفته بودم مهمونی زندایی البوم دوران کودکی اورد من تا حالا اون عکس ها رو ندیده بود ب حدی لاغر بودم تو عکسها از شوقم از روشون عکس انداختنم جالبه حتی مامانم باور نمیکرد انگار با ی پتک ب سرم بزنن گیج بودم شب هر کاری...