0

زندگی با اراده خداوند (قسمت بیست و پنجم)

زندگی با اراده خداوند
اندازه متن

در قسمت قبل درباره واکنش خداوند به انسان ها بر اساس ویژگی های قدرت اراده اش توضیح داده شد. در این قسمت درباره موضوع مهم و تاثیرگذار تاثیر همسو شدن با قدرت اراده خداوند در زندگی دنیا و آخرت توضیح داده می شود.

زندگی قبل و پس از مرگ تفاوتی ندارد

سال های زیادی از عمرم با ترس از مرگ و دنیای پس از مرگ سپری شد.

اینکه در شب اول قبر چه اتفاقاتی منتظر من است، چه نکاتی را باید در این شب خاص به یاد داشته باشم.

ترس از اینکه مبادا جواب سوالاتی که در شب اول قبر از من پرسیده می شود را به خاطر نیاورم سبب شده بود که آن سوالاتی که شنیده بودم در آن شب از من سوال می شود را روی برگه نوشته و بارها آنها را بخوانم تا خوب خوب حفظم شود.

در ذهن همه ما سوالات زیادی درباره مرگ و دنیای پس از مرگ وجود دارد که همه ناشی از اطلاعاتی است که از طریق شنیدن صحبت ها و تعالیم دیگران در ذهن ما ذخیره شده است.

بسیاری از عملکردهای ما در قالب واجبات و مستحبات برای کسب امتیازات لازم جهت رفتن به بهشت در زندگی پس از مرگ است.

بسیاری از ما زندگی دنیا را وقت آن می کنیم تا آنچه تصور می کنیم برای زندگی پس از مرگ لازم است را جمع آوری کرده و با خیال راحت عازم سفر آخرت شویم. این درحالی است که ترس از مرگ و دنیای پس از آن سرتاپای ما را فرا گرفته است.

یافتن پاسخ قانع کننده برای رهایی از ترس های مرگ و دنیای پس از آن از خواسته های قلبی من بود و به لطف با درک این موضوع که “من اهل اینجا نیستم” به پاسخ همه شک و تردیدها درباره موضوع ترس از مرگ و دنیای پس از آن رسیدم.

به این سوالات جواب دهید:

1- شما متولد چه تاریخی هستید؟

2- از لحظه تولد خود چیزی به خاطر می آورید؟

3- قبل از تولد شما کجا بوده اید؟

4- تاریخ تولد من 1359/08/01 می باشد، سال 1300 من کجا بوده ام؟

درک پاسخی که به این پرسش ها می دهید باعث درک تاثیر قدرت اراده خداوند در ترتیب مراحل زندگی تان می شود.

به ما گفته شده که جسمی دارای نام هستیم که از ترکیب اعضای مختلف با عملکردهای گوناگون تشکیل شده ایم.

هویت ما در ابتدا نام و نام خانوادگی است که به واسطه والدین خود به ما نسبت داده شده است.

پس از آن هویت خود را بر اساس موفقیت ها و دارایی هایی که کسب کرده ایم می شناسیم.

گرچه هر انسان دارای هویت مختص به خودش است اما سرنوشت همه انسانها به این شکل رقم می خورد که جسم آنها به مرور پیر و فرسوده شده و در نهایت می میرد و هویت او که شامل نام، مدارک علمی، دارایی و … است در این دنیا بی نام و نشان باقی می مانند.

شناسنامه و مدارکی که در مدت زندگی خود کسب کرده است توسط دیگر انسان ها از بین برده می شوند و دارایی و اموال او بین خود تقسیم می کنند.

این داستان زندگی انسان بعنوان یک جسم مادی با هویت مادی است.

امروز که این نوشته را می نویسم فقط 5 ماه از سفر مادرم به دنیای ابدی می گذرد. شناسنامه، کارت های تشخیص هویت و … همه مهر باطل شد خورده اند و آنچه مادرم در بیش از 60 سال زندگی در دنیا صاحب شده بود بین دیگران تقسیم شد.

5 ماه نبودن به نسبت 765 ماه بودن بسیار ناچیز است اما همین 5 ماه برای پاک کردن هویت او کافی است.

اگر نگاه ما به زندگی اینچنین باشد بسیار بی ارزش و فانی است اما از آنجا که قدرت اراده خداوند از بین نمی رود و کار بیهوده و پوچ انجام نمی دهد پس زندگی آن چیزی نیست که درباره آن به ما گفته شده است.

نقش قدرت اراده خداوند در زندگی ما

به ما گفته شده است که خداوند خالق ماست. حتی ما قبول کرده ایم که او سرنوشت ما را رقم می زند. حتی پذیرفته ایم که برای رضایت او و خشنودی اش باید کارهایی در دنیا انجام دهیم.

بنابراین همه ما عقیده داریم خداوند خالق ماست.

حتما با من هم عقیده اید که قبل از تولد من و شما، خداوند حضور داشته است چون والدین ما را خلق کرده است و پس از مرگ آنها نیز حضور دارد چون فرزندان، نوه ها و ادامه نسل بشر را خلق خواهد کرد.

این نگرش درباره خداوند با نگرش ما درباره زندگی، مرگ و دنیای پس از آن تناقض دارد.

خداوند در قرآن می فرماید: نه زاده شده است و نه می زاید.

همچنین می فرماید: زمانی که انسان را خلق کردیم و نام ها را به او آموخیم از فرشته ها خواستیم تا به او سجده کنند ولی شیطان سرباز زد و سجده نکرد و تکبر ورزید و او از رانده شدگان است.

شما چیزی از این داستان در قبل از تولد خود به خاطر دارید؟!

آیا مشاهده کردید فرشتگان بر شما سجده کردند و شیطان سجده نکرد؟!

من در این باره چیزی به خاطر ندارم.

بنابراین قبل از تولد هر انسان این نمایشنامه تکرار نشده است.

من به این نتیجه رسیدم که داستان خلقت انسان و سجده کردن فرشته ها و اطاعت نکردن شیطان یک بار رخ داده است و از این رو سن روح همه ما که همان خداوند است با هم برابر است.

یعنی سن روح من، شما، والدین ما، پیامبران و حتی حضرت آدم با هم برابر است.

آنچه باعث تمایز بین ما می شود، سن جسم و هویت ماست.

من به اسم رضا عطارروشن و در تاریخ 1359/080/1 به دنیا آمدم، شما در به اسم خودتان و در تاریخ مشخص و دیگر انسانها به همین شکل و تفاوتی بین انسان ها از نظر ماهیت آنها وجود ندارد.

هرچه تفاوت وجود دارد مربوط به دنیای مادی و قراردادهای فیمابین انسان هاست.

اینکه خداوند در قرآن می فرماید: از خدایی و به سوی خدا می روید تایید کننده این ماجراست.

خداوند اشاره نکرده است شما از والدین خود هستید، شما مسلمان یا مسیحی یا … هستید و به سوی خدا باز می گردید.

باز می گردید به این معنی است که قبلا هم اینجا بودید.

من به این درک رسیدم که دنیای پس از مرگ جایی است که ما قبل از تولد هم آنجا بوده ایم و برای ما ناآشنا و غریبه نیست به همین دلیل خداوند می فرماید به باز می گردید.

اگر ما قبلا آنجا نبودیم حتما خداوند می فرمود شما از زمین هستید و به سوی خدا می آیید.

با درک این موضوعات من به یقین رسیدم که حضور من در دنیای مادی در واقع سفری کوتاه از دنیای ابدی بوده است و مجددا به آن دنیا باز می گردم.

هیچ انسانی به خاطر ندارد که در هنگام تولد ترسیده باشد، یا احساس غربت کرده باشد.

این آرامش خیال و احساس امنیت به این دلیل است که در بدو تولد وجود ما از همه داستان مطلع است.

وجود ما (روح) می داند که از کجا نشات گرفته و چرا به این سفر آمده و دنیای مادی را جدا از دنیای قبل و بعد از آن نمی داند بنابراین هیچ ترس و نگرانی وجود ندارد.

همه ما از نیروی اراده خداوند به وجود آمده ایم و این نیرو هویت واقعی ماست و هیچ ارتباطی بین هویت اصلی ما و هویت ساختگی و دنیای ما وجود ندارد.

به همین دلیل است که مشاهده میکنم انسان ها با سن های مختلف از دنیا می روند، چون برای نیروی اراده خداوند سن، جنسیت، موقعیت و … اهمیتی ندارد. اینها هویت ساختگی است که بشر برای تفاوت قائل شدن بین انسانها ایجاد کرده است.

برای رسیدن به هر آروزیی و تجربه خالق بودن در دنیای مادی لازم است ابتدا این باور را در خود ایجاد کنیم که ما و خدا یکی هستیم.

من، شما، دیگران یکی هستیم چون همه ما از نیروی اراده خداوند که منبع و منشاء همه موجودات است سرچشمه گرفته ایم.

زمانی که به این هماهنگی با نیروی اراده خداوند دست پیدا کنید، چیزی در دنیای مادی نمی تواند مانع رسیدن شما به آرزوهایتان شود.

این طریق نگرش به زندگی و یکپارچگی با نیروی اراده خداوند به نظر من مفهوم واقعی “توحید عملی” است.

دنیای مادی همان دنیای ابدی است

هم اکنون به وجود خودتان توجه کنید.

شما بخشی از انرژی اراده خداوند در قالب جسمی هستید که نام و نشانی دارد.

شما با جسم خود بعنوان هویتتان در محلی (خانه و …) ساکن هستید.

محل شما دارای هویتی است و نام و نشانی دارد و هویت خود را از محلی بزرگتر که شهر شما می باشد کسب می کند.

شهر شما نام و نشانی دارد که هویت خود را از استانی که محدوده شهر شما و چند شهر دیگر را شامل می شود کسب کرده است.

استان شما نام و نشانی دارد که هویت خود را از کشوری که استان شما و چند استان دیگر را شامل می شود کسب کرده است.

کشور شما نام و نشانی دارد که هویت خود را از قاره ای که در آن قرار گرفته است کسب می کند.

قاره شما هویت خود را از کره زمین کسب کرده است.

کره زمین هویت خود را از کهکشانی که در آن قرار داد و آن کهکشان هویتش را از منابع دیگر که نمی دانم کسب کرده است.

هرچه ادامه دهید، هویت شما پایانی ندارد و این نشان از بی نهایت بودن شما دارد.

ما در دنیای بی انتها که هرگز پایانی ندارد قرار داریم.

اکنون این به این عبارت توجه کنید:

اگر زندگی بی پایان است، پس این زندگی نیست.

به اندازه ای که این عبارت را درک کنید اطمینان پیدا می کنید که زندگی شما محدود به حضور شما در دنیای مادی نمی شود و به اندازه ای که این موضوع را باور کنید، ترس و نگرانی شما از مرگ و دنیای پس از آن کم رنگ و بی اثر خواهد شد.

با درک این موضوع به این نتیجه می رسیم که زندگی بر مبنای جسم و همه موفقیت ها و دارایی هایش که در هاله ای از ابهام شروع می شود و در لحظه به پایان می رسد اصل و اساس زندگی نیست.

سعی ما برای درک واقعیت زندگی می تواند تغییر اساسی در جهت بهبود کیفیت زندگی ما ایجاد کند. این تغییر، تحولی درونی و فوق العاده است که ترس از مرگ و دنیای پس از آن را از بین می برد و باعث گسترش آرامش در وجود ما می شود.

تصور کنید زندگی بدون داشتن ترس از مرگ یا احساس مرگ یا پذیرش مرگ، لذت بخش و رویایی است.

در گذشته بارها با خودم فکر می کردم چقدر خوب بود اگر زندگی “مرگ” نداشت و بارها به دیگران هم می گفتم: ای کاش هیچوقت نمی مردیم.

امروز عقیده دارم “مرگ” وجود ندارد و من هرگز نمی میرم.

البته که این عقیده به همچنان به صورت یقین در من ایجاد نشده است اما نگاه و عقیده من نسبت به مرگ با آنچه قبلا تصور می کردم کاملا تفاوت دارد.

برای رها شدن از ترس از مرگ باید از طریق همسو شدن با قدرت اراده خداوند به بی نهایت بودن و ابدی بودن خود پی ببرید.

در حالی که ما در دنیایی محدود به آغاز و پایان زندگی می کنیم اما قدرت اراده خداوند همواره نامحدود باقی می ماند، زیرا او ابدی است.

هرچیزی که ابدی نباشد مظهر زندگی نیست. هرچیزی که توسط بشر ساخته شده است مظهر زندگی نیست چون ابدی نیست.

آنچه در فرای همه ساخته های بشر، ابدی است، روح خلاق و سرشار از عشق اراده خداوند است که باعث خلق همه آن ساخته ها می شود. پس آن ساخته ابدی نیست اما روح انسانی که آن را می سازد و تجربه اش می کند و تاثیری در دنیای مادی می گذارد و قدرتش را از طریق خلق کردن تجربه می کند، ابدی است.

ترس از دنیای ابدی

همه ما دارای جسم فیزیکی هستیم که قرار است بمیرد و به این موضوع اطمینان داریم، با این حال نمی توانیم چنین رویدادی را درباره خودمان تصور کنیم. بنابراین به گونه ای رفتار می کنیم که گویی قرار نیست هرگز چنین اتفاقی برای ما رخ دهد.

ظاهرا با خودمان می گوئیم: درست است که همه می میرند اما من استثناء هستم و نمی میرم.

این ویژگی و طرز نگرش ما در عبارت زیر به خوبی بیان شده است:

مرگ ما برایمان تصور نشدنی است بنابراین خیلی ساده آن را انکار می کنیم و به دلیل وحشتی که از مرگ داریم به گونه ای به زندگی ادامه می دهیم که گویی قرار نیست بمیریم.

زیگموند فروید عصب‌شناس شهیر و برجسته اتریشی و بنیانگذار علم روانکاوی

زندگی ابدی یا فانی

به طور کلی دو دیدگاه درباره زندگی وجود دارد که از ابتدای نوشته درباره نوع ابدی آن توضیح داده شد اما تصور عموم انسانها درباره زندگی زندگی فانی است.

انسانها تصور می کنند با یک جسم فیزیکی در این دنیا متولد می شوند. مدتی حضور دارند و زندگی می کنند و در نهایت می میرند و از بین می روند. و برای همیشه مرده باقی می مانند.

چنین دیدگاهی باعث ایجاد ترس و وحشت درباره مرگ می شود.

واکنش انسان ها به مرگ اطرافیانشان واضح می کند که طریق نگاه و نگرش آنها به زندگی از نوع فانی است.

هرچه فرد بیشتر باورکرده باشید فردی که مرده است، از بین رفته، نابود شده و فرصت با او بودن تمام شده است، زمان بیشتری در غم و اندوه از دست دادن افراد باقی می ماند.

انسان های زیادی بر اثر مرگ افراد تا آخر عمر در غم و اندوه از دست دادن او باقی می مانند و به معنای واقعی زندگی را تجربه نمی کنند.

تا زمانی که به دیدگاه زندگی ابدی روی نیاورید کاملا طبیعی است که از مرگ بترسید و در مواجه شدن با مرگ دیگران شوکه شده و دچار واکنش های احساسی بلندمدت شوید.

به اندازه ای که بپذیرید شما، نشات گرفته از روح الهی هستید که در به واسطه قرار گرفتن در جسمتان که نشات گرفته از همان نیروی اراده خداوند است وارد این دنیای مادی شدید و پس از مرگ، روح شما از حضور در جسم مادی خارج شده و به منشاء اصلی خود ملحق می شود و جسم شما از طریق مختلف به انرژی شکل دهنده خود ملحق می شود، می توانید با آرامش بیشتری زندگی کنید.

اکنون کدام یک از این دو نگرش را برای زندگی انتخاب می کنید؟

“نگرش زندگی فانی” یا “نگرش زندگی ابدی”

کدام یک از این دو دیدگاه آرامش بیشتری به شما می بخشد؟

کدام یک ترس و اضطراب در شما ایجاد می کند؟

کدام نگرش باعث می شود با خدای خود رابطه دوستانه ای داشته باشید؟

کدام نگرش باعث ایجاد احساس پیوستگی با خداوند در شما می شود؟

بدیهی است که داشتن نگرش زندگی ابدی باعث تجربه های متفاوت در زندگی دنیوی شما می شود.

  • با این نگرش احساس نامحدود بودن خواهید کرد.
  • احساس می کنید همواره با خداوند در ارتباط هستید و او از شما دور نشده و نخواهد شد.
  • احساس آرامش و امنیت را در شما ایجاد می کند.
  • خداوند را در هرلحظه و مکان از زندگی خود احساس می کنید.
  • اطمینان پیدا می کنید که هرگز از خداوند نمی توانید جدا شوید.
  • احساس آرامش می کنید که برای پذیرفته شدن توسط خداوند نیاز به انجام اجباری اعمال خاص ندارید.
  • اکنون می توانید به این نگرش پوچ که خداوند شما را طرد کرده است بخندید.

خداوند همیشه با شما در ارتباط است حتی اگر به او اعتقاد نداشته باشید.

حتی فردی که صراحتا اعلام می کند به خداوند اعتقاد ندارد گاهی اوقات حضورش را درک می کند.

در آن لحظات خاص که احساس ناتوانی و ناامیدی می کند و در آن لحظه مقدس که موانه رفع می گردند، به حضور نیرویی در زندگی اش آگاهی دارد اما نامی برای صدا کردن او ندارد.

در گفتگو با افرادی که عقیده داشتند خداوند وجود ندارد و به هیچ دین و مذهبی عقیده نداشتند به وضوح مشاهده کردم که آنها به وجود نیرویی که در زندگی آنها نقش ایفا می کند و در موارد زیادی به آنها کمک کرده است بدون آنکه بتوانند چگونگی آن را بیان کنند اعتقاد دارند اما از آنجا که با کلمه و تعریف “خداوند” که توسط دیگران شنیده اند مشکل دارند اعلام می کنند ما به خدا اعتقاد نداریم.

در واقعیت این افراد به خداوند اعتقاد دارند اما به تعریف و توصیفی که درباره خداوند شنیده اند عقیده ندارند.

می خواهید در چه حالتی از ابدیت زندگی کنید؟

دو انتخاب دارید:

  • زندگی فانی
  • زندگی ابدی

جالب توجه است که هر کدام را انتخاب کنید، تفاوتی ندارد چون شما در نهایت به صورت ناخودآگاه با ابدیت یا قدرت اراده خداوند در ارتباط هستید اما انتخاب آگاهانه زندگی ابدی این فرصت را برای شما فراهم می آورد تا در حالتی سرشار از آرامش و صلح با خود و دیگران زندگی در دنیای مادی را تجربه کنید.

در قسمت بعدی درباره داشتن نگرش زندگی ابدی و ارتباط با قدرت اراده خداوند توضیح داده می شود.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.63 from 16 votes

https://tanasobefekri.net/?p=30598
برچسب ها:
9 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار من میتونم تغییر کنم
      1400/11/30 18:15
      مدت عضویت: 1033 روز
      امتیاز کاربر: 1306 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 360 کلمه

      سلام
      دنیا واخرت
      چندین بار شنیدم ک خیلیها اطرافم منواز خدا ترسوندن از آخرت
      من کسی نبودم ک کار بدی کنم
      اما همیشه ب شباود قبر فکر میکردم معلمهام همیشه میترسوندن ک باید ترتیب امام هارو بلدباشد اون دنیا ازتون سوال میکنن
      باید ب ترتیب بگیر
      همیشه و همیشه خدار دردرونم حس کردم
      حتی در اطرافم کسایی بودن ک مذهبی بودن ولی وقتی کسی میمرد هی در ناامیدی احساس میکردن
      حتی خودم میگفتم حیف بچه هاش چی زنش چی مادر ش چی
      همیشه فک میکردم با مرگ یک نفر بقیه اعضای خانوادش بدبخت میشن
      کسایی میشناسم ک با مرگ بچشون خودشونم مردن
      یا زنهایی ک با مرگ همسرشان تنهان و همه ب چشم ی انسان بدبخت میبیننش
      منم جدا شدن از همه اینها سخته واقعاسختا
      همش با تولد بچم ترس داشتم ترس از دس دادن
      همیشه همسرم میگه من تا سن فلان زندم
      همیشه از حرفش ترسیدم
      از نبود مادرم پدرم
      مرگ پایان میدونستم
      پایان همه چی
      ی نفر میشناختم ک مامانش فوت کرد و این شروع کرد کارهای تازه انجام دادن مثلا ورزش کردن دورهمی تشکیل دادن مسافرت رفتن داشت جایگزین میکرد تا اسیر نجواها نشه
      لباس سیاه نپوشید
      و خیلی چیز های دیگه
      ولی من پدرمو دیدم ک بامرگ مادرش ک یک سال ونیم میگذره کنار نیومده
      عذاب وجدان داشت
      ک چرا خیلی کاری براش نکرده
      کارهایی ک شاید زنده بود براش انجام نمیداد و الان میره سر قبرش انجام میده گل میگیره میره گریه میکنه
      ولی اروم نمیشه
      چرا چن فک میکنه مامانش مرده
      ماها نعمتهایی تو زندگیم داریم ک تا هستن شکرگزارشون نیستیم اما تا از دستشون میدیم افسوس میخوریم
      مرگ ب ما بد تعریف کردن همیشه دعام این بوده قبل عزیزانم بمیرم
      تا مرگشونو نبینم
      چرا چن مرگ برابر با نابودی میدیدم
      اما من از دنیایی ب این جهان قدم گذاشتم درقالب جسم
      و یک روز برمیگردم ب اصل خودم
      من اینو پذیرفتم ک هستم وخواهم بود
      من نابودشدنی نیستم من از خدام
      و بخدابرمیگردم
      اومدم زندگی کنم اما ب من یاد داده بودن ک اومدم فقط اعمال جمع کنم ببرم اون دنیا زندگی کنم بهشت اونجاست
      و اینطوری شده و ک این همه اعتقادات اومده پایین چرا چن دارن میگن زندگی نکنید
      من سعی میکنم بهشت اینجام داشته باشم قطعاب اصل خودم ک برگردم هم بهشتو خواهم داشت

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم