0

داستان هدایت من

داستان هدایت من برای رهایی از چاقی
اندازه متن

من و همه افرادی که اضافه وزن دارند به تعداد سال های سن چاقی خود به دنبال روشی برای لاغر شدن بوده ایم.

بارها از رژیم های مختلف استفاده کرده ایم.

در باشگاه های ورزشی ثبت نام کرده ایم و با اشتیاق و انگیزه برای لاغر شدن ورزش کرده ایم.

افشرده ها یا دمنوش های مختلف را به امید لاغر شدن استفاده کرده ایم.

به طب سنتی،‌ اسلامی،‌ سوزنی و حتی روش های چربی سوزی از طریق شوک الکتریکی برای لاغر شدن پناه برده ایم.

حتی برخی از شدت رنج و ناراحتی چاقی حاضر به پذیرفتن ریسک عمل های جراحی مختلف شده ایم بلکه از شر این مهمان خانمان سوز رهایی پیدا کنیم.

هر فردی که اضافه وزن دارد حتی اگر شده یک بار برای لاغری به طریق مختلف اقدام کرده است.

نکته مشترک بین همه ما نتیجه نگرفتن از همه سعی و تلاش مان برای لاغر شدن است.

تا جایی که به حدی از احساس ناامیدی و ناتوانی برای لاغر شدن رسیدیم که به افسردگی دچار شدیم.

گوشه نشین خانه شدیم،‌ عصبانی و پرخاشگر شدیم، گریه و گلایه از وضعیت جاقی همدم تنهایی ما شده بود و شرایط بسیار بدی را تجربه می کردیم.

اما در آن شرایط که احساس ناامیدی از هر روشی برای لاغر شدن را داشتیم آگاهانه و شاید هم ناآگاهانه از خداوند درخواست کمک کردیم.

رسیدن به احساس تسلیم در برابر چاقی و قطع امید کردن از همه روش هایی که سال ها برای لاغر شدن از آنها پیروی می کردیم به منزله تسلیم در برابر پروردگار و درخواست کمک از خداوند برای نشان دادن راهی که ما را به سمت لاغری هدایت کند است.

از او طلب هدایت کردیم راهی جلوی پای ما بگذارد تا از ناامیدی رهایی پیدا کنیم.

تا نور امیدی برای لاغر شدن و رسیدن به خواسته چندین ساله مان در قلب ما روشن کند.

در آن لحظه مقدس درخواست شما پاسخ داده شد و شما از طریقی که خود به دنبال آن نبودید به سمت این سایت هدایت شدید.

با نوشتن داستان هدایت خود علاوه بر اینکه از خداوند سپاسگزاری می کنیم بلکه با ایجاد احساس خوبی که در ما ایجاد می شود اطمینان و انگیزه ما برای موفقیت در مسیر لاغری با ذهن صد چندان می شود.

داستان هدایت خود با سایت تناسب فکری را بنویسید تا به قدرت خداوند در پاسخ به درخواست خود بیشتر اعتماد کنید و در جنبه های مختلف زندگی از این قدرت بی نهایت درخواست هدایت کنیم.

نوشتن داستان خود و خواندن داستان هدایت دیگران باور قدرتمندی درباره طریقه ی هدایت خداوند در قلب ما ایجاد خواهد کرد و برای ما واضح می شود که از بی نهایت طریق خداوند ما را هدایت می کند.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.03 from 153 votes

https://tanasobefekri.net/?p=22571
برچسب ها:
394 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار سارا ق
      1403/01/02 20:33
      مدت عضویت: 30 روز
      امتیاز کاربر: 2455 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 353 کلمه

      سلام من امروز دوم فروردین ۱۴۰۳ تعهد میدم که هروز روی این دوره کار کنم تا به خودم اثبات کنم که هیچ راهی رو دریغ نکردم برای خودم و تناسب اندامم ،و اینکه چطوری آشنا شدم :  در مورد مسئله روابط در گوگل و در سایت استاد عباسمنش داشتم مطلب میخوندم ک یکی یه مثالی زده بود برای یه فرد دیگه ای و تو مثالش از سایت تناسب فکری نام برده بود و من فقط کلیک کردم و دیدم چیزی که قبل تر ها همیشه دنبالش بودم الان ک بیخیالش شدم رو پیدا کردم جالبیش اینجاست ک من چندین ماهه خودم رو وزن نکرده بودم و احساس لاغری میکردم اما ضمن اینکه وزن کردم و دیدم ۸۰ کیلو هستم خیلی از دست خود مناراحت شدم و میخواستم که انتقام این چاقی رو از خودم بگیرم که فرداش یعنی امروز بصورت تصادفی سایت رو دیدم ، میدونید من همیشه فکر میکردم خدا خواسته من چاق باشم و باید اینو بپذیرم و خب حقیقا چیزی نبود ک دوستش داشته باشم و بخوام باهاش کنار بیام و برای سوال بود ک چرا تو خانواده من با چندتا خواهر و ب و برادر من باید چاق باشم؟ یا چرا من تا یه لیوان آب میخورم ۱ کیلو رفته رو وزنم اما هروز ۱۰هزار قدم بزنم وزنم هیچ تکونی نمیخوره چون استپ شده؟ چه جک مسخره ای … من چون از سایت استاد عباسمنش و چندین استاد عزت نفس دیگه یاد گرفتم ک با تغییر دیدگاهم روابطم رو درست کنم و حقیقا شکر خدااا روابطم عالی شده ماشالله چه تو محل کار چه تو خانواده بدون تلاش فیزیکی مثل کادو خریدن و محبت الکی ورزیدن مطمئن شدم ک میشه بدون رژیم گرفتن هم لاغر شم چون حقیقا من چند ماه هروز میرفتم پیاده روی سنگین یک و نیم ساعت اما بدنم دیگه تغییری نکرد باور دارم ک میشه جون نکند ولاغیر شد من حق خودم میخوام ببینمش میخوام هرچی دوست دارم بخورم و همچنان لاغر و فیت باشم مثل دوران ابتدایی ک دوستام تو کلاس ۳۰ نفره هرچی میخواستن میخوردن و همه ۲۰ کیلو بودن و من اندازه اونا میخوردم چه بسا کمترم اما ۵۰ کیلو بودم !!

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار tala.kh25@yahoo.com
      1402/09/26 05:20
      مدت عضویت: 1212 روز
      امتیاز کاربر: 4291 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 328 کلمه

      به نام خدا

      یادمه روی موضوعات قدرت ذهن و باور ها یه مدت کار می کردم. نمی دونم چیشد برای لاغری به ذهنم رسید شاید جواب بده. بخش عقل کل سایت استاد عباسمنش رو گشتم و دیدم بچه ها یه چیزایی نوشته ان. توی یکی از کامنت ها سایت استاد عطار روشن معرفی شده بود. خیلی سریع رفتم و کلی ذوق کردم نمی دونم چرا. چون اون موقع از تمرینات ذهنی نتیجه ی خاصی تو هیچ زمینه ای نگرفته بودم و فقط احساس می کنم روحیه ام باهتر شده بود اما نمی دونم چرا برام حرفای شما و ارتباط داشتن لاغری با ذهن جالب اومد.

      همون دوران پیگیری کردم در حد دو الی سه هفته و اتفاقا خیلی سریع نتیجه ی محسوس گرفتم. بعد دیگه رها کردم تا الان. 

      من توی اوضاع بشدت بد روحی بودم. جدا از مدرسه ای که می رفتم تو درس و کارای هنری هیچ نتیجه ی مثبت دیگه ای نداشتم. می خوام بگم خیلی اسیب دیده بودم. شخصیتم بشدت نیاز داشت روش کار بشه. این دوران گذشت و گذشت و من کار کردم روی شخصیتم. خیلی هم سخت گذشت استاد نمی دونین چقدر سختی کشیدم طوری که تو اون دوران بزرگترین و مهم ترین نتیجه برای من این بود که گریه نکنم و امروز هم در مقابل حرفای بد بقیه انرژی منفی هاشون دوام بیارم. اینو عمیقا می گم واقعا اوضاع بدی داشتم که دوام اوردن اولویت بود…دست و پا می زدم به معنای واقعی

      خلاصه اینکه گذشت الهی شکر و الان از همه لحاظ مالی اعتماد به نفس و قطعا روحیه و مصمم شدن برای پیگیری لاغری با ذهن اوضاع خیلی بهتری دارم و انقدر فرق می کنه با چند سال پیش که باورم نمیشه اون ادم بودم. 

      بعد این چند سال ذره ذره تو مسیر رشد فهمیدم چشم بسته باید انجام بدم و هر کاری به ذهنم رسید سریعا عملی کنم. یعنی اینقدر دیدم عه فلان ایده یا حرکت عملی که به ذهنم رسیده درست بوده و نتیجه داشته که دیگه دوس دارم سریع انجامش بدم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فاطمه صدقی
      1402/09/21 15:23
      مدت عضویت: 135 روز
      امتیاز کاربر: 10145 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 368 کلمه

      سلام و وقت بخیر خدمت تمام دوستانیکه داستان هدایت من رو میخونن.

      من ۲.۲ کیلو به دنیا اومدم و تا زمانیکه ازدواج کنم متناسب بودم لاغر نبودم ولی اضافه وزنم نداشتم. جالب اینه خیلی خوراکم زیاد بود جوریکه دوستام و همکاران میگفتن کجات می‌ره اینهمه خوراکی چرا چاق نمیشی. البته خانوادگی خوش خوراک و پرخوری داشتیم و خب هممونم متناسب بودیم. دقیقا از نوجوانی شنیده بودم و دیده بودم که آدم بعد ازدواج یکی دوسایز حداقل چاقتر میشی و اضافه وزن میگیری، دقیقا ۶ ماه بعد ازدواجم ۱۳ کیلو چاق شدم و از اول باورم این بود من زود چاق میشم ولی لاغر نمیشم نمیدونمم چرا اینجوری فکر میکردم بعد فهمیدم کم کاری تیروئید و تنبلی تخمدان دارم و تا الان فکر میکردم اون دومورد باعث ۱۳ کیلو چاقی شدن ولی همین الان فهمیدم نه اون فکر ناخوداگاهم که بعد ازدواج چاق میشم باعثش بوده و کم کاری تیروئید و تنبلی تخمدان نتیجه چاقی بودن چون با چاقی ارتباط مستقیم دارن و توی افراد چاق فعال میشه. خلاصه همون دیدگاه رو نسبت به حاملگی و زایمان داشتم و بعد زایمان هم دوباره ۶ کیلو اضافه تر شدم و خب متنفرم بودم از اونایی بودم که نمی‌تونستم اصلا کنار بیام حس تنفر به خودم داشتم آخه بعضیا مهم نیست براشون و قبول میکنن من نه هر راهی رو رفتم و خب لاغر میشدم دوباره برمیگشت بعد فک کردم زیاد میخورم درصورتیکه خوراکم خیلی کمتر از زمانی بود که لاغر بودم. تا اینکه بعد زایمان دیسک کمر شدید گرفتم و دکترم گفت باید وزنت رو خیلی کم کنی بعد استراحت مطلق هم داد. من هم تو استراحت مطلق بیشتر چاق شدم چون تحرکم صفر بود. همینجوری توی چالش بودم و به قول استاد خداوند عجز و فریاد از ته دلم رو شنید و کاملا اتفاقی از یه دوره کارآفرینی و یجایی که اصلا فکرش هم نمی‌کردم بخاطر کمردردم مجبور شدم استعفا بدم که یکی از دوستان اون دوره گفت منم مشکل شمارو داشتم بخوای میتونم راهنمایی کنم خلاصه گفت با کم کردن وزن و آب درمانی کمرم خوب شد پرسیدم چجوری با کمردرد و استراحت آنقدر لاغر کردید گفتن لاغری با ذهن و این سایت رو فرستادن و گفتن اول رایگان ببین اگه ارتباط برقرار کردی پکیج خلاصه که خدایا شکرت.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار شمیم
      1402/09/20 01:51
      مدت عضویت: 216 روز
      امتیاز کاربر: 3570 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 230 کلمه

      من هم مثل همه آنهایی که اینجا هستم خسته پنل امید دنبال نمی‌دونم چی می گشتم تو نت که لاغری ذهنی و دیدم ،دقیق یادم نیست چی بود عنوانش ولی مثل یک چراغ بزرگ تو تاریکی قلبم روشن کرد،بدوبدو رفتم تو پیج اینیستا و دیدم که به عده ای از طریق ذهن تونستن لاغر بشم.کلی برای خودم خوشحال و شاد محصول که قیمت زیادی هم نداشت روخریداری کردم و شروع کردم به پیش رفتن با اون استادوگروه.تمرینات ۲۱ روزه بودن وفشرده ومن واقعا برای اون تعدادتمرینات وقت کم می آوردم..خلاصه کنم که استارت لاغری ذهنی برای من از جای دیگری شروع شد ولی فقط توهمون ۲۱ روز بسیار کموزن کم کردم ولی بعدش آموزشها وکانال اونقدرقوی نبود که بتونه ریشه این قضیه رو درست کنه ومن بسیار مایوس دیدم که نخیراین هم جواب نداد دوباره توچالش افتادم بهداروند وقت دوباره اتفاقی هدایت شدم به این سایت ،خوب با کلی بی اعتمادی اومدم توی این چرخیدم ودیدم که بسیار بسیار اینجا به همه چی فکروتوجه شده واصلا قابل مقایسه با اون استاد قبلی نیست.

      ولی خوب بی اعتمادی ذهنم باعث شد دوماه طول. بکشه تا بتونم دوباره باورکنم که این راه جواب میده.

      اینجا از تایم کوتاه مدت و وزن کشی خبری نیست و شاید همین موضوع باعث شد که جدی تر به این روش فکر کنم.با قدم‌های سست اینجا هستم وارخدا می خوام که واقعا اینجا بدون محدودیت زمانی به خواستم برسم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار آسمان ابری
      1402/08/20 10:52
      مدت عضویت: 324 روز
      امتیاز کاربر: 10470 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 295 کلمه

      سلام براستاد عزیز وهمه دوستان مشتاق لاغری

      تاقبل از ۱۵ سالگی من معنای رژیم،ورزش و…را نمیدانستم چون اصلا نیاز به ان نداشتم خداروشکر اندامی خوب داشتم واز هرچه دوست داشتم میخوردم تا اینکه برای دبیرستان وارد مدارس خاص شدم ومجبور بودم مدام درس بخوانم وبه قول معروف خانه نشین بشوم،اوایل هم مشکلی نداشتم ولی کم کم زمزمه هایی که میشنیدم که تو همش تو خونه ای وتحرک نداری وفقط میخوری حتما چاق میشی و….

      وخلاصه همه ی اینها والبته پیش زمینه ایی هم که درخانواده داشتم باعث استارت چاقی من شد.

      از ان زمان  همیشه به دنبال رژیم وراه هایی برای لاغری بودم .تقریبا من هم ،همه ی راه ها به جز عمل جراحی رو امتحان کردم ولی همیشه شکست میخوردم چون بعد از مدتی از رژیم وورزش هایی که همشون باعث رنج وعذاب میشد خسته شدم.

      البته باید بگم گاهی هم خوب وزن کم میکردم ولی تا به یک وزنی مثلا ۷۵ میرسیدم استپ میکردم انگار چیزی در درونم میگفت تو نمیتوانی بیشتر از این لاغر شوی وهمین باعث میشد من پر قدرت تر از قبل چاق بشوم.

      تا اینکه دیگه از همه چیز خسته شدم وکلا بی خیال رژیم وورزش شدم،یه روز که داشتم باخودم فکر میکردم ،گفتم خب فلانی هم خیلی میخوره،ورزش هم نمیکنه،خانوادگی هم چاقند پس چرا ان چاق نمیشه ،چیزی تو سرم جرقه زد وبه خودم گفتم که مطمئنا همه چیز از ذهن ما نشات میگیره.

      همون موقع تو نت لاغری با ذهن رو سرچ کردم وبه سایت شما هدایت شدم.

      استاد شما دقیقا حرف دل من رو میزدید وهمه حرفهاتون درست بود انجا بود که فهمیدم خداوند راهی روبروم گذاشته تا بتونم به سرشتم برگردم.

      خیلی خوشحالم که با این سایت اشنا شدم امیدوارم که من هم بتونم یکی از شگفتی سازان بشم وباز بیام براتون از راهی که رفتم بنویسم.

      مطمئنا تنها راه موفقیت در ذهن ماست.

      یاحق

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا کریمی
      1402/07/14 18:01
      مدت عضویت: 198 روز
      امتیاز کاربر: 945 سطح ۲: کاربر متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 292 کلمه

      سلام و عرض ادب 

      خداروشکر بخاطر حال خوبم در اینجا بخاطر آقا رضا که یکی از دستان خداست خداروشکر بخاطر هدایت من و دوستانم به این مسیر .

      منم مثل دوست عزیزمون سحر خانم و … از سایت استاد عباسمنش با این سایت آشنا شدم 

      در مورد ثروت اونجا مطالعه میکردم نظرات دوستان رو میخوندم که رسیدم به نظر استاد عطار و جمله ۳۴ کیلو وزن کم کردم و سایت راه انداختم توجه من جلب کرد چون منم اضافه وزن داشتم و در حال رژیم بودم و دلم میخواست دوره قانون سلامتی رو بخرم ولی بخاطر هزینه اش نمیتونسم پس صبر کردم تا هدایت بشم قطعا اگه زور میزدم و تقلا میکردم این پول دستم می آمد(۹ملیون) ولی من تو همون سایت استاد عباسمنش یاد گرفته بودم برای هیچ چیزی عجله نکنم به اصطلاح خودم رو نکشم و صبر کنم تا خداوند من رو در بهترین زمان و مکان هدایت کنه از راه آسان . 

      من همیشه میدونستم راهی هست که توش نه قرص باشه ن فشار نه ورزش سخت 

      چون خواهرم با قرص لاغر شد و من اینجوری دوسنداشتم احساس می‌کردم این کار به نوعی گول زدن خودمه و من همیشه تشنه حقیقت ماجرا هستم 

      به قول استاد عباسمنش نباید آشغال هارو بکنم زیر فرش 

      من از چند روز پیش که وارد اینجا شدم و یک فایل ۴۰ دقیقه ای دیدم خیلی خوشحالم و دارم عمل میکنم

      من دکمه هدایت در سایت رو زدم و به ۱۲ قدم رایگان هدایت شدم و خدا میدونه چه ذوقی دارم این یک پروژه مهم تو زندگیم . 

      من همیشه مطمئن بودم به راه آسان و درست و اصولی هدایت میشم برای همین هرچی خواهرم میگفت قرص و دمنوش بخور قبول نمیکردم 

      هرچی شوهرم میگفت سخت ورزش کن یا باشگاه برو قبول نمیکردم 

      هرچی مامانم میگفت اینو نخور اونو نخور قبول نمیکردم 

      به امید الله هدایت گر

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فاطمه
      1402/05/20 18:03
      مدت عضویت: 472 روز
      امتیاز کاربر: 3625 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 336 کلمه

      سلام خدمت استادگرامی و سخاوتمند                  من از  زمان بچگی تا الان که 34 ساله هستم چاق بودم ولی هیچ وقت این چاقی رو طبیعی  نمی دونستم وهمیشه دنبال یه راهی برای لاغری بودم وهر وقت رژیم میگرفتم از خدا کمک میخواستم که یاریم کنه تا  اراده داشته باشم و بتونم تا آخر  دوره رژیم ادامه بدم من همبشه دنبال رژیم  بودم ولی هیچوقت هیچ وقت به لاغری با ذهن فکر نکرده بودم واصلا با این جور چیزا آشنای هم نداشتم  تا اینکه یه روز داشتم یه سمینار2 ساعته  از دکتر کرمانی گوش میدادم که دراون به اندازه چند ثانیه درباره رفتار افراد لاغر صحبت کرد و ذهن من فقط درگیر این بود که یعنی رفتار لاغرها با ما فرق داره یعنی لاغری ژنتیکی نیست چون کل خانواده من چاق هستند ومن فکر میکردم افراد لاغر ژنتیکی لاغر هستند وما افراد چاق ژنتیکی چاق تا چند روز همش فکرم درگیر این موضوع  بود تا اینکه تو اینتر نت سرچ کردم رفتار افراد لاغر  ووقتی داشتم این موضوع رو هم سرچ میکردم  از نوشته خودم هم خندم گرفت به خودم گفتم این دیگه چی که نوشتی ووقتی فایلهای 12 گام شما بالا آمد واولین فایل رو که دیدم واقعا شگفت زده شده بودم باورم نمیشد که میشه با این روش لاغر شدو خیلی برام تعجب آور بود  وهمش میگفتم وای چقدر قشنگ حرف دل ما آدمای چاق رو میزنه  واینقدر مطالب برام شیرین وشگفت آور بود که تا آخر شب نشستم وتمام فایل ها رو نگاه کردم ومن اون شب از شادی واینکه مشکل لاغر نشدنم رو پیدا کرده بودم خوابم نمی برد ودوست داشتم دوباره فایل ها.روگوش کنم وبعد از چند روز باسایت آشنا شدم وقتی دیدم اینقدر فایل با ارزش رو رایگان در اختیار ما قرار دادین با خودم گفتم چقدر این آدم  سخاوتمند ه من از شما استاد گرامی خیلی خيلی ممنونم به خاطر همه ی فایل های با ارزش واز  خداوند بخشنده ومهربان سپاسگذارم که این نعمت با ارزش رو د ر اختیار من قرار داد 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 13 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فاطمه
      1402/05/20 13:55
      مدت عضویت: 472 روز
      امتیاز کاربر: 3625 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 323 کلمه

      سلام خدمت استادگرامی و سخاوتمند                  من از  زمان بچگی تا الان که 34 ساله هستم چاق بودم ولی هیچ وقت این چاقی رو طبیعی  نمی دونستم وهمیشه دنبال یه راهی برای لاغری بودم وهر وقت رژیم میگرفتم از خدا کمک میخواستم که یاریم کنه تا  اراده داشته باشم و بتونم تا آخر  دوره رژیم ادامه بدم من همبشه دنبال رژیم  بودم ولی هیچوقت هیچ وقت به لاغری با ذهن فکر نکرده بودم واصلا با این جور چیزا آشنای هم نداشتم  تا اینکه یه روز داشتم یه سمینار2 ساعته  از دکتر کرمانی گوش میدادم که دراون به اندازه چند ثانیه درباره رفتار افراد لاغر صحبت کرد و ذهن من فقط درگیر این بود که یعنی رفتار لاغرها با ما فرق داره یعنی لاغری ارثی نیست چون کل خانواده من چاق هستند تا چند روز همش فکرم درگیر این موضوع  بود تا اینکه تو اینتر نت سرچ کردم رفتار افراد لاغر  ووقتی داشتم این موضوع رو هم سرچ میکردم  از نوشته خودم هم خندم گرفت به خودم گفتم این دیگه چی که نوشتی ووقتی فایلهای 12 گام شما بالا آمد واولین فایل رو که دیدم واقعا شگفت زده شده بودم باورم نمیشد که میشه با این روش لاغر شدو خیلی برام تعجب آور بود  وهمش میگفتم وای چقدر قشنگ حرف دل ما آدمای چاق رو میزنه  واینقدر مطالب برام شیرین وشگفت آور بود که تا آخر شب نشستم وتمام فایل ها رو نگاه کردم ومن اون شب از شادی واینکه مشکل لاغر نشدنم رو پیدا کرده بودم خوابم نمی برد ودوست داشتم دوباره فایل ها.روگوش کنم وبعد از چند روز باسایت آشنا شدم وقتی دیدم اینقدر فایل با ارزش رو رایگان در اختیار ما قرار دادین با خودم گفتم چقدر این آدم  سخاوتمند ه من از شما استاد گرامی خیلی خيلی ممنونم به خاطر همه ی فایل های با ارزش واز  خداوند بخشنده ومهربان سپاسگذارم که این نعمت با ارزش رو د ر اختیار من قرار داد 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا
      1402/03/13 12:57
      مدت عضویت: 1693 روز
      امتیاز کاربر: 5338 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 445 کلمه

      سلام به استاد عزیزم و همه دوستان

      داستان هدایت من از ۳ سال و ۷ ماه پیش شروع میشه

      وقتی که پسرم به دنیا اومده بود و اضافه وزن زیادی داشتم 

      بزارین از یکم قبل ترش بگم، من از وقتی به دنیا اومدم تا دوران ابتدایی کاملا متناسب بودم و دقیقا یادمه به غذا اصلا فکر هم نمیکردم و هیچ غذای مورد علاقه ای نداشتم و فقط غذا رو برای زنده بودن میخوردم ، کم کم به خاطر خانواده ام که همش تشویق به خوردن میشدم و خواهرهای تپل هم داشتم باعث شد یکی یکی غذا ها اومد تو لیست مورد علاقه هام، این روند چند سال طول کشید تا اینکه از ۱۰ سالگی که کاملا متناسب بودم رفتم برای اضافه وزن ،خیلی کم هر سال به وزنم اضافه میشد تا ۱۴ سالگی کاملا مشخص بود وزنم از بقیه همکلاسی هام بیشتره البته چاقم داشتیم تو کلاس ولی اضافه وزن من کاملا مشخص بود پس از ۱۴ سالگی تا الان که داره ۳۴ سالم میشه در حال رژیم از طریق روشهای مختلف هستم، ۲۰ سال، چقد زیاد واقعا ،گذشت و گذشت تا ۴ و نیم سال پیش وارد مباحث قانون جذب شدم ذهنم کم کم اماده شد، بعد وارد سایت استاد عباسمنش شدم ، اونجا لاغری با ذهن و تو قسمت عقل کل سرچ کردم و تو کامنت یکی از دوستان اسم استاد عطار روشن و دیدم، بلافاصله رفتم تو سایت و عضوش شدم ولی دیدم مبلغش برام بالاست و هم اینکه گفتم ولشکن بابا اصلا ملوم نیست نتیجه میده یا نه، دو دل بودم، باز رژیم گرفتم ولی اینبار یکم ذهنی که گفته بودن تو کتابی لقمه هاتو کلی گاز بزن بعد قورت بده هر وقت گرسنت شد هرچی میخوای بخور و … خلاصه ۱۰ کیلو کم کردم ولی باز رها کردم و دوباره وزنم ۸۸ کیلو شد خسته شده بودم کلافه بودم ما امید بودم از خودم برم میومد از دست پرخوری خسته شده بودم ولی باز میخوردم بعضی وقتا در حال پرخوری دلم میخواست گریه کنم ولی باز میخوردم خلاصه نگم براتون دیگه همتون تجربه داشتین ،این شد که اومدم سراغ همین سایت و پیج اینستای استاد ، تجربه بعضی شرکت کننده هارو گوشن میدادم و هر بار اعتمادم بیشتر میشد و همین حین یه همزمانی رخ داد و من منتظر نشونه بودم که استاد برای تولد آیدا جون تخفیف گذاشت و من فوری انتخابم و کردم محصول و خریدم و وارد دوره شدم ، بقیه داستانمو تو دوره مینویسم چون هدایتم تا اینجا بود،فقط اینو بگم که من به طرز عجیبی هر بار تصمیم گرفتم بیام دوره رو انجام بدم اصلا قبل شروعش یک حس خوشحالی و آرامش درونی رو تجربه کردم همراه با یک آرامش خیال

      از استاد عزیزم ممنونم برای همه چیز

      روز بخیر

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 254 کلمه

      درود به سرزمین لاغرها درود به استاد آرامش 

      من یه خردادی هستم از ابتدای این ماه گرم استارت زدم صبحم با شما دوستان نازنین شروع شد من امروز متولد شدم گام به گام حرکت می کنم با عشق با نورالهی با شکرگذاری هدف مشخصه رسیدن به تناسب اندام 

      علت اضافه وزن دنیا تا ۲۰ سالگی لاغر مردنی بود خیلی زیاد هرچی می خوردم چاق نمی شدم اما بعد از ۲۰ سالگی شروع به افزایش وزن کردم و از این موضوع خوشحال بودم بالاخره بدن من هم گوشت گرفت علت رو نمی دونستم بدنم تغییر کرده بود و روز به روز به وزنم اضافه می شد زیبا شده بودم برعکس همه از من تعریف می کردن چقدر خوب شدی 

      و این پروسه خیلی سریع اتفاق افتاد تا اینکه لباس هام تنگ شد سایزم کلی تغییر کرد از ۴۵ کیلو رسیدم به ۶۰ کیلو گفتم خیلی خوبه اما گویا وزنم این و قبول نداشت کم کم نگران شدم چرا من دارم سریع چاق می شم پس آزمایش خون و بله من دچارکم کاری تیروئید شده بودم و علت این بود سال ها تحت درمان تا امروز مرتب در حال کم و زیادکردن وزن تا به طور اتفاقی تو شبکه مجازی با موضوع لاغری ذهنی مواجه شدم و برام جالب بود پس با استادم مشورت کردم و ایشون وقت گذاشت و شما رو معرفی کرد و من الان اینجام و خوشحال که در کنار شما عزیزان گام برمی دارم من در سلامتی کامل هستم و هزاران مرتبه شکر می کنم موفقیت و تناسب اندام در دستان ماست دوستان به پیش 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 285 کلمه

      سلام به همه دوستان خوبم 

      من مریم از امروز دوباره تصمیم گرفتم به سایت تناسب فکری بیام و اون حس ناب و عالی که در پنج ماهه گذشته تجربه کردم و به دست بیارم و به خواست خدا و تلاش خودم ماندگار کنم 

      بازگشت دوباره من به سایت از زمانی که با خانواده پدرم به سفر رفتیم جرقه خورد من با سایت تناسب فکری اشنایی داشتم و بینهایت حس عالی رو باهاش تجربه کردم اما به خاطر مسائلی پنج ماه پیش از سایت جدا شدم و الان بعد از پنج ماه قوی تر از قبل برگشتم چون باور دارم که فقط و فقط از این طریق می توان به خواسته خود یعنی لاغری برسم و اما جرقه بازگشت من در سفر خورد زمانی که همه عکس های تکی بینهایت زیبا میگرفتند و من از عکس ها فرار میکردم زمانی که کوه نوردی رفتیم و من از لحاظ جسمی کم می آوردم زمانی نمی توانستم لباس مورد علاقه ام را بپوشم و همه و همه اینها دوباره باعث شد من به سمت این سایت هدایت بشم اما فرق اساسی که با قبل از آشنایی من با سایت داشت این بود که دیگه حس بد و ناراحت کنننده ای برام نبود انگار داخل ذهنم جایی بود که به من میگفت هنوز می تونی هنوز جایی هست که تو رو به خواستت میرسونه انگار هنوز اون کفه لاغری من خیلیم سبک نشده بود و حرف های بسیار زیبای استاد عطا روشن داخل ذهنم مرور می‌شد و اون حس عالی درونم بود پس من تصمیم گرفته بار دیگه این بار قوی تر از قبل بیام و اینجا بنویسم که من قوی تر شدم و برگشتم کنار شما دوستای خوبم،و دوباره دوره ورود به سرزمین لاغر هارو شروع کردم و خوشحال ترینم……

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار الهام خضرلو
      1401/12/14 11:54
      مدت عضویت: 1698 روز
      امتیاز کاربر: 18738 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 294 کلمه

      به نام خدای مهربان 

      سلام به همگی دوستان واستاد عزیزم 

      امروز من به اينجا هدایت شدم ودیدگهای جدید رو خوندم وخیلی خوشحال شدم هم برای خودم واستاد عزیزم که در بهترین روش برای لاغری هستیم وافراد زیادی از سایت عباسمنش وارد سایت شاگرد استاد شدن وبه لاغری با ذهن ایمان دارن  وهم برای خودم که ایمانم به لاغری با ذهن بیشتر شد وشور وشوق زیادی برای ادامه دادن پیدا کردم. 

      من با اینکه به این روش ایمان وباور دارم تو ذهنم میگفتم خوب اگر دیگه با این روش هم نتونستی لاغر بشی اخرش میری روش گوشت خواری استاد رو انجام میدی با پیام‌هایی که از شاگردان استاد خوندم واقعا برای من صحیح ودرست بودن واسان بودن لاغری با ذهن در ذهنم تثبیت شد 

      من خداوند رو هزاران بار شکر میکنم که در این سایت پر بار وسرشار از اگاهی هستم واقعا لاغری با ذهن عالیه ومن با اینکه تازگی ها کم کار شدم ولی دلم برای سایت ونوشتن تنگ شده اصلا یک چيزي در زندگیم احساس میکنم کمه وقتی کمتر میام دوباره‌ عشق وانگیره ام برگشته و به امید خدا دوست دارم فعال تر باشم 

      والان به حرف استاد رسیدم که میگفت این نوشتنهاوفعال بودن در سایت بود که تا حالا در مسیر بودی و ادامه دادی اگر نمینوشتی شاید دیگه دوره‌ها رو رها کرده بودی تو سایت نبودی دیگه ودرین دو ماه به عینه من به این حرف استاد رسیدم وحضورم داشت هر روز کم رنگ تر میشد وانگیزه ام هم کمتروکمتر میشد و فایل گوش کردن هام داشت کم وکم تر میشد به بهانه اینکه دیگه عمل کن بسه هر چی فایل گوش دادی دیگه همه‌چی رو میدونی 

      خداروشکر که حسم بهتر شده ودوست دارم این مسیر زیبا رو ادامه بدم.

      ممنونم استاد وبهتون تبریک میگم بابت دانشجویان تازه هدایت شده 

      امیدوارم سایت تناسب فکری تا هميشه استوار وپابرجا بماند

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1401/11/24 03:25
      مدت عضویت: 1344 روز
      امتیاز کاربر: 7576 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 157 کلمه

      به نام خداوند بسیار بخشنده وبسیار مهربان

      سلام به دوستان خوبم واستاد گرامی

      الان ساعت ۳ صبح 

      ومن بیدار شدم 

      وندایی درونم گفت بلند شو وسایتو ببین 

      همون موقع یکی از دوستان خوبم پاسخی به یکی از دیدگاه های من گذاشته بودن که خیلی وقت پیش گذاشته بودم

      این دیدگاه تلنگری به روحم زد 

      که پاشو وتکرار کن واصرار داشته باش درانجام کارا

      یه حسی بهم گفت پاشو ولاغر ومتناسب شو تو درمسیری فقط باید ادامه بدی تا به دلخواهت برسی

      ما آدمها فکر میکنیم هدایت حتما باید عجیب وشگفت انگیز باشه 

      درصورتی که هدایت گاهی از ندای درونمون از حرف یک نفر که تلنگر روحمون میشه 

      از دیدن فردی 

      از خواندن مطلبی هم ممکنه

      ومن امشب اینکه دیشب از خدای خودم خواستم هدایتم کنه دوباره وهدایتم کرد رو یک معجزه میبینم

      این داستان هدایت منه که فکر میکنم نیاز هدایت بشیم تا آخر عمر به راه درست تا درمسیر درست باقی بمانیم

      خدایا شکرت که دارمت 

      وخدایا شکرت که تنها کسی که از من هیچ وقت ناامید نمیشه تویی وکمکم میکنی 

      ممنونتم وسپاسگزارم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 495 کلمه

      با سلام خدمت استاد و دوستان شجاعم که در این راه شیرین کنار هم هستیم 

      داستان من از کودکی یا از نوزادی (دقیق یادم نیست شروعش از کجا بود چون تا جایی که یادم بوده اضافه وزن داشتم) شروع شد.

      از کودکی شاید پنج _شش سالگی انواع ورزش ها ،دستور و رژیم غذایی ها زیادی را امتحان کردم اما هر بار فرقی نمیکرد و دوباره این چرخه ادامه پیدا می‌کرد، دکتر عوض می‌شد یا دستور غذایی تغییر می‌کرد و من در اوج بازی های کودکی و شیطنت های کودکی بسیارکم حرف گوشه گیر و مشکلات این چنینی داشتم .

      گذشت و من سنم بیشتر شد و تا حدودی میتونستم متوجه حرف ها تفاوت ها و مسائل اطراف بشم و هر بار از طرف خانواده به چیزی منع میشدم بدتر از اون طرف بیشتر ترقیب میشدم که چیز های خوشمزه بخورم وچاق تر بشم اما همچنان بعد از مدرسه با خستگی فراوان ساعت ها ورزش میرفتم اما هیچ تغییری حاصل نمیشد و من چاق تر شدم و از هر باشگاه و ورزشی بود متنفر می شدم تا زمانی که بزرگ‌تر شدم و این بارخودم تصمیم میگیرفتم با تنفر شدید از باشگاه و رژیم که داشتم به زور بهترین دکتر های تغذیه رو انتخاب میکردم و باشگاه های مختلف نتیجه هم میگرفتم اما هر بار وسط راه رها میکردم یا خسته میشدم وبعدش هم بسیار احساس نا امیدی و ناراحتی داشتم تا زمانی که داخل اینستاگرام سال ۹۹ صفحه استاد رو نمی دونم به چه تریقی واقعا انگار خدا سر راهم قرار داده بود پیدا کردم و فایل های رایگان رو گوش کردم تا حدودی تغییرات را احساس کردم و نگاهم نسبت به خودم و اندامم تغییر کرد انگار بیشتر خودم رو دوست داشتم بیشتر به نوع پوششم اهمیت میدادم اما وقفه ای دوباره و استمرار نداشتنم در دوره و حرف های بقیه افکار و ذهن من رو دوباره به هم ریخت و من از دوره جدا شدم و برگشتم به همون راه و روش های قبلی مربی خصوصی گرفتم باشگاه رفتم و وزنم کاهش پیدا کرد اما همیشه در گوشه های ذهنم راه و روش استاد مثل یک چراغ روشن در یک فضای تاریک قرار داشت در همین حین با فوت داییم همه چیز به هم ریخت و من دچار استرس و اظطراب شدید شدم و مجبور شدم یک ماهی قرص آرامبخش بخورم و به روانشناس مراجعه کنم در این تجربه به شدت به تاثیر ذهن بر همه اعضای بدن آگاه شدم و متوجه شدم همه واکنش های جسم از ذهن و مغز منشا می‌گیرد و الان در آذر ۱۴۰۱ دوباره تصمیم گرفتم این بار با تصمیم جدی با توجه به تجربیات گذشته بدون توجه به پیرامونم با راهنمایی استاد عزیزم استارت دوره رو بزنم، رفتم دوره ورود به سرزمین لاغر ها رو خریداری کردم وجزوه pdf رو تهیه کردم و امروز اولین جلسه دوره رو مشاهده کردم و بسیار از استاد عطا روشن مهر قدردانی میکنم که دانسته ها وتجربیات خود را در اختیار ما قرار می دهند و ما را به سمت زندگی زیباتر راهنمایی می کنند.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فاطمه
      1401/07/16 00:07
      مدت عضویت: 565 روز
      امتیاز کاربر: 26827 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 348 کلمه

      سلامی دوباره و شروعی دوباره، بعد از یک سال و نیم رها کردن دوره‌های رایگان. ایندفعه با اکانت جدید و شروع جدید، دوره ورود به سرزمین لاغرها رو تهیه کردم. و کاملا با قدرت و شجاعت شروع میکنم. 

      اول از همه خدایا شکرت به خاطر همه‌ی نعمت‌هایت، شکرت به خاطر همه چیز، شکرت به خاطر همه‌ی آدم‌های هدایت‌‌گری که سر راه‌مون قرار میدی و و باعث میشن تا زندگی‌مون جوری در جهت مثبت تغییر کنه که هیچوقت فکرش رو نمیکردیم. 

      داستان هدایت من از جرقه‌ای که عمه مهربانم در ذهنم زد شروع شد. زمانی که دورهم نشسته بودیم و درباره باور‌ها، قانون‌جذب و قدرت ذهن حرف میزدیم. عمم گفت: با قدرت ذهن حتی میشه بیماری‌ها رو درمان کرد. و از اونجایی که من در تممااام زندگیم با خوردنم و وزنم مشکل داشتم، پرسیدم: یعنی حتی میشه لاغر شد؟ و اون گفت آره، معلومه که میشه. بعدش که رفتم خونه، سریع رفتم تو گوگل و لاغری  با ذهن و سرچ کردم. در سایت‌های مختلف جست و جو کردم و ویدیوهای اون‌ها رو دیدم و از آخر این سایت از بینشون بهترین بود. 

      کلی با ذوق اولین ویدیو رایگان و دیدم. من گمشده خودمو پیدا کرده بودم، چیزی که همیشه در زندگیم میخواستم. از فرداش تعهد خودمو نوشتم و چون اطلاع کافی از نحوه استفاده از ویدیو ها رو نداشتم، تا زمانی که اون باور در من اصلاح نشده بود سراغ ویدیو بعدی نمیرفتم. و ۵ جلسه رایگان برای من دوهفته طول کشید. و بعدش لایوها و بقیه ویدیوهای رایگان و نگاه کردم و به طور خود به خود وزن کم کردم. خیلیم چشمگیر بود. هر کس من و میدید بهم این و میگفت. و چقدر حس خوبی داشت گشاد شدن لباس‌های تنگ. 

      خلاصش میکنم، من اون زمان نمیتونستم دوره ورود به سرزمین لاغرها  رو تهیه کنم و حتی ۱۰۰ روز رایگان رو هم نصفه ول کردم.درواقع ناامید شده بودم از اینکه نمیتونم دوره و تهیه کنم. و بعد از اون به دلایلی که نمیدونم وزنم خود به خود برگشت سر جای قبلی. 

      بعد از تمام این‌ها، بعد از یک سال و نیم، من با شجاعت و با قدرت فراوان اومدم تا شگفتی‌ساز بشم.

      خدایا شکرت.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار راضیه
      1401/07/07 10:09
      مدت عضویت: 571 روز
      امتیاز کاربر: 13945 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 413 کلمه

      سلام سلام 

      من راضیه هستم از وقتی چهارده سالم بود آرزو داشتم بتونم سه چهار کیلو وزنم کمتر کنم تا متناسبتر باشم اما هر وقت تصمیم میگرفتم رژیم بگیرم و ورزش کنم برای کم کردن همین مقدار وزن اضافه حداکثر یه هفته دوام می آوردم و بعد از اون ولع من در خوردن کم که نمیشد زیادتر هم میشد و چون بارها و بارها این رو تجربه کرده بودم همش میگفتم من اراده لاغر شدن ندارم باید یه چیزی پیدا بشه برای اینکه اراده من رو تقویت کنه این آرزو بود و حتی فکر نمیکردم روزی چنین چیزی تحقق پیدا کنه  اما یه روز از دوستم شندیدن در چنین دوره ای شرکت کرده و لاغر شده اول خیلی عجیب بود برام بعد با اجازه استاد فایل مقدمه رو و یکی دو فایل ایتدایی جلسات رو بهم داد و گوش دادم و من هم شدم جزء بر و بچه های گروه تناسب فکری …دوره رو دو بار تکرار کردم و بعد از چند سال برای بار بعد دوره رو تکرار کنم .خلاصه تا فکر میکردم دارم نامتناسب میشم یه ده روزی مطالب رو مرور میکردم و دوباره همه چیز عالی میشد و مطمءن بودم خدا کمکم کرده تا یه دوره ای پیدا بشهتا  ذهن من رو اصلاح کنه نه مجبور به کاری بشم که دوست ندارم (ورزش اجباری و رژیم) خلاصه سالها در تناسب بودم تا یه وقتی از مسافرت برگشت و حس کردم باید یه مروری روی جزوه و فایل هام داشته باشم که متاسفانه تلگرام دچار مشکل شد و من کل فایلهایی که داشتم رو از دست دادم و دقیقا در اوج اضافه وزنم که فکر میکردم به شدت به فایل ها نیاز دارم هم فایل هام رو از دست دادم و هم بار دار شدم الان دوساله و نیمه از اون ماجرا میگذره و من حدود بیست کیلو اضافه وزن دارم میدونستم تنها چیزی که من رو میتونه به حالت عادی خودم برگردونه شرکت در این دوره هست اما به دلایل مختلف نتونستم در دوره شرکت کنم اما امروز که موفق شدم مجددا در این دوره شرکت کنم خدا را شاکرم که شرایط رو برام فراهم کرد و مطمءنم دوباره حال خوبم رو از خدای مهربان با شرکت در این دوره هدیه خواهم گرفت  

      خدا جون سپاس به خاطر اینکه بنده داری چون استاد که راهنمای ما در داشتن حال خوب است…

      و امروز باز تو را سپاس گویم که حالم خوب است که تو هستی و من رو موفق به شرکت در این دوره کردی 

      پیش به سوی عالی شدن ذهن و جسممم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صبا
      1401/06/13 15:16
      مدت عضویت: 1311 روز
      امتیاز کاربر: 12076 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 586 کلمه

      سلام

      امروز 13 شهریور 1401 عه و رفتم پایین تا اولین داستان هدایت خودم رو که در سایت نوشتم بخونم و دیدم اون دیدگاهمو هم تو تاریخ 13 بهمن 99 نوشته بودم شاید اگه کسی اینو بخونه بگه خب چه ربطی داره ولی برای من خیلی معنا داشت اینکه دقیقا روز سیزدهم ماه اومدم و تصمیم گرفتم دوباره دوره رو شروع کنم و بیام داستان هدایتمو بنویسم من عاشق این نشونه های کوچولو کوچولوعم مثله وقتیه که به خدا میگی بهم یه چیزی نشون بده که حالمو خوب کنه و ایمانم بهت بیشتر شه و یهو روی ساعت گوشیت نگاه میکنی و میبینی ساعت رنده 

      میدونین هیچ تضمینی وجود نداره که اون لحظه برای تو میتونه یه معنی خاص داشته باشه ولی همینکه به خدا میگی  و بعد همچین جواب بامزه ای میگیری خیلی میچسبه 

      من تصمیم دارم دوره ی ورود به سرزمین لاغر ها رو دوباره شروع کنم ، در واقع میخواستم از دیروز که شنبه بود شروعش کنم و بعد اومدم توی سایت بعد از مدت ها و دیدم استاد یه سری فایل ها به عنوان پیش نیاز تعببیه کردن و من خیلی خوشم اومد از این کار استاد چون فایلای جدید میدیدم و گوش میدادم اما چون زیاد بودن نتونستم همون شنبه شروع کنم و به جلسه اول برسم پس تصمیم گرفتم توی طول هفته پیش نیاز ها رو ببینم و تمریناشو انجام بدم و تا شنبه از جلسات رایگان استفاده کنم و از خود شنبه دوره ی اصلی رو شروع کنم.

      من خوشحالم که اینجام هر وقت اینجام زندگیم خوب میشه ، راحت تر تصمیم میگیرم چون یه جورایی اینجا یاد میگیرم راه درست چیه و چیکار باید کرد که توی لحظه بهترین خودم باشم .

      داستان هدایت اولم که چندین بار تا حالا گفتم هم توی دوتا دیدگاه همین صفحه هم توی لایوی که با استاد داشتم هم توی دیدگاه های دیگه ای که مربوط به مسیر هدایتم بوده ، هست الان داستان هدایت این بارم رو مینویسم

      اولین بار که داشتم داستان هدایتمو مینوشتم حالم خوب نبود ولی امید داشتم ، الانم شبیه همون موقع هام من راه شادی رو جز اینجا و جاهایی شبیه به اینجا پیدا نکردم . میگن هیچ چیزی ثابت نیست پس بد بودن حال منم نمیتونه ثابت بمونه و من میتونم جهان خودمو ببرم سمتی که خودم براش برنامه ریزی کردم نه یه سری موجوداتی که میخوان منو ضعیف نگه دارن تا از انرژیام استفاده کنن و ذهنمو بگیرن دست خودشون و هوشمو هدر بدن 

      من از صبای 20 ساله راضی نیستم ولی میخوام تغییرش بدم و وقتی صبا 40 سالش شد از این دهه ها و روز ها و ساعت ها به عنوان بهترین روزاش یاد کنه  من برات این روزا رو میسازم .

      من تناسب اندام کامل رو میخوام و راه حلشو دارم و بهش میرسم 

      من خوشبختی و شادی رو میخوام و اونم راحته ؛ همین جاها پیداش کردم و فقط باید ازش استفاده کنم

      من زیبایی درونی و بیرونی رو میخوام و با یه ذهن قوی اونارو به خودم هدیه میدم

      من میتونم همه ی این کارا رو انجام بدم هم به خاطر اینکه قبلا هم تونستم انجامش بدم و یا اگرم اولین بارم بود ؛ صرف اینکه آدمم به این معنیه که توانایی انجام کارایی که تو تصورم میاد رو دارم

      این داستان جدید هدایت من بود 

      میخوام با خودم خوب باشم و خودمو کشف کنم  بدنمو ، توانایی هامو ، آیندمو 

      من حالم خوب میشه به صبا قول میدم وقتی حالش خوبه بهتر میتونه فکر کنه و زندگی کنه و الان فقط به خاطر اینکه به حال بد عادت کرده از تغییر کردن میترسه و احساس ناامنی میکنه .

      ممنونم استاد خیلی زیاد

      خدایا شکرت

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1401/04/17 07:57
      مدت عضویت: 1344 روز
      امتیاز کاربر: 7576 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 694 کلمه

      به نام خداوند بسیار بخشنده وبسیار مهربان 

      سلام 

      صبح جمعه همگی بخیر وشادی

      استاد جان ،اومدم با کلی خبر خوب وویژه 

      امروز بعد از مدت ها نفس راحتی میکشم وبه لطف خدای مهربان آرامش نسبی خوبی برزندگی من حکم فرما شد 

      من به حدی درگیر مسائل ومشکلات زندگیم بودم که نه تنها تمرکز من گرفته شده بود بلکه از زندگی هم شاکی بودم 

      اما معجزه درزندگی من اتفاق افتاد 

      میخوام داستان هدایت جدیدمو بنویسم که اینم دسته کمی از معجزه نداره 

      چند ماهیه که میخوام برگردم به سایت وبیاموزمو وبیاموزم اما نمیشد 

      خوب یادمه که با وجود اینکه خوب میدونستم نباید به شما ایمیل بزنم وشکایت کنم از وضعیتم ولی مستاصل شده بودم 

      بعد از دریافت ایمیل پرمهر شما تلنگری درروحم زده شد

      که هیییی دختر کجا داری میری 

      تو که اینهمه نتیجه خوب گرفته بودی 

      چرا اینجا وسط بیابان سردرگمی چی کار میکنی 

      من تازه فهمیدم چقدر رابطم با خدا مشکل داره 

      چقدر احتیاج دارم کار کنم روش 

      برای همینم گفتم تا این حال خراب درست نکنم آروم نمیشینم 

      صاحب خونه قیمت عجیب غریبی اضافه کرده بود روی خونمون 

      همسرم دچار زخم گوارشی بدی شده بود 

      خودم افسرده شده بودم 

      کلی بدهی وقرض 

      بدون ماشین واحساس مریضی دائم میکردم 

      وخسته ونالان 

      به خودم گفتم تا کی ادامه بدم این وضع استاد به من گفتن نگاهتو عوض کن همه چیز درست میشه 

      واین بود که شروع کردم به خواستن رویاهای خواستنیم 

      وهر صبح میگفتم خدادرستش میکنه خدابزرگه 

      وخدادرستش کرد 

      واقعا درستش کرد 

      مادرم به طور کاملا اتفاقی از مشهور ترین پروفسور گوارش ایران وقت گرفت وبا مبلغ ناچیزی همسرم عمل شد 

      درکمال ناباوری الان سلامتی خیلی خوبی رو تجربه میکنه 

      درهمین حین مادرم ماشینشو دراختیار ما قرار داد وگفت دستتون باشه 

      واما معجزه واقعی این شد که یه وام خیلی خوب با سود بسیار پایین پدرم برامون تونست بگیره 

      والان خونه داریم درتهران به لطف خدای مهربان وپدرومادرم که نیمیشو ما پرداخت کردیم ونیمیشم مادروپدرم 

      خونمون خیلی خوب دلباز نور وهوای خوبی داره 

      پارکینگ داره انباری داره وکوچه خلوت ودنج 

      همراه با دسترس عالی به وسایل نقلیه عمومی درکوتاه ترین زمان ممکن 

      درسته که امسالم مستاجرم اما چون سال دیگه میرم خونه خودم خیلی خوشحالم 

      دراوج ناباوری تمام بدهی های معوقمون دادیم اصلا نمیدونم چطور 

      ودیروز همسرم برام یه دستبند بزرگ ویک انگشتر بزرگ طلا برای کادو تولدم خرید 

      یعنی درپوست خودم نمیگنجم 

      یعنی بانکم میزدیم اینهمه خوشبختی سرازیر زندگیمون نمیشد 😅

      که خدای مهربون همه چیزو درست کرد وخوشی وخوشبختی ریخت وسط زندگی من 

      دیروز خانم مسنی داخل طلا فروشی به من گفت آفرین به این مرد که اینهمه طلا خرید برای خانومش

      استاد من همه چیزمو از دست داده بودم همه طلاهامو 

      ماشینمون حتی دوتا خونه تو کرج داشتیم که اونارم از دست داده بودیم 

      ولی الان خدا داره همشو برمیگردونه 

      چند روز پیش همسرم گفت میخوای ببرمت عمل بای پس کنم راحت بشی 

      خیلی تحقیق کردم یاد حرف شما افتادم استاد که 

      آخه چه تضمینی میدن بهتون که لاغر بشین واصلا لاغر بمونید 

      وقتی همسرم گفت اگه با روش استاد لاغر نشدی چی 

      گفتم چه تضمینی وجود داره با عمل لاغر شم واز همه بدتر لاغر بمونم 

      یعنی الان خاله خودم اسلیو کرده 

      بعد دوسال از قبلشم چاق تر شده 

      حالا چون معدش کوچیک شده غذا نمیتونه بخوره 

      اما مثل هیولا رو آورده به شکلات وشیرینی

      وجوری چاق شده که ترسناک شده 

      اصن میبینمش غصم میشه وخونشون سعی میکنم نرم خیلی مواقع از بس که غصم میشه 

      یعنی با خودم گفتم ببین عزیز من 

      دقیقا دوسال پیش تو وخالت باهم شروع کردین 

      اون الان یه بدن ناقص شده وآسیب دیده داره وروان بسیار داغون 

      وتو خب تمرکز نکردی روی این دوره 

      مشکلاتتو الویت گذاشتی 

      همون جایی 

      البته با تغییرات مثبت دردیدگاه وآرامش بیشتر واعتماد به نفس بیشتر 

      وهمینطور دوستی با خدای خودت 

      وحل همه مشکلاتم 

      یعنی استاد الان دقیقا قدرتون میدونم 

      قبلا بعضی موقع ها میشد خودمو مجبور میکردم فایل گوش کنم وهمراه بازی میدیدم فایل هارو 

      اما الان تصمیم جدیدی گرفتم وبه لطف خدا وشما استاد دوباره اومدم درمسیر 

      واینبار میخوام باهمه وجودم دراین راه باشم ونهایت استفاده رو ببرم 

      اگه همه اتفاقاتی که برای من افتاده معجزه نیست پس چیه 

      قسم به خود خدا که خود معجزست وحتی بالاتر 

      احساس شوق میکنم 

      احساس خوشی 

      احساس خوشبختی 

      وبرای همه دوستان عزیزم وهمراهان تناسب فکریم 

      بهترین ها رو خواستارم 

      از خدای بسیار مهربانم طلب میکنم که بی حساب وکتاب به همه عزیزان اینجا ببخشه وهمه این حس زیبای منو تجربه کنن وهمینطور بهترین ها رو برای شما استاد بسیار گرانقدر خودم خواستارم 

      وواقعا آرزو میکنم از اعماق وجودم به هر چی میخواین درزندگی برسید وهمیشه خانوادتون همسر عزیزتون وفرزندان گلتون درپناه خدای مهربان باشن وهر لحظه خوشبختی وشادی وسلامتیتون درکنار هم مضاعف بشه 

      خداروشکر که به راه راست هدایت شدم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار الهام خضرلو
      1401/03/07 21:12
      مدت عضویت: 1698 روز
      امتیاز کاربر: 18738 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 455 کلمه

      سلام دوستان عزیز و استاد گرامی 

      منم چند روزه دوره تکرارم تموم شده قبل ازین که دوره تکرارم تموم بشه حسم میگفت بیا بعدش رایگان شروع کن منم از پریروز شروع کردم امروز تمرین انشای لاغری رو انجام دادم وخیلی حس خوبی برام داشت .

      من داستان هدایتم رو یکبار نوشتم ولی باز به طور خلاصه می نویسم 

      من اواخر سال 96با قانون جذب از طریق دختر دایی همسرم آشنا شدم و وارد گروه یکی از شاگردان اساتید بزرگ شدم اولش هیچ آشنایی با هیچ کدام ازاز اساتید نداشتم ولی رفته رفته کمابیش اساتید مطرح رو شناختم.

      نمیدونید چه احساسات عالی و اتفاقات عالی رو اون موقع تجربه کردم .من سالها دنبال حقیقت در کلام عارفان ادبیات بودم ولی روحم را ارضا نکرد شعرها ومتنهای عارفان . دنبال خدا بودم ولی پیدا نمی‌کردم همیشه آرزو داشتم مرید استادی باشم وطی طریقت کنم

      تااینکه به آرزوی خود رسیدم واقعا بهترین روزهای عمرم را تجربه کردم سال اول آشنایی ام  وموفقیت در همه جنبه ها حتی لاغری را هم تجربه کردم با استفاده از عبارات تاکیدی که خودم درست کرده بودم . همه چیز عوض شده بود در دنیای شگفت انگیزی شده بودم .

      میخواستم ثروتمند باشم وارد دوره ثروت یکی از اساتید جوان شدم و شروع کردم همش دنبال نتیجه فوری بودم میخواستم شش ماهه پولدار بشم ولی نشدم دیگر آن احساسات قبلی را نداشتم نامید بودم بازهم چاق هم شده بودم 

      دنبال روش لاغری ذهنی بودم خدا خدا میکردم کاش یک نفر پیدا میشد لاغری با ذهن را هم بلد باشد اساتید بزرگ لاغری را با قانون جذب کار نکرده بودند فقط ثروت بود وروابط و اعتماد به نفس 

      تا اینکه به طرز شگفت انگیزی وارد گروه تلگرامی تالار مجلل لاغری استاد شدم واقعا خوشحال بودم رفتم سایت مطالب دوره رایگان رو موبه مو نوشتم گوش دادم تغییرات رفتاری عالی داشتم غذایم کم شده بود ولی چون دوره رو نتونستم تهیه کنم رها کردم تا با کمک دوره ثروت پول دوره رو بسازم .

      دوسالی طول کشید درین مدت من چاقتر شدم دیگه از خودم متنفر بودم از رفتارهای اشتباه م نگاهی به پول پس اندازم کردم دیدم دقیق مبلغ دوره هست استاد دوره گفته بودن به پول پس انداز اصلا نباید دست بزنی چون مرغ تخم طلاست و باید سرمایه گذاری کنی 

      ولی من این پول را به راهنمائی استاد عزیزم روی خودم سرمایه گذاری کردم و دوسال هست دوره رو دارم و انصافا به نظر خودم کوتاهی های زیادی داشتم ولی از نتایج آن خیلی راضیم .

      وبعد از چند سال میخوام دوره رایگان رو استارت بزنم به یاد چند سال قبل 

      واقعا اشتیاق با آدم چه کارها میکنه اعتراف میکنم اشتیاق سال اول رو ندارم چون همه چیز بعد یه مدت برای ما عادی میشه دیگه شگفت زده نمی شیم و این خوب نیس باید این اشتیاق حفظ بشه وقدر بدونیم آگاهی ها رو

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار بهار
      1401/01/28 14:25
      مدت عضویت: 1541 روز
      امتیاز کاربر: 2173 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 449 کلمه

      داستان هدایت من:

      من از زمان ابتدایی که یادمه دوتا دوست به شدت لاغر داشتم و خودم پیششون میدیدم فک میکردم چاقم و اونا هم بهم‌میگفتن چاقی و این  من خیلی ناراحت میکرد چون احساس تفاوت بدی میداد و انگار یه چیزی کم دارم ازشون خیلی حس بدی بود وگرنه در اون سن زیبایی و خوش تیپی برام تعریفی نداشت 

      از اول راهنمایی فک میکردم همش چاقم و باید رژیم بگیرم و با غذا درگیر بودم وهمش سعی میکردم کم بخورم  که بیشتر وقتا نمیشد

      تو اون سن خیلیا میگفتن چقد هیکلت خوب و متناسبه و چقدر غذا میخوری اما من همچنان ذهنم مسموم بود و فک میکردم چاقم .لاغر استخونی نبودم اما اصن چاق نبودم

      خلاصه تااااا سن ۲۶ سال ک شدم دیدم واقعن چاق شدم با اینکه حواسم به خوردنم بود و همیشه دغدغشو داشتم اما چاق شده بودم و همش با خودم میگفتم من که خیلی نمیخورم پس چرا انقد چاق شدم 

      مدام مدامو مدام با غذا خوردن درگیر بودم و هرچی که میخوردم بعدش احساس عذاب وجدان احساس گناه وحشتناک داشتم 

      خیلی سخته آدم به طور مداوم با یه مشکلش درگیر باشه اونم لحظه به لحظه بزرگترین رنج روحیم بود🥺

      من آروم آروم و با افکارو احساس غلط خودم چاق شده بودم وبه ۶۷ کیلو رسیده بودم

      هرکسی ک منو میدید فک میکرد خیلی غذا میخورم اما من هر وعده یه کم میخوردم با حرص و ولع و با عصبانیت سر سفره میومدم و بعدشم حرص میخوردم 

      تا اینکه تصمیم گرفتم برم باشگاه و با ورزش لاغر شم

      قبلش هم خودم زیاد تو خونه سعی میکردم پیاده روی و دویدن داشته باشم اما اثری نمیدیدم 

      یکسال تمام باشگاه و ورزش ادامه دادم و هیچ شیرینی وشکلات و کره و هیچ چیزی (خوراکی های چاق کننده)نخوردم تواین یکسال حتی برنجی که من هیچوقت نتونستم خوردنشو ترک کنم رو هم خیلی خیلی کم خوردم 

      متاسفانه من لاغر که نشدم هیچ چاق عضله ای هم شده بودم و صورتم پر شده بود و درشت تر از قبلم شدم 

      فقط سایز شکمم کوچیک شد وتخت شد یکم

      خیلی برام عجیب بود چون خیلی از مسائل آدم واقعن تا براش پیش نیاد متوجه نمیشه

      من که همیشه فک میکردم ورزش باعث لاغریه خودم دیدم که با ورزش و رژیمی که اونا گفتن من چاق تر از قبلم ام 

      و کلن نا امید شدم و بعد از ورزش هم چربی ها برگشت و مث قبل شدم

      یه مدت هم چای سبز خوردم لاغر نشدم .موقع مصرفش رنگم میپرید و ضعف میکردم

      دیگه راهی برای لاغری نمیدیدم 

      تااااااا اینکه اتفاقی از طریق یکی از دوستام بااین دوره خوب آشنا شدم 

      قبل از این دوره با مسائل ذهنی آشنا بودم و خیلی پیگیری میکردم و راجع بش میخوندم و میشنیدم وعلاقمند بودم و اونا پیش زمینه این دوره شد برام و از طرف خدا آشنا شدم بااستاد و این دوره عجیب و عالی

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار mansourehhanafi@gmail.com
      1401/01/23 13:13
      مدت عضویت: 750 روز
      امتیاز کاربر: 3382 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 426 کلمه

      سلام منصوره هستم یک فرهنگی بازنشسته 

      حالا که خوب فکر میکنم من از اول چاق نبودم .یادمه وقتی دانشسرا قبول شدم متناسب بودم بار اولی که برای تعطیلات برگشته بودم شهرمون یکی از معلم‌های دوره راهنماییم منو دید و گفت چقدر تپل شدی مثل این که خوب بهتون میرسن وخوش میگذره .خیلی ناراحت شدم چون نه به ما می‌رسیدن و نه خوش می‌گذشت تازه خیلی هم دلتنگ میشدم .وقتی به مادرم گفتم مادرم گفت چاقی تو مال سن بلوغه ما هممون همینطوریم بعد از بلوغ چاق میشیم .خلاصه سیر چاقی من شروع شد بعد از ازدواج بیشتر وبعد از تولد بچه هام بیشتر و بیشتر 

      نه این که هیچ کاری نکنم از همون اول راه همه مسیرهای لاغری رو رفتم .رژیم ،دمنوش ،مشاوره حضوری ،غیر حضوری وتا یادمه به فکر لاغری، ولی یا کم نکردم ویا اگه کم هم کردم به سرعت با چند کیلو بیشتر بر میگشت .من معلم موفقی بودم  وبچه ها هم خیلی منو دوست داشتن ودر محیط کارم هم تحرک زیادی داشتم چون ابتدایی درس میدادم  ،در زندگی شخصی هم چهار فرزند خوب وصالح دارم و همیشه علاوه بر کار بیرون به زندگیم هم خوب می‌رسیدم ولی همیشه اعتماد به نفسم پایین بود و اضافه وزنم در لایه های زیرین شخصیتم منو اذیت میکرد .حالا میفهمم اگه این چاقی نبود چقدر پیشرفت بیشتری داشتم .خلاصه بعد از بازنشستگی با گروهی آشنا شدم و دروس معرفت نفس رو با اونها شروع کردم ومیخونم ودر طی این درسهام فهمیدم اگه بخوام  مشکلات جسمی و روحیمو درمان کنم چاره ای جز لاغری ندارم چون مشکلات زیادی همین چاقی برام بوجود آورده مثل کمر درد ،زانو درد ،تنبلی و…

      چند وقت پیش که خیلی از لحاظ روحی ناراحت بودم از خدا خواستم یک راهی جلوی پای من بگذاره که روز بعدش در اینترنت دنبال مطلبی می‌گشتم با سایت استاد آشنا شدم وبعد از این که خیلی از فایلهاشون رو گوش کردم دیدم چقدر حرفهای استاد با دروسی که دارم میخونم هماهنگ هست فقط در درسها تمرکز روی یک موضوع خاص نیست و باید خودم این فضا رو ایجاد میکردم  ودر این فاصله که فایلهای رایگان رو گوش میکردم و هنوز تصمیم برای ثبت نام نگرفته بودم یک روز بی هدف خودم رو وزن کردم دیدم دو کیلو تقریبا در دو هفته کم کردم وخیلی خوش حال شدم و اطمینان قلبی دارم خداوند من رو به اینجا راهنمایی کرده.خلاصه تصمیم جدی گرفتم وثبت نام کردم .از این بابت خیلی خدا رو شکر میکنم ،از استاد هم ممنونم بابت مطالب زیباشون إن شا الله بتونم با یاری خدا و تلاش خودم و همراهی استاد و دوستان به نتیجه عالی برسم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Vafraze12
      1401/01/14 02:00
      مدت عضویت: 1478 روز
      امتیاز کاربر: 10766 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 412 کلمه

      داستان هدایت من

      من سالها بود که به فکر تناسب اندام بودم روشهای وحشتناکی را در پیش می گرفتم ولی نتیجه نمی داد 

      مثلا یکبار روغن کوهان شتر را گرفتم و به شکم و پهلوهایم مالیدم و روش یک پلاستیک بستم و بعد کمر بند سفت و محکم وای چه عذاب وحشتناکی تمام بدنم به خارش می افتاد وقتی شب می شد دیگه بازش می کردم و راحت می شدم در تمام اوقات منتظر شب بودم .

      یک بار یک معجون از تمام چیزهایی که جربی سوز هستند درست کردم حتی صاحب عطاری هم از معجون من تعجب کرد .

      من خوردم ولی هیچ اتفاقی نیافتاد و یادم می یاد یک معجون با سرکه سیب و نعناع درست کردم که حالم از بیاد آوردنش بهم می خوره.

      یک روز یادم می یاد توی اتاق تاریک بعد از نماز مغرب با تمام وجودم از خدا خواستم کمکم کند.

      نمی دونم بعد جند روز رفتم تو برنانه آپارات و هر جا در مورد ذهن ناخودآگاه حرف می زد را جمع آوری کردم.

      قدرت ذهن ناخوداگاه را می خوندم و یا فیلمش را می دیدم خیلی برام لذت بخش بود تا اینکه یک بار دیدم استاد رضا عطا روشن داره در مورد ذهن صحبت می کنه.

      حرفهای استاد خیلی به دلم تشست از بالای تصویر استاد آدرس را دنبال کردم وارد سایت شدم و تمام فایلهای رایگان لاغری با ذهن را دنبال کردم حتی کلمه به کلمه آن را نوشتم هی گوشی را نگه می داشتم و می نوشتم و روزهایی که از سر کار می آمدم با خواندن جزوهای خودم به خواب می رفتم.

      همش سعی می کردم ی جوری پولامو حمع کنم و دوره را بخرم.

      یک روز تصمیم گرفتم با استاد تماس تلفنی بگیرم یهویی دیدم استاد برداشت اینقدر هول شدم که نگو گفتم استاد من خیلی هول شدم فک نمی کردم شما جواب بدهید استاد هم گفت من اصلا پیش نمی یاد که گوشی را پاسخ دهم نمی دونم شما در چه فرکانسی بودید که من گوشی را برداشتم با استاد صحبت کردم و درخواست کردم که دوره را قسطی کند ولی استاد گفتند نمی شود و به من اطمینان دادند که حتما شرایطم برای شرکت در دوره از سوی کائنات فراهم می شود و روز موعود خیلی زود رسید من دوره را خریدم نمی خواستم اعضای خانواده ام بدانند ولی بعد متوحه شدند ولییی برام مهم نبود اینقدر آموزشهای استاد زیبا و دلنشین بود که اصلا برام مهم نبود بقیه چی می گن.

      وای خدایا شکرت که در این دوره هستم و دوباره شروع می کنم.تا زنده ام ادامه می دهم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار معصومه گودرز
      1401/01/12 23:28
      مدت عضویت: 1118 روز
      امتیاز کاربر: 3569 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 415 کلمه

      سلام 

      من ۳۶ سالمه و فکر کنم فقط زمان دبستان دغدغه چاقی رو نداشتم … یادمه کمتر از ده سال داشتم که یکسال عید بود یکی از فامیلامون بهم گفت تپل شدی و برای اینکه من ناراحت نشم ادامه داد که حتما استخوان‌بندی درشتی داری !!! و این دیگه شد توجیه چاقی همیشگی من 

      یه عکس دارم که حدود یازده سالگی توی مدرسه آزمون گرفتن و من اینقدر صورتم چاقه که همه میگفتن تو پوست خودت نمیگنجی و این عکس همیشه مایه تمسخر من بود …

      توی این بیست و چندساله که در حال کاهش وزن بودم بیشتر از ۷۰_۸۰ کیلو کم کردم که هربار کمترینش ۷_۸ کیلو بوده و برای عروسیم رکورد ۱۷ کیلو رو زدم. انواع رژیم و ورزش و دمنوش و دستگاه وکیوم و … رو هم پیش رفتم . حتی یک دوره ترکیبی از روش های تغذیه ای به همراه تغییر باورهای ذهنی اما من هنوز یه آدم چاقم از نظر خودم و همچنان با ترس چاقی در وجودم زندگی میکنم … ترس که نه … وحشت

       حدودا یکسال پیش با سایت تناسب فکری و استاد عطار روشن آشنا شدم و دوره رایگان صدگام رو هم دانلود کردم که شروع کنم اما به حدی نسبت به شخص استاد مقاومت داشتم که حتی شنیدن صداشون هم برای من ناخوش بود … این بود که اصلا پیش نرفتم

       امسال با خودم عهد کردم این مسأله چاقی رو بصورت ریشه ای حل کنم و اتفاقا منتظر خریدن دوره ای از یک استاد دیگه بودم که بعد متوجه شدم نمیتونم به اون شیوه پیش برم و خلاصه در اوج ناامیدی از خودم و دانسته هام اما در نهایت امید به هدایت خدا یکدفعه از گوشی مادرم استوری اسناد عطار روشن رو دیدم … یک لحظه به خودم اومدم و دیدم چند دقیقه ای هست که من مسخ شدم … استاد داشت درد دل منو می‌گفت . داشت از حس من حرف میزد و من که طاقت دیدن یک لحظه رو نداشتم، چند دقیقه ای بود که داشتم گوش میدادم با حال خوب … همونجا موضوع رو گرفتم . هدایت و الهام خدا بود که در مناسبترین زمان داشت بر من جاری می‌شد . 

      شروع کردم به نوشتن پیامی برای استاد و قصد داشتم با گفتن سابقه نوسانات وزنیم ازشون راهنمایی بگیر م اما متوجه شدم من فقط دارم هدایتی که اومده بود رو می نویسم . در نهایت با ایمان به اینکه این روش و این دوره ها برای من در این مقطع درست ترین مسیر هست، دوره رو خریدم و به امید خدا از فردا که شنبه است شروع میکنم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1400/10/17 14:12
      مدت عضویت: 1344 روز
      امتیاز کاربر: 7576 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 408 کلمه

      به نام خداوند مهربانی ها 

      سلام 

      داستان هدایت من 

      قبل از اینکه داستان خودمو بگم باید بگم که نوشته خانم حسنی عزیز دوست خوبم بسیار عالی بود وچقدر احساسم وبهتر کرد به شروع مجدد

      داستان از جایی شروع شد 

      که مشکلات من کوهی شده بودن برزندگیم 

      شده بودم یه آدم ناراضی پراز مشکل 

      که حتی با خداهم قهر بود 

      حتی به مرگم فکر میکردم از بس که افسرده بودم 

      که بمیرم وراحت شم 

      حتی خوردنم دیگه تسکین من نبود ومنی که خوردن کمی آرومم میکرد 

      حالا فقط حالمو بدتر میکرد 

      کارم گریه بود وگریه 

      وزندگی رو به خودم وهمسرم زهر کرده بودم 

      البته جلوش وانمود میکردم که خوبم 

      اما فهمیده بود 

      ورنج میکشید از حال بد من 

      تا اینکه یه شب نتونستم بخوابم تا صبح گریه کردم جوری که همسرم نفهمه بغض داشت خفم میکرد 

      نزدیکای صبح خوابم برد 

      اون شب به خدا گفتم نجاتم بده خسته شدم 

      دیگه نمیخوام زنده باشم 

      یا نجاتم بده یا جون خودمو میگیرم وخلاص میشم 

      ساعت ۱۱ صبح بیدار شدم با صورت ورم کرده 

      رفتم افتادم روی کاناپه 

      جالب بود اصلا میل نداشتم 

      حالم خیلی خراب بود 

      رفتم تو گوشیم وتلویزیونم روشن بود

      زدم لاغری راحت یا لاغری آسون 

      نمیدونم انگار همچین چیزایی بود 

      یعنی راستش یادم نمیاد چی سرچ کردم 

      فقط رسیدم به این سایت 

      رفتم داخل سایت مطالبشو یکی پس از دیگری خوندم 

      باورم نمیشد  چی میبینم 

      چشمامو بیشتر باز کردم دیدم خواب نمیبینم 

      وزدم زیر گریه

      قبلا هم یه سایتی رفته بودم که کلاهبرداری بود 

      کار ذهنی میکرد ولی روشش درست نبود 

      با خودم گفتم این یه نشونست خدانمیخواد بمیرم 

      میگه زندگی کن 

      اگه این روشم کلاهبرداری بود 

      دیگه دلیلی برای ادامه ندارم 

      خلاصه این شد گفتم با خودم من وکه همه عالم کلاهمو بردن بگذار بقیشم این آقای داخل سایت ببر 

      دیگه چیزی برای از دست دادن نداشتم 

      فقط خواندم وخواندم وخواندم 

      همسرم که اومد خونه گفتم یه ایمیل برام بسازه ومنو عضو سایت کنه 

      حتی اونقدر حالم بد بود که انگار فراموشی گرفته بودم نمیدونستم چطور ایمیل میسازن درحالی که اولین ایمیلمو خودم در۱۷ سالگی ساخته بودم 

      خلاصه عضوم کرد وفایل های رایگان یکی پس از دیگری 

      دیگه خواب وخوراک نداشتم یجوری فایل گوش میکردم تمرین حل میکردم که زمان نمیفهمیدم 

      کم کم حالم خوب شد یکم وهمسرم متوجه تغییراتم شد 

      چند روز بعد یه روز زد زیر گریه که خداروشکر که خوب شدی دیگه نمیتونستم این وضع تحمل کنم داشتم دیوونه میشدم وقتی آب شدنتو میدیدم 

      خیلی نگرانت بودم همش میگفتم خدایا من گناهی کردم که زندگیم اینجوری شده 

      دلم براش سوخت 

      بهش گفتم که دیگه خوب شدم ودیگه نگران من نباش همه چی درست میشه 

      و واقعا هم شد 

      خداروشکر میکنم که امروز درطبقه ای از زندگی ایستادم که شادم خوشحالم وزندگی خوبی دارم ودارم برای بهتر شدنش تلاش میکنم خدایا شکرت برای اینهمه تغییر 

      یا معجزه درزندیگم 

      شکر خداجونم شکر 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 2 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرزانه اسلامی
      1400/10/02 13:32
      مدت عضویت: 1680 روز
      امتیاز کاربر: 1263 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 295 کلمه

      من هم خیلی از راهها رو برای کاهش وزن رفتم ومتاسفانه شکست خوردم واین اواخر حتی بارزیم غذایی چاقتر میشدم وروند چاق شدنم تند تر میشد وبه محضی که رزیم رو رها میکردم روزهای اول حتی لاغر هم میشدم وبعد کم کم مجدد چاق میشدم و حقیقتا دریافته بودم که موضوعی در روان من هست وچاق شدن من ربطی ب خوردن ونخوردن من ندارد واین از خانمی که از سن چهار پنج سالگیش از چاقی متنفربوده وسعی در نخوردن مود چاق کننده داشته و. با اون حساسیت بالا نسبت ب چاقی چیز عجیبی نبود. من انقدر در مسیر کاهش وزن با شکست مواجه شدم که واقعا دیگر داشتم باور میکردم که خدا نمیخواهد من لاغر باشم وحتی یکبار در حرم امام هشتم از خدا پرسیدم که اصلا خدای من صلاح میدونی که من رزیم بگیرم و ایه ای امد که مضمونش این بود که چرا مواد غذایی رو که خدا بر شما حلال کرده برخود حرام میکنید .همه اینها باعث شد مرا که تازه با قانون جذب اشنا شده بودم مصمم کند که از طریق قانون جذب کاهش وزن دهم واون زمان فروردین 97 بود که ب مشهد رفته بودیم پایان سفر یک ونیم کیلو فقط افزایش داشتم انهم بدون رزیم وفقط با قانون جذب در حالیکه هرسال سه کیلو با رزیم اضافه میکردم وبعداز برگشت هم ظرف دوهفته فقط با چیزهایی که از قانون جذب اموخته بودم کم کردم ولی دیگر موفق نبودم ب سراغ گوگل رفتم ببینم کسی توانسته این کار را انجام دهد که خوشبختانه دیدم بله ومدتی مقاومت کردم تا خودم این مسیر راطی کند ولی دیدم نه نمیشه این مسیر پر فراز ونشیب رو بدون استاد راهیافته وبا تجربه طی کرد وانوقت با استاد تماس گرفتم و پا در مسیر گذاشتم و ان شالله تا حصول نتیجه تلاش خواهم کرد.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Vafraze12
      1400/07/03 18:13
      مدت عضویت: 1478 روز
      امتیاز کاربر: 10766 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 759 کلمه

      با سلام خدمت استاد بزرگوارم جناب آقای رضا عطا روشن و دوستان عزیز 

      داستان هدایت من در این گروه

      من بار دوم هست که دوره را شروع می کنم

      من هم مثل خیلی ها راهای زیادی را برای لاغری رفته بودم و همیشه از داشتن شکم بزرگ و دیدن افرادی که متماسب هستند و با خودم مقایسه می کردم،رنج می بردم یک بار یادمه در اوج تابستان اول صبح باید می رفتم دانشگاه تا ساعت ۷ شب می موندم تو دانشگاه یک گن خریده بودم که کامل شکم و تمام نیم تنه را می پوشاند من از چربی کوهان شتر و پارافین یک کرم درست کردم بعد می مالیدم به بدنم و روی آن پلاستیک می پوشاندم و گن را محکم می بستم تا ده دقیقه اول نعسم به زور می آمد بالا ولی تحمل می کردم و کقتی به خانه برمی گشتم پلاستیک پر اب می شد و من خوشحال بودم که چربی های من آب شده در حالی که بدنم بدجور قرمز شد و دانه های قرمز زد و حساسیت کردم .

      یکبار هم یک معجون درست کردم که وقتی می خوردم دهانم بدجور آب می انداخت و حالم بد می شد 

      والییییییی الان که به اون روزها فکر می کنم تنم می لرزه یعنی چقدر من نا آگاه بودم و اگر خدای مهربان به دا م نمی رسید معلوم نبود که چی قرار بود به سرم بیاد. یک روز سر سجاده با تمام وجودم تز خدا خواستم من را از چاقی نجات بدهد .و خدا خیلی سریعتر از آنچه که فکرش را می کردم به من پاسخ داد

      طبق معمول در آپارات دنبال یک فایلی می گشتم یکدفعه به ذهنم رسید در مورد ذهن ناخوداگاه مطلب ببینم گشتم و گشتم که یکدفعه استاد را دیدم که دارند در مورد تناسب صحبت می کنند خیلی حرف هایشان به دلم نشت سایت را یادداشت کردم و وارد سایت شدم دوره رایگان را دانلود کردم و کلمه به کلمه حرفهای استاد را می نوشتم و مو به مو به آنها عمل می کردم خیلی حسم عالییی بود یقین کردم که همان گم شده من هست . هر ماه سعی می گردم دوره سرزمین لاغرها را تهیه کنم ولی هزینه اش برایم فراهم نمی شد یکبهر با استاد تماس تلفنی داشتم و استاد به من پاسخ دادند و به من گفتند که من خیلی کم اتفاق می افتد که تماسی را پاسخ بدهم نمی دانم شما در چه مدتر ذهنی بودید که من گوشی را پاسخ دادم استاد با من صحبت گردند بعد از تماس هستاد دیگه طاقت نیاوردم و از خدای مهربانم کمک خواستم. که نمی دانم چطوری به ما اداره تشویقی داد و من بلافاصله تصمیم گرفتم که برای خرید می‌کنم اقدام کنم . و دکره را خریدم.

      خیلیی عالی بود و هست واقعا از خدای مهربانم سپاسگذارم که مرا در این مسیر زیبا راهنمایی کردند ممنونم خداجونم.

      دوره برای من عالی بود اگر چه چند وقت رها کردم ولی باز استاد فرمودند مهم نیست کجای دوره خستید فقط ادامه بدهد حتما نتیجه می گیرید من از اینکه از شکمم خجالت نمی کشم به خودم می بتلم اصلا دیگه چاقی خودم را نمی بینم عاشق خودم هستم و هر وقت چشمم به آینه می خوره به خودم می گم سلام فرشته من.

      امروز بعد از سالها لباس قشنگی پوشیدم و جلوی آیینه رقصیدم چقدر اندامم قشنگ شده چقدر خودمو دوست دارم کیف کردم از دیدنم گرچه سایز چندانی را کم نکردم اما احساس عتلی دارم آرامش دارم منی که همیشه خوردن و غذا را عامل چاقیم می دونستم و با استرس سر سفره حاضر می شدم دیگه نه اون حرص و ولع گذشته را دارم و نه اضطراب قبل را با آرامش سر سفره می نشینم و به اندازه نیاز بدنم می خورم اصلا اشتهایی ندارم به زیاد خوردن من دیشب فقط با یک لقمه بله یک لقمه پنیر احساس سیری کردم آخه کجا میشه اینو تجربه کرد واقعا شرکت در دوره برای من و زندگی من لطف خدا بوده و هست .

      چقدر لذت می برم وقتی صبحانه کم می خورم همش توی ذهنم این حرف منفی باف می گفت زیاد بخور تا دهانت بدی ندهد و معده ات صدا ندهد اینجوری همه از تو خوششان می آید.

      الان دیگه این ندا را کمتر و کمتر می شنوم و بجاش این ندا می یاد که بوی دهان را با مرتب مسواک زدن میشه رفع کرد حالای بالفرضم بوی بد باشه هیکل آدم که خیلی بزرگتر و جلوی چشم افراد هست از آن بیشتر احساس بدی به دیگران می دهد. و یا می گویم من برای خودم زندگی می کنم وقتی خودم در درونم آرامش داشته باشم با خودم در صلح باشم کافیه همین .

      خدایا من خیلی دوستتت دارم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار armetasn@gmail.com
      1400/06/24 14:12
      مدت عضویت: 948 روز
      امتیاز کاربر: 1313 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 741 کلمه

      به نام خدا 

      من از طریق خداوند به این سایت اومدم و به تمام محتوای این سایت نیاز دارم‌‌‌‌..

      من تنها از یک روش برای لاغریم استفاده کردم اون هم رژیم کتوژنیک بود که تقریبا ۴ کیلو برگشت داشت تا به امروز و الان بسیار مطمئن تر شدم که هیچ روشی جز لاغری با ذهن نمیتونه تناسب اندام همیشگی برای من به ارمغان بیاره.

      همین اول کار به خودم تبریک میگم که هنوز هم دنبال لاغری و سلامتی خودم هستم این یعنی زندگی خودم رو هدر نمیدم.مهم نیست کجا زندگی میکنم،چند سالمه و حتی مهم نیست چند کیلو میخوام کم کنم.*مهم اینه که میخوام لاغر بشم ،متعهد باشم و ذهنم رو برای لاغری آماده کنم*وضعیت فعلیم: خیلی اضافه خوری میکنم،یواشکی غذا میخورم و هر روز منتظر چاق تر شدن هستم، از غذا خوردن ناراحتم از غذا نخوردن هم ناراحتم، احساس بدی نسبت به جسمم دارم و از طرف همه سرزنش میشم.پول های زیادی رو برای خوردن خرج کردم که اگر جمع میکردم میتونستم برای پیشرفتم استفاده کنم.و دائما به فکر خوردن و نخوردن هستم و منتظرم که گشنم بشه و فقط یک دل سیر بخورم.

      من مبتلای هدفم هستم، من عاشق لاغری هستم و از پوشیدن لباس های سایز کوچیک به  قدری لذت میبرم که اصلا قابل وصف کردن نیست.برای همون احساس خیلی خوبی به این سایت دارم و حس درونم میگه این روش بسی درسته و ادامه میدم.

      استاد توی فایل ثبت نام میگن: “شما هم میتونید متناسب بشید”

      این جمله برای کسی که راهی برای لاغری انتخاب کرده اما به نتیجه نرسیده غیرقابل باوره..اما میشه روش کار کرد و یخ ذهن رو باز کرد.

      من از ۱۱ یا ۱۲ سالگی دچار اضافه وزن خیلی کم شدم و همواره از چاق شدن و چاق تر شدن هراس داشتم و قبل از اینکه چاق بشم یقین داشتم که اضافه میکنم همین رفتار به ظاهر کوچک من اثبات میکنه که: چاقی ابتدا در ذهن من شکل گرفته و سپس در جسم من نمایان شدهپس باید راه رفته  رو برگردم:لاغری ابتدا باید در ذهن من شکل بگیره و سپس در جسم من نمایان بشه

      یکی از دلایل چاق تر شدن افراد ناامیدی در لاغری‌ست که هیچ امیدی ندارن که لاغر بشن و لاغر بمونن ولی در عوض خیلی مطمئنا که به سرعت میتونن چاق بشن (برخلاف افراد لاغر)

      من در سایت تناسب فکری قرار نیست فکر کنم و لاغر بشم،قراره لاغری رو اموزش ببینم و باور های چاق کننده خودم رو اصلاح کنم.

      من در وزن ۶۱.۱۰۰ کیلوگرم با قد ۱۷۳ در سن ۱۶ سال هستم و مطمئنم میتونم اون اندام رویایی که همیشه میخواستگ رو به دست بیارم همیشه دوست داشتم خعلی لاغر بشم و افرادی رو که میدیدم هرچی میخورن چاق نمیشن رو حسرت میخوردم و حسادت میکردم‌.از خدا شکایت میکردم که چرا من هر روز چاق میشم اما اونا همون غذای من رو میخورن و متناسب میموننچرا چرا چرا چرا چرا چرا و….

      من در سایت تناسب فکری ثبت نام کردم و متعهد شدم که برای سه ماه فقط و فقط از اموزش های سایت برای لاغری استفاده کنم.

      من متعهد میشم هر روز یک فایل گوش بدم،نظرات دوستان رو بخونم و دو ساعت از روزم رو به سایت اختصاص بدم.

      من زندگی جدیدی رو تجربه میکنم که هیچ فرد متناسبی تجربه نکرده و براش یک نعمت طبیعی بوده.‌.اما فقط فردی که قبلا چاق بوده لذت پوشیدن لباس و شلوار سایز کوچکِ کوچک رو میفهمه.‌‌‌‌…

      [  ] و من اینجام که : یا بمیرم و یا لاغر بشم

      باشم.همیشه دوست داشتم خیلی لاغر بشم هر فردی رو میدیم که هرچی میخوره بازم لاغره بسیار حسادت میکردم و حسرت میخوردم از خدا شکایت میکردم که چرا باید چاق باشم رژیم بگیرم و ورزش کنم اما اون ادم به راحتی اب خوردن لاغرتر میشه؟ چرا چرا چرا چرا و..

      ((من در سایت تناسب فکری ثبت نامی دوباره میکنم و متعهد میشم برای سه ماه فقط و فقط از اموزش های سایت برای لاغری استفاده کنم.)) راه سخت ۲ ماهه مثل رژیم کتوژنیک رو هر روز با اشتیاق انجام دادم! پس این راه هموار و اسان که دیگه چیزی نیست.

      #در دفترم امضا و تاربخ تعهدم رو زدم# 

      من متعهد هستم هر روز یک فایل گوش بدم، نظرات دوستان رو بخونم و دو ساعت از روزم رو به این سایت اختصاص بدم

      من میتونم زندگی دوباره ای رو تجربه کنم که هیچ فرد متناسبی تجربه نکردهشاید اون فرد لذت بردن از لباس های سایز کوچیک و شلوار سایز کوچیک لذت نبره ، اما‌ میدونم من چاق شدم تا لذت لاغری رو با تمام وجودم حس کنم.[  ] من اینجام که : یا لاغر بشم یا بمیرم(من از قدیمی ها هستم و قبلا داستان هدایتم رو نوشتم ^^)

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار متناسب موفق
      1400/06/23 14:00
      مدت عضویت: 1142 روز
      امتیاز کاربر: 13334 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 406 کلمه

      باسلام 

      سال ۹۹ خیلی تلاش میکردم که وزنی رو که کم کرده بودم رو ثابت نگه دارم کم که دیگه نمیشد لااقل بیشتر نشه.

      هر راهی رو رفته بودم از کالری شماری ، رژیم شیر ، پروتتین ، میوه ، فست های طولانی و ورزشهای شدید  تا دکترهای تغذیه طب نوین و سنتی و داروهای گیاهی و شیمیایی ….

      همیشه نگران بودم که دارم چاق میشم .

      اینقدر مبارزه کردم تا دیگه خسته شدم .خسته شدم ازاینکه همه شیرینی وکیک بخورند من نگاه کنم خسته شدم از اینکه برنامه شام بیرون و پیتزا و رستوران رو به خاطر ترس کنسل میکردم یا اگه میرفتم مرتب قاشق هایم رو میشمردم که بیشتر نخورم .

      آذر ماه ۹۹ گفتم مگه آدم چقدر میخواد عمر کنه که اینقدر خودمو اذیت کنم .خلاصه دکتر تغذیه رو رها کردم ولی بازم مواظب خوراکم بودم .

      ولی انگار فنر وزنم در رفته بود از وزن ۷۲ رسیدم ۸۰ اونم توی سه ماه ، هرچه بیشتر تلاش میکردم ترسم بیشتر میشد و درباتلاقی که برای خودم درست کرده بودم بیشتر فرو میرفتم .

      ۱۲اسفند روز تولدم بود ولی من اصلا خوشحال نبودم ۱۳کیلو وزنی که دوسال پیش با مکافات ،با شب گرسنه خوابیدن، با ورزشهای که باعث برگشت درد دیسکم شده بود کم کرده بودم همه برگشته بود .

      بین دونماز اشکم جاری شد به خدا گفتم منکه نمی دونم دیگه چکار کنم خودت کمکم کن .

      فرداش توی سایتی داشتن چت میکردنداسم استاد رو گفتند .منم توی نت دنبال گشتم .

      برام سایت تناسب فکری  آمد .اسمش برام عجیب بود  بلافاصله وارد شدم و از مطالب خوشم آمد بااینکه آدم محتاطی هستم فایلها من رو مسخ کرد سریع ثبت نام کردم و فقط گوش کردم و نظرات رو میخوندم .میدونستم این هدیه ایی بود که از خدا خواسته بودم .

      کم کم شروع به نوشتن کردم اینجا جواب خیلی از سوالاتمو گرفتم چرا منی که اینقدر رعایت میکنم تند تند چاق میشم .

      ۶ماه توی دوره رایگان چرخیدم و یکم نتیجه جسمی گرفتم ولی باور و فکر من خیلی فرق کرده بود مادر و همسری شده بودم که هرروز داره برای بهتر شدن تلاش،میکنه .

      وقتی این نکات ناب رو در فایلهای رایگان دیدم  تصمیم گرفتم اول خودمو دوست داشته باشم و برای خودم هزینه کنم .

      امروز سه شنبه ۲۳شهریور ۱۴۰۰ به لطف خدا دوره گام اول رو خریدم .

      منتظر شنبه ام که مانند صدگام تلاش کنم تا از خودم انسانی بسازم که دیگر حسرت تناسب دیگران را نخوردم .وبااعتماد به نفس گام بردارم و برای انتخاب هرچیزی که دوست داشته باشم ،آزاد باشم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1400/05/30 17:01
      مدت عضویت: 1344 روز
      امتیاز کاربر: 7576 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 847 کلمه

      با سلام خدمت استاد گرامی وهمگی دوستان عزیزم 

      داستان هدایت من 

      داستان هدایت من درست برمیگرده به زمانی که سال دوم ازدواج من بود من وهمسرم تصمیم گرفتیم پولمون به آشنایی داده وهم برای کمک به اون وهم برای کمک به خودمون ازش سود بگیریم وزندگیمون پیشرفت بدیم وپول رهن خونمون دادیم به اون شخص تا قسطامون بتونیم بدیم اون روزا فکر میکردیم پیشرفت دراینکه آدم فکرش کار کنه سود بگیره پولش پول بیاره وخلاصه از این مدل فکرا 

      خلاصه رفتیم خونه ای بسیار کوچک درمحله ای پایین تر از خانه قبلیمون به طوری که من اساس خانه ام رو به زور وبا حالت فشرده سازی جا کرده بودم 

      اون خونه رهن واجاره بسیار کمی داشت ومن خوشحال وسرمست از کار فداکارانه ای که برای زندگیم کرده بودم 

      کم کم متوجه عمق فاجعه شدم محله محله بدی نبود اما کوچه ما فاجعه بود تازه متوجه اطرافم شدم که چه آدمهای بد وناجوری کنارم زندگی میکنن وترس تمام وجودمون گرفت من به شدت منزوی شدم از طرفی پول نداشتیم وبه خاطر وام های بیشمار زیر قسط داشتیم له میشدیم واز طرفیم من چاق تر وچاق تر میشدم 

      این شد که همسرم از یکی از همکارای بدنسازش رژیم بسیار سختی رو برام گرفت ومنم با هزار زور وسختی گرفتمش خونمون اوضاع خیلی بدی داشت من بسیار عصبی شده بودم بسیار اذیت از محیط پیرامونم به خاطر خونه کوچک وکوچه بدمون کسی حاضر به اومدن دیدنم نبود ومن تنها تر از همیشه شده بودم تازه فهمیده بودم چرا این خونه اینقدر ارزون بود 

      خلاصه که رژیم گرفتم وبعد کلی سختی واعصاب خورد کنی لاغر شدم چند کیلویی ولی لاغر نموندم واوضاع بدتر شد داشتم دیوونه میشدم این شد که تصمیم گرفتم برم وبا چیزای روانشناسی خودمو آروم کنم اولش سایتی رو پیدا کردم که خانم روانشناسی بود وحرف های خوبی میزد کمی منو آروم کرد ولی مدام پول میخواست ومن کسی رو میخواستم که هر روز درکنار من باشه تا لاغر شم ومحبور به پول دادن مداوم نباشم وهرزمان پولی داشتم خرج پیشرفت خودم کنم این بود که دست به دامان خدا شدم 

      خوب یادمه عید اون سال کرونا بود وهیچ جا نرفتیم 

      از خدا خواستم نجاتم بده دیگه طاقتم طاق شده بود 

      که به طور کاملا اتفاقی این سایت پیدا کردم فایل ها رو یکی پس از دیگری گوش میدادم وبرجان وروحم مینشست سریع به همسرم گفتم منو عضو سایت کنه تا فایل های رایگانش گوش کنم شاید باور نکنید ولی چنان اشتیاقی منو فراگرفته بود 

      که ۶ کیلو کم کردم بدون رژیم بدون هیچ چیزی 

      اما اون زمان نمیدونستم نباید به کسی نگم نباید خودمو وزن کنم ودیر فهمیدم این شد که رفتم رو ترازو وبوم همه چیز فرو ریخت 

      ومن دوباره چاق شدم خیلی ناراحت بودم گفتم هیچی منو لاغر نمیکنه ورهاش کردم ناامید وعصبی تر از قبل شدم 

      خیلی شرایط بدی بود به همسرم فشار آوردم منو ببر مسافرت دارم دیوونه میشم تو این خونه واونم با هر بدبختی بود منو برد شمال وکاری که نباید میشد شد

      بازم بوم تصادف کردیم 

      یک هفته جهنمی درساری بودیم هر دو داغون وماشین له وداغون اینو بگم که حتی دراون شرایط وحشتناکم خدا منو رها نکرد وچنان قدرتی بهم داد تا همسرمو به دندان کشیدم واز اون جهنم نجات پیدا کردیم وقتی برگشتیم تهران صاحب خونمون جوابمون کرد وپرتمون کرد بیرون راستش خوشحال بودم که دارم میرم ولی پول نداشتیم این بار دوباره خدای مهربان خانه ای برامون پیدا کرد که بهتر از قبلی بود ولی شرایطش زیادم جالب نبود اما باقیمت مشابه اون خونه 

      خلاصه سرتون درد نیارم زخمی مریض شکسته با کلی بدهی اضافه شده بهمون رفتیم اون خونه

      یه ندایی به من میگفت این دوره فقط نجات بخش تو بخرش اون روزا حتی پول دادن قسطمون نداشتیم ولی من از همسرم خواستم بخره برام این دوره رو همسرم

      درکمال تعجب هیچ مقاومتی نکرد وبرام خرید ومن گازمو فروختم وقسطمون دادم از روز اول اون خونه شروع کردم به یادگیری اوایلش خیلی حالم بد بود اما با این حال هر روز گوش میدادم وتمرین حل میکردم تنها چیزی بود که شده بود دلخوشی من 

      کم کم حالم بهتر شد از افسردگی شدید تبدیل شد به کمی ناراحتی وبعدم اصلا ناراحت نبودم واتفاقا خیلیم سرحال وخوشحال بودم اونقدر خوشحال بودم هر روز که همسرم تعجب میکرد  کم کم اوضاعمون خوب وخوب تر شد 

      شاید باورتون نشه چون حق دارین برای خودمم هنوز شگفت انگیز ولی زندگی من ومن از این رو به اون رو شدیم من لاغر نشدم ولی زندگیم زیر ورو شد 

      الان که مینویسم این مطالب نمیدونم داستان هدایت من دقیقا از کی شروع شد اما هر چی که بود وهر زمان که بود اونقدر خوشحالم که باور کردنشم برام سخت 

      خدایا شکرت بابت اینهمه محبت وعشق وروزی بابت اینهمه آرامش وخوشبختی به جرات میتونم بگم از جهنم به بهشت برگردونده شدم 

      امروز چند روزیه اومدیم خونه جدید ومن تصمیم گرفتم دوباره مثل پارسال شروع کنم یادگیریمو واین بار همه تمرکز وهمتمو بگذارم روی لاغر شدنم چیزی که سالها آرزوشو داشتم من تعهد لاغریمو دادم واومدم تا از امروز شنبه شروع کنم شگفتی سازی خودمو خدایا شکرت که هنوزم هدایتم میکنی 

      وحالا داستان هدایت جدید من این 

      روزی روزگاری زمانی که اومدم به خونه خوشگل جدیدمون تصمیم گرفتم خودم از خونه زیبام زیبا تر وجذاب تر بشم این شد که دفتر تناسب اندام من باز شد ولاغری من آغاز شد …

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 30 از 6 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار maryam1398rahimi
      1400/05/18 12:09
      مدت عضویت: 1513 روز
      امتیاز کاربر: 10834 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 674 کلمه

                             به نام خدا

      با سلامت خدمت دوستان عزیز و استاد گرامی و عزیز

      داستان هدایت من:

      من مریم رحیمی32ساله  هستم از استان شیراز که امروز بار دیگر داستان هدایتم رو به سوی این نور آسمانی( روش لاغری از طریق ذهن)مینویسم 

      از زمانی که تناسبم رو از دست دادم و تحت تا‌‌‌ثیر فرمول های اشتباه ذهن افراد قرار گرفتم از همون موقع به بعد روزهای خوشم رو از دست داده بودم از اون زمان دیکه همش از خودم بدم می اومده از خودم متنفر بودم اعتماد به نفس نداشتم دوست نداشتم تو جمع ها حضور داشته باشم هر بار به خودم قول میدادم که این بار غذایم رو نخورم

       ولی وقتی با مواد غذایی روبرو میشدم به حدی می خوردم که بعد از غذا احساس خفگی و دل درد داشتم 

      و بعد از غذا هم عذاب وجدان که باز هم من نتونستم جلوی خودم بگیرم 

      هر روز با خودم دعوا داشتم و همین رفتارهای تکراری هر روزم باعث شده بود روز به روز چاقتر شم

      و دوست نداشتم لباس های که اندامم رو نمایان می‌کرد ببوشم مجبور میشدم لباس های ببوشم که خیلی گشاد بودند که  چربی های دور شکمم مشخص نشه 

      و از اون لباس هاحالم بد میشد  یعنی نامتناسب بودن من باعث شده بود دنیای از یک کابوس رو برای خودم بسازم و از اونجایی که هم باور کرده بودم دیکه چاقی ما ارثیه بیشتر غصه دار بودم که دیگه سرنوشت من همینه که هس باید همیشه با خودم در جنگ و نزاع باشم 

       اطرافیانم هم می‌دونستن که من همیشه ورزش میکنم که متناسب شم و بهم میگفتن مریم تو لاغر بشی زشت میشی چاقی بیشتر بهت میاد لاغری چیه صورتت سیاه میشه مریض میشی بزار همون جور باقی بمونی  

      ولی من از چاقی حالم بد میشد حاضر بودم مریض بشم آخه افرادی رو که میدیدم بخاطر بیماریه رنج می‌بردند و خیلی لاغر شده بودند دوست داشتم مثل اون فرد بیماری بگیرم و لاغر بشم و با خودم میگفتم بمیرم بهتر از اینه که زجر بکشم هر روز یعنی تا این حد این اضافه وزن بر دوش من سنگینی میکرد 

      یعنی این اضافه وزنه بهترین شب زندگیم( عروسیم) رو هم برای من غمگین ساخت 

      همون شب از خودم بدم می‌اومد اصلا خوشحال نبودم چون تو اون لباس عروسی چربی ها دور شکمم مشخص بود و احساس خوبی نداشتم و اون شب هم به دلم زهر

       این اضافه وزنه مانند یه گرگ شب و روز روی سر من خوابیده بود و خوشی های زندگی رو از من گرفته بود 

      و با روزها و ماه ها و سالهای که نتونستم با ورزش و باشگاه به اون وزن برسم و دیگه همه چی رو ول کرده بودم و به خیال اینکه چاقیم  ارثیه همه چی رو رها کردم و به بدبختی ها و ناخو‌شی ها ادامه دادم 

      تا اینکه یکی از روزها یکی از اقوام های همسرم اومد خونمون و بهم گفت مریم یه راهی برای لاغری هس از طریق ذهنه میدونم که همیشه دوست داری لاغر بشی گفتم فقط به تو بگم چون این موضوع نباید کسی بدونه 

      بدون ورزش بدون رزیم فقط از طریق ذهنه 

      اگه دوست داری شرکت کن 

      گفت خودم هم شرکت کردم تازگی ها عالیه 

      من صبر نداشتم لحظه شماری میکردم که فرصتش و جور کنم بتونم به استادم زنگ بزنم 

      ظهر که همه خوابیدن به استادم زنگ زدم و همون روز که 5شنبه بود بول و واریز کردم و استاد گفتن که از شنبه شروع میشه یعنی خدا شاهده وقتی خدا بخواد همه چی جور میشه این یک هدایت بود فقط از طرف خدا چون من روزها.و ماه ها و سالها در انتظار همچین روزی بودم یعنی من بارها بوده از طرف دوست‌، آشنا، منو به برنامه رزیمی معرفی میکردن ولی اصلا قبول نمیکردم و باور نمیکردم این مسخره بازی ها رو 

      ولی اینو بدون اینکه بهش فکر کنم قبول کردم و از همون روز اول باور کرده بودم که این همونیه که من از خدا میخاستم  خدا رو شکر میکنم که منو به سوی راه درست و صحیح هدایت کرد 

      خدایا هزاران بار شکر 

      شکر شکر شکر 

      همچینین از استاد خوبم که دستان خداوند هستن برای ما انسان ها که این آگاهی رو در اختیار ما قرار داده  

      ممنون استاد خوبم ممنون

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار armitasediqi16@gmail.com
      1400/04/30 15:14
      مدت عضویت: 1004 روز
      امتیاز کاربر: 192 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 684 کلمه

      به نام خدای مهربان.برای شروعی دوباره،پا به این سایت گذاشتم.و امروز ۳۰ تیر،تولد معنوی من شروع میشه.دقیقا ۱ تیر وارد سایت شدم اما از ایمیل اولیه خودم بیرون اومدم و استارت دوباره زدم تا با تمرکز بیشتر و زیباتر مسیر به این قشنگی و آسانی رو ادامه بدم..

      داستان هدایت من:

      سلام به همه همراهان عزیز.ارمیتا هستم ۱۶ ساله از مشهداز زمانی که چشم به این جهان باز کردم،اطرافم کسانی رو دیدم که یا اضافه وزن داشتند یا درگیر لاغر شدن بودند.بعد از سن  ۶ سالگی دیگه اضافه وزن من شروع شد و با الگو برداری از مادرم از حالت متناسب در اومدم.این اضافه وزن خیلی کم و ناچیز تا ۱۳ سالگی من ادامه داشت.اما زمانی که ۱۳ ساله شدم به خاطر باورهایی که راجع به بلوغ دختران داشتم اضافه وزن شدید گرفتم ولی باز هم نسبت به قدم اسم خودم رو  چاق نمیذاشتم امان از اینکه ذهن من “چاق” بودخلاصه این اضافه وزن تا ۱۴ سالگی همراهم بود البته در این دوران رژیم نخوردن و کم خوردن گرفتم و تونستم مقداری از وزنم رو کم کنم و از اون حالت بسیار تپل دربیام.وقتی ۱۵ ساله شدم با رژیم کتوژنیک از طریق یکی از دوستانم آشنا شدم و شروعش کردم.و این استارت اولین رژیم جدی من بود طِی دو ماه ۸ کیلو کم کردم و تونستم به وزن ایده‌الم یعنی ۵۷ کیلو برسم.ولی در طول اون مدت همیشه نگران متناسب نگه داشتن خودم بودم.سوالاتی در ذهنم میپیچید که آیا میتونم لاغر بمونم یا نه؟ بقیه راجع به من چه فکری میکنن اگه چاق بشم؟ آبروم پیش همه اونها میره و….اوایل دوران تثبیتم بودم که به خونه خاله‌ام دعوت شدیم و من اونجا بسیار پرخوری کردم و در ذهنم هر لحظه عذاب وجدان داشتم اما نمیتونستم جلو خودمو بگیرم.چون معده‌ام کوچیک شده بود هر لحظه کِش اومدن معده‌ام رو حس میکردم اما نمیتونستم جلوی دستم رو بگیرم تا مواد غذایی رو نخورم.انگار حریص شده بودم و ذهنم مدام میگفت بخور پیدا نمیشه بخور،بخور…وقتی از مهمونی برگشتیم صبح ناشتا رفتم روی وزنه و دیدم بلههه…دو کیلو اضافه کردم،اونم توی دو روز!!! فقططط دو روز..و حسابی گریه کردم و دچار خودباختگی شدماز زمین و زمان متنفر شده بودم و با همه عصبی برخورد میکردم.

      همون شب سر نماز مغرب، جلوی گریه خودم رو نمیتونستم بگیرم و دائم اشک میریختم،توی دلم میگفتم خدایا چرا من باید انقدر بدبخت باشم در عرض دو روز انقد چاق بشم بدون اینکه کاری بکنم …حتی از خدا خواستم بیماری شدید بهم بده شاید در اون صورت لاغر بشم و دیگه چاق نشم .حصرت کل کسایی رو میخوردم که هرچی میخورن چاق نمیشن ولی منه بدبخت باید زجر بکشم تا یکم لاغر بشم.وقتی یاد اشک هام از سر عجز میوفتادم واقعا حالم بد میشه..دو یا سه ساعت بعد انگار یکی بهم گفت برو توی سایت عباسمنش قسمت عقل کل،اونجا سرچ کن “وزن”من هی به حرفش گوش ندادم گفتم برو بابا هرچقد میخوام چاق بشم،بشم دیگه مهم نیست!ولی اون با مهربونی و ارامش میگفت برو اینکارو بکن..برو شاید شد..انقدر باهاش کلنجار رفتم که آخر تسلیم شدم و رفتم سمت گوشی.همه خواب بودن و فقط من بیدار بودم،گوشی رو برداشتم و رفتم توی سایت و سرچ کردم “وزن”چند تا کامنت و دیدگاه اول رو خوندم اما به دردم نخورد،تا اینکه یکی از دوستان سایت عطارروشن رو معرفی کردن..انگار یک جرقه توی ذهنم خورد سریع توی گوگل سرچ کردم و فایل اول استاد برام اومد..شروع کردم به نگاه کردن..

      شوکه بودم،اشکم واینمیستاد..به قدری از شوق گریه میکردم که هرکسی منو میدید فکر میکرد دیوونه‌استاما من دیوونه نبودم من هدایت خدا رو با چشمام داشتم میدیدم..از زمانی که وارد بحث قدرت ذهن شدم تا اون روز هدایت خدا رو لمس نکرده بودم،طعم شیرینش رو نچشیده بودم..ولی وقتی دیدم انقدر دلچسب،انقدر قشنگ،انقدر سریع اومد و من رو هدایت کرد به سمت چیزی که میخواستم دیگه به ربانی بودنش ایمان اوردم و گفتم این همونیه که من میخوام…این همون چیزیه که من میخوام..و الان،به قدری خوشحال هستم و آرامش دارم که حد نداره.

      الان اهنگ چشمامو بستم میثم ابراهیمی توی ذهنم مرور میشه :

      با گریه هام میاد غمامو حل کنه

      نزدیک میشه تا منو بغل کنه 

      از آسمون شهر خیلی پایین تره

      درو که وا کنم خدا پشت دره:)با آرزوی هدایت برای دوستان بیشتر به سایت تناسب فکری

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا رضاخانی
      1400/04/22 12:03
      مدت عضویت: 1698 روز
      امتیاز کاربر: 16309 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 241 کلمه

      بهمن ۹۷ وقتی که باز از یک برنامه رژیمی خسته شده بودم وپام تو باشگاه شکسته بود ووزنی که به بدبختی در طی یک سال کم کرده بودم در طی شش ماه برگشته بود هرچی میخوردم بالا میآوردم همون موقع  برادر شوهرم یکی از فایل های رایگان استاد رو برام فرستاد گفت به گمونم خیلی خوبه من نگا کردم و صبح روز بعد پول رو واریز کردم انگار چیزی درونم فریاد میزد این همونه که میخوای شروع کردم اوضاع ذهنی من به خاطر زندگی که داشتم خیلی خیلی مشوش بود تا حدود یک سال ونیم فقط گوش میدادم تمرین انجام میدادم ولی انگار درک نمیکردم ولی خیلی خیلی آرامش گرفته بودم شادی در وجودم زنده شده بود امیدوار شده بودم برای شخصی که حتی یک بار دست به خودکشی زده خیلیه الان دقیقا یک ساله سایز من ثابت شده برای منی که ۳۴ سال در حال چاق شدن بودم این خیلی خیلی ارزشمندهه و خداروشاکرم حال درونی من روز به روز داره سفید تر میشه قدرت انتخاب پیدا کردم قدرت نظر دادن قدرت نه گفتن قدرت ترسیم نقشه برای زندگیم و واقعا دارم زندگی میکنم و انشالله وقتی ذهنم نقشه ی خودشو کامل کرد در بهترین شکل لاغر میشم و متناسب. من تا زمانی زنده هستم این مسیر رها نمیکنم چون به آرامش رسیدم دیگه قرص آرامش بخش نمیخورم دیگه سیگار نمی کشم و حالم عالیه مگه من از زندگی چی میخوام وروز به روز نشانه ها رو بیشتر درک میکنم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار faribapiri5
      1400/04/12 10:16
      مدت عضویت: 1539 روز
      امتیاز کاربر: 2564 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 622 کلمه

      به نام خداوند جان آفرین🕊🕊💐سلام بر استاد گرامی ونمونه،

      استاد عزیزم این جا میخاهم اول از خداوند وبعد از شما تشکر کنم ک در هر زمانی ک تو بدترین حالت روحی بودم شما به من انگیزه برای ادامه دادن دارین سپاس گذارم ،💐💐💐💐

      داستان هدایت من از دی ماه سال ۹۸شروع شد ،زمانی ک در بدترین شرایط جسمی و روحی بودم وکلا دکتر ها از من و زنده بودن قطع امید کرده بودند چون بر اثر وزن زیاد وبی تحرکی ریه های من دچار مشکل شده بود قلبم مشکل پیدا کرده بود.وخیلی بیماری های دیگه توی خونه همش با دستگاه اکسیژن نفس می کشیدم ، دکتر بهم گفته بود اگه همینطور پیش بری باید دستگاه اکسیژن همیشه به دوشت باشه،و کمسیون پزشکی تصمیم گرفتند برای نجات جان من باید عمل اسلیپ معده وروده انجام بدهند یعنی مقداری از روده ومعده من باید بسته بشه ک من نتونم غغذا بخورم و ،وزنم پایین بیاد و از بیماری ها نجات پیدا کنم،همه کارهای نیاز قبل عمل انجام شد ونوبت عمل هم زدم ۳ روز قبل از عمل استرس عجیبی گرفتم وترسیدم 

       ذهنش از خداوند کمک میخاستم ،استخاره کردم با قرآن بود اومد،۳بار استخاره بد اومد،نا امید از همه جا فقط از خداوند ی راهی میخاستم،خواهرم ک بیشتر از همه نگران من بود پیشم اومد و گفت من یک دوره ای آموزشی هست یک نفر برام فرستاده وخیلی نتیجه عالی گرفتند و اصلا دوست ندارم تو عمل کنی معلوم نیست بعد عمل چه بلائی سرت بیاد و اگه این ۲تا قطعه تو بدن تو میتونه جلوی غذا خوردن و وزن تو رو بگیره تو خودت نمیتونی،تو یعنی قدرت و توانایی خودت از این قطعه ها کمتره،و بیا این دوره را بخریم و استفاده کن اگر راضی نبودی بعد برو عمل کن ، اونجا ی خدایی درونم میگفت ک تو میتونی،و موافقت کردم و با دخترم تماس گرفتم و نوبت عمل رو کنسل کردم و دوره را خریداری کردم واز ۱۹ بهمن ۹۸ شروع کردم ،وبه لطف خداوند بزرگ اولین اتفاقی ک برایم افتاد بعداز چند روز آرامش گرفتم شبانه روز فقط کارم شده بود تو سایت بودن وگوش دادن وبه لطف خداوند بعد از چندین ماه کم کم دستگاه اکسیژن رو از خودم جدا کردم وَرَم بدنم خیلی کم شد، تازه داشتم معنی زندگی کردن رو می فهمیدم حس میکردم،وخیلی خوشحال بودم ادامه دادم ادامه دادم وبه لطف خدا الان هستم ،و این بار برای بار دوم میخاهم این دوره را شروع کنم برای بار اول من سلامتی آرامشم وکیل تغییر ات زیادی در زندگیم ایجاد شد رابدست آوردم و سایز هم کم کردم و این بار مطمعنم هستم ک این مسیر کامل ترین وعالی ترین مسیر هست ک من میتونم ،به تناسب اندام ایده آل ک وزن ۵۲ کیلو هست برسم .

      نا گفته نماند ک من ی مدتی تو این مسیر سُر خوردم و جاده لیز بود وبه شدت زمین خوردم  از مسیر منحرف شدم وبه مسیر های دیگه رفتم ک یادم رفت ک کجا میخام برم،رفتم تو مسیر آگاهی ومعنوی،و هرچی ک اونجا شنیدم دیدم ک استاد عطا روشن ک کامل تر این رو برای ما با جان ودل آموزش میده و اونجا ایمانم به این دوره و این مسیر قوی تر شد،و امروز تمام اون ها رو آنفالو کردم و تصمیم قاطع گرفتم ک از همین مسیر ادامه بدم ومن زمانی ک خودم رو بشناسم میتونم خدای درونم را بشناسم وبه قدرت درونی خودم پی ببرم،

      خدایا از تو بی نهایت سپاسگزارم که من را در مسیر عالی هدایت کردی،خدایا از تو میخاهم ک من و تمام افرادی ک به این بیماری چاقی مبتلاهستند را در مسیر درست حمایت وهدایت کن 💐🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊💐💐💐💐💐💐💐

      استاد عزیزم از شما تشکر میکنم ک به طور عالی وبی هیچ کم وکاستی همراه ما هستین وبهمون امید ادامه دادن میدهی ،امیدوارم همیشه در پناه الله یکتا باشید .نور وعشق بر شما جاری باشد،💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار skjoker5858@gmail.com
      1400/04/10 00:26
      مدت عضویت: 1032 روز
      امتیاز کاربر: 1886 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,336 کلمه

      به نام خداوند زیبایی ها 

      سلام و ارادت خدمت استاد بزرگوار و همراهان گرامی 

      داستان هدایت من :

      داستان هدایت من برخلاف شما عزیزان از تناسب اندام شروع میشه من یک عشق به ورزشم ،هر چقدر ورزش کنم خسته که نمیشم هیچ سرحالم میشم 

      بعد از تولد پسرم سال ۹۱ ،وقتی از آب و گل در اومد دوباره ورزش رو شروع کردم ایندفعه پیلاتس 

      بعد از ۴ سال ،سال ۹۵ بخاطر علاقه زیادم خیلی سریع پیلاتس رو حرفه ای یاد گرفتم اما اضافه وزن داشتم مربی ورزشی من بهم پیشنهاد داد برم دکتر تغذیه برای کاهش وزن ،منم بخاطر ورزش قبول کردم چون تیپ مربی ورزش خیلی مهمه (البته این اولین باری نیست که قرار بود وزنم رو کم کنم )

      دکتری رو که بهم معرفی کرده بود رفتم چند ماهی شروع کردم حالا چه طوری هر دوساعت غذا بخور ،۸ لیوان آب، چاشت، ساعت چند شام ،با کلی دارو برای لاغری ،ویتامین و …

      اوایل خوب بود ولی زیاد دوام نیاوردم رهاش کردم ناراحتم می کرد .

      چند ماه بعد به دیدن جاریم رفتم اون بخاطر کمر درد خیلی زجر می کشید ،دکتر گفته بود اول وزنت رو کم کن بعد عمل ،منم اونجا دکتری روکه  می شناختم بهش معرفی کردم و جاریم رفت و شروع به رژیم گرفتن کرد خیلی مصمم بود بخاطر کمرش با همه ی شرایط می ساخت ،بعد چند وقت بهم زنگ زد گفت که وزن کم کرده و بهم گفت تو هم بیا و من دوباره وسوسه شدم ۲۰ بهمن ۹۵ شروع کردم ،آخر اسفند دقیقا ۴۰ روز تونستم ۱۶ کیلو وزنم رو کم کنم و تثبیت بگیرم 

      خوش حال و سرافراز بودم و خودم رو با اراده میدیدم 

      خوش تیپ با اندامی زیبا چون من خیلی هم با علاقه ورزش می کردم 

      حالا از تثبیت بگم چه تثبیت ۶ قاشق برنج شده بود ۹ قاشق و یک کف دست شده بود دوتا ،خیلی هم خوش حال که می شد در هفته یک تکه کیک یا یک شیرینی کوچولو خورد 

      من شروع کردم با برنامه جدید برای تثبیت تا کمی غذا رو زیاد کردم وزنم زیاد شد غمگین و ناراحت باز شروع کردم به کاهش وزن ،دوسال با بدبختی تموم هی وزنم رو می‌آوردم پایین تا یک کوچولو چیزی اضافه می خوردم می رفت بالا 

      کدوم تثبیت فکر می کردم وقتی برسم به وزن ایده آل می تونم به زندگی برسم و متناسب باشم اما رسیدنی در کار نبود من دوسال تلاش کردم فقط وزنم بالا نره ،از غذاها می ترسیدم ،هر چی خوردم همش کالری رو حساب کردم ،از چاق شدن می ترسیدم از خودم بد میومد له شده بودم ،عشق تموم زندگیمو از دست دادم ،ورزش رو، توی کلاس بدنم خالی می کرد ،کم می‌آوردم دکتر فقط بهم قرص میداد ولی من درست نشدم ورزش رو برای همیشه رها کردم ،رزیم غذایی بزرگترین ظالم دنیاست 

      دوسال هر روز فقط فکر کردم چی بخورم و کی بخورم مثل یک آدم کوکی ببخشید اینو می گم گاهی حس می کردم مثل حیوان شدم فقط به خوردن فکر می کردم ،من عاشق خانواده هستم بدون همسرم دوست نداشتم غذا بخورم اما رژیم منو از همسرم دور کرده بود چون من باید توی ساعت برنامه غذا می خوردم تنها غذا می خوردم انگار زهر بود برای من ولی تحمل کردم 

      همیشه گرسنه بودم واصلا سیر نمی شدم موقع میان وعده کلی هویج و خیار با میوه می خوردم با غذا کلی سالاد می خوردم از گرسنگی می ترسیدم حس بدی داشتم حالم بد بود روزگار تیره و تار بود فقط یادتون باشه خوش تیپ و خوش هیکل ،فقط از خوش تیپی من  خنده مال زمانی بود که کسی می گفت وای چقدر خوش تیپی ،همش همین بود ولی کسی از حال من خبر نداشت 

      داغون داغون بودم و هیچ وقت به آرامش نرسیدم 

      به جایی رسیدم که از خودم متنفر شدم چون فقط زندگی من شده بود فکر به خوردن 

      به خدا گفتم لطفا منو از این حال و هوا نجات بده گفتم به من انسانیت رو برگردون ،من اشرف مخلوقات تو هستم چرا باید همش درگیر خوردن باشم، آخه تو که منو برای خوردن نیافریدی خلاصه خیلی حالم بد بود ولی خوش تیپ 

      آخه بابا من باید راضی می بودم ،من باید خوش حال می بودم ولی نبودم توی آینه حتی همش حس می کردم باید وزنم رو کم کنم اصلا راضی هم نبودم 

      همین طوری روزها می گذشت و من با خودم و با خدا حرف میزدم و گله داشتم یک جای کار لنگ میزد 

      ناگهان فکری زد بسرم ،فکر کردم مغزم یک چیزی کم داره که همش می خواد بخوره ،مثلا شاید یک ویتامین یا نمیدونم ،باز رسیدم به جایی که من مشکل دارم نمیدونستم کجای کار خرابه همشو از بی عرضگی خودم میدیدم ای بابا چرا من هیچ وقت سیر نمی شدم 

      دنبال کار مغز رفتم دنبال یک چیزی که بخورم مغزم سیر بشه

      خیلی گشتم مطالب مختلف اولین چیزی که منو متحیر کرد این بود که توی عده ی بی شماری که چاق هستند و وزن کم می کنند حالا به هر روشی جز با ذهن ۹۸ درصد برگشت داره برام حیرت انگیز بود پس مغزم مشکل نداره یک جای کار خرابه باز خوندم راجب تمام رژیم ها یی که وجود داره ،طب سنتی ،طب اسلامی ،غذاهی مختلف کشورهای دنیا دوباره فکر کردم  رژیم ها یک اشکالی داره کدوم درسته اما نه با خوندن فراوان فهمیدم آدم های مختلف رزیم های مختلفی داشتند و شکست خوردن 

      بالاخره آرزو ی من و دعاهام جواب داد و پیدا کردم لاغری با ذهن برای من معجزه بود ،من بی‌عرضه و بی اراده و شکمو نبودم من راه رو اشتباه رفتم 

      شروع کردم به خوندن و کار کردن دوره ی رایگان وای از خوش حالی توی پوست خودم نمی گنجیدم برای همه تعریف کردم که بالاخره پیدا کردم من مقصر روزهای بد زندگیم نبودم من راه رو بلد نبودم ،داشتم یاد می گرفتم حالم خوب شده بود توی روزهای بد حالی بعد دوسال سختی تا قبل از پیدا کردن دلیل دوباره وزنم برگشته بود این بار بیشتر از قبل ،برای همه گفتم می خوام چکار کنم ولی کسی حرف منو نفهمید که هیچ دوباره برگشتم سر خونه ی اول جاری جان گفت بیا بریم ولی دیگه هیچ ایمانی به رزیم نداشتم ولی رفتم دوره ی رایگان منو آماده کرده بود من با لطف خدا و تلاش راه رو پیدا کردم دوباره هم نتونستم برگردم پیش دکتر از ۱۷ خرداد شروع کردم به خوندن بدون نوشتن فقط مطلب خوندم و تأثیرش رو هم دیدم در عرض ۱۳ رو ۲ کیلو ۸۵۰ گرم کم کرده بودم 

      الان باور دارم راهم درسته اخه میدونید من الان ساناز ۷۴ کیلویی شاد و پر انرژی هستم که می تونه دنیا رو عوض کنه ولی قبلا ساناز خوش تیپ با ۵۸ کیلو وزن ولی غمگین ناراحت ،بی عرضه ،له‌ شده بودم 

      حالا می دونم چطوری باید زندگی کنم می خوام برم دنبال آرزوهام یک جای کوچیک هم برای کاهش وزن اون عقبها گذاشتم 

      الان دیگه فکر نمی‌کنم چی بخورم، این بزرگترین آروزی منه البته کامل نیست چون جناب منفی باف در کمین است ولی من عالیم من میدونم ۶ سال عادت‌های زشت خوردن رو باید کم کم عوض کنم من مطمئنم همه چی درست میشه چون خداوند دست منو گرفت آورد اینجا خدایا عاشقتم 

      راستی از جاری خانم بگم الان توی تناسب هستند ولی متاسفانه ترس از خوردن دارن و ترس از چاقی ،می دونید بزرگترین آرزوشون چیه ؟اینه که یک دفعه این قدر غذا بخورن که سیر بشن ،خیلی دوست دارم دوباره بهشون بگم بیان اینجا ولی می ترسم این‌بار برای کسی تعریف کنم خیلی برام عزیز هستند دوست دارم ایشون هم از اسارت رژيم خارج بشن و همون غذا رو با لذت بخورن نه با ترس کاش می شد 

      من الان خیلی کم غذا می خورم از رژیم هم کمتر ولی سیر میشم با چند لقمه فکر می کنم مغزم دیگه گرسنه نیست ،چشمم دیگه گرسنه نیست ،الان عالیم 

      ببخشید خیلی پرحرفی کردم این قدر چیزهای خوبی کسب کردم دوست دارم همه رو براتون بگمشرمنده سر شما رو بدرد آوردم 

      استاد گرامی با تمام وجود از شما سپاسگزارم که برادرانه آنچه آموختید در اختیار ما قرار دادید درپناه ایزد منان سربلند باشید 

      از همه ی شما عزیزان سپاسگزارم که مطلب منو خوندید همین طور که دست نوشته های شما قوت قلبی برای من بود امیدوارم نوشته ی من هم به شما عزیزان کمکی کرده باشه 

      در امان خدا باشید 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ladycook73@gmail.com
      1400/04/04 19:31
      مدت عضویت: 1043 روز
      امتیاز کاربر: 33
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 558 کلمه

      سلام من همیشه دلم میخواست تناسب اندام داشته باشم اما فکر میکردم نمیشه… و تفکر به این صورت بود که اندام من به همین صورت هست و همیشه همینجوری میمونه و هیچوقت دنبال رژیم و ورزش هم نبودم 

      تا اینکه حدودا ۴ سال قبل به خاطر یه ویروس کشنده برون روی شدید گرفتم و حدود ۳۰ روز تو بیمارستان بستری بودم تو اون ۳۰ روز من خیلی لاغر شدم و درواقع متناسب شدم

      بعدش به این نتیجه رسیدم که منم میتونم لاغر باشم و اصلا اینجوری نیست که فکر کنم بدن و به این شکل طراحی شده و همیشه همینجوری میمونه به خاطر همین همیشه دنبال یه راهی بودم واسه اینکه به تناسب اندام برسم 

      اما بعدش باردار شدم و زایمان داشتم به خاطر همین حدودا دوسال از خواسته ی خودم دور شدم 

      وقتی پسرم حدودا ۱ سال و دو ماهش بود کرونا اومد

      و من چون سه چهار ماهی بود که دوباره میرفتم مدرسه کمی متناسب تر شده بودم چون دو سال به خاطر مرخصی های بارداری و زایمان خونه بودم و حسابی اضافه وزن پیدا کرده بودم اما وقتی مدارس شروع شد و تازه داشتم کمی از لحاظ وزنی رو به راه میشدم کرونا اومد و مجبور شدیم بازم تو خونه بمونیم اینجا بود که من به شدت احساس خطر کردم و ترسیدم از اینکه بیشتر چاق بشم.

      همین شد که یه سری فیلم های ورزشی ایروبیک دانلود کردم و و شروع کردم به ورزش کردم روزی نیم ساعت ورزش میکردم و روزی نیم ساعت تو خونه راه میرفتم و می دویدم  و بعد از حدود ۱ ماه یا حتی کمتر هر کسی که من رو میدید بهم میگفت خیلییییی لاغر شدی و خودمم حس میکردم که چقدر لباس ها تو تنم بهتر میشینه و یه حس خوب داشتم 

      خلاصه حس میکردم دیگه راهش رو پیدا کردم و دیگ ورزش کردن رو رها نمیکنم..

      اما نشد… بعد از مدتی خسته شدم از هر روز ورزش کردن 

      یا گاهی پسرم بهانه می گرفت و نمیذاشت من ورزش کنم 

      تا اینکه پیش خودم گفتم ولش کن من که الان اندامم مناسبه حالا اگر دوباره چاق شدم دوباره ورزش میکنم و این راه ورزش کردن رو به خواهرم که همیشه متناسب بود ولی مدتی به خاطر کرونا که خونه نشین شده بود کمی اضافه وزن پیدا کرده بود پیشنهاد  کردم و اونم این روش رو امتحان کرد ولی اونم حوصله ی ورزش هر روز رو نداشت ….

      تا اینکه حدود چند ماه بعد من دوباره چاق شدم البته نه به چاقی گذشته یعنی دوران بارداری و بعد زایمان اما دیگ از اون تناسب اندام هم خیری نبود تا اینکه تصمیم گرفتم از یه رژیم غذایی استفاده کنم و اینو دوباره به خواهرم گفتم ولی خواهر خوشگلم بهم گفت نیازی به این کار نیست و این سایت رو بهم پیشنهاد داد و من چون اعتماد داشتم به گفته های خواهرم وارد سایت شدم ک الان چند روزی هست که دارم سایت رو دنبال میکنم تصمیم گرفتم از نقطه ی صفر یعنی همون نوشتن داستان هدایت من شروع کنم و آن شاءالله در این راه به یک موفقیت ابدی و یک تناسب اندام دائمی برسم خدا رو شکر میکنم بابت هدایتم به این مسیر و با اینکه الان یه کم هنوز توی ذهنم میگم واقعا میشه با ذهن لاغر شد؟ و هنوز اطمینان صد در صد در من ایجاد نشده که البته این اطمینان و باور پذیری ذهن زمان بر هست 

      اما امیدی در دلم ایجاد شده و بابتش خدا رو شکر میکنم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 7 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Haniebagheriiiiiii@gmail.com
      1400/04/04 15:56
      مدت عضویت: 1040 روز
      امتیاز کاربر: 6
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 314 کلمه

      😍به نام خدای مهربان 😍

      ❤داستان هدایت من به وب سایت لاغری با ذهن ❤

      سلام من ۱۴ سالم هست و داستان چاقی من از سن ۱۲ سالگی شروع شد من قبل از این که به یک مریضی که خودم ازش خبر نداشتم مبتلا شدم و در اون سال بیش از حد لاغر شدم و تا اینکه بعد از اینکه در بیمارستان بستری شدم بعد از چند ماه که مرخص شدم چاقی من شروع شد و دکترا بهم گفت بود که طبیعی به از قطع دارو به حالت قلبت بر می گردی ولی من این رو به یک باور برای خودم تبدیل کردم و در ناخودآگاه من برای همیشه این بود که من تا همیشه چاق می مونم ولی بعد از چند سال که به سن ۱۳ سالگی رسیدم دیدم دارم خیلی چاق می شوم و هر روز رژیم ،ورزش…….

      دی.ه خسته شده بودم که پدرم بهم گفت که اگه واقعا تصمیمت برای لاغری قطعی هست من با یه سایتی در تلگرام آشنا شدم که لاغری از طریق ذهن هست من که فقط به فکر لاغری بودم سریع گفتم اره و من در سال ۱۳۹۹ با این سایت آشنا شدم ولی چون به این روش باور نداشتم بعد از چند هفته خسته شدم و در سال ۱۴۰۰/۲/۱۱ اردیبهشت بود که یه تصمیم گرفتم که این بار با اشتیاق و استمرار به این سایت اومدم و اینار هر فایل رو حدود ۸ بار گوش می دادم و درکش می کنم و به سراغ فایل بعدی می رم و خدا به من یه جرعت بی نهایت  داده که من می تونم برای همیشه به لاغری که در رویا هست برسم و برای همیشه متناسب بمانم و من می دونم که من لایق لاغری هستم چون من و جسم عزیزم با هم پا در این مسیر شگفتی ساز گذاشتیم و قطعا با کمک خدا و کائنات و استاد عزیزم در این مسیر جز شگفتی سازان می شوم به زودی 🥰

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 24 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار armitasedighi1384@gmail.com
      1400/04/01 22:45
      مدت عضویت: 1034 روز
      امتیاز کاربر: 77
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 462 کلمه

      داستان هدایت من به وب سایت تناسب فکری
      به نام خدای مهربان😍💪🏻
      سلام من ارمیتا صدیقی هستم ۱۵ سال دارم و در شهر مشهد زندگی میکنم.
      مسیر چاقی من از ۶ سالگی به بعد شروع شد و تا همین امروز ادامه داشت!
      دو سه ماه پیش تصمیم گرفتم ۷ تا ۸ کیلو کم کنم_این در صورتی بود که اصلا اضافه وزن نداشتم ولی از وزن دلخواهم دور بودم.
      خلاصه رفتم سراغ رژیم کتوژنیک و در ۲ ماه ۸ کیلو کم کردم.در هفته دوم تثبیت به سر میبردم که دو یا سه روز خونه خاله ام دعوت شدیم و اونجا اصلا رژیمم رو رعایت نکردم و پرخوری عصبی شدید گرفته بودم.دلیلش هم این بود که سخت ترین رژیم رو در پیش گرفته بودم که من رو از هر نظر محدود میکرد.
      دیروز وقتی رسیدم خونه مطمئن بودم که وزنم اضافه شده و عذاب وجدان شدید داشتم.بعد از کلی حس بد رفتم روی وزنه و دیدم دقیقا ۲ کیلو اضافه کردم،حال خیلی بدی داشتم و دوباره پرخوری عصبی اومد سراغم و تا جایی که تونستم غذا خوردم‌.انقدر خوردم که معده ام در حال پاره شدن بود(چون معدم کوچیک شده بود و ظرفیت نداشت)
      از عذاب وجدان رفتم سمت پتو و فقط سعی کردم بخوابم و تا ساعت ۵ و نیم بعداز ظهر خوابیدم و زمانی که بیدار شدم پر از بغض ناراحتی بودم که چرا ژنتیک من اینجوریه و در دو روز انقدر چاق شدم و کلی گریه کردم بخاطر زحماتی که کشیده بودم و …
      تا اینکه سر نماز شب دلم شکست و خیلی گریه کردم و از ته دلم از خدا خواستم که دیگه هیچ وقت چاق نشمیا راهی جلوی پام بزاره که لاغر بمونم.
      چند ساعتی از گریه و حرفم با خدا گذشت که خیلی هدایتی سمت سایت استادم عباسمنش رفتم و انگار یکی بهم میگفت برو قسمت سوالات عقل کل، کلمه وزن رو سرچ کن شاید عبارت تاکیدی یا راهی برای ثابت موندن وزن باشه!
      رفتم و اینکارو کردم.یکی دوتا کامنت رو خوندم و یکی از دوستان سایت اقای عطارروشن رو معرفی کرده بودن.سریع سرچ کردم و وارد وب سایت شدم و دیدم بله……….. خداوند به طرز عجیبی من رو به سمت این خواسته ام هدایت کرد و الان که دارم مینویسم خودم از تعجب نمیدونم باید چیکار کنم….
      دوباره تصمیم داشتم رژیم سختم رو پیش بگیرم ولی توی فایل اولی که دانلود کردم اقای عطار گقت باید شجاعت به خرج بدین و دیگه هر رژیمی که داشتین رو رها کنین!!!!
      کار خیلی عجیب و سختی بود ولی باید ریسک کنم تا نتیجه همیشگی بگیرم….
      راه های فراوونی برای لاغری موضعی هست! در زمان کم..اما برمیگرده و افسردگی بعد از برگشت وزن از هررررررچیزی در این دنیا بدتره..!!
      و این بود داستان قشنگ هدایتم در مدت زمان کمتر از سه ساعت به سمت سایت تناسب فکری …و به قدری خوشحالم که من برگزیده خداوندم که حد ندارههه😍😍😍😭💜

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 55 از 11 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار matin.sorkhei@gmail.com
      1400/03/07 13:09
      مدت عضویت: 1137 روز
      امتیاز کاربر: 5459 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 270 کلمه

      سلام به همگی

      من مدت ها پیش با قانون جذب آنا شده باودم و دستاوردهایی هم داشتم.چند ماه گذشته سوالی در ذهنم شکل گرفته بود که با قانون جذب قطعا  میشه به لاغری و کاهش وزن هم رسید اما هرچه بیشتر جستجو میکردم کمتر موفق میشدم اطلاعات و آموزش هایی در این زمینه پیدا کنم.بعضا اساتید موفقیت ی میدیدم که خودشون اضافه وزن دارن اما هیییچ آموزه ای در این زمینه ندارند و همیشه با خودم میگفتم این بزرگواران که اینقدرررر در همه ی زمینه ها موفق بودند چطور فکری در این زمینه به حال خودشون نمیکنن.

      خلاصه ذهنم خیلی درگیر ابن موضوع بود از روش هایی که در گذشته انجا م داده بودم و از سختی راه خسته شده بودم اما سعی میکردم به خودم امید بدم که حتما راهی هست چون میدونستم اگر در یاس و ناامیدی فرو برم قطعا اتفاق های بدتری برام میوفته (چون همیشه حال خوب = اتفاق های خوب و برعکس).

      تا اینکه یکبار به صورت کاملا اتفاقی یک کامنتی از استاد در پیج یکی از اساتید دیدم.اسم شون رو گوگل کردم و به این سایت رسیدم.شروع کردم به خوندن که نه..بلعیدن مطالب انگار تشنه ای به چشمه ای رسیده باشه.

      و الان با بالاترین حد از انگیزه اینجا هستم که این مسیر زیبا و دلنشین رو طی کنم و مطمعنم که خداوند در پایان مسیر منتظر من هست.

      ایمان و یقین دارم که این راه همون راهیه که منو به یکی دیگه ازپ آرزو های بزرگم که تناسب اندام هست میرسونه چرا که من از خدای خودم هدایت خواستم و خداوند این مسیر رو به من نشون داد و خداوند هرگز اشتباه نمیکنه و راه اشتباه نشون نمیده.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار zghiasvand984
      1400/03/03 02:22
      مدت عضویت: 1276 روز
      امتیاز کاربر: 6627 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 923 کلمه

      به نام الله هدایتگر.

      سلام. من از وقتی خودمو شناختم همیشه احساس چاق بودن و بزرگتر بودن از همسالانم رو داشتم. و این احساس با نظر اطرافیانم که همیشه به من میگفتن به خاطر چثه بزرگت سنت بیشتر از اون چیزی که هست نشون میده تقویت میشد. 

      حتی وقتی همسرم ازم خواستگاری کرد بهش گفتم اینکه من از بقیه دخترا درشت ترم برات مشکلی نیست؟! خلاصه همیشه چاق بودم و همیشه در طلب لاغری و در حال رژیم یا ورزش برای لاغر شدن . و نتیجه هم که دیگه معلومه مثل همیم هممون. حتی در اثر این اهش و افزایش وزن های مکرر و رژیم های عجیب و غریب سنگ کیسه صفرا گرفتم و مجبور شدم عمل کنم . آخرین تلاشم برای لاغری مربوط به سال ۹۸ میشد که یه رژیم سخت گرفتم و ۱۵ کیلو وزن کم کردم. بعدش کرونا همه رو خونه نشین کرد و تنها تفریح دوران قرنطینه پختن کیک و … بود  و در نهایت به خودم اومدم و دیدم که گرم به گرم وزنی که با اون همه سختی کم کرده بودم برگشته یک کیلو هم اضافه تر🤦‍♀️

      قبلا به این فکر کرده بودم که ای کاش یه مکانی بود مثل کمپ های ترک اعتیاد که ما چاقها اونجا جمع میشدیم و با هم رژیم میگرفتیم و با کار گروهی بیتشر نتیجه میگرفتیم. یه روز که داشتم این آرزومو برای مامان و مادر شوهرم میگفتم اونا گفتن که همکار یکی از آشناهامون با یه همچین روشی خیلی لاغر شده و عکسای قبل و بعدشم ما دیدیم و …

      با اون آشنامون تماس گرفتم و شماره مسئول اون کمپ رو خواستم که ایشون آدرس سایت تناسب فکری رو برام فرستاد و گفت همه چیز اینجا نوشته شده. من وارد سایت شدم و مطالعه رو شروع کردم و شروع به گوش دادن ۱۲ جلسه رایگان کردم که ببینم اصلا این دوره چی هست. نصف شبا که بچه هامو میخوابوندم میرفتم سراغ فایلها. اون ۱۲ جلسه رو گوش دادم بدون اینکه تمریناتش رو کامل انجام بدم. یه بار دقت کردم دیدم منکه با دیدن کیک خامه ای اصلا درنگ نمیکردم برای خوردنش، کیک تولد پسرم دو روزه توی یخچاله و توجه منو به خودش جلب نکرده!!!!!!!

      همونجا فهمیدم که اون فایل ها در من تغییر ایجاد کرده ولی بعد از مدتی به دلیل مشغله فراوان و با بهانه های مختلف که وقت ندارم و از خستگی قبل از بچه ها خوابم میبره و … بیخیال این روش شدم و خودمو توجیه میکردم که این روش بهترین روش لاغر شدنه و خیلی هم خوب در من جواب داد ولی برای کسایی خوبه که وقت داشته باشن که من اصلا فرصت نمیکنم …

      از اون روز تا عید ۱۴۰۰ کج دار و مریض با چاقی دست وپنجه نرم میکردم. دیگه وااااقعا بریده بودم تا جایی که میخواستم بدون خبر مامانم که خیلی با عمل جراحی مخالف بود یه نفر رو بیارم از بچه هام نگهداری کنه تا من عمل کنم و دوران نقاهتم تموم بشه . دیگه خسته شده بودم که ذره ذره باید کم میکردم و هنوز تناسب اندام رویاهامو تجربه نکرده دوباره چاق میشدم. گفتن احتمال آمبولی داره ولی حاضر بودم حتی ریسک اونم قبول کنم فقط جراحی بشم تا برای یه بار هم که شده ودمو در تناسب اندام ایده الم ببینم . تا یه روز که توی عید اون آشنامون اومد خونمون و من طبق معمول از چاقی گله شکایت کردم  اون در مورد نتیجه شرکت در سایت تناسب فکری ازم پرسید و اون روز دوباره نور امید لاغری با ذهن بر من تابید عکسای همکارش رو خودم توی موبایلش دیدم و در موردش مستقیم از خود آشنامون شنیدم و دیگه یقین پیدا کردم که راه درست همینه. شماره همکارش رو گرفتم که ایشون رو توی سایت تناسب فکری با همسرشون به عنوان زوج شگفتی ساز عنوان کردن و میشناسن. باهاشون تماس گرفتم و در تصمیمم استوارتر شدم. طبق توصیه ایشون اول از فایلهای رایگان مسیر لاغری من استفاده کردم تا ببینم اصلا میتونم با این روش ارتباط بگیرم یانه. البته که اون تجربه ۱۲ فایل رایگان توانایی منو برای استفاده از روش ذهنی بهم ثابت کرده بود ولی باز هم مسیر لاغری من رو شروع کردم و از همون گام اول کلمه به کلمه فایلها رو با تمام وجودم درک میکردم و دیگه نصف شب و خستگی برام معنا نداشت. از هر فرصتی برای بودن در مسیر لاغری من استفاده میکردم. خواب ظهرم رو حذف کردم، اینستاگرامم رو پاک کردم. بچه ها رو که میخوابوندم تا ساعت ۳ و ۴ نصف شب گام های مسیر لاغ ی من رو طی میکردمو تمریناتش رو انجام میدادم. تا گام ۳۰ ام که واقعا همونطور که استاد میگن انگار یه حسی بهم الهام شد که از استاد بپرسم که آیا لازمه تا گام ۱۰۰ ادامه بدم یا بقیه مسیر رو در دوره آموزشی شرکت کنم. که ایشون منو به فایل مکمل جلسه ۵ اون ۱۲ جلسه رایگان ارجاع دادن. منم با شوق و اشتیاق و پس از دیدن اون فایل مصمم تر از قبل کمر همتم رو بستم تا به امید خدا و هدایت استاد در پایان این دوره شگفتی بیافرینم‌ . ولی اون چیزی که برام خییییلی جالب بود همون داستان هدایت من در اووج نا امیدی و در نقطه تسلیم بود که برای رهایی از چاقی حاضر بودم حتی ریسک عمل جراحی رو قبول کنم. ولی به لطف الله که همیشه یاریگر من در تمام مراحل زندگیم بوده قبل از انجام اون کار احمقانه به این مسیر هدایت شدم. 

      خدای من ممنونم، استاد ممنونم، آشنامون ممنونم، همکار آشنامون ممنونم، مامانم ممنونم، مادر شوهرم ممنونم و در نهایت دوباره خدای من ممنونم که منو در این مسیر قراردادی. 

      به امید دیدار همه ی مشتاقان لاغری در سرزمین لاغرها

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Fatemeh.tw59
      1400/03/02 04:14
      مدت عضویت: 1618 روز
      امتیاز کاربر: 7056 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 695 کلمه

      به نام خداوند بخشنده مهربان ،یه روزایی تو زندگی آدم وجود داره که آدم از همه جا وهمه کس قطع  قطع امید میکنه ورو میکنه به خدا ومیگه خداجونم خسته شدم خودت یه کاری کن،یادمه از دوران راهنمایی تپل بودم  وگاهو بیگاه توسط آدمهای دوروبرم مسخره میشدم وهمیشه با اعتماد به نفس پایین مواجه بودم،تا این که بزرگ شدم وازدواج کردم وشوهرم از زن چاق خوشش میومد ووقتی که میگفتم من چاقم زود میگفت نه بابا تو که چاق نیستی فلانی رو ندیدی،اون چاقه تو که چاق نیستی خلاصه زندگی به همین صورت گذشت وبعد از به دنیا آوردن دوتا بچه من شدم ۱۰۷ کیلو والان همان شوهر از زنهایی که لاغر وقلمی هستن داره تعریف میکنه واونا رو مثال میزنه وهر وقت من شروع به رژیم گرفتن میکردم بهم میگفت تو ژنتیکی چاقی توانایی تحمل رژیم رو نداری وکلی روحیم رو خراب میکرد ومن هم رژیم رو میشکستم یه روز بعد از نماز از خدا خواستم خدایا کمکم کن نمیتونم لاغر بشم تو یه راهی جلوی پام بزار وکلی با خدا دردو دل کردم ،یه روز توی اینستا یه پیج خانه داری رو فالو کردم وصاحب پیج توی تلگرام هم کانال داشت رفتم وتوی کانالش عضو شدم توی کانال یه سری ویس وکتاب صوتی هم میگذاشت دوسه تا از ویس های رایگان استاد عطار روشن رو هم گذاشته بود ومن زدم روی لینک واومد توی کانال استاد واز اونجا با استاد آشنا شدم ۱۲ جلسه رایگان رو گوش دادم خیلی خوب بود کلی هم از ویس های رایگان استاد رو هم گوش دادم اثر کمی هم روی من داشت دیگه با ولع غذا نمیخوردم نقطه سیری خودم رو پیدا کرده بودم ولی نمیدونم چرا لاغر نشده بودم،همش میگفتم من باید دوره های پولی استاد رو شرکت کنم تا بفهمم چرا لاغر نمیشم،ولی پول دورها خیلی گرون بود ومن هم شوهرم به علت تصادف کردن چند سالی هست که سر کار نمیره وپولی نداشتم وخودم خیاطی میکنم یه مغازه کوچیک دارم که از پدر خدا بیامرزم بهم ارث رسیده ویک سالی هست که توش خیاطی میکنم،خلاصه با در آمد کم خیاطی،اما پر برکت،توی یه جمع زنانه،قرعه کشی خانگی شرکت کردم ،یک سال از قرعه کشی گذشت واستاد اعلام کردن که میخوان دوباره شروع کننودوره رو از اول مثل یک شاگرد دنبال کنن وهر کس دوست داره بیاد ودوره رو با استاد شروع کنه،خیییلییییی دلم میخواست دوره رو بخرم وچون استاد داره دوره رو شروع میکنه منم باهاشون شروع کنم ولی پول نداشتم تا اینکه تلفنم زنگ خورد ودوستم بهم گفت که قرعه کشی این ماه رو تو برنده شدی ،وای از تعجب داشتم شاخ در میوردم رفتم توی سایت استاد عباسمنش رفتم توی قسمت نشانه هدایت من،به خدا گفتم خدایا من توی این وضعیتی که شوهرم بیکاره ومریضه،چکار کنم؟آیا درسته چهار میلیون بدم این دوره رو شرکت کنم؟خدایا با اینکه دخترم دانشگاه میره وخرج داره،خدایا درسته این کار؟خدایا اگه الان دخترم به یکی از خواستگاراش جواب مثبت بده ومن دستم خالی باشه آیا این کار درسته؟ خلاصه رفتم توی اون قسمت از سایت استاد عباسمنش واز خدا خواستم هدایتم کنه ویه فایلی اومد که توی اون گفته شده بود تمام ثروت در زمین وآسمان دست خداست تمام نشدنی هست رفتم پیش پسرم وبهش گفتم محمد امین ،مامان به نظرت اگه دوره ها رو شرکت کنم کارم درسته؟پسرم ده سالشه وهمیشه با من ویسهای استاد عطار روشن وعباسمنش رو گوش میده وگفت عاره مامان کارت درسته از سلامتی آدم چی واجب تره؟ومن خیالم راحت شد وبعد از دو سه رو دوره رو خریدم وبعد از یک هفته که دوره رو شروع کردم واز راحتی کار مطمعن شدم دلم آروم گرفت واستاد همش داره میگه عجله نکنید ،مطمعن باشید لاغر میشید جرات کردم واولین نوشته رو اینجا نوشتم تا الان جرات نمیکردم توی سایت بنویسم وتمرین هامو انجام بدموبفرستم این یک هفته رو فقط فایلها رو گوش میدادم وتوی دفترم هر جمله ای رو که استاد توی ویسها میگفتن مینوشتم تا خوب توی ذهنم بره از خداوند مهربان میخوام که کمکم کنه توی این راه موفق بشم تا یه روزی با افتخار بگم که من از این راه لاغر شدم با خودم عهد کردم هیچ کس ندونه که من این دوره رو خریداری کردم تا کمتر مورد قضاوت اطرافیانم قرار بگیرم  به امید روزهای بهتر

      فاطمه توکلی  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 5410 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 395 کلمه

      به نام خداوند هدایتگر و روشنی بخش جانها

      من در روز پنجم هفته چهارم دوره آموزشی هستم و امروز دوست داشتم در حین کارهای روزانه فایل گوش بدم و تصادفی دوباره به این فیلم آموزشی مقدمه هدایت شدم. الان با جان و دل پذیرفته ام که این دوره فقط برای دستیابی به لاغری و تناسب اندام نیست بلکه دوره ای با دستاوردهای شگفت انگیز و باور نکردنی است. اول از همه دوره ای کامل برای خودشناسی است و دوره ای بی نظیر که در آن با خود مقدس درونی مان به صلح و آرامش می رسیم. من در این حدود یکماه به صورت عینی پایان مبارزه و نزاع با خودم را دیدم من قبلا جز کسانی بودم که معتقد بودم خودم را خیلی دوست دارم و تا کسی خودش را دوست نداشته باشد نمی تواند دیگران را دوست بدارد و جالب اینکه فهمیدم اون دوستی من دوستی خاله خرسه بوده و گویا با شیطان هم قسم شده بودم با پنبه سر خودم را ببرم مثل اون فیلمه که قاتل به مقتول لبخند می زد و در گوشش نجوا میکرد میدونی چقدر دوست دارم و بعد شلیک و تمام. دوستی های من با شیطان قسم خورده ای بود که بیشتر به من صدمه می زد پیروی از رژیمهای مخالف سلامتی ، خوردن قرص های مختلف و ورزشهای سنگین را برخلاف خواسته روح و ذهنم و در راه نابودی جسمم انجام می دادم. من در همین مدت سپری شده از دوره با خودم به صلح رسیدم و هر روز گامی برای بهتر شدن بر می دارم. 

      و چقدر لذت بخش بود این جمله که استاد کفت: در این دوره نتایج شگفت انگیز زیادی بدست میارید لاغری که کاری نداره رسیدن به تناسب اندام خیلی آسونه مثل آب خوردن 😍😍😍 این جمله برای من مثل آب حیات بود چون بالاخره ذهن منفی باف میخواد بگه خب کو تغییر یکماه گذشت فایل گوش دادی و …. نتیجه چی شد و ….. و این جمله استاد که لاغری که کاری نداره و چون من بدون راهنما تونستم شما هم با انجام درست تمرینات حتی بهتر از من می توانید واقعا به من آرامش داد و اون منفی گوی ترسو را ساکت کرد.

      سپاسگزار خداوند مهربان هستم که مرا به بهترین مسیر تناسب فکری و جسمی هدایت کرد و باز هم سپاسگزارم که برای یاداوری چگونگی بهتر انجام دادن تکالیف به دیدن دوباره این فیلم آموزشی رهنمون کرد. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار رضا بهادری زاده
      1399/12/18 12:06
      مدت عضویت: 1230 روز
      امتیاز کاربر: 239 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 437 کلمه

      حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد

      بنمود جمال و عاشق زارم کرد

      من خفته بدم به ناز در کتم عدم

      حسن تو به دست خویش بیدارم کرد

      بسیار خرسند و خوشحالم از آشنا شدنم به این وبسایت سرشار از آگاهی الهی که خواندن آنها قلب و دل من را آرام می‌کند.

      بسیار سپاسگزار و شاکرم و حمد و ثناگوی درگاه رب هستم که چنین امکان بینظیری در جهان هستی وجود دارد!

      امکان لاغر شدن با ذهن و قدرت افکار و باورها!!

      بسیار سپاسگزار، شاکر، قدردان، ثناگو و شکرگزار خدای بزرگ و رب و خالق جهان هستی هستم که چنین قوانین بینظیر، صحیح و درستی را وضع کرده است!

      چه قوانینی؟!

      قانون قدرت ذهن و باور آدمی! قانونی که می‌گه جهان بر اساس انرژی کار می‌کند! قانونی که می‌گه خدا انرژی محض است، یعنی “الله نور السموات و الارض” با تحلیل و بررسی قانون مشخص می‌شود نور همان انرژی است، قانون می‌گه کل جهان بر اساس انرژی است، یعنی اینکه فارغ از جنس و نوع ماده که در جهان است، هر چیزی که در جهان می‌بینیم در نهان و نهاد خود انرژی دارد و متشکل از انرژی است.

      کل زندگی ما بر پایه انرژی است، همینکه کائنات اتفاقات را در راستای افکار ما خلق می‌کند بخاطر ذهن است! یعنی اینکه افکار در ذهن ما انرژی یا فرکانس ساطع می‌کنند، اثبات این موضوع با نوار مغزی قابل عیان شدن است. این را که قبول کنیم می‌رویم سراغ نکته بعدی که کل جهان هستی بر پایه انرژی است.

      پس انرژی ساطع شده از ذهن ما توسط کائنات جذب می‌شود. بر اساس فرکانس یا انرژی ذهن ما جهان یا کائنات، اتفاقات، افراد، حوادث مشابه را به زندگی ما جذب می‌کنند. برای اثبات بیشتر باید بگیم:

      در جهان هر چیز چیزی جذب کرد

      گرم گرمی را کشید و سرد سرد

      برای اثبات بیشتر باید بگیم: “الطیبین للطیبات، الخبیثین للخبیثات” برای اثبات بیشتر باید بگیم:

      این جهان کوه است و فعل ما ندا 

      سوی ما آید نداها را صدا

      هنوز هم هست: “بما قدمت ایدیهم” ؛ “بما کانو یعملون” ؛ “کلا نٌمد هولاء و هولاء”

      با توجه به عرایضم این سیستم و جهان هوشمند یا خدا، هیچ چیزی تاکید می‌کنم هیچ چیزی برای ما نمی‌خواهد و افکار غالب روزانه یا ذهن ماست که خوشبختی یا بدبختی ؛ فقر یا ثروت ؛ بیماری یا سلامتی ؛ چاقی یا تناسب اندام را برای ما به ارمغان خواهد آورد.

      خدای بزرگ را سپاسگزارم که آشنایی من با شخص استاد عطارروشن راهنمای من برای ورود به این سایت الهی بوده است. خدا را شکر که دوستانی چنین ارزشمند مانند استاد عطارروشن وجود دارند که چراغی برافروختند، نور و روشنایی را یافتند که ماحصل آن به زندگی خودشان و شاگردانشان ثمرات فراون بخشیده است.

      استاد عزیزم ممنون که چراغ راه هدایت شاگردانت هستی.

      شاد و سلامت باشید.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 18 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار shahrbanou1346
      1399/12/09 09:36
      مدت عضویت: 1379 روز
      امتیاز کاربر: 22276 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 880 کلمه

      سلام به استاد گرامی و دوستان همراه

      برداشت خودمو از فایل تصویری مقدمه خدمتتون عرض می کنم :
      اگر بخوام‌در پایان این دوره نتیجه عالی بگیرم باید تمام فایلهای صوتی و تصویری را به دقت و به تعداد خواسته شده بشنوم و ببینم تمرینهارو هم در دفترم هم در سایت بنویسم و دیدگاه دوستان رو هم بخونم (حداقل ۵ دیدگاه ) و نه تنها دقت و تمرکز داشته باشم بلکه انجام تمرین اختصاصی درس هر روز هفته را در اولویت اول نسبت به تمام کارهایی که می خوام در طی ۲۴ ساعت انجام بدم قرار بدم …..درست مث روزایی که مدرسه می رفتم و امتحان داشتم…یادمه صبح زود بیدار می شدم و آفتاب نزده خوندن درسمو به اتمام می رسوندم اونوقت با خوشحالی می رفتم سر جلسه .همیشه هم شاگرد اول یا دوم بودم …..الانم همون حالت رو باید برام داشته باشه ….اگر سستی کنم درس لاغریمو به تاخیر بندازم تا فرصت از دست بره این خودمم که ضرر می کنم کسی بالا سرم نیست بازخواست ازم بخواد یا بخواد نمره ی کم بهم بده …حالا خودم همه کاره ی خودمم …من مسیول لاغریمم …همونجور که مسیولیت چاقیمو پذیرفتم مسیولیت اینم باید بپذیرم ….چند ماهه در سایت قسمت رایگان دارم می خونم و می نویسم ولی نتیجه ای که خیلی مشهود باشه نگرفتم فقط کمی تغییر کردم که همینو هم به فال نیک گرفتم و تصمیم گرفتم بدون اینکه همسرم متوجه بشه پول دوره ارو جفت و جور کنم و دوره گام اول رو خریداری کنم بشینم به پاش با دقت ببینم اشکال کارم چیه ؟ من مطمینم جواب سوالمو در همین دوره خواهم گرفت …اشکال برطرف میشه ..من باید اصولی و از پایه درس لاغری رو شروع کنم که خدارو سپاسگزارم که بهم توفیق داد که حالا اینجا باشم در دوره گام اول …. من به توصیه استاد عزیز با خودم قرار گذاشتم حداقل تا ۶ ماه و حداکثر تا پایان عمرم سمت هیچ روش لاغری دیگه ای نرم و از هیچ قرص وماده ی خوراکی برای تسریع کاهش وزن استفاده نکنم هیچ حرکت ورزشی به منظور لاغری انجام ندم مگر به منظور دیگه ای مثلا برای شادابی و نشاط و و استحکام بدنی و استخوانی ……..من مجازم به هر دلیل دیگه ای ورزش کنم ولی به منظور لاغری نه ……مهمترین دلیل منطقی من برای این فکر و نظر اینه که از خودم می پرسم مگه لاغرای طبیعی برای اینکه متناسب بشن ورزش کردن یا حالا برای حفظ تناسبشون ورزش می کنن یا می پرسم مگه من برای اینکه چاق بشم ورزش خاصی رو در پیش گرفتم ؟ وقتی می بینم جواب این سوالها خیر و نه هستش پس دلیلی برای اینکار وجود نداره …….وقتی دیدگاه ما این بشه که باید ورزش کنم تا لاغر شم به این نتیجه هم می رسیم که اگر به هر دلیل نشد که ورزش کنم ناچار دوباره چاق میشم‌ و ما در این دوره می خوایم با روشی لاغر بشیم که پایدار باشه و وابسته به هیچ روشی غیر از قدرت ذهن و فکر نباشه ……..من بهای لاغری رو پرداخت کردم چه مادی چه غیر مادی من وقتمو می ذارم و انرژیمو …….بهش فکر می کنم از تفریح و مهمانیم می زنم و در عوض بهای لاغریمو می پردازم وقتی هم بهای هر چیزی رو می دیم عاقلانه نیست که رهاش کنیم و بریم یا درست ازش استفاده نکنیم ….این روش برای صدها نفر جواب داده پس منم جواب می گیرم اگر اطمینان نداشتم که مخفیانه طلامو نمی فروختم دوره بخرم …من ایمان دارم نتیجه می گیرم ..اگر طی ماههای گذشته جواب کامل و واضحی نگرفتم اشکال از خودمه وگرنه این روش درست ترینه …..۱۷ اسفند دقیق ۸ ماهه که با این روش آشنا شدم و به آگاهی های کاملا جدید و کاملا بی نظیر دست پیدا کردم نتایج اولیه هم گرفتم الان با دامن سایز ۴۸ راحتم ولی قبلا ۵۲ بوده خوب این یعنی تغییربدون رژیم و ورزش …..بیست و چند ساله با توجه به چاقی و روش و افکار غلط داشتم خودمو چاق و چاقتر می کردم حالا حدااقل باید ۶ ماه وقت بذارم تا چاقی ذهنمو کمرنگ کنم و به لاغری توجه کنم تا بعد از لاغر شدن ذهنم بتونم به لاغری جسمم برسم …من با باورها و رفتارهای کاملا اشتباه چاق شدم و حالا باید اصلاحشون کنم چطوری ؟ با همین روش با قدرت ذهن و به پایان بردن دوره ای که خریدم و بهش ایمان دارم که با همین روش خودبخود لاغر میشم ….خدایا سپاسگزارم ۹ اسفند ۱۳۹۹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Salimeh
      1399/11/20 03:08
      مدت عضویت: 1245 روز
      امتیاز کاربر: 1015 سطح ۲: کاربر متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 838 کلمه

      بنام حق
      داستان هدایت من:
      بعضی از دوستان شاید یه مدت زمان کوتاه تری نسبت به بقیه در مسیر چاق شدن قرار گرفتند و یه زمان هایی طعم لاغری و تناسب اندام رو چشیده باشند اما بعضی از دوستان دیگه و از جمله من از وقتی چشممون باز کردیم و نوزاد و بچه کوچیک بودیم چاق بودیم، تمام دوران زندگی از نوزادی گرفته تا کودکی و نوجوانی و جوانی، هیچوقت طعم و لذت لاغری و تناسب اندام رو نچشیدیم…
      همیشه دنبال راهی جدید واسه امتحان کردن لاغری بودم، انواع رژیم های لاغری از دکتر تغذیه گرفته تا رژیم بر اساس طبع و مزاج بدن و رژیم های کانادایی و اینترنتی و… کمربند و شلوارک لاغری، طب سوزنی و امبدینگ، انواع ورزش ها از دوچرخه و حلقه و تردمیل،طناب و شنا و سونا پیاده روی و تی آر ایکس و بدنسازی و وزنه زدن و ایروبیک و پلاتس و چرخونک و… انواع دمنوش های گیاهی شرکت‌های مختلف و حتی بصورت جدا و طبیعی از عطاری تهیه میکردم، انواع قرص های گیاهی و شیمیایی کاهش اشتها و لاغری، دستگاه و ماساژ لاغری و آمپول لاغری…خلاصه هر چی فکرش بکنید امتحان کردم بعد زایمان دومم رسیدیم به وزن ۱۲۶😪 وزنی که هیچوقت توی عمرم به این حد نرسیده بودم، توی بارداری فشارخون بالا و دچار مسمومیت های بارداری میشدم، بعد زایمانم رفتم دکتر تغذیه با رژیم سخت شروع کردم به اضافه مصرف دمنوش و پیاده روی و داروهای کاهش اشتها، حتی دکتر تغذیه بهم علاوه بر قرص های کاهش اشتها یه آمپولی داده بود که اسمش یادم نیست مثل سرنگ انسولین هر روز زیرپوستی تزریق میکردم که اشتهام کم بشه! چند روز اولش خوب اشتهام کم میکردم ولی بعد از چند روز بی فایده بود به دکتر گفتم، گفت دوزش بیشتر کن و بعد اضافه کردن دوزش چند روز کم بود ولی دوباره… بعد از چند ماه با این همه بلایی که داشتم سر خودم می آوردم تونستم ۲۲ کیلو کم کنم ولی بعدش خیلی کم نمیکردم، واقعا دیگه خسته شدم بودم، از ورزش و دمنوش و قرص های لاغری خسته شده بودم از دائم الرژیم بودن خسته شده بودم و به شوهرم گفتم میخوام اسلیو معده انجام بدم و حتی پیش پزشک هم رفتیم اما با یه سری صحبتهای پزشک در مورد عوارض عمل و اینکه تضمینی نیست و ممکنه بعدش مجدد برگرده با مخالفت شدید شوهرم مواجه شدم
      آخرین و تنها راه و گزینه لاغر شدنم که اسلیو معده میدونستم خط خورد، خیلی ناراحت و افسرده و عصبی بودم و دیگه واقعا از همه چیز قطع امید کردم، در عین اینکه کاملا ناامید بودم و داشتم خودم رو قانع میکردم که تو از اول چاق بدنیا اومدی و قسمت و خواست خدا اینه که همینجوری چاق باشی و همه ی انسانها که شبیه هم نیستند یکی چاق و یکی لاغر، تو هم جزو اون چاق ها و دیگه باید قبول کنی که همینی و باید با خودت کنار بیای و همینجوری خودت دوست داشته باشی ولی از طرفی هم همیشه آرزو داشتم لاغر و متناسب باشم، یه شب توی اینترنت طبق معمول داشتم برای لاغری سرچ میکردم که سایت تناسب فکری رو دیدم، هیچوقت و قبلا راجبش چیزی نشنیده بودم، خدایا مگه همچین چیزی میشه! خیلی برام جای سوال و تعجب بود، اون شب تا صبح نخوابیدم و توی سایت هر قسمتش رو کنکاش میکردم که یه چیزی دستگیرم بشه، و اینقدر غرق سایت شدم که نفهمیدم چجوری صبح شد! ۱۱ آذر بود بعدش متاسفانه بخاطر یه مشکل و درگیری بزرگ، و همچنین درس خوندن برای امتحان آیلتس
      نتونستم پیگیرش باشم، هر از گاهی به سایت سر میزدم مخصوصا مواقعی که استرس زیاد داشتم یا ناراحت و ناامید بودم فایل های زندگی با طعم خدا رو گوش میدادم و حالم واقعا عوض میشد بعد از ۲ماه درست ۱۱ بهمن تصمیم گرفتم بطور جدی و مستمر فایل های لاغری رو از همون رایگان های شروع کنم
      به خودم گفتم هزار راه رو رفتم که آخرش بی نتیجه و ثمر بوده، چقدر سختی ها و زجر کشیدم،چقدر عرق ریختم و… هیچوقت اون چیزی که میخواستم اتفاق نیافتد، حالا نوبت اینه
      مگه از این راحتتر هم توی دنیا هست که بدون رژیم و ورزش و عرق ریختن و باشگاه رفتن و قرص و دارو و سختی…
      من با خودم عهد کردم تا به هدفم نرسیدم دست از تلاش بر ندارم، و الان من توی یه دانشگاهی ثبت نام کردم که باید هر روز و حداقل روزی ۱_۲ ساعت وقت بزارم و درس هایی که استاد داده رو مطالعه کنم و تمرین کنم، تکالیف انجام بدم،مرور کنم… درست مثل زمانی که داشتم برای کارشناسی و کارشناسی ارشدم میخوندم، مثل همین الانی که کلاس زبان میرم، مگه میشه فقط بری سر کلاس بشینی و استاد زحمت بکشه و درس بده و تو بدون اینکه به حرف های استاد گوش بدی و بدون اینکه تکالیفی که گفته انجام بدی، بدون اینکه تمرین و مرور کنی به نتیجه برسی؟!
      من بذر امید به لاغری و تناسب اندامم رو به لطف خدا و استاد و این سایت توی تاریخ ۹۹/۱۱/۱۱ کاشتم و متعهد میشم به استمرار و تمرین و تکرار و انجام تکالیف…
      با آرزوی موفقیت و سلامتی و شادی برای استاد عزیز و تمامی دوستان

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار mokhtari.sab7781
      1399/11/13 20:32
      مدت عضویت: 1311 روز
      امتیاز کاربر: 12076 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 614 کلمه

      سلام به همگی
      یادمه چند ماه پیش یه شب توی خونه تنها بودم و اونشب خیلی حس افتضاحی به خودم داشتم چون من توی ماه رمضون حدود 5-6 کیلو وزن کم کرده بودم و یه روز که عمو منو دید بهم گفت وای چه قدر لاغر شدی و کلا من اون چند وقت خیلی حس خوبی داشتم بعد همون موقع رفتن گفت: مطمعن باش برمیگرده وزنت. و من خیلی ناراحت شدم واقعا یه ترس بدی وجودمو گرفت. من اون موقع حس خوبی داشتم ولی با اون حرف همه ی تصوراتم به هم ریخت البته الان میدونم که خودم جذبش کرده بودم ولی خب به هر حال.
      چند ماه از ماه رمضون گذشت و من کم کم شروع کردم به برگشتن به وزن قبلیم و این حس خیلی بدی بود.. حس بازنده بودن… و اونشب به این که عمو راس میگفت و هزارتا فکر و خیال دیگه فکر میکردم و بیشتر از خودم بدم میومد، اونشب واقعا عصبانی بودم و هیچ ایده ای نداشتم که آخه من چجوری میتونم لاغر بشم؟ خسته شده بودم، تو تاریکی نشسته بودم گریه میکردم و دیگه واقعا داشتم منفجر میشدم. رفتم تو گوگل سرچ کردم لاغری با مدیتیشن . هنوزم توی سرچای گوگلم هست:) و اونشب چند تا فیلم برام اومد یکیش فیلم جلسه اول لاغری باذهن دوره رایگان بود که اومد ولی چون من اونشب حالم واقعا بد بود و میخواستم خیلی زود یکم حالمو بهتر کنم و حتی حال فیلتر شکن وصل کردن هم نداشتم فیلم استادو ندیدم و یه مدیتیشن ازونایی که با هواپونوپونو و یه سری تصورات مدیتیشن میکنن رو انجام دادم ولی به خودم گفتم که برم حتما اون فیلمی که یه آقایی با کت شیری نشسته بود رو ببینم. خلاصه من همون شب یا شاید فرداش رفتم وقت خواب اون فیلم رو گذاشتم ولی وسطاش خوابم برد اما چنان آرامشی گرفتم که نمیتونم توصیفش کنم . اون شب واقعا احساس یه آدم امیدوار بهم دست داده بودو من یه راه عجیب غریب پیدا کرده بودم که تا حالا حتی اسمشم نشنیده بودم و من هر وقت چنین موقعیتی برام پیش میاد مطمعنم که اون راه درسته و کاملا مشخصه که این اتفاقات توی زندگیم از طریق یه نیروی بالاتر هدایت میشه و من واقعا خوشحال بودم. چند روز بعدش دوباره رفتم همون فایل تصویری رو دیدم و یه جاهاییش واقعا برام مثله معجزه بود، من با گوشیم از روی صفحه لپتاپم فیلم میگرفتم که دم دستم باشه جاهایی که دوس داشتم از حرفای استاد و بتونم روزی هزار بار ببینمشون . واقعا حرفای استاد مثله یه رویا بود برام. ازون روز رفتم تمام چم و خم سایتو در اوردم اینستای استادو فالو کردم به هر کی میدونستم نیاز داره سایتو معرفی کردم و شروع کردم به گوش دادن فایلای لاغری با ذهن بعد یه مدت دور شدم از سایت و تحت تاثیر تبلیغات دمنوشای لاغری نیوشا رو تهیه کردم و از بد شانسی من دقیقا همون روزی که دمنوشا رو سفارش دادم و پولو ریختم به حسابشون، اون قسمت لاغری با ذهن رو دیدم که استاد میکفت اگه میخواید این دوره رو ادامه بدید هر چی رژیمه رو بزارید کنار و اگه نمیخواید بزارید کنار این دوره رو ادامه ندید. استاد با یه خنده ای گفتن اگه اون رژیما جواب داد که خوش به حالتون اگرم نداد که بر میگردید. و من دقیقا هیچ نتیجه ای از اون دمنوشا نگرفتم ولی یه درس بزرگتری گرفتم که ارزش اون 800 تومن رو داشت و اون این بود که فقط از راه درستش میشه به هدف رسید و اگه از راه های اشتباه بریم دقیقا مثله بازی ماریو برمیگردیم سر جای اولمون و خلاصه ی خلاصه که الان اینجام با ایمان باور نکردنی به خدا و این دوره . انتظار بهترین هارو دارم برای خودم و شما:)))

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار zary.ahmadi
      1399/10/26 00:21
      مدت عضویت: 1364 روز
      امتیاز کاربر: 10007 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 498 کلمه

      سلام به استاد گرامی و به دوستانی که به بهشت هدایت شدند.
      من یک سال و نیم است که به این دوره هدایت شدم و به خودم تعهد دادم که وزن دلخواهم برسم.من هم قبل از آشنایی با این دوره خیلی راه ها را رفتم و می تونم بگم که همیشه در حال رژیم و ورزش و دمنوشها و…..بودم و کم می کردم ولی به وزن ایده الم نمی رسیدم تا جایی که فکر می کردم همینه ،دیگه هیچ فایده ای ندارد.،تا کی می تونم ،به این شکل ادامه بدم .و مرتب توی یوتییوب طبق روال همیشه دنبال یک برنامه‌ای می گشتم که بتونم به وزن دلخواهم برسم .و دقیقا یادم هست که از مسافرت بر می گشتیم تو جاده که بودیم تلفنم را روشن کردم رفتم تو یوتییوب که اولین مطلبی که نمایان شد لاغری با ذهن به زبان انگلیسی با زیر نویس فارسی .با تعجب به شوهرم گفتم ببین چی می گوید شوهرم گفت از این مطالب زیاد است بستگی به شما دارد که چه فکر کنید .من در جوابش چیزم نگفتم و هدفن را تو گوشم گذاشتم و هر چه بیشتر گوش می کردم بیشتر علاقمند می شدم تا آخر گوش کردم ویک حس خیلی خوبی داشتم و به همین شکل بعد از چند روز تو یوتییوب می گشتم و دقیقا یادم نیست چطوری و چگونه به سایت استاد برخورد کردم و فایل استاد را گوش کردم و خیلی به دلم نشست و هر روز کنجکاوتر می شدم و تصمیم گرفتم که فایلها را شروع کنم و این کار را کردم و مرتب تمرین‌ها را انجام می دادم و یواش یواش متوجه می شدم که تغییراتی در من بوجود آمده مهم‌ترین از همه با آرامش بهتر از قبل غذا می خوردم و راحتتر بستنی یا دونات که قبلا کاملا از زندگیم رهاش کرده بودم می خوردم.(البته وزن من هیچ وقت از ۵۸بیشتر نشده چون همانطور که گفتم همیشه در رژیم و……..بودم )خلاصه یک بار ۲ ۱دوره رایگان را انجام دادم و کلی کم کردم که یکبار دوستم به من گفت چکار می کنید که لاغر تر شدی که گفتم با روش لاغری با ذهن ،و سایت استاد را بهش معرفی کردم (.و چند وقت پیش که دیدمش دوباره از من پرسید هنوز با روش لاغری با ذهن هستی که کفتم اره دنبالش می کنم و گفتم که بزندگی با طعم خدا را هم رایگان داره که خیلی با حال است بعد گفت اتفاقا به دخترم کفتم که همچین روشی هست )و کماکم دنبال می کردم و دوباره دوره رایگان را شروع کردم با دوره زندگی با طعم خدا که خیلی در زندگی من تاثیر گذاشته .و همچنان ادامه می دهم و خواهم داد و دوباره برای دور سوم دوره رایگان را شروع کردم و هیچ عجله ای ندارم و درس سوم هستم ، تا انشالا به وزن ایده الم برسم .ابن بود داستان هدایت من به این دوره.استاد خیلی سپاسگزارم از آگاهی هایی که صادقانه و رایگان در اختیار فرشته های روی زمین گذاشتین .به نظر من ما همه فرشته های روی زمین هستیم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم