به نام خداوندروز ۵۸ از ۹۰ روزخوردن: یک فنجان شیر قهوه متوسط + کلوچه خرماییخوردن: یک فنجان کوچک شیر قهوهخوردن: مقداری برنج +قرمه سبزی +ترشیغذا رو به اندازه خوردن ولی بعد از اتمام خوردن دو سه تیکه ته دیگ برداشتم که اضافه بود.خوردن: یک فنجان شیر قهوه متوسط + یک...
به نام خداوندروز ۵۷ از ۹۰ روز خوردن: یک فنجان متوسط شیر قهوه + کلوچه خرمایینخوردن:بخاطر کوچیک بودن کلوچه ها موقع گرم کردن در ذهنم ترغیب به خوردن دو عدد کلوچه شدم که ترجیح دادم همون یکی رو بخورم چون احساس گرسنگی خاصی نداشتم.خوردن: دو عدد پرتقال کوچیک سر ظهر دنبال یه...
به نام خداوندروز ۵۶ از ۹۰ روز نخوردن: اول صبح موقع لقمه درست کردن برای بچه ها ترغیب به خوردن دو سه لقمه نون و پنیر شدم و حتی یه تیکه نون برای خودم برداشتم ولی تصمیم گرفتم نخورمخوردن: یک فنجان شیر قهوه متوسط + یک کلوچه خرمایی کوچیکنخوردن: ترغیب به...
به نام خداوند روز ۵۵ از ۹۰ روزنخوردن: اول صبح ترغیب شدم که برم کلوچه فروشی و مقداری کلوچه خرمایی بخرم که با شیر قهوه بعنوان صبحانه بخورم ولی چون گرسنه نبودم اهمیتی ندادم.خوردن: یک فنجان شیر قهوه متوسط + یک بیسکویت ویفرخوردن: ساندویچ همبرگر + مقداری سسنخوردن: مرور افکار در...
به نام خداوندروز ۵۴ از ۹۰ روزخوردن: نان گرم + سرشیر + سیلونخوردن: اسپرسوخوردن: یکی دو لقمه نون + بادمجان و ترشیاین خوردنه هم بخاطر احساس گرسنگی بود و هم خوابالودگی و بیشتر به نظر خواب آلودگی بود.خوردن: مقداری برنج + خورشت بادمجانخوردن: یک فنجان شیر قهوه + یک تکه...
به نام خداوند روز ۵۳ از ۹۰ روز خوردن: یک لیوان چای + کلوچه خرماییخوردن: یک فنجان کوچک شیر قهوهخوردن: چند قاشق بستنیاحساس گرسنگی داشتم و البته هوس کرده بودم یه چیزی بخورم که چند قاشق بستنی سنتی خوردم. قطعا دلیل مهم خوردن بستنی این بود که از قبل بستنی در فریزر...
به نام خداوندروز ۵۲ از ۹۰ روز خوردن: یک فنجان شیر قهوه + نان + شکلات صبحانهخوردن: برنج + کباب + ترشی + حلوااضافه شدن یکی دو قاشق حلوا در روز بخاطر اینه که خواهرم حلوای سنتی که یادگار خانوادگی ماست رو درست کرده بود و همین باعث ترغیب من به...
به نام خداوندروز ۵۱ از ۹۰ روز نخوردن: موقع درست کردن لقمه برای دخترم در ذهنم ترغیب به خوردن چند لقمه نون و پنیر و گردو شدم که نخوردم، حتی ترغیب شدم نون و سرشیر و سیلون بخورم ولی بازم نخوردم.خوردن: بعد از رسوندن دخترم چندتا نون گرم گرفتم و همون...
به نام خداوندروز ۵۰ از ۹۰ روز خوردن: یک لیوان چای + یک عدد کلوچهنخوردن: سر ظهر هوس کردم که برم کافه و شیر قهوه بخورم که هنوز نرفته بودم داخل پیشنهاد بعدی این بود که یه تیکه کیک هم بخورم حتی از پله ها پایین رفتم و وارد کافه شدم...
به نام خداوند مهربانروز ۴۹ از ۹۰ روز خوردن: یک فنجام متوسط شیر قهوه + یک برش نان تست +شکلات صبحانهخوردن: یک عدد موز خوردم. احساس گرسنگی داشتم و دنیال یه چیزی برای خوردن بودم که با دیدن موزها تصمیم به خوردن گرفتم.خوردن: مقداری برنج + خورشت بادمجان + ترشی +...
امتیاز کاربر: 6560
سطح ۴: هنرجوی مبتدی
سن: 43 سال
به نام خداوندروز ۵۸ از ۹۰ روزخوردن: یک فنجان شیر قهوه متوسط + کلوچه خرماییخوردن: یک فنجان کوچک شیر قهوهخوردن: مقداری برنج +قرمه سبزی +ترشیغذا رو به اندازه خوردن ولی بعد از اتمام خوردن دو سه تیکه ته دیگ برداشتم که اضافه بود.خوردن: یک فنجان شیر قهوه متوسط + یک...
به نام خداوندروز ۵۷ از ۹۰ روز خوردن: یک فنجان متوسط شیر قهوه + کلوچه خرمایینخوردن:بخاطر کوچیک بودن کلوچه ها موقع گرم کردن در ذهنم ترغیب به خوردن دو عدد کلوچه شدم که ترجیح دادم همون یکی رو بخورم چون احساس گرسنگی خاصی نداشتم.خوردن: دو عدد پرتقال کوچیک سر ظهر دنبال یه...
به نام خداوندروز ۵۶ از ۹۰ روز نخوردن: اول صبح موقع لقمه درست کردن برای بچه ها ترغیب به خوردن دو سه لقمه نون و پنیر شدم و حتی یه تیکه نون برای خودم برداشتم ولی تصمیم گرفتم نخورمخوردن: یک فنجان شیر قهوه متوسط + یک کلوچه خرمایی کوچیکنخوردن: ترغیب به...
به نام خداوند روز ۵۵ از ۹۰ روزنخوردن: اول صبح ترغیب شدم که برم کلوچه فروشی و مقداری کلوچه خرمایی بخرم که با شیر قهوه بعنوان صبحانه بخورم ولی چون گرسنه نبودم اهمیتی ندادم.خوردن: یک فنجان شیر قهوه متوسط + یک بیسکویت ویفرخوردن: ساندویچ همبرگر + مقداری سسنخوردن: مرور افکار در...
به نام خداوندروز ۵۴ از ۹۰ روزخوردن: نان گرم + سرشیر + سیلونخوردن: اسپرسوخوردن: یکی دو لقمه نون + بادمجان و ترشیاین خوردنه هم بخاطر احساس گرسنگی بود و هم خوابالودگی و بیشتر به نظر خواب آلودگی بود.خوردن: مقداری برنج + خورشت بادمجانخوردن: یک فنجان شیر قهوه + یک تکه...
به نام خداوند روز ۵۳ از ۹۰ روز خوردن: یک لیوان چای + کلوچه خرماییخوردن: یک فنجان کوچک شیر قهوهخوردن: چند قاشق بستنیاحساس گرسنگی داشتم و البته هوس کرده بودم یه چیزی بخورم که چند قاشق بستنی سنتی خوردم. قطعا دلیل مهم خوردن بستنی این بود که از قبل بستنی در فریزر...
به نام خداوندروز ۵۲ از ۹۰ روز خوردن: یک فنجان شیر قهوه + نان + شکلات صبحانهخوردن: برنج + کباب + ترشی + حلوااضافه شدن یکی دو قاشق حلوا در روز بخاطر اینه که خواهرم حلوای سنتی که یادگار خانوادگی ماست رو درست کرده بود و همین باعث ترغیب من به...
به نام خداوندروز ۵۱ از ۹۰ روز نخوردن: موقع درست کردن لقمه برای دخترم در ذهنم ترغیب به خوردن چند لقمه نون و پنیر و گردو شدم که نخوردم، حتی ترغیب شدم نون و سرشیر و سیلون بخورم ولی بازم نخوردم.خوردن: بعد از رسوندن دخترم چندتا نون گرم گرفتم و همون...
به نام خداوندروز ۵۰ از ۹۰ روز خوردن: یک لیوان چای + یک عدد کلوچهنخوردن: سر ظهر هوس کردم که برم کافه و شیر قهوه بخورم که هنوز نرفته بودم داخل پیشنهاد بعدی این بود که یه تیکه کیک هم بخورم حتی از پله ها پایین رفتم و وارد کافه شدم...
به نام خداوند مهربانروز ۴۹ از ۹۰ روز خوردن: یک فنجام متوسط شیر قهوه + یک برش نان تست +شکلات صبحانهخوردن: یک عدد موز خوردم. احساس گرسنگی داشتم و دنیال یه چیزی برای خوردن بودم که با دیدن موزها تصمیم به خوردن گرفتم.خوردن: مقداری برنج + خورشت بادمجان + ترشی +...