0

رهایی از افکار منفی (قسمت ششم)

رهایی از افکار منفی و احساس بد
اندازه متن

سال ها قبل در فیلم راز یک عبارت شنیدم که سال هاست در پی درک کردن آن هستم.

افکار، تبدیل می شوند به اجسام.

هرچه بیشتر در مسیر تغییر کردن ادامه می دهم مفهم این عبارت در ذهن من تغییر می کند و بارها به این نتیجه رسیده ام که تازه معنی این عبارت را درک کردم اما چندماه بعد دوباره درک من از این عبارت تغییر پیدا می کند.

مدت ها بعد از اینکه برای اولین بار این عبارت را شنیدم متوجه شدم که اجسام، فقط خونه و ماشین و … نیست بلکه شرایط و اتفاقات نیز شامل این دسته بندی می شوند.

من این عبارت را به صورت: افکار، تبدیل می شوند به اتفاقات تغییر دادم.

بعد از آن سعی کردم ارتباط بیشتری بین افکار و اتفاقاتی که در زندگی تجربه می کنم پیدا کنم و متوجه شدم منشاء همه اتفاقات زندگی من افکاری است که در ذهن من مرور می شود.

نکته جالب توجه اینکه حتی لازم نیست افکار خود را بر زبان بیاورد، همین که در ذهن خود آنها را مرور کنید برای به واقعیت تبدیل شدن آن کافی است.

در کتاب های زیادی ذکر شده است که درباره موضوعات منفی یا ناخواسته صحبت نکنید. این توصیه صحیح و کاربردی است اما صحبت نکردن قدم اول برای تغییر فرکانس و شرایط زندگی است.

مرتبه بالاتر و بسیار تاثیرگذارتر این است که به موضوعات منفی یا ناخواسته فکر نکنید. رسیدن به مهارت در این زمینه بسیار فراتر از مهارت صحبت نکردن است.

برای اینکه بتوانیم به آنچه نمی خواهیم فکر کنیم باید علت فکر کردن خود را کشف کنید، وقتی علت را بدانیم بهتر می توانیم افکار خود را کنترل و مدیریت کنیم.

در مشاوره های زیادی که با افراد مختلف داشته ام مهمترین مشکل آنها عدم توانایی کنترل افکار و بودن در شرایط احساسی بد بود.

خیلی به این موضوع فکر کرده ام که چرا انسانها تا این حد اسیر افکار منفی و ناراحت کننده هستند.

چرا عده ای سال هاست بخاطر ناراحتی اعصاب دارو مصرف می کنند و قادر نیستند افکار خود را کنترل و مدیریت کنند.

از آنجا که همواره در تلاش برای تغییر زندگی ام هستم به این نتیجه رسیدم که مهارت کنترل ذهن، مهمترین موضوع در تغییر زندگی و سرنوشت ما در دنیای مادی است.

بعد از 7 سال حرکت شبانه روزی در مسیر تغییر کردن تاحدودی در این زمینه احساس موفقیت می کنم و نتایج زندگی خود را مدیون کسب مهارت در کنترل ذهن هستم.

از این رو اطمینان دارم برای تغییر زندگی در تمام جنبه ها گام اول و مهمترین گام رهایی از افکار منفی است.

اینکه منتظر باشید تا شرایط پیرامون تان یا افرادی که با آنها در ارتباط هستید تغییر کنند تا شدت افکار منفی از طریق کمتر قرار گرفتن در معرض آنها در ذهن شما کم شود خیال بیهوده ایی است.

بنابراین در همین شرایط باید مهارت کنترل ذهن و توجه نکردن به افکاری که نتیجه آن ایجاد احساس بد و ناراحتی را یادگرفته و خود را از مواجه شدن با شرایط نامطلوب در زندگی حفظ کنیم.

از آنجاکه بخشی از تمرکز من در مسیر تغییر کردن بر کنترل افکار منفی است در بسیاری از مکالمه های خود با دوستانم درباره این موضوع صحبت می کنم تا از این طریق فرمول های جدید ایجاد شده در ذهنم را تقویت کرده و بر عمل کردن بر آن مسلط شوم.

فایل صوتی این قسمت، گفتگویی است که بین من و یکی از دوستانم صورت گرفت که بعد از اینکه موضوع این گفتگو برایم جالب توجه بود تصمیم گرفتم آن را برای استفاده افرادی که تمایل به کسب مهارت در کنترل ذهن دارند به ادامه مجموعه فایل های “رهایی از افکار منفی” اضافه کنم.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.61 from 18 votes

https://tanasobefekri.net/?p=30458
برچسب ها:
13 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار فریبا فروغی
      1402/08/13 12:43
      مدت عضویت: 533 روز
      امتیاز کاربر: 14635 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 238 کلمه

      باسلام خدمت شما استاد عزیز 

      منم طی این یک سال که در فایل ها شرکت میکنم و با دقت و حوصله گوش میدم ،

      یاد گرفتم بدون دلیل شاد باشم و به احساس خوب خودم توجه کنم ،

      پس از امروز میخوام که بهتر یاد بگیرم که برای خودم شادی تولید کنم ،

      اصلا مگه شادی رو باید به ما بدن تا شاد باشیم ،

      میتونیم با انجام یک سری کارهای ساده شاد باشیم ،

      مثلا از خریدن لباس مورد علاقم خوشحال میشم و دوست دارم احساس خوبی دارم از این کار پس بدون دلیل هم میشه شاد بود یا از خوردن غذای مورد علاقم لذت میبرم پس با شادی اونو میخورم .

      من همیشه جای میرم که برای احساس خودم ارزش قائل بشم و دوست دارم که باز هم تمرین کنم که بیشتر بتونم در همه شرایط زندگی احساس شادی درونی داشته باشم و برای حرف ها و رفتار ادم های گذشتم احساس شادی الانم رو خراب نکنم ،

      مثلا همین که هر روز از خواب با افکاری خوب و جدید بیدار میشم خوشحالم و شادم ،

      همین که جسمم سالم هست و زن ه هستم خوشحالم و شادی دارم واقعا و سپاسگزارم که هر روز میتونم نفس بکشم و زندگی کنم ،

      همین که میتونم بخونم گوش بدم و با انگیزه و هدف بیام توی سایت خوشحالم ،

      برای همین بدون دلیل خوشحالم و یاد گرفتم که بزای شادی کار خاصی نباید کرد دلیل خاصی نمیخواد  ،

      ادم میتونه با حس خوبی شاد باشه و بهترین خودم ،

      باتشکرازشما 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Zahra
      1402/07/07 21:45
      مدت عضویت: 253 روز
      امتیاز کاربر: 6700 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 168 کلمه

      واقعا این عبارت که افکار به اجسام یا اتفاقات تبدیل می شوند درست هستش من خودم زمانی که مجرد بودم کتاب راز را خوندم اون زمان فردی که می خواستم باهاش ازدواج کنم رو تصور میکردم اینکه چه اخلاقی داشته باشه و خانواده اش چه اخلاق خصوصیاتی داشته باشند با این تصویر ذهنی احساس خوبی داشتم الان که دقت می کنم همه اون تصوراتم را در همسرم بدون هیچ کم و کاستی  می بینم

      پس حالا هم میتونم رویاهای خودم رو خلق کنم و از زندگیم لذت ببرم

      یکی از درگیری های ذهنی که من داشتم وقتی که شاد بودم همش افکار منفی سراغم میاد که حالا برای چی شادی چه تغییر بزرگی در زندگیت داشتی چه کار مهمی انجام دادی یا اینکه این شادی پایدار که نیست این هم تموم میشه و با این افکار شادی من در یک لحظه به غم تبدیل میشد آخرش میگیم شادی بهم نیومده اما مدتی هست که دیگه شادی خودم رو به عوامل بیرونی ربط نمیدم و سعی میکنم بی دلیل شاد باشم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا
      1402/05/04 11:55
      مدت عضویت: 367 روز
      امتیاز کاربر: 21300 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 279 کلمه

      سلام استاد صبح شما بخیر و شادی 

      چقدر خوشحالم که من توانستم گام ششم از افکار منفی را گوش بدم و بدانم که اجسام فقط خانه و ماشین نیستند بلکه اتفاقات هم اجسام هستند و مهمترین و اولین گام رهایی از افکار منفی است 

      استاد من پسر بزرگم دو سالی است که کنکور تجربی میده تا پزشکی قبول بشه و امسال خدا را شکر از کنکور راضی بود ، بخاطر اینکه سربازی نره و تافل زبان داره رفته رشته مترجمی زبان در دانشگاه پیام نور چند روز پیش داشتم میگفتم خدایا به فرزندمن هم طمع یک کاری را که دوست میداره بچشان و فردای انروز درمحل کارم بدون هیچ پیش زمینه ای پارسال یک دکتری  برای بازاریابی از نیرویهای متخصص و جوان استفاده میکرد و جلسه ای دراداره برای همکاران جهت آشنایی با این سایت و شرکت گذاشته بودندو من تلفن ایشان را یادداشت کرده بودم نمی دانم صبح حس خیلی خوبی داشتم زنگ زدم به دکتر و گفتم شرایط فرزند من اینها است آیا کاری برای او سراغ دارید به من گفت ساعت 12 با پسرتان بیاید برای مصاحبه و جالب اینکه اینها برای کار با سایت یک فردی را لازم داشتند که زبان انگلیسی خوب بلد باشه و من دقیقا درمدار جذب نیرو قرار گرفته بودم و بعد از مصاحبه با پسرم سریع قرارداد یکساله نوشتند و قرار شد از امروز به سرکار برود . از دیروز تا حالا هزار بار خداراشکر کردم که دراین شرکت کار برای پسرم آماده شد و من و پسرم شاد و خوشحال شدیم 

      و ممنون از شما استاد عزیز که به ما یاد دادید برای گفتن آرزوها بگوییم خدایا ظعم ان را به من بچشان تا اینکه گله کنیم . بازم ممنون از شما 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 239 کلمه

      سلام ودرود خدمت استاد وهمراهان 

      از زماني که وارد این سایت شدم کلی حس وحالم عوض شده و هر چی فایلها رو گوش می دم  بیشتر این حس وحالم تغییر می‌کنه دو سه روزی که سعی کردم مقاومت کنم در مقابل افکارم افکار مزاحم رو از ذهن خودم دور کردم  ‌اصلا نگاهم تغییر کرده به زندگی والان مطمئنم که اگر اتفاق بدی افتاد برام قطعا مقصرش خودم بودم ‌حالا می‌خوام جبرانش کنم ‌خوشحالم که همچین خدایی دارم که لحظه لحظه زندگیم داره پررنگ تر میشه فقط از پروردگارم می‌خواد که این حس رو کمک کنه که برام همیشگی بشه اما همین دو سه روز اونقدر اتفاق مثبت افتاده که خیلی برام خودمم جای تعجب داشت ولی همون جا دیدم ‌وگفتم خدایا شکرت مثلا یکی دو روز پیش در بانک کاری داشتم که مربوط بود به صدور کارت من رفتم بانک اونقدر شلوغ بود که فکرمیکنم حدود دوساعتی باید میشستم و خودمم تو ذهنم گفتم باشم یا نه که ناگهان کارمند بانک گفت که هر کس کار مربوط به صدور کارت داره بیاد اینجا ‌بدون نوبت انجام بده یهو خودم موندم وکارمن در ده دقیقه انجام شد ‌خودم واقعا متحیر شدم وخدا رو شکر کردم و چند تا اتفاق خوب مالی که هر چقدر کوچک اما خدارا سپاسگزاری می‌کنم وخوشحالم که در این مسیر سبز قرار گرفتم وخوشحالم که با سایت شما آقای عطار روشن آشنا شدم که صحبتهای شما منو بیدار کرد لحظه لحظه زندگیتون پر از یاد خدا باشه💕💕💕💕

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریبا فروغی
      1401/12/04 19:29
      مدت عضویت: 533 روز
      امتیاز کاربر: 14635 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 594 کلمه

      با سلام خدمت شما استاد عزیز،

      همین طور که شما میگین برای انسان یک امره ذاتی است که شاد باشد و انسان خیلی وقت ها که حواسش به موضوعات خاصی نیست از ناراحتی و مشکلات خودش فراموش میکند و به طور مثال به خیال است و روز خوشی را دارد اما چرا ما انسانها برای شادی به دنبال دلیل میگردیم چون که به ما از بچگی تا به الان یاد دادند که برای شادی باید حتما دنبال دلیل باشیم و یاد نداده اند که انسان حتی از یک کار کوچک مثل گوش دادن یک آهنگ موردعلاقه‌اش میتونه آرامش ذهنی آرامش جسمی و در نهایت حس خوب شادی رو در درونش داشته باشد چرا خیلی از انسان های دور هم آن را که می بینیم همیشه غمگین هستند یا حالت چهره آنها نشان دهنده افکار منفی آنهاست را از بچگی به آنها افکاری را پرورش داده اند که خرافات بوده یا نه اصل ها بین آنها چرخیده است و هیچ وقت هم به دنبال کشف حقیقت و احساس واقعی خودشان درباره خدا و افکارشان نرفته اند و هر چه که شنیده اند و از بزرگترها ایشان آموخته اند را قبول کرده اند حتی اگر غلط بوده است،

      من ۲۴ سال دارم اما خیلی وقتها افکارم از خیلی آدم های باسن بیشتر و تجربیات بیشتر افکار بهتری است و گاهی به این فکر می‌کنم که چرا این آدم باید چنین حرفی را بزنند و چقدر نشانه بی ایمانی است که او فقط در ظاهر نماز می خواند و به خدا ایمان دارد اما در کلامش دره ایمان نیست همش نگرانی شک و تردید ناراحتی غم مریضی و تلخی از زندگی است از گذشته خودش ناامید است و احساس گناه می کند در آینده خودش نگران است و ترس دارد از الان خودش ناراحت است و احساس درد و مریضی دارد اما من اکنون یک آدم تازه متولد شده ام و کاملاً آدمی قبلی خودم را کشته‌ام با افکاری جدید احساس های جدید و اهداف مهم خودم مسیرم را ادامه میدم و بدون دلیل به دنبال شادی در زندگیم همراه با آرامش خاطر و بدون نگرانی درباره دقیقه بعدی هم زندگی می کنم با ایمان و اعتماد به خدا و می دونم هر روزی که چشم های خودم را باز کنم از خواب شیرین بیدار بشم خدا اون روز رو به من هدیه داده و باید با افکار مثبت داشته های خودم رو شکر کنم و از دلیل های منفی که باعث افکار منفی من میشن دست بردارم و بدون دلیل برای خودم کاری رو شروع کنم که باعث شادی من می شود حتی کوچکترین حرکت شاد برای من میتونه افکار مثبت را در محسن زهرم جایگزین افکار منفی کنه پس چرا انسان ها به دنبال تغییر خودشان نیستند وقتی که من هم تونستم پس انسان ها هم میتونن اگر خودتان نخورید هیچکس نمیتونه برای شما حرکتی بزنه یا شما را به درجات بالاتری ببره پس باید در جایگاه خودتان بمانید و با افکار مثبت هم سطح خودتان باشید و ساعت خودتون رو بالا ببرید و از همسو شدن و هم کلام شدن با افکار منفی ناراحت و غمگین دوری کنید و از مسیر خودتان خارج نشوید من که خیلی خوشحالم از تغییرات خودم و خیلی به دردم خورد این فایل های این دوره های بسیار خوب و عالی انشاالله که همیشه این مسیر را ادامه نمیدم حتی اگر احساس کردم خسته شدم و دیگر کافیست هم ادامه میدم و دست نمیکشم و افکار شیطانی را کنار می‌گذارم و توجهی به افکار شیطانی خودم نمی کنم و با قدرت افکار خودم رو جدید می کنم،و از این که توی این مسیر هستم تغییرات خوبی داشته‌ام خوشحال هستم،

       با تشکراز شما

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1400/06/09 13:43
      مدت عضویت: 1636 روز
      امتیاز کاربر: 27561 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 728 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیز و دوستان خوبم 

      ( بی دلیل شاد باشیم .)

      و اقعا این جمله عالی بود من  که برش داشتم وبردم گذاشتم داخل ذهن خودم که تحت آموزش هست و در مسیر تغییر کردن  هست ..

      من یکی دور روز هست با وجود بودن در مسیر تغییر کردن ولی اون احساس خوبم رو انگار کمتر داشتم انگار یه جورایی احساس تکراری بودن روزها و زندگی رو داشتم و مدام این منفی باف میگفت تو الکی خوشی آخه  تو برای چی خوشی  و …خیلی این فکرها  روی اعصاب من بود و میدونستم از سمت منفی باف میاد و میخواد حال من رو بد کنه و خیلی بهش توجه نمیکردم و مدام در حال مرور داشته هام و نعمتهایی که دارم بودم و اما حال دلم عالی نبود ولی  خوب بدم نبود اما این منفی باف ول کن نبود و  دوباره میمود که ببین هیچ چیزی تو زندگی تو جدید نیست که  تو ذوق کنی زندگی تکراری شده  صبح و شب  رو باید داخل  خونه بگذرونی و …..  و تازه این منفی باف در گدشته ی من میرفت و یه سری از رفتارهای من با اطرافیانم و نزدیکانم  که اون موقع داشتم و مورد پسندم نبوده رو برام میورد   و بارها در ذهنم مرور میکرد و حال من رو بد تر میکرد  و من بسیار با این نجوا ها میجنگیدم که نه من خوبم و من تغییر کردم و هیچ ارتباطی با گذشته ی خودم ندارم و  من الان  خوشبختم من حالم خوبه و  نباید حالم بد باشه چون واقعا میدیدم که زندگی من رو روال هست و خد ا رو شکر هیچ مشکلی  در زندگی ندارم‌ تو  همین افکار بودم و داخل آشپزخونه راه میرفتم تا اینکه  همزمان با همین افکارم دیشب حوالی ساعت دوزاده شب صدای جیغ زن  همسایه ی ما در خیابون پیچید و همش  سر و صدا بود که متوجه شدیم کسی از افراد اون خانواده از دنیا رفته و من همون لحظه به خودم گفتم ببین چقدر ناشکری میکنم و  به دنبال چه چیزهایی که این شیطان درون من رو نمیبره و نمیزاره از این زندگی عالیم لذت ببرم و واقعا  این افکار مزخرف چیه که زندگی تکراری شده و انگار هیچ دلیلی خاصی برای شاد بودن نیست . همینکه زنده هستم و فرصت زندگی کردن دارم و نفس میکشم و خدا رو درون خودم دارم  بینهایت دلیل شادی من  هست و همینکه در کنار خانوادم  سالم و سلامت هستم و زندگی میکنم بالاترین دلیل شادی و سپاسگزاری و حال خوب من برای ادامه دادن  زندگی هست و خلاصه حال من  بسیار بهتر از قبل  شد و  خلاصه قدری افکار مثبت دیگه  رو  دوباره  با خودم مرور کردم و سپاسگزاری کردم  و بازم حالم رو بهتر کردم و با حالت سپاسگزاری خوابیدم و صبح که از خواب پا شدم دیدم دقیقا استاد عزیز این فایل رو گذاشته استادچقدر همزمانی چقدر به جا و به موقع چقدر کمک کننده ی من بود چقدر لذت بردم من همین یه جمله ی شما رو بارها دارم مرور میکنم شادی بی دلیل باید داشته باشیم این طبیعی جهان هست و اگر  غم و ناراحتی  داشته باشیم این غیر طبیعی هست  و من بار دیگه خودم رو عالیتر  میکنم و خودم رو رشد میدم و با آگاهی بهتر جمع  و جور میکنم و به راهم برای تغییر کردن ادامه میدم و به سمت صعود به قله ی خوشبختی حرکت میکنم  .

      تا حالا زیاد گفته شده و شنیدم که حال خوبم رو نباید به هیچ چیز گره بزنم اما انگار با این فایل و از زبان شما طوری دیگه درکش کردم و داخل ذهنم این جمله   رو فرو کردم که من بی دلیل باید شاد باشم   آخه فابریک ما شاد بودن هست حال خوب داشتن هست حتی اگر تضادی و مشکلی  در زندگی بود  ما نباید به اون بچسبیم  و حالمون رو بدکنیم مثل بچه های کوچیک شاید یه لحظه اون مشکل ما رو درگیر خودش کنه اما سریع باید به اون حال خوب برسیم و ادامه بدیم .

      خدا رو شکر این فایل کلی آگاهی و درس داشت کلی نکته داشت و من سپاسگزار خدای خودم هستم که از بینهایت طریق داره با من حرف میزنه که در مسیر باش،و ادامه بده جانزنی عشقم من هوایت را دارم .منم خدای خودم رو عاشقانه دوست دارم .

      به امید اون روزی که اینقدر بر این افکار منفی خودم مسلط بشم که نزارم حتی برای یک لحظه حال من رو بدکنن چه برسه برای یک ساعت و یا یک روز .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار آینا
      1400/06/09 13:21
      مدت عضویت: 1155 روز
      امتیاز کاربر: 25634 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 411 کلمه

      با سلام

      بی دلیل خوشحال بودن….

      چقدر باید زیاد روی خودتون کار کرده باشید.استاد

      در ضمن اینکه پذیرای این حرفها هم خوب در این مدت شدید..خدا رو شکر

      من که خودم به هر خواسته ام میرسیدم اصلا شاد نمیشدم…الان که به علت این امر فکر میکنم متوجه نمیشوم چرا این حالتی بودم.

      شاید انتظارم از خداوند بود که یعنی وظیفه شه باید  بهم بده…یا اینکه کمی دیرتر بهش میرسیدم برام جذابیت نداشت..

      در هر صورت الان متوجه شدم که لطف خداوند شامل حالم بوده..

      منم کلا ساعتها از دوران جوانی با آهنگهای غمگین حال میکردم..

      هنوز اتفاق بدی نیفتاده بود پیش بینی میکردم ودرصدد راه چاره بودم.

      مداوم در فکر بودم که حال واحوال اطرافیانم خوب باشه..

      حالا خدا میخواست و جایی میرفتم دو روزی خوش باشیم حتما اونقدر تعریف میکردم ..دعوت میکردم که بیایید جمع بشیم همه خوش بگذرونیم..

      که البته می امدند همه خوش میگذرونند..‌منم خسته و داغون از پذیرایی وپخت وپز..تازه میرفتم خونه استراحت کنم.

      واین کار تکرار میشد هر دفعه..طوری که بچه هام بهم میگفتند مامان بتو خوشی نیومده.

      ومنم میگفتم موقعی خوشم که اطرافیانم خوش هستند.

      واز این جریانات ادامه داست…تا بقول بچه هام که خدا از دست من به تنگ اومد ..بعضی مسائل برام روشد..

      که واقعا این برنامه یک طرفه بوده…وعادت شده ..واگر یکبار انجام نشه باعث دلخوری.میشه.

      وحالا دارم کم کم یاد میگیرم که بابا جان هر کس میتونه برای خودش برنامه ریزی داشته باشه..

      میتونه خودش برای شخص خودش خوش باشه.

      البته اینم در حال حاضر به شرطیه که خیالم حداقل از بچه هام راحت باشه.‌

      و شایدم این نتیجه اون تربیتی که ماشدیم که وقتی خوشی..امکاناتشو داری..باید به همه پخش کنی..تنها خوری نکنی..خدا رو خوش نمیاد ..ازت میگیره….باید قلبت وسیع باشه..و خیر وخوشی رو برای همه بخوای…

      ما که انجام دادیم و خیر وبهره ی هم نبردیم..حداقل در این دنیا که نبود…حالا اون دنیا چه شود

      ..الله واعلم   ولی الان دارم به چشمم می بینم .ما که از همچی خودمون گذشتیم و تمام وقت در خدمت بزرگترها واطرافیان بودیم.‌‌.بچه های امروزی کاملا بفکر خودشون هستند..حتی لحظه ای حاضر نیستند مطابق میل بزرگترها کاری انجام بدهند..‌

      وحرف..حرف خودشان..

      شایدم چون تک فرزند هستند..چشم پدر ومادر فقط بدنبال آنهانست که.اینطوریه

      وخدا‌کنه که چندین سال دیگه اینم باعث پشیمونی نباشه.‌

      من خیلی در حال تلاش هستم که تنها به خودم فکر کنم زیاد موفق نیستم ولی در حال تلاش هستم..

      خودم برای خودم برنامه ریزی میکنم یادگیری زبان جدید.رفتن به کلاسهای مورد علاقه ام…ورزش…پیاده روی…

      و دیگه اینروزها هم‌که گردش در سایت..

      به امید خدا بتونم از افکار منفی.از غر زدن.. که خیلی هم کم شده فاصله بگیرم..فقط فکرهای خوب بکنم.

      و امیدوار به تجربه آرزوها هستم.

      واقعا امیدوارم..نه تنها برای خودم..

      برای همه

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        آواتار fatmhadly85@gmail.com
        1400/06/10 14:48
        مدت عضویت: 1172 روز
        امتیاز کاربر: 5257 سطح ۳: کاربر پیشرفته
        محتوای دیدگاه: 1,378 کلمه

        به نام خدایی که در این نزدیکیست 💖💖💖

        با سلام به همه دوستان هم مسیرم 🙋

        رهایی از افکار منفی 🌹

        منم خیلی از وقتا در افکار ناراحتی و غم و غصه غرق میشم وتا مدتها به اون موضوع فکر میکنم مثلاً منم مثل استاد مادرمو از دست دادم و این تجربه رو دارم که هر وقت خونه مادرم میرم و به محض اینکه تو کوچه شون میرسم حالم بد میشه وتموم خاطراتی که با مادرم داشتم مثل فیلم سینمایی از جلوی چشمام رد میشه و چند لحظه بعد که اونجا می‌رسم بی‌اختیار گریه ام میگیره و شروع میکنم به گریه کردن و بعد که بر میگردم خونه خودم تا چندین ساعت همون طوری حالم بده  ولی از این به بعد منم هروقت که خواستم برم خونه مادرم و دوباره حالم بد شد با یادآوری اینکه مادرم زن شجاع و مهربان و فداکاری بود که تونست با عزت نفس بچه ها شو بدون پدر بزرگ کنه ،، هم مادر خوبی بود وهم پدر مهربونی بود و اینکه همه دوستان و آشنایان از خوبی ازش یاد میکنند واینکه مرگ حقه و همه مون باید یک روز اونو تجربه کنیم خودمو آروم می‌کنم. 

         تقریباً برای بیشتر مون اتفاق افتاده که وقتی دور هم جمع میشیم و کمی میخندیدم فوراً یک بزرگتر بهمون تذکر میده که زیاد نخنیدین و گرنه باید بعدش گریه کنین و ما هم سریع بساط خوشحالی مونو جمع میکنیم و ما هم باز به کسانی که از ما کوچک ترن و در جمع مون هستن تذکر میدیم که بس دیگه جمع کنین مگه نشنیدیم بعدش باید گریه کنین و دیگه شادی تموم میشه و هر کس مشغول کار خودش میشه و هر کدوم ضمن اینکه مشغول کار خود مون هستیم این جمله که پشت هر خنده گریه ست تو ذهن مون مرور می‌کنیم و رخ دادن یک موضوع ناراحت کننده بعد از اون خنده و شادی و طبیعی میدونیم و در واقع انتظار اون اتفاق بد داریم و بلاخره اون اتفاق بد میوفته و اشک مونو در میاره  و اون چند لحظه شادی از چشم مون در میاد و از این جور فرمول ها در ذهن افراد زیاده که با قبول و باور اون حال خوب افراد تبدیل به حال بد میشه .پس بهتر بجای اینکه بگیم بعد از هر خنده گریه ست . بگیم که خنده ، خنده میاره و یا  شادی شادی بیشتر میاره .

        .و یا زیاد شنیدیم و دیدیم که ما ایرانی ها وقتی عزیزی رو از دست میدیم کلی گریه و زاری میکنیم و معمولاً تا چهلم به عزا و ماتم می‌شینم و بعضی ها هم تا یک سال لباس مشکی می‌پوشیم .و   حتی بعضی ها بد می‌دونن که آرایشگاه برندو به خودشون برسن و این کار و یک جور بی‌احترامی نسبت به اون عزیزی که از دست دادند می‌دونن. ولی برای مراسم عروسی و جشن ها که باید شاد باشند و این شادی باعث میشه که حال افراد خوب باشه خیلی اهمیت نمی دیم و  شاید فقط یک روز و نهایتا چند روز شاد باشیم و زود مراسم شادی و تمومش میکنیم در حالی که مرگ و تولد و ازدواج یک امر کاملاً طبیعی هستند که همه انسانها باید اونو تجربه کنند ولی ما عادت کردیم که بیشتر توجه مون و بزاریم روی غم و اندوه تا شادی و خنده. و جدیداً که مد شده هر کی افسرده تر و دپرس تر باشه با کلاس تر .

         همین الان یک موضوعی یادم اومد شخصی رو میشناسم که بیست سال پیش با یکی از اقوام نزدیکش سر یک سری از موضوعات بین شون مشکلاتی پیش اومد اون موضوع باعث به وجود اومدن دلخوری و ناراحتی بین شون شد حالا این شخص از اون زمان تا الان هنوز نتوسته اون ناراحتی و دلسردی و فراموش کنه طوری هم هست که همیشه با هم چشم تو چشم میشن و اتفاقا با هم قهر هم نیستند ، صحبت هم میکنن ولی من می‌دونم که این شخص  اون فرد و قلبی و از ته دلش هنوز نتونسته ببخشه  چون بعد از اینکه از هم جدا میشن من قشنگ بازتاب رفتارش با اون فرد و میبینم چون سریع از خودش واکنش نشون میده و شروع می‌کنه از اون شخص بد گفتن و این نشون میده که هنوز اون موضوع براش کم‌رنگ نشده و هنوز دیدن اون شخص براش یاد آور خاطرات اون زمانه ومن هر چه قدر با قدر باهاش صحبت میکنم که اونو بخشش تا خودت به آرامش برسی میگه همین که با هاش قهر نیستم کافیه و من احساس میکنم که از این موضوع خیلی رنج میکشه و امید وارم که این شخص به این مسیر زیبا هدایت بشه چون واقعاً به این آگاهی ها نیاز داره .

        همه ما آدم‌ها دوست داریم که شاد و خوشحال باشیم و حال دل مون خوب باشه و همیشه حتی لحظه سال تحویل هم برای خودمون و هم برای دیگران آرزوی حال خوب داشتن و شادی میکنیم  ولی حرف مون با عمل و باورامون همسو نیستند و این میشه که بجای اینکه شاد باشیم و حال خوبی داشته باشیم همیشه غمگین و ناراحتیم چون هر روز ذهن مونو روی موضوعات منفی و ناراحت کننده به روز رسانی میکنیم و مدام افکار ناراحت کننده رو تو ذهن مون مرور می‌کنیم و توجه مونو میزاریم روی موضوعات غم انگیز و نکات منفی همدیگه واین میشه که همش اتفاقات ناراحت کننده دریافت می‌کنیم و بعد میگیم که خدا برا مون شادی و خوشحالی نمی‌خواد .

        ویا زیاد برامون اتفاق افتاده که وقتی وسیله ای خونه ای ، ماشینی ،زمینی ، طلایی ….. می‌خریم اولش خیلی خوشحال میشیم و چند روز اول که داشتن اون چیز برامون تازگی داره ذوق و شوق داریم و حال مون خوبه اما بعد از چند وقت که اون وسیله جلوی چشمام مونه کم کم دل مونو میزنه و دیگه داشتنش برامون عادی و طبیعی میشه و دوباره اون حال خوب مونو از دست میدیم مثل همین روش لاغری با قدرت ذهن اولش که به این مسیر هدایت میشیم چون مدتها در رنج و فشار و محدودیت بودیم کلی ذوق و شوق داریم و حال مون خوبه و با اشتیاق جلو میریم و کم کم تغییرات زیادی در ما (آرامش ،کاهش حرص و ولع مون نسبت به مواد غذایی ،نترسیدن از خوردن ،آزاد بودن در انتخاب مواد غذایی در در هر ساعت از شبانه روز و به هر مقدار که دوست داریم ، نترسیدن از چربی‌ها و شیرینی ها ، کم شدن بیماری هامون ، گشاد شدن لباس ها مون ….) شکل میگیره اما یک مدت که میگذره چون هنوز جسم مون اون جوری که ما دوست داریم لاغر نشده و اضافه وزن مون هنوز هست به وجود آمدن این تغییرات به این مهمی که داشتن یکی از اونا یک روز آرزو مون بود کم کم برامون عادی و طبیعی میشه و همه توجه مون میره سمت جسم مون و این وسط شیطان زیر گوش مون مدام زمزمه میکنه که دیدی لاغر نشدی ،  فلان مدت زمانه که داری از این روش استفاده میکنی ولی هیچی به هیچی ،فقط داری زحمت الکی می‌کشی……و درنهایت بعضی از ما گول نجواهای شیطان و میخوریم و از مسیر درست و صحیح خارج میشیم و این از حربه های شیطان و چشم نداره شادی و خوشحالی و تغییر کردن ما رو از مسیر درست ببینه و مدام مارو گمراه میکنه .

        خداوند منبع خیر و خوبیه ومیخواد که ما شاد و سلامت و ثروتمند و متناسب …. باشیم و شیطان منبع شر و بدیهاست و میخواد که ما غمگین و افسرده و بیمار و فقیر و چاق …. باشیم و اگه. روزی ما خوشحال باشیم مدام زیر گوش مون زمزمه های منفی می‌کنه تا حال منو بد کنه پس زمان هایی که حال مون خوبه حواس مون جمع باشه با مرور افکار منفی حال مونو بد نکنیم 

        این فایل برای من خیلی آگاهی داشت و خیلی در موردش فکر کردم و به خودم قول دادم که از این به بعد بیشتر روی خودم کار کنم و سعی میکنم که بیشتر توجه مو بزارم روی خوبی ها و نکات مثبت افراد دور و برم و بدی ها شونو از ذهنم دیلت می کنم درسته که کار راحتی نیست که بخوای افرادیکه در حقت بدی کردن و ببخشی و بدی ها شونو فراموش کنی و تازه نکات مثبت شونو در نظر بگیری ولی خب به نظرم تمرین این کار ارزششو داره چون منفعتش به خودتت برمیگرده و به آرامش می‌رسی و این آرامش سعادتی که هر کسی نمیتونه به دست بیاره ..

        با تشکر از زحمات استاد🙏🙏🙏🌹

        با آرزوی بهترین ها برای همه دوستان🌹

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
          امتیاز کاربر: 5961 سطح ۳: کاربر پیشرفته
          محتوای دیدگاه: 22 کلمه

          سلام و درود
          به اشتباه در پاسخ به دوست دیگری دیدگاهتون رو ثبت کردید
          لطفا در بخش مربوط به درج دیدگاه مجددا ثبت کنید

          برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
          امتیاز: 0 از 0 رأی
          افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
            آواتار fatmhadly85@gmail.com
            1400/06/11 15:26
            مدت عضویت: 1172 روز
            امتیاز کاربر: 5257 سطح ۳: کاربر پیشرفته
            محتوای دیدگاه: 76 کلمه

            سلام استاد خدا قوت ممنون از راهنمایی و زحمات تون نمی دونم چرا این اتفاق افتاد هرچی دنبال دیدگاهی که نوشته بودم می‌گشتم ، پیداش نمی‌کردم . تا اینکه امروز اومدم به سایت سر بزنم دوباره اومدم قسمت تغییر زندگی و با خودم میگفتم که چرا تمرین من ثبت نشده و دیدم که به اشتباه در جواب دیدگاه دوستم ارسال کردم 

            استاد منظور تون اینه که تمرین مو در قسمت مربوط به درج دیدگاه دوباره تایپ کنیم..

            برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
            امتیاز: 0 از 0 رأی
            افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
              امتیاز کاربر: 5961 سطح ۳: کاربر پیشرفته
              محتوای دیدگاه: 14 کلمه

              سلام و درود
              اگه میخوای در لیست دیدگاه ها نمایش داده بشه باید دوباره بنویسید

              برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
              امتیاز: 0 از 0 رأی
              افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
              آواتار shahrbanou1346
              1400/06/11 22:02
              مدت عضویت: 1376 روز
              امتیاز کاربر: 22276 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
              محتوای دیدگاه: 28 کلمه

              سلام   دوست عزیز نه نیازی به تایپ مجدد نیست .کپی بگیر به شکل متن ساده در دیدگاه جدید و اصلی الصاقش کن ..این نظر بنده اس .

              برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
              امتیاز: 0 از 0 رأی
              افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار faribadeghani1371@gmail.com
      1400/06/09 12:02
      مدت عضویت: 1026 روز
      امتیاز کاربر: 1306 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 351 کلمه

      سلام
      من خودم همینطوری هستم یعنی قبل اینک وارد این مسیر بشم صبح همون تو رخت خوابم کل اتفاقات بد ی ک حتی بگم تا یه هفته قبل اتفاق افتاده بود را.برا من تکرار میشد بیدارمیشدم تا خود شب با خودم داشتم حرف میزدم در مورد اتفاقات همش مریض میشدم ناراحت میشدم افسرده میشدم اصلا ذره ای کنترل رو خودم نداشتم دلم میخواست از این زندان رها شم ولی نمیتونسم هر طرف میچرخیدم اونا رو میدم
      ولی وقتی خواستم ک تغییر کنم خیلی فرق کردم خیلی سعی میکنم بیشتر و بیشتر کنترل ذهنم دست خودم باشه قبلا حتی لبخند زدن یادم رفته بود اما الان بی دلیل اسمون میبینم لبخند میاد دخترمو میبینم لبخنده میاد بی دلیل شاد بودن خیلی لذت بخشه
      ب نظرم سپاسگزاری خودش دلایل شادی هستن ک خیلی تو شادی موثره تو تو اون لحظه در فاز مثبت هستی اصلا ب منفی ها فک نمیکنی
      من قبلا اصلا نمیدونسم شادی چیه حس شادی با من غریبه بود ولی الان میبینم ک شادی یعنی حس خوب حال خوب اینه حال دلت خوب باشه
      ب ما انسان ها یاد ندادن شادی کنیم اصلا ب قول شما استاد ک مادرتون میگف نخند یجوری ب ما فهموندن ک غم و ناراحتی مقدسه برتره
      من خودموخیلی این حرف شنیدم ک میگن خدا هر کیو دوس داره بیشتر ب اون بلا میده
      ما یجوری ب جای خدا داریم افکار منفیمونو پرستش میکنیم من ب شخصه اونقدر ک افکار منفی و مرور کردم و یادش کردم اگه خدا رو یاد میکردم الان ی چیز دیگه بودم من غم هامو و افکار منفیمو پرستش میکردم با اونا زندگی میکردم
      ب غلط زندگی کردم و لی خدارو شاکرم ک جاهلانه نمردم و هدایت شدم
      تا بشنوم یاد بگیرم شادی کنم زندگی کنم
      قبلاهمش میگفتم خدا اخه چرا من ب دنیا اومدم اما الان خوشحالم ک دارم زندگی کردنو تجربه میکنم
      خوشحالم ک یک مادرم ی همسرم ی زنم یک دخترم
      این حس خوب ک در این چن ماهه دارم ب هزاران سالی گ گذشته میارزه
      من لذت میبرم از اینک هستم
      خدایا شکر ک هستی دوستت دارم خداوند عزیزم
      ممنون سپاس از استاد عزیز

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم