قاتل خودت نباش!

سلام خدای مهربونم 

یاریم کن تا قاتل خودم و لحظاتم نباشم 

سلام استاد عزیز و دوستان خوبم 

همیشه قبلا دنبال راهی و چیزی بودم تا حال بدم و اشفتگی منو درمان کنه 

بتونه بهونه ای باشه برای حال خوبم 

ولی حال خوب من نه بهونه میخواست و نه وسیله من در اصل خودم با حال خوب به این دنیا پا گذاشتم ولی حرفهای دیگران و این که بزرگترها میخواستن منو تربیت کنن و هشدار بدن چیو بخور برای سلامتی 

چه کار کنی مریض نشی 

فلان کارو بکن که زندگیت بد نشه 

پس اومدم درگیر حرف اینو اون شدم و حال خوبم به مرور زمان بد شد و بد شد 

یادمه در دبستان کلاس سوم نماز جماعت برگزار میکردن و من به همون عالم بچگی حاام خوب بود که یک روز ناظم مدرسه اومد وچادرمو زد بالا تو نماز بودم گفت چیزی نخوربن نمازتون باطل میشه و من به همون بچگی حالم بد شد و یه کشک تو جیبم بود در اوردم و خوردم و این حرف باعث شد افکار دیگه اومد و رفت که پس از این به بعد همش چیزی بیارم و سر نماز بخورم خب بچه بودم دیگه 

خدا ما رو با حال خوب خلق کرده و این امکان نداره که من با حال خوب از زندگی لذت ببرم و اتفاقات بد برام بیوفته 

میرم به قبل دوره من همش در هر جمع و تو اداره به اتفاقات و حوادث قدیم و جدید توجه میگردم و تو واتساپ و اینستا بودم 

اتفاقات قبل که همش در من احساس حسرت و افسوس که چرا من اون دوره نبودم بود و اتفاقات جدید حالمو بد میکرد چون کاری از دستم برنمیومد که اونا رو اصلاح کنم 

در نتیجه مشکلات زندگیم تمومی نداشت دقیقا هفت سال من از زندگیمو هر روز با یک اتفاق بد گذروندم و دچار بیماری قلبی شدم 

و برای همین اتفاقات فرصت لذت از زندگی 

لذت از خوردن 

لذت از زمان حال ودر لحظه زندگی کردن برام ایجاد نمیشد خب کائنات به من جواب میداد و من تمام توجهم روی نکات منفی بود 

فردی رو میدیم اول به نکات منفیش توجه میکردم حتی اگر با من خوب بود 

از زندگیم راضی نبودم و همش هر روز صبح که بیدار میشوم نالان و گله مند از خدا خب چرا منو نبردی و خب من چه منفعتی برای این دنیا و اطرافیان دارم 

از خودم و زندگیم متنفر بودم و همیشه میگفتم من ۳ساله در زلزله طبس چرا جز کشته شده ها نبودم و خلاصه زندگی نداشتم و فقط نفس میکشیدم و راه میرفتم و لذتی نداشتم 

ولی از وقتی وارد دوره های رایگان شدم درسته برای لاغری بود ولی اود حالمو خوب کرد و بعد لاغر شدم 

همیشه دنبال این حاد بود که اگر نخندم از درون شاد باشم 

اگر نرقصم از درون شاد باشم 

اگر در جمع نباشم خودم برای خودم مهمونی بگیرمو و خودم مهم باشم 

من بعد دوره یاد گرفتم اختیار دهان دیگران رو ندارم 

ولی اختیار گوش خودم رو دارم و نباید بزارم ورودی منفی داشته باشم 

من اینستا و واتیاپ رو از گوشیم پاک کردم 

اخبار گوش نمیکنم حتی وقتی میرم خونه مامانم و اونا اخبار میبینن و همش مامانم میگه وای وای ببین فلان جا اینجوری شد و اونجوری من هندزفری میزارم و یا میرم خودمو سرگرم اشپزی میکنم و یا کارهای مامان رو انجام میدم 

الان توخونه ما اصلا اخبار دبده نمیشه شوهرم وقتی شب میاد خونه و میگه ببینم چی میگذره پسرم میگه به ما چه و اونم از من یاد گرفته و اخبار رو میرنه کانال دیگه و به باباش میگه خب چرا اینارو نگاه میکنب حالت بد مبشه 

پس از وقتی مراقب ورودی هامم درسته در جامعه ای هستیم که این کار سخته ولی میتونم و تا جایی که جا داره ورودی منفی به ذهنم نمیدم وهمون میزان کم رو که میشنوم با خودم میگم از من که کاری بدنمیاد پس چرا زندگی خودم رو خراب کنم 

برخلاف قبلا که بهم میگفتن تو اگه به درد دل گوش نکنی و بداز دیگران دلت نسوزه و کاری نکنی  نشاید که نامت نهند ادمی 

ولی اگر هر انسان بتونه ورودی مثبت داشته باشه و زندگی فردی خودشو گلستان کنه دیگه دنیا گلستانه و نه جنگ و نه طمع و نه حال بد وجود نداره 

اگر میخوام مساعلم و مشکلاتم حل بشه باید بتونم به اصلم برگردم به حال خوبم که خدا بهم داد و به شادی و به ارامش خدایی 

من ذهنی داشتم به زلالی اب و ورودی های منفی قطره قطره مثل جوهر سیاه رنگ زلال اونو از بین برد و تیره شد و حالم بد شد و اعصابم خراب شد و چاق شدم و از خودن متنفر شدم و از خدا گله مند 

پس میتونم این اب تیره رو با ورودیهای خوب و مثبت هر روز پاکسازی کنم تا دوباره مثل روز اولم بشم من میتونم 

الن یک انسانی هستم که اول حال دلم برام مهمه 

من برای خودم ارزش قاعلم 

من به خودم برای تناسب و ارامش و شادی درونی و زندگب دوباره وفادارم 

من عاشق این ارامشم 

و این ارامش با کنترل ورودی ها طبق اموزشهای استاد در دوره ها یاد گرفتم 

خدایا یاریم کن مومن واقعی باشم نه غم گذشته و نه ترس از اینده رو داشته باشم 

خدایا مزه واقعی توکل را به من بچشان 

خدایا یاریم کن تا به اصلی که تو در وجودم به ودیعه گذاشتی برگردم

در پناه خدا باشید