راستش رو بخوای، هر کسی که حتی یه بار تو زندگیش تصمیم گرفته «لاغری با رژیم گرفتن» رو تجربه کنه، انگار یه فصل دراماتیک از سختی های رژیم لاغری در زندگیش رو نوشته، پر از اشک، لبخند، و البته گاز یواشکی به تهدیگ و ناخونک زدن به قرمهسبزی!
سختی های رژیم لاغری
یادته؟ همون روزی که تصمیم گرفتی دیگه نون رو حذف کنی و فقط سالاد بخوری، ولی شبش تو مهمونی یه دیس پلو با مرغ مجلسی جلوت گذاشتن؟
یا اون بار که با غرور به دوستات گفتی “من دیگه شکر نمیخورم” ولی شب تو سکوت خونه، نصف ظرف حلوا رو با چای خوردی چون “فقط یه قاشق بود”؟
خلاصه که رژیم گرفتن برای ما فقط یه برنامه غذایی نیست؛ یه سریال پر از خاطرهست…
داستان سختی های رژیم لاغری بیشتر شبیه سریال ترکی بودن؛ پر از فراز و نشیب، اشک و لبخند، و یه کوچولو خیانت… اونم به خودمون! 😅

از شنبه رژیم می گیرم!
همهچی معمولاً با یه جمله ساده شروع میشه:
«از شنبه رژیم میگیرم!»
و البته شنبهای که هیچوقت نمیاد… یا اگه بیاد، تا ظهر بیشتر دووم نمیاره!
یادمه یه بار تصمیم گرفته بودم فقط «میوه و آب» بخورم. با خودم گفتم: «تو قویای! تو میتونی!»
ساعت ۱۰ صبح رو دیدم که دارم با حسرت به نون سنگک لبپریدهی روی میز زل میزنم.
ساعت ۱۱: “فقط یه گاز کوچولو…”
ساعت ۱۲: “حالا که خراب شد، بذار خورشت فسنجون ظهر هم روش باشه!”
تا شب، رژیم من تبدیل شده بود به جشن ملی خوراکیها! آخر شب، جلوی آینه وایسادم، نگاه عاقل اندر سفیهی به خودم انداختم و گفتم:
«مگه قرار نبود لاغری با رژیم گرفتن آسون باشه؟» البته که می دونستم اینم از سختی های رژیم لاغریه
ولی خب، وسط همهی این شکستها، لحظههای شیرینی هم بود…

اون لحظهای که بعد از یه هفته مقاومت در برابر نون لواش تازه، میرفتم رو ترازو و میدیدم عددش یه کوچولو اومده پایین— همونقدر کوچولو که یه مورچه رژیمی وزن کم کنه — ولی برای من اندازهی برد جام جهانی بود!
یا اون حس غروری که وقتی یه مهمونی پر از شیرینی و چیپس برگزار میشد و من با وقار میگفتم: «مرسی عزیزم، رژیمم»
(در حالی که دلم میخواست خودمو بندازم وسط چیپس و پفک و بگم “رژیم؟ رژیم کیلو چند؟ چی کجا بود؟”)
و البته در وصف سختی های رژیم لاغری از فاز “روزی چندبار وزن کردن” بگذرم!
صبح با لباس سبک، بعد صبحونه، بعد ناهار، حتی یه بار خودمو وزن کردم بعد از اینکه دستشویی کردم 🙈 چون احتمال می دادم مقداری کم کرده باشم!
شخصیتهای دوستداشتنیِ دوران رژیم!
سختی های رژیم لاغری یه طرف، جمع دوستان و خانواده طرف دیگه! اینجا میخوام برات چند تا از شخصیتهایی که همهمون توی دوران رژیم دیدیم یا خودمون بودیم! رو معرفی کنم. خودت بگو کدومش بودی 😄
۱. رژیمگیر جدی اما پنهانکار
همونی که میگه «من اصلاً شام نمیخورم» ولی نصف شب صدای خشخش پلاستیک از یخچال میاد. صبح میگه: «اصلاً نمیدونم چی شد که اون بیسکوییتا تموم شد!»
۲. رژیمگیرِ سخنورز
هر چیزی که بخوری، یه تئوری علمی پشتشه:
«میدونی اگه بعد از ۸ شب فقط بادوم بخوری، متابولیسمت منفجر میشه؟»
یا: «فلانی با رژیم موز و خیار تو دو هفته ۹ کیلو کم کرد!»

۳. خطر برای دیگران!
از سختی های رژیم لاغری اینه که یه نفر خودش رژیمه، ولی با کیک و بستنی وسوسهت میکنه!
میگه: «من که نمیخورم، تو بخور ببین خوشمزهست؟!»
و تو که مقاومت کردی، با یه قاچ کیک از پا درمیای 😫
۴. اون که همیشه فردا شروع میکنه
هر روز یه جملهی طلایی داره:
«بذار امشبم بخورم، از فردا واقعاً جدی شروع می کنم!»
ولی فردا که میاد، میگه: «خب حالا بذار شنبه بیاد…»
و این چرخه تا ابد ادامه داره.
❓ تو کدومش بودی؟
یا شاید یه مدل جدید اختراع کردی که ما هنوز کشفش نکردیم!
پایین همین مطلب بنویس، بگو ببینیم با کدوم شخصیت همذاتپنداری میکنی 😄

چرا اینقدر تو رژیم شکست میخوریم؟
چون واقعیت اینه که خیلیهامون میخوایم با زور، فشار و محرومیت خودمون رو تغییر بدیم. این از سختی های رژیم لاغری به حساب می یاد.
ولی مغز ما با اینا حال نمیکنه! مغز، عاشق لذت و آسونیه.
وقتی یه رژیم خیلی سخت میگیریم، در واقع داریم با مغزمون دعوا راه میندازیم. نتیجه؟
یه مدت مقاومت… بعدش انفجار!
پس چی کار کنیم؟
باید بفهمیم که سختی های رژیم لاغری فقط این نیست که در مقابل وسوسه های خوردن مقاومت کنیم و فقط به غذا نگاه کنیم، این جواب نمیده.
باید ذهنمون هم باهامون همراه بشه. باید مغزمون رو هم لاغر کنیم.
همون چیزی که در سایت “تناسب فکری” دنبالش هستیم 😉
لاغری شیرین
🎯 چند تا نکتهی کاربردی برای اینکه لاغر شدن تبدیل به خاطرهی شیرین بشه:
• اینکه سختی های رژیم لاغری هرچه بیشتر باشه لاغری بیشتر خواهد بود نگرش اشتباهی است.
• به جای اینکه دنبال روش های لاغری عجیب باشی؛ دنبال روشی باش که سبک زندگی ات رو به شکل پایدار تغییر بده.
• به جای اینکه بگی “من نباید فلان چیزو بخورم”، بگو “من انتخاب میکنم فلان چیز رو بخورم”.
• هوسها میآن و میرن؛ ولی حس خوب کنترل بر افکار و رفتار، موندگارتره.
• به خودت زمان بده. لاغری یه مسابقه نیست؛ یه مسیر یادگیریه.
• خاطرات شکست، بخش طبیعی این راهه. بخند بهشون و ادامه بده. البته اگه مطمئن باشی مسیرت برای لاغری درسته.
🔄 جمعبندی کوچولوی خودمونی:
لاغری با رژیم گرفتن، بیشتر از اینکه یه کار علمی باشه، یه ماجرای پر از خاطرهست.
ماجراهایی که هر کدومش یه چیزی به ما یاد دادن، از صبر کردن، از خودشناسی، از اینکه چطور مغزمون گاهی خودمون رو گول میزنه، و مهمتر از همه، اینکه راه رسیدن به تناسب، از خودت متنفر بودن نمیگذره؛ از خودت دوست داشتن میگذره ❤️
🌟 پایانبندی:
بذار این خاطرات تلخ و شیرین، برات یه آلبوم باشه.
آلبومی از روزهایی که برای بهتر شدن خودت جنگیدی.
یه نگاه به آلبوم شگفتی سازان سایت بنداز. پر از تصاویر افرادیه که با استفاده از آموزش های لاغری با ذهن خاطرات خودشون رو از آلبوم سختی های رژیم لاغری گرفتن به خاطرات خوش بودن در این آلبوم تغییر دادن.
و بدون، اگه امروز هم دوباره بخوای شروع کنی، تنها نیستی.
ما اینجاییم که با لبخند، نوستالژی، و حتی با یه بشقاب آگاهی خوش احساس، کمکت کنیم! 🥗💚
✍️ حالا نوبت توئه!
ما کلی از خاطراتمون گفتیم، حالا نوبت توئه که سفر رژیمهات رو برامون تعریف کنی!
🍕 اولین رژیمی که گرفتی چی بود؟
😅 تلخترین شکستت کِی بود؟
🎉 یا شاید اون لحظهی شیرینی که بالاخره دیدی یه سایز کم کردی؟
بیخیال نباش! همین پایین برامون بنویس، با هم میخندیم، یاد میگیریم، و دلگرم میشیم که توی این مسیر تنها نیستیم.
اصلاً شاید داستان تو بشه انگیزهی فردا برای یه نفر دیگه! 💚👇
منتظر کامنتهای شما هستیم! 💬👇
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.46 از 26 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
نشان های دریافت شده
فکر کنیم الان هر کدوم از ما ، خودمون به تنهایی ، یک پا متخصص و دکتر و کارشناس تغذیه باشیم از بس که اینقدررررررر به این عزیزان مراجعه کردیم و بهمون دستور رژیم دادند و ما هم پیرورمندانه در ابتدای کار ، هر کدوم رو شروع کردیم و بعد از مدتی مفتضحانه در برابر همه شون شکست خوردیم !
تازه خود من ، غیر از اینهمه رژیم های شخصی که با توجه به قد و وزن و سن و جنسیت و خوراکی های مورد علاقه ام فقط مخصوص من نوشته میشد، گاهی توی همون مطب پزشک و کارشناس لاغری که منتظر ویزیت بودم ، اگه میدیدم یکی خیلی خوب وزن کم کرده و لاغر شده میگفتم ؛ ببخشید ، میشه برگه رژیم تون رو ببینم ؟ اگه میدیدم رژیم اون با مال من فرق داره ، مثلا اون لوبیا پلو داره ولی من عدس پلو دارم ، یا میان وعده اش دوتا قاشق بستنی بود ، به جای ۴ تا بیسکوئیت ساقه طلایی من که با دو لیوان چایی هم به زور از گلوم پایین میرفت ! فوری می پرسیدم : ببخشید میشه من یه کپی از این داشته باشم ؟ و بصورت کاملا خودمختار و مستقل حالا اون رژیم رو اجرا میکردم ، وقتی میدیدم فایده نداره دوباره میرفتم پیش دکتر که رژیم ام رو عوض کنه و سخت ترش کنه چون قبلی رو بدن من جواب نداد !!! کدوم قبلی ؟! قبلی که رژیم خودم بود ؟ یا قبلی که مال یکی دیگه بود ؟؟!! آخر سر هم دیگه پیش دکتر نمیرفتم با این نتیجه که : نه بابا ، اصلا کارش خوب نیست ! و نتیجه مشترک همه ی رژیم و دکتر رفتن ها و متخصص رفتن ها : نه ، رژیم رو بدن من جواب نمیده !!! یا : نه ، ما ژنتیکی چاقیم !!! یا : نه. چاقی من هورمونی یه !!! یا : نه ، سن من دیگه به رژیم جواب نمیده !!!
حالا اینا که خوب بود ، حداقل یک آدم خبره و متخصص رژیم ها رو نوشته بود ، بگذریم از اون رژیم هایی که از بغل دستی مون که تو مترو نشسته بود و با دوستش راجع به رژیم جدیدش حرف میزد که چقدر خوب باهاش کم کرده ، ازش می پرسیدیم چیکار کرده و میومدیم همونا رو اجرا میکردیم ! یا خانمی که تو صف نونوایی ایستاده بود و دلسوزانه چندتا دستور رژیم برای مایی که سرپا ایستادن هم برامون سخت بود بهمون میداد و میومدیم خونه و سریع انجامش میدادیم ! و امان از این مدل رژیم های دست به دست شده و سینه به سینه انتقال داده شده …!!!
وای وای وای …رژیم های اینترنتی رو که دیگه نگو !! رژیم کانادایی ، رژیم اتکینز ، رژیم مدیترانه ای ، رژیم دوکان ، رژیم پالئو ، رژیم زون ، رژیم وگان ، و …حالا بازم اونا یه تنوعی توشون بود ولی …
ولی چی بگم از رژیم های تک غذایی !!! مثل رژیم آب ، رژیم سیب ، رژیم موز ، رژیم شیر ، رژیم آب سبزیجات سبز ، رژیم مرغ …آخ آخ آخ …نگم براتون از رژیم ماهی !!! یعنی بعد از دو هفته رژیم ماهی ، اونم دو وعده در روز ، ناهار ماهی و شام ماهی ، کم کم فکر میکردم دیگه باله و دم درآوردم !!! اصلا میرفتم زیر دوش ، دوست نداشتم از زیر دوش آب بیام بیرون ! خخخخ …
دیگه از مابقی اقسام راه و روش های لاغری هم که خودتون بهتر از من میدونین . ولی نتیجه ؟ هیچی همه ی این راه ها رو رفتیم و فقط به جسم و روح مون آسیب زدیم و آخرش هم به هدف نرسیدیم ،
خدایا شکرت که هدایت مون کردی . خدایا شکرت که الان اینجا و تو سایت تناسب فکری هستیم و داریم کار رو از روش درستش یاد میگیریم و انجام میدیم . شکرت بخاطر آگاهی های روزانه مون . و ممنون از شما استاد عطار روشن بخاطر زحماتی که میکشید و ما از حاصل اونها در سایت استفاده میکنیم. سپاسگزارم .
فقط آخرش یه سوال من هیچوقت به جواب نرسید :
یه کف نون دست ، یعنی چقدر ؟ تا کجای دست ؟ تا مچ دست و بالای اونم اشکالی نداره ؟ خخخخخ …
یا حق .
نشان های دریافت شده
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد خوبم. چقدر این مقاله بامزه و خنده دار و البته واقعیت و یه جورایی طنز تلخ بود. حالا بیایید داستان منو گوش بدید.
اولین رژیمی که گرفتی چی بود؟ حقیقتش درست یادم نمیاد کی بود،ولی جدی ترین رژیمم تقربیا دو سه سال پیش بود که رفتم پیش دکتر تغذیه و اونجا شروع کردم با داروهای دکتر تغذیه و ورزش و رژیمی که داده بود وزن کم کردن ،خداییش دروغ چرا؟حدود بیست کیلو کم کردم اما تا کی دارو و رژیم را میتونستم ادامه بدم،بماند که باشگاه رفتن چقدر وقت منو میگرفت.
تلخترین شکستت کِی بود؟
زمانی بود که با اینکه رژیم و ورزش داشتم وقتی رفتم دکتر تغذیه گفت وزن اضافه کردی و من مونده بودم چرا؟؟ البته چراشم میگم یکم دیگه تو رژیم و ورزش کم آورده بودم.
حقیقتش منم از شخصیت های پنهون کار بودم خخخخ.
یا شاید اون لحظهی شیرینی که بالاخره دیدی یه سایز کم کردی؟لحظه شیرین این بود که بعد از ده روز رفتم روی ترازوی دکتر تغذیه و حدود ده کیلو گرم کم کرده بودم و وزن من از ۹۸به۸۸ رسیده بود.
لحظه شیرین بعدی رژبم کیتو بود که کلی لاغر شدم جوری که همه تشویقم میکردن و شده بودم نقل و نبات مجلس ها تو لاغری.
اما آسیب هایی که داشت:هنوز ریزش موهام خوب نشده. ورزش های سنگین منو دچار دیسک گردن و کمر کرد .
و….
سلام راهنمای فهیم وخوبم
سلام همراههای عزیز
سالهاست در گیر اضافه وزن هستم ودر گیر یه ذهن چاق که از باورهای غلط و خاطرات چاق کننده والگوهای منحرف کننده پر شده
وهمیشه به اشتباه به کارشناس تغذیه و پزشکان متخصص فیزیک بدن مراجعه کردم وهمه بهم یاد دادن که نخور ونخور و نخور و هر روز بیشتر وبیشتر بدنم به فاز قحطی فرو رفت وذهنم همیشه فکر کرد قحطی اومده و مرتب به تنم فرمان ذخیره سازی داد و…..
رژیمهای کالری شماری واقعا عذاب زندگی امثال بنده میباشد
طب سوزنی را که نگم واستون غیر از درد وسیاهی بدن و ساعتها موندن تنها زیر این سوزنها ، شکنجه تمام نشدنی بود
با هر کدام دو کیلو کم میکردم تا حداکثر شش ماه بعد دو برابر برمیگشت
از همه اینها گذشته
کتوژنیک را واستون بگم که چه ماجرایی داشت وحدود دو سال در گیرش بودم ودائم دنبه وخامه وکره و گوشت و….را آماده میکردم تا از اینها ارتزاق کنم الان حتی فکرش راهم نمیتونم بکنم . بلافاصله تا اینکه بخاطر فوت مادرم نتونستم در خانه نشسته واینها را برای خودم آماده کنم ورها کردم شروع شد به اضافه شدن وزنم و در عرض دو یا سه ماه همه وزنم برگشت
اما حالا دقیقا مشکل را ومحل مشکل را پیدا کردم و دارم تلاش میکنم بخوبی تمریناتم را انجام داده تا ذهنم آموزش ببینه ومدیریت بشه تا با لذت وآرامش هم به بدنم برسم وهم به اندام ایده آلم همراه با سلامتی روح وجسم وذهنم برسم
سپاسگزار وجود استاد عطار روشن عزیز هستم
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
نشان های دریافت شده
سلام من خیلی ازبرنامه رژیمی استفاده کردم یه رژیم سخت روسه باراجراکردم هفته یکبارصبحانه یه سیب بایدمیخوردم ناهارکم ومیان وعده محدودوشام همینجوراونقدراین رژیم سخت بودبدنم خیلی بی حس وحال بودومن توان راه رفتن نداشتم دیدم خیلی من حالم بده دیگه ادامه ندادم تاباردارشدم بعدزایمان ازدکتربرنامه گرفتم اجراکردم دیدم ۳کیلووزن کم کردم ودیدم نمیتونم سخته رها کردم ودعامیکردم ازخدا میخواستم راهی برام بازکنه من بتونم راحت لاعرکنم دیدم دکارم درکناربرنامه رژیمی دوره لاغری بادهن روهم یادگرفته بودیه فایل هایی که اصلا بدردنخورفایل های استادمثل یک گنج هست وصحبت هاشون خیلی پیشرفته لاعری روخیلی خوب بیان میکنن من ازگروه دکترلفت دادم وبراهمیشه همه روپاک کردم بازدعامیکردم کاش یجوری بتونم لاعری بادهن رویادبگیرم اونم توسط یک فردتواینستابه سایت هدایت شدم وفهمیدم رژیم هیچ تاثیری نداره برا لاغری دایم فقط جسم مارو اسیب میزنه وما همچنان ازلحاظ روحی درگیرهستیم یا طبق گفته اطرافیان چاقیت ارثیه تولاغرنمیتونی بشی توبی اراده هستی ولی اززمان استفاده ازفایل های استاد یادگرفتم همچی ازمغز هست لاغری ازمغز هست اول افکارباید درست بشه بعد جسم شروع میکنه به لاغرشدن رژیم اینها روبایدبراهمییشه فراموش کرد حتی به پیشنهاداطرافیان نبایدبها دادچون اگرروش انهادرست بودخودشون یکی از خوش اندام هابودن سایت تناسب فکری فرشته نجات چاق هاست بمونیم دراین سایت
نشان های دریافت شده
سلام بله من خیلی از دوستان به نتیجه وزنی رسیدیم
البته من دریکسال اول رسیدم البته شاید به وزن ایده آل اصلی ام نرسیدم ولی تغییرات بسیار عالی داشتم حتی درآلبوم شگفتی سازان رفتم ومهم تر ومهم ترازهمه تغییرات رفتاری خیلی عالی داشتم رفتارهای خیلی وحشتناکی که داشتم پرخوریهای عجیب وهمیشگی
اگرچه بعدازآن بخاطر کمی سهل انگاری خودم کاهش وزن چشمگیری نداشتم ولی برگشت هم نداشتم و رفتارهایم نیز برای همیشه نزدیک به ۱۰۰ درصد مرتفع شد
نشان های دریافت شده
به نام خدایی بخشده ومهربان
سلام براستاد عطار روشن وهم مسیران محترم
یادم هست وفتی تو برنامه وارد می شدم اویل یی شکل امید داشتم کلی برنامه میجیدن این بار موفقعیت حتمی هست انقدر با انرژی حال خوب شروع می کردم ولی به یاددارم توهیجکودم این روشها من به لاغری فکر نمی کردم ته ذهنم قبول نداشتم که لاغر ومتناسب بشم فقط وزن کم کنم برام کافی بود
انقدراین کمکردن برام مهم با ارزش دست نیافتی بود که کمکردم وزن خودش مدال المپیک بود برای من موقعیت دیدن خودم بود ازبس خاطره شکست برام ساخته بودن رژیمها این حالا میکم اپن زمان برام فقط،کم کردن جندکیلو عالی بود به یاددارم ازیی ورنی به بد که ناامید کنارش، میومد درست مثل یو یو کندکلیو کم بد جند کلیو اضافه بازم رژیم سفت کرفتن بتزم کمتر خورن که شاید بازم شاید نتیحه بدهد ولی وبازکشت وزن برام نتیحه داشت
وفتی تواین مسبر رسیدم از هدایت وحمایت خدایی عزیزم تمام ذهنم روحم جسم زخم بود از این همه رژیم وبرنامه که اجرا کردم کوتا بیا نبود
استاد تو بخش رایگان از لاغری صحبت داشت درست یی رویای تو ابر بود و دست یافتی نیود به مرور افکارم رفتارم وعمل کردم تغیبر کرد و تصویر این لاغری شد الگویی ذهنم وفتی حالا توتجسم خودم لاغر سالم تن درست تجسم میکنم میکم
رژیمهای قاتل هستن رژیمها که طی این همه مدت گرفتم رویای ،من کشتن ازرویای من جیزی،برام نزاشتن وفتی دیگه رویای ندارایی درست مثل مرگ هست که هیج انگیزه برای ،زندگی نداشته باشی روزهای تکراری برام ساخته بودن حس دورنش نداشتم وازیاد رفته بود که حس،شادی واقعی جه مزه طمعی هست اکه خندیدم اکه شاد بودن زمانی روی سطح بود عمق نداشت زود مهو میشد برکشت به همون وضعبت سخت بود
حالا که حمد ستایش ازخدایی غزیزم که در وضعیت متفاوت ازفبل دارمنفس میکشم ازهر لخظه اززندکیم به جای سالها لذت وکیف دارم ارام هستم انکیزه دارم تناسب داره ارام ارام شکل بهتری میکره مسیرم پراز کل بلبل هست اورز پرندکان هست صدای باد هست باراش هست حس هست گل هست عشق هست طمع هست ارامش،ذهن هست زنده بودن هست نفس کشیدن هست زمان طی شده با شکوه هست حال خوبم هی هرروز به شکر خدا دارم میگم تناسب فکری رویای کشته شده من زنده کرد بهش نفس داد بهش،بال پرواز داد بهش عشق دا.د بهش سلامتی ذهن روح جسم اضافه کرد بهش روح واقعی داد جون مسیرم روازخدا که خالفم همین ذهن هست میدونم
من متوحه شدم اکه ارتباط،با خدا رو افزایش ،درست بدم سطخش،هی بالا ببرم خداوند بیقیه کار انجام میده
نیاز به زور فشار نبست اسون راحت به پیش میره خدای عزیزکاری مبکنه که باور پزیر نیست هر زخمی جنان بهبود میده که اثری ازش نباشه
درست حالا از گوشه جشم اشک سرازیر هست این اشک لاغری هست اشک سلامتی هست که تو مسیرم انتطار من میکشه من با قدمهای کوچک هرروزم دارم خودم بهش،نزدیک میکنم
خدا شکر میکنم که من تو پناهش،امنش جا داد لذتی بی مثال از شادی دورن شور شوق به ادامه دادن مسیرم قسمت کرد ازش یی نهایت ممنون هستم که دستم گرفت از خانم حضرت زهرا (ص ) بی نهایت تشکردارم که واسطه این امر شد دنیایی من کاملا تغییر کرده تو این دنیا هرچی هست خوب خوب هست
نا امیدی دورنش جای نداره ایمان به خودش عالی هست سرزمین لاغری جایزه این حال حس وعشق به خداوند وخودم درکنار خداودند هست که به من هدیه شده امید که قدرش بدنم دورنش خودم تا اخرین لخظه زندکیم بینم رویا دیگه نیست اصل طبیعت وجودی من هست که زمان با احساس کامل بزام دریافت شده خواهم دید امین
خدا پشت وپناهتون یا حق حق. نگه دارتون
نشان های دریافت شده
سلام صالحه عزیزم. من همیشه دیدگاه های شما را مطالعه میکنم و همیشه مدالها را میگیرید این نشون میده که شما عالی هستید،اما دوست عزیزم با عرض پوزش فراوان شما خیلی غلط های املایی دارید،تعدادشون زیاد هستند که یکم کامنت خوندن را سخت میکنند. بازهم معذرت میخوام ولی اگر کمی با دقت تر بنویسید قطعا کامنت های شما بهترین خواهند شد،البته این غلط های کوچک چیزی از ارزشمندی و بزرگواری شما کم نمیکند.
نشان های دریافت شده
سلام دوست عزیزم زهرا خانم هم مسیرم
اول از اینکه دیدگاهم رو مطالعه میکنید تشکر دارم
و پوزش می خواهم که نوشته من باعث اذیت شما شده
من تو بخش نوشتن دچار مشکل پرش چشم هستم
حتی تو نوشتن بارها غلط گیری دارم ولی بازم از دستم در میره تمام سعی خودم میکنم که کمتر این طور نوشتن داشته باشم
وقتی متن بیشتر میشه غلط من بیشتر میشه من تو نوشتن یی هیجان دارم وقتی میاد دوست دارم بنو یسم که مطلب از ذهنم خارج نشه این باید کنترال بهتری روش انجام بدم
امروز به خودم فول میدم موقع نوشتن خودم تو ارامش بیشتر نگه دارم خودم اذیت میشه این تذکر شما رو استاد عطار چند بار تاکید داشتن من کلی بهانه رو ازخودم تو مسیرم گرفتم این بهانه رو هم گرفتنی هست من ازکل مسیرم که هربخشش خود هدف هست باید لذت ببرم این لذت درست نوشتن هم بهش اضافه میکنم از شما دوست نازنین که باعث افزایش لذت از مسیرم شدید تشکر دارم این نوشتم تو ارامش خوب باحوصله بیشتر انجام دادم امید که غلط،نداشته باشم
دوست هم مسیر شما صالحه
خدا پشت وپناهتون یا حق حق نگه دارتون
نشان های دریافت شده
دوستم ان شاالله موفق و پیروز باشید
سلام به همگی من قبلا لاغری با ذهن رو برای مدتی کار کردم ولی بعدش باردار شدم و چاقی حاصل از اون افکارمو بهم ریخت و ترکش کردم
یه بار دیگه بعد زایمان اومدم تو سایت ولی دو دل بودم هنوزم دو دلم چرا چون با اینکه در خیلی از فایل پیش زمینه قبلی رو دارم ولی نیاز دارم از اول فایل هارو کار کنم
اینجا ک بحث رژیم پس سعی میکنم به همین مبحث بپردازم
من سالها قبل دوران مجردی ک رژیم گرفتم به مدت هفت ماه لب به برنج نزدم قند نمیخوردم جاش کشمش با چایی میخوردم بستنی نمیخوردم روغن غذام کم شده بود سرخ کردنی نمیخوردم و بیشتر آبپز میخوردم غذاهایی ک اغلب بی مزه بودن چون نمک رو هم خیلی کم کرده بودم
اخر این رژیم نزدیک ۱۲کیلو کم کردم عالی شده بودم ولی آسیبی ک اون به موهام زد و معده ام خیلی اذیتم کرد جبران ناپذیر بود
یکی دو بارم شروع کردم دوباره رژیم بگیرم ولی معده درد نزاشت
الان ک یک سال از زایمانم گذشته ولی هنوز نتونستم به اندام قبل از زایمان برگردم چ برسه به لاغری
الان اون اندام قبلم شده آرزوم
جدیدا رفته بودم آتلیه برا تولد پسرم و عکسی ک انداختم ناامیدم کرد غب غبی ک داشتم حالمو بد کرد
بعد ک خونه برگشته بودم تو آیینه خودمو دیدم باز از قبل ناراحت تر شدم ی زنیک شکم داره بازوهای بزرگی داره پهلو داره از خودم خیلی بدم اومد
البته ناگفته نمونه بعد زایمانم بدون رژیم خیلی جمع تر شدم ولی هنوز کافی نبود
من با خودم گفتم من پرخوری نکردم استاد گفته بود پرخوری نکن شاید بعضی وقتا میشد ولی بیشترش غذام همون اندازه بود قبل از بارداری همون اندازه
بعداز بارداری و بعد از زایمان غذای من تغییر زیادی نکرده بود چرا لاغر نمیشدم
امروز گفتم زینب عب نداره رژیم بگیر سختی هارو به جون بخر ولی لاغر شو اینجوری از خودم راضی تر بودم و به خودم افتخار میکردم
ی مدت قبل خواهرم گف رژیم فستینگ بگیر خیلی زود لاغر میشی ولی هر رژیمی برای من مساوی بود با معده درد یکی دو روز انجام دادم و شبا شب ها از شدت معده درد و سوزش لعنتی نمیتونستم بخوابم .
ترکش کردم گفتم نمیتونم
حالا امروز گفتم عب نداره کره مربا خوردی صبحونه از این به بعد حواست باشه و دیگه نه کره نه روغن نه قند همه رو بزارکنار چیزی ک تو ذهنم میومد فقط تحمل کردن بود ، تا اینکه بین اهنگ هام صدای استاد پلی شد
قبلش میگفتم هم حرف استاد رو گوش میدم هم رژیم میگیرم هم ورزش میکنم خیلی خوب میشم😂😂😂
ولی نه نمیشه باید یه راه انتخاب میکردم تصمیم گرفتم تمرینات رو از سر بگیرم به امید خدا منم تا ابد برم تو دسته لاغرها و خلاص بشم
نشان های دریافت شده
در رژیمهای قبلی من همیشه یا احساس ضعف و گرسنگی شدید داشتم یا چون باید میان وعدهها رو زورکی میخوردم اون لحظه دلم نمیکشید احساس میکردم دارم میترکم
برای اولین باره که دارم حس میکنم سبکم چون فقط وقتی غذا میخورم که گرسنم نه گرسنگی میکشم و نه اون سنگینی پرخوری قبلی رو دارم خیلی حس خوبیه
نشان های دریافت شده
سلام استاد
چه متن جالب و شیرینی بود که علاوه بر آموزنده بودن تاثیرگذار وآگاهی بخش نیزبود وازمعدود متنهایی بود که به زبان محاوره وخیلی خودمونی نوشته بودید وازاین نظر ارتباط جالبی برقرار میشد
اما راستش رژیم خاطرات شیرینش فقط بقول شما هنگام وزن کردن وکمی کم کردن بود واینکه من همیشه حتما بدون لباس وزن میکردم فقط با یک (شورت
وترجیحا اول صبح بعداز دستشویی واین خیلی مهم بود اگرچه الان بنظر مسخره ومضحک میاد وواقعا گرم ها در وزن کردن مهم بود تازه بعدناهار وشام خوردن دوباره وزن میکردم واینبار از صبح وزن ۳۰۰ گرم میرفت بالا صبح حالمون برا ۲۰۰ گرم کم کردن عالی بود شب خراب میشد حکایتی بود این سریال ما با ترازوی لعنتی
یه روزی هم رژیم قندوشکر داشتم فکر کنم مثلا ۴ ماه تعیین کرده بودم آقا وسطاش خورد به شب یلدا و دورهمی ازسرشب چقد زجر کشیدم وتحمل کردم ولی جلو خودم وگرفتم تااینکه قطاب و باقلوای یزدی رسید دیگه داشتم دق میکردم وبه خانمم گفتم اشکال نداره حالا یه دونه قطاب بخورم واون گفت بخور بابا ول کن خلاصه یه دونه دونه نمیدونم چقد وچندتا خوردم ولی ترکوندم
یا محدودیت نون گندم داشتم وپیتزارو با نون جو خوردم اونم باالتماس طرف نون جو رو نمیزاشت تو فر مغازه ش
صبح ها پاشدن ودویدن بدترین وسخت ترین کار دنیا بود
خدایا شکرت بابت این مسیر واستاد عطار که الان چهارسال است نجات پیداکردم ازاین مسخره بازی ها و پرخوری الکی وبیمورد ترس ووحشت ازغذاها نگرانی بابت مراسم ومهمونی ها وجشن ها وایام ها همه وهمه تموم شد خدایا ممنونم مرسی
نشان های دریافت شده
سلام وعرض ادب خدمت شما برادر گرامی
خیلی خوشحالم که متن شما رو خوندم ومتوجه شدم که فرمودید ۴ سال هست که با این مسیر آشنا شدید
یک سوال داشتم البته اگر دوست داشتید جواب بدهید
زیرا جواب شما میتونه انگیزه بهتری برای من برای ادامه مسیر باشه
آیا شما در این چهار سال تغییرات وزنی داشتید وموفق شدید به خواسته هاتون برسید یعنی چه تغییراتی براتون مهم بوده ورسیدید ؟
متشکرم که به سوال من توجه میکنید 🙏
نشان های دریافت شده
و خدایی که در این نزدیکیست
چقدر این حرفها و نوشته ها حق و به جا بودند.حرفهای دلمون بود.وقتی سیزده ساله شدم و کم کم افتادم توی دام چاقی و حرفهایی که از اطرافیانم میشنیدم برام این دیدگاه رو ایجاد میکرد که ما چاقی و نمیتونیم ازش فرار کنیم.منم همینم.من قراره چاقتر و چاقتر بشم و تا آخر عمرم چاق باقی خواهم موند.شنیدنشون آزار دهنده و سخت بود.وقتی همسن و سالای خودمو میدیدم کهکه متناسب و لاغر هستن خیلی زجر میکشیدم و توی سن چهارده سالگی خودمو وادار کردم که بشم مثه دوستا و همکلاسیای متناسبم و رژیم سیب زمینی و تخم مرغ آبپز خوردنم شروع کردم ولی امام از ذهن چاق که بعد از ی روز سخت و طاقت فرسا و البته پدر سختگیری که اجازه نمیداد کم خوری کنم و منو وادار میکرد که تو بچه ای و داری درس میخونی باید غذا بخوری تا بتونی درس بخونی و رژیم گرفتن توی خونه برای من کاملا محال و غیر ممکن بود،بعد از اون هم جلوی پدرم سعی میکردم با وجود سیری غذا بخورم که مبادا ناراحت و عصبانی بشه.و همین ترسها نمیذاشت که سیری و گرسنگی رو بشناسم و موقع پهن کردن سفره بخ زور و به اجبار غذا میخوردم و تا زمان عروسیم و از سر اجبار باشگاه میرفتم و کمی هم غذامو کم کردم و جالبه اصلا لاغر نشدم و کمی هم اضافه وزن پیدا کردم با اینکه خیلی در نظر دیگران چاق نبودم و به اصطلاح توپر بودم ولی ترس از چاقی دامن منو گرفته بود و با گذشت زمان به سایز ۴۲ رسیدم.خیلی درد و رنج اضافه وزن رو تحمل کردم و هنوزم گاهی این ترس باهامه ولی از وقتی با سایت تناسب فکری آشنا شدم کمی آرامش پیدا کردم و از مواد غذایی ترسم کمتر شده ولی این فرمولها هنوز باهامه و سالها باید کار کنم،تمرین کنم تا کمرنگ شون کنم.ی هفته پیش همسرم بهم گفت که انگار دوباره چاق شدی .یکی دوروز ترس منو گرفته بود ولی خیلی زود به خودم گفتم همینکه که از غذا خوردن نمیترسم و کمی هم آرامش پیدا کردم یعنی اینکه راه درست رو دارم میرم و سعی کردم به حرف همسرم کمتر فکر کنم و موقع غذا خوردن به نجواهای ذهنیم گوش بدم این یعنی اینکه فرمولها دارن کار میکنن و فقط و فقط استمرار توی تکرار و تمرین بیشتر لازم دارم.بله منم شنبه های زیادی رو توی باشگاه و رژیم گرفتنها و زیر نظر دکتر بودنها رو شروع کردم.یواشکی و دور از چشم دیگران یواشکی غذا خوردم .خیلی روزهای تلخ
خ و شیرینی رو توی رژیم گرفتنها داشتم ولی به لطف خدا تونستم خودمو و عقایدم رو از نو بسازم.اتفاقا برای ناهار وقتی غذا رو گرم کردم در حد چند لقمه خوردم و احساس سیری کردم و بدون معطلی باقیمانده غذامو ریختم برای سگهای بیرون گذاشتم و من از حیف و میل شدن غذا اصلا ترس نداشتم چیزی که شاید قبلا انجامش نمیدادم ولی با فایلها و آموزه های استاد عزیز،تونستم تغییر بدم و این حیفی های اضافی رو به طبیعت بسپارم نه به بدن خودم.الهی شکر برای این تمرینها و تغییر فرمولهای اشتباه
نشان های دریافت شده
سلام به دوستان واستاد گرامی
وای کلی خندیدم انگار خودم ورفتار وکردار خودمه
با فرق چند نکته
من اشپز هستم هرموقعه تصمیم میگرفتم کمتر بخورم
همون روز سفارش های غذاهای وسوسه انگیز داشتم
خلاصه کلی تست میکردم نه یه قاشق مرباخوری با ملاقه تست میکردم 😄😄😄
وبعد ناهار نمیخوردم میگفتم بوی غذا سیرم کرده😇😆
خلاصه یه روز نصمیم جدی گرفتم رژیم بگیرم
روز اول صدای قار قور شکمم در اومد زنگ زدم به یکی از دوستام گفتم شکمم خیلی به صدا افتاده گفت اسید معده زیاد شده به چیزی بخور من که منتظر بهانه بودم ادامه ندم
شروع کردم به غذا خوردن به خودم میگفتم نباید به بدنم اسیب بزنم این کار اشتباهی خلاصه ادامه ندادم
کلی ازاین تجربه های چند روزه دارم
ولی الان دوسال بطور جدی پیگیری میکنم اموزش های ذهنی گرفتم کلی وزن ازدست دادم وکلی سایز کردم
والان سفارش دارم با یه قاشق چایخوری وحد یه قطره کف دست تست میکنم
ومن تونستم با اموزش های ذهنی قوی تر ومصمم تر جلو برم وخیلی خوشحالم وقتی تصمیم میگرم اون کارو انجام میدم واز خودم خیلی راضی هستم والان دوباره چالش من اینو نخوردم شرکت کردم وبه سایز مورد علاقه برسم
ودیگه با دیدن خوراکی ها وسوسه نمیشم واول انتخاب میکنم وبعد میخورم ومن واقعا وقتی سیر هستم حتی به خوراکی ها وغذا نگاه میکنم بی تفاوت از کنارشون رد میشم واقعا ارزوی اینو داشتم مثل ادم های متناسب رفتار کنم وخداروشکر الان اینطور شدم
واقعا عالی بود استاد من کلی یاد خاطراتم افتادم
سپاسگزارم که شما در جهان هستی زندگی میکنی
همیشه سلامت وبر قرار باشید
سلام براستادگرامی وهمراهان عزیز
من هم مثل خیلی از افراد جامعه چاق سال هاست که رژیم های مختلف گرفتم وبازها ازشنبه شروع کردم و بارها شکست خوردم ازداروهای گیاهی ودم نوش ها وداروهای شیمیایی،طب سوزنی همیشه چندکیلویی کم کردم اما بارهاکردن دوباره به وزن قبلی وبعضا بیشتربرگشته ام وآخرین رژیم یاسبک زندگی فستینگ بوده که نسبت به رژیمهای دیگه بیشترین کاهش وزن داشتم امابعدمدتی خسته شدم وبه اون سفت وسختی ادامه ندادم وهزینه های سرسام آورکه دراین راه متقبل شدم همیشه باخودم میگم اگه من پولای که صرف رژیم کردم تاحالا طلا میخریدم الان سودکلانی کرده بودم تا اینکه با استادروشن عزیز درسایت استادعباسمنش آشناشدم از اون روز دیگه هیچ هزینه برارژیم ندادم مگه یکی دو دوره ازسایت تناسب فکری که اونم پیاده روی موثرو آرامش ذهنی بارمضان ومابقی ازفایل های رایگان بوده وخدا وشکرآرامشی که به دست آوردم واون ترسی که ازغذاخوردن داشتم بسیارکم شده وسعی میکنم صدای گرسنگی وسیری خودم روبشنوم،خودم رو هرطورکه هستم قبول کنم ودوست داشته باشم،فایلهارو دانلودوذخیره میکنم وبارها درشرایط مختلف گوش میدم وآگاهیارو به کارمیگیرم وبا استمراروتکرارمطالب منتظر نتایج بسیارعالی وشگفت انگیزهستم،البته بعضی وقتاازمسیر لیزمیخورم اما دوباره برمی گردم وبه هیچ رژیم دیگه فکر نمیکنم به امید آینده روشن واندامی متناسب با سایت تناسب فکری🙏وممنون از استادعزیزوگرامی بابت مطالب بسیارآموزنده که ارائه میدم🙏
نشان های دریافت شده
استاد سلام چقدر متن این جلسه صمیمی و خودمونی نوشته شده لذت بردم حتماً دیدگاه خودم رو به شکل وویس براتون میفرستم
نشان های دریافت شده
سلام استاد صبح بهاری شما بحیر و شادی
چقدر اسم رژیم گرفتن برای من استرس و اضطراب به همراه داره و خاطرات رژیمهای سخت را یادم میاره .چون بااینکه بارها شکست میخوردم به خاطر رژیمهای سخت ولی وقتی یک نفر میگفت من رژیمی گرفتم و مقداری کم کردم باز میگفتم این رژیم شاید من را لاغر کنه و دوباره روش جدید را امتحان میکردم درحالی که گوشه ی ذهن من همیشه این نجوا بود که تو اراده نداری و این رژیم را هم ول میکنی ولی باز میگفتم بگذار امتحان کنم و با انگیزه به خودم قول میدادم که من این رژیم را تا اخر میروم ولی بعد از چند روز که اشتیاق کمتر میشد و رنج رژیم گرفتن از سود ان بیشتر بود یواش یواش ذهن خود را گول میزدم و شروع به خوردن غذاهایی ممنوعه میکردم و درنهایت ان را رها میکردم و با ولع بیشتری غذا میخوردم و همیشه این نجوای من اراده ندارم من ارثی چاقم را درذهنم تقویت میکردم و من هرگز لاغر نمیشدم
اولین باری که من رژیم گرفتم دوره راهنمایی بود یکی از دوستانم به من گفت که برای اینکه لاغر بشی بیا رژیم بگیر و ان زمان من باید فقط سالاد میخوردم و یا مقدار نان و برنج خود را کم میکردم شاید کمی لاغر میشدم ولی ولع خوردن غذاها درمن بسیار شدیدتر میشد و بعد از مدتی چون احساس من از رژیم گرفتن خوب نبود ان را رها میکردم و چون از دیگران شنیده بودم که چاقی درمن ارثی است من خود را یک قربانی برای چاقتر شدن بیشتر میدانستم و همین افکار چاقی درذهن من روزبه روز تقویت میشد و من روزبه روز چاقتر میشدم
تلخ ترین شکست من زمانی بود که با ورزش و باشگاه رفتن مقداری سایز و وزن را کم میکردم و با خستگی و یا کنار گذاشتن ورزش و کمتر خوردن من سریعتر از قبل چاق میشدم و با احساس بدتری بیشتر غذا میخوردم چون این باور اشتباه را درذهنم داشتم که من وقتی عصبانی و ناراحت باشم اشتهای بیشتری دارم و باید با غذا خوردن خود را آرام کنم
کلمه من از فردا شروع میکنم چقدر برای ذهن من آشنا و درنهایت دردناک است چون بارها به خودم قول داده بودم که از فردا و یا شنبه شروع میکنم ولی هرگز به این حرف خود پایبند نبودم و این من را ناراحت میکرد چون با خودم روراست نبودم و این من را رنج میداد چون من هرکس را خواسته باشم گول بزنم عذاب وجدان ندارم ولی وقتی با خودم روزاست نباشم احساس شادی ندارم
خدارا شکر دراین روش لاغری با ذهن من نباید بگویم من چه چیزی را نباید بخورم و یا چه چیزی را من میخورم من با ذهن باز چیزی را که میخواهم انتخاب میکنم و احساسم بسیار خوب و عالی است وداشتن این احساس خوب چقدر باعث شادی درمن میشود و تا پایان روز من هیچ احساس بدی نسبت به خودم و غذاها ندارم چون من درانتخاب غذا و به اندازه خوردن ان خودم انتخاب آزاد داشتم و خود منوی غذاها را انتخاب کردم و مسئول بودم
من با اطمینان و ایمان کامل به این روش ان را انتخاب کردم و با داشتن نتایج عالی به ان رسیدم و مطمئن هستم دراین روش خاطرات تلخی ندارم و بیشترین خاطرات درذهن من خاطرات شیرین و عالی خواهد بود و انشاالله من هم جزء شگفت انگیزان خواهم شد . من درطی این ۲ سالی که دراین سایت هستم خدارا شکر چاقتر نشدم و اصلا کاری به وزن و سایز خود ندارم همین که خیلی از باورها و موانع لاغری از ذهن من کم شده و ذهن من سبک و رها شده و دیگر از خوردن هیچ غذایی ترس و وحشت قبل را ندارم و بعد از خوردن ان احساس چاقی ندارم و در ذهن خود تکرار نمیکنم ایکاش نخورده بودم من الان چاقتر میشوم بسیار برای من خوشحال کننده است
دیروز یکی از آشنایان بعد از مدتها من را دیده بود گفت چیکار کردی که اینقدر لاغر شدی گفت رژیم گرفتی ان را به من هم بگو دران زمان یاد حرف استاد افتادم که وقتی دیگران ازما بپرسند چطور لاغر شدی دقیق نمیتوانیم روش لاغری را برای انها توضیح بدهیم و انها هم باور نمیکنند چون نه رژیمی گرفتیم و نه ورزش و سختی کشیدیم دقیق نمیتوانیم به انها بگوییم چگونه لاغر شدیم فقط میتوانیم سایت را معرفی کنیم چون فرمولها و باورهای ذهن افراد با هم متفاوت است و باید خود شخص خواسته باشد ازاین روش لاغر شود وگرنه بعد از مدتی شک و تردید ان را رها میکند
خدایا شکرت که من دراین مسیر قرار گرفتم و چقدر با لاغر شدن به ارزوها و خواسته های خودم رسیدم بخصوص برای خرید لباس شاد و انتخاب سایز کوچکتر دیروز یک لباسی را برای مامانم خریدم همیشه لباسهای مادرم با من یک سایز بودندلباس اندازه مادرم نبود ابتدا فکر کردم اندازه من نیست ووقتی ان را پرف کرد دیدم اندازه است و هنوز کمی گشاد هم هست درمقابل آیینه به خودم لبخند زدم و گفتم افرین زهرا خانم این است نتیجه اعتماد کردن به روش لاغری با ذهن پس همین مسیررا آرام آرام و با احساس خوب ادامه بده و کاری به نجواهای ذهنی و حرف مردم برای اینکه لاغر شدن زیاد ، خوب نیست نداشته باش چون لاغر شدن با ذهن آسانترین کار دنیاست اگر درست به ان عمل کنیم و دراین مسیر با احساس خوب و شاد مسیر را ادامه دهیم .