احساس خوب برابر است با اتفاقات خوب.
این عبارت پرتکرارترین مفهومی است که در کتابهای موفقیت به آن اشاره شده است و احتمالا از زبان اساتید مختلف درباره داشتن احساس خوب شنیده باشید.
احساس خوب داشتن
در اوایل آشنایی با قانون جذب تصور می کردم احساس خوب داشتن به مفهوم خندیدن، رقصیدن، گوش دادن آهنگ شاد، دیدن ویدیوهای کمدی و … می باشد اما به مرور که بیشتر قوانین جهان هستی را درک کردم متوجه شدم که احساس خوب به مفهوم رضایت از هستی و تلاش برای بودن است.
هستی همان زندگی است.
اینکه شما هر روز از زنده بودن و حضور در دنیای مادی راضی و خوشحال باشی، همان احساس خوب داشتن است.
تلاش برای بودن به مفهوم هدف داشتن، به دنبال یادگیری بودن و تلاش برای خلق رویاها می باشد.
بنابراین هر روز که شما از زندگی رضایت داشته باشید و برای خلق رویاهای خود حتی یک قدم بردارید شما قانون اصلی جهان هستی که احساس خوب برابر با اتفاقات خوب است را رعایت کرده اید.
اشتباهی که در ۳۵ سال زندگی مرتکب می شدم و اکنون مشاهده می کنم همه انسان های اطرافم مرتکب آن می شونید نگاه کردن به شرایط فعلی و تنظیم احساس خود بر اساس آنچه می بینند یا می شنوند است.
آنها با صحنه ای از زندگی مواجه می شوند که احساس بد در آنها ایجاد می کند، از طریق غصه خوردن، محکوم کردن، قضاوت کردن و … آن احساس را گسترش داده و زمان زیادی از زندگی خود را همراه با آن احساس بد سپری می کنند.
گسترش یا افزایش احساس بد در زندگی روزمره به مفهوم درخواست و حتی التماس به خداوند است که از این نوع اتفاقات و شرایط که باعث احساس بد در من می شود بیشتر و بیشتر به من بده.
خداوند نیز گوش به فرمان شماست و جهان هستی را به شکلی مدیریت می کند که آنچه شما می خواهید وارد زندگی تان شود.
سوال پرتکرار
وقتی با این قانون آشنا شدم، این سوال در ذهن من ایجاد شده بود که چرا با توجه به اتفاقات یا احساس بد، شرایط و اتفاقات بد دیگری را جذب می کنم اما با توجه به اتفاقات خوب و بودن در شرایط احساسی خوب اتفاقات خوب را جذب نمی کنم.
این سوالی است که در ذهن بسیار از افرادی که به طریق مختلف مباحث قانون جذب را دنبال می کند وجود دارد.
لازم به توضیح است که زمانی که اتفاق بد یا مواجه شدن با شرایط ناخواسته پیش می آید هرگز شما از قبل آن را انتخاب نکرده اید که موقع رخ دادن مطمئن باشید که من این شرایط را جذب کردم.
اما هرگاه صحبت از جذب اتفاق خوب می شود، افراد خواسته ها و اتفاقاتی را جهت جذب کردن مشخص می کنند.
بعنوان مثال فرد، جذب کردن فرد مورد علاقه اش به زندگی را بعنوان هدف نشانه گذاری می کند یا خرید فلان ماشین یا خانه را هدف خود انتخاب می کند.
به همین دلبل زمانی که اتفاقات خوب رخ می دهد یا با شرایط خوب مواجه می شود به این دلیل که لحظه حال مطابق با آنچه از قبل تعیین کرده نیست، باور اینکه این شرایط همان اتفاق خوب است که خودشان جذب کرده اند بسیار سخت و دشوار می شود.
بنابراین به این موضوع توجه داشته باشید که جهان هستی کاری به نوع انتخاب شما ندارد بلکه آنچه از شما دریافت می کند فرکانس احساسی غالب شما در طی زندگی روزمره است و بر اساس آن اتفاقات و شرایط در زندگی شما رخ می دهد.
اگر تصمیم به کنترل ورودی ها گرفته اید و سعی می کند اوقات بیشتری در احساس خوب و رضایت از زندگی باشید تصور نکنید که پاداش شما بخاطر این تصمیم رسیدن به آن خانه، ماشین یا فرد خاص است.
پاداش شما هر اتفاق و شرایطی است که در لحظه حال باعث ایجاد و تداوم احساس خوب در شما می شود.
چنانچه به آنچه دریافت می کنید توجه کرده و بدانید که این شرایط یا اتفاق را خودم آگاهانه خلق کرده ام به مرور اتفاقات و شرایطی که از نظر شما بزرگ و عالی هستند وارد زندگی شما خواهند شد.
دریافت نعمت ها نیز مراحل تکامل خود را دارد و جهان به صورت جهشی و یه هویی عمل نمی کند.
همه چیز به آرامی اصلاح می شود همانگونه که به آرامی خراب شده است.
هیچ رابطه ای یک شبه به اوج نفرت و خشم تبدیل نمی شود بلکه در طی مدت زمان طولانی، عشق و عاطفه تبدیل به نفرت و کینه می شود.
هیچ کسب و کاری یک شبه نابود نمیشود بلکه به مرور ضعیف و ضعیف تر شده و در نهایت از بین می رود.
بنابراین در روند بهبود شرایط زندگی و مخصوصا جسم خود انتظار جهش های یک شبه یا حتی یک هفته و ماهانه را نداشته باشید.
وظیفه شما پایبند بودن به تعهد خود برای تغییر افکار و نگرش خود درباره زندگی است و مطمئن باشید خداوند پاداش همت و جهاد شما را می دهد.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.40 از 55 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
خیلی جالب در مورد اینکه خدا که ما رو خلق کرده کلسیم و ویتامین و اینجور رو هم داده.
اما باید به علم اعتماد کنیم ،وقتی میگم خوردن شیر باعث سفتی دندون میشه راسته.
یه مثال عینی براتون میزنم ؛
پدر من گاودار هستن و ما از بچگی هیچ وقت نبوده که شیر و ماست تو خونه مون نباشه ،میان وعده ما از بچگی ماست چکیده با نون خشک بوده،😅
ینی میخوام بگم که هر وقت گشنه میشدیم میرفتیم سر یخچال بیشترین گزینه همین شیر و ماست بود که میشد انتخاب کرد از تو یخچال.و الان تو سن سی و هفت سالگی بجز بارداری دومم که دندون عقلم اذیتم می کرد هیچ دندون دردی نداشتم،خواهر و برادران هم همینطورین.
جالبه زن داداشم که تازه وارد خونه ما شده و پدر و پدر بزرگش توی کارخونه نوشابه کار میکنن ،تو سن بیست سالگی یکسره از دندون درد و پا درد و گردن درد می ناله و میره دکتر.
و ازون زمان تفاوت مصرف دایم شیر و نوشابه رو فهمیدم .
بنظر من درسته که خدا ما رو کامل آفریده ،اما ما با چیزهایی که وارد بدنمون می کنیم روی بدنمون تأثیر میذاریم.
همون طور که با منفی بافی و نشخوار ذهنی میشه یه انسان داغون بشه و باید مراقب ورودی های ذهنمون باشیم.
ورودی های جسممون هم روی بدن تاثیر میذاره و باید مراقب باشیم .
خوردن نوشابه و به هوله هوایی که توسط انسان ساخته میشه حکم ورودی منفی رو برای ذهن داره و خوردن شیر و گوشت و گیاهان که نعمت خداست حکم ورودی های مثبت برای بدن.
چقدر جالبه امروز هر فایلی رو باز کردم راجع به عمل کردن به آموزش ها بود.
و این همزمان شده با سردرگمی این چند روزه من .
فکر میکنم دلیل این سردرگمی همین باشه که فقط فایلها وارد ذهنم انباشته شدن .
و امروز تصمیم گرفتم که توقف بزنم و اون ورودی های قبلی رو یه سر و سامانی بدم.
چاقی و لاغری یکی هستند.هر دو درون ما هستند.
با سلام
احساس خوب رقصیدن و خندیدن و شاد بودن نیست،
احساس خوب« باعث »خندیدن و شاد بودن و رقصیدن میشه،
بنظر من ضعف زیاد مانع فهمیدن قانون جذب و تمرکز میشه،ینی وقتی از لحاظ روحی خیلی ضعیف باشی قانون جذب برات هیچ معنایی نداره.مگه این که تو شرایطی قرار بگیری که مجبوووور باشی قوی عمل کنی،
وقتایی که متناسب بودم هم بعضی اوقات پرخوری میکردم مخصوصا توی مهمونیا به همین دلیل الان که بعضی وقتا که پرخوری می کنم زیاد نگران نمیشم و خود چند سال پیشم رو یادم میاد .
سلام برخدایی که من رو هدایت وحمایت مبکنه
سلام براستاد وهمسیران
من عاشق گل گیاه هستم بعضی زمان گیاه گیاه رو با کود دادن بجای رشت دچارمشکل میشه چون نبت کمکهیت ولیعمل کردم به اون گباه اسبب میزنه امروزکه دیگاهم فرستادم به خودم گفتم که چرا من به اینفکرنکردم که بعضی زمان یادگیری درست کامل هم ممکنه دچاراشتباه بشیم
حالاحدود د هفته هست که اگه شما هرمدلی به من بدید برگشت ندارم ناین بخش یادگیری درست کنم میزارم زمان بگزره بعد دوبارابا دبدن یی بار دیگه مطلب کامل درک مبکنم همکن زمان سرار که کامل یادگیری داشته باشم به این وسیله هم خودم اذیت نکرده هم راحترمسیر رو طی میکنم ازامروزل به خودم قول دادم هرفایل رو به این شکل رفتارکنم چون من برای رسیدن به هدفم بودن درمسیر رو خیلی مهم میدونم با این روش شاید احساس این اقا رو پیدا کنم پس به خودم زمان میدم که یادگیری داشته باشم اگه متوجه نشدم یی چندروزبگزره دوباره برگردم اون فایل رو بازبینی کنم ونتیجه بدست اماده رو تودیگاه بنویسم
پس اول ومهمترین مسئله ازدیدپن بودن تومسیر واستمرا داشتن به خود مغرورنشدن وادامه دادن من بودن تواین چندماه که میبینم افرادی موفق عمل گردن وبا وجود چندسالی که اینجااهستن به شکل من تازه وارد عمل میکنن به این افراد افرین میگم که هنوز هم تومسیر هستن هم دارن کامل بدون نقص کارشون انجام میدن تودستورعمل تغییر ایجادنکردن مثل من تازه وارددارن کارشون انجام میدناین نشون میده که اگه من مبخوام تواین مسیرهم نتیجه و هم باشم شکل درستش همین مدلی هست که این دوستان هستن من سعی خودم رو انجام میدم که تا اخرعمرم بتوانم ازابن مسیراستفاده کنم
انشالله خدا کمک کنه که بتوانم وباشم انجام بدم انشالله
چون تو نوارزمان توایستکاه ۸ تونوشتم گفتم که با وچود گذشت ۸ سال هنور به شکل اول دروهام دارم انجام مبدم این برایی متن خیلی خوشحال کننده هست که تونوارزمان به ابنشکل نوشتم
پس به امیدخدا هرکی واردمیشه فکرونظرش مون وادامه دادن باشه چون به این شکل کل مشکل میتوانیم حلش کنیم
با بودن هست که به نتیجه امید داریم اگه نباشیم انتظار چی رو داشته باشیم چون منی گه تواین مسیر نباشم دیگه هیچ انتظاری ازگرفتن نتبجه نباید داشنه باشم
وفتی زمان بزاریم توقسمت عمل کردم هم بایو فعالیت کنیم که نتیجه به دست میاد
خوا پست وپنهاهتون یا حق حق نگه دادتون
با سلام خدمت شما استاد عزیز و همه هم مسیرهای خوبم من خیلی خوشحالم از اینکه این فایل خوب و مفید رو گوش کردم و در طول روز سعی می کنم که افکار آدم های دورم رو مورد بررسی قرار بدن و این درسته که ما یک سری از آموزش ها از کودکی تا به حال که تحت افکار پدر و مادر خودمان بودهایم و مسیر ذهنی ما بر اساس آموزش های بزرگتر هایمان شکل گرفته و این جالب است چون میتونن همیشه جنبه منفی هم نداشته باشه و گاهی اوقات بزرگتر های بعضی افراد انسان های آگاه و مثبت اندیشی هستند و زندگی شادی دارند اما فرزندان آنها عصبی و ناراحت هستند این میتونه خوب باشه که ذهن آنها تحت آموزش والدینشون باشه،
همیشه برای یادگیری بسیاری از چیزها در طول روز انسان زمان دارد و ذهن انسان توانایی یادگیری بسیار بالایی دارد اما یادگیری که بسیار مفید است عمل کردن به یاد گرفته ها از آن مهم تر است و این میشه ثبت ذهنی ما در طول روز،
همیشه انسان باید خودشو خالق زندگی و شرایط خودش بداند و به دنبال دلیل برای شرایط زنذگی نباشد زیرا به دنبال دلیل بودن همیشه برای ما افکار منفی را رقم میزند ،
امیدوارم که بتونم خیلی خوب و با احساس خیلی آرامش توی این مسیر ذهن خودم رو برای به دست آوردن خواسته های خوبم آماده کنم و تغییر بدهم و تا الان هم تحت شرایط درونی خودم بودم و به دنبال افکار منفی دیگران نبودهام و این برایم یک تغییر خوب به حساب می آید ،
انسان باید آرامش درونی خودش را حفظ کند و رهنما همه چیز را اینگونه قبول می کند که با آرامش و آهسته آهسته انجام بدهیم باید بدونیم افکار بیرونی و قدرت دست افکار بیرونی نیست در مقابله با مشکلات خیلی راحت میشه برخورد کرد وقتی آگاهی ذهنی داشته باشی راحت کنترل می کنی و بهتر درک می کنیم،
نباید به خودمان در این مسیر رو شویم و باید مداوم در حال تکرار و تمرین و یادگیری باشیم زیرا هر چقدر که بیشتر یاد بگیریم برای ما یک عادت می شود و سبک زندگی ما تبدیل می شود اگر به خودمان کروشه شویم و مسیر ذهنی مان را قطع کنیم به بالا می رویم و ناگهان به زمین می خوریم پس آهسته و پیوسته به مسیر خوبتان ادامه دهید و بگذارید زمان کار خودش را انجام دهند و از زندگی لذت ببرید و به یادگیری همواره با عمل کردن ادامه بدهیم
با تشکراز شما
به نام خدایی که انتخابم کرد
به زمانبندی خداوند اعتماد دارم 🦋✨
سلام و درود دوستان مشتاق یادگیری
فریب نگاهتان را نخورید!…
احساس خوب یعنی اتفاق خوب
این جمله پر مفهوم و با معنا را باید گرفت و بهش عمل کرد . اوایل که به مسیر آموزه های ذهنی هدایت شدم سعی می کردم با گوش کردن به موسیقی یا رقصیدن یا ورزش کردن یا دیدن فیلم کمدی یا خوردن پیتزا و لازانیا و …احساس خودمو خوب کنم ولی مقطعی بود انگار برای چند ساعت مسکن خورده بودم ولی همیشه در طلب آرامش و شادی پایدار بودم ولی شناخت و درکی از این موضوع نداشتم در واقعی آرامش پایدار خیلی عمق داره و خیلی سطح و هرچقدر مدار فرکانسی و سطح آگاهی ما بالاتر بره بهتر درک می کنیم .
احساس خوب یعنی رضایت خاطر و قلب یعنی شناختن خود و خدا و در نهایت پذیرش یک قدرت که خداوند است .
منم ۳۵سال از زندگیم را طبق آنچه از والدینم آموزش دیدم زندگی کردم یعنی عینک والدینم را به چشمم زدم و هر آنچه آنها تجربه کرده بودند را تجربه کردم درسته که من دخالتی در مسائل مالی و روابطی آنها نداشتم ولی بارها دیدم و شنیدم و ور جریان موضوعات خانواده و دلسوزی هاشون و احساس گناهشون و حتی نیاز به تأیید شدنشون از طرف والدینشون بودم و این موضوع همچنان گاهی دست و پاگیرمن میشه من تصمیمی نگرفته بودم ولی یاد گرفتم و محتویات ذهنم شده ناامنی و ترس از قضاوت و ترد شدن و البته چاقی دقیقا در خانواده مادری من هم چاقی یک لطف بود و نعمت بارها میشنیدم زمان رفتن به خواستگاری بزرگتر ها می گفتند دختر خانم استخونی و سیاه وضعیف بوده و در عوض فلان خانم یک پرده گوشت داشته و خیلی زیبا و قوی به نظر می رسیده !..چاقی برای خانواده ما زیبایی و قدرت و سلامت معنا می شد ولی وقتی بزرگتر شدم در مدرسه دچار محدودیت ورزش و لباس و …شدم رفته رفته اعتماد به نفسم کم شد و متوجه شدم که نمی خوام اینطوری باشم .
همیشه شنیدیم که شکرگزار باش ولی وقتی حالت بده چطور میتونی شکرگزار باشی ؟!مگر آنکه به کمی ایمان و اعتماد و البته شناخت قوانین رسیده باشی .
در مراحلی از زندگیم شرایط سختی را تجربه می کردم در تمام جنبه های زندگی آشفتگی بود و زمانی که فردی می گفت شکرگزار باش انقدرراجع به اون مشکلات صحبت می کردم که بهش ثابت کنم شما جای من نیستی و فکر می کردم ذهنم تخلیه شده و آروم شدم و حالا طرف منو درک میکنه و دلش برلی من میسوزه !..حتما می گفت آخی بیچاره …
هر بار تمرکز بیشتر باعث می شد این احساس را بیشتر تجربه کنم من بلد نبودم هرگز والدین و یا معلمانم به من آموزش ندادند که تمرکز به هر موضوعی و احساسی که داری باعث میشه شرایطی به وجود بیاد که اون احساسات را تجربه کنی البته لابد خودشون هم نمی دونستند !…
برای منم سئوال بود چرا توجه به شرایط بد اتفاقات تلخ میاره اما توجه به خواسته هام معجزه ای رخ نمیده!؟..چون برای اتفاقات منفی ما تعیین نمی کنیم چی می خواهیم و شرایطی خلق میشه که فرکانس احساسی خود را که به کائنات سفارش دادیم دریافت کنیم ولی برای جذب اتفاقات مثبت خواسته و هدف تعیین می کنیم و خواسته ما برای کائنات مهم نیست بلکه احساس ما شرایط را خلق می کنه مثلا شما شادی ارتعاش دادی ولی ماشین می خوای ممکنه در گرفتن ماشین احساس غرور را تجربه کنی پس احساس شما با خواسته شما همسو نیست!…و در نهایت ارتعاش احساس غالب روزمره جریانات زندگی را رقم می زند یعنی بیشترین ساعت روز در چه احساسی هستیم !؟
جریان خلق رویاها و جذب خواسته ها هم جهشی و یکهویی نیست آرام آرام همانطور که خراب کردیم باید بسازیم و هرچیزی در بهترین زمان خودش اتفاق می افتد.
بارها شده رفتار من طبق قبلا پرخوری و ریزه خواری شده ولی نباید آموزشهای ذعنی را مقصر بدونم چون همیشه این محتوا احساس خوب بهمون میده و به نوعی یادگیری هست مثلا میشه ما افسرده بشیم و بگیم به خاطر کلاس زبان انگلیسی هست ؟!نه ولی همیشه حاشیه پیرامون زندگی ما باعث پریشانی ما میشه و ما عادت کردیم فرافکنی کنیم و دنبال مقصریم اما این هم قسمتی از روند زندگی است که باید کم کم مهارت کنترل ذهن خود را افزایش بدهیم !..بارها شده من حالم بد بوده گفتم آهان این بیرون ریزیه خیلی وقتها تو این چالش می افتم بعد هم منتظرم که خودش رفع بشه از طرفی هم خودسرزنشی دارم البته اگر به دوسال قبل نگاه کنم
این دگر من نیستم من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم !..
مهمترین کار اینه که ور هیچ حالتی خودمون را سرزنش نکنیم احساس گناه پیدا نکنیم چون ضعیف تر میشیم نترسیم آسمان همیشه آفتابی نیست گاهی هم بارانی میشه اما مهم اینه که بیشتر وقتها آفتابی است همین تغییرات باعث میشه به خودمون بیایم و گاهی اون غرور کاذب میشکنه که خیلی احیا کننده است ..
در واقع ترس و وحشت باعث گسترش موضوع میشه آرامش اولویت زندگی ما هست تا بتونیم کنترل ذهنمون را به دست بگیریم و همیشه تغییرات زیاد و یهویی در رفتار که خودم آگاهم که اشتباهه ولی انگار نمیتونم کاری برای خودم بکنم !…خبر میده یک عامل دیگه داره انرژی ما را میگیره و اتفاقا آلارم میده که موضوعی هست حلش کن فردی پرونده ذهنی های بازی داره کارهای نصفه و نیمه و آنچه در ذهنش از کودکی حل نشده نمیتونه تمرکز بر اهدافش داشته باشه و این ناهماهنگی و به هم خوردگی تعادل در ذهن در جسم خودشو به صورت بیماری و چاقی نشون میده …
در همون شرایط بد تصمیم میگیریم و اراده می کنیم در واقع داریم مقاومت می کنیم انگار یک نیرویی از بیرون به ما حمله ور شده و ما با فشار و جنگ میخواهیم از سر راه برش داریم و در واقع همش توهمه اصلا نیست !…پذیرش یعنی هرچی میخواد بشه بشه ملالی نیست !..
همه در بدترین شرایط روحی نوشتن مسائل روی کاغذ خودبه خود ۵۹٪قضیه را حل می کنه 👌تجربه کردم 😊
زندگی من در این دوسالی که به لطف خداوند به مسیر آموزشهای ذهنی هدایت شده ام بسیار متفاوت تر از ۳۵سال قبلش هست به این دلیل که سریال و اخبار و چت و خبر فامیلی و …را جایگزین کردم با آموزش ذهن و نوشتن که عاشقشم و مطالعه کتاب و مراقبه و چقدر آرامترم من زندگی کردم اطرافیانم هم ولی تفاوتش این بود که اونها با توجهشون به بیماری به نبود به حرفهای گذشته هرروز در توهم و جهنم عذاب کشیدند واما بهشت نقد من حاصلتر و جهنمم برام درسهای پختگی بیشتر طلب خیر و آگاهی نثار تمام مردم سرزمینم ایران .
ذهن ما آموزش دیده نگرانی و ترس از آینده را همیشه از کودکی می شویدم آمریکا حمله میکنه بعد عید تورمه سال بد بدتره ولی امروز به لطف و عشق خداوند کمی بهتر یادگرفتم که فضل خداوند و لطفش هرروز در حقم بیشتره نه اینکه کم بوده نه من یه کم یادگرفتم چشم دلم را باز کنم و زندگی را از پشت عینک ایمانی خودم به خدای عشق و فراوانی ببینم خدایا شکرت .
خیلی وقتها فمر می کنیم گوش دادن و انجام تمرین ما را استاد مرده و همیشه منفی باف برای ضعیف کردن ما نجوا راه نمیندازه بلکه گاهی ما را میبره بالا بعد میزنه زمین !…این یادگیری تمامی نداره چون اقیانوس بی پایانه باید هرروز تکرار و تمرین بشه و تا همیشه ادامه داشته باشه .
شیطان مخلوق خداست و جدایی از اون نیست نیرویی نیست که مقابل خداوند باشه ولی اگر فردی به دونیروی خیر و شر اعتقاد پیدا کنه حتما تجربه می کنه که سالها اینگونه بوده ایم و کماکان …نظرمون به لطف شناخت خود و خداست .
خداوند شیطان را تا روزی مهلت داده خب شاگرد اول کلاس بوده و در پی مأموریت فرستاده شده مآمور هل دادن ماست ولی چون ما به صورت تقلیدی شیطان را شناختیم همیشه مقابلش هستیم و اتفاقا ته چاه!…
لاغری منم چاقی منم ولی این همه سال فکر کردم چاقی خودش میاد اما لاغری را باید بدوم دنبالش !..و همین عامل ذهنی مخرب باعث نگرش رفتار اشتباهی میشه که عامل چاقی و چاق تر شدن هست .
چاقی را یادگرفتم و زندگیش کردم لاغری را هم یادمیگریم و زندگی می کنم فقط آرام آرام با اطمینان
خیلی وقت بود لباسهای سایز ۴۰و ۴۲من روبرو چشمم بودند و من انتظار میکشیدم لاغر بشم و بپوشم همین باعث میشد گاهی وسوسه بشم و تن بزنم و بعد میدیم من تغییر نکردم ولی حاضر نبودم لباس هم بخرم انگار لجبازی داشتم می گفتم باید بشه !..یا واسه چی وقتی انقدر لباس دارم پول اضافه بدم !؟گاهی هم خودمو گول میزدم که نه این امیدو انگیزه است ولی خشم بود و از اون انتظارهایی که درد ایجاد می کرد خب لباسهای فعلی یکساله ام هم برام تکراری شدند و بالاخره من دل به دریا زدم و امروز رفتم خرید
نکته :
جاهایی رفتم که قبلا جرأتش را نداشتم و می ترسیدم برم و تحقیربشم عزت نفس و اعتماد به نفس😍
بزرگترین سایزشون که ۴۶بود اندازم شد یعنی قبلا اصلا این مدلها اندازه من نمی شد!…😊
وقتی خانم فروشنده گفت شما خیلی تپلی اصلا به من بر نخورد اصلا تعجب کردم خودم 😊
وقتی دیگران سایز ۴۰انتخاب میکردند من حسرت نخوردم😊
ولی بازم آینه آینه اتاق پرو بازم بزرگنمایی بود😄یعنی به خدا راست میگم من اومدم خونه انگار نصف شده بودم چقدر خودمو دوست داشتم 😊
و من با آموزشهای سایت تناسب فکری چاقتر نشدم 🤩
حتما اینها اتفاقات بزرگی هستند و خدارا شاکرم
خدایا عاااااااشقتم ♥️
سپاس استاد عزیز
دوستان متناسبم همواره دل آرام باشید .
عالی👏🏼👏🏼👏🏼
سلام و خسته نباشید
خود من چند روز پیش خیلی زیاد خوردم یعنی تو تمام وعده ها صبحانه نهار و شام اما اصلا نترسیدم و اصلا برام مهم نبود خوب میفهمیدم که دارم حجم زیادی میخورم ولی لذت بردم از خوردنم و جالب اینکه دقیقا تو وعده های بعدی خیلی قشنگ کنترل شد و تمام
استاد قبلا حتی وقتی تو دوره بودم و یک وعده بیشتر میخوردم میگفتم وای خراب شد دوباره افتادم تو مسبر پرخوری و همه چیز بهم خورد و گاهاً تا هفته طول میکشید تا به سختی خودم جمع و جور کنم استاد من الان به مرحله ای رسیدم که لاغری خودش میاد خوب من به اندازه می خورم و هر روز فعالیت های روزمرم انجام میدم که به انرژی نیاز داره پس من هر روز گرم گرم کم میکنم وبرای رسیدن به چاقی باید کلی کار کنم باید تمام اموزه هام کنار بزارم پس لاغری تو دستهای من
غرور آفت هنر بارها شده وقتی خیلی خوبم گوش کردن فایلها رو رها کردم و البته نتیجش هم دیدم
استاد من خودم شخصا عادت به کارهای بیهوده کردیم تو هر سایت و اینستا و غیره میچرخم ولی بهتر نیست که به جاش تو سایت تناسب فکری بچرخم
وقتی دارم خوب نتیجه میگیرم فکر میکنم چه راحت هر وقت بخوام میتونم انجامش بدم و رهاش میکنم
سلام
چقدر خوشحالم از اینکه این فایل رو الان و دقیقا در لحظه ای که خیلی بهش احتیاج داشتم دیدم.آره ما صد در صد مسعول اتفاق ها و بوجود آورنده ی شرایط زندگی مون هستیم چه خودآگاه چه ناخوداگاه..چه بفهمیم چه نفهمیم..و من از وقتی که این موضوع رو متوجه شدم چقدرر حالم بهتر هست.
وقتی استاد میگفتن که اون دوست شون گفتن دیگه به فایل ها گوش نمیدن و… من چقدر لذت بردم از این تحلیل که {نکاتی که یاد گرفتیم رو باید مدام در زندگی،زندگی کنیم} و این نکته ی استاد هم خیلی برام جالب بود که ما شاید مثلا 100 فرمول چاقی رو شناسایی کنیم اما واقعا شاید نتونیم عین اون 100 تا رو پیاده کنیم..میدونید چرا؟چون همه چیز باید تکامل خودش رو طی بکنه..هیچ چیزی، به معنای واقعی هیییییچ چیزی در طبیعت یکباره بوجود نمیاد و یکباره از بین نمیره..ما یکباره چاق نشدیم که یکباره لاغر بشیم..یکباره فرمول های چاقی ایجاد نشده که یکباره بخاد از بین بره..همینطور هم یکباره آموزش ها رو یاد نمیگیریم و یکباره نمیتونیم اونها رو اجرا کنیم…همه چیز باید در آرامش و همراه با صبوری و البته حال خوب و لذت بردن پیش بره تا به نتیجه برسیم…
امسال اولین سال زندگیم هست(بعد 34 سال) که به خودم نمیگم متین میخواهی تا عید چند کیلو کم کنی؟
حتی وقتی توی ذهنم هم این جمله رو مرور میکنم خندم میگیره از بس که به نظرم مسخره و خنده دار میاد…مگه قبلا کی به خودم گفتم متین میخوای تا عید چند کیلو چاق بشی؟اصلا مگه قبلا برای خودم هدفگذاری چاقی کرده بودم که الان بخوام هدفگذاری لاغری بکنم؟؟
دلم میخواد ذهنمو از همه چیز خالی بکنم و فقط لذت ببرم..از ذره ذره زندگیم..استاد آخر فایل که گفتین برق رفته و به کارهای دیگرتون میرسید تا برق بیاد..حالا اگر نیومد هم نیومد…چقدر این بی تفاوتی نسبت به شرایط(که شاید خیلی هم باب میل تون نبوده) برای من دلچسب و جالب اومد…اینکه گفتین آسمون همیشه که آفتابی نیست گاهی هم ابری و بارونی ممکنه باشه..زندگی هم همینه..نباید همه چیزو با چاقی و لاغری ربط بدیم..آقا اصلا نباید بترسیم چون از هرچی بترسیم بهش قدرت میدیم…واااای ابن نکاتو باید با طلا نوشت و هر روز و هر لحظه برای خودمون یاد آوری کنیم…شیطان و خدا یکی هستن..چاقی و لاغری یکی هستن..خوده ما هستننن..من چرا باید از خودم بترسم اونم وقتی که قدرت کنترل هر دو شونو ( و کلا همه چیزو )دارم؟؟؟؟چقدررر مسخره س اگر بترسممم!!!!!اصلا مگه آدم از خودشم میترسه؟؟؟!!!
ته ته داستان چی میخواد بشه؟میخوام یه سایز اضافه بشم(که تازه اگرررر بشم..چون حتی چاق شدن هم تکامل داره و آدم با یه دفعه زیاده خوری چاق نمیشه)؟؟خوب بشممممم..مگه آخر دنیا میرسه؟؟؟اونم وقتی که میتونم در آرامش،ذهنمو نظم بدم،حالمو خوب کنم و دوباره از نو شروع کنم…
چند وقت پیش یه کارتونی دیدم که موضوعش این بود که یه نوازنده ای(شخصیت اصلی داستان) در روزی که به آرزوی بزرگش(قبول شدن در یک گروه بزرگ و معروف به عنوان نوازنده) میرسه توی یه حادثه ای میمیره(دقیقا روزی که شبش اجرای عمومی داشته با اون گروه معروف) و تبدیل به روح میشه و اتفاقاتی میوفته که دوباره به زندگی برگردونده میشه..لحظه ای که دوباره میخواست به دنیای خاکی برگرده ازش میپرسن از این به بعد میخوای چکار کنی؟(انتظار میرفت که بگه میخوام تا آخر عمر با اون گروه معروف نوازندگی همکاری کنم و… یا یه چیزی توی همین مایه ها..اما) گفت: نمیدونم..تصمیم خاصی ندارم ولی میخوام به معنای واقعی زندگی کنم…
این نکته ایه که باید بهش توجه کرد و متاسفانه در همه ی ابعاد زندگی مون خیلی مغفول مونده…چه در روابط شخصی چه کاری و چه چاقی..همون وقتاییکه اجازه دادیم اطلاعات غلط توی ذهن مون بره و باورهای نادرست تشکیل بشه..حالمون بد بشه..جسم مون چاق بشه و با دیدن خودمون در آینه(به قول استاد فریب نگاه مونو بخوریم و) دوباره حالمون بد بشه و…این چرخه ی معیوب مدام تکرار بشه…(اینها چیزاییه که وقتی جملات اول میثاق نامه رو که به خودم میگم توی ذهنم میچرخه..اونجا که میگم مسعولیت چاقی مو میپذیرم…میخواهم به انظباط فکری برسم و…).
این فایل برای من خیلی پر نکته بودُیاد گرفتم که:
*خودم مسعول زندگیم هستم(در تمام ابعاد)
*همه چیز باید تکاملش رو طی کنه حتی اجرا کردن نکاتی که یاد میگیریم
*چاقی و لاغری هر دو یک چیز هست..هر دو خودمونیم..
*نباید از چیزی بترسیم..هیچ چیز بیرون از ما نیست..و ما قدرت کنترل همه چیز رو داریم
*حال خوب،توجه به نکات مثبت،توجه به داشته هامون،لذت بردن از زندگی و شکرگزار بودن، کلید اصلی ماجراست…هرچقدر بتونیم در عملی کردن این موارد قوی تر بشیم،چرخ زندگی و چرخ لاغری مون،روغن کاری شده تر و راحت تر و با سرعت تر پیش میره…فریب نگاه مون رو هم اصلاااا نخوریممم..
دقیقا توجه منم به عکسالعمل استاد در مورد قطعی برق جلب شد و این موضوع باعث شد به خودم تاکید کنم که در برخورد با مسائل حرفهای مربوط به کارم باید رفتارم رو تصحیح کنم. من در مورد مسائل شخصی زندگیم در مورد خوردن و نخوردنهام در مورد ارتباط با همسر و دخترم خیلی خوب عمل کردم خیلی تغییر کردم. در ارتباط با مسائل شغلیم حتی عملکرد خوبی داشتم جز یکی دو مورد که هنوز اختیار دار رفتارم نیستم و قشنگ متوجه میشم که تنظیماتم بر میگرده به حالت فابریک قدیمیش. جا داره در این مورد بیشتر کار کنم. قدم اول دیدن و توجه هست که چند وقتیه به این مرحله رسیدم حالا باید بذارم زمان تغییر لازم رو در رفتارم ایجاد کنه چون من میبینم که این تغییر نیازه و مایلم که بوجود بیاد پس تنها میمونه در انتظار نتایج جدید بودن…
واقعا لازم نیست هیچ سختیی به خودم بدم مثلا دیروز که دوباره با مشکل لابراتور درگیر بودم شاید عملکرد خوبی نشون ندادم اما همینکه اگاه بودم که نیازه عملکردم بهبود پیدا کنه و تنها در اون صورته که خروجی لابراتوار هم میتونه بهبود پیدا کنه قدم اصلی رو برداشتم. حالا دیگه مسئله فقط زمانه. این فکر که پخته بشه و همینکه انتظار من از عملکرد لابراتوار از درونم تغییر کنه قطعا کارهایی که بدستم میرسه مطابق میلم خواهد بود و دیگه حال منو نمیگیره. شایدم شرایطی پیش بیاد که لابراتوار جدیدی سر راهم قرار بگیره که کارها رو به نحو احسن انجام بده طوری که با سلیقهی من همخوانی داشته باشه. اتفاقا دیشب وقتی بعد از کار به خونه رسیدم متوجه شدم که بیجهت در حال خوردن بیش از نیاز واقعیم هستم. در حین خوردن بدون اینکه از خوردنم ناراحت بشم به دنبال دلیل بودم و همونوقت متوجه بودم که دلیلش کاراهای ضعیفیه که به دستم رسیده و با اینکه چندین بار برگشت دادم که تصحیح بشه و وقت زیادی هم براشون گذاشتم اما نتیجه بسیار ضعیفتر از اون چیزیه که باید باشه. میدونستم این موضوع عصبیم کرده و میدونستم که بر خلاف روال معمولم پس از ورود به دوره دچار خوردن عصبی شدم. از این تعجب میکردم که برای مسائل دیگه این حالت بهم دست نمیده و در کل کنترل عالیی در من ایجاد شده. در ارتباط با همسرم، دخترم، یا مشکلات دیگهای که ممکنه در زندگی پیش بیاد با خونسردی و ارامش برخورد میکنم اما دیشب در اون مورد از کنترل خارج شده بودم و نتیجه استفاده از الگوهای ذهنی قدیمی قبل از تناسب فکری بود اما بازهم یک فرق وجود داشت که منو خوشحال میکرد. در حین استفاده از اون الگوهای چاق کننده واکنشم نسبت به خوردنم بیتفاوتی بود یعنی اصلا حالم از خوردنم بد نشد . به این فکر کردم که اینم یه رفتار از رفتارهای گذشتهمه که پس از مدتها خودشو نشون داده و چه خوب شد که میبینمش چون حالا که میبینمش میتونم تغییرش بدم. تقصیر رو گردن اعصابخوردیم یا لابراتوار یا ضعیف و بیاراده بودنم ننداختم. در اصل اصلا تقصیری ندیدم که بخوام گردن چیزی بندازمش، فقط اگاه بودم که در حال تجربهی مجدد یکی از رفتارهای گذشتم هستم، بدون ترس از چاقی، بدون مزمت خودم، فقط منتظر شدم تا بگذره. رفتار و افکارمو با کنجکاوی تحلیل کردم و ازش گذشتم. راستش امروز صبح اصلا به یادش نبودم اما دیدن این فایل و خوندن دیدگاه شما باعث شد این افکار رو مرور کنم و تصمیم گرفتم اونچه رو بهش فکر میکنم اینجا بنویسم. چه خوب شد که اینکارو کردم چون با نوشتن متوجه شدم که چه تغییرات عالیی در نگرشم در چند وقت اخیر رخ داده و کلی خودمو تشویق میکنم. میبینم که چقدر عالی در مسیر پیشرفتم در حال حرکتم. ممنون از شما که گذاشتن دیدگاهتون و نوشتهی عالیتون موجب شد که منم از دیشب و امروزم بنویسم.
یه نکته رو در انتها رو به استادمون میخوام بنویسم. اول میخوام تعریف کنم از سایت و پیشرفتش که واقعا عالی شده و استفاده ازش برا کاربر خیلی اسون شده. وقتی مقایسه میکنم با سه سال پیش سایت میبینم که چه پیشرفت عالیی داشته. وقتی با سایتهای دیگهای که ازشون استفاده میکنم مقایسه میکنم میبینم باگ خیلی کمتری داره و بسیار بهینه شده. تبریک میگم بهتون. مورد بعدی در مورد فایلهاییه که در چند ماه اخیر تهیه میشه. یه تحول جالبی در اونها بوجود اومده. محتوا واقعا عالیه نکات مهمی توشون گفته میشه. ارامش بخش و اگاهی دهندست. متفاوته با کارهای سال گذشته. سال گذشته یا حدود ۱۸ ماه پیش مطالب فایلها یه پسرفتی داشت انگار خود شما هم جناب روشن دچار یه دوگانگی شده بودید. چند باری همون موقع هم میخواستم اینو بنویسم اما منصرف میشدم. فکر کنم همزمان با کنار گذاشتن باشگاه اون دوگانگی هم زلال شد و این موضوع تو مطالبی که در فایلها ارائه شد کاملا نمود پیدا کرد و دوباره محتوا برگشت به حالت اصلی خودش همونطور که از اول بود. همونقدر تاثیر گذار و خاص…خودتون گاهی بهش اشاره میکنید… انگار که از منبع اصلی بیاد و شما منتقلش میکنید. اما یه دورهای اون وسطا در همون بازهی زمانی که اشاره کردم یه تفاوتی وجود داشت . من نمیدونم چه تفاوتی، شاید خودتون بهتر بدونید. خوشحالم که مدتهاست دیدن و شنیدن فایلهای جدید به اندازهی فایلهای اولیه اثرگذار و لذتبخشه. براتون ارزوی موفقیتهای بیشمار دارم.
سلام استاد
فقط اینو میتونم بگم بی نهایت ممنون من لیشتر وقتها در احساس خوبی هستم و از تمام فایلهای سایت استفاده میکنم در همه مسائل اما تقریبا ماهی یک یا دوبار به خاطر مسائلي که اصلا خیلی پیش پا افتاده هستن خودم را درگیر میکنم و یا به همسرم گیر میدم
و تا چند ساعت حالم بد میشه و خیلی بهم میریزم و فکر میکنم در مورد لاغری و یا تغییر زندگی هیچ کاری نکردم با اینکه من تو اون وضعیت باز هم فایلها را گوش میکنم اما از طرفی منفی باف بهم میگه خاک تو سرت امروز زیاد غذا خوردی ،امروز ورودی منفی دادی دیگه هر چی کاشتی هیچ و از این حرفها اما من باز هم کار خودم را انجام میدم اما دوباره میگه تو امروز فایل لاغری را ننوشتی ،تو دفتر هم تمرین نکردی اگه میخوای ایطوری کنی به درد نمی خوره و من باز میگم خدایا ایمان دارم من به خداوند توکل کرده ام همین الان که دارم می نویسم از دیروز حالم خوب نیست اما ادامه دادم تا اینکه رفتم تو فایل تغییر زندگی و اینو گوش دادم فقط یه بار هم گوش دادم آنقدر حالم بهتر شد که س یع آمدم و تو کامنت نوشتم و همیشه روی تعهدی که دادم می مانم و نمیزارم با این افکار چاقی را قیتر کنم چون چاقی خودش به وجود نمیاد ما اون را بوجود میاریم با افکار خودمان و سعی میکنم شعله را کم یا زیاد نکنم بزارم همان طوری بمونه خودش کار خودش را انجام میده
بازم ممنون استاد خیلی فایل عالی بود
سلام به استاد گرامی
بلخره موفق به شنیدن و نوشتن کامنتم برای این فایل شدم
من خیلی در زندگی شرایط بدی نداشتم که بخوام به خاطر اون کسی رو مقصر کنم و اگر مشکل کوچکی در زندگی داشتم میگفتم خوب خودم مقصر هستم مگر یه جاهایی این اواخر که سنم بیشتر شده بود فکر میکردم این مشکل کوچکی در زندگیم به خاطر والدینم هست که به من آموزش ندادن و یا تقصیر کشورم هست و یا تقصیر دولت هست و یا یه جاهایی خیلی کم میگفتم تقصیر همسرم هست و…. تا اینکه با این قانون جذب و این مسایل آشنا شدم و برام این مسایل جذاب بودن و بهتر پذیرفتم که خودم مسول صد در صد زندگیم هستم و همون چند مورد اندک در زندگیم رو هم دیگه به مسولیت خودم پذیرفتم حتی در مورد چاقی و لاغری من بارها میگفتم تقصیر خودم چون خیلی زیاد میخورم ولی نمیدونستم چرا زیاد میخورم فکر میکردم به خاطر وجود چیزی به نام اشتها درون من هست که دیگه در اختیار من نیست و یه عده اون اشتها رو دارند و یه عده اون رو ندارن و خدا به بعضیها داده به بعضیها نداده .
اما خدا رو شکر که الان من آگاهم جریان چیه و دیگه درست و صحیح رفتار میکنم .
و من با این قانون خوب یاد گرفتم که افکار و نگرش و باور هر کس میتونه زندگی اون فرد رو خلق کنه مثلا من چون باور کرده بودم بعد از ازدواج کردن دیگه تحصیل به درد م نمیخوره پس دنبالش نرفتم و دیگه درسم رو دنبال نکردم و یا چون من فکر میکردم زن یه موجود ضعیفی هست که باید همیشه از جانب جنس مخالفش حمایت شود تقریبا با همچین فرد حمایتگری هم ازدواج کردم و یا باور داشتم خانما با ازدواج و بارداری چاق میشن و من در زمان مقرر خودم در هر دو مورد چاق شدم و فکر میکرد م من هم همینطور هستیم و راه دیگه ای جز چاقی در این دوران نیست چون خیلی از اطرافیانم رو این مدل دیده بودم و باور کرده بودم و در من نگرش به وجود اومده بودو بدون اینکه من هیچ تصمیمی برای چاقی بگیرم بعد از ازدواجم من لاغر زیر ۶۰کیلو تا۸۵کیلو هم رفتم و بعد هم در دوران بارداری تا ۱۰۰ کیلو بالاتر هم رفتم و میگفتم آره خب همه همینطورن منم اینطور باید باشم و پروسه ی چاقی من دقیقا همینطور بود که گفتم یعنی قبل از اینکه من چاق بشم در ذهنم از مدتها قبل برنامه ریزی شده بودم برای چاقی ولی الان که نگاه میکنم به خودم با بودن در این دوره ها میبینم که چقدر ساده میشه دوباره لاغر شد البته اگر که در مسیر تعهد و استمرار داشته باشم و حالا متوجه میشم که چقدر به راحتی باورهای من دستکاری شدن و محتویات ذهنی من تغییر کرده بدون اینکه من بدونم جریان چیه و ….و حقیقتا در بین اطرافیانم و فرزندانم هم میبینم که چقدر راحت افکار و اندیشه ها و باورهای اونها از طریق شبکه های مجازی و تلویزیون و اخبار و افراد و…داره در زمینه ی منفی جهت دهی میشه و تغییر میکنه و اونها رو از حالت فابریک بودن که آرامش هست ونگرانی و حال بد و …نیست دور میشن مثلا اطرافیان من باور دارن هر روز از روز قبل فرصتها و نعمتها و سلامتی و .. کمتر میشه و یا اینکه باور دارن این دوران حال حاضر هیچ چیزش خوب نیست و قدیما عالی بوده و همه چیز خوب و فراوان بوده و ….ولی عقیده ی من این نیست من عقیده دارم هر روز هر لحظه جریانی از نعمتها و ثروت و سلامتی و …. از طرف جهان هستی ویا خداوند در حال باریدن بر سر تمام مخلوقاتش هست فقط ما باید در مسیر درست باشیم تا به اونها برسیم و در سیستم خداوند هیچ کمبود و قحطی و سختی و بیماری نیست و اگر هست ما انسانها با همون نگرش باورهای نادرست خودمون اونعا رو خلقشون کردیم همانطور که خداوند بارها در قرآن گفته هر خیری به شما میرسه از طرف من هست و هر شر وبدی به شما میرسه ازطرف خودتون هست.
اتفاقا از این افکار در مورد خوردن مثل مرجان خانم که میگن حتما بچه ها در روز به شیر و میوه و تخم مرغ و… نیاز دارند منم شدیداً در گذشته داشتم و هنوزم تا حدودی دارم طوری که باید انواع قرصهای ویتامینه و کلسیم وامگا ۳واسید فولیک و آهن وو یتامین دی و…رو در کنار تمام چیزهای خوراکی ثابتی که در طول روز به بچه هام میدادم اون قرصهای مکمل رو هم میدادم تا خیالم راحت باشه و تا همین چند ماه پیش همین کار رو میکردم ولی از یه جایی به بعد دیدم این کارم خلاف تمام باورهای توحیدی خودم در حوزه ی سلامتی و نگهداری از فرزندانم هست و باید اون داروها رو رها کنم و بازم به خدایی که همیشه از اونها حفاظت و حمایت میکنه اعتماد کنم پس تمام اون داروها رو رها کردم و بازم یه قدم عملی دیگه برداشتم که من به خدایی که نمیبینم ایمان دارم البته این رو هم بگم بچه های من هیچ مشکل خاصی نداشتن و ندارن فقط جهت رشد بهتر و کمکی میدادم که دیگه گفتم باید قطعشون کنم واین کار من خودش کلی جای تشویق داره ولی هنوز نتونستم از میوه و شیر اونها در روز بگذرم و بازم باور دارم که اگر من به اونها ندم خودشون نمیخورن برای همین هر روز و یا جدیدا یک یا دو روز روز در میان برای اونها شیر و میوه جات آب میگیرم و میبرم که بخورن .ولی همینکه تونستم داروها رو کنار بزارم بازم جای کلی تشویق و تحسین داره چون سالها بود حدود ۵سالی بود این کار رو میکردم و حاضر نبودم که اونها رو قطع کنم ولی با این آموزشها متوجه شدم کارم اشتباهه و بدن بچه های من نیاز به هیچ چیز اضافه ای ندارن و اونها هم خدایی دارن که همیشه مراقب و همراه اونها هست و نیاز نیست من با دلسوزی بیش از حد برای اونها خدایی کنم . .
پس به این راحتی ورودی های ما از طریق بقیه تغییر کرده و ما در شرایطی قرار گرفتیم که رفتار ما تغییر کرده خود من یادم میاد بارها خواهرم میگفت من به پسرم انواع ویتامینها رو میدم که بدنش در سن رشد قوی باشه و جایگزین میوه نخوردنهاش،و … بشه و منم گفتم آهان از این طریق دارو ی تقویتی دادن من هم میتونم بچه های قویتر ی داشته باشم پس شروع کردم به هر روز دارو دادن به اونها و اتفاقا در یه زمانی دخترم به شدت بی اشتها شده بود و دکتر میگفت مولتی ویتامین بهش. بده هم اشتهاش باز میشه هم تقویتی هست و منم در گذشته چون به دنبال غذا دادن به بچه هام بودم و به فکر چاق کردن اونها بودم همین کار رو انجام دادم و یا دکتر گفته بود بهش قرص کلسیم بده چون در سن رشد هست و منم تا همین یه ماه پیش میدادم ولی دیگه الان کاری به هیچ کس ندارم و تمام قرصها رو جمع کردم حالا دخترم هر ازگاهی قرص اهن فقط میخوره و اینطور من حالم بهتر هست و دوست دارم به سبک جدید با باورهای جدیدم زندگی کنم که به راه درست و الهی نزدیکتر هست
و اما در زمینه ی چاقی بازم من همینطور بودم چون همیشه دنبال حرفهای پزشکان و مربیها و اطرافیان و مشاوران تغذیه بودم هی لاغری برای من سخت تر بهدست میومد و من هی تلاش بیشتری برای رسیدن به اون لاغری میکردم و اما چاقی بیشتر به سمت من میومد ولی حالا متوجه شدم باید آرامش داشته باشم و از وضعیت فعلی خودم نترسم و با اون در صلح باشم و بهش عشق بدم حتی اگر در بدنم چربی اضافه باشه و یا من رفتارهای نادرست داشته باشم باید به خودم بگم من خودم تمام این چربیهای اضافه رو به وجود آوردم و این چاقی ر,و خودم به وجود آوردم و هیچ چیز از بیرون به من تحمیل نشده . و من مسول این جسم خودم هستم .و با این کار آرامش نسبی میگیرم و راحت تر برای رفع اون قدم برمیدارم و اما اگر فکر کنم طبق حرفهای بقیه این چاقی تقصیر من نیست حالم بد میشه نگران میشم و …. اما خدا رو شکر از وقتیکه ورودیهام رو کنترل میکنم کلی نتایج جدید و با ارزش داشتم و در تمام جنبه ها چون کنترل ورودی دارم ارامش بهتری دارم و نگرانی و ترس کمتری دارم و حال خوبم بیشتر هست .و برای همین بارها و بارها خداوند رو برای بودن در این مسیر شکر میکنم و خوشحالم که به این آگاهیها رسیدم و زندگی زیبا و جسم زیبایی رو دارم برای خودم خلق میکنم و لذت میبرم .
به قول استاد میخوام جمله ی جادویی رو برای خودم بگم که (من نگران هیچ چیز نیستم و همه چیز برای من فوق العاده هست ). تا منفی باف درون من ضعیفتر بشه و من الهی از اون قویتر بشم .
من باید به تمام این حرفها عمل کنم نه فقط گوش بدم تا تغییر رو در زندگیم ببینم تا تغییر رو در جسم ببینم پس تا وقتی به این آموزشها عمل نکردم انتظار نتایج نباید داشته باشم مثلا من خودم در دوره ی ۱۳گام و یک دوره ی کوتاه دیگه به اسم کنترل اشتها هستم وقتی میرم اونجا و کلی تعهد میدم و مینویسم و حرفهای استاد رو میشنوم خوبه ولی وقتی گامم رو تموم میکنم و به اونها در زندگی عمل نمی کنم این آموزشها هیچ فایده ی نداره پس من باید با عشق به تعهداتش عمل کنم و اگر در این وسط خطایی داشتم نباید نگران بشم و به اون رفتارهای درست خودم باید نگاه کنم و بگم این همه مدت رفتارهای درستی داشتم و حالا یه دفعه هم رفتارم نادرست بوده مهم نیست چون تعداد رفتارهای درست من بیشتر هست در نهایت من به سمت موفقیت هل داده میشم .پس حساس نباشید و نترسید و آرامش داشته باشید .
پس من هم گاهیی یه رفتاری دارم که منفی باف میخواد ناامید م کنه ولی من اجازه نمیدم و خودم رو در مقابل چاقی ضعیف و ناچیز نمیکنم مثلا هر دفعه میخواد به من بگه برو داخل آیینه خودت رو چک کن ببین تغییر کردی ولی من این کار رو نمیکنم چون این کار توجه به چاقی و قدرت دادن به اون هست پس به راحتی از انجام این کار صرف نظر میکنم حالا شاید ده بار نجوا داشته باشم یه بار اتفاق بیفته. و این کار رو بکنم و نه بار انجام ندم و همینکه نه بار انجام ندادم خوشحال میشم و کاری به اون یه بار انجام داده ندارم .
یا اینکه دیشب یه پفک خوردم اینقدر راحت و بدون ترس خوردم که نجوای ضعیفی داشتم که نکنه چاق بشی اما راحت بهش حواب دادم امکان نداره چون قدرتی ندارد و منم مثل متناسبها هستم هر چیزی بخوام میخورم و لاغر هم هستم من لایق لذت بردن از این نعمتها و تناسب اندام دلخواهم هستم و هیچ محدودیتی در کار نیست باید باورم و نگرشم رو تغییر بدم و خیلی راحت با پفک خوردن خودم کنار اومدم و دیگه فکر اذیت کننده ای نداشتم پس با نگاه کردن به متناسبها ی اطرافم که هر چی میخوان میخورن و متناسب هم هستن برای ذهنم منطقیش کردم تا دیگه نجوا نکنه چون با الگو نشون دادن سریع ذهنم ساکت میشه و چیزی دیگه نمیگه .من متوجه شدم با بودن در مسیر دارم هر روز قویتر و با مهارت و تسلط بیشتری رفتار وفکر میکنم .
و بسیار امید و انگیزه دارم که لاغری کامل به زودی در من خواهد آمد به راحتی هم میاد مثل همون موقع در گذشته که بعد از ازدواجم به راحتی چاق شدم بدون اینکه هیچ کار خاصی بکنم پس من به زودی شگفتی ساز میشم .
اما بگم با وجود این همه تغییرات رفتار ی و تغییرات در تمایلات من و با وجود اینکه من کل تمرینات دوری خودم رو حفظ هستم ولی بازم من ادامه میدم چون میدانم تکرار و استمرار باعث رسیدن ما به تمام موفقیتها میشه .هرچند من از تکرار دوره هام هم لذت میبرم .و با عشق تکرار میکنم
سلام
ادامه دادن و استمرار یکی از قوی ترین رکن های لاغری با دهن
متاسفانه ماها زود خسته میشیم خیلی وابسته ب نتیجه هستیم و این باعث میشه هی از این روش بپریم رو اون روش
یادم میاد یک رژیمی میگرفتم بعد زایمانم
ک همش سینه مرغ و سفیده میخوردم وای حالم بهم میخورد از مرغ و سفیده در حالی ک من عاشق مرغ بودم یاد میاداونقدر در دوران رژیم تخم مرغ استفاده کردم ک الان هم از تخم مرغ زده شدم
جسمم من از این روش ۱۹ کیلو کاهش داش ولی تاکی من میخولستم با اینا سر کنم نمیدونم اونایی ک این کارها رو میکنن چجوری دلشون ی چیز دیگه نمیخواد بالاخره بعد شش ماه شکستمش یواش یواش
فریبا ببین جسم تو حتی از راه غلط باز لاغر شده پس لاغری در تو هس همونطور ک چاقی در توهس هر دو در وجود توهستن این تویی ک با توجه ات و باورهات و نگرشت انتخاب کردی چاق باشی الانم با تغییر همونها میتونی لاغر بشی لاغری و چاقی چیز جدای از تو نیستن
اونوقت هیچوقت ت لاغر نمیشدی اما شدی لاغر بودی پس بدون لاغری در وجودتو هس
من در این سرزمین قبول کردم خودمو پذیرفتم هر جوری ک هستم و بودم و خواستم تغییر کنم برای چیزی ک دوست دارم از خودم از جسمم فرار نمیکنم بلکه درستش میکنم با اینک الان چاقم ولی دلیل نمیشه ک زندگی نکنم
منم براساس عصبانیت ک مریضی خیلی پرخوری میکردم اما الان خیلی کم شده خیلی ک من این تغییر در خودم دیدم و بهتر هم خواهم شد چن اینی ک داره ورودی میده منم پس من تغییر نکنم کی تغییر کنه من ب خودم گفتم ک حتما لاغر میشم حتما
احساس خوب برابر است با اتفاقات خوب
قبلا نمیدونستم ک احساس خوب یک چیز درونی در بیرون خودم ب دنبالش بودم با موسیقی خرید وگردش واینا
اما باید بدونی فریبا
احساس خوب یعنی رضایت از هستی وتلاش برای بودن یک تعریف متفاوت از استاد ک واقعا من هنگ کردم ک احساس خوب در من هس و این منم ک انتخاب میکنم احساسم خوب باشه یا بد با چی
با فکرهام با درگیریام با کارهام
جهان هستی کاری ب نوع انتخاب ما ندارد بلکه انچه از شما دریافت میکند فرکانس احساسی غالب شما در طی زندگی روزمره است و براساس ان اتفاقات شرایط درزندگی شما رخ
میدهد
پس من هم باید ادامه بدم تا نگرش هام تعییر کنند واحساس غالب یا نگرش غالب من لاغری باشه تا اون اتفاق برای من بیافته مسلما من یک شبه چاق نشدم پس یکشبه هم لاغر نمیشم بلکه باید ادامه بدم با احساس خوب فرمولهای لاغری رو شد بدم تا بیان بالا و ذهنمون نمایش بده لاغری رو و در جسم من هم ب نمایش داده بشه
با سلام.خواندن عنوان فایل من را ترغیب کرد که فایل را دانلود کنم و گوش بدهم.متن قبل از فایل خیلی عالی بود دو بار خواندم و در قسمت یادداشت های موبایلم آن را ذخیره کردم تا چند بار دیگر هم بخوانم.دیشب که فایل را گوش کردم احساس کردم نیاز دارم تا صبح زود هم یکبار دیگر به آن گوش بدهم و الان ساعت ۷ صبح است و من آماده برای درک بیشتر آگاهی هستم.موضوع تکاملی بودن جهان هستی که در متن به آن اشاره شده است را من تجربه کردم.مثلا دیشب که دوبار این متن را خواندم برداشت من این بود که نباید انتظار نتایج بزرگ و اتفاقات عالی داشته باشیم و باید دلخوش به اتفاقات خوب اما کوچک در زندگی باشیم.اما امروز که دوباره متن را خواندم متوجه شدم که به مرور اتفاقات مثبت و عالی و بزرگ برای ما اتفاق می افتد و باید با تجربه های مثبتی که شاید خیلی بزرگ نیستند ما آماده ی تجربه های بزرگ تر و عالی تر زندگی بشویم.مثلا من هدف گذاری کرده بودم که تا پایان سال و حتی بعد از عید ، عینک خودم را عوض کنم و فریمی جدید تهیه کنم که ظرف مدت دو روز بعد از اینکه تصمیم گرفتم تا پول هایم را جمع کنم ، این اتفاق افتاد و من توانستم عینک جدید بخرم و حتی عینک قبلی را هم تعمیر کنم.با اینکه خیلی زودتر از زمان تعیین شده من به خواسته ام رسیده ام خوشحال نبودم چون میگفتم اینکه چیزی نیست !!! و بعد از نوشتن این تجربه الان متوجه میشوم که ” فریب نگاهتان را نخورید” یعنی چه .
مطمئن هستم با بیشتر گوش دادن و بیشتر نوشتن میتوانم درک بهتری باز از این موضوع پیدا کنم.
قدر دان بودن برای فرصت زندگی
خیلی ها امروز از خواب بیدار نشدند و دیروز آخرین فرصت شان برای زندگی بود.اما من امروز هم زنده هستم و میتوانم از نعمت فوق العاده ی حیات برخوردار باشم.شاید اشتباه من این است که روزها را مثل هم میدانستم.در صورتی که هرروز فرصتی است تازه برای تجربه کردن.و روزها هیچ ارتباطی با هم ندارند بنابراین احساس و عملکرد روز قبل نباید تعیین کننده ی روند حرکت من در امروز باشد.من باید امروزم را فقط برای امروز زندگی کنم و غم گذشته و ترس آینده را به این فرصت ارزشمند پیوند ندهم.خدایا شکرت که امروز هم فرصت حضور در این جهان به من دادی.سپاسگزارم!
دلایل ما برای مشکلاتمان در زندگی
من هم قبلا چند نفر را مقصر شرایط زندگی ام میدانستم گاهی هم به آنها میگفتم !!!ولی واقعا زندگی کردن این شکلی خیلی سخت است.چون مجبور بودم کوله بار اشتباهات اطرافیانم را که گریبانگیر من هم شده بود هرروز با خودم حمل کنم و هر چه زمان میگذشت این کوله بار سنگین تر میشد و نمیتوان انتظار داشت که من توجهی به فرصت هایی که داشتم ، بکنم.
شرایط تغییر نمیکند؟!/ از ما پایین تر هم خیلی هست.
من فکر میکردم چون خانواده ام به زعم من کاری برای من انجام نداده اند پس تا ابد هم تغییری رخ نمیدهد حتی اگر من تمام تلاشم را بکنم ولی نمیتوانم تغییر کنم و دقیقا هم همینطور میشد.تمام کارهایم نصفه انجام میشد، و یا به نتیجه نمیرسید.خوب شروع میشد ولی نتیجه ای برایم نداشت و غیره…و هروقت هم که شکایت خود را به سمع و نظر خانواده میرساندم با این جمله مواجه میشدم که برو خدارو شکر کن یا ناشکری نکن و همیشه پدرم از انسان هایی که دیده بود وضع مالی بدی دارند میگفت .من آن زمان از ترس اینکه من به شرایط آنها دچار نشوم ساکت میشدم و گاهی هم احساس خوبی داشتم که مثلا حداقل ما این مشکل رو دیگه نداریم ، بازم خدایا شکرت..ولی این سوال همیشه در دلم بی جواب بود که مگه من مقصر شرایط بد آن فرد هستم؟ / چرا نباید به افرادی که شرایط بهتری از من دارند نگاه کنم؟/چرا شکر من از خدا باید به سبب دیدن بدبختی یک انسان دیگر باشد؟/ چرا برای نعمت های خودم سپاسگزاری نکنم؟ ( البته آن زمان فکر میکردم هیچ نعمتی ندارم.)
نگرش ما به زندگی باعث خلق اتفاقات میشود.
من خیلی شنیدم که ؛ ما اگر شانس داشتیم فلان میشد،فلانی شانس داره، هرکی سمت ما میاد بدبخت میشه !،و حرف هایی که واقعا احساس خوبی رو باعث نمیشدند .و شاید علت شبیه بودن زندگی ما به خانواده هامون باور کردن حرف هایی باشه که میتونه برای هرکسی متفاوت باشه.مثلا من خودم یاد ندارم که جمله ی تشویقی زیاد شنیده باشم.سال کنکورم مامانم به همه میگفت آخرش که چی همه شون بیکار میشینن تو خونه!!!! چون او هم آموزش درست ندیده بود همون چیزی که یاد گرفته بود بدون اینکه بخواد بسنجه به من منتقل میکرد.نمیخوام بگم که مقصر بود.شاید اکثر ما قربانی عادت هایی شدیم که ریشه در چند قرن خانواده ی ما دارند و دیگه به درد زندگی امروز نمیخورند ولی ما با آنها بزرگ شدیم.اشکالی نداره اگر قربانی بودیم.مهم اینه که آگاه شدیم.با وجود اینترنت و منابع خیلی زیاد و در دسترس ما میتونیم خودمون رو بازسازی و ترمیم کنیم و به لحاظ شخصیتی درجه ی سلامتی خودمان را بالا تر ببریم.و با تغییر نگرش خود ، زندگی خود را تغییر دهیم و مدل خودمان زندگی کنیم و شبیه هیچ کس نباشیم.
اول حفظ آرامش/ نترس !
از این چیزی که الان هست، نترس.از بیرون به ما حمله ای نشده، این شرایط نتیجه ی تغییرات درونی ماست.
چاق شدن و لاغر شدن یکی اند ، هردو خودمان هستیم.هیچ چیزی را ربط ندهید به چاقی تان.
همین مسیری که حال خوب به شما میدهد تا آخر عمر بس است.این شاخه آن شاخه نکن…
فقط شعله ات را حفظ کن .