دیدگاه هانیه عزیز بعنوان متن توضیحی این قسمت انتخاب شد:
همینجا نوشته بودم که این دوغ رو درست می کنم و خبرش رو میدم…الان اومدم بگم بهتون که من درست کردم و امروز آماده شد و خوردیم…وااااااااااااااقعا بی نظیر بود استاد…عااااااااااالی بود..همه لذت بردیم…براتون عکس و یه تیکه از فیلم باز کردن و گازش رو توی اینستا فرستادم..
اومدم ازتون تشکر کنم و بگم به عمرم فکر نمی کردم از کسی که قراره لاغری یاد بگیرم، دستور غذا هم یاد بگیرم و بیام ازش بابت رسپی عالیش تشکر کنم و بگم دیگه همیشه این دوغ توی خونه مون هست و مرتب درست خواهم کرد …
استاد این دوغ درست کردن هم برام درس داشت…شاید به نظرتون مسخره و خنده دار باشه اما من همینم برام یه دنیا درس و آگاهی داشت که اینجا میگم شاید برای بچه ها هم چیزی که من ازش یاد گرفتم آگاهی داشته باشه:
شما گفتین توی محیط آشپزخونه تون دو سه روزه دوغ آماده شد و وقتی اون قسمت بالای بطری سفت شد نشونه حاضر شدنه…منم همین مسیر رو رفتم و روز سوم دیدم هنوز یکم نرمه و خوب سفت نشده…اواخر روز چهارم دیدم آره داره سفت تر میشه و روز پنجم کاااااملا سفت شد…
اولش (همون روز سوم) نگران بودم که وای مال من بعد سه روز حاضر نشده و استاد گفت نهایت سه روزه میرسه….کچا رو اشتباه کردم؟ و این مدل نجواهای ذهنی….اما بعد با خودم گفتم: هانیه! نوع بطری، نوع ماست، دمای محیط و شهر و … هزار چیز دیگه و درواقع بستر آماده سازی دوغ متفاوته بین تو و استاد …
نمیشه که توی مسیری که نیاز به تخمیر هست زمان یکی باشه که…تو چطور توی دستورات حلوا و کیک و شیرینی میگی بسته به نوع آرد، آبخور آردها متفاوته یا بسته به نوع و استاندارد بودن و دمای فرتون زمان پخت متفاوته…اینم همینه دیگه…تو فقط شک نکن و ایمان داشته باش به نتیجه، دیگه به مسیر و زمانش کار نداشه باش…
حتی دوغ هم باید تکاملش رو طی کنه هانیه…این تکامل توی خونه تو و با وسایل تو 4 روز طی شد و روز پنجم به بهترین نتیجه رسید، تو خونه استاد توی سه روز…مهم اینه که نتیجه عالی شد و تو بهش رسیدی….این حتی باورهات رو به استاد قوی تر هم می کنه….
من حتی این مساله رو به همین باورها و مسیر لاغری هم بسط دادم: من با توجه به بستر ذهنیم رسیدن به نتیجه مطلوبم متفاوته از فلانی و بیساری…پس ناامید نشو و خودت رو با کسی مقایسه نکن…فقط ایمان داشته باش که میرسی…به بهترین نتیجه هم میرسی…حالا کی میرسی؟ هر زمانی که تکاملت رو طی کنی و روز به روز باورهای درستت سفت و سفت تر بشه …باورهای درست و محکم به سفتی اون بطری دوغ ….پس صبور باش و با ایمان پیش برو
خلاصه که استاد یه دوغ درست کردن از رو دست شما هم کلی درس داشت برام…
من هر دستور غذایی رو از رو دست هر کسی تست نمی کنم….اما فهمیدم باورم به شما و مسیری که توش هستین خیلی زیاده که سریع تا یه بطری آب معدنی پیدا کردم دست به کار شدم…خیلی خوشحالم…خیلی زیاد…هم بخاطر دوغ بی نهااااااااایت خوش طعم و محشری که ازتون یاد گرفتم هم اینکه باور و اعتمادم به شما هزار برابر شد….استاد اسم این فایل رو بذارین: دوغ باور ساز!
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 3.87 از 15 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام به استاد مهر و خوبی ها:
آموزش دوغ عالی بود ممنون ،و همینطور از صحبتاتون خیلی استفاده کردم .
چیزی که باعث شد فایل رو باز کنم و ببینم کنجکاوی به ارتباطمفهوم دوغ به لاغری بود .
ابتدا فکر کردم مگه قرار نیست نه چاقی رو به خوراکیا ربط بدیم نه لاغری رو .پس این دوغ لاغری به چه معناست .
چون اگه قرار باشه بعضی خوراکیا لاغر کننده باشن و اینو بپذیریم خوب مجبوریم بپذیریم که یکسری غذاها و نوشیدنیا چاق کننده اس که هر دو مفهوم کاملا در لاغری با ذهن رد شده محسوب میشن وراجع به چراییشونم زیاد توضیح داده شده .
به هر صورت با این افکار آمدم حس کنجکاویمو برطرف کنم
که دیدم کاملا اشتباه می کردم و منظور چیز دیگه اس .
استاد ممنوناز این فایل عالی و مفیدتون
سلام استاد عالی بود دوغ لاغری
استاد تاسوعا و عاشورای لاغری همیشه ایام محرم برای من یک چالش بود حجم نذری ها و خونه مامانم اینا و دور همی ها و یادم هر وقت میخواستم رژیم بگیرم میزاشتم بعد دهه و وقتی تو رژیم بودم با خودم میگفتم وای محرم چی کار کنم امسال تو دهه من یک جایی بودم که نهار و شام غذای نذری خوردم و اتفاقا لاغر هم شدم هر چی خواستم خوردم
استاد من حتی عذاب وجدان هم میگرفتم که محرم و قیام اباعبدلله حسین برای من نه تنها پاکسازی روح به جا میاره بلکه چندین کیلو چربی باقی میمونه
استاد امسال همه به من گفتن لاغر شدی همه شاید بیست نفر ولی من خیلی عادی بودم خیلی خوشحال نمیشدم و خودم دلیلش میدونم لاغری برای من مثل قبل یک پدیده دست نیافتنی نیست لاغری برای من اسانترین کار دنیاست دلیلش این که مثل قبلا خیلی از تعریف و تمجید دیگران هیجان زده نمیشم و یک نفر گفت خدا کنه رها نکنی گفتم چی رو رها نکنم من کاری نمیکنم که بخوام رها کنم مگه میشه زندگی عادی کردن رها کرد گفتم من فقط یک سری عادات زشت و پرخوریهای در حد انفجار رها کردم همین
فقط یک سوال استاد این همه نوشابه خوردین؟
نوشابه زیرو
با سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان همراهمدر خانواده ما 3 نفر میخواهند که متناسب شوند؛ من، مادرم و برادرمبرادرم برای کاهش وزن خودش از کپسول لاغری استفاده میکنه و در طی یکماهی که من میبینمش خیلی خوب داره کم میکنه ولی نکته قابل توجهش واسه من این که اون هنوز رفتار غذاییش ترک نشده، وزن کم کرده، غذاش رو کم کرده اما بزور کپسول… من هنوز دارم میبینم که غذا رو اضافه میریزه تو بشقابش و چون نمیتونه بخوره اضافه میاره و چشماش هنوز به دنبال غذاست یا داره شیرینی میخوره مثل رفتار غذایی گذشته دار ه عمل میکنه، من متوجه عمل و رفتارش هستم چون میخوام رفتار درست غذایی رو یاد بگیرم. حالا من و مادرم.. سالهاست که داشتم با چاقیم میجنگیدم من 15 سال و مادرم بیشتر از 30 سال، که 2 سال تو این مسیرم. سال اول جسته و گریخته و امسال متعهدترم و من از فایل های رایگان استفاده میکنم. تازه میفهمم که موضوع لاغر کردن جسم نیست چه بخوام چه نخوام اون لاغر میشه.. موضوع متناسب کردن ذهن ماست.مادرم سالهاست که اضافه وزن زیادی داره و دکتر رژیم و پیاده روی و… چیزهایی که من تو این مسیر یاد گرفتم رو با مادرم به اشتراک گذاشتم، و ایشون رو الان هر کی میبینه میگه چقدر لاغر شده … ساعتها میشینیم و به رفتار غذایی گذشته نگاه میکنیم و تعجب میکنیم که چقدر درگذشته اضافه بر نیاز غذامیخوردیم.. نه من و نه مادرم اصلا و اصلا گشنگی هم نمیکشیم، مهتر از همه اعصابم در آرامش.. بخدا انقدی که تو این مسیر آرامش مهمه که کم کردن وزن واسم مهم نیست… اصن در رژیم که واقعا از نوشتن و دیدن و شنیدن این کلمه احساس بد میکنم… من به شدت در طول روز عصبی میشدم و همش میگفتم چرا باید رژیم بگیرم و همش خودمو تحقیر میکردم و ورزش های طولانی مکرر و سخت و اغلب با فکر لاغری….الان انگار موقع غذا خوردن 2 نفریم من و ذهنم که اگه رفتار اشتباه غذایی داشته باشم ذهنم بهم هشدار میده که من سیرم.. گاهی تخطی میکنم چون یه سابقه 15 ساله چاقی دارم ولی رفتار چاقی خیلی بیشتر از 15 سال دارم که در مقایسه با گذشته اصلا قابل قیاس نیست… نه چیزیو منع کردم و نه مقدار برای خوردنم تعیین کردم… من عاشق درست رفتار کردن با غذام، برای همین هست که دوست دارم تو مسیر باشم. من وزن آنچنانی کم نکردم ولی باور دارم که بالاخره متناسب میشم چون رفتار و عمل دارن درست و مطابق با طبیعت پیش میرن.. مهم آرامش اس که من پیدا کردم. از شر اعتیاد به خوردن دارم راحت میشم.. قبلا هیچ چیز تو یخچالمون باقی نمیموند… الان همه چی اضافه میمونه.. قبلا میگفتم دیگه ممکن گیرم نیاد ولی الان مطمئنم که همه چی هست و من به اندازه نیازم همه چیز میتونم بخورم.. من همیشه از خدا میخواستم که رفتار درست غذایی یاد بگیرم یعنی ولع نداشته باشم و به اندازه بخورم واسه همینم هست که مهم نیست چقد زمان ببره تا متناسب شم در صورتیکه در بمب باران حرفهای اطرافیانم هستم و بخاطر درد شدید کمرم همه و هرکسی منو میبینه بهم متذکر میشه وزنمو کم کنم و گاهی از حرفاشون گریم میگیره و میگم که شما که نزدیک منین تغییر رفتار منو نمیبینین؟؟؟ ولی نا امید نمیشم و به راهم ادامه مییدم تا آخر عمرم . مهمتر از همه دیدن تغییر مامانمه که واقعا رفتار زشت غذایی داشت ولی الان خودش چقدر از تغییرات سایزی و رفتاریش خوشحال… خدایا شکرت بخاطر این مسیر بسیار زیبا در کنار دوستان خوب و استاد بینظیرم.
با سلام
اگر کار لاغری با تضمین به سر انجام میرسید که دیگه اینهمه ماجرا پیش نمیومد.
تضمین از دکتر تغدیه میگرفتیم .جسم ما هم میگفت ..چشم به روی چشمم..حتما
تموم میشد میرفت پی کارش.
مشکل اینجاست که جسم کلا کاره ایی نیست و همه کاره ذهن ما است.واینهمه مدت که من در حال رژیم و..ورزش…به آب وآتیش زدن بودم .
یک کار عبث وبیهوده بوده و…لطمه به جسم و…روح خودم و…نا امید شدن..
بعد کلی عذاب دادن به جسم و روح یعنی غذا خوردن به اندازه یه جوجه بازم بانگرانی بطوری که برای خوردن یه توت فرنگی یادم نمیره چقدر با دکترم جروبحث کردم و او لطف کرد مقداری از اون سبزیجات رژیم منو حذف کرد و بهم اجازه داد دو عدد توت فرنگی بخورم..وقتی خوردم حالم بد شد..دیگه از توت فرنگی بدم اومد ..همین الان هم وقتی توت فرنگی می بینم یاد اون جریان می افتم و دوست ندارم بخورم..اینقدر لاغر شده بودم که وقتی بلند میشدم سرم گیج میرفت…ولی اندامم ایده آلم نبود ودر ضمنی که ترس از اضافه وزن هم داشتم.و از همه بدتر پلاکت خونم به پایین ترین حد ممکن رسیده بود.ودر شرایط نامطلوب قرار داشت..خوب اگر رژیم کار ساز بود من که تا نهایت مرگ پیش رفته بودم .پس چرا موفق نبودم..چون یه عامل مهم دیگه در این جریان همکاره بود..واونم ذهن بود.
خلاصه با لطف خداوند به سایت تناسب فکری هدایت شدم…مثل یک معجزه
چند تا فایل هول..هولکی دیدم وجالبه که تمامی صحبتها رو با جان ودلم درک میکردم..
چرا؟ چون در پیش فرض خلقت ما همچی متناسب خلق شده و این خودمان بودیم که با دیده ها…شنیده ه ها…وخلاصه رسانه ها…خانواده..اطرافیان …با باورهای اشتباه..این تناسب را از بین بردیم.
مثلا در مورد خودم یه عمری متناسب بودم وکلا مفهوم اضافه وزن را درک نمیکردم..
سه سزارین…بچه هام بزرگ…در اندام کاملا متناسب بودم…بنا به دلایلی مجبور به یک عمل شدم که دکترم قبل از عمل گفت بعد عمل خواه..ناخواه اضافه وزن بوجود میاد…و این شد یه آیه در کتاب آسمانی من..تمام حواسم بود نکنه چاق بشم..ورزش کنم..نگران …اینو نخورم..ولی چاق شدم.
و.. وقتی وارد صد گام شدم فهمیدم تک.تک این فکرها خودشون عامل چاقی هستند.
با دیدن هر فایل یه فرمول اشتباه در ذهنم رو شناسایی میکردم و در صدد رفعش بر می اومدم ومتوجه میشدم که همه بی پایه و اساس بودند.
مثلا دقت کردم دیدم که چند نفری هم این عمل رو انجام دادن ولی دچار اضافه وزن نشدند. چرا چون دکترشون بهشون تذکر نداده.بود.و من بیخودی خودم رو بدر ..دیوار کوبیدم..خسته..هلاک ونا امید شدم.
الان در شرایطی هستم که تک..تک فرمولهای اشتباه ذهنم رو شناسایی کردم..بر روی فرمولهای صحیح زوم کردم تغییرات احساسی خیلی خوبی در من بوجود اومد…دیگه نگران اضافه وزن نیستم…به اندازه قبل از شکمم دلخور نیستم..اشتها و..هوس فلان خوراکی را اصلا ندارم…به اندازه میخورم..و وقتی سیر هستم لب به غذا نمیزنم.
البته خیلی به ندرت پیش میاد کمی …خیلی کم بیشتر بخورم…ولی بعد از تذکر خانم منعی باف بهش تذکر میدم که نگران نباش..من دیگه چاق نمیشم…ودر راه درست وصحیح قرارگرفتم واصلا به هیچ راه دیگری فکر نمیکنم.هر چی راه بوده تا حالا امتحان کردم و از عمل کردن هم بشدت میترسیدم والا اونم امتحان میکردم..و همه را پوشالی و بی نتیجه دیدم…دیگه حناشون واسه من رنگی نداره و من به لطف خدا در جاده درست قرار گرفتم..
ابتدا کمی عجله داشتم که چرا تغییرات جسمی در من شروع نمیشه…ولی بعدا به این نتیجه رسیدم که حال واحوالم که خوبه…نگرانی ندارم وضعیت خوردنم هم که نرماله.پس چرا باید نگران باشم..من در این راه مستمر باقی میمونم خلاصه جسمم هم مجبور میشه خودشو یه تکونی بده
در این راه نه تنها فشار وجبری بر جسمم نیست..
وهمینطور استرس..نگرانی وترس از خوردن وجود نداره..بلکه هر روز با دریافت آگاهیهای جدید و ناب در مسیر تازه ای از زندگی قرار گرفتم که تاکنون آنرا تجربه نکرده بودم…
تازه معنای زندگی را درک کردم و داشته هایم را دیدم..سپاسگزاری واقعی رو یاد گرفتم..خلاصه در این مسیر زیبا مشغول قدم زدن در نهایت شور..هیجان..و خود سازی هستم..
وبی نهایت از خداوند واستاد سپاسگزارم.
بسیار عالی بود دوست خوبم از خوندش لذت بردم. سپاسگزارم از به اشتراک گذاشتن نظرتون.
به نام خدایی که راه رو نشونم میده
سلااااااااااااااام به استاد عزیز و دوستان همراه
من بعد از یک غیبت بسیاااااااااار طولانی برگشتم…خیلی این مدت لیز خوردم..خیلی از مسیر خارج شدم اما از امروز میخوام با ایمان قلبی محکم تر و باورهای درست تر ادامه بدم و باشم کنارتون…سایت رو که باز کردم رفتم سراغ منوی پر استفاده م “لاغر شدن” و گفتم برم ببینم “نکات طلایی” چه خبره که با دیدن این پست و توضیح میخکوب شدم…چرا؟ چون توی ویدئوهای آشپزی تون مخصوصا آخری که اون بطری های دوغ رو می دیدم، تو دلم می گفتم کاش استاد یه روز روش خودش رو توی درست کردن دوغ بگه…روم نمیشد اینو کامنت بذارم راستش اما خب از قلبم گذشت و امروز واقعا خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم…همینم یه درسه که هانیه خانم ببین رسیدن به خواسته همینقدر آسون و جذابه ها…فقط کافیه از قلبت بخوای…از عمق قلبت و با احساس خوب…چرا فراموش می کنی آخه؟ فقط خودتی که خواسته ت رو اعلام می کنی و کائنات موظفه که اون رو برات برآورده کنه……یه عمری تو گوشت خوندن: خواسته شکم زود برآورده میشه و تو هم به عینه اینو دیدی که هربار هوس چیزی رو کردی برات رسیده…اما اینو باور کن برای خدا فرقی نداره که تو دلت دوغ بخواد یا دلت لاغری، دلت قرمه سبزی بخواد یا دلت پول…دلت نون تازه بخواد یا ماشین….همونجور که خوردنی ها برات مهیا میشه، بقیه هم میشه اگه بخوای و باور داشته باشی که میشه…کوچکی و بزرگی خواسته ها متر و مقیاسش تو ذهن محدود ماست…یاد بگیر هر آنچه میخواهی رو درخواست کنی، بزرگ بخواهی، درخواست کن..با حال خوب، با ایمان قلبی که بهش می رسی…مثل اون هلیمی که تو ماه رمضون دلت می خواست و همسایه ت زنگتون رو زد و یه ظرف آورد…مثل غذاهایی که دلت می خواد و وقتی میری خونه مامانت یا مادر شوهرت می بینی همونو درست کردن، مثل همین دوغ استاد که دوست داشتی یاد بگیری و استاد فایلش رو گذاشت..به خدا که به بقیه خواسته هات هم همینجوری میرسی…فقط ببین اینها رو چطور خواستی، بقیه رو هم همونجور بخواه..لاغر میشی ….فقط بخواه
مرسی استاد..حتما درست می کنم و خبرشو میدم بهتون
دوست عزیز ممنونم از به اشتراک گذاشتن نظرتون. نکته بسیار مهمی رو امروز ازتون یاد گرفتم ممنونم.
بازم سلام استاد عزیز
همینجا نوشته بودم که این دوغ رو درست می کنم و خبرش رو میدم…الان اومدم بگم بهتون که من درست کردم و امروز آماده شد و خوردیم…وااااااااااااااقعا بی نظیر بود استاد…عااااااااااالی بود..همه لذت بردیم…براتون عکس و یه تیکه از فیلم باز کردن و گازش رو توی اینستا فرستادم..اومدم ازتون تشکر کنم و بگم به عمرم فکر نمی کردم از کسی که قراره لاغری یاد بگیرم، دستور غذا هم یاد بگیرم و بیام ازش بابت رسپی عالیش تشکر کنم و بگم دیگه همیشه این دوغ توی خونه مون هست و مرتب درست خواهم کرد …استاد این دوغ درست کردن هم برام درس داشت…شاید به نظرتون مسخره و خنده دار باشه اما من همینم برام یه دنیا درس و آگاهی داشت که اینجا میگم شاید برای بچه ها هم چیزی که من ازش یاد گرفتم آگاهی داشته باشه:
شما گفتین توی محیط آشپزخونه تون دو سه روزه دوغ آماده شد و وقتی اون قسمت بالای بطری سفت شد نشونه حاضر شدنه…منم همین مسیر رو رفتم و روز سوم دیدم هنوز یکم نرمه و خوب سفت نشده…اواخر روز چهارم دیدم آره داره سفت تر میشه و روز پنجم کاااااملا سفت شد…اولش (همون روز سوم) نگران بودم که وای مال من بعد سه روز حاضر نشده و استاد گفت نهایت سه روزه میرسه….کچا رو اشتباه کردم؟ و این مدل نجواهای ذهنی….اما بعد با خودم گفتم: هانیه! نوع بطری، نوع ماست، دمای محیط و شهر و … هزار چیز دیگه و درواقع بستر آماده سازی دوغ متفاوته بین تو و استاد … نمیشه که توی مسیری که نیاز به تخمیر هست زمان یکی باشه که…تو چطور توی دستورات حلوا و کیک و شیرینی میگی بسته به نوع آرد، آبخور آردها متفاوته یا بسته به نوع و استاندارد بودن و دمای فرتون زمان پخت متفاوته…اینم همینه دیگه…تو فقط شک نکن و ایمان داشته باش به نتیجه، دیگه به مسیر و زمانش کار نداشه باش…حتی دوغ هم باید تکاملش رو طی کنه هانیه…این تکامل توی خونه تو و با وسایل تو 4 روز طی شد و روز پنجم به بهترین نتیجه رسید، تو خونه استاد توی سه روز…مهم اینه که نتیجه عالی شد و تو بهش رسیدی….این حتی باورهات رو به استاد قوی تر هم می کنه….من حتی این مساله رو به همین باورها و مسیر لاغری هم بسط دادم: من با توجه به بستر ذهنیم رسیدن به نتیجه مطلوبم متفاوته از فلانی و بیساری…پس ناامید نشو و خودت رو با کسی مقایسه نکن…فقط ایمان داشته باش که میرسی…به بهترین نتیجه هم میرسی…حالا کی میرسی؟ هر زمانی که تکاملت رو طی کنی و روز به روز باورهای درستت سفت و سفت تر بشه …باورهای درست و محکم به سفتی اون بطری دوغ ….پس صبور باش و با ایمان پیش برو
خلاصه که استاد یه دوغ درست کردن از رو دست شما هم کلی درس داشت برام…من هر دستور غذایی رو از رو دست هر کسی تست نمی کنم….اما فهمیدم باورم به شما و مسیری که توش هستین خیلی زیاده که سریع تا یه بطری آب معدنی پیدا کردم دست به کار شدم…خیلی خوشحالم…خیلی زیاد…هم بخاطر دوغ بی نهااااااااایت خوش طعم و محشری که ازتون یاد گرفتم هم اینکه باور و اعتمادم به شما هزار برابر شد….استاد اسم این فایل رو بذارین: دوغ باور ساز!
در پناه خدا باشید