0

جلسه دوم: بارگزاری تصویر ذهنی

ذهن ناخودآگاه قدرت تخیل
اندازه متن

به نام خداوند مهربان

مهمترین دلیل لاغر نشدن افراد در استفاده از آموزش‌های لاغری با ذهن، ایجاد نشدن یا انتقال پیدا نکردن تصویر لاغری ایجاد شده در ذهن خودآگاه به ذهن ناخودآگاه می باشد.

بارها در نوشته های دوستان به این موضوع اشاره شده است که روزهای اول یا هفته های اول خیلی خوب تغییر کردم یا احساس لاغری داشتم ولی بعد از مدتی این احساس از بین رفت یا به اون شکل روند تغییرات من ادامه پیدا نکرد.

در هفته های اول به دلیل ایجاد شده تصویر لاغری در ذهن خودآگاه، ذوق و شوق و انگیزه فرد افزایش پیدا می کند و انتظار لاغری در وجود او شکل می گیرد و به همین دلیل روند تغییرات خیلی زود شروع می شود اما از آنجا که نمی تواند تصویر ذهنی لاغری را از ذهن خودآگاه به ناخودآگاه انتقال دهد با عادی شدن آموزش های لاغری با ذهن برای ذهن خودآگاه یواش یواش ذوق و شوق و انگیزه ادامه دادن کاسته می شود و طبیعی است که روند تغییرات هم متوقف یا کند می شود.

اما ذهن ناخودآگاه بر مبنای ذوق و شوق و هیجان کار نمی کند و فقط تکرار میکند. بنابراین زمانی که شما تصویر لاغری ذهنی خود را به ناخودآگاه منتقل کنید روند متناسب شدن روی دور تکرار افتاده و به شکل عالی ادامه پیدا می کند چون ناخودآگاه تحت تاثیر عوامل بیرونی و کاهش یا افزایش انگیزه و اشتیاق قرار نمی گیرد.

از آنجاکه ذهن انسان شرایط و ویژگی های فیزیکی ندارد بنابراین برای بارگزای تصویر تناسب اندام ایده آل خود نمی توان از روش های فیزیکی مرسوم برای لاغری استفاده کرد.

از این رو بسیار مهم است که همزمان با استفاده از آموزش‌های لاغری با ذهن نحوه ایجاد تصویر ذهنی متناسب و چگونگی انتقال آن به ذهن ناخودآگاه را آموخته و برای کسب نتیجه بهتر به کار گرفته شود.

انتقال تصویر ذهنی به ناخودآگاه:

تمرین

۱- انتقال تصویر ذهنی تناسب اندام به ذهن ناخودآگاه شب ها و چند دقیقه قبل از خواب انجام می شود.

۲- تمرین این جلسه را از امشب و قبل از خواب شروع کنید.

۳- در طی روز چند مرتبه تصویر تناسب اندام انتخابی را ببینید که نمای کلی از تناسب اندام مورد نظر در حافظه شما ایجاد شود تا به هنگام انجام تمرین شبانه نیازی به مشاهده‌ فیزیکی تصویر تناسب اندام نباشد.

۴- در طی روز چند مرتبه نوشته های خود در پاسخ به سوالات مربوط به شرح تصویر تناسب اندام ذهنی را مطالعه کنید تا هنگام تمرین شبانه شرح کلی از نوشته های خود را به یاد داشته باشید.

۵- توجه داشته باشید شاید در شروع این تمرین به شکل واضح قادر به تجسم تصویر تناسب اندام ذهنی خود یا تجسم وضعیت تناسب اندام بر اساس نوشته های خود نباشید. اما اطمینان داشته باشید به مرور که هر روز تصویر انتخابی و نوشته های خود را مرور می کنید مهارت شما در تجسم تصویر تناسب اندام در حالت های شرح داده شده بیشتر خواهد شد.

۶- روز بعد از انجام تمرین خلاصه ای از شرح تمرین شبانه انتقال تصویر تناسب اندام ذهنی به ناخودآگاه را در بخش نظرات ثبت کنید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

جهت بارگزاری قسمت بعد باید تعداد ۲۰۰ دیدگاه ها در بخش نظرات این جلسه ثبت شده باشد.

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.44 از 85 رای

https://tanasobefekri.net/?p=45028
246 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار جمال
      1403/06/18 13:26
      مدت عضویت: 523 روز
      امتیاز کاربر: 5170 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 3,680 کلمه

      با سلام و درود بی انتها :سپاسگذارم هستین استاد 

      بابت بودنت سپاسگذارم 

      سپاس فراون 

      یکماه اگر بصورت ویژه به فایل هایِ اُستاد گوش دهی ، و مانندِ ناهار خوردن و صبحانه خوردن ، اصل و اساس ببینی ، اصلا کار به جایی می رسد که مُعتادِ بودن در این مسیر ، و دیگر نیاز به یک تکنیک یا تاکتیک یا وِردی نخواهی داشت برای کنترلِ ذهن.جملاتی گفته می شود که هفته ها ذهنت را مشغول می کند و در لابلای گفته های اُستاد ، الهاماتی چند ده برابر آن جمله ها به تو گفته می شود.جملاتی گفته می شود که بارها اشک می ریزی و در لابلای این اشک ریختن ، افکار و فرکانس هایت شِکل می گیرد.

      اگر مُتبحِر شدیم در اینکه بدونِ دستاورد ، حِس خوبِ پایدار ایجاد کنیم ، بدان که به مرحله ای رسیده ایم که فریبِ ذهن نمی خوریم ، و همان زمانی که در نبودِ دستاورد ، احساسِ خوب در ما پررنگ تر از هر نوع احساسِ دیگری بود ، دقیقا زمانی است که دستاوردها به شکلِ ایده ، به شکلِ رابطه هایِ خوشحال کننده ، به شکلِ مشتری های خوب ، به شکلِ سلامتی ، بر زندگیِ مان جاری می شود ، این نشان از این دارد که ما بدونِ هیچ ابزاری ، ذهن را کنترل و به تسخیرِ خویش ، درآورده ایمکنترل ذهن نیز ذره ذره صورت می گیرداما باور کنید :هیچ شرایطِ سختی وجود نداردچون فعلا در ابتدایِ راه ما فکر می کنیم که همیشه شرایط رهبر و کُنترل گرِ ما است ، و فکر می کنیم کسی جُز خودمان هست که قرار است زندگیِ ما را سخت کند ، و رنگ و بویِ این گونه طرزِ فکر ، باعث می شود که شرایط را سخت ببینیم .پس شرایط سخت نیستبلکه ماییم که سخت نگاه می کنیماین ما هستیم که هنوز کوچک هستیماگر مثلا شرایط و اوضاع ، سختی اش ۱۰ باشداین ما هستیم که شرایطمان زیر ۱۰ استشرایطِ بیرون ، انعکاسِ شرایطِ درونیِ ماستوقتی که من با همسرم در دعوایِ شدید هستم ، یعنی دعوایِ اصلی ، در رابطه یِ خودم با خودم استمُقصر ، شکلِ ارتباطاتِ سیم پیچیِ درونیِ خودم استوالا اگر بدانیم دُنیایِ ما فقط تصویرش در سازوکارهایِ خودمان است ، کُنترل را تنها بر فرکانس و باورهایِ خویش می گذاریمچرا که به قول اُستاد :ما روح هایِ مُجردی هستیمتنها آمده ایمو تنهایی هم می رویماین همان معنایِ : انالله و انا الیه راجعون استپس بیشترین چیزی که نمودار و معادله یِ کنترل ذهنِ ما را بر هم می زند ، ارتباطات با دنیایِ بیرون استو این ما هستیم که به بیرون و شرایط ، رنگ و بو می دهیمیعنی در واقع شرایط سخت نیستبلکه نوعِ نگاهِ ماو زاویه یِ دیدِ مامتمرکز بر اعتبار دادن به شرایطِ بیرونی شده استبه جای اینکه متمرکز بر خود واقعی مان شود

      وراهکار ، تغییرِ شرایطِ بیرون نیستراهکار ، تغییرِ اخلاقیات و خُلق و خویِ همسر نیستراهکار ، تغییرِ ناگهانی شُغل نیستراهکار ، تغییر ناگهانی جا و مکان نیستچون هر کدام از این راهکارها ، یعنی نادیده گرفتنِ تکامُلتمام این دوره‌ها و تمرینات برای این است که ما بزرگتر از آن سختی شرایط شویمیعنی آن زمانی که ما بزرگتر از شرایط بیرون شویمشرایط تغییر می کندچرا ؟چون خود را تغییر داده‌ایمو به محض اینکه و متناسب با اینکه ما خود را تغییر می‌دهیمشرایط بیرون نیز تغییر می‌کندچون زاویه نگاه ما و نوع نگاه ما به مسائل تغییر کرده استچگونه ما بزرگتر از شرایط شویم ؟به جایِ تمرکز بر آنها ، بر ظرفِ درونیِ خود و خوی و خصلتِ خود ، و ارتقا آن ، تمرکز کنیم

      همانطور که از نامش پیداستکنترل ذهن ، کنترل دیگران نیست کنترل شرایط دیگرانکنترل فرزندکنترل همسر نیستکنترل محیط کارکنترل صاحبکارکنترل شغلکنترل جا و مکان نیستبلکه ما خود را باید تنظیم کنیمو خود را کنترل کنیمو این کار مستلزم این است که باورهای خود را تغییر دهیمو نوع نگاهمون را نسبت به جهان ، نسبت به دیگران ، نسبت به اطراف به شکل دیگر در بیاوریم.

      این افکار ماست که ذهن را منفیمی‌کند و ما وظیفه داریم که برگردیم به عقب و آرام آرام افکار خود را کمی بهتر کنیم ،تا این خِصلت ، یک هُنر شودتا این یک عادت شود برای ماو این یعنی هدایتِ ذهن

      ساده تر این است که :راه برای کنترل ذهن پیدا نکنیمیا تکنیکی برای کنترل ذهن پیدا نکنیمدنبال این باشیم که احساس خوب خود را تداوم ببخشیمدیگر ساده‌تر از این نمی‌شود که بهترین راه کنترل ذهن این است که راهی پیدا کنیم که احساس خوب را در خود ، مُستمر کنیموقتی که دنبال احساس خوب خود باشیم ،تمام شاخ و برگ‌ها و حواشی ای که ما را نگران می‌کند را خواهیم شکستوقتی به دنبالِ احساس خوب باشیمسعی می کنیم رفته رفته ورودی های خود را کنترل کنیمورودی که کنترل شدذهن کنترل شده است._در واقع ما دو نفر هستیم :۱.خودِ واقعی یا روح یا بخش پیشرفته یا خدای درون یا…….۲.ذهنوقتی ما در این مسیر نیستیمکارمان شده گوش دادن به ذهن که همان ، نجوا نامیده می شودیعنی کار ما شده ، تبعیت از ذهنولی وقتی که قرار است وارد مسیرِ خوشبختی و سعادت شویماز همین حالااز همین دقیقهقبول کنیم که تقصیرِ تمامِ نگرانی ها و غم ها و ناراحتی ها آن بخشِ نجوا گرِ ماست.از همین حالا قبول کنیمکه ما یک پله بالاتر از آن ذهن هستیمیعنی ما آن ذهن نیستیم ،بلکه افسارِ خود را به دستش داده ایم و هر چیزی که می گوید ، قبول می کنیم.مادرم چقدر راحت مدام می گفت گردنم درد می کند و فکر کنم آرتروز است و واقعا آرتروز شد ، آن تنها به ندای ذهن گوش داد و خَلقش کردمادرم چقدر راحت ، روزی دردی کچک در کنار شکمش حس کرد و گفت کلیه ان فکر کنم رگ هایش گرفته ، و چقدر راحت همین حرفِ ذهن را گوش داد و بارها به سمت آنژیو و …..‌رفتاز بس پیگیری کرد ، کار بدتر و بدتر شد ،از بس پیگیر قرص و دارو شربت و آزمایشگاه و سونو گرافی و ام آر آی شد ، که از پا درآمد ،من می دیدم این قضایا راو می دانستم که او تنها به حرف های ذهن گوش می دهدمی دانستم که باورهایِ ذهن را ، باورهایِ اصلیِ خود کرده استکاری از دستم بر نمی آمدتنها داشتم یاد می گرقتم که چگونه یک شخص به سادگیِ هر چه تمام تر ، اَسیرِ ذهن و نجوا می شود

      دُنیا بازیِ ساده ای دارددوست نداریم که این بازی را به دستِ ذهن ، وگذار کنیم ، مرکزِ تمامِ این آموزش ها همین است ، که گوش ندهیم به ذهن ، اکثریتِ جامعه ، تابعِ این ذهن و نجواهاش هستند ، از این رو ذهن را وا گذاشته اند و مایل ها از کنترلش خارج شده اند ، ذهن ذخائرش ، باورِ اطرافیان و گذشتگان و سُنت هایِ جامعه است ، من می خواهم سُنت شکنی کنم و باورهایِ خودم را خود بسازم و اجازه دهم دُنیایِ جدیدی برایم ساخته شود ، دنیایی که ذهنِ نجواگر هیچ کاره اش باشد ، دنیایی که باورهایِ من حاکم باشد ، دُنیایی که قوانینش ، فرکانسِ خودم باشم ، در دنیایی که همه مطیعِ ذهن هستند ، و از دستاوردهایِ ذهن که فقر و بیماری و بیکاری و نااُمیدی در حالِ استفاده کردن هستند ، من می خواهم از دستاوردهایِ باورهایِ خودم استفاده کنم که چیزی جز سلامتی و تندرستی و ثروتِ بی انتها و اُمید و سرزندگی نیستاما آن بخش که خود استاز حالا می تواند آگاهانه باشداز حالا می تواند تصمیم بگیرد چگونه باشداز حالا می تواند تصمیم بگیرد که کسی برایش نگرانی و ناملایمتی ایجاد نکندو از حالا می تواند که افسارِ ذهن را در دست بگیرد و پله ای از آن بالاتر باشد

      در حالت نرمال و طبیعیو یا حالتی که ما هماهنگ با منبع خویش و هماهنگ با نیروگاهِ درونی خویش باشیم ، هیچ رنگی از نگرانی و غم و اندوه نباید باشداین خود ، پیشرفته‌تر از ذهن استبا به کارگیریِ باورهایِ جدید ،آن پیشرفته شدن را می تواتیم شُعله ور کنیم.مثال :در دوران کُرونامن دیدم که همه آن را پذیرفته اندمن منطقی دیدم که وقتی چیزی را باور نکنم ، واردِ زندگی ام نمی شودو واقعا با این همه کُشت و کُشتار و مرگ و میر و تلفات ، باور کنید من حتی یک سرماخوردگیِ ساده نگرفتمو اصلا از نظر ماسک و …. رعایت نکردم ، این مثال یک منطق شد برایمو ذهن را قانع کردم.کنترلِ ذهن یعنی قانع کردنِ ذهنتنها راه قانع شدنِ ذهن ، با منطق برخورد کردن با آن است.من از اُستاد فرا گرفتم که :وقتی شرایط سخت استبر می گردم به کمی عقب تر که چه دلیل و چه اتفاق و چه چیزی بوده که الآن ناراحت یا نگران شده ام و ریشه را پیدا می کنم ، وقتی که ریشه را پیدا می کنی ، و آت را با گفتگو و بحث های درونی ، منطقی می کنی ، در واقع تو یک پله بالاتر از ذهن رفته ای و به خودِ پیشرفته ات ، متصل شده ایممکن است در طولِ روز یکبار موفق به انجام این کار شویولی وقتی رفته رفته ، این کار و روحیه ات برایت مهم باشددر طول روز اینگونه به یادآوردن برایت بیشتر می شودو کار به جایی می رسدکه هیچ گاه بی جهت نگران یا نااُمید یا افسرده نمی شوی و همیشه حالتِ طبیعی داری.من با تمرینِ دائمیِ ستاره قطبی ، خیلی خوب تونستم ،ذره ذره ذهن را کنترل کنمو یاد بهتر بگویم که :تونستم ذره ذره یک احساسِ خوب مداوم را در خود نهادینه کنماین تمرین ، خیلی کاربردی استو نه تنها ، ذهنِ تور را کنترل می کندبلکه تو را هر روز ، کارُ و بار و زندگی ات را ، روغن کاری می کند.و اگر این تمرین به دور بیفتدتا بی نهایت می توانی ، بروی.شرحِ تمرین را با عشق ، با نشاط و با حالِ خوب می نویسم ، همان طوری می نویسم که مرا در جاده یِ زیبایِ آسفالتی ای قرار داده که صوت صوت زنان در حرکتمجاده ای که هم مسیرش بهشت است و هم انتهایشو می دانم که در مسیر درست ،ضمن اینکه دارم از مسیر لذت می برم ، به سمت خواسته ها در حرکت هستماین تمرین ، در ابتدا نشانت می دهد که دست از فکر کردن به هر آن چه که کُمکت نمی کند ، برداریچون آن چیزی که افکار ما را پراکنده کرده است ، تمرکز بر خیلی از چیزهادر طولِ روز است :مثل :تمرکز بر فرزندتمرکز بر همسرتمرکز بر شبکه هایِ اجتماعیتمرکز بر مقایسه خود با دیگرانتمرکز بر کار و بارِ دیکرانتمرکز بر بیماریتمرکز بر رسانه هاتمرکز بر گفتگو و بحث هایِ طولانی با دیگرانتمرکز بر هر آن چه در بیرونِ توستاما این تمرین به من آموخت که :اگر قرار بر تمرکُز است ، تنها بر خود ، تمرکُز کن۱.یعنی وجود و فرکانسِ خود را ارزشمندتر از این می دانی که ساعت ها ، فیلم نگاه کنی و آخرش هیچ و هیچ ، بلکه ندایِ درونی سر می زنی که من تنها باید رویِ خود کار کنم.۲.یعنی وجود و فرکانسِ خود را ارزشمندتر از این می دانی که با دیگران ، با همسر ، با فرزند و…. جر و بحث و گفتگوهای اضافی انجام دهی ، بلکه ندا سر می دهی که من تنها روی خودم کار می کنم.۳. یعنی وجود و مَدارِ خود را ارزشمندتر از این می دانی که بخواهی ، خود را تحتِ نظر پزشک و … قرار دهی ، بلکه ایمان داری که من تحتِ نظر و موردِ تاییدِ پروردگارم هستم .۴. وجودِ ما ارزشمندتراز این است که بگذاریم بیماری باور کند ، غم باور کند ، نگرانی باور کند ، کمبود باور کند ، محدودیت باور کند ، تمامِ این ها مُعضلات و خار و خاشاک هایِ ذهن هستنداین تمرین به همین صورت هر روز خالص ترت می کنداین تمرین تمرکزت را فُشُرده تر می کند و مانندِ ذره بین ، بر سرِ خواسته ها و احساساتِ خوب ، می تابانداین تمرین از همان اول صُبح ، تو را روانه یِ جاده یِ مستقیم می کنداین تمرین از همان اول صُبح تو را جمع و جور می کند و تو را در زمینه یِ تمرکز ، تعلیم می دهداین تمرین ، روزها را ساده تر و سهل تر و روانتر می کنداین تمرین هم دانشِ تمرکز را به تو می دهد و هم بینشِ تمرکز و توجه را در تو افزایش می دهداین تمرین تو را آگاه می کند که تنها رویِ خدا حساب کنی ، راهنمایی ات می کُند که هیچ نیرویی در بیرون میست که بخواهد مانع یا درمانگر یا شفابخشِ تو باشد ، بلکه می گوید که ، ابزار و مواد اولیه و دستگاهِ خلق ، تنها و تنها ، خودت هستیاین تمرین آرام آرام پاشنه هایِ آشیلِ تو را ضعیف می کند و سیمانِ باورها را سُست می کنداین تمرین به تو نشان می دهد که اگر به تضاد و ناخواسته ای بر خوردی ، از نیرویِ آن به نفعِ خود استفاده کن و به تو می فهماند که : تنها آن زمانی که با ناخواسته ، مُوافقت کنی ، خواسته واردِ زندگی ات می شود

      شروع کنشروع کن که قرار است :قُدرتِ خالق بودنت را مُشاهده کنیقرار است بر تمامِ آن نجواهایِ ذهن پیشی بگیریقرار است که بر تمامِ آن جمعیتِ سیاهی لشگرِ نجواها ، تفرقه بیندازیقرار است که افکار را ببینی ،و با تصمیمِ خودت ،هر جوری که دوست داری ،مسیر و خواسته را انتخاب کنیقرار است :*فرصتی برایِ نفرت ها و کینه ها و خُصومت ها باقی نماند ، فرصتی برایِ غم و نااُمیدی ها باقی نماند ، قرار است که یکپارچه ، خود برای خود شویماین تمرین به ما یاد می دهد که :قبل از اینکه به خواسته ای برسیم ، احساس کنیم که رسیده ایم ،دقیقا مانند انعکاسِ صدا ،وقتی که در کنار کوهی می ایستید و بانک بر می آورید ،جوابش سریع به شما بر می گردد ، شک ندارید که جوابِ همان صداست ، نیازی نیست که شُما با آن صدا همسفر شوید ،خواسته ها نیز چنین استاین تمرین ما را آموزش می دهد که گلبانگ را بر آوریمو جواب را احساس کنیمو از مسیر لذت ببریم.این تمرین باعث میشه که شما کمتر به حواشی بچسبید و بیشتر به اصل بچسبیدباعث می‌شود که آرام آرام آن ترمزها و موانع برداشته شود و چرخ زندگی زیبا بچرخدباعث می‌شود که آرام آرام از از سدِّ پاشنه‌های آشیل خود گذر کنیداین تمرین ، باعث می شود که با چیزی که هست ، درگیر نشوید ، بلکه بیشتر بصورت حالِ خوب ، درگیر چیزهایی که می خواهید ، می شوید

      تمرین:

      صبح می شوداز خواب که بیدار شدیدر دفترِ خود چند خواسته را بنویس که متعلق به همان روز باشدخواسته هایی که فاصله یِ فرکانسی با آن نداشته باشیخواسته هایی که باور پذیر هستندخواسته یا خواسته هایی که احساس می کنی اگر صورت بگیرد ، خوشحالت می کندمثلا من در روز اول که از خواب بیدار شدمدفتر صد برگ رو برداشتمبالای آن تاریخ همان روز را زدمو سه تا خواسته نوشتم۱. خدای عزیزم دوست دارم امروز بارها و بارها به سمتِ چیزهایِ خوب بیندیشم و احساسم خوب باشد۲. خدای عزیزم دوست دارم امروز ، دو تا از مشتری هام زنگ بزنند۳‌ خدا جونم خوشحال میشوم که امروز دو صفحه مطالبِ زیبا با احساسِ خوب ، بنویسم.در حدِ ۱ تا ۲ دقیقه چشم خود را ببندید و ذهن را در فضایِ همین چند خواسته ببرید و خود را در متنِ انجام آن قرار دهید ، یعنی شاید بعضی وقت ها به ۳۰ ثانیه هم نکشدباور کنید در اولین روزِ این تمرینبه طرز شگفت انگیزی از صبح تا شب ساعت ۱۰ یعنی وقتِ شام ، ذهنِ من فقط به زیباییها ، رویاهای خوب ، پَرسه می زد ، تصور کن شخصی که آن همه پراکندگی ذهن داشت ، در همان روز اول این تمرین جوری شده بود ذهنم که انگار هر ۶۰هزار جرقه یِ فکریِ طولِ روزِ من تنها به سمت احساسِ خوب هجوم می بردندالآن مدتی اشت از آن روز می گذردو تصور کن ذهنِ من عادت کرده است که فقط از زیباییها بگوید ، یا بنویسد ، یا بیندیشد ، یا احساس کندکاملا راه کنترلِ ذهن را فرا گرفته امکاملا می دانم که هیچ اتفاقی بصورت اتفاقی برایم رُخ نمی دهدکاملا می دانم فردا چه طور حال و روزی قرار است تجربه کنمکاملا مُسلط شده ام که درگیرِ شرایط کنونی نشوم ، چون سود و منفعتی به من نمی دهدتصور کن در همان روز اول من تنها به سمت تحسین و شکر و سپاس و احساس خوب به شکل های مختلف ادامه دادم و نه تنها چندتا مشتری به من زنگ زد ، بلکه مشتری هایی دیگر پول به حسابم واریز کردند که اصلا یادم رفته بود من به آنها جنسی فروخته اموقتی این قضایا را در همان روز اول دیدمدرک کردم که این قانون و این تمرین مرا متحول و دگرگون می کندبعداز مدت ها از گُذر این تمرین من :مسلط شدم به اینکه اصلا وارد هیچ بحثی که کمکی به من نمی کند نشوممسلط شدم که اصلا لزومی نمی بینم وارد شبکه های اجتماعی شوم ، چون درک کردم قهرمان خودم هستم ، شبکه های اجتماعی خودم هستم ، اخبار اصلی ، حالُ و دلِ خودم است ، موضوع اصای خودم هستم.واقعا مسلط شدم که در هر جمعی ، در هر شرایطی اگر حرف بزنم ، چیزی بگویم که کمکم می کند ، چیزی بیندیشم که به نفعِ احساسم استمُسلط شدم که احساسِ خوبِ دائمی ای که با خود دارم ، بهشت را برایم ساخته و آماده کردهمُسلط شدم که همیشه روی خود کار کنم ، آن هم نه با زجر و برنامه ریزی فُشرده ، بلکه با عشق ، با آرامی ، با نرمی ، با لطافت ، با ایمان ، با نوشتن ، با گُفتن ، با حِس کردن.ادامه تمرینشب ، هر وقتی که هیچ کاری نداریدفتر را باز می کنیاول اینکه اصلا یادت رفته که صبح چه در خواست هایی از خداوند کرده ای ، بعد درخواست ها را نگاه می کنی ، آنهایی که انجام شده ، تیک میزنید ، و آرام آرام و با عشق ، هر اتفاق خوبی که در طول روز برایت رُخ داده را زیر آن می نویسیداین تمرین کاری با من کردکه ظرف چند ماه ، همسری که یک ریال پس انداز نمی کرد ، چند ماه بعداز گذشتِ آن تمرین ، چندین حساب باز کرد و هر کدام ده ها میلیون پس انداز کردهجالب آنجاست که من روی خودم کار می کنم ، و بیشتر از آن روی خود کار کردن ، موجی از تغییرات در همسرم ، رُخ داده است ، بدون اینکه یک درصد پی برده باشد که من این تمرین را دارم انجام می دهمبدونِ اینکه من صحبتی در مورد پس انداز و …….داشته باشموقتی این تمرین ساده را انجام دهیدو از آن لذت ببریدبه قولِ اُستاد ، همانند یک برف که به شکل بهمن درآمده ، تغییرات و زیباییها و اتفاقاتِ خوب تو را فرا می گیرد.این تمرین که یواش یواش ، تو را تنظیم می کند ، نشانت می دهد که تکامُل چقدر لذت بخش استیاد می دهد که تکامل ، همان چیزهایِ ساده ای که خوشحالت می کند ، استیاد می دهد که نه تنها ذهنت کنترل شود ، تک تک ساعاتت کُنترل می شود ، زندگی ات کنترل می شود ، افکارت کنترل می شود ، بدونِ اینکه نیاز به ابزار و جا و مکان خاصی داشته باشی ، فقط نیاز است که تنها خودت کارگردانی کنی

      هر جا که احساس می کنم ، اوضاع بر وفق مراد نیست ، اُتوماتیک وار سریع متوجه می شوم که این کارِ ذهن است ، به محض این توجه ، به خواسته ها و مسیر لذت بخشی که در روبرویم است نظاره گر می شوم و به یاد می آورم ، می شود که بزرگتر از ذهن شُد ، می شود که دستش را از صحنه یِ زندگی ات کوتاه کرد و اجازه یِ هُنرنمایی به آن نداد ، می شود که تنها خدای درون را خدای زندگی خود بدانیم ، وقتی بیماری را پذیرفتی ، یعنی ذهن را خدای خود کرده ای ، وقتی نگرانی و غم و اندوه را به خود راه دادی ، یعنی ذهن را سُلطان خود کرده ای ، نگذاریم که در نهایت ، ذهن مرگ را بر ما تحمیل کند ، دوست دارم که با فرماندهیِ باورهایِ متصل به منبعِ خویش ، مرگ را تجربه کنم ، نه ذلت شدن در دامِ ذهن ، یک بار برای همیشه به شیوه ای دیگر که متفاوت با بدنه یِ جامعه است ، باورسازی کنیم ، و خود را از مکتبِ ذهن بیرون بیاوریم ، و از این تمرین آرام آرام ، ذهن را اسیرِ خویش کنیم

      تا وقتی که ابراهیم ، بر اسماعیل تمرکز داشت ، او را از دست می داد ، و دقیقا همان لحظه ای که تمرکز را از او برداشت و بر منبع و خُدایِ خویش گذاشت ، اسماعیل به او بازگشت.

      آن زمانی که یعقوب ، مُدام بر یوسف تمرکز داشت ، مدام از او دورتر و دورتر می شد ، و دگرگونی زمانی آغاز شد که خداوند را بر همه چیز ترجیح داد ، هم بینایی به او باز گشت و هم پسرانش.

      وقتی که بیشترِ تمرکزِ ما بر حواشی و غیرِ منبعِ خود است ، دائم از خواسته ها دور و دورتر می شویم ،هر روزی که می گذرد و ما روی خود کار می کنیم ، اصل را از فرع بهتر تشخیص می دهیم و این باعث می شود که تمرکُزِ و کنترلِ ما آزادتر شودچون ذهن را آموزش داده‌ایم که بیشتر به سمت چیزهایی که می‌خواهد ، خود را هدایت کند.

      وقتی که یاد گرفتیم احساس خوب را در خود نهادینه کنیم ، یعنی اینکه خلاها را پر کرده‌ایم ، خلا ها وقتی که پُر کنیم ، نوع نگاه خود را کنترل کرده‌ایم ، وقتی که درک کنیم تفاوت کسی که دائم شاداب است و آن کسی که شاداب نیست ، تنها ارتعاشات آنها است ، نه تفاوت در داشته‌ها و دارایی‌ها ، یاد می‌گیریم که را خود را جدای از داشته‌ها و خواسته‌ها ببینیم ، یاد می‌گیریم که چه زمانی دارایی باشد و چه زمانی که نباشد ، احساس خوب همیشه بر ما حاکم باشد ، اگر احساس خوب را در خود حاکم نکنیم ، مجبوریم نظاره‌گر کسانی باشیم که احساس خوبی دارند ، اگر نگرانی و غم و ذهنیت فقر را در خود حفظ کنیم ، مجبوریم که نظاره‌گر کسانی باشیم که شاداب و ذهنیت ثروتمندی دارند ، اگر احساس خوب را در خود کنترل نکنیم ، مجبوریم که هیچ کنترلی بر ذهن خود نداشته باشیم و اگر بفهمیم که احساس خوب ، نیاز به هیچ ابزاری ندارد ، فقط نیاز به خودمان داریم ، کلید کنترل ذهن را پیدا کرده‌ایم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 33 از 7 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم