گام ۲۲: روش لاغری سریع

سلام استاد و دوستای خوبم 

 مژگانم مادر شاد مثبت خوش شانس 

 روز نهم از ماه دوم حضورم در این بهشت لاغری جسم و تجلای روح

من نیازی به قسم و آیه خوردن نمی‌بینم که  کسی بخواد حرف مرا و نتیجه لاغری من را باور کند یا نه 

بهر حال جدای از نه کیلو کاهش وزنی که در این چهل روز حضورم دراین بهشت، خدا و دوره های بینظیر استاد روشن نصیبم کرده و الان چندین سایز لاغر شدم و تقریبا سایز ۴۶ هم داره برام آزاد میشه به نتایج خیلی عالی تری در زندگیم رسیدم که دوست دارم با شما قسمتی ش رو در میان بگذارم 

از وقتی اومدم اینجا حال دل من خوب شده آرامش عجیبی از درون درون من رخ داده که نمیدونم چطوری این حال خوبم رو براتون توصیف کنم که درکم کنید 

تا قبل اینجا من هر روز پیگیر اخبار بد منفی سیاست و جنگ و کشت و کشتار بودم خوب خوبش پیگیر پیج های آشپزی و عمو روحی و مستر تیستر بودم که همش تو من ولع خوردنم رو بیشتر میکرد یعنی من با حرف استاد تا 

الان صد تا پیج رو تو اینستا آنفالو کردم که به من حال من تزریق میکردند حتی کلی از افراد سمی که با کامنتاشون و انرژی منفی شون حالمو بد میکردند اونا رو هم از پیجم انداختم بیرون 

نه تنها از پیجم بیرونشون کردند جالب اینجاست که از زندگیم هم دورشون کردم و ازون مهمتر از ذهنم فکر کردن به این افراد سمی دور و برم رو هم بیرون کردم  یکی ازین افراد سمی خواهر شوهرم بود که خیلی فکرم رو مشغول کرده بود 

نتیجه چی شد 

یهو دیدم من چقدر آروم شدم چقدر احساسم خوب شده چقدر آدمای خوب مدام سر راهم قرار میگیرند که بهم روحیه و انرژی مثبت میدم

حتی اینستاگرام هم طبق روال خودش شروع کرد پیج های رقص آواز شادی خیام مولانا پیجهایی که از بیداری درونی حرف می‌زدند رو بهم پیشنهاد فالو کردن داد و من اینا رو بجای قبلیا فالو کردم 

یهو دیدم عه من چقدر رفتارم تو خونه با همسرم با پسرم بهتر شده الان شبی نیست که پسر نوجوان ۱۵ ساله ی من بدون اینکه منو بعد مسواک شبانه ش ببوسه به رختخواب بره 

روزی نیست که همسرم وقتی پیش منه هی  قربون صدقه ی من نره 

یهو چه اتفاقی تو روح و جسم من افتاد که نزدیک ترین کسانم هم اینهمه روابطشون یا من خوب شد 

قطعا من یه تغییر بزرگ درونی کرده بودم و خودم بجز دیدن تغییرات جسمی  هر روز خودم تو آینه و تغییر سایزم ،متوجه تغییرات بزرگ درونیم شده بودم 

نمی‌دونستم چه اتفاقی افتاده 

اولین کاری که کردم تو پروفایل اینستا نوشتم تولدی دوباره در ۴۳ سالگی 

آره عجیب بود مثل یه انسان تازه متولد ،من جدیدی در من شکل گرفته بود عجیب بود ولی واقعی

صبحا چرا من اینقدر شاد و با لبخند و حس شکرگذاری درونی بیشتر از خواب پا میشدم چرا اینقدر خواب راحت تر با کیفیت تری رو تجربه میکردم نمیدونستم چی شده

از خوب پا میشم چند دقیقه ای به نور تابیده به تختم خیره میشم لبخند میزنم و خدا رو نه زبانی و نه الکی بلکه از درون شکر میکنم 

از بالشت از رختخواب از صدای پرنده ها و گنجشک ها لذت میبرم قهوه ای برای خودم آماده میکنم و لذت خوردن اون قهوه در حال گوش دادن فایلهای استاد روی دوچرخه م  چقدر  دلنشین تر شده 

چه اتفاقی در من رخ داده و این چه کسی در درون منه که الان بیدار شده 

و از کوچکترین نعمت‌هایی که خدا قبلا بهم داده بود ولی من نمی‌دیدم و شکر وجودیش رو بجا نمی آوردم الان اینقدر بیشتر لذت میبرم از داشته هام تو زندگی با همه ی کم و کاستی هاش خدا رو شکر میکنم 

من خیلی اهل طبیعت گردی ام و همسر و پسرم هم پایه اند 

ولی برام جالب بود این جمعه که رفتیم طبیعت طبق معمول  نوع نگاهم به طبیعت و هر چیزی تو بیرون فرق میکرد همه چیز با لذت و شکرگذاری بیشتری همراه بود 

چه اتفاقی چه معجزه ای در درون من در ذهن من رخ داده که من الان با کوچکترین چیزها اینقدر شاد میشم

 اینقدر عمق و کیفیت لذت بردن من از زندگی بیشتر شده 

من گاهی اوقات تو تنهایی تو خونه هیچ کاری نمیکنم فقط می‌شینم یجا و به خدا فکر میکنم ارتباط میگیرم تو سکوت مطلق 

و یهو چنان نور و آگاهی های جدیدی برام روشن میشه که نگووو نمیتونم با کسی ازین چیزها صحبت کنم 

میترسم فکر کنند من دیوونه ای چیزی شدم 

من دنبال چی بودم اینجا و یهو به چه چیزهای ارزشمندی رسیدم فکرو ذکر من آب کردن چند کیلو چربی بود که بارها و بارها کمش کردم ولی نتوانسته بودم حفظش کنم 

من هنوزم نمی‌دونم چطور شده که من میلی دیگه به خوردن بستنی و شیرینی و هله هوله کرانچی و پفک و غیره ندارم 

من آدمی بودم که تا آقاهه فروشنده سفارش شیر پسته ی من رو آماده کنه اون وسطا یه بستنی زیر دستگاهی می‌خوردم یعنی در این حد شکمو بودم و مدام دهان من تو خونه باید می‌جنبید و همش باید یه چیزی کنارم می‌بود که بخورم حتی یه مدت تخمه رو میشکوندم ولی مغزش رو در میاوردم و نمی‌خوردم که بیشتر ازین چاق نشم و جمعشون میکردم ولی اون عادت بردن یه چیزی به دهانم رو با تخمه شکوندن انجام میدادم که بیشتر ازین چاق نشم 

و حالا من چهل روزه لب به بستنی ،نون خانه ای تخمه پفک کرانچی چیپس نوشابه و کلا هله هوله نزدم 

چطوری اینهمه تمایلات من تغییر کرده خودم هم نمی‌دونم

 فقط  خودمو رها کردم تو این رودخونه ی آگاهی و هر جا ببره من با ذوق و شوق همراه این رودخونه  میرم 

این مسیر برام لذت شادی آرامش آورده در کنار لاغری که آرزوی همیشگی من بود و فکر میکردم این لاغری و لاغر موندن سخت ترین کار دنیاست و حالا یکی بمن فهمونده که لاغر شدن با ذهن ناخودآگاه آسانترین کار دنیاست 

اینهمه دوست جدید با فکر و آگاه و انرژی مثبت خدا سر راهم تو گروه تلگرام آورده که هر کدومشون یه چیز جدیدی هر روز بمن یاد میدن یکی شیک غذا خوردن رو بمن یاد داد یکی نقش بازی کردن یکی برخورد با محبت با همسر یکی تیکه تیکه و خورد کردن کارهای مشکل به قطعات کوچک یکی از مولانا برام شعر خوند یکی از خلوتگاهش برام فیلم فرستاد  اینهمه چیزای خوب خدا سر راهم قرار داده

مهمترین دستاورد این مسیر لاغری پایداریشه برای همیشه لاغر میشی و موندگاره این خیلی برام مهمه

فقط میتونم بگم خدایا شکرت اینم یه معجزه ی دیگه تو زندگی من خوش شانس هست 

امیدوارم منم بتونم تو زندگیم برای کسی  مفید باشم و خیرم به کسی برسه

سلام شهربانو جان 

خیلی مختصر و مفید دستاوردها رو نوشتی دمت گرم رفیق 👏 👏 👏 

سلام الهام جان 

چقدر حرف دل من تو نوشته های زیبای تو بود انگاری که تو همون منی 

حرفای تو تک تکشون حرفای منم هست 

چقدر قشنگ و پر احساس حرفای دل منو زدی رفیق 

اشکم درومد

سلام زهرا جان 

چقدر نکته ی تازه ای رو با مثال قشنگی برام روشن کردی

اینکه همه ی انسانها اثر انگشت متفاوتی از هم دارند حتما در مورد ذهن آنها هم صدق می‌کنه

تا الان هیچ وقت به این موضوع اینقدر دقیق نگاه نکرده بودم مرسی 

در مورد کاهش درد ها راست میگی منم شبا همش گزگز پا داشتم و کمر درد بدی 

نمی‌دونم چرا فراموش کردم اینا رو تو کامنت خودم بگم 

انسان فراموشکاره و خیلی زود یادش می‌ره چه دردهایی از این اضافه وزن می‌کشیده و الان اونا نیستند