0

گام ۴۱: روند لاغر شدن من

روند لاغر شدن
اندازه متن

سال ۱۳۹۳ که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفتم هر بار کتاب یا مطلبی مطالعه می کردم که نویسنده از خودش درباره موفقیت مثال زده بود دوست داشتم من هم در زندگی به سطحی از موفقیت دست پیدا کنم که بتوانم از خودم مثال بزنم.

در آن زمان حتی تصور اینکه این روز فرا خواهد رسید را نداشتم.

اما به لطف خدای مهربان امروز با افتخار می توانم درباره روند لاغر شدن از خودم مثال بزنم تا برای دیگران الگوی انگیزاننده برای لاغر شدن باشم.

روند لاغر شدن من

امروز که در حال نوشتن این متن برای فایل آموزشی در مسیر لاغری من هستم نه تنها درباره خودم صحبت می کنم بلکه تصویری از دوران چاقی ام را بعنوان سند موفقیتم به نمایش عموم قرار داده ام.

لاغری با ذهن رضا عطارروشن

این طریق مثال زدن از خود فراتر از آنچیزی بود که سالها در کتاب موفقیت خوانده بودم.

مستندهای زیادی درباره افراد موفق تماشا کرده ام و زندگی نامه های آنها را مطالعه می کنم اما نکته جالب توجه این است که کمتر پیش می آید فرد موفقی درباره خود و روش موفقیتش صحبت کند یا دوره های آموزشی برگزار کند.

معمولا افرادی بعنوان گزارشگر به سراغ آنها رفته و درباره چگونه موفق شدنشان با آنها گفتگو می کنند درحالی که بیشتر تمرکز و توجه آنها به سختی هایی است که فرد در مسیر موفقیت خود با آنها روبرو شده است.

از نکات جالب توجه درباره روند لاغر شدن من این است که هرگز درباره شکست یا سختی های روند لاغر شدن توضیح نداده ام نه به این دلیل که نخواسته ام درباره شکست هایم صحبت کنم بلکه به این دلیل که در مسیر موفقیتم هرگز شکست نخورده ام که بخواهم درباره آن توضیح بدهم.

مسائلی که در مسیر لاغری با ذهن سپری کرده ام به هیچ عنوان در مقابل مسائل و مشکلاتی که در ۳۵ سال چاقی با آن مواجه بودم هیچ نبود که قابل صحبت کردن باشد.

روند لاغر شدن من همواره با موفقیت و روند لاغرتر شدن بوده است و عقیده دارم این تنها مسیر موفقیتی است که فردی که آن را طی کرده است هرگز شکست نخورده است و توضیحی درباره مشکلات و سختی های مسیر به یاد ندارد که درباره آنها توضیح ارائه دهد.

آموزش لاغری با ذهن
آموزش زبان لاغری

آموزش زبان لاغری

از زمانی که بعنوان مدرس لاغری با ذهن مشغول تهیه و آموزش دوره های شگفت انگیز لاغری با ذهن به علاقمندان شده ام تمام سعی من این بوده است که افرادی که قدم در مسیر لاغری با ذهن می گذارند هرگز طعم شکست و ناکامی را تجربه نکنند.

اگرچه افرادی در این مسیر لیز خورده و ممکن است مدتها آن را رها کنند اما هرچقدر که زمان ببرد دوباره به این مسیر برگشته و لاغری از طریق قدرت ذهن خود را ادامه می دهند.

از نظر من لیز خوردن افراد در مسیر لاغری با ذهن شکست محسوب نمی شود بلکه فرصتی برای کسب اطمینان بیشتر برای تاثیرگذار بودن لاغری با ذهن است.

بارها در نوشته افرادی که لیز خورده و از مسیر یادگیری خارج شده اند خوانده ام که بعد از مدتی که دوباره به این مسیر برگشته اند با اطمینان و شور و اشتیاق بیشتری مسیر لاغری با ذهن را ادامه داده اند.

از شگفتی های آموزش های روند لاغر شدن من این است که اگر فرد حتی یک یا دو جلسه آموزشی را مشاهده کند هرگز نمی تواند از مسیرهای معمول جامعه برای لاغر شدن اقدام کند.

اگر وسوسه شده و از روش دیگری برای لاغری استفاده کند خیلی سریع متوجه اشتباه بودن مسیر خود می شود و با اشتیاق و انگیزه بیشتری به مسیر لاغری با ذهن برگشته و مسیر خود را ادامه می دهد.

مسیر لاغر شدن من، شرح حالی واقعی و مستند درباره مسیری است که از چاقی تا لاغری پیموده ام. مسیری که درباره تک تک قدم های خود در این مسیر در فایل های متعدد توضیح داده ام.

مسیری که اگر هر فردی که اضافه وزن دارد با اشتیاق و اطمینان قدم در این مسیر گذاشته و سعی کند به آنچه گفته شده است عمل کند، چه بخواهد چه نخواهد لاغر خواهد شد و از آن مهمتر لاغر خواهد ماند.

روند لاغر شدن من نه تنها مسیری شگفت انگیز برای رهایی از چاقی است بلکه سبب می شود فرد از هر موضوعی که در زندگی موجب ناراحتی و رنج و اندوه او شده است رها شود.

رهایی از اضافه وزن، بهانه ای برای رهایی از هر موضوعی است که در ذهن و قلب ما سنگینی می کند.

خداوند را سپاسگزارم که در مدت حیاتم در دنیای مادی توفیق تغییر جسم و زندگی خودم را پیدا کردم و توانسته آنچه باعث تغییر و تحول زندگی ام شده است را تحت عنوان مسیر لاغر شدن من با دوستانی که علاقمند به تغییر هستند به اشتراک گذاشته و شاهد موفقیت دوستانم باشم.

خواندن توضیحات ساکنین سرزمین لاغرها درباره موفقیت خود با استفاده از آموزش های سایت تناسب فکری زیباترین و ارزشمندترین نوشته های دنیا برای من است.

نتایج دنبال کنندگان روند لاغر شدن من

چقدر برای من این مقایسه کردن رفتار افراد چاق و لاغر خوشایند هست و لذت میبرم و از وقتی در دوره ها هستم همیشه کنجکاو رفتار اونها هستم و خود من به شخصه همیشه به رفتار چاقها و لاغرها و حتی به  تفاوت اونها در خرید کردن در هایپر مارکتها نگاه میکنم (که دیدم استاد هم در فایلی به همین موضوع اشاره کردن ) و یا به تفاوت سفارشات اونها در رستورانها و خلاصه هر جا که در اطرافم باشن به اونها توجه میکنم و کلی برام درس داره و خیلی از این کار  لذت میبرم.

حتی در جمع بارها به طرز تفکر اونها در مورد  مواد غذایی و … توجه میکنم و میبینم که چقدر افکار اون چاق و لاغر با هم متفاوت هست و در دلم میگم ببین اینه تفاوت جسم شما  به خاطر تفاوت در قدرت افکار و باورهای شما هست  معمولا افراد چاق کلی دلیل و توجیه برای چاقی خودشون دارن و کلی تعریف از مواد عذایی دارن اما متناسبها اینطور نیستن … .

خیلی خوبه همین جا منم در مورد تغییرات خودم بگم که اینقدر کمتر از گذشته ی خودم میخورم که یه جاهایی که یادم میاد قبلا چقدر میخوردم وحشت میکنم و فکر کنم اگر حالا بخوام به  اون مقدار گذشته بخورم واقعا نتونم و حالم بد بشه و یا فشار شکمی داشته باشم.

به قول یکی از دوستان معده ی من انگار در گذشته بخش بخش بود یه جاهاییش مخصوص میوه بود و یه حاهایی مخصوی غدا و  یه حاهایی مخصوص دسر روی سفره و یه جاهایی مخصوص شیرینی بعد از غذا و یه جاهایی مخصوص چایی و خلاصه کلی از این چیزها  بود.

ولی در حال حاضر معده ی من  انگار یک بخش داره من میتونم یا غدا بخورم یا میوه یا شیرینی و …. باید انتخاب کنم و بخورم و  حالا اگر بعد از مدتی  (حالا کم یا زیاد )دوباره گرسنه شدم در هر زمانی بود  دوباره میخورم و این برای من خیلی جالبه پس در گذشته چطور بودم و اما حالا چطور هستم ؟؟

تفاوت افکار و رفتار چاق و لاغر

استاد چقدر به نکته ی قشنگی اشاره کردین که این فرد متناسب در مهمونی شما باید فکر میکرد که در طول روز چی میخوره و بعد به شما بگه.

ولی اگر از فرد چاقی بپرسی چی میخوری خیلی راحت میگه در چه ساعتی به چه مقداری از غدا مصرف میکنه چون سالها در این افکار غوطه ور هستن مثل گذشته ی خود من که سالها به خاطر رژیمم میدونستم طبق برنامه چند قاشق برنج با چند قاشق خورشت و یا چه مقداز نون با چه مقدار گوشت باید بخورم تازه جابه جا میکردم اونها رو حساب و کتاب میکردم.

اگر مهمان بودم و یا میخواستم به رستورانی برم کلی برنامه ریزی میکردم که چی بخورم چی نخورم که چاق نشم و خلاصه همیشه در گیر خوردنم بودم و فکر میکردم این درسته و من رو لاغر میکنه در حالی که خواهر خودم به راحتی هر چیزی رو در هر مقدار دلخواهش که میخواست میخورد و لاغر هم بود و تازه من رو مسخره میکرد و میگفت بس که تو حساسی در خوردن چاق هم میشی.

نتایج هنرجوی روند لاغری من

از وقتی در این راهم صد درجه تغییر کردم. هر وقت میلم باشه میخورم، نباشه نمی خورم. مقدارش هم که بستگی به نیاز جسمم داره.

یه روز چند قاشق بیشتر می خورم و یه روز کمتر و اصلا حساب و کتاب نداره و نمیشمارم که ببینم چقدر خوردم فقط تمرکزم بر روی نیاز جسمم هست که به فشار شکمی نرسم و قبل از اون خوردنم رو کنار بزارم همین.

چون واقعا رسیدن به این حالت برای من آزار دهنده هست و از اون متنفرم و هر وقت اینطور بخورم احساس میکنم در شان یک انسان رفتار نکردم.  

اتفاقا چند وقت پیش خانه مادرم بودم که دیدم خواهرزادم که ایشون هم دقیقا مثل خود اون دوران من عاشق چیبس و پفک و کرانچی هست با کلی چیبس و پفک وارد شد و چون من اون موقع ها هر شب باید میخوردم حتی وقتی رژیم بودم به زور از خوردن هر شب اونها می گذشتم و در نهایت شاید آخر هر هفته مقداری می خوردم و یا خلاصه در جایی چند بار میخوردم چون من در اون دوران برای هر تفریحم و حوصله سر رفتن و یا مهمانی و یا … باید از این نوع خوراکیها تهییه میکردم و میخوردم.

اما الان واقعا مثل اون موقع ها میلم نمیشه و اگر نباشه من نمیخورم و هوس نمیکنم و حالا اگر باشه و واقعا جا داشته باشم میخورم. اما ایشون که مقدار زیادی هم تپل هست با کلی پاکت هله هوله وارد شد و شروع به خوردن انواع اونها کرد و من سیر بودم و نخوردم نه که بترسم نه اگر سیر باشم که هیچ چیز نمیتونم بخورم و اگر که گرسنه باشم هر چیزی بخوام به راحتی میتونم بخورم.

خلاصه لب نزدم و میدیدم که ایشون چطور با حرص و ولع میخوره خصوصا که همیشه از طرف پدر و مادرش می شنوه که نباید بخوره انگار حریص تر هم شده و همه رو به تنهایی خورد.

اتفاقا همونجا بود که گفتم ببین اصلا بحث چاقی و لاغری و و کالری و این حرفها  نیست چون من در ابن راه آزادی کامل دارم ولی من دیگه آنقدر مشتاق خوردن اونها نیستم و میل به خوردن اونها ندارم اونم در این حجم زیاد که ایشون خورد و کلا من  تغییر کردم و من دیگه دوست ندارم به این شکل رفتار کنم و بر حسب عادت همیشگی که عادت کردم این کار رو انجام بدم  رفتار کنم که و خودم رو مجبور کنم که  هر شب باید چیبس و پفک بخورم.

پرخوری کردن

لاغر پرخور یا لاغر متناسب

من نه رفتار اشتباه مبخوام نه افکار اشتباه میخوام که داشته باشم حتی اگر فرد لاغری باشم اما پرخوری داشته باشم بازم اون در نظر من ایده ال نیست و از رفتارهای اون شخص، حالم بد میشه که چقدر پرخوری میکنه و به خودش و جسمش داره اسیب میرسونه.

در واقع من متوجه میشم که چنین فردی رفتارهای اشتباه و اما افکار صحیح داره و در نهایت جسم صحیحی هم خواهد داشت و این نشان از قدرت ذهن ما انسانها  هست و نشون میده که اون ذهن من هست که  نتیجه رو برای من رقم میزنه.

پس افراد چاق که رفتار اشتباه به همراه افکار اشتباه دارن جسم نادرست و چاقی خواهند داشت که در زمان رژیم این افراد چاق میان رفتار خودشون رو دست کاری میکنن در حالی که افکار  اونها دست کاری نمیشه و چون قدرت افکار خیلی بیشتر از رفتار هست پس رژیم تاثیر همیشگی نداره و سریع ما دوباره چاق میشیم.

خود من که حتی تا وزن ۵۹ کیلو پایین  اومدم و ۳۰ کیلو کم کردم اما دوباره خیلی راحت داشتم هر ماه یک کیلو یک کیلو بالا میرفتم و چاق میشدم چون نمیدوستم که باید افکارم رو با رفتارم هماهنگ کنم و من ترس از خوردن و چاقی داشتم من کلی افکار نادرست داشتم و در نهایت من رو دوباره چاق میکرد.

من به خاطر اینکه بعد از ازدواجم چاق شدم و همیشه محدودیت داشتم و میخواستم به زور خودم رو لاغر کنم  کلی از مواد غذایی رو جرات نداشتم و هیچ وقت تجربه نکردم و تازه ۶ سالی هم بعد از بارداری دومم مداوم رژیم داشتم که خیلی از رفتارهای کم خوری و درست خود به خود در من هست و هنوزم آثارش رو همراهم دارم و نمیتونم مثل قبل زیاد بخورم.

من زمانی که تازه وارد سایت شده بودم اون اوایل دوست داشتم همه چی بخورم چون فکر میکردم آزادی یعنی خوردن همه چیز و  البته بگم که دوست داشتم همه چیز رو  تجربه کنم و چون در اون زمان خوردم حالا دوباره میتونم مثل دوران مجردی خودم بگم میلی به خوردن این چیزها ندارم و انتخاب کنم که نخورم یعنی بهشون رسیدم و بعد از اونها گذشتم و در محدودیت نیستم.

همین آزادی در خوردن باعث شده که بهتر رفتار کنم مثل دوران تناسبم رفتار کنم و واقعا این کم چیزی نیست و من با وجود تمام اون خوردنیها در اوایل ورودم به سایت که هر چیزی که میخواستم میخوردم حتی چیزهایی که سالها جرات خوردن اونها رو نداشتم  همه بهم میگفتن داری لاغرتر میشی و میدونستم جریان چیه و انصافا کلی ریزش سایز و وزن داشتم چون افکار من تغییر کرده بود و این نشان از قدرت ذهن من داره.

این  نشون میده همزمان قدرت افکار و رفتار من داشت تغییر میکرد و خصوصا قدرت افکار من بود که با ورودم به سایت تغییر کرده بود و نتیجه رو برای من رقم زده بود و همچنان هم میدونم اگر در مسیر بمونم و ادامه بدم نتیجه ی عالیتر  برای من رقم خواهد زد.

چقدر مثال زیبایی زدید که افراد چاقی در اطراف ما هستن که کم میخورن ولی هنوز چاقن و اگر ازشون بپرسی که چرا  اینقدر کم میخورین ولی چاقین؟

اونها هم میگن من نمی دونم چرا الان چاقم ولی خوب میدونم اگر بیشتر بخورم چاقتر میشم.

این نشون میده که افکارش چاق هستن و چقدر جالبه این افراد وقتی در موقعیتهایی مثل مهمانی و یا سفر و یا …. قرار میگیرن انتطار چاقی از خودشون دارن و واقعا هم چاقی رو تجربه میکنن و فقط به خاطر قدرت افکار هست.

یادم میاد در چند سال پیش قبل از آشنایی با سایت که در رژیم سنگین و سخت بودم به یک سفر سه روزه پیش دوستم هدایت شدم و من با هر بار خوردن یه شکلات و یا شیرینی و یا … میگفتم من چاق شدم خصوصا شب آخر با دوستم کلی چیبس و پفک خوردم و دیگه واقعا ترسیدم و به همه و خودم میگفتم من واقعا چاق شدم و وقتی اومدم شهر خودم و وزن کردم دیدم کلی وزن اضافه کردم و به مربی مبگفتم تو رو خدا ورزش سنگین بده که اینها رو آب کنم و همش ترس از چاقی و افکار بد داشتم و بالاخره چاقی رو هم جذب میکردم.

اتفاقا یه هم باشگاهی داشتم که کنار من می ایستاد و خیلی خیلی لاغر بود و برای چاقی میومد و وقتی حرفهای من رو می شنید تعجب میکرد و میگفت مگر در مسافرت چه اتفاقی میفته که تو چاق میشی؟ چرا من چاق نمیشم؟ و حالا متوجه میشم ایشون ذهن لاغری داشتن و  ذهن من پر از فرمولهای چاقی بود که من رو چاق میکرد یعنی اینقدر من اون رفتارها رو مرور میکردم که باعث میشد چندین کیلو اضافه کنم و این قدرت افکار هست.

اما من اینجا هستم که قدرت افکار و رفتارم رو تعییر بدم تا با اونها جادو کنم و جسم جدیدی خلق کنم.

یک جمله ی جادودیی رو در این فایل شنیدم که باید بارها به خودم بگم:

این مواد غدایی نیستن که قدرت چاقی من رو داشته باشن بلکه این قدرت افکار منفی و قدرت فکار چاق کننده ی من هست که من رو چاق میکنه.

پس مراقب افکارم باید باشم که هر فکری رو مرور نکنم و بعد باید مراقب باشم رفتار صحیحی داشته باشم تا با هم یک جسم متناسب و رویایی رو برای خودم خلق کنم.

(نوشته خانم فروغ عزیز در بخش نظرات)

✍️ تمرین آموزشی 📖

همه ما تجربه استفاده از برنامه های ورزشی و رژیمی برای لاغر شدن را داریم. برنامه ای به ما داده می شد که باید در طی یک هفته یا دو هفته طبق آن برنامه غذا بخوریم و ورزش کنیم و بعد از آن برای وزن کشی و بررسی نزد مشاور برویم تا ضمن بررسی عملکرد ما برنامه غذایی و ورزشی را تغییر دهد تا روند کاهش وزن ما ادامه دار باشد.

هرکی از برنامه های رژیمی استفاده کرده باشه تجربه تلخ سرزنش شدن بخاطر کم نشدن وزن یا سایز توسط مشاور یا تیم لاغری رو داره درصورتی که ما مطمئن بودیم طبق برنامه عمل کردیم اما حرف ما رو باور نمی کردند.

اکنون اگر می خواهید بدون ترس و نگرانی از سرزنش شدن بخاطر انجام ندادن دقیق برنامه لاغری خود با آرامش و احساس خوب لاغر شوید باید از روند لاغر شدن من پیروی کنید. روشی که سبب می شود تجربه ای متفاوت و سرشار از لذت و شادی به همراه لاغر شدن داشته باشید.

برای این منظور ابتدا محتوایی نوشتاری را مطالعه کنید، سپس ویدیوی آموزشی را ببینید و بعد از آن به سوالات مطرح شده به صورت شرح انشایی در بخش نظرات همین جلسه پاسخ دهید.

  • چرا با اینکه برنامه های رژیمی و ورزشی را با دقت اجرا می کردید اما به شکل دلخواه لاغر نشدید؟
  • نقش قدرت ذهن در لاغر نشدن و نتیجه نگرفتن از سایر روش های لاغری را شرح دهید.
  • با توجه به اینکه خیلی از افراد چاق به خاطر سالها رژیم گرفتن به شکل خودبخودی میزان خوردن خیلی کمی دارند چرا لاغر نمی شوند؟
  • تجربه یا نگرش خود درباره عبارت (نمی دانم با اینکه مقدار کنی غذا می خورم چرا لاغر نمی شم اما می دانم اگر بیشتر غذا بخورم حتما چاق تر خواهم شد) را شرح دهید؟
  • با توجه به محتوای نوشتاری و ویدیوی آموزشی درک و برداشت خود از این جلسه را شرح دهید؟
  • از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.68 from 25 votes

https://tanasobefekri.net/?p=30320
برچسب ها:
27 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار متین سرخه ای
      1400/11/27 15:02
      مدت عضویت: 1145 روز
      امتیاز کاربر: 5459 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,244 کلمه

      بی نظیییر… بی نظیرررر…بی نظیرررر…

      سلام به همگی

      این فایل هم مثل سایر فایل ها معرررکه بودد..چقدرر احساس خوبی گرفتم از دیدنش..

      چندین نکته میخواستم بگم..

      خوب من از خیلی وقت پیش با سیستم ذهن و افکار آشنایی داشتم و مواردی هم جذب کرده بودم که در نوع خودشون خیلی خووب هستن،،همیشه فکر میکردم با این قوانین که تونستم ای همه موفقیت جذب کنم،،چطوری میتونم در زمینه ی لاغری هم دستاوردی داشته باشم..اما هیچ ایده ای برای این موضوع نداشتم(اینایی که میگم برای حدودا پارسال این موقع هست(نیمه ی دوم1399)) تا اینکه با این سایت آشنا شدم..

      بار اول که سایت رو دیدم مطالبش خیلی برام جالب نیومد و بیخیالش شدم(تابستان 99)..چرا؟چون هنوز در مدارش نبودم و فکر میکردم باید با رژیم و… لاغر شد ولی از اواخر 99 و اوایل 1400 که دوباره مطالب رو خوندم و فایل های رایگان رو شروع کردم کم کم ایده ها هم اومد و…آبان که دوره ی ورود رو خریدم و الان که دیگه این سایت و پیج اینستا بخش جدا نشدنی زندگی و لایف استایلم شده…

      این روزها خیلی خیلی بیشتر به مطالب دقت میکنم و نمونه های عملی بیشتری توی زندگیم میبینم که تایید کننده آموزش هاست..مثلا در مبحث اینکه تنهااااااااا راه لاغری،تغییر نگرش و افکار هست نه هیییچ روش دیگه،به کرات مثالهایی میبینم که افراد بسیار با اراده از راه رزیم(مثلا کتوژنیک) وزن بسیار خوبی کم کردن اما بعد گذشت مثلا 3 سال دوباره علایم چاقی شونو مبینم که دوباره دارن برمیگردن به اول خط و همون لحظه به خودم میگم ببین متین..فلانی هم که اونهمه اراده به خرج داد و باعث شد تو (قبلا)فکر کنی که کتو جوابه(چون اون آدم با این روش لاغر شده بود)هم داره برمیگرده با نقطه ی صفر…البته که به یقین رسیده بودم که رژیم،راهکار نیست اما چون بعضی رژیم ها رو خودم امتحان نکرده بودم (قبلا)یه کورسویی بودکه شاید این روش جواب باشه،البته که همون وقت هم میدونستم که من آدم رژیم کتو نیستم ولی خوب…

      یا ره دیگه که عمل های معده باشه…پریشب خیلی اتفاقی عکس دوستمو که خیلی وقت پیش اسلیو کرده بود رو در اینستا دیدم(پست تبریک روز پدر به همراه همسرش گذاشته بود) و دیدم ای باباااااا اینم که دوباره داره چاق میشه..هموم موقع هم خوشحال شدم از اطمینان و یقینی که درباره درستی این راه در من بیشتر و بیشتر میشد هم یکم برای دوستم ناراحت شدم از شکست تدریجی ای که داره عایدش میشه…

      این چند وقتی که سیستم ذهنی برای تناسب اندام راه و روشم شده انگار که چشمام قدرت لیزری پیدا کرده..به همه چیز دقت میکنم..به رفتار لاغر ها..غذاهاشون..به رفتار چاق ها..به رفتار کسانیکه چاق بودن و لاغر شدن،ترس هاشون از اینکه با خوردن دو لقمه اضافه نگران اینن که مبادا دوباره چاق بشن…به چاق هایی که در رزیم هستن،،سختی هایی که به خودشون میدن و به خودشون امید کاهش وزن میدن و…

      اصلا دنیام یه جور دیگه ای شده..خیلیی جالب شده..خصوصا اینکه آموزش ها رو  دارم در عمل میبینم..زندگی شده کیس استادی (case study) و این خیلیی جاله…

      اینها همه مقدمه بود…و برداشت من از این فایل و نکاتی که یاد گرفتم:

      *تاثیر شگفت انگیز و صد در صدی ذهن و افکار روی زندگی و چاقی و لاغری ما

      من هم خیلییی مثال دارم از افرادی که زیاد میخورن و متناسب هستن و این سوال خیلی برام بود که اینا چرا چاق نمیشن و امروز حلقه ی مفقوده رو پیدا کردم(وقتی این فایلو دیدم حال ارشمیدوس رو داشتم که با هیجان مدام میگفت یافتم…یافتم…)..

      دلیلش افکارشون بود و نکته ی خیلیییی جالب این بود که من هم چون افکار و فرمول های چاق کننده در ذهنم بود این افرادو میدیدم…

      مثلا مامانم…یه روز در ماه رمضان در وعده ی افطار پیش شون بودم..دیدم به معنای واقعی خیلییییی بیشتر از من میخورن..من فقط یک افطاری خوردم و تا سحر که بیدار بودم گه گاه چای و نوشیدنی میخوردم اما مامانم یکی دو ساعت بعد افطار چای+خرما/شیرینی/زولبیا خوردن…یک ساعت بعد میوه و تنقلات که حجم هر وعده هم کم  نبود و بعدش هم خوابیدن و اگر مثل من تا سحر بیدار بودن قطعا باز هم بیشتر میل میکردن…و این در حالی هست که مادرم کاملااااا متناسبن امااا نگته ی جالب میدونید کجاست؟

      در طرف مقابل خاله ام هستن..ایشون کنترل غذایی دارن…سعی میکنن آگاهانه کم بخوردن..با اینکه عاشق شیرینی هستن(مثل مامانم) اما یا نمیخرن یا اگر بخرن و بخورن توی ذهن شون هست که این شده چربی و قند و شکم و بهلوی اضافه و قطعا هم میشه(تاثیر افکار)..اما مامانم اون شیرینی ها رو میخوره و کیف دنیا رو هم میکنه و وقتی خاله ازش میپرسه تو چرا چاق نمیشی میگه آبجی نمیدونم..یا دلایلی که برای خودش منطقی هست رو میگه و واقعا هم راست میگه و اصلا هم چاق نمیشه…(یاد فایلی افتادم که استاد میگفت وقتی توی یه مهمونی یه ظرف شیرینی میاد وسط..فرد متناسب یا میخوره و لذت شو میبره یا میلی نداره و بی تفاوته اما فرد چاق.. یا میخوره و غصه داره که الان چاق میشم یا نمیخوره و همش حرص میخوره که آخه چرا نمیتونم بخورم)

      شده وقت هایی که سه تایی میریم توی آسانسور (من و خاله و مادرم) خاله ام همینکه میبینه آینه هست روشو برمیگردونه و میگه منکه خودمو توی آینه نمیبینم (و رو به مادرم میگه) تویی که لاغری خودتو ببین…یعنی همششش توی ذهنش به خودش یادآوری و تلقین میکنه که چاقه در حالیکه مامان من کاملا برعکسه..نه اینکه بگه لاغره ها..نه…اصلا ایده ای در این مورد نداره…نگرشی نداره..همه چیز براش عادیه….میبینید چقدررررر افکار تاثیر گذار و قدرتمندن!!!!

      یکی کم میخوره و لاغر نمیشه و یکی زیاد میخوره و کاملا فیته….

      یا خانواده ی همسرم…پدر و مادر و خوده همسرم متناسب هستن در صورتیکه همیشهههههه به معنای واقعی یک وجب روغن روی غذاهاشون بود و همه ی غذاهاشون شور و خوش نمک بود و نوشابه هم ترک نمیشد،یعنی اگر یه وقتی نوشابه نباشه و بجاش شربت خاکشیر یا آب پرتقال طبیعی و آب طالبی یا نوشیدنی های اینطوری باشه اونها هم پرررررر از شکر هست،شیرینی و شکلات هم به وفووووور همیشه در خونه شون بوده و هست(یعنی همه ی مضریجات باهم) اما کاملا متناسب هستن با اینکه رفتار غذایی شون متناسب  و صحیح نیست..چرا؟ چون باورشون اینه که ما هیچی مون نمیشه..ما فعالیت مون زیاده و اینا رو میسوزونیم و… و واقعا هم همینطوره…یعنی جدای از اینکه هیچ وقت اضافه وزن ندارن،حتی در چکاپ های سالانه شون هم هیییچ اثری نه از چربی هست نه از قند نه از فشار خون و نه هیچ چیز دیگه ای…یعنی افکار اینقدرررر قدرتمند هستن…(در حالیکه من قبلا وقتی اینهمه قند رو در لایف استایل شون میدیم یا حتی فکرر میکردم بهشون،احساس میکردم در آستانه ی دیابت قرار میگیرم..)

      در مقابل همه ی این مثال ها…گذشته ی خودم رو که مرور میکنم..میبینم واقعا هم خیلی نمیخوردم اما همیییشهه اضاف وزن داشتم و دنبال رژیم و باشگاه و پایه ی پیاده روی بودم…

      یادمه عیدها یقین داشتم که بعد از تعطیلات 15 روزه 2 کیلو چاق میشم و واقعا هم میشدم..نه بخاطر اینکه میخوردم..بخاطر افکارم..بخاطر اینکه انتظارشو داشتم…یا ماه های رمضان..مثل روز برام روشن بود که در پایان ماه حتمااا اضافه وزن خواهم داشت با اینکه ما اصلا زولبیا و بامیه نمیخریدیم و وعده ی شام اصلا نداشتیم و اکثرا فقط افطاری نون پنیر سبزی/هندوانه/طالبی میخوردیم..الان میفهمم که مهم نبود که چی میخوردم…مهم این بود که من اطمینان داشتم..باور داشتم که اضافه میکنم و میکردم…

      بعد ازدواج هم همینطور…باورهای اشتباهم کار خودشو کرد…وااای که با این ندونستنم چه ظلمی به خودم کردم و الان چقدررر خوشحالم که راه درست رو پیدا کردم…راهی که براحتی میتونم راهاش به جاده ی تناسب اندام برگردم..تناسبی که باهاش خلق شدم و به این دنیا اومدم… و دوست دارم همونطوری که خداوند منو متناسب راهی این دنیا کرد من هم متناسب به دیدارش برم..

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 23 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم