0

گام ۵۰: باور کنید لاغر می شوید

باور لاغر شدن
اندازه متن

باور لاغر شدن مهمترین موضوعی است که باید در ذهن خود ایجاد کنید تا به شکل آسان تری لاغر شوید و برای همیشه لاغر بمانید.

تصور عموم انسانها در دنیا این است که برای لاغر شدن باید رژیم بگیرند و ورزش کنند اما تجربه و نتیجه من می گوید برای لاغر شدن فقط باید باور لاغر شدن را در خودمان ایجاد کنیم.

چگونه چاق شدن را باور کردم

۳۵ سال چاق بودم و در همه آن سال های که اضافه وزن داشتم برای لاغر شدن تلاش میکردم اما هیچ نتیجه ماندگاری کسب نمی کردم.

اکنون که در شرایط بسیار متقاوتی نسبت به چند سال گذشته هستم به خوبی می دانم چرا تلاش من برای لاغر شدن نتیجه نمی داد.

از کودکی هزاران بار شنیده بودم که چاق شدن مزایای بسیار زیادی دارد.

چاقی باعث قوی شدن من می شود، چاقی باعث میشه که من بیمار نشم، چاقی باعث محافظت من دربرابر ضربات احتمالی می باشد و ده ها جمله دیگر درباره مزایای چاقی شنیده بودم.

شنیدن این عبارت ها سبب شده بود که در ذهن ناخودآگاه من چاق شدن بسیار پسندیده و نیکو جلوه داده شود. تا حدی که در ذهنم چاق شدن را عامل سلامتی، طول عمر و داشتن انرژی و توان بیشتر می دانستم.

آنچه در ذهن ناخودآگاه من درباره چاقی ثبت شده بود همه خوبی بود اما آنچه من در آیینه، وضعیت سلامتی، واکنش اطرافیان و … می دیدم همه بدی بود.

چاقی ناخودآگاه و لاغری آگاهانه

چاقی در ذهن ناخودآگاه من پسندیده و قابل قبول بود اما در ذهن آگاه و منطق من چاقی به هیچ وجه پذیرفته نبود و باعث و بانی همه مشکلات زندگی ام را چاقی می دانستم.

بر اساس افکار منطقی تصمیم می گرفتم با استفاده از رژیم ها روش های مختلف لاغری خودم را لاغر کنم تا از شر ناراحتی و رنج چاقی رها شوم اما از آنجاکه نتیجه نهایی بر اساس آنچه در ذهن ناخودآگاه ذخیره شده است رقم می خورد نتیجه همه تلاش های من برای لاغر شدن فقط چاقی بیشتر بود.

به عبارتی اصلا اهمیت نداشت که من چقدر دوست دارم لاغر شوم یا تلاش می کنم که لاغر شوم، آنچه اهمیت داشت علاقه و اطمینان من به چاق بودن و چاق تر شدن بود.

به لطف خدا از زمانی که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفتم و نقش فرمول های ذهنی و باورها را در نتایج زندگی خودم درک کردم، علت ۳۵ سال چاق بودنم برایم واضح شد و همچنین دلیل لاغر شدنم در این چند سال اخیر را کشف کردم.

مهم ترین موضوعی که سبب شده بود سال های زیادی از عمرم را با اضافه وزن سپری کنم باور کردن چاقی بود.

من باور کرده بودم که انسان چاقی هستم و توانایی لاغر شدن را ندارم.

این باور در اثر شنیدن گفته های اطرافیانم درباره ارثی بودن چاقی در خانواده ما شکل گرفته بود.

تصور کنید همه خانواده من چاق بودند و باور مشترک در خانواده ما این بود که چاقی در خانواده ما ژنتیکی است و من به تنهایی تصمیم گرفته بودم با قدرت ذهن لاغر شوم.

این تصمیم و اقدام به اندازه ای احمقانه و دور از واقعیت بود که در دل تاریکی شب ادعا کنی من خورشید را می بینم.

اما تصمیم من برای لاغر شدن فراتر از یک تصمیم عادی بود. من متعهد شده بودم که یا می میرم یا لاغر می شوم.

هرچه در مسیر لاغری با ذهن پیش می رفتم بیشتر به عمق ریشه های چاقی در ذهن خودم پی می بردم.

آنقدر این باور در من قدرت داشت که بارها به خدا گله و شکایت می کردم که چرا من را چاق خلق کرده و دیگران را لاغر آفریده است.

همه شنیده های من حاکی از آن بود که من باید تمام عمر در چاقی زندگی کنم و این فکر زندگی را برای من تلخ کرده بود.

قرار گرفتن در شرایط سخت اضافه وزن و علاقه شدید به لاغر شدن سبب شد که مهمترین موضوع زندگی من لاغر شدن باشد.

و این علاقه و اشتیاق سبب شد تا به مسیر لاغری با ذهن هدایت شوم.

از نظر من مهمترین عاملی که مانع لاغر شدن افراد می شود نداشتن باور لاغر شدن است.

یعنی فرد باور ندارد که می تواند لاغر شود.

اهمیت ایجاد باور لاغر شدن

ضرورت ایجاد باور لاغر شدن در مسیر لاغری با ذهن مانند ضرورت وجود فوندانسیون برای یک ساختمان چند طبقه است.

فونداسیون سازه‌ای است که برای تحمل بارهای سازه‌ای و توزیع بارها بر روی زمین ساخته می‌شود. دقیقا باور لاغر شدن همین نقش را در لاغر شدن ایفا می کند.

زمانی که باور لاغر شدن را به خوبی در خودتان ایجاد کنید در مسیر لاغری با ذهن فشار بار چاقی را به خوبی می توانید تحمل و مدیریت کنید.

ایجاد باور لاغر شدن به شما کمک می کند تا به شک و تردیدهای احتمالی در مسیر لاغری با ذهن بی توجه باشید.

باور لاغر شدن باعث ایجاد احساس آرامش و اطمینان از کسب نتیجه عالی می شود.

باور لاغر شدن مانند سدی محکم در برابر افکار منفی، خطاهای رفتاری، نگرانی های احتمالی و خیلی مسائل دیگر که به خاطر چاق بودن در زندگی ما ایجاد شده اند ایستادگی می کند تا توان و انگیزه حرکت کردن در مسیر لاغری با ذهن را داشته باشیم.

باور لاغر شدن

دستورالعمل ساختن باور لاغر شدن

همانطور که ساخت فوندانسیون یک ساختمان نیاز به مصالح و آگاهی از فن و فوت مهندسی ساخت و ساز دارد ساختن باور لاغر شدن نیز نیاز به مصالح و اطلاع از فن و فوت ذهن آگاه و ناخودآگاه دارد.

مصالح مورد نیاز برای ساختن باور لاغر شدن محتوای نوشتاری، ویدیوهای آموزشی و انجام تمرینات جلسات آموزشی است.

هر زمان در حال استفاده از محتوای سایت تناسب فکری هستید مشغول تهیه و تدارک مصالح مورد نیاز برای ساختن باور لاغر شدن در خودتان هستید.

فن و فوت ذهن ناخودآگاه و آگاه این است که بدانید ذهن ناخودآگاه مسئول تمام واکنش های لحظه ای، مرور افکار تکرار شونده در ذهن و میزان اشتیاق و امید به زندگی در انسان می باشد اما به صورت خودبخودی بوجود نمی آید بلکه این ما هستیم که از طریق ذهن آگاه و منطقی اطلاعات را وارد مغز خود می کنیم و زمانی که به اندازه کافی این کار را تکرار کنیم اطلاعات وارد شده جهت ساده سازی اجرایی شدن محتوای ذهن ناخودآگاه را می سازند.

بنابراین برای ایجاد هرگونه تغییر در محتوای ذهن ناخودآگاه باید از دریچه ذهن آگاه استفاده کنیم و به همین دلیل است که وقتی برای مدت کافی از مطالب آموزشی سایت تناسب فکری استفاده میکنید فرمول های ذهن ناخودآگاه شما در مورد مسائل مختلف تغییر می کند و اولین نشانه این فرایند تغییری است که در احساس شما به سمت بهتر شدن ایجاد می شود.

به این نکته توجه داشته باشید که ورود اطلاعات از ذهن آگاه به ناخودآگاه به صورت دائمی در تمام عمر انجام می شود بنابراین باید برای آنچه در زندگی روزمره در معرض دیدن، شنیدن و درک کردن گیرنده های عصبی خود قرار می دهید اهمیت و ارزش قائل شوید.

چون آنچه که به خورد سیستم عصبی تان می دهید خوراک ذهن ناخودآگاه شما را تامین میکند و ذهن ناخودآگاه مدیریت نتایج و تجربیات زندگی شما را بر عهده دارد.

لاغری آسان با قدرت ذهن

لاغری با ذهن و باور لاغر شدن

باور ها خیلی مهم هستن.

ما باید باور کنیم می توانیم لاغر شویم.

هر فردی هر چقدر باور لاغر شدن را در خودش ایجاد کند به همان اندازه لاغر می شود.

باور چی هست؟ و چه نقشی در زندگی ما داره ؟

باور به زبون ساده میتونیم بگیم همون انتظار هست و این یه تعریف درست از باور هست.

پس اول معنی باور رو درک کنید.

چون ما تمام مسایل فیزیکی و قابل لمس رو میشه درک کنیم ولی باور قابل لمس نیست و جز مسایل فیزیکی نیست و نمیشه اون رو ببینیم پس خیلی افراد نمیدونن باور چی هست.

  • انتطارتو از زندگیت چیه؟ همون باورته.
  • انتطار تو از همسرت چیه؟ همون باورته.
  • انتطار تو از جسمت چیه؟ همون باورته.

انتظاری که ما از زندگی و نتایج فعالیت ها و آرزوها و حتی دعا کردن هامون داریم باور ما نسبت به زندگی و حد و اندازه خوشبختی ما را تعیین می کند.

اهمیت انتظار در زندگی

اگر روی روابط با همسرت کار کنی و آموزش ببینی که رابطه ی عالی داشته باشی ولی انتطارت از همسرت بد باشه که آدم بدبین و عصبانی و پرخاشگری و …. هست هر چقدر روی خودت کار کنی که شرایط بهتری رو تجربه کنی چون انتطارت از همسرت خوب نیست که همیشه پرخاشگر و عصبی هست رابطه ی شما هیچ تغییری نخواهد کرد.

پس باید همزمان که دارین روی خودتون کار می کنید انتظارهای شما از همسرتان هم تغییر کنه تا شرایط هم تغییر کنه و نتیجه ی جدیدی رو ببینی .

اگر شما با همسرتون مشکل دارید و اعصاب شما رو بهم میریزه ولی با بقیه این رفتار رو نداره و یا دوست تو یه رفتاری داره با تو که با بقیه نداره و یا رییس تو یه رفتاری با تو داره که با بقیه نداره چون انتطار تو از اون فرد در ذهنت تعریف شده هست پس اون شخص هم همون رفتاری رو نشون میده که در ذهن تو تعریف شده.

اگر کسب و کاری راه مینداری ولی انتظارت از اون شرایط کاری بد هست که من شکست میخورم یا پول تو دست مردم نیست یا اوضاع اقتصادی کشور بد هست و …. هرچقدر شما تلاش کنید بی فایده هست چون انتطار شما نتیجه رو رقم میزنه.

  • انتطارم از خودم و زندگیم و فرزندانم و همسرم چی هست؟
  • انتطارم از اینده ی خودم چی هست؟
  • انتطار من از جسمم چی هست؟

اگر انتطارم خوب باشه که خداوند من رو حمایت و هدایت میکنه و به هیچ مشکلی فکر نکنم و هیچ چیزی رو مانع پیشرفتم ندونم نتیجه هم عالی میشه یعنی باید انتطارم با خواسته ام در هماهنگی کامل باشه و در تضاد نباشن .

پس همین میشه باور شما و هیچ ارتباطی با عبارت تاکیدی و .. نداره فقط باید ببینی انتطار شما از اون موضوع چی هست؟

پس معنای واقعی باور همون انتطار هست.

من باید انتظارم از خودم لاغری باشه و زمانی فایلها در من تاثیر میزاره که من انتظارم از خودم لاغری باشه.

باید سعی کنید انتظارتون رو از خودتون تغییر بدین .

پس هر مشکلی که داشته باشی و تو تلاش کنی اما نتیجه نمیبینی علتش این هست که انتظار تو از اون مشکل تعییر نکرده پس اول انتظارت رو تغییر بده تا نتیجه های متفاوتی بگیری.

پس منی که میخوام لاغر بشم مهمترین موضوع برای من باید تغییر انتظارم از خودم باشه.

ما تا حالا بارها به خاطر انجام ندادن کاری سرزنش شدیم ولی اگر کاری رو انجام دادیم تشویق نشدیم پس خود باوری در ما کمرنگ شده و توانایی خودمون رو دست کم می گیریم و حالا هم در موضوع کاهش وزن خودمون رو دست کم میگیریم و هیچ وقت باور نمی کنیم که می تونیم لاغر بشیم.

پس این لاغر شدن نیاز به کار داره و به تعداد روزهایی که تحقیر شدیم که نمی تونیم و نا امید شدیم نیاز به کار داره و عجله نباید بکنیم پس تا فایلها رو گوش دادی نگو چرا لاغر نمیشم زمان میبره باید کار کنیم.

انتطار اشتباه ما رو شکست میده و ما رو از پا در میاره.

انتطارت از خودت چی هست؟

اگر بگی من میتونم لاغر بشم و با اشتیاق فایلها رو انجام میدم.

این خوب و عالیه ولی اگر با حال بد بیای انجام بدی که شاید معجزه ای بشه نتیجه نمی گیری.

پس انتطارت رو برای لاغری تغییر بده. چطور ؟

چون ما مدتها تلاش کردیم لاغر بشیم و نتونستیم همین خود باوری ما رو نابود کرده پس باید روش کار کنیم تا دوباره شکل بگیره.

باید روی توانمندی هات و موفقیت هات تمرکز کنی و مرورش کنی و کارهایی رو که تونستی یاد بگیری رو مرور کنی میتونی خود باوری و انتظارت رو از خودت تعییر بدی.

پس هر هنر و کاری که بلدی اون رو خوب انجام بدی اون یک توانمندی هست که شما یاد گرفتین و دارین انجامش میدیدن پس با مرور توانمندی در بقیه کارها باید انتظار لاغری در خودت رو به وجود بیاری.

  • من کار با موبایل رو خوب بلدم
  • من رانندگی رو خوب بلدم
  • من اشپزی رو خوب بلدم
  • من خانه داری رو خوب بلدم
  • من …

و لاغری هم یه کار مثل همین کارها هست که اگر یادش بگیریم خوب انجامش میدم.

رابطه آرزوها با باورها

لاغر شدن رو در ذهنتون کوچیک کنید.

همیشه باورها رو مثل یه حلقه در نطر بگیر با قطر ۱۰ سانت و اگر لاغر شدن یا هدفت یه گوی با قطر ۲۰ سانت باشه نمیشه این گوی از حلقه رد بشه و وارد تجربه ی زندگیت بشه.

پس ما باید یاد بگیریم هدف و یا همون گوی رو کوچیک کنیم تا از حلقه ی باور رد بشه پس بگو لاغری که چیز ی نیست این همه آدم لاغر در اطراف من هست که راحت زندگی میکنن من هم میتونم به راحتی لاغر بشم و مثل اونها راحت هم زندگی کنم بدون زجر و سختی مثل دوستای شگفتی سازم و استاد عطارروشن که همیشه اون رو میبینیم.

پس کوچیک کردن خواسته خیلی راحت تر از بزرگ کردن باور هست.

منم ماشین شاسی بلند رو خیلی دوست دارم مثلا لکسوز پس هر وقت جایی دیدم این ماشین رو میگم بابا این ماشین که چیزی نیست این همه آدم از این ماشینا دارن منم یکی مثل اونها راحت می تونم به لکسوز برسم. پس خواسته ی خودم رو کوچیک میکنم.

من لاغر شدن رو هم کوچیک می کنم تا از حلقه ی باورم رد بشه و وارد زندگیم بشه.

وقتی یه فرد شکست خورده دیدید به خودتون نبالید که باز خوبه من در اون شرایط نیستم این غلط هست چون دارم توجه میکنم به آدم شکست خورده نه به افراد موفق نگاه کن و توجه کن به افراد لاغر و ثروتمند و سلامت توجه کن و … و بگو منم به این موفقیت ها میرسم و اون خواسته رو کوچیک کن که منم میتونم تا اشتیاق شما بهتر بشه .

راهای تغییر انتطار دو مورد هست:

۱- با مرور موفقیتهای گدشته و کارهای گدشته به خودت بگو لاعری هم راحت یاد میگیریم و راحت راحت راحت لاغر میشم.

2- کوچیکش کن برای خودت لاغری رو و بگو منم میتونم مثل بقیه یادش بگیرم و لاغر بشم.

مثلا من بگم میخوام ۲۰۰ گرم در ماه کم کنم به جای اینکه به کل عدد اصافه وزنم توجه کنم بیام خیلی ریزش کنم و بگم میخوام ۲۰۰ گرم کم کنم و اینطور تونستم کوچیکش کنم و ذهنم راحت من ر همراهی میکنه.

و با اشتیاق دنبال کن نه با حسرت و تردید و شک که میشه منم لاغر بشم یا نه اینطور غلط هست.

باید انتطارت این باشه که من میتونم لاغر بشم. باید باور لاغر شدن را در خودت ایجاد کنی.

هر کس تا حالا برای لاغری تلاش کرده حتما صدایی درون تو بوده که گفته تو میتونی لاغر بشی وگرنه چرا تلاش کردی؟

افرادی هستن که چاقی رو پذیرفتن و هیچ تلاشی هم نمیکنن و ما جز این دسته افراد نیستیم چون بارها تلاش کردیم
پس در ته ته ذهن ما پیش فرضش این هست که ما هم میتونیم لاغر بشیم و ثروتمند بشیم و موفق بشم و …

پس افرادی که در قرعه کشی و اینا شرکت میکنن اونها راه ثروتمند شدن رو بلد نیستن ولی در ذهنشون پذیرفتن که میتونن به پول برسن.

پس اگر منم تلاش کردم در اون لایه های زیری ذهنم پدیرفتم که میتونم لاغر بشم.

غدا اصلا ارتباطی به چاقی و لاغری نداره تا وقتی که نگرانی از زیاد یا کم خوردن غدات تو لاغر نمیشی چون تو به چاقی توجه کردی و نه لاغری پس باید انتطارت رو از خودت لاغری کنی.

من باید ادامه بدم تا موفق بشم و وقتی هم موفق بشم باید مرور و تمرین کنم تا باور لاغر شدن در ما شکل بگیره و همیشه در مسیر درست باشم.”

(نوشته فروغ عزیز در بخش نظرات)

با انجام تمرینات ساده ای که در این فایل آموزشی ارائه می شود به راحتی می توانید طی چند روز باور لاغر شدن را در خود ایجاد کنید و نتیجه این کار ایجاد اشتیاق و انگیزه برای افدام کردم و طی کردن مسیر لاغری با ذهن است.

در این فایل یکی از موانع مهم و تاثیرگذار در متناسب نشدن را به شما دوستان عزیزم معرفی میکنم.

ایمان دارم آگاهی از موانع و یادگیری چگونه برطرف کردن آنها گامی موثر در جهت متناسب شدن خودهد بود.

با آرزوی روزهایی سرشار از شادی و موفقیت برای تک تک شما همراهان

✍️ تمرین آموزشی 📖

برای ایجاد باور لاغر شدن بهترین روش استفاده صحیح از محتوای آموزشی سایت تناسب فکری است.

برای انجام عالی تمرین این جلسه ابتدا محتوایی نوشتاری را مطالعه کنید، سپس ویدیوی آموزشی را تماشا کنید و بعد از آن به سوالات مطرح شده به شکل انشایی در بخش نظرات شرح دهید.

  • نگرش شما درباره باور لاغر شدن چیست؟ آیا باور دارید لاغر می شوید؟
  • در گذشته که از روش های مختلف برای لاغر شدن استفاده کردید چقدر باور داشتید که لاغر خواهید شد؟
  • بعد از هر بار تلاش کردن برای لاغر شدن چقدر باور داشتید که دوباره چاق خواهید شد؟
  • در مورد چاق شدن به نظر شما چقدر باور کردن چاق شدن تاثیرگذار بوده است؟
  • درباره انتظار چاق تر شدن چه تجربه ای دارید؟ چرا و چگونه این انتظار در شما ایجاد می شد؟
  • از زمانی که به سایت تناسب فکری هدایت شدید چه تغییری در انتظار شما برای لاغر شدن ایجاد شده است؟
  • برای ایجاد انتظار باور لاغر شدن در خودتان چه برنامه ای دارید؟ شرح دهید
  • چه خواسته هایی داشته اید که از همان ابتدا انتظار داشتید که رخ نخواهد داد و هرگز رخ نداده است؟
  • چه خواسته ها یا اهدافی داشتید که از همان ابتدا مطمئن بودید رخ خواهد داد و نتیجه عالی کسب کردید؟
  • درک و برداشت خود از محتوای ویدیوی آموزشی را به شکل شرح انشایی بنویسید؟
  • از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.07 از 69 رای

https://tanasobefekri.net/?p=15145
117 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار faridehhasani5455
      1399/02/04 16:37
      مدت عضویت: 1821 روز
      امتیاز کاربر: 23548 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 447 کلمه

      روز ۶۲تکرار
      با سلام وتشکر
      اوایل باور ضعیفی داشتم که منم میتونم لاغر بشم ولی با شنیدن فایلای اخیر وگذروندن دوره به مرور باورهام قویتر شده،انتظار من تناسب اندامه،از اول دوره هم انتظارشو داشتم ولی آگاهی نداشتم ،حالا هم انگیزه واشتیاق دارم هم در حال یادگیری هستم وهم انتظار دارم که متناسب بشم،مگه اینهمه آدم نیست که لاغرن ،منم میتونم
      منم بجز بچه هام و دوستم کسی خبر نداره که دارم چکار میکنم،واسه اینکه قبلا هم که توی کنترل ذهن تمرین میکردم وفایل واسه اطرافیانم میفرستادم ،بهم میگفتن تو توهم میزنی این چیزارو گوش میدی،سرتو زیر برف میکنی و واقعیت جامعه رو نمیبینی ،منم دیگه باهاشون هیچ صحبتی در مورد قوانین نکردم وخودم به تنهایی ادامه دادم میدونستم باورهای منم خراب میکنن،در مورد لاغری با ذهن هم چیزی نمیدونن ،حتی نذاشتم فایلهای دوره رو بشنون که بعد بخوان مسخره م کنن،بقول استاد بعدا که نتیجه رو دیدن خودشون میان دنبالت وازت میخوان توضیح بدی ،دیروز خواهرم بهم میگفت تو چکار میکنی لاغر شدی ،بازوهات نصف شدن ،منم بهش خندیدم ،حالا مونده تا بیان ازم بپرسن،هنوز لاغریم خیلی مشهود نیست

      با شنیدن این فایل متوجه شدم چرا با دختر بزرگم هر چند وقت یکبار که باهاش صحبت میکنم وبعضی اوقات باهم جر وبحث میکنیم ،دلیلش اینه که من همیشه گفتم ،شیما با من اوکی نیست ومرتب تو ذهنم باهاش جنگیدم وکلا دختر توانمندی نمیبینمش وهمش میخوام ازش ایراد بگیرم واینا واقعیته ،ولی من همیشه برخورد بهتری با دختر دومم دارم،چونکه انتظار من از اونا متفاوته ،انتظارم از اولیه بد خلقیه،از دومیه خوش خلقیه

      این روزا که درگیر مستقل شدن خونم هستم از مادرم وتقریبا ۱۰ماهه درگیرشم ونتونستم خونمو بفروشم که بتونم برای خودم خونه مستقل بخرم،متوجه شدم که من اصلا انتظار ندارم که بتونم خونه ای بخرم،البته زبانی میگم ،عمقی نه ،،در کل از فروش خونم میترسم بدلیل اینکه نکنه نتونم تو محل خودمون خونه ۲خواب بخرم ومجبور بشم برم محله پایین تر ومیدونم این یکی از ترمزهامه،من حق خودم نمیدونم که میتونم صاحب خونه مجزا باشم اونم در محل خوب،خونه خوب، احساس شایستگی ندارم ،زبانم میگه تو لیاقت بهترین هارو داری ولی من سالها کلمه بی لیاقتو از پدرم ومادرم زیاد شنیدم ،پس باید انتظار خودمو در مورد خونه دار شدن،زندگی بهتر داشتن،فرزندان خوب داشتن،محل زندگی عالی داشتن،حتی تو کشور لاکچری زندگی کردن،بدن سالم قوی ومتناسبی داشتن بالا ببرم واین هارو حق مصلم خودم بدونم ،مگر ایناییکه خونه های بزرگ و ویلایی دارن ،کیا هستن؟اونا هم آدمن ،اینهمه ماشین های فوق لاکچری مال کیا هستن؟اوناییکه تو کشورهای مدرن تو باغ ویلاهای هکتاری دارن راحت زندگی میکنن کیا هستن؟آدم های عادی که بلد بودن چطور به خواسته هاشون برسن،منم میخوام متناسب بشم،انتظارم فقط تناسب اندامه اونم بدن سفت وقشنگ،انتظارم خونه خوبو بزرگه،سلامتیه،داشتن بچه های خوبه،پدر ومادره خوبه،کشور خوبه

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        آواتار faridehhasani5455
        1399/02/05 17:29
        مدت عضویت: 1821 روز
        امتیاز کاربر: 23548 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
        محتوای دیدگاه: 206 کلمه

        ممنونم استاد
        من وقتی خونمو خریدم که اصلا فکرشو نمیکردم که بتونم بخرم،البته ۱دونگ ونیمش مال مادرمه ،،مشکلات زیادی با خانواده واطرافیانم بخاطر این خونه داشتم ،همیشه سپاسگذاری کردم وهنوزم سپاسگذاری دارم ولی چند سالیه که اوضاع بدتر شده ودعوا ونزاع ما هم بیشتر ،دیگه حس جالبی روی خونه ندارم،همش تو فکر فرار از این محیطو وموقعیتم، مرتب احساسات ناراحت کننده رو دارم تجربه میکنم و خیلی وقته از ته دل به نکات مثبتش توجه نمیکنم،بقول شما از لذت هایی که در این خونه داشتم یادی نمیکنم،همش این خونه رو مقصر دعواها میدونم،
        واقعا به کمک هاییکه تو این ۸سال که خریدمش وبه من شد فکر نمیکنم ،فقط میخوام برم وجریان این خونه تموم بشه
        الان که فکرشو میکنم اصلا انرژی خوبی نه از من ونه از دیگران توی این خونه نیست ،رفتار بدی باهاش میشه ،مخصوصا وقتی مشتری میاد ومیخوان بازدیدش کنن ،مادرم بشدت رفتار عصبانی داره ومنم باهاش کلنجار میرم ،شما درست میگید اول باید با این خونه که لطف خداوند بوده ومن نادیده گرفتمش به صلح برسم باید سپاسگذارش باشم و به جهان انعکاس خوب بفرستم تا بهترین اتفاق ها واسم رخ بده ،من خیلی تند وبی رویه بداخلاقی کردم خودم میدونم
        ممنونم که بازم به موقع با جواب های عالیتون راهو واسم هموارتر کردید

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار faridehhasani5455
      1400/02/02 18:01
      مدت عضویت: 1821 روز
      امتیاز کاربر: 23548 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,847 کلمه

      گام ۵۰ ،سلام وقت بخیر ،،در ذهن منهم چاقی برابر بود با قوی تر بودن ،زور و انرژی داشتن، دفاع از خود، سالم وسلامت بودن،صورت تپل داشتن یعنی مهربون بودن،،،،یادمه تو کودکستانمون ،من و همکلاسی هام که اکثرا پسرهارو انتخاب میکردم ،فقط در حال کتک زدن  دخترا بودیم مخصوصا اون دختراییکه لاغرتر هم بودن و از اون حالتمون خیلی خوشمون میومد و من تا سالهای کودکیمو ،پسرونه لباس میپوشیدم و اصلا دوست نداشتم‌ با دخترها دوست باشم و این حالت تا الانم ادامه داره و من ترجیح میدم دوستان کمتری داشته باشم  ،    چاقی در من تعریفی از قدرت بدنی داشته که اون زمانها لذت بخش بوده ،،به مرور زمان که بزرگتر شدم ،اون احساسات تغییر کرد، دیگه دوست نداشتم چاق باشم‌،لباسام تو تنم قشنگ نبودن،مسخره میشدم ،سرزنش میشدم ،دلم میخواست نرمال باشم ولی درونم به سمت دیگه ای میرفت و این کشمکش سالها ادامه داشت ،،من در درونم باور کرده بودم که فقط میتونم چاقو چاقتر باشم و اصلا نمیدونستم بغیر از اون انتخاب ،راه دیگه ای هم هست ،،پذیرفتنم باعث شده بود ،بیشترو بیشتر در باتلاق چاقی غرق بشم ،،،،،اولین بار که کلمه باورهارو شنیدم هنگ کرده بودم ،وقتی متوجه شدم ما از طریق باورهامون تجربیات متفاوتیو خواهیم داشت ،تصمیم گرفتم زندگی جدیدی بر پایه و اساس قوانین جهان هستی برای خودم خلق کنم،،اون زمانها که تازه وارد دوره های ذهنی شده بودم ،وقتی اون آگاهی ها در من وارد میشد ،گنگ و گیج بودم ،من سالها یاد گرفته بودم که ناراحت باشم،توجه کنم بر ناخواسته ها،گلایه کنم،مقصر تمام اتفاقات زندگیمو ،پدر ومادر ،همسر ،خدا و اطرافیانم بدونم ،بسیار منفی نگر بودم،ناامید بودم،زود عصبی میشدم،زود رنج بودم وووو و تو اون آموزش ها میگفتن نباید تلوزیون نگاه کنی،اخبار منفی دنبال نکن،مثبت نگر باش ، اولین کاری که انجام دادم خداحافظی با تلوزیون و اخبار منفی بود،چونکه قبلنا خودم یه پا منتشر کننده اخبار ناراحت کننده بودم ، تلاش میکردم صحبتهای منفی نداشته  باشم و بعد از مدتی متوجه شدم ،اطرافم خالی شده ،تنها شدم ،دیگه دوست نداشتم با اطرافیانم صحبت های سبک قدیممو داشته باشم،در جاهاییکه قرار میگرفتم و حرف های ناراحت کننده زده میشد ،درونم بهم اخطار میداد و سعی میکردم اون محیطو ترک کنم، افرادی که بشدت بمن نزدیک بودن ،بسرعت خودبخود  ازم دور شدن ،،با افراد کمتری ولی با کیفیتر  همنشین شدم و همون افراد باعث رشد من در همه زمینه ها شدن، تفریحاتم متفاوت تر شد،مسافرت هام با کیفیتر شد ،پول بیشتری وارد زندگیم شد ، در اصل من با توجه بر خواسته هام که (اون زمانها زیاد درکی نداشتم) ،وارد دنیایی فراوانی شدم ،البته با طی کردن تکاملم ،،،استاد به نکته مهمی اشاره کردید ،اینکه شما روی خودتون کار میکردید ولی انتظار   داشتید همسرتون همون رفتارهای گذشته رو داشته باشه ،،منم وقتی روی روابطم با اطرافیانم کار میکردم ،انتظار رفتار نامتعادلو از اونها داشتم و انگار منتظر بودم با من بی محبتی کنن و دقیقا همون رفتارها با من میشد ،در ضمن گفتگوهای درونی منفی زیادی باهاشون  داشتم و یه جنگ درونی که ترکش هاش هنوزم در زندگیم هست و هر روز به خودم یادآوری میکنم که من باید باید به مسائل زندگیم جور دیگه ای نگاه کنم و کار راحتی نبوده و نیست ولی من انجامش میدم ،و متوجه شدم حجم و فشار ناراحتی هام بسیار فروکش کرده ،هر چند کامل رفع نشده ولی بهتر شده ،،باید انتظاراتم نسبت به دیگران تغییر کنه تا تلاش من به نتیجه برسه ،مثلا انتظار من از بچه هام این بوده که همیشه اتاقشون بهم ریخته و نامرتبه و مدام با همین موضوع باهاشون مسئله دارم ،از این به بعد باید انتظار تمیز بودن ازشون داشته باشم ،،باید انتظار رفتار محبت آمیز و احترام از خانواده م داشته باشم بجای اینکه مدام غر بزنم و بگم  اینا که منو هیچی حساب نمیکنن،اینا بمن محبت نمیکنن ،در اصل وجود خودمو زیر سئوال بردم که من آدم ارزشمندی نیستم که حتی عزیزان من بهم احترام بذارن و محبت کنن ،باید انتظار آسان انجام شون کارهامو داشته باشم بجای اینکه بگم منکه میدونم کارهام حل نمیشه ،،باید انتظار احترام از همراه زندگیم داشته باشم بجای اینکه بگم منکه شانس ندارم ،،و خدارو شکر در بیشتر مسائل زندگیم تونستم نتایج خوبی بگیرم ،به اندازه ای که خودمو شایسته یه زندگی عالی بدونم نتایج وارد زندگی من شده و خواهد شد ،،حتما از این به بعد به انتظارات خودم توجه بیشتری میکنم تا بتونم بهتر بسازمشون،،،اعتماد بنفس پایین باعث شکست های مکرر ما شده که یکی از عاملینش،چاقی ما بوده که نتونستیم خود حقیقی مونو بروز بدیم و قدرت های درونی ما دیده نشدن ،سرزنش وقضاوت شدن های مکرر در دوران کودکی ،از ما تصویر یک خود ناتوان ساخته که الان میخواییم هر کاریو شروع کنیم ،اون تصویر شکست خورده ،در ما انتظار شکستو بوجود  میاره و ما حتی دوست نداریم وارد کاری بشیم ،،،خدارو شکر هر روز به عشق گوش کردن و خوندن و نوشتن ،،،،، وارد دوره هام میشم ،،،مرور کردن موفقیت هامون در زندگی باعث میشه که ذهن ما باور کنه که ما انسان توانمندی هستیم ،،،بعضی  از موفقیت های من  ،،،    من تونستم در کودکی دوچرخه سواریو یاد بگیریم ،من راننده ماهری هستم،من تونستم خونه خوبی در منطقه خوب تهران بخرم ،من تونستم ماشین بخرم ،من تونستم زندگیمو به خوبی مدیریت کنم،من تونستم مادر خوبی باشم ،من فرزند خوبی هستم برای مادرم،من شاگرد عالی بودم برای تمام مربی هام و اساتیدم ،من تونستم با تغییر ذهنم به جایگاه با کیفیتری برسم‌،من تونستم سالها یک بدمینتونست ماهر باشم و الان هم یک تنیسور خوب هستم،من تونستم در کلاس رقصم عالی عمل کنم و ادامه بدم،من قبلا یک عکاس و تصویر بردار خوبی بودم و الان هم فیلم های خودمو میتونم تدوین کنم ،من دست پخت عالی دارم ،من تونستم دوره های  زبان انگلیسی به خوبی طی کنم،من تونستم با کنترل ذهنم  روابط خوبی برای خودم خلق کنم ،من تمام شناهارو یاد گرفتم ،من چندتا از ورزش های مورد علاقمو خوب انجام میدادم ،من یک شخصیت قوی و قدرتمند و ارزشمند برای خودم ساختم که انتظارش از خودش بهتر شدن و ارتقاء زندگیشه ،من تونستم با قدرت ذهنم ۲ سایز کم کنم اونم‌ براحتی ، من تونستم ۱۴ ماهه هر روز در سایت مشارکت داشته باشم و هنرجوی بینظیری برای خودم و استادم باشم وووووووووو    برای رسیدن به خواسته هامون باید اون خواسته کوچیک بشه و آلودگی های ذهنی ما برداشته بشه تا خواسته ما در وسعت وجود ما قرار بگیره، مثلا ما نمیتونیم با یک لیوان بریم کنار دریا و انتظار داشته باشیم تمام آب دریا در لیوان ما جا بشه ،اگر کل آب دریارو میخواییم باید ظرف بزرگی ببریم با خودمون ،هر چقدر خودمونو لایق داشته های بیشتری بدونیم ،ظرفمون بزرگتر میشه و میتونیم برداشت های بیشتری داشته باشیم ،،ولی قبلا به ما گفتن ،انقدر حریص نباش ،به کم قانع باش،پاهاتو از گلیمت درازتر نکن  و ما یاد گرفتیم پامونو دراز نکنیم و بهمون یاد داده بودن گلیممون هم خیلی کوچیکه ،،اگر بهمون گفته بودن پاهاتو هر چقدر دوست داری دراز کن و گلیمتو بزرگتر کن ،الان برای داشتن ،بدیهی ترین خواسته هامون ،انقدر بالا و پایین نمیشدیم ،،ما حتی نمیتونیم تصور کنیم که به بعضی از خواسته هامون میتونیم برسیم ،،فکر میکنیم یه چیز اشتباه رخ داده ،،معلومه جهان هم چیزی زیادی برامون نمیذاره ، چونکه ظرفمون کوچیکه ،،، متاسفانه مادر من بسیار دید منفی به پول و مردم و جهان داره ، بهش بگی سلام حالت چطوره ؟ از هر در منفی صحبت میکنه بجز حال خوب ،،بخاطر همین ترجیح میدم توی خونه ،زیاد باهاش روبرو و یا هم صحبت نشم ،،و زمان هاییکه مهمان داریم و مادرم شروع میکنه به سخنرانی کردن   ، اون محلو ترک میکنم و سعی میکنم  خودمو در دام حرفاش نندازم ،چونکه بشدت افکار و باورهای منفی داره که ۴۵ ساله داره کنار گوش من تکرارشون میکنه و نق میزنه ،قبلا باهاش همکاری هم میکردم ولی الان اصلا ،،،، قبلا خواسته هام برام بسیار بزرگ و دست نیافتنی بودن ،وقتی یاد گرفتم که خواسته های من در برابر قدرت خداوند هیچ چیزی نیستن و اونها فقط در ذهن محدود من بزرگ شدن ،میتونم به خواسته هام راحتر فکر کنم و حتی بخواهمشون ،،مثلا یکی از خواسته بزرگ من ،مهاجرت به آمریکا بوده و هست ،قبلا که فقط دلم میخواست ولی بعد از اون شروع کردم به کوچیک کردن رفتن به آمریکا و دیدن زیبایی های آمریکا و هر سریال ،مستند و چیزی که به آمریکا مربوط میشه رو دنبال میکنم ،و مدام به ذهنم میگم که اصلا رفتن به آمریکا چیزی نیست ،و برای خودم مثال میزنم افرادی که مدام میرن آمریکا ،مثلا پدر خودم چندین سال پیش امریکا رفته و تمام کشورهایی که در ذهن ما محدودش کردن را به مدت طولانی مونده ،یا پارسال که سفری به کوبا داشتم ،و در خلیج مکزیک شنا میکردم و فقط با میامی آمریکا ۱۶۰ کیلومتر فاصله داشتیم ،مدام به خودم میگفتم ،ببین فریده وقتی تونستی بیایی آمریکای جنوبی ،میتونی تا میامی هم بری ،دقیقا پرواز ما از آسمان  نیویورک ،تمپا و میامی ،رد شد و نشست تو فرودگاه کوبا ،در همون حین از توی هواپیما از فضای بالای فلوریدا فیلم گرفتم و به خودم یادآور شدم که به زودی در فرودگاه میامی فرود میایی و از اون به بعد بت رفتن به آمریکا در من شکسته شده و با بودن در دوره های ذهنی  و تمریناتم ،،دارم به خودم ،احساس ارزشمندیو میدم که اصل رسالت من اینه که در این دنیا خوب و لاکچری زندگی کنم،کل این جهانو خداوند برای من آفرید و گفت برو با امکاناتی که در ذهنت گذاشتم ،بساز هر آنچه رو که میخواهی ،،مثلا خداوند که نگفت ،خب ،فریده و ۹۵ درصد از آدم ها بیان این طرف که بی پولی و چاقی وشکست و بیماریه    خب    ۵ درصد هم برن اون طرف که پول و ثروتو شادیه ،،،نه خدا این قوانینو نذاشت ،من اشتباه متوجه شدم ،من به گفته الگوهام توجه کردم و پذیرفتم و الان در حال تجربه زندگی هستم که همراستای باورها و انتظارات منه ،اگر میخوام تغییر بدم کل زندگیمو ،باید اون فریده قبلیو  بشکنم و از نو بسازمش ،باید فریده چاقو ،خاموشش کنم و فریده جدیدی بسازم مثل آدم های نرمال که فقط انتظارشون از خودشون سلامتیه ،تناسبه ،،، داشتن ماشین خاص،باغ ویلای لوکس،تناسب اندام،سلامتی و زندگی مرفه که چیزی نیست ،واقعا در مقابل جهان،کهکشان،خداوند،سیارات،ستاره ها،خورشید،زمین ووووو   جزء هم حساب نمیشه ،آخه برای جهان چه فرقی میکنه پول و ثروت بده به ایلان ماسک یا بده به من ،با منکه خصومتی نداره ،من خودمو باور نکردم ،من خودمو کوچیک میبینم در مقابل خواسته هام ،، ،بودن در همین دوره های لاغری با ذهن ،باعث شده من هر تکنیکی یاد میگیرم در جنبه های دیگه زندگیمم اجرا کنم ،کما اینکه من در دوره خلق آرزوها با قدرت ذهن و چندتا  دوره دیگه هم همزمان هستم  ،ولی مجموعه این تلاش ها ،داره نتیجه میده ،هم در لاغری ،هم در روابط و مالی من ،،،اینهمه آدم لاغر ،منم مثل یکی از اینها ،من چه فرقی دارم با بقیه ،،  خدارو شکر میکنم که نوشتن و گوش دادن این فایلو ساعت ۱۱ صبح شروع کردم و الان ساعت ۲ ظهره ،البته هنوز نتونستم کامنت این بخشو بخونم اونم تکلیف شبم باشه ،سپاسگذار خداوند هستم که منو در مسیر شنیدن این آگاهی های ناب قرار داد ،هرچند این فایلو پارسال هم گوش کرده بودم ولی درک امسالم متفاوت تر از قبله ،،ممنونم برای این دوره های بینظیر 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریده حسنی
      1400/10/09 01:57
      مدت عضویت: 1821 روز
      امتیاز کاربر: 23548 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 3,359 کلمه

      جلسه ۶۲ تکرار 

      باور لاغر شدن را ایجاد کنید 

      سلام وقت بخیر دوستان و استاد گرامی ،خدارو شکر میکنم برای بودنم در مسیر تغییر و رشد 

      لاغر شدن رو باور کنیم تا بتونیم تجربش کنیم ،میدونم حافظه قبلی سلولی من پر بوده از چاقی و خاطراتش و چیزی به اسم لاغری وجود نداشته ،برای همین باور کردن اینکه من هم میتونم لاغر بشم برام سخت بود و شاید هنوزم در اعماق وجودم از لاغر شدن خودمو دور میدونم و باهاش احساس راحتی نمیکنم 

      موندن و ادامه دادن به مسیر لاغری با ذهن باعث میشه باورپذیری ما بیشتر و با اطمینان بیشتری به راهمون ادامه بدیم 

      در ذهن من چاقی نماد خوب ،قدرت ،سلامتی ،تنومندی، با نمک و با مزه بودن ،جلب توجه و دوست داشتنی بودن بود و ناخوداگاه من با چاقی من احساس امنیت و لذت داشته و دوست نداره از منطقه به ظاهر امنش خارج بشه 

      در کل مغز دوست نداره برای هر کاری انرژی آزاد کنه ،یه چارچوبی برای خودش میسازه و سالها همونجوری حرکت میکنه 

      ولی باید با ترفندهایی که یاد گرفتیم مغزو مجاب کنیم که با ما و خواسته هامون همکاری کنه ،چند روز پیش استاد در ویدئویی فرمودن که ذهنشون به این سایزشون عادت کرده و تصور میکنه همینی که الان هستیم خوبه و باید مجدد این سایز جدیدمونو برای مغز تعریف کنیم تا بفهمه که ما در این وضعیت راضی نیستیم 

      و الان برای خودم مجدد تکرار میکنم که دوست دارم ۲ سایز دیگه کم کنم و در حال حاضر در سایز جدیدم راضی نیستم ،از مغز عزیزم میخوام که کمکم کنه تا بریم بسمت کم کردن سایزم ،بودن در این سایز خوشحالم نمیکنه و برام مضراتی داره 

      احساس سنگینی دارم ،هنوز قسمت هایی از بدنم اضافه است و توی لباس قشنگ نیست ،راضی نیستم میخوام سایز ۳۸ تجربه کنم ،میخوام تمام اضافات جسممو از خودم جدا کنم ،میخوام مثل تمام افراد متناسب زندگی کنم ،دلم میخواد لباس های مورد دلخواهمو بپوشم و لذت یک زندگی متفاوت رو ببرم ،اینها حق های طبیعی منه که ازشون خبر نداشتم و تصور میکردم بدن سالم و متناسب مال من نیست 

      و الان کاملا خودخواهانه میخوام که برسم به هر آنچه در ذات الهی منه ، بدن قشنگ و زیبا و سلامت ،من لایق داشتن همه زیبایی  های جهان هستم و حتما تجربشون خواهم کرد 

      چقدر دوست دارم با تمام وجودم با تک تک سلول هام بفهمم ،درک کنم و باور کنم که منهم انسان متناسبی هستم و توانایی متناسب موندن رو دارم ،وای که همین یک جمله به نظر ساده چقدر زندگی منو تغییر داد ،اگر شناخت درستی نسبت به خودم و خوراکی ها داشتم میتونستم زندگی نرمالی داشته باشم 

      همین جمله به ظاهر ساده رو من قبول نداشتم ،من توانایی های خودمو قبول نداشتم ،منو از همون کودکی خلع صلاح کرده بودن و حس توانایی مغز منو کشته بودن ، شجاعت درون من از بین رفت ،نه تنها تو لاغری بلکه تو هر کاری من خودمو ناتوان و رنجور و قربانی باور کردم 

      و حالا میپذیرم که در من کاستی هایی بوجود اومد که روی تمام جنبه  های زندگیم اثر مخرب گذاشت ،حالا چند سالیه با خودم شفاف شدم ،دارم با دونه دونه واقعیت های آفرینش شده خودم روبرو میشم ،اعتراف میکنم که سالها مسیرو اشتباه رفتم ولی الان بیدار شدم و میخوام از اون جاده های سردرگمی دور بزنم ،برگردم به جاده صحیح ،به حقیقت خودم

      میخوام برگردم به شناخت خودم و جهان پیرامونم که تغییر بدم درونیات سمی مغزم رو و بدونم خداوند چیز ناقصی خلق نمیکنه ،منو چاق خلق نکرد و بقیه رو متناسب ،قبلا گفتن خواست خدا بوده ولی الان این باورو نقض میکنم ،خواست خدا فقط خیره ،فقط سلامتیه و بس 

      به هر جایی از مغزم نگاه میکنم متوجه میشم یه نقطه تاریک هست که جلوی راهمو سد میکنه برای اینکه به باور توانستن برسم ،منم دونه دونه شونو میبینم و از مسیرم پاکشون میکنم و مطمئنم بلخره به ذات تمیزم که خیر و برکته میرسم 

      من باور میکنم که انسان متناسبی هستم و توانایی انجام هر کاریو دارم ،من توانمندم ،قدرتمندم ،سلامتم 

      اینهمه کارهایی که انجام دادم و انجام میدم ،نشان دهنده توانمندی منه ، از بچگی تا الان ، وقتی میتونم خوب آشپزی کنم ،رانندگی عالی دارم ،میتونم بسیار زیبا و حرفه ای برقصم و اجرا داشته باشم ،توانایی انجام حرکات انعطاف بدن رو دارم ، وقتی کلاس های زبان انگلیسیو سالها پیش گذروندم، تنیسو یاد گرفتم ،بدمینتونیست حرفه ای بودم ، خیلی از ورزش هارو سالها انجام دادم

      همینکه بالای ۲ ساله در لاغری با ذهن هستم و هر روز برای خودم قدمی برمیدارم کار خاص و مهمیه 

      ندیدن موفقیت ها ،کار ذهنمه ،دوست نداره من خودمو قوی ببینم ،با قوی شدن من اون ضعیف میشه و اون اینو دوست نداره ،برای همین تغییرات بودنم در دوره های لاغری با ذهنو به من نمیگه ولی مدام بهم گوشزد میکنه که ببین لاغر نشدی ،تو لاغر بشو نیستی و دلش میخواد حال منو بد کنه و من میدونم هر چی که ذهنم بمن میگه برعکسش درسته و هر چقدر آگاهی من بیشتر بشه ،ترس هام کمتر میشه

      حالا منیکه هزارتا کارو انجام دادم ،دیگه لاغر شدن که کاری نداره ،مثل آب خوردنه ،مخصوصا با این روش که فقط عشق و حاله ،لذته و شادیه ،شایدم انقدر این متد راحته مغزم هنگ میکنه ،چونکه اون به سختی و رنج برای لاغر شدن  عادت داره و حالا که اون مواد شیمیایی بدنم تولید نمیشه تعجب میکنه و دلش مواد میخواد که خدارو شکر دیگه تولید نمیشه 

      پس لاغر شدنو با تمام وجودم میپذیرم که بیس بدنم تناسب بوده و هست که اگر من ازش دور شدم ،یه اتفاق نامتعادله و من سالها برای لاغر شدنی تلاش میکردم که تصور میکردم اگر لاغر باشم حتما یه اتفاق خاصی رخ داده ،در صورتیکه چاق بودن یک باگه ،یک ایراده ،اینکه من اشتباه متوجه شدم  مهم نیست ،اصلاحش میکنم ،رفتن در مسیر  رودخانه یعنی تناسب ،حالا من تغییر جهت میدم و از اون دست و پا زدن های الکی دست برمیدارم و برمیگردم در مسیر لاغری که خدادادیه 

      میگن نشانه های خداوند اینه که ما احساس امید ،عشق و آزادی داشته باشیم ،اگر با چاقی این احساسات رو تجربه نمیکنیم پس راه خداوند نیست و با متناسب بودنه که احساس امید ،عشق و آزادی داریم ،آیا در متد لاغری با ذهن به این سه نشانه خداوند میرسیم؟

      بله میرسیم ،پس این مسیر ،راهیه که خداوند هدایتمون کرده که لذت ببریم و توانایی رسیدن به تناسبو در ما دیده 

      باور چیست ؟ باورها همان انتظارات ما از زندگی هستند ، من انتظارم از خودم چاقی بود ، یعنی باورهای چاق کننده زیادی داشتم 

      من انتظارم از دیگران بی احترامی بود چونکه باورهای عدم لیاقت و ارزشمندی داشتم 

      من انتظارم از پدر و مادرم بی محبتی بود چونکه باور داشتم که دوست داشتنی و محترم نبودم 

      من انتظارم از جهان بدبیاری بود چونکه باور داشتم جهان جای ناامنیه و با من زاویه داره 

      من انتظارم از زندگی پول و ثروت خاصی نبود چونکه من پر بودم از باورهای کمبود 

      من انتظارم از بدنم بیماری بود چونکه باورهای بیماری زا داشتم ،چونکه رسیدگی به بیماران برای من ارزش تعریف شده بود 

      من انتظارم از آدم ها ناامنی و نااعتمادی بود چونکه باور داشتم و به من هشدار داده بودن که همه آدم ها  بد ،ناجوانمرد، دزد ،کلاهبردار و سوءاستفاده گر هستن 

      من انتظارم از خدا بدبیاری و بدشانسی بود چونکه باور داشتم خدا ازت متنفره چونکه نماز نمیخونی و هر چی بلای دنیاست خدا سرت میاره و من هر روز از خدا بیشتر ترسیدم و دور شدم 

      و یه عالمه انتظارات مخرب داشتم و هنوزم دارم ،ولی همیشه دوست داشتم زندگی خوبی داشته باشم دقیقا برعکس انتظاراتم و جهان با علایق من کاری نداشت و نداره ،  به انتظارات من کار داره 

      در تمام طول عمرم انتظار من چاقی بوده ولی دلم‌ خواسته لاغر باشم، پیش بینی های من همواره در راستای چاق تر شدن بوده ولی دلم میخواسته لاغر بشم 

      من انتظار داشتم هر ماه و هر سال چاقتر بشم و زمانیکه چاقتر میشدم ناراحت میشدم و تعجب میکردم و همین جمله رو هزاران بار برای خودم و دیگران تکرار کرده بودم و دقیقا همون اتفاق رخ میداد

      من انتظار داشتم با خوردن شام ،چاق بشم و چاقتر هم میشدم‌، من انتظار داشتم ورزش نکنم چاق بشم ،چاق میشدم ،من لحظه به لحظه در انتظار و ترس از چاق تر شدن بودم 

      الان که در دوره هستیم بهتره حواسمون جمع باشه که چه انتظاری از خودمون داریم ،اگر داریم آگاهی های جدید میگیریم ،فایل گوش میکنیم،مینویسیم ،میخونیم ،به چاقی توجه نمیکنیم و به آموزه ها عمل میکنیم پس چرا میترسیم که مبادا چاقتر بشیم یا چرا لاغر نمیشیم ؟چرا یه شب که یکمی بیشتر از حد نیاز میخوریم نگران میشیم ؟ یعنی افراد متناسب تا حالا پیش نیومده که بیشتر از نیازشون بخورن؟ پیش اومده ولی اونا نمیترسن ،میدونن دفع میشه 

      اینها نشون دهنده اینه که ما هنوز هم از خودمون انتظار چاق شدن داریم و خودمون متوجه نیستیم ،کاری که از این به بعد بهتره انجام بدیم اینه که وقتی داریم زندگی طبیعی خودمونو طی میکنیم ،فایلهارو گوش میکنیم‌ و در دوره ها هستیم ،به هشدارهاییکه درونمون بهمون میده توجه کنیم و مچ خودمونو بگیریم 

      مثلا اگر صدای درونمون میگه فریده تو چرا دیگه لاغر نمیشی ؟ باید سریع این حرفو بگیری ،این یعنی هنوز یه جاهایی گیره چاقی هستم و انتظارم چاقیه ،باید به خودم بگم ،فریده عزیزم من در مسیرم ،دارم ضبط برنامه میکنم ،دارم باکمو پر از بنزین میکنم ،دارم کفه ترازوی لاغریمو قویتر میکنم ،دارم آماده میشم‌ برای مسیر جدید زندگیم ،دارم شخصیت متناسبمو توانمندانه تر میسازم، دارم سلول هامو تعویض میکنم 

      من در مسیرم و به زودی یک پروانه زیبا از پیله ش در میاد ،چرا ما دوست داریم کرم ابریشمو زودتر خارجش کنیم از پیله ش؟  اون اگر به موقعش بیرون بیاد پروانه زیبایی میشه ،نه زودتر از موعدش 

      حالا میخوام یکمی ایمانمو قویتر کنم و از قانون خلاء استفاده کنم و از خودم میپرسم فریده اگر ایمان داشتی که به زودی به سایز ۳۸ و متعادل بدنت میرسیدی چه احساسی داشتی؟ چه احساسات منفی از تو کنده میشد؟ چه کارهایی انجام میدادی ؟ چه کارهایی انجام نمیدادی ؟

      اگر ایمان داشتم که بزودی به سایز مورد دلخواهم میرسیدم ،پر میشدم از احساسات عالی ،خیالم راحت میشد،دیگه نگران نمیشدم  ،حس ارزشمندیم بیشتر میشد، خودمو لایق رسیدن به تمام خواسته هام میدونستم‌، لذت بیشتری میبردم ،ترس هام میریخت، لباس های خوشگلتر میپوشیدم

      مهربونتر و شادابتر میشدم ،آرامش و آسایش برمیگشت به زندگیم ،تو مسافرت هام حالم بهتر بود ،در جمع ها قشنگتر و با اعتمادبنفس بالاتری ظاهر میشدم ،سرحالتر و سبکبالتر بودم

      بدن سالمتر و سرحالتری داشتم ،جوانتر و زیباتر  میشدم ،ارتباطاتم بیشتر میشد ،وقتم برای کارهای دیگه صرف میشد ،ذهنم از اینهمه بار چاقی سبک میشد ،چقدر حالم عوض میشد ،شخصیتم دگرگون میشد ،شاکرتر میشدم ،با خدا آشتی میکردم ،از حس قربانی بودن خارج میشدم،خودمو توانمند و قدرتمند میدیم 

      تمام کارهاییکه دلم میخواسته انجام بدم ولی نتونستم ، انجام میدم ،از شر منفی باف خلاص میشم ،با خودم آشتی میکنم و از خودم راضی خواهم بود 

      الان برام درک این موضوع جدیدتر شد ،اینکه من در دوره ها هستم و باید باید انتظارم از خودم لاغر شدن باشه و شاید هنوز هم در ته اعماق وجودم ،انتظارم از خودم لاغر شدن به شکلی که میخوام نیست ،ممکنه انتظارم در همین حد باشه که به یه سایز مورد قبولی  برسم و تمام

      شایدم ذهنم میگه حالا به این  سایز رسیدی دیگه بسه برات ،پرو نشو ،یادته قبلا در به در دنبال یکمی  لاغر شدن بودی ،حالا دیگه راضی باش 

      و الان میخوام به مغزم فرمان بدم که من میخوام به سایز ۳۸ برسم و تو هم بهتره بری بسمتش ،انتظارم از خودم این  سایزه ،میخوام خودخواهانه خواستمو بخوام و انتظاراتمو ببرم روی لول بالاتر 

      مثلا من انتظار دارم مادرم باهام چکشی صحبت کنه و مطمئنم این‌ رفتارو بیشتر وقت ها باهام داره و وقتی با این مدل برخوردهاش مواجه میشم ناراحت میشم و باهاش مینجگم ،خب دختر خوب تو خودت اینجوری انتظار داری چرا شکایت میکنی 

      برعکس من از دوستم انتظار محبت دارم و متوجه میشم همیشه به من ابراز محبت و مهربانی داره ،یا انتظارم از همسایه هام اینه که اونها آدم های نچسب و خشکی هستن و وقتی همین هارو مشاهده میکنم ،ناراحت میشم 

      که همه اینها از عزت نفس پایین سرچشمه میگیره ،از اینکه خودمونو باید لایق بهترین برخوردها ،بهترین مکان ها ،شرایط و موقعیت ها ،رفتارها ،اتفاقات  خوب بدونیم ،اگر بدونیم  انتظارات ما تغییر میکنه و دیگه به خودت اجازه نمیدی انتظارات ضعیف داشته باشی 

      اگر افراد چاق انتظار لاغر شدن ندارن بخاطر خاطرات بدی ست که سالها داشتن ،بخاطر حرف های تمسخرآمیزیه که شنیدن ،بخاطر نداشتن اعتماد بنفسه که خودشونو توانا ندیدن ،به اون آشپزی که مواد خوراکی داده میشه و اون آشپز بهترین غذارو میپزه چونکه باور داره میتونه بپزه و میپزه 

      و فرد چاق هم باور داره که نمیتونه لاغر بشه که نمیشه ،پس همه اینها برمیگرده به اعتمادبنفس و عزت نفس اون شخص ،فرد چاق حتی زمانیکه با رژیم هم لاغر میشه میترسه خودشو ابراز کنه چونکه میدونه اون موقعیت دائمی نیست و همش تن لرزه داره 

      برای بدست آوردن این حس انتظار در خودمون باید روی حس لیاقت ،توانمندی و ارزشمندی تمرین کنیم ،خودمونو بیشتر بشناسیم که ما فقط این جسمه نیستیم ،ما آگاهی از جنس خداوندیم ،ارزشمندیم ، توانمندیم و خالقیم 

      برای خودمون کارهایی انجام بدیم که حس احترامو درک کنیم ،مثلا لباس های خودمونو اتو بزنیم و بپوشیم حتی لباس های توی منزلمون و من این کارو نزدیک به ۲ ساله مرتب انجام میدم و یه حس بسیار دلنشینی بمن میده 

      من هر روز صبح برای خودم یک نامه ی پر از عشق و توانمندی مینویسم و خودمو تشویق و تحسین میکنم و میبوسم و مرتب به خودم میگم فریده دوست داشتنی من ،بهت افتخار میکنم 

      هر کاری که هر لحظه انجام میدم به خودم میگم فریده عزیزم امروز میبرمت پارک تا لذت بیشتری ببری ،امروز میبرمت حمام که کیف کنی ،امروز فایلو بخاطر تو گوش میکنم ،الان بهت یه نهار خوشمزه هدیه میدم ،الان میریم با هم مراقبه کنیم عزیزم

      در واقع تمام کارهاییکه از صبح تا شب  انجام میدم به خودم هدیه ش میکنم تا ببنهایت جاهای خالی عاطفی  که سالها منتظر بودم توسط پدر و مادر و بقیه پر بشه و نشد و خالی موند رو خودم پر کنم

      اینجوری درونم میفهمه که حامی قدرتمندی داره ،همین حس اطمینان بمن قدرت میده که حرکت کنم و تمام چیزهای با ارزش رو برای خودم و حق خودم بدونم ،اونوقت دیگه نیازی نیست من به دنبال چیزهای با ارزش باشم ،چیزهای با ارزش به دنبال من خواهند اومد و منو پیدا میکنن ،مگه آهنربا کار خاصی انجام میده وقتیکه نزدیک براده میشه ؟ نه انجام نمیده ،براده ها میچسبن به آهنربا  ،پس احساس ارزشمندی کنیم که چیزهای ارزشمند به ما بچسبن که یکیشون همین لاغر بودنه 

      یادمه بچه که بودم به دست پا چلفتی بودن معروف بودم و یجورایی منو بی عرضه تعریف کرده بودن ،پدرم شخصیت بسیار دیسیپلین،منظم  و خشنی داشت و باید همیشه کارهاش بصورت خاصی انجام میشد و تقریبا همه ازش حساب میبردن و بینهایت از آدم های ضعیف و بی عرضه بدش میومد 

      و وقتی کاریو پدرم ازم میخواست که انجام بدم مطمئن بودم از ترسم  خرابش میکنم و خرابکاری هم میکردم ،جوری شده بودم که وقتی پدرم کاری ازم میخواست میرفتم از خواهر بزرگم درخواست میکردم اون انجام بده که مبادا پدرم تحقیر و تنبیه م نکنه ،تا جایی پیش رفته بودم که وقتی پدرم سرم فریاد میزد و خشم چشما هاشو میدیدم خود ادراری در من بوجود اومده  بود و همه بخاطر این مسئله مسخرم میکردن و میگفتن به فریده چیزی  نگید الان کار خرابی میکنه 

      خدارو شکر میکنم که وارد دوره ها و آموزش های ذهنی شدم ،از خودم مطلع شدم ،کاستی های خودمو دیدم ،نقاط قوت خودمو شناسایی کردم و دارم تمرین میکنم که حس خودباوری و قدرت های درونیمو بشناسم ،خودمو قبول کنم با تمام مموری وحشتناکی که از خود قبلیم دارم و همشونو میپذیرم و ازشون رد میشم تا برسم به ذات الهی خودم

      که اگر احساس توانمندی کنم ،انتظارات من عوض میشه ،اونوقت انتظارم از خودم لاغریه ،سلامتیه ،خوشبختیه ،حال خوبه و میخوام به خودم بگم فریده قشنگم بیدار شو از اون خواب طولانی ،بیدار شو ،اگاه شو و خود جدیدتو ببین ،تو دیگه اون دختر دست پاچلفتی و بی عرضه سابق نیستی ،تو اصلا بی عرضه نبودی ،اونها تورو بد معرفی کردن چونکه اونها خودشون هم بلد نبودن و حتی با خودشون هم رفتارهای صحیحی نداشتن ،اون روزها تمام شده و  تو به جهان جدیدی قدم گذاشتی ،خودتو پیدا کن عزیزم

      چقدر با دیدن این ویدئو انتظارم از خودم تغییر کرد ،چقدر حالم دگرگون شد ،چقدر کثیفی های ناراحت کننده درونم شخم زده شد و از مغزم خارج شد ،چقدر سبکتر شدم انگار انرژی های بدرنگی روی قفسه سینه م سنگینی میکرد ،انگار پرده دیگه ای از جلوی دیدگان درونم  کنار رفت ،حالم یجوریه که قابل وصف نیست 

      و جالبه من ۴ ساله نان استاپ دارم روی دوره های ذهنی کار میکنم و تقریبا نزدیک ۲ ساله که در دوره ها و تمرینات  عزت نفس هستم و هر روز با خودم دیالوگ های جدیدی دارم ولی این عزت نفس که بیس و مهمترین بخش وجودی ماست چقدر حساسه و هر روز نیاز داره که پاکسازی بشه از آلودگی هاییکه سالها در اون پر و تلمبار شده که با تمرینات هر روزه ی خودم باز هم میبینم ،من درونی، خیلی پر و لبریزم و باید تمرین کنم ،باید خودمو بیشتر ببینم و حمایت کنم 

      از این ساعت به بعد میخوام انتظارم از خودم و زندگیم فقط خواسته هام باشه ،مگه من در مسیر لاغر شدن نیستم پس چرا انتظارم لاغر شدن نیست ؟ چرا خودمو تو آینه چک میکنم ؟ چرا مدام از خودم میپرسم که چرا لاغرتر نمیشی و نگران میشم ؟ اینها نشانه اینه که من انتظارم لاغر شدن نیست ،چونکه کد دوران کودکیم بیشتر برام فعاله تا کد جدید ،کد قبلی که میگه تو لایق نیستی 

      و حالا میخوام آگاهانه فقط کدهای جدید رو برای خودم فعال کنم و برم تو شهر سابق ناخوداگاهم و تمام کدهای یخ زده و زنگ زده قبلیو غیر فعال کنم تا بتونم کدهای جدیدو فعال کنم که این به همت من نیاز داره که باز هم بیدارتر بشم ،لایقتر بشم و خودمو قوی و توانمند ببینم که منم میتونم مثل تمام کارهاییکه کردم و موفق بودم 

      راه دیگه ای که کمک میکنه به خواسته هامون برسیم ،کوچیک کردن خواسته هاست ،چرا ما به بعضی از هدف هامون میرسیم و به بعضی هاشون هیچ وقت نمیرسیم ؟ 

      خواسته هایی که برای ما دور از دسترسه و نمیتونیم باورشون کنیم یعنی از حد ذهن ما وسیعتر هستند و خواسته های کوچیکتر ما از حد ذهن ما کوچیکترن 

      مثلا رفتن و مهاجرت کردن به آمریکا برای من بزرگ و دور از دسترسه ولی رفتن به کشورهای دیگه شاید راحتر بنظر برسه ،چونکه از قبل آمریکارو برای من بزرگ جلوه دادن ،دور و غیر قابل دسترس ،جنگجو و خطرناک تعریفش کردن و یه حالت دشمنی تور در ته اعماق من بوجود اومده ،همون شعارهایی که تو مدرسه و سر صف میدادیم اونم نااگاهانه باعث شدن ،اون کشور در ذهن من عادی نباشه

      ولی من از بچگی وقتی اولین بار پدرم  کره زمین واسمون خرید و تو درس جغرافی ،میرفتم تو کره زمین  ،آمریکارو نگاه میکردم و با خودم فکر میکردم آمریکا دقیقا اون سر دنیا ست ،چقدر با ما فاصله داره و برام جالبه که از همون بچگی هم دنبالش بودم و همیشه دوست داشتم از ایران مهاجرت کنم

      و اگر هنوز مهاجرت نکردم نشون میده که ترمزها و ترس های زیادی دارم و مهاجرت کردن برام بزرگ و ترسناکه و از دایره کوچیک ذهن من عبور نمیکنه 

      لاغری هم برای کوچیکی دریچه ذهنم هنوز بزرگه ،باید لاغریو کوچیک کنم ،الان داشتم به دوستم میگفتم ،مگه ما به دنیا اومدیم ناهنجار بودیم ؟ نبودیم ،پس خلقت ما مشکلی نداشت ما با افکارمون به این صورت شکل پیدا کردیم

      تمام خواسته هایی که داریم که فکر میکنیم خیلی بزرگ و دست نیافتنی هستند مثل خونه ،ماشین ،مهاجرت ووو ابزارهایی برای بهتر زندگی کردن ما هستن که خداوند فقط برای لذت بردن بیشتر ما آفریده که ما ازشون بهرهمند بشیم 

      پس اینهمه نعمت برای چه کسانی آفریده شده؟ برای آدم ها خلق شده که استفاده کنن ،اگر ما استفاده نکنیم پس کی استفاده کنه ؟  ما با ظرفیت کوچیک ذهنمون نمیپذیریم‌ که میتونیم تو دل آرزوهامون  زندگی کنیم و خودمونو لایقش نمیدونیم وگرنه خدا که خصاصتی نداره و همه چیزو در اختیار ما گذاشته 

      پس باید لاغر شدنو کوچیک کنیم در مقابل اونهمه کارهاییکه انجام دادیم‌ و به هدف هاییکه رسیدیم ،اینهمه آدم لاغری که میبینیم چجوری متناسب هستن؟ خب متناسبن دیگه ،اونها پذیرفتن ، چیز غیر قابل تصوری که نیست ،برای ما هم میشود

      دنیا پر از افراد متناسب ،یکی از اونها هم من میشم ،متعادل و زیبا و با اعتماد بنفس و خدارو همیشه شاکرم برای اینهمه آگاهی ناب ،سپاس برای این فایل کد دار  

          

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریده حسنی
      1400/10/22 12:06
      مدت عضویت: 1821 روز
      امتیاز کاربر: 23548 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 47 کلمه

      ممنونم از قلب مهربان شما دوست همراهم به خودم افتخار میکنم در مسیر  انسان های با شهامت و متفاوتی هستم  که خواستن و همت و استمرار دارن برای ساختن وجودشون و داشتن زندگی با کیفیت تر که درک کردن حقشون سعادتمند بودنه 

      عشق به شما دوست عزیزم 🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریده حسنی
      1400/10/15 01:24
      مدت عضویت: 1821 روز
      امتیاز کاربر: 23548 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 115 کلمه

      سلام خانم زیبای خوش اندام 

      چه اسم زیبا و خوش انرژی دارید 🥰

      ممنون از شما برای وقتی که میذارید و کامنت منو میخونید 

      خدارو شکر میکنم دوستان بینظیری در کنارم دارم که برای ارتقاء خودشون و خودمون داریم تلاش میکنیم 

      کامنت های من هم مثل بیشتر دوستان از روی تجربیات  گذشته و زندگی حال حاضرمه که دارم آموزش هارو تمرین میکنم و تا حدود زیادی  هم بهشون عمل میکنم حالا من چه درک و نتیجه ای ازشون میگیرم به میزان باورپذیری من بستگی داره که در طول دوره ها به اون اعتمادبنفس درونی خواهم رسید و ایمانم به آموزش ها بیشتر میشه 

      خدارو شکر میکنم برای بودنم در مسیر تغییر ،سپاسگذار پروردگارم هستم برای داشتن خوبانی مثل شما 😊🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم