0

با دنیا نجنگید! (گام ۱۹)

کانون توجه
اندازه متن

انسانها به شکل عموم تصور می کنند اطلاع از مسائل و مشکلاتی که برای دیگران رخ داده است سبب می شود که تمرکز آنها برای جلوگیری از مواجه شدن با آن اتفاق در زندگی روزمره افزایش پیدا کند.

از این رو همیشه کانون توجه افراد بر روی شنیدن مشکلات و مسائل دیگران متمرکز است.

مراقبت از خود

از دوران کودیکی می دیدم که پدرم هر وقت فردی درباره خراب شدن ماشینش حرف می زد سعی می کرد اون کار رو انجام نده که مبادا ماشینش خراب بشه.

یک بار شنیده بود که شیشه ماشین یه بنده خدایی بخاطر گرم شدن هوای داخل ماشین شکسته بود. این در حالی بود که خودش ندیده بود و از کسی شنیده بود که اونم خودش ندیده بود و از دیگری شنیده بود.

از اون روز به بعد همیشه یه درز کوچیک از شیشه رو باز می ذاشت که نکنه شیشه ماشینش بشکنه.

هر روز ده ها مورد اینچنینی رو رعایت می کرد تا از اتفاقی که برای دیگران رخ داده در امان باشه.

مادرم درباره لوازم زندگی و آشپزخانه این عادت رو داشت.

یادمه یه مدت کاردها رو داخل فریزر می ذاشت و وقتی دلیلش رو پرسیدم گفت دوباره تیز می شه.

درباره مراقبت از بچه هاش هم سعی می کرد مواردی رو رعایت کنه که برای دیگران رخ داده بود.

من عادت داشتم تو کوچه با بچه ها بازی می کردم و شب ها تا دیروقت مشغول بازی کردن بودیم. از یه نفر شنیده بود که بچه ای رو از تو خیابون دزدیدن و از اون روز دستور داد صدای اذان رو شنیدی باید بیای خونه.

چقدر سر این موضوع با هم دعوا کردیم و من چقدر کتک خوردم بخاطر حرف گوش نکردنم.

وقتی بزرگتر شدم به مرور شبیه والدینم شدم و هرکی درباره اتفاقی که براش رخ داده بود صحبت می کرد سعی می کردم اشتباه اون فرد رو تکرار نکنم که از اون اتفاق در امان باشم.

هربار که اتفاقی برام رخ می داد تعجب می کردم که این موضوع جدید بوده و در اطلاعات قبلی من روشی برای جلوگیری کردن از رخ دادنش وجود نداشته.

سالها به همین شکل زندگی کردم و همیشه از شنیدن شرح اتفاقات بقیه لذت می بردم و تصور می کردم دارم انسان باتجربه ای میشم و برای من این مسائل پیش نمیاد.

اگه به زندگی خودمون توجه کنیم تقریبا برای همه ما در حال کسب اطلاعات درباره اتفاقات بدی هستیم که برای دیگران رخ داده و بعد از شنیدن سعی می کنیم دقت کنیم اون اتفاق برای ما رخ نده.

نکته جالب ماجرا اینه که هیچ وقت من مشتاق شنیدن درباره اتفاقات خوب زندگی بقیه نبودم و هر وقت می شنیدم برای کسی اتفاق خوبی رخ داده می گفتم اون شانس داره.

اما هر وقت برای کسی اتفاق بدی رخ می داد با این تصور که منم شانس ندارم و ممکنه سر منم بیاد سعی می کردم خودم رو از اون اتفاق در امان نگه دارم.

کانون توجه ذهنی

کانون توجه

به توانایی مغز برای تمرکز بر یک محرک خاص و حذف سایر محرک‌های مزاحم کانون توجه گفته می‌شود. این توانایی نقش بسیار مهمی در یادگیری، حل مسئله، تصمیم‌گیری و بسیاری از فعالیت‌های روزمره ما ایفا می‌کند.

کانون توجه، یا همان تمرکز بر اولویت‌ها و اهداف مشخص، یکی از عوامل کلیدی در دستیابی به موفقیت و رضایت شخصی است. توانایی متمرکز ماندن بر یک هدف یا مجموعه‌ای از اهداف، می‌تواند تفاوتی بزرگ در کیفیت زندگی شما ایجاد کند.

  • با کنترل آگاهانه کانون توجه خود می توانید از انرژی و منابع خود به بهترین نحو استفاده کنید. هنگامی که بر اهداف مشخص تمرکز می‌کنید، از هدر رفتن زمان و انرژی برای فعالیت‌های کم‌اهمیت جلوگیری می‌شود و بهره‌وری شما افزایش می‌یابد.
  • وقتی کانون توجه خود را به چند هدف مشخص محدود می‌کنید، از پراکندگی ذهنی و آشفتگی جلوگیری می‌شود. این امر به کاهش استرس و ایجاد حس آرامش‌تان کمک می‌کند، زیرا اطمینان دارید که در مسیر درست حرکت می‌کنید و بر آنچه واقعاً مهم است تمرکز دارید.
  • مدیریت آگاهانه کانون توجه به شما امکان می‌دهد که گام‌های مشخص و معین برای دستیابی به اهداف خود بردارید. با تمرکز بر یک هدف در یک زمان، احتمال دستیابی به آن هدف افزایش می‌یابد، زیرا به جای تلاش برای انجام چندین کار به‌طور همزمان، به طور کامل بر یک کار تمرکز دارید.
  • وقتی کانون توجه خود را انتخاب می‌کنید، توانایی تصمیم‌گیری شما بهبود می‌یابد. داشتن تمرکز بر اولویت‌ها به شما کمک می‌کند تا تصمیمات بهتری بگیرید و از انتخاب‌های غیرضروری و بی‌نتیجه اجتناب کنید.
  • افرادی که توانایی کنترل و مدیریت کانون توجه خود را ندارند، اغلب دچار فرسودگی شغلی و ذهنی می‌شوند. این امر به دلیل تلاش مداوم برای انجام چندین کار به‌طور همزمان و ناتوانی در تعیین مرزها و اولویت‌ها رخ می‌دهد.
  • تمرکز بر یک هدف مشخص می‌تواند خلاقیت را تقویت کند. وقتی ذهن از پراکندگی رها می‌شود، فرصت بیشتری برای فکر کردن عمیق‌تر و یافتن راه‌حل‌های نوآورانه برای مسائل پیش رو ایجاد می‌شود.
  • در نهایت، داشتن کانون توجه روشن و مشخص می‌تواند زندگی فرد را به طرز چشمگیری بهبود بخشد. این امر نیازمند تمرین و خودآگاهی است، اما با ایجاد این عادت، فرد می‌تواند از فرصت‌های بیشتری بهره‌مند شده و زندگی موفق‌تر و رضایت‌بخش‌تری داشته باشد.

از وقتی با قانون جذب آشنا شدم و به موضوع کانون توجه پی بردم و اینکه جهان هستی پاسخ فرکانس ما رو میده و اگه پاسخ جهان اتقاق بد باشه به هیچ طریقی نمی شه جلوی دنیا رو گرفت سعی کردم این عادت و نگرش رو در خودم تغییر بدم که سعی کنم خودم رو از مواجه شدن با اتفاقاتی که برای دیگران رخ داده محفوظ نگه دارم.

درک کردم که توجه کردن به مشکلات دیگران باعث ایجاد احساس نگرانی در من میشه، نگران مواجه شدن با اتفاق ناخوشایند.

در این صورت اگه من خیلی زرنگ و هوشیار باشم می تونم خودم رو از معرض اون اتفاقات در امان قرار بدم اما از آنجا که دنیا بی نهایت اتفاق بد داره که می تونه در زندگی من رقم بزنه پس تلاش من در نهایت باعث مصونیت من نخواهد شد.

همانگونه که خداوند در قرآن می فرماید اگر موقع مرگ شما فرا رسد در هر سوراخی خود را مخفی کنید مرگ به سراغ شما می آید.

این موضوع فقط در مورد مرگ نیست بلکه در مورد همه مسائل زندگی است. سیستم جهان هستی همواره در حال واکنش به افکار و فرکانس های ذهنی ماست بنابراین نمی توان خود را از دسترس دنیا مخفی کرد.

موضوع اصلی این فایل آموزشی درباره مدیریت آگاهانه کانون توجه می باشد که نتیجه چدین سال عمل کردن من بر اساس فرمول جدیدی است که در ذهن خود ایجاد کردم و تفاوت افکار و عملکرد امروز من با گذشته و با اطرافیانم نمایانگر تغییری است که به صورت بنیادی در من ایجاد شده است.

درک موضوع مدیریت کانون توجه و عمل کردن به آن بسیاری از موانع ذهنی و عوامل ایجاد نگرانی و احساس بد را در شما از بین می برد.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.45 از 53 رای

https://tanasobefekri.net/?p=29976
34 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار نرگس عبداللهی
      1403/11/15 12:43
      مدت عضویت: 270 روز
      امتیاز کاربر: 8120 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 603 کلمه

      سلام بر استاد بزرگوارم 

      صحبتهای این فایل با گوش جان و قلب و دلم قبول دارم چون که مدتی هست که با نگرش جدید برایم اتفاق افتاده 

      خب من هم در گذشته من هم  دقیقا دنبال اتفاق های بدی بودم که برای دیگران میفتاد وهمین میخاستم حواسم جمع کنم ومثلا درس بگیرم که برای من نیفتد وروزها بهش فکر میکردم و مراقبت میکردم وحتی گاهی اوقات هم بود که حالا بخاطر همون توجه بیش از حد کردن و پرداختن به اون موضوع برای خودمون اتفاق میفتاد و انگار خودم انتظارش داشتم 

      یکی از رویدادهایی که همیشه دنبال الگو گرفتن از بقیه بودم همین گرفتن رژیم بود که تا یکی میکفت من فلان چیز خوردم لاغر شدم من هم میخاستم همون کار انجام بدم یا مثلا تایکی میکفت من فلان قرص خوردم با فلان کار باعث چاقی من شده من هم سعی میکردم اون کار انجام ندم 

      حالا بی خبر از این که اصلا شرایط آدمها باهم فرق داشت و فقط دوست داشتیم بر اثاث عادتهای روز مره همدیگه زندگی کنیم خودمون هیچ خلاقیتی در زندگی نداشتیم 

      از وقتی وارد سایت شدم و نگرشم و عقایدم و افکارم و باورهام به خدا تغییر کرد زندکی یه جور دیگه برام رقم زد

      همین امروز صبح دخترم بهم گفت مامان گوشی دزدی زیاد شده و دیروز گوشی یکی از دوستهای قدیمی زدن

      خب اولین چیزی که بهش گفتم این بود شاید اون خودش باعث شده مثلا حواسش نبوده یا مثلا سهل انگاری کرده وتو خیالت راحت باشه وبا اطمینان کامل بهش گفتم ببین از ما کسی نمیتونه دزدی کنه وبا خنده گفتم اصلا قرار نیست ما مالی رو از دست بدیم چون خدا محافظ ما هست ومراقبمون هست و هرگز نمیخاد به ما آسیبی برسه پس مطمعن باش و با خیال راحت برو البته باید حواست هم باشه به خودت و گوشی موبایلت

      ودخترم با یه آرامشی که واقعا خودم تو چشماش دیدم که خب این اتفاق هرگز برای من رخ نمیده وبرای یکی دیگه بوده رفت بیرون 

      واین باور رو خودم هم خیلی اعتقاد پیدا کردم واز ته دلم میگم حالا از موارد کوچیک‌تو زندگی گرفته تا مساعل بزرگتر بطور مثال وقتی میخام برم بیرون خرید قبلش میگم من بهترین خرید و خواهم داشت با کیفیت ترین و مناسب ترین وباور کنید دقیقا همین میشه واین فقط می‌تونه بخاطر اطمینان بیش ازحد داشتن به لطف خداوند مهربانم باشه 

      من احساس میکنم خداوند یه حفاظ خیلی محکم و قدرتمندی دور من کشیده و مواظبم هست اگر کسی یا اتفاقی بخاد برام ایجاد ناراحتی کنه حتی گاهی اوقات بدون ابن که من خودم متوجه باشم ازم مراقبت می‌کنه و هرگز اجازه نمیده بهم از طرف شخصی یا چیزی آسیب ببینم واین که دارم بیان میکنم واقعیت هست وبارها دیدم که چطور مراقبم بوده وبعدش من فهمیدم که اون شرایط چقدر به نفع من تموم شده وایمانم و باورم واطمینانم به قدرتش و پشتیبان بودنش برام هزار برابر شده و هزاران بار شکرش کردم 

      می‌دونید من افراد زیادی رو دور برم میبینم که کلی زرنگی میکننن کلی حرص میخورن کلی به خودشون آسیب میزننن و در آخر همون جایی که بودن هستن و هیچ تغییری در سرایطشون نمیکنه وتازه همش هم دارن ضرر میکننن وبعدشم میندازن تقصیر خدا و شانس بد خودشون 

      باور کنید همه چیز احساس خوب داشتن خدارو باور کردن افکار مثبت داشتن مهربان بودن وداشتن صفات خوب خدارو در زندگی اعمال کردن راز و رمز یه زندگی خوب و لذت بخش هست سپاسگزاری وشکرگزارب روزانه و سپردن به خودش می‌تونه تمام ماجرای یه زندگی عالی باشه 

      من پشتیبانی دارم محافظی دارم که دلم بهش قرصه که بالاترین قدرت جهان رو داره وبهتر از هرکسی می‌تونه ازم مراقبت کنه خداوند جانم 

      خدایا شکرت که هستی بودنت بهم آرامش میده 

      استاد از شما سپاسگزارم که امروزهم با صحبتهای دلنشین حالمو خوب کردین 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار آزیتا
      1403/11/08 12:10
      مدت عضویت: 1975 روز
      امتیاز کاربر: 7713 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 263 کلمه

      من تو این زمینه یه اتفاق برام افتاد که اینجا بیانش می کنم. استاد من همیشه از خرید اینترنتی ترس داشتم و فکر می کردم حالا چیزی که انتخاب می کنم ممکنه با اون چیزی که دیدم متفاوت باشه یا این که نکنه مثلا کلاهبرداری چیزی باشه.

      یک بار توی اینستا یه مانتو دیدم که سایزش دقیقا چیزی بود که می خواستم و مدلش هم خیلی شیک وقشنگ بود و دلو به دریا زدم سفارشمو ثبت کردم 

      مدتی گذشت و هر روز هم تعدادی کد می فرستاد که محموله ارسال شد اما اسم من نبود

      چندین بار پیگیری کردم و هر بار می گفت در حال ارساله اما ارسال نمیشد دیگه باورم شده بود که کلاهبرداری کرده و به دستم نمیرسه خلاصه از فکرش اومدم بیرون 

      تقریبا دو هفته دیگه هم صبر کردم و این بار تماس گرفتم و مشخصاتم رو گرفتن و گفتن ارسال کردیم حتما دستتون میرسه و بالاخره بعد از تقریبا ۲ماه مانتو به دستم رسید در حالی که دوستم از همونجا خرید و ۲هفته فقط طول کشید.

      اینجا بود که فهمیدم همش به انتظاری هست که تو ذهن خودم بود من منتظر بودم که پیج دروغ باشه یا پول منو ببره و چیزی برام  ارسال نکنه🤭

      بعد از اون ماجرا تصمیم گرفتم افکارمو تغییر بدم و باور کردم که اشخاصی که فروش اینترنتی دارند برای اعتبار خودشون این کار رو انجام نمیدن  و تا الان چندین بار خریدهای اینترنتی از جاهای مختلف داشتم و خدا رو شکر هیچوقت هم به مشکلی برنخوردم و با خیال راحت سفارشم به دستم رسیده.

      دنیا انعکاس باورهای منه پس سعی می کنم فقط افکار درست را در ذهنم جا بدم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار شرمین امانی
      1403/11/02 15:13
      مدت عضویت: 55 روز
      امتیاز کاربر: 1535 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 36 کلمه

      سلام خدمت استاد گرامی و دوستان هم مسیر 

      ما نباید خودمون درگیر آزمون های دیگران کنیم.

      باید کانون توجه مون روی آرامش و احساس خوب خودمون بزاریم و اعتماد و ایمان داشته باشیم دیگر 

      هرچه از دوست رسد نیکوست❤️

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار اکبر
      1403/10/23 12:09
      مدت عضویت: 546 روز
      امتیاز کاربر: 3290 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 65 کلمه

      سلام بر استاد وهمراهان عزیز 

      اگر همین یک موضوع را بشود باور کنیم وباهاش کناربیاییم وبپذیرییم   کافیست برای موفقیت واحساس خوب 

        که کانون توجه مان بسمت وسوی  افراد ومحیطمان قرار نگیردو تحت هیچ عنوان حتی اگر انگ و برچسب سنگدلی و عدم انسانیت بخورییم باید بیاموزییم که دلسوزی بی مورد هیچ سودی ندارد که هیچ بلکه باعث برهم ریختگی ذهنی وعواقبی جبران ناپذیر خواهد شد 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1403/10/23 07:31
      مدت عضویت: 1637 روز
      امتیاز کاربر: 11381 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 749 کلمه

      به نام خدای مهربان وبسیار بخشنده 

      اگه بخندی دنیا به روت میخنده با احساس عالی وخوشحالی شروع میکنم حتی با اینکه چشمام خواب آلوده واحتمالا بازم بخوابم  ولی جهان که به خواب من کاری نداره به دل من کار داره وحسم 

      تخم مرغ آبپزمو میخورم با کمی پنیر وگوجه قدری نون 

      صبحونه مورد علاقم نیست ولی چون پروتئین زیادی داره میخورمش فقط به خاطر بچه ای که درشکم دارم 

      ونیاز به پروتئین فراوانی داره

      وماههای آخرمه میخوام غذای مقوی تری با حجم کمتری بخورم آخه هم نمیتونم حجم زیاد بخورم هم بچه به تقویت احتیاج داره از طرفیم دلم نمیخواد از بدن خودم بکشه بیرون احتیاجشو 

      داشتم اینا رو می‌نوشتم که متوجه موضوعی شدم 

      ندایی اومد 

      هرچقدر مراقبت کنی بازم نمیتونی جلوی اتفاقات بگیری رها کن بذار خودش پیش بره 

      دیگه چیزی که علاقه نداری نخور

      ولی پس حرف مادربزرگم که میگفت اگه نخوری بچه از بدنت میکشه 

      دندونات چی میگی که خراب شدن درحالیکه قبل بارداریم کل دندونام درست کرده بودم

      بچه از کلسیم من برداشته دیگه 

      ندا اومد نه تو ۴۰ روز تقریبا درمسیری هنوز نفهمیدی اینو که اینطور نیست 

      دندونای تو خراب شدن چون تو مدام از ترس گشنه بودن بچه خوردی وبهداشت دهنتو رعایت نکردی شب ها چون حال مسواک نداشتی با دهانی که قبلش شیر شکلات آجیل بستنی غذا میوه وشیرینی وکلی چیز چرب وشیرین وشور خورده بودی به رختخواب رفتی 

      اما قبل بارداریت تنبلی هم که میکردی یک شب درمیون دیگه مسواکت میزدی 

      واقعیت اینکه از صبح ها تخم مرغ خوردن اونم آب‌پز دیگه خیلی خوشم نمیاد اما به زور میخورم بعضی وقتا حتی بالا هم آوردم 

      درسته که اخبار جنگ وآتش سوزی جهان دنبال نمیکنم آفرین به من 

      مشکلات اقتصادی ایران وجهان دنبال نمیکنم آفرین به من 

      ولی هنوز درگیر بچه ام نگرانی هاش 

      ونگرانی که نکنه دچار کمبود غذایی بشه حالا که من عمل مینی بای پس کردم

      استاد جان یه چیز جالب بگم

      من فکر میکردم چون عمل کردم حتما بچه ام مشکل غذا رسیدن بهش وکاهش وزن پیدا میکنه 

      جالب که آخرین سونوگرافی که کردم دکتر بهم گفت وزن بچه ات نرمال و دراین هفته معمولا بچه ها همین وزن دارن

      خودم چاق وتپل نشدم ولی بچه ام سالم ونرمال و چاق ولاغیر نیست 

      خداروشکر 

      میخوام بگم برعکس فکر وذکر من اصلا هم به مشکل نخورده خداروشکر 

      بعد من اول حاملگی حالم بد میشد از ارده وکره بادوم زمینی 

      جالب که اون روز یه جوری با ولع ارده وعسل خوردم که همسرم از تعجب دهنش باز مونده بود 

      یعنی میخوام بگم اگه بدن به چیزی احتیاج داشته باشه میل خوردنش میکنه اصلا چشمای آدم برق میزنه برا خوردنش دلش ضعف میکنه براش 

      دنیا جای جالبیه 

      سرزمین سرگرم کننده ای که خداوند برای انسان هاش قرار داده میگه بخورید وبیاشامید ودرزمین من گردش کنید ولی اصراف نکنید 

      یعنی چی

      یعنی هرچی دوست دارید بخورید تفریح وگردش کنید وبچرخید بیاموزید وعمل کنید وچیزی که مطابق میل تون نیست واز حد میگذره به طوری که حالتون بد میکنه رو انجام ندین 

      به قول یه استاد زبان انگلیسی داشتم درمدرسه میگفت شما درانگلیس ی بیسواد نیستین یا کند ذهن نیستین که انگلیسی رو مثل بلبل یاد نمی‌گیرید وراحت شما در فارسی بیسوادین

      می‌گفتیم یعنی چی خانم 

      میگفت مثلا بهتون میگم ماضی نقلی بگین نمیدونید چیه درفارسی بعد انتظار دارین گرامر انگلیسی یاد بگیرید 

      حالا حکایت ما ما معنی کلمات به خوبی نمیدونیم 

      مثلا اصراف یعنی چی

      یعنی کار ناخوشایند که موجب آزار بشه واز حدش بگذره وضرر بزنه وچندش وبد غیر خوش آیند باشه

      یعنی دیدین دوست نداریم غذایی رو بخوریم ولی میخوریم وخودمون عذاب میدیم اصراف

      یا حتی دوست داریم بخوریم یه کیک هوسش هم کردیم 

      ولی چون دوکیلو ازش خریدیم 

      پول دادیم براش می‌ترسیم خراب شه کسی دیگه بخوره 

      یا می‌ترسیم مثلا بریم خونمون دیگه نباشه فقط تو مهمونی هست 

      یا هزار تا دلیل بیخودی

      میخوریم کلش یا نصف جعبه رو یا تا مرز ترکیدن طوری که حالمون بد شه مزه لذیذ ش تبدیل شه به مزه چندش وحالت تهوع به همراه دل درد وحال بد وسنگین 

      خب اصراف 

      یا 

      دوست نداریم جایی بریم اما میریم وحالمون بد میکنیم اصراف 

      دوست نداریم با بعضی آدمها حرف بزنیم وپیششون بریم ولی حرف می‌زنیم وپیششون میریم وحال خودمون بد میکنیم که ناراحت نشن خب اصراف 

      دوست نداریم فیلمی رو ببینیم به خاطر بقیه می‌بینیم وحالمون بد میکنیم اصراف 

      دوست نداریم دوست نداریم ودوست نداریم خیلی کارها رو انجام بدیم لباس هارو بپوشیم ،رفتارها رو انجام بدیم ولی خودمون مجبور میکنیم این اصراف 

      خداوند اصراف کاران را دوست ندارد 

      درست مثل کافران 

      مثل دروغگوها 

      مشکل ما اینکه آزادی رو از خودمون گرفتیم وفکر میکنیم خیلیم کار خوبی میکنیم 

      من فرشته مهربان میخوام دیگه از اصراف کاران نباشم 

      پس بلند شدم رفتم یه لقمه نون وعسل خوردم با لذت بعدشم درحالیکه تمرینمو می‌نوشتم لذتش بردم وبا خودم گفتم این نون وعسل برای طفل من از هرآنچه خوردم مفید تر و با فایده وارزش تر بود وبدنی سالم سرحال وانرژی ورشد کافی بهش میده 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار maryam
      1403/10/22 23:08
      مدت عضویت: 1519 روز
      امتیاز کاربر: 3108 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 108 کلمه

      خوشحالم که درگیر اخبار تلویزیون و اینترنت دیگه نیستم.

      خیلی از مواردی که قبلا برای خودم خیلی بزرگ می کردم، و از سر در آوردن از آن مستاصل می شدم،  در کمال ناباوری و معجزه وار برایم حل شد. سالهای قبل عادت داشتم بدون گرفتن بلیط  و بدون هماهنگی و در لحظه می رفتم سوار اتوبوس می شدم و می رفتم سفر خیلی راحت.  در چتد سفر اخیر تحت تاثیر حساسیت و نگرانی اطرافیان اقدام به گرفتن بلیط اینترنتی کردم، خیلی جالب بود که به خاطر بلیط گرفتن مسافرتم چند بار تا هفته ها عقب افتاد…. و باز تصمیم گرفتم به همان سیستم زندگی خودم خیلی راحت سفر کنم. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فاطمه نیکو
      1403/10/22 15:04
      مدت عضویت: 151 روز
      امتیاز کاربر: 5590 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 160 کلمه

      سلام و درود دوستان عزیز و استاد عطارروشن

      خداروشکر به این کانون توجه آگاهی داشتم

      و وقتی فکر میکنم نود درصد کنترل ش دست خودم هست

      که با تاثیر صحبت دیگران تحت تاثیر قرار نگیرم 

      متاسفانه مادرم خیلیییی خیییلی RAS ش و توجه ش روی اتفاقات و مطالب منفی هست

       و  از این موضوع ها و  مطالب  مدام برای من فوروارد میکنه

      و من بشدت در هجمه ی این مطالب هستم

      اوایل سعی می‌کردم قانع ش کنم که اینکار درست نیست 

      بعد مدتی متوجه شدم که بی‌فایده ست 

      و تازه مادرم بدتر جری میشه اثبات کنه و مطالب بیشتری برای اثبات حرف ش جمع آوری کنه و همین ممکنه برای خودش هم اوضاع رو خطرناک تر کنه

      برای همین دیگه مقاومت نمیکنم و میگم اینطوری لااقل خودش چهارتا کمتر میفرسته

      و برای خودش هم بهتره 

      به قول استاد عزیز هم انرژی خودم رو حفظ میکنم و میدونم خدا نگهدار منه 

      و هم مادرم راحت تر گذر میکنه😉

      در مورد خرید هم خدایی هیچوقت چک نمیکنم خداروشکر  

      سپاس فراوان از خداوند استاد عطارروشن برای آگاهی🙏❤

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار mrmr19791357@gmail.com
      1403/10/21 14:01
      مدت عضویت: 895 روز
      امتیاز کاربر: 34379 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,103 کلمه

      ب نام پروردگار یکتا 

      این مطلب خیلی مفید بود.بله در این مورد،خواهر من خیلی چکاپ می کنه خیلی استرس داره،در مورد برق استاد مطلب بیان کردند،اتفاقا همین الاان ک من دارم می نویسم مدتی است ک تقریبا برق قطع می شد یعنی تا مدتی ک هر روز برق قطع می شد و چون ما اوایل هیچ اطلاعی از قطعی برق نداشتیم ووقتی قطع می شد آب و اینترنت و بقیه چیزا هم قطع می شده و ما ناخود آگاه غافلگیر می شدیم واگر کسی اون لحظه نیاز شدید ب آب داشت دچار مشکل می شد مثلا اگر مشغول شست شو بوده باشیم وهر کار دیگه باید نیمه کاره رها می‌ کردیم تا آب وبرق وصل بشه واین موضوع مقداری بر اعصاب و روان ما تاثیر می گذاشت.

      چون خانه های آپارتمان ک با پمپ کار می کنند موقع قطعی برق آب هم قطع می شود وهم آسانسور هم قطع می شود ومعمولا تا دو ساعت‌ ادامه داشت و خوب اوایل ک اطلاع نداشتیم من واقعا یکی دو بار ب مشکل برخوردم ک خیلی اعصابم بهم ریخت چون نداشتن آب برام خیلی سخت میشه واین موارد نمیدونم چقد شده بود ک تقریبا هر روز برق قطع می شده وهم اینکه نمی دونستیم چ ساعتی،ولی دیگه عادت کردیم یعنی میدونستیم ک هر روز مطمعنا قطعی برق داریم پس مقداری آب بر می داشتیم‌ ودیگه برای خودم عادی کردم‌ ک دیگه برق قطع میشه ودو ساعت دیگه هم وصل میشه دیگه چاره نبود خوب تحمل می کردیم.

      ومن حالا خیلی می خواستم بدونم چ ساعتی قطع میشه ک اون ساعت کارهای ضروری رو انجام ندهیم یا کسی داخل آسانسور نباشه چون ممکنه آسانسور خراب بشه و شخصی داخل اون گیر بیفته و مشکلات بعدی.و بخاطر همین من واقعا مدتی ب شدت اضطراب گرفتم‌ می خواستم آسانسور برم همش نگران‌ قطعی برق بودم ترس ک داشتم این قطعی برق هم فوبیای من بیشتر کرده بود.

      حالا خواهر من هر روز اطلاع رسانی می کرد امروز فلان ساعت قطع میشه.هر روز بهمون اطلاع می داد امروز ساعت فلان قطع میشه،من ک آرومتر باز خواهرم ک استرس کامل هس،ولی وقتی ساعت می گف من توجه نمی کردم چون اعتماد نداشتم وهم اینکه چن بار گفت ولی برق با کمال تعجب قطع نشده بود ومن دیگه ب اون ساعت‌هایی ک هر روز خواهرم اعلام می کرد اعتماد نداشتم‌ والبته یکی دو مورد فقط درست از آب در اومده بود.ی روز دوباره باز خواهرم گفت امروز ساعت ۲ تا ۴ برق قطع میشه حالا برادر کوچیکم استرس گرفته بود،همش می گفت برق خاموش کن تلویزیون خاموش کن برق قطع میشه گفتم وایسا باشه خودم خاموش می کنم بعد خاموش کرد بخاطر اینکه تلویزیون خاموش کرد مقداری جرو بحث کردم.

      بعد اون روز برق هم قطع نشده بود بعد من وقتی خواهرم اومد بهش گفتم چرا همش می گی برق قطع میشه و فلان ساعت قطع میشه چرا استرس وارد می کنی،برق ک امروز قطع نشده بود.وب خبری برادرم گفتم تو میگی این استرسش زیاد میشه اعصابش خورد میشه.گفت خوب حالا مگه چی شده خوب برق قطع نشده چ بهتر خوب چرا ناراحتی ازینکه گفتم.من میگم ک شخصی داخل آسانسور نباشه وبعد من گفتم اها بخاطر آسانسور.

      وخوب ازین خود مراقبت‌ها ک در همه معمولا هست ولی در خواهر من خیلی هس وهم مخصوصا همیشه خرید میکنه امکان نداره نیاد با ترازو نکشه همیشه چک می کنه ک کم یا زیاد نباشه گرونتر نگرفته باشه مثلا‌ فروشگاه میره لیست خرید رو چک میکنه اگه تو فروشگاه نگاه نکنه خونه حتما چک می کنه ک اشتباه نباشه و این حساسیت‌ها ب خاطر اینکه مثلا سرش کلاه نره،تو خونه همیشه پیج گاز رو چک میکنه ک روشن نباشه در حالیکه پیج گاز ما وقتی با فندک خودش رو ب زور روشن میشه واگر هم بنا ب هر دلایلی خاموش بشه اصلا هیچ جریان گاز وجود نداره پس عملا کار بی موردی انجام میده.

      من هم خوب با نظر استاد موافقم ک اگر هر اتفاقی بخواهد بیفته خودش میفته پس عملا تلاش ما بیهوده هس پس ما باید همیشه امیدمان ب خداوند باشه خداوند خودش از ما محافظت میکنه.من خیلی دلم خواست ک این فایل رو ب هر ترتیبی شده هم ب خواهرم وهم همسر برادرم ک همش تو اینستا و جاهای دیگه همش دنبال اتفاقات هستند‌فلان جا نمیدونم ماشین فلان شد آتیش گرفت فلان جا چنین اتفاق افتاد فلانی فلانی مرد.خواهرم همش دنبال این مطالب هس یعنی اینکه باید بدونیم ک مواظب خودمون باشیم نمیدونم الاان وای ی ویروس جدبد اومده فلان و فلان هس.من تو سر فصل اینترنت مثلا این خبرها رو می بینم ولی اصلا هیج توجهی نمی کنم اصلا مطلب رو نمی خونم و هم ب هیچ کی اطلاع رسانی نمی کنم.

      دیگه خوشم نمیاد وارد این مطالب بشم.خوب حالا پدر من برعکس اصلا این استرس‌ها رو نداره وبرام تعجب هس ک معمولا براش هیچ اتفاقی هم نمیفته ولی برای ماها ک معمولا استرس داریم انگار بیشتر اتفاق میفته و ی جورای من هم تعجب می‌ کنم وهم مقداری عصبی میشم ک چرا ما با این همه توجه اون اتفاق برای ما میفته.

      من خوب این چن وقته ک مرتب برق و ب دنبال اون آب قطع می‌شده خیلی استرس برای رفتن ب حمام داشتم همش نگران بودم اگه آب قطع بشه من چکار کنم واین خیلی عصبیم می کنه همش نگران بودم و نمی رفتم وهمش با خودم فکر می کردم اگه آب قطع بشه من چکار کنم ک با مشکل بر نخورم. دیگه ی روزوالبته با مقداری استرس رفتم حمام ب خودم گفتم هیچ مشکلی پیش نمیاد هیچ مشکلی پیش نمیاد اگر هم بیاد مساله ای نیس.همش میگفتم خدایا برق قطع نشه‌ خدایا آب برق قطع نشه در حالی ک مقداری اضطراب داشتم وهم اینکه مادرم گفت ممکن برق قطع بشه ولی اول یادم رفته بود ک ممکنه برق قطع بشه ولی وقتی مادرم گف مقدار خیلی کم استرس گرفتم ولی توی دلم میگفتم هیچ اتفاقی نمی افته.خلاصع دیگه اون روز خوشبختانه برق قطع نشده بود ومن خیلی خیلی خوشحال شدم و خدارو خیلی شکر کردم گفتم خدایا ازینکه خودت امروز کمکم کردی وهیچ اتفاقی نیفتاد خدایا شکرت ومن واقعا احساس کردم ک خداوند اون روز کاملا یاریم کرده واب و برق قطع نشده و خیلی خیلی خدارو شکر کردم.

      من این فایل رو ب همسای مون نشون دادم چون اون هم مرتب مرتب افکار منفی از خودش بروز میده،همش نگران و ترس داره همش میگه مشتری ندارم پول ندارم وقتی مقداری فایل گذاشتم گف اره من خودم حرفای چن نفر گوش کردم کتاب هم خوندم گفت ازه ولی احتیاط هم شرط عقل هست ما باید احتیاط کنیم ک مشکلی برامون پیش نیاد و اینا گفتم خوب اره ولی نباید وسواس زیاد ب خرج بدهیم نباید این احتیاط ما تبدیل ب وسواس شدید بشود پس وقتی خداوند همیشه دست مارا می گیرد باید همیشه ب خداوند اعتماد داشته باشیم‌

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 3000 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 116 کلمه

      سلام دوستان. من همیشه ایمان دارم که ادم هر جور فکر کنه همان طور زندگی می کنه. و همان اتفاقات براش رقم میخوره . فکرت رو ذهنت رو از افکار مثبت پر کن تمرین کن که به دیگران انرژی مثبت بدی که حتماً به شما برمیگرده و همواره از گسترش اخبار منفی به دیگران جلو گیری کن سعی کنید شما منتقل کننده موضوعات منفی در جهان نباشید. این کار شدنی است فقط تمرین کنی بعد تبدیل به عادت میشه و دیگه وقتی با دیگران صحبت میکنی انها هم بهت خبر بدی نمیدن و این چرخه ادامه پیدا میکنه . من امتحان کردم  بعد میبینی چقدر حالت خوبه . با دنیا نجنگیم . ارامش کلید موفقیت است 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Mali
      1403/10/19 17:20
      مدت عضویت: 746 روز
      امتیاز کاربر: 9020 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 506 کلمه

      و خدایی که در این نزدیکیست. 

      این جمله رو زیاد شنیدم که میگن با هر چی بجنگی،موندگارترش میکنی این جمله مصداق اینه که اگر بخوای برای هر چیزی افکار منفی داشته باشی و ترس داشته باشی همون اتفاق برات بد میفته و تو نمیتونی به زور باهاش مقابله کنی.جمله های زیاد دیگه هم وجود داره که میگه از هر چی بدت میاد سرت میاد،اینا همه شون دارن به ما یاد میدن که نباید به نقاط منفی فکر کرد،یا همون کانون توجه هست که باید روی کارهای خوب و نقاط مثبت گذاشت،در گذشته به ما خیلی چیزها یاد داده شده ولی کسی برامون آگاهانه موضوع رو توضیح نداده.

      منم در دوران نوجوانی و جوانی که هنوز مجرد بودم و توی خونه پدریم بودم خیلی خیلی راحت از اتفاقاتی که برای دیگران می‌گذشتم و بهشون اهمیت نمیدادم و خیلی هم جالب بود که معمولا مشکلاتی که دیگران باهاش سر و کله میزدن برای من خیلی کم اتفاق میفتاد ولی با ازدواج کردنم و باز شدن دریچه ای دیگه از گذر عمرم،وقتی میدیدم دیگران ناله میکنن یا حرف از دلشوره هاشون میزنن و من فقط نگاهشون میکردم و می‌پرسیدم چرا لبنجوری فکر میکنی یا چرا باید نیمه خالی لیوان رو ببیتی،خیلی راحت متهم میشدم که چقدر بی عاری تو،فلان شهر داره فلان اتفاق میفته،یا نون گرون شده یا برق گرون شده آب گرون شده بدبخت شدیم و هزار تا از این دغدغه ها دارن که من به لطف خدا خیلی ذهنم درگیر این مسائل نیست چون باور دارم من دارم سرکار میرم و حقوق و درآمد دارم پس از عهده ی مخارج زندگیم برمیام و نیاز نیست حرضگص یخورم،چند ساله پیش که اوضاع مالی خوبی نداشتیم ی بنده خدایی بهم گفت دیدی چقدر لباس گرون شده،جوری شده که آدم نمیتونه خرید لباس داشته باشه و باید همون لباس کهنه هامون رو وصله کنیم و بپوشیم اون موقع این حرفو قبول کردم چون اوضاع مالیمون خوب نبود و روزهای بدی رو داشتم میگذروندم ولی به لطف خدا با قوانین آشنا شدم و دیدم من تمام مشکلات مالی رو خودم با این حرفهای چرند و پوچ ایجاد کردم پس شروع کردم به عوض کردن دیدگاهم و خدا رو شکر زندگیم هم روال عادی و معمولیه خودشو داره میگذرونه.الهی شکر.من توی اون روزهای بد و سخت مالی که داشتم،یاد گرفتم و آموزش دیدم با چیزی نجنگم،اگر ناخواسته ای ته ذهنم به وجود میاد الکی بزرگش نکنم که بهش برسم و برعکسش عمل کنم،باهاش از در دوستی وارد شم و میدون جنگ برای خودم با اون ناخواسته درست نکنم،این آرامش داشتن و سپردن امورات کوچیک و بزرگ زندگی به خداوند میتونه بهترین راهکار باشه،من خودمو میگم مشکلم اینه که برای هر چیزی از عقل زمینی خودم میخوام استفاده کنم و فکرمم اینه که خدا پس چرا بهم عقل داده،برای اینکه ازش استفاده کنم و گاهی هم از این استفاده کردنهام هم ضرر کردم چون به خودم ایمان داشتم نه به خدایی که درونمه.کاش بتونم اینو برای خودم جابندازم برای هر چیزی فقط خدا رو صدا کنم و اون هم در بهترین شرایط همیشه جوابمو میده.الهی شکر از این آگاهی نابی که امروز کسب کردم.

      یا حق

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مریم حیدری
      1403/10/19 14:53
      مدت عضویت: 1462 روز
      امتیاز کاربر: 16883 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 314 کلمه

      با دنیا نجنگید گام ۱۹ 

      بنام خدا 

      با سلام خدمت استاد و دوستان همراه 

      اطلاعاتی که در این فایل را شنیدم همین الان هم مردم دارن انجام میدن و کارهایی میکنن که از وقوع حوادث جلوگیری کنند حتی مرگ خیلی افراد که دارن ورزش می‌کنند برای جلوگیری از بیماری هایی هستن که منجر به مرگ میشه و میخوان پیشگیری کنند هیچ وقت نمیگن بریم ورزش برای حس و حال بهتر برای شادی و نشاط و لذت میگن بریم که دیابت نگیریم مشکل قلبی نگیریم و خیلی چیزهای دیگه 

      چند سال گذشته جاری من یک دختر کوچک داشت میگفت من هر روز بهش شربت آنتی بیوتیک میدم یک قاشق که مریض نشه ببین باز هم ذهنش سمت منفی بود و میخواست از بیماری پیشگیری کنه ویا همین دیروز باران بود من به همسرم گفتم ماشینو بیرون پارک کن گفت نه باد و باران هست ممکنه درخت بیوفته روش و من سریع ذهنم اومد روی این فایل که چقدر اطلاعات اشتباه تو ذهن افراد هست که فکر میکنن با این کارها میتونن از وقوع حوادث جلوگیری کنن من خودم هم قبلا این عقیده ها را داشتم ولی از وقتی وارد سایت تناسب فکری شدم اصلا اینا برام مهم نیستن و رد کردم آنها را 

      همین دیروز صبح من با دوستم یه دوساعتی رفتیم بیرون شهر هوا خوری رفتیم سمت زمین‌های کشاورزی جای بسیار بسیار زیبا با هوای فوقالعاده عالی از سکوت و زیبایی آنجا خیلی لذت بردیم میخوام اینو بگم تو این دوره زمونه که هی میگن امنیت من و دوستم تو اون سرزمین بکر بسیار خلوت گاهی ماشینی رفت و آمد می‌کرد و برای دوتا خانم جوان اونجا خیلی خلوت بود ولی من حتی یک درصد احساس خطر نکردم و میدونستم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد چون خدا مواظب منه اگر بترسی و احساس خطر کنی همیشه حادثه هست ولی من اصلا نترسیدم و از اون زیبایی های محشر خداوند لذت بردم پس با دنیا نباید جنگید .

      مرسی استاد روشن عزیز 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار خدیجه علیزاده
      1403/10/18 18:44
      مدت عضویت: 107 روز
      امتیاز کاربر: 9955 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 405 کلمه

      الویت من در زندگی احساس خوب داشتن هست و ماندن در این احساس و این مسیر عالی 

      اکثریت ادمهای اطراف ما و حتی خود من قبلا همین جور بودم همیشه سعی میکردم تجربه کسب کنم و حواسم به همه چی باشه ولی الان یکسال یا بیشتر هست که کلا همه چی رو سپردم به خدا از خدا میخواهم خودش حافظ مال و جان همه باشه صبح که میخوام برم سر کار چهار قل میخونم و بچه ها مو میسپرم به خدای مهربان. خدا یی که توی قلب من هست و من به این اعتماد دارم. 

      قبلنا خیلی درگیر مشکلات بقیه میشدم خیلی دنبال اخبار بودم تا چند روز تعریف میکردم ولی از وقتی به اگاهی رسیدم کلا تعطیل ش کردم خیلی حواسم هست و اگه یه موقع هم بخوام اگه چیزی فهمیدم تعریف کنم یکدفعه یادم میاد به خودم نهیب میزنم ولش کن. بی خیال به من چه تا کی من باید درگیر مشکلات بقیه باشم دیگه واقعا داشتم داغون میشدم . 

      وقتی به خدا ایمان داشته باشیم دیگه باید خیالت راحت باشه وقتی اگاهی و شناخت ما از خدای خودمون بیشتر باشه و خدا را انطور که شایسته هست بشناسیم دیگه نباید توی دلمون تیک بخوره توکل و تسلیم دو تا رمز موفقیت هست که هر فرد با ایمانی باید داشته باشه. 

      همیشه باید انتظار اتفاق های خوب داشته باشیم انتظار روزهای خوب انتظار خبرهای خوب دوستان خوب و احساس خوب . 

      باید ذهن ما لبریز از انتظار رات خوب بشه از همه چیز و از همه کس از محیط از همکا ر از فرزند از همسر از همه من الان که به اگاهی رسیدم از این به بعد فقط انتظار اتفاقات خوب دارم و دایم تکرار میکنم من به خدا اطمینان دارم و خدایا شکرت که زندگی من پر از اتفاق های خوب هست. . من به این اگاهی رسیدم که هرکس براساس فرمول‌های ذهنی خودش اتفاقات زندگی ش را رقم میزنه پس ما باید ذهنمون را اماده دریافت های عالی کنیم باید ذهن ما منتظر بهترین اتفاق ها باشه. خداوند نگهبان ما هست و سیستم جهان هستی به انتظار رات ما پاسخ میده. 

      من الان فقط منتظر اتفاقات عالی هستم منتظر متناسب شدن و به سلامتی کامل رسیدن. من الان منتظر م که به تناسب برسم و مثل قبل یکساعت پیاده رو ی کنم در پارکی که دوست دارم و فقط و فقط برای سلامتی جسم و روحم پیاده روی کنم. 

      خدایا من منتظر بهترین اتفاق ها هستم و منتظر معجزه هایت هستم. زندگی تون پر از نور خدا. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1403/10/18 16:57
      مدت عضویت: 744 روز
      امتیاز کاربر: 57316 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,011 کلمه

      به نام خدایی بخشنده وپهربان که حایگاهش بهترین بهش وحودی من قبلم هست که وفتی بهش فکر میکنم حالم دلم بسیارتغییر میکنه 

      سلام ب استاد عطار روشن وهمه دوستان هم مسیر .

      وفای نگاه به زندگی هدف بهتر و زندگی بهتر باشه باید تو بخش افکارکلی کار بشه وارامشی دورنی رو کسب کرد که به شکر خدای عزیزم من‌ از این بخش بهره بردم  ارامشی عالی در این‌ مسیر صاحب شدم اون ارارمش ذهنی و ارامش قلبی با هم کلی تغییر خوب رو به زندگی من وارد کرده 

      که سابق با گپکوچکترین افکار منفی دجار مرورهای عجب وغریبی میشدم  ودچار کلی مروهای پشت هم بودم و هی مراحل اون بیشترحسم بدتر میشد وارامش از من‌ گرفته میشد و نگرانی استرس هم افزایش چیدا میکرد  از گاه کوه ساخته وعصبی دل سرد  بی حدی داشتن کلی ترس بهش اضافه شده بود 

      درحال حاضر اراون بخشهای تو وحودم  اثری نیست‌ اگه  باسه انقدر کم‌ هست که سریع کنترال میشه وادامه پیدا نمکنه  توهمون مرحله اول قادر به کنترالش هستم  به شکرخدایی عزیزم کلی راحتی خیال دارم چون همه وجود خودن  وکل زندگی رو به خداسپردم که کسی بهترین‌کاره رو برای هربنده قادر هست به شکلی عالی انجام بده جز خدایی عزیزم باره تو این مدت به شکلی کارهایم که من  دوست داشتم انجام بشه چنان راحت اسون به شکلی که تو تصور من نبود انجام شده که وفتی کارم تمام  شد باره گفتم این همسوی واین هماهنگی کار خالق مهربانم هست من قادر به این هم اهنگی عالی نبودمو اگه بودن تو این  مکیفت خوب نبود  

      من هرجقدر هم‌ توامند باشنم ازبخشهای که خودم  ازش اطلاع ندارم و این همسان سازی توسط خدا انجام میشه وکسترشی بی نهایت داره کارمن نیست و نبو د 

      وفتی فکرم  دنبال جلوگیری از ایجاد خطر باشه هر کاریی کنم قادر نیستم که همه جنبه خطر.رو  پوشش بدم راه حلی که فکر من بهش نمیرسه همون‌ اتفاق به شکل دیگه رخ میده که من‌ انتظار اون  شکل رو نداشتم‌چون تو هر بخش کسترش زیاد هست چه خوب و چه بد وفتی تو بخش منفی اون کسترش پیدا کنه شکلی اون هم  سان سازی تو این بخش انجام میشه فقط مربوط به بخش مثبت نیست تو اون بخش منفی  انجام میشه 

      طبق سازکار و قانون انجام‌ میشه چه توبخش مثبت و منفی  برای اون راهکار زیاد هست وچه بهتر که به این بخش اصلا توجه نشته که انتظار برخوردهای رو هم‌ نکشیم شاید به ظاهر انتظارش رو نداریم‌ولی جون وتوجه داریم به جهان‌ ارسال میکنیم‌که ازاین بخش به شکلی دیگه برای من وبفرسته جه بخش منفی وچه بخش مثبت جهان‌کارش برکشتدوانجه که ما خواسیتم‌ هستم‌ هی بیگم‌مثلا جلو گیری داریم‌میکنم‌جهان این صحبت روجتوجه نمیشهدانجهوخرسال گردی روبه شکل دریافت  همون به فرد برکست میده 

      تومسیرفبلی من‌ از جاقی فراری بودم ار خودم و وضعیتم‌ ناراضی با خودم و قهر بودم با ولی همه هواسم وتوحه تو این بخش بود کلی رژیم‌ گرفتم‌ کم‌ خوری داشتم‌ ورزش کردم داروی گیاهی مصرف داشتم 

      ولی چون‌کل توجه چاقی بود هرکاره من‌ بی اثر بود وزن‌ کم شده من‌ برکشتی میشد چون تو هر نگاه فقط افراد  مسیر فبلی بود تو هر بخورد انها رو می دیدم وگل توجه چه‌ نگاهی و چه افکار وچه عمل کردی تو مسیر فبلی طی میشه فقط بخش خودرن رو به شکل فشار اوردن  داشت طی میشد این وبخش وفتی فشار ازروش برداشته میشد ترمو ستات ذهنی من کارش انجام میداد وفوری به وزن که تو ذهنم روی عدد وزنی نتظیم شده بود  برکشتی سریعتر با وزن بیشتر به جسم بود 

      طبق قاون جذب که اولین مرحله اون توجه و ارسال به جهان هستی هست و دریافت انجه درخواست فرستادی برکشت همون به همون فرد هست ونه هیج‌ کسی دیگه

      پس من با این‌ مسیرکل توجه تو بخش تناسب داره دور مبزنه اگاهی اون دریافت میکنم  توبخش عمل کرد هم توحه که بهترین عمل کرد باشه اگه زمانی اشتباه داشتم‌ خودم رو سرزنش نکنم‌ ادامه میدم که باره دیگه اون اشتباه تکرار نشه رویا پردازی  اون دارم درخواست ارسال میکنم با تجسم هر روز پس برکشت همون چیزی که رویایش دارم به سمت خودم هست واز دنبال کردن هر توجه که تو بخش من‌ نیست خوداری میکنم چون من هدفم‌ تناسب ذهنی و لاغری هست باید کل توجه هم تو این بخش باید طی بشه اگه بخش فبلی بخواد مرور بشه  فوری اون کنترال میکنم‌ که توجه به بخش فبلی رو کم کمتر کنم  از صحبت کردن در باره مسیر فبلی خود داری میکنم‌صحبت غیر رو نمیکنم‌ کمتر با افراد که دجار مشکل 

      هستن تلفنی میزنم  وفتی باشه به شکل کنترال شده صحبت رو ادامه میدم‌  نگاه و افکار عمل کردن تو بخش تناسب داره دور میزنه عدد وزنی خودم رو تو ذهنم تغییر دادم  روی عدد کمتر تنظبم شده و ترموستات ذهنی رو روی عدد کمترتنظین  کردن وداره وزنم  کم‌میشه وهم سویی عالی وهم سان سازی خوبی رو هن دارم‌ طی میکنم وهر روز با طی شدن تکرارهای خودم حال روحی  خوبی رو دارم  امرورز از دوره دور به سرزمین لاغرها فایل ۳۰ تا ۳۵  با ارامش با تمرکر داشتم‌ برای باره چهارم گوش میکردم  چنان حال روحی من دگرکوت شد ازبودنم تومسیر  بی نهایت شادتر شدم‌ جون با تکرارهای بخش های که از یاد رفته به یادمیارم  تمرینهای اون انجام‌میدم وتمرینهای دیگه هم دارن‌که به هردوره بهش اضافه شه در مجموع  کل این تمرینها اون توجه رو هی بیشتر بهتر عمیقار میکنه که افکار من عمق زیادی داره و کسترش زیادی رو تو ذهنم‌من داشت

       اویل فکر میکرد با کم رنک کردن باوره کارم تمام شده ومن‌لاغرمیشم   ولی بد مروها شروع شد وبد هی مرحله  مرحله با یادگیری من سطح اون باوره روی به کنار رفته باروهای عمیقتری خودش رو نشون داد و ،گلی باوره مخفی هم بیرون زده شد که خوم از وجودش  عطلایی نداشتم ولی بود چون‌ نیاز از توجه به بخش کاسته شد  انها هم با دورهای تمرینها و تکراهای من  بیرون امدن، افکار طبیعی بخش ناخداگاه از پوششی که من  روش قرار داد م بودم کاسته وکم کمتر شد وداره تازه اون اصلا بخش خداگاه به کارش میرسه 

      این یعنی برگشت به اصل طبیعی ذهنم‌ که من اون‌ دچار این اشکال کردم و انتظارم‌ هم‌ تناسب و سلامتی جسم راهکار ذهنم که عالترین راهکار هست 

      خدا پشت و پنا هتون یا حق. حق. نگه دارتون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 40127 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,238 کلمه

      من فرزانه ابوالحسنی هستم هدفم بهتر زندگی کردن لذت بردن راضی بودن و خلق کردن 

      سلام خدای مهربون خدایا من از تو میخوام که به من کمک کنی تا من بهتر زندگی کردن راضی بودن لذت بردن خلق کردن درک و زندگی کنم خدایا خیلی دوستت دارم 

      با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم 

       واقعا استاد چرا ما انسانها من خودم  میگم چرا انقدر به اتفاقات زندگی دیگران فکر میکنم  توجه میکنم براشون دعا میکنم 

      چرا این رفتار خیلی بدی که من دارم این میشه دلسوزی این میشه توجه به اتفاقات بد این میشه تجربه کردن اتفاقات بد مشابه در زندگی خودم 

      چرا چون من دارم فرکانس متفاوتی به جهان ارسال میکنم من توجه میکنم به زندگی مثلا دخترم که رفته دکتر دکتر بهش گفته کلیه ات التهاب داره به اونم گفته تا آخر عمرت این بیماری داری 

      اصلا استاد میدونید دختر من چرا به  این بیماری مبتلا شده خداشاهده خدا شاهده که آنقدر توجه کرده به بیماری چند وقت فقط درباره بیماری ریه توجه میکنه 

      حالا یه دکتر نمیدونم چجوری یک کلام بهش گفته ممکن تو آنقدر سرفه میکنی هر بویی استشمام میکنی ممکن از ریه هات باشه که التهاب داشته باشه 

      اون اصلا تاکید نکرده گفته ممکن یعنی چند درصد حالا ۱۰ درصد نهایت ولی دختر من اونو بزرگ کرد دکتر گفته الان دو سه ماهه درگیر این بیماری چند بار تا حالا رفته دکتر اونم این حرف دکتر ماما زده 

      بجای اینکه نپذیریم بگیم ایشون دکتر ماما بودن تخصصی درباره ریه ندارن یا بگیم حالا گفتن ممکن ولی سریع میپذیریم و اینجوری میشه که جهان هم پاسخ متفاوتی به ما میده برای ما باکر پذیر میشه دیدی گفتم ریه ام مشکل داره 

      این گفتم که بگم نتیجه توجه کردن به مشکلات دیگران اینه 

      و دختر من عقیده داره چون پدر بزرگم بیماری ریه داشته احتمال اینکه من هم بیمار بشم داره و برای همین 

      کارهایی انجام می‌داد از خودش مراقبت می‌کرد شکلات  نمیخورم پدر بزرگم قند هم داشت گوشت نمیخورم باید رعایت کنم دیگه مادر بزرگم نقرص  داشت 

      و آنقدر به بیماری توجه کرد رعایت کرد یعنی مراقب بود که اون مبتلا نشه 

      اخه چرا باید بیماری پدرم من مبتلا بشم اون طرف فکرش رفتارش عملکردش با من متفاوت بود محال ممکن غیر ممکن امکان نداره من به بیماری اون مبتلا بشم این از عدالت خدا بدور 

      و اینجوری میشه توجه به مشکلات بیماری اتفاقاتی که برای اونها رخ داده  باعث میشه ما هم خدای نکرده در زندگیمون تجربه و زندگی کنیم و اینم بگم مجبور میشیم تا آخر عمر با اون بیماری زندگی کنیم 

      زجر بکشیم درد بگیم سختی متحمل بشیم اذیت بشیم که چی به اتفاقات بد زندگی دیگران توجه کردیم همین 

      من خدارو شکر میکنم خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم به اتفاقات زندگی دیگران توجه نمیکنم 

      خدارو شکر اخبار گوش نمیدم اینستا گردی نمیکنم به درد دل مردم گوش نمیدم برای اونها دلسوزی نمیکنم اینم که می‌بینید دخترم پاره تنمه جوان دیگه 

      و بدتر میدونید چیه حرف تو رو قبول ندارن  نمیتونن بپذیرم فلانی یه چیزی بهشون بگه ایمان دارن که درسته ولی نمیتونن بپذیرم بگذریم 

      اینو تعریف گردم که بدونیم به اتفاقات زندگی دیگران توجه نکینم این اتفاق صفحه آخر زندگی اون فرد اون فرد چه فکری داشته که این اتفاق براش رخ داده 

      تو اون افکار نداشته باش خودبه خود اتفاقات خوب برات رخ میده 

      ارزش امتحان کردنش و داره 

      و اینم بگم دختر من همش میگه نه باید آدم اطلاع داشته باشه مراقب باشه یه جایی تو درسهاش هم خونده که 

      مثلا  ما انسانها احتمال اینکه به بیماری‌های اونها مبتلا بشیم زیاد حالا علم گفته معلوم نیست کدوم بچه اینو تجربه میکنه ممکن این ژن در بچه اول فعال بشه ممکن تو بچه دوم فعال بشه و…

      در صورتیکه من به علم کار ندارم ازش هم سر در نمیارم ولی از علم خدا آگاهی دارم  میدونم چنین چیزی غیر ممکن چون عدالت خدا بخطر میافته 

      خداوند در قرآن گفته که شما اگر بگردید در خلقت من خللی پیدا نمی‌کنید 

      چون اگر خللی باشه من بنده میتونم وقتی بهشتی شدم به خدا شکایت کنم که خدایا من نمیخواستم بیماری پدرم تجربه کنم چرا تو منو مجبور کروی من اونو تجربه کنم 

      پس امکان نداره از طرف خدا چیزی به ما تحمیل بشه حالا از طرق مختلف که یکی از اونها علم پزشکی  

      استاد من ایمان دارم تجربه و زندگیش کردم 

      که هر فکری  هر اتفاقی هر رفتاری هر گفتاری هر چیزی که حال منو بد کنه اون جز افکار منفی بحساب میاد 

      ممکن اون چیزی که حال منو بد میکنه غیبت کردن تهمت زدن یا دروغ گفتن باشه یا ممکن اون به شکل فکر منفی باشه ممکن هم هست که به شکل توجه کردن به اتفاقات بد زندگی دیگران باشه  ممکن زمین خوردن یه بچه باشه ممکن گریه کردن یه بجه باشه ممکن دیدن یه فقیر باشه خلاصه هر چیزی که حال منو بد میکنه میشه افکار منفی 

      و برعکس اونم هست هر چیزی که حال منو خوب میکنه منو شاد میکنه لبخند به روی لبانم من میاره حال دل منو خوب میکنه احساس منو خوب میکنه هم جز گروه افکار مثبت هستش حالا فکر کنیم ببینیم افکار ما جز کدوم گروه قرار داره خوبه یا نه نیاز به تغییر داره 

      سخت نیست فقط به افکار بد توجه نکینم خود به خود افکار ما خوب میشه دیگه 

      استاد الان که فکر میکنم به رفتارهای اطرافیانم میبینم همه دارن همین کارو انجام میدن مراقبت میکنن از خودشون که فلان اتفاقی که برای خانم فلان یا آقای فلان رخ داده برای من رخ نده 

      همسر من همیشه میگه منکه میگم اینجوری نباشید دیدی فلانی یه دقیقه هواسش نبود تصادف کرد من میگم چهار تا چشم دارین چهار تا دیگه هم قرض کنید موقع رانندگی هواستون به جلو پشت سمت چپ سمت راست ماشینتون باشه که یه وقت تصادف نکنید 

      و ایشون شاید اتفاقات تصادفی کمتر براشون رخ بده ولی اتفاقی که حالشو بد کنه نگران بشه زیاد رخ میده 

      میاد میگه کار نیست اوضاع کار خیلی کساد شده میاد میگه کار میکنی مردم پول نمیدن میگن بعدا میدم من باید صد بار زنگ بزنم تا پول منو بده 

      میاد میگه حالم خوب نیست معده ام درد میکنه و همه اینها اتفاقاتی هستن که حس همسر منو بد کنن 

      یه روزی داشتم میرفتم دکتر با مترو دکتر من دور خیابان قائم مقام فراهانی تا حالا با مترو نرفته بودم البته این موضوع برای دو سه یکسال پیش 

      من و دختر کوچیکم با هم رفتیم اون یه اپلیکیشن داره که هر وقت میخواد با مترو سفر کنه مبدا و مقصد میزنه مسير نشون میده کجا باید بری کجا خط عوض کنی کجا باید از مارو خارج بشی خلاصه 

      رفتیم من عادت داره جایی که نرفتم از افراد داخل مترو سوال میکنم یه آقایی فورا زد تو همون اپلیکیشن بصورت لوکیشن به مت نشون داد منم تشکر و قدر دانی کردم تمام 

      دختر من گفت چرا به آدمها زود اعتماد میکنی گفتم بابا لوکیشن داد دختر من اون زمان اون اپلیکیشن نصب نکرده بود  خلاصه ما سوال کردیم زمانیکه از مترو خارج شدم هم از پلیس پرسیدم 

      اون آقا هم مسیرش با ما یکی بود ما سمت راست میرفتیم ایشون سمت چپ 

      دختر مت میگفت ببین این آقاهه داره دنبال ما میاد گفتم دلیل نداره مادر شاید مسیرش با ما یکی اما چون دخترم فکر دیگه کرده بود اتفاقا اون فرد هم یه حرکاتی انجام داد که به دخترم ثابت بشه که تو درست میگی 

      ولی من  عقیده خودم داشتم که ما با هم هم مسیر هستیم همین آقاهه برای من رفتار متفاوت نشون نداد پس اینم ثابت میکنه جهان بر اساس افکار ما اتفاقات رقم میزنه 

      چون دختر من عقیده داره  به هیچ کس نباید اعتماد کنی خوب اون آقا هم اون رفتار نشون داد از خودش 

      و عقیده دارن تو اتفاقات رفتارهای دیگران از بسکه مهربونی نمیبینی درک نمیکنی میگی نه اون آقا نیت بدی نداره 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار الهام رستگار
      1403/10/18 00:22
      مدت عضویت: 1465 روز
      امتیاز کاربر: 16492 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,047 کلمه

      به نام خداوند بخشایشگر 

      سلام خدمت استاد عزیزم ودیگر همراهان چله تعقیر زندگی

      گام 19. کانون توجه

      از وقتی فایل رو نگاه کردم همش با خودم می گم ای کاش همه مردم جهان این فایل رو گوش بدن ودر فرکانس درک این فایل قرار بگیرن شایدم هر کسی گوش شنوا ودرک این حرف ها و نداشته باشه اما برای من بسیار هیجان انگیز وشنیدنی وخواندنی بودن تک تک کلمات دوست دارم چندین بار گوش بدم

      واقعا این باور در اکثر ماها وجود داره که فکر می کنیم با توجه کردن به اتفاقای بد می تونیم جلوی رخ دادن اونا رو تو زندگی خودمون بگیریم ودر این صورت قدرت رو از خداوند می گیریم  وسکان زندگیمون رو خودمون به دست می گیریم وخیلی غافلیم از اینکه با این کار بدتر داریم اون اتفاق رو سر راه خودمون قرار می دیم 

      وقتی همیشه توجه همون به بیماری ها واتفاقات وحوادث باشه ناخداگاه انتظار رخ دادن اون اتفاق در ما ایجاد می شه وما در مسیر تجربه اون اتفاق قرار می گیریم  ما به اشتباه فکر می کنیم می تونیم جلوی فلان اتفاق رو بگیریم اما جهان هستی چنته خیلی پری از اتفاقات رو داره وهرگز ما نمی تونیم همه اتغافات رو پیشبینی کنیم وجلوی رخ دادن اون هارو بگیریم اما اگه سکان کشتی زندگیمون رو به دست خدا بدیم وقدرت مطلق رو ازان خداوند بدونیم اون ما رو در مسیر تجربه اتفاقای خوب قرار می ده وبه موقع ما رو از اتفاقای بد باخبر می کنه

      سال 87 مادرم مبتلا به سرطان شدوهمه ایل وطایفه ما در جریان بیماری ایشان قرار گرفتن نقل تمام مجالس تا چندین ماه بحث راجب این بیماری بود همه به هم توسیه می کردن برین چکاپ برین از سبنه هاتو ماموگرافی بگبرین وخودم شاهد بودم چندتاشون رفتن دکتر وچکاپ دادن واومدم نتیجه رو به ما گفتن همه از راه های پیش گیری واینکه چطور بفهمن وکدام دکتر برن می پرسبدن وانگاز همه منتظر بودن این اتفاق براشون رخ بده وهمش به منو خواهرام توسیه می کزدم شما ژنش رو دارین مراقب باشین داعم چکاپ بدین من این باور در ذهنم شکل گرفته بود که این بیماری به من ارث می رسه اما به لطف خدا از وقتی با استاد اشنا شدم وحرف های ایشان را راجب شکل گیری باورها شنیدم این باور رو نقص کردم وگفتم پس مادر من که هیچ کدوم از اعضای خانوادش همچین بیماری نداشتن از کجا گرفت مادرش که مادربزرگ خودم بود 110 سال عمر کرد ودر اثر کهولت از دنیا رفت وگفتم مادر من در سن 55 سالگی متوجه این بیماری شده واصلا ربطی به من نداره ودیگه به یقین برای خودم حلش کزدم اما خواهرام هنوز درگیرش هستند ومی ترسن

      همسرمن به شدت ادمی هستند که به حوادث واتفاقای بد توجه می کنه وبین دوستاش به ادم محتاتی معروفه وقتی اتفاقی می افته قسم می خوره که پیش بینی کزده که این اتفاق خواهد افتاد قبل از اشنا شدن با این مباحث ذهنی همیشه می گفتم چه حس ششم قوی داره وتعحب می کردم چرا راجب هر چیزی خیلی تذکر می ده اتفاق می افته بعدن فهمیدم همش بخاطر اینکه کانون توجه اون حوادث واتغاقات بده واونقد به این دسته اتفاقات وپیشامدها توجه کرده که ذهنش اون احساس وتوجهش رو گسترش داده وقتی از خونه می ریم بیرون اخر همه میاد بیرون وچند دقیفه مشغول چک کردن اب وبرق وگاز وقفل در واین جور چیزاست درسته اتفاقاتی مثل ترکیدن گاز واون جور چیزای که اون می ترسه تا حالا اتفاق نیفتاده برامون به لطف خدا ولی اتفاقای دیگه از اون دسته خیلی رخ داده وهمش بخاطر توجه وترسبدن از خبرهای بده

      من خودم موردی که خیلی بهش توجه می کنم موفع خرید تاریخ انقضا مواد خوراکی اونقد حساسم رو این مسعله که هیچ وقت هیچ چیزی رو بدن جک کزدن تاریخ انتقضا وتولید نمی خرم وکلی وقت وانرژی صرف این قضیه میکنم اما تا حالا خیلی اتفاق افتاده چیزی خریدم ونشده تاریخش رو چک کنم وآوردم خونه دیدم از تاریخش گذشته وهرچی فکر کردم نمی دونستم چرا موقع خرید چکش نکردم از من بیعید بود من به همه تذر می دم چرا خودم اون لحظه حواسم نبوده وحالا متوجه شدم دلیلش اینکه بخاطر کانون توجه ام به این قضیه وترس از تاریخ انقضا ذهنم این حس رو گستر داده وجهان برای تجربه اون ترس کاری می کزد من تاریخ رو چک نکنم چون خودم خواستم وبارها شده همسرم یا دخترم چیزی خریدن واوزدن خونه من دیدم تاریخش گذشته همش بخاطر توجه من به این قضیه است اما در مورد نگاه کردن به رسید خرید اصلا عادت به چک کردن ندارم بارها شوهرم گفته کارت می کشی چک کن یا گوشی رو نگاه کن بیین چقدر برداشت شده ولی من این کار رو نکزدن وموقع برگشتن از خرید کل رسبد هارو بدون نگاه کردن دور ریختم وتا حالا برام اتفاق نیفتاده گول اضافه ای از کارتم بکشن یه بار بدون اینکه من نگا6 کنم پیتزا خریدم وپولشو از کارتم کشید فروشنده واومدم بیرون دیدم یه نفر داره صدام می کنه فروشنده بود گفت ببخشین شادگزدم تازه وازده پول دونفره حساب کزده مال شما یه نفرس وبقیه گول زو بهم پس داد یا یه بار میوه خریدم باز خودم نگاه نکردم فروشنده گفت بجای 45 چهارصد وپنجاه کشیدم وبقیه پول رو پس داد وچندین مورد دیگه اینجوری رخ داده من نمی دونستم تا حالا این بخاطر خوش شانسیم نبوده بلکه بخاطر این بوده من نگران این اتفاق نبودم.و قدرت حفظ مالم رودادم دست خداوند واون به موقعه از من حمایت می کزد وحواسش به من بود

      این موارد ثابت می کنه هر جا از زندگیم قدرت رو دادم به خدااون به نحو احسنت از منو زندگیم مراقبت کرده وچقدر زندگی عالی می شه اگه همه چیز رو واقعی واقعی بسپاری دست خدا ونگران هیچی نشی به لطف خدا خیلی از باورهای مخرب در من شکسته اما راه درازی در پیش دارم برای پاک شدن از باورهای محدود کننده وخیلی از پیگیری اتفاقات وخبرهای بد فاصله می گیرم اگاهانه ومدام در گوش دخترم اینو می گم که همیشه شادی رو در زندگیش خلق کنه همیشه منتظر خبرهای خوب باشه از هرچیز جدی شوخی بسازه هیچ وقت اهنگ غمگین گوش نده هیچ وقت پای دزد ودل دوستات نشین هیج وقت خبرهای بدو دنبال نکن وخودمم خیلی رعایت می کنم واز خداوند هزاران بار سپاسگزارم که در این مرحله از زندگیم گوش هایم را لایق شنیدن این حرف ها دانست ودلم را به نور این اگاهی ها روشن کزد سپاسگزارم معبود من

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار الهام ۳۹ساله
      1403/10/17 23:54
      مدت عضویت: 103 روز
      امتیاز کاربر: 770 سطح ۲: کاربر متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 528 کلمه

      به نام خدایی که هروقت صداش زدم گفت جانم🤩🤩🙏

      درود بر استاد عطار روشن عزیز و دوستان هم ریشه ام🙏کانون توجه و این آغاز تولدی دیگر در وجود من بود💛لحظه ای که در غمگین ترین شرایط زندگی خود بودم تقریبا ابتدای سال ۹۸، با استاد عباس منش، با قانون جذب آشنا شدم، و این موجی از خروش و شادی در وجود من بود، مثل ارشمیدس می گفتم یافتم همه چیز احساس است و احساس خوب اتفاقات خوب را می سازد ابتدا فکر می کردم خیلی ساده هستش ولی با گذشت زمان فهمیدم اصلا آسان نیست🩵ولی قلبم پر از شادی و تمام عناصر وجودم پر از حس شکرگزاری بود، در همان روزها، برای سفری یک روزه با همسر و فرزندان به راه افتادیم ، من عاشقی آن روزها را هرگز فراموش نمی کنم، انگار آسمان را تا آن لحظه ندیده بودم، ابرها را، پرندگان را ، خدایا چه احساس باشکوهی بود، پر از شادی بودم، همسرم بسیار تند رانندگی می کنه، و ما چند باری جریمه شده بودیم، این بار دوباره همسرم شروع به تند روی کرد و من همچنان در شکر گزاری خودم و احساس خوب بودم، درجایی دیدم داره از تما م راننده ها سبقت می گیره، و بعد از یک سر بالایی پلیس نامحسوس ایستاده بود و به ما پیام ایست داد،همسرم مدارکش و برداشت و پیاده شد، گفتم امید به خدا ، در حدی بود که شاید باید ماشین و پارکینگ می کردند ولی من دست از احساس خوب برنداشتم و با تمام وجودم شکر گزاری می کردم، درحدود یک ربعی شد که همسرم اومد و دیدم می خنده، گفتم می خندی گفت آره، عجب سرهنگ خوبی بود بهم گفت مهارتت و تحسین می کنم فقط خودت بیا در دوربین ببین که چگونه همه ی راننده ها را رد کردی😁این بار جریمه نمیشی ولی این بار دفعه ی آخرت باشه،من و همسرم با حیرت به همدیگه نگاه می کردیم🙃🙃و بگم که من در تمام مسیر بسیاری مواقع بلند بلند شکر گزاری می کردم و همسرم که قبل از آشنایی من با قانون جذب غمگینی من و دیده بود، الان این شادی و خوشحالی من براش لذت بخش و تآثیر گزار بود و اون هم در احساس خوب بود، ولی خدای مهربان می دونه که هرگز فکر نمی کردکه خداوند چنین معجزه ای را برامون رقم بزنه، خداااااجونم متشکرم که با تو بودن تمام لحظه هاش معجزه هستش و شکر گزاری بهترین هدیه ی خداوند به انسان ، که معجزه میکنه ولی بعدا فهمیدم این طور نیست که همه چیز اون طور که من بخوام پیش بره ولی  نکته کانون توجه هستش،چون در تمام شرایط حتی سخت ترین شرایط تنها کانون توجه که اتفاق بعدی و رقم می زنه، کار آسانی نیست ولی از خدای مهربان می خوام که ما را برای آسانی ها آسان کنه، که او شنوای بیناست.

      وبه قول مولانای عزیز

      شکر نعمت خوش تر از نعمت بود

      شکر باره کی سوی نعمت رود

      شکر جان نعمت و نعمت چو پوست

      زان که شکر ارد تو را تا کوی دوست

      نعمت آرد غفلت و شکر انتباه

      صید نعمت کن بدام شکر شاه

      ممنونم از این که وقت گذاشتین و نوشته ی من و خواندین، استاد عطار روشن عزیز از شما هم بی نهایت سپاسگزارم و برای همگی آرزوی سعادت و سلامت دارم🙏

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهره قادرنیا
      1403/10/17 15:43
      مدت عضویت: 85 روز
      امتیاز کاربر: 5240 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 328 کلمه

      با سلام من هم معتقدم که هر جور فکر کنی همون اتفاقات رو در زندگی تجربه خواهی کرد تا یکسال پیش من هم همیشه دنبال اخبار واتفاقات مختلف زندگی دیگران بودم وبرام مهم بود که اگه کسی بیماری میگرفت مرتب دنبال میکردم در چه حاله وحتی تمام صحبتهام درباره بیماری بود و من از سن ۳۰ سالگی بیماریهای جسمی زیادی رو متاسفانه تجربه کردم از بیماریهای خود ایمن گرفته تا بیماریهای محیطی

      ولی از اول امسال که در دوره های خودشناسی وخدا شناسی بطور اتفاقی شرکت کردم که مطمئن هستم توسط خواست واراده خدا بود که هدایت شدم فهمیدم اشکال کارم در چی بوده وتمام سعی ام رو کردم که خودم رو تغییر بدم خدارو شکر از خیلی جهات تغییر کردم واراده خداوند رو در زندگیم زیاد میبینم مثلا قبلا من راجع به صدقه دادن نگاهم خیلی متفاوت بود وگاهی حتی فکر میکردم خودم واجب ترم یا همین که( چراغی که به خانه رواست به مسجد حرامست)   رو برای خودم میگفتم وخودم رو توجیه میکردم تا اینکه امسال فهمیدم نیت واحساس در حین بخشش خیلی مهمه واونکسی موفقه که با خوشحالی با تکیه به خدا از هر اندازه ای که داره ببخشه واین شجاعته! واین فقط بخاطر نزدیکی بخدا واینکه فقط بخواست خدا ببخشی درسته ،شروع کردم ونتیجه اش هم شگفت انگیز بود  من مدتها بود که دیگه نمیتونستم پس انداز کنم وباید با مراقبت مخارج زندگی رو میگذروندیم که مبادا کم بیاریم ،ولی از زمانی که من شروع به بخشش کردم هر ماه مبلغی هم برای پس انداز میمونه که هیچ ، هر آنچه که لازم هم باشه با خیال راحت میخرم بدون ترس از تموم شدن پولم🤩

      من واقعا مطمئن هستم همه جا خداوند یاور منه واگر من یک قدم برمیدارم خداوند ده قدم به من نزدیکتر میشه ومهمتر آرامشی هست که من از این توکل واعتماد به خدا بدست آوردم  

      مهمه که ما در همه کارهامون اول خواست واراده خدارو در نظر بگیریم وخدا چنان در امان و آسانی مارو هدایت میکنه که شگفت زده میشیم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مژگان نوحی
      1403/10/17 15:13
      مدت عضویت: 156 روز
      امتیاز کاربر: 7290 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 763 کلمه

      سلام بر انسانهای شوخ طبع و مثبت نگر 

      گام ۱۹ با دنیا نجنگید

       «آدمی در زیر زبان خود پنهان است »

      و ضرب المثل کم گوی و گزیده گوی چون در تا صحبت تو جهان شود پر 

      از وقتی به این بهشت لاغری اومدم  اولین نکته ای که یاد گرفتم پیگیری نکردن اخبار منفی بود و من چقدر این درس رو خوب یاد گرفتم و در زندگی اجراش کردم و پامو فراتر از اون گذاشتم و اصلا خودم آدم شوخ تری شدم 

       قبلنا هم همیشه آدم مثبت نگری بودم و نیمه پر لیوان رو  می‌دیدم ولی با اومدن به این بهشت دیگه دیدم به زندگی  کاملتر و عالی تر از قبل شد ورودی های منفی رو به حداقل رسوندم و به موضوعات خوب فکر کردم و در تمامی کارهام به خدا توکل کردم و به آرامش و لذتی وصف ناپذیر و درونی و پایدار  رسیدم 

      الان در دورهمی ها و جمع های خانوادگی یا شنوده ساکتم یا اگه شروع به حرف زدن کنم حتما در مورد موضوع جذاب و فان و خنده دار یا آگاهی بخشی صحبت میکنم 

      در گفت و گوها میگردم و با توجه به جمع  موضوع جذابی رو برای صحبت پیدا میکنم که بتونم ارتباط بهتری  داشته باشم و هر دو طرف از شنیدنش لذت ببریم و حالمون خوب بشه و چیزی یاد بگیریم یا حداقل کمی بخندیم 

      مثلا با پسرم در مورد گیتار و موسیقی که خیلی علاقه منده باهاش حرف میزنم یا در مورد انیمیشن های خوبی که دیده یا  در مورد برنامه مورد علاقه ش

      در مورد اتفاقات خنده دار و شادی که در اردوهای مدرسه ش و یا کلاسشون افتاده صحبت میکنیم و می‌خندیم 

      در جمع های خانوادگی بیشتر در مورد تعطیلات و مسافرت‌ها و خوشگذرونی ها و طبیعت گردی هامون صحبت میکنم که جدیدا کدوم آبشار و رودخونه رو رفتیم و یا در مورد صحنه های خنده دار برنامه ها میگیم و می‌خندیم و یا خاطرات خنده دار قدیمی از اتفاقات و سفرهامون رو میگیم و جاهای دیدنی جدید رو بهم معرفی میکنیم و بعضی وقتا تفریحات و بازیهای گروهی در جمع مثل پانتومیم انجام میدیم از فرهنگ های خوب کشورهای دیگه حرف می‌زنیم و یا از تجربه های خنده دار کاری

      از وقتی ام لاغرتر شدم اعتماد بنفسم بالا رفته و در جمعها خیلی خوب و راحت و خودمونی  و با شوخ طبعی صحبت میکنم و معمولا هم با مخاطب ارتباط چشمی برقرار میکنم 

      یکی از دلایلی که همیشه از خودم پرسیدم چرا صحبتهای استاد روشن اینقدر به دل ما میشینه و در روح و جان ما نفوذ می‌کنه اینه که تظاهر نمیکنه و خودشه 

      و واقعا وقتی خودش شاده از شادی حرف میزنه و این شادی رو از برق چشمای استاد و روح کلامشون میشه حس کرد 

      نمیشه درون تاریکی داشت و از روشنایی حرف زد 

      نمیشه انسان شادی نبود و از شادی صحبت کرد 

      نمیشه خودت چاقی رو با تمام وجودت تجربه نکرده باشی و بتونی اینجوری از چاقی و رنجهاش حرف بزنی 

      پیش نیاز خوب صحبت کردن داشتن تفکری مثبت و سازنده در مورد زندگیه که در استاد روشن عزیز موج میزنه

      و واسه همینه که صحبتهای استاد در روح و جان ما  نفوذ می‌کنه 

      من تلاش میکنم که هرگز پیش کسی غیبت نکنم 

      مدام تلفنم رو چک نکنم دایم سر سفره به مهمان تعارف نکنم از تعارف بازی زیادی و الکی  خوشم نمیاد 

      معمولا شیک و ساده و اسپرت می‌پوشم و در جمع ها شنونده فعالی هستم جواب میدم وارد بحث میشم

       سعی میکنم در مورد موضوعات مورد علاقه م که الان مولانا شناسی و لذت و آرامش درونی و الهیه بیشتر مطالعه کنم شعر بخونم حرفهای اساتید رو گوش بدم از استاد الهی قریشی گرفته تا آقای اهورا مزدا تا آقای برزگر تا حسین اورا تا استاد عطار روشن و …قرآن رو به فارسی میخونم 

      توی ذوق دیگران نمی‌زنم حتی به شوخی 

      همیشه سعیم این بوده حس خوب به دیگران بدم و اهل ناله و غر زدن نیستم 

      کلا هم خودم شخ طبعم هم از انسانهای شوخ طبع به شدت خوشم میاد 

      چون کسی که شوخ طبعه هیچی رو جدی نمیگیره و به عبارتی به خودشم می‌تونه بخنده و از جدی بودن وجودت میای بیرون 

      شوخ طبعی توانایی هنرمندانه و هوشمندانه ایست که دیگران رو وادار به خندیدن می‌کنه 

      و همین انتخاب شوخ طبع بودن باعث شده من همیشه نیمه روشن زندگی رو ببینم و با انرژی مثبت لبخند و شادی رو به دنیای بیرونم بدم 

      مثل سلاحی میمونه که همیشه همراه منه مواردی که باعث خنده ی خودم میشه رو گوشه ی ذهنم نگه میدارم و برای دیگران هم تعریف میکنم 

      چون چیزی که باعث خنده ی خودم میشه قطعا دیگران رو هم میخندونه

      بعضی وقتها جوکهای خیلی خنده دار رو تو یادداشتهای گوشیم یادداشت میکنم یادم نره 

      برنامه های طنز خیلی میبینم 

      و کلا بیشتر دوست دارم از موفقیت ها و خوشبختی های خودم و  دیگران حرف بزنم و بشنوم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 40127 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,345 کلمه

      من فرزانه ابوالحسنی هستم هدفم بهتر زندگی کردن راضی بودن لذت بردن و خلق کردن 

      سلام خدای مهربون خدایا من از تو میخوام که به من کمک کنی تا بتونم بهتر زندگی کنم راضی باشم و خلق کنم با طعم خدا خدایا خیلی دوستت دارم 

      با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم 

      واقعا استاد چرا ما همه تمرکزمونو میذاریم روی اتفاقات زندگی دیگران که اونم ندیدم فقط شنیدیم و حتی نمیدونیم چقدر واقعیت داره اصلا نمیگیم راست دروغ یک کلاغ چهل کلاغ نشده باشه

      و چقدر ناراحت میشیم غصه میخوریم برای چیزی که حتی نمیدونیم صحت داره یا  نداره 

      استاد من خدارو شکر میکنم خیلی این رفتار و ندارم  و خیلی به اتفاقات زندگی دیگران توجه نمیکنم ولی همسر من بشدت اینجوری 

      مثلا داره رانندگی میکنه یکی میاد از سمت راست رد میشه کلی درباره اون فرد صحبت میکنه یادتون باشه یه وقت این کارو نکنید خطر داره و… معمولا هم میگن نگران نباش ما رانندگی بلد نیستیم 

      وقتی کسی رانندگی بلد باشه حتما میدونه که از سمت راست نباید سبقت بگیره 

      کلا عادت داره هر اتفاقی بیافته میگه تشکر میده که مراقب باشید 

      یادم نمیاد قبلا اینجوری بودم یا نه اما فکر می‌کنم اینجوری نبودم یا این رفتار گاهی داشتم 

      ولی الان ندارم و چقدر خوبه اتفاقات به خدا بسپاریم چقدر خوبه به خدا ایمان داشته باشیم که خدا هست مراقب منه هوای منو داره 

      میدونید استاد الان دارم میبینم دختر بزرگ من توتیوپ فعال چک میکنه اون یاد میگیره آشپزی ها رو چند تا خانم رو هم دنبال میکنه که خارج کشور زندگی میکنن که مدرس قانون جذب هستن 

      اما دختر کوچکم اگر دانشگاه نداشته باشه دائما در اینستا ست و دنبال کننده اونهاست   

      گاهی میگه آخی دلت میاد با این حیون گوگلی اینجوری رفتار کنی گاهی هم غصه میخوره برای پرنده ای که جایی گیر کرده گاهی هم متنی میخونه میخنده لایک میکنه 

      خلاصه دور میزنه تو اینستا و اینم  یه جور توجه کردن به اتفاقات زندگی دیگران در نهایت بجز اعصاب خورد کنی ناراحتی غصه و غم دلسوزی چیز دیگه ای نداره 

      استاد چقدر خوبکه اینجوری فکر کنیم من از این قسمت خیلی لذت بردم که آره من خدایی دارم مراقب منه پشتبان منه منو هدایت و حمایت میکنه نمیذاره من آسیب ببینم یا ضرری رو متحمل بشم 

      چقدر خوبه که به خدای خودم ایمان داشته باشم همه چیز به او بسپارم که او هست خودش گفته من نیازهای تو رو برآورده میکنم اینجوری نیاری نیست و کلا اتفاقات زندگی دیگران برات خیلی مهم نمیشه مگر اعضای خانواده ات باشن 

      که اونم باید بدونیم که هر کسی بر اساس فکر خودش اتفاقات زندگی خودش رقم میزنه من اینو با پوست و گوشت استخوانم البته در جهت منفی اون تجربه کردم 

      و حتما هم در جهت مثبت هم تجربه کردم حالا یادم نمیاد ولی تصمیم دارم اینجوری فکر کنم 

      استاد چند پیش من یه فردی دیده بودم که تا زانو اون فرد زخم بود بسته شده بود ایشون کنار خیابون نشسته بود تا مردم بهشون کمک کنن 

      من قبلا علت بیماری اونها رو نمیدونستم ولی یه دوره‌ای از زندگیم بعنوان همراه کنار پدرم در بیمارستان بودم بخش آقایان  تمام افراد اون بخش این بیماری داشتن 

      من نمیدونستم پدرم هشدار داد یه وقت از اونها چیزی نگیرم بخورم یا باهاشون صحبت زیاد نکنم 

      خلاصه متوجه شدم علت بیماری اونها چی و همه اونها معتاد بودن من کلا آدم مهربانی هستم اونجا افرادی بودن که همسن پدر من داشتن من براشون فلاکسشونو میگرفتم براشون چای میخریدم ولی خودم نمیخوردم

      اینا رو گفتم اینو بگم که اون فردی که تو خیابون بود دیدم حالم بد شد نگران شدم که نکنه منم اینجوری بشم 

      فورا با خودم گفتم یعنی یه حسی گفت دقیقا صحبت شما استاد عزیزم یادم اومد که ایشون شرایط زندگیش با من فرق داره اون یه کارهایی انجام میده که من نمیدم اون طرز فکرش یه چیزهایی که من خدارو شکر اونجوری نیستم 

      پس شرایط زندگی ما هم با هم متفاوت و امکان نداره من اون بیماری تجربه کنم و چنان آرامشی در من ایجاد شد که نگو به راه خودم ادامه دادم رفتم البته تمام این مدت هم راه میرفتم و این افکار در دهنم مرور میشد 

      و الان درکم بیشتر شد که هر کسی هر اتفاقی رو تجربه میکنه همه اونها ربط داره به افکار و نگرشی و ایمانی که نسبت به خدای خودش داره 

      پس غیر ممکن که من اون شرایط تجربه کنم چون من الان چهارسال و اندی که دارم متفاوت از دیگران فکر  میکنم میاندیشم رفتار میکنم پس اصلا امکان نداره که من اتفاقات دیگران رو تجربه کنم 

      استاد منم اینجوری هستم به فیش های خرید توجه نمیکنم منم این درک دارم که خداوند به من میگه هر وقت مشکلی پیش بیاد و معمولا مشکلی پیش نمیاد 

      استاد منم قبلا اینجوری بودم اون روزا همین جور بودم کلی فکر میکردم که وقتی میخواستم مثلا یه ماست بخرم پر چرب یا کم چرب باشه خوشمزه باشه کالری بالای نداشته باشه تاریخ گذشته نباشه

      ولی الان اینجوری نیستم ماستی که دوست دارم میدونم اگر بخرم میخورم تهیه میکنم به هیچی دیگه فکر نمی‌کنم

      استاد اطرافیان منم اینجوری هستن همیشه با فاکتورها نگاه میکنن و براشون اتفاق میافته که یه چیز بیشتر حساب کرده باشن 

      ولی من چون این فایل قبلا هم گوش دادم یادم نیست در چه دوره‌ای ولی این تو ذهنم هست اگر نیاز باشه خداوند به من میگه و خیلی اتفاق نمی‌افته به فاکتور نگاه کنم مگر اینکه بخوام مبلغ تخفیف نگاه کنم ببینم چقدرش کم شده 

      استاد من عاشق اینم که اجناسی بخرم که تخفیف خورده باشه چون میدونم اون همزمانی و لذت میبرم نگاه میکنم 

      یادم استاد یه روزی یه لباسی تهیه کردم خیلی هم دوست داشتم  چون اون لباس فروشنده همون لحظه تخفیف زده بود کاغذای روی اون گذاشت همون لحظه من خریدمش ولی همسرم گفت این چیه رنگش رفته انگار کهنه است و بردم تعویض کردم ولی خیلی دوست دارم در این همزمانیها قرار بگیرم 

      من کلا همزمانی ها ی خوب خیلی دوست دارم 

      و اینم بگم استاد واقعا دوره رسیدن به آرزوها با قدرت ذهن بینظیر هستن مخصوصا با درک الانم 

      میدونید استاد شاید الان شما گفتید که من با فاکتور توجه نمیکنم منم تصمیم بگیرم این کارو دیگه انجام نمیدم 

      برای من صرف ادا در آوردن نیست صرف اینکه میگم استادم این عادت درست در خودشون ایجاد کردن خوبکه منم ایجاد کنم 

      من قبلنا خیلی این کارو انجام نمی‌دادم کلا فاکتورها رو نگاه نمیکردم گفتم مگر اینکه بخوام مبلغ تخفیف بدونم و الان اصلا توجه نمیکنم به مبلغ تخفیف مگر اینکه مبلغش زیاد باشه 

      بحث خسیس بورن اینا هم نیست ها من دوست دارم در این همزمانیها قرار بگیرم 

      استاد برای نت این مدلی هم رخ داده که آقاهه کمتر از قیمت واقعی اون محصول کارت کشیده مثلا زیتون خریدم کیلویی ۱۰۰ تومن آقاهه ۱۰ تومن کشیده بود حتی شده در طول اون یکساعت خرید کردن من دو الی سه دفعه این اتفاق افتاده که من نگاه کردم دوباره کارت دادم گفتم آقا کم کشیدید این مبلغ دیگه کارت بکشید آقاهه هم تشکر کرده 

      حتما هم در ذهنش این فکر مروز شده که عه خداروشکر هنوز آدمهایی هم هستند که نمی‌ذارم مال حرام وارد زندگیشون بشه

       

      استاد اتفاقا من به این دوره هدایت شدم چند تا سوال در دهنم ایجاد شد و نمیدونستم در کدام دوره است رفتم جزوه ها مو گشتم دفترهای مرور کردم پیدا کردم 

      البته فقط یه اشاره ای شده بود من رفتم اون فایل دانلود کردم گوش دادم دیدم نیست من دوره رسیدن به آرزو ها یک و دو و سه رو یکبار گوش دادم هر فایلی یکبار که جواب سوالاتم پیدا کنم 

      و الان دو تا  سوال بی پاسخ دیگه دارم که فکر کنم پاسخشون در دوره خدا هرگز دیر نمی‌کند باشه و مطمئنم که در ۲۰ فایل اول نیست چون در جزوه نبود 

      و استاد میدونی من چجوری هدایت شدم به دوره رسیدن به آرزوها  اول فایل ۷ و ۸ آرزو ۳ گوش دادم بعد هی ترقیب شدم فایل ۶ فایل ۵ و…رو هم گوش کنم پاسخ چند سوال مهمم پیدا کردم بعد هدایت شدم به رسیدن به آرزوها یک همه شو گوش دادم بازم از آخر به اول ولی آرزو ۲ از اول به آخر گوش دادم 

      الانم تصمیم گرفتم از اول گوش کنم تمرین بنویسم یکبار دیگه اون دوره رو پاس کنم بینظیر بودن دقیقا همون چیزی که من میخواستم حال دلم خیلی خوب می‌کرد 

      و جا داره یکبار دیگه ازتون تشکر  کنم برای تهیه این دوره‌ای بینظیر آدم حس میکنه که زیر ساخت داره ساخته میشه بینهایت سپاسگزارم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 7 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا
      1403/10/17 09:23
      مدت عضویت: 663 روز
      امتیاز کاربر: 20122 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 674 کلمه

      سلام استاد 

      به توانایی مغز برای تمرکز بر یک محرک خاص و حذف سایر محرک‌های مزاحم کانون توجه گفته می‌شود. این توانایی نقش بسیار مهمی در یادگیری، حل مسئله، تصمیم‌گیری و بسیاری از فعالیت‌های روزمره ما دارد

      همیشه در بین صحبتها افرادی از اتفاقات بد صحبت میکنند و با این کار میخواهند آگاهی افراد را نسبت به ان اتفاق برای دیگران بالا ببرند درحالی که این توجه به افکار و اتفاقات منفی و کتنون توجه است وقتی ما به کانون اتفاقات دیگران توجه کنیم باعث میشود که 

      1- انرژی بیشتری برای به وجود نیامدن ان اتفاق برای خود ما درروز مصرف کنیم 

      2- باعث میشود استرس و نگرانی درما افزایش یابد و ما دچار پراکندگی ذهنی شویم 

      3- باعث میشود تمرکز ما روی اهدافمان کمتر شود و دچار فرسودگی ذهنی و شغلی شویم 

      4- کاهش کانون توجه باعث بهبودچشمگیر شرایط زندگی افراد میشود 

      5- کاهش کانون توجه به اتفاقات باعث افزایش خلاقیت درافراد میشود و راحل های بهتری برای ما پیشنهاد میشود 

      ما باید بدانیم این جهان توسط یک سیستم هوشمند اداره میشود و دراین سیستم درهر شرایطی خداوند پشت و پناه ما است و ذهن خود را از افکار منفی خالی کنیم و ذهن خود را ازافکار مثبت پر کنیم تا افکار به اجسام درزندگی ما تبدیل شوند . ما هرچه سعی کنیم نمیتوانیم جلوی اتفاقات این دنیا را بگیریم چون وقتی فرکانسی به جهان داده شد خود جهان طبق قانون ثابت ان اتفاق را برای ما به وجود میاورد و ما نمیتوانیم در برابر ان اتفاق مقاومت داشته باشیم پس باید ابتدا باورها و اعتقادات ذهن خود را نسبت به افکار منفی اصلاح کنیم تا بتوانیم در ارامش و احساس خوب زندگی کنیم چون به این باور برسیم که خداوند به ما نزدیک است و مراقب و پشت و پناه ما است و خود جهان اتفاقات را برای ما فراهم میکند .

      بارها درزندگی وقتی به چیزی با افکار منفی فکر نکردیم کارها به خوبی و بدون استرس پیش میرود و وقتی برای یک اتفاق انرژی و افکار منفی مصرف کنیم دقیقا چیزی که نباید اتفاق بیفتد اتفاق میافتد و هی با خود تکرار میکنیم میدونستم این اتفاق میافته کاش بیشتر مراقب بودم و یا این کاررا نمیکردم . همش ای کاشهای زیادی را در ذهن مرور می کنیم که شاید بعضی از انها مربوط به اتفاقات گذشته باشند و کاری از ما برای تغییر ان ساخته نیست پس هرگز دردنیا با حوادث سر جنگ نداشته باشیم چون ما نمیتوانیم جلو اتفاقات را بگیریم اگر افکار ذهن خود را تغییر ندهیم .

      استاد درمورد کنترل فاکتور فروشگاهها بارها برای من اتفاق افتاده که فاکتورها را چک میکنم و بعضی از اقلام را کم و یا زیاد میزنند من وقتی اقلام خریدم از 10 تا بیشتر شد یک نگاهی به فاکتور میاندازم و اگر کمتر بود ان را درسطل اشغال فروشگاه میاندازم 

      یکبار به همراه مادرم به خرید رفتیم چون افق کوروش تخفیف زده بود برای مادرم خرید کردیم و چون مادرم نمیتوانست زیاد راه برود روی صندلی نزدیک باجه نشست و من و خواهرم خریدها را انجام دادیم وقتی حساب کردیم مادرم پرسید چقدر برای من خرید کردید ووقتی قیمت را گفتیم گفت اشتباه کرده هرچقدر هم چیزها گران باشد این مبلغ زیاد است و چون اجناس زیاد بود و نمیتوانستیم همه را کنترل کنیم بار ماشین کردیم و اوردیم منزل و ابتدا خرید مادر را کنترل کردیم دیدیم بله درسته 3 تا از اقلام گران را به جای یکی 3 تا زده بود ووقتی رفتیم فروشگاه  ابتدا قبول نمیکرد و گفت باید فیلم را برگردانیم و بعد از یکساعت معطلی مشخص شد پول را به ما برگرداندن و عذرخواهی کردند و این یعنی اینکه افکار مادر من مثبت بود و اصلا درابتدای خرید از فروشگاه فکر نمیکرده که اجناس را برایش بیشتر بزنند و دراین مراحل خداوند پشت و پناه او بوده و زود مشخص شد و ضرری نکرد 

      ما باید درتمام طول روز افکار مثبت نسبت به اتفاقات درزندگی خود داشته باشیم تا اتفاقات خوب برای ما بیفتد و احساس خوب و شادی را درتمام جنبه های زندگی تجربه کنیم و احساس ما شاد باشد و هدف از زندگی و لذت بردن از زندگی را با تمام حواس پنجگانه حس کنیم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 18 از 4 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا
      1402/05/05 20:31
      مدت عضویت: 663 روز
      امتیاز کاربر: 20122 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 216 کلمه

      سلام استاد 

      چقدر خوشحالم که با این فایل با دنیا نجنگید را گوش دادم و خداراشکر از وقتی شما گفتید اصلا کاری به اخبار نداشته باشیم دیگر اخبار و حوادث را گوش نمی دهم و چقدر ترس و استرس من کم شده و واقعا راست گفتید هرچه که ما به آن فکر کنیم و اگر اطمینان داشته باشیم اتفاق می افتد من چند روز پیش به خد ا گفتم خدایا طمع یک کار خوب را به پسرم بچشان و دقیقا فردا صبح در ذهنم آمد که به فلانی زنگ بزنم و دقیقا این نیرو که کار پسر من هم بود نیاز داشتند و به راحتی پسر من فردای آن روز سر کار رفت و من خیلی از خدا تشکر کردم 

      ما نباید اصلا به چیزهای بد فکر کنیم چون افکار تبدیل به اجسام می‌شوند و برای ما اتفاق می افتند پس باید به خدا ایمان داشته باشیم که او همیشه پشت و پناه ما است و بهترینها را برای بندگانش می خواهد و فرکانس و انرژی خوب به جهان بدهیم تا جواب بگیریم و اصلا به حرف و نظر دیگران اهمیت ندهیم ، استاد از شما ممنون که این آگاهی‌ها را به ما می‌دهیدکه ما بتوانیم زندگی‌هایمان را با افکار مثبت اداره کنیم و اصلا غصه و اندوه را به خودو خانواده وارد نکنیم ، بازم ممنون  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1402/03/22 15:44
      مدت عضویت: 744 روز
      امتیاز کاربر: 57316 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 463 کلمه

      سلام برخدایی که مارو افریده همیشه مواظبت میکنه اربنده که‌خودش افریده 

      سلام براستا دوهمسیران 

      من طبق عادتم که دارم  خداحافظی همه بچه موقع رفتن این کلمه همیشه به کارمیبرم خدا پشت پناهت مواظب خودت باش خدا به همرات بعضی روزها باره شده مواقعی که بچه دیر امدن یا زنک زدم حواب ندادن نکران میشم واحساس  من بعد میشه چرا ؟

      اگه من اونهارو به خدا سپردم پس چرا نکران هستم اگه دارم درفکر خودم به نیرویی قویتری مسپردم پس این نکرانی ناشبی ازچه ؟

      شاید این نکرانی ازاین هست که اون سپردن رو به شکل اطمینان کامل انجام‌نمیدم شاید اراده خودم رو درش دخیل میکنم نه اراده الهی رو اگه من‌دارم توبخش اراده الهی کارمبکنم این نکرانی رو دبکه نناید داشته باشم چون من تازه به این بخش وارد شدم‌هنور به شکل کامل این بخش رو درک نکردم  نبایداز خودم انتظار یی تغییراساسی تواین بخش داشته باشم درست مثال زمانی که تاره واردسایت شدم در بدو ور  انتظار داشنه باشم با دو فایل نگاه کردن شروع به لاغرشدن بکنم تو این بخش هم کارهای مخصوص خود رو به شکل کامل اصولی انجام بوم انشالله خدا کمک کنه که همون درک بخش سرزمین لاغری رو تواین بخشها هم متوجه بشم 

      ولی بازم گه دارم دقت میکنم چندروز هست بعضی زمان دارم بهترعمل میکنم زمان نیاز وداره گه با استمراروعجله نکردن به اون هم میرسم 

      متاسفانه همسر من خیلی درگیر اجبارنگاه کردن هست ومن له ناچارتا رمانی که ایشون منزل نیسن اصلا نمایش کررو روشن نمیکنم وتو اینستا که اصلا حضورندارم کل وفتم رو توسایت سپری میکمم از هربخس که برام مفید هست دارم استفاده 

      میکنم ولی وفتی ایشون منرل میاد اولین کار روشن کردن نمایشکر وحتما دیدن اخبارهست وتوذهن خودمبکه که داشتن اطلاع خیلی مفیدترهست تا بی اطلایی ولی من متوجه میشم ازدیدن این اخبارهارنکرانی رو به خودش هدبه میده حتیبعضی  زمان ازنکرانی زیاد روبه من هم‌میخواد انتفال بده روزگذشته وفتی همسرم با پسرم به منزل میموند سرظهر پسرم رفته بود نون بگیره اون به سدت نکران بود ولی من که مادرش هستم وهمیشه ازاون نکرانتر بودم خیلی ارامتر بودم وگفتم چرا اتقدر نکران هستی میاد حتما نانوای شلوغ بوده همسر میکه تو تارکی خیلی بی خیال شدی اون احساس مبکنه هرچی نکراتر باشیم برای ما بهترهست بعنی به فکرت  هستیم که مواظبت بهتری داریم انجام میدم‌ولی من تارکی میگم به ابن شکل رفتار کردن درست نیست ولی ایشون اصلا فبول نداده که بخاطر اصطراب بیش ازحد توزمان خودش نتوانسته درست فکرکنه ولی فبلا خیلی  بهتر فکر وعمل کردداشت ولی حالا با پیکیری اخبارکمی ضعیف عمل میکنه 

      ما با یدین وگوش کردن به اخبارهای بد اگه هرچقدر هم مواظبت کنیم بازم‌خدای نکرده حوادث تعداش از پیگیری مابیشترهست پس من ارامروز تواین بخشهای بیسترکارمیکنم که به درک‌درست برسم با بودن وانجام دادن هم به خودم کمک مبکنم وهم به همسرم تا ارنکرانی رهایی  پیدا کنه 

      خدا پشت وپناهتون یا حق حق نگه دادتو ن 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریبا فروغی
      1401/12/06 14:58
      مدت عضویت: 829 روز
      امتیاز کاربر: 17845 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 372 کلمه

      با سلام خدمت شما،

      من الان امروز که این فایل رو گوش کردم دیدم من به یاد نمیارم که اصلا همچین فکری یا اگاهی به ذهنم داده باشم و همیشه از دوره های قبل و از اوایل این که دوره هارو شروع کردم اصلا به خاطر نمیارم که من سمت اخبار بد یا دیدن اونچه بهم حس بدی بره رفته باشم حتی در اینستاگرام هم من دیگه ناخودآگاه از تصاویر و اخبار منفی عبور میکنم و این تجربه رو ندارم که بخوام راجب این موضوع حرفی درباره ی خودم بزنم، چون  ذهنم رو به این عادت داده بودم از اول دوره ها تا الان که به اون چیزی که به من حس بد و نگرانی و منفی درباره زندگی الانم یا آیند میده نباشم و سمتش نرم برای همین الان که دقت میکنم من این کار رو اصلا ناخودآگاه انجامش نمیدم و خیلی برام جالبه چون تا الان هم به این موضوع فکر نکرده بودم و دنبال این نبودم ببینم چی انجام بدم و به چی فکر کنم یا چه چیز رو کنترل کنم،

      این موضوع برام خیلی جالبه و خیلی الان یک هو که فهمیدم و دقت کردم دیدم من اصلا این طرز رفتار رو ندارم حتی در ذهنم بهش فکر نمیکردم خیلی خوشحال شدم و فهمیدم که پس من در مسیر درستی هستم و افکارم خوب و مثبت شده و این یک عادت برای ذهنم یا یک سبک ذهنی برام شده که دنبال اتفاق های بد نباشم و حتی توجه ای به این اتفاق ها نمیکنم حتی اخبار کسی بخواد براش میزارم اما خودم فورا از اونجا میرم چون اشوب در دلم ایجاد میشه ارامشم از بین میره و حالم عوض میشه حس بدی پیدار میکنم واسه همین تا الان به این فکر نکرده بودم که اتفاق بدی که برای کسی دیگه افتاده میتونه برای من هم بیفته چون اصلا این آگاهی رو به ذهنم ندادم و بهش بکر نکردم و به اخبار و اتفاقات بد در اینترنت و یا محیط بیرون توجه نمیکنم شاید تا الان دقت نکردم که اصلا این کارو انجام ندادم و دنبالش نبودم و از این موضوع خیلی خوشحالم و خوبه که این طرز فکرو ندارم و در ارامش ذهنی خودمم و توجه ای به اتفاق های بد ندارم این خیلی خوبه خوشحالم میکنه،

      با تشکر از شما

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار mahbobeshahla486@gmail.com
      1400/12/04 13:40
      مدت عضویت: 1104 روز
      امتیاز کاربر: 315 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 129 کلمه

      سلام برداشت شما از این ماجرا برام جالب بودچند ماه پیش خامه خریدم از یک لبنیاتی با کارت همسرم ایشون بجای دوازده هزار تومن یک میلیون دویست کشیده بودالبته من مثل شما استراتژیم این نیست که نگاه نکنم ولی اونروز متوجه نشدم و چون کارت خودم هم نبود وهمسرم هم دقت نکرده بود دو هفته ای گذشت داشتم یه مشت کاغذ روی میز نهار خوری رو برمیداشتم بندازم سطل اشغال این فاکتور جوری قرار گرفت که دیدمش وعجیبتر دقت کردم ما چی از لبنیاتی خریدیم که اینقدر شده وقتی مراجعه کردم در جریان بودن و بقیه مبلغ رو به حسابم بر گردوندن اما من نتیجه گرفتم که باید از این به بعد دقت بیشتری کنم واقعا از شما ممنونم که این مبحث عالی رو در ذهن من باز کردید 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار amirali2020110@gmail.com
      1400/08/08 21:12
      مدت عضویت: 1462 روز
      امتیاز کاربر: 16883 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 307 کلمه

      بنام خدا 

      سلام به استاد عطار روشن 

      من از وقتی که فایلهای تغییر زندگی را گوش می‌کنم خیلی این مسائل را رعایت میکنم که کاری با حوادث و اتفاقاتی که برای دیگران رخ می‌دهد ندارم وگاهی تو یه جمع هم که هستم صحبت میشه خودم را به اون راه میزنم ویا خیلی فرمالیته سری تکان میدم اخبار و فیلم که اصلا دنبال نمیکنم چون بلا خیلی سرم اومده .

      واما یه خاطره ما تو یکی از،سابها که رفته بودیم شمال مسافرت تو شهر رامسر بودیم داشتیم میرفتیم جواهر ده که ساعت ۳ بعد ظهر بود و از یک بیرون بر چند غذا گرفتیم نشستیم کنار خیابان روی پیاده رو خلوت بود کسی نبود حدود ۵۰ متر اون طرف تر ما یه خانمی کنار خیابان داشت شال می بافت زمستانه چشمم یکی را گرفت رفتم جلو و سلام کردم و شال و دیدم قیمت را پرسيدم و خریدم حتی هر چی گفتم کمتر نمیدی گفت نه من مریضم الان هم باید برم دارو بخورم گفت چشمم هم ضعیفه که دارم می بافم قیافه ی مظلومی هم داشت خلاصه شال و گرفتم و اومدم من اصلا عادت ندارم که رسیدی که کارت خوان میده را نگاه کنم اما من اون روز کاغذ را آوردم نشیم و مشغول نهار خوردن شدیم دیدم همسرم گفت این چیه گفتم هیچی کاغذ همین شال هست گفت چقدر گرفتی گفتم ۴۰ تومان همسرم گفت اشتباه کرده ۴ هزار کم کرده و من سراسیمه رفتم بهش گفتم خانم ۴ تومان کشیدی و مابقی را کشید اما خیلی اون خانم خوشحال شد و دعا خودم هم همش میگفتم خدا یا شکرت که به موقع فهمیدیم 

      درسته که به نفع اون خانم بود اما کار خدا بود چون من خودم خیلی حلال و حرام میکنم .

      البته نا گفته نماند این قضیه مال اوایل دهه ی نود بود که ۴۰ هزار برا یه شال خیلی بود .

      و دراینجا بازم از،خدا ممنونم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 660 کلمه

      سلام دوستان واستاد گرامی در برابر دنیا نایستید ومنم مثل پدر شما بودم از بچگی انقدر شنیده بودم که پدر به دخترش داماد به خواهر زن و…تجاوز کرده انقدر شنیدم که بچه رفته نون بگیر گم شده خانم سوار ماشین شخصی شده دزدیده شده ومثالهای دیگه که الان من ی دختر ۲۷ ساله دارم بخدا تا بیست وپنج سالگی تنها بیرون نرفته بود خودم میبردم خودمم میوردم هبچ وقتم نمیفرستمشون خرید الان ی دختر ۱۸ ساله هم دارم که امسال یره دانشگاه ومن دور از جونتون عدا گرفتم که چجوری باید بره دانشگاه جوری با پسرهای دانشگاه برخورد کنه چجوری مواظب خودش باشه وچجوریهای دیگه ومن خیلی میترسیدم که ی فایل گوش دادم که کفته شده بود ترسها تو ناراحتیهاتو نگرانیهاتو همه رو به خدا بسپار ومن تازه از اون موقع ینکارها رو هم میکنم اما هنوز نگران دانشگاه دخترم هستم وخیلی بده ادم اینجوری باشه از بسکه بدیهای دنیا رو به ا نشون دادند ی دفعه نگفتن ببین این ختره چه لباس زیبایی پوشیده چقدر خوشگل شده همش گفتن ای وای تن بچه ۶ساله مگه دامن میکنن وپاهاشو میندازن بیرونمن اصلا دامن دوست ندارم وبچه هامم دوست ندارن همش چیزهای بد دنیا رو دیدیم ولی یاد گرفتم که به چیزهای خوب دنیا توجه کنیم و واقعا منکه نمیتونم جلوی دنیا رو بگیرم که فلان اتفاق نیافته باید اگاهای به بچه ام بدم که مراقب خودش باشه ومشکلاتم به خدا میسپارم که خودش به بهترین نهو انجامش بده ومنم عادت ندارم که فاکتورها رو نگاه کنم اما دخترم همیشه نگاه میکنه وهمیشه هم کلی وقتمون گرفته میشه که برگشت بزنیم وچند روز پیشم ی اتفاقی افتاد که رفته بودیم فروشگاه وسیله خریدیم ی روعن جامدم خریدیم اومدیم حساب کردیم وقتی خانم متصدی گفت انقدر دخترم گفت مگه چی خریدیم که انقد شده دیدیم بجای روعن برنج زده و۱۸۵ تومن اختلاف قیمت داریم واین موصوع باعث که که اولین فکری که تو سرم بیاد این باشه که عمدا اینجوری زده مگه میشه که روغن با برنج اشتباه کنه این حلب اون گونی وخلاصه باعث شد تخمتم بزنم وفورا تصیحش کردم گفتم نه شاید تو فاکتور قبلی بوده اشتبها اومده توفاکتور من خلاصه از این اتفاقات زیاد پیش اومده وتصمیم گرفتم که توکل کنم به خدا وادا در نیارم سعی کنم به خدا اطمینان داشته باشم اعتماد داشته باشم که خدا حمایت وهدایتم میکنه واگر موردی پیش بیاد اون بهم میگه ونمیذاره حقم ضایع بشه سخته اما با تمرین کردن امکان پذیره وسعی میکنم به خوبیها توجه کنم وخدا روشکر ادمی هم نبودم که دنبال اخبار منفی باشم وتو اینستا هم دور میزنم یا رقص ادمها رو میبینم یا پیچهای خیاطی وسعی میکنم به چیزهای خوب توجه کنم فکرهای خوب داشته باشم تا اتفاقات خوب برام بیافته واگر بخواد اتفاق بد بیافته یا مرگی در پیش باشه نمیتونم جلوشو بگیرم پدرم داستانی تعریف کرد ه بکد که خلاصه شو براتون میگم که ی روزی فرشته مرگ قرار بوده جون ی انسانی بگیره اونم تو مصر واونهاییکه قرار بمیرن فرشته مرگ میشناسن اینجوری شنیدم خلاصه این دو باهم برخورد میکنند یعنی همدیگر میبین اما در ی جای خیلی دورتر ادمه میترسه وبه دوستش میگه که ن حضرت از رائیل دیدم نکنه اومده جونم بگیره ی اری برام بکن میگه نگران نباش میفرستم بری ی شهر دور خلاصه در ه مرحله دوستاش اونو میفرستن شهر دور واز قضا شهر سوم مصر میشه وفرشته مرگ به خدا میگه من قرار تو مصر جون اینو بگیرم این تو اون شهر چکار میکنه وقتی که در شهر اول بود وهنوز فرار نکرده بود بره به شهرهای اول دوم وسوم واینجوری که اگر قرار باشه که کرونا بگیریم احتیاط شرط عقله رعایت باید بکنیم اما اگه قرار باشه پس میگیری واگه قرار باشه بمیریمم توبالاخره باید بری تو شهر مقرر تا جونت گرفته بشه دور از جون شماها وابشالا صد سال زنده باشید واز این مطالب اموزنده ومهم وطلایی استفاده بهینه داشته باشید پس بیاییم به چیزهای خوب توجه کنیم ودرباره چیزهای خوب فکر کنیم دنبال مسائل شاد وخوب باشیم تا اتفاقات خوبی برامون بایفته به امید خدا 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار اشرف مخلوقات
      1400/04/31 17:24
      مدت عضویت: 1971 روز
      امتیاز کاربر: 2572 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 482 کلمه

      بنام یگانه خالق هستی 

      خدایی که در نهایت عدالت جهان را آفرید واین جهان پر از قوانین درست وصحیح هست قوانینی بدون نقص

      من سالهاست که هر خریدی رو می کنم اصلا قیمت ها توجه نمی کنم قبل از آشنایی با این سایت  وحتی اینکه بدونم قانونی هست .

      من هر وقت خرید میکردم هر چی میخواستم رو بر میداشتم وپولش رو حساب میکردم وحتی به تاریخ تولید ویا انتها مواد غذایی نگاه نمیکردم .هر وقت کسی به من می گفت فلان چیز گرون شده من می گفتم نمی دونم من دیروز خریدم قیمت هم نپرسیدم تعجب میکردن که تو  چرا اینجوری هستی تا الان هم خدا شاهد هست هربار خریدم نه به قیمت ها نگاه کردم وتاریخ ها وخدا رو شکر می کنم با آرامش خرید می کنم خیلی از این کارم راضیم وتا الان نشده مبلغ اضافی از کارتم کشیده بشه وبارها وبارها همسرم منو سر این قضیه دعوا کرده ولی من اهمیت ندادم وهمیشه بر عکس قضیه اتفاق افتاده طرف به جای  ۸۵۰ تومان ۸۵ تومان رو کشیده ودقیقا من تو مغازه همونجا بهش گفتم که اشتباه کارت رو کشیده ودقیق در این جور مواقع من قبض رو نگاه کردم .

      من از خیلی سال هست اصلا به تلویزیون واخبار و فیلم وسریال ها علاقه ندارم ونداشتم هر کسی میومد از سریال واخبار تعریف میکرد می گفتم خبر ندارم چون من اینقدر مشغول کارهای دستی مورد علاقه ام بودم که وقتی برای اینها نمی موند و هر وقت میخواستم چیزی را ببینم بعد از اینکه تموم میشد من تازه تلویزیون را روشن میکردم .

      اما در مورد باورهای محدود کننده واتفاقات همیشه از دیگران می شنیدم وحتی به بعضی از اونها به شدت عمل می کردم به خصوص یک مدتی در بحث طب سنتی وارد شدم اونجا نسبت به مواد غذایی وبرخوردم همه اش با ترس بود واز مواد غذایی عملکردشون هم خودم رعایت میکردم وهم به دیگران توصیه میکردم وهر بار خودم رو میدیدم بیمار تر میشم تا اینکه همین سال گذشته به خودم گفتم چرا واقعا این چیزها را دنبال می کنم .

      چرا باید بدونم این ماده چه عملی را در بدنم انجام میده وتمام اینها بر میگشت به این که طب سنتی درسته وبهترین درمانه من خودم به شدت از طب سنتی ضربه خوردم .

      دقیقا مثل فرمول های چاقی دارن عمل می کنن بدن من توانایی سالم بودن رو تو وجود خودش داره ونیاز نداره من بدونم اگر انگشتم بریده شد ببینم حالا سلولها چطور کار می کنن تا زخمم خوب بشه طب سنتی برای من مثل رژیم شده بود  ومن  خودم رو هر بار ناتوان میدیدم .

      دوستی دارم که فقط کارش خوندن روز نامه در بخش حوادث بود زندگیش کلا دعوا وجر وبحث هست سرو کارش همه اش بیمارستانه .

      جهان اینجوری عمل می کنه احساس بد =اتفاقات بد اگر احساس خوب باشه مساوی با اتفاقات خوب هست

      من درک من نسبت به جهان بهتره وخداوند رو واقعا سپاسگزارم که هدایتم کرد خدا رو شکر که اینجا ودر این فضا هستم   

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار من میتوانم
      1400/04/27 16:40
      مدت عضویت: 1819 روز
      امتیاز کاربر: 13098 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 682 کلمه

      سلام..

      امروز برای من اثبات شد که گوش دادن به فایل با درک کردن و عمل کردن بهش خیلی تفاوت داره..البته که گوش دادن و تکرار کردن باعث تثبیت و ماندگاری اطلاعات در ذهن میشه و هم چنین باعث میشه که این اطلاعات دم دست ذهن باشه و بیشتر از آگاهی های جدید استفاده کنه.

      ✅تجربه ی امروز من : 

      امروز یک دورهمی دعوت بودم و تا رسیدم به من گفتند بهترین جا بشینم که کولر هم میزد و خنک بود..

      من دیدم که همه حدود ۶۰ _ ۷۰ سال اختلاف سنی دارند با من 😂😂 مثلا برای اینکه احترام بگذارم نشستم روی مبل وسط اتاق که خیلی گرم بود و با ماسک هم که بودم خیلی گرمم شد و نفسم گرفته بود…

      اینجا بود که یاد فایلی از دوره ی پاکسازی افتادم که استاد گفتند باید برای خودت بهترین ها رو بخوای و بهترین جای مجلس رو انتخاب کنی..من دیدم با اینکه چند بار به این فایل گوش کردم و دیدمش ولی امروز که موقعیت و فرصت عمل کردن بهش فراهم شد ، من از آگاهی امروزم استفاده نکردم..

      و کل مراسم داشتم با خودم مرور میکردم ببین باید خیلی بیشتر به خودت اهمیت بدی ” من لیاقت بهترین زندگی را دارم” که فقط به حرف نیست باید زندگیش کنی…

      بعدش که یکی از خانم ها که صدر مجلس نشسته بود ، بلند شد من جای خودم رو باهاش عوض کردم و دو سه ساعتی رو جای خوب نشستم..

      ✅تجربه ی دیگر امروزم:

      در این مجلس که من از همه کوچکتر بودم دیدم همه فقط از مشکلات شان ناله می‌کنند..گفتم ببین تو سن اینها دیگه چاق و لاغری براشون اهمیت نداره..سلامتی و آرامش شون هستش که اهمیت داره …ببین با این حرف هایی که داری میشنوی سال ها زندگی کردند و هیچ وقت فکر نکردند که شاید من باید از سرک کشیدن به زندگی بقیه دست بردارم و به شرایط خودم توجه کنم ..غصه ی همه رو میخورن،همه رو قضاوت میکنند و این در حالی هستش که از شرایط خودشون هم رضایتی ندارند..

      هربار گذشته ای رو شخم میزنند که هیچ وقت برنمیگرده که بتوانند درستش کنند..دختر یکی از خانم ها ۲ تا خانه داره که داده اجاره و مادرش میگفت این بدبخت چجوری میخواد یخچال بخره؟😳🤥همه گفتن خوب با  نصف پول پیش میشه یک یخچال خیلی خوب خرید ولی گفت که نه شوهرش خرج نمیکنه و فلان…داشتم فکر میکردم چرا در این جمع نقطه ی اشتراک بی پول و پولدار شکایت از زندگی شون هستش؟؟اونیکه وضعش بهتره دقیقا همون شرایطی رو داره تجربه میکنه که بی پوله آرزوشه ، پس چرا باز هم غر میزنه؟؟من به این نتیجه رسیدم که شرایط ما در زندگی هیچ وقت ثابت نیست حتی اگر هیچ کاری نکنی باز هم تغییر میکنی ، اما در چه جهت ؟این جهت رو یا خودت باید آگاهانه مشخص کنی یا برات مشخص میشه بر اساس بیشترین چیزهایی که به آنها توجه میکنی..میتونی به مشکلات دیگران توجه کنی و شروع کنی به خود مراقبتی که دچار آنها نشی..میتونی به خدا اعتماد میکنی ..حالا در این اعتماد به خدا باز دو مدل نگرش هست …اولی اینکه به خدا اعتماد میکنم و هرچی‌ مشکلات بده باعث نزدیکیم به خدا میشه و حقمه و اون دنیا جایگاهم بهشت و غیره..مثلا عموم چند روز پیش تصادف کرد مادربزرگم بهش گفت اشکالی نداره ، خدا میخواد صدای مارو بیشتر بشنوه 🤦🏻‍♀️🥴🤔🙄 خوب این طرز نگرش آیا جذب کننده ی حوادثی که باعث بشه خدا صدای ما رو بشنوه نیست؟؟؟

      دومی اینکه من به خدا اعتماد دارم که نگهبان منه ..

      و الله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین..

      ✅میدونید من جایی که استاد گفتند همسرشون متوجه اشتباه متصدی فروشگاه نشدند و استاد گفتند: نه این کار خداست، قلبم لرزید..راستش خیلی اون طرف قضیه رو نمیتوانستم درک و باور کنم..ولی اینجا متوجه شدم که نه ..تو مگه میتونی ۱۰۰٪ همه چیز رو کنترل کنی؟؟

      انسان ضعیف و محدوده اما قابلیت اتصال به نیرویی داره که نامحدوده و این اتصال امکان تجربه ی بی نهایت رو به انسان میده چون خدا بی نهایته ..چطور همسر استاد جایی فراموش کرده چک کنه که اشتباه شده ؟؟؟

      و من هم تکرار کردم که : این کار خداست…

      این مثال سپردن تمام جنبه های زندگیم به خداوند را برای من خیلی آسان و واضح کرد…

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار maryam1398rahimi
      1400/04/26 14:23
      مدت عضویت: 1806 روز
      امتیاز کاربر: 14214 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 795 کلمه

      به نام خدا 

      با سلام خدمت دوستان عزیز و استاد بزرگوار و گرامی 

      در برابر دنیا نایستید 

      ذهن ما هم همش پر از اتفاقات منفی و ناخوشایند هس هر  ادمی که بهمون میرسه همش منفی صحبت میکنه 

      یه خواهر همسری دارم که  مدام اطلاع رسانی خبرهای منفی میکنه 

      و هر خبر ناخوشایند و منفی داره به گوشش میرسه 

      و اونم به ما اطلاع میده که شنیدین 

      میگن فلانی اینجور اونجور 

      یعنی هر وقت باهاش صحبت میکنم احساس ارامش ندارم انگار یه ترسی دارم ازش 

      و خیلی باهاش راحت نیستم چون همش خبرهای بد میاره 

       خودش هم خوشش میاد به دنبال خبرهای بد بودن 

      اطرافیان ما همش همین جورن از نداری از بدبختی از ……صحبت میکنند که فلانی شانس خودشه 

      ما شانس نداریم 

      مادر همسرم هم همین جور خیلی ازش شنیدم همیشه میگه بجه های مردم شانس دارن بجه های ما نه 

      شانس خودشونه 

      از وقتی هم که کرونا اومده مدام توی هر جمعی میرم صحبت از کرونا میشه 

      که خیلی احتیاط کنید همه مریضن بیمارستان ها پر شدن  

      دیگه 

      چند نفر مردن 

      جایی نرین همش و همش حرف از کروناس 

      دیگه ذهن ما رو خراب کردن 

      راستش من قبلا خیلی به این حرفا گوش میدادم و‌تو فکر میرفتم البته قبل از اینکه با این سایت اشنا بشم 

      این اخلاق رو داشتم که خبرهای بد رو دنبال کنم

      خودم و بزارم جایی طرف که اخی جه کشیده جه میکشه خیلی سخته و چه جور تحمل میکنه و خیلی براشون ناراحت میشدم 

      برای کسانی که تو مشکل می افتادن 

      ولی از وقتی با سایت اشنا شدم سعی میکنم دوری کنم از صحبت های منفی 

      ترجیح میدم تنها باشم ولی توی اینجور جمع ها نرم 

      چون واقعا وقتی میرم توی یک جمع اخر شب یا اخر روز سرم درد میکنه بخاطر اون حرفای منفی بافه 

      کسی که از زندکی کسی خوشحال نمیشه 

      کسی که از خوشبختی کسی خوشحال نمیشه 

      همه از بدبختی های خودشون میگن و 

      از خوشی های دیگران حسرت میخورن 

      و از موفقیت های دیگران خوشحال نمیشن 

      بخاطر اینه که حالمون همیشه بده  

      همش به همدیکه هشدار میدیم که فلانی مواظب باش حامله شدی این سختی ها رو داره 

      ازدواج کردی این بدبختی ها رو داره 

      دانشگاه رفتی این بدبختی ها رو داره 

      همش در جنبه ی منفی صحبت میکنیم 

      ولی خودم خدا روشکر خیلی خیلی از این مواردها دوری میکنم 

      وقتی جایی هم هستم 

      که صحبت از این جور حرفاس 

      از این گوشم میشنوم از اون گوشم بیرون میکنم 

      خیلی تو بهرش نمیرم مثل قبلا 

      پس بهتره که سیستم کار جهان رو درک کنیم و براش ارزش قایل باشیم و ذهنمون رو از افکار منفی خالی کنیم و خودمون به خودمون کمک کنیم 

      و به خداوند ایمان داشته باشیم 

      خبرهای بد رو دنبال نکنیم 

      من همیشه این اعتقاد رو دارم که خداوند همیشه همرامه و هیج وقت منو تنها نمیزاره

      نمیزاره که اتفاقی برام بیفته 

      بعضی مواقع که دیروقته  از خونه ی همسرم برمیگردم خونه 

      همه بهم میگن 

      ابن موقع شب تنهایی نمیترسی بری خونه 

      میگم نه 

      بخدا ته دلم قرصه انگار تنها نیستم همیشه احساس میکنم خدا 

      باهامه 

      اصلا اصلا نمیترسم ولی اونا خیلی ترسو هستن 

      من همیشه احساس میکنم خدا در همه و همه جا همراه منه 

      و‌منو تنها نمیزاره 

      استاد عزیزم منم مثل شما هستم هیچ وقت به فاکتورها نگاه نمیکنم 

      همسرم همیشه باهام دعوا میکنه که تو‌اصلا مواظب نیستی خب شاید یه جا بیشتر کارت بکشن 

      کلاه سرت میزارن 

      ولی من بهش میگم خیالت راحت من هر موقع اشتباه بشه انگار یه حسی بهم میگه 

      میفهمم 

      دو‌مرتبه کارتم رو‌اشتیاهی بیشتر پول کشیده بودن 

      ناخوداگاه متوجه شدم رفته بودم مرغ بخرم 

      ۹۵تومن شده بود به جای ۹۵تومن ۹۵۰تومن کشیده بود 

      که سریع متوجه شدم و‌رفتم 

      و‌اون اقا هم معذرت خواهی کردن و بقیه پول و به حسابم ریختن 

      و باز چند جا دیگه هم که اینجور شده بود خودم سریع متوجه میشم 

      و هیچ وقت فاکتورها رو‌نگاه نمیکنم 

      و میندازم بیرون 

      خدا رو شکر میکنم که در این موارد اصلا ترسی ندارم 

      و تو فکرش هم نمیرم 

      جون قلبم با خداس 

      و اعتقاد دارم خدا همبشه همرامه 

      خدا باهامه و‌منو تنها نمیزاره 

      در این مورد همیشه همسرم با من دعوا داره بهم کفته سری بعد که اومدم ایران 

      باید اس ام اس بیاد برای خودم 

      تو اصلا احتیاط نمیکنی 

      حواست جمع نیس خیلی وسواس میکنه و استرس داره 

      که نکنه یه موقع کلاه سرمون بزارن 

      قبلا چند سال پیش یک ماشین پژو ۲۰۶داشتیم اون ماشین و فروخت به بنگاه دار 

      و بنگاه دار اون ماشین و به شخصی فروخته بود 

      و اون شخص ماشین ‌ فک پلاک نکرده و هنوز ماشین به اسم شوهرمه 

      و چند مرتبه که اومده ایران همش دنبال این ماشینه که بتونه طرف رو گیر بیاره 

      و اون طرف نزدیک نمیاد هی امروز و فردا میکنه 

      که میام ولی نمیاد 

      این کار رو تموم کنه 

      و الان شوهرم اومده شکایت گذاشته روش 

      و‌هر وقت خلاف چیزی کنه اس ام اس میاد روی خط همسرم 

      الان متوجه شدم که این اتفاق بخاطر وسواسی های همسرمه 

      که چند ساله درگیر این کاره 

      و جور هم نمیشه 

      و‌همیشه تو ذهنش اینجور چیزا هس که دنیا خیلی خطرناک شده 

      و باید خیلی مواظب باشی که اتفاقی برات پیش نیاد 

      کارتت رو خالی نکنن 

      دزدی نکن 

      ماشینمون رو تو‌کوچه نگه نمیداره 

      میگه الان دزد زیاد شده دزد میبرتش 

      کلا خیلی حساسه 

      من از امروز بیشتر و بیشتر به خداوندایمان دارم و مطمینم خداوند نگهبان منه 

      و‌جهان هستی هم به فرکانس های من جواب میده 

      🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻

      استاد مهربانم ممنونم بابت اگاهی های عالی 🌹🌹🌹🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریده حسنی
      1400/04/24 23:59
      مدت عضویت: 1899 روز
      امتیاز کاربر: 23648 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,325 کلمه

      در برابر دنیا نایستید 

      سلام وقت بخیر ☘

      ذهن منهم از دوران کودکی تا الان پر از اطلاعات خطرسازه ، یادمه بچه تر که بودم مدام تو کوچه بازی میکردیم ،پدرم خوشش نمیومد و میگفت دخترا نباید تو کوچه بازی کنن ولی از اونجایی که پدرم مدام تو ماموریت بود ،من و خواهرام مرتب  تو کوچه در حال بازی کردن  بودیم 

      مادرم مدام از پاره شدن شلوارمون به ما هشدار میداد که مبادا بخورید زمین و شلوارتون پاره بشه و اتفاقا من بیشتر اوقات زمین میخوردم و زانوی شلوارم پاره میشد و شب که میرفتم خونه یه جدالی با مادرم داشتم 

      بدلیل شغل دولتی پدرم و بودنشون در محل کارشون که مدام با افراد  خلافکار برخورد داشتند و مرتب تو خونه به مادرم هشدار میداد که مراقب دخترا باش نرن تو کوچه ، ندزدنشون بخاطر موقعیت حساس  شغلیش و من زیاد پدرمو در اون مدل اضطرابها دیده بودم  

      به ما یاد داده بود که تمام درب هارو قفل کنیم حتی روزها ، مدام از آسیب هاییکه دشمنانش ممکنه به ما بزنن مارو میترسوند و خودشم اضطراب داشت 

      پدرم مدام از اتفاقاتی که در محل کارش افتاده بود تعریف میکرد و باز هم به ما هشدار میداد که مراقب باشیم ،بقول خودش ما نمیفهمیم دنیا چه خبره اون میدونه که صبح تا شب با پرونده های ناجور طرفه و سالها  هر روز یک عالمه ترس تو دل ما بود

       همین حالا هم که میرم بیرون مدام مراقب کیفم هستم و گوشیمو نمیذارم تو کیفم ،از بسکه هم مادرم هم دیگران از کیف و گوشی  قاپی میگن ،هر چند من اصلا تو این بحث ها شرکت نمیکنم ولی چونکه هم از قبل زیاد شنیدم و هم چونکه  با مادرم و خواهرام زیاد در ارتباط فیزیکی هستم بلخره میشنوم و متوجه شدم در وجود من ترس های این مدلی زیادی وجود داره ،گاهی که میرم بیرون و میخوام آگاهانه گوشیمو بذارم تو کیفم باز هم صدایی منو میترسونه 

       از این مدل نگرانی ها که استاد هم تعریف کردن در اطراف منهم زیاده ولی من ترجیح میدم در این جمع ها نباشم مگر اینکه ناخواسته بشنوم و تا اونجاییکه بتونم اون محیط هارو ترک میکنم

      چند شب  پیش مهمان داشتیم ، اولا که از اول که مهمان ها وارد شدن تا بعد از شام مرتب از این ویروس و افراد فامیل که بهش مبتلا شدن توضیح دادنو هم حال خودشونو بد کردن و هم ما رو 

       متاسفانه  مجبور بودم در جمعشون بشینم بدلیل اینکه ما میزبان بودیم ، و بعد از شام هم دیدم مجدد شروع کردن به تعریف کردن از همون بیماری که یدفعه قاطی کردم و با صدای بلند با حالت بسیار جدی ،گفتم اگر باز هم به اینجور حرف های ناجورتون ادامه بدید من میرم توی اتاقم میشینم ،بهشون گفتم مگر گوش من سطل آشغالی حرف های شماست ،تا حالا هم تحمل کردم ،دیدم یدفعه ساکت شدن و انگار بهشون برخورد ، بعد بهشون گفتم شماها واقعا حرف های بهتر از این ندارید ؟😤

      بعد از چند دقیقه که ساکت شدن ،بهشون گفتم بیایید هر کدوممون از خاطرات سفرهامون بگیم و اولیشم خودم شروع کردم و بقیه هم به من پیوستن و چندین ساعت از خاطرات سفرهامون گفتیم و خندیدیم ، بعد ازشون پرسیدم الان حالتون خوبه که انقدر دارید میخندید که لپاتون قرمز شده یا اون موقع که حرف های ترسناک میزدید ؟ و خودشون اعتراف کردن که حق با من بوده و الان حالشون خیلی بهتره

      خدارو شکر تا اونجایی که بتونم  وارد محیط های  مسموم نمیشم  ،میدونم ذهنم همسو میشه با هر چیزی که بهش توجه کنم ، دیگه انقدر خبرهای بد زیاد اطرافمون هست که باید آگاهانه ازشون فرار کرد ،ترجیح میدم تنها باشم تا در جمعی که آزارم میدن 

      پارسال که همسایه طبقه پایینی ما در حال بازسازی و تعمیرات واحدشون بود و چندین ماه طول کشید و در جای پارکینگ خودش یک عالمه ابزار و سیمان و کچ و مصالحشو گذاشته بود و چونکه پارکینگش کنار ماشین من بود ، در طی اون چند ماه هم من حساس شده بودم و مرتب به کارگرهاش میگفتم مراقب ماشین من باشید از ترس که مبادا بیل یا وسایلشون به ماشین من بکشه ،ماشینمو بردم گذاشتم یجای دیگه پارکینگ که خالی بود و چندین ماه ماشینم اونجا بود

      از اونجاییکه من از ماشینم کم استفاده میکنم و به تازگی هم کل ماشینو پولیش کرده بودم و در تعمیرات واحد همسایه ،ماشینم بسیار کثیف و پر از گچ شده بود و مدام با اون همسایه کلنجار میرفتم‌ که سریعتر تعمیراتشو تموم کنه ، یروز که اومدم سوار ماشینم بشم دیدم درهای طرف خودم و در پشتی ،چندین تا خط و خش های بلند و ممتد روش کشیده شده ، چشمام گرد شد ، با غر غر کردن ،سریع از در های ماشینم فیلم گرفتم و فرستادم تو گروه همسایه هامون و به همون واحد گفتم ،حتما کارگرهای شما این بلارو سر ماشین من آوردن 

      همسایه با کارگرهاش اومدن و گفتن ما حتی به ماشین شما نزدیک هم نشدیم ، نتونستم ثابت کنم که کار اونها بوده ولی تو وجودم خیلی عصبی بودم ازشون ،چند روز گذشت ،دوباره رفتم خط و خش هارو نگاه کردم ،دیدم به خط و خش ها‌ ،یه نوار های خیلی  نازک صورتی رنگ چسبیدن ، داشتم فکر میکردم که بفهمم چی بوده ، یدفعه دیدم دختر همسایمون با دوچرخه دسته صورتیش داره دور آسانسور و ماشینها میچرخه، درحین چرخیدن خورد به ماشین من ، یدفعه متوجه شدم ،  بله کار همین دختر همسایه بوده  که با دوچرخش دور ماشینها میچرخه و دسته دوچرخشو میکشه به ماشینها ،دیگه بقیه ماجرا رو نمیگم که چه اتفاقاتی رخ داد 

      ولی من دقیقا با کانون توجه و حساسیت های خودم اون اتفاقو جذب کردم و قبلا از این مدل اتفاقاتو زیاد تجربه میکردم و الان خیلی کمتر شده 

       چقدر افکار قبلی من مسموم بودن ، من قبلا عادت داشتم قسمت حوادث روزنامه همشهریو میخریدم و تمام صفحاتشو با هیجان بد میخوندم و تو هر جمعی وارد میشدم همیشه چندین تا خبر ناراحت کننده داشتم که تعریفش کنم و اون زمانها نمیدونستم دارم چه بلایی سر خودمو زندگیم میارم اونوقت اعتراض میکردم که‌ چرا اینهمه تو دردسر میفتم 🤔

      واقعا اگر ما آرامش داشته باشیم‌ اتفاقات خوب برامون رخ میده و اتفاقات بدو بندرت تجربه میکنیم 

      از زمانیکه مراقب خودم و ورودی هام هستم  بندرت اتفاق های ناجور برام میفته 

      قبلا تمام توانمو میذاشتم که مراقب به وقوع نپیوستنه اتفاقات بد باشم در صورتیکه با همون ترس هام ،توجهم کاملا روی همون وقایع بوده 

      بهتره که ما به اتفاقاتی که دیگران تجربه میکنن توجه نکنیم ،هر کسی به واسطه افکار خودش تجربیات زندگیشو میسازه ، ما هم با افکار خودمون زندگیمونو رقم میزنیم ،بعضی اوقات که خبریو از اطرافیانم میشنوم و منفی بافم‌ دوست داره که به اونها بپردازه آگاهانه تا اونجاییکه بتونم خودمو از اون افکار خارج میکنم 

      و اینو متوجه شدم که ذهنم بدجور دوست داره مدام منو بترسونه از همون جنس ناراحتی ها و مدام بمن هشدار میده که چرا فرار میکنی این واقعه میتونه برای تو هم رخ بده و گاها چندین ساعت حال منو بد میکنه و واقعا انرژی منو میگیره ،هر روز منفی بافم منو از خیلی چیزا میترسونه و گاهی هم   ازش تاثیر میگیرم  

      چه حس خوبی بهم داد اینکه خدا مراقب منه و من با کانون افکارم اتفاقاتو بسمت خودم جذب میکنم و از این به بعد باز هم بیشتر مراقب افکارم  هستم .

      باز هم همه چیز برمیگرده به محتویات ذهن ما و باورهای ما که همزمانی های متفاوتیو برای ما رقم میزنه 

      زمانیکه ما در درونمون پر از عقاید و باورهای مخربیم  و ناآگاهانه در حال ارسال پیام ترس به جهان هستیم  از همون جنس رخدادهارو تجربه میکنیم ،جهان هستی با حس های ما در ارتباطه پس بهتره این مسئله رو از ریشه درست کنیم و بدونیم جهان گول نمیخوره

       اول باور یک عملکردو بسازیم بعد بخواییم که تجربش کنیم و وقتیکه باور ساخته بشه ما خودبخود در مسیر های بهتر قرار خواهیم گرفت ،مثل وقتیکه فرمول های لاغر کننده رو در ذهنمون ساختیم و موانعو برداشتیم ،لاغر شدن ما استارت خورد تا قبل از اونکه لاغر نشده بودیم 

      درس امروز ، مراقب افکار و احساسات خود باشیم ، مطمئن باشیم‌ که خداوند  مراقب ماست و از ما محافظت میکنه و این حس آرامش به ما میده که زندگیمون در دستان خداونده

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 27 از 6 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار susanbehrad@gmail.com
      1400/04/24 18:29
      مدت عضویت: 1409 روز
      امتیاز کاربر: 2955 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,162 کلمه

      بنام خداوند مهربان خدازیباست وزیباییهارادوستدارد. سلام به استادشادوپرازعشق که شادی خوشحالی رو بما هدیه داد

      سلام به همراهان گرامی سایت تناسب فکر

      موضوع امروزدربرابردنیاناستید

      من تنهادخترخانواده بودم وسه برادرداشتم اون زمان دخترهانمیتونستن زیاددرکوچه وبیرون ازخونه بازی کنند

      بخصوص‌ درخانواده ما که خیلی مذهبی وغیرتی بودند

      ومخالف بازی کردن دختر بیرون ازخانه بودند

      من سه ساله بودم که رفته بودم بادخترهمسایه درخانه یشان بازی کنم خودم زیادیادم نمیایدمادرم خودش تعریف می‌کرد اون‌هم با آب تاب .خیلی دنبالم گشته بوده ومنودرخانه همسایه پیدا کرده بود چون اونها هم یک پسرداشتن ومن نباید اونجا می رفتم وبه این خاطر یک تنبیه سخت شدم وکتک مفصلی هم نوش جان کردم موهای بلندداشتم

      ومیشه مادرم موهام رومیبافت

      خودش میگفت که اینقدرعصبانی شده موهام رودردستاش پیچیده وسرم روبه دیوارکوبیده بود

      ومن ازهمون کودکی وخردسالی درخونه زندانی شدم فقط مدرسه میرفتم واین شد که هم ترسو وهم اعتمادبنفس پایین داشتم وهیچ وقت نتونستم کارهای خودم رو بخوبی انجام بدم من وقتی بزرگتر شدم تقریبا مثل مادرم شدم نه خیلی مثل اون

      چون من زودتر بخودم اومدم اما بازاون کارهاومدل هایی که مادرم بوددرمن هم اثر گذاشته بود متوجه اشتباهاتم شدم وخودم رو ورفتارهایم روعوض کردم.

      اماهمسرم همیشه باپسرم درگیربود

      خیلی سخت گیری میکردودرمورداینکه پسرم راازبعضی کارهادورکنه میگفت که باکسی نباید دوست بشی اون اینطوری و اونطوری وهمیشه میگفت چرابااون دست دادی چرا به اون خندیدی 

      همه رو بد میدونست ومیگفت نباید

      بااونهادوست بشی اونهاخوب نیستن

      وهمیشه سعی میکردپسرم روازاتفاقاددورنگهداردواینکارباعث شدبدترازخودش دورکندوهیچوقت نتونستند باهم اونطری که باید باشند

      همیشه باهم کاردوپنیربودند

      وهمسرم حالا که سنش ازشصدهم 

      که گذشته، نتونسته بااتفاقادمقابله بکنه

      چون تاحالاباهیچ روشی آشنا نشده فقط باروش خودش جلو میره

      وهیچ وقت هم نتونسته کارهایش را

      سروسامان بده همیشه درحال جمع آوری اطلاعات‌ ناگواراست وهمیشه ذهنش منفی باقی است

      همیشه اتفاق خوبی که برای کسی می افتدمیگه که اون شانس داره من که شانس ندارم

      خدابه همه شانس داده به ما بدبختی ماکه شانش نداریم فقط تکه کلامش اینها است

      من خودم ازوقتی باکانالهای انگیزشی

      وقانون جذب آشنای پیداکردم

      به این موضوع توجه کردم وفهمیدم 

      که پاسخ فرکانس ماروجهان هستی میدهدواگه این اتفاق بدوناگوارباشد.

      هیچوقت نمیتوانیم جلوی پیشرفت جهان ودنیارو بگیریم

      ومن همیشه سعی کردم که تمام عاداتها وفکرهارودرخودم تغییربدهم

      وتلاش وکوشش کنم که ازمواجه شدن بااتفاقاتی که برای کسانی که افتاده است خودم رودورنگهدارم

      واینرو فهمیدند که اگه به اتفاقات و مشکلات دیگران توجه کنیم باعث میشه که من هم احساس نگرانی درخودایجادکنم 

      درصورتی که من بتونم خیلی باهوش و رنگ باشم نمیتونم خودم روازاین اتفاق دورنگهدارم واین دنیاوجهان خیلی زیادازاون اتفاقهای بدرودارد

      که میتونه درزندگیم من رخ بده وتلاشهای من نمیتونه منروازاون اتفاقات دورنگهدارم

      ودرقران خداوند فرموده است که اگه 

      مرگ به سراغ مان بیایدنمیتونیم ازش فرارکنیم چون درهرحال مرگ مارافراخواهد گرفت

      واین موضوع فقط درمورد مرگ نیست درتمام موضوعات زندگیمان 

      صدق میکند

      وما نمیتوانیم خودمان روازاین جهان ودنیا مخفی نگهداریم چون که جهان هستی درحال واکنش به افکاروفرکانسهای ذهنی ما است

      من همیشه مثبت هستم ودوست ندارم که منفی فکرکنم وهرکس درمورداتفاق حرف بزند دوست ندارم گوش دهم چون شدیدن حالم بد میشه وبرایم آزاردهنده است وحالم روبدمیکنه

      اما همسرم همیشه درهرساعت ازروز

      به اتفاقهای بدفکرمیکنه وهمیشه کله مند است وهمیشه وقتی ازسرکار که 

      برمیگرددمیگه که اصلاامروز روزخوبی نبودواتفاقات بد پشت سرهم برایم افتادواینروهرروزتکرارمیکنه فکرمیکنم که هیچوقت اتفاق خوب برایش رخ نمیدهد

      وبارها شده که گفتم به موضوعات خوب فکرکن به خداتوکل کن اما گوشش بدهکارنیست

      وهمیشه به من ایرادگرفته که تو نمیدونی زندگی یعنی چی من مثل تو نمیتونم باشم ومن رو متهم به بیخیالی

      وبی عاری میکند.وهمیشه میگوید

      من مثل تو نمیتونم باشم دراین دنیا باید مواظب باشی سرت کلاه نزارن 

      توازبیرون خبر نداری بیرون پراز دزد است.واگه مواظب نباشی سرت کلاه میزارن

      خوب اگه به اینجور مواردفکرکنیم نباید ازخونه بیرون بریم اتفاق همه جاهست وهمه جامیافتد 

      وما همیشه ازهمه شنیدیم میگن که بایدمواظب اتفاقات دوربرمون باشیم

      یکروزهمسرم موقع نهارکه بخونه اومده بودماشین روکنارخونه پارک کرده بودویگ نفرباماشین بهش زده و

      رفته بودوهمسرم خیلی ناراحت شد گفت که تقصیر خودم است اگه توی حیاط پارک کرده بودم این اتفاق  نمی افتادبایدازاین به بعد مواظب باشم وماشین رودرحیاط پارک کنم 

      اما هیچوقت هم اینکاررونکردفقط درحدحرف بودمیگفت اماعمل نمکرد

      خیلی ازاتفاقات درکشورماایران میافتد

      که بااینستاگرام وشبکه های مجزازی

      ورسانهاخبرسازمیشه وکسترش پیدا میکنه به همه اطلاع رسانی میشه

      که این اتفاق افتاده ومردم رااگاهی میدهند که آگاه باشین که ماشینی آتش گرفته یادزدی شده مواظب باشین

      بخاطرهمین هیچکس ازعمل کردواتفاقات جهان هستی وتمرکزذهنی اطلاعی ندارند.وقتی ما 

      ذهنمانپرازاتفاقات وفرمولهاو اطلاعاتی که نتیجه همیشان نامناسب است.هر اتفاق بدی راکه می‌بینیم و نگاه میکنم حتی برای اینکه ازاین اتفاق درس بگیریم درمغز وذهنمان اتفاقات بدی بوجودمیایدورخ میدهد

      حالاهرنوع اتفاقی باشه ونتیجه اش بدباشه اتفاق بد .بداست هرنوع که میخواهدباشد 

      وقتی ماذهنمان رابطوراشتباه برنامه ریزی کنیم وخودمان راازاتفات بدمحافظت کنیم که دردنیاوجهان هستی اتفاق میافته امانمیدانیم که ماخودمان هستیم که بافرستادن فرکانسهایی به جهان هستی این اتفاقات بدرابه طرف خودمان جذب می‌کنیم چون مادردهنمان این اتفاقات بدروناشخوارمیکنیم واین اتفاقات بدبرای مااتفاق می‌افتد واگربخواهیم که ازاین اتفاقات برای مادرزندگیمان کمترباشه نباید دنبال افتادن اتفاقات بد باشیم وبخواهیم وبدانیم چرا افتاده وچطورمیشه وبه این فکر باشیم که چون اون فرد سهل انگاری کرده اون اتفاق برایش افتاده واگه من مواظب باشم برای من نمیافتد

      مابایداینهاراازذهنمان خارج کنیم وبه خدادوندیکتاایمان داشته باشیم

      وبفهمیم که سیستم جهان هستی به این صورت عمل میکنه که وقتی من 

      آرامش وآسایش داشته باشم واحساس عالی وخوش آیند داشته باشم اتفاقات خوب درزندگیم رقم میخوره

      ونیازندارم درتمام زندگیم تمام اتفاقات راکنترل کنم

      ما اگه تمام توانمان رابگذاریم به اینکه بخواهیم عوامل راشناسایی کنیم که اتفاقات بدرو بوجودمیآورد وازتمام زندگی اگه حتی چندسال هم صرف این موضوعات بکنیم بازهم ممکن  است اتفاقات بدی درزندگیمان بوجود بیایدکه ما هیچوقت پیش بینی نکرده باشیم

      چون خداوندبینهایت است وجهان هستی بینهایت شکل‌هاواتفاقات مختلفی درزندگی همه بوجودبیاورد 

      اینکه من همیشه مواظب باشم که هیچ اتفاقی درزندگیم رخ نده کاملایک فکراشتباه ومسخره است

      وهمون آدمی که اون اتفاق برایش افتاده فکر میکرده مواظب ومراقب این اتفاقات است وهیچ وقت برایش رخ نمیده اما اون اتفاق به شکل متفاوتی رخ میدهدواون فرداصلامتوجه نمیشه 

      ماباافکاروفکرخودمان اون اتفاق رادرزندگیمان به وجودمیاوریم

      این اتفاق براثرمحتوای ذهنی خودمان می‌افتد 

      واینکه من مواظب باشم که اون اتفاق درزندگیم نیافتددرذهنم فرمولهای منفی و نگران کننده ای ایجاد میشه که من خودم جذب کننده منفی دردنیامیشوم وجهان هستی اینقدراتفاقات منفی داردکه به زندگی من بفرسته ومن این روهمیشه درزندگیم شاهد بودم وهستم

      من هیچوقت نمی‌توانم دربرابرش ایستادگی وقدعلم کنم ومانع بشم که اتفاق نیافته چونکه اون اتفاقات بینهایت وتنوع پذیرهستند

      ما اگه بتوانیم جلوی یک اتفاق یادوتا ویاحتی چنداتفاق روبگیریم بازهم همیشه برایمان اتفاقات رخ خواهدافتاد

      وچه بهتراست که ذهنمان رابرنامه ریزی کنیم برای زیبایها وشادیها وتجربه خوب درزندگیمان نه اینکه همش فکراین باشیم که چطورمیتوانیم جلوگیربکنیم ازاین اتفاقات که چطور مواظب ومراقب بچه هایمان باشیم پولهایمان ماشین خونه ووسایلمان ودیگرچیزهاکه اتفاقی برایشان نیفتد

      پس مابایدسیستم جهان هستی رادرک کنیم واحترام بگذاریم واگرذهنمان راخالی کنیم ازاین اتفاقات وبه خداوندایمان واعتمادداشته باشیم وخداهمیشه مواظب ونگهبانمان خواهدبود

      وجهان هستی سیستمش اینطوری است که پاسخ میده به انتظارات افراد در زندگیشان وخیلی نتایج عالی متفاوتی خواهدداشت

      مابایدذهنمان راازاین اتفاقات خالی کنیم وبه اتفاقات خوب فکرکنیم تااتفاقات خوب درزندگیمان بیافتد

      چون جهان دستش باره وکلی هم اتفاقهای خوبی داردکه بخواهدبرایمان بیافتد

      ومن حالا که دراین سایت هستم

      بافایلهاومطالب مفیدوارزشمنداستادخوبم روکه میخونم ومیشنوم حالادیگه خودم رو.زندگیم رو.خانواده ام رو.وهمه چیزی که دراین دنیادارم وخواهم داشت به دستان قدرتمندخداوند متعال می‌سپارم ومیدانم که فقط وفقط اوهست که مواظب ومراقب ما دراین جهان پهناوراست.

      اگرمافکرهای خوب بکنیم.

      اگر خوش رفتار باشیم 

      اگرمهربان باشیم

      اگربه همه محبت کنیم

      خداهم مارادراین شرایط قرارخواهدداد وکاینات وجهان هستی

      پاسخ تمام کارهاواتفاقات روبرایمان برمیکردانند

      اگرمادرکارهای خودمان خوب عمل کنیم جهان هستی هم به همان صورت پاسخ ماراخواهدداد

      وازشمااستادگرامی ممنون هستیم که ما وبه آگاهیهای زیباوعالی میرسانید

      خداوندپشت پناهتان به امید روزهای خوب ولذت بخش

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 19 از 4 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1400/04/24 15:00
      مدت عضویت: 1932 روز
      امتیاز کاربر: 36916 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 947 کلمه

      به نام خدایی که هر لحظه هادی و حامی من هست 

      سلام خدمت استاد عزیز و دوستان خوبم .

      من هر چقدر از این  اخبار بد و حوادث و  افکار بد دوری میکنم و اصلا اونها رو گوش نمیدم  و فکر نمیکنم ولی بازم بلخره یه مقدار خیلی جزیی رو  از زبان اطرافیان نزدیک و یا دور و یا یه لحظه از طریق تلویزیون  در اخبار که همسرم همیشه در حال دیدن اونها هست (هر چند حالا خیلی کمتر شده چون من دارم تغییر میکنم انگار ایشون هم داره تغییر میکنه و  راه من روی ایشون هم انگار  اثر گذاشته ) خلاصه متوجه  یه چیزی  هایی میشم که سریع تو جهم رو برمیدارم و اصلا حالم رو بد نمیکنم اما یه جاهایی  شخصی من رو مخاطب خودش میکنه برای حرف زدن در مورد این مسایل که به اون شخص نمیشه بگم حرف نزن و من باید گوش بدم  ولی از وقتی که در این مسیر هستم به خودم میگم  وای چقدر من از این افکار و از این نگاه ها و پیگیری ها دور شدم و چقدر بقیه دنبال میکنن آخه چرا ؟چه سودی برای اونها داره که بدونن در کجای دنیا چه اتفاقی افتاده  جز اینکه ترس و نگرانی ما بیشتر بشه پس به جای وقت گذاشتن برای دنبال کردن این حرفها و حوادث به دنبال موضوعات خوب و آگاهی دهنده میرم و برای اونها وقت میزارم در حالی که دلم قرص هست که  خدا بالاترین و برترین نیروی حهان هست  و هر لحظه مواظب من هست و من رو هدایت و حمایت میکنه و من با این فکر آرامش میگیر م و با خیال راحت تر زندگی میکنم و هر جا دلهره و نگرانی دارم میدونم از خدا دور شدم و ایمانم و توکلم  به خدا در اون مساله  ایراد داره که الان نگرانم و بارها به خودم میگم ببین خداوند  خودش گقته من از رگ گرد ن بر تو نزدیکتر هستم پس کنار من هست  فقط باید بخوام که در مسیر صحیح و درست باشم قطعا اون من رو هدایت میکنه چون خودش گفته هم کسی که در راه درست هست رو کمک میکنم هم کسی که گمراه شده و در راه نادرست هست  رو کمک میکنم انتخاب با شما هست  که کدوم راه رو پیش میگیرید ؟؟ و  این منم که  باید راهم رو درست انتخاب کنم و این تمام عدالت خدا هست و این ویژگی انتخاب در ما  انسانها هست که ما رو از بقیه موجودات متمایز میکنه پس از این قدرت انتخاب باید به درستی استفاده کنیم .

      و اما  من به خاطر اینکه  خانه دار هستم معمولا بیشتر اوقات در خاته هستم و  رسید گی به کارهای منزل و آشپزی و  رسیدگی به بچه ها و تکالیف تابستانه ی پسرم و کارهای مورد علاقه ی خودم  رو و …. رو انجام میدم  و  به خرید کردن مواد عدایی  برای خونه اصلا علاقه ندارم که به بقالی و قصابی و میوه فروش برم یا حتی در هایپرهای بزرگ برای خرید مواد غدایی دوست ندارم برم  و بر عکس به خرید کردن برای خودم بسیار علاقه دارم و برای همین  تمام  خریدهای خونه  رو همسرم انجام میده و فقط من  میشورم و مرتب و جاسازی میکنم برای همین من فقط برای  تفریحی و یا سرزدن به مادرم و یا نهایت خرید وسیله شخصی برای خودم بیرون میرم که بازم درراین شرایط کرونا خیلی کم و با احتیاط شده  بیرون رفتنم و اما من در این مدت بیماری کرونا سعی کردم زیاد به ارایشگاه  نرم و یا اگر رفتم به صورت تک نفره در اونجا حصوز داشتم چون خود ارایشگاه هم بسیار رعایت میکنه اما دیروز من بعد از مدتها پیش آرایشگاه همیشگی خودم رفتم و دیدم سالن  یه مقدار شلوغ هست و فضا کوچک هست اولش ترسیدم و گفتم ای کاش نمیومدم  با وجود ماسک که هم خودم و هم بقبه داشتن و …اما دوباره به خودم گفتم اخه این چه ایمانی   هست که به خدا  دارم  آخه   هر روز  در شرایط عادی  در خانه  به خودم میگم من ایمان دارم از این بیماری من و خانوادم  به دورم  هستیم و هیچ مشکلی برای ما  پیش نمیاد ولی حالا تا اومدم یه جای شلوغ ایمانم رو از دست دادم  پس معلومه فقط حرف مفت میزنم پس این سالندار و یا همسرم که هر روز در محیط بسته با کلی افراد در تماس هستن و اصلا نگرانی هم ندارن اینها الان چه ایمانی دارن که اینطور راحت و بدون نگرانی دارن به کارشون ادامه میدن غیر از اینکه خودشون رو به خدا سپردن و با خیال راحت کارشون رو انجام میدن پس ایمان من کجاس ؟؟توکلم کجاس ؟؟نه که بحث حالا این اتفاق  من باشه  بحث اینه که واقعا اگر ما کنترل ذهن داشته باشبم و خودمون رو به خدا بسپاریم باید در آرامش و در حال خوب زندگی کنیم و قطعا اتفاقهای خوب هم برای ما میفته و بیخیال تمام حوادث و اتفاقات و نگرانیها باشیم و اصلا براشون وقت نزاریم .

      هر چند  لازم بگم اینقدر من این اخبار منفی رو  دنبال نمیکنم که در جمعها ی غریبه تر کم میارم و در جمعهای یکم تعارفی تر من رو عجیب و غریب میدونن و شاید از نظر اونها آدم به روز و جالبی نباشم که از هیچ چیز  در اطرافم خبر ندارم و حتی در دلشون بگن این کیه و چرا اینطور زندگی میکنه ولی باید بیخیال حرف تمام مردم  بشم مهم خودمم برای خودم و میدونم که در راه درستم  و میدونم من چقدر زندگیم روانتر و پر نعمت تر هست و میدونم در راه درست دارم گام برمیدارم و  اتفاقا من در دلم میگم افسوس که این افراد به دنبال چه چیزهایی میرن و میخوان به کجا برسن خوب برو دنبال خواسته هات و از ناخواسته هات دوری کن ولی چون در مدارش نیستن گوش نمیکنن و منم حرفی نمیزنم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 29 از 6 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سمیه علی نژاد
      1400/04/24 09:12
      مدت عضویت: 1934 روز
      امتیاز کاربر: 200 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 52 کلمه

      سلام استاد واقعا شما عالی صحبت میکنید 

      من دارم از ابتدا فایلهای رایگان شما رو گوش میکنم 

      این در صورتیهپکه من گرفتار چاقی نیستم اتفاقا تناسب اندام هم دارم و فقط صحبتهای شما رو دوست دارم  وقتی دیدم تو سایت استاد عباس منش انقدر نتیجه گرفتید مشتاق شدم همه ی فایلهای شما دانلود کنم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار moradiisomaih@gmail.com
      1400/04/24 03:39
      مدت عضویت: 1442 روز
      امتیاز کاربر: 160 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 203 کلمه

      سلام استاد ممنونم وواقعا استفاده بردم ، درمورد شانس و بد شانسی گفتین ، این نوشتتون منو متوجه رفتار والدینم که ازشون یادگرفتم کرد، بله هر وقت کسی بد شانسی و بدی میاورد ما هم ترسوندن که این کارو نکن ممکنه واسه توهم اتفاق بیفته و ولی هر وقت کسی خوش شانسی میاورد میگفتن مال اوناس خدا بده شانس ما که از این شانسا نداریم ، این یعنی ما و  خودشونو متوجه نکات بد میکردن ولی از نکات مثبت جدا مینوستن ، هر چند که چیزی به اسم شانس وبد شانسی  وجود نداره و همه ای اتفاقات نتایج اعمال مجموع اعمال خودمونه، برای اینکه واسه دوستانم که دارین این مطلب منو میخونن واضح تر بشه، در نظر بگیرین فردی که میره سر کار دولتی میگن شانس اورده پارتی داشته، ولی اونی که نمیره با اینکه تحصیل دانشگاهیم داره میگن بد شانسه،  چون پارتی نداره وهزار یک مثال دیگه مشابه در زندگی بهمون خوروندن وما چون از قانون جذب و ارتعاشات بی خبر بودیم ، از قدرت ذهن بی خبر بودیم، همه رو درست فرض میکردیم و یک عمر گول خوردیم. ممنونم استاد عطار روشن با متن نوشته ها و فایلاتون کاری میکنین که ماشاگرداتون فکر کنیم و از خواب نا آگاهی بیدار بشیم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم