به نام خداوند بخشنده ی مهربان خداوندی که دیده نمیشه و اما شنیده میشه
اولین تصمیم من از زندگی لذت برون هست نه گذراندن زندگی
خیلیا مخالف این هستن که خدا با ما حرف میزنه و ما رو هدایت میکنه .
هر کس این ندا و احساس،و هدایت رو در درونش داشته باشه پس حتما خدا او ن رو به سمت خوشبختی و نعمتها ی بیشتر میبره و هر چیزی که از جنس خدا هست در زندگیش پیدا میشه .
پول یکی از نعمتهای خداوند هست که بینهایت هست و بی نهایت به ما هم میرسه اما اگر این نعمت رو به صورت محدود ببینی و در دست رییس و صاحب کار و دولت و … ببینی که اونها باید به تو بندن پس تو بنده ی خدا نیستی تو بنده ی اون اشخاص هستی اما اگر بگی پول بینهایت هست و در دست خداوند هست بینهایت پول رو در زندگی تجربه میکنی اما اگر بگی این نعمت دست بنده ی خدا هست برای تو محدود میشه و تفاوت فقیر و ثروتمندان در همین هست و ثروتمندان هیچ وقت نمیگن پول دست افراد هست و بقیه نزاشتن که به اونها برسه و …. .
هیچ وقت نتیجه رو به دیگران ربط نمیدن و حالا فرقی نداره این فرد مسلمون یا عیر مسلمون هست سیستم جهان به همه یکسان پاسخ میده اگر باور و عقیده ات این باشه پول یکی از نعمتهای بینهایت خداوند هست تجربه ی بینهایت از این ثروت خواهین داشت و اما اگر بگین پول محدود هست و در دست فلان شخص خاص هست به یه مقدار کم از او ن میرسی پس بستگی به نگاه تو داره که پول رو بینهایت میبینی یا کم میبینی که مثلا پولها رو بردن و کم هست و اختلاص کردن و ..
پس چرا گفتیم به نام خداوندی که دیده نمیشه اما شنیده میشه اگر هدایت بشی میتونی صدای خدا رو بشنویی نه به صورت صوت اما احساسش میکنی و هدایت میشی به سمت چیزی که به نفعت هست ..
وقتی به صدای خدا گوش کنی چیزی که برات غیر طبیعی و غیر ممکن هست برات ممکن میشه .
و این تجربه یک دنیا لذت و شادی هست که به صدای خدا گوش بدی و این برات مهیا بشه و برای خدا فرقی نداره به تو یک لیوان شیر بده یا بنز بده .
و همین خدایی که تو رو هدایت میکنه در دل شب شیر گیر بیاری داری به صدای خدا گوش میدی و هدایت میشی به مسیرهای درست و خداوند به نهان و اشکار انسان و جهان اگاه هست .
پس من وقتی به عقل ناقص خودم بسنده کنم به جای درست هدایت نمیشم اما خدا اگاه هست و به درستی هدایت میکنه و او شنونده ی اگاه هست .
خداوند بیخ گوشت داره حرف میزنه و اما نه با ااین گوش که داری بلکه با گوش درون توجه کن و اون تو رو هدایت میکنه .
و حال آدم دگرگون میشه و عشق میکنه وقتی صدای خداوند رو بشنوه .
و اما تجربه ی من استاد از شنیدن صدای خداوند :
منم از وقتی که از سفر برگشتم دارم عشق میکنم و حالم دگرگونه و احساس میکنم خدا خیلی به من نزدیکه و داره من رو هدایت میکنه و من تونستم به صدای درونم گوش بدم وبه هر انچه دلم خواست برسم واقعا دارم لدت میبرم و حال دلم عالیه .
جریان سفر من :
با توجه به اینکه این دوسالی هست این ویروس اومده و شرایط رندگی و سفر و همه چیز رو دگرگون کرده و تغییر داده ما هم به خاطر همین شرایط پارسال تابستون فقط چند روزی کرج بودیم و بر گشتیم و اما امسال از اول تعطیلی مدارس بچه ها من خیلی دلم میخواست مسافرت برم اونم شمال در یه جای خاص در گیلان که به همسرم گفتم و اما ایشون نطرشون جایی بود در مازندا ان هم به خاطر نزدیکیشون هم به خاطر این بیماری که جای خیلی دوری نریم واما من جای دیگه رو دوست داشتم ولی فقط پیشنهاد دادم و دیگه هیچ نگفتم و کارها رو به خدا سپردم و بارها جای مورد نطرم رو تجسم کردم و حالم رو عالی کردم و …اما چون بارها اطرافیان و همسرم میگفتن این موقع سال همه جا گرم هست نریم تا اخرای برج ۵ و چون من خودم هم هر سال تابستان اوایل برج ۶ و یا اخرا برج ۵ می رفتم سفر عادت کرده بودم اون موقع برم و همیشه برای همون موقع از سال برنامه میریختیم که سفر بریم و همسرم مرخصی بگیره و … اما عجیب امسال دلم خواست همون اوایل تیر ماه برم و به همسرم گفتم اما همسرم گفت از لحاظ کاری فکر نکنم جور بشه کمای اینکه الان همه جا گرم هست و اذیت میشیم تا اینکه چند روز بعد خیلی معجزه اسا گفت که مرخصی جور شده و همون اول تیر ماه بریم و من بی نهایت خوشحال شدم در حالی که اطرافیان میگفتن نرین هوا گرم و این بیماری هست خطر ناکه ولی دلم میخواست و دلم مناظر زیبای شمال رو که بارها تجسم کرده بودم رو میخو است با اون هوای ابری و خلاصه رفتیم و مدتی در تهران با دوستان صمیمی ام بودیم که اونجا یه شب بارونی هم تجربه کردم و خیلی لدت بردم و اخرای هفته که قصد رفتن به شمال و به گفته ی همسرم مازندران رو داشتیم خبر دار شدیم راه مازندران بسته شده و شرایط خوبی به خاطر این بیماری نداره و همین دوست عزیزمون در تهران به همسرم پیشنهاد داد به یه هتل بسیار زیبا بریم که نزدیک به محل مورد نظر من بود و گفت خیلی زیبا هست چون دوست خودم اونجا بوده و خیلی راضی بوده برین حتما خوش میگدره برین گیلان بهتر چون مازندران خطر ناک شده و قرمز رنگ هست و همسرم هم پدیرفت و دقیقا من به همراه خانواده به جای بسیار زیبایی در ارتفاعات گیلان به همراه هوای ابری هدایت شدم و دقیقا به همون منطقه که دلخواه من بود رفتیم بدون اینکه من بخوام با همسرم بجنگم و حالم رو بد کنم و یا بد خلقی کنم (و در ضمن بلافاصله بعد از اومدن ما از تهران دوستم خبر داد که در تهران تمام مرکز خریدها و رستوران و غیره بسته شدن و خرید فقط اینترنتی هست در حالی که در اون مدت که من تهران بودم کلی گشتم و خرید کردم و واقعا لدت بردم و …)
و من چون قبل از سفر بارها این مناطر و این چنین جاهایی رو تجسم کرده بودم پس تونستم خودم خلق کنم و بسیار جای پای خدا رو در این سفر حس میکردم و صدای خدا رو میشنیدم از طریق قلبم نه گوشم
من شنیدم با صدای قلبم که حالا در همین زمان که دوست داری برو به سفر بر خلاف کل سالهای گذشته که اخر تابستان رفتی امسال اولش برو (که بعد از اومدن ما شنیدیم تمام راه ها رو بستن و جریمه دارن و تردد ممنوع شده )
من شنیدم با صدای قلبم که تو به همون جا که دوست داری میری سفر و اصلا نگران نباش
من شنیدم با صدای قلبم تو همون مناطر زیبا و هوای ابری رو خواهی دید
من شنیدم با صدای قلبم که تو به شمال میری اصلا نگران نباش و فقط لدت ببر از این سفرت (چون زمانی که شنیدیم مازندران قرمز شده خواستیم بر گردیم دزفول و به شمال نریم و اما صدای خدا رو میشنیدیم که میگفت تو حتما خواهی رفت و اتفاقا دوست این دوستمون در تهران چند ماه قبل به اینجا رفته بود و دوستمون هم بدون اینکه بدونه من همچین جایی رو دوست دارم برم خیلی معحزه آسا و بدون اگاهی از خواسته ی من آدرس هتل و شماره رو در اون مکان زیبا در نزدیکی مکان دلخواه من به ما داد و ما خیلی راحت از تهران جا رزرو کردیم و خیلی راحت به جای دلخواهم رفتم بدون ذره ای سختی و من از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم و واقعا نمیدونستم این حس زیبای خودم رو به کی بگم که در مدار شنیدن این اگاهی ها باشه و به پاس قدر دانی از خدای خودم صبح و شب در تراس این هتل به مناظر زیبا و هوای ابری و اون کوه های زیبا خیره میشدم و اشک شوق میریختم که چقدر قشنگ هدایت میشم و برای خدا هیچ کاری نداره )
و من هم دقیقا استاد بعد از این سفر حال شما رو دارم که یه یک کیلو شیر خریدی شاید برای خیلیها چیز خاصی نباشه و بگن خوب رفتی شمال دیگه ولی برای من کلی درس داشت و حالم واقعا دگرگون شده و لدت میبرم از نزدیکی به خدا و حس کردن خدا در زندگیم و عشق میکنم و بارها به خودم بعد از این سفر گفتم اگر من تونستم این چنین به جای دلخواهم هدایت بشم پس خداوند من رو به بهترین جا هم هدایت خواهد کرد و من تمام انچه را که دوست دارم خلق خواهم کرد و با ایمان قوی تر و باور قویتر دارم مسیرم رو ادامه میدم و مطمعنم در آینده ی نزدیک به تمام اهدافم خواهم رسید چون صدای خدا رو در قلبم میشنوم و برای خدا کاری نداره به من سفر دلخواهم رو بده یا اون هدف و نعمتهای بیشمار رو که دوست دارم بده .
خوشحالم که نوشته ی شما رو میخونم من همیشه از خواندن نوشته های شما در سایت لدت میبرم و کلی آگاهی دریافت میکنم شما واقعا عالی درک میکنید و عالی مینویسید .
من همین اتفاقات رو که شاید برای خیلیها کوچیک و ناچیز باشه بزرگ و بزرگ و پررنگ و پر رنگتر میکنم و هر روز به خودم یاد آوری میکنم که چی شد و چه اتفاقی افتاد و در حای جای این سایت ثبت میکنم تا رد پا بشن برای خودم و همیشه اونها رو به یاد داشته باشم و ناامید نشم و با ایمان قویتر به زندگیم ادامه بدم .
به نام خداوند بخشنده ی مهربان خداوندی که دیده نمیشه و اما شنیده میشه
اولین تصمیم من از زندگی لذت برون هست نه گذراندن زندگی
خیلیا مخالف این هستن که خدا با ما حرف میزنه و ما رو هدایت میکنه .
هر کس این ندا و احساس،و هدایت رو در درونش داشته باشه پس حتما خدا او ن رو به سمت خوشبختی و نعمتها ی بیشتر میبره و هر چیزی که از جنس خدا هست در زندگیش پیدا میشه .
پول یکی از نعمتهای خداوند هست که بینهایت هست و بی نهایت به ما هم میرسه اما اگر این نعمت رو به صورت محدود ببینی و در دست رییس و صاحب کار و دولت و … ببینی که اونها باید به تو بندن پس تو بنده ی خدا نیستی تو بنده ی اون اشخاص هستی اما اگر بگی پول بینهایت هست و در دست خداوند هست بینهایت پول رو در زندگی تجربه میکنی اما اگر بگی این نعمت دست بنده ی خدا هست برای تو محدود میشه و تفاوت فقیر و ثروتمندان در همین هست و ثروتمندان هیچ وقت نمیگن پول دست افراد هست و بقیه نزاشتن که به اونها برسه و …. .
هیچ وقت نتیجه رو به دیگران ربط نمیدن و حالا فرقی نداره این فرد مسلمون یا عیر مسلمون هست سیستم جهان به همه یکسان پاسخ میده اگر باور و عقیده ات این باشه پول یکی از نعمتهای بینهایت خداوند هست تجربه ی بینهایت از این ثروت خواهین داشت و اما اگر بگین پول محدود هست و در دست فلان شخص خاص هست به یه مقدار کم از او ن میرسی پس بستگی به نگاه تو داره که پول رو بینهایت میبینی یا کم میبینی که مثلا پولها رو بردن و کم هست و اختلاص کردن و ..
پس چرا گفتیم به نام خداوندی که دیده نمیشه اما شنیده میشه اگر هدایت بشی میتونی صدای خدا رو بشنویی نه به صورت صوت اما احساسش میکنی و هدایت میشی به سمت چیزی که به نفعت هست ..
وقتی به صدای خدا گوش کنی چیزی که برات غیر طبیعی و غیر ممکن هست برات ممکن میشه .
و این تجربه یک دنیا لذت و شادی هست که به صدای خدا گوش بدی و این برات مهیا بشه و برای خدا فرقی نداره به تو یک لیوان شیر بده یا بنز بده .
و همین خدایی که تو رو هدایت میکنه در دل شب شیر گیر بیاری داری به صدای خدا گوش میدی و هدایت میشی به مسیرهای درست و خداوند به نهان و اشکار انسان و جهان اگاه هست .
پس من وقتی به عقل ناقص خودم بسنده کنم به جای درست هدایت نمیشم اما خدا اگاه هست و به درستی هدایت میکنه و او شنونده ی اگاه هست .
خداوند بیخ گوشت داره حرف میزنه و اما نه با ااین گوش که داری بلکه با گوش درون توجه کن و اون تو رو هدایت میکنه .
و حال آدم دگرگون میشه و عشق میکنه وقتی صدای خداوند رو بشنوه .
و اما تجربه ی من استاد از شنیدن صدای خداوند :
منم از وقتی که از سفر برگشتم دارم عشق میکنم و حالم دگرگونه و احساس میکنم خدا خیلی به من نزدیکه و داره من رو هدایت میکنه و من تونستم به صدای درونم گوش بدم وبه هر انچه دلم خواست برسم واقعا دارم لدت میبرم و حال دلم عالیه .
جریان سفر من :
با توجه به اینکه این دوسالی هست این ویروس اومده و شرایط رندگی و سفر و همه چیز رو دگرگون کرده و تغییر داده ما هم به خاطر همین شرایط پارسال تابستون فقط چند روزی کرج بودیم و بر گشتیم و اما امسال از اول تعطیلی مدارس بچه ها من خیلی دلم میخواست مسافرت برم اونم شمال در یه جای خاص در گیلان که به همسرم گفتم و اما ایشون نطرشون جایی بود در مازندا ان هم به خاطر نزدیکیشون هم به خاطر این بیماری که جای خیلی دوری نریم واما من جای دیگه رو دوست داشتم ولی فقط پیشنهاد دادم و دیگه هیچ نگفتم و کارها رو به خدا سپردم و بارها جای مورد نطرم رو تجسم کردم و حالم رو عالی کردم و …اما چون بارها اطرافیان و همسرم میگفتن این موقع سال همه جا گرم هست نریم تا اخرای برج ۵ و چون من خودم هم هر سال تابستان اوایل برج ۶ و یا اخرا برج ۵ می رفتم سفر عادت کرده بودم اون موقع برم و همیشه برای همون موقع از سال برنامه میریختیم که سفر بریم و همسرم مرخصی بگیره و … اما عجیب امسال دلم خواست همون اوایل تیر ماه برم و به همسرم گفتم اما همسرم گفت از لحاظ کاری فکر نکنم جور بشه کمای اینکه الان همه جا گرم هست و اذیت میشیم تا اینکه چند روز بعد خیلی معجزه اسا گفت که مرخصی جور شده و همون اول تیر ماه بریم و من بی نهایت خوشحال شدم در حالی که اطرافیان میگفتن نرین هوا گرم و این بیماری هست خطر ناکه ولی دلم میخواست و دلم مناظر زیبای شمال رو که بارها تجسم کرده بودم رو میخو است با اون هوای ابری و خلاصه رفتیم و مدتی در تهران با دوستان صمیمی ام بودیم که اونجا یه شب بارونی هم تجربه کردم و خیلی لدت بردم و اخرای هفته که قصد رفتن به شمال و به گفته ی همسرم مازندران رو داشتیم خبر دار شدیم راه مازندران بسته شده و شرایط خوبی به خاطر این بیماری نداره و همین دوست عزیزمون در تهران به همسرم پیشنهاد داد به یه هتل بسیار زیبا بریم که نزدیک به محل مورد نظر من بود و گفت خیلی زیبا هست چون دوست خودم اونجا بوده و خیلی راضی بوده برین حتما خوش میگدره برین گیلان بهتر چون مازندران خطر ناک شده و قرمز رنگ هست و همسرم هم پدیرفت و دقیقا من به همراه خانواده به جای بسیار زیبایی در ارتفاعات گیلان به همراه هوای ابری هدایت شدم و دقیقا به همون منطقه که دلخواه من بود رفتیم بدون اینکه من بخوام با همسرم بجنگم و حالم رو بد کنم و یا بد خلقی کنم (و در ضمن بلافاصله بعد از اومدن ما از تهران دوستم خبر داد که در تهران تمام مرکز خریدها و رستوران و غیره بسته شدن و خرید فقط اینترنتی هست در حالی که در اون مدت که من تهران بودم کلی گشتم و خرید کردم و واقعا لدت بردم و …)
و من چون قبل از سفر بارها این مناطر و این چنین جاهایی رو تجسم کرده بودم پس تونستم خودم خلق کنم و بسیار جای پای خدا رو در این سفر حس میکردم و صدای خدا رو میشنیدم از طریق قلبم نه گوشم
من شنیدم با صدای قلبم که حالا در همین زمان که دوست داری برو به سفر بر خلاف کل سالهای گذشته که اخر تابستان رفتی امسال اولش برو (که بعد از اومدن ما شنیدیم تمام راه ها رو بستن و جریمه دارن و تردد ممنوع شده )
من شنیدم با صدای قلبم که تو به همون جا که دوست داری میری سفر و اصلا نگران نباش
من شنیدم با صدای قلبم تو همون مناطر زیبا و هوای ابری رو خواهی دید
من شنیدم با صدای قلبم که تو به شمال میری اصلا نگران نباش و فقط لدت ببر از این سفرت (چون زمانی که شنیدیم مازندران قرمز شده خواستیم بر گردیم دزفول و به شمال نریم و اما صدای خدا رو میشنیدیم که میگفت تو حتما خواهی رفت و اتفاقا دوست این دوستمون در تهران چند ماه قبل به اینجا رفته بود و دوستمون هم بدون اینکه بدونه من همچین جایی رو دوست دارم برم خیلی معحزه آسا و بدون اگاهی از خواسته ی من آدرس هتل و شماره رو در اون مکان زیبا در نزدیکی مکان دلخواه من به ما داد و ما خیلی راحت از تهران جا رزرو کردیم و خیلی راحت به جای دلخواهم رفتم بدون ذره ای سختی و من از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم و واقعا نمیدونستم این حس زیبای خودم رو به کی بگم که در مدار شنیدن این اگاهی ها باشه و به پاس قدر دانی از خدای خودم صبح و شب در تراس این هتل به مناظر زیبا و هوای ابری و اون کوه های زیبا خیره میشدم و اشک شوق میریختم که چقدر قشنگ هدایت میشم و برای خدا هیچ کاری نداره )
و من هم دقیقا استاد بعد از این سفر حال شما رو دارم که یه یک کیلو شیر خریدی شاید برای خیلیها چیز خاصی نباشه و بگن خوب رفتی شمال دیگه ولی برای من کلی درس داشت و حالم واقعا دگرگون شده و لدت میبرم از نزدیکی به خدا و حس کردن خدا در زندگیم و عشق میکنم و بارها به خودم بعد از این سفر گفتم اگر من تونستم این چنین به جای دلخواهم هدایت بشم پس خداوند من رو به بهترین جا هم هدایت خواهد کرد و من تمام انچه را که دوست دارم خلق خواهم کرد و با ایمان قوی تر و باور قویتر دارم مسیرم رو ادامه میدم و مطمعنم در آینده ی نزدیک به تمام اهدافم خواهم رسید چون صدای خدا رو در قلبم میشنوم و برای خدا کاری نداره به من سفر دلخواهم رو بده یا اون هدف و نعمتهای بیشمار رو که دوست دارم بده .
خدایا شکرت
سلام زینب جان
همین کامنت شما باعث شد من دوباره برم و کامنت خودم رو بخونم و ببینم چی نوشتم و وقتی خوندم مو به مو اون روزها برام زنده شدن و خیلی لدت بردم
مرسی از نگاه قشنگت . موفق و پیروز باشی
سلام دوست خوبم فاطمه سادات جان
خوشحالم که نوشته ی شما رو میخونم من همیشه از خواندن نوشته های شما در سایت لدت میبرم و کلی آگاهی دریافت میکنم شما واقعا عالی درک میکنید و عالی مینویسید .
من همین اتفاقات رو که شاید برای خیلیها کوچیک و ناچیز باشه بزرگ و بزرگ و پررنگ و پر رنگتر میکنم و هر روز به خودم یاد آوری میکنم که چی شد و چه اتفاقی افتاد و در حای جای این سایت ثبت میکنم تا رد پا بشن برای خودم و همیشه اونها رو به یاد داشته باشم و ناامید نشم و با ایمان قویتر به زندگیم ادامه بدم .