.
با سلام خدمت استاد ارجمند . من هم یه تجربه قشنگ از شنیدن صدای خدا مربوط به 4 سال پیش دارم که بعد دیدن این فایل برام خیلی جالب بود . چهار سال پیش که دنبال جابجایی از خونه قبلیمون در این منطقه ای که در حال حاضر زندگی می کنیم و نزدیک حرم امام رضا علیه السلام هم هستش در حال پرسو جو از بنگاه های املاک بودم ، بعد از کلی راه رفتن خسته و تشنه و ناامید از پیدا شدن کیس موردنظرم ، یه بنگاه در اون سمت خیابون نظرمو جلب کرد . ولی با خودم گفتم همه این بنگاه ها رو رفتی دیگه و نیتجه ای نداشته . اینم مثل بقیه . چه فرقی میکنه . ولی یه حسی بهم گفت حالا اینم برو بپرس . وقتی رفتم داخل بنگاه بدون اینکه حرفی از مبلغ رهن یا اجاره بزنم ، فقط گفتم دنبال همچین خونه ای با این مشخصات هستم . بلافاصله بنگاه دار یه آدرس نوشت روی کاغذ و گفت این خونه هستش همین نزدیکی ، ولی صاحبخونه یه حاج خانومیه که اذان که میشه میره مسجد و الان هم نیست . باید عصر بیاین واسه دیدن خونه . باز بخاطر اینکه من میخواستم عصر بخوام برگردم تو این مسیر و خونه رو ببینم خیلی برام مشکل و حتی امکان پذیر نبود ، ناامیدانه از بنگاه اومدم بیرون . صدای اذان رو شنیدم و واسه اقامه نماز به مسجد رفتم . با توجه به اینکه خانومم بدلایل متعدد همین منطقه رو خیلی دوست داشت ، برام خوشایند نبود بخوام بهش بگم با این پولی که ماداریم اینجاها خونه پیدا نمیشه . چون این منطقه بخاطر نزدیکی به بازارهای بزرگ تجاری و از همه مهمتر نزدیکی به حرم مطهر اجاره های سنگین و بالایی داره . خلاصه تصمیم داشتیم بعد اینکه نمازم تموم شد با همسرم تماس بگیرم و موضوع رو بهش بگم . ولی بعد اینکه نماز خوندم باز یه حسی بهم گفت حالا برگرد دوباره در این خونه که آدرس گرفتی ، ببین شاید کسی خونشون باشه و تونستی خونه رو ببینی . خلاصه با همه خستگی جسمی و روحی که داشتم خودمو رسوندم به آدرسی که داشتم و زنگ خونه رو زدم . ناگهان کسی از آیفون جواب داد و من هم گفتم واسه دیدن خونتون اومدم . خلاصه خونه رو دیدم و کلی خوشحال شدم که چقدر عالی همه شرایط مدنظر ما رو داره . از خانومی که در رو باز کرده بود تشکر کردم و ایشان گفتند صاحبخونه مادرم هستند که شب برمیگردن خونه و در مورد شما باهاشون صحبت می کنم و بهتون خبر میدیم . خلاصه من حسم خیلی عالی بود و یه جورایی بقول قدیمی ها دلم روشن بود که دیگه همه چی جور شد . خوشحال و خندان برگشتم پیش همسرم و موضوع رو بهش گفتم . منتظر بودیم تا شب . شب که صاحبخونه تماس گرفت ، گفتیم ما فقط یک دهم پول رهنی که واسه خونتون درنظر گرفتین رو داریم و یک سوم اجاره ای هم که تعیین کردین توان پرداخت داریم ولی خونه شما واسه ما به دلایل مختلف مناسبه . اون حاج خانوم هم گفتن با توجه به شرایطی که ما داریم و ویژگیهایی که شما دارین ، بهترین همسایه واسه ما هستین . پس اشکالی نداره بیاین واسه قولنومه . و الان چهارساله که دراین خونه داریم زندگی می کنیم و از هر نظر احساس راحتی و آرامش داریم . خداروشکر . با تشکر
.
با سلام خدمت استاد ارجمند . من هم یه تجربه قشنگ از شنیدن صدای خدا مربوط به 4 سال پیش دارم که بعد دیدن این فایل برام خیلی جالب بود . چهار سال پیش که دنبال جابجایی از خونه قبلیمون در این منطقه ای که در حال حاضر زندگی می کنیم و نزدیک حرم امام رضا علیه السلام هم هستش در حال پرسو جو از بنگاه های املاک بودم ، بعد از کلی راه رفتن خسته و تشنه و ناامید از پیدا شدن کیس موردنظرم ، یه بنگاه در اون سمت خیابون نظرمو جلب کرد . ولی با خودم گفتم همه این بنگاه ها رو رفتی دیگه و نیتجه ای نداشته . اینم مثل بقیه . چه فرقی میکنه . ولی یه حسی بهم گفت حالا اینم برو بپرس . وقتی رفتم داخل بنگاه بدون اینکه حرفی از مبلغ رهن یا اجاره بزنم ، فقط گفتم دنبال همچین خونه ای با این مشخصات هستم . بلافاصله بنگاه دار یه آدرس نوشت روی کاغذ و گفت این خونه هستش همین نزدیکی ، ولی صاحبخونه یه حاج خانومیه که اذان که میشه میره مسجد و الان هم نیست . باید عصر بیاین واسه دیدن خونه . باز بخاطر اینکه من میخواستم عصر بخوام برگردم تو این مسیر و خونه رو ببینم خیلی برام مشکل و حتی امکان پذیر نبود ، ناامیدانه از بنگاه اومدم بیرون . صدای اذان رو شنیدم و واسه اقامه نماز به مسجد رفتم . با توجه به اینکه خانومم بدلایل متعدد همین منطقه رو خیلی دوست داشت ، برام خوشایند نبود بخوام بهش بگم با این پولی که ماداریم اینجاها خونه پیدا نمیشه . چون این منطقه بخاطر نزدیکی به بازارهای بزرگ تجاری و از همه مهمتر نزدیکی به حرم مطهر اجاره های سنگین و بالایی داره . خلاصه تصمیم داشتیم بعد اینکه نمازم تموم شد با همسرم تماس بگیرم و موضوع رو بهش بگم . ولی بعد اینکه نماز خوندم باز یه حسی بهم گفت حالا برگرد دوباره در این خونه که آدرس گرفتی ، ببین شاید کسی خونشون باشه و تونستی خونه رو ببینی . خلاصه با همه خستگی جسمی و روحی که داشتم خودمو رسوندم به آدرسی که داشتم و زنگ خونه رو زدم . ناگهان کسی از آیفون جواب داد و من هم گفتم واسه دیدن خونتون اومدم . خلاصه خونه رو دیدم و کلی خوشحال شدم که چقدر عالی همه شرایط مدنظر ما رو داره . از خانومی که در رو باز کرده بود تشکر کردم و ایشان گفتند صاحبخونه مادرم هستند که شب برمیگردن خونه و در مورد شما باهاشون صحبت می کنم و بهتون خبر میدیم . خلاصه من حسم خیلی عالی بود و یه جورایی بقول قدیمی ها دلم روشن بود که دیگه همه چی جور شد . خوشحال و خندان برگشتم پیش همسرم و موضوع رو بهش گفتم . منتظر بودیم تا شب . شب که صاحبخونه تماس گرفت ، گفتیم ما فقط یک دهم پول رهنی که واسه خونتون درنظر گرفتین رو داریم و یک سوم اجاره ای هم که تعیین کردین توان پرداخت داریم ولی خونه شما واسه ما به دلایل مختلف مناسبه . اون حاج خانوم هم گفتن با توجه به شرایطی که ما داریم و ویژگیهایی که شما دارین ، بهترین همسایه واسه ما هستین . پس اشکالی نداره بیاین واسه قولنومه . و الان چهارساله که دراین خونه داریم زندگی می کنیم و از هر نظر احساس راحتی و آرامش داریم . خداروشکر . با تشکر