0

به هموار شدن مسیر زندگی ام ایمان دارم (قدم ۲۱)

مسیر زندگی
اندازه متن

بسیاری از انسانها هرگز به برای تحقق آروزهای خود حرکت نمی کنند چون تصور می کنند مسیری پر پیچ و خم و دشوار در پیش روی آنها قرار گرفته است.

اما بهره مند شدن از کمک خداوند برای تحقق خواسته ها باعث هموار شدن مسیر زندگی خواهد شد.

اخطاریه

سختی های مسیر موفقیت

در گذشته هر وقت به صحبت های افرادی که به اوضاع مالی خوبی داشتند گوش می دادم همیشه از سختی مسیری که برای موفقیت طی کرده اند صحبت می کردند. ورشکستگی ها و رنج هایی که در طی سالیان سال متحمل شده اند.

به همین دلیل همیشه با خودم فکر می کردم اگر موفق شدن یا تغییر مسیر زندگی آنقدر سخت و رنج آور است پس قطعا من هرگز انسان موفقی در زندگی نخواهم شد. البته سالها تلاش کردن من برای لاغر شدن و نتیجه نگرفتن سبب شده بود که خودم را آدم بی عرضه و اراده ای می دانستم که تحمل مسیرهای سخت برای موفقیت و تغییر مسیر زندگی اش را ندارد.

حتی در مورد درس خواندن هم این عقیده را داشتم که افرادی که با درس خواندن به جایی رسیده اند سالها رنج و سختی کشیده اند و چون از بچگی علاقه چندانی به کتاب و درس نداشتم تغییر مسیر زندگی از طریق درس خواندن را نیز برای خودم غیرممکن می دانستم.

البته صحبت های اطرافیان و خانواده هم در تقویت این نگرش بی تاثیر نبود چون از بچگی همیشه به من هشدار می دادند که زندگی الکی نیست که، پدرت در میاد تا بتونی یه لقمه نون واسه زن و بچه ات بیاری خونه.

نکته جالب اینکه پدرم کارمند اداره بهداشت بود و سالها انباردار مراکز درمانی بهداشت بود و نیاز نبود صبح زود بره سر کار و همیشه ساعت ۸ به بعد می رفت و ظهر هم قبل از یک ظهر خونه بود ولی نمی دونم چرا همیشه از سختی کار کردن و رنج کشیدن صحبت می کرد.

البته که بعد از بازنشستگی به کاری هدایت شد که واقعا سخت و رنج آور بود و صبح قبل از شش از خونه می زد بیرون و معلوم نبود کی برگرده خونه و بیشتر وقت ها شب بود که بر می گشت.

اون روزها نمی دونستم که این شغل هدیه خداوند به او بر اساس نگرشی که بیش از سی سال داشت بود.

زمانی که به لطف خدا در مسیر تغییر مسیر زندگی قرار گرفتم با اینکه از همون روز اول ذوق و شوق زیادی داشتم اما ترس از موفقیت داشتم چون تصور من این بود که تغییر مسیر زندگی و موفق شدن کار بسیار سخت و رنج آوری است که از توان من خارج است مخصوصا اینکه فکر می کردم دیگه سنی از من گذشته و برای من دیر شده که تازه بخوام برای موفقیت تلاش کنم.

میسر زندگی

هموار کردن مسیر زندگی در قرآن

علاقه من به درک قانون جذب در قرآن سبب شد که در مسیر تغییر زندگی به هر مانعی بر می خوردم به دنبال راه حل آن در قرآن می گشتم و امیدوار بودم که خداوند برای هموار کردن مسیر زندگی راهکاری ارائه کرده باشد.

برای هموار کردن مسیر زندگی نه تنها یک آیه بلکه یک سوره وجود دارد که وعده خداوند برای هموار کردن مسیر زندگی است.

آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم، (۱) و بار سنگین تو را از تو برنداشتیم؟! (۲) همان باری که سخت بر پشت تو سنگینی می‌کرد! (۳) و آوازه تو را بلند ساختیم! (۴) به یقین با سختی آسانی است! (۵)  مسلّماً با سختی آسانی است، (۶) پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ می‌شوی به مهم دیگری پرداز، (۷) و به سوی پروردگارت توجّه کن! (۸)

سوره الشرح

اولین نکته ای که در این سوره برای من جالب توجه بود اینکه خداوند دو مرتبه پشت سر هم وعده داده است که با سختی آسانی است.

همین یک آیه باعث شد که احساس آرامش و اطمینان من به اینکه می توانم شرایط نامناسب زندگی ام را تغییر دهم بیشتر کرد.

دومین نکته این بود که خداوند یادآوری کرده که بار سنگین تو را بر نداشتیم؟! این برای من نشانه ای بود چون عقیده داشتم من به مسیر تغییر زندگی هدایت شدم و چون از همون لحظات اول احساس من تغییر کرده بود و برای اولین بار در زندگی ذوق و شوق و انگیزه زندگی کردن را در خودم می دیدم این آیه را نشانه ای از خداوند دیدم که به من یادآوری می کند بار سنگین تو را از روی دوشت برداشتیم همان باری که بر پشت تو سنگینی می کرد.

واقعا در همان چند روز اول احساس کردم بار سنگینی از روی کمر من برداشته شده است و احساس آزادی و رهایی می کردم درصورتی که هنوز هیچ خبری نشده بود و اتفاقی در زندگی من رخ نداده بود ولی ذهنم از فشار افکار منفی و ناامید کننده رها شده بود و این نشانه ای واضح از هموار شدن مسیر زندگی ام توسط خداوند بود.

میسر زندگی

شما هم اگر تا این جای دوره زندگی با کمک خداوند احساس رهایی و آزادی از شر بسیاری از افکار منفی را می کنید قطعا این آیه برای شما نیز نشانه ای است که خداوند به شما یادآوری می کند که بار سنگینی که کمر شما را خم کرده بود از روی دوش شما برداشته است.

نکته بعدی این آیه بود که خداوند فرموده آوازه تو را بلند ساخیم! در آن روزها این آیه همخوانی با شرایط من نداشت ولی آن را نشانه ای برای آینده خود دیدم که خداوند می خواهد آوازه من را بلند کرده و به گوش همگان برساند. و چه زود این وعده الهی محقق شد و کمتر از دو سال بعد انسان های زیادی از سراسر ایران من را بعنوان مدرس لاغری با ذهن می شناختند.

و در نهایت دو نکته بسیار مهم در انتهای این سوره مطرح شده است:

  • یکی اینکه خداوند راهنمایی کرده که وقتی کار مهمی را به اتمام رساندی مشغول کار مهم بعدی شو چون استمرار و ادامه دادن امری مهم و ضروری برای هموار شدن مسیر زندگی است.
  • دوم اینکه همیشه به خداوند توجه کن. این هم یکی از الزامات مهم برای هموار شدن مسیر زندگی است.

نکته مهم اینکه وقتی همیشه مشغول کارهای مهم باشیم تمرکز ما بر موضوعات منفی و ناامید کننده کمتر می شود چون کار مهم نیازمند پیگیری و تداوم است و فردی که برنامه برای انجام کارهای مهم داشته باشد عملا وقت زیادی برای تلف کردن و در معرض افکار نامناسب قرار گرفتن ندارد.

همواره توجه کردن به خداوند در هموار کردن مسیر زندگی از نکات مهم و کلیدی است چرا که از طریق توجه به خداوند است که الهامات و هدایت های او را به خوبی دریافت و به آنها عمل می کنیم و این برای موفقیت و هموار شدن مسیر زندگی کافی است.

میسر زندگی

رهایی از خاطرات و نتایج

افرادی زیادی هستند که به دلیل یک یا چند بار شکست خوردن در اقدامات خود برای رسیدن به خواسته هایشان به این نتیجه رسیده اند که هرگز موفق نخواهند شد یا آنها شانس ندارند یا خداوند برای آنها موفقیت و هموار شدن مسیر زندگی را نخواسته است.

من از سن نوجوانی برای لاغر شدن تلاش می کردم. روش های مختلفی را انجام دادم اما نتیجه خاصی نگرفتم و هر سال چاق تر از سال قبل می شدم.

به اندازه ای در مسیر لاغر شدن شکست خورده بودم که یقین پیدا کرده بودم من لاغر بشو نیستم.

اما زمانی که در تغییر مسیر زندگی ایده استفاده از قدرت ذهن برای لاغری در وجود من شکل گرفت با همه افکار منفی و سر و صداهایی که به من می گفت تو لاغر بشو نیستی، این همه سال تلاش کردی ولی فایده نداشته و الکی وقتت رو تلف نکن ولی من به احساس آرامشی که از فکر کردن به لاغری با قدرت ذهن در وجودم شکل گرفته بود ایمان داشتم و به خاطرات تلخ گذشته اهمیت ندادم.

ممکن است شما هم در گذشته برای تحقق آرزوهای خود یا تغییر مسیر زندگی اقداماتی کرده باشید اما نتیجه نگرفته باشید و افکار منفی در ذهن شما ایجاد شده باشد که همیشه شما را از اقدام کردن دوباره ترسانده است.

در چند سال اخیر که از طریق مشاوره های تلفنی با افراد زیادی صحبت کرده ام این نگرش به وضوح در افراد دیده می شود که آنها از دوباره اقدام کردن برای تغییر مسیر زندگی می ترسند.

ترس از اینکه مبادا دوباره شکست بخورند باعث شده است که اکنون که به لطف خداوند به مسیر تناسب فکری برای تغییر مسیر زندگی هدایت شده اند ترس از اقدام کردن و نتیجه نگرفتن مانع از حرکت آنها شود.

میسر زندگی

بارها از طریق مختلف دوستان از من سوال می کنند: خیلی به این روش ایمان دارم و خیلی امید دارم که با استفاده از دوره آموزشی لاغر می شم ولی ترس از اینکه مبادا نتیجه نگیرم با تغییر نکنم باعث شده که در خرید دوره های آموزشی مردد باشم.

این تردید از آگاهی و اطلاعاتی که به تازگی دریافت کرده اند نیست بلکه از خاطرات گذشته آنهاست.

اتفاقا همه دوستانی که برای لاغر شدن به سایت تناسب فکری هدایت می شوند به طرز شگفت انگیزی عقیده دارند که این تنها روشی است که می توانند با آن برای همیشه لاغر شوند اما شیطان از طریق مرور خاطرات بارها شکست های قبلی از طریق شک و تردید مانع اقدام آنها برای تهیه دوره های آموزشی می شود.

اگر در وجود خود برای حرکت کردن به سمت خواسته هایتان یا تغییر مسیر زندگی ترغیب می شوید بدون توجه به خاطرات ناکامی‌های قبلی باید اقدام کنید.

تصمیمات و اقدامات قبلی شما بر مبنای منطق و اراده شخصی تان بوده است اما اکنون بر مبنای زندگی با کمک خداوند ترغیب به حرکت کردن برای تغییر مسیر زندگی شده اید پس با ایمان قدم بردارید.

  • ایمان داشته باشید که خداوند قبل از اینکه شما اقدام کنید دست به کار شده است و پستی و بلندی های مسیر مسیر زندگی و تحقق خواسته هایتان را هموار کرده است.
  • ایمان داشته باشید در مسیر مسیر زندگی باری که خداوند بر دوش شما قرار می دهد به مراتب سبک تر و حمل آن آسانتر از باری است که قبلا خودتان به دوش گرفته اید.
  • ایمان داشته باشید برای تغییر مسیر زندگی آنچه در گذشته برایتان دشوار بود دیگر دشوار نخواهد بود چون خداوند مسئول هموار کردن مسیر زندگی تان است.

در تمام سالهایی که برای تغییر مسیر زندگی تلاش کرده ام هر زمان به ایده ها و الهامات الهی عمل کرده ام همه چی ساده و آسان انجام شده است و هربار بر اساس منطق و نگرش های ذهنی که معمولا بر اساس کمبود و نگرانی در وجودم شکل گرفته اند عمل کرده ام نه تنها تغییر مسیر زندگی سخت و رنج آور بوده است بلکه نتیجه خاصی هم کسب نکرده ام.

میسر زندگی

آسان شدن کارها

همه ما تجربه آسان شدن کارها و هموار شدن مسیر زندگی در مقاطعی از زندگی مان را داشته ایم.

به خاطر دارم زمانی که به سمت خانه ای که از خداوند درخواست کرده بودم هدایت شدم مبلغ آن مقداری بیشتر از دارایی من بود. همسرم پیشنهاد داد که از فلانی این مقدار را قرض می کنیم و مطمئنم برای یکی دو ماه این مبلغ را به ما می دهد.

من به همسرم گفتم من روی همین مبلغی که الان دارم حساب می کنم و نمی خوام روی مبلغی که دست من نیست یا دست دیگری است حساب کنم ولی همسرم اصرار کرد که تو نیاز نیست نگران باشی و من این مبلغ رو فراهم می کنم.

تا موعد تسویه حساب چند ماه فاصله داشتیم ولی اشتباهی که من در آن زمان مرتکب شدم این بود که روی حرف همسرم حساب کردم و با خودم گفتم حتما نسبت به فرد مورد نظر اطمینان داره که روش حساب کرده.

در واقع بخشی از مبلغ خرید خانه را روی غیرخدا حساب کردم.

ماه ها گذشت و برخلاف روند درآمدی که در ماه های قبل داشتم ورودی مالی من کاهش محسوس پیدا کرد به طوری که مبلغ کسری از طریق من جور نشد و به همسرم گفتم طبق وعده ای که دادی با فرد مورد نظر صحبت کن و مابقی مبلغ رو جور کن.

جالب اینکه فرد مورد نظر در کمال تعجب گفت که نمی خوام پول به شما قرض بدم.

فقط دو هفته تا تاریخ دفترخانه فرصت داشتیم و مالک خانه زودتر از موعد مهاجرت کرده بود و اگه روز مقرر چک تسویه حساب رو نمی دادم وکیل مالک طبق قولنامه معامله را یک طرفه فسخ می کرد.

هرچه همسرم تلاش کرد تا شاید آن فرد را راضی کند فایده نداشت و همه محاسبات به هم ریخته بود.

در همان حالی که انواع افکار منفی در ذهنم مرور می شد مانند فیلمی که از گذشته در ذهن مرور شود، حرف هایی که چند ماه قبل به همسرم زدم در ذهنم مرور شد و متوجه شدم که من از چند ماه قبل خودم این شرایط را خلق کرده ام چون روی غیرخدا حساب کرده بودم.

البته توجیه من این بود که به من ربطی نداره و همسرم قراره این مبلغ رو فراهم کنه ولی قانون خداوند کاری به توجیه های ذهنی انسان ندارد.

میسر زندگی

من خانه ای که چند ماه قبل در ذهنم تصور کرده بودم و از خداوند خواسته بودم برای من فراهم کند را به شکل معجزه آسایی پیدا کرده بودم و همه چیز به شکلی پیش رفت که فروشنده خانه را با تمام وسایل به قیمت بدون وسایل به ما فروخت ولی من بخش آخر کار را می خواستم از طریق غیر خدا انجام دهم.

متوجه اشتباه‌ خودم شدم و از خدا طلب بخشش کردم و به همسرم گفتم دیگه به اون فرد اصرار نکنه و گفتم خدا جورش می کنه.

از نظر همسرم منطقی نبود چون روند چند ماهه کسب و کار من به شکلی نبود که حدود یک چهارم مبلغ قرارداد در دو هفته از طریق کسب و کار فراهم شود.

ولی من با خودم در صلح قرار گرفتم و موضوع را رها کردم و بدون اینکه به همسرم توضیح بدم برای خودم منطقی کردم که هیچ عجله ای در کار نیست.

تا اینجای کار رو خدا انجام داده باقی کار رو هم به خدا می سپارم اگه انجام شد که خیلی هم عالیه ولی اگه به هر دلیل انجام نشد اصلا مهم نیست در عوض من درس بزرگی از این ماجرا یاد گرفتم.

سعی کردم افکار منفی درباره جور نشدن رو از ذهنم دور کنم و چند بار در ذهنم تجسم کردم که در دفترخانه هستم و مراحل کار به شکل عالی انجام شده است.

چند روز گذشت و هیچ تغییری در شرایط ایجاد نشده بود.

تنها راهکاری که به نظر من می رسید این بود که خانه قبلی را بفروشم تا بخشی از مبلغ خرید خانه جدید فراهم شود.

ولی باز افکار منفی در ذهنم مرور می شد که چطور در یک هفته خانه را بفروشی؟! انجام کارهای بانک برای آزادسازی سند خانه بیشتر از یک هفته زمان می برد. ولی باز من سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم و بهتریم راهکار در این مواقع این است که بدترین حالت نتیجه را برای خودتان حل کنید.

من در مورد اینکه پول جور نشه و معامله فسخ بشه با خودم به صلح رسیدم و اصلا برام مهم نبود و ایمان داشتم که خداوند بهترین شرایط را برای من رقم خواهد زد.

میسر زندگی

دو روز مانده به قرار تسویه حساب در دفترخانه تنها مشاوراملاکی که در جریان فروش خانه قبلی من بود با من تماس گرفت و گفت یک نفر می خواد بیاد خونه رو ببینه.

اون فرد اومد و فقط یه نگاه در حد چند دقیقه کرد و رفت و مشاور املاک تماس گرفت و گفت که مشتری پای معامله است و برای قولنامه برم مشاوراملاک.

باورم نمی شد که اولین بازدیدکننده خریدار باشه ولی چون از قبل معجزات زیادی از خداوند در مسیر زندگی جدیدم دیده بودم گفتم اینم یکی دیگه از معجزات خداست.

وقتی رفتم مشاورامکلاک و موضوع در رهن بانک بودن سند رو گفتم، خریدار گفت من فقط امروز رو برای خرید فرصت دارم و باید امشب برگردم سر کار و یک ماه بعد بر می گردم و خودش پیشنهاد داد که قولنامه نوشته بشه و مابقی کارها یک ماه بعد انجام بشه.

من گفتم که چون برای خرید خانه جدید دارم این خانه را می فروشم نمی تونم مبلغ زیادی برای تسویه حساب نگه دارم و خریدار گفت نیاز نیست مبلغ کسر کنید همه پول رو پرداخت می کنم و در یک ماهی که من اینجا نیستم کارهای انتقال را انجام دهید.

اما گفت تا فردا خونه رو باید بهش تحویل بدم چون مهلت قرارداد اجاره قبلی تموم شده و مالک حکم گرفته و هیچ جوره رضایت نمی ده که ماه بعد تخلیه کنیم.

من نیاز به چند روز زمان نیاز داشتم تا خانه جدید را تحویل بگیرم ولی الان مجبور بودم تا فردا خانه را تخلیه کنم.

چند لحظه فکر کردم و دیدم احساسم نسبت به این کار خوبه و گفتم اشکال نداره همین بعد از ظهر تخلیه می کنم.

تصمیم گرفتم اثاثیه در حیات خونه مادر همسرم بذاریم تا یکی دو روز دیگه تکیلیفش روشن بشه چون به خیلی هاش در خونه جدید نیاز نداشتیم.

با این حساب بخش زیادی از مبلغ کسری تسویه حساب خانه جدید فراهم شد ولی هنوز مبلغ قابل توجهی باقی مانده بود.

چند روز قبل کولرهای دوتیکه را برای فروش در سایت دیوار آگهی کرده بودم و همون لحظه که در مشاور املاک بودم فردی تماس گرفت و گفت کولر رو می خواد و بعد از ظهر میاد ببینه.

میسر زندگی

ظهر کلی از وسایل رو جمع کردم و بعد از ظهر خریدار کولر اومد و یه نگاه انداخت و کولر رو خرید. بعد یه نگاه انداخت دید وسایل رو جمع کردیم گفت چیز دیگه ای واسه فروش نداری گفتم هرچی نیاز داری رو بردار.

یه نگاه کرد و چند تیکه از وسایل بزرگ مثل لباس شوری و سرویس خواب و کمد و … رو با قیمت پیشنهادی من خرید.

گفت برم ماشین بیارم که جنس ها رو ببرم. وقتی با ماشین وانت اومد یکی از دوستاش همراهش بود و گفت شما وسایل رو کجا می خوای ببری؟‌ گفتم خونه مادر همسرم. کنجکاو شد که چرا اونجا؟ و من داستان رو براش گفتم که این خونه رو فروختم و فردا باید تحویل بدم و خونه ای که خریدم رو چند روز بعد تحویل می گیرم بخاطر همین وسایل رو برای چند روز باید ببرم خونه فامیل.

البته لابلای حرفهام گفتم که البته هنوز یه مقدار از مبلغش رو نتونستم جور کنم و اگه جور هم نشه احتمالا خونه جدید فسخ میشه.

بنده خدا گفت خودم برات می برم و با دوستش دو نفری کل وسایل رو سه مرتبه بار وانت کردند و در مقصد تخلیه کردند.

موقع خداحافظی به من گفت که می خوای مبلغی که گفتی رو برات یه روزه وام بگیرم. ظاهرا یکی از دوستاش رئیس بانک بود و همونجا بهش زنگ زد و کلی بهش اصرار کرد که حتما باید فردا این مبلغ رو بهم وام بدی و بعدا مدارک رو تکمیل کن.

چون هفته آخر سال بود و هیچ بانکی وام نمی داد.

ولی من یاد عهد خودم با خداوند افتادم که نباید وام بگیرم.

با اینکه در ذهنم انبوه افکار مرور می شد که این وام رو خدا برات جور کرده، هیچکی یه روزه وام نگرفته تازه بدون سپرده و ضامن و ….

ولی من یاد اشتباه‌ چند ماه قبل خودم افتادم که روی غیرخدا حساب کرده بودم و گفتم هرگز وام نمی گیرم و از طرف تشکر کردم و گفتم من با خدا عهد کردم که وام نگیرم.

گفت اگه خونه رو از دست دادی چی؟ تو که خونه خودت رو هم فروختی؟

گفتم نمی دونم چی می شه ولی اینو میدونم که وام نباید بگیرم.

میسر زندگی

خداحافظی کرد و رفت و من فردا صبح کلید خونه رو تحویل دادم و چک ها رو از مشاورامکلاک گرفتم و تا ظهر نقد کردم و تو حسابم بود ولی هنوز ۳۰٪ از چک تسویه حساب باقیمانده بود و فردای اون روز موعد دفترخانه بود.

اون روز رو با کنترل ذهن سپری کردم و با اینکه تحت هجوم افکار منفی بودم ولی نه درباره نگرانی ام صحبت کردم و نه حتی وقتی همسرم و دیگران نگران بودن براشون شرح دادم. فقط می گفتم نگران نباشید خدا جورش می کنه.

فردا صبح ساعت ۸ همون فردی که برای خرید کولر به من مراجعه کرده بود و کل وسایل خونه رو برام مجانی جابجا کرده بود و کلی از وسایل خونه رو هم خودش خریده بود با من تماس گرفت و گفت دیشب از فکر تو خواب نرفتم.

چیکار کردی تونستی پول رو جول کنی؟ گفتم نه.

گفت حالا می خوای چیکار کنی؟

گفتم میرم دفتر خونه ببینم چی میشه، هرچی شد بهت اطلاع میدم.

گفت نگران نیستی اگه وکیل بهت وقت نده و فسخ کنه؟‌ گفتم نگران هستم ولی همه چی رو به خدا سپردم دیگه هرچی شد حتما همون باید بشه.

بنده خدا گفت من نمی تونم تحمل کنم یه شماره حساب بده تا نیم ساعت دیگه این مبلغ رو برات واریز می کنم.

گفتم نمی تونم ازت قبول کنم چون نمی دونم کی می تونم بهت برگردونم در ضمن من دسته چک هم ندارم که بخوام بهت چک بدم.

گفت چک نمی خوام و هر وقت داشتی بهم برگردون.

جالبه که بدونید این فرد حتی در شهر من زندگی نمی کرد و در شهر اندیمشک که نزدیک دزفول هست زندگی می کرد و جالب تر اینکه نگرش مناسبی درباره این قوم در ذهن اکثر مردم شهر ما نیست و سالها درباره اون شنیده بودم ولی من چند سال بود که نگرشم نسبت به آدم ها رو تغییر داده بودم و حالا فردی که هیچکس باورش نمی شد همچین کاری کنه بدون چک و ضامن و حتی دست نوشته مبلغی قابل توجهی به من قرض داده بود.

به لطف خدا خونه رو تحویل گرفتیم و همه چی به خیر و خوبی به اتمام رسید و جالب اینکه خیلی زودتر از موعدی که به این فرد گفته بودم مبلغ از طریق رشد و گسترش کسب و کار اینترنتی به حساب من واریز شد و تونستم مبلغ این دوست عزیز رو به حسابش واریز کنم.

در مدت کمتر از دو ماه که پول رو به من قرض داده بود حتی یک بار هم تماس نگرفت و بعد از اینکه پول رو به حسابش واریز کردم و بهش اطلاع دادم و ازش تشکر کردم هیچوقت دیگه ندیدمش.

خداوند این فرد رو مانند فرشته ای در مسیر زندگی من قرار داد و به طریق مختلف به هموار کردن مسیر زندگی من کمک کرد.

بعد از اینکه من به اشتباه‌ خودم پی بردم و طلب بخشش کردم خداوند دوباره مدیریت امور را به عهده گرفت و در یک روز پایانی شگفتی رخ داد و همه کارها به بهترین شکل ممکن انجام شد.

میسر زندگی

همه شما تجربه مشابه این را دارید اما شاید فراموش کرده باشید یا تصور کنید آن فقط یک بار اتفاق افتاده است و دیگر تکرار نخواهد شد.

اما خداوند در تک تک مراحل زندگی همراه و حامی ماست.

هنگامی که در ترافیک مشغول رانندگی هستید.

زمانی که در فروشگاه مشغول خرید کردن هستید.

زمانی که در حال انجام امور مربوط به کسب و کار خود هستید.

زمانی که مشغول بزرگ کردن فرزندانتان هستید.

و در تمام مواردی که در حال دست و پنجه نرم کردن با مسائل زندگی هستید خداوند آماده حمایت و هدایت کردن شماست تا مسیر زندگی را برای شما هموار کند.

فقط باید از تقلای ذهنی و تلاش فیزیکی رنج آور برای حل مسائل دست بردارید و از خداوند بخواهید با دانش و توانایی بی نهایت خود دست به کار شده و مسیر زندگی را برای شما هموار کند.

ایمان داشته باشید که خداوند تک تک گام های شما برای تغییر مسیر زندگی را هدایت می کند.

ایمان داشته باشید خداوند پیشاپیش برای تمام مشکلات شما راه حل های آسان دارد.

ایمان داشته باشید خداوند همه فرصت هایی که برای تغییر مسیر زندگی نیاز دارید را می داند و آنها را به موقع در مسیر زندگی شما قرار می دهد.

ایمان داشته باشید که آینده شما آکنده از لطف الهی خواهد بود.

اگر ایمان خود را قوی نگه دارید خواهید دید که چگونه خداوند مسیر زندگی شما را هموار خواهد کرد.

اخطار

تمرین:

۱- نگرش شما درباره سختی های مسیر موفقیت یا تغییر مسیر زندگی چیست؟ فکر می کنید موفق شدن کار سخت و طاقت فرسایی است؟

۲- دریافت های احساسی خود از مطالعه سوره الشرح را بیان کنید. خداوند از این طریق به شما چه گفته است؟

۲- خاطرات خود درباره اقداماتی که برای تغییر مسیر زندگی انجام داده اید اما نتیجه نگرفته اید را شرح دهید.

۳- خاطرات شکست های قبلی چقدر مانع حرکت مجدد شما برای تغییر مسیر زندگی تان شده است؟

۴- مواردی را شرح دهید که با اینکه خاطرات شکست در ذهن شما مرور شده است اما تغییر مسیر زندگی خود اقدام کرده اید و نتیجه عالی کسب کرده اید.

۵- نگرش شما درباره اینکه خداوند کارها را آسان می کند چیست؟ برای خود منطقی کنید که خداوند این توانایی را دارد.

۶- مثال هایی از زندگی خود یا اطرافیانتان پیدا کنید که با اینکه همه چیز به ظاهر در هم پیچیده و متوقف شده بود اما به یک باره درهای جدید به روی تان باز شده و کار به شکلی که فکرش را نمی کردید انجام شده است.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.68 از 22 رای

https://tanasobefekri.net/?p=42842
برچسب ها:
19 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      امتیاز کاربر: 25037 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,014 کلمه

      با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم 

      واقعا من این شرایط تجربه کردم سالهاست دارم تلاش میکنم شغلی داشته باشم بتونم از اون کسب درآمد کنم خودکفا باشم اما هرگز موفق نشدم چرا برای اینکه بارها بارها من شنیدم که کی اصلا میاد اینا رو بخره الان انقد بافت بچه گانه زیبا هست که کسی تینا رو قبول نداره کی برای اینا پول میده و….

      البته اینم هست من در این جنبه از زندگیم خیلی تمرکز نداشتم خیلی کار نکردم ولی کم کاری هم نکردم  ولی موفق نشدم در این جنبه از زندگیم به خدا ایمانی که باید داشته باشم نداشتم و اون موقع هنوز این جمله رو درک نکرده بودم من مسئول صد در صد زندگی خودم هستم  هنوز درمورد بعضی از مسائل ضعیف هستم 

      و همش بخاطر اینکه فکر میکردم راه پر پیچ و خم سختی در پیش رو دارم و برای همین خیلی وقتا خواستم دوباره اقدام کنم اما نشد ولی الان یاد گرفتم به کمک خداوند هر کار غیر ممکنی ممکن می‌شود 

      بله منم شنیدم میگفتن این بچه رو میبینی آنقدر زحمت کشیده شب و روز تلاش کرده تا تونسته نفر تک رقمی کنکور بشه میگفتن در طول شبانه روز سه ساعت میخوابیده  همش درس خونده  نه مهمانی رفته نه مسافرت و نه نه های بسیار دیگه موقع غذا خوردن هم غذاشو میبرن تو اتاقش خلاصه نمیدونی چقدر سخته کنکور قبول شدن 

      یا در مورد فروشندگی لباس هم خیلی شنیدم کار خیلی سختی مگه الکی پول درآوردن چشم برگردنی یه لباس طوری میدوزدن که متوجه هم نمیشی 

      یا همین همسر من میگه من آنقدر سختی میکشم تو راحت پول خرج میکنی میدونید چرا برای اینکه عقیده داره من فقط بیکار نباشم مبلغ کمی هم بدن من میرم براشون کار میکنم برای همی هم همیشه مشتریانی که داره این مدلی هستند یا پول نمیدن کلا یا یه تخفیف تپل میخوان یا میگه من ندارم حالا برای من آنقدر حساب کن یا آشناست میگه چکار کنم خ

      منم خیلی تلاش برای لاغری کردم نشد و میگفتم نمیشه دیگه چکار کنم دیگه هیچی که نمیخورم  

      واقعا صحبت‌های اطرافیان خیلی در من  تاثیر داشته یه مدت که میگفتن حالا دیگه دیر میخوای بری سر کار چکار با این حالت شوهرت وظیفه اش چشمش کور زن نبره باید هزینه شو بده یه سری هم تا میگفتی پول بده پول ندارم پدر من همیشه میگفت پول ندارم عقیده داشت فقط نیازهای ضروری رو باید ساپورت کنه 

      خوب ما هم خیلی عقیده داشتیم زبانی خیلی میگفتم و می‌شنیدم بعد از هر سختی آسانی است اما در باطن قبول که نداشتیم منکه اینجوری بودم الان خدا روشکر اگر بگم من در این چهار سال یه فرزانه دیگه شدم باور نمی‌کنید 

      واقعا اینو قبول دارم می‌پذیرم که بار سنگینی از دوش من برداشته شد همون بیماری که من داشتم یه بار بسیار بسیار بسیار سنگینی بود که روی دوش من بود و مرا بشدت آزار می‌داد ولی خداوند اون با سنگین رو از دوش من به بهترین شکل ممکن برداشت خدایا شکرت برای تک تک مراحلی که مرا به بهترین شکل ممکن شفا الهی هدیه دادی بینهایت سپاسگزارم 

      استاد به نظر من خیلی تعبیر زیبایی بود برای آوازه تو را زیبا ساختیم من هم عقیده دارم این قسمت حتما برای آینده منه من عقیده داره اگر چیزی نیاز دارم مثلا جدیدا به گل حسن یوسف خیلی علاقه مند شدم این یک گلی بسیار تنوع داره وقتی بزرگ بشه خیلی زیباست اگر روی اپن باشه و آفتاب برخوره رشد میخوره از اپن مثل آبشار میریزه خلاصه این گل دوست داشتم خیلی میدیم گفتم خدایا من این گل دوست دارم 

      اما خیلی گرون چند مدل هر مدل ۵۰ تومن ۷۰ تومن بود نگرفتم گفتم خدایا ارزونتر میخوام گفتم ۱۰ تومنی میخوام که بتونم چند مدلش  بگیرم  خلاصه یک روز رفتم بازار یکشنبه پیش دیدم آقاهه گل آورده دونه ای ۱۰ تومن پنج تا خریدم مدلهایی که دوست داشتم الان بعصی مدلها بزرگ هستند گرونن اینا یک شاخه کوچیک گفتم خوبه رشد میونه بزرگ میشه و بازم منتظرم اقاقه بیاد مدلهای دیگه رو هم برای من بیاره 

      من این عقیده رو قبلا نداشتم میگفتم ای بابا شانس هم نداریم یه چیزی هم میخوایم نمیشه بخریم و الان در بسیاری از جنبه‌های زندگی این عقیده رو دارم خدارو هدایت شدم به قیمت مناسب اونو تهیه اش کردم به آرزوم رسیدم 

      استاد لاقل در این مورد خوب عمل کردم که همیشه سعی کردم کارهای خوب انجام بدم از بچگی یاد گرفتم این موضوع 

      اینکه به خدا توجه کن هنوز خیلی خوب درک نکردم در بعضی از جنبه‌ای زندگیم خیلی دوست دارم مشتاقم عاشق این هستم که روزی برسه من هر کاری رو میخوام انجام بدم با یاد خدا انجام بدم هر مشکلی دارم به خدا توکل کنم به خدا بسپارم واین موضوع رو دارم در این دوره خوب یاد میگیرم 

      واقعا از واکنش‌های خودم لذت میبرم خدا رو شکر میکنم موصوعی پیش میاد یادم میافته بخدا تمرینها رو انجام میدم مشکلم به خدا می‌سپارم 

      حرفی زده میشه منو نگران مضطرب میکنه تمرینش انجام میدم می‌سپارم به خدا از قدرت کلمات استفاده میکنم خیلی حالم خوب میکنه 

      یه مدتی هست که سعی میکنم افکار منفی اجازه ندم وارد دهنم بشه گاهی هم نمیتونم ولی یادم میاد سریع متوقف میکنم به یه چیز خوب فکر میکنم 

      همیشه باور داشتم دریافت الهامات کار سختی من نمیتونم الهامات دریافت کنم الان چند روزی که دارم روی اين موصوع کار میکنم که همه انسانها میتونن الهامات دریافت کنن خداوند همواره داره به ما کمک میکنه از طریق مختلف طبیعی که همه الهامات دریافت میکنن اجرا میکنن منم میتونم آالهام دریافت کنم 

      من هم برای کسب کارم چند بار اقدام کردم برای فروش لباسها نشد وباور کردم که دیگه نمیشه بفروشم بیخیال شدم 

      واقعا میترسم دیروز که این دل نوشته رو میخوندم یه صدایی در گوشم گفت خوبه دوباره اقدام کنی سریع گفتم نه بابا کی می‌خره کرج زیر  و رو کردم کسی اصلا اجازه نمی‌داد خگحرفم تموم بشه 

      ولی تصمیم دارم دوباره اقدام کنم این ببرم ببرم گوهر دشت تقریبا بالای شهر کرج 

      یعنی در مورد غذا درست کردن هم این مورد دارم من هر وقت کوکو سیب زمینی  و کوفته درست میکنم وا میره برای همین میترسم دیکه اقدام نمیکنم این غذاها رو درست نمیکنم  با خودم میگم این همه گوشت برنج و چی استفاده کن آخرش وا بره دوست ندارم برای همین سالی یکبار هم درست نمیکنم 

      در صورتیکه اون روزا کوکو درست میکردم به هیچ عنوان از هم جدا نمیشد 

      اینو کاملا می‌پذیرم اگر با منطق خودم پیش برم حتما شکست میخورم ولی اگر با منطق خداوند پیش برم به بهترین شکل ممکن موفق میشم 

      تصمیم دارم از نشانه گذاری استفاده کنم  یادم باشه که همیشه هر کاری میخوام انجام بدم حتما اولش از خداوند کمک بخوام 

      من هم تجربه آسان شدن کارها و هموار شدن مسیر زندگی دارم من هم میخواستم خونه مونو بفروشم کلی تلاش کردم نشد زمانیکه بیخیال فروش خانه شدم به آسان‌ترین شکل ممکن خونه من به فروش رفت مستجر جاری خودم که طبقه بالا خونه ما زندگی می‌کرد اومد خونه رو خرید 

      میدونید استاد به نطر من یعنی اگر من به خدای خودم ایمان داشته باشم شاید در طی مسیر زندگیم به مانع هایی یا مشکلاتی هم برخورد کنم ولی مطمئنم که نتیجه فراتر از انتطارم دریافت میکنم 

      اما اگر با منطق اراده خودم اقدام کنم همان طور که قبلنا چند بار اقدام کردم نشد این بارهم نمی‌شود چقدر تلاش کرده باشم تا لاغر بشم خوبه اما نشد چقدر تلاش کردم لباسها رو بفروشم نشد ولی وقتی به خدا ایمان داشته باشی خداوند به بهترین شکل‌های کن تو رو هدایت میکنه و به آرزوت میرسی همان طور که بارها شفا الهی تجربه و زندگی کردم خدایا شکرت .

      من خیلی تجربه نکردم اما کاملا به خدای خودم ایمان دارم مطمئنم که اگر من بخوام حتما کمکم میکنه پس اگر در جنبه‌ای از زندگیم ناموفق بودم دلیل بر این نیست خدا کمکم نگرده دلیلش اینکه من از خداوند درخواستی نداشتم که الان خداوند بخواد پاسخ گو درخواست من بشه پس من در اون کارم پیشرفتی نمیکنم 

      ولی بارها در باره بیماری‌ها خواستم قدم به قدم هدایت شدم قدرت کلام پیدا کردم انجام دادم نتایج  فراتر از انتطارم دریافت کرده ام  و خداوند به بهترین شکل ممکن کارهای مرا آسان کرد 

      خواهر من دوست داشت یه خونه ای تو شهرستانمون داشته باشه اولش میگفت سخته نمیشه و…ولی یهویی فرشته نجاتی برای او پیدا شد که خونه ای که دوست داشت آرزو داشت به بهترین شکل ممکن ساخت و به او تحویل داد بدون اینکه پولی از او دریافت کند درستکه الان قرض ها شو میده ولی به آرزوش رسید الان داره تو خونه رویایی خودش زندگی میکنه خونه‌ای که وسط باغ دو ر نا دور اون باغچه است خیلی زیباست مبارکش باشه و خیرشو ببینه 

      اون زمان‌ها که من میرفتم کمک پدرم برای گیلاس چینی پدرم این فصل که میشد عزا می‌گرفت خیلی نگران میشد همش میگفت چکار کنم چکار کنم منم خیلی ناراحت میشدم از این شرایط پدرم 

      یه روز داشتم برای فرد مورد نظر تعریف میکردم ایشون گفت اگه میخواد ما می‌آییم کمکش می‌کنیم و اونها خانوادگی میومدن ۶الی۷ نفری می‌شدیم در عرض یک روز یک باغ بزرگ ۸۰۰ متری تمام گیلاس هاشو میچیدیم  جعبه می‌کردیم حمل می‌کردیم تا درب ماشین بعد ما ساعت ۱۲ شب می‌بردیم میدون تره بار تحویل می‌دادیم بعد یه زمانی هم اختصاص دادیم میرفتیم پولهاشو می‌گرفتیم به پدرم تحویل می‌دادیم 

      و اونها همه مون مثل فرشته نجاتی بودیم که از طرف خداوند مامور به انجام این کار شدیم درستکه الان هیچ کس یادش نمیاد اما خداوند همیشه یادش هست 

      اگر بدیهاش میگم خوبیهاش هم بگم که شو دیگه نگم 

      من فکر میکردم که ماشین لباسشویی که چند سال بود خراب بود درست نمیشه اما امسال یه حسی به من می‌گفت این فقط تایمر خراب بده درست کنه خلاصه در گوگل سرج کردم یه شماره تلفن پیدا کردم زنگ زدم اومد درست کرد و الان دارم استفاده میکنم فکر میکردم چقدر کار سختی یعنی میشه یه روزی بشه لباسشویی داشته باشم 

      یه فردی مامور شده بود به امر خدا که بیاد و با قیمت خوبی ماشین لباسشویی درست کنه همه میگفتن ۲ملیون ۵۰۰ میشه ایشون گفت چون چند سال استفاده نکردی اینا من یک ملیون دویست گرفت وقتی توکل به خدا کنی اونم به بهترین شکل ممکن کمکت میکنه 

      شعله های گاز من دیگه خراب شده بودن چند سالی بود که میخواستم درست کنم نمیشد و امسال تصمیم گرفتم برم خیابان فلان که بورس وسایل گاز سوز بگردم تا تهیه اش کنم 

      رفتم و با قیمت ۳۵۰تومن درست کردم فقط شعله رو درست کردم پایه رو نخریدم اونهایی که سالم بود هم نخریدم و الان ۵ تا شعله دارم خدارو شکر وقتی به خدا توکل کنی رد خور نداره مشکلت حل 

      اما سال‌های قبل میخواستم اقدام کنم اما چون توکل نکردم نمیشد 

      این مورد یاد ندارم که شکست خورده باشم اقدام کنم موفق بشم ولی نه یادم اومد 

      همسر من تقریبا ۱۵ سال پیش یه ماشین شورلت بار داشت ماشین آمریکایی خیلی عالی بود هم مسافرت میرفتیم پشتش هتلی بود برای خودش خلاصه دولت اعلام کرد این ماشین از رده خارج شده در صورتی که این ماشین منبع درآمد ما بود همسرم ترسید سریع اقدام کردهمسرم بیکار شد ما موندیم با دو ملیون پانصد پول پاشین  بماند بقیه اش 

      بعد فکری به ذهنم آمد که ما دو تا خونه تو یه حیاط داشتیم تصمیم گرفتیم اسباب کشی کنیم بریم خونه کوچیکه خونه بزرگه رو مستجر بدیم این کارو کردیم و از این پول یه ماشین پیکان وانت همسرم گرفت تونستیم کم کم رشد کنیم 

      و اگر توکل به خدا نبود معلوم نبود چند سال این سختی ها طول می‌کشید در صورتی که دختر بزرگم ماه قبلش نامزد شده بود من باید جهیزیه میخریدم و این امر سبب شد خریدن جهیزیه ۴ سال طول بکشه و خدا رو شکر خریدم بخیر گدشت و سختی بسیار داشت اما اگر توکل به خدا نبود هرکز موفق نمی‌شدم 

      من عاشق قرآن خوندن هستم و خیلی سال از عمرم قرآن خوندم ولی درکی نکردم از اون

      و الان از این آیه متوجه شدم که خداوند بار سنگین از روی دوش ما برمی‌داره در صورتیکه مسبب اون بار سنگین خود من بودم با تمام های غلطی که نسبت به بیماری و اینا داشتم 

      ولی خدای مهربانم بارها این بار سنگین از روی دوش من برداشت 

      بارها شده بود که همسرم یا دخترم ناراحت بودن این یه بار سنگینی بر روی دوش من بود ولی من با قدرت ذهنی که خداوندم برای من در نطر گرفته و با آگاهی‌های که استاد عزیزم به من دادن من تونستم به اونها آرامش بدم و خداوند اون بار سنگین از دوس من برداشت 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم