0

خالق زندگی خود باشیم؟! (گام ۵)

اندازه متن

39 سال قبل در 1 آبان 1359 در دزفول و در خانواده ای مذهبی متولد شدم.

روز تولد من مصادف بود با شروع جنگ ایران و عراق، حس و حال مادرم از شرایط آن روز واضح ترین خاطره اولین روز تولد من است.

تولد دنیایی من

۸ سال اول زندگی را در چند شهر و روستا سپری شد تا از حملات موشک های جنگی در امان باشیم و حدود ۱۰ سال بعد را در شرایط پس از جنگ زندگی کردم، شرایطی که خیلی بهتر از دوران جنگ نبود، تنها تفاوتش شاید امنیت بیشتر بود.

پدرم کارمند اداره بهداشت بود و زندگی متوسطی داشتیم، نه رنج بی پولی می کشیدیم و نه حق انتخاب و اعمال سلیقه داشتیم.

همیشه باید بر اساس مقدار پولی که برای پدرم باقی مانده بود انتخاب می کردیم که خواسته خود را محقق کنیم یا به فکر گذران زندگی تا آخر ماه باشیم. علاقه و سلیقه معنا و مفهومی نداشت، انتخاب ها باید همیشه حساب شده و هوشمندانه صورت می گرفت.

انتخاب بر مبنای هزینه کمتر و ماندگاری بیشتر

در چنین شرایطی سالهای عمرم سپری شد و آنچه از زندگی آموختم قناعت کردن، نگران فردا بودن، اصراف نکردن، نگاه به پایین تر از خود داشتن و شکر خدا کردن، نخریدن، سفر نرفتن و هر آنچه ریشه و اساس آن بر مبنای کمبود بود.

هرچه بزرگتر می شدم نگرانی من از چگونه زندگی کردن بیشتر می شد، نگران کار بودن، خانه داشتن، ماشین داشتن، فرزند داشتن و هرآنچه مربوط به ملزومات یک زندگی مستقل بود.

و این نگرانی سبب شد که در تمام مراحل زندگی نتوانم انتخابی که مورد علاقه ام باشد را داشته باشم و همیشه بر اساس شرایط و دورنمایی از آن شرایطی که برایم پیش خواهد آمد انتخابهایم در زندگی رقم می خورد.

این خلاصه داستان زندگی من است که بی شک شباهت زیادی به داستان زندگی بسیاری از افرادی دارد که این نوشته را می خوانند. چرا که همه ما در شرایط فرهنگی، مذهبی، اقتصادی و …. بسیار مشابهی زندگی کرده ایم و خیلی منطقی است که شرایط زندگی تقریبا مشابهی را داشته باشیم.

هرچه سال های زندگی سپری میشد به وظایف و مسئولیت های من اضافه میشد، دانشجو شدن، ازدواج کردن، شاغل شدن، پدر شدن و … که هر کدام مستلزم انتخاب های متعدد در زندگی بود که آنها هم به صورت تقریبا اجباری صورت می گرفت و قرار گرفتن در این شرایط سبب شده بود که احساس نارضایتی از زندگی داشته باشم.

لذت از زندگی نمی بردم و قرار گرفتن در هر وضعیت شخصیتی به جای ایجاد تجربه های لذت بخش باعث میشد تجربه های ناراحت کننده ای از زندگی داشته باشم و همه این ها باعث شد که در سن ۳۵ سالگی در شرایط ناامید کننده ای باشم.

۲ سال مغازه خدمات کامپیوتری داشتم، ۸ سال بعد از آن صورت رسمی در شرکتی دولتی مشغول به کار بودم، 2 سال بعدی را شاگرد نجار بودم و ۵ سال بعد از آن فروشگاه ابزار و یراق داشتم

اما نتیجه این همه کار و تلاش این بود که در وضعیت مالی نامناسبی بودم با انبودهی از اقساط بانکی و بدهی های کوچک و بزرگ به دوستان و افرادی که از آنها جنس مغازه را تهیه می کردم، روابطم با همسرم رنگ و بوی خوبی نداشت و هیچ لذتی از پدر دو بچه بودن نمی بردم، اضافه وزن بالایی داشتم و در وضعیت سلامتی خوبی نبودم، فشار زندگی و فکر کردن برای حل مسائل و مشکلات زندگی تمام اوقات بیداری من را به خود اختصاص داده بود.

این نتیجه ۳۵ سال زندگی من در این جهان به ظاهر زیبا بود، جهانی که برای من زیبایی نداشت و هرچه بود سختی، رنج و اجبار بود

خیلی ابراز نارضایتی میکردم و انقدر در زندگی مسائل و مشکلات متنوعی داشتم که برای هر فردی حرف تازه و نگفته ای داشتم و گله و شکایت عادت من شده بود

بارها به خداوند شکایت میکردم که این چه وضع زندگی است، تاکی باید سختی بکشم، تا کی امتحان، تا کی از چاله به چاه افتادن و البته علاوه بر خدا که مقصر اصلی زندگی من بود، وضعیت خانوادگی و نداشتن ثروت را عامل دیگری برای ناکامی ها و ناراحتی های خودم در زندگی میدانستم

درخواست تغییر زندگی

مدت ها بود از خدا می خواستم یا زندگی مرا تغییر دهد یا مرا از این دنیا ببرد چون دیگر تحمل این شرایط زندگی را ندارم

این درخواست من از روی یاس و ناامیدی و باور به نانوانی من در خلق شرایط زندگیم بود، چون از خدا می خواستم او زندگی مرا تغییر دهد، در واقع دوست داشتم فردا که از خواب بیدار میشوم، معجزه هایی رخ دهد و همه مشکلات من برطرف شود و زندگی روی دیگر سکه را به من نشان دهد و من غرق ثروت و شادی و تفریح و هرآنچه در فیلم ها درباره زندگی های لاکچری دیده بودم شوم.

این اتفاق هرگز رخ نداد اما مشیت الهی مرا به سمت آشنایی با قدرت ذهن هدایت کرد. هدایتی که از سال ۹۳ تا به امروز با اشتیاق و علاقه آن را دنبال میکنم.

هدایتی که تمام زندگی من را تحت تاثیر قرار داد، و امروز من در سن ۴۴ سالگی در شرایطی کاملا متفاوت از چند سال قبل خود هستم.

شرایطی که فقط با تغییر افکار و همچنین شناخت بهتر خداوند ایجاد شد و نه هیچ تغییری در محل زندگی، مدرک تحصیلی، دریافت ارثیه خانوادگی، برنده شدن در قرعه کشی خاص و هیچ تغییر دیگری که در گذشته بارها به آنها فکر می کردم و تصور میکردم تنها در آن شرایط است که میتوانم روی خوش زندگی را ببینم.

و امروز بدون تغییر همه آن شرایطی که تصور میکردم برای خوشبخت بودن باید ایجاد شود، در شرایط بسیار عالی و در خوشبختی زندگی میکنم.

آزادی در انتخاب

مهمترین عاملی که در شرایط زندگی من تغییر کردن حق انتخاب بود. و همین عامل به تنهایی برای تجربه خوشبختی کفایت میکند

اینکه شما در انتخاب کردن آزاد باشید، حق انتخاب هرآنچه مورد علاقه تان است را داشته باشید، توان مالی پرداخت هزینه هر تجربه ای که دوست دارید کسب کنید را داشته باشید، آزادی انتخاب در زمان برای چیدن شرایط مورد علاقه خود در زندگی را داشته باشید و …

حق انتخاب یا آزادی به عقیده من بالاترین سطح خوشبختی است البته اگر همراه با افکار و احساس خوب باشد.

تکته قابل توجه در روند تغییر زندگی من این است که این شرایط فقط مختص به من نیست، و برای همه انسانها میتواند به شکل های محتلفی رخ بدهد

درباره خودم نوشتم نه به این دلیل که من انسان خاصی هستم، یا پشتکار مثال زدنی دارم، یا عزیز کرده خدا هستم و یا هر موضوع دیگری.

بلکه به این دلیل که شما هم میتوانی با درک قوانین حاکم بر جهان هستی و همچنین شناخت بهتر خدایی که خود را به شکل واضح در قرآن و بسیاری از کتب دینی معرفی کرده است به شرایطی که دوست داری در زندگی تجربه کنی دست پیدا کنی

قدم اول: این است که بخواهید تغییر کنید

و قدم دوم: باور کردن توانایی تغییر کردن است

اگر قدم اول را بردارید، در قدم دوم میتوانم با به اشتراک گذاشتن آنچه در این مسیر تجربه کرده ام به شما کمک کنم به شکل ساده تر از من حرکت خود را از شرایطی که هستید به شرایطی که میخواهید ادامه دهید.

همان فرایندی که در موضوع لاغری برای دوستانم رخ داد، البته برای آنهایی که قدم اول را برداشتند و تصمیم گرفتند از شرایط چاقی فاصله گرفته و در شرایط تناسب اندام قرار بگیرند، قدم دوم برای آنها همراهی ما با تعداد زیادی فایل های آموزشی رایگان و دوره های فوق العاده لاغری با ذهن بود که به لطف خدا به شکل عالی برای دوستانم طی شد و بسیاری از دوستانم به راحتی ” لاغر شدن آسان ترین کار دنیاست” را تجربه کردند.

برای تغییر زندگی در جنبه های مختلف نیز همان فرایند را طی میکنیم، قدم اولش با شما، قدم دوم را با هم بر میداریم و از به اشتراک گذاشتن نتایج خود لذت می بریم.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

متن فایل تصویری برای ناشنوایان 🧏

متن فایل تصویری خالق زندگی خود باشیم: (توسط خانم نگار ملکزاده عزیز)
وقتی در زندگی اون چیزی رو که بخوای به دست بیاری یا قدرت به دست آوردنش رو داشته باشی اون چیز برات خیلی ارزشمنده و پیشرفت تصاعدی میشه

وقتی که با قانون ذهن آشنا باشی وقتی که با افکار و چطور کنترل کردن ذهن آشنا باشی پیشرفت شما تصاعدی میشه در تمام جنبه‌های زندگی

تفاوت بین انتخاب کردن با مجبور بودن رو درک کنید در هر جنبه از زندگیمون در هر موضوعی شما اگر بتونی بر اساس علاقه خودت انتخاب کنی شما اون موقعیت اون شرایط رو حتماً دوست خواهی داشت و حتماً ازش لذت می‌بری و حتماً برات تکراری نمی‌شه

اما اگر همیشه مجبور باشی شرایطی رو انتخاب کنییعنی خودت فلان ماشین رو دوست داری بخری اما به هر دلیلی نمی‌تونی بخری و مجبور میشی اون یکی ماشین رو بخری که علاقه‌ای بهش نداری دوست داری فلان رشته دانشگاه رو انتخاب کنی اما به هر دلیلی نمی‌تونی و میری یک رشته دیگه رو انتخاب می‌کنی دوست داری با فلانی ازدواج کنی به هر دلیلی نمیشه و میری با یه نفر دیگه ازدواج می‌کنی

در زندگی قبلی من، زندگی که قبل از موضوعات ذهنی آشنا بشم تمام زندگی من اجبار بود هیچ وقت حق انتخابی نداشتم در مورد چاقی فکر می‌کردم این دیگه سرنوشت منه خدا منو اینجوری خلق کرده به خاطر ژنتیکِبه خاطر خانواده است

خودم رو پذیرفته بودم که این دیگه سرنوشتمه و همه چیز اجباری بود در زندگی من و خسته کننده است اینجوری زندگی الان متوجه میشم چقدر خسته کننده است چون دارم می‌بینم خیلی از اطرافیانم که زندگی اجباری رو دارن تجربه می‌کنن مجبورن سر ساعت خاصی سر کار باشن مجبورن فلان کار رو انجام بدن مجبورن در فلان مراسم شرکت کنن مجبورن این ماشین را حتماً داشته باشن مجبورن اون مسافرت رو نرن

همه چیزشون اجباره انتخاب نیست به خاطر همینه که لذت نمی‌برن از زندگیشون

و از اونجایی که سال ۹۴ یواش یواش من خلق کردن و انتخاب کردن در زندگی رو یاد گرفتم و به لطف خدا تونستم شرایط زندگیم رو خودم انتخاب کنم دیدم در تمام جنبه‌های زندگی من دارم لذت می‌برم اینقدر که علاقه به کارم دارم

آزادی لذت بخش‌ترین پارامتری هست که در زندگی گذشته من نبود و متاسفانه در زندگی خیلی از اطرافیان می‌بینم که نیست

و وقتی از انسان آزادی رو بگیری هیچ چیزی برای انسان لذت بخش نیست روح انسان آزادی طلبه آزادی رو دوست داره آزادی در انتخاب، آزادی در زمان، آزادی در مکان، آزادی در روابط، آزادی در کسب و کار، آزادی در استقلال مالی، آزادی در همه چیز

این اون چیزیه که روح رو به وجد میاره و شما می‌تونی از زندگیتون نهایت لذت رو ببرید اما اگر مجبورید در زندگی چه برای کار چه برای زندگی چه برای روابط چه برای خرج و مخارجت در هر انتخابی که شما مجبور هستی به انتخاب کردن نمی‌تونه اون لذت و شادی رو براتون داشته باشه و هدفم اینه که یواش یواش بیایم به این سمت که بتونیم خلق کردن و لذت خلق کردن رو یاد بگیریم

تغییر ذهن یه پروسه مکانیکی نیست یه پروسه‌ اینکه چه کاری را انجام بدم یا این فایل‌ها را گوش کنمالان خیلی این چیزا مد شده مثلاً یه فایل‌هایی میذارن اصواتی رو پخش می‌کنن فرکانس‌های مغزی‌تون رو تغییر میده اصلاً از این خبرها نیست.

تغییر ذهن به این شکله که شما الان این فایل رو داری می‌بینی داری گوش میدی یه سری افکار در شما شعله‌ور میشه

یه سری خواسته‌ها در شما شعله ور میشه

همین حرف‌هایی که من دارم براتون میزنم شما هم زمان داری با زندگی خودت با شرایط خودت این حرف‌ها رو مقایسه می‌کنی یه جاهایی شبیه زندگیته خوشحالی یه جاهایی نیست میگی اَه کاش منم اینجوری بودمکاش میشد اینجوری چقدر خوب بود اینجوری زندگی کردن

همین که من حرف از آزادی می‌زنم در زندگی کردن در شما شور و اشتیاق ایجاد میشه در شما علاقه ایجاد می‌کنه که این شکل زندگی رو تجربه کنیماین میشه اولین گام برای تغییر زندگی

اینکه این فایل رو گوش میدی اون احساس  در خودت شکل بگیره خودت رو سرکوب نکنی بگی نه این یه نفر بود شانس آورده این دلش خوشه داره از این حرفا میزنه

نه اصلاً موضوع من نیستم موضوع اینه که وقتی از قوانین ذهن وقتی کنترل ذهن رو یاد بگیری شرایط برای همه میتونه وجود داشته باشه

نه اینکه اینا رو توضیح دادم که فکر کنید من یه آدم خاصی هستم می‌تونستم در ۳، ۴ سال از اون شرایط زندگی به این شرایط برسم اصلاً به این شکل نیست

همه آدم‌ها می‌تونن

در موضوع لاغری با ذهن الان در سایت هستن دوستان بسیار زیادی که بعضی‌هاتون تصاویرشون هست شما ببینید

پس این مختص من نبوده که من بتونم از طریق لاغری با ذهن به تناسب اندام برسم هر کسی که این قوانین و این تمریناتی که در دوره‌های مختلف گفته شده را انجام داده تونسته به نتایج حتی بهتر از من برسه در تناسب اندام

پس در موضوع تغییر زندگی و تغییر شرایط زندگی هم بازم این قانون صدق می‌کنه که هر کسی این افکار این قوانین و این تمرینات ذهنی را انجام بده مطمئناً می‌تونه به هر آنچه که در زندگی دوست داره دست پیدا کنه اصلاً چیز عجیب و غریبی نیست

اتفاقاً در سایت ما چون که اساس و اصل توجه ما در سایت بر روی لاغری با ذهنه و این همه دوستان نتایج عالی گرفتن خیلی راحت‌تر میشه باور کرد پس در جنبه‌های مختلف زندگی هم میشه نتیجه گرفت همونطور که من نتیجه گرفتم.

وقتی ذهنت رو درست برنامه‌ریزی کنی وقتی قوانین ذهنی رو یاد بگیری

اینجوری نیست که خب من لاغری رو درست کنم بعد برم برسم به کسب و کار بعد برم برسم به روابط وقتی اینجا تنظیم بشه تمام جنبه‌های زندگی شما تحت تاثیر قرار می‌گیره این چیزیه که خیلی از دوستان در زندگیشون دارن تجربه می‌کنن افرادی که از آموزش لاغری با ذهن دارن استفاده می‌کنن در جنبه‌های مختلف زندگیشون تاثیر گذاشته

اما وقتی خیلی اصولی‌تر خیلی اساسی‌تر به موضوعات تغییر زندگی در جنبه‌های مختلف زندگیتون توجه کنید و به اون‌ها هم بپردازید می‌بینید که تسلط شما بر تمام جنبه‌های زندگیتون بیشتر میشه و اون وقته که شما زندگیتون رو خلق می‌کنید.

خلق کردن زندگی به این معنیه.

فکر نکنید کلمه خلق کردن فقط مختص به خداست که فقط خداوند خلق می‌کنه نه خداوند قدرت خلق کردن را در هر انسانی قرار داده

چطور قرار داده ؟؟؟

با قرار دادن ذهن اون فرد،

قدرتی که در ذهن اون فرد گذاشته اون فرد خالق زندگیشه،خالق زندگی یعنی چی؟؟یعنی زندگی بر اساس آن چیزی که خودت دوست داری انتخاب می‌کنی

وقتی شما بتونی انتخاب کنی در زندگی شما خالق زندگیت هستی وقتی بتونی انتخاب کنی من فلان رابطه رو دوست دارم تجربه کن موقتی انتخاب کنی من فلان کسب و کار رو دوست دارم تجربه کنم و اونو تجربه کنی وقتی دوست داشته باشی فلان ماشین رو سوار بشی و بتونی تجربه‌اش کنی وقتی دوست داشته باشی فلان لباس رو بپوشی و تجربه‌اش کنی

اینا همه میشه انتخاب و اون وقت شما میشی خالق زندگیت وقتی انتخاب‌هات در زندگیت زیاد بشه در جنبه‌های مختلف زندگیت زیاد بشه و شما بتونی در جنبه‌های مختلف زندگی بتونی انتخاب کنی شما خالق تمام و کمال زندگیت میشی حتی روابطت با خداوند رو باید بتونی انتخاب کنی

اگر روابطت با خداوند هم بر اساس جبر و بر اساس مجبور بودنِ که چون که گفتن باید اینجوری باشه پس منم باید اینجوری باشم اما احساس خوبی بهت دست نمیده از روابط با خداوند از عبادت کردنت حالت بهتر نمی‌شه

پس بدون این روش اشتباهه

این نیست که حتماً اون چیزی که دیگران گفتن رو من باید انجام بدم که حالم خوب بشه رابطه با خداوند هم یک حق انتخابه که شما باید بتونی انتخاب کنی چطور با خدای خودت حرف بزنی چطور با خدای خودت راز و نیاز کنی چطور ازش درخواست کنی چطور به پیام‌هاش گوش دل بسپاری و انجامش بدیو چطور در زندگیت آرامش را تجربه کنی به واسطه  ارتباط خوبی که با خدا داری که اونم انتخابی باید باشه

تا وقتی که ارتباطتون با خداوند اجباری باشه شما نمی‌تونی اون لذت و احساس خوب بندگی و خالق داشتن رو تجربه کنی.

باید هدفتون در زندگی بالا بردن حق انتخابتون باشه نه حق انتخابی که به زور بخواد به دست بیاد حق انتخابی که بر اساس تغییر افکار بر اساس همراهی خداوند در جهان هستی برای شما پیش میاد

فکر نکنید یه چیز عجیب غریبه همونطوری که من در سال ۹۲ به خاطر افکارم طرز فکرم در شرایطی بودم که مجبور بودم اون ماشینی رو که دوست ندارم بخرم در سال ۹۷ در شرایطی قرار گرفتم که مجبور بودم اون چیزی که دوست دارم رو بخرم

چون می‌تونستم بخرم و چه چیزی لذت بخش‌تر از اینه که شما اون چیزی که دوست دارید رو داشته باشید و این حق انتخاب تا بی‌نهایت می‌تونه گسترش پیدا کنه

گام اول برای حرکت به سمت تغییر کردن پذیرفتن این آگاهیِ

پذیرفتن این حق انتخاب برای خودته اطمینان دارم خیلی از شمایی که دارید این صحبت‌ها رو می‌شنوید تا الان شاید به این فکر نکردید که بتونید حق انتخاب داشته باشید در زندگیتون در تمام جنبه‌های زندگیتون

هزار و یک دلیل که در ذهنتون الان هست که چرا نمی‌تونید انتخاب کنید

همه شما مثل گذشته من برای هر جنبه از زندگیتون که نمی‌تونید انتخاب کنید بر اساس علاقه‌تون کلی دلیل و توجیه دارید که خودتون رو قانع کنید

 به این دلیل به این دلیل من نمی‌تونم اون چیزی رو که دوست دارم انتخاب کنم

نمی‌تونم اون چیزی رو که دوست دارم بپوشم

 نمی‌تونم اون چیزی که دوست دارم رو سوار بشم نمی‌تونم اون رابطه‌ای که دوست دارم رو تجربه کنم نمی‌تونم اون کسب و کاری که دوست دارم رو داشته باشم

 نمی‌تونم هر زمان که دوست دارم از خواب پاشم نمی‌تونم هر زمان که دوست داشتم بخوابم

 کلی دلیل داری که همشون درستن

چون شما الان در سطح فکری و فرکانسی هستی که تمام شرایط پیرامون شما طبیعیه براتون و دلیل دارید که طبیعیه اما وقتی ذهنتون عوض بشه و شرایط شما به واسطه فرکانسی که به جهان هستی ارسال می‌کنید و پاسخی که دریافت می‌کنید همین اجبارهای شما در زندگی پاسخ‌های جهان هستی به شماست

فکر نکنید چیز عجیب و غریبی هست وقتی فرکانس مغزی شما عوض بشه افکار شما تغییر کنه پاسخ‌های جهان به شما تغییر می‌کنه و همینطور که امروز خیلی عادی و طبیعی شما مجبور هستی هزار و یک کار رو در زندگیتون انجام بدید مجبور هستید چون حق انتخاب ندارید

بعداً خیلی طبیعی حق انتخاب خواهید داشت چون شرایط خیلی عادی میشه خیلی عادی میشه براتون

پس گام اول پذیرفتن حق انتخابه

اینکه شما بپذیرید من می‌تونم حق انتخاب داشته باشم ممکنه این ذهن منفی باف بیاد بگه که نه به خاطر کشور پدر مادر همسر بچه‌ها کار نمی‌ذارن نمی‌شه مگه میذارن چطور ممکنه با این اوضاع و هزاران بهونه بیاره و راستم میگه چون بر اساس محتویات ذهنی خودتون باهاتون بحث می‌کنه این منفی باف این شیطان درون که من بهش میگم از خودمون می‌گیره به خودمون میده

آن چیزی که در مغز ما ذخیره شده رو میاد تحلیل می‌کنه بهت تحویل میده از خودش که چیزی نداره محتویات ذهنی خودت رو میاد سریع مرور می‌کنه هی سند رو می‌کنه به این دلیل به این دلیل تو نمی‌تونی لاغر بشی تو نمی‌تونی کسب و کار خودت رو داشته باشی تو نمی‌تونی ماشین مورد علاقت رو داشته باشی و هزاران چیز دیگه

پس بپذیرید که حق انتخاب با شماست دلیل هم اگر براش نمی‌تونید بیارید اشکال نداره گام اول پذیرفتنه

بپذیرید من می‌تونم حق انتخاب داشته باشم و برای اینکه بیشتر باور کنید که می‌تونید حق انتخاب داشته باشید در زندگیتون

جستجو کنید مواردی رو مثال بزنید درباره‌اش بنویسید که دوست داشتید فلان چیز رو داشته باشید و دارید اصلاً فکر نکنید بزرگ و کوچیک داره اگر حتی شما یک عروسک رو دوست داشتید داشته باشید یک ماشین اسباب بازی را دوست داشتید داشته باشید و الان داری به هر طریقی بهت داده شده اینو بنویس

مثلاً من دوست داشتم فلان ماشین اسباب بازی رو داشته باشم اتفاقاً فلانی برای تولدم بهم هدیه دادیا من دوست داشتم فلان غذا رو بخورم اتفاقاً وقتی رفتم خونه فلانی دیدم همون غذا درست شده

اینا چیه اینا چه کار می‌کنه این تمرین این فکر کردن به اون چیزی که من میگم وقتی میگم انجامش بدید چیکار می‌کنه تحلیل کردن مغزتونه اون اتفاقاتی رو که انتخاب خودتون هست شما پیدا می‌کنید این اتفاقات در زندگی همه وجود داره اما چون لابلای کلی اتفاقات ناخواسته است که مجبوریم به چشم نمیاد و فکر می‌کنی چیزی نیست

در صورتی که اینجوری نیست کوچیک و بزرگ نداره وقتی ذهن شما بپذیره که حق انتخاب داری وقتی شما باور کنی که در زندگی حق انتخاب داری یواش یواش انتخاب‌های تو بزرگتر می‌شه نه اینکه برای جهان تفاوتی داره که مثلاً انتخاب تو یک عروسک باشه بهت داده بشه یا یک ماشین باشه بهت داده بشه برای جهان هستی تفاوتی نمی‌کنه برای خداوند هیچ چیزی بزرگ و کوچیک نداره همه چیز به یک اندازه است همه چیز بی‌نهایته برای ما قابل باور نیست

 به خاطر همین از چیزهای کوچک شروع می‌کنیم بعد که چیزهای کوچیک رو پیدا کردیم روشون کار کردی یواش یواش میگی یه چیز بزرگتر می‌خوام اصلاً جرات پیدا می‌کنی به خودت میای جرات پیدا می‌کنی حالا که اینا شد بزار اینم بخوام بعد اون که شد میگی اینم بخوام

می‌بینی یواش یواش قدرت خالق بودنتون کشف می‌کنی تجربه‌اش می‌کنی پس برای این تمرین این قسمت بنویسید که چه چیزهایی رو در زندگیتون خواستید که دارید در هر جنبه از زندگی از کوچک تا بزرگش رو بنویسید از یه سر سوزن من دوست داشتم این سر سوزن رو داشته باشم الان دارم و حسون رو نسبت به اون چیزی که خودتون خلق کردید و دارید بنویسید.

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.51 از 63 رای

https://tanasobefekri.net/?p=20412
48 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      امتیاز کاربر: 40127 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,564 کلمه

      من فرزانه ابوالحسنی هستم هدفم بهتر زندگی کردن و راضی بودن و تغییر کردن 

      سلام خدای مهربون 

      با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم 

      استاد من درک میکنم این موضوع منم وقتی برای اولین بار خلق کردن تجربه کردم خیلی لذت بردم من دلم میخواست  یه ساعت دیواری داشته باشم برای اتاقم درخواستش دادم به خداوند مهربانم 

      و یادم نمیاد چند روز بعد ولی یادم میاد خیلی طول نکشید یه ساعت دیواری خریدم من عاشق اون ساعت دیواری بودم همون چیزی بود که من دوست داشتم رنگش سفید بود قابشم  سفید بود حتی نیمه شب چشمانتو  باز میکردی میتونستی ببینی ساعت چنده 

      و من اونو خیلی دوست داشتم تا این چند روز پیش هم بود خراب شد و گذاشتم کنار دلم نیومد بندازم 

      و یه چیز دیکه بگم استاد امروز بعد ازظهر ما رسم داریم تا چهلمین روز هر پنج شنبه به سر مزار میرن یه خطراتی میدن یه فاتحه خونی میشه و برمیگردن 

      استاد یه چیزی بگم از خلق کردن 

      امروز پنج شنبه است ما رسم داریم هر پنج شنبه به مزار تازه گذشته میرن برای فاتحه خونی 

      جاده چالوس در دست تعمیر بود ما مجبور بودیم از جاده ارنگه بزرگ به شهرستاتمون بریم یه جاده بسیار زیبا دلنشین حتی الان که پاییزه 

      جاده نسبتا خطرناکی هر کسی نمیتونه اونجا رانندگی کنه یا سربالایی خیلی تندی داره یا سرازیری خیلی تندی داره خلاصه اونجا ترافیک بود من به همسرم گفتم میخوام پیاده برم پیاده شدم راه افتادم 

      چند قدم از ماشین دور شدم با خودم گفتم چقدر دلم ازگیل میخواد ازگیلهای شهرستان ما خیلی خوشمزه است 

      خداشاهده استاد شاید قدم دوم داشتم برمی‌داشتم یه ازگیل دیدم روی زمین افتاده سرم بالا گرفتم فکر کردم اون ازگیل از درخت افتاده ولی بالای سر من درخت گردو بود اون ازگیل خداوندم برای من اونجا گذاشته بودم برداشتم تمیز تمیز بود انگار همین الان افتاده بود برداشتم خوردم لذت بردم 

      چند قدم دیگه که برداشتم دیدم یه درخت ازگیل بیرون ویلا یه شخصی که هنوز ازگیلها روی درخت بودن چند تا تونستم چیدم خوردم از خدای خودم تشکر کردم گفتم بقیه اونم برای نفر بعدی که دلش ازگیل میخواد رفتم همسرم اومد با هم رفتیم 

      این داستان خلق کردن من 

      استاد حتما که منم اگر ماشینی خونه ای چیز فیزیکی تجربه کنم حتما بهش خیلی علاقه مند میشم و سپاسگزاری میکنم کلا بهش میاندیشم 

      من اون لحظه یادم نبود که بخاطر ازگیلها تشکر کنم فقط برای اولین ازگیل سپاسگزاری کلامی کردم خوب همین که من راضی بودم همین که لذت بردم از خودن از پیدا کردن ازگیل خودش یعنی سپاسگزاری در این فصل در این روزا پیدا کردن ازگیل یه‌جورایی مثل معجزه میمونه یه چیزی امکان نداره کسی ازگیل بذاره روی درخت باشه مخصوصا اگر درخت ازگیل تو خیابون باشه محال ممکن هر کسی عبور کنه دو تا دونه هم بخوره قاعدتا باید اون درخت ازگیل دیگه نداشته باشه ولی اون درخت داشت و بازم داره چون من همش و نچیدم 

      استاد خیلی دوست دارم این تمرینها رو انجام بدم چون اندیشیدن خیلی دوست دارم

      استاد یادم افتاد الان که چطور این ماشین پراید خلق کردم من یه روزی یادم نیست کجا میرفتم یه اسنپ گرفتیم سوار ماشین شویم یه پراید بود که داخلش طوسی بود کلا رو کش درها داشبورد اینا و تمیز بود همون جا گفتم خدایا یعنی میشه ما هم یه همچین ماشین تمیزی داشته باشیم 

      خدا شاهده که هیچ پولی پس انداز نداشتیم شاید مبلغ پول به پنج ملیون تومن می‌رسید بعد دوباره به ۲۰۰ تومن می‌رسید ولی اون زمان هوا سرد بود شیشه‌ای نشکن هم وقتی هوا سرد میشه از داخل مغازه گرم میشد به اصطلاح شیشه برها میگن شیشه خودکشی کرده شیشه خورد میشد می‌ریخت 

      بعد این میشد که همسرم کارش بیشتر می‌شد پول پس انداز شد تا ۲۰ ملیون رسید ولی دوباره اومد کمتر از ۵۰۰ تومن شد و دوباره جمع کرد پولش همسرم تا ۴۰ ملیون شد ما این ماشین خریدم 

      ولی من فکر میکردم همسرم این ماشین خلق کرده چون ایشون هم خیلی تلاش می‌کرد تا یه ماشین بخره 

      و الان این حس شما رو همسر من داره هر وقت میشینه داخل ماشین ماشین میبوسه خدارو شکر میکنه تمیزش میکنه حسش و خوب میکنه برای همین میگم همسرم خلقش کرده 

      استاد من یه خواسته دیگه رو هم الان به خداوندم ارسال میکنم که من دوست دارم که عادت‌های خوب من بیشتر بشه مثلا دوست دارم برای چیزهایی که دارم یا استفاده میکنم یا لمسشون میکنم یا میبینمشون سپاسگزار خداوندم باشم و ایمان دارم که بعدا میام میگم که یادتونه من اینو گفتم الان دارم تجربش میکنم خدایا شکرت 

      میدونید استاد من نمیتونم خواستهای داشته باشم چون من هنوز درآمدی کسب نکردم که بگم بتونم ماشین بخرم یا یه چیز دیگه 

      استاد الان دیالوگ همسر من اینجوری میگه پول جمع کنم بشه سه ملیون بذارم تو بانک محلی محله قدیمی خودمون بعد یه وام ۱۰ ملیونی بگیرم بریزم به همون حساب سه ملیونی و بعد برای هر کدام از اعضای خانواده این پروسه رو طی کنه بشه ۳۰ ملیون ببریم بانک فلان بذاریم دو ماه بمونه ۱۰۰ ملیون وام بگیریم  حالا نمیدونه دیگه این پول چکار کنه فعلا تا اینجا سناریوشو نوشته و این دیالوگ خیلی تکرار میکنه به دخترم میگه که پول از من خیلی نگیر بذار جمع بشه این کارو کنیم 

      الان هم زندگی من از خیلی از جنبه‌ ها اجبار مسافرت اصلا نمیتونی بری  مجبور شدم این شغل انتخاب کنم علاقه من بود ولی نتونستم ازش درآمد کسب کنم مجبورم خیلی کارها رو انجام بدم که دوست ندارم مجبورم دارو مصرف کنم چون میترسن اگر نخورم دوباره سرگیجه بگیرم حالم بد بشه خوب این تجربه رو داشتم 

      منم خودم انتخاب کردم که در این سایت باشم برای همین لذت میبرم از اینکه فایل گوش میدم تمرین مینویسم با ذوق و شوق فراوان فایل بعدی دانلود میکنم میگم ببینم خداوند من برای من چی در نظر گرفته خیلی حالم خوبه خوشحالم شادم خسته نمیشم از اینکه ساعتها بشینم فایل گوش بدم تمرین بنویسم 

      من الان محدویت دارم اجباری نمیتونم هر لباسی که بخوام بخرم مثلا الان شهرستان من میان دو کوه قرار داره خیلی سرد گفتم یه گپ بخرم همسر من میگه حالا یه جوری سر  کن گپ گردن ۵۰۰ تومن حداقلش  منم مجبور میشم بگم ولش کن نخرم دیگه منم به اینکه همسرم راضی باشه کلا به راضی بودن خیلی اهمیت میدم 

      مثلا اگر این درخت ازگیل شاخه اش از حیاط شخصی میومد بیرون پر از ازگیل درشت بود من عمرا اگر دست به اون ازگیل ها میزدم میگفتم حرام شاید صاحب خونه راضی نباشه بعضی ها دوست دارن میوه خونشونو نبینن که خوشگل باشه 

      و حساسم که همسرم راضی نیست پس منم نمیخورم مجبورم که نخرم ولی از لحاظ رنگ لباس مدل لباس اینا نه اجباری ندارم خر چیزی که خودم دوست داشته باشم میخرم 

      آزادی خیلی مهم وقتی خودت دستت تو جیب خودت نیست خوب خیلی ممنوعیت داری آزاد نیستی دیگه در نتیجه نمیتونی از زندگیت لذت ببری شاد باشی 

      و خدارو شکر میکنم اولین گام برای تغییر زندگی من برداشتم چون وقتی حرفه‌ای شما رو گوش میدادم خودم سرزنش یا سرکوب نکردم که نه من نمیتونم استاد من استاد هستند که تونستن این شرایط تجربه کنم منم دوست داشتم آزادی تجربه کنم 

      خدایا من میخوام رابطه عالی با تو خدای مهربانم داشته باشن میخوام طوری باشه که من بگم فلان خونه رد میخوام تو هم اونو زود به من هدیه کنی 

      خدایا من دوست دارم کاری رو  داشته باشم که بتونم درآمد کسب کردن از اون کار تجربه کنم 

      خدایا من دوست دارم تناسب اندام ایدهالم رو  تجربه و زندگی کنم 

      خدایا من دوست دارم خالق صد در صد زندگیم باشم 

      خدایا من میخوام حق انتخاب داشتن تجربه کنم 

      خدایا من میخوام هدفم بالا بردن حق انتخابم باشه حق انتخابی که بر اساس تغییر افکارم باشه حق انتخابی که بر اساس همراهی هدایت و حمایت تو باشه میخوام تجربه کنم 

      استاد الان یادم اومد خدارو شکر من از چند سال قبلم خیلی متفاوتر شدم من در اون سالها خیلی حق انتخاب نداشتم حتی مثلا میگفتم میخوام رنگ لباسم سفید باشه همه مخالفت میکردن میگفتن سفید هم رنگ زود کثیف میشه ولی الان حق انتخاب دارم هر لباسی با هر رنگی میتونم بخرم 

      بله فکر نکردم من فقط یادم نیست تو چه دوره‌ای شما درباره حق انتخاب صحبت کردید اونم یکم الان دارم سطح بالاتر اونو تجربه میکنم بینهایت سپاسگزارم استاد 

      استاد دقیقا همین لحظه که داشتم می‌نوشتم که من حق انتخاب دارم منفی باف گفت آخه چه حق انتخابی داری تو که شغلی نداری درآمدی نداری ببین همسرت  یه جورایی میگه اون گپ نخر چه حق انتخابی داری 

      ولی من حق انتخاب دارم چرا چون خداوندم برای من این حق انتخاب درنظر گرفته و من بزودی اونو تجربه و زندگی میکنم خدایا شکرت 

      پس من میام فکرم تغییر میدم که من حق انتخاب دارم و میخوام بهترینها رو انتخاب کنم وقتی در تک تک جنبه‌ای زندگیم این قانون رعایت کنم طبعا افکارم تغییر میکنه فرکانس خوبی میفرستم خداوند هم پاسخ فرکانس خوب منو میده به شکل اتفاقات خوب در زندگیم خدایا شکرت برای حق انتخابی که برای من در نظر گرفتی خدارو شکر برای اتفاقات خوبی که میفرستی خدایا شکرت 

      من می‌پذیرم که حق انتخاب دارم 

      تمرین 

      اول اینکه من ایمان دارم که حق انتخاب دارم چون خداوند برای من این حق در نظر داشته 

      من دوست داشتم وقتی بچه بودم اسباب بازی مثل قابلمه پیک نیک گاز فنجان نعلبکی اینا رو داشته باشم و اتفاقا پدرم برای من خرید من خیای خوشحال شدم آنقدر ذوق داشتم که بالای سر خودم میذاشتم و به محض بیدار شدن با اونها بازی می‌کردم طوری دوست داشتم که همه جا با خودم می‌بردم 

      من دوست داشتم یه اسباب بازی کوکی داشته باشم وقتی رفتیم مشهد پدرم یه قورباغه آهنی کوکی و یه هلی کوپتر آهنی کوکی برای من خرید من عاشق اینا بودم همیشه باهاشون بازی می‌کردم ساعتها مشغول بازی بودم 

      من دوست داشتم درس بخونم وقتی ازدواج کردم همسرم اجازه دا من درس خوندم دیپلم گرفتم خیلی خوشحال بودم از اینکه دیپلم گرفتم میتونم به امور درسی فرزندم رسیدگی کنم 

      من یه دوره‌ای از زندگیم دوست داشتم ماشین داشته باشم تا راحتر بچه ها رو به مدرسه ببرم و بیارم و همسرم یه پیکان برای من خرید من خیلی خوشحال بودم و ذوق میکردم چون کار منو خیلی راحت کرده بود 

      من دوست داشتم رانندگی یاد بگیرم و اون زمان هم یخ بچه دو ماهه داشتم ولی رفتم رانندگی یاد گرفتم من اولین راننده خانم در خانواده خودم و همسرم بودم این باعث افتخار من و خانواده‌ام بود من خیلی خوشحال بودم چون خاص بودن رو برای من به ارمغان آورد 

      من دوست داشتم  مبل داشته باشم همسرم رفت برای من یه مبل ۷ نفره خرید کلی ذوق میکردم خوشحال و سپاسگزار بودم که مبل دارم 

      من دوست داشتم فرش نو پرده نو داشته باشم همسرم برام تهیه کرد خیلی خوشحال بودم برای اونها رو فرشی خریدم که زود کثیف نشن 

      من دوست داشتم که سلامت باشم با قدرت ذهنم سلامتی و تندرستی تجربه کردم خیلی خوشحال شدم هر وقت یادم میافته سپاسگزار خداوندم میشم 

      من دوست داشتم که برای خودم تولد بگیرم اتفاقا اتفاقا اون سال بچه ها برای من کیک خریدن یواشکی تولد گرفتن آنقدر من خوشحال شدم که بغض تو گلوم گیر کرد اشک شوق ریختم

      من دوست داشتم که کاش دخترم کوچیکم به من کمک می‌کرد من خونه رو تمیز میکردم اتفاقا اتفاقا دختر بزرگم کمک کرد کل خونه رو تمیز کردیم من خیلی خوشحال شدم کلی لذت بردم از اینکه خونم تمیز همه چیز سر جای خودش 

      من دوست داشتم خونه بزرگتر و بهتر و راحتر تجربه کنم اتفاقا اتفاقا خدا کمکم کرد یه خونه خوب و بهتر به من هدیه دادمن بینهایت لذت بردم سپاسگزار خداوندم شوم که به این راحتی خونه ایده الم تجربه و الانم دارم زندگیش میکنم 

      من دوست داشتم دوره تهیه کنم پول‌های جمع کردم دورها رو یکی پس از دیگری تجربه و زندگی کردم خیلی خوشحال بودم به خودم میبالیدم که تونستم دوره تهیه کنم 

      من دوست داشتم یه کت جیت داشته باشم اتفاقا اتفاقا رفتم داخل مغازه‌ای کت جین در سایز منو داشت با خیلی کمتر از قیمت واقعی خودش خریداری کردم و هر وقت میبینمش لذت میبرم یادم میافته که من این لباس با کیفیت عالی با کمترین قیمت خریدمش خوشحال میشم برای همه تعریفش میکنم 

      من دوست داشتم برای تولد خودم هدیه بخرم و فکرشم نمیتونستم کنم که هدیه به این گرونی برای خودم تهیه کنم و من کمتر از ده روز تونستم پول اونو جور کنم یه هدفون با کیفیت عالی بهترین هدفون برای خودم تهیه کنم درستکه هنوز استفاده نکردم ولی استفاده میکنم خیلی خوشحال شدم نهایت لذت بردم 

      من دوست داشتم کباب بخورم اونم بذارم کباب درون نون تازه لقمه کنم بخورم امشب این کارو انجام دادم خیلی لذت بردم و خدارو شکر کردم خیلی حال دلم خوب کرد ذوق کردم از اینکه کباب با نون خوردم 

      من دوست داشتم یه ساعت مچی داشته باشم اتفاقا اتفاقا بچه ها برای من کادو روز مادر اونو تهیه کردن آنقدر خوشحال شدم ذوق کردم و سریع استفاده کردم 

      من دوست داشتم تخت داشته باشم و اتفاقا اتفاقا همسرم برای من یه تخت عالی خرید من خیلی خوشحال شدم و راحت میخوابیدم صبح هم راحت از خواب بیدار میشدم کلی لذت میبرم 

      من دوست داشتم یه تشک خوش خواب داشته باشم پول‌های جمع کردم برای خودم تهیه کردم که بدارم روی تختم راحت‌تر بخوابم خیلی خوشحال شدم خیلی لدت بردم چون خودم اونو خریده بودم به خودم افتخار میکردم که تونستم تشک خوش خواب بخرم 

      من دوست داشتم یه سرویس رو تختی داشته باشم که بچه‌ای من برای تولدم اونو برام هدیه گرفتم خیلی خوشحال شدم و از اون به بعد ازش استفاده کردم 

      من دوست داشتم کابینت خونم عوض کنم همسرم پولش جمع کرد داد به دامادم و اون هم یه کابنت ام دی اف عالی برای خونه من در نظر گرفته و من با شوق و ذوق زیاد تمیزش میکنم وسایلش داخلش چیدم و نهایت لذت میبرم و سپاسگزار خداوندم شدم 

      من دوست داشتم که لاغر و قد بلند بشم و خداوند آرزو من رو محقق کرد و من الان لاغرترین قدبلندترین خوش اندام ترین فرد خانواده ام هستم و هر کسی منو میبینه جویا میشه که چکار کردی متناسب شدی من خیلی خوشحالم چون میتونم لباسهای کوچیک سایز ۳۶ تجربه و زندگی کنم نهایت لذت ببرم و تازه میتونم از لباسهای خیابانی و اف خورده هم لباس تهیه کنم بدون اینکه پرو نیاز داشته باشم این منو خیلی خوشحال میکنه و من از خوشحالی راه میرم میرقصم نهایت لذت از زندگیم میبرم 

      من دوست داشتم انسان شادی باشم از وقتی تناسب اندام ایدهالم تجربه و زندگی کردم شادترین فرد خانواده شدم طوریکه هر کسی خواهرهای منو میبینه میگه این خواهرتون از همتون شادتر و این باعث افتخار منه و به خودم میبالم که تونستم شادی درون تجربه و زندگی کنم 

      من خیلی دوست داشتم صبح زود بیدار بشم تا بتونم طلوع خورشید ببینم به آن بیاندیشم الان چند روزه که من صبح زود بیدار میشم میام پشت پنجره ساعتها میمونم طلوع خورشید نگاه میکنم سپاسگزار خداوندم میشم 

      من دوست داشتم خداوند شفا گوشهام به من هدیه کنه تا من مجبور نباشم آنقدر دارو مصرف کنم و این دفعه که رفتم دکتر دکتر گفت که دیگه خوب شدی و قرصهای منو کمتر کرد تا بعد از سه ماه دیگه نیاز نباشه هیچ دارویی مصرف کنم خیلی خوشحال شدم سپاسگزار خداوندم شدم 

      من خیلی دوست داشتم خونه رویایی خودم تجربه و زندگی کنم و اتفاقا اتفاقا خداوند اون خونه رو به من هدیه داد و من الان دارم آماده میشم و  وستیهالی نو برمیدارم که فردا برم خونه نو جدید تجربه و زندگی کنم و چون اونجا مبله هست و همه وسایلشان نو هستند دیگه نیازی نیست که من وسیلها رو ببرم من از بسکه خوشحال شدم اشک شوق ریختم وسایل جمع کردم الانم اما هم که فردا صبح بشه من برم خونه جدیدم زندگی کنم 

      من دوست داشتم کسب و کارم رونق بگیره پول وارد زندگیم بشه الان من پیشرفت چشمگیری در شغلم داشتم که میتونم از پول‌های خودم یه خونه بخرم و خیلی خوشحالم حال دلم خوبه 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم