39 سال قبل در 1 آبان 1359 در دزفول و در خانواده ای مذهبی متولد شدم.
روز تولد من مصادف بود با شروع جنگ ایران و عراق، حس و حال مادرم از شرایط آن روز واضح ترین خاطره اولین روز تولد من است.
تولد دنیایی من
۸ سال اول زندگی را در چند شهر و روستا سپری شد تا از حملات موشک های جنگی در امان باشیم و حدود ۱۰ سال بعد را در شرایط پس از جنگ زندگی کردم، شرایطی که خیلی بهتر از دوران جنگ نبود، تنها تفاوتش شاید امنیت بیشتر بود.
پدرم کارمند اداره بهداشت بود و زندگی متوسطی داشتیم، نه رنج بی پولی می کشیدیم و نه حق انتخاب و اعمال سلیقه داشتیم.
همیشه باید بر اساس مقدار پولی که برای پدرم باقی مانده بود انتخاب می کردیم که خواسته خود را محقق کنیم یا به فکر گذران زندگی تا آخر ماه باشیم. علاقه و سلیقه معنا و مفهومی نداشت، انتخاب ها باید همیشه حساب شده و هوشمندانه صورت می گرفت.
انتخاب بر مبنای هزینه کمتر و ماندگاری بیشتر
در چنین شرایطی سالهای عمرم سپری شد و آنچه از زندگی آموختم قناعت کردن، نگران فردا بودن، اصراف نکردن، نگاه به پایین تر از خود داشتن و شکر خدا کردن، نخریدن، سفر نرفتن و هر آنچه ریشه و اساس آن بر مبنای کمبود بود.
هرچه بزرگتر می شدم نگرانی من از چگونه زندگی کردن بیشتر می شد، نگران کار بودن، خانه داشتن، ماشین داشتن، فرزند داشتن و هرآنچه مربوط به ملزومات یک زندگی مستقل بود.
و این نگرانی سبب شد که در تمام مراحل زندگی نتوانم انتخابی که مورد علاقه ام باشد را داشته باشم و همیشه بر اساس شرایط و دورنمایی از آن شرایطی که برایم پیش خواهد آمد انتخابهایم در زندگی رقم می خورد.
این خلاصه داستان زندگی من است که بی شک شباهت زیادی به داستان زندگی بسیاری از افرادی دارد که این نوشته را می خوانند. چرا که همه ما در شرایط فرهنگی، مذهبی، اقتصادی و …. بسیار مشابهی زندگی کرده ایم و خیلی منطقی است که شرایط زندگی تقریبا مشابهی را داشته باشیم.
هرچه سال های زندگی سپری میشد به وظایف و مسئولیت های من اضافه میشد، دانشجو شدن، ازدواج کردن، شاغل شدن، پدر شدن و … که هر کدام مستلزم انتخاب های متعدد در زندگی بود که آنها هم به صورت تقریبا اجباری صورت می گرفت و قرار گرفتن در این شرایط سبب شده بود که احساس نارضایتی از زندگی داشته باشم.
لذت از زندگی نمی بردم و قرار گرفتن در هر وضعیت شخصیتی به جای ایجاد تجربه های لذت بخش باعث میشد تجربه های ناراحت کننده ای از زندگی داشته باشم و همه این ها باعث شد که در سن ۳۵ سالگی در شرایط ناامید کننده ای باشم.
۲ سال مغازه خدمات کامپیوتری داشتم، ۸ سال بعد از آن صورت رسمی در شرکتی دولتی مشغول به کار بودم، 2 سال بعدی را شاگرد نجار بودم و ۵ سال بعد از آن فروشگاه ابزار و یراق داشتم
اما نتیجه این همه کار و تلاش این بود که در وضعیت مالی نامناسبی بودم با انبودهی از اقساط بانکی و بدهی های کوچک و بزرگ به دوستان و افرادی که از آنها جنس مغازه را تهیه می کردم، روابطم با همسرم رنگ و بوی خوبی نداشت و هیچ لذتی از پدر دو بچه بودن نمی بردم، اضافه وزن بالایی داشتم و در وضعیت سلامتی خوبی نبودم، فشار زندگی و فکر کردن برای حل مسائل و مشکلات زندگی تمام اوقات بیداری من را به خود اختصاص داده بود.
این نتیجه ۳۵ سال زندگی من در این جهان به ظاهر زیبا بود، جهانی که برای من زیبایی نداشت و هرچه بود سختی، رنج و اجبار بود
خیلی ابراز نارضایتی میکردم و انقدر در زندگی مسائل و مشکلات متنوعی داشتم که برای هر فردی حرف تازه و نگفته ای داشتم و گله و شکایت عادت من شده بود
بارها به خداوند شکایت میکردم که این چه وضع زندگی است، تاکی باید سختی بکشم، تا کی امتحان، تا کی از چاله به چاه افتادن و البته علاوه بر خدا که مقصر اصلی زندگی من بود، وضعیت خانوادگی و نداشتن ثروت را عامل دیگری برای ناکامی ها و ناراحتی های خودم در زندگی میدانستم
درخواست تغییر زندگی
مدت ها بود از خدا می خواستم یا زندگی مرا تغییر دهد یا مرا از این دنیا ببرد چون دیگر تحمل این شرایط زندگی را ندارم
این درخواست من از روی یاس و ناامیدی و باور به نانوانی من در خلق شرایط زندگیم بود، چون از خدا می خواستم او زندگی مرا تغییر دهد، در واقع دوست داشتم فردا که از خواب بیدار میشوم، معجزه هایی رخ دهد و همه مشکلات من برطرف شود و زندگی روی دیگر سکه را به من نشان دهد و من غرق ثروت و شادی و تفریح و هرآنچه در فیلم ها درباره زندگی های لاکچری دیده بودم شوم.
این اتفاق هرگز رخ نداد اما مشیت الهی مرا به سمت آشنایی با قدرت ذهن هدایت کرد. هدایتی که از سال ۹۳ تا به امروز با اشتیاق و علاقه آن را دنبال میکنم.
هدایتی که تمام زندگی من را تحت تاثیر قرار داد، و امروز من در سن ۴۴ سالگی در شرایطی کاملا متفاوت از چند سال قبل خود هستم.
شرایطی که فقط با تغییر افکار و همچنین شناخت بهتر خداوند ایجاد شد و نه هیچ تغییری در محل زندگی، مدرک تحصیلی، دریافت ارثیه خانوادگی، برنده شدن در قرعه کشی خاص و هیچ تغییر دیگری که در گذشته بارها به آنها فکر می کردم و تصور میکردم تنها در آن شرایط است که میتوانم روی خوش زندگی را ببینم.
و امروز بدون تغییر همه آن شرایطی که تصور میکردم برای خوشبخت بودن باید ایجاد شود، در شرایط بسیار عالی و در خوشبختی زندگی میکنم.
آزادی در انتخاب
مهمترین عاملی که در شرایط زندگی من تغییر کردن حق انتخاب بود. و همین عامل به تنهایی برای تجربه خوشبختی کفایت میکند
اینکه شما در انتخاب کردن آزاد باشید، حق انتخاب هرآنچه مورد علاقه تان است را داشته باشید، توان مالی پرداخت هزینه هر تجربه ای که دوست دارید کسب کنید را داشته باشید، آزادی انتخاب در زمان برای چیدن شرایط مورد علاقه خود در زندگی را داشته باشید و …
حق انتخاب یا آزادی به عقیده من بالاترین سطح خوشبختی است البته اگر همراه با افکار و احساس خوب باشد.
تکته قابل توجه در روند تغییر زندگی من این است که این شرایط فقط مختص به من نیست، و برای همه انسانها میتواند به شکل های محتلفی رخ بدهد
درباره خودم نوشتم نه به این دلیل که من انسان خاصی هستم، یا پشتکار مثال زدنی دارم، یا عزیز کرده خدا هستم و یا هر موضوع دیگری.
بلکه به این دلیل که شما هم میتوانی با درک قوانین حاکم بر جهان هستی و همچنین شناخت بهتر خدایی که خود را به شکل واضح در قرآن و بسیاری از کتب دینی معرفی کرده است به شرایطی که دوست داری در زندگی تجربه کنی دست پیدا کنی
قدم اول: این است که بخواهید تغییر کنید
و قدم دوم: باور کردن توانایی تغییر کردن است
اگر قدم اول را بردارید، در قدم دوم میتوانم با به اشتراک گذاشتن آنچه در این مسیر تجربه کرده ام به شما کمک کنم به شکل ساده تر از من حرکت خود را از شرایطی که هستید به شرایطی که میخواهید ادامه دهید.
همان فرایندی که در موضوع لاغری برای دوستانم رخ داد، البته برای آنهایی که قدم اول را برداشتند و تصمیم گرفتند از شرایط چاقی فاصله گرفته و در شرایط تناسب اندام قرار بگیرند، قدم دوم برای آنها همراهی ما با تعداد زیادی فایل های آموزشی رایگان و دوره های فوق العاده لاغری با ذهن بود که به لطف خدا به شکل عالی برای دوستانم طی شد و بسیاری از دوستانم به راحتی ” لاغر شدن آسان ترین کار دنیاست” را تجربه کردند.
برای تغییر زندگی در جنبه های مختلف نیز همان فرایند را طی میکنیم، قدم اولش با شما، قدم دوم را با هم بر میداریم و از به اشتراک گذاشتن نتایج خود لذت می بریم.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
متن فایل تصویری برای ناشنوایان 🧏
متن فایل تصویری خالق زندگی خود باشیم: (توسط خانم نگار ملکزاده عزیز)
وقتی در زندگی اون چیزی رو که بخوای به دست بیاری یا قدرت به دست آوردنش رو داشته باشی اون چیز برات خیلی ارزشمنده و پیشرفت تصاعدی میشه
وقتی که با قانون ذهن آشنا باشی وقتی که با افکار و چطور کنترل کردن ذهن آشنا باشی پیشرفت شما تصاعدی میشه در تمام جنبههای زندگی
تفاوت بین انتخاب کردن با مجبور بودن رو درک کنید در هر جنبه از زندگیمون در هر موضوعی شما اگر بتونی بر اساس علاقه خودت انتخاب کنی شما اون موقعیت اون شرایط رو حتماً دوست خواهی داشت و حتماً ازش لذت میبری و حتماً برات تکراری نمیشه
اما اگر همیشه مجبور باشی شرایطی رو انتخاب کنییعنی خودت فلان ماشین رو دوست داری بخری اما به هر دلیلی نمیتونی بخری و مجبور میشی اون یکی ماشین رو بخری که علاقهای بهش نداری دوست داری فلان رشته دانشگاه رو انتخاب کنی اما به هر دلیلی نمیتونی و میری یک رشته دیگه رو انتخاب میکنی دوست داری با فلانی ازدواج کنی به هر دلیلی نمیشه و میری با یه نفر دیگه ازدواج میکنی
در زندگی قبلی من، زندگی که قبل از موضوعات ذهنی آشنا بشم تمام زندگی من اجبار بود هیچ وقت حق انتخابی نداشتم در مورد چاقی فکر میکردم این دیگه سرنوشت منه خدا منو اینجوری خلق کرده به خاطر ژنتیکِبه خاطر خانواده است
خودم رو پذیرفته بودم که این دیگه سرنوشتمه و همه چیز اجباری بود در زندگی من و خسته کننده است اینجوری زندگی الان متوجه میشم چقدر خسته کننده است چون دارم میبینم خیلی از اطرافیانم که زندگی اجباری رو دارن تجربه میکنن مجبورن سر ساعت خاصی سر کار باشن مجبورن فلان کار رو انجام بدن مجبورن در فلان مراسم شرکت کنن مجبورن این ماشین را حتماً داشته باشن مجبورن اون مسافرت رو نرن
همه چیزشون اجباره انتخاب نیست به خاطر همینه که لذت نمیبرن از زندگیشون
و از اونجایی که سال ۹۴ یواش یواش من خلق کردن و انتخاب کردن در زندگی رو یاد گرفتم و به لطف خدا تونستم شرایط زندگیم رو خودم انتخاب کنم دیدم در تمام جنبههای زندگی من دارم لذت میبرم اینقدر که علاقه به کارم دارم
آزادی لذت بخشترین پارامتری هست که در زندگی گذشته من نبود و متاسفانه در زندگی خیلی از اطرافیان میبینم که نیست
و وقتی از انسان آزادی رو بگیری هیچ چیزی برای انسان لذت بخش نیست روح انسان آزادی طلبه آزادی رو دوست داره آزادی در انتخاب، آزادی در زمان، آزادی در مکان، آزادی در روابط، آزادی در کسب و کار، آزادی در استقلال مالی، آزادی در همه چیز
این اون چیزیه که روح رو به وجد میاره و شما میتونی از زندگیتون نهایت لذت رو ببرید اما اگر مجبورید در زندگی چه برای کار چه برای زندگی چه برای روابط چه برای خرج و مخارجت در هر انتخابی که شما مجبور هستی به انتخاب کردن نمیتونه اون لذت و شادی رو براتون داشته باشه و هدفم اینه که یواش یواش بیایم به این سمت که بتونیم خلق کردن و لذت خلق کردن رو یاد بگیریم
تغییر ذهن یه پروسه مکانیکی نیست یه پروسه اینکه چه کاری را انجام بدم یا این فایلها را گوش کنمالان خیلی این چیزا مد شده مثلاً یه فایلهایی میذارن اصواتی رو پخش میکنن فرکانسهای مغزیتون رو تغییر میده اصلاً از این خبرها نیست.
تغییر ذهن به این شکله که شما الان این فایل رو داری میبینی داری گوش میدی یه سری افکار در شما شعلهور میشه
یه سری خواستهها در شما شعله ور میشه
همین حرفهایی که من دارم براتون میزنم شما هم زمان داری با زندگی خودت با شرایط خودت این حرفها رو مقایسه میکنی یه جاهایی شبیه زندگیته خوشحالی یه جاهایی نیست میگی اَه کاش منم اینجوری بودمکاش میشد اینجوری چقدر خوب بود اینجوری زندگی کردن
همین که من حرف از آزادی میزنم در زندگی کردن در شما شور و اشتیاق ایجاد میشه در شما علاقه ایجاد میکنه که این شکل زندگی رو تجربه کنیماین میشه اولین گام برای تغییر زندگی
اینکه این فایل رو گوش میدی اون احساس در خودت شکل بگیره خودت رو سرکوب نکنی بگی نه این یه نفر بود شانس آورده این دلش خوشه داره از این حرفا میزنه
نه اصلاً موضوع من نیستم موضوع اینه که وقتی از قوانین ذهن وقتی کنترل ذهن رو یاد بگیری شرایط برای همه میتونه وجود داشته باشه
نه اینکه اینا رو توضیح دادم که فکر کنید من یه آدم خاصی هستم میتونستم در ۳، ۴ سال از اون شرایط زندگی به این شرایط برسم اصلاً به این شکل نیست
همه آدمها میتونن
در موضوع لاغری با ذهن الان در سایت هستن دوستان بسیار زیادی که بعضیهاتون تصاویرشون هست شما ببینید
پس این مختص من نبوده که من بتونم از طریق لاغری با ذهن به تناسب اندام برسم هر کسی که این قوانین و این تمریناتی که در دورههای مختلف گفته شده را انجام داده تونسته به نتایج حتی بهتر از من برسه در تناسب اندام
پس در موضوع تغییر زندگی و تغییر شرایط زندگی هم بازم این قانون صدق میکنه که هر کسی این افکار این قوانین و این تمرینات ذهنی را انجام بده مطمئناً میتونه به هر آنچه که در زندگی دوست داره دست پیدا کنه اصلاً چیز عجیب و غریبی نیست
اتفاقاً در سایت ما چون که اساس و اصل توجه ما در سایت بر روی لاغری با ذهنه و این همه دوستان نتایج عالی گرفتن خیلی راحتتر میشه باور کرد پس در جنبههای مختلف زندگی هم میشه نتیجه گرفت همونطور که من نتیجه گرفتم.
وقتی ذهنت رو درست برنامهریزی کنی وقتی قوانین ذهنی رو یاد بگیری
اینجوری نیست که خب من لاغری رو درست کنم بعد برم برسم به کسب و کار بعد برم برسم به روابط وقتی اینجا تنظیم بشه تمام جنبههای زندگی شما تحت تاثیر قرار میگیره این چیزیه که خیلی از دوستان در زندگیشون دارن تجربه میکنن افرادی که از آموزش لاغری با ذهن دارن استفاده میکنن در جنبههای مختلف زندگیشون تاثیر گذاشته
اما وقتی خیلی اصولیتر خیلی اساسیتر به موضوعات تغییر زندگی در جنبههای مختلف زندگیتون توجه کنید و به اونها هم بپردازید میبینید که تسلط شما بر تمام جنبههای زندگیتون بیشتر میشه و اون وقته که شما زندگیتون رو خلق میکنید.
خلق کردن زندگی به این معنیه.
فکر نکنید کلمه خلق کردن فقط مختص به خداست که فقط خداوند خلق میکنه نه خداوند قدرت خلق کردن را در هر انسانی قرار داده
چطور قرار داده ؟؟؟
با قرار دادن ذهن اون فرد،
قدرتی که در ذهن اون فرد گذاشته اون فرد خالق زندگیشه،خالق زندگی یعنی چی؟؟یعنی زندگی بر اساس آن چیزی که خودت دوست داری انتخاب میکنی
وقتی شما بتونی انتخاب کنی در زندگی شما خالق زندگیت هستی وقتی بتونی انتخاب کنی من فلان رابطه رو دوست دارم تجربه کن موقتی انتخاب کنی من فلان کسب و کار رو دوست دارم تجربه کنم و اونو تجربه کنی وقتی دوست داشته باشی فلان ماشین رو سوار بشی و بتونی تجربهاش کنی وقتی دوست داشته باشی فلان لباس رو بپوشی و تجربهاش کنی
اینا همه میشه انتخاب و اون وقت شما میشی خالق زندگیت وقتی انتخابهات در زندگیت زیاد بشه در جنبههای مختلف زندگیت زیاد بشه و شما بتونی در جنبههای مختلف زندگی بتونی انتخاب کنی شما خالق تمام و کمال زندگیت میشی حتی روابطت با خداوند رو باید بتونی انتخاب کنی
اگر روابطت با خداوند هم بر اساس جبر و بر اساس مجبور بودنِ که چون که گفتن باید اینجوری باشه پس منم باید اینجوری باشم اما احساس خوبی بهت دست نمیده از روابط با خداوند از عبادت کردنت حالت بهتر نمیشه
پس بدون این روش اشتباهه
این نیست که حتماً اون چیزی که دیگران گفتن رو من باید انجام بدم که حالم خوب بشه رابطه با خداوند هم یک حق انتخابه که شما باید بتونی انتخاب کنی چطور با خدای خودت حرف بزنی چطور با خدای خودت راز و نیاز کنی چطور ازش درخواست کنی چطور به پیامهاش گوش دل بسپاری و انجامش بدیو چطور در زندگیت آرامش را تجربه کنی به واسطه ارتباط خوبی که با خدا داری که اونم انتخابی باید باشه
تا وقتی که ارتباطتون با خداوند اجباری باشه شما نمیتونی اون لذت و احساس خوب بندگی و خالق داشتن رو تجربه کنی.
باید هدفتون در زندگی بالا بردن حق انتخابتون باشه نه حق انتخابی که به زور بخواد به دست بیاد حق انتخابی که بر اساس تغییر افکار بر اساس همراهی خداوند در جهان هستی برای شما پیش میاد
فکر نکنید یه چیز عجیب غریبه همونطوری که من در سال ۹۲ به خاطر افکارم طرز فکرم در شرایطی بودم که مجبور بودم اون ماشینی رو که دوست ندارم بخرم در سال ۹۷ در شرایطی قرار گرفتم که مجبور بودم اون چیزی که دوست دارم رو بخرم
چون میتونستم بخرم و چه چیزی لذت بخشتر از اینه که شما اون چیزی که دوست دارید رو داشته باشید و این حق انتخاب تا بینهایت میتونه گسترش پیدا کنه
گام اول برای حرکت به سمت تغییر کردن پذیرفتن این آگاهیِ
پذیرفتن این حق انتخاب برای خودته اطمینان دارم خیلی از شمایی که دارید این صحبتها رو میشنوید تا الان شاید به این فکر نکردید که بتونید حق انتخاب داشته باشید در زندگیتون در تمام جنبههای زندگیتون
هزار و یک دلیل که در ذهنتون الان هست که چرا نمیتونید انتخاب کنید
همه شما مثل گذشته من برای هر جنبه از زندگیتون که نمیتونید انتخاب کنید بر اساس علاقهتون کلی دلیل و توجیه دارید که خودتون رو قانع کنید
به این دلیل به این دلیل من نمیتونم اون چیزی رو که دوست دارم انتخاب کنم
نمیتونم اون چیزی رو که دوست دارم بپوشم
نمیتونم اون چیزی که دوست دارم رو سوار بشم نمیتونم اون رابطهای که دوست دارم رو تجربه کنم نمیتونم اون کسب و کاری که دوست دارم رو داشته باشم
نمیتونم هر زمان که دوست دارم از خواب پاشم نمیتونم هر زمان که دوست داشتم بخوابم
کلی دلیل داری که همشون درستن
چون شما الان در سطح فکری و فرکانسی هستی که تمام شرایط پیرامون شما طبیعیه براتون و دلیل دارید که طبیعیه اما وقتی ذهنتون عوض بشه و شرایط شما به واسطه فرکانسی که به جهان هستی ارسال میکنید و پاسخی که دریافت میکنید همین اجبارهای شما در زندگی پاسخهای جهان هستی به شماست
فکر نکنید چیز عجیب و غریبی هست وقتی فرکانس مغزی شما عوض بشه افکار شما تغییر کنه پاسخهای جهان به شما تغییر میکنه و همینطور که امروز خیلی عادی و طبیعی شما مجبور هستی هزار و یک کار رو در زندگیتون انجام بدید مجبور هستید چون حق انتخاب ندارید
بعداً خیلی طبیعی حق انتخاب خواهید داشت چون شرایط خیلی عادی میشه خیلی عادی میشه براتون
پس گام اول پذیرفتن حق انتخابه
اینکه شما بپذیرید من میتونم حق انتخاب داشته باشم ممکنه این ذهن منفی باف بیاد بگه که نه به خاطر کشور پدر مادر همسر بچهها کار نمیذارن نمیشه مگه میذارن چطور ممکنه با این اوضاع و هزاران بهونه بیاره و راستم میگه چون بر اساس محتویات ذهنی خودتون باهاتون بحث میکنه این منفی باف این شیطان درون که من بهش میگم از خودمون میگیره به خودمون میده
آن چیزی که در مغز ما ذخیره شده رو میاد تحلیل میکنه بهت تحویل میده از خودش که چیزی نداره محتویات ذهنی خودت رو میاد سریع مرور میکنه هی سند رو میکنه به این دلیل به این دلیل تو نمیتونی لاغر بشی تو نمیتونی کسب و کار خودت رو داشته باشی تو نمیتونی ماشین مورد علاقت رو داشته باشی و هزاران چیز دیگه
پس بپذیرید که حق انتخاب با شماست دلیل هم اگر براش نمیتونید بیارید اشکال نداره گام اول پذیرفتنه
بپذیرید من میتونم حق انتخاب داشته باشم و برای اینکه بیشتر باور کنید که میتونید حق انتخاب داشته باشید در زندگیتون
جستجو کنید مواردی رو مثال بزنید دربارهاش بنویسید که دوست داشتید فلان چیز رو داشته باشید و دارید اصلاً فکر نکنید بزرگ و کوچیک داره اگر حتی شما یک عروسک رو دوست داشتید داشته باشید یک ماشین اسباب بازی را دوست داشتید داشته باشید و الان داری به هر طریقی بهت داده شده اینو بنویس
مثلاً من دوست داشتم فلان ماشین اسباب بازی رو داشته باشم اتفاقاً فلانی برای تولدم بهم هدیه دادیا من دوست داشتم فلان غذا رو بخورم اتفاقاً وقتی رفتم خونه فلانی دیدم همون غذا درست شده
اینا چیه اینا چه کار میکنه این تمرین این فکر کردن به اون چیزی که من میگم وقتی میگم انجامش بدید چیکار میکنه تحلیل کردن مغزتونه اون اتفاقاتی رو که انتخاب خودتون هست شما پیدا میکنید این اتفاقات در زندگی همه وجود داره اما چون لابلای کلی اتفاقات ناخواسته است که مجبوریم به چشم نمیاد و فکر میکنی چیزی نیست
در صورتی که اینجوری نیست کوچیک و بزرگ نداره وقتی ذهن شما بپذیره که حق انتخاب داری وقتی شما باور کنی که در زندگی حق انتخاب داری یواش یواش انتخابهای تو بزرگتر میشه نه اینکه برای جهان تفاوتی داره که مثلاً انتخاب تو یک عروسک باشه بهت داده بشه یا یک ماشین باشه بهت داده بشه برای جهان هستی تفاوتی نمیکنه برای خداوند هیچ چیزی بزرگ و کوچیک نداره همه چیز به یک اندازه است همه چیز بینهایته برای ما قابل باور نیست
به خاطر همین از چیزهای کوچک شروع میکنیم بعد که چیزهای کوچیک رو پیدا کردیم روشون کار کردی یواش یواش میگی یه چیز بزرگتر میخوام اصلاً جرات پیدا میکنی به خودت میای جرات پیدا میکنی حالا که اینا شد بزار اینم بخوام بعد اون که شد میگی اینم بخوام
میبینی یواش یواش قدرت خالق بودنتون کشف میکنی تجربهاش میکنی پس برای این تمرین این قسمت بنویسید که چه چیزهایی رو در زندگیتون خواستید که دارید در هر جنبه از زندگی از کوچک تا بزرگش رو بنویسید از یه سر سوزن من دوست داشتم این سر سوزن رو داشته باشم الان دارم و حسون رو نسبت به اون چیزی که خودتون خلق کردید و دارید بنویسید.
امتیاز 4.51 از 63 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام به همگی خیلی این فاییل را دوست دارم چندین بار گوش دادم و بالاخره متوجه نکاتی که باید میشدم شدم . افکار من و فرکانسی که به جهان هستی می فرستم و ایمان من به قدرت لایتنهی خداوند همه غیزثر ممکنه را به آسانی ممکن می کند حتی خیلی بهتر و بیشتر از خواستهایم را در واقعیت می بینم . در زندگی حقیقی یعنی آنچه که در ذهن ناخودآگاه عزیزم میگذرد و من به آن فکر و توجه می کنم و فرکانسی که به جهتی هستی صادر می کنم از جنس همان افکار در زندگی من در واقعیت می بینم . مثل به امریکا آمدن و پرستار شدن که ۲ تا از غیر ممکنهای زندگی من بودند و من واقعا نمی دانم چه جوری شد که هر دو اینها به واقعیت پیوستند ولی خیلی خوب آگاهی دارم که همیشه توی ذهنم خودم را پرستار در امریکا می دیدم و الان سالهای زیادی هست که من در امریکا پرستار هستم . الهی شکرت به خاطر این همه آگاهی ناب استاد که من با افکارم و تصویرات ذهنی و ایمانم به قادر مطلق بودن خدای یکتا و مهربان خالق زندگی خودم هستم . الهی شکرت