0

زندگی با اراده خداوند (قسمت چهارم)

زندگی با اراده خداوند
اندازه متن

در نوشته های قبلی درباره اراده انسان برای رسیدن به هرآنچه می خواهد در زندگی خود تجربه کند توضیح داده شد. همچنین درباره اراده خداوند که همه جهان هستی را تحت پوشش قرار داده است توضیحات کامل داده شد.

آزادی و اختیار انسان

زمانی که به موضوع اراده خداوند در شکل گیری هر موضوعی در جهان هستی پی بردم این سوال در ذهن من ایجاد شد:

چگونه انسان می تواند اراده و اختیار آزاد داشته باشد در حالی که اراده خداوند جسم، استعدادها، افکار، توانایی ها و هرآنچه مربوط به من است را مدیریت می کند؟!

از آنجا که تا سن 37 ساگی تمام تاش های من برای تغییر زندگی نتیجه نداده بود بیشتر از قبل یقین پیدا کرده بودم که حتما خداوند برای من نمی خواهد یا سرنوشت من از قبل اینگونه نوشته شده است که در این شرایط باشم.

زمانی که پس از سال ها چاق بودن و تلاش کردن برای لاغر شدن هیچ نتیجه ای نگرفته بودم و یقین داشتم که چاقی من ارثی است و خداوند خواسته است که من چاق باشم با عمل کردن به ایده الهی که مرا ترغیب می کرد با استفاده از قدرت ذهن و توانایی درونی خود برای لاغری اقدام کنم و به لطف خداوند توانستم از طریق قدرت ذهن و تغییر فرمول های ذهنی به تناسب اندامی که حتی در رویا هم نمی دیدم، دست پیدا کردم دیدگاهم درباره سرنوشت تغییر پیدا کرد.

آن زمان بود که جرات پیدا کردم به این موضوع فکر کنم که همانطور که توانستم با تغییر فرمول های ذهنی جسم خود را تغییر بدهم می توانم زندگی خود را نیز دگرگون کنم.

من بعد از لاغر شدنم به تمام باورها و عقایدی که از گذشته درباره سرنوشت به من منتقل شده بود شک کردم و با خودم گفتم نکنه مثل چاقی که سال ها به من گفتند ارثیه و به همین دلیل لاغر نمیشی و الان اطمینان دارم که اینطور نیست درباره ثروت، سلامتی، کسب و کار و … هرچه به من گفتند اشتباه باشند؟

از اینجا بود که علاقه من به درک قدرت ذهن و نیروی اراده انسان شروع شد و سعی کردم به قدرتی که خداوند در وجود من قرار داده پی ببرم.

اما از آنجا که افکار و دیدگاه های قبلی در ذهن ما ریشه دار هستند همیشه این سوال در ذهنم وجود داشت که رابطه بین اراده من و اراده خداوند چیست؟

  • آیا اراده خداوند بر اراده من برتری دارد؟
  • آیا من می توانم اراده خداوند را تغییر دهم؟
  • آیا اراده من و اراده خداوند با هم برابر هستند؟

سوالات مختلقی در این باره در ذهنم شکل می گرفت که تا حدودی هم فکر کردن به آن ترسناک بود.

چون احساس می کردم به تنهایی قدم در مسیر کشف اراده خودم گذاشتم و هیچ اطاعاتی از گذشتگان دراین باره به من داده نشده بود.

اگر سوااتی مانند این در ذهن شما هم ایجاد شده است پیشنهاد می کنم ادامه متن را با دقت و تمرکز بیشتری مطالعه کنید.

البته ممکن است در شما ایجاد ترس و نگرانی کند، چون آنچه می خوانید را شاید تا بحال نخوانده یا نشنیده باشید.

اما اگر می خواهید اراده خداوند را تجربه کنید باید شجاعت روبرو شدن با آنچه نمی دانید را داشته باشید.

اصولا زمانی می توانید زندگی خود را بر مبنای توانایی هایی درونی تان تغییر دهید که شجاعت روبرو شدن با حقیقت را داشته باشد.

مبنای درک حقیقت احساس تان می باشد. چنانچه از دریافت این آگاهی احساس خوب و آرامش درونی دارید یقین داشته باشید آنچه می خوانید حقیقت جهان هستی و مایه خوشبختی در دنیا و آخرت خواهد بود.

رابطه اراده انسان با اراده خداوند

اراده انسان و اراده خداوند در ظاهر با هم متناقض و در تضاد هستند. شاید هم در ذهن ما به این شکل باشد که این دو با هم در تضاد هستند.

چون آنچه از گذشته شنیده ایم حکایت از این دارد که اراده خداوند سرنوشت ما را رقم زده است و ما چاره ای جز اطاعت، صبر و بردباری نداریم و بندگانی که به سرنوشتی که خداوند برای آنان درنظر گرفته است صبور باشند در آخرت به بهشت وارد می شوند.

برای اینکه بتوانیم این تناقض یا تضاد را برطرف کنیم باید بین اراده خود و خداوند رابطه و پیوند ایجاد کنیم.

کاملا واضح است که دو عامل لایتناهی نمی توانند در کنار هم وجود داشته باشند چون لایتناهی در صورتی لایتناهی (بی نهایت) است که یکی باشد اگر دو عامل باشند هر یک از لایتناهی ها با دیگری محدود می شود.

بنابراین از آنجا که همه ما اعتقاد داریم خداوند لایتنهای است پس عامل دیگری در کنار یا هم رده او نمی تواند وجود داشته باشد.

خداوند لایتناهی است و آغاز و پایان ندارد و نمی توان برای او حد و مرز تعیین کرد.

مثال فیزیکی و قابل لمس برای ما هوا است.

ما نمی توانیم هوای خانه را به چند بخش هوای اتاق، هوای آشپزخانه و … تقسیم بندی کنیم.

برای هوا نمی توان مرز و محدوده ایجاد کرد.

حتی نمی توانید بین هوای داخل و بیرون خانه حد و مرز تعیین کنید و آنها را از هم تشخیص و متمایز کنید.

به نظر من هوا، دقیق ترین مثالی است که می توان برای درک اراده خداوند که در همه جا حاظر است به کار برد.

اگر اراده خداوند در همه جا وجود دارد پس در ذهن و افکار ما نیز حضور دارد.

اراده خداوند در افکار و اراده شخصی ما جریان دارد. وقتی افکار خود را تغییر می دهیم و به جای توجه به اراده خداوند (معنویت) به معیارهای سنجش ارزشمندی خود (منیّت) توجه می کنیم ارتباط خود با اراده خداوند از دست می دهیم.

رابطه اراده شخصی با اراده خداوند

اراده شخصی ما می تواند در راستای اراده خداوند و رشد و گسترش آن حرکت کند و یا می تواند از آن فاصله گرفته و مشغول تفکر و تامل درباره مسائل دنیای مادی شود.

زمانی که اراده شخصی ما از اراده خداوند فاصله می گیرد، زندگی به کشمکش و ستیز تبدیل می شود.

افکار منفی در ذهن ما گسترده می شوند و انرژی های منفی از طریق ما در جهان پیرامون جاری می شوند.

در این شرایط ما احساس ناامیدی، درماندگی، شکست  و افسردگی می کنیم و تصور می کنیم هیچ راهی برای گریز از شرایط موجود نداریم و در نهایت به این نتیجه می رسیم که خداوند زندگی را برای ما اینگونه رقم زده است و سرنوشت ما این است.

حقیقت دنیای مادی این است که ما به تنهایی نمی توانیم چیزی را خلق کنیم یا بیافرینیم.

همه ما آفریده خداوند هستیم و بدون اراده خداوند قادر به خلق خواسته ها و آرزوهای خود نیستیم.

اگر به واسطه شنیده ها و دیده های خود از کودکی تا به امروز این عقیده در ما شکل گرفته است که برای ساختن زندگی باید سختکوش باشیم و با تقلا کردن زنده بمانیم و زندگی کنیم به این معنی است که اراده شخصی ما از مسیر اراده خداوند خارج شده است و به جای مشارکت در گسترش و رشد اراده خداوند در حال تلاش و کوشش برای به ثمر رساندن اراده شخصی خود هستیم.

خلق کردن (آرزوها، خواسته ها و …) نیاز به نیروی لایتنهای دارد و از آنجا که فقط یک نیروی لایتناهی در جهان وجود دارد و آن خداوند است (اراده خداوند) بنابراین ما مجهز به نیروی لایتنهای نیستیم و بدون کمک گرفتن از نیروی اراده خداوند قادر به خلق کردن و آفریدن آرزوها و رویاهای خود در زندگی نخواهیم بود.

اراده شخصی ما آنچه را که توسط اراده خداوند آفریده شده است را در هم می آمیزد و به شکل خواسته که شامل آرزوهای مادی (ماشین، خانه، موبایل و …) و آرزوهای غیر مادی (اشعار، داستان ها، فرمول های علمی و …) دوباره در جهان مادی پراکنده می کند.

در این صورت اراده ما در جهت و همسو با اراده خداوند می باشد و در گسترش و رشد جهان مادی مشارکت می کند.

انتخاب با ماست که تصمیم بگیریم همسو و همجهت با اراده خداوند یا بر مبنای اراده شخصی زندگی کنیم.

اراده شخصی چیست؟

به بیان خیلی ساده اراده شخصی یعنی ما می توانیم انتخاب کنیم با معنویت ارتباط داشته باشیم یا خیر.

در تمام سال هایی که برای تغییر زندگی تلاش می کردم و نتیجه خاصی کسب نمی کردم بر مبنای اراده شخصی خود عمل می کردم.

اراده شخصی من از زمان کودکی در حال شکل گیری بوده است.

آن زمان که از پدرم می شنیدم:

  • زندگی کردن سخت است و باید تلاش کنی تا یک لقمه نان حلال داشته باشی.
  • پول مثل چرک دست می مونه، اگه جمع بشه باعث دردسرت می شه.
  • اگه می خوای تا آخر عمر خیالت راحت باشه باید در کار دولتی استخدام بشی.
  • دنیا پر از آدم هایی که می خوان سرت کلاه بذارن، باید خیلی مراقب باشی.
  • خدا برای هر کس به اندازه خودش رزق و روزی در نظر گرفته و باید با تلاش کردن اونو به دست بیاری.

صدها جمله در قالب نصیحت و اندرز از کودکی در ذهن من ثبت شده که اراده شخصی من را تشکیل می دهند.

در تمام سال های پس از ازدواجم بر مبنای همین افکار و فرمول های زندگی تلاش می کردم تا لقمه نان حلالی برای خانواده ام مهیا کنم.

آنچه درباره فرمول های تشکیل دهنده اراده شخصی گفتم را همه انسانها به شکل های مختلفی در ذهن خود دارند و به همین دلیل است که تلاش ما برای موفق شدن و خلق آرزوهایمان نتیجه نمی دهد چون همگی بر مبنای اراده شخصی خود تلاش می کنم و از آنجایی که اراده شخصی همسو با اراده خداوند نیست، تلاش ما نتیجه مطلوب به همراه ندارد.

نکته جالب توجه این است که در تمام لحظاتی که مشغول تلاش بر مبنای اراده شخصی برای زندگی کردن هستیم اراده خداوند به شکل روح لایتناهی در وجود ما حاضر است و آماده است تا به درخواست ما برای ملحق شدن به خود جواب مثبت بدهد.

اراده شخصی یا اراده خداوند

ما باید تصمیم بگیریم که می خواهیم بر مبنای اراده شخصی خود زندگی کنیم یا بخشی از اراده خداوند باشیم؟

باید تصمیم بگیریم که می خواهیم بر مبنای آنچه به ما گفته شده است و می دانیم زندگی کنیم یا می خواهیم بعنوان ابزاری در دستان خداوند برای تحقق سرنوشتی که توسط اراده او برای ما رقم می خورد زندگی کنیم؟

من از روزی که تصمیم گرفتم زندگی بر مبنای اراده شخصی را رها کرده و همسو با اراده خداوند زندگی کنم، به مرور تغییرات و تحولات عظیمی در تمام جنبه های زندگی من ایجاد شد.

گویی خداوند مسئول تعمییر و مرمت خرابی های وجودم در جهان مادی شده است.

از آن زمان هدایت آغاز شد و گام به گام مسیر حرکت برای من واضح می شد.

بدون اینکه بدانم به کجا می روم فقط حرکت کردم و به هرآنچه به من گفته میشد عمل می کردم و نتایج یکی پس از دیگری رقم می خورد و من همچنان ادامه می دهم.

تصور کنید چه می شود که من پس از 35 سال چاقی و تلاش برای لاغر شدن بر مبنای اراده شخصی، در طی دو سال به تناسب اندامی رسیدم که هرگز در رویای خودم نمی دیدم به این شکل می توانم لاغر شوم.

غیر از این است که همسو با اراده خداوند برای لاغر شدن حرکت کرده ام.

تصور کنید چه می شود که من پس از 15 سال تلاش و کوشش طاقت فرسا در شغل های مختلف هیچ موفقیتی کسب نکرده و سرشار از بدهی و مشکلات مالی بودم اما از روزی که تصمیم گرفتم تلاش برای کسب روزی بر مبنای اراده شخصی را رها کرده و با اراده خداوند همسو شوم در همان سال اول همه بدهی های 15 ساله را پرداخت کردم و به لطف خداوند 5 سال است که هیچگونه بدهی، وام بانکی، قرض یا دسته چکی ندارم.

غیر از این است که همسو با اراده خداوند برای کسب رزق و روزی حرکت کرده ام.

تصور کنید چه می شود که من پس از 15 سال که ازدواج کرده بودم و رابطه مناسبی با همسرم و اطرافیانم نداشتم و بارها برای بهبود روابط با همسرم اقدام کرده بودم، با هم قول و قرار گذاشته بودیم، به چندین روانشناس و مشاور خانواده مراجعه کرده بودیم و … اما نتیجه ای حاصل نمی شد و هر روز دعواها و مشاجره های ما بیشتر می شد از سال 93 که تصمیم گرفتم همسو با اراده خداوند زندگی کنم، روابط من با همسر و اطرافیانم به شکل شگفت انگیزی تغییر پیدا کرد.

غیر از این است که همسو با اراده خداوند برای تجربه عشق و مودت با همسرم حرکت کرده ام.

اینها تنها بخشی از تغییرات زندگی من در این چند سال است که تصمیم گرفتم بر مبنای اراده شخصی برای زندگی کردن عمل نکنم و همسو با اراده خداوند در مسیر گسترش و رشد زندگی حرکت کنم.

ناگفته نماند که قطعا در این کار اشتباهات زیادی داشته ام و هرگز نتوانسته ام به شکل عالی اراده شخصی خود را نادیده گرفته و در تمامی امور بر مبنای اراده خداوند عمل کنم اما سعی من این بوده و نتیجه ای که حاصل شده نشان می دهد تا حدودی در انجام این کار موفق بوده ام.

نتیجه گیری

از آنجا که روح الهی نامتناهی است و اراده خداوند بر مبنای بی نهایت عمل می کند رشد و پیشرفت در تمام جنبه های زندگی حد و مرزی ندارد و تا بی نهایت می تواند رشد و گسترش داشته باشد.

برای درک بهتر اراده شخصی و اراده خداوند با خود فکر کنید و مواردی را در زندگی خود به یاد بیاورید که بر اساس اراده شخصی عمل کرده اید و درباره نتیجه آن بنویسید. همچین درباره نتیجه مواردی در زندگی خود که همسو با اراده خداوند حرکت کرده اید شرح دهید.

توجه داشته باشد همسو با اراده خداوند به مواردی گفته می شد که شما تلاش و تقلا برای رخ دادن آن موضوع نکرده اید و به شکل خودبخودی در زندگی شما ایجاد شده است.

در ادامه نوشته “زندگی با اراده خداوند” به سپردن اراده امور به خداوند و ترکیب اراده شخصی با اراده خداوند توضیح داده می شود.

منتظر خواندن نوشته ها و تجربه های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن 

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.19 از 83 رای

https://tanasobefekri.net/?p=29614
46 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار صبا
      1400/11/06 21:46
      مدت عضویت: 1526 روز
      امتیاز کاربر: 13136 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 748 کلمه

      سلاااام

      من به راحتی و با لذت این متن رو خوندم.

      این چند وقته که دارم زندگی با اراده خدا رو میخونم حالم خیلی بهتره و آرامش عجیبی پیدا کردم ، یه داستان های عجیبی برام پیش اومد از زمانی که با استاد صحبت کردم و جواب تمام سوالامو از توی چند تا جمله ی ایشون گرفتم اما بعدا به وقتش اینا رو تعریف میکنم . 

      قرار نبود چیزی بنویسم توی دیدگاها ،چون چند وقت بود که دیدگاه نوشتن توی من استرس ایجاد کرده بود و این تعهدی که داشتم برام کابوس شده بود چون فکر میکردم نمیتونم از پسش بر بیام و تصمیم گرفتم به گفته ی استاد فقط بخونم این نوشته ها رو و چیزی ننویسم و با خودم گفتم میخونم و لذت میبرم و آرامش پیدا میکنم و دیدگاه بقیه رو میخونم ، و واقعا هم عالی عمل کردم و این ۴،۵ جلسه رو خیلی خوب و چندین بار خوندم و کلی دیدگاه از دیدگاه های دوستامو خوندم ولی وقتی این نوشته تموم شد با خودم گفتم چقدر حس اینکه بنویسم الان توم وجود داره و بزار به این خواسته ی درونیم عمل کنم مطمعنا خداست که داره باهام حرف میزنه .

      وقتی این نوشته رو خوندم یاد ماجرای یکماه اخیرم افتادم ؛ حدود یکماه پیش من موقع برگشت به خونه با اتوبوس اومدم وساعت ۸ شب بود و باید زود میرفتم خونه چون داداشم ساعت ۸ کلاس داشت و میخواستم پیشش باشم ، از اتوبوس پیاده شدم و تا خونه که ۵ دقیقه راهه ، دویدم که به کلاسش برسم و وقتی رسیدم خونه دیدن در کیفم باز شده ولی با خودم گفتم اوکی حتما همینجا زیپش باز شده چون خیلی کیفم سنگین بود و همیشه وقتی کیفم سنگینه به زیپش فشار میاد و باز میشه ، من بدون هیچ فکری رفتم خونه و فردا برای رفتن به کتابخونه دنبال کیف پولم گشتم ولی پیداش نکردم،  ازونجایی که داریم تو خونم تعمیرات انجام میدیم و شلوغ بود گفتم حتما کیف پولم توی این شلوغی هاست،  خلاصه بعد از اومدن از کتابخونه دنبالش گشتم ولی بازم پیداش نکردم ، نگران شدم با بابام رفتیم توی اون خیابونی که ازش دویده بودم و از مغازه دار ها پرسیدیم که کیف پولی ندیدن و هیچ کس ندیده بود من خیلی نگران شده بودم چون کارت ملیم توش بود و کارت ملی هم همینطوری با کلی دردسر فرستاده میشه و من جز اولین کسایی بودم که زود کارت ملیم اومده بود و خلاصه دردسر گم شدن کارت ملی خیلی خیلی زیاده همه بهم میگفتن واااای حالا چیکار میکنی کارت ملیت گم شده ، حواستو بیشتر جمع میکردی ، البته من به کسای زیادی نگفتم کیف پولیم گم شده  و بعد از اینکه این حرفا رو بهم زدن من فقط به خدا توکل کردم و گفتم خدا میسپرم به تو کیف پولیمو و تکنیک های پاکسازی رو روش انجام دادم و سپردمش به خدا… دیگه نگرانش نبودم .

      بعضی وقتا یهو ذهنم شروع می‌کرد به چرت و پرت گفتن و من بهش اهمیت نمیدادم حدود دو هفته همینطوری گذشت ، و توی این دو هفته سرزنش های دیگران همینطوری ادامه داشت و بهم میگفتن حواست کجا بوده ؟ و میگفتن حداقل اگه کارت ملیت نبود میشد یه کاریش کرد اما من یادم نمیاد چه فکری میکردم ولی خیلی اهمیت نمیدادم، تا اینکه خیلی عجیب یه روز صبح که از خواب بیدار شدم اولین کاری که کردم این بود که رفتم یه قسمت نوشته زندگی با اراده خدا بخونم همین طور که داشتم میخوندم تقریبا وسطای متن بودم ، دیدم یه شماره ی ناشناس بهم زنگ زد منم با صدای خواب آلود جواب دادم و یه خانومی بود از بانک و من فهمیدم یه خانومی کیف پولمو همون شب پیدا کرده بوده و دیده بوده کارت ملی و کار بانکی توش دارم ، اون روز بعد از دو هفته رفته توی بانک و از روی شماره حسابم پیگیری کرده بود و شمارمو پیدا کرده بودن از بانک و باهام تماس گرفتن ، خانمه که کارمند بانک بود بهم گفت یه کیف گم کردین ؟ منم با تعجب گفتم آره بعد شماره اون خانومه رو گرفتم و با یه دسته گل نرگس خوشبو رفتم دم خونشون و کیفمو ازش گرفتم ، انقدر این خانم خوش اخلاق و مهربون بود که حد نداشت . بهم گفت بچه هام مریض بودن وگرنه زودتر میرفتم بانک.

      من واقعا خوشحال شدم

      خدا واقعا همینه ، این خدای من بود . 

      من توی این مورد اجازه دادم خدا با اراده ی خودش زندگیمو بسازه . 

      وقتی این نوشته رو خوندم فقط همین داستان اومد توی ذهنم و خدارو برای بار هزارم شکر کردم.

      خدایا دوست دارم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم