رشته افکاری که در ذهن ما از کودکی ایجاد می شوند باعث شکل گیری تصویری از واقعیت وجودمان در ذهن می شود که واقعی نیست.
تصویر واقعی همان تصویری است که در کودکی درباره واقعیت وجودمان در ذهن داشتیم. تصویری که باعث آرامش، شادی و لذت بردن ما از لحظه به لحظه زندگی می شد.
تصویر فعلی که توسط بزرگترها، معلمین، رسانه ها و جامعه در ذهن ما شکل گرفته است مانند پرده ای که جلوی داخل شدن نور خورشید از پنجره را می گیرد مانع رسیدن نور حقیقت وجود واقعی ما که توسط خداوند برای ما درنظر گرفته شده است می شود.
تصویر ساختگی ما آنچنان پررنگ و واضح است که تمام توجه ما را به خود جلب کرده است و فرصتی برای توجه کردن به حقیقتی که در درون ما از بدو تولد قرار داده شده است باقی نمی گذارد.
تصویر جدید که همان منطق یا منیّت ما را شکل می دهد باعث می شود لحظات ما در زندگی روزمره سرشار از اضطراب، نگرانی، خشم یا حتی ناراحتی جسمانی باشد.
همانطور که در قسمت قبل گفته شد اراده خداوند در همه جا و همه چیز وجود دارد و جایی را نمی توان یافت که اراده خداوند در آن جا نباشد.
به طریق زندگی سایر موجودات اشاره شد که در مدت حیات خود به آفرینش خود شک نمی کنند، هرگز ارتباطشان با منبع آفرینش قطع نمی شد و در زندگی سردرگم نیستند، هرگز افسرده نمی شوند، حسرت گذشته را نمی خورند و نگران آینده نیستند.
آنها در لحظه حال زندگی می کنند.
از زمان کودکی علاقه زیادی به تماشای مستندهای حیات وحش داشتم.
بارها می دیدم حیوان درنده ای برای شکار کردن به گله حیوانات حمله می کند. آنها پراکنده می شوند اما بعد از چند دقیقه دوباره به همان محل بر می گردند و مشغول کار خود می شوند.
همیشه در ذهنم این سوال بود که چرا این حیوانات با اینکه دیدند حیوان درنده ای به آنها حمله ور شده است دوباره بدون ترس و نگرانی به محل خطر بر می گردند؟!
مدتی قبل مطلبی خواندن درباره تحقیقی که درباره رفتار گوزن هایی که مورد حمله شکارچیان قرار گرفته بودند صورت گرفته بود.
محققان به این نتیجه رسیده بودند که پس از حمله شکارچی، میزان ترس در گوزن ها به اوج خود می رسد و باعث واکنش آنها می شود که فرار کردن و پراکنده شدن است. اما تنها 7 دقیقه بعد استرس گوزن ها فروکش کرده و آن صحنه را فراموش می کنند و به همین دلیل دوباره به روال عادی زندگی خود بی می گردند.
با مقایسه رفتار گوزن ها با انسانها به وضوح می توان به تفاوتی که در اتصال و ارتباط با منبع آفرینش وجود دارد پی برد.
تصور کنید یک گوزن مورد حمله قرار می گیرد و بالاترین میزان ترس و استرس را تجربه می کند اما فقط 7 دقیقه بعد همه چیز را فراموش می کند و به شکل عادی زندگی می کند.
اما انسانها اگر یک صحنه را ببینند یا درباره آن بشنوند، بدون اینکه خودشان آن را تجربه کرده باشند تا روزی که زنده هستند آن اتفاق را در ذهن خود نگه می دارند و بارها نگران وقوع آن برای خود می شوند و حتی بارها به دیگران تذکر می دهند که مراقب فلان موضوع باشند.
این رفتار برای همه ما آشناست.
با اندکی دقت کردن در افکار خود متوجه انواع ترس هایی می شوید که خودتان اصلا تجربه نکرده اید بلکه درباره آن شنیده اید یا فیلم کوتاهی درباره آن دیده اید و آن اتفاق همیشه باعث ترس و نگرانی شما می شود که مبادا برای شما یا نزدیکانتان رخ دهد.
این میزان از ترس و نگرانی در طی زندگی روزمره و از طریق شنیده ها و دیده های ما در ذهن ما ایجاد می شوند و به مرور منطق قوی در ما ایجاد می کند که دنیا ناامن و بی سروسامان است.
به سادگی فراموش می کنیم که در عین حالی که در ظاهر و کلام اعتقاد داریم خداوند جهان هستی را خلق کرده است و هیچ برگی بدون ازن خداوند بر زمین نمی افتد اما در واقعیت و منطق باور داریم که خداوند تسلطی بر امور ندارد و این خودمان هستیم که باید اتفاقات دنیای پیرامون خود را تحت نظر بگیریم تا بتوانیم خود را از گزند بلاها و اتفاقات بد دور نگه داریم.
این درحالی است که اتفاقاتی برای انسانها رخ می دهد که خیلی از وقوع آن ترس داشته اند یا خیلی تلاش می کردند خود را از تجربه آن اتفاق دور نگه دارند.
بنابراین شکل گیری منطق یا منیّت در ما سبب بر هم خوردن آرامش، شادی و احساس خوب در زندگی روزمره می شود و اگر قصد داریم زندگی خود را تغییر داده و شرایط جدیدی را تجربه کنیم مهمترین کار ابتدا جلوگیری از تقویت افکاری است که باعث تقویت منیّت می شوند و سپس ایجاد افکاری است که به مرور تصویر واضح منیّت را کم رنگ کرده و باعث نمایان شدن تصویر خود واقعی ما می شود.
رسیدن به احساس آرامش و آسایش اولین و مهمترین دستاورد عمل کردن به این فرایند است.
از این طریق ما افکار مربوط به منیّت را رها می کنیم و به خودمان اجازه می دهیم تا به قدرت اراده خداوند دست پیدا کنیم.
سپس به این نیروی بی انتها توکل می کنیم تا ما را به سمت سرنوشتی که برای ما مقدر شده است هدایت کند.
دسترسی به اراده خداوند
برای اتصال به قدرت اراده الهی باید با ماهیت واقعی خود ارتباط برقرار کنیم و این کار از طریق رها کردن معیارهایی است که منطق ما با آنها هویت انسانی ما را تعیین می کند.
از طریق انجام مراحل زیر می توانید به شکل عالی این کار را انجام دهید:
۱- داشتن نظم شخصی
ایجاد نظم شخصی در تمام ابعاد وجود، اولین قدم برای دستیابی به قدرت اراده الهی است.
همانطور که می دانید یادگیری یک هنر یا مهارت جدید مستلزم این است که جسم خود را برای اجرای کارهایی که به آن علاقه و عشق دارید پرورش (آموزش) دهید.
برای از بین بردن معیارهای تعیین کننده هویت انسانی باید نظم شخصی در زندگی خود ایجاد کنید.
نظم شخصی داشتن شامل نظم در فکر کردن، حرف زدن و عمل کردن است.
همانطور که برای برقراری نظم در محیط خارج از خود مانند خانه یا محل کار سعی می کنیم وسایل را سر جای خودش قرار دهیم تا در موقع نیاز به راحتی در دسترس ما باشند و از آنها استفاده کنیم در مورد محیط درون خود نیز باید نظم را رعایت کنیم.
نظم درونی شامل سروسامان دادن به افکار، گفتار و رفتارهایمان است.
- افکــار
باید افکار را به دو گروه افکار سبز و افکار قرمز دسته بندی کنیم.
افکار سبز: افکاری هستند که در من احساس خوب ایجاد می کنند.
افکار قرمز: افکاری هستند که در من احساس بد ایجاد میکند.
به راحتی می توانید این دسته بندی را درباره افکاری که در ذهن تان مرور می شود اعمال کنید.
به سادگی قابل تشخیص است که چه فکری چه احساسی در شما ایجاد میکند.
افکاری که احساس ترس، نگرانی، خشم، حسرت، اندوه، عصبانیت و … ایجاد می کند را در دسته افکار قرمز قرار دهید.
افکاری که احساس مهربانی، لذت، آرامش، امنیت، شادی و … ایجاد می کند را در دسته افکار سبز قرار دهید.
از این به بعد دیگر تصمیم گیری به عهده شماست که در زندگی روزمره چه مقدار از ذهن خود را افکار قرمز و چه مقداری را با افکار سبز رنگ آمیری می کنید.
میزان رنگ قرمز تضمین کننده ادامه شرایط زندگی شما در وضعیتی است که مورد رضایت و لذت شما نخواهد شد و میزان رنگ سبز تضمین کننده ادامه شرایط زندگی شما در وضعیتی است که مورد رضایت و لذت شما خواد بود.
- گفتــار
در مورد گفتار هم باید مانند افکار عمل کنیم. گفتار خود را به دو گروه گفتار قرمز و گفتار سبز تقسیم بندی می کنیم.
گفتاری که در ما و شنونده احساس خوب ایجاد می کند را در گروه گفتار سبز و گفتاری که در ما و شنونده احساس بد ایجاد می کند را در گروه گفتار قرمز قرار می دهیم.
از این پس باید مراقب گفتار خود باشیم که با کلام خود چه نوع رنگی را در دنیای پیرامون خود پراکنده می کنیم.
رنگی که در پیرامون خود گسترده می کنید نمایانگر تجربیاتی است که در دنیای مادی خواهید داشت.
اگر رنگ پیرامون ما متمایل به سبز باشد مطمئن باشید اتفاقات و شرایطی را در زندگی تجربه خواهید کرد که در شما احساس خوب ایجاد می کند.
اما اگر رنگ پیرامون ما متمایل به قرمز باشد بیانگر این واقعیت است که اتفاقاتی را در زندگی روزمره تجربه خواهیم کرد که شرایط احساسی نامناسبی برای ما به همراه خواهد داشت.
نکته قابل توجه اینکه در تقسیم بندی گفتار خود دقت داشته باشید. ممکن است گفتاری را بیان کنید که تصور کنید در شما احساس خوب ایجاد میکند اما مطمئن هستید در شنونده احساس بد ایجاد خواهد کرد.
مانند زمانی که من از نسبت به فردی احساس ناراحتی و خشم دارم و به دنبال فرصتی هستم تا حرفهایی که بعنوان جواب رفتار و گفتار قبلا او آماده کرده ام را به او بزنم.
در این شرایط شاید تصور کنید که من با تلافی کردن احساس راحتی می کنم و این گفتار را در دسته گفتار سبز قرار دهید.
گفتار سبز، هم در گوینده و هم در شنونده احساس خوب ایجاد می کند.
- اعمــال
در مورد اعمال نیز باید مانند دو موضوع قبل عمل کنید و اعمال خود را به دو دسته اعمال سبز و قرمز دسته بندی کنید.
اعمال سبز رفتارهایی هستند که در شما احساس خوب ایجاد می کند.
اعمال قرمز رفتارهایی هستند که در شما احساس بد ایجاد می کند.
در مورد اعمال به این نکته توجه داشته باشید که فقط ملاک عمل کردن خودتان هستید.
به عنوان مثال شاید شما یه یک گلدان آب می دهید.
این رفتار شما از طرف گلدان واکنشی به همراه ندارد بنابراین احساس شماست که تعیین کننده سبز بودن رفتارتان است.
همچنین ممکن است شما در پاسخ به درخواست کمک فردی پاسخ منفی بدهید و پاسخ شما در فرد مقابل احساس بد ایجاد کند اما شما از اینکه توانسته اید پاسخ منفی بدهید احساس خوبی داشته باشد چرا که اگر می خواستید درخواست فرد را قبول کنید درست است که فرد مقابل به احساس خوب می رسید اما شما قطعا دچار مشکل می شدید و احساس بد در شما ایجاد می شد.
بنابراین در این مورد پاسخ منفی دادن به درخواست دیگران در عین حالی که در فرد درخواست کننده احساس بد ایجاد می کند اما در دسته اعمال سیز قرار می گیرد چون با پاسخ منفی دادن خودتان را در مشکلی که باعث استرس و نگرانی و ناراحتی خودتان می شود قرار نداده اید.
رفتارهایی که با خودتان دارید را هم باید به دو گروه رفتار سبز و قرمز تقسیم بندی کنید.
رفتاری که باعث آسیب به جسم شما می شود را باید متوقف کنید.
پرخوری کردن، عصبانی شدن، خود را سرزنش کردن و هر عملی که باعث آسیب جسمی و روحی به خودتان می شود را باید متوقف کنید و در گروه اعمال قرمز قرار دهید.
در مقابل اعمالی را درباره خود تکرار کنید که در شما احساس خوبی ایجاد می کند.
دوش گرفتن، موسیقی گوش دادن، رقصیدن، تفریح کردن، به پارک رفتن و … شامل رفتارهای سبزی هستند که در شما احساس خوب ایجاد می کند.
مطمئن هستم به خوبی منظور من را درک کرده اید و امیدوارم به همین خوبی این نگرش جدید را درباره خود اعمال کنید.
۲- تهیه غذای مناسب برای روح
باید با انتخاب آگاهی مناسب و توجه کردن به آن از طریق خواندن، شنیدن، صحبت کردن و تماشا کردن غذای مناسب در اختیار روح خود قرار دهیم.
به این صورت همزمان با ایجاد نظم شخصی که منجر به کاهش توجه به منطق و در نتیجه سنجش خود بر اساس معیارهای بیرونی می شود، روح خود که در ارتباط دائم با منبع جهان هستی است را تقویت می کنیم.
ذکر این نکته در اینجا لازم است که روح ما کامل است و نیازی به تقویت شدن ندارد و ما نمی توانیم روح خود را کاملتر کنیم چون از همان ابتدا در حالت تعالی خود قرار دارد اما با توجه به موضوعاتی که احساس خوب از جمله آرامش در ما ایجاد میکند زمان بیشتری ذهن منفی باف و منطق گرای خود را تحت کنترل در می آوریم.
پس هدف اصلی از تهیه غذای مناسب برای روح ارتقاء کیفیت روح نیست بلکه افزایش مهار و کنترل کانون توجه ذهن می باشد.
زمانی که شما صرف خواندن این نوشته و نوشته های مانند این می کنید به میزان قابل توجهی از هجوم افکار منفی در ذهن شما کاسته خواهد شد و زمانی که این کار را به عادت روزانه خود تبدیل کنید پس از مدتی به طور کلی مرور افکار منفی در ذهن شما کاهش پیدا می کند.
۳- عشق ورزیدن به زندگی
پس از آنکه نظم شخصی در زندگی خود ایجاد کردیم و دادن غذای مناسب به روح از عادت های روزمره ما شد حالا نوبت به عشق ورزیدن به زندگی است.
برای اینکه عاشق زندگی شوید کافی است این دو کار را انجام دهید.
1- هرآنچه را دوست دارید انجام دهید را حتما انجام دهید.
2- اگر کاری را انجام می دهید که دوست ندارید باید با تغییر نگرش آن کار را به گونه ای انجام دهید که دوستش داشته باشید یا حداقل انجام آن باعث احساس بد در شما نشود.
انجام این دو مرحله به تنهایی تغییر شگرفی در زندگی من ایجاد کرد.
آن زمان که تصمیم گرفتم از اراده خداوند برای تغییر زندگی استفاده کنم در شرایط بسیار بدی زندگی می کردم.
از نظر جسمی، سلامتی، روابط، مالی و کسب و کار در شرایط نامساعدی بودم و هر روز از زندگی ناامیدتر و متنفرتر می شدم.
زمانی که با این موضوع که باید عاشق زندگی شوم مواجه شدم واقعا نمی دانستم چگونه باید عاشق زندگی شوم که سراسر رنج و ناراحتی بود.
در آن شرایط نمی توانستم کاری که دوست دارم و عاشقش هستم را انجام دهم چون عملا عاشق هیچ چیز در زندگی نبودم و کارهایی که دوست داشتم انجام دهم کارهایی بود که در مراحل قبل انجام آنها را متوقف کرده بودم.
اعمالی مانند سیگار کشیدن، پرخوری کردن، پرخاشگری کردن و خیلی از کارهایی که در عمل به توصیه ایجاد نظم شخصی در زندگی آن رفتار را در گروه رفتار قرمز قرار داده بودم و مدتی بود که آن رفتار را تکرار نمی کردم.
بنابراین کار دیگری که عاشقش باشم و بتونم انجامش بدم در ذهنم وجود نداشت.
بنابراین گزینه اول که انجام کار مورد علاقه ام بود درباره من صدق نمی کرد.
اما تصمیم گرفتم برای تغییر شرایط احساسی خودم به گزینه دوم عمل کنم.
سعی کردم کارهایی که از انجام آنها متنفر بودم را به شکلی انجام دهم که در ابتدا در من احساس بد کمتری ایجاد کند.
مثلا از رفتن سر کار متنفر بودم چون احساس می کردم هیچ نتیجه ای در زندگی من نخواهد داشت.
اما سعی کردم این کار را به شکلی انجام دهم که احساس بد کمتری در من ایجاد کند.
پس از مدتی دیگر از انجام آن کار متنفر نبودم و با احساس بهتری سرکار می رفتم.
حدود یک سال بعد نه تنها از انجام کار ابزار و یراق متنفر نبودم بلکه با اشتیاق آن کار را انجام می دادم و آن زمان بود که احساس کردم می توانم کاری که مورد علاقم بود را انجام دهم.
آن کار آموزش لاغری با ذهن بود که برای اولین بار در زندگی ام احساس کردم عاشقش هستم و از انجامش لذت می برم.
اگر به روند رسیدن به شرایطی که توانستم کار مورد علقه ام را انجام دهم توجه کنید از گزینه دوم شروع کردم و به صورت خودبخود به گزینه اول رسیدم.
بنابراین در هر شرایطی هستید سعی کنید نگرش خود درباره شرایط موجود را به شکلی تغییر دهید که احساس بد کمتری در شما ایجاد کند.
پس از مدت کوتاهی می توانید در همان شرایط مواردی را پیدا می کنید که نه تنها احساس شما را بد نمی کند بلکه باعث ایجاد احساس خوب در شما می شود.
در ادامه روند یافتن شرایطی که احساس خوب در شما ایجاد می کند گسترش پیدا می کند و اتفاقاتی رخ می دهد که شما در مسیر انجام کارهای مورد علاقه تان هدایت می شوید.
هرکاری که انجام می دهید را با اشتیاق انجام دهید.
اگر فروشنده هستید کار خود را با عشق انجام دهید نه از روی اجبار و برای دریافت دستمزد برای گذران امور زندگی.
اگر در حال یادگیری مهارتی هستید با عشق و علاقه مراحل مختلف آن مهارت را بیاموزید و تکرار و تمرین کنید.
اگر کالایی را برای فروش قرار داده اید به کالای خود عشق بورزید، در اینصورت عشق و اشتیاق خود را به مشتریان خود ارائه می دهید و آنها مشتری همیشگی شما خواهند شد.
۴- توکل کردن به خداوند
در کتاب های زیادی درباره رها کردن خواسته ها خوانده بودم اما درک این موضوع که چگونه هم خواسته ام را بخواهم و آن را رها کنم برایم واضح نبود.
پس از مدتها تفکر کردن درباره موضوع رها کردن و جستجو برای یافتن درک صحیح درباره رها کردن به این نتیجه رسیدم که رها کردن همان توکل کردن است.
ما خواسته خود را رها می کنم به این معنی که نگران برآورده شدن آن نیستم و با اشتیاق سعی می کنم در مسیر تجربه کردن خواسته هام هرکاری از دستم بر می آید انجام دهم و مطمئن باشم که خداوند که قادر مطلق است و قدرت اراده او بر جهان هستی گسترده است مرا به سمت تجربه آرزوهایم هدایت می کند.
وقتی توکل می کنیم در واقع مدیریت برآورده شدن خواسته ها را به خداوند واگذار می کنیم. در این مرحله ذهن و جسم به تقلا و سختی برای رسیدن به هدف نمی پردازد بلکه توسط اراده خداوند به سمت تجربه خواسته (برآورده شدن آرزو) هدایت می شود.
شما در نهایت آرامش خودتان را به همان قدرتی می سپارید که شکوفه را به سیب و قطره ذره بینی را به انسان تبدیل می کند.
وقتی خودمان را رها می کنیم، احساس سبک بالی در ما ایجاد می شود و می توانیم با روح لایتناهی خود مشورت و همکاری کنیم.
در این شرایط قدرت اراده خداوند در دسترس و خدمت ما قرار می گیرد تا ما را به جایی که مقدر شده است هدایت کند.
ممکن است خواندن این صحبت ها درباره قدرت اراده خداوند و رهاسازی سبب شود تا به قدرت اراده خود شک کنیم.
این احتمال وجود دارد که تصور کنیم در زندگی حق انتخاب یا اراده نداریم به این معنی که اگر قرار باشد خداوند ما را به سمتی که برای ما مقدر شده است هدایت کند پس نقش انتخاب و اراده انسان در زندگی دنیایی چه می شود.
در مقطعی از مسیر تغییر زندگی به این مساله برخوردم که اگر من اراده می کنم به چه خواسته ای برسم پس نقش اراده خداوند در هدایت من به سمت آرزوهایم چیست و اگر قرار است من خودم را رها کنم و اجازه دهم خداوند مرا به سمتی که برایم مقدر شده است هدایت کند نقش من در تجربه زندگی چیست.
درک این موضوع به نظر من اهیمت بسیار زیادی در تعیین نقش خود و خداوند در جریان زندگی دارد.
انشاالله در قسمت بعدی درباره این موضوع صحبت می کنیم.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.45 از 101 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
به نام خدا
سلام
درکی که از این مطلب داشتم اینه که باید بت شکنی کنم و همه ی اون باورها و رفتارها و افکار غلط رو دور بندازم و این پرده ی مانع رو کنار بزنم تا به نور لایتناهی وصل بشم😍
مواظب افـکــارت بــــــاش که گفتــارت می شود،
مواظب گفتــارت بــــــاش که رفتـــارت می شود،
مواظب رفتـــارت بــــــاش که عــــادتت می شود،
مواظب عــــادتت بـــــاش که شخصیتت می شود،
مواظب شــخـصیتت بــــــاش که سرنوشتت می شود.
ممنون از شما استاد گرامی
برداشت من از این مطالب :
حیوانات چون ذهنیت ندارند ، پس هیچ فکر منفی و هیچ فکر مثبتی در مورد هیچ چیز ندارند ، فقط به صورت غریزی می دونند که باید جفت گیری کنند و یا به دنبال غذا باشند ، و حتی واکنششون در مورد خطرات هم به صورت غریزی هست ، یعنی یه جورایی احساس هم ندارند ، سرما و گرما خیلی روشون تاثیر نداره که بخوان نگران لباس زمستونی یا تابستونی باشن ، یا باد و بارون و آفتاب اذیتشون کنه و به فکر سر پناه باشن ، خود به خود رها از هر احتمال هستند ، و فقط در لحظه زندگی می کنند ، و به خاطر این ویژگیشون ، همه ی اتفاقات هم خود به خود سر راهشون قرار می گیره و نیاز هاشون برطرف می شه
و به خاطر حالت بی ذهنیشون خواسته ای هم ندارن که بخوان شرایطشون یا خودشون رو تغییر بدن ، قدرت تجزیه تحلیل چیزی رو ندارن
اما انسان ها دارای قدرت تفکر هستند ، و به دنبال این ویژگی قدرت تجزیه و تحلیل رو هم دارند
هر انسان متفاوت از انسانهای دیگه هست ، چه از نظر ظاهری چه از نظر شخصیتی و فکری
پس با تنوعی از افکار و سلایق روبرو میشیم ، شرایط متنوعی رو میبینیم
این تنوع باعث میشه ما سردرگم بشیم ، و به این فکر کنیم که چطور باید زندگی کنیم ، چه چیزهایی رو باید داشته باشیم و…
یعنی یه جورایی درگیر تجزیه و تحلیل آدم ها و سلایق متعدد میشیم ، و ذهنمون و توجهمون از روحمون فاصله میگیره ، و معطوف به دنیا و اتفاقاتش میشه
درگیر حساب و کتاب کردن میشیم ، درگیر مقایسه میشیم ، و این به هم ریختگی ها باعث میشه نه خودمون رو بفهمیم و بشناسیم ، و نه آرزوهامون رو
حالا برای اینکه بفهمیم که خواسته ی ما چی هست باید ، در مورد خودمون تفکر کنیم و علایقمون رو بفهمیم
و برای اینکه به خواستمون برسیم باید به اراده ی خداوند وصل بشیم
برای اینکه به اراده ی خداوند وصل بشیم باید چند تا کار رو انجام بدیم :
از زندگیمون لذت ببریم و کار هامون رو با لذت انجام بدیم
اگه کاری هست که دوستش نداریم ، به شکلی اون کار رو انجام بدیم که احساس بد کمتری داشته باشیم
اگه شخصی هست که دوستش نداریم یا اذیتمون می کنه ، تو ذهنمون زیاد بهش توجه نکنیم که احساس بد رو در ما تقویت کنه
سعی کنیم در رفتارمون ، در کلاممون ، در افکارمون ، رفتار ارزشمند داشته باشیم ، کلام شایسته داشته باشیم ، افکار خوب و خوش بین داشته باشیم
به خودمون و زندگیمون عشق بورزیم
و در نهایت برای رسیدن به خواسته مون به خداوند توکل کنیم ( خواسته رو رها کنیم )
که مجموع اینها باعث میشه ما هم بتونیم به اراده خداوند متصل بشیم ، خواسته هامون سر راهمون قرار بگیره ، و آرزوهامون رو همراه با آرامش و لذت تجربه کنیم
سلام به همگی
خیلی عالی بود چقدر من ابهامات ذهنیم برطرف شد نظم شخصی، عشق ورزی و توکل کردن چقدر عالی توضیح داده شده
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
که با این سایت آشنا شدم و این همه آگاهیهای خوب رو دریافت میکنم
ممنون ۲۲۰
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز
اصل وجود ما همون روح ماست که از خداونده،وقتی ما بچه بودیم طبق اصل وجودمون تجربه میکردیم و شاد و آرام بودیم
ولی به مرور با آموزشها من جدیدی رو ساختیم که پر از بایدها و نباید بوده و هست و مدام اونو تقویت کردیم و همین منطق جلوی اصل وجود ما رو گرفت و ما دیگه کمتر شاد و آرام هستيم
ما ایجاد نظم در افکار و احساس و رفتارمون و انتخابهامون میتونیم حس بهتری داشته باشیم
افکاری رو که حس ما رو بد میکنه متوقف کنیم اون افکار هرچند به ظاهر مربوط به زندگی ماست ولی در واقع ربطی به اصل وجود ما نداره
حرفهایی که حس ما رو بد میکنه نزنیم ،قضاوته،غیبت ها،حرفهای منفی حال بد کن رو کمتر به زبان بیاریم
سعی کنیم انتخابهایی داشته باشیم که حس بد به ما نده ،طوری رفتار کنیم که حس بهتری داشته باشیم
کارهایی رو که دوست نداریم یا انجام ندیم یا حس بهتری بهش داشته باشیم، من میپذیرم که انجام یکسری کارها رو دوست نداریم ولی باید انجام بدیم میتونیم با حس بهتر اونا رو انجام بدیم
و اگر کاری هست که سالهاست بهش علاقه داریم دنبالش کنیم اگه لازمه یادش بگیریم و سعی کنیم جایی براش تو زندگیمون باز کنیم
و نتیجه رو رها کنیم ،یعنی بسپریم به خداوند ،به خداوندی که بسیار دقیق دنیا رو مدیریت میکنه ،میتونه جز جز زندگی ما رو هم مدیریت کنم اینطوری اراده ما با اراده خداوند همسو میشه،یکی میشه
و ما بهتر و بهتر زندگی میکنیم و تجربه میکنیم
خدای مهربانم بینهایت سپاسگزارم
استاد عزیز بینهایت سپاسگزارم
به نام خدای مهربان
حمد فراوان خدایی که مرا به این راه هدایت کرد.
سلام خدمت شمااستادعزیز و همه عزیزان.
چقدر جالب بود خواندن مطالب این جلسه امیدوارم که درک کنم و عمل کنم حس بسیار خوبی از خواندن انها دارم.
خدایا شکرت
به نام خدایی بخشنده ومهربان
سلام براستاد عطار روشن وهمه دوستان هم مسیر
خدایا برای درک اگاهی این نوشته که ابعاد بسیارکسترده تو نگاه امروز با سال پیش داره از پرورگار بی همتایی هستی تشکر وسپاس گزارم هستم
هدایت شدم حمایت شدم ازجانب خودش که استمرار داشته باشم ونتیجه به این خوبی رو امروز بهش برسم سال پیش من تازه وارد بودم وفتی به این سمت هدایت شدم این مطالب رو چندین بار خواندم چند روز دورنش بودن یی درک خیلی کم نا جیزی ارزش گرفتم اون روز توافکارعالترین نتیجه بود امروز متوجه شدم که وفتی استمرار داشته باشم تو بخش افکار دقت کنم نظم بهش بدم ترتبش روبه شکل درست رعایت کنم اطلاعات رو هر روز به خودم بدم تحلیل که انجام بدم نتیجه به مرو پر رنکتر درک بالاتر وفهم بهتری ازهرلخط به من داده میشه سال فبل که میثاق نامه هرروز با چندین بار میخواند فقط تو بخش لاغری اون تو ذهنم من گسترش پیدا میکرد
ولی حالا هر بند اون تو هرجنبه زندکی من داره کسترش پیدا میکنه اموز درست خواندنمیثاق نامه که شاید ۱۰ دقیقه براش با حس خوب زمان میزاشتم حدود دوساعت هی کسترش پیداد کردوفتی به خودم امد دیدم ۲ ساعت من هنوز داخل این بخش هستم و چقدربه تغییر این بخش رسیدم وفتی نوشت مطالعه کردم دیدم درست مثل همون میثاق نامه داره عمل میکنه هربندش کلی مطلب داره که و اگر درست کامل اجرا بشه نقش بسیار بزرکی تو نتیجه ودرک چگونکی اون درمن خواهد داشت وفتی توبخش مرور من ازبخش منفی هی دور شدم افکار درست رو اجازه ودرش دادم ازدنبال کردن اخبار دور شدم تو بخش حس خوب منوندم چه تو صحبت چه تو افکار و چه تو رفتار حتی تو اجازه ودر فردی به محل اپن زندگیم که با اجازه دادن خودن دچاراسبیب بشم از داسته خودم برای رفاه خودم هزینه کنم نه برای رفع نیاز دیگران ازخود گذشتکی که باعث حس بد درمن بشه و طرف مقابل ارامش درش ایجاد بشه نداشته باشم که من نیاز نیست این از خودگذشتکی رو برای راضی اون انجام بدم ولی خودم از داشته که خدا برام هدیه کرده بگذرم دیگری رو شاد کنم خودم تو سختی قرار بگیرم و درک این همه مطلب تو یی نوشته کاره ساعتهای کار تو هر بخش این مسیر هست کهنتیجه به این بزرگی رو به من داره میده
وقتی ازگذشته خودم رو خط زدم به شکل واقعی خط زدم گذشته تمام شده دیدم ومینم توبخش مرو ربرم سمتی که درگذشته حس خوب دورنش بود از اون وبخش مرور داشته باشم هرانچه حس بد داشتن رو اصلا اجاره حضور تووفضای ذهنم ندم.کار میبره ولی با تمرین اون میشه کم وکمترکرد هیج زمان صفرنخواهد شد ولی بهترمیشه جون احساسی دورنش از حسهای خوب بود ولی زمان اون احساس کم بود حالا تو مر استفاده کنمکه تجربه خوشایند دورش هست اسفتاده کنم
از مرور افکار که دورنش هیج احساس خوشایندی نیست پرهیزم کنم که به من کمک نمیکنه مانع میشه برای هر کاری بخصوص ارنباط با خدای خودم پس اول اگاهی خوب دریافت کردم از اگاهی فبلی دوری کردم خودم تو محیط امن نگه داشتم کار روی خودمکردم وداره نتیجه کارم با ارتباط با خدای خودم هی بزرگ وبزگتر میشه
راه حل برای اسونتر شدن مسیر رو به من ایده میده همه از طرف خدا میاد وداده میشه واین تغیبرات تو چشم هی بزرگ بزرگتر میشه وامید به هدفم و افکار و عمل کرد در من تازهتر میشه خیلی خوشحال هستم که دارم تو چندین بخش کار میکنم و انچه که دست بهش پیدا میکنم تو چندین جهت داره رشت میکنه
بخش ارتباط و تناسب داره خیلی پیشرفت ایحاد میشه به پیش میره تو بخش رضایت از هرسه بخش وجودیم که عالی هست توبخش ارتباط با خدای مهربان بازم داره رشت وکسترش پیدا میکنه پس نتبجه هی داره بزرگ بزگتر میشه چون نیاز من به این بخشها زیاد بود
تو بخش سلامتی اون رها کردن ایجاد شده افکار این بخش رو دارم پاک سازی میکنم حسم وارامش تو این بخش هم خوب شده ونتیجه اون دراینده هی واضحتر میشه مس درمجموع از بودن وکاری که انجام دادم وتو افکارنتیجه خیلی بزرکترازانتظارم گرفتم برام شادی دورن حس امنیت حس لایقت حس ازشمندی حس خودم دیدن خودم فبول داشتن خودم اعتبار برای خودم کارم افکارم حرف و رفتار وعمل کردم قاعل شدن ارزش بی حدی به مسیر وهدفم گذاشتن ودست اودرن برای با شگوه شدن که نتیجه فراتر ازانتظارم برام رقم خورده این همه خوبی تو این مدت زمان وکم کسب کردن کلی با شکوه هست
انکار ده سالی روی خودم کار کردم که این همه نتیجه خوب کسب کردم این کارهای همه وهمه با کسترش ازطرف خدایی عزیزم هست که این همه بخش من در خودم رشت کسترش رو مشاده میکنم
یاده یی خاطره دوسال پیش افتاد دختر به من پشناهد داد که از یی دوره رواشناسی استفاده کنم تا شاید براپم کمک کننده باشه فکر کنم ی ماه بو.د هر چی اون گفت من اصلا فبول نکردم که یی ماه برمریی نفر برام صجبت کنه که من بتوانم ازصحبتش استفاده کنم اون فرد حالا داره ساعنهای زیادی تواینمسیر داره تلاش میکنه برای درک کاملتراین همه مسبر ونتیجه که دریافت ودراینده بی شک بازم کسترش بیشتری خواهد داشت خدایا برای هدایت و حمایت و استمرار خودم ازت بی نهایت تشکر سپاس گزارهستم
خدا پشت وپنا هتون یا خق حق نگه دادتون
به نام خدای هستی بخش
سلام به استاد عزیزم
سلام به دوستان همراهم
واقعا این ها آگاهی ها اصل قوانین هستی بخش خدای مهربان هستن من هم قبلا این ها رو دریافت کردم ونا حدودی عمل کردم ولی در بیشتر موارد از دستم خارج شده که بتونم ذهنم رو کنترل کنم واز زمانی که دوباره ورودی های ناجالب از طرف خانواده به سمت من سرازیر شد واقعا وقتی توی شرایط قرار بگیری و بخوای کنترل کنی افکار ورفتار واعمالت رو در ذهن و جسمت کار بسیار دشواری هستش ومن هم مدارم آمد پایین نا خودآگاهحسم بد شده بود ش و حالا هدایت شدم از آگاهی های که دریافت کردم دوباره بخونم واین بار بهتر عمل کنم تا نتایج بهتری بگیرم
واقعا نظم در هر چیز عالی هستش وآرامش به انسان میده حالا از همین قانون استفاده کرده درباره محتویات ذهنم باید نظم ایجاد کنم وافکار بیمار گونه ام رو در ذهنم پاک کنم وافکار خوب رو تقویت کنم باید کلام رو اصلاح کنم و بهتر عمل کنم به این آگاهی ها عمل کرد باید اعمالم در جهت دریافت احساس خوبم باشه کاری نکنم که از ته قلبم دوست ندارم باید با خودم در صلح باشم وهر گز خودم رو سر زنش نکنم چون من بهترین خودم هستم و بهترین خودم رو برای خودم نمایش بدم
باید به تکرار این آگاهی ها استمرار داشته باشم تا ملکه ذهنم بشه حال خوب وپیش فرض ذهنم ار حال بد به حال خوب تغییر کنه
باید در همین شرایط از زندگیم عشق بورزم باید دنبال علایقم باشم و اگه علایقم رو کشف نکردم فعلا برای کارهای روتینم با علاقه بیشتر انجام بدم تا در من حس بهتری ایجاد بشه
باید در لحظه زندگی کنم همین و بس ودر هرکار توکل کنم به خداوند
خواستم رو از اون بخوام وبه چطور وچگونش کاری نداشته باشم باید آنقدر قدرت خدارو رو ذهنم پر رنگ کنم که فقط اون که می تونه تمام ابعاد زندگی من رو متحول کنه باید توکل کنم و رها کنم در آرامش و سکوت ودر صلح بودن با خودباید اطمینان داشته باشم که خدا اجابت کننده دعاهای من وهر گز فراموش نمی کنه وهر گز خلف وعده نمی کنه اون برای من مورد اعتمادترن وفقط توکل میکنم تا به آرامش وخیال راحت برسم
سپاس فراوان از استاد عزیزم
به نام خدا
با سپاس از استاد عزیزم
چقدر خوبه ادم نظم درونی داشته باشد تا حالا نمیدونستم در مورد نظم فقط نظم اشیا و محیط اطراف رو در نظر داشتم خیلی خوبه آدم به روحش تغذیه برسونه و بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم عالی بود استاد
من دیگه بخوام رفتار و عمل و گفتار بدی انجام بدم سریع اون رنگ قرمزش به ذهنم میاد و میدونم چه حال بدی برای من دارن
من در زندگی کارهای زیادی دوست دارم انجام بدم نمیدونم چرا تا میخوام انجام بدم حسش نیست بارها کلاس زبان رفتم و کتاب خریدم ولی اصلا اراده ندارم نصفه ولش میکنم
یا خیلی دوست دارم یه حرفه از آرایشگری رو یاد بگیرم فقط برای خودم نزدیکترین اموزشگاه ها پیش خونه ماست ولی اصلا نرفتم حوصله نداشتم خیلی دوست داشتم هنر نقاشی که خدادبه من داده ادامه بدم ولی همش بهانه میارم که بچه دارم نمیشه برم
استاد دیگه هر چی دوست دارم رها میکنم تا خداوند با اراده خودشون آنها رو برای به انجام برسونه کمکم کنه به کارای مورد علاقه ام برسم
من دیگه افکار سبز رو یادداشت میکنم بتونم آنها رو انجام بدم و افکار قرمز رو مینویسم که دیگه انجام ندم فکر منفی در مورد چاقی فکر منفی در مورد حرف دیگران و خیلی چیزهای دیگه که حالم رو بد میکنه انجام نمیدم
هیچ چیز بالاتر از اراده خداوند نیست خدایا کمکم کن بتونم اعمال درست رو انجام بدم
با سلام به نام الله یکتا
درود و تبریک به استاد عزیز
چه آگاهی های نابی چقدر عالی و درست
نظم شخصی یعنی نظارت بر افکار اعمال و گفتار ما که بایدباتوجه به احسلس خوبمان انجام دهیم تا در دسته سبز قرار بگیرند
تهیه ی غذای مناسب روح که باعث کنترل ذهن میشود
عشق ورزیدن به زندگی که باید کارهایی که دوست داریم را انجام دهیم و کارهایی راهم که انجام میدهیم و دوست نداریم را با نگرشی انجام دهیم که احساس منفی مان کم شود
توکل به خداوند که توکل به معنای همان رها کردن خواسته است به این صورت که هر کاری که از دستمان بر می اید را برای خواسته مان انجام دهیم البته که باید تلاش بیش از اندازه نباشد و تداخل با قوانین الهی نداشته باشد سپس مطمئن باشیم که خداوند قادر مطلق است و اراده او بر همه چیز فارغ است
به نام الله ارحَمُ الرّاحمٖین
سلام به استاد بزرگوار👋🏻🌹
سلام هم مسیری های گل👋🏻😊
خدااااااایاااااا بیکرااااان شکرت بابت این حال خوب و انرژی که با هدایت کردنم به این گام بهم بخشیدی😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
وای استاد نمیدونم چطور حالمو بگم😍
یک سررسید برداشتم که بیام همه این اعمالی که باید انجام بدم رو توش یادداشت کنم و به امید خدا همشو انجام بدم انشالله
اومدم بگم که من واقعاً تغییر کردم و ز استاد تشکر میکنم بابت این گام عالی که نوشتن
امروز با عشق این گامو خوندم و یکی از فرمولهایی که باید عوض کنم یکی از اعمالی که باید تغییرش بدم اینه که با زور نیام اینجا کاری رو انجام بدم همه رو با عشق ببینم و امروز واقعاً این اتفاق افتاد و من اینو مثل یک کتاب دیدم که بهم گام موفقیتهای زندگی رو میگه برای همین امروز واقعاً با عشق خوندم و حالمم الان فوق العاده است
من میخوام توی سر رسیدم تمام افکار سبز و قرمزمو بنویسم و من از همین امروز شروع میکنم کارهایی رو که باید انجام بدم ،من از همین الان میخوام با اراده خدا زندگی کنم و مشتاقم که گام بعدی رو روز بعد بخونم و انگار که این گام مثل داستانی بود که پایینش نوشته ادامه دارد و منو با اشتیاق به روز بعد امید وار میکند😍
من با هدف زندگی میکنم …
و برای رسیدن به هدفم فقط خودم و سراسر وجودم رو به خدا میسپارم و بهش اطمینان کامل دارم چون قدرتش،امانتداریش،مهربونیش بیکرانه،….😍🥰
از این جا شروع داستان منه …
داستان من با اراده خدا😍💪🏻👊🏻
من امروز فهمیدم که راه رسیدن به اراده خداوند خیلی ساده و لذت بخشه😍:
1- داشتن نظم شخصی
افکار سبزی که دلم میخواد انجام بدم : فکر کردن به اون زندگی رویایی و…😍
افکار قرمز هم که خیلی زیاده مثل مقایسه کردن ،دائما فکر کردن به ظلمی که در حقمون شده و …
معمولا خیلی حرف ها هست که حال ادمو بد میکنه و ماها هم عادت داریم به گفتنشون
وخب هرکسی یکسری حرف به نظرش حال بد میده که به نظرم این در همه مشترکه ،که بار ها نشستیم و از درد و مسیبت های زندگیخودمون به بقیه گفتیم ،باید این حرف هارو متوقف کرد چون نه تنها حال خودمون بد میشه بلکه شنونده هم تحت تاثیر منفیش قرار میگیره😔
گفتار سبز هم که میتونم همین سخن های استاد رو مثال بزنم که حال هممونو خوب میکنه ،حال خود استاد هم خوب میشه…
اعمال و رفتار هم مثل همین ها هست
و من میخوام از همین الان با حال خوب پیشبرم یک جاهایی هست که واقعا حالمون بده اما خب میتونیم با یک سری کار که حالمون رو خوب میکنه کمتر به اون موضوع فکر کنیم
2- غذای مناسب برای روح خود تهیه کنید
ما با خوندن این نوشته ها و اعمالی که انجام میدیم هر روز یک عالمه حال عالی و غذای لذیذ به رو حمون میدیم .چیزی بهتر از این ؟!
البته یادمون نره که روح ما در درجه عالی هست و نیاز به تقویت نداره این کار های ما باعث میشه منفی باف رو کنترل کنیم همون قاتل ارامش رو …
پس با این کار یعنی منفی باف رو بشونیم سر جاش
3- عشق ورزیدن به زندگی
من به زندگی عشق می ورزم
چون زندگی که چنین پاک باشد لذت بخش است
با را و در گفت در اعمال و رفتار پاک ،چه شود زندگی که با این همه حال عالی باشد😍😍😍
الهی شکرت
4- توکل کردن به خداوند
من به خدایی توکل میکنم که..
همان قدرتی است که شکوفه را به سیب و قطره ذره بینی را به انسان تبدیل می کند.
همان مدیر عالی است که در مدیریت وجودم همتایی ندارد
او همان الله است😍🥰😘
کلی حرف دارم که نمیشه نوشت و بانوشتن محدود میشود
من از حالا تصمیم دارم که انشالله زندگی جدیدی با این دو نگرش اغاز کنم ،زندگیی سرشار از حال عالی و خدایی😍
1- هرآنچه را دوست دارید انجام دهید را حتما انجام دهید.
2- اگر کاری را انجام می دهید که دوست ندارید باید با تغییر نگرش آن کار را به گونه ای انجام دهید که دوستش داشته باشید یا حداقل انجام آن باعث احساس بد در شما نشود.
من با عشق اموزش میبینم ،
باعشق میخندم و از زندگی و بودن با خدای عظیمم لذت میبرم
من با عشق زندگی میکنم
من با الله بینهایتم ،بینهایت میشوم
تو هم میتونی کافیه بهش توکل کنی و قدم برداری و بقیشو به خودش بسپاری ،دیگه نگران نباش چون عادت داره برا بندگانش سنگ تموم میگذاره😍
الهی شکرت که بهم الهام کردی تا چنین به زندگی ،گام ها ،و خودم نگاه کنم تورا سپاس بیکران میگویم🥰
زندگیتون خدایی🤲🏻
یاحق مدد👋🏻
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی
زندگی با اراده خداوند
گام سوم
چگونه به اراده خدا دسترسی پیدا کنیم؟
برای اتصال به قدرت اراده الهی باید با ماهیت واقعی خود ارتباط برقرار کنیم
نظم شخصی
وقت آدم توی محیطی باشه که نظم داره هم روح و روانش در آرامش هست و هم قدرت تمرکزش بیشتر میشه و به راحتی می تونه تمام کارهاش رو انجام بده و من همیشه از بی نظمی بدم میومده و میاد .برای همین در اولین فرصتی که پیدا می کنم به اطرافم نظم و سر و سامان می دهم .
تاقبل ازآشنایی با سایت تناسب فکری مثل بقیه آدم ها نظم رو بیرونی می دیدم و از قدرت ذهن و آثارش بی خبر بودم .برای همین 50 درصد زندگی من تحت اخبار ناگوار و احوال دیگران قرار می گرفت و ساعت ها از حال خوش من رو خراب می کرد .
تا اینکه متوجه اشتباه هایی که این همه سال انجام می دادم شدم و از اون روز به بعد کل افکار و رفتارم عوض شد و ملاک زندگی خودم قرار دادم و فقط دنبال حال خوب بودم دیگه نه اخبار دنبال کردم نه پیگیر اتفاق و تصادف های بد دیگران شدم .
تازه به اطرافیانمم هشدار دادم که اخبار بد دنبال نکنند و اگرم هم چیزی شنیدن حق بازگو کردن اون رو برای من ندارند و اگر هم جایی در حال گفتن هستن فورا بحث عوض می کنم تا از اون اتفاق فاصله بگیرند . تا جایی پیش رفتم که خود به خود دیگران از اخبار برای من حرف نمی زنند . یعنی خداروشکر اینقدر الان من حالم خوب هست و به آرامش رسیدم و این حال خوب اصلا قبلا نداشتم .
افکار
افکار سبز: افکاری هستند که در من احساس خوب ایجاد می کنند . از وقتی راه درست فکر کردن رو یاد گرفتم و با قدرت ذهن آشنا شدم هر لحظه سعی و تلاشم بر این بوده که فقط افکار مثبت رو دنبال کنم . با این کار ویژگی های مثبت شخصیتی هم در من تقویت شد . با اینکه آدم سخاوتمندی هستم ولی وقتی کسی به ناحق آزارم می داد سخت می شد که ببخشمش اما برای حال خوب خودم ، قدرت بخششم بالا رفت و تمام کسانی که یه ذره از افکار من رو به خودشون اختصاص داده بودن رو بخشیدم و به فراموشی سپردم و خیلی حال و روز زندگی ام بهتر شد.
یه متن نوشته ای هست که میگه میبخشمت نه اینکه تو لایق بخششی نه ؛ هرگز بلکه این من هستم که لایق آرامشم .
شاید من صدها بار این رو خونده بودم ولی توی عمل که می رسید اینقدر باورهای اشتباه می اومد و مانعم می شد تا اینکه بالاخره قدرتش رو کسب کردم و به این نتیجه رسیدم که هیچی بهتر از اساس سبک بالی برای من نیست .
افکار قرمز: افکاری هستند که در من احساس بد ایجاد می کند قبلا که افکار زیاد بود ولی الان شاید هفته ای یک فکر چند ثانیه ای بیاد که اونم سریع مشغول کاری می شم و رفع و رجوع اش می کنم .
گفتار باید در دو طرف احساس خوب ایجاد کنه .توی زندگی من اهل تلافی کردن نیستم که بخواهم یک نفر رو با حرف ادب کنم .اتفاقا برعکس توی اتفاق ها بیشتر سکوت اختیار می کنم و مشغول کاری می شم ویه جورایی به اون طرف توجه نمی کنم اونم که می بینه برای حرفاش دو هزار ارزش قائل نیستم سکوت می کنه .
من آدم رک گویی هستم و توی گفتار تمام سعی من این هست که لبخند و حال خوش رو بیان کنم و طرف مقابلم شاد بشه وبیشتر مواقع لبخند رو به دیگران هدیه می دهم .
اعمال
توی عمل ملاک خودم هستم از قدیم الایام عاشق باغ و گل و گیاه بودم و تقریبا تمام وقت آزادم با این ها می گذرونم و حسابی حالم خوش میشه تا اونجایی پیش رفتم که توی حیاطمون کلی بادام و گردو و گل و انگور قلمه زدم برای باغ شهری آینده ام .کلا هر کاری دوست داشته باشم و حالم خوش کنه انجام می دهم ساعت ها با بچه ها بازی میکنم . توی مسیرحال خوشم هرکی نظر مخالف بده اصلا بهش بها نمیدم و کارم خودم انجام میدهم .
غذای روح خود را انتخاب کنید
روح و ذهن ما مثل یه نوار خالی می مونه ، هر چیزی که در آن بریزیم همون آهنگ رو برای ما می خونه .پس چه بهتر هست که اطلاعات مثبت و تاثیر گذاری روی آن بریزیم که بعد خودمون لذت شنیدن اون آهنگ رو ببریم .
اطلاعات منفی فقط آزار دهنده هست و بیشتر ما رو توی مریضی و افسردگی می بره
هدف اصلی از تهیه غذای مناسب برای روح ارتقاء کیفیت روح نیست بلکه افزایش مهارت و کنترل کانون توجه ذهن می باشد
عشق ورزیدن به زندگی
قانون 1- هرآنچه را دوست دارم حتما انجام می دهم .
قانون 2- اگر کاری را انجام می دهید که دوست ندارید باید با تغییر نگرش آن کار را به گونه ای انجام دهید که دوستش داشته باشید یا حداقل انجام آن باعث احساس بد در شما نشود.
من همیشه توی زندگی کارهایی که دوست دارم انجام می دهم و هرکاری هم که دوست نداشتم انجام ندادم .فقط توی شغل قبلی توی تصوراتم دوست داشتم که آزادی بیشتری داشته باشم و خداروشکر هم همین طور شد و شغلی نصیبم شد که الان با آرامش کامل و با ذوق کارهام انجام می دهم . نه فقط توی شغل بلکه توی تمام اموراتم کاری ندارم که احساس بد در من ایجاد کنه .
توکل کن برخدا
وقتی خودمان را رها می کنیم، احساس سبک بالی در ما ایجاد می شود و می توانیم با روح لایتناهی خود مشورت و همکاری کنیم .
هرجای زندگی که توجه ام رو از موضوع برداشتم وبه احساس درونی ام متصل شدم و سپردم دست خدا همیشه بهترین اتفاق ها برام افتاده .
بنام خالق یکتا مهربان و همیشه حاضر و حامی و عاشق پیشرفت ما،
و درود بر روح و وجود شما که خداوند آنقدر قشنگ از طریق شما داره صحبت میکنه،
من مطمئن شدم که دیگه هر چی بخوام خدا قادر مطلق شنوا بخاطره باوری که دارم از قدرتش پیدا میکنم و عمیقترم داره میشه با آموزشهای شما استاد ارجمند بهم عطا خواهد کرد و کرده ،
مثلا گفتم رها کردن را یادم بده،
چند روزبود معنیشو برای خودم توضیح میدادم و اینکه در عمل چگونه خواستمو بخوام و بعد رهاش کنم و
برای خودم تعریف کردم
و امروز به خدا گفتم:
خدا جون من که باید صادق باهات باشم مهربانترین تو از درون من بهتر از خودمم خبر داری
من تنها نیازمند تو هستم اما از تو با تمام جسارت و وجودم میخواهم چون خودت گفتی مرا فقط بخوان و از شنیدن صدای من خوشحال میشوی و اجابتم میکنی و وفاداری و خلف وعده نمیکنی،
منم خوشحالم چنین خدای مهربان و کاملی و بخشنده ای بی نظیری دارم که دوست دارد فقط ازخودش بخواهم با حفظ عزتم ،
و منم ازخودت میخواهم
اول اینکه هیچ وقت به خودم مغرور نشوم و
همیشه شاهد تسلیم و رضا در مقابل فرمانهایت باشم حتی تا پای جانم،که میدونمم همش به خیرو صلاح خودم،
و همیشه رضایت تورا میخواهم خشنودی تو را میخواهم ، و بعد مصمم در برآورده شدن حتمااااا خواسته هام و
دوباره در اهر هم باز خشنودی خودت را میخواهم
غیر از تو هم کسیو ندارم که صدامو بشنوه و کاملا درکم کنه و از درونم فقط تو خبر داری،
و حالا چند وقت بود داشتم جمله بخواه و رها کن را با حفظ احترام خداوندم و حفظ عزت خودم و در عین حال باور به خدا و اطمییییینانم به خداوند را تمرین میکردم و در عین حال نسبت به خواستم نمیخوام حسرت به دلم باش و یا شک به دلم و نمیخوام حتی حس نیازمندی وابستگی به خواسته هام داشته باشم و
در عین حال فقط عشق خداوند را در دلم حفظ کنم تا شرک نورزیده باشم ،
که جالب بود برام الان جوابمو گرفتم معنای کلمه رها کردن بسیار زیباست و جای تمرین داره ،
مطمئن شدم آمادگی دریافت اطلاعات و نعمتها دارم میشم ،
خدایا واقعا بی نظیری ممنونمازت،
استاد خیلی تشکر میکنم بابت این آموزشها و آگاهی های ناب و فضایی که برای تقویت ایمان ما فراهم کردید از طریق خواندن نوشتن و آمدن و ماندن در این سایت بی نظیر معنوی ممنونم واقعا.
باسلام خدمت شما ستاد عزیز
من هم افکار گفتار و اعمال خودم رو در دسته رنگ سیز قرار بدم میخوام با افکار خوبی مثل خوب دیدن و مثبت فکر کردن راجب خودم و هدف هام در افکارم رنگ سبز رو پرنگ تر کنم و افکار خوبی داشته باشم و همیشه در احساس خوبی باشم با اگاهی و تمرین و انتخاب افکارم ،
و در طول روز یادم نره که این کارو انجام بدم و افکاری خوب داشته باشم که باعث لذت من میشه،
و در باره ی گفتارم دوست دارم که همیشه گفتارم رنگ سبزی داشاه یاشند ،
یعنی خوب حرف بزنم با خودم اول از همه و بعد با دیگران مهربون حرف بزنم از کلمات زیبایس استفاده کنم از کلمات مدرن و جدیدی در طول روز استفاده کنم ،
برای گفتار خودم ارزش قائل بشم و اول اون چه میخوام بگم رو خوب در ذهنم تحلیل کنم و بعد بیان کنم ،چون ممکنه با گفتن یک کلمه در ذهنم افکار بدی بوجود بیارم ،
پس برای گفته هام و طرز بیانم و حرف زدنم ارزش قائل بشم و همیشه موقع حرف زدن لبخند بر لب داشته باشم و با احساس خوب انتخاب میکنم که در دسته رنگ سبز گفتار خودم رو قرار بدم ،
درباره ی اعمال هم همینطور میخوام رفتار و اعمال خوبی داشته باشم شاد باشم و خوشحال راضی باشم و در مسیر که هستم به خوبی تلاشکنم بزای رسیدن به هدف نهایی یعنی تغییر خوبی در اعمال خوب،.
رفتار خوبی بر اساس افکار خوبی داشته باشم و این اعمال ماست که نتیجه زندگی رو برامون مشخص میکنه پس برای جذب اتفاق های خوب عملکرد خوبی با احساس خوبی داشته باشم ،
من انتخاب میکنم که از امروز همه چیز رو درباره آینده خودم که نامشخص و نامعلوم هست رها کنم و با توکل به خدا نگرانی درباره حتی یک ساعت بعد خودم نداشته باشم،
و از نظر من رها کردن یعنی که با احساس خوبی که داریم در مسیر هدفمون تلاش میکنیم و نگران موانعی که باعث نرسیدن ما میشن نیستیم،
توکل داشتن یعنی اطمینان داشتن به رسیدن هدفمون خیلی خوشحالم که در این مسیر قرار گرفتم و برای زندگی بهتر و لذت بخش در دوست دارم که همیشه کیفیت زندگیم رو با گفتار خوب رفتار خوب و اعمالی خوب و سبز زیبا تر و لذت بخشتر کنم و هر روز بهترین خودم باشم و سپاسگزار برای داشتههای خوبم هستم و راضی هستم و به انسانی که بهش تبدیل شدم و دوباره متولد شدم افتخار میکنم،
باتشکرازشما
بهزندگی با اراده خداوند قسمت سوم
رشته افکاری که در ذهنم از کودکی ایجاد میشن باعث شکلگیری تصویری از واقعیت وجودم در ذهن میشه که واقعی نیست،تصویر واقعی همون تصویریه که در کودکی درباره واقعیت وجودم در ذهن داشتم،تصویری که باعث آرامش، شادی و لذت بردنم از لحظه به لحظه زندگی میشد.
تصویر فعلی که توسط بزرگترها، معلمها، رسانهها و جامعه در ذهنم شکل گرفته، مانند پردهای که جلوی داخل شدن نور خورشید از پنجره رو میگیره،مانع رسیدن نور حقیقت وجود واقعیم که توسط خدا برام در نظر گرفته میشه،
این تصویر ساختگی، اون چنان پررنگ و واضح شده که تمام وجودم رو به خودش جلب کرده و فرصتی برای توجه کردن به حقیقتی که در درونم از بدو تولد قرار داده شده باقی نمیذاره.
تصویر جدید که همون منطق یا منیت منو شکل میده، باعث میشه لحظاتم در زندگی روزمره سرشار از اضطراب، نگرانی، خشم، یا حتی ناراحتی جسمانی باشه.
اراده خداوند در همه جا و همه چیز وجود داره و جایی رو نمیتونم پیدا کنم که اراده خداوند در اونجا نباشه،سایر موجودات هم در مدت حیات خودشون به آفرینش خودشون شک نمیکنن،هرگز ارتباطشون با منبع آفرینش قطع نمیشه و در زندگی سردرگم نیستن،هرگز افسرده نمیشن،حسرت گذشته رو نمیخورن،و نگران آینده هم نیستن،اونا در لحظه حال زندگی میکنن،
تحقیقی درباره رفتار گوزنهایی که مورد حمله شکارچیان قرار میگیرن صورت گرفته که به این نتیجه رسیدن که پس از حمله شکارچی،میزان ترس در گوزنها به اوج خودش میرسه و باعث واکنش اونها میشه که فرار کردن و پراکنده شدن،اما تنها ۷ دقیقه بعد، استرس گوزنها فروکش میکنه و اونا صحنه رو فراموش میکنن و به همین دلیل دوباره به روال عادی زندگی خودشون برمیگردن،با مقایسه رفتار گوزنها با انسانها به وضوح میتونم به تفاوتی که در اتصال و ارتباط با منبع آفرینش وجود داره پی ببرم.
که یک گوزن مورد حمله قرار میگیره بالاترین میزان ترس و استرس رو تجربه میکنه،اما فقط ۷ دقیقه بعد همه چیزو فراموش میکنه و به شکل عادی زندگی میکنه،اما ما اگه یک صحنه ای رو ببینیم،یا درباره اون بشنویم،بدون اینکه خودمون اونو تجربه کرده باشیم،تا روزی که زندهایم اون اتفاق رو در ذهنمون نگه میداریم و بارها نگران وقوع اون برای خودمون میشیم و حتی بارها به دیگران تذکر میدیم که مراقب فلان موضوع باش،و این رفتارها برای همه ما آشناست.
با اندکی دقت در افکارم متوجه انواع ترسهایی میشم که خودم اصلاً تجربه نکردم، بلکه درباره اون شنیدم، یا فیلم کوتاهی در مورد اون دیدم و اون اتفاق همیشه باعث ترس و نگرانی من شده که مبادا برای من یا نزدیکانم هم رخ بده،و این میزان از ترس و نگرانی در زندگی، از طریق شنیدهها و دیدههام در ذهنم ایجاد میشن و به مرور منطق قوی در من ایجاد میکنه که دنیا ناامن و بی سر و سامانه.
و به سادگی فراموش میکنم که در عین حالی که در ظاهر و کلام اعتقاد دارم که خدا جهان هستی رو خلق کرده و هیچ برگی بدون اذن خدا بر زمین نمیفته،اما در واقعیت و منطق باور دارم که خداوند تسلطی بر امور نداره و این خودم هستم که باید اتفاقات دنیای پیرامونم رو تحت نظر بگیرم تا بتونم خودم رو از گزند بلاها و اتفاقات بد دور نگه دارم.
پس شکلگیری منطق یا منیت در من باعث برهم خوردن آرامش، شادی و احساس خوب در زندگی روزمره میشه و اگه میخوام زندگیم رو تغییر بدم و شرایط جدیدی رو تجربه کنم،مهمترین کار اول جلوگیری از تقویت افکاریه که باعث تقویت منیتم میشن،بعد هم ایجاد افکاریه که به مرور تصویر واضح منیت رو کمرنگ کنه و باعث نمایان شدن تصویر خود واقعیم بشه،رسیدن به احساس آرامش و آسایش اولین و مهمترین دستاورد عمل کردن به این فراینده،از این طریق افکار مربوط به منیت رو رها میکنم و به خودم اجازه میدم تا به قدرت اراده خدا دست پیدا کنم،اون وقت به این نیروی بیانتها توکل میکنم تا منو به سمت سرنوشتی که برام مقدر شده هدایت کنه.
چطور به اراده خدا دسترسی پیدا کنم؟؟برای اتصال به قدرت اراده خدا باید با ماهیت واقعی خودم ارتباط برقرار کنم و این کار از طریق رها کردن معیارهایی هست که منطقم با اونها هویت انسانی منو تعیین میکنه،با انجام مراحل زیر میتونم به شکل عالی این کارو انجام بدم،
۱_داشتن نظم شخصی،
ایجاد نظم شخصی در تمام ابعاد وجود اولین قدم برای دستیابی به قدرت اراده الهیه،برای یادگیری یک هنر یا مهارت جدید مستلزم اینه که جسمم رو برای اجرای کارهایی که به اون علاقه و عشق دارم پرورش و آموزش بدم،برای از بین بردن معیارهای تعیین کننده هویت انسانی باید نظم شخصی در زندگیم ایجاد کنم،نظم شخصی داشتن شامل نظم در فکر کردن،حرف زدن،و عمل کردنه،
همونطور که برای برقراری نظم در محیط خارج از خودم مثل خونه یا محل کار سعی میکنم وسایلم رو سر جای خودش قرار بدم تا در موقع نیاز به راحتی در دسترسم باشن و از اونا استفاده کنم،در مورد محیط درون خودم هم باید نظم رو رعایت کنم،نظم درونی شامل سر و سامان دادن به افکار، گفتار و رفتارهامه،
باید افکار رو به دو گروه افکار سبز و افکار قرمز دستهبندی کنم،افکار سبز افکاریان که در من احساس خوب ایجاد میکنن،
افکار قرمز افکاریان که در من احساس بد ایجاد میکنن،
به راحتی میتونم این دستهبندی رو درباره افکاری که در ذهنم مرور میشه اعمال کنم،به سادگی قابل تشخیص که چه فکری چه احساسی در من ایجاد میکنه،افکاری که احساس ترس، نگرانی، خشم، حسرت، اندوه، عصبانیت رو ایجاد میکنه رو در دسته افکار قرمز قرار بدم،
افکاری که احساس مهربانی، لذت، آرامش، امنیت، و شادی رو در من ایجاد میکنه رو در دسته افکار سبز قرار بدم.
پس از این به بعد دیگه تصمیم گیری به عهده منه که در زندگی روزمره چه مقدار از ذهنم رو افکار قرمز و چه مقداری رو با افکار سبز رنگ آمیزی میکنم،میزان رنگ قرمز تضمین کننده ادامه شرایط زندگی من در وضعیتیه که مورد رضایت و لذت من نخواهد شد،و میزان رنگ سبز تضمین کننده ادامه شرایط زندگی من در وضعیتیه که مورد رضایت و لذت من خواهد بود.
در مورد گفتار هم باید مانند افکار عمل کنم،گفتار خودم رو به دو گروه گفتار قرمز و گفتار سبز تقسیم بندی کنم،گفتاری که در من و شنونده احساس خوب ایجاد میکنه رو در گروه گفتار سبز،
و گفتاری که در من و شنونده احساس بد ایجاد میکنه رو در گروه گفتار قرمز قرار بدم،از این پس باید مراقب گفتار خودم باشم که با کلام خودم چه نوع رنگی رو در دنیای پیرامونم پراکنده میکنم،رنگی که در پیرامون خود گسترده میکنم نمایانگر تجربیاتیه که در دنیای مادی خواهم داشت.
اگر رنگ پیرامونم متمایل به سبز باشه مطمئن باشم اتفاقات و شرایطی رو در زندگی تجربه میکنم که در من احساس خوب ایجاد میکنه،اما اگه رنگ پیرامونم متمایل به قرمز باشه بیانگر این واقعیته که اتفاقاتی رو در زندگی روزمره تجربه خواهم کرد که شرایط احساسی نامناسبی برام به همراه خواهد داشت،نکته قابل توجه اینه که در تقسیم بندی گفتارم دقت داشته باشم،ممکنه گفتاری رو بیان کنم که فکر میکنم در من احساس خوب ایجاد میکنه،اما مطمئنم در شنونده احساس بد ایجاد خواهد کرد،مثل زمانی که من نسبت به فردی احساس ناراحتی و خشم دارم و به دنبال فرصتیام تا حرفهایی که به عنوان جواب رفتار و گفتار قبلاً او آماده کردم رو به اون بزنم،در این شرایط شاید تصور کنم که من با تلافی کردن احساس راحتی میکنم،و این گفتار رو در دسته گفتار سبز قرار بدم،گفتار سبز باید هم در گوینده و هم در شنونده احساس خوب ایجاد کنه.
در مورد اعمال هم باید مانند دو موضوع قبل عمل کنم و اعمالم رو به دو دسته اعمال سبز و قرمز دستهبندی کنم،اعمال سبز رفتارهایی که در من احساس خوب ایجاد میکنه،اعمال قرمز رفتارهایی که در من احساس بد ایجاد میکنه،در مورد اعمال به این نکته توجه کنم که فقط ملاک عمل کردن خودم هست.
مثلاً شاید من دارم به یه گلدون آب میدم، این رفتار من از طرف گلدون واکنشی به همراه نداره،بنابراین احساس منه که تعیین کننده سبز بودن رفتارمه،همچنین ممکنه من در پاسخ به درخواست کمک فردی پاسخ منفی بدم و پاسخ من در فرد مقابل احساس بد ایجاد کنه،اما خودم از اینکه تونستم پاسخ منفی بدم احساس خوبی داشته باشم،چرا که اگه میخواستم درخواست فرد رو قبول کنم درسته که فرد مقابل به احساس خوب میرسید اما من قطعاً دچار مشکل میشدم و احساس بدی در من ایجاد میشد،پس در این مورد پاسخ منفی دادن به درخواست دیگران در عین حالی که در فرد درخواست کننده احساس بد ایجاد میکنه اما در دسته اعمال سبز قرار میگیره،چون با پاسخ منفی دادن خودم رو در مشکلی که باعث استرس و نگرانی و ناراحتی خودم میشه قرار ندادم،رفتارهایی که با خودم دارم رو هم باید به دو گروه رفتار سبز و قرمز تقسیم بندی کنم.
رفتاری که باعث آسیب به جسم من میشه رو باید متوقف کنم،پرخوری کردن، عصبانی شدن،خودم رو سرزنش کردن،و هر عملی که باعث آسیب جسمی و روحی به خودم میشه رو باید متوقف کنم و در گروه اعمال قرمز قرار بدم،در مقابل اعمالی رو درباره خودم تکرار کنم که در من احساس خوبی ایجاد میکنه،دوش گرفتن، موسیقی گوش دادن، رقصیدن، تفریح کردن، به پارک رفتن، اینها شامل رفتارهای سبزی هستن که در من احساس خوب ایجاد میکنه و سعی کنم که این نگرش جدید رو درباره خودم اعمال کنم.
غذای مناسب برای روح خودم تهیه کنم، باید با انتخاب آگاهی مناسب و توجه کردن به اون از طریق خوندن، شنیدن، صحبت کردن و تماشا کردن، غذای مناسب در اختیار روحم قرار بدم،به این صورت همزمان با ایجاد نظم شخصی که منجر به کاهش توجه به منطق و در نتیجه سنجش خودم بر اساس معیارهای بیرونی میشه، روح خودم رو که در ارتباط دائم با منبع جهان هستی هست رو تقویت میکنم.
باید بدونم که روحم کامله و نیازی به تقویت شدن نداره و من نمیتونم روح خودم رو کاملتر کنم،چون از همون ابتدا در حالت تعالی خودش قرار داره،اما با توجه کردن به موضوعاتی که احساس خوب از جمله آرامش در من ایجاد میکنه، زمان بیشتری ذهن منفی باف و منطقگرای خودم رو تحت کنترل در میارم،پس هدف اصلی از تهیه غذای مناسب برای روح ارتقای کیفیت روح نیست،بلکه افزایش مهار و کنترل کانون توجه ذهنه،زمانهایی رو که صرف خوندن و شنیدن این نوشته و نوشتههایی مثل این میکنم به میزان قابل توجهی از هجوم افکار منفی در ذهنم کم میشه و زمانی که این کار رو به عادت روزانه خودم تبدیل کنم، پس از مدتی به طور کلی مرور افکار منفی در ذهنم کم و کمتر میشه.
پس از اینکه نظم شخصی در زندگیم ایجاد کردم و دادن غذای مناسب به روح از عادتهای روزمره من شد،حالا نوبتِ عشق ورزیدن به زندگیه،
برای اینکه عاشق زندگی بشم کافیه این دو کار رو انجام بدم،یک، هر آنچه را که دوست دارم انجام بدم رو حتماً انجام بدم،۲، اگه کاری رو انجام میدم که دوست ندارم، باید با تغییر نگرش اون کار رو طوری انجام بدم که دوستش داشته باشم،یا حداقل انجام اون باعث احساس بد در من نشه،انجام این دو مرحله به تنهایی تغییر شگرفی در زندگی من ایجاد میکنه.
اگر هنوز نمیدونم چه کارهایی هست که عاشق انجام دادن اونها هستم،یا چه کارهایی مورد علاقه من هستن، و اگر توی زندگی مجبور به انجام کارهایی هستم که دوسشون ندارم، سعی کنم اون کارها رو به شکلی انجام بدم که احساس بد کمتری در من ایجاد کنه،اون وقت پس از مدتی دیگه از انجام اون کار متنفر نمیشم و به احساس بهتری میرسم.
پس در هر شرایطی که هستم سعی کنم نگرشم درباره شرایط موجود رو به شکلی تغییر بدم که احساس بد کمتری در من ایجاد کنه،پس از مدت کوتاهی میتونم در همون شرایط مواردی رو پیدا کنم که نه تنها احساسم رو بد نمیکنه، بلکه باعث ایجاد احساس خوب در من میشه.
و در ادامه،روندِ یافتن شرایطی که احساس خوبی در من ایجاد میکنه گسترش پیدا میکنه و اتفاقاتی رخ میده که من در مسیر انجام کارهای مورد علاقهام هدایت میشم، پس هر کاری که انجام میدم رو با اشتیاق انجام بدم.
مثلاً اگر فروشندهام کار خودم رو با عشق انجام بدم، نه از روی اجبار و برای دریافت دستمزد برای گذران امور زندگی،
اگه در حال یادگیری مهارتی هستم با عشق و علاقه مراحل مختلف اون مهارت رو یاد بگیرم و تکرار و تمرین کنم،
اگه کالایی رو برای فروش قرار دادم، به کالای خودم عشق بورزم، در این صورت عشق و اشتیاق خودم رو به مشتریان خودم ارائه میدم و اونها مشتری همیشگی من خواهند بود.
توکل کردن به خداوند،
در کتابهای زیادی میخونیم درباره رها کردن خواستهها، چگونه هم خواستهام رو بخوام و هم اونو رها کنم،؟؟رها کردن همون توکل کردنه،من خواسته خودم رو رها میکنم به این معنی که نگران برآورده شدن اون نیستم، و با اشتیاق سعی میکنم در مسیر تجربه کردن خواستههام، هر کاری از دستم برمیاد انجام بدم و مطمئن باشم که خداوند که قادر مطلقه و قدرت اراده اون بر جهان هستی گسترده است، منو به سمت تجربه آرزوهام هدایت میکنه،وقتی توکل میکنم در واقع مدیریت برآورده شدن خواستهها رو به خدا واگذار میکنم،در این مرحله ذهن و جسم به تقلا و سختی برای رسیدن به هدف نمیپردازه، بلکه توسط اراده خدا به سمت تجربه خواسته هدایت میشم،من در نهایت آرامش خودم رو به همون قدرتی میسپارم که شکوفه رو به سیب و قطره ذره بینی رو به انسان تبدیل میکنه، وقتی خودم رو رها کنم احساس سبکبالی در من ایجاد میشه و میتونم با روح لایتناهی خودم مشورت و همکاری کنم، در این شرایط قدرت اراده خدا در دسترس و خدمت من قرار میگیره تا منو به جایی که مقدر شده هدایت کنه.
ممکنه خوندن این صحبتها درباره قدرت اراده خدا و رهاسازی باعث بشه تا به قدرت اراده خودم شک کنم،این احتمال وجود داره که تصور کنم در زندگی حق انتخاب یا اراده ندارم،به این معنی که اگه قرار باشه خداوند منو به سمتی که برام مقدر شده هدایت کنه پس نقش انتخاب و اراده انسان در زندگی دنیایی چی میشه،
و اگر این سوال برام پیش بیاد که اگه من اراده میکنم به چه خواستهای برسم پس نقش اراده خدا در هدایت من به سمت آرزوهام چیه و اگه قراره من خودم رو رها کنم و اجازه بدم خداوند منو به سمتی که برام مقدر شده هدایت کنه، نقش من در تجربه زندگی چیه،درک این موضوع اهمیت بسیار زیادی در تعیین نقش خود و خداوند در جریان زندگی داره.
سلام استاد
چقدر خوشحال هستم که در این سایت به غیر از لاغری مطالب زیادی در مورد اراده و شناخت خداوند یاد می گیریم
چگونه به اراده خداوند برسیم
۱، نظم در زندگی شخصی ۲ غذای مناسب برای روح خود تهیه کنیم ،۳ عشق ورزیدن به خداوند ۴ توکل به خداوند و چقدر دراین مورد خوب دسته بندی شده است
و چقدر جالب که اعمال و رفتار و نظم همگی به رنگهای سبز یعنی خوب و قرمز یعنی بد مشخص می شوند هرگز به این نوع تقسیم توجه نکرده بودم
و چقدر ما از اراده خداوند در زندگی خود غافل بودیم و اصلا نمی دانستیم که چطور باید عمل کنیم تا به خواسته هایمان برسیم و رها کردن را چه خوب یاددادید یعنی توکل کردن و با اراده خداوند همسو بودن
استاد در این مورد از شما ممنونم که هرروز آگاهی ما را نسبت به خدا و خودمان بیشتر می کنید و انشاالله بتوانیم در این راه هدایت شویم و حتما خواست اراده خداوند این بوده که من در این مسیر قرار بگیرم تا با جهل زندگی نکنم و از زندگی خوبی برخوردار شوم ، بازم ممنون از شما استاد عزیز و دوستان که نظرات بسیار عالی در سایت می نویسید
سِلام برخدای مهربان که هرچه داریم ازلطف اوست
سلام برافای عطارروشن وهمه همسیران ارده الهی
این متن من حدود۵ بار با دقت کامل مطالعه کردم دراخربه ابن جمع بندی رسیدم که روس همون روش لاغری با ذهن هست ولی هدف درابن بخش ارده ا لهی است تمام مراحل که شما تومتن بالا رو به مایاداوری کردی من همه رو توبخش لاغری با ذهن کامل انجام دادم که به سبک شدن وزن رو مشاهد کردم
داشتن نظم شخص به فکر گردن وحرف زدن وعمل کردن تقسیم میشه این هم هرکدوم به دوبخش قرمزوسبز تقسیم شده روی احساسهای بد وخوب کارمیشه ودرنتیجه هربخش ازابن سهوبخش تودوقسمت تقسم شده پس به شرایط رفتارما توبخش مثبت هم شنونده وگوینده احساسشون یاید خوب باشه توقسمت عمل کرد رفتارهای احساس ملاک عمل خودما هستیم نه دیگری
من یی تجربه تواین بخش دارم سالهای گذشته من بخاطر یی فردی ودردید خودم کمک کردن به اون فرد فروشی داشتم وپول اون فروش رو تقسیم کردیم ولی وفتی اون پول به اون فرد رسید هیچ تغییری در زندگی اون فرد نشد فقط من یی ضرر یزرگ رو به خودپ زدم اون زمام من احساس خوب بود ولی امروز که مرورمبکنم به خودم میگم من اشتباه گردم که تصور خودم رو توذهن اون فرد دیدم درصورتی که تصور این فرد با افکارمن کلی فرق داشت اون به چیزی دیگه فکر رفتار میکردم نیت من تاثیری توزندگی اون فرد نداشت فقط به خودم ضرر مالی زدم
با رعایت این بخشهای ما به روحمون غذای مناسب میدیم با خواندن وشنیدن وحرف زدن وتماشا کردن روح غذای مناسب میکیره وفتی که داریم اگاهی درست رو هم بادگرفته هی ز زدیگاه دوستان رو خواندیم وحرفهای استاد رو شنیدم وبا دیکران حرف نزدم درمورد روشمون وچاقی حرف نزدیم ومواظبت ازحرف زدن خودم ودیدن نتیجه افرادمتناسبی که لاغرشدن به روحم غذا دادم
تومرحله عشق ورزیدن هرچیزی که دوست داریم رو باید انجام بدیم وفتی من واردسایت شدم این عشق ورزی برای خودم خیلی کم رنک شده بود با اگاهی که کسب کردم تونستم از احساس بدبه خودم به عشق ورزی به خودمودوست داشتن وعلاقه به خودم تبدیل بشه وخودم واقعی دوست داشته باشم با خودم اشتی گردم خودم پذیرفتم وخودم واقعی رو فبول کردم ابن مرحله رو با تمرین کردن وعملی گردن اگاهی که یاد گرفته بودم تنوستم خودم رو از این مرحله عبور بدم
واگه کاری که انجام مییم دوست نداریم تغییر نکرش بدیم واحساسمون نسبت بهش خوب کنیم
تواین بخش چند وقت پیش من به دخترم گفتم اگه کاری رودوست نداریی رو با احساس خوب تغییر بدی ازاون احساس خوب خواهی داشت وهدف خودت رو دربودن تواین محیط تا به اون هدف بزرکتربرسی ازوفتی دختر به این شکل رفتارمیکنه داره یواش یواش ازمحیط کار جدیدش خوشش میاد چون یب هدف بزرگ درکنار بدوون تواین محیط برای خودش درنظر گرفته
رهاکردن = توکل کردن به خداست مدیریت رو به خدا مسپاریم
تواین بخش سال گذشته من یی مشکل داشتم که هرلحظه وهرثانیه ازخدایی خودم درخواست داشتم که دعای کنه تا اون مشکل حل بشه حدود ۲ سالی من کش مکش دورنی رو توهرلحظه داشم
اعصاب روان رو دچار وناراحتی زیادی بود باره به خودم میگفتم من که خیلی دعا میکنم جرا خدا دعای من رو اجابت نمیکنه
یی شب وفت نمازدلم خیلی شکست سرم رکی مهر گذاشتم واین دعا رو ازته دلم گردم وگفتم خدای من من خیلی دارم تلاش میکنم این مشکل من حل بشه شاید دارم اشتباه میکنم
ازامروز حل این مسکل به خودت میسپارم من این مشکل رها کرده به دستان با کفابت تومیده هرزمان صلاح دیدی اجابت کن وفتی سر ازروی مهربرداشتم به قدری ارام شدم تمامکشمکش درونی من مثل شمع خاموش شد از اون زمان دیگه من برای حل اون مشکل دعا نکرده به خدای خودم سپردم رها شدم ازغذابی که هر لحظه به خودم میدادم
خدا پشت وپنا هتون یا حق حق نگه دارتون
بنام احسن خالقین ب ی نظیر که استاد و همراهانی عالی در این مسیر با آگاهی ناب و تجربه ها پخش های عالی برای من فراهم کرده
و سلام بر دوست عزیز امیدوارم حالتون همیشه عالی باشد
و ممنونم از این صداقت در احساس و نوشته های زیباتون
انشاالله خداوند بهترینها را از آسانترین و سریعترین راه به شما هدیه کرده باشد تا همیشه حس خوبی داشته باشید و سلامتی ثروتمند و سعادتمند دو جهان باشید به قول استاد عالیقدر مون منتظر خبرهای خوبتون هستیم.
سلامدوست عریزم
چقدربرامجالب شد نوشته شما یی مهر تایید به کل حرفم توبخش کمک گرفتم ازخداوند زد جقدرخوسحال شدمکه مسیر م درست هست حتی تونوشتم وامروزم ازدریافتی این مسبرو تحولی درگوگونی که و این نواشته باروه ساز ای تو وجودم من زده صحبت گردم بعدازفرستادن ابن متن شما به من رسبد ازخودش خواستمخودش دارم ومسبر روبرام به شکلی عالی پیش نمیبره ن ازنگاه شما عزیز تشکردارم
.ادامه بدید هرچیزی که یا دمیگرید انجام بدید انشالله دریافتی شما خیلی بیشتراز منخواهد بود ازتلاش برای یادگیری وتحلیل کمنزاری که بسیار کمک کنده هست
خدا پشت وپنا هنون یا حق. حق. نگه دارتون
خداوند صداتون رو همیشه شنیده ، شما لایقش هستید برای خواسته هاتون فقط شما لایقش بودید و هستید .
با یاد خدا
چگونه ب اراده خداوند دسترسی پیدا کنیم ؟؟؟
ما با اراده خداوند ب وجود و هستی میرسیم ، از وقتی ک یک تک سلولی هستیم ، از وقتی ک نطفه تشکیل میشه ما تماموکمال متصل ب قدرت اراده الهی هستیم ، ولی ب مرور با اموزش های غلط و اطلاعاتی ک از اطرافیان و محیط دریافت میکنیم این اتصال کمرنگ میشه و منیت ومنطق بوجود میاد؛
ما چونتوخونواده بچه کوچیکداریم من از استاد کهمیشه ب آیدا جان توجه میکردن ب برادرزادم ک الان حدودا ۱۴ ماهشه خیلی توجه میکنم چ از نظر غذا خوردن و چ از اصل و طبیعیتی ک در بچه ها وجود داره ، همیشه همه میگن بچه ها معصومنوپاک و وتوی دلشون هیچی نیست ، این کلمات رو ادم کلی میدید ولی با اگاهی از این نوشته های باور ساز ادم پی به اصل این کلمه ها میبره ، ازه بچه ها مانند یه لوح سفیدن ک هیچنگرش و باور وفرمولی در ذهن وفکرشون نیست ، ما همگی اینجوری متولد شدیم ، سفید بدون هیچ منطق و منیتی ، ومتصل ب قدرت اراده الهی ، وایمان داشتیم ومطمئنبودیم ک همه ی چیزهایی ک نیاز داریم برای یک زندگی خوب رو ،در سطح بالاترین سطح خودش خدا برامون قرار داده ، برای همونم میبینیم ک بچه ها چقد با همه چیز راحت برخورد میکنن و زود یادشون میره ، وابسته هیچ چیز نیستن از هر چیزی تا وقتی ک لذت میبرن استفاده میکنن وبعدش خیلی راحت هر جا باشه رهاش میکنن، من ی براادر زاده دیگه همدارم ک چنسال بزرگتر از اینه و اونم بارها شده کدقت کردم بهش رفته بودیم امامزاده خیلی راحت بدون اینکه دقدقه ای داشته باشه برا گمشدن ، کفشا و وسایلشو دم در رها کرده بود ، چون هیچ نگرش وترسی در اینباره هنوز در ذهنش شکل نگرفته ؛ و خیلی راحتن و در ارامش ، بچه ها تصویر واقعی دارند و به منبع وصل هستند و نسبت ب هیچ چیز حس ترس و اضطراب ونبودن ونشدن و …. ندارند ولی ب مرور از اطراف یاد میگیرند و تصویر جدید میسازند ؛ مثلا برادر زاده ی یک ساله ی من خیلی راحت با وسایل و عروسکهاش بازی میکرد و رهاشون میکرد بدوناینکه تصوری راحب گم شدن و برداشتن کسی و از دست دادن ، داشته باشه ، ولی وقتی چند بار به شوخی داداشم عروسکی ک اون باهاش بیشتر بازی میکرد رو قایم کرد و بهش گفت : کو عروسکت ، کجا رفت ، هاپو برد ؛ بچه نگاه های سر در گم داشت و هیچ تصوری از اون کلمات نداشت و این بچه تصویری راجبه از دست دادن وگم شدن در ذهنش نداره ، ولی با همین عمل برادرم ک چند بار هم تکرار کرد داره تصویر جدید در ذهنش پدیدار میشه ، تصویر ترس ، از دست دادن ، گمشدن ، و کسی برداشتن و ب دنبالش برای پس گرفتنش خشم و عصبانیت و جیغ زندهاش ک عروسکش برگردونده بشه ، درسته ک هنوز بچه است و زود هم در عرض چن دقه فراموش میکنه و بازم خیلی راحت عروسکشو رها میکنه ولی ب مرور ک همین ها تکرار میشه در ذهنش چیزای جدید ثبت میشه ، و ما هم هینجوری در شرایط مختلف اطلاعات مختلف تغییر کردیم و همیشه هم از اطراف اطلاعاتی دریافت میکنیم ک منطق و منیت رو بیشتر در ما افزایش میده وهر چقدر ک اینها بالاتر برن ، اتصال ب قدرت و اراده الهی در ما کمتر میشه ؛
اراده وقدرا الهی همیشه با ما بوده و جدا شدنی نیست این ما هستیم ک بواسطه استفاده کمتر از این قدرت ، ازش دور و دورتر میشیم ، و حالا میخوام بیینم برای اتصال ب قدرت الهی باید چیکار کنم چطوری باید با اون ماهیت واقعی خودم ارتباط برقرار کنم ، در اینجا اگاهی پیدا کردم ک اولین قدم رها کردن منطق و منیت هایی کهویت انسانی من رو تعیین میکنه ؛
ترس ها ، اضطراب ها ، خشمها
باید اول نظم شخصی داشته باشم ؛وقتی حرف از نظم میشه همیشه ب اطرافمون نگا میکنیم وفک میکنیم کنظم اطراف و وسایلمون ، ولی ی نظم هایی باید در درونمون تغییر کنن، ک شامل ، فکر کردن ، حرف زدن ، و عمل کردن است ؛ همان طور ک ب نظم محیطمون اهمیت قائل هستیم باید ب نظم درونمونم اهمیت بدیم ؛
ما خیلی سالها پیش رفته بودیم یزد ، و از اتشکده زرتشتیان ی تابلوی کارهای دستی خریداری کردیم ک روی تابلو ب جز تصویر اهورا مزدا ، نوشته ای وجود داره با مضمون ( اندیشه نیک ، گفتار نیک ، کردار نیک ) این تابلو چندین ساله ک خونه ماست و در دیوار ورودی خونه ما قرار داره ، ما هیچوقت ب عمق این کلمات پی نبرده بودیم ، اولین بار ک من این نوشته های باور ساز روخوندم تازه اومدم رواینتابلووفهمیدم ک معنی اونکلمات چیه وچقد قابل تأمله ؛ همون موقع هم من ی تخته وایت برد توی اتاق داشتم روی ی گوشه از اون تخته با ماژیک قرمز کلمه قرمژ رونوشتمو ی قسمتم با سبز ، وهر وقت چشمم براون دوتا رنگ میوفتاد در ذهنم چراغی روشن میشد ک الان در چ شرایط وتفکراتی هستم قرمز یا سبز ، واین خیلی برام نتیجه بخش بود و حس خوب و اون فلش مسیر ذهنیم روبهمیاد اور میشد ومثل ی نشونه و علامته ؛
نظم در افکار ک ایا اون افکار منفی و ازار دهنده افکاری ک منو ب حس های بد وناراحت کننده و خشموترس میبره ، یا افکار سبز ک حس خوب وحال خوش ومثبت در من ایجاد میکنه ، هر چقدر ک افکارم سبز باشه یعنی با اون اصل وماهیت خودم در ارتباط ترم ، گفتار هم همینطور ، و البته باید دقت کنیم گاهی حرفی در ما ممکن است ک ایجاد حس بد رونکنه ولی همون حرف در طرف مقابل حس بد وناراحت کننده ایجاد کنه ک این گفتار هم در ردیف قرمز ها قرار میگیرند ، ما خانوم ها بارها شنیدیم کیکی گفته اره رفتم ب فلانی ی حرفایی رو زدم و چزوندمش و با اینکه اون حرف در گوینده حس بد ایجاد نکرده ولی در شنونده حال بد واحساس بد ایجاد کرده ، اتفاقا همین دو سه روز پیش یکی از دوستان از مادرشون میگفتن ک یکی از اقوام صبی اومده خونشون و هم سر سفرشون نشسته هم چنتا حرف و تیکه انداخته ، ومیگفت ک مادرم مدام ناراحته و اشک میریزه ، در همونجا من ب یاد این نوشته ها افتادم ک این حرفها ب رنگ قرمزن ، هر چند ک خودم جز اون افرادیم ک از این مدل حرفا نمیزنم ولی بازم یاد اورم شدم ک حواسم باشه ؛
و کردار نیک یا همون اعمال ونظم براعمال ، ک من اینجام خیلی مشکل داشتم ولی خب از اولین باری ک این نوشته هارو خوندم تا الان خیلی تغییر کردم ، جز اوندسته افراد بودم کهمیشه خودشونو فدا میکنن، اصلا برنامه ریزی وکارای خودشون مهمنمیشه ، تا یکی ی چیزی ازشونمیخواد« نه »نمیتونن بگن حتی اگه ب زحمت بیوفتن و براشون دردسر بشه و از کارای خودشون عقب بیوفتن، من همیشه با این مسائل درگیر بودم و کلی همحس بد در من شکل میگرفت ، ناراحت وعصبی از کارها و برنامه ی خودم ک مونده ، و اینکه رفتم کار یکی دیگه رو را انداختم ، نه از اونکمک حس خوب داشتم نه از عقب افتادن کارای خودم ، وکلی برام ناراحتی و خشم وگاهی عصبانی ودرگیری ذهنی پیش میومد، ولی الان خیلی فاصله گرفتم از اون رفتارام ، الان وقتی ک کاری پیش میاد و یا قراره عملی انجام بشه نگا میکنم ب حس وحال خودم ، مثلا بارها شده دوستی گفته ک باهم بریم جشنی یا مهمونی ، اول نگاه کردم ببینم حال خودم با اون همراهی کردنه خوبه یا نه ، احساس خوبی پیدا میکنم یا نه ؛ قبلا هر طور شده بود اون طرف روهمراهی میکردم و اصلا ب خودم و حسی ک نسبت ب اون عمل دارم توجه نمیکردم و یا حتی کمک مالی ، من قبلا خودم پولمو جایی سرمایه گذاری کرده بودم ، وتو دستم پول نقد نداشتم داداشم ازم پول خواست و منم چون نه نمیتونسم بگم خودمو انداختم ب زحمت و یکم خودم جور کردم و یکمم از عزیزی قرض کردم وچون قرار بود ی ماهه برگردونه منم قول ی ماهه رو دادم ، و ی ماه شد واز برگردوندن داداشم خبری نشد و هم دست و بال خودم تنگ شد هم فکرم درگیر قرضی ک گرفته بودم شد ، رومم نمیشد ک ب داداشم بگم ، با هر زحمتی بود پول دوستمو با فروش سکه دادم و داداشم سر دومین ماه پول منو برگردوند من هماز اینطرف ک سکه قیمتش سر یکی دو ماه نزدیک دو برابر شد ضرر دیدم همکلی فکر و خیال و اشفتگی ، در حالی ک میتونسم خیلی راحت همون اول اینکارو قبول نکنم ، میدونستمم ک ضرروی وواجب نیست ، حتی بعدش فهمیدم ک برای ثبت نام ماشین و سود دهی پولو ازم گرفته ، کلا اون عمل قرض دادن از اول حس خوبی بهمنمیداد ولی من انجامش دادم و کل اون مراحل قرمز شد ، حس و حال قرمز ، افکارو اندیشه های قرمز ، عمل و کردار قرمز ؛ ولی الان ب کوچکترین کارهام دقت میکنم ک این در من چ حسی رو بوجود میاره ایا اوکی و راضیم یا نه ، البته خب گاه گداری هم میشه ک ادم خلاف میلش عمل کنه ولی نسبت ب قبل خیلی تغییر کردم و ب خودمم ارزش قائل هستم وخودمو هم دوست دارم و همین باعثمیشه ک خودمو اذیت نکنم ؛
گزینه ی بعدی برای اتصال دوباره ب قدرت اراده خداوند ؛ تهیه ی غذای مناسب برای روحمون هست ؛ روح از اول در بالاترین سطح خودش قرار داره و اون سطح تغییری نمیکنه این ما هستیم ک با منطق ومنیت همیشه جلوش مانع و سدی میسازیم تا رسیدن ب خواسته ها همراه با کلی فشار و سختی باشه ، وگرنه روح همیشه در سطح بالا قرار داره و برای تجربه ی هر انچه ک در ذهن میگنجه اماده اس ، و ایمان داره کشدنیه ، ولی ما در مسیر زندگی کلی باورهای محدود کننده و ترس ها واما و اگر ها رو برای خودمون اموزش دیدیم و قرار دادیم و همین ها هم باعث شده اعتماد وایمان ب رسیدن و تجربه ها در ما سخت باشه ، من با رسیدگی ب روح خودم وخوندن مطالبی ک دلنشینه وحاوی اطلاعات مفید هست باعث افزایش مهارت کنترل ذهن خودم میشم ، یعنی در زمانی ک دارم یه مطلب خوب رومطالعه میکنم و یا همین فایلای سایت تناسب فکری رو استفاده میکنم ذهنم در این مدت زمان ارومتره ،
خب قبلا من وقت خودمو با جمع های سمی ودوستانی ک کلی بحثهای حاوی استرس ونگرانی از اینده و مشکلات بود میگذروندم و یا فیلم ها همکهمشون پر از ناراحتی ودزدی وخیانت ومشکلات وگرفتاری هست ودر تمام اونمدت زمان من ذهنم درگیر افکار منفی وقرمز میشد و بعد از اون هم باز ذهن درگیر ودر تلاطم میشد و اصلا ارامش نداشت ، من صدای روحم و یا مهربانوی وجودم رووقتی ک در ارامشم بیشتر درک میکنم ک همون وحی الهی در منه ، وقتی کحال من اشفته است وپر از اطلاعات واراده های انسانی ومنیت ومنطق دیگه در اون همه نجواهای ذهنی نمیشه صدای الهی درون رو شنید وهمین هم باعث دوری از قدرت اداره الهی میشه ، بس وقتی ک غذای مناسب برای روح باشه ذهن اروم میشه و همین ها باعث میشه بهتر وبیشتر نجواهای روح رو بشنویم و درک کنیم ک هدایت الهی است .
گزینه سوم عشق ورزیدن ب زندگی: روزی ک من با این سایت اشنا شدم در بدترین شرایط خودم بودم ، و قتی کشروع کردم وادامه دادم هم همچنان اوضاع خوب وبهتر نشده بود ، در مسیر رسیدن ب ارزوها با قدرت ذهن یاد گرفتم ک همین لحظه حالمو دوست داشته باشم وبهش عشق بورزم ، همین شرایطی ک دارم ، اگه چاقی هست ، اگه اوضاع مالی نامناسب و یا روابط بد هست ، اول باهاش کنار بیامبا همین شرایطم سعی کنم ک بهترین حالت ها رو داشته باشم و من همون موقع چون حال روحی خوبی نداشتم همیشه اطرافم شلوغ ونامرتب بود ، شروع کردم از سروسامون دادن ب اطرافم حتی کمدهایی ک لباس های اضافه وچیزایی ک
استفاده نمیکردم همه چیو مرتب میکردم حتی گوشیو خودمو چیزایی کبهم ارامش میداد رو دانلو میکردم ، گوشی من پر بود از کلیپ ها و مطالب ناراحتکننده و جمله های شکست من همه رو یکی یکی تمیز ومرتب کردم ، کارایی ک میخواستم انجام بدم رو با حس خوب انجام میدادم وهمین عشق ورزیذن ب زندگی با همون شرایط قبل باعث شد ک تغییرات اروماروم در زندگی من نمایان بشه وانگاری من با پاکسازی اطرافم مانع ها رو برمیداشتم و زندگی در همه جا جریان پیدا میکرد، الانم بخوام بهتر بشه باید از همین الانی ک هستم لدت ببرم و هر کاری رو با احساس خوب انجام بدم کارهایی ک بهم حس بد رومیده اگه میتونم ک اصلا انجام ندم ولی اگر مجبورم نگرشمو رو جوری تغییر بدم ک دوستش داشته باشم یا حس بد روکم کنم .
وراهکار بعدی توکل کردن به خداونده : توکل ک میگم یعنی رها کنی ب اراده خدا ، خیلی وقتا گفتم خدایا توکل میکنم بهت ولی بعدش از ترس اینکه نکنه خدا فراموش کنه یا سرش شلوغ باشه و حواسش ب خواسته من نباشه خودم چسبیدم بهش و سعی کردم خودمم دست بکار شم ، این یعنی من اراده خودمو هم وارد کردم و به اراده خدا واگذار نکردم ، در حالی ک وقتی میگیم خدایا توکل کردم بهت ، سعنی رها کن ، بدوننگرانی ، بدون ترس ، بدون هیچ فکری ومنطقی ، رهااای رهااا ، جوری ک انگار انجام شده ، و مدیریت براورده شدن خواسته ها رو بخداوند واگذار کنم و خودم در ارامش بمونم و هدایت روی خدا بسپارم .
به خدا ایمان بیاریم با تمام وجود توکل کنیم ، مانند نوزادی وبچه ی کوچیکی ک وقتی میندازیمش بالا دیگه ترس ونگرانی نداره وب اطمینان دازه کقراره بگیریمش واسه همون میخنده و ذوق میکنه از اون بالا انداختن ، نترسی ن اضطرابی داره
مثل همون بچه ب خدا اعتماد کنیم ودر روبرو شدن با مشکل خودمونو دچار ترس واضطراب نکنیم
نشان های دریافت شده
باسلام خدمت استاد عزیزم دوستان گرامیم
من خیلی شنیده بودم که بچه ها تا سن ۵ سالگی با خدا در ارتباط هستند برای همین که با یه چیز کوچیک شاد میشن و اگر هم از چیزی ناراحت بشن زود فراموش میکنن و بدنبال یه چیز دیگه میرن که شادیآور ادامه بدن
و ای کاش که همه پدر و مادرها آگاهی صحیح داشتن تا فرزندانشون به شکل صحیح بزرگ کنند تا وقتی بزرگ شد خوب مغزش شکل گرفته باشه و یعنی اطلاعات صحیح تو ذهنش داشته باشه نیاز نداشته باشه کلاس اعتماد به نفس مثلا بره و بتونه از بچگی آینده خودشو بسازه به بهترین شکل موجود به امید اون روز
متوجه شدم که خداوند وقتی مارو متولد کرده همه چیز هایی که ما نیاز داشتیم برای یه زندگی خوب در اختیار ما در بالاترین حد خودش قرار داده اما ما والدین با آگاهی اشتباه جلوی دریافت اونو میگیریم نمیذارم بچه ها به شکل صحیح بزرگ میشن البته اینم هست که ما هم خودمون چیزی بلد نبودیم
اینکه حیوانات در لحظه حال زندگی میکنن و هیچوقت نگران آینده و حسرت گذشته رو نمیخورن و هیچ وقت فکر نمیکننکه فردا چه غذایی بپزم هیچ وقت نگران آینده بچهشون نیستند هیچ وقت نمیگن کاش این کارو کرده بودم کاش اون کارو نکرده بودم و اینکه ما هم باید از اونها یاد بگیریم در لحطه حال زندگی کنیم به فکر گمگشته و آینده نباشیم و کارهایی انجام بدیم در طول روز که دوست داریم ازشون لذت میبریم اینجوری مثل اونها در لحظه زندگی میکنیم
و اینکه گوزنها وقتی شکارچی بهشون حمله میکنه ترسشون به اوج میرسه و بعد از ۷ دقیقه دوباره ترسشون کلا فراموش میکنن و دوباره به همون جاییکه شکارچی بهشون حمله کرده بود برمیگردن
اما ما انسانها وقتی از یه حرف کوچیک ناراحت بشین حداقل چند روز در ذهنمون نگه میداریم مدام بهش فکر میکنیم اینو گفت اینجوری گفت حالا فکر کنیم یه اتفاقی برامون بیافته که خیلی بترسیم اینکه تا عمر داریم یادمون نمیره و همش بهش فکر میکنیم برای دیگران هم تعریف میکنیم و چقدر خوبه که ما هم به رفتار بد دیگران توجه نکنیم
نظم داشتن خیلی خوبه در تمام جنبهای زندگیمون مخصوصا در افکارمون و اینکه خداوند هم در نعمتهایی که آفریده بالاترین حد نظم رعایت کرده مثلا طلوع و غروب خورشید هر روز صبح سر ساعت دقیقه ثانیه مشخصی خورشید طلوع میکنه و همین طور غروب میکنه
یا باریدن باران کلی فعل و انفعالات باید رعایت بشه و کلی تغییر ات جوی هوا صورت میگیره تا باران بباره و اینها همه بر روی نظم خداوند صورت میگیره
و اینکه افکار و گفتار اعمال ما هر کدام دونوع هستند افکار سبز و قرمز گفتار سبز و قرمز و اعمال سبز و قرمز سبز نشانه خوبیهاست و قرمز نشانه بدیهیست و اینکه ما انتخاب میکنیم در طول روز چطور رفتار کنیم و چه نوع گفتار افکار اعمالی داشته باشیم
اینکه من قبلنا فکر میکردم غذای روح نماز خوندم روزه گرفتن اینهاست اما الان متوجه شدم غذای روح یعنی آگاهی صحیح به ذهنت دادن آگاهی درست درمورد افگار گفتار اعمالمون کسب کنیم غذای روح مناسبی هستند
اینکه عشق ورزیدن به خود اینکه کارهایی انجام بدیم که دوستش داریم
و یا اگر کاری دوست نداریم انجامش بدیم طوری انجام بدیم که به ما احساس خوبی دست بده دوستش داشته باشیم و خیلی خوبه که کاری دوست نداریم طوری انجام بدیم که راضی باشیم از خودمون احساس خوب ایجاد و کنیم میشه یکم سخته مخصوصا اگر اون طرف دوست نداشته باشی از اول تا آخرش با خودت غر میزنی عجب غلطی کردم کاش اینکارو نمیکردم ولی وقتی کسی رو دوست داری ا ن کارم برات سخت باشه سعی میکنی حال خودتو خوب نگه داری منکه اینجوری هستم شما رو نمیدونم
من قبلا میترسیدم خواست م رها کنم میگفتم چی میشه یعنی پن بهش نمیریم ولی الان متوجه شدم رها کردن یعنی اطمینان داشتن به خدا یعنی اینکه مطمئنی که خواستت برآورده میشه یعنی توکل میکنی به خدا از خدا میخوای که کمکت کنه موفق بشی پس خواستهام رها میکنم میدونم مطمئنم یقین دارم باور دارم که خدا ند به بهترین شکل ممکن آرزو منو برآورده میکنه
سلام و درود ب فرمانروای جهان و جهانیان ،خداوند زمین و زمان
سلام ب دوستان گرامی و استاد مهربان
خدایا تو گواهی ،
استاد از بچگی و شادی و آرامش میگوید ،که من نداشتم بدون علت ،در خانواده ای امن با پدر ی مهربان و مادری از خود گذشته،
اما پر از ترس از مرگ از بیماری ،ترس از نگاه مردم ،از حرف،از همان بچگی از اخبار می ترسیدم و ازبلندی،از صدای بلند،از همان موقع ب خودم می گفتم چرا من اینطوریم.و هیچگاه ب کسی نگفتم وکسی نفهمید.از بچگی تلاش برای خواسته داشتن نداشتم بزرگ فکر کردن ،تلاش کردن.بی هدف.
نور خورشید را نمیدیدم حضور خدا ،خودم را نمیدیدم،پر از درد جسمانی ،پر از اظطراب پر از خشم و اعصبانیت
همیشه در توهم و شرک زندگی می کردم،من از اون گوزنها هم استاد یاد نگرفتم بودم و درونم پر از لرزش ،تنش، خدایا شکرت که اکنون همانظور گفتی شیطان تسلطی ب بندگانم نداره ،ب من نداره (خدایا سجده شکر میزارم)
نه خدا را میشناختم ،نه قدرتش آگاه بودم،نه ایمانی در من وجود داشت،بی اعتماد بنفسی در من موج میزد و ترس رهبر و ملکه ذهنم بود.
استاد از نظم نگم که فقط خانه ام نظم داشت و خانه ذهن و جسمم پریشانی و درد بود
افکارم_هههههه فقط رنگ قرمز را میشناخت. گفتارم را از دیگران پنهان میکردم و در ذهن با شیطان گفتار داشتم
پس زندگی نا بسامانم ،اعمالم را معلوم می کردپر از هیچ در همه موارد زندگی
برای دیگران خودگذشتگی بی مورد که هنوز پاشنه آرشیوم
پس این موارد در غذا خوردن من هم مشهود بود،تند تند و داغ و بدون آرامش.
معنی زندگی را زندگی باید کرد را تازه متوجه شدم، استاد عرفانی داشتم که ب من می گفت تو بوی مرگ میدهی ،بشکن این باور و خدارو باور کن،
که این روز ،فقط همین روز و ب تو هدیه داده و از خیلیها گرفت و و و . ….و خدا را شاکر باش
تازه معنی با عششق زندگی کردن ، با ذوق و شوق،با عششق ب پسرم بنگرم که هدیه بزرگ خداست،معجزه خداست،قدرت خداست ،ایمان داشتن ب
خداست،حضور خداست،وووووو…..همسرم ، پدرم ،مادرم همه زندگی من هستند و عششق زمینی من هستند ،خدایا بخاطرشون و ذره ذره زندگیم
شکرت شکرت
و اما در آخر که خیلیها و من باید درس پس بدهیم تا بفهمیم و بدرک آن برسیم
توکل= یعنی تو و کل
توکل=یعنی تو و خدا
توکل= یعنی تو و کل جهان هستی
توکل= یعنی تو ،خودت عششق خداوند هستی ودر فهم نمی گنجد که اگر برسد چون مولانا برقص در میاییم.
خداوندا ،تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جووویم.
سپااس خدا بخاطر اراده اش برای بودن استاد مهربان در کنارمان برای
تغییرات
(من ب دستان خدا خیره شدم ،معجزه کرد)
سلام و درود
همیشه آخرین لحظه مهمه
یعنی همین الان که درک و عملکرد بهتری داری
اصل زندگی اینه که ما بهبود پیدا کنیم و خدا رو شکر خیلی عالی در این مسیر هستید
منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
سپااس فراوان ب استاد هوشیار و عزیز
سلام خدای مهربونم
خداوندا زندگی با اراده خودت را به من بچشان
سلام استاد عزیز و دوستان خوبم
دنیای کودکی چه دنیای پاک و بی الایشی است و انسان کاملا با ارادهدخداوند زندگی میکند نه حریص هست و نه ناراحت و نه بی اعصاب و از تمام لحظات زندگیش لذت میبرد
یک کودک در لحظه زندگی میکنه
من وقتی بچه بودم خیلی ارامبودم و شاد و همش در حال بازی و اصلا از تنبیه ناراحت نمیشدم باز دوباره شروع به شیطنت میکردم شب که مبشد بلافاصله با ارامش با خوابی عمیق میرفتم که الان خیلی حسرت اون خوابو میخورم و نمیتونم اینقد راحت بخوابم
من در کودکی خانه ای بودم که سرتاسر شیشه بود و نور گرم الهی به درونم نفوذ داشت و گرمم میکرد با بزرگ شدن و دیدن اموزشهای اطرافیان لایه به لایه پرده بر روی شیشه ها کشیده شد و دیگه درونم گرم نبود و احسای بخ زدگی قلبم رو داشتم
و این یخ زدگی و سردی برای منطق و منیتم بود و باعث اضطراب و نگرانی در زندگیم شد
ولی در هر چیزی که دقت کنی اراده خداوند رو میبینی
مثلا عروس هلندی من الن برای خودش بدون استرس و افسردگی و غصه از کمبود ارزنش و یا جای خوابش اواز میخونه و برا خودش صحبت میکنه چون اون با اراده خداوند و نیروی لایتناهی در ارتباطه و هیچ شکی به خدا نداره و هیچ نگرانی نداره
وفتی میترسه دوباره بازم به همونجایی میره که صدایی شنیده و اصلا هیچی یادش نمیمونه ولی من تمام اتفاقات که برام پیش اومده و یا خودم تجربه نکردم و شنیدم و هیچ وقت یادم نمیره
مثلا من در زلزله طبس بودم و خواهرم حتی وقتی سرش گیج بره از ترس زلزله یک ان مکث میکنه و خیلی این ترس در یادش مونده و فراموش نمیکنه
و اتفاقات در ما حسی رو ایجاد میکنه که همیشه با نگرانی مواظبیم اتفاقی نیوفته ولی در زبان میگیم هیچ برگی بدون اذن خدا از درحت نمیوفته ولی خودمون میخوایم از بروز اتفاقات جلوگیری کنیم
پس باید افکارمون رو تغییر بدیم و منیت رو در خودمون کمرنگ کنیم تا به ارامش و اسایش درونی برسیم
پس باید
اول نظم شخصی داشته باشیم
ما همونطور که وسایلمون رو کارهامون رو منظم میکنیم باید افکار و گفتار و اعمالمون رو منظم کنیم
افکار شامل
افکار سبز یعنی افکاری که در ما حس خوب ایجاد میکنه
مثل مهربانی و لذت و ارامش و امنیت و شادی
افکار قرمز یعنی افکاری که در ما حس بد ایجاد میکنه
مثل ترس و استرس و نگرانی و عصبانیت و خشم
گفتار
گفتار سبز گفتاری که در ما حس خوب ایجاد میکنه
وقتی گفتارمون به این رنگ باشه رنگ سبز در دنیای پیرامونون پراکنده میشه و اتفاقات خوب برامون میوفته
گفتار قرمز گفتاری که در ما حس بد ایجاد میکنه و باعث ایجاد اتفاقات بد در زندگیمون میشه
نکته مهم گفتار سبز هم باید در ما و هم در شنونده احساس خوب ایجاد کنه
نه اینکه من حسم خوب بشه که تلافی کردم و حس شنونده بد باشه
اعمال
اعمال سبز شامل رفتارهایی که که در ما احساس خوب ایجاد میکنه
مثل اب دادن یک گل پس فقط ملاک اعمال باید اعمال خودمون باشه مثلا درسته که کمک کردن خوبه ولی اگر من از انجام یک کار احساس بد داشته باشم اگر به طرف مقابل نه بگم و احساس خوب از نه گفتن داشته باشم پس میشه جز اعمال سبز
اعمال قرمز رفتارهایی که در ما احساس بد ایجاد میکنه
مثل اسیب زدن به خودم و پرخوری و عصبانی شدن
غذای مناسب روح
روح ما کامله و با قدرت لایتناهی در ارتباطه ما با توجه به احساس خوب و ارامش زمان بیشتری ذهن منفی باف و منطق گرا را تحت کنترل قرار میدیم
پس هدف اصلی از غذای مناسب روح ارتقا روح نیست بلکه افزایش مهارو کنترل کانون توجه ذهن میباشد
وقتی من بیشتر اوقاتم رو در این سایت میگذرونم باعث میشه ورودی های منفیم کم بشه و مرور افکار منفی کمتری دریافت میکنم
سومین راه عشق ورزیدنه
برای عاشق زندگی بودن باید
۱_هرچی دوست داریم رو انجام بدیم
۲_اگر در شرایطی و یا کاری هستیم که احساسمون بده باید نگرشمونو عوض کنیم و از انجام اون کار در خودمون احساس خوب ایجاد کنیم و به مرور حس خوبمون افزایش میابد
توکل کردن
خواستن ارزو و رها کردن ان یعنی توکل
یعنی من به چیز رو میخوام و دیگه نگران براورده نشدن اون نیستم و دنبال راهی برای اجرای اون نیستم
یعنی من میخوام و خدا راه رسیدن بهشو میزاره جلو پام و من در اون راه تلاش میکنم
وقتی رها میکنم احسای سبک بالی میکنم و احساس خوب این که مطمعنا به خواستم میرسم
توکل کردن بهم حس خوبی میده احساسی که پشتم نیرو وقدرت عظیمی ایستاده و من به هیچ قدرت و فردی نیاز ندارم
توکل احساس بی نیازی به دبگران رو بهم میده
توکل کردن بهم قدرتی میده که از قدرت خدا گرفته شده
توکل کردن بهم ارامشی میده که هیچ قرص ارامبخشی بهم نمیتونه بده
خداوندا با توکل به تو در این مسیر گام برمیدارم و میدانم که میتوانم خودم و تورا بهتر بشناسم و ارامش درونم بیشتر بشه
خداوندت برای هدایت و حمایتت بی نهایت شکر
در پناه خدا باشید
با سلام خدمت شما
اره این درسته که از کودکی تحت تربیت بزرگ تر ها بوده ایم و همیشه در ذهن ما زندگی واقعی را جور دیگر جلوه میدادند اما الان که این آگاهی رسیدم میبینم که اصلاً گفته ها و تربیت معلم ها بزرگتر ها و اطرافیان ما که از کودکی می خواستند به قول خودشون ما را تربیت کنند و کاری رو انجام بدیم که جلوی دیگران کار ناپسند این باشد همیشه فعل ما تحت تربیت بزرگترها بوده و در مورد جهان واقعی و خدای واقعی هم این شامل حالمان شده ،
اگر در ذهن خودمان رفتار گفتار و اعمال سبز و رفتار و گفتار و اعمال قرمز را دسته بندی کنیم می توانیم راحت تر به این توجه کنیم که در طول روز چه رفتار گفتار و اعمالی را انجام میدهیم و در چه دسته بندی قرار دارند آیا کاری که می کنیم به ما احساس خوبی میدهد یا از اون احساس بدی داریم آیا با نگفتن به دیگران احساس خوبی داریم در صورتی که ممکن است درخواست کننده از ما ناراحت شود اما اینکه حال ما از نگفتن خوب است اهمیتی ندارد زیرا اگر درخواست او را قبول میکردیم و در عوض احساس بدی داشتیم نمی توانستیم به نحو احسن این کار را انجام بدیم،
همیشه باید در مورد اعمال خودمان دسته بندی برای کارهای مان قائل شویم و کاری را انجام بدیم که در دسته بندی اعمال سبز ما قرار میگیرد در طول روز کارهایی را انجام بدیم که احساس خوبی را به ما میدهند و از اعمال قرمز و کاری که احساس بدی به ما میدهد دوری کنیم ،
همانطور که جسم ما برای زندگی کردن و حیات خود به غذا و آب نیاز دارد به استراحت و کارهای روزمره ما نیاز دارد روح ما هم به غذای مخصوص خودش احتیاج دارد آرامش ذهنی احساس خوب شادی و توکل می تواند غذای روح ما باشد در صورتی که با ایجاد شرایط خوب همراه باشد گاهی اوقات هم ممکن است که در شرایطی دلخواه خود نباشیم اما باید حواسمان به غذای روح خودمان باشد و از غذای درست و خوبی برای تغذیه روحمان استفاده کنیم و از اندوه و ناراحتی عصبانیت و بی حوصله بودن در شرایطی که دلخواه ما نیست بپرهیزیم تا به شرایط دلخواه خودمان برسیم اون وقت ما میتوانیم غذای روح خودمان را در هر شرایط فراهم کنیم و یک ذهن و یک روح یکسان در موقعیت های مختلف داشته باشیم ،
این مورد که باید عاشق زندگی خودمان باشیم برای من بسیار جالب و دوست داشتنی بود و از خواندن این مورد درس خوبی گرفتم اینکه واقعاً عاشق زندگی خودمان باشیم خیلی مهم است زیرا وقتی انسان خودش و شرایط زندگی و داشته ها و نعمت های خودش را دوست دارد دیگر به انسانهای دیگر حسادت نمی کند خشم نمی ورزد و انسان های دیگر را هم با عشق دوست دارد و از بین متن های خودش استفاده خوبی می کند و دائماً در حال احساس خوب داشتن از داشته هایش است و اهداف دیگری هم که دارد با احساسی خوب و عشق فکر می کند،
یک عشق ورزیدن دیگر هم در زندگی برای خودمان هست جسم خودمان روح خودمان و آنچه که با اراده خدا در ماه شده است چشم خودمان دست خودمان و هر چیزی که تصمیم خدا برای خلقت ما بوده وقتی که وجود خودت را دوست داشته باشی هم می توانی انسان ها و موجودات دیگر را هم دوست داشته باشی و عشق در رسیدن تو واقعی تر خواهد بود
اینکه درباره خواسته ها نگران نباشیم و همش دائماً برای آنها تلاش کنیم و فکر نکنیم یعنی ذهن خودمان را درگیر نکنیم این نیست که از او خواسته دست کشیده ایم بلکه معنی اش از این گفته این است که به خدا توکل کردیم و در راه رسیدن به این خواسته صبر میکنیم
باید خواسته هامون رو رها کنیم و هر روز خودمون رو با احساس خوب و ایمان داشتن باور داشتن به این که من با اراده ی خدا به این خواسته میرسم توکل کنیم به قدرت اراده خدا تا در زمان خودش برای ما اتفاق بیفتد ،
در اینجا منظور از رها کردن راجب خواسته ها همون توکل داشتن به خداست و نگرانی نداشتن راجب اجابت خواسته مون ،
از خوندن و گوش دادن به این موزیک آرامش بخش خیلی لذت بردم و دوست دارم بیشتر در این مسیر باشم و همیشه احساس خوب داشته باشم
با تشکر از شما
با سلام خدمت استاد عطار روشن عزيز
در متن بالا من با قسمت سوم مشكل دارم ، قسمتي است كه پاشنه آشيل من در بعضي موارد است
در موارد ديگري تا حدودي خوبم …خيلي جاي كار دارم …ولي ميدونم كه اميد وار كننده هست مسيري كه دارم توش تلاش ميكنم
در قسمت سوم ، زمان هايي كه از خونه ميرم بيرون و در طبعت هستم خيلي به زندگي عشق ميورزم
زمان هايي كه توي خونه هستم زياد نميتونم اين كار رو بكنم
مثلا ميدونم كه براي تغيير خونمون بايد به اينجايي كه هستم عشق بدم و خاطرات روزهاي خوب اينجا و روزهاي اول كه با اشتياق اينجا اومده بودم رو صدها بار مرور كنم تا جهان من رو هدايت كنه به جاي بهتر
ولي نميدونم چرا نميتونم اين كارهارو هميشه انجام بدم
براي اينكه حسم رو خوب نگه دارم در اين خانه ، بيشتر سعي ميكنم به فايل هايي كه دارم پناه بيارم
مثل همين سايت و سايتي ديگر
ولي ميدونم غير اين اقدام هاي عملي ديگري لازم است
درمانده نيستم از اين مشكلم
همين كه تونستم خودم رو از وضعيت ناراحت كننده چند ماه پيش اين خونه خارج كنم خيلي جاي شكرش باقيه كه الان مثل چند ماه پيش حالم بد نيس از اينكه در اين خونه هستم …و الان رسيدن به حالتي كه منتظرم تا از اين خونه بريم تا كارهاي بزرگتري انجام بدم
باز هم طبق چيزهايي كه من ياد گرفتم و دارم ياد ميگيرم شايد كار درستي نيست
اما الان كه متن شما رو خوندم …متوجه شدم بايد و بايد هر طوري شده حالم رو در همين خونه خوب كنم…بايد طوري بشم كه روزي كه ميخوام از اين خونه برم واقعا دوسش داشته باشم
كار راحتي نيست ولي چون يكماهي كه با اين سايت آشنا شدم متعهد شدم چيزهايي كه اينجا ميگيد رو گوش بدم و انجام بدم …شروع ميكنم به انجام كارهاي كوچك
اينم بگم همين الانم ميدونم اين خونه يكي از آرزوهاي من بوده و برآورده شده
اما از اونجايي كه جهان هر لحظه در حال گسترش هست…و آرزوهاي ما با سرعت زيادي از ما جلوتر هستن…دو سال بعد آمدن به اين خانه احساس كردم بايد اينجا رو عوض كنيم
حقيقتش برام يك چالش بزرگ هست و نميدونم چطوري بايد حالم رو در اينجا خوب نگه دارم
ولي شروع ميكنم به سوال پرسيدن از خدا
توكل ميكنم بهش و ميدونم اون جواب سوالاتم رو داره
از عهده من خارجه
خودش بايد بهم بگه چيكار كنم تا اينجا حسم عالي بشه و بتونم منتقل بشم به مكاني كه آرزوش رو دارم
همين الان كه دارم اينا رو مينويسم شيطان هم آروم ننشسته هي داره ميگه …فلاني كه خونه اش اونجوري بود بعد رفت به فلان خونه مگه با حس هاش چيكار كرد …تو كه خودت توي اسباب كشيش بودي در جريان حس هاش هستي…
خلاصه شيطان قسم خورده و آروم نميشينه ولي من ميدونم كه اون ميخواد من رو توي اين خونه با اين احساسات نگه داره …نميخواد بزاره به خانه جديد با احساسات عالي نقل مكان كنم…(منظورم از خونه هموني هست كه توي دوره زندگي با طعم خدا گفتيد)
من بهش ميگم من كه توي سر اون نبودم بدونم چه حسي داشته
من فقط ظاهرش رو ميديدم
حتما توي سرش و احساساتش هر روز خودش رو ايده ال خونه بهتر ميدونسته
و اون ايده ال ديدن خودش يعني خودش رو لايق خونه بهتر ميدونسته
وقتي خودش رو لايق خونه بهتر ميدونسته يعني خودش رو بنده ناب و تك خدا ميدونسته كه خدا بهترين ها رو براش آماده كرده
و اين زنجيره ميشه اون چيزي كه بايد بسازمش و توش هي چرخ بزنم و چرخ بزنم مثل رقص سما تا اختيارم كامل دست خودش باشه
تا بشينم روي شونه هاش و اون منو ببره و من فقط لذت ببرم
ممنونم از آگاهي هاي اين فايل
سلام و درود
موضوع مهم توجه به نتیجه هر خواسته است
نتیجه تغییر محل زندگی چه خواهد بود؟
چه مقدار از این تغییر بیرونی و چه مقدار درونی خواهد بود؟
مهم اینه که هر تغییری در بیرون در روزهای اول مهم ولی در روزهای بعد عادی خواهد شد بنابراین مهم تغییرات درونی است که پایدار و تاثیرگذار خواهد بود
تغییر محل زندگی به هر دلیلی باشه خوب و پسندیده است
اما این خواسته نباید به احساس فعلی ما لطمه بزنه والا اختلال در روند دریافت خواسته ایجاد میشه
بهتره که از بودن در محل فعلی راضی باشیم و از فکر کردن به بودن در شرایط جدید به احساس بهتر برسیم
به این شکل هم طی کردن مسیر رسیدن به خواسته زیبا خواهد بود و هم تجربه رسیدن به خواسته جدید
موفق باشید
درود بر شما استادم
بسيار سپاسگذارم كه براي من راهكار مينويسيد
چندين بار خوندم اين راه كارتون رو
استاد عطار روشن من فقط دنبال شكستن اون سدي در وجودم هستم كه نميزاره گوش دلم اين راه كار رو بشنوه و بهش عمل كنه
مهم اينه من فقط اينو بپذيرم و تنها حقيقت زندگيم بشه و بهش عمل كنم
و اونوقت نتايج من رو شگفت زده ميكنن
اون سدي كه نميزاره من با گوش جان بشنوم و مهر تاييدم رو روش بزنم چيه
گوش سرم ميدونه اين درسته قبولش داره
و به همه هم ميگه راه اينه
من دنبال اون ترمز اساسيه هستم
قدردان شما هستم
شاد باشيد
هیچ ترمز یا موضوع خاصی نیست
اگه اینگونه فکر کنی به همین شکل سردرگم و درمانده میشی
تنها کاری که به شکل آگاهانه باید انجام دادی اینه که وقتی متوجه میشی افکاری در ذهنت در حال مرور شدنه که نرسیدن به خواسته رو تقویت میکنه متوقف کنی
یعنی ادامه اش ندی
در این شرایط بهترین راهکار توجه کردن و فکر کردن به موضوعی دیگری است حتی اگه درمورد خواسته نباشه
شب بخیر استاد عطار عزیز
بی نهایت سپاسگذارم که دستم رو گرفتید و قدم به قدم دارید راه رو نشونم میدید
باعث افتخار که برام راه کار مینویسید
همین برکتی هست برای من ،که شخص شما پاسخ مستقیم به من میده
من کلام شما را ،از طرف الله میبینم که خدا داره بهم راه کار میده
خیلی سبک شدم ،گفتید هیچ ترمزی نیست
از صب چندین فایل که از دیروز من رو دگرگون کردن رو دانلود کردم دارم گوش میدم
بسیار آرام تر شدم
فایل آبروی خدا را نبرید که من رو واقعا دگرگون کرده
شاید ۵ بار از صب گوشش دادم…هر بار اشگام سرازیر میشه باهاش
فایل خیمه رو گوش دادم چندین بار
توی یه کانال توی تلگرام که فقط خودم هستم توش
این چندین فایل رو گذاشتم همینطور داره پلی میشه
احساس میکنم آبی هست که روی کویر تشنه داره میریزه
حالا میفهمم توی فایل نتایجتون در سایت استاد عباسمنش گفتید ، فقط گوش میکردید و آرام میشدید
هر زمانی رو پیدا میکردید که فقط فایل گوش بدید
الان کامل میفهمم چی میگفتید
میخوام انقدر این چند تا فایل رو گوش بدم تا جوانه ای که شما از خدا توی ذهنم کاشتید ،جون بگیره
تمام وجودم گفت فقط باید باورم به خدا رو تقویت کنم
لازم نیست جایی دیگه برم
لازم نیست کاری دیگه بکنم
فقط این فایل ها رو گوش بده
شما حتما میدونید حسم چیه
نمیتونم در قالب کلمه بیانش کنم
ولی میدونید که شروع خوبی بود امروز
خدارو هزاران بار شکر
از خداوند میخوام آن آرزویی که همین امسال زندگیتون رو در جهت مثبت دگرگون میکنه براتون اتفاق بیوفته
امروز کنارم بودید
روح شما رو کنارم حس کردم
امیدوارم پاسخش رو از خدا بگیرید
من روی گوشیم یه نرم افزار قران دارم که هر روز یه آیه به عنوان آیه روز نشونم میده
آیه امروزم این بود :
زمر ۵۳
قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّـهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
(ای رسول رحمت) بدان بندگانم که (به عصیان) اسراف بر نفس خود کردند بگو: هرگز از رحمت (نامنتهای) خدا نا امید مباشید، البته خدا همه گناهان را (چون توبه کنید) خواهد بخشید، که او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است.
.
سلام به دوستان عزیزم
در این بخش واقعا نکات طلایی ای گفته شد تا از منطق به سمت خدا متصل بشیم چیزی که واقعا منو اذیت می گرد همین منطق بود من خیلی منطقی بار اومدم و هیچ کاری رو شروع نمی کنم مگر اینکه قبلش کلی فکر کنم و ببینم انجامش منطقی هست یا نه وگرنه شروعش نمی کنم.
نظم شخصی که توضیح دادید واقعا جالب بود اول که گفتید نظم شخصی سریع فکرم رفت به نظم شخصی و با خودم گفتم من که نظم شخصیم واقعا خوبه چطور نظم شخصی باعث میشه بجای منطق به خدا نزدیک بشیم بعد دیدم منظور از نظم شخصی اون تعریف نبود.
نظم بخشیدن به افکار و گفتار و اعمال مون اگر واقعا رهاش نکنیم و درست انجامش بدیم و استمرار داشته باشیم واقعا موثر هست.توضیحاتی که درباره هر کدوم دادد برام واضح کرد.
غذای روح
عشق ورزیدن به زندگی
توکل به خدا
این سه مورد هم واقعا تاثیر گذار هستند
بنظر من سر کله زدن با بقیه آدم ها یکم کار رو سخت میکنه ولی باید سعی کنیم متعهد باشیم.
به نام خدایی که برای بندگانش کافی ست ❣️
عرض سلام خدمت استاد عزیز و دوستان هم مسیر در آکادمی تناسب فکری
زندگی شگفت انگیز است وقتی اجازه دهیم صدای منیت و منطق ما خاموش و شهود الهی در ما جریان پیدا کند، وقتی به اصل و ریشه ی خود باز میگردیم و خودمون رو در معرض خدا قرار میدیم.
ما خودمون رو در معرض خودمون قرار دادیم.
سعی میکنیم خودمون همه چیز رو کنترل کنیم. با ذهن و محدودیت بشری، به قدرت و اراده ی خدا فکر میکنیم. و با حساب دو دو تا، با تمام ویژگی های مثبت و منفی درون مون سعی در درک عظمت خداوند داریم غافل از اینکه خدا جز خیر و نور نیست.
اگر بتونیم تا حد امکان چشم روی بعد منفی و منطقی درون مون ببندیم، خدا در قلب و روح ما جاری میشه. اما تا وقتی با ذهن محاسبه گر بشری به جهان هستی و قوانینش بنگریم، خود به خود اراده ی خودمون مسلط و جاری بر امورمون هست و نیک میدونیم که تسلط و اراده ی خودمون نتیجه ای جز نگرانی و ناامیدی نداره.
مهمترین عاملی که بین ما و خدا -اصل و ریشه ی وجودمون- ، مانع شده خاموش شدن شهود الهی هست. اگر بتونیم صدای ذهن رو کنترل کنیم ، اراده ی ما با اراده ی خدا هم راستا میشه و ما میتونیم هر کاری که دوست داریم انجام بدیم، در غیر این صورت، همواره از اونچه در پیرامون مون وجود داره احساس نارضایتی میکنیم چون خدا درون ما نیست نتیجتا همیشه پر از دغدغه و نگرانی هستیم و تمام وقت و انرژی مون رو صرف میکنیم تا به چیزهایی برسیم که قابل دسترسی به نظر نمیان.
اما وقتی به افکارمون نظم ببخشیم، خود به خود صدای ذهن آهسته تر و آهسته تر میشه. رفته رفته توکل جای صدای ذهن رو میگیره و نور وجود ما تحت تاثیر خدا ، غلیظ میشه و هر چه نور درونمون غلیظ تر باشه بخش منفی (و تمام ویژگی های منفی مثل بخل، کینه، حسادت، و…) کمرنگ تر میشه. وقتی نگاهمون به خودمون ، بخشی و تکه ای از خداوند باشه انتخابهامون برای شادی نامتناهی میشن و سور و شور مون از تجربه های تازه و زندگی ای با رنگ خدا ریشه میگیره. خداوند ما رو موجوداتی گسترده و پیوسته و گستراننده خلق کرده . اگر اینو درک کنیم و به این ویژگی که خدا در ما نهاده اجازه نقش افرینی بدیم، اگر تقویتش کنیم، همیشه به بیشترین آرامش و شور و شعف دست داریم.
ما با دور شدن از خدا، و از دست دادن شهود و شناخت واقعی مون نسبت به خدا، خدا رو مقابل خودمون دیدیم در حالیکه اگر توکل واقعی به خدا داشته باشیم، یعنی خدا رو منبع اعتماد و اطمینان مون بدونیم ، ایمان بیاریم فقط خداست که میتونه برای ما همه کار کنه، به لطف و مهربانی و کفایتش تکیه کنیم زندگی اعجاب انگیزی خواهیم داشت و لحظه ای آرامش رو از دست نمیدیم.
یادمون باشه که خدا درون ماست، نه روبروی ما.
همون خدایی که اراده ش با مهر و حمایت در هر ذره ی هستی جاری هست و لحظه ای، حتی ذره ای این جریان الهی قطع نمیشه و استاپ نداره، این ماییم که باید به این جریان گرم و پر نعمت و خیر وصل باشیم. ❣️❣️❣️
سلام استاد این موضوع خیلی جالب و کاربردی در زندگی ما انسانها هست که باید ابتدا افکارمان را مثبت قرار دهیم و از افکار منفی دوری گزینیم و سپس گفتار مان در زندگی طوری باشد که سبز باشد یعنی در ما و طرف مقابل احساس بد بوجود نیاورد و احساس خوب بوجود آورد که باید از گفتن حرفهای ناامید کننده و مایوس کننده در زندگی از جمله گرانی و تورم و این طور صحبتها دوری کنیم و فقط صحبتهای سبز و مثبت به خودمان و دیگران القا کنیم که باعث شارژ خودمان و احساس خوب در دیگران و البته خودمان بشود و مهمتر از همه اعمالمان هست که این اعمال و کارهای خودمان باید در خودمان احساس خوب ایجاد کند و به دیگران کاری نداشته باشیم که این عمل ما چه احساسی به طرف مقابل می کند البته نباید دیگران را آزار بدهیم بلکه از کارهای که در ما احساس بد کند دوری کنیم ملاک خودمان هستیم نه طرف مقابل
سلام آقای عطار روشن عزیزنوشته های زندگی با اراده خداوند سرمستم می کند آرامش و حس خوب فوق العاده ای در وجودم فوران می کند حتم دارم با پیگیری آموزشهای شما انسانی عالی تر و شایسته تر می شوم و به خواسته هایم می رسم من از اساتید مختلفی مطلب خوانده و شنیده ام اما حس عمیقی که نوشته های شما در وجودم ایجاد می کند بیانش ممکن نیست احساس می کنم تک تک سلولهایم در حال جنب و جوش و شادی هستند از شما بسیاذ سپاسگزارم خیر دنیا و آخرت نصیبتان
به نام خدایی که در این نزدیکیست 💖💖💖
سلام 🖐️
قسمت سوم : زندگی با اراده خداوند 🌷🌷
چقدر نوشته های متن این قسمت زیبا و قشنگ و دلنشین بود من که از خوندشون لذت بردم 🥰🥰🥰😍😍😍🤩🤩🤩🥳🥳🥳😘😘😘
یادمه اون زمان که کوچیک بودم و هنوز مدرسه نمیرفتم همیشه در حال بازی و شادی و بالا و پایین پریدن بودم و اصلا نگران هیچ چیز نبودم نه از کسی کینه به دل داشتم نه به کسی حسادت میکردم ، نه دروغ میگفتم ، نه استراس و اظطراب ، اگه قهر میکردم خیلی زود آشتی میکردم ، …..پاک پاک معصوم و بیگناه یادمه اون زمان فکر میکردم که خدا یک تکه نور خیلی خیلی بزرگ که نورش همه جا هست و اصلا فکر نمیکردم که خدا تو آسموناست ولی کم کم که بزرگتر شدم و ، وارد مدرسه شدم دیگه از دوستام و معلم هام و اطرافیان چیزای جدید شنیدم و یاد گرفتم کلاس سوم چهارم بودم که توی کتاب دینی مون چیزای خیلی ترسناک در مورد خدا و جهنم و عذاب قیامت نوشته بود و معلم دینی مون با قاطعیت برامون درس میداد و از قیامت و آتش دوزخ و پل سراط حرف میزد و من کمکم از خداوند ترسیدم یادمه از معلم مون پرسیدم خداوند کیه؟ و کجاست ؟ بهم گفت نباید درباره خداوند زیاد کنجکاوی و پرسوجو کنی و خداوند تو آسموناست معلم مون میگفت دروغ گو دشمن خداست، اگه فلان کار کنی اون دنیا باید جوابگو باشی ، این دنیا دار مکافاته ، دست از پا دراز کنی میبرند جهنم ، اونجا یک پل هست که از مو نازک تر و از شمشیر تیزتر و برنده تر که باید بتونی از روش رد شی اگه بهشتی باشی و نامه اعمالت دست راست باشه میتونی از روش رد بشی ولی اگه نامه اعمالت دست چپت باشه که دیگه خدا خودش به دادت برسه این پل شکافته میشه و مستقیم میری میوفتی تو عمیق ترین قسمت جهنم و دیگر اونجا حال و روزت معلومه با شنیدن این حرفا کم کم باورای من شکل گرفت و ترس و نگرانی های من شروع شد و دیگه از اون زمان تا همین قبل از آشنایی با این مسیر زیبا از خدا و آتش و جهنم و قیامت و عذاب شب اول قبر هراسان بودم البته هنوزم میترسم و همیشه تصاویر جهنم و قیامت و خداوند شکنجه گر و آتش و عذاب در ذهنم مجسم میشه و این طوری شد که از خداوند دور شدم و همیشه این تو ذهنم بود که من کجا و خدا کجا چرا من باید بهش نزدیک بشم اصلا من کی باشم که بخوام بدون واسطه چیزی از خدا بخوام هر چیزی که خودش صلاح دونسته نصیب و قسمتم کرده و من باید به چیزی که خداوند برام مقدر کرده قانع باشم و اعتراضی هم نداشته باشم و اگر ناشکری کنم همونم ازم گرفته میشه واین طوری شد که منطق یا همون منیت در من شکل گرفت و من دیگه سعی کردم که کارامو خودم انجام بدم و به کم قانع باشم ، سرم به زندگی خودم باشه و به فکر آخرتم باشم و زیاد به این دنیا دل نبندم چون فانی و زودگذره.
حالا که خوب فکر میکنم میبینم که ما از بچگی با کلی باور و عقاید غلط و اشتباه بزرگ شدیم و اونا رو آموزش دیدیم و تقریباً نتونستیم از زندگی و زنده بودن مون لذت ببریم و تموم این باورها در زمان خودش به درستی وارد عمل میشن مثلاً درسته که میگیم خداوند صاحب قدرت و جهان و خداوند اداره میکنه ولی از نظر عقلی و منطقی اگه بچه مون بخواد مثلاً با دو ستش بره بیرون و یک ساعت دیرتر از اون زمانی که گفته بیاد خونه دیگه دل مون آشوب میشه و زمین و زمان و بهم میدوزیم که چی شد چرا دیر کرد ، چه اتفاقی افتاد ؟ تا اون بچه بیاد برسه خونه دل مون هزار تا راه میره و دست و پا میزنیم و تقلا میکنیم که خودمون برای امنیت و سلامت بچه مون کاری انجام بدیم کاری انجام بدیم واصلا فراموش میکنیم که خدایی هست و این بچه امانت دست ماست خداوند اونو به ما بخشیده خودش حواسش هست و بیشتر از ما مراقبشه ولی ما چه کار می کنیم میایم این وسط کار و خراب میکنیم و به بچه مونم بی اعتمادی و ترس و اظطراب داشتن و آموزش میدیم در واقع بهش زبانی میگیم که در پناه خدا ولی در عمل نشون میدیم که خداوند نمی تونه تو رو در پناه خودش حفظ کنه جهان نا امنه و خودت باید حواست به خودت باشه مثلاً همسر خود من خیلی پیگیر اخبار و حوادثه و همیشه میگه که دنیا نا امنه ، تقریباً به هیچ کس اعتماد نداره ، همیشه مضطرب و نگرانه و این ترس و اضطراب و مدام به ماهم منتقل میکنه ، هرچی میگم بابا اینقدر بدبین نباش این طوریام که تو فکر میکنی نیست ولی اصلا گوشش بدهکار نیست میگه شما تو خونه ای از دنیای بیرون اطلاع نداری بیرون پر از گرگه راستش از بس از این حرفه روا میزنه روی منم تاثیر گذاشته منم زمانی که همسرم خونه نیست حتی زمانی مامور آب و برق گاز که واسه شماره برداری میان می ترسم که در و ،باز کنم چون سریع همون لحظه حرف همسرم که میگه دنیا نا امنه تو ذهنم دانلود میشه و من میترسم که خدایی نکرده اتفاق بدی بیوفته و در رو باز نمیکنم و این طوری
و خود مونو از خالق و منبع اصلی وجود مون جدا و دور کردیم و حالا خیلی دلم میخواد که ترسام از بین برن و به آرامش برسم
ومن خیلی دوست دارم که با خدا دوست بشم خدایی که وجودم از وجودش موجود شده ،خداییکه از لحظه شکل گرفتن من تا این لحظه کنارم بوده مراقبمه و هر چیزی که ازش خواستم بهم بخشیده حالا باید چه کار کنم که دوباره این ارتباط و اتصال برقرار بشه برای اینکار باید افکار مربوط به منیت و منطق مو رها کنم تا بتونم اراده مو همسو کنیم با اراده خداوند و خیلی دوست دارم که ایمان به اون درجه ای برسه که حظور خداوند در تمام لحظات زندگیم حس کنم و ایمان داشته باشم که وقتی خداوند هست از هیچ کس و هیچ چیزی نترسم و مطمئن باشم که خداوند همیشه مراقب من و خونواده ام هست ولی متاسفانه هنوز این ترسها همراه من هست و امیدوارم که در این مسیر بتونم باورای نادرست مو از بین ببرم برای این کار باید یه نظم و سر سامانی به درونم بدم و اینم میدونم که تا درونم تغییر نکنه در بیرون زندگیمم تغیری به وجود نمیاد والان مدتیه که دارم تمرین میکنم ان شا الله که یاد بگیرم و لذت ببرم
من عاشق نظم و ترتیب در زندگی هستم و همیشه سعی میکنم که خونه ام تمیز و مرتب باشه و به بچه هام تذکر میدم که داشتن نظم و انضباط خیلی خوبه و خیلی خوبه که هر چیزی سر جای خودش باشه تا زمانی که به اون وسیله نیاز داری خیلی زود بتونی پیداش کنی و اون لحظه سردر گم نشی و همیشه افرادی رو که ظاهر تمیز و مرتب دارن تایید و در ذهنم تحسین شون می کنم اما هیچ وقت فکر نمی کردم که درون افراد هم باید تمیز و مرتب باشه همین الان یاد این شعر افتادم که میگه صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ای برادر سیرتی زیبا بیار این یعنی زیبایی درون خیلی مهمتر از زیبایی بیرونه خب حالا چطوری درون مونو مرتب کنیم با نظم بخشیدن و سر و سامان دادن به افکار ، گفتار و اعمال مون ۱- افکار : از این به بعد باید افکار مونو به دو دسته ی سبز و قرمز تقسیم کنیم از کجا بفهمیم که افکار سبز چه افکاریند و افکار قرمز چه افکاری هستند ؟ افکار سبز افکاری هستند که بهمون آرامش میدن مثل فکر کردن در مورد لاغری و تناسب اندام ، سلامتی ، ثروت ، لحظه های شاد کنار عزیزامون بودن ….. افکار قرمز افکاری هستند که وقتی در ذهن مون در حال رژه و رفت و آمد هستد باعث بهم زدن آرامش مون میشن مثل فکر کردن به چاقی و اضافه وزن ، بیماری ، فقر و تنگ دستی ، لحظات ناراحت کننده در زندگی مون ….
گفتار : گفتارمونم باید مثل افکارمون به دو دسته ی سبز و قرمز تقسیم کنیم گفتار سبز ، گفتار قرمز در مورد دسته ی اول یعنی گفتار سبز باید حرف زدن مون طوری باشه که هم در خودمون و هم در شنونده احساس خوب ایجاد کنه .و گفتار قرمز حرفایی هستند که موقع رد و بدل شدن بین گوینده و شنونده احساس بد ایجاد میکنه پس تکلیف مون مشخص شد از این بعد دیگه باید حواس مون باشه که با گفتار مون چه رنگی رو در دنیا منتشر میکنیم .
۳-اعمال : اعمال مونم باید به دو دسته تقسیم کنیم ۱_ اعمال سبز ، ۲_ اعمال قرمز و اما اعمال سبز رفتار های هستند که انجام شون در ما احساس خوب ایجاد کنه . و اعمال قرمز رفتارهایی هستند که در ما احساس بد ایجاد میکنه اعمال سبز مثل موسیقی گوش دادن ، کمک به دیگران در وقت نیاز ، دوش گرفتن ،، تفریح و انجام هر کاری که باعث بشه حال مون خوب بشه .بعد از انجام این کار ها که فکر نمیکنم کا راحتیم باشه بعدش توکل کنیم به خدا و بقیه شو به خودش بسپاریم من خودم بعد از خواندن این متن خیلی حالم خوب شد و مطالب برام خیلی جالب بود چند روز که دارم تمرین میکنم که بتونم یه نظمی به درونم بدم ولی انگار خیلی نا مرتب و آشفته ست و فکر میکنم که حالا حالا ها طول میکشه تا منظم بشه خب طبیعی هم هست که فعلاً نتونم درست عمل کنم و فعلا نتونم رنگ سبز از خودم منتشر کنم درست مثل لاغری که مدام به خودم یاد آوری میکنم که من یک شبه چاق نشدم که حالا بخوام یه شبه لاغر بشم و سعی میکنم که در مسیر باشم و صبور باشم و از مسیر درست خارج نشم اینجا هم همون طوره من این همه سال با ذهن مشوش و نا مرتب زندگی کردم و این همه باور و عقاید نادرست در مورد خداوند متعال از بچگی آرام آرام در ذهنم نهادینه شده و باعث دوری من از خداوند مهربونم شده حالا تازه من شروع کردم به مرتب و منظم کردن ذهن و درونم و به خدا توکل کردم تا در این مسیر کمکم کنه ان شا الله که بتونم این مسیر سبز و زیبا رو با آرامش طی کنم و مطمئنم که در این مسیر چیزهای زیبا و دوست داشتنی زیادی نصیبم میشه و طریقه درست زندگی کردن و زنده بودن و یاد میگیرم و خودمو در آغوش پر مهر خدای مهربونم حس میکنم استاد ممنون که کمک میکنید تا حال مون خوب بشه و به آرامش برسیم و خداوند مهربان و بهتر بشناسیم .🌹🌹🌹
سلام به استادم و تمامی عزیزان
امشب سومین شب هست که به پیشنهاد استادم متن قسمت سوم و خوندم (هر شب یک متن )
چقدر زیبا بود ، واقعا لذت بردم
در ابتدای متن ، استاد اشاره به این داشتند که ، آنچه از ما شکل گرفته ، خود حقیقی مان نیست ، بلکله آن چیزی است ، که محیط اطراف ( خانواده ، مدرسه ، و غیره) از ما ساخته ، بله واقعا درسته ،
من بارها خود واقعیم و دیدم ، ولی نتونستم همیشه همراهش باشم ، چون خیلی متفاوت با من بود زلال ، صاف ، پاک ، خالص ،
اینقدر غرق در من واقعی شدم ، که خود حقیقی مو فراموش کردم
در اصل من به مرور زمان واقع شدم ، و واقعیت من با حقیقت من خیلی فاصله داره ، و من ناآگاهانه از خودم ، دور افتادم، و این دور افتادن از خود فاجعه در من ایجاد کرده
وقتی من از خودم دور باشم رفتارهای بد در من قوت پیدا می کند ، و دیگر آنقدر در خود واقع شده خویش ، غرق شدم ،که خود خقیقی رو نمیبینم ، درست ، مثل افرادی که در سالن سینما دارن فیلم و میبینن ، حقیقت همون پرده ی بدون تصویری است ، که فیلم در اون واقع شده ، ولی تماشاچیان تا پایان فیلم ، صفحه ی اصلی ، که همون حقیقت هست و نمیبینند چون واقعیتی ، که شکل گرفته ، مانع از درک حقیقت شده .
ما ماهیت خودمون و از دست دادیم
پیشنهاد خوبی دادن استاد که نظم دادن خیلی کمک میکنه تا دوباره کم کم به خود واقعیمون نزدیک بشیم
چقدر قشنگ رفتار ها رو در دو رنگ سبز و قرمز تفکیک کردند
چه راحت میتونیم با این روش رفتارهای خوب و بد از هم جدا کنیم
ممنونم استاد
از امشب ، تصمیم گرفتم که این روش و به کار بگیرم
این خیلی کمک میکنه ، که رفتارهایی ، که منجر به قرار دادن من ، در این موقعیتی ، که هستم و ، خوب ببینم ،و دیدن ، اولین قدم در این مسیره .
امیدوارم در شب های بعدی و مطالعه ی بخش های دیگه آگاهی های بیشتری بدست بیارم
باز هم ممنونم از شما استاد گرامی برای به اشتراک گذاشتن تجربیات و آگاهی های خودبتون
با سلام و درود محظر استاد گرامی و دوستانی که خواننده این دیدگاه هستن .
درس این جلسه بسیار مهم به نظرم اومد …
تصمیم گرفتم برای یادگیری بیشتر و بهتر خلاصه اونو به شکل دیدگاه ارسال کنم .
●●●●●●●●●●●
برای اتصال به قدرت اراده الهی باید با ماهیت واقعی خود ارتباط برقرار کنیم و این کار از طریق رها کردن معیارهایی است که منطق ما با آنها هویت انسانی ما را تعیین می کند.
●1- داشتن نظم شخصی
ایجاد نظم شخصی در تمام ابعاد وجود، اولین قدم برای دستیابی به قدرت اراده الهی است.
برای از بین بردن معیارهای تعیین کننده هویت انسانی باید نظم شخصی در زندگی خود ایجاد کنیم….
نظم شخصی داشتن شامل نظم در فکر کردن، حرف زدن و عمل کردن است.
نظم درونی شامل سروسامان دادن به افکار، گفتار و رفتارهایمان است.
● ۱- افکــار
باید افکار را به دو گروه افکار سبز و قرمز دسته بندی کنیم.
به راحتی می توانیم این دسته بندی را درباره افکاری که در ذهن ، مرور می شود اعمال کنیم..به سادگی قابل تشخیص است که چه فکری چه احساسی در ما ایجاد میکند؟
● میزان رنگ قرمز تضمین کننده ادامه شرایط زندگی ما در وضعیتی است که مورد رضایت و لذت ما نخواهد شد و میزان رنگ سبز تضمین کننده ادامه شرایط زندگی ما در وضعیتی است که مورد رضایت و لذت ما خواد بود.
● ۲- گفتــار:
در مورد گفتار هم باید مانند افکار عمل کنیم.
گفتار خود را به دو گروه گفتار قرمز و گفتار سبز تقسیم بندی می کنیم.
از این پس باید مراقب گفتار خود باشیم که با کلام خود چه نوع رنگی را در دنیای پیرامون خود پراکنده می کنیم.
رنگی که در پیرامون خود گسترده می کنید نمایانگر تجربیاتی است که در دنیای مادی خواهید داشت.
اگر رنگ پیرامون ما متمایل به سبز باشد مطمئن باشید اتفاقات و شرایطی را در زندگی تجربه خواهید کرد که در شما احساس خوب ایجاد می کند.
اما اگر رنگ پیرامون ما متمایل به قرمز باشد بیانگر این واقعیت است که اتفاقاتی را در زندگی روزمره تجربه خواهیم کرد که شرایط احساسی نامناسبی برای ما به همراه خواهد داشت.
نکته قابل توجه اینکه در تقسیم بندی گفتار خود دقت داشته باشید. ممکن است گفتاری را بیان کنید که تصور کنید در شما احساس خوب ایجاد میکند اما اگر مطمئن هستید در شنونده احساس بد ایجاد خواهد کرد. از به کار بردن آن گفتار خودداری کنید ….
مانند زمانی که من نسبت به فردی احساس ناراحتی و خشم دارم و به دنبال فرصتی هستم تا حرفهایی که بعنوان جواب رفتار و گفتار او آماده کرده ام را به او بزنم.در این شرایط شاید تصور کنید که من با تلافی کردن احساس راحتی می کنم و این گفتار را در دسته گفتار سبز قرار دهید.در صورتی که گفتار سبز، گفتاریست که هم در گوینده و هم در شنونده احساس خوب ایجاد می کند.
● ۳- اعمــال
در مورد اعمال نیز باید مانند دو موضوع قبل عمل کنیم و اعمال خود را به دو دسته اعمال سبز و قرمز دسته بندی کنیم.
اعمال سبز رفتارهایی هستند که درما احساس خوب ایجاد می کند.اعمال قرمز رفتارهایی هستند که درما احساس بد ایجاد می کند.
به عنوان مثال :
ما به یه یک گلدان آب می دیم .این رفتار از طرف گلدان واکنشی به همراه نداره . بنابراین احساس ماست که تعیین کننده سبز بودن رفتار ماست .
همچنین ممکن است شما در پاسخ به درخواست کمک فردی پاسخ منفی بدید و پاسخ شما در فرد مقابل احساس بد ایجاد کنه اما شما از اینکه تونستید پاسخ منفی بدید احساس خوبی پیدا کنید چرا که اگر می خواستید درخواست فرد را قبول کنید ممکن بود شما دچار مشکل بشید و احساس بد در شما ایجاد می شد….
بنابراین در این مورد پاسخ منفی دادن به درخواست دیگران در عین حالی که در فرد درخواست کننده ، احساس بد ایجاد می کنه اما در دسته اعمال سبز قرار می گیره چون با پاسخ منفی دادن ،خودتونو را در مشکلی که باعث استرس و نگرانی و ناراحتی میشه قرار نداده اید.
.
پرخوری کردن، عصبانی شدن، خود را سرزنش کردن و هر عملی که باعث آسیب جسمی و روحی به خودتون می شه را باید متوقف کنید و در گروه اعمال قرمز قرار بدید.
در مقابل اعمالی را درباره خود تکرار کنید که در شما احساس خوبی ایجاد می کنه .
باید با انتخاب آگاهی مناسب و توجه کردن به آن از طریق خواندن، شنیدن، صحبت کردن و تماشا کردن غذای مناسب در اختیار روح خود قرار بدهیم .
به این صورت همزمان با ایجاد نظم شخصی که منجر به کاهش توجه به منطق و در نتیجه سنجش خود بر اساس معیارهای بیرونی می شود، روح خود که در ارتباط دائم با منبع جهان هستی است را تقویت می کنیم.
ذکر این نکته در اینجا لازم است که روح ما کامل است و نیازی به تقویت شدن ندارد و ما نمی توانیم روح خود را کاملتر کنیم چون از همان ابتدا در حالت تعالی خود قرار دارد اما با توجه به موضوعاتی که احساس خوب از جمله آرامش در ما ایجاد میکند زمان بیشتری ذهن منفی باف و منطق گرای خود را تحت کنترل در می آوریم.
زمانی که ما صرف خواندن این نوشته و نوشته های مانند این می کنیم به میزان قابل توجهی از هجوم افکار منفی در ذهن ما کاسته خواهد شد و زمانی که این کار را به عادت روزانه خود تبدیل کنیم پس از مدتی به طور کلی مرور افکار منفی در ذهن ، کاهش پیدا می کنه .
پس از آنکه نظم شخصی در زندگی خود ایجاد کردیم و دادن غذای مناسب به روح از عادت های روزمره ما شد حالا نوبت به عشق ورزیدن به زندگی است.برای اینکه عاشق زندگی شویم کافی است این دو کار را انجام دهیم.● 1- هرآنچه را دوست داریم انجام دهیم را حتما انجام دهیم.● 2- اگر کاری را انجام می دیم که دوست نداریم باید با تغییر نگرش ، آن کار را به گونه ای انجام دهیم که دوستش داشته باشیم یا حداقل انجام آن باعث احساس بد در ما نشود.
بنابراین در هر شرایطی هستید سعی کنید نگرش خود درباره شرایط موجود را به شکلی تغییر دهید که احساس بد کمتری در شما ایجاد کند.
پس از مدت کوتاهی می تونید در همان شرایط ، مواردی را پیدا کنید که نه تنها احساس شما را بد نمی کند بلکه باعث ایجاد احساس خوب در شما می شود.
در ادامه روند یافتن شرایطی که احساس خوب در ما ایجاد می کنه ، گسترش پیدا می کنه و اتفاقاتی رخ می دهد که ما در مسیر انجام کارهای مورد علاقه هدایت می شویم.
اگر فروشنده هستید کار خود را با عشق انجام دهید نه از روی اجبار و برای دریافت دستمزد برای گذران امور زندگی.
اگر در حال یادگیری مهارتی هستید با عشق و علاقه مراحل مختلف آن مهارت را بیاموزید و تکرار و تمرین کنید.
اگر کالایی را برای فروش قرار داده اید به کالای خود عشق بورزید، در اینصورت عشق و اشتیاق خود را به مشتریان خود ارائه می دهید و آنها مشتری همیشگی شما خواهند شد.
در کتاب های زیادی درباره رها کردن خواسته ها خوانده بودیم اما درک این موضوع که چگونه هم خواسته را بخواهیم و هم آن را رها کنیم برایمان واضح نبود.
ما در نهایت آرامش خودمان را به همان قدرتی می سپاریم که شکوفه را به سیب و قطره ذره بینی را به انسان تبدیل می کند.
در اینجا این سوال ممکنه پیش بیاد :
اگر قرار باشه خداوند ما را به سمتی که برای ما مقدر شده است هدایت کنه پس نقش انتخاب و اراده انسان در زندگی دنیایی چه می شود.؟؟؟
برای دریافت پاسخ این سوال به مطالبی که در جلسه چهارم گفته میشه به دقت توجه کنید …
بنام خدا
سلام به دوستان همراه و استاد عزیز
من تا قسمت ۲۰ این نوشته ها خوندم و چند باره دارم بر میگردم و از اول میخونم نمیدونم چی بگم یه طوری سر در گم شدم که من یه مسیرو میرفتم تا حالا و الان به این نوشته ها مسیرم عوض شده
چقدر از خانواده، از معلمها از اطرافیان چه تفکری داشتم در مورد خدا با ابن حساب تمام زندگیم اراده شخصی و منیت بوده .همش میگفتم توکل به خدا اما لفظی بود اون ترس همیشه داشتم هیچ وقت نگفتم تو که توکل کردی پس از چی میترسی دیگه همیشه از آینده میترسیدم که چه خواهد شد با این اوضاع همیشه از این وضع روزگار گله داشتم ،
اما از وقتی وارد فایلهای تغییر زندگی شدم خیلی تغییر کردم اراده شخصی کردم و به خدا توکل کردم به کسی که منو از نطفه آفرید و از خودش در من دمید و اراده اش همیشه با من هست خدا را شکر زندگیم خیلی بهتر شده روابطم با همسرم بهتر شده رزق روزی زندگی بهتر شده اراده خداوند را تو زندگی احساس میکنم انگار یکی نجوایی با من حرف میزنه
و خدا را هزار بار شکر میکنم چون خودش منو به این سایت هدایت کرد از شما هم ممنونم استاد
ب نام خدا
سلام دوستان
همه ی ماانسانها از بدو تولد ذهنی خالی و روحی پاک و لطیف داشتیم ،مثل یک نوار خالی ک قدیما ضبط های کوچیک بود و پدرمادرهای ماهرآهنگی رو که دوست داشتن میریختن داخل نوارهای مربعی شکل خالی و بالذت هرچ تمام تر گوش میدادن ..
درمورد ذهن و روح ما هم ب همین شکله ک خانواده و اطرافیان ما از بدو تولد هرآنچه را ک خودشون دوست داشتن رو درواقع ب ما تحمیل کردن و این تحمیل کردنها ممکنه از حسرتهاشون باشه ک خودشون از بچگی داشتن ، میتونه از چشم وهم چشمی بقیه باشه ،وو…ووقتیک ذهن تهی باشه از هرچیزی براحتی پرمیشه از افکار ،رفتارهای تکرار شونده و باور و وعمل کردن بهشون و رقم میزنه زندگیهای آینده و حال ماهارو ،،،
الان ک دارم دیدگاهمو راجبه این قسمت از نوشته های باورساز مینویسم ناخودآگاهم باورهایی رو تو ذهن داره جستجو میکنه وبیادم میاره و میگه بنویس ک سالهاست اصلا بهشون فکر نکرده بودم و مملو از گرد و غباری چندین و چند ساله س…
دارم بیاد میارم ک همیشه تو ذهن من کردن ک دخترها باصدای بلند نمیخندن ، حرف نمیزنن ،بدو بدو نمیکنن ، همیشه باید حجاب داشته باشی ، فرزند اول باید زودتر ازدواج کنه ، شنیدم ک مردها گریه نمیکنن ، شنیدم ک خدا آدمهای دروغگو رو کور میکنه ،نمیگم دروغ خوبه ن ولی همیشه از طرف خدا حرفاشون و ب کُرسی نشوندن ،و ماترسیدیم از خدا ، شنیدم ک هر کس ب مسافرت های زیارتی میره خداخواسته و دعوت شده ،و هرکسی ک نرفته نطلبیدش وخلوص نیت نداشته ،،بعضی از حرفا خروفاته بنظرم ومن هیچ دیدگاه و نظری راجبشون ندارم..بگذریم
من همیشه از مامانم میشنیدم ک خدا واسه فلانی خواسته اون از خونه زندگیش ،اون از مسافرتش ،اون از فلان چیزش و کلی حسرت و باورهای غلط و اشتباه ک راجبه خدا داشت و عنوزم دارن و ب من و ب ما تحمیل میکردن و هنوزم افراد و خانواده هایی هستن ک تحمیل میکنن.. ومن هم امثال من هم از همه جا بیخبر میگفتیم ک مادره بالاخره بزرگتره و حتما بیشتر و بهتر میدونه ،،و این داستان تحمیل کردن هم ادامه داشته برای خودمم تا پارسال و قبل از آشنایی م با مسیر لاغری من ،و من ب تکرار ومکرر ب پسرم گفتم دروغگو دشمن خداست ، این کارو کن اون کار کن نکنی خدا دوست نداره ، همیشه خدارو بد براش تعریف و توصیف کردم ،،و کودک معصوم و مظلوم من چ فکرهایی ک راجبه خدا ک نمیکنه ،،و چقدررر این نوشته های باور ساز ناب هستن و بکر، پر از درس زندگی و خداشناسیه ،،،و ماها ک اینجاییم میخونیم و مینویسم و فکر میکنیم چقدر انسانهای خوشبختیی هستیم ب معنای واقعی کلمه ،،
مگ آدم جز این آگاهی ها ،درست زندگی کردنها،آرامش داشتن ها لذت بردن اززندگی و داشته هاشون چی میخاد غیراز اینک هر لحظه خدارو بیشتر و بهتر درک کنی ،حس کنی ..،خدایا شکرت ک زنده ام و من الان اینجا ودراین سایت هستم و دارم تجربه کسب میکنم و یاد میگیرم و میفهمم من زندگی نمیکردم وقبل از هدایتم باین مسیر فقط زنده بودم ونفس میکشیدم،،با کلی حسرت ،با کلی افکار وعقاید بد ، باکی قضاوت ،،خدایا تو خدایی و من انقدر راجبت قضاوت غلط وبیجا کردم ب خاطر دیدها و شنیدهای سطح پایین .نمیگم اطرافیانم گناهکارن ،اونا رو مقصر نمیدونم هیچ وقت ب هیچ عنوان ..اونا خودشونم هنوزم ک هنوزه نمیدونن ک خدا کیه ؟! دنیاش چیه ؟! هنوز هدف از خلقتشون رو نمیدونن ،و در این باورن ک اومدن بدنیا ک همش عذاب بکشن با رنج و سختی زندگی کنن ،و بخاطر ی لقمه نون حلال صبح تاشب بدوعن ،،درحالی ک لقمه های توای خدا یک لقمه دو لقمه نیست اقیانوس نعمتهاس ب وفور ..
از وقتیک ذهن وروح ما دست پروده اطرافیان ما میشه و ما کم کم بزرگ میشیم خنده های ما هم آهسته ولی پیوسته کم و کمرنگ تر میشه ، مثل موقع هایی ک مدرسه میرفتیمم و مثل هم کلاسی مثلا کمی سطح مالی بالاتر چیزی اضافه تر میخاستیم و ب خانواده میگفتیمم مواجه میشدیم با جواب فعلا پول نیست ،بابات نداره دیدکه اعصابش خورده ،ساکت شو ،هفته قبل فلان وسیله ،لباس ،یا خوراکی ووو خریدی ،،اونا دارن یا قسمت اونا بوده ،خدابرای ما نخاسته وازاونجا باور نداری و قانع بودن ب کم و نیست درذهن ماایجاد میشه وما همیشه چشممون ب دست باباعه یا مامانس ک کی وکجا برامون کمی خرج کنن، وگاهی خاموش میشه خواستهامون ،و حسرت میشه ودرادامه اش باورها و عقاید های دیگ بخاطر یک باور غلط ردیف میشه و ب نسلهای دیگ میرسه،،،
خدای ما خدای خوبیهاست ،خدای آرامش و خوشی هاست ،خدا مهربان و بخشنده است ،خدای دارا و توانست ،پس این خدا نمیتونه برای خلق کردن بندش کم بزاره ،بنده هاشو تو غم و اندوه ، یاس و نامیدی ،ترس و ناراحتی بزاره و بشینه نگاهش کنه ،،غم اندوه ویاس ونامیدی مختص شیطانه ،،
میگم شیطان ولی اگرک ما شاد وخوشحال باشیم همیشع و ب منشأ آفرینش مون متصل بشیم همسو بشیم با ذهن و روح پاک درونمون شیطان هم همسو میشه با ما ومیتونه حتی دست دوستی بده مگر ن اینک شیطان هم یک روزی یک فرشته بوده …
پس وجود شیطان و القاب دادنهای بد ب شیطان هم از فرمولهای غلط و اشتباه ذهن ماست ،ذهنی ک مملو هست ک باور واعتقادات دیگران ،،دیگرانی ک خوده واقعیشون نیستن ،نتونستن باشن ،نتونستن انتخاب کنن ک چی و کی باشن ،،،ذهن دیگران هی نسل ب نسل چرخیده …و رقم زده افراده جامعی رو ک همه حالشون بده ، همه افسردن ،دلخوشی ندارن ،کم میخندن ،کم ابراز عشق احساساتو محبت میکنن ، کم میبخشن ،،بیشتر طمع میکنن ، کم و ب سختی بدست میارن و زود از دست میدن واینها هیچکدوم خوده واقعیی انسانهای دست پرورده خدایی ک از روح خودش در ما دمیده نیست ک نیست …
پس من دارم یاد میگیرم و می آموزم ک خداروبیشتر و بهتر ببینم و بشناسم ،سعی کنم ک افکار و عقاید دیگران و ک نسل ب نسل چرخیده و ب من رسیده رو شناسایی کنم و تلاش کنم ک افکار ،رفتار،و باورهای اشتباه رو شناسایی کنم وبجاش خودم انتخاب کنم ک دوست دارم چ باوری ،چ عقیده ای ،چ طرز فکر و اندیشه ای رو جایگزین اون باورها کنم برای رقم زدن آینده ای بهتر برای خودم و فرزندم …مَنی ک الان دارم فرزندمو تربیت میکنم برای آینده وجامعه ام ودراصل برای بهترین بودنه خودش .ایجاد لیاقت ها درواقع دارم بچه ی فرزندم رو هم تربیت میکنم…پس چ بهتر ک بابودنم انشاالله وادامه و استمرارم دراین زمینه وکسب مهارت کمکی باشم هرچند کوچک برای نسل آینده
خدایا شکرت و ممنونم ازت
استاد عزیزم بزرگوار ازشما هم بی نهایت سپاسگزارم بابت این آگاهیی های عالی
باسلام. خدمت دوستان عزیز سایت واستاد
من چند روزی هست که وارداین مسیر نوشته های باور ساز شدم خیلی وقت بود احساس میکردم واقعا نیاز دارم به این که ببینم و بخونمشون . والان واردگام سومش شدم تو فکرم این بود که بخونم و بنویسم توی دفترم اماواقعا عالیه و دوست داشتم با بچه های سایت در موردش بنویسم و عمل کنم همیشه تو زندگیم در مورد خدا حرف میزدم و به ظاهر خیلی بهش اعتقاد داشتم امابعداز اینکه اولین نوشته رو خوندم وبعدمشتاق شدم دومین نوشته رو بخونم و الان واردنوشته سوم شدم خیلی به این نتیجه رسیدم که واقعا من بایددرموردخیلی از چیزهای زندگیم فک کنم وتجدیدنظر کنم .واین حس عالی روهرروز با بچه های سایت شریک بشم یه حس نابه انگاربعدازکلی خستگی توی گرمای تابستون بهت یه آب سرد بپاشن وخیلی بیشترازاین وقتی به این نوشتهها رسیدم به این رسیدم که من چه گنج مهمی توی زندگیم داشتم اما ازاون بی خبر بودم درمورداراده ی خدافقط توی مشکلات و ناراحتیهای که آدمهایی که ازنظرذهنی فکرمیکردم بدن اونو میدیدم اما الان میدونم که اینطور نیست خدا نهان آشکار ه وبه نهان آشکار ماآگاهه واقعا لذت میبرم از نوشتن هر کلمه به خودم قول دادم که بیشتر تمرین کنم تو هرچیزی برخواسته ای خدا وجوده ودیگه سعی نمیکنم فقط ازارادم برای تغییر زندگی استفاده کنم قصد دارم ازخدا درتمام زندگیم کمک بگیرم و از بودن کنارش لذت ببرم هیچ حسم رونمیتونم بیان کنم اما خوشحالم با تمام وجود وارامش دارم درموردرسیدن به خواستههام وسعی میکنم نوشته هاروهروزتکرارکنم .ولذت ببرم ازخداسپاسگزارم وازاستادممنونم که این نوشته ها رو قراردادن .ممنون🙏🌹🌹
سلام
عالی بود
ممنون استاد ازمطالب اموزندتون خیلی بهش احتیاج داشتم فکر کنم اول راهی هستم که از سردرگمی بیام بیرون مطالعات زیادی کردم ودرحجم زیادی از ورود اطلاعات درمغزم روبروشدم که برام همین مراحل وسوالهای که شما بیان کردید رو در ذهنم ایجاد کرده وباعث سکون درمسیر شدم البته با خوندن کتابهایی از اسکاول شین یا کوین ترودو وهمینطور ناپلئون هیل وچند تای دیگر در زمینه های مشترک توقف کردم وکمی ارامش برگشته امیدوارم با شروع خواندن و توفیق عمل کردن به این نوشته های شما بتونم هرچه جلوتر برم به حال خوبتر وراه درست برسم متشکرم<
به نام خدای مهربانم
سلام
اراده خداوند همه جا هست و در انتظار ما که فقط بهش اشاره کنیم
فقط کافیه چندتا کار ساده که همه ادیان توصیه بهشون دارند و انجام بدیم
گفتار نیک
پندار نیک
اعمال نیک
با انجام اینکارها به ارامش میرسیم و بلافاصله بعد از اروم شدن راههایی به ذهنمون میرسه که از طرف خداست
قطعا خدا بهتر میدونه که ما تو چه زمینه ای استعداد داریم و فعالیت در کدام زمینه حس بهتری به ما خواهد داد ودر کدام زمینه آرامش داریم و به چه چیزهایی علاقه داریم
شاید برای همه پیش اومده باشه که بعضی وقتا که میخوایم یه هنر یا یه کار رو یاد بگیریم سردر گم میشیم و پرس و جو میکنیم و معمولا هم در اخر کاری رو انتخاب میکنیم که فکر میکنیم پیشرفت توش هست و آینده شغلی داره
و علاقه و لذت معمولا آخرین معیار انتخاب ماست
و در آخر میبینیم که کسانی که رشته انتخابیشون رشته مورد علاقه شون از زمان کودکی بوده کاملا موفق و راضی و کسانی که بر خلاف میلشون به سمت کارهایی که به نظر خوب و پردرامد رفتن وسط راه خسته شدن گاهی پشیمون شدن و اکثر اوقات اون نتیجه ای که فکر میکنن نمیده سرنوشت خدا دور از علاقه ما نیست
مشکل اینجاس که ما ایمان و امید نداریم که ازون راه مورد علاقه مون به جایی برسیم
من و همسرم هشت سال همدیگرو میخواستیم و نمیشد که یکی بشیم خانواده ها سنگهای بزرگی جلو پامون میزاشتن و ماتوانایی رد شدن از مسیر رو نداشتیم
بالاخره بعد از کلی مشکلات جدی که برامون پیش اومد و با کلی ناراحتی و داستان
ما عقد کردیم
بلافاصله بعد از عقد دوباره از همه طرف مشکلات جاری میشد و من تمام تلاشم رو میکردم که عروسی کنیم ولی اینبار همسرم هم با من نبود و اوضاع بدتر شد به جایی رسیدم که دیگه راهی نداشتم داغون بودم و افسرده و از همه کس ناامید
بعد از چندبار خودکشی به این نتیجه رسیدم که حتی نمیتونم بمیرم توکل کردم به خدا و گفتم هرچی که خودت میدونی همون کارو کن دیگه تقلا نکردم حتی حرفشم نزدم ونزاشتم کسی حرفش و بزنه نذر کردم چهل روز یاسین بخونم برای ارامش خودم و دقیقا روز دهم بود که همسرم جلو همه ایستاد و گفت خسته شدم میخوام خونه و عروسی بگیرم ده روز بعدش عروسی بود
بعد از عروسی تمام مشکلاتی که هر یه دونه ش میتونه یه زندگی رو بپاشه همه رو باهم همسر من داشت اعتیاد بیکاری ورشکستگی رفیق بازی بیپول بیپول بیکار و…
تنها کس و تنها چیزی که برامن مونده بود خدا بود پناه بردم به اون گفتم بهش تو خواستی به من نشون بدی این راه اشتباهه من نخواستم بفهمم حالا کمکم کن بتونم زندگی که دیگه امیدی به بهتر شدنش ندارم رو فقط بگذرونم تا تمام بشه و خواستم جدا بشم و طول کشید پروسه جدا شدن و من اروم بودم با خدا حرف میزدم سرم و میزاشتم روی پاهاش توی خیال خودم
وبعد از حدود یک سال همه چیز یواش یواش عوض شد
یکی یکی مشکلات من حل شد به بهترین شکل همه چیز داشت به خواسته های من نزدیک میشد
و الان من دوتا بچه دارم و نه ساله که باهم هستیم و وضع مالی ما خوبه و هفت هشت ساله که پاکه ودر کنار ماست و مارو دوست داره ومن هم دوستش دارم و من خدارو تو زندگیم حس کردم و دیدمش و عاشقانه دوستش دارم
سلام.سایت تناسب فکری برای من مثل چشمه ی آب جاودانگی هستش.هروقت با هر حس و حالی واردش بشم با حس و حال خیلی بهتری خارج میشم..
امیدوارم میکنه به زندگی..و باعث میشه که زیبایی های خودم و جهان را درک کنم.برای من بقیه ی آموزش ها فقط سطح دارند و حرف های توخالیِ قشنگی هستند ولی حرف ها و آموزش های این سایت برای من عمق داره و همیشه به دلم میشینه..
همیشه نگاه و نظر متفاوتی از دنیا به من ارائه میده.
در میان انبوه اطلاعات درست و غلطی که در دنیا هست من واقعا سپاسگزارم که اینجا هستم ..
جایی که به من آرامش میده ، خط کشی هست برای من تا بسنجم کجای زندگیم هستم و همیشه خیلی عالی منو به مسیر هدفمندی برمیگردونه ..
مثلا همین امروز ، گفتم از فردا که شنبه است دیگه شروع کنم و به خودم گفتم هرچی تا الان تلاش کردم هیچی نبوده و بی توجه به نتیجه و هرچیزی باید دوباره شروع کنم .
بعد از ناهار تصمیم گرفتم سری به سایت بزنم تا ببینم چیکار باید بکنم و بی فکر و تصمیم قبلی ، وارد قسمت تغییر زندگی و نوشته های باورساز شدم و یادم اومد که قسمت ۱ و ۲ را قبلا خوانده بودم پس قسمت سوم را باز کردم و به زیبایی با برنامه ای مدون برای زندگی رو به رو شدم ..🥰
در حین خواندن به خودم گفتم که زندگی من سراسر از رنگ قرمز است..افکار ، رفتار و اعمال همین امروز خودم را برسی کردم؛
تا بیدار شدم با شنیدن حرف منفی ای که به منمربوط نبود احساس بدی پیدا کردم 🔴
سر موضوع بی ربطی با مادرم چند دقیقه بحث کردم🔴
اتاقم رو مرتب کردم .🟢
به اندازه ی نیازم غذا خوردم و پرخوری نکردم.🟢
به سایت تناسب فکری اومدم و یک مطلب مفید خواندم.🟢
احساس خوبی از تصمیم برای تغییر کردن پیدا کردم.🟢
بعدش کمی نگران آینده شدم و از یک تصمیمی در گذشته که انجامش ندادم حسرت خوردم.🔴
و به این نتیجه رسیدم که قرمز های زندگی من نامربوط ترین موضوعات به وضعیت فعلی من هستند یا اصلا به من ربطی ندارند یا اگر مربوط به من هستند برای گذشته و آینده هستند که هیچ کدوم وجود ندارند..
نظم در افکار : حتی خواندن این عنوان باعث شد من به وضوح برسم که چه افکاری باید پاکسازی ، چه افکاری باید متوقف و کدام ها باید تقویت بشوند..
در عمل کردن هم همینطور ..
اینکه کاری را نتیجه اش رو دوست دارم ولی دچار روزمرگی و تکرار در انجامش شدم که هیچ لذتی انجام دادنش برای من نداره ولی انجام ندادنش باعث استرس و نگرانی من میشه..
و اینکه باید تغییری در نحوه ی اجرایش ایجاد کنم به صورتی که برای من لذتبخش باشه.. و این نکته برای من جالب بود که برای استاد یکسال زمان برده تا به شغل مورد علاقه شان پی ببرند..
و این نشون میده که باید در مسیر باقی بمونم که خودش نکته ی بسیار با اهمیتی هستش..
و موضوع بعد رها کردن خواسته و توکل به قدرت اراده ی خداوند هستش در عین حالی که داری برای تجربه ی خواسته ات تلاش میکنی..
من تا سنی که خودم قدرت درک و بعد انتخاب مسیری برای زندگی خودم را داشته باشم تحت آموزش افرادی بودم که باور ها و افکار خودشون را به من انتقال دادند و راه خودشون را به من معرفی میکردند..
و من هم فکر میکردم همین درسته و امکان وجود راه دیگه ای برای مسیر زندگی وجود نداره…
تا به جایی رسیدم که دیدم بسیار انسان های زیاد و موفق و شاد و خوشبخت و سالم وجود دارند که راه های متفاوتی برای زندگی دارند و اتفاقا زندگی های خوبی هم دارند.. و مراحل زندگی برای آنها خیلی ساده تر از زندگی من انجام میشه و اغلب میگیم آنها شانس دارند و غیره..
بعد من هم مشتاق شدم که دنبال راه خودم باشم ، با دیدن این انسان ها اطمینان من بیشتر میشد که حتما راهی برای من هم وجود داره که با وارد شدن بهش میتونم خیلی چیزهای زیبا و در کل خوشبختی را تجربه کنم.
تعریف من از خوشبختی این بود که زندگی سرشار از آرامش داشته باشم ،سلامت باشم ، شاد باشم ،متناسب باشم،متعهد باشم، با خیال راحت هرچیزی که دلم میخواهد تهیه کنم ،عشق را در زندگیم تجربه کنم و لذت سپاسگزاری واقعی از خداوند را تجربه کنم.
این مسیری بود که برای من خیلی جذاب به نظر میرسید و همیشه رویای من این سبک از زندگی است..
اما مشکل این بود که من نمیدانستم که دنیای بیرون من در صورتی تغییر میکند که دنیای درون من تغییر کند.تغییر دنیای درون من از جایی شروع شد که با مشکلی به نام چاقی در بیرون مواجه شدم و از آن روز سفر من به دنیای درون آغاز شد .
نمیخوام تعریف کنم که چه اتفاقاتی افتاد ولی تصمیم گرفتم که دوباره شروع کنم بی توجه به اینکه تا الان چه کسب کردم و از دست دادم..
نقطه ی شروع من اینجاست ..نه قبلی وجود داره نه بعدی ..
همین الان میخوام که زندگی کنم ، و زندگیم را پر کنم از افکار سبز ، رفتار سبز و اعمال سبز…🟢🟢🟢💚💚💚
نوشتن همین متن هم احساس خیلی خوبی بهم داد..
از اون احساس خوب عمیق ها…که ته ته قلبت حسش میکنی و میدونی که درسته…
خنده ای از رضایت بر لبانم نشسته و اشتیاق پیدا کردم..
از خداوند میخواهم که قدرت و شجاعت ادامه دادن را به من عطا کند..
و خیلی خیلی سپاسگزارم که امروز به این متن فوق العاده عالی رسیدم..
سلام
واقعا متن زیبایی بود هر کلمش هر جملش پراز اگاهی بود ک منو ب وجد اورد
چ زیبا ک افکار ب دودسته افکار سبز و افکار قرمز تقسیم کنیم و افکار سبز دو در خودمون بیشتر کنیم
همچنین گفتار سبز گفتار قرمز ک واقعا من ب این قسمت نیاز داشتم
و اعمال یا رفتار سبز و قرمز
چ دسته بندی زیبایی ک واقعا مفهوم رو برام قابل درک کرده بود
روح ما در تعالی و تکامل است این ما هستیم ک با افکار و رفتار و گفتار قرمز مان اونو از خودمون دور کردیم و روح ما ن با ذهن ن با جسمون همسو نیس جسم و ذهن ما قرمزن درحالی روح سبز مثل دو خطی ک بر خلاف هم در حال حرکتن
مثل چاقی و لاغری
ما طبیعت خودمون دور افتادیم از شادی ارامش از لذت و فقطو فقط با توجه مون ازبس ب مزخرفات فکر کردیم رفتار کردیم و و حرف زدیم خودمون رو از روح متعالی دور کردیم
و شدیم ی ادمی ک زندگی نمیکنه بلکه زنده مانی میکنه
خدا مارو افرید برا ی زندگی کردن و لذت بردن ولی ما خودمون خودمونو از زندگی کردن محروم کردیم با درگیری های ذهنی بیخود
من خودم ک فک میکنم میبینم ک این افکار غصه و نگرانی و استرسم بیخود خیلی بی ارزشه ولی مثل ی مفتاد میرم سراغشون هی این لجن هم میزنم تا حالم بد میشه
استاد عزیز واقعا نوشتون زیبا قابل فهم بود من اینها رو شنیده بودم وبی ب این زیبایی درک نکرده بودم بیان تون خیلی سادس خیلی
و اینک مطلبتون ب دل ادم میشینه مثل دونفر ک میان ادمو نصیحت کنن یکی میزنه طرف از هرچی دین و ایمانه متنفر میکنه یکی مثل شما باعث میشه تو عاشق مسیر بشی و هر روز عاشق عاشق تر بشی
ممنون و سپاس
به نام مهر آفرین
چه متن زیبایی بود چقدر نکته داشت این متن و اقعا لذت بردم از خواندنش البته نیاز هست که حتما چند بار خوانده بشه تا بخوبی بتونم درکش کنم.
نکاتی که از این متن برداشت کردم این بود که نظم داشتن چقدر مهمه. خداوند تمام جهانش را بر اساس نظم دقیق آفریده، طلوع و غروب خورشید،آمدن فصل ها، شب و روز،فاصله زمین تا خورشید و… اگر هرکدوم از این چیزها ذره ای از نظم خود خارج شوند کل جهان بهم می ریزه. درزندگی ما انسان ها هم همین نظم و ترتیب دیده میشه، همین رشد کردن بچه ها، نطم وترتیب در راه افتادن و دندان درآوردنشون و…
از بچگی نظم رو دوست داشتم و چون مادر منظمی داشتم که همه چیز را سرجای مخصوصش قرار می داد نظم در زندگی را به خوبی یاد گرفتم
اما در مورد افکار و رفتار و… متاسفانه اون نظم واقعی و آرام بخش را نیاموختم و شاید همین دلیلی شد که خیلی این بخش آسیب پذیر به زندگیم آسیب بزنه. الان درست وقتشه که بتونم به افکار و گفتار و اعمالم نظم بدم.
فکر کنم که ذهنم مثل یک خیابون هست که ماشین ها همون افکار من هستند که مرتب در حال ورود و خروج هستند خوب این خیابون نیاز به یک چراغ راهنما داره که حواسش جمع باشه کدوم افکار و گفتار و اعمال خطرناکن و باید پشت چراغ قرمز بمونن و اجازه ورود به ذهنم را نداشته باشند و برعکس اون افکار وگفتاری که بهم حس وحال خوب میدن براشون چراغ سبز رو روشن کنم و بزارم در تمام وجودم جریان داشته باشند.
خیلی جالب بود این تقسیم بندی منو یاد این آیین هم انداخت که می گفتن در قدیم بوده، همون آیین رفتار نیک، گفتار نیک و پندار نیک.
خوب حالا اگه من بتونم بر این اساس عمل کنم حتما تاثیر آن در زندگیم نمودار میشه وقتی از صبح تاشب ورودی و خروجی ذهنم بر اساس چیزهایی باشه که حس و حالم رو خوب می کنه می تونه منو به اون منبع پاک الهی برسونه و خیر ونیکی به زندگیم وارد بشه چون هر چه ذهن خالی از بدی و زشتی بشه آدم سبک تر میشه و بهتر می تونه به خدا نزدیک بشه.
خدایی که ما رو آفریده و همیشه از هرچیزی بهترینش را به ما داده مثل همین عقل و فکر و اختیار و… که هیچکدوم از مخلوقات دیگش ندارند پس ما باید به نحو شایسته تری زندگی کنیم. من مطمئنم خالق مهربان نخواسته که ما در فقر و بدبختی و ناخوشی باشیم اینها فقط در ذهن ما اشتباه جاگرفته و جزو باورهای ما شده و هر روز تکرارشون کردیم و طبق همون دانسته ها عمل کردیم اگه الان بخوایم می تونیم جریان زندگی خودمونو به خدا وصل کنیم و با اراده اون به پیش بریم و فقط به زبون نگیم که خدایا به امید تو یا توکل به تو وباز هم نگران باشیم و اون توکل باید دلی باشه واقعا جریان زندگی را باید به دستان قدرتمند خدا بسپاریم و ما هم تلاشمونو بکنیم .بقیه اش به امید خدا به خوبی پیش میره. من که حس وحالم با این متن ها و نوشته های دوستان حسابی خوب میشه و در این مسیر ادامه میدم .
به نام خدا
وقت بخیر عزیزان
همه چیز و خدا در جهان اداره می کنه .یادمه توی یک فایلی گفتین که آدمه می گن به زبون که ما به خدا ایمان داریم و به خدا توکل میکنیم ولی باز در بیشتر موارد فکر می کنن همه کارها رو باید خودشون در دست بگیرن و کنترل کنن.
یادمه گفته شد در این فایل که در هر جای که آدم مشکل داره یعنی اینکه در اون جا در اون مورد نتونسته کامل به خدا توکل کنه
نظم شخصی خیلی مهمه من خیلی آدم مرتبی نیستم ولی از شلوغی زیاد هم خوشم نمیاد همیشه دوست دارم یه جا رو خلوت کنم که انرژی بیاد گاهی مثلا کمد ها و وسایل اضافی و جمع می کنم و می دم بره بیرون .
االان چند روزی هست که راجب به این قسمت دارم فکر می کنم .حرفهای بی خودی نمی زنم و حرفی نمی زنم کسی ناراحت بشه ولی چند روز پیش منزل مامانم بودیم یه چیزی که هنوز اتفاق نیافتاده یا اصلا نمی دونیم چی می شه هی تکرار می کرد به من حالا اگه این دو تا بسازن تو یه خونه با هم گفتم مامان نگو البته ناراحت شدن و گفتن من نمی زارم حرف بزنن ولی نمی خواستم این حرفهای بی خودی و بشنوم و هی فکرم و مشغول کنم .ولی فکر می کنم این رفتارم جزو چراغ سبز باشه
واقعا همه حیوانات و گیاهان به انرژی منبع متصل هستن ولی آدمها نه بر اساس همین شنیده ها .
من که انقدر این چند ماهه سردرگم بودم که فقط ذکرم این بود که من به خدا ایمان دارم تمام روز همه چیز و به خدا سپرده بودم . و هر روزم می گم که به نیروی خداوندی وصلم خودم همه خانوادم و خدا مواظب هممونه .
همیشه همه چیز و به خدا میسپارم و امیدم به خداست .
و این همیشه تو گوشم هست که با تقلا و کشمکش چیزی درست نمی شه باید همه چیز در آرامش باشه که اون وقت می فهمیم اکه همه چی تحت سلطه خداونده .
سلام استاد و دوستان عزیزم
اونچیزی که من از کودکی تا الان در خودم ذخیره کرده ام و طبق اون تصمیمات زندگی ،و عملکردم و نتایج ام در زندگی ام را اتخاذ کرده ام همان اراده شخصی خودم و همان منیت من و منطق ساختگی خودم توسط خودم واطرافیان ام،جامعه ،رسانه ها و….بوده است و این نتایج را تا به الان در زندگی ام رقم زده ولی آیا آن چیزی بوده که منو راضی کنه ؟ معلومه که نه،ولی اگر من همین لحظه تصمیم به تغییر این رویه بگیرم و مسیرم رو عوض کنم چی؟ میشم همونی که اساتید من شدند همونی که استاد عطارروشن عزیزم درحال زندگی کردنشه ،
چطور بیفتم تو این سرازیری و این مسیر درست؟
از طریق همین اگاهی،یعنی هم مسیر شدن با اراده خداوندم
راهش چیه؟ یکم به خودآگاهی و کنترل کردن نیازه
اینکه نظم بدم به خودم به افکارم،گفتارم و عملکردم
چجوری؟
با تقسیم بندیه اونها به دو دسته سز و قرمز
اونهایی سبزند که احساس خوب به خودم بده ،مثل چی؟مثلا
باید بیام فکرامو ببینم در موردشون نظر بدم،اگه فکرم درسته و حس خوبی بمن میده،پس سبزه
اگه نه،داره حالمو بد میکنه،بش بگم قربون دستت ،من نظم فکریم بهم میخوره ،باید متوقفت کنم
در مورد صحبتهام،چه با خودم،چه بقیه،به این نگاه کنم ک چه حسی بمن میده،اگه حس خوب ،آرامش داد پس میگم دمت گرم راضیه جون،آفرین
اگه دیدم داره حالمو بد میکنه،با خودم بگم،قرمز شدما،حواست باشه ،و متوقف اش کنم
در مورد عمل کردم،مثلا دارم کاری رو انجام میدم که خوشم ازش نمیاد و به اکراه دارم انجامش میدم سریع به خودم بیام ،یا کلا متوقفش کنم یا دیدگاهم رو کمی تغییر بدم در موردش ،تا حداقل اون حس بده باهاش نباشه دیگه
اگه من بیام خودمو صددرصد متعهد کنم که راضیه باید نظم درست انجام بشه و هر جا سهل انگاری شد یا روی اون حس بده موندم یعنی از نفسم پیروی کردم ،خودمو جریمه کنم و بدونم که جدیه،شوخی نیست ،باید پاش وایسم این نظم رو،
و بیام بشینم بنویسم داشتن این نظم شخی چقدرررر برام آرامش ،شادی،سلامتی،عاقبت به خیری،محبوبیت، و….به همراه داره
و حتی خودم رو تشویق کنم هر جایی متوجه شدم که من رو تعهدم موندم،حتی در شرایطی که میطلبید،قاطی کنم و بی نظمی کنم،
اونوقته که من دیگه برده افکارم،گفتارم نیستم
برده شرایط بیرون از خودم،نوع برخورد دیگران با خودم ،اوضاع و شرایط و آشوبهای بیرونی خودم نیستم و آزاد و رها و شاد هستم
راضیه اینو بدون،نظم داشتن اصلا کار سختی نیست مشکله فراموشت بشه،نظم و انضباط داشتنم تحت تاثیر عوامل بیرون،قرار نخواهد گرفت و چقدر خود خدا میاد برام اوضاع و احوال بیرون رو برام مساعد میکنه وقتی این اشتیاق،جدیت،تعهد و باور و اطمینان قویه من رو میبینه،
نکته بعدی بعد از رعایت نظم شخصی،غذای روحه منه
خوندن این اگاهیهاخیلی حس خوبی بمن میده،بیرون رفتن و قدم زدن در طبیعت،گوش دادن به همین فایلهای آموزشی استاد ،تازه ایده هم به ذهنم رسیده که خودم برا خودم فایل درست کنم انگیزشی،و بیشتر اهمیت بدم به علایقم…
عشق ورزیدن به زندگی که همون دنبال کردن کارهایی که دوستشون دارم هست …
توکل کردن به خدا ،یعنی من بندگی میکنم خدا بنده پروری میکنه ،یعنی چطورها رو میسپرد به خدا،یعنی بهش فکر میکنم آروم میشم سبک میشم رها میشم ،قلبم مطمئن میشه،پشتم گرم میشه،
من هر چی بخوام خدا پشت منه،خدا دوست داره من همش بند اون باشم دوست داره آویزونش باشم چقد لذت بخشه برام،
مث وقتی میمونه که یه بابایی ناز بچه را میخره اصلا دوست داره بخره ،بچه هم دائم میخواد ،و میدونه که باباش فراهم میکنه براش،با خوشحالی ،نه با اخم و ناراحتی و اجبار….خدایا من الان اون بچه ام،خودما برات لوس میکنم و توام بابای مهربون من ،که حاضر نیستی خم به آبروی من بیاد ….قربون همچین خدایی برم من.
سلام استاد من این منطق ومنیت نفهمیدم چیه میشه دربارش توضیح بدید ومن بخاطر همراه همیشگی ما از خداوند متعالم بینهایت بینهایت بینهایت سپاسگزارم
سلام دوست عزیز
مطالب رو ادامه بدید واضح میشه
زندگی با اراده خداوند (قسمت سوم)
سلام وقت بخیر ☘
درون همه ما هنگام تولد پاک و تمیز بود ، سفید سفید و به مرور که بزرگتر شدیم ،با دیدن ،شنیدن و ارتباطاتمون با دنیای بیرون خود ، از رفتارها و گفتار دیگران تاثیر گرفتیم
سالها پیش که کلاس آواز میرفتم ، استاد آوازم خیلی خوشحال بود میگفت فریده صدات خیلی تمیزه ،پاکه ،چونکه قبلا آموزشی ندیدی میتونم هر جوری دوست دارم تربیتش کنم و زمان هاییکه میرفتیم مسافرت یا مهمونی که شعر میخوندیم و شادی میکردیم ،وقتی برمیگشتم از مسافرت و کلاس میرفتم ،استادم از تن صدام میفهمید که آلودگی وارد صدام شده ،میگفت فریده رفتی مثل قدیم توی مهمونی شعر و آهنگ خوندی صدات خراب شده ،آخه اون تایمی که کلاس آواز میرفتم اجازه خوندن شعر و آهنگو به سبک قدیمو نداشتم بدلیل اینکه استادم با تمریناتم صدای منو کوک میکرد و من با اون عادت های قبلیم تمام زحماتشو خراب میکردم
ما هم هنگام بدنیا اومدن مثل لوح سفیدی بودیم که اطافیانمون هر جوری دوست داشتن مارو نقاشی کردن
مهمتربن عاملین تاثیر گذاری بر ما ،در ابتدا خانواده یا الگوهای ما و معلمان ما بودند و در ادامه جامعه ،دین،مذهب و تلوزیون اثر گذار شدن
تمام دیالوگ هاییکه بین اطرافیان ما گفته شد در ناخوداگاه ما ضبط شد و بصورت یک برنامه دقیق در زندگی ما اجرا شد
ما هر تصوری در مورد خودمون ،خداوند،مردم ،مدرسه،درس ، شغل ،سلامتی،بیماری، رنج،زندگی ،سختی، آسانی،پول، ازدواج، طلاق ، فقر ، مرگ ، شادی ، غم ، تفریح ،لذت ، درد وووو داریم از طریق بیرون از ما در ما ساخته شدن
همون برنامه هاییکه در ما ضبط شدند ، کل زندگی مارو اداره کردند و اداره میکنند تا زمانیکه ما اونهارو تغییر ندیم ،تغییری در زندگی نخواهیم داشت
راس تمام باورهای مخرب و سالم ما ، باورهایی در مورد خداونده ، من خدارو چی تصور میکنم ؟ من خدارو همونجوری تصور میکردم که مادرم تصور میکرد ،همون شنیده هاییکه در موردش هزاران بار شنیدم که با هر بار شنیدن حسم خوب بوده یا بد بوده بستگی به اطلاعاتی داشته که بمن گفته بودن
پس اطرافیان ما یکبار دیگر هم در ما زندگی کردند و انتظار دارن تا آخر عمر با افکار اونها به زندگی خود ادامه بدیم و تا زمانیکه بیدار نشیم ما همچنان در کالبد خود با افکار گذشتگان در حال کلنجار رفتن خواهیم بود
خواهرم یه نوه پسری داره که ۷ سالشه ، پسر بسیار باهوشیه ولی متاسفانه با اموزش های اشتباه در حال ساخته شدنه ، هر وقت میاد تو اتاق من ( من عکس هایی از چیزهاییکه دوست دارم به دیوار اتاقم چسبوندم ) و وقتی عکسهارو میبینه بمن میگه خاله تو خیلی رویایی فکر میکنی ، بنظرت تو میتونی به این ماشین گرون برسی ؟ یا مثلا بری فلان کشور زندگی کنی ؟
بهش میگم آره خاله آدم میتونه به هر چیزی میخواد برسه فقط باید راهشو یاد بگیره و اینکه ما دارای مغز بسیار قدرتمند هستیم که میتونیم برنامه ریزیش کنیم ووووو و گاهی براش یه چیزایی توضیح میدم
چند روز پیش که باهاش صحبت میکردم ،گفت خاله من میخوام خلبان هواپیماهای جنگی بشم ، گفتم خب خلبان هواپیماهای مسافربری بشو ، گفت ،نه خاله ،اونجوری خیلی بهم کم پول میدن ولی اگر با هواپیماهای جنگی سختی زیادی بکشم و آدمای زیادیو بکشم پول بیشتری بهم میدن 🙄🤔
متوجه شدم در ذهن بچه ، پول درآوردن = زجر کشیدن و سختی کشیدن تعریف شده ،با اینکه پدر این بچه ،از بازاری های لباس در تهران هستن و خانواده ضعیفی نداره و همیشه در رفاه زندگی کرده ولی بلخره این بچه داره به این شکل برنامه ریزی میشه ، دیروز اومده بود منزلمون ، گفت اجازه میدی آشپزخونتونو جارو بزنم ،فکر کنم از مدل جارومون خوشش میاد ، دیدم در حین جارو زدن داره بلند بلند با خودش تکرار میکنه 👈 من باید خیلی تلاش کنم تا به همه چیز برسم 👉
در واقع تلاش و سختی در ذهن این بچه = یکمی موفق شدن ،تعریف شده و میدونم بزرگ میشه ،خیلی زمان میبره تا بتونه این باورهاشو که الان براحتی در خودش پذیرفته ، تغییر بده و اینکه میگن پدر و مادرها باید از این مطالب آگاهی داشته باشن بخاطره اینه که مراقب ورودی های اشتباه بچه هاشون باشن که هر چیزیو نپذیرن و تا بچه هستن باهاشون آگاهانه تر برخورد بشه
و جالبه که رسانه ها اصلا دوست ندارن ،آدم ها آگاه بشن از اینجور مطالب ، الان در پیج شخص موفقی که فالوش کردم در اینستاگرام و مطالب ذهنی آموزش میده ، یه کلیپی دیدم که یک شبکه خبری در خارج از ایران ، در حال کوبیدن اساتید موفقیت بود و دقیقا برعکس صحبت های اساتید موفقیت ،میگفت مقصر بدبختی آدم های کم درامد در ایران ،دولت و جامعه است نه خودشون و این نشون دهنده اینه که رئسای جهان دوست ندارن آدم ها آگاه بشن ،میدونن با آگاه شدن هر کسی ،جهان بسمت راحتر زندگی کردن میره و این براشون خوب نیست
و خدارو شکر میکنم که الان انقدر بیدار شدم که هر حرف و باوریو از هیچ کس نپذیرم ،حتی با اساتیدی هم که کار میکنم اون قسمت هایی از باورهاشونو میپذیرم که بنظرم صحیحه و کورکورانه هر آگاهی وارد مغزم نمیکنم ،در واقع جلوی ورودی هامو فیلتر گذاشتم
هدف خداوند از آفرینش ما چیزی جز ،شادی،سلامتی ،ثروت و حال خوب نبوده ولی چرا بچه هاییکه با تمام فطرت پاک خودشون بدنیا میان ،بعد از چند سالگیشون دیگه اون شادابی و طراوت و بی باکی گذشتشونو ندارن ؟ چونکه یه شکل دیگه برنامه ریزی میشن
ارام ارام ، غم بجای شادی ، فقر بجای ثروت ، بیماری بجای سلامتی ، چاقی بجای تناسب ، استرس بجای لذت ، اضطراب بجای طراوت وووووو جاشون عوض میشه
همون وقتایی که بچه بودیم و بهمون گفتن زیاد نخند ،بعدش گریه است ،در ذهن من ، جای خنده با گریه جابجا شد ،من ترسیدم که زیاد بخندم ،از غم و گریه بعدش ترسیدم
اون زمانیکه بلند بلند بی پروا میخندیدم و بهم گفتن دختر که با صدای بلند نمیخنده ، در ذهن من خنده با صدای بلند برابر شد با یک کار اشتباه
همون زمان هاییکه بمن یاد دادن که لذت جو و لذت طلب نباشم و بجاش برای دیگران قصه بخورم و درگیر درد بقیه باشم ، لذت برای من خاموش و نگرانی و اضطراب در من زنده و بیدار شد ،من فهمیدم که همیشه باید غمگین و بیمار باشم تا مورد توجه دیگران قرار بگیرم چونکه هر وقت شاد بودم اطرافیانم بهم گفتن پرو نشو بچه برو سر کوچه نون بگیر و زمان هاییکه کز کردم و ناراحت بودم و ادای آدم های قربانیو در آوردم دیگران کاری باهام نداشتن و من یاد گرفتم آرامش در فربانی بودن است
همون زمانهاییکه بمن گفتن خدا برای تو نخواست که متناسب باشی و بین اونهمه بنده ش ، تورو ناهنجار آفرید ،در ذهن من خدا وجودی ترسناک و در تناقض با من ،تعریف شد و بذر دوری من با خدا ریخته شد ،آخه چرا خدا هر چیز بدیو برای من خواسته بود؟
و باور به اینکه خداوند با من لجه و با من زاویه داره و منو دوست نداره و برای من کاری انجام نمیده ، شروع تجربه های ناخوبی بود برای من
در واقع فقط با داشتن همین یک باور (که خدا از من دوره و اصلا بمن حتی نگاهی هم نمیکنه ) باعث شده بود ،احساس کنم بدون تکیه گاهی هستم که حتی خدا هم منو نخواسته
این تصور از خدا در من ،احساس های شدیدا ،ضعیفیو بوجود آورده بود که فکر میکردم خدا منو به این دنیا آورده که رنجم بده و خوشحال نباشم ، انقدر باورهای کمی در مورد خدا داشتم که هر چقدر هم خودم آدم پری بودم ،اون باورها نابودم کرده بود ،از درون حس نخواستنی بودن داشتم
ولی خدا همچنان در زندگی من بود و تمام اتفاق های خوبی که تجربه میکردمو به گردن شانسم مینداختم ، فکر میکردم الان شانس آوردم که خونه خوبی خریدم ، من شانس داشتم که ماشین خریدم ، فلان اتفاق خوب بخاطر این بود که من تو اون تایم فلان جا بودم و همه کریدیتشو به شانس خودم و بقیه میدادم
اولین بار که در مورد انرژی قدرتمند خدا از استاد عباسمنش شنیدم ،تا ماه ها منگ بودم ، هزاران بار اون آموزش هارو گوش میکردم و ناخوداگاه گریه میکردم ، آخه چرا من خدارو تا این سن نشناخته بودم ،تازه به اون شکل ناجور باور کرده بودم
بعد از ۴۰ سال که اون شکلی فکر میکردم ،حالا میخواستم دقیقا برعکس اون ها فکر کنم ، قبلا باور کرده بودم که من هیچ چیزی نیستم و حالا خدا داشت از زبان شخصی بمن میگفت توخاص ترین و مقدس ترین بنده من هستی ، میگفت تو قوی هستی ،تو اشرف مخلوقات من هستی ،جهان برای تو ساخته شده ،تو بینظیری ،تو جلوه خداوند هستی وووو
آموزش ها در من انقلابی بوجود آورده بود ، خواب و خوراک نداشتم ، دلم میخواست خدای جدیدمو بیشتر بشناسم ، متوجه شدم که این انرژی با نگاه و انرژی ناظر من شکل میگیره 🙄 حالا تازه رسیده بودم به جاهای سختش ، اموزش ها جالب و قشنگ ولی سنگین بود
از همون خدا خواستم که منو هدایت کنه به مسیرهاییکه بیشتر بشناسمش و آگاهی ها یکی پس از دیگری از طریق کتاب ،ویس ،دوره امورشی وووو بسمت من سرازیر شد
و الان بعد از ۴ سال از اولین شناخت من از خدا میگذره و من حتی روزی نشده که آموزشی وارد ذهنم نکرده باشم و اینو متوجه شدم که هر چقدر بیشتر با این اگاهی ها زندگی میکنم بهتر این موضوعو درک میکنم و هر چند وقت یکبار انگار پرده ای از جلوی یک پنجره نورانی کنار میره و من یه لایه دیگه به این آگاهی ها نزدیکتر میشم
حالا متوجه شدم که خدا برای من مقدر نکرده که غمگین ،چاق،فقیر،بیمار، ناراحت وووو باشم ،خداوند این جهان رو با این وسعتش فقط برای رضایتمندی و شادی و لذت بردن من آفرید که بیام و استفاده کنم ،اگر من از زیبایی های این جهان استفاده نکنم پس برای چی ،این دنیا با اینهمه تنوع آفریده شده ؟ برای استفاده نکردن آفریده شده ؟ و ما برای حسرت خوردن به این دنیا اومدیم ؟ آیا هدف از خلقت ما این بوده ؟
مغز اولیه انسان ها یا همون مغز خزنده ، بخاطر شرایط شکارچی بودن انسان های اولیه ،در بدنشون بوجود اومده ، زمان های قدیم وقتی به انسان ها حمله میشده ، حالت مغزی انسان روی حالت بتای شدید میرفته ،در اون لحظه ، هورمونی در بدن تولید میشده که به انسان فرمان فرار میداده ،در حیوانات هم این هورمون برای فرار از شکار شدن تولید میشه ولی حیوانات لحظاتی بعد از شکار به حالت عادی خودشون برمیگردن و انسان ها روزها ،ماه ها و سالها از یک جریانی میترسن و مدام برای خودشون یادآوریش میکنن
در تحقیقات علمی که دکتر جودیسپانزا در کتابش نوشته ، ثابت شده که ،این هورمون اضطرار وقتیکه انسان در معرض خطر باشه تولید میشه و مغز میره روی حالت بتای بالا و تولید این هورمون شیمیایی بعد از ۱۵ دقیقه در بدن متوقف میشه ، ولی چرا انسان ها تا مدتها اون حالت اضطراب را در خودشون حفظ میکنن؟
دلیلش اینه که وقتی آدم ها در موقعیت استرس و اضطراب قرار میگیرن ،اون هورمون ترشح میشه ،فرمان های دفاع کردن به سلولها میرسه ، مغز به حالت بتای بالا در میاد ،بدن در حالت فرار و اضطرار قرار میگیره و چونکه انسان ها در طول مدت عمرشون به مراتب از این هورمون استفاده میکنن ،بدن در حالت اعتیاد به این هورمون ها قرار میگیره و بعد از اون خودش بصورت خودکار اون هورمونهارو تولید میکنه و در پی اون همه حالت استرس ، اتفاقات اضطراب زا هم در پی داشتن اون حس ها ،بوجود میاد
حیوانات تونستن این هورمونو هدایت کنن ولی انسان ها هنوز نتونستن
چندین سال پیش که کتاب های دکترجودیسپانزارو میخوندم به این اطلاعات دست پیدا کردم و هر زمان که بدون دلیل احساس اضطراب دارم میدونم یک جریان تکراری در من داره اجرا میشه که باید آگاهانه جلوی وسعت گرفتنشو بگیرم
برای داشتن زندگی پر بار تر باید به حقیقت درونی خود نزدیکتر بشیم و از آلودی هاییکه در ما تزریق کردن پاک بشیم
یکی از راههای رهایی از منیت ها ، داشتن نظم در افکار ماست ،چه افکاری در من احساس خوب یا بد تولید میکند ؟
احساس آرامش ،شادی،سلامتی،ثروت،خنده،رقص، خوشحالی ، مهربانی در دسته افکار سبز و زیبا هستن و برعکس اینها در دسته افکار قرمز
مثل زمان جنگ که وقتی آژیر قرمز زده میشد میرفتیم تو پناهگاهها و زمانیکه آژیر سبز زده میشد میفهمیدیم از پناهگاهها خارج میشدیم و اوضاع درست شده بود
همینطور گفتار ها هم در دوسته قرمز و سبز قرار میگیرن ،اینکه از چه نوع کلامی استفاده کنیم بستگی به انتخاب ما داره ،دوست داریم تجربه های خوشایندو داشته باشیم یا نارحت کننده ؟
عملکردهای ما هم بسیار موثره در کیفیت زندگی ما که بسمت سبز در حرکته یا قرمز ،آیا کارهایو انجام میدیم که در ما احساسات خوب بوجود میاره ؟
انجام تمام این تمرینات غذای مقویه برای روح ما ،هر چقدر ما به ذهنمون گوش نکنیم میتونیم صدای معنوی روحمونو بشنویم
برای اینکه عاشق زندگی بشیم باید کارهایو انجام بدیم که دوسشون داریم وبهشون علاقه داریم و اگر هم کاریو دوست نداریم انجام بدیم ،جوری اون کارو انجام بدیم که حسمون بد نشه
و دقیقا من این تجربه رو بعد از عید داشتم ، دلم نمیخواست ورزش انعطافو انجام بدم بدلیل اینکه برام سخت بود ، ولی چونکه مکمل کلاس رقصمه و باید انجامش بدم ، دوست داشتم برای خودم لذت بخشش کنم
پس خودم آگاهانه تمریناتمو برای خودم لذت بخششون کردم ،مثلا وقتی دارم تمرین میکنم و حتی نفس کشیدن هم برام سخت میشه ،به خودم میگم آفرین فریده بزودی انقدر بدنت منعطف میشه که میتونی کارهای خارق العاده ای انجام بدی که هر کسی نمیتونه انجامشون بده و این به من حس خوبی میده و از این مدل تمرین ها برای خودم درست میکنم زمان هاییکه کاری برام لذت بخش نیست
مثلا الان دلم بشدت میخواد برم بیرون و یکمی با خودم صحبت کنم ولی هوای امروز تهران خیلی گرمه ،حتی نتونستم توی تراس بشینم ، ولی دارم برای خودم لذت بخشش میکنم که تا پارک نزدیک خونه برم تا بتونم هم هوایی بخورم هم بازی کردن بچه هارو تو پارک نگاه کنم هم با خودم خلوت کنم
عشق دادن به هر چیزی باعث میشه ،انعکاس اون عشق در زندگی خودمون جاری بشه ،عشق که بدی عشق دریافت خواهی کرد ،منکه هر کاریو انجام میدم با تمام قوا و حال خوب انجام میدم
غذا میپزم با لذت و عشق میپزم ،کارهای منزلمو انجام میدم با وسایلم ارتباط انرژیکی میگیرم ، من ماشینمو سال ۸۹ خریدم ،اولا که خیلی سالم و تمیزه ، من ۱۱ ساله هر روزیکه توی ماشینم نشستم بهش انرژی خوب دادم ،ماشینم اسم داره و هر زمان میشینم اول اسمشو صدا میزنم و قربون صدقش میرم ،میدونم ماشینم انرژی منو دریافت میکنه و از روز اول بهش گفتم که ماشینم همیشه باید تو مسیرهای لذت و شادی رفت و آمد کنه ،واسه همین ماشینم ،قبلا که مدام در حال سفر کردن بود ،الان هم در حال رفتن به کلاس رقص و شادیه 😊
جالبه افرادی که در این جنس مسیرها قرار میگیرن ،تجربیات مشتری داشتن و دارن ، سالها شنیده بودم که باید به خدا توکل کنیم ، هر چند برای منکه خدارو جور دیگه ای شناخته بودم ، توکل کردن معنا نداشت
تو تمام آموزش ها و کتاب ها ،خونده بودم و شنیده بودم که خواستتو بگو و رها کن ،توکل کن ولی برای من قابل فهم نبود ، از یه طرف یاد گرفته بودم که باید مرتب هدف هاتو بنویسی و تکرار کنی
برام سئوال پیش میومد که حالا چکار کنم آیا هدف هامو هر روز بنویسم یا یک بار بنویسم و رها کنم ، کتابی از استرهیکس خوندم که میگفت خواسته ها با برخورد با تضادها بوجود میان و همون لحظه موشک خواسته به جهان پرتاپ میشه ، جهان هم در لحظه جواب مثبت میده ،ما موقع دریافت اون خواستمون گاهی آمادگیشو نداریم اونم بخاطر مموری ذهن ناخوداگاهمونه
هر چقدر فرمول های مخرب در ما سیو شده باشه ،رسیدن به خواسته ها دیر تر اتفاق میفته ،پس در کنار توکل و رها کردن ، تمیز کردن محتویات ذهن هم کمک میکنه که زودتر خواسته هامونو داشته باشیم
توکل یعنی اعتماد به رب ،به این انرژی قدرتمند ،یعنی خیالم راحته
اگر انقدر که ما به خلبان ها اعتماد داریم به خدا اعتماد داشتیم الان در آرامش بیشتری زندگی میکردیم ، وقتی سوار هواپیما میشیم ،مدام نگران سقوط نیستیم، مدام نمیریم تو کابین خلبانو چک کنیم ، مرتب از خلبان نمیپرسیم کی میرسیم ؟ آیا میرسیم ؟ با خیال راحت تو هواپیما میخوابیم و در مقصد پیاده میشیم ،این یعنی اعتماد
پس بهترین مسیر برای داشتن آرامش ،زندگی با کیفیتر ، حال خوب ،ثروت و شادی ، تغییر زاویه دید ما نسبت به انرژی قدرتمنده جهانه ، که میتونیم با کانون توجه خودمون این انرژیو به هر آنچه دوست داریم تبدیل کنیم منکه دلم میخواد این انرژی بصورت آرامش، عشق ، شادی، تناسب اندام ،سلامتی ، حال خوب و ثروت در زندگیم تجربه کنم😊.
سلام دوست عزیز
واقعا از نوشته هاتون لذت میبرم.خصوصا این متن بسیار عالی بود واز خیلی مطالب مهم وعلمی برخوردار بود وممنونم که اطلاعات خودتون رو اینجا برای استفاده همگرویها تون قرار میدید.
به امید روزی که مطالب درست و..واقعی در صدر امور قرار بگیره وشامل همگان باشه.
به امید خدا روزی برسه که کل جهانیان در آرامش وآسایش ورفاه وصلح ودوستی کنار هم رندگی بکنند یعنی دقیقا همونی که خداوند از روز ازل برای همه خواسته اما…بتدریج دستاویز سود جویان ومتعصبان و….تغییر جهت داده شده….
براتون آرزومندموفقیت های روز افزون هستم.❤
سلام دوست همراهم 🌹
خدارو شکر متن کامنت من مورد توجه و علاقه شما بوده و امیدوارم که با آگاهتر شدن تک تک ما ،مسیرهای روشنتری ساخته بشه که بتونیم افراد بیدار بیشتری در جهان باشیم ،
هر کدوم از ما که آگاه بشیم میتونیم نسل بهتری در جهان بوجود بیاریم ، پس تغییر از تک تک ما شروع میشه
به امید بیداری و تغییر
براتون بهترین هارو آرزو دارم دوستم😇🌹
با سلام خدمت استاد گرامی وهمه دوستان عزیزم
چقدر نوشته فوق العاده عالی بود گرچه تشکر بی انتهای من از استاد عطار روشن از صمیم قلب اما چیزی که خاصش کرده بود این نوشته رو تک تک کلماتش از سوی خدابودنش بود
من بعضی این چیزا رو میدونستم اما مجموعشون باهم خیلی شگفت انگیز بود
همیشه بهم گفته بودن که نظم انسان موفق میکنه اما همیشه ازش بیزار بودم چرا که واژه نظم برای من اینقدر شگفت انگیز بیان نشده بود همیشه منظم بودن همراه رنج وعذاب ومساوی با از خود زدن خستگی مفرط وسواسی بودن وکلفت وبدبخت بودن تعریف شده بود هیچ وقت درزندگی من نظم چیز خوبی نبود با این حال سالها برای داشتنش تلاش کردم اما امروز متوجه شدم که دراصل نظم این نیست درست مثل واژه خداوند که حالا درک وتصور وشناخت دیگری ازش دارم
نظم واقعی نظمیست بسیار لذت بخش وبسیار شگفت انگیز که درجهت موفقیت سلامتی ثروت آرامش راحتی ونشاط من
من متوجه شدم که درافکارم باید نظم داشته باشم
در رفتار ودر گفتارم نظم داشته باشم
باید هم رفتار هم گفتار وهم عملمو به سبز وقرمز تقسیم کنم افکار سبز مثبت وباعث آرامش شادی واحساس خوب درمن میشن وافکار قرمز هم همون منفیان که حالمو میگیرن
گفتارمم باید از حرفام احساسم خوب بشه واگه حرفی احساس نگرانی تنش استرس یا باعث ناراحتی بقیه میشه سبز نیست وقرمز
عملمم باید سبز باشه یعنی کارایی که انجام میدم یا عاشقشون باشم وانجامشون بدم یا اگه متنفرم ازشون تمام سعیمو کنم که رفته رفته احساس تنفرم وکم وبهش علاقه مند بشم اگه نمیتونم ترک کنم اون رفتار یا کار وهیچ کاری که بهم صدمه بزنه وحالمو بد کنه رو انجامش ندم تا نور قرمز تشعشعش زندگی منو فرا نگیره
خیلی جالبها رفتارهای من کارهای من تشعشع دارن از خودشون نور ساطع میکنن اگه مثبت وخوب واحساس راحتی کنم ودوستشون داشته باشم زندگیم سرشار از نور سبز میشه وگرنه تشعشع قرمز میزنه زندگیمو خراب مسکنه
گفتارمم همین طور وقتی هی نق میزنم وغر میزنم وبد میگم زندگیمو پراز تشعشع قرمز میکنم که مخرب ولی برعکس وقتی خوب میگم زندگیمو پر از نور سبز میکنم
حالا افکارمم فهمیدم که دارای نور سبز وقرمزن دراصل افکارمم حرف زدن با خودمه دیگه پس همون اثر داره
حالا یکم که دقت کنیم میبینم که زندگیای ما چرا داغونن چون سبز وقرمز باهم ترکیب میشن وقهوه ای میشن ومیشن ترکیب دوچیز نه میگذاریم سبز عمل کنه ومارو خوشبخت کنه ونه قرمز نابودمون کنه واینجوریه که حالا یه چیزیم میگن زندگیمون اینجوری درست میگن چون کج دارو مریض داریم پیش میریم
گاهی اوقات باید به حال شیطان غبطه خورد میدونید چرا چون تکلیفشو میدونه از اول خودش سراسر تشعشع قرمز کرد وکوتاهم نیومد الانم که میبینید پدر همو رو درآورده با استمرار ومصمم بودنش اما ما انسان ها میخواییم سراسر سبز بدرخشیم وخوب وخوش بخت باشیم اون وقت هی یکی به در میزنیم ویکی به تخته
پس بهتره اول کاری تکلیفمو با خودم مشخص کنم
من میخوام زندگیم سراسر سبز باشه پراز نور سبز سلامتی خوشبختی ثروت رفاه آرامش عشق زیبایی تناسب اندام همیشگی موفقیت وشادی ونشاط این هدف من پس باید یک خط قرمز ویک ورود ممنوع بزرگ نسب کنم دم درخونم هر چی میخوادپیش بیاد بیاد من میخوام دیگه نگذارم افکار وگفتار ورفتارم غیر از نور سبز داشته باشن
بعد از همه اینا باید عاشق زندگی بشیم وتوکل کنیم به خدا
خب اینا یعنی چی یعنی هر کاری رو دوست دارم انجامش بدمو حتما انجامش بدم این نکته به من یاد آوری میکنه که باید لیستی از علایقم تهیه کنم وحتما انجامشون بدم
درثانی باید کارهایی که احساس خوبی ندارم یا متنفرمو یا ترک کنم وانجامشون ندم یا اگرم باید انجامشون بدم کم کم احساس تنفرمو کم کنم وبا احساس بهتری انجامشون بدم ودر نهایتم عاشق اون کار بشم وبا شور وشوق انجامش بدم این درمن مصداق کار خونه است
من قبلا متنفر بودم از انجام دادنش اما الان سعی کردم احساسمو نسبت بهش بهتر کنم ودلم میخوادبا شور واشتیاق وعلاقه انجامش بدم یعنی باید جوری انجامش بدم که احساس بد کمتری داشته باشم درش تا علاقه مند بشم بهش این به نظرم بهتره یعنی درهر کاری باید کاری کنم که احساس بد کمترس رو تجربه کنم تا خوشم بیاد ازش این خیلی زندگی رو برای من دلچسب تر میکنه ممنونم استاد که این حرف ها رو گفتین به بهمون گاهی وقتا آدم کار درست میدونه ولی وقتی یک نفر دیگه دوباره میگه بهمون تازه اثر خودش میگذاره ممنونم ومدیون تک تک کلماتتونم موفق وپیروز باشید
بنام یگانه خالق هستی
سلام به استاد عزیزم
با اینکه این جلسه رو چندین بار خوندم اما نیاز دارم که بیشتر بخونمش تا بیشتر درکش کنم
ذهن من درباره ی خدا وتصاویر ساخته درباره ی یگانه نیرو چندتا سوال دوباره از خودم پرسیدم که خدا چیه وچه شکلیه واراده ی خدا یعنی چی وچه جوری ازش در زندگیم می تونم استفاده کنم .
میخوام اون صندوقچه هایی که مربوط به این نیرو هست را باز کنم
خدا خدا خدا
همه میگیم خدا ومنتظریم که او بیاد که کمکمان کنه اما این نیرو میگه خود آ
چقدر بین این دو واژه ومفهوم فرق هست خدا وخودآ
فرقش در اینه از کودکی برای من تصویری ساختند که خدا قابل دسترسی نیست وبین تو وخدا فاصله است او در آسمانهاست ومن در زمین .برای همین وقتی صداش میزنم ناخودآگاه سر و چشم و دستام میره رو به بالا به سمت آسمان یعنی اون بالا بالاست ولی کلمه ی دوم میگه به خودت بیا نیرو در درون خودت هست دنبالش نگرد خودت وخودت اونجا برو درون خودت
بیشتر این تصاویر رو دیگران داشتند وبه من هم منتقل شد یادم هست یکی از معلمان دینی مون می گفت حتی پیامبر هم وقتی میخواست به ملاقات خدا بره سوار بر بال فرشته جبرئیل شد و تا نیمه راه با جبرئیل رفت وبقیه اش رو جبرئیل گفت بقیه شو خودت برو من دیگه نمی تونم برم واز اونجا به بعد خودش رفت و وقتی رسید پیش خدا پشت یک پرده بود که با پیامبر حرف زد و وقتی خدا خواست غذا بخوره با پیامبر دستش شبیه دست امام علی بود که همون شکل انگشتر دستش بود وپیامبر موقع برگشتن دوتا میوه ی بهشتی با خودش آورد به زمین که یک دونه اش رو به علی ودومی رو به فاطمه داد که فرزندان آنها بدنیا آمدند برای همین اونها هرگز گناه نمی کنند وپاک ومعصوم هستند ولی ما انسانیم با اونها فرق می کنیم
اولین باوری که اینجا پیدا می کنم اینه که خدا انسانه اما شکلش رو کسی ندیده وقابل دسترسی نیست حتی پیامبر هم با سختی فراوانی به دیدن خدا رفته حتی پیامبر هم اونو ندیده ولی این خدا دست داره وپیامبران وامامان همه متفاوت هستد با ما .خدا در آسمانهاست که همیشه بهش دسترسی پیدا کنی و……….کلی چیزهای دیگه
قصدم مقایسه نیست ونمیخوام چیزی رو ثابت کنم ودیگران را مقصر بدانم اما اگر میخوام خدا رو برای خودم درست بسازم باید بدونم این خدای من چه شکلی هست وچه ویژگی هایی داره .
اما خدای واقعی انسان نیست یک نیرویی که در همه چیز هست وشکل نداره چون نیرو وانرژی از شکلی به شکل دیگه تغییر می کنه چقدر ما این رو در مدرسه خوندیم ویکی از سوالهام بوده وهست که این انرژی چیه که همه چی میشه .
من نمی تونم بنویسمش فقط می تونم درکش کنم چون این نوشته ی من هم همین انرژی هست اگر خدا نیرو و انرژی هست پس شکل نداره من شکل بهش میدم واز قدرت وتوان وانرژی در هرجا به هر صورتی که بخوام می تونم درش بیارم .
واما درباره تفاوت انسان وبقیه موجودات
هر وقت اسم بقیه ی موجودات می اومد می گفتن اونها از غریزه شون استفاده می کنن اما انسان از عقلش
حالا غریزه کارهایی بود که ذاتی انجام میدادند ولی انسانها آگاهانه کارهاشو انجام میده اصل ماجرا اینه که از نگاه ودرک من اینه که اونها براساس اون نیرو وانرژی که در وجودشان هست استفاده می کنند وچون توانایی این رو ندارند یه جور دیگه ایی ازش استفاده کنند همیشه در تعادل هستند
ولی ما چون قدرتی داریم که می تونیم این انرژی رو به شکلهای مختلف در بیاریم وازش استفاده کنیم وبرای همین ما انسانها همیشه درحال پیشرفت هستیم اگر به زندگی تکاملی خودمون در مکان زندگی کردنمون بکنیم بهتر میشه فهمید که ما از این انرژی چطوری استفاده کردیم .
من یکی از سوالهایی که همیشه در ذهنم بود وخیلی می پرسیدم این بود که قضا وقدر چیه واینکه ما تصمیم می گیریم چیه که هر کدوم از این دوکلمه اون یکی رو کامل نقض میکرد هیچ وقت جواب درستی نگرفتم چون می گفتند سرنوشتت اینه و قضا وقدر برای تو این رو تعیین کرده ولی از طرفی تا تصمیم من نبود اون کار انجام نمیشد مثلا در باره بحث ازدواج اصلا قضا وقدر مفهومی نداره تا من قبول نکنم .
وقتی این صندوقچه وجعبه سیاه ذهنم رو باز می کنم و توش میگردم می بینم عجب چیزهایی داخلش هست که قبلا همین جوری قبول کردم با اینکه سوالم بوده .
اما اراده همه چیز اونه تا اراده خدا نباشه خورشید طلوع نمی کنه البته این اراده به معنای تصمیمی که ما می گیریم نیست بلکه این اراده ی خداوند قوانین ثابتی هستند که هرگز تغییر نمی کنند مثلا یک سگ نمی تونه پرواز کنه خورشید هیچ وقت نمیگه من حوصله ندارم طلوع کنم و…..مگه میشه خدا انسانی وجهانی رو با این عظمت خلق کنه بعد بگه نه انسانها قوانین زندگی نمیخوان قطعا یک چیزی هست ما اونها رو استفاده نمی کنیم چون از وقتی که فهمیدم که بدنم هم یکسری قوانین داره که اگر اجراشون کنم خود به خود به حالت اولیه ی خودش برمیگرده باید برنامه های قبلی رو عوض کنم برنامه های جدید ودرست بهش بدم .
اما تمرینات عملی خیلی عالین من که لذت بردم چون تا یک فکر یا حرف ویا حتی کار قرمزی رو انجام بدم به خودم میگم این قرمز حالا چطور سبزش کنم که برای خودم مشخص کردم اینکار خیلی خوبه درسته سخته اما خیلی به من کمک می کنه هر بار باز بهتر عمل کنم سپاسگزارم استاد بازهم از تجربیات خودم وصندوقچه هام باید بنویسم تا پیدا کنم اون خدای واقعی رو ودرست بسازمش سپاس فراوان سپاس