انتظار لاغری داشتن مهمترین موضوع در روش لاغری با ذهن است که باید مورد توجه قرار بگیرد.
ایجاد انتظار برای رسیدن به هر مقصدی از طریق فعالیت فیزیکی انجام نمی شود بلکه با ایجاد نگرش صحیح درباره لاغر شدن می توان انتظار لاغری را در خود ایجاد کنیم.
اهمیت انتظار لاغری
سالهای زیادی از زندگی را با اضافه وزن زیاد زندگی کردم و در همه این سالها علاقه شدیدی به لاغر شدن داشتم.
با تمام تلاشی که برای لاغر شدن انجام میدادم اما هر بار نتیجه مشابه قبل می شد.
یا هیچ نتیجه ای نمی گرفتم و یا همان مقداری که با زحمت کم کرده بودم به راحتی به وزن من اضافه میشد.
این مساله خیلی ذهن مرا درگیر کرده بود که چرا وزنی را که به سختی کم میکنم به راحتی دوباره اضافه می کنم.
به لطف خدای مهربان از وقتی که با موضوع قدرت ذهن آشنا شدم و تصمیم گرفتم ادعای اساتید مطرح جهان درباره قدرت ذهن را در کاهش وزن و لاغری به مرحله آزمایش قرار دهم دنیای جدیدی پیش روی من قرار گرفت.
همانطور که با انجام تمرینات ذهنی و یادگیری تمرکز ذهنی برای لاغری به مرور از سایز و وزن من کاسته میشد آگاهی و دانشی نانوشته در هیچ کتابی به من داده می شد. انگار خداوند قصد کرده بود روش صحیح لاغری را به من آموزش دهد و آن لاغری با ذهن بود.
در این سال ها به این نتیجه رسیدم که برای لاغر شدن برخلاف سی و چند سال تحمل رنج و سختی روش های مختلف فقط کافی است موانع لاغر شدن را از ذهن خود پاک کنم.
به همین علت تمرکزم بر پیدا کردن موانع ذهنی لاغر شدن بیشتر شد و به مرور باورها و عادت های اشتباهی که مانع لاغر شدن می شوند یکی بعد از دیگری برای من واضح شد و به لطف خدا با برطرف کردن این موانع امروز در بهترین شرایط جسمی و روحی زندگی خود هستم.
موانع ذهنی لاغر شدن
موانع مختلف لاغر شدن را در دوره های آموزشی و از طریق فابل های نکات طلایی مطرح کرده ام اما امروز می خواهم یکی از تاثیرگذارترین آنها را با شما به اشتراک بگذارم.
یکی از مهمترین موانع لاغری در ذهن ما نداشتن انتظار لاغری از خودمان است.
مانعی که به راحتی توانسته است تمام تلاش ما برای لاغر شدن در طی سالهای قبل را به شکست منجر کند.
مانعی که به راحتی توانسته آن میزان وزن و سایزی را که به زحمت کم کرده ایم را به راحتی دوباره به دست بیاوریم.
نقطه مقابل باور مخرب نداشتن انتظار لاغری، داشتن باور مخرب انتظار چاقی است.
مانع انتظار چاقی در ذهن ما یکی از مهمترین موانع ذهنی در لاغر شدن است و چنانچه تصمیم گرفته اید لاغر شوید باید بتوانید از این مانع بلند و تاثیرگذار عبور کنید و این کار جز با تمرین و استمرار امکانپذیر نخواهد بود.
در فایل آموزشی که برای شما آماده کرده ام به طور مفصل و واضح درباره این مانع و چگونگی تاثیر آن بر چاق شدن و البته ساده ترین راهکار ممکن برای برطرف کردن آن را توضیح داده ام.
بسیاری از افرادی که اضافه وزن دارند با این مشکل مواجه هستند، آنها در ناخودآگاهشان انتظار لاغری از خودشان را ندارند. در واقع انتظار آنها از خود چاق ماندن یا چاق تر شدن است.
این انتظار مخرب طی سالهایی که اضافه وزن داشته اند و بارها تلاش کرده اند از هر طریقی متناسب شوند و موفق نشده اند در آنها شکل گرفته است.
تقریبا همه افرادی که اضافه وزن دارند دوست دارند متناسب باشند، اما این دوست داشتن با انتظار آنها از خودشان بسیار متفاوت است.
در آموزش های لاغری با ذهن با انجام تمرینات ساده و تاثیرگذار انتظار ذهن خود را از چاق ماندن یا چاق تر شدن به متناسب شدن و متناسب ماندن تغییر می دهیم و از این طریق رویای متناسب شدن خود را خلق می کنیم.
این پروسه نیاز به آموزش و تمرین دارد که همه فنون آن در دوره های آموزشی برای علاقمندان آماده شده است.
انتظار لاغری در خود ایجاد کنید
مشکلی که در لاغر شدن های قبلی داشتیم این بود که ما تمام مراحل لاغر شدنو انجام میدادیم ولی در اول و آخر، انتظار لاغری نداشتیم و انتظارمون چاق شدن بود یا لاغر شدن موقتی اونم نه تناسب اندام ایده آل.
انقدر اعتماد بنفسمون کم بود که انتظار داشتیم فقط در حدی وزن کم کنیم که بهمون نگن چاق، مثلا من خودمو در وزن ۷۵ کیلو پسندیده بودم و راضی بودم، همینکه ۹۸ کیلو نبودم خودش جای شکرش باقی بود.
این راضی بودن برمیگشت به احساس ناتوانی در لاغر شدن، پذیرفتن شکست و پایین بودن عزت نفس که من خودمونو لایق بدن متناسب مثلا وزن ۶۰ کیلو نمیدیدم، همین که مقداری کم می کردیم از سرمونم زیاد بود و ناخودآگاه انتظار لاغری ما متوقف می شد.
حالا اگر من دلم میخواست بتونم لاغر باشم که مثلا دامن کوتاه بپوشم، مایو دو تیکه بپوشم و … دیگه فکر میکردم خیلی زیاده خواهیه، پرو میشم و خودم خودمو تخریب میکردم.
به خودم اجازه خواستنشو نمیدادم، از درون فریادش میزدم ولی خودمو ساکت می کردم که ول کن، حالا واجب نیست لباسای جیگوله بپوشی، اصلا تورو چه به این قرتی بازیا و مدام خودمو سرکوب میکردم و قبول کرده بودم من نمیتونم لذتی از بدنم و زیبایی هاش ببرم.
الان که به دوستانم تو کلاس رقص نگاه میکنم که همگی سنین پایین دارن و از بدن های متناسبشون با لباس های رقص زیبا، لذت میبرن، من با خودم فکر می کنم که تو چرا هیچ وقت خودتو لایق داشتن این تجربیات شیرین و طبیعی ندونستی؟
حتی نمیتونستم بهشون فکر کنم، چرا که قبلا برای من همه راه ها رو مسدود اعلام کرده بودن و هیچ وقت انتظار لاغری در من ایجاد و اجرا نشده بود.
بجای انتظار لاغری داشتن من انتظار داشتم:
- با رژیم گرفتن مقدار کمی وزن کم کنم.
- انتظار شل شدن پوست بدنم رو داشتم.
- انتظار سلولیت بدنم رو داشتم.
- انتظار ریزش موهام رو داشتم.
- انتظار زرد شدن پوستم رو داشتم.
- انتظار کبودی دور چشمم رو داشتم.
- انتظار عصبی شدن بخاطر رژیم گرفتن و لاغر شدن رو داشتم
- انتظار چروک شدن صورتم، لاغر شدن صورتم و چاق تر شدن رو داشتم.
از قبل فرمان ها صادر شده بود و پذیرش ها انجام شده بود، من در دسته آدم های بی انتظار به سر میبردم و خودمو برگی در دست باد میدیدم و تو هیچ جنبه ای انتظار یک شرایط خاصو نداشتم و با خودم تصور میکردم من که هیچ وقت انتخاب نخواهم شد، پس بهتره بهشون فکر نکنم که بعدا سرخورده بشم.
بعد از اونهمه سرکوب شدن ها، انتظار لاغری برای من باقی نمی موند و لاغر شدن هم رفت تو دسته رویاهای دست نیافتنی.
الان که مدت هاست در حال استفاده از آموزش های لاغری با ذهن هستم هنوزم گوشه های درونم، در انتظار لاغری نیست، جدیدا که به خودم نگاه می کنم که صبح تا شب دارم تمرینات مختلف ذهنیو برای جنبه های مختلف زندگیم و همینطور لاغری، انجام میدم، از خودم میپرسم، داری واسه چی تمرین انجام میدی؟ برای رفع تکلیف؟ برای اینکه بگی منم دارم کاری انجام میدم؟
آیا آگاه هستی؟ آیا از خودت انتظاراتت عوض شده؟ یا هنوزم فکر میکنی باید باهات مثل قبل برخورد بشه، یکم بیدارتر شو، تمرین ها رو جوری انجام بده که در تو انتظار لاغری بوجود بیارن، انتظارم بعد از بودن اینهمه مدت در دوره ها، نتایج عالیه
خواب نباش لطفا فریده جان، به خودت نگاه کن، تغییراتتو ببین، خودتو تشویق و تحسین کن و محکم به خودت بگو، من انتظار لاغری از خودم دارم، چرا که من در حال پر کردن مخزن ذهنم از آگاهی درباره لاغری است.
وقتی داریم یک بشکه رو پر از آب یا نفت می کنیم، انتظارمون اینه که اون بشکه پر بشه و نتیجشو ببینیم، تو هم داری پر میشی، پس نتایجتو ببین، هوشیارتر باش.
اگر تو جاده اصفهان هستیم بالاخره به اصفهان میرسیم، انتظارمون رسیدن به اصفهانه، پس چرا الان که در جاده لاغری هستی انتظار لاغری نداری؟ ذهنت بهت چی میگه؟
ذهنت میگه حالا دیگه بسه همین قدر لاغر شدی؟ میگه بخواب فریده بیدار نشو؟ میگه توجه نکن به تغییراتت؟ میگه تو از اولشم چیزی نمیشدی؟ میگه بدن تو نمی تونه مثل بقیه لاغر بشه چون تو یه نقصی داری؟ میگه خلقت بدنت چاقیه؟
ذهنت این چیزها رو میگه که خوابت کنه، رامت کنه و ازت سوء استفاده کنه، بلند شو، گوشتو نبندو فایلها رو گوش کن، تو خواب کامنت ننویس، بیدار شو، از تک تک نوشته هات و فایلها، نکته در بیار، مثل قبل با خودت حرف بزن، با افکار قدیم و جدیدت حرف بزن تا انتظار لاغری درتو ایجاد بشه.
فقط برای رفع تکلیف ننویس، گوش نکن، با درک متفاوتی پای آموزشات بشین، اگر فقط یک خط میخونی و مینویسی، با درایت انجام بده، اصلا مسابقه ای در کار نیست، شاگرد اول کلاس، آخر کلاس نداریم، بهترینه خودت باش، اونوقت بهترین جهان هم میشی
پس با آموزشا رابطه مجددی برقرار کن، از اینهمه در مسیر بودن، انتظار لاغری داشته باش، خودتو لایق تناسب اندام درست حسابی بدون، نه نصفه نیمه، خودتو توانمند ببین، تغییراتتو درک کن، تلاش های درونتو ببین و تحسین کن، ادامه بده، به وضعیت کنونی ات عادت نکن، بخواه که لاغرتر از این بشی، وضعیت الانتو ناراحت کننده تعریف کن، تا یه شوک اساسی به درون خوابت بدی.
نتیجه انتظار لاغری داشتن
انتظار لاغری داشتن فقط به این نیست که دوست داشته باشم لاغر شوم بلکه باید در افکار و رفتار من انتظار لاغری داشتن تاثیرگذار باشد.
اگر از بودنم در مسیر لاغری، انتظار لاغری دارم پس چرا مدام نگرانم؟
اگر انتظار لاغری دارم چرا میپرسم پس کی لاغرتر میشم؟ چرا میترسم نکنه چاقتر بشم؟
چرا خودمو تو آینه چک میکنم؟ و چراهای دیگه
هر چقدر اطمینان و انتظار لاغری در خودمون ایجاد کنیم، ترس های ما کمتر میشه و نتایج بصورت پی در پی اتفاق میفته
خدارو شکر به روش های دیگه اصلا فکر هم نمی کنم و فقط تمرکزم روی دوره های لاغری با ذهن است، موفقیت های بیشماری از قبل در جنبه های مختلف زندگی داشتم، در کل من به پشتکارم در هر کاری معروفم، مثلا ۳ سال و نیمه که هر هفته میرم کلاس رقص، حتی همون اولی که این ویروس وارد دنیا شد هم فقط کلاس ما ۳ ماه تعطیل بود و ما ادامه دادیم.
یا ۱ سال و نیمه کلاس انعطاف میرم و موفق هستم، رانندگی که سالها پیش یاد گرفتم و مهارتم بیشتر شد، خیلی از ورزش هارو یاد گرفتم و انجام میدادم، اینهمه مهارت در خانه داری، آشپزی، دوره های آموزشی چه در مورد ذهن، چه مهارت های عملی که خیلی زیادن و قبلا همشونو نوشتم.
اینکه من بالای ۲ ساله هر روز فایلهای این دوره هامو گوش میکنم و مینویسم و میخونم، کار بزرگی انجام میدم، خیلی ها حتی نمیتونن ۱ هفته مرتب فایل گوش کنن، همینطور دوره های ذهنی دیگه ایی هم هست که ۴ ساله دارم مرتب تمرین میکنم.
خیلی کارها انجام دادم که خودم میدونم کار هر کسی نبوده، دیگه لاغر شدن که چیزی نیست، اینکه بیس بدن ماست، بقول یکی از دوستان که تو کامنتش نوشته بود، شخصیت متناسب درون ما لحظه شماری میکنه که آزاد بشه از درونمون، پس لاغر بودن، جزء تنطیمات کارخانه ماست، از قبل کد هاش نوشته شده بود، برنامه هاش در ما آپلود شده ست و دست یابی به لاغری کار بسیار راحتیه که باید انتظارش در ما که دقیقا برعکس این نوشته هارو باور داشتیم، ساخته بشه.
ساخته شدن انتظار لاغری و کلا هر انتظار خوبی که دوست داریم تجربه کنیم، قدرت درونیه مارو بیدار میکنه و شجاعتمون بالاتر میره، اونوقت خودمونو لایق رسیدن به جایگاه های بالا میدونیم و اون وقته که میگیم ما هم باید ثروتمند و محترم باشیم، تازه انگار میفتیم تو جایگاه اصلی خودمون.
کوچیک کردن خواسته ها، یعنی لاغر شدن که خواسته بزرگی نیست، مگه اینهمه آدم لاغر داریم کار سختی انجام میدن؟ نه
اونا لذتشونو میبرن ولی لاغرن، ما تو ذهنمون لاغریو بزرگ کردیم وگرنه بیس بدن ما لاغریه، اگر اینو درک کنیم دیگه انقدر کلنجار نمیریم برای تناسب اندام، خودخواهانه میگیم آره من باید لاغر باشم.
وای که چقدر نیاز دارم بیشتر با خدا آشنا بشم، بیشتر بهش ایمان بیارم، بیشتر بهش اعتماد کنم و ازش هدایت بخوام که احساس قدرت و گرمی درونی بگیرم.
سپاسگذاری کنم برای تمام داشته و نعمت هاییکه برای من خلق شد تا ابزاری باشه برای لذت بردن و ادامه حیاط ما، مثل غذاها که قبلا باعث ترس و استرس ما بودن و الان مطمئن شدیم که باعث انرژی زایی و لذت ما هستن و همه چیز برمیگرده به افکار و باورهای ما .
پس از این به بعد از خودمون، زندگیمون، بدنمون، حالمون و جهانمون، فقط انتظار خیر، برکت، سلامتی، عشق، حال خوب، ثروت، پول، تناسب اندام زیبا، شادی، خوشحالی و موفقیت خواهیم داشت خدایا شکرت که امروز از اول صبح آگاهی بمن رسیده تا همین الان که ۱۲ شبه. (نوشته فریده حسنی عزیز در بخش نظرات)
✍️ تمرین آموزشی 📖
برای انجام عالی این جلسه ابتدا محتوای نوشتاری را مطالعه کنید، سپس ویدیوی آموزشی را تماشا کنید و بعد از آن به سوالات مطرح شده به شکل شرح انشایی در بخش نظرات پاسخ دهید.
- درک و نگرش شما درباره انتظار لاغری و تاثیر آن بر کسب نتیجه چیست؟
- در گذشته که از روش های مختلف برای لاغری استفاده کردید چقدر انتظار لاغری در شما ایجاد می کردند؟
- با توجه به اطلاعات خود درباره لاغری در چه صورت انتظار لاغری در شما ایجاد می شد؟
- چرا بعد از هر بار لاغر شدن با استفاده از هر روش لاغری دوباره چاق می شدیم؟
- با توجه به توضیحات ویدیوی آموزشی اطمینان ذهنی شما درباره لاغر شدن چگونه است؟
- نشانه های داشتن انتظار لاغری در مسیر لاغری با ذهن چیست و آیا این نشانه ها را در خودتان مشاهده می کنید؟
- لاغری با ذهن چگونه به شما کمک میکند تا انتظار لاغری را در خودتان ایجاد کنید.
- درک و برداشت خود از محتوای نوشتاری و ویدیوی آموزشی را بنویسید.
- از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.33 از 63 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
تمرین
لاغری وجود داره ، فقط لازمه موانع را از میان برداریم . ما از پیدایش لاغر بودیم و لاغری را بلدیم . ما از امجموعه افکار و رفتار تبدیل به وزن کنونی شدیم . یک دوستی داشتم ، همیشه لاغره . گفت من استعداد چاقی ندارم . او استعداد چاقی نداشت ، چون از مواد غذایی نمیترسید ، او به چاقتر شدن فکر نمیکرد ، او خوردن را لذت و تفریح نمیدانست . او نا خوداگاه براین باور بود و رفتار او هم منطبق بر باورش بود و کفه ی لاغریش سنگین وزن بود . من هم میتوانم مثل او باور داشته باشم که چاقی سختترین کاره نسبت به لاغر شدن ، چون قوانین باید یکی باشد ولی من چون برعکس ان را تجربه کردم ،اتومات به برعکس این فکر وصل میشم و انتظارم چاقی و ناامیدی میشه . ما لاغر هستیم و پیش فرض ماست ، ولی چاقی را یاد گرفتیم و نتیجه ی چند سال پشتکار ماست . من درک و برداشتی که میکنم ، به واسطه ی خاطراتی که در ذهن من نقش بسته ، چاقی را راحت و لاغر شدن را سخت میداند . چون اقکار و باور ما و رفتار ما نتیجه ای به بار اورده و چون از مسیرهای اشتباه رفتیم . در ذهن ما این شکل گرفته که لاغرشدن سخت است . مثل این که کمر درد داشته باشیم ، بریم مسکن بخوریم و بگیم دردمون خوب شد ولی تا از مدت زمان مصرفش که گذشت ، بازهم ریشه ی اون درد در ما فعاله . ما هم با مساله ی چاقی که یک ریشه ی ذهنی داشت این طور عمل کردیم . مسیر پر رنجی را انجام دادیم و چون ریشه فعاله ، طبیعیه اثر موقت باشه .
پس اگر مرمت ریشه ، برداشتن موانع باشه ، مالاغری را میبینیم . لاغری ذات ماست و ما متناسب به این دنیا امدیم . لاغری اسان است . به شرطی که ریشه مرمت کنه . ما هیچ وقت این مسیر را نرفتیم و چون درک از مسیر داریم ، میدانیم موانع که همان باور و رفتار اشتباهه جسم ما را این شکلی کرده و چون با مواد غذایی دستکاری میکردیم ،تا از برنامه بیرون می امدیم ، مثل بادکنک انگار به زور باد رو خالی کرده باشیم و تا ول میکنیم ، اتومات ذهن پرش میکند . مواد غذایی قدرتی نداره ، چون همان غذا را که من میخورم ، فردی هم میخوره که لاغره . اگر قرار باشه ذات مواد اثر کنه ،پس قوانین اثرش برای همه باید یکسان باشه . پس ریشه ی درد و مشکلات در فکر و باور منه که باعث تبدیل شدن من از فرد متناسب به چاق شده . من وقتی بچه بودم ،مادرم به من لیبل چاق زدو من چون باور کردم ، ذهن اطلاعاتی را نهادینه و فرمان صادر کرد که من ان را با چشمم لمس و زندگی کنم ولی ان دختری که باور داشت استعداد چاقی نداره ، ذهنش تغییری نکرد و دستورهایی را صادر میکنه که ما هم در پیش فرضمون داریم . واسه همینه که نیاز به مهارت نداره . تمرکز ما باید تلاش برازمیان برداشتن موانع ذهنی ما باشه .
من از کودکی چاق بودن را پذیرفتم و رفته رفته چاقتر میشدم و محرومیت و لذت و دیده شدن از بدنم شرم و لذت از بودن در جسم خودم محروم بودم . من مواد غذایی را محدود کردم و لاغر شدم و وقتی لاغر شدم ، غول چاقی در من شکست . من چاق نبودم ، من ذهن چاق داشتم . ذهن چاق رفتارهایی میکرد که ذهن لاغر نمیکنه . یادمه یک مدت که بعد از رها کردن از رژیم میگذشت ، چنان ولعی مرا احاطه میکرد که خلاص شدن ازش سخت بود و بعد این باور خطرناک ساخته شد : من کنترلی بر میل به خوردنم ندارم . و واقعا هم نداشتم . اینکه خودم رو به حال خودم رها کنم ، وحشت دارم ، چاقی یک درسی داشت ، وقتی شروع میکنم به چاقتر شدن ، انقدر ارام ارام حرکت میکند ، ک بعد از چند ماه یا هفته میفهمی اا وزنت بالا رفته . چون دستورالعمل های ناخوداگاه که بدون فکر انجام میدیم ، روی اون اضافه وزن بوده و دقیقا ترس از چاقی از اینجا شکل گرفت ودقیقا وقتی کار از کار میگذشت و به ترموستات وزنیم میرسیدم انگار اون ولع کم و کمتر میشد ، این بار باسرعت قبلی پیش نمیرفت ولی رفتارهای اشتباه من مدام تکرار میشد و ترس من از چاقتر شدن بالاتر میرفت . ترسی که جوابی براش نداشتیم و دلیلی شد که با رفتار خودمون ، محیط و مواد غذایی در صلح نباشبم . واسه همینه که انتظار چاقی در ما شکل گرفته . چون تجربه کردیم . مسیری رو تجربه کردیم که مسیر اصلی نبوده . نمیشه لاغر فکر کرد و محصول چاق ازش بیرون بیاد . مثل اینکه دانه ی هلو بکاری ، درخت انگور در بیاد ! پس ما مغزمون از مسیری یاد گرفته و ترسیده که مسیر صحیحی نبوده . وقتی خاطرات در ما بی معنی تر و کمرنگ تر بشه به واسطه ی اگاهی ،متوجه میشیم ، که چاقی انتظاری است که ساخته ی شده ی ذهن ماست و استنتاج از برنامه هایی است که مسیر اصلی نبوده .
من وقتی خودم را در چارچوب رژیم میگذاشتم از باور خطرناک که میگفت من کنترلی در میل به خوردن ندارم ، رها میشدم و مسئولیت خودم را به برنامه ی غذایی میسپردم . و چون با کم کردن مواد غذایی یا هر رژیمی مقداری از وزن من کم میشد و من به عینه تجربه کردم ، وقتی در چارچوب رژیم قرار میگرفتم ذهن من ارام و در طول مسیر وزن کم میکرد و ذهن من وقتی در چارچوب رژیم بود ، قشنگ یادمه که شوق داشتم هرچه زودتر دامن کوتاهم را بپوشم . دوباره با اون بدن به بیرون بروم و حس های خوب دنیا را قبل از رسیدن به اون وزن ناخوداگاه میدیدم و حس میکردم و این امر باعث ادامه دادن من در مسیر میشد ولی مشکل ان این است ، رژیم گرفتن تا کی ! ذهن همیشه عین یک برنامه ی بیرون دستی عمل نمیکنه و شرایط زندگی طوری میشه که باید بیرون از چارچوب رژیم غذایی زندگی کنیم و یادمه وقتی یک چیزی را خارج از برنامه ی غذایی میخوردم ، اعصابم خورد ، احساس شکست ، فشار عصبی و با بارها رژیم گرفتن و همین اشکالات رفته رفته قدرت رژیم هم کمرنگتر و این باور امد که من اراده ی بودن در وزن متناسب را ندارم و زمانی بهش میرسیدم که یک نقشه ی مو به مو از مواد غذایی به من بدن که هیچ قسمتیش اشاره به رفتار اشتباه قبلی من نداره .
چون ذهن ما چاق بود . ما رفتارهایی را و خاطراتی از مسیرهای گذشته در ذهن ثبت کردیم که ما را از طبیعی بودن ذهن فاصله می اندازد . وقتی برروی عزت نفس کار میکردم میگفت منطق ما که اموزش دیده ، مارا از هسته ی وجودی ما که کامله فاصله می اندازد و ما احساس نقض میکنیم و هر وقت به این مساله که چطور منطق اموزش دیده مرا از فطرتم فاصله انداخته ، به نوزاد یا کودک 3-4 ماهه دقت میکنم . بی پروا تقاضا میکنه ، در زمان حال زندگی میکنه ، بزرگترین استفاده ش از تخیل خلاقشه و لذت میبره ، با مدفوع خود هم حتی در صلحه ، از سوسک نمیترسه ( برخلاف ما ادم بزرگها ) و هست و کامل هست و مشتاق دیدن جهان پیرامون خودشه . و دقیقا فهمیدم چه شکاف عظیمی بین الان خودم و فطرتم اتفاق افتاده و دقیقا موانع ذهنیه . چون وجود دارند و ما فراموش کردیم . دنیای لاغری ما هم که فطرت ماست همین اتفاق افتاده و موانع ذهنی علتی بوده که ما به خاطر نگرشی که پیدا کردیم و باوررا ساخت ، ما براساس ان عمل کرده و رفتار ما شکل گرفت و نتیجه ی زحمات خودمونه . کودک وقتی راه رفتن را یاد میگیره ، قدم هاش رو اگاهانه میذاره و صدبار میفته ولی ما الان بدون فکر هرثانیه میتونیم راه بریم بدون اینکه فکر کنیم . چاق شدن هم دقیقا با تمرین و ممارست ما تبدیل به عملکردهای روزانه ی ما شده که ما بهش عادت کردیم و اونقدر عادی شده که تغییرات را نمیبینیم .
وقتی گذشته را بررسی میکنم ، میبینم که از همین قوانین برای ساختن چاقیم استفاده کردم ، حتی زمانی که در چارچوب برنامه ی غذایی قرار میگرفتم و انتظار من که ناخوداگاه براساس باورهام تغییر مسیر میداد و حس خوب که قطب نمای من و تصویر لاغری در ذهنم مرور میشد را تجربه کردم ،منتها اگاه نبودم . روش ذهنی با لاغری مطمئن ترین روشه ،چون در این روش ،قدرت را به دست یک برنامه ی غذاییی نمیدم ، بلکه خودم تبدیل به ادمی میشم که زمانی در فطرت من متولد شده و منتظره به هسته ی وجودیم نزدیکتر بشم که دقیقا واکنش های رفتاری غریزی منه و من در طی پیمودن این مسیرم .
خب راه لاغری باذهن نوپاست و من نزدیک به سنم با باورها و اطلاعات نادرست و رفتار نادرست زندگی کردم و خاطراتی دارم که نقشه های ذهنی چاقی را در ذهنم ساخته ، وقتی حرکت میکنم ،ممکنه خاطره ای برای من باز بشه که احساس مرا که از تجربیات قبلی در خود نهادینه کرده وصل کنه و این کارکرد ذهنه . من تجربه کردم و زمانی تصور کردم که من لاغرم و گویی در حال زندگی کردم که انگار دارمش ،عین بازی های کودکی که تصور میکردیم دکتر یا وکیل یا ماجرا جوایم و ان احساس در ما به وجود می امد . و چون در دوره های رایگان و اموزشی ما رفتار ادمهای متناسب را بررسی کردیم و اگاهیم و چیزی نیست که بخوایم بلد باشیم و بلدیم ، وقتی نقشی را بازی کنی ، ببینی و احساس کنی ، ذهن چون اصل از بدل نمیشناسه من متوجه تغییر فرمان صادر کردن او شدم ، بدون انکه متوجه باشم تعارف کسی را برای خوردن رد کردم . منتها باید بدانیم که نقشه های ذهنی ما و زندگی کردن با احساسات و رفتار یک ذهن جاق در ما سالیانه ساله . من از این تکنیک زمانی که وصل به خاطرات قدیم میشم استفاده میکنم و تغییرات کوچک و مرتب آینده ای باشکوه را میسازد . حتی در کاهش وزن اونی که به ارامی پاییین میاد ماندگار تر از اونی هست که حمله به لاغر شدن میشه . اصل پیروزی پیروی از قوانینه طبیعته و اگاهی و درک ما از پیمودن از مسیره .
خب من به واسطه ی تمریناتی که انجام میدم ، نگرش من از موضوعی دستخوش تغییر میشه ، تکه های پازل مغزم به هم میریزه ،اونقدر بهم میریزه که ساعتهای زیادی درحال تحلیل ان هستم . روز بعد یک تکه پازل هم به واسطه ی تغییر نگرش من تغییر میکنه و اطلاع قبلی که الان روی هم قرار میگیرند ، تکه های پازل بیشتری خراب میکنه و حتی شده که شب میخوابم تصویر اقای عطارروشن میاد که داره توضیح میده و پروسه ای هست که داره طی میشه و مسیر ذهنی جدیدیه و ساختن مسیر ذهنی جدید زمان میخواد و ساختنش ممارست میخواد و باید اگاه باشیم ، نشانه های ما هم در مسیر متفاوت از مسیرهای قبلیه . همه چیز جدیده و هر لحظه مسیری از جنس خاطره هست که مارا به قبل برگردونه . من این مسیررا دوست دارم ، چون حال خوب من بیشتر ، مثبت اندیشی و احساس توانمندیم بیشتر و چون ذهنم درگیر ان ها نبوده ،به راحتی دستخوش تغییر قرار میگیره ، چون وقتی نگرشی عوض میشه ،عوض شده! چه در زمینه لاغری باشه ،چه زمینه های دیگر زندگی .
من رویکردم همیشه این طور بوده که هرصحبتی که میشه و درذهن چاق من علامت سواله یا یک اگاهی نابی میشه که ذهنم الان دریافت کرده ، سعی میکنم از لابلای تجربیات زندگیم پیداش کنم . چون قوانین هستی بوده و ما استفاده میکنیم ،منتها اگاه نیستیم و وقتی اگاه میشم و چون زندگیش کردم ، اون تبدیل به بینش و تبدیل به تغییر نگرش من میشه که فراموش کردنش سخته . و اونچه که مسلمه باید زندگی کرد و تاکید به این موضوع که لاغری اسانه ، مرا به فکر فرو برد . من پذیرفته بودم چاقم ، چون چاقی را پذیرفته بودم ،هر پیامی که از پیرامون دریافت میکردم ، برداشتی را میکردم که برادرم چون لیبل چاقی در کودکی نداشت و در معرض پیام هایی عین من بود که او هم دریافت میکرد ، همین نبود باور خطرناک ،برداشت پیام و نگرش فطرتش فاصله نینداخت . چون من باور چاقی را پذیرفته بودم ولی برادرم باوری نداشت ، درنتیجه هرپیامی که از پیرامون دریافت میکرد ،در او تبدیل به فرمول چاقی به واسطه ی دید و نگرشی که داشت نشد ولی پذیرش چاقی خودم ، باعث میشد نگرش های چاقی ساز از پیام را دریافت و اجرا کنم . پیام یکی بود ولی نگرش هر دو مون نسبت به خودمون متفاوت بود و این باعث تغییر نگرش ما در استفاده از هرپیام میشد. واسه همینه که باور هم قدرتمنده هم سلاحه مرگه !
در متن گفته شد :اینکه لاغری هر زمان لحظه شماری میکنه که ازاد بشه ، ما انرژی های سرکوب شده ی زیادی را داریم که در فطرتمونه و همین موانع ذهنی که از جنس باوره ،الان ما را از هسته ی خودمان فاصله انداخته .
همین تغییر نگرش من و پیدا کردن رد پا از تجربیات زندگیم خودش موفقیته ،چون نگرش من که تغییر میکنه ،احساس من زیرورو میشه . وقتی به این موضوع فکر میکنم ، وقتی ذهنی معطوف به نتیجه باشه ، نمیتونه تمرکزی روی سیم های ادراکی مغزش بکنه . مشکل ما درمغزه . مغز که تغییر بکنه ،رفتار ما خود به خود بر اساس نگرش جدید دست به عمل میزنه .
تمرینی که برای خودم در نظر میگیرم . میخوام لاغری را زندگی کنم ، چرا باید زمانی زندگی کنم که در جسمم پدیدار باشه ! من بایستی حس لاغری و تجربه ی لاغری در زمان حال داشته باشم ،وقتی من در شرایط لاغر باشم ، تمرکز من ،رفتار من ،حتی تقلید من ذهن مجاب میشود و من زمانی که در نقش لاغرم بعد از مدتی تغییرات فرمان ناخوداگاه را دیدم که گویی بیشتر از من غرق بازی شده و واقعیش میکنه . ولی وقتی منتظر نتیجه ام تا نتیجه نباشه ،من در حال و هوای چاقی هستم و این کاررو سخت میکنه . من تمام اطلاعات و برداشتی که از متن و ویدیو برداشت کردم در لابلای نوشته های تمرینم رد پاشون پیداست .