0

مهم نیست اگر اشتباه می کنید!

اشتباه کردن در لاغری
اندازه متن

ما همواره در حال دریافت آگاهی از دنیای پیرامون خود هستیم. آگاهی که از طریق دیدن، شنیدن و خواندن وارد ذهن ما می شود بعنوان اطلاعات در مغز ما ذخیره می شود.

اطلاعاتی که بارها مرور شوند باعث ایجاد تصویر ذهنی می شوند و به عقیده و نگرش ما تبدیل می شوند.

انسان بر اساس عقیده و نگرش خود زندگی اش را خلق و تجربه می کند.

بنابراین آگاهی بعنوان اولین مرحله از شکل گیری شرایط زندگی ما می باشد و این در حالی است که هیچ توجهی به آن نمی شود و بسیاری از انسانها درباره اهمیت آگاهی هیچ اطلاعی ندارند.

من تا سن 35 سالگی هیچ اطلاعی از آگاهی و اهمیت آن نداشتم و نمی دانستم که شنیده ها و دیده های من در نهایت به شرایط زندگی من تبدیل می شوند.

از زمانی که فارغ التحصیل شدم به مرور شرایط زندگی من به آن شکلی رقم خورد که سالها درباره آن شنیده بودم.

پدرم کارمند بود و با اینکه کار آزاد را عامل رشد و پیشرفت و ثروتمند شدن می دانست اما عقیده داشت کار آزاد ریسک دارد و باید گرگ بازار باشی و به همین دلیل امنیت کار اداری را ترجیح می داد.

دریافت این گونه اطلاعات از طریق پدرم و دیگران سبب شد در کسب و کار آزاد نتیجه مطلوب کسب نکنم علیرغم علاقه زیادی که به کار آزاد داشتم و با شور و اشتیاق مغازه خدمات کامپیوتری تاسیس کرده بودم اما بعد از گذشت چند سال هیچگونه پیشرفتی در شرایط کاری من ایجاد نشد.

بعد از آن از طریق یکی از آشنایان در یک شرکت دولتی استخدام شدم و با اینکه همه اعضای خانواده ام خوشحال و راضی بودند اما من هرگز احساس رضایت از کارمندی نداشتم.

سال ها زمان برد و زندگی ام در شغل کارمندی هدر رفت تا بالاخره تصمیم شجاعانه خود را گرفتم و به عشق دنبال کردن کار آزاد از شغل کارمندی که اتفاقا استخدام رسمی دولت بودم استعفا دادم.

با اینکه عشق و علاقه زیادی به کسب و کار آزاد داشتم و واقعا در این زمینه تلاش می کردم اما هرگز احساس پیشرفت و رونق کسب و کار را نداشتم و همیشه این سوال در ذهنم بود که چرا من از کار آزاد نتیجه نمی گیرم.

آن روزها نمی دانستم اطلاعاتی که درباره کار آژاد در مغز من ذخیره شده است سبب شده تا یک تصویر مبهم از آینده کسب و کار آزاد در ذهن من شکل بگیرد و به همین دلیل هرچه تلاش می کردم نتیجه مطلوب نمی گرفتم چون تصویر ذهنی مناسبی در زمینه رشد و پیشرفت کسب و کار آزاد نداشتم.

همین اتفاق در موضوع لاغر شدن نیز رخ داده بود.

من از چاقی متنفر بودم و عاشق لاغر شدن بودم و بارها از طریق مختلف برای لاغر شدن اقدام کرده بودم اما هرگز نتیجه مطلوب نگرفته بودم و نمی دانستم که به دلیل اطلاعات نادرستی که درباره چاقی در مغز من ذخیره شده است منجر به ایجاد یک تصویر چاق غیرقابل تغییر در ذهن من شده و به همین دلیل هرچه تلاش می کنم لاغر نمی شوم.

به لطف خدا پس از سالها تلاش بی ثمر برای لاغر شدن به مسیر لاغری از طریق قدرت ذهن هدایت شدم. مسیری که هیچ اطلاع و آگاهی از آن نداشتم و هیچ فردی را نمی شناختم که از طریق قدرت ذهن خود لاغر شدن باشد.

سرشار از شک و تردید بودم اما احساس می کردم این روش می تواند باعث رهایی من از چاقی شود به همین دلیل تصمیم گرفتم به آنچه احساس می کنم عمل کرده و نتیجه آن را تجربه کنم.

مانند فردی که تصمیم می گیرد وارد راهی شود که نمی داند سرانجام آن به کجا خواهد بود تصمیم گرفتم قدم در مسیر لاغری با ذهن بگذارم بدون اینکه بدانم نتیجه این مسیر چه خواهد شد.

هر روز اطلاعات حدید درباره قدرت ذهن و نقش آن در شکل دهی نتیجه زندگی دریافت می کردم. مطالب زیادی درباره نقش ذهن در شفای بیماران و التیام زخم ها و حتی ترمیم شکستگی ها در مدت زمان باورنکردنی مطالعه کردم.

در تحقیقاتم به مواردی برخوردم که افراد با استفاده از قدرت ذهن از فاصله های بسیار دور می توانستند افرادی که مریض هستند را شفا دهند.

هرچه بیشتر درباره قدرت ذهن در شفای جسم مطالعه و تحقیق می کردم باور من نسبت به قدرت ذهنم در شفای خودم بیشتر می شد و من به اطمینان قلبی رسیدم که با همانگونه که افرادی توانسته اند با قدرت ذهن خود بیماری های گوناگون افراد را شفا دهند من هم می توانم با استفاده از قدرت ذهنم جسم خودم را شفا داده و از چاقی رها کنم.

این تصمیم من به حدی قاطع و جدی بود که از اواخر سال 93 که قدم در مسیر تغییر گذاشتم همچنان در حال ادامه دادن هستم.

در ماه های اول که هیچ نشانه و نتیجه از تمرینات ذهنی در جسم خودم مشاهده نمی کردم بارها ناامید می شدم و احساس می کردم این روش نتیجه نمی دهد.

هربار فردی را می دیدم که از روش هایی مثل رژیم و ورزش و … مقداری لاغر شدن بود نه تنها در ذهنم صدایی به من می گفت این روش مسخره را رها کن و از برنامه رژیمی که فلانی استفاده کرده برای لاغری استفاده کن بلکه همسرم و نزدیکانم مرا تشویق می کردند که ببین فلانی چقدر خوب لاغر شده، نمی خوای تو هم از این روش استفاده کنی؟!

وسوسه برای رها کردن مسیر ذهنی زیاد بود اما من تصمیم قاطع گرفته بودم که با استفاده از روش ذهنی باید لاغر شوم.

بارها در این مسیر دچار لغزش و اشتباه شده ام اما هرگز احساس شکست و تسلیم شدن نکردم و به خودم امید می دادم که اشکال نداره اشتباه کردی بازم ادامه بده، تو موفق می شی.

در روش های قبلی که برای لاغر شدن استفاده می کردم بارها شده بود که به خاطر یک وعده رعایت نکردن برنامه رژیمی یا یک جلسه نرفتن به باشگاه به هر دلیلی برنامه لاغری را رها می کردم اما در روش ذهنی بارها اشتباه کردم اما رها نکردم چون ایمان داشتم از این روش می توانم به نتیجه دلخواه برسم.

اکنون که در این شرایط هستم و نوشته های برخی از دوستان مبنی بر رها کردن مسیر لاغری با ذهن را می خوانم خیلی تاسف می خورم که چرا بخاطر اشتباه کردن مسیر صحیح را رها می کنند.

ما در هر کاری اشتباه می کنیم اما ادامه کار را رها نمی کنیم پس چرا در مسیر لاغر شدن اگر یک بار اشتباه کنیم از ادامه کار منصرف می شویم؟

تنها دلیل آن احساس عدم توانایی برای لاغر شدن است.

به قدری از دیگران شنیده ایم که لاغر شدن سخت و غیرممکن است که علارغم تلاش زیاد هرگز موفق نشده ایم.

شنیده های ما درباره دلایل چاقی و همچنین آنچه درباره روش های لاغری شنیده ایم باعث ایجاد تصویری چاق از خودمان در ذهنمان شده است که تا ابد با روش های مختلف لاغری نمی توان آن تصویر را تغییر داد.

دلیل اینکه بارها با تلاش و کوشش مقداری از وزن و سایز خود را کم کرده ایم ولی خیلی زود دوباره به حالت قبل برگشته ایم این است که یک تصویر چاق از وضعیت جسمی در ذهنمان ایجاد شده است و مغز وظیفه دارد این تصویر را به واقعیت زندگی ما تبدیل کند.

این تصویر بر اساس آگاهی که از اطرافیان درباره علل چاقی و روش های لاغری دریافت کرده ایم ایجاد شده است.

در مسیر لاغری با ذهن درک کردم که تنها در صورتی می توانم برای همیشه متناسب باشم که تصویرهای ذهنی چاق ذهنم را اصلاح کنم.

نکته قابل توجه این است که تصاویر ذهنی قابل تغییر دادن نیستند اما نکته امید بخش این است که بی نهایت تصویر جدید می توان در ذهن ایجاد کرد.

تصاویر ایجاد شده در ذهن باقی می مانند اما آن تصاویری که مورد توجه ما قرار می گیرند توسط مغز به واقعیت زندگی ما تبدیل می شوند.

مغز را نقاشی در نظر بگیرید که هر تصویری را که شما به او بدهید برایتان به بهترین شکل ممکن نقاشی می کند.

شما تصاویر را در ذهن خود ایجاد می کنید و با توجه کردن به آن به مغز اطلاع می دهید که کدام تصویر را برای به واقعیت تبدیل شدن انتخاب کرده اید. مغز دست به کار شده و از طریق صادر کردن پیغام های عصبی به سایر اعضا دستور شکل دهی جسم به همان صورتی که در ذهن ترسیم شده است را می دهد.

طریق ایجاد تصاویر ذهنی جدید درباره لاغر شدن را در دوره ورود به سرزمین لاغرها به طور مفصل توضیح داده و برای آن تمرینات مختلفی ارائه شده است.

با انجام این تمرینات به مرور در ذهن شما تصویری متناسب از خودتان ایجاد می شود. سپس از طریق برخی تمرینات دیگر عمل توجه کردن و قدرت دادن به آن تصویر ذهنی انجام می شود. این مرحله به منزله انتخاب کردن تصویر ذهنی برای به واقعیت تبدیل شدن توسط مغز است.

در مرحله آخر مغز از طریق ایجاد فرمانی های عصبی باعث ایجاد تمایلات و واکنش های متفاوتی در ما می شود که نتیجه نهایی آن تناسب اندام همیشگی است.

این پروسه تغییر جسم از طریق تغییر تصاویر ذهنی به طور خلاصه می باشد.

در این پروسه، احتمال اشتباه کردن مانند هر کار دیگری زیاد است اما اگر به طریقی که در فایل آموزشی این بخش توضیح داده می شود عمل کنید، اشتباه شما هیچ تاثیری بر شکل گیری تصاویر ذهنی لاغر در ذهنتان ندارد و با اینکه شما بارها اشتباه می کنید اما به مرور لاغر و لاغرتر می شوید.

آگاهی این جلسه تاثیر مهمی در رفع مانع ذهنی اشتباه کردن در مسیر لاغر شدن دارد.

افراد بسیاری بخاطر حتی یک بار اشتباه کردن به قدری درگیر احساس بد می شوند که امیدشان به لاغر شدن را از دست می دهند و مسیر لاغری با ذهن را رها می کنند.

البته که همه ما تجربه رها کردن روش لاغری در روشهایی که تا کنون برای لاغری انتحاب کرده ایم داریم اما با توجه به آگاهی این جلسه می توانید از اشتباه هات خود برای بهبود مسیر حرکت تان به سمت مقصد لاغری استفاده کنید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.48 from 25 votes

https://tanasobefekri.net/?p=30744
برچسب ها:
21 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار منیره.ف
      1400/07/06 07:15
      مدت عضویت: 1681 روز
      امتیاز کاربر: 10551 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,344 کلمه

      سلام استاد گرامی 

      یادم که قبلا که رژیم میگرفتم بعد چد روز رعایت سفت و سخت یک روز رعایت نمیکردم و کلا رژیم به هم میزدم و تمام وعده های بعدی هم میخوردم و حالم بد بود و بعد یک ماه دوباره رژیم میگرفتم و این روند ادامه داشت 

      استاد در دوره من اصلا خطا نمیکنم جون اصلا به خوردن توجه نمیکنم هر وقت گرسنه شم هر چی بخوام میخورم  و از خوردن لذت میبرم و دچار انباشتگی و خفگی نمیشم دیشب اخر شب یک کاسه کوچک سیب زمینی سرخ شده و نصف موز خوردم چرا نصفه؟ چون وقتی نصفش خوردم یهو دستور به نخوردن داده شد سیر شده بودم و میدونستم که صبح لاغر تر میشم چون بدنم برای سوختن مواد غذایی باید انرژی بسوزونه  و انرژی از سوختن چربی به دست میاد

      خطای من این که چند روز فایل گوش نمیدم به علت مسافرت و یک سری درگیریها و جدیدا به خاطر این خطا هم احساسم بد نمیشه بلکه خوشحال تر میشم چون با خودم میگم با اینکه چند روز فایل گوش ندادم ولی چه خوب و تو مسیر بودم 

      استاد قبلا هر خبر بدی الارمی برای خوردن بود نمیدونم چرا؟

      ولی الان انشاالله برای همه شادی و سلامتی اگر یک خبری که بر وفق مرادم نباشه بشنوم باعث میشه اصلا نتونم بخورم فکر میکنم دلیلش اینکه چون من لز خوردن لذت میبرم و خیی بیشتر از قبل وقتی ناراحتم به دنبال لذت نیستم و ذهنم به نخوردن دستور میده و دهنم از نمیشه و قبلا هر موضوع ناراحت کننده ای من تشویق به خوردن و خوردن و خوردن میکرد شاید دلیلش این بود که چون قبل دوره خوردن همیشه برای من عذاب بود وقتی که ناراحت بودم ذهنم من به بیشتر شدن احساسم میبرد و میخوردم شاید سوال شه چرا خوردن عذاب بود خوب من در برابر هر ماده غذایی که قرار میگرفتم سریع تو ذهنم میومد الان میخوری و چاق میشی و اگر هم نخوری محروم و گرسنه ای و اگر هم کم بخوری در حسرتی  و در نهایت چنان میخوردم که از درد دل و حالت تهوع و انباشتگی و سنگینی معده و افکار چاق کننده در عذاب بودم و اگر هم کم میخوردم پر از حس محرومیت و محدودیت و گرسنگی و اینکه چرا من بودم پس خوردن برابر با ناراحتی بود و شاید به همین دلیل به محض شنیدن خبری بد من توی یخچال بودم 

      عموم وقتی ناراحت میشه خیلی تند کار میکنه انگار فیلم رو حالت تند قبل ها که از الگو برداری چیزی نمیدونستم یک بار وقتی ناراحت بودم گفتم به جای خوردن برو و کلی کار کن جالب در نصف روز من کلی کار عقب افتاده ام انجام شد و بعد خبر خوب در مورد اون خبر بد حالمم خوب کرد و اونیکه خوشحال بود با انجام کارهای عقب افتادش خوشحال تر بود و با خودم فکر کردم اگر میخوردم هیچ وقت همه چیز به خیر وخوشی تموم نمیشد و اون موقع از عملکرد ذهن اگاه نبودم 

      بله اگر میخوردم احساسم بد میشد و چون ذهن ما رو به سمت بیشتر شدن میبره پس خبر بعدی خبری بود که حالم بد تر شه ولی کار کردن احساسم خوب کرد

      وقتی احساس میکنم متناسبم و لباسهام یکی بعد از دیگری سایز میشه برام یک نجوای درونی میگه تو و این همه خوشبختی محاله و قتی کاملا لاغر شی یک اتفاق بد میوفته

      و این فکر مخرب و شیطانی و عامل بازدارنده لاغری ریشه در این داره که از بچگی به ما گفتن خدا همه چی رو به یک نفر تموم نمیکنه گل خار داره 

      بله خدا تموم میکنه بخل بنده اش نمیزاره خار گل برای گل خار نیست جزو امتیازتش برای اونی که میخداد بکنه اش خار 

      و وقتی خوب فکر کردم دیدم درست هر بار که لاغر شدم چه قدر همه چیز تو زندگیم تغییر کرد و چه قدر عالی شد و بارهای چاقیم چه قدر همه چیز بد بود مگه میشه خدا به بنده ای که به خورش داره رحم میکنه رحم نکنه و به بنده ای که مثل حیوان میخوره و از انباشتگی ناله میکنه نظر کنه خدای خوبی که روزی چاق ها رو میده و باز هم بهشون لطف داره به یقین لاغرها رو که خودشون دارن تغییر میدن توبه کردن و انقلاب دارن میکنند و الگو و امیدی برای بقیه هستن روی تخت پادشاهی میشونه 

      یک هفته سفر بودم و وقتی اومدم لاغر تر شدم سفر برای من برابر با چاقی بود الان برابر با لاغری اگر این معجزه نیست چی؟

      دیشب یک تونیک سایز مدیوم پوشیدم و چند ثانیه نشده بود که غرق در لذت تناسب بودم و نجوایی گفت چه فایده الان ۳۷ سالت تا حالا یادت نبود تازه پسرت هم عینکی شده

      اصلا یهو از حرفش خندم گرفت حالا رفتی گشتی گشتی پسر من پیدا کردی بزنی تو سرم اعوذبلله من شیطان رجیم.

      این دیگه واقعا خود شیطان بود از منفی باف گذشته بود منفی باف بیچاره نهایت بگه هنوز چاقی انقدر باهوش نیست و اتقدر به اوضاع اطراف من اشراف نداره

      جالب وقتی شکم برامدم قبل ها تو اینه میدیدم نهایت میگفت چاق احمق عرضه هیچ کاری نداری یاد اون داستان افتادم و که شیطان طناب های زیادی داشت و طناب های ضخیم برای انسانهای نیکوکار بودو اون فرد گفت طناب  من چی گفت تو که داری دنبالم میای

      واقعا من وقتی چاق بودم دنبال شیطان بودم و اون خیلی بهم کاری نداشت هر از گاهی میگفت نمیتونی لاغر شی من دیگه یقین داشتم لاغر نمیتونم شم کاملا تصادفی فایل های رایگان گوش کردم و استاد مثل یک فرشته گفت باز آ بازآ هر انچه هستی باز آ

      روند طبیعی بدن لاغری من یک عمرجلوش گرفتم و خواستم از راه های غیر طبیعی لاغر شم دقیقه لقمه رو از پشت دهان بخوری وقتی میرفتم سفر فایل بی نظیری گوش کردم که استاد گفتند روند طبیعی شما لاغری فایل دوم طلایی دوره صد گام بود باید اون بارها گوش کرد

      من چه خطایی دارم من اصلا به خوردن فکر نمیکنم اگر هم گاعی بیشتر از انتظارم بخورم از خودم راضیم چون میدونم بدنم برام جبرانش میکنه

      همین چند روز پیش یکی و نصفی بشقاب خوارک لوبیا با نون بربری خوردم نمیدونم چه قدر نان خوردم یک نون یک کف دست واقعا نمیدونم دیگه توجهی به خوردن ندارم چرا میزان لوبیا رو یادم چون دوباره کشیدم و دوباره کشیدن تو چالش من این نخوردم به عنوان یک انتخاب قدیمی که دیگه دوسش ندارم میخوام بزارم کنار تکرارش ناراحتم نمیکنه ولی یادم میمونه 

      نکته من اصلا دچار فشار شکمی نشدم این خط قرمزم یعنی متنفرم که مثل قبل دچار فشار شکمی شم خیلی برام زشت و زنندست 

      بعد از ظهر عموم دو جعبه شیرینی اوارد خامه ای و دانمارکی بی نظیر بود به قدری جعبه اش فانتزی بود دانمارکیاش خیلس بازیک و با لایه دارچینی بود و همسرم که متناسب چند تا خورد من فقط یک گاز زدم از دانمارکی و از خامه ای یدونه به اندازه دو بند انگشت با چای خوردم و هیچ تمایلی هم به خوردن دوباره نداشتم یعنی اگر به زور هم به من شیریتی تعارف میکردن نمیتونستم بخورم و کلا تا شب هیچی نخوردم و شام هم خیلی کم خوردم و اون دوجعبه تمام شد وروزی من فقط همون مقدار شد از شیرینیها منظورم این بود اکر نهار مثلا من البته از کلمه بیشتر برای تفهیم مطلب استفاده میکنم چون خودم بهش اعتقادی ندارم من میگم هر چی بخورم نیاز بدنم اگر نهار بیشتر خوردم بدنم برام تو وعده های بعدی وسر شیرینی حبران کرد

      حالا چرا من همون مقدار کم هم خوردم به خاطر فرمولهای اشتباه که هنوز اثارش کامل پاک نشده

      همین یک بار

      دیگه گیرت نمیاد

      اگر نخوری عموت ناراحت میشه

      همه دارن میخورن الان تموم میشه

      این نتیجه لاغری ذهنی اگر من رژیم بودم یک بشقاب لوبیا با یک کف دست نان میخوردم و با احساس گرسنگی  و ولع بلند میشدم و برای سرکوب گرسنگی موقع جمع کردن سفره کلی دیگه میخوردم به محض دیدن شیرینی دریچه ای برای رهایی میدیدم و پنج تا میخوردم و چون نتونسته بودم رژیم رها کنم و خطا کرده بودم شام هم در حد اتفجار میخوردم و این روند تا روزها ادامه داشت و حال بدم باعث میشد اتفاق های بد دیگه هم بهش اضافه شه تا همه میگفتن چه قدر چاق تر شدی و یک نفر میگفت فلان رژیم خیلی عالی و دوباره یک رژیم جدید و روند یو یو بار

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 25 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار منیره.ف
      1400/07/07 06:01
      مدت عضویت: 1681 روز
      امتیاز کاربر: 10551 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 13 کلمه

      ممنون فروغ عزیز نوشته های شما هم عالی و برای من الهام بخش 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم