0

زندگی با طعم خدا (جلسه دوم)

زندگی با طعم خدا
اندازه متن

بسیاری از انساها به دنبال یافتن راهکار مناسب و صحیح برای ارتباط با خداوند هستند و از آنجا که خداوند به شکل کلامی با آنها صحبت نمی کند هرگز مطمئن نمی شوند که خداوند صدای آنها را شنیده است.

برای صحبت کردن با خداوند نیاز نیست به زبان خاصی با صحبت کنید. زبان شما بهترین زبان ارتباط با خداوند است.

چگونه با خداوند صحبت کنم

از کودکی به من آموخته شده بود که برای صحبت کردن با خداوند باید از زبان عربی استفاده کنم به همین دلیل همیشه به دنبال پیدا کردن دعا یا نوشته ای به زبان عربی بودم تا خواسته ام را به خداوند عرضه کنم.

از زبان عربی خوشم نمی آمد ولی از سر ناچاری برای اینکه بتوانم به خداوند بگویم به چه چیزی نیاز دارم یا از او درخواست کمک کنم سعی می کردم به هر شکل ممکن نوشته های عربی بخوانم و سعی می کردم به شکل صحیح عبارت ها را تلفظ کنم تا مبادا منظور من به شکل اشتباه به خداوند منتقل شود. چون شنیده بودم که در زبان عربی تلفظ یک کلمه که علامت فتحه دارد با صدای علامت کسره به طور کلی معنی آن کلمه را تغییر می دهد.

از آنجا که برای خواندن عبارت های عربی باید دقت و وسواس زیادی به خرج می دادم کمتر سعی می کردم با خداوند صحبت کنم چون حوصله صحبت کردن به زبان عربی را نداشتم.

به لطف خداوند زمانی که در مسیر تغییر کردن قرار گرفتم روبرو شدن با این واقعیت که می تواتم به زبان خودم با خداوند صحبت کنم مرا دچار سردرگمی کرده بود و با اینکه ذوق زده شده بودم که می توانم به راحتی با خدای خودم صحبت کنم اما هرچه فکر می کردم نمی دانستم باید به خداوند چه چیزی بگویم یا از او چه درخواستی داشته باشم.

چون تا آن زمان من فقط عبارت های نوشته شده را بدون اینکه متوجه معنی و مفهوم آن بشوم را تکرار می کردم و اکنون که می خواستم خودم با خداوند صحبت کنم انگار صحبت کردن را فراموش کرده بودم.

با هر زحمتی بود شروع کردن به صحبت کردن با خداوند و در ابتدا هر جمله ای که به خداوند می گفتم بلافاصله خودم را سرزنش می کردم که این چه جمله ای بود که گفتی؟؟!!

چرا اینو گفتی؟ چرا اونو نگفتی؟ چرا خودمونی گفتی؟ چرا مودبانه تر نگفتی؟

بسیار زیاد دچار شک و تردید می شدم که مبادا در صحبت کردن با خداوند دچار اشتباه شوم چون بارها شنیده بودم صحبت کردن با خداوند آداب معاشرت مخصوص به خود دارد و من اطلاعی درباره آن نداشتم.

اما آنچه در نهایت موجب آرامش خاطر و تغییر احساس و نگرش من درباره خداوند شد این بود که توانستم با زبان خودم و به هر شکلی که دوست دارم بدون نگرانی از رعایت نکردن آداب گفتگو با خدا یا اینکه خداوند فقط زبان عربی را درک می کند با خدای خودم صحبت کنم و از او درخواست کنم.

بنابراین برای ایجاد ارتباط بهتر با خداوند فقط با زبان خودتان و به هر شکلی که احساس خوبی از صحبت کردن با خدا دارید با او صحبت کنید و از او درخواست کنید.

و همیشه به این نکته بسیار مهم توجه داشته باشید که: دارید با خداوند صحبت می کنید.

خداوندی بی نهایت است و بر آسمان و زمین تسلط دارد.

نقش احساس در گفتگو با خداوند

مهمتر از اینکه با چه زبانی با خداوند صحبت می کنیم این مهم است که با چه احساسی با او صحبت می کنیم.

تصور می کنم فقط فارسی زبان ها هستند که برای گفتگو با خداوند با زبان عربی و زبانی غیراز زبان محاوره ای خود استفاده می کنند درصورتی که هر انسانی در هر گوشه از دنیا با زبان مادری خود با خداوند صحبت می کند و این موضوع به تنهایی ثابت می کند که خداوند فقط عربی بلد نیست بلکه هر زبانی را با هر گویش و گفتاری می شنود چون خداوند از گوش برای شنیدن و از مغز برای درک کردن استفاده نمی کند.

خداوند نه گوش دارد و نه عقل که بخواد زبان ها را بشنود و آنها را تحلیل کرده و بفهمد بلکه خداوند فقط و فقط احساس ما را دریافت می کند. بنابراین مهم نیست انسانها با زبان های مختلف با خداوند صحبت می کنند چون همه انسانها از یک نوع احساس برخوردار هستند.

تصور کنید احساس شادی در همه زبان ها حالت شادی و نشاط است و ارتباطی با زبان گفتاری ندارد. ممکن است افراد با زبان های مختلف به صورت کلامی ابراز شادی کنند ولی احساسی که در انسان ها شکل می گیرد جدای از زبان گفتاری آنهاست و همه انسان ها به یک شکل شاد یا غمگین می شوند.

به همین دلیل است که واحد ارتباط بین انسان و خداوند احساس است که فارغ از هر نوع وابستگی به کلام و زبان گفتاری است.

احساسی که نسبت به خداون دارید تعیین کننده میزان ایمان و توکل شما نسبت به خداوند است.

اگر هنگام توجه به خداوند یا درخواست کردن یا دعا کردن احساس خوب و امیدبخش نسبت به آن شرایط داشته باشید به این معنی است که به قدرت و توانایی خداوند برای بهبود شرایط یا تغییر هر شرایطی ایمان دارید.

اما اگر هنگامی که با خداوند صحبت می کنید احساس یاس و ناامیدی یا عجز و ناتوانی داشته باشید به این معنی است که امیدی به بهبود شرایط و ایمان به قدرت خداوند برای تغییر شرایط ندارید.

بنابراین مهم نیست با چه زبان یا از چه کلماتی برای صحبت با خداوند استفاده می کنید مهم احساسی است که در قلب شما در هر لحظه نسبت به خداوند جریان دارد.

توکل و ایمان در واقع استمرار احساس خوب نسبت به خداوند داشتن است. اینکه ما هر بار که توجهمان به سمت خداوند جلب شد احساس آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما جربان پیدا کند.

این یعنی من به خداوند توکل دارم یا انسان متوکلی هستم.

بنابراین بیشتر از آنکه به دنبال پیدا کردن کلمات مودبانه یا … برای صحبت با خداوند باشید سعی کنید احساس آرامش و سپردن مسائل به خداوند را تمرین کنید تا به مرور توکل و ایمان قوی تری نسبت به همراهی و نزدیک بودن خداوند به خود پیدا کنید.

بررسی نگرش خود درباره خداوند

برای اینکه به درک و شناخت بهتری نسبت به خداوند برسیم باید ابتدا نگرش فعلی خود درباره خداوند را بررسی کرده و چنانچه نیاز به اصلاح یا تغییر دارد اقدام کنیم و سپس تغییر شرایط در زندگی خود را مشاهده کنیم تا درک و نگرش بهتری به شکل عملی نسبت به خداوند پیدا کنیم.

باید آنچه در ذهن خود درباره خداوند می دانید را با واقعیت زندگی خود مطابقت دهید تا متوجه شوید چقدر شناخت شما درباره خداوند صحیح می باشد. چون هرچه درباره خداوند شنیده اید اگر باور کرده باشید باید نشانه های واضح درباره آن موضوع در زندگی خود داشته باشید.

بعنوان مثال حتما شنیده اید که خداوند رزاق است. آیا این عبارت درباره خداوند را باور کرده اید یا فقط شنیده اید.

احتمالا اگر از هر انسانی سوال شود که خداوند رزاق است قطعا پاسخ می دهد که بلکه او رزاق است اما چرا در زندگی بیشتر افرادی که این عقیده و نگرش را تایید می کنند نشانه ای از رزق و روزی که خداوند وعده داده است وجود ندارد؟

فقط به این دلیل است که آنچه درباره خداوند شنیده ایم را باور نکرده ایم و فقط شنیده ایم که خداوند این است و آن است اما در باطن و عمق وجودمان عقیده و ایمان نسبت به ویژگی های زبانی که درباره خداوند بیان می کنیم نداریم.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

مطالب این فایل هم عالی بود، بعد از ده بار گوش کردن، تازه متوجه شدم قسمت هایی هست که من هرگز در گذشته متوجه آن نشده بودم و این نشان میده چه قدر فایل ها لایه ای و هوشمندانه تولید شده.

نکته ای بسیار مهم که باید توجه زیادی روی آن داشته باشیم این هست که مهم نیست ما چه کار انجام میدیم بلکه مهم این هست که  با انجام آن عمل چه تغییر احساسی درون ما ایجاد میشود.

درواقع  نتیجه را احساس ما از انجام آن عمل رقم میزند نه فعالیتی که انجام میدیم.

به خاطر همینه با اینکه خیلی از انسان ها، نماز، روزه، قرآن و تمام اعمال دینی خود را انجام میدهند ولی دائم در فقر، بیماری، حال بد، مشکلات و … هستند چون آن اعمال تغییر خاصی در حال آن ها ایجاد نمی کند، ایمان و باور  آن ها به خداوند را افزایش نمی دهد بلکه از روی عادت یا ترس از خداوند رخ میدهد.

برعکس خیلی انسان های موفق را می بینیم که ملاک های ظاهری مومن بودن درون آن ها وجود ندارد اما بسیار شاد و خوش زندگی میکنند و وقتی به آن ها دقت میکنیم، متوجه می شیم از درون با خداوند رفیق هستند و طبق قوانین پیش می روند.

این نشان میده فعالیت های فیزیکی تاثیر خیلی کمتری نسبت به احساس دارد.

این دقیقا همان جمله معروف که  خداوند از نیت شما آگاه هست را ثابت میکند.

از آنجایی که قوانین حاکم بر جهان  ثابت هستند، این موضوع را در لاغری هم بارها داشتیم. مهم نیست چی میخوریم بلکه این اهمیت دارد که بعداز خوردن آن چیز چه احساسی داریم، اگر حس عذاب وجدان، ترس، پشیمانی و احساس بد به همراه ما باشد، نتیجه و تاثیر بدی روی جسم میگذارد.

خوردن یا نخوردن آن مواد غذایی هیچ تفاوتی ندارد، این نکته خیلی برای من جالبه که در خیلی از موارد هم از انجام کاری حسمون بد میشه هم از انجام ندادن اون کار‌.

برای مثال یادم میاد در گذشته وقتی شب بود و خسته بودم و حوصله نماز خوندن نداشتم ، هم از نخواندن آن حس بد داشتم و هم با خواندن اون اذیت میشدم.

خیلی مهم هست که درک کنیم، هدف از تمام اعمال ما به وجود آمدن آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما هست و اگر کاری این آرامش را برای ما ایجاد نکند بدون ترس و نگرانی آن را کنار بگذاریم و به دنبال راه های دیگر  باشیم .

احساس هرگز به ما دروغ نمی گویند پس بهتر است  نگاه خود را از اعمال ظاهری بر داریم  و ایمان و باور خود را بسنجیم .

مدت ها فکر میکردم  با گوش کردن فایل ها و حتی نوشتن متن و خواندن متن قرار است زندگی من تغییر کند و بعد از مدتی متوجه شدم قرار نیست معجزه ای رخ دهد، بلکه این آگاهی ها قرار هست طرز فکر و نگرش و باور من را تغییر دهد که در نهایت با تغییر دیدگاه، زندگی  فرد تغییر خواهد کرد.

هرگز نمی شود بدون تغییر باورها و فقط با گوش کردن و نوشتن، چیزی تغییر کند. هر راه، مقصد خود را دارد و تغییر مقصد تنها با تغییر راه امکان پذیر هست.

پس سعی کنیم علاوه بر این که شنونده خوبی هستیم، عمل کننده خوبی هم باشیم و اینکار خیلی هم ساده  است، مهم ترین کاری که باید انجام دهیم این هست که با منطقی کردن و آوردن دلیل این مطالب و آگاهی ها را برای خودمون باورپذیر کنیم و با گذشت زمان متوجه می شیم، طرز فکر، انتخاب ها، رفتار و در نهایت واکنش ما به رویداد ها و در کل صفر تا صد زندگی ما تغییر خواهد کرد. 

 به نظر من مهم ترین دلیل تفاوت آگاهی ما  و باور ما نسبت به خداوند، حس لیاقت و ارزشی هست که برای خودمون قائل هستیم.

ما همون قدر از خداوند پاداش دریافت می کنیم که لیاقت خودمون میدونیم و طبق قانون حاکم بر جهان هرگز چیزی که ما آن را  لیاقت خودمون ندونیم به ما داده نمیشه.

برای مثال ما میگیم خداوند شفا دهنده است اما چون خود را بنده خوبی نمیدونیم انتظار شفا از او نداریم غافل از اینکه ارزش تمام بنده ها نزد خداوند یک اندازه هست و خداوند بین بنده های خود فرق نمی گذارد و این ما هستیم که با انتظار از او، به او می گوییم که چه چیزی از او می خواهیم.

خیلی از ما ها فکر می کنیم چون ملاک های ظاهری انسان خوب را نداریم پس خداوند ما را رها کرده و سخت در اشتباه هستیم چون پیوند و ارتباط ما با خداوند هرگز قطع نمی شه چون ما همان خداوند هستیم که به شکل انسان ظاهر شدیم و به دور از او نیستیم.

برای افزایش لیاقت کافی است خودمون رو دوست داشته باشیم و برای دوست داشتن خودمون باید همانطور که هستیم و با تمام کم و کسری هایی که داریم خودمون را بپذیریم و دقت کنیم  اینکه تمام اعمال ما خوب نباشد امری طبیعی هست و این نباید هرگز دلیلی شود که از خداوند  نعمت و خواسته های بزرگی نداشته باشیم. 

دقت کنیم خداوند نامحدود هست و این  بدین معنا است که به قدر باور ما محدود می شود، یعنی به هر شکلی در می آید که ما انتظار آن را داشته باشیم، هرچه قدر بتونیم باور های کامل و گسترده تری داشته باشیم، همان هم برای ما پیش می آید.

مانند  آبی که  از دریا بر می داریم، دقیقا به شکل ظرفی هست که در  دست ما قرار دارد، پس خداوند همان گونه ای خودش را در زندگی به ما نشان می دهد که ما از آن تصور داریم؛ به همین راحتی.

قابل درک و ساده صحبت کردن شما توانایی بزرگی هست که خداوند به شما بخشیده.

شاید کمتر کسانی باشند که باگوش  کردن به صحبت هایشان نه تنها گیج نشیم بلکه به این نتیجه برسیم هیچی قرار نیست به سختی ایجاد بشه و ما همانطور که  آسان لاغر شدیم، آسان هم زندگیمون تغییر پیدا میکنه.

وقتی فایل  آخر دوره خدا هرگز دیر نمی کند را نگاه می کردم، هنگامی که متوجه شدم بهشت و جهنم  به این معنا است که ما همان احساسی را   لمس و درک می کنیم که در دیگران به وجود میاوریم ، خیلی برای شما خوشحال شدم، چون ایمان دارم  شما با لمس حس و حالی که درون ما ایجاد کردین خیلی لذت خواهید برد و قطعا این میتونه بهترین راه برای جبران زحمت های شما باشه.

(نوشته sudehfallah عزیز در بخش نظرات)


دستور کار اجرای جلسه دوم:

۱- تماشای فایل ویدیویی توضیحات جلسه دوم

۲- تکرار ۵ مرتبه فایل جلسه دوم (تصویری یا صوتی) تا قبل از ارائه قسمت سوم

۳- انجام تمرینات مربوط به جلسه دوم در قسمت نظرات

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 3.99 from 204 votes

https://tanasobefekri.net/?p=12200
برچسب ها:
366 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار mv.abtahi
      1399/11/05 17:12
      مدت عضویت: 1631 روز
      امتیاز کاربر: 2887 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 1,096 کلمه

      به نام خداوند بخشنده مهربان
      سلام
      چه جالب که من اول تمرینم نوشتم به نام خداوند بخشنده مهربان……….جمله ای که من احساس و باور عمیقی بهش ندارم و داستش بیشتر برام کلیشه ای هست و یه جورایی هم عادت کردم هم سعی کردم خدارو به یاد بیارم ولی به نظرم تاثیر خاصی برام نداشته
      من این فایل رو بارها و بارها گوش دادم
      تو رانندگی، تو پیاده روی، موقع ظرف شستن، موقع طراحی کردن
      و چقدر برام این فایل جالب بود………..من دو سال پیش این دوره رو کار کردم ولی انگار هیچی نفهمیده بودم …….دقیقا هیچی
      امروز که می خوام این تمرین رو انجام بدم بارها و بارها راجع به این موضوع با خودم صحبت کردم تا بتونم اول برای خودم خوب توضیحش بدم بعد بتونم بیام راجع به درک خودم از این جلسه بنویسم
      بهتره با جواب دادن به سوالات شروع کنم
      اینکه در بچگی و کلا در یادگیریم من چه توضیحی راجع به خدا شنیدم و چقدر اینا درست عمل کردن؟
      من شنیده بودم که باید از همین خدایی که اول قران با بخشنده و مهربان خودشو معرفی کردم بترسم
      من باید از خدا می ترسیدم و هیچ دلیلی هم نداشت صرفا فقط به خاطر عظمت خدا به خاطر جهنم خدا به خاطر رفتن به بهشت خدا باید ازش می ترسیدم
      من در بچگی شنیدم که خدا منو به خاطر خیلی چیزا سنگ میکنه……به خاطر نماز نخوندنم، به خاطر اینکه اگه موهام بیرون باشه، به خاطر حرف زدنم با نامحرم، به خاطر اینکه اگه غذامو تموم نکنم، به خاطر مشق ننوشتنم، به خاطر چشم نگفتنم، به خاطر بلند خندیدنم ، به خاطر زیباییم و به خاطر تمام حقوق طبیعی که داشتم خدا منو سنگ میکرد……..
      من در بچگی شنیدم که خدا رو در زمان های خاصی میشه ملاقات کرد…..در سه وعده ی نماز…….غیراز این وعده ها که اصلا غیر رسمی بود و خیلی زشت بود یا خیلی خل بودم اگه غیر از این زمان ها می خواستم با خدا صحبت کنم
      در بچگی شنیده بودم و یادگرفته بودم که به کتاب خدا دست بی وضو نزنم و منم چون حالشو نداشتم هر بار وضو بگیرم کلا منصرف می شدم
      شنیده بودم کلام خدا بسیار تخصصیه و هر کسی نمی فهمه و منظور خدا از بخشنده و مهربان یه چیزیه که ما نمی فهمیم
      و از طرفی شنیده بودم هر چی از خدا بخوای خدا بهت میده
      خدا تمام مشکلات رو حل میکنه
      خدا هر قدرتی داره هر قدرتی ولی
      خدا به بعضیا ثروت میده اونم برای آزمایش که ببینه خودشونو گم میکنند یا نه
      خدا اگه صلاح بدونه سلامتی میده
      خدا اگه صلاح بدونه به آدما بچه میده
      خدا اگه صلاح بدونه به آدما استعدادای عجیب و غریب میده
      خدا خیلی قدرتمنده ولی باید از چشم زخم بترسی
      میتونم ساعت ها فکر کنم و بنویسم که چه خرافاتی نسبت به خدا رو شنیدم و باهاش بزرگ شدم و اون باورها در من قدرت گرفت تا جایی که خدا شد یه موجودی که بهتره من ازش فاصله بگیرم و انگا کمک نخوام خیلی سرو سنگین ترم چون اگه کمک بخوام یا توی خواسته ام اشتباه کنم اونوقت یه بلایی سرم میاره که از زندگی سیر بشم
      نمیدونم چی بگم واقعا که من تا چند سال پیش از خودم نمی پرسیدم که بابا جان مگه مرجع خدا کتابش نیست اون که گفته من بخشنده و مهربانم پس چرا من این رو حس نمی کنم و فکر نمی کنم این مهربانی شامل حال من میشه؟
      من شنیدم خدا رزاقه ولی میدیدم مردم هشتشون گرو نهشونه
      میشنیدم خدا شافیه ولی می دیدم مریضن
      میشنیدم خدا شادی رو میخواد ولی هر چی مراسم مذهبی رفتم جز اشک و آه و اندوه ندیدم
      میگفتند از خدا بخواه که ببخشدت چون نمی دونستم منه بچه مگه چیکار کردم که خدا منو باید ببخشه ، همینجوری مثل طوطی اشک ریختم و استغفار کردم
      اونقدر مثل طوطی هر چی بهم گفتند رو تکرار کردم که حالا می بینم چقدر از ذات الهی خودم فاصله گرفتم
      از ثروت ، از سلامتی ، از رهایی و آزادی ، از شجاعت از رضایت
      هنوزم که هنوزه درست نمی تونم از شناخت جدیدم از خدا استفاده کنم
      از نیرویی که برتره
      از نیرویی که من چه بخوام چه نخوام بهش وصلم
      از نیرویی که مهربان تر از مادر به منه
      از نیرویی که میشه من بهترین نگهبانم
      از نیرویی که اصحاب کهف رو اون همه سال به خواب برد تا بشن معجزه ی قدرتش
      آدمیزاد هرچقدر هم کتاب بخونه هر چقدر هم عالم بشه بازم نمیتونه این نیرو رو درست درک کنه
      وقتی که این فایلو شنیدم تازه متوجه شدم من با یه عالمه فکر و شعار در مورد خدا خیلی کار خاصی در مورد اون افکار نصبت به خدا انجام ندادم
      مثلا میگم خدا رزاقه
      کار هم می کنم ولی احساسم خوب نیست
      همش میگم پس کی پولدار می شم
      پس کی به اون خونه و ماشین و مسافرت و اون همه خواسته می رسم
      اینجا نشون میده فکر رزاق بودن خدا در ذهن من فقط در حد یک فکره نه باور
      چون احساس آرامش عمیق و خوشحالی و رضایت و برام نیاورده
      خب البته منم هیچ وقت آموزش سپاسگزاری برای چیزی که به صورت فیزیکی به دست نیاوردم ندیدم
      من هیچ وقت در مورد ایمان به غیب آموزش ندیدم
      در مورد خواسته داشتن که اصلا بد می بود اگه درخواست ها زیاد میشد
      که چه خبره ته
      نمی شه که همیچیو با هم داشت
      خدا و خرما رو نمی شه با هم داشت
      یعنی چی؟
      یعنی خدا و هر خواسته ای که من ازش داشتم دو نقطه ی مقابل هم بودند
      الانم که دارم می نویسم عصبانی میشم واقعا از اون حرفا
      در صورتی که من با ناآگاهی خیلی وقتا از این نیرو به ضرر خودم استفاده کردم
      چند وقتیه که دارم راجع به عم فیزیک کوانتوم مطالعه می کنم
      تازه دارم می فهمم نیروی برتری به نام خدا یعنی چی
      اونم هنوز در حد خوندنه ………و باید تمرینات عملی براش اجرا کنم
      تازه فهمیدم من در یک انرژی نامحدود با هر امکاناتی غوطه ور هستم ولی هنوز نتوونستم از این امکانات بهره مند بشم
      مثل اینکه یه سفینه ی تمام اتوماتیک رو بدن به یه بچه که باهاش هر طور میخواد رانندگی کنه
      خب خیلی وقتا تا نزدیکی کشتن خودشم پیش میره
      من تازه با این فایل متوجه شدم
      وقتی میگم خدا رزاقه
      باید حال و احساس که از این باور میاد رو داشته باشم
      با الگو با مثال با منطقی کرد
      ولی من همیشه میخواستم نقش خدارو خودم برای خودم بازی کنم
      یعنی با دو دوتا کردن های زمینی و محدودمی خواستم راه بدست آوردن نعمت هارو بدونم
      راه هایی که اصلا به عقلم قد نمی داده رو می خواستم اول بدونم چیه بعد اطمینان کنم
      تقریبا از اون همه حرفای قشنگ و ترس آوری که راجع به خدا از بچگی شنیده بودم ، متاسفانه اون ترسناک هاشو باور کردم
      هر روز تلاشمو می کنم تا بتونم شاد و راضی زندگی کنم و از زندگیم لذت ببرم
      سعی می کنم البته
      بی نهایت به خاطر این فایل ارزشمند ممنونم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم