0

من نزد خداوند گله و شکایت نمی کنم (قدم ۲۵)

گله و شکایت
اندازه متن

همه انسانها دوست دارند در جنبه هایی از زندگی شان شرایط بهتری داشته باشند اما همواره درباره شرایط فعلی خود گله و شکایت می کنند.

تا وقتی درباره شرایط فعلی تان صحبت کنید به شرایط جدید منتقل نخواهید شد.

اخطاریه

شرایط فعلی من

عادت کرده بودم همیشه درباره مشکلات و مسائل زندگی ام با دیگران صحبت کنم. باید مطمئن می شدم توانسته ام به مخاطبم اثبات کنم که گرفتار زندگی و شرایط پیرامونم شده ام و هیچ راه چاره ای ندارم.

بعضی وقت ها افراد سعی می کردند از طریق راهنمایی کردن به من کمک کنند اما بلافاصله با دلیل و منطق به آنها اثبات می کردم که هیچ اقدامی موثر نیست و شرایط من تا ابد همین است.

بعدا متوجه شدم که چقدر نیاز داشتم دیگران برای من دلسوزی کنند. اگر فردی به من می گفت: اتفاقا چند روز قبل با فلانی صحبت می کردیم حرف تو شد و گفت که چقدر شرایط سختی داری. خوشحال می شدم که دیگران متوجه شرایط من شده اند.

به این ترتیب می خواستم مسئولیت زندگی خودم را به عهده دیگران قرار دهم. به همه می گفتم که من مقصر نیستم و تمام تلاشم را انجام دادم اما شرایط و اوضاع جوری است که چاره ای جز این ندارم.

هم در مورد وضعیت چاقی، هم شرایط مالی و هم رابطه عاطفی با همسرم برای خیلی ها گله و شکایت می کردم و رنج و ناراحتی که هر روز متحمل می شدم را شرح می دادم.

یکی از لذت بخش ترین مکالمه ها برای من این بود که فردی از من درباره مسائل و مشکلاتی که چند روز قبل برایش تعریف کرده بودم سوال می کرد.

احساس می کردم چقدر این فرد به فکر من است و چقدر انسان خوبی است.

سعی می کردم مسائل و مشکلات زندگی ام را با بزرگنمایی برای دیگران تعریف کنم و حتی اگه فرد می گفت بابا دیگه اینطوری هام که میگی نیست،‌ می گفتم: خوب حالا نیست، با این وضعی که داره پیش میره چند وقت دیگه همینی می شم که الان گفتم.

یادم میاد برای بررسی دردی که در قفسه سینه داشتم به پزشک مراجعه کردم و تشخیص داد باید برای چند وقت دارو مصرف کنم.

دو سه برگه قرص برای من تجویز کرد و هنوز قرص اول رو نخورده بودم به ده نفر گفتم که مشکل قلبی دارم و دکتر برام قرص نوشته و گفته باید تا زنده هستی بخوری والا سکته می کنی.

نمی دانم چرا این عادت در من شکل گرفته بود که علاوه بر مسائل و مشکلاتی که داشتم در مورد مسائلی که نداشتم هم با دیگران به شکلی گله و شکایت می کردم که انگار درگیر آن مشکل هستم.

گله و شکایت

تغییر عادت گله و شکایت کردن

زمانی که با موضوع قانون جذب و تغییر زندگی آشنا شدم با این آگاهی روبرو شدم که من همواره با کلام خودم در حال پیش گویی آینده زندگی ام هستم. انقدر این کار را انجام داده بودم که به محض اطلاع از این موضوع برای من قابل درک بود که دقیقا منظور نویسنده چه نوع کلامی است چون سالها از این کلام استفاده می کردم.

من قانون جذب را باور کرده بودم و مصمم بودم به تمرینات آن عمل کنم بنابراین تصمیم گرفتم گله و شکایت کردن نسبت به شرایط زندگی را متوقف کنم.

با اینکه کار سختی بود ولی تمام تلاشم را به کار گرفتم که وقتی با دیگران صحبت می کنم گله و شکایت نکنم. جالب توجه اینکه من تصمیم گرفته بودم گله و شکایت نکنم درحالی که دیگران همچین تصمیمی نداشتند و از من درباره اوضاع و شرایط سوال می کردند و خیلی وقت ها شروع به گله و شکایت می کردم که خیلی زود متوجه می شدم و صحبت را تغییر می دادم.

آنقدر این تمرین را تکرار کردم و هربار که متوجه می شدم دارم گله و شکایت می کنم موضوع را تغییر دادم که یواش یواش مهارت من در گله و شکایت نکردن بیشتر شد و به مرور دفعات کمتری به صورت ناخودآگاه خودم را در حالت گله و شکایت می دیدم.

تغییر کلام من به قدری واضح بود که همان یکی دو روز اول مادرم متوجه شد و پرسید: رضا چی شده دیگه گله و شکایت نمی کنی؟! و من گفتم دیگه نمی خوام آه و ناله کنم. و چقدر مادرم خوشحال شد و گفت: اگه اینطور بشه به یکی از آرزوهام در مورد تو رسیدم. خدا رو شکر در این امر موفق بودم و باعث شگفتی مادر و سایر اعضای خانواده شده بود که رضا دیگه آه و ناله نمی کنه.

بعد از مدتی متوجه شدم که درسته من برای دیگران گله و شکایت نمی کنم ولی خیلی وقت ها در ذهنم دارم با خودم حرف می زنم و از دست بعضی افراد یا شرایط گله و شکایت می کردم.

اصلاح این عادت ذهنی به سادگی عادت کلامی نبود و همچنان هم دارم روی کنترل گله و شکایت کردن های ذهنم کار می کنم و تمومی هم نداره.

هرچقدر بیشتر توانستم گله و شکایت کلامی و ذهنی خودم رو اصلاح کنم شرایط زندگی من تغییر پیدا کرد و انقدر تاثیر گله و شکایت نکردن در بهبود احساس و حال خوب من واضح بود که از همان روزهای اول که به لطف خدا در مسیر استفاده از قدرت ذهن برای لاغری قرار گرفتم اولین تمرین و نکته ای که به من الهام شد این بود که درباره چاقی خودت با کسی صحبت نکن.

و این یکی از مهمترین تمرینات دوره ورود به سرزمین لاغرهاست که به دلیل اهمیت آن به شکل مفصل درباره کنترل صحبت کردن های کلامی و ذهنی درباره چاقی توضیح داده شده است.

گله و شکایت

اهمیت توجه به کلام

ما باید به موضوعاتی که درباره آنها صحبت می کنیم توجه کنیم.

درباره چه چیزی صحبت می کنید؟

چه موضوعی از زندگی خود را برای دیگران شرح می دهید؟

چه تکه کلام هایی دارید که نشان دهنده وضعیت احساسی یا جسمانی شما می باشد؟

  • عده ای عادت دارند همیشه به دیگران اعلام کنند که خیلی خسته هستند.
  • برخی عادت دارند به دیگران اعلام می کنند که احساس افسردگی دارند.
  • عده ای عادت دارند همیشه به دیگران اعلام کنند که امروز خیلی عصبانی هستند.
  • برخی عادت دارند به دیگران اعلام می کنند که خیلی بی حوصله هستند.
  • برخی همیشه به دیگران اعلام می کنند خیلی احساس تنهایی می کنم.
  • برخی همیشه به دیگران اعلام می کنند ….

آنها آنقدر وضعیت خود را به شکل نامناسب به دیگران اعلام می کنند که پس از مدتی واقعا به آن شرایط مبتلا می شوند و همیشه حالت خستگی،‌ افسردگی،‌ عصبانیت، اضطراب، بی حوصلگی و … را تجربه می کنند.

بارها مشاهده کرده ام که افراد درباره جسم‌شان به دیگران اطلاع رسانی می کنند.

  • احساس می کنم به سرعت دارم پیر می شم.
  • هر روز داره به موهای سفید سرم اضافه می شه.
  • نمی دونم چرا پوستم داره ترک می خوره.
  • احساس می کنم چند روزه زشت شدم.
  • احساس می کنم قراره به بیماری گرفتار بشم.
  • احساس می کنم این روزهاست که منو اخراج کنند.
  • احساس می کنم این روزهاست که سر و صدای فلانی بلند بشه.

از آنجا که خودم در گذشته به شدت علاقمند به این عادت بودم و بعد از آشنایی با مباحث تغییر زندگی شدت اینگونه رفتارها را در اطرافیانم مشاهده کردم مدت ها درباره این موضوع تحقیق کردم که چرا افراد همواره درباره مساله یا مشکلی که وجود ندارد یا قابل مشاهده و اندازه گیری نیست به دیگران اطلاع رسانی می کنند؟!

فردی که به دیگران اعلام می کند هر روز به موهای سفید سرم اضافه می شود واقعا از طریق شمارش موهای سفید به این نتیجه نرسیده است بلکه فقط احساس خودش را بیان می کند.

یا فردی که درباره ابتلا به بیماری یا خستگی و افسردگی و … به دیگران اطلاع رسانی می کند هیچ معیار سنجش یا آزمایشی انجام نداده است و فقط احساس خود را به دیگران منتقل می کند.

به این نتیجه رسیدم که این عادت یک راه ساده برای جلب توجه کردن است.

به این شکل فرد به دیگران اعلام می کند مراقب من باشید، به من توجه کنید، من نیاز به کمک و توجه دارم.

گله و شکایت

نیاز به جلب توجه

فردی که نیازمند جلب توجه اطرافیان است به این معنی است که مسئولیت زندگی و شرایط خودش را به عهده نگرفته است و از دیگران درخواست توجه و کمک دارد.

بسیاری از مسائل و مشکلاتی که برای انسانها رخ می دهد بر اساس پیشگویی است که آنها از مدت ها قبل درباره خود به دیگران اعلام کرده اند.

افرادی که اضافه وزن دارند به خوبی این موضوع را درک و تجربه کرده اند.

چقدر درباره چاق تر شدن خود با دیگران صحبت کرده ایم؟!

چقدر درباره لاغر نشدن خود به دیگران اطلاع داده ایم.

چقدر پس از لاغر شدن درباره دوباره چاق شدن به دیگران اطلاع داده ایم.

همه افراد چاق پیشگوهای ماهری درباره آینده وضعیت جسمانی خود هستند.

هر بار که برای لاغر شدن از طریق رژیم یا ورزش اقدام می کردم از همان روز اول به همه می گفتم که می دونم که لاغر نمی شم ولی می خوام این روش رو هم امتحان کنم.

در مواردی هم که با تلاش و رنج فراوان مقداری کاهش وزن و سایز پیدا می کردم برای اینکه چند روز بعد بخاطر دوباره چاق شدن من را سرزنش نکنند خودم به همه اعلام می کردم که چه فایده این لاغری هفته بعد دوباره چاق می شم.

همیشه با اطمینان درباره دوباره چاق شدن و چاق تر شدن صحبت می کردم و همچنین همیشه با اطمینان درباره لاغر نشدن با دیگران صحبت می کردم.

در این شرایط انتظار لاغر شدن رویایی دست نیافتنی خواهد بود.

گله و شکایت

تغییر شرایط از تغییر کلام

برای تغییر شرایط زندگی خود باید از تغییر کلام و عادت گله و شکایت کردن شروع کنید.

در جلسات قبل درباره قدرت کلام توضیح مفصل داده شد اما در این جلسه به شکل عملی نحوه استفاده از قدرت کلام برای بهبود شرایط زندگی و تغییر عادت گله و شکایت کردن توضیح داده شده است.

هرگز از کلام خود برای شرح وضعیت نامناسب و بهم ریختگی های درونی خود استفاده نکنید.

فردی را مشاهده کردم که عادت دارد روزی ده ها بار اعلام می کند که خیلی احساس خستگی می کنم؟!

جالب اینکه بسیار آدم فعال و پرانرژی است و در طول روز کارهای زیادی را انجام می دهد اما بارها اعلام می کند که خیلی احساس خستگی می کند.

اعلام بارها این موضوع سبب می شود که نسبت به موضوعات ساده با بی حوصلگی برخورد کند و همیشه احساس کلافه بودن و گله و شکایت از زندگی دارد.

باید برنامه ذهنی خود درباره صحبت کردن با دیگران درباره شرایط تان را اصلاح کنید.

اگر حتی بی حوصله هستید نیازی نیست به دیگران اعلام کنید. آن را مانند یک راز نزد خود نگه دارید.

اگر خسته هستید نیازی نیست به دیگران درباره خسته بودنتان چیزی بگویید. این یک وضعیت شخصی و محرمانه باید باشد.

اگر موضوعی ذهن شما را درگیر کرده و احساس بی حوصلگی یا افسردگی می کنید نباید درباره وضعیت خود به دیگران اطلاع رسانی کنید. شما حق ندارید ضعف های لحظه ای و زودگذر خود را به دیگران اعلام کنید.

علاوه بر اینکه درباره شرایط خودتان نباید با دیگران صحبت کنید اگر اطرافیان شما صحبتی درباره شرایط خود با شما کردند صحبت آنها را تایید نکنید و عبارتی به کار ببرید که خلاف نظر آنها باشد.

مثلا اگر فردی به شما اعلام کرد که احساس خستگی می کند به جای تایید کردن،‌ به او پیشنهاد دهید دوش بگیرد تا سرحال شود یا از او دعوت کنید چند دقیقه بشیند و با یک استیکان چای او را به گذر از این مرحله ذهنی هدایت کنید.

هرچقدر بیشتر درباره خستگی و ناامیدی و مشکلات گله و شکایت کنید بیشتر درگیر این شرایط خواهید شد بنابراین تغییر را از کلام خود آغاز کنید تا جهان هم روی دیگر سکه را به شما نشان دهد.

هرچقدر بیشتر درباره چاقی گله و شکایت کنید، از ریخت افتاده تر خواهید شد و انتظار چاقی در ذهن شما قوی تر می شود.

این الگوی گفتاری را به خاطر بسپارید:

درباره آنچه هست صحبت نکنید،‌ درباره آنچه می خواهید صحبت کنید.

  • هر روز سلامت تر و زیباتر می شوم.
  • هر روز متناسب تر می شوم.
  • هر روز احساس شادی من بیشتر می شود.
  • هر روز اوضاع زندگی من بهبود پیدا می کند.
  • هر روز ذوق و شوق و امید زندگی در من افزایش پیدا می کند.
  • هر روز اتفاقات عالی در زندگی را تجربه می کنم.
  • هر روز انتظار یک روز عالی دیگر از زندگی را دارم.

همیشه در ذهن تان و از طریق کلام، خودتان را تشویق کنید. درباره بهبود شرایط و عالی پیش رفتن زندگی صحبت کنید.

با زندگی تان درباره شکست صحبت نکنید بلکه همیشه انتظار پیروزی و موفقیت از زندگی داشته باشید.

خداوند به انتظار شما از زندگی تان پاسخ می دهد. او بدون قضاوت کردن و در نظر گرفتن خیر و صلاح تان،‌ آنچه در ذهن و کلام شما درباره زندگی تان جاری می شود را به واقعیت تبدیل می کند.

مراقب کلام خود باشید و گله و شکایت نکنید.

اخطار

تمرین:

۱- چقدر عادت دارید یا داشته اید درباره شرایط خود برای دیگران گله و شکایت کنید؟

۲- اگر عادت داشتید از تکه کلامی خاص (خیلی خسته ام) برای شرح وضعیت خود به دیگران استفاده کنید درباره آن شرح دهید.

۳- اطرافیان شما از چه تکه کلام هایی برای شرح وضعیت خود استفاده می کنند؟

۴- عملکرد شما درباره جلب توجه کردن چگونه است؟ نیاز به جلب توجه دیگران را از طریق گله و شکایت کردن انجام می دهید؟

۵- برای تغییر کلام و عادت گله و شکایت کردن چه تغییراتی در گفتار و عملکرد خود باید ایجاد کنید.


دوره آموزشی (بیداری در آرامش) قدم بعدی برای تجربه آگاهانه زندگی با کمک خداوند در زندگی می باشد.

آرامش در بیداری

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 3.72 from 25 votes

https://tanasobefekri.net/?p=42972
برچسب ها:
17 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار fatmhadly85
      1403/02/11 15:37
      مدت عضویت: 1192 روز
      امتیاز کاربر: 5587 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 421 کلمه

      به نام خدایی که در این نزدیکیست ❤️ ❤️ 🌹 

      سلام 

      زندگی با کمک خداوند: گام بیست و پنجم : من نزد خدای مهربونم گله و شکایت نمیکنم

      تمرین آموزشی ✍️✍️✍️

      من زیاد اهل گله و شکایت کردن از مشکلاتم در حظور دیگران نیستم راستش اصلاً خوشم نمیاد که مشکلات مو واسه دیگران تعریف کنم و اصلا دوست ندارم که بقیه رو در جریان زندگیم قرار بدم و همچنین از آدمایی هم که یکسره آه و ناله می‌کنند خوشم نمیاد 

      تا اونجایی هم که یادم میاد از هیچ تکه کلام خاصی برای شرح وضعیتم برای دیگران استفاده نمی‌کنم 

      اما از زبون اطرافیانم زیاد شنیدم که از تکه کلام های خاصی برای جلب توجه و مظلوم نمایی استفاده می‌کنند مثلاً یکی از این عزیزان همیشه از واژه من عصبی هستم ، خیلی زود از کوره در میرم ، دست خودم نیست استفاده می‌کنه این طوری بقیه همیشه براش ناراحتن و میگن بیچاره فلانی اصلا اعصاب نداره و همیشه براش دلسوزی میکنن 

      و یا یکی دیگه شون همیشه خونه اش نا مرتب و بی نظمه همیشه میناله که مریضم ، کمرم درد می‌کنه ، دیسکم پاره شده و یا وسایل خونه اش خیلی کهنه و قدیمی هستند و همیشه میگه همه چیز گرونه و دیگه نمیشه هیچی بخری و این طوری مظلوم نمایی می‌کنه در صورتی که وضع مالی شونم بد نیست ولی عادت کرده که این مدلی زندگی کنه بقیه هم همیشه میگن طفلکی مریضه ، توان مرتب و تمیز کردن خونه و زندگی شو نداره و یا در مورد وسایل خونه اش میگن بنده خدا راست میگه دخل و خرج شون با هم جور در نمیاد چاله چوله زیاد دارن 

      ولی من همیشه میگم این فرد به این مدل حرف زدن و زندگی کردن عادت کرده و این شرایطو پذیرفته و در واقع با این شرایط نابه سامان مشکلی نداره و این شخص مشکلاتش تمومی نداره و به قول خودش همیشه از زمین و آسمون براش مشکلات می‌باره و این شخص بدون اینکه خودش بدونه داره هر روز با کلام و احساس و اعمالش این فرکانس به جهان ارسال می‌کنه که من هر روز پذیرای انواع و اقسام مشکلات هستم و جهان به بهترین شکل داره بهش پاسخ میده

      ولی من خودم به شخصه از گله و گله گزاری خوشم نمیاد از تنبلی و بهانه تراشی هم برای بی نظمی بیزارم و سعی میکنم که همیشه خودمو همسرمو و بچه‌هام و خونه و زندگیم تمیز و مرتب و به روز باشیم 

      درسته که گرونی هست ، مشکلات هست ، موارد نا خواسته هست ولی اگه خودت بخوای و به خدا توکل کنی خداوند خودش کمکت می‌کنه 

      خدایا شکرت 

      استاد ممنون از زحمات تون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار mrmr19791357@gmail.com
      1403/02/11 11:32
      مدت عضویت: 619 روز
      امتیاز کاربر: 29309 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,232 کلمه

      ب نام خدای یگانه 

      در مورد گله و شکایت کردن،اگر گله و شکایت اصلا وجود نداشت یا چیز عجیبی بودنوزادانسان هیچ وقت با گریه منولددنمی شد،پس انسان از بدو تولد شکایت و ناراحتی خودرا با گریه آغاز می کند وگرنه انسان با لبخند ب دنیا می آمد نه با گریه و زاری.

      ب ندرت پیش می آید در دنیای پیرامونمان حرفی بحثی صوتی اتفاق ناخوشایندی پیش بیاد و کسی آن را ابراز نکند،انگار ک ماها ی جورایی عادت کردیم هم خودمان شکایت‌کنیم وهم اینکه از حوادث و گله های دیگران با خبر شویم گویا اگر روزی یا ساعتی خبر ناخوشایند نبینیم یا نشنویم ب نظرمان خیلی عجیب ب نظر می رسد پس همیشه جای آنکه منتظر حوادث خوب باشیم انتظار اتفاقات ناخوشایند داریم‌.

      مادر من و خانواده ام خبرهای جنگ را دنبال می کردند وهر وقت نگاه می کردند همش غصه می خوردند و مخصوصا مادرم خیلی تاسف می خورد ک چرا خداوند آنها را نجات‌ نمی دهد،مثلا در مورد فلسطین همش میگه چرا خداوند اینها رو از دست جنایتکارا نجات نمی دهد ومن ی موقع ناراحت می شدم‌ و می گفتم مامان ول کن مگه مجبوری نگاه می کنی و هی حرص می خوری خوب نگاه نکن.

      من می گم چ ربطی ب خداوند داره،اگه قراره خداوند این کارو انجام بده ما خودمون اینهمه ناراحتی و گرفتاری داریم خوب خداوند اول مارو نجات می ده نه اونهارو،منظورم اینه ک هر کی خودش هزارتا گرفتاری داره دیگه چرا غصه دیگران رو بخوره،

      من همین طوری چن بار گفتم این صحنه های خشن حاتون بد میکنه بهتره نگاه نکنین،حتی برادر کوچکم چن بار گفت آره مریم راست میگه من نباید این اخبار ببینم وقتی اینها رو می بینم‌ اعصابم‌ خراب میشه حالم بد میشه،استاد بهم گفته بودند ک من کاری ب اخبار دیدن دیگران نداشته باشم و منم کاری ندارم ولی آثار بدش رو در خونه می ببینم ک باعث ناراحتی اجباری بقیه میشه وگرنه من چکار دارم هر کی دوست هر چی ببینه هر کار کنه.

      بخاطر اینکه برادر کوچکترم مشکل بیماری اعصاب روان داره ماباید همه جوره مواظبش باشیم نباید ب هیچ عنوان تنش ایجاد کنیم‌ یا در معرض مشاهدات صحنه های خشن نباید باشه شاید همین موضوع رو گفتم ب نظرتون ی نوع باز شکایت باشه ولی واقعا برای بیان مطلبم ناچار شدم‌ بیان‌ کنم،این برادرم میگه آره مریم راست میگه من نباید این اخبار با این فیلم‌ها رو‌ ببیینم‌ ومن خیلی خوشحالم ک حداقل اون متوجه شد ک ی چیزایی ک حالش رو بدتر می کنه نبینه،ولی من ب هیچ عنوان ب هیچ عنوان نخواستم ک تحکم یا زور گویی کنم ک چون من گفتم شما این کاررو انجام ندهید،ولی آیا واقعا عقل حکم نمی کنه ک کارهای ک تنش محیط خانواده رو بیشتر می کنه ازون دوری کنیم؟

      بله‌ عقل سلیم حکم می کنه ما،در هر صورت ک بتونیم‌ محیط خونه رو آروم نگه داریم.در مورد خودم بله خوب منم مثل همه دیگه ک همش از هر چیزی گله و شکایت می کردند بله خوب منم گله‌ و شکایت‌ می کردم وبیشترین شکایتم هم بخاطر چاقی واون هم فقط فقط پیش خانواده خودم ونه پیش دیگران.

      من اصلا پیش دوستان و آشنایان و فامیلامون اصلا خجالت می کشیدم وهم همین اللان خیلی خجالت می کشم ک درباره مشکلاتم و مخصوصا چاقیم صحبت کنم من تو این مواردوب نظرم اینقدر عزت نفسم بالا هست ک اصلا نمی خوام ک کسی مثلا بفهمه من مشکل دارم.

      ومن خودم نمیدونم یادم نمیاد ک تکه کلام داشته باشم اگر هم باشه ب ندرت یا تک‌ و توک،واگر هم ی موقعی اگر احساس گله و شکایت می کنم اصلا اصلا بخاطر اینکه ب فرض خواهرم و بقیه برام دلسوزی کنند نیست فقط می خوام ب خواهرم بفهمانم ک ن اینکه ب فرض من،میگم خیلی آدمها شرایط خیلی خیلی بدتر از ما شاید داشته باشند پس ما باید خیلی آدمهای با گذشت تر و صبور تری باشیم من وقتی می بینم اطرافیانم بخاطر خیلی چیزهای کوچک و بی ارزش فوری واکنش خیلی بدو شدید نشان می دهند،یک مرتبه تمام نارحتیهام می آید جلوی چشمم.

      میدونم ک درست نیست میدونم ک من نباید تایع محیط باشم ولی ب نظرم باز هم عقل سلیم حکم میکنه در جایی ک حالت رو خراب میکنه بهتره ک حضور کمتری داشته باشیم ما اگر بیشتر در مجلسی باشیم ک همش حرفای خوب چیزهای خوب خبرهای خوب حرفهای خنده دار خوشحالی بزننن ایا نا خودآگاه درما هم حس خنده ایجاد نمی کند؟ در مکان بد و پرتنش هم خوب همین طوره،تو چ بخواهی چ نخواهی خلاصه ب طور ناخودآگاه بر روح و تو تاثیر بد می‌گذارد.من در اطرافیان خودم تکه کلام خاصی ک مدام تکرار کنن نمیدونم یادم نمی آید.

      ولی یکی هم فایلهایمون تکه کلام همیشگیشون اینکه ما مریض هستیم همیشه هرجا هر کیو ببینند میگن ما مریض هستیم هر وقت پیش ما می شینند همش می گویند این بیماری داریم اون مشکل داریم اون بیماری داریم کمر درد داریم پادرد داریم اینقدر می گویند ک اصلا اجازه نمی دهند کشی ب آنها در مورد خودش چیزی بگه اینقدر میگن ک ما تمام دردهای خودمان فراموش می کنیم،من دقیقا هدف اینها رو میدونم اینها این حرفها رو می زنند ک دیگران دلشان برایشان بسوزد وفکر کنند اینها مشکل شدید دارند در حالی ک دلشان می خواهد مردم ب آنها حسادت نورزند زیرا همش فکر می کنند مردم ب آنها چشم زخم می زنند یا ب آنها حسادت می ورزند.وب نظرم این موضوع برایشان ب صورت یک عادت درآمده است.

      من اصلا روم نمیشه ک از دردهام برای بازگو کنم چون دقیقا ب این فکر می کنم ک این موضوع ب اصطلاح یک تف سربالا هست چون فکر می کنم طرف مقابل بهم میگه خوب بخاطر خودت هست تقصیر خودت هست ک این مشکلات رو داری و خوب کسی بهم نمیگه ومن احساس میکنم حتی در دلش ب من این موضوع رو بگه یعنی اینکه بگه من هر چی هستم‌ مسئول بدبختی‌های خودم،خودم هستم واگر هم‌ بگه خوب بیراه نگفته.

      واینجا این موضوع صدق میکنه ک ن اینکه خود من بلکه هر فردی و هر شخصی‌ باید مسولیت شرایط خودش رو بپذیره‌ چون در حال حاضر این شرایط مال اونه ونه مال بقیه و بقیه نه هیچ‌ کاری میتونن انجام بدهند ونه باعث این موضوع هستد.

      ولی باز هم من همیشه ازین ازون می شنوم فلانی ب این درد و مشکل شدید برخورد کردفلان عمل سخت رو هم انجام داد فلانی دکتر بهش گفت خیلی سریع باید عمل کمر انجام بدهی .فلان بنده خدا انگشتت رفت لای دستگاه قطع شد.وای خدای من اینگار دوروبرمان پره ازینچیزا 

      بعد من پیش خودم میگم خدایا خدایا من با وجود این همه شرایطم مثل‌ اینکه وضعم ازین همه بهتره میگم خدایا شکرت خدایا شکرت ک من در شرایط اونها قرار نگرفتم ومیگم خدایا خداوندا هیچ وقت هیچ شخصی رو در شرایط خیلی سخت و بحرانی قرار نداده وباز هم میگم خدایاشکرت خدایا شکرت ک من در شرایط بهتر قرار دارم.

      یگ سریال رو‌ می بینم ک خانمه قهرمان داستان هست وهمشودر شرایط سخت سعی داره آرامش و احترام خانواده اش رو حفظ کنه ب یک مرحله رسید دچار بیماری سخت شد ولی باز خودش رو نباخت آرامش خودشو حفظ کرده،او ی کاغذ برچسبی درست کرده بود وب درو دیوار زده بود تن این برچسب نوشته بود من از پسش بر می ام.

      منم میگم ازین فیلم‌ها من خیلی چیزا یاد می گیرم پیش خودم گفتم منم مثل خانمه باید ی چنین جملاتی بنویسم ب نظرم ایده خیلی جالبی اومده، تن کاغذ بنویسیم من ازپسش بر می‌ ام‌ 

      وب درو دیوار بچسبانیم و هروقت ب هر مشکلی بر خوردیم ب خودمون گوشزد کنیم که من از پس این یکی هم بر می ام‌.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سحر
      1403/02/10 18:32
      مدت عضویت: 332 روز
      امتیاز کاربر: 7997 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 635 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیز و مهربونم و دوستان گرامی 

      بله من قبلنا خیلیییی زیاد در مورد شرایطم گله و شکایت میکردم الان که یادم میاد میگم بقیه چطور منو تحمل میکردن هم در مورد شرایط زندگیم و نوع ارتباطات خانوادگیم و هم در مورد شرایط جسمی و هم شرایط روحی و فکری و هم مالی بشدت گله و شکایت میکردم   هر طور شده دلم میخواست به بقیه بگم که واقعا اوضاع من داغونه و هیچ وقت قرار نیست بهتر بشه و استاد واقعا به قبل خودم توجه میکنم همیشه اوضاع به همون منوال میگذشت و هیییچ اثری از بهبود مشاهده نمیشد.

      اما به لطف خدا از وقتی وارد سایت شدم و شروع به آموزش دیدن کردم اول از همه در مورد چاقی و لاغری خیلییی زود گله و شکایت من قطع شد و بعد کم کم در مورد شرایط زندگیم و روحی کمتر و کمتر شد و ناخودآگاه خیلی کمتر گله و شکایت میکنم. و خدارو شکر با دوره زندگی با کمک خدا دیگه واقعا دارم خیلی جدی تر به این موضوع توجه و عمل میکنم و تازگیا متوجه شدم یعنی قبل از این جلسه در مورد بیحوصلگیم و فکر مشغولیم با دوتا از خواهرام که با من هم مسیر هستن در حد خیلی مختصر اطلاع رسانی میکنم که حسم بهم میگفت همینم اشتباهه و خدارو شکر با این جلسه خیلی آگاه تر شدم که در مورد این مسائل هم اصلا نباید صحبت کنم.

      _ قبلنا همه اش عادت داشتم بگم خیلی خسته ام، خیلی کلافه ام، حوصله ندارم، نمیدونم چمه انگار انرژی ندارم و…..

      که واقعا طبق عادت میگفتم و هم اینکه از بس تکرار میکردم دقیقا بهم تلقین میشد و ناخودآگاه یه آدم همیشه عصبی عبوس و بی حوصله بودم. اما از وقتی وارد سایت شدم متوجه شدم حالت نرمال من حال خوب هست و فقط بعضی وقتا بله دچار حالات روحی و فکری زودگذر میشم.استاد در مورد جلب توجه هم من هر چند مدت بخصوص تو موضوع غذا خوردنم خیلی متوجه جلب توجه هاتم میشدم‌ و به خودم میگفتم که ببین سحر فلان رفتارت برای جلب توحه بود و باید اصلاح بشه یعنی در حین انجام رفتار دیگه متوجه ام کجاها برای جلب توجه و خدارو شکر خیلی بهتر میتونم اصلاحش کنم.

      خدارو شکر میکنم از وقتی که که از قسمت های مختلف سایت شروع کردم به آموزش دیدن خیلی رو این رفتارم دارم کار میکنم که هر رفتاری رو در خودم که تشخیص میدم برای جلب توجه هست رو اصلاح کنم و تا الان از خودم راضیم و همچنان در حال بهبود هست.

      _ اطرافیانم خانواده ام از کوچیک و بزرگ متوجه شدم واقعت همه تکه کلام هایی برای گله و شکایت و نهایتا جلب توحه دارن که البته آگاه نیستن به رفتارشون.

      من بیشترین عاملی ک باعث شد بیشتر به فکر بیوفتم که جلب توجه رو در خودم اصلاح کنم مشکلات سلامتی و بیماریم بود من متوجه شدم ریشه بیماری هایی ک هیچ ایده ای براشون نداشتم همه نیاز به جلب توجه بود و برای همینم بود که تمام سعی خودم رو میکنم ک  این مورد رو در خودم اصلاح کنم.

      با این جلسه ارزشمند متوجه شدم که در مورد هیییچ یک از شرایط خودم چه شرایط زندگی و چه شرایط خانوادگیم و روابطم و شرایط جسمی و فکری و روحی خودم نباید اطلاع رسانی کنم و ابتدا از کلامم شروع کنم و مراقب کلامم باشم و تمام تلاش خودم رو بکنم که در ذهنم هم گله و شکایت نکنم و مرحله بعدم نسبت به اوضاع اجتماعی و سیاسی و اقتصادی هم خیلی مراقبت کنم و هم گفت و گوی کلامی و هم ذهنی رو کنترل کنم.

      استاد این جلسه واقعاااا عاااالی بود و لذت بردم بخصوص اینکه در زمانی این جلسه رو مطالعه کردم که این عادت اطلاع رسانی در مورد اوضاع جسمی و فکریم داشت خیلیی ریز ریز برمیگشت و خیلیی زود تونستم‌برای اصلاحش خدارو شکر اقدام کنم.

      بینهایت ازتون سپاسگذارم 

      سایه تون مستدام باشه خیلی دوستتون دارم🙏🏻🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریبا
      1403/02/10 14:52
      مدت عضویت: 564 روز
      امتیاز کاربر: 5325 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 678 کلمه

      سلام 

      واقعا کاملا اتفاقی ب این فایل هدایت شدم اتفاقی روش کلیک کردم و اومد و کلیک برگشت زدم دیدم تیتر موضوع گله وشکایت دوباره برگشتم 

      این اتفاقی نبود خداوند یار همیشگی من ب من کمک کرد گیر کار و زندگی من رو ب من نشون داد من خیلی خیلی تغییر کردم یعنی قبلا همش در حال گله وشکایت از اطرافیانم از زندگی و همسرم بچم بودم اما ی جایی تصمیم گرفتم دبگه درمورد دیگران گله وشکایت نکنم و گله شکایت از اطرافیانم پیش دیگران رو ب حداقلترین حد ممکن رسوندم

       مگر در پیش مامانم همش زمانی ک پرم میرم پیشش میگم و چن وقتیه روی این کار میکنم ک نگم و برای اینگار تصمیم گرفتم با خودم باشم اروم ک شدم برم پیش و این فر صت رو بخودم دادم درمورد مزایای اینگار با خودم صحبت میکنم اما صددر صد هم موفق نبودم بخصوص در مورد همسرم 

      جالبه ی خاله دارم ک درمورد مشکلاتش با همسرش میاد میگه و وقتی من باهاش هم کلام میشم اصلا ب فردا نمیرسه ک من با همسرم دعوام میشه و این ها سرنخ ماجرا هستند ک خدا برای من نشون میده ک تا کی فریبا کی میخوای بیدار بشی 

      وببینی ک این کارها نباید ک بشه

       اگه بگم سم هس دورغ نگفتم

       امان از این ذهن ک من خودم چن روز پیش افسارمو دادم بهش وگند زدم ب خودم 

      سقفم پر بود و اتفاقا خیلی سعی در اروم کردن خودم بودم اما باز درجمعی قرار گرفتم ک شروع کردم و اونقدر گفتم و گفتم ک همون شبش مریض شدم و چن روز درگیرشم همه اونها رفتن سر خونه زندگی خودشون و این منم ک دارم درد میکشم 

      و امروز این فایل باز کردم و این رو اصلا حرفعای خدا ب خودم دیدم

       سپاس از استاد عزیزم ممنونم خیلی زیاد اره من برای جلب توجه برای اینک بگم منو ببینید ببینید من بدبختم من بیچارم ببینید دلتون ب حال من بسوزه 

      بامن دیگه کاری نداشته باشید من ب اندازه کافی پر هستم 

      الانم کچی چی میشه من خودم با تموم وجودم نتیجه این ک گله وشکایت نکنید رو چشیدم مزش خیلی شیرینه 

      شیرینیش اینجاست شاید اون لحظه زیپ دهنت رو رو بکشی سخته اما اون فقط اون لحظه هس 

      بعدا سختی درکار نیس 

      اما امان ازاون لحطه بگی

       هی میاد تو بعدی خواهی داشت دردها خواهی کشید ک هزار بار ب خودت میگی غلط کردم 

      ولی انروز با این نوشته ی تصمیم گرفتم با خودم برای خودم برای خود نازنینم همون انتطاری ک از دیگران داشتم ک بهم توجه کنند ببنند تن رنجور منو خودم خودمو ببینم و زیب دهنمو روبکشم وبرای خودم 

      و بعد درمورد ذهن وای از گفتگوهای ذهنی ک واقعا گاهی دلم میخواد سرمو بکبوم ب دیوار اما من این رو هم خبلی تمرین کردم و خیلی لدتشو چشیدم وخیلی خیلی موفقتر بودم خیلی جاها گفتم بسه و روی این بس موندم الان سه روز هر شب یهویی از خواب بیدار میشم و حمله افکار دارم هی اشتباهاتمو جلو چشمام میاره اما من اصلا دل ب دلش ندادم مدام اومد رو نفس رو توجه ب بدنم و دل ب دلش ندادم 

      من خودم با این زبونم خودم توی چاه انداختم و الان چن روز دارم دردشو میبینم 

      اون لحظه ک میخوای این کار وبکنی از خودت سوال کن 

      ایا ارزش داره 

      فریبا بعدنی هم هس ایا ارزش داره 

      من خودمو میبیخشم و اینبار زیباتر ادامه میدم عیب نداره یاد گرفتم مصمم تر شدم متعهدتر شدم اگاهتر شدم ک گول ذهن رو نخورم 

      من انتخاب میکنم زیبایی ها رو ببینم و بچشم 

      و بپدیرم دیگران هرچی هستند هرجوری ک هستند و بدونم این عدم پذیرش یعنی لغزیدن 

      ما با کارهامون با انتخابهامون خودکشی میکنیم 

      اما میشه دوباره متولد بشی هربار بپذیری ک خودم کردم و پاشی ادامه بدی 

      سخته اما لذت تو بنده این کارته 

      دوکارت جلوته کدوم رو برمیداری 

      لذت انی        لذت باقی 

      فریبا کی تونسته کمکت کنه غیر خدا 

      پس چرا داری گدایی میکنی از کسایی ک تو مشکلات خودشون موندن 

      برو در اونی رو بزن ک داره ک میتونه زرنگ باش دختر 

      تا اون هس چرا بقیه 

      منو ببخش خدای مهربونم رفیق عزیزخودم این همه ندیدمش اما اون دست نوازشش رو برام داشت 

      چقدر این لحظه سخته ک ببینی خودت و فقط خودتی ک مانع لذت خودت هستی 

      زندگی شانسکی نیس 

      زندگی انتخابیه 

      من خودمو میبخشم ودوباره خودمو در اغوشم میگیرم و پیشتم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زینب ندرلو
      1403/02/10 13:16
      مدت عضویت: 338 روز
      امتیاز کاربر: 4880 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 381 کلمه

      به نام خدا  

      وقتی این جلسه رو خوندم متوجه این عادت در خودم شدم که چقدر جاها که حتی من متوجه نبودم داشتم گله و شکایت میکردم  

      چقدر این عادت در من قدرت گرفته دخترم یکم شلوغ کنه کلی گله و شکایت میکنم از وضعیت خستگی چقدر برای دیگران میگفتم  

      ا. اتفاقاتی که نیافتاده چقدر گله و شکایت میکردم و من با این کار داشتم اتفاقات بد رو جذب میکردم  

      چند مدت پیش تصمیم گرفتیم معازه ای که داریم رو باز کنیم با همون امکانات و شرایطی که داریم سرمایه زیادی نداشتیم همسرم برای خرید رفت و خوب اون چیزیکه می‌خواستیم رو نخرید یعتی با کیفیتی که مد نطر داشتیم چون تجربه ای نداشتیم یکم انگار اولش آزمون و خطا بود بعد من چون یکم با قانون آشنایی داشتم مدام همسرم رو سرزنش میکردم و مقصر میدونستم  

      بعد از مدتی داشتم با مادرم تلفنی حرف میزدم متوجه شدم من چقدر ر میخام با این کار خودمو قربانی نشون بدم که اگه کارهای مغازه خوب پیش نمیره همش تقصیرهمسرمه میگفتم من بهش گفتم ولی اون گوش نکرد اینجا بود که یه زنگ خطر تو گوشم خورد که تو چون مسئولیت رو نمیخای قبول کنی شوهرت رو مقصرمیدونی  

      طبق قانون هر اتفاقی تو زندگی ما رخ میده بخاطر فرکانس های خودمون  

      پس اگر من دارم چیزیرو تجربه میکنم فرکانسش رو فرستادم دارم به اون چیز توجه میکنم  

      توجه من به اشتباهات و گله و شکایت کردن در موردش باعث می‌شد این موارد تو زندگیم گسترش پیدا کنه  

      آنقدر از خستگی خودم به دیگران میگفتم که حوصله بیرون رفتن ندارم به خودم اومدم دیدم هفته یه هفته بیرون نمیرم و هر وقت میخام برم بیرون میگم حسش نیست  

      همیشه از اینکه بچه ها خونه رو نامرتب میکنن به دوستام میگفتم و اونا هم میگفتن ای وای خونه ما هم نامرتب مگه بچه ها میزارن و به این ترتیب مرتب نبودن خونه زو مینداختم گردن بچه ها  

      وقتی امروز این مطالب رو خوندم متوجه شدم اصلا این بچه ها نبودن که عامل بهم ریختگی خونه بودن این خود من بودم وقتی روزانه با تلفن با مادر یا خواهرم حرف میزدم و میگفتم وای چقدر کار دارم بچه ها نمیزارن خونه تمیز بمونه که داشتم گله و شکایت میکردم  و توجه خودم رو می‌بردم رو ناخواسته  

      واقعا که هی میگذره بهتر درک میکنم من خودم مسئول زندگی ام هستم و به امید و کمک خدا سعی خودم رو میکنم که اول به صورت کلامی و بعد ذهنی این عادت مخرب رو کنار بزارم  

      ممنونم استاد خیل عالی بود

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 23862 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,119 کلمه

      با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم 

      استاد وقتی این جمله دو دیدم از خداوندم خجالت کشیدم من نزد خداوند گله و شکایت نمیکنم با خودم گفتم ای خدا من هر وقت گله و شکایت کردم پیش تو خدای مهربانم بوده منو ببخش 

      استاد من چون الان دارم سطح بلاتر از گله و شکایت نکردن درک میکردم فکر میکردم دیگه حداقلش اینکه کمتر گله و شکایت میکنم 

      داشتم با دخترم حرف میزدم راه میرفتیم تو خیابون تا برسیم بازار گفتم چقدر هوا گرم  یکم رفتم جلوتر گفتم چه آفتاب داغی رفتم جلوتر گفتم ای بابا چرا نون وایی سنگکی بسته است چرا ساعت ۱۱ صبح نون نداره فکر نکردن مردم ظهر نون نیاز دارن رفتم جلوتر نون وایی بعدی هم بسته بد گفتم خیلی هوای گرم حالم بد شد رفتم تو بازار گفتم  گفتم چرا انقدر میوها گردن کوفت هم نمیشه بخرم که رفتم جلوتر گفتم چرا بازار خراب کردن داشتن درست میکردن نمیدونم چی میخوان درست کنن

      خلاصه کلی غر زدم گلی گله و شکایت کردم تازه من این درس گرفته بودم اینم بگم خدایی آگاهانه گله و شکایت میکردم و اینکه خوب پشت سر هم نبود پراکنده غر رو میزدم میگفتم عه من نباید گله و شکایت کنم همون لحظه قط میکردم بعدا دیگه وسط حرفم قط میکردم آخرش دیگه میدیم میخوام غر بزنم ایراد بگیرم دیگه حرف نمیزدم 

      ولی غیر ارادی انگار غر میزدم  من خیلی دیگه عادت ندارم غر بزنم یگسعی میکنم بیشتر شرایط بپذیرم چون من دارم روی پذیرش صد در صد مسئولیت زندگیم کار میکنم تا حدودی هم موفق بودم شریط سختی ولی آسون میشه زمانیکه یار بگیری هر چیزی دیری دربارش حرف نزنی 

      من هم قبلا اینجوری بودم خیلی درباره شرایط زندگیم گله و شکایت میکردم دربارش حرف میزدم 

      مثلا وقتی یه کسی زنگ میزد میگفت نوبت توعه باید بابا ببری دکتر من کلی باید درباره بیماریم حرف بزنم آخرش هم که قبول نمیکردن 

      درباره شرایط فعلی گاهی غر میزدم مخصوصا وقتی به همسرم میگفتم پول بده میگفت ندارم قسط دارم گلی غر میزدم آخه مگه مجبوری کسی زورت کرده یه وسیله بخری قسطی که بگی نمیتونم خیلی از رفتار فرزندم ایراد میگرفتم چرا اینو پوشیدی این کوتاه این رنگ خوب نیست 

      اما به لطف خدای مهربانم دیگه یاد گرفتم غر نزنم ایراد نگیرم گله و شکایت نکنم تا حدودی هم موفق بودم 

      منم این دوران تجربه کردم زمانیکه بیمار بودم خیلی دلم میخواست یکی بود درکم می‌کرد پشت من در میومد  

      اونا میدیدن حالم بد اما نمیتونم چرا باور نمیکردن بیماری منو آخه مریضی هم چیه که آدم فیلم بازی کنه منم خدایی بلد نیستم فیلم بازی کنم عقیده دارم من آدمی هستم که هر چی هستم همین هستم که میبینن 

      منم این کارو میکردم وقتی یکی میگفت چقدر این گرون منم شروع میکردم کلی حرف میزدم از اینم ناراحت بودم که بعدش چی میخواد بشه گوشت که از سبد خانواده حذف شد برنج ایرانی حذف شد حتما پس فردا هم مرغ حذف میشه پش چی بخوریم کوفت دور از جون شماها 

      ولی الان اینجوری نیستم اگر گوشت گردن بشه من نتونم بخرم به خدا میگم خدایا من دلم آبگوشت میخواد مثلا گوشت ندارم  چند روز بعد میبینم یه پیامک از رفاه مارکت اومد که گوشت کوساله فلان آنقدر منم میرم یکم میخرم آنقدر بعصی قسمتهاش چربی داره که بشه برای آبگوشت استفاده گرد من عقیده دارم اگر این گرون خدا برای من یه جایی آرزوشو گذاشته و اینجوری میرم میخرم 

      من خداروشکر بزرگنمایی نمیکردم آنقدر بیمار بودم نیازی به بزرگنمایی نباشه 

      این جمله بدنم خیلی نشست که ما همواره در حال پیش بینی آینده خود هستیم 

      نمیدونم کدام فایل بود  فکر کنم خدا هرگز دیر نمی‌کند بود که یاد گرفتم چطور پا داریم شرایط فعلیمونو می‌سازیم و چطور داریم آینده خود رو می‌سازیم 

      من یاد گرفتم همه مشکلات من ذهنی و باید ذهنی برطرف بشه من الان دارم همین کارو انجام میدم معمولا پن فقط شنونده هستم صحبت نمیکنم چون اطرافیانم همیشه در حال پیش بینی شرایط ایندهشون هستن با صحبت کردن از اتفاقاتی که هنوز نیافتاده و معلوم هم نیست رخ بده 

      رفتم خونه خواهرم میگه سرم گیج میره من میدونم علت سرگیجه چیست اول اینکه شاید آب بدنمون کم شاید غذا نخوردیم شاید گرسنه هستیم هزار تا دلیل داره چرا فکر می‌کنیم نه من چون کبد چرب دارم دکتر گفته مال کبد چرب تازه کلی بیماری دیگه هم گفت که داشت آینده ای رو برای خودش پیش بینی می‌کرد 

      منم خواستم یه چیزی بگم که نه شاید برای کبد چرب نباشه ولی گفت نه نه دکتر گفته منم هیچی نگفتم 

      خوب درکش میکنم منم اون زمان‌ها اینجوری بودم میدیدم اگر دلار گرونتر میشد کلی نگرانی در من ایجاد میشد کلی ترس داشتم همش میگفتم ما قشر ضعیف بدبخت میشیم ولی الان اصلا اینجوری نیستم هر کس هر حرفی بزنه پن قبلا یه مدل دیگه.ه یاد گرفتم که این حرف راست یا دروغ و قبول نمیکنم چون اونو خوب میدونم که افراد یک کلاغ چهل کلاغ میکنن

      من از دو هفته پیش اینجوری شدم به کسی جرایت حرف زدن ندارم چون میترسم کینه‌ای بشن نسبت به پدر من ولی کلی گفتگو دهنی در من ایجاد میشه چرا پدرم این کارو کرد مگه پن میخواستم خونشو بخورم مگه من چه هیزم تری فروختم پدرم منو دوست نداره خوب دیگه خونشون نمیرم و….

      واقعا کلام ما قدرت داره من درک میکنم چون وقتی از قدرت کلام چند درس پیش استفاده میکنم ایمانم قوی میشه حالم خوب میشه امیدوار تر میشم من به زبان خودم قدرت کلام دارم 

      چند روز پیش یه فکر منفی اومد به دهنم سریع یادم افتاد گفتم خداوند من بهترینها رو برای من میخواد  پن آرام شدم‌خوشحال شدم 

      واقعا اینا خیلی مهم هستند درباره چی فکر میکنی چی می‌بینیم چی می‌شنویم به چی تمرکز می‌کنیم چه احساسی داریم تجربه می‌کنیم 

      من این عادت خیلی داشتم تا دیروز دیگه سعی میکنم انجامش ندم همش فکر میکردم بدنم جون نداره خسته هستم بیحالم  حوصله ندارم و همش هم درباره آن با اطرافیانم میگفتم   اونا میگفتن بریم فلان جا میگفتم ول کن بابا حال داری من حوصله ندارم 

      ولی الان سعی میکنم بپذیرم باهاشون برم بعدش واقعا اون حالت تجربه میکنم طوری که به دکترم میگفتم دکتر آمپول میزنم قرص ویتامین میخورن هیچ تاثیری رو بدنم نداره 

      خدارو شکر درباره جسمم حرف نمیزنم چون یاد گرفتم که اینجوری که من فکر میکنم نیست من لاغر بشم اینجوری نمیشه تازه بذار من لاغر بشم اگر پوست افتاد دوباره چاق میشم و ایمان دارم نه موهام میریزه نه پوستم میافته و نه و…چون دارم تجربش میکنم یکم لاغر شدم اگر میخواست اتفاقی بیافته باید می‌افتاد با همین یکم که لاغر شدن 

      واقعا فقط بخاطر اینکه به اون مسئله توجه می‌کنیم فکر می‌کنیم دربارش صحبت  میکنیم دربارش گفتگو ذهنی داریم در نتیجه به تجربه پا تبدیل میشه دیگه موهای سفید ما بیشتر میشه 

      من نیاز به جلب توجه دیگران ندارم خودم فکر میکنم ندارم چون من یاد گرفتم هر چیزی نیاز دارم خودم باید به خودم هدیه بدم مثلا میخوام کسی منو دوست داشته باشه وقتی میرم جلوی اینه قربون صدقه خودم میرم خیلی عزیزی خیلی ماهی قربونت بشم عزیز دلی 

      و یاد گرفتم باید مسئولیت زندگی خودم بپذیرم و برای همین خیلی رفتارهای تغییر کرده دیگه از کسی انتطاری ندارم که نه کمتر دارم  می‌دانم که کسی وطیفه ای نداره بیاد وقتشو بیاره پولشو بذاره تا من نیازهای برآورده کنن یا….

      من همین کارو انجام دادم اطرافیانم میدیدن فقط شرایط مسائلی ندارم هیچ وقت بهشون نگفتم چه مشکلی دارم مثل یک راز درون خودم نگه داشتم خدا هم کمک کرد تا از بین ببرم ریشه کن کنم اون بیماری 

      چقدر لدت بخش درباره شرایطی که هست صحبت نکنیم درباره چیزهایی که دوست داریم در زندگیمان ایجاد شود صحبت کنیم مثلا پولدار شدن کلی میتونیم درباره پولدار شدن فکر کنیم 

      وقتی پولدار شدم میرم رستوران بهترین غذاها رو میخورم بعدش میرم بوتیک فروشگاه بهترین لباسها رو میخرم دیگه با خیال راحت میرم مسافرت دیگه میرم یه ویلا اجاره میکنم از منظرش لذت میبرم تند تند از خودم عکس ميندازم از دریا استفاده میکنم بعدش میام دوش میگیرم میرم با بچه ها با مایه چیز درست کنیم میرم با بچه ها دنبال صداهای مختلف میگریدم  میرم بازار هر چی دوست دارم تهیه میکنم از انواع لواشک گرفته تا وسایل چوبی سبدهای مختلف میوه‌ای استوایی ماهی های تازه استفاده میکنم لذتشو میبرم میرم با خیال راحت بهترین خونه رو تو تهران میگیرم میرم وسایل نو برای خونه جدیدم میگیرم خلاصه عشق دنیا میکنم باهاش و سپاسگزار خداوندم میشم درباره پول میتونم صد ساعت پست سر هم حرف بزنم البته ۹۹ دقیقه اش درخواست دادن شوخی کردم 

      من به قدرت ‌لام استاد واقعا عمیقا ایمان دارم چون واقعا قدرت عجیبی دارن مخصوصا قدرت کلامهایی گه شما در طول دوره بیان میکنید الان حضور دهن ندارم ولی بسیار اصولی منطقی عقلانی هستن من به زبان خودم قدرت کلام درست میکنم ولی بخدا حالم خوب میشه زنده شدن سلول‌های تنم احساس میکنم 

      خیلی خوبه این قدرت کلام مخصوصا برای مواقعی که افکار منفی میاد تو دهنم من برای انگیزه گرفتن هم از قدرت کلام‌استفاده میکنم 

      شما توصیح میدید که تمرینات خیلی نتیجه میدن من اگر بخوام از فوایدش بگم باید چند فایل فقط درباره فواید تمرین نوشتن و دیگاه دوستان خوندم بسازم  من از این جملات هم استفاده میکنم انگیزه میگیرم و در دفتر نکات مهم مینویسم وقتی بعد از چند روز میخونم برام یاد آوری میشه حالم خوب میشه انگیزه میگیرم امیدوار میشم شاد میشه که منم میتونم فقط باید به خدا ایمان داشته باشم ادامه بدم 

      استاد من از متن‌هایی که شما میگید هم استفاده میکنم برای قدرت کلام انگیزه گرفتن محکمتر شدن ایمانم به خدا خیلی عالی 

      واقعا خیلی عالی هستند چقدر زیباتر شدم چقدر لاغرتر شدم من هر روز لاغرتر میشم من امروز صبحانه نخوردم پس حتما امروز بیشتر از دیروز لاغر میشم چقدر من باهوشم یک بار متن میخونم سریع درکش میکنم چقدر استعداد دارم یک بار به این ویویو نگاه کردم الان میتونم اونو بسازم  من زیبا هستم من شاد هستم من لایق هستم من سلامت هستم بخدا که کلمات قدرت دارن 

      یادم که اون زمان استاد احمدی منش هم میگفت کلام قدرت دارن ولی خیلی زیاد یادم نمیاد آهان ایشون میگفت چشماتو ببند به بدبختی فکر کن حالا چشماتو باز کن ببین چه حسی داری 

      حالا چشماتو ببند به خوشبختی فکر کن حالا چشماتو باز کن ببین چه حسی داری 

      میدونید استاد اینجوری خیلی نمیشه احساس بد یا خوبی در خودت ایجاد کنی به نظر من چون جمله کلی ولی وقتی مثلا به پول فکر میکنی ببین چه حسی داری حالا مثلا به بی پولی فکر کن ببین چه حسی داری بیشتر میتونم حسم درک کنم 

      امروز بهترین روز زندگی من میشه  من امروز با کمک خداوند بهترین روز زندگیم می‌سازم 

       

      واقعا خیلی مهم درباره چی صحبت میکنیم به چی فکر می‌کنیم آینده ما رو میسازن 

      من گفتم خیلی اهل گله و شکایت نبودم و یه وقتهایی فکر نمیکردم این میشه گله و شکایت مثلا بگم هوا گرم 

      بیشتر سعی می‌کردم از بچگی با مسائل کنار بیام و بعدش هم یاد گرفتم که گله و شکایت نکنم سعی کنم اون موضوع بپذیرم بستگی به اون موصوع داره چقدر حال شما رو بد کرده اگر خیلی حال شما بد شده باشه خوب دیرتر میتونید بپذیرید اگر یومی حال شما رو بد کرده باشه میگی ول کن بابا حرفشو طده نظرشو گفته مهم نیست منکه اونجوری نمیشم که اون گفته 

      من خیلی عادت دارم بگم یعنی داشتم دیگه سعی میکنم نگم 

      بگم خسته است حال ندارم جون ندارم و الان دیگه نمیگم 

      میگن من این همه زحمت میکشم آنقدر بهم پول میدن من یک ساعت باید کار کنم تو میری جیب مردم بزرگ میکنی 

      یا میگن منکه نمیتونم تو بیا پارتی بازی کن به خدا بگو موهای منو خوب کنه خودش حاضر نیست ایندهسو به بهترین شکل ممکن بسازه 

      بعصی ها هم اصلا نمیتونن بپدیرن که من بهشون چیزی بگم میگن حالا برای من آدم شده داره به من میگه چکار کنی موفق میشی مثلا میگم‌ طرز صحبتشون همین میگه 

      من دیگه فکر میکنم نیاز به جلب توجه دیگران ندارم من میگم حرفم میزنم میخوان باور کنن میخ آن نکنن منکه نمیتونم فلان کارو انجام بدم تا اونا باور کنن 

      بعد یاد گرفتم یکم خودم به خودم انرژی بدم منتظر کسی نمیشم به من بگه لاغر شدی خودم به خودم میگم لشکر یک نفره رو تشکیل دادم من خودم تنها هستم کسی متوجه من نمیشه 

      واقعا درکش میکنم من در یک فرکانسی هستم اون نیست در فرکانس من پس طبیعی ما همدیگر رو درک نکنیم 

      من برای گله و شکایت نکردن یاد گرفتم مسئولیت صد در صد زندگیم بپذیرم و یاد گرفتم ‌ه افراد هر طوری که هستند بپذیرم اینجوری میگم این اینجوری دیگه مثلا عادت داره تند صحبت کنه پس میگم راحت باشه من یاد گرفتم به نطر دیگران ارزش قائل بشم یاد گرفتم که خداوند انسانها رو آزاد خلق کرده هر طوری دوست دارن زندگی کنن در نتیجه انتطاری از کسی نخواهم داشت و اینجوری از حرف کسی هم ناراحت نمیشم 

      ولی گاهی هم پیدا میشه یه کسی یه کاری میکنه دو هفته گذشته بادم نرفته هی یادم میاد 

      من سعی میکنم درباره مشکلاتم با کسی صحبت نکنم و درباره اون گفتگو ذهنی هم نداشته باشم  سعی میکنم زیبایی ها رو ببینم  نیمه پر لیوان ببینم  دیگه درباره شرایط فعلی با کسی صحبت نمیکنم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار اکبر
      1403/02/09 18:34
      مدت عضویت: 270 روز
      امتیاز کاربر: 1175 سطح ۲: کاربر متوسطه
      محتوای دیدگاه: 147 کلمه

      سلام بر استاد وهمراهان گرامی 

      اوه اوه که متاسفانه وبدبختانه خوراک روزانه من گله وشکایت وناله  بود شب روز نمیشد اگر ناله وشکایت نمیکردم وچقدر بدبختانه عاشق اینکار بودم جهت جلب توجه و ترحم دیگران خدایا شکرت چه عادت سمی بود چقدر بدوناپسندومخرب بود خدایا پوزش که همواره ابروی خودم که هیچ آبروی تو را میبردم 

      مرتب این اواخر از جمله پیر شدیم رفت استفاده میکردم 

      ودیگران هم    هی زنده ایم مفت   نفسی میره ومیاد 

      وتادلتان بخواهد از این جملات سمی اما بظاهر معمولی 

      خدایا سپاسگزارم بابت این آگاهی های بینظیر وحال خوب 

      واستاد خوب وهم مسیران مهربان 

      تلاش خواهم کرد و تو هم مرا یاری کن که لحظه ایی با گله وناله چه ذهنی چه کلامی فرکانس خود را خراب نکنم 

      وآبروی تو رانبرم حتی حتی  در خلوت دونفره امان هم 

      وگفتگوهای با هممان ای خدای عزیز گله نخواهم کرد 

      وتمام قد فقط درخواست خواهم کرد و انتظار از تودارم ولا غیر

      سپاس خدای من 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهره
      1403/02/09 16:08
      مدت عضویت: 303 روز
      امتیاز کاربر: 8480 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 805 کلمه

      به نام خدای مهربان 

      باسلام خدمت استاد عزیزم و دوستان  همراه وهم مدارم

      من نزد خداوند گله و شکایت نمی کنم 

      واقعا مشکل ما انسانها ناسپاسی ها وگلایه ها وشکایتهایمان هستش که حال وآینده ما را رقم میزنه  در اون لحظه دنبال جلب توجه هستیم تا حس ناکامی وقربانی بودن .بدبخت شدن ومورد ظالم واقع شدن وثابت کردن این که ما مقصر نیستیم ودر واقعا از مسئولیتها وحل مسائل زندگیمون داریم شونه خالی می کنیم وحال خودمون وحال دیگران رابد می کنیم و مدار انرژیمون پایین میاید وآینده ای می سازیم که از گذشتمون بدتر خواهد شد چون پیش گویی های نا جالبی نسبت به خودمون زندگیمون داشتیم من هم در گذشته همین طور بر خورد می کردم و الان بهتر شدم ولی بازم نا خودآگاه این رو تکرار می کنم باید بیشتر روی نگرش هام کار کنم 

      باید در لحظه زندگی کنم وقتی دارم کارهای منزلم رو انجام میدم باید توجه ام رو ببرم روی این که با حس عاشقانه اون کار رو انجام بدم واگر توجه ام رفت روی ناجالب های منزلم باید کنترل کنم ذهنم رو وگلایه های ذهنم رو خاموش کنم و یادم باشه خدا همراه و نزدیک من است ومن از خان نعمت او دارم استفاده می کنم و نباید در حضور خداوند شکایت کنم 

      نباید در باره مسائل زندگیم با کسی صحبت کنم خدارو شکر این عادت رو نداشتم ولی بعضی وقتها از ایراد گرفتن پسرم سر غذا زیاد می گفتم چون خانواده من هم عادت ایراد گرفتن از غذا رو دارن ومن هم برای همراهی کردنشون شروع کردم به گفتن و الان پسرم بهتر نشد چون انتظارم خودم رو به من جواب داده ازاین مسائل زیاد داشتم ولی دیگه نمی خوام باز گو کنم چون باد گرفتم به ناجالب ها توجه نکرده و گذر کنم ورو خواسته هام تمرکز کنم 

      من می خوام کلام و ذهنم همیشه در راستای سپاس گذاری بودن باشه 

      من میخوام هدایت بشم به بهتر موقعیتهای مالی و خلق ثروت به راحت ترین شکل خودش در زندگیم 

      من می خواهم شجاع و قوی و انسانی متوکل به خدای یکتا باشم 

      من دوست دارم از ذهن میلیاردم در راستای آرامش و خوشبختی وسعادت و سلامت وثروت معنویت بهره ببرم 

      من می خوام فقط روی زیباییها تمرکز کنم 

      من میخوام شاهد موفقیت خودم واهل خانواده و تمام دوستان در این سایت باشم 

      من می خواسته شاهد شادی واحساس خوب پسرم باشم 

      من می خوام چرخ زندگیم روان تر از همیشه حرکت کنه 

      من می خوام از خودم شخصیت بهتری بسازم 

      واقعا ما برامون چقدر سخته که درباره خواستهامون حرف بزنیم بلکه یاد گرفتیم درباره ناخواسته ها حرف بزنیم چون در جامعه خواستن چیزی برابر شده با زیاد خواهی وشکر گزار نبودن داشته هاولی برعکس شکایتها و آه وناله برابر شده با عمل درست .حالا ما با همین نگرش آه وناله تمام اتفاقات ناجالب رو برای خودمون جذب کردیم و بعدش از خداوند هم شاکی میشدیم چرا باید من این اوضاع رو داشته باشم قانون خداوند درست کار میکرده این من بودم با توجه کردن به نا جالبی های زندگیم و پیرامون اطرافم از همون ها در خواست میدادم و بارها بارها تکرار میکردم و انتظار داشتم خوب قانون خداوند هم برام ایجاد میکرد و بعدش دوباره همون آه وناله ها و بازم به خدا در خواست میدادم چرا این طوری زندگی من ؟درصورتی که باید به اتفاقات زندگیم به چشم مسائل میدیمشون نه مشکل، اون وقت می فهمیدم که آنها در زندگی یک امر طبیعی و قابل حل هستن واحتیاج به گلایه کردن نداره

       اصلا برای موقعیتهای خوب زندگیمون هم گلایه داریم مثلا میخوریم ناراحتیم  چرا خوردم نمی خوریم ناراحتیم چرا نباید بخورم

        میریم خرید ناراحتیم وای پولم تموم شد ای کاش برش نمی داشتم چرا خرید کردم نمیریم خرید بازم ناراحتیم چرا نمیتونم برم خرید 

      میریم مسافرت ناراحتیم ای کاش نمی رفتم چقدر خسته شدم هرچی پول بود تموم شد نمی ریم مسافرت بازم ناراحتیم این چه زندگی که ما داریم 

      توی عروس که باید شاد باشیم بازم حالمون خوب نیست ودنبال پیدا کردن چیزی برای نارحتیمون هستیم ببین فلانی چی گفت به من،وحالمون بد هست چون نگرشمون در ذهن وباورمون شده که ما فرد ناراحت وبد بختی هستیم ودنبال توجه بودیم ولی الان نگرش به کل عوض شده که من خیلی خوشبختم واز لحظه هام لذت میبرم ودر درگاه خدا در هر شرایطی سپاس گذارم نه شاکی   

      دیگه هرگز درباره خستگی حرفی نمی زنم خستگی وجود نداره بلکه سر زندگی وجود داره 

      دیگه هرگز در باره بیماری وسفید مو صحبت نمی کنم چون سلامتی رو باور دارم 

      خواهر من خیلی دنبال جلب توجه هست و دوست داره دیگران دورش باشن و بهش کمک کنن و همیشه از خستگی و مریضی و مشکلات مالی الی آخر صحبت میکنه و فایده ای هم نداره ومن هم نا خواسته وارد صحبتش میشم وقتی حرف شو می شنوم منم احساس خستگی می کنم حالم بد میشه باید در زمان تماس تلفنی بیشتر هواسم باشه و موضوع رو عوض کنم 

      من نباید حرفشو در قلبم وذهنم باور کنم باید ردشون کنم 

      سپاس فراوان از استاد عزیزم 🙏🏻🙏🏻🙏🏻🌹

      خدایا به امید تو 🙏🏻🙏🏻🙏🏻❤

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حمیده
      1403/02/09 00:11
      مدت عضویت: 245 روز
      امتیاز کاربر: 150 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 224 کلمه

      سلام شبتون بخیر ،من عادت به گله و شکایت ندارم و وقتی هم کسی میخواد گله وشکایت کنه پیشم میفهمم که نیاز به ترحم داره و سعی میکنم بحثو عوض کنم وقبلنا بهش راهکار میدادم اما طی بودن حرف زدن با آدما فهمیدم که آدما راهکار نمیخوان بیشتر دنبال شنیده شدن و احساس ترحمن درست مثل اینکه شما فرمودید که هر وقت کسی بهتون راهکار میداده بهش ثابت میکردین که کارساز نیستن روش ها و تو بد بختی گیر کردین

      گفتم اهل گله و شکایت نیستم اما خوب منم یه ذهن وراج دارم و منم تو خودم از خودم گله و شکایت میکنم ،امروز داشتم فکر میکردم که من حدود ده سال دارم ورزش میکنم هنوز به وزن دلخواهم نرسیدم و اضافه وزن دارم ،امروز بیشتر از همیشه از خودم ناراضی و ناراحت بودم و خودمو مورد انتقاد قرار میدادم چون امروز تو چاق ترین حالت زندگیم قرار دارم و خیلی غصه میخورم بابتش،و شاید به خدای خودم گله کردم که چرا من این همه سال ورزش میکنم و هنوز همینم ،هر سال میگم تا تولدم لاغر میشم و هنوز همینم 

      خسته شدم از این وضعیت اما میخوام تلاش کنم که شرایطو تغییر بدم ،از فردا میخوام قند و شکر و قطع کنم و ورزش رو جدی بگیرم و صفحه ی شما رو هم مطالعه کنم انشاالله که بتونم تغییر کنم و تغییری ایجاد کنم❤️ ممنونم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار رویا سعیدی
      1403/02/08 18:50
      مدت عضویت: 159 روز
      امتیاز کاربر: 675 سطح ۲: کاربر متوسطه
      محتوای دیدگاه: 93 کلمه

      به نام خالق ذهن ها       ،سلام استاد عزیز،منم سالهاست درگیر  گله وشکایت هستم،البته عادت به دردودل کردن با دیگرا ن ندارم ولی صحبت های دیگران رو گوش میدم وپای دردودل دیگران مینشینم،من درون خودم با خدا گله وشکایت میکنم،خیلی وقتها خسته میشم ولی راهکاری برای رهایی از از این افکار نداشتم،ممنونم از خدای مهربان که منو تو ابن مسیر قرار داد   ،واز شما که با مهربانی تجربیات خودودانش خودتون رو در اختیار ما قرار میدید،تمام تلاشم رو میکنم تا از راهکارهای شما استفاده کنم          

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار rastegar.moradzadah
      1403/02/08 18:22
      مدت عضویت: 1189 روز
      امتیاز کاربر: 5992 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 709 کلمه

      بنام خداوند بخشنده ومهربان 

      گام 25 از دوره زندگی با کمک خداوند 

       🌺من نزد خداوند گله شکایت نمی کنم🌺

      سلام خدمت استاد بزرگوار ودوستان عزبزم

      یه جا یه جمله از بزرگی خوندم که گفته بودن در زندگی خود را مهمان خدا بدانید واگر سختی مشکلی پیش آمد سر وصدا کنید آبروی صاحب خانه را نبرید  خیلی برام شیرین بود این سخن ما وقتی جایی مهمانی می ریم اگه غذا مشکلی داشته باشه یا خونه گرم باشه یه بوی نابطلوعی بیاد به احترام صاحبخانه چیزی نمی گیم وابروشو نمی بریم ولی در زندگی اصلا به این موضوع فکر نمی کنم اگه کوچکترین نا دلخواهی پیش بیاد در جریان زندگی شروع می کنیم به گله شکایت وهمیشه نیمه خالی لیوان رو می بینیم راجب همه چی گله شکایت می کنیم اوضاع جامعه گرانی دولت فرهنگ خانواده وهمه چی 

      من خودم هم از این قصیه مستثنا نبودم همیشه در حال نالیدن بودم از کار خونه از ریخت وپاش دخترم از بی نظمی همسرم از مریضی از مدرسه ومعلم دخترم از مغازه دار برای خریدی که می کزدم وتازه همه اینها به کنار تلفنی با خواهرام دوستانم در طول روز همه این گلایه هارو منتقل می کزدم ودر گله شکایت های اونهام شرکت می کزدم ودامن می دادم

      اگه سرم درد می کرد اونقد بزرگش می کزدم که همه متوجه بشن اگه دندون دردی داشتم اونقد بزرگش می کزدم که همه متوجه بشن چند وقت پیش رفتم دکتر بخاطر درد عضلاتم ودکتر بدون هیچ آزمایش خاصی بهم گفت ممکنه رومانتیسم داشته باشی ومن از در درمانگاه بیرون زدم به همسرم زنگ زدم وگفتم رمانتیسم دارم وبعد برای بقیه گفتم تا اینکه دوماه بعد آزمایش دادم وجواب تست رمانتیسم مثبت بود یا اینکه از بچگی اگه دخترم سرما می خورد یا یه حادثه متل زمین خوردن یا دست خودش رو می برید دیگه اونقد گله شکایت می کزدم به خدا که چرا من مگه فقط من بچه آوردم چرا همش مریص می شه چرا همش بلا سرم میاد وبرای همه بزرگش می کزدم در حالی که همه بچه ها تو اون شن یکی دوسال همین جوری می شن 

      من در دوره زندگی با کمک خداوند فهمیدم این گله شکایت کردن های من یه نوع گزارش روزانه است که برای خدا می فرستم واعلام می کنم من خواهان همیچین شرایطی هستم وبعد از آن آگاهانه کمتر گله شکایت کزدم یعنی دیدم آشپزخونه با آب هندونه به گند کشیده شده توسط دخترم 😀 بدون اینکه صداش بزنم وداد بزنم چرا این کار رو کردی وحواسد نبوده چیزی بزاری زیر دستت همخ چا رو دستمال کشبدم ولی تو دلم باز گفتم ببین چکار می کنه ودر موارد دیگم همین طور 

      اما حالا فهمیدم به صورت ذهنی وهم به صورت کلامی باید گله وشکایت کردن را بزارم کنار 

      خداوند به آنچه در ذهن وکلام من می گذره توجه نشان می ده نه به اینکه چی به صلاحمه برای همین باید کلاممم را ودر درجه اول افکار وذهنم را کنترل کنم ودر این تمرین استمرار داشته باشم تا اثراتش رو در زندگیم مشاهده کنم

      راجب چاقی خودم اگه بگم منم خیلی با دیگران حرف می زدم وهمیشه در حال گله وشکایت بودم اگه رزیم می گرفتم مدام می گفتم منکه می دونم بی فایدس وتا ول کنم برمی گرده وهمیشه به همسرم می گفتم تو حال منو درک نمی کنی وهمیشه گریم می گرفت وبا این کار دنبال جلب توجه بودم تا اون بگه همین جوری خوبی ونمی خواد رژیم بگیری 

      اما حالا اگه در جمعی هم باشم وصحبت بره سمت رژیم لاغری وکم خوردن وورزش شرکت نمی کنم واصلا راحب چاقی خودم گله وشکایت ندارم تو همین سایز لباس می خرم وهمه چیز رو برای زمان لاغری به تاخیر نمی اندازم وسعی می کنم دیگه با گله وشکایت به خدا راجب وضعبتم گزارش ندم

      واقعا ما در دنیا مهمان خدا هستیم وصاحب خانه ای داریم بسیار کریم مهربان وبخشنده وحقش نیست با گله وشکایت راجب مساعل کوچیک وپیش پا افتاده ابروش رو ببریم 

      درباره آنچه هست صحبت نمی کنم در باره آنچه می خواهم صحبت می کنم

      ♦️من شاداب و سرحال متناسب هستم واز زندگیم لذت می برم وخداوند را شاکرم

      ♦️رابطه من با دخترم عالی وباهم دوست هستیم واو بسیار منو درک می کنه وخداوند را شاکرم

      ♦️رابطه منو همسرم عالی ما در کنار هم آرامش داریم وبهم احترام می گذاریم ومن خداوند را شاکرم

      ♦️من سلامت هستم ونعمت سلامتی را خداوند عزیزم به من هدیه داده واو را بابت سلامتیم سپاس می گویم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1403/02/08 17:12
      مدت عضویت: 469 روز
      امتیاز کاربر: 51050 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,208 کلمه

      سلام بر خدایی مهربان که هرسلام هزاران‌جواب ازجانب خدای داره به هربنده  اگه واون وبندهونگاهش ازجانب خودش نسبت به خدای رو به دزست شکل داشته باشه 

      سللم بر اقای عطار روشن وهمه دوستان گزپرامی مسیر دریافت کمک از خدایی عزیز،

      گله شکایت نکردم‌ درنزد  خدایی عزیزم 

      وفتی به گذشته خودمو توجه میکنم تا زمانی که تو مسیر درست زندگیم قدم بر می داشتم و وزنم‌ کمی رو داشتم هرچیزی که میخواستم چون دورنش اصلا  گله شکایت نبود برام به راحتی فراهم میشد چون دوست داشتم شاد باشم حالم خوب باشه غم نخورم تا اینکه دچار اضافه وزن شدم

       بازم اون زمان چون جوان بودم از سلامتی کامل  برخورد بودم بازم اون فشارچاق توذهنم کم بود کله شکایت هم کم بود به مرو وفتی فشارچاقی اول تو ذهنم زیاد بخش گله شکایت تو بخش اضافه وزن هم بیشتر شد در اثر تکرار کردن اول تو ذهنم وبد به اطرافم دربرابر  سوالهای که چرا وزن کم نمیکنی  این گله شکایت هم بیشتر شد وفتی رژیم هم‌ هی گرفتم با کم‌ شدن  وزن اول خوشحال شد 

      با ترک کردن هررژیم دچار برکشت اضافه وزن  بیشتری  شدم این‌گله شگایت هم بازم وارد مرحله بزرگتر شد وبا شروع مشکل سلامتی به میزان این گله شکایت هم اضافه شد ودر نتیجه شد چاق زیاد  با حجم بزرگ مشکل مفصل با حرکت که به مرور اون کم وکمتر شد

       تا ۴۵۸ روز پیش این من وبودم که هی گله شکایت هی ابزار ناراحتی  از وضعیت  خودم نتیجه خراب وخرابتر شد اول چاقی بد سلامتی وبد رابطه وکلی مشکل دیگه

      حالا با دست یابی به مسیرهای که از هدایت خداوند قسمت من شد وحمایت هم شامل حالم شد حالا زماتی که تنهاهستن افکار دربهترین شکل خودش هست گله شکایتی ندارم که خودم  این مشکل با توجه وتمرکز رو بخشی رو نباید میداشتم ولی داشتم نتیجه هم  خرابتر شدن تو جندین  بخش زندگی من  به پیش رفت 

      هرچی سعی کردم درستش کنم‌ متاسفانه نشد وبه همون شکل یا بدتر شدن به پیش رفت

      حالا شکل زیبابی  از  زندگی من  داره رقم میخوره  من دچار  تغییر  کلی تو  همه جنبه زندگیم شدم اون فرد از ناتوانی به توامندی بزرکی رسیده چرا اول به شناخت از خورم  دست پیدا کرده که ایراد کار از کجا بوده با  سر بلند ی وحس لایقت فبول دارم  که خودم  این مشکل ایجاد کرده 

      خودم  هم باید اون درست کنم ولی این باره من اصلا تنها نیستم چون با قادر مطلق همسو دارم این مراحل  روبه پیش میبرم ازقادر مطق  کمک  به من میرسه و خودم ازردریافت این کمک تعجب اویل داشتم ولی حالا میدنم تعجب نباید داشه باشم چون خالق من بسیار  توامتد وخالق هست مسیرهای رو برای من چنان زبیا قشنک چیدره من فقط  دارم ازمسیرهای که برام‌ جیده لذت میبرم وفتی اعلام  میکنه من فوری اقدام‌ میکنم و مسیرهای خدایی عزیزم رو بی هیچ چون جرا فبول دارم‌ 

      تو دوره خدا هرکز دیر نمیکند وه تونگاه اوج شناخت از قدرتی هست که تا شروع دورهم‌ اون شناخت رو اول از خودم به شکل کامل نداشنم وتازه اون شناخت که از خداوند  داشتم و باورهای که  تو،ذهنم ایجا کرده بود درست نبود وبه درجاتی از شناخت خودم رسیدم که از وجودش توخودم  به این شکل خبر  نداشتم وبا شناخت خیلی ناقصی از خدادوند عزیرم به این دریافت رسیدم‌ اگه این شناخت هی بزرگتر کسترده تر بشه اون زمان چه خواهد شد

      من متوجه شدم گله شکایت چقدرمضر هست اول تو ذهن وبد با ابزار اون  هرجهتی که دچارمشکل هست در بیرون ازخودم وبا گفتن وتکرار اون در نزد  دیگران چنان اسبیب  زنده هست که من به قررت اسبی که وادر میکنه واقف شدم وحالا که وتومسیردرست  قرلردارم  سعی در کم کمتر کردن این گله شکایت دارم که اون اسبیب  رو اصلا  به زندگیم‌ نزنم  خداوند ههم‌کمک عالی روبه من داره میکنه وهم ایده میده و وضعیت روز به روز تو چرخه خوب زندگی من قرار  بگیره 

      وفتی گله شکایت رو تعطیل کردم حال دارم دست پیدا میکنم به دریافت  اویل کم‌ وحا لا  اون به دریافت بهتر وبیشتر توسطح بالاتر وکسترده ار وبا هر سپاگزازی اول که دارم هروز انجام‌  میدم حال حسم خوب هست وکارم بهتر راحتر داره به پیش میره

       وفتی دارم توضیح میدم  همین توضیج کارهایی که دارم اتجام‌ میدم خودش  دنیای کیف داره  هیج زمان واقعا این کیف لذت نداشتم  اون به اینو میزان  جرا چون در درگاه خداوند از هرانجه دارم سپاگزارهستم خداوند داره هی پشت هم‌کمک رو می رسونه  که من بازم‌ بیشتر بهتر سپاسگزار باشم از من یی قدم از خدایی عزیزم ۱۰۰ قدم 

       ازچی گله شکلیت کنم ازخوبی خدا. 

      ازجی گله شکایت کنم از مهربانی  خدا 

      ازجی کله شکایت کنم از تناسبی که به من داره هدیه میره 

      ازجی کله شکایت کنم ازسلامتی که داره میسرش رو برام‌ می جیته ون راه  رو برام‌ همواره کرده  باراش نعت تو زندگی من  هرجنبه داره 

      ازجی کله شکایت کنم ازخوب خدای خودم نسیت به خودم 

      ازجی کله شکایت کنم وفتی میددنم‌ این  دنیا اصلا نیاز  نداره کله شکایت داشته باشی چون خدایی که هرانچه هست رو دراختیار هربنده میزاره که استفاده کنه توبخش کناه و اون داده خدا رو وارد نکنه ببخش مهربان  باشه فضایی زبباتری رو به زندگی خودش اول بزته اطرافش زیباد کنه مهربات باشه از بخش لذت ببره این جهان زبیا هست زبیا اول نگاه‌ کنه  زییبا حرف بزنه و زیبا رفتارکنه بونم  زبیایی رو  کستزش بده درست  کاری که استاد  انجام میدم درنتیجه همو ن زیبایی درابعاد بیشتز بزرگتر بازم  خودم برکشت میکنه این جای گله شکایت داره اصلا 

      من و توحیاط منرلم  چندبن درخت میوه و گل تزیتی دارم  خیلی  بهشون تا همین زمان رسبدگی داشنم از دیدن‌ گلهای لونها وهم لذت بردم ولی سال پیش با ایده خدا از کود کبوتر همسرم که سالهای زیادی ابزار داشتم‌دکه دوست ندارم تو محیط منزلم انها باشن ولی همسر عاشق هست همون حیوان که خدا افردیده 

       تونگاه اصلا  دوست نداشتم کل گله شکایت ازهمین فصولات این حیوانات داشتم  .دوست داشتم تو محیط طبیعی خودشون باشن تو محیط،منزل من نباشن ولی سال پیش با لیده خداوند من از فضولات  این حیوان به ظاهر  مزاحم استفاده کردم تازه با در خواست خودم  وبا اسرز زیاد که همسرم  ابزا میکرد گیاهات می سوزه خراب میشه ولی من  اسرار  کردم اون به ناچار فبول کرد ازهمون کود استفاده کردم  امروز تو حیاطم‌ منزلم شاهد فوران گلهای کاغدی اون به مقداری که ازیاد تو این زمان که هیچکاه انتظار گل دادن برای گل  کاغذی توشهر  تهرلن  اصلا نیست  این وگل توماه تیر یا مرداد  شروع به گل دادن میکنه چون به شدت طالب گرما هست وتازه وتوداون ماه ازشدت گرما گل میده  نه تو ماه اردبیهشت  اون به این میزان  باغجه جای برای گل که اویزن شدن نداره از در دیوار گل داره بارش میکنه

       درخت اناری که اصلا تا امسال یا  سه تا گل داشت اون میریخت امروز بهش نگاه کرده لایه هر برک گلهای انار اون به تعداد فابل  توجه داشت چشمک  میزد 

      میدنم امسال با میوهاش من  غافکیر میکنه این یقین دارم جون ایده ازطرف خدا دارم‌ نتیجه باید به این شکل باشه اصلا جای هیچ تعجبی نیست

       امسال کل درختان‌ حیاطم و گلهای حیاطم تو بخش کستزش عالی قرار خواهن  داشت‌ این یقین دارم‌ چون حسن من  با نگاه بهشون هیچ‌ گله شکایتی نداشت توبخش تشکر و سپاس بود  پس نتیجه عالی خواهد بود 

      چون یادگرفتم‌ وفتی از داشته خودم‌ تشکرو سپاسکزار   باشم‌ اون نعمت توبخش فراونی رو به پیش خواهد رفت تو بخش کله شکایت اون نعمت تو بخش  خراب شدن وخاموشی خودش به پیش میره نه و تو بخش کسترش 

      خداپشت وپناهتون یا حق. حق نگه دارتون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریبا فروغی
      1403/02/08 16:51
      مدت عضویت: 554 روز
      امتیاز کاربر: 15040 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 571 کلمه

      باسلام خدمت شما استاد عزیز 

      ۱_من در گذشته به شدت این کار رو انجام میدادم و از تنهایی و حس عدم دوست داشتن و نداشتن اکیپ دوستانه ای که با اونا وقت بگذرونم همیشه گله و شکایت داشتم و با احساس بیسار قوی تعریف میکردم که در اون لحظه از تنهایی خودم اشک میریختم،

      برای همه میگفتم و انگار دلسوزی ادم ها رو برای خودم میخریدم از طریق این کار که همیشه تنهام و هیچ کس ندارم و هیچ دوستی برای بیرون رفتن و برای تفریح ،

      این جز گله شکایت های بسیار زیاد روزانه ی من شده بود که کم کم از دیگران هر روز در ذهنم حتی بهش فکر میکردم و هی حس تنهایی من شدید تر میشد،

      ۲_همیشه میگفتم من چقدر تنهام و این شده بود ورد زبانم و در ذهنم مثل خوره نفوذ کرده بود ،

      وای که شاید روزی صد بار در زندگی این جمله را به دیگران میگفتم و باز چقدر که در ذهنم به این حس تنهایی فکر میکردم،

      از شدت این که همیشه تنهام اخرش کم میاوردم و  از همه چی بیزار میشدم،

      ۳_ اگر بخوام در مواجه با اتفاق و شرایط بیرونی جنبه ی مثبت رو در نظر بگیرم مادرم همیشه میگه خودت باید حالت خوب و سالم باشه تا در ارامش بتونی در کنار دیگران لذت ببری و اگر حالت خوب نباشه به هرکی برسی میخوای از درد و رنج و بیماری ها بگی ،

      من همیشه برای دیدن مادر بزرگ حس خوبی دارم و دوست دارم تا هستن در کنارشون وقت بگذرونم ، 

      اما حرف ها تکه کلام و توجه ی بیشتر لحظه های زندگی مادربزرگ من شده درد و این رو میگه که چقدر کار دارم و چقدر خستم،

      و من احساس میکنم چون باور کرده همیشه برای اون کار دنیا هست و تمامی نداره حس خستگی میکند و ارامش درونی نداره،

      ۴_من در گذشته این کار رو زیاد انجام می‌دادم که از طریق گله و شکایت با دیگران صحبت کنم و احساس تنهایی خودم رو با اون‌ها در میون بگذارم،و در آخر که احساس تنهایی من شدید می‌شد از اشک و بغض خودم میفهمیدم که در اون لحظه دیگران چقدر دلسوزی برای من میکنند و شاید حتی به من قول های بدهند که بعد ها حتی یادشون نباشه،

      من این کار رو سعی کردم با اگاهی های بدست اومده از سایت و این دوسال و خورده ای انجام ندم پس در گله و شکایت های خودم برای دیگران تجدید نظر کردم و‌ سعی کردم دیگه این کار رو حتی در ذهنم هم انجام ندم و به تنهایی توجه نکنم و همش نگم من هیچ کس رو ندارم و همیشه تنها هستم،

      ۵_تغیراتی که من در عادت گله شکایت خود سعی کرد انجام بدم این بود که اول توجه نکنم به حس منفی و تنها بودن خودم و برای زندگیم برنامه ریزی کنم،

      یکی از کارای دیگه ای که من هر روز انجام میدم نوشتنم هست که در یک دفتر که اسمش رو گذاشتم فرصتی دیگر‌ هر روزم رو با خدا درباره حس خوبم و این که یک‌مهلت دیگه برای زندگی دارم پس تا میتونم بهتر زندگی کنم مینویسم،

      و من تغییر دادم اون حس تنها بودن رو با این کار ها و از زمانی که خودم رو بیشتر دوست داشتم این حس رو دیگه ندارم و من حس میکنم همیشه خدا بهم نزدیکه و به حرفهای من گوش میده پس منم نزد خداوند گله و شکایت نمیکنم و به خدای مهربونم توکل کرده ام 

      و در این مسیر زبیا در رسیدن به خواسته هام با احساس خوب صبر میکنم و ایمان دارم که میرسم،

      باتشکرازشما 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مونا طیبی
      1403/02/08 15:41
      مدت عضویت: 156 روز
      امتیاز کاربر: 680 سطح ۲: کاربر متوسطه
      محتوای دیدگاه: 103 کلمه

      سلام به استاد عزیز

      ممنون بابت مطالب عالی که می‌گذارید 

      من در زندگیم ذهنی غر میزدم و حتی می‌نوشتم و به خدا گله میکردم 

      اما اینکه برای دیگران حتی مادرم هم از شرایط زندگیم بگم رو دوست نداشتم دلیلش هم این بود که دوست نداشتم ناراحت شوند و به دوستام هم نمیگفتم چون میگفتم مسایلم برای خودم هست و دوست نداشتم از مشکلاتم خبر داشته باشند اما غر در مورد گرانی و مملکت بود 

      من هم زمانی که با این مسائل آشنا شدم بیشتر کنترل روی حرف زدنم داشتم و جدیدا خودم سرگرم میکنم 

      خدایا شکرت برای تغییر که زیبایی زندگی در رشد و بزرگ شدن درون ماست 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا
      1403/02/08 11:53
      مدت عضویت: 387 روز
      امتیاز کاربر: 24070 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 980 کلمه

      سلام استاد صبح شما بخیر و شادی 

      استاد من درهر لحظه ای که دراین سایت هستم از خداوند سپاسگزارم که من را به این سایت هدایت کرد که هرروز به اگاهی های من اضافه شود تا بتوانم با کمک خداوند زندگی بهتری را داشته باشم 

      من نزد خدا گله و شکایت نمیکنم 

      ما دوست داریم از جنبه های مختلف درزندگی شرایط بهتری را داشته باشیم ولی گله و شکایت میکنیم تا وقتی هم دراین شرایط هستیم به شرایط جدید انتقال پیدا نمیکنیم نباید مسائل و مشکلات زندگی خود را بزرگنمایی کنیم و با آب و تاب و اعلام شرایط سخت آنها را برای دیگران تعریف کنیم 

      تغییر عادت در گله و شکایت کردن 

      با توجه به قانون جذب ما باید گله و شکایت را متوقف کنیم و باید با تکرار و تمرین این کاررا انجام دهیم چون اگر خود گله و شکایت نکنیم و دیگران سرموضوع را بازکنند و ما همراهی و یا تایید کنیم هم چیز دوباره تکرار میشود باید آن محیط گله و شکایت را ترک کنیم و خودمان هم این گله و شکایت را ازذهنمان پاک کنیم تا شرایط تغییر کند 

      اهمیت توجه به کلام 

      ما نباید با کلامخود به دیگران اعلام کنیم که (خسته هستم – احساس ضعف و بیماری دارم – عصبانی و ناراحت هستم – احساس پیری میکنم – موهایم سفید شده و…چون با اعلام وضعیت شرایط نا مناسب خود به خود به دیگران اعلام میکنم که من به آن شرایط خواهم رسید و بعد از مدتی دقیقا به همین شرایط میرسم چون ذهن ناخود اگاه من را به آن سمت سوق میدهد چون با این کار احساس من تحت تاثیر قرار خواهد گرفت و چون ملاک اندازه گیری درذهن ما احساس ما است ما به ان سمت میرویم و این کار برای ذهن یک جلب توجه به دیگران نیز شناخته میشود پس باید مواظب باشیم با گله و شکایت جلب توجه نکنیم 

      نیاز به جلب توجه به دیگران 

      بسیاری از مسائل و مشکلات درزندگی انسانها براساس پیشگویی اتفاق میافتد چون مدتها قبل شرایط زندگی خود را به دیگران اعلام کردند مثل گفتگوهای افراد چاق درمورد چاقی و لاغر نشدن چون لاغر نشدن را درگفتگو با دیگران یک رویای دست نیافتی میدانستند 

      تغییر شرایط با تغییر کلام شروع میشود 

      1- برای تغییر شرایط زندگی خود ابتدا باید دست از گله و شکایت بردارید 

      2- هرگز از کلام خود برای شروع و ضعیت نامناسب و بهم ریختگی ذهن خود استفاده نکنید 

      3- باید برنامه ریزی ذهنی درباره ی صحبت کردن با دیگران درباره شرایط تان را اصلاح کنید 

      4- باید شرایط و احساس خود را به صورت یک وضعیت شخصی و محرمانه نزد خود نگه دارید و هرگز درمورد ان وضعیت با دیگران صحبت نکنید 

      5- باید شرایط و احساس خود را هم توسط دیگران تایید نکنید و عبارتی را به کار ببرید که خلاف نظر دیگران باشد مثل نه اینطور نیست من حالم بسیار خوبه داشتم فکر میکردم 

      6- وقتی که افرادی به شما اعلام میکنند که احساس خوبی ندارند آن را تایید نکنید و یک پشنهاد خوب به انها بدهید مثلا احساس خستگی نوشیدن یک لیوان چای خستگی شمارا برطرف میکند 

      7- هرچقدر بیشتر درمورد شرایط سخت صحبت کنید بیشتر دراین شرایط میمانید این قانون طبیعت است پس صحبت نکنید و گله و شکایت نکنید تا ان روی سکه به شما نمایش داده شود 

      8- هرچقدر بیشتر گله و شکایت کنید اوضاع شما روزب روز بدتر میشود و به ان شرایط نزدیکتر میشوید 

      این سخن را به ذهن خود بسپارید و ملکهی ذهن خود کنید 

      درباره ی انچه هست صحبت نکنید درباره ی آنچه میخواهید بشود صحبت کنید 

      به عنوان مثال من هرروز زیباتر و سالم تر و متناسب تر میشوم . من هرروز درراه رسیدن به احساس عالی- ارتقاء شغلی و اتفاقات خوب پیشرفت میکنم 

      همیشه در ذهنتان و از طریق کلام خودتان را تشویق کنید و درمورد بهبود شرایط عالی و پیش رفتن زندگیتان صحبت کنید و از شکست زندگیتان صحبت نکنید و همیشه از خداوند و خودتان انتظار پیروزی و موفقیت داشته باشید تا خداوند به انتظار شما پاسخ مثبت بدهد چون خداوند بدون قضاوت کردن و با درنظر گرفتن خیر و صلاح آنچه درذهن تان و کلامتان درمورد زندگی روزمره تان جاری است آنها را به واقعیت تبدیل میکند پس مراقب کلام های خود باشیم و اصلا گله و شکایت نکنیم .

      ۱- چقدر عادت دارید یا داشته اید درباره شرایط خود برای دیگران گله و شکایت کنید؟ فکر میکنم درمورد شرایط بد گله و شکایت میکردم و زیاد از خوبی ها صحبت نمیکردم شاید درذهنم شکرگزار بودم ولی درموردش صحبت نمیکردم 

      ۲- اگر عادت داشتید از تکه کلامی خاص (خیلی خسته ام) برای شرح وضعیت خود به دیگران استفاده کنید درباره آن شرح دهید.خدارا شکر زیاد از این تکه کلام استفاده نمی کردم چون از بچگی عادت دارم زود از خواب بیدار شوم و دیر بخوابم و کارهایم همگی با نظم انجام می شود و چون با برنامه ریزی است زیاد خسته نمیشوم 

      ۳- اطرافیان شما از چه تکه کلام هایی برای شرح وضعیت خود استفاده می کنند؟ مادرم زیاد از پیر شدنش گله و شکایت دارد – خیلی از گرانی گله و شکایت دارند – وضعیت اقتصادی گله و شکایت دارند و همیشه از قدیم ها و ارزانی صحبت میکنندو…

      ۴- عملکرد شما درباره جلب توجه کردن چگونه است؟ نیاز به جلب توجه دیگران را از طریق گله و شکایت کردن انجام می دهید؟ بله با این کار فکر میکردم که با من همدردی میکنند و فشار عصبی کمتری را تحمل میکنم ولی خدارا شکر خیلی وقت است که یاد گرفتم این کار اشتباهه 

      ۵- برای تغییر کلام و عادت گله و شکایت کردن چه تغییراتی در گفتار و عملکرد خود باید ایجاد کنید. باید با دیگران مخالفت نکنیم – گله و شکایت نکنیم – نظر دیگران را تایید کنیم –  باید شرایط خود را به صورت محرمانه نزد خود نگه داریم – نباید زیاد درمورد آن موضوع صحبت کنیم چون به ان شرایط میرسیم – اهمیت کلام درایجاد شرایط بسیار مهم و تاثیر گذار است پس مراقب حرف زدن خود باشیم و از خوبیها و آینده روشن صحبت کنیم تا به ان شرایط برسیم چون خداوند به انتظارات ما اززندگی پاسخ مثبت میدهد 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فهیمه حیاتی
      1403/02/08 11:05
      مدت عضویت: 273 روز
      امتیاز کاربر: 6060 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 315 کلمه

      به نام خدای هستی بخش

      استاد شما تنها نیستید من هم مثل شما عادت گله و شکایت کردن داشتم و دوست داشتم با وخیم جلوه دادن اوضاع توجه و دلسوزی دیگران رو جلب کنم که فهیمه بیچاره خیلی مشکل داره و سختی ها زندگی خیلی بهش فشار میارن و گاهی اوقات خودم متوجه میشدم که اوضاع اونجوری هم که دارم جلوه میدم نیست ولی دوباره با خودم میگفتم که با وجود این اوضاع مطمئنا به اونجا هم میرسم . ولی از وقتی که با سایت آشنا شدم و مخصوصا دوره زندگی با کمک خداوند رو شرکت کردم و متوجه این مسئله شدم که کلام ما چقدر اهمیت داره سعی کردم جلوی گله و شکایت کردن خودم رو بگیرم و حالا شده که گاهی اوقات افسار کار از دستم در رفته و در پاسخ دیگران شروع کردم به گله و شکایت یا خودم طبق عادت گذشته تحت شرایط خاصی سر گله و شکایت رو باز کردم ولی  همون لحظه میدونستم که دارم کار اشتباهی انجام میدم وخیلی سریع خودمو جم و جور کردم و سعی کردم ادامه ندم ولی در گذشته با آب و تاب سعی میکردم که درمورد مشکلات حرف بزنم و یا منتظر بودم  دیگران چیزی بگن یا در مورد فلان مسئله به وجود اومده در زندگیم ازم سوال بپرسن و من شروع میکردم با تمام جزئیات و البته با بزگنمایی برای دیگران تعریف کردن که زندگی با من سرناسازگاری داره و من به توجه و کمک دیگران نیاز دارم .بعضی اوقات هم میشدم که وقتی دیگران در مورد مشکلی که داشتن حرف میزدن من سعی میکردم که بگم من هم اون مشکل رو دارو وبعضا از مشکل تو جدی تر و مهم تر انگار مسابقه و رقابت بدبختی و مشکل بود و هر کسی میتونست مشکل بیشتری ارائه بده برده میشد و عنوان بدبخت ترین آدم رو بهش بدن بعد حالا با همچنین طرز فکر و عملکردی انتظار پیشرفت و تغییر زندگی رو داشتیم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سارا آبکار
      1403/02/08 07:33
      مدت عضویت: 112 روز
      امتیاز کاربر: 3630 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 212 کلمه

      سلام خدمت استاد گرامی ..یک اگاهی به آگاهی های قبل اضافه شد .هزاران پاداش در کارنامه ی اعمال شما بابت این آگاهی ثبت خواهد شد .انشالله ..استاد چقدر شما منو زندگی کردید ..یادم میاد چقدر برای یه درد جزئی تمارض میکردم که من یه درد خدانکرده وحشتناکی دارم .چقدر محتاج توجه دیگران بودم .چقدر پیش این واون مینالیدم در صورتیکه اصلا نالیدن نمیخواست ولی من این کارا رو بارها وبارها در زندگیم انجام دادم .ای وای سرم درد میکنه ای وای پام درد میکنه ای وای من اینو ندارم وخیلی از این ای وای ها ..بعدا که یه کم عاقل تر شدم گفتم دختر مگه تو کمبود محبت داری که اینطور رفتار میکنی..یه مقدار از گله وشکایت هام کم شد.ولی بازم دلم میخواست که جلب توجه کنم انگار با بدبخت جلوه دادن خودم مظلوم تر میشدم ..ولی الان که مطلب رو مطالعه کردم .از خدای خودم واز خودم عذرخواهی میکنم وشروع به پاکسازی این کارام میکنم ..وبه امید خدا سعی میکنم که تا جایی که میتونم گله وشکایت نکنم .یه دوست دارم که همیشه میگه من تنبلم من بی حالم و من بهش میگفتم آدم بی حال وتنبل که سر کار نمیره ..برا خانوادش وقت نمیزاره پس دیگه ازاین واژه استفاده نکن ..استاد بازم بینهایت سپاسگزارم .با تشکر در پناه خدا باشیم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم