0

زندگی با طعم خدا (جلسه سوم)

اندازه متن

بسیاری از انسانها رابطه خود با خداوند را بر اساس شنیده های خود بررسی و تحلیل می کنند و به این نتیجه می رسند که فاصله زیادی بین آنها و خداوند ایجاد شده است و به عبارتی از خدا دور شده اند.

این درحالی است که انسان بعنوان مخلوق نمی تواند آنچه خداوند مقرر کرده است را تغییر دهد.

خداوند به ما نزدیک است

در آیه ۱۸۶ سوره بقره خداوند به پیامبر می فرماید:

و هرگاه بندگان من، از تو در باره من بپرسند، [بگو] من نزديكم، و دعاى دعاكننده را اجابت مى‌كنم، پس [آنان‌] بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند. (۱۸۶ بقره)

در این آیه خاص و منحصربفرد خداوند درباره رابطه خودش با انسان از عبارت من نزدیکم استفاده کرده است که بیانگر تمام ویژگی ها و خصوصیات الهی است. و این مهم ترین باور و نگرشی است که باید درباره خداوند در خود ایجاد کنیم.

اگر خداوند خود را بخشنده معرفی می کرد تصور انسان این بود که: درست است که خداوند بخشنده است اما من از خدا دور شده ام و شامل بخشش او نمی شوم.

اگر خداوند خود را رزاق معرفی می کرد تصور انسان این بود که: درست است که خداوند رزاق است اما من از خدا دور شده ام و شامل رزق و رزی الهی نمی شوم.

بنابراین بهترین ویژگی که خداوند می توانست درباره خود بیان کند این بود که من نزدیکم. این عبارت شامل همه ویژگی های خداوند می شود و مهمترین باوری است که باید در انسان ایجاد شود.

درحالی که متاسفانه بیشتر انسانها عقیده دارند که از خداوند دور افتاده اند یا خداوند آنها را به واسطه اعمالشان رها کرده است.

خداوند تغییر نمی کند

باید همیشه به این نکته توجه داشته باشم که خداوند تغییر ناپذیر است به این عبارت که وقتی خود را نزدیک به ما معرفی کرده است هرگز از ما دور نخواهد شد چون خداوند خودش را نهی یا نفی نمی کند.

بنابراین وقتی خداوند وعده داده است که به ما نزدیک است بنابراین انسان بعنوان مخلوق قادر به غلبه بر اراده خداوند برای نزدیک بودن به ما و دور شدن از او نیست.

این تصور که ما از خدا دور شده ایم نگرشی اشتباه و شیطانی است. چون انسان نمی تواند از وعده خدای خود تخلف کرده و درحالی که خداوند به او وعده داده است به او نزدیک است او بخواهد از خدای خود دور شود.

هر تعریف یا نگرشی درباره رابطه خود با خداوند دارید این فقط نظریه شماست و هیچ تاثیری بر رابطه خداوند با شما ندارد.

اگر تصور می کنید به واسطه رفتار یا اعمال خود از خداوند دور شده اید یا خداوند شما را رها کرده است این عقیده شما یا افرادی است که به شما این نگرش را تلقین کرده اند درحالی که خداوند نگرش شما و اطرافیان شما را ندارد.

خداوند وعده داده است به شما نزدیک است و نزدیکی خداوند به شما به هیچ شکل و دلیلی تغییر نخواهد کرد.

بنابراین برای اصلاح رابطه خود با خداوند و تجربه رابطه ای متفاوت قدم اول این است که باید نسبت به فاصله خود با خداوند اصلاح نظر و عقیده در خود ایجاد کنیم. باید خود را بخشیده و فاصله ای که در ذهن مان با خداوند ایجاد کرده ایم را حذف کرده و آماده تجربه نزدیک شدن به خداوند شویم.

از توبه و بخشش خود برای رهایی استفاده کنید

در قرآن بارها از عبارت توبه استفاده شده است و انسان دعوت به توبه کردن شده است.

نکته جالب درباره توبه کردن این است که هرجا از عبارت توبه کردن استفاده شده است بلافاصله وعده بخشیده شدن و عفو شدن داده شده است بدون هیچگونه شرط و شروطی.

تنها شرطی که خداوند قرار داده است این است که فرد خطاکار نیت کند خطای خود را تکرار نکند.

این تنها شرط بخشیده شدن توسط خداوند است.

برای افکار و نگرش خود درباره دور افتادن از خداوند به واسطه هر خطا یا گناه یا عملی در درگاه خداوند توبه کنید و سپس خود را نزدیک خداوند احساس کنید.

برای تغییر شرایط زندگی خود مهمترین موضوع اینه که گذشته خود را رها کنید. گذشته ای که موجب رنج و ناراحتی و ایجاد احساس بد در شما می شود را باید رها کنید.

برای رها کردن گذشته خود بهترین روش توبه کردن است. از توبه کردن و وعده خداوند برای بخشش و باز شدن درهای نعمت به سمت خود استفاده کنید.

به این شکل نگرش و احساس شما نسبت به خداوند به شکل عالی تغییر خواهد کرد و در این صورت است که طعم و احساس واقعی ایمان داشتن و رابطه با خداوند را تجربه خواهید کرد.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

درباره انسان خوب بودن و ملاک های انسان خوب، خیلی فکر کردم و در انتها به این نتیجه رسیدم، تنها کسی که توانایی اینو داره که  تعیین کنه چه انسانی خوبه فقط خود فرد هست.

در واقع هر فرد تعریفی از خوب بودن داره که کاملا هم قابل قبوله و اصلا لازم نیست با ملاک های دیگران خودش رو قضاوت یا مقایسه کنه، همین که خودش، خودش رو قبول داشته باشه و انسان درستی بدونه،کافیه.

اگر رفتار و واکنش های ما در جهتی باشه که حال دل ما خوب باشه و از خودمون راضی باشیم دیگه چه اهمیتی داره از نظر دیگری چه انسانی هستیم، در ابتدا سعی کنیم ملاک های خوب بودن  رو آنگونه که خودمون رو  قانع کنه، جمع آوری کنیم و کم کم خودمون رو به اون نزدیک کنیم و اینگونه با این دیدگاه که بنده خوبی هستیم حس لیاقت درون ما افزایش پیدا می کنه.

درنهایت انتظار ما از خداوند و نعمت هایی که از او درخواست میکنیم بالا میره.

من اینگونه فرض کردم که اگر خدا بودم، دوست داشتم بنده ام چه خصوصیاتی داشته باشه و با کمی دقت متوجه شدم من خیلی شبیه اون چیزی هستم که خودم، خوب میدونم، و نه تنها من، همه ما ذات خوبی داریم؛ دقت کنیم نیازی نیست روی خودمون عیب بذاریم و همش دنبال بهونه ای باشیم که خودمون رو انسان بدی نشان بدیم.

من به این دیدگاه رسیدم با انجام ندادن اصول به ظاهر واجب که تاثیر مثبتی در وجود من ندارد، هرگز مرتکب  گناه نمیشم. اصلا گناه هر چیزی هست که حس مارا بد کنه، هیچ گناهی بد تر از فکر منفی، سرزنش، خود تخریبی، منفی اندیشی، توجه به بیماری و نکات غیرخوشایند نیست.

ایمان دارم اون  عذاب وجدان الکی و اون حس ناراحتی و سرزنشی که از انجام کاری که خودمون گناه میدونیم به ما دست میده در خیلی موارد از خود گناه بدتره، یعنی خیلی چیز ها که ما گناه میدونیم و به خاطر اون ها  ناراحت میشیم اصلا گناه حساب نمیشن و برعکس خیلی چیزهایی که به نظر ما ثواب هستند، چون حس و حال ما را خوب نمی کنند پس قطعا نتیجه ای هم ندارند.

برای مثال زمانی که  به نیازمندی کمکم میکنیم یا مثلا فردی  چیزی از ما درخواست میکنه که ما واقعا از ته قلبمون دوست نداریم اون کار رو انجام بدیم و انجام دادنش حس خوبی به ما نمیده اما چون نمیتونیم نه بگیم، اینجوری توجیه میکنیم که  اشکال نداره من این رو انجام میدم و خدا خودش پاداش میده.

درسته خدا پاداش میده اما دقت کنیم پاداش اولیه همون حس خوبه که ما با اجبار به انجام کاری که دوستش نداریم از خودموم گرفتیم.. پس ثواب هرچیزی هست که حسمون رو خوب کنه و هر تعریف دیگری برای آن اشتباه هست.

این اواخر هرچی نگاه میکنم میبینم همه ی انسان ها  خوبن و واقعا ما انسان بد نداریم، فقط هرکس در یک سری موارد کم و کسری داره که اونم کاملا طبیعیه چون این جهان دو بعدی هست و هرگز نمیشه بد وجود نداشته  نباشه، در اصل  خوب بودن با بد بودن معنا پیدا میکنه.

پس ما هرجور که هستیم خداوند مارو دوست داره و ما براش ارزش داریم. من‌فکر میکنم مهم تر از اینکه خودمون رو ببخشیم، این هست که خودمون رو  همانطور که هستیم بپذیریم، یعنی با تمام اخلاق بدی که داریم خودمون رو انسان خوبی بدونیم. باید توجه داشته باشیم ما به خاطر ذهنمون که جایگاه شیطانه هرگز  نمیتونیم  کامل باشیم و هیچ خطایی انجام ندیم؛ مهم اینه وقتی خطایی انجام میدیم متوجه باشیم و سعی کنیم کمتر اشتباه انجام بدیم نه اینکه خودمون رو سرزنش کنیم.

متاسفانه خیلی از ما حتی جرئت درخواست کردن از خداوند را نداریم و این باعث میشه اون رو خیلی از خودمون دور ببینیم و  توی این جهان حس تنهایی کنیم و وابسته چیز ها و افراد شیم در صورتی که از نظر من  انسان وقتی به کمال میرسه که تمام اهدافش به هستی و بودن خودش وابسته باشه، نه به زمان، نه به مکان، نه به شخصی، نه به یک انسان و نه حتی یک شئ.

در کل دوست دارم بگم که من فکر میکنم لازم نیست این قدر همه چیز رو به خودمون سخت بگیریم، فقط دنبال بهونه باشیم تا به خودمون افتخار کنیم و بیشتر عاشق خودمون باشیم، به جای توجه روی مسائلی که در خودمون دوست نداریم، روی نکات مثبت خودمون، توجه کنیم. آخه ما چه کسی رو غیر خودمون داریم ؟؟:)

با تشکر از استاد عزیز به خاطر این فایل عالی، به شدت لذت بردم و خیلی خیلی ازتکرار دوباره دوره راضی هستم. براتون  آرزوی خیر و برکت، سلامتی و خوشحالی و در آخر پیشرفت خیلی بیشتر در کارتون دارم.

(دیدگاه sudehfallah عزیز در بخش نظرات)

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.03 از 145 رای

https://tanasobefekri.net/?p=12222
272 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1403/10/12 11:18
      مدت عضویت: 1617 روز
      امتیاز کاربر: 10086 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 595 کلمه

      به نام خدای مهربان سلام استاد جان 

      من از چند سال پیش که برای اولین بار وارد این سایت شدم اولین مشکلم باخدا نبخشیدن خودم بود وهمه چیز حق خودم میدونستم اما این مساله رو به خوبی با خودم وخدای خودم حل کردم الان به راحتی تیپ میزنم آرایش میکنم به راحتی میرقصم میخندم واصلا احساس گناه نمیکنم منم مثل همه آدمها کوهی از باورهای اشتباه داشتم راجب گناهان وخدا وبخشیدنشون حتی خنده وخوشحالی رو هم گناه میدونستم 

      ولی امروز به لطف خدا وشما من 

      چند سالیه که بنده پاک ومقرب خداوندم که خودم بری از هر گناهی میدونم واگر هم اشتباهی کنم مطمئنم که با یک پشیمانی خیلی ساده پاک میشم مثلا یه کاری که نباید می‌کرد 

      میگم عه نباید قضاوت می‌کردم فلانی رو خب دیگه نمیکنم وتمام 

      والان خداوند بسیار سپاس می‌گویم که بنده پاک ومقربش هستم واینقدر عاشقانه منو دوست داره با اینکه هنوزم دربعضی مسائل ایمانی بهش ندارم ولی بازم عاشقانه منو درآغوش پر مهر ومحبت گرفته ومیگه رهاش نمیکنم تا باور کنی هرچیزی که باور نکردی ،اونقدر بهت عشق میدم تا تو هم عاشقم بشی وایمان بیاری واعتماد ت جلب میکنم بهت ثابت میکنم که تو عشق من درزمینی تو جانشین منی من وتو یک روحیم دردوبدن هر چی بخوای مثل من باش میشه بهت ثابت میکنم راست میگم حالا میبینی حالا میشنوی حالا لمسش میکنی که چطور ملکه وپادشاه واقعیت میکنم روی زمین اولش باید اعتمادت جلب کنم عشقت پیدا کنم 

      به جورایی خواستگارمون 

      یاد دوران خواستگاریم افتادم پسرای زیادی اومدن خواستگاری من بعضیاشون قصد گول زدنم داشتن ولی چند تاییشونم واقعا پسرای خوبی بودن هرچند با من جور نشدن 

      ولی همسرم وقتی اومد جلو هرکاری برام کرد تا عشقش ثابت کنه همه جوره پشتم بود هزار دفعه امتحانش کردم اذیتش کردم فرستادمش دنبال نخودسیاه ولی ازم دست نکشید 

      بعدها میگفت اگه چند سالم طول می‌کشید میومدم دم درخونتون چادر میزدم تا تو رو بهم بدن 

      خلاصه که اونقدر بهم عشقش ثابت کرد اونقدر محبت کرد دلم وعقلم عاشقش شد خیلیا گفتن پولدار نیست خیلیا گفتن خانواده اصیلی نداره وپولدار ولی یه قلب داشت به وسعت دنیا یه عشق داشت به وسعت دریا 

      ومن اولین شخصی که بهش اعتماد کردم همسرم بود

      حتی روز اولم بهش گفتم گفتم اگه واقعا عاشقمی اگه واقعا راست میگی بهت اعتماد کنم من حاضرم هر جور بخوای مالی عاطفی کمکت کنم که حالت خوب بشه وبری پی زندگیت ولی با اعتماد من بازی نکن اگه اعتماد منو بشکونی عملا منو کشتی چون من آدمی هستم که به هیچکس حتی مادر خودمم اعتماد ندارم پس لطفا باهام بازی نکن 

      ولی سفت ایستاد تو چشمام نگاه کرد وگفت اگه قلبتو بهم بدی اگه اعتماد کنی جونمم برات میدم حالا میبینی حالا میشنوی که یه روز خودمو فدات میکنم

      وهنوزم هر روز وقتی سر کاره جونش گذاشته کف دستش وتا ۱۰۰ خودش کار میکنه 

      همکاراش بهش میگن تو دیوانه ای چرا اینهمه جون میکنی

      همیشه میگه مردی که جونش برای زنش نده مرد نیست

      حالا من نگرانشم هر روز بهش یادآوری میکنم که استراحت کن خوب غذا بخوره کمتر کار کن چون حالا دیگه فقط من عشق اون نیستم اونم عشق منه وبعد ۶ سال احساس میکنم من عاشق ترم وجونمم براش درمیره

      حالا رابطمون با خدا هم باید همین باشه اولش باید نزدیک خدا بشیم خودمون پیشش حس کنیم تا بهش فرصت بدیم عشقش بهمون ثابت کنه ۱۰۰ خودش بگذاره 

      اون خواستگار دوآتیشمون اگه ازش دوری کنیم هم اون دست نمی‌کشه فقط بیشتر طول میکشه تابفهمیم چه عشقی با شکوهی رو هر روز میتونستیم باهاش تجربه کنیم وخودمون محروم کردیم 

      عشق لیلی ومجنون عشق شیرین و فرهاد ی

      خلاصه که خدای مهربون دلم میخواد واقعا عشقت لمس کنم  یک بار دیگه بهت اعتماد کنم وببینم ولمس کنم خداجونم چطور عاشقانه منو به همه خواسته هام میرسونی

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Pary
      1403/10/04 22:57
      مدت عضویت: 106 روز
      امتیاز کاربر: 4105 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 212 کلمه

      به‌ نام خدا

      سلام

      گفتم منم اهل خطا، گفتی که بخشیدم، بیا

      گفتم شکستم توبه ها، گفتی که بخشیدم، بیا

      گفتم شکسته بالم و پیش نگاهت لالم و

      الکن شدم وقت دعا، گفتی که بخشیدم، بیا 

      گفتم که ای ستّار من، ای حضرت غفّار من

      من بر خودم کردم جفا، گفتی که بخشیدم، بیا

      گفتم ز خوبی خالی ام، من دانه ای پوشالی ام

      بنگر تهیدستم خدا، گفتی که بخشیدم، بیا

      گفتم که احوالم بد است، از بس گناهم بی حد است

      بخشیده ای این بنده را؟! گفتی که بخشیدم، بیا

      گفتم که نفسم سرکش است، جایم درون آتش است

      أِغفرلنا، أِغفرلنا، گفتی که بخشیدم، بیا

      😊😍☺

      واین است خدای واقعی که بخشیده مرا

      و من عمری فکر میکردم فرسخ ها از من دوره و غضبی بی نهایت از من داره و کوله باری سنگین از آه و حسرت و خودسرزنشی و عذاب وجدان کمر منو خم کرد و باعث دلمردگی در من شد و سرشار از حس بد شدم و نتیجه این حس بد زندگی بد شد و من فکر کردم این روزگارم تنبیه من از جانب خدا بواسطه گناهانم و نبخشیدن خداست😞

      ولی الان خوشحال و خرسندم که میدانم که در هر شرایطی که هستم خدای من به من نزدیکه و منو بخشیده😊

      ای آن که طلب کار خدایی، به خود آاز خود بطلب، کز تو خدا نیست جدا

      اول به خود آ چون به خود آیی به خدا

      🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهره قادرنیا
      1403/09/10 19:06
      مدت عضویت: 65 روز
      امتیاز کاربر: 14420 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 172 کلمه

      با سلام من تا مدتها درگیر این مساله خودسرزنشی واحساس گناه بودم اصلا نمیتونستم خودمرو ببخشم چون به من آموخته بودند خدا به گناهکارها توجهی نداره فکر میکردم دوران جوانی ام را که گذراندم وگناه هم که زیاد کرده ام ودیگه هی توبه کردم وتوبه رو شکستم پس اون طبقات آخر ،وسط آتیش جهنم جام هست ودیگه کار تمومه وخلاص!!!!!😪

      وخدا هم که آدمهای گناهکار رو دوست نداره ورها میکنه ووو…🥶

      ولی تازگی فهمیدم نه اون خدای عصبانی وترد کننده ،خدای واقعی نبوده ،خدایی واقعیه که توبه پذیره 😍خدایی واقعیه که هر گناهی هم که میکنم ،میگه برگرد ،برگرد من دوستت دارم🥰 وتنهات نمیذارم عیبی نداره خطا کردی کمکت میکنم جبران کنی برگرد بیا پیش خودم من همیشه منتظرت هستم برگردی ودوباره از اول شروع کنی وهیچوقت دیر نیست 

      خدایی که به حضرت موسی گفت وقتی میری برای هدایت فرعون باتندی صحبت نکنی با احترام صحبت کنی ،در حالیکه فرعون هزاران نوزاد رو کشت که نوزادی که قراره تاج وتختش رو بگیره کشته بشه 

      من در مورد خدایی میگم که مهربانترین مهربانهاست وعاشق همچین خدایی هستم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار بی همتا
      1403/08/03 03:28
      مدت عضویت: 1800 روز
      امتیاز کاربر: 12943 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 412 کلمه

      با سلام .

      بعد از گوش دادن به این فایل این اشعار سعدی همش در ذهنم مرور میشه؛ 

      دوست نزدیکتر از من به من است

      وین عجب تر که من از وی دورم

      چه کنم با که توان گفت که او

      در کنار من و من مهجورم

      حس و حال این شعر ، مطابق این روزهای منه، خدا که همیشه نزدیک بوده و هست از رگ گردن به من نزدیک تر بوده این من بودم که حس نزدیکی به خداوند رو نداشتم و سال های نوری خودم رو دور می دیدم ازش.

      در عین آسانی سخته ، خوب اینکه خدا رو نزدیک بدونی ولی موانع وقتی میان انسان فراموش کار میشه و یکی از مواردی که از خدا میخوام من رو ببخشه و توبه میکنم براش همین فراموش کردن خدا بوده همین کم شمردنش بوده، مثلا وقتی به ازدواج فکر میکنم تنها یاد من از او اینه که یاااا خدااا با این قیمت ها ، بابای من چجوری میخواد جهاز بخره؟! 

      چرا خدای من ، خدای نزدیک من در ذهن من انقدر ناتوانه؟! خدایا من رو ببخش که قدرتی برای تو قائل نبودم از اینکه دلار ۶۸۰۰۰ تومانی و سکه ۵۵ میلیونی رو قدرتمند تر از تو دیدم عذر میخوام، من هنوز هیچ درکی از عظمت تو ندارم فقط لافش رو میزنم، تو که نزدیکی من رو ببخش، حمایت کن و هدایت بفرما، میدونی همه ی اینا از سر نادونی بوده نه عناد . من تو رو خيلی دوست دارم و عشق تو در قلبم رو با چیزی عوض نمیکنم ، اندازه های این دنیا گولم میزنه و گاهی ازت غافل میشم ولی خواهش میکنم تو من رو هرگز رها نکنی ، مطمئنم این کارو نمیکنی، چون حست میکنم وقتی که نشانه هایت رو می بینم حتی وقتی به پدر و مادرم نگاه میکنم می‌بینمت عشقی که به من داری رو حس میکنم و هرلحظه ازت ممنونم.من که هیچ وقت نمیتونم اونجوری که باید و شایسته ی توست ازت سپاس‌گزاری کنم ولی تو باز به من لطف میکنی هرروز و هرروز کنار منی، خيلی خوشحالم که تو خدای منی، الان حس سبکی دارم و ازت میخوام که حضورت رو در زندگیم بیشتر کنی و چشم های منو بازکنی و ایمان منو افزايش بدی تا من بتونم بیشتر باور کنم که شرایط مادی زندگی این دنیاییم هم میشه به دست تو تغییر کنه. میدونم تو کل این جهان رو که بخش کوچکی از جهان های بزرگتره خلق کردی و من هنوز تو مادیات زندگیم موندم! ولی مطمئنم تو کمکم میکنی بیشتر باور کنم ، بیشتر حس کنم و بیشتر درک کنم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار لیلا
      1403/07/11 10:50
      مدت عضویت: 169 روز
      امتیاز کاربر: 23731 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 327 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیز و دوستان همراه 

      چقد تا الان با این شک که خدا از سر تقصیرات من میگذره یا نه و اینکه آیا من جهنمی هستم یا بهشتی خودمو زجر دادم با اینکه همیشه بعد از هر گناهی استغفار میکردم و سعی در انجام ندادنش داشتم  و بدتر از همه حس عذاب وجدانی بود که داشتم که خودش جهنم به تمام معنا بود .

      الان که دارم نظرم رو مینویسم هر چند تا گناهی رو که یادم بود با خودم مرور کردم وتوبه و ندامت خودم رو اعلام کردم و از خداوند طلب بخشش کردم .

      مطمئنم که خداوند به حال من واقفه و میدونه که عمدی در کار نبوده و پای کامل نبودن من گذاشته .

      مادر با گناه کردن فرزند اونو طرد نمیکنه و باز هم به اون عشق میورزه حالا چطور خداوندی که از مادر مهربانتره بندهاش رو نمیبخشه.

      خودش وعده بخششش رو در قران به ماداده و اون بر خلاف قولش عمل نمیکنه.

      بارها بعد از مرتکب شدن گناه منتظر بودم که خداوند دستم رو رو کنه و آبروم رو ببره ولی اون بزرگتر از اونی بود که همه ما فکر میکردیم.

      احساس بعد از هر کاری خود بهترین تایید در گناه و ثواب اون کاره و واقعا که خیلی درسته .

      من بعد از اقرار به گناهانم خودم رو میبخشم و از خداوند نیز طلب بخشش دارم تا احساس هیچ فاصله ای بین من و خداوند نداشته باشم که شیطان ذهنم اون رو پر کنه.

      خدایا من از وجود خودت هستم و تو از روح خودت در من دمیدی و هیچ فاصله ای بین من و تو نیست تو از رگ گردن به من نزدیکتری .

      من کوله بار گناهانم رو زمین میگذارم و سبکبال به سمتت میام تا در پناه امن تو باشم و با این حس نزدیکی که به تو پیدا کردم ازت میخوام منو به خواسته هام برسونی چون تا حالا با فکر دوری از تو باور رسیدن به خواسته هام در من کم رنگ بود.

      من حالا دیگه بنده پاک تو هستم .خودم رو به تو سپردم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فاطمه صدقی
      1403/06/16 03:16
      مدت عضویت: 408 روز
      امتیاز کاربر: 7031 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 160 کلمه

      به نام خدای بخشنده،

      تمرین امروز رو روی کاغذ نوشتم چون گناهانم رو که بخاطرش خودم رو سرزنش کردم و فکر میکردم مشکلات چندساله زندگیم مجازات خدا بابت اون گناه است رو نوشتم و غیر از همون دوتا گناه واقعا گناه دیگه ای نداشتم که خودم رو باش سرزنش کنم یا فکر کنم از خدا دور هستم و خودم رو بخشیدم و خداروشکر بجز همون دوبار که بلافاصله بعدش هم توبه کرده بودم تکرارش نکردم و امروز که خط کشیدم و پایین کاغذ خودم رو بخشیدم و از خدا طلب بخشش کردم و ۱۰۰٪ مطمئن بودم خدا من رو همون لحظه بخشیده و سختی های زندگیم واقعا ربطی نداشته به اون موضوع و علتش هم میدونستم پس پر از احساس خوب شدم و سبک شدم چون نوشتم که خدای مهربونم مثل همیشه نزدیکتر از هروقت قرارها بهم کمک کنه کلی اتفاقات خوب رو رقم بزنم و دست خداوند باشم برای بندگانی که انتخاب کرده هدایت بشن و رویاهاشون رو زندگی کنند. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Darya_sy
      1403/05/20 12:51
      مدت عضویت: 1830 روز
      امتیاز کاربر: 2010 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 211 کلمه

      درود‌ و نور 

      به نام خداوند بخشنده

      خدایا سپاسگزارم برای یک روز عالی و پر برکت و آگاهی بخش دیگر .

      خداوند متعال از روح خودش در ما دمیده پس هیچ وقت توانایی دور شدم یا جدا شدن از آن را نداریم شاید بت آنین با افکار اشتباه و منفی در ذهنمان برای خودمان خلع یا دور شدگی ایجاد کنیم اما این فقط یک فکر اشتباه و بازدارنده و اصل ما که اتصال به خداوند هست و درون ماست تغییری نمیکنه فقط باید این افکار را اصلاح کنیم تا به آن شُهود و اصل خودمون که همان خالق هست پی ببریم .

      من ایمان دارم که خداوند مهربان ترین مهربانآن هست و من را از تمام آنچه فکر میکردم به خاطر آن ها مورد غضب قرار گرفته ام و دور شده بخشیده و پاک کرده هست .

      خودم را میبخشم و احساس بخشش میکنم از درونم .و خودن را لایق و سزوار نعمت های بی کران خداوند میدانم و همان طور که خداوند تمام بنده هاشو از جمله من را دوست دارد و بهم توجه می‌کند و نعمت های فراوان بهم عطا می‌کند من عاشق او هستم و همیشه احساس نزدیکی با او میکنم و خواهم کرد چرا که او بخشی از من هست .

      خدایا شکرت که مرا به این مسیر هدایت و حمایت کردی .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ط.ه
      1403/05/13 09:36
      مدت عضویت: 371 روز
      امتیاز کاربر: 2070 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 178 کلمه

      به نام خدای بخشنده 

      با سپاس از استاد عزیزم 

      از دیشب این فایل رو گوش کردم و امروز صبح بقیشو گوش کردم و همه دلایلی که باعث شده بود خودم رو از خدا دور ببینم رو نوشتم و احساس کردم خدا در کنارم هست و میگه بنویس ،بنویس تا ببخشم ،بنویس و رها کن ،بنویس و لذت ببر ،بنویس و آزاد شو بنده خوب من  

      خدایا من تا الان همش احساس دوری ازت کردم ولی الان خودم رو درکنارش با آرامش میبینم خدایا به همه این آگاهی رو برسون تا اونا هم تور کنارشون ببینن و آزاد باشن 

      من فکر میکردم چون غیبت میکنم ،و نماز نمیخونم ،و روزه نمیگیرم دیگه اصلا خدا کجا و من کجا فکر نمی‌کنم نگام هم بکنه و دلایل دیگه ای هم که همه رو در دفترم نوشتم ولی همه رو خط زدم و رها کردم و ایمان دادم خدای مهربان درخواست من رو تایید میکنه 

      ممنون از استاد که ما رو از تاریکی به روشنای رسوندی و ما رو آگاه کردی خودمون رو دوست داشته باشیم از خودمون متنفر نباشیم خودمون رو به خدا نزدیک ببینیم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار لیلا احمدی
      1403/05/10 07:52
      مدت عضویت: 733 روز
      امتیاز کاربر: 21495 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 76 کلمه

      سلام ودرود بر شما استاد گرامی 

      اول از خداوند مهربان سپاسگذارم که شما برادر گرامی را به آگاهی رسانده واز  شما سپاسگذارم که باعث آگاهی انسانهای بسیاری در این کره خاکی هستید 

      واین اصلا دور نیست 

      چراکه هرآنکه بیدار شد دیگر نمی تواند خودش را به خواب بزند واین خاصیت بیداری است  بیداری از نوع خدا 

      وهرآن کس که آگاه شد در صدد آگاه کردن دیگران بر میآید زیرا که این خصوصیت آگاهی است 

      انشا الله در پناه پروردگار حکیم باشید 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار نادیا همتی
      1403/04/21 10:46
      مدت عضویت: 251 روز
      امتیاز کاربر: 3485 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 49 کلمه

      با سلام به نام الله یکتا خداوند به ما نردیک است و این گونه نیست که با گناه کردن ما خداوند دور شود  خداوند بسیار آمرزنده و توبه پذیر است پس هرگز نباید احساس گناه داشت حتی اگر بدترین کار را کرده باشیم فقط باید سعی کنیم تکرارش نکنیم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریبا فروغی
      1403/04/18 14:11
      مدت عضویت: 810 روز
      امتیاز کاربر: 17750 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 369 کلمه

      باسلام خدمت شما استاد عزیزم

      بارها در زندگی احساس کردیم که از خداوند دور شدیم و دیگه هیچ راهی نیست که نزدیک‌تر به خداوند بشیم و احساس می‌کنیم که گناهکاری و این باعث رنج ما در زندگی می‌شه،

      بر اساس شنیده‌ها بر اساس تربیت و آن چیزی که ه‌ایم همیشه فکر می‌کنیم که یک مانع بین ما هست که نمی‌ذاره به خدا نزدیک بشیم،گناهکار بودن ما بیشتره و مانع این شده که خدای واقعی رو احساس کنیم و به اون حس نزدیکی پیدا کنیم،همیشه احساس دوری داریم و برای بخشیدن و توبه شک و تردید داریم که آیا پذیرفته خواهیم شد و آیا گناهانمان بخشیده می‌شود،

      همه انسان‌ها بر اساس زندگی که داشتند یک سری کارهایی رو انجام دادند ه در اون شرایط درست‌ترین کار بوده یا برعکس،

      بعضی انسان‌ها با خودشان در جنگ هستند میشه سعی می‌کنند که همه انسان‌های دیگه رو از خودشون راضی نگه دارند و در نهایت موفق نمی‌شن و احساس گناه اونا با انجام عدم لیاقتشون در کارها باعث میشه که احساس دوری از خداوند داشته باشند  خودشون را گناهکار می‌دونند،حالا بر اساس زندگی که در گذشته داشتند و یا کارهایی که انجام دادند و یا بر اساس طرز فکر و باورهای اونا حساس دوری به خداوند می‌کنند،

      من امروز مام مانع‌ها و افکار شیطانی و شکاف میان خودم و خدا رو بررسی کردم و خودم رو بخشیدم و رها کردم و خواستم که وجود خودم رو از روح خدا پر کنم و احساس خوبی داشته باشم،امروزه دیگه احساس دوری در من وجود نداره و من خودم رو لیوانی  پر شده از روح عظیم خداوند می‌دانم که با صفات و مشخصات خوب خداوند نأشت  گرفته‌ام ،

      حتی گاهی وقت‌ها نقدر احساس نزدیکی و حس خوبی نسبت به این ارتباط خودم با خداوند دارم که این کار منو در آغوش گرفته و حسش می‌کنم مثل گلی که بوی میده پر از عطر خوب می‌شم و احساس من بی‌نهایت عالی میشه و همه افکار و دغه‌های من دور میشن اون لحظه حس می‌کنم که خدا من رو در آغوش گرفته است،

      برای شما دوستان عزیزم این حس خوب رو آرزو می‌کنم برای کسانی که تازه وارد این سایت شدن امیدوارم شما هم بتونین بهترین خودتون باشین و همیشه لذت ببرین از لحظه به لحظه زندگیتون و زندگی با طعم خدا رو تجربه کنید،

      باتشکرازشما 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریبا
      1403/04/15 01:08
      مدت عضویت: 820 روز
      امتیاز کاربر: 26485 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,356 کلمه

      سلام 

      امرکز من دستبند خریدم دقیقا دستبندی میخواستم حتی بهتر از اون و خداوندم همیچن بی نهایت داره ک انقدر زود خواسته من رو براورده کرد و ممنونشم وشکرگزارم ک انقدر صدای منو میشنوه و میدونم ب زودی زود خونه هم بهم میده برای خدای من کاری نداره دستیند وخونه برای ذهن ما ست تفاوت قیمت واینها رو لحاظ میکنیم از خزائن خدای من ک کم نمیشه با خرج کردن من کم نمیشه پول من ثروت من چن کارت من رو پول من از خداست ک خدا بینهایته و ب زودی خونه هم بهم میده ایمان دارم ب کرامتش ب کریم بودنش میدونم ک برای خدای من خونه با هر چیزی دیگه فرقی نداره و اونقدر راحت ب من خونه میده خودم متعجب میشم قربونش برم خونه عزیزم ک تراسش  بشینم دود چای رو ببینم دخترمو ببینم تو اناقش بازی میکنه اشپزخونه نازنیم ک بوی  قورمه سبزی روی گاز کل خونه رو پر کرده نوری ک از پنجره ها افتاده  روی فرشهام نسیمی از اتاقم ب صورت نازنینم میخوره وتلالو نور خورشید ک از پرده اتاق دخترم ب رنگ بنفش افتاده توی اتاق وزیبایش رو چندین برابر کرده  حموم عزیز ونازنینم سفید برفی خودم و دستشویی زیبا و سفید برفی دوم خودم خدایا شکرت برای خونه نازنیم بزای پارک زیباش ک خنده های دخترم تو این پارک میبینم و لذت میبرم فروشگاه های خوشگلش ک ب راحتی با دخترم خرید میکنیم ومیام واینک کلید خونم  بندازم و عطر قورمه سبزی بشنوم وشکر میکنم ک چراغ خونم روشنه و 

      خونه داشتن راحته همانطور هما دوتا دوتا دارند فرقی نمیکنه تو زمانه ای باشیم تو هر زمانه ای ادمهایی هستند ک از گرونی و نداشتن اینها مینالند در هر زمونه ای داریم ک فقیر ومتوسط وپولدارند پس این نشون میده زمان مهم نیس افکار وباورهای ها ماهستند ک مهمند ودر ذهن من خونه داشتن وخونه خریدن چیز بزرگی نیس خونه از قدرت مالی خدای من بیشتر نیس خدای من داره خوبم داره وتموم نشدنی داره  وبر اش یخونه چیزی ومن همانطور ک ب دایی داده ب جاریم داده ب خواهر شوهرم داده ب شراره بمنم میده اینهمه ادم خونه دارند اگه خونه داشتن سخت بود اینهام نداشتم پس سخت نیس 

      خدا ب زاحترین صورت ممکن منو خونه دار میکنه من اصلا بوی خونمو حس میکنم نوری ک از پنجره تابیده ب خونم رو حس میکنم من شادی دخترم رو تو اتاقش میبنیم ولدت خودمو از این استقلال از این خانم خونه بودن رو دارم میبینم من خودمو دارم تو خونم میبینم من همسرمو دارم میبینم ک چقدر با لذت میاد با خنده وخونمون رو زندگی میکنه من همسرمو میبینم  ک از حموم خونم لذت میبره از تراس خونم لذت میبره از نگا ه کردن ب اسمونش داره لذت میبره من میبنم ک مامانم و خواهرم مهمون خونمم هستند من دارم لبخند شادی مامانم از این ک تو خونمه دارم میبینم من خونمو احساس میکنم و ارزو میکنم هنا کسایی ک خونه میخواند خونه دار بشند مثل من من خونه دار شدم مال من امضا شده هس قطعا ویقینا خدای من بانک نیس بزاره تو نوبت ضامن بخواد ن برای خدای من زمان مهم نیس میده ومن میخوام ازش چن واقعا واقعا لایق اینم ک تو خونه خودم بشم چراغ خونه خودمو روشن کنم تو خونه خودم اشپزی کنم من لایق دیدن اینک دخترم تو اتاقش بازی میکنه هستن دختر من لایق این اتاقه من لایق این ارامشم لایق ارامش ب هستم تو این خونه تواتاقش تو تراسش دارم حس میکنم من لایق داشتن همسایه ای بافرهنگ هستم من لایق تجربه این خونه هستم و خدا اینو میدونه 

      اطرافیان من همیشه عذاب وجدان میدادن جوری میگفتن نماز نخونی فلان میشه ک من انگار این اطمینان رو داشتم ک چن من نماز نمیخونم خدا صدای منو نمیشنوه ازمن دوره چن من نماز نمیخونم این فاصله رو بین خودم خدام میدم 

      من همیشه از کسانی ک ناراحت بودم میومدم اینها رو   رو با دیگران ب اشتراک میگذاشتم واسمش غیبت هس همیسه میگفتم خدا منو دوس نداره چن کسی غیبت میکنه فلانه احساس شدیدا گناه میکردم خودمو مرده فرض میکردم ک رها شدم  میگفتم خدا دیگه دوس نداره و چن من گناه میکنم صدای منو نمیشنوه یادمه شنیده بودم ک وقتی بچه ب دنیا بیاد مادر همه گناهانش پاک میشه و نمیدونم بعد ب دنیا اومدن دخترم حس میکردم بدبخت عالم من هستم و باید بسوزم وبسازم وچاره ای دیگه ندارم نمیدونم دوسال بعد اون بود ک من ورق زندگیم با ی خواسته ک خدایا من از این کالری شمازپری خستم اگه  راهی هس بگو اگه نیس من ببر واقعا دیگه خستم ورق زندگی من برگشت 

      همیشه وقتی گناه میکردم ب سمت خدا نمیرفتم چن خجالت میکشیدم یجا شنیدم حتی اگه میگ گناه کردی عیب نداره برو سمتش این شیطانه ک داره میگه گناه کردی تو لایق نیستی بری 

      اما خدای من اونقدر مهربون مثل لبخند ی مادر مثل اغوش ی پدر امنه 

      همیشه میترسیدم خدا گناههای منو رو کنه ابروم بره 

      اما خداوند بهترین راز نگه داره 

      اما من قبلا برخلاف این فک میکردم و نتیجش ترس واضطراب وبدبختی بود 

      من خیلی اینو شنیدم ک کسی مریض میشه میان میگن حقشه نفرین فلانی گرفتتش از این حرفها اما من میدونم ک این شخص بر حسب دهنیتهایخودش داره این حال رو تجربه میکنه خدا مجازاتش نمیکنه 

      ب نظرم ما خودمون با احساساتمون خودمون رو مجازات میکنیم 

      من خودم میبینم وقتی گله میکنم شاکیم از زمین وزمان پیبرم پس من خودم دارم با خودم این کار ومیکنم ن خدای من 

      ب نظرم خدااصلا کاری با ما نداره من خدارو ب شکل قاضی مبیبنم ک نشسته یا ب شکل پلیس نشسته ببینه کی میتونه مچ منو بگیره اما الان میدونم ک اینجور نیس خدا خیلی بیشتر از خود ما مارو دوس داره و از خوشحالی ما لذت میبره این ماییم ک خودمون رو محروم میکنی از همه چیز 

      من خودم دیدم ک چقدر خودم ب کسی حس‌گناه دادم امااز یجایی ب بعد گفتم هرکسی ی انتخابی داره و منوبا اینکار دارم حس اون فرد رو خراب میکنن ونمیکنم واینواز اگاهی من بوده ک اون موقع داشتم اطرافیان من هم بر حسب اطلاعات خودشون اینجوری فک کردند و گفتند و منوباور کردم و حس دوری از خدام کردم ن تنها از خداحتی از خودمم دور دور ترشدم 

      من‌میدونم خداوند با عمل من کار نداره اون من هر  چی باشم رو بخشیده میبخشه و هر روز ک چشممو باز میکنه روزی نو برای منه فرصت منه

      خدا ب عمل ما نیازی نداره اون ما رو هرجوری باشیم دوس داره وخواهد دشت خداوند مارولایق میدونه ک نفس میده و زندگی میده  خدا عین ماادمها نیس از ما دلگیر بشه درحالی ک من اینجوری فهمیده بودم ک‌خداغضب میکنه خداعصبانی میکشه خدا دلگیر میشه واسه همین میترسیدم  این ترس عشق بین من وخدارو رو کم کمتر میکرد منواون ترسو رو حس میکردم ن خدارو 

      ما ادمها برحسب اطلاعاتی داریم دیگران رو قضاوت میکنیم مقایسه میکنیم اما خدا این کارو نمیکنه خدا همه بنده هاشو دوس داره هرجوری ک باشند خدا انسان نیس وانسانها خدا نیستند پس همیشه فریبا یادت باشه ک خدارو داشته باشی و بدونی اون جور ک تو فک میکنی نیس وخدا هنیشه تو رو دوس داره وهوای تو روداره

      من خیلی این حرف روشنیده بودم ک کسی ک ب بزرگترازخودش احترام نزاره ک در جایی ک من هستم احترام بمعنای خودتوفراموش کردن و خرشدن ب اصلاح هس 

      نباشی تو کافری وخدا دوست نداره  

      در حالی خدای من ب هممون  فرصت داده خودمون رو زندگی کنیم اتفاقا هرکی تعییر انتخاب کنه خدا بهش افتخار میکنه همه امامان ما متفاوت ازبقیه بودند 

      خدا هیچ جا نگفته ما مسیولیم خداوند گفنه مومن کسی ک ن غم داشته باشه ن اندوه خداوند

      انا در اطراف من چنین کسی کسیه ک سنگدل و خودخواه 

      واسه همین گاهی من بادمهای اطررافم نگاه میکردم ک خودم سنگدل میدونستم چقدر دیگزان بهم حس کناه میدادن فقط بخاطر اینکه اونی ک میخوان نیستم 

      وانکار من اونهارو خدا میدونستم 

      ازاونها میترسیدم ازحرفهاشون ازقضاوتهاشون ازنبودنشون 

      این باعث میشد من خودمم فزاموش کنم من خدارو فراموش کرده بودم وخدایان دگر رومیپرستیدم ک چن سالی است دارم بتهای درونم رومیشکنم و خدای یگانه واحد قدرتمندم رو میپرستم شکرت خدا میدونم ک هستی بی دلیل هستی منت هستی

      بدون هیچ انتظاری هستی 

      بدون‌خواستن هستی 

      بدون شرط هستی 

      همیشه هستی همینجا هستی در درونم حست میکنم در بیرون تورومیبینم و میدونم‌تواز بودن من خشنودی ومن از بودن تو 

      زندگی اسونتر ازاون چیزی هس ک من میپندارم چن توهستی توازاول بودی وهستی  وخواهی بود شاید من‌نباشم اما تو خواهی بود 

      توبی شرط هستی 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا آقچه لو
      1403/04/10 00:49
      مدت عضویت: 232 روز
      امتیاز کاربر: 7360 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 157 کلمه

      به نام خداوند جان و دل 

      حمد فراوان خدایی را که هرچه داریم از اوست 

      سلام خدمت شما بزرگوار و همه عزیزان واقعا این فایل هم مثل دیگر فایل ها بسیار زیبا بود و چقدر زیبا رابطه ی من و خدا بار دیگر بهم یاد آوری شد خدا را شکر من از خدا هستم و جزیی از اونم و هر اشتباهی که کنم خدای خوب و مهربونم منو می‌بخشه فقط باید باور کنم که خدا منو می‌بخشه خودمم خودمو ببخشم خداوندا من بابت تمام گناهی که درگذشته انجام دادم از معذرت خواهی میکنم و توبه میکنم و به تو تعهد میدهم که دیگر آنها را تکرار نکنم و میدانم که تو تواب و بخشنده ای و همین حالا مرا می‌بخشی مرا ببخش که سالها از روی ترس عبادات میکردم و بندگی میکردم و از حالا به عنوان یه دوست عبادت و بندگی تو را میکنم ممنون که این همه بخشنده و مهربان و توبه پذیر هستی دوستت دارم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار آیلین وارتانیان
      1403/03/15 23:51
      مدت عضویت: 1533 روز
      امتیاز کاربر: 37631 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 594 کلمه

      سلام استاد عزیز و همگی دوستان من خیلی وقت میشه که احساس می کنم از خدا دور افتادم دیگه عبادت و نیایش به اون صورتی که در ایران داشتم را در اینجا امریکا ندارم . همش میندازم تقصیر زندگی سخت و پر مشغله اینجا . همه چیز خیلی دور و ساعات کار خیلی طولانی و حجم کار خیلی زیاد در امریکا مردم را خسته و فرطوط کرده و فقط مردم از صبح تا شب می پوند دنبال پول برای ادامه بقا . همه افکار من چندین سال که به این شکل می باشد و باعث شده که من خودم را از خدای خودم دور افتاده ببینم و حس کنم دیگه چون در امریکا هستم خدا با من کاری نداره وقتی باهاش حرف می زنم دیگه صدای منو نمی شنود و من را به کلی رها کرده و من هویت خدایی خودم را از دست دادم مثل شاخهای خشک شده و دور افتاده از درخت هستم و به زودی من را در اتیش با هیزمها می سوزانند . من خیلی ناراحتم از ته دلم . امروز صبح با شنیدن این فایل خیلی عالی مثل اینکه نوری از طرف خداوند مهربان بر قلبم تابید .من این فایل را چند بار شنیدم ولی باز هم چندین بار گوش خواهم داد با جان ‌دل . چون من را بیدار کرد . من دیگه احساس گناه نمی کنم احساس دور بودن از خدا نمی کنم . چون خدا همیشه و همه جا هست نزدیکتر از رگ گردن به ماست در قلب من است . خدا در درون وجود من زندگی می کنه . همان طور که استاد گرامی فرمودن روح خدا در من ساکن است مثل لیوان آبی که از دریا بر میداریم روح من با روح خدا احسن می باشد و به هم چسبیده هستیم و جدایی ناپذیر . هیچکی و هیچ چیز نمی تونه من و خدایی که در درون من و روحم است جدا کنه . من امروز نوشتم از امروز تصمیم گرفتم برای همه اشتباهاتم برای همه گناهانم و برای همه خطاهایم خودم را ببخشم و از خدای مهربان طلب عفو و بخشش کنم . و ایمان دارم خدای مهربانم بلافاصله درخواست مرا تایید می کند .من از امروز از سرزنش کردن و به محاکمه کشیدن خودم دست بر میدارم چون خودم را می بخشم همان طور که خداوند من را می بشخشد و مرا دوست دارد . خدای مهربان من خیلی بی جهت برای سال‌های زیادی خودم را ملامت می کنم . همیشه احساس گناه می کنم همیشه دوست دارم همه خوشنود و راضی باشند از من حتی به قیمت جان خودم . خیلی زیاد به همه و همه کمک می کنم و بعضی اوقات خیلی برای من خسته کننده و آزار دهنده هست ولی چون فکر می کنم خدا راضی میشه انجام میدم ولی اصلا این طور نیست چون بعضی اوقات اجباری کمک می کنم و احساس خوبی ندارم پس خدا راضی نیست زیرا فقط احساس خوب و آرامش الهی در روحم اعلام می کند که خدا راضی است چون خدا در روحم ساکن می باشد و ماییم هستیم پس خوشنودی خداوند یعنی احساس خوب و رضایت در من . بنابراین من از امروز خودم را بخشیدم و ایمان دارم که خدواوند مهربان هم من را می بخشاید و من از این لحظه بنده پاک ، محبوب و دوستداشتنی و مورد علاقه خداوند هستم .خدایا شکرت و سپاس بسیار از استاد عزیز و گرامی برای پایان دادن به سبک زندگی در تاریکی و احساس غم و دوری از خدا در من و باز کردن در بخشایش و رحمت و مهربانی خدا همچون نوری به روشنی خورشید صبحگاهی در روح و قلب من . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Vafraze12
      1403/03/02 15:10
      مدت عضویت: 1752 روز
      امتیاز کاربر: 11906 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 308 کلمه

      سلام به همه دوستان

      من قبلا در مورد خدا اینطوری فک نمی کردم که بهم نزدیکه اگه این باور در ذهنم باشه دیگه در محضرش گناه نمی کنم.

      وای چقدر قشنگه که خودمو در آغوش خدا در تمام لحظه های زندگیم تصور کنم.

      من کارهای بد زیادی کردم و همیشه فک می کردم که خیلی از خدا دورم اگه پول نمی یاد اگه روابطم بده اگر به تحصیلاتم ادامه ندادم اگر ………..

      وقتی خودمو از خدا دور می دیدم دیگه زورم می آمد که نمازم را به درستی بخونم زورم می آمد که همش راستگو باشم.

      و خیلی خیلی حسم بد می شد چون خدا دور بود و من راحت گناه می کردم راحت راحت انگار خدا نمی بینه و من هر کاری بخوام می کنم.

      و این خیلی به من حس بدی می داد انگار از درون خالی می شدم و احساس سردی می کردم و خودم را تو خالی می دیدم.

      __________________________________

      من صفیه عزیزم از امروز ۱۴۰۳/۳/۲  تصمیم گرفتم برای همه اشتباهاتم برای همه خطاهایم برای همه گناهانم خودم را ببخشم و از خدای مهربانم طلب عفو و بخشش کنم و ایمان دارم خدای مهربانم بلافاصله درخواست من را تایید می کند و من از این لحظه بنده پاک و محبوب و دوست داشتنی خداوند هستم..

      می خوام تحقیقی که در قرآن کردم با آدرس آیه ها بگم

      آیه هایی که خداوند وقتی در مورد عذاب دادن و نافرمانی خودش می گه بلافاصله آیه بعدی در مورد بازگشت و توبه هست.

      آیه ۱۵۹/بقره

      خداوند کسانی را که آیات و دستوراتش را کتمان می کنند مورد لعنت قرار داده 

      امااااا

      آیه بعدی گفته الا الذین تابوا….. مگر کسانی که توبه کنند.

      آیه ۸۶ تا۸۹/ ال عمران

      خداوند در مورد افرادی که بعد از ایمان کافر می شوند بسیار عصبانی می شودآنها را مورد لعنت همیشگی خود و ملایکه و همه مردم معرفی می کند . برای آنها عذاب تعیین می کند

      اماااا

      در ادامه می فرمایند الا الذین تابوا بجز کسانی که توبه کردند….

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زینب ندرلو
      1403/02/24 18:38
      مدت عضویت: 594 روز
      امتیاز کاربر: 7005 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 428 کلمه

      به نام خدای مهربان خدایی که از رگ گردن نزدیک تر  

      بارها تو فایل ها شنیده بودم خدا به ما نزدیک ک این آیه رو دیده بودم ولی انگار نمی‌شنیدمدرکش نمیکردم تا کوچکترین گناهی میکردم حس میکردم از خدا خیلی دورشدن و خدا از من ناراضی دوستم نداره وقتی تمرین این جلسه رو انجام دادم دیدم 

      وقتی میخام بگم حسم نسبت به خدا تنها چیزیکه به ذهنم میاد اینه که خدا ازم راضی نیست دوستم نداره  

      هر بلایی سرم می‌اومد کارهام خوب پیش نمی‌رفت میگفتم بخاطر اینه که خدا ازم راضی نیست من بی ایمانم و خدا  وقتی میبینه آنقدر گناه انجام میدم برای جی دوستم داشته باشه  

      تصورم از خدا این بود اصلا آنقدر ازم دور و سرگرم بنده های خوبشه که من حرف میزنم میگه تو ساکت یا اصلا گوش نمیکنه به حرفام  

      چون هر وقت باهاش حرف میزدم شرایط بهتر که نمیشد بدتر میشد و من فک میکردم اصلا صدام به خدا نمیرسه  

      ولی غافل از اینکه خدا همین کنارمه و هر لحطه میشنوه چی میگم خیلی غیبت میکردم و میگفتم بارها توبه کردی تازه نه اونم با آداب همینجوری نشستی گفتی پشیمون شدم ولی باز فردا تکرار کردی مگه خدا مسخره تو که هی بری بگی ببخشید وکار اشتباهت رو تکرار کنی الان که فکر می‌کنم میبینم چون باور نداشتم خدا بخشیده باز فردا همون گناه رو تکرار میکردم 

      اگرباور کنم همین الان که طلب بخشش کردم بخشیده شدم یه انگیزه و شوقی دارم برای اینکه تکرار نکنم اشتباهم رو  

      چون خودم رو بنده خوبی نمیدونستم اصلا انتطار ورود نعمت نداشتم خودمو لایق این زندگی میدونستم میگفتم خوب نیستی اینم حقته بیشتر از این پرویی که بخای  

      حتی الان وقتی خواسته ای میخام میگم آوا ببین این داده میشه همش با هم که نمیشه و باید رو این موضوع کار کنم  

      من بخاطر تمام گناهانم از خدا طلب بخشش کردم البته انتطار ندارم از خودم یهو باور کنم که خدا همین لحطه میبخشه چون سالها فکر میکردم خدا میزاره تو نوبت تا ببینه بازم اون اشتباه رو تکرار میکنم یا ن بعد ببخشه 

      و خوب تو این مدت هم دچار لغزش میشدم و گناه رو تکرار میکردم و میگفتم دیگه تموم اگه خدا هم میخاست ببخشه من گند زدم 

      ما خدا رو با ویزگی های انسانی میبینم ولی این طرز فکر اشتباه  

      باید باور نزدیک بودن خدا رو برای خودم بسازم و بدونم این قانون برای همه هست و تغییری نمیکنه 

      ویه نکته ی مهم گفتید استاد به نطرم خیلی از ماها یه سری حرفا رو می‌شنویم و باورش نمی‌کنیم بخاطر اینه که خودمون هم دنبالش نمیریم تحقیق نمی‌کنیم و منم تصمیم گرفتم تو قرآن در این مورد تحقیق کنم  

      چون تجربه بهم ثابت کزده خودم وقتی دنبال چیزی میرم و ثابت میشه بهم ایمانم بیشتر میشه  

      و ما باید قرآن رو ملاک قرار بدیم  

      خدایا خودت همه ما رو به راه راست هدایت کن

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 40042 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,986 کلمه

      با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم 

      ما انسانها خیلی فکر می‌کنیم البته می‌کردیم که از خواب ا دور افتاده‌ایم خداوند ما را رها کرده بخاطر اینکه فلان عمل زشت انجام دادیم کارهای ناشایست انجام دادیم بقول معروف خودمونو گناهکار می‌شناسیم 

      اما خداوند به صراحت در قرآن فرموده من نزدیکم  یعنی من تمام خصوصیات خودم به انسان دادم و به من نزدیک اگر یکمی فکر کنیم  یادمون میاد که خداوند بارها در قرآن فرموده من از روح خودم در او دمیده یعنی چی یعنی همون من نزدیکم یعنی خداوند خودشو در وجود ما قرار داده و تمام خصوصیات ویژگی‌ها خودش به انسان یه جورایی تزریق کرده زمانیکه از روح خودش در ما دمیده 

      بارها شنیدیم خداوند از رگ گردن به انسان نزدیکتر  بارها شنیدیم ما از خداییم و به سوی او باز میگریدم پس چطور میتونیم  از خدا وند دور باشیم 

      ما چون  خطا و اشتباهاتی داشتیم در طول زندگیمون حالا یکی بیشتر یکی کمتر اونیکه بیشتر خطا و اشتباه داشته اینجوری فکر میکنه که بواسطه دور افتادن اش از خدا بوده که او ن خطها رو انجام داده اما چنین نبوده در دوره‌ای دیگه این موضوع کاملا متوجه میشید دوره خدا هرگز دیر نمی‌کند 

      و ما هم خیلی شنیدیم خداوند بخشنده است پس باید به بخشندگی خدا ند ایمان بیاریم و خودمونو ببخشیم  توبه کنیم و و تمام خدا ند تمام خطها و اشتباهات ما رو میبخشه به شرط اینکه دیگه تکرارش نکنی پس با آرامش و خیال راحت توبه کن چون خدا ند توبه پذیر شنوایی خدا ند توبه پذیر داناست پس ایمان داشته باش تو رو میبخشه و از همون  لحظه به بعد با آرامش زندگی کن اون زمان که نزدیک بودن خدا ند رو بارها بارها تجربه میکنی و سپاسگزار خدا ند میشی که تو رو بخشیده و با آرامش زندگی میکنی پس توبه کن دیگه خطاهای تکرار نکن تمام 

      من از وقتی یادم میاد خودم از خدا دور نمیدیدم البته به شکل واضح من از خدا دور هستم البته مواقعی که مشکلی برام پیش میومد کلی با خدا غر میزدم مگه منو نمیبینی اینا ولی کلا فقط موقع عصبانیت یکم اینجوری حرف میزدم 

      و کلا این فکر نداشتم که من از خدا دور هستم  چون اون زمان‌ها کلا در زندگی من خدایی وجود نداشت مثل الان اطرافیانم که به توسل میکنن بجز خدا در شهرستان ما سنگ بزرگی هست که میگفتن امام زاده است مردم میرم اون سنگ بوس میکنن خواسته اشونو میگن و هیچ خبری هم نمیشه چون بچگی هام این کارو کردم بگذریم 

      اونا هم طفلکها از این آگاهی‌ها دور هستند این چیزها رو باور کردن اما خدای خودشونو باور نکردن مثل قبلنای خودم  فقط فرق من با اونها این بود من اعتقادی با امام زاده اینها ندارم چون حاجتی ازشون نگرفتم 

      من خدارو شکر میکنم دوره خدا هرگز دیر نمی‌کند دو بار پاس کردم و دیگه این موضوع فاصله دور افتادن از خدا خدا منو رها کرده  و اینها رو کلا برای ذهنم منطقی کردم و دیگه این باور ندارم که خدا از من دور چون ایمان دارم کهبه هیچ وجه من نمیتونم اگر حتی خودم بخوام هم از خدا دور باشم  پس این موضوع برای من حل شده 

      من از بچگی یاد گرفتم که باید آدم خوبی باشم باید به انسانها کمک کنم  باید حرف بزرگتر گوش کنم باید کارهای زشت انجام ندم حالا اون زمان کارهای زشت به معنی نماز نخوندن  جواب بزرگتر دادن اینا بود 

      خلاصه یاد گرفتم برای همین هم من خودم  یکی از بهترین بندهای خدا میدونم الانم میدونم ها  همیشه به من میگفتن ای خدا مارو ببخش منظورشون من و خود اونها بودن من میگفتم آخه مگه چکار کردم که خدا منو نبخش  اون زمان پد بود موهاشون مینداختن بیرون این میشد گناه که خداوند در آخرت به تار موهات تو رو آویزان میونه  یا شلوار تنگ خیلی تنگ مد بود حالا این واقعا زشت بود ولی اون زمان درک نمیکردم این میشد گناهان من 

      حالا درس نخوندن حرف گوش نکردن استکان پرت کردن شکستن بهش اضافه کنیم 

      میدونید هر کسی یه جور بزرک میشه هر کسی یه جور زندگی میکنه بحث من خوب بودن دیگری بد بودن نیست بخدا  باید دوره خدا هرگز دیر نمی‌کند پاس کنید تا متوجه این متن من بشید چرا میگم هر کسی یه جوری زندگی میکنه بزرگ میشه آخرش بهشتی میشه الهی که همه تون سلام و سلامت تندرست شاداب پر انرژی با نشاط خندان  ثروتمند و…باشید در پناه خداو ۱۲۰ سال عمر کنید الهی آمین 

      برای منم همین طور بود منم بایدها و نبایدها رو داشتم از بچگی با خواهرم یا مادرم میرفتیم روزه  شبهای قدر رو تا صب بیدار میموندم حالا این وسط گاهی هم یه چرت کوچولو میزدم نماز شب میخوندم  برای کسی که بهشتی میشد نماز میت میخوندم قرآن هر سال میخوندم  دعای کمیل و توسل ندبه اینا هم بود فقط تنها کاری که سختم بود انجام بدم قرض نمازم بود یعنی نمارهایی که نخونده بودم بخونم وگرنه روزهاشو میگرفتم خلاصه هر کاری میگفتن انجام می‌دادم 

      تا این چند سال پیش دیگه بیمار شدم انجام ندادم 

      استاد نمیدونم چرا من هنوز موضوع انتظار داشتن از خداوند در بعضی  از جنبه‌ای زندگیم ندارم انگار یاد نگرفتم وقتی یه کار خوبی انجام میدم باید انتطار پاداش الهی داشته باشم یه وقت‌ها که موضوع عمل صالح پیش میاد چون بعدش گفته شد باید انتطار پاداش داشته باشیم من انتطار دارم و بقیه موارد در کو دکی بزرگسالی به من یاد ندادن و الان خوب درک نکردم باید انتطار داسته باشم خداوند به من پاداش عظیم بده 

      استاد من چون موضوع نماینده خدا بودن درک کردم خیالم راحت و دیگه این مشکلات ندارم و میدونم که هر کسی به یه روشی ندای میکنه و خداوند هم به من نزدیک ک هم بخشنده است موضوع تمام 

       من تکلیف با خدا مشخص میکنم من ایمان دارم که من  یکی از بندگان خوب خدا هستم و خداوند از رگ گردن به من نزدیکتر 

      و اینکه اگر فکرم اینکه خداوند روزی دهنده است خداوند رزاق  اما من هنوز نتونستم اون رزمی که انتطار دارم از خدا ند دریافت کنم بخاطر این نیست که از خدا دورم  چون تا حالا رزق بیشتری به من نداده باورم نمیشه که میشه به منم روزی بیشتر بده ایمان دارم که میتونه روزی بیشتر بده اما چون هنوز تجربش نکردم باورم قوی نشده 

      شاید این بر ای من یه فرمول ریشه‌ای که ما سالها قبل بوده و برای همین من فکر نمی‌کنم من از خدا دورم شایدم این فرمول جدید هنوز خیلی قدرت نگرفته که فکرم با عملم نسبت به خدا وند همسو بشن و من اینم احساس میکنم درک کردم من لایق و شایسته  دریافت تمام نعمتهای الهی هستم 

      من میام خودم میبخشم و همه اون حرفهایی که شنیدم که گفتن نماز نخونی خدا میبره جهنم  حرف پدرو مادر گوش نکنی خدا روز قیامت عذاب میده  پدرو مادر ازت راًی نباشن میری جهنم  موهات پیدا باشه مرد نامحرم ببینه  اون دنیا عذاب سختی میشی اگر نماز سبک بشماری با فشار قبر مبتلا میشی طوری که خونها بدنت ازش بیان بیرون  …..

      خدایا مت خودم میبخشم برای خطاها و اشتباهاتی که در گذشته انجام دادم خدایا من خودم میبخشم و خودم بنده خوب تو میدونم و میخوام ت  هم منو ببخشی  تا من بتونم با تو رابطه بهتری تجربه کنم تا بتونم فکرم نسبت به تو با باورم نسبت به تو   همسو بشن منم بتونم زندگی با طعم خدا ند تجربه و زندگی کنم خدایا من لایق و شایسته تجربه کردن نعمتهای بیشمار الهی تو هستم چون من بنده خدا هستم من خدا ند در وجودم دارم خدا وند من از ابتدا خلقتم  برای من بهترین و بالاترین هر آنچیزی که من نیاز داشتم برای تجربه کردن یه زندگی خوب برای لذت بردن از زندگیم در بهترین و بالاترین حد خودش برای من مقرر کرده خدایا شکرت و خدایا منو ببخش 

      الان که فکر میکنم میبینم  علتش اینکه همون باید و نبایدها همون عذاب‌های سخت و درد ناک وحشتناک خدا وند که به من گفتن باعث شده من الان فکرم با باورم نسبت به خدا همسو نباشه 

      من قبلنا خیلی قرآن میخوندم یه دوره‌ای از زندگیم سالی سا با ر قرآن ختم میگردم بارها بارها خودم دیدم هر وقت خدا ند خداوند گفته حرف از خطا و اشتباه زده بلافاصله گفته توبه کن و بلافاصله هم گفته خدا ند توبه پذیر داناست خدا ند تو به پذیر شنواست  

      پس منم میخوام اینو از صمیم قلبم از اعماق وجودم نسبت به خدای مهربان بزرگ بخشنده روزی دهنده ام باور کنم  چرا که این درسته در قرآن هم ا مد و الان استاد من بشدت تاکید دارن این درسته 

      اگر هر حرفی بزرگترهای ما معلم‌های پا و ….گفتند فکر خودشون گفتن نظر خودشونو نسبت به خدا گفتن من قرآن معنی اونم خوندم خدا ند هیچ جای قرآن مطرح نکرده من اینکارو کردی میری قهر جهنم و عذاب سختی میشی موهات پیدا بوده به تار موهات ا ویزونت میکنن سرب داغ میریزن تو گلوت و ….اینها همه چیزهای بوده که به اونها هم گفتن اونها هم باور کردن به من ما گفتن خدارو شکر میکنم که ما دیکه به فرزندانمون نگفتیم  اونها رو از خدا نترسوندیم 

      منم میخوام بخشنده بورن خداوند باور کنم منم میخوام رزاق بودن خداوند باور کنم منم میخوام مهربان بودن خداوند رو باور کنم  خداوندی که من میفرستم عاشق هستم خدای مهربانم  عدالتش حکم میکنه که هر کسی هر جوری دوست داره زندگی کنه  خداوند من سریع الحساب خدا ند من وعده داده که تو هر خواستهای داشته باشی من اجابت میکنم بدستت میرسونم پس من چرا این خدا رو باور نکنم  

      من توبه میکنم برای خطاها و اشتباهاتی که خواسته و ناخواسته انجام دادم و خدایا سعی میکنم دیگه تکرارش ن نکنم  خدایا مرا ببخش منم خودم میبخشم ب ای خطها و اشتباهاتی که خواسته و نا خواسته انجام دادم 

      و باور میکنم ایمان میارم که خدا ند من اون خدایی نیست که برای من تعریف اش کردن خدای من خدای مهربان بزرگ و بخشنده روزی دهنده شفا دهنده  توبه پذیر و انسان رو خلق کرده و آزاد آفریده و به خودش احسن گفته برای چنین م جوری خلق کرده پس من این خدا رو میفرستم و ا ن خدای قبلی کلا کنار میدارم یه خدای جدیدی رو برای خودم می‌سازم البته همون خداست ویژگی‌های متفاوت رو می‌پذیرم میفرستم بهش ایمان دارم که وقتی میگه روزی دهنده هستم من باور میکنم و نشانه‌ای روزی دهنده بودنشو در زندگیم مشاهده لمس و تجربه میکنم خدایا شکرت 

      استاد الان یادم اومد که همیشه وقتی من خواستهای داشتم جلوی کسی به خدا میکفتم فورا میگفت هر وقت چیزی از خدا خواستی بگو خدایا حالشو جنبه شو لیاقتشو هم بده چون ممکن مصلا خدا بهت پول بده  اگر لیاقتشو نده نو آدم فخر فروشی بشی  زندگیتو به رخ کسی بکشی برای همین همون لحظه تو ذهنم میگفتم نمیخوام من دوست ندارم فخر فروشی کنم همون لحطه آرزوم خط میزدم 

      میدونید استاد هنوزم فکرم و باورم نسبت به خدا یکی نیست با ترس نمیگم چی میخوام اما انتطار اینو ندارم  مطمئن نیستم که خدا به من میده یا نمیده شیطان میاد وسط چند سال فلان آرزو کردی مگه خدا بهت داده که الان میخوای فلان آرزو فلان آرزو و…رو کنی 

      با اینکه پن خودم بنده خوبی میدونم  ایمان دارم که پن لایق تجربه کردن تمام نعمتهای خداو ند هستم  اما هنوز باورم نسبت به خدا تغییر نکرده خیلی ناراحتم 

      میدونید استاد انسانها هم مثل قبلا ما  که نمیدونستیم فابریکی به خدا نزدیک هستیم اصلا نمیتونیم ارگز خدا دور بشیم ما هم فکر می‌کردیم باید کلی کار انجام بدیم تا به خدا نزدیک بشیم  و اینا همه درک کردنی فقط گوش کردنی نیست من تازه دارم سطح بیشتری از اونو درک میکنم 

      من قبلا همین جملات شنیده بودم دفعات قبل که این دوره پاس کردم همه اشون برام آشنا بودن اما الان بهتر درکشون میکنم بیشتر متوجه میشم 

      وقتی خدا از روح خودش در من دمیده یعنی منم مثل خدا هستم همه خصوصیات و یزگیهای خداوند دارا هستم  من جزعی از کل هستم پس من میشم همون قطره که از دریا برداشتن اون قطره هم تمام خصوصیات دریا رو دارا هستش پس منم جزعی از وجود بیکران و بینهایت خداو ند هستم 

      با تمام خصوصیات وه خداوند دارا ست منم شامل ا نها میشم 

      خدایا من میخوام توبه کنم در پیشگاه تو خدای بزرگ و مهربانم 

      خدایا من خودم رو میبخشم بخاطر تمام اشتباهات و خطاهایی که تا این لحظه انجام دادم و خدایا از تو هم طلب بخشش میکنم و میخوام که تو هم تمام اشتباهات و خطاهای منو تا این لحظه انجام دادم ببخشی مرا عفو کنی خدایا مت امروز آگاه شدم که این رفتارهای اشتباه بوده   تصمیم گرفتم که دیگه این رفتارهای اشتباه تکرار نکنم و مطمئنم و آسمان دارم و یقین دارم باور دارم که تو مرا میبخشی  و پن میخوام از همین لحظه خودم با تو یکی بدونم چسبیده به تو بدونم جزعی از وجود تو بدونم و میدونم ایمان دارم که من و تو خدای یگانه ام یکی هستیم چون خودت گفتی من از روح خودم در او دمیده و خودت گفتی که همانا که ما از خدا هستیم و به سوی او هم باز میگردیم آنا الله آنا الیه راجعون  پس من و تو   یکی هستیم  و خدایا مرا ببخش 

       منم خیلی شنیدم که گفتن اگر این کارو کنی خدا میبره جهنم عذاب میده زجر میده تا روز قیامت باید عذاب بکشی تازه ببینن کارنامه اعمالتو به کدوم دستت میدن 

      من همه این سنیدها مو رد میکنم اینها همه توهم انسانهاست که نتونستن باصدای خودشون ارتباط برقرار کنن نتونستن خدای درونشون بشناسن و هر کدوم به نوعی حرفی زدن و خدا رو او نجوری که بهشون گفتن توصیف کر ن پس همه اینها دروغ و من همشون رد میکنم 

      میخوام خدایی باور کنم که من از وجودش هستم چسبیده باهاش هستم  اون تو وجود منه هر لحظه  دداره منو هدایت میکنه پن میخوام زندگی با طعم این خدا رو از الان که سه شنبه ۱۸ اردبیهشت ساله ۱۴۰۳ هست در ساعت ۲۰/۳۴دقیقه میخوام این خدا رو باور کنم میخوام زندگی با این خدا رو تجربه کنم طعم خوب با خدا بودن حس کنم لمس کنم خدایا کمکم کن 

      من قبلا حسی نسبت به خدا نداشتم اصلا خدا در زندگی من نبود بجز زمانی که عصبانی بود شاکی بودم از زندگیم  

      من قبلنا فقط از خدا میترسیدم در حد مرگ خیلی ترسوندن بودن منو که خدا این کارو میکنه اون کارو میونه عذاب میده میبره جهنم پا سراط اینجوری اگر آدم خوبی باشی پهن میشه تو راحت رد میشی بمیری بهشت اگر آدم بدی باشی مثل مو نازو میشه پاهات میلرزه می‌افتی تو قهر جهنم و عذابها شروع میشن 

      من خدای خودم از وقتی شناختم که برای اولین بار این دوره رو شروع کردم  یکم نظرم نسبت به خدا تغییر  ککرد دیگه اون حس ترس وحشتناک عذاب دهنده اینا از وجودم رفت 

      و اینکه حس نزدیکی با خدا رو که اصلا نداشتم اصلا انگار در زندگی من خدا وجود نداشت چه برسه حس نزدیکی باهاش کنم  مپن تا زمانیکه دوره خدا هرگز دیر نمی‌کند پاس کردم تازه اونجا یکمی خودم به خدای خودم نزدیک دونستم هزاران بار شنیده بودم خدا از رگ گردن به من نزدیکتر اما من درکش نکرده بودم 

      اونجا یکم آرامش گرفتم یکم خدای خودم شناختم و خدای جدیدی برای خودم ساختم البته همون خدا به شکل واقعیش شناختم  اما هنوز فقط فکرم نسبت به خدا تغییر کرده بود باوری نسبت به خدا نداشتم 

      پن برای بار سوم دارم این دوره رو پاس میکنم تازه دارم درک میکنم نزدیکی با خدا رو اینکه فکرم و باورم نسبت به خدا یکی بشه بازم نیاز دادم این درس بارها گوشش کنم تا درکم بیشتر بشه و به شکل واقعی فکرم و باورم نسبت به خدا ند تعییر کنه 

      من احساس دوری از خدا رو اینجوری تجربه کردم که به من گفتن خدا عذاب میده خدا میبره جهنم خدا اگر نماز نخوندی به هفتاد نوع بلا دچار میکنه دقیقا این عدد یادم نمیاد 

      خدا آدمهای فلان دوست داره اگر کمک نکنی به مادرت خدا عذاب میده و….

      خلاصه درباره خداوند همش به من از عذاب دادن ترسوندن بودن یک دفعه نگفتن این کاری کردی خدا تو رو خیلی دوست داره 

      من به خودم ایمان دارم که از بچگی کار خلافی نکردم همینه که گفتم خوب همش منو ترسوندن بودن باید اینکارو کنی نباید اون کار کنی بود دیگه 

      منم خودم بنده بدی نمیدونم تا اونجا که یادم کسی رو اذیت نکردم الی ناخواسته و من دوری از خدا رو بواسطه حدگرفایی ‌که شنیدم میدونم 

      من وقتی خودم از خدا دور میدیدم حس ترس وحشت از خدا داشتم حسی انتطار نداشتم تازه من بادم میاد که هر وقت نذری میکردم مثلا قبول بشم واقعا قبول میشدم  ولی اصلا الانم اینجوری هستم که انتظاری از خدا ندارم که برای من یه خونه بزرگتر بده هزاران بار گفتم و برای همین که نتونستم باور کنم که خدا به منم میتونه خونه بزرگتر بده 

      من خیلی ناراحتم که این حس نسبت به خدای درونم دارم ازش شرمنده هستم که با این همه کارها که در زندگی من انجام دا ه بازم من بهش اطمینان ندارم امید ندارم که به من پول بده ثروت بده خونه بده چون حداقل چهار ساله که این آرزوها رو دارم 

      امروز یکم بیشتر درک کردم  که منو خدا بهم چسبیدیم من جزعی از اون هستم اینارو باور دارم اما نمیدونم چرا باور ندارم که خدا میتونه به منم کمک کنه منو به خونه رویایی برسونه همش شیطان میاد وسط میگه با کدام پول تو که سرمایه‌ای نداری با این مبلغ ناچیز پس اندازت کوفت هم بهت نمیدن خونه رویایی 

      من تازه میخوام احساس نزدیکی با خدا رو تجربه کنم بازم این فایل گوش می‌کنم تا درکم بیشتر بشه 

      _____________________________________________________

      خدایا من یه خطی کشیدم و میخوام بکم که خدایا من فرزانه ابوالحسنی  اامروز در تاریخ ۱۸ اردبیهشت سال ۱۴۰۳ تصمیم گرفتم خودم رو از صمیم قلبم از اعماق وجودم خودم ببخشمبخاطر تمام اشتباهاتی کهاز بچگی تا الان داشتم بخاطر تمام گناهانی که از بچگی تا الان داشتم بخاطر تمام خطاهایی که از بچگی تا الان داشتم خودم ببخشم و از ت  خخدای بزرگ و مهربان بخشندهام از اعماق وجودم طلب عفو و بخشش کنم و ایمان دارم و یقین دارم و باور دارم که تو خدای مهربانم بلافاصله درخواست منو تایید میکنی مرا میبخشی و پن از این لحظه خودم رو انسانی بندهای پاک و محبوب و دوست داشتنی و مورد علاقه خداوندم می‌دانم و میدونم ایمان دارم که تو هم عاشق منی منو میبخشی و من با خیال راحت از این لحطه زندگی جدید و پاک و با طعم خدا رو تجربه و زندگی میکنم خدایا شکرت خدایا ممنونم خدایا سپاسگزارم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار rastegar.moradzadah
      1402/12/16 19:41
      مدت عضویت: 1445 روز
      امتیاز کاربر: 15582 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 852 کلمه

      بنام خداوند بخشنده ومهربان 

      گام سوم از دوره زندگی با طعم خدا

      در این جلسه دو موضوع را استاد عزیز مطرح کردن اول موضوع فاصله است

      سال‌های زیادی از عمر ما با آموزش های که دیدیم با الگوبرداری از والدین وافراد جامعه ورسانه ها یک سری ملاک ها در تعریف آدم خوب وبا ایمان وکسی

      که خدا و اهل بیتش دوسش دارن به ما تفهیم شده

      واز یه سری اعمال برای سعادت دنیا وآخرت منع شدیم 

      از اون جایی که ما معصوم نیستیم وهر انسانی جاعز االخطاست به مرور احساس کردیم اون چیزی که باید نشدیم چون یه سری اعمال مذهبی رو موفق نشدیم درست انجام بدیم مثلا نتونستیم مرتب نماز بخونیم یا روزه بگیریم دروغ گفتیم غیبت کسی رو کردیم همین اشتباهات ریز ودرشت دست به دست هم می ده تا روزی که ما به خودمون میایم ومی بینیم انگار خدا تو زندگیمون نیست واحساس می کنیم از طرف خدا ترد شدیم وکوله باری از گناه به دوش ماست در این شرایط از رحمت خدا نا امید می‌رسیدم وناامیدی ما فرصت رو برای شیطان مهیا می کنه تا به کل ما خودمون رو بند نالایق گناهکاری بدونیم و دیگه خودمون رو برای هر گونه نا ملایمت در زندگی حاضر کنیم چون حق خودمون می دونیم خدا ما رو مجازات کنه 

      اما خداوند در قرآن فرمودند که اگر بندگان من از من پرسیدن به آنها بگو من نزدیکم 

      این نزدیکی چیزی نیست که با نگرش وطرز فکر ما از بین بره این نزدیکی از اول اول خلقت بوده اصلا ما وخدا از هم جدا نبودیم از اول وما ندانسته به حرف یه عده دیگه خدا رو دور ترسناک دونستیم

      انسان به عنوان مخلوق نمی تواند آنچه خداوند مقرر کرده است را تغییر دهد

      این یعنی من بنده نمی تونم تا خواست واصل کار خدا مخالفت کنم اصلا اگه منم بخوام اون از من جدا نیست واین فاصله شاید با حصور شیطان کنی متشنج بشه یا کمی باز بشه از هم اما هرگز جدا نمی شه به محض اینکه خدا رو بخوانی دوباره میاد وبهت وصله انسان به عنوان مخلوق قادر به غلبه برا اراده خداوند برای نزدیک بودن به ما ودور شدن از او نیست

      برای اینکه این فاصله را که به اشتباه در ذهن ما جا دادن از بین ببریم باید تمام گذشته رو بزاریم کنار وبا یه فکر جدید ونو به خدای خودمون سلام بدیم واونو در آغوش بگیریم

      موصوع دوم بحث این جلسه مانعی هست که نمی زاره ما خدا رودر وجودمون باور کنیم وخدا درخواست ها آرزوهامون رو برامون برآورده کته

      این موضوع بخشیدن خودمون هست

      در تمام این سالها علاوه بر اینکه باور کردیم از درگاه الهی ترد شدیم وخدا ما رو نمی بخشه ماهم خودمون رونبخشیدیم با عذاب وجدان سرزنش خودمون بخاطر کارهای اشتباهمون مدام در احساس گناه به سر بردیم این مسعله باعث شده هرگز خودمون رو شایسته نعمت های خدا ندونیم ومنتظر هر پیشامد ناگواری در زندگیمون باشین 

      پس باید اول با خودمون کنار بیایم

      خداوند همیشه گفته توبه پذیره وتوبه بندگان خودش رو می پذیره وهیچ کس خاصی رو معرفی نکرده وهیچ شرط وشروطی نزاشته این فراخوان برای تمام بندگان است 

      من از وقتی که به یاد داشتم بخاطر اضافه وزنم احساس گناه کردم چون همیشه خانوادم رو اذیت کزدم هرچند هزار برابر خودم رو اذیت کزدم خودمو از نعمت های خدا محروم کزدم  

      بخاطر گناه پر خوری بد اخلاقی غیبت دروغ ونماز سر وقت وخیلی گناهان آگاهانه ونا آگاهانه خودم رو بنده بدی دونستم وخودمو لایق داشتن زندگی خوب ندونستم همیشه احساس گناه کردم ومنتظر بودم بدترین اتفاق ها برام بیفته هر وقت با همسرم جر وبحث کردم اگه بعدش سوختم یا زمین خوردم یا کسی حرفی بهم زده دلم شکسته گفتم حقمه بخاطر دلی که از همسرم شکستم بخاطر تند خوبی رو بد اخلاقی با دخترم سر درس هاش همیشه احساس گناه کردم بخاطر اینکه موقعه ای که فهمیدم باردارم خواستم بچمو سقط کنم سالهاست احساس گناه می کنم وهر اتفاقی برای دخترم می افته می گم خدا داره با اون امتحانم می کنه 

      در تمام این سال‌های زندگیم جز دوران کودکی همیشه خودم رو بنده بدی دونستم چون نتونستم موقع محرم یا شب های قدر خیلی نماز بخونم یا گریه وزاری کنن شبی که گفتن سرنوشتت تو همون شب رقم می خوره یعنی شب قدر چون هرگز نتونستم درست وحسابی اون طور که اونها می گن عبادت کنم گفتم سرنوشتم به بدترین شکل رقم خورده اما حالا چشمم باز شده و جور دیگه ای نگاه می کنم ودر این فراخوان که خدا بهم داده برای تقییر زندیگم می خوام با خدای خودم آشتی کنم وسرم رو روی شانه اش بگذارم وبرای این همه سال دوری های های گریه کنم این دوری که هرگز نبود واون در کنارم نشسته بود ومنتظر من بودتا ففط ببینم

      خدای خوب ومهربانم اینجانب الهام بهرامیان در تاریخ 16 اسفندماه 1402 خودم را بخاطر تمام گناهم چه آگاهانه چه ناآگاهانه می بخشم واین کوله بار سنگین را زمین می گذارم ودیگه هیچ فاصله ای بین خودم وتو احساس نمی کنم وقول می دم در حد توانم دیگه این اشتباهات را تکرار نکنم و از تو خدای خوبم می خوام منو ببخشی ایمان دارم به ببخشند ی تو ومی دانم مرا عفو می کنی 

      من از الان بنده پاک زلال ومعصومه ودوست داشتنی خدای مهربانم هستم 

      خدایا دوستت دارم وبخاطر بنده تو بودن به خودم افتخار می کنم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1402/11/25 13:42
      مدت عضویت: 725 روز
      امتیاز کاربر: 55771 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,016 کلمه

      سلام برخالق بی‌دهمتای من 

      سلام برراستاد مسبرعشق شادی دورن دریافت ازخداوند عزیر 

      اول در این مسیر رو بازم‌ شروع  کردم باره آمدم  قسمت نشد  فبلا سه تا  فایل این‌  مسیر  رو انجام دادم  حالا موقف به حضور  تو این  بخش شدم‌ از خدای خودم  و سپا سگزاریم که.تو مسیر دیگه من رو راهنمای  کرد در  باره فاصله خودم و خداوند روبه شکل دار اون کم رنک میکنم‌ تواین ۶ ماه گذشته تو مسیرخدا هرگز دیر نمیکند که دارم‌ خدایی خودم رو به شکل بهتری شناخت بهش دارم میرسم‌ 

      من‌هم موقف هستم‌ که اون زمان من‌ کلی حس   بنده خوب نبودن رو کاملا  فبول کرده  بود  وفتی حسم بد بود حالم دلم‌ خوب نیود وادر بخش منفی شده بود که ابن حسم من زیادکنه حالم روز به روزبه شکل بدتری به من برکشت بده کلی سعی می کرم‌که به شکلی اون حس رو زمانی به شکل حال خوب تبدیل کنمک می‌ شد ولی زمان‌ ماندگاری کمی برام داشت   ولی بشترتوحالت بیخیلی طی می‌شده راهکارمپ کشتم‌که  وزنم رو کم‌کنم کلی ناامید بود راهی که دریافت میکردم تازه باعث ناامیدی بیشترمیشد جون‌اون راه روبا ارده خودم‌  دریافت می کردم‌خوب ارده خودم‌ هم‌که‌ تو بخش  خوبش  نبود دریافتم‌هم بد بود یی چرخه معیوب بودکه هی تکرار میشد وحس حالم خرابترمیشد طی این دهدساله گذشته من‌این تکرار اشتباه روباره داشتم اویل اون یی راه نجات میدین ولی به مرواون راه نجات اول کم رنک کم  رنکترمیشد ویی زمانی به خودم‌می‌آمد که خیلی وفت بوداون راه ازدست داده بودم ولی توخیلام اون دادمش ولی هیج دیت اودری روبه من‌ندادن کلی افکاراشتباه با دریافتی هپه اون‌مسبره به من اضافه شد درحقیقت طمع زندگی ۱۰ تا ۱۲ ساله آخر شد کلی نامیدی کلی بی انکیزی وکلی احساس خراب تو هربخش زندگیم تجربه شیرن داشتم‌ اون بازم‌ از لطف خدای خودم‌ بودم ولی اون کم‌ بود چند روز چند ماهی به شکل پست هم‌ نبود اگه او نبود که دیگه جای افسوس بیشتری رو برای من داشت 

      من دریافتم‌که برای داشتن حس حال خوب باید یی کاره دبگه رو انجام بدم  ولی واقع نمیدوستم که اون کاره چی هست از کجا باید شروع کنم  اگه بخوام  یی کاره دیگه انجام بدم  اول در یافتم‌  که‌ بزرکتر مشکل  زندگیم‌ فقط چاقی  هست چون اون   فقط میدیم به بیقه توجه نداشتم اون‌ یی بخش از زندگی که باید باشه نمیشه تغییرش داد میددیدم این‌جیزی گه تو دست من بود که می‌شد اون‌ عوض کنم چاقی بود پس این اره رو باید ترمیم کنم تو بخش دیگه قرارش بدم  اینجا بودکهوکلی احساس نامیدی حال بد کنارش داشتم ی روزدیگه وواقه تسلیم وشدم جون وفرزندام کلی اسرا که وبیا چاقی تو برطرف کن راه عمل معده روانجام بده  فشار زیادی روی من‌ بود بچه دست بردار نبود هرپنچ شنبه برام شده بود صحنه غذاب با تکرار اونها  تاکید که دیگه راهی  دیگه نیست  بابداین عمل روانجام وبدمو که ازمشکلات کم بسه اون برطرف بشه من گهروهیج واین کاره دوست نداشتم  با خدای خودم خلوت کردم ازخودش خواستم که این‌ کاره رو برام‌ انجام  هم زمان سال پیش وفات حضرت زهرا(ص ):هم بود ازاین بانو دورعلم درخواستم کردم که واسطه این‌ امر بشه برای نجات اززچاقی من ومن به اینکمسیرهدایت سدم‌وادرام‌کاره میکنم به‌دست اودرهای بسیارباارزش دست پیدا کردم‌  این زمان تازه دری فتم‌ همون فشارهای که فرزندانم‌ برام‌من داستن ازنگاه من کلی حس بد دورتش بوداده نبودشایدباز من‌توهمون مراحل مشکل داره بودم دست پا میزدم‌ و هیچ دست اودری برای من تواین زمان نداشتم  پس بعصی زمان حتی حرفی که حس آدم بدمیکه هم کمک کننده هست 

      اگه انوصحبت به نگاه ازطرف خداوند بینم‌اون زمان اون ازرارمی دیدم اون ناراحتی برای خودم‌میدم‌و. با فشارم از لایه  محافظتی که به دورم پیچیده بودم به اجبار بیرون زدم که از خالقم بخوام از کسی که تمام راهکار درپیش خودش هست بخوام ولی خورم به این شکل به در خواستم اصلا نگاه نداشتم فقط میخواستم‌که لا غر بشم همین  ولی شد کلی مسیرخوب عالی که وتوافکارم تواون روزاصلا هیج‌جای نداصت شد یی طمع چدیدتازه زدم به گل زندگیم‌ من‌نشانه عمل کرد هستم‌که اجازه حضور تو این‌مسبر روتو این  زمان به من داهد شده که بیا بگم‌من طمع زندگی روبه شکل خوب عوض ته فقطتوبخش لاغریی تو کل بخش  زندگیم‌ یی  نگاه بزرک رو دریافتم‌ کردم برای بهبود زندگی  مشکل دارم  اون دروزهای که وارد ابن مسیر بشدم‌  اگه حرفی  بزدم  فقط تو بخش خوردن‌ بود که جطور کم  بخورم وجطور عمل کنم‌که فقط لاغر بشم و دست اوردم‌ امروز به قدر تو نگاه ابن زمان من بزرکگ  هست‌ هدفم بزرگتر خدای تازه شناخت  بقدر مهربان بوده هست خواهد بود که نبوداون زمان پس اجازه بودن‌ من‌ تو این  بخش هم  صادره  نشده  بود

      امروز با درک‌ بهتری واردشدم‌ که بگم‌این‌مسبر که پایه‌اش ۵ ساله پیس تواین بخش که امروز  رفتم‌ دیدگاه اول خواندم  متوجه شدم این بخش ۵ ساله پیش ایجادشده پس باید با دستاوردی بسیار بزرگترها  واردبشم چون دارم با یی بخش قویی روبر میشم بخش قوی ادم قوی  رو طلب میکنه با کم‌ توان بودن اون بخش رودنمیشه درک‌ درستی بهش داشت من ابن‌ مسیر رو هم‌با کمک خداوند به اخر خواهم رسوند ودریافتی عالی تو ابن‌ مسبر زندکی با ارده خداوند تفییر احساسی  خالی کردن‌ مجزن ذهنم از افکار متقی که مسبر رهایی ازافکارمنفی هست روطی کردم مسببر خدا هرکز دیرنمیکند ودریافت کم از خداوند که دارم هرروز اون به شکل تازه نو دورنش کاره میکنم یه بستهر کامل تو این  زمان رو ربه کل  و جودم هدیه میدم هیچ  بخش  ناقصی  نا این زمان از این بخشهای که و تو رمسبر خداوندر هست رو  جا نخوام کذاشت بازم‌ اون ازخودش دارم که اجازه حضور رو تو زمان و برای من قرار میدهدکه به شکل رشد پیش رفت جلوه  کنه خود م و اون  متوجهر بشم بازم‌  سپاگرازش هستم از همه لطفی که در حقم هر  لحظه داره  انجام‌ میدم تشکر و سپاس بی کران  با ابن‌ مسیر من اول تو 

      توبخش  رهایی ازافکار متفی حضور پیدا کردم    توبخش  نوشته باوره سازه زندگی با ادره خداوند 

      توبخش دوره خدا هرگز دیرنمکند 

      تو بخش مسبر  تازه زندگی با کمک خداوند 

      توبخش وامروز تومسیر زندگی با طمع خداوند 

      حالا که دست آورم روتواین‌مسیر های دارم‌نگاه میکنم ازخالقم بسیارتشکردارم‌که اجازه حضورم  رو داده اگه نداده بودمن توهیج یک ازاین مسبر نمیتواستم باشم 

      خدا پشت وپنا هتون یا حق حق نگه دارتون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار اسما غضبان
      1402/09/25 17:17
      مدت عضویت: 1569 روز
      امتیاز کاربر: 7224 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 809 کلمه

      بنام خدا

      ارتباط باخدا روکه چند وقتی بود که من به خودم میگفتم من کجا خداکجا  . بگذریم . من هربار که خواستم برگردم نشد چونباور داشتم که نمیشه اصلا زندگیمو طبیعی میدونستم که نباشه  این ارتباط . . واین بخشیده شدن . دقیقا مثل همون فایل  لیاقت داشتن هست که تومسیر صد گام هست .  درمورد .چاقی چون باورداشتم خودم نمیتونم   لاغربشم . پس ازاین روش هااستفاده کنم تالاغر بشم .به این کلمه‌ی خود که نگاه میکنم به این جمله  میرسم در ذهنم که خود   یعنی همون بخش کوچکی هست که درمورد خداگفته میشه یعنی. . جز از کل.

      • وقتی به این فکر میکنم دقیقا این دوتاانگار فقط اسمشون تغییر کرده بخشیده شدن. .وباور. لیاقت داشتن برای بخشیده شدن. . واین روهم تونستم مقایسه کنم زمانی که به هر دری میزدم بلکه بتونم باخدا ارتباط برقرار کنم  . از دعاونماز استفاده میکردم .مثل رژیم حالا من که لاغرنمیشم. . بذار  رژیم بگیرم . ورزش کنم . درمورد بخشیده شدن از خدا هم همینطوره. . بیام یه دعایی بخونم یه نمازی  بخونم تا.  بخشیده شم . وتودلم میگفتم البته که نمیشه .   . درمورد. اینکه .حالابزارروزه روبگیرم  بتونم  یه خودی نشون داده باشم  که خدامنوبپذیره  حالا یه ارتباطی هم برقرار کنیم .شاید تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم بخشیده  شم . یاد اون تعهد کتبی برای توبه کردن افتادم موقعی که. نوشتم و تموم شد یهو به. سمت   چیزی که. گفته بودم انجام نمیدهم . رفتم بعداز اون  به خودم که اومدم گفتم  . خاک تو سرت دید ی دیدی چی شد بازم نتونستی خاک تو سرت بعد به خودم گفتم تو بازهم انگار مثل اون رژیم گرفتن داری باخودت رفتارمیکنی. . هنوز که چیزی نشده   باید یاورکنی که  میشه بخشیده شی  حتی اگر هم تکرارکردی اشکال نداره. . سعی کن کار تکرارش کنی تابه عادتت تبدیل بشه از چالش من اینو نخوردم استفاده کن ویاد فایل لیاقت بیرونی و درونی افتادم گفتم باید ببینم که چطور میشه  بااین موضوع بیشتر توجه کردم  کردم دیدم دقیقا یکیه .واین حس لیاقت درونی رومن ندارم  .هنوز درمورد بخشیده شدن . یاد زمانی افتادم که کارهای اشتباه میکردم   که مثلاً یه اتفاقی می افتاد ومتهمش من بودم . میگفتم. تکرارجنمیشه . میگفتن نه اولین اشتباه آخرین اشتباه. . وبعد یاد سرزنش  هاییکه. توبچگی می‌شدیم. حرفهای  معلمین که اثبات میکرد اگه این اتفاق افتاد اینکه نمازتون  اینطوری شد ناخواسته  صورتتونو برگردوندین نگاه کردین به نامحرم نمیشه  . درحالی که ما هنوز تازه به سن تکلیف رسیده بودیم من بااختیار. تمام. از مادربزرگم تویچگی اصلا قبل از رفتن به مدرسه با اشتیاق خواستم که برام چادر خیاطی کنه .اما بعداز اون. که گذشت و بزرگتر شدم . دیدم آدمهایی که از نظر بعضی از ماها درظاهربی حجابن بااینکه  .در نظریه سری آدمها از نظر. خودشودن درصورت ظاهری ایمان ندارن .ولی خیلی بیشترازمن . . ایمان دارن .واین ربطی به این نداره که چه فکری توسرمنه . مهم این هست که خودش هرجورعشقشه داره. زندگی می‌کنه .  .واین رودرمورد چیزای دیگه هم از آدمایی که همیشه تایید میکردن که فلان کار اشتباهه .وفلان  . اما به این نتیجه رسیدم که دلیل حس این هست که من باوردارم لیاقت بخشیده شدن .و برگشت . ندارم .مگه خودش نمیگه که هرباراگرتوبه شکستی باز آی مشکلی نیست اصلاحش میکنم . برمی‌گردم  یاد حرف یکی از معلمامون افتادم وقتی موقع خواندن قرآن توابتدایی میشد .نمی‌دونستم اول اعوذ بالله من الشیطان رجیم روبخونم یابسم الله الرحمن الرحیم و همیشه قاطی میکردم و یه بار اومد سمت نیمکت بهم گفت .خدارو داری مسخره  میکنی .خب وقتی از بچگی همچین باورهایی ریشه در من ایجاد کرده من چطور میتونم باور کنم که میتونم  بخشیده بشم لیاقت بخشیده شدنودارم اون هم وقتی از دوره ی ابتدایی شروع میشه از قبل از مدرسه رفتن ازخونواده به مدرسه بعد راهنمایی دبیرستان اطرافیان ودرکنارش جامعه تلویزیون .رسانه .و….پس بایکبار نمیشه باید مدام تکرار کنم این فایل روواین تعهدروتابرگردم .و تصمیم گرفتم حرف ادمارو بندازم دورتابتونم فشار ذهنیمو کم کنم همین. چندروز پیش اتاقوحال واشپزخونمو تمیز کردم در عرض کمتر از بیست دقیقه بعد دیدم دارن کارمیکنن پایین. . یه جوری عذاب وجدان که وقتی کسیودیدی حتما باید کمکش کنی درصورتیکه اون فرد نخواد چی و بازهم این به اون حرفو باورهایی که ریشه درمن داره اونم به خاطر بارها تکرار شدن . ومن دیشب تصمیم گرفتم که اول حرف مردم وباورهاشونو بذارم زمین اون موقع هست که راه باز میشه  ومیتونم برگردم … وقتی خونه ی خداتودلمه  پس چه نیاز که منتظر بشم تابرم کعبه وقتی همیشه. هست اونم تو درون خودم . پس هرروز وهرشب که من تکرارمیکنم ومینویسم و کارهای خودم روانجام میدم وتکرارمیکنم درباره ی خدا  وبانگرش صحیح درموردخودم  فکرکردن پس من هرروز دورکعبه دارم طواف میکنم. تازمانی که وقتی برم کعبه  .اون زمان با اطمینان خاطر میرم .نه باترس از موندن حق مردم گردن من وفکربه این و اون  بلکه اول از همه حق خودم رو خوب اداکنم تاحق خودم گردنم نمونه‌. ممنون بابت فایل پرمحتوا.ی شما استاد عزیز.
      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Zahra
      1402/07/13 18:31
      مدت عضویت: 529 روز
      امتیاز کاربر: 8885 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 399 کلمه

      سلام

      بارها که برام مشکلی پیش اومده که از اوضاع زندگی به خسته شدم و بغض کردم گفتم خدایا منو می بینی چرا برام کاری نمی کنی چرا اوضاع بهتر نمیشه بعد انگار یکی گفته که فلان گناهت یادت میاد، یادته با فلانی چطور حرف زدی، اصلا یکی از کارهای خوب و ثوابی رو که انجام دادی یادت میاد، حالا با چه رویی اومدی از خدا گله و شکایت میکنی، اتفاقها همه حقته باید بکشی

      همیشه تو تصوراتم این طور بوده که انگار خدا پشتش رو به من کرده میگه حرف نزن نمی خواهم صدات رو بشنوم تو اونقدر گناه کردی که از اینکه بنده ای منی و من تو رو آفریدم شرم دارم

      پدرم همیشه میگه هر کی نماز نخونه خدا رزق و روزی رو کم می‌کنه اگه روزیتون کمه به خاطر نماز و روزه هاتونه ولی من همش تو ذهنم بود که نمازی که نمی دونم چی میگم یا تمرکز ندارم و گاهی یادم میره کدوم رکعتم به چه درد میخوره، اما بازم از ترسم که خدا عذابم نده نماز میخوندم

      اطرافیان هم بارها باعث شدن که فکر کنم لایق بخشیده شدن نیستم مثلا وقتی خیلی ناخواسته موهام بیرون بوده بهم گوشزد کردن که میدونید خدا چطور عذابت میده 

      من زمانی که قرآن میخونم زمانی که به شرایط توبه میرسم میگم برای من که به این زودی ها خدا توبه ام رو نمیپذیره باید اونقدر گریه کنم و تو شب‌های قدر و محرم تو سرم بزنم که شاید خدا ببخشتم حالا اگه دلش به رحم بیاد

      امروز بارها به خودم گفتم که چرا این باور رو دارم مگه خدا از روح خودش دتو وجود من ندیده مگه من انسان نیستم که خدا گفته برترین مخلوق من انسان هست همش به خودم میگم که روح من جسبیده به خداست اما شیطان باعث شده که فکر کنم بین من و خدا فاصله هستش

      خدایا من به خاطر اشتباهات گذشته ام به خاطر همه گناهانم طلب بخشش میکنم و ایمان دارم خدای مهربانم بالافاصله درخواست مرا قبول میکند و من از این لحظه بنده پاک و طاهر خدا هستم.

      استاد ممنونم به خاطر این فایل چون با گوش دادنش حس عجیب و خوبی دارم حس می کنم به یه سفر دور و دراز رفته بودم و تو این سفر کلی عذاب و سختی کشیدم حالا که به خونه برگشتم مثل یه دختر بچه ای هستم که دوست داره ساعتها دوست داره بغل خدا باشه و خدا فقط نوازشش کنه و بگه دیگه نگران نباش همه چی تموم شد

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 141 کلمه

      تمرین جلسه سوم زندگی با طعم خدازندگی با طعم لذت و عشق و مهربانی و صفا و صمیمیت و آرامش و دلخوشی لطف و دوستی زندگی سرشار از فراوانی و نعمت و خیرخواهی خداوند ع تمام خوبی‌هاست تمام زیبایی‌هاست خداوند منبع عزت و افتخار هست وند زیباست که گناهان تمام انسان‌ها را می‌بخشهبه راحتی خداوند از سر تقصیرات ما می‌گذره چون خداوند صاحب بخشش است و با دست و دلبازی تمام گناهان ما رو می‌بخشهمن به عنوان یکی از بنده‌های خدای زیبا با تمام وجودم با تمامیت خودم با تمامیت روح و قلبم از الله پاک و نزدیکم طلب عفو و بخشش دارم خداوندا از شما می‌خواهم گناهان پنهان و آشکار بزرگ و کوچک آگاهانه و ناآگاهانه مرا ببخشایی چون من غیر از تو کسی را ندارم که گناهان مرا ببخشد خدایا تو فوق العاده‌ای از تو ممنونم 

      ششم مهر ماه ۱۴۰۲ 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سکینه
      1402/06/19 14:14
      مدت عضویت: 508 روز
      امتیاز کاربر: 5585 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 369 کلمه

      بنام خالق هستی

      سلام بر استاد عزیزم وتمام دوستان هم مسیرم 

      چرا من احساس دوری از خداوند میکنم؟؟؟؟

      هرچه فکر کردم جواب این سوال شیطان بود ،شیطان با بزرگ جلوه دادن اشتباهات خیلی کوچک احساس دوری از خداوند را به من میداد ومنو از خودم بیزار میکرد در صورتی که اشتباهات من در برابر عظمت و بزرگی وبخششش خداوندخیللللی کوچک بودند ،وخداوند همیشه با منه وهیچ‌وقت از من دور نمیشه ولی این‌من هستم که با همراه شدن شیطان خودمو از خدا دور دیدم ،ومیدانم خداوند هیچ وقت منو رها نمیکند ومنو بابت همگام شدن با شیطان میبخشد ،

      دوری از خداوند باعث شده بود که خودمو لایق سلامتی نبینم چون شنیده بودم بیچاره باعث از بین رفتن گناه میشه ومن هم انتظار می کشیدم که بیمار بشم و طبق قانون بیمار میشدم و خوشحال بودم وبیماریمو تحمل میکردم و حتی دکتر نمی رفتم تا بیشتر زجر بکشم که گناه بیشتری ازم بریزه (وایییی)

      خودمو لایق ثروت نمیدونستم چون فکر میکردم ثروتمند شدن باعث میشود آدم بدی بشم واز خدا دور شوم پس با همین زندگیم راضی بودم ودنبال کسب و کاری نمی رفتم میگفتم همین که بابام و بعدا هم همسرم هست و خرج منو میدن بسه وخودم و به بهانه دور شدن از خداوند از این نعمت بزرگ محروم کردم در صورتی که من با ثروتمند شدن میتونم خیلی کارای نیک انجام بدم که به خدا نزدیکتر بشم و نزد خدا محبوب تر بشم وخودم و لایق همسر مهربون نمیدونستم چون شنیده بودم تحمل کردن همسر بد اخلاق باعث پاداش در آخرت میشه ،اینها همه به دلیل دوری از خداوند بود که شیطان نعمت های خداوند را در نظرم بد جلوه می داد ،خداوندا بابت دستانت که ما را از جهالت دور میکنند سپاسگزارم،سپاسگزارم ،سپاسگزارم

      من از امروز تصمیم گرفتم برای تمام اشتباهاتم خودارزشمندم را ببخشم واز خداوند بزرگم که منم ذره ای از وجود خودش هستم را ببخشم  و ایمان صد در صد دارم که خداوند سریع العجابه هست ودر همین لحظه منو میبخشه ومن از این به بعد بندهای پاک ودوست داشتنی و عزیز دوردونه ی خداوند هستم و خداوند از برگشت من به آغوشش بسیار خوشحال هست وبا تمام وجودش منو در بغل گرفته  وبا خدا یکی شدم پس بسیار بارزش وبا لیاقت هستم پس من لیاقت بهترینها را دارم 

      خدایا شکرررررررت

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سحر
      1402/06/18 08:21
      مدت عضویت: 519 روز
      امتیاز کاربر: 10561 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 338 کلمه

      به نام عشقِ مطلقِ هستی❤️❤️❤️

      سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان هم مسیرم

      • من هرچی فکرکردم چیزی به اسم گناه پیدا نکردم تنها چیزی که حسِ منوبدمیکردو به خاطرش خودموسرزنش میکردم،اضافه وزنم بودکه اونم به لطف خالق مهربانم و آموزشهای بینظیرشمادارم از راه درست حلش میکنم
      • بزرگترین اشتباه من در زندگی،نپذیرفتنِ خودم به خاطر چاقی بود و الان به این درک رسیدم که مسئولیت هرفکرورفتاری که دارم باخودمه ومن فقط خودم میتونم روی خودم اثر بذارم وخدادرزندگیم بشکلی میشه که من انتظار دارم و وقتی من خودمو دوست داشته باشم،وخودموببخشم اجازه می‌دهم ببخشش خدا درمن جریان پیدا کنه پس فقط کافیه ازسرِراه خودم برم کنارتاخداعاشقانه و قدرتمندانه درمن جاری بشه
      • درموردشناختِ من از خداوند،قبلاًباورم این بودکه خدا در عینِ مهربانی بسیار حسابگر ومجازات کننده است وازاینکه همیشه باید حواسموجمع میکردم که خطایی ازمن سرنزنه،و یکسری اعمال که حسِ خوبی روبهم نمی‌داد روانجام دهم،همیشه رنج می‌بردم و خدارو قضاوت میکردم
      • ولی الان باآگاهیهایی که بدست آوردم نگرشم نسبت به خداعوض شده وفهمیدم خداعاشق منه ویه عاشق هیچوقت عشقشوقضاوت و مجازات نمیکنه
      • من الان حضورِ خدارو در خودم حس میکنم ومطمئنم که منو بخشیده اگه منو نبخشیده بودکه تاحالاتموم شده بودم پس همینکه زنده ام وخداعاشقانه درقلبم میتپه یعنی اینکه من بخشیده شده هستم و همینکه که هستم برای خدا لذت‌بخشه وایمان دارم که عاشقمه که هدایتم کرده به این دورهٔ معطر به طعمِ خودش وعاشقِ اینه که من رشدکنم وعالی‌ترین زندگی رو تجربه کنم
      • من سحر ازامروز 1402/6/18 تصمیم گرفتم برای تمامِ اشتباهاتم و خطاهایم وحس های بدی که به خودم دادم وباورهای اشتباهم نسبت به خداوند و نپذیرفتنِ خودم به خاطر اضافه وزنم خودمو ببخشم و ازخالقِ مهربانم طلبِ عفو و بخشش میکنم وایمان دارم جانِ مهربانم بلافاصله در خواستِ مراتاییدمیکندومن ازاین لحظه بندهٔ پاک وخوب ودوستداشتنی خالقِ جانم هستم من عشقِ خداهستم وتنها اورامیپرستم وفقط به خودش توکل میکنم و  مطمئنم که براش مهم هستم که منو به این مسیر هدایت کرده پس خداازمن مشتاقتره که من به خواسته هایم برسم وهمیشه در آرامش وسلامتی و خوشبختی باشم
      • خدایا سپاسگزارم به خاطر نگرشِ جدیدم وشاکرم که در مسیر درست هستم

      مشتاقانه وهمراه باعشقِ خدا ادامه میدهم❤️

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 128 کلمه

      عرض سلام و احترام

      این فایل واقعا یه تلنگر بجا بود که تو این مرحله از زندگیم بهش احتیاج داشتم . هیچ وقت به این موضوع اینطوری فکر نکرده بودم ، فقط می‌گفتم مثلا خب خدا کلی نعمت داده پس باید شکرگزاری کنیم ، انگار همه اینا زوری بود ، همه زندگیم بر اساس اجبار بود. اما وقتی فکرشو میکنم دقیقا همینه باید از ته دل از زندگی لذت ببریم و قدر هرچی رو ک داریم بدونیم چونکه اصل زندگی همین لحظه هاست و من چقدرررر فقط میخواستم و میخواستم و حرص و طمع داشتم و فقط منتظر بودم تا به خواسته هام برسم و نمیرسیدم ، درحالی که تا از وضعیت الانم لذت نبرم هیچ حاصلی برام نداره. 

      خداروشکر ک در این مسیر قرار داده شدم و آگاه شدم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 128 کلمه

      بسم الله الرحمن الرحیم

      بیشترین چیزی که به من حس گناه رو منتقل می‌کنه احساس تنهاییه ک این روزا دارم ، درحالی ک می‌دونم خدا حضور داره و با وجود اون نباید حس تنهایی داشته باشم اما خلا درونی من رو پر نمیکنه و این واقعا حس عذاب وجدان بزرگی رو بهم میده طوری که حتی رفتن ی آدمی غیر مهم از زندگیم هم باعث میشه من حس تنهایی و پوچی بکنم 

      ولی در حال تلاشم که واسه خودم جا بندازم که این آدما نیستن که باید به من حس تنها نبودن رو منتقل کنن، این خداست که با حضور و نشانه هاش در تک تک مخلوقات و هر لحظه از زندگیم ، به من این نوید رو میده ک تنها نیستی و همیشه باهامه و هدایت و حمایتم می‌کنه 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریبا فروغی
      1402/05/18 14:22
      مدت عضویت: 810 روز
      امتیاز کاربر: 17750 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 208 کلمه

      یک مورد یادم رفت و اینه که فکر میکردیم که اگه انسانی با التماس و گریه بیشتری از خدا چیزی بخواهد و خدا به اون دعاش رو اجابت نکنه پس انسان گناه کاری هست که از خدا دورشده ،

      و برای جبران دوری خودش باید با گریه بیشتری دعا کنه و التماس کنه تا اجابت بشه و خودش رو گناه کار میدونه ، اما از نظر من این اشتباه است و خدا درون قلب و روح ماست و با حس خوب میتونیم ازش بخواهیم که جواب مارو با اتفاق های خوب به ما نشون بده ،

      پس چرا باید گریه کنیم و زجه بزنیم ؟

      چون خودمون رو از خدا دور میبینیم و حس بدی داریم و از خدا طلب بخشش داریم و فکر میکنیم که بخشیده نخواهیم شد و این اشتباه است ،

      خدای مهربان با احساس خوبی در قلب ما وجود دارد و نیاز به گریه و حس بدی نیست فقط کافیه با داشتن ارامش ایمان و باور به خدا با هم مسیر بودنش از او درخواست کنیم و او حتما جواب میده زیرا که خداوند سریع الجواب است و کسانی که با حس خوب درخواست کنند رو میبینه و به هدف های خوب با احساس خوب خاما با ایمان به خدا میرسیم ، و خدا بخشنده و مهربان است،

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریبا فروغی
      1402/05/18 14:12
      مدت عضویت: 810 روز
      امتیاز کاربر: 17750 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 529 کلمه

      باسلام خدمت شما 

      من با خودم فکر میکنم که این کارا منو از خدا دور کرده بوده و انجام ندادن اینا گناه محسوب میشه و خدا از من درور میشم :

      وفتی که همه انسانها میگفتن کسی رو خدا دوست داره که همیشه وضو داره و نماز اول وقت میخونه، در ذهن من سخت بود و همیشه باید با گوش کردن حرف دیگران پیش چشم اونا خوب کار کنیم که بگن اره این با ایمان هست،

      ولی این طرز فکر اش بنظر من غلط بود و خدا هیچ وقت به این موضوع کاری نداره و من رو گناه کار نمیدونه و این من خوبه که نسبت به خودم احساس گناه داشتم با نخوندن نمازم و دیدم در اشتباهم و اصل خدا چیه و من از وجود خدا بیخبر بودم ،

      یکی از افکار اشتباه گذشته من که فکر میکردم منو از خدا دور کرده این بود که اون طوری که دوست دارم لباس بپوشم و بیرون برم، ولی خوب بزرگ تر های ما میگفتن که کسی که به خدا نزدیک هست و ایمان داره باححاب باشه اما این حرف از نظر من به دلم نمینشست و من دوست داشتم ازادانه لباس بپوشم ، و وقتی فکرم با حرف مردم یکی نبود احساس گناه میکردم و فکر میکردم خدا هم منو نمیبخشه و خواسته‌های منو اجابت نمیکنه،

      گاهی وقتا از جایی میومدم خونه که حس منفی در اون جمع موج میزد و من رو اذیت میکرد و من از شدت ناراحتی گاهی در حد کمی از اون افراد غیبت میکردم و شکایت میکردم ،

      و اونا حسم رو بد کردن و من خودمو گناه کار میدونستم در صورتی که اشتباه فکر میکردم و چون حسم در اون شرایط بد می‌شده با حس بد از رفتار اون فرد حرف میزدم این نمیتونه باعث گناه من بشه و من خودم رو میبخشم و این کار رو تکرار نمیکنم و توبه میکنم، 

      من همیشه فکر میکردم که در تنها نبودن من دیگران تاثیر دارند و همه لحظه های که توی خونه با تنهایی سپری میکردم حسم بد بوده با خودم و حتی گاهی از تنهایی به مامانم با اشک و گریه شکایت میکردم که دیدی فلانی برای من ارزش قائل نیست و منو با خودش نمیبره بیرون که تفریح کنیم و در اشتباه خودم غرق بودم تا اینکه اگاه شدم و دونستم تا زمانی که حسم به خودم اینه که من تنهام و کسیو ندارم انسان ناراحتی هستم و این به نوعی برام گناه حساب میشد که با وجود خدا و خودم حس تنهایی کنم، 

      حالا من عوض شدم و تغییر کردم من دیگه از خدای درونم دور نیستم و او همیشه با منه و منو میبینه میشنوه و در همه لحظه های زندگی کنارمه، من هم میخوام خودم رو ببخشم و توبه کنم و از الان به بعد در این تاریخ هیجده مرداد ماه  و ساعت من انسان پاک خدا هستم که خودم رو میبخشم و میدونم خدا هم منو بخشیده و به خدا اطمینان دارم و اوست که مهربان و بخشنده هست و من با نگاه درست با داشتن اگاهی و باور های درست خودم رو دوست دارم و راضی هستم و احساس میکنم که خدا رو همیشه در کنارم حضور داره و گاهی دوست دارم حتی بغلش کنم و محکم فشارش بدم و بگم خدایا دوستت دارم ،

      باتشکرازشما

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار somi13700
      1402/02/06 10:23
      مدت عضویت: 1676 روز
      امتیاز کاربر: 8493 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 364 کلمه

      سلام و عرض ادب 

      من می خوام طعم خدا رو حس کنم

      چون من در دوران کودکی خیلی از اطرافیانم شنیدم که برای احساس نزدیکی به خداوند اول نماز و تسبیح و قرآن جزوه اعمال واجبات و باید بهشون عمل بشه یکی از دلایلی که احساس دوری می کردند از خدای مهربونم و همچنین احساس بدم از آرایش و لباس هایی که آخوند ها می گفتند که این گناه ولی نمیدونستم که احساس ملاک درستی رفتار یک شخص محسوب میشه و ترازوی اعمال از طریق احساس باعث شناخت درستی مسیر است ولی از الان برای همیشه تمام سعیم رو می کنم تا نمازم و سر وقت بخونم و احساس عالی از خواندن قرآن و درک کنم حالا که ملاک من برای درستی مسیر احساسم هست و به خاطر اینکه درست عبادت نکردم به خاطر حرف هایی که می زدند و من ناراحت می شدم و از خدا گله می کردم و بدی هایی که در حقم انجام دادند و من همیشه از خدا شکایت میکردم که چرا واقعاً همچین اتفاقی برای من میافته غافل از اینکه فکرم اشتباه بوده حتی یادم یکبار به خاطر بدی هایی که در حقم می شد پدر و مادرم گفتند تو نیت بدی داری مقصر خودت هستی در صورتی که قبلاً اعتقاد داشتم که آدم زرنگ دشمن زیاد داره یا مثلاً شعر هرکه در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند و همین افکار و باور اشتباه باعث شده بود تا در مسیرم افراد بدی قرار بگیرند الان بیشتر درک کردم و الان آگاه هستم که آرامش و آسایش و اعتماد به نفس فقط از طریق ارتباط با خداوند متعال کسب میشه و من نهایت سعیم را خواهم کرد تا این احساس دور افتادگی از خداوند و لطمه روحی زیادی که خوردم و حالت ناشکری که داشتم چون اصلاً فکر نمیکردم به خاطر افکار خودم هست رو خط بزنم

      و حالا پایان این سبکه زندگی 

      من از امروز تصمیم گرفتم برای همه اشتباهاتم برای همه گناهانم برای همه خطا هام خودم رو ببخشم از خدای مهربانم طلب عفو و بخشش کنم و ایمان دارم خدای مهربانم بلافاصله درخواست من را تایید میکند و من از این لحظه بنده پاک و محبوب و مورد علاقه و دوست داشتنی خداوندم هستم 

      بی نهایت سپاسگزارم استاد

      \"🙏\"/
      \"🥲\"/
      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 83 کلمه

      سلام و درود بر استاد گرامی و دوستان 

      از درس امروز یاد گرفتم خودم را با تمام ویژگی های که دارم دوست داشته باشم و برای تمام اشتباهتم از خداوند طلب بخشش کنم و ایمان داسته باشم خداوند بخشنده و مهربان مرا می بخشد و من از این لحظه بنده ی پاک و محبوب و دوست داشتنی خداوند هستم و چه حس دلنشینی هست وقتی با خدا یکی میشی و این حس زیبا رو برای تمام دوستانم آرزو می‌کنم و از استاد عزیز سپاسگزارم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 12 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار السا فرزانه
      1402/01/22 15:43
      مدت عضویت: 823 روز
      امتیاز کاربر: 78294 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,213 کلمه

      🌹یه نام زیباترین و مهربان ترین خدایی که تا کنون شناختم🌹

      درود و احترام خدمت استاد عزیز و دوستان هم مسیر 💮

      بسیار خوشحال ، خوشبخت، و شکرگزار خداوند هستم که مسیر تناسب فکری باعث شد تا چشمانم به روی حقیقت باز بشه و خدای واقعی رو بشناسم و مسیر زندگیم به صراط مستقیم هدایت شه و بتونم احساس خوشبختی واقعی رو بچشم 💮

      من تا 33 سالگی نماز نمیخوندم و حجاب نداشتم و بسیار از سمت اطرافیان سرزنش میشدم، با اینکه پدر و مادرم اصلا سختگیر نیستن اما از سرزنش های دیگران و انچه در جامعه شنیدم و در مغز و باورهای ما فرو کرده بودن، به شدت احساس گناه داشتم.

      تا اینکه در 33 سالگی کلاس تفسیر مثنوی مولانا شرکت کردم. استاد اون کلاس خانم دکتری بسیار امروزی و شیک پوش بودن و خیلی خوش سخن. که افراد کلاس رو خیلی جذب سخنان خودش میکرد. و هر جلسه ما رو  خیلی زیاد تشویق میکردن نماز بخونیم. و تقریبا همه کسایی که در کلاس بودن نماز خون شدیم. اما… 

      یادمه در یکی از فایل ها استاد خودمون، استاد عطارروشن عزیز میگفتن خودتون اصل آگاهی رو بفهمین اگه از کسی آگاهی بگیرین، و خودتون بهش نرسید، اون اگاهی در شما گسترش پیدا نمیکنه. 

      و دقیقا برای من همین اتفاق افتاده بود. 

      من با قلب و درونم به آگاهی نرسیده بودم. و تصمیم به نماز خوندن گرفتم. 

      در کنارش اون خانم دکتره، خیلی زیاد بصورت نامحسوس و با کلام خیلی جذاب ما رو از عذاب خدا میترسوندن و من به شدت خداترس شدم. بدون اینکه شناختی درست از خدا داشته باشم.و ادم هر مسیری رو هم که بره، به سرعت گسترش پیدا میکنه، من هم در اون مسیر اشتباه گسترش پیدا کردم ،  روز به روز از خدا دورتر میشدم در حالیکه خوشحال بودم در صراط مستقیمم. البته خوشحال واقعی نبودم، خودم رو دلداری میدادم که خدا اینه.

      تا اینکه از مطالب کلاس و مطالعات خودم به تضادهای خیلی عمیقی برخوردم. 

      سه سال تمام با اذان نماز اول میخوندم، نماز شب حتی میخوندم، روزی 1000 مرتبه صلوات میفرستادم، سالی چند مرتبه قران ختم میکردم، انواع ذکرها رو میخوندم، دیگه لاک نمیزدم چون اون خانم دکتره گفته بود چاکراهای نهایی بدن که محل ورود و خروج انرژی ان در سر انگشتان قرار دارن و وقتی لاک میزنین اب به ناخن نمیرسه و چاکراها شستشو نمیشه و انرژی منفی در بدن تون باقی میمونه (الان برام بی نهایت خنده داره این حرفها😁) اما مساله این بود که: 

      من علیرغم تمام این اعمال که طبق خدای مرسوم در جامعه و عموم مردم، بهترین و صالح ترین سبک زندگی بود، ذره ای آرامش نداشتم!

      من هرشب از دل خواب بیدار میشدم ، یک ساعت نماز میخوندم، اما ذره ای آرامش و خدا دوستی نداشتم. 

      من از ترس حق الناس و عذاب وجدان یک آن ارامش احساس نکردم در اون سه سال. 

      من تمام لحظه به لحظه اون سال، هر کاری میکردم، حتی اگه یه شوخی معمولی میکردم سریع ، تمام وجود و روحم رو استرس عذاب الهی میگرفت که ای وای دلش رو شکستم، حالا خدا اون دنیا منو چطور عذاب میده و چیکار میکنه! و باید زنگ میزدم عذرخواهی میکردم و حلالیت طلب میکردم! و خب خیلی واضحه که اینطوری تمام عزت نفس  و اعتماد به نفسم تخریب میشد چون همیشه در سرزنش و احساس گناه بودم.

      من اون موقع بر خلاف همیشه م، لاک م رو پاک کرده بودم ولی در چاکراهام هیچ انرژی مثبتی احساس نکردم 😁

      برعکس همیشه در استرس بودم! 

      و این تضادهایی که بیشتر و بیشتر میشد ، باعث شد من از اون خدا به شدت متنفر شم! زده شم از همه چی.  

      و روحم طلب حقیقت داشت. 

      تا اینکه به لطف خدای بزرگ با استاد عطارروشن و تناسب فکری آشنا شدم. و کم کم تمام این تضادها رنگ حقیقت گرفت. و به سمت حقیقت هدایت شدم.و خدای جدیدی رو شناختم که باعث شد برام دنیا دنیا خوشبختی و ارامش به همراهش داشته باشه. 

      تمام اون رفتارهای غلیظ مذهبی رو کنار گذاشتم چون هیچ ارامشی ازشون نداشتم. هیچ احساس خوبی برام نداشتن. لق لقه ی زبان بودن که هیچ ازشون نمی فهمیدم. 

      بحث چاکراها و تکنیک و مدیتیشن و چی و چی رو برای همیشه در ذهنم بستم و به جای اینکه بشینم ساعتها به زبان عربی نمازی بخونم تا بلکه رضایت خدا رو از اون طریق بدست بیارم، با زبان فارسی با درک و فهم و ظرفیت خودم با خدا حرف زدم و حرف زدم و حرف زدم.

      من اون موقع یک بت پرست کامل بودم! یک ادمی که فقط تمام وجودم ترس و نگرانی و وحشت از خدا بود. و همیشه با وحشت میگفتم یعنی خدا از من راضیه؟! یعنی خدا منو می بخشه؟! و چه اشکها که به اسم همین توبه که نریختم!!! چقدر در شبانه روز  قران و نماز میخوندم بعد آرامش نداشتم که، میخواستم در ازاش ارامش از تکنیک های پاکسازی چاکراه و مدیتیشن بگیرم 😁

      الان هیچ کدوم از اون کارا رو نمیکنم، مدیتیشن و تکنیک و پاکسازی چاکراها برام کاملا بی معنی شده، در عوض آرامش ، شادی و خداپرستی بی نهایت لذت بخش و رها و سبکبالی دارم. 

      البته از اون دوران سه سال،  از  اون همه نماز خوندن و کارهایی که کردم هم پشیمان و متنفر نیستم. اونها هم همه برام باارزش ان چون بخشی از پازل کمالم هستن، چون همون ها برام تضاد ایجاد کرد ک اگه من در صراط مستقیمم چرا نعمت و  فراوانی و راحتی و شادی تو زندگیم نیست؟ چرا ارامش ندازم؟ چرا همش برام مساله پیش میاد؟ چرا.. چرا… و هزار و یک چرا…

      تا اینکه بلاخره اون تضادها باعث شد از صمیم وجود خواستار شناخت حقیقت بشم که خدا رو شکر در مسیر تناسب فکری و کشف حقیقت و خدای جدیدم قرار گرفتم. و مهمترین تغییری که شناخت خدای جدید برام به دنبال داشت، حس عمیق رهایی و سبکبالی هست. 

      واقعا هر چه شناختم عمیق تر میشه ، هرچه بر روی رابطه و صمیمیتم با خدا بیشتر کار میکنم، سبکبال تر میشم. 

      پیش از این و با خدای قبلی  باورهای قبلی, یه جوری قلب و روحم سنگین و غمگین بود انگار تمام غم دنیا توی وجود من قرار داشت. اما الان از صمیم دل خوشحال و ارامم . واقعا وصف احساسم درباره خدا ی جدیدم و ثمراتی که این شناخت جدید برلم داشت، با کلام و کلمات بشر خیلی سخته. 

      اما من این روزها خوشحال ترینم و سبکبال ترین 

      وقتی هر بار به خودم یاداور میشم السا تو یک تکه از خدایی، تو روحی در کالبدت داری که یک قطره از بیکران خداست ، دلم میخواد از شوق پرواز کنم. 

      من این روزها درظاهر تمام اعمال دینیم رو ترک کردم ، اما درونم خیلی خیلی خیلی بیشتر از قبل سرشار از خداست، عاشق خداست، و هر لحظه به یاد خدا. و در شادی و ارامش. 

      من این روزها خیلی خیلی خیلی بیشتر از قبل به خدا توکل و ایمان و باور دارم. 

      من خدا رو در هر لحظه زندگیم، در هر ذره از جهان می بینم و میپرستم… در صدای خنده و خوشحالی مادرم…. در جریان اب! در خنکای نسیم سر صبح…در آواز پرندگان….در گلهای و زیبایی و سرسبزی بهار…در آبی اسمان…در صدای پر شوق و انرژی استاد و کلمات الهی که یادمون میدن….در آگاهی و الهامی که هر روز می اموزم …. و با هر لحظه ش از صمیم دل شاد و ارامم و تا جایی که میتونم عمیق و از ته دل شکرش رو به جا میارم 💮🌷

      اینم از اعجاز های استاد عزیز در زندگی مون 😍💮

      سپاسگزارم استاد عزیز و دانا 

      الهی هر آن نور و شادی بیشتر به زندگی و قلب تون بتابه🌞💮🌷

      سایه تون مستدام 💮

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 32 از 7 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        امتیاز کاربر: 0
        محتوای دیدگاه: 41 کلمه

        باسلام خدمت دوستان و خانم السا عزیز سپاسگزارم بابت کامنت زیبا و فوق العاده تون مخصوصا آخر کامنتتون که میشه خداوند رو در زیبایی هایی اطرافمون که غرقشون هستیم ببینیم و لمس کنیم و خداوند نزدیک نزدیک رو احساس کنیم کنارمون☺️

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
        ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مهدیه
      1401/12/19 15:29
      مدت عضویت: 726 روز
      امتیاز کاربر: 8730 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 313 کلمه

      با سلام خدمت همه دوستان و استاد عزیز

      خدارو شاکرم ک هر روز درهای جدیدی ب روم باز میکنه.خدایا شکرت ک هرلحظه با منی.خدایا شکرت ک دارم توی لحظه هام بهت فکر میکنم و سعی میکنم ک خواسته هامو ب تو بگم ن ب بنده هات.

      استاد من ب قول دوستمون همیشه این جمله رو میگفتم ک خدا همیشه بامنه خدا همیشه هوامو داره و یت اینکه خداوند انسان رو توی سختی آفریده برای اینکه روزای خوش زندگیش رو ب یاد بیاره.ولی اینا حرفا و باورهای غلطی بود ک بهمون یاد داده بودن و من خودم ب شخصه اینا رو طوط وار فقط تکرار میکردم و در درونم بهش باور نداشتم.ولی ی مدتیه ک با این سایت و سایت دیگر اساتید ک آشنا شدم فهمیدم چهل سال خودمو از خدای خودم دور کرده بودم.خودمو دوست نداشتم ب خاطر اینکه گناهکارم.نماز نمیخونم.روزه هامو الکی گرفتم.یا اینکه حجاب کامل نداشتم.یا با نامحرم دست دادم یا از این حرفا و باورهای غلط اینجوری.ولی الان تازه فهمیدم ک اینا گناه نبوده این حرفا و مثال‌ها فقط زاده ی ذهن بزرگتر و مدیر و معلم هامون بوده و منم هیچ وقت تلاش نکردم ک پیگیر این قضایا باشم.خودمو بشناسم.خدای خودمو بشناسم.ولی الان میگم من جزئی از خداوندم.من از ذات پاک خداوندم.من انسان پا و درستکاری هستم مثه همه ی آدمهای دیگه ک ذاتمون پاکه و این شیطانه ک ذات پاک ما رو لکه دار میکنه ک البته منه انسان باید بتونم راه ورودش رو کوچیک کنم..من میخوام قدم توی مسیر درست بذارم و فقط از خود خدا میخوام ک راهنمای من باشه و درست ترین کار رو بهم الهام کنه.ایده بده ک زندگیمو ب سمتی ببرم ک دلم میخواد.دلم میخواد جوری زندگی کنم ک وقتی روح از بدنم جدا شد ب خودم بگم لذت بردم از زندگی زمینی و الان میخوام برم ب ی دنیای زیباتر و واقعی تر.خدایا چنان کن ک من خشنود باشم و تو راضی از من.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فهيمه
      1401/12/12 01:23
      مدت عضویت: 694 روز
      امتیاز کاربر: 10920 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 782 کلمه

      سلام گرم من به استاد عطار روشن عزيز

      چقدر مثال خوبي بود كه ما مثل يك ليوان هستيم از يك اقيانوس به نام خدا…ما خود خداييم فقط در اين بدن …اگر من همين يك نكته رو درك كنم تمام باورهاي احساس گناه گذشته و اون كوله بار احساس گناه پودر ميشه و ميشكنه و ميريزه و ديگه با من نخواهد بود

      به نظرم با باور اين جمله شما ، چيزي به نام گناه وجود نخواهد داشت و هر چه هست تجربه خداوند در وجود مادي ما است

      خداوند داره خودش رو در هر بدني و فكري يك جوري تجربه ميكنه

      ولي اين به معناي اين نيست كه ما محكوميم هر تجربه اي رو كه خدا خواسته و دوست داره رو واردش بشيم…خداوند به ما اختيار داده كه اگر هر تجربه اي رو دوست نداشتيم ديگه انجامش نديم…اگر چشم باز كنيم و خوب به دنياي اطرافمون نگاه كنيم خواهيم ديد كه افراد چه تجربه هايي كردن و چه نتيجه هايي داشتن…ما ميتونيم بدون اينكه خودمون اون تجربه رو داشته باشيم تصميم بگيريم كه ميخواهيم اون تجربه رو وارد زندگيمون كنيم يا نه 

      اين برداشت من بود از چيزي به نام گناه

      و اما درباره تمرين كه گفتين چقدر ما خودمون رو از خدا جدا ميدونيم و احساس گناه داريم؟ من متوجه شدم من زياد به زبون ميارم كه من جزيي از خدام ولي در واقع اين رو قبول ندارم …چطور ؟؟؟؟    چون خداوند رو جدا از خودم ديدم…شايد به دليل نرسيدن به خواسته هاي بزرگم هست

      احساس نميكنم گناه كارم و از خدا دورم ..فقط خودم و خدا رو دوتا ميدونستم ..اين در صورتي هست كه هميشه ميگم ما و خدا يكي هستيم و ميگفتم خداوند از روح خودش در ما دميده و ما و خدا يكي هستيم….اما اينكه چرا اين باور رو نميتونستم زندگي كنم براي خودم سوال هست!!!!

      تا حدودي به جوابش رسيدم و اونم اين بود كه من خودم رو هميشه مقصر ميدونم در نرسيدن به اهدافم ..من استاد سرزنش كردن خودم هستم…صب تا شب همه اش دارم خودمو سرزنش مي كنم

      هي ميگم اين همه زمان داشتي ميتونستي فلان كارو بكني نكردي …ببين همه سرگرم پيشرفتن ولي تو چي …همين تمرينات خودشناسي رو هم انجام نميدادم و ميگفتم وقتم رو بايد بزارم براي پيشرفتم …غافل بودم از اينكه همين تمرينات خود پيشرفتن …البته من شخصيتم با اون آدمي كه سه سال پيش وارد اين مسير خود شناسي ها شده خيلي فرق كرده اما خودم راضي نيستم از تغييراتم….( اين رو هم اضافه كنم كه خانواده من ، من رو در هر زمينه موفق ميدونن و الگو اونها هستم …اين يعني من از بيرون موفقيت  هاي بزرگي داشتم ولي خودم در تنهاييي خودم به جاي اينكه خوشحال باشم از اين موضوع هي به خودم ميگفتم نه اينكه چيزي نيس ..همه ميتونن اين كارارو بكنن…)

      …امان از اين ذهن 

      شايد ريشه اين نارضايتي از خودم در اضافه وزنم باشه كه در داستان هدايتم هم بهش اشاره كردم 

      حسم از درون شاد نبود هيچ وقت..در صورتيكه در سايت ديگري كه نتايج دوستان هم كلاسيم رو ميخونم و به خودم ميگم اينا چرا اين تغييرات براشون انقدر بزرگه …خوب منم اين تغييرات رو داشتم ولي به نظرم اين اونقدري بزرگ نيست كه بيام براش وقت بزرام و بنويسم…

      و اين دامي بود كه ذهن، من رو در اون انداخته بود…

      البته كه خوراك ذهنم رو خودم بهش ميدادم چون دائم خودم رو سرزنش ميكردم …همين باعث شده بود خودم رو لايق هيچي ندونم …آرزوهاي بزرگي دارم …اما در پس اون آرزوهاي بزرگ احساس بي لياقتي و كامل نبودن من ..داشت كار خودش رو ميكرد…

      خدا رو شاكرم كه با هدايت شدن به اين مسير و اين سايت دارم بيشتر با لايه هاي مخرب درونم آشنا ميشم 

      همين نوشتن داره درهاي بزرگي از خود شناسي رو به روي من باز ميكنه كه اين فقط لطف خداست

      چند وقتي هست هر روز به خدا ميگم خدايا هر جايي تو ي هر سايتي كه قبلولش دارم ميرم ميبينم كه خوشبختي نتيجه كار كردن روي خودمونه و ما نبايد براي خوشبختي دست و پا بزنيم …پس چرا اون چيزايي كه ميخوامو بهم نميدي ….هر كاري لازمه كه انجام بدم تا آسون بشم براي نعمت هات رو بهم نشون بده… و الان احساسم بهم ميگه راهش همين نوشتن در سايت هايي هست كه عضو هستي و داري از مطالبشون استفاده ميكني

      چيزي كه ذهنم به عنوان يك كار بيهوده ازش ياد ميكرد

      خدايا شكرت به خاطر اين آگاهي امروز

      امروز به تاريخ دوم مارچ هست برابر با 11 اسفند 1401.

      من اينجا براي اولين بار اعتراف كردم كه چقدر به خودم بد كردم …چقدر خودم بدترين دشمن خودم بودم…چقدر اجازه دادم به نجواهاي ذهنم كه من رو تحقير كنه…خدا رو تحقير كنه…

      از خداي درونم ميخوام من رو ببخشه و اين حس هاي احساس گناه از كم بودن و بي لياقتي رو ازم بگيره و من رو به اقيانوس خودش برسونه…

      دوست دارم حس كنم با اقيانوس الله يكي هستم

      آمين

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 18 از 4 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 247 کلمه

      سلام و درود بیکران بر استاد بزرگوار و همراهان گرامی

      خداراشکر میکنم که در این مدار قرار گرفتم امید وارم این قدم های کوچک که بر میدارم باعث سعادت و آرامشم بشود خدایا مچکرم که من را در مدار بخشش قرار دادی که خودم گذشته ام و خانواده ام دوستانم و همنوعانم را ببخشم من خودم را میبخشم و رها میکنم من رها هستم من آزاد هستم خدایا مچکرم مچکرم مچکرم 

      من بنده ی خوب خدا هستم

       من دختر پاک خدا هستم

       من روح پاک خدا هستم 

      من قطره ای از دریای خدا هستم

       روح خدا در من است 

      خداوند من را پاک خلق کرده 

      من روح پاک الهی هستم 

      من چسبیده به خدا هستم 

      خدایا مچکرم که با منی درمنی من از تو ام تو از منی 

      خدایا چقدر سرشار از شوق و شادی میشم که مینویسم و یاد آوری میکنم به خودم که من از تو هستم من یه قطره ای هستم از کل ذات پاک تو خدا جونم الله مهربانم هر لحظه من را حمایت حفاظت و حمایت کن که من هر آن و هر لحظه به تو محتاجم خدایا الله مهربانم من نه میدانم نه میتوانم تو قدرت مطلق هستی تو توانای مطلق هستی منبع و مقصد تویی من نه چیزی هستم نه چیزی دارم خودم را به دریای بیکران قدرت وثروت پاک تو میسپارم خودم را به تو میسپارم خودم را در آغوش تو میگزارم خدایا هر لحظه منو حفظ کن که حافظ و نگهبانی غیر از تو نیست خدایا شکرت خدایا مچکرم به خاطر این مدار قشنگ تجربه ی عالی خدایا شکرت 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار somi13700
      1401/12/06 01:24
      مدت عضویت: 1676 روز
      امتیاز کاربر: 8493 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 428 کلمه

      سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و دوستان پرانگیزه

      ونحن اقرب الیه من حبل الورید

      وما نزدیک تراز رگ گردن به شما هستیم 

      من خودمو بخشیدم 

      • من جزوی از خدا هستم 
      • من جرعه ای از خدا هستم
      • من نفس خدا هستم
      • من نور خدا هستم
      • من پاره ای از خدا هستم
      • من چسبیده به خدا هستم
      • من قسمت جدایی ناپذیر از خدا هستم
      • من امکان جداشدن از خدا رو ندارم
      • من هزار بار تکرار میکنم من در آغوش خدا هستم
      • من باخدا هستم من با خدا هستم 
      • خدا بامن است درون من است 

      دقیقاً همه ی مثال هایی که زدین در مورد طبیعی بودن شرایط و مشکلات زندگیم و انتظارم درباره لیاقتم از بخشش خداوند رو قبول دارم استاد

      وهمین آموزش های قبلی رو مانند قانون شطرنج فکر میکردم باید اصول رو رعایت کنم وگرنه کیش و مات میشم

      وهمیشه همین فکر رو دارم و پرونده ی خودمو سیاه می‌دیدم

      وطبق معمول شیطان در کمین وارد صحنه میشد و اون احساس بد و سرزنش رو به شرایط داغون تبدیل میکرد و درنهایت آرزوی مرگ میکردم میگفتم خدایا الان در هر لحظه دارم گناه میکنم کاش بمیرم تا بیشتر ازاین دیگه گناه نکنم وتا قبل از شروع این دوره اینقدر خودمو تو ترازوی گفته های همون اصولی که خانواده و معلم و اجتماع و بیشترین نفر خودم قرار میدادم و مقایسه میکردم که… 

      وهمه ی این تصورات غلطی که من از خدا داشتم و باورم که خودم رو لایق و شایسته استفاده از این نعمت ها رو ندارم به هر دلیلی… 

      من متوجه شدم این احساس یعنی اینکه من خودمو بنده خدا نمی‌دونستم 

      واین یعنی شرک 

       چون اجازه داده بودم دیگران منو براساس گفته هاشون قضاوت کنن یا خودم بر اساس همون گفته ها که هیچ سند ومدرک وامضای الهی پای 

      اون گفته ها ندیدم قضاوت کنم

      خدایا شکرت که این آگاهی رو بدست آوردم

      بی نهایت سپاسگزارم استاد 🙏 

      هرجا حرف از اشتباه وخطاست بلافاصله خداوند تاکید کرده توبه کنید میبخشمتون 

      آخیش چقدر این جمله خوبه واااای خدای من چقدر آروم شدم

      پس همش چرت بوده

      چون احساسم همیشه بامن صادق بوده و همیشه از گفته های شما نتایج عالی گرفتم پس به شما اعتماد میکنم

      همین چند کلمه خیلی آرومم کرد پس درسته ، درسته،،،

      من فابریکی نزدیک خدا هستم 

      من جرعه ای از خدا هستم 

      من ذره ای از خدا هستم 

      ازاین جمله هم خیلی خوشم اومد  

      من از امروز به تاریخ ۰۱/۱۲/۵ خدای مهربونم من ازتو طلب بخشش میکنم از تمام اشتباهات گذشته ام ومن امروز آگاه شدم این رفتارهایم اشتباه بوده و تصمیم گرفتم این اشتباهات رو تکرار نکنم و خودم رو میبخشم مطمئنم که تو منو می‌بخشی و ایمان دارم خدای مهربونم بلافاصله خواسته ی منو تایید میکنه

      ازاین لحظه به بعد من بنده پاک ،محبوب و دوست داشتنی و مورد علاقه خداوندم هستم 

      درپناه خداوند مهربان باشید 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 13 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 359 کلمه

      سلام و درود خدمت استاد عزیزم و همگروهی های گرامی .وقتتون بخیر و شادی 

                “ من خودم را بخشید ”

      من خودم را بخشیدم ، من خودم را مدام میبخشد .

       من نور خدا هستم ، من عشق خدا هستم .

      من درون خداهستم،من باخدا قاطی هستم.

      من با خدا یکی هستم ، من پاره ای از خدا هستم .

      من و خدا از همدیگه جدایی ناپذیر هستیم.

      در هر شرایطی امکان جدا شدن از خدا وجود نداره.

        من در حضور خدا هستم ، من در آغوش خدا هستم ، من نور خدا هستم .

      من با خدا هستم ، خدا با من است .

      می گویند با خدا باش پادشاهی کن ! ، الان از قلبم فهمیدم ، من الان پادشاه هستم .

      از خدا درخواست میکردم ، و انتظار برآورده شدنش را هم داشتم ، وقتی به سختی می افتادم و یا به خواسته هام نمی رسیدم، میگفتم بخاط گناهانم هست که عذاب می کشم ، حقم همینه!!! 

      طبق باورهایی که داشتم .متاسفم

      یا میگفتم :

       خدا که بخشنده اس و حق خودش و میبخشید ، شاید به کسانی بدی کردم ، نفرینم کردند……

      بعد از توبه و طلب بخشش از خدا ، چنین آگاهی در قلبم یادآوری شد و اینطوری دریافت کردم :

      تو هیچ گونه تاثیری نمی تونی در زندگی دیگران داشته باشی چه بد ، چه خوب ،همینطوری که دیگران نمی تواند در زندگی تو تاثیری داشته باشند ، ما موجودات ارتعاشی هستیم ، و هر کسی جواب فرکانس های خودشو دریافت میکنه .

      طبق عدل خدا هر کسی در هر جایگاهی هست ، درست در جایگاه خودش قرار گرفته .

      برای آسودگی قلبم برای کسانی که شاید از من آزرده شده باشند طلب عفو و بخشایش و هدایت کردم.حسم بسیار آسوده و

      راحت شد .

      من که مادرم و کمی از عشق الهی در وجودم قرار داره ، در اوج ناراحتی از فرزندانم ،آنها را بلافاصله میبخشم ،و راضی به کوچکترین ناراحتی اشان نمیشم ، و حتی راضی نمیشم پدرشان آنها را مواخزه کند ، پس مسلما خدا که تماما عشق هست ، ما رو به راحتی میبخشه و هیچ وقت راضی به ناراحتی ما 

      نمیشه ! 

                    “ خدا منو بخشیده ”

      عاشقانه دوستتون دارم  در پناه نور و عشق خدا باشید .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 301 کلمه

      بنام خداوند بخشنده و مهربان

      باسلام خدمت استاد عزیزم و همکلاسی های دوست داشتنی

      از بچگی شنیده بودم که میگفتن آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب ، یعنی اینکه وقتی خطایی کردی دیگه خدا به این راحتی ازت نمیگذره،و این گناه چه کوچک باشه چه بزرگ فرقی نمیکنه پس تویی که گناه کوچک کردی توکه آلوده هستی توکه گناه کاری ادامه بده،یا می بایست خطا نکنی یا حالا که خطا کردی.دیگه تمام، در همین راستا وارد یه چالش بزرگ شدم و یک خطایی انجام دادم که انگشت نمای همه فامیل شدم جوری که هرکس هرچیزی میدونست در مورد خطای من بهم میگفتن، حتی بعضی ها احادیثی می آوردند که نشان بدن دیگه جای من نه جهنم ست، ولی هرچند این حرفها منو نگران میکرد ولی یه حسی ته قلبم می‌گفت نه این حرفها درست نیست، در همین راستا خدا منو هدایت کرد به این مسیر که درک درستی از زندگی و قرآن و خداوند داشته باشم که واقعا خدارو هزاران بار شاکرم که خدا منو از این منجلاب عذاب وجدان رها کرد و از احساس بد رها شدم و روز به روز حسم عالی و عالی تر میشه و بخاطر اینکه حس و حالم عالی شده و از آنجایی که قانون میگه احساس خوب مساوی ست با اتفاقات خوب ،خداروشکر روز به روز زندگی سرشار از عشق و شادی و سلامتی و ثروت و پول و فراوانی و موفقیت دارم و بابت ش خدارو هزاران مرتبه شاکرم

      من بنده پاک و منزه خداوند هستم که تازه متولد شدم و اشرف مخلوقات خدا هستم که از نعمت های بیکران خداوند استفاده کنم و خداوند در لحظه منو هدایت می‌کنه به مسیرهای سرشار از عشق و شادی و سلامتی و ثروت، خدایا شکرت بابت این آگاهی ها و اینکه همیشه و در همه حال در حال هدایت الهی هستم خدایا شکرت

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 13 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 203 کلمه

      سلام خدمت همه عزیزان همراه

      از زمان شروع تمرینات  سبکی و روانی خاصی در امورات  روزانه حس میکنم.از وقتی شروع به بخشش کردم و روی طعم های دلخواهم کمی متمرکز شدم حس میکنم خدا بیشتر حمایتم میکنه دختر کوچکم آرانش بیشتری داره خودم آرامش بیشتری دارم و کمتر به فردا فکر میکنم و کمتر حرص میزنم 

      یک سری آگاهی های جدید هم در مورد ریشه مسایلم به من داده شده خداروشکر میکنم و از آقای عطار روشن هم تشکر میکنم و براشون برکات هزار برابر از خدا خواهانم

      پریشب از خدا خواستم هدایتم کنه که صبح دنبال کار اداری ام برم یا نه صبح که بلند شدم دیدم یه حس مثبتی به تنجان کار ادری ام دارم گفتم پس این پیام خداست برای من  و خواست آماده بشم  و اول صبح برم دنبال انجامش که دخترم گفت مامان برف میاد من هم باید بیرون شهر میرفتم ولی چون حسم مثبت بود گفتم باید برم چون این‌حس حتما از سمت خداست ساعت ۸ راه افتادم رفتم اسلامشهر و در کمال تعجب دیدم کارم در عرض ۱۵ دقیقه انجام شد و منم زود برگشتم خونه اونقدر خوشحال بودم که نگو  با اتفاقات روز بعدش هم فهمیدم واقعا اون روز زمان عالی برای رفتن به اون  اداره بوده

      خدارو شکر

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 13 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 230 کلمه

      سلام دوباره

      یه آگاهی دیگه در مورد این فایل خواستم عنوان کنم

      به نظر من  مساله اصلی خطلی از ما اینه که فکر میکنیم هر چی تو این دنیا داریم به خاطر کارهای خوب ما و نتیجه خوب بودن ماست  ولی حقیقت اینه گه ما هر چه داریم از فضل و رحمت خداست . همیشا جوری با من در کودکی رفتار شده بود که باورم شده بود برلی اینکه دیده بشم یا مورد تحسین و محبت دیگران قرار بگیرم باید حتما یا کار خوبی کرده باشم  یا یه جایی از خودم و خواسته هام گذشته باشم .در مورد خدا هم اینجوری فکر میکردم که  تا کار خوبی نکنم تا سختی نکشم تا خودم رو فدا نکنم خدا به من چیزی عطا نمیکنه و دوستم نداره ولی خدا بارها نشونم داد که این  مدل فکر کردن شرک به خداست این منیت هست و حسابی هم بابت این چتین طرز فکری امتحان شدم  بعد کلی کار کردن روی خودم و مطالعه فهمیدم که من  هر چه دارم از فضل اوست و او بدون اینکه گاری کنم دوستم داره و به من عطا میکنه 

      من خدا رو ثروتمتدترین .توانا ترین .مهربونترین‌ و بخشتده ترین پدر میدونم که انگار مت در جایگاه فرزند او از تمام مواهب او برخوردارم.یعنی مت فقط به صرف اینکه بنده ا  هستم لایق عالی ترینهام.نثل فرزندی که صرف داشتن پدری ثروتمتد و با نفوذ و….به نوعی صاحب داشته های پدرش هم هست

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 157 کلمه

      سلام و وقت بخیر

      در مورد تایید گفته های فایل  قسمت سوم  تجربه خودم رو با شما در میون میگذارم

      به نظر من پور و مادر خدای اول هر کودکی هستند هر چقدر پدر و مادر مهربان باشند اون کودک  وقتی بزرگ شد مهربونی  خدا رو بهتر مطتونه تجسم کنه هر چقدر پدر و مادر خواسته های کودک رو زود براورده کنند کودک بخشندگی خدا رو بهتر و راحتتر باور میکنه

      به همین‌هاط  هست که میگن هفت سال اول گودکی پدر و مادر باید در خدنت کودک باشند و‌به خواسته های او نه نگویند

      من به خلطر جوی که بر خانواده حاکم یود خدا رو  اهل تلافی  میدونستم خدایی که سخت راضی میشه و دیر میبخشه 

      وقتی اشتباه میکردم خودم نمیتونستم خودم رو ببخشم و خودم به تنبیه خودم مشغول میشدم خیلی زمان گذشت تا بتونم باورهامو تغییر بدم و انوزم هم که هنوزه خدا رو درست باور ندارم چون ظاهر زندگیم ایمانم داره نشو ن میده

      خداروشکر که هر روز بهتر خدارومیشناسم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 505 کلمه

      با سلام وقت بخیر خدمت استاد عطاروشن و تمام دوستانمن از وقتی یادم میاد مثل خیلی از شما دوستان تصورم این بود خدا یک نفر در اسمون ها که ما رومیبینه و کنترلمون میکنه و اون بالا و توی اسمونها یک طرف جهنم و طرف دیگه بهشت هست که هرکس طبق اعمال و رفتارش مجازات میشه هروقتم میخاستم بدونم خدا چه شکل و از کجا اومده بهم میگفتن نه این چه حرفی اینا سوالهایی هستن که هیچ کس جوابی براشون نداره و بهتر بهشون فکر نکنی .البته این قبول داشتم که خدا بخشنده و مهربان و رزق روزی دست خداست و اگر خطایی کردیم  و توبه کنیم می بخشه اما شاید  ایمان قلبی نداشتم  . منم مثل تمام ادم ها گناهکار و خطا کار هستم و خطا و اشتباه جز از,زندگی ماست .اما هیچ وقت خاسته های خاصی از خدا نداشتم قانع بودم و هرچی میداد بهم شکر میکردم و میگفتم دیگه قسمت من دراین حد خداروشکر میکردم .کاستی هایی تو زندگیم بود و یک جاهایی میگفتم فلانی نه دین داره نه نماز و روزه  ولی همیشه موفق و خدا بهش همه چیز داده پس چرا به ما نمیده ولی با خودم میگفتم حتما لایقش یا من کم تلاش میکنم اون زرنگ تر و امثال این افکار .من چندین سال هست با قدرت افکار و نیروی جذب اشنا شدم اما هربار بعد از یک مدت این دوره ها و اموزش ها رو  رها کردم  اما الان بعد از یک اتفاق خاص و مهمی که برام افتاد و کل زندگیم تحت تاثییر قرار داد تصمیم گرفتم دوباره بیام سمت افکار مثبت و قانون جذب که بتونم پر انرژی به زندگیم ادامه بدم . و وارد سایت شدم و با دوره زتدگی با طعم خدا شروع کردم که چقدر لازم داشتم این دوره و حس ارامش که تا الان از این فایلها گرفتم   و برام یک سری مطالب خیلی جالبو جذاب بود مثلا  این جمله  که خدا از روح خودش در انسان دمیده همیشه در قران میخوندم ولی راحت ازش رد میشدم اما این بار که فایل استاد گوش دادم دیدم چقدر زیبا انسان و خدا رو توصیف کردن و ما انسان ها جزیی از خدا هستیم ولی ما چقدر تلاش میکنیم که به خدا نزدیک بشیم اما چون باورهای غلط و اشتباهی داریم انگار دور تر شدیم .طبق تمرینات این جلسه من میخام از الان به بعد اول به خاطر تمام گناهان و اشتباهاتم از خدا طلب بخشش کنم  و خودم باور قلبی دارم که خدا من میبخشه و مورد عنایتش قرار میگیرم و اینکه خدا به من انرزی بده که همیشه در کنار خودم حسش کنم و افکار پلید  شیطانی که باعث اسیب به روح و جسمم شدن از من و افکارم  دور بشن من ایمان دارم که خدا من دوست داره و سهم من از زندگی بهترینهاست پس با شوق فراوان هر روز خودم به خدا نزدیک تر می بینم و شکر به خاطر تمام لحظات زندگیم که کنارم بوده و هست و خواهد بود ..

      تشکر فراوان از  استاد عطار روشن که این فایلها.رو به صورت رایگان قرار دادن همیشه در اوج باشید وبدرخشید

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 86 کلمه

      الهی به امید تو

      سلام خدمت شما استاد عزیز و دوستان گرامی

      امروز ۲۲بهمن ۴۰۱ساعت ۱۲.۲۵ در حضور افریدگار هستی خالق مهربانم  ودرکنار شما عزیزان اعلام میکنم که تمام گذشته من هرچه بوده همه راپاک کنم

      از این لحظه مانند کودک تازه متولد شده پاک و زیبا به دنیا بیام  همیشه خوش باشم 

      همانند کودک غم و غصه هایم کوتاه باشه وبیشتر وبیشتر خوش باشم بیشتر وبیشتر لذت ببرم

      مطمئن ام خدا بیشتر از همه از این تصمیم من خوشحاله و درهای  نعمت را بیشتر و بیشتر روی من باز میکنه

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 507 کلمه

      سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی.خیلی ممنونم برای این فایل بینظیر استاد جان

      چندروزه پیش احساس سردرگرمی میکردم و از خدا عاجزانه خواستم هدایتم کنه و پرسیدم چرا با وجود اینکه اینهمه تلاش میکنم و فایل گوش میکنم نتایجی رو که باید رو نگرفتم؟و خدا منو به این دوره هدایت کرد و در این دوجلسه (2و3)علت رو فهمیدم به خاطر اینکه قدرت بینظیر خدا رو درک نکرده بودم و خودم رو فرد لایقی نمیدیدم 

      حدود یک روز پیش یعنی در بامداد 18بهمن 1401 انقدر حال روحیم خوب شده بود که ساعت شب رفتم توی حیاط قدم میزدم و از شدت خوشحالی و حس معنویت و شور و شعف اشک میریختم و اومدم و به خدای بزرگ سجده کردم و از ته دل خواستم در مورد یک مسیله ای راهنماییم کنه(حدود سی و خورده ای میلیون از یکی میخوام ولی بعد از دوسال حتی هزارتومنشم پرداخت نکرده)و قرآن رو باز کردم و آیه ای با این مفهوم اومد که پیامبر گفته بود من پاداشم رو از خدا میگیرم و همونجا متوجه شدم که باید رها کنم و خدا از راه دیگه ای این حق الهی منو که از راه حلال به دستش آورده بودم رو بهم برمیگردونه

      راستش من هیچوقت احساس گناه نمیکردم ینی مدتهاست که دیدم به خدا عوض شده و نماز رو به اون شکل مرسوم نمیخونم یا توی ذهنم هیچی رو گناه نمیدونستم و هرکار بدی رو هم انجام میدادم توی دلم میگفتم برای خدا که مهم نیس و….

      ولی فهمیدم در پس قلبم برام مهم بوده و فقط یه سرپوش گذاشته بودم(این از احساس گناه یه مرحله بدتره به نظرم) و همونجا با خودم عهد کردم که اتفاقا باید یه حد و حدودی برای خودم تعریف کنم و به ارتباط بینظیر خودمبا خدا و ارزشمندیم توجه ویژه کنم اینکه خدا منو دوس داره عاشق منه منو راهنمایی میکنه هر لحظه مراقبمه و دوس داره پیشرفت کنمو راه هاش رو نشونم میده و خدایی که قدرت بی حد و حصر جهانه و فقط کافیه من روی خودم کار کنم تا ظرفم بزرگ بشه و باور کتن خدا از من مشتاق تره برای موفقیتم و کافیه باور کنم که اون با من حرف میزنه و به میزانی که مدارم بالاتر بره چشم و گوشم برای دریافت الهامات بازتره عین همین آیه ای که به صرحت بیان شد و هیچ ابهامی هم در اون نبود

      یا امروز در مورد یه مسیله بزرگی ابهام داشتم که همه میگن بدو عجله کن این فرصتو از دست نده ولی خدا توی یک فایل صوتی به الهام کرد که هر وقت عجله و ترس از کمبود و تموم شدن فرصتها باشه ینی این سخن و دخالت شیطانه و ومنو هدایت کرد به صبر که مسیر بهتری رو قراره برام باز کنه کافیه به قدرتش و روزی رسان و بخشنده بودنش و قانون فراوانی ایمان پیدا کنم.

      خداروشکر بابت این دوره عالی که ترمزای پنهان بزرگی رو برام نمایان کرد و حال و احساسم به شدت عالیه 

      خیلی ممنونم از شما استاد عطار روشن سخاوتمند که دست خدا در رساندن این آگاهی ها به ما شدید

      با اشتیاق و انگیزه فراوان میخوام همین الان جلسه چهارم رو گوش کنم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 18 از 4 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 208 کلمه

      سلام

      من سالهای سال هست که مدام خودم رو به خاطر کوچکترین اشتباه سرزنش کردخ ام و از خودم امیسه اناظار داشته ام که  بی نقص باشم و این‌ انتظار از اون‌جایی که از پایه اشتباه هست هیچ وقت هم بی نقص نبوده ام و حتی به خاطر این طرز بکر  اشتباهاتم شاید بیشتر هم شده

      و از اون طرف خودم رو به خاطر اشتباهاتم هم نه به راحتی می بخشیدم و نه از اشتباه دیگران راحت رد میشدم

      این مدلی بود که  والدینم و اطرافیانم به من آموخته بودند

      سالها گذشت و تازه تازه دارم سعی میکنم خودم رو ببخشم دیگران رو ببخشم ولی واقعا بلد نیستم خودم و دیگران رو با اشتباهاتشون دوست داشته باشم

      خیلی تلاش کردم و از خدا خواستم کمکم کنه که ارزش وجودیم رو از اشتباهاتم جدا کنم  و خودم رو بدون شرط دوست داشته باشم ولی  کاملا موفق نبودم  

      اما خیلی بهتر از یبل هستم 

      من خودم رو به خاطر  ازدواج غلطم به خاطرطلاقم به خاطر بچه هام به خاطر نداشتن درامد خوب مدام سرزنش کرده ام

      من در این لحظه خودم رو به خاطر اشتباهاتم می بخشم و رها میکنم و از خدا میخواهم خودش کمکم کنه که از این لخظه به بعد هر روز بهتر از قبل باشم و با خودم و امه مه بانتر باشم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 1893 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 808 کلمه

      نسترن 

      سلام به استاد جان و همه دوستان عزیزم 

      من صبح فایلو دیدم اما هر کاری کردم نتونستم کامنت بذارم ارور میداد واسه ورود و در نهایت الان ۱۲ ونیم شبه بامداده و مینویسم 

      من از وقتی که یادم میاد زمانایی گه حالم بد میشد و من و خواهرم باهم حرف میزدیم و تقریلا تو تمام دوران یه جمله تکراری میگفتیم و این بود 

      حس میکنم خیلی از خدا دور شدم…🙃

      این جمله تکراری ما بود 

      شاید باورتون نشه ولی دیشب قبل اینکه این فایلو ببینم یه سوالی اومد تو ذهنم و این بود که 

      حتی خداام منو میبخشه چرا من نمیتونم خودمو ببخشم و رها شم بعضی موقعا شک میکنم اصلا موضوع بخشیدنه یا چیزای دیگست 

      ولی یه چیزیو مطمئنم من انقدر به خودم سخت گیرم که حتی خود خداام الان بیاد بگه من تورو بخشیدم از اینکه به فرض شرک ورزیدی و فلان ادمو واسه خودت بت کردی میام با خدا بحث میکنم که نه حالا طکل میکشه که اون شرک من جبران شه خدا جون بذار من واست توضیح بدم که چقدر ایراد دارم … یعنی با خدا سر اینکه منو بخشیده بحث مبکنم 😅

      جالب اینه که من هیچوقت ایرادای خودمو تقریبا به هیچ کسی نمیگم ولی دائم ضعفامو تو ذهنم مرور میکنم و شده ناخوداگاه من به جای اینکه رو نکات خوب خودم تمرکز کنم فقط نقاط ضعفه حتی میتونم رو نکات مثبت بقیه عالی تمرکزکنم اما خودم نه و خبلی جاها بهم ضربه زد این سرزنش کردن خودم تا چند ماه پیش که سعی کردم واقعا کمش کنم هنوزم خیلی کار دارم 

      واقعا مگه امکان داره کسی خودشو بنده خوبی ندونه لایق ندونه و خدا بهش نعمت بده ؟

      اسمش روشه بنده خدا 

      بنده لایق خدا یا بنده نالایق خدا ؟

      اصلا من اگه خدارو انقدر دور ببینم از خودم چطوری دستشو میذاره تو دستم ؟

      چطوری منو بغل میکنه ؟

      چطوری قلبمو اروم میکنه ؟

      چطوری بهم الهام میکنه ؟

      وقتی دوره دیگه دوره  اصلا این چیزا دیگه امکان نداره اتفاق بیافته و حس شه

      من خیلی موقها ته ذهنم اینه که من خیلی باید دل خدارو بدست بیارم که اونم کمکم کنه خیلی باید ایمانمو بهش ثابت کنم و موقع سختیا دم نزنم که بهش ثابت شه این بنده خوب منه اما شاید تا حد زیادی این فکر غلطه 

      من موقع هایی که حس کردم خدارو ندارم حالم خیلی بدتر شد میگفتم کاش خدایا بودی بغلت میکردم اروم میشدم غافل از اینکه خدا درون منه تو وجود منه خدا  مثل مادر بارداری که جنینش تو وجودشه باهاش یکی شده و ازش تغذیه میکنه از بند ناف 

      رابطه ما با خدا همیشه عین جنین و مادر میمونه تا ابد اما ما میایم تو ذهنمون هعی اون بند نافو میبریم در حالی که اون هست اون تا ابد هست ما مثل جنینی هستیم که تا ابد جنین میمونیم برای خدا 

      تا ابد تغذیه میکنیم ازش 

      تا همیشه بهش نیازمندیم 

      این بند ناف بریده نمیشه واسه همین این جنین هیچوقت بدنیا نمیاد و از خدا جدا نمیشه 

      ما داخل شکم خدا تکون میخوریم و اون حس میکنه 

      قربون صدقمون میره 

      هر چی مفید باشه واسمون بهمون میرسونه 

      به شرطی که بخوایم رشد کنیم 

      رد دستای خالق هیچوقت از مخلوق پاک نمیشه 

      یه میزم که ساخته میشه همیشه اثر خالقش میمونه برند میمونه و برندش اون خالقشه حالا میز که جونی نداره روحی نداره اینارو بفهمه 

      خدا که مارو افریده رد دستاش رد بوسه هاش رد لمس کردنش هیچوقت از درون مخلوقش پاک نمیشه 

      خدا روح مارو لمس کرده خود روح ماست خود ماست

      اصلا چدا انقدر همه مبخوایم خدارو یه چیز عجیب غریب و دور بببینیم چقدر ضربه خوردم از این حس دوری 

      حتی الانم که سمت این دوره اومدم واسه این بود که حس کردم میخوام به خدا نزدیک شم حس کردم دوباره دور شدم ازش 

      خدایا میدونم تو منو بخشیدی الان نوبت منه 

      منم میخوام خودمو ببخشم 

      خدایا میخوام حست کنم واسه همیشه اومدم که بمونم واقعا میگم این دفعه اومدم که بمونم مطمئنم بازم خطا میکنم اما میمونم 

      چقدر قشنگ گفتی تو قران 

      چه کسی از خدا به عهدش وفادار تر است ؟

      گفتی با من معامله کنید 

      تو چقدر فهمیده ای چقدر عقل انسانی ما ناتوانه از درک کردنت چقدر بزرگ و عالمی و من هیچوقت رو دانایی تو حساب نکردم یا خیلی کم حساب کردم و اونقدر شیرین بوده که اومدم سمت تو بیشتر بفهمم ازت 

      من امشب خودمو میبخشم چون حتی خالق منو بخشید 

      خدایا میخوام باور کنم تو قلب نسترنی هدایتم کن نشونه هاتو واسم بفرس میدونم که اینکارو میکنی همونطور که قبلا فرستادی اومدم تکلیفمو روشن کنم با خالق 

      خالق من نسترن بنده ی توعه 

      من همون بنده ایم که جا نزدم و پات وایسادم من بنده بدی نبودم انصافا همیشه تلاشمو کردم تورو تو وجودم  زنده نگه دارم 

      من با تو کنار اومدم خالق اما با خودم کنار نیومدم واسه همین انقدر حس کردم ازت دورم چون فک کردم منو تو جداییم 

      خالق من مخلوق توام  خالقی رو در حقم تموم کن 

      همونطوری که بخشیدن تو یهویه 

      میخوام بخشیدن خودمم برای خودم یهویی باشه 

      من امشب میبخشم خودمو و سعی میکنم با مهربکن ترین شکل با خودم که تکه از توعه رفتار کنم 

      خیلی خوابم میاد دیگه برم بخوابم شب بخیر بچه ها ❤️🍃

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 32 از 7 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار طاهره فروغی
      1401/10/18 15:06
      مدت عضویت: 1275 روز
      امتیاز کاربر: 39287 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,080 کلمه

      سلام خدای مهربونم 

      سلام استاد عزیز و دوستان خوبم 

      در ارتباط ما با خدا دو مورد است 

      اول ارتباط ما خدا و دور شدن ما از خدا ست 

      دوم در مورد خواسته هامون از خدا 

      من همیشه فکر میکردم خدا خیلی از من دوره چون شنیده ها و اموزشهایی و باید و نباید هایی رو باور کرده بود که بنده خوب کیه و لنده بد کیه و چکار انجام بده و انجام نده 

      من هر چی خودم رو بررسی میکردم گناهام یکم کمتر از عظمت خدا بود و شاید هم به اندازه عظمت خدا و خودم رو لایق سخترین عذابها میدونستم  و انتظاری نداشتم که خدا شرایط عالی بهم بده و هر روز انتظار اتفاقی برای مجازات بودم و اینو حق خودم میدونستم 

      خب من خدا رو این طور شناخته بودم و در نهایت فکر میکردم که هیچ چیزی فایده نداره و حتی نماز شب میخوندم ولی بازم حالم خوب نبود و در شبهای قدر همش گریه میکردم و صبح سردرد شدید میشدم ولی بازم حس خوبی نداشتم و فکر میکردم خدا اینا رو نسبت به گناهام چیزی نمیبینه و همه اینا رو از شنیده ها و اموزشها داشتم 

      اولین قدم اصلاح رابطم با خداست 

      تکلیف بین من و خدا چیه 

      من بنده خدا هستم یا نه 

      باید خدا رو باور کنیم و خودمون رو بنده ای ببینیم که خدا ما رو دوست داره 

      ما نباید به جای خدا قضاوت کنیم چیزی که متاسفانه الان زیاد شده در اطراف ما همه از روی ظاهر بقیه رو قضاوت میکنن اگر ظاهر موجه داشته باشه خوبه و اگر ظاهرش موجه نباشه این منحرفه 

      تفکر درباره خدا  و همسو نبودن با افکار و باورهامون در مورد خدا برای این هست که خودمون رو لایق استفاده از این امکانات و نعمتهای خدا نمیبینیم 

      حالا به هر دلیلی که گناه بدونی و به جای خدا قضاوت کنی باعث میشه دیگه خودمون رو بنده خدا ندونیم و لایق نعمتهاش و الطافش خودمون رو نبینیم و خودمون رو از صالحین اون جدا کردیم و جز ترد شدگان مبینیم 

      پس باید از جانب خدا قضاوت نکنیم و خودمون رو بابت اشتباهات و خطاها ببخشیم و حرف دیگران رو باور نکنیم که از جانب خدا گفتن و منو از خدا دور بدونن 

      من با شجاعتی که خدا بهم هدیه داده میخوام باور کنم که خدا گفته توبه کن من میبخشم 

      من توبه میکنم و میدانم که خدا  خطا های منو میبخشه

      چون احساس پشیمانی بدترین احساس هست که میتونه منو نابود کنه همونطور که قبلا کرد و هر اشتباهی رو خدا میبخشه 

      تنها راهم اینه که از خدا طلب ببخشش کنم و خودم رو ببخشم و پرونده رو تموم کنم و ایمان دارم که منو میبخشه ما نباید طبق افکار زمینی خودمون  حرف خدا رو بگیم میگفتن شبهای احیا گریه کن و سرت و کج بگیر  و هی التماس کن تا خدا تو رو ببخشه و من هر سال سه شب این کارو میکردم ولی احساس بخشیده شدن نداشتم و احساس بنده خوب خدا شدم رو نداشتم 

      حالا که فکر میکنم همه ابن سختیها حقم بوده چون بدون تحقیق و فقط باورحرفهای افراد دیگه به جای باور خدا   داشتم زندگی میکردم 

      من میخوام تغییر کنم 

      من میخوام خوشبختی رو با تغییر درک کنم 

      من میخوام خدا رو با دید جدید ببینم 

      من میخوام باقی زندگیمو با حس خوب زندگی کنم 

      من در این دوره فهمیدم احساس خوب قطب نمای ماست 

      پس وقتی حسم خوبه راهم درسته 

      پس من بنده خوب خدا هستم و از خداوند انتظار بهترین چیزها و نعمت ها رو دارم 

      من لایق بهترین زندگی رو دارم 

      من با خدا نزدیکم و از رگ گردن به من نزدیکه 

      خدا با منه و خدا در درون منه حسش میکنم 

      نمیشه از خدا جدا بشم 

      من ذره ای از وسعت خدا هستم 

      خدا از  خود ش درجسم من دمیده است 

      یک قطره از دریا هستم که تمام خصوصیات دربا رو دارم 

      وقتی میمیرم به خدا میپیوندم 

      ولی چون با اشتباه ما شیطان ما رو میخواد از خدا جدا کنه ولی اون فقط به خاطر حس بدمونه 

      من در گذشته خودم رو از دور میدیدم  خودم رو بنده ای میدیدم که در حرف خدا گوش نمیدادم وبا خودم میگفتم خب مگر تو به حرف خدا مبکنی که خدا به حرف و درخواست تو گوش بده حالا هر چی مثل پوشیدن موهام با خودم مبگفتم خب چرا فقط ما باید برای دیده شدن موهامون مجازات بشبم و کشورهای دبگه اینقد راحتن تازه از خدا گله میکردم که چرا در ابن کشور با این فرهنگ به دنیا اومدم و گاهی فکر میکردم یعنی بزرگی خدا با همین چند لاخ موی من مگر بهم میخوره که میخواد به طرز فجیحی منو از موهام اون دنیا اویزون کنه 

      بهم گفته بودن خدا گناهاکاران رو هی میندازه تو اتیشو باز دوباره تا بینهایت من خیلی از خدا میترسیدم و نمازم و روزم و عبادت هام از ترس خدا بود نه برای عشق به خدا 

      فقط فکر میکردم انسانهایی که بتونن با خدا عمیق ارتباط برقرار کنن امامان هستن و ما مردم عادی این امکان رو نداریم و باز اینجا خدا رو ناعادل میدیدم 

      همیشه حسرت انسانهایی با درک و فهم بالا نسبت به خدا رو میخوردم غافل از این که خدا به یک چشم به همه بنده هاش نگاه میکنه و منم میتونم خدا رو اینطور درک کنم 

      همیشه دوست داشتم خدا منو به دید یک بندا خوبش ببینه و در فکرم اون منو به عنوان بدترین انسان میبینه و این ملاک خوب و بدی رو فقط از روی ترب دبگران میسنجیدم در صورتی که بازم وقتی سعی میکردم مثل حرف اونا باشم بازم حالم خوب نبود و نمیشد درونم اشفته بود و مانند دریایی مواج موجهای نا ارام داشت و هر چی بیشتر در گفته های انها غرق میشدم و میخواستم بهتر انجام بدم مواج تر میشدم 

      من زندگی نمیکردم و فقط به واسطه نفس کشیدنم فقط زنده بودم 

      خیلی وقتها شبها که میخوابیدم دوست داشتم صبح دیگه برای همیشه بیدار نشم و از خدا گله میکردم مرا از من راضی نمیشه و منو ببره 

      ولی خدا جونم بی نهایت سپاس که در باقی مانده عمرم به این مسیر هدایتم کردی تا بااین دیدگاه و باور پوسیده و سرافکنده به سوی تو پرواز نکنم و با سبکبالی و ارامش و تناسب و زیبایی و ایمان قلبی هر چند کم ولی بنده خوب وپاکیره تو باشم و به سمت تو گامهایم را بردارم تا روزی کا در انتهای مسیر تورا ببینم سربلند در برابر تو قرار بگیرم 

      من طاهره فروغی امروز خودم را برای تمام اشتباهات گذشته میبخشم و از تو مهربانم طلب بخشش دارم و ایمان دارم که تو منو میبخشی چون تو بخشنده مهربان منی و میدونم بنده خوب پاک و تازه متولد شده برای خداوندم هستم 

      چقد سبک شدم و احساس سبک بالی میکنم 

      و خدا رو در درونم حس میکنم 

      خداوندا برای این سبک بالی و هدایت و حمایتت به این مسیر مستقیم بینهایت متشکرم 

      در پناه خدا باشید 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سولماز متناسب
      1401/10/08 10:37
      مدت عضویت: 1424 روز
      امتیاز کاربر: 10965 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 575 کلمه

      سلام به همه بنده های خوب و دوست داشتنی خدا از دیروز که این فایل رو دیدم و خودم رو بخشیدم خیلی حالم خوبه انگار چسبیدم به خدا و خیالم راحت شده از اینکه خوب من که الان بنده دوست داشتنی خدا شدم پس خدا همه خواسته هام رو بهم میده مطمئن شدم آنقدر آرامش دارم انگار توی یه دنیا و حال و هوای دیگه ام.و اما مطالبی که از این فایل یادگرفتم:من هم فکر میکردم چون در گذشته گناهانی مرتکب شدم یا ملاکهایی که والدین و معلمان و فرهنگ به ما گفته بودن که اینها ملاک یک آدم مسلمان هست و وقتی میدیدم خوب من اکثر اون ملاکها رو ندارم یا اون کارها رو انجام نمی‌دادم خوب مطمئن بودم که من بنده خوبی نیستم و خوب انتظار این رو هم نداشتم که خدا برام کاری انجام بده یا به خواسته ام جواب بده مثلاً همین چاقی‌ خودم‌ منم میگفتم‌خوب وقتی من بنده خوب خدا نیستم خوب حتما این مشکل رو بهم داده که این عذابی هست از طرف خدا و همیشه گله و شکایت داشتم خدایا من که گناهی نکردم و فقط به خودم ظلم کردم و خودم رو دوست نداشتم و این نباید گناه بزرگی باشه چرا تو این عذاب بهم دادی و چندین سال که من باهاش درگیرم ولی خدا رو شکر بازم با وجود این اکثر وقتها بهم کمک کرده و یه روز به حالت تسلیم رسیده بودم و ازش خواستم که یه راهی جلوی پام بزاره و خدارو شکر منو هدایت کرده به این سایت و این مسیر الهی و الان‌دارم خیلی راحت و با لذت لاغر میشم و بی نهایت خوشحالم از این تغییر و یا گاهی هم تو دردسر میفتادم یا مشکلی برام پیش میومد از ته دلم ازش کمک میخواستم و می‌دیدم که اون خواسته ام رو مستجاب کرده و واقعا خوشحال میشدم که نه خدا هنوزم منو دوست داره ولی چون اطلاعات اشتباهی در مورد بنده خوب خدا داشتم و کلی هم سوال بی جواب داشتم همیشه مردد بودم که آیا این حرفهایی که به ما زدن در مورد مومن بودن درسته یا نه و حالا فهمیدم که هرکس براساس نظر و ملاک‌های خودش منو قضاوت کرده و مهم این هست که من چه حسی در مورد خودم داشتم و دیگه خودم رو بخشیدم و از خدا طلب بخشش کردم و در دفترم نوشتم و از خدا خواستم که منو ببخشه و من هم خودمو بخشیدم.منم همیشه فکر میکردم خدا اون بالا نشسته و داره به ما نگاه می‌کنه که کی کار بدی انجام داده در پرونده اش بذاره ‌‌واینکه همیشه ما رو امتحان می‌کنه و اصلا براش مهم نیست ما چی میکشیم.ولی الان احساس میکنم یه دوست همیشه در کنارم هست دارم حسش میکنم و چقدر آرامش دارم و چقدر خوشحالم از این آگاهی که من هم قطره ای از دریای بیکران خدا هستم و من خودشم همه چیم شبیه اونه فقط منو در این جسم قرار داده به نظرم خدا مارو خلق کرده که توسط ما این دنیا رو تجربه کنه خوشی هارو خنده و شادی هارو و لذت و تفریح هارو و انجام کارهای خوب رو . پس من تصمیم گرفتم که این کوله بار گناهان و اشتباهات رو بر زمین بزنم آخی چه حس خوبیه و این فاصله رو از بین ببرم با ایجاد باورهای صحیح و انتظارم این هست که خدا به زودی همه این خواسته هایی که ازش خواستم رو بهم میده و یک زندگی جدید رو شروع میکنم در کنار خدای خوبم که منم جزئی از وجود پاک اونم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 220 کلمه

      بنام خدا
      باعرض سلام ب دوستان عزیزو استادگرامی
      عرض شودخدمت باسعاتتون ک همه جور آدم وجودداره. بادیدگاهها و طرزفکر ورفتارهای مختلف. حالاچی باعث میشه ک یک نفرخوب ببینین یابد؟ معیاروسنجش مابرای سنجیدن خوب یابدبودن طرف مقابل چیه؟ شایدطرف کاردرستی داره انجام میده ولی چون مااون کارودوست نداریم میگیم طرف ادم بدیه یابلعکس.. مثلا من خودمو ادم خوبی میدونم.. سرم توی کارخودمه و بکسی کاری ندارم. توی کاردیگران فضولی نمیکنم. بکسی صدمه نمیزنم. حق کسیرونمیخورم. حلال خورم و تاحالا یک قرون ازمال مردم نخوردم. ووووو… ولی اگه ازدید یکی دیگه بخوایم خوب وبد بودن منو بسنجیم میبینی100تا اخلاق بد ازم بیرون میکشه ک خودم تاحالامتوجه نبودم. بعنوان مثال خودم میدونم ک عصبی مزاج هستم واز یک حرف میبینی حسابی داغ میکنم و ازکوره درمیرم. یااینکه گاهی اوقات بازبونم باعث شدم طرف مقابلو ازخودم برنجونم. البته دربیشترمواقع همچین قصدی نداشتم وفکرمیکردم دارم بطرف لطف میکنم ک بدیهاشومیگم ک طرف متوجه بشه وخودشودرست کنه و اون کاربدشوبزاره کنار.. ولی خب بهرحال طرفو رنجوندم. خلاصه من خودمو بااینکه ادم خوبی میدونم ولی اینم میدونم ک ممکته هزارتا عیب وایرادومشگل دیگه داشته باشم ک خودم خبرندارم.. وبخاطرهمین هم هست ک میخوام دستموبزارم توی دستان بامحبت شمادوستان و استادعزیز و درگروه زندگی باطعم خداباشم وب این ریسمان الهی چنگ بزنم چراکه رستگاری باخدابودن ودرکناراون بودنه..واین هم یکی از راههای رسیدن بخداست. ب امید قرب الهی. موفق باشیددوستان عزیز

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار fariba
      1401/08/29 13:46
      مدت عضویت: 810 روز
      امتیاز کاربر: 17750 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 350 کلمه

       به نام خدای مهربان 

      من دوست ندارم وقتی مهمون داریم یا یک اتفاقی در زندگی می‌افتد همش حرفم راجب اون شخص باشه یا اون اتفاق باشه ، از غیبت کردن پشت سر دیگران خسته شدم با این که خودم هم در طول روز اونقدری هم غیبت نمیکنم اما حرف های دیگران و گفته شونو میشنوم خسته میشم، 

      هرزمان که غیبت میکنم احساس میکنم از مسیر خدا و رسیدن به خواسته هام دور میشم و  در مسیر گناه کردن قرار میگیرم پس تصمیم گرفتم از این پس دیگه نه با کسی هم کلام در غیبت کردن بشم و نه دیگه توجه به اتفاق های کنم که در گذشته شکل گرفته بودن،

      واحساس میکنم ادم های ک غیبت میکننده در زندگی به هیچ خواسته ای نخواهند رسید و حس خوبی از زندگی خودشون ندارند، کینه داشتن و غیبت کردن فقط احساس منفی روی ذهنم میزاره پس نمیخوام از این لحظه  تکرار کنم و هم کلام شم،

      هر انسانی ک غیبت میکنه توجه ای به نعمت های خودش نداره و زندگی خودش رو باور نداره و قبول نداره و همیشه در حال مقایسه کردن خودش و دیگران است ، به انرژی خوبی نمیرسه و چون از زندگی خودش راضی نیست همش غیبت میکنه و دچار گناه میشه و همش گناه رو تکرارمیکنه، 

      من هم دیگه دلم نمیخوام و دوست ندارم حتی یک کلمه راجب دیگران حرف بزنم و حتی یک کلمه گناه کنم و حس های بد رو به خودم جذب کنم و از حس خوب زندگی با طعم های خوب خدا دور بشم،

      دیگه دوست ندارم غیبت کنم و با این ادم های ک دائم ذر حال غیبت کردن هستن رو دوست ندارم هم کلام بشم ،

      چون با احساس بدی هم سو میشم و دوست ندارم از مسیر خوب خدا دور شم،

      دیگه از این پس غیبت نمیکنم و با ادم های غیبت میکنند هم کلام نمیشم و حتی دوست ندارم بشنوم حرف های اونارو ک غیبت میکنند،

      و باور دارم و ایمان دارم خدا توبه من رو قبول میکنه و میپزیره وکمکم میکنه تا از حس خوب با او بودن لذت ببرم و دیگه غیبت نکنم و گناه کسی رو به دوش نکشم . 

      با تشکر از شما استاد عزیز

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار الهام
      1401/08/19 12:50
      مدت عضویت: 866 روز
      امتیاز کاربر: 18731 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 523 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیز و هم مسیر های گرامی            

      فایل این جلسه عاالیی بود باعث شد دوباره باور کنم که خدا هنوز دوستم داره هنوز میتونم برگردم سمتش و در آغوشش قرار بگیرم آغوشی از جنس آرامش و امید.         

      تمرین

      لطمه هایی که حس دوری از خدا بهم زد؟؟

      نمی دونم اولین باری که احساس کردم خدا دوستم نداره کی بود و چیکار کرده بودم اما یادمه که وقتی زندگی در شرایط خوبی نبود میشنیدم از اطرافیان که میگفتن این شرایط کفاره گناهانی هست که پس میدیم

      یا میگفتن نمی دونیم گناهی به درگاه خدا کردیم که اینطوری باید توی زندگی رنج و عذاب بکشیم

      یا میگفتن ما که معصوم نیستیم که توی زندگی گناه نکرده باشیم شاید برای همینه که دعاهامون مستجاب نمیشه

      همه این صحبت ها باعث شده بود که من هر وقت می‌خواستم دعا کنم اولش میگفتم ببین خدا من خیلییی گناهکارم و لیاقت استجابت ندارم(امیدی هم ندارم که اگه توبه کنم توام منو ببخشی چون طبق آموخته هام انجام توبه هم سخت بود و لیاقت خاصی میخواست تازه بعدشم معلوم نبود که قبول میشه توبه یا نه) ولی تو خدایی کن ولی بعدش با خودم میگفتم انقد پر از گناهم که خدا حتی نگاهمم نمیکنه چ برسه به اجابت!!

      یا فکر میکردم به خاطر قول های بیشماری که به خدا دادم ولی زدم زیرشون خدا دیگه حتی گوش نمیکنه ببینه چی میگم یا اگر هم این کار رو بکنه روی حرفام حساب باز نمیکنه اصلا

      یا فکر میکردم خدا مسئول مشکلات و گرفتاری های روزمره من هست و میگفتم اگر خدامیخواست کارها درست میشد اما چون من بدم خدا برام نمیخواد.            

      یا توی روابط با اعضای خانواده‌ام اگه شرایط بد بود بعدش با داد به خدا میگفتم دست از سرم بردار…ولم کن دیگه می‌دونم گناهکارم اینطوری عذابم نده.

      یا واقعا ته دلم فکر نمیکردم  خدا یه زندگی خوب بهم بده چون خودم رو فردی که منتخب خدا باشه برای زندگی عالی نمیدیدم …به طور زبانی از خدا ی زندگی پر از آرامش و خوشبختی میخواستم ولی باز موج منفی افکار میگفت :مگه بنده خوبی بودی؟؟اما حالا توبه می کنم و برمیگردم سمت خودش توبه می کنم از خطاها و اشتباهاتی که باعث حس دوری  شده … از اون مهمتر از باور هایی که باعث ایجاد حس بد در دل من شدن،میخوام که هر روز تعدادی از این باورها و افکار را عوض کنم تا حسم نسبت به خالق و فرصتی که برای یک بار زندگی کردن بهم داد عوض بشهپروردگار من! من از امروز تاریخ هجدهم آبان ۱۴۰۱ آگاه شدم و درک کردم که گناهان بین من و تو حس  فاصله ایجاد میکنه و تصمیم گرفتم دیگه اونا رو تکرار نکنم و خودم را بابت همه خطاها و گناهان می بخشم و ازتو هم طلب بخشش دارم و میدونم که تو از من هم بخشنده‌تری… پس ایمان دارم خدای من همین لحظه همین الان هم درخواست من را تایید میکنه و از همین لحظه بنده پاک و محبوب و دوست داشتنی خداوندم هستم

      ممنونم از خدا که باعث شد هر روز آگاهی هام بیشتر بشه و باور های اشتباهم در حال اصلاح شدن باشن…ممنون از استاد عزیز که این مسیر رو طراحی و اجرا کردند

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 35 کلمه

      سلام استاد وقت بخیر ببخشید من دو روز پیش در جلسه سوم زندگی با طعم خدا دیدگاه نوشتم و تایید شد نوشت منتظر تایید مدیر باشید اما الان نیستش در قسمت نظرات مشکل کجاست ممنونم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        امتیاز کاربر: 6241 سطح ۳: کاربر پیشرفته
        محتوای دیدگاه: 12 کلمه

        سلام و درود
        دیدگاه شما تایید و قابل نمایش برای عموم می باشد

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
        ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 833 کلمه

      سلام خدمت استاد عطار روشن مهربون و دوستان مسیر زندگی با طعم خدا.

      استاد من در همه دیدگاهام نوشتم بازم میگم شما دستان خدا هستید م از خداوند سپاسگزارم که شما رو سر راه زندگی من قرار داد و با سایت شما آشنا شدم و هر روز بیشتر از روز قبل سپاسگزار خداوند هستم که منو داره در مسیر درست هدایت میکنه مطلب این جسله خیلی عالی بود انگار به موقع بود انگار خدا میدونست من بهش نیاز دارم و تا شروع کردم به گوش دادن حس خوبی گرفتم منتظر شنیدن این حرفا بودم خیلی بهم چسبید و اما تمرین این قسمت من هر زمان دیدگاه مینویسم مطلب اون گام و جلسه رو بیشتر متوجه میشم.

      تمرین جلسه سوم:چه حسی نسبت به خدا داری؟و حس دوری از خدا چه لطمه ای به زندگیت زده.

      استاد همون‌جوری که چاقی با ذهن رو از محیط خانواده از کودکی یاد گرفتم الان به این نتیجه رسیدم که ارتباط با خدا هم از خانواده آموزش دیدم چون همیشه میدیدم وقتی مادرم یا پدرم به مشکلی میخوردن که به بمب بست میرسیدن میگفتن نمیدونم من چه اشتباهای چه خطایی توی درگاه خداوند کردم که باید این روزگار برام رقم بخوره این اتفاق بیفته و هزار تا چیز دیگه که به دید خودشون خدا رو قبول داشتن اما حس میکردن خدا خیلی ازشون دور شده و دوسشون نداره چون حتما یه گناه کبیره ای کردن که زندگیشون اینجوری شده و من هم الان که فکر میکنم شبیه خودشون فکر میکردم احساس میکردم و به مرور خوب که بزرگ شدم و فهمیدم خدا در وجود ما هست بد رو از خوب تشخیص میدادم سعی میکردم بیشتر سپاسگزار خداوند باشم اما بعد از اینکه یه مشکلی برام پیش میومد دوباره همون افکار ناامید کننده به سراغم میومد به حدی رسیدم که همون پدر و مادرم بهم میگفتن تو دیگه زیادی ناامیدی ناشکری بخاطر همین ناشکریت خدا تو رو دیگه قبول نداره تا زمان مجردی این افکار همیشه باهام بود و و راستش به اون چیزای هم که میخواستم تا حدودی نرسیدم ولی از وقتی متاهل شدم حسم نسبت به خداوند اونقدر تغییر کرده حس میکنم خیلی خیلی نسبت به قبل ایمان و اعتقادم به خداوند بدتر شده وبیشتر هم پای شیطون شدم تا خدا چون نالیدنم بیشتر شده خصوصا این که وقتی با همسرم بحثم میشه میگم خدایا من توی مجردیم چه گناهی کردم که الان توی زندگی مشترک با همسرم مشکل دارم و از اینکه مثلا میبینم فلان اقوام نزدیکم فلان دوستم یا همسایه ام که به ظاهر من فکر میکردم از اون کمتر گناه کردم بدجنس نبودم در حق کسی مثل فلانی ظلم نکردم چرا اون خونه به این شیکی داره فلان ماشینو داره چرا من حسرت یه خونه کوچیک دارم چرا توی فلان قرعه کشی همه برنده میشن من نمیشم حتما من خیلی بنده بدی هستم خدا منو دوست نداره حتی میرفتم توی اینترنت یا پیش یه شخصی که از نظر ادیان اطلاعات زیادی داشت جستجو میکردم که کدوم آیه کدوم متن قرآن بخونم که خدا منو ببخشه شاید زندگی منم بهتر شد بعد انجام میدادم اما کارم درست نمیشد میگفتم نه خدا انگار با آدمای بدجنس راحت تره در صورتی که این حرف منو حرف خدا نبود این حرف شیطان بود که سعی میکرد منو از خدا دور کنه و خیلی هم در این کار موفق هست اما به گفته شما خدا اونقدر به ما نزدیک هست چسبیده هست که شیطان هرچقدر هم تلاش کنه بازم نمیتونه ما رو برای همیشه از خداوند مهربان دور کنه و بعد از مدتی با توبه کردن بازم سمت خدا میریم و احساس آرامش میگیریم و من با دور شدن از خدا به اون شغلی که میخواستم نرسیدم به اون رشته موسیقی که دلم میخواست نتونستم شرکت کنم و آموزش ببینم احساس ناامیدی من بیشتر شده افسرده شدم بیشتر وقتم رو توی گریه کردن هستم که خدایا چرا چرا چرا مگه چیکار کردم که منو نمیبینی و الان با آشنا شدن با سایت شما هم در زمینه تناسب اندام دارم به جاهای خوبی میرسم و دیگه دغدغه چاق تر شدن و ناامیدی که من باید تا آخر عمرم چاق بمونم ندارم و خداروشکر روز به روز دارم بیشتر از قبل عاشق مسیر لاغری با ذهن میشم دوم اینکه بعد از چهل روز تصمیم گرفتم وارد قسمت زندگی با طعم خدا بشم فهمیدم خدا منو دوست داره که هم به مسیر به این قشنگی لاغری با ذهن هم زندگی با طعم خدا آشنا شدم چون خیلیییییییی ها حتی این سایت رو تا آخر عمرشون نمیبینن و مطالب به این باارزشی رو نمیشنون چون هدایت نمیشن و از امروز به بعد میخوام هم مسیر با استاد عطار روشن و خدای مهربان ادامه بدم تا هر لحظه از زندگیم که زنده هستم.

                    ««تعهدم برای زندگی جدید با خدا»»

      من از امروز 1401/08/13 تصمیم گرفتم برای همه اشتباهاتم برای همه گناهانم برای همه خطاهام خودم رو ببخشم و از خدای مهربانم طلب عفو و بخشش کنم و ایمان دارم خدای مهربانم بلافاصله درخواست من را تایید میکند و من از این لحظه بنده پاک ومحبوب و مورد علاقه و دوست داشتنی خداوندم هستم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 40042 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 999 کلمه

      با سلام خدمت استاد عزیزم ودوستان گرامیم 

      • من وقتی فکر میکنم ومیبینم از بچگی بچه خوبی بودم حالا دختر پیغمبر نبودم ولی دختر خیلی خوبی بودم وکار بدی که میکردم این بود که بعضی موقعها حرف پدرومادر گوش نمیکردم اونا میگفتن شلوار تنگ نپوش چتریهاتو بیرون نذار ومنم خیلی اینکارها رو دوست داشتم واین کارها رو میکردم وباعث ناراحتی اونها میشدم 
      • بعد که بزرگتر شدم همیشه خودم درحال کمک کردن به اینو اون میدیدم اگر کسی میخواست بره اون طرف خیابون من میدویدم دستشو میگرفتم به اون طرف خیابون میرسوندم چون با عصا کلی طول می‌کشید از عرض خیابون گذر کنه یا میدیدم بچه ای تو خیابون نشسته وجدایی میکنه ویخ کرده من سریع میخواستم لباسم در بیارم بدم به اون خواهرم گفت بپوش بپوش یکی این کارو میکنه که کلی لباس گرم داره نه تو که همین یه دونه رو داری 
      • ولی من هم احساس دور افتادگی از خدا رو دارم الان که فکر میکنم یادم میاد من احساس میکنم ویادم م  میاد  که من از دوران بچگی تا چند سال پیش اصلا خدا تو زندگیم نبوده فقط برای شکایت وگله کردن البته گاهی هم برای نیاز که اگه قبول شم نذر میکنم که مشکی بپوشم دو ماه محرم وصفر یادم نمیاد که وقتی میخواستم کاری انجام بدم از خدا کمک میخواستم شاید بسم الله میگفتم اما بر حسب عادت بوده که از بزرگترها یاد گرفته بودم 
      • وگرنه یادم نمیاد اگر چیزی میخواستم به پدرم میگفتم میخرید که هیچی اگه نمیخرید یادم نمیومد از خدا کمک میخواستم ومن کلا از خدا انتظاری نداشتم اصلا نمیدونستم باید از خدا انتظار داشته باشم که خدا این کارو برای من انجام بده واقعا تو درس پیش یاد گرفتم که من خیلی فکرها درباره خدا داشتم خدا بزرگه کریم رحیم بخشندهست روزی دهنده‌ ست اما انتظار اینو نداشتم که روزی به من بده همش میگفتن که تو ازدواج کردی همسرت باید تو رو ساپورت کنه ونیازها تو برآورده کنه و…
      • واز وقتی عقلم رسیده هر کاری کردم که نمیدونم برای چی از بسکه گفتن این کارو کردی تو شب احیا همه گناهانت پاک میشه واصلا فوری نداشتم که آیا من اصلا گناهی دارم یا ندارم وکلی کار انجام دادم که خدا منو ببخشه نماز میخوندم   روزه میگرفتم قرضهای  اونو هم میگرفتم روزهای دوشنبه وپنج شنبه هم میگرفتم یه دوره از زندگیم بعد شبهای احیا چکار کن روزه برو دعای توسل و…همه رو شرکت میکردم 
      • ومن میخوام زندگیم کلا تغییر کنه
      • ومن اون روزا  تا چند سال پیش هر سال ماه رمضان یک بار قرآن به عربی ختم میکردم ودوباره هم تصمیم گرفتم معنی اونو بخونم بازم ختم کردم واینو بارها دیدم که خدا گفته توبه کنی میبخشم خدا توبه مدیر داناست خوردن توبه پدیر شنوا وبیناست و اصلا چیزی ندیدم ونخوندم که خدا بگه توبه کردی حالا سه سال دیگه بیا ببینم چی میشه میتونم بپذیرم یا نه توبه کردی مورد قبول درگاه ایزد مننان قرار میگیره ورد خور نداره 
      • تمرین 
      • خیلی فکر کردم که چه کارهایی انجام دادم که باعث دور افتادن من از خدا میشه 
      • اول اینکه فکر میکنم چون خدا تو زندگیم نبوده من از خدا دور افتادم 
      • بعدش زمانی که ازدواج کردم خواهرهای همسرم خیلی منو ادیت میکردن باعث کتک خوردن من میشدم منم اونها رو از ته دلم از اعماق وجودم نفرین میکردم که ایشالا زندگیشون مثل زندگی من بشه 
      • بعدش یه فکر دیگه هم داشتم که همش فکر میکردم اگه با فلانی ازدواج کرده بودم پولدار بودم وخوشبخت بودم وخیلی به این موضوع فکر میکردم 
      • وبعدش یه خانمی وارد زندگی من شد با من فامیل شد فکر میکردم فرشته اسومنهاست اما برعکس شد والان هم گاهی فکری میاد تو ذهنم ویه چیزی یادم میاد یه پازل دیگه حل میشه ومن کلی قصه میخورم خلاصه بگم که یه کلاهی رو سر من گذاشت یعنی کالاهایی رو سرم گذاشت که تا نوک انگشتان پاهام اومد ومن از زمانیکه دوره خدا هرگز دیر نمی‌کند ورسیدن به آرزوها با قدرت ذهن گذروندم تونستم یکم کمتر بهشون فکر کنم واینا خطاهایی بود که من مرتکب شدم زیرش یه خط قرمز پر رنگ میکشم واین پرونده گناهانم یا خطاها واشتباهاتم  میبندم  
      • و به خدای مهربانم میگم که خدایا من پرونده گناهانم واشتباهاتم وخواهرم بستم وخودم رو از صمیم قلب از اعماق وجودم بخشیدم ومن از تو خدای بزرگم بخاطر خطاها واشتباهات گذشته خودم طلب عفو وبخشش دارم ومن امروز آگاه شدم که اونها اشتباه بودند وتصمیم گرفتم که دیگه اون اشتباهات وخواهرم تکرار نکنم ومطمئن وایمان دارم که تو خدای مهربانم مرا میبخشی 
      • چه حسی نسبت به خدا دارم 
      • من این حس دارم که فکر میکنم خدا تو زندگیم نبوده واقعا هم نبوده واین حس خیلی نداشتم که من از خدا دور افتادم واینا ومن اصلا بلد نبودم که باید از خدا انتطار داشته باشم فقط دعا میکردم ودرخواست می‌دادم من از اون گروه بودم که خیلی میگفتن خدا بزرگه خدا رحیم خدا کریم خدا بخشندهست خدا روزی دهنده‌ای اما انتظار نداشتم که خدا روزی امروز منو بده انتظار نداشتم که خدا میتونه یهویی بدون دلیل در عرض یک چشم برهم زدن میتونه خواسته منو تایید کنه 
      • من اون روزا از خدا از مرگ خیلی میترسیدم آنقدر که خدا رو برای من وحشتناک جلوه داده بودن حالا بجز یه سری باید ونباید یه سری از مرگ ودنیای بعد از مرگ میترسوندن 
      • واین احساس بد که خدا تو زندگی من نیست باعث شده که من فکر کنم که عمرم هدر رفته  از خدا دور بودم نتونستم با خدا باشم نتونستم باهاش ارتباط داشته باشم نتونستم بشناسمش نتونستم با خدا یه زندگی عاشقانه وسرشار از خدا  سرشار از عشق ومحبت داشته باشم ونتونستم زندگی با طعم خدا رو تجربه کنم 
      • والان هم یه خط قرمز پررنگ میکشم 
      • من از امروز تاریخ ۱۲ آبان ۱۴۰۱ تصمیم گرفتم بخازگطر تمام گناهانم بخاطر تمام اشتباهاتم بخاطر تمام خطاها خودم رو  از اعماق وجودم از ته قلبم ببخشم واز خدای بزرگ ومهربانی طلب عفو بخشش دارم وایمان دارم که خدای مهربانم بلافاصله درخواست مرا تایید می‌کند ومن از این لحظه بنده پاک ومحبوب ومورد علاقه ودوست داشتنی خواص خداوندم هستم ودوست دارم ومیخوام از این لحظه یه زندگی واقعی ولدت بخش ومراز عشق ومحبت ودوستی رو با خدای خودم شروع کنم ویه زندگی با طعم خدا رو برای همیشه تجربه کنم خدایا شکرت بخاطر زندگی جدیدم 
      •  
      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1401/07/17 08:42
      مدت عضویت: 1617 روز
      امتیاز کاربر: 10086 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 619 کلمه

      به نام خدای مهربان 

      سلام به همگی دوستان عزیز واستاد گرامی

      من چند روزیه که دارم این فایلو گوش میدم 

      راستش قبلا خیلی احساس گناهم محسوس بود 

      اما بعد چند بار گوش دادن خودمو تا حدی بخشیده بودم اما نه کامل 

      وانگار نهفته بود درلایه های ذهنم این احساس گناه وعذاب 

      وبرام خیلی دردناک بود شنیدن این حرفها چون فکر میکردم من احساس گناه ندارم پس چرا عذاب میکشم وخودمو لایق بعضی چیزا نمیدونم 

      که رسیدم به این حرف شما استاد که هر جای زندگیتون مشکل دارید رابطتتون باخدا خوب نیست 

      و بعد کلی فکر فهمیدم من برای بعضی مسائل زندگیم حضور خداوند حتی لازمم نمیدونستم 

      یعنی مثلا میگفتم اگه گناه کنی از خداباید طلب بخشش کنی ولی اگه چاقی این دیگه به خدامربوط نیست 

      وخیلی چیزای دیگه ومتوجه شدم نمیشه نصفه ونیمه به خدا اعتقاد داشته باشم 

      دیروز همینو دقیقا به همسرم گفتم که نمیشه نصفه ونیمه به خدا اعتقاد داشت اگه اعتقاد داری که خدا هست ودرست  میکنه همه چیو پس مشکلات مالی مارم درست میکنه هوامون تو شرایط سختم خواهد داشت آرامشم بهمون میده زندگیمونم شاد وآروم نگه میداره

      رنج ودردمونم از بین میبره 

      وقتی داشتم بهش میگفتم تازه فهمیدم چقدر خودم بهشنیدنش احتیاج داشتم 

      اگه خدایی هست که هست درنتیجه چاقی منم خوب میکنه کمکم میکنه پرخوری نکنم احساسم خوب بشه واز زندگیم لذت بیشتری ببرم

      خوشیمو منوط به پول وعوامل بیرونیم نبینم 

      وخوب زندگی کنم 

      امروز حتی داشتم چند ساعت به اینکه خدا واقعا چیه ویا کیه فکر میکردم 

      دیدم خدا کسی یا چیزیه که نامحدوده درزمان ومکان درقدرت وتمام صفات خوب 

      واین یعنی همه جا هست همه وقت هست بینهایت عاشقمه خیر خواهمه بینهایت میتونه ببخشه به من وهمه بینهایت توانایی حل همه چیز داره وخودش منبع آرامش وشادی وخوشبختیه فقط کافیه بهش وصل شم

      وچطور میتونم وصل شم 

      اینکه من بهش وصلم وقتی درتارو پود وجود من هست یعنی وصل بودم وهستم وخواهد بود یعنی یکیم 

      پس چرا بعضی مواقع حسش نمیکنم چون حسمو بد کردم 

      ودرنتیجه بدی وخدا دریک جا باهم نمیگنجند 

      وقتی حسمو خوب میکنم دوباره خدارو درسراسر وجودم زندگیم حس میکنم 

      من یقین دارم خدای مهربان وبخشنده من همیشه حامی من بوده وهست وخواهد بود 

      جالبه که من از خودم ناامید میشم اون نمیشه 

      نمیتونم توصیفش کنم چطور شاید عاشقیه که منتظر معشوقش که منم نشسته با اشتیاق درحالیکه خستگی ناپذیره ودستاشو باز کرده همیشه که بیا درآغوشم بهت آرامش بدم حال خوب بدم هر چی میخوای بدم 

      همه چیزم برای توست همه رو به زیر پاهات میریزم واقعا وقتی درک میکنم چطور عاشقانه نگاهم میکنه از افکار منفی خودم خجالت میکشم از صدمه زدن های به خودم خجالت میکشم با پرخوری وبدرفتاری با خودم 

      و وقتی بهم میگه اشکال نداره بیا درآغوشم از شدت شوق چشمانم پراز اشک میشه که چطور اینهمه عشق وندیده ونفهمیده بودم 

      یادمه چند وقت قبل مختصری جروبحث کردم باهمسرم وبعدش پشیمون شدم که منکه اینهمه عاشقشم چرا بحث میکنم وباعث رنجشش میشم 

      وقتی رفت سرکار زنگ زدم بهش وازش معذرت خواهی کردم وبهش گفتم که چقدر دوستش دارم ومتاسفم بابت رنجوندنش ما توخونمون عذر خواهی نداریم 

      وگفت که نگو معذرت میخوام من فراموشش کردم 

      وقتی بندش اینهمه میتونه مهربون باشه وبه این سرعت ببخشه حالا ببینید خدا چقدر میتونه سریع تر ببخشه 

      بزرگترین احساس پشیمانی من از چاقیم واین که باخودم بد تا میکنم 

      اما وقتی اینهمه مهربانی رو میبینم از جانب خدای مهربان تصمیم میگیرم منم خودمو ببخشم وبه خدای خودم بگم که 

      من از امروز بنده پاک ومطهر توام وخودمو بخشیدم وتوبه کردم واز این لحظه بنده مورد علاقه وخاص پروردگارم هستم وعاشقتم منم درست همون قدر که تو دوستم داری وخودت میدونی که چقدر عاشقانه میخوامت ومیدونم که توهم معذرت خواهی اذیتت میکنه درنتیجه فراموشش میکنیم هرچی بوده امروز وازاین لحظه یه شروع قشنگ میکنیم باهم 

      از این لحظه عاشقانه تر از همیشه باهم لحظاتمون سپری میکنیم 

      خداروشکر که احساسم عالی شده این حس خوب ادامه میدم واز این لحظه خودمو لایق همه خوبی ها ونعمت ها میبینم وهمین طور خودمو صدددصد لایق متناسب شدن وزیبا شدن میبینم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 4 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Laleh
      1401/06/09 07:07
      مدت عضویت: 1629 روز
      امتیاز کاربر: 1887 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 897 کلمه

      زندگی با طعم خدا (جلسه سوم)

      سلام به همه هم مسیرانم

      ۱. لیست کارهایی که من را ا از خدا دور کرده است:

      ممکن است طرز تفکر اینکه ما همه چیز را خودمون تحت کنترل داریم، باعث می‌شود که ما خدا را از خودمون دور بپنداریم. البته توکل نداشتن هم می‌تواند این تصور و تخیل ما را تقویت کند. در عین حال،تنها به دنبال امور دنیوی بودن بیش از حد تعادل، ما را از خدا دور  خواهد کرد. ولی آیا واقعا خدا از ما دور است؟

      ۲. احساس دور افتادگی من از خدا:

      وقتی من احساس کردم از خدا دور افتادم، احساس تاریکی، ترس و یاس کردم. من جهنم واقعی را در این دنیا دیدم. همه چیز در حال سوختن بود و من هم در حال سوختن و آتش گرفتن و نابودی محض بودم. من به پوچی رسیدم، اما دریغ از آن همه تصور من، چون درهمان حال و هوا بودم که خداوند با هدایتگر خود، مرا نجات داد. تا حالا نشده است جایی و مکانی در ناامنی بیش از حد، فقر مالی وروحی بالای ده سال و غیره بمانم و خدا به کمکم نیامده باشد. هر وقت به خدا روی آورده آم، دستم را گرفته است. هر موقع هم خدا رافراموش کردم، باز نهایتا کمکم کرده است.

      ۳. خوردن لطمه در زندگی به خاطر دوری از خدا:

      عدم خوشحالی درون، باعث می‌شود که اثرات دوری از خداوند برای ما ا حساس نیستی و عدم بیاورد. خوب یادمه که من و همسرم حدود ۱ سالی مشکل خیلی بزرگ روحی، مالی و سر درگمی داشتیم. وقتی کاملا جهنم را به چشم دیدیم، همسرم به من گفت:« من فکر کردم که خدا ما را فراموش کرده است، ولی ما الان مدتهاست که ما روی شانه های خدا هستیم و در مسیر درست داریم پیش میرویم.» باخودم گفتم که چقدر من به عنوان بنده خدا می‌توانم،  بی انصاف باشم که فکر کردم خداوند که عاشق ماست و عشق بدون چون و چرا، مارافراموش کرده است.واقعا این را الان در این  دوره، تا اعماق وجودم حس میکنم.

      ۴. حس من نسبت به خدا:

      خداوند قادر و توانا، همیشه با ماست؛ ولی ما گاهی او را درکنار خودمون فراموش میکنیم. من الان لازم نیست که دفترچه مناجات ودعایی در دست داشته باشم تا خدا را حس کنم، یا اینکه چشم‌هایم را ببندم و پر از اشک کنم تا خدا، صدایم را بشنود. الان کافی استکه فقط نام خدا از ذهنم رد شود، چون خدا با من است، و در درونم است و هر لحظه من پیش او هستم. خداوند، هر کس را بخواهد به ثانیه ای به جهان الهی، میبرد و هر موقع اراده ای کند، نوزادی را در این دنیا متولد میکند. شاید من قدرت درک و شناخت کامل او رانداشته باشم؛ ولی او همچنان من را بهتر از خودم میشناسد و تمامی استعدادها ی درجه یک، ممتاز و عالی را در وجودم هر روز بیشتراز روز قبل، نمایان میکند.

      ۵. طرز تفکر ما نسبت به خدا:

      من اصلا نمیدونستم، خدا کجاست. از خانه، مدرسه و جامعه یاد گرفته بودم که خدا بالاست. آنقدر دور که من نمیتوانم به او دسترسی داشته باشم. خواهرم که ده سال از من بزرگ‌تر است، برایم خاطره ای از من که اصلا یادم نمی اید  را تعریف کرده آست که در اینجابرای شما از زبان خواهرم، بازگو میکنم:

      « لاله، تو حدود ۵ ساله بودی. از من پرسیدی؟ خدا کجاست؟ من گفتم:« خدا، آن بالاست.» لاله، تو گفتی:« چقدر بالا؟ مثلا خیلی دور، پیش ماه و ستاره ها؟» من گفتم:« افرین، خدا پیش ماه و ستاره ها آن بالا، دور از ماست.» تو زدی زیر گریه و اصلا ارام نمیشدی. بعدمامان، من را دعوا کرد که چرا راستش را بهت گفتم، چون تو درک معنای خدا را در سن ۵ سالگی، نداشتی.»

      به نظرم، من، در سن ۵ سالگی، حس کرده بودم که نمیتوانم پرواز کنم و به سمت خدا بروم و از او خواسته ای داشته باشم، برای همین دلم شکسته شده بود و بی قرار گریه میکردم. الان حس میکنم که حتی خواهرم، بعد از سالها نتوانسته درک کند که کودکان بیشتر و بهتر ازبقیه افراد، می‌توانند خدا را درک کنند؛ چون آنقدر بی گناه و معصوم هستند که خودشون را جدا از خدا نمیبینند. اگر شما، در باره این خاطره من نظری دارید، خوشحال میشوم از زبان شما خوبان، بشنوم.

      ۶. رها شدن من از این موارد فوق:

      من از تو ای خداوند عزیز، میخواهم که مرا ببخشایی. ای خدای مهربانم، من از تو طلب بخشایش میکنم و  بابت تمامی اشتباهاتی که درگذشته داشته ام؛  طلب بخشایش بی نهایت تو را دارم. من امروز آگاه شدم که این رفتارم اشتباه بوده است و تصمیم گرفتم که اشتباهاتم را تکرار نکنم و من مطمینم که تو مرا میبخشایی. من از امروز، روز ۳۰ آگوست سال ۲۰۲۲ میلادی مطابق ۹ شهریورسال ۱۴۰۱ هجری شمسی،  تصمیم گرفتم که برای همه اشتباهاتم و برای همه گناهانم وبرای همه خطاهایم، خودم را ببخشایم و از خدای مهربانم طلب عفو و بخشایش کنم. ایمان دارم که خدای مهربانم، بلافاصله درخواست من را تایید میکند و من از این لحظه بنده پاک و مطهر  و مورد علاقه و دوست داشتنی خداوند هستم.

      7. احساس نزدیکی من به خداوند:

      در مواقعی که کاری  انجام میشد که ‌من برای آن کار نگرانی داشتم، متوجه میشدم که خداوند چقدر زیبا، هم گام با قدمهای من، قدم برداشته است.  وقتی هم ان کار به انجام میرسید، کاملا تکمیل آن و به پایان رسیدن آن کار با موفقیت را از طریق   تاییدات خداوند عالم میدانستم.

      روز چهارشنبه  ۹ شهریور  ماه سال ۱۴۰۱ هجری شمسی مطابق ۳۰ ماه آگوست سال ۲۰۲۲ میلادی

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        آواتار الهام خضرلو
        1401/06/09 11:30
        مدت عضویت: 1972 روز
        امتیاز کاربر: 8168 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
        همیاری
        محتوای دیدگاه: 333 کلمه

        سلام به دوست عزیزم لاله 

        امیدوارم حالت عالی باشه 

        به نظر منم همینطوره که گفتین چون باشنیدن این حرف از خواهرتون که خدا پیش ستاره ها وماه هست احساس کردی خدا خیلی دوره و نمیتونی اونو ببینی ودر آغوش بگیری ویا بیاری پیش خودت وباهاش حرف بزنی  برای همین گریه کردی واروم نمیشدی 

        ما وقتی مادرمون جایی میرفت بازار میرفت آرام قرار نداشتیم موبایلم نبود تا مادر بیاد ما ناراحت بودیم یا اگر می دیدیم داره حاضر میشه بره گریه میکردیم وبه چادرش میچسبیدیم ولی بالاخره میرفت بعضی وقتا هم یواشکی چادر و وسایل رو بر میداشت میرفت کوچه می پوشید تا ما متوجه نشیم داره میره بیرون ولی اینموقع ها بیشتر گریه میکردیم وقتی یهویی می دونستیم خونه نیس

        برای شما هم به نظرم همینطور.بوده 

        خدا برای ما مثل مادر هست 

        خدا همه مادران رو حفظ کنه روح مادر استاد رو هم شاد کنه 

        ما باید قدر مادرها رو بدونیم و ازونها ناراحت نباشیم وقضاوتشون نکنیم چون اونا کاراهایی که به نظر خودشون درست بوده رو انجام دادن با توجه به شنیده ها ودیده هاشون از اطرافیان و مادر پدرهاشون اونا هم روزهای سختی داشتن و تا اینجا ما رو رسوندن و ما رو زنده نگه داشتن واز ما مراقبت کردن تا اتفاقات بدی رو تجربه نکنیم 

        و باید با تغییر نگاه اونها رو خیلی دوست بداریم وقدردانشون باشیم من خودم رو اول میگم چون من هیچ وقت نتونستم مادرم رو درک کنم وازش کینه داشتم  ولی به لطف دوره استاد رابطه ام با مادرم خیلی بهتر شده و با هم حرف میزنیم ومن سعی میکنم بهش امید بدم وارومش کنم چون واقعا دوران سختی داشته و مشکلات روحی زیادی رو گذرانده و حالش خوب نیس

        شاید اگر من جای اون بودم تا حالا در بیمارستان روانی بودم یا خودکشی کرده بودم یا هم سکته کرده بودم 

        بزرک کردن ده تا بچه با فقر ونداری کار راحتی نیس من خودم یه بچه دارم واقعا سخته من حوصله یه بچه ندارم واقعا  

        نمیدونم چرا اینا رو نوشتم ولی به هر حال جسم به مادرم خیلی عالی تر شد 

        ممنونم ازاز لاله و استاد عزیزم

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
        ثبت امتیاز
        امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
        امتیاز کاربر: 40042 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

        نشان های دریافت شده

        سطح مبتدی
        محتوای دیدگاه: 107 کلمه

         سلام خانم لیلا خوبین میخواستم بگم که خواهر شما چیزی رو به شما گفته که یا شنیده یا خودش به این نتیجه رسیده وقتی میبینی پدرت یا مادرت یا هر کسی وقتی میخواد با خدا صحبت کنه تشکر کنه حتی گله کنه سرش به سمت آسمان میبره وحرف میزنه نا خودآگاه آدم فکر میکنه خدا تو آسمانها ست ولی خدا در قلب ما انسانهاست وخواهر شما هم از این آگاهی‌ها بهرمند نشده که بتونه شما رو قانع کنه وخوشحالم که شما در اون سن کم به اون حد از درک رسیده بودی که با خدا حرف بزنی من اصلا یادم نمیاد در بچگی با خدا حرف بزنم 

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
        ثبت امتیاز
        امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
          آواتار Laleh
          1401/08/10 19:28
          مدت عضویت: 1629 روز
          امتیاز کاربر: 1887 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
          همیاری
          محتوای دیدگاه: 278 کلمه

          سلام خانم فرزانه ابوالحسنی

          ممونم از اینکه نظر مثبت خودتون را برایم نوشتید ، فقط به شما بگویم که من « لاله » هستم و فکر میکنم شما به اشتباه، اسم من را لیلا نوشته اید. من فکر میکنم و مطمین هستم و با شما هم‌ عقیده هستم که، خداوند در قلب همه ما انسانها حضور دارد و باز هم مطمین هستم که همه کودکان دنیا، با خدا رابطه عمیق و تنگاتنگی دارند. این واقعا به درک من و یا شما بستگی ندارد، شاید شما ان را به یاد نداشته باشید؛ ولی مطمئن باشید شما هم با خداوند در کودکی بارها صحبت کرده بودید، فقط الان یادتون نمیاید.

          من وقتی پسرم زبان باز نکرده بود، همیشه فکر میکردم که پسرم چطوری میفهمد که گرسنه است یا چطور متوجه میشود که میخواهدبخوابد و یا بایست پوشکش عوض بشود. آلان ایمان دارم که پسرم حرف‌هایش را مثل نوزادان دیگر، با خدا مطرح میکرده است و خدا او را با گریه کردن برای گرسنگی و یا با بستن پلکهایش برای خوابیدن، هدایت میکرده است. شاید باورتون نشود، ولی من با زندگی کردن در۳ کشور مختلف؛ به راحتی توانسته ام با هر نوزادی به فاصله زمانی یک ثانیه، رابطه عالی و آنی، برقرار کنم چون همه آن نوزادان؛  قلب خدایی دارند و روحی معنوی.

          من معتقدم حتی یک قاتل زنجیره ای هم در دوران کودکی و نوزادی آش، باورها و افکار فابریک خدایی را در دل و قلب و روح و ذهنش داشته است. کاش همه ماها معصوم و بی گناه مثل نوزادان بودیم و همانگونه می ماندیم، ولی خوب این هم چالش خداوند برای ماست که خودمون را محک بزنیم و از سنگ معمولی به سنگ طلا تبدیل شویم. 

          موفق و موید باشید دوست خوبم..

          برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
          ثبت امتیاز
          امتیاز: 0 از 0 رأی
          افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار zahrakasaeipour@gmail.com
      1401/05/29 09:14
      مدت عضویت: 1067 روز
      امتیاز کاربر: 1543 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 531 کلمه

      سلام و درود بر همه همراهان همیشگی و درود بر استاد عزیز 

      واقعا چند روز است که با شنیدن این فایل در رابطه با ارتباط خودم با خدا در فکر هستم. هر چه فکر میکنم به جز فراموشی و ترس چیز زیادی یادم نیست. حتی احترام و امید به خدا  هم رنگی از ترس و ناچاری داشت . مثل یک محکوم یک فرد گیر افتاده و اسیر که چاره ای به جز طی مراحل نداره و با توجه به طبقه ای که آفریده شده ناچار است که تبعیت کنه.

      البته ته دلم می دونستم که خدا از برخی شجاعتها و شاید شیطنت‌ها خودش میاد . درک میکردم که اگر قرار بود همه فقط سرشان رو پایین بندازند و هیچ کاری نکنند که هیچ تغییری در  ددنیا بوجود نمی اومد اون هم تغییرها ی مثبت. به خاطر همین و روحیه سوال کردن که همه چیز رو با شک سوال میکردم می فهمیدم که پایه استدلالی که بزرگان می آورند سست است و اونها هم فقط از روی ترس صحبت میکنند.

      مقوله عشق هم که خط قرمز کلی خانواده ها بود هر چند که در مورد شعرها میگفتند که منظور شعرا عشق به خداست ولی مگر میشه به کسی که اینقدر بزرگ و پر قدرت اون بالا نشسته عشق ورزید. این چه جور عشق بر باد رفته ای هست که نه میشه معشوق رو دید نه میشه حرفهاش و شنید نه میشه ازش انتظاری داشت اخرشم با یک فوت میتونه تو رو عذاب کنه خلاصه بعد از شنیدن و دیدن و خواندن در مورد داستانهایی ارتباط با خدا و مقایسه نحوه زندگی افرادی که مشخصه ایمان به خدا را در ظاهر دارند با زندگی افرادی که ظاهرا با خدا کاری ندارند به این نتیجه رسیدم که خیرت الله خیر ما وارد نشیم بهتره ، این محدوده جایی که از شمشیر تیزتر و از مو باریکتر و من هم که نه بلدم  ووی مو راه برم نه توان مقابله با شمشیر پس بهتره برم دنبال کار و زندگی خودم. تهش مثلث خیلیها میریم جهنم دیگه اون موقع بالاخره یک جوری میشه.

      البته همیشه این کار ناتمام تو ذهنم میرفت و بر میگشت . هیچ وقت تموم نشد همیشه هم اون حس دلتنگی و دوست داشتن خدا در وجودم شعله می کشید چون واقعا خودم را آدم خوبی می دونستم و لیاقت دوستی با خدا رو داشتم اما مگر این آداب و اصول که با ید هر لحظه به اونها بپردازی اجازه میداد که یک دقیقه آسوده با خدا بشینی و حرف بزنی . هر چند که بارها و بارها وجودشون لمس میکردم بارها ارزوهامونو شنیده و برآورده کرده بود  خیلی جاها با وجود اینکه بر اساس هیچ توجیهی نمی تونستم بفهمم که چرا آرزوم برآورده شده ولی باز هم باور نمیکنیم که این پاسخ خداست چون می ترسیدیم که اگر ارتباط با خدا برقرار بشه باید تمام اون چارچوبهااحیا بشه و من میترسیدم. 

      حالا و در این لحظه من خودم را به عنوان یک بنده شایسته و عالی خدا ، خودم را از  تمام خطاهایی که کردم یا فکر میکنم کردم پاک و مبرا دانسته از خداوند مهربانم طلب بخشش می کنم و اطمینان دارم که خداوند مهربان خطا پذیر من را بلافاصله بخشیده و مورد عنایت خاص خود قرار میدهد.

      استاد مهربانم بی نهایت سپاسگزارم. 

      خدای مهربانم بی نهایت سپاسگزارم. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار الهام خضرلو
      1401/05/26 18:46
      مدت عضویت: 1972 روز
      امتیاز کاربر: 8168 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,051 کلمه

      به نام خدای

      من تو خانواده ای بزرگ شدم که پدرم نماز خوان واهل نماز وروزه بود ولی مادرم هیچ وقت نماز و روزه نمیخواند و نمیگرفت و اصلا به بهشت یا جهنم اعتقادی نداشت و معتقد بود وهست که همه چی تو این دنیاست 

      و همیشه پدرم رو بابت نماز روزه هاش سرزنش میکرد و میگفت این چه نمازی هست که تو می خونی از صورت کسی که نماز میخونه نور می باره از صورت تو چی و توهین های زیادی به پدرم میکرد .

      هیچ وقت مادرم اهل نماز نبود و پدرم رو که کارگر ساده و فقیر با ده تا بچه بود شماتت میکرد و میگفت کاش تو هم اهل شرابخواری وخلاف بودی ولی پول داشتی به فکر آینده بچه ها بودی مسؤلیت پذیر بودی وخیلی حرف های دیگه

      من اون زمان نمی دونستم کدوم راه درسته نه سمت مادر بودم نه سمت پدر یعنی بعضی وقتها نماز میخوندم ولی ماها نماز رو ترک میکردم چون با خدا قهر میکردم چون خواسته ام برآورده نمیشد دیگه نماز نمیخوندم ولی یادمه زمانهایی که نماز میخوندم شاید کوتاه بود ولی با احساس خوب اکثرا میخوندم دوس داشتم بخونم اجبار نمی کردم خودمو

      ولی روزه رو دوس داشتم الآن که فکر میکنم من روزه رو هم به خاطر لاغری دوس داشتم نه برای ثوابش من روزه هامو کامل می‌گرفتم تا چند سال پیش ولی به خاطر خدا نبود روزه میگرفتم لاغر بشم یا مورد توجه بقیه قرار بگیرم یا زیاد کار نکنم زمان های روزه داری

      من یادمه خیلی گریه میکردم به خصوص شبها که همه خواب بودن چون شرایط سختی تو خونه داشتیم وضعیت خانوادگی خیلی سخت و پرتنش داشتیم هیچی سرجاش نبود همش تو خونه جنگ ودعوا بود هیچ کس تو خونه به همدیگه احترام نمیزاشت همه همدیگرو اذیت میکردن چه زبانی چه جسمی من سالها به خاطر این شرایط گریه میکردم واز خدا درخواست کمک میکردم دوس داشتم ازون خونه برم برای همین خوب درس میخوندم تا دانشگاه قبول بشم وازون خونه برم خوابگاه مثل خواهرم ولی نشد من دانشگاه پیام نور شهرمون قبول شدم وتو خونه ماندگار شدم

       خیلی وقتها به فرار از خانه فکر میکردم ولی جرأت وشهامت این کار رو نداشتم چون من سالهای عمرم رو تو خونه سپری کرده بودم و هیچ جا نرفته بودم حتی یه مغازه یا خرید همه کارها رو مادرم انجام میداد وپدرم من فقط مدرسه میرفتم وبرمیگشتم هیچ جارو هم نگاه نمی‌کردم

        شرایط سختی بود من خدا رو دور می دیدم اصلا خدا رو نمی شناختم تو کتابهامون در مورد خدا چیزهایی گفته بودن ولی من در اعماق وجودم اونها رو باور نکرده بودم ولی خیلی دوس داشتم خدا رو بشناسم

       به نظرم برای همین با هدایت خدا رشته ادبیات فارسی رو انتخاب کردم کتابهای ادبیات پراز مطالب عرفانی و خداشناسی بود مولوی حافظ سعدی جامی و بسیاری از شاعران دیگر در مورد خدا حرف میزدند ولی من آنها رو هم به خوبی درک نمی کردم اساتید خیلی نمیتونستند مطالب عرفانی شعرا رو برای ما توضیح بدن ولی الان که من با این مباحث آشنا شدم سالهای تحصیلم در ادبیات رو هم طی دوران تکاملم در شناخت خدا میدونم و من تکاملی به این مباحث رسیدم

       در دوران ارشد با استاد عرفانمون آشنا شدم که به تازگی با فرادرمانی آشنا شده بود وخیلی ازین مطالب استقبال می‌کرد ومنو دوستم  هم جذب آگاهی های فرادرمانی شدیم تا ترم سه پیش رفتیم حالم دگرگون شده بود خیلی دیدگاهم به خدا قرآن پیامبر نماز روزه به ائمه عوض ش

      د خیلی به نظرم ان دوره به من کمک کرد تا بعد از چند سال با دوره های قانون جذب آشنا شدم .

      وخیلی خوشحالم که در این چهار سال آشنایی ام تونستم با طی دوران تکاملم و کار کردن با چند استاد جوان با استاد عزیزم استاد رضا عطارروشن آشنا بشم و از مطالب ارزش مند ایشون در مورد خداشناسی و خودشناسی استفاده کنم 

       .چند روزه دارم هم نوشته های باور ساز رو دنبال میکنم هم زندگی با طعم خدا خیلی مطالب عالی وارامش بخش و تاثیر گذاری هست وبه نظرم دنبال کردن همزمان این دو بخش به صورت کاملا هدایتی باعث رشد فکری ومعنوی بیشتری در من بشه و مرور همزمان این مطالب باهم درک مطالب رو برای من آسانتر کرده به امید خدا دوس دارم همین طور ادامه بدم تا پایان هر دو دوره .

      چیزهایی که من طی چندین سال در مورد خدا فهمیدم این هست که خدا رو نمیشه تو کتابها تو اعماق آسمانها تو زیارت گاها یا تو امامزاده ها یا تو خونه خدا به پیدا کرد خدای هر کس تو قلب خودشه خدای هرکس در درون خودش زندگی میکنه خدا در قلب همه انسانهاست.

       خدا جای دور نیس کافیه به قلبت رجوع کنی کافیه به احساست رجوع کنی خدا همون جاست خدا در لبخند نوزاد هست خدا در مهر مادری هست خدا در عشق پدر هست خدا در همه جا هست 

      خدا در همه چیزهای خوب هست خدا عاشق همه هست عاشق همه بنده هاش

       خدا اهل قضاوت کردن نیس هیچ وقت نبوده خدا در همه حال عاشق ماست چه کار خوب کنیم چه بد در نظر انسانها

       خدا هیچ وقت اهل انتقام نبوده ونیس

       خدا رو در صدای رود میشه حس کرد در وزش باد در آواز پرندگان در همه چیز

       خدا مهربان تر از مادر هست برای ما هیچ وقت یک مادر از فرزندش کینه نمیگیره براش چیزهای بد نمیخواد هیچ وقت دوست نداره ناراحتی بچه شو ببینه نمیخواد گریه بچه شو ببینه فقط دوس داره آرامش و شادی و خوشحالی و خوشبختی و سلامتی بچه شوو ببینه 

      خدا هم اینطوره خدا حتی از مادر مهربان تر هست خدا عشق بدون قید وشرطه خدا عشق مطلقه

      خدا همه چیز هست همه چی تو این دنیا خداست من میگم همه چیزهای خوب و بد  خدا همه چیزه به نظر من چیز بدی تو دنیا نیس خدا همش خوبی هست چیز بدی تو این دنیا وجود نداره چیز زشتی وجود نداره همش خوبی وزیبایی محضه

      ما انسانها دنیا رو به خوب وبد تقسیم کردیم همه دنیا زیباست همه آدمها خوبن همه آدمها زیباهستن همه حیوانات هم خوبن هیچ چیز بدی وجود نداره تمام اینو آدمها ساختن با معیارهای خودشون برای خدا خوب و بد وجود نداره همه بندگان خدا هستیم وخدا بی قید و شرط بدون قضاوت هممون رو دوست داره و پدر و مادر واقعی ما خدای مهربان هست

       پس همه چیز رو از سرپرست واقعی مون بخواهیم نه دیگران نه پدر مادر زمینی مون از خدایی که در دلمون هست بخواهیم.

      پس با این تفاسیر گناهی در زمین واسمان و هیچ جایی نیس وما بندگان پاک وخالص ودوست داشتنی خداوندیم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Banoo
      1401/02/02 18:58
      مدت عضویت: 1694 روز
      امتیاز کاربر: 4561 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 205 کلمه

      به نام خداوند يكتا

      سلام خدمت استاد ارجمندم و همه دوستان

      خداوند از رگ گردن به من نزديكتر است و خداوند از روح خود در من دميده .

      واقعا اين جملات و يا مثال ليوان آب از دريا فوق العاده بود.

      نميدونم چرا گاهي توي زندگيم خدا رو فراموش كردم و احساس دور بودن كردم و زماني بوده كه به شيطان درونم توجه كردم و باعث دوري شده.

      ولي هر موقع هميشه به خدا توكل كردم و هر روز شكرگزاري رو بجا اوردم،تمام كارام به راحتي جلو رفت و ارامش داشتم .

      وقتي فكر ميكنم ميبينم كه تو ثانيه ثانيه زندگيم خدا و فرشته درونم كنارم بودن ولي من متوجه نبودم.

      خيلي از باورها رو قبول داشتم ولي ايمام نداشتم و انجام نشد.

      من در اين دوره شركت كردم تا ياد بگيرم زندگي با طعم خداوند رو به طور كامل در زندگيم اجرا كنم و مومن شاد و سلامت باشم.

      ——————————————————————————————

      خداوند وهاب من رو بابت تمام خطاها و اشتباهات كل زندگيم ببخش و ديگر تكرار نميكنم و توبه ميكنم و ايمان دارم در همين لحظه بخشيده شدم و ايمان دارم بنده خوبي هستم و موم شاد و سلامت كه به لطف خدا به تمام خواسته هام ميرسم و هر روز بر ايمان من افزوده ميشه.

      خدارو هزاران مرتبه شكر ميكنم بابت بودن در اين مسير

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار azamhoseinzadeh0180@gmail.com
      1400/09/28 22:40
      مدت عضویت: 1241 روز
      امتیاز کاربر: 289 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 643 کلمه

      سلام به استاد عزیز و همراهان گرامی 

      جلسه سوم

      فاصله داشتن با خدا 

      خدا از من جدا نیست من خدا هستم روح خدا در من دمیده شده است من به خداچسبیده ام 

      خداوند در قرآن می فرماید من از رگ گردن به شما نزدیکترم 

      از صبح دارم به این جمله فکر می کنم چرا رگ گردن چرا خدا نگفته از چشمات بهت نزدیکترم از دستت بهت نزدیکترم 

      فکر میکنم تنها جای بدن از خارج که تو رفتگی داره و از نظر ظاهر نزدیکتره گردن هست 

      چرا رگ گردن 

      به نظر من نشانه زنده بودن هر فرد رگ گردنش هست وقتی می خوان کسی رو بکشند یا حیوانی رو ذبح کنند رگ گردنش رو می زنند راحت ترین راه و آسان‌ترین و زودتر هست 

      پس خدا خیلی به من نزدیکه حتی از رگ گردن من اگه خدا رو جدا کنم از خودم مرده ام هیچی نیستم پس من خدایم روح خدا در من است که عامل زنده بودنم هست

      من از بچگی از آدم های متدین خشک اصلا خوشم نمی اومد اگه میرفتم مسجد و می دیدم با بچه ها دعوا می کردن می گفتم این چه نمازی است که با دعواست پس این نماز چه فایده داره 

      مادربزرگم مذهبی هستند و خیلی همه به ایشون احترام میذارن ولی من اصلا ایشون رو دوست ندارم چون یکسری بچه که بودم و از مکه اومده بودن دایی ام یک دستمال کاغذی به من از چمدون ایشون دادند و ایشون گفتند اگه برداری حرام هست در صورتی که من اصلا برنداشته بودم خودشون اونجا بودند و می دیدند هنوز کلمه حرامی که گفتند تو گوشم هست

      قضاوتهاشون اینکه افراد خودشون رو خوب و عالی می دونند و بقیه رو بد من رو خیلی اذیت میکرد 

      اصلا دوست نداشتم اینجوری با ایمان باشم 

      ولی کم کم که بزرگ شدم فهمیدم قران رو که خوندم متوجه شدم اینقدر که ما حدیث دارم آیه داریم در مورد مهربانی 

      وقتی حضرت موسی میخواد بره پیش فرعون خدا بهش میگه قولا لینا یعنی با نرمی صحبت کن 

      خیلی اوایل برام جالب بود فرعون که فرعون مشرک هست خدا میگه به نرمی باهاش صحبت کن حالا چرا من با شوهرم با دخترم با …. به تندی صحبت کنم این ایمانه 

      امام حسن مجتبی می فرمایند هر چه برای خود می پسندی برای دیگران هم برسند و هر چه برای خود نمی پسنوی برای دیگران هم نپسند 

      من دوست ندارم پشت سرم حرف بزنن پس من هم پشت سر کسی حرف نمی زنم این میشه ایمان 

      تو قران و احادیث پر هست از این موارد ولی متاسفانه به ما از اول ایمان و اسلام رو جور دیگه ای فقط با نماز روزه و حجاب معرفی کردن با خودتو خوب بدونی بقیه رو بد و ازشون ایراد بگیری 

      مشکل از اینجاست که اطرافیان و رسانه ها بد تبلیغ کردن 

      در دانشگاه اساتیدم می گفتند در ایران مسلمان زیاده ولی در کشورهای دیگه اسلام پیاده میشه 

      من از وقتی سرگذشت بزرگان رو خوندم حسم و افکارم بهتر شده وقتی داستان رجبعلی خیاط و شهید برونسی و حاج آخوند ملا عباس و ….

      هیچ کدوم اینها تظاهر نداشتم اسلام واقعی رو اجرا کردن

      نکته دوم 

      یکی از نام هاي خداوند غفار هست یعنی بسیار آمرزنده 

      یعنی چی خداوند میگه هر اشتباه هر گناه داشته باشی توبه کنی خدا قبول می کنه فقط توبه و راه درستکاری رو پیش بگیرن 

      آیه قرآن 

      قل یا عبادی الذین استفاده علی انفسهم لا تقنطو من رحمه الله آن الله یغفر الذنوب جمیعا آن الله هو الفور الرحیم 

      بگو ای بندگانم که بر خود زیاده روی روا داشته اید از رحمت خدا نومید نشوید زیرا خداوند همه گناهان را می آمرزد که او خود آمرزنده مهربان است

      خداوند خودش می گه همه گناهان رو می بخشه استثنا نذاشته پس توبه باید کرد 

      توبه نامه من 

      من از امروز ۱۴۰۰/۹/۲۸ تصمیم گرفتم برای همه اشتباهاتم و گناهانم خودم رو ببخشم و از خدای مهربان  طلب بخشش می کنم و ایمان دارم خدای مهربان بلافاصله درخواست من رو تایید می کنه و از این لحظه من بنده خاص محبوب عزیز خداوند مهربان هستم 

      کوله بار گناهانم رو گذاشتم به زمین رها کردم و آماده پرواز هستم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار hleila54@yahoo.com
      1400/09/25 17:03
      مدت عضویت: 1268 روز
      امتیاز کاربر: 196 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 660 کلمه

      سلام به عزیزان مهربانم  

      تمرین این جلسه رو دوست دارم با ابن متن شروع کنم که بخودم حس علی داده

      *من به خداي اسپينوزا اعتقاد دارم*

      وقتی انیشتین در دانشگاه های ایالات متحده سخنرانی می کرد، سوال تکراری بیشتر دانشجویان از او این بود: *آیا به خدا اعتقاد داری؟* و او همیشه پاسخ می داد:*- من به خدای اسپینوزا ایمان دارم.*

      *باروخ دو اسپینوزا فیلسوف هلندی، به همراه دکارت، از بزرگ خردگرایان فلسفه قرن۱۷ بود.*

      اسپینوزا می گفت: خدا می گوید:دست از دعا بردارید.کاری که من می خواهم انجام دهی این است که از زندگی لذت ببری. من از تو می خواهم آواز بخوانی و لذت ببری. از همه چیزهایی که برای تو ساخته ام.

      دیگر از رفتن به آن معابد تاریک و سرد که خود ساخته ای دست بردار و نگو آنجا خانه خداست.خانه من در کوه ها، جنگل ها، رودخانه ها، دریاچه ها و سواحل است.من در همه جا با تو زندگی می کنم و عشق خود را به تو ابراز می کنم. از سرزنش خود در زندگی دست بردار.

      من هرگز به تو‌ نمیگویم مشکلی داری یا گناهکاری.مرا بخاطر هر آنچه باور تو را برانگیختند سرزنش نکن.

      اگر نمی توانی مرا در طلوع آفتاب، در منظره ای، در نگاه دوستان یا در چشمان پسرت یا ذره ذره وجودت دریابی… در هیچ کتابی پیدا نخواهی کرد!

      دیگر از من نپرس که چگونه کارم را انجام می دهم؟*به عقلت رجوع کن خواهی فهمید.*

      دست از ترس من بردار ! من تو را نه قضاوت می کنم، نه انتقادی. نه عصبانی می شوم و نه اذیت می شوم. من عشق خالص هستم.

      تقاضای بخشش را متوقف کن، چیزی برای بخشش وجود ندارد. اگر تو را ساخته ام …پر از احساسات، محدودیت ها، لذت ها، نیازها، ناسازگاری ها … و اراده آزاد و اندیشمند ساخته ام.

      اگر به چیزی که در تو قرار داده ام پاسخ دهی چگونه می توانم تو را سرزنش کنم؟چگونه می توانم تو را مجازات کنم که چرا اینگونه هستی، اگر من آنم که تو را ساخته؟

      فکر می کنی آیا می توانم مکانی برای سوزاندن همه فرزندانم که رفتار بدی داشته اند ایجاد کنم؟چه خدایی این کار را می کند؟

      به همسالان خود احترام بگذار و آنچه را برای خود نمی خواهی برای دیگران هم نخواه..تنها چیزی که از تو می خواهم این است .

      به زندگی خود توجه کن، هوشیاری راهنمای توست.محبوب من، این زندگی نه امتحان است، نه یک قدم در راه، نه یک تمرین و نه مقدمه ای برای بهشت. این زندگی در اینجا و اکنون تنها چیزی است که به آن نیاز داری.

      من تو را کاملاً با اراده آزاد و عاقل خلق کرده ام، !نه جایزه و مجازاتی، نه گناه و فضیلتی، هیچکس سابقه ای را ثبت نمی کند. در زندگی کاملاً آزادی.

      بهشت یا جهنم؟ من به تو نمی گویم که آیا چیزی بعد از این زندگی وجود داردیا نه، اما می توانم یک نکته را به تو بگویم: *طوری زندگی کن که انگار بعد از این زندگی چیزی نیست.* این تنها شانس برای لذت بردن و دوست داشتن است.

      بنابراین، اگر بعد از این چیزی وجود نداشته باشد، از فرصتی که به تو داده ام لذت خواهی برد. و اگر وجود دارد، مطمئن باش که نمی پرسم که آیا رفتار صحیحی داشته ای یا اشتباه،!من می پرسم. خوشت آمد؟ خوش گذشت؟ از چه چیزی بیشتر لذت بردی؟ چی یاد گرفتی؟…به چه حدی از کمال رسیدی؟

      دیگر از اعتقاد به من دست بردار.ایمان، فرض و حدس و تخیل است. من نمی خواهم به من ایمان داشته باشی، می خواهم که به خود ایمان داشته باشی.وقتی  دختر کوچک خود را محبت می کنی، وقتی سگ خود را نوازش می کنی،وقتی در دریا استحمام می کنی، مرا در خود حس کنی.

      دیگر از تعریف و تمجید من دست بردار، فکر می کنی من چه نوع خدای خودخواهی هستم؟ حوصله ستایش ندارم. خسته شدم از تشکر،.

      احساس قدردانی می کنی؟ این را با مراقبت از خود، سلامتی، روابط خود و دنیا ثابت کن. شادی را ابراز کن! این راه ستایش من است.

      دیگر چیزهای پیچیده را متوقف کن و آنچه را در مورد من آموخته ای یک بار دیگر مرور کن. به چه معجزات بیشتری نیاز داری؟این همه توضیح؟

      تنها چیز مطمئن این است که تو اینجایی ‌و زنده. و این دنیا پر از شگفتی است.پس انسان باش و زندگی کن..

      *اسپینوزا*

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 54 از 11 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        آواتار kiabahman7@gmail.com
        1400/10/27 23:56
        مدت عضویت: 1104 روز
        امتیاز کاربر: 300 سطح ۱: کاربر مبتدی
        همیاری
        محتوای دیدگاه: 98 کلمه

        درود بر شما دوست گرانمایه..نمی دونم چه جوری حسم رو بنویسم.این متن حالم رو دگرگون کرد.این زیباترین و دلچسب ترین تعریفی بود که از خداوند شنیدم.به نظرم مرور هر روزه این متن میتونه در کنار زدن حس گناه و عدم لیاقت و کلی باور اشتباه بهمون کمک بکنه..بخدا با اشک دارم تایپ میکنم.(اشک شوق و ذوق).بینظیره بینظیره 

        خداراسپاس

        متشکرم از استاد عزیز

        ممنونم از شما که دستی از طرف خدا شدین برای من،که یک تعریف دلنشین و عارفانه و عاشقانه و حال خوب کن از خداوند بخونم

        خیییییییییلی لذت بردم

        خیبییییییییییلی زیباست

        خداراسپاس که به این فضا هدایت شدم

        شاد باشید و سرشار از عشق

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
        ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
        آواتار الهام خضرلو
        1401/05/27 08:59
        مدت عضویت: 1972 روز
        امتیاز کاربر: 8168 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
        محتوای دیدگاه: 55 کلمه

        سلام دوست عزیزم 

        از تو بینهایت بار تشکر میکنم که این متن عالی را برای ما از اسپینوزا نوشتی .من از دیروز دارم این متن رو بارها میخونم ولذت میبرم .چقدر متن عالی و متناسب با فایل استاد این متن رو انتخاب کردی 

        خدا بهت سلامتی و شادی بینهایت عطا کند.

        من هم به خدای اسپینوزا اعتقاد دارم.

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
        ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
        آواتار zahrakasaeipour@gmail.com
        1401/05/29 01:05
        مدت عضویت: 1067 روز
        امتیاز کاربر: 1543 سطح ۳: کاربر پیشرفته
        محتوای دیدگاه: 5 کلمه

        عالی بود سپاس دوست عزیز.

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
        ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار mohammadmahdiebrahimi@gmail.com
      1400/09/19 21:43
      مدت عضویت: 1216 روز
      امتیاز کاربر: 293 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 273 کلمه

      سلام خدمت استاد عطار روشن و دوستان همراه  تا جایی که تو ذهنم هست همیشه خودم رو انسان گناهکاری میدونستم و فکر میکردم حتما بایدگریه کنم تا به خدا نزدیک بشم حتما باید هنگام خواندن دعای ها و روضه های ماه محرم و صفر گریه کنم تا بهتر خدا قبول کنه. اگر مدتی گریه نمی کردم طبق آموخته های که داشتیم به خودم میگفتم حتما گناهی کردی که اشکت در نمیاد. اگر در ماه مبارک رمضان نتونستم قرآن بخونم باز احساس  گناه . الان که فک میکنم کاری جز سرزنش کردن خودم نداشتم . بد اخلاقی میکردم با اطرافیان به دنبال آن احساس گناه   نماز صبح  قضا میشد احساس گناه وووووووو اتفاقا اگه گاها حس میگردم آدم خوبی هستم و از خودم راضی بودم باز هم خودم رو سرزنش میکردم و میگفتم دچار غرور شدی  و اون احساس رو سرکوب میکروم .  پول قلک بچه ها  رو می بخشیدم به عنوان صدقه بعد خودم باید از جایی پول قرض میکردم. چرا که چیزهایی که به ما یا داده بودن …. استاد با شنیدن این فایل متوجه شدم که چقدر خودم رو زیر پا له کردم و به تبع به دنبال آن  خانواده هم له میشن. مادر پایه و اساس یک خونه ست وقتی مدام احساس گناه و… خدایا من در اینجا از همین لحظه  در تاریخ   ۱۴۰۰/۰۹/۱۹ با کمک و لطف تو خودم رو می بحشم و مسبر جدیدی در زندگی خود شروع خواهم کرد و یقین دارم ایمان  دارم در همین لحظه هم تو من را می بخشی و شرایطی را نمیدانم چطور و به چه شکل به وجود می آوری که به تو نزدیک و نزدیک و نزدیکتر شوم. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار sarasara123@gmail.com
      1400/09/13 00:36
      مدت عضویت: 1268 روز
      امتیاز کاربر: 118 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 299 کلمه

      سلام.

      این فایل خوب را سه بار دقیق گوش کردم.

      سالهاست که ایمان دارم خدا، بسیار مهربان است. رفتار خیلی از افراد در روزها و شب های خاص برایم بیمعناست. مثلا در شبهای قدر یا روز عرفه یا … زجه میزنند و گریه و التماس میکنند به درگاه خداوند برای بخشش گناهانشان.

      من سالهاست که معتقدم خدا مهربان ترین است. فقط کافیست بگوییم خدایا ببخش. میبخشد.

      مانند کودکی که کار اشتباهی مرتکب شده و از مادرش پوزش میطلبد. 

      مادر به سبب عشقی که به کودکش دارد بی درنگ میبخشد. 

      خدا که هزاران هزار بار عطوفت و رأفتش ، پر رنگ تر از مهر مادریست. 

      سالهاست از بهشت و جهنم شنیده ام. از نماز و روزه. 

      همواره اعتقاد قلبیم را بر زبان آورده ام. جهنم خدا اگر جای هیتلر و چنگیز خان مغول و استالین و یزید و شمر و …. است، پس من بهشتیم. 

      تازه از کجا معلوم که همه این افراد در لحظه مرگ توبه نکرده و توبه آنها توسط خدای مهربان پذیرفته نشده باشد؟!!!

      همیشه میگویم که خدا بیکار ننشسته تا مچ مرا بگیرد که چرا نماز نخواندی و روزه نگرفتی و …. چون خدا بی نیازترین است.

      اما با همه این تفاسیر، من هم عاری از گناه نیستم. 

      گناهی در نوجوانی مرتکب شده ام که همیشه در ذهنم است و روحم را شرمسار کرده و ارمغانش برایم عذاب وجدان است. من میدانم و خدایم. 

      نسبت به فردی بی مهری کردم که دیگر در این دنیا نیست. 

      و این موضوع عذابم میدهد. 

      باور من این است که خدا از حق الناس نمیگذرد و حق آن مرحوم به جهت بی مهریم، بر گردنم است. خدا که بخشنده و ارحم الراحمین است و هیچ شکی نیست. اما آیا روح آن مرحوم هم از گناهم میگذرد و مرا میبخشد؟ 

      بارها عبارت تاکیدی را تکرار کرده ام : من خودم را دوست دارم و میبخشم. اما چهره آن فرد به یادم می آید و غمگین میشوم. 

      راهکار چیست؟ 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار faribadeghani1371@gmail.com
      1400/09/03 17:25
      مدت عضویت: 1302 روز
      امتیاز کاربر: 1406 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 823 کلمه

      سلام
      چقدر این فایل ارومم میکنه
      خشم ها و کینه ها وفریادهای درونم اروم میکنه
      ی زمانی اونقدر خودمو نزدیک خدا میدونستم ک اصلا نمیدونم چجوری بگم
      بعداینک ازدواج کردم ما مادرشوهر تو ی خونه بودیم
      من خودم نماز روزه داشتم ولی اینها یجوری بودن ک انگار قاضی هستن حکم صادر میکنن مجبورم میکردن برم مسجد برم مجالس منم نمیرفتم یجوری باهام برخورد میکردن یا تیکه مینداختن ک واقعا من از درونم حس گناه میکردم حس میکردم کافرم
      نمیدونم چرا ما انسانها انقدر خودمون خدا میشیم ک برای بقیه از زبون خدا نسخه میپیچیم
      خیلی عذاب کشیدم درونم پرازکینه شد
      خدا من ک از تو چیزی نخواستم ن ماشین ن فلان چرا من باید تو این وضعیت باشم
      ساعتها ذهنم مرور میکردم افکار منفی
      حس گناهی ک انها ب من دادن باعث شد از خدا دور بشم باهاش حرف نزنم یک ادم عصبی و ناراحت غمگین ک دوس داش همش از بدی ها بگه
      باعث شد زندگی نکنم یجوری ک دربارداری ب من حس گناه میدادن ب خدا حس میکردم بچم بچیزیش میشه یجوری میشه
      اونها میخواستن من برا اونها باشم برده اونها باشم برده افکارشان
      پدرشوهرن یجوری میگه قران بخون یجوری در موردت حرف میزنه تو خودت ب خودت شک میکنی ک بابا من چمه
      من خودم از اول حجابمو رعایت میکردم چادرم دوس داشتم اما اینها یجوری منو مجبور کردن من هنوزم ک هنوزه از چادر وحشت دارم
      شنیدم ک خدا فقط نماز و و روزه است
      اینه ک من ادم بدیم چن ب مادرشوهرم کمک نمیکنم چن زیاد نمیرم پیششون چن کارهاشو نمیکنم
      اونقدر حس گناه وعذاب از این بابت کشیدم ک مریض شدم هر روز ب یشکل مریض شدم و اینو طبیعی میدونستم حتی مامانم میگف ازبس ک درگیر اینهایی معلومه مریض میشی
      بیماری و غمگین همشوبرا خودم طبیعی میدونستم انها منواز خدا دور کردن
      من واقعا خدا رو ندیدم مقصر همه وضعیتمو و ناراحتی ها مو خدا دیدم
      ارزوی مرگ برا خودم داشتم وقتی دختر بدنیا اومد اونقدر ک بچگی اذیتم کرد نخوابید و فلان
      خودمو گناهار دونستم حتی هنوزم ک هنوز عذاب وجدان دارم چرا چن فک کردم تو دوران بارداری ذهنم ناراحت بود فکر کردم عصبانی شدم و بعدش رژیم گرفتم واز این رو در رابطه با دخترم همش خودمو نبخشیدم
      از خدا دلگیر بودن چن من نمیدید
      عذابهایی میکشیدم نمیدید
      خودمو گناهکار دونستم بخاطر سیگار کشیدن همسرم بخاطر بدقلقی بچم بخاطر مریضی خودم ب خاطر دیگران
      توقع دیگران انتظار دیگران
      من تو دوران بچگی یکبار مهمون بودم و داشتم تو کوچه بازی میکردم واون کوچه سراشیبی داشت مثل سرسره من میدویدم میرفتم پایین میومدم بالا در این حین ی ماشینی ترمز کرد و تصادف کرد من تو اون ماجرا مقصر نبودم چن اصلا الان ک بهش فک میکنم من بالا بودم و انجاهیچکی منو مقصر ندونست
      چن پسر فایلمون رف تو گوش پسرعموم ی چیزی گف منم فک کردم ک من مقصرم درحالی اونجا پر ادم بود و هیچکس ب من نگف من مقصرم و من بدبختی های یک عمرم رواین میدونستم میگفتم شاید اونها منو نفرین کردن ک من انقدر تو عذابم
      من شدم ی ادمی ک ظلمها و انتظارات دیگران میرفتم باین اون میگفتم غیبت میکردم بلکه یکم اروم شم سبک شم اما بلکه شدید شدیدتر شدم
      کیست سینه داشتم شدید عذاب میکشیدم دکتر گف باید فکر و خیال نکنی و بعدش دست درد گردن دردمنو ول نمیکرد تااینک بعداینهمه سال۸سال عذاب فراوان ب اینجا هدایت شم
      من ناامید ار رحمت خدا بودم ن امیدی ب خرید خونه ن ماشین ن حال خوب ن حس خوب ن سلامتی بیشتر هیچی اصلا
      فک میکردم ک باید نماز بخونم چن نمیخونم اینه
      فک میکردم باید گریه کنم زاری والتماس کنم
      اما الان خیلی فرق کردم خیلی بهترم خدارو شکر میکنم ک قبل مرگم خدا رو شناختم ن کامل اما از زمان شروع تغییرم خیلی فرق کردم بهترم سعی میکنم ب ادمهای اطرافم توجه نکنم حسم خوب باشه حالم خوب باشه
      من مسئول کسی نیستم من مسئول حال خوب انتظارات و مریضی های دیگران نیستم من خودم مهمم
      خودمو میبخشم بخاطر همه ظلمها ونااگاهی ها بدی ها یی ک بخودم کردم میبخشم خدایا تو هم منو ببخش ازادترم کنم رهاترم کن هدایتم کن اونقدر ک ازاد ازاد بشم و میدونم تو منو میبخشی وبخشیدی ک منو ب این سایت هدایت کردی
      من دوباره زنده شدم و دارم تلاش میکنم بیشتر وبیشتر از باتلاق بیرون بیام من همه سالهای گذشتمو را رهامیکنم ومیخوام تا زنده هستم زندگی کنم بدون توجه ب اطرافم ب خودم عشق بورزم عهد میبندم از این ب بعد برای خودم زندگی کنم ن برای بقیه ن برای جلب رضایت بقیه برای حال خوبم حس خوبم مهم خودم باشم همین طور رها کنم ورودی های منفی رو نفس بکشم و زندگی کنم فریبا من میبخشمت ب خاطر تموم زجر ها فکرها کارها توجه کردنهات ب چیزهایی ک نابودت کردن خدا من میدونم ک تو منو بخشیدی
      بیشتر هدایتم کن تا ارامش وشادی خوشبختی داشته باشم
      ممنونم استاد جان اصلا نمیدونم چی بگم چجوری بگم تا ادای مطلب بشه ممنونم واقعا ممنونم
      ممنون ک کنارمان هستین
      حال مارو درک میکنین راهنمایی میکنید دنیا دنیا تشکر میکنم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صبا
      1400/08/18 16:36
      مدت عضویت: 1585 روز
      امتیاز کاربر: 13186 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,263 کلمه

      سلااام

      من این فایلو خیلییی دوست دارم. نمیدونین چقدر به شنیدن این حرفا نیاز داشتم ، با اینکه این فایلو بارهای زیادی گوش دادم ولی این بار با شنیدنش به من گفتم چه قدر این فایل مال منه . من از خدا بدم میومد هنوزم این نفرت توی وجودم هست و احساس میکنم خدا منو دوست نداره برای همین ازش بدم میاد . احساس میکنم میتونست با قدرتش زندگیمو خیلی بهتر پیش ببره ولی دریغ ازینکه این اصلا خدا نیست که داره زندگی منو پیش میبره بلکه باور های خودمه. من واقعا دارم اشتباه فکر میکنم و خیلی خوبه که توی این راه هستم و دارم با این آگاهی ها پیش میرم و زندگیمو میسازم . من فکر میکردم زندگی خیلی سخته ، خدا رو یه آدم تصور میکردم، در واقع مکانیزم ذهنم بود تا بتونم خدارو طبق الگوهای ذهنم تصویر سازی کنم ؛ برای همین فکر میکردم خدا یه آدمه، چون بیشتر از صفات یه انسان چیزی توش نمیدیدم ؛ نمیدیدم که خیلی بخشندست ، خیلی مهربونه ، خیلی ما رو دوست داره… همش هم به خاطر دیگران بود اونا بهم میگفتن باید یه کاری انجام بدم که خدا دوسم داشته باشه منم به خاطر تاثیری که از حرفای بقیه گرفته بودم یادم میاد اون زمانی که به سن تکلف رسیدم کامل حجابمو رعایت میکردم و خیلی از مواقعم چادر میپوشیدم و سعی میکردم نمازامو همیشه اول وقت بخونم و قرآنو بخونم و دختر خوبی باشم ولی بعد از یه مدت که دیدم هیچ تفاوتی نکردم و هنوزم همونی بودم که از اول بود و خدا هیچ کار خاصی برام نکرد و آرزو هامو برآورده نکرد علاوه بر تمام الگوهای اشتباهی که توی ذهنم داشتم این الگو هم تو ذهنم شکل میگرفت که خدا منو دوست نداره وگرنه بعد این همه بندگی و اسارت یه نیم نگاهی حداقل باید بهم مینداخت . تا زمانی که بزرگ شدم این الگو توی ذهنم بود اگه یه نفر بهم توجه میکرد یا ازم تعریف میکرد اصلا احساس خوبی بهم دست نمیداد چون فکر میکردم زیادیه برام و من نباید این حرفای خوبو بشنوم من فقط باید احساس حقارت و مظلوم بودن رو تجربه کنم و واقعا هیچ احساس لیاقتی در من نبود حتی وقتاییم که فقط برای جلب توجه دیگران یه کاری انجام میدادم و اونام تشویقم میکردن ته دلم راضی نبودم و مطمعن بودم که من لایق این حرفا و توجها نیستم و همیشه برام عجیب بود تا اینکه به این سایت و استاد رسیدم . فهمیدم این الگو ها انتخاب کردنین و من انتخابشون کردم وگرنه برای خدا فرق نداره که کی ازش چی میخواد ، همونی رو بهش میده که اون فرد ازش درخواست کرده و فهمیدم خدا بیشتر مثل یه دستگاه کپیه که هر احساسی داشته باشم رو برام ازش یه کپی میزنه و همونو تو زندگیم زیاد میکنه نه اینکه مثل یه آدم غول پیکر خشمگین که تو آسموناست و منتظره ببینه کی احساس من خوب میشه تا بیاد گند بزنه به زندگیم  . آخه چرا باید همچین چیزایی توی ذهنم باشه در حالی که خدای واقعی دقیقا برعکس این تصورات منه؟

       همیشه یه بغضی ته گلوم بود از بچگی و همیشه احساس میکردم باید بهم زور بگن و بدترین چیزا برای من باشن برای همین همیشه خیلی ناخودآگاه میرفتم سمت میوه هایی که یکم زدگی داشتن یا اسباب بازی هایی که یه عیبی روشون بود یا همیشه منتظر بودم بقیه اسباب بازیای منو خراب کنن یا مامانم منو کتک بزنه یا بقیه ازم متنفر باشن بدون هیچ دلیلی و همیشه یه نفر باشه که باهام بده و میخواد منو اذیت کنه ، یا همیشه اونی که ازش سواستفاده میشه منم… بعد ها فهمیدم اینا آجرهایی هستن که من باهاشون خونه ذهنمو بنا کردم و به خاطر اینه که من انقدر از خدا متنفر بودم چون خودم بودم که در حق خودم بد کردم و دونه دونه اجرارو با دستای خودم رو هم چیدم و این خودم بودم که اجازه دادم دیگران این رفتارو باهام داشته باشم و خودم بودم که انتخاب کردم ازین رفتارشون ناراحت بشم. با فهمیدن اینکه اینا مسئولیت خودم بوده و همش گردن من بوده و خدا نقشی توشون نداشته و اون فقط در حال هدایت من بوده حتی وقتی که داشتم توی بد بختی ها دست و پا میزدم خدا همون صدایی بود که بهم میگفت چطور باید حرکت کنم و از کدوم راه برم که بیام تو راست مستقیم و درست. ولی وقتی اینو فهمیدم کوله بارم کامل خالی نشد بلکه تازه این احساس گناه در من شکل گرفت که چرا انقدر در حق خودم بدی کردم و چرا دارم گند میزنم به زندگیم . همین فکر باعث میشد احساس کنم از خدا دورم و مثل کسایی نیستم که خدا دوستشون داره فکر میکردم خدا فقط کسایی رو دوست داره که اونام تمام و کمال خودشونو دوست دارن و هیچ وقت از مسیر درست منحرف نمیشن و بعضی وقتا که تمرینای لاغری با ذهنمو توی روز خودش انجام نمیدادم احساس میکردم خدا اصلا منو دوست نداره و من با هر بار انجام ندادن تمرینا دارم ازش دورتر میشم و خدا هر روز بیشتر روشو از من بر میگردونه . یه بار این فکر اومد به ذهنم که من اصلا لایق این نبودم که به این سایت هدایت بشم و یه شب خدا چون خیلی دیده من گریه میکنم گفته بزار به این بنده ی بیچاره کمک کنم و با بی میلی این راهو انداخته جلوم و منم با اشتیاق این راهو دنبال کردم ولی چون خودم رو لایق نمیدونستم همیشه احساس میکردم خدا میخواد اینو هم ازم بگیره و نمیخواد منو خوشحال ببینه برای همین هر بار که نمیرم تمرین انجام بدم خدا بهم میگه دیدی بهت گفتم تو بنده ی مورد علاقه ی من نیستی؟ دیدی لایق این آگاهی ها نبودی؟ اصن از اولم نباید این راهو نشونت میدادم . همون بهتر که تو همون حال میموندی . وقتی من این راهو جلوی پات گذاشتم ولی تو عمل نمیکنی همون بهتر که بد بخت باشی و هر روز بد بخت تر بشی . 

      اینا فکرای من راجع به خدا بود و احساس میکردم ایناست که منو از خدا دور کرده اینکه تنبلی میکنم جدید ترینش بود ولی تموم شده امروز همه ی اینا تموم شده و خدا اون قدرت بزرگی که حتی یه لحظه هم از آغوشش بیرون نمیام منتظره منه تا توبه کنم. منم توبه میکنم خدایا منو به خاطر تموم این فکرا ببخش من لایق بهترین هام منو به خاطر تموم پرخوری هام ببخش من لایق بهترینام و رفتار هام رفتار هایی که در خور یه انسان متعالی باشه خدا منو ببخش به خاطر اینکه ارزش این زندگی رو ندونستم و با فکر کردن به این چیزای منفی هدرش دادم . من امروزو خاتمه ی این نوع زندگی اعلام میکنم  از امروز مخلوق مورد علاقه ی خدای خودم هستم . خدا توی قرآن گفته من توابین رو دوست دارم . توابین یعنی کسانی که بسیار توبه میکنن . میتونست بگه کسایی که توبه میکنن اما عمدا گفته کسایی که بسیار توبه میکنن و از صفت تواب استفاده کرده، این یعنی خدا عاشق اینه که هر وقت ما از راه راست منحرف شدیم برگردیم به سمتش و خطاهامونو جبران کنیم. همه چیز مهیاست خدا آغوشش بازه . از امروز به جای اینکه فکر کنم از خدا دورم و خدا روشو ازم بر گردونده باید به این باور پیدا کنم که من رومو از خدا برگردونده بودم و الان باید برگردم و ببینم که خدا با دستای باز منتظر منه تا بلندم کنه و در آغوش بگیرتم و حمایتم کنه.

      چقدر حس خوبیه این اعتراف 

      من توبه کردم و مطمعنم خدا همین الان منو بخشیده و کمک میکنه.

      خدا دستمو میگره نه مچمو خدا اهل مچ گرفتن نیست فقط منتظره من برگردم و ببینمش و درکش کنم.

      خدایا دوست دارم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریده حسنی
      1400/08/09 23:44
      مدت عضویت: 1879 روز
      امتیاز کاربر: 23648 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,399 کلمه

      روز ۳۶ تکرار 

      سلام وقت بخیر 

      سپاسگذار خداوند هستم که امروز هم میتونم برای شناخت خودم و خودش قدمی بردارم 

      امروز صبح در یک هوای ابری مطبوع رفتم پارک پیاده روی و کلی با خودم در مورد خدا و باور سازی هام صحبت کردم و لذت بردم‌

      موضوع خدا و شناختش بسیار برای من مهمه ،شاید قبلا تنها چیزی که برام مهم نبود شناخت خداوند بود ،چونکه خداوندو موجودی میدونستم که مال افراد مذهبیه که اونها دوست دارن مراسم مخصوص به خودشونو داشته باشن و با خدا سرگرم هستن

      یعنی واقعا من خدا رو اینجوری میدیدم؟؟! موضوع شناخت خدارو  موضوع واجب نمیدونستم و برام جالب هم نبود ،   اطرافیانم مدام منو میترسوندن و میگفتن‌ خدا هیچ وقت نگاهت نمیکنه و جات تو جهنمه و من با خدا بدجوری چپ افتاده بودم و دوست داشتم‌ یه بلایی سرم بیاره که برم پیش همه بگم این بود خداتون ؟ ببینید با من چکار کرده و از اینجور افکار تو سرم بود

      هیچ حس نزدیک بودنی با خدا نداشتم ،پر بودم از خشم چون فکر میکردم اون هم پر از خشمه برای من ،در واقع من داشتم در شهر افکار خودم زندگی میکردم و همه چیزو با فیلتر ساخته شده افکارم میدیدم 

      از خدای   شهر وجودم  کدهای بیشمار ناراحت کننده ساخته بودند و ساخته بودم که به هر کدومشون که برخورد میکردم یه انفجاری در من ایجاد میشد که همیشه خدا مقصر تمام اتفاقات بد زندگیم بود ،اصلا نمیتونستم با اون‌ موجود ترسناک ارتباط بر قرار کنم 

      وقتی اونهمه بی رحمی در موردش تو کتاب های دینی خونده بودم ،وقتی میرفتم تو مراسمات مذهبی اونهمه داستان های افتضاح تزریق کرده بودن تو مغزم دیگه راه دوستی و ارتباطی برای من نبود و چقدر وحشتناک بوده که من با صاحب جهان و قوانینش لج بودم و پر بودم از باورهای منفی 

      ولی الان که به گذشتم نگاه میکنم میبینم با اون حجم ۱۰۰ درصدی حس منفی که به خدا داشتم الان نباید زنده بودم ولی قربونش برم خدا که بیسش بر خیر و برکت و مهربانی که هر چقدر من باهاش بد بودم اون مدام به من لطف و برکت هدیه میداد که اگر بخوام بنویسم ساعتها باید وقت بذارم 

      پس من با پادشاه جهان ارتباط خوبی نداشتم و همیشه در یک جنگ درونی گرفتار بودم ،ازش بدم میومد ،اوایل که فکر میکردم  اصلا وجود نداره و همه آدم ها توهم زدن ،بعدها که بزرگتر شدم و خواستم بپذیرم که خدایی هست ،فکر میکردم خدا  خدای من نیست خدای مذهبی هاست ،از بسکه مادرم و اطرافیانم بهم گفته بودن تو بی نمازی خدا پوستتو میکنه ،یکراست تو جهنمی 

      یادمه منم بهشون میگفتم باشه من میرم جهنم با هایده و مهستی و خواننده ها هر روز میخونیم و میرقصیم شما با مذهبیا برید بهشت فقط نماز بخونید ، گریه کنید و روضه بخونید و اینو باور کرده بودم که من بدون شک جهنمی هستم 

      چونکه نماز نمیخونم و از اولشم هیچ ارتباطی نتونستم بگیرم ، حجابو دوست نداشتم و ندارم ،بجاش عاشق رقص و شادی و تفریح و سفر کردن و آزادی بودم که دیگه با اون علایقم بلیط جهنمو بهم تحویل داده بودن 

      خدارو شکر که اون توهماتی که در درونم سیو بوده داره آرام آرام تخلیه میشه و بجاش یک خدای قدرتمند ،توانمند،زیبا،مهربان،بخشنده، ثروتمند،سلامت، پر از عشق، خلاقیت، فراوانی ،رحیم ،کمک کننده ،هدایت کننده ،حمایت کننده و گسترش دهنده است و به میزانی که این خصوصیات رو در خدا باور کنم در زندگی بیشتر تجلی پیدا میکنه 

      در ابتدا باید اون خدای دروغین ترسناک وهم انگیزو از مغزم بیرون بندازم تا بتونم خدای جدیدمو وارد امورات زندگیم کنم که الان در حال انجام همون کار هستم به یاری خودش 

      یاد اون زمان هایی افتادم که بچه بودم ،بدلیل اینکه در منطقه ای زندگی میکردیم که ارامنه مسیحی زیاد بودن تو دبستان و راهنمایی هم دوستان ارمنی زیادی هم تو مدرسه و هم تو دوست و آشناهامون داشتیم ، وقتی ازشون میپرسیدم چرا شما مثل ما نماز نمیخونید یا بی حجابید و بهم میگفتن دین ما مسیحیته کلی حالم گرفته میشد و تو بچگی آرزو میکردم کاش منم دین اونهارو داشتم حتی تو بچگیم هم از چیزهاییکه تزریق کرده بودن تو مغزم خوشم نمیومد و توی مدرسه بیشتر دوست داشتم با مسیحیا دوست باشم هر چند اون زمانها به اقلیت ها در مدارس  اهمیت زیادی نمیدادن 

      الان متوجه شدم که من از خدا هیچ وقت دور نبودم و همیشه در دایره حمایت و هدایتش بودم ،خدا تو هر لحظه با من بوده ولی شکل احساسات من بازخورد میداده ،شبیه افکار من جواب میداده ،چرا ؟ چونکه خداوند فقط به انتخاب های من پاسخ میده ،انتخاب های من هم از باورهای من نشاءت گرفته و میگیره ،پس خدا دخالتی در زندگی من نکرده و نخواهد کرد

      من به هر سمتی بخوام برم هدایت و کمکم میکنه ،مثل افرادی که میرن تو مسیرهای بظاهر خلاف و افرادی هم میرن بسمت کارهای خیر و ثواب ،براش فرقی نمیکنه ،خداوند از بینهایت دریچه جهانو تجربه میکنه ،هر کسی در هر مقطعی باشه میتونه باشه ولی  هر چقدر درونیات تمیزتری داشته باشیم به ذات الهی مون نزدیکتر خواهیم شد 

      من هم میخوام به مسیر صحیح خداشناسی هدایت بشم ،میخوام بدونم خدا کیست و چیست از خودش میپرسم و خدارو شکر سالهاست دارم هدایت میشم به آموزش هایی که فهمم از موضوع خدا بیشتر میشه ،شناخت خدا بسیار مهمه ،همین الان اگر با ۱۰۰ نفر مصاحبه کنیم و بپرسیم خدا کیه خدا چیه افراد کمی میتونن پاسخ صحیح بدن ،چند روز پیش از مادرم پرسیدم مامان چرا نماز میخونی؟ با یه حالت تعجب گفت باید بخونیم دیگه ،گفتم خدا کیه ؟

      گفت خدا کیه ؟ خدا خیلی بزرگه معلومه که خدا بزرگه ،نتونست بگه خدا کیه ، فقط تکرار میکرد مگه میشه خدا بزرگ نباشه و انگار سئوال ناراحت کننده ای ازش پرسیده بودم با خودش هی حرف میزد و میگفت خدا خودش هر چی صلاح بدونه همون میشه ما هیچ کاره ایم فقط خدا و جالبه همیشه تو دعاهاش میگفت و میگه خدایا یکمی به من و بچه هام رو کن انگار خدا با ما لجه یا دشمنه و نمیخواد مارو ببینه ،خود من اون سالها مدام با غضب به خدا میگفتم پس کی میخوایی به من نگاه کنی؟ اونم بخاطر الگو پذیری از بزرگترهام بود

      در واقع اون باورهای قدیمی رفته تو پوست و استخونشون و به این‌ راحتی  نمیتونی وارد عقاید اینجور افراد بشی ،یکی از دوستانم که خانواده فوق مذهبی داره میگه اگر خانواده ش بفهمن که ایشون داره این مطالبو در مورد خدا آموزش میبینه ،از خانواده طردش میکنن و مطمئن هستن که خدا هم ایشونو از روی زمین محو میکنه 

      واقعا من اون زمانها هیچ انتظاری از خدا نداشتم ،تازه بهش میگفتم قربونت من ازت چیزی نمیخوام تو بلاهاتو سر من نریز ،نعمت هات دیگه پیشکش ،فکر میکردم فقط میخواد اذیتم کنه و انتظار اذیت شدن داشتم برای همین همیشه احساس تنهایی و بی حمایتی داشتم ،فکر میکردم من فردی هستم که رها شدم در جهان و هیچ کس منو نمیخواد حتی خدا 

      حس داشتن  لیاقت مهمترین بخش زندگی ماست که در بیشتر موارد از طرف خانواده به افراد القاء نشد و این افراد سالها زندگی میکنن بدون داشتن این حس قوی و قدرتمند و وقتیکه حس ارزشمندی در ما نباشه احساس میکنیم ما انقدر ارزنده نیستیم که ماشین خوب ،خونه زیبا ،شهر و کشور مدرن ،ازدواج عالی ،بدن سالم و حتی جسم متناسب داشته باشیم 

      و این فقدان در تمام مراحل زندگی  خودشو نشون میده ،اینکه طرف نمیتونه رابطه عاشقانه برقرار کنه چونکه خودشو لایق داشتن عشق نمیدونه ، خودشو لایق داشتن اتفاقات خوب نمیدونه حتی اگر هم بره تو اون شرایط خوب ،دوام نمیاره و همه چیزو از دست میده چونکه برنامه موفقیت در ذهن این افراد برنامه ریزی نشده و اتفاقا ذهنشون برای شکست در تمامی مقاطع برنامه ریزی شده 

      من طلب بخشش میکنم از خدای مهربانم بخاطر افکار اشتباهی که در موردش داشتم ،از حس های بدی که بهش داشتم ،از اینهمه سال که تنها بودم و نرفتم بسمتش، از طعنه و متلک هاییکه بهش گفتم ،از صحبت هایی که در موردش با دیگران کردیم و از بدجنسی هاش گفتیم ،از ترس هاییکه ازش داشتم ،از هر آنچه در ذهنم در موردش ذخیره کردم و بابتشون رنج بردم 

      میخوام که خالی بشم از سنگینی های افکار مسموم کننده م که سالها باری بودند بر دوشم که فقط حرکت کردن منو سخت تر کرده بودن و باعث شدن نتونم از نعمت های الهی و حق های طبیعی خودم بهرهمند بشم ،میخوام این بار سنگینو از خودم جدا کنم میدونم هر چقدر سبکتر بشم میتونم اوج بگیرم ،میخوام خدای مهربان و رحمان و رحیم رو در خودم دانلود کنم تا در کنارش لذت ببرم

      میخوام خدای قدرتمندم هادی و هدایت کننده راه من باشه ،میخوام در آغوش امنش زندگی کنم تا تمام حس های تنهایی هام پر بشه از عشق بودن خداوند،   میخوام در کنار پدر آسمانیم‌ حس آرامش کنم و بجای ترس بهش نزدیک بشم تا بمن هم محبت کنه 

      میخوام مهمان خونه ارباب جهان باشم تا نوازشم کنه و من غرق قدرت بشم ،میخوام تنها خدا رو بپرستم و تنها از خدا یاری بخواهم 

      چقدر حس بدی داشتم وقتی اون زمانها فکر میکردم خدا منو دوست نداره ،حس طرد شدگی داشتم ، حس بد بودن داشتم ،اینکه خدا بین من و بچه های دیگه ،آدم های دیگه فرق گذاشته ،حتی تا چند سال پیش هم حسادت میکردم به افرادی که در موقعیت های خوب هستن و به خدا شکایت میکردم که من چه فرقی با فلانی دارم که اون باید تو اون کشور مدرن زندگی کنه من اینجا 

      تمام اون ترس ها،نگرانی ها و حس خوب نبودن ها بخاطر جهل و ناآگاهیم بوده ،هر چقدر از درون غنی تر بشم ،آگاه تر بشم و خدارو بیشتر بشناسم ،زندگی پر آرامش تر و زیباتری خواهم داشت و ایمان میارم که منهم شایسته داشتن بهترین ها هستم برای خدا چه فرقی میکنه اون موقعیتو بده بمن یا بده به اون شخص

      مهم اینه که بفهمم جهان و خدا با من لج نبودن و نیستن و تمام اون افکار سوءتفاهم هایی بوده و رها بشم از اونهمه خشم و حس انتقام ، وقتی رنجش هام از بین بره ،انرژی های مخرب و ناخوب مدفون شده وجودم آزاد میشن ،تبدیل میشن به انرژی های عشق و روشنایی و در بدن و زندگی مجدد جریان تازه پیدا میکنن 

      اون انرژی تازه به همه افکار من رسوخ میکنه و تک تک سلول های من پر میشن از حال خوب ،سلامتی، آرامش،قدرت،حس لیاقت که چقدر کمبودشو حس میکنم ،پر میشم از حس ارزشمندی که بنیان وجود ماست ،بیس زمین کالبد ماست ،حس شایستگی بمن قدرت میده که روبرو بشم با تمام مراحل زندگیم 

      که حس قدرت داشته باشم ،شجاعت درونی خدادایم بیدار میشه و منو به سمت بهترین ها هدایت میکنه و ببینید با تخریب باورهای مخرب قبلی و ساختن باورهای جدید ،چقدر کیفیت زندگی من تغییر میکنه ،موضوع مهمی که سالها نادیده و نامهم دونسته شد و در واقع مهمترین بخش زندگی من وصل بود به همون باورهای اساسی که به خداوند داشتم و باید تغییر میکرد

      من هیچ وقت از خدا هیچ انتظاری نداشتم ،من انتظار نداشتم وقتی مریض میشم خدا کمکم کنه چونکه عامل بیماریمو خود خدا میدونستم ، فکر میکردم خدا با مریضی داره از من انتقام میگیره 

      چونکه زیاد شنیده بودم فلانی که انقدر بی دین و خداست ،به فلان بیماری دچار شد و خدا انتقامشو گرفت ،و چیزی به عنوان شفا از طرف خداوند در ذهنم نبود

      یادمه اون زمانها که با مادرم میرفتم مراسم مذهبی یا سفره ،آخر اون مراسم چندین تا مریضو اسم میبردن و با گریه از خدا میخواستن که شفاشونو بده ولی بعد از مدتی میشنیدم که اون افراد فوت شدن و در ذهن من نقش بست که خدا شفا دهنده نیست حتی اگر التماس و گریه زاری هم بکنی فایده نداره 

      از خدا انتظار پول و ثروت و کار نداشتم چونکه باور داشتم خدا فقط به یه عده خاص پول میده به عزیز کرده هاش ثروت میده ما هم که عزیز کرده ش نبودیم پس ثروت هم بیخیال شدم

      در کل از خدا انتظارات خوب نداشتم و بجاش انتظارات ناراحت کننده زیاد بود که باهاشون کلنجار میرفتم

      ناآگاه بودن از وجود خدا لطمه های زیادی به من و زندگیم زده ،باعث شده من نتونم از زندگیم لذت ببرم و بجاش زیاد ترسیدم ،نتونستم با خیال راحت زندگی کنم ، مدام با ترس هام و غم هام احساس تنهایی کردم ، حس دوست نداشتنی بودن داشتم ، حس ارزشمندیو تجربه نکردم ،خودمو لایق نمیدونستم ، حتی لایق متناسب بودن ،نتونستم اونجوری که دلم میخواد ثروتمند بودنو تجربه کنم 

      نتونستم حس حامی بودنشو حس کنم ، حس قدرتمند بودنشو لمس نکردم ، حس سردرگمی داشتم ،انگار سالها معلق بودم در خیال پر آشوب خودم ،چونکه به خدا که اعتماد نداشتم به جهانش که اصلا اطمینان نداشتم ،بمن گفته بودن دنیا نامرده ،بی معرفته ،دنیای لعنتی ، خدای ظالم 

      منم مجبور بودم در همین دنیا زندگی کنم که خودم لبریزش کرده بودم از بی انصافی، رنج،بی معرفتی،درد،نامردی ،نزنی میزننت ،نکشی میکشنت ،نخوری میخورنت

      آخه اون چه دنیای آشوبی بود که من داشتم زندگی میکردم ،سالها تو اون اطلاعات شناور بودم ،گیج بودم ،به هر طرف نگاه میکردم ناامنی بود ،بمن گفته بودن همه آدم ها کلاهبردارن بهشون اعتماد نکنید 

      ازشون پرسیدم پس به کی اعتماد کنم ،گفتن ،به ما ،به پدر و مادرت ،بعد ، که حسابی تو جهان ناامن معلق چرخیدم خواستم پامو بذارم روی زمین و به خانواده ای که گفته بودن به ما فقط اعتماد کن ،اعتماد کنم ،متوجه شدم خانواده ای نمونده ،متلاشی شدن ،اونوقت من موندم یه عالمه ترس و نگرانی و بی اعتمادی 

      باید چکار میکردم ،مجبور بودم به هر جایی چنگ بزنم تا شاید از اون گیجش چندین ساله رها بشم ولی جای مطمئنی نبود و من سالها حالم بد بود و به دنبال یک جای امن میگشتم 

      من سالها با هستی قهر بودم هستی هم جواب منو با قهر میداد 

      و خدارو شکر چند سالیه که در مسیر آموزش و آگاهی قرار گرفتم ،در این راه بمن یاد دادن که جهان امنه ،خدا امنه ،آدم ها اومدن که یا به تو محبت کنن یا خدمت کنن ،جهان جای زیباییه ،قشنگه ، اطمینان کن ، آرام باش ، خدارو بشناس و لذت ببر از زندگیت

      و خدارو شکر هر چقدر در مسیر جدیدم بیشتر موندم و یاد گرفتم و عمل کردم ،بیشتر باور کردم که من لایق بهترین ها هستم 

      دلم میخواد اون کوله بار سنگین نشدن ها،نتوانستن ها،غم ها، رنج ها، نامهربانی ها ،ناامنی ها رو رها کنم ،سبک بشم ،تا بتونم گسترده بشم ،خوشحال زندگی کنم ،با آرامش و اطمینان به خالقم زندگی کنم ،جدید زندگی کنم 

      من از امروز ۹ آبان ۱۴۰۰ میخوام از خداوند طلب بخشش کنم ،میخوام مسیر زندگیمو تغییر بدم و ایمان دارم خدای مهربانم بلافاصله درخواست من رو تایید میکند و من از این لحظه بنده پاک و محبوب و مورد علاقه و دوست داشتنی خداوندم هستم 

      ممنونم از آگاهی های امروزم که باعث شد من باز هم کمی به خدای خودم نزدیکتر بشم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        آواتار monagahandideh2
        1400/08/13 11:23
        مدت عضویت: 1556 روز
        امتیاز کاربر: 570 سطح ۲: کاربر متوسطه
        محتوای دیدگاه: 41 کلمه

        سلام دوست عزیزمطالب زیبای شمارو خوندم وتحت تاثیر قرار گرفتم وجالبه ک تمام حرفهای دل منو زدید ممنونم و مطمئنم تمام این نوشته هااز اعماق قلبتون بیرون میاد امیدوارم  شما وهمه دوستان به یاری خداوند زندگی زیباتری رو تجربه کنند متشکرم

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
        ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
          آواتار فریده حسنی
          1400/08/16 11:35
          مدت عضویت: 1879 روز
          امتیاز کاربر: 23648 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
          محتوای دیدگاه: 33 کلمه

          سلام به شما همراه عزیز

          خدارو شکر برای مفید بودن کامنتم

          افرادی که در این مسیرها هستن حتما خواستن که تغییر کنن و بودنشون در این مسیرها گویای رشد و تغییراتشونه 

          براتون بهترین هارو آرزو دارم⚘

          برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
          ثبت امتیاز
          امتیاز: 0 از 0 رأی
          افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار joojeh1212@gmail.com
      1400/07/30 20:58
      مدت عضویت: 1190 روز
      امتیاز کاربر: 514 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,083 کلمه

      به نام ِ خداوند ِ بخشنده ی مهربان
      سلام خدمت ِ شما استاد عطار روشن ِ عزیز و تمام ِ دُردانه های خدای وهّاب.
      الهی که حالتون عااالی باشه در تمام ِ جنبه ها…

      جلسه ی سوم از زندگی با طعم ِ خدا، یک خطّ ِ باطل هست به روی تمام ِ شنیده هامون ، تمام ِ باورهای منفی و اعتقادات ِ ما به وصله های ناجوری که به خدا چسبونده بودیم.
      اون باورها و اعتقادات به خدا که خالق ِ ماست رو ناخودآگاه پیدا کردیم اما
      خبر ِ خوب اینه که خدارو صد هزاار مرتبه شکر که میتونیم تغییرشون بدیم اون هم بصورت ِ آگاهانه با کار کردن روی خودمون ، با شک کردن به تمام ِ شنیده هامون ، با تفکر کردن و با گوش دادن ِ بارها و بارها به این آگاهی ها که تمام ِ استنادش به قرآن هست .

      بدون ِ توجه به اینکه بیام تحقیق کنم و بررسی کنم و پیگیری که من از چه روزی از کی از کجا از کِی این باورها توو وجودم شکل گرفته…کجا راه رو گم کردم…کجا دستان ِ خدارو ول کردم ؟ کجا به دوست داشتن ِ خدا شک کردم ؟ کجا به دوست داشته شدن توسط ِ خدا شک کردم ؟ کجا افتادم توو چاه ؟ کجا راه ِ قلبم رو به روی خدا بستم ؟ و و و ….
      بدون ِ توجه به این ها ، بیام یک بار برای همیشه سعی کنم یه جوری دیگه به خدا نگاه کنم. سعی کنم یک دیدگاه ِ جدید ، از یک دریچه ی جدید با یک عینک ِ جدید به خالقم نگاه کنم. سعی کنم دنبال ِ نشانه های حضور ِ خدا توو زندگیم بگردم…بگردم تا پیداش کنم….مهربونی هایی که بهم کرده..سعی کنم به حساب ِ خدا زندگی کنم…سعی کنم روی خدا حساب کنم…سعی کنم باور کنم که دوستم داره…

      آره بیام جوری خدارو توو زندگیم بسازم که به رشد ِ من کمک بشه…به حال ِ خوب ِ من کمک کنه…به رسیدن ِ من به باور ِ قدرت ِ خلقی که داده بهم کمک کنه..باور هایی درباره ش بسازم که به من کمک کنه…باور هایی که من رو بسازه…به من احساس ِ خوب بده…احساس ِ لذت بده…

      اینقدر مهمه و خدا ما رو دوست داره که همین اول ِ کاری خدا به یاریمون شتافته به یاری ِ مایی که تصمیم گرفتیم که زندگی باطعم ِ خدا رو بچشیم…سند دارم اینو میگم و سندش الهام و هدایتی هست که استاد اول ِ فایل میگه : اینکه میخواست درباره ی یه موضوع ِ دیگه حرف بزنه اما خدا به استاد و ما گفت بیاین اول ِ راهی بهتون بگم که خط ِ باطل بکشین به روی ههر دروغی که درباره ی من شنیده بودین…و بعد ادامه ی راه…
      میبینین؟؟ جهان به محضی که دید ما میخوایم به خودمون کمک کنیم استاد رو آورد بالا سرمون…شاگرد نباشه استاد نیست…هر استادی اول شاگردی ِ جهان رو کرده…و چه شاگرد زرنگی شایسته تر از استاد که اینقدر عالی و متعهدانه روی خودش کار کرده که به درجه ی استادی رسیده در مداری که هست و خدارو صدهزار مرتبه شکر که ماهم در مدارش هستیم…و گوش هامون میشنوه لایق ِ شنیدن شده…چشم هامون بینا شده…و این شاگردی ِ ما و خودم خودم رو بگم…این شاگردی ِ من تا ابد ادامه داره و بی انتهاست و پایانی براش نیست…پایانی برای یادگیری نیست…هر روز برای یادگیری ،درسی هست…خدارو صدهزار مرتبه شکر که من رو هدایت کرد به این مسیر که از کسی این حرف هارو میشنوم که خودش عمل کرده و نتیجه توو دستشه.

      تعهّد ِ جلسه ی سوم

      من آرزو از امروز تصمیم گرفته ام که متولد شوم…از نو…دوباره…از امروز تصمیم گرفته ام که برای همه ی اشتباهاتم ، برای همه ی گناهانم ، برای همه ی خطاهایم ، برای تمام ِ روز هایی که خودم رو کوبیدم ، برای تمام ِ ناسزاهایی که به خودم گفتم ، برای تمام ِ بی مهری ها و بی محبتی هایی که در حقّ ِ خودم کردم ، برای تمام ِ زجری که به خودم دادم ، برای تمام ِ احساس ِ گناه هایی که به خودم دادم ، خودم رو ببخشم و از خدای مهربانم طلب ِ مهر و محبت و لطف کنم که او هم من رو بخاطر ِ اینکه اینقدر کوچک و ناتوان میدیدمش و باور های زشتی که درباره ش داشتم و در تلاش هستم که درستشون کنم ، من رو ببخشه.و ** ایمان دارم ** خدای مهربانم بلافاصله درخواست ِ من رو تایید میکنه طبق ِ حرف و قول ِ خودش که اجیب الدعوه الداع اذا دعانه … که هر گاه صداش کنم و بخوامش قریبه از رگ ِ گردن نزدیک تر…
      و من از این لحظه به بعد سعی میکنم که باور کنم و باورم قوی تر بشه درباره ی اینکه بنده ی پاک ، محبوب ، مورد ِ علاقه و دوست داشتنی ِ خداوند هستم.من دُردانه ی خدا هستم. من مهم ترین کار ِ خدا هستم. این احساس رو در خودم تقویت میکنم که من ** عشق ِ خداوند ** هستم. باور کنم که اگر من تنها خدا رو بپرستم و تنها از خدا کمک بخوام ، اون برام همه کار میکنه.باور کنم که خداوند من رو فوق العاده و شگفت انگیز خلق کرده. که دروازه ای از نعمت رو به روی من باز میکنه. که در پشت ِ پرده ، مشغول ِ تدارک خواسته های منه.
      خدایی که اول و آخره…ظاهر و باطنه…خدایی که کنترل ِ تمام ِ امور به دستشه…خدایی که من رو هدایت به این مسیر کرده ، میخواد به من این رو بگه که من رو با ارزش خلق کرده. که من براش مهم هستم. که من رو برگزیده. خدایی که خودش رو قادر و توانا معرفی میکنه.
      خدایی که میخواد برکت رو وارد ِ زندگی ِ من کنه.خداوندی که از تمام ِ مسائل ِ من بزرگتره.خداوندی که برکت و فراوانی رو وارد ِ زندگی ِ من میکنه.
      میخواد آینده ی من ، زندگی ِ من باشکوه باشه. میخواد به هر آنچه که میخوام برسم. که بگه من زیباترین شاهکار ِ هنری ِ خداوند هستم انقدر که وقتی من رو خلق کرد به خودش آفرین گفت…

      اگر این هارو باور کنم ، احساس ِ بسیااار فوق العاده ای بهم دست داد ههمین الآنی که این هارو نوشتم چقدر این درک و این باور به خدا ، زندگیم رو زیباتر میکنه. اگر باور کنم خداوند من رو به اندازه ی سااال ها جلو میندازه.

      خداوندا
      ما رو به راه ِ درست هدایت کن
      به راه ِ کسانی که به آنها نعمت دادی
      نه کسانی که بر آنها غضب کردی
      و نه گمراهان…

      آمین
      خدایا شکرت بخاطر ِ مسیری که هستم و قراره به زندگیم طعم ِ شیرین تر از عسل ِ تو رو اضافه کنم…

      آرزومند ِ آرزوهاتون آرزو…

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار متولد 1400/6/5
      1400/07/26 20:48
      مدت عضویت: 1256 روز
      امتیاز کاربر: 1950 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 444 کلمه

      به نام خداوند مهربان 

      من خیلی به این فکر کردم که از کجا بین من و خدای من احساس فاصله گرفتن ایجاد شد و از کجا شد که احساس گنااه در من ایجاد شد 

      درست از روزی که به سن تکلیف رسیدم و جشن تکلیف برای من گرفتن و به صورت خیلی جدی به من گفته شد که دیگه تو موظفی یه سری کارها رو انجام بدی 

      انجام خیلی از کارها برای من واقعا ناراحت کننده بود مثل روسری سر کردن 

      مخصوصا که میگفتن اگر یک تار موت بیرون باشه ازون آویزونت میکنند و اینکه به من میگفتن به هیچ وجه اجازه صحبت کردن و بازی کردن با پسرهای فامیل و آشناهایی که به خونمون میومدن یا خونشون میرفتیم و نداری 

      میگفتن اگر نماز نخونی خدا میزندت خدا دوستت نداره و به هیچ جایی نمیرسی 

      و هر بار نماز نمیخوندم کلی از طرف خدا تهدیدم میکردن و من همیشه از روی اجبار به ظاهر نماز میخوندم  و هیچوقت واقعا نماز نمیخوندم و همیشه وقت نماز به خدا میگفتم خدایا من و ببخش الان حوصله ندارم وقتی بزرگ شدم و پیر شدم همه نماز قضاهام و میخونم ولی همیشه حس گناهکار بودن و حس اینکه خدا من و دوست نداره داشتم و همیشه وقتی موقعیت گناه برام پیش میومد میگفتم منکه الان جز گناهکارا هستم بزار اینکارم انجام بدم بعدا توبه میکنم و نماز میخونم و همیشه به گناهکار بودنم اضاف میشد 

      و ازین تاریخ به به بعد من از خدای خودم معذرت میخوام و توبه میکنم و ایمان دارم که خدای من منو بخشیده و همه اون سالها و همه اونروزها در کنار من بود و به خاطر حال بد من اونهم ناراحت بود و میگفت بنده من ایکاش میدونستی که من درست درون تو هستم و منتظر کوچیکترین توجه تا دنیایت رادگرگون کنم ولی تو بین و من و خودت فاصله ای به اندازه دریاها انداختی و دیواری به ضخامت کل دنیا بینمون کشیدی که هیچ روزنه ای برای دیدن هم نداشتیم تا اینکه پشت دیواری که خودم کشیده بودم در تنهایی داشتم میمردم و هیچ امیدی نداشتم و به خدا گفتم خدایا دیگه بسه دستم و بگیر هرچقدرهم که گناهکار بودم تو خدایی و میتونی من و ببخشی و من و نجات بدی و از همون موقع خدا دیوار بینمون رو شکست و اومد و من و در آغوشش گرفت و همه چیز زندگی من یواش یواش درست شد و همه چیز به بهترین شکل شروع به تغییر کردن کرد تا به امروز که خدا این مسیر رو به من نشون داد تا به من بفهمونه بازهم بهتر میتونم زندگی کنم به امید خدا قراره من از همه نعمتهایی که روی زمین هست استفاده کنم و به لطف خدا به مرور راه رسیدن به همه شون برام نمایان میشن

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار firooziramin9200@gmail.com
      1400/06/27 01:54
      مدت عضویت: 1506 روز
      امتیاز کاربر: 7962 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 265 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیز من خانم ف هستم من تو دوره خدا هرگز دیر نمی کند هم حضور دارم فوق العاده خوب هست امروز در رابطه با توبه می خواستم چیز هایی بگم تو قران امده هرکس قبل از اینکه ایمان بیاره گناه کرده باشه چون از روی جهالت بوده بدون قید و شرطی می پذیرد و حتی اگر گناه کبیره هم داشته باشه توبه کنه ودرست در راه خدا باشه  بخشیده میشه حتی گفته گناهش به حسنات تبدیل میشه  اکثر ما فکر می کنیم ایمان داریم ولی من با اینکه به اسم مسلمانم ولی به معنای واقعی کافر بودم و هیچ شناختی از خدا نداشتم فقط به اسم می شناختم یعنی میشه گفت جاهل بودم ولی دیگه از این به بعد با دیدن دوره شما شناخت کاملی از خدا پیدا کردم یعنی ایمان دار شدم حالا که ایمان دارم تو قران گفته اگر کسی بعد از ایمان کار زشتی کرد توبه کند و بعدش اصلاح کار کند بخشیده میشه یعنی قبل از ایمان داشتن حرفی از جبران نگفته فقط توبه را پذیرفته ولی بعداز ایمان باید کارمان را جبران کنیم تا بخشیده بشیم  پس در کل خدا مهربانه و همیشه پذیرای ماست وباید به او اعتماد کنیم در اخر از شما استاد عزیز تشکر می کنم چون من قبل از دوره خدا هرگز دیر نمی کند واقعا حالم خوب نبود و حتی بارفتن به روانشناس هم نتونستم حالمو خوب کنم ولی تو این دوره دوباره اون حس خوب بچگی ام را یافتم ودوباره به آغوش خدا که گمش کرده بودم رسیدم  وبخاطرش از خدا و شما که زبان خدایید تشکر می کنم  خدایا شکرت

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار kouroshzamany95@gmail.com
      1400/06/03 21:59
      مدت عضویت: 1256 روز
      امتیاز کاربر: 1950 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 185 کلمه

      با سلام 

      من هم قبلنا این طرز فکر اشتباه و داشتم که خدا وقتی کسی دلش شکسته باشه بش نزدیک میشه و دعاش و مستجاب میکنه 

      اینکه باید دعای خاصی بخونم یا همرام باشه تا شانس به منم رو کنه 

      همیشه دنبال یه پیدا کردن یه راهی بودم تا خوش شانس بشم و بد نیارم ولی همیشه ته دلم روشن بود که بالاخره اون راه و پیدا میکنم 

      تا اینکه خود به خود با یه سری اتفاقات منم به حرفای شما رسیدم و فهمیدم اونچیزی که همیشه بیرون از خودم به دنبالش میگشتم درون خودم بود 

      خدا همیشه با من بود ولی من خودم ولایق نمیدونستم که ازش بخوام 

      خدا کنار من بود پابه پام میومد دستم و میگرفت وقتایی که ازش میخواستم و خودم و لایق میدونستم 

      الان چندوقتی هست که وجودم پر از عشق به خداست  

      من فکر میکنم که زمانی که به بخشندگی خدا ایمان دارم منم میبخشم و کمک میکنم به هر نحوی به دیگران 

      خدا هم در حق من بخشنده تر میشه 

      مثل اینکه یه کارت حساب بانکی به من داده و من هرچه ازون برای کمک به دیگران استفاده میکنم دوباره و بیشتر ازون اندازه شارژ میشه برام 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار aysfy165@gmail.com
      1400/05/30 00:06
      مدت عضویت: 1492 روز
      امتیاز کاربر: 3178 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 300 کلمه

      سلام  به همه دوستان خدا را شکر می کنم که در این مسیر خوب قرار گرفتم  و کم کم دارم به اگاهی های بیشتری میرسم من یادمه بچه بودم یه حاج اقایی اومد مدرسه مون و هر کس هر سوالی داشت رو کاغذ می نوشت و ایشون جواب میدادند من خوب یادمه که اون موقع من چون خودم را ادم گنهکاری میدونستم سوالم این بود که اگه فردی گناهی مرتکب بشه چطوری باید توبه کنه و از کجا می تونه بفهمه که خدا  گناهش را بخشیده و توبه اش پذیرفته شده؟… یادم نیست چی  جواب دادند ولی الان که فکر می کنم می بینم ما در ذهنمون خیلی سوالاتی در باره خدا داشتیم و هنوز هم داریم که متاسفانه  بدون پاسخ درست رها شده که این باعث سردر گمی ما میشود من قبلا خودم را انسان گنهکاری میدونستم پیش خودم فکر میکردم جای من حتما توی جهنمه چون خدا حتی برای ریزترین چیزها از انسان بازخواست میکنه پس چطور ممکنه من گناهی نداشته باشم با این همه دروغ و غیبت و نماز نخوندن ها و روزه نگرفتن ها….ولی الان که چند سالیه وارد بازار کار شدم و دیگه حرف از درس و مدرسه نیست کمتر به این موضوعات فکر کردم و تقریبا الان خودم را زیاد ادم گنهکاری نمی بینم بر عکس به خاطر اینکه کاری به کار کسی ندارم و سرم تو لاک خودم بوده و غیبت کسی را انجام نمیدم و حق کسی را حتی به اندازه یه ذره نخوردم و این جور مسایل خودم رابنده خوب خدا میدونم و از این بابت خوشحالم  و خوشحالتر از این همه اگاهی که الان به دست اوردم خدایا من را به خاطر همه اشتباهاتی که در گذشته مرتکب شدم ببخش    خوشحالم که خدایی بخشنده دارم که به همین راحتی همه گناهان و خطاهای بندگانش را می بخشه خدایا شکرت 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 5410 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,081 کلمه

      به نام خدای مهربان و بی همتا

      روز ۱۲۴: روز سی و ششم تکرار ، سه شنبه ۱۴۰۰/۵/۲۶

      سلام دوستان هدفمندم

      امروز دقیقا ۴ ماه است که وارد دوره سرزمین لاغرها شده ام. من در ماه دوم دوره برای ثابت قدم بودن و تلاش و ادامه دادن برای خودم جشن گرفتم و به خودم جایزه دادم. در ذهنم برای ۴ ماه در مسیر بودن و ادامه دادن جایزه میخواستم ولی نه یک هدیه معمولی ، گویا از خدای بزرگ جایزه میخواستم و هزار مرتبه شکر که خدای مهربانم دیشب جایزه مرا داد و باعث خوشحالی بزرگ من و خانواده ام شد و ایمیل پذیرش مقاله ام را بعد از مدتهای طولانی انتظار دریافت کردم. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

      خدایا از تو ممنونم برای خدایی خودت و وجود نازنین خودت که بخشنده مهربانی ، که نور مطلقی و همراه همیشگی ، یاورقدرتمند و اینکه با بندگانت با خدایی خودت رفتار میکنی و نه فراخور رفتار و اعمال ما.

       خدای بزرگ و مهربانم سپاس که هیچگاه دیر نمی کنی و در زندگی ام همه چیز در بهترین زمان خود رخ می دهد.

      خدای عزیز و مهربانم سپاس که حتی وقتی من غرق در دنیا و ظواهر آن می شوم و حواسم به خدایی تو نیست، تو همراه منی و حواست به من هست و مرا رها نمی کنی.

      خدای بخشنده و مهربانم سپاسگزارم که فراخور خدایی خودت با من و سایر بندگانت رفتار می کنی نه فراخور اعمال و رفتار و نیات ما و همیشه هستی و منتظر مایی که بسوی تو بازآییم و با آغوش باز ما را بپذیری و ببخشی و با بهترینها بنوازی و بیارایی. 

      خدای مهربان بخشنده و توبه پذیرم سپاس که مرا مختار آفریدی که تجربه کنم و با درک مسیر غلط راه بازگشت به سمت خودت را برایم باز قرار دادی و فرشته های قدرتمند را حامی ما و نگهبان ما قرار دادی و ذهن قدرتمندی را در اختیارمان قرار دادی برای خلق کردن آرزوهایم و جهان را مسخر ما قرار دادی تا خوشبخت و آزاد و شاد زندگی کنم و خود نازنینت همواره با منی و مرا هیچگاه تنها رها نمی کنی و در همه حال مهربانانه یاری ام می کنی.

      خدای مهربانم سپاس که هر لحظه از زندگیم در آغوش گرم و قدرتمند و مهربان خودت است و هیچگاه احساس دوری از وجود نازنینت را نداشته ام.

      خدای بزرگ و مهربانم سپاس برای وجود راهنمایان آگاه و قدرتمند ، پدر عزیز و نورانی ام، معلمین خداشناس و پر نوری که تو را به بهترین شکل به من شناساندند و کتابهای پرمحتوا و با کیفیت و قران کریم که تنزیلی از سوی خودت است، که همگی راهنمایم شدند و  نگذاشتند هیچ فاصله ای بین خودم و خدای خودم احساس کنم و هیچگاه خودم را با کوله باری از گناه و اشتباه تنها ندیدم و همواره اعتقاد داشته و دارم که خدای من نسبت به من از مادر مهربان تر است و هیچگاه مرا بحال خودم رها نمی کند و در صورت اشتباه کردن در توبه همواره برویم گشوده است اصلا دری در کار نیست که روزی بسته باشد این منم که گاهی به چیزی مشغول می شوم و به حضور قدرتمند خدایم توجه ندارم والا او همیشه هست و حضور دارد و همیشه حواسش به من هست و هیچگاه برای بی توجهی من مرا سرزنش نمی کند و همیشه با آغوش باز مرا می پذیرد و همواره بدنبال رقم زدن شرایطی برای سورپرایز  شدن من است تا از زندگی لذت بیشتری ببرم و آگاه تر شوم و لایق تر و ستودنی تر. 

      خدای من خالق بی نظیرهاست. هیچ نقصی در خلقت او راه ندارد. اگر بهترینها را نمی بینم عیب از عینک آلوده ای است که بر چشمم زده ام باید دریچه نگاهم را تغییر دهم و بر آگاهی خود بیفزایم. اگر میخواهم خدای خود را بشناسم باید در جهت شناخت خود که برترین مخلوق خدایم،  گام بردارم. همانگونه که با بررسی خط و امضای یک نفر می توان به شخصیت او پی برد.

      می دانم خدای من عادل و دادگر است و ظلم در دستگاه او جای ندارد. خدای من بخشنده ای است که هر چه ببخشد دارایی اش کم نمی شود و برای همه به وفور نعمتهای بی پایان وجود دارد و اگر کسی کمتر دریافت می کند خودش کاسه اش را برعکس گرفته و راه را بر دریافت نعمت بسته است. هر کجای زندگیم که به عدل الهی شک کردم راهی برایم باز شد که بدانم چنین نیست و خدای عادل برایم خواسته و خودم برای خودم نخواسته ام. من گمان می کردم از حکمت خداوند است که عده ای را متناسب و عده ای را چاق آفریده و من از دسته محکومین به چاقی هستم چون هر چه تلاش میکردم متناسب بمانم نمی شد و تناسبی که با تلاش بسیار بدست می آوردم ذره ذره از دست میرفت و من و چاقی باز همراه می شدیم. به لطف آگاهی که در این دوره کسب کردم دریافتم چنین نیست و خدای عادل برای همه انسانها بهترینها را خواسته است و ما را متناسب افریده و خودم خالق چاقی خودم هستم نه خدای مهربانم. با اصلاح باورهایم در این روزها در حال برقراری تعادل بین جسم و روح و ذهن خودم هستم و از برداشتن هر گام در این مسیر لذت می برم.

      خدایا ما را ببخش که نادانی ها و کوتاهی های خود را به پای تو می نویسیم و دریافتهایمان را به پای خود به حساب می آوریم. خدایا ببخش که برایت بندگانی هستیم مشابه دانش آموزی که وقتی ۲۰ می گیرد با خوشحالی فریاد می زند بیست گرفتم و وقتی نمره کمی می گیرد مثلا ۸،با ناراحتی فریاد می زند هشت بهم داد.

      خدایا تو چه خوب خدایی هستی برای ما و ما چه بازیگوش بندگانی هستیم برای تو.

       خدایا سپاس که در هر حال دوستدار ما هستی و مشتاق بازگشت و توجه ما.

      خدایا سپاس که خدایی ات ازلی و ابدی است و بی منت و بی چشمداشت می بخشی ، کافیست که ظرف وجودم را برای دریافت لطف و نعمت و توجه تو آماده کنم تو همیشه هستی که بدهی و مرا سیراب کنی. ببخش که گاهی از یادت غافلم و مغرور می شوم به توانایی های خودم و گمان می برم به تنهایی برنده شدم و یاری بزرگ تو را فراموش می کنم و اگر باختم ناله سر میدهم و بی قرار به تو شکایت می کنم که کجا بودی و …‌‌ خدایا سپاس که با همه قدر ناشناسی هایم و کمی و کاستی ام و شیطنتها و سر به هوایی هایم  باز هم مهربانانه حامی من هستی و هیچگاه مرا تنها رها نمی کنی. 

      خدایا برای حضورت و وجود نازنینت ای خالق قدرتمند و مهربان و بخشنده هزاران هزاران هزاران بار شکر.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار afsaneh5700@gmail.com
      1400/05/23 14:44
      مدت عضویت: 1372 روز
      امتیاز کاربر: 2005 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 788 کلمه

      بنام خداوند هدایتگر وهاب 

      سلام به دوستان زیبانگرشم 

      من اگه از بچگیم بگم از همون موقع خودمو یه بنده گناهکار میدونستم چون اینقدر هر چیو به گناه و غضب خدا نسبت داده بودن که من از همون موقع خودمو گناهکار و جهنمی میدونستم همیشه باخودم میگفتم خوشبحال اونای که میرن بهشت من ک جهنمیم غیرممکنه خدا منو ببخشه یا مثلا خطای میکردم بعد تو ذهنم توبه میکردم و میگفتم دیگه این خطا و انجام نمیدم خدامنوببخش اما چون تو ذهنم این بود ک حتی اگه من توبه کنم بازهم بخاطر گناهم باید مجازات بشم پس آب از سرگذشت چه یک وجب چه صدوجب من ک جهنمیم پس بزار گناه کار باشم هرچند تو همه اینا اون ترس و لرز و غضب خدا بامن بود همش خدا رو با چماقی بالای سرم میدیدم از تامور و کاهلی در نماز از غیبت از ناراحت کردن و دلشکستن دیگران از ناراحت کردن پدرومادر و دروغ گفتن و گناه های دیگه وقتی میشمردم خودمو ته جهنم میدیدم تو همون دوران نوجوانی من علاقه پیدا کردم به شناخت خدا با همه کوله بار گناه که رو شونه هام حس میکردم اما متوجه میشدم روحم دنبال خداست برای همین کتابهای مذهبی و کتاب درباره جهنم و آخرت و پیامبران و اصول و احکام ودین این چیزها میخوندم خیلی چیزهای ک یاد گرفته بودم بیشتر منو محدود کرده بودن و اون ترس گناهانم سنگین تر شده بود و همیشه باخودم میگفتم مگه میشه خدا تورو ببخشه اصلا امکان نداره اگرهم شاید بخشید بلاخره یه جایی تلافی میکنه و میکوبونه تو سرت بعد از سالها تو مسیر انسانهای قرار گرفتم که خیلی خودشون رو پاک و عاشق خدا میدونستن اما توشون تعصبات و عقاید سختگیرانه خیلی زیاد بود یه مدت تمام اطلاعاتشون رو گرفتم اما بازهم حس میکردم این مسیر من نیس اون حس آرامشی که من میخوام اینجا نیس یا من ادم این مسیر نیستم اما همیشه تو قلبم اون شعله شناخت خدا بود که من از کجا امده ام امدنم بهر چه بود و اخر ب کجا میروم و همیشه از خدا میپرسیدم من برای چی خلق کردی منو به دنیا اوردی که پراز گناه بشم تا بعد منو تو جهنمت عذاب بدی اگه قراره منو عذاب بدی خب اصلا چرا خلقم کردی همیشه میگفتم خدایا من دلم به چی خوش باشه من که نه ادم پاک و خالصیم نه رسالتی دارم جهنمم منتظر منه همیشه یه جورای سردرگم بودم اگه نماز میخوندم بخاطر حرف بقیه واز رو عادت اجبار اما بازهم دنبال خدا بودم تااینکه با مسیر اگاهی قانون جذب اشنا شدم تو این مسیر انگار از اول متولد شدم و همش میگفتم این همون مسیریه رو روحم میخواست پیداش کنم و مطمئن بودم تو این مسیر به خدا میرسم هر چند بازهم اون بار گناهانم رو دوشم بود کم شده بود اما کامل برنداشته بودم تااینکه یه موقعهای میشد که با دوستان قانون جذبیم اشنا شدم خیلی حسم مثبت شده بود شادترشده بود و کم کم اعتمادبنفسم بهترمیشد و دیگه قرآن اگه میخوندم هرچند از عربیش هیچی نمیدونستم اما هرموقع دلم میگرفت محکم قران رو تو بغلم میگرفتم و چشمامو میبستم و حس میکردم تو بغل خدا هستم اونجا در حد ایمانم ازخدا چیزی میخواستم خدا خیلی سریع بهم میداد درصورتی که قبلا هرچی از خدا میخواستم بمن نمیداد که هیچ همیشه تو زندگیم درجا میزدم الان که فک میکنم اون موقع درسته از خدا میخواستم اما ایمان نداشتم خدا بمن بده هم به قدرت دادن خدا شک داشتم هم خودمو لایق نمیدونستم چون اون کوله بار گناهان نمیذاشت خودمو لایق خواسته هام بدونم تو مسیر همین جوری پیش رفتم کم کم بصورت تکاملی بهتر شدم تا اینکه تو مدار سایت استادعباسمنش و بعد تو مدار سایت استادعطارروشن قرار گرفتم که هرچند تو همین مدارهام کلی تکاملم طی شد و تااینکه با دوره زندگی باطعم خدا اشناشدم و رسیدم به این مرحله تکاملیم تو قسمت دومش کلی اشک ریختم کلی باخدا حرف زدم و اولین معجزهش همون روز سلامتیمو کامل بدست اوردم و اون آرامشه به قلبم وارد شد وباخوندن کامنتهای دوستان بیشتر به درک خدا رسیدم و الان باتمام قلبم عشق خدا رو حس میکنم و باتمام وجودم از خداوندم ازعشقم از رفیق بامعرفت و بامرامم و الله مهربونم که همیشه هوامو داشته و داره و منو تو مسیرش هدایت کرد و تو همین مسیرها بمن نشون داد که منو دوست داره وعاشق منه منم میخوام بندگیمو بهش نشون بدم و توبه خالصانه کنم و اطمینان دارم که خداوندرحمان و غفورم توبه منو میپذیره و اون کوله بار احساس گناه رو بزارم زمین و اسوده و باارامش براش بندگی کنم و خودمو لایق بهترینها میدونم چون دارم کم کم به این درک و ایمان میرسم که خدا درون منه و ازمن از روح خدام و خدا ازمن بمن نزدیکتره من خودمو لایق میدونم چون خدای درونم لایق شادی و آرامش و ثروت وسعادته

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار amir.univers2@yahoo.com
      1400/05/19 18:40
      مدت عضویت: 1381 روز
      امتیاز کاربر: 106 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 67 کلمه

      تحت هر شرایطی بخشنده بودن خدا را باور داشته و هرگز خود را از ترد شدگان نپنداریم و با توبه ای راستین هرگونه احساس پشیمانی از خطا و گناه را از خود پاک کنیم

      جسم ما مانند یک لیوان هست و گویی که از دریایی بی کران (خدا و منشا هستی) به اندازه این لیوان پر شده که آن همان روح و وجود حقیقی ما (خویشتنِ برتر) می باشد

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار منیره.ف
      1400/05/18 20:04
      مدت عضویت: 1945 روز
      امتیاز کاربر: 15346 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 220 کلمه

      سلام استاد گرامی سلام دوستان متعهدم

      استاد استاد استاد واقعا این فایل ها چه قدر به موقع میرسه

      من امروز تو قران خوندم که سلیمان گفت خدایا من را ببخش و سلطنتی به من بده که بعد از من هیچ کس نداشته باشد و تو بسیار وهابی

      ایه رو برای مادرم خوندم و سریع گفت اون سلیمان بود

      استاد فایل امروزتون پاسخ سوال ذهن من بود اگر ما در حد سلیمان بشیم و باور کنیم که هر چه از خدا بخوایم بهمون میده خوب این بالاترین مقام اینکه من باور داشته باشم خدا من میبخشه و هر انچه بخوام به من میده چه ایمانی بالاتر از این مگر نه اینکه ما از امام ها که الگوهای دینیمان هستند شنیده ایم نا امیدی کفر است خدا جونم دوست دارم چه قدر به موقع دستم میگیری

      نمیتونم ازش جدا باشم چرا وقتی به یادت نیستم ارامش ندارم چون من ذره ای از تو هستم 

      خدایا من به خاطر اشتباهات گذشته از تو معذرت میخوام من ببخش خودت میدونی که خودم به اشتباهاتم پی بردم خدایا بچگی کردم ازت ممنون که من بخشیدی من بنده خوب تو هستم انشاالله

      من فکر میکردم خدا برای من همین حدی که هستم رقم زده ک بیشتر از این خواستن زیاده خواهی و گناه 

      من ایمان دارم خدا بلافاصله درخواست من را تایید میکنم و من همون دختر کوچولویی هستم که خدا خیلی هوام داشت

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار nargesaslanian2021@gmail.com
      1400/05/13 11:28
      مدت عضویت: 1302 روز
      امتیاز کاربر: 133 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 229 کلمه

      سلام خدمت همه عزیزان استاد گرامی

      من توی این چند سال از زمانی که خودمو دیدم خوندم وشنیدمدکه گناه نکنید خدا شمارو نمیبخش  ویا این جمله گناه کردی خدا توبه پذیره .توبه کن وبرگرد.یا اگر میخوای رابطه خوبی با خدا داشته باشی در خلوت خودت گریه وزاری کن ازش بخواه تورو میبخشه. فکر کردم یه مادر وقتی بچه ش خطایی می‌کنه ،هیچ وقت دوست نداره بچه ش اشکش دربیاد تا اونو ببخشه ،از طرف دیگر رحم  ومهر مادر آنقدر زیاده که تحمل گریه بچه شو نداره

      بلافاصله با دیدن اشک بچه  خودشو ملامت می‌کنه .واونوبیشترتو آغوش خوش فشار میده اونوقت خدا با اون همه مهر  بی نهایتش دریای بیکران لطف وبخشش مگه داریم!؟ 

      من هر وقت خطایی کردم خیلی دچار سردرگمی شدم بابت  شنیده هام خونده ها در باره خدا که با خودم چه کردم .گریه وزاری!ولی به خودم اومدم حالا خدا مگه کتکت زد ؟مگر اون باهات قهر کرد ؟ای بابا همین جایی که نشستی داری با اون حرف میزنی و درد دل میکنی فکر می‌کنی کجاست؟به خودت بیا اینجا خونه وملک خداست خونه وملک خودته  اون اگه میخواست تورو راه نده ونبخشه که اینجا نبودی!وبین تو واون فاصله معنی نداره اون در تمام وجود تو قرار داره راه درو چرا!؟

      با خودم پیمان می‌بندم با تمام ایمانی که به تودارم خودمو از تو دور ندانم وموظب اعمالم باشم  واگر خطایی کردم تو دلم توبه کنم ودوباره به آغوش پر مهرت برگردم!

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار شکوفه غضنفری
      1400/05/08 00:13
      مدت عضویت: 1973 روز
      امتیاز کاربر: 109 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 132 کلمه

      سلام من همیشه به خدا احساس خوبی داشتم ولی چاقی و مسائل مربوط به آن باعث می شد حسم خوب نباشه و دیگه از زندگی خسته شده بودم. ولی خدا رو شکر از عید ۱۴۰۰ سعی کردم نگاهم را به زندگی عوض کنم و سعی کنم از زندگی لذت ببرم . الان احساس می کنم دارم مغزم را از افکار منفی خالی می کنم اجازه ورود افکار منفی را به ذهنم را نمی دهم . مغزم را مانند مزرعه ای تصور می کنم که فعلا علف های هرز آن را دارم می چینم و شخم می زنم تا آماده برای دریافت بذر امید به زندگی بشه. به همین خاطر به هیچ وجه اجازه ورود افکار منفی را نمی دهم و اگر موردی هم باشد سعی می کنم سریع از ذهنم خارج کنم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار faribadeghani1371@gmail.com
      1400/05/04 19:33
      مدت عضویت: 1302 روز
      امتیاز کاربر: 1406 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 291 کلمه

      سلام
      من تا یادم میاد با خدا نزدیکتر بودم از کودکی ی جور خاص بودم با بچه های اطرافم فرق میکرد حجابمو رعایت میکردم خودم ن اینکه تحمیل بشه وقتی ازدواج کردم خانواده همسرم مذهبی یودن ی جوری رفتار میکردن ک انگار من کافرم باید حتما با مادرشوهرم میرفتم مسجد مراسم مذهبی وفلان منم اصلا دوس نداشنم برم یا موقع خوابم بود یا درس داشتم خلاصه اونقد در مورد حجایم ایراد میگرفتن ک اون فریبا یولش یواش کینه ونفرت پرش کرد ب زور چادر باید میپوشیدم کلا یه کس دیگه کردن، منو با عقاید باستانی ک داشتم از چادر بدم اومد نماز نمیخوندم از خیلی چیزا زده شدم میگفتم خدا اینا نماز میخونن خدا خدا میکنن ولی دل منو میشکنن منو خورد میکنن از خدا دور شدم خیلی
      تمام وجودمو کینه ونفزت گرفته بود همش مریض میشدم غیبت میکردم همش چی بگم
      تا اینک خدا بتی مسایلی این سال منو روب رو کدد خداست هدایت بشم خواست برم سمتش خانواده همسرم با این رفتارشون بچه های خودشونم از خدا زده کردن
      خلاصه من خودمو بخشیدم خواستم ک خودمو دوی داشته باشم دیدم خدا ی چیز دیگش با اینا فرق داره از جنس عقاید اینا نیس بعدش ب این سایت اومدم والان پراز حس خوبم خودمو بخشیدم بخاطر هنه چی ب خاطر نمام ظلم هایی ک ب خودم کردم الانم میخوام از فرصتی ک خدا بهم داده لدت ببرم خدا خیلی مهربونه همیشه دست منو گرفته همیشه و هرحا از همه جا زدم صدامو شنید بعلم کرد دلداریم داد الان مراز از حس خوبم پراز حال خوب الان یاد گرفتم بمن هیچ ربطی نداره ک کسی هرکاری میکنه ما نهی از منکر بلد نیستیم میزنیم طرف نابود میکنم و بعد میگیم نهی از منکر کردم
      از خدا شفای ذهنی برای همه میخوام

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار parham.63@yahoo.com
      1400/04/19 16:00
      مدت عضویت: 1492 روز
      امتیاز کاربر: 10463 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 754 کلمه

      خلق را تقلیدشان بر باد داد 

      ای دوصدلعنت بر این تقلید باد (مولاناای جان)❤️

      سالهای بسیاری رو در درد و رنج و تضاد با خدای خودم وجودم هستی و غیره…گذروندم هربار کمی خواستم به خود بیام گفتند فلان حاج آقا گفته …و می گفتم آخه چرا ما باید علیرغم میل باطنی کاری رو انجام بدیم ؟!جواب می دادند همونطور که تو مریض می شی می ری پیش متخصص برای دین هم باید بری پیش کسی که متخصصه اگر زیاد هم بحث می کردم سریع حدیث و روایت و سند می آوردند و مطلب رو می چسبوندند به امامین معصوم..،بارها شنیده بودم که کل هستی به خاطر ۵نفر انسان صالح خلق شده و همیشه فکر می کردم من اضافی هستم …انقدر تو خونه ی ما نجس و پاکی بود که از زن بودنم و مسائل شرعی ام همیشه شرم داشتم و خودم رو نجس می دونستم و دور از خدا می گفتم خدا خودش سیکل ماهیانه رو داده خودش هم گفته به من نزدیک نشو دست به قرآنم نزن و زیارت نرو یعنی من پلیدم😭⁉️ بسیااار تحت فشار بودم روزهاایی باید شادی می کردیم و به هم تبریک می گفتیم البته ادا و اصول …و روزهایی باید گریه می کردیم و خنده حرام بود چون کلی سند و روایت و داستان در دست بود اما آگاهی از سرچشمه که کتاب آسمانی بود نداشتیم بعد از مدتی شروع کردم به خواند ن معنی قرآن که باز خداروشکر خیلی بهتر بود اما متوجه نمی شدم جاهایی تضااد بسیار و جایی هم ترس از جهنم و غیره یعنی انقدر که ذهنم پر شده بود از ترس احتمالا آیات لطف و مهربانی به چشمم نمی آمدند که بعد ها به لطف پروردگار متوجه شدم که معنی هم نظر شخص مترجم هست الان به شما هم می گویم اولین آیه از سوره بقره کلمه ذلک: این معنی شده است و ذلک در عربی به معنی آن می باشد .🙄خیلی از سالهای عمرم به نام مسلمان و شیعه و در اوج ترس و خطا گذشت یک هنرپیشه خوب شده بودم که دیگه حالا کلی من فیک داشتم من ضعیف من حقیر من نیازمند من پرچانه من پرتوقع من مدعی و و با تمام کنترلها و فشار های بیرونی من در قلبم عااشق شده بودم و در جستجوی عشق بودم می گفتم زندگی بدون عشق زندگی نباتی است از طرفی حس عشق منو زنده می کرد از طرفی ترس از خدا و ابراز این عشق عذابی بود براام …،،گفتم خدایا اگر عشق بد بود چرا آفریدی چرا خلق کردی ؟چرا زشته زن از این حرفها بزنه ‼⁉️عشق یک حسه تمام حصارها را در هم میشکنه دلیل و منطق نمی خواد……..و ….به جایی رسیدم که احساس می کردم گم شدم یک مرده ی متحرک بودم اوووج سقوط جایی که فقط تنفر موج می زد دیگه می گفتم هرچی میخواد بشه بشه از خدا و امام و کتاب و همه بریدم عصبانی و خشن و بی روح ….وقتی کمی آروم شدم از عمق وجودم شروع کردم به پرسش از خدا⁉️

      بارها شنیده بودم که از رگ گردن به من نزدیکتره و از روح خودش در من دمیده اما باور نداشتم اینبار دیگه خودم رو لایق نمی دونستم حسش می کردم اما نمی تونستم باور کنم …ولی آنقدر مرا در آغوش مهربانش نوازش کرد تا زنده شدم به عشق خودش❤️

      اما الان تو این لحظه خووودم را به خاطر تمام سرزنشها سرکوب ها و تخریب ها می بخشم می بخشم می بخشم و رهاا می شوم و خانواده ام و تمام افرادی که مسبب این داستان شده . اند را نیز می بخشم چون می خواهم رها باشم چون اونها همینطوری در جهنم خودشون ناآگاهی هستند و چون باعث شدند رنج های من گنج های  💎من شوند.

      رجوع می کنم به خاالق عشق❤️که مرا از عشق لبریز شده خود خلق کرد و خودش عشق را در وجودم زنده کرد تا مرحله به مرحله شناخت و درک از وجود ازلی و ابدی خودش پیدا کنم.

      او دریا بود و من من ماهی که به دنبال آن می گشتم او در من نفس می کشید و در قلبم می تپید اما من در احادیث به دنبال او بودم .اما خالقم منتظر این چنین روزی بود که برگردم که صداشو بشنوم که آزادم کنه 🍃🌸🍃🌸🍃🌸خدایا صد هزار مرتبه شکرت  

      حال که اثر هنری و یکی یکدونه ی خدا هستم🥰 و بنده ی محبوب و مورد علاقه او می دانم هر چقدر به خدایم از روی فضل و مهر و لطفش و عشقش نزدیکتر بشوم او ارتباط دیگران را با من در اوج احترام و عزت و محبت قرار می دهد .و از طریق من در بی نهایت صفت الهی وجودش متجلی می شود . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار sudehfallah@gmail.com
      1400/04/18 16:16
      مدت عضویت: 1513 روز
      امتیاز کاربر: 2773 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 769 کلمه

      سلام استاد عزیز ،درباره انسان خوب بودن و ملاک های انسان خوب ، خیلی فکر کردم و در انتها به این نتیجه رسیدم،تنها کسی که توانایی اینو داره که  تعیین کنه چه انسانی خوبه فقط خود فرد هست  در واقع هر فرد تعریفی از خوب بودن داره که کاملا هم قابل قبوله و اصلا لازم نیست با ملاک های دیگران خودش رو قضاوت یا مقایسه کنه ،همین که خودش ،خودش رو قبول داشته باشه و انسان درستی بدونه ،کافیه ..اگر رفتار و واکنش های ما در جهتی باشه که حال دل ما خوب باشه و از خودمون راضی باشیم دیگه چه اهمیتی داره از نظر دیگری چه انسانی هستیم ،در ابتدا سعی کنیم ملاک های خوب رودن  رو آنگونه که خودمون رو  قانع کنه ،جمع آوری کنیم و کم کم خودمون  رو به اون نزدیک کنیم و اینگونه با این دیدگاه که بنده خوبی هستیم حس لیاقت درون ما افزایش میابد و  در نهایت انتظار ما از خداوند و نعمت هایی که از او درخواست میکنیم بالا میره  ..من اینگونه فرض کردم که اگر خدا بودم ،دوست داشتم بنده ام چه خصوصیاتی داشته باشه و با کمی دقت متوجه شدم من خیلی شبیه اون چیزی هستم که خودم ،خوب میدونم ،  و نه تنها من ،همه ما ذات خوبی داریم؛دقت کنیم نیازی نیست روی خودمون عیب بذاریم و همش دنبال بهونه ای باشیم که خودمون رو انسان بدی نشان بدیم ،من به این دیدگاه رسیدم با انجام ندادن اصول به ظاهر واجب که تاثیر مثبتی در وجود من ندارد ،هرگز مرتکب  گناه نمیشم..اصلا گناه هر چیزی هست که حس مارا بد کنه ،هیچ گناهی بد تر از فکر منفی،سرزنش ،خود تخریبی ،منفی اندیشی  ،توجه به بیماری و نکات غیر خوشایند ما، نیست .ایمان دارم اون  عذاب وجدان الکی و اون حس ناراحتی و سرزنشی که از انجام کاری که خودمون گناه میدونیم به ما دست میده در خیلی موارد از خود گناه بد تره ..یعنی خیلی چیز ها که ما گناه میدونیم و به خاطر اون ها  ناراحت میشیم اصلا گناه حساب نمیشن .. و برعکس خیلی چیزهایی که به به نظر ما ثواب هستند ،چون حس و حال ما را خوب نمیکنند پس قطعا نتیجه ای هم ندارند ،،برای مثال زمانی که  به نیازمندی کمکم میکنیم یا مثلا فردی  چیزی از ما درخواست میکنه که ما واقعا از ته قلبمون دوست نداریم اون کار رو انجام بدیم و انجام دادنش حس خوبی به ما نمیده اما چون نمیتونیم نه بگیم،اینجوری توجیه میکنیم که  اشکال نداره من این رو انجام میدم و خدا خودش پاداش میده ، درسته خدا پاداش میده اما دقت کنیم پاداش اولیه همون حس خوبه که ما با اجبار به انجام کاری که دوستش نداریم از خودموم گرفتیم..پس ثواب هرچیزی هست که حسمون رو خوب کنه و هر تعریف دیگری برای آن اشتباه هست ..

      این اواخر هرچی نگاه میکنم میبینم همه ی انسان ها  خوبن و واقعا ما انسان بد نداریم ،فقط هرکس در یک سری موارد کم و کسری داره که اونم کاملا طبیعیه چون این جهان دو بعدی هست و هرگز نمیشه بد وجود نداشته  نباشه ،در اصل  خوب بودن با بد بودن معنا پیدا میکنه ..پس ما هرجور که هستیم خداوند مارو دوست داره و ما براش ارزش داریم.من‌فکر میکنم مهم تر از اینکه خودمون رو ببخشیم ،این هست که خودمون رو  همانطور که هستیم بپذیریم ‌،یعنی با تمام اخلاق بدی که داریم خودمون رو انسان خوبی بدونیم ..باید توجه داشته باشیم ما به خاطر ذهنمون که جایگاه شیطانه هرگز  نمیتونیم  کامل باشیم و هیچ خطایی انجام ندیم ؛مهم اینه وقتی خطایی انجام میدیم متوجه باشیم و سعی کنیم کمتر اشتباه انجام بدیم نه اینکه خودمون رو سرزنش کنیم ..

      متاسفانه خیلی از ما حتی جرئت درخواست کردن از خداوند را نداریم و این باعث میشه اون رو خیلی از خودمون دور ببینیم و  توی این جهان حس تنهایی کنیم و وابسته چیز ها و افراد شیم در صورتی که از نظر من  انسان وقتی به کمال میرسه که تمام اهدافش به هستی و بودن خودش وابسته باشه ،نه به زمان ،نه به مکان ،نه به شخصی ،نه به یک انسان و نه حتی یک شئ..

      در کل دوست دارم بگم که من فکر میکنم لازم نیست این قدر همه چیز رو به خودمون سخت بگیریم ،فقط دنبال بهونه باشیم تا به خودمون افتخار کنیم و بیشتر عاشق خودمون باشیم ،به جای توجه روی مسائلی که در خودمون دوست نداریم،روی نکات مثبت خودمون ،توجه کنیم ..آخه ما چه کسی رو غیر خودمون داریم ؟؟:)

      با تشکر از استاد عزیز به خاطر این فایل عالی ،به شدت لذت بردم و خیلی خیلی ازتکرار دوباره دوره راضی هستم .. براتون  آرزوی خیر و برکت ،سلامتی و خوشحالی و در آخر پیشرفت خیلی بیشتر در کارتون دارم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        آواتار Laleh
        1401/06/06 01:35
        مدت عضویت: 1629 روز
        امتیاز کاربر: 1887 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
        همیاری
        محتوای دیدگاه: 865 کلمه

        سلام دوست عزیز و گرامی

        چقدر خواندن دیدگاه شما در ساعات اولیه صبح ، برایم لذت بخش بود. چقدر خوب است که شما به درک بالایی از خودتون رسیدید، ومهمتر از آن، آن را به اشتراک گذاشتید.من باورم این  است کسانی که خودشون را بیشتر میشناسند  و به وجود خودشون بیشتر پی میبرند، خدای خودشون  را نیز بیشتر شناخته اند و به او نزدیکتر شده اند. من یک خواهر دارم که حدود یکسال از من کوچکتر آست. ازهمان دوران کودکی،  والدین من در هر لحظه از زندگیم، من را با او مقایسه می‌کردند. اگرمن خواسته ای داشتم و چیزی را دوست داشتم و در دستم بود، به من میگفتند که :« تو بزرگ‌تری، تو گذشت کن. توببخشا. » من فقط یکسال از او بزرگ‌تر، بودم بنابراین در سن ۵ سالگی، چطور میتوانستم خواهر ۴ ساله خودم را مثل والدین ۴۰ ساله خودم، درک کنم!؟

        الان سالها از آن روزها، گذشته است و من بزرگ شده آم، اما واقعا هنوز که هنوز است، بعد از این همه تمرین  در سایت؛ متوجه شده ام که ناخودآگاه من دایم خودم را با دیگران مقایسه میکنم. ناخودآگاه به خودم میگویم:  « لاله، تو گذشت کن. تو ببخشا.» بعد از خواندن نوشته شما، متوجه شدم که چقدر این نگرش و دیدگاه اشتباه من،  همچنان « سد » راه موفقیت من است. در جایی دیگر، درباره حس خوب و بد صحبت کردید. واقعا من با شما موافقم. اگر ما کاری را انجام دهیم و حس بد داشته باشیم، خودهمان « حس بد » باعث می‌شود که ما حالمون بد بشود، شاید حتی، نیاز به تنبیه هم نداشته باشیم. الان که متوجه شدیم، چه کارهایی حسمون را خوب میکند، چرا آنها را  انجام نمیدهیم؟

        اگر « احساس ما »به راحتی می‌تواند، معیار ما برای انجام کارهای ما باشد ، پس چه دلیلی دارد که نسبت به آن احساس و یا معیار،بی اهمیت باشیم و از دیگران راجع به کارهای خودمون، نظر سنجی کنیم!؟ ما فقط باید خودمون را باور کنیم تا بتوانیم مثل یک درخت که در فصل بهار شکوفه می‌دهد؛ درخت ذهن ما هم، نهایتا فصل بهارش را تجربه کند و شکوفه بدهد. من حس کردم که باید برای بار دوم، این دوره را بگذرانم و با خودم قرار گذاشتم و به خودم قول دادم که بعد از اتمام دوره، حتما  شغل مورد نظرم را به دست میاورم و آن قراربا خودم را باور کردم. الان که فقط در جلسه سوم این دوره هستم، یک هفته ای هست که در شغل جدیدم؛ مشغول کار و فعالیت هستم، البته راهنمایی‌های استاد همیشه در کنار من بوده آست. اینها همه از باور و دیدگاه های  مثبت وفایلهای بی نظیر این دوره میاید.

        گاهی دوست دارم که فریاد بزنم و از خداوند بابت الهاماتی که به من و یا به شما ویا به دیگر هم مسیرانم  و یا حتی به استاد گرامی مان می‌شود، تشکر کنم؛ ولی،  « بودن و ادامه دادن من » در این دوره های بی نظیر در سایت؛ خودش قدردانی من از معبودم است. من ازهمان بچگی به پسرم یاد داده ام که  آدم خوب و بد وجود ندارد، ما فقط رفتارهای خوب و بد داریم و همه آدم‌ها، خوب هستند چون خداونددر سیستم خودش نقصی ندارد. دلیل این حرفم هم این بود ه است که حداقل روزی ۳ بار از والدینم و مخصوصا مادرم، از بچگی  میشنیدم که : « تو بی ارزشی؟ تو دختربدی هستی؟ »حالا دلیلش چی بود؛ مثلا من زمان زیادی بازی می‌کردم و بعد، خواهرم که خیلی لوس بود، گریه می‌کرد و من مواخذه میشدم که چون با او بازی نکردم، و نهایتا به من القا می‌کردند که من دختر بدی هستم.

        الان مادر من، سالهاست که اصلا دیگر حرف نمیتواند بزند ، خواهرم هم که یکسال از من کوچکتر آست، به خاطرلوس شدن توسط پدر و‌مادرم، حدود ۱۲ ساله است که با همه قطع رابطه کرده و طلاق گرفته است و تنها زندگی میکند و من که از نظر والدینم دختر بدی بودم،این همه تغییر کرده ام  و با افتخار در این سایت هر روز مطلب میخوانم و از زندگی ام لذت  میبرم. البته بگویم، من خوشحال نمیشوم که میبینم مادرم در تلفن تصویری،  فقط نگاهم میکند و چیزی نمیتواند بهم بگوید، اما باید بدانیم که هرکدام از ما، میوه همان بذری  را میخوریم که خودمون روزی آن را در ذهن خودمون کاشتیم و مرتب آبیاری آش کردیم. اگر بذر سیب بکاریم، میوه سیب میخوریم و اگر بذر هلو بکاریم میوه هلو والا از بذر سیب، نمیتوانیم،  انتظار داشته باشیم که میوه هلو به ما بدهد.

        این شاید خنده دار باشد، ولی همه ما  یک جو رایی، به کاشتن بذر در ذهنمون اصلا اهمیتی نمیدهیم. ماها همه، انتظار چیزی را داریم که در زندگیمون رخ دهد که اصلا روز ی به کاشتن بذر ان، حتی فکر هم نکرده ایم چه برسد به کاشتن آن. به نظر من، حتی یک قاتل زنجیره ای هم حسش بد می‌شود وقتی فردی را میکشد؛ ولی چون عادت کرده، با کشتن آدم‌ها زندگی میکند ومتاسفانه چون عادت دیگری را بلد نبوده و یا نتوانسته آست یاد بگیرد، نمیتواند دست از این کار بردارد، مگر اینکه از نظر ذهنی؛ کسی به اوآموزش بدهد که عادت خوب دیگری را جایگزین عادت بد قتل کند. خیلی دیدگاه شما را  دوست داشتم و از این همه پیشرفت در ذهن و باورهای شما،  بسیار مسرور شدم.

        در پناه حق دوست خوبم.

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
        ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم