بسیاری از انسانها رابطه خود با خداوند را بر اساس شنیده های خود بررسی و تحلیل می کنند و به این نتیجه می رسند که فاصله زیادی بین آنها و خداوند ایجاد شده است و به عبارتی از خدا دور شده اند.
این درحالی است که انسان بعنوان مخلوق نمی تواند آنچه خداوند مقرر کرده است را تغییر دهد.
خداوند به ما نزدیک است
در آیه ۱۸۶ سوره بقره خداوند به پیامبر می فرماید:
و هرگاه بندگان من، از تو در باره من بپرسند، [بگو] من نزديكم، و دعاى دعاكننده را اجابت مىكنم، پس [آنان] بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند. (۱۸۶ بقره)
در این آیه خاص و منحصربفرد خداوند درباره رابطه خودش با انسان از عبارت من نزدیکم استفاده کرده است که بیانگر تمام ویژگی ها و خصوصیات الهی است. و این مهم ترین باور و نگرشی است که باید درباره خداوند در خود ایجاد کنیم.
اگر خداوند خود را بخشنده معرفی می کرد تصور انسان این بود که: درست است که خداوند بخشنده است اما من از خدا دور شده ام و شامل بخشش او نمی شوم.
اگر خداوند خود را رزاق معرفی می کرد تصور انسان این بود که: درست است که خداوند رزاق است اما من از خدا دور شده ام و شامل رزق و رزی الهی نمی شوم.
بنابراین بهترین ویژگی که خداوند می توانست درباره خود بیان کند این بود که من نزدیکم. این عبارت شامل همه ویژگی های خداوند می شود و مهمترین باوری است که باید در انسان ایجاد شود.
درحالی که متاسفانه بیشتر انسانها عقیده دارند که از خداوند دور افتاده اند یا خداوند آنها را به واسطه اعمالشان رها کرده است.
خداوند تغییر نمی کند
باید همیشه به این نکته توجه داشته باشم که خداوند تغییر ناپذیر است به این عبارت که وقتی خود را نزدیک به ما معرفی کرده است هرگز از ما دور نخواهد شد چون خداوند خودش را نهی یا نفی نمی کند.
بنابراین وقتی خداوند وعده داده است که به ما نزدیک است بنابراین انسان بعنوان مخلوق قادر به غلبه بر اراده خداوند برای نزدیک بودن به ما و دور شدن از او نیست.
این تصور که ما از خدا دور شده ایم نگرشی اشتباه و شیطانی است. چون انسان نمی تواند از وعده خدای خود تخلف کرده و درحالی که خداوند به او وعده داده است به او نزدیک است او بخواهد از خدای خود دور شود.
هر تعریف یا نگرشی درباره رابطه خود با خداوند دارید این فقط نظریه شماست و هیچ تاثیری بر رابطه خداوند با شما ندارد.
اگر تصور می کنید به واسطه رفتار یا اعمال خود از خداوند دور شده اید یا خداوند شما را رها کرده است این عقیده شما یا افرادی است که به شما این نگرش را تلقین کرده اند درحالی که خداوند نگرش شما و اطرافیان شما را ندارد.
خداوند وعده داده است به شما نزدیک است و نزدیکی خداوند به شما به هیچ شکل و دلیلی تغییر نخواهد کرد.
بنابراین برای اصلاح رابطه خود با خداوند و تجربه رابطه ای متفاوت قدم اول این است که باید نسبت به فاصله خود با خداوند اصلاح نظر و عقیده در خود ایجاد کنیم. باید خود را بخشیده و فاصله ای که در ذهن مان با خداوند ایجاد کرده ایم را حذف کرده و آماده تجربه نزدیک شدن به خداوند شویم.
از توبه و بخشش خود برای رهایی استفاده کنید
در قرآن بارها از عبارت توبه استفاده شده است و انسان دعوت به توبه کردن شده است.
نکته جالب درباره توبه کردن این است که هرجا از عبارت توبه کردن استفاده شده است بلافاصله وعده بخشیده شدن و عفو شدن داده شده است بدون هیچگونه شرط و شروطی.
تنها شرطی که خداوند قرار داده است این است که فرد خطاکار نیت کند خطای خود را تکرار نکند.
این تنها شرط بخشیده شدن توسط خداوند است.
برای افکار و نگرش خود درباره دور افتادن از خداوند به واسطه هر خطا یا گناه یا عملی در درگاه خداوند توبه کنید و سپس خود را نزدیک خداوند احساس کنید.
برای تغییر شرایط زندگی خود مهمترین موضوع اینه که گذشته خود را رها کنید. گذشته ای که موجب رنج و ناراحتی و ایجاد احساس بد در شما می شود را باید رها کنید.
برای رها کردن گذشته خود بهترین روش توبه کردن است. از توبه کردن و وعده خداوند برای بخشش و باز شدن درهای نعمت به سمت خود استفاده کنید.
به این شکل نگرش و احساس شما نسبت به خداوند به شکل عالی تغییر خواهد کرد و در این صورت است که طعم و احساس واقعی ایمان داشتن و رابطه با خداوند را تجربه خواهید کرد.
تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا
درباره انسان خوب بودن و ملاک های انسان خوب، خیلی فکر کردم و در انتها به این نتیجه رسیدم، تنها کسی که توانایی اینو داره که تعیین کنه چه انسانی خوبه فقط خود فرد هست.
در واقع هر فرد تعریفی از خوب بودن داره که کاملا هم قابل قبوله و اصلا لازم نیست با ملاک های دیگران خودش رو قضاوت یا مقایسه کنه، همین که خودش، خودش رو قبول داشته باشه و انسان درستی بدونه،کافیه.
اگر رفتار و واکنش های ما در جهتی باشه که حال دل ما خوب باشه و از خودمون راضی باشیم دیگه چه اهمیتی داره از نظر دیگری چه انسانی هستیم، در ابتدا سعی کنیم ملاک های خوب بودن رو آنگونه که خودمون رو قانع کنه، جمع آوری کنیم و کم کم خودمون رو به اون نزدیک کنیم و اینگونه با این دیدگاه که بنده خوبی هستیم حس لیاقت درون ما افزایش پیدا می کنه.
درنهایت انتظار ما از خداوند و نعمت هایی که از او درخواست میکنیم بالا میره.
من اینگونه فرض کردم که اگر خدا بودم، دوست داشتم بنده ام چه خصوصیاتی داشته باشه و با کمی دقت متوجه شدم من خیلی شبیه اون چیزی هستم که خودم، خوب میدونم، و نه تنها من، همه ما ذات خوبی داریم؛ دقت کنیم نیازی نیست روی خودمون عیب بذاریم و همش دنبال بهونه ای باشیم که خودمون رو انسان بدی نشان بدیم.
من به این دیدگاه رسیدم با انجام ندادن اصول به ظاهر واجب که تاثیر مثبتی در وجود من ندارد، هرگز مرتکب گناه نمیشم. اصلا گناه هر چیزی هست که حس مارا بد کنه، هیچ گناهی بد تر از فکر منفی، سرزنش، خود تخریبی، منفی اندیشی، توجه به بیماری و نکات غیرخوشایند نیست.
ایمان دارم اون عذاب وجدان الکی و اون حس ناراحتی و سرزنشی که از انجام کاری که خودمون گناه میدونیم به ما دست میده در خیلی موارد از خود گناه بدتره، یعنی خیلی چیز ها که ما گناه میدونیم و به خاطر اون ها ناراحت میشیم اصلا گناه حساب نمیشن و برعکس خیلی چیزهایی که به نظر ما ثواب هستند، چون حس و حال ما را خوب نمی کنند پس قطعا نتیجه ای هم ندارند.
برای مثال زمانی که به نیازمندی کمکم میکنیم یا مثلا فردی چیزی از ما درخواست میکنه که ما واقعا از ته قلبمون دوست نداریم اون کار رو انجام بدیم و انجام دادنش حس خوبی به ما نمیده اما چون نمیتونیم نه بگیم، اینجوری توجیه میکنیم که اشکال نداره من این رو انجام میدم و خدا خودش پاداش میده.
درسته خدا پاداش میده اما دقت کنیم پاداش اولیه همون حس خوبه که ما با اجبار به انجام کاری که دوستش نداریم از خودموم گرفتیم.. پس ثواب هرچیزی هست که حسمون رو خوب کنه و هر تعریف دیگری برای آن اشتباه هست.
این اواخر هرچی نگاه میکنم میبینم همه ی انسان ها خوبن و واقعا ما انسان بد نداریم، فقط هرکس در یک سری موارد کم و کسری داره که اونم کاملا طبیعیه چون این جهان دو بعدی هست و هرگز نمیشه بد وجود نداشته نباشه، در اصل خوب بودن با بد بودن معنا پیدا میکنه.
پس ما هرجور که هستیم خداوند مارو دوست داره و ما براش ارزش داریم. منفکر میکنم مهم تر از اینکه خودمون رو ببخشیم، این هست که خودمون رو همانطور که هستیم بپذیریم، یعنی با تمام اخلاق بدی که داریم خودمون رو انسان خوبی بدونیم. باید توجه داشته باشیم ما به خاطر ذهنمون که جایگاه شیطانه هرگز نمیتونیم کامل باشیم و هیچ خطایی انجام ندیم؛ مهم اینه وقتی خطایی انجام میدیم متوجه باشیم و سعی کنیم کمتر اشتباه انجام بدیم نه اینکه خودمون رو سرزنش کنیم.
متاسفانه خیلی از ما حتی جرئت درخواست کردن از خداوند را نداریم و این باعث میشه اون رو خیلی از خودمون دور ببینیم و توی این جهان حس تنهایی کنیم و وابسته چیز ها و افراد شیم در صورتی که از نظر من انسان وقتی به کمال میرسه که تمام اهدافش به هستی و بودن خودش وابسته باشه، نه به زمان، نه به مکان، نه به شخصی، نه به یک انسان و نه حتی یک شئ.
در کل دوست دارم بگم که من فکر میکنم لازم نیست این قدر همه چیز رو به خودمون سخت بگیریم، فقط دنبال بهونه باشیم تا به خودمون افتخار کنیم و بیشتر عاشق خودمون باشیم، به جای توجه روی مسائلی که در خودمون دوست نداریم، روی نکات مثبت خودمون، توجه کنیم. آخه ما چه کسی رو غیر خودمون داریم ؟؟:)
با تشکر از استاد عزیز به خاطر این فایل عالی، به شدت لذت بردم و خیلی خیلی ازتکرار دوباره دوره راضی هستم. براتون آرزوی خیر و برکت، سلامتی و خوشحالی و در آخر پیشرفت خیلی بیشتر در کارتون دارم.
(دیدگاه sudehfallah عزیز در بخش نظرات)
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 3.99 از 140 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام من احساس گناه نمیکنم
فقط احساس میکنم لیاقت پول داری ندارم چون تلاشی براش نمیکنم در حالی ک همکار های من خودشونو میکشن برا اموزش بیشتر ولی من خپلی میخابم و زیاد کاری انجام نمیدم
من ولی الان بگم ک روزی دست خدا ست ن دست کار بیشتر پس این باور اشتباهه باید باورمو عوض کنم
یه تعداد از پیاما رو ک خوندم انگار خودم نوشته بودم
یه چیزایی میخام بگم ک همینجا براشون گریه زاری کنم و خاکشون کنم و از حافظه م پاکشون کنم
من بچه اول خانوادم
وقتی من ب دنیا اومدم ک پدر مادرم دوتاشون دانشجو بودن هر کدوم یه شهری از هم دور بودن ولی من ناخاسته نبودم بلکه خیلی هم خاسته بودم یه سال در اقدام بودن ولی وقتی بی پولی ها رو سختی هاشونو میدیدم همش میگفتم من چرا زندم این دو نفر این قد زجر میکشن
خیلی وقتا مامانم بهم گفته بود فلان کارو انجام بده و من فلان کار رو ب طریق خودم انجام دادم و بعدش خیلی سرزنش شدددم ک چرااا اینجوری کردی انجام نمیدادی بهتر از اینجور بود
من بچگی چاق بودم و زجر کشیدن مامانم برای لباس پیدا کردن برام رو میدیدم
تحقیر شدنامون
مامان من همییییشه عقیده داشت لباس سایز بزرگ تر از خودم بخره
ب تعداد انگشتای دستم ک لباس سایز خودم خریدم همش سرزنشم میکرد
ولی مامانم در کنار این اخلاق بد سرزنش کردن خیییییلی اخلاقای خوبی هم دارها ولی من دیگه هییییچ کدوم رو نمیبینم
من فقط میبینم ک همش هر کاری میکنم میگه اشتباهه خسته شدم
بزرگ ترین گناهم اینه ک تازگی همش میگم کاش بمیرن😭😭
و بزرگ ترین ترسم مردنشونه😭😭
دوستای من هر کدوم یه هدفی تو زندگی دارن ولی من تهی از هر هدفی هستم و اتل و باطل میگردم
بچه ک بودم بابام فوش بد نمیداد ولی لجش میگرفت ازم میگف گاو میگف مث گاو گنده شدی
الان دقیقا شوهرم بهم میگه گاو
من اوایل میشکستم از گفتار ولی الان میگم حتما هستم ک دو نفر بهم همچین میگن
من از وقتی ب دنیا اومدم پر سر و صدا بودم یه شب نذاشتم درست بخابن
یه محله از صدای گریه های من شب تا صبح بیدار بود
مامانم دندون هاشو سر حاملگی ازدست داد
وووو
و حتی الان دارن کمکم میکنن
من احساس گناه دارم نسبت بهشون
احساس این ک من چقققد بد بودم ک نتیجه گناه های پدر مادرم شدم من
یا نتیجه گناه های شوهرم شدم من
هیچ کی از من راضی نیست هیچکیییی
ایراد بزرگم اینه حوصله تحرک زیاد ندارم
بیشتر لمیده م
چیزی بخاد از دستم بره تلاشی نمیکنم برا نگه داشتن
من چاق بودم مامانم یه بار منو دکتر تغذیه نبرد بعد ک شوهر کردم رفتم دکتر بعد سه ماهه پونزده کیلو کم کردم
عین این سه ماه خانوادم زنگ میزدن میگفتن تو پول دادی ک یکی بهت بگه نخوووور؟؟؟
خب نمیخوردی و پولتم تو چاه نمیریختی
من درد کشیدم درد سرزنش شدن درد تحقیر شدن درد این ک احمق و ابله دیده شدن
همه امرم ارزو کردم بمیرم خدا منو دوست نداشت ک اینقد کندذهن منو افرید😪
چندین سال با خدا قهر بودم قهر قهر
وقتی شوهرم اومد خاستگاری همه ب پدرم میگفتن دخترتو بده بررره خاستگار گیرش نمیاد خیلی چاقه من کلا ۷۵ کیلو بودم قدم ۱۶۰
تو عکسا انچنان چاق دیده نمیشم مخصوصا اینک من شش سال ورزش کار بودم
من از اول بچگی ورزش کار بودم
من خیلی ریز نقش بودم مامانم منو میزاشت ژیمناستیک بعد ک میومدم بهم کره میداد
اینو دکتر یادش داده بود
منو چاق کردن
بعد همش زدن تو سرم ک بی تحرکی چاقی حرکت کن لاغر شی
من هیچ وقت ب مامانم نگفتم تو باعث شدی
تو باعث شدی من الان نتونم یه لباس قشنگ بپوشم
تو باعث شدی شب عروسی لباسم ضایع باشه و من خپلی
من نگفتم
ولی اونا گفتن تو مث گاو میخوری و بی تحرک میمونی معلومه این نتیجه ست اونا هزار بار جریان کره رو تعریف کردن و اتیشم زدن
من الان پر کینه م از پدر و مادر
همین کینه باعث شده من اینقد باد کنم
من از خدا شرررمنده م ک گفته ب پدر و مادرتون اوف نگین بعد من ازشون متنفرم
استاد شما خیلی خوب حال یه ادم چاق درک میکنی چون خودت یه روزس چاق بودی ولی هییچ وقت یه دختر چاق نبودی پس حال یه دختر چاق خیلی بدتر از پسرا ست رو بازم درک نمیکنی
دایی من چاق بود همه ب من میگفتن من ارثی بهش رفتم
همین دایی عاشق یه دختری شد دختره گف باید لاغر کنی داییم لاغر کرد و عروسی گرفتن
ولی من چی؟؟؟ من ک نمیتونستم ب کسی ک ازش خوشم اومده بود برم بگم خوشم اومده مامانمم فهمیده بود نیومد بغلم کنه بگه عزیزم تو هنوز خیلی جوونی تو ال تو بل مامانم وسط جمع با صدا بلند دعوام کرد گف ک فکرشو از سرت بنداز بیرون اونا هیچ وقت تو رو نمیخان
منم فکرشو انداختم بیرون
من عاشق اندام لاغر طرف شده بودم لاغر و کشیده
من پر حسرت بزرگ شدم
پرررر تررررس
ترس تایید نشدن
ترس ابروم رفتن
ترس تنهایی
مامان من خونه دار بود ک نیاز عاطفی ما اوکی باشه ولی هیچ وقت منو تو بغلش نگرفت
چون من چاق بودم مامانم لاغر مامانم گم میشد کنار من
من و شوهرم پول داشتیم و مامانم اصرار ب خرید خونه داشت و ما گوش ب حرفش ندادیم و خونهه چندددین برابر شد ما هیچ ماندیم و اون خونهه رشد کرد و الان همش مامانم بهش میگه دیدی گوش ندادی ب حرفم دیدی الان ت خابم نمیتونی اون خونه رو ببینی وووو
خب من هم ناراحت میشم هم حسرت میخورم هم غصه میخورم ولی استاد گف ک خدا با قیمت دلار ک روزی نمیده پس میتونه همون خونه رو نه بلکه بهههترشو قسمتمون کنه خیلی بهترشو خیلی خیلی بهترشو ک مامانم هنگ کنه من چطور تونستم ب اینجا برسم
الهی ک خانوادم همیشه سالم باشه دوسشون دارم
خدایا خدای مهربون خدای توبه پذیر من توبه میکنم از هرررچی کینه ست
سطل زباله دلمو اینجا خالی میکنم خالی خالی
خدایا من از خودت کمک میخام ک ترس ها مو بزارم کنار
خدایا خودت تو قران گفتی فقط از من بترسد یعنی اینک قدرت فقط منم یعنی اینک بقیه چیزا قدرت ندارن پس نباید ازشون بترسی ولی من یه عمرررر از قضاوت بقیه ترسیدم
از اینک بگن چاقی لاغری خوشگلی زشتی
از اینک بگن چ رشته مزخرفی خوندی تو چ دانشگا مزخرفی یا اینک بگن چرا سرکاز نرفتی و فقط میخوری میخابی
وووو
هیچ وقت از خودم راضی نبودم
خدایا من قلبمو از کینه ب مامان و بابام پاک میکنم
تو هم ببخششون
خدایا یه عااالمه خیر و سلامتی بهشون عطا کن ک چون همه تلاششون کردن ک بهترین باشن
خدایا من ازت ممنونم ک یه بار منو ب ارزوم ک لاغر شدن بود رسوندی و من چند وقت حس خوب رو تجربه کردم
خدایا بازم کمکم کن ک حس خوب تجربه کن متناسب بشم زیبا و اروم و با قلب پر از عشق و مهربانی
خدایا من عشق رو از کسی یاد نگرفتم مهربانی کردن ناز شدن یاد نگرفتم ولی ازت میخام ک یادم بدی ک بتونم ب بچه هام یاد بدم
خدایا من یه خونه بززززرگ چهار پنج خابهتوی بهترین منطقه میخام
و ب بهترین نحوه و ب بهترین زمان و با بهترین حس و با بهترین اتفاقا و با بهترین خاطره ای ک میسازه میخام
خدایا منو در خانه ای مبارک فرود اور ک تو بهتررررین فرود اورندگانی
خدایا مادرم اون روز باشه و ببینه و بهم افتخار کنه و منو دیگه سرزنش نکنه
ممنونم استاد ک منو اگاه کردین
درسته
روح همه ما از خداست
بدون درنظر گرفتن جنسیت
ببخشید من دچار باور های محدود کننده بودم
ممنونم منو اگاه کردین