0

زندگی با طعم خدا (جلسه سوم)

اندازه متن

بسیاری از انسانها رابطه خود با خداوند را بر اساس شنیده های خود بررسی و تحلیل می کنند و به این نتیجه می رسند که فاصله زیادی بین آنها و خداوند ایجاد شده است و به عبارتی از خدا دور شده اند.

این درحالی است که انسان بعنوان مخلوق نمی تواند آنچه خداوند مقرر کرده است را تغییر دهد.

خداوند به ما نزدیک است

در آیه ۱۸۶ سوره بقره خداوند به پیامبر می فرماید:

و هرگاه بندگان من، از تو در باره من بپرسند، [بگو] من نزديكم، و دعاى دعاكننده را اجابت مى‌كنم، پس [آنان‌] بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند. (۱۸۶ بقره)

در این آیه خاص و منحصربفرد خداوند درباره رابطه خودش با انسان از عبارت من نزدیکم استفاده کرده است که بیانگر تمام ویژگی ها و خصوصیات الهی است. و این مهم ترین باور و نگرشی است که باید درباره خداوند در خود ایجاد کنیم.

اگر خداوند خود را بخشنده معرفی می کرد تصور انسان این بود که: درست است که خداوند بخشنده است اما من از خدا دور شده ام و شامل بخشش او نمی شوم.

اگر خداوند خود را رزاق معرفی می کرد تصور انسان این بود که: درست است که خداوند رزاق است اما من از خدا دور شده ام و شامل رزق و رزی الهی نمی شوم.

بنابراین بهترین ویژگی که خداوند می توانست درباره خود بیان کند این بود که من نزدیکم. این عبارت شامل همه ویژگی های خداوند می شود و مهمترین باوری است که باید در انسان ایجاد شود.

درحالی که متاسفانه بیشتر انسانها عقیده دارند که از خداوند دور افتاده اند یا خداوند آنها را به واسطه اعمالشان رها کرده است.

خداوند تغییر نمی کند

باید همیشه به این نکته توجه داشته باشم که خداوند تغییر ناپذیر است به این عبارت که وقتی خود را نزدیک به ما معرفی کرده است هرگز از ما دور نخواهد شد چون خداوند خودش را نهی یا نفی نمی کند.

بنابراین وقتی خداوند وعده داده است که به ما نزدیک است بنابراین انسان بعنوان مخلوق قادر به غلبه بر اراده خداوند برای نزدیک بودن به ما و دور شدن از او نیست.

این تصور که ما از خدا دور شده ایم نگرشی اشتباه و شیطانی است. چون انسان نمی تواند از وعده خدای خود تخلف کرده و درحالی که خداوند به او وعده داده است به او نزدیک است او بخواهد از خدای خود دور شود.

هر تعریف یا نگرشی درباره رابطه خود با خداوند دارید این فقط نظریه شماست و هیچ تاثیری بر رابطه خداوند با شما ندارد.

اگر تصور می کنید به واسطه رفتار یا اعمال خود از خداوند دور شده اید یا خداوند شما را رها کرده است این عقیده شما یا افرادی است که به شما این نگرش را تلقین کرده اند درحالی که خداوند نگرش شما و اطرافیان شما را ندارد.

خداوند وعده داده است به شما نزدیک است و نزدیکی خداوند به شما به هیچ شکل و دلیلی تغییر نخواهد کرد.

بنابراین برای اصلاح رابطه خود با خداوند و تجربه رابطه ای متفاوت قدم اول این است که باید نسبت به فاصله خود با خداوند اصلاح نظر و عقیده در خود ایجاد کنیم. باید خود را بخشیده و فاصله ای که در ذهن مان با خداوند ایجاد کرده ایم را حذف کرده و آماده تجربه نزدیک شدن به خداوند شویم.

از توبه و بخشش خود برای رهایی استفاده کنید

در قرآن بارها از عبارت توبه استفاده شده است و انسان دعوت به توبه کردن شده است.

نکته جالب درباره توبه کردن این است که هرجا از عبارت توبه کردن استفاده شده است بلافاصله وعده بخشیده شدن و عفو شدن داده شده است بدون هیچگونه شرط و شروطی.

تنها شرطی که خداوند قرار داده است این است که فرد خطاکار نیت کند خطای خود را تکرار نکند.

این تنها شرط بخشیده شدن توسط خداوند است.

برای افکار و نگرش خود درباره دور افتادن از خداوند به واسطه هر خطا یا گناه یا عملی در درگاه خداوند توبه کنید و سپس خود را نزدیک خداوند احساس کنید.

برای تغییر شرایط زندگی خود مهمترین موضوع اینه که گذشته خود را رها کنید. گذشته ای که موجب رنج و ناراحتی و ایجاد احساس بد در شما می شود را باید رها کنید.

برای رها کردن گذشته خود بهترین روش توبه کردن است. از توبه کردن و وعده خداوند برای بخشش و باز شدن درهای نعمت به سمت خود استفاده کنید.

به این شکل نگرش و احساس شما نسبت به خداوند به شکل عالی تغییر خواهد کرد و در این صورت است که طعم و احساس واقعی ایمان داشتن و رابطه با خداوند را تجربه خواهید کرد.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

درباره انسان خوب بودن و ملاک های انسان خوب، خیلی فکر کردم و در انتها به این نتیجه رسیدم، تنها کسی که توانایی اینو داره که  تعیین کنه چه انسانی خوبه فقط خود فرد هست.

در واقع هر فرد تعریفی از خوب بودن داره که کاملا هم قابل قبوله و اصلا لازم نیست با ملاک های دیگران خودش رو قضاوت یا مقایسه کنه، همین که خودش، خودش رو قبول داشته باشه و انسان درستی بدونه،کافیه.

اگر رفتار و واکنش های ما در جهتی باشه که حال دل ما خوب باشه و از خودمون راضی باشیم دیگه چه اهمیتی داره از نظر دیگری چه انسانی هستیم، در ابتدا سعی کنیم ملاک های خوب بودن  رو آنگونه که خودمون رو  قانع کنه، جمع آوری کنیم و کم کم خودمون رو به اون نزدیک کنیم و اینگونه با این دیدگاه که بنده خوبی هستیم حس لیاقت درون ما افزایش پیدا می کنه.

درنهایت انتظار ما از خداوند و نعمت هایی که از او درخواست میکنیم بالا میره.

من اینگونه فرض کردم که اگر خدا بودم، دوست داشتم بنده ام چه خصوصیاتی داشته باشه و با کمی دقت متوجه شدم من خیلی شبیه اون چیزی هستم که خودم، خوب میدونم، و نه تنها من، همه ما ذات خوبی داریم؛ دقت کنیم نیازی نیست روی خودمون عیب بذاریم و همش دنبال بهونه ای باشیم که خودمون رو انسان بدی نشان بدیم.

من به این دیدگاه رسیدم با انجام ندادن اصول به ظاهر واجب که تاثیر مثبتی در وجود من ندارد، هرگز مرتکب  گناه نمیشم. اصلا گناه هر چیزی هست که حس مارا بد کنه، هیچ گناهی بد تر از فکر منفی، سرزنش، خود تخریبی، منفی اندیشی، توجه به بیماری و نکات غیرخوشایند نیست.

ایمان دارم اون  عذاب وجدان الکی و اون حس ناراحتی و سرزنشی که از انجام کاری که خودمون گناه میدونیم به ما دست میده در خیلی موارد از خود گناه بدتره، یعنی خیلی چیز ها که ما گناه میدونیم و به خاطر اون ها  ناراحت میشیم اصلا گناه حساب نمیشن و برعکس خیلی چیزهایی که به نظر ما ثواب هستند، چون حس و حال ما را خوب نمی کنند پس قطعا نتیجه ای هم ندارند.

برای مثال زمانی که  به نیازمندی کمکم میکنیم یا مثلا فردی  چیزی از ما درخواست میکنه که ما واقعا از ته قلبمون دوست نداریم اون کار رو انجام بدیم و انجام دادنش حس خوبی به ما نمیده اما چون نمیتونیم نه بگیم، اینجوری توجیه میکنیم که  اشکال نداره من این رو انجام میدم و خدا خودش پاداش میده.

درسته خدا پاداش میده اما دقت کنیم پاداش اولیه همون حس خوبه که ما با اجبار به انجام کاری که دوستش نداریم از خودموم گرفتیم.. پس ثواب هرچیزی هست که حسمون رو خوب کنه و هر تعریف دیگری برای آن اشتباه هست.

این اواخر هرچی نگاه میکنم میبینم همه ی انسان ها  خوبن و واقعا ما انسان بد نداریم، فقط هرکس در یک سری موارد کم و کسری داره که اونم کاملا طبیعیه چون این جهان دو بعدی هست و هرگز نمیشه بد وجود نداشته  نباشه، در اصل  خوب بودن با بد بودن معنا پیدا میکنه.

پس ما هرجور که هستیم خداوند مارو دوست داره و ما براش ارزش داریم. من‌فکر میکنم مهم تر از اینکه خودمون رو ببخشیم، این هست که خودمون رو  همانطور که هستیم بپذیریم، یعنی با تمام اخلاق بدی که داریم خودمون رو انسان خوبی بدونیم. باید توجه داشته باشیم ما به خاطر ذهنمون که جایگاه شیطانه هرگز  نمیتونیم  کامل باشیم و هیچ خطایی انجام ندیم؛ مهم اینه وقتی خطایی انجام میدیم متوجه باشیم و سعی کنیم کمتر اشتباه انجام بدیم نه اینکه خودمون رو سرزنش کنیم.

متاسفانه خیلی از ما حتی جرئت درخواست کردن از خداوند را نداریم و این باعث میشه اون رو خیلی از خودمون دور ببینیم و  توی این جهان حس تنهایی کنیم و وابسته چیز ها و افراد شیم در صورتی که از نظر من  انسان وقتی به کمال میرسه که تمام اهدافش به هستی و بودن خودش وابسته باشه، نه به زمان، نه به مکان، نه به شخصی، نه به یک انسان و نه حتی یک شئ.

در کل دوست دارم بگم که من فکر میکنم لازم نیست این قدر همه چیز رو به خودمون سخت بگیریم، فقط دنبال بهونه باشیم تا به خودمون افتخار کنیم و بیشتر عاشق خودمون باشیم، به جای توجه روی مسائلی که در خودمون دوست نداریم، روی نکات مثبت خودمون، توجه کنیم. آخه ما چه کسی رو غیر خودمون داریم ؟؟:)

با تشکر از استاد عزیز به خاطر این فایل عالی، به شدت لذت بردم و خیلی خیلی ازتکرار دوباره دوره راضی هستم. براتون  آرزوی خیر و برکت، سلامتی و خوشحالی و در آخر پیشرفت خیلی بیشتر در کارتون دارم.

(دیدگاه sudehfallah عزیز در بخش نظرات)


دستور کار اجرای جلسه سوم:

۱- تماشای فایل ویدیویی توضیحات جلسه سوم

۲- تکرار ۵ مرتبه فایل جلسه سوم (تصویری یا صوتی) تا قبل از ارائه قسمت بعدی

۳- انجام تمرینات مربوط به جلسه سوم در قسمت نظرات

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 3.95 from 127 votes

https://tanasobefekri.net/?p=12222
برچسب ها:
255 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار Zahra
      1402/07/13 18:31
      مدت عضویت: 267 روز
      امتیاز کاربر: 6710 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 399 کلمه

      سلام

      بارها که برام مشکلی پیش اومده که از اوضاع زندگی به خسته شدم و بغض کردم گفتم خدایا منو می بینی چرا برام کاری نمی کنی چرا اوضاع بهتر نمیشه بعد انگار یکی گفته که فلان گناهت یادت میاد، یادته با فلانی چطور حرف زدی، اصلا یکی از کارهای خوب و ثوابی رو که انجام دادی یادت میاد، حالا با چه رویی اومدی از خدا گله و شکایت میکنی، اتفاقها همه حقته باید بکشی

      همیشه تو تصوراتم این طور بوده که انگار خدا پشتش رو به من کرده میگه حرف نزن نمی خواهم صدات رو بشنوم تو اونقدر گناه کردی که از اینکه بنده ای منی و من تو رو آفریدم شرم دارم

      پدرم همیشه میگه هر کی نماز نخونه خدا رزق و روزی رو کم می‌کنه اگه روزیتون کمه به خاطر نماز و روزه هاتونه ولی من همش تو ذهنم بود که نمازی که نمی دونم چی میگم یا تمرکز ندارم و گاهی یادم میره کدوم رکعتم به چه درد میخوره، اما بازم از ترسم که خدا عذابم نده نماز میخوندم

      اطرافیان هم بارها باعث شدن که فکر کنم لایق بخشیده شدن نیستم مثلا وقتی خیلی ناخواسته موهام بیرون بوده بهم گوشزد کردن که میدونید خدا چطور عذابت میده 

      من زمانی که قرآن میخونم زمانی که به شرایط توبه میرسم میگم برای من که به این زودی ها خدا توبه ام رو نمیپذیره باید اونقدر گریه کنم و تو شب‌های قدر و محرم تو سرم بزنم که شاید خدا ببخشتم حالا اگه دلش به رحم بیاد

      امروز بارها به خودم گفتم که چرا این باور رو دارم مگه خدا از روح خودش دتو وجود من ندیده مگه من انسان نیستم که خدا گفته برترین مخلوق من انسان هست همش به خودم میگم که روح من جسبیده به خداست اما شیطان باعث شده که فکر کنم بین من و خدا فاصله هستش

      خدایا من به خاطر اشتباهات گذشته ام به خاطر همه گناهانم طلب بخشش میکنم و ایمان دارم خدای مهربانم بالافاصله درخواست مرا قبول میکند و من از این لحظه بنده پاک و طاهر خدا هستم.

      استاد ممنونم به خاطر این فایل چون با گوش دادنش حس عجیب و خوبی دارم حس می کنم به یه سفر دور و دراز رفته بودم و تو این سفر کلی عذاب و سختی کشیدم حالا که به خونه برگشتم مثل یه دختر بچه ای هستم که دوست داره ساعتها دوست داره بغل خدا باشه و خدا فقط نوازشش کنه و بگه دیگه نگران نباش همه چی تموم شد

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سکینه
      1402/06/19 14:14
      مدت عضویت: 246 روز
      امتیاز کاربر: 4275 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 369 کلمه

      بنام خالق هستی

      سلام بر استاد عزیزم وتمام دوستان هم مسیرم 

      چرا من احساس دوری از خداوند میکنم؟؟؟؟

      هرچه فکر کردم جواب این سوال شیطان بود ،شیطان با بزرگ جلوه دادن اشتباهات خیلی کوچک احساس دوری از خداوند را به من میداد ومنو از خودم بیزار میکرد در صورتی که اشتباهات من در برابر عظمت و بزرگی وبخششش خداوندخیللللی کوچک بودند ،وخداوند همیشه با منه وهیچ‌وقت از من دور نمیشه ولی این‌من هستم که با همراه شدن شیطان خودمو از خدا دور دیدم ،ومیدانم خداوند هیچ وقت منو رها نمیکند ومنو بابت همگام شدن با شیطان میبخشد ،

      دوری از خداوند باعث شده بود که خودمو لایق سلامتی نبینم چون شنیده بودم بیچاره باعث از بین رفتن گناه میشه ومن هم انتظار می کشیدم که بیمار بشم و طبق قانون بیمار میشدم و خوشحال بودم وبیماریمو تحمل میکردم و حتی دکتر نمی رفتم تا بیشتر زجر بکشم که گناه بیشتری ازم بریزه (وایییی)

      خودمو لایق ثروت نمیدونستم چون فکر میکردم ثروتمند شدن باعث میشود آدم بدی بشم واز خدا دور شوم پس با همین زندگیم راضی بودم ودنبال کسب و کاری نمی رفتم میگفتم همین که بابام و بعدا هم همسرم هست و خرج منو میدن بسه وخودم و به بهانه دور شدن از خداوند از این نعمت بزرگ محروم کردم در صورتی که من با ثروتمند شدن میتونم خیلی کارای نیک انجام بدم که به خدا نزدیکتر بشم و نزد خدا محبوب تر بشم وخودم و لایق همسر مهربون نمیدونستم چون شنیده بودم تحمل کردن همسر بد اخلاق باعث پاداش در آخرت میشه ،اینها همه به دلیل دوری از خداوند بود که شیطان نعمت های خداوند را در نظرم بد جلوه می داد ،خداوندا بابت دستانت که ما را از جهالت دور میکنند سپاسگزارم،سپاسگزارم ،سپاسگزارم

      من از امروز تصمیم گرفتم برای تمام اشتباهاتم خودارزشمندم را ببخشم واز خداوند بزرگم که منم ذره ای از وجود خودش هستم را ببخشم  و ایمان صد در صد دارم که خداوند سریع العجابه هست ودر همین لحظه منو میبخشه ومن از این به بعد بندهای پاک ودوست داشتنی و عزیز دوردونه ی خداوند هستم و خداوند از برگشت من به آغوشش بسیار خوشحال هست وبا تمام وجودش منو در بغل گرفته  وبا خدا یکی شدم پس بسیار بارزش وبا لیاقت هستم پس من لیاقت بهترینها را دارم 

      خدایا شکرررررررت

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سحر
      1402/06/18 08:21
      مدت عضویت: 258 روز
      امتیاز کاربر: 6075 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 338 کلمه

      به نام عشقِ مطلقِ هستی❤️❤️❤️

      سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان هم مسیرم

      • من هرچی فکرکردم چیزی به اسم گناه پیدا نکردم تنها چیزی که حسِ منوبدمیکردو به خاطرش خودموسرزنش میکردم،اضافه وزنم بودکه اونم به لطف خالق مهربانم و آموزشهای بینظیرشمادارم از راه درست حلش میکنم
      • بزرگترین اشتباه من در زندگی،نپذیرفتنِ خودم به خاطر چاقی بود و الان به این درک رسیدم که مسئولیت هرفکرورفتاری که دارم باخودمه ومن فقط خودم میتونم روی خودم اثر بذارم وخدادرزندگیم بشکلی میشه که من انتظار دارم و وقتی من خودمو دوست داشته باشم،وخودموببخشم اجازه می‌دهم ببخشش خدا درمن جریان پیدا کنه پس فقط کافیه ازسرِراه خودم برم کنارتاخداعاشقانه و قدرتمندانه درمن جاری بشه
      • درموردشناختِ من از خداوند،قبلاًباورم این بودکه خدا در عینِ مهربانی بسیار حسابگر ومجازات کننده است وازاینکه همیشه باید حواسموجمع میکردم که خطایی ازمن سرنزنه،و یکسری اعمال که حسِ خوبی روبهم نمی‌داد روانجام دهم،همیشه رنج می‌بردم و خدارو قضاوت میکردم
      • ولی الان باآگاهیهایی که بدست آوردم نگرشم نسبت به خداعوض شده وفهمیدم خداعاشق منه ویه عاشق هیچوقت عشقشوقضاوت و مجازات نمیکنه
      • من الان حضورِ خدارو در خودم حس میکنم ومطمئنم که منو بخشیده اگه منو نبخشیده بودکه تاحالاتموم شده بودم پس همینکه زنده ام وخداعاشقانه درقلبم میتپه یعنی اینکه من بخشیده شده هستم و همینکه که هستم برای خدا لذت‌بخشه وایمان دارم که عاشقمه که هدایتم کرده به این دورهٔ معطر به طعمِ خودش وعاشقِ اینه که من رشدکنم وعالی‌ترین زندگی رو تجربه کنم
      • من سحر ازامروز 1402/6/18 تصمیم گرفتم برای تمامِ اشتباهاتم و خطاهایم وحس های بدی که به خودم دادم وباورهای اشتباهم نسبت به خداوند و نپذیرفتنِ خودم به خاطر اضافه وزنم خودمو ببخشم و ازخالقِ مهربانم طلبِ عفو و بخشش میکنم وایمان دارم جانِ مهربانم بلافاصله در خواستِ مراتاییدمیکندومن ازاین لحظه بندهٔ پاک وخوب ودوستداشتنی خالقِ جانم هستم من عشقِ خداهستم وتنها اورامیپرستم وفقط به خودش توکل میکنم و  مطمئنم که براش مهم هستم که منو به این مسیر هدایت کرده پس خداازمن مشتاقتره که من به خواسته هایم برسم وهمیشه در آرامش وسلامتی و خوشبختی باشم
      • خدایا سپاسگزارم به خاطر نگرشِ جدیدم وشاکرم که در مسیر درست هستم

      مشتاقانه وهمراه باعشقِ خدا ادامه میدهم❤️

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 359 کلمه

      سلام و درود خدمت استاد عزیزم و همگروهی های گرامی .وقتتون بخیر و شادی 

                “ من خودم را بخشید ”

      من خودم را بخشیدم ، من خودم را مدام میبخشد .

       من نور خدا هستم ، من عشق خدا هستم .

      من درون خداهستم،من باخدا قاطی هستم.

      من با خدا یکی هستم ، من پاره ای از خدا هستم .

      من و خدا از همدیگه جدایی ناپذیر هستیم.

      در هر شرایطی امکان جدا شدن از خدا وجود نداره.

        من در حضور خدا هستم ، من در آغوش خدا هستم ، من نور خدا هستم .

      من با خدا هستم ، خدا با من است .

      می گویند با خدا باش پادشاهی کن ! ، الان از قلبم فهمیدم ، من الان پادشاه هستم .

      از خدا درخواست میکردم ، و انتظار برآورده شدنش را هم داشتم ، وقتی به سختی می افتادم و یا به خواسته هام نمی رسیدم، میگفتم بخاط گناهانم هست که عذاب می کشم ، حقم همینه!!! 

      طبق باورهایی که داشتم .متاسفم

      یا میگفتم :

       خدا که بخشنده اس و حق خودش و میبخشید ، شاید به کسانی بدی کردم ، نفرینم کردند……

      بعد از توبه و طلب بخشش از خدا ، چنین آگاهی در قلبم یادآوری شد و اینطوری دریافت کردم :

      تو هیچ گونه تاثیری نمی تونی در زندگی دیگران داشته باشی چه بد ، چه خوب ،همینطوری که دیگران نمی تواند در زندگی تو تاثیری داشته باشند ، ما موجودات ارتعاشی هستیم ، و هر کسی جواب فرکانس های خودشو دریافت میکنه .

      طبق عدل خدا هر کسی در هر جایگاهی هست ، درست در جایگاه خودش قرار گرفته .

      برای آسودگی قلبم برای کسانی که شاید از من آزرده شده باشند طلب عفو و بخشایش و هدایت کردم.حسم بسیار آسوده و

      راحت شد .

      من که مادرم و کمی از عشق الهی در وجودم قرار داره ، در اوج ناراحتی از فرزندانم ،آنها را بلافاصله میبخشم ،و راضی به کوچکترین ناراحتی اشان نمیشم ، و حتی راضی نمیشم پدرشان آنها را مواخزه کند ، پس مسلما خدا که تماما عشق هست ، ما رو به راحتی میبخشه و هیچ وقت راضی به ناراحتی ما 

      نمیشه ! 

                    “ خدا منو بخشیده ”

      عاشقانه دوستتون دارم  در پناه نور و عشق خدا باشید .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 203 کلمه

      سلام خدمت همه عزیزان همراه

      از زمان شروع تمرینات  سبکی و روانی خاصی در امورات  روزانه حس میکنم.از وقتی شروع به بخشش کردم و روی طعم های دلخواهم کمی متمرکز شدم حس میکنم خدا بیشتر حمایتم میکنه دختر کوچکم آرانش بیشتری داره خودم آرامش بیشتری دارم و کمتر به فردا فکر میکنم و کمتر حرص میزنم 

      یک سری آگاهی های جدید هم در مورد ریشه مسایلم به من داده شده خداروشکر میکنم و از آقای عطار روشن هم تشکر میکنم و براشون برکات هزار برابر از خدا خواهانم

      پریشب از خدا خواستم هدایتم کنه که صبح دنبال کار اداری ام برم یا نه صبح که بلند شدم دیدم یه حس مثبتی به تنجان کار ادری ام دارم گفتم پس این پیام خداست برای من  و خواست آماده بشم  و اول صبح برم دنبال انجامش که دخترم گفت مامان برف میاد من هم باید بیرون شهر میرفتم ولی چون حسم مثبت بود گفتم باید برم چون این‌حس حتما از سمت خداست ساعت ۸ راه افتادم رفتم اسلامشهر و در کمال تعجب دیدم کارم در عرض ۱۵ دقیقه انجام شد و منم زود برگشتم خونه اونقدر خوشحال بودم که نگو  با اتفاقات روز بعدش هم فهمیدم واقعا اون روز زمان عالی برای رفتن به اون  اداره بوده

      خدارو شکر

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 13 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 507 کلمه

      سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی.خیلی ممنونم برای این فایل بینظیر استاد جان

      چندروزه پیش احساس سردرگرمی میکردم و از خدا عاجزانه خواستم هدایتم کنه و پرسیدم چرا با وجود اینکه اینهمه تلاش میکنم و فایل گوش میکنم نتایجی رو که باید رو نگرفتم؟و خدا منو به این دوره هدایت کرد و در این دوجلسه (2و3)علت رو فهمیدم به خاطر اینکه قدرت بینظیر خدا رو درک نکرده بودم و خودم رو فرد لایقی نمیدیدم 

      حدود یک روز پیش یعنی در بامداد 18بهمن 1401 انقدر حال روحیم خوب شده بود که ساعت شب رفتم توی حیاط قدم میزدم و از شدت خوشحالی و حس معنویت و شور و شعف اشک میریختم و اومدم و به خدای بزرگ سجده کردم و از ته دل خواستم در مورد یک مسیله ای راهنماییم کنه(حدود سی و خورده ای میلیون از یکی میخوام ولی بعد از دوسال حتی هزارتومنشم پرداخت نکرده)و قرآن رو باز کردم و آیه ای با این مفهوم اومد که پیامبر گفته بود من پاداشم رو از خدا میگیرم و همونجا متوجه شدم که باید رها کنم و خدا از راه دیگه ای این حق الهی منو که از راه حلال به دستش آورده بودم رو بهم برمیگردونه

      راستش من هیچوقت احساس گناه نمیکردم ینی مدتهاست که دیدم به خدا عوض شده و نماز رو به اون شکل مرسوم نمیخونم یا توی ذهنم هیچی رو گناه نمیدونستم و هرکار بدی رو هم انجام میدادم توی دلم میگفتم برای خدا که مهم نیس و….

      ولی فهمیدم در پس قلبم برام مهم بوده و فقط یه سرپوش گذاشته بودم(این از احساس گناه یه مرحله بدتره به نظرم) و همونجا با خودم عهد کردم که اتفاقا باید یه حد و حدودی برای خودم تعریف کنم و به ارتباط بینظیر خودمبا خدا و ارزشمندیم توجه ویژه کنم اینکه خدا منو دوس داره عاشق منه منو راهنمایی میکنه هر لحظه مراقبمه و دوس داره پیشرفت کنمو راه هاش رو نشونم میده و خدایی که قدرت بی حد و حصر جهانه و فقط کافیه من روی خودم کار کنم تا ظرفم بزرگ بشه و باور کتن خدا از من مشتاق تره برای موفقیتم و کافیه باور کنم که اون با من حرف میزنه و به میزانی که مدارم بالاتر بره چشم و گوشم برای دریافت الهامات بازتره عین همین آیه ای که به صرحت بیان شد و هیچ ابهامی هم در اون نبود

      یا امروز در مورد یه مسیله بزرگی ابهام داشتم که همه میگن بدو عجله کن این فرصتو از دست نده ولی خدا توی یک فایل صوتی به الهام کرد که هر وقت عجله و ترس از کمبود و تموم شدن فرصتها باشه ینی این سخن و دخالت شیطانه و ومنو هدایت کرد به صبر که مسیر بهتری رو قراره برام باز کنه کافیه به قدرتش و روزی رسان و بخشنده بودنش و قانون فراوانی ایمان پیدا کنم.

      خداروشکر بابت این دوره عالی که ترمزای پنهان بزرگی رو برام نمایان کرد و حال و احساسم به شدت عالیه 

      خیلی ممنونم از شما استاد عطار روشن سخاوتمند که دست خدا در رساندن این آگاهی ها به ما شدید

      با اشتیاق و انگیزه فراوان میخوام همین الان جلسه چهارم رو گوش کنم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 18 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار fariba
      1401/08/29 13:46
      مدت عضویت: 548 روز
      امتیاز کاربر: 14990 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 350 کلمه

       به نام خدای مهربان 

      من دوست ندارم وقتی مهمون داریم یا یک اتفاقی در زندگی می‌افتد همش حرفم راجب اون شخص باشه یا اون اتفاق باشه ، از غیبت کردن پشت سر دیگران خسته شدم با این که خودم هم در طول روز اونقدری هم غیبت نمیکنم اما حرف های دیگران و گفته شونو میشنوم خسته میشم، 

      هرزمان که غیبت میکنم احساس میکنم از مسیر خدا و رسیدن به خواسته هام دور میشم و  در مسیر گناه کردن قرار میگیرم پس تصمیم گرفتم از این پس دیگه نه با کسی هم کلام در غیبت کردن بشم و نه دیگه توجه به اتفاق های کنم که در گذشته شکل گرفته بودن،

      واحساس میکنم ادم های ک غیبت میکننده در زندگی به هیچ خواسته ای نخواهند رسید و حس خوبی از زندگی خودشون ندارند، کینه داشتن و غیبت کردن فقط احساس منفی روی ذهنم میزاره پس نمیخوام از این لحظه  تکرار کنم و هم کلام شم،

      هر انسانی ک غیبت میکنه توجه ای به نعمت های خودش نداره و زندگی خودش رو باور نداره و قبول نداره و همیشه در حال مقایسه کردن خودش و دیگران است ، به انرژی خوبی نمیرسه و چون از زندگی خودش راضی نیست همش غیبت میکنه و دچار گناه میشه و همش گناه رو تکرارمیکنه، 

      من هم دیگه دلم نمیخوام و دوست ندارم حتی یک کلمه راجب دیگران حرف بزنم و حتی یک کلمه گناه کنم و حس های بد رو به خودم جذب کنم و از حس خوب زندگی با طعم های خوب خدا دور بشم،

      دیگه دوست ندارم غیبت کنم و با این ادم های ک دائم ذر حال غیبت کردن هستن رو دوست ندارم هم کلام بشم ،

      چون با احساس بدی هم سو میشم و دوست ندارم از مسیر خوب خدا دور شم،

      دیگه از این پس غیبت نمیکنم و با ادم های غیبت میکنند هم کلام نمیشم و حتی دوست ندارم بشنوم حرف های اونارو ک غیبت میکنند،

      و باور دارم و ایمان دارم خدا توبه من رو قبول میکنه و میپزیره وکمکم میکنه تا از حس خوب با او بودن لذت ببرم و دیگه غیبت نکنم و گناه کسی رو به دوش نکشم . 

      با تشکر از شما استاد عزیز

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار الهام
      1401/08/19 12:50
      مدت عضویت: 604 روز
      امتیاز کاربر: 13056 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 523 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیز و هم مسیر های گرامی            

      فایل این جلسه عاالیی بود باعث شد دوباره باور کنم که خدا هنوز دوستم داره هنوز میتونم برگردم سمتش و در آغوشش قرار بگیرم آغوشی از جنس آرامش و امید.         

      تمرین

      لطمه هایی که حس دوری از خدا بهم زد؟؟

      نمی دونم اولین باری که احساس کردم خدا دوستم نداره کی بود و چیکار کرده بودم اما یادمه که وقتی زندگی در شرایط خوبی نبود میشنیدم از اطرافیان که میگفتن این شرایط کفاره گناهانی هست که پس میدیم

      یا میگفتن نمی دونیم گناهی به درگاه خدا کردیم که اینطوری باید توی زندگی رنج و عذاب بکشیم

      یا میگفتن ما که معصوم نیستیم که توی زندگی گناه نکرده باشیم شاید برای همینه که دعاهامون مستجاب نمیشه

      همه این صحبت ها باعث شده بود که من هر وقت می‌خواستم دعا کنم اولش میگفتم ببین خدا من خیلییی گناهکارم و لیاقت استجابت ندارم(امیدی هم ندارم که اگه توبه کنم توام منو ببخشی چون طبق آموخته هام انجام توبه هم سخت بود و لیاقت خاصی میخواست تازه بعدشم معلوم نبود که قبول میشه توبه یا نه) ولی تو خدایی کن ولی بعدش با خودم میگفتم انقد پر از گناهم که خدا حتی نگاهمم نمیکنه چ برسه به اجابت!!

      یا فکر میکردم به خاطر قول های بیشماری که به خدا دادم ولی زدم زیرشون خدا دیگه حتی گوش نمیکنه ببینه چی میگم یا اگر هم این کار رو بکنه روی حرفام حساب باز نمیکنه اصلا

      یا فکر میکردم خدا مسئول مشکلات و گرفتاری های روزمره من هست و میگفتم اگر خدامیخواست کارها درست میشد اما چون من بدم خدا برام نمیخواد.            

      یا توی روابط با اعضای خانواده‌ام اگه شرایط بد بود بعدش با داد به خدا میگفتم دست از سرم بردار…ولم کن دیگه می‌دونم گناهکارم اینطوری عذابم نده.

      یا واقعا ته دلم فکر نمیکردم  خدا یه زندگی خوب بهم بده چون خودم رو فردی که منتخب خدا باشه برای زندگی عالی نمیدیدم …به طور زبانی از خدا ی زندگی پر از آرامش و خوشبختی میخواستم ولی باز موج منفی افکار میگفت :مگه بنده خوبی بودی؟؟اما حالا توبه می کنم و برمیگردم سمت خودش توبه می کنم از خطاها و اشتباهاتی که باعث حس دوری  شده … از اون مهمتر از باور هایی که باعث ایجاد حس بد در دل من شدن،میخوام که هر روز تعدادی از این باورها و افکار را عوض کنم تا حسم نسبت به خالق و فرصتی که برای یک بار زندگی کردن بهم داد عوض بشهپروردگار من! من از امروز تاریخ هجدهم آبان ۱۴۰۱ آگاه شدم و درک کردم که گناهان بین من و تو حس  فاصله ایجاد میکنه و تصمیم گرفتم دیگه اونا رو تکرار نکنم و خودم را بابت همه خطاها و گناهان می بخشم و ازتو هم طلب بخشش دارم و میدونم که تو از من هم بخشنده‌تری… پس ایمان دارم خدای من همین لحظه همین الان هم درخواست من را تایید میکنه و از همین لحظه بنده پاک و محبوب و دوست داشتنی خداوندم هستم

      ممنونم از خدا که باعث شد هر روز آگاهی هام بیشتر بشه و باور های اشتباهم در حال اصلاح شدن باشن…ممنون از استاد عزیز که این مسیر رو طراحی و اجرا کردند

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 23047 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 999 کلمه

      با سلام خدمت استاد عزیزم ودوستان گرامیم 

      • من وقتی فکر میکنم ومیبینم از بچگی بچه خوبی بودم حالا دختر پیغمبر نبودم ولی دختر خیلی خوبی بودم وکار بدی که میکردم این بود که بعضی موقعها حرف پدرومادر گوش نمیکردم اونا میگفتن شلوار تنگ نپوش چتریهاتو بیرون نذار ومنم خیلی اینکارها رو دوست داشتم واین کارها رو میکردم وباعث ناراحتی اونها میشدم 
      • بعد که بزرگتر شدم همیشه خودم درحال کمک کردن به اینو اون میدیدم اگر کسی میخواست بره اون طرف خیابون من میدویدم دستشو میگرفتم به اون طرف خیابون میرسوندم چون با عصا کلی طول می‌کشید از عرض خیابون گذر کنه یا میدیدم بچه ای تو خیابون نشسته وجدایی میکنه ویخ کرده من سریع میخواستم لباسم در بیارم بدم به اون خواهرم گفت بپوش بپوش یکی این کارو میکنه که کلی لباس گرم داره نه تو که همین یه دونه رو داری 
      • ولی من هم احساس دور افتادگی از خدا رو دارم الان که فکر میکنم یادم میاد من احساس میکنم ویادم م  میاد  که من از دوران بچگی تا چند سال پیش اصلا خدا تو زندگیم نبوده فقط برای شکایت وگله کردن البته گاهی هم برای نیاز که اگه قبول شم نذر میکنم که مشکی بپوشم دو ماه محرم وصفر یادم نمیاد که وقتی میخواستم کاری انجام بدم از خدا کمک میخواستم شاید بسم الله میگفتم اما بر حسب عادت بوده که از بزرگترها یاد گرفته بودم 
      • وگرنه یادم نمیاد اگر چیزی میخواستم به پدرم میگفتم میخرید که هیچی اگه نمیخرید یادم نمیومد از خدا کمک میخواستم ومن کلا از خدا انتظاری نداشتم اصلا نمیدونستم باید از خدا انتظار داشته باشم که خدا این کارو برای من انجام بده واقعا تو درس پیش یاد گرفتم که من خیلی فکرها درباره خدا داشتم خدا بزرگه کریم رحیم بخشندهست روزی دهنده‌ ست اما انتظار اینو نداشتم که روزی به من بده همش میگفتن که تو ازدواج کردی همسرت باید تو رو ساپورت کنه ونیازها تو برآورده کنه و…
      • واز وقتی عقلم رسیده هر کاری کردم که نمیدونم برای چی از بسکه گفتن این کارو کردی تو شب احیا همه گناهانت پاک میشه واصلا فوری نداشتم که آیا من اصلا گناهی دارم یا ندارم وکلی کار انجام دادم که خدا منو ببخشه نماز میخوندم   روزه میگرفتم قرضهای  اونو هم میگرفتم روزهای دوشنبه وپنج شنبه هم میگرفتم یه دوره از زندگیم بعد شبهای احیا چکار کن روزه برو دعای توسل و…همه رو شرکت میکردم 
      • ومن میخوام زندگیم کلا تغییر کنه
      • ومن اون روزا  تا چند سال پیش هر سال ماه رمضان یک بار قرآن به عربی ختم میکردم ودوباره هم تصمیم گرفتم معنی اونو بخونم بازم ختم کردم واینو بارها دیدم که خدا گفته توبه کنی میبخشم خدا توبه مدیر داناست خوردن توبه پدیر شنوا وبیناست و اصلا چیزی ندیدم ونخوندم که خدا بگه توبه کردی حالا سه سال دیگه بیا ببینم چی میشه میتونم بپذیرم یا نه توبه کردی مورد قبول درگاه ایزد مننان قرار میگیره ورد خور نداره 
      • تمرین 
      • خیلی فکر کردم که چه کارهایی انجام دادم که باعث دور افتادن من از خدا میشه 
      • اول اینکه فکر میکنم چون خدا تو زندگیم نبوده من از خدا دور افتادم 
      • بعدش زمانی که ازدواج کردم خواهرهای همسرم خیلی منو ادیت میکردن باعث کتک خوردن من میشدم منم اونها رو از ته دلم از اعماق وجودم نفرین میکردم که ایشالا زندگیشون مثل زندگی من بشه 
      • بعدش یه فکر دیگه هم داشتم که همش فکر میکردم اگه با فلانی ازدواج کرده بودم پولدار بودم وخوشبخت بودم وخیلی به این موضوع فکر میکردم 
      • وبعدش یه خانمی وارد زندگی من شد با من فامیل شد فکر میکردم فرشته اسومنهاست اما برعکس شد والان هم گاهی فکری میاد تو ذهنم ویه چیزی یادم میاد یه پازل دیگه حل میشه ومن کلی قصه میخورم خلاصه بگم که یه کلاهی رو سر من گذاشت یعنی کالاهایی رو سرم گذاشت که تا نوک انگشتان پاهام اومد ومن از زمانیکه دوره خدا هرگز دیر نمی‌کند ورسیدن به آرزوها با قدرت ذهن گذروندم تونستم یکم کمتر بهشون فکر کنم واینا خطاهایی بود که من مرتکب شدم زیرش یه خط قرمز پر رنگ میکشم واین پرونده گناهانم یا خطاها واشتباهاتم  میبندم  
      • و به خدای مهربانم میگم که خدایا من پرونده گناهانم واشتباهاتم وخواهرم بستم وخودم رو از صمیم قلب از اعماق وجودم بخشیدم ومن از تو خدای بزرگم بخاطر خطاها واشتباهات گذشته خودم طلب عفو وبخشش دارم ومن امروز آگاه شدم که اونها اشتباه بودند وتصمیم گرفتم که دیگه اون اشتباهات وخواهرم تکرار نکنم ومطمئن وایمان دارم که تو خدای مهربانم مرا میبخشی 
      • چه حسی نسبت به خدا دارم 
      • من این حس دارم که فکر میکنم خدا تو زندگیم نبوده واقعا هم نبوده واین حس خیلی نداشتم که من از خدا دور افتادم واینا ومن اصلا بلد نبودم که باید از خدا انتطار داشته باشم فقط دعا میکردم ودرخواست می‌دادم من از اون گروه بودم که خیلی میگفتن خدا بزرگه خدا رحیم خدا کریم خدا بخشندهست خدا روزی دهنده‌ای اما انتظار نداشتم که خدا روزی امروز منو بده انتظار نداشتم که خدا میتونه یهویی بدون دلیل در عرض یک چشم برهم زدن میتونه خواسته منو تایید کنه 
      • من اون روزا از خدا از مرگ خیلی میترسیدم آنقدر که خدا رو برای من وحشتناک جلوه داده بودن حالا بجز یه سری باید ونباید یه سری از مرگ ودنیای بعد از مرگ میترسوندن 
      • واین احساس بد که خدا تو زندگی من نیست باعث شده که من فکر کنم که عمرم هدر رفته  از خدا دور بودم نتونستم با خدا باشم نتونستم باهاش ارتباط داشته باشم نتونستم بشناسمش نتونستم با خدا یه زندگی عاشقانه وسرشار از خدا  سرشار از عشق ومحبت داشته باشم ونتونستم زندگی با طعم خدا رو تجربه کنم 
      • والان هم یه خط قرمز پررنگ میکشم 
      • من از امروز تاریخ ۱۲ آبان ۱۴۰۱ تصمیم گرفتم بخازگطر تمام گناهانم بخاطر تمام اشتباهاتم بخاطر تمام خطاها خودم رو  از اعماق وجودم از ته قلبم ببخشم واز خدای بزرگ ومهربانی طلب عفو بخشش دارم وایمان دارم که خدای مهربانم بلافاصله درخواست مرا تایید می‌کند ومن از این لحظه بنده پاک ومحبوب ومورد علاقه ودوست داشتنی خواص خداوندم هستم ودوست دارم ومیخوام از این لحظه یه زندگی واقعی ولدت بخش ومراز عشق ومحبت ودوستی رو با خدای خودم شروع کنم ویه زندگی با طعم خدا رو برای همیشه تجربه کنم خدایا شکرت بخاطر زندگی جدیدم 
      •  
      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1401/07/17 08:42
      مدت عضویت: 1356 روز
      امتیاز کاربر: 7576 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 619 کلمه

      به نام خدای مهربان 

      سلام به همگی دوستان عزیز واستاد گرامی

      من چند روزیه که دارم این فایلو گوش میدم 

      راستش قبلا خیلی احساس گناهم محسوس بود 

      اما بعد چند بار گوش دادن خودمو تا حدی بخشیده بودم اما نه کامل 

      وانگار نهفته بود درلایه های ذهنم این احساس گناه وعذاب 

      وبرام خیلی دردناک بود شنیدن این حرفها چون فکر میکردم من احساس گناه ندارم پس چرا عذاب میکشم وخودمو لایق بعضی چیزا نمیدونم 

      که رسیدم به این حرف شما استاد که هر جای زندگیتون مشکل دارید رابطتتون باخدا خوب نیست 

      و بعد کلی فکر فهمیدم من برای بعضی مسائل زندگیم حضور خداوند حتی لازمم نمیدونستم 

      یعنی مثلا میگفتم اگه گناه کنی از خداباید طلب بخشش کنی ولی اگه چاقی این دیگه به خدامربوط نیست 

      وخیلی چیزای دیگه ومتوجه شدم نمیشه نصفه ونیمه به خدا اعتقاد داشته باشم 

      دیروز همینو دقیقا به همسرم گفتم که نمیشه نصفه ونیمه به خدا اعتقاد داشت اگه اعتقاد داری که خدا هست ودرست  میکنه همه چیو پس مشکلات مالی مارم درست میکنه هوامون تو شرایط سختم خواهد داشت آرامشم بهمون میده زندگیمونم شاد وآروم نگه میداره

      رنج ودردمونم از بین میبره 

      وقتی داشتم بهش میگفتم تازه فهمیدم چقدر خودم بهشنیدنش احتیاج داشتم 

      اگه خدایی هست که هست درنتیجه چاقی منم خوب میکنه کمکم میکنه پرخوری نکنم احساسم خوب بشه واز زندگیم لذت بیشتری ببرم

      خوشیمو منوط به پول وعوامل بیرونیم نبینم 

      وخوب زندگی کنم 

      امروز حتی داشتم چند ساعت به اینکه خدا واقعا چیه ویا کیه فکر میکردم 

      دیدم خدا کسی یا چیزیه که نامحدوده درزمان ومکان درقدرت وتمام صفات خوب 

      واین یعنی همه جا هست همه وقت هست بینهایت عاشقمه خیر خواهمه بینهایت میتونه ببخشه به من وهمه بینهایت توانایی حل همه چیز داره وخودش منبع آرامش وشادی وخوشبختیه فقط کافیه بهش وصل شم

      وچطور میتونم وصل شم 

      اینکه من بهش وصلم وقتی درتارو پود وجود من هست یعنی وصل بودم وهستم وخواهد بود یعنی یکیم 

      پس چرا بعضی مواقع حسش نمیکنم چون حسمو بد کردم 

      ودرنتیجه بدی وخدا دریک جا باهم نمیگنجند 

      وقتی حسمو خوب میکنم دوباره خدارو درسراسر وجودم زندگیم حس میکنم 

      من یقین دارم خدای مهربان وبخشنده من همیشه حامی من بوده وهست وخواهد بود 

      جالبه که من از خودم ناامید میشم اون نمیشه 

      نمیتونم توصیفش کنم چطور شاید عاشقیه که منتظر معشوقش که منم نشسته با اشتیاق درحالیکه خستگی ناپذیره ودستاشو باز کرده همیشه که بیا درآغوشم بهت آرامش بدم حال خوب بدم هر چی میخوای بدم 

      همه چیزم برای توست همه رو به زیر پاهات میریزم واقعا وقتی درک میکنم چطور عاشقانه نگاهم میکنه از افکار منفی خودم خجالت میکشم از صدمه زدن های به خودم خجالت میکشم با پرخوری وبدرفتاری با خودم 

      و وقتی بهم میگه اشکال نداره بیا درآغوشم از شدت شوق چشمانم پراز اشک میشه که چطور اینهمه عشق وندیده ونفهمیده بودم 

      یادمه چند وقت قبل مختصری جروبحث کردم باهمسرم وبعدش پشیمون شدم که منکه اینهمه عاشقشم چرا بحث میکنم وباعث رنجشش میشم 

      وقتی رفت سرکار زنگ زدم بهش وازش معذرت خواهی کردم وبهش گفتم که چقدر دوستش دارم ومتاسفم بابت رنجوندنش ما توخونمون عذر خواهی نداریم 

      وگفت که نگو معذرت میخوام من فراموشش کردم 

      وقتی بندش اینهمه میتونه مهربون باشه وبه این سرعت ببخشه حالا ببینید خدا چقدر میتونه سریع تر ببخشه 

      بزرگترین احساس پشیمانی من از چاقیم واین که باخودم بد تا میکنم 

      اما وقتی اینهمه مهربانی رو میبینم از جانب خدای مهربان تصمیم میگیرم منم خودمو ببخشم وبه خدای خودم بگم که 

      من از امروز بنده پاک ومطهر توام وخودمو بخشیدم وتوبه کردم واز این لحظه بنده مورد علاقه وخاص پروردگارم هستم وعاشقتم منم درست همون قدر که تو دوستم داری وخودت میدونی که چقدر عاشقانه میخوامت ومیدونم که توهم معذرت خواهی اذیتت میکنه درنتیجه فراموشش میکنیم هرچی بوده امروز وازاین لحظه یه شروع قشنگ میکنیم باهم 

      از این لحظه عاشقانه تر از همیشه باهم لحظاتمون سپری میکنیم 

      خداروشکر که احساسم عالی شده این حس خوب ادامه میدم واز این لحظه خودمو لایق همه خوبی ها ونعمت ها میبینم وهمین طور خودمو صدددصد لایق متناسب شدن وزیبا شدن میبینم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار zahrakasaeipour@gmail.com
      1401/05/29 09:14
      مدت عضویت: 806 روز
      امتیاز کاربر: 658 سطح ۲: کاربر متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 531 کلمه

      سلام و درود بر همه همراهان همیشگی و درود بر استاد عزیز 

      واقعا چند روز است که با شنیدن این فایل در رابطه با ارتباط خودم با خدا در فکر هستم. هر چه فکر میکنم به جز فراموشی و ترس چیز زیادی یادم نیست. حتی احترام و امید به خدا  هم رنگی از ترس و ناچاری داشت . مثل یک محکوم یک فرد گیر افتاده و اسیر که چاره ای به جز طی مراحل نداره و با توجه به طبقه ای که آفریده شده ناچار است که تبعیت کنه.

      البته ته دلم می دونستم که خدا از برخی شجاعتها و شاید شیطنت‌ها خودش میاد . درک میکردم که اگر قرار بود همه فقط سرشان رو پایین بندازند و هیچ کاری نکنند که هیچ تغییری در  ددنیا بوجود نمی اومد اون هم تغییرها ی مثبت. به خاطر همین و روحیه سوال کردن که همه چیز رو با شک سوال میکردم می فهمیدم که پایه استدلالی که بزرگان می آورند سست است و اونها هم فقط از روی ترس صحبت میکنند.

      مقوله عشق هم که خط قرمز کلی خانواده ها بود هر چند که در مورد شعرها میگفتند که منظور شعرا عشق به خداست ولی مگر میشه به کسی که اینقدر بزرگ و پر قدرت اون بالا نشسته عشق ورزید. این چه جور عشق بر باد رفته ای هست که نه میشه معشوق رو دید نه میشه حرفهاش و شنید نه میشه ازش انتظاری داشت اخرشم با یک فوت میتونه تو رو عذاب کنه خلاصه بعد از شنیدن و دیدن و خواندن در مورد داستانهایی ارتباط با خدا و مقایسه نحوه زندگی افرادی که مشخصه ایمان به خدا را در ظاهر دارند با زندگی افرادی که ظاهرا با خدا کاری ندارند به این نتیجه رسیدم که خیرت الله خیر ما وارد نشیم بهتره ، این محدوده جایی که از شمشیر تیزتر و از مو باریکتر و من هم که نه بلدم  ووی مو راه برم نه توان مقابله با شمشیر پس بهتره برم دنبال کار و زندگی خودم. تهش مثلث خیلیها میریم جهنم دیگه اون موقع بالاخره یک جوری میشه.

      البته همیشه این کار ناتمام تو ذهنم میرفت و بر میگشت . هیچ وقت تموم نشد همیشه هم اون حس دلتنگی و دوست داشتن خدا در وجودم شعله می کشید چون واقعا خودم را آدم خوبی می دونستم و لیاقت دوستی با خدا رو داشتم اما مگر این آداب و اصول که با ید هر لحظه به اونها بپردازی اجازه میداد که یک دقیقه آسوده با خدا بشینی و حرف بزنی . هر چند که بارها و بارها وجودشون لمس میکردم بارها ارزوهامونو شنیده و برآورده کرده بود  خیلی جاها با وجود اینکه بر اساس هیچ توجیهی نمی تونستم بفهمم که چرا آرزوم برآورده شده ولی باز هم باور نمیکنیم که این پاسخ خداست چون می ترسیدیم که اگر ارتباط با خدا برقرار بشه باید تمام اون چارچوبهااحیا بشه و من میترسیدم. 

      حالا و در این لحظه من خودم را به عنوان یک بنده شایسته و عالی خدا ، خودم را از  تمام خطاهایی که کردم یا فکر میکنم کردم پاک و مبرا دانسته از خداوند مهربانم طلب بخشش می کنم و اطمینان دارم که خداوند مهربان خطا پذیر من را بلافاصله بخشیده و مورد عنایت خاص خود قرار میدهد.

      استاد مهربانم بی نهایت سپاسگزارم. 

      خدای مهربانم بی نهایت سپاسگزارم. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار الهام خضرلو
      1401/05/26 18:46
      مدت عضویت: 1710 روز
      امتیاز کاربر: 18928 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,051 کلمه

      به نام خدای

      من تو خانواده ای بزرگ شدم که پدرم نماز خوان واهل نماز وروزه بود ولی مادرم هیچ وقت نماز و روزه نمیخواند و نمیگرفت و اصلا به بهشت یا جهنم اعتقادی نداشت و معتقد بود وهست که همه چی تو این دنیاست 

      و همیشه پدرم رو بابت نماز روزه هاش سرزنش میکرد و میگفت این چه نمازی هست که تو می خونی از صورت کسی که نماز میخونه نور می باره از صورت تو چی و توهین های زیادی به پدرم میکرد .

      هیچ وقت مادرم اهل نماز نبود و پدرم رو که کارگر ساده و فقیر با ده تا بچه بود شماتت میکرد و میگفت کاش تو هم اهل شرابخواری وخلاف بودی ولی پول داشتی به فکر آینده بچه ها بودی مسؤلیت پذیر بودی وخیلی حرف های دیگه

      من اون زمان نمی دونستم کدوم راه درسته نه سمت مادر بودم نه سمت پدر یعنی بعضی وقتها نماز میخوندم ولی ماها نماز رو ترک میکردم چون با خدا قهر میکردم چون خواسته ام برآورده نمیشد دیگه نماز نمیخوندم ولی یادمه زمانهایی که نماز میخوندم شاید کوتاه بود ولی با احساس خوب اکثرا میخوندم دوس داشتم بخونم اجبار نمی کردم خودمو

      ولی روزه رو دوس داشتم الآن که فکر میکنم من روزه رو هم به خاطر لاغری دوس داشتم نه برای ثوابش من روزه هامو کامل می‌گرفتم تا چند سال پیش ولی به خاطر خدا نبود روزه میگرفتم لاغر بشم یا مورد توجه بقیه قرار بگیرم یا زیاد کار نکنم زمان های روزه داری

      من یادمه خیلی گریه میکردم به خصوص شبها که همه خواب بودن چون شرایط سختی تو خونه داشتیم وضعیت خانوادگی خیلی سخت و پرتنش داشتیم هیچی سرجاش نبود همش تو خونه جنگ ودعوا بود هیچ کس تو خونه به همدیگه احترام نمیزاشت همه همدیگرو اذیت میکردن چه زبانی چه جسمی من سالها به خاطر این شرایط گریه میکردم واز خدا درخواست کمک میکردم دوس داشتم ازون خونه برم برای همین خوب درس میخوندم تا دانشگاه قبول بشم وازون خونه برم خوابگاه مثل خواهرم ولی نشد من دانشگاه پیام نور شهرمون قبول شدم وتو خونه ماندگار شدم

       خیلی وقتها به فرار از خانه فکر میکردم ولی جرأت وشهامت این کار رو نداشتم چون من سالهای عمرم رو تو خونه سپری کرده بودم و هیچ جا نرفته بودم حتی یه مغازه یا خرید همه کارها رو مادرم انجام میداد وپدرم من فقط مدرسه میرفتم وبرمیگشتم هیچ جارو هم نگاه نمی‌کردم

        شرایط سختی بود من خدا رو دور می دیدم اصلا خدا رو نمی شناختم تو کتابهامون در مورد خدا چیزهایی گفته بودن ولی من در اعماق وجودم اونها رو باور نکرده بودم ولی خیلی دوس داشتم خدا رو بشناسم

       به نظرم برای همین با هدایت خدا رشته ادبیات فارسی رو انتخاب کردم کتابهای ادبیات پراز مطالب عرفانی و خداشناسی بود مولوی حافظ سعدی جامی و بسیاری از شاعران دیگر در مورد خدا حرف میزدند ولی من آنها رو هم به خوبی درک نمی کردم اساتید خیلی نمیتونستند مطالب عرفانی شعرا رو برای ما توضیح بدن ولی الان که من با این مباحث آشنا شدم سالهای تحصیلم در ادبیات رو هم طی دوران تکاملم در شناخت خدا میدونم و من تکاملی به این مباحث رسیدم

       در دوران ارشد با استاد عرفانمون آشنا شدم که به تازگی با فرادرمانی آشنا شده بود وخیلی ازین مطالب استقبال می‌کرد ومنو دوستم  هم جذب آگاهی های فرادرمانی شدیم تا ترم سه پیش رفتیم حالم دگرگون شده بود خیلی دیدگاهم به خدا قرآن پیامبر نماز روزه به ائمه عوض ش

      د خیلی به نظرم ان دوره به من کمک کرد تا بعد از چند سال با دوره های قانون جذب آشنا شدم .

      وخیلی خوشحالم که در این چهار سال آشنایی ام تونستم با طی دوران تکاملم و کار کردن با چند استاد جوان با استاد عزیزم استاد رضا عطارروشن آشنا بشم و از مطالب ارزش مند ایشون در مورد خداشناسی و خودشناسی استفاده کنم 

       .چند روزه دارم هم نوشته های باور ساز رو دنبال میکنم هم زندگی با طعم خدا خیلی مطالب عالی وارامش بخش و تاثیر گذاری هست وبه نظرم دنبال کردن همزمان این دو بخش به صورت کاملا هدایتی باعث رشد فکری ومعنوی بیشتری در من بشه و مرور همزمان این مطالب باهم درک مطالب رو برای من آسانتر کرده به امید خدا دوس دارم همین طور ادامه بدم تا پایان هر دو دوره .

      چیزهایی که من طی چندین سال در مورد خدا فهمیدم این هست که خدا رو نمیشه تو کتابها تو اعماق آسمانها تو زیارت گاها یا تو امامزاده ها یا تو خونه خدا به پیدا کرد خدای هر کس تو قلب خودشه خدای هرکس در درون خودش زندگی میکنه خدا در قلب همه انسانهاست.

       خدا جای دور نیس کافیه به قلبت رجوع کنی کافیه به احساست رجوع کنی خدا همون جاست خدا در لبخند نوزاد هست خدا در مهر مادری هست خدا در عشق پدر هست خدا در همه جا هست 

      خدا در همه چیزهای خوب هست خدا عاشق همه هست عاشق همه بنده هاش

       خدا اهل قضاوت کردن نیس هیچ وقت نبوده خدا در همه حال عاشق ماست چه کار خوب کنیم چه بد در نظر انسانها

       خدا هیچ وقت اهل انتقام نبوده ونیس

       خدا رو در صدای رود میشه حس کرد در وزش باد در آواز پرندگان در همه چیز

       خدا مهربان تر از مادر هست برای ما هیچ وقت یک مادر از فرزندش کینه نمیگیره براش چیزهای بد نمیخواد هیچ وقت دوست نداره ناراحتی بچه شو ببینه نمیخواد گریه بچه شو ببینه فقط دوس داره آرامش و شادی و خوشحالی و خوشبختی و سلامتی بچه شوو ببینه 

      خدا هم اینطوره خدا حتی از مادر مهربان تر هست خدا عشق بدون قید وشرطه خدا عشق مطلقه

      خدا همه چیز هست همه چی تو این دنیا خداست من میگم همه چیزهای خوب و بد  خدا همه چیزه به نظر من چیز بدی تو دنیا نیس خدا همش خوبی هست چیز بدی تو این دنیا وجود نداره چیز زشتی وجود نداره همش خوبی وزیبایی محضه

      ما انسانها دنیا رو به خوب وبد تقسیم کردیم همه دنیا زیباست همه آدمها خوبن همه آدمها زیباهستن همه حیوانات هم خوبن هیچ چیز بدی وجود نداره تمام اینو آدمها ساختن با معیارهای خودشون برای خدا خوب و بد وجود نداره همه بندگان خدا هستیم وخدا بی قید و شرط بدون قضاوت هممون رو دوست داره و پدر و مادر واقعی ما خدای مهربان هست

       پس همه چیز رو از سرپرست واقعی مون بخواهیم نه دیگران نه پدر مادر زمینی مون از خدایی که در دلمون هست بخواهیم.

      پس با این تفاسیر گناهی در زمین واسمان و هیچ جایی نیس وما بندگان پاک وخالص ودوست داشتنی خداوندیم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار azamhoseinzadeh0180@gmail.com
      1400/09/28 22:40
      مدت عضویت: 980 روز
      امتیاز کاربر: 189 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 643 کلمه

      سلام به استاد عزیز و همراهان گرامی 

      جلسه سوم

      فاصله داشتن با خدا 

      خدا از من جدا نیست من خدا هستم روح خدا در من دمیده شده است من به خداچسبیده ام 

      خداوند در قرآن می فرماید من از رگ گردن به شما نزدیکترم 

      از صبح دارم به این جمله فکر می کنم چرا رگ گردن چرا خدا نگفته از چشمات بهت نزدیکترم از دستت بهت نزدیکترم 

      فکر میکنم تنها جای بدن از خارج که تو رفتگی داره و از نظر ظاهر نزدیکتره گردن هست 

      چرا رگ گردن 

      به نظر من نشانه زنده بودن هر فرد رگ گردنش هست وقتی می خوان کسی رو بکشند یا حیوانی رو ذبح کنند رگ گردنش رو می زنند راحت ترین راه و آسان‌ترین و زودتر هست 

      پس خدا خیلی به من نزدیکه حتی از رگ گردن من اگه خدا رو جدا کنم از خودم مرده ام هیچی نیستم پس من خدایم روح خدا در من است که عامل زنده بودنم هست

      من از بچگی از آدم های متدین خشک اصلا خوشم نمی اومد اگه میرفتم مسجد و می دیدم با بچه ها دعوا می کردن می گفتم این چه نمازی است که با دعواست پس این نماز چه فایده داره 

      مادربزرگم مذهبی هستند و خیلی همه به ایشون احترام میذارن ولی من اصلا ایشون رو دوست ندارم چون یکسری بچه که بودم و از مکه اومده بودن دایی ام یک دستمال کاغذی به من از چمدون ایشون دادند و ایشون گفتند اگه برداری حرام هست در صورتی که من اصلا برنداشته بودم خودشون اونجا بودند و می دیدند هنوز کلمه حرامی که گفتند تو گوشم هست

      قضاوتهاشون اینکه افراد خودشون رو خوب و عالی می دونند و بقیه رو بد من رو خیلی اذیت میکرد 

      اصلا دوست نداشتم اینجوری با ایمان باشم 

      ولی کم کم که بزرگ شدم فهمیدم قران رو که خوندم متوجه شدم اینقدر که ما حدیث دارم آیه داریم در مورد مهربانی 

      وقتی حضرت موسی میخواد بره پیش فرعون خدا بهش میگه قولا لینا یعنی با نرمی صحبت کن 

      خیلی اوایل برام جالب بود فرعون که فرعون مشرک هست خدا میگه به نرمی باهاش صحبت کن حالا چرا من با شوهرم با دخترم با …. به تندی صحبت کنم این ایمانه 

      امام حسن مجتبی می فرمایند هر چه برای خود می پسندی برای دیگران هم برسند و هر چه برای خود نمی پسنوی برای دیگران هم نپسند 

      من دوست ندارم پشت سرم حرف بزنن پس من هم پشت سر کسی حرف نمی زنم این میشه ایمان 

      تو قران و احادیث پر هست از این موارد ولی متاسفانه به ما از اول ایمان و اسلام رو جور دیگه ای فقط با نماز روزه و حجاب معرفی کردن با خودتو خوب بدونی بقیه رو بد و ازشون ایراد بگیری 

      مشکل از اینجاست که اطرافیان و رسانه ها بد تبلیغ کردن 

      در دانشگاه اساتیدم می گفتند در ایران مسلمان زیاده ولی در کشورهای دیگه اسلام پیاده میشه 

      من از وقتی سرگذشت بزرگان رو خوندم حسم و افکارم بهتر شده وقتی داستان رجبعلی خیاط و شهید برونسی و حاج آخوند ملا عباس و ….

      هیچ کدوم اینها تظاهر نداشتم اسلام واقعی رو اجرا کردن

      نکته دوم 

      یکی از نام هاي خداوند غفار هست یعنی بسیار آمرزنده 

      یعنی چی خداوند میگه هر اشتباه هر گناه داشته باشی توبه کنی خدا قبول می کنه فقط توبه و راه درستکاری رو پیش بگیرن 

      آیه قرآن 

      قل یا عبادی الذین استفاده علی انفسهم لا تقنطو من رحمه الله آن الله یغفر الذنوب جمیعا آن الله هو الفور الرحیم 

      بگو ای بندگانم که بر خود زیاده روی روا داشته اید از رحمت خدا نومید نشوید زیرا خداوند همه گناهان را می آمرزد که او خود آمرزنده مهربان است

      خداوند خودش می گه همه گناهان رو می بخشه استثنا نذاشته پس توبه باید کرد 

      توبه نامه من 

      من از امروز ۱۴۰۰/۹/۲۸ تصمیم گرفتم برای همه اشتباهاتم و گناهانم خودم رو ببخشم و از خدای مهربان  طلب بخشش می کنم و ایمان دارم خدای مهربان بلافاصله درخواست من رو تایید می کنه و از این لحظه من بنده خاص محبوب عزیز خداوند مهربان هستم 

      کوله بار گناهانم رو گذاشتم به زمین رها کردم و آماده پرواز هستم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار faribadeghani1371@gmail.com
      1400/09/03 17:25
      مدت عضویت: 1040 روز
      امتیاز کاربر: 1306 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 823 کلمه

      سلام
      چقدر این فایل ارومم میکنه
      خشم ها و کینه ها وفریادهای درونم اروم میکنه
      ی زمانی اونقدر خودمو نزدیک خدا میدونستم ک اصلا نمیدونم چجوری بگم
      بعداینک ازدواج کردم ما مادرشوهر تو ی خونه بودیم
      من خودم نماز روزه داشتم ولی اینها یجوری بودن ک انگار قاضی هستن حکم صادر میکنن مجبورم میکردن برم مسجد برم مجالس منم نمیرفتم یجوری باهام برخورد میکردن یا تیکه مینداختن ک واقعا من از درونم حس گناه میکردم حس میکردم کافرم
      نمیدونم چرا ما انسانها انقدر خودمون خدا میشیم ک برای بقیه از زبون خدا نسخه میپیچیم
      خیلی عذاب کشیدم درونم پرازکینه شد
      خدا من ک از تو چیزی نخواستم ن ماشین ن فلان چرا من باید تو این وضعیت باشم
      ساعتها ذهنم مرور میکردم افکار منفی
      حس گناهی ک انها ب من دادن باعث شد از خدا دور بشم باهاش حرف نزنم یک ادم عصبی و ناراحت غمگین ک دوس داش همش از بدی ها بگه
      باعث شد زندگی نکنم یجوری ک دربارداری ب من حس گناه میدادن ب خدا حس میکردم بچم بچیزیش میشه یجوری میشه
      اونها میخواستن من برا اونها باشم برده اونها باشم برده افکارشان
      پدرشوهرن یجوری میگه قران بخون یجوری در موردت حرف میزنه تو خودت ب خودت شک میکنی ک بابا من چمه
      من خودم از اول حجابمو رعایت میکردم چادرم دوس داشتم اما اینها یجوری منو مجبور کردن من هنوزم ک هنوزه از چادر وحشت دارم
      شنیدم ک خدا فقط نماز و و روزه است
      اینه ک من ادم بدیم چن ب مادرشوهرم کمک نمیکنم چن زیاد نمیرم پیششون چن کارهاشو نمیکنم
      اونقدر حس گناه وعذاب از این بابت کشیدم ک مریض شدم هر روز ب یشکل مریض شدم و اینو طبیعی میدونستم حتی مامانم میگف ازبس ک درگیر اینهایی معلومه مریض میشی
      بیماری و غمگین همشوبرا خودم طبیعی میدونستم انها منواز خدا دور کردن
      من واقعا خدا رو ندیدم مقصر همه وضعیتمو و ناراحتی ها مو خدا دیدم
      ارزوی مرگ برا خودم داشتم وقتی دختر بدنیا اومد اونقدر ک بچگی اذیتم کرد نخوابید و فلان
      خودمو گناهار دونستم حتی هنوزم ک هنوز عذاب وجدان دارم چرا چن فک کردم تو دوران بارداری ذهنم ناراحت بود فکر کردم عصبانی شدم و بعدش رژیم گرفتم واز این رو در رابطه با دخترم همش خودمو نبخشیدم
      از خدا دلگیر بودن چن من نمیدید
      عذابهایی میکشیدم نمیدید
      خودمو گناهکار دونستم بخاطر سیگار کشیدن همسرم بخاطر بدقلقی بچم بخاطر مریضی خودم ب خاطر دیگران
      توقع دیگران انتظار دیگران
      من تو دوران بچگی یکبار مهمون بودم و داشتم تو کوچه بازی میکردم واون کوچه سراشیبی داشت مثل سرسره من میدویدم میرفتم پایین میومدم بالا در این حین ی ماشینی ترمز کرد و تصادف کرد من تو اون ماجرا مقصر نبودم چن اصلا الان ک بهش فک میکنم من بالا بودم و انجاهیچکی منو مقصر ندونست
      چن پسر فایلمون رف تو گوش پسرعموم ی چیزی گف منم فک کردم ک من مقصرم درحالی اونجا پر ادم بود و هیچکس ب من نگف من مقصرم و من بدبختی های یک عمرم رواین میدونستم میگفتم شاید اونها منو نفرین کردن ک من انقدر تو عذابم
      من شدم ی ادمی ک ظلمها و انتظارات دیگران میرفتم باین اون میگفتم غیبت میکردم بلکه یکم اروم شم سبک شم اما بلکه شدید شدیدتر شدم
      کیست سینه داشتم شدید عذاب میکشیدم دکتر گف باید فکر و خیال نکنی و بعدش دست درد گردن دردمنو ول نمیکرد تااینک بعداینهمه سال۸سال عذاب فراوان ب اینجا هدایت شم
      من ناامید ار رحمت خدا بودم ن امیدی ب خرید خونه ن ماشین ن حال خوب ن حس خوب ن سلامتی بیشتر هیچی اصلا
      فک میکردم ک باید نماز بخونم چن نمیخونم اینه
      فک میکردم باید گریه کنم زاری والتماس کنم
      اما الان خیلی فرق کردم خیلی بهترم خدارو شکر میکنم ک قبل مرگم خدا رو شناختم ن کامل اما از زمان شروع تغییرم خیلی فرق کردم بهترم سعی میکنم ب ادمهای اطرافم توجه نکنم حسم خوب باشه حالم خوب باشه
      من مسئول کسی نیستم من مسئول حال خوب انتظارات و مریضی های دیگران نیستم من خودم مهمم
      خودمو میبخشم بخاطر همه ظلمها ونااگاهی ها بدی ها یی ک بخودم کردم میبخشم خدایا تو هم منو ببخش ازادترم کنم رهاترم کن هدایتم کن اونقدر ک ازاد ازاد بشم و میدونم تو منو میبخشی وبخشیدی ک منو ب این سایت هدایت کردی
      من دوباره زنده شدم و دارم تلاش میکنم بیشتر وبیشتر از باتلاق بیرون بیام من همه سالهای گذشتمو را رهامیکنم ومیخوام تا زنده هستم زندگی کنم بدون توجه ب اطرافم ب خودم عشق بورزم عهد میبندم از این ب بعد برای خودم زندگی کنم ن برای بقیه ن برای جلب رضایت بقیه برای حال خوبم حس خوبم مهم خودم باشم همین طور رها کنم ورودی های منفی رو نفس بکشم و زندگی کنم فریبا من میبخشمت ب خاطر تموم زجر ها فکرها کارها توجه کردنهات ب چیزهایی ک نابودت کردن خدا من میدونم ک تو منو بخشیدی
      بیشتر هدایتم کن تا ارامش وشادی خوشبختی داشته باشم
      ممنونم استاد جان اصلا نمیدونم چی بگم چجوری بگم تا ادای مطلب بشه ممنونم واقعا ممنونم
      ممنون ک کنارمان هستین
      حال مارو درک میکنین راهنمایی میکنید دنیا دنیا تشکر میکنم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 5410 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,081 کلمه

      به نام خدای مهربان و بی همتا

      روز ۱۲۴: روز سی و ششم تکرار ، سه شنبه ۱۴۰۰/۵/۲۶

      سلام دوستان هدفمندم

      امروز دقیقا ۴ ماه است که وارد دوره سرزمین لاغرها شده ام. من در ماه دوم دوره برای ثابت قدم بودن و تلاش و ادامه دادن برای خودم جشن گرفتم و به خودم جایزه دادم. در ذهنم برای ۴ ماه در مسیر بودن و ادامه دادن جایزه میخواستم ولی نه یک هدیه معمولی ، گویا از خدای بزرگ جایزه میخواستم و هزار مرتبه شکر که خدای مهربانم دیشب جایزه مرا داد و باعث خوشحالی بزرگ من و خانواده ام شد و ایمیل پذیرش مقاله ام را بعد از مدتهای طولانی انتظار دریافت کردم. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

      خدایا از تو ممنونم برای خدایی خودت و وجود نازنین خودت که بخشنده مهربانی ، که نور مطلقی و همراه همیشگی ، یاورقدرتمند و اینکه با بندگانت با خدایی خودت رفتار میکنی و نه فراخور رفتار و اعمال ما.

       خدای بزرگ و مهربانم سپاس که هیچگاه دیر نمی کنی و در زندگی ام همه چیز در بهترین زمان خود رخ می دهد.

      خدای عزیز و مهربانم سپاس که حتی وقتی من غرق در دنیا و ظواهر آن می شوم و حواسم به خدایی تو نیست، تو همراه منی و حواست به من هست و مرا رها نمی کنی.

      خدای بخشنده و مهربانم سپاسگزارم که فراخور خدایی خودت با من و سایر بندگانت رفتار می کنی نه فراخور اعمال و رفتار و نیات ما و همیشه هستی و منتظر مایی که بسوی تو بازآییم و با آغوش باز ما را بپذیری و ببخشی و با بهترینها بنوازی و بیارایی. 

      خدای مهربان بخشنده و توبه پذیرم سپاس که مرا مختار آفریدی که تجربه کنم و با درک مسیر غلط راه بازگشت به سمت خودت را برایم باز قرار دادی و فرشته های قدرتمند را حامی ما و نگهبان ما قرار دادی و ذهن قدرتمندی را در اختیارمان قرار دادی برای خلق کردن آرزوهایم و جهان را مسخر ما قرار دادی تا خوشبخت و آزاد و شاد زندگی کنم و خود نازنینت همواره با منی و مرا هیچگاه تنها رها نمی کنی و در همه حال مهربانانه یاری ام می کنی.

      خدای مهربانم سپاس که هر لحظه از زندگیم در آغوش گرم و قدرتمند و مهربان خودت است و هیچگاه احساس دوری از وجود نازنینت را نداشته ام.

      خدای بزرگ و مهربانم سپاس برای وجود راهنمایان آگاه و قدرتمند ، پدر عزیز و نورانی ام، معلمین خداشناس و پر نوری که تو را به بهترین شکل به من شناساندند و کتابهای پرمحتوا و با کیفیت و قران کریم که تنزیلی از سوی خودت است، که همگی راهنمایم شدند و  نگذاشتند هیچ فاصله ای بین خودم و خدای خودم احساس کنم و هیچگاه خودم را با کوله باری از گناه و اشتباه تنها ندیدم و همواره اعتقاد داشته و دارم که خدای من نسبت به من از مادر مهربان تر است و هیچگاه مرا بحال خودم رها نمی کند و در صورت اشتباه کردن در توبه همواره برویم گشوده است اصلا دری در کار نیست که روزی بسته باشد این منم که گاهی به چیزی مشغول می شوم و به حضور قدرتمند خدایم توجه ندارم والا او همیشه هست و حضور دارد و همیشه حواسش به من هست و هیچگاه برای بی توجهی من مرا سرزنش نمی کند و همیشه با آغوش باز مرا می پذیرد و همواره بدنبال رقم زدن شرایطی برای سورپرایز  شدن من است تا از زندگی لذت بیشتری ببرم و آگاه تر شوم و لایق تر و ستودنی تر. 

      خدای من خالق بی نظیرهاست. هیچ نقصی در خلقت او راه ندارد. اگر بهترینها را نمی بینم عیب از عینک آلوده ای است که بر چشمم زده ام باید دریچه نگاهم را تغییر دهم و بر آگاهی خود بیفزایم. اگر میخواهم خدای خود را بشناسم باید در جهت شناخت خود که برترین مخلوق خدایم،  گام بردارم. همانگونه که با بررسی خط و امضای یک نفر می توان به شخصیت او پی برد.

      می دانم خدای من عادل و دادگر است و ظلم در دستگاه او جای ندارد. خدای من بخشنده ای است که هر چه ببخشد دارایی اش کم نمی شود و برای همه به وفور نعمتهای بی پایان وجود دارد و اگر کسی کمتر دریافت می کند خودش کاسه اش را برعکس گرفته و راه را بر دریافت نعمت بسته است. هر کجای زندگیم که به عدل الهی شک کردم راهی برایم باز شد که بدانم چنین نیست و خدای عادل برایم خواسته و خودم برای خودم نخواسته ام. من گمان می کردم از حکمت خداوند است که عده ای را متناسب و عده ای را چاق آفریده و من از دسته محکومین به چاقی هستم چون هر چه تلاش میکردم متناسب بمانم نمی شد و تناسبی که با تلاش بسیار بدست می آوردم ذره ذره از دست میرفت و من و چاقی باز همراه می شدیم. به لطف آگاهی که در این دوره کسب کردم دریافتم چنین نیست و خدای عادل برای همه انسانها بهترینها را خواسته است و ما را متناسب افریده و خودم خالق چاقی خودم هستم نه خدای مهربانم. با اصلاح باورهایم در این روزها در حال برقراری تعادل بین جسم و روح و ذهن خودم هستم و از برداشتن هر گام در این مسیر لذت می برم.

      خدایا ما را ببخش که نادانی ها و کوتاهی های خود را به پای تو می نویسیم و دریافتهایمان را به پای خود به حساب می آوریم. خدایا ببخش که برایت بندگانی هستیم مشابه دانش آموزی که وقتی ۲۰ می گیرد با خوشحالی فریاد می زند بیست گرفتم و وقتی نمره کمی می گیرد مثلا ۸،با ناراحتی فریاد می زند هشت بهم داد.

      خدایا تو چه خوب خدایی هستی برای ما و ما چه بازیگوش بندگانی هستیم برای تو.

       خدایا سپاس که در هر حال دوستدار ما هستی و مشتاق بازگشت و توجه ما.

      خدایا سپاس که خدایی ات ازلی و ابدی است و بی منت و بی چشمداشت می بخشی ، کافیست که ظرف وجودم را برای دریافت لطف و نعمت و توجه تو آماده کنم تو همیشه هستی که بدهی و مرا سیراب کنی. ببخش که گاهی از یادت غافلم و مغرور می شوم به توانایی های خودم و گمان می برم به تنهایی برنده شدم و یاری بزرگ تو را فراموش می کنم و اگر باختم ناله سر میدهم و بی قرار به تو شکایت می کنم که کجا بودی و …‌‌ خدایا سپاس که با همه قدر ناشناسی هایم و کمی و کاستی ام و شیطنتها و سر به هوایی هایم  باز هم مهربانانه حامی من هستی و هیچگاه مرا تنها رها نمی کنی. 

      خدایا برای حضورت و وجود نازنینت ای خالق قدرتمند و مهربان و بخشنده هزاران هزاران هزاران بار شکر.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار afsaneh5700@gmail.com
      1400/05/23 14:44
      مدت عضویت: 1110 روز
      امتیاز کاربر: 2005 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 788 کلمه

      بنام خداوند هدایتگر وهاب 

      سلام به دوستان زیبانگرشم 

      من اگه از بچگیم بگم از همون موقع خودمو یه بنده گناهکار میدونستم چون اینقدر هر چیو به گناه و غضب خدا نسبت داده بودن که من از همون موقع خودمو گناهکار و جهنمی میدونستم همیشه باخودم میگفتم خوشبحال اونای که میرن بهشت من ک جهنمیم غیرممکنه خدا منو ببخشه یا مثلا خطای میکردم بعد تو ذهنم توبه میکردم و میگفتم دیگه این خطا و انجام نمیدم خدامنوببخش اما چون تو ذهنم این بود ک حتی اگه من توبه کنم بازهم بخاطر گناهم باید مجازات بشم پس آب از سرگذشت چه یک وجب چه صدوجب من ک جهنمیم پس بزار گناه کار باشم هرچند تو همه اینا اون ترس و لرز و غضب خدا بامن بود همش خدا رو با چماقی بالای سرم میدیدم از تامور و کاهلی در نماز از غیبت از ناراحت کردن و دلشکستن دیگران از ناراحت کردن پدرومادر و دروغ گفتن و گناه های دیگه وقتی میشمردم خودمو ته جهنم میدیدم تو همون دوران نوجوانی من علاقه پیدا کردم به شناخت خدا با همه کوله بار گناه که رو شونه هام حس میکردم اما متوجه میشدم روحم دنبال خداست برای همین کتابهای مذهبی و کتاب درباره جهنم و آخرت و پیامبران و اصول و احکام ودین این چیزها میخوندم خیلی چیزهای ک یاد گرفته بودم بیشتر منو محدود کرده بودن و اون ترس گناهانم سنگین تر شده بود و همیشه باخودم میگفتم مگه میشه خدا تورو ببخشه اصلا امکان نداره اگرهم شاید بخشید بلاخره یه جایی تلافی میکنه و میکوبونه تو سرت بعد از سالها تو مسیر انسانهای قرار گرفتم که خیلی خودشون رو پاک و عاشق خدا میدونستن اما توشون تعصبات و عقاید سختگیرانه خیلی زیاد بود یه مدت تمام اطلاعاتشون رو گرفتم اما بازهم حس میکردم این مسیر من نیس اون حس آرامشی که من میخوام اینجا نیس یا من ادم این مسیر نیستم اما همیشه تو قلبم اون شعله شناخت خدا بود که من از کجا امده ام امدنم بهر چه بود و اخر ب کجا میروم و همیشه از خدا میپرسیدم من برای چی خلق کردی منو به دنیا اوردی که پراز گناه بشم تا بعد منو تو جهنمت عذاب بدی اگه قراره منو عذاب بدی خب اصلا چرا خلقم کردی همیشه میگفتم خدایا من دلم به چی خوش باشه من که نه ادم پاک و خالصیم نه رسالتی دارم جهنمم منتظر منه همیشه یه جورای سردرگم بودم اگه نماز میخوندم بخاطر حرف بقیه واز رو عادت اجبار اما بازهم دنبال خدا بودم تااینکه با مسیر اگاهی قانون جذب اشنا شدم تو این مسیر انگار از اول متولد شدم و همش میگفتم این همون مسیریه رو روحم میخواست پیداش کنم و مطمئن بودم تو این مسیر به خدا میرسم هر چند بازهم اون بار گناهانم رو دوشم بود کم شده بود اما کامل برنداشته بودم تااینکه یه موقعهای میشد که با دوستان قانون جذبیم اشنا شدم خیلی حسم مثبت شده بود شادترشده بود و کم کم اعتمادبنفسم بهترمیشد و دیگه قرآن اگه میخوندم هرچند از عربیش هیچی نمیدونستم اما هرموقع دلم میگرفت محکم قران رو تو بغلم میگرفتم و چشمامو میبستم و حس میکردم تو بغل خدا هستم اونجا در حد ایمانم ازخدا چیزی میخواستم خدا خیلی سریع بهم میداد درصورتی که قبلا هرچی از خدا میخواستم بمن نمیداد که هیچ همیشه تو زندگیم درجا میزدم الان که فک میکنم اون موقع درسته از خدا میخواستم اما ایمان نداشتم خدا بمن بده هم به قدرت دادن خدا شک داشتم هم خودمو لایق نمیدونستم چون اون کوله بار گناهان نمیذاشت خودمو لایق خواسته هام بدونم تو مسیر همین جوری پیش رفتم کم کم بصورت تکاملی بهتر شدم تا اینکه تو مدار سایت استادعباسمنش و بعد تو مدار سایت استادعطارروشن قرار گرفتم که هرچند تو همین مدارهام کلی تکاملم طی شد و تااینکه با دوره زندگی باطعم خدا اشناشدم و رسیدم به این مرحله تکاملیم تو قسمت دومش کلی اشک ریختم کلی باخدا حرف زدم و اولین معجزهش همون روز سلامتیمو کامل بدست اوردم و اون آرامشه به قلبم وارد شد وباخوندن کامنتهای دوستان بیشتر به درک خدا رسیدم و الان باتمام قلبم عشق خدا رو حس میکنم و باتمام وجودم از خداوندم ازعشقم از رفیق بامعرفت و بامرامم و الله مهربونم که همیشه هوامو داشته و داره و منو تو مسیرش هدایت کرد و تو همین مسیرها بمن نشون داد که منو دوست داره وعاشق منه منم میخوام بندگیمو بهش نشون بدم و توبه خالصانه کنم و اطمینان دارم که خداوندرحمان و غفورم توبه منو میپذیره و اون کوله بار احساس گناه رو بزارم زمین و اسوده و باارامش براش بندگی کنم و خودمو لایق بهترینها میدونم چون دارم کم کم به این درک و ایمان میرسم که خدا درون منه و ازمن از روح خدام و خدا ازمن بمن نزدیکتره من خودمو لایق میدونم چون خدای درونم لایق شادی و آرامش و ثروت وسعادته

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار parham.63@yahoo.com
      1400/04/19 16:00
      مدت عضویت: 1230 روز
      امتیاز کاربر: 10303 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 754 کلمه

      خلق را تقلیدشان بر باد داد 

      ای دوصدلعنت بر این تقلید باد (مولاناای جان)❤️

      سالهای بسیاری رو در درد و رنج و تضاد با خدای خودم وجودم هستی و غیره…گذروندم هربار کمی خواستم به خود بیام گفتند فلان حاج آقا گفته …و می گفتم آخه چرا ما باید علیرغم میل باطنی کاری رو انجام بدیم ؟!جواب می دادند همونطور که تو مریض می شی می ری پیش متخصص برای دین هم باید بری پیش کسی که متخصصه اگر زیاد هم بحث می کردم سریع حدیث و روایت و سند می آوردند و مطلب رو می چسبوندند به امامین معصوم..،بارها شنیده بودم که کل هستی به خاطر ۵نفر انسان صالح خلق شده و همیشه فکر می کردم من اضافی هستم …انقدر تو خونه ی ما نجس و پاکی بود که از زن بودنم و مسائل شرعی ام همیشه شرم داشتم و خودم رو نجس می دونستم و دور از خدا می گفتم خدا خودش سیکل ماهیانه رو داده خودش هم گفته به من نزدیک نشو دست به قرآنم نزن و زیارت نرو یعنی من پلیدم😭⁉️ بسیااار تحت فشار بودم روزهاایی باید شادی می کردیم و به هم تبریک می گفتیم البته ادا و اصول …و روزهایی باید گریه می کردیم و خنده حرام بود چون کلی سند و روایت و داستان در دست بود اما آگاهی از سرچشمه که کتاب آسمانی بود نداشتیم بعد از مدتی شروع کردم به خواند ن معنی قرآن که باز خداروشکر خیلی بهتر بود اما متوجه نمی شدم جاهایی تضااد بسیار و جایی هم ترس از جهنم و غیره یعنی انقدر که ذهنم پر شده بود از ترس احتمالا آیات لطف و مهربانی به چشمم نمی آمدند که بعد ها به لطف پروردگار متوجه شدم که معنی هم نظر شخص مترجم هست الان به شما هم می گویم اولین آیه از سوره بقره کلمه ذلک: این معنی شده است و ذلک در عربی به معنی آن می باشد .🙄خیلی از سالهای عمرم به نام مسلمان و شیعه و در اوج ترس و خطا گذشت یک هنرپیشه خوب شده بودم که دیگه حالا کلی من فیک داشتم من ضعیف من حقیر من نیازمند من پرچانه من پرتوقع من مدعی و و با تمام کنترلها و فشار های بیرونی من در قلبم عااشق شده بودم و در جستجوی عشق بودم می گفتم زندگی بدون عشق زندگی نباتی است از طرفی حس عشق منو زنده می کرد از طرفی ترس از خدا و ابراز این عشق عذابی بود براام …،،گفتم خدایا اگر عشق بد بود چرا آفریدی چرا خلق کردی ؟چرا زشته زن از این حرفها بزنه ‼⁉️عشق یک حسه تمام حصارها را در هم میشکنه دلیل و منطق نمی خواد……..و ….به جایی رسیدم که احساس می کردم گم شدم یک مرده ی متحرک بودم اوووج سقوط جایی که فقط تنفر موج می زد دیگه می گفتم هرچی میخواد بشه بشه از خدا و امام و کتاب و همه بریدم عصبانی و خشن و بی روح ….وقتی کمی آروم شدم از عمق وجودم شروع کردم به پرسش از خدا⁉️

      بارها شنیده بودم که از رگ گردن به من نزدیکتره و از روح خودش در من دمیده اما باور نداشتم اینبار دیگه خودم رو لایق نمی دونستم حسش می کردم اما نمی تونستم باور کنم …ولی آنقدر مرا در آغوش مهربانش نوازش کرد تا زنده شدم به عشق خودش❤️

      اما الان تو این لحظه خووودم را به خاطر تمام سرزنشها سرکوب ها و تخریب ها می بخشم می بخشم می بخشم و رهاا می شوم و خانواده ام و تمام افرادی که مسبب این داستان شده . اند را نیز می بخشم چون می خواهم رها باشم چون اونها همینطوری در جهنم خودشون ناآگاهی هستند و چون باعث شدند رنج های من گنج های  💎من شوند.

      رجوع می کنم به خاالق عشق❤️که مرا از عشق لبریز شده خود خلق کرد و خودش عشق را در وجودم زنده کرد تا مرحله به مرحله شناخت و درک از وجود ازلی و ابدی خودش پیدا کنم.

      او دریا بود و من من ماهی که به دنبال آن می گشتم او در من نفس می کشید و در قلبم می تپید اما من در احادیث به دنبال او بودم .اما خالقم منتظر این چنین روزی بود که برگردم که صداشو بشنوم که آزادم کنه 🍃🌸🍃🌸🍃🌸خدایا صد هزار مرتبه شکرت  

      حال که اثر هنری و یکی یکدونه ی خدا هستم🥰 و بنده ی محبوب و مورد علاقه او می دانم هر چقدر به خدایم از روی فضل و مهر و لطفش و عشقش نزدیکتر بشوم او ارتباط دیگران را با من در اوج احترام و عزت و محبت قرار می دهد .و از طریق من در بی نهایت صفت الهی وجودش متجلی می شود . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1400/04/14 14:14
      مدت عضویت: 1356 روز
      امتیاز کاربر: 7576 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 944 کلمه

      با سلام خدمت استاد گرامی وهمه دوستان عزیز خودم

      اومدم اینجا دوباره ورفتم نوشته های خودم خوندم خیلی جالب بوداون زمان شناخت خیلی کمتری داشتم فکر کنم ۶ ماه پیش بود که اومدم واین دوره رو شروع کردم اونجا نوشته بودم خدایا بهم ۲۰ ملیون پول بده 🤭🤭😅خیلی بچگانه بود درخواستم ولی با این حال خدابه ما خیلی بیشتر از ۲۰ ملیون پول داد 

      خیلی جالب بود برام اون روز خودمو بخشیدم به خاطر همه چی حتی یادم نمیاد دقیقا برای چیا بود ولی میدونم که هر کاری که منو اذیت کنه وحسمو بد کنه خطاست دیگه باور ندارم حرف بقیه رو اگه اینجوری باشی خوبی یا اگه اونجوری باشی بدی خداروشکر واقعا من رشد کردم فکرم ذهنم وشخصیتم بزرگ شده دیگه به بقیه برچسب نمیزنم یا حدالقل خیلی کمتر شده اما هنوزم یه چیزایی رو میخوام درخودم عوض کنم وخودمو ببخشم خب اعتراف هست ولی اعترافی که باعث آرامش صد درصد من میشه من دلم میخوادپرخوریمو که باعث آزار جسمم وروحم میشه رو بگذارم کنار اتفاقا وقتی میام اینجا مینویسم یه جوری تعهدم محکم تر میشه که به خودم میگم ببین اعتراف کردی شاهدم جمع کردی درحضور همه گفتی با همه وجودم میخوام دست از آزار واذیت جسم وروحم بردارم واین بزرگترین خطای من پرخوری من بزرگترین خطای من خداجونم توکه اینهمه عشقی واینهمه منو لبریز از عشق ومهر ونعمت وبرکت خودت کردی گرفتی گوشه زندگیمو یه جوری تکوندی توی آسمون که همه گردوغبارای خطاها واشتباهات وکم وکاستیام تکونده شد ورفت اینم بتکون محکم تر تا برای همیشه بره امروز وقتی لایو دوست عزیزمون صبا خانم گل دیدم یه چیزی درذهنم جرقه زد واز صبح تا الانم داره میزنه هی بهم میگه ببین خدا این حرف ها رو خواست صبا بهت بزنه صبای عزیزم گفت لیز خوردنم یه کار خوب باید انرژی صرفش کنی غمگین شی غمگین بمونی خودت اذیت کنی والا ماشالله خب همون انرژی رو بگذار خلاف جهتش به هر حال که باید یه کاری صورت بگیره خب چرا همون انرژی رو نگذاری برای خوب کردن حالت مواظبت از خودت دوست داشتن خودت هرچی دوست نداری دروجودتو خب انرژی بگذار تغییرش بده هرچی رم دوست داری تثبیتش کن این حرفها بارها درگوشم درقلبم درحتی رگهام تکرار میشه گویی حرف های خدابودن به من که چقدر بهانه داشتم وهمه بهانه هام محو شدن🥰راست میگفت اونقدر درست میگفت تک تک کلماتش که شدن باور قلبیم همیشه وقتی جوشی میزدم سریع میکندمش امروز بعد این حرفها اومدم بکنم گفتم خب میخوای بکنیش باید دردبکشی زخم بشه عذاب بکشی پوستت آسیب ببینه خب همین انرژی رو بگذار یا روی یه چیز دیگه یا درمانش کن اون جوش وهمینکارو کردم رهاش کردم رفتم وامروز فایل پیاده روی استاد گذاشتم توی گوشم وپیاده روی کردم  صابونم میخواستم برای خونه بخرم خریدم واومدم خیلی خوب بود هم سرحال شدم هم از وقتم بهتر استفاده کردم هم خسته شدم یکم با آرامش خوابیدم چیزی که چند وقتیه ازش محروم بودم خیلی خوشم اومد حالا هم پرخوریمو میخوام چون آسیب به خودمه برای همیشه بگذارم کنار استادم دراین لایو ترکوندن یکی از باورهای بزرگ من این بود که چربی میسوزه تبدیل به انرژی میشه اما امروز فهمیدم که اصلا هم همچین باوری درست نیست چاقی بیماریه وچربیهای بدنم آشغالن وهیچم تبدیل به انرژی نمیشن اتفاقا دفع میشن صد درصد حالا چیجوریشو نمیدونم مهم هم نیست بدونم وخوردن هر روز اتفاقا بهم انرژی میده که دفع کنم اون چربیا رو اما به شرطی که با اندازه نیازم باشه نه بیشتر که دوباره بخشی از مواد غذایی که میخورم تبدیل به چربی آشغال وبیمصرف بشه من فقط نباید باعث افزایش آشغال دربدنم که همون چربی بشم صبح اتفاقا آشغالای خونمون داشتم میبردم بیرون زیاد شده بود وبوی بدی میداد وبه زحمت بردمشون با خودم گفتم ببین وقتی آشغال تلمبار بشه چقدر بده وچقدر زحمت میخواد برای بیرون ریختنشون وبوی بدشونم اذیتت میکنه تلمبار زباله درهیچ جا کار درستی نیست نه درمحیط اطرافمون ونه درداخل بدنمون پس این شد که گفتم باید توبه کنم باید بپذیرم که خدایی که رزق میده اونم بیکران وبیمنت به من ودرآمد ما رو اینهمه افزایش داده سطح زندگیمون اینهمه بالا برده همون خدا که وعده شفا داده وسلامتی وتناسب اندام منم بخشی از سلامتی روح وجسمم 

      پس حتما باید بابت خطای خودم که پرخوری طلب بخشش کنم

      من به دلیل اینکه یه عمربهم گفته بودن سلامتی روباید با رنج وسختی خودت با ورزش ورژیم های سخت بدست بیاری از خداوند احساس دورافتادگی میکردم وباورمو نسبت به اینکه خدا منو سلامتی کامل میده رو از دست داده بودم 

      من به این دلیل که سختی های درزندگیم تحمل کرده بودم وهربار پرخوری میکردم خدارومقصر سختیام مقصر شرایطم مقصر پرخوری کردنام میدونستم احساس میکردم منو رها کرده واونقدری که پرخوری رو مسبب آرامش زودگذر وآرامش خودم میدونستم خدارو درکسب آرامشم دخیل نمیدونستم 

      فکر میکردم خداوند که آرامش نمیده باید توی دنیا بگردی ویه چیزی یا حتی یه کسی رو پیدا کنی آرامش بهت بده مثلا بارها شنیده بودم سیگار آدم آروم میکنه اما خب چون دختر بودم باور اینکه خانم ها سیگار نباید بگشن منو منع میکرد چیرای دیگه مثل مواد ومشروبم همین فکرو داشتم حتی حق میدادم به آدمای این مدلی که خب دنبال آرامشن وگرفتار شدن منم به سمت خوردن پناه بردم اعتیاد به خوردن تنها اعتیادی که برای خودم میگفتم دیگه از همه کم خطر تر اما غافل بودم از اینکه از همه پرخطر تر وچه بلایی سر من میاره

      دراصل من فکر میکنم که ماهممون به دنبال آرامش یافتن با خدا میگردیم واشتباها به چیزای دیگه چنگ میندازیم  

      حالا میخوام همه رو رها کنم

      من فریبا  از امروز ۱۴ تیر ۱۴۰۰ تصمیم گرفتم برای همه اشتباهاتم برای همه گناهانم برای همه خطاهام خودمو ببخشم واز خدای مهربانم طلب عف وبخشش کنم وایمان دارم خدای مهربانم بالافاصله درخواست من را تایید میکند ومن از امروز بنده ای پاک ومحبوب ومورد علاقه ودوست داشتنی خداوندم هستم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار fatmhadly85@gmail.com
      1400/02/21 18:11
      مدت عضویت: 1187 روز
      امتیاز کاربر: 5522 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,251 کلمه

      به نام خدایی که در این نزدیکیست…

      زندگی با طعم خدا.جلسه سوم

       از وقتی که یادم میاد من همیشه از بچگی نماز خوندم، روزه گرفتم ، قرآن خوندم ، حجاب مو رعایت کردم ولی از بس که ما رو از خداوند می ترسوندن و می‌گفتن اگه کوچک ترین اشتباهی داشته باشی اون دنیا با سخت ترین عذاب ها مجازات میشی یادمه زمانی که راهنمایی بودم تو مدرسه 🏫 یک فیلم برامون گذاشته بودن به نام سیاحت قبر وتو اون فیلم فقط در مورد عذاب بنده ها بعد از مرگ و برزخ و قیامت بود مثلاً درمورد گناه غیبت، دروغ، حسادت، رعایت نکردن حجاب، بی احترامی به والدین و شراب 🍷 خواری ،قمار ، ریا کاری ، تهمت….که در همه این موارد بنده های گناه کار در غل و زنجیر بودن که در آتش 🔥 میسوختن و شعله های سرکش آتش 🔥 از وجودشان زبانه می‌کشید و اون ها فریاد می‌زدند و کمک میخواستن و صدای ضمختی وسط فریاد های اونا شنیده میشد که (این است سزای خوشی های زود گذر شما در دنیا بچشید که شما سزاوار این آتش 🔥 هستید) ومن بعد از دیدن اون فیلم جرأت نداشتم که دست ✋ از پا خطا کنم و دیگه هیچ وقت خودمو بنده خوبی نمیدونستم و همیشه فکر میکردم که گناه کارم وحتما روز قیامت خداوند منو میفرسته جهنم و همیشه از مرگ و تنهایی شب اول قبر و قیامت میترسیدم مثلاً اگه تو بچگی برادر و خواهرامو اذیت کرده بودم یا مثلاً تو انجام کارهای خونه بهشون کمک نکرده بودم ،، یا مثلاً اگه خدای نکرده یه ذره از  موهام بیرون بود، یا اگه تو عالم بچگی فراموش میکردم یا سختم میومد که نماز بخونم،  دیگه تو تنهایی خودم فکر میکردم که گناه کبیره کردم و دیگه خداوند منو نمیبخشه و این فکر و خیال ها باعث شده بود که حتی وقتی که بزرگتر هم شدم و نوجوان بودم بازم جرات نمی‌کردم که از خداوند چیزی بخوام و با توضیحاتی که از دین و اسلام و خدا و پیامبر و مرگ و قیامت به ما داده بودند ترجیح میدادم که در همون موقعیتی که هستم راضی باشم و هیچ چیزی از خداوند متعال در خواست نکنم چونکه زیاد بهمون میگفتن که زیاده خواهی آدمو از راه راست منحرف میکنه و خدا افراد قانع رو بیشتر دوست داره و قناعت داشتن ثواب داره ومنم سعی می کردم که آداب دین خدا رو رعایت کنم و از طرفی  مطمئن بودم که خداوند اون بالا ، بالا ها ست و اصلا صدای منو نمیشنوه و همه عبادات و رعایت کردانم فقط و فقط بخاطر ترس از خداوند بود. یادمه وقتی که فیلم های خارجی از تلویزیون پخش می شد و ، من میدیدم که اونا حجاب ندارن برام سوال بود که جایگاه اونا در روز قیامت کجاست و چه بلایی سر شون میاد و وقتی که از بزرگ‌تر ها میپرسیدم می گفتن که همه اونا رو خداوند در روز قیامت در آتش 🔥 جهنم میسوزونه .و باز یادمه وقتی که نه سالم بود روزه می‌گرفتم و اون زمان ماه رمضان تو تابستون بود و من به شدت گرسنه و مخصوصاً تشنم میشد وموقع افطار از فرط بی‌حالی دیگه جون نداشتم و خانواده با این که میدیدن که دارم میمیرم و روزه میگیرم می‌گفتن که تو به سن تکلیف رسیدی و باید روزه بگیری وگرنه گناه کردی و خداوند افراد روزه خوار رو  دوست نداره .در صورتیکه خداوند متعال در قرآن فرمودند که ما هیچ کس رو مجبور به انجام کاری که در توانش نیست نکرده ایم خداوند این طوری هوای بنده هاشو داره ولی یه سری از بنده هاش خودشون به جای خدا واسه دیگران دیگران تعیین تکلیف میکنن. و من در عالم بچگی ناراحت بودم از به دنیا آمدنم و از خدایی که فقط به فکر سوزوندن بنده هاشه و فکر کردن به سوالاتی که در ذهنم موج می زد که جواب همه اونا آتش 🔥 جهنم بود و خودمو از خداوند خیلی دور میدیدم و جایگاه خودمو بعد از مرگم فقط جهنم و سوختن در آتش 🔥 جهنم میدونستم بدون اینکه بدونم گناهم چیه و بخاطر کدام معصیت باید مجازات بشم الان که خوب فکر میکنم مبینم که دلیل اون همه دوری من از خداوند متعال فقط ترس از او بوده چونکه از او میترسیدم پس از او فراری بودم در حالیکه همه چیز رو با وجود بچه بودنم رعایت میکردم ولی هیچ تغییری در بهبود اوضاع زندگی مون نمی‌دیدم در عوض در همسایگی و دوست و آشنا افرادی رو می‌دیدم که نصف ما هم آداب دین رو رعایت نمی کردند ولی وضعیت و موقعیت خیلی بهتر از مارو داشتن ومن در ذهن و تنهایی خودم که به این چیزها فکر میکردم خدا رو خیلی بی انصاف میدونستم ولی اصلا جرأت نداشتم که به زبون بیارم غافل از اینکه خداوند عزیزم همیشه منو دوست داشته ومن هیچ وقت از خداوند دور نبودم و خداوند همیشه در کنار من و در قلبم بوده همیشه هوا مو داشته و دوست داشته من  صداش کنم تا فوراً جواب مو بده ، دوست داشته که من باهاش آشتی باشم این قدر ازش نترسم . ومن نمی‌دونستم که خداوند این قدر بهم نزدیکه و در کنارمه و اصلا در وجودمه و دوست داره که من با هاش عشق بازی کنم نه اینکه از روی ترس عبادت کنم و جرأت نداشته باشم که ازش چیزی بخوام  ومن همین جا اعضای خونوادم و همه افرادی که منو از خداوند ترسوندن وترس های خود شونو به من منتقل کردن و باعث دوری من از خداوند مهربانم شدن می‌بخشم چون اونا تقصیری ندارن و خودشون هم قربانی شدن ونتونستن خداوند بشناسن و همون چیزهایی رو که آموزش دیده بودند رو به منم آموزش دادن . و در این جا آرزو میکنم که اوضاع مدارس ایران بهبود پیدا کنه مدیران و معاونان و معلمین محترم به خودشون اجازه ندن که با روح 👻 و روان پاک بچه های بی گناه بازی کنن و به جای ایجاد این همه ترس و وحشت از خداوند در دل بچه ها یکمی دوستی با خداوند مهربان رو به اونا آموزش بدن شاید کمی اوضاع بچه ها در آینده بهتر بشه و از  خداوند عزیزم میخوام که اونا رو هم به این مسیر زیبا هدایت کنه تا متوجه اشتباهات شون بشن وخداوند و اون طوری که شایسته است بشناسن ومن از خداوند طلب بخشش میکنم به خاطر اینکه در عالم بچگی و نوجوانی خومو به جای  خداوند قضاوت کردم و البته میدونم که خداوند همون موقع هم منو بخشیده بود ومن خدای مهربان مو بعد از ازدواجم با تجربیاتی که در زندگی مشترک برام اتفاق افتاد و میوفته شناختم ومن کوله بار کناهانمو همون زمان گذاشتم کنار ودیگه به اونا فکر نکردم و با تغییر افکار من خدای من هم تغییر کرد و شد همون خدایی که در ذهن و افکار من نقش بسته. حالا دیگه خدای من زمین تا آسمون با خدایی که در بچگی به من معرفی کرده بودند فرق میکنه خدای من اونقدر رحمان و رحیمه، اونقدر بخشنده اس ، اونقدر در زندگیم منو سورپرایز میکنه که زبون من قاصر از شمردن نعمت هاشه ومن میدونم که خداوند هر لحظه که من صداش کنم و چیزی ازش بخوام درخواست منو می‌پذیره و من در تک تک لحظه های نفس کشیدنم شکر گذار نعمت های معبودم هستم ومن بنده خاص و دوست داشتنی  خداوندم هستم و عاشقانه خدای عزیزمو میپرستم و هر لحظه اورا عبادت میکنم از روی عشق نه از روی ترس . 

      با تشکر از استاد گرامی که باعث میشن خدای عزیزم رو بیشتر و بهتر بشناسم اون طوری که شایسته خداوند عزیزمه.و از خداوند مهربانم سپاسگزارم که منو به این مسیر زیبا هدایت کرد.      و با آرزوی بهترین ها برای همه دوستان.هم مسیرم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم