0

زندگی با طعم خدا (جلسه دوم)

زندگی با طعم خدا
اندازه متن

بسیاری از انساها به دنبال یافتن راهکار مناسب و صحیح برای ارتباط با خداوند هستند و از آنجا که خداوند به شکل کلامی با آنها صحبت نمی کند هرگز مطمئن نمی شوند که خداوند صدای آنها را شنیده است.

برای صحبت کردن با خداوند نیاز نیست به زبان خاصی با صحبت کنید. زبان شما بهترین زبان ارتباط با خداوند است.

چگونه با خداوند صحبت کنم

از کودکی به من آموخته شده بود که برای صحبت کردن با خداوند باید از زبان عربی استفاده کنم به همین دلیل همیشه به دنبال پیدا کردن دعا یا نوشته ای به زبان عربی بودم تا خواسته ام را به خداوند عرضه کنم.

از زبان عربی خوشم نمی آمد ولی از سر ناچاری برای اینکه بتوانم به خداوند بگویم به چه چیزی نیاز دارم یا از او درخواست کمک کنم سعی می کردم به هر شکل ممکن نوشته های عربی بخوانم و سعی می کردم به شکل صحیح عبارت ها را تلفظ کنم تا مبادا منظور من به شکل اشتباه به خداوند منتقل شود. چون شنیده بودم که در زبان عربی تلفظ یک کلمه که علامت فتحه دارد با صدای علامت کسره به طور کلی معنی آن کلمه را تغییر می دهد.

از آنجا که برای خواندن عبارت های عربی باید دقت و وسواس زیادی به خرج می دادم کمتر سعی می کردم با خداوند صحبت کنم چون حوصله صحبت کردن به زبان عربی را نداشتم.

به لطف خداوند زمانی که در مسیر تغییر کردن قرار گرفتم روبرو شدن با این واقعیت که می تواتم به زبان خودم با خداوند صحبت کنم مرا دچار سردرگمی کرده بود و با اینکه ذوق زده شده بودم که می توانم به راحتی با خدای خودم صحبت کنم اما هرچه فکر می کردم نمی دانستم باید به خداوند چه چیزی بگویم یا از او چه درخواستی داشته باشم.

چون تا آن زمان من فقط عبارت های نوشته شده را بدون اینکه متوجه معنی و مفهوم آن بشوم را تکرار می کردم و اکنون که می خواستم خودم با خداوند صحبت کنم انگار صحبت کردن را فراموش کرده بودم.

با هر زحمتی بود شروع کردن به صحبت کردن با خداوند و در ابتدا هر جمله ای که به خداوند می گفتم بلافاصله خودم را سرزنش می کردم که این چه جمله ای بود که گفتی؟؟!!

چرا اینو گفتی؟ چرا اونو نگفتی؟ چرا خودمونی گفتی؟ چرا مودبانه تر نگفتی؟

بسیار زیاد دچار شک و تردید می شدم که مبادا در صحبت کردن با خداوند دچار اشتباه شوم چون بارها شنیده بودم صحبت کردن با خداوند آداب معاشرت مخصوص به خود دارد و من اطلاعی درباره آن نداشتم.

اما آنچه در نهایت موجب آرامش خاطر و تغییر احساس و نگرش من درباره خداوند شد این بود که توانستم با زبان خودم و به هر شکلی که دوست دارم بدون نگرانی از رعایت نکردن آداب گفتگو با خدا یا اینکه خداوند فقط زبان عربی را درک می کند با خدای خودم صحبت کنم و از او درخواست کنم.

بنابراین برای ایجاد ارتباط بهتر با خداوند فقط با زبان خودتان و به هر شکلی که احساس خوبی از صحبت کردن با خدا دارید با او صحبت کنید و از او درخواست کنید.

و همیشه به این نکته بسیار مهم توجه داشته باشید که: دارید با خداوند صحبت می کنید.

خداوندی بی نهایت است و بر آسمان و زمین تسلط دارد.

نقش احساس در گفتگو با خداوند

مهمتر از اینکه با چه زبانی با خداوند صحبت می کنیم این مهم است که با چه احساسی با او صحبت می کنیم.

تصور می کنم فقط فارسی زبان ها هستند که برای گفتگو با خداوند با زبان عربی و زبانی غیراز زبان محاوره ای خود استفاده می کنند درصورتی که هر انسانی در هر گوشه از دنیا با زبان مادری خود با خداوند صحبت می کند و این موضوع به تنهایی ثابت می کند که خداوند فقط عربی بلد نیست بلکه هر زبانی را با هر گویش و گفتاری می شنود چون خداوند از گوش برای شنیدن و از مغز برای درک کردن استفاده نمی کند.

خداوند نه گوش دارد و نه عقل که بخواد زبان ها را بشنود و آنها را تحلیل کرده و بفهمد بلکه خداوند فقط و فقط احساس ما را دریافت می کند. بنابراین مهم نیست انسانها با زبان های مختلف با خداوند صحبت می کنند چون همه انسانها از یک نوع احساس برخوردار هستند.

تصور کنید احساس شادی در همه زبان ها حالت شادی و نشاط است و ارتباطی با زبان گفتاری ندارد. ممکن است افراد با زبان های مختلف به صورت کلامی ابراز شادی کنند ولی احساسی که در انسان ها شکل می گیرد جدای از زبان گفتاری آنهاست و همه انسان ها به یک شکل شاد یا غمگین می شوند.

به همین دلیل است که واحد ارتباط بین انسان و خداوند احساس است که فارغ از هر نوع وابستگی به کلام و زبان گفتاری است.

احساسی که نسبت به خداون دارید تعیین کننده میزان ایمان و توکل شما نسبت به خداوند است.

اگر هنگام توجه به خداوند یا درخواست کردن یا دعا کردن احساس خوب و امیدبخش نسبت به آن شرایط داشته باشید به این معنی است که به قدرت و توانایی خداوند برای بهبود شرایط یا تغییر هر شرایطی ایمان دارید.

اما اگر هنگامی که با خداوند صحبت می کنید احساس یاس و ناامیدی یا عجز و ناتوانی داشته باشید به این معنی است که امیدی به بهبود شرایط و ایمان به قدرت خداوند برای تغییر شرایط ندارید.

بنابراین مهم نیست با چه زبان یا از چه کلماتی برای صحبت با خداوند استفاده می کنید مهم احساسی است که در قلب شما در هر لحظه نسبت به خداوند جریان دارد.

توکل و ایمان در واقع استمرار احساس خوب نسبت به خداوند داشتن است. اینکه ما هر بار که توجهمان به سمت خداوند جلب شد احساس آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما جربان پیدا کند.

این یعنی من به خداوند توکل دارم یا انسان متوکلی هستم.

بنابراین بیشتر از آنکه به دنبال پیدا کردن کلمات مودبانه یا … برای صحبت با خداوند باشید سعی کنید احساس آرامش و سپردن مسائل به خداوند را تمرین کنید تا به مرور توکل و ایمان قوی تری نسبت به همراهی و نزدیک بودن خداوند به خود پیدا کنید.

بررسی نگرش خود درباره خداوند

برای اینکه به درک و شناخت بهتری نسبت به خداوند برسیم باید ابتدا نگرش فعلی خود درباره خداوند را بررسی کرده و چنانچه نیاز به اصلاح یا تغییر دارد اقدام کنیم و سپس تغییر شرایط در زندگی خود را مشاهده کنیم تا درک و نگرش بهتری به شکل عملی نسبت به خداوند پیدا کنیم.

باید آنچه در ذهن خود درباره خداوند می دانید را با واقعیت زندگی خود مطابقت دهید تا متوجه شوید چقدر شناخت شما درباره خداوند صحیح می باشد. چون هرچه درباره خداوند شنیده اید اگر باور کرده باشید باید نشانه های واضح درباره آن موضوع در زندگی خود داشته باشید.

بعنوان مثال حتما شنیده اید که خداوند رزاق است. آیا این عبارت درباره خداوند را باور کرده اید یا فقط شنیده اید.

احتمالا اگر از هر انسانی سوال شود که خداوند رزاق است قطعا پاسخ می دهد که بلکه او رزاق است اما چرا در زندگی بیشتر افرادی که این عقیده و نگرش را تایید می کنند نشانه ای از رزق و روزی که خداوند وعده داده است وجود ندارد؟

فقط به این دلیل است که آنچه درباره خداوند شنیده ایم را باور نکرده ایم و فقط شنیده ایم که خداوند این است و آن است اما در باطن و عمق وجودمان عقیده و ایمان نسبت به ویژگی های زبانی که درباره خداوند بیان می کنیم نداریم.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

مطالب این فایل هم عالی بود، بعد از ده بار گوش کردن، تازه متوجه شدم قسمت هایی هست که من هرگز در گذشته متوجه آن نشده بودم و این نشان میده چه قدر فایل ها لایه ای و هوشمندانه تولید شده.

نکته ای بسیار مهم که باید توجه زیادی روی آن داشته باشیم این هست که مهم نیست ما چه کار انجام میدیم بلکه مهم این هست که  با انجام آن عمل چه تغییر احساسی درون ما ایجاد میشود.

درواقع  نتیجه را احساس ما از انجام آن عمل رقم میزند نه فعالیتی که انجام میدیم.

به خاطر همینه با اینکه خیلی از انسان ها، نماز، روزه، قرآن و تمام اعمال دینی خود را انجام میدهند ولی دائم در فقر، بیماری، حال بد، مشکلات و … هستند چون آن اعمال تغییر خاصی در حال آن ها ایجاد نمی کند، ایمان و باور  آن ها به خداوند را افزایش نمی دهد بلکه از روی عادت یا ترس از خداوند رخ میدهد.

برعکس خیلی انسان های موفق را می بینیم که ملاک های ظاهری مومن بودن درون آن ها وجود ندارد اما بسیار شاد و خوش زندگی میکنند و وقتی به آن ها دقت میکنیم، متوجه می شیم از درون با خداوند رفیق هستند و طبق قوانین پیش می روند.

این نشان میده فعالیت های فیزیکی تاثیر خیلی کمتری نسبت به احساس دارد.

این دقیقا همان جمله معروف که  خداوند از نیت شما آگاه هست را ثابت میکند.

از آنجایی که قوانین حاکم بر جهان  ثابت هستند، این موضوع را در لاغری هم بارها داشتیم. مهم نیست چی میخوریم بلکه این اهمیت دارد که بعداز خوردن آن چیز چه احساسی داریم، اگر حس عذاب وجدان، ترس، پشیمانی و احساس بد به همراه ما باشد، نتیجه و تاثیر بدی روی جسم میگذارد.

خوردن یا نخوردن آن مواد غذایی هیچ تفاوتی ندارد، این نکته خیلی برای من جالبه که در خیلی از موارد هم از انجام کاری حسمون بد میشه هم از انجام ندادن اون کار‌.

برای مثال یادم میاد در گذشته وقتی شب بود و خسته بودم و حوصله نماز خوندن نداشتم ، هم از نخواندن آن حس بد داشتم و هم با خواندن اون اذیت میشدم.

خیلی مهم هست که درک کنیم، هدف از تمام اعمال ما به وجود آمدن آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما هست و اگر کاری این آرامش را برای ما ایجاد نکند بدون ترس و نگرانی آن را کنار بگذاریم و به دنبال راه های دیگر  باشیم .

احساس هرگز به ما دروغ نمی گویند پس بهتر است  نگاه خود را از اعمال ظاهری بر داریم  و ایمان و باور خود را بسنجیم .

مدت ها فکر میکردم  با گوش کردن فایل ها و حتی نوشتن متن و خواندن متن قرار است زندگی من تغییر کند و بعد از مدتی متوجه شدم قرار نیست معجزه ای رخ دهد، بلکه این آگاهی ها قرار هست طرز فکر و نگرش و باور من را تغییر دهد که در نهایت با تغییر دیدگاه، زندگی  فرد تغییر خواهد کرد.

هرگز نمی شود بدون تغییر باورها و فقط با گوش کردن و نوشتن، چیزی تغییر کند. هر راه، مقصد خود را دارد و تغییر مقصد تنها با تغییر راه امکان پذیر هست.

پس سعی کنیم علاوه بر این که شنونده خوبی هستیم، عمل کننده خوبی هم باشیم و اینکار خیلی هم ساده  است، مهم ترین کاری که باید انجام دهیم این هست که با منطقی کردن و آوردن دلیل این مطالب و آگاهی ها را برای خودمون باورپذیر کنیم و با گذشت زمان متوجه می شیم، طرز فکر، انتخاب ها، رفتار و در نهایت واکنش ما به رویداد ها و در کل صفر تا صد زندگی ما تغییر خواهد کرد. 

 به نظر من مهم ترین دلیل تفاوت آگاهی ما  و باور ما نسبت به خداوند، حس لیاقت و ارزشی هست که برای خودمون قائل هستیم.

ما همون قدر از خداوند پاداش دریافت می کنیم که لیاقت خودمون میدونیم و طبق قانون حاکم بر جهان هرگز چیزی که ما آن را  لیاقت خودمون ندونیم به ما داده نمیشه.

برای مثال ما میگیم خداوند شفا دهنده است اما چون خود را بنده خوبی نمیدونیم انتظار شفا از او نداریم غافل از اینکه ارزش تمام بنده ها نزد خداوند یک اندازه هست و خداوند بین بنده های خود فرق نمی گذارد و این ما هستیم که با انتظار از او، به او می گوییم که چه چیزی از او می خواهیم.

خیلی از ما ها فکر می کنیم چون ملاک های ظاهری انسان خوب را نداریم پس خداوند ما را رها کرده و سخت در اشتباه هستیم چون پیوند و ارتباط ما با خداوند هرگز قطع نمی شه چون ما همان خداوند هستیم که به شکل انسان ظاهر شدیم و به دور از او نیستیم.

برای افزایش لیاقت کافی است خودمون رو دوست داشته باشیم و برای دوست داشتن خودمون باید همانطور که هستیم و با تمام کم و کسری هایی که داریم خودمون را بپذیریم و دقت کنیم  اینکه تمام اعمال ما خوب نباشد امری طبیعی هست و این نباید هرگز دلیلی شود که از خداوند  نعمت و خواسته های بزرگی نداشته باشیم. 

دقت کنیم خداوند نامحدود هست و این  بدین معنا است که به قدر باور ما محدود می شود، یعنی به هر شکلی در می آید که ما انتظار آن را داشته باشیم، هرچه قدر بتونیم باور های کامل و گسترده تری داشته باشیم، همان هم برای ما پیش می آید.

مانند  آبی که  از دریا بر می داریم، دقیقا به شکل ظرفی هست که در  دست ما قرار دارد، پس خداوند همان گونه ای خودش را در زندگی به ما نشان می دهد که ما از آن تصور داریم؛ به همین راحتی.

قابل درک و ساده صحبت کردن شما توانایی بزرگی هست که خداوند به شما بخشیده.

شاید کمتر کسانی باشند که باگوش  کردن به صحبت هایشان نه تنها گیج نشیم بلکه به این نتیجه برسیم هیچی قرار نیست به سختی ایجاد بشه و ما همانطور که  آسان لاغر شدیم، آسان هم زندگیمون تغییر پیدا میکنه.

وقتی فایل  آخر دوره خدا هرگز دیر نمی کند را نگاه می کردم، هنگامی که متوجه شدم بهشت و جهنم  به این معنا است که ما همان احساسی را   لمس و درک می کنیم که در دیگران به وجود میاوریم ، خیلی برای شما خوشحال شدم، چون ایمان دارم  شما با لمس حس و حالی که درون ما ایجاد کردین خیلی لذت خواهید برد و قطعا این میتونه بهترین راه برای جبران زحمت های شما باشه.

(نوشته sudehfallah عزیز در بخش نظرات)

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.04 از 225 رای

https://tanasobefekri.net/?p=12200
380 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار tarlan370
      1399/02/04 09:39
      مدت عضویت: 1695 روز
      امتیاز کاربر: 142 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 1,234 کلمه

      افکار و نگرشت در باره ی خدا از بچگی اونایی که شنیدی و بهت گفتن؟
      ۱.اینکه خدا سخت عقابه، هرکار بدی بکنی جوابشو میبینی و یه جوریم میبینی که قشنگ تنبیه بشی تا دیگه تکرار نکنی یا اینکه تو این دنیا جواب بدی بهتره تا اون دنیا
      ۲.اگر در حق کسی بدی کردی یا ازارو اذیت کردی اول باید اون شخص تورو ببخشه و حلال کنه و بعد خدا میبخشهص
      ۳.خدا پولدارارو دوست نداره
      ۴۰خداوند گاناهان کبیره رو نمیبخشه
      ۵.خداوند هرکیو بیشتر دوست داشته باشه بیشتر آزمایش می کنه
      ۶.هر کس یه روزی داره و اونو خدا تعیین می کنه
      ۷.خدا فقط ادمای خوبو دوست داره و گناهکاران رو دوست نداره
      ۸.هرکس صبح زود پاشه و عبادت کنه خداروزیشو بیشتر می کنه
      ۹.باید کلی گریه کنی و خواهش کنی از خدا تا بهت بده
      ۱۰.حتما باید نذر کنی برای خدا تا خواسته هات براورده بشه
      ۱۱.وقتی کار بدی کردی انقدر باید بگی ببخشید و گریه و زاری کنی و تو سر خودت بزنی تا خدا ببخشتت
      ۱۲.خدا از طریق یه سری ادم های پاک که از خدا بخوان تورو به ارزوهات میرسونه یا میبخشه
      ۱۳.خدا فقط صدای کسایی که باحجابندو نمازشون اول وقته رو میشنوه
      ۱۴.خوشحالیتون و سلامنیتونو پیش کسی نشون ندید ممکنه دلش بخواد و اونوقت خدا قهرش بگیره
      ۱۵.هرکی به پدر مادرش کوچکیترین اخمی کنه خدا پدرشو در میاره
      ۱۶.روز های شهادت اگه بخندی خدا تبدیلت می کنه به بدترین حیوون(سوسک)
      ۱۷.اینکه فقط وقتی باید دعا کنی که از خدا طلب بخشش داری یا گرفتاری و نیاز داری باید بری خواهش و التماس که حل شه وگرنه برای آرزوها یادم نمیاد کسیبهم گفته باشه بخواه بهت داده میشه تازه تو خانواده من که هروقت ارزوتو بلند میگفتی که عقیده بر این بود که ناشکر داسته هاتی…خلاصه خدای اون موقع ها خیلی برای من ترس و خوف داشت، ولی یادمه که بچه تر که بودم حدود ۱۵ سالم بود سر یه مسئله ای فقط من بودم و خدا حتی نمیتونستم پیش رفیقم به زبون بیارم چه برسه به بقیه واسه همین احساسم میگفت اگه به خدا نزدیک بشی بهت میده خواسته منم اون زمان خیلی نامعقول و دور از دسترس بود به قدری که کسی میفهمید دیوانه خطابم میکردن، حتی یه بار خیلی سربسته به دوستم گفتم و اونم انگار داره فیلم میبینه کلا بی توجهی کرد، خلاصه من رابطمو به خدا نزدیک کردم به قصد رسیدن به خدا ولی دیگه انقدر غرق این رابطه شدم که اون خواسته برام کمرنگ شد، نمیخوام بگم که وقتی به خدا نزدیک میشی درخواستاتو بیخیال میشی یا به قول خیلیا صلاح و مصلحت وسط بوده نه ،میخوام بگم خواسته من یه وابستگی شدید بود که ناشی از خلا های من بود که وقتی به خدا نزدیک شدم چیزای بزرگتری پیدا کردم ، آرامش عمیق قلبی….در واقع این تجربه من باعث شد اونجا دیدم به خدا عوض شه من اون موقع ها از قانون و فرکانس و باور خبری نداشتم،اصلا به گوشمم نخورد ولی تجربش کردم…خدا توی قرآن میگه من هرکس رو به یه طریقی هدایت می کنم میدونم اون هدایت من بود تا امروز بتونم این مسائل و بهتر درک کنم، چیزی که تجربه کرده باشی و واسه ذهن مستند باشه قابل درک و ملموستره…ولی بعد ازدواجم به خاطر ازدواج فامیلی و مسائل هایی که پیش اومد و تفاوت فکری خانوادم با خانواده همسرم، و حرف هایی که میشنیدم کم کم یادم رفت اون خدای مهربونو و دوباره جاشو ترس و نگرانی گرفت خدایی که همه چیزو میبینه ولی انگار توی ذهن ما این قسمت پررنگتره که بدی هارو بهتر میبینه تت سریع جواب بده اصلا تا یه مدت این ورد زبونم بود که خدا نشسته ببینه من کجا چه کار غلطی کردم تا بزار تو کاسم ولی فلانی و فلانی هر کتر ی می کنن انگار بچه خدان…من برگشتم چون باید هرروز ذهن و برنامه ریزی کرد چون باور های غلط از بین نمیرند و اگر هرروز رو خودت کار نکنی دوباره بر میگردی عقب به خاطر اینکه اطلاعات از مغز ما پاک نمیشند فقط میتونیم با تمرین و برنامه ریزی ذهنی اونارو بفرستیم عقب و اونجا نگهشون داریم…خدایی که الان میشناسم میدونم هرچی که خوبیه از اونه ولی خوب این نیاز به مستند کردن داره تا باور پذیرتر بشع…خدا به قدر فهم ما کوچک میشود، خلاصه یه عمر باید وقت بزاری تا شاید اونجور که شایستست خدارو بشتاسی….برای سوال دومتون که باور خودم چیه؟ من میددنم اینایی که شنیدم درست نیست و قدم اول شک کردنه که اتفاق افتاد من دارم روی خودم کار می کنم و واسه همین به این دوره هدایت شدم،برای همین اول راهم و نمیتونم دقیق بگم چون شنیده هام زیاده برای داشتن باور درست ولی هنوز مستند نشده توی ذهنم ولی به یاری خدا تلاش می کنم که بشه و میشه ولی الان تنها دست آورد بزرگی که نسبت به گذشته دارم اینه که دیگه ترس و نگرانی از خدا توی وجودم نیست و یادش قلبمو به شدت آروم‌میکنه که این یکی از نتایج بزرگ منیه که بی دلیل و با دلیل دلشوره و نگرانی سراسر زندگیمو گرفته بود، خوب من واقعا میتونم بگم در سلامتی کاملم، در پب تناسب اندام بودم و ازش درخواست کردم با شما آشنا شدم، سطح روابطم نسبت به سال پیش خیلی بالاتر رفته،کیفیت زندگیم بالاتر رفته،روابطم با همسرم و دخترم در آرلمش و عشق حاصیه که میدونم هردوشون دستای خداوندند و از وقتی اینو باور کردم وابستگیم کمتر ولی روابطم عاشقانه تر و پرازارامش شده،معنویتم خیلی بهتر شده من عبادتم از روی انجام وظیفه و ادای تکلیف نیست عاشقانست و به من آرامش میده و با روش مخصوص به خودم بدون تقلید از دیگران، توی زمینه ثروت خیلی کار دارم ولی میدونم که راه درستی رو پیش گرفتم و نشانه ها میان و به زودی تجربه میشه تو زندگیم…مهمترین باوری که زمینه اصلی تمام باورهاست نسبت به خدا اینه که خدا مارو خالق زندگیمون آفریده و این اگه روش کار بشه اون وقته که شرک کمرنگ میشه و اتفاقات جذابی رو تجربه می کنیم … آقای عطار روشن حالا میفهمم چرا انقدر میگید که تمرین انجام بشه وقتی داشتم این تمرینو انجام میدادم جمله به جمله که جلو میرفتم انگار هی مغزمو میشکافتم و میگشتم تا باورهای اشتباهمو پیدا کنم، البته میدونم این فقط یه بخش کوچکش و اگه هرروز این تمرین رو بخونمو انجام بدم چیزای جدید کشف میکنم، و وقتی مسئله پیدا بشه حل کردنش راحتتره، از خدا سپاسگزارم که منو تا به این جا هدایت کرد و سپاسگزارم که همچنان هدایتم می کنه به شرط ایمان و حرکت، از شما هم ممنونم شما یکی از دستان خداوند هستید که من باهاش آشنا شدم…
      باور خودم درباره ی خدا؟ خوب من از همون موقع هام یه چیزی توی دلم میگفت خدا بی نهایت مهربونه، و خودم هم به این نتیجه رسیده بودم ولی یه کشمکشی بود بین اون دو نوع عقیده، ولی الان خدا رو یه انرژی میدونم که من هرجور باشم و هرحدر فکر کنم فقط اونو بهم میده و براش فرقی نمی کنه چی ولی این منم که باید انتخاب کنم و مسئولیتش و نتیجش با منه، نمیتونم‌دقیقا بگم چه باورهایی نسبت به خدا دارم چون هنوز اون هایی که شنیدم مثل رزاق بودن درسته قبولش کردم ولی خوب تا تبدیل به یه باور بشه که تجربه بشه توی زندگیم هنوز خیلی جاها در من شرک هست، ولی مطمئنم همه خوبی ها از خداست هرچی که هست و اکه بدی هست از خود انسانه از خودمون، و این دقیقا یه چراغه راهنماست برای ساخت باور های عالی، ولی در کل میدونم خدا هر چیزی میشه که من بخوام تا ببینیم پایان دوره به چه شناختی از خدا میرسم سپاسگزارم از خدا سپاسگزارم از شما آقای عطار روشن

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم