بسیاری از انساها به دنبال یافتن راهکار مناسب و صحیح برای ارتباط با خداوند هستند و از آنجا که خداوند به شکل کلامی با آنها صحبت نمی کند هرگز مطمئن نمی شوند که خداوند صدای آنها را شنیده است.
برای صحبت کردن با خداوند نیاز نیست به زبان خاصی با صحبت کنید. زبان شما بهترین زبان ارتباط با خداوند است.
چگونه با خداوند صحبت کنم
از کودکی به من آموخته شده بود که برای صحبت کردن با خداوند باید از زبان عربی استفاده کنم به همین دلیل همیشه به دنبال پیدا کردن دعا یا نوشته ای به زبان عربی بودم تا خواسته ام را به خداوند عرضه کنم.
از زبان عربی خوشم نمی آمد ولی از سر ناچاری برای اینکه بتوانم به خداوند بگویم به چه چیزی نیاز دارم یا از او درخواست کمک کنم سعی می کردم به هر شکل ممکن نوشته های عربی بخوانم و سعی می کردم به شکل صحیح عبارت ها را تلفظ کنم تا مبادا منظور من به شکل اشتباه به خداوند منتقل شود. چون شنیده بودم که در زبان عربی تلفظ یک کلمه که علامت فتحه دارد با صدای علامت کسره به طور کلی معنی آن کلمه را تغییر می دهد.
از آنجا که برای خواندن عبارت های عربی باید دقت و وسواس زیادی به خرج می دادم کمتر سعی می کردم با خداوند صحبت کنم چون حوصله صحبت کردن به زبان عربی را نداشتم.
به لطف خداوند زمانی که در مسیر تغییر کردن قرار گرفتم روبرو شدن با این واقعیت که می تواتم به زبان خودم با خداوند صحبت کنم مرا دچار سردرگمی کرده بود و با اینکه ذوق زده شده بودم که می توانم به راحتی با خدای خودم صحبت کنم اما هرچه فکر می کردم نمی دانستم باید به خداوند چه چیزی بگویم یا از او چه درخواستی داشته باشم.
چون تا آن زمان من فقط عبارت های نوشته شده را بدون اینکه متوجه معنی و مفهوم آن بشوم را تکرار می کردم و اکنون که می خواستم خودم با خداوند صحبت کنم انگار صحبت کردن را فراموش کرده بودم.
با هر زحمتی بود شروع کردن به صحبت کردن با خداوند و در ابتدا هر جمله ای که به خداوند می گفتم بلافاصله خودم را سرزنش می کردم که این چه جمله ای بود که گفتی؟؟!!
چرا اینو گفتی؟ چرا اونو نگفتی؟ چرا خودمونی گفتی؟ چرا مودبانه تر نگفتی؟
بسیار زیاد دچار شک و تردید می شدم که مبادا در صحبت کردن با خداوند دچار اشتباه شوم چون بارها شنیده بودم صحبت کردن با خداوند آداب معاشرت مخصوص به خود دارد و من اطلاعی درباره آن نداشتم.
اما آنچه در نهایت موجب آرامش خاطر و تغییر احساس و نگرش من درباره خداوند شد این بود که توانستم با زبان خودم و به هر شکلی که دوست دارم بدون نگرانی از رعایت نکردن آداب گفتگو با خدا یا اینکه خداوند فقط زبان عربی را درک می کند با خدای خودم صحبت کنم و از او درخواست کنم.
بنابراین برای ایجاد ارتباط بهتر با خداوند فقط با زبان خودتان و به هر شکلی که احساس خوبی از صحبت کردن با خدا دارید با او صحبت کنید و از او درخواست کنید.
و همیشه به این نکته بسیار مهم توجه داشته باشید که: دارید با خداوند صحبت می کنید.
خداوندی بی نهایت است و بر آسمان و زمین تسلط دارد.
نقش احساس در گفتگو با خداوند
مهمتر از اینکه با چه زبانی با خداوند صحبت می کنیم این مهم است که با چه احساسی با او صحبت می کنیم.
تصور می کنم فقط فارسی زبان ها هستند که برای گفتگو با خداوند با زبان عربی و زبانی غیراز زبان محاوره ای خود استفاده می کنند درصورتی که هر انسانی در هر گوشه از دنیا با زبان مادری خود با خداوند صحبت می کند و این موضوع به تنهایی ثابت می کند که خداوند فقط عربی بلد نیست بلکه هر زبانی را با هر گویش و گفتاری می شنود چون خداوند از گوش برای شنیدن و از مغز برای درک کردن استفاده نمی کند.
خداوند نه گوش دارد و نه عقل که بخواد زبان ها را بشنود و آنها را تحلیل کرده و بفهمد بلکه خداوند فقط و فقط احساس ما را دریافت می کند. بنابراین مهم نیست انسانها با زبان های مختلف با خداوند صحبت می کنند چون همه انسانها از یک نوع احساس برخوردار هستند.
تصور کنید احساس شادی در همه زبان ها حالت شادی و نشاط است و ارتباطی با زبان گفتاری ندارد. ممکن است افراد با زبان های مختلف به صورت کلامی ابراز شادی کنند ولی احساسی که در انسان ها شکل می گیرد جدای از زبان گفتاری آنهاست و همه انسان ها به یک شکل شاد یا غمگین می شوند.
به همین دلیل است که واحد ارتباط بین انسان و خداوند احساس است که فارغ از هر نوع وابستگی به کلام و زبان گفتاری است.
احساسی که نسبت به خداون دارید تعیین کننده میزان ایمان و توکل شما نسبت به خداوند است.
اگر هنگام توجه به خداوند یا درخواست کردن یا دعا کردن احساس خوب و امیدبخش نسبت به آن شرایط داشته باشید به این معنی است که به قدرت و توانایی خداوند برای بهبود شرایط یا تغییر هر شرایطی ایمان دارید.
اما اگر هنگامی که با خداوند صحبت می کنید احساس یاس و ناامیدی یا عجز و ناتوانی داشته باشید به این معنی است که امیدی به بهبود شرایط و ایمان به قدرت خداوند برای تغییر شرایط ندارید.
بنابراین مهم نیست با چه زبان یا از چه کلماتی برای صحبت با خداوند استفاده می کنید مهم احساسی است که در قلب شما در هر لحظه نسبت به خداوند جریان دارد.
توکل و ایمان در واقع استمرار احساس خوب نسبت به خداوند داشتن است. اینکه ما هر بار که توجهمان به سمت خداوند جلب شد احساس آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما جربان پیدا کند.
این یعنی من به خداوند توکل دارم یا انسان متوکلی هستم.
بنابراین بیشتر از آنکه به دنبال پیدا کردن کلمات مودبانه یا … برای صحبت با خداوند باشید سعی کنید احساس آرامش و سپردن مسائل به خداوند را تمرین کنید تا به مرور توکل و ایمان قوی تری نسبت به همراهی و نزدیک بودن خداوند به خود پیدا کنید.
بررسی نگرش خود درباره خداوند
برای اینکه به درک و شناخت بهتری نسبت به خداوند برسیم باید ابتدا نگرش فعلی خود درباره خداوند را بررسی کرده و چنانچه نیاز به اصلاح یا تغییر دارد اقدام کنیم و سپس تغییر شرایط در زندگی خود را مشاهده کنیم تا درک و نگرش بهتری به شکل عملی نسبت به خداوند پیدا کنیم.
باید آنچه در ذهن خود درباره خداوند می دانید را با واقعیت زندگی خود مطابقت دهید تا متوجه شوید چقدر شناخت شما درباره خداوند صحیح می باشد. چون هرچه درباره خداوند شنیده اید اگر باور کرده باشید باید نشانه های واضح درباره آن موضوع در زندگی خود داشته باشید.
بعنوان مثال حتما شنیده اید که خداوند رزاق است. آیا این عبارت درباره خداوند را باور کرده اید یا فقط شنیده اید.
احتمالا اگر از هر انسانی سوال شود که خداوند رزاق است قطعا پاسخ می دهد که بلکه او رزاق است اما چرا در زندگی بیشتر افرادی که این عقیده و نگرش را تایید می کنند نشانه ای از رزق و روزی که خداوند وعده داده است وجود ندارد؟
فقط به این دلیل است که آنچه درباره خداوند شنیده ایم را باور نکرده ایم و فقط شنیده ایم که خداوند این است و آن است اما در باطن و عمق وجودمان عقیده و ایمان نسبت به ویژگی های زبانی که درباره خداوند بیان می کنیم نداریم.
تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا
مطالب این فایل هم عالی بود، بعد از ده بار گوش کردن، تازه متوجه شدم قسمت هایی هست که من هرگز در گذشته متوجه آن نشده بودم و این نشان میده چه قدر فایل ها لایه ای و هوشمندانه تولید شده.
نکته ای بسیار مهم که باید توجه زیادی روی آن داشته باشیم این هست که مهم نیست ما چه کار انجام میدیم بلکه مهم این هست که با انجام آن عمل چه تغییر احساسی درون ما ایجاد میشود.
درواقع نتیجه را احساس ما از انجام آن عمل رقم میزند نه فعالیتی که انجام میدیم.
به خاطر همینه با اینکه خیلی از انسان ها، نماز، روزه، قرآن و تمام اعمال دینی خود را انجام میدهند ولی دائم در فقر، بیماری، حال بد، مشکلات و … هستند چون آن اعمال تغییر خاصی در حال آن ها ایجاد نمی کند، ایمان و باور آن ها به خداوند را افزایش نمی دهد بلکه از روی عادت یا ترس از خداوند رخ میدهد.
برعکس خیلی انسان های موفق را می بینیم که ملاک های ظاهری مومن بودن درون آن ها وجود ندارد اما بسیار شاد و خوش زندگی میکنند و وقتی به آن ها دقت میکنیم، متوجه می شیم از درون با خداوند رفیق هستند و طبق قوانین پیش می روند.
این نشان میده فعالیت های فیزیکی تاثیر خیلی کمتری نسبت به احساس دارد.
این دقیقا همان جمله معروف که خداوند از نیت شما آگاه هست را ثابت میکند.
از آنجایی که قوانین حاکم بر جهان ثابت هستند، این موضوع را در لاغری هم بارها داشتیم. مهم نیست چی میخوریم بلکه این اهمیت دارد که بعداز خوردن آن چیز چه احساسی داریم، اگر حس عذاب وجدان، ترس، پشیمانی و احساس بد به همراه ما باشد، نتیجه و تاثیر بدی روی جسم میگذارد.
خوردن یا نخوردن آن مواد غذایی هیچ تفاوتی ندارد، این نکته خیلی برای من جالبه که در خیلی از موارد هم از انجام کاری حسمون بد میشه هم از انجام ندادن اون کار.
برای مثال یادم میاد در گذشته وقتی شب بود و خسته بودم و حوصله نماز خوندن نداشتم ، هم از نخواندن آن حس بد داشتم و هم با خواندن اون اذیت میشدم.
خیلی مهم هست که درک کنیم، هدف از تمام اعمال ما به وجود آمدن آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما هست و اگر کاری این آرامش را برای ما ایجاد نکند بدون ترس و نگرانی آن را کنار بگذاریم و به دنبال راه های دیگر باشیم .
احساس هرگز به ما دروغ نمی گویند پس بهتر است نگاه خود را از اعمال ظاهری بر داریم و ایمان و باور خود را بسنجیم .
مدت ها فکر میکردم با گوش کردن فایل ها و حتی نوشتن متن و خواندن متن قرار است زندگی من تغییر کند و بعد از مدتی متوجه شدم قرار نیست معجزه ای رخ دهد، بلکه این آگاهی ها قرار هست طرز فکر و نگرش و باور من را تغییر دهد که در نهایت با تغییر دیدگاه، زندگی فرد تغییر خواهد کرد.
هرگز نمی شود بدون تغییر باورها و فقط با گوش کردن و نوشتن، چیزی تغییر کند. هر راه، مقصد خود را دارد و تغییر مقصد تنها با تغییر راه امکان پذیر هست.
پس سعی کنیم علاوه بر این که شنونده خوبی هستیم، عمل کننده خوبی هم باشیم و اینکار خیلی هم ساده است، مهم ترین کاری که باید انجام دهیم این هست که با منطقی کردن و آوردن دلیل این مطالب و آگاهی ها را برای خودمون باورپذیر کنیم و با گذشت زمان متوجه می شیم، طرز فکر، انتخاب ها، رفتار و در نهایت واکنش ما به رویداد ها و در کل صفر تا صد زندگی ما تغییر خواهد کرد.
به نظر من مهم ترین دلیل تفاوت آگاهی ما و باور ما نسبت به خداوند، حس لیاقت و ارزشی هست که برای خودمون قائل هستیم.
ما همون قدر از خداوند پاداش دریافت می کنیم که لیاقت خودمون میدونیم و طبق قانون حاکم بر جهان هرگز چیزی که ما آن را لیاقت خودمون ندونیم به ما داده نمیشه.
برای مثال ما میگیم خداوند شفا دهنده است اما چون خود را بنده خوبی نمیدونیم انتظار شفا از او نداریم غافل از اینکه ارزش تمام بنده ها نزد خداوند یک اندازه هست و خداوند بین بنده های خود فرق نمی گذارد و این ما هستیم که با انتظار از او، به او می گوییم که چه چیزی از او می خواهیم.
خیلی از ما ها فکر می کنیم چون ملاک های ظاهری انسان خوب را نداریم پس خداوند ما را رها کرده و سخت در اشتباه هستیم چون پیوند و ارتباط ما با خداوند هرگز قطع نمی شه چون ما همان خداوند هستیم که به شکل انسان ظاهر شدیم و به دور از او نیستیم.
برای افزایش لیاقت کافی است خودمون رو دوست داشته باشیم و برای دوست داشتن خودمون باید همانطور که هستیم و با تمام کم و کسری هایی که داریم خودمون را بپذیریم و دقت کنیم اینکه تمام اعمال ما خوب نباشد امری طبیعی هست و این نباید هرگز دلیلی شود که از خداوند نعمت و خواسته های بزرگی نداشته باشیم.
دقت کنیم خداوند نامحدود هست و این بدین معنا است که به قدر باور ما محدود می شود، یعنی به هر شکلی در می آید که ما انتظار آن را داشته باشیم، هرچه قدر بتونیم باور های کامل و گسترده تری داشته باشیم، همان هم برای ما پیش می آید.
مانند آبی که از دریا بر می داریم، دقیقا به شکل ظرفی هست که در دست ما قرار دارد، پس خداوند همان گونه ای خودش را در زندگی به ما نشان می دهد که ما از آن تصور داریم؛ به همین راحتی.
قابل درک و ساده صحبت کردن شما توانایی بزرگی هست که خداوند به شما بخشیده.
شاید کمتر کسانی باشند که باگوش کردن به صحبت هایشان نه تنها گیج نشیم بلکه به این نتیجه برسیم هیچی قرار نیست به سختی ایجاد بشه و ما همانطور که آسان لاغر شدیم، آسان هم زندگیمون تغییر پیدا میکنه.
وقتی فایل آخر دوره خدا هرگز دیر نمی کند را نگاه می کردم، هنگامی که متوجه شدم بهشت و جهنم به این معنا است که ما همان احساسی را لمس و درک می کنیم که در دیگران به وجود میاوریم ، خیلی برای شما خوشحال شدم، چون ایمان دارم شما با لمس حس و حالی که درون ما ایجاد کردین خیلی لذت خواهید برد و قطعا این میتونه بهترین راه برای جبران زحمت های شما باشه.
(نوشته sudehfallah عزیز در بخش نظرات)
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.04 از 225 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
من همیشه به زبان خدا رو قبول داشتم همیشه برای همه چی خیلی خدا خدا کردم ولی عملی نتونستم اعتماد کنم وقتی به بن بست رسبدم از خدا کمک خواستم کمکمم کرده ولی من درک نکردم دخترم مریض می شه ازش کمک می خوام ولی همیشه نگرانشم دوست دارم اعتمادم به خدا به معنی واقعی عملی کنم
بنام خداوندی که در این نزدیکیست
سلام عرض می کنم خدمت استاد گرانقدر ودوستان هم مسیرم در راه تعقیر کردن
گام دوم از دوره بی نظیر زندگی با طعم خدا
همه ی ما انسان ها در هر دین ومذهبی که هستیم
نیاز داریم با رب وپروردگار خودمون ارتباط داشته باشیم وباهاش حرف بزنیم روح ما نیاز داره همیشه
ارتباط بگیره.وخودشوتغذیه کنه اما خیلی از ماها راه
چگونگی این ارتباط رو بلد نیستیم ونمی تونیم خوب
با خدای خودمون حرف بزنیم و در دودل کنیم
سالهای زیادی هست قرآن می خونیم نماز می خونیم دعاهای زیادی هست که همه به زبان عربی
نوشته شده وما فقط اونها رو می خونیم بدون اینکه متوجه بشیم چی نوشته چون تسلطی به زبان عربی
نداریم سالهاست من نماز می خونم وهمیشه شنیدم و
خودمم باور دارم نمازی که با حضور قلب نباشه خیلی پیش خدا ارزشمند نیست این قضیه باعث شده هم نمازم رو قبول نداشته باشم وحس خوبی ازش نگیرم هم اینکه هر بار میام تمرکز کنم وبه دقت به تلفظ عبارتهاو معنی اونا فکر کنم فقط چند ثانیه
موفق می شم به این کار وباز ذهنم به افکار پراکنده روزمره مشغول می شه خیلی از دعاها هستن که گفته می شه برای گرفتن حاجت خونده بشن وخیلی مجرب هستن اما وقتی فقط عربی اونها رو می خونی نمی دونی چی این دعا برای گرفتن حاجت هست مثلا در صحیفه سجادیه دعاهای خیلی زیبایی از زبان امام سجاد هست که من واقعا نمی تونم درست عربی اونها رو بخونم چون خیلی سخته برام وقتی فارسیش رو می خونی خیلی قشنگه اما
با اطمینان نمی تونم فقط به فارسی اونها تکیه کنم
چون می گم عربیش رو نخوندم حتما فایده نداره
ماه رمضان قرآن ختم می کنم اما احساس آرامشی کسب نمی کنم چون نمی فهمم چی خوندم زیارت عاشورا می خونم اما نمی فهمم چی خوندم وبرام خسته کننده می شه وجالب اینجاست این طرز تفکر نسل به نسل بین ما منتقل می شه وبچه های ماهم همین طور بار میان اونام بچه هاشون همینو ادامه می دن من الان خیلی به دختر خودم گیر می دم که قرآن رو درست بخونه واگه جایی یه کلمه جابه جا بشه ممکنه معنیش عوض بشه واین خیلی گناه داره
اینجوریه که راه ارتباط با خداوند سخت وخسته کننده شده همیشه گفتن راه سخن گفتن با خدا آداب داره حتما باید سر سجاده باشی قبل حرف زدن ده تا صلوات بفرست بعد شروع کن به حرف زدن وبعد دعات باز ده تا صلوات بفرست تا شاید خدا به حرمت صلوات برمحمد وال محمد دعای تو رو قبول کنه وصداتو بشنوه
این باور که زبان ارتباط با خدا فقط عربی هست یه جور شرک به خداوند چون خدا رو با این باور محدودمی کنیم ودر حالی که خداوند نامحدود وبی انتهاست خداوند زبان خاصی ندارد واگه اینطور بود همه را عرب زبان خلق می کرد واین همه انسان آفریقایی سیاه پوست سرخ پوست سفید پوست با گویش ها و زبان های مختلف ملیت های مختلف آفریده وهمه وهمه انسان وبنده یک خدای واحدهستن خدایی که باهمه در ارتباطه از بد تولد پس نمی شه گفت خدا زبان خاصی داره مجبوری برای حرف زدن باهاش با اون زبان خاص حرف بزنی راه ارتباط با خدا از طریق احساسه چون احساس بین تمام انسان ها مشترک احساس شادی وناراحتی ترس در همه یک واکنش ایجاد می کنه پس می شه گفت زبان ارتباط با خدا احساس هست وهدف از همه عبادت ها نماز ها ودعاها دریافت احساس خوب وآرامش است هرچی در این راه استمرار داشته باشیم در راه دریافت احساس خوب توکل وایمانمون به خدا بیشتر می شه واما موضوع جلسه امروز
تناقض بین نگرش باوری که به خدا داریم با اونی که راجب خدا شنیدیم وفکر می کنیم
من اعتراف می کنم در طول زندگیم هرگز ایمانی به خدا نداشتم در حالی که تمام اطرافیانم منو آدم مومن ومعتقدی می دونن چون داعم دم از خدا می زنم تمام پروفایل هام راجب صفات خداست از نوجوانی برای خدا دلنوشته های زیبا واحساسی نوشتم همیشه بهترین انشالا هارا راجب خدا نوشتم اما پشت هیچ کدام از حرفهام اعتقادی نبوده اینجا دیگه راهی برای فرار نیست ودارم بین آدمای حرفم می زنم که همه داریم یک آگاهی رو دریافت می کنیم ودیگه نمی تونیم به خودمون دروغ بگیم
همیشه همه کارهامو با نام خداوند بخشنده ومهربان شروع کردم اما نه به بخشندگیش ونه به مهربانیش اطمینان کامل نداشتم چون در عمل پیاده
نکردم سالهاست هر وقت یاد رفتار اشتباهم با پدر مادرم می افتم عذاب وجدان می گیرم وبه خودم بد وبیراه می گم بارها هم از اونها هم از خدا معذرت خواستم ولی باور نمی کنم خدا منو بخشیده باشه
بخاطر رفتار اشتباهم که از سر عصبانیت چند لحظه ای که با همسرم ودختر داشتم نمی تونم خودمو ببخشم واحساس گناه میکنم وباور نمی کنم خدا منو بخشیده باشه
شنیدم که خدا قادر مطلقه وبی ازن او برگی از درخت نمی افته اما هرشب کابوس زلزله دارم وبا ترس می خوایم حتی مدتی قرص آرام بخش می خوردم وبهم می گفتن برو پیش روانپزشک شبها نمی تونستم بخوابم این بخاطر ایمان نداشتنم به خدا بود چون فقط به حرف اونو قادر توانا می دونستم سالهاست نگران مریض شدن واتفاق افتادن برای دخترم هستم وهمیشه نگرانشم هر بار از مدرسه بهم زنگ می زنن تمام بدنم می لرزه نکنه اتفاقی افتاده باشه وزمین خورده باشه یا بلایی سرش اومده باشه این در حالی که وقتی از در می زنه بیرون اونو به زبان دست خدا می سپارم ومی گم خدایا در جایی که از دیدگان من پنهان است اما از دیدگان توپنهان نیست مراقب او باش واین فقط به حرفه سالهاست می گم خدا رزاقه وروزی فقط دست خداست وهربار شوهرم از درآمد نداشتن و مشتری نبودن برای مغازش می گه بهش می گم نگران نباش روزی دست خداست اما خودم نگران می شم واین فقط به حرفه اگه پولی جمع می کنم می ترسم ازش خرج کنم یا به نیازمندی کمک کنم چون می گم تمام می شه وخودم بیشتر بهش احتیاج دارم چون صفت رزاق بودن خداوند رو باور ندارم وقتی کسی بهم می گه چرا دیگه بچه دوم نمیاری ودخترت دیگه بزرگ شده می گم کی خرجشو بده تو این اوضاع گرانی کی می تونه خرج دوتا بچه رو بده واین برای اینکه من به رزاق بودن خداوند باور ندارم واینکه می گن هرآنکه دندان دهد نان دهد رو فقط در حد حرف قبول دارم وبه بقیه هم می گم خواهرم به ظاهر خیلی مومن نیست چون محجبه نیست ونماز نمی خونه ندیدم تا حالا دم از خدا وپیغمبر بزنه اما با اینکه شوهرش بیکاره بیشتر سال بچه دومش رو به دنیا آورد هرچی بقیه گفتن برا چته می گفت پسرم تنهاست وباید خواهر وبرادر داشته باشه ومی گفت خدا خودش روزیشو می رسونه وهمیشه هم همین طور شده ودر بهترین شرایط بچه اش رو به دنیا آورد و داره بزرگ می کنه اما منکه همیشه دم از خدا می زنم جرعت ندارم یه بچه دیگه به دنیا بیارم.
سالها مادرم مریض بود ومن دعایی نبود برای سلامتیش نخونده باشم نذر کردم خیلی وقتا ساعت ها بعد نماز گریه می کردم تا خدا شفاش بده اما کوچکترین اطمینانی نداشتم که خدا شفای مادرم رو بده ومی گفتم سرطان چیزی نیست که خوب بشع
غافل از اینکه این درخواست ها حتی جزعی از جزع هم برای خدا محسوب نمی شه واون بی نهایته وهیچ چیزی ذره ای از قدرت وعظمتش رو کم نمی کنه
راستش دیگه خسته شدم از این همه حرف از این همه دم از خدا زدن و ذره ای ایمان نداشتن دیگه می خوام به خدا ایمان بیارم شنیده هامو به عمل تبدیل کنم بسه دیگه چند سال دیگه باید فقط تظاهر کنم می خوام تو این دوره این دفعه واقعی واقعی به خدا ایمان بیارم وبه گفته های پیامبرش که استاد عطاروشن هست عمل کنم احساس می کنم در سن 36 سالگی یه بار دیگه خدا پیامبری فرستاده تا منو به دین خودش دعوت کنه حتی الانم از این نوشته خودم می ترسم که اینجوری می گم اما دیگه ترس بسه ومی خوام عمل کنم فقط اینکه همیشه گفتم منو ول کردی به امون خدا یا بچه رو رها کردی به امون خدا عین کفر بوده واز این به بعد می خوام خودمو بچه ام رو زندگیمو رها کنم به امون خدا به خواست خدا ولی به عمل نه به حرف
استاد عزیزم چقدر شیوا چقدر زیبا سخن می گی از خداوند هرچی این فایل رو گوش می دی تمامی نداره هربار می شنوی انگار دفعه اوله خوش بحالتون که در زمانه ای اینقدر آگاه وبینا هستین که اکثر آدمها در کفر مطلق به خدا هستن وخوش بحال من که خدا هدایتم کرده واینجا هستم