خیلی وقته که من دیگه تعارف و کنار گذاشتم خدا رو شکر ولی وقتی خونه مامانم اینا می رم مادر و مادر بزرگم همچنان این عادتها رو دارن ولی من می گم االان میل ندارم یا باشه می خورم از اینجور حرفا بعدشم فوری مامانم می ره تو آشپز خونه...
این باورهای نگهبان که بیشتر هم گفته دیگران هستش من هنوزم می شنوم از اطراف مثل همینکه باید اینو بخوری نخوری ضعیف می شی چیزهای شبیه به این ! من اخه آدم همه رو نمی دونه که اگه لاغر هستن خوبن هیچ مشکلی ندارن چون من سوال نمی کنم هیچ...
الان داشتم فکر می کردم که من قبلا همه پر خوری هام همه توی خونمون بود هی بی خودی بدون اینکه گرسنه باشم چیز می خوردم ! هیچ وقت مهمونی می رفتم پر خوری نمی کردم مثلا یادم میاد اون موقع ها که خیلی متناسب بودم همیشه تو مهمونی ها...
من تغییرات زیادی کردم خودم متوجه هستم هم باورهای اشتباهم همون هم در رفتارم تغییرات زیادی ایجاد شده خدا رو شکر ! سعی می کنم هر روز این تمرینات و زندگی نگم و بکار ببرم اجرا کنم مثلا این جمله انضباط فکری و من خیلی دوست دارم و هر روز...
من از پارسال تا حالا که در دوره هستم خیلی از رفتارام تغییر کرده صبح که بلند می شدم حتما باید یه چیزی می زاشتم دهنم چون این باور و داشتم که نیم ساعت تا یک ساعت از بلند شدن اگه چیزی نخورم متابولیسمم کند می شه!حتما فکر می کردم...
هر چقدر فکر می کنم با خودم که من دیگه اعتماد به نفس دارم ولی ته تهش بازم هنوز در بعضی موارد نیاز و می بینم برای تایید ولی خیلی کم تر شده خدا رو شکر چون دیگه بیشتر خودم و قبول دارم و به چیزهای مثبت خودم توجه می...
عجله کردن فکر می کنم دیگه من تونستم این عجله کردن و تا حدود زیادی در ذهنم از بین ببرم! و صبر کردن و یاد گرفتم در همه کارام صبر داشته باشم و دارم سعی می کنم که در هر مسیری از در راه بودن در اون مسیر لذت ببرم...
و در ادامه من. رفتم حموم یه دفعه این حرفهای شما اومد تو ذهنم که واقعیت شما بیماری نیست چاقی نیست………… و اصل ما سلامتیه آرامشه و تناسب اندامه ! یه وقتا یه نکته هایی از حرفاتون میاد توی ذهنم یهویی و الان که تو حموم بودم حسم گفت این...
همین الان که می خواستم نظر بدم شیطونه می گفت حالا که چی تو که قبلا نظر دادی! همیشه باید موانع و از سر راهمون برداریم تا پیشرفت کنیم در همه کارها ! به تغییرات کوچیکی که کردیم توجه کنیم من دیشب بعد از مدتها احساس سیری خیلی زیاد گردم...
این فایل بی نظیریه چند وقتی من اینو گوش دادم ولی نظر نداده بودم تا امروز الان که داشتم فکر می کردم شبیه یکی دیگه از فایلها بود که من هر موقع جایی یادم بیاد می گم توی ذهنم پونه مثل خدا رفتار کن از هیچ کس انتظار نداشته باش...
امتیاز کاربر: 17290
سطح ۵: هنرجوی متوسطه
سن: 50 سال
خیلی وقته که من دیگه تعارف و کنار گذاشتم خدا رو شکر ولی وقتی خونه مامانم اینا می رم مادر و مادر بزرگم همچنان این عادتها رو دارن ولی من می گم االان میل ندارم یا باشه می خورم از اینجور حرفا بعدشم فوری مامانم می ره تو آشپز خونه...
این باورهای نگهبان که بیشتر هم گفته دیگران هستش من هنوزم می شنوم از اطراف مثل همینکه باید اینو بخوری نخوری ضعیف می شی چیزهای شبیه به این ! من اخه آدم همه رو نمی دونه که اگه لاغر هستن خوبن هیچ مشکلی ندارن چون من سوال نمی کنم هیچ...
الان داشتم فکر می کردم که من قبلا همه پر خوری هام همه توی خونمون بود هی بی خودی بدون اینکه گرسنه باشم چیز می خوردم ! هیچ وقت مهمونی می رفتم پر خوری نمی کردم مثلا یادم میاد اون موقع ها که خیلی متناسب بودم همیشه تو مهمونی ها...
من تغییرات زیادی کردم خودم متوجه هستم هم باورهای اشتباهم همون هم در رفتارم تغییرات زیادی ایجاد شده خدا رو شکر ! سعی می کنم هر روز این تمرینات و زندگی نگم و بکار ببرم اجرا کنم مثلا این جمله انضباط فکری و من خیلی دوست دارم و هر روز...
من از پارسال تا حالا که در دوره هستم خیلی از رفتارام تغییر کرده صبح که بلند می شدم حتما باید یه چیزی می زاشتم دهنم چون این باور و داشتم که نیم ساعت تا یک ساعت از بلند شدن اگه چیزی نخورم متابولیسمم کند می شه!حتما فکر می کردم...
هر چقدر فکر می کنم با خودم که من دیگه اعتماد به نفس دارم ولی ته تهش بازم هنوز در بعضی موارد نیاز و می بینم برای تایید ولی خیلی کم تر شده خدا رو شکر چون دیگه بیشتر خودم و قبول دارم و به چیزهای مثبت خودم توجه می...
عجله کردن فکر می کنم دیگه من تونستم این عجله کردن و تا حدود زیادی در ذهنم از بین ببرم! و صبر کردن و یاد گرفتم در همه کارام صبر داشته باشم و دارم سعی می کنم که در هر مسیری از در راه بودن در اون مسیر لذت ببرم...
و در ادامه من. رفتم حموم یه دفعه این حرفهای شما اومد تو ذهنم که واقعیت شما بیماری نیست چاقی نیست………… و اصل ما سلامتیه آرامشه و تناسب اندامه ! یه وقتا یه نکته هایی از حرفاتون میاد توی ذهنم یهویی و الان که تو حموم بودم حسم گفت این...
همین الان که می خواستم نظر بدم شیطونه می گفت حالا که چی تو که قبلا نظر دادی! همیشه باید موانع و از سر راهمون برداریم تا پیشرفت کنیم در همه کارها ! به تغییرات کوچیکی که کردیم توجه کنیم من دیشب بعد از مدتها احساس سیری خیلی زیاد گردم...
این فایل بی نظیریه چند وقتی من اینو گوش دادم ولی نظر نداده بودم تا امروز الان که داشتم فکر می کردم شبیه یکی دیگه از فایلها بود که من هر موقع جایی یادم بیاد می گم توی ذهنم پونه مثل خدا رفتار کن از هیچ کس انتظار نداشته باش...