هفته چهارم(سهشنبه) وقتی ۱۰ سال آینده ازم بخوان که در مورد اولین موفقیت راحت و شیرینم رو تعریف کنم اینجور شروع میکنم: یک شب در آخرین ماه بهار سال ۹۹، وقتی نا امید بعد از سالها تلاش برای لاغر شدن، داشتم با خدا صحبت میکردم و در حال خواهش بودم...
هفته چهارم(دوشنبه) قبل از اینکه بخوام گزارش امروزم رو ثبت کنم باید از احساسی براتون بنویسم که شاید سالیان سال در درون من خبری ازش نبود، این حس زیبا چیزی نیست جز اینکه نسبت به خودم حس با ارزش بودن دارم، حس اینکه من لایق بهترینها هستم. من از خداوند...
هفته چهارم(شنبه) امروز میثاق نامه رو در حالی که آهنگ انگیزشی در حال پخش بود، اجرا کردم و خیلی از خوندن میثاق نامه به وجد اومدم و حس خوبم رو چندین برابر کرد. و اما نوشتن اسم افرادی که طبق پیش فرض بدنشون غذا میخورن: من تا الان فقط موفق...
هفته چهارم(یکشنبه) امروز کلا از اولش عالی بود وقتی میثاق نامه رو اجرا میکردم جرأت و شجاعتم هزاران برابر شد و اطمینانم برای رسیدن به تناسب اندام مورد علاقم قطعیِ قطعی شد. فایل صوتی درمورد بعُد منفی باف ذهن رو که گوش دادم عالی بود خیلی عالی بود و من...
هفته سوم( جمعه) حرف مردم: دقیقا من در هفته آغازین دوره تناسب فکری بودم و فقط مطالب مقدماتی رو داشتم میگذروندم که خالهام وشوهرشون که در شهر دیگهای زندگی میکنن برای صرف شام دعوت شده بودن به منزل پدری من، و من هم برای دیدنشون رفتم منزل پدریم. از آخرین...
هفته سوم(پنجشنبه) امروز عالی بود؛ یعنی کلی لذت بردم و شارژ شدم؛ از میثاق نامه گرفته تا رنگ آمیزی الگوها، و حتی یک نشانه مثل دستبند انتخاب کردن که مدام من رو یادآور باشه که در جهت مسیر متناسب شدن هستم که اتفاقا من چند وقت پیش همچین دستبندی رو...
هفته سوم(چهارشنبه) خداروشکر میکنم امروز، با این تمرین فوقالعاده، خوش گذشت و تمام اون حسهایی که از تجسم روزهای خوش، بدست اوردم اینقدر بسامد مثبت در من زیاد بود که با نوشتن تصوراتم در هر ایستگاه احساس ذوق و هیجان زیادی داشتم و باعث شد من از خوشحالی گریه کنم....
هفته سوم ( سه شنبه) تمرینات امروز بقدری برای من سخت بود که فقط خدا میدونه با نوشتن هر کلمه در هر ایستگاه قلبم به در میاومد و گریه میکردم اصلا دیدن خودم در اون صحنههای سختی که سنم رفته بالا،وزنم هم خیلی خیلی رفته بالا و دیگه هیچکس دور...
هفته سوم (دوشنبه) من فقط یکبار تونستم با رژیم کالری شماری به تناسب اندام مورد نظرم برسم که ۲۳ کیلو طی اجرای این رژیم من وزن کم کردم که تا ۳ سال با زحمت فراوان تونستم همچنان متناسب بمونم اما بعدش به دلیل رفتن به دانشگاه و زندگی کردن در...
هفته سوم ( یکشنبه) ترس از لاغر نشدن: این فکر و این حسِ ترس خیلی وقته که همراه من هستش، من فقط اولین باری که بصورت جدی رژیم گرفتم و تونستم ۲۳ کیلو وزن کم کنم ترس از لاغر نشدن نداشتم، چون قبل از شروع رژیم خواهرم بهم گفت با...
هفته چهارم(سهشنبه) وقتی ۱۰ سال آینده ازم بخوان که در مورد اولین موفقیت راحت و شیرینم رو تعریف کنم اینجور شروع میکنم: یک شب در آخرین ماه بهار سال ۹۹، وقتی نا امید بعد از سالها تلاش برای لاغر شدن، داشتم با خدا صحبت میکردم و در حال خواهش بودم...
هفته چهارم(دوشنبه) قبل از اینکه بخوام گزارش امروزم رو ثبت کنم باید از احساسی براتون بنویسم که شاید سالیان سال در درون من خبری ازش نبود، این حس زیبا چیزی نیست جز اینکه نسبت به خودم حس با ارزش بودن دارم، حس اینکه من لایق بهترینها هستم. من از خداوند...
هفته چهارم(شنبه) امروز میثاق نامه رو در حالی که آهنگ انگیزشی در حال پخش بود، اجرا کردم و خیلی از خوندن میثاق نامه به وجد اومدم و حس خوبم رو چندین برابر کرد. و اما نوشتن اسم افرادی که طبق پیش فرض بدنشون غذا میخورن: من تا الان فقط موفق...
هفته چهارم(یکشنبه) امروز کلا از اولش عالی بود وقتی میثاق نامه رو اجرا میکردم جرأت و شجاعتم هزاران برابر شد و اطمینانم برای رسیدن به تناسب اندام مورد علاقم قطعیِ قطعی شد. فایل صوتی درمورد بعُد منفی باف ذهن رو که گوش دادم عالی بود خیلی عالی بود و من...
هفته سوم( جمعه) حرف مردم: دقیقا من در هفته آغازین دوره تناسب فکری بودم و فقط مطالب مقدماتی رو داشتم میگذروندم که خالهام وشوهرشون که در شهر دیگهای زندگی میکنن برای صرف شام دعوت شده بودن به منزل پدری من، و من هم برای دیدنشون رفتم منزل پدریم. از آخرین...
هفته سوم(پنجشنبه) امروز عالی بود؛ یعنی کلی لذت بردم و شارژ شدم؛ از میثاق نامه گرفته تا رنگ آمیزی الگوها، و حتی یک نشانه مثل دستبند انتخاب کردن که مدام من رو یادآور باشه که در جهت مسیر متناسب شدن هستم که اتفاقا من چند وقت پیش همچین دستبندی رو...
هفته سوم(چهارشنبه) خداروشکر میکنم امروز، با این تمرین فوقالعاده، خوش گذشت و تمام اون حسهایی که از تجسم روزهای خوش، بدست اوردم اینقدر بسامد مثبت در من زیاد بود که با نوشتن تصوراتم در هر ایستگاه احساس ذوق و هیجان زیادی داشتم و باعث شد من از خوشحالی گریه کنم....
هفته سوم ( سه شنبه) تمرینات امروز بقدری برای من سخت بود که فقط خدا میدونه با نوشتن هر کلمه در هر ایستگاه قلبم به در میاومد و گریه میکردم اصلا دیدن خودم در اون صحنههای سختی که سنم رفته بالا،وزنم هم خیلی خیلی رفته بالا و دیگه هیچکس دور...
هفته سوم (دوشنبه) من فقط یکبار تونستم با رژیم کالری شماری به تناسب اندام مورد نظرم برسم که ۲۳ کیلو طی اجرای این رژیم من وزن کم کردم که تا ۳ سال با زحمت فراوان تونستم همچنان متناسب بمونم اما بعدش به دلیل رفتن به دانشگاه و زندگی کردن در...
هفته سوم ( یکشنبه) ترس از لاغر نشدن: این فکر و این حسِ ترس خیلی وقته که همراه من هستش، من فقط اولین باری که بصورت جدی رژیم گرفتم و تونستم ۲۳ کیلو وزن کم کنم ترس از لاغر نشدن نداشتم، چون قبل از شروع رژیم خواهرم بهم گفت با...