0
هم فکریدسته بندی: لاغری با ذهنتوجه نکردن به چاقی
بازگشت به هم فکری

توجه نکردن به چاقی

mrmr19791357@gmail.com 1 سال قبل سؤال شد

با وجود اضافه وزن زیاد چطور میشه به آن فکر نکرد؟

لطفا دوستانی که در این باره تجربه دارند راهنمایی کنند.

به من اطلاع بده، اگر پاسخ جدیدی به این سوال داده شد
5 پاسخ
عطا 1 سال قبل پاسخ داده است
مدال طلایی

سلام . به نظر من چاقی یعنی حبس انرژی لاغری .

وقتی انرژی لاغری حبس میشه ما چاق میشیم . حالا چطور حبس میشه با حس نیاز به لاغری ، ما با حس نیاز به لاغری انرزی رو حبس می کنیم . با حس ترس از چاقی خودمون رو منقبص می کنیم و انرزی ها سخت رها میشن . با حس نفرت از چاقی با حس ناراحت بودن از چاقی ما انرزی لاغری رو حبس می کنیم حالا هر چقدر این حسهای منفی بیشتر بشن حبس انرژی لاغری بیشتر میشه و شما فکر یه بادکنک هی فقط باد میشه و باد میشه و راه خروجی نداشته باشه . ما با حال خوب و احساسات مثبت انرژیهامون رو آزاد می کنیم . با نشاط با عشق به خودمون با صلح با خودمون با محبت کردن به همین اندام فعلی با ایمان به لاغر شدنمون با امید حالمون خوب میشه و خروجی باز میشه و انرژیهای حبس شده آروم اروم رها میشه .

این از نظر احساسی بود .

از نظر رفتاری هم درس ۸۰ دوره ۱۰۰ گام به نظر من دیگه سنگ تمام عمل کردن بود .

اگه مبخوایم ذهن صالح و جسم سالمی داشته باشیم متعادل بخوریم .

نقطه سیری و گرسنگی جس رو تشخیص بدی و تعادل با جسون غذا بخوری . مممممممتعادل خوردن رو الگوی ذهنی خودمون کنیم و حتی اگه یه وعده هم زیاده روی کردیم و حالمون بد شد برای رسیدن به تعادل حتما وعده ی بعد رو جبران کنیم . اینجوری ذهنمون به صلح میرسه و راحتتر میتونیم احساسات خوب رو در خودمون جاری کنیم . گرچه احساس خوب فکر صالح و تن سالم جزء ویژگیهای ذاتی ماست اما ما با افکارمون گاهی جلوی این طبایع سد ایجاد می کنیم و فکرمون رو ناآرام احساسمون رو بد و تنمون رو بیمار می کنیم و البته چاقی بیماری هست که خودمون ایجاد کردیم . پس با تغییر همین فرمولهای فکری احساسی رفتاری خیلی راحت میتونیم حس چاقی رو از خودمون دور کنیم و جسم خودمون رو کم کم به سمت متناسب شدن پیش ببریم .

بانوی بهار 1 سال قبل پاسخ داده است
دیدگاه فنی

سلام دوست عزیز

مهمترین باور اشتباهی که ما داشتیم این بود که چاقی رو ناشی از عوامل مختلف مثل ارث و ژنتیک و خوراکی های چرب و عدم تحرک و ..می دیدیم و از جسم خودمون بیزار بودیم و خودمون رو صاحب و مالک اون جسم چاق نمی دیدم و همیشه درحال مخفی‌ کردن جسم خودمون بودیم .

و این مخفی کاری با نرفتن به مهمونی ها و عکس دسته جمعی نگرفتن و لباس شاد نخریدن و غذای با لذت نخوردن و… بوده .

اولین چیزی که در مسیر تناسب فکری یاد گرفتیم این بود که مسئولیت چاقی خودمون رو برعهده بگیریم .

وقتی ما بپذیریم که خودمون با باورهای اشتباه این جسم چاق رو برای خودمون ساختیم و هیچ عوامل بیرونی قدرت چاق کردن ما نداره دیدمون نسبت به جسممون عوض میشه و با جون و دل از جسم مون خوشمون میاد .

پس اولین کاری که شما باید انجام بدهید این هست که مسئولیت چاقی خودتون رو برعهده بگیرید و خودتون رو همین جوری که هستید بپذیرید .

نکته دوم و خیلی خوب این هست که جسم ما دو تا حالت داره یا شرایطش دائمی و غیر قابل عوض شدن هست مثل اینکه خدای ناکرده یک دست نداشته باشیم یا یک چشم توی تصادف از دست داده باشیم یا قطع نخاع شده باشیم و توان حرکتی نداشته باشیم .یا اینکه شرایطش موقت هست و قابل عوض شدن مثل سرما خوردگی یا تب داشتن .خوبی چاقی این هست که جز دسته دوم قرار می گیره و موقتی هست و خیلی راحت قابل عوض شدن هست .

ببین دوست عزیز خداوند یک جسم سالمی بدون هیچ عیب دائمی به ما عنایت کرده و این ما بودیم که با رفتارهای اشتباه باعث چاق شدن جسم خودمون شدیم و الانم باید عزم و اراده خودمون رو به کار ببریم تا متناسب بشیم و به روز اول جسم متناسب مون برگردیم .

این چاق بودن برای ما حکم یک مهمونی داره که ما خودمون با رفتارهای اشتباه بهش بها دادیم و مثل بچه ها لوس ش کردیم و اونم توی جسم ما جا خوش کرده .

الان دومین کاری که شما باید انجام بدهید این هست که به مهمون خود کم محلی کنیم و بهش بگیم که مهمونی تموم شده و باید تشریفش رو برای همیشه از جسم ما ببرند .

نکته بعدی اینکه ما در طی این همه سال چاقی رو آموزش دیدیم و خیلی راحت چاق شدیم الانم خیلی راحت می تونیم لاغری رو آموزش ببینیم و خیلی خوب و راحت و بی سر و صدا لاغر بشیم .

همه ی ما سال های زیادی طول کشیده تا چاق شدیم پس مرور زمان لازمه برای متناسب شدن .

بزار یه داستان از زندگی خودم رو براتون بگم من ۴۰ روز قبل از عید نوروز حدود ۲۰ تا بادام و ۶ تا گردو توی حیات خونمون کاشتم و به امید اینکه یک روزی به درخت تنومند و ثمر دهی برسه .

نیمه های فروردین بود و تمام بادام ها سر از خاک بیرون آوردن و من با لذت هر روز به تماشای این جوونه های نوشکفته می نشستم. جالب اینجا بود من دو نوع بادام کاشتم . یکی پوست نازک و ریز بود و یکی پوست ضخیم و درشت بود. نکته اصلی و کلیدی اینجا بود که برخی بادوم ها دو مغزی بودن و من خبر نداشتم و هر دو مغز به نهال بادوم تبدیل شدن و الان به جای ۲۰ تا نهال بادوم تقریبا ۳۰ تا ۴۰ تا نهال دارم .

و در روند رشد نهال ها توجه کردم اونی که پوست نازک بود تقریبا دو هفته زودتر از بقیه رشد کرد و قد علم کرد و بعد بادام های پوست ضخیم رشد کردن .ولی با این وجود الان تمام نهال ها هم اندازه هم تقریبا یک وجب و نصفی هستن .

ببین دوست عزیز ورود همه ی ما به سایت تناسب فکری دقیقا مثل همین بادام ها هستند که هر کس با توجه به میزان افکار و باور منفی در ذهنش، که اگه کم باشه زودتر جوونه های لاغری در وجودش زده می شه و هر چقدر زیاد باشه زمان می بره تا جوونه های لاغری در وجودش زده بشه .

ولی بعد از زدن جوونه و پیدا کردن مسیر درست همه با شوق و ذوق به صورت مستمر شروع به رشد می کنند

ولی خب این وسط من گردو هم کاشته بودم و لحظه شماری می کردم برای جوونه های گردو روزها سپری شد و هیچ خبری از جوونه گردو نبود و من هر روز مشتاق تر از روز قبل بودم تا اینکه یک هفته پیش دیدم یک چوبی همون قسمتی که گردو ها کاشته بودم توی خاک فرو رفته و من با بی توجهی از کنارش رد شدم چون درخت توی خونمون زیاده گفتم حتما شاخه های اون افتاده اینجا و توی خاک رفته و دو روز بعد دیدم چوبه بزرگ تر شده ولی بازم بهش بی توجه بودم و چشم انتظار نهال گردو بودم بعدش به مامانم گفتم انگار گردو ها هیچ کدوم قصد جوونه نزدن ندارن دیگه اصولا باید جوونه بزنن . گفت اون چوبه دیدی گفتم آره گفت شاید همون گردو باشه؟

راسیتش من تا اون روز نهال تازه شکفته شده گردو ندیده بودم و مثل بادام انتظار داشتن برگ با شاخه می کردم .

گفتم نه بابا این چوب خشک کجاش گردو هست ولی بعدش به فکر فرو رفتم و سریع رفتم بررسی ش کردم دیدم آره چوبی که یک هفته سر از خاک بیرون آورده دارای سرخک هایی هست که نوید بخش همون گردوی هست که بی صبرانه من منتظر اومدنش بودم و الان هر‌ روز داره بزرگ میشه و برگ های تازه در آورده و من با نهایت ذوق تماشا یش می کنم و لذت می برم.

یه چیز عجیب تر اینکه دقیقا همزمان با گردو یه دونه بادام هم بعد از دو ماه و نیم سر از خاک بیرون آورده و پا به پای گردوی یک بند انگشتی در حال رشد کردن هستن .

در تمام این مدت من یقین داشتم که صاحب نهال های بادام و گردو می شوم و از طرفی باور داشتم برای رسیدن به اون زمان لازمه و در این همه مدت من هیچ وقت نا امید نشدم .

دوست عزیز همین که حالت خوب شده احساس تنفر از خودت نداری همین که دیگه باورهای اشتباهت شناختی و یقین پیدا کردی که به راحتی می تونی متناسب بشی و غذا آدم رو چاق نمی کنه واحساس آرامش درونی می کنی و … یعنی تحول عظیم مثل بادام در وجودت رخ داده و داری جوونه می زنی و این مقدمه رسیدن به تناسب اندام همیشگی هست .

ببین دوست عزیز تحول عظیم گردو و بادام ها در دل خاک انجام شد و این نهال حالا حالا ها زمان لازم داره تا به درخت ثمردهی برسه

پس نگران این نباش که الان جسم تون چاق هست به محض پیدا کردن مسیر درست خیلی راحت مثل آب خوردن متناسب می شوید طوری که اصلا متوجه تغییر سایزتون نمی شوید و هیچ سختی دراین راه نمی بینید.

من مطمئنم شما به زودی جز شگفتی های این سایت می شوید

فقط باور کن قدرت این رو داری که جوونه های وجودت به درخت ثمر بخش تبدیل کنی و از متناسب شدن همیشگی لذت ببری .

ایام به کامتون خوش به امید موفقیت روز افزون شما دوست عزیز

mrmr19791357@gmail.com 1 سال قبل پاسخ داده است

باسلام ممنون از شما دو دوست عزیز و گرامی ممنون از توضیحاتتون ازینکه امیدوارم کردین خیلی ممنونم من الان مشکلم وارد شدن سایت هست نمیدونم چرا هر چند وقت یک بار برام مشکل ایجاد میشه نمیتونم مطلب بنویسم

صالحه 1 سال قبل پاسخ داده است
مدال طلایی

سلام مریم خانم

من فبل ورد به سایت وفتی حلوی اینه قرارمیگرفتم اولین حرکت این بکد که به شدت ازخودم بدم میموم حتی بافساردادن قیمتهای که دوستشون نداشتم خودم اطدیت میکردم برای رهایی ازاین وضعیت حتی سعی میکردم ازجلوی اینه رعد نشم یا طوری رعدشدم به خودم توجه نکنم

چون خودم مسئول این وضعیت نمدوستم به واقع من خوردن رک علت کانل حساب میکردم وفتی وارد سایت شدم وقبول کامل این مسیله که من خ دم خودمچاقکردم وحالابایدخودم تلاش کنم اگاهی درستبه ذهنم بدم ازاگاهز درست توذهنم استفاده کن برای برطرفکردن اشتباهاتم بعداز قبول کامل نهناقص با خودم اشتی کردم بعداز اشتی اولین دیدار تواینه برایمن عجیب بود انگار با کسی رو درواستی دارم خودم ت اینه دبدم کم کم اینحسقویترشد که چاق انقرهم که من فکرسو میکردم بعدنبود من کلیباخوردن لذت برده بودم حالا برای لاغریی هم باید لذت ببرم نه ازخوردن بلکه ازاحساسم اشتیاقم وعلاقم چکن با بودن اینه من به شادی زیادی دستپیدا کردم اون سادی تحمل اضافه وزن تومسیر برام دلچسب کرده

چون دارم خودم تواینه به هردیدن تسویق نیکنم به خودم افرین میگم به خودم مبگم تو موفق شدی تو شجاعت داستی با این وزن زیاد اقدام کردی که خودت نجات بدیبا هرفرد دیگه که اقدان نمیکرد کلی فرق داری تو شجاعت قبول وضعیت داشنی خودت مسئول این چاق دوستنی وحالا داری درستش میکنی درنتیجه تحمل چاقیتومسبر برکشت برام اسون تر شده وکمتربهش توجه دارم چاقی روهمراه ابن مسیردرنظردارم تابه هدفبرسم اون کنارم هست وفتی به هدفم برسم اون من رو ترک میکنه همراه بعدیزندگیم لاغریی هست که انشالله تااخر عمر همراه هست

امبد دارم کمک کوچکی کرده باشم

mrmr19791357@gmail.com 10 ماه قبل پاسخ داده است

سلام صالحه جان دوست عزیزم خیلی خیلی سپاسگزارم ببخشید ک دیر متوجه پاسخگوییتون شدم خیلی ممنون ک در همفکری شرکت کردین تمام حرفهای شما و بقیه عزیزان کاملا درست و منطقی هست ولی با دردهای خیلی شدید ک ناشی از فشار اضافه وزن هست چکار میشه گرد چطور میشه حس خوب و روحیه عالی داشت درد شدیدی ک همش همراهت هست وهم اینکه دلیلش اضافه وزن هست من خیلی می خوام حالم رو خوب کنم و شرایطم روفراموش کنم ولی این دردها خیلی طاقتم رو طاق میکنه و ناچار میشم ک دیگه بعضی اوقات عصبی بشم واقعا اگه ی چوری ازین شرایط درد خارج میشدم دیگه خیلی ناراحتیم کمتر می شد انشالله ک شما و همه دوستان همیشه سالم باشید وهیچ وقت هیچ دردی رو تجربه نکنید بازم ازتون صمیمانه تشکر دارم