بیشتر شناختی که از خودمان داریم مربوط به ضعف ها، ناتوانی ها و کمبودهایی است که از مقایسه کردن خود با دیگران در وجود ما ایجاد شده اند.
این در حالی است که برای تجربه موفقیت نیاز به خودباوری داریم و برای این منظور باید توانایی ها و مزایای وجود خویش را شناسایی و بر آنها تایید کنیم.
خودباوری چیست
خودباوری به معنای ایمان و اعتمادی است که فرد به تواناییها، استعدادها، و ارزشهای خود دارد.
بهره مندی از این ویژگی به انسان کمک میکند تا به اهدافش برسد، بر چالشها غلبه کند و زندگیای معنادار و موفق بسازد.

خودباوری نه تنها یک ویژگی شخصیتی است، بلکه یک مهارت قابل تقویت است که میتواند تأثیر شگرفی بر همه جنبههای زندگی داشته باشد.
خود باوری انسان را قادر میسازد تا به دنبال یادگیری مهارتهای جدید و دستیابی به اهداف بزرگتر باشد.
فردی که اعتماد به نفس دارد کمتر نگران شکست یا قضاوت دیگران است، زیرا میداند ارزش او از عملکردهایش فراتر است.
خودباوری به انسان کمک میکند ارتباطاتی صادقانهتر و مثبتتر برقرار کند، زیرا او نیازی به نقش بازی کردن یا تظاهر کردن ندارد.
انسانهای خودباور در برابر موانع زندگی انعطافپذیرتر هستند و سریعتر از شکستها بهبود مییابند.
فردی که خودباوری دارد به تصمیمات خود اطمینان دارد و از تصمیم گیری به بهانه نتیجه نگرفتن نمیترسد.
او خودش را با تمام نقاط قوت و ضعفش میپذیرد و احساس ارزشمندی میکند.
حتی در مواجهه با ترسها و چالشها، جرأت پیشروی دارد و برای اهدافش تلاش میکند.
خود باوری داشتن به این معناست که فرد برای ارزشمند دانستن خود نیازی به تأیید دائمی دیگران ندارد.

تأثیر خودباوری در زندگی
خودباوری، یکی از ارکان اساسی رشد فردی و اجتماعی است که تأثیرات آن در زندگی فرد بهوضوح قابل مشاهده است.
وقتی انسان به تواناییها، ارزشها و قابلیتهای خود ایمان داشته باشد، میتواند زندگیای موفقتر، معنادارتر و پر از آرامش را تجربه کند.
۱. پیشرفت فردی و شغلی
خودباوری به فرد این امکان را میدهد که اهداف بلندپروازانهای تعیین کند و با پشتکار برای دستیابی به آنها تلاش کند. افراد خودباور در محیط کاری اعتمادبهنفس بیشتری دارند، ریسکهای حسابشدهتری میکنند و اغلب به جایگاهی بالاتر دست مییابند.
۲. غلبه بر ترسها و چالشها
افرادی که خودباوری دارند، به جای اجتناب از مشکلات، بهدنبال راهحل هستند. این نگرش به آنها کمک میکند تا ترس از شکست را کنار گذاشته و با جسارت بیشتری با چالشها روبهرو شوند.
۳. افزایش اعتمادبهنفس
خودباوری ریشه اعتمادبهنفس است. وقتی انسان به خودش ایمان داشته باشد، در ارتباط با دیگران نیز مطمئنتر و قویتر عمل میکند. این ویژگی باعث میشود فرد در جامعه مورد احترام بیشتری قرار گیرد.
۴. سلامت روانی و آرامش ذهنی
خودباوری استرس و اضطراب را کاهش میدهد. فرد خودباور، کمتر به قضاوتهای دیگران اهمیت میدهد و بهجای نگرانی از انتظارات دیگران، بر اهداف و ارزشهای خود متمرکز میشود. این موضوع باعث آرامش و سلامت روانی بیشتر میشود.
۵. بهبود روابط اجتماعی
خودباوری باعث میشود فرد با صداقت و اصالت بیشتری در روابط اجتماعی رفتار کند. این افراد کمتر به تأیید دیگران وابستهاند و روابطی سالمتر و پایدارتر ایجاد میکنند.
۶. افزایش انگیزه و پشتکار
وقتی به تواناییها و پتانسیلهای خود ایمان داشته باشیم، انگیزه بیشتری برای تلاش و پشتکار در راه رسیدن به اهدافمان خواهیم داشت. افراد خودباور با انرژی بیشتری برای رسیدن به رؤیاهایشان تلاش میکنند.
۷. تأثیر مثبت در زندگی دیگران
افراد خودباور اغلب الهامبخش دیگران هستند. آنها با رفتار و نگرش مثبت خود، دیگران را تشویق میکنند تا به خودشان ایمان داشته باشند و در مسیر رشد قدم بگذارند.
خودباوری مانند چراغی است که مسیر زندگی را روشن میکند. این ویژگی به انسان قدرت میدهد تا از موانع عبور کند، در لحظات سختی پایداری کند و به موفقیتهای بزرگ دست یابد. با تقویت خودباوری، نه تنها زندگی فردی بهبود مییابد، بلکه تأثیرات مثبتی بر جامعه و روابط اجتماعی نیز بهجا میگذارد.
چرا خودباوری نداریم؟!
نداشتن خودباوری یکی از چالشهای رایج در زندگی بسیاری از انسانها است. این مشکل معمولاً ناشی از عوامل مختلف روانی، اجتماعی و تجربی است که در طول زمان شکل میگیرد. درک علل کمبود خودباوری میتواند اولین گام برای غلبه بر آن باشد.

دلایل نداشتن خودباوری
1. تجربیات منفی در گذشته
• شکستها و ناکامیها: تجربه شکستهای متعدد بدون داشتن حمایت کافی میتواند باور به تواناییها را کاهش دهد.
• انتقادهای شدید: اگر در کودکی یا حتی بزرگسالی مرتباً مورد انتقاد یا سرزنش قرار گرفته باشید، ممکن است احساس کنید توانایی کافی ندارید.
• تجربیات تحقیرآمیز: تجربههایی که در آنها مورد تمسخر یا بیاحترامی قرار گرفتهاید، میتوانند تأثیری عمیق بر خودباوری شما بگذارند.
2. مقایسه با دیگران
وقتی خود را مرتباً با دیگران مقایسه میکنیم، بهویژه در دنیای امروز که شبکههای اجتماعی پر از نمایش موفقیتها و زیباییهای غیرواقعی هستند، ممکن است احساس کمبود کنیم و به تواناییهایمان شک کنیم.
3. ترس از قضاوت و شکست
بسیاری از افراد از ترس اینکه دیگران آنها را قضاوت کنند یا شکست بخورند، از تلاش و تجربههای جدید اجتناب میکنند. این ترس مانع از رشد خودباوری میشود.
4. باورهای محدودکننده
گاهی باورهایی منفی مانند «من کافی نیستم» یا «من به اندازه کافی باهوش/زیبا/توانمند نیستم» بهطور ناخودآگاه در ذهن ما جا میگیرند و ما را از اعتماد به نفس بازمیدارند.
5. نبود حمایت عاطفی
اگر در محیطی رشد کرده باشید که حمایت عاطفی و تشویق لازم را دریافت نکرده باشید، ممکن است احساس کنید توانایی مقابله با مشکلات یا دستیابی به اهداف را ندارید.
6. انتظارات غیرواقعی از خود
گاهی افراد استانداردهای بسیار بالایی برای خود تعیین میکنند و اگر نتوانند به آنها برسند، احساس شکست و بیارزشی میکنند.
7. فشارهای اجتماعی و فرهنگی
در برخی فرهنگها یا جوامع، افراد ممکن است تحت فشارهای زیادی برای موفقیت، تأیید اجتماعی یا رعایت معیارهای خاص باشند که این موضوع به تضعیف خودباوری منجر میشود.
غلبه بر کمبود خودباوری
ابتدا دلایل اصلی کمبود خودباوری خود را شناسایی کنید. آیا ناشی از تجربیات گذشته است یا ترس از قضاوت دیگران؟
خودتان را با تمام نقاط قوت و ضعف بپذیرید. هیچکس کامل نیست، و ارزش شما به نقاط ضعف یا شکستهایتان محدود نمیشود.
باورهای محدودکنندهای که به خودتان نسبت میدهید را بازبینی کنید و آنها را با باورهای مثبت و واقعبینانه جایگزین کنید.
دستاوردهای کوچک خود را جشن بگیرید و آنها را نشانهای از تواناییهایتان بدانید.
به جای مقایسه با دیگران، بر پیشرفت شخصی خود تمرکز کنید.
با افرادی ارتباط برقرار کنید که شما را تشویق میکنند و به شما احساس ارزشمندی میدهند.
به جای فرار از چالشها، به تدریج با ترسهایتان روبهرو شوید و یاد بگیرید که اشتباهات بخشی طبیعی از رشد هستند.
نداشتن خودباوری یک مشکل حلشدنی است. با تلاش، آگاهی و ایجاد تغییرات کوچک، میتوانید به خودباوری بیشتری دست یابید و زندگیتان را به سمت پیشرفت و رضایت سوق دهید.
امتیاز 4.28 از 43 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
بنام خداوند جانم و سلام ودورد بر استاد عطا روشن
قسمت دوم این فایل در ادامه فایل قبل در مورد باور داشتن خودم و خدای خودم هست
باید بگم که در گذشته یعنی تقریبا از کودکی همه خدایی رو میشناختیم و باور کرده بودیم که بسیار عصبانی وتقاص گر هست وبرای کوچکترین رفتار نادرست ما حتما تنبیه میشویم ودر آتش جهنم میسوزیم واین باعث شده بود که من خودم رو باور نکنم یعنی همیشه منتظر بودیم که یجوری تنبیه بشیم وب سزای اعمال خودمون برسیم
و همیشه نگران رفتارم بودم که کاری کنم که خدا از من. راضی باشه مثلا یادمه وقتی تو یه مقطعی از زندگیم به طور واضح ارثی رو که از پدرم بهم میرسید رو برداشتن وبهم ندادن برای رضای خدا چیزی نگفتم و باور کرده بودم که حتما حکمتی در این کار هست و خدا اینطور صلاح دونسته و اگر ببخشم و ساکت بمونم حتما خدا بیشتر بهم میده واز من رضایت داره در حالی که کاملا باور و افکار اشتباهی بود اون شخص قدرتمند تر شد زندگی بهتری رو برای خودش تشکیل داد و من بودم که آسیب دیدم البته همه این افکار اشتباهی بود که بقول معروف تو کله ما کرده بودن
زیادی نخواه در زندگی قناعت کن راضی باش به کم به سختی کشیدن چون خدا افراد فقیر رو بیشتر دوست داره
یادمه یه مطلبی بود که قدیما میکفتن و از گفتنش لذت هم میبردن که هرکه در این راه مقرب تر است بیشتر سختی باید بکشه والان میفهمم که این بد ترین جمله ای بود که در مورد شناسایی خدا شنید ه بودم
وقتی باور ای محدود کننده داشته باشم و به ارزش و لیاقت خودم پی نبرم و باورش نکنم هرگز نمیتونم انسانی شجاع باشم و خودم رو تغییر بدم نگرش من به خودم تا قبل از آشنایی با سایت تناسب ذهنی همین با بود که توانمند نیستم ارزشمند نیستم من نمیتونم من بلد نیستم خدا حتما حکمتی داره برای من که چاق هستم ومن رو چاق آفریده نباید در کار خدا دخالت کنم باید هر شرایطی رو بشینم و تحمل کنم ولی من همیشه برای لاغر شدن تلاش میکردم ولی نتیجه نمیداد و این باعث میشد که این افکار غلط رو باور کنم چرا ؟چون من راه رو بلد نبودم بیراهه میرفتم و به هدفم نمیرسیدم
من حتی با خدای جدیدی در خودم آشنا شدم که نگرش من رو عوض کرد خدای من پدر معنوی من شد همانطور که یه پدر تمام خوشی هاولذتهای دنیوی رو برای بچه اش میخاد وبراش فرقی ندارع که بچه اش چه شکلی باشه دختر باشه یا پسر باشه زشت باشه یا زیبا باشه و فقط دوست داره تمام چیزهای خوب رو براش فراهم کنه و از دیدن خوشبختی و سعادت فرزندش لذت میبره
خداهم همین حسی رو برای من داره واز خوب زندگی کردن من سلامت بودن من قدرتمند بودن من لذت میبره و خوشحال میشه واگر من ازش بخام ودر راستای هدفم درست رفتار کنم و شروع به تغییر کنم ورفتارم و افکارم رو تغییر بدم بطور معجزه وار بهم کمک میکنه و لذت میبره برای اون موقعیت اجتماعی و سمت داشتن فرقی نمیکنه پیر یا جوون بودن فرقی نمیکنه
زمانی که پیغمبر اسلام به رسالت رسید فردی کاملا بیسواد بود که در بیابان گله داری میکرد واصلااز پادشاهان یا ثروتمندان آن زمان نبود ولی برگزیده شد انتخاب شد هدایت شد و سختی هارو تحمل کرد و به پیامبری رسید
نگرش خدادبه همه بنده ها یکسان هست
ولی نگرش بندها به خداوند متفاوت هست و گروهی که باور نمیکننن به هدایت الهی و گشایش الهی ومعجرات الهی خودشون رو باور نمیکننن هیچوقت لذت شیرین تغییر و کیفیت زندگی بهتر داشتن رو تجربه نمیکننن وبرای همیشه در بد ترین حالت خودشون باقی میمونن و تمام تقصیرات رو هم گردن خالق بی همتا میندازن
خداوندا شاکرم که تونستم در جهت خود شناسی و خدا شناسی قدمی بردارم و الان اینجا هستم خودم و خدایم رو باور کردم و شروع به تغییر کردم و ادامه میدهم
خدارو شاکرم که با ناجی بزرگی چون استاد عطا روشن آشنا شدم و به آگاهی و بیداری رسیدم
منیر جان همین گیر کردن ذهنت در مورد سرعت لاغری کار درستی نیست و بازی ذهنه و گولشو نخور رهاش کن آدما با هم خیلی فرق دارند
منم ذهنم رو از عدد وزنی و حتی سایزی رها کردم و فقط کار درست رو انجام میدم و اونم حضور در اینجا و فایل گوش دادن و حل تمریناته و دارم روز به روز متناسب تر میشم ولی تمرکزم رو میزانش نیست دیگه
از بازی اعداد بیا بیرون رفیق منم اومدم بیرون
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان هم مسیر
بله من تمام این سالها با وجود تلاش های بسیار و بی وقفه م همیشه موفق نمیشدم در حال که کسایی دیگه ای که نصف من تلاش می کردن پیروز میشدن و همیشه شاکی بودم که چرا تا اینکه این اواخر پذیرفتم که زندگی منم همینه و نباید بیشتر از این بخوام تا اینکه این مطالب استاد خوندم و فهمیدم که من تمام این سالها خودباوری نداشتم خودم رو لایق شرایط بهتر نمیدونستم و این زندگی حق طبیعی خودم میدونستم الان فهمیدم که اشکال کار من کجا بوده که موفقیت نصیب من نمی شده
با سلام ودرود
موفقیت ما انسان ها در گرو مدرک و شغل و محل تولد و نژاد و… نیست اگر اینچنین بود عدالت خداوند زیر سوال میرفت واقعا خیلی این جمله قشنگ بود عدالت خداوند در همه جا رعایت شده اگر ما چشمانمان را باز کنیم و درست توجه کنیم. دو نکته اساسی برای تغییر زندگی وجود دارد یکی تغییر نگرش نسبت به خداوند و دیگری تغییر نگرش نسبت به خودمان و این دومی در تغییر زندگی ما خیلی تاثیر دارد. اگر نگرش مان را نسبت به خداوند مهربان مرور کنیم و باورهای مخرب را از بین ببریم و بجای ان باورهای درست را جایگزین کنیم و بعد نگرش مان را نسبت به خودمان تغییر بدیم زندگی ما متحول خواهد شد خدای مهربان در وجود تمام انسان ها استعدادهای فراوانی را گذاشته است چونکه ما از خودش هستیم از وجود خودش در ما ودیعه گذاشته است پس دوست دارد ما استعداد هایمان را کشف کنیم و زندگی پر از شادی و موفقیت را برای خودمان بسازیم. تغییر نگرش ما را به سوی بهشتی سوق میدهد که پرودگار در همین دنیا برایمان قرار داده است. نگرش ما باید این باشد که خداوند همیشه با من است حی و حاضر است و دوست داره به من کمک کنه مثل یه پدر یا مثل یک مادر اغوشش همیشه برای ما باز است خوبی و شادی ما را میخواهد پس باید خودمان را باور کنیم و با خودباوری و گذر از موانع به انچه میخواهیم برسیم و با شادی خودمان شادی را به خداوند هدیه دهیم. نگرش من این است خداوند چهره عبوس ما را دوست ندارد میخواهد همیشه در زمان حال با حس خوب زندگی کنیم پس انجامش دهیم و با شکر گذاری تکمیلش کنیم. خودباوری به قدری مهم است که میتوان گفت تنها دلیل موفقیت ما است خودباوری باعث رشد و پیشرفت انسان ها میشود باید ترسها و شکست ها را از بین برد و ارام ارام در مسیر حرکت کرد تا انتها ی مسیر. یک مسیر پر از امید برای خودمان بسازیم و با کمک خداوند و خودباوری خودمان به راهمان ادامه دهیم باتشکر از استاد روشن عطار گرامی زندگی تون پر از نور خداوند
با سلام خدمت استاد گرامی وعزیز خودم
استاد جان خیلی خیلی جالب که انگار هر روز درذهن من لامپ هایی روشن میشه که یهو میگم عه چه جالب ،آها فهمیدم بالاخره مطلب گرفتم هرچند که رسیدن من به درک وشناخت همانند فیل درتاریکی که هربار قسمتیش کشف میکنم اما چون میدونم آخر ماجرا به کلیت فیل پی میبرم ذوق دارم برای شناخت بیشتر حالا هرچقدر میخواد طول بکشه
چیزی که متوجه شدم دراصل بود یکی اینکه شناخت من از خدا چیه وچه نگرشی بهش دارم وفکر میکنم خدا چه نگرشی به من داره ودوم مساله صبر درسختی هاست که برای اولین بار از این زاویه به قضیه نگاه کردم وچقدر جالب وگفت انگیز بود
اول بپردازم به نگرش من از خدا
واقعیت اینکه بعدهرسختی دنبال آسانی ام وبعد هر آسانی دنبال سختی اسمشم گذاشتم قانون قرآن که درقرآن اومده
دلیل اصلی که چند سال قرآن نخوندم شکایت من از همین یک نصف آیه است
چرا خداوند بعدهر سختی آسانی وبعدهر آسانی سختی قرار داده اصلا این چه خداییه مگه آزار داره
همه زندگی من درنوسان وتلاطم گذشت ورنگ آرامش ندیدم
این شد که تصمیم گرفتم یکبار هم شده برم وقرآن باز کنم وببینم وبخوانم دوباره این آیه رو
باورم نمیشه که یه عمر اشتباه کردم وانتظار فهمیدم آدمهای بیسواد کنارم این آیه رو برام اینگونه معنی کرده بودن
وقتی رفتم و سوره انشراح آیه ۵ و۶ خوندم دیدم به وضوح خداوند دردویه متوالی فرمودند بعد هر سختی آسانیست به راستی که بعد هر سختی آسانی ایست باور نمیشد که یه گول دروغ وبیسوادی بقیه رو خواندم حتی خداوند به صراحت درقرآن دوبار متوالی تکرار کرده که بعد هر سختی آسانیست یقین بدانید که بعد هر سختی آسانیست
اونوقت چطور ذهن مارو شیطان لعنت شده پرکرده از برعکسش خیلی عصبانی شدم از دست خودم که یه عمر رنج کشیدم ونکردم برم ویه نگاه کوچیک به قرآنی که چندتا چندتا ازش دارم کنم تازه میفهمم که چقدر کور کورانه همه چیز باور کردیم راجب خدا
همین یه باور درمن شکست وفهمیدم که خداوند نه تنها خصومت شخصی نداشته با من
بلکه اتفاقا تاکید کرده که مطمئن باش اگه سختی مسببش خودتی قطعا برتو وارد شد بعدش آسانی یعنی عبور کن ازش بعدش آسانی داره خدا بعدش نشونم میده میگه اون جا رونگاه کن خوشبختی ثروت آسانی راحتی سلامتی نگاه کن میبینی دوباره نگاه کن مطمئن شو حرکت کن به سمتش برو
اگه این باورم به خدا غلط بوده پس بقیه باورهایم راجب خدا که منو دور کرده ازش هم میتونه غلط باشه منکه هیچ کدوم با سند برای خودم ثابت نکردم
پس کجا معلوم حرف خودش بوده حرف شیطان نبوده حرف آدمهای بیسواد نبوده
خدایا شکرت حالا دیگه یقین دارم که فقط برام آسانی میخوای
حالا دیگه فهمیدم که باید عبور کنم برسم به راحتی واقعا ها هرکی راجب خدا حرف زد باید ترکش کنم گوش ندم یا خودم بزنم به اون راه چون واقعا دروغ میگن وچرا وپرت
متاسفانه هرچی میشنویم مثل مسخ شده ها بدون فکر بدون سند ومدارک بدون اثبات میپزیریم بعد میخواییم زندگی گل وبلبل هم داشته باشیم
نگرش دیگم چیه راجب خدا اینکه باید گریه کنی تا خالص بشی بعد خدا دلش بسوزه جوابت بده
میخوام بدونم کجای قرآن گفته گریه کن خالص شو مگه تو گریه وایتکس وجرمگیر داره که بشوره ببره
بعد خدای کجا گفته من اونقدر عقده ایم که تا پاک نشی حرفت گوش نمیدم بعد کی وکجا خدا گفته اگه تجارب مختلف کنی ناپاک میشی بعد از کجا معلوم اصن خدا گفته اگه گریه نکنی دلم برات نمیسوزه بهت رحم کنم
آخه خدایی اینا چیه یه عمر باور کردیم چه مزخرفاتی
خداوکیلی خدا با خداییش یعنی خدا خیلی کلمه واژه بزرگیه ها میاد یه حرفی بزنه که من بنده بگم باعقل جور درنمیاد
یا بتونم ازش ایراد بگیرم یا مسخره اش کنم نه دیگه
خداوکیلی خود خدا هم وقتی باورهای مسخره مارو میشنوه از تعجب کپ میکنه
خودشم مونده من کی گفتم آخه بعد میدونید چی جالب
هی خدا میاد بهمون با نشونه اش میگه بنده من من نگفتم دروغ وبهتان ولی ما اصرار داریم نه خودش گفته تو قرآنم هست آخه لامصب کجاش هست بیار ببینم
چیزی که ۳۳ سال من فکر میکردم حتی باور داشتم هست
ولی نبنبود برعکسش بود
حالا نگرش خداوند نسبت به من چیه
خداوند اگه راجب من نگرش مثبت نداشته باشه نگرش منفی هم نداره
به قول اون فیلم میگفت من اصلا به تو فکرم نمیکنم
خداوکیلی کدوم خالقی که بد مخلوقش بخواد
من ۶ ماه وخورده ای که باردارم یعنی یه جوری همه چیز برای دخترم میخوام حتی چیزی میخورم میگم براش خوبه بده بخورم نخورم چقدر به خاطرش استراحت میکنم کار میکنم کلا مدل خوابیدنم بلند شدنم حرف زدنم همه چیزمو تحت تاثیر قرار داده یعنی اونقدری که خوب براش میخوام برای خودم نمیخوام حالا چطور میشه خدایی با اینهمه عشق و محبت مارو خلق کنه بعد بگه آها حالااومدی این دنیا میخوام پدرتو دربیارم عذاب بکش تو کمی تو بدی تو زشتی تو بیعرضه ای تازه حالا مونده به خاطر همه اینا وکارای دیگه اون دنیا نمیدونی چه بلاها سرت بیارم بدبخت
خخخخخ
یعنی فیلم های شیطانی تخیلی هم اینقدر مسخره نیست
جالبه ها
یکم فکر کنیم میبینیم که چقدر افکارمون غلط وچقدر بچگانه وواقعا خداوند عشقمون بهترین ها رو برامون میخواد کمکمون میکنه رد شیم مثل قوم موسی از وسط رودخانه مثل قومی که پرندگان ابابیل به فریادشان رسوند تا دشمن نابود کنن وخیلی های دیگه
ما فکر میکنیم خداوند وقتی یک داستانی تعریف کرده قصه گفته ولی خیلی حرفها پشتش
همینجوری که نگفته گفته من عبورتان میدم حتی تو بدترین شرایط که نمیتونید آخروعاقبت خوبی تصور کنید شده رودخانه رو میشکافتم شده از مرگ حتمی نجاتتون میدم
ولی بدونید یقین داشته باشید بعد هر سختی آسانی ایست حتی اگه به بدترین نحو ممکن گیر کرده باشید فقط امیدتون از دست ندین وعبور کنید ازش من کمکتون میکنم من خیلی بهتون نزدیکم از رگ گردن نزدیک ترم
سلام طبق صحبت های استاددراین فایل منم همچین تصوری داشتم نسبت بخدا ولی اززمان اشنایی باسایت نگرشم خیلی تغییرکرده درهمه جنبه های زندگی بماگفته بودن اونچه سرنوشتت هست روبایدقبول کنی تقدیرتواین چنین بوده توبایدسختی بکشی تابه راحتی برسی تونبایدزیادی خواه باشی نباید زیادی خواه باشی خداقهرش میگیره بقول استادکه میگفتن نبایدبدون وضوبه قران دست نزنی یاحتناروسری سرت باشه دعاوقران بخونی ولی من یادگرفتم هرجورکه راحتم میتونم به خدانزدیک بشم یانگرشم این بوده خوشحال فلانی پزشک شده وخوشبخت هست ومن ادم بی ارزه بودم چرامن نتونستم خدایا یک کسی براخودم بشم متوجه شدم شایدمن موفقیت هایی دارم خوشبخت ترازاون فردباشم
به نام خدا
سلام بر دوستان عزیز
از بچگی توی ذهنم رفته بود که آدم کم حرف و کمرویی هستم و کم کم خودم هم این رو باور کردم و همیشه از اینکه بخوام وارد یه جمع بزرگ بشم استرس داشتم و اینکه چی بگم و چطور برخورد کنم .
وقتی به خواهرام دقت میکردم انگار خودم رو کمتر از اونا میدیدم و وقتی توی جمع قرار میگرفتیم فکر میکردم کسی منو به حساب نمیاره و در مراسمات همیشه اونا بودن که همه کاره بودن و من از خودم ناراحت بودم و از خدا گله داشتم که چرا منو اینجوری آفریده .
حالا که توی این مسیر قرار گرفتم میبینم که من نباید خدا رو مقصر بدونم خداوند مثل مادری که از خودگذشتگی میکنه و همه چیز رو برای فرزندش میخواد بهترینها رو برای من آفریده و دوست داره که من از زندگی لذت ببرم و شاد زندگی کردن من هدف خداونده .
همیشه به ما گفته بودن که اگه خیلی بخندی بعدش اتفاق بد میافته و یادمه که این جور مواقع همیشه منتظر اون اتفاق بد بودم شنیده بودم که خدا همه چیزی رو یک جا به کسی نمیده و توی زندگی هر کسی حداقل یه مشکلی وجود داره .
وقتی درخواستی از خدا داشتم نمیدونستم چطور بخوام و انگار امیدی به اجابتش نداشتم .
و خیلی وقتها این باور رو در خودم نمیدیدم که بتونم از پس کاری بربیام چون من اعتماد به نفسی در خودم نمیدیدم و تمام اینها برمیگرده به شناخت اشتباهی که از خودم داشتم و خودم رو لایق استفاده از نعمت های خدا نمیدیدم و شناختی که از خداوند در ما ایجاد کرده بودند چون همیشه از خدا ترسیده بودم و خدا رو سخت گیر میدونستم و در کارنامه خودم عمل صالحی نمیدیدم که بتونم با توجه به اون از خدا انتظار پاداش داشته باشم .و امیدی هم به بخشش خداوند نداشتم.
ولی امروز فهمیدم که تمام اینها به باورهای من برمیگرده باوری که سالها از خدای خودم و لیاقت و توانایی خودم در من وجود داشت ولی حالا دیگه من بنده خوب خدا هستم که همه چیز برای من و برای لذت بردن من خلق شده و خدای من خدای خوبیها و مهربانیهاست
بنام خدا
دو عامل تغییر زندگی ۲
من در قسمت اول یه شرح مختصر از شناخت خودم و خداوند که داشتم را بیان کردم
از بچگی همه چی یادمه مو به مو که اطرافیان چقدر مرا مسخره میکردن چون خیلی خجالتی و کم حرف بودم بلد نبودم انگار حرف بزنم فقط خانه داری و درس خواندن را بلد بودم بی زبون بودم هرکی حرفی میزد جوابشو نميتونستم بدم یادمه کوچک بودم بهم میگفتن یه لیوان آب برامون بیار وقتی میآوردم از شانس بدم پام میخورد به چیزی و زمین میخوردم و آب میریخت و چقدر حرف بهم میزدن که تو دست و پا چلفتی هستی و خیلی چیزهای دیگه این یکی از اون تحقیرها بود تا کم کم خودم هم پذیرفته بودم که هیچی بلد نیستم هیچ سر زبونی ندارم حق دارن راست میگن و دیگه هیچی ادامه داشت تا آلان که دیگه دوتا بچه ی بزرگ دارم و میبینم که هنوز اطرافیان نظرشون به من همینه اما من خیلی تغییر کردم خیلی نسبت به اون موقع و جایی که باید حرف بزنم میزنم و جایی که باید فقط نظاره گر باشم همین کار را میکنم .
و اما از همون بچگی همزمان من از خدا گله داشتم که خداوند باعث و بانی اینه که منو مسخره کنن و گرنه اگر رنگ پوست منم سفید بود زیباتر بودم همه دوستم داشتن یا اگر یه خانواده پولدار داشتم و یا اگه هیکل زیبایی داشتم این روزم نبود خدا هم تو کاراش پارتی بازی کرده و خیلی گله های دیگه من تا قبل ورود به سایت هم چنین نگرشی در مورد خداوند داشتم که خدا را شکر با این سایت آشنا شدم و تمام نگرشهای اشتباه هم در مورد خودم و هم خداوند را رد کردم و به جاشون نگرش درست که من بنده خدا هستم و هرچی را ازش بخوام از ته دل بهم میده و هیچ تبعیضی بین منو و بقیه انسانها نیست همه ی انسانها نزد خداوند یکسان هستن و خداوند برای همه ی ما خیرو خوبی میخواد و به همین ترتیب من دارم نگرشم را کم کم نسبت به خداوند تغییر میدم کار ساده ای هم نیست من یک عمر به این نیت به خداوند نگاه کردم ولی میدونم حتما موفق میشم انشاالله
به نام خداوندی که رحمتش تمام هستی را در بر گرفته
سلام خدمت استاد مهربان وهمیشه شادابم ودیگر دوستانم در مسیر چله تعقیر زندگی
در جلسه قبل آموختیم برای تعقیر زندگی دو عامل اساسی باید مورد بررسی قرار بگیره واگه ما بتونیم این دو عامل رو تعقیر بدیم قدم در راه تعقیر کل زندگیمون گذاشتیم
این دوعامل یکی تعقیر نگاهمون نسبت به خداوند بود که بخش مقابلش هم تعقیر نگرش خداوند نسبت به خودمون هست ومورد دوم تعقیر نگرش نسبت به خودمون هست
در جلسه هشتم به عامل اول یعنی تعقیر نگاهمون به خداوند استاد سخنان گرابهایی فرمودند
اینکه ما تا حالا نگاهمون به خداوند نگاه انسانی بوده واین طبیعی چون ما نسبت به قالب وجودی خودمون به خدا نگرش داریم واینکه ما تا حالا نسبت به خداوند احساس خوبی نداشتیم وهمیشه ما رو از عذاب الهی ترسوندن واز بچگی راجب خداوند باورهای اشتباهی در دل ما ایجاد شده ما خداوند رو انتفام جو عصبابی وقصاوت کننده شناختیم در حالی که در قرآن بارها اومده که خدادند رحیم وبخشنده ومهرباو وبسیار توبه پذیره وففط جا خداوند خودشون رو معرفی کردنند وگفتند اگر بندگان من راجب من سوال پرسیدند به انها بگو من بسیار نزدیکم واگر ففط به همین یک گفته اکتفا کنیم تمام باورهای غلط ما راجب خداوند از بین می ره خدتوند خودشو سخت گیر عصبانی یا هر نگرشی که ما داریم معرفی نگرده حتی از صفات خودش برای معرفی چیزی نگفته مثلا بگه من مهربان هستم یا من کریم هستیم فقط گفته من نزدیکم این معنی خیلی گستره ای داره نشون می ده من نباید خودمو از خدا جدا بدونم خودمو از خدا دور بدونم نباید با باورهای اشتباه واحساس گناه بین خودم وخدا فاصله ای ببینم باید هر جور که بلدم رابطمو با خدا اصلاح کنم فرقی نمی کنه چه روشی باشه مهم اینکه نسبت به خداوند احساس خوبی داشته باشم با خداوند راحت وبه زبان خودم صحبت کنم بابت گذشته ام اگه اشتباهی کردم عذرخواهی کنم وباور کنم خداوند بخشنده است وبسیار مهربان ومنو می بخشه واینم بدونم من به عنوان انسان در حال تجربه در دنیا هستم وخواه نا خواه مرکب خطا واشتباه می شم برای همینم خداوند راه توبه رو باز گذاشتن چون می دونستن من جایزالخطا هستم اما باید ناامید از رحمت خداوند نباشم بدونم هر روزی که شروع می شه فرصتی تازه برای من مهیا شده تا زندگی را زندگی کنم
اما جلسه نهم پرداخته شده به بخش دوم عامل اول یعنی نگرش خداوند نسبت به ما
ما چون همه تقریبا اموزش مشابه وفرهنگ مشابه داشتیم همه اعتقاد داریم خداوند خیلی نظر خوبی نسبت به ما نداره وهمیشه به ما گفتن فلان کار رو بکنی خدا نارراحت می شه این کار رو کردی دیگه از چشم خدا افتادی چون این گناه رو کردی دیگه متتطر خشم واوتقام خدا باش وماهم اینا رو باور کردیم وفکر کردیم خداوند خسبسه نمی خواد ما خوشی ببینیم نمی خواد ما شاد باشیم همیشه باید به کم قناعت کنیم همیشه سختی هارو تحمل کنیم تا خدا راضی باشه اگه مشکلی داریم باید تحمل کنیم تا خدا ما رو صابر بدونه وتوی اون دنیا پاداش صبر ما رو بده ومن همیشه شنیدم خداوند گفته ما همواره انسان رو در رنج آفربدیم واین برام این معنی رو داد که من باید رنج وسختی بکشم واین قانون جهانه اگه زیاد بخندم بعدش حتما اتفاق بدی برام می افته ونباید با صدای بلند بخندم که غم رو بیدار نکنم وخیلی از این حرف ها که همه باعث شده من فکر کنم خداوند منو دوست نداره نگرش خوبی بهم نداره چون من هیچ وقت نتونستم اونی باشم که باید
اما حالا باید نگرشمو اینجوری تعقیر بدم بگم اولا خداوند وقتی گفته من نزدیکم یعنی همیشه باهامه واگه ازم بدش بیاد چطور گفته همیشه همراه منه واینکه خداوند نیازی به نماز وروزه ودعا وعبادت من نداره اونقدر غنی که هر چقدرم ببخشه پر کاهی از داراییش کم نمی شه اگه حتی به چشم انسانی بهش نگاه کنم اون به عنوان بزرگتر من به عنوان صاحب من به عنوان خالق من هرگز دلش نمی خواد من رنج وسختی بکشم اون نبازی به امتحان کردن من نداره نیازی نداره منو اذیت کنه گریمو در بیاره بعد بغلم کنه من از اول اول بغلش بودم واین خودم بودم که با باورهای اشتباه با گوش دادن به حرف کسایی که خودشونم باور درستی از حرف هاشون ندارن خودمو جدا دونستم از خدا اگه خداوند صاحب منه پس محبتش به من مثل محبت من نسبت به دخترمه اگه خداوند بزرگ منه پس اونجوری که من دلم می خواد هر چی دارم رو بدون منت بدون واسطه با عشق در اختیار دخترم بزارم اونم داراییش وجهانش رو همه برای خوشی ولذت من آفریده اونم همه ذوقش به اینکه من ازش بخوام واون برآورده کنه چیزی که از ثروتش کم نمی شه نباید بترسم نباید بگم خدا چی می گه خدا فکرر می کنه من زیاده خواهم چون خودم کیف می کنم وفتی برای دخترم چیزی می خرم واونو خوشحال می کنم حتی یع بارم غصه نمی خورم چرا پولمو دادم به این وسبله اون لحظه خوشحالی اون به همه چی می ارزه پس باید باور کنم خداوند هم همین طوره نگاهش ونگرشش به من به همین زیبایی هست
عامل دوم نگرش نسبت به خودمون
ما وفتی در بخش اول یعنی نگرش خداوند نسبت به خودمون ونگرش خودمون نسبت به خداوند تعقیر ایجاد کنیم می بینیم که خودمون هم تعقیر کردیم واون وقته که متوجه می شبم تمام باورهای هایی که نسبت به خودمون داشتیم راجب اینکه ما شانس نداریم ما پارتی نداریم ما تو خانوده فقیری بزرگ شدیم ما نتونستیم سواد ومدرک انچنایی به دست بیاریم ما ارثی بهمون نرسیده ما شغل خوبی نداریم ما تو کشور خوبی زندگی نمی کنیم وبرای خاطر این چیزهاست که هیچ وقت پیشرفت نکردیم والانم نمی تونیم با وجود این شرایط تعقبری در زندگیمون ایجاد کنیم همه وهمه اشتباه بوده
اگه خداوند رو عادل بدونیم وباور کنیم که خداوند عادله این باورها با عدل خداوند نمی خونه چون اگه قرار بود موفقیت وشرایط خوب ففط برای عده خاصی که مثلا توی کشور خاصی هستند یا پدرومادر پولدار وباسوادی داشتن باشه این باعدالت خداوند همخوانی نداره
یه بار توی یکی از فایل ها از استاد شنیدم گفتن خداوند کاری نمی کنه اون دنیا کسی یقه اشو بگیره
یعنی اگه امکان تعقیر وشرایط خوب فقط برای عده ای از انسان ها باشه عده دیگه که اون شرایط رو ندارند می تونن یقه خدا رو بگیرند وبگن چرا من نداشتم چرا برای من فراهم نبوده
خداوند به همه انسان ها به یک چشم نگاه می کنه همه رو دوست داره وخواهان خوشبختی وسعادت همه انسان هاست همون جور که مادر همه بچه هاشو به یک چشم دوست داره وفرقی بینشون قاعل نیست خداوند هم جوری جهان رو تنطیم کرده که همه انسان ها فارغ از دین وملیت ورنگ ونژاد بتونن امکان موفقیت ورشد وپیشرفت داشته باشند
وباید اینطور برای خودمون منطقی کنیم
من اگه مدرک خاصی ندارم ودلیل رشد وپیشرفت وشرایط خوب نداشتن خودم رو مدرک می دونم باید بگم خداوند از مدرک بالاتره پس حتی اگه مدک ندارم ولی چون خدا می خواد پس می شه شرایطم تعقیر کنه ونیازی به مدرک گرفتن نیست پس باید قدم در راه تعقیر بگذارم یا اگه فکر می کنم سن من دیگه بالا رفته واز من گذشته باید بگم خدا بالاتره وقدرت خداوند از زمان وسن وسال بیشتر.پس با تکیه به اون می تونم قدم در راه تعقیر شرایطم بزارم
من بخاطر اینکه زود ازدواج کزدم وبعد ازدواجم هم اومدم یه شهر دیگه ومشغول خانداری وهمسر داری شدم وبعدش بچه داری دیگه شرایطی برام مهیا وشد برم دنبال خواسته هام مثلا دوست داشتم خیلی درس بخونم وحتما دانشگاه برم. حتما شاغل بشم ومستقل باشم وخیلی رویا های دیگه اما الاو که به این سن رسبدم ودیدم به هبچ رویایی نرسیدم همیشه خودمو ناتوان وناکام از هر چیزی دونستم حتی وقتی توی دوره تمریناتی داشتیم که باید از دست اوردها. موفقیت های خودمون می نوشتیم وافعا من چیزی برای نوشتن نداشتم همیشه سرخورده بودم همه رو مقصر ناکامی خودم می دونسنم وهرجا توی دوره های تعقیر زندگی صحبت سر تعقیر بود من توی دلم می گفتم اخه من که هیچ هنری ندازم هیچ مدرکی ندارم هیچ مهارتی ندارم چطوز تعقیر کنم الان با این سن وسال با این اوضاع جامعه با یه دیپلم چه پیشرفتی برای من هست اما الان می گم خداوندی که من بهش باور دارم وازش شناخت پیدا کردم از همه این شرایط من بالاتر وقوی تره من بهش تکیه می کنم وازش درخواست می کنم وبه زبان خودم باهاش صحبت می کنم ازش می خوام اول از همه بهم آرامش درونی بده که از همه چی مهم تره وبعدش ازش می خوام کمکم کنه شرایطی که درش هستم رو وخودم قبول دارم همه بخاطر باورهای اشتباه خودم بوده رو تعقیر بدم ودر شرایط بهتری ادامه زندگیمو سپری کنم شرط اول تعقیر کردن پذیرش اشتباه خودمه ومن قبول دارم مقصر شرایطم خودم هستم واز منبع فدرت مطلق که خداونده برای تعقیرش کمک می خوام ومطمعنم کمکم می کنه همون طور که روزی خسته وتسلیم از شرایط جسمی ام وناراحت از جاقیم ازش کمک خواستم و گفتم توان رژیم ندارم وتسلیمم وففط این کار از دست تو بر میاد واونم منو به این مسیر سراسر نور هدایت کرد وهر روز داره حمایتم می کنه
خدای خوب ومهربانم بسیار خوشحالم که با تلاش خودم وحمایت وهدایت تو معبود بی همتایم توانستم قدم در راه تعقیر زندگی بگذارم از تو بسیار بسیار سپاسگزارم
سلام استاد در مورد صبر خواستم از یکی از افراد خانوادمون مثال بزنم که من همیشه فکر میکردم ادم صبوری ولی فهمیدم نه واقعا راکت بودن صبوری نیست ولی کامل باز نکردم شاید اون راضی نباشه حالا درسته که کسی نمیشناسش ولی با خودم گفتم به یک چیزهایی باور داشتن چه خوبه همین که من اون ماجرا رو بازگو نکنم خودش توجه من رو به قضیه ای که مورد پسندم نیست کم میکنه
استاد صحبتهاتون رو باید با در و گوهر نوشت الان اگر به جوونی که علت تمام ناکامیهاش رو گرونی دلار میدونه خوب نمونش زیاده بگی که از عدالت خدا دوره اصلا حرفت رو قبول نمی کنه واقعا ممکن به قول معروف سرت هم ببره و خیلی خوشحالم که با سایت اشنا شدم از خدا میخوام که تمام گناهان من رو ببخشه که هر کدام به نوعی من رو از نعمتهایی دور کرده و همش نشونه این بوده که توکلم به خدا کم بوده
نشان های دریافت شده
من فرزانه ابوالحسنی هستم هدفم بهتر زندگی کردن و تغییر کردن
سلام خدای مهربان
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم
بله استاد قبلنا همین نظر داشتم نسبت به خدا
ولی الان این نظر رو ندارم
واقعا این ایده رو میپذیرم و با جان دلم ایمان دارم که خداوند نسبت من چه نظری داره اول از همه که هیچ نظری نداره
منو خلق کرده وارد این دنیا کرده که من بهتر زندگی کنم که من از زندگیم بتونم نهایت لذت ببرم شاد باشن بهترین خوراک داشته باشم بهترین لباس بپوشم شاد باشم خوشحال باشم و این شادی رو به دیگران هم به اشتراک بزارم
همون طور که من دوست دارم بچه هام از باغی که من دارن بیان نهایت لذت ببرن بیان خوش باشن از آب و هوای پاک استفاده کنن از سکوت باغ از صدای پرندگان لذت ببرن روباه ببینن بهشون غدا بدن و خوش باشن
خدا وند هم بهترینها رو برای من میخواد بهترین خونه بهترین زندگی شادی لذت چرا باید فکر کنم که خدا برای من نخواسته این فقط نظر دیگران که از طرف خدا وند من صحبت میکنن وگرنه خدا چرا باید
این نظر داشته باشه منو خلق کرده وارد این دنیا کرده که من خلق کردن تجربه کنم لذت ببرم اونوقت بیاد سرب داغ بریزه تو گلوی من منتظر باشه روز قیامت بشه فلان کنه و بهار کنه عقلانی هم نیست با عقل جور در نمیاد
من میخوام این نگرش در خودم ایجاد کنم چون حس آرامش حس شادی حس لذت حس عاشق خداوند بودم حس امیدواری حس اینکه خدای من بهترین خدای روی زمین رو به من میده و این باعث میشه من آرامش بیشتری رد تجربه کنم حس انتظار شادی و لذت در من ایجاد میشه و ایمانم به خداوند بیشتر و محکمتر میشه
خوب استاد اگر پیامبران شغلشون کشاورزی بوده خیلی شنیدم ولی نشنیدم که شغل پیامبران معلمی بوده شنیدم که شغل معلمی آنقدر عرفانی یا پر اهمیت که مثل شغل انبیاست یه همچین چیزی شنیدم
و اگر اون روزا شغل کشاورزی مرسوم بوده برای اینکه اون زمان پولی نبوده همه کشاورزی میکردن هر کس یه محصول ایجاد میکرده در نتیجه مایحتاج سالیانه خودشونو برداشت میکردن مابقی اونو که مازاد بر مصرف خودشون بوده رو بعنوان داد و ستد کالا با کالا استفاده میکردن و منم در قرآن نخوندم شغلی مشخص شده باشه
استاد شغل میزان خوشبختی منو تعیین نمیکنه ولی چرا من اگر شغل نداشته باشم نمیتونم نیازهای خودم برآورده کنم و زندگی خوبتر و بهتری رو تجربه کنم
منم میپذیرم که مدرک شغل قد رنگ پوست و…در میزان موفقیت من نقشی نداره اگر من چنین سوالی در ذهنم ایجاد میشه بخاطر افکار اشتباهی که نسبت به شغل دارم بخاطر افکار اشتباهی که در ذهنم دارم یکم گیج شدم
الان جواب سوالم گرفتم به اندازه ایکه خودم لایق و مستحق موفقیت و خوشبختی بدونم میتونم شرایط زندگیم تغییر بدم و نگرشی که من در زندگی دارم و حد و اندازه مند مشخص میکن
کاملا میپذیرم افکاری که من در زندگی دارم باعث شده من هنوز نتونم از شغلم درآمد کسب کنم هنوز نتونم شغلم رو قطعا انتخاب کنم چه برسه درآمد و برای همین من در کسی و کار کاملا ناموفق بودم و الانم هستم ولی درآینده نیستم دیگه من در آینده حتما پول وارد زندگیم میکنم چون میخوام نگرشم در مورد مسائلی که مشکل دارم تغییر بدم
شغل من بهترین شغل هر کسی واقعا نمیتونه شغلی مثل منو داشته باشه شغل من خاص انگشت شمار شغلی که میشه درآمد میلونی و میلیاردی تجربه کرد پس من خودم شغلم دست کم نمیگیرم منم هنرمند هستم میتونم هر چیزی در دهنم ایجاد میشه رو خلق کنم
استاد منم مثل شما هستم جزمعدود آدمهای هستم کمترین آشنا تو زندگیم اینو زمانی درک کردم که وقتی برای مراسم افراد میومدن تسلیت بگن فقط به دو خواهر بزرگترم میگفتن بعد خواهر کوچیکم منو کسی یادش نبود فقط یادشون میومد این بابا چهار تا دختر داشت اون یکی کیه منو میدیدن تسلیت میگفتن اونم یکبار تمام
من اول ناراحت شدم گفتم کسب منو آدم حساب نمیکنه ولی وقتی متوجه شدم اگر این فکر داشته باشم که آدم خوبه آشنا زیادی داشته باشه که هر وقت مثلا مشکلی داشت به یکی از اونجا رجوع کنه گفتم خدارو شکر من نمیخوام آشنا زیادی داشته باشم من فقط خدا رو داشته باشم بسته ام خدا همه چیز میشود همه کس را من فقط خدا رو میخوام
و خدارو شکر هم تا حالا جودی زندگی کردم مشکلات خودم خودم حل کردم به کسی رو نزدم بیاد مشکل منو حل کنه حتی مشکل مالی
من گفتم یه روزی میخواستیم مثل اینکه گردو بریزیم کسی نبود بره بالای درخت و همه میگفتن کارگر نبست کارگرها سرشون شلوغ و…گفتم توکل بخدا میریم تو محل اگر پیدا نشد خودت برو بالای درخت ت راه گفتم
خدایا میدونی همسر من هم حالش خوب نیست هم خسته است توانایی انجام این کارو نداره خودت کمک کن
خدا شاده همینکه به محل رسیدیم همسرم یه فردی میشناخت که تو فکرش بود در شهرستان ما دوستان افغان خیای زندگی میکنن و بعنوان کارگر ازشون استفاده میکنن البته اینم بگم خودشون این شغل انتخاب کردن
همین که رسیدیم شهرستان اولین نفری رو که دیدیم همون شخصی بود که همسرم اسمش و هم یادش رفته بود یهو دیدم داره میاد به طرف ما همسرم پیاده شده ازش خواهش کرد گفت اتفاقا الان کار ندارم میام اومد یکساعت هم نشد کار ما رو راه انداخت گردو ها رو ریخت و پولش گرفت رفت
استاد تو شهرستان ما معمولا بیشتر اونها شیشه بر هستند بیشتر شیشهای ساختمانی الان دایره کاریشون بیشتر شده شیشهای نشکن سکوریتی و…رو هم انجام میدن
و یه آقایی هست که آچار فرانسه شهرستان همه جا آشنا داره تقریبا همه شهرستان شمارو بنده خدا رو دارن
و من نمیدونم دور از اینجا هزار سال عمر شما و اعضای خانواده و تون باشه برای بهشت سکینه ما که آشنا داشتیم آنقدر طول کشید تا دور از اینجا جنازه رد تحویل بدن اونجاییکه آشنا نداشتن کارشون زودتر راه میافتاد
من وقتی پدر همسرم بهشتی شد دو ساعته تمام مراحل انجام شد این دفعه چهار پنج ساعت ما منتظر موندیم تا به ما تحویل بدن
خدایا میخوام آشنا من پارتی من همه کسم تو باشی نمیخوام محتاج هیچ کسی حتی همسرم باشم میشم فقط فقط محتاج تو باشم
منم نمیخوام مشکل داشته باشم نمیخوام آشنا داشته باشم که بخواد مشکل منو حل کنه مگه من خودم چی هستم دور از جون مردم خودم با کمک خدای خودم مسائلی حل میکنم
خدارو شکر که یاد گرفتم تو مسائل نمونم ازش عبور کنم من یاد گرفتم وقتی حالم بد یه فایلی گوش بدم دوباره حالم خوب کنم این یعنی تو اون حس بد نموندم
و امروزم یاد گرفتم نگرشم در مورد خداوند بهتر کنم که خداوند دوست داره من شاد باشم بگم بخندم خوشبخت باشم خداوند برای من بهترینها رو میخواد
سلام دوست وهمراه خوب من فرزانه خانم گل
درپاسخ به اینکه مگه من کی هستم باید بگم که شما فقط یدونه ای درجهان کلا این جهان از عزل تا ابد یدونه فرزانه حسنی بیشتر نداشته ونخواهد داشت اونقدر حرفها ونوشته های شما حال دل منو خوب کرده ومنو برگردونده به زندگی دوباره وبهم قوت داده که نمیتونم بشمارم
وقتی نوشتید من کی هستم خیلی ناراحت شدم
شما همه کسی شما بهترین مخلوق خدایی هیچ وقت فکر نکن چون درشرایط سخت گیر کردی پس بیارزشی
مگه تک تک خواننده ها بازیگرا فعالان کارآفرین اقتصادی استاد مطرح دانشگاهها ورزشکاران مدال آور وخلاصه حتی پیامبرا مگه کی بودن واقعا فکر میکنی کی بودن اکثرا یتیم بودن بیکس وکار اکثرا فقیر بودن حتی من زندگی نامه بعضیاشون خوندم کارتن خواب بودن داخل ماشینشون میخوابیدن نون شبشون محتاج بودن مادروپدر الکلی وبیمسئولیت وبد داشتن یه عمر زدنشون مورد تجاوز خشونت خانگی تحقیر فقر فساد دزدی وهزارتا چیز دیگه شدن
تو پست ترین محله هابا بدترین آدمها زندگی کردن
سخت ترین وبدترین کارها رو کردن
اما میدونید چی شد هیچ وقت نگفتن به خودشون مگه من کیم همیشه به خودشون باور داشتن از بین هزار تا مشکل صبح ها بلند میشدن وخودشون تو آینه میدیدن ومیگفتن خودم از این بدبختی نجات میدم من لیاقت خوشبختی دارم
من باارزشم من دیده میشم من میتونم
وشدن وشدن کی باورش میشه رونالدو از سطل آشغال رستوران محل غذا کش میرفته ومیخورده با پای برهنه فوتبال بازی میکرده
کی باور میکنه استیو هاروی کارتن خواب بوده
وهزار تا آدم دیگه که اونقدر زیادن که همشون اینطوری شده
وقتی رنج های زندگی خودم دیدم خیلی منم ناراحت خودم بودم وغمگین بودم از شرایطم اما وقتی رنج های شمارو دیدم رنج های بقیه دوستان دیدم تازه ذهنم روشن شد که خب که چی سختی کشیدی مامان وبابا ت ناز ونوازشت نکردن پول وارث کلون بهت ندادن خب که چی اینهمه آدم تو دنیا هست مگه متوقف شدن ببین چقدر اوضاعشون بدتر از تو بوده کارتن خواب که نشدی نون شبت داری از زیر صفره شروع نمیکنی پس وقتی دوطبقه دو جهان به سر میبری طبقه ۲۰ ام میرسی طبقه ۱۰۰ ام هم میرسی
دوست عزیزم فرزانه خانم گل ودوست داشتنی شما درجهان خیلی ارزشمندی خودت به تنهایی روزی برسه که درقله های موفقیت ثروت ببینمتون وپزتون بدم به همه دوستانم که ما هم مسیر وهم قدم بودیم یه روزی
امروز انگیزه گرفتم که منم به قله ها برسم تا دوستان خوبی چون شمارو ملاقات کنم درقله موفقیت وثروت وشهرت منتظرتونم دوست دار شما فرشته مهربان
سلام بر استاد وهم مسیران گرامی
فایل دوم نیز مکملی بر بود فایل عالی اولیه
و متنی که ضمیمه فایل کردید نیز عالی بود
بحث خودباوری را بسیار عالی مطرح کردید واهمیت فوق العاده ی آن را اشاره کردید که بسیار تاثیرگذار بود
وبحثی که درپایان فایل مطرح کردید کمی تامل وتفکر میخواست وبهر حال چالشی بود که خیلی فکر میخواد
واین پذیرش که همه مشکلات ومسائل را خودم بوجودآوردم
اما قرار نیست درآن بمانم ومیبایست بتوانم با کمک ازخدا حرکت کنیم وعبور کنیم از مسائل و هیچگاه خداوند بنا را بر تحمل وزجر کشیدن قرار نداده است وخدا با شکیبایان وصابرین است به شرط حرکت وکمک خواستن از خوداو
بهرحال این آگاهیها برای ما هنوز نوپاست وباید بسیار روی آن کار کرد تاتبدیل به نگرش بشود ودر ناخودآگاهمان رسوخ کندوتبدیل به واقعیت زندگیمان بشود سپاس از استاد عزیز
نشان های دریافت شده
من فرزانه ابوالحسنی هستم هدفم بهتر زندگی کردن و تغییر کردن
سلام خدای مهربون با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم
واقعا استاد نظر خداوند نسبت به من چیه خیلی ایده عالی بود خیلی گفته هاتون بدل میشینه واقعا خداوند نسبت به ما این نظر داره به نظر من
واقعا همین طور خداوند ما رو وارد دنیا کرده اگر قرار بود به ما سختی بده رنج بده سرب داغ بریزه تو گلومونو خط و نشون بکشه اون بالا ت آسمون ها باشه هواسش جمع باشه که ببینم کی چکار میکنه پدرش و در بیارم پس چرا ما رو وارد این دنیا کرد
پس این مسائلی که شنیدیم همه اشتباه بوده الان شما میگید هر کسی خدا رو به بر مبنای چیزی که شنیده توصیف میکنه تمام مسائل زندگی هم همین طور هر کسی بنا بر چیزی که شنیده توضیح میده
اینکه خداوند هیچ نظری نسبت به من نداره خوبه و اینکه ما قبلا هم شنیدیم که هر چیزی که تو دوست داری تجربه کنی خداوند هزاران هزار بار بیشتر دوست داره که من اون چیز اون خواسته ام تجربه کنم خداوند
هم همین طور اون دوست داره من شاد باشم از زندگیم لذت ببرم شیطونی کنم بگم بخندم شاد باشم از زندگیم لذت ببرم بهترین زندگی رو تجربه کنم
اگر چنین نیست تقصیر خدا نیست تقصیر منه که من امروز الانم امروزم از صبح تا الانم به چه چیزهایی توجه کردم چه احساس در من ایجاد شده چه انتظاری در من شکل گرفته پس من مقصر هستم
اگر از شرایطم راضی نیستم واقعا بینهایت لذت بردم حال دلم خوب شد خیلی ایده خوبی خیلی خوبه این نظر داشته باشیم دقیقا مثل جملاتی که شما بیان کردید نه به این منظور که ادا دربیارم نه میخوام به اون شکل باشه چون هر بار که اون متن بخونم حال دلم خوب میشه ایمانم به خدا بیشتر میشه که خدای من این نظر برای من داره
واقعا من یک مادر هستم دو فرزند دارم من برای بچه هام چی میخوام میخوام سالم و سلامت تندرست باشن میخوام شاد باشن میخوام شغلش داشته باشن میخوام در شغلشون پیشرفت کنن میخوام ازدواج موفقی داشته باشن
خلاصه هر چی دوست دارم همه خیر و خوبی خداوند هم بارها و بارها در قرآن فرموده که هر آنچه از جانب من به تو رسد همه خیر و خوبیست پس منظورش همین بوده دیگه
خداوند هم میگه اونا بندگان من هستم مثل پدر و مادری که پشت بچه شون درمیان نمیذارن تحقیر بشن خداوند هم پشت ما انسانها در اومده به شیطان گفته تو بر بندگان من تسلطی نداری اونا منو دارن این مستاق همین دیگه
پس عاشق خداوندم شدم که مثل یک پدر پشت من این خدا پرستیدند این خدا ستودنی خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
و من نسبت به خودم چه نگاهی دارم
واقعا میپذیرم مدرک قد رنگ پوست و….باعث رشد و پیشرفت ما نمیشه
من یه دورهای از زندگیم در اداره سازمان آب کارورزی میکردم خدا شاهده اون زمان تازه مدرک مد شده بود اونم برای اینکه حقوقشون بیشتر بشه آنقدر افراد بودم که فقط سیکل داشتن بهترین کارمند هم بودن و افرادی هم بودن که مدرک تحصیلی داشتن از زیر کار در میرفتن
و افرادی هم میشناسم که معلولیت جسمی زیادی دارن اما وکیل پایه یک دادگستری هستن
و اینو خدارو شکر درک کردم که اگر من در شرایطی هستم که دوستش ندارم اگر افرادی پیدا میشن به من حرفی میزنن منو بشدت غصه دار میکنن از روی ناراحتی زیاد اگر گسی رفتار بدی داره
این بخاطر خداوند نیست که برای من نخواسته فقط فقط اینجا مقصر من هستم من چه افکاری دارم من چه رفتاری دارم من به چی توجه میکنم که نتیجه اونها میشن اون رفتار اون برخورد اون حرفی که من زده میشه منو بشدت غصه دار میکنه
و من استاد بیشتر عاشق خداوندم شدم که شما امروز درباره اون صحبت کردید
با درود فراوان
افکار و باورهای محدود کننده ام را در کلام شما به خوبی دیدم امروز من آگاه تر از روزهای دیگر هستم و روز به روز سعی دارم با مطالب سایت به آگاهی های خودم افزوده کنم .
سال ها این باور اشتباه را داشتم که خدا با صابرین است و اونا رو دوست داره و فکر می کردم یعنی تو هر سختی هستی باید تحملت رو بالاتر ببری و اونو تحمل کنی و سکوت کنی و چیزی نگی، درحالی که درستش اینه که تلاش کنی شرایط را آنگونه تغییر بدی که خودت در آرامش باشی،خودت خوشحال باشی و راضی.
وقتی من راضی و خشنود باشم از زندگیم لذت بیشتری می برم و بیشتر سپاسگزار خداوندم و این طوری می تونم بهتر حضور خداوند را درکنار خودم احساس کنم.
من به این سایت هدایت شدم شاید به خاطر این که همیشه دلم می خواست زندگیمو طوری تغییر بدم که به رشد و پیشرفت بیشتری دست پیدا کنم من باید خودمو کشف کنم و بهتر بشناسم تا بتونم خدای خودم را بهتر بشناسم.
عبادتی که بتونه منو به خدا نزدیک تر کنه خوندن نماز و روزه و… نیست مهم اینه هر کاری که انجام میدم خداوند را همراه خودم ببینم و بدونم که هدفم از انجام اون کار چیه! چطوری می تونم حتی با یه غذا درست کردن توی خونه حضور خداوند را بیشتر احساس کنم وقتی می تونم با همین کارای به ظاهر ساده در خانواده احساس خوبی را جاری کنم.
وقتی در محیط کارم باشادمانی می تونم مطلبی را به دیگران آموزش بدم و خودم از کارم راضی باشم می تونم احساس خوبی داشته باشم و مهم همینه که من طوری رفتار کنم که همه وجودم راضی باشه و از زندگیم و لحظه های بودنم شاد باشم.😇
مطمئنا وقتی من میخوام رشد کنم،پیشرفت کنم و… باید این مسائلی که خودم به وجود آورنده اونا هستم را بپذیرم،مسئولیت کارامو قبول کنم و سعی کنم واسه بهتر شدن تلاش کنم وقتی خداوند تلاش منو می بینه حتما به من در این راه کمک می کنه تا بتونم راحت تر عبور کنم و تو مسائل گرفتار باقی نمونم.
خدایا به امید خودت🙏🙏🌸
بنام خدایی که حال مارا به بهترین حالها تغییر میدهد.بادرود فراوان خدمت استاد عزیز وهم مسیران خدای خوب ومهربان ما در قرآن سوره رعد آیه ۱۱میفرمایند:وخداوند سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان چیزی که در خودشان هست را تغییر دهند. با استناد از این آیه شریفه ی قرآن ما مسئول سرتوشت خودمان هستیم .اگر عاقل و دانا باشیم میتوانیم با کارهای خوب وپسندیده زندگی را به زیبایی بهشت برای خودمان بسازیم وبرعکس .اگر تواناییهای خودمان را کشف و باور کنیم .ودریابیم که خدا چه استعدادهایی در ما به امانت گذاشته وبه خودباوری برسیم میتوانیم زندگی ایده آل داشته باشیم .برای مثال اگرمن باور کنم که این توانایی را دارم که به تناسب اندام برسم وبه بدنم احترام گذاشته ومراقب این نعمت بزرگ خدا باشم ودر پی رژیم گرفتن و ورزَهای سخت وبیهوده نباشم میتوانم دنیای خودم را قشنگتر بسازم .و نمونه هایی از این قبیل که می بایست در من تغییراتی رخ دهد تا به بهشت برین زندگی ام وارد شوم.
با عرض سلام ادب و احترام این فایل را امروزدر منزل پدرم که در روستا میباشد گوش دادم چقدر به دلم نشست و تمام خاطرات کودکی ام برام یاد اوری شد هر وقت اشتباهی میکردم خیلی ترس داشتم نمیدونستم باید به کی پناه ببرم و من تازه توی بچگی با مفهوم خدا اشنا شده بودم با خودم همیشه فکر میکردم خدا توی اسمون هاست فقط هر وقت میخواستم دعا کنم دستامو خیلی بالا میاوردم این حس بچگی و کودکی هایم خیلی چیزها رو یادم اورد خدایی که به من معرفی شده بود و خدایی که من چند سال هست شناختم از زمین تا اسمون فرق میکنه.
با اینکه اینقدر ما رو از خدا ترسونده بودن ولی من هیچ وقت نسبت به خدا دید بدی نداشتم همیشه فکر میکردم خدا منو خیلی دوست داره چونکه خیلی سخت تلاش میکردم و هر چی خواستم بدست اوردم من از موانعی گذشتم که هیچکس فکرشم نمیکرد.
فقط با ایمانی که بخدا داشتم خیلی دوست داشتم به دانشگاه برم ولی من یه دختری که توی روستا متولد شده با این همه سخت گیری و سنت های عجیب و غریب چطوری امکان داشت برم دانشگاه ولی من از پسش بر اومدم خدایا شکرت چقدر اون موقع ها ما تو کلمون و اعتمادمون به خدای خودمون بیشتر بود انگار هر چی ما بزرگتر شدیم و مشکلات ما بیشتر شد ما از خدا دورتر شدیم و این بخاطر الودگی های درون خودمون بود بخاطر این بود که خدای کودکی هامون رو فراموش کرده بودیم و من اکنون خوشحالم که خدای خودم را بهتر شناختم و نورش را در قلبم حس میکنم خدای من خدای گنجشک ها و پروانه هاست خدای من خدای درختان و گلهاست خدایی که این همه زیبایی افریده چرا باید از ترس من نسبت به خودش خوشحال باشه چرا باید منو تنها بگذاره پس ما اولین کاری که باید کنیم این است که خدای خود را باور کنیم استعداد هایی که در وجود ما گذاشته را کشف کنیم و به مسیری که برای ما قرار داده است با توکل و همت ادامه دهیم و حالا این مسیر که همیشه هموار نیست مشکلاتی داره باید با کمک گرفتن از خدایی که از رگ گردن به ما نزدیک تر هست مشکلات را حل کنیم تا به مقصد برسیم.
و اما اکنون خدا ی من خدایی است که بهترین ها را برای من انتخاب کرده است خدایی است که هر انچه من بخواهم به من خواهد داد شرطش چیست این است که نگران روزهای اینده نباشم در لحظه حال زندگی کنم خودم را و استعداد هایم را بشناسم و خدای خودم را باور کنم و زندگی را زندگی کنم من باور هایم را نسبت به خدا تغییر دادم همین امروز هر چه باور غلط داشتم از ذهن خودم پاک کردم من باورهای زیبایی نسبت به خدا در خودم ساختم و انها را هرروز تکرار خواهم کرد و پرورش خواهم داد خدای من خدای تمام انسان های زیبا سالم شاداب و موفق هست پس دوست داره منم مثل بندگان موفق و شادابش باشم باورهای غلط نسبت به خدا را کشف میکنم و دور میریزم خدا ی من بسیارررر مهربان است
خدایا بی هایت تو را شکر بخاطر وجود چنین انسان هایی که بی منت ما را راهنمایی میکنند خیلی ممنون استاد گرامی نور خدا همواره در قلب تان جاری
به نام خدای مهربانم
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان هم مسیرم
زهره دراین مسیر به زودی از پیله ای که سالها به دور خودت تنیده ای به شکل پروانه ای زیبا خارج میشی و اون وقت که طعم زندگی با خدای خودت رو تجربه می کنی
خدای مهربان
خدای بخشنده
خدای حامی و همیشه هادی
خدای وهاب
خدای توبه پذیر مهربان
خدای امید بخش
خدای زیبای ها
خدای قدرتمند
خدای فراوانی ها
خدای عشق بی پایان
من دارم از پیله ای که دور خودم تنیده بودم خارج شده و تبدیل به پروانه میشم
چقدر افکار وباورهای محدود کننده فراوانی دارم که باعث شده تا من خودم رو باور نکنم و توانایی واستعدادهام رو شناسایی نکنم
چقدر افکار نا جالبی داشتم چقدر احساس شکست کردم در زندگیم وخودم رو ضعیف وناتوان میدیدم وخدای خودم رو همیشه برای گرفتن امتحانات سخت میدیم الان به یادم اومد که من چند سال پیش به خداوند گفتم بس خدای من رو این قدر امتحان کردی ومن مردود شدم دیگه خسته شدم کمکم کن الان یادم افتاد من این رو چند سال پیش گفتم و بعدش به مسیر و راه مستقیم هدایت شدم وحالا باید تکاملم رو طی کنم
چقدر حال دلم خوب شد وقتی فهمیدم من نگرش های اشتباه به خدا وخودم دارم می تونم خودم رو تغییر بدم پس تمام اونها رو کنار می ذارم ودنبال خدای خودم هستم خدای مهربان خودم هستم دنبال توانایی ها و زیبای های وجودخودم میگردم نمیدونم چطور شرایطم رو میتونم تغییر بدم و چه استعدادها وعلاقه ای دارم ولی این میدونم خداوند ازمن به من آگاه تر و خودش من رو به این مسیر هدایت کرده و خودش به من نشون میده که باید چه کار کنم تا آرامش و آزادی وراحتی وثروت وسلامتی رو تجربه کنم به آرامش وخیال آسود برسم و تمام اتفاقات گذشته ناجالبم از زندگی درحال حاضرم وآینده ام کنده بشه ومن به آرامش روحی و جسمی و مالی خودم برسم وآسون بشم برای آسونی ها
من به آموزش و یاد گیری خیلی علاقه دارم به مهارت درست زندگی کردن ودرست عمل کردن ودرست فکر کردن علاقه زیادی دارم پس به مسیر درستی هدایت شده ام ودر حال بهتر زندگی کردن هستم خدایا خودت کمک کن تا من به موفقیت مالی برسم
خدایا خودت به من کمک کن تا من به بهترین مسیر هدایت بشم فقط همین هدایت م کن به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای
حال دلم با خودم خوب بشه
امروز به خاطر مسائل خانوادگی که باید میرفتم برای حل شدنش چقدر با انرژی های ناهمگون با خداوند برخورد کردم ولی بازهم سعی کردم توجه ام رو به خدا بدم وآرامش رو حفظ کنم ولی من هم انسانم واشتباه میکنم ولی باز از خداوند طلب بخشش کردم و مطمئنم من رو بخشیده ودر هر حال پذیرای من هستش من مجبور بودم در این جلسه باشم و بعدش اومدم در سایت تا کمی ذهنم رو کنترل کنم تا در حال بد باقی نمانم من از خداوند می خواهم همه مسائل من رو با صلح وآرامش حل بشه وبرام وپر از خیر و برکت بهمراه داشته باشه و خودش حافظ وحامی و هادی من هستش
خدایا من تنها تو رامی پرستم و تنها از تو یاری می جویم هدایت م کن به راه راست به راه کسانی که نعمت داده ای
من باید دنبال شناخت خدای خودم وشناخت خودم باشم ودر آرامش با خودم باشم
خدایا من آرامش و اعتماد به نفس و عزت نفس وراحتی و آزادی رو می خوام تجربه کنم خدایا خودت من رو آسون کن برای آسونی ها
من نگرشم رو به خودم و خودت درست می کنم و منتظر تغییرات در شخصیتم و زندگیم هستم
خدایا تو نزدیک به من هستی و اجابت کننده دعا پس خیالم راحت هستش
الان که آمدم دیدگاهم رو نوشتم حالم کمی بهتر شد واز ترس هام رها شدم و امید در قلبم پر نورتر شد
خدایا شکرت خدایا دیگه نمی خوام رنج و سختی که برمن تحمیل شده رو تحمل کنم می خوام ازشون عبور کنم من قدمم رو برداشتم و منتظر تو هستم که من رو هدایت کنی به مسیر درست
خدایا خودت راه آسون رو بهم نشون بده تا آرامش رو تجربه کنم
سپاس فراوان از استاد عزیزم
سلام بر استاد گرامی استاد روشن عزیز و دوستان جان در بهشت لاغری و درس زندگی
گام ۹ چله زندگی : دو عامل اصلی تغییر زندگی
من فهمیدم برای شناخت خودباوری اول باید توانایی و استعدادم رو کشف کنم و بعد پرورشش بدم به هر طریقی که امکانش رو دارم تا به هدفم برسم و اینجوری با انگیزه ای که دارم بر هر چالشی در مسیر غلبه میکنم چون زندگیم دیگه معنا دار شده و موفق خواهم شد
خودباوری مثل سایر مهارتهاست مثل مهارته بدمینتون بازی میمونه که با تمرین میشه تقویتش کرد
و اینجوری اعتماد بنفس مون هم به مرور بالاتر میره و دیگه نگران شکست و قضاوت دیگران نیستیم
چون خودمون خودمون رو باور داریم و نقش بازی نمیکنیم که دیگران مارو دوست داشته باشند
اصلا نیازی به دوست داشته شدن از طرف دیگران نداریم
همه چیز رو در درون خودمون پیدا کردیم و عشق خودمون به خودمون بسیار شیرین و لذت بخش تر از انتظار محبت و شنیدن به به و چه چه از دیگرانه
دیگه تظاهر نمیکنیم نقش بازی نمیکنیم سادگی در پیش میگیریم خود خودمون میشیم و این برامون آرامش بینظیری رو بهمراه داره
و خیلی مصمم برای رسیدن به خواسته ها و اهداف مون تصمیم میگیریم و از نتیجه نگرفتن و شکست نمیترسیم و اهدافمون هم بزرگتر میشه و با پشتکار برای رسیدن بهش تلاش میکنیم
من خودم ریشه خود باوری نداشتن قبلنام برمیگرده به انتقاد شدید و تحقیر های گاه و بی گاه تک برادرم
که بعد فوت پدرم خودش رو یجورایی در نقش پدر میدید و همیشه زور میگفت و تحقیرم میکرد و کتکم میزدچون من تیزهوشان درس میخواندم و دانشگاه دولتی قبول شدم و برادرم بعد سیکل ترک تحصیل کرد
و اگر حمایتهای عاطفی مادرمهربانم نبود قطعا من توان مقابله با اون هجم از تحقیر و ناملایمتی رو نداشتم
من علت موفقیتها و پیشرفتهای تحصیلی و شغلیم رو بخاطر حمایتهای عاطفی مادر پیرم میدونم که با اینکه بی سواد بود و با من ۵۶ سال اختلاف سنی داشت ولی همه جوره مثل یه کوه حمایت عاطفی و احساسی و رفاقتی با من داشت
چه شبها که من بخاطر امتحانات تیزهوشان که خوب سخت بود مجبور بودم تا صبح بیدار بمونم و مادرم کنار من مینشست و با انگشتان چروکیده ش موهای سرم یا کمرم رو نوازش میکردکه یه وقت من خوابم نبره و بتونم درس بخونم و من هیچ وقت این صحنه ها یادم نمیره هنوزم واسه همین عاشق ماساژم بخاطر مادرم
یا وقتی به مادرم گفتم مامان من عاشق شدم عاشق پسر دایی م بازم مثل کوه پشتم ایستاد و ما رو برای رسیدن بهم همه جوره حمایت کرد چون اونم عاشق برادرزاده ش بود با وجود اینهمه مخالف منجمله برادرم
و این حمایتهای عاطفی کم کم بمن قدرت مقابله با زورگویی های برادرم و بقیه چالشهای بیپدر بزرگ شدن رو داد
من میدیدم که مادر پیرم برای گذران زندگیمون شکسته بندی میکرد و من رو به دانشگاه دولتی فرستاد ما وضع مالی خوبی نداشتیم و در جنوب شهر تهران شهرری زندگی میکردیم
و من کم کم بر استعداد ها ی خودم باور پیدا کردم اینکه توانمندم و یهو چندین مدال و مقام اولی در المپیاد ریاضی مسابقات علمی شطرنج بدمینتون بسکتبال و بدمینتون گرفتم
کلاس سنتور آرایشگری رانندگی و تایپ و مکرومه بافی رفتم
همزمان بعد دانشگاه سه جا مشغول کار شدم مدیر بازرگانی خارجی نوشان طب ،دبیر زبان و کارهای بازرگانی و ثبت سفارش و واردات یه شرکت واردکننده لامپ و لوازم برقی
اونقدر از خودم پشتکار نشون دادم که مدیر شرکت با هزینه خودش منو کلاسهای بازرگانی دانشگاه شریف فرستاد تا دوره های تخصصی رو بگذرونم
در مدت هفت سال تونستم یه خونه تو کرج با وام مسکن بخرم و از نگرانی مادرم از آینده ی من کاسته شد
یادمه اوایل ازدواج مادرم تمام لوازم برقی دست دوم خودش رو بمن داده بود تا ما یکم وضعمون بهتر بشه و بتونیم بعدها لوازم نو بخریم چون من تمام پولمو برای خرید خونه داده بودم روحش شاد هنوز چرخ خیاطی قدیمی مادرم رو دارم
من قوی بودن رو از مادرم یاد گرفتم
حتی بعد ازدواجم از همسرم مهریه نخواستم و محضر دار بزور ۱۴ تا سکه بنام زد گفت هیچی نمیشه
چون من به خودم ایمان داشتم که هر اتفاقی بیفته من میتونم سرپا شم و دلخوش به تعداد زیاد سکه برای پشتوانه نبودم اما هر چیزی رو که تا الان خودم خریدم همش بنام خودمه از ماشین و خونه و ویلای شمال
البته طفلک همسرم هم تمام قسطهای خونه رو با جون و دل داد که اگر نبود مجبور به اجاره نشینی بودیم
من اونقدر اعتماد بنفسم بالا بود که حرف و نظر دیگران برام بی اهمیت بود
اینکه میگفتند عه چرا تخت و وسایل چوبی نداری چرا بوفه و ظروف کریستال نداری ….
برای من اون زمان با همون عقل جوانی ،داشتن یه سرپناه مهمتر از داشتن خورده ریزا که بعضیاشم مثل بوفه و کریستال هیچ وقت دوست نداشتم داشته باشم بود
من کار خودمو میکردم اون کاری که عقلم میگفت درست تره انجام میدادم و به مرور زمان هم تمام اون کمبود وسایل رو بهترین هاش رو از مارک بوش آلمان و… خریدیم
تو زندگی من همزمان برادرم میزد تو سرم و مادرم برعکس به من پروبال میداد و زور مادرم برای رشد من بیشتر بود
همیشه تو زندگیم کمبود یه برادر خوب رو احساس میکردم همیشه دوست داشتم به برادر خوب داشته باشم تا اینکه خدا بعد ازدواجم یکی از دوستای کورد همسرم رو از دیار کرمانشاه که مدرس آوازه سنتی هستش رو وارد زندگیمون کرد و شد برادر عزیز من و من در مسیر رشد آگاهی ومعنوی خیلی ازش یاد میگیرم و حتما از آوازهاش تو گروه تلگرام میفرستم
بعد خدا استاد روشن عزیز رو وارد زندگیم کرد و الان هر سوالی تو ذهن من ایجاد میشه فرداش میبینم خدا از زبان استاد روشن دقیقا همون موضوع رو بررسی میکنه و من جواب سوالهام رو میگیرم شاید باورش سخت باشه ولی دقیقا این حال این روزهای منه
من این روزها قدم تو راهی گذاشتم و حالی رو در تنهایی خودم تجربه میکنم که سرمست وجود الهی در درونم میشم که با هیچ کسم نمیتونم درموردش حرف بزنم انگار زبون من قفل میشه که باید تو سکوت برم جلوو
فقط بگم که حال خوبی دارم آرامش عجیبی دارم لذتی وصف ناشدنی رو تجربه میکنم که تو این ۴۳ سال زندگی نچشیده بودم امیدوارم کسانی که این حال رو تجربه کردند منو درک کنند
دیگه از مرگ هراسی ندارم دنبال بهشت نمیگردم در بهشت دارم زندگی میکنم
دیگه دارایی هام برام بی اهمیت شدند شکرشون رو بجا میارم ولی در طلب چیز بیشتری نیستم خدا رو شکر از همه چیز به حد نیازم دارم
فقط میخوام تو این حالی که واردش شدم و چشمانم باز شده آگاهی های بیشتری نصیبم بشه که بازم همونم به خود خدا سپرده م که به بهترین شکلش خودش منو هدایت کنه
دوستتون دارم
مژگان مادری اهل رقص شاد خنده رو اهل طبیعتگردی و کوه نوردی و بسیار شوخ
احسنت اشکمو در اوردی بهت تبریک میگ بابت پشتکار و موفقیتت امیدوارم روز به روز زندگیت شیرین تر و چرخ زندگیت روانتر بشه
مژگان عزیز چه قدر شما توانمندین افتخار میکنم در کنار شما لاغر میشم چون این لاغری کاستن نیست افزودن
خدا پدر و مادر عزیزتون رو رحمت کنه
سلام منیر جان ممنونم از پیام پر از مهر و محبتت
منم خوشحالم شماها رو در کنارم دارم
عزیزم سرعت شما در لاغری این باور رو در ذهنم کم رنگ میکنه که با روش ذهنی ارام ارام لاغر میشم یک دوست عزیزم هم با این دوره ۳۰ کیلو در سه ماه لاغر شد
باسلام خدمت شما استاد عزیز
من سال ها احساس میکردم که خداوند درباره من چه احساس و نگرشی داره؟همیشه برام سوال بوده که آیا اون بنده محبوبه خداوند هستم یا بنده گناهکار و خطاکارش،
بعدها اومدم رفتار و اعمال خودم رو مقایسه کردم با انسانهایی که بنده محبوب خدا هستند و بعد دیدم که یک سری از کارهایی رو که اونا انجام میدن من اصلاً انجام نمیدم،
مثلاً سر وقت نماز خوندن یا به مسجد رفتن روزه گرفتن یا کمک کردن به فقیر یا خیلی از این چیزها که از کودکی تا به الان میشنوم که نشانه یک بنده محبوب خداست،
خوب من از اونجایی که این کارها رو انجام نمیدادم بنده محبوبی خودم رو نمیدونستم و از نگرش خداوند اینجوری دریافت کرده بودم که چندان مورد علاقه خدا نیستم،
خودم رو هم چندان دوست نداشتم وقتی یه کارهایی رو انجام میدادم که حالم بهتر بشه تلاش میکردم که بنده خوبی باشم اما از روی اجبار این کارها رو میکردم و بعد احساس خوبی نداشتم وبعدهم حال نمیکردم،،
میدونین چی میگم یعنی از سر این کار ها اجبار و گفته دیگران یک سری اعمال و رفتار رو به خاطر اینکه خدا نگاه خوبی به من داشته،اما خودم همیشه سوالم این بود که خب فایده این کارها چیه وقتی که حال خودم رو خوب نمیکنه،
وقتی روزه میگیرم ضعف بدنی به تو میکنم و نیاز دارم غذا بخورم چرا خودمو اذیت کنم عذاب بدم و گشنگی بکشم،خدا که با گرسنگی من موافق نیست و از من نخواسته که خودم را اذیت کنم،
چرا وقتی سر موقع نماز نمیخونم حس میکنم دیگه از خدا دور شدم ،مگه فقط خدا در زمانهای خاصی بادت ما را دریافت میکنه و مگه خدا خدایی نیست که همیشه حی و حاضره؟ در همه چیز نظارت داره و آگاه از همه چیز ر کنار بندههاش و در دنیا افکار ماست،
اینها نگرشی بودند که اول از خدا داشتم بعد از خودم داشتم یعنی اول اینکه احساس کردم بنده مورد علاقه خداوند نیستم و بعد وقتی که اعمال خودم رو میدیدم احساس خوبی نداشتم از انجام کارهایی که من رو بنده محبوب خدا میکنه،
آره دیگه بعد از مدتی که داستان آشنایی من با سایت پیش روی من هدایت و مورد علاقم قرار گرفت تا به شناخت درستی درباره خودم اول از همه برسم و بعد خدای خودمو بشناسم دیدم که او چقدر من در شتباه و باورهای غلط زندگی میکردم که همه این مشکلات سرچشمه است افکار نادرست من گرفته،و من خودم بودم که این حس بد و موضوعات رو بوجود میاوردم،
از طرفی همیشه احساس میکردم که تنها هستم و هیچکس من را دوست نداره و من خودم رو هم دوست نداشتم و خدا هم من رو دوست نداره زیرا کارهایی رو که انجام میدم با احساس خوب انجام نمیدادم و فقط از سر وظیفه و اجبار بود تا تلاش کنم که بنده خوبی باشم،
یعنی اون زمانها نگرش من درباره خداوند این بود که حتماً باید کار خاصی رو انجام بدیم که خداوند ما رو دوست داشته باشه و نمیتونستم که خداوند همه بندههاشو دوست داره،
بعد از اونجایی که هدایت شدم به سایت و آگاهی کسب کردم و یک سری عادتها رو با تمرین کردن به دست آوردم مثل حس خوب داشتن شکرگزاری وجه به خوبیها قانون جذب و دوست داشتن خودم را یاد گرفتم دیدم که چقدر تغییر کردم و همون جوری که من تغییر کردم خدا هم رنگ و روی بهتری رو به زندگی من نشون داد،
من حالا دیگه احساس نمیکنم که از خدا دور هستم بلکه هر لحظه و هر ثانیه اون رو در کنار خودم در درون خودم و قلب خودم احساس میکنم که با فرشته مهربانش با من ارتباط برقرار میکنه از طریق افکار مثبت و خوب،
وقتی حالا چیزی زو درخواست میکنم حالم خوبه و الان دیگه یک سری کار خاصی رو که انجام میدم همون احساس خوبی رو بهم میده که همیشه دنبالش میگشتم ولی در نماز خوندن نمیدیدم همین توی سایت بودن همین افکار خوب رو داشتن همین شناخت خوب خودم این احساس خوب را به من میده همین که آگاه شدم تغییر کردم و الان باورهایی رو دارم که هرگز در شک و تردید راجع به مهربانی و بخشندگی خداوند وجود نداره و من میتونم که خدای من بتونه قید و شرط منو دوست داره و برای من بهترینها رو قرار داده تا از اونها لذت ببرم و هر روز فرصتی دیگر داشته باشم تا بهترین خودم در زندگی باشم لبخند بزنم شاد باشم و او را دوست داشته باشم ،همانند خدای که منو دوست دارد،
باتشکرازشما
و خدایی که در این نزدیکیست.
با گوش دادن به فایلهای چله تغییر زندگی،میشه بگم که دیدگاهم داره عوض میشه نسبت به ایمان و باوری که از بچگی بهم القا شده بود و ی جورایی دارم میبینم که توی این مدت کوتاه چیزای زیادی یاد گرفتم و قصد دارم که این آگاهی هارو توی زندگی روزمره م استفاده کنم.وقتی برمیگردم به گذشته و ی نگاهی به نداشته هام که مدام از خدا بابتشون شاکی بودم،میکنم،به این درک بیشتر میرسم من برای رسیدن به خواسته هام نیاز به مدرک تحصیلی عالی و تیپ و ظاهر خیلی دافی ندارم،همینکه خودم باشم،مرتب و منظم باشم کافیه،من نیاز ندارم که ی شهر بزرگ زندگی کنم،من نیازی ندارم که خیلی بخوام کار فیزیکی زیادی انجام بدم،توی محل کارم که ی محیط گردشگریه ی آقایی هست که یکی از سرمایه گذارهای اصلی شرکتمونه و اینجوری که من شنیدم ایشون مالک یکی از دفترهای هواپیمایی معروف توی ایرانه،الان که بهش فکر کردم یادم اومد ایشونو اگه بهتون معرفیش نکنن اصلا یک درصد هم به ذهنتون خطور نمیکنه که یکی از پولدارهای ایران باشه،آنقدر که قیافه و تیپ ظاهریش معمولیه،اینم ی نمونه ی زنده که ی دفعه یادم اومد و اینجوری که من شنیدم مدرک تحصیلی آنچنانی هم نداره،بعد من تا امروز فکر میکردم برم ادامه تحصیل بدم تا بتونم توی شرکتمون ی پست و مقام خوب بگیرم ولی با این حرفها میخوام فکرمو عوض کنم و بیشتر از گذشته تلاش کنم و از خدا بخوام که راههای راحت تر رسیدن به جایگاه دلخواهمو بهم نشون بده،الهی شکر که کمکم کردی تا روی پله ی دوم قرار گرفتم،حالا ازت میخوام کمکم کنی تا ی پله برم بالاتر و دریافتی حقوقم بیشتر بشه .ی مثال دیگه اینکه وقتی دیپلم رو گرفتم از پدرم خواستم برم دنبال دانشگاه ولی ایشون به خاطر عقایدی که بهش یاد داده بودن مخالفت کرد و منو فرستاد گلاس زبان و کلاس کامپیوتر که اون زمان کمتر کسی دنبال این مهارتها بچه شو میفرستاد،چون هنوز خیلی فراگیر نشده بود،منم از سر اینکه بابامو خوشحال کنم این دو تا کلاسو رفتم و مدرکشون رو هم گرفتم،خیلی افسوس میخوردم اگه رفته بودم دانشگاه الان فلان میشد،بهمان میشد،ولی بعدها از پدر مرحومم سپاسگزار بودم که دستی از دستان خدا بود و منو تشویق کرد برای آموزش این دو تا مهارت چون تا به الان که دارم هنوز سرکار میرم،چندجایی که مشغول به کار میخواستم بشم وقتی میگفتم من زبان مسلطم و کار با کامپیوتر رو میدونم خیلی راحت پذیرش میکردن منو. و جالبیش به اینه که ی همکار و دوستی داشتم توی محیط آموزشگاهی که سالها توش تدریس زبان با هم میکردیم و ایشون مدرکش لیسانس بود و من دیپلم،د حقوق من از ایشون بیشتر بود و هرازگاهی عنوان میکرد که چرا به کسی که این همه درس خونده و مدرک داره،حقوق پایین میدن،در واقع ب من متلک مینداخت.ولی اینها همش از لطف خدا بوده که من بدون مدرک و آشنا و پارتی خیلی شاهانه تدریس کردم و کار کردم.این سابقه ی کاری عالی من رزومه ی خیلی خوبیه برام و هروقت و هرجا اعلام میکنم من فلان جا کار کردم و شرح حالی از کار سابقم میدم همه لذت میبرن و دوست دارن باهام هم کلام بشن،چی بهتر از این که من راضیم به آنچه بودم و آنچه از خدا میخوام ته بهم بده.من اگر جایی رو اشتباه کردم و خطا داشته ام همش به خاطر فرکانس نامناسب و غلطی بوده که در ناآگاهی کامل میفرستادم و بلافاصله جذبش میکردم.ولی دلم میخواد آگاهانه خواسته هامو به خدا عرضه کنم تا اونم بهترینها وو به وقتش بهم بده.در این لحظه از خدا میخوام که کمکم کنه تا قسطهامو به موقع پرداخت کنم.خدایا تو چاره سازی،بهترین راهکارها رو تو میدونی ،بهترین حلال مشکلات تویی،فقط از دستان تو برمیاد تا من قسط و اجاره خونمو بدم.خدایا تو کمکم کن.الهی به امید تو.ازن جمله ی آخر رو هر وقت میگم ی حس خوبی ازش میگیرم معمولا صبحا دارم از در خونه میام بیرون زمزمه ش میکنم،حس آرامش درونی بهم میده که دارم به خدا تکیه میکنم و اموراتمو به اون میسپارم چون تنها اونه که میتونه منو درامان داره در برابر اتفاقات.امروز صبح ی کم حالم بد بود از ندادن قسطهام و دریافت نکردن حقوق ماه گذشته مون،ی کم استرس داشت وجودمو میگرفت و وقتی این فایلو گوش کردم دیدم الان من باید نقش صابرین رو بتونم بازی کمم تا خدا زودتر منو از دام این احساس بد نجات بده،با خودم فکر کردم به فلانی که بهم بدهکاره پیام بدم و این کارو کردم اولش خیلی استرسم بیشتر شد و اون بنده خدا هم ی مقداریش برام زد،با خودم فکرکردم نکنه ناراحت بشه،یا اینکه من نباید توی کار خدا دخالت میکردم نباید از عقل زمینی خودمو استفاده میکردم و باید میذاشتم خدا این پولو از جایی که فکرشو نمیکردم به حسابم واریز کنه ولی با گوش دادن به اینرفایل به این درک رسیدم که من وقتی مشکلی دارم و ی ایده ای بهم داده میشه باید خودم پیش قدم بشم و اون ایده رو عملی کنم و بعد میشه به من گفت که صابر هستم یا نه،وقتی من خدارو صدا میزنم و میگم راهکار بهم بده و اونم منو هدایت میکنه چرا نباید انجامش بدم و بعد فردا که به مشکل خوردم دوباره باید به درگاهش التماس کنم که کمکم کن،پس من باید به این مهم توجه کنم که در مشکلاتم باید به ندای درونیم گوش کنم و قدم بردارم برای انجامش و نباید منتظر باشه ی نفر دیگه بباد مشکلاتمون حل کنه.باید به قول استاد عزیز،از مشکلات عبور کنیم چون خداوند کمک کننده ست.الهی شکر از این درس بزرگی که بهم دادی.
یا حق
درود بر استاد عزیز و دوستان همسیر
استاد به جرئت میتونم بیان کنم که مهمترین عاملها
در راستای گرفتاری و درماندگی انسانها رو در این فایل
بسیار بسیار عالی و با ارزش رمز گشای کردید.
واز این جهت کمال تشکر رو ازتون دارم..
واقعا این حقیقت که از سال ۲۰۱۲ دنیا رو به اگاهیهای
حقیقی میره. کاملا درسته..مثل اینکه روز قیامت شده باشه،همچی در حال تغییره
به این دلیل که من نوعی،نمیدونم چرا با وجود نتیجه
های یک شکل،اصرار بر انجام کارهای بر وفق اگاهیهایی
که تا اون روزها کسب کرده بودم داشتم..چرا به فکرم نمیرسید که بابا،شاید اشتباهی در این فرمایشات است.که جواب همیشه با گرفتاری و دردسرهای عجیب توام میشه…
همش اعتماد داشتم به اون باورها که کلی اراجیف بودند ولی یک در صد احتمال غلط بودن اونها رو نمیدادم.. زیرا از منابع باصلاح معتبر…خانواده..استادان،مذهبیون،رسانه ها و…..بگوش من رسیده بود و در وجودم حک شده بودند..و سراسر دور خودم توی زندگی میچرخیدم و در حال آه وناله بودم…اونم نه برای خانواده و بچه های خودم..بلکه برای اقوام،نزدیکان..کسانی که اگه من راحت بگیرم بخوابم و خدای نکرده برادرم نیازمند باشه،اون خواب بر من حرامه و یا در امواج بدبختهای فامیل و آشنا من باید مثل اون پطرس دستم گیر باشه تا هم اونها متوجه بشن من پا به پای ناراحتیهای اونها هستم و هم خدا راضی باشه
یعنی خلاصه کنم بعد از کلی درخواست و تمنا کردن که خدایا منو به راه درست هدایت بفرما،دیگه فنا شدم از بین رفتم ،بعد کلی گوش کردن به فرمانت تازه یه چیزی هم بدهکار همه هستم..
دیگه خدا دلش سوحت من بصورت معجزه وار با سایز ۳۸ وارد سایت تناسب فکری شدم.
در ابتدای راه فکر میکردم که من مرضی،چیزی دارم که در طول شبانه روز ،یکمرتبه غذا میخورم،و ابدا ریزه خواری ندارم،ولی چرا شکمم،کمی بزرگتره و به اندامم که کاملا متناسب بود نمیخوره…
بعدا متوجه شدم که مرض یا بهتر بگویم مرضهای من در افکارم قرار داره و باید بفکر چاره ی اساسی و زیر بنایی باشم…
از استادم نهایت تشکر رو دارم که بعد کلی مطالعه و تحقیق در باره قانون جذب،به سهولت و آسانی ،کم کم متوجه اصل موضوع شدم که ایی بابا
مرغ من بوده که یک پا داشته والا کلا این مسیر بر عکس جاده اصل و مقصد بوده که من درش کلی در حال تلاش بودم..
پس مدتها طول کشید که فرمولهای نادرست و اشتباه خودم رو پیدا کردم که واقعا از یه دفترچه که پر کردم بیشتر بود..
و با کمک استاد و فایلها یکی،یکی،فرمولهای صحیح رو جایگزین کردم.
خدای من قبلا یه بت سنگی بی احساس با دیسیبلیم بسیار سختگیرانه بود..که تمام وقتم رو میگرفت آخرش هم راضی نبود و حتی دریغ از یه لبخند محبت آمیز
من باید جون میکندم..و می دویدم
تازه اون همه اعمال یومیه دینی هم که قوز بالای قوز بود
تبارک الله برای هر دوز و هر ساعت خلاصه واجباتی بود که اگه مثلا میخواستی یک روز رو با مفاتیح بگذرانی وقت نمیکردی یه دستشویی سر فرصت بری چه رسد به کارهای دیگر
و اون مرارتها از من آدمی مثل سنگ ساخته بود دقیقا شبیه خدایی که تصورش رو میکردم..هیچی منو خوشحال نمیکرد..از داشتن هیچی حالم خوب نمیشد
اصلا نمیدیدم.فقط فکر منفی،اتفاقات بد،اخبار ..پرت وپلای بیهوده،کل روزم رو پر کرده بود
و خدایا هر چی شکر کنم کمه..واقعا
الان من یه فرد معمولی هستم که از سلامتی خودم از خداوند سپاسگزارم…و دیگه فکر چندانی به معقوله شکمم ندارم..زیبائیها رو می بینم..
بچه هامو که واقعا کلی بهشون اجحاف کردم،به جای فکر کردن به اونا در پی کسب رضایت دیگران بودم غافل از اینکه خداوند طور دیگری میخواد من اول باید بفکر خودم…خانواده خودم باشم..در ارامش باشم..از داشته هام سپاسگزار باشم…
در هر صورت در وجودم تغییر آغاز شد
خدای من یه توده ابر مانند سفید..مهربان شاد و سرحال همیار و همپای من در تمامی مراحل زندگی،عاشق اینه که من شاد باشم..ازش چیزهای رو برای خودم بخوام برای خود،خودم تا اون به وقتش بهم بده..
و چقدر متاسفم که دیر به این خدا رسیدم ولی بازم شکر که بالاخره رسیدم و دارم باهاش زندگی میکنم
هر روز ساعتهای زیادی یعنی هر زمان که وقت کنم من در سایت تناسب فکری در حال کسب آگاهیهای جدید هستم..
میتونم بگم فایلهای مربوط به تغییرات رو بارها گوش میکنم و بارها به نکات جالب جدید میرسم..
من عطش یادگیری فرمولهای درست و ناب رو دارم..و با سعی در استمرار میخوام بعد سالها خطا..کارهای درست و صحیح انجام بدم و خلاصه جبران مافات کنم..
برای استاد نازنینم و دوستانم بهترینها رو آرزومندم.
نشان های دریافت شده
من فرزانه ابوالحسنی هستم هدفم بهتر زندگی کردن و تغییر کردن
سلام خدای مهربون
باعرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم
نگاهی که من به خدا دارم و نگاهی که خداوند به من داره
نگاه من به خدا
من گفتم از اول خدایی میشناختم که همه ما میشناختیم سختگیر عذاب دهنده است و اینا
ولی من یاد گرفتم خدای من اونجوری که برای من تعریف کردن نیست اونا طبق آموزش خودشون به من یاد دادن طبق چیزهایی که شنیدن
نگاه من نسبت به خدا یه نگاه خوب و عالی یه نگاهی که من خدایی دارم که بجز خیر و خوبی چیزی برای من نمیخواد خدایی دارم که قانون جاذبه قانون شناوری قانون تجسم قانون تفکر قانونهای بسیار زیادی رو برای منه انسان قرار داده تا من بتونم به کمک اونها زندگیم تغییر بدم زندگیمو از نو بسازم پس این خدا ستودنی این خدا پرستیدنی
و اما نگاه خداوند به من
من فکر میکردم که من انسان خیلی خوبی هستم من خیلی به این فکر نمیکردم که خداوند نسبت به منم نگاهی داره
ولی من این نگاه جدید شما استاد عزیزم در خودم ایجاد میکنم زمانیکه نکات مهم مینویسم اونم مینویسم طبق اون نگاه در خودم ایجاد کنم
چون این نگاه خیلی عالیه به من امید زندگی کردن میده به من کمک میکنه ایمانم نسبت به خداوند بیشتر و بیشتر بشه یه دلگرمی خارق العاده ای در وجود من ایجاد میکنه مت با دلگرمی بسیار اسم خداوندم به زبان میارم
میگم من دوست دارم زندگی بدون مشکل تجربه و زندگی کنم چرا چون خداوندم در کتاب آسمانی فرموده که هر آنچه از من به تو رسد همه خیر و خوبیست و هرآنچه بدی رسد از جانب خودتوست یا از جانب دیگران است
پس خداوند من بجز خیر و خوبی چیزی برای من نخواسته پس طبیعی که منم یه زندگی بدون مشکل یا با مشکلات کمتر و تجربه و زندگی کنم
منم قبول دارم میپذیرم خداوند هیچ شغلی برای انسان در نظر نگرفته اگر چنین بود حتما در قرآن به آن اشاره ای میکرد
به نام خدا
سلام
استاد عزیز و مهربانم
آموزشهای شما برای من گنج گرانبها هستن😍.
ولی چرا اینقد تضاد وجود داره بین آموزشها و باورهای فرهنگ ما و حرفهای شما
(که حقیقت محضه). چرا این مباحث در هیچ کجا آموزش داده نمیشن.چرا همش میگن خدا به کمرت میزنه فلان کارو کردی؟
چرا همش از خدا میترسوننمون؟ چرا توی مدارس آموزش فیزیک و شیمی و ریاضی و باورهای خودشون مهمتر از آموزش انسانیته؟
چرا من توی ۳۴ سالگی باید این حرفها رو بشنوم و برای اولین بارم بفهمم که من قدرت خلق کنندگی دارم؟
منی که خودمو اصلا نشناختم خدامو نشناختم . اصلا با این دید که من باید خوشحال باشم و شاد زندگی کنم به زندگیم نگاه نکردم
من اصلا خودباوری نداشتم الان که این متن رو خوندم دیدم تمام مواردی که گفتید باعث میشنکه ما خودباوری نداشته باشیم رو دارم.
چرا من در هر دوره زندگیم دیگران رو عامل خوشبختی و به آرزوهام رسیدن دیدم.
اگه اونا خواستن من فلان جا برم فلان چیز رو داشته باشم فلان احساس رو داشته باشم و…
که برمبنای خواست اونا من زندگی کنم.
در صورتی که خدا منو مسئول زندگیم قرار داده که با توکل به خودش به خواسته هام برسم.کجای این زندگی خواست و اراده ی منو از گرفتن؟؟؟؟
خواستم بخندمو شادباشم گفتن اینقد الکی خوش نباش بلایی سرت میاد
خواستم تجربه کنم گفتن تو دختری بشین سرجات تورو چه به این حرفا
خواستم ادامه تحصیل بدم گفتن همینقدر که خوندی بسته میخوای چکار اصلا توان مالی نداریم
خواستم لاغر بشم مسخره ام کردن گفتن تو لاغر بشو نیستی خودتو خسته نکن
خواستم مثل بچه ها صاف و ساده و صادق باشم باحال خوب گفتن تو چقدر بی عقل و بی عرضه ای توی این دنیا نخوری میخورنت
و تیر خلاص رو وقتی بمن زدن که گفتن چرا فلان چیز رو گذاشتی به امان خدا و مورد سرزنش قرار گرفتم و باور کردم امان خدا ترسناک ترین جاست.
و من با نداشتن شناخت از خدا خودمو و خواسته هامو سپردم به اونها.
ولی الان با لطف خداوند و شما استاد عزیزم به خودم اومدم حالا که میدونم خدای مهربونم چقدر بهم نزدیکه و هرچیزی من بخوام رو برام مقدر میکنه و نقاط ضعفم رو دیدم با توکل بر خداوند سعی در مثبت کردن افکار و اراده ام میکنم و خودباوری رو درخودم تقویت میکنم.😍
منتظر خبرای خوب از من باشید😊
پری عزیزم سلام و درود به روی ماهت.
چقدر این جمله قشنگ بود و بسیار جای تامل و تفکر داره،ما رو از امان خدا ترسوندن و امان خدا چه جای ترسناکیه،خیلی خیلی لذت بردم از خوندن جملات سلیس و قشنگت،در پناه و امان خدایی باش که همواره در قلب و وجودت مثه اب جاریه. برات بهترینا رو آرزو میکنم عزیزم.
سلام maliعزیز
ممنون از نظر و دعای زیبات💖🙏
دوستی خدا سهم دل مهربونت💝
سلام استاد
خود باوری چیست ؟ خودباوری به معنای ایمان و اعتمادی است که فرد به تواناییها، استعدادها، و ارزشهای خود در ذهن ناخود اگاه خود دارد.
وقتی انسان به تواناییها، ارزشها و قابلیتهای خود ایمان داشته باشد، میتواند زندگیای موفقتر، معنادارتر و پر از آرامش را تجربه کند.
با تقویت خود باوری درزندگی هم احساس بهتر ی نسبت به زندگی کردن درروز داریم و هم کیفیت زندگی فردی در تمام جنبه های زندگی بهبود می یابد و هم تاثیرات مثبت زیادی بر جامعه و روابط اجتماعی دارد .
تاثیر خود باوری درزندگی
1- پیشرفت فردی و شغلی : انسان را قادر میساز تا مهارتهای جدید یاد بگیرد
2- غلبه بر ترس و چالش ها : نیاز به تایید دیگران نداریم
3- افزایش اعتماد به نفس : اعتماد به نفس ریشه ی خود باوری است و فرد ایمان بیشتری به خود پیدا میکند
4- سلامت روانی و آرامش ذهنی : استرس و نگرانی را درفرد کاهش میدهد و احساس بهتری نسبت به خداوند و هدفش دارد
5- بهبود روابط اجتماعی : با دیگران روابط بسیار خوبی دارد و دیگران از انها الگو میگیرند
6- افزایش انگیزه و پشتکار: با انگیزه بیشتری برای رسیدن به روهایشان تلاش میکنند
دلایل زیادی را میتوان برای نداشتن خود باوری عنوان نمود
1- تجربیات منفی و شکستها درگذشته
2- مقایسه خود با دیگران
3- ترس از قضاوت دیگران
4- باورهای محدود کننده درمورد خدا و نگرش به خودمان
5- نبود حمایتهای عاطفی
6- انتظارات غیر واقعی از خود
7- فشارهای اجتماعی و فرهنگی
من باید نگرش و باورهای خود را ابتدا نسبت به خداوند و بد نسبت به خودم تغییر بدهم چرا فکر میکنیم اگر اتفاقات ناگواری درزندگی ما رخ بدهد خداوند دیگر من را دوست ندارد ؟ من باید این نگرش را تغییر بدهم و بگویم زندگی کردن و تجربه کسب کردن درهر کاری نیاز به آزمون و خطا دارد پس من الان در شرایط ازمون و خطا هستم و از خداوند کمک بخواهم که من را دراین مسیر کمک کند تا بهترین تصمیم را بگیرم که ازاین اتفاق رد شوم و این این احساس بد نمانم .اصلا خداوند هیچ نظری درمورد بندگانش ندارد و انها را قضاوت نمیکند این ما انسانها هستیم که همدیگر را براثر کارها و علایق شخصی قضاوت میکنیم من باید نظر خودم را نسبت به خداوند و خودم درزندگی تغییر بدهم تا اتفاقات درزندگی برای من تغییر کند من باید خیلی از چیزها را رها کنم چون خداوند برنهان و اشکار من نظارت کامل دارد و نباید زیاد روی خواسته ای پافشاری کنم بلکه باید با ایمان و اعتقاد کامل به خداوند ازاین اتفاق با احساس خوب رد شوم .
نگرش خود را درمورد استفاده بیشتر از نعمتهای خداوند تغییر بدهم و فکر نکنم استفاده از انواع نعمتها یک نوع اسراف است نه بلکه استفاده بیشتر و لذت بردن باعث شکرکزاری بیشتر خداوند میشود
من نباید بعضی از چیزها را مانع نرسیدن به ارزوها و رویاها بدانم مثل نداشتن ( مدرک – سن کم – نداشتن ثروت – قد و ظاهر – رنگ – کشور – محل زندگی – قومیت – و…) چون اینها هیچ نقشی در داشتن نعمتها ندارد چون اگر اینها بود عدالت خداوند زیر سوال میرفت
ما به اندازه ای که خود را لایق داشتن نعمتها بدانیم زندگی ماتغییر خواهد کرد و هر نگرشی که نسبت به خودمان داریم حد و اندازه نعمتها را برای ما مشخص میکند و خداوند هیچ چیزی را ملاک داشتن نعمتها درقران مطرح نکرده و تنها با احساس شاد داشتن ما میتوانیم همه چیز را از خداوند درخواست کنیم تا به ما بدهد
ما تمام مسائل و مشکلات را درزندگی با ذهن و نگرش خودمان به وجود میاوریم خداوند هرگز اشتباه نمیکند
ما باید با اعتماد و ایمان به خداوند از مشکلات عبو رکنیم و نباید با فکر کردن زیاد به گذشته دران مساله بمانیم بلکه با پشتکار و خود باوری و ایمان به خداوند تغییرات بسیار خوبی را درزندگی خود انجام دهیم تا با این تغییرات خوب سپاسگزار خداوند باشیم
ما با فکر کردن به نگرشهای اشتباه در مورد خداوند و اصلاح انها میتوانیم تغییرات بسیار خوبی را درزندگی خود به وجود بیاوریم فقط با تغییر نگرش خود نسبت به خداوند و تغییر نگرش نسبت به خودمان که خداوند درهر شرایطی من را دوست دارد و من را برای تجربه کردن و لذت بردن از نعمتها به این دنیا اورده نه برای عذاب دادن و امتحان کردن .
و با تغییر این دو نگرش چقدر احساس ارامش و امنیت درما بیشتر میشود و ایمان و اعتماد ما به خداوند بیشتر میشود تا برای رد شدن از خداوند کمک بگیریم .