0

یلدای لاغری شما مبارک

یلدا
اندازه متن

رفتارهای روزانه ما بر اساس آنچه در ذهن ما می گذرد، صورت می گیرد.

شاید مرور افکار در ذهن به دلیل سرعت بالای آن فابل لمس یا توجه نباشد اما با کمی فکر کردن به کارهایی که در زندگی روزمره انجام می دهید حتما به این یقین خواهید رسید که هر عملی از شما سر می زند قبل از آن فکر یا دستور العمل آن در ذهن و بعد در مغز شما ساخته شده است.

فضای ذهن

من عقیده دارم ذهن، یک فضای خالی است که به دو طرق می تواند مورد استفاده قرار گیرد.

  1. ورود اطلاعات جدید از طریق دیدن، شنیدن، بوئیدن و …
  2. مرور خاطرات گذشته

درمورد ورود اطلاعات توضیح نمی دهم چون کاملا واضح است. اما مرور خاطرات نیاز به توضیح دارد.

زمانی که شما آگاهانه اطلاعت وارد ذهن خود نکنید، به طور خودکار ذهن شما از اطلاعات قبلی که در مغز ذخیره شده است و خاطرات شما هستند برای پر کردن فضای خود استفاده می کند.

مرور خاطرات گذشته

مرور خاطرات گذشته شامل مجموعه افکاری است که در رابطه با آنچه در گذشته رخ داده است در ذهن ما مرور می شود.

به این مثال توجه کنید:

تصور کنید در خانه هستید و احساس تشنگی می کنید. چه اتفاقی می افتد؟

به طور خودبخود به سمت محل خوردن آب حرکت می کنید و با لیوان یا هر وسیله ای که عادت دارید آب می نوشید. ممکن است عادت کرده باشید فردی را خطاب قرار دهید تا برای شما آب بیاورد.

به هر شکلی که شما رفع تشنگی کنید همه برگرفته از خاطرات شما صورت می گیرد.

اکنون تصور کنید در خیابان هستید و احساس تشنگی می کنید. چه اتفاقی می افتد؟

شما در خانه نیستید که ذهن شما به طور اتوماتیک از اطلاعات ذخیره شده در مغز شما برای خوردن آب استفاده کند و شما باید اطلاعات جدید درباره نحوه رفع تشنگی را به ذهن خود از طریق دنبال محل خرید آب یا نوشیدن آب و … وارد کنید.

در کسری از ثانیه اطلاعات پردازش شده و تبدیل به عمل برای برطرف کردن احساس تشنگی می شود.

در این حالت شما آگاهانه اطلاعات جدید را وارد ذهن خود کردید و در نتیجه به روشی متفاوت از زمانی که در خانه هستید برای رفع تشنگی اقدام کردید.

در مورد برخورد ما با مواد غذایی نیز دقیقا به همین شکل صورت می گیرد.

واکنش مغز چاق

ذهن چاق، اطلاعات مورد نیاز را از آنچه در مغز ذخیره شد است دریافت می کند و یک فرمول در مغز ذخیره می کند و مغز فقط فرمول را تبدیل به عمل می کند. از طریق شما.

اطلاعات ذخیره شده در مغز تکراری هستید اما ذهن هرگز تکراری عمل نمی کند یعنی به این صورت نیست که اگر صد بار برای رفع تشنگی اقدام کردید دیگر ذهن در این پروسه اعمال نقش نکند، بلکه هر صدبار اطلاعات از مغز وارد ذهن شده و پس از پرداش به صورت دستورهای قابل اجرا در مغز ذخیره شده و سپس به عمل برای رفع تشنگی منجر می شود.

به این دلیل است که هربار از رژیم غذایی یا ورزش کردن برای لاغری اقدام کردیم تا زمانی که آن روش ها را ادامه می دادیم نتیجه می گرفتیم ولی به محض خارج از شدن از رژیم یا رها کردن برنامه ورزشی دوباره چاق می شدیم چون ذهن شما هر بار که شما تصمیم به انجام کاری داشته باشی اطلاعات را از مغز گرفته و پردازش می کند.

برنامه رژیمی اطلاعات ذخیره شده در مغز شما نیست بلکه برنامه ای است که به شما برای لاغری داده شده است و چون به صورت برنامه همیشگی در مغز شما ذخیره نمی شود به محض خارج شدن از برنامه رژیمی رفتارها و عادت های قبلی دوباره تکرار شده و شخص به اضافه وزن قبلی برمی گردد.

بنابراین در لاغری با ذهن با علم بر اینکه ذهن ما می تواند به صورت آگاهانه برنامه ریزی شود سعی می کنیم با دادن اطلاعات جدید به ذهن خود برنامه های جدید در مغز ایجاد کرده و در نتیجه رفتار ما تغییر می کند.

با تکرار و استمرار این فرایند رفتارهای جدید در مغز ذخیره شده و به اطلاعات خاطره ای تبدیل می شوند. از آن پس ذهن به صورت خودکار از آن اطلاعات برای پر کردن فضای خالی هر روزه جهت ایجاد دستورالعمل های اجرای در مغز استفاده می کند.

واکنش های ما در ایام مختلف سال بخاطر اطلاعاتی است که به صورت خاطره در مغز ما ذخیره شده است.

خاطرات شب یلدا

اگر اکنون درباره شب یلدا از شما سوال شود، قطعا اطلاعاتی درباره این رسم دیرینه ایرانیان ارائه خواهید داد که اتفاقا بخش زیادی از آن درباره خوردنی ها می باشد.

بنابراین در روزهایی که نزدیک به ایام خاصی در سال می شویم مانند شب یلدا، شب عید و … به دو صورت آگاهانه و ناآگاهانه اطلاعات وارد ذهن خود می کنیم.

هم از اطرافیان به صورت دیداری از طریق دیدن کلیپ های مربوط به تهیه و تزئین خوراکی های شب یلدا و هم از طریق مرور خاطرات خود درباره شب یلدا حجم زیادی از آگاهی را وارد ذهن خود کرده و فرمول های جدید برای عملکردن در شب یلدا را در مغز خود ایجاد می کنیم.

دلیل اینکه همه افراد چاق از عملکرد خود در شب یلدا ناراضی هستند و احساس عذاب وجدان چاق تر شدن دارند این است که همه آنها از چند روز قبل از شب یلدا اطلاعات زیادی را به صورت آگاهانه و خودبخودی از مرور خاطرات وارد ذهن خود می کنند و نتیجه این عمل، عدم رفتار مناسب در شب یلدا و ایجاد احساس عذاب وجدان چاق تر شدن می شود.

در این ویدیوی آموزشی به طور مفصل درباره این موضوع توضیح داده شده و تمرین عملی برای برنامه ریزی ذهن خود برای داشتن شخصیت و رفتار متناسب در شب یلدا اراده شده است که با اجرای آن به طور واضح ارتباط بین مرور افکار در ذهن و تبدیل شدن آنها به عمل در زندگی روزمره را تجربه خواهید کرد.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.54 from 24 votes

https://tanasobefekri.net/?p=32317
برچسب ها:
27 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      امتیاز کاربر: 39020 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 417 کلمه

      به نام خدا

      باسلام خدمت استاد عزیز و دوستان هم مسیر 

      شب یلدا 

      من شکر خدا بسیار خوب عمل کردم و از همون اولش اونجوری که استاد فرمودند ذهنم رو از خوردنی های شب یلدا منحرف می کردم ،اولا خیلی از چیزهایی که گذاشته بودند رو نخوردم و میلم به خوردنشون بسیار جزئی بود و اینکه خودم رو درگیر پذیرایی و توجه به دخترم می کردم خودش باعث شد ، اهمیت خوردنی ها کمتر هم بشه .

      یکی از فامیل هامون که مدتی هست ازدواج کرده و بسیار چاق شده ،شب یلدا وقتی نگاش میکردم ، قظنگ مشخص بود چقدر اذیت میشه که فاز رژیم گرفته و وقتی به خودم فکر می کردم چقدر راحت بودم بدون اینکه در حسرت خوردن مثلا پفک باشم نخوردمش و این عالیه .همین الان که دارم می نویسم بازم برای چندمین بار یادم اومد که چقدر نوشتن مهمه و تا ننویسم اصلا احساس تغییر رفتاری نمی کنم و از این لذت فهمیدنش محرومم .پس مینویسم تا انتظار تغییر در من ایجاد بشه چون واقعا من از لحاظ درونی ، احساسی ، فکری و رفتاری تغییرات عالی داشتم .

      همین الان همسرم که می خواست شام بخوره ، به من گفت چند عدد تخم مرغ میخوری منم گفتم یه دونه ،چون خیلی گشنه م نیست ،بعد همون یه دونه رو خوردم و بسیار راضی هستم اگر قبلا بود اهمیتی نداشت میزان گرسنگی من ،ون موقع شام بود حتما به اندازه ی همسرم می خوردم ، اون خودش سه تا تخم مرغ خورد ،قبلا اگر برای خوردن چیزی خیلی  میل نداشتم حتما چند نوع میاوردم که از هر کدوم یکم بخورم و این خودش کلی اضافه خوری ایجاد میکرد اما الان شکر خدا احساس میکنم معده م قاطی میکنه و اذیت میشم اگر چند چیز خیلی متفاوت رو با هم میل کنم و من فهمیدم که این تغییر بزرگی هست در من .

      من امروز مهمان های زیادی داشتم و دیروز کلا در حال تمیز کردن خونه م بودم و فرصت کافی برای انجام تمریناتم اونجوری که دوست دارم نداشتم بخاطر همین تصمیم دارم ان شاالله فردا به بهترین صورت تمریناتم رو پیش ببرم ،اول میام فایل صبحگاهی گوش میدم ، بعد فایل صوتی میثاق نامه ، بعد میرم جلو آینه میثاق نامه رو میخونم ،بعد تمرین تلقین رو انجام میدم و هر فایل صوتی یا تصویری که داشتم رو گوش میدم و می خوام از روی جزوه اون جاهایی که در طول دوره باید بنویسم در موردش رو در دفترم انجام بدم .

      سپاسگذارم از خداوند مهربان برای هدایتم به این مسیر عالی و از استاد گرامیم هم ممنونم . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 20192 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 521 کلمه

      با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم 

      یلداتون مبارک 

      استاد من از شما تشکر ویزه دارم برای این فایل بسیار ارزشمند که یه فرمول مهم و اساسی آموزش دادین اونم این بود که ما زمانیکه به یه موضوعی فکر می‌کنیم پیگیرش هستیم دنبالش می‌کنیم تو اینستا دنبالش می‌کنیم مثل شب یلدا یا همون شب چله خودمون 

      میریم تو اینستا کلی کلیپ می‌بینیم برای اینکه هندوانه رو چجوری تعیین کیم کیک چجوری درست کنیم میریم شمع مخصوص شب یلدا میگیریم و اینجوری پیگیر میشیم 

      من از دو سه روز قبل از شب یلدا که این فایل دیدم دیگه پیگیرش نشدم اینستا هم نرفتم که ناخواسته چیزی ببینم فکرم دربارش نکردم و خداروشکر من اصلا در دهنم قبل از اینکه این فایل گوش کنم نداشتم چی بخورم فقط منو دخترم می‌گفتیم چی بخریم برای شب یلدا که مهمونی خوبی بشه حالا در حد خودمون و بعد از اون هم هیچ فکر و نقشه ای برای خوردن نداشتم 

      تا اینکه دیشب شب یلدای ۱۴۰۲ شد و ما مهمونامون دیر ا مدن گفتن اسنپ پیدا نمیشد خلاصه من قبل از شام دخترم یه سیب و یه پرتقال پوست کردن برای منو همسرم من دوسه تیکه سیب و دوسه تیکه پرتقال خوردم با نصف انار خیلی گرسنه بودم  ساعت ۸ و نیم شده بود هنوز مهمونا نیومده بودن 

      ما شام جای شما خالی دلمه کلم گذاشتیم من برای شام دو تا دلمه خوردم یکی کوچیک که خالی خوردم یکی یکم بزرگتر با نون خوردم که سیر بشم به محض اینکه غذا خوردم به فشار شکم شدیدی که تا حالا تجربش نکرده بودم رسیدم دلم نفر کرده بود و این امر سبب شد دیگه نتونم چیزی بخورم  هیچی نخوردم حتی ژله چون اصلا نمیتونستم بخورم خلاصه یکی میگفت مال کلم یکی گفت کلم سنگین برای شب و…ولی منکه میدونستم دلیلش چی 

      منکه میدونستم دلیلش چیه 

      من یاد گرفتم که اگر در لحطه حال که الان باشه به هر چی توجه کنم درباره هر چی صحبت کنم هر چیزی ببینم و بشنوم و درباره هر چی فکر کنم دارم آینده مو می‌سازم و اگر الان دارم احساس بد تجربه و زندگی میکنم دارم نتایج افکار منفی  گذشته مو تجربه میکنم 

      و خلاصه نتونستم چیزی بخورم و من دیگه چیزی نخوردم تا خودش خوب بشه اما این گفت میوه گل نسترن بخور خوب میشی گفتم دمنوش دوست ندارم خلاصه چای نبات و آب لیمو جدا گانه در فاصله مختلف خوردم یکم بهتر شدم ساعت یک شد ما اومدیم خونمون دارو خوردم خلاصه تا نیمه شب حالم بد بود تا اینکه خوابم برد 

      و خیلی فکر کردم که چه افکاری داشتم که در من احساس بد ایجاد کرده بود که الان دارم چنین همزمانی تجربه میکنم و اینم بگم که از دلمه دیشب زیادی اومد دخترم یکم داد بیارم خونه و من الان خوردم و اصلا هم هیچ فشار شکم سنگینی ندارم تازه امشب با نون نخوردم ۴ تا کوچیک خوردم میگم یعنی بیشتر از دیشب خوردم ولی هیچ احساس بدی ندارم و براتون بهترین لحظات عمرتون از خداوند متعالم  خواستارم میخوام از خدا که هر خواسته ای داشته باشید زودتر تجربش کنید و برای همگی سلامتی شادی پول  و هر آنچه که باعث میشه شما از زندگیتون بیشتر لذت ببرید تجربه کنید در پناه خداوند مهربانم باشید 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1402/10/01 11:15
      مدت عضویت: 448 روز
      امتیاز کاربر: 48570 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 825 کلمه

       سلام بر خدایی بخشنده ومهربان 

      سلام بر استاد وهمه دوستان 

      برای اجرای این شب من کلی پیش نیاز رو تو هفته گذاشتم  با تکرار کارهایی که تویی شب باید انجام بدم رو اول توذهنم‌اون رو جمع کردم چون سال اول هست که من‌ این شب روتو منزل خودم باید اجرا کنم اون با وجودم همسرم‌که برای خوردن مواد داخل میز یا سفره داره که همه روبایدخوده بشه چون طبق فرمولی که توذهنش هست باهش اون اندازه خوری رورعایت کردن کمی کاره بر هست 

      من  شب فبل کلی وسایل داشتم لبو پختم شغلم پختم 

      لبو پختم  برای شام  می خولستم  دلتون نخواد جوجه درست کنم کارهایی ون انجام دادم ولی توته ذهنم  دلم میخواست شام نپزم چون گه شام  پخته بشه خورده نمشه ولی  کارش انجام دادم وفتی دخترم گفت مامان بیا این شام رو فردای بزار چون مواد زیادهست خودرو نمیسه من‌گفتم هرطوری شما راحت هستند چون دیگه تعارف برای خوردن روهم کنار  گذاشتم وحالا شمام رو تعطیل کردم  واون شمام رو برای اپوز برای نهارگذاشتم حتی دختر دیگه که شب خونه ما بودداون چون محیط، منزلم‌ کلا تعداد افردی  که ازسال فبل تو. روشهای مختلف دارن تومسیر وزن کم کردن هستن   اون بلید یی مکان دیگه پشی خانواده شوهرش میرفت اون گفت نه من سهم اون دخترم رو براش ریختم تو یی ظرف ریختم که ببره تو منزلش برد که امروز اون  برای یی  وعده دیگه پخت کنه پس به شکر خدا وفتی میوه خوراکی تنقلات رو خوردم اون به اندازه بود وهیچ کس شام نخورد  پس امسال اولین سال شب یلد رو به شکل خوب وبه اندازه طی کردم طبق همون چیدمانی که طی این هفته ریخته بودم عمل کرم همون شب تازه امسال به شکرخدا شادی خیلی بیشتری نسبت به سال فبل هم داشتیم مهم فقط شادی ابن شب فبل رو به شکل خاطره عالی در ذهن‌ ذخیره کردن که شب فبلا من با کلا سال‌های فبلم فرق خیلی زادیاد روشد حتی موقعی که همسرم برای خرید میرفت بهش گفتم مواد زیادی رو  نخر  که زیار هم نباشه که بمونه پس اون نسبت به همه ساله مواد کمتری هم تهیه  کرد پس طبق مسیرم هم رفتارکردم حتی من این فایل روواصلا ندیم امروز که دارم دیگاهم رو. دمینویسم طبق همین فایل رفتار کردم واین نشانه شادی بیشتری روبه خودم‌ دادم من با دیدن این دوتا فایل که برای شب فبل بود گفتم‌ برای  امتحان اول  انجام بدم  بعد  باید  بین درست انجام  دادم و امروز که انجام دادم دیدن افکار روتحت اعمالم بوده درست انجام دادم  این تجربه جدید رو خودم له خودم و خانواده دادم چون اگه من تومسبر نبودم طبق سال فبل رفتارمیکردم همه خانوده تشویق به خوردن بی ازش نیازشون دعوت میکردم  کلی به این شکل نبود این شب یلدای لاغری سال اول رو دوست دارم  که طبق مسیر قدم برداشتم هم شب به این خوبی روبا خانواده طی کردم‌ به هیج کس تعارف هم نداشتم 

      پس طبق مسیر انجام دادم  برای این نگاه واین رفتار  وعمل کردم به خودم نمره خوبی دادم چون من که تومنزلم درست رفتارنکنم افردی هم که دارن به فکر وزن کم کردن هستن روبه خودرن بی اندازه حتما تشویق میکردم‌ ولی من طبق مسیر رفتار کردم حتی بازم‌ همسرم داشت بازم‌ به من تعارف میکرده که انار بخور این میوه رووبخور از اون خوراکی استفاده کن  شام‌ که قرار نیست بخوریم من داشتم فقط نگاهش میکردم بهش گفتم شما بخورید من دیگه سیر شدن  مس برای این عمل خوبم توذهنم خودموروتشویق میکنم‌که تو به رفکاراشتباه غلبه داشتی نه اون برتو باورهای خودت روکلا دارای بازسازی خوب با اگاهی خوب انجام میدی مهم زمانی نیست که به هدفت بررسی مهم همین زمان هست که دارای اون زسازی رو به شکل درست اول برای خودت انجام دادی میده ودرمرحله بعدی خاونداهات خم دارن کم کم به مسیرتو همراترمیسن سایددتومسیر تونباشن ولی یی شکل بایدتومسیریکه برای لاغرشدن دارن کاری رو انجام بدن پس زمانی که من از  تو مسیر اول به خودم‌ کم رو انجام‌ میدم اون کم‌کسترش داره به انها هم میرسه برای اونها هم م تراشی ندارم امسال تعداد افردی که به فکر کم کردن وزنشون هست بیشتر از سال فبل هست چون همه بدون همسرم از مسیرم اطلاع دارن  میدونم که من چقدر زمان دقت انرژی برای این مسیر دارم‌ طی میکم‌

       شوخی همه بچه این شده خوب  بازم آقای  آقا عطار داره برای مامان صحبت میکنه من می خندم حتی بعضی زمان میگن مامان ازحرفهای ما زود  خسته میشم ولی به آقای عطار روشن میرسه اصلا هیج که خسته نمیشه تازه خوشحالتر میشه  پس چون پن دارم انجام‌ میدم آنها هم دارن طبق مسیری که خودشون دوست دارن انجام‌ میدم شاید این زمان و من‌ نتوانم‌ اون‌کمک که دوست دارن رو توراهنمای شون داشته باشم همن که درک‌ می‌کند مسبر من با اونها فرق اساسی داره و حتی زمانی  از من هم مشاوره میگیرن من درک‌ میکنن میخوان بودن مسبر من که با  جه فرقی داره 

      به بدن من اگه ازمسیرشون اونتیجه که دلشون میخواد رو نگرفتن  اون زمان شاید به مسیر من بیام‌که بشیم یی خانواده کامل تومسرتناسب فکری 

      خدا  پشت و پناهتون یا حق حق نگه دارتون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 39020 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 31 کلمه

      سلام استاد گرامی و دوستان هم مسیر. 

      خیلی عالی بود 

      من ان شالله سعی میکنم ۲/۵ ماه دیگه نزدیک شب یلدا اون جوری فکر کنم ، مطمئنم که خیلی موثره .

      ممنونم استاد عزیز 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار www.marjanmalakoti@2020.com
      1400/10/05 21:36
      مدت عضویت: 1246 روز
      امتیاز کاربر: 200 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 73 کلمه

      به نام خدایی که مراخالق زندگی خویش آفرید

      سلام استاد

      استادخیلی ممنون بابت فایل چراوزن من استپ شده

      من فایلهاتون روگوش دادم نزدیک ۲سال پیش وهنوزم دارم گوش میدم 

      مخصوصامبانی های لاغری

      فایل چراوزن من استپ شده رو

      دوبارپشت سرهم گوش دادم 

      دقیقا سئوالهای من روجواب دادین

      من ۴سایزکم کردم امادیگه استپ کردم 

      وهرچی که فایلهاروتکرارمیکردم ازخودم راضی بودم 

      امادوست داشتم ۲سایزدیگه کم کنم

      الان متوجه شدم که من ازوضعیتم راضی بودم که استپ کردم

      وتغیراتی ایجادنشده

      وبا ناراضی بودن ازوضعیتم دوباره شروع به تغییرمیکنم

      تشکرازشما استاد

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار fatmhadly85@gmail.com
      1400/10/04 15:01
      مدت عضویت: 1172 روز
      امتیاز کاربر: 5257 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 505 کلمه

      بنام خدایی که در این نزدیکیست 💖💖💖

      سلام به دوستان هم مسیرم 🖐️

      یلدای لاغری شما مبارک 🌷

      امسال شب یلدا من میزبان بودم و کلی مهمون داشتم و هر کدوم از خونواده هایی که خونه ما مهمون بودند با خودشون چند مدل خوداکی و میوه آورده بودند و در کل انواع و اقسام خوراکی و میوه و غذا به وفور بود خودمم چند مدل غذا درست کرده بودم ولی از هر مدل به مقدار متعادل نه اضافه یعنی سعی کردم که زیاد اسراف و بریز و بپاش نداشته باشم و از قبل هم اصلا به فکر خوردن و خوراکی ها نبودم چون دیگه الان یک سال بیشتر که تو این مسیر هستم و تقریباً دیگه یاد گرفتم که موقع مواجه شدن با مواد غذایی و خوراکی ها چه طور برخورد کنم اتفاقاً تو جمع مهمونا هم افراد متناسب حضور داشتند و هم افراد چاق و هم افرادی که یک مقدار اضافه وزن داشتند و من رفتار همه اونا رو زیر نظر داشتم افراد متناسب که اصلا زرق و برق غذا ها به چشم شون نمی یومد و خیلی شیک و مرتب نشسته بودند و بیشتر به فکر رقص و پایکوبی و عکس انداختن بودند ولی افرادی که یکمی اضافه وزن داشتند از هر چیزی که بهشون تعارف میکردی دست رد نمی‌زدند و اینقدر سنگین بودند که من قشنگ حس میکردم که نمی تونن تکون بخورند و انگار اگه از یک خوراکی یا غذایی نمی‌خورند فکر میکردند که تو دل شون می مونه بخاطر همین از همه چیز حتی اگر جا هم نداشتن میخورند . و افراد چاق هم که دیگه کار شون از اضافه وزن گذشته بود من می‌دیدم که حتی از افراد متناسب هم کمتر می‌خوردند و بیشتر به خودشون زهر میکردن که الان اگه من شام زیاد بخورم یا شیرینی بخورم یا کیک خامه ای بخورم باز چاق تر میشم واین افراد بیشتر از این که بخورند به چاق کننده بودن مواد غذایی و چاق تر شدن خود شون هستند .واز بس که فرمول‌های چاق کننده دارند کلا با خودشون درگیرن ولی خود من دیگه خیلی وقته که مراسم ها ، جشن ، عید ،ماه رمضون ، افطار و سحر ،عروسی ، عزا ، یلدا ، تولد دیگه برام با زمان های دیگه هیچ فرقی نداره واز مواد غذایی فقط برای رفع نیاز بدنم استفاده می‌کنم شب یلدا هم با اینکه کلی مواد غذایی و خوراکی و میوه و دسر و کیک و شیرینی و چندین مدل حلوا بود ولی من اصلاً برام مهم نبود از قبل یک لباس شیک و مرتب پوشیدم و بیشتر به فکر این بودم که به خودم و خونواده و مهمونا خوش بگذره و به اندازه نیاز بدنم از مواد غذایی خوردم و تا آخر شب احساس سبکی و سیری داشتم و اونقدر از داشتن این حس خوشحال بودم که مدام لبخند روی لبم بود و یلدای امسال کلا با تموم یلدا های عمرم فرق میکرد من یلدای امسال واقعا احساس لاغری و متناسب بودن داشتم .

      لاغر شدن آسون ترین کار دنیاست اگه راه شو بلد باشیم.🌷

      با تشکر از زحمات استاد گرامی.🙏🙏🙏🌷🌷🌷

      با آرزوی بهترین ها برای خودم و همه دوستان.🌷

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریده حسنی
      1400/10/03 22:41
      مدت عضویت: 1603 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,748 کلمه

      یلدای شما مبارک

      سلام به دوستان عزیز و استاد گرامی 

      امروز که این فایلو گوش میکنم ۳ روز از یلدا گذشته ولی دلم خواست منم از تجربه خودم بنویسم 

      هیچ وقت دنبال پختن و دیزاین کردن غذاهای متنوعی به اون شکل وسیع نبودم چونکه خودمو انقدر خلاق نمیدیدم و تصور میکردم بلد نیستم که چیزیو تزئین کنم پس قیدشو زده بودم 

      برای مراسمات مختلف هم دخالتی نمیکردم و دخالت نمیکنم ،اگر جایی برم یا میرفتم لذتشو میبردم و حتما از همه ی همشون به زور هم شده میخوردم ،اتفاقی که یه مدت طولانیه برام رخ میده اینه که بدنم به هیچ عنوان حتی یه لقمه بیشتر هم قبول نمیکنه ،بشدت حالت تهوع و سنگینی در معده  میکنم

      پس دریچه ورود خوراکی ها بوسیله حالت های هوشمندانه بدنم گرفته میشه و اصلا هم شوخی نداره جوری حالمو بد میکنه که دلم نمیخواد تکرارش کنم ،پس بدنم به هیچ عنوان خوردنه اضافه رو نمیپذیره چه تو منزل خودم باشم چه در هر  مهمانی یا مراسمی 

      هر چند تو مراسمات یلدایی انقدر خوراکی های متنوع با دیزاین های جذاب میذارن که چشم هر بیننده ای خیره میشه ولی برای من کارساز نیست چونکه جلوی  ورودی اضافه بصورت اتوماتیک گرفته میشه حتی اگر من دلم بخواد که زیادی بخورم  و انگار ورودی های بدنم مثل دریچه ایه که وقتی تکمیل شد درش خودبخود بسته میشه 

      قبلا خیلی دلم میخواست بدنم انقدر هوشمندانه بهم فرمان  نخوردن میداد و باور کرده بودم من اشتهای زیادی دارم  ولی برعکس بدنم فرمان پرخوری همراه با ترس میداد ولی الان فرمان خوردن بس است رو به موقع میده و اجازه نمیده بیشتر چیزی وارد بدنم بشه 

      یه مدتیه که  شب یلدا ۲ شب برگذار میشه ، ۲ شنبه شب که تصمیم گرفتیم با دوستم بریم یه تئاتر کمدی ،قبل از رفتن گرسنه بودیم شام خوردیم و رفتیم ،تو سالن تئاتر، همه افراد با چندین تا باکس های پاکتی بزرگ پفک ،چیپس و خوراکی های متنوعی وارد سالن میشدن ،دوستم گفت یادته قبلا چقدر از اینجور تنقلات توی سینما میخوردیم ،ولی الان نه اینکه دلمون بخواد ولی نخوریم اصلا بهمون پیشنهاد خوردنش داده نمیشه که دلمون بخواد و این یعنی تغییر بزرگ و اینکه بتونیم این تغییراتمونو ببینیم و ازشون براحتی رد نشیم که دیدن همین تغییراته که مارو در مسیر هدف ها قرار میده 

      از دخترم خواسته بودم که چند تا رستوران خوب برای شب یلدا بهم معرفی کنه از طریق اینستاگرام ، دخترم برام چندتا رستوران فرستاد که مراسم شب یلدا داشتن ، به یکیشون زنگ زدم برای رزرو کردن ،از تنوع زیاد غذا و منوشون گفت و گفت ورودی هر نفرو یک میلیون و پونصده ، با خودم فکر کردم ، منکه غذای زیادی نمیخورم ،تنقلات خاصی هم نمیخورم پس ترجیح دادم به اون رستوران ها نرم 

      از اونجایی که با دوستم ویلاشون در اطراف تهران بودیم و یه کافه عالی هست که پاتوقمون شده ،ترجیح دادیم اونجارو رزرو کنیم ،شب که رفتیم کافه فقط انار ،لبو و آجیل گذاشته بودن ،منم خیلی گرسنه بودم یه کوچولو هندونه و لبو خوردم ،آجیلشو دوست نداشتم  چونکه نمکی نبود ،خام بود 

      بعدش یه کمی هم سالاد خوردم و غذای اصلیمو نتونستم بخورم ،یعنی نمیتونستم بخورم ،گیت ورودی بدنم خودبخود بسته شد و به همین راحتی با شب یلدا خداحافظی کردم و خاطره ای از پرخوری در اون شب نداشتم خدارو شکر ،اتفاقا موسیقی زنده هم داشتن و من بیشتر سرگرم خوندن و شادی کردن بودم 

      الان که دارم این کامنتو مینویسم برای یک روز اومدم شهری  برای انجام مراسمی مسافرت هستم ،برای صبحانه کله پاچه خونگی درست کرده بودن ،یکمی که خوردم پیام بس است داده شد و کنار کشیدم ،یکی از خانم های اقوام حین خوردن میگفت حالا ببین کله پاچه میخوریم‌ چقدر چاق بشیم ،با خودم گفتم فرمان چاق شدنو صادر کرد،  افکار تولید شد ،احساس بد شد ،ترس ها ایجاد شدن ،چرخه افکار  احساس افکار چاق کننده بصورت خودکار مثل سابق تولید شد

      مواد شیمایی اضطراب زا  از چاقی مجدد تولید شد و از اونجاییکه افراد چاق به تولید این مواد شیمایی استرس زا اعتیاد دارن ،حتی زمانهاییکه   در معرض مواد خوراکی هم قرار نمیگیرن اون مواد شیمیایی خودبخود در بدنشون  تولید میشه و بعد از اون بدن در جستجوی عوامل اضطراب زا اقدام میکنه و اعمال چاق کننده بوجود خواهند اومد 

      این چرخه افکار چاق کننده است که در انتها تبدیل میشه به رفتارهای چاق کننده ،دیشب که در اون مهمونی بودم احساس میکردم هیچ جنبه مشترکی باهاشون ندارم ،دوست نداشتم ذهنمو بدون نگهبان آزاد بذارم ،از اونجاییکه دیشب یک لایو قوی از ۲ تا از اساتید دوست داشتنی م هم بود ترجیح دادم بسیار زیر پوستی،  ایرپاد بذارم تو گوشم و این لایو ۲ ساعت و نیمو گوش کنم 

      در واقع جسمم تو اون مهمونی بود ولی گوشم جای دیگه ای بود ،خواهرم گفت چجوری میتونی تو این شلوغی و سر وصدا لایو گوش کنی ،بهش گفتم اتفاقا چونکه این شلوغیو نمیپسندم ترجیح میدم گوشمو در اختیار آگاهی قرار بدم ،نه اینکه همیشه تو مهمونی ها این شکلی عمل کنم نه اتفاقا من یک شخصیت کاملا شیطون و اجتماعی دارم ولی دیشب واقعا هیچ جوره نمیتونستم ساکت بشینم و به دیگران نگاه کنم 

      موقع شام هم چونکه قبلش شیرینی و میوه خورده بودم فقط کباب بدون برنج خوردم و تمام ، شب که میخواستیم بخوابیم ( البته ساعت ۳ نصف شب ) تازه انار و شیرینی آوردن ،منکه رد کردم ،نخوردم و خوابیدم ،صاحب خونه کلی غر زد گفت چرا انار نمیخوری؟ چرا چای نمیخوری؟ چرا تخمه نمیخوری؟ ،بهش گفتم آخه اینهمه خوراکیو کجام بریزم ؟

      گفت آخه چای ،انار و تخمه مگه چیه همشون آبن بخور دیگه لوس نشو بیا بخور ، اونا فکر میکنن من دلم میخواد بخورم ولی نمیخورم و نمیتونم بهشون بگم که جریان چیه و قرار هم نیست اونها بدونن و بفهمن ،مهم من هستم و رفتارهای من 

      من الان رسیدم تهران و مجبور شدم کامنتمو نصفه بنویسم ،الان که مقاله رو خوندم به این مسئله فکر کردم که اگر اطلاعات جدید از هر موضوعی به مغزم ندم اون از اندوخته های قبلیش استفاده میکنه که ذخیره های قبلیش هم که داغونن

      مثلا الان که تو جاده برمیگشتم برام خاطرات ناخوشایندی از دوران کودکیم تو اون جاده مرور میشد که اون خاطرات سالها با من بود و هنوزم هست که در من ترس هایو تولید کرده بود ،اتفاقا داشتم با خودم صحبت میکردم و اطلاعات جدیدی وارد مغزم میکردم که یدفعه متوجه شدم همون خاطرات دوران کودکیم مجدد بصورت واقعی تکرار شد 

      همون لحظه شاهد اون حسم بودم ،انکارش نکردم ،ازش فرار نکردم  بجاش با احساسم صحبت کردم و بهش گفتم تورو میبینم و میپذیرمت  ،ازش راهکار پرسیدم و چند دقیقه ای بهش اطلاعات جدید دادم  که هر دفعه نره از همون پوشه های قدیمی نخ نمای به درد نخور استفاده کنه

      براش منطقی توضیح دادم و این نقض کردن ها چند باری که انجام بشه و در اطلاعات قدیمیو باز نکنم دیگه اون خاطرات توی بدنم اجرا نمیشن و حالمو انقدر بد نمیکنن 

      در مورد ایام و سنت های ایران هم مثل عید نوروز،شب یلدا یا مهمونی های خاص ،در مغز ما شبکه های فایلی ایجاد شده که هر بار قبل از نزدیک شدن به این مراسمات ،قسمت هایی از مغز ما روشن میشه ،اینکه اون روزها باید چکار کنیم ،چی بخوریم ،چجوری بپزیم و مدام بهشون فکر میکنیم ووو  

      خدارو شکر از همون شروع دوره که استاد تاکید داشتن در مورد غذاها بررسی نکنید ،فالو نکنید و اصلا توجهی نداشته باشید ،منم تا حدود ۸۰  درصد تونستم که خوب عمل کنم که البته اوایل اینقدر قوی نبودم ولی به مرور عملکردهام قویتر شد و در حال حاضر زیاد به خوراکی ها فکر نمیکنم

       این خودش تغییر بزرگ و بینظیریه ،فردی که قبلا هم و غمش خوردن بود ،کمبود و استرس از رژیم ها بود ،الان به چیو بخورم چیو نخورم اصلا فکر نمیکنه 

      مثلا امروز در مسیر برگشتم یه سری زدم به مغازه ی یکی از آشناها که ماست و پنیر و نون محلی میفروشه و ازش خرید کردم ،الان که رسیدم خونه و گرسنه  بودم  همون نون و ماست و پنیر محلیو خوردم با اینکه غذای دیگه ای هم داشتم 

      آزادی یعنی همین که من هر چی دوست دارم استفاده کنم بدون محدودیت و ناراحتی ،این نتایج نشون میده که محتویات مغز من داره سیم کشی های نورونی جدیدی بوجود میاره و آورده که به مسیرهای نو و تازه ایی هدایت میشم ،که حالم خوبه ،که جمع و جورتر میشم ،که ترس از مسافرت ،مهمونی و خوردن ندارم 

      چونکه به خودم میگم که این  خوراکی که من میخورم بقیه هم میخورن پس آرام باش و زندگیتو بکن ،دیشب که مهمونی بودم و من فقط کباب غذارو خوردم یکی از نزدیکانم ۲ پرس برنج و کباب و سالاد و ماست و نوشابه خورد با یه کاسه پر آب کباب

      چرا اون غذا افراد دیگه رو چاق نمیکنه ؟ پس اون غذاهه مشکلی نداره مغز من کج فهمیده ،کج رشد کرده و همه چیزو کج میبینه ،اول تو جایگاهمون صاف بشیم تا همه چیزو صاف ببینیم ،برای مغز من خوراکی ها چاق کننده تعریف شدن و موقع غذا خوردن اون اعتقادات مثل مین‌میترکن 

      دیشب نوه خواهرم که‌ چند روزه به دنیا اومده ،چند ساعتی خواب بود و بیدار هم نمیشد که مادرش بهش شیر بده ،همه خانم ها هی غر میزدن که بچه رو بیدار کنید بهش شیر بدید ،بهشون گفتم‌ اون بچه انقدر هوشمند هست که گرسنه بشه بیدار میشه و با گریه خبر گرسنگیشو اعلام میکنه 

      همین امروز که داشتم لباسای بچه رو  عوض میکردم و تازه هم  از خواب بیدار شده بود چونکه گرسنه بود انقدر بی قراری میکرد که اجازه نمیداد لباساشو عوض کنم به محضی که شیشه شیر خشکو گذاشتم دهنش ،تند تند شیر میخورد ،پس این بچه هوشمنده و نیازی به خوردن اجباری نداره 

      و دقیقا فرمول های مخرب ذهنی از همین روزهای اول ساخته میشه و من خیلی خوب رفتارهای این بچه و اطرافیانشو زیر نظر دارم و شاهد بوجود اومدن فرمول ها هستم‌ ،پس اطلاعات جدید و صحیحی وارد مغزمون کنیم ،در واقع فرمان جدید به بدنمون میدیم که باید بتونیم فرمان های جدیدو قدرتمندتر کنیم تا اونها بیشتر اجرا بشن 

      خدارو شکر میکنم به یاری خدا و به همت خودم و بودن این دوره ها دارم به ورژن با ایمان جدیدم نزدیکتر میشم ،میخوام از خود جدیدم بیشتر استفاده کنم تا مسیر زندگیم در ریل و جهت بهتری هدایت بشه 

      خاطرات قبلی من از شب یلدا ،فقط خوردن بود و سنگینی معده و عذاب وجدانش که در تمام اون شب ترس چاق تر شدن اذیتم میکرد و تا ۱ ماه بعدش هم باید تاوان شب یلدارو پس میدادم و خودسرزنشی زیادی با خودم داشتم که خدارو شکر میکنم ۲ ساله راحت شدم از ترس و نگرانی ها ،باز هم میگم این‌ آرامش الانم مال الانمه ،درک وحال و هوای پارسالم مثل امسال نبود و هر چقدر جلوتر میرم یکمی‌ بهتر عمل‌ خواهم‌ کرد 

      سپاسگذار خداوند هستم برای هدایتم به مسیر تغییر

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1400/10/03 08:26
      مدت عضویت: 1341 روز
      امتیاز کاربر: 7576 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 448 کلمه

      باسلام خدمت استاد گرامی وهمگی دوستان عزیزم

      یلدای همگی مبارک وروزگار بروفق مراد

      من از یه هفته قبل از یلدا استرس میگیرم که چاق نشم چی بپوشم چیا میخورم وچی ببرم و….

      اما امسال متفاوت تر از هر سالی بود برام 

      به خودم گفتم تیپمو کامل میکنم وهر لباسی که دارمو میپوشم ویکی دوقلمم اضافه میکنم به تیپم 

      قبل یلدا به خرید گذشت جالبه که حتی به خوردنی وبردنی یلدا فکرم نکردم 

      تو راه خانه مادر همسر عزیزم 

      همسرم گفت پول دادم به مامان که به جامون چیزی بخره برای امشب 

      تازه متوجه شدم من اصلا دیگه مثل سابق درگیر خوراکی بردن خونه بقیه نیستم 

      واز آنجایی که رسم که بچه ها هر کدوم چیزی میارن 

      اتفاقا خوشحالم شدم 

      گفتم خوب کاری کردی عزیزم 

      توی راه همسرم گفت شیرینی بخریم ؟

      گفتم نیازی نیست عزیزم حتما مامان کلی تدارک دیده 

      ولی همسرم اصرار کردم که بخریم یکم 

      منم مشکلی ندیدم وخریدیم 

      با خودم گفتم من لزومی درکم نیومدن خوراکی و… ندیدم ولی همسرم استرس کم بودن پولی که به مادرش داده بود داشت 

      اینجا فهمیدم 

      چقدر فکرم اصلاح شده 

      من کلا آدم دست ودلبازیم ،برعکس خیلی از خانم ها که دوست ندارن یه هل پوک برای خانواده همسرشون بخرن 

      من باورم اینکه محبت محبت میاره ودیدم نتیجشو 

      تا تونستم محبت کردم الان بعد سه سال عروس محبوبشونم چرا چون مثل خانواده خودم باهاشون تا کردم وهمین باعث محبت بیشترم شده 

      به موقعش محبت کردم به موقعشم شان خودمو حفظ کردم 

      تناسب همه جا جواب میده باور کنید 

      وقتی یه توازنی میان شخصیت خودتون یعنی نیازهای خودتون ودیگران برقرار کنید دنیا گلستان میشه 

      وخودم الویت بودم همیشه 

      ولی درتوانم بود دریغ نکردم 

      حالا از اینا بگذریم وقتی رسیدیم 

      هر کاری جاری متناسبم انجام داد منم نامحسوس انجام دادم 

      به چشمم دیدم که اصلا شب یلدا براش ذره ای اهمیت نداشت 

      نشست سر سفره ولی خودش با بچه هاش سرگرم کرد 

      ومادر شوهر عزیزم هم هر کسی سهمشو نخوره میریزه براش ببره خونه اش

      منم نخوردم بیشترشون وبا سهم همسرم کلی خوراکی بهمون داد بیاریم 

      این یلدا خیلی خوشم اومد از رفتار خودم که پرخوری نکردم 

      حمله نکردم به غذاها وتنقلات 

      به خوراکی بردن توجه نکردم 

      به اینکه خودمو بکشم برای این شبم توجه نکردم 

      خلاصه بگم که یه چیزی همش تو ذهنم مرور میشد 

      که چی شب یلدا مسخره بازیا چیه 

      دنبال بهونه میگردن بیشتر بخورن 

      برام میشه گفت اصلا برام مهم نبود شب یلدا 

      یه شب بود مثل همه شبا

      بیشتر تمرکزم روی الگو قرار دادن افراد متناسب جمع بود 

      وبا چشمم دیدم که افراد چاق مدام خوردن وخوردن وخوردن وحالشون بد شد 

      واز افراد متناسب به هر بهانه ای نخوردن واز نخوردنشون لذت بردن واقتدار وارادشون به رخ کشیدن واز جمع بودن لذت بردن 

      چقدر جالبه 

      تا شب یلدای امسال اینهمه متوجه تفاوت دررفتار وافکار آدمها نشده بودم 

      هر روز خداروشکر میکنم بابت همه نعمت های خوبش 

      که بزرگترینش دانشیه که به من ارزانی فرموده ومن را منت دار خودش وبنده خودش کرده 

      ممنونم خدای مهربون عشقم  عاشقتم برای همه چیز 

      ودوستت دارم که اینهمه هوامو داری 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ملکه عشق
      1400/10/02 21:52
      مدت عضویت: 1215 روز
      امتیاز کاربر: 10303 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 665 کلمه

      به نام خدای سحر سکوت و لبخند 

      درود بر یلدایی های لاغر اندام و زیبا🧘🏻‍♀️

      هیچ اتفاقی اتفاقی اتفاق نمی افتد !….

      چند روز قبل از شب یلدا یهویی پست شب یلدا را در اینستا دیدم همون موقع متوجه شدم که من چقدر به لاغری متعهد هستم چون هیچ کدوم از اون توجه ها را نداشتم من بیشتر از هر چیز از خداوند یک سوپرایز برای شب یلدا می خواستم چون شب یلدا برام شب وصال هست و ماهیت معنویش خیلی مهم بود برام  دائم فکر می کردم و می گفتم یلدایی که به وصال نرسد چه حاصل؟!

      شب ظلمتی که به طلوع فجر نرسد چه حاصل؟!

      می خواستم از نو متولد بشم نیت کرده بودم از روز اول زمستون زنار عشق به کمر ببندم سکوت ذهن و زبان را یادبگیرم و حقیقت عشق الهی را بهتر درک کنم….

      انگار همه چیز به نفع من و با توجه من پیش رفت …  

      فقط هفته گذشته چندبار همسرم خواسته بود که پیتزا دعوتمون کنه ….و گفته بودم شب یلدا …اینم نشون از فرمول ذهنی غیرصحیح من بود که هر جشنی باید یه چیزی بخوریم ؟!…با این حال از اول صبح اون روز چندبار ذهنم آلارم داد 🍕بهش بی توجهی کردم حتی ساعت ۵عصر خواستم به همسرم پیام بدم که شام پیتزا هست دیگه !؟تا نصفه نوشتم ولی پاک کردم اما دلم می خواست و خودم را سرگرم فایلها کردم شب که شد دختر ۴ساله ام گفت من پیتزا می خوام و خلاصه شام مهمان همسر شدیم 🍕🍻و منم به خواسته دلم رسیدم😊 ولی فقط همین بود که در واقع غذای مورد علاقمون بود و برای شام میل کردیم هیچ تنقلاتی در کار نبود …اما نکته جالب این بود که این پیتزای خانواده به شکل مربع های کوچک برش خورده بود و من تیکه دوم را که داشتم خوردم یهو آلارم قطع کن زده شد انگار دستور محکمی بود استپ کردم و برش پیتزا تو دستم بود می گفت منو بخور!… همین امشبه دورهمی و جشن و اینا …ولی تموم حرفهاش برای من آشنا بود تو فایلهای آموزشی نسبت بهشون شناخت پیدا کرده بودم یهو با قدرت درونی گفتم این 🍕می خواد برای من 💪💪👑تصمیم بگیره ؟!…گفتم محاله !قدرت منم نمی خوام و نمی خورم ….شکر نعمت کردم و تمام و گفتم میتونم در وعده بعد اگر خواستم بخورم همسرم متعجب شد و گفت نخوردی و کم خوردی و اینا !؟..گفتم سیر شدم و در درون گفتم کم نه !…به اندازه خوردم و حالم خوبه …اضافه پیتزا در ظرف یخچال بود و منم بیخیال و بی میل ولی پسرم که اضافه وزن داره باسرعت و نفس زدن می خورد و دائم به دوروبرش نگاه می کرد قشنگ متوجه فرمولهای ذهنش می شدم که دست خودش نیست و با اینکه گفتم این  اضافه مانده سهم خواهرت و من هست …چشمش مانده بود به ظرف داخل یخچال ….شب تا دیروقت بیدار بودم جشن یلدایی عرفا و غزلیات حافظ را دنبال می کردم آخر شب کمی گرسنه شدم در ذهنم آلارم اومد پیتزا  ؟!…گفتم الآن می خوام بخوام اونقدرم گرسنه ام نیست بمونه شاید صبح خوردم ….صبح که بیدار شدم بعد از انجام تمرینات نوشتاری ام و حدود دوساعتی که از زمان بیداریم گذشت هم میلی به خوردنش نداشتم و صبحانه خوردم …بعد دخترم درخواست پیتزا کرد خیلی دوست داره و لاغراندام و زیباست وقتی درب را باز کردم دیدم پسرم ناخنک خودشو زده و نتونسته جلوی خودشو بگیره دعواش کردم اما پشیمون شدم چون می دونم دست خودش نیست و در نهایت با عشق تیکه مانده پیتزا که سهم خودم بود را بهش دادم و جالبه تا این لحظه دلم نخواسته قبلا ها اگر هم بخشش داشتم از سر دلسوزی بود بعد حرص می خوردم که چرا دادم ولی اینبار احساس قدرت و عشق در هم آمیخته بود یلدی امسال پر از تغییرات بود و آگاهی های نابی که جام وجودم را لبریز عشق الهی می کرد.

      خدا را هزاران بار شاکرم به خاطر انتخاب شدنم و هدایتم در مسیر مستقیم و پرنعمت و همین تغییرات که جسم و ذهن و روحم باهماهنگی خوب برام رقم زدند …

      همواره متناسب و ایده آل و قدرتمند باشید 🍃🌸

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 10935 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 301 کلمه

      با سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان حاضر در اینجا.من فایل یلدای شمارو گوش دادم و حرفای شما رو عملی کردم یعنی به یلدا فکر نکردم به این فکر نکردم که چی بخورم یا کی چی میاره فقط به اینکه چی بپوشم فکر کردم و شب یلدا شد و من چون گفتم میوه و شیرینی هست پس من شام نمی‌خورم به جاش دوست دارم میوه بخورم و شام هم نخوردم البته منفی بافم بهم گفت که بخور یه لقمه بخور منم گفتم نه و اتفاقا فرشته مهربانم بهم گفت میوه بخور تو که بدنت به غذا احتیاج ندارند برای همین کلی میوه و کیک و آجیل بود و من در کمال تعجب فقط یک انار خوردم و یه قاشق کیک همین دیگه نمی‌تونستم زیاد بخورم و گذاشتمش برای فردا.میخوام بگم که واقعا این سایت و حرفهای شما جواب میده برای هرکسی که عاشق لاغری باشه و براش وقت بزاره من امسال که وارد سایت شده بودم و خوب وزن کم کردم تو هر مراسمی خودمو تست میکردم که ببینم میتونم درست رفتار کنم عین متناسبا تو سال جدید که خوب بود تو عید فطر و مخصوصا روزه گرفتن که عالی بودم انگار موقع افطار و سحری نمی‌تونستم بیشتر بخورم انگار تازه غذا خورده بودم حتی زیاد تشنه هم نمیشدم که مثل قبل کلی چایی بخورم و عید قربان هم که فوق العاده بود چون هرساله تو عید قربان من کلی گوشت گوسفند می‌خوردم اونم باکلی روغن و نون و چایی لیمو که بشوره بره پایین ولی امسال کلی از غذام موند و نتونستم بخورم و الان هم که شب یلدام عالی بود میتونم به جرعت بگم که این یلدا برام یلدای لاغری بود خیلی خوشحالم از عملکردم و باید یک انسان واقعی و متناسب رفتارهاش همین باشه و کاملا طبیعی استاد از شما بی نهایت سپاسگزارم برای این آموزشهای بی نظیرتون.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1400/10/02 01:13
      مدت عضویت: 1636 روز
      امتیاز کاربر: 27561 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,156 کلمه

      سلام و درود بر استاد گرامی 

      من امروز از صبح به شوق نوشتن در سایت داشتم کارهام رو انجام میدادم که بیام و از نتایج شب یلدام بگم و خلاصه نمیدونستم کجا  این حرفهام رو بنویسم تا دوباره گفتم بهترین جا برای نوشتن  همین جا هست ولی با وحود این تصمیمی که داشتم و با وجود زمان بیکاری  کمی که دارم اول  با اشتیاق یه گام مثل همیشه  در جهت تناسبم برداشتم و به تعهدم پایبند بودم و بعد وارد این صفحه شدم .

      اگر بخوام از نتایجم  بگم همین چیزی که میخوام الان تعریف کتم خودش کلی حرف داره و نشان از باور و ایمان من به متناسب شدنم  در این راه داره .

      من چون در سالهای مختلف رژیمهای مختلف داشتم و در وزنهای مختلفی قرارراشتم و یه مدت بعد هم دوباره سریع  چاق میشدم و باید دوباره سعی و تلاش برای لاغری مجدد میکردم و انصافا دوباره هم متناسب میشدم  برای همین  من در زمانهای مختلف لباسها با سایزها ی مختلفی  هماهنگ به سایز اون زمانم دارم و  اما یه کت و شلوار سفید و مشکی داشتم که در دوران تناسبم در سال ۹۰ تقریبا دوخته بودم که  هم زمان با عروسی خواهرمم بود و در یکی از مراسمات  من یک بار پوشیدم و دیگه خیلی نپوشیدم و چون یکم   بعد از عروسی خواهرم بارداری دومم شروع شد که  من چاقی بسیار وحشتناکی رو تجربه کردم و دیگه نشد بپوشم و خلاصه بماند که چی شد تا دوباره متناسب شدم  فقط میخوام بگم دیشب تصمیم گرفتم شلوار  مشکی همون کت و شلوار رو به تنهایی با یه شومیز قرمز رنگ بپوشم برای مهمونی شب یلدا که دیدم پام رفت و دکمه ش هم  بسته شد اما زیپش بسته نمیشد یعنی به زور  زیاد که میبستم بسته میشد   اما سریع دوباره باز میشد و پایین میومد و قابل استفاده نبود  و تازه  از رانها  هم برام  حسابی تنگ بود که نشست و برخاست داخلش بسیار سخت و آزار دهنده بود چون اصلا پارچه اش هم کشی نبود نمیشد استفاده اش کنم و  حقیقتش یکم اولش تو ذوقم خورد  و احساس چاقی  کردم چون من  همیشه خیلی خودم رو متناسب میبینم شاید در ایینه برم   و به چاقی اندام هام نگاه کنم (که جدیدا  سعی میکنم خیلی به اندامم تو جه نکنم) و یا در مقابل فرد خیلی لاغری باشم که احساس کنم نه  انگار من پر تر هستم و گرنه همیشه از درون احساس تناسب و لاغری میکنم و خودم رو در وزن دلخواهم تصور میکنم  و میبینم برای همین خیلی سریع خودم رو جمع و جور کردم و گفتم نه ناراحتی نداره حتما در اون دوران متناسب تر بودم و الانم خیلی سایزم کم شده که دکمه اش به راحتی  بسته شد اتفاقا  به خودم گفتم ببین همین پایین تنه رو که خیلی تو روش حساسی و همیشه در ایینه  میخواهی نگاهش کنی که ببینی لاعر تر شدی یا نه این جا  معلوم  شد زیاد تغییر نکرده  پس باید به اندام های چاقم توجه نکنم و  رها کنم و بگم  بدن خودش خوب بلده چیکار کنه پس   بهش اعتماد کن و اصلا ناراحت که نشدم هیچ خدا شاهده برای یه لحظه گفتم حالا که اینطور شد همین شلوار رو برمیدارم و به انگیزه ی پوشیدن دوباره ی همین شلوار  تلاش عالی  در این مسیر میکنم (چون همسرم گفت خب اگه اندازت نیست بده به دخترم که بپوشه و همون لحظه   در دلم گفتم نه خیر  میخوامش که بیشتر تلاش کنم )  و با یک دید  مثبت به این تضاد  نگاه کردم  و به خودم گفتم به این مشکل برخوردم که متوحه بشم  هنوزم دلم تناسب بیشتر میخواد هنوزم دلم لاعری بیشتر میخواد و خوشحالم که  این مشکل امشب یک انگیزه برای پیشرفت بهترم خواهد  شد و با حال خوب و با یه  لباس دیگه رفتم به جشن یلدا و شادی کردم بدون هیچ ناراحتی و  و ناامید شدنی و یا دلسرد شدنی از ادامه ی راه و به خودم گفتم هیچ چیز نمیتونه من رو از این مسیر دور کنه .

      اول اینکه باید بگم من در جشن دیشب  ،شب یلدا میزبان نبودم که بخوام  طبق آموزشها یی که دیدم  خرید  سفره رو انجام بدم  یعنی فقط  به دنبال تنوع مواد خوراکی روی سفره نباشم   و  اما هر  چقدر به عزیزانی که با اونها برنامه داشتم حرف میزدم که بابا کمتر خرید کنید  بیشتر شادی کنید آخه نمیتونید  این همه رو بخورید اذیت میشید  اونها اصلا این حرفهای من رو دوست نداشتن و دلشون یک سفره ی رنگا و رنگ  از مواد خوراکی میخواست بنابراین گفتم خب اصلا مهم نیست من خودم باید بلد باشم چطور رفتار کنم .خلاصه ما هم دیشب جشن یلدای زیبا و شاد با کلی خوراکیهای متنوع و شام  عالی داشتیم اما من بیشتر به دنبال دیزاین خودم بودم و  گرفتن عکس های یاد گاری  با عزیزانم و بعد هم شادی کردن و حرف زدن در کنار اونها و اینقدر زیبا عمل میکردم که خودم باورم نمیشد نه که بخوام  ها اصلا هوس نمیکردم و با یه ساندویچ که کامل  سیر شده بودم وهر چقدر دیگه دسر میاوردن من جا نداشتم که بخورم در حد یک یا دو قاشق ژله و کمی پاستیل خوردم و دیگه هیچ خوراکی نخوردم حتی چیبس و پفک هم بود اما خیلی راحت سه تا  حلقه پفک و سه تا  ورق چیبس خوردم و گفتم نه اصلا میل ندارم    چون  احساس سیری میکردم و دلم نخواست به هیچ چیز دیگه لب بزنم  ناگفته نماند به متناسبها و چاقهای  حمع نگاه میکردم خصوصا دختر خودم که با خیال راحت یکی و نصفی ساندویچ خورد و دیگه هر چی برلش میاوردن میگفت حا ندارم و نمیخوام تا اخرای شب که کیک رو بریدن یه برش کوچیک خورد همین و یه  متناسب دیگه  هم در جمع بود که خیلی از  مواد خوراکی ایراد میگرفت که من این رو دوست ندارم و اون رو دوست ندارم و …. برای همین لب به  هر چیز ی نمیزدو خیلی کم خورد یکم چیبس خورد و یکم ژله همین  اما چاقهای جمع هر چی میدیدن میخوردن تازه یکیشون میگفت تو فکر نباشین  بخورین از فردا دوباره رژیم بگیرین عیب نداره و من در دلم کلی به ایشون خندیدم که این  فردا یک فردای  معروف  و اشنا همه ی چاقها هست که هنوز نیومده 

      خلاصه من با یه سبکیه بسیار عالی در حالی که احساس سیری هم داشتم خوابیدم و میدونم که چقدر عالی بودم .و همش به خاطر بودن در این مسیر و فایلهای اگاهی دهنده ی این سایت هست .

      نا گفته نماند امشب هم برای بچه هام مرغ سوخاری خریدم  و  برای خودم قارچ سوخاری خریدم که برای شام  بخورم  ولی خودم فقط و فقط چند دونه قارج سوخاری خوردم و سیر شدم و لب به هیچ چیز دیگه نزدم و ما بقی قارچها رو به همسر دادم که بخوره و بسیار لذت میبرم که اینقدر سریع سیر میشم و دیگه به خوردن ادامه نمیدم در حالی که  هیچ محدودیتی هم در کار نیست ولی من نمیخوام که  دیگه بخورم  من عاشق همین رفتارهای جدید خودم هستم و میدونم چه بخوام چه نخوام به زودی متناسب میشم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار pooldarjazzab@yahoo.com
      1400/10/01 21:46
      مدت عضویت: 864 روز
      امتیاز کاربر: 549 سطح ۲: کاربر متوسطه
      محتوای دیدگاه: 480 کلمه

      سلام . 

      من دیشب از رفتارم خیلی راضی بودم و رفتارهای من کاملا متناسب کننده بو د خیلی هم خوشحال بودم که امسال کاملا متناسب رفتار کردم و خاطره ی لاغری برای خودم ساختم . 

      اما من یه جایی  از کار گول ذهنمو خوردم . بعد از اینکه دیگه خیلی راضی و خوشحال ساعت ۱ شب یلدا رو به اتمام رسوندم  اومدم سراغ گوشی و درس  من اتفاق افتاد . اینجا من بود که ناخوداگاه راه چاقی رو انتخاب کردم .  (نمیگم اشتباه کردم میگم راهی بود که برام کلی درس داشت و من با درسهایی که گرفتم دوباره به مسیر تناسب پل زدم . ) 

      یعنی فکر کردم خب دیگه امشب تموم شده و میخوام بخوابم . رفتم سراغ گوشی . 

      درسم این بود که عزیزخوشگلم پولدار جذابم تو دیگه متناسبی دیگه خیلی نباید بری سراغ گروههایی که ذهنشون چاقه و مدام از خوردنیهای شب یلدا عکس میزارن . یعنی از صبح من گوشیم رو باز نکرده بودم و وقتی ناخوداگاه رفتم گروههای واتساپ دیدم وای چه عکسایی . چه هیکلهایی دختر خاله ها همه تپل . چه تزئیناتی چه حرف و سخنهایی الیته نه که بگم فایل متناسب نداشتم اونا رو هم دیدم ولی قدرت تههیج من توسط عکسهایی که دخترخاله های تپلم  منو جذب کرد اون متناسبین جذب نکردن . و این تصویرها شد ورودی ذهنم و خوراک ذهن چاق من و فرماندهی ذهنم رو انداختم دست ذهن چاق . منی که تا شب متناسب رفتار کرده بودم ناخوداگاه به خودم ورودی چاق کننده دادم و دیگه ذهن چاق من فرمان میداد و من اصلا انگار همه چیز رو به یکباره فراموش کردم . 

      دیگه نمیگم  چه رفتارهای ناشایستی کردم . ولی نمیدونم شایدم اگه بگم بهتر باشه . پس میگم . 

      همون دیشب بعد از دیدن کلی عکس و فیلم از دخترخاله هام رفتم سراغ جعبه شیرینی خامه ای و یک شیرینی با وجود سیری  خوردم . یعنی رفتار اول نامتناسب (انتخاب دیدن عکسها و فیلمها در مسیر چاقی ) سبب خلق دومین رفتار نامتناسب شد که خوردن یک شیرینی در زمان سیری  بود  و بعد خوابیدم . 

      اما صبح که بیدار شدم کاملا در مسیر چاقی بودم . 

      یک فرد چاق ذهن بودم . 

      ۴ عدد شیرینی در جا برای صبحانه  خوردم و نصف کف دست نان شکری   . 

      و بعد برای ناهار یک کاسه پر سوپ با حالتی بسیار بد 

      و بعد برای شام یک بشقاب پر برنج استمبلی داخل یخچال مانده بود و فقط میخواستم تمامش کنم . 

      شب هم باز ۲ شیرینی دیگه خوردم . 

      حالا اینا رو همه با شکم سیر خوردم . 

      الانم شکمم خیلی پره . دلم نمیخواد با حال بد بنویسم . چون نوشتن با حال بد یعنی نوشتن بر ضمیر ناخوداگاه با احساس بد اما چند خطی نوشتم نوشته های دوستان رو هم خوندم تا این ورودیهای لاغر کننده در فردا بتونه در مسیر لاغری هدایت بشه . 

      خوابم گرفته از بس خوردم . پس یه وقتی میام بنویسم که حال خوب من بتونه منو هدایت کنه  . الان میرم 

       فعلا خدانگهدار 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ماهر
      1400/10/01 12:17
      مدت عضویت: 888 روز
      امتیاز کاربر: 4876 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 567 کلمه

      سلام و درود فراوان خدمت استاد گرامی و هم مسیری های عزیز…

      استاد من فقط اومدم از خودم براتون تعریف کنم،یکم قربون صدقه ی خودم برم و از خدمتتون مرخص بشم😀

      روز شنبه و یکشنبه من به شدت مشغول برنامه ریزی و تهیه تدارک برای دوشنبه و سه شنبه بودم.دوشنبه تولد و یلدا یه جا داشتیم.سه شنبه هم یه جا دیگه یلدا داشتیم،هر دو هم درجه یک بودن میزبان ها…

      یکشنبه شب بعد از کلی پخت و پز و تهیه تدارک کارای دوشنبه،آخه یه سری چیزا رو من داشتم آماده میکردم برای تنوع بیشتررررر🙄

      ساعت حدود ۱۰ بود وسط کارام با خودم گفتم نگاه کن فایل امروزتو گوش ندادی،نشستی فقط خوردنی درست کردی …فایلت مهمتر بود یا اینا؟

       بعد گفتم فایلم رو  ببینم بعد من برم سراغ کارم وقتی سایت رو باز کردم یهو فایل یلدا رو دیدم با خودم گفتم بذا این فایل رو ببینم که فردا با تمرکز بیشتر گام جدیدمو ببینم دیدن فایل یلدا همان و فهمیدن اشتباهات بزرگ همانیعنی من دو سه روز بود دنبال دستور بودم که چی بذارم چی درست کنم چه خوراکی بخرم طرح کیک چی باشه…و خلاصه نگم براتون از عمق فاجعه…حالا قول هم دادم نصف بیشتر کار رو هم انجام دادم .اینجا دیگه نشستم فکر کردم…اول نیت هام رو یکی یکی تغییر دادم.اول که گفتم دیگه رنگ و طرح کیک اصلا به من چه.زحمتش رو انداختم گردن عزیز دیگری😉یکی دو تا از تنقلات رو هم به بهانه ضیغ وقت گذاشتم کنار…و تصمیم گرفتم دو روز عادی رو شروع کنم..دوشنبه موقع ناهار گرسنم بود اول اومدم چیزی نخورم چون فکر کردم خوب شب قراره یه عالمه خوراکی مختلف داشته باشیم ولی بعد به خودم گفتم نه!الان گرسنته،الان بدنت به انرژی نیاز داره،پس نشستم ناهارم رو به اندازه خوردم و آماده شدم رفتم مهمونی😏تو مهمونی تقریبا پذیرایی هم با خودم بود،من شروع کردم به مقایسه رفتار متناسب ها و نا متناسب ها😄یه نا متناسب طفلک هر چی میگرفتم جلوش،رو صندلی میومد جلو کل ظرف رو با حسرت نگاه میکرد…میخواست دیس رو بگیره ها…بعد آب دهنش رو قورت میداد میگفت نه من رژیمم😮ولی همین ایشون بعد از شام از همه چی خورد 🙄انگار موقع شام نتونسته بود به رژیمش پایبند باشه و دیگه با خودش میگفت چه یک وجب چه صد وجب…😑اما متناسب ها…یکیشون که خیلی با حال بود از ظرف دوم سوم دیگه نیگا نمیکرد چیه از فاصله یه متری میگفت دیگه اینوری نیا…اصلا زحمت نده به خودت بیا اینوری😏یه نکته دیگه که بهش دقت کردم مدل نشستن چاق ها و مدل نشستن متناسب ها بود…که چقدر مدل نشستن ها فرق داشت..دیگه نگم براتون…بعدش شروع کردم با خودم تکرار این صحبت ها که غذا فقط و فقط برای تامین انرژی مورد نیاز بدنه …و زیاد خوردن در شان اشرف مخلوقات نیست…اینکه اگر به شکم آدم فشار بیاد از خوردن چقدر زشته…و اینکه ضرر های چاقی رو هم دوره کردم…اینکه آدم نمیتونه لباس شیک بپوشه،نمیتونه راحت بشینه و بلند بشه….و….و اونقدر اونشب من متین با وقار با خوراکی ها برخورد کردم و اونقدر متشخص بودم که خدا میدونه….و تمام راه برگشت لبخند میزدم و ذوق میکردم و خودم رو تحسین میکردم که چقدر عالی بودم چقدر متشخص بودم…وه از تغییری که کرده بودم واقعا خوشحال بودم ذوقشو داشتم.(استاد الان من خاطره لاغری ساختم درسته؟؟)و البته امشب هم مثل دیشب…کاملا ریلکس،همون کارهای دیشب رو تو مهمونی انجام دادم،همون مقایسه ها و از عملکردم فوق العاده راضی بودم…حتی همین الان احساس گرسنگی دارم😊😊ممنون از استاد گرامی بابت آموزش های عالیتون…من از تغییراتم لذت میبرم و منتظر تغییرات بیشترم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 28 از 6 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        امتیاز کاربر: 5961 سطح ۳: کاربر پیشرفته
        محتوای دیدگاه: 43 کلمه

        سلام و درود
        از خوندن نوشته شما لذت بردم
        به شما تبریک میگم به به شکل عالی به آموزش ها عمل می کنید
        این دقیقا مسیر شگفتی ساز شدنه که خدا رو شکر شما به شکل عالی در حال طی کردن هستی
        منتظر خبرهای عالی شما هستم

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 10 از 2 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
          آواتار ماهر
          1400/10/01 23:10
          مدت عضویت: 888 روز
          امتیاز کاربر: 4876 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
          محتوای دیدگاه: 13 کلمه

          ممنونم از توجه شما استاد عالی🌹

          خداروشکر خیلی زیاد🌹

          تایید شما خیلی خیلی انرژی بخشه🌹🌹🌹

          برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
          امتیاز: 0 از 0 رأی
          افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
        آواتار ملکه عشق
        1400/10/01 17:04
        مدت عضویت: 1215 روز
        امتیاز کاربر: 10303 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
        همیاری
        محتوای دیدگاه: 125 کلمه

        سلام و درود بر شما 

        الحق که شما یک قهرمانی 💪💪😍

        هم مسیری عزیز انقدر با ذوق و هیجان دیدگاهتون را نوشتین که حس کردم قلم خودم بوده 🥰🤩 احسنت و آفرین 👏

        ولی از مدل نشستن افراد گفتین قشنگ تصویرش اومد تو ذهنم متناسبها موقع نشستن کمرها صاف و سینه جلو محکم و حالت کشیده می نشینند و یه جورایی اندام خودشون را جمع و جور و محکم می گیرند . اما چاقها شل و ول …آویزون و بی حال پهن شدند رو صندلی و دائم دارند یه جورایی خودشون را مخفی می کنند …

        در کل چقدر متناسب درونتون دوست داره نمایان بشه و یهو gpsلاغری روشن شده و شما با تابلوی شب یلدا روبرو شدین و مسیرتون را تغییر دادین .براتون خوشحالم .مسیرتون سرسبز🌱

        روزگار مملو برکت 

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 5 از 1 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
          آواتار ماهر
          1400/10/01 23:14
          مدت عضویت: 888 روز
          امتیاز کاربر: 4876 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
          محتوای دیدگاه: 17 کلمه

          سلام،ممنونم نازنینم..🌹

          امیدوارم در کنار شما من هم روزی متناسب بشم و مثل شما به دوستانم انرژی بدم💜

          برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
          امتیاز: 0 از 0 رأی
          افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار متعهد بمان
      1400/10/01 09:31
      مدت عضویت: 1691 روز
      امتیاز کاربر: 5338 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 206 کلمه

      سلام به همه یلداتون مبارک

      میخوام از عملکرد خودم تو شب یلدا بگم این اولین یلدایی بود که تو کل زندگیم جور دیگه ای رفتار کردم و انقدر ذوق داشتم که صبح اولین کاری که کردم اومدم تو سایت تا بنویسم، به خودم گفتم این همه خوراکی هیچکدومش ارزش اینو نداره حالتو باهاش خراب کنی و اخرش عذاب وجدان بگیری ارزش تو از همشون بیشتره شام کباب بود فقط یه سیخ خوردم اونم خالی که جا برای تنقلات داشته باشم، یکی دو  ساعت بعد که تنقلات و آوردن دیدم اصلا میل به خوردن هیچکدوم ندارم فقط چند تا دونه اجیل خوردم یه برش خیلی کوچیک هندوانه و تمام، گفتم این خوراکی ها اخرین خوراکی عمرم نیست همیشه هستن لذت خوردنشون آنی هست ولی لذت اندام زیبا همیشگی، تازه هیچ محدودیتی نداشتم خودم انتخاب کردم که به حرف بدنم گوش بدم و دیدم بهم میگه چیزی نمیخوام سیرم و منم بهش گوش کردم، انقدر سبک خوابیدم که نگو، انقدر از خودم راضی بودم که نگو، وقتی درست خوردن انقدر حال ادمو خوب میکنه چرا پرخوری میکنیم واقعا، اصلا می ارزه به حال بد و عذاب وجدان و نا امیدی بعدش؟؟؟ 

      من اولین یلدای لاغریمو جشن گرفتم و تو یلدای سال بعد با جسم دلخواهم جشن میگیرم و لذتشو میبرم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        امتیاز کاربر: 5961 سطح ۳: کاربر پیشرفته
        محتوای دیدگاه: 49 کلمه

        سلام و درود
        از خوندن نوشته شما و عملکرد عالی و احساس فوق العاده ای که تجربه کردید لذت بردم و خدا رو شکر می کنم که دوستان همراهم با اشتیاق و انگیزه عالی در این مسیر حرکت می کنند و همه یکی بعد از دیگری شگفتی ساز می شوند

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 4 از 1 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
          آواتار متعهد بمان
          1400/10/02 09:34
          مدت عضویت: 1691 روز
          امتیاز کاربر: 5338 سطح ۳: کاربر پیشرفته
          محتوای دیدگاه: 30 کلمه

          سلام استاد نازنینم، پاسخ شما بی نهایت خوشحالم کرد و انرژی عالی گرفتم برای ادامه دادن، یکی از بزرگترین اتفاق های زندگیم آشنایی با این سایت بود

          با قدرت ادامه میدیم…. 

          برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
          امتیاز: 0 از 0 رأی
          افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار pooldarjazzab@yahoo.com
      1400/09/29 12:05
      مدت عضویت: 864 روز
      امتیاز کاربر: 549 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,059 کلمه

      خیلی فایل خوبی بود . 

      جالبه عکس یلدا رو شما فقط هندوانه و انار گذاشتید .

      اصلا ما ایرانیا چرا هر جشنی رو با نماد خوردن داریم .

      عروسی : شام و شیرینی و میوه ‌.

      در حالیکه میتونه فقط رقص و شادی و صحبت و خنده باشه . 

      البته نمادشو میخوام بگما وگرنه مثلا تو عروسیا هم شام هست هم رقص اما برای فرهنگ ما عروسی میگیرن برای پلوی عروسی نه برای رقص و پایکوبی . 

      یعنی یکی از پایه های شادی برای ما خوردن تعریف شده . 

      برای ولیمه می گن شام دعوتید . تازه اونجا که فقط خوردنه یعنی حتی رقص هم نیست .

      یا عزاداری پلو قیمه فسنجون تازه اگه کباب و مرغ باشه که عزاداری بیشتر حال میده . حالا باز آقایون یه سینه ای میزنند یه زجیری میزنند اما خانوما که هیچی . 

      البته  نسل جدید علاوه بر خوردن برای چیزای دیگه هم میان ولی اصل نماد عزاداری ها برای یه فرد چاق خوردنه و البته بیشتر فرهنگ ما هم بر اساس خوردن استوار شده .

      مهمونیها خوردن .

      عزت گذاشتن به طرف مقابل یعنی شما فقط جلوش خوردنی قطار کنی . 

      مجالس ختم حتما پذیرایی خرما و حلوا و شام باید باشه . 

      عید با شیرینی و آجیل و تنقلات فراوان برامون تعریف شده . 

      ماه رمضون که هدفش روزه داریه برای ما با سحری و افطار و غذاهای رنگ و وارنگ معنا پیدا کرده .

      یلدا هم با تنقلات و آجیل و میوه ها و شام و پرخوری . 

      یعنی اگه شب یلدا پرخوری نباشه انگار که کم گذاشتیم از مراسم شب یلدا . 

      اینا همه جزء فرهنگهای اشتباه ماست . 

      ما فقط هدفمون خوردنه . 

      از خواب که بیدار میشیم اصلی ترین هدفمون خوردنه . 

      انگیزه ی زندگیمون خوردنه . 

      خب اما فرهنگ چجوری ایجاد میشه با تکرار آداب و رسوم گذشتگان و خلاقیت زمان حال 

      حالا اگه این آداب و رسوم در جهت چاقی باشه خلاقیت ما هم جهت چاقی باشه فرهنگ ما میشه چاق کننده . 

      ولی ما باید فرهنگ تناسب رو حداقل برای خودمون و اطرافیانمون رواج بدیم . 

      چه لزومی داره وقتی دور هم جمع میشیم به جای خنده و شادی فقط بخوریم . 

      چه لزومی داره به جای انجام بازیهای دور همی فقط بخوریم . 

      باید فرهنگ لاغر کننده رو از خودمون شروع کنیم . البته سخته چون ما خودمونم قاطی همین فرهنگ هستیم و زور اونا قویتر از ماست و چون ما هم تازه شروع به کار کردیم شاید بخوایم طور دیگه ای عمل کنیم از برخورد دیگران ناراحت بشیم ولی باید اونقدر توانایی داشته باشیم که از حرفای دیگران ناراحت نشیم و اتفاقا کاری کنیم که  ما روی اونها اثر مثبت بزاریم . یعنی نه اینکه چیزی بهشون بگیم با انجام رفتار متناسب اونها به خودشون میان که درست رفتار کنند . 

      خیلی راحت فقط با یه کلمه میل ندارم . همین . متناسب بودن هیچ کاری نداره فقط تغییر تمایله اونم با تغییر نگرش صورت میگیره . 

      من اصلا این چند روز فکر یلدا نبودم . اگه هم تو فکرش میفتادم اصلا براش برنامه ای نداشتم نهایت دور هم جمع شدن ‌ . ولی مرور خاطرات شاید در همون روز باعث میشد من رفتاری خارج از کنترل انجام بدم . 

      البته با این فایل متوجه شدم ما یلدای لاغری هم میتونیم برای خودمون بسازیم و چرا باید از یلدا فقط خاطرات خوردن داشته باشیم . 

      فرهنگ یلدا 

      یعنی 

      دور هم نشینی 

      صحبت کردن از خاطرات شیرین 

      احترام به بزرگترها 

      حافظ خوانی 

      انجام بازیهای دور همی 

      گفتگو و خنده و شادی 

      اگر شام و ناهار و پذیرایی هم باشه سعی کنیم متناسب بخوریم . 

      متناسب خوردن یعنی  به اندازه خوردن . یعنی میوه اگه هست لزومی نداره از همش بخوری از یکیش کافیه . آجیل اگه هست لزومی نداره کل ظرف آجیل رو خالی کنی یه مقدار ازش برداری کافیه . شیرینی اگه هست لزومی نداره چندتا بخوری یکی کافیه . شام اگه هست لزومی نداره خیلی پرخوری کنی میتونی خیلی کم بخوری . تازه همینش هم باز زیاد شده .

      میوه و آجیل و شیرینی و شام . یعنی همینم باز زیاده . ولی ذهن من می گه دیگه همینقدر خوبه . میوه یک نوع

       آجیل مقداری . 

      شیرینی یک عدد

       شام یک کفگیر برنج و یک نوع خورش . یا اگه دو نوع بود از هرکدوم یک قاشق . 

      برای ذهن من تناسب رفتاری یعنی این . شاید ذهن چاقم بگه برو بابا من دلم میخواد از همه چی بخورم  تو داری منو سختی میدی ولی این فرهنگ جدیده . اگه خودم بخوام و درست عمل کنم میتونم فرهنگ جدید شب یلدا رو برای خودم اینجوری ایجاد کنم . 

      من باید نگرشم رو تغییر بدم . یلدا یعنی لذت بردن و استفاده ی صحیح از شب یلدا طوری که بعدش با حال خوب از مهمونا جدابشیم ولی آیا پرخوری حال مارو خوب می کنه . 

      هنوزم میگم شاید متناسب خوری هم حال مارو خوب نکنه و چون عادت داریم به ذهن چاق و رفتار چاق کننده انجام ندادنش برامون خلاء ایجاد کنه ولی باید با خودمون تمرین کنیم و خودمون رو عادت بدیم که متناسب رفتار کنیم چون تناسب رفتاری برای بدن مفیدتره . گرچه بدن ما خیلی قویه ولی پرخوری بدن رو اذیت می کنه . 

      من الان دیگه نمیتونم مثل گذشته باشم به محض اینکه میل پرخوری بهم میاد وقتی با پرخوری غذا بخورم دلم درد میگیره دو روز پیش من معده درد بی سابقه ای گرفتم اونم به خاطر اینکه با غذام با احساس ولع سیر ترشی خوردم . هنوزم حالم بده یادش میفتم ولی برام یه خاطره ی خوبی شد که چون دیگه افتادم تو مدار لاغری وقتی پرخوری کنم حالم بد میشه و بدنم شدیدا واکنش نشون میده این خبر خیلی خوبیه در حالیکه اون وقتی که من در مدار چاقی بودم شاید چندین برابر این نوع خوردن رو هم میتونستم بخورم و اتفاقا کم خوردنش منو اذیت می کرد . خب من در مدار پرخوری بودم و معده ی من هی روز به روز گشادتر میشد و شکم زدم . پس تاثیر پرخوری همینه . افتادن در مدار چاقی . 

      اما الان که دیگه بدنمم داره با تناسبم همراهی می کنه و  دلش میخواد من در مسیر تناسب حرکت کنم پس منم باهاش همراهی می کنم و سعی می کنم برای خودم خاطره ی یلدایی متناسب کننده ایجاد کنم تا به جای خاطره ی دل درد از پرخوری لذت بردن از سبک بودن و همچنین لذت بردن از دور همی و لذت و خوش گذروندن رو ببرم ‌ فال حافظ هم خواهم گرفت که یکی از رسمهای خوب ماست . البته حافظ هم از منفی ها صحبت کرده ولی وقتی در مدار حال خوب باشیم فال حافظم برامون خوب میاد . 

      اینم نظر  من بود از این فایل . خیلی فایل خوبی بود  ‌ 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار pooldarjazzab@yahoo.com
      1400/09/29 10:42
      مدت عضویت: 864 روز
      امتیاز کاربر: 549 سطح ۲: کاربر متوسطه
      محتوای دیدگاه: 351 کلمه

      سلا به شما متناسب زیبا .

      چقدر عالی بود نوشتتون به نظرم  وقتی نوشتید نگرانم از اینکه لاغریم تا کجا میخواد ادمه پیدا کنه نگرانی خوبی نیست . لاغر شدن که نباید نگرانی داشته باشه . درسته که ما وقتی چاق میشدیم همیشه نگران میشدیم از چاقتر شدن اما نگران بودن جلوی چاقتر شدن رو نمیگرفت . پس نگرانی برای لاغر شدن جلوی لاغر شدن ناخواسته رو نمیگیره اما به راحتی می تونه جلوی خواسته ی لاغری رو بگیره و ما رو از ادامه دادن مسیردلسرد کنه و دوباره ببره سمت چاقی . به نظرم اصلا این نگرانی معنایی نداره ما قراره تا آخر عمرمون با لاغری زندگی کنیم پس لاغر بودن دیگه سبک زندگی ما هست . ما از سبک زندگی چاقی هیچ وقت نگران نبودیم . به نظرم بهترین حالت برای رفع نگرانی از بیش از حد لاغر شدن اینه که به بدن خودتون اعتماد داشته باشید و بدونید بدن شما تعادل شما رو میشناسه و مسلما ما اونقدر افکار چاق کننده داریم که فقط با دو سال کار کردن افکار ۲۰ ساله ی چاقیمون تبدیل به لاغری نمیشه . مطمئن باش شما الان هنوزم اونقدر افکار چاق کننده دارید که به محض درخواست میتونید ازش استفاده کنید و از لاغری مفرط جلوگیری کنید . نمونه اش همین نگرانی از لاغرتر شدن .

      این یه فکر چاق کننده است که زیرکانه اومده تا جلوی لاغرتر شدن شمارو بگیره . 

      شاید خودتون رفتید در مدار لاغری و نگرشتون از من لاغرتر شده ولی منی که تازه وارد این مسیر شدم ذهن چاقم هنوز فعالتر از شماست و به راحتی تونستم این فرمول ذهن چاق رو در نوشته ی شما پیدا کنم . 

      نگرانی از لاغر شدن به راحتی میتونه مانع لاغری شما بشه و شما رو دوباره ببره سمت مسیر چاقی .

      پس اصلا نگران نباشید . تناسب ما زیباترین تناسبه . تناسب ایده آله . سبک زندگیه . لذته . نشاطه . حال خوبه . نگرانی در اون معنایی نداره . پس این فرمولها رو جایگزینش کنید و البته که خودتون بهتر از بنده میدونید چون بیشتر از من روی خودتون کار کردید . 

      ببخشید که جسارت کردم فقط نظرمو با احترام تقدیم کردم . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        امتیاز کاربر: 5961 سطح ۳: کاربر پیشرفته
        محتوای دیدگاه: 45 کلمه

        سلام و درود
        از اینکه در سرزمین لاغرها همراه من هستید خوشحالم
        نوشته های استوری ها بیشتر مواقع دیدگاه دوستان در سایت است که جهت اطلاع دیگران در استوری اینستاگرام نمایش داده می شود
        ولی توضیحات شما درباره نگران چاقی بودن کاملا صحیح و مورد تایید است
        موفق باشید

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
          آواتار pooldarjazzab@yahoo.com
          1400/09/29 20:46
          مدت عضویت: 864 روز
          امتیاز کاربر: 549 سطح ۲: کاربر متوسطه
          محتوای دیدگاه: 160 کلمه

          سلام استاد . ممنون منم خوشحالم از این که در این سایت هستم و از مطالب مفیدش استفاده میکنم . 

          این نوشته رو من در پاسخ دوستمون خانوم منیره ف نوشته بودم ولی چون تازه وارد سایت شدم یه وقتایی اشتباه می کنم . باید در قسمت پاسخ ایشون مینوشتم ولی در قسمت نظرات نوشتم . یعنی منظور نوشته ام ایشون بودن که وقتی دیدم دو ساله دارن کار میکنند و نگرانند از لاغرتر شدن یهو به ذهنم رسید که این فکر ما بود که در زمان رژیم داشتیم که نگران میشدیم از لاغری بیش از حد و بعد رژیم رو رها میکردیم و دوباره چاق میشدیم یا اصلا با وجود رژیم به استپ وزنی میرسیدیم ‌ . فقط خواستم نظرمو به ایشون بگم . باید در پاسخ ایشون کامنت میزاشتم نه در قسمت دیدگاهها . 

          راستی استاد میشه در مورد ایجاد انگیزه و کلا اینکه چگونه و چطور در خودمون انگیزه ایجاد کنیم صحبت کنید ‌ . ازتون ممنون میشم .

          برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
          امتیاز: 0 از 0 رأی
          افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
            امتیاز کاربر: 5961 سطح ۳: کاربر پیشرفته
            محتوای دیدگاه: 20 کلمه

            سلام و درود
            در مورد انگیزه داشتن برای لاغری در سایت فایل آموزشی قرار داده شده به مرور بهش می رسی

            برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
            امتیاز: 0 از 0 رأی
            افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار منیره.ف
      1400/09/27 23:33
      مدت عضویت: 1669 روز
      امتیاز کاربر: 10456 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 436 کلمه

      سلام به همگی یلدای همگی پیشاپیش مبارک

      من به عنوان فردی که دو سال توی دورم دوست دارم حالم نسبت به شب یلدا بگم

      استاد من امسال اصلا به خوراکی های شب یلدا فکر نکردم به هیچ وجه اتفاقا یک جایی دعوتیم که خیلی جمع خودمانی ای نیست ولی هیچ استرسی ندارم چون متناسبم به لطف خدای مهربان که من با این دوره اشنا کرد و استاد عزیز که انقدر متعهدانه روی هر ادم بی تعهدی کم میکنه تا اون هم سفت و سخت به دوره بچسبه

      استاد من برای شب یلدا امسال انقدر که به فکر مثلا لباس یا مسایل دیگه ای بودم فقط اصلا به غذا فکر نکردم 

      چند روز پیش اموزش کیک هندوانه ای دیدم حتی تا اخر هم ندیدم و اصلا خوشم نیومد

      من به غذاها فکر نکردم بیشتر به هیجان لباسی که میخوام بپوشم فکر میکنم

      حتی یک شیرینی خاصی که همیشه یلدا درست میکنم امسال درست نکردم

      و از الان فکر میکنم وای من چه جوری اون همه خوراکی بخورم بعد هم شام و برعکس بقیه سالها که برنامه ریزی میکردم که چی با چی بخورم امسال برنامه ریزی کردم که فقط چای بخورم اصلا یاد خوراکیها میفتم حالم بد میشه

      و به این فکر کردم اگر اونجا فال حافظ نگیرند شب که اومدم خونه حتما خودم فال بگیرم کلا همه افکارم تغییر کرده و این من نوعی حاصل دو سال تلاش و تکرار و تمرین شاید پنج بار دوره ورود به سرزمین لاغری تکرار کردم و الان بار ششم و تازه به حایی رسیدم که از خودم رضایت دارم دوره صد گام و تکرار و جدیدا مبانی لاغری که خیلی اموزندست

      کلا دنیای متفاوتی به روت باز میشه و از پنجره ی لاغرها به جهان مینگری

      اسم سرزمین لاغرها برام خیلی جالب بود و با خودم میگفتم مگه میشه من وارد سرزمین لاغرها بشم اون هم با خرید یک دوره ولی شد هیچ کاری نشد نداره همیشه ارزو داشتم لاغر باشم بدون رژیم بدون ورزش به همسرم میگفتم دوست داشتی من استعداد چاقی نداشتم و هیچ وقت رژیم نبودم و هنه چی میخوردم و اون هم میگفت اره منم برات کلی خوراکی میگرفتم الان من به اون نقطه زسیدم من من لاغر هستم بدون هیچ شرطی ازاد و رها 

      الان فقط یک نگرانی دارم این لاغری تا کجا میخواد پیش بره و اینکه گاهی انقدر بی اشتها میشم که فکر میکنم نکنه مریض باشم و اگر گاهی یکم زیاد بخورم حالم خیلی بد میشه

      سرزمین لاغرها پر از اعتماد به نفس

      پر زیبایی

      پر شادی

      پر از هیجان

      پر از رسیدن به تمام ارزوها

      پر از حس خوب خرید

      و حتی پر از احساس لذت از خوردن تمام خوراکیهایی که یک عمر ازشون محروم بودیم

      و این زندگی رویایی میسر نمیشه جز با دوره های لاغری

      بلدای لاغریتون مبارک

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1400/09/27 20:41
      مدت عضویت: 1636 روز
      امتیاز کاربر: 27561 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 3,027 کلمه

      سلام  و درود بر استاد ارجمند و گرامی و دو ستان  هم مسیرم 

      من رویای تغییر کردن دارم و با حال خوب دارم لاغری رو یاد میگیرم .

      در گذشته و هچنان الان تمام اطرافیان ما و خود ما میخواستیم با کم کردم حجم غذا و محدودیت در خوردن و ورزش کردن خودمون رو لاغر کنیم  و برای ما بسیار  راه درست و  منطقی بود  و  اما برای منم  در گذشته تنها راه لاعری   همین بود چون هر بار این راه (ورزش و رژیم ) امتحان میکردم خیلی راحت وزن کم میکردم حتی بدون رفتن پیش کارشناس تعدیه همینکه  خودم خوردنم رو کم میکردم و شبها شام نمیخورم و کمی از اضافه خوریهام کم میکردم و یه ورزش  سبک هم در باشگاه  کنار اون رژیم  انجام میدادم سریع متناسب میشدم و همه من رو تحسین و تشویق میکردن که چقدر تو اراده داری و خوب لاغر میشی  ولی از وقتی وارد این دوره ها  شدم  اصلا همه چیز برای من  فر ق  کرد چون در اینجا  خبری از هیچ چیزی که من میشناختم   و لازم بود برای لاغری نبود نه قرصی نه دمنوشی نه رژیمی و ….خیلی برام جالب بود و من مجذوب و شیفته ی این راه شدم و  اون زمان هر وقت فایلی از استاد گوش میدادم حالم دگرگون میشد با اینکه داخل سایت نبودم و نمیدونستم که اصلا استاد سایتی داره من فقط پیج استاد رو داشتم و هر از گاهی یه فایل کوتاه اونجا میزاشت و من کلی  از اون حرفها لذت میبردم و هر وقت به اطرافیانم میگفتم همچین راهی هست همه مسخره میکردن و میخندیدن و میگفتن ای بابا کی تا حالا با فکر کردن تونسته لاغر بشه که تو بخوای بشی ول کن ولی من شوق عجیبی داشتم برای شنیدن این حرفها و بعضی اوقات اینقدر تحت تاثیر قرار میگرفتم که چندین دقیقه برای اطرافیانم تو ضیح میدادم و میگفتم نه ببین این راه خیلی اصولیه اخه …. و خلاصه میخواستم توضیح بدم و  یا اینکه هر کدوم از اطرافیانم که مثل خودم درگیر رژیم و چاقی بود سریع دلم میسوخت و  آدرس پیج استاد و یا سایت رو که بعدا اشنا شدم میدادم ولی اونها  خوششون نمیومد و میگفتن ایشون که اصلا حرفی نمیزنه چیزی نمیگه چی رو گوش کنم و همش میگفتم خدایا یعنی این همه حرف رو متوجه نمیشن و بعدا متوجه شدم نباید به هیچ کس اصرار کنم و حرفی بزنم چون  ممکنه هر فردی  در مدار شنیدن این آگاهی ها نباشه و خلاصه دیگه تمام انرژیم رو گذاشتم برای کار کردن روی خودم  و اتفاقا خیلی از همون افراد بارها میگن فلانی خوب لاغر شدی چیکار میکنی و من دیگه هیچ حرفی نمیزنم فقط لبخند میزنم .

      من مدت دوسال و اندی هست که در سایت هستم و  باور دارم این راه تنها راه لاغری با ذهن هست و به دنبال هیچ راه دیگه ای  نیستم و اصلا بهشون فکر نمیکنم و من تصمیم قلطع دارم که با قدرت ذهنم به اندام دلخواهم برسم و تا رسیدن به هدفم  زمین نمینشینم و با استمرار ادامه میدم و بعد از اون هم ادامه خواهم داد چون عاشق لاغری هستم .

       همین جا جا داره بگم  من در یلدای پارسال و سال قبلش هم چون در این مسیر بودم یادم میاد از خودم راضی بودم خصوصا پارسال رو بیشتر یادم میاد که خوب رفتار کردم ولی امسال باید از دوسال قبل هم بهتر و عالیتر و با مهارت بیشتری  رفتار  کنم و دقیقا (به قول استاد) به خودم میگم این جور مواقع بهترین زمان هست که من خودم رو محک بزنم ببینم چقدر میتونم به آموزشها عمل کنم چقدر عالی رفتار میکنم چقدر سطح افکار و رفتار من تغییر کرده نه اینکه مثل گذشته ی خودم که در مسیر نبودم همش،بترسم و بگم نه فلانی تو رو خدا سفره نچین نه تو رو خدا مفصلش نکنین شام نخورین یا دسر یا شام بخورین و همش بخوام نگران باشم  نه خیر قبلا ضعف داشتم قبلا ناتوان بودم در مقابل غداها قبلا  بدون اینکه فکر کنم فقط میخوردم و بعدش عذاب وجدان داشتم و ….. اما حالا که در این راهم هنر من  که هنرجوی عالی دوره ی لاغری با قدرت ذهن هستم  این هست که در مقابل یه سفره ی رنگین پر از مواد غدایی قرار بگیرم ولی عالی و با تسلط روی خودم و مواد خوراکی  عمل کنم و فقط به اندازه نیازم از هر چیزی که دلم خواست  بخورم بدون نگرانی و ترس بخورم و هر وقت سیر شدم دیگه به خوردن ادامه ندم و اون زیاده روی در خوردن  رو کاری زشت و منفور و ناپسند و غیر انسانی بدونم .

      کلا ما انسانها برای انجام هر کاری اول اون رو در ذهنمون مرور میکنیم و بعد انجامش میدیم .حالا ممکنه اینقدر این فاصله کم باشه که من نتونم این قضیه رو بفهم ولی همین طور هست .

      من یادم هست   در گذشته  قبل از  خیلی از ایام های خاص  سال مثل نوروز و یا محرم و یا رمضان من با خودم کلی افکار منفی  رو  مرور میکردم که وای الان عید و یا رمضان و …. میشه و من دوباره چاق تر  میشم  و باید کلی زجر بکشم تا یکم از اونها رو کم کنم و اینقدر میترسیدم و نگران بودم و این حرفها رو با خودم و بقیه میزدم که واقعا چاقی رو هم تجربه میکردم حتی در نزدیکی سفر و یا در نزدیکی مهمانی و یا رستوران رفتن و …. هم اگر بود باز همین افکار رو داشتم که وای الان اگر از سفر برگردم کلی چاقتر میشم و یا برم فلان رستوران و در شب از اون جا شام بخورم کلی چاقتر میشم و همیشه ترس و نگرانی داشتم و بازم همیشه چاقی بیشتر رو تجربه میکردم ولی از وقتی در این مسیرم یاد گرفتم از این افکار نداشته باشم و آرامش داشته باشم و تازه با نشون دادن نمونه و الگو به ذهنم  که اینقدر نجوای منفی در اینجور مواقع داره اون رو ساکت کنم و بگم همانطور که دخترم و یا خواهرم و یا فلانی که متناسب هست و با من در اون جمع و یا اون لحظه بود و از این غذاها خورد و چاق تر  نشد و تازه لاغر تر هم شده پس منم نباید چاقتر بشم اخه چرا چاق بشم ؟؟ مگر ما چه فرقی داریم ؟؟؟؟و مطعنم در اون زمانها هم یکی از علتهای چاقی من مرور همون افکار چاقی و ترس و نگرانی های من بود که باعث چاقی من میشدن ولی متناسبهای اطرافم رو میبینم که با من همون خوراکی رو میخورن ولی اصلا نگران چاقی و خوردن خودشون و  .. نیستن نهایتا اگر زیاده روی کن ربطش میدن به اینکه انگار زیاد خوردم حالم بد شده و سنگین شدم نه اینکه بگن وای زیاد خوردم الان سه کیلو چاق میشم نه معمولا اگر در اونها پرخوری باشه که از نظر خودشون نه ما زیادتر خورده باشن ربطش میدن به مشکلات جسمی که وای معدم اذیت شد و یا اینکه …خلاصه همین یک شب یلدا هم برای من عین همون موقعیتهای خاص سال میمونه مثل عید نوروز و رمضان و محرم و …. هست  چون در دوره ی  سیزده  گام هستم و کلی از   بودن در این موقعیتها رو آموزش دیدم  یاد گرفتم تا حدودی چیکار کنم و تفاوت منی که در این مسیر هستم با کسی که نیست یا خود گذشته ی من این هست که نگران نباشم و به خوردنها فکر نکنم و انصافا من از وقتی که متوجه شدم امسال هم یه دورهمی برای شب یلدا با عده ای از عزیزانم دارم تو فکرم  این بودم که چه  لباسی بپوشم یا  چه کار باحالی کنیم که بیشتر بهمون خوش بگذره مثل بازی پانتومیم و یا فال حافظ گرفتن  و  ….. و خلاصه اصلا به فکر مواد خوراکی اون شب نیستم که براشون  نقشه بکشم و … اتفاقا یک بار حرف دراومد و  اون افراد عزیز که تپلی هم هستن  گفتن نه حتما باید هم انواع دسرها باشه هم شام مفصل  باشه و من حتی چند باری بهشون گفتم اخه چطور این همه چیز با هم میخوایین بخورین میترکین ولی اونها  جون تپلن و همه تفریحها و شادیها و دورهمی ها رو در خوردن میبینن من رو درک نمیکنن و تازه میگن مراسم رو خراب نکن بزار همه چیز زیاد باشه و منم به خودم گفتم واقعا من چی بگم که اینها متوجه بشن بزار راه خودشون رو برن و منم خوب میدونم  باید درراین شب به تمام اموزشها عمل کنم وگرنه کسی هستم که فقط میام اینجا حرف مفت میزنم .

      اتفاقا این عزیزان من که قراره شب یلدا با اونها باشم از چند روز پیش به من گفتن باید بیایی با هم لیست غدایی و خوراکی های لازم رو  بنویسم و بعد هم بیایی با ما از فلان جا این خوراکی ها رو  تهیبه شون کنیم و انصافا من در دلم میخندیدم و حتی به زبون هم آوردم که نمیشه همش به فکر خوردنی نباشین بابا بگین میخواهین چه سرگرمی درست کنیم یا چه لباسی بپوشیم یا چه تزیینی در سفره باشه و من چند  پیشنهاد دادم یکیش خریدن شمع بود یکی دیگه اش خریدن  گل خشک  قرمز رنگ بود و یکی دیگه اش  روی میزی مخملی سنتی قرمز رنگ  بود و …. و هیچ کدوم در رابطه با خوردن نبود و بعد هم بهش،گفتم فلانی رو بگیم فال حافظ برامون  بگیره و …. خلاصه اینکه میخوام بگم بدون هیچ ادا و فیلم و اجباری و محدودیتی و .. خط فکری من تغییر کرده و من در شادیها  و جشنها فقط به دنبال خوردن مواد خوراکی نیستم و فقط  از خوردن  در  اون مراسمات   لذت نمیبرم و به دنبال  تجربه ی خیلی چیزهای دیگه هستم که از تجربه ای اونها هم لذت ببرم مثل  لباس خوشگل پوشیدن بودن با عزیزانم و یا   اینکه بهترین عکسها رو در بهترین لحظ ها بگیرم و  یا اینکه با آهنگ شادی بتونم خودم و بقیه رو وادار به رقصیدن و شادی کنم و یا با عزیزانم کلی حرف بزنم و لدت ببرم و ..‌.  در ضمن اگر در موقعیت خوردن هم قرار گرفتم دوست دارم خیلی عالی با لذت مقدارش رو انتخاب کنم و  بخورم  طوری که بعد از خوردنم فشار شکمی رو حس نکنم و به دنبال حساب و کتاب در خوردنم نباشم در واقع میخوام  مثل متناسبهای اطرافم رفتار کنم .

      من مطعنم از شبهای یلدای سال پیش خیلی متفاوت تر و بهتر رفتار  خواهم کرد  پس دوباره به خودم میگم که  من هدفم از این شب بودن در کنار عزیزانم و صحبت کردن با اونها خواهد بود نه مزه کردن طعم های مختلف پس من بازم خودم رو بار دیگر در این شب محک میزنم که ببینم چقدر تغییر کردم  پس من هیچ ترسی از این ایام سال ندارم هیچ ترسی از خوراکی های این شب ندارم من یک فرد عاقل و بالغ  هستم که میخوام در حد بسیار بالایی و با کیفیتی با خودم برخورد کنم چون من مسول چاقی خودم هستم من با انتخابهام جسم خودم رو رقم میزنم چون من با همین افکارم جسم خودم رو خلق میکنم چون من با این آموزشها  اشنا هستم و میدونم جریان چاقی و لاغری چیه و تفاوت افراد چاق و لاغر در همین طرز برخوردها با مواد خوراکی و افکار اونها هست نه در انزیمی و یا غده ای و یا  چیز دیگه در بدنشون نه خیر همه ی ما ادمها مثل هم هستیم و از یک سیستم عصبی و جسمی برخورداریم و هیچ فرقی با هم نداریم مگر در باورهامون که منجر به رفتارهامون  میشن که با هم تفاوت داریم  و  همین دو باعث میشن که جسم های متفاوت و حتی زندگیهای متفاوتی داشته باشیم  .

      چقدر این جمله که میگن  شب یلدا طولانی ترین شب سال هست   میتونه برای افراد چاق خطرناک باشه و اونها رو تحریک به خوردن بیشتر کنه چون ذهن چاق  با شنیدن این حرف  میترسه که وای شب طولانی هست پس باید به دنبال تهییه کردن بیشتر مواد خوراکی باشم که مبادا شب کم بیارم و گشنه بمونم و چیزی نباشه  همین خود من در گذشته کلی از این فرمولها داشتم که نکنه برم بیرون و شام نباشه من گرسنه بمونم برای همین هر شب باید سر ساعت شام میخوردم و اگر جایی هم میرفتم شام بود اونجا هم میخوردم و یا اگر سفری در پیش داشتم از شب قبل باید کلی خوراکی میخریدم که مبادا تو جاده گشنه بشم و چیزی برای خوردن نباشه همیشه ترس از گرسنه ماندن و نبودن و قطحی عدا داشتم خیلی وقتها غذا میخوردم چون میترسیدم اگر نخورم دیگه گیرم نیاد و یا نباشه و یا دیگه این موقعیت برام تکرار نشه در حالی که فقط با این افکار چاقی بیشتر رو تجربه میکردم و تمام اون موقعیتها بارها و بارها برای من تکرار میشدن ولی در ذهن من تمام اونها مصادف با خوردن بیشتر بود چون ذهنم پر از فرمولهای چاقی بود ولی به لطف خدا دو سالی هست کلی تغییر کردم دیگه برای مسافرتهام سبدی پر از آذوقه تهییه نمیکنم هر شب به اجبار سر ساعت شام نمیخورم هر وقت گرسته بودم با لذت میخورم .

      اتفاقا  جا داره منم بگم  در این دو سال که در  این سایتم و ِرق درراین اگاهی ها شدم کلی از گذشته ی خودم فاصله دارم و خیلی از رفتارهام تغییر کرده و کلی هم در بالا براتون مثال زدم و من بارها پیش اومده درراین دو سال برای کاری راهی  اهواز شدم و در یک روز  رفتم  و برگشتم خیلی عادی بدون اینکه بگم راهی هست و باید با خودم چیزی ببرم واز این حرفها  … اما یک روز یکی از نزدیکان من که اتفاقا چاق هست  ایشون هم مجبور   بود که برای کاری در یک روز   به اتفاق همسر و فرزندشون تا اهواز   برت و بگردن  و در عرض یک هفته باید دوبار میرفتن و من در این مدت رفت و برگشت هر دو بار که ایشون  میرفتن زنگ میزدم ببینم رسیدن یا نه میدیدم که  ایشون میگفتن از خونه کلی ساندویچ تهییه کردن چایی و شیرینی بردن و کلی پفک و چیبس و .. خریدن و گفت حین  بودن در جاده  هم میخوریم هم لذت میبریم و من گفتم وا برای یه ساعت  و  خورده ای که نیاز نیست چه کاری کردن و خیلی تعجب کردم و دفعه ی بعد که زنگ زدم به فاصه یک هفته بعد گفتن این دفعه از خونه  ساندویچ و چیزی نخریدیم و میخواییم بریم فلان رستوران در اهواز اول شام بخوریم و بعد راه بزاریم و ولی هم هله هوله خریدم که در راه بعد شام بخوریم و من واقعا متوجه میشدم جریان چیه همون فرمول جاده =خوردن  در ذهن چاق ایشون هست در گذشته ی خود من هم بوده و اصلا چیز عجیبی نیست برای همین دقیقا حرف و مثال دوست شما   رو استاد  درک کردم و میدونم کار همون فرمولهای ذهنی چاق هست .

      ذهن ما بر اساس خاطرات ما  کار میکنه  در واقع  ذهن ما از اول خلقت سفید و  خالی هست و چیزی در اون وجود نداره اما ما به دو طریق اون رو  به مرور  پر میکنیم یکی از طریق ورودیهایی که بهش،میدیم  دوم  از طریق چیزی که قبلا براش اتفاق افتاده و من مرورش میکنم یعنی همون خاطرات ما میشن پس اگر قبلا که در مسیر نبودم فکر میکردم هر مهمانی هر دور همی هر جشنی و شادی و عروسی و عید و … مساوی هست با خوردن  الان دیگه نباید اینطور فکر کنم و نمیخوام اینطور فکر کنم و باید خودم رو اصلاح کنم بابا هزار بار  باید به خودم  بگم خوردن و این مواد خوراکی برای تامین انرژی جسم من هستن پس هر وقت گرسنه بودم باید بخورم نه وقتی شادم و یا خوشحالم و یا غمگینم و یا ناراحتم و یا حوصله ام سر رفته و یا سرم درد میکنه و یا معدم درد میکنه و …. من نباید بخورم اخه این چه کاریه که با خودم میکنم چرا وقتی شادم و جشنی هست بیشتر شادی نمیکنم بیشتر خوشحالی نمیکنم بیشتر از بودن در کنار عزیزانم لدت نمیبرم بیشتر عکس نمیگیرم و …..

      تمام این خاطرات که  از شب یلدا در ذهن من هست در  ذهن یک فرد خارجی نیست و وجود نداره بنابراین رفتارهای من در این شب با اون فرد فرق داره چون مدام اون خوردنها رو نرور میکنم   و برای اونها نقشه میکشم که  اخ جون یه شبه دیگه اومد با کلی خوردنی و ….

      پس شب یلدا = خوردن کلی خوراکی نیست 

      شب یلدا =ترس از خوردن مواد خوراکی نیست 

      شب یلدا =چاقی و اصافه وزن نیست 

      شب یلدا =سنگینی و عذاب وجدان از اون همه خوردن نیست .

      شب یلدا =حساب و کتاب در خوردن و نگرانی از چاقی بیشتر نیست .

      شب یلدا = خیلی طولانی تر از هر شب دیگه نیست فقط یه دقیقه بیشتر هست گول نخور که بیشتر بخوری 

      شب یلدا = کنترل افکار هست.

       فروغ این افکار بالا  رو مرور نکن  تا  در کسب اندام ایده ال خودت موفق بشی و در این شب از شبهای سال قبل بازم متفاوت تر میشی و تمایل تو به خوردن بازم کمتر میشه و عالیتر رفتار میکنی .

      من چاق نیستم  پس خوردن نباید برام خیلی اهمیت  داشته باشه و نباید  به فکر کم نیومدن مواد خوراکی در این جور مواقع باشم من با یک شخصیت متناسب که تو ضیح دادم میخوام درراین مهمانی شرکت کنم پس فقط به دنبال خوردن و کم نیو مدن  مواد خوراکی نیستم به دنبال خیلی لذت های دیگه هستم  اتفاقا یه هفته پیش که تولد پسرم بود و فقط در حد ۱۰ نفر مهمان داشتم و هر چیزی همسرم میخواست بخره و  یا با ایشون بودم که بخره میگفتم همین یکیش بسه  همین مقدارش بسه و همسرم تعجب میکرد که نه زشته الا ن کم میای ولی من میگفتم یعنی کی  این همه رو میخوره زیاده تازه شام هم باید بخورن مطمعنم جا ندارن و خلاصه چقدر خریدهای من هم  تغییر کردن و حالا که در پایان این فایل از شخصیت متناسب با این ویزگی ها  استاد  حرف زدن یاد خودم افتادم و بار دیگه میگم من از درون تغییر کردم و به زودی بیرون من با درون من هماهنگ میشه در حالی که در گدشته اینطور نبودم ها اینطور فکر نمیکردم و رفتار نمیکردم اینم از تغییرات جدید من هست  به  که خاطر بودنم در  این سایت  برای من اتفاق افتاده و خودم همون لحظه متوحه اونها  نمیشم بعدا که میبنم بچه ها ی  دیگه و یا استاد  هم میگن همچین تغییراتی هست متوجه میشم چه جالب در منم  از این رفتارهای جدید وحود داره و خوشحال میشم برای بودنم در مسیر درست 

      من خودم مسول جسم خودم هستم و شب یلدای لاغری رو برای خودم ارزو دارم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 24 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم