35 سال از زندگی من با چاقی گذشت. در این مدت بارها از روش های مختلف برای لاغر شدن اقدام کردم اما نتیجه نمی گرفتم.
همه اطرافیانم علاوه بر اینکه می دیدند من چاق هستم، می دانستند که چه تلاشی برای لاغر شدن انجام می دهم و نتیجه نمی گیرم.
من برای همه درباره چاق بودنم و لاغر نشدنم توضیح می دادم و نمی دانستم در حال جمع کردن شاهد چاقی بر علیه خود بودم.
شاهد بر علیه خود یعنی چه؟
کلمه شاهد در فرهنگ لغت به معنی گواهی دهنده، ناظر و مشاهده کننده آورده شده است.
در دستگاه قضایی شاهد و شهادت عبارت است از اظهارات اشخاص خارج از دعوی که امر مورد اختلاف را دیده یا شنیده یا شخصاً از آن آگاه شدهاند.
بنابراین شاهد نقش تاثیرگذاری در صدور حکم به نفع طرفی است که شاهد بیشتر یا مستندتری داشته باشد.
بسیار از ما درباره خودمان تعریف هایی داریم و برای تعریف های خود شاهدانی جمع کرده ایم.
بعضی ها خودشان را بدشانس می دانند، برخی خود را تنبل می دانند، برخی خود را کم هوش و حواس می دانند و خلاصه هر فردی درباره خود تعریف یا تعریف هایی دارد که نشانه ویژگی خاصی در اوست.
نکته قابل توجه این است که ما این ویژگی ها را نه تنها درباره خود پذیرفته ایم بلکه به دفعات با دیگران درباره آنها صحبت کرده ایم.
در گفتگو با دوستان و آشنایان بارها درباره ویژگی های خود که معمولا نشات گرفته از ضعف و ناتوانی خودمان است صحبت کرده ایم و به اطلاع همه رسانده ایم که چه ضعف هایی داریم.
این رفتار یکی از مخرب ترین عادت هایی است که فردی می تواند بر علیه خود داشته باشد و منشاء بسیاری از اتفاقات در زندگی ما این است که بر علیه خود شاهد جمع کرده ایم.
تاثیر شاهد بر شرایط زندگی
وقتی ما به وضوح درباره خودمان توصیفاتی داریم و آن را برای دیگران بازگو می کنیم در واقع داریم در جهان برای ویژگی خودمان شاهد پیدا می کنیم و متاسفانه سیستم جهان به این شکل است که بر اساس شواهدی که در مورد ویژگی های شما وجود دارد در هر زمینه ای اتفاقات و جریانات را وارد زندگی شما می کند.
دلیل عملکرد سیستم جهان هستی در پاسخ دادن به شاهدان این است که هرچه شاهدان بیشتری برای ویژگی های خود داشته باشید در واقع باور شما نسبت به آنچه درباره اش شاهد جمع کرده اید بیشتر می باشد. و سیستم جهان هستی به باور شما درباره خودتان واکنش نشان می دهد.
یکی از راهکارهای بررسی قدرت باورهای ذهنی این است که ببینید چه میزان شاهد درباره باورتان دارید. هرچه شاهدهای باورهای شما بیشتر باشند آن باور را بر علیه خود فعال می کنید.
اگر شما باور دارید آدم بدشانسی هستید، میزان عقیده شما به این باور را می توانید با دفعات گفتن این ویژگی خود به دیگران مورد بررسی قرار دهید.
هربار که شما به دیگران گفته باشید انسان بدشانسی هستید شما یک نفر دیگر بر علیه خود به شاهدان بدشانس بودنتان اضافه کرده اید.
تصور کنید برای بدشانس بودن خود صد نفر شاهد داشته باشید. به نظر شما جهان هستی باید با شما چه برخوردی داشته باشد؟!
صد نفر شاهد بر علیه خود برای بدشانس بودنتان در زندگی دارید درحالی که حتی یک نفر شاهد برای خوش شانس بودنتان در زندگی ندارید.
بنابراین طبیعی است که اتفاقات و شرایطی را در جهان به سمت خود جذب و تجربه کنید که مطابق با نظر شاهدانی که بر علیه خود جمع کرده اید باشد.
بسیاری از افراد از جمله خودم در گذشته از این موضوع بسیار مهم اطلاع نداشته و به سادگی درباره ویژگی ها و خصوصیاتی که آنها را پذیرفته ایم برای دیگران توضیح داده و کلی شاهد بر علیه خود جمع کرده ایم.
به دلیل تکرار کردن آن خصوصیات با خودمان و همچنین گفتن آن به دیگران انتظار تجربه کردن بارها و بارهای آن ویژگی ها را در زندگی داریم. به شکلی که باور کرده ایم خداوند سرنوشت ما را به این شکل رقم زده است.
درصورتی که خداوند در تعیین اتفاقات و شرایط زندگی ما نقش تصمیم گیرنده یا تعیین کننده از قبل ندارد بلکه این ما هستیم که با انتخاب ویژگی ها و خصوصیات درباره خود و پیدا کردن تعداد زیادی شاهد بر علیه خود د سبب شده ایم که جهان یا خداوند پاسخ آن افکار و شاهدان را به شکل اتفاقات و شرایط مختلف اما همسو با آن ویژگی ها وارد زندگی ما کند.
شرایطی که وقتی وارد زندگی ما می شوند نه تنها برای خودمان بلکه برای همه شاهدانی که بر علیه خود جمع کرده ایم کاملا صحیح و منطقی می باشد چرا که از قبل بارها درباره وقوع این شرایط به دیگران اطلاع رسانی کرده ایم.
چند نفر شاهد چاقی بر علیه خود دارید؟
در مورد چاق بودن نیز متاسفانه همه افراد این اشتباه را مرتکب شده اند که بارها درباره چاقی و همچنین درباره لاغر نشدن خود بارها با خود و دیگران صحبت کرده اند.
به خاطر دارم هر وقت فردی درباره چاقی من صحبت می کرد من بیشتر از آنچه او درباره چاقی من گفته بود درباره چاق بودنم و تلاش برای لاغر شدن و شکست خوردن هایم صحبت می کردم.
دلیل صحبت کردن من درباره چاقی و لاغر نشدنم این بود تا به دیگران اثبات کنم که چاقی من دست خودم نیست و من آدم بی اراده و بی خیالی نیستم و بارها تلاش کرده ام که لاغر شوم اما فایده ندارد.
بارها به دیگران گفته بودم که هرچه تلاش می کنم لاغر شوم فایده ندارد اما بدون هیچ گونه تلاشی چاق می شوم.
درباره اینکه همیشه در حال رژیم گرفتن هستم و هر روز مقداری ورزش می کنم یا پیاده به دبیرستان می روم و بر می گردم توضیح می دادم و سعی می کردم به دیگران ثابت کنم هیچ کدام از این کارها فایده ندارد و من لاغر بشو نیستم.
از آنجایی که افکار و رفتارهای افراد چاق شباهت بسیاری به هم دارد می دانم که شما دوست عزیزی که در حال خواندن این نوشته هستی به طریق مختلف برای چاق بودن و لاغر نشدن بر علیه خود شاهد جمع کرده اید.
تصور کنید علاوه بر خودم صد نفر می دانستند که رضا لاغر شدنی نیست.
در این شرایط چه میزان انرژی منفی درباره لاغر نشدنم به جهان هستی ارسال می شود.
هربار که قصد می کردم دوباره برای لاغر شدن رژیم بگیرم علاوه بر خودم صد نفر دیگر هم می دانستند فایده ندارد و رضا لاغر شدنی نیست.
این رفتار اشتباه من که بر علیه خود شاهد جمع کرده بودم سبب شده بود که به صورت عمیق باور کنم من لاغر بشو نیستم.
وقتی عقیده شما این باشد که لاغر شدنی نیستید دیگر اهمیتی ندارد چه میزان برای لاغر شدن تلاش می کنید یا چه هزینه هایی پرداخت می کنید.
شما هرگز لاغر نخواهید شد.
لاغری با ذهن و حذف شاهدها
اکنون که در مسیر لاغری با ذهن هستید باید ذهن خود را از انبوه فرمول هایی که باعث می شوند بر علیه خود شاهد جمع کنید، خالی کنید تا به مرور با ایجاد کردن فرمول های صحیح شاهدانی برای لاغر شدن خود پیدا کنید.
طبیعی است که اگر شما چند وقتی است وارد مسیر لاغری با ذهن شده اید همچنان شاهدانی که قبلا بر علیه خود جمع کرده اید با دیدن شما یادآوری می کنند که چاق تر شده اید یا چرا لاغر نشده اید.
این حرف آنها بر اساس شهادتی است که از قبل درباره چاق بودن و لاغر نشدن شما داده اند.
نگران صحبت های شاهدان چاقی و لاغر نشدن خود نباشید. خودتان ناآگاهانه قبلا آنها را بر علیه خود جمع کرده اید.
در بسیاری از نوشته های اعضای سایت می خوانم که چند وقتی است در مسیر لاغری با ذهن هستند اما فلان دوست یا اقوام که پس از مدتی او را ملاقات کرده ام به چاق تر شدنم اشاره کرده است و شنیدن این حرف باعث ناراحتی و ناامیدی و در واقع لیز خوردن او در مسیر لاغری با ذهن شده است.
اگر بدانید همه افرادی که به شما درباره چاق شدنتان صحبت می کنند شاهدانی هستند که قبلا خودتان آنها را بر علیه خود جمع کرده اید دیگر از گفته های آنها ناراحت نمی شوید.
من زمانی که به این موضوع پی بردم به این نتیجه رسیدم که بارها شده افراد غریبه مرا دیده اند اما درباره چاقی من صحبتی نکرده اند. چرا همیشه افرادی که با من آشنایی دارند درباره چاقی من صحبت می کنند؟
دلیلش این است که من برای آنها درباره چاقی خودم و لاغر نشدنم صحبت کرده ام.
انواع شاهد جمع کردن
هر زمان درحال صحبت کردن درباره چاقی بودن یا لاغر نشدن خود هستید در حال جمع کردن شاهد بر علیه خود هستید. صحبت کردن درباره خود به دوصورت انجام شده است.
۱- گفتگوی زبانی
۱- مرور افکار در ذهن
در گفتگوی زبانی شما به طور مستقیم درباره چاقی خود و لاغر نشدن تان با دیگران صحبت کرده و بر علیه خود شاهد جمع کرده اید.
در مرور افکار به این شکل است که زمانی که شما به دیدگاه و نظر دیگران درباره چاقی خود فکر می کنید به صورت ذهنی در حال ارسال اطلاعات درباره چاقی خود به ذهن فرد مورد نظر هستید و به صورت نامحسوس بر علیه خود شاهد جمع می کنید.
زمانی که شما قبل از حضور در مهمانی یا روبرو شدن با افراد به نظر آنها درباره چاقی خود فکر می کنید یا از چاق بودن خود احساس بدی پیدا می کنید در حال ارسال فرکانس چاقی به ذهن دیگران هستید.
به خاطر دارم در ایامی که به خواستگاری می رفتم بارها به دلیل چاق بودنم مراسم خواستگاری به سرانجام نمی رسید.
بارها می شنیدم که آنها می گفتند: همه چیز خانوادگی شما مورد تایید است اما به خاطر چاق بودن داماد نمی توانند درخواست ما را بپذیرند.
زمانی که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفتم به یاد آوردم که در تمام مواردی که من برای ازدواج کردن به خواستگاری می رفتم صدها بار قبل از خواستگاری به چاق بودنم فکر می کردم و نگران به هم خوردن مراسم خواستگاری بودم.
در تمام آن لحظات من در حال ارسال فرکانس چاقی و رقم زدن طریق شکل گیری مراسم خواستگاری بودم.
پس از آنکه بارها مراسم خواستگاری به علت چاق بودن من بهم خورد تصمیم گرفتم هر طور شده مقداری لاغر شوم.
یکی از دوستانم که متناسب بود و رابطه صمیمی با هم داشتیم مسئول لاغر کردن من شد و مراقب اجرای برنامه لاغری من بود.
در مدت دو ماه با رعایت رژیم غذایی و هر روز ورزش کردن مقداری کاهش وزن داشتم و حدود دو سایز از اندازه لباس هایم کم شد.
مقدار کم شده باعث متناسب شدن من نشد اما احساس من را تغییر داد و من خودم را لاغر شده می دانستم و به مقدار قابل توجهی از ترس و نگرانی های من کم شد.
و نکته جالب توجه اینکه دقیقا خواستگاری بعدی شرایط به شکل متفاوتی رقم خورد.
من از نظر خودم لاغر شده بودم اما در واقع به نسبت افراد متناسب هنوز مقدار زیادی اضافه وزن داشتم.
اما جهان هستی به نگاه و احساس من نسبت به خودم پاسخ می دهد نه بر اساس مقدار اضافه وزن و سایزی که من دارم.
به دلیل اهمیت بسیار زیاد این موضوع ترجیح دادم به صورت یک فایل تصویری درباره این موضوع مهم با شما دوستان عزیز صحبت کنم.
امیدوارم این آگاهی را با دقت مورد استفاده قرار دهید و تصمیم قاطع بگیرید بر اساس گفته های این فایل آموزشی در زندگی عمل کنید و شرایط بسیار متفاوتی را برای خود رقم بزنید.
✍️ تمرین آموزشی 📖
برای درک بهتر این جلسه آموزشی ابتدا محتوایی نوشتاری را مطالعه کنید. سپس ویدیوی آموزشی را ببینید و سپس به سوالات مطرح شده به شکل انشایی در بخش نظرات این جلسه پاسخ دهید.
- در گذشته چقدر درباره چاقی خود با دیگران صحبت کرده و بر علیه خود شاهد جمع کرده اید؟
- به نظر شما صحبت کردن درباره چاقی چه تاثیری بر احساس و نتیجه چاقی شما داشته است.
- درباره چه ویژگی های خودتان با دیگران صحبت کرده و بر علیه خود شاهد جمع کرده اید؟
- تاثیر صحبت کردن درباره ویژگی های خود در سایر جنبه های زندگی تان چه بوده است؟
- برای لاغر شدن چرا اهمیت دارد صحبت کردن درباره چاقی و لاغر نشدن را متوقف کنید؟
- به منظور جمع کردن شاهد برای توانایی های خودتان لیستی از ویژگی های عالی و توانمندی های خودتان بنویسید؟
- برای لاغر شدن تان باید شاهد جمع آوری کنید و سرزمین لاغرها بهترین مکان برای شاهد پیدا کردن است. بنابراین درباره توانایی خود در لاغر شدن و تصمیم برای لاغر شدن از طریق آموزش های لاغری با ذهن شرح دهید تا هم مسیران شما شاهد لاغری شما باشند.
- از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.45 از 65 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
به نامدخدا
سلام به استاد گرامی و دوستان متناسبم
باز هم یک فایل عالی و بی همتا از استاد زیبایی ها. یعنی هر بار مبگم با خودم یعنی دیگه استاد میخواد چی بگه.همیشه فایل جدید رو با ذوق باز میکنم و منتظرم استاد بترکونه.برای خودتون شاهد جمع نکنید….
من همیشه از خودم ناراضی بودم و بابتش پیش همه مینالیدم.این جمله که من دیگه پیر شدم رو که خیلی زیاد میگفتم.خیلی زیادا. نیست که ۱۴ سال سابقه کاری توی ۳۵ سالگی دارم و اونایی که هم سابقه منن جاهای دیگه شاید ده سالی بزرگترن و عوارضکار هم زیاد سراغ ما با سابقه ها اومده همش میگفتم ای ما که دیگه پیر شدیم و ….همینم شد.تو ۳۵ سالگی طوری پام رباط پاره کرده که لنگ میزنم و داغون شدم. قبل آشنایی با سایتشما دلمرده و افسرده و غمگین و سرگردون بودم.ورد زبون همه شده بودا.تا مثلا سر شب خوابم میاد میگفتن مثل پیرا شدی. وقتی من اون همه پیش همه گفته بودم کا،نات هم داشت منو پیر زودرس میکرد.در مورد چاقیم همینطور. دا،م مینالیدم که من کم کاری تیرویید دارم و سوخت و سازمو آورده پایین واز طرفی خانوادم همه چاقن و ژنتیک من چاقه که حتی آب هم میخورم چاق میشم و فرمول های ذهنی چاقی رودر ذهنم چنان پرورونده بودم که واقعا کل هفته رورژبم بودم ته هفته ترازو یک کیلو زیاد نشون میداد.کلافه میشدم .بقول استادپا که گذاشتی رو مین معلوم نیست چه بلایی سرت میاد .یعنی اعصاب روان من انگار منفجر میشد.بهم میریختم.اگه سر صبح. بود اون روزم خراب میشد.اول میشستم یه گوشه گریه میکردم بعد با بچه و همسرم سنگین و عصبی میشدم و در نهایت به لج نخوردنا و کم نشدنا پرخوری عصبی میگرفتم.یادمه باردارشده بودم بجای خوشحالی یه روز مفصل با یکی از همکارا از ترسم از چاقی بارداری صحبت کردم و میگفتم من بد چاق مبشم و همین یه ذره بزور کنترل اندامم از دستم میره و همینم شد.که هنوز درگیر اضافه وزنهمونم.خدایا این همه شاهد دور و بر خودم جمع کردم حالا میخوام چاقم نشم. الانم یه مدتیه هی خودم رو عصبی تصور میکنم.بداخلاق. نق نقو و اعتراضی در محل کار.نه درست نیست.من عصبی نیستم.وقتی بچه کوچیک زیاد اذیت میکنه یا حق تو جایی میخورن خوب یکم عصبانیت و اعتراض طبیعیه.ولی میخوام همینم نباشم.من عصبی نیستم.مادر نمونه ایم. در محل کار با سابقه خوشقلب و مهربونیم.یا حتی مدتیه چند بار سعی کردم پسرمو از پوشک بگیرم نشددیگه باور کردمکه من نمیتونم. نمیشه. انتظارم از خودموباید عوض کنم.امشب دوباره سعی مو مبکنم و یواش یواش موفق میشم.مرسی استاد بابت این همه آکاهی ناب.همه چی در ذهن ماست.باید باور مونو تغییر بدیم .بعد انتظارمون تغییر میکنه و در نهایت کارمون درست میشه و موفق میشیم.من ایمان دارم میتونم و میتونم.فقط باید تمرین کتم و استمرار داشته باشم….همین
متناسب شدن با ذهن آسونترین کار دنیاست.
ما همونیم که بهش فکر میکنیم…ما همونیم که فکر میکنیم هستیم….ما آنیم که آنیم
سلام به استاد عزیز و دوستان گلم
استاد توی اولین فایلای شروع دوره ورود به سرزمین لاغرها این جملات رو تکرار کردین و من عاشق فایل شماره ۱ و۲ هستم.بالای بیست بار بهشون گوش دادم.حالمو خوب میکنه.دقیقا مثل همین فایل بینظیرتون.اونجا که میگین کا،نات وخداوند دقیقا همونی رو جلوی رومون میذارن که بهش قبل از وقوع فکر کنیم.و این تعریف دیگه باوره….من باور دارم اینجا با شما و افکار بکرتون لاغر میشم و بزودی میشم.وای همه اون فکراچها رو منم راجع به خودم دارم.چقد فراموشکارم.یا شوهرم همیشه میگه چقد همه کارارو نیمه تموم میذاره.یادمه همیشه به دوستام میگفتم من مثقالی کم میکنم و کیلویی زیاد میکنم. یادمه بارداری قبلیم همش نگران چاق شدنم بودم و میگفتم من فقط میترسم خیلی چاق شم و شدم. سی کیلو چاق شدم که همش چاقی خودم بود و بعد دنیا اومدن پسرم فقط ده کیلوشو کم کردم. بیست کیلوموند..حتی توی رژیمای لاغریمم این باور ذهنی برام همه کاره بود. یادمه چون خاله شوهرم از رژبم شیر خرما هشت کیلو در دو هفته کم کرده بود و با یه اطمینانی ازش حرف میزد و منم خسته از چاقی.رژیم رو با اطمینان کامل که مطمن هستش و خاله کم کرده منم میتونم گرفتم و شش کیلو در دو هفته کم کردم. استاد الان میفهمم همه اینا فقط تو باور ذهنی ماست….وای که فایلتون چقد به موقع بود استاد. شما همیشه فرشته نجات من بوده و هستین.مدتیه نه خاصه در مورد لاغری مس،له ای برام بوجود اومده که نگرانم کرده بود و با وجود ماه ها فاصله با اون قضیه ناگزیر از الان واسه خودم حالت های بد مو میدیدم و نگرانش بودم. گرچه صحبت های قبلی شمام یادم بود و دا،م بخودم امیدواری میدادم ولی امروز کولاک بپا کردین.دا،م میگم من همونی میشم که از الان بهش فکرمیکنم ..پس من مثبت فکرمیکنم.قرار نیست ایندفعه هم مثل دفعه قبل بشه.قرار نیست من چاق بشم
همه چیز در ذهن ماست.استاد به درک بالاتری از زندگی در خودم رسیدم.شاید بچه ها باورشون نشه. یواش یواش داریم مثل استاد میشیم و چه حسی قشنگ تر و بالاتر از این.استاد گاهی به حرفها و حرکات دوستان و آشناها و حتی همسرم خنده م میگیره. دارن حرفم میزنن و من با تعجب بهشون نگاه میکنم و حرفای شما درباره زندگی و باور ذهنی در ذهنم مرور میشه و دعا میکنم همه اونام با شما آشنا شن و بپذیرنتون.استاد من یه آدم دیگه شدم. گاهی فراموش میکنم و باز منفی باف سعی شو میکنه منحرفم کنه ولی با یه فایل شما دوباره جون میگیرم و زنده میشم.من نمیتونم از شماها جدا شم…دیگه نمیتونم
سلام به استاد عزیز و دوستان همیشه متناسبم
استاد حرفاتون رو باید با طلا نوشت….مدتیه دارم علاوه بر لاغری بغ اهن در مورد مسیله دیگه ای هم از طریق ذهن کار میکنم.نه اینکه بخوام دو تا هندونه همزمان با یه دست بردارما.شاید بگین تو فعلا لاغر شدن تو پیش ببر بعد. نه این الهام خودش بهم رسید.همونطور که شما میگین استاد در دوره کردن های فایل ها ناخودآگاه ذهنت مسایل رو بهم تعمیم میده. همین مورد که میگین دیگه راجع به چاقی ت با کسی حرف نزن.توضیح نده .ازش نترس.غصه شو نخور همینا راجع مسایل دیگه زندگی هم هست.حالا قول میدم اینجا آخرین جایی باشه که راجع بهش حرف میزنم….مدتیه خواسته ای دارم و بهر علتی محقق نشده. اینکه هر کی میرسه به من اشاره ای به اون موضوع میکنه و میگه چی شد کی اکی میشه و من هی توضیح میدم که چنین است و چنان و مطمینا احساسم بهش بد میشه کاینات به این احساس من واکنش نشون میده .ذهن ناخودآگاهم میبینه من تغییر احساسی دادم و این موضوع رو گسترشش میده. اون حالا کار نداره من ناراحتم و نمیخوام این موضوع ادامه پیدا کنه اون فقط به احساس من کار داره.احساست بد بشه یا خوب بشه اون فقط اون موضوع رو گسترش میده.اینکه هی پیش هر دکتری میرسم ازش کمک میخوام یعنی دارم بیش از حد بهش گیر میدم و توجه زیادی بهش میکنم .و به هر چی بیش از حد حساس بشی و توجه کنی ازت دور میشه. این یه قانونه .بنام قانون حساسیت.قول میدم اینجا آخرین جایی باشه که راجع بهش حرف زدم.لااقل تا میتونم تو ذهنمم راجع بهش فکر نکنم و واگذارش کنم به خدای درونم و خدای بزرگ جهلن هستی. هر وقت صلاح بدونه خودش میده بهم.استاد نمیدونین چقد آروم میشم وقتی با فرشته درونم و خداوند بزرگ صحبت میکنم.درد دل میکنم.و میدونم روح اون خدا در درون منه.من اگه بخوام میتونم دنیا رو عوض کنم چه برسه فرمول های ذهنی چاق کننده مو….استاد چقد قشنگه که میدونم . میتونم حسش کنم که همه چی دست خودمه.الان معنی اشرف مخلوقات بودن رو با تمام وجود حس میکنم. چقد براتون خوشحالم که شما الان واقعا تونستین کنترل ذهن تونو بدست بگیرین.دیگه دنیا ماله شواست. ماله منه. ماله دوستای هم مسیره منه.چه حس بدی بود که قبلا در هر مشکلی من همه دلایل رو از عوامل بیرونی میدونستم.چقد احساس ناتوانی میکردم شاید در همین مورد اخیرمم تا چند روز پیش همین حسو داشتم.خواهش و تمنای این دکتر و اون دکتر رو میکردم که نسخه ای شفابخش برام بنویسن…حیف و صد حیف از عمر رفاه….۳۵ سال به جهالت گذشت.و الان انگار دنیام نورانیه. بخدا احساس سبک بالی و توانایی خیلی زیادی دارم.چاقی چیه….من میخوام سرنوشت مو عوض کنم .و بیشتر از خودم برای پسر کوچولوم خوشحالم که قراره از الان من بذر این افکار زیبا رو تو ذهن ناخودآگاهش بکارم تامتناسب ، قوی و توانمند و مسلط به خودش بزرگ بشه. جسور و نترس. موفق و سربلند
نمیدونین استاد چه استعدادی از من هدر رفت بخاطر عدم اعتماد بنفس چاقی. شونزده ساله پرستارم و ۳۶ سالمه…باید الان یکی از روسای بیمارستان باشم کما اینکه هم دوره ایهام هستن ولی همیشه از قبول مس،ولیت و بودن تو جمع فراری بودم. خودی نشون ندادم در حالی که معدل الف دانشگاه بودم.همش بخاطر چاقیم بود. نمیخوام پسرم اینجور بزرگ بشه و این حسو تجربه کنه. من الان فهمیدم دنیا و قوانینش رو چه اصولی کار میکنن.میدونم کمی مشکله تغییر همه اون فرمول های ذهنی چاق یا بازدارنده که خانواده ودوستان و آشناها و همکارا تو ذهن من کردن ولی بخدا قسم من دیگه راه صحیح زندگی کردن رو پیدا کردم.هر جا بدونم مسیرم اشتباهه چون فکر اولیه م و عادت هام و فرمول هام غلط نوشته شده ان برمیگردم و اصلاحش میکنم….یه دقیقه از بالا به موضوع چاقی وفرمول های ذهنی و عادات غذایی مون نگاه کنیم…..
من عصرا بعد خوردن ناهار و یه چرت زدن بیدار میشم با ضعف شدید. شاید یه ساعت پیش حتی ناهار خوردم و یه چرتی زدم نیم ساعته. برای ذهنم مهم نیست دوساعت خوابیدم یا یه ربع.چهار ساعت پیش غذا خوردم یا یه ساعت پیش. فرمول ذهنی چاق کننده من میگه من بعد چرت بعدازظهر گشنه م میشه. با یه ضعف کاذبی بلند میشم از خواب که تا چیزی دهنم نذارم آروم نمیشه. گاهی هم قد یه وعده میخورم. بی اراده. اصلا در یخچال که باز بشه حتی گاهی در هر زمان از روز این من نیستم که بر میدارم احساس میکنم دستم به اراده من نیست. ته وجوذم چیزی بهم میگه این گشنگی کاذبه تو سیری.تازه غذا خوردی ولی برمیدارم و میخورم وبعد عذاب وجدان بعدش و ادغام با فرمول ذهنی چاق کننده بعدی کهمیان وعده منو چاق میکنه و اضافه بر نیاز بدنه منه….تموم…..واقعا هم یا چاق تر میشم یا مدتها بودنم در دوره نتیجه ش تغییر نکردن میشه…..
قدیما فکر میکردم من اختلال ذهنی یا بیماری خاصی دارم که اسمشم گذاشته بودم خوردن احساسی یا خوردن عصبی. اصلا نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم. ناخودآکاه در جهت احساس بد من به چاقیم میخواد چاقی رو گسترش بده و دایم میگفت بخور و من میگفتم در ریزه خواری و میاو وعده منو چاق میکنه و نمیخواستم بخورم ولی هم میخوردم هم عذاب وجدان میگرفتم هم چاق میموندم.ولی اللن میدونم منی که اشرف مخلوقاتم اونقد قدرت دارم که ذهنمو کنترل کنم و اون لحظه لحظه ای فکر کنم.من چرا الان دارم میخورم.مگه گشنمه .مگه من تازه غذا نخوردم.این همه غذا و میوه تو یخچاله .همه هم ماله خودته.هیچ جایی نمیرن. چرا باید الان بخوری. اینا همیشه هستن. بذار وقتی گشنه ت شد بخور.خوب ناراحتی برو اینستا بچرخ خودتو سرگرم کن. استرس چیزی داری برو استاد گوش کن.سرت و پات درد میکنه یا خسته از سر کار اومدی نمیتونی بخوابی آخه مگه غذا مسکنه. مسکن بخور بگیر یه چرت بخواب خوب میشی. دیگه دست من در اختیار منه. اینم یهویی بدست نمیاد میدونم.فقط باید تمرین کنم همین حرفا رو تکرار کنم.به مسیرم ادامه بدم تا یواش یواش همه فرمولای ذهنی چاق مو پیدا کنم و با فرمولای صحیح جایگزینشون کنم. یه تصویر لاغر خوشگل از خودم به ذهنم بدم و بگم ببین تو قراره اینجوری بشی .پس فقط موقع گشنگی واقعی لخور و موقع سیری هم از دست از غذا بکش….استاد منم مثل شما از بچگی چاق بودم. دوره ای یکم متناسب میشم ولی ایده آل نه .بخاطر همین خیلی تصویر لاغر از خودم ندارم. حتی اون اولا که تو دوره شما میگفتین چشاتو ببند خودتو لاغر تصور کن تعجب میکردم چرا تو رویام با چشمای بسته صورتم رو نمیتونم ببینم. هر چی تمرکز میکردم نمیسد. تا اینکه اینقد تکرارش کردم که دیدم. خودم رو لاغر دیدم. همین ثورت رو دیدم. اونجا بود که با وجود اینکه هنوز تغییر نکرده بودم چند نفر بهم گفتن داری لاغر میشی. تعجب کردم.که شما تو فایلی توضیح دادین اونا تصویر ذهنی منو قبل جسمم با ذهنشون دیدن…..وای چه لذتی میبرم استاد. از درک این مسایل…شما میگی لاغری با ذهن در این مسیر از ذهن شروع میشه و بعد به جسم میرسه.تو دوره بعدی فایلا سریعترم میشه .من اینو دارم میبینم..ولی چون از بچگی چاق بودم فرمولای ذهنی چاقیم خیلی خیلی زیادن. هنوزم بعضی اوقات یه فرمول جدید کشف میکنم و تا میام جدیدا رو بشناسم و برطرف کنم خوب منفی باف ذهنمآروم آروم نامحسوس اون فرمول قویا رو دوباره سرکار میاره. مثلا ترس از غذا خوردن. این یه مدت ازم دورمیشه باز یه روز که تعادل ذهنم کمتره پررنگ میشه و میاد….ولی میدونم چاره کار فقط تکرار و تکرار و تکراره. عجله نداشتن و استمرار و زیر و رو کردن چاله چوله های ذهن و کشیدن بیرون این ویروس های ذهنی….من که میدونم پیروزی با ونه……بالاخره روزی میرسه که منم متناسب ایده آل میشم…
.خوشحالم استاد با شمام….خوشحالم اینجام….امیدوارم خداوند به منم مثل شما نظری کنه و بذاره بشم اشرف مخلوقات
آمین