رژیم لاغری گرفتن بیشترین اقدامی است که افراد چاق برای لاغر شدن انجام می دهند.
همه افراد چاق در زندگی برای یک بار هم که شده از رژیم لاغری برای کاهش وزن استفاده کرده اند و طعــم تلــخ آن را چشیده اند.
از آنجایی که خودم و همه افرادی که در این سالها عضو سایت تناسب فکری شده اند برای لاغر شدن از رژیم لاغری استفاده کرده اند و نتیجه دائمی نگرفته اند، در این مطلب آموزشی درباره رژیم لاغری و تاثیر آن در لاغر شدن توضیح داده می شود.
رژیم لاغری و تاثیر آن بر لاغری
اگر از هر انسانی در دنیا سوال کنید به نظر شما چطور باید لاغر شد؟ احتمالا جواب خواهد داد باید از برنامه رژیمی به همراه ورزش کردن استفاده کرد.
اهمیتی ندارد از یک فرد چاق یا لاغر این سوال را بپرسید، در هر صورت حتما پاسخ او شامل استفاده از رژیم غذایی و برنامه ورزشی خواهد بود.
دلیل اهمیت استفاده از برنامه رژیم لاغری به همراه برنامه ورزشی به دلیل تمرکز احتمالا صدها یا حتی هزاران ساله مردم دنیا بر این روش برای لاغر شدن بوده است.
البته از حق نگذریم به نظر منطقی هم می آید که فردی که چاق است برای لاغر شدن باید میزان خوراک خود را کاهش و همچنین میزان فعالیت خود را افزایش دهد تا بتواند به تناسب اندام دست پیدا کند.
این نگرش نشات گرفته از یک دیدگاه و باور قوی دیگری است که در ذهن بشر برای چاق شدن شکل گرفته است و آن ارتباط بین چاقی و خوردن غذاست.
از آنجا که در ذهن بیشتر انسانها مهمترین دلیل چاقی خوردن غذاست پس چندان هم غیرمنطقی نیست که بهترین روش لاغری در ذهن آنها استفاده از برنامه های رژیمی باشد.
چرا لاغر نمی شوم؟!
ریشه بسیاری از دلایلی که نمی توانیم لاغر شویم، نگرش و افکاری است که نسبت به کلمه رژیم لاغری داریم.
همه افرادی که اضافه وزن دارند و برای لاغر شدن از برنامه های رژیمی استفاده کرده اند اطمینان دارند که از این طریق نمی توان لاغر شدن اما نگرش و باوری که در سطح جهانی برای رهایی از چاقی وجود دارد سبب می شود که بارها برای لاغر شدن از رژیم های غذایی محتلف استفاده کنند.
قدم اول برای لاغر شدن پذیرش این موضوع است که با استفاده از رژیم لاغری نمی توان لاغر شد و تا ابد لاغر ماند.
نکته قابل توجه درباره پذیرش این موضوع این است که زمانی می توانید مطمئن شوید که به این نگرش باور دارید که هرگز برای لاغر شدن به فکر استفاده از رژیم لاغری نباشید.
مهمتر از آن باید به رفتار و عملکرد خود در زندگی روزمره توجه کنید و بررسی کنید که آیا برخورد شما با مواد غذایی و موضوع خوردن به صورت رفتارهای مرسوم در ٰرژیم های غذایی است یا خیر.
اگر از افراد چاق درباره توانایی خود در لاغر شدن سوال کنید اکثر آنها عقیده دارند توانایی لاغر شدن را دارند اما توانایی نگه داری از مقدار کاهش یافته را ندارند.
این اتفاق زمانی رخ می دهد که در ذهن ما فرمول (لاغری = رژیم لاغری) ثبت شده باشد. به این ترتیب ما تا زمانی که از برنامه های رژیمی استفاده می کنیم با هر ضرب و زوری قادر به مراقبت از لاغری خود خواهیم بود اما به محض خارج شدن از برنامه رژیمی به سرعت برق و باد مقدار کاهش یافته به حالت قبل برگشته و ما دوباره چاق می شویم.
بنابراین به شما دوست خوبم که به هر علتی دوست داری مقداری از وزن خود را کاهش دهید و شرایط جسم تازه ای برای خود خلق کنید و زندگی جدیدی را ادامه دهید توصیه می کنم از امروز به هیچ وجه به دنبال امتحان کردن رژیم های لاغری مختلف نباشید چون علاوه بر اینکه نتیجه ای برای شما به همراه نمی آورد بلکه باعث ناامیدی شما برای لاغر شدن می شود.
در این فایل آموزشی توضیحاتی درباره رژیم لاغری و نتایج مخرب آن که تجربیات سال های چاقی خودم و کار کردن با افراد چاق بسیاری بوده است را به اطلاع شما می رسانم.
نوشته تاثیرگذار نگار عزیز در بخش نظرات
شناسایی باورهای مخفی چاقی و اصلاح آنها 😍
کلمه وحشتناک و محدود کننده (رژیم لاغری) احساس اسارت و دردو رنج به همراه دارد.
در تمام سالهایی که از رژیم لاغری برای کاهش وزن استفاده می کردم این باور غلط در ذهنم به وجود آمد که تنها راه لاغر شدن رژیم گرفتن است.
اگر قرار باشه با این باور در مسیر لاغری با ذهن حرکت کنم از اضافه های وزنم کم نمیشه چون طبق فرمول ذهنی (دستورالعمل صادر شده جهت کاهش وزن هست و ذهن سعی می کنه منو هدایت کنه که باز رژیم لاغری بگیرم و دلیلش همینه که سناریو میچینه و به شکلهای مختلف منو با پیشنهادهای رژیمی مختلف روبرو میکنه !…🤔)
جهت اطلاع دوستان!… هر بار که رژیم لاغری گرفتیم ما تصمیم داشتیم خودمون رو محدود کنیم ولی جنگی در ذهن داشتیم که بخورم حالا از فردا! چرا نخورم؟ کمتر بخورم؟! جایگزین کنم!
این جنگ و جدال باعث می شد بالاخره ذهن پیروز بشه و ما شکست بخوریم و هر بار بیشتر نا امید شدیم و به طوریکه در تصمیم گیری سست شدیم و به خود ثابت کردیم ما ضعیف هستیم و انسانی که دائما در تصمیمش شکست بخوره به خودش و شخصیت و توانمندی و قدرتش ضربه محکمی می زنه تا جایی که اراده برای شروعی و تغییری جدید نداره.
بنابراین رژیم لاغری و روش های لاغر شدن خیلی بیشتر از آنچه فکر کنیم برای ما هشدار دهنده و مضر و خطرناکه و حصاریست که من قدرتمند را می بلعد
به لطف خداوند من به این باور رسیدم که تنها راه ماندگار لاغری استفاده از روش لاغری با ذهن است🌟
وقتی فشار رژیم لاغری از روی ذهن برداشته بشه به طور ناخودآگاه با لذت غذا می خوریم و حرص و ولع و ترس ما نسبت به خوردن کمتر میشه بنابراین تمایل به مصرف غذا در ما به اندازه نیاز بدنمون میشه و این عالیه 😍 و به خاطر احساس آزادی و شادی است که درما به خاطر بینش و نگرش درستمون ایجاد شده است .
چاقی ما به خاطر خوردن غذا نیست بلکه به خاطر عادت و رفتار غذایی اشتباهمون است .
باور ترس از خوردن باید متزلزل شود و ریشه هایش قطع کردد.
در طی سالها به اشتباه ذهن ما آموزش دیده است که غذاها چاق می کنند به ما گفتند نخور و یاچی بخور و چی نخور تمام محرومیت غذایی در رژیم ها برای سلامتی و کاهش وزن در ذهن ما ترس از مواد غذایی به وجود آورده است به طوریکه شیرینیجات و سرخ کردنی را جز غذاهایی می دانیم که قدرت چاق کنندگی دارند.
ولی تمام مواد غذایی نعمت خدا هستند و برای نیاز بدن ما و لذت بردن خلق شده اند و این ما هستیم که قدرت خودمون رو به غذاها داده ایم اگر اینطور بود بسیار افراد متناسبی دیده ایم که هر طور و هر مقدار بخواهند می خورند پس تفاوت در نگرش و فرمول ذهنی فرد چاق با متناسب هست. حالا که متوجه شدیم این باور ریشه عمیق در ما داره با آگاهی و مرحله ای ریشه هاشو قطع می کنیم.
🌸اولین قدم اینه که با ترس غذا نخوریم این یک گام مهم و اساسیه (از غذا نترس قدرت تویی)
🌸دومین قدم اینه که موفقیت و شکستهامون رو در طول روز از بابت به موقع و به اندازه خوردن ثبت کنیم تا پرخوری هامون و آشغالخوریهامون را بتوانیم شناسایی کنیم .
شناسایی پیغام سیری ذهن
افراد چاق این پیغام را دریافت نمی کنند مگر بعداز فشار و درد در ناحیه شکم
پیغام بدن از دو طریق شکل می گیره
احساس درونی مثل ناراحتی و شادی و دلتنگی که اگر ادامه دار بشه در بدن واکنش می ده مثل گریه کردن و دیگری از طریق عصبها وقتی دستمون با چاقو میبره درد را تجربه می کنیم.
احساس گرسنگی اگر ادامه دار بشه و غذا نخوریم تبدیل به واکنشهایی در بدن میشه مثل صدای غار و قور شکم یا مورمورشدن بدن یا لرزش بدن و ضعف و سستی
حالا اگر نقطه سیری درک و احساس نشه تبدیل میشه به تهوع و شکم درد و ناراحتی بعد از اون
🌟گرسنگی و سیری نباید از عوامل بیرونی پاسخ داده بشه بلکه با احساس درونی باید درک بشه..
برای درک احساس گرسنگی و نقطه سیری باید توجه به احساسمون داشته باشیم و تمرکز و توجه کنیم تا به صورت اتوماتیک ذهنمون یاد بگیره و دستور به مغز صادر کنه که به طور ناخودآگاه دست از غذا بکشیم
(((همین یکدونه تمرین تمام صدگامه))))👌👌👌
بنابراین حداقل یک هفته این تمرین را انجام می دهیم با اولین حس گرسنگی غذا نمی خوریم بلکه اجازه می دهیم این حس تبدیل به واکنش بدنی بشه و این حس بسیار بسیار بسیار لذت بخشه 😇 برای فردی که تا به حال این حس را تجربه نکرده و همیشه از روی عادت غذاخورده.
برای درک نقطه سیری به اندازه ای غذا مصرف می کنیم که واکنش بدنی قطع بشه و توجه به این احساس هم بسیار لذت بخشه و تکرار و تمرین می خواهد …به نظرم یک ماه با عشق این تمرین انجام بشه خیلی از مسیر رفتیم 😊
حالا ممکنه منفی باف بگه تو که رژیمی و کم خوردی و زیاد خوردی و شب شد و غذا ماند و زشته ها و ما را بندازه تو وسواس که نکنه زیاد شد و چی شد اصلا بهش توجه نکنیم چون تمام تغییرات رفتاری و عملکرد ما به طور ناخودآگاه صورت گرفته و این پیام خوش آشنایی است با خود. به به 😇
باید برای این تغییر ناخودآگاه الگو غذایی و احساس خوب روحی و عملکرد ذهن سپاسگزار باشیم و به بدن هوشمندمون احترام بگذاریم صلح و آشتی بعد از مدتها چقدر بدنمون سخاوتمنده و زود می پذیره بنابراین از خوردن هر چقدر که حسمون میگه لذت میبریم.
فکر کردن به خوردن هم یا چقدر خوردن چاق کننده است و اصلا حجمش مهم نیست پس باید بر این ترس غلبه کنیم 💪🏻💪🏻
فکر کردن به مسیر آسون لاغری و احساس خوب و رهایی و آزادیمون باعث تغییر بینش ما میشه که در نهایت در جسم خودشو نشون میده خدایا شکرت.
من یه خودم قول می دهم که به مدت یک هفته این احساس گرسنگی و سیری گمشده را پیدا کنم و حس کنم و لمس کنم و تجربه کنم.
پارسال این تجربه را تا مدتها داشتم البته یه وقتی هم پرخوری می کردم اما یاد حرف استاد می افتادم میگفتم دوباره تصمیم میگیرم و حالمو خوب می کردم خیلی بهم نتیجه داد ولی این بار بهتر درک کردم صحبتهایی شنیدم که انگار بار اول بود .
یک نتیجه کلی گرفتم وقتی می خواهیم عوامل بیرونی رو تغییر دهیم انگار از چند طرف داره به ما حمله میشه و در قفس می افتیم و محدود می شیم ولی وقتی از درون و افکار تغییرات ایجاد می شه حس می کنم قدرت منم فقط من در مرکزیت و دستورات من اعمال میشه و من مسلطم بر شرایط چقدر فوق العاده🦋
و با خود زمزمه می کنم تنها قدرتی که تکان می دهد وهرگز تکان نمی خورد قدرت خداست و من جزئی از او هستم .👸🏻
- من امروز توانستم لقمه اضافه دخترم را بندازم سطل زباله 😊
- من امروز توانستم وقتی دختر۴ساله ام گفت سیر شده ام به گفته اش احترام بگذارم و اصرار نکنم😊
- من امروز توانستم بر حسب ساعت غذا نخورم😊
- من امروز توانستم یکبار از خو بپرسم واقعا گرسنه ای؟
- من امروز توانستم به وقت چک کردن بدنم در آینه خودم را بغل کنم واز فکر رها شوم😊
- من امروز توانستم قبل از درد شکم دست از غذا بکشم 😊
- من امروز توانستم به وقت گرسنگی میوه مصرف کنم😊
- من امروز توانستم بدون تفاوت قایل شدن بین خوراکی ها صبحانه کره عسل مصرف کنم .
وااای خدای من حالم خیلی خوبه مسیر مستقیم و هموار و پرنعمت اصلا تو فکر چاقی لاغری نیستم حالم خوبه شادم😇
ممنون استاد جان حتما با این اموزشها روزهای عالیتری را خواهم دید …
همه چیز آرومه من چقدر خوشحالم
خدایا عاشقتم ❤️دیوونتم خودت میدونی بزن قدش🙌❤️❤️❤️
📻 رادیو لاغری
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.04 از 164 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
رژیم چه احساسی در شما ایجاد میکنه ؟
شاید تلفط این کلمه هم شما رو اذیت کنه .همه ی ما بارها با رژیم خودمون رو محدود و ومحروم
در یه سری از مواد غذایی کردیم اما در ذهنمون هزار جور فکر و خیال داشتیم که برو بخور فقط یه امشب هست و دیگه گیرت نمیاد و یااین غذا خیلی خاص بخور و یا پولش رو دادی تا اخر بخور و یا مفیده همش رو بخور و خیلی از این حرفها .
و ما همیشه از رژیم شکست خوردیم و رژیم مثل یه دیوار بزرگ در مقابل ما بوده .
منم همیشه تنها راه لاغر شدن رو کم خوردن و رژیم گرفتن دونستم و تنها راه چاق شدن رو زیاد خوردن میدونستم و هیچ وقت به هیچ راه دیگه ای فکر نکردم و حتی در باشگاه هم بارها میگفتم فقط ورزش فایده نداره تا رژیم نگریم لاغر نمیشیم و خودم به شخصه بارها با رژیم بسیار عالی وزن کم کردم و اما ماندگار نبودن برای من و همین من رو خیلی ناراحت و خسته میکرد.
من یادم میاد این اواخر مایتابه رژیمی تهیه کرده بودم که غداها رو بدون روغن داخل اون سرخ کنم و بسیار بد مزه بودن اما میخوردم به امید لاغری و اغلب سوخته و بد بو میشدن و با حسرت به غذای بقیه نگاه میکردم و اما چون دکتر به من گفته بود روغن استفاده نکنم منم تا جایی که راه داشت مایتابه رژیمی با خودم بیرون از خونه هم میبردم مثلا برای تفریح در یه روز تعطیل با من بود که موقع ناهار داخل اون سرخ کنم و چقدر مسخره ی اطرافیان میشدم که بسه تا کی این جوری بخوری ولی چاره ای نمیدیدم برای خودم و جالب بود که من لاغر نمیشدم هیچ چاقتر هم میشدم و میگفتم حتما بدن من یه عیبی داره که من نمیتونم متناسب بشم و لاغرها یه نعمت خدادادی دارن که هر چی میخوان بخورن و چاق هم نشن و اما من باید همیشه در زجر و سختی باشم که شاید کمی لاغر بشم و تنها راه درست و صحیح برای من رژیم بود اما بر عکس الان که هر کس بگه من رژیم هستم در دلم خندم میگیره و غصه میخورم که ای کاش با راه درست لاغری با ذهن که اینقدر راحت هست آشنا میشد و خیلیا در اطراف من هنوز به دنبال رزیم های جدید هستن و دارن با ورزش و رژیم لاعر میشن و خوب هم لاعر شدن و اما من همیشه به خودم میگم اخه تا کی بلخره خسته میشه و ولش میکنه چون ذهنش هنوز در مسیر چاقی هست و این افراد خبر ندارن که باید لاغری رو آموزش ببینن و در این مواقع من احساس قدرت در خودم میکنم و بازم در دلم از استاد عزیز و این راه نابش تشکر میکنم چون ما از سطح بالاتری داریم به این قضیه ی لاغری نگاه میکنیم و چقدر راه درست و اصولی هست ولی بقیه دارن با زجر و سختی فقط به جسمشون فشار میارن این کار دوامی نداره و در نهایت ذهنشون که هنوز در مسیر چاقی هست پیروز میشه و اونها دوباره جسمشون چاق میشه .
چقدر با خیال راحت از هر غدایی به اندازه ی نیاز مون خوردن لذت بخشه چقدر آرامش داره چقدر احساس خوبیه برای هر کس که مدتها در رژیم هست و ترس از غدا خوردن داره لدت این کار و آرامش رو متوجه میشه و قدر این نعمت رو میدونه دومین مورد که برای من بی نهایت ارزشمند هست همون وزن نکردن هست که و اقعا آرامش رو از من برده بود و و من این اواخر هر وقت روی وزنه میرفتم حالم بد میشه حتی گریه میکردم و دیگه وقتی اطرافیان من رو میدیدن متوجه میشدن که چیه بازم چاق شدی و میدونستن جریان چی هست و اما به لطف این دوره چون من تعهد دارم به این دوره اصلا دیگه خودم رو وزن نکردم و همین یه کار باعث شده بود که چاقی من متوقف بشه و لاعری من شروع شد و باعث شد بازم من آرامش،و احساس خوب و حال خوب بیشتری در زندگیم پیدا کنم و فقط و فقط و فقط همین دو تا کار استاد برای من بی نهایت ارزشمند هستن و من میبینم که اطرافیان من که در رژیم هستن بارها گفتن و به زبون آوردن که ای کاش میشد کاری کرد بدون عذاب وجدان غدا خورد و گفتن من دوست دارم به این احساس برسم که من بازم در دلم به یاد استاد عزیز و دورهاشون میفتم و تمام وجودم سرشار از حس شکر گذاری به خدای خودم و استاد عطار روشن میشه و از خدا برای هدایتم به این سایت بینهایت تشکر میکنم از اینکه من رو برای این راه انتخاب کرده و من رو از قید هرچه رژیم و حال بد و افسردگی و ناراحتی بوده رها کرده و به جاش احساس آرامش و شادی درونی و لذت و حال خوب و … هر چی که بگین رو الان من یه جا دارم الهی شکرت و به پاس قدر دانی از خدای خودم و استاد عزیز همیشه در این مسیر میمونم و با اشتیاق و استمرار ادامه میدم تا یه شگفتی ساز فوق العاده بشم که دوست دارم و روی خیلیها تاثیر گدار باشم .
ما نباید از غذاها بترسیم و به اندازه نیازمون با خیال راحت و لذت باید غذا بخوریم و ما باید رهایی از رژیم رو در این دورها حس کنیم و این قدم اول برای رسیدن به لاغری هست و ما به این آسودگی نیاز داریم و بعد از چند روز حرص و ولع ما کمتر میشه و دیگه ما غذای بقیه رو نمیخوریم و با چایی کلی شیرینی نمیخوریم و … و این قدم دوم هست و چون ذهن فشار رژیم رو بر خودش نداره دیگه گرایش ما به خوردن کمتر میشه .
و ما هر اشغالی رو نمیخوریم و اشغال خوردن ما کمتر میشه فقط به خاطر ذوق و شوق این راه نه به خاطر رژیم .
ما باید یه سری عادتها روبرداریم نه غذاها رو کم کنیم .
پس چون در این روش ذهن لذت میبره و با لذت غذا میخوره پس کمتر غذا مصرف میکنید.
من نباید تصمیم بگیرم کمتر غدا بخورم باید ذهنم این تصمیم رو بگیره.
وذهن دست میزاره رو نقطه ضعف من و اون چیزی نیست جز ترس از خوردن چون یه عمر ما گفتیم این ما رو چاق میکنه و اون ما رو چاق میکنه و همین باعث ترس عمیق و ریشه ای در ما شده و ما این توانایی رو داریم که این ترس رو از بین ببریم و لی نمیشه یه هویی بهش حمله کنیم و حمله ی اول :خوردن ما رو چاق نمیکنه و ریشه های اون رو قطع کردیم .
ما باید تشخیص بدیم که به اندازه خوردیم و نترسیم که آیا زیاد خوردیم یا نه ما باید از این ترس هم رهایی پیدا کنیم و نترسیم و به بدن خودمون احترام بگذاریم و اینقدر لقمه ها رو نشمریم و …این کار ها باعث میشه ما چاقتر هم بشیم و تاثیر منفی روی جسم ما میزاره .
نحوه ی دریافت پیغام سیری و پیغام ها ی بدن رو به دو طریق دریافت میکنیم هم از طریق احساس هم از طریق اعصاب ما وقتی دلمون تنگ میشه یه احساس دلتنگی در ما شکل میگیره و کاملا درونی هست و اگر ادامه پیدا کنه ممکنه تبدیل به گریه هم بشه و اما وقتی پات به جایی میخوره پات در میگیره این یه احساس عصبی هست و اگر این هم ادامه پیدا کنه به گریه تبدیل میشه پس در هر دو مثال تبدیل احساس ها به واکنش در بدن رو دیدیم و اگر ما چیزی نخوریم احساس گرسنگی در ما تبدیل میشه به ضعف و سستی در بدن و یا سر و صدای شکم و یا واکنشهای دیگه
پس اینجا احساس گرسنگی تبدیل شده به واکنش و احساس سیری هم همینطور تیدیل میشه به درد شکم و نفخ و حالت تهوع و ..
برای اینکه احساس گرسنگی رو تجربه کنید ؟احازه بدید احساس گرسنگی تبدیل به یه واکنش در بدنتون بشه بعد بخورید چون چاقها این احساس رو درک نمیکنن نمیدونن چی هست پس اجازه بدین این احساس گرسنگی رو تجربه کنید و بعد اقدا م کنید و هر وقت این واکنش گرسنگی برطرف شد دیگه نخورید و اون سیری هست و
یعنی برای مثال اگر سر و صدای شکمت در اومده بود پس دیگه به اندازه ای بخورید که این سر و صدا نباشه در ک این احساسها خیلی لذت بخش هست .
من اگر مطمعن باشم کمتر از قبل میخورم همین خوبه و دیگه لقمه هات رو نشمار چون استرس نتیجه ی بدی داره باید با احساس خوب جلو برید اگر بعد از غدا احساس خوبی نداشتی ناراحت نباش بگو دفعه ی بعد بهتر میخورم و همیشه بعد از غدا اگر احساستون خوب بود کاری به نجوای ذهنی نداشته باش و اون احساس اولی خیلی مهم هست و اون هدایتگر ما هست و تنها با احساس خودتون غدا بخورید پس در شرایطی بخورید که احساس گرسنگی داشته باشین و در اندازه ای بخور که این احساس برطرف بشه و به این شکل ذهن یاد میگیره سیری و گرسنگی یعنی چی و با لذت بخور و بدون استرس بخور و جای هیچ نگرانی نیست و اینجوری دیگه کنترلی نیست و خود به خود هست و زیاد نمیخورید ولی اما اگر ترس از خور دن داری وزن کم نمیکنی چون تو جه ات به خوردن هست .
و اما اگر که خود به خود خورد نت تعییر کرده به این تغییر احترام بزارین و مطمعن باشین ذهن شما که شما رو به این مرحله رسونده اگر نیاز باشه بازم خوردنت رو کمتر میکنه .
ما باید به بدنمنون احترام بگذاریم .
و ما باید به خوردن فکر نکنیم چون اثری بد روی جسم ما داره .
و تکرار توجه به لاغری باعث لاغری ما میشه .
(درک عالی، شرح عالی بر اساس محتوا، استفاده از مثال برای درک بهتر)
.
یه باور مخفی که در ذهن خیلیها ممکنه باشه و ما خبر نداریم این هست :ترس از خوردن که ما رو از نتیجه به شدت دور میکنه و مانع رسیدن ما به هدف میشه .
با تلفظ رژیم چه احساسی به تو دست میده ؟ برای من قطعا احساس بد و محدودیت هست ویه احساس ناتو انی در ما که انگار رژیم خیلی یه کار سخت و ما نمیتونیم همیشه رژیم داشته باشیم و در مقابل اون کم میاریم و شکست میخوزیم هر چند که من خودم بارها به عشق لاغری عالی رژیم گرفتم و عالی کم کردم ولی به محض رسیدن به نتیجه ی دلخواه انگار یه حسی میگفت حالا دیگه بخور تو که لاغری و من شروع میکردم به خوردن از یه لقمه اصافه تر شروع میکردم و خیلی سریع برمیگشت و این اواخر که با وسواسی بیشتری رژیم میگرفتم و از خوردن ترس داشتم و با عداب وجدان غذا میخوردم نتیجه هم به سختی میگرفتم و یا هیچ نمیگرفتم و چاقتر هم میشدم و همیشه به خودم میگفتم چرا اینطور هست ؟و بارها به اطرافیان و خودم میگفتم خوش به حال لاغرها که هر چه بخوان میخورن و لاغر هم هستن و این یه نعمت که خدا به این افراد داده و به من نداده و با حسرت زیادی به هر فرد لاعر نگاه میکردم و بهش هم میگفتم و همیشه میگفتم من یه فرقی با لاغر ها دارم که همیشه باید رزیم بگیریم و هر چیزی نخورم و یادم هست اواخر رژیمم که ۳۵ کیلو هم کم کرده بودم به دکترم میگفتم کی دیگه به وزن دلخواهم میرسم و رژیم رو یکم کمتر کنم و دکتر میگفت مگر معده ی تو جمع نشده؟ و من میگفتم نه دلم شیرینی میخواد و یا پفک و چیپس و یا فست فود میخواد .
و هر وقت یه دره هوس میکردم و میخوردم سریع کلی اصافه وزن پیدا میکردم و این اواخر حرص و ،ولع خوردن خیلی از چیزا در من زیاد شده بود طوری که بعضی روزا یه رفتار غذایی ناحور داشتم که خودم هم متعجب میشدم بعدش و همیشه عداب وجدان و ناراحتی هم به دنبالش بود . پس منم میخواستم با سختی و رنج خودم رو لاغر کنم در حالی که ذهنم همش دستور خوردن رو میداد و همین من رو فردی ضعیف و شکست خورده کرده بود و بیشتر از اون احساس ناتو انی در مقابل لاغری پیدا میکردم و احساس میکردم من نمیتونم برای همیشه لاغر بشم .
اما من با دورهای استاد یاد گرفتم باید مقدار غدای مورد علاقه ام رو به راحتی و با لدت بخورم و نگرانی و ترس نداشته باشم و رهایی از احساس رژیم در این دورها فوق العاده هست و من هم اغلب مواقع با خیال راحت غدا ی مورد نیازم رو مصرف میکنم و این قدم اول در رسیدن به لاغری هست و من خدا رو شکر میکنم از وقتی که در دورها هستم ترس از خوردنم بسیار کم شده و ندارم ویا شاید یه جاهای خاص و کم و انگشت شمار هنوز داشته باشم و حقیقتا بیشتر وقتها که دارم غذا میخورم میگم این خودم هستم که غداهای خوشمزه رو مثل بقیه دارم میخورم و یعنی ذهن اینقدر قدرت داره من که جرات نمیکردم هیچ چیز بخورم حالا با خیال راحت میخورم و وزن و سایزم هم داره بهتر میشه و روز به روز لاعر تر هم میشم و همونجا خدا رو شکر میکنم بابت اینکه میتونم از تمام نعمتهای خدا لدت بببرم و با حال خوب بخورم و یه جاهایی که ترس داشته باشم سریع میگم پس چطور فلان متناسب هم با من خورد ولی عین خیالش نیست و اما من دارم حرص میخورم و عذاب وجدان دارم و سریع متوجه میشم این کار منفی باف هست و بیخیال نجواها میشم و خیلی وقتها به خودم میگم اخه همین غداها رو دخترت هم میخوره و اما بسیار خوش اندام هست پس تو فکر نباش و خودم رو آروم میکنم .
و وقتی با خیال راحت خوردم و با لدت خوردم دیگه حرص ولع هم ندارم که غدای باقیمانده و دسر و کلی شیرینی بخورم چون فشار رژیم رو از روی ذهن برداشتم دیگه ذهن اونطور دستور خوردن نمیده .
اشغال خوری رو باید کمتر کنیم و هر چیزی رو به زور وارد جسممون نکنیم جسم ما خیلی باارزش هست و باید مراقب این نعمت الهی باشیم و به اندازه بخوریم نه هر چیز خوراکی که در اطراف ما بود به زور بخوریم .
ذهن باید کم خوردن رو یاد بگیره و من نباید تصمیم کم خوردن بگیریم و به این شکل لاغری ماندگار میشه پس ذهن باید همیشه با هدف ما همسو باشه تا موفق بشیم .
ذهن همیشه روی نقطه ضعف ما دست میزاره و اون چیزی نیست جز ترس از خور دن چون ما سالها عادت کردیم غذا ها رو از هم تفکیک کنیم و بگیم کدوم ما رو چاق میکنه کدوم ما رو لاغر میکنه و چون همیشه اعمال فشار بر روی غدا ها بوده که ما لاغر بشیم پس این باور خیلی قدرت داره و باید به صورت مرحله ای اصلاحش کنیم و باید بگیم خوردن ما رو چاق نمیکنه و اشتباه خوردن ما رو چاق میکنه چون خیلی از لاغرها هم مثل ما از همین مواد عذایی میخورن و اما لاعر هستن پس چرا اینطور هست ؟باید فکر کنیم تفاوت ما و اونها در چی هست ؟
و با این افکار ریشه ی اون باور رو قطع کنیم .
ولی این باور خیلی ریشه داره ممکنه ما غدامون کمتر بشه ولی وزنمون کمتر نمیشه چون اسیر همین باور هستیم و فکر میکنیم خوردن باعث چاقی میشه و اصلا نمیتونیم تشخیص بدیم که درست خوردیم آیا نیاز بدنمون بود یا نه زیادتر از نیازمون خوردیم ؟رهایی از این ترس یعنی احترام به بدن خودمون و …
ما باید پیغام سیری و گرسنگی رو به موقع دریافت کنیم و اگر کسی استرس بگیره در موقع خوردن که درست خوردم یا نه همین باعث چاقی شما میشه و نتیجه اش عکس میشه به جای لاغری چاق میشی .
ما در بدنمون یه احساس درونی داریم و ممکنه واکنشی در بدن ما ایجاد نکنه و همه ی احساسها در مراحل اولیه یه احساس درونی هستن و کمی که شدت بگیرین تبدیل میشن به واکنش در بدن پس احساس سیری و گرسنگی هم یه احساس درونی هست که باید اینقدر درکشون کنیم تا به صورت اتوماتیک در بیان .
برای اینکه احساس گرسنگی رو تحربه کنید برای چند روز چیزی نخورید تا در بدن شما یه واکنشی ایجاد بشه مثل سر و صدای شکم و دل درد و … وخیلی این احساس لذت بخش هست باید تجربه اش کنید پس برای یه هفته اجازه بدید احساس گرسنگی رو تجربه کنید و بزار داخل بدنت واکنشی ایجاد بشه و برای درک احساس سیری وقتی اون واکنش بر طرف شد دیگه نخورید مثلا سر و صدا که برطرف شد دیگه نخورید و اینطور دیگه شما استرس و نگرانی از خوردنتون ندارید و قتی مطمین باشید غداتون کمتر شده پس دیگه نگران نباشد و خود به خود لاغر تر هم میشید پس دیگه نگران نباش به اندازه خوردم یا نه باید کمتر خورم ؟اینها نتیجه ی چاقی میده اگر بعد از غدات احساست خوب بود همون عالیه احساس تو بیانگر این هست که خوردنت خوب بوده یا نه ؟و کاری به نجواهای ذهنیت نداشته باش و فقط با احساس خودت کار کن چون اون بهترین هدایتگر شما هست و اگر در احساستون مشکل دارین از همون تمرین استفاده کنید به این شکل ذهن شما یاد میگره سیری یعنی چی و دیگه شما رو وادار به خوردن زیاد نمیکنه و ما از خوردن میتونیم نهایت لدت رو ببریم .
پس اگر تو از خوردنت ترس داشته باشی هر چقدر خوردنت رو کم کنی تو لاعر نمیشی .
ذهن شما اگر ابن پیامها رو درست دریافت کنه هر چقدر نیاز باشه خوردن شما رو کمتر میکنه به اون اعتماد کن .
خیلی از چاقها به خوردن زیاد فکر میکنن که همین بسیار خطرناک هست .
به نام خداوند مهربان
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان خوبم .
اگر مدتها هست که در این راه هستید ولی هنوز نتیجه نگرفتید و بر عکس چاق تر هم شدید به خاطر وجود یک سری باورهای غلط مخفی هست که بسیار تاثیر گذار در روند لاغری ما هست .
کلمه ی رژیم بسیار حالت بدی به آدم میده و ما همیشه در طول رژیم محدود بودیم که نباید بخوریم و لی ذهن ما همیشه ما رو تشویق به خوردن کرده که بخور فقط یه امشب هست یا بخور دیگه گیرت نمیاد ووووو باعث میشه ما خیلی راحت اراده و تصمیم خودمون رو بشکنیم و بخوریم و برای همین وقتی اسم رژیم میاد ما احساس،شکست و ناتوانی در ذهنمون میاد .که خیلی احساس بدی هست .
اما در این روش ذهنی هیچ خبری از محدودیت نیست و برای مایی که سالها گرفتار رژیم بودیم این دوره رو فرصتی برایی رهایی از محدودیت می بینیم و اون اوایل دوره با خیال راحت و لذت غدا به اندازه که بخواییم میخوریم و واقعا ما به این آسودگی و به این آرامش هنگام غذا خوردن نیاز داریم و ممکنه افراد بعد از چند روز دیگه اون حرص،و ولع رو نداشته باشن و دیگه چشمشون به دنبال خوردن غدای اضافه از روی سفره و .. نباشن و دیگه به دنبال خوردن کلی شیرینی با چایی نیستن چون ما فشار رو از روی ذهن برداشتیم و ناخود آگاه گرایشمون به خوردن کمتر میشه و حالا این بستگی به مقاوت ذهن افراد داره و افراد واقعا بعد از یک مدت که از بودن در دوره ها گذشت میبینن که از قبلا خودشون چقدر کمتر غدا میخورن .
ما همیشه که در رژیم بودیم میخواستیم از طریق کنترل غذا و محدودیت به لاغری برسیم و همیشه هم ناموفق بودیم اما در این دوره ذهن شما چون اول به آرامش رسید و بعد به لذت در خوردن مواد غذایی رسید پس تونست خوردن رو کمتر بکنه و دیگه شما تمایل دارید کمتر بخورید و این با رژیم فرق داره و نگو چون من دارم کمتر میخورم پس من رژیمم نه مطمعن باش چون قبلا زیاد خوردی چاق بودی و این روش کمتر خوردن مهم هست که از چه راهی کمتر بخوری .
در لاغری ما نباید تصمیم بگیریم که کم بخوریم ذهن باید تصمیم بگیره و در شما ماندگار خواهد شد .
ذهن ما دست میزاره روی نقطه ضعف ما که اونم چیزی نیست جز ترس از خوردن .همه ی ما سالها از خوردن وحشت داشتیم و برای هر غذایی میزان چاق کنندگی در نظر گرفتیم و گفتیم این غدا ما رو چاق میکنه و اون بیشتر چاق میکنه و اما ما توانایی داریم این مساله رو (ترس از خوردن )حل کنیم و از این عبور کنیم .
در دوره ی اول یه حمله به این باور غلط داشتیم که خوردن ما رو چاق نمیکنه بلکه اشتباه خوردن ما رو چاق میکنه و کلی دلیل آوردیم که همه ی غذا ها در ما و متناسبها یک جور عمل میکنه ولی چرا اونها لاغرن و ما چاقیم و یواش یواش ستونهای این باور رو متزلزل کردیم و به این ترتیب حمله ی بی سر و صدا یی به این باور داشتیم .
هنوز این باور ترس از خوردن در بعضی از شما ریشه داره و تاثیر گذار هست که خوردن باعث چاقی میشه و در واقع چون پیغام سیری رو درست تشخیص نمیدید نمیدونید به اندازه خوردید و یا زیاد خوردید و یا کم خوردید بعضیا هنوز وسواس در خوردن هستن و قاشقها رو میشمارن ولی باید بر این ترس غلبه کنیم تا رهایی از چاقی رو داشته باشیم و باید با غلبه برراین ترس اعتماد به خودمون و ذهنمون داشته باشیم و تشکر از خداوند و نمعتاش داشته باشیم
حالا یک قدم دیگه در این مسیر میخواهیم برداریم اینکه پیغام سیری رو دریافت میکنیم یا نه ؟ و بعضیا به خاطر وسواس،شدن در گرفتن این پیغام سیری نتیجه ی مطلوب نمیده در واقع انگار برای بعضیا این موضوع استرس ایجاد میکنه و نتیجه عکس میده یعنی لاغر که نمیشه هیچی و ممکنه چاق هم بشه چون ترس از خوردن تاثیر منفی میزاره .
پس بدونید پیغام های بدن از دو طریق در بدن ما اعمال میشن یا از طریق اعصاب و یا از طریق احساس ما وقتی ناراحتیم در بدن احساس خستگی و بی حالی میکنیم وقتی دلت تنگ هستیم احساس علاقه در ما برای دیدن اون فرد شکل میگیره در تمام این موارد ما یه تغییر احساس رو درک کردیم و کاملا درونی هست و تغییر روی جسم شما فعلا نداره ولی وقتی پای شما به میز میخوره دردی در بدن شما صورت میگیره که اون تحریک عصبی در شما به وجود میاره .
همه ی احساسها اول یک پیغام درونی هستن و بعد به جسمی تبدیل میشن و من وقتی خوشحالم اول خیلی حالم خوبه و لی اگر خوشحالی خیلی بیشتر بشه ممکنه از شدت خوشحالی گریه هم کنید و این تبدیل واکنش احساسی به جسمی هست وقتی من گرسنه هستم اول یه احساس درونی هست ولی اگر توجه نکنم تبدیل میشه به ضعف و سستی در بدن و اگر احساس سیری رو درک نکنید تبدیل میشه به تهوع و درد در شکم و مشکلات بعدی که اینها نشونه هایی از تبدیل احساس به درک درونی هست پس باید اینقدر بدن من در تشخیص این احساس سیری قوی بشه که دیگه خود به خود به اون حد شکم درد نخوره .
درک این احساس سیری رو با یک تکنیک ساده میخواییم بیان کنیم درک این احساس،سیری و گرسنگی نباید بر اساس عوامل بیرونی باشه و گرنه مشکل ساز میشه بنابراین برای شناسایی این احساس برای چند روز فقط تا وقتی واقعا گرسنه نشدید چیزی نخورید و در واقع صبر کنید تا این احساس گرسنگی تبدیل به واکنش جسمی بشه مثلا قار و قور شکم و یا سر و صدای شکم و یا هر حالت مشابه که نشون بده بدنت نیاز به غدا داره درک این موضوع خیلی خوشایند هست چون چاقها این رو درک نکردن و بر اساس عادت غذا میخورن و چون زمان خوردن اونها نزدیگ بهم هست قبل از اینکه گرسنه بشن چیزی میخورن عملا اون رو درک نمیکنن و هر کس بگه احساس ضعف داره اون ذهنی و عادت هست
پس اجازه بدید برای یک هفته این احساس گرسنگی رو تجربه کنید و بعد اقدام به خوردن کنید .
یعنی اگر در بدنت سر و صدای گرسنگی بود به اندازه ای مصرف کنید که اون صدا برطرف بشه و اون حالت دیگه نباشه و دیگه نخورید پس نیاز نیست لقمه ها رو بشمارید و این درک احساس سیری و گرسنگی بسیار لذت بخش هست و وقتی مطمعنی مقدار غدا خوردن شما کمتر شده مطمعن باش در مسیر متناسب شدن هستی و استرس نداشته باش که حالا به اندازره خوردم یا نه و فقط مطمعن باش کمتر خوردی این خوبه و لقمه های خودت رو نشمار و بررسی نکن که ایا به اندازه خوردم نخوروم و یا زیاد خوردم و این کار نتایج بدی به همراه داره سعی کنید از طریق احساس خودت رو جلو ببر و احساس بهترین چیز برای تشخیص هست اگر امروز غدا خوردی و اما احساس خوبی نداشتی به خودت سخت نگیر و بگو دفعه ی بعد کمتر میخورم و حالا فرصت هست و فکر نکن اگر این دفعه زیاد خوردی دیگه کار خراب شده و نه برنامه ات این باشه احساس خوبی رو تجربه کنی و اگر بعد از عذا احساست خوب بود دیگه کاری به نجواهای ذهنی نداشته باش و اگر گفت توخوب نخوردی اصلا بهش توجه نکن و گوش نده اون احساس اولی مهم هست و احساس من باید بالاترین راهنمای من برای لاعری باشه برای یک هفته اجازه بده واقعا گرسنه بشی و بعد به اندازه ای بخور که اون احساس واقعا برطرف بشه اگر احساس گزسنگی و ضعف کردید و بدن شما واکنش بده اون وقت به اندازه ای بخور که اون احساس برطرف بشه و ذهن ما متوجه میشه سیری یعنی چه و دیگه ذهن ما رو وادار به خوردن زیاد نمیکنه .
دوستانی که میگن مدتها هست خوردن اونها کنترلی نیست و خود به خودی کمتر میخورن و دیگه علاقه به خوردن زیاد و همه چیز خوردن ندارن باید بدونید شما خیلی خوب عمل کردید .
ترس از خوردن برای ما مشکل به وجود میاره و چو ن از خوردن میترسید توجه ات به عمل خوردن هست نه خوردن بنابراین باید اون رو برطرف کنید .
حالا که خوردن من خود به خود تغییر کرده برای اون تغییر احترام قایل باشید و سعی کنید هر چیز ی مصرف میکنید بدون ترس باشه .
برداشت من از فایل :
واقعا ترس از خوردن یه باور نادرست در همه ی ما هست که من از وقتی وارد این سایت شدم دارم روی اون کار میکنم چون سالها خودم در رژیم بودم و سالها محدودیت و نخوردن داشتم و سالها شام و ناهارم غدای پخته و بدمزه ای بود که باید با کلی محدودیت در کنارراون غداها ی بدمزه به راهم ادامه بدم تا شاید لاغر بشم و اما من عالی لاغر میشدم و اما مشکل این بود که ماندگار نبود و وقتی وارد این مسیر شدم باور م نمیشد همه چیز میتونم بخورم و مواد غذایی هیچ فرقی با هم ندارن و مواد غذایی ترس ندارن چون من برای هر مواد غذایی کل شرح حال داشتم و هیچ وقت خیلی از اونها رو جرات نداشتم بخورم و برعکس خیلی از اونها رو باید زیاد میخوردم تا بتونم چاقی خودم رو کنترل کنم و از بس بعضی از مواد غذایی رو نخورده بودم دیگه رغبتی به خوردن اونها ندارم و نداشتم مثل نوشابه و دلستر و استیک و …. بس که گفتن نخور چاق کننده هست و همیشه محدود بودم و من نمی خوردم دیگه برام عادت شده و هیچ علاقه ای به خوردن این نوشیدنی ندارم و دوست ندارم اصلا اون رو امتحان کنم یادم میاد اولین موردی که دوست داشتم امتحان کنم در این آزادی و این راه برای غلبه بر ترسهام این بود که شام هر آنچه دلم میخواست بخورم و این برای من مرز شکستن رژیم واقعی بود چون خیلی به شیرینی علاقه نداشتم و بیشتر اهل خوردن غذا بودم تا خوردن دسر و شیرینی و نوشابه …و همیشه نخوردن غدای دلخواهم بعلاوه نخوردن چیپس،و پفک و کرانچی و ….من رو زجر میداد تا نخوردن شیرینی و بیسکوییت ….و خوردن اونها برای من ازادی کامل بود و یادم میاد هر چیزی رو که سالها نخورده بودم داشتم امتحان میکردم مثل کره و مربا و یا سرشیر محلی با عسل و یا سلیون و یا تخم مرع سرخ شده در روغن فراوان و یا کلی چیز دیگه که واقعا داشت دیگه مزشون یادم میرفت و در واقع هر وقت دلم می خواست چیپس و پفک میخوردم و اما یه جورایی از بس در رژیم بودم و نخورده بودم دیگه عادت کرده بودم و من همچنان عادت کردم با غذا هیچ دسر ی مثل ماست و ماست موسیر و سالاد و نوشیدنی و … نخورم و به عنوان میان وعده اگر گرسنه شدم میخوردم تا غدا درست بشه چون اگر بخوام با غذا بخورم سریع سیر میشم و عجیب دیگه مثل قبلا نیستم که بگم خوب این سالاد رو بخورم حالا بعدش عدا هم میخورم یا این ماست رو با غذا بخورم چون مزه میده نه هر چیزی که بخورم به راحتی با اون سیر میشم و نمیتونم دیگه ادامه بدم و خیلی زودتر از همیشه دست از خوردن میکشم و شاید با اونها کمی فشار شکمی رو حس کنم برای همین موقع شام یا نهار فقط خود اون غدا رو انتخاب میکنم و یا اون دسر رو به تنهایی میخورم مثل سالاد و یا ماست و …و خودم باور نمیکنم این معده همون معده هست که همیشه جا برای همه چیز داشت و میگفت خوب جای سالاد جدا هست جای غدا جدا هست حالا نوبت دسر و نوشیدنی هست و همه رو با هم میخوردم برای کنترل اشتهام اما نه الان اصلا اینطور نیست هر کدوم رو به اندازه نیاز بخورم دیگه نمیتونم چیز دیگه بخورم و سیر میشم حتی با یه میوه ی ساده و یا یه کاسه ماست و یا ….. به راحتی احساس،سیری میکنم و اصلا دیگه خبری از اون چیزی که اسمش رو گذاشته بودم اشتها نیست معلوم نیست کجا رفته و واقعا اشتها وجود نداره فقط،ساخته ی ذهن ما هست که من اشتها دارم و تو جیهی هست برای پرخوری خودمون و الان همه چیز فرق کرده خوردن من خود به خود کمتر شده و چند مدت هست در دوره ی کنترل پرخوری و اشتها هستم و دارم تمرینات اون رو انجام میدم و بسیار بسیار از گذشته ی خودم منظورم تا یکی دو ماه پیش هست دارم بازم کمتر میخورم و همین نشون میده در مسیر درستم و دارم خوب جلو میرم و اگر گاهی هم خطایی داشته باشم که به اون حالت فشار شکمی برسم اصلا خودم رو ناراحت نمیکنم و فقط،طبق تمرینات جریمه میشم تا یادم باشه درست رفتار کنم.
و من هم چون بارها گفتم خوردن ترس نداره و کلی دلیل داشتم برای این حرفم مثلا که خوردن برای تامین انرژی بدن من هست و ….. راحت تر باهاش کنار اومدم و تقریبا بیشتر وقتها راحت میخورم چون الگو در اطرافم زیاد دارم که لاعرن و همه چیز میخورن و اما حواسم هست که بسیار کم میخورن و این رمز موفقیت اونها هست مثل دخترم و خواهرم و برادرم و خواهر همسرم و دوستمو یا خواهر زاده ی همسرم و … و سعی میکنم منم دقیقا به این حالت به اندازه خوردن همه چیر بخورم تا به تناسب دلخواهم برسم و اگر که بشه در اون حالت سر و صدای شکمی غذا بخورم که واقعا دیگه هیچ ترسی برای من نمی مونه چون این گرسنگی بر اون ترس غلبه میکنه و راحت تر عذا میخورم و چقدر این خوردن دلچسب تر هست و چقدر لذت بخش تر هست و من خیلی مواقع به این صورت غذا میخورم اما داشتم که هنوز به این حالت گرسنگی نرسیدم و شروع به خوردن کردم اما نزاشتم به فشار شکمی برسه و در حد رفع اون هوس خوردم و کنار کشیدم و خلاصه تجربه کردن این احساس گرسنگی که برای من با صدای غار و غور شکم همراه هست بسیار تجربه ی قشنگی هست و در این حالت سیری رو هم عالی جواب میدم قبلا یکم اضافه تر بر نیاز میخوردم ولی جدیدا با بودن در دوره ی جدید دقیقا دارم به اندازه میخورم و غدا رو به موقع رها میکنم و در حد رفع اون سر و صدا ی شکمی میخورم چون عواقب کار رو به یاد خودم میارم که چه نتایج بدی رو تجربه خواهم کرد و همین کار بینهایت برای من ارزشمند هست و من قبلا با کلی نشانه این کار رو میکردم اما مدتی هست حتی بدون نشانه هم دارم خوب انجام میدم و به درستی به این نیازهای بدنم پاسخ میدم و از خودم راضیم و هر وقت خواست نجوایی حال من رو بد کنه که نه انگار زیاد خوردی سریع به احساسم توجه میکنم که اگر سبکم و حال و احساسم خوبه میگم خوب رفتار کردم و در مسیر درستم و من واقعا نباید با این نجواها حالم رو بد کنم و به اونها گوش بدم و باید به اون ندای درونم گوش بدم .
سلام و درود بر تمامی اهالی سایت تناسب فکری
رژیم گرفتن در گذشته برای من تنها پلی بود که من رو به آرزوم که لاغری بود میرسوند و من در اکثر مواقع با تمام توانم رژیم میگرفتم و ورزش میکردم که به جسم دلخواهم برسم و با تمام سختیهاش خیلی هم عالی عمل میکردم اما از یه جایی به بعد که نزدیک وزن دلخواهم میشدم و یا به اون وزن میرسیدم دیگه ادامه دادن رژیم برام سخت میشد ومن میخواستم مثل بقیه بخورم و یا بهتر بگم مثل گذشتم ی خودم دوباره پرخوری کنم و واقعا این جور مواقع بود که خودم از خودم شکست میخوردم و من دوباره در زمان خیلی کم به حالت قبل رژیمم بر میگشتم و بارها میگفتم من نمیتونم برای همیشه لاغر باشم و اگرمیخوام همیشه لاغر باشم باید همیشه هم رژیم و ورزش داشته باشم که برام سخت هست .
اما حالا که آگاه شدم متوجه میشم که چقدر کار خنده داری میکردم چون تمام فعالیتهای بدن من تحت کنترل مغز هست و این خوردن هم یه فعالیتی هست که تحت کنترل مغز هست و من باید از منشأ این مشکل رو حل کنم همانطور که من ضربان قلبم و تنفسم و پلک زدنم و … خیلی اتوماتیک هست باید خوردن من هم اتوماتیک انجام بشه که در لاغرها همین اتفاق داره میوفته یعنی خوردن به صورت اتوماتیک در بدن اجرا میشه اما در چاق ها این دستور داره با دخالت ذهن به صورت دستی انجام میشه و نتیجه اش میشه چاقی پس ذهن ما چاقی رو یادگرفته از اطرافیان از خانواده از دوست از آشناها و حالا داره اجراش میکنه و اما اگر ما از نتیجه اش راضی نیستیم پس بیایین به ذهن دوباره لاغری رو یاد بگیریم تا به نتیجه ی دلخواه برسیم .
چند نمونه از افکار های چاقی که من در گذشته از اطرافیان یاد گرفته بودم
مواد غذایی مختلف در بدن تاثیرات متفاوت دارن و من باید بعضیا رو نخورم یا کم بخورم که چربی در بدن من جمع نشه
من باید در ساعت خاصی غذا بخورم که اون غذا تبدیل به چربی در جسم من نشه
من باید کلی تحرک داشته باشم که چربی درجسمم ذخیره نشه .
اما افراد لاغر اصلا از این افکار. ندارن خیلی راحت هر ر وقت گرسنه باشن از اون غذا برمیدارن و میخورن و اصلا نه تفکیک مواد غذایی دارن نه کاری به زمان دارن نه کاری به فعالیت بدنیشون دارن
من قبلا که در رژیم بودم و همیشه هم اضافه وزن داشتم خیلی وقتها میشد که من سیر بودم ولی وقتی با یک غذایی و یا خوراکی مواجه میشدم در خانه ی مادرم و یا تفریح و مهمانی و یا موقع غذا خوردن بقیه خیلی راحت شروع به خوردن می کردم اما یه فرد لاغر هرگز همچین کاری نمیکنه اگر سیر باشه به راحتی میگه من سیر هستم و میل ندارم و نمیخوره اما خود من هنوزم شده گاهی اوقات به بهانه های مختلف غذا وارد بدنم میکنم مثلا
بزار بخورم همین یه امشبه
بزار بخورم چون خوشمزس
بزار بخورم چون بهش علاقه دارم
بزار بخورم چون اومدم مهمونی
بزارم بخورم چون پولش رو دادم
بزار بخورم چون بی کالری مثل آب
بزار بخورم چون مقوی ،چون گیرم نمیاد ،چون میخوام خوش بگذرونم ،چون میخوام تفریح کنم ،میخوام احترام بزارم ،میخوام اسراف نشه ،میخوام بخورم چون غذا زیاد هست و …
و در این جور مواقع هیچ کس حریف من نمیشد و من به راحتی زیاده روی میکردم در حالیکه میدونستم دارم کار اشتباه میکنم اما کسی نمیتونست جلوی دستور مغزی من رو بگیره و من به راحتی پر خوری میکردم .
نگرش افراد چاق و لاغر به غذاها خیلی متفاوت هست مثلا یه فرد چاق میگه خوردن نوشابه = چاقی اما یه فرد لاغر خوردن نوشابه =پوکی. استخوان و نتیجه درجسم متفاوت میشه پس باید نگرش ما در مورد غذایی تغییر کنه و فرمولهای ذهنی ما تغییر کنه و بعد خود به خود واکنش ذهنی ما تغییر کنه و بعد جسم ما تغییر می کنه .
و این تغییر فرمولهای ذهنی با رژیم امکان ندارد و نه تنها امکان نداره بلکه حرص و ولع ما در خوردن بیشتر میشه و فشار عصبی در مغز ما بیشتر میشه و …. تا جاییکه دیگه بعد از مدتی ما رژیم رو رها میکردیم پس با فشار آوردن از بیرون ما نمیتوانیم برای همیشه متناسب بشیم شاید مقطعی بشه ولی برای همیشه امکان نداره
من زمانی که وارد این مسیر شدم پذیرفتم که تمام دلایل من برای چاقی بیخود و الکی هستن مثلا
من سالها میگفتم چاقی من به خاطر ازدواج من هست اما چه ربطی داره کلی آدم میشناسم که ازدواج کردن و همچنان لاغر هستن مثل دوستم مثل خانم همسایه مون مثل خواهرم و خواهر همسرم
من سالها میگفتم من به خاطر دو زایمانم طبیعی که سایز بزرگی داشته باشم اما حالا میگم چه ربطی داره دوستم و خواهر همسرم و بازم خانم همسایه ما با وجود دو زایمان بسیار لاغر و متناسب هستن .
سالها میگفتم چاقی من به خاطر خوردن مواد غذایی چرب و پر کالری و نشاسته ای و شیرین هستن اما چه ربطی داره دختر خودم که بسیار لاغر هست هر چی بخواد میخوره اما لاغرها
.سالها میگفتم چاقی من به خاطر کم تحرکی هست اما چه ربطی داره دختر خودم دقیقا از وقتی کرونا شد و من وارد این مسیر شدم و ایشون حتی یه مدرسه رفتن هم نداشت و همش دراز کش روی تخت خواب بود وزن بسیار زیادی کم کرد وخیلی لاغر شدچون من دیگه ایشون رو مجبور به پرخوری نکردم .
سالها میگفتم چاقی من به خاطر اشتهای زیادم هست اما حالا آگاهم اشتها یی در ما وجود ندارد اون در ذهن من لونه داره من به جای اشتها دارم باید بگم حق انتخاب دارم .
سالها میگفتم چاقی من به خاطر دارو هست اما خیلی از اشناهای من همین دارو رو مصرف کردن و بسیار لاغر هستن
و ازوقتی نگرشهای من تغییر کرد دیگه انگار من حرص و ولع خوردن نداشتم و دیگه تمایلی به پرخوری نداشتم و خیلی به اندازه تر خوردم و حتی همین تغییر نگرشها در مواد غذایی باعث میشه که من چاق نشم مثلا برای مواد غذایی نباید کلی حرف و حدیث داشته باشم که این خوراکی چون چرب و یا شیرین و یا چون پر کالری و … هست باعث چاقی من میشه چون ذهن من بر اساس همین ورودیها که در ذهنم از طریق اطرافیان کسب کردم داره جسم من رو رقم میزنم وگرنه برای ذهن هیچ فرقی نداره که من یه خیار میخورم یا یه بستنی میخورم اون به اندازه خوردن من براش مهم است اگر بیشتر بخورم تبدیل به چاقی در جسمم میشه اگر به اندازه بخورم بسیار لاغر و خوشاندام خواهم بود پس بارها باید بگم موادغذایی هیچ فرقی با هم ندارن و اونها قدرت چاقی من رو ندارن این من هستم که با رفتارهای نادرستم چاقی رو به جسم خودم هدیه میدم
پس برنامه ریزی مغزی نیاز به آموزش داره که من دارم در این مسیر اونها رو یاد میگیرم
من چندین بار در زمانهای مختلف رژیم میگرفتم و ورزش میکردم و لاغر هم میشدم اما همیشه ترس داشتم که اگر این ورزش نباشه و این رژیم نباشه من چقدر چاق خواهم شد و زجر خواهم کشید و من در این پنج سال آخر وابستگی شدید به این دو داشتم و میترسیدم که رها کنم و اوضاع بدتر بشه و من همیشه با تمام توانم شروع میکردم اما در حین رژیم خسته میشدم اما به عشق لاغری ادامه میدادم و همینکه نزدیک وزن دلخواهم میشدم دوست داشتم به سبک گذشته بخورم و یه چند روی هم این کار رو میکردم و چون وزنم سریع میرفت بالا دوباره شروع میکردم به رژیم گرفتن ولی خسته میشدم دلم میخواست مثل بقیه غذا بخورم و یا ازاد باشم و همیشه به حسرت به لاغرها و نگاه میکردم که خوش به حالتون هر چی شما بخوابین میخورین و لاغر هم هستین و همیشه میگفتم چرا من نمیتونم ؟ خلاصه اینکه جرات ترک کردن اونها رو نداشتم در حالی که میدونستم ورزش بدون رژیم فایده نداره اما من همش میگفتم نه باید برم ورزش که شاید حد اقل کمی از این مواد غذایی که در روز مصرف میکنم رو بسوزنم و جلوی چاقی بیشتر رو بگیرم خلاصه اینکه همیشه درحال جنگ با خودم بودم و خیلی وقتها شکست میخوردم و یه جاهایی هم پیروز میشدم اما در کل این اواخر به خاطر باورهای نادرستم که از پزشکان گرفته بودم به جایی رسیده بودم که واضحا رژیم و ورزش هم به دادم نمیرسید من ته رژیم و ورزش سنگین بودم تا جایی که کمر درد شدید و زانو درد بسیار شدید گرفتم و برای هر دو مشکلم یه ماه در خانه استراحت کردم اما حاضر نبودم ورزش نرم که مبادا چاقتر بشم و اونجا بود که گفتم پس مشکل من چی هست و دقیقا زمانی که وارد این راه شدم متوجه شدم مشکل از ذهن من هست و نیاز به انجام هیچ کار سخت و طاقت فرسایی نیست فقط کافیه رفتارم و نگرشم تغییر کنه تا من به وزن دلخواهم برسم .
به نام خدای مهربانم که هر لحظه هادی و حامی من هست .
سلام ،وقت همگی بخیر
من در بهترین حالت خودم شاد و پرانرژی و با انگیزه ی فراوان در مسیر تغییر کردن هستم و با حال خوب به دنبال تحقق رویاهام و اهدافم در این دنیای مادی هستم .
رژیم برای من در گذشته تنها راه قابل قبولی بود که میتونستم لاغر بشم و اگر در کنار اون ورزش هم میرفتم دیگه برام چه بهتر بود و باورم این بود که این دو کار با هم باعث میشه من بهتر هم لاغر بشم و انصافا هم از این راه بارها عالی نتیجه گرفتم که چند باری در سایت توضیح دادم و اما قبلا هم در سایت گفتم مشکل من این بود که من نمیتونستم اون وزنهای کم شده رو نگهداری کنم بعنی به محض رسیدن به وزن دلخواهم نمیدونم چی میشد که کم کم وزنم برمیگشت البته حالا دیگه میدونم چی میشد بدن من به خاطر اون همه رژیم سنگین دچار قحطی میشد بدن من حرص و ولع پیدا میکرد بدن من دیگه نمیتونست با ذهنم مبارزه کنه و کم میوردم و دوباره به فرمانهای مغزی چاقی برمیگشتم و به اونها پاسخ میدادم .
یادم میاد من بارها در دوران چاقی رژیم گرفتم و همیشه خودم هر چی صلاح میدونستم که چاق کننده هست نمیخوردم و کم خوری میکردم و لاعر میشدم اما دو بار اخر که خیلی چاق شده بودم یک بار در دوران بارداری و یگ بار در دوران شیردهی بعد از زایمانم به توصیه ی یکی از پزشکان تصمیم گرفتم از کارشناس تغدیه استفاده کنم تا راحت تر لاعر بشم و یادم میاد من از بس چاق بودم از جسمم و از غذا خوردن تنفر داشتم و با رژیم های اون فرد چقدر هر ماه لاغر تر میشدم و در مدت زمان کوتاهی وزنی حدودا سی یا سی و خورده ای کم کردم و چقدر باشگاه و در اون مطب پیش همه تشویق شدم اما خب چی اون کارشناس من رو در تنوع غذاها و مقدار غذاها و زمان غذا خوردن به شدت محدود کرده بود .و اما حالا متوجه میشم با اون کار کارشناس تغذیه چقدر خودم رو نابود کردم چون به طور غیر مستقیم من به خودم میگفتم من بلد نیستم چه مقدار غدایی از چه نوعی در چه زمانی باید بخورم و یکی دیگه باید برای من اینها رو تعریف کنه تا من اجرا کنم و چقدر با این راه نادرست من به اعتماد به نفسم و به عزت نفسم و توانمندی هام و به خود باوریهام ضربه زدم .
اما من الان دیگه آگاهم که تمام فعالیتهای بدن تحت کنترل مغز ما در بدن اجرا میشه و این خوردنم یکی از همین فعالیتهاس که تحت کنترل معز ما هست و خوردن چیزی دیگه نیست بابا این خوردن هم یک فعالیت مثل بقیه ی فعالیتها در جسم من مثل پلک زدن و گردش خون و سلول سازی و … در بدن هست پس باید به جسم خودم اعتماد کنم نه به هیچ کس دیگه و اگر الان به من بگن مثل گذشته دوباره بیا در این راه رژیم بگیر هرگز قبول نمیکنم و به این کارها خندم میگیره چون جسم من خودش هوشمند هست و اون هر وقت نیازبه غدا د اشته باشه یا نداشته باشه به من اعلام میکنه و من باید اون علایم رو بشناسم و درست به اون نیاز جسم پاسخ بدم و اما حالا چطوره همین مغز در در بدن یک انسان باعث تناسب اون میشه و در بدن یک انسان دیگه باعث چاقی میشه ؟؟
شاید در گذشته میگفتیم نه بدن این افراد چاق فرق داره یا اینکه این چاقی ژنتیک هست و یا اینکه چاقی به خاطر مواد عدایی هست و یا به خاطر اشتهاهست که در جسم چاق ها هست و در جسم لاغر ها نیست و….
اما خیر تفاوت چاق ها و لاغرها در فرمانهای مغزی اونها هست .
ذهن فرد چاق کلی فرمول چاقی داره و اما فرد لاغر هیچ فرمول چاقی نداره مثلا به هر دو فرد پیتزا بده فرد لاغر با خیال راحت به اندازه میخوره و تموم اما فرد چاق کلی افکار نادرست داره که الان چاق میشم و چون غذا سنگین هست نباید بخورم و با ترس و نگرانی یکم میخوره اما چاقتر میشه و مغز ما هم چون میبینه در ذهن فرد چاق افکار چاقی مرور میشه و اون فرد داره به چاقی توجه میکنه چاقی رو برای اون فرد به ارمغان میاره چون برای مغز ما فرقی نداره ما از اون چیزی که بهش توجه میکنیم خوشمون میاد یا بدمون میاد اون هر چیزی رو که ما بهش توجه میکنیم برامون براورده میکنه .در حالی که هیچ فرد لاغری این افکار رو مرور نمیکنه و اما اگاه باشیم که تمام افراد چاق موقع خوردن و بعد از خوردن ترس از چاقی دارن و معز اونها این رویا رو به واقعیت تبدیل میکنه .
.
و اما ذهن چاق چون توسط دوستان. و خانواده و …دست کاری شده خیلی از فرمولهای چاقی رو یاد گرفته و با برخورد به هر مواد غدایی تحریک به خوردن میشه و اما لاغرها در هر شرایطی نمیخورن و خیلی راحت میگن ما مسیر هستیم و عدا نمیخورن و خیلی وقتها میگن اصلا غذا از گلوی ما پایین نمیره و ما چقدر در گذشته این حرفها برامون عجیب بود و درکشون نمیکردیم و این تفاوت رفتار به خاطر تفاوت ذهن های ما هست .
من خودم در گذشته چقدر فرمول چاقی داشتم مثلا
چون اومدم مهمانی هر انچه در توانم هست باید بخورم
چون اسراف نشه باید تا ته غدا رو بخورم
چون پولش رو دادم باید تا تهش رو بخورم
جون اومدم تولد و پول دادم باید هر چی به من داده میشه بخورم که تلافی بشه
چون …
اینقدر از این فرمولها در ذهن من ذخیره بود که بدون اینکه من کاری کنم در موقعیتهای این چنینی خود به خود شروع به خوردن میکردم و همیشه رژیم من رو همین فرمولها ی چاقی خراب میکردن پس جلوی فرمانهای مغزی رو نمیشه گرفت مثل این هست که من بخوام بدوم اما ضربان قلبم بالا نره همیشه ادم خندش میگیره پس خوردن یک فعالیت مغزی هست .
من باید روی مغز و ذهن خودم کار کنم تا در خیلی از جنبه ها مثل ترس از خوردن. و تفکیک مواد عذایی و … بازم بهتر بشم و فرمولهای چاقی در ذهن من هنوزم کمرنگ تر بشن
یک فرد چاق خوردن رو ربط میده به چاقی و اما بعضی افراد چاق و یا لاغر کنار این ربط دادن غدا به چاقی به بیماری هم اون رو ربط میدن اتفاقا من چند روز پیش داشتم با شخصی که بسیار لاغر هست صبحت میکردم و خیلی واضح متوجه شدم که این شخص وقتی یکم شیرینی و یا عذای چرب میخوره میگه الان سرم گیج میره و حالم بد میشه و نمیتونم بخورم هر وقت میخواد چیز شیرین یا چرب بخوره سریع ربطش میده به سر گیجه و چربی خون و نمیخوره یعنی در ذهنش فکر چاقی نیست از ترس چاقی نیست که نمیخوره بلکه از ترس حال بد و سر گیجه هست که نمیخوره و کاملا این قضیه برای من روشن شده و اما دیشب در تولد یکی از فامیل های نزدیک بودیم چندین فرد تپل بودند که با هم رژیم داشتن و همش به هم میگفتن این رو نخور چاق میشی و یا بهم تدکر میدادن این رو میتونی بخوری چون کالری نداره و مرتب حواسشون به همه چیز بود اما خود من با اموزشها ملاکم فقط سیری و گرسنگی در جسمم بود یعنی برای شام که ساندویچ بود چون واقعا گرسنه بودم در حدی که قار و قور شکمی داشتم به اندازه نیازم ساندویچ خوردم و چون سیر شدم دیگه برنداشتم و اما برای انواع دسرها چون سبر بودم خیلی راحت از اونها میگذشتم مثلا کیک نخواستم نخوردم پفیلا نخواستم نخوردم میوه نخواستم نخوردم پفک چند دونه کم بردم و دیدم سیرم نخوردم واقعا برام جالب بود همش به خاطر این دوره های استاد هست که من بدون اینکه نیاز به دکتری یا رژیمی باشه خودم با توجه به نیاز جسمم انتخاب میکردم و میخوردم و از همه ی اون افراد رزیمی و خیلی ها هم لاغر تر بودم اما بقیه ی چاق ها طبق برگه و اون محدودیتاشون غدا میخوردن و بسیار هم از بقبه و گذشته ی خودشون که من یادم هست چاقتر بودم .
من در جمع دیشب کاملا رفتار متناسب ها رو زیر نظر داشتم واقعا مغز چاق ها و لاغر ها متفاوت بود لاغرها با دل راحت به مقدار مورد نیاز خوردن و چقدر رفتارهاشون درست و هم جهت با تناسب بودن اما چاق ها ی جمع کلی فرمول چاقی داشتن و بعضی از اونها رفتارهای نادرست هم داشتن پس ما باید رفتارها و نگرشهای درست داشته باشیم یعنی ذهن ما باید اموزش ببینه تا از سمت چاقی به لاغری حزکت کنه .
وقتی مغزی همیشه داره فرمانها ی چاقی رو تکرار میکنه در نهایت پیروز میشه پس اگر بارها و بارها رژیم بگیریم همون فرمان ها ی چاقی میتونن ما رو دوباره چاق کنن.و نتیجه برای ما ماندگار نیست .
من خودم یادم میاد در دوران رژیم از غذای معمولی سفره خوردن ترس داشتم و نمیخواستم بخورم چون اون غذا برای من مساوی بود با چاق شدن و هر وقت به هر دلیلی برام جور نمیشد عذای رژیمی بخورم به خاطر این باورم سریع چاق میشدم برای همین در گذشته سر موقع که گرسنه میشدم عذای رزیمی بد مزه که دوستش نداشتم به اما مجاز بودم که بخورم به زور میخوردم یعنی هم شام هم ناهار هم صبحانه اینطور بودم که بگم من رژیم دارم اما بعدش وسوسه میشدم و میرفتم سراغ غدای معمولی بقیه و از اونها مقداری میخوردم مثلا هررشب شام رژیمی رو میخوردم اما اگر بعدش میرفتم جایی و چیزی بود که دوست داشتم و میدیدم سریع اون رو هم میخوردم و اما اون اواخر دیگه به خودم میگفتم چه کاریه خب دیگه شام رژیمی رو نخور و خودت رو راحت کن .
ذهن چاق ما با رژیم دادن و گرفتن برنامه ی غذایی فرمولهاش تعییر نمیکنن ما باید مغز رو برای لاغری اموزش بدیم و اون رو برنامه ریزی کنیم برای لاغری مثل اون موقع که برای چاقی همین کارها رو میکردیم .
من باید اگاه باشم که چاقی من به خاطر مواد غدایی و فعالیتم نیست باید به خودم بگم ببین خیلی افراد هستن که مثل من از همین مواد عدایی میخورن و هیچ تحرکی هم ندارن اما بسیار لاغرن و با این تغییر نگرش ها هست که فرمانهای مغزی من هم تغییر میکنه اما تا وقتی نگرش من این هست که نون و برنج باعث چاقی میشه معز ما این حرفها رو تشخیص نمیده و اون فقط کاری به توجه ما داره پس هر وقت اون هارو خوردید و احساس چاقی کردید و واقعا هم چاق میشید اما افراد لاغر این تفکرها رو که ندارن وو این تحلیل ها در مورد مواد غذایی رو هم که ندارن و چاق هم نمیشن نمونه اش همسر متناسب خودم که به شدت به خوردن نون و شیرینی علاقه داده و وحشتناک هر دو رو میخوره و بسیار راحت هم میخوره و اما اصلا چاق هم نیست اما دیشب تمام افراد چاق اطرافم بارها میگفتن ما نون و شیرینی و برنج و بستنی و این جیزا رو حذف کردیم و بسیار هم لاغر شدیم .اما هین افراد نمیدونن دارن مغرشون رو چاق میکنن و این چقدر تاثیر بدی در ذهن اونها برای همیشه میزاره .
ما چاقی رو یاد گرفتیم و ما باید لاغری رو هم یاد بگیریم دقیقا مثل یک شخص که بخواد زبان دیگه مثل انگلیسی رو یاد بگیره .چقدر فردی که در خانواده انگلیسی زبان به دنیا بیاد یاد گرفتن زبان براش راحتتره نسبت به فردی که در همچین خانواده ای نیست و اما حالا برای چاقی هم همین هست اون فردی که در خانواده ی چاق به دنیا میاد یادگیری زبان لاغری سخت تر از فردی هست که در خانواده ی لاغر به دنیا میاد نمونه اش رو هم زیاد دیدم .و اما برعکسش هم هست برای اون افراد لاغر در خانواده لاغر که دوست داره چاق بشه یادگیری چاقی سخت هست و نمیتونه .چاق بشه
من باید انتطارم از خودم لاغری باشه و ذهنم رو اموزش بدم و همیشه استمرار داشته باشم تا به لاغری برسم .
من کسی بودم که به محض رژیم گرفتن لاغر میشدم و اما وقتی رژیم نداشتم میگفتم دیگه چاق میشم چون ذهنم هنوز چاق بود پس هر چقدر رژیم بگیرم و قرص بخورم و ورزش کنم فایده نداره چون ذهنم چاق هست .پس دیگه اون احساس خود تخریبی که من توانایی لاغر شدن رو ندارم دیگه ندارم و بارها میگم من بسیار توانا بودم و هستم و فقط روش من غلط بوده که من نتونستم برای همیشه لاغر بشم .
من همیشه در زمان رژیمم ..اون برنامه غدایی رو به عشق لاغری با هر سختی بود کامل اجراش میکردم و به تناسب دلخواهم تا حدودی هم میرسیدم اما به محض رسیدن به هدفم یه سوال بزرگ در ذهنم بود که تا کی باید در رژیم باشم ؟؟ یعنی تا اخر عمرم ؟؟ من هم دلم فلان غداها رو میخواد و کلی ناراحت بودم و حرص وولع خوردن خیلی از غداها و مواد غذایی رو داشتم .
من هم از شما استاد عزیز کمال تشکر و قدر دانی رو دارم برای این مسیر عالی و زیبا و رویایی و پر از آرامش و حال خوب و پر از نعمت و …