رژیم لاغری گرفتن بیشترین اقدامی است که افراد چاق برای لاغر شدن انجام می دهند.
همه افراد چاق در زندگی برای یک بار هم که شده از رژیم لاغری برای کاهش وزن استفاده کرده اند و طعــم تلــخ آن را چشیده اند.
از آنجایی که خودم و همه افرادی که در این سالها عضو سایت تناسب فکری شده اند برای لاغر شدن از رژیم لاغری استفاده کرده اند و نتیجه دائمی نگرفته اند، در این مطلب آموزشی درباره رژیم لاغری و تاثیر آن در لاغر شدن توضیح داده می شود.
رژیم لاغری و تاثیر آن بر لاغری
اگر از هر انسانی در دنیا سوال کنید به نظر شما چطور باید لاغر شد؟ احتمالا جواب خواهد داد باید از برنامه رژیمی به همراه ورزش کردن استفاده کرد.
اهمیتی ندارد از یک فرد چاق یا لاغر این سوال را بپرسید، در هر صورت حتما پاسخ او شامل استفاده از رژیم غذایی و برنامه ورزشی خواهد بود.
دلیل اهمیت استفاده از برنامه رژیم لاغری به همراه برنامه ورزشی به دلیل تمرکز احتمالا صدها یا حتی هزاران ساله مردم دنیا بر این روش برای لاغر شدن بوده است.
البته از حق نگذریم به نظر منطقی هم می آید که فردی که چاق است برای لاغر شدن باید میزان خوراک خود را کاهش و همچنین میزان فعالیت خود را افزایش دهد تا بتواند به تناسب اندام دست پیدا کند.
این نگرش نشات گرفته از یک دیدگاه و باور قوی دیگری است که در ذهن بشر برای چاق شدن شکل گرفته است و آن ارتباط بین چاقی و خوردن غذاست.
از آنجا که در ذهن بیشتر انسانها مهمترین دلیل چاقی خوردن غذاست پس چندان هم غیرمنطقی نیست که بهترین روش لاغری در ذهن آنها استفاده از برنامه های رژیمی باشد.

چرا لاغر نمی شوم؟!
ریشه بسیاری از دلایلی که نمی توانیم لاغر شویم، نگرش و افکاری است که نسبت به کلمه رژیم لاغری داریم.
همه افرادی که اضافه وزن دارند و برای لاغر شدن از برنامه های رژیمی استفاده کرده اند اطمینان دارند که از این طریق نمی توان لاغر شدن اما نگرش و باوری که در سطح جهانی برای رهایی از چاقی وجود دارد سبب می شود که بارها برای لاغر شدن از رژیم های غذایی محتلف استفاده کنند.
قدم اول برای لاغر شدن پذیرش این موضوع است که با استفاده از رژیم لاغری نمی توان لاغر شد و تا ابد لاغر ماند.
نکته قابل توجه درباره پذیرش این موضوع این است که زمانی می توانید مطمئن شوید که به این نگرش باور دارید که هرگز برای لاغر شدن به فکر استفاده از رژیم لاغری نباشید.
مهمتر از آن باید به رفتار و عملکرد خود در زندگی روزمره توجه کنید و بررسی کنید که آیا برخورد شما با مواد غذایی و موضوع خوردن به صورت رفتارهای مرسوم در ٰرژیم های غذایی است یا خیر.
اگر از افراد چاق درباره توانایی خود در لاغر شدن سوال کنید اکثر آنها عقیده دارند توانایی لاغر شدن را دارند اما توانایی نگه داری از مقدار کاهش یافته را ندارند.
این اتفاق زمانی رخ می دهد که در ذهن ما فرمول (لاغری = رژیم لاغری) ثبت شده باشد. به این ترتیب ما تا زمانی که از برنامه های رژیمی استفاده می کنیم با هر ضرب و زوری قادر به مراقبت از لاغری خود خواهیم بود اما به محض خارج شدن از برنامه رژیمی به سرعت برق و باد مقدار کاهش یافته به حالت قبل برگشته و ما دوباره چاق می شویم.
بنابراین به شما دوست خوبم که به هر علتی دوست داری مقداری از وزن خود را کاهش دهید و شرایط جسم تازه ای برای خود خلق کنید و زندگی جدیدی را ادامه دهید توصیه می کنم از امروز به هیچ وجه به دنبال امتحان کردن رژیم های لاغری مختلف نباشید چون علاوه بر اینکه نتیجه ای برای شما به همراه نمی آورد بلکه باعث ناامیدی شما برای لاغر شدن می شود.
در این فایل آموزشی توضیحاتی درباره رژیم لاغری و نتایج مخرب آن که تجربیات سال های چاقی خودم و کار کردن با افراد چاق بسیاری بوده است را به اطلاع شما می رسانم.
نوشته تاثیرگذار نگار عزیز در بخش نظرات
شناسایی باورهای مخفی چاقی و اصلاح آنها 😍
کلمه وحشتناک و محدود کننده (رژیم لاغری) احساس اسارت و دردو رنج به همراه دارد.
در تمام سالهایی که از رژیم لاغری برای کاهش وزن استفاده می کردم این باور غلط در ذهنم به وجود آمد که تنها راه لاغر شدن رژیم گرفتن است.
اگر قرار باشه با این باور در مسیر لاغری با ذهن حرکت کنم از اضافه های وزنم کم نمیشه چون طبق فرمول ذهنی (دستورالعمل صادر شده جهت کاهش وزن هست و ذهن سعی می کنه منو هدایت کنه که باز رژیم لاغری بگیرم و دلیلش همینه که سناریو میچینه و به شکلهای مختلف منو با پیشنهادهای رژیمی مختلف روبرو میکنه !…🤔)
جهت اطلاع دوستان!… هر بار که رژیم لاغری گرفتیم ما تصمیم داشتیم خودمون رو محدود کنیم ولی جنگی در ذهن داشتیم که بخورم حالا از فردا! چرا نخورم؟ کمتر بخورم؟! جایگزین کنم!
این جنگ و جدال باعث می شد بالاخره ذهن پیروز بشه و ما شکست بخوریم و هر بار بیشتر نا امید شدیم و به طوریکه در تصمیم گیری سست شدیم و به خود ثابت کردیم ما ضعیف هستیم و انسانی که دائما در تصمیمش شکست بخوره به خودش و شخصیت و توانمندی و قدرتش ضربه محکمی می زنه تا جایی که اراده برای شروعی و تغییری جدید نداره.
بنابراین رژیم لاغری و روش های لاغر شدن خیلی بیشتر از آنچه فکر کنیم برای ما هشدار دهنده و مضر و خطرناکه و حصاریست که من قدرتمند را می بلعد
به لطف خداوند من به این باور رسیدم که تنها راه ماندگار لاغری استفاده از روش لاغری با ذهن است🌟
وقتی فشار رژیم لاغری از روی ذهن برداشته بشه به طور ناخودآگاه با لذت غذا می خوریم و حرص و ولع و ترس ما نسبت به خوردن کمتر میشه بنابراین تمایل به مصرف غذا در ما به اندازه نیاز بدنمون میشه و این عالیه 😍 و به خاطر احساس آزادی و شادی است که درما به خاطر بینش و نگرش درستمون ایجاد شده است .
چاقی ما به خاطر خوردن غذا نیست بلکه به خاطر عادت و رفتار غذایی اشتباهمون است .

باور ترس از خوردن باید متزلزل شود و ریشه هایش قطع کردد.
در طی سالها به اشتباه ذهن ما آموزش دیده است که غذاها چاق می کنند به ما گفتند نخور و یاچی بخور و چی نخور تمام محرومیت غذایی در رژیم ها برای سلامتی و کاهش وزن در ذهن ما ترس از مواد غذایی به وجود آورده است به طوریکه شیرینیجات و سرخ کردنی را جز غذاهایی می دانیم که قدرت چاق کنندگی دارند.
ولی تمام مواد غذایی نعمت خدا هستند و برای نیاز بدن ما و لذت بردن خلق شده اند و این ما هستیم که قدرت خودمون رو به غذاها داده ایم اگر اینطور بود بسیار افراد متناسبی دیده ایم که هر طور و هر مقدار بخواهند می خورند پس تفاوت در نگرش و فرمول ذهنی فرد چاق با متناسب هست. حالا که متوجه شدیم این باور ریشه عمیق در ما داره با آگاهی و مرحله ای ریشه هاشو قطع می کنیم.
🌸اولین قدم اینه که با ترس غذا نخوریم این یک گام مهم و اساسیه (از غذا نترس قدرت تویی)
🌸دومین قدم اینه که موفقیت و شکستهامون رو در طول روز از بابت به موقع و به اندازه خوردن ثبت کنیم تا پرخوری هامون و آشغالخوریهامون را بتوانیم شناسایی کنیم .
شناسایی پیغام سیری ذهن
افراد چاق این پیغام را دریافت نمی کنند مگر بعداز فشار و درد در ناحیه شکم
پیغام بدن از دو طریق شکل می گیره
احساس درونی مثل ناراحتی و شادی و دلتنگی که اگر ادامه دار بشه در بدن واکنش می ده مثل گریه کردن و دیگری از طریق عصبها وقتی دستمون با چاقو میبره درد را تجربه می کنیم.
احساس گرسنگی اگر ادامه دار بشه و غذا نخوریم تبدیل به واکنشهایی در بدن میشه مثل صدای غار و قور شکم یا مورمورشدن بدن یا لرزش بدن و ضعف و سستی
حالا اگر نقطه سیری درک و احساس نشه تبدیل میشه به تهوع و شکم درد و ناراحتی بعد از اون
🌟گرسنگی و سیری نباید از عوامل بیرونی پاسخ داده بشه بلکه با احساس درونی باید درک بشه..
برای درک احساس گرسنگی و نقطه سیری باید توجه به احساسمون داشته باشیم و تمرکز و توجه کنیم تا به صورت اتوماتیک ذهنمون یاد بگیره و دستور به مغز صادر کنه که به طور ناخودآگاه دست از غذا بکشیم
(((همین یکدونه تمرین تمام صدگامه))))👌👌👌
بنابراین حداقل یک هفته این تمرین را انجام می دهیم با اولین حس گرسنگی غذا نمی خوریم بلکه اجازه می دهیم این حس تبدیل به واکنش بدنی بشه و این حس بسیار بسیار بسیار لذت بخشه 😇 برای فردی که تا به حال این حس را تجربه نکرده و همیشه از روی عادت غذاخورده.
برای درک نقطه سیری به اندازه ای غذا مصرف می کنیم که واکنش بدنی قطع بشه و توجه به این احساس هم بسیار لذت بخشه و تکرار و تمرین می خواهد …به نظرم یک ماه با عشق این تمرین انجام بشه خیلی از مسیر رفتیم 😊
حالا ممکنه منفی باف بگه تو که رژیمی و کم خوردی و زیاد خوردی و شب شد و غذا ماند و زشته ها و ما را بندازه تو وسواس که نکنه زیاد شد و چی شد اصلا بهش توجه نکنیم چون تمام تغییرات رفتاری و عملکرد ما به طور ناخودآگاه صورت گرفته و این پیام خوش آشنایی است با خود. به به 😇
باید برای این تغییر ناخودآگاه الگو غذایی و احساس خوب روحی و عملکرد ذهن سپاسگزار باشیم و به بدن هوشمندمون احترام بگذاریم صلح و آشتی بعد از مدتها چقدر بدنمون سخاوتمنده و زود می پذیره بنابراین از خوردن هر چقدر که حسمون میگه لذت میبریم.
فکر کردن به خوردن هم یا چقدر خوردن چاق کننده است و اصلا حجمش مهم نیست پس باید بر این ترس غلبه کنیم 💪🏻💪🏻
فکر کردن به مسیر آسون لاغری و احساس خوب و رهایی و آزادیمون باعث تغییر بینش ما میشه که در نهایت در جسم خودشو نشون میده خدایا شکرت.
من یه خودم قول می دهم که به مدت یک هفته این احساس گرسنگی و سیری گمشده را پیدا کنم و حس کنم و لمس کنم و تجربه کنم.
پارسال این تجربه را تا مدتها داشتم البته یه وقتی هم پرخوری می کردم اما یاد حرف استاد می افتادم میگفتم دوباره تصمیم میگیرم و حالمو خوب می کردم خیلی بهم نتیجه داد ولی این بار بهتر درک کردم صحبتهایی شنیدم که انگار بار اول بود .
یک نتیجه کلی گرفتم وقتی می خواهیم عوامل بیرونی رو تغییر دهیم انگار از چند طرف داره به ما حمله میشه و در قفس می افتیم و محدود می شیم ولی وقتی از درون و افکار تغییرات ایجاد می شه حس می کنم قدرت منم فقط من در مرکزیت و دستورات من اعمال میشه و من مسلطم بر شرایط چقدر فوق العاده🦋
و با خود زمزمه می کنم تنها قدرتی که تکان می دهد وهرگز تکان نمی خورد قدرت خداست و من جزئی از او هستم .👸🏻
- من امروز توانستم لقمه اضافه دخترم را بندازم سطل زباله 😊
- من امروز توانستم وقتی دختر۴ساله ام گفت سیر شده ام به گفته اش احترام بگذارم و اصرار نکنم😊
- من امروز توانستم بر حسب ساعت غذا نخورم😊
- من امروز توانستم یکبار از خو بپرسم واقعا گرسنه ای؟
- من امروز توانستم به وقت چک کردن بدنم در آینه خودم را بغل کنم واز فکر رها شوم😊
- من امروز توانستم قبل از درد شکم دست از غذا بکشم 😊
- من امروز توانستم به وقت گرسنگی میوه مصرف کنم😊
- من امروز توانستم بدون تفاوت قایل شدن بین خوراکی ها صبحانه کره عسل مصرف کنم .
وااای خدای من حالم خیلی خوبه مسیر مستقیم و هموار و پرنعمت اصلا تو فکر چاقی لاغری نیستم حالم خوبه شادم😇
ممنون استاد جان حتما با این اموزشها روزهای عالیتری را خواهم دید …
همه چیز آرومه من چقدر خوشحالم
خدایا عاشقتم ❤️دیوونتم خودت میدونی بزن قدش🙌❤️❤️❤️
📻 رادیو لاغری
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.08 از 179 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
به نام خدا
گام6- رژیم لاغری
خب ما دوتا باور نهادینه شده داریم که افراد چاق ان را راه حل لاغری خود میدانند : رژیم غذایی + افزایش فعالیت بدنی .
من هم ناخوداگاه از این دو عامل پیروی میکنم ولی موفق به کم کردن وزن نشدم . چون ذهنم بابت رژیم مقاومت دارد و من تاحدی فعالیت های روتین دارم ولی هدفی در راستای کاهش وزن بخوام ایجاد کنم با مقاومت ذهنی روبه رو هستم . چون من بارها رژیم گرفته ام ، وزن کم کرده ام و دوباره به حالت اول برگشتم . رژیم مثل خانه ایست که مرا به کاهش وزن میبره ولی ذهنم این برنامه را مادام العمر نمیپذیره ، دقیقا مثل جنگه . وقتی دررروند چاقی پیش میریم ، به این فکر نمیکنیم که چکار کنم چاق بشم ، تنها موانع نگرانی از چاقتر شدنه که نه تنها کمک نمیکنه ، بلکه حرص و ولع ما رو هم بیشتر میکنه .
رژیم ذهنم را اروم میکرد ، چون حس میکردم ، قدمی در جهت وزن ایده الم بر میدارم به من حس خوب میداد ، چشم اندازم را مثبت میکنم و بدون مقاومت حس میکردم من لاغر میشم ، ولی مشکل این نیست ، مشکل اینه که در چارچوب رژیم باقی بمانم و من هرگز باقی نمیماندم . من با جنگیدن با چاقی ، درواقع بهش بال و پر و قدرت دادم . هنوز هم عشق به لاغری دارم و لاغری را خانه ی جسمم میدانم . این فایل ، اطلاعات مفیدی در اختیارم گذاشت . تاثیر افکارم برروی فرمان های مغزی ، اینکه خوردن را = با چاق شدن میدانم . اصلا وقتی میخورم حس میکنم در جهت چاقی میرم و وقتی نمیخورم و گرسنه هستم ، فکر میکنم اهان من لاغر میشم . ولی این نگرش اشتباه هست . چون فرمول های زیادی دارم که درجهت اضافه وزن تمایل را میدهند و نقطه ش این بود که من پذیرفته بودم چاقم و تصویر چاقی در ذهنم هرروز تکرار میشد . چون خواستم از چاقی رهایی پیدا کنم ، راه حل هایی برای جلوگیری از چاقی کردم ، برعکس بیشتر مرا در فکر چاقی و چاقتر شدن فرو برد . هرگز باخوردنم به صلح نرسیدم و همین به صلح نرسیدن مرا ترغیب به تصویر چاقی میکرد . خب من باور دارم که یک مدتی تحمل میکنم و لاغر میشوم جدای از سختی مسیر ، ولی باور ندارم و تا الان نتوانستم وزن کم شده را نگه دارم و مثل فنری به جای قبلیم برمیگردم و فرمول های چاقی من تحسین برانگیزه .از وقتی که وارد سایت میشم و شروع به حرکت میکنم ، صداها کمرنگ و کمرنگ میشوند ، اول امیدی برای لاغری جسمم از طریق خودم ، اینکه من توانایی لاغر شدن و ماندن را دارم . همین حس نقطه ی مقابل ایجاد میشود ، انتظار لاغری ! انتخاب منه ، کدام سمت ؟! من تاحالا 20 ساعت از 24 ساعت شبانه روزم را درحس لاغری نبودم ، درحالی که در چاقی بودم . خیلی خوب گفت که متناسبها در ذهنشون فکری در مورد چاقی و لاغری ندارند و میخورند و بعد از خوردن ، دیگه نمیخورند . ولی چون ما از وضعیت الانمون ناراحت بودیم ، شروع کردیم به پیدا کردن دلیلی به جز خودمون . من حس کردم وقتی کله پاچه میخورم تا فردا هیچی نمیتوانم بخورم ولی وقتی سالاد میخورم ، شاید چندساعت بعد گشنه شوم . پس بدن من میداند که چقدر و کی بخورد . ولی ما به خود اعتماد نداریم ، اموزش ها و اطلاعاتی که به مغز دادیم ، متفاوت از برنامه ی بیرون است که اجرا میکنیم ، این دوگانگی و حس ناخوشایند ایجاد میکند ، پس تنها راه ، تغییر نگرش است . درسته ! من وقتی نگرشم از خودم و جهان عوض شد ، یک درکی در درون من متفاوت از قبل شکل گرفت و درونم پذیرفت ، بدون تلاش بیرونی ، رفتارم با مردم راحتتر ، لبخندم بیشتر و راهم با حس بهتری همراه شد . نگرشم عوض شد و من بدون زحمت واکنشم در شرایط مختلف و مردم و پیرامون عوض شد ، بدون انکه بیرونی به خودم تحمیل کنم که اینطور حرف بزن ، اینطور نگاه کن . لاغری هم درونیه ، خود به خود درست میشه ، به شرطی که نگرش ما درست بشه . خیلی خوب توضیح داده شد . وقتی انتظار لاغری در ما تداوم پیدا میکنه ، فکر میکنم همه ی ما حس کردیم ، ترس از خوردن ، ترس از مواد غذایی ، جنگیدن ، در ذهن ما کمرنگ میشه بدون مقاومت ما ! پس توجه من خیلی مهمه . مغز هوشمنده . به هرچی فکر کنی ، دنبالش میره ، از اون مساله تحلیلی میکنه که تو رو به واقعیت مساله ای که درک کردی ببره .یک فردی لاغر کرده بود و باهاش مصاحبه میکردند ، یادم نمیاد در کدام کتاب موفقیتی خوندم ولی جمله ش یادم بود . اون زمان اگاهی الانم و نگاه و درک الانم را نداشتم که اون زن بالا 20 کیلو وزن از دست داده بود . میگفت شبها قبل از خواب تصور میکردم در یک مهمانی هستم و کلی غذا هست و من میل به خوردن ندارم و رفته رفته واکنش های مغزش هم در اون شرایط تغییر کرد و به راحتی وزن کم کرد . اون زمان برای من حرفش مثل رویا بود . مصاحبه ای که شده بود در مورد کاهش وزنش نبود و یکی از جنبه های زندگیش از بخش های مختلف بود که تغییر کرده بود و چون لاغری برای من مهم بود در ذهنم جرفش باقی ماند . من ارزوی لاغری دارم ، اما در لحظه چند ساعت در مدار لاغری و حس لاغری بودم ؟ چقدر روی باورهام کار کردم . یکی از مانع های من هم رژیم بود . چون باور داشتم ، رژیم وزن من را کم میکند و من قادر نخواهم بود . ولی این برای خود م هم جای سواله که من در لاغری با ذهن دستاورد داشتم ، وقتی شوق لاغری و اگاهی از طریق سایت به خودم تزریق میکردم یا ممارست داشتم ، وزنم کم میشد ، گرچه یک بخشی از ذهنم که به توانایی خود باور نداشت ، میگفت چاق شدی ! قولم را میشکستم و روی وزنه میرفتم ، برام عجیب بود ، وزنم کم شده بود . هنوز هم برام باور پذیر نیست . پس توجه بر تمایلات ما ، نگاه ما و بینش ما اثر میذاره . همه ی وقایع رو طوری در ذهنت تحلیل میکنه که تو رو به چاقی میبره یا لاغری میبره . شاید چون از بچگی ذهنم تصویر چاق از خود پذیرفت ، اطلاعات من ، رفتارهای من و و اکنش های من ، صدای داخل ذهنم به سمت اموزش چاقتر شدن رفت . الان دقیقا زمانیه که باید متفاوت از قبل فکر کنیم ، احساس کنیم و ببینیم . قبلا با برنامه ی غذایی میکردیم . الان جملات رو به ذهن تحمیل نمیکنیم ، بلکه با نوشتن و درک ان ، بینش جدیدی به خود تزریق میکنیم که اون بینش در راستای خلق انتظار لاغری و نتیجه ی لاغری خواهد بود و لاغری یک پروسه است ، دقیقا مثل چاقی . اگر من 52 کیلو بودم و 64 کیلو شدم ، یک شبه نشد ، بدون اینکه فکر کنم ، فقط با توجه به چاقی ، با جنگیدن با چاقی و فکرهای تحلیلی از خوردنم که ربط میدادم به چاقی و رژیم هایی که تا اخر ادامه نمیدادم و این خودش حرص و ولع خوردن مرا بیشتر میکرد ، در طی چند سال با زحمت اینکه چقدر تلاش میکردم وزن اضافه نکنم ، دوباره طی دوسال ، به وزن قبلیم برگشتم و هروقت ترس از چاقیم بیشتر میشد ، خوردن من بیشتر و چاقی باسرعت بیشتر اتفاق می افتاد ، ولی تمایل من به خوردن یا مقاومتم به خوردن دست خودم نبود . من ممکن بود در یک شرایط یکسان باشم و بدون این که فکر کنم نمیخوردم ، ولی وقتی به چاقی فکر میکردم ، حتما میخوردم ! گرچه میدونستم نباید بخورم و اینکه چرا نمیتونم مقاومت کنم ، برای من عجیب بود . درسته که لاغری ارزوی منه ، ولی وقتی خودم از فکر اینکه برم تو رژیم یا نه کلافه میشدم ، انگار برای ترس از چاقی به سایت پناه می اوردم و وقتی ذهن من اروم میشد ، مثل قبل نمیخوردم و قلبم باور داشت که لاغری من در رژیم غذایی میسره ، نه اینکه لاغری با ذهن کار نمیکنه ، نه! مشکل من اعتماد و باور به خودم بودم ، چون من مشکل اصلی چاقیم را خودم و خوردن هام میدونستم و همین باعث میشد به خودم مطمئن نباشم ، ولی با این حال نتیجه گرفتم ! و جالبتر همین عدم اطمینان به خودم موفقیت های مرا فراموش میکرد ، چون باور نمیکرد ، درحالی که تجربه کرده بود . یعنی باور اینقدر قویه ! مغز باورهای مارا به واقعیت زندگی ما تبدیل میکنه . کارش همینه .
میخوام به خودم کمک کنم به خودم یک ماه فرصت بدم . به خودم بگم ، همیشه تصورم از خودم چاقتر شدن خودم بوده ، همیشه در این نقش بودم ! حالا متفاوت فکر کنم و احساس کنم . با تصور ها و افکار تکرار حداقل در یک مدت مثلا یک ماه خداحافظی کنم . طوری راه برم که لاغرم . نجنگم . الان فهمیدم که وقتی میخورم ، ناخوداگاه به چاقی قکر میکنم ! اگاه شدم ، خیلی خوبه . به خودم اعتماد کنم و جلو برم ، اجازه بدم تمایلاتش رو به من نشون بده . مثلا بستنی دوست داره بدم ، سالاد دوست داره ، بهش بدم . باهاش صلح کنم . در حالی که تمرکزم روی خودم بر لاغریه . مگه ما از خدا نیستیم ؟ مگه عشق به لاغری در قلب ما نیست ؟ من اعتقاد دارم ، بعضی تمایلات اتفاقی نیست و خواسته ی خدا برای ماهم هست . پس خدا هم میخواهد که ما در جسم لاغر زندگی کنیم ، وقتی کلافه میشم ، به خدا میگم : خدایا مسئولیتش باتو . من لاغر شدنم را میپذیرم ، چیزهایی که نمیبینم ، نمیشنوم را تو اگاهی . تو ان را به من میدهی ، نمیدانم چطوری ! ولی قراره من دریافت کنم . پس من از سد راه تو کنار میروم و تو مرا جلو ببر . هروقت این رو میگم و قدرت باور هام رو اگاه شدم که چرا خیلی وقتها میدونم ولی موفق نمیشوم . سدهای خودم را اینطور از کنارش رد میشوم . چون میدانم برای خدا چیزی غیر ممکن نیست و بعد ها متوجه میشم ، زمانی که خودم خواستم موضوع را حل کنم ، مانع اصلی دراصل خودم بودم ، گویی بینش جدید یا راه جدیدی باز میشه که تا اون زمان در مخیله ی من نمیگنجه . بعضی وقت ها باید اعتماد کرد . الان هم تنها مانع لاغری من ، فقط خودم هستم و میخوام مانع هام رو کنار بذارم و اجازه بدم ، دری که نمیبینم خدا نشانم بده ، یا در دلم میندازه ، یا حرفی میشنوم یا اتفاقی میافته که مفهومش به دلم می افته و ترس نمیذاشت که از سرراه لاغر شدنم کنار برم . الان میخوام اعتماد کنم . چیزی که خدا میخواد اعتماد به خودم و تجربه ی خلق خودم . اگر لاغری اسونه ، میپذیرم لاغری اسونه . هرچیزی که مرا لاغر میکنه ، میپذیرم ، به جز احساساتی که من را الان به چاقی وصل کنه . من نمیجنگم . من فقط میشنوم ، حس میکنم و مطالبی که اینجا یادمیگیرم را فکر و بررسی میکنم و درک میکنم . من به این پروسه ایمان دارم .
من خوردنم را بارها ثبت کردم . من به خوردن زیاد فکر میکنم ، هوس خوردن میکنم و باوری دارم که خوردن = چاقی . همین الارمه . بارها انجام دادم ولی وقتی فکر میکنم خوردن تاثیری در وزن الانم ندارد ، اون تمایل به خوردن حذف میشود . برای منم عجیبه ! ولی وقتی ترس دارم ، حتی اگر بگم که میخورم و چاق نمیشم ، همین ترس نشان از باور درونیه منه ولی وقتی مقاومت نمیکنم و میپذیرم که اموزشهام اشتباهه ، ذهنم همین الان مرا به خوردن تشویق نمیکند . پس باورهایی در ذهنم فعاله که میخواد بهم ثابت کنه که من چاقم ! چون در ذهنم پذیرفتم که من چاقم . درسته که بهش اگاهم و همینجا برای این که در یک چرخه ی تکراری نباشم ، جسارت متفاوت فکر کردن را به خودم میدهم .
قدم اول : از غذا نمیترسم . فرد متناسب نمیترسد ، پس من هم نمیترسم . پس اولین طناب را که مرا چاق میکند و چه طناب کلفتی هم هست میذارم کنار .
قدم دوم : صدای خدا دردرون من است . اجازه میدم درونم و تمایلاتم مرا به چیزی که هستم راهنمایی کند نه برداشت و تعریف های خودم از چاقی و لاغری . صدای سیری و گشنگی .
باخودم به صلح میرسم و اجازه میدم ترس از من عبور کند. تا وقتی مانع بشم ، به چاقی قدرت میدم ولی وقتی طوری متفاوت فکر میکنم و انجام میدم ، ترس از من عبور میکند ، چون میفهمم اون اتفاق نمی افتد .
قدم اول رو خودم برمیدارم : از الان تا زمانی که احساس گرسنگی را حس نکردم ، حس تشنگی را حس نکردم ، نمی خورم یا نمینوشم . اجازه میدم صدای درونم به واضحی زمان نوزادیم صدایش را بشنوم . تصور میکنم زمانی که سیرم ، هیچی نمیتونم بخورم . هرشب این رو تصور میکنم ( البته از الان ) ضرری نداره . نتیجه ش رو ماه بعد میگم . مهم اینه کارهایی میکنم که قبلا نمیکردم ،ولی تصمیم دارم از تمایلاتم تبعیت کنم و مثل رژیم که از بیرون مانع تمایلاتم میشدم یا خودم را سرزنش یا شماتت میکردم ، جلو نرم و تمرکزم روی رفتارهای جدید و تمایلات درونم باشدکه ان را درک ، حس و اجرا کنم .
با سلام.
تجربه ی من از رژیم به طور خلاصه ؛ سخت تحقیر آمیز و کسل کننده.
سخت بود چون تا دیروز من هرطور دوست داشتم رفتار میکردم ولی باید خوراک من و ساعت و مقدارش می افتاد در کنترل یک تکه کاغذ، همیشه وقتی رژیم می گرفتم به خودم می گفتم یعنی تو نمی تونی خودت تصمیم بگیری چه قدر بخوری حتما یکی دیگه باید بهت بگه؟
و چند روز بعد از رژیم حوصله ی من سر میرفت و بد اخلاق می شدم..
نوشتن از خاطرات رژیم گرفتن هم سخته..
من اولین خوشحالیم بعد از آشنایی با لاغری با ذهن این بود که هیچ رژیمی در کار نبود و روشی پیدا کرده بودم که تا همیشه از شر این محدودیت نامحبوب خلاص شده بودم.
این احترام به خودم قائل شدم که جسم من میتونه مقدار مورد نیازش رو تشخیص بده احتیاجی به نظر و دخالت دیگران نیست..
لازم نیست من از قبل تصمیم بگیرم چه قدر میخوام بخورم ،چی میخوام بخورم و ترازو برای من تصمیم گیری کنه خودم در آرامش و صلح با جسمم هستم و هرچی نیاز باشه در حد نرمال بدون ترس مصرف می کنم.
به سرعت ترمیم بدنم ایمان دارم و میدونم که هدف بدن هم در واقع همیشه حرکت به سوی سلامتی هستش.
رژیم هایی که من استفاده کردم :
رژیم پزشک تغذیه که برای من جالب بود پزشک توصیه کرد ورزش نکن و فقط با استفاده از این برنامه باید کاهش وزن داشته باشی در صورتی که سایر پزشک هایی که به آنها مراجعه کردم میگفتن ۴۵ دقیقه روزانه باید ورزش کنی ، نتیجه ی من از تمام این برنامه در حد چند کیلو کاهش وزن، ریزش مو ، و ضعف اعصاب بود.. من مثال مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه هستم از هر رژیمی به هر شکلی فراری ام و به هیچ عنوان مشتاق نیستم از دیگران درباره ی روش هایی که استفاده کردند بپرسم. چند روز پیش دوستم دکتری رو معرفی کرد گفت چند نفر نتیجه گرفتن تو هم برو منم فقط تشکر کردم و عکس رو پاک کردم . دیگه حتی به بقیه توضیح نمیدم که چرا از رژیمی استفاده نمیکنم.
روش های بعدی رژیم های ابداعی خودم یا شنیده های مناز دیگران بود مثل حذف نان ، برنج ،شکلات، شیرینی ، نوشابه و فست فود بود..
یکروش دیگه حذف ناهار بود، یا شام یعنی دو وعده در روز غذا خورده بشه، یا یک هفته میوه فقط مصرف کرد و بیشتر روز هم آب نوشید ..
چاقی عادتی بود که در ذهن ایجاد شد و سپس به جسم ما منتقل شد ولی رژیم گرفتن مدتی متفاوت عمل کردن هستش که خوب البته نتیجه هم میده ولی فقط برای مدتی.. نه دائمی ..
خدا رو بی نهایت شاکرم که از بند و اسارت رژیم رها شدم.
سلام بر همگی همراهان و استاد روشن
من چند بار رژیم گرفتم چندین بار کم خوری کردم اما هر بار شکست میخوردم و خیلی غمگین بودم چرا همه میتونن لاغر باشن من نمیتونم
تمام اطرافیانم لاغر و متناسب هستن من همیشه در رنج بودم چطور میشه همه ما یک جور مواد میخوریم اما من چاق میشم
در مهمانی ها همش فکر میکردم الان همه دارن نگاه میکنن من چقدر میخورم ؟با عذاب و خجالت میخوردم و لذت از زندگی نداشتم با اینکه در حد ۱۰ کیلو فقط اضافه داشتم چقدر وقتی خانواده همسرم میگفت تو درشت هستی ناراحت میشدم یه بار یکی شون بهم گفت تو نمیتونی بدوی تا مدتها ناراحت بودم چاقی تمام اعتماد بنفس منو گرفت و نتونستم از خودم دفاع کنم
و هر روز ساکت تر از دیروز میشدم من از جمع فراری بودم از مسافرت عروسی و تولد رفتن متنفر بودم ک ای خدا الان چی بپوشم ک لاغر تر دیده بشم چقدردلم میخواست منم آزادانه و راحت برقصم اما بخاطر حس چاقی نمیرفتم
آه ک چقدر از دیگران حرف شنیدم اضافه وزن جسمی من فقط ۱۰ کیلو بود اما بار منفی حرفهای دیگران برای من میلیون ها تن بود
هر روز بفکر لاغری بودم چیکار کنم لاغر بشم رژیم دمنوش باشگاه رفتم دیسک گردن گرفتم
و پرخاشگر غمگین و افسرده هر روز بیشتر از دیروز ….رژیم هاو تمام راه های لاغری رو امتحان کردم اما نشد ک نشد
از خدا خواستم راه نشونم بده بلاخره با سایت آشنا شدم و الان بعد از چند روز حس و حال من عالی هست
ذهن من ک مدام در جنگ و جدال بود بخاطر تحمل گرسنگی و رژیم و کم خوری حالا دیگه ساکته انگار خاموش شده دیگه نمیگه برو بخور
ب طرز عجیبی اشتهام کم شده خود ب خود ولع ندارم فکرم آزاد شده الان از خودم میپرسم میل داری و ذهن جواب میده و تا وقتی ک آلارم گرسنگی دریافت نکنم میل ندارم چیزی بخورم
و جالب تر اینکه انتخاب میکنم ک چی بخورم و وقتی سیر میشم نمیتونم بخورم اگ ادامه بدم دلم درد میگیره
و الان بعد غذا سبک هستم و احساس خفگی ندارم
و من شادترین آدم زندگیم هستم و درموقع گرسنگی ب راحتی بدون عذاب و جدان و اینکه این غذا برای بدن من مفید هست و ب متناسب بودن من کمک میکنه میخورم
و هر زمان ک گرسنه بشم میخورم من با خودم در صلح هستم حالا میخاد نصف شب باشه یا ۴ عصر ناهار بخورم اصلا کی گفته ک حتما باید سر ساعت غذا خورد
من این آرامش الان رو حتی اگ لاغر نشم با هیچی عوض نمیکنم
چون هزاران تن عذاب از روحم برداشته شده
و احساس سبکی دارم من برای شادی خودم هر روز میرقصم مثل زمانیکه متناسب بودم و اصلا نمیدونستم رژیم چیه سختی چاقی چیه !!
من قول میدم هرگز هرگز از هیچ رژیمی استفاده نکنم حتی کم خوری نکنم و فقط روی باورهای کار کنم و روی نقطه گرسنگی و سیری ک خداوند برای من آفریده
من شکر گزار خداوند هستم ک راهنمایی شدم
سلام وقت بخیر
چندین بار رژیم گرفته ام دو ،سه بار تحت نظر دکتر تغذیه،و هر بار بخوبی لاغر می شدم و به تناسب اندام می رسیدم تا حدی که خودم کارشناس شده بودم و اواخر تجویز می کردم و لاغر می کردم ولی دو باره شکست و چاقی
نسبت به همه مواد غذایی،هم شناخت دارم کدام طبعش گرمه،کدام سرده کدام چاق کننده و کدام لاغر کننده ،کدام را کی بخوریم ،خلاصه دنیایی ،که برای هر بار خوردن چقدر تحلیل و بررسی،وافکار متناقض و عدم لذت از خوردن😔😔😔
احساس خوبی داشتم تا وقتی لاغر می شدم ولی شرایط اطرافم باعث می شد از ادامه خسته شوم و رژیم رو کم رنگ و دو بر می گشتم به روز اول و چاقی
الان شرایط خیلی خوبی دارم تناسب اندام و سلامتی زیبای آن و می خواهم با بدنم دوست شوم و به آن احترام بگذارم و از خوردن با توجه به نیازهای بدنم لذت ببرم
الویت من در زندگی احساس خوب داشتن هست و پایدار بودن و ماندن در این مسیر و احساس خوب
تا قبل از رفتن به دانشگاه نمیدونستم رژیم چیه وقتی رفتم دانشگاه توی محیط خوابگاه و دوستان رژیم گرفتن را یاد گرفتم رژیم های من دراوردی و کم خوری من اون موقع خیلی اضافه وزن نداشتم شاید در حد پنج کیلو ولی بازم دلم میخواست لاغر تر بشم طبق شرایط محیطی که درش قرار گرفته بودم اون زمان مانکن شدن مد شده بود همه خودشون رو میکشتن که لاغر بشن من توی سه هفته اول ترم اولم به خاطر بد غذا بودنم وعادت نداشتن به غذاهای سلف هفت کیلو وزن کم کردم و این باور برای من قوی تر شد که با کم خوردن میشه لاغر شد یادمه و موقع امتحانات بدلیل فشار و نرفتن به سلف و درس خوندن و بیدار خوابی خیلی لاغر تر میشدم بازم باور من محکم تر شد که با سختی کشیدن و غذا نخوردن فقط باید لاغر شد وقتی میدیدم افرادی که ورزش میکنن دایم میگن برای لاغری و بعد سلامتی باور کردم با ورزش میشه لاغر شد چقدر اذیت شدم به خاطر باشگاه رفتن با این که خسته بودم ولی میرفتم باشگاه رنگ توی صورتم نمیموند قندم به شدت افت میکرد بدنم سرد میشد شبهایی که شیفت بودم شام نمیخوردم و خیلی روی فرم بودم ولی بعد از زایمان و اضافه وزن دیگه نشد روی فرم بمونم ده هزار بار رژیم گرفتم ایکاش من میدونستم اولین کسی که رژیم رو به ما ادمها یاد داد کی بود از خجالتش در میومدم خخخ بالاخره که رژیم گرفتن من فقط سه ماه ادامه داشت و دیگه به پایان میرسید .
الان ولی دیگه دید من و باور من تغییر کرده فقط باید با ذهن لاغر شد و بدون سختی کشیدن بدون دلهره ترس هایم را رها میکنم و ارام ارام ادامه خواهم داد زندگی تون پر از شادی
به نام خدا
خداوند را شاکرم من را در مسیر لاغری با ذهن قرار داد تا با یادگیری آن به سمت متناسب شدن دائم گام بردارم.
زمانی که رژیم می گرفتم علاوه بر اینکه اعصابم خط خطی میشد بعد از اون چاق تر هم میشدم.
یادمه برای سه یا چهار ماه از کالری شمار استفاده کردم. باید روی حساب کتاب بخوری و فالیت داشته باشی. شبیه ربات. آخه ما مگه رباط بودیم. من فقط دو سه بار رژیم گرفتم و از کالری شمار استفاده کردم.
رژیم های من درآوردی هم به این شکل بود که باید چند قاشق برنج بخوری و نون هم به اندازه کف دست. چقد اون روزا مزخرف بود. صورتم زرد و بی جون. زیر چشمهام گود. شبیه مریض ها میشدی
ولی لاغری با ذهن خیلی خوبه. ذهن همسو با بدنه. حتی یک چروک به صورت و بدنت نمی افته. چهره ات حتی شاد تر از قبله. گرسنگی وجود نداره. اذیت شدنی نیست.
اون روزا که گذشت. نمیدونم چرا ما به خودمون نگفتیم مگه بیشتر از یه کف دست نون بخوری مگه چقد به وزنت اضافه میشه. این همه آدم متناسب هست که نون همراه بدنج می خورن. یا من دیدم بعد غذا نون خالی میخورن. ولی متناسبن.
با خوردن هیچ کسی چاق نشده. هیچ غذایی چاق کننده نیست. اگر غذایی چاق کننده بود ما تا الان باید چند هزار کیلو بودیم. ما با افکارمون چربی ها رو نگه داشتیم.
باورهایی که بر اثر رژیم در من شکل گرفت
اصلا نمیدونم چرا و چگونه غذا عامل چاقی شناخته شد برای من بعدها که خوردن لاغرها رو میدیدم باور کردم که اونها ژن چاقی ندارن به گونه در ذهن کودکانه ام شکل گرفته انگار لاغرها از سیاره ای دیگه اومدن که هر چی میخورن چاق نمیشن لاغرها از نظر من انسانهایی خوشبخت ماورایی دارای موهبت و فرهیخته بودن
و به خاطر هم کمتر باهاشون دوست میشدم و در کنارشون احساس راحتی نمیکردم مگه میشه ادم کنار ادم فضایی ها راحت باشه
با اولین رژیم غذا رو کم کردم و ورزش رو شروع کردم و خیلی خوب لاغر شدم و ورزش برای من شد عامل اصلی لاغری حتی وقتی پیش دکتر رژیمی که ورزش رو منع کرده بود رفتم با اینکه رژیم سختی داشت خیلی لاغر نشدم چون ورزش به عامل لاغری برام تبدیل شده بود پس من خوب یاد گرفتم که چون ورزش نمیکنم چاقم و چون هر روز و هر روز ورزش نمیکردم هر روز و هر روز چاق و چاقتر میشدم
وقتی رژیم خیلی سخت و کم کالری رو گرفتم بعد ترک رژیم این باور در من شکل گرفت که هر چی میخوری زیادی و هر غذایی چاق کنندس و به یک لقمه قدرت چاق کنندگی میدادم تا صد لقمه و چون خودم رو موجودی محکوم به چاقی میدیدم که فقط باید نفس بکشه و ورزش بکنه تا لاغر بشه پس نا امید میشدم و بیشتر از نیاز بدنم میخوردم حتی چیزهایی که دوست نداشتم و میل نداشتم هم میخوردم
و کلا ایندشد که با رژیم ریشه های چاقی من محکمتر و محکمتر شد
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان هم مسیر الان میفهمم که این همه سال که چاقم خیلی کمه دفعاتی که احساس گرسنگی واقعی کردم و احساس سیری را که اصلا نمیشناسم و همیشه پرخوری بوده و خوردن از سر حوصله سر رفتن و بی حوصلگی بوده هیچ وقت از سر گرسنگی نبوده و خوشحالم که به این اشتباه خودم پی بردم و روش درست پیدا کردم
سلام طبق مثال استادوقتی یک ماشین خراب میشه بایدقطعه سالم ومثل همون بایدنصب بشه درموردزندگی چاق ها هم صدق میکنه درگذشته زندگی ماطبق رژیم بوده وهمیشه فکرمیکردیم بارژیم مامیتونیم چربی هارواب کنیم تا مدتها فکردرگیررژیم بوده وگاهی خراب میشد وماناامیدمیشدیم وحالمون بدمیشد یامیرفتیم سراغ دمنوش وچایی سبز یامیگفتن اب کرفس براچربی سوزی خوبه یاورزش بعدباشگاه تادوساعت چیزی نخورید همون ورزش جسم روتحت فشارقرارمیداده بایدافکارورفتاروباورماتغییرمیکرده فرمول اشتباه مغزی پاک فرمول جدیدجایگزین میشده رزیم فقط جسم رو تحت فشارمیزاره باید۸یا۱۰قاشق برنج میخوردیم ونباید بیشترمیخوردیم سرساعت شیرینی وشوری وترشی حذف بشه فست فودحذف اززمان اشنایی باسایت یادگرفتیم همه این افکاروباوراشتباه بوده مغزما سلطان بدنه وهمه فرمان ازاون صادرمیشه والان بایادگرفتن لاعری بادهن ترس ازغداهانداریم روافکاروباورماتاثیرمیزاره نگرش بایدتعییرکنه نبایدبه افکارمنفی توجه کرد چاقی روبایدفراموش کرد ودرنوردش حرفی نزد گذشته چاقی روبماگفته بودن ارث ووراثت هست یامغزما درموردغذاها تحلیلش این بودکه هرچیزی خوردی تبدیل میشه به چاقی یادرموردیک فردمتناسب میشه لاغری مغزماتصویری هست درموردهرچیزی صحبت بشه تصویرش میادجلوچشم فرمان مغز تحت تاثیر فرمان ذهن هست
به نام خداوند بخشنده و مهربان.
استاد سلام من درحال اتو کردن لباس و مرور این فایل بودم،الان اتو را زدم استپ تا بیام کامنت بزارم خب تو کامنتهای قبلی درمورد انواع رژیم هام گفتم،یادمه رفتم دارو گیاهی فصل سرما بود بهش گفتم بستنی بخورم گفت الان فصل سرما هست نخور تا تابستونم لاغر میشی و هفته ای یدونه بستنی کیم میخوری. من همونجا گفتم بیخیال من هفته ای یدونه کمه من روزی دوتا میخورم حالا هفته ای یدونه پس اونم بیخیال شدم. اینو گفتم که بگم رژیم نتونست نگرشی در خوردن و نخوردن بستنی روی من ایجاد کنه ولی با بودن در این سایت تونستم گاها روزها و گاهی یک هفته میشه که اصلا بستنی نمیخورم. خخخ افرین بخودم و به پیشرفتم دست جیغ هوررا.
استاد دیروز استوری یکی از دوستانم را دیدم درمورد گروه بی تی اس بود که نوشته بود جیهوپ (عضوی از گروه بی تی اس) :سربازی برام یک دوره جدیدی تو زندگی بود و باعث شد چیزهای جدیدی را تجربه کنم و یاد بگیرم.
دوستم در ادامه نوشته بود اما با برنامه ران جین(برنامه کمدی و فان) به تنظیمات کارخونه برگشت (یعنی به همون جیهوپ قبل سربازی و جنگولک بازی ها خخخخ)و من کلی خندیدم به این جمله گفتم واقعا همینطوره الان که شما این حرفهای قبل رژیم و بعد رژیم و حین رژیم را زدید این مثال یادم اومد گفتم آره ببین ماهم رژیم برامون مثل دوره سربازی بود اما بعد از رژیم برامون حکم برنامه ران جین را داشت و برمیگشتیم به تنظیمات کارخونه خخخ. واقعا تا نگرش عوض نشه تا اون قطعه درست جایگزین قطعه خراب نشه ما نمیتونیم با رژیم و ورزش و …لاغر بشیم و همواره به تنظیمات کارخونه برمیگردیم. سپاس استاد عزیز از شما بابت تهیه این فایل زیبا. بوس بوس
من رژیم کتو گرفتم و ۱۸ کیلو کاهش داشتم و در متناسب ترین حالت خودم بودم که فهمیدم حامله شدهدر حالی که تو دو بارداری قبلی اصلا افزایش وزن نداشتم و این بارداری سوم بود ولی با القای خودم و اطرافیان که میگفتند این همه زحمت کشیدی و حالا همش از بین میره در عرض ۳ ماه ۲۰ کیلو اضافه کردم
الان که فکر میکنم اصلا ۲۰ کیلو منطقی نبوده و کالری مواد نمیتونه چنین کاری بکنه
الان باور دارم تاثیر ذهنه
البته کتو یک سری ذهنیت ها را برام ساخت که به نظرم درسته ،مثلا این که میشه سیر باشی ولی معدت پر نباشه یا اینکه گوشت و چربی عامل چاقی نیست
تو دوران رژیم و بعد از کتو به این فکر میکردم چطور قواعدی که همیشه گفته شده بود چاقی میاره تو کتو لاغر میکنه ، نکنه بقیه ی حرف ها هم توهمه و این ذهنه منه که منو بازی میده ،این شد که وقتی این روش را اتفاقی دیدم بهش باور پیدا کردم الان چند روزه که دارم مباحثو دنبال میکنم و برام جالبه که با این که جسمم تغییر نکرده ولی حس متناسب بودن دارم و واقعا خودمو متناسب میدونم در حالیکه هفته ی پیش با همین وزن حس نا متناسب بودن داشتم
با سلام من حدودا ۳۰ سال است که دارم این بار چاقی را به دوش میکشم😮💨 ومثل همه افراد چاق از انواع روشهای لاغری استفاده کرده ام وبارها هم وزن کم کردم ولی متاسفانه همه آنچه کم کرده بودم ،حتی بیشتر به سرعت برگشت ودر طی این سالها مرتب چاق ولاغر میشدم این حس خیلی بدی برام داشت وقتی که میخواستم رژیم رو شروع کنم شب قبلش تا خرخره میخوردم🤮 که مراسم خداحافظی با آزاد بودنم در ارتباط با مواد غذایی را جشن بگیرم وواقعا احساس میکردم از فردا آزادی انتخاب را ازمن میگیرند وصد البته هم که آزادی ازمن گرفته میشد من باید طبق آنچه برایم تعیین میکنند (زمان غذا خوردن ،ویا مقدار ،حتی نوع غذا)مصرف میکردند وگاهی هم گرسنه میشم وبا آن مقدار که تعیین کرده بودن سیر نمیشدم باید کاهو یا هویج میخوردم واین شکنجه در زندان رژیم بود😡 و اگرچه که اول که رژیمم رو شروع میکردم پر انرژی وبا انگیزه شروع میکردم ولی
با دوسه روز گرسنگی کشیدن دیگه نه انگیزه ای میمومد نه قدرتی برای ادامه ولی به خاطر خجالت از خانواده، تا دو هفته ادامه میدادم وبا هزار بهانه رژیم رو رها میکردم وسر خونه اول😪
ولی از وقتی که با آگاهی ذهن در این سایت آشنا شدم البته شک وتردید زیاد دارم راجع به اینکه آیا میشه یا نمیشه؟ولی فایلهارو مستمر گوش میکنم وسعی در عملی کردن آموخته ها دارم نمی دونم به نظرم میاد خشمم نسبت به چاقی کمتر شده ویک جوری نسبت بهش ارومتر شدم وتازه ازهمه مهمتر چیزی که به نظر خودم
خیلی جالبه برای رسیدن آخر هفته منتظر جشن نبودم خودم تعجب کردم !!!چون من در همه رژیمها آخر هفته رو برای خودم آزادی وتنفس اعلام میکردم وتا میتونستم آزادانه میخوردم واصلا از روز دوشنبه ،دیگه منتظر پنج شنبه جمعه بودم که بخورم😋 ولی این هفته تازه روز چهارشنبه یادم اومد راستی فردا پنج شنبه هست ومن برام فرقی نداره چرا ؟چون اصلا تمام هفته رو آزاد بودم واصلا سعی کرده بودم نگاهم رو به غذاها عوض کنم اونها رو مقصر چاقی وسنگینی خودم نمیدونستم وباهاشون به عنوان هدایای خداوند برخورد میکردم وحرص وولع به خوردن در من کاهش یافته وتازه احساس شادی در من زیاد شده چون غذاها وچاقی ومیوه وشیرینی از لیست بدخواهان من کم شدن 🥰
وبارها خدارو بابت این مسیری که در پیش رو دارم که اینقدر زیبا ودوست داشتنی هست شکر میکنم واز تغییرات قشنگی که درپیش رو دارم خوشحالم😍
وبه لطف ویاری خداوند وتلاش خودم این مسیر رو با موفقیت به پایان میبرم🤩
سلام به همگی
خوب اولین چیزی که تو رژیم گرفتن های ما معلوم بود این بود که ما میخواهیم این رژیم رو رها کنیم حالا این بماند با خودمون میگفتیم بعد از اتمام رژیم مواظبیم و دیگه نمیزاریم چاق بشیم ولی این اصلا شدنی نبود من چند هفته پیش با دوستم صحبت میکردم گفت رژیم کتو رو دارم انجام میدم و ۴ کیلو کم شدم حالا این دوست من خیلی اضافه وزن نداره در حد هفت هشت کیلو هست خواستم برای شام دعوتشون کنم خونمون گفت حالا نه بزار ببینم این رژیمم به کجا میکشه میآییم خونتون از طرز حرف زدنش معلوم بود که میخواد رژیم و بزاره کنار دیروز زنگ زد که بیاد خونمون گفتم با رژیم چی کار کردی گفت هیچی دیگه انجام نمیدم ولی الان خیلی مراقبم تو دلم گفتم باشه مراقب باش ببینم تا کجا میتونی مراقب باشی خیلی دلم میخواد به این آدمها کمک کنم ولی متاسفانه فایده نداره
موضوع دیگه که برای من جالبه این هست که من رفلاکس معده دارم همیشه میدونستم که حلوا، شیر برنج، شله زرد و چای بعد از غذا و خیلی مواد غذایی دیگه به من نمیسازه و نباید بخورم ولی نمیتونستم رعایت کنم همیشه میخوردم و حالم بد میشد و کلی خودم رو سرزنش میکردم اما فایده نداشت من الان واقعا نمیدونم چه اتفاقی در من افتاده که دیگه اصلا حلوا نمیخورم هر وقت بعد از غذا میخوام چای بخورم یکی تو ذهنم نمیزاره و هی میگی زوده بخوری وقتی میخورم میبینم چند ساعت گذشته و من حال معده ام خیلی خوبه
واقعا ذهن خیلی قدرتمنده خوشحالم که تونستم با این سایت و استاد آشنا بشم و این تجربه های قشنگ رو داشته باشم خدایا شکرت ۲۲۰
سلام همه مادرگذشته ازرژیم برالاغرشدن استفاده میکردیم مقطعی بودوبخوادکامل جوابگوبدن باشه اصلا بقوا استادمثال قطعه ماشین روزدن دراین فایل درموردرژیم هم اینجوررژیم به همه بدنها جواب نمیده وحرکت نهایی وتاثرنتیجه بخش روانسان نمیدونن ودچارشک وتردیدمیشویم رژیم یعنی تغییرتنوع موادغذایی ومیزان مصرف بماکمک کنه مغزانسان مرکز فرماندهی بدن هست رفتارغذایی یامیل درونی بقول افرادچاق اشتها مغزما تعیین میکند ممکنه توفکرخوردن پیتزا نبودیم ولی درمهمانی بماتعارف میکنن ونا یهوتصمیم میگیریم پیتزابخوریم درواقع مغزما این فرمان روصادرمیکنه ولی صدورفدمان درفردلاغر یجوردرچاق ها جوردیگه ربطی به ارث وزنتیک نداره مغز فردچاق رفتار روتحلیل میکنه درمورد هرچیزی که میخوره وهی مرورمیکنیم دردهن درواقع یجورفعالیت مغزی ودهنی هست تصویرسازی درذهن هست مغزهمه ایناروبعنوان ارزووعلاقت رو اجرامیکنه افرادمتناسب بع اون غذافکرنمیکنن وترسی ندارن همیشه متناسب هست بهترین روش باذهن به صلح رسیدن وارام بدون عجله عادت روترک کردن برالاغری نیازداریم بفرمان مغز نگرش درموردغذاتغییر کند بعدجسم شروع میکنه به تغییر مغز براساس شنیدها ودیدها تغییرمیکنه
بسم الله الرحمن الرحیم.
با سلام.
وقتی نگرش های ما تغییر کند،رفتارهای ما هم تغییر میکند.
این جمله طلایی هست،فقط همین جمله را تحلیل کنیم.
اصلا نگرش چیست و چگونه بوجود می آید:نگرش مجموعه ای از افکار ما نسبت به یک موضوع هست که با شنیدن و دیدن و خواندن و صحبت کردنهای مکرر درمورد آن در ذهن ما وارد شده و ذهن ما افکار را دور بر همون محور میچرخونه. وقتی تمام توجه ما به سمت چاقی هست پس ذهن ما افکار و موقعیت هایی را جذب میکند که چاقی ما را تشدید کند.
حالا ما میخواهیم این نگرش ها را عوض کنیم، همانطور که گفتم با تکرار خیلی زیاد از طریق حواس سه گانه به ذهن اطلاعات داده شده پس باید نگرش جدید هم بارها بارها تکرار شود از طریق دیدن خواندن و نوشتن بارها بارها در آن آموزش دید و اطلاعات کسب کرد تا بتوان نگرش جدید را جایگزین نگرش قدیمی کرد. مثل کسب یک هنر هست هرچقدر بیشتر بریم جلو حرفه ای تر میشویم.
رفتار:مجموعه عملکرد ما از طریق نگرشی که داریم را رفتار میگویند،خب رفتار ما براساس نگرشها بوجود اومده ما نگرشهای چاق کننده داشتیم پس رفتار چاق کننده هم از خود بروز داده ایم. پس با دادن اطلاعات صحیح به مغز با مرور و استمرار و تکرار نگرش های صحیح را بوجود می آوریم خود به خود رفتارها و عملکرد ما طبق اون نگرش انجام میشود. نگرش های لاغری=رفتارهای لاغر کننده.
درباره ی روش های لاغری که من خدای روش لاغری ام اینقدر من کاهش و افزایش وزن داشتم از انواع روش های عجیب غریب استفاده کردم که واقعا خسته شده بودم .
رژیم کالری شمار رژیم کتوژنیک- رژیم خام گیاه خواری_ رژیم های اختراعی خودم _ و هزاران روش وحشتناک که وقتی بهشون فک میکنم حالم بد میشه واقعا هرگز به سراغ رژیم نخواهم رفت
چون هیچ تاثیری ندیدم ازش که ماندگار باشه با فشار و زور استرس و محرومیت و حسرت مگه میشه سالم لاغر شد اگر هم وزن بیاد پایین پشتش یک روحیه ی داغون و له و لورده هست با کلی ترس ( ترس از چاقی ، از غذاها، از قحطی )
از همون اول که رژیم رو رها میکردم من باور داشتم که هنوز هم چاقم هنوزم باید وزن کم کنم جدید جدی ۶۵ کیلو بودم بازم همین باور من بود چون من رژیم گرفته بودم با باور هام که کاری نداشتم نگرش من به خودم غذا ها و ... تغییری نکرده بود.
اصلا و به هیچ عنوان رفتار های من تو رژیم و بعد رژیم زمین تا آسمان فرق داشت به محض تموم شدن رژیم میگفتم از این بخورم که قبلا نخوردم و از اون بخورم بیشتر برنج بردارم رژیم ندارم که از یه طرف ترس و اضطراب چاق شدن دوباره عذاب وجدان احساس گناه وای عجب شلم شوربایی بود .
حین رژیم حسرت میخوردم که مث بقیه بتونم از هرچی دلم میخواد بخورم ذهنم میگفت بخور اینقد بخور که بترکی ولی رفتارم مقاومت بود هی خودمو غیرتی میکردم این چه وضعیه یا امید میدادم من میتونم جلوی خودمو بگیرم کاری نداره .
از احساسم موقع رژیم نگم مشغولیت ذهنی به غذا مداوم داشتم حسرت ولع _ ترس عذاب قحطی زجر و ….جالبه تمام این حس ها روزانه پنج بار و گاهی بین این پنج بار همراه من بود سه بار برای وعده های اصلی دوبارم میان وعده موقع خواب بعد از بیدار شدن و کلا هر زمان همراهم بودن . 😊
نتایج هم که معلومه اگر خوب بودن الان با ۹۵ کیلو اینجا نبودم این اواخر من رژیم میگرفتم یک هفته ده روز بعدش خود به خود انگیزه خودمو از دست میدادم و دوباره برمیگشتم به روال قبل اصلا نمیدونم چرا به پوچی رسیده بودم تو رژیم اصلا انگار انگیزه ی ادامه دادنم رو از دست داده بودم
جالبه تو روش ذهنی احساسم لذت هست و شاید تا قبل از دیدن این ویدیو کمی تردید داشتم اما بعد از این مطمئن تر شدم وقتی خاطرات قبلم رو مرور میکنم میفهمم چقدر مسیرم درسته این دفعه من هر صبح که بیدار میشم با ذوق فقط میخوام ببینم گام بعدی چیه و همینطور الی اخر
یه بزرگی میگفتن شما مسیر درست رو همیشه از حسی که بهش دارین تشخیص بدین مسیر درست همیشه لذت بخش و شادی بخشه مثل همین لاغری با ذهن
با تشکر فراوان از استاد عزیزم برای راه اندازی این مجموعه فوق العاده است و هر روز بهتر از دیروز
من بار ها رژیم گرفتم بار ها ورزش کردم و بار ها ۱۶ کیلو و ۱۸ کیلو ۲۰ کیلو ۵ کیلو و …. تونستم با رژیم و ورزش کم کنم . از رژیم کالری شمار کتوژنیک و خام گیاه خواری و اینا خواستم و استفاده کردم ولی واقعا هرگز تاثیرش ماندگار نبود که اگر بود من اینجا نبودم به محض رها کردن رژیم از یک لقمه شروع میشد و الی اخر تمام وزنی که کم کرده بودم بر میگشت .
خب اولین بار دوم دبیرستان فهمیدم که با رژیم و ورزش میشه لاغر شد از همونجا من به این نتیجه رسیدم که نون چاق کننده است باید کم باشه و من باید کم بخورم و زیاد تحرک داشته باشم تا لاغر بمونم . خب یه جایی ادم خسته میشه مسیر هم که سخته و خلاصه هرگز نشد تا ابد رژیم بگیرم .
هر وقت رژیم رو ول میکردم شاد تر بودم میگفتم وای قبلش رژیم بودم از این شیرینی از این حلوا از این غذا برنج و نون و سرخ کردنی و اینا نتونستم بخورم حالا که رژیم نیستم محدودیتی نیست پس میخورم و بقیه اش رو هم همه میدونن….
خود کلمه رژیم برای من تداعی کننده ی محدودیت گرسنگی ،محرومیت، عذاب ،کنترل کردن خود ، سرکوب کردن احساس گرسنگی هست .
نشانه ی توجه نکردن به خودم و احساساتم هست .
رها کردن رژیم برای من تداعی کننده ی ترس از چاقی عذاب وجدان و احساس گناه برای لقمه هایی که میخورم و واقعا اسارت هست .
رژیم ها باعث شدن من از مواد عذایی بترسم حس بدی به خودم و عملکردم داشته باشه و هر بار شکست بعد از موفیقت برای من مثل مرگ بود مثل احساس بی عرضگی و ناتوانی در برابر چاقی بود . هر بار حس کردم که حتما مشکلی دارم یه چیزیم هست یا این جمله که چاقی مادر همه ی بیماری هاست چقدر ترسناک بود . میخواستم درستش کنم اما نشد .
توی لاغری با ذهن هیچ محدودیتی وجود نداره و به ما میگه مواد غذایی گناهی ندارن ما بهشون برچسب زدیم ما بهشون قدرت و مجوز دادیم که داخل بدنمون چطور عمل کنند. من باید معتقد باشم که غذاها بی گناهن .واقعا هم منطقی فکر کنیم همینطوره چقدر زیادن نمونه ی انسان های بسیار متناسب از همه ی خوراکی ها میخورن و بیشتر هم میخورن اما لاغرن و اگر این قوانین که نان و فلان و … چاق کننده ان اگر صادق هست چرا روی اینها اثری نداره دو تا احتمال داره یا اینکه درسته یا اینکه نادرسته و میبینیم که توی بعضی ها چاق کننده و در بعضی هیچ اثری نداره . وقتی عمیق تر روی افراد مطالعه میشه متوجه میشیم که ذهنیت اونها به اون ماده ی غذایی و برچسب هایی که بهش زدن باعث چاقی شده و اون فرد متناسب هیچ برچسبی به اون ماده ی غذایی نزده .
لاغری با ذهن خوبیش اینه که ریشه ای درمان میکنه و موضوع رو حل میکنه . این که از هرچیزی میتونی مصرف کنی بدن و ذهن ما رو از اون حالت تدافعی رژیم و قحطی و ولع که فک میکنه باید برای بقای خودش بجنگه در میاره . اونو آزاد میذاره خبری از ولع نیست خبری از پرخوری نیست چون میدونه مواد غذایی همیشه در دسترس هست و هر بار گرسنه بشه میتونه ازشون به قدر نیازش بخوره .
برای درمان ترس هامون از مواد غذایی به نظرم این کار ها مفید هستن :
۱_ اولا تمام صفحات پیج هایی رو که در این مورد اطلاعات میدن رو بلاک کنیم چون اطلاعات نادرست میدن و روی همه ی انسان ها مواد غذایی یک تاثیر مشابه نمیذارن
۲_ مدام به خودمون یاد آوری کنیم هر بار که ذهنا ترسیدیم بگیم که غذاها بی گناهن قدرت رو من به غذاها دادم و خودم گرفتم ازشون
۳_ بگیم که مواد غذایی توی بدن من یا مصرف میشن یا اینکه دفع میشن فقط همین دو حالت
۴_ بگردیم دنبال دلایل و اشخاصی که این قانون رو نقض میکنند مثلا ببین فلانی دوبرابر من از این غذا ها میخوره اما همچنان متناسبه پس نشون میده که ذهنیتش اینه و همین نتیجه رو میگیره پس اون صفحات و اون پیام هایی که به من داده شده چرت هست و خیلی سطحی هستن .
این ایده ی پیام سیری و گرسنگی خیلی چالش خوبیه و من با خودم عهد میبندم که اجراش کنم یعنی تا شکمم غار و غور نکرده یا نشانه ای واقعی بدنی برای گرسنگی ندیدم اقدام نکنم
برای سیری هم تا زمان سیری میخورم و به محض سیری بلند میشم از سر سفره
و اروم اروم من این حس ها رو خواهم شناخت و میتونم باهاشون هماهنگ بشم
به خودم این اطمینان رو میدم که هر وقت گرسنه بشم با خیال راحت و لذت تا زمان سیری میتونم غذا بخورم و همین اطمینان تمام ولع من رو درمان کرده .
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان.
چقدر زیبا در این فایل نحوه عملکرد مغز و ذهن را توضیح دادید. مغز ما به دو صورت عمل میکند:
۱,تحلیل آنچه انجام میدهیم نسبت به اطلاعاتی که وارد مغز کردیم:مثلا پیتزا خوردن به چاقی
۲,دستوراتی که صادر میکند برای واکنش نشون دادن در برابر مواد غذایی:مثلا سیر هستیم و با یک جعبه شیرینی مواجه میشویم.
یاد گرفتیم عوامل بیرونی مثل رژیم گرفتن و ورزش کردن تاثیری در فرمولهای مغزی ما ندارند و با این کار فقط داریم با مغز جنگ میکنیم و همیشه مغز پیروز میدان هست. ما دچار واکنش های عصبی میشیم و در نهایت شکست میخوریم.
یاد گرفتیم به اندازه ای که فرمولهای مغزی ما تغییر کند جسم ما نیز تغییر میکند هر انتظاری داشته باشیم همون پیش می آید.
رژیم هایی که من گرفتم:دکتر تغذیه:خب بله اون زمان خوب بود ولی تا کی میتونستم قرص بخورم و ورزش کنم و خرج دکتر تغذیه کنم تا متناسب بمونم و به محض رها کردن باز هم چون انتظار چاقی داشتم دوباره چاق شدم.
رژیم کیتو:خب فقط گوشت،ضد کربن هیدرات. تا کی میتونستم در مقابل مواد غذایی ایستادگی کنم،مسافرت نمیتونستم دائم گوشت بپزم و… خب بعد از رها کردن آن هم من انتظار چاقی داشتم و طبیعتا چاق شدم ولی الان دیگه انتظار چاقی کمتری دارم نسبت به گذشته و طبیعتا کمترم چاق میشوم در حقیقت دارم لاغر میشم.
با سپاس فراوان.
سلام مژگانم از کرج روز ۱۹ دهم در این بهشت دلنشین
من قبلاً یبار نون و برنج و ماکارونی و سیب زمینی رو به مدت دوماه کامل قطع کردم و پانزده کیلو لاغر شدم و تقریبا متناسب شده بودم از نظر دیگران ولی خودم اصلا ذهنم فکرم خودم رو متناسب نمیدید و میدونستم چاق خواهم شد و از فردای روزی که رژیم رو رها کردم و شروع کردم به خوردن نون و برنج ،خوب میدونستم چاق میشم و به سرعتم چاق شدم و حتی بالاتر از ۱۵ کیلو ایندفعه اضافه کردم چون نمیتونستم تا آخر عمرم نون و برنج نخورم
ما هفت روز هفته ناهار مون با برنج بود و واقعا من داشتم اذیت میشدم و بزور و با قدرت اراده جلوی خودمو همون دوماه گرفته بودم ولی خوب ذهن من گرسنه بود و من به شدت ولع نون و برنج گرفته بودم
یبارم رژیم کتو از سایت نی نی سایت گرفتم و خیلی خوبم نتیجه داد مو به مو اجرا کردم و یکماه ده کیلو لاغر کردم ولی رژیم کتو رژیم سخت و گرونیه من پول نداشتم هی برای خودم گوشت جدا بخرم کباب کنم خالی خالی بخورم
و بلافاصله که رژیم رو رها کردم بیشتر از ده کیلو برگشت
رژیم دکتر کرمانی گرفتم چند ماهی هم با کالری شماری و عمل به اون برگه رژیم به زور لاغر کردم ولی ته ذهنم اینکه یکی بهم دستور میداد چی رو چه مقدار بخورم خشمگین بودم مثلا بهشون گفتم من بستنی دوست دارم برام روزی صد گرم اندازه یک لیوان کوچک بستنی وانیلی نوشته بود یا مثلا پنج تا خرما حق داشتم بخورم چون شیرینی دوست داشتم خلاصه با اون هم با اینکه هم پول میدادم هم یکی اونجا نشسته بود بدون حرف زدن با من منو دوهفته یکبار وزن میکرد و یک برگه شبیه برگه ی قبلی بهم میداد کلافه م کرده بود و ته ذهنم میدونستم این راهش نیست ولی خوب چیکار کنم اونموقع عقلم به لاغری با ذهن نمیرسید و اصلا یک چنین چیزی اون موقع وجود نداشت بعد یه مدت که پول نداشتم برم دکتر تغذیه اون وزنم هم برگشت و من خسته تر از همیشه شده بودم
یه مدت هم تصمیم گرفتم همه چی بخورم ولی خودمو با ورزش خفه کنم برای همین چهار ساعت صبحا میرفتم باغ فاتح کرج بدمینتون بازی میکردم خیس عرق میشدم و بعدازظهر هم میرفتم ایروبیک و بدنسازی با دستگاه ولی هر چی دوست داشتم میخوردم و از رژیم خاصی خبری نبود تا زمانی که ورزش میکردم همه چی اکی بود و من داشتم متناسب میشدم ولی دیگه هوا گرم شد ما خونه مون رو عوض کردیم و من به پارک دور شدم نتونستم برم بدمینتون و شهریه باشگاه گرون شد زیرزمین بود تهویه نداشت و من خونه نشین شدم و چاق تر از قبل شدم و هر چی کم کرده بودم برگشت
خلاصه بگم خیلی خیلی روشها رو حتی گفتم با قرص ادیوس برای لاغری یه مدت لاغر کردم کلی پول میدادم بابتش ولی بعدش سرطان گرفتم که شاید بخاطر مصرف همین انواع قرصهای لاغری بود که داخلش شیشه داشت من بیخواب میشدم دهانم همش خشک میشد و …
در همه ی روشهایی که در بالا گفتم من لاغر میشدم بعد یه مدت سختی کشیدن و اراده داشتن ولی به محض رسیدن به یه تناسبی خسته میشدم و دیگه ذهنم اینهمه جنگ و درگیری جسم و ذهنم رو نمیتونست تحمل کنه چون مغزم فرمان به خوردن میداد و من همش با لباس رزم جنگی میگفتم نه تو نباید به حرف ذهنت گوش کنی
و هر باری هم که لاغر میشدم میدونستم نمیتونم این لاغری رو حفظ کنم چون برنامه ای برای حفظ اون تناسب نداشتم و تا ابد هم تصمیم نداشتم که اون شرایط سخت رو ادامه بدم پس همون موقع هم میدونستم بزودی چاق میشم و چاق هم میشدم
و چقدر من تو این چاق و لاغر شدن ها اذیت شدم چقدر روحم جسمم اذیت شد
ولی الان نمیدونید چقدر من خوشحالم چقدر ذوق دارم چقدر آرامش نصیب این روح تشنه و جسم خسته ی من شده
روزی نیست که برای شادی اموات آقای روشن و سلامتی خودشون و خانواده شون دعا نکنم 🌱🙏
واقعا مثل پیامبر چراغ راه من شدند وقتی تو تاریکی و ناامیدی خسته غمگین داشتم زار زار اشک میریختم و بخدا گله میکردم که خدایا چرا من رو چاق آفریدی
اونقدر از عوارض چاقی و خود چاقی متنفر بودم میدونستم که پدرو مادرم بخاطر اضافه وزن کوفتی شون مردند میدونستم خواهرام برادرم همه دارند ازین اضافه وزن رنج میبرند و کلی بیماری گرفتند
من نمیخواستم مثل اونا بشم و هر چی دست و پا میزدم که از این اضافه وزنه رها بشم بیشتر غرق میشدم
خلاصه الان ۱۹ روزه که من با این سایت تناسب فکری آشنا شدم تقریبا شش کیلو با عشق با لذت با آرامش بدون رژیم کوفتی بدون سختی ورزش لاغر کردم
خدایا شکرت و میدونم این لاغری دیگه همون لاغری و تناسب اندام جاودانگی من میشه و من لباسهای چاقیم رو میبخشم به دیگران یا تنگشون میکنم 🌱🙏
سلام و درود
از خوندن نتایج شما لذت بردم
خدا رو شکر
مبارکتون باشه
با همین اشتیاق و انگیزه ادامه بدید
منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
سلام ممنونم استاد روشن عزیز
جواب دادن شما به پیام من مایه دلگرمی و خوشحالی منه
احساس میکنم همیشه در کنارم تا رسیدن به شگفتی سازان هستید 🙏🌱
گام ۶: با رژیم لاغری می توان لاغر شد؟
به نام خدا.
بگذارید همین اولِ متنی، آب پاکی را روی دستتان بریزم و بگویم:« نه خیر جانم! نمی شود!».
با تیکه بر رژیم لاغری،نمی شود لاغر شد! حالا مسئله اینجاست که چرا؟
چون برای ما چاق ها در اصل اسمش رژیم لاغری است ولی باز هم باعث تشدید چاقی مان و باور های چاق کننده مان می شود؛ چون و زیرا به دلایل زیر!
۱. مدام فکر میکنیم پس کی رژیم غذایی تمام می شود و لاغر می شوم؛ پس در واقع ما همیشه به طور موقتی قصد کاهش کیلو های اضافی بدنمان را داشتیم در حالیکه لاغری و تناسب اندام و سلامتی یک سبک زندگی سلامت و متناسب است.
۲.احساس محرومیت از غذا و احساسات منفی! من که خودم به شخصه هر وقت اسم رژیم کاهش وزن به میان آمده، مدام، اکثرِ اوقاتِ فراغتِ روزم را پای یخچال می گذارنم یعنی بدتر ذهنم متوجه غذاهایی می شود که بدون رژیم اصلا به آن ها توجهی نداشتم؛ چون مدام حواسم هست چاق نشوم در واقع حواسم جمعِ چاقی است نه لاغری!
۳. توجه به اینکه چقدر چاقم و بعد از رژیم لاغر می شوم یا خیر! که در واقع توجه به این موضوع از بیخ و بن غلط است، هر گاه که ما به چاقی توجه داشته باشیم چه خوب چه بد در واقع توجه ما بر چاقی است و از آنجایی که حس ما به چاقی بد است مدام و دوباره و دوباره ، خواه ناخواه موجب جذب چاقی بیشتر و تشدید باورهای چاق کننده می شویم.
۴. من که خودم هر وقت رژیم می گیرم، می ترسم! حالا شاید برایتان سوال باشد که چرا؟چون از حق نگذریم با هر بار رژیم کاهش وزن گرفتن وزنم به سرعت پایین می آید و با آن همه باور چاق کننده ای که در ذهنم دارم، ذهنم اصلا حتی اگر رژیم هم کارساز واقع شده باشد، پذیرای کاهش وزنم نیست و با خودم می گویم نکند خطرناک باشد! نکند وزنم یکدفعه ای کلی پایین بیاید! و…و…
و حالا بخش جذاب ماجرا راهکارها:
۱.لاغری و تناسب اندام و سلامتی مستلزم یک عمر سبک غذایی سلامت و متناسب است، یادمان باشد سلامت بودن غذا اتفاقا یعنی غذاهای خوشمزه و انرژی بخش و طراوت بخش که به اندازه میل کنیم.
۲.به جای رژیم محدودی گرفتن، سبک غذاییمان را اصلاح کنیم در غیر اینصورت همیشه حواسمان جلب محرومیت غذایی می شود مثلا می گوییم خوب حالا قند نباید بخورم و با گفتن همین جمله است که مدام بیشتر توجهمان جلب هر چه مواد قندی است می شود!( حداقل ما چاق ها! تا به امروز!) پس بهتر است رژیم غذایی از نوع محرومیت برای خود تعریف نکنیم و سبک غذایی مان را اصلاح کنیم چه بسا که وقتی سبک غذایی مان را اصلاح می کنیم و آزادیم در انتخاب غذاها اصلا قند انتخاب ما نباشد یا کمتر باشد! چون توجه کرده ایم که خود به خود احساس شادی و انرژی مثلا بعد از صرف یک بشقاب سالاد احساس بهتری و پایدار تری داشته یا چه بسا که فقط با یک عدد شیرینی احساس رضایت بخشی داشته باشیم و لازم نباشد که ۱۰ عدد برداریم چون دیگر حس نیازی به شیرینی نمی بینیم!
۳.فکر کنم راهکار این مورد را در همان مورد سه نوشته ام، توجه نکردن به چاقی! در واقع هر چقدر به چاقی توجه کنیم بیشتر باورهای چاق کننده مان تشدید می شود پس بیاید از امروز به هر چه که به تناسب اندام مرتبط است توجه کنیم مثل لباس ها و اندام های متناسب ، تجسم خودمان در لباس های مورد علاقه مان و احساسِ خوب تناسب اندام و سلامتی مان.
۴. به نظرم بهترین راه برای حذف ترس از لاغر شدن این است که رژیم نگیریم! به جای رژیم گرفتن، سبک غذایی و سبک زندگی مان را اصلاح کنیم که وزنمان و جسممان با سرعتی که برایمان ترس ندارد متناسب شود؛ اینطوری دیگر احساس خلا و کمبود نمی کنیم و به این باور می رسیم که اصلا بدن من به این وزن اضافه نیازی ندارد و می توانم متناسب و لاغر باشم و همزمان سلامت هم باشم. یعنی لاغری با سلامتی رابطه ی مستقیم دارد نه رابطه ی عکس!
ممنون و متشکرم.
به نام خداوند مهربان
سلام به همه دوستان
کلمه رژیم کلمهی که با شنیدنش خاطرات رنج و عذابی که سالها برای داشتن تناسب اندام به ذهن و جسمم وارد کردم من گاهی آنچنان رژیمهای سختی میگرفتم که خودم رو از خوردن تقریبا خیلی از مواد غذایی محروم می کردم که شب فشارم میافتد و نیاز به تزریق سرم داشتم.
یادم میاد که برای خودم یک رژیم سختی برنامه ریزی کرده بودم و همراه رژیم یک ورزش سخت هم انجام میدادم یک روز که با شکم گشنه داشتم حرکات ورزشی رو انجام میدادم یهو فشارم افتاد چشمهام سیاهی رفت تو مغزم فقط صدای سوت بود دست و پاهام رو نمی تونستم تکونی بدم قدرت حرف زدن رو نداشتم خدا رو شکر همسرم خونه بود و منو تو اون حالت دید یه قاشق عسل بهم داد که اون باعث نجات من شد از اون به بعد دیگه رژیم رو گذاشتم اما مدام فکرم مشغول بود که باید رژیم بگیرم وگرنه هر روز چاق میشم.
اما از زمانی که با مسیر لاغری با ذهن آشنا شدم وقتی به غذا خوردن همسرم و پسرم نگاه میکنم می بینم زمانی که گرسنه هستن غذا رو از نظر ذهن و فکر من خیلی می خورند و گاهی با نون بیشتر از یک بشقاب برنج میخورن اما من وقتی ازشون می پرسم که فکر نمیکنید وقتی برنج و نون رو با هم بخورید چاق میشد هر دو بهم گفتن که وقتی گرسنه هستیم یعنی بدن نیاز داره پس باید بخوریم.
یا به هر غذایی ولع ندارن غذا باید باب میلشون باشه تا بخورند ولی من به همه غذاها ولع دارم و ولع رو بیشتر مدیون رژیم میدونم چون زمانی که من رژیم بودم و کسی غذایی رو میخورد که تو رژیم من نبود تو فکرم برای خوردن اون نقشه میکشیدم که بزار لاغر بشم ولی امان از روزی که اون غذا رو میخوردم فکر اینکه وای چقدر چاق شدم مثلاً الان دیگه یه کیلو چاق شدم در حال که مثلاً اون غذایی که خوردم خودش یه کیلو نبوده چطور بدن من اون رو به یک کیلو تبدیل میکنه.
یا وقتی همسرم و پسرم وقتی که سیر میشن دیگه هر چقدر غذا تو بشقابشون مونده باشه هر چقدر خوشمزه باشه یا پولش رو دادم یا اسراف میشه غذا رو میارن میمونه من این غذا تو بشقاب موندن برام آروز شده که چطور غذا رو تو بشقاب میذارن میمونه حالا میفهم اینها فرمان مغزی هست که تو ذهن من حک شده پس من باید نگرش خودم رو به موادغذایی تغییر بدم تا بتونم در مقابل غذاها برخورد درستی داشته باشم
این نکته رو باید قاب کنم بزنم دیوار که واکنش مغز رو نمیتونم با برنامه ریزی بیرونی مثل رژیم نمی تونم وادار کنم که کاری رو انجام بده
اول تغییر نگرش بعد تغییر فرمانهایی مغزی انجام میشه و این کار نیاز به تمرین و استمرار داره مثل آموزش هرکار دیگه ای که تا حالا داشتیم مثل آموزش به غیر از زبان مادری هست.
سلام
من بارها رژیم گرفتم یادم یک بار نتیجه گرفتم ولی دوباره به وزن اول برگشتم
همیشه هر چیزی میخوردم در ذهن می گفتم که این غذا مرا چاق میکنه و فرمول مغزی من روی چاقی بود وعلت این بوده نه غذا خوردن
رژیم یکی از برنامه های تناسب اندام بود که من هم مثل بقیه افراد چاق چندین بار در زندگی تجربه کردم ولی فهمیدم این کار هم برای من نتیجه ای نداشت .
هربار یک نفر باید برای من تعیین میکرد که چقدر بخورم کی بخورم .
در هر بار رژیم گرفتن با هزار بدبختی مقداری از وزنم کم میشد ولی به محض رها کردن دوباره همان آش و همان کاسه و من باز دنبال روشی دیگر بودم تا بتونم نتیجه دلخواهم رو به دست بیارم.
در تمام روزهای رژیم من هر روز لحظه شماری میکردم که رژیم تموم بشه و من بتونم هر چقد میخوام بخورم.
ولی این برنامه برای من نمیتونست کاری کنه چون از روی اجبار بود وبه جای اینکه به من حس خوب بده حال منو میگرفت.
رژیم به من میگفت بخور و کی بخور بدون اینکه بدونه آیا من واقعا گرسنه هستم یا نه . هر بار که سر سفره مینشستم خیلی دلم میخواست هر چقد دلم میخواد و از هر چی میخوام بخورم ولی اختیار من دست رژیم بود واو تصمیم میگرفت.
گذشت تا من قدم در راه لاغری با ذهن گذاشتم و فهمیدم این ذهن ناخودآگاه منه که باید طوری برنامه ریزی بشه که به طور خودکار کار خوردن منو به دست بگیره .
حالا فهمیدم که نقطه سیری و گرسنگی خودم بشناسم و با تکرار و تمرین خوب اون رو یاد بگیرم تا بتونم ناخوداگاه بدون دخالت نیروی خارجی غذا بخورم و متعادل باشم
ممنون از اطلاعات خوبتون استاد عزیز
سلام من سال ها دنبال روشی بودم تابتونم جلوی پرخوری هاموبگیرم بگفته استاداصلاچشام سیرنبودبادیدن هرموادغذایی انگار هوسم بیشترمیشد دوست داشتم فقط بخورم انگاراین خوردن ها بهم لذت میداد من روزبه روزچاق وچاقترمیشدم باشگاه میرفتم ولی تنبل بودم دوست داشتم سریع ورزش کنم زودتمام بشه برم خونه بخورم یاهمیشه بدنم خسته ومن کسل بودم همش حس مریض بودن داشت انگارحس سیری رونمیفهمیدم رژیم ازدکارگرفتم انجام میدادم اکثراوقات خراب میکردم بیشترازبرنامه میخوردم وعذاب وجدان میگرفتم همیشه میگفتم من لاغرنمیشم نقطه سیری روتشخیص نمیدادم انگارفرمانی به مغزم صادرنمیشدولی به لطف خدا اشنایی بالاغری خیلی خوشحالم ازدست غول چراغ جادومثل رژیم راحت شدم غذاخوردنم اگاهانه شده وهیچ ترس ولعی ندارم دیگه پرخوری ندارم همچی میخورم بالذت وزندگی برام لذت بخش شده اعتمادبنفسم بالارفته انگارقدرتم بیشترشده خدایاشکرت
بنام خدا
سلام وقت بخیر
گام 6صد گام
تا قبل ورودم به سایت تناسب فکری مادر همه ی روشهایی که برا لاغری استفاده میکردم رژیم بود من همیشه تو رژیم بودم چون علاوه بر سایر عوامل که فکر میکردم چاقم کردن مواد غذایی بلد همه بود و رژیم میگرفتم کم هم میکردم ولی تا یکم رژیم و رها میکردم خودم هم میگفتم وای من این غذا را خوردم ۲ کیلو اضافه میکنم و همین طور میشد وضع من همین جور ادامه داشت تا با سایت تناسب فکری آشنا شدم و فهمیدم داستان چاقی من یه چیز دیگه هست مغزی هستش مغز دستور خوردن میده اصلا از رژیم های من کاری ساخته نیست مغز من محدویت نمیخواد هر مواد غذایی را که میدیدم حتی اگه سیر بودم اون دستور میداد که بخور ومنم میخوردم و هی چاقتر میشدم مغز که نمیدونست جریان چیه وقتی من میدیدم مواد غذایی را و ترس داشتم اون از افکار من دستور میگرفت و مرا ترغیب به خوردن میکرد .
اما الان که وارد سایت شدم دارم زبان لاغری را به مغزم یاد میدهم که مواد غذایی چاق نمیکنه و از خوردن نمیترسم مصرف مکمل چاق نمیکنه
ارث عامل چاقی نیست و خیلی فرمول های دیگه ووقتی مغز زبان لاغری را یاد بگیره جسم من هم یواش یواش لاغر خواهد شد
با آرزوی موفقیت برای همه دوستان
روی این گام میخوام یک هفته بمونم. یعنی همین تمرین رو انجام بدم که:
«موفقیت و شکستهامون رو در طول روز از بابت به موقع و به اندازه خوردن ثبت کنیم.»
و
اینکه دنبال درونی احساس سیری و گرسنگی باشم .
و خدایی که در این نزدیکی ست.امروز ب این نتیجه رسیدم ک من تحت آموزش ها تونستم چاق بشم مثه آموزش دیدن برای انگلیسی صحبت کردنه،وقتی بخوام چیزی رو یاد بگیرم باید آموزش و تکرار و انجام دادنش رو داشته باشم تا بتونم ب اون هدف برسم.
به نام خداي هدايتگرم
با رژیم لاغری می توان لاغر شد؟
سلامي گرم به استاد عطار روشن گرامي
من از اين فايل ارزشمند چيزهاي زيادي ياد گرفتم و معماهايي براي من حل شد
نكته اول اينكه از آنجايي كه ذهن ما همه كاره ست ،
پس من اومدم براي خودم يه تشبيه ساختم از ذهن و ورودي هاي ذهن چون غذاي ذهن ورودي هاشه
و اون تشبيه اينه :
كمان، چله كمان، و هدف
كمان همون مغز من هست
چله كمان همون اطلاعات ورودي به مغز من هست و هدف هم كاملا مرتبط هست به همون اطلاعاتي كه بهش دادم و انتظارم از اون اطلاعات هست
وقتي من توي كمان مغزم ميام ميگم كه كالري ها فلان ، چاقي ارثيه ، چاقي مربوط به سن هست …چاقي مربوط ميشه به شيرينيجات ، كرب و هيدرات ها فلانن
و هي دارم چله كمان رو بيشتر ميكشم ، تيري كه توي كمان گذاشتم و هي دارم چله رو پر قدرت تر ميكنم با اطلاعاتي كه بهش ميدم چرا بايد انتظار داشته باشم تير من به لاغري اصابت كنه
خوب مشخصه كه با اون حجم از فشاري كه دارم به چله ميارم با اطلاعات چاقي ، تير من قطع به يقين به چاقي اصابت ميكنه
اين خيلي واضح شد براي من و كلا تمام عواملي كه توي ذهنم بود بي آبرو تر از قبل شد و هر بار با حل كردن يه فايل توي سرم ، لخت و عريان تر ميشن اين باورها
الان بيشتر قانون ذهن و ورودي هاش رو درباره تمام موضوع ها درك كردم استاد سپاس از شما
نكته مهم بعدي كه يه پله قبل از نكته اول هست
اونم باز دو بخش داره ورودي هاي مغز ما
مرحله قبل از اينكه اصلا ما كمان رو برداريم و هدفي رو تعيين كنيم بايد بريم سراغ ورودي ها
ورودي ها يا از طرف خانواده جامعه فرهنگ و چندين عامل ديگه وارد مغز ما ميشن كه خوب همون عوامل هم نتيجه دلخواه رو از ورودي ما ميگيرن
يا اينكه ما اينجا هدفمند تر و باهوشتر عمل كنيم و بياييم خودمون اون ورودي هايي رو انتخاب كنيم و وارد مغزمون كه ، از اون ورودي ها نتيجه اي رو كه ميخواهيم بگيريم نه اينكه بشيم عروسك خيمه شب بازي جامعه
نكته مهم بعدي حالا كه من انقدر خوراك به ذهنم دادم اونم داره مثل بچه خوب كارشو به درستي انجام ميده
حالا كه آگاه شدم به اينكه اين اضافه وزن من حاصل يه روز دو روز و يك سال دو سال نيست
چرا بايد انتظار داشته باشم الان كه ميخوام آگاهانه اطلاعات دلخواهم رو يا درباره چاقي لاغري يا در باره پول يا درباره روابط واردش كنم ، ذهن من همون ماه اول جواب بده و به من بگه باشه عزيزم من تمام اون فايل گنده اي كه درباره چاقي ساخته بودي رو ميزارم كنار و مياد به اين فايل لاغري كه دو صفحه اطلاعات توشه و خودتم هنوز باورش نداري عمل ميكنم
خنده دار نيس اين طرز فكر ما ؟؟!!!
پس اينجا مشخص شد بايد زمان بديم به تغييرات
حالا نكته مهم بعدي اينجا رو ميشه كه كليد طلايي ماست
آيا ما وقتي از اول تا آخر كه مثلا خورشت قرمه سبزي ميپزيم هي نگرانيم كه كي ميپزه؟
آيا ما هي ميريم در قابلمه رو باز ميكنيم و ميگيم اي بابا هنوز نپخته
آيا اگر كسي بياد و ما رو به شك بندازه و بگه مطمِني اين قورمه سبزيه بار گذاشتي نكنه قيمه باشه !!! آيا ما اونجا به شك مي افتيم كه نكنه قيمه بار گذاشتيم و خودمون خبر نداريم
نه
ما اين كارار و نمي كينم
ما چون ميدونيم چي توي قابلمه ريختيم و چون طبق فرمولي كه ميدونيم زمان پخت قرمه سبزي چقدر هست ، ديگه نه عجله ميكنيم و نه شك ميكنيم
قرمه سبزي رو بار ميزاريم و ميريم به بقيه كارهامون ميرسيم و لذت ميبريم سر وقتش قرمه سبزي ما هم جا افتاده و تمام
حالا يه نكته ديگه اين وسط براي من حل شد
اگر من از قدم اول تا آخر يه كاري رو خودم انجام بدم در مثال قرمه سبزي
آيا آخرش از روي دستور پخت خودم نت برداري ميكنم و ميگم نكنه يادم بره و دفعه بعدي بلد نباشم اين قرمه سبزي رو بپزم
نه
ما اين كارو نمي كنيم
چون به خودمون اطمينان داريم چون به اندازه كافي اعتماد به نفس داريم در پخت قرمه سبزي و كوه هم مار تكون نميده
حالا ربطش به اضافه وزن چيه
استاد توضيح داد ما حتي بعد از اينكه لاغر شديم لباس هاي زمان اضافه وزن رو نگه ميداريم چون باور نداريم به خودمون و ميگيم شايد چاق شديم دوباره
چرا اين فكرو ميكنيم چون خودمون با اطمينان او اطلاعات رو انتخاب نكرديم كه داريم وارد مغزمون ميكينم ….يكي گفته شيريني جات چاق ميكنه ما ازش قبول كرديم
يكي گفته سن فلان ما ازش قبول كرديم
ولي درباره قرمه سبزي ما تك به تك مواد اوليه رو با شناخت كامل انتخاب كرديم
به هميمن دليل براي دفعه هاي بعدي هم شك نميكنيم به اينكه شايد يادم بره
با اين روش لاغري با ذهن كه يكي يكي باورهاي قبلي رو بي آبرو ميكني و بي سند بودنشون رو ميپذيريم
ديگه راحت لباس هاي زمان اضافه وزن رو ميسپاري به خاطره ها
چون ميدوني چي توي اين سرت جا سازي كردي
ميدوني چه اطلاعاتي توي چله كمان گذاشتي و با اطمينان چله رو ميكشي
و تمام اين تئوري اينطوري كار ميكنه كه از وسط جايي كه تير رو از چله رها كردي ديگه نميتوني تغيير ش بدي
بايد از قبل هدف رو انتخاب ميكردي
زاويه اي كه بايد وايميستادي ، درجه كشش چله ، و اصلا با چه كماني چه چيزي شكار كني ، كمان بزرگ براي هدف بزگ كمان كوچك براي بچه خرگوشه كمان بزگ براي شكار شير ( همه اينا همون اطلاعاتي هست كه قبل از اينكه هدفي رو مشخصي كني و تير رو د ركمان بزاري بايد مشخص شده باشه )
نميشه با يه كمان كوچك و يك تير كوچك رفت به شكار شير
از قبل روشن كن چي ميخواهي شكار كني و بر اساس اون كمان و تيرت رو آماده كن
اين تمام اون چيزي بود كه من لازم دارم براي لاغري با ذهن
انتخاب كن با اطلاعات جامعه و براي اهداف جامعه ميخواهي زندگي كني
يا با اطلاعات خودت و براي اهداف خودت
استاد سپاس بي كران
وااای فهیمه جان باور کن کلی کیف کردم لذت بردم از خواندن مطالبت چقدر خوب توضیح دادی چقدر به دلم نشست دمت گرم بازم برامون بنویس خیلی خوب مثال تیروکمان و چله رو توضیح دادی
با تمام وجودم حرفاتو درک کردم و منم مثل تو تو همین مسیر درست بلطف خدا قرار گرفتم و دارم حالشو میبرم و هر روز بدون عذاب لاغر میشم
خدایی چه کیفی میده قبلا چقدر ناآگاه بودیم خدایی و چقدر سختی به خودمون دادیم
خدایا شکرت 🙏 🌱 بخاطر این آگاهی با لذت و جاودان
سلام و درود مژگان جانم
ممنون كه كامنت من رو خوندي و لطف داري به من
خودمم وقتي به اين درك رسيدم درباره باورها يه عالمه از گره هاي ذهنيم باز شد…و فهميدم استاد چي ميگه…و كل لاغري با ذهن رو درك كردم…تا قبلش هر چي توي كمان گذاشتيم به همون هدفي خورده كه بايد ميخورده …از الان به بعد بايد با اهداف جديد تيرهاي جديد در كمان بزاريم… دو مرحله مهم داره انتخاب اهداف
ساختن باورهايي قدرتمند در زمينه اهدافمون…هر چي باورها قوي تر باشن قدرت ارسال تير بيشتر هست بنابراين زودتر به هدف اصابت ميكنه
موفق باشي عزيزم
ما میخواهیم رژیم بگیریم و لاغر بشیم در حالی که ذهنمون سالها تحت آموزش چاقی قرار گرفته. هنوز برای لاغر شدن آماده نیست، پی هر چقدر مغز ما با تمرین های از الان به بعد لاغر بشه، جسم هم لاغر میشه.
من غیر از یک ببار که به خاطر آموزش شنا وزن کم کردم، هیچ وقت وزنم رو به پایین نبوده و خدا رو شکر خیلی وارد رژیم خاصی نشدم ولی با رژیم های (کم خوری ها) مقطعی و پیاده روی سنگین هیچ از وزنم کم نشده.
سلام به همه
جالب بود
توی رژیم میخوایم به بدنمون بگیم چه غذایی را چه مقدار و چه وقت بخوریم، میخواهیم از بیرون برنامه بدیم به رفتار جسممون. در حالی که فرمان از مغز صادر میشه، پس وقتی رژیم بگیریم باید جلوی فرمان مغز بایستیم و مقاومت کنیم که همیشه منجر به پیروزی مغزه.
پس به جای رژیم میریم سراغ متقاعد کردن مغز، اون هم از راه منطقی کردن این که اون چیزهایی که باعث میکردی باعث چاقیه واقعی نیست.
تصویر سازی درست کن و نگرش مغزت رو تغییر بده تا فرمانهایی منجر به متناسب شدن صادر کنه.
سلام استاد امیدوارم همیشه شاد و پیروز باشید
صحبت های نگار خانم عالی بود
من هم موقع رژیم واقعا سختی می کشیدم و دنبال راهی بودم که هم رژیم را رعایت کنم هم صدای مغزم را ساکت کنم.در رژیم من همه خوراکی بود ولی میزان و زمان داشت وسواس من روی میزان آن بود ووقتی غذا میخوردم حتی یک قاشق بیشتر من را روی چاقی متمرکز میکرد وقتی متناسب شدم مغزم مدام میگفت حالا که اندازه نمیگیری چاق میشی حالا که لاغر شدی زشت شدی واین برگشت من به چاقی را سریع تر کرد.در رژیم بدنم متناسب شد ولی مغزم چاق بود و حالا کاملا به این اطمینان رسیدم که این روش ها جواب نمی دهد بلکه فقط لاغری با ذهن بدن و مغز من را متناسب نگه می دارد و تلاش می کنم فرمول مغز را تغییر بدم واز کلک های مغز چاق نجات پیدا کنم.
به نام الله مهربانم
سلام
الحمدلله رب العالمین
که یک روز دیگر هم به من فرصت زیستن در این کره خاکی را داد
یک روز دیگه برای تغییر کردن و رسیدن به اوج را به من هدیه داد
اول از تجربه خودم درباره رژیمها میگم و بعد سناریویی که باید انجام بدم رو میگم
تجربه کلی من از رژیمها چی بود؟!
زمانی که محدودیت داشتم نه تنها این رفتار بعد از رژیم برای من باقی نموند بلکه همون موقع هم با هزار سختی و رنج و عذاب خودم را محدود میکردم
طوری شده بود که از چیزهایی که واقعاً قبل از رژیم هم خوشم نمیاومد در هنگام رژیم دلم از اونها میخواست
مثلاً من علاقه اصلاً به تیتاپ ندارم
اصلاً از اینجور چیزا خوشم نمیاد
اما توی رژیم وقتی چشمم به این چیزا میافتاد اصلاً یه جوری میشدم منی که اصلاً از این مدل کیکها خوشم نمیاد
همونطور که استاد گفتن رژیم گرفتن مثل این میمونه که لباس جنگ پوشیدی و داری با ذهنت میجنگی
ذهن ما و فرمولهای ذهنی ما به دو صورت کار میکنند
اول تحلیل اون اطلاعاتی که به ذهن دادی و بعد نتیجه اونها رو ربط دادن به اون تصویر ذهنی
این رو خوب میفهمیم
بارها یک بیسکویت یک کیک خوردیم که همون موقعی که داشتیم میخوردیم یا همون موقعی که داشتیم بهش فکر میکردیم که بریم اون رو بخوریم نتیجه اون رو چاقی میدونستیم
چیزی که اصلاً در ذهن افراد لاغر وجود نداره و اونها یک جور دیگهای تحلیل میکنند و نتیجه میدن به خوردنشون
و کار دوم ذهن ما اینه که
طبق همون پردازش اطلاعات و تصویر ذهنی تو دستوراتی رو صادر میکنه که تو به غذا واکنش نشون بدی
بارها شده گشنه نبودیم و یک خوردنی رو دیدیم و تحریک شدیم به خوردن آن
همین چند دقیقه پیش داشتم به خوردن بیسکویت فکر میکردم
فهمیدم که من وقتی به اون فکر میکنم احساس چاقی میکنم
و بعد تحریک میشم به خوردن اون
بعد که برادرم گفت گرسنه هستم و رفتم براشون بیسکویت بردم با دیدن اونها تحریک شدم و منم خوردم
این نشون میده که همه چیز از ذهن ما شروع میشه
و فکری که در ذهن تو مرور میشه بر تصویر ذهنی خودت و احساست و در آخر روی جسم تو تاثیر میگذارد
اگر میخواهیم غییر کنیم و دیگه این تحریکها رو نبینیم و مانند افراد لاغر زندگی کنیم رژیم راه درستی نیست
ما هممون میدونیم که بلافاصله بعد از رها کردن رژیم احساس چاقی میکردیم و فکر میکردیم که حتماً باید زجر بکشیم تا لاغری خودمون رو حفظ کنیم
من اینطور بودم و اگر توی همون رژیم هم دست از پا خطا میکردم بلافاصله انتظار من از خودم چاقی میشد و این شاید به واقعیت هم تبدیل میشد
خلاصه کلام اینکه یک رفتار بیرونی نمیتونه فرمولهای ذهنی ما رو عوض کنه
همونطور که با فرمولها و اطلاعاتی که از چشم و گوش به مغزمون دادیم و در خودمون فکر و احساس چاقی رو به وجود آوردیم و خیلی راحت چاق شدیم دقیقاً به همون صورت باید لاغر بشیم چون ما قبل از اینکه چاق بشیم و این استارت چاقی در ذهن ما زده بشه لاغر بودیم و در اون موقع نه رژیم بودیم
و نه کار دیگهای انجام میدادیم
من دیگه سمت رژیم نمیگیرم چون نمیخوام با ذهن عزیزم درگیر بشم من فقط میتونم با اطلاعات درست به اون دادن بهش کمک کنم و اون هم دستور عالی لاغر شدن رو به مغز من بده و مغز من که فرمانده کل بدن هست و من نمیتونم روی حرفش حرف بزنم و حتی اگه با جنگ بر اون بلند بشم اون پیروز میدانه چون بالاخره من کم میارم
این دستور را به جسم من بده و جسم من بدون هیچ زجر لاغر بشه
اگر میخوایم فرمولهای ذهنی رو تغییر بدیم نیاز به زمان داره و این کار با رژیم و هر روش دیگهای شدنی نیست
همانطور که با خوردن یک قرص و یه روش که به جسم ما فشار بیاره نمیتونیم زبان انگلیسی را یاد بگیریم
اصلا این خیلی خنده داره که بخوایم با فشار جسمی یک چیزی رو یاد بگیریم یک چیزی که با ذهن یادگیری اش صورت میگیره
این کار شدنیه
اگه الله با ما باشه و به او توکل کنیم این کار حتماً و حتماً شدنیه
او ما رو هدایت کرده پس به همان توکل میکنیم و اطلاعات صحیح رو ه مغز خود میدهیم
و من سناریوی این بخش رو در دفترم نوشتم کارهای لذت بخشی که خانم نگار عزیز گفته بودند انشاالله که بتونم عالی انجامشون بدم
استاد واقعا ممنونم از توضیحات عالی شما و خدا قوت هم به شما هم به خانم نگار عزیز با این نوشته جذابشون
امیدوارم که روزی در این سایت پر بشه از موفقیتهای افراد کوچیک و بزرگ انشاالله
الحمدالله
به امید اون روز
یا حق مدد
به نام خدای بی همتایم
سلام خدمت استاد ارجمند و همه دوستان
با رژیم لاغری میتوان لاغر شد ؟!!
اگر با رژیم لاغری یا هر کدام از روشهای لاغری میتوانستند افراد چاق لاغر شوند و لاغر بمانند الان هیچ فرد چاقی در جهان وجود نداشت .
همه رژیمهای لاغری در اصل توهین مستقیم به افراد چاق است تا کمک کردن به آنها.
چرا که این رژیمها به فرد چاق میگویند تو خودت عرضه نداری ،شعور نداری که چه چیزی را چه مقدار و چه زمانی بخوری .
و اعتماد به نفس و عزت نفس افراد چاق را از آنها میگیرند، تمام این رژیمها نتیجه شان یکسان است ،و هر کدام از افرادی که اضافه وزن دارند بارها و بارها از انواع مختلف این رژیمها استفاده کرده اند .
با حضور در سایت تناسب فکری و بالارفتن آگاهی ام دیگر به هیچ روش و شیوه ای از لاغری فکر هم نمیکنم و دلایل منطقی و اصولی و ریشه چاقی ام را متوجه شده ام .
چاقی من از ذهنم آغاز شده و برای درمان آن باید ابتدا محتویات ذهنم را اصلاح کنم .
میل درونی من را مغز من طراحی میکند، فرمان خوردن من را مغز من صادر میکند.
مغز من فرمانده کل بدن من است .
تفاوت من با دیگران یا حتی متناسبها در تفاوت فرامین مغزی ماست .
من با ترسها با نگرانی هام از خوردن ،با تفکیک مواد غذایی ،با بال و پر دادن به باورهای اشتباه ،با توجه به نگرشهای چاق کننده ،کاری کرده ام که توجه مغزم به سمت چاقی برود
برای مغز من فرقی ندارد، من به چه چیزی توجه میکنم ،من به هر چیزی توجه کنم مغز من اون رو رویای من فرض میکنه و تصویر سازی میکنه و تمام تلاشش و میکنه که من و به اون اندام برسونه .
زمانی که رژیم میگرفتم داشتم علیه مغزم میجنگیدم ،من با اراده ام نمیخواستم بخورم ولی مغزم دستور خوردن صادر میکرد. و بالاخره در این جنگ من مغلوب میشدم و مغز من پیروز میشد .و من رژیم و رها میکردم .
تا زمانی که از تمام روشهای کم خوری و ورزش و ،سایر روشهای لاغری به طور قطع و حتم ،قطع امید نکنیم ،تا وقتی که شک و دو دلی خودمون و نسبت به مسیر تناسب فکری برطرف نکنیم ،هیچ تکرار و تمرینی و هیچ آموزشی تاثیرگذار نیست .
عاشق اون قسمت از گفته های استاد هستم که گفتند سه ماه رژیم و این روشها رو ول کنید نمیمیرید که
من خدا رو شکر در درون خودم هیچ شک و دو دلی ندارم و تصمیم قاطع خودم و گرفتم و به ادامه دادن مسیر تناسب فکری ام ایمان دارم و در پیمودن مسیرم بسیار مصمم هستم و همه اینها از لطف خداوند مهربانم است .الهی شکرت .
ای خدای بزرگم از تو برای نعمات امروزم سپاسگزارم
ای خدای بی پناهان از تو میخواهم پناهم بدهی و تنهایم نگذاری
ای پروردگار حمایت کننده ام از تو میخواهم یاری ام کنی تا موفق شوم انسان بهتری باشم
استاد بزرگ برای آموزش امروز ممنونم در پناه خداوند متعال باشید
الهی به امید تو
سلام استاد روزتون بخیر باشه. سپاسگزارم بابت فایل فوق العادتون. خدا قوت.
چندتا خلاصه نکته برا خودم:
✓شک و تردید خاصیت مغز انسانه
شک و تردید باعث میشه یک مسیر رو شروع نکنیم یا شروع کنیم ولی ادامه ندیم
ایجاد شک و تردید نسبت به مسیر همیشگی و قبلی باعث میشه اون رو ادامه ندیم.
✓من باور کردم که نمیدونم چه ماده غذایی رو و به چه میزان باید بخورم.چه وقت باید بخورم.چطور باید بخورم.باور کردم که احتیاج دارم کسی کمکم کنه و بهم بگه چی بخورم چی نخورم. چقدر بخورم. دیگه برام سوال شده اخرش باید چیکار کنم.چطور رفتار کنم.
✓اشتها و میل درونی و رفتار غذایی مارو مغز ما تعیین میکنه.
✓تفاوت مغز ها: مغز یک فردی که دچار اضافه وزن میشه اینطوریه که تحلیل میکنه و ربط میده رفتار اون فرد رو به چاق شدن
۱-نگرشمون نسبت به مواد غذایی باید تغییر کنه۲-تغییر فرمول های ذهنیمون نسبت به واکنش رفتاری به مواد غذایی باید تغییر کنه
✓همیشه به چاق تر بودن فکر کردیم و تصویر سازی کردیم.اونچه فکر میکنیم و تصویرسازی میکنیم تو ذهنمون انجام میشه و مغزما با نگاه کردن به ذهنمون متوجه خواست و علاقه ما میشه و همون رو اجرا میکنه.
✓فرایند چاقی از جایی شروع میشه که چاقی رو حس میکنیم و نگران میشیم بابت چاق شدن. فکر میکنیم به چاقی و نکنه چاق بشم.
✓با تکرار اطلاعات، مغز دستورهارو تغییر میده.
✓مغز ما برای فرمان دادن تحت تاثییر ذهن قرار میگیره و متناسب با اون کار میکنه.
✓عادت ذهنی که دستور چاق تر شدن رو به مغزمون میده: غذا میخوری و اون رو تبدیل میکنی به وضعیت چاقی و به اون ربطش میدی و به چاقی فکر میکنی. افراد متناسب هرگز به این موضوع فکر نمیکنند.
✓اطلاعات ورودیمون باید تغییر کنه. دیده ها شنیده ها تصاویر ذهنی نجواهای ذهنی. اون حرفایی که درون خودت به خودت میزنی.
✓انتظار لاغر شدن.انتظار چاق شدن.
•بعد رژیم گرفتن رفتار و عادت هام تغییر نکردن فقط ذهنیتم و احساسم و رفتارم نسبت به غذاها بدتر شد.
•بعد از رژیم گرفتن احساسم به خودم بهتر نشد ،که مثلا خودمو تشویق کنم و به خودم بگم که چقدر منظم بودم متعهد بودم با اراده بودم و چقدر نتیجه عالی گرفتم.فقط احساسم به خودم و جسمم بدتر شد، که چرا وقتی رژیم ول میکنم چاق میشم،که چرا نمیتونم این رژیم هارو تا ابد ادامه بدم. حتی خیلی اوقات کلی عصبانی میشدم از خودم و زمین و زمان که متعهد و خوب پیش میرم اما این وسط مدام مریض میشم و نمیتونم رعایت کنم رژیم رو تا مدتی یا نمیتونم ورزش کنم. درکنار اینا باید به زندگی روزانم و قدمایی که برا هدافایی که داشتم نیاز بود میرسیدم و انرژی کافی نداشتم. ازین بابت هم کلی ناراحت بودم که حتی انرژی کارای روزانمو ندارم ولی رژیمم رو هم نمیتونم بزارم کنار. از یه جایی به بعد هم میترسیدم رژیمم رو بزارم کنار ،میترسیدم بابت اون افراط توی خوردن.وقتی رژیم رو شل میکردم و روز اول تبدیل میشد به پرخوری یا ذره ای تغییر توی بدنم میدیدم کلا بیخیال رها کردن رژیم میشدم و ادامش میدادم.
•حالا که فکرشو میکنم با تمام اسیبای جسمی و ذهنی و روحی که خوردم چقدر قوی و متعهد رژیمم ادامه دادم .وقتی رژیم داشتم فکر میکردم خوشحالم و حالم خوبه ولی واقعا شاد نبودم یک عالمه حال بد درونی و بیرونی تجربه کردم.
همین الان یک عالمه مشکل دارم با غذا با بدنم.انگار مسیر رو پیدا کردم ولی هنوز سردرگمم.
•رژیم انتظارم رو از خودم این طور ساخت که: اگر امروز رژیم نباشم فردا بدنی کاملا متفاوت دارم و چاق میشم.خب الان هنوز این انتظار منو عذاب میده.انتظار واقعا وحشتناکیه.
•تجربم درمورد رژیم به طور خلاصه اینه که به جایی رسیدم میگم واقعا کاش اصلا لازم نبود غذا خورد.کاش گشنم نمیشد.حس میکنم کلا انگار کلمه غذا تبدیل شده به مشکل تو زندگیم و اگر این حذف بشه مشکل هم از زندگیم حذف میشه و بارم سبک میشه.
با سلام به نام الله یکتا
باید بدانیم با رژیم نمیشود تا ابد لاغر ماند
نباید از غذا خوردن بترسیم باید پیام سیری رودرککنیم و متوجه ان باشیم باقی مانده غذای کسی رونخوریم به خوراکی ها برچسب لاغر کننده یا چاق کننده نزنیم همه برکت خداست باید برای بدن مون احترام قائل باشیم خوراکی بی کیفیت نخوریم به اندازه خوراکی بخوریم
عاشق همین که هستیم باشیم وخودمون رو همه جوری زیبا و محترم ببینیم
به نام خدا
خداوند را سپاسگزارم که مرا در مسیر لاغری قرار داد تا با کمک لاغری با ذهن به رویای لاغر شدن دست پیدا کنم
سلام
همین ابتدا بگم، در طول این چند روز یه سری تغییرات در بدنم و احساسم بوجود اومده. این اتفاقات خوب رو مدیون جناب استاد رضا عطار روشن هستم.
از وقتی وارد این مسیر شدم، هر روز یه مطلب جدید و گاها چند مطلب جدید از طریق همین سایت و دوستان یاد گرفتم. لاغری با ذهن خوبه. اگه ما میگیم خوبه، چون جسم و روحمون در عذاب نیست. اذیت نمیشیم. بلکه از مسیر لذت هم میبریم.
رژیم های لاغری واقعا وحشت ناک بود. هیچ وقت دوست ندارم سمت رژیم لاغری برم و جسمم رو تحت فشار قرار بدم. یادمه چند بار پ، همون روز اول رژیم رو کنار گذاشتم. چون با یک وعده نخوردن، ولع ام برای خوراکی ها بیشتر شده بود. نتونستم تحمل کنم. ولی لاغری با ذهن به من کمک کرد بدون اینکه خودمو تحت فشار قرار بدم، اون خوراکی رو نخورم. یا اگر نیاز بدنم یود، کم بخورم و اندازه بخورم….. گاهی اوقات که رژیم ها رو تا پایان که می رفتیم، می دونستیم برمیگردیم. چون میدونستیم پایدار نیست. چون قرار بود دوباره شبیه قبل بخودریم
بدن ما در طول این چند سال، رفتارها و عادتهای اشتباهی رو ثبت و ذخیره کرده. برای همین با رژیم ما نمی تونیم دست از غذا بکشیم. یه سری عادتها اشتباه که در طول این سال ذخیره شده، خود به خود از بین نمیره. بلکه با کمک آموختن زبان لاغری، می تونیم این عادتهای اشتباه رو هر روز کم رنگ و کم رنگ تر کنیم.
یادمه زمانی که متناسب بودم، غذا اندازه میخوردم. شبیه خیلی از متناسب ها که رفتار غذایی درست دارن. ولی از یه جاهایی به بعد چاق شدم و روز به روز ولع من بیشتر شد. بعد رژیم ها ولع ام بیشتر میشید. برای همین بود، که بعد رژیم، همه چی بعد چند هفته، به حالت قبلی برمیگشت و بعد چند وقت وزنم بیشتر از قبل میشد. بدن از قحطی نجات پیدا کرده بود.
از تمام روش های گذشته برای لاغری متنفرم. چون با انجام هر کدوم، رفتار غذایی من در مقابل مواد غذایی تغییر کرد. ولع ام بیشتر شد و تبدیل به یه آدم پر خور شدم. افرادی که چاق هستن، هیچ وقت گرسنه نمیمونن. چون هر زمان دلشون خواسته باشه میخورن. نمی تونن جلوی خودشون رو در مقابل خوراکی ها بگیرن. ولی این مدت کم متوجه شدم، باید صبر کنم گرسنه بشم. با اولین نشانه سر وقت غذا نمیرم. صبر میکنم. وقتی که واقعا احتیاج داشتم با صدای شکمم، مواد غذایی سالم میخورم و هر زمان ناخودآگاهم فرمان سیری داد، قطع می کنم.
به نام خداوند مهربان سلام استاد گرامی ودوستان سایت تناسب فکری گام ششم:با رژیم لاغری می توان لاغر شد. من از ژریم های زیادی استفاده کردم حتی به دکتر تغذیه رفتم وبه دارو ودمنوش ولی هیچ نتیجه ای نگرفتم چون در ذهنم ریشه چاقی داشتم نه لاغری با رژیم گرفتن مادرقطعی به سر میبریم وبدن ولعش به مواد غذایی بیشتر میشه وترس ما از مواد غذایی ومارابه سمت چاقی بیشتر مابه موادغذایی قدرت میدیم درجای که مواد غذایی هیچ قدرتی ندارند این ماهستیم باتکرار این عادت رفتارمون ذهنمون برنامه ریزی میشه وبا تغییر این فرمول های ذهنی وبا تکرار کردن گوش دادن ودیدن عجله نکردن واستمرار داشتن ذهنمون متناسب میشه وانشالله با یار خداوند دراین مسیر شگفت انگیز به رویای لاغری میرسم ممنونم استاد گرامی بابت آگاهی ناب تون.
به نام خداوند آسمان آبی
این گام تعجب کردم چرا تمرینی مثل گام های قبل ندارد وقتی ویدیو را نگاه کردم متوجه شدم این به عهده خودمه که بنویسم هر آنچه در این راه دیدم و بنویسم تجربه های خودم بنویسم شاید زیاد و طولانی بشه اما اینجا شده پناهگاه من برای نوشتن.
در 8 سالگی با فشار مادرم رژیم گرفتم اتفاقا وزن خوبی کم کردم همه تشویقم کردند منم بچه بودم زیاد متوجه نبودم و رعایت میکردم اما بعد از 2 ماه رهاش کردم در سن 15سالگی با فشار مادرم که میگفت دفعه قبل بچه بودی الان بزرگتر شدی میفهمی و میتونی همت کنی و یهو کم کنی فقط هفته اول خوب پیش رفت با اینکه ورزش هم میکردم اما وزن اضافه کردم وقتی 16 سالگی کارشناس تغذیه ام عوض کردم فکر میکردم تعویضش باعث میشه برنامه بهتر باشه و منم اراده ام قوی کنم میتونم اینبار لاغر بشم ورزش نکردم اما از حق نگذریم لاغر شدم و فکر میکردم هرچقدر کمتر بخورم زودتر لاغر میشم یک هفته لب به خوراکی قندی و چرب و نمکی نزدم یعنی خوراکی های ساده هم کمتر از آدم معمولی مصرف میکردم اما بعد از یک هفته دوام نیاورم رژیمم شکستم و به خوراکی حمله کردم وقتی فهمیدم استوپ وزن شدم از همه جا نا امید شدم و بطور عصبی غذا میخوردم مدام با خودم تکرار کردم من خیلی اراده ام ضعیفه من نمیتونم من یه بازنده ام رژیمم را بازم رها کردم و طی 2سال علاوه بر 20کیلوگرم اضافه وزنم 16کیلوگرم دیگر هم اضافه کردم اینها فقط گوشه ای از خاطرات آن دوسال منم است که احساسات بدی که در آن دوسال داشتم قابل توصیف نیست با هزاران مشقت گذشت تا تابستان پارسال که رژیمی جدید کارشناس جدید و اراده ای تازه نفس و تصمیمی جدی که دو نوع رشته ورزشی ، پیاده روی روزانه و رژیم غذایی سختگیرانه اوایل کاهش وزن خوبی داشتم و هربار که برای معاینه میرفتم همه تشویقم میکردند منم خوشحال برمیگشتم ادامه میدادم اما بعد از چندماه رژیم خسته شده بودم ریزش مو شدید گهگاهی تا مرز بیهوش شدن میرفتم بعد از مدتی به همه چی حمله میکردم کافی بود یک قاشق بیشتر میخوردم ذهنم بیخیال ماجرا نمی شد مدام با خودم تکرار میکردم نکنه چاق بشم ، اینو خوردم ؟ دیگه چاق شدم چون خارج از برنامه شورع کرده بودم به خوراکی و غذا خوردن پس برنامه های کالری شمار نصب کردم یا ورزش هام بیشتر کردم وزن اضافه کردم نمیخواستم تسلیم بشم مثل دفعات قبلی هروز قول میدادم لب به چیزی نزنم یا ورزش هایم را بیشتر کنم اما همه را میشکستم و بیشتر از قبل نا امید تر و عذاب وجدان و گناه داشتم هروز تعهد میبستم اما شکست در پی شکست که ناگهان با تناسب فکری آشنا شدم (در داستان هدایت من نوشتم) من وقتی مطالب مطالعه کردم گوش دادم متوجه شدم تمام مدت در تلاش برای چاقی بودم روزای اول که فکر نمیکردم راست باشه و بعد از یک ماه نمیخواستم قید رژیم را بزنم اما وقتی کمی بیشتر مطالعه کردم و گوش دادم متوجه شدم آن چیزی که من میخوام اینجاست ، هرچقدر بخوام خودم را متقاعد کنم که نه راه قبلی بهتره فقط یک تعصب بیخود است آن راه برای کوتاه مدت پاسخگوست برای منی که میخواهم تا همیشه لاغر و متناسب بمانم این راه همان است هنوزم شک دارم به راهم اما این شک باعث نمیشه از این راه دست بکشم این شک میگه آیا لاغر میشی ؟ یعنی میتونی؟ یعنی میشه؟ باید به همان ذهن یا مربی چاقی بگم بله که میشه اگر من باور داشته باشم که من لیاقت لاغری دارم لیاقت متناسب شدن دارم و هروز گوش بدم و استمرار داشته باشم بالاخره آن قطار با تمام واگن هایش حتی آخرین واگن وارد مسیر لاغری می شود و جسم من تا همیشه از چاقی رها میشود و متناسب میمانم.
بزرگی هست در عالم خدا نام که دل با یاد او می گیرد آرام
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان هم مسیر .
با رژیم لاغری می توان لاغر شد
اگه با رژیم و ورزش میشد لاغر شد برای همیشه که
الان نه این سایت بود و نه این همه دوستان هم مسیر
چاق بودن به نظرمن اعتماد به نفس و عزت نفس ادم
رو نابود می کنه ،اینا به کنار چاق بودن ما رو ادمایی
نا سپاس و گلایه مند و میسازه که از دست خدا و بنده و
زمین آسمان همه گلایه داریم،چاقی و رژیم غذایی
یه باور تو نمی تونی قوی در من ساخته بود که فقط
خودم میدونم چه بلایی سرم آورده ،چقدر قشنگ توضیح
دادید استاد و چقدر قشنگ بود دیدگاه خانم نگار چقدر
دوست داشتم دیدگاهشون رو دوبار خوندمش .
خواهر من مربی باشگاه بدنسازی هستش،همیشه ام
تو جمعامون ،ایشون صحبت می کنن میگه که تو کتابای
که خونده مدرک مربی گریش رو گرفته نوشته، کاهش
ورودی موارد خوراکی به بدن مساوی هست با لاغری
فلان چیز برای بدن مث سم میمونه ،بهمان چیز مث اسید
میمونه ،وای حالم بد میشه در موردش فک کنم زندگی با
رژیم غذایی گرفتن خر است واقعا لاغری با ذهن نعمتی
هست که خداوند هر کسی هدایت نمی کنه ،یکی ازدوستان
دوران دبیرستان خانوادگی چاق بودن و الانم هستن دوستم
یه خواهری داشت متولد سال ۸۰ بود عمل معده انجام داد
کاملا اندامشون متناسب بود من چند بار دیدمش ،توی ماه
رمضون روزه ام گرفته بودنباید روزه می گرفت
توی عمل معده اخه انرژی خیلی کمی به بدن میرسه
یعنی نمی تونن غذا بخورن.
باز گوش نداده بود روزه شو گرفته بود ،یه روزی حالش خیلی
بد میشه تو خونه میبرنش بیمارستان ،فشارش خیلی پایین
اومده بود رفته بود تو کما بعد چند ساعت به رحمت خدا
رفتن ،یکی از فامیلاشون تعریف میکرد ،میگفت با اینکه
عمل کرده بود رژیمم میگرفت ،میگفت هر چی بهش
میگفتیم بابا تو خوبی دیگه اصلا چاق نیستی ،میگف گوش
نمیداد میگف نه من هنوز چاقم ،با این حال که عمل معده
انجام داده بود باز رژیم میگرفت ،وقتی اینو برام تعریف کردن
حرف هایی شما توی ذهنم می اومد ،که این فرد در درون
چاق بوده ،اون ترس از چاق شدن داشته ،ترس از خوردن
داشته ،انشالله روحش در ارامش باشه ،اینا رو گفتم که هم
برای خودم تکرار بشه هم برای دوستانی که کامنت منو
میخونن تجربه ی بشه که با عمل و رژیم هیچکی لاغر
نشده این دوستمون با اینکه کاملا متناسب شده بود
ولی باز از درون حس کرده که چاقه اون نجواهایی منفی
و داشته فشار اونا روش بوده ،و خودش رو چاق میدیده
با اینکه متناسب شده بود ظاهرش.
به امید موفقیت همه دوستان عزیزم.
سلام
رژیم های لاغری پر از محدودیت هس چر از ممنوعیت پراز ناتوانی پراز حس نشدن
من با رژیمها خودم رو نابود کردم
عزت نفسم اعتماد بنفسم روحمو وجودمو
حس ناتوانی نتونستن نمیتونی در درونم بیداد میکرد ن حوصله زندگی داشتم ن میل ورغبتی ب ادامه دادن بهترین لحظات عمرمو پاش ریختم
اما پشیمان نیستم الان من اگاهی و مسیری ک هستم بخاطر همین ها بود بخاطر چاقی
من نابود نمیشدم دوباره نمیساختم
چاقی منو دوباره داره میسازه
وممنونم
من با لاغری با ذهن با تغییر باورها ب این ایمان رسیدم ک میشه من میتونم اونجوری ک میخوام باشم میتونم اونجوری ک دوس دارم تجربه کنم
واینجاشاید سخت باشه ولی شگفت انگیزه وقدرت انسان رو نشون میده زیبایی ها دیده میشه
ا من میتونم من میتونم دوباره بسازم ذهنمو وجودمو جسممو وزیبا ببینم زیبا فک کنم
وقتی میرم خونه پدر مادرم میبینم ک چقدر پدرم دیدگاهش منفیه چقدر نسبت ب همه چی اون منفی اون طرف رنج اورش رو میبینه و میبیننم ک چقدر فرق کردم گاهی رنج اوره ک ببینم عزیزانم از این نگرشها تو عذابند
وهمه اینها تمرین میخواد ومن باید مادرخودم بشم معلم خودم بشم و برم جلو گاهی سختگیزانه تر گاهی محکمتر واین ب نفع منه ک شل نگیرم جدی بگیرم و پیش برم این میشه ک من تربیت وبرنامه ریزی میشم دوباره و نتیجه برا من مشاهده میشه اما دهن میگه ول کن دفعه بعد دفعه بعد خب تو از نتیجه دور دور تر مبشی باید بدونی فریبا جانم ک این مسیر رو متعهدانه و استمرار جلو بری تحت هر شرایطی واین میشه ی جسم جدید ی تجربه های جدید رو تجربه میکنی شاید اولش سخت بتشه اما بدون بعدش راحت راحت افسار ذهن رو دستت میگیری و لدتشو میبری
جمله طلایی
به هر اندازه ذهن من لاغر بشه من لاغر میشم
به هر اندازه تعریف هایی که در مورد چاقی و لاغری در ذهنم دارم را بشناسم میتونم لاغر بشوم
به هر اندازه که بدانم برای چی میخوام لاغر بشوم از لاغریم لذت میبرم و به سمت لاغری حرکت میکنم
من بر اساس ورودیهام براساس تعریف هام چاق شدم
ذهن من اینقدر چاق بود که یکبار با رژیم و ورزش حسابی لاغر شده بودم ولی هر وقت خودم را توی آینه میدیم چاقی را به چشمم میومد
نمیتونستم قبول کنم من لاغر میمانم و حتی لاغری هستم خودم را چاق میدیدم و مدام از خودم ایراد می گرفتم
میدانستم تا زمانی که در رژیم باشم و ورزش کنم میتونم لاغر باشم
نمی دانستم برای چی چاق هستم حتی برادرم هم همین طور بود اون هم براساس ورودی هاش چاق شد چون تا سن ۲۰ سالگی اش بسیار لاغر و متناسب بود
پس کاملا ایمان اوردم و قبول کردم که باید چاق باشم
اما چرا
بخاطر تعریف هایی که از چاقی برای من شده بود
ولی تعریف چاقی برای من زیبا نبود
چاقی برای من سرتاسر عیب بود
پس چرا چاق شدم
برای اینکه تایید بشم
برای اینکه مورد قبول واقع بشم
برای رضایت خانواده
اینجا میشه از زاویه ای دیگه دید
اینکه از همون اول میدانستیم که چاقی خوب نیست ولی تلاش کردیم چاق بشیم
پس اینجا بزرگترین دلیل حرکتمون به سوی چاقی پیدا کردیم کسب رضایت دیگران از خودمون که مورد تایید واقع بشیم
پس الان میشه خیلی راحت تر لاغر شد با کسب رضایت خودمون برای لاغری
برای تناسب اندام
برای لذت بردن از زندگی
زمانی که شروع کردیم به چاقی فرقی نمیکرد چی میخوریم چقدر میخوریم و چه زمانی میخوریم هدف چاق شدن بود که نشان بدهیم دستورات انجام شد
الان هم همان موقعیت البته برعکس
وقتی امروز صبح صبحانه برنامه ریزی کرده بودم که شکلات با پنیر اسنک کنم و بخورم ولی هر کاری کردم هر چقدر بهش فکر کردم هر جور با خودم گفتم حالا یکمی تا طعم و مزه اش تغییر کنه اینجوری دوست داشتی و خوشمزه تره ولی ذهن تغییر کرده بود حتی یک وسوسه ریز و کوچک هم نبود اصلا بهش توجه نکرد حتی تهدید هم کرد
پس ذهنیت تغییر کرده
هیچ انگی به هیچ ماده غذایی نمیزنه به هیچ چیزی ایراد نمیگیره به اندازه نیاز داره مصرف میکنه
موقع نهار،شام یا هر وعده غذایی دیگه یاد گرفته تا نقطه سیری و حتی ذهنم داره تلاش میکنه و داره یاد میگیره زودتر و بهینه تر اعلام کنه
خودش اعلام میکنه حالتو بد نکن اضافه نخور کافیه انرژی مورد نظر رسیده و انچه نیاز هست
این یعنی ذهنیت تغییر کرده این یعنی اینکه ذهن من بازم لاغر تر شده ذهنم متناسب شده
این یعنی اینکه به دنبال درست رفتار کردن هستم
هنوز هم براساس یکسری تعریف ها دارم فکر میکنم و رفتار میکنم ولی خیلی عالی دارم رفتار میکنم
حالا با کدوم رژیم و ورزشی میتونستم اینقدر آسوده باشم و از لاغریم لذت ببرم و زندگی را زندگی کنم
اینکه هر روز در مسیر هستم اینکه هر روز دارم سوخت ذهن را میرسونم
من ذهنم را تغذیه میکنم و هر آنچه که میخواهم به من داده میشود
خداوندا سپاسگذارتم
با سلام ودرود…من اولا که وقتی میرفتم سراق رژیم وورزش..مخصوصا رژیم..سریع به حالت کارخونه وتنظیمات قبلم برگشتم یعنی دوهفته شاید سه هفته بیشتر نتونستم دوام بیارم..ولش کردم ورژیمهای گیاهخواری وبدون روغن ورزش کردن پشت سر هم وورزش ودوتا دکتر تغذیه رفتم..ورژیم اونها رو امتحان کردم..هر که رفته بود رژیم پیش یه دکتری که میگفت بهتره منم رفتم ولی دباره برگشته واز اولشم بیشتر
ولی الان متوجه شدم که از بیرون نمیشه اتفاقی رو تغیر داد…وخدا رو شکر که اینو فهمیدم ودر مسیر درست افتادم ..والان میدونم که کنترل کردن توسط مغز صورت میگیره وفرمانده اونه ..پس نگرشهام رو درس میکنم تا فرمانده دستورات جدید وبهترین برا من بده چون بدن ما هوشمنده …
بنام خدای بخشنده مهربانم
سلام استاد عزیز
منم مثل همه دوستان و استاد خیلی از روش های لاغری استفاده کردم و موفقیت همیشه مال من بود تا این که لباس میخریدم و به یک ماه نمیرسید دوباره لباس به تنگ میشد و مجبور میشدم لباسهای قبلی رو بپوشم
روحیم میرخت بهم افسرده میشدم اما مسیری جز رژیم و ورزش و تحرک نداشتم یعنی کسی راهی جز این نمیدونست
نگاه های اطرافیان رو نمیشد تحمل کرد اینو همه ما میدونم وقتی سر میز غذا که میشینیم شاید کمتر از،همه هم بخوریم و شاید به خاطر نگاه های دیگران مراعات کنیم کم بخوریم اما تو نگاه دیگران اونجوری که ما تو ذهنمون میگذره که وای الان داره نگاهمون میکنن که چاقه باز داره مثل چی میخوره
من و شما با این نگاه و صدای ذهنمون آشنایم 🫥😔
هم اون مهمونی هم غذا کوفتمون میشد .
آخر شب که بر میگشتیم از مهمونی به خونه آنقدر به خودم ناسزا میگفتم که حد نداره تو ذهنم هزار راه حل میومد نخوردن و رژیم و قرص های چربی سوز و طبیب گیاهی و قرص بلغم و….. غافل از این که کار کار ذهن و مغز بود
و از،وقتی سایت رو پیدا کردم همه چی میخورم و زمان و اندازه غذا هم برام مهم نیست. و تو این چند وقتی که زیادم نیست اینجا هستم احساس سبک بودن هم از،نظر،جسم وهم روحی میکنم .
لاغر شدن آسانترین کار دنیاست فقط باید فرمول های و نگرش های ذهنی و مغزمون رو تغییر بدیم .
خداروشکر میکنم بابته هدایت من به این سایت
ممنون از استاد عزیز 🌹
به نام خداوند خلق کننده ذهن که ازاین طریق می تونم
لاغربشم
سلام به استاد و عزیز و دوستان هم مسیر ✋
بارژیم غذای می تونیم لاغر شویم
واقعا برای لاغری همیشه شنیدیم کم تر بخور بیشتر بدو
ولی هرگز بارزیم نمیشه لاغر شد و لاغر موند
چه چیزی رفتار من در مقابل غذا تعیین می کنه معلوم رفتار من تحت فرمان مغز واکنش میده
و میل درونی یااشتهای ما رو مغز ما تعیین می کنه فرمان بیشتر خوردن رو مغزم تعیین می کنه مثلا من از پله بالا میرم ناخودآگاه ضربان قلبم بالامیره این قلب تحت فرمان مغز هست
پس در صادر شدن فرمان مغز در هنگام روبه رو شدن با غذا،با افراد لاغر و چاق فرق داره چون تفاوت در فرمان های مغزی اس
اول این که مغز افراد چاق تحلیل می کنه غذا رو به چاقی نترس ایجاد میشه و تکرار میشه چون فکر کردن به چاق تر شدن در ذهن انجام میشه مغز میاد اون به عنوان آرزو در نظر گرفته ورفتار شخص رو همسو می کنه با آرزو و توجه اون تغییر میده به سمت چاقی
پس مغز ماتحت تاثیر ذهن هست
افراد لاغر هرگز به چاقی فکر نمی کنه ورفتاری همسو با لاغری دارن
دومین کار مغز دستوراتی می ده به دوباره خوردن
مثلاسیر هستی جا میری با بوی غذا و تعارف کردن شروع به خوردن می کنی این دستور مغز هست و نا خودآگاه در تو واکنش به خوردن میده حالا چرا این کار می کنه چون از قبل حرف ها و نصیحت های فراوانی شنیده وباورش کرده
مثلا پولش دادم باید تا آخر بخورم باعث ضرر خودم نشه
تعارف کردن زشت .نذری ثواب داره .دیگه ممکن از این خبرا نباشه ،بخور گرون معلوم نیست کی دوباره گیرد بیاد ،بخور خیلی مفید ،میوه آب بخور ،خیلی خوش رنگ رو بخور این بار مزش،فوق العاده شده وغیره واین نگرش در ما باعث واکنش مغزی برای خوردن میشه در کسری از ثانیه چشم و می افته دستمان به خوردن میره
ولی افراد متناسب وقتی سیر هستن اصلا با دیدن وتعارف کردن نمی خورن چون در مغزشون نگرش درست هست وقتی سیر میشن از گلوشون چیزی پایین نمی ره وتعارف کردن دیگران رو به راحتی رد میکنن چون این عمل زشت نمی دونن بلکه آزادی در انتخاب میدونن واز اصرار کردن برای خوردن بدشون میاد انگار دارن بهشون زور می گن وآنها اصلا نمی خورن چون نمی تونن بخورن مغز دستور خوردن نمیده براشون
پول دادن به چیزی رو ملاک زیاد خوردن نمی دونن چون باور کمبود ندارن باوراسراف ندارن بلکه باور فروانی دارن باقی موندن غذارو مساوی با کفر نمی دونن واز غذا فقط برای رفع گرسنگی ولذت سیر شدن می دونن نه مثل چاقها که غذا رو برای لذت بردن می خورن نقطه گرسنگی وسیری ندارن و همش می خورن تا بی کار نباشن چون نگرش شون برای بودن در دنیا رو بر لذت بردن از خوردن می دونن واین باعث میشه رفتار وعادتهای چاقی بیشتری از خود نشون بدن
خوردن یک فرمان مغزی که از نگرش،ما نشات میگیره
۱.آنچه که می خوریم به هر چیز تصور کنیم همان برایمان رخ میدهدفرد چاق با هر بار خوردن تصور چاق تر شدن داشته باشد چاق میشود و فرد لاغر با هر بار خوردن تصور چاقی،ندارد اصلا تصور چاقی،به ذهنش خطور نمی کند چون فکری در این باره ندارد
پس برای لاغر شدن نیاز به تغیر دادن فرمان مغزی دارم
باید نگرشم درباره مواد غذایی و فرمولهای ذهنی تغییر کنه وبعد واکنشهای غذایی تغییرمی کنه
بعد خود به خود فرمان مغزی تغییر می کنه وبعد جسمم تغییر می کنه
آموزش مغزی یک پرسه مدت داره و زمان بر هست
ولی برنامه رژیمی عملا در مقابل مغز مقابله میکنه ودر جنگ هستن مغز فرمان خوردن میده ولی اراده من نمی خواد بخوره وبعد مدت زمان کوتاهی مغز بر اراده پیروز میشه
باید مغزموبرنامه ریزی کنم تاواکنش های لاغری داشته باشم
با ایجاد و پیدا کردن نمونهای مخالف با باورهای چاقی
مثل
عدم تحرک دلیل چاقی نیست بلکه خیلیها بی تحرک هستن و لاغر
یا مواد غذایی خاصی رو دلیل چاقی ندانیم مثل افرادی که همون غذاها رو می خورن و لاغر هستن وغیره
برای تغییر نگرش،از چاقی به لاغری باید در این سایت بود و درک کرد و باور درست رو ساخت تا واکنش،مغزم به سمت لاغری بشه
تمام رژیم ها بدونه نتیجه بودن با تجربه احساس بد ناامیدی همرا ه بودن احساس می کردم اراده ندارم ویا بدن من هرگز لاغر نمیشه این حس ناتوانی خیلی باعث افسردگی میشد و حالا فهمیدم من توانا هستم مسیر لاغری،درست نبوده واکنون احساس امید دارم انتظارم لاغر شدنم هست به آسونی خدایا شکرت
موقع رژیم خیلی دوست داشتم همون غذاهای که اطرافیان می خورن رو بخورم و برام سخت بود تحمل نخوردن
حالا بدونه رژیم به راحتی لاغر میشم
خدایا به امید تو
سپاس فراوان از استاد عزیزم🙏🥰
به نام خدای هستی بخش
به نظر من تمام افراد چاق برای یکبار هم که شده رژیم گرفتن رو امتحان کردن و از چند وچون اون باخبر هستن . من در گذشته زمانی که چاقی باعث آزار و اذیتم میشد و این آزار واذیت شامل آزار و اذیت جسمی و روحی میشد به طور مثال از لحاظ جسمی به مشکل برمیخوردم مثلا موقع نسشتن و بلند شدن یا احساس کمردرد و پادرد و یا گفته و توصیه های دیگران منو از لحاظ روحی تحت فشار قرار میداد تصمیم میگرفتم که رژیم بگیرم با وجود اینکه سابقه رژیم گرفتن و نتیجه نگرفتن داشتم ولی انگار چاره ای جز رژیم گرفتن نبود چون زمین و زمان میگفتن برای لاغری باید کم بخوری و تحرکت رو بالا ببری و هیچ راه دیگه ای برای متناسب شدن وجود نداشت .پس من هم هروقت مشکل چاقی برام بولد تر میشد به طور ناخودآگاه تصمیم میگرفتم که رژیم بگیرم و اصلا به این قضیه فک نمیکردم که اگه رژیم تاثیرگذار بود دفعه های قبلی نتیجه میگرفتم . خلاصه روزای اول با اراده ی فولادی شروع میکردم و هزاران قول به خودم میدادم و میگفتم این دفعه با دفعه های قبلی فرق میکنه و لاغر میشم . رژیم رو شروع میکردم و روزهای اول با تمام وجود دقیقا مشابه دستور رژیم عمل میکردم و خدایی خیلی خوب هم وزن کم میکردم ولی به مرور زمان و به محض رسیدن به هفته دوم و سوم جنگ اعصاب من شروع میشد وزنم استپ میکردم و دیگه نمیتونستم رژیم رو مثل روزای اول سفت و سخت ادامه بدم و گاهی این وسط بیشتر مقدار تعیین شده استفاده میکردم و گاهی به خاطر بودن در مراسم خاصی کلا پرخوری میکردم و هم دوس داشتم پرخوری کنم و رژیم و رعایت نکنم و هم احساس عذاب وجدان بخاطر ترک رژیمم داشتم و این کشمش باعث جنگ روانی در وجود من میشد و واقعا اعصابم بهم میریخت و در چنین مواقعی بجای اینکه به روشم برای لاغر شدن شک کنم به خودم شک میکردم و خودم رو آدم بی عرضه و بی اراده ای میدونستم که نمیتونه رژیم رو ادامه بده و همیشه به حال افراد متناسب غبطه میخوردم چون در نظر من اونها افراد بااراده ای بودن و میتونستن همیشه جلوی خوردن خودشون رو بگیرن و متناسب باشن چون در نظر من متناسب بودن مساوی بود با کم خوردن و دائم در رژیم بودن ویا میگفتم ژنتیک شون لاغریه و خدا اینجوری براشون خواسته و اصلا به این فک نمیکردم که دائم در ژریم بودن رو هیچ کس نمیتونه تحمل کنه چون ذهن همه انسان ها محدودیت و تحریم رو دوس نداره چون کلا نمیدونستم که ذهن در چاقی لاغری میتونه تاثیر داشته باشه و بیشتر اونو به اراده فرد برای مراقب خوردن بودن ربط میدادم و همه افراد چاق این اراده رو ندارن پس در نتیجه چاق هستن و غافل از اینکه اصلا ربطی به اراده نداره اگه به اراده باشه که چاق ها بااراده ترین آدم های رو زمینن که بارها شکست میخورن ولی همچنان ادامه میدن خود من چندین بار زمین خوردم ولی باز بلند شدم و ادامه دادم پس به اراده نیست و مشکل از جایی دیگه ست از ذهن و فرمول های ذهنیه وقتی فرمول های ذهنی رو سروسامون بدیم و در جهت متناسب بودن تغییرشون بدیم اصلا دیگه نیازی به اراده و سختی کشیدن نیست بدون هیچ دردسری مثل افراد متناسب برای همیشه متناسب میمونیم فقط این تغییرفرمول های ذهنی نیاز به آموزش داره و آموزش هم زمان بر، پس باید صبور باشیم و اجازه بدیم که مراحل اون طی بشه .
درود خدا بر شما استاد گرامی
استاد دو سال تمام هر لحظه من رژیمو شروع میکردم شکست میخورم انگار نه انگار چقدر به قول معروف ببخشید جوون کندم تا لاغر باشم از پیاده روی های که بدتر از افراد عادی ورزشهایی چه ورزشهایی سختتر از خود آدمهای حرفه ای و رژیمهای سختتر از روزه دارها نوع غذاهایی که محدود بدون تنوع همه رو انجام میدادم کممیشدم دوباره رفتار غذایی من بر میگشت خدا شاهده چقدر شکست خوردم ،بله احساس بد و نتیجه بد تجزیه تحلیل بد و بعد اتمام هر ورزشی سریع گراسنگیم هزار برابر و دوباره فراموش کردن تصمیماتم خیلی بود و هزارانبار کمه بگم هر چیزی دلم میخواست به اندازه زیاد میخوردم حتی از همون مواد رژیمی محدود زیاد میخوردم ،،دقیقا همین چیزهایی که فرمودید رو هزاران بار انجام داده مغزم اما متاسف برای خودم بودم برای اون نگرشهام و …
خدایا ازت ممنونم از خداوند بزرگ و شما استاد عزیز .
سلام استاد
خداراشاکرم که درتاریخ 1402/9/23 این فایل را گوش دادم
رژیم گرفتن دردنیا با شکلهای مختلفی هم برای لاغرها و هم چاقها تهیه شده است و خیلی ها نتیجه نگرفتند . رژیم گرفتن همانطورکه برای افراد چاق سخت است برای افراد لاغر هم سخت است چون رژیم یک برنامه بیرونی است و با انجام دادن یک برنامه بیرونی نمیتوانیم فرمانهای مغز را تغییر دهیم چون فرمانهای مغز با دیدن و شنیدن و درنتیجه تبدیل به یک باور تغییر خواهد کردو یک پروسه تکرار شونده در خوردن هر وعده غذایی است .
پس ما باید یاد بگیریم که با این روش رژیم گرفتن ما هرگز لاغر نخواهیم شد. قبل از انجام دادن هرروشی این فکر را برای خودمان تکرار کنیم این رژیم گرفتن چه کاری برای من انجام میدهد ؟به نظر من باید بدانیم رژیم 2 کار برای انجام میدهد
1- با انجام دادن این رژیم من لاغر میشوم
2- یابا انجام دادن این رژیم من لاغر نخواهم شد
که درهردو صورت ما باید اطمینان و اعتماد این کاررا انجام دهیم و چون افراد چاق درذهن خود باورهایی دارند که بسیار قوی هستند که آنها هیچ وقت به وزن ایده ال خود نخواهند رسید بنابراین دراین مسیر دچار شک و تردید شده و نتیجه خوبی از رژیم گرفتن ندارند و آن را رها میکنند.
رژیم چیست ؟ یک برنامه ی غذایی است که قراراست به ما کمک کند که ازطریق تغییر تنوع خوردن مواد غذایی از جمله – میزان آن -زمان خوردن – نوع مواد غذایی – مقدار وزن آن ما کم کم اضافه وزن خود را کاهش دهیم و تغییر وواکنش ما را نسبت به مواد غذایی تغییر کند
آیا ما خودمان میتوانیم کارهایی که توسط مغز و فرمانهای آن انجام میشود را 1- ببینیم و 2- آنها را تغییر دهیم مثل پلک زدن – نفس کشیدن – گردش خون – حرکت اعضای بدن واشتها- تغییر رفتار غذایی – میل به خوردن و نخوردن …. دقیقا درست است جواب همه ی ما انسانها یک کلمه است ؟ خیر ما هرگز نمیتوانیم فرمانهای مغزی را تغییر دهیم چون فرمانها از مغز انسان دستور میگیرند نه از برنامه غذایی بیرونی که دیگران برای ما نوشتند و انسان را مجبور میکنند با احساس بد و از روی فشار عصبی و ناراحتی انجام دهد که دقیقا کاری که با احساس بد خواسته باشی انجام بدهی نتیجه خوبی نخواهد داشت .ما با دیدن و شنیدن فقط میتوانیم فرمانهای مغزی را تغییر دهیم پس همانطور که طی سالیان قبل با دیدن و شنیدن در مورد مزایای چاقی ، چاقی را اموزش دیدیم الان با بودن دراین سایت با دیدن و شنیدن فرمولهای لاغری را یاد میگیریم و با تکرار وتمرین کردن در رفتار و عملکرد کم کم جسم ما هم لاغر خواهد شد .
چطور وقتی دریک مهمانی هستیم و غذایی را می آورند اول اشتها نداریم ولی به محض دیدن غذا و بوی آن احساس گشنگی زیاد درما ایجاد میشود حتی اگر سیر باشیم و وقتی تعارف کردند برمیداریم و میخوریم وافراد متناسب دراین مهمانی به راحتی میگویند میل ندارم و سیرم حتی با اصرار هم واقعا نمیخورند تفاوت این دو گروه درچیست ؟ آیا مغز آنها فرق میکند ، آیا سوخت و ساز دربدن انها فرق میکند ، آیا آنها تحرک بیشتری دارند قطعا خیر تنها تفاوت افراد متناسب با چاقها تغییر درنگرش آنها و باور نسبت به چاق و لاغر بودن درآنها است و تفاوت افراد لاغر و چاق تفاوت درفرمانهای مغزی است که درآن لحظه با آن مواجه میشوند چون درمغز افراد چاق تفهیم شده هرچیزی که ما بخوریم یعنی چاقی بیشتر و درذهن افراد لاغر اصلا چاقی معنایی ندارد چون فکر کردن اصلا شکل ندارد و با فکر کردن زیاد کم کم ذهن آن را تصویر سازی میکند و آن را به عنوان یک علاقمندی شما درنظر میگیرد و شما را کم کم به سمت چاقی سوق میدهد و باورهایی که سالیان سال درمغز آن را تقویت کردیم که من ارثی چاثم – من با کم تحرکی چاق میشوم – با خوردن نان و برنج من چاق میشوم را مغز تحت تاثیر ذهن قرار میدهد و این کار انجام میشود
مغز دراولین قدم فکر شمارا مورد پردازش قرار میدهد که شما الان درمورد چه موضوعی فکر میکنید در قبل ازغذاخوردن – حین غذاخوردن و بعد ازغذا خوردن اگر به فکر این باشیم که خوردن فلان مواد غذایی من را چاق خواهد کرد حتی اگر مقدار خیلی ناچیز از ان را بخوریم چون با نگرش چاقی بوده است قطعا مارا چاق خواهد کرد دومین قدم واکنش شما نسبت به دیدن مواد غذایی است که درشما تغییر میکند چون درهنگام سیری با دیدن غذایی و فرمان خوردن از مغز درکسری از ثانیه ولع خوردن درما شکل خواهد گرفت و ما هیچ مقاومتی دربرابر این خرس زمستانی که بیدار شده است نداریم و باید تسلیم فرمان مغز فقط بخوریم وبعد از خوردن خود را سرزنش کنیم حتی اگر درحین خوردن غذا هم به ما یادآوری کند ما هیچ گونه مقاومتی نمیتوانیم انجام دهیم چون از قبل تسلیم شدیم و بارها باخود تصمیم گرفتیم که این بار رعایت خواهم کرد ولی هیچ وقت درخت اگر و این بار به بار ننشست و میوه نداد و باعث شد اعتماد به نفس خودمان هم پایین بیاید که دیدی تو عرضه نداری – دیگران توانستند و توهرگز نمیتوانی و باور و انتظار چاق شدن هرروز درما تقویت خواهد شد .
برای لاغر شدن ما نیاز داریم که فرمانهای مغزی خود را تغییر دهیم چون باید نگرش ما نسبت به خوردن و دیدن مواد غذایی تغییر کند و کم کم واکنشها خودش تغییر خواهد کرد . آموزش ذهن و مغز پروسه زمان برو تکرار شونده است هرگز مغز را نمیتوان با یک رژیم غذایی تغییر داد پس رژیم گرفتن یک کار بیهوده ای خواهد بود چون فرمانهای مغزی یک دستور است و بر ما پیروز خواهد شد و کم کم یک فشار عصبی دربدن ما شکل میگیرد که با رها کردن رژیم ولع خوردن درما بیشتر شده و سریع ما دوباره اضافه وزن قبلی را برمیگردانیم حتی گاهی اوقات با سرعت و وزن بیشتری
پس ما باید ابتدا یاد بگیریم که با استمرار دراین سایت و تکرار اموزش فرمانهای ذهنی کم کم فرمانهای چاقی را درذهن کم رنگ کرده و فرمولهای لاغری را تقویت کنیم و باورها و فرمولهای اشتباه درذهن در مورد چاقی قدرت خودش را ازدست میدهد وکم کم دیگر در ذهن تکرار نمی شود و فرمانی از مغز بابت چاق شدن صادر نمیشود
چاقی و لاغری خیلی شباهت دارد به یاد گرفتن زبانها درخانواده وقتی ما درهر کشوری زندگی کنیم زبان مادری را به خوبی می اموزیم و یاد گرفتن هرزبان دیگری برای ما سخت خواهد بود ولی با آموزش و تمرین و گاهی بودن درمحیطی که با زبان دیگری صحبت میکنند مهارت آموزش زبان دیگر را به خوبی یاد میگیریم .
پس ما چاقی را به عنوان زبان مادری خود تلقی کنیم و زبان لاغری به عنوان آموزش برای یاد گرفتن زبان دیگر پس اول با آموزش و استمرار و تکرار و تمرین این کارهم را به خوبی زبان لاغری را یاد خواهیم گرفت فقط نباید عجله کنیم و با صبر و استقامت این مسیر برای ما هموار و آسان خواهد شد .
رژیم گرفتن باعث میشود ما نسبت به خوردن هرگونه مواد غذایی ترس از چاق شدن داشته باشیم و با رها کردن رژیم این باورکه فلان غذای برای افراد چاق مضر است و افراد چاق را چاق تر میکند در ذهن تقویت میشود چون ابتدا از طرف شخص متخصص مثل استادان تغذیه این حرف تایید شده است و دررژیمها خیلی کمتر از این موارد استفاده میکنند چون قدرت چاق شدن دراین مواد غذایی بیشتر از دیگر مواد غذایی است و همچنین تجربه خود و دیگران افراد چاق مهر تایید می شود برای اینکار
پس خدارا شکر وقتی دراین سایت یاد گرفتید که خیلی از افراد هم با رژیم لاغر نشدند و فقط من نبودم که اراده نداشتم و مسیر رژیم کاملا اشتباهه باعث افزایش انگیزه و اعتماد به نفس درمن خواهد شد .
اولین قدم: اینه که با ترس غذا نخوریم این یک گام مهم و اساسیه در چاق نشدن من است چون من با فکر قدرت چاق بودن و یا نبودن را به غذا میدهم و چقدر عالی است که الان قدرت دردست من است نه فرمانهای مغزی
دومین قدم : شکستهای قبلی را برای خودم شکست ندادم چون مسیر را اشتباه رفته بودم و با انگیزه و اعتماد به روش لاغری با ذهن مسیر را ادامه دهم
سومین قدم : گرسنگی و سیری نباید از عوامل بیرونی مثل برنامه رژیمی پاسخ داده بشه بلکه با احساس درونی باید درک بشه تا نقطه سیری دربدن کشف بشود
هر بار قبل از خوردن غذایی به خود بگوییم من باید توجه کنم قبل از درد شکم با احساسم نقطه سیری دربدنم را پیدا کنم درهر فردی متفاوت است یکی با احساس بد – یکی با حالت تهوع و…. و سعی کنم با اموزشها کم کم مثل افراد متناسب غذا را با لذت و به اندازه بخورم پس من بدون رژیم و با احساس خوب خود بخود لاغر خواهم شد و این تمرین را بارها تکرار کنم
لاغر شدن با تناسب ذهن آسانترین کار دنیاست
با عرض سلام خدمت استاد عزیز من قبلا با رژیم دکتر عزیزی رژیم گرفتم ولی رژیم آن سخت نبود زیاد و با آن رژیم هم لاغر شدم ولی چون من ترس از چاقی دوباره داشتم نتوانستم روی وزن خودثابت باشم ودوباره چاق شدم و هر وقت غذا میخورم باز هم به خودم میگویم تمام کن اگر بیشتر بخوری باز چاق میشی ومن امیدوارم با ذهن بد خودم مبارزه کنم تا لیاقت لاغر شدن را داشته باشم و بتوانم به وزن ایدهآل خودم برسم والان فکر میکنم نسبتا بهتر شده ام ولی به تمرین زیاد نیاز دارم انشاالله با ادامه دادن در این مسیر لاغری با ذهن بتوانم به خوبی پیش بروم
به نام خدای مهربانم
سلام به استاد مهربانم
چقد قشنگ توضیح دادین توی فایل واقعا من هر چی می خوام بخورم به کالری فکر می کنم ویعنی دارم باز خودمو بیشتر لایق چاقی می کنم یعنی ه9چمش با خودم میگم برنج درست نکنم چاق میشم ماکارانی هم که چاق میکنه خوراک هم که سیب زمینی داره چاق م میکنه بعضی وقتها میگم آخه خیلی از غذاها همشون منو چاق میکنن یعنی من دارم به بدنم همش چاقی رو هدیه میدم وای من چه میکنم با خودم
بنام خداوندمهربان و پروردگارعالمیان
سلام به استادگرامی ومهربانم وهمراهان وهم مسیرهای گرامی آموزش لاغری باذهن
مسیر لاغری من گام ۶
با رژيم لاغری می توان لاغر شد
همیشه بیشترین اقداماتی که برای لاغریمان انجام دادیم گرفتن رژیمهای لاغری بود
همه چاقها برای لاغرشدنشان فکر و ذکرشان این بود که رژيم بگیرند. ورزش کنند تا بتوانند کمی از وزن وسایزشان را کم کنند که من خودم یکی از اون ها بودم که همیشه سفت و سخت رژیمهایم را انجام می دادم و این رژيم گرفتن هایمان چه سخت و دشوار وچه راحت واسون همیشه تلخ ترین طعم در زندگیمان بود
حتی حالا هم از شنیدن اسم رژيم برایمان آزار دهنده هستش
همه ما که اینجا هستیم حتی استاد عزیزمان که این سایت را ایجاد کرده اند برای لاغرشدنمان از این رژیم ها استفاده کردیم و هیچوقت نتیجه دائمی و ماندگاری را کسب نکردیم
ما هر موقع صحبت از لاغر شدن و متناسب شدن می کردیم توصیه همه برایمان این بود که باید رژيم غذایی بگیرید و فعالیت ورزشی داشته باشید
اما حالا بودنمان در این سایت برایمان آموزش می دهد که ما نمی توانیم با استفاده از رژيم لاغری، لاغر شویم و برایمان ماندگاری و دائمی شود ما باید همیشه این را بپذیریم و اطمينان و باور داشته باشیم که هیچوقت برای لاغرشدنمان فکر اینکه باید رژيم بگيريم نباشیم فقط باید به رفتارهایمان وعملکرد خودمان در زندگی روزمره مان توجه کنیم
من از سال ۱۳۹۹/۱۱/۲۷در این سایت زیبا وشگفت انگیز هستم و از همون روزهای اول تعهد
دادم که دیگه اصلآ سراغ هیچ رژیمی نروم و مهم تر از اون حتی فکرشان را هم نکنم
چون من یاد گرفتم که فقط روی
نگرش و رفتارهایم عمل کنم نه برروی رژیمهای بیهوده و بی اساس.
ما همیشه طبق برنامه های رژیمی که بهمون می دادند عمل می کردیم. بايد غذایمان را اندازه گیری می کردیم یا با قاشق یا با ترازو. بايد کالری شماری میکردیم.
ما باید با برنامه ای که برایمان تنظیم می کردند غذایمان را می خوردیم
من همیشه هم در حال رژيم گرفتن بودم و هم در حال وزن کردن خودم بودم اون هم نه یک بار نه دو بار بلکه چندین بار خودم را وزن می کردم و این عادت یک عادت خیلی اشتباهی بود
وقتی اقدام به رژيم گرفتن میکردم همیشه فکرمیکردم که باید با رژيم گرفتن وورزش و پیاده روی هم انجام دهم و همیشه یادم هست که صبح ها در خانه و عصرها از ساعت ۶عصر تا ساعت ۹شب پیاده روی می کردم ولی حالا تفاوت گرفتن رژيم با بودن دراین سایت برایمان آشکار شده که ما اصلآ نمی خواد که غذایمان را اندازه گیری کنیم. کالری شماری کنیم. کی بخوریم. چی بخوریم. چقدر بخوریم.
ما تنها باید به بدنمان توجه کنیم تا نقطه سیری و گرسنگی خودمان را متوجه شویم
ما باید خودمان بفهمیم که کی گرسنه می شویم غذایمان را بخوریم و وقتی سیر شدیم دست از غذاخوردن بکشیم
من از زمانی که وارد این مسیر شدم با خانواده سر سفره مینشینم و با لذت در کنارشان غذایم را میل می کنم و هیچوقت غذایم را از آنها جدا نکردم و این برایم لذتبخشتر است درست است که بعضی مواقع نمی خورم چون در اون موقع گرسنه نیستم و نمی خورم نه اینکه با اونها نخورم
وحالا من به اندازه ای غذایم را میخورم که حس سیری میکنم و اون نیاز جسمی ام را برطرف کنم
بعضی مواقع میشه که اون فرمولهای قبلی بالا می آیند و نجواهایی شروع به گفتن می کنند که بخور خوشمزه است. بخور که تمام میشه. ولی داره کم کم کمرنگتر میشه و خیلی زود خودم رو جمع وجور می کنم و به مسیرم ادامه می دهم و اینقدر غذا مصرف می کنم که همیشه احساس سبکی می کنم و اون فشار شکمی سراغم نمی آید و هیچگاه حالم بد نمی شود
ما باید فرمولهای ذهنیمان راشناسایی کنیم و تغییرشان دهیم و هیچ چیزی در بیرون مان وجود ندارد که ما بتوانیم فرمولهای ذهنیمان را تغییر دهیم همه چیز در درون ما نهفته است
ما باید همیشه بتوانیم این را بفهمیم که کی گرسنه هستیم و کی سیرمیشویم و این رو ذهن ناخوداگاهمان خیلی خوب می فهمد کافیه که ما به واکنشهای بدنمان توجه کنیم
ما همیشه با رژيم گرفتن هایمان خودمان را در سختی و دشواری قرار می دادیم وبه جسممان فشار وارد می کردیم
و هیچگاه نفهمیدیم که رژيم گرفتن نمی تواند فرمولهای ذهنیمان را تغییر دهد و این را هم نفهمیدیم که رژيم گرفتن هردفعه وزنمان را افزایش می دهد و ما را سنگین تر و ناامیدتر می کند
چون همیشه ما بودیم که تصمیم می گرفتيم که باید رژيم بگيريم و ورزش کنیم در واقع ما داشتیم از عوامل بیرونی استفاده می کردیم و به جسممان فشار وارد می کردیم و با سختی ودشواری چند کیلو از وزن وسایزمان کم بشه ولی ذهن ناخوداگاهمان نمی دانست که ما چکار می کنیم و همیشه این ذهن خودآگاهمان بودکه بر ما پیروز می شد چون اون دستور می داد بخور و ما نافرمانی می کردیم و جلوی خودمان را می گرفتیم و از خوردن امتناع می کردیم و وقتی خسته می شدیم رژيم را رها می کردیم و ذهن ناخوداگاهمان هم با خیال راحت کار خودش راانجام می داد و ما را به وزن قبلیمان بر می گرداند
ما هیچوقت از هیچ رژیمی فایده ای ندیدیم و همیشه شکست خوردیم اما چون هممون عاشق لاغرشدن بودیم نمی توانستیم از رژيم گرفتن وورزش کردن دست برداریم و همیشه ادامه می دادیم و همیشه با یک روش جدید وبا یک اسم جدید وارد رژيم گرفتن میشدیم و می گفتیم اون قبلی فایده نداشت اما اين دفعه کار تمامه
من آخرین روشم خامگیاه خواری بودومن توانسته بودم که خودم را از ۹۳کیلوبه۶۳کیلوبرسانم و نزدیک به دو سال ونیم طول کشید و همیشه باخودم فکرمیکردم که این دیگه آخرشه من دیگه لاغر میشم وتمام
حالا بماند که چه عذابهایی را متحمل شدم و چه زجر هایی کشیدم دو ماه فقط برون ریزی داشتم درسته خیلی خوب لاغر شده بودم اما انگار چند سال پیرتر شده بودم چون خیلی اندامم و صورتم افتضاح شده بود
وحالا من خیلی عالی دارم دراین مسیر حرکت میکنم و پیشرفت خوبی دارم و خدایم را شکر می کنم که توانستم که روش و مسیرم را پیداکنم و خیلی با آرامشی که پیدا کردم به راهم ادامه می دهم و دو سال و نیم است که در این مسیرزیباقرارگرفتم واقعاکلی تغییرات زیادی در افکار و رفتارم داشتم و هر روز که میگذره من به خواسته ام نزدیک ونزدیکتر می شوم و اطمينان دارم و مطمئن هستم که با ادامه دادنم به وزن ایده آلم برسم نه فقط به وزنم بلکه در تمام جنبه های زندگیم به ایده آل ترین خودم برسم
به امیدواری اول خداوندمهربان و دوم استادگرامیمان و سوم پشتکاری خودمان به خواسته هایمان برسیم چون فقط با یادگیری ذهن میتوانیم به هر خواسته وارزویمان برسیم همه چیز در درونمان نهاده شده است نه در بیرون ما
ما فقط با ذهن. با افکار درست. وبا رفتار صحیح خودمان می توانیم به هر آن چیزی که خواسته وارزویمان است برسیم
خيلی عاشقانه دوستتان دارم
و تا نوشتن دیدگاه جلسه بعدی همه را به خداوندمهربان و یکتا می سپارم
شاد و سلامت وموفق باشید
به نام خداسلام به استاد عزیزم و دوستان به اندازه ای که مغز شما لاغر بشه انتظارات شما لاعر میشه و شما لاغر میشی پس ریشه ی اصلی کار کردن رو باورهاتا وقتی درست نشن چیزی تغییر نمیکنه آمروز هم به لطف خدا جواب یکی از سوالاتم رو گرفتم شنیده بودم عذا ها باعث چاق شدن ما نمیشن و اینکه اگه تو باور کردی برنج باعث چاقی میشه پس همینم میشه میگفتم خوب ذهن من از کجا میفهمه اینی که خوردم برنج یا مثلا چطوری یه سری فرمان ها میده که من به چاقی برسم بر طبق باورهاموقتی استاد گفتن تو وقتی ذهنیتت نسبت به نون اینه که باعث چاقی میشه پس تصویرش میاد تو ذهنت و تحلیل میکنی و ربطش میدی به چاقی و ذهن دیگه از اونجا فرمان ها رو میده چند مدت پیش میرفتم پیاده روی و هر روز نان تازه میگرفتم و بعد پیاده روی یه صبحانه مفصل میخوردم و فرداش هم ورزش میکردم و غذام هم به خیال خودم کم کرده بودم اما بعد یه ماه دیدم دو کیلو وزنم رفته بود بالا خیلی ناراحت شدم گفتم جطور ممکنه روزی یه ساعت پیاده روی ورزش و تحرک بالا پس چرا من کم که نکردم اضافه هم کردم بعد مادرم یه بار که ازم پرسید دیگه نمیری پیاده روی گفتم نه بابا نون تازه میگرفتم میخوردم حسابی چاق شدم ما همون صبحانه باید نون بیات باشه تا کم بخوریم یهو یه صدای درونم گفت گره زدی نتیجه ات رو به عوامل بیرونی نون نیست که باعث چاقی تو شده افکار تو نسبت به نکن هست که باعث چاقی تو شده و چقدر من اینو با خودم اون روزا تکرار میکردم یعنی میخوردم ولی نگرانی بعدش که ای وای چقدر نون خوردم و همه ی اینا از عوارض رژیم کالری شماری بود آنقدر که کالری مواد عذایی رو تکرار میکردم تو ذهنم رفته والا قبلا اصلا نمیدونستم نون بربری چقدر کالری داره و باورم این بود نون اصلا چاق نمیکنه اون موقع ها نسبت به برنج این دیدگاه رو داشتم که چاق میکنه ولی میگفتم نون چاق نمیکنه تا اینکه انق ر از اطرافیان و پزشک ها شنیدم که اتفاقا نون خیلی هم چاق کننده است از برنج بدتر و وقتی کالری اش رو فهمیدم که دیگه واویلا حسم نسبت به همون نونی که قبلا با خیال راحت میخوردم خیلی بد شد ازش میترسیدم اگر زیاد میخوردم میگفتم وای خدا به دادبرسسه در مورد پیتزا و نوشابه و سس وماکارانی و اینا که بماند ولی از وقتی این دیدگاه رو تکرار میکنم که غذا نیست که باعث چاقی من شده افکارم هستن و نکته ی مهمش اینه من این افکار رو میتونم تغییر بدم خیلی حسم بهتر شده التبه که هنوز باید خیلی روش کار کنم و اونجا که گفتید یه پروسه هست کار کردن رو مغز خیالم بیشتر راحت میشه که من باید فقط ادامه بدم اگر من این نگرش ها رو تغییر بدم فرمان هم تغییر میکنه و دیگه قرار نیست من اذیت بسم خیلی راحت و خود به خود همه چیز تغییر میکنه کار من کار کردن رو این فرمول های ذهنی چاقی و تبدیل کردنشون به لاغری هست زمانی که رژیم میگرفتم نسبت به مواد عذایی حس بدی داشتم تقسیمشون کرده بودم به دو دسته مفید و مضرمفید های از نطر من بدمزه و مضر های خوشمزه و چقدر برام سخت بود ترک کردن و نخوردنشونیادمه وقتی ماجرا پندمیک پیش اومد گفتم معلوم نیست زنده بمونم بزار لذت ببرم و شروع میکردیم هر روز به پخت کیک های مختلف پیتزاها رنگارنگسیب زمینی های سرخ کرده و قارچ وپنیر و طوری میخوردیم که تو چند ماه 8 کیلو وزنم اضافه شدو هر بار حس عداب وجدان با تصویر هایی که از این غذاها داشتم که چاق کننده هستن فرمان های ذهنی دریافت میکردم که بیشتر سمتشان میرفتم ولی حالا اینجام که ذهنم رو تربیت کنم تا فرمان هایی مطابق خواسته من بده دارم تلاش میکنم به همه غذا ها حس خوب داشته باشم با این نگاه که در بدن من به لطف الله تبدیل به نور و عشق میشن
به نام خدای مهربانم که هر لحظه هادی و حامی من هست .
سلام ،وقت همگی بخیر
من در بهترین حالت خودم شاد و پرانرژی و با انگیزه ی فراوان در مسیر تغییر کردن هستم و با حال خوب به دنبال تحقق رویاهام و اهدافم در این دنیای مادی هستم .
رژیم برای من در گذشته تنها راه قابل قبولی بود که میتونستم لاغر بشم و اگر در کنار اون ورزش هم میرفتم دیگه برام چه بهتر بود و باورم این بود که این دو کار با هم باعث میشه من بهتر هم لاغر بشم و انصافا هم از این راه بارها عالی نتیجه گرفتم که چند باری در سایت توضیح دادم و اما قبلا هم در سایت گفتم مشکل من این بود که من نمیتونستم اون وزنهای کم شده رو نگهداری کنم بعنی به محض رسیدن به وزن دلخواهم نمیدونم چی میشد که کم کم وزنم برمیگشت البته حالا دیگه میدونم چی میشد بدن من به خاطر اون همه رژیم سنگین دچار قحطی میشد بدن من حرص و ولع پیدا میکرد بدن من دیگه نمیتونست با ذهنم مبارزه کنه و کم میوردم و دوباره به فرمانهای مغزی چاقی برمیگشتم و به اونها پاسخ میدادم .
یادم میاد من بارها در دوران چاقی رژیم گرفتم و همیشه خودم هر چی صلاح میدونستم که چاق کننده هست نمیخوردم و کم خوری میکردم و لاعر میشدم اما دو بار اخر که خیلی چاق شده بودم یک بار در دوران بارداری و یگ بار در دوران شیردهی بعد از زایمانم به توصیه ی یکی از پزشکان تصمیم گرفتم از کارشناس تغدیه استفاده کنم تا راحت تر لاعر بشم و یادم میاد من از بس چاق بودم از جسمم و از غذا خوردن تنفر داشتم و با رژیم های اون فرد چقدر هر ماه لاغر تر میشدم و در مدت زمان کوتاهی وزنی حدودا سی یا سی و خورده ای کم کردم و چقدر باشگاه و در اون مطب پیش همه تشویق شدم اما خب چی اون کارشناس من رو در تنوع غذاها و مقدار غذاها و زمان غذا خوردن به شدت محدود کرده بود .و اما حالا متوجه میشم با اون کار کارشناس تغذیه چقدر خودم رو نابود کردم چون به طور غیر مستقیم من به خودم میگفتم من بلد نیستم چه مقدار غدایی از چه نوعی در چه زمانی باید بخورم و یکی دیگه باید برای من اینها رو تعریف کنه تا من اجرا کنم و چقدر با این راه نادرست من به اعتماد به نفسم و به عزت نفسم و توانمندی هام و به خود باوریهام ضربه زدم .
اما من الان دیگه آگاهم که تمام فعالیتهای بدن تحت کنترل مغز ما در بدن اجرا میشه و این خوردنم یکی از همین فعالیتهاس که تحت کنترل معز ما هست و خوردن چیزی دیگه نیست بابا این خوردن هم یک فعالیت مثل بقیه ی فعالیتها در جسم من مثل پلک زدن و گردش خون و سلول سازی و … در بدن هست پس باید به جسم خودم اعتماد کنم نه به هیچ کس دیگه و اگر الان به من بگن مثل گذشته دوباره بیا در این راه رژیم بگیر هرگز قبول نمیکنم و به این کارها خندم میگیره چون جسم من خودش هوشمند هست و اون هر وقت نیازبه غدا د اشته باشه یا نداشته باشه به من اعلام میکنه و من باید اون علایم رو بشناسم و درست به اون نیاز جسم پاسخ بدم و اما حالا چطوره همین مغز در در بدن یک انسان باعث تناسب اون میشه و در بدن یک انسان دیگه باعث چاقی میشه ؟؟
شاید در گذشته میگفتیم نه بدن این افراد چاق فرق داره یا اینکه این چاقی ژنتیک هست و یا اینکه چاقی به خاطر مواد عدایی هست و یا به خاطر اشتهاهست که در جسم چاق ها هست و در جسم لاغر ها نیست و….
اما خیر تفاوت چاق ها و لاغرها در فرمانهای مغزی اونها هست .
ذهن فرد چاق کلی فرمول چاقی داره و اما فرد لاغر هیچ فرمول چاقی نداره مثلا به هر دو فرد پیتزا بده فرد لاغر با خیال راحت به اندازه میخوره و تموم اما فرد چاق کلی افکار نادرست داره که الان چاق میشم و چون غذا سنگین هست نباید بخورم و با ترس و نگرانی یکم میخوره اما چاقتر میشه و مغز ما هم چون میبینه در ذهن فرد چاق افکار چاقی مرور میشه و اون فرد داره به چاقی توجه میکنه چاقی رو برای اون فرد به ارمغان میاره چون برای مغز ما فرقی نداره ما از اون چیزی که بهش توجه میکنیم خوشمون میاد یا بدمون میاد اون هر چیزی رو که ما بهش توجه میکنیم برامون براورده میکنه .در حالی که هیچ فرد لاغری این افکار رو مرور نمیکنه و اما اگاه باشیم که تمام افراد چاق موقع خوردن و بعد از خوردن ترس از چاقی دارن و معز اونها این رویا رو به واقعیت تبدیل میکنه .
.
و اما ذهن چاق چون توسط دوستان. و خانواده و …دست کاری شده خیلی از فرمولهای چاقی رو یاد گرفته و با برخورد به هر مواد غدایی تحریک به خوردن میشه و اما لاغرها در هر شرایطی نمیخورن و خیلی راحت میگن ما مسیر هستیم و عدا نمیخورن و خیلی وقتها میگن اصلا غذا از گلوی ما پایین نمیره و ما چقدر در گذشته این حرفها برامون عجیب بود و درکشون نمیکردیم و این تفاوت رفتار به خاطر تفاوت ذهن های ما هست .
من خودم در گذشته چقدر فرمول چاقی داشتم مثلا
چون اومدم مهمانی هر انچه در توانم هست باید بخورم
چون اسراف نشه باید تا ته غدا رو بخورم
چون پولش رو دادم باید تا تهش رو بخورم
جون اومدم تولد و پول دادم باید هر چی به من داده میشه بخورم که تلافی بشه
چون …
اینقدر از این فرمولها در ذهن من ذخیره بود که بدون اینکه من کاری کنم در موقعیتهای این چنینی خود به خود شروع به خوردن میکردم و همیشه رژیم من رو همین فرمولها ی چاقی خراب میکردن پس جلوی فرمانهای مغزی رو نمیشه گرفت مثل این هست که من بخوام بدوم اما ضربان قلبم بالا نره همیشه ادم خندش میگیره پس خوردن یک فعالیت مغزی هست .
من باید روی مغز و ذهن خودم کار کنم تا در خیلی از جنبه ها مثل ترس از خوردن. و تفکیک مواد عذایی و … بازم بهتر بشم و فرمولهای چاقی در ذهن من هنوزم کمرنگ تر بشن
یک فرد چاق خوردن رو ربط میده به چاقی و اما بعضی افراد چاق و یا لاغر کنار این ربط دادن غدا به چاقی به بیماری هم اون رو ربط میدن اتفاقا من چند روز پیش داشتم با شخصی که بسیار لاغر هست صبحت میکردم و خیلی واضح متوجه شدم که این شخص وقتی یکم شیرینی و یا عذای چرب میخوره میگه الان سرم گیج میره و حالم بد میشه و نمیتونم بخورم هر وقت میخواد چیز شیرین یا چرب بخوره سریع ربطش میده به سر گیجه و چربی خون و نمیخوره یعنی در ذهنش فکر چاقی نیست از ترس چاقی نیست که نمیخوره بلکه از ترس حال بد و سر گیجه هست که نمیخوره و کاملا این قضیه برای من روشن شده و اما دیشب در تولد یکی از فامیل های نزدیک بودیم چندین فرد تپل بودند که با هم رژیم داشتن و همش به هم میگفتن این رو نخور چاق میشی و یا بهم تدکر میدادن این رو میتونی بخوری چون کالری نداره و مرتب حواسشون به همه چیز بود اما خود من با اموزشها ملاکم فقط سیری و گرسنگی در جسمم بود یعنی برای شام که ساندویچ بود چون واقعا گرسنه بودم در حدی که قار و قور شکمی داشتم به اندازه نیازم ساندویچ خوردم و چون سیر شدم دیگه برنداشتم و اما برای انواع دسرها چون سبر بودم خیلی راحت از اونها میگذشتم مثلا کیک نخواستم نخوردم پفیلا نخواستم نخوردم میوه نخواستم نخوردم پفک چند دونه کم بردم و دیدم سیرم نخوردم واقعا برام جالب بود همش به خاطر این دوره های استاد هست که من بدون اینکه نیاز به دکتری یا رژیمی باشه خودم با توجه به نیاز جسمم انتخاب میکردم و میخوردم و از همه ی اون افراد رزیمی و خیلی ها هم لاغر تر بودم اما بقیه ی چاق ها طبق برگه و اون محدودیتاشون غدا میخوردن و بسیار هم از بقبه و گذشته ی خودشون که من یادم هست چاقتر بودم .
من در جمع دیشب کاملا رفتار متناسب ها رو زیر نظر داشتم واقعا مغز چاق ها و لاغر ها متفاوت بود لاغرها با دل راحت به مقدار مورد نیاز خوردن و چقدر رفتارهاشون درست و هم جهت با تناسب بودن اما چاق ها ی جمع کلی فرمول چاقی داشتن و بعضی از اونها رفتارهای نادرست هم داشتن پس ما باید رفتارها و نگرشهای درست داشته باشیم یعنی ذهن ما باید اموزش ببینه تا از سمت چاقی به لاغری حزکت کنه .
وقتی مغزی همیشه داره فرمانها ی چاقی رو تکرار میکنه در نهایت پیروز میشه پس اگر بارها و بارها رژیم بگیریم همون فرمان ها ی چاقی میتونن ما رو دوباره چاق کنن.و نتیجه برای ما ماندگار نیست .
من خودم یادم میاد در دوران رژیم از غذای معمولی سفره خوردن ترس داشتم و نمیخواستم بخورم چون اون غذا برای من مساوی بود با چاق شدن و هر وقت به هر دلیلی برام جور نمیشد عذای رژیمی بخورم به خاطر این باورم سریع چاق میشدم برای همین در گذشته سر موقع که گرسنه میشدم عذای رزیمی بد مزه که دوستش نداشتم به اما مجاز بودم که بخورم به زور میخوردم یعنی هم شام هم ناهار هم صبحانه اینطور بودم که بگم من رژیم دارم اما بعدش وسوسه میشدم و میرفتم سراغ غدای معمولی بقیه و از اونها مقداری میخوردم مثلا هررشب شام رژیمی رو میخوردم اما اگر بعدش میرفتم جایی و چیزی بود که دوست داشتم و میدیدم سریع اون رو هم میخوردم و اما اون اواخر دیگه به خودم میگفتم چه کاریه خب دیگه شام رژیمی رو نخور و خودت رو راحت کن .
ذهن چاق ما با رژیم دادن و گرفتن برنامه ی غذایی فرمولهاش تعییر نمیکنن ما باید مغز رو برای لاغری اموزش بدیم و اون رو برنامه ریزی کنیم برای لاغری مثل اون موقع که برای چاقی همین کارها رو میکردیم .
من باید اگاه باشم که چاقی من به خاطر مواد غدایی و فعالیتم نیست باید به خودم بگم ببین خیلی افراد هستن که مثل من از همین مواد عدایی میخورن و هیچ تحرکی هم ندارن اما بسیار لاغرن و با این تغییر نگرش ها هست که فرمانهای مغزی من هم تغییر میکنه اما تا وقتی نگرش من این هست که نون و برنج باعث چاقی میشه معز ما این حرفها رو تشخیص نمیده و اون فقط کاری به توجه ما داره پس هر وقت اون هارو خوردید و احساس چاقی کردید و واقعا هم چاق میشید اما افراد لاغر این تفکرها رو که ندارن وو این تحلیل ها در مورد مواد غذایی رو هم که ندارن و چاق هم نمیشن نمونه اش همسر متناسب خودم که به شدت به خوردن نون و شیرینی علاقه داده و وحشتناک هر دو رو میخوره و بسیار راحت هم میخوره و اما اصلا چاق هم نیست اما دیشب تمام افراد چاق اطرافم بارها میگفتن ما نون و شیرینی و برنج و بستنی و این جیزا رو حذف کردیم و بسیار هم لاغر شدیم .اما هین افراد نمیدونن دارن مغرشون رو چاق میکنن و این چقدر تاثیر بدی در ذهن اونها برای همیشه میزاره .
ما چاقی رو یاد گرفتیم و ما باید لاغری رو هم یاد بگیریم دقیقا مثل یک شخص که بخواد زبان دیگه مثل انگلیسی رو یاد بگیره .چقدر فردی که در خانواده انگلیسی زبان به دنیا بیاد یاد گرفتن زبان براش راحتتره نسبت به فردی که در همچین خانواده ای نیست و اما حالا برای چاقی هم همین هست اون فردی که در خانواده ی چاق به دنیا میاد یادگیری زبان لاغری سخت تر از فردی هست که در خانواده ی لاغر به دنیا میاد نمونه اش رو هم زیاد دیدم .و اما برعکسش هم هست برای اون افراد لاغر در خانواده لاغر که دوست داره چاق بشه یادگیری چاقی سخت هست و نمیتونه .چاق بشه
من باید انتطارم از خودم لاغری باشه و ذهنم رو اموزش بدم و همیشه استمرار داشته باشم تا به لاغری برسم .
من کسی بودم که به محض رژیم گرفتن لاغر میشدم و اما وقتی رژیم نداشتم میگفتم دیگه چاق میشم چون ذهنم هنوز چاق بود پس هر چقدر رژیم بگیرم و قرص بخورم و ورزش کنم فایده نداره چون ذهنم چاق هست .پس دیگه اون احساس خود تخریبی که من توانایی لاغر شدن رو ندارم دیگه ندارم و بارها میگم من بسیار توانا بودم و هستم و فقط روش من غلط بوده که من نتونستم برای همیشه لاغر بشم .
من همیشه در زمان رژیمم ..اون برنامه غدایی رو به عشق لاغری با هر سختی بود کامل اجراش میکردم و به تناسب دلخواهم تا حدودی هم میرسیدم اما به محض رسیدن به هدفم یه سوال بزرگ در ذهنم بود که تا کی باید در رژیم باشم ؟؟ یعنی تا اخر عمرم ؟؟ من هم دلم فلان غداها رو میخواد و کلی ناراحت بودم و حرص وولع خوردن خیلی از غداها و مواد غذایی رو داشتم .
بنام خدا سلام خدمت استاد عزیز.
تمام کسانی که الان توی این سایت هستند چه اونایی که نتیجه گرفتند چه اونایی که نتیجه نگرفتن رفتند و برگشتن چه اونایی مثل من که اومدن نتیجه هم گرفتن و بعد از مدتی فاصله گرفتن و برگشتن همشون از یک کلمه فراری بودن اونم رژیم بوده و چون نتونستند تغییری توی جسم خودشون از تغییر رژیم گرفتن ایجاد کنند تصمیم گرفتن به روش درست گوش بدن یادش بگیرند و متوجه شدن که کاری از رژیم لاغری ساخته نیست و اونایی که این روش رو باور نکردن و نمیکنند و میگن الکی و ببخشید چرت و پرته دروغه تا آخر عمر چاق میمونن و با عذاب زندگی میکنند.
واقعا خیلی با این حرفتون که گفتید کسانی که رژیم گرفتن رو برای ما در نظر گرفتن به زمان خوردن چی خوردن و چقدر خوردن رو تعیین میکنند یعنی چون ما بلد نیستیم و نمیدونیم کی بخوریم و چی بخوریم چاق شدیم موافقم و با گوشت و پوست استخوان تجربش کردم توی این چندین سال رژیم گرفتن همیشه سعی کردم طبق برنامه ای که بهم دادن مو به مو عمل کنم در همون اولش هم با ناامیدی که من ژن چاقی دارم و بعد از رها کردن یا اتمام دوره برمیگردم به همون چاق سابق یا باید تا آخر عمرم رژیم بگیرم انرژی رو ازم میگرفت اما چون تصمیم گرفته بودم لاغر کنم طبق حرفای اون دکتر یا اون متخصص ورزش و تغذیه عمل میکردم استاد یادم میاد یه وزنه برای اندازه گرفتن غذاهام خصوصا نون گرفته بودم و مثلا ۶۰ گرم نان با ۴۰ گرم پنیر با دو عدد گردو رو اندازه میگرفتم و باید حتما ساعت ۸ صبح میخوردم مصلا ساعت ۱۰ سیب بخورم و ۱۲ ناهار و برام عذاب بود آخه من همیشه ساعت ۸ صبح خواب بودم تازه ۹ و نیم بیدار میشدم طبق معمول صبحانه بخورم و من دیگه ساعت ۱۲ گرسنه نبودم برای ناهار یا مثلا من باید ساعت ۷ شب شام خورده باشم و ساعت ۱۰ شب خواب باشم و من برای نتیجه گرفتن ساعت خواب و بیدار شدنم هم طبق این برنامه گذاشته بودم و نهایت بعد از یک ماه دو کیلو کم میکردم ولی خودم توقع داشتم با این همه زجری که کشیدم و گذشتن از خیلی غذاها الان باید کلی چربی آب کرده باشم و چون چیزی کم نشده بود یا با بی انگیزگی ادامه میدادم یا رهاش میکردم و وقتی همون چند کیلویی که کم کرده بودم برمیگشت شایدم بیشتر خودمو تا میتونستم فحش میدادم که خاک تو سرت که نتونستی تحمل کنی و باز چاق شدی من یک زمانی در تلگرام وارد یه کانالی شدم که نوشته بود با حیوانات مهربان باشید و دیدم که گروه رژیم خام گیاه خواری بود برای حمایت از حیوانات و توی اون کانال لینک گروه گذاشته بودن و وارد شدم و دیدم که گروهی بود بیشتر از هزار نفر عضو که اکثرا چاق بودن و لاغر شده بودن مثلاً ۲۰ کیلو ۳۰ کیلو حتی ۴۰ کیلو و خیلی هم به ظاهر راضی بودم و من تصمیم گرفتم امتحانش کنم و از یک ادمین گروه برای یک دوره برنامه گرفتم به عنوان رژیم خام گیاه خواری و اسمشو گذاشته بودن چالش ۴۰ روزه و ۴۰ روز انجام دادم و استاد در نهایت ناباوری بعد از این مدت که هیچ نوع مواد پختی یا حیوانی نخورده بودم همش ببخشید مثل یه گوسفند چیزای خام و سبزیجات خورده بودم و چقدرررر را گرسنگی رو تحمل کرده بودم حتی نیم کیلو هم کم نکرده بودم و اونقدر اون روز گریه کردم که انگار دنیا روی سرم خراب شده بود و باااااااازم مقصر خودم رو میدونستم و میگفتم این برنامه عالی بود همه حتی تا ۴۰ کیلو کم کردن ولی من بی عرضه یک کیلو هم نتونسته بودم کم کنم و بابام بهم گفت بابا عزیزم خودتو اذیت نکن تو ژن چاقی داری دیگه نمیتونی و مامانم که دید افسرده شده بودم از این وضعیت گفت برو باشگاه و در باشگاه. بهم گفتن که تو وزنت استپ کرده و یه برنامه ورزشی و غذایی خیلی سختی به من داد که هیچ فرقی با بقیه رژیم هام نداشت اونم تا یک ماه انجام دادم و فقططططططططط یک کیلو کم کردم و بازم اینم رها کردم و هرباری که برای هر رژیمی شکست میخوردم نسبت به دفعه قبل کاهش وزنم کمتر میشد استرسم بیشتر و احساسم داغون تر😥😥
یه زمانی من دانشجو بودم و رژیم من درآوردی گرفتم که شبها غذام لوبیا گرم و عدس و ماست و خرما بود اونم با دو کف دست نان ناهار ۶ قاشق سر خالی و من وقتی برای فرجه های امتحان خونه میرفتم و مادرم غذا برام میکشید دعواش میکردم که ای بابا نریز خودم باید با اندازه غذا بخورم و حدودا با این رژیمی که برای اولین بار طاقت آورده بودم ۱۶ کیلو کم کردم و دوسال ماندگار بود و زمانی که از دانشگاه فارغ تحصیل شدم و حسابی خسته شده بودم از این رژیم مسخره کمکم سست شده بودم و چون مادرم دیگه برام غذا نمیکشید تا خودم اندازه بگیرم جوری قاشقم رو پر میکردم که ۱۲ تا قاشق میشد به جای ۶ تا و وقتی داداشم مسخره ام میکرد که رژیمت رو ول کردی میگفتم نه بابا یه خورده قاشقم رو پر تر کردم همونه و ذره ذره رهاش کردم و در نهایت مغزی که هی میگفت بخور بخور پیتزا نخوردی ساندویچ نخوردی نون خامه ای نخوردی فلان تنفلات که مدام میخوردی نخوردی شروع کن به خوردن و من میخوردم پیروز شده بود و جسم من شروع به برگشتن کرد و سرزنش های خودم به کنار حرفای اطرافیان و خانواده فشار بیشتری بهم میآورد و من تا این روزها متوجه این نبودم که وقتی خودت نمیتونی از پس خودت بربیای و اونو به دست بقیه میسپاری که بهت بگن چقدر بخور نتیجه اش میشه همین اندامی که الان دارم و اینکه گفتید خیلی ها دوست دارند یکی دو کیلو اضافه کنند گوشتی به تنشون بشینه و چاق باشند و نمیتونستد و کاملا دیدم داداش خودم ۲۵ ساله که همچنان داره تلاش میکنه چاق بشه و من تمام این سال ها تلاش میکردم لاغر بشم و وقتی میخواستیم مامانم رو اذیت کنیم میخندیدم که ما چطور هم خون هستیم یکی میناله از چاقی یکی از لاغری اونم دو نفر که از یک خانواده سر یک سفره بزرگ شدن و تنها جواب مادرم ژن داشتن پ نداشتن بود که ما رو قانع میکرد چقدر خوبه این حرفایی که هیچوقت نمیتونستم بزنم و الان دارم به زبان میارم و از ذهنم بیرون میاد و در این صفحه چت جایگزین میشه و باری از درون ذهنم خالی میشه من شاید الان هنوز نتونسته باشم به طور جدی پیغام سیری رو درک کنم اما توی همین مدت مثل سال قبلی که وارد این مسیر شدم حسش میکنم که وقتی مثلا نصف نون خوردم و حسابی سیر شدم دیگه از غذا دست بکشم و چشمش دنبال این نباشه که غذای همسرم اضافه بیاد و من بخورمش دیگه قصد گول زدن خودمو ندارم و یه چیزی که متوجه شدم من هر زمانی که حس میکنم خییییلی دیگه گرسنگی داره بهم فشار میاره و ذهنم بهم میگه پاشو غذا بخور به سمت غذا میرم و تنها اندازه ای میخورم که سیر بشم نه اندازه ای که فشار شکم رو احساس کنم چند روزه که به فشار شکم نرسیدم چند روزه که ترسم کمتر شده اما هنوزم اون ترس توی وجودم هست ولی بخوام کلی بگم خیلی کم شده و حرص و ولع قبل رو ندارم مثلا دیروز وارد فروشگاه شدیم با همسرم اما مثل سابق سمت تنقلات نرفتم فقط همسرم دوتا دونه بیسکوییت برداشت که یکیشو با چایی خورد منم دو سه تا دونشو خوردم و یکیش رو داخل کمد گذاشتیم و خیلی حس رضایت به خودم داشتم.
و در آخر کلامم این حس عالیه که سعی میکنم رفتارهای اشتباهم رو بشناسم و تکرارش نکنم و نتیجه اش به جای عذاب و ترس میشه کاهش وزن بدون هیچ زحمتی و سپاسگزاری بیشتر و قوی تر نسبت به خدای مهربونم.
سلام به استاد گرامی و دوستات عزیزم
من از دوره نوجوانی که رسما متوجه اضافه وزنم شدم از طریق دیده ها و شنیده ها یقین داشتم که فقط از طریق رژیم و ورزش میشه لاغر شد و من از دوره نوجوانی شروع به انجام تمرینات ورزشی کردم و رژیم های سرخود،اولش بله من به امید لاغر شدن و تناسب اندام با اشتیاق سعی میکردم که نخورم در عین حال که سعی میکردم اون مواد خوراکی که تصور چاق کنندگی در مورد اونا دارم رو نخورم اما همون لحظه به شدت دوست داشتم که بخورم و فقط داشتم آگاهانه جلوی خودم رو میگرفتم.و همییشه برای خوردن اون خوراکی های ممنوعه اشتیاق داشتم.اوایلش میتونستم جلوی خودم رو بگیرم اما در طولانی مدت از این کنترل کردن در مورد خوردن خسته شدم و برای من تبدیل به نشتی انرژی بزرگی شد و بخش عظیمی از تمرکز و انرژی منو میگرفت چون اقدامات آگاهانه همیشه نیاز به انرژی و تمرکز بالایی دارن و من در این پروسه بخش زیادی از انرژی و تمرکز خودم رو صرف کردمو من در زمان رژیم از ۲ موقعیت رنج میکشیدم و حسرت میخوردم یکی اینکه جلوی خودم رو میگرفتم که خیلی از خوراکی ها رو نخورم و میزان خوراکم رو کم میکردم که همزمان حسرت خوردن اون خوراکی ممنوعه رو داشتم هم باید انرژی و تمرکز صرف این اقدام آگاهانه کنم و هم اینکه به همه افراد متناسبی که برای خوردو خوراکشون اصلا انرژی و تمرکز صرف نمیکنن حسرت میخوردم و در عذاب بودم.و در اواخر متوجه میشدم من دقیقا همون خوراکی هایی که قبل از رژیم اهمیتی بهشون نمیدادم و شاید ماهی یک بار طبق میل خودم میخوردم و هوس نمیکردم که همیشه بخورم وقتی که از خوردنشون به واسطه رژیم منع شدماتفاقا انگار اون زمان ذهنم متوجه وجودشون شد و بخشی از تمرکز منو بردن سمت خودشون و خوراکی که قبلا نسبت بهش حرص و ولع نداشتم الان به دلیل ممنوعیت شدیدا ولع پیدا کردم و این یکی از آثار مخرب رژیم غذایی بود.که من نسبت به خوراکی های ممنوعه بشدت حرص و ولع پیدا کردم حتی اگر اون خوراکی قبل از رژیم مورد علاقه چندان من نبود!
و دیگه اینکه در تمام مدتی که رژیم بودم وقتی لاغر میشدم همون موقع اصلااا لذتی از اندامم نمی بردم چون اونو از دست دادنی و موقت میدیدم و تمام فکر و تمرکزم میرفت سمت آینده نیومده و ترس از چاق شدن مجدد در واقع من حسرت لاغری که الان بدست اومده رو داشتم و همه ما اطلاع داریم حسرت داشتن یکی از موانع بزرگ ذهنیه.من عملا روی این اندامی که در زمان رژیم لاغر و زیبا شده بود هیچ توجه و تمرکزی نداشتم! و نتیجه میگیریم که در رژیم های غذایی ما اصلا توجهی به لاغری نداریم بلکه توجه ما به چاقی شدت میگیره و تصویر چاقی ذهنمون بیشتر از قبل شدت میگیره و پررنگ تر میشه.و من یادم میاد وقتی در زمان رژیم سرخود خودم لاغر شده بودم توی سالن اداره ایستاده بودم و بخاطر خستگی دستم رو به کمرم گرفتم و متوجه لاغری دور کمرم شده بودم همون لحظه ترس و استرس شدید گرفتم که خدایا منک نمیتونم این حجم از لاغری رو برای همیشه نگه دارم و تمام فرمول های چاق کننده یکی یکی اومد جلوی چشمم و ذهنم بهم یادآوری میکرد که این لاغری دائمی نیست چون قراره موقع ازدواج،بارداری،زایمان،میانسالی و یائسگی چاق بش(تشدید فرمول های چاق کننده) و من بشدت مستاصل شده بودم؛ بیشتر از قبل نسبت به غذاها حساس شده بودم و به دلیل سرچ کردن در مورد رژیم ها و ورود آگاهی ها در مورد قدرت چاق کنندگی غذاها،نسبت به هر ماده خوراکی ۲ نوع نگرش به طور همزمان داشتم یکی اینکه انواع خوراکی ها چه تاثیری در سلامتی و بیماری دارن و دوم تا چه میزان قدرت چاق کنندگی دارن و به همین دلیل نتیجه میگرفتم که نخورم یعنی خودم رو منع میکردم و منع کردن باعث شد ذهنم در این مواقع مثل حالتی رفتار کنه که با دوران جنگ و قحطی و کمبود مواجه شده و مغزم بیشتر از قبل فرمان خوردن میداد و در این بحبوحه من خسته از رژیم و محدودکردن خودم شده بودم و نتیجه این اتفاقات بی رمقی،استیصال،ناکامی،ترس و استرس و عدم آرامش و بهم خوردن خوابم بود شب ها اییینقد فکر خوراکی ها ذهنم رو مشغول میکرد و حرص و ولع در من ایجاد کرده بود که تا ساعت ۴یا ۵ نمیتونستم به خواب برم و روز که میشد به دلیل اینکه میدونستم وااای باز روز شروع شد و قراره تمام طول زمان بیداری فکر ها پشت سر هم و مداوم و بی وقفه در ذهنم تکرار بشه دلم نمیخواست بیدار بشم و عملا تا ۱۲ یا ۱ ظهر خواب میموندن و تاثیرشو بلاخره در کسب و کارم گذاشت و درآمد من چندین ماه به صفر رسبده بود.چون صد در صد توجه و تمرکزم صرف این جنگ روانی و ذهنی شده بودو بیشتر از همیشه ناامید و خسته! در یک کلام رژیم غذایی یعنی اعلام جنگ ۲۴ساعته و بی وقفه علیه خودمون و نتیجه اش نابودی زندگی و آرامشه
این صحبت هارو در پایان این فایل بعنوان تمرین در دفترم نوشته بودم اما قلبم بهم گفت که باید بنویسم تا بخودم یادآوری کنم که آموزش لاغری با ذهن چقدرر ارزشمنده که همممه جوانب زندگی مارو تحت تاثیر قرار میده و از استاد عزیزم تشکر میکنم بابت عشقی که برای اموزش ها میذارن و این فایل های ارزشمند رومن و دوستانم هدیه میدن🙏🏻🌹
به نام خدای مهربان🌺
گام ششم🦋
اگه از هر انسانی بپرسیم که چطور باید لاغر شد، جوابش استفاده از برنامه رژیمی به همراه ورزش کردنه،این نگرش نشئت گرفته از یک دیدگاه و باور قوی دیگهای هست که در ذهن افراد برای چاق شدن شکل گرفته و اون ارتباط بین چاقی و خوردن غذاست.ریشه بسیاری از دلایلی که نمیتونم لاغر بشم نگرش و فکرهایی هست که نسبت به کلمه رژیم لاغری دارم،قدم اول برای لاغر شدن اینه که بپذیرم، با استفاده از رژیم لاغری نمیتونم لاغر بشم و تا ابد لاغر بمونم،موقعی میتونم مطمئن بشم، به این نگرش باور دارم که هرگز برای لاغر شدن به فکر استفاده از رژیم لاغری نباشم،و مهمتر از اون باید به رفتار و عملکردم در زندگی روزمره توجه کنم و بررسی کنم که آیا برخوردی که با مواد غذایی دارم، به صورت رفتارهای مرسوم در رژیمهای غذایی هست یا نه،
پس اگه میخوام شرایط جسم تازهای برای خودم خلق کنم و زندگی جدیدی رو ادامه بدم، باید به هیچ وجه به دنبال امتحان کردن رژیمهای لاغری مختلف نباشم،چون علاوه بر اینکه نتیجهای برام نداره، بلکه باعث ناامیدی من برای لاغر شدن میشه.
اگه باورم این باشه که تنها راه لاغر شدن رژیم گرفتنه و با این باور توی مسیر لاغری با ذهن حرکت کنم، لاغر نمیشم،
چون این فرمول دیگه توی ذهنم ثبت شده و ذهن هم سعی میکنه منو هدایت کنه که باز رژیم لاغری بگیرم،و همیشه به شکلهای مختلف منو با رژیمها و پیشنهادهای مختلف رژیم گرفتن روبرو میکنه.
هر بار با رژیم گرفتن، میخواستم غذا خوردنم رو محدود کنم،با این کار، جنگی بین ذهنم داشتم که حالا بخورم از فردا دیگه نمیخورم،این جنگ و جدال باعث میشد که بالاخره ذهنم پیروز بشه و من شکست بخورم و هر بار هم بیشتر ناامید بشم،و این باعث میشد توی تصمیم گیریها سست بشم و به خودم ثابت میشد که من ضعیفم، انسانیام که دائماً توی تصمیمات شکست میخوره و باعث میشد که دیگه اراده و شروعی برای تغییر جدید نداشته باشم،وقتی که فشار رژیم لاغری رو از روی ذهنم بردارم، به طور ناخودآگاه با لذت غذا میخورم،حرص و ولعم و ترسم نسبت به خوردن کمتر میشه،تمایلم به مصرف غذا در من به اندازه نیاز بدنم میشه،
چاقی من به خاطر خوردن غذا نیست، بلکه به خاطر عادتها و رفتارهای غذایی اشتباه منه،باور ترس از خوردن باید متزلزل بشه و ریشههاش قطع بشه.
در طی سالها ذهنم به اشتباه آموزش دیده که غذاها چاق میکنن،بهم گفتن نخور، یا چی بخور، یا چی نخور، تموم این محرومیتهای غذایی توی رژیمها، برای سلامتی و کاهش وزن توی ذهنم ترس از مواد غذایی رو به وجود آورده،طوری که الان شیرینیجات، سرخ کردنیها و تموم کربوهیدراتها رو غذاهایی میدونم که قدرت چاق کنندگی دارن،ولی باید بدونم که مواد غذایی نعمت خدا هستن برای نیاز بدنم،و این منم که قدرت رو به غذاها دادم،
خیلی از افراد متناسب هستن که هر طور و هر مقدار که بخوان میخورن،پس تفاوت در نگرش و فرمولهای ذهنی من با افراد متناسبه،
اولین قدم اینه که با ترس غذا نخورم، از غذاها نترسم،
شناسایی پیغام سیری:ذهن افراد چاق این پیغام رو دریافت نمیکنن مگر بعد از فشار و درد در ناحیه شکم،پیغام بدن از دو طریق شکل میگیره، احساس درونی،مثل ناراحتی، شادی، دلتنگی، که اگه ادامهدار بشه در بدن واکنش میده.مثل گریه کردن،و دیگری از طریق عصبها،وقتی دستمون با چاقو میبره درد رو تجربه میکنیم،احساس گرسنگی هم اگه ادامهدار بشه و غذا نخوریم، تبدیل به واکنشهایی توی بدنمون میشه،مثل صدای قار و غور شکم، یا مورمور شدن بدن، یا لرزش بدن و ضعف و سستی.اگه نقطه سیری درک و احساس نشه تبدیل میشه به تهوع و شکم درد و ناراحتی بعد از اون.گرسنگی و سیری نباید از عوامل بیرونی پاسخ داده بشه، بلکه با احساس درونی باید درک بشه،برای درک احساس گرسنگی و نقطه سیری باید توجه به احساسم داشته باشم، و تمرکز و توجه کنم تا به صورت اتوماتیک ذهنم یاد بگیره و دستور به مغز بده که به طور ناخودآگاه دست از غذا بکشم.
هر مشکلی که افراد چاق برای کاهش وزن دارن، به خاطر این کلمه ویرانگر رژیم هستش، که حتی تلفظ اون هم به ما احساس خوبی نمیده،چون بارها در جنگ این کلمه قرار گرفتیم و اکثر موقعها هم شکست خوردیم.
بارها تصمیم گرفتیم رژیم بگیریم، با سختی و رنج خودمون رو محروم کردیم، محدود کردیم از غذاها،غذاهای خاصی با اندازه معینی خوردیم، ولی همیشه توی ذهنمون غوغا بود که حالا برو بخور، این مقدار کمه، یکم بیشتر بردار، امروز رژیم رو ول کن، این غذا حیفه، حالا یکم بیشتر بخور فردا جبران میکنی، و هزار جور فکر و خیال میومد که ما رژیم رو میشکستیم و تجربه تلخی از شکستن رژیم داریم،
برای همین رژیم گرفتن تاثیر خیلی بدی روی ما گذاشته و باید سعی کنیم به لاغری بدون رژیم دست پیدا کنیم،چون به محض اینکه کلمه رژیم بیاد وسط، خود به خود احساس شکست در ما ایجاد میشه،احساس مواجه شدن با یک دیوار بلند، یک مانع، یک حریف قَدَر که میخواد بازم ما رو شکست بده.
وقتی که فشار رژیم رو از روی ذهنم بردارم و ذهن اداره امور رو به دست بگیره، ناخودآگاه گرایشم به خوردن کمتر میشه،و این کمتر شدن غذا به خاطر ذوق و شوق و احساس خوب داشتن منه،نه به خاطر رژیم،چون توی تمام این مراحل احساس خوب و شادی در من وجود داشت.
چاقی به خاطر عادتها و رفتارهای اشتباه غذایی من بوده که منو به این شکل درآورده،و من باید این عادتها رو تغییر بدم.تا قبل از این دوره میخواستم از طریق کنترل و ایجاد محدودیت برای خودم، مصرف غذام رو کاهش بدم و همیشه هم ناموفق بودم،ولی توی این دوره اول ذهنم به آرامش برای مصرف مواد غذایی دست پیدا میکنه و بعد چون از خوردن لذت میبره مقدار مصرف رو کمتر میکنه،و این با رژیم گرفتن تفاوت داره.و اصلاً روی این موضوع حساس نباشم که چون من الان باید کمتر بخورم، یا شاید من دارم کمتر میخورم،پس دارم رژیم میگیرم.
ما هیچ کدوممون یادمون نمیاد که چطور و از چه زمانی تصمیم گرفتیم چاق بشیم، و چه کارهایی رو انجام دادیم که الان چاق شدیم،پس لاغری هم باید به همین شکل باشه،من نباید تصمیم بگیرم که غذای خودم رو کم کنم،باید ذهن این تصمیم رو بگیره و در این صورتِ که تغییرات در من موندگار میشه.
خوردن منو چاق نمیکنه،اشتباه خوردن منو چاق میکنه،غذا برای من و افراد متناسب یه جور عمل میکنه و اینکه چرا در من تاثیر چاق کنندگی داره و در اونها نه،به خاطر فرمولها و نگرشِ اشتباهیه که در ذهنم هست.
خیلی اهمیت داره که بر ترس از خوردن غلبه کنم،غلبه بر این ترس، یعنی رهایی از چاق شدن،یعنی اعتماد کردن به بدنم،احترام گذاشتن به ذهن خودم، و تشکر کردن از نعمتهای خدا.
اگه ترس از خوردن داشته باشم اصلاً مقدارش مهم نیست، هر مقداری که بخورم تاثیر منفی میذاره.
پیغامهای بدن به دو شکل به ما منتقل میشن،یکی از طریق احساس و دیگری از طریق اعصاب،وقتی که خوشحالیم توی بدنمون انرژی خاصی رو احساس میکنیم،وقتی هم ناراحتیم در بدنمون احساس خستگی و بیحالی میکنیم،وقتی که دلتنگ میشیم، یک احساس علاقه در ما برای دیدن اون فرد شکل میگیره،در تمام این موارد ما یک احساسی رو درک میکنیم که کاملاً درونیه و واکنشی روی بدن ما نداره،ولی وقتی که پامون جایی میخوره، دردی رو در بدن تجربه میکنیم، و این از نوع تحریک عصبی صورت میگیره،همه احساسات در مرحله اول، فقط یک درک کاملاً درونی ان،ولی اگه ادامه پیدا کنن، به شکل یک واکنش در بدن نمایان میشن،مثلاً ما اگه خیلی احساس تنهایی داشته باشیم، جایی از بدنمون درد نمیگیره،ولی اگه ادامه پیدا کنه، ممکنه گریه کنیم، و این تبدیل احساس به واکنش در بدنه،اگه خیلی هم خوشحال باشیم، بازم ممکنه گریه کنیم و این طبیعیه،ما اگه احساس گرسنگی کنیم و چیزی نخوریم این احساس تبدیل میشه به ضعف و بعد سستی در بدن،و ما وقتی احساس سیری رو درک نکنیم تبدیل میشه به احساس تهوع و بعد فشار در شکم و ناراحتیهایی که بعدش به وجود میاد.
پس احساس سیری یک درک درونیه که باید با تکرار و تمرین و توجه کردن بهش، کاری کنیم که بدنمون دیگه خود به خود استپ کنه و نخوره،تشخیص احساس سیری و گرسنگی رو نباید بر اساس عوامل بیرونی تنظیم کنم، وگرنه مشکل ساز میشه.برای اینکه احساس گرسنگی رو تجربه کنم و اونو شناسایی کنم،سعی کنیم تا وقتی واقعاً گرسنم نشده چیزی نخورم،یعنی اجازه بدم احساس گرسنگی در من یه مقدار پیشرفت کنه و به حالت واکنش بدنی تبدیل بشه،مثلاً در شکم سر و صدا ایجاد بشه، یا هر حالت مشابهی که واقعاً نشون بده بدنم نیاز به مصرف غذا داره.
افرادی که اضافه وزن دارن، معمولاً احساس گرسنگی رو درک و تجربه نمیکنن،چون طبق عادت دارن غذا میخورن،و چون زمانهای خوردن اونا نزدیک به هم هست،قبل از اینکه حس گرسنگی در اونا ایجاد بشه اونا یه چیزی میخورن و عملاً هیچ وقت احساس گرسنگی رو درک نمیکنن،و اونایی هم که میگن من احساس ضعف دارم و میخورم،اینا بیشتر احساس ضعف ذهنیه،واقعی نیست،یک تصورِ،یک عادتِ،پس سعی کنم که به خودم اجازه بدم که احساس گرسنگی رو تجربه کنم،یعنی حس کنم این گرسنگی در من ایجاد شده، و واقعاً در بدنم یک واکنشی به وجود بیاد،اون وقت میفهمم که گرسنهام و اقدام به خوردن کنم،برای درک پیغام سیری هر وقت اون احساس، اون واکنش گرسنگی برطرف شد دیگه خوردن رو ادامه ندم،مثلاً اگه بعد از احساس گرسنگی در شکم خودم سر و صدایی رو شنیدم، یا درک کردم، به اندازهای غذا مصرف کنم که اون سر و صدا برطرف بشه،اون حالت برطرف بشه، و دیگه نخورم.
پس نیاز نیست که لقمههای خودم رو بشمارم،و یاد بگیرم که بدون توجه به مقدار غذا خوردن، این تجربه سیری رو درک کنم.
پس دیگه لقمه هام رو نشمارم، وزن نکنم، بررسی نکنم، که آیا به اندازه خوردم، بیشتر خوردم، باید اضافهتر بخورم،این استرسها میتونه نتایج بدی رو برام به همراه داشته باشه،سعی کنم از طریق احساس خودم پیش برم و این موضوع رو کنترل کنم،احساسم بهترین میزان میتونه برام باشه.
پس اگه غذا خوردم و بعد از خوردن احساس خوبی نداشتم، اصلاً به خودم سخت نگیرم و ناراحت نباشم،بلکه تصمیم بگیرم که دفعه بعد، طوری رفتار کنم که احساس خوبی داشته باشم، و برنامم این باشه که همیشه از خوردن احساس خوبی رو تجربه کنم،و اگه بعد از خوردن هر غذایی، احساس خوب داشتم، اصلاً نگران نباشم و به نجواهای ذهنم هم کار نداشته باشم، بهشون اهمیت ندم، اگه ذهنم گفت نه تو زیاد خوردی، تو پیغام سیری رو دریافت نکردی، اصلاً اهمیت ندم،اون احساس اولیه خیلی مهمه،احساسم باید بهترین راهنمای من باشه، بهترین هدایتگر من باشه برای لاغر شدن.
پس سعی کنم ترس از خوردن رو از بین ببرم و با لذت غذا بخورم،و وقتی که الگوی ناخودآگاهم تغییر کرد، و خود به خود رفتار غذاییم تغییر کرد، برای این تغییر احترام قائل باشم و اون مقداری رو که مصرف میکنم بدون ترس باشه،
سپاسگزارم از شما استاد عزیز💖🌾🪴
به نام خدای مهربان🌺
سلام به استاد عزیز و همراهان گرامی سایت تناسب فکری.
گام ششم: با رژیم لاغری میتوان لاغر شد؟؟
همون قدر که افراد چاق از رژیم گرفتن برای لاغری استفاده کردن و نتیجه نگرفتن،
به همون اندازه هم یه سری شرکتها، محققین، موسسات، تحقیق کردن برای اینکه بتونن روش بهتری برای رژیم گرفتن ارائه بدن که نتیجه بخش باشه،
اما اینکه انسانها نتونستن از طریق رژیم گرفتن هم مشکل چاقیشون رو برطرف کنن، باید یه جرقهای در ذهنمون ایجاد کنه که این راه لاغر شدن نیست.
وقتی که میخوام از یه روش یا از یه وسیلهای برای حل یه مسئله یا مشکلی استفاده کنم، باید ببینم که اون روش، یا اون وسیله، قراره چی رو تغییر بده،مثلاً توی خودرو یه وسیلهای از اون خراب شده، میام یه قطعه نو جایگزینش میکنم و دوباره خودرو به کار خودش ادامه میده، یعنی اون قطعه جدید همون کار قطعه قبلی رو انجام میده،ولی اگه بخوام روی خودرو یه قطعهای رو سوار کنم که مال خودش نباشه، یا به یه شکل متفاوت یه کار دیگهای رو انجام میده، در عملکرد ماشین اختلال ایجاد میکنیم.پس نمیشه که یک قطعه دیگهای، از یه خودروی دیگه رو روی ماشین نصب کنم، حتماً باید مشابه همون قطعه باشه تا بتونه به کار خودش ادامه بده،
در مورد ذهن انسان هم به همین شکله، در مورد رفتارهای انسان هم به همین شکل باید عمل کنیم برای تغییر دادن یک شرایط،برای تغییر دادن یک ویژگی خودمون،
حالا این ویژگی میتونه شخصیتی باشه، میتونه جسمی باشه،مثل چاقی.
پس باید بدونم که رژیم گرفتن قراره چه کاری برام انجام بده،اگه اینو بدونم دیگه شک و شبههای باقی نمیمونه،یا مطمئن میشم که از طریق رژیم گرفتن به خواستم میرسم که لاغریه،یا مطمئن میشم که امکان نداره از طریق رژیم گرفتن به خواستم برسم.
رژیم یا برنامه غذایی قراره بهم کمک کنه که از طریق تغییر تنوع مواد غذایی که مصرف میکنم و میزانش و احتمالاً زمان مصرفش، بهم کمک کنه که لاغر بشم،
یعنی یک برنامه رژیمی، شامل نوع ماده غذایی هست که من مجازم در طول روز مصرف کنم،مقدار داره، زمان داره، که در چه زمانهایی ازش مصرف کنم،میان وعده داره و این برنامه غذایی قراره که با راهکارهایی که بهم میده در قالب یک برنامه رژیمی، بهم کمک کنه که لاغر بشم،از چه طریق؟؟؟از طریق تغییر واکنشم به مواد غذایی،
حالا من در حالت غیر رژیم چه جوری رفتار میکردم،؟؟؟از هر ماده غذایی که دوست داشتم میخوردم،به هر مقداری که دوست داشتم میخوردم،و هر زمانی که دوست داشتم میخوردم،
ولی الان این برنامه رژیمی برای من مشخص میکنه که چه مقدار، از چه نوع ماده غذایی و چه زمانی باید مصرف بشه،
یعنی اون فردی که این برنامه رو ارائه داده، دیدگاه و نظرش اینه که منِ استفاده کننده، یا منِ چاق نمیدونم که چه زمانی از روز باید غذا بخورم، چه مقدار باید بخورم، چه چیزی رو باید بخورم، و حالا قراره از طریق این برنامه رژیمی بهم آموزش بده که باید چطور رفتار کنم که لاغر بشم.
نکته اصلی اینه که چه چیزی باعث میشه که رفتار من در مقابل مواد غذایی، انتخاب من از تنوع مواد غذایی، و زمان مصرف غذا در من تعیین بشه؟؟؟اینو چه چیزی در من تعیین میکنه؟؟مغز من داره این کارها رو انجام میده، مغز فرماندهی تمام سیستم بدن رو به عهده داره،حرکتهام، تنفسم، پلک زدنم، سلول سازی، گردش خون، همه چیز تحت فرمان مغز داره انجام میشه،پس باید بدونم رفتار غذایی من، اون میل درونی که بهش میگم اشتها،اونو هم مغز من داره تعیین میکنه.
مثلاً خیلی وقتها پیش اومده که با یک ماده غذایی مواجه شدم، تا چند ثانیه قبل هیچ برنامهای، هیچ میل درونی و هیچ فکری درباره خوردنش نداشتم، و اصلاً توی فکر خوردنش هم نبودم، یه کسی میاد اونو به من تعارف میکنه و اصرار میکنه که بخورم و منم همون لحظه تصمیم میگیرم که اونو بخورم،این فرمان رو کی صادر میکنه؟؟مغز من صادر کرد،اگه خودم میخواستم این کارو بکنم خب قبلش اقدام میکردم برای خریدن و خوردنش، یا تهیه کردنش،اینکه در اون لحظه اقدام کردم به خوردن، به محض روبرو شدن با هر ماده غذایی، این فرمان خوردن رو مغزم صادر کرده،مثل فرمان بالا رفتن ضربان قلبم،مگه من تعیین میکنم که کِی ضربان قلبم بالا بره، کِی پایین بیاد؟؟از پلههای خونه که بالا میرم، از کوه بالا میرم، یه مسیر سربالایی رو میرم و احساس میکنم که ضربان قلبم تندتر شده، این تصمیم رو مگه من گرفتم، مگه من به قلبم فرمان دادم که ضربانم رو بیشتر کنه، یا اینکه بهش گفتم من نیاز دارم به گردش خون بالاتر،؟؟این کارو مغز داره انجام میده،تنوع در تنفسم رو مغز داره انجام میده، پلک زدن رو مغز داره مدیریت میکنه، پس خوردنم رو هم مغز داره مدیریت میکنه،مغز مرکز فرماندهی جسم منِ
حالا این مغز چطوره که در افراد متناسب داره جوری رفتار میکنه، جوری فرمان میده که نتیجه نهایی زندگیشون تناسب اندامه،
اما در من داره جوری فرماندهی میکنه و دستور میده که نتیجهاش اضافه وزنه؟؟چطور میشه که یه مغز، در دو نفر، در دو انسان به این شکل متفاوت فرمان بده و دو نتیجه کاملاً متفاوت رو رقم بزنه،؟؟
این تفاوتی که بین افراد چاق و متناسب هست فقط به خاطر تفاوت در فرمانهای مغزشونه،این فرمانهای مغزی داره به چه شکل عمل میکنه که باعث تفاوت نتیجه در بدن دو تا فرد میشه؟؟اولین و تاثیرگذارترین تفاوت مغز یک فرد متناسب و چاق اینه که مغز افراد چاق تحلیل میکنه رفتار فرد رو به یک نتیجه خاص،به چاقی.
مثلاً اگه یه پیتزا خوردم، شیرینی، برنج، نون، کباب، آبگوشت، کله پاچه، یا هر چیزی رو که خوردم، و اونو توی ذهنم مرور کردم نتیجه این خوردن رو به چاقی،
این یک فعالیت ذهنی مغزیه،یعنی یه بخشیش در ذهنه که من میتونم به هر چیزی فکر کنم،ذهن بینهایته، بدون شکله،من در هر لحظه میتونم به هر چیزی فکر کنم،مثلاً همین الان میتونم به یه شرایط دیگه فکر کنم،میتونم به بودن توی یه شهر دیگه فکر کنم،میتونم به لاغر بودن فکر کنم،یا اینکه همیشه به چاقتر بودنم فکر کردم،این اتفاق فکر کردن در ذهن داره رخ میده، چون بیشکله،و فکر کردن به چاقتر شدن و نگرانی بابت چاقتر شدن که نکنه چاق بشم، نکنه چاقتر بشم، رو همه مون تجربه کردیم،و این فرایند فکری، این تصویرسازی، توی ذهن انجام میشه،حالا مغز چیکار میکنه؟؟این تصویرسازی که من در ذهنم انجام دادم رو به عنوان خواسته من، به عنوان آرزوی من، به عنوان علاقه من، تشخیص میده و فرمانها رو جوری تغییر میده که نتیجهاش چیزی میشه که خودم میخوام.
خیلی از افراد هم بودن که میگفتن تا چند سال قبل ما کاملاً متناسب بودیم، اما از یه روزی به بعد، به یه دلیل خاصی، حس چاقی در ما ایجاد شد، نگران شدیم که نکنه چاق بشیم،یه فردی یه حرفی بهمون زد، یه پزشکی یه حرفی بهمون زد، یه فکری در ما ایجاد شد که نکنه ازدواج کنم چاق بشم،و همش نگران چاق شدن بودیم و به نکنه چاق بشم فکر کردیم.و یواش یواش اینقدر این فکر تکرار شده در ذهنشون که مغز تصمیمات جدید میگیره و فرمانهای جدید صادر میکنه برای اینکه جسم اون فرد رو تغییر بده به وضعیت چاق.پس مغز من تحت تاثیر ذهن قرار میگیره برای صدور فرمانها.و اولین کار و مهمترین کاری که انجام میده پردازش اطلاعاتیه که خودم بهش دادم،مثلاً یه غذایی رو خوردم، اونو تبدیل میکنم به وضعیت چاق توی ذهنم،بهش فکر میکنم،کاری که افراد متناسب هیچ وقت انجامش نمیدن،اگه از هر فرد متناسبی بپرسم این پیتزا رو خوردی چه احساسی داری،میگه لذت بردم، یا خوشمزه بود، یا نبود، یا پیتزای فلان جا بهتر بود،هیچ وقت نمیگه که من این پیتزا رو خوردم وای میترسم نکنه چاق بشم،ولی من اگه خودم رو بررسی کنم میبینم که هر بار که خواستم پیتزا بخورم، اصلاً قبل از اینکه بخورم، موقع خوردن، بعد از خوردن، ترس از چاقتر شدن داشتم و مغزم این رویا رو به واقعیت تبدیل میکنه.پس این یه کاری هست که مغز انجام میده.
دومین کاری که داره انجام میده دستوراتی هستن که بهم میده برای واکنش دادن نسبت به مواد غذایی.مثلاً اینکه من سیرم، بعد با یه جعبه شیرینی مواجه میشم، بدون اینکه تصمیم به خوردن داشته باشم، شروع میکنم چند تا از اون شیرینی رو خوردن،یا اینکه سیرم، به یه جایی وارد میشم، بوی غذا بهم میرسه، در کسری از ثانیه احساس گرسنگی میکنم و اقدام میکنم به خوردن.
ولی افراد متناسب وقتی که با یک ماده غذایی، یا با یک شیرینی که بهشون تعارف کردن، اصلاً اقدام به خوردن نکردن، و خیلی راحت تونستن بگن من میل ندارم.حتی با اینکه بهشون هم اصرار کردن ولی اونا گفتن که نمیتونم بخورم،از گلوم پایین نمیره.این تفاوت فرمانیه که مغز فرد داره صادر میکنه و نتیجهاش هم که مشخصه.پس دومین کاری که مغز انجام میده، واکنشی رو در من ایجاد میکنه نسبت به مواد غذایی،نسبت به شرایطی که من در اون قرار میگیرم،نسبت به محیط پیرامونم،یک واکنشی رو نشون میده از خودش،
چطور نشون میده؟؟از کجا اطلاعاتش رو گرفته که واکنش نشون میده؟؟از هزاران جمله و نصیحت و حرفهایی که من در گذشته شنیدم، یک فرمولهایی رو در ذهنم ایجاد کرده.
مثلاً پولش رو دادم چرا نخورم، میخورم. حالا این یه بار اشکالی نداره،دیگه بهم تعارف کردن،زشته تعارف کردن من دستش رو رد کنم، نه میخورم، حالا اینکه چیزی نیست، یه لقمه است،اینکه میوه آبه،و مغز هم از اینها استفاده میکنه برای فرمان دادن،بدون اینکه بتونم جلوی خودم رو بگیرم فرمانها صادر میشه و منم عمل میکنم
مثل خیلی موقعها که تصمیم گرفتم نه دیگه من از امروز پرخوری نمیکنم،دیگه فلان چیز رو نمیخورم،دیگه رعایت میکنم کمتر بخورم،اما چند ساعت بعد، نیم ساعت بعد، با سفره غذا مواجه شدم و فراموش کردم که چه تصمیمی داشتم،حتی خیلی موقعها هم در هنگام خوردن هم یادم بوده که چه تصمیمی گرفته بودم که دیگه پرخوری نکنم، کمتر غذا بخورم، اما نتونسته بودم جلوی خودمو بگیرم و همیشه بعد از خوردن به یاد تصمیماتم میفتادم و دچار عذاب وجدان میشدم،پس نمیتونم جلوی فرمان مغزی رو بگیرم،مثل اینکه بخوام بدووام، ولی نذارم ضربان قلبم بره بالا،یا اینکه بخوام فعالیتم رو بالا ببرم، بدون اینکه میزان تنفسم تغییر کنه،اصلاً نمیشه،این فرمان مغزیه، بدن اجراش میکنه، خوردن هم یه فرمان مغزیه، بدن اجراش میکنه،پس مغز من به دو شکل داره فرمان میده،یکی تحلیل اون چیزی که خوردم به اون چیزی که تصور کردم،مثلاً توی ذهنم تحلیل کردم خوردن پیتزا به چاقی،خوردن نوشابه به چاقی،خوردن هر چیزی به یه چیز دیگه،هر نگرشی رو مغز تبدیل میکنه به واقعیت، نه فقط به چاقی.حالا افراد چاق بیشترین تحلیل ذهنی مغزیشون روی چاقیه،
پس برای لاغر شدن نیاز دارم به تغییر مغزم، و فرمانهای مغزم،باید نگرشم در مورد مواد غذایی تغییر کنه، باید فرمولهای ذهنیم درباره واکنش به مواد غذایی تغییر کنه،اونوقت خود به خود واکنش مغزی، و فرمانهای مغزیم هم تغییر میکنه و جسمم هم تغییر میکنه و متناسب میشم.آموزش مغز یه پروسه مدتدار و یک فرایند زمان بر هست و تکرار شونده،هرگز نمیتونم مغز رو به واسطه یک برنامه رژیمی تغییر بدم،وقتی که دارم از یک برنامه رژیمی استفاده میکنم عملاً دارم در مقابل مغزم مقاومت میکنم و در واقع لباس جنگ پوشیدم،مثلاً مغزم فرمان میده بخور، منم میگم نه،من بر اساس این برنامه غذایی، فقط اینا رو میتونم بخورم،و توی روزهای اول هم همیشه موفقم،اما از اونجایی که مغزم همیشه داره کار خودشو انجام میده و همیشه داره فرمانها رو تکرار میکنه، در نهایت بر من غلبه میکنه، بر اراده من غلبه میکنه،که من تصمیم گرفته بودم بر اساس این موارد فقط زندگی کنم، یا اینجوری بخورم، این مقدار بخورم، این زمان بخورم،این یه تصمیمِ، این اراده منه،اما فرمان مغزی که تصمیم نیست، فرمان مغزی هر زمان که در اون شرایط قرار بگیرم، مغز من فرمان میده و چون همیشه داره اون کارو انجام میده، بالاخره بر من پیروز میشه.
مثل اون زمانهایی که رژیم میگرفتم، روزای اول رو با اشتیاق ادامه میدادم، بعد چند روز که میگذشت یواش یواش فشار عصبی بهم میاومد،وقتی که مغزم فرمان بده و من نخوام عمل کنم، یک تداخل به وجود میاد بین مغز و عمل،بین فرمان مغزی و عملی که من انجام میدم،وقتی هم تداخل به وجود بیاد،فشار عصبی در من به وجود میاره و از اونجایی که مغز همیشه داره این کارو تکرار میکنه و مرکز درد هم در خود مغزه و دسترسی بهش داره، اینقدر میتونه درد رو اضافه کنه تا من دیگه بگم نمیخوام و رژیم رو ولش کنم.
پس با رژیم گرفتن، با دادن یک برنامه از بیرون به مغز، نمیتونم مغزم رو تغییر بدم که بیاد فرمانهای متفاوت صادر کنه، و من در بلند مدت متناسب بشم.طریقه یادگیری و تغییر کردنش بر اساس شنیدهها و دیدههامه،نه بر اساس یک برنامه بیرونی.پس همونطور که مغزم رو برنامهریزی کردم برای واکنش دادن به مواد غذایی برای تبدیل کردن اطلاعاتی که از خوردن میگیره به چاقی،الان هم باید مغزم رو برنامهریزی کنم برای واکنشهایی که نتیجهاش تناسب اندام باشه.
الان دارم با این مطالب آگاهیهای جدیدی رو به مغزم میدم،اون موقع که باورم این بود که چاقی ژنتیکیه، چاقی به خاطر کم تحرکی منه، چاقی به خاطر کار پشت میزیه، چاقی به خاطر خواب زیاده،تا وقتی که اون عقاید رو داشتم خب نتیجهاش میشد چاقی و چاقتر شدن،اما الان که متوجه شدم که چاقی من به خاطر کم تحرکی نیست،خیلی از آدمها رو پیدا میکنم که اونا هم تحرک خاصی ندارن ولی متناسبن،اونا هم کار پشت میزی دارن، ولی متناسبن،وقتی که اینا رو پیدا میکنم، متوجه میشم که نگرش من اشتباه بوده،وقتی هم که نگرشهام تغییر کنه، فرمانهای مغزیم هم تغییر میکنه،تا وقتی که نگرشم اینه که مثلاً خوردن نون باعث چاقی میشه،هر بار که نون بخورم مغز من که نون رو تشخیص نمیده،از کجا متوجه میشه نونِ،از اون چیزی که من میبینم و بهش فکر میکنم که این نونه و نون باعث چاقی میشه.مغز هم این اطلاعات رو دریافت میکنه،
وگرنه مغز من که نون رو از ماست تشخیص نمیده،اینو خودم دارم انجامش میدم،ولی چون نمیدونم،هر بار که نون مصرف میکنم،اونو توی ذهنم ربطش دادم به چاقی،و یک رویای چاقی رو در مغزم ساختم و تقویتش کردم،کاری که یه فرد متناسب اصلا انجام نمیده،حالا وقتی که اینو متوجه بشم و از آموزشها استفاده کنم،یواش یواش موقع غذا خوردن این تحلیلها رو دیگه انجام نمیدم و به مرور مغزم رویای چاقی رو کمرنگ و کمرنگ میکنه و دیگه فرمانهاش هم یواش یواش تغییر میکنه.
این یک پروسه است،نمیشه با یک آمپول، با یک برنامه رژیمی، با یک قرص، مغز رو تغییر بدم،مثل آموزش زبانِ،من نمیتونم به کسی آمپول زبان انگلیسی رو بزنم و فردا اون مسلط بشه، پس این یک برنامهریزی مغزیه،تغییر دادنش هم نیاز به آموزش داره،نیاز به زمان، تمرین و تکرار داره و با این آموزشها به مرور نگرش مغزیم تغییر میکنه، واکنشهام، رفتارهام، انتظارم تغییر میکنه و اون وقت جسمم هم تغییر میکنه،وقتی مغزم رو تحت آموزش لاغری قرار بدم، چه بخوام چه نخوام تغییر میکنم،فقط نیاز داره به استمرار، نیاز داره به تکرار کردن و دنبال کردن.
به اندازهای که مغزم لاغر بشه و انتظار لاغری در من ایجاد کنه من لاغر میشم.
نه به اندازهای که بدوو ام،
یا رژیم بگیرم،
یا به خودم زجر بدم،
یا دارو بخورم،
یا دمنوش بخورم،
یا یه چیزی به خودم بمالم،اینا تاثیری روی مغز نمیذاره،چطور ممکنه مغزم که چاقه و فرمانهای چاقی صادر میکنه، بخوام از طریق اعمال یک کِرِم تهیه شده از گیاههای استوایی بخوام لاغر بشم،یا مغزم رو بخوام تغییر بدم،یا یک دارو بخواد مغزم رو تغییر بده،اصلاً نمیشه،این یک آموزشه،
بینهایت از شما سپاسگزارم استاد عزیزم💖💖💖🌺🌺
سلام و درود
این طریق انجام تمرینات فوق العاده است
تبریک میگم و منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
سلام بر استاد عزیز ودوستان همراه
ترس از مواد غذایی
اون موقع هایی که تقریبا میشه گفت من متناسب بودم و هیچی از چاقی نمی فهمیدم همکاری داشتم که وزن بسیاربالایی داشت و وقتی باهم صبونه میخوردیم به اندازه یک کفه دست نون میگرفت با کمی پنیر صبونه میخورد موقع ناهار هم همینطور . ومیگفت دکتر تغذیه اش گفته نون وبرنج فرقی ندارن هر دو خاصیت چاق کننده دارند .
و حدود یکسالی همکار بودیم و مرتب موقع صبحانه یا ناهار خواه ناخواه حواسم میرفت پیشش گرسنه اش بود وبا اون جسم فربه یه تکه نان دستش . همش هم میگفت کاری نمیونم بکنم نژادمون کرد هست و سرنوشت ما چاقی است وفقط کمی کنترل میکنم .
گاها دلم براش میسوخت و همش هم بامن حس خوبی نداشت نمیدونم شاید فکرمیکرد من چون متناسبم بهش فخر میفروشم .ازاین فکرهایی که افرادچاق معمولا نسبت به افراد لاغر دارند و مرتب از من ایراد میگرفت و من سکوت میکردم .
بعد مدتی که یکبار یکی از همکارام بهم گفت یه کم چاق شدی من سریع اونچه تو رزومه چاقی تو ذهنم بود برنج و نون بود وسریع اونها رو تو وعده هام کم کردم .
وضع بدتر شد من حریص تر میشدم و موقع صبونه میگفتم اشکال نداره بزار صبونه سیر بشم ناهار کمتر میخورم .
اما موقع صرف ناهار وضع بدتر میشد و نون بربری رو از وسط باز میکردم تا یشتر باهاش خورشت بخورم .
چقدر تو در ودیوار بودم آخرش از قیافه افتادم و هیچی به هیچی . نگرانیم بیشتر شد چون مرتب از چاق تر شدن میترسیدم . و بدتر گرسنگیم بیشتر میشد .
الان به خودم میگم اگه برنج چاق کنندست افرادی دور بر خودن میشناسم که پدرشون کشاورزه و موقع محرم که باهم روی یه سفره نشستیم تا برنج رو آوردن یه نگاهی به برنج کردن و رزومه کل برنج رو درآوردن ومیگفتند این برنجش مثلا طارم نیست طارم اینه نمیدونم فجر اینه . دوبارکشت اینجوریه .
وهمش اون چندتا خواهر مهمونی هستند وغذاشون اردک محلی و برنج طارم . اما متناسب .
اگه برنج میخاست چاق کنه ولله اونها می بایست چاق می بودند .
مادرم که اعتقاد داره برنج باید حتما آبکش بشه و پلو کته رو چاق کننده میدونه و مضر برای بدن .
و اگه نان چاق کننده هست پس چرا تو خونمون داداشم متناسبه اون هم همین غذاهای ما رو میخوره . یا تو یه خانواده میبینیم تعدادی متناسبند وتعدادی چاق .
پس غذاها نقشی در چاق کنندگی ما ندارد بلکه نحوه رفتار ما با موادغذایی است که باعث چاقی میشود .
روشهای مختلف لاغری فقط شکنجه بود هم به جسمم و هم روحم . و جز سرزنش وعذاب وجدان و ترس و نگرانی وسختی و درد وبیماری ونهایت چاقی بیشتر نتیجه ای نداشت .
ما با کانون توجهاتمون و باورهامون چاق شدیم پس با همین کانون توجهاتمون و باورهامون میتونیم متناسب شویم و متناسب شدن خیلی راحت تر از چاق شدن هست چون پیش فرض ماست و لازم نیست بجنگیم تا به دستش بیاریم وفقط کافیه یه سری کارهایی که میکردم مثل روشهای مختلف لاغری وتفکیک غذاها رو انجام ندم و باورهای مناسب به ذهنم بدم تا نهال متناسب شدن رشد کنه و بزرگ بشه و منم به رویای خودم برسم .
سلام و درود نه هیچوقت انتظار همیشه لاغر موندن رو بعد رژیم هام نداشتم و به قول استاد عطارروشن فقط با مغزم تو جنگ بودم که بابا من خیلی چیزا رو دوست ندارم ولی من رژیم بودمو میخواستم به زور مغزمو وادار منم به اینکه به جا شام سالاد بخور
به امید تمام کردم این دوره و رسیدن هممون به مقصد تناسب اندام🌹
به نام خدا
رژیم :
روش های لاغری اعتقاد دارن تو نمیدونی چی باید بخوری، چقدر بخوری و چه زمانی بخوری
مغز :
تعیین می کنه چی بخورم، چه زمان و به چه میزانی بخورم(در ادامه تحقیق توپی کردن که اثباتش میکنه)
مغز کلا دستور میده بدن چکار بکنه: سلول سازی و …
خب در این جا میخوام برم سرچ کنم ببینم مغز دیگه چه کارایی انجام میده؟
یا خدا استاد اینو ببین منبعم ویکی پدیاست ها:
این عضو، اکثر فعالیتهای بدن، همچون پردازش، یکپارچه سازی و هماهنگکردن اطلاعات دریافتی از اعضای حسی را کنترل کرده و با ارسال دستورالعملهایی به سایر نقاط بدن، تصمیمسازی میکند
مغز انسان از ۸۶ میلیارد سلول عصبی تشکیل شدهاست؛ این سیستم به وسیله ارتباط میان بخشهای مختلف بدن مانند دستگاه گردش خون، دستگاه گوارش، سیستم ایمنی و … باعث ایجاد هماهنگی در فعالیتهای بدن میشود.[۷۲] مدارهای حرکتی دستورات را به ماهیچهها برده و رفلکسهای سادهٔ ارادی را ایجاد میکند؛ مدارات حسی پیامها را از گیرندههای حسی دریافت و به سمت مغز هدایت میکند تا پاسخ مناسبی به این پدیدهها داده شود. همچنین فعالیتهای شناختی مانند حافظه، تصمیمگیری و ادراک توسط کورتکس پردازش و فعالیتهای پیچیده مانند زبان و برنامهریزی را ایجاد میکند
خدای من اینجای رووو….دقیقا چیزی که گفتین اینکه رفتارا دست مغزه واسه همین نمیتونیم کنترلش کنیم دسته میره سمت غذااا…دوستان ساده و روانش نکردم چون هم مستند باشه و دور از برداشت شخصی هم اینکه فهمیدنش سخت نیست:
کنترل حرکات بدن[ویرایش]
لوب پیشانی در استدلال، حرکت ارادی، احساس و زبان نقش دارد. این لوب قشر حرکتی[اظ]، قشر پیش پیشانی و منطقه بروکا را نیز شامل میشود. قشر حرکتی مسئول ایجاد، تعادل و هماهنگی حرکات در بدن است؛ قشر پیش پیشانی، مسئول عملکردهای شناختی سطح بالا و پیچیدهاست و منطقه بروکا برای فرایندهای مرتبط با زبان ضروریست[۷۵] و آسیب به آن میتواند بیماریهایی مانند آفازی بروکا را ایجاد کند.[۷۶] مغز به وسیله ارتباط با مخچه پیامهای ارادی و نیمه ارادی را از طریق اعصاب مغزی به نورونهای حرکتی بدن منتقل و به وسیله مجرای نخاعی پیامهای حرکتی را از مغز، به دیگر بخشهای بدن و اندامها ارسال میکند.[۷۷] اعصاب اطراف جمجمه نیز حرکات مربوط به چشم، دهان و صورت را بدون واسطه تنظیم و هماهنگ میکند.[۷۸]
تنظیم[ویرایش]
عملکردهای خودمختار مغز شامل تنظیم یا کنترل ریتمیک ضربان قلب و تعداد تنفس و حفظ هموستازی است.[۹۲]
فشار خون و ضربان قلب تحت تأثیر مرکز وازوموتور بصل النخاع است که باعث میشود سرخرگها و سیاهرگها در حالت استراحت تا حدودی منقبض شوند.
مغز سرعت تنفس را عمدتاً توسط مراکز تنفسی در مدولا و پونز کنترل میکند.
نکته : استاد همین تنفسم با فکر میتونه تغییر کنه. نمیخوام این برداشت هام باعث بشه انتظار داشته باشم همه چیز با فکر انجام میشه و هیییییچ کار عملی که لازمه مکملش باشه تا نتیجه بگیریم رو انجام ندم و اصلا بی ارزش بدونم دیگه، اما به این نتیجه رسیدم تا چه حد فکر تاثیر داره بر همین تنفس که یه رفتار غیر ارادی و پیش فرض هست. تاثیر گذاشتن بر یه رفتار مثل ضربان قلب که خودبخود بخوام نخوام انجام میشه در مقایسه با رفتاری که اختیاریه و سطحی تر خیلی فرق میکنه هاااا…این قدرت افکار رو نشون میده.
میخواستم اثباتش رو بگم. من چندین بار شده حتی همین چند شب پیش یه تصویر بود نمیدونم نوشته رو دیدم یهو به وضوح(برخلاف همیشه که دقت نمیکنم) متوجه شدم ضربان قلبم بسیار زیاد شد. حتی موقعیتی بوده که پای تصویر هم در میون نبوده و چشمامو قبل خواب بستم همینجوری داشتم به چیزی فکر می کردم دیدم سرعت تنفسم رفت بالا…
نکته اش برای من اینه پس فقط برم عشق و حال دیگه…خخ یعنی با لذت مطالب و فایل ها رو گوش بدم و بدن خیلیییی قدرتمنده و خودش رفتاراشو، مغز دستوراشو به اندام ها و بافت ها با چیزایی که مدام دارم بهشون هر روز فکر میکنم هماهنگ میکنه.
استاد اینجا رو…ایجاد عواطف…همون احساس نیاز، شادی و ولع و…اینا رو داره مغز ایجاد میکنه:
برخی از تحقیقات هیچ مدرکی برای مکانهای خاص در مغز مربوط به احساسات پیدا نکردند، اما در عوض مدارهایی را درگیر در فرآیندهای عاطفی عمومی یافتند. به نظر میرسد آمیگدال، قشر چشمخانهایپیشانی (اوربیتوفرونتال)، قشر اینسولا میانی و قدامی و قشر پیش پیشانی جانبی در ایجاد احساسات دخیل هستند.
استاد مورد بعدی متابولیسمه…دلم نیومد متنش رو کوتاه کنم بس که همه اش نکته داشت برام. اولا که باور متابولیسمو خوب و مناسب رو تو ذهنم کاشت. نوشته مغز فقططططط 2 درصد از وزن بدن رو تشکیل میده اما 20 درصد انرژی بدنو استفاده میکنه نسبت خیلیییی زیادیه هااا. با این توصیف اصلا نمیشه گفت یه نفر متابولیسمش پایینه! یعنی دلم میخواد با دمپایی بزنم به این جمله.
یه نکته ی دیگه هم داره اینکه نقش گلوکز برای فعالیت ها به عبارتی درست انجام دادن وظایفش…حالا اگه گلوکز رو مواد غذایی در نظر بگیریم(همینطور هم هست چون از مواد غذایی دریافت میشه) این ثابت میکنه چقدرررر مواد غذایی ارزشمندن واسه بدن. و اصلا نیاز داره بهشون مغز بدون اونا نمیتونه…دیگه احمقانه ست فکر کنم باعث چاقی میشن. احمقانه ست بخوام منع کنم خودمو…پس خودمو به یه ماکارونی خوشمزه دعوت میکنم. چرا ماکارونی؟ چون خیلی شنیدم میگن بدردنخوره و فقط چاق کننده ست!
وظایف مغز هنوزززز ادامه داره اما تا همینجاش کافیه و باید برم بخش های دیگه ی سایت رو هم مطالعه کنم و وقت کم میارم.
چطور یک مغز به بدن یک فرد متناسب اینطور دستور میده و در بدن یک فرد چاق یک دستور دیگه؟
نکته : مغز قابل برنامه ریزیه خداروشکر
ژن دلیل این رفتار متفاوت نیست چون بکل ژن چاقی وجود نداره( استاد ذهنم با یه نفر لاغر در خانواده ی چاق قانع نمیشه تا اینکه کامنت یکی از بچهخ ها رو خوندم که اگر اشتباه نکنم به پایان نامه شون اشاره کردن و گفتن واسه تحقیق باید درست درمون و ریشه دار دلیل برای ادعا هاشون داشته باشن. اها فکر کنم رشته شونم مربوط به ژنتیک بود. خلاصه گفتن اصلا ژنی به نام چاقی وجود نداره و ژن خصوصیاتی داره که در افراد چاق دیده نمیشه مثلا اصلااا تغییر نمیکنه یا غیر فعال نمیشه. بنابراین مثلا شما چاق بودین و لاغر شدین. بخصوص که بیشتر افراد فامیلتون اضافه وزن داشتن و پذیرفته شده بوده که ژن چاقی دارین. اما بدن تغییر کرده. یا برعکس افرادی که متناسب بودن و حالا چاق شدن. اینم ثابت میکنه چاقی ژن نداره چون ژن اینطور نیست که بخواد یه مدت غیر فعال باشه و بعد فعال شه. کاشششش این پیام دوستمون رو میشد پین کرد همه ببینن. یعنی یه تنه دست و پای منطقو بدجور بست.
خب ادامه ی فایل…
تفاوت در افراد چاق و لاغر فقط بخاطر فرمان های مغزی هست
اولین تفاوت : مغز فرد چاق از همه چیز یک برداشت مشخص و خاص میکنه. یعنی یک تحلیل مشخص و خاص نسبت به اتفاقات. به عبارتی یک عینک رنگی میزنه و همه چیز رو همونجوری سبز میبینه در صورتی که بدون عینک و در واقعیت رنگ واقعی چیز دیگه است
چطور تونستم همچنین دیدگاه هایی داشته باشم در صورتی که خیلی هاشون ثابت نشده هستند؟
چون من ازادم و میتونم یه اتفاق رو هر جوری برداشت کنم.
حالا مغز چکار میکنه؟
ازین به بعد هر دستوری که لازمه میده تا اون دیدگاه ها اجرا بشن.
الگو : افرادی که تا مدتی پیش متناسب بودن و از مقطعی به بعد چاق شدن
دومین کاری که مغز انجام میده:
واکنش نسبت به مواد غذایی
اینکه سیری و بوی غذا بهت میرسه و میخوری
الگوی اثبات:
افرادی هستند که وارد چنین فضایی شدن و هر چقدر خوراکی تعارف کردن بهشون اما نخوردن.
اینو من دیدم طرف با اینکه بشدت مودب بود و میدونست احتمالا دستشون رو رد کنه ناراحت شن یا میدونست برای اون تدارک دیدن اما خیلی مودبانه رد کرد و اگر باز اصرار میکردن بسیار مودبانه بیشتر دلیل میاورد که چرا برنمیداره
این دستورات از کجا نشات میگیره؟
حرف هایی قبلا شنیدیم
نکته : جلوی فرمان مغزی رو نمیشه گرفت
این سبب شده خوردن های زیاد از حد رو نادیده بگیرم و بعد از حسابی سیر شدن یادم بیاد عه قرار بوده رژیم داشته باشم.
خیلی خوبه که نمیشه جلوی فرمان های مغزی رو گرفت! چون من میشینم ورودی های درست میدم دیگه بخوام نخوام نتیجه اتفاق می افته
نکته :
چه جالبه که برای برنامه ریزی کردن ذهن دستم بازه و هر فکری بخوام میتونم به ذهنم بدم اما بعد از تکرارشون دیگه به رفتارم و نتایج کنترلی ندارم. تغییر بدون زجر کشیدن(برعکس رژیم)
نکته:
اموزش مغز زمان می بره و باید ادامه دار باشه. مغز زمان میخواد تا اموزش ها رو بپذیره
نکته ی خنده دار:
با این توصیفات مغز با خوردن و تحرک برنامه ریزیش تغییر نمیکنه!
تنها راه تغییرش تحلیل کردن های متفاوته.
نکته برای اثبات قدرت ذهن و اینکه همیشه بر رفتار(رژیم ها و تحرکات) غلبه میکنه :
با اینکه یه رفتار با اینکه در ابتدا مقاومت داریم اما بعد از مدتی با انجام دادن به عادت تبدیل میشه اما چرا خوردن یه مدت رژیم سبزیجات هیچوقت به عادت تبدیل نشد؟ چرا به مرور هزارتا دلیل تو ذهنمون میومد که از زیرش در بریم؟
دلیلای منطقی و فوق االعاده ها
چرا بعد از مدتی اینقدر دیگه صبرمون جواب نمیده با پرخاشگری میذاریمش کنار میگیم نخواستیم اصلا
استاد فان: وای خدااا امپول زبان انگلیسی!!!! خخخخ
تمرین :
تاثیر برنامه های رژیمی در تغییر نگرشتون؟
رژیم ها نگرشم رو تغییر نداد(حالا به هر سمتی میخواد باشه) اما بشدددت تثبیت کرد همون باورایی که از قبل داشتم رو. مثلا موقعی که ول میکردم رژیمو میدیدم سریع دوباره به حالت اول برمیگردم میگفتم ببین چقدر کنترل نکردن غذا تاثیر داره تو چاقی
چقدر تونسته نظرتون رو نسبت به مواد غذایی تغییر بده؟
بالا اشاره کردم
بعد از اتمام رژیم چه احساسی داشتی؟
بشدت منتظر برگشتن اضافه وزن بودم. این احساسو داشتم که الان هر طوری شده اگه چربی سازی طول بکشه با اب اوردن با هرچی دوباره بدنم به سایز قبلی بر میگرده. فقط اینکار حتما انجام میشه.
بشدت عذاب وجدان و خودسرزنشی که چرا وقتی راهش اینه ول کردی؟ و اون افکار منفی که خودتون بارها اشاره کردین و نمیخوام بگم
ایا بعد از اتمام رژیم رفتار غذایی برای همیشه تغییر کرد؟
قطعا خیر…در طول رژیم هم بارها با توجیحات منطقی یا حتی ناخوداگاه میدیدم کم کم دارم قانون شکنی میکنم. روزای اول خوب متعهد بودم اما بعد یه مدت ذهنم از طرق مختلف وارد میشد…اینکه اراده نداری اینم ول میکنی، اینکه اینکارا فایده ای نداره و تو برای همیشه اضافه وزن داری.
وضعیت روحیت هنگام رژیم
یه شوق فیک و مصنوعی…انگار همزمان دو احساس شادی و ناراحتی رو داشتم.شادی بخاطر اینکه شااااید اینبار جواب بده. شادی بخاطر اینکه دارم یه حرکتی میزم…ناراحتی درونی بحاطر محدودیت…هیچ انسانی ذاتا با محدودیت میانه ی خوبی نداره و روحیه اش رو شدیدا تخریب میکنه…نه فقط غذا ها…فکر کن بخوای تو یه اتاق کوچیک زندگی کنی…یا…
استاد فان : هنوز مغز شما چاقههه!! وای خدا خخخ عاشق تیکه کلاماتونم
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان همگام
منم بارهاو بارها رژیم گرفتم و مقادیر بالایی از وزنم و کم کردم و همش برگشت کلی ورزش کردم کلی قرص و دارو خریدم کلی وسایل ورزشی و لاغری گرفتم اما همه اینا به سرعت جای خودش و به چاقی میداد من یکسال رژیم خام گیاهخواری بودم و خیلی خیلی لاغر شده بودم جوری که پدر خودم میگفت نکنه قرص لاغری خوردی و معتاد شدی ولی من قرص نخورده بودم فقط رژیم بودم و در اون مدت خیلی اوایلش سخت بود و بعد یکسال وزنم کم کم برگشت و دوباره شدم همون آدم چاق قبل دوباره رژیم گرفتم لاغر شدم باز ول کردم چاق شدم باز انواع و اقسام رژیمهای معروف و من در آوردی خودم اما چه فایده همگی فقط رنج به همراه داشتن و رها کردن رژیم همانا و چاق شدن بیشتر از قبل همانا
آخرین بار رژیم کتوژنیک گرفتم چند ماه پیش که در عرض یکماه تمام موهام و ناخنهام شروع کرد به خرد شدن اینقدر ناخنهام نازک شده بود و شکننده دستهام زشت شده بود موهام نابود شده بود رهاش کردم و همون چند کیلویی که کم کرده بودم در عرض چند روز برگشت من همیشه میگفتم ولش کن بخور هر چقدر دوست داری بخور دوباره رژیم میگیری لاغر میشی دیگه اما افسوس که این اواخر بسیار به سختی وزن کم میکردم یعنی طی سالهای اخیر من با رژیم های سخت و ساعتها ورزش ماهی چند صد گرم کم میکردم و تنها با دو روز رژیم نگرفتن چند کیلو اضافه میکردم این روند منو به شدت عصبی و شاکی کرده بود و افسرده شدم جوری که دیگه خودم و تو آیینه نگا نمیکردم برای خودم لباس نمیخریدم از خودم خجالت میکشیدم جایی نمیرفتم ورزش که عاشقشم انجام نمیدادم کلا تبدیل شده بودم به یه آدم عصبی و پرخاشگر که همش میگفت مریضم و یه جا دراز کشیده بود دیگه سرکارم نمیرفتم همش بهانه میآوردم مریضم حالم خوب نیست انواع آزمایشها و سونو ها رو دادم خانواده نگران بودن که من چمه و تلاش میکردن من خوب بشم ولی من هر روز حالم بدتر میشد الکی گریه میکردم تب و لرزهای بی دلیل میگرفتم و جوری که یک سال حالم وحشتناک بود تا اینکه آخرین دکتر که رفتم دکتر غدد بود اون فهمید حال بد من بخاطر روحمه و گفت علت این احوالات چاقی و افسردگی از دست دادن زندگی شاد قبل چاقیشه چون من خیلی تلاش میکردم جوری که همه بهم میگفتم ای بابا تو یه بار میبینیمت چاقی دفع بعد میمیبینیمت لاغری پوستت خراب میشه چرا تعادل نداری همه سرزنشم میکردن این دکتر بعد یه سال دکتر های مختلف و رفتن درد منو فهمید دردی که خودمم فراموشش کرده بودم بهم دارو داد درسته داروها به شدت بدنم و داغون کرد ولی حداقلش برای من این بود من فهمیدم ریشه تمام مشکلاتم کجاست و از اون موقع تلاش میکردم هر جور شده حتی با رژیم نزارم اونقدر چاق بشم که حالم بد باشه تا جایی جلو رفتم که با سایت آشنا شدم راستش دنبال جراحی لاغری بودم که رسیدم به این خانه ی آرامش الان آرومم تلاش میکنم رفتارهای غلط قبلیم و انجام ندم دارم سعی میکنم کسی میگه بیا بخور بگم ممنونم الان میل ندارم گرسنه شدم میخورم دارم یاد میگیرم و دارم شگفت انگیز تغییر میکنم الهی شکرت برای این هدایت من با حوصله جلو میرم و تا گامی رو یاد نگرفتم نمیرم گام بعد دیگه عجله ندارم دیگه وزن نمیکنم سایز نمیگیرم الان فقط دارم یاد میگیرم سبک رفتاری ام تغییر کنه دارم عادات بدم و کم کم کمرنگ میکنم خدایا کمکم کن.
انشالله بعد صدگام دوره ها رو میخرم و توی این مدرسه جذاب در مسیر درست تناسب فکری برای داشتن فکری متناسب تلاش میکنم من در مسیر درست قرار دارم ممنون استاد خوبی ها ممنونم
سلام و عرض ادب حضور عزیزان هم مسیرم
رژیم :
کلمه ی وحشتناکی ک حتی شنیدنش هم کلی ناراحتی وحس بد برام داشت ، چون شروع محدودیت وممنوعیت و کلی وزن گیری واندازه گیری رو در ذهنم مرور میکرد، سالها فکر میکردم تنها راه لاغر شدن رژیمگرفتنه ، و همیشه فکر میکزدم رژیم هایی ک از دکترهایی ک مشهورن و بقیه کلی ازشون تعریف میکنن و یا مربی باشگاه هایی ک تعداد زیادی تایید میکنن و نتیجه گرفتن خیلی کارایی داره ویا وقتی رژیمی زو از اینترنت سرچ میکردم میرفتم قسمت نظرات رومیخوندم ومطمئن میشدم ک این رو چند نفر تاثیر داشته ، همیشه فکر میکردم ک من بلد نیستم چطوری غذا بخورم ، کی غذا بخورم و یا از چ چیزهایی بخورم ک لاغر بشم ، حتی زمان هایی ک از لحاظ جسم چاق محسوب نمیشدم ولی ذهن بسیار چاقی داشتم ک مدام منو از جاقی میترسوند ومدام دنبال چیزی بودم ک استفاده کنم تا نکنه ک چاق بشم و اولین راهکار این بود ک برم ی رژیم هایی رو پیدا کنم ک مقدار و نوع و اندازه غذارو برام تعیین کنه تا نکنه ک ی وقت من اشتباهی زیاد بخورم و یا چیزی بخورم کمنوچاق کنه ، بارها از دکترهای تغذیه رژیم هایی میگرفتم وکلی هزینه میکردم ، حتی کتاب رژیم دکتر کرمانی روتهیه کرده بودم چون فکرمیکردم من غذا خوردن بلد نیستم و نمیدونم ک چطوری و ب چ مقدار بخورم و باید یکی باشه ککمکم کنه ، هر بارم مقداری وزن کم میکردم ولی ماندگار نبود، و در دوران رژیم با فشار عصبی خیلی شدیدی برخورد میکردم ک هر چقدر ک رژیم محدودیتش زیاد بود و یا زمان طولانی داشت من بهم ریخته تر و عصبی تر میشدم و اونوقتا دلیلشو نمیدونسم و توی این سایت متوجه شدم ک در ذهن من جنگی بپا میشده ، من کلی نگرش وباور ودیگاه برای خوردن مواد غذایی داشتم و مغز ک کنترل روب دست داره دستور خوردن میداد و من ب واسطه رژیم ممانعت میکردم و تحت فشار خودمو کنترل میکردم ک نخورم و یا مقدار کمتری بخورم و همین کشمکش باعث میشد ک من حالت عصبی داشته باشم ؛ و هر بار ک با رژیم مقداری وزن خودمو پایین میاوردم و بعد مدت زمان کوتاهی باز برمیگشتم سرجای قبلی ، باور لاغر نشدن در من قوی تر میشد اینکه ک یا باید همیشه در رژیم باشم یا من توانایی لاغر شدن روندارم ،من متوجه شده بودم ک با استفاده از رژیم لاغری نمیتوان لاغر شد و تا ابدلاغر ماند ، بارها رژیم گرفتن و ازرژیم های مختلف استفاده کردن ودوباره ب وزن قبل برگشتن این رو ب من ثابت کرده بود ک راهش این نیست ولی راه دیگه ای بلد نبودم ؛ و در ذهن منم فرمول لاغری مساوی رژیم گرفتن و ممنوعیت غذایی بود و تا وقتی ک حس میکردم ک رژیم رودرست اجرا میکنم تا حدودی لاغر میشدم ولی تا یه بار خطا میکردم کلی عذاب وجدان و نجوا ذهنی داشتم ک درست عمل نکردی و باعثمیشه چاق بشی و لاغر نمیشی ؛هیچوقت با هیچ رژیمی تغییر نگرش در خوردن در من بوجود نیومد و رفتار غذایی من تغییر نکرد بلکه حتی نسبت ب غذا حریص تر هممیشدم و مپام منتظر این بودم ک رژیم تموم شه تا من خلاص شم راحت بتونم باز ب خوردن ادامه بدم ، با رژیم هیچ فرمولی در من تغییر نمیکرد و فقط ی باز دارنده موقت بود و باور اینکه این لاغری ماندگار نیست و قراره من خیلی زود با نداشتن رژیمدوبارهذچاق بشم چون هیچ نگرش وفرمولی نسبت ب مواد غذایی در ذهن من تغییر نکرده بود و من فقط شیرفلکه رو برای یه مدت بسته بودم و با تموم شدن رژیم و باز شدن راه برای خوردن ویا همون باز شدن شیر فلکه باز همهمون اش بود و همون کاسه ؛
من سالها اطلاعاتی در مورد مواد غذایی ب ذهنم دادم و اونهارو انالیز میکردم و بهشون قدرت چاق کنندگی میدادم و یا اونهارو خوشمزه و خوش عطر و غیره میدونستم و باهمین پارامترها ب مغزم نشون میدادم ک مجوز مصرف زیاد و بیش از حد نیاز بدن رو بده ، میل ب مواد غذایی رومغز تعیین میکنه اونم از اطلاعاتی ک من قبلا بهش دادم مثلا خوشمزه است ، دیگه ازش نیست ، خوش عطره ، خوش رنگه ، اصراف میشه ، پول دادم براش یا بهمتارف میشه زشته برندارم ، تبرکه و کلی از این اطلاعات ک باعث صادر شدن فرمان ودستور خوردن اون ماده میشه و وقتی ک رژیم میگرفتم این دستور و فرمان ها بودن ولی من میخواستم بواسطه رژیم جلوشو بگیرم و ممانعت کنم و فشار زیادی صرف میشد و کشمکشی ک حالت عصبی و ناراحت ب مغز میدادو حتی وقتی در رژیم سخت قرار میگرفتم مغز فک میکرد کدر قحطی مواد غذایی قرار داره و باید راهکاری برای فرار از این شرایط پیدا کنه و دستور توقف کارکرد اعضای غیر ضروری رو میداد و همین ها هم باعث میشد ک کلی اسیب جسمی وارد بشه و هر چقد ک رژیم طولانی مدت میشد اسیب ها همب جسم بیشتر میشد مثل ریزش مو ، اختلال در کار کلیه و یبوست های مزمن و حاد در دستگاه گوارش و افتادگی پوست و چروک شدن و خیلی اسیبهای دیگه ؛
با رژیم نمیشه لاغر شد رژیم فقط ی فشار بیرونیه، باید لاغری رو یاد گرف ، باید مغز و ذهن رو با فرمول های جدید و نگرش های جدید نسبت ب موادغذایی، همسو کرد ، اینجوری میشه ک حتی میل ب غذها همتغییر میکنه هیچکس نتونسته تا اخر عمر رژیم لاغری داشته باشه با رژیم لاغری نمیشه لاغر موند و لاغر زندگی کرد چون چاقی از مغزه ولاغری هم باید از مغز باشه؛
میل ب خوردن از واکنش مغز بوجود میاد واکنش ی فرد با ذهن متناسب و لاغر ب غذای اضافه از نیاز جسمش نخوردنه ، چونهیچ نگرش و باوری ب اینکه از این غذای خوشمزه باید زیاد خورد و یاداصراف و پول دادن و تارف شده و غیره در مغزش نیست ولی واکنش ی فرد با ذهن چاق ب غذای اضافه برنیاز جسمش خیلی راحت خوردنه حتی تا فشار شکم و درد چون در ذهنش پر از باورهای چاقی هستش ک اونو وادار ب واکنش خوردن میکنه ؛ و خوردن اصافه و زیادهم ک فرمولش مساوی چاقیه و همونم برای جسمپیش میاد..
در مسیر تناسب ذهن یادگرفتم ک لاغری خیلی اسونه و راحته و وقتی ذهن ک مرکز کنترل جسمه اموزش ببینه و من نگرش و باورها و فرمول های لاغری رو یاد بگیریم مغز هم دستورات و فرمان جدید رو صادر میکنه ، همان طور ک سالها من اموزش چاقی دیدم وکلی باور و نگرش چاقی داشتم و همون ها هم فرمان خوردن رو ب من میداد خیلی جاها من میگفتم ک نمیخوام مثلا امروژ شام یا ناهار بخورم یا از این خوراکی بخورم ولی ب خودممیومدم و میدیدم ک اون خوراکی و غذا رو تا اخرش خوردم و مغزم دستور و فرمانش جدای از تصمیم من بوده بخاطر اطلاعات و فرمول های ک قبلا بارها بهش دادم و اون اطلاعات وفرمول ها نتیجه اش فرمان خوردن بوده ؛ من در مسیر یاد گیری ذهنی اون فرمول های چاقی رو شناسایی میکنم تا جایی ک بتونم مخالف اونها روپیدا میکنم و
یا نگرش و فرمول جدید ب مغزم میدم و اونقد تکرار میکنم تا تبدیل ب باور بشه ، و باور جدید ونگرش جدید ک لاغری هستن وقتی ک تکرار میشه معز هم بر اساس اونها فرمان های جدیدی رو صادر میکنه من هر بار ک این فایل ها رو تکرار کردم اگاهی های جدیدی رو دریافت کردم و یا باورها و فرمول های چاقی بیشتری رو شناساسیی کردم و همین استمرار داشتن و تکرار کردن برای ذهنم ب مرور داره اگاهی های جدید تثبیت میشه و از فرمول ونگرش جدید ک مساوی است با لاغری استفاده میکنه ومنو خیلی راحت و اسون ب سمت لاغری ک طبیعت جسممه میره ، من سالها چاقی روتکرار کردم و فرمان های مغزی من بر اساس همون تکرار ها بوجود اومده و الانم باید بارها و بارها اگاهی و اطلاعات لاغری رو تکرار کنم واونوقته ک ناخوداگاه فرمان های مغزی تغییر میکنه و دیگه رفتار تغییر میکنه و همه ی این تغییرها در حسم مشاهده میشه
خدایا شکرت و هزارانسپاس از این مسیر زیباو پر از اگاهی ک هدایم کردی ب سمتش
سلام به استاد عطار روشن و تمامی دوستان همراه
خیلی خوبه که بادیدن و گوش دادن چند بار این گام فهمیدم که مغز فرمانشو از ذهن میگیره و جسم هم فرمانشو از مغز
این خوبه که فهمیدم وقتایی که غذا میخورم و رفتار پر خوریم و رفتارهای پر خوریم و که با وجود اینکه سیر هستم بازهم دستور خوردن به من میده مربوط به ذهن (ضمیر ناخودآگاه )که توی مغزم برنامه ریزیش شکل گرفته صادر میشه
،
بله تا وقتی که خبر از این اصل نداشتم همیشه واسه ام سوال بود که چرا با اینکه سیر میشم ولی دوباره به خوردن ادامه میدم و یه چیزی نا خودآگاه منو به سمت خوردن بیشتر هدایت میکنه
بله وقتی شروع به خوردن میکنم چند وقته قشنگ میفهمم سیر شدم دیگه بدنم نیازی نداره اما یه نجواهیی مثل این نجوا(بخور خوشمزس ، درسته جسمت سیر شده ولی از طعم غذا و خوراکی سیر نشدی پس به خوردن ادامه بده ، یا این مورد که میگه یه لقمه اس چیزی نیس بخورش )
بله دقیقا میپذیرم که ذهنم این برنامه ریزیو توی مغزم ایجاد کرده و من برنامه ریزی شدم و الان باید قدم به قدم برنامه ریزی ذهنیمو تغییر بدم تا ناخودآگاه وقتی سیر میشم دیگه این نجواهای ذهن چاق مرور نشه
،
خب در مورد رژیم لاغری بخوام بگم بله منم مثل خیلیا با رژیم کم خوری و وورزش تونستم چند کیلو از وزن جسممو تغییر بدن اما با رها کردنش به دلیل خستگی جسمی و فشار محدودیت غذا ی که روی روانم تاثیر بدی میزاشت و حس ناراحتی و افسردگی و حسرت و …به من القا میکرد باعث میشد به این روش های لاغری ادامه ندم ، و ذهنم همچنان چاق بود و من دوباره وزن اضافه میکردم ،
قبول دارم تا وقتی ضمیر ناخودآگاهم تغییر نکنه و قدرت درونی لاغری همیشگیمو به عوامل بیرونی وابسته کنه وبده
من همیشه شکست میخورم مثل گذشته
پس با قدرت به این گام های لاغری باذهن ادامه میدم تا از درون و ضمیرناخودآگاهم تغییر کنه برنامه جدید به مغزم بده و به راحتی جسمم برای همیشه لاغر و خوش اندام بشه
خدایا شکرت که توی این مسیر هستم
دوستان گلم وقتی یاد روز اولی که دیگه بریده بودم از این وضعیت چاقی و اضافه وزن و گریه کردم هر وقت میخوام ناامید بشم از این مسیر ،
نه ناامید نمیشم بلکه مصمم تر ادامه میدم
این با این من هستم که شگفتی ساز میشم خدایا ممنونم
استاد ممنونم که این فایلهای بسیار ارزشمندو توی سایتت واسه ما قرار دادی تا به خواست درونیمون که لیاقتشو داشتیم به راحتی برسیم و شگفتی ساز خودمون باشیم
سلام و درود خدمت استاد عزیز و دوستان
در رابطه با سوالاتی که ازمون پرسیدید باید بگم که من هر موقع از رژیم های ساختگی خودم استفاده کردم یا بعضا چند مورد که معتبر نبودن شکست خوردم
یکبار با کالری شماری و یک بار هم از طریق برنامه غذایی یک کلینیک تغذیه که دکتر اتفاقا به باور های ذهنی چاقی و پاکسازی اونا تاکیید داشتند موفق شدم و بدنم رو متناسب کردم.
خدا روشکر موفق بودم همینطور خودم رو نگه دارم یه جورایی عادات غذاییم تغییر کرده بود اما یک باور غلط منو دوباره چاق کرد. من خوب بود تا اینکه باردار شدم
تو هر دوتا از حاملگی هام نزدیک به ۳۰کیلو اضافه شدم
و دوباره روز ازنو روزی از نو
حالا ک مطالب رو گوش دادم فهمیدم مشکل کار از چی بوده
سلام خدمت استاد عطار روشن عزیز و دوستان هم مسیر.
استاد گرامی من در دوره تکرار صد گام هستم و نتایج بسیار بسیار عالی گرفتم که در ایام عید هرکسی منو میدید اولین سوالی که میپرسید چقدر لاغر شدی چیکار کردی که لاغر شدی رژیم گرفتی و من جوابی نداشتم بدم و با چیز سطحی جوابش رو رد کردم اما استاد چیزی که منو اذیت میکنه و با دیدن گام ششم دوباره برگشتم به دیدگاه نوشتن و امیدوارم با دیدنش راهنمایی بفرمایید من در ایام عید حتی یک سانت هم اضافه نکردم اما یک سانت هم کاهش نداشتم این خیلی منو آزار میده دوباره حس و حالم بد شده ترس هام یه خورده برگشته و در این فایل دیدم شما گفتید اگر هنوز ترس و انتظار چاق شدن دارید یعنی ذهن شما همچنان چاق باقی مانده و این روحیه منو خراب کرده من هنوز به وزن و سایز دلخواهم نرسیدم با وجود این همه کاهش سایز دوباره شروع کردم به دوره تکرار مسیر لاغری من و هر گامی رو که گوش میدم دوباره حالم خوب میشه اما میخوام راهنمایی بفرمایید که آیا با دوره تکرار دوباره من به روال قبل با اون حس و حال خوب باز میگردم یا خیر چون من از شهریور ماه تا به امروز 4 سایز کم کردم یعنی اینجور بگم که دور کمر من از 99 به 83 رسیده و تا رسیدن به سایز دلخواهم آنچنان زیاد نیست اما ذهن من به هم ریخته آیا این نگران کننده هست یا بازم ادامه بدم درست میشه.ممنون ازتون عالی هستید و آرزوی سلامت براتون دارم تا ابد.
سلام و درود
خوشحالم احساس بهتری داری😊 و نتایج عالی گرفتی
این مشخص میکنه که عالی عمل کردید
مبارکتون باشه
مشکل اصلی اینه شروع کردی به بررسی کردن
به نظر من خوب شد که متوقف شد 😊 چون اگه به همین روال به ایده آل می رسیدی احتمالا دیگه اینجا نمی موندی و رها می کردی
پس خیلی هم بد نیست که به هر دلیل الان اینجایی و داری تکرار میکنی
استفاده از محتوا رو با این نگرش انجام بده که انگار مرتبه اول است که داری استفاده میکنی
موفق باشید
سلام ممنون ازتون بابت پاسخ و تحسین شما استاد دلسوز و مهربان که واقعاً لایق استاد بودن هستید چرا چون چیزی که خودتون زحمت کشیدین تا به این چیزی که هستید رسیدین و موفق شدین تعداد زیاد و موثر از اون فایلها رو در سایت به صورت رایگان گذاشتید که خیلی از دوستان هم مسیر استفاده کنند و دعای خیر همه ما تا ابد با شما خواهد بود بله خودم هم بعدا که فکر کردم گفتم چه بهتر که حس و حالم و ترسم برگشت که دوباره به سایت برگشتم و درکنار شما بمونم و استاد من قصد بارداری دارم و میخوام دوره بارداری رو تهیه کنم به زودی انشاالله😍🙏
سلام و درود
خوشحالم احساس بهتری داری😊
انشاالله تجربه لذتبخش از مراحل دریافت هدیه الهی خواهید داشت
سلام و روز بخیر ب استاد عزیز و همراهان گرامی وخوش اندام…
استاد از وقتی ک گفتید حتی بعد از سیربودن اگه کسی تعارف کنه ب یه فرد چاق باز هم میخوره واین خوردن دستور مغزه ن نیاز بدن…یه چیز در ذهنم جرقه زد ک ای داد چرا این موضوع تاحالا ب ذهن من نرسیده ک همه چیز تحت تاثیره ذهنه!!!!؟؟؟
دقیقا مثل ترس از خطر ک بدن سریع واکنش نشون میده…موقع ناراحتی یا شادی و غیره….همه ی اینا تحت تاثیر مغزه خب چرا خوردن تحت تاثیر مغز نباشه…
واقعا درسته ک میگن بعضی وقتها یه جمله یه کلمه ادمو میبره ب فکر عمیق….
وای استاد نمیدونید چقدر دلم میخاد این فایل هارو تند تند گوش بدم وبرسم ب تهش دلم میخاد ناگفته ها برام گویا بشه اما من ب خودم قول دادم عجله نکنم صبور باشم و ب همه ی گفته های شما ذره ذره عمل کنم تا ب امید خدا نتیجه بگیرم….
واقعا ک ذهن وفکرو باور ب این راحتیا و زمان کوتاه شکل نگرفته ک ب این راحتیا و مدت کم ب ذهن لاغر تبدیل بشه من ب خودم ب ذهنم ب جسمم زمان میدم وبا کمک هم میرسیم ب اون بالاها ب اون نقطه ای ک ب خودم افتخار کنم و از خودم لذت ببرم….
ناگفته نمونه استاد من الانم خودمو دوست دارم و ب خودم اعتماد دارم و دوست دارم این عشق و اعتماد ب خودم صدبرابر بشه و میدونم اگه استمرار و تکرار داشته باشم حتمااااا بهش میرسم…..
استاد بی صبرانه دلم میخاد ب جایی برسم ک باورهام تغییر کنه از خدا برای خودم و همه ی دوستانم ک تو این مسیر زیبا و خدایی هستن میخام ک بهمون صبرو استمرار بده و با دستان پر قدرتش مارو هدایت کنه….
استاد من چند روزه ک وارد سایت شدم تمرینی هم عنوان نشده ک من بخام انجامش بدم فقط عاشق گوش دادن ب فایل های شماشدم و مرتب گوش میدم اما میلم ب غذا کمتر شده ب راحتی میتونم از کنار شیرینی بگذرم اون هم تو ایام نوروز ک هرجا نگاه میکنی شیرینی هست و این اولین نشانه ی قدم درسته …..
ممنونم استاد مهربونم ….
سلام خدمت استادم
من آخرين رژيمي كه گرفتم رژيم كتوژنيك بود
در شروع رژيم خيلي حالم خوب خيلي وزنم كم شد اما بعد از دو ماه خيلي عصبي شدم و احساس ميكردم خيلي زياد محروم شدم از همه چي در زندگي
نميدونم از رژيم كتو اطلاع داريد يا خير ، تقريبا تمام مواد غذايي توش ممنوع هست..(منظورم كتوژنيك واقعي هست)
در اوايل رژيم اصلا فكر نميكردم كه دوباره برگردم به وضعيت چاقي و خيلي از اين موضوع خوشحال بودم
ولي از اونجايي كه الان فهميدم دستورات چاقي توي ذهن من بوده در حين رژيم كتو ، من دائما براي خودم با همون مواد غذايي مجاز در كتو چيزهاي خيلي متنوعي درست ميكردم و از همون مجاز ها زياد ميخوردم
نگو كه در ذهن من برنامه ديگري در حال اجرا بوده است
تا جايي كه ديگه اون مجاز ها در كتو براي من كافي نيود مخصوصا كه مسافرت ميرفتم عذاب عليم بود برام
كلي عصبي شدم و كلي ريزش مو گرفتم وقتي ديگه ريزش مو گرفتم گفتم اصلا نميخواد عطاش رو به لقاش بخشيدم
الان كه اين فايل رو ديدم متوجه شدم كه جنگ بين ذهن و اراده در من بوده و در نهايت ذهن من برنده شده و اين جنگ منجر به بهم ريختگي عصبي در من شد و نتيجه اش شد ريزش مو
بعد از رژيم بسيار سريع وزنم برگشت…چون الان ميفهمم كه خوب هيچ تغييري در باورهاي ذهني شكل نداده بودم
حتي شرايط با قبل از كتو بدتر هم شده الان
اينطوري كه توي كتو ميگن كربو هيدرات و شكر و چربي بدن رو داغون ميكنه و اصلا كرب و هيدرات و شكر نبايد خورده بشه
من قبل از اين رژيم اين باور رو نداشتم كه تركيب كربو هيدرات و شكر و روغن چه تاثيراتي ميتونه روي بدن بزاره ولي الان چون اون باورها در من ايجاد شده ، اين تركيبات رو كه با هم مصرف ميكنم ته ذهنم ميگم وااااي دارم چه ميكنم با بدنم
يا در كتو ميگن ميوه ها سرشار از شكر هستن و كلا دست كاري شده ژنتيكشون و شما فقط شكر ميخوري
و الان با اينكه ميوه ميخرم و ميخورم اما در ذهنم هست كه فقط دارم شكر ميخورم
الان ميگم كه رژيم كتو خوبه براي سالي دو ماه فقط چون به معناي واقعي بدن رو برميگردونه به تنظيمات كارخانه و كلا هر بيماري در بدن باشه پر ميكشه
ولي چيزي نيست كه بخواد لايف استايل شخص باشه و شخص بخواد خودشو هميشه محروم كنه كه سلامت باشه
الان فكر ميكنم اگر ميتونم با ذهنم هر كاري بكنم چرا كاري نكنم كه هميشه هر چيزي رو در حد نياز بدنم بخورم و هميشه متناسب باشم
چه كاريه كه تمام عمر توي هر سوپر ماركتي ميرم فك كنم همه اين مواد غذايي ها براي بدنم سم هستند …خوب اين چه زندگي هست…
به آرزوي رسيدن به روزي كه مثل يكي از دوستانم كه هميشه هر چي تعارفش ميكنم ميگه نه نميتونم حالم بد ميشه …منم برسم به اون جايگاه
سلام به استاد عزیز و عاشقان لاغری با ذهن
من قبلا یکی دو بار رژیم گرفتم ولی در آخر همه رو رها کردم چون ن اونقدر از وزنم کم میشد ن تو همون وزن میموندم جالبه وقتی رژیم میگرفتم خیلی بیشتر ولع خوردن داشتم یعنی دلم میخواست سفره رو یه جا بخورم ولی زور میزدم که دستم به غذا نره😂😂
اما از وقتی حسم رو تغییر دادم کم کم میلم به غذا رفت یعنی چی یعنی هستن مواد غذایی ای که دوست داشته باشم و خوشم بیاد ولی نمیتونم رو هم رو هم بخورم
من یه چند وقتی هست ولع خوردنم به شدت کاهش پیدا کرده
یعنی واقعا مهم نیست جلوم چیه من همونقدر که کافیه و بدنم میگه همینقدر بسه میتونم بخورم
اوایل که اشتهام کم شد و درک کردم که ما غده اشتها نداریم و این فقط هوسه و به قول مامانا چشممون گرسنه اس و گرنه سیریم و از قیافه اون ماده غذایی خوشمون اومده
راستش من این تغییرات رو خیلی چیز بزرگی نمیدیدم ولی الان که فکر میکنم من چقدر عوض شدم
(اینم بگم که قبل از آشنایی با سایت شما ناخودآگاه دلم کم کم هوس به مواده غذایی در من کاهش پیدا کرد و با آشنا شون با سایتتون انگیزه لاغری و تناسب اندام هم در من شکل گرفت )
تغییراتی که این روزها دارم
اصلا نمیتونم یه لقمه اضافه یا حتی آب اضافه بخورم
قشنگ میفهمم که الان این چیزی که جلومه چقدرش برام کفایت میکنه و بقیه اش اضافه اس حتی امشب مامانم برام چای آورد نتونستم بخورم چای خب آخه میگیم همون آبه دیگه و چیز خاصی نداره ولی وقتی میبینم مورد نیاز بدنم نیست هیچ کشش و علاقه ای در من ایجاد نمیکنه
یا اگه غذام اضافه بمونه نمیخورم خیلی راحت
یا میوه ها و شکلات و… قبلا گرسنه ام میکرد که خب این یه باور غلط در من بود اما الان اتفاقا برای بدنم احساس سبکی و سیری و راحتی میاره
وقتی میگین مگه یه آدم خوش نمیدونه کی غذا بخوره که برای رژیمش ساعت تعیین میکنن ک فلان وقت غذا بخور یا نخور؟!
و من حالا میبینم که اصلا لازم نیست تایم خاصی باشه من هر وقت ضعف کنم و معدم اعلام گرسنگی کنه به اندازه لازم میخورم و همین باعث شده منظم بشم و صورتمم خیلی عالی و بهتر شده نسبت با قبل و من حس میکنم همین سبکی و شادابی و استفاده صحیح از مواد غذایی این نتیجه رو برام به عمل اورده
من خیلی خوشحالم که در مسیر تناسب اندامم و هر لحظه از این مسیر لذت میبرم و ذوق زده ام برای لحظه ای که عکسم بیاد جزو آلبوم شگفتی سازان😍😍😍😍😍
تنها فایده رژیم من کم شدن حجم غذام بود، و نکته! همین جاست همه توجه کنن
غذام کم بود
ولی چه فایده ک ذهنم میگف بله غذات کمه چه فایده وقتی روغن داره قند داره بهم میخندید این ذهن نجواگر یعنی زینب خانم اگه غذات کمه بازم بی فایدس
خلاصه غذام کم شد این شدن عادت غذایی من خواهر زادم همیشه میگف تو اندازه بچه کوچیکا برنج میکشی چجوری سیرمیشی و فلان
موند ازدواج کردم خانواده همسرم همش میگفتن بابا تو چرا انقد کم میخوری بعدم میگفتن زینب انقد کم میخوره نمیدونیم چرا چ میشه🫤
بله همه میدیدن غذام کم ولی چ فایده ک ذهنم میگف روغن داره قندم داره پس بی فایدس طوری شده بود ک من تو ذهنم ب صورت لیزری غذارو ک نگا میکردم بیسکویتی ک میخوردم ب جای غذا چربی و قند میدیدم
بله ذهن من کاملا وسواس گونه رفتار میکرد و از لحاظ روحی منو شکست میداد😟
بله مشکل از ذهنم بود و نه از خورد و خوراک من این ذهن نجواگر ک همه جا ب انسان ضربه میزنه
این بود بحث رژیم من
خب حالا دیگه بیخیال شدم عذاب وجدانی زیادی ندارم موقع خوردن قند یا چربی بلکه لذت جایگزین اون شده بیشتر توجه میکنم به احساس سیری
من باور کردم ک لاغری آسان ترین کار دنیاست و اندام رویایی خودمو در ذهنم تجسم میکنم و براش غش و ضعف میرم آخه چی از کمر باریک بودن و شکم تخت و سبکی کل بدن قشنگ تره من میمیرم برا اندام زیبا
من به ساااااادگی لاغر میشم به زودی عجله ام نمیکنم
به جسمم احترام میزارم دوستش دارم و بهش عشق میدم میگم تو قشنگترم میشی
اصن ی لذتی داره لاغری و ک نگو و نپرس بی نظیره ی انرژی مثبتی تو لاغری هست ک فقط مایی ک قبلا توپولی بودیم میفهمیمش
خب بریم سراغ الهامی ک جدیدا ب من شده
با بدنت ارتباط برقرار کن هر خواسته ای ک داری رو ازش بخواه
بدن من !
ذهن من کاملا هوشمنده
خوب میدونه ک در نهایت آرامش میشه لاغر شد و به زیباترین اندام رسید
بدن من !
قلب من خودش رو از صمیم قلب دوست داره و ب خاطر این زیبایی همیشه شکرگزاره
ای بدن خوش استیل و ای زینب خوشتیپ من تو رو خیلی دوست دارم از این به بعد تو همیشه غرق در لذت بیشتر از این زندگی هستی
الهی شکر برای وجود استاد عزیزم ک یکی از دستان خداوند ک باعث شدن من و امثال من با جسم خودمون آشتی کنیم و بقیه عمرمون رو در صلح با خودمون باشیم
الهی به امید تو😍😍🥰🥰
سلام زینب جان وقتی دیدگاهتو خوندم فوق العاده عالی بود و دوست داشتم حس میکنم روی ذهنم تاثیر مثبت داشته ، بخصوص وقتی که نوشتی دیگه به مواد خوراکی قند و چربی توجه نمیکنی موقع خوردن بلکه به سیر شدن بدنت توجه میکنی حس خوبی گرفتم دوستم
سلام سب شما بخیر
لمروز ۱۷ بهمن ماه ۱۴۰۱
گام ششم
وفتی ما چاق شدیم زمانی بود که ما متنا سبب بودیم ما ارام ارم به این وضعیت رسیدیم اون زمان ماباورمون نمیشود به این شگل و زن برسیم پس ما متونیم لاغربشیم.
وفتی ما نفس میکشیم وفتی ضربان قلب ما میزنه همه فرمان مغز این فرمان از طرف مغز انجام میشه .
مغز فرد لاغر با فرد چاق هیچ فرق9ی نداره .
تفاوت ایندو گروه در فرمولهای ذخیره شده در مغز هستش .
چاقی ژنتیکی نیست .
مغز فرد چاق تحلیل میکنه رفتاربرای چاقی در ذهن مرور میشه نتیجه چاقی اشت .
فکرکردنددر مغزانجام میشه مغز خواسته تکرار میکنه ومغزفرمانهای جدید صادر میکنه برای چاقی واین مثله درافراد لاغر انجام نمیشه
دستورمغز برای خوردن وشرایط توش قرارمیگیره بعداز خوردن غذاب وجدان میگیریم
.تحلیل ادمهای چاق درباره خورد ن غذاخیلی فرق داره فرد چاق ازنوشابه خوردن وتصور چاقی داره درصورتی که فرد لاغر
اون ربط میده به پوکی استخوان .
برای لاغریی بایدفرمانهای مغز تغییر کنه در نتیجه ذهن فرمانهای جدید دربرخورد با غذا انجام میده جسم مانیزتغییر میکنه
اموزش مغز زمان طولانی انجام میشه مغز برنامه ریزی میکنبم برای لاغریی .
نگرش ماعوض میشه وفرمانهای مغز عوض میشه وفرمانهای
لاغریی میده وفرددر زمان طولانی واستمرار درمسیر باعث
لا غریی میشه .
اینکا بایددرزمان زیاد باید انجام بشه تانتیجه دائمی میشه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام .
این فایل آموزشی خیلی خوب بود . یعنی من کاملا مطلب برام جاافتاد که لاغری با ذهن یعنی چی . فرمولای ذهنی چطور تبدیل به فرمانهای مغزی میشن و تولید واکنش می کنند . و تحلیل ما در مورد غذاها چطور باعث میشه انتظار چاقی در ما شکل بگیره .
خب فرمولهای ذهنی همون جملات تاکیدی هستن که ما بارها از اونا استفاده کردیم و دیگه برای ما تبدیل شدن به عادت ذهنی که خیلیهاش رو شما گفتید .
من دیروز اولش فایلهای لیاقت رو اصلا نفهمیدم ولی بارها گوش دادمش تا بالاخره متوجه شدم که یکی از بزرگترین فرمولهای لاغری جایگزین کردن احساس لیاقت لاغری به جای سرزنش و حقارت از چاقیه . من به دوطریق میتونم این احساس لیاقت رو در خودم زیاد کنم . دیروز گفتید احساس لیاقت درونی و بیرونی و امروز گفتید ۱- تجزیه و تحلیل از غذاها ۲- فرمانهای مغزی که تبدیل به واکنش نسبت به مواد غذایی میشه .
یعنی ما اولا باید تمرین کنیم قدرت چاق کنندگی رو از غذاها بگیریم و دوما تمرین کنیم فرمولهایی به خودمون بدیم که تبدیل بشن به فرمانهای مغزی که واکنش ما نسبت به مواد غذایی ، زیاده خوردن یا اضافه خوردن نباشه .
خب من الان خیلی خوشحالم فایلهای صدگام داره تحلیلهای ذهن منو نسبت به غذاها تغییر میده و فایلهای تغییر عادت واکنش منو نسبت به مواد غذایی تغییر میده و به این ترتیب من از دو طریق درونی و بیرونی انتظار لاغر شدن رو دارم تجربه می کنم . فعلا دوست دارم تمرکزمو بزارم روی همین دو سری فایل . تا خوب درکشون کنم . خب من نسبت به هفته ی پیش حالم خیلی بهتر شده و منی که همیشه از خودم انتظار چاقتر شدن داشتم این روزها واقعا انتظار لاغری در من شکل گرفته . دیگه دارم برای روزهای لاغرم برنامه میریزم .وقتی بدنم ۳۰ کیلو سبکتر بشه من چقدر راحتتر میتونم کارامو انجام بدم . چقدر سبکتر میشم .اصلا تصورشم حال منو خوب می کنه . چقدر لباس میتونم برای خودم بخرم . این روزا وقتی از جلو ویترینها عبور می کنم با شادی بهشون نگاه می کنم میگم من دیگه دارم بهتون میرسم و شما رو به تن میکنم . دیگه خودمو یه آدم تنبل که همش از دیگران میخواست کاراشو انجام بدن نمیبینم . زندگی در چاقی خیلی سخته . کلا نمیزاره طعم زندگی رو بچشیم . حالا این همه سختی زندگی چاقی به کنار رژیم گرفتنم میاد و جهنم زندگی یه فرد چاق رو تکمیل می کنه . یه فرد چاق هیچ امیدی به زندگی نداره . تنها امیدش خوردن غذاهای خوشمزست که اونم با رژیم گرفتن تبدیل میشه به یک جهنم دائمی و ذهن ما هم با نتیجه نگرفتن همیشه ازش فرار کرده . به نظرم اینکه ما از رژیمها شکست خوردیم در حقیقت نوعی پیروزی بوده که ما از اون روشها قطع امید کنیم و دنبال راه چاره بگردیم و خدا هم مارو به اینجا هدایت کرده . به نظر من لاغر شدن انسان چاق کارش از لاغر شدنِ انسان چاقی که رژیم گرفته راحتتره . حتی لاغر شدن در انسان چاقی که رژیم گرفته ولی شکست خورده راحتتر از انسان چاقی که رژیم گرفته و چندین کیلو کاهش وزن داشته . چون انسان چاق بدون رژیم یا شکست خورده دیگه فرمول رژیم و ورزش رو توی ذهنش نداره که مانع لاغریش از طریق ذهن بشه . پاکسازی این فرمول و جایگزین کردن لاغری با ذهن به نظر من خیلی فرمول مهمیه که انسانهای رژیم گرفته ای که به ضرب و زور خودشون رو لاغر کردن و به اصطلاح موفق هم بودن اینجا واقعا براشون سخته وخیلی باید تمرین کنند تا این فرمول چاق کننده رو کنار بزارن .
ولی بالاخره همه خدا دارن و بالاخره راه راست به همه نشون داده میشه . من از اینکه راه راست رو پیدا کردم خیلی خوشحالم . تنها دغدغه ام برای رسیدن به موفقیت پرخوری بود که اونم درک کردم پرخوری یک واکنشه به خودی خود ازش بدم نیاد و اولا تحلیلم و نسبت بهش تغییر بدم و دوما با تغییر عادت این عادت رو آروم و آهسته کنار بزارم و به جاش با یک دنیا شادی در مورد لاغری روبرو بشم . پرخوری و اضافه خوری مقدار غذاییه که ما با خوردنش ناراحت میشیم . مخصوصا بعد از خوردن . البته موقع خوردن هم میفهمیم . چون وجدانمون خیلی بیداره . قشنگ میفهمیم وقتی داریم اضافه میخوریم چقدر احساس حقارت بهمون دست میده . ولی من از دیروز فهمیدم که انسان حقیری نیستم . من عزت مندم دوست دارم در احساس لیاقت زندگی کنم نه احساس حقارت . همین یه فرمول به من خیلی کمک میکنه برای ترک عادتم . چون دیگه به پرخوری به چشم لذت نگاه نمیکنم بلکه به چشم حقارت نگاه می کنم . در حالیکه من انسان شایسته ای هستم که خدا منو به اینجا هدایت کرده و تا حالا چندین مدال از استاد عطار روشن گرفتم . در همین یک هفته کلی انتظار لاغر شدن در من شکل گرفته و کلی آرزوی لاغر شدن رو دارم در خودم عملی میبینم . دیگه وقتی به لاغر شدن فکر می کنم به شکل حسرت و آرزو نیست . من با لاغری با ذهن تونستم رویای فراموش شده ام رو دوباره زنده کنم و تنها کاری که لازمه انجام بدم اینه که تمرینام رو به خوبی انجام بدم تا فرمولهای ذهنی لاغری برام تبدیل به شیری بشه که هیچ سگی نتونه تحت قلمروش ادعای سلطان بودن بکنه . شیر من به دنیا اومده و من اون رو با آموزشهای شما پرورش میدم و تبدیلش می کنم به سلطان وجودم .
بسم الله الرحمن الرحیم .
قدم اول برای لاغر شدن پذیرش این موضوع است که با استفاده از رژیم لاغری نمی توان لاغر شد و تا ابد لاغر ماند.
من این موضوع را میپذیرم . خیلی وقتها که نتونستم لاغر بشم وقتی ام که با جدیت ادامه دادم بیش از یکی دوماه دوام نیاوردم و در بهترین شرایط آرام آرام همش برگشت .
نکته قابل توجه درباره پذیرش این موضوع این است که زمانی می توانید مطمئن شوید که به این نگرش باور دارید که هرگز برای لاغر شدن به فکر استفاده از رژیم لاغری نباشید و حتی مهمتر از آن باید به رفتار و عملکرد خود در زندگی روزمره توجه کنید .
من از امروز پذیرفتم و تعهد می دهم که دیگر به رژیم گرفتن نه فکر کنم و نه تصمیمی برای انجام آن بگیرم و رفتار و عملکرد روزانه ی خودم را تنها بر اساس نیاز جسمم تشخیص دهم نه رژیم ها .
فکر و بررسی کنید که آیا برخورد شما با مواد غذایی و موضوع خوردن به صورت رفتارهای مرسوم در ٰرژیم های غذایی است یا خیر.
رفتار مرسوم در رژیم غذایی یعنی
۱- اندازه کردن مقدار غذا حالا یا با وزنه گرمی یا قاشقی یا کالری شمردن .
۲- خوردن طبق یه برنامه خاص از مواد غذایی خاص که خارج از برنامه ی خانوادست .
۳- هفته ای یکبار خود را وزن کردن
۴- حدودا نیم تا یک ساعت پیاده روی روزانه
خب اینها برنامه رژیمی هست که معمولا افراد استفاده می کنند .
خب ما چطور مثل این نباشیم .
یعنی غذاها رو اندازه گیری نکنیم .
به جای اون به نقطه سیری و گرسنگی خودمون توجه کنیم .
غذاها رو وزن نکنیم کالری نشمریم . قاشقها رو نشمریم فقط از درون بفهمیم کی سیر شدیم و دست از غذا بکشیم .
برنامه خود را از خانواده جدا نکنیم .
مقدار غذای خود را کم نکنیم بلکه به اندازه ای که سیر میشیم و نیاز جسممون برطرف میشه بخوریم .
مقدار غذای زیادتر وارد شکممون نکنیم که به بدنمون فشار بیاد و حالمون بد بشه .
فرمولهای ذهنی رو با توجه به نیاز بدن خودمون بسازیم نه موارد بیرونی .
فکر می کنم لاغری با ذهن اینو میخواد بگه که فرمولهای ذهنی خودتو مطابق با شرایط بدن خودت انتخاب کن . ما باید زبان بدن خودمون رو یاد بگیریم و بفهمیم کی جسممون گرسنه است و کی سیره یا الکی خودمون رو خسته نکنیم . نیاز به خواب و استراحت هم جزئی از زندگیه . بدن ما خودش میگه کی پاشو فعالیت کن کی بخواب کی بخور کی نخور .چرا فکر می کنیم وقتی فعالیت می کنیم کالری میسوزونیم در حالیکه ما در تمام لحظات داریم کالری میسوزونیم . حتی لحظات خواب .هر ۸ ساعت خواب حدودا ۵۰۰ کالری میسوزونه . در حالیکه ما نهایتا یک ساعت بتونیم پیاده روی کنیم و فقط ۲۰۰ کالری میسوزونیم و فقط خودمون رو خسته میکنیم . به نظرم باید به بدن آگاهی برسیم .
نوشته ی خانوم نگار بسیار عالی بود و واقعا به دلم نشست . خیلی خوب راهنمایی کرده بودند . اینکه ما باید قدرت تشخیص رو از درون خودمون بفهمیم نه ساعت نه اندازه بیرونی نه گفته های دیگران .
باید بتونیم نقطه گرسنگی و جسمی بدن خودمون رو پیدا کنیم . راستش من تا حالا به این موضوع فکر نکرده بودم . خیلی برام جالب بود .
نوشته های دوستان رو هم چندتاشو خوندم یه نکته جالبی که به نظرم تشبیه رژیم به گرفتن دستمون جلوی شلنگی که آبش بازه و لاغری با ذهن به فلکه آب بود .
رژیم یعنی به زور جلوی یه روندی رو گرفتن ولی لاغری با ذهن یعنی چاقی رو از سر منشاء اون بستن .
یه نکته ی دیگه برام جالبه اینکه بیشتر نوشته ها برای خانوماست . اما نوشته ای از آقا تاحالا نخوندم . البته من تازه واردم . شاید اگه بیشتر بخونم به نوشته آقایون هم برخورد کنم . چاقی در آقایون خیلی زیادتره . به نظرم ما بیشتر از خانوما نیاز داریم این مفاهیم رو درک کنیم . اما خانوما بیشتر از آقایون برای خودشون ارزش قائلند . جا داره امروز هم که روز مادر و روز زن هست به تمام بانوان مخصوصا بانوان نویسنده در این سایت که برای خودشون انقدر ارزش میزارن تا خودشون رو تغییر بدن تبریک بگم . کاش ما آقایون هم از این خانومای توانا یاد بگیریم .
سلام به استاد و. دوستان
دقیقااز هر روشی که برای لاغر شدن استفاده میکردم بعد کنار گذاشتن اون روش هنوزم باور اینکه دوباره چاق میشم در. من بود ،یعنی کلا وابسته به چیزی بیرون از خودم بودم برای لاغر شدن،یعنی جسمم رو ناتوان در لاغر شدن و لاغر موندن خود میدونستم، یعنی لاغریو طبیعت بدن خودم نمیدونستم، و فکر و باور داشتم خب حالا که به بدنم سختی نمیدم مثلا ورزش نمیکنم چاق میشم، کم خوری نمیکنم چاق میشم
خوش بختانه خیلی از باورهای مخربم به واسطه همین سایت حذف شد ، اما هنوزم یه باور مخرب درونم دارم اینکه پر خوری در حد سیری ودرد شکم و عامل اضافه وزن دوباره جسمم میدونم یعنی رفتار غذایی بیش از نیاز سیریمو
حس ناتوانی و عدم مقاومت هم دارم که نخورم بیشتر از نیازم چون موقع خوردن این حس میاد سراغم غذا خوشمزه اس ، حیفه ، و یه ترس عمیق تر که احتمالا میگه نخوری تموم میشه بیخیال بخور انقدر بخور که اشباه بشی از این طعم
منم که گوش به فرمان این افکار هستم و میخورم و باور چاق شدن بخاطر این رفتار که نا صحیح میدونمش باعث شد طول ۳ چهار ماه ۵ کیلو اضافه کنم
دلم میخواد باورمو درست کنم کم رفتار خوردنمم درست بشه
بخصوص وقتی رفتار خوردن افراد متناسبو میبینم چقدر کم میخورن و چقدر زود از خوردن دست میکشن و میگن سیر شدیم بیشتر باور میکنم علت چاقی من بیش از نیاز بدونم میخورم بخاطر طعم غذا هست که چاق شدم ،
اما همین الان ضمیر ناخودآگاهم گفت جسمت کارشو فعالیتشو درست انجام میده که نزاشته خیلی هم چاق بشه چون میدونه چاقی طبیعتش نیست و غذا برای سوخت و ساز و سلامتی و زنده بودنش لازم داره،
سلام به همه عاشقان مسیر لاغری با ذهن
جلسه امروز هم مثل همیشه فوق العاده و پر از انرژی برای من بود.میخوام تجربه رژیم گرفتن رو براتون بگم منم یادم میاد قبلاً که با رژیم من درآوردی خودم ۱۱کیلو لاغر شدم و اندام دلخواهمو به دست آورده بودم و تابستونی که رفتم برای فروشندگی که اونجا کلی مانتو داشت اونم با کلی تنوع رنگ من با اینکه لاغر شده بودم بازم انتظار چاقی از خودم داشتم و من در طی اون۳ماهی که اونجا بودم حتی یه مانتو هم برای خودم نخریدم نمیگم دوست نداشتم نه چرا دوست داشتم چون هربار که یه بسته جدید میاوردن کلی مانتو رنگارنگ قشنگ میاوردن من دلم میخواست ولی چون انتظارم این بود که دوباره بازم چاق میشم مانتو نمیخریدم و فکر میکردم خوب وقتی چاق بشم و این مانتو اندازم نشه ناراحت هم میشم خوب چه فایده داره پولمو هدر بدم حتی همکاران هم بهم میگفتن تو که لاغری چرا مانتو نمیخری یه همکار داشتم که خیلی چاق بود و اون حسرت میکشید و میگفت که اگه من جای تو بودم کلی مانتو میخریدم و پولمو صرف خرید مانتو میکردم البته خوب انتظار اونم به جا بود چون وقتی خودش دیگه پذیرفته بود که دیگه چاق میمونه و امیدی به لاغری نداشت پس میگفت هر مانتویی که سایزش بشه رو باید بخره چون ممکنه سایزش دیگه تموم بشه و وقتی از اونجا اومدم بیرون و یه مدت طول کشید و من دوباره چاق شدم این دفعه اصلا دلم نمیخواست برم بیرون چه برسه به اینکه بخوام مانتو یا لباس بخرم و وقتی دوستم منو دید تعجب میکرد که تو چرا انقدر چاق شدی و منم تو دلم میگفتم خوب وقتی دیگه رژیم نمیگیرم خوب معلوم بود که چاق میشم دوباره.حتی این باورم داشتم که الان لباس سایز من پیدا نمیشه چون قدم هم کوتاه بود دیگه بدتر یادمه با دوستان رفتیم که مانتو انتخاب کنن برام چون اونا معتقد بودن که تو خسیسی و برای خودت مانتو پالتو نمیخری یه بار که رفتیم بیرون هر تولیدی میرفتیم اصلا سایز من پیدا نمیشد و اگه هم پیدا میشد یا سرآستین اش آنقدر بزرگ بود که حالا باید یه پولی بدم که اونا رو درست کنم یا آنقدر برام بلند بود که موقع دیدنم تو آینه متنفر میشدم از خودم البته بیشتر. برای همین هیچی نخریدم و من به دوستام گفتم دیدی مانتو برای من پیدا نمیشه و فکر کنم ۴ساعت کشید که مانتو ببینیم پس من خسیس نیستم و اونها هم قبول کردن.پس این شد نگرش من در مورد رژیم گرفتن وقتی مغزت چاق باشه انتظار لاغری نباید داشته باشی به نظر من رژیم گرفتن مثل این میمونه که تو شیلنگ آب رو در دستت گرفتی و داره آب ازش میاد بیرون و تو با انگشتت نمیزاری که آب بیاد بیرون یعنی بهش فشار میاری و وقتی خسته میشی خوب انگشتتو که بر میداری دوباره آب میریزه بیرون رژیم گرفتن هم همین طوره به جسمت فشار میاری با رژیم گرفتن در حالی که مغزت فرمان خوردن میده و خوب چون رژیم هم مقطعی هست خوب فرمان مغز که مدام داره تکرار میشه بر تو غلبه میکنه در نتیجه تو به دلیل فشار عصبی رژیم رو رها میکنی و چون باورت اینکه خوب من که رژیم نمیگیرم در نتیجه چاق میشم و طولی نمیکشه که به وضعیت قبل از رژیمت بر میگردی و در مورد شیلنگ هم باید منبع رو پیدا کنی که همون فلکه آب هست وقتی اونو قطع کنی خوب دیگه آبی از شیلنگ خارج نمیشه در ما هم همین طور هست وقتی منبع ما که مغز هست رو آموزش بدی با دیدن و شنیدن و تمرین درنتیجه مغز که مرکز کنترل جسم هست فرمان های جدید و لاغر کننده صادر میکنه و واکنش ما در برابر مواد غذایی تغییر میکنه که نهایت میرسه به جسم متناسب و این کل فرایند مغز ماست البته بگم که این پروسه زمان بر هست و مثل آمپول نیست که بزنی یهو جسمت عوض بشه حتی برای یادگیری یک زبان دیگه هم نمیشه آمپول زد و بعد یه مدت کوتاه مثلاً انگلیسی حرف زد باید پرو سه اش طی بشه تا ما بتونیم راحت انگلیسی حرف بزنیم.من الان انتظارم از خودم لاغری هست چون دارم حرفهای استاد رو میشنوم دیدگاه میبینم و میخونم و دارم دیدگاه هم مینویسم و نتیجه آن میشه جسمی که میخوام اصلا لاغری منتظر من میشه که بهش برسم یعنی آماده است که من بهش برسم و این مسیر زمان بر هست ولی موندگار که این برام خیلی مهمه.
به نام رب هدایتگر بی همتا سلام . راستش من شکر خدا درگیر رژیم غذایی آنچنانی نشدم چرا که از اولش به رژیم اعتقاد نداشتم چون با محدودیت ممیتوانستم کنار بیام حتی یه یا دو دفع که شروع کردم هم ن چند روز اول بود بعد ولش کردم آخه مادر دیده بودم که رژیم میگیره و چه جوری از اون طرف از نظر روحی اذیت میشه دیده بودم که بعد این که دیگه رژیم ودکتر رفتن رها میکنه با این که اندامش عالی میشه اما دوباره به حالت اول برمیگرده در واقع با رژیم نمیشه برای همیشه زندگی کرد . امت با تمام این صحبت ها ریشه این باور ترس از مواد غذایی در وجودم دیدم مثل ترس از شیرینی و نان و برنج بعد با خودم فکر کردم دیدم اصلا خمین مادرم تا قبل از این که چاق بشه و بخواهد رژیم بگیره هم لاغر بوده هم این که برنج و شیرینی و نان هم میخورده و نان که یه عادت قدیمی در وجودش یا اصلا اکثر مردم یزد بچه ها و دختر ها و پسر ها رو که وقتی میرم یزد میبینم لاغر هستند در حالی که غذای اصلی این مردم نان هست و شیرینی و نبات بخش ثابت زندگیشون یکی از اقوام با این که شیرینی و قند نمیخوره اما چاق خوب آبشون که دیگه باید لاغر باشه پس چرا نیست چون شیرینی جات عامل چاقی نیست . درسته زیادش مرض قند میاره اما چاقی نه و همین نان هم باعث چاقی نیست برادر خودم همش با هر غذایی نان میخوره یا اقوام میبینم نان میخورند اما چاق نیستند پس نان هم عامل چاقی نیست. برنج هم باز نمونش در فامیل بسیار که اونم برنج هندی میبینم میخورند اما همچنان لاغر اند پس برنج عامل چاقی نیست . خلاصه همه این ها از ترس من میخواهم متناسب باشم که فکرم آزاد باشه از خوردن و باعشق و لذت درست مثل افراد متناسب غذابخورم و چی بهتر از این که از همین حالا شروع کنم با لذت خوردن و لذت و شادی به تعویق نندازم . بهد خواندن کامنت زیبا دوست عزیز که به عنوان متن نوشته شده بود به این نتیجه رسیدم که مهمترین مسئله این که من زبان بدنم یادبگیرم بفهمم واقعا این جسم من چی میخواهد و به حرفش گوش کنم این جسم زنده و هر روز و و هر هفته و هر ماه و هر سال داره خودش بازیابی میکنه پس من باید یه فرصت به این جسمم و به خودم بدهم تا بتوانه توانایی هاش بهم نشان بده تا ببینم اونقدر قدرت مند هست اون قدر پیشرفته هست که خودش آنچه رو که نیاز داره بهم میگه و فراهم میکنه مثلا وقتی تشنه ایم دهنمون خشک میشه و میفهمیم تشنه ایم آب میخوریم یا وقتی به خواب نیاز داریم چشمامون سنگین میشه و احساس میکنیم انرژیمون کمتر شده پس میخوابیم سیر و گرسنگی هم همین طور هست اما متاسفانه ما این دو حس ازبس بهش توجه نکردیم فراموش کردیم اما خوش بختانه اینجاییم تا دوباره به یاد بیاریمشون تا هم بدن متناسب و سالمی داشته باشیم که به خوبی که به خوبی کارمیکنه هم این که از زندگی لذت ببریم هیچ چیز در این جهان بد نیست همه چیز به نوع نگاه ما بستگی داره همین و بس پس من همین جا قول میدم به بدنم به حرفش توجه کنم و سعی کنم درکش کنم تا ببینم دقیقا چی میخواهد و به چی نیاز داره چرا که این جسم لایق توجه و قدر دانی هست من عاشق جسمم هستم چون از لحظه تولد تا هم اکنون در کنار من بوده و نیاز های من براورده کرده بدون این که من سختی بکشم مثل تنفس . ضربان قلب . انقباض و انبساط ماهیچه ها . دیدن و شنیدن و صحبت کردن . هضم و جذب مواد مورد نیاز و…… یک عالمه کار دیگه این جسم توان مند تر از اون چیزی که ما فکرش میکنیم فقط بیاد باورش کنیم و به حرفش گوش کنیم و بیاد داشته باشیم زبان بدن احساس هست . فقط کافی لزوم باشین و ترس از هورمون دور نگه داریم اون موقع که صداش درسا مثل افراد متناسب میشنویم. خداجونم متشکرم متشکرم برای این بدن شگفت انگیزه و پیشرفته که به من هدیه دادی تا در این کره خاکی به راحتی زندگی کنم و لذت ببرم متشکرم عشق بیهمتای من دوست دارم بی انتها . در پناه رب العالمین متناسب تر و تندرست تر و ثروتمند تر از اکنون باشید . یا حق
“به نام خداوند راهنما و هستی بخش”
با سلام به استاد گرامی و همه ی دوستان؛
گام ششم:با رژیم لاغری می توان لاغر شد؟!
من وقتی اسم رژیم غذایی رو می شنوم احساس بدی به هم دست میدهد و کاملا عصبی می شوم چون رژیم گرفتن یاد آور زجر و سختی و خود را محروم کردن از لذت خوردن خیلی خوراکی های خوشمزه است که دوست داری بخوری،اما با رژیم گرفتن به خودت فشار میاوری که نباید این را بخوری، فلان ساعت باید فلان چیز را بخوری و یا از هر چیزی به اندازه ی تعیین شده باید بخوری و این باید و نبایدها چقدر به انسان فشار عصبی وارد می کند و در آخر نیز نتیجه ای که می خواهی به دست نمی آوری و بدتر احساس بی اراده بودن و شکست می کنی و آن را به تمام امور زندگی خودت تعمیم میدهی و به نا امیدی میرسی.پس با رژیم لاغری نمی توان لاغر شد و اگر لاغر هم شویم تا زمان ادامه دادن به رژیم است و در صورت ادامه ندادن به آن دوباره چاق می شوی و شاید بیشتر از قبل.من به هیچ وجه به رژیم لاغری اعتقادی ندارم پس من چگونه لاغر شوم؟جواب این سوال این است که من باید ابتدا ذهنیت خودم را نسبت به انواع خوراکی ها و غذاها تغییر بدهم و قدرت چاق شدن توسط آنها را ، از آنها بگیرم و این قدرت را به خودم برگردانم و همین اینکه باید عادتهای بد غذایی خودم را شناسایی بکنم تا بتوانم عادت های صحیح و درست را جایگزین بکنم.عادت های بد مانند این که سر ساعت مقرر صبحانه،نهار یا شام بخورم هر چند گرسنه نباشم در صورتی که باید بر اساس گرسنگی و احساس ضعفی که دارم غذا بخورم،یا اینکه به علائم بدنم دقت کنم تا متوجه شوم که چه زمانی احساس سیری می کنم و قبل از اینکه دچار شکم درد،حالت تهوع و علائم دیگر شوم به طور خودکار دست از خوردن بکشم و این بهترین عادتی است که می توانم در درون خودم نهادینه کنم.و هم اینکه اگر به خوردن چیزی بی میل بودم خیلی راحت بگوئیم که میل ندارم و آن را نخورم.پس من با تمرین عادت های خوب غذایی و تغییر نگرشم نسبت به غذاها،می توانم به راحتی لاغر شوم بدون زور و اجبار و تحمل فشار با رژیم های متفاوت و بی فایده نسبت به خود.لاغری با ذهن راحت ترین و آسان ترین کار دنیا است.
برای دیدن این فایل بینظیر خداوند بزرگ رو بینهایت شکرگزار و سپاسگزارم
استاد جانم هر کلمه این فایل سرشار از آگاهی و زیبایی بود
با شنیدن هر فایلی من در شگفتم که قرار کدوم جنبه از ذهن من رمزگشایی شه …
پس تشویق ها و مشوقان کودکی من یا اطرافیان ابتدا مارو به چاقی تشویق کردن و یکسری باور در ما به وجود آوردن و چون رسیدن به اونها لذت بخش (مثل اگه بخوری قوی میشی، دختری خوشگل و جذاب که گوشت داشته باشه، اگه تپل باشی در برابر مریضی ها مقاومی…)،، وقتی که این ایستگاه داده هاش به یک حدی رسید ما چاق شدیم، چون برای چاق شدن خوردیم
حالا که در این مرحله چاق شدیم اومدن خطرهای چاق شدن رو گفتن، اینسری، پای رسانه ها، دکتر تغذیه، حرفهای مردم و علی الخصوص حرف خانواده کم کم به میون اومد… و ترس از چاق تر شدن کار ما رو سختر و سختر کرد و شکست ها علاوه بر ترس مداوم، تنفر هم در ما شکل گرفت که باعث شد انتظار چاق تر شدن در ما شکل بگیره.. براش بارها و بارها هر وقت که بیدار بودیم نقشه ذهنی درست کردیم، با ترسمون همش خودمون رو چاقتر تصور کردیم ، میلیون ها بار خودمون رو سرزنش و تحقیر کردیم، همه جا در مورد چاقی صحبت کردیم… متوجه نشدیم که ذهن بین نخواستن و خواستن فرقی قائل نیست.. یعنی خنثی هستش و براش مهم نیست که بارها چاقی رو گفتی نمیخوای… چون همه جا اسم چاقی اومد ذهن اون رو خواسته تو فرض کرد و تمام فرمانهای مغزی با خواسته(چاقی) همراه و همسو شد… وقتی دکتر تغذیه رفتم و سالها رفتم و بارها رسانه ها رو گوش کردم، میلیاردها بار به مغزم گفتم که مواد غذایی چاق کننده هستن و این بزرگترین مانع من برای لاغریه و من دارم روی این باورم کار میکنم که بتونم ترسی که از مواد غذایی رو که به واسطه دکتر تغذیه در وجودم به وجود آوردم رو ازبین ببرم. و درک میکنم که چه ریشه وحشتناکی در من کاشته شده و فکر میکنیم که تحرک باعث لاغری میشه و ن چقدر و چه کارهای عجیب و غریبی کردم، در روزهای داغ تابستان نایلون میبستم و باشگاه میرفتم و چند ساعتی بدنسازی میکردم به قدری که واقعا نایی نداشتم و بیهوش میشدم از خستگی و چن دقیقه ای استراحت میکردم و کیلومترها پیاده روی میکردم و بعدش که خونه اومدم ژل میمالید و میرقصیدم جوری که الان اثراتش به صورت بیرون زدگی مهره های کمرم در اومده .. این تاوان راه اشتباه رفتن بود.. چقدر دکتر تغذیه رفتم و انواع رژیم ها رو رفتم و چقد روی اون ترازو رفتن ترسناک بود… هیچکدوم از رژیم ها در هر دوره ای که گرفته میشدن ضمن اینکه در حد چندکیلو کاهش وزن تاثیر داشتن ماندگار نبودن چون جسم داشت تغییر میکرد ذهن که با فشار تغییر نمیکنه، ذهن با دلایل منطقی و برهان تغییر میکنه با الگوهای درست تغییر میکنه. امروز که داشتم با خواهرم صحبت میکردم بهش توضیح دادم که الان من اگر اضافه بر نیازم بخورم میترسم و خواهرم گفت تو هنوز هم ترس از مواد غذایی داری و گفتن که بدن من تا الان چندین تن رو دفع کرده برای ۲۰ کیلو چربی فقط ذهن تو مانعش میشه نباید ترسید چون مواد غذایی چاق کننده نیستن و ما باید درست ازشون استفاده کنیم، البته برای این ترسم از مواد غذایی هم راه حل وجود داره، الگوهایی رو پیدا کنیم افرادی که همه چی میخورن و تحرک معمولی روزانه دارن ولی مناسبن. باید لیاقت لاغری و توانمندی در لاغر شدن و متناسب ماندن رو در خودمون افزایش بدیم، توانمند بودن بدن رو در لاغر شدن درک کنیم و باور کنیم که بدن ما بسیار شگفت انگیز و میل شدید به طبیعی بودن داره و طبیعی بدن ما هم متناسب بودنه . این پروسه که من بیام از طریق ذهن فرمانها و فرمولهای مغزی رو تغییر بدم زمانبر هستن و بستگی به مقدار باور من داره که این هم بستگی به ورودی های ذهنی من داره، که چه اطلاعاتی در طول روز بهش میدم و هر چقد مغز رو با اطلاعات درست درگیر کنم به مقداریکه در معرض اطلاعات درست باشم (تو سایت بودن، کامنت گذاشتن، کامنت بچه هارو خوندن، تو دوره ها شرکت کردن)قطعا به نتیجه نزدیکتر میشم.
به امید متناسب شدنمون که دیر نیست
عادله.
من در طول دو سالی که اضافه وزن پیدا کردم به خاطر ترس از رژیم اصلا سراغش نمیرفتم و خودمو خیلی سرزنش میکردم. ولی وقتی دیدم فایده نداره دوجلسه دکتر تغذیه رفتم که با دارو لاغر بشم . و تو همون دوره هم اصلا نمیتونستم برنامه غذایی شو رعایت کنم . وقتی دیدم فایده نداره دیگه ادامه ندادم . من بعضی وقتا میشد اصلا احساس سیری نمیکردم . هیچ اشتهایی به خوردن نداشتم ولی ضعف داشتم و اجباری میخوردم و میخوردم تا به زور احساس سیری کنم .تا سیر نمیشدم هم بدنم انگار مثل بچه ای که جیغ و داد کنه بهانه میگرفت و دست از سرم بر نمیداشت و بی جون میشدم. فکر کردم معده ام مشکل داره رفتم دکتر گوارش آندوسکوپی دادم گفت معده ات ورم داره . یه ماه داروهاشو خوردم ولی اصلا تاثیری نداشت و من همچنان بی میل غذا میخورم . الان که میبینم بقیه هم اینجوری ان میفهمم که مشکل تو ذهنمه که باید اصلاح بشه. البته من تو نظرات ندیدم کسی اشتها نداشته باشه و به زور بخوره … اکثرا دوست دارن بخورن… اکثر غذاهایی که قبلاً دوست داشتم الان دیگه دوست ندارم بخورم و خیلی محدود شدم . واقعا استاد کسی بوده مثل من؟
یه بارم از برنامه سیبیتا استفاده کردم چیزای خوبی یاد گرفتم ولی اونم نتیجه ای نداد …
سلام استاد مهربان و دلسوز و دوستان متناسب 🥰.
با رژیم گرفتن نمیشه لاغر شد چون الان دیگه میتونم براش دلایل قانع کننده ای بیارم که این همه سال یکبار هم نتونستم با ذهن خودم ارتباط برقرار کنم و الان داره خود به خود در افکارم تاثیر خوب میذاره که وقتی تو میتونی ذهن خودتو کنترل کنی تا جسمت لاغر بشه وقتی اینقدر خوب داری آگاه میشی نسبت به درونت و ذهن ناخودآگاه خودت دلیلی نمیبینی حتی به رژیم غذایی هم فکر کنی چه برسه انجامش بدی و من از این بابت خیلی خوشحالم چون با اینکه هنوز تغییری در جسمم ندیدم اما افکارم عوض شده ولع خوردنم عوض شده همین دیشب مهمونی بودیم من هر زمان تو جمع شلوغ بودم اگه غذای شام برنج بود چنان استرسی میگرفتم که ای وای الان چاق تر میشم چه کنم و از این داستانها دیشب موقع اینکه همسرم خواست برام برنج بریزه داخل بشقاب دوتا کفگیر کوچیک ریخت گفت یعنی سیر میشی همون اولش گفتم خیلی گرسنه هستم اما همینم زیاده تا آخرم بخورم باید بعد از معده سنگین دور خودم بپیچم با اینکه نسبت به این همه سال شاید نصف بشقاب هم به نظر نمیومد اما در دید من انگار خیلی بود بخاطر همین با آروم خوردن و بدون استرس همونو خوردم ولی چون تصورش رو داشتم معدم سنگین شد و بهم یه علامت داد که آفرین حتی نصف بشقاب هم دیگه برای تو زیاده تو داری تغییر میکنی اونم بدون اینکه به خودت محدودیت بدی اما نوشابه داخل سفره بود همه یکی دوتا لیوان خوردن اما من خیلی قاطع گفتم نمیخوام هرچی هم اصرار کردن نخوردم چون واقعا دلم نخواست نه به چاق تر شدن فکر کردم نه به پوکی استخوان و عوارض دیگه ای فقط میل نداشتم چون همون نصف بشقاب هم از نظر خودم زیاد بود و با اینکه غذامو آهسته هم خوردم ولی سنگین شدم اما به مرحله به قول استاد خفگی نرسیدم فقط کمی بیشتر سیر شدم به همین دلیل خیلی قاطع میگم که از رژیم لاغری کاری ساخته نیست من خودم شخصی هستم که از 14 سالگی هرررررررر نوع رژیم شناختم تست کردم و اگه حتی یکی از رژیم های من بعد از اتمام برنامه رژیمی یک سال تموم منو لاغر مناسبت نگه داشته بود من اینو قبول میکردم که از رژیم کاری برمیاد برای جسمم ولی حتی به 6 ماه هم نرسید بعد از رژیم ها یک کیلو اضافه نکرده باشم پس مطمئنم همه کسانی که با این سایت آشنا شدن چه رایگان چه پیشرفته و خرید محصولات و پا به پای گام ها و تمرین های استاد پیش رفتن اینو میدونن تا وقتی ذهنی داری که بهش لاغری رو یاد بدی و آگاهش کنی از اطرافش نیازی به نه رژیم نه ورزش و هیچ چیزی که از روی اجبار باشه نداری…سپاس
با سلام خدمت دوستان متناسبم و استاد عزیزم
با رزیم لاغری می توان لاغر شد؟
خیر
خب چرا نمیشه؟
چون همه ی ما این دوران رو سپری کردیم و فشار سخت اون روزها رو چشیدیم و جه کارا که با خودمون نکردیم
و همه ی ما تجربه ی رزیم رو داشتیم که با رزیم میخاستیم وزن خودمون رو کم کنیم
اما نمیدونستیم که داریم چیکار میکنیم می اومدیم خلاف ذهن عمل میکردیم
اون و تو بد شرایطی قرار میدادیم تو رنج و سختی خودمون قرار میدادیم
که بیایم وزنی از خودمون رو زمین بزاریم و سبک بشیم
در حالی که نمیدونستیم داریم این وزن و دوبرابر میکنیم و سنگین تر
چون هر بار که ما آگاهانه تصمیم میگرفتیم این اضافه بدنمون رو کم کنیم داشتیم به جسممون فشار می آوردیم که به زور و سختی و بدبختی چند کیلو وزن کم کنیم اما اون ناخودآگاه که خبر نداشت داریم چیکار میکنیم و باورهای اشتباهی بود تو ناخوداگاهمون
ما داشتیم به جسممون فشار می آوردیم و بگی نگی چند کیلو وزن کم میکردیم
چون رها میکردیم چون خسته میشدیم از این همه رنج و سختی و آخرش ما رها میکردیم و بعد از رهایی اون وزن کم شده به مرور و مرور اضافه میشد و یا شاید هم دوبرابر میشد و چاقتر از قبل میشدیم و سرانجامی در برنداشت با رزیم گرفتن
بارها شاهد بودیم می دیدیم که این فایده نداره ادامه نده پیاده شو از قطار رزیم
ولی کی بود که باور کنه
یعنی بهمون قبولانده بودن که تنها راه لاغری فقط نخوردنه رزیم ورزشه تحرک داشتنه پیاده رویه الخصوص خوردن خیلی دقت داشتن تو خوردن
و همین تاکید کردنهای زیاده اون موقع هس که ما خیلی از خوردن می ترسیم
و میگفتن اگه میخاهی متناسب بشی رزیم بگیر بیا فلانی هم گرفته نتیجه دیده ما فقط نتیحه میدیدیم و به بعد از اون کاری نداشتیم که برگشت خورده وزنش
و همیشه دنبال این بودیم که ببینم چه رزیمی بهتره که انجام بدیم
ما با رزیم گرفتن نه تنها لاعر نمیشدیم که هیج بلکه چاقتر هم میشدیم بلکه اون باور رو تنومند تر میکردیم که چاقی ما ارثیه کاری به هیج چیزی نداره
اونایی که متناسبن شانس خودشونه لاعرها خدا خواسته اینجور باشن خدا دوستشون داشته
ما که باید دیگه این سختی ها رو تحمل کنیم شانسمونه خدا ما رو اینجوری خلق کرده
ما به خانواده مادریم رفتیم
همیشه میگفتیم ما فقط جاقی به ارث بردیم از مادرمون
مردم چه جیزای به ارث میبرن (پول ثروت) ما فقط چاقی
و اون باور رو قوی تر میکردیم تو ذهنمون که ول کن لاغری بشین چاقی تون کاری به هیچی نداره ژنتیکی چاقی به مادرت کشیدی هر کی هرچی هست هست و همین باورها در ذهنمون داشتیم که نتونستیم به اون ایده آل برسیم
چون این باورها از زمانی که من جاق شدم شنیدم و بارها و بارها تکرار و تثبیت شده در ناخودآگاهم و خیلی محکم و قوی هستش این باورها
بخاطر این باورهای اشتباه بود که با رها کردن رزیم اون وزنه برگشت میخورد
چون ناخودآگاه به راه خودش ادامه میداد.
تو اون مدت هم فشار جسمی بوده که وزن کم میکردیم
بدن ما توانایی وزن کم کردن رو داره اونم نه یک کیلو بلکه تا جایی که بخواهی میتونی وزن کم کنی کافیه باورهانون رو شناسایی کنیم و رفتارهای درست رو جایگزین این باورها کنیم
چون بدن ما از اول متناسب بوده و باید به اون روال اولش برگرده
این جسمی که الان داریم نتیجه ی باورهای اشتیاه ذهنیمونه هر کی در هر شرایطی هس نتیجه ی ذهن خودشه
خیلی خوشحالم که در حال پیشرفتم در این زمینه و رها نمیکنم این دوره ها رو و روی خودم کار میکنم که این باورها رو شناسایی کنم و جایگزین میکنم تا به متناسب شدن برسم به ۵۳کیلو گرم
از تغییرات من 👇
چند شب قبل رفتم تو فروشگاه با همسرم بودیم همسرم بهم گقت چیزی نمیخاهی برات بخرم
تو فکر بودم کاشکی هم یه جی میخریدم و با هم هستیم تا لذت ببرم از خوردنه
و گشنه هم بودم که یهو تصمیمم عوض شد که نه این اشغال ها جیه بخورم بریم خونه گشنمه یه چی میخورم
و خودم و اون موقع تحسین کردم افرین مریم چه رفتار زیبایی
تونستی چیزی نخری افرین و بعدش اومدم خونه میوه خوردم سیر شدم
موفقیت خودم رو تحسین کردم و ثبتش کردم در ذهنم که ببین تونستی چیزی نخری و از با هم بودن لذت ببریم
و یکی دیگه از تغییراتم
اینه که وقتی میرم دور یخچال میگم کاشکی یه چی میخوردم و بعد با خودم میگم چرا به خودم ضربه بزنم من که چیزی دلم نمیخاد فقط میخام اوقاتم و پر کنم با خوردن😒
به جاش آب بخور و یه لیوان آب میخورم اینا خیلی ارزشمند هستن برای من و خودم و تحسین میکنم
و امروز که فرزندانم داشتن غذا میخوردن خیلی کم غذا خورد و گقت دیگه نمیخام و من اصراری به خوردنشون نکردم چون فهمیدم خیلی زیبا پیغام سیری رو دریافت کردند لذت بردم از این رفتارشون
و پسرم خیلی اندام عالی داره
من همیشه شاهد این پیغام هاشون هستم که چقدر عالی دریافت میکنند دیشب هم داشت ساندویج میخورد یه تکه اش و نخورد سریع گذاشت کنار
گفتم بخور گفت سیرم
چقدر زیبا و قشنگ و عالی این پیغام ها رو دریافت میکنند لذت میبرم ان شاالله ما هم به زودی زود شاهد این پیغا ها میشیم و بصورت اتوماتیک این پیغام ها رو دریافت میکنیم
خلاصه :
لاغری ما فقط و فقط از طریق ذهن امکان پذیر هستش و ما باید با کار کردن روی خودمون به اون تناسب دلخواهمون دست پیدا کنیم 👌👌👌😍😍😍
سلام استاد گرامی و دوستان هم مسیر
من هم مثل بسیاری از شما دوستان لحظات سخت رژیم گرفتن رو در طول زندگیم بارها تجربه کردم،
همیشه از ترس چاق شدن و چاقتر شدن ورزش کردم و خودم رو خیلی اذیت کردم
و بعد از مدت کوتاهی به حالت اولیه برگشتم.
با توجه به مطالب استاد درک کردم که باید ما از درون خودمون رو تغییر بدیم نه از بیرون،
ما باید روی ذهنمون کار کنیم نه روی جسم،
باید شناسایی کنیم تمام افکار اشتباهی که در طول این چند سال باعث چاقی ما شده است،
و کمرنگ و کمرنگتر شوند،
افکار جدید ،باورهای جدید وارد ذهنمون بکنیم،
پس رفتارها و عادتهای متفاوتی در ما ظاهر میشوند و پس از آن کم کم جسم ما نیز شروع به تغییر خواهد کرد .
یاد گرفتم : این اتفاقات فکرکردن و تصویرسازی در ذهن رخ میده ،
و مغز میاد اون تصویر سازی در ذهن رو به عنوان خواسته ی من ، آرزوی من، تشخیص میده و فرمانها رو جوری صادر میکنه که نتیجه ش اون چیزی میشه که بهش فکر کردم .
مغز ما برای صدور فرمان تحت تاثیر ذهن قرار میگیره .
ممنونم استاد گرامی .