رژیم لاغری گرفتن بیشترین اقدامی است که افراد چاق برای لاغر شدن انجام می دهند.
همه افراد چاق در زندگی برای یک بار هم که شده از رژیم لاغری برای کاهش وزن استفاده کرده اند و طعــم تلــخ آن را چشیده اند.
از آنجایی که خودم و همه افرادی که در این سالها عضو سایت تناسب فکری شده اند برای لاغر شدن از رژیم لاغری استفاده کرده اند و نتیجه دائمی نگرفته اند، در این مطلب آموزشی درباره رژیم لاغری و تاثیر آن در لاغر شدن توضیح داده می شود.
رژیم لاغری و تاثیر آن بر لاغری
اگر از هر انسانی در دنیا سوال کنید به نظر شما چطور باید لاغر شد؟ احتمالا جواب خواهد داد باید از برنامه رژیمی به همراه ورزش کردن استفاده کرد.
اهمیتی ندارد از یک فرد چاق یا لاغر این سوال را بپرسید، در هر صورت حتما پاسخ او شامل استفاده از رژیم غذایی و برنامه ورزشی خواهد بود.
دلیل اهمیت استفاده از برنامه رژیم لاغری به همراه برنامه ورزشی به دلیل تمرکز احتمالا صدها یا حتی هزاران ساله مردم دنیا بر این روش برای لاغر شدن بوده است.
البته از حق نگذریم به نظر منطقی هم می آید که فردی که چاق است برای لاغر شدن باید میزان خوراک خود را کاهش و همچنین میزان فعالیت خود را افزایش دهد تا بتواند به تناسب اندام دست پیدا کند.
این نگرش نشات گرفته از یک دیدگاه و باور قوی دیگری است که در ذهن بشر برای چاق شدن شکل گرفته است و آن ارتباط بین چاقی و خوردن غذاست.
از آنجا که در ذهن بیشتر انسانها مهمترین دلیل چاقی خوردن غذاست پس چندان هم غیرمنطقی نیست که بهترین روش لاغری در ذهن آنها استفاده از برنامه های رژیمی باشد.
چرا لاغر نمی شوم؟!
ریشه بسیاری از دلایلی که نمی توانیم لاغر شویم، نگرش و افکاری است که نسبت به کلمه رژیم لاغری داریم.
همه افرادی که اضافه وزن دارند و برای لاغر شدن از برنامه های رژیمی استفاده کرده اند اطمینان دارند که از این طریق نمی توان لاغر شدن اما نگرش و باوری که در سطح جهانی برای رهایی از چاقی وجود دارد سبب می شود که بارها برای لاغر شدن از رژیم های غذایی محتلف استفاده کنند.
قدم اول برای لاغر شدن پذیرش این موضوع است که با استفاده از رژیم لاغری نمی توان لاغر شد و تا ابد لاغر ماند.
نکته قابل توجه درباره پذیرش این موضوع این است که زمانی می توانید مطمئن شوید که به این نگرش باور دارید که هرگز برای لاغر شدن به فکر استفاده از رژیم لاغری نباشید.
مهمتر از آن باید به رفتار و عملکرد خود در زندگی روزمره توجه کنید و بررسی کنید که آیا برخورد شما با مواد غذایی و موضوع خوردن به صورت رفتارهای مرسوم در ٰرژیم های غذایی است یا خیر.
اگر از افراد چاق درباره توانایی خود در لاغر شدن سوال کنید اکثر آنها عقیده دارند توانایی لاغر شدن را دارند اما توانایی نگه داری از مقدار کاهش یافته را ندارند.
این اتفاق زمانی رخ می دهد که در ذهن ما فرمول (لاغری = رژیم لاغری) ثبت شده باشد. به این ترتیب ما تا زمانی که از برنامه های رژیمی استفاده می کنیم با هر ضرب و زوری قادر به مراقبت از لاغری خود خواهیم بود اما به محض خارج شدن از برنامه رژیمی به سرعت برق و باد مقدار کاهش یافته به حالت قبل برگشته و ما دوباره چاق می شویم.
بنابراین به شما دوست خوبم که به هر علتی دوست داری مقداری از وزن خود را کاهش دهید و شرایط جسم تازه ای برای خود خلق کنید و زندگی جدیدی را ادامه دهید توصیه می کنم از امروز به هیچ وجه به دنبال امتحان کردن رژیم های لاغری مختلف نباشید چون علاوه بر اینکه نتیجه ای برای شما به همراه نمی آورد بلکه باعث ناامیدی شما برای لاغر شدن می شود.
در این فایل آموزشی توضیحاتی درباره رژیم لاغری و نتایج مخرب آن که تجربیات سال های چاقی خودم و کار کردن با افراد چاق بسیاری بوده است را به اطلاع شما می رسانم.
نوشته تاثیرگذار نگار عزیز در بخش نظرات
شناسایی باورهای مخفی چاقی و اصلاح آنها 😍
کلمه وحشتناک و محدود کننده (رژیم لاغری) احساس اسارت و دردو رنج به همراه دارد.
در تمام سالهایی که از رژیم لاغری برای کاهش وزن استفاده می کردم این باور غلط در ذهنم به وجود آمد که تنها راه لاغر شدن رژیم گرفتن است.
اگر قرار باشه با این باور در مسیر لاغری با ذهن حرکت کنم از اضافه های وزنم کم نمیشه چون طبق فرمول ذهنی (دستورالعمل صادر شده جهت کاهش وزن هست و ذهن سعی می کنه منو هدایت کنه که باز رژیم لاغری بگیرم و دلیلش همینه که سناریو میچینه و به شکلهای مختلف منو با پیشنهادهای رژیمی مختلف روبرو میکنه !…🤔)
جهت اطلاع دوستان!… هر بار که رژیم لاغری گرفتیم ما تصمیم داشتیم خودمون رو محدود کنیم ولی جنگی در ذهن داشتیم که بخورم حالا از فردا! چرا نخورم؟ کمتر بخورم؟! جایگزین کنم!
این جنگ و جدال باعث می شد بالاخره ذهن پیروز بشه و ما شکست بخوریم و هر بار بیشتر نا امید شدیم و به طوریکه در تصمیم گیری سست شدیم و به خود ثابت کردیم ما ضعیف هستیم و انسانی که دائما در تصمیمش شکست بخوره به خودش و شخصیت و توانمندی و قدرتش ضربه محکمی می زنه تا جایی که اراده برای شروعی و تغییری جدید نداره.
بنابراین رژیم لاغری و روش های لاغر شدن خیلی بیشتر از آنچه فکر کنیم برای ما هشدار دهنده و مضر و خطرناکه و حصاریست که من قدرتمند را می بلعد
به لطف خداوند من به این باور رسیدم که تنها راه ماندگار لاغری استفاده از روش لاغری با ذهن است🌟
وقتی فشار رژیم لاغری از روی ذهن برداشته بشه به طور ناخودآگاه با لذت غذا می خوریم و حرص و ولع و ترس ما نسبت به خوردن کمتر میشه بنابراین تمایل به مصرف غذا در ما به اندازه نیاز بدنمون میشه و این عالیه 😍 و به خاطر احساس آزادی و شادی است که درما به خاطر بینش و نگرش درستمون ایجاد شده است .
چاقی ما به خاطر خوردن غذا نیست بلکه به خاطر عادت و رفتار غذایی اشتباهمون است .
باور ترس از خوردن باید متزلزل شود و ریشه هایش قطع کردد.
در طی سالها به اشتباه ذهن ما آموزش دیده است که غذاها چاق می کنند به ما گفتند نخور و یاچی بخور و چی نخور تمام محرومیت غذایی در رژیم ها برای سلامتی و کاهش وزن در ذهن ما ترس از مواد غذایی به وجود آورده است به طوریکه شیرینیجات و سرخ کردنی را جز غذاهایی می دانیم که قدرت چاق کنندگی دارند.
ولی تمام مواد غذایی نعمت خدا هستند و برای نیاز بدن ما و لذت بردن خلق شده اند و این ما هستیم که قدرت خودمون رو به غذاها داده ایم اگر اینطور بود بسیار افراد متناسبی دیده ایم که هر طور و هر مقدار بخواهند می خورند پس تفاوت در نگرش و فرمول ذهنی فرد چاق با متناسب هست. حالا که متوجه شدیم این باور ریشه عمیق در ما داره با آگاهی و مرحله ای ریشه هاشو قطع می کنیم.
🌸اولین قدم اینه که با ترس غذا نخوریم این یک گام مهم و اساسیه (از غذا نترس قدرت تویی)
🌸دومین قدم اینه که موفقیت و شکستهامون رو در طول روز از بابت به موقع و به اندازه خوردن ثبت کنیم تا پرخوری هامون و آشغالخوریهامون را بتوانیم شناسایی کنیم .
شناسایی پیغام سیری ذهن
افراد چاق این پیغام را دریافت نمی کنند مگر بعداز فشار و درد در ناحیه شکم
پیغام بدن از دو طریق شکل می گیره
احساس درونی مثل ناراحتی و شادی و دلتنگی که اگر ادامه دار بشه در بدن واکنش می ده مثل گریه کردن و دیگری از طریق عصبها وقتی دستمون با چاقو میبره درد را تجربه می کنیم.
احساس گرسنگی اگر ادامه دار بشه و غذا نخوریم تبدیل به واکنشهایی در بدن میشه مثل صدای غار و قور شکم یا مورمورشدن بدن یا لرزش بدن و ضعف و سستی
حالا اگر نقطه سیری درک و احساس نشه تبدیل میشه به تهوع و شکم درد و ناراحتی بعد از اون
🌟گرسنگی و سیری نباید از عوامل بیرونی پاسخ داده بشه بلکه با احساس درونی باید درک بشه..
برای درک احساس گرسنگی و نقطه سیری باید توجه به احساسمون داشته باشیم و تمرکز و توجه کنیم تا به صورت اتوماتیک ذهنمون یاد بگیره و دستور به مغز صادر کنه که به طور ناخودآگاه دست از غذا بکشیم
(((همین یکدونه تمرین تمام صدگامه))))👌👌👌
بنابراین حداقل یک هفته این تمرین را انجام می دهیم با اولین حس گرسنگی غذا نمی خوریم بلکه اجازه می دهیم این حس تبدیل به واکنش بدنی بشه و این حس بسیار بسیار بسیار لذت بخشه 😇 برای فردی که تا به حال این حس را تجربه نکرده و همیشه از روی عادت غذاخورده.
برای درک نقطه سیری به اندازه ای غذا مصرف می کنیم که واکنش بدنی قطع بشه و توجه به این احساس هم بسیار لذت بخشه و تکرار و تمرین می خواهد …به نظرم یک ماه با عشق این تمرین انجام بشه خیلی از مسیر رفتیم 😊
حالا ممکنه منفی باف بگه تو که رژیمی و کم خوردی و زیاد خوردی و شب شد و غذا ماند و زشته ها و ما را بندازه تو وسواس که نکنه زیاد شد و چی شد اصلا بهش توجه نکنیم چون تمام تغییرات رفتاری و عملکرد ما به طور ناخودآگاه صورت گرفته و این پیام خوش آشنایی است با خود. به به 😇
باید برای این تغییر ناخودآگاه الگو غذایی و احساس خوب روحی و عملکرد ذهن سپاسگزار باشیم و به بدن هوشمندمون احترام بگذاریم صلح و آشتی بعد از مدتها چقدر بدنمون سخاوتمنده و زود می پذیره بنابراین از خوردن هر چقدر که حسمون میگه لذت میبریم.
فکر کردن به خوردن هم یا چقدر خوردن چاق کننده است و اصلا حجمش مهم نیست پس باید بر این ترس غلبه کنیم 💪🏻💪🏻
فکر کردن به مسیر آسون لاغری و احساس خوب و رهایی و آزادیمون باعث تغییر بینش ما میشه که در نهایت در جسم خودشو نشون میده خدایا شکرت.
من یه خودم قول می دهم که به مدت یک هفته این احساس گرسنگی و سیری گمشده را پیدا کنم و حس کنم و لمس کنم و تجربه کنم.
پارسال این تجربه را تا مدتها داشتم البته یه وقتی هم پرخوری می کردم اما یاد حرف استاد می افتادم میگفتم دوباره تصمیم میگیرم و حالمو خوب می کردم خیلی بهم نتیجه داد ولی این بار بهتر درک کردم صحبتهایی شنیدم که انگار بار اول بود .
یک نتیجه کلی گرفتم وقتی می خواهیم عوامل بیرونی رو تغییر دهیم انگار از چند طرف داره به ما حمله میشه و در قفس می افتیم و محدود می شیم ولی وقتی از درون و افکار تغییرات ایجاد می شه حس می کنم قدرت منم فقط من در مرکزیت و دستورات من اعمال میشه و من مسلطم بر شرایط چقدر فوق العاده🦋
و با خود زمزمه می کنم تنها قدرتی که تکان می دهد وهرگز تکان نمی خورد قدرت خداست و من جزئی از او هستم .👸🏻
- من امروز توانستم لقمه اضافه دخترم را بندازم سطل زباله 😊
- من امروز توانستم وقتی دختر۴ساله ام گفت سیر شده ام به گفته اش احترام بگذارم و اصرار نکنم😊
- من امروز توانستم بر حسب ساعت غذا نخورم😊
- من امروز توانستم یکبار از خو بپرسم واقعا گرسنه ای؟
- من امروز توانستم به وقت چک کردن بدنم در آینه خودم را بغل کنم واز فکر رها شوم😊
- من امروز توانستم قبل از درد شکم دست از غذا بکشم 😊
- من امروز توانستم به وقت گرسنگی میوه مصرف کنم😊
- من امروز توانستم بدون تفاوت قایل شدن بین خوراکی ها صبحانه کره عسل مصرف کنم .
وااای خدای من حالم خیلی خوبه مسیر مستقیم و هموار و پرنعمت اصلا تو فکر چاقی لاغری نیستم حالم خوبه شادم😇
ممنون استاد جان حتما با این اموزشها روزهای عالیتری را خواهم دید …
همه چیز آرومه من چقدر خوشحالم
خدایا عاشقتم ❤️دیوونتم خودت میدونی بزن قدش🙌❤️❤️❤️
📻 رادیو لاغری
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.04 از 158 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام
من بارها رژیم گرفتم یادم یک بار نتیجه گرفتم ولی دوباره به وزن اول برگشتم
همیشه هر چیزی میخوردم در ذهن می گفتم که این غذا مرا چاق میکنه و فرمول مغزی من روی چاقی بود وعلت این بوده نه غذا خوردن
رژیم یکی از برنامه های تناسب اندام بود که من هم مثل بقیه افراد چاق چندین بار در زندگی تجربه کردم ولی فهمیدم این کار هم برای من نتیجه ای نداشت .
هربار یک نفر باید برای من تعیین میکرد که چقدر بخورم کی بخورم .
در هر بار رژیم گرفتن با هزار بدبختی مقداری از وزنم کم میشد ولی به محض رها کردن دوباره همان آش و همان کاسه و من باز دنبال روشی دیگر بودم تا بتونم نتیجه دلخواهم رو به دست بیارم.
در تمام روزهای رژیم من هر روز لحظه شماری میکردم که رژیم تموم بشه و من بتونم هر چقد میخوام بخورم.
ولی این برنامه برای من نمیتونست کاری کنه چون از روی اجبار بود وبه جای اینکه به من حس خوب بده حال منو میگرفت.
رژیم به من میگفت بخور و کی بخور بدون اینکه بدونه آیا من واقعا گرسنه هستم یا نه . هر بار که سر سفره مینشستم خیلی دلم میخواست هر چقد دلم میخواد و از هر چی میخوام بخورم ولی اختیار من دست رژیم بود واو تصمیم میگرفت.
گذشت تا من قدم در راه لاغری با ذهن گذاشتم و فهمیدم این ذهن ناخودآگاه منه که باید طوری برنامه ریزی بشه که به طور خودکار کار خوردن منو به دست بگیره .
حالا فهمیدم که نقطه سیری و گرسنگی خودم بشناسم و با تکرار و تمرین خوب اون رو یاد بگیرم تا بتونم ناخوداگاه بدون دخالت نیروی خارجی غذا بخورم و متعادل باشم
ممنون از اطلاعات خوبتون استاد عزیز
سلام من سال ها دنبال روشی بودم تابتونم جلوی پرخوری هاموبگیرم بگفته استاداصلاچشام سیرنبودبادیدن هرموادغذایی انگار هوسم بیشترمیشد دوست داشتم فقط بخورم انگاراین خوردن ها بهم لذت میداد من روزبه روزچاق وچاقترمیشدم باشگاه میرفتم ولی تنبل بودم دوست داشتم سریع ورزش کنم زودتمام بشه برم خونه بخورم یاهمیشه بدنم خسته ومن کسل بودم همش حس مریض بودن داشت انگارحس سیری رونمیفهمیدم رژیم ازدکارگرفتم انجام میدادم اکثراوقات خراب میکردم بیشترازبرنامه میخوردم وعذاب وجدان میگرفتم همیشه میگفتم من لاغرنمیشم نقطه سیری روتشخیص نمیدادم انگارفرمانی به مغزم صادرنمیشدولی به لطف خدا اشنایی بالاغری خیلی خوشحالم ازدست غول چراغ جادومثل رژیم راحت شدم غذاخوردنم اگاهانه شده وهیچ ترس ولعی ندارم دیگه پرخوری ندارم همچی میخورم بالذت وزندگی برام لذت بخش شده اعتمادبنفسم بالارفته انگارقدرتم بیشترشده خدایاشکرت
بنام خدا
سلام وقت بخیر
گام 6صد گام
تا قبل ورودم به سایت تناسب فکری مادر همه ی روشهایی که برا لاغری استفاده میکردم رژیم بود من همیشه تو رژیم بودم چون علاوه بر سایر عوامل که فکر میکردم چاقم کردن مواد غذایی بلد همه بود و رژیم میگرفتم کم هم میکردم ولی تا یکم رژیم و رها میکردم خودم هم میگفتم وای من این غذا را خوردم ۲ کیلو اضافه میکنم و همین طور میشد وضع من همین جور ادامه داشت تا با سایت تناسب فکری آشنا شدم و فهمیدم داستان چاقی من یه چیز دیگه هست مغزی هستش مغز دستور خوردن میده اصلا از رژیم های من کاری ساخته نیست مغز من محدویت نمیخواد هر مواد غذایی را که میدیدم حتی اگه سیر بودم اون دستور میداد که بخور ومنم میخوردم و هی چاقتر میشدم مغز که نمیدونست جریان چیه وقتی من میدیدم مواد غذایی را و ترس داشتم اون از افکار من دستور میگرفت و مرا ترغیب به خوردن میکرد .
اما الان که وارد سایت شدم دارم زبان لاغری را به مغزم یاد میدهم که مواد غذایی چاق نمیکنه و از خوردن نمیترسم مصرف مکمل چاق نمیکنه
ارث عامل چاقی نیست و خیلی فرمول های دیگه ووقتی مغز زبان لاغری را یاد بگیره جسم من هم یواش یواش لاغر خواهد شد
با آرزوی موفقیت برای همه دوستان
روی این گام میخوام یک هفته بمونم. یعنی همین تمرین رو انجام بدم که:
«موفقیت و شکستهامون رو در طول روز از بابت به موقع و به اندازه خوردن ثبت کنیم.»
و
اینکه دنبال درونی احساس سیری و گرسنگی باشم .
و خدایی که در این نزدیکی ست.امروز ب این نتیجه رسیدم ک من تحت آموزش ها تونستم چاق بشم مثه آموزش دیدن برای انگلیسی صحبت کردنه،وقتی بخوام چیزی رو یاد بگیرم باید آموزش و تکرار و انجام دادنش رو داشته باشم تا بتونم ب اون هدف برسم.
به نام خداي هدايتگرم
با رژیم لاغری می توان لاغر شد؟
سلامي گرم به استاد عطار روشن گرامي
من از اين فايل ارزشمند چيزهاي زيادي ياد گرفتم و معماهايي براي من حل شد
نكته اول اينكه از آنجايي كه ذهن ما همه كاره ست ،
پس من اومدم براي خودم يه تشبيه ساختم از ذهن و ورودي هاي ذهن چون غذاي ذهن ورودي هاشه
و اون تشبيه اينه :
كمان، چله كمان، و هدف
كمان همون مغز من هست
چله كمان همون اطلاعات ورودي به مغز من هست و هدف هم كاملا مرتبط هست به همون اطلاعاتي كه بهش دادم و انتظارم از اون اطلاعات هست
وقتي من توي كمان مغزم ميام ميگم كه كالري ها فلان ، چاقي ارثيه ، چاقي مربوط به سن هست …چاقي مربوط ميشه به شيرينيجات ، كرب و هيدرات ها فلانن
و هي دارم چله كمان رو بيشتر ميكشم ، تيري كه توي كمان گذاشتم و هي دارم چله رو پر قدرت تر ميكنم با اطلاعاتي كه بهش ميدم چرا بايد انتظار داشته باشم تير من به لاغري اصابت كنه
خوب مشخصه كه با اون حجم از فشاري كه دارم به چله ميارم با اطلاعات چاقي ، تير من قطع به يقين به چاقي اصابت ميكنه
اين خيلي واضح شد براي من و كلا تمام عواملي كه توي ذهنم بود بي آبرو تر از قبل شد و هر بار با حل كردن يه فايل توي سرم ، لخت و عريان تر ميشن اين باورها
الان بيشتر قانون ذهن و ورودي هاش رو درباره تمام موضوع ها درك كردم استاد سپاس از شما
نكته مهم بعدي كه يه پله قبل از نكته اول هست
اونم باز دو بخش داره ورودي هاي مغز ما
مرحله قبل از اينكه اصلا ما كمان رو برداريم و هدفي رو تعيين كنيم بايد بريم سراغ ورودي ها
ورودي ها يا از طرف خانواده جامعه فرهنگ و چندين عامل ديگه وارد مغز ما ميشن كه خوب همون عوامل هم نتيجه دلخواه رو از ورودي ما ميگيرن
يا اينكه ما اينجا هدفمند تر و باهوشتر عمل كنيم و بياييم خودمون اون ورودي هايي رو انتخاب كنيم و وارد مغزمون كه ، از اون ورودي ها نتيجه اي رو كه ميخواهيم بگيريم نه اينكه بشيم عروسك خيمه شب بازي جامعه
نكته مهم بعدي حالا كه من انقدر خوراك به ذهنم دادم اونم داره مثل بچه خوب كارشو به درستي انجام ميده
حالا كه آگاه شدم به اينكه اين اضافه وزن من حاصل يه روز دو روز و يك سال دو سال نيست
چرا بايد انتظار داشته باشم الان كه ميخوام آگاهانه اطلاعات دلخواهم رو يا درباره چاقي لاغري يا در باره پول يا درباره روابط واردش كنم ، ذهن من همون ماه اول جواب بده و به من بگه باشه عزيزم من تمام اون فايل گنده اي كه درباره چاقي ساخته بودي رو ميزارم كنار و مياد به اين فايل لاغري كه دو صفحه اطلاعات توشه و خودتم هنوز باورش نداري عمل ميكنم
خنده دار نيس اين طرز فكر ما ؟؟!!!
پس اينجا مشخص شد بايد زمان بديم به تغييرات
حالا نكته مهم بعدي اينجا رو ميشه كه كليد طلايي ماست
آيا ما وقتي از اول تا آخر كه مثلا خورشت قرمه سبزي ميپزيم هي نگرانيم كه كي ميپزه؟
آيا ما هي ميريم در قابلمه رو باز ميكنيم و ميگيم اي بابا هنوز نپخته
آيا اگر كسي بياد و ما رو به شك بندازه و بگه مطمِني اين قورمه سبزيه بار گذاشتي نكنه قيمه باشه !!! آيا ما اونجا به شك مي افتيم كه نكنه قيمه بار گذاشتيم و خودمون خبر نداريم
نه
ما اين كارار و نمي كينم
ما چون ميدونيم چي توي قابلمه ريختيم و چون طبق فرمولي كه ميدونيم زمان پخت قرمه سبزي چقدر هست ، ديگه نه عجله ميكنيم و نه شك ميكنيم
قرمه سبزي رو بار ميزاريم و ميريم به بقيه كارهامون ميرسيم و لذت ميبريم سر وقتش قرمه سبزي ما هم جا افتاده و تمام
حالا يه نكته ديگه اين وسط براي من حل شد
اگر من از قدم اول تا آخر يه كاري رو خودم انجام بدم در مثال قرمه سبزي
آيا آخرش از روي دستور پخت خودم نت برداري ميكنم و ميگم نكنه يادم بره و دفعه بعدي بلد نباشم اين قرمه سبزي رو بپزم
نه
ما اين كارو نمي كنيم
چون به خودمون اطمينان داريم چون به اندازه كافي اعتماد به نفس داريم در پخت قرمه سبزي و كوه هم مار تكون نميده
حالا ربطش به اضافه وزن چيه
استاد توضيح داد ما حتي بعد از اينكه لاغر شديم لباس هاي زمان اضافه وزن رو نگه ميداريم چون باور نداريم به خودمون و ميگيم شايد چاق شديم دوباره
چرا اين فكرو ميكنيم چون خودمون با اطمينان او اطلاعات رو انتخاب نكرديم كه داريم وارد مغزمون ميكينم ….يكي گفته شيريني جات چاق ميكنه ما ازش قبول كرديم
يكي گفته سن فلان ما ازش قبول كرديم
ولي درباره قرمه سبزي ما تك به تك مواد اوليه رو با شناخت كامل انتخاب كرديم
به هميمن دليل براي دفعه هاي بعدي هم شك نميكنيم به اينكه شايد يادم بره
با اين روش لاغري با ذهن كه يكي يكي باورهاي قبلي رو بي آبرو ميكني و بي سند بودنشون رو ميپذيريم
ديگه راحت لباس هاي زمان اضافه وزن رو ميسپاري به خاطره ها
چون ميدوني چي توي اين سرت جا سازي كردي
ميدوني چه اطلاعاتي توي چله كمان گذاشتي و با اطمينان چله رو ميكشي
و تمام اين تئوري اينطوري كار ميكنه كه از وسط جايي كه تير رو از چله رها كردي ديگه نميتوني تغيير ش بدي
بايد از قبل هدف رو انتخاب ميكردي
زاويه اي كه بايد وايميستادي ، درجه كشش چله ، و اصلا با چه كماني چه چيزي شكار كني ، كمان بزرگ براي هدف بزگ كمان كوچك براي بچه خرگوشه كمان بزگ براي شكار شير ( همه اينا همون اطلاعاتي هست كه قبل از اينكه هدفي رو مشخصي كني و تير رو د ركمان بزاري بايد مشخص شده باشه )
نميشه با يه كمان كوچك و يك تير كوچك رفت به شكار شير
از قبل روشن كن چي ميخواهي شكار كني و بر اساس اون كمان و تيرت رو آماده كن
اين تمام اون چيزي بود كه من لازم دارم براي لاغري با ذهن
انتخاب كن با اطلاعات جامعه و براي اهداف جامعه ميخواهي زندگي كني
يا با اطلاعات خودت و براي اهداف خودت
استاد سپاس بي كران
ما میخواهیم رژیم بگیریم و لاغر بشیم در حالی که ذهنمون سالها تحت آموزش چاقی قرار گرفته. هنوز برای لاغر شدن آماده نیست، پی هر چقدر مغز ما با تمرین های از الان به بعد لاغر بشه، جسم هم لاغر میشه.
من غیر از یک ببار که به خاطر آموزش شنا وزن کم کردم، هیچ وقت وزنم رو به پایین نبوده و خدا رو شکر خیلی وارد رژیم خاصی نشدم ولی با رژیم های (کم خوری ها) مقطعی و پیاده روی سنگین هیچ از وزنم کم نشده.
سلام به همه
جالب بود
توی رژیم میخوایم به بدنمون بگیم چه غذایی را چه مقدار و چه وقت بخوریم، میخواهیم از بیرون برنامه بدیم به رفتار جسممون. در حالی که فرمان از مغز صادر میشه، پس وقتی رژیم بگیریم باید جلوی فرمان مغز بایستیم و مقاومت کنیم که همیشه منجر به پیروزی مغزه.
پس به جای رژیم میریم سراغ متقاعد کردن مغز، اون هم از راه منطقی کردن این که اون چیزهایی که باعث میکردی باعث چاقیه واقعی نیست.
تصویر سازی درست کن و نگرش مغزت رو تغییر بده تا فرمانهایی منجر به متناسب شدن صادر کنه.
سلام استاد امیدوارم همیشه شاد و پیروز باشید
صحبت های نگار خانم عالی بود
من هم موقع رژیم واقعا سختی می کشیدم و دنبال راهی بودم که هم رژیم را رعایت کنم هم صدای مغزم را ساکت کنم.در رژیم من همه خوراکی بود ولی میزان و زمان داشت وسواس من روی میزان آن بود ووقتی غذا میخوردم حتی یک قاشق بیشتر من را روی چاقی متمرکز میکرد وقتی متناسب شدم مغزم مدام میگفت حالا که اندازه نمیگیری چاق میشی حالا که لاغر شدی زشت شدی واین برگشت من به چاقی را سریع تر کرد.در رژیم بدنم متناسب شد ولی مغزم چاق بود و حالا کاملا به این اطمینان رسیدم که این روش ها جواب نمی دهد بلکه فقط لاغری با ذهن بدن و مغز من را متناسب نگه می دارد و تلاش می کنم فرمول مغز را تغییر بدم واز کلک های مغز چاق نجات پیدا کنم.
به نام الله مهربانم
سلام
الحمدلله رب العالمین
که یک روز دیگر هم به من فرصت زیستن در این کره خاکی را داد
یک روز دیگه برای تغییر کردن و رسیدن به اوج را به من هدیه داد
اول از تجربه خودم درباره رژیمها میگم و بعد سناریویی که باید انجام بدم رو میگم
تجربه کلی من از رژیمها چی بود؟!
زمانی که محدودیت داشتم نه تنها این رفتار بعد از رژیم برای من باقی نموند بلکه همون موقع هم با هزار سختی و رنج و عذاب خودم را محدود میکردم
طوری شده بود که از چیزهایی که واقعاً قبل از رژیم هم خوشم نمیاومد در هنگام رژیم دلم از اونها میخواست
مثلاً من علاقه اصلاً به تیتاپ ندارم
اصلاً از اینجور چیزا خوشم نمیاد
اما توی رژیم وقتی چشمم به این چیزا میافتاد اصلاً یه جوری میشدم منی که اصلاً از این مدل کیکها خوشم نمیاد
همونطور که استاد گفتن رژیم گرفتن مثل این میمونه که لباس جنگ پوشیدی و داری با ذهنت میجنگی
ذهن ما و فرمولهای ذهنی ما به دو صورت کار میکنند
اول تحلیل اون اطلاعاتی که به ذهن دادی و بعد نتیجه اونها رو ربط دادن به اون تصویر ذهنی
این رو خوب میفهمیم
بارها یک بیسکویت یک کیک خوردیم که همون موقعی که داشتیم میخوردیم یا همون موقعی که داشتیم بهش فکر میکردیم که بریم اون رو بخوریم نتیجه اون رو چاقی میدونستیم
چیزی که اصلاً در ذهن افراد لاغر وجود نداره و اونها یک جور دیگهای تحلیل میکنند و نتیجه میدن به خوردنشون
و کار دوم ذهن ما اینه که
طبق همون پردازش اطلاعات و تصویر ذهنی تو دستوراتی رو صادر میکنه که تو به غذا واکنش نشون بدی
بارها شده گشنه نبودیم و یک خوردنی رو دیدیم و تحریک شدیم به خوردن آن
همین چند دقیقه پیش داشتم به خوردن بیسکویت فکر میکردم
فهمیدم که من وقتی به اون فکر میکنم احساس چاقی میکنم
و بعد تحریک میشم به خوردن اون
بعد که برادرم گفت گرسنه هستم و رفتم براشون بیسکویت بردم با دیدن اونها تحریک شدم و منم خوردم
این نشون میده که همه چیز از ذهن ما شروع میشه
و فکری که در ذهن تو مرور میشه بر تصویر ذهنی خودت و احساست و در آخر روی جسم تو تاثیر میگذارد
اگر میخواهیم غییر کنیم و دیگه این تحریکها رو نبینیم و مانند افراد لاغر زندگی کنیم رژیم راه درستی نیست
ما هممون میدونیم که بلافاصله بعد از رها کردن رژیم احساس چاقی میکردیم و فکر میکردیم که حتماً باید زجر بکشیم تا لاغری خودمون رو حفظ کنیم
من اینطور بودم و اگر توی همون رژیم هم دست از پا خطا میکردم بلافاصله انتظار من از خودم چاقی میشد و این شاید به واقعیت هم تبدیل میشد
خلاصه کلام اینکه یک رفتار بیرونی نمیتونه فرمولهای ذهنی ما رو عوض کنه
همونطور که با فرمولها و اطلاعاتی که از چشم و گوش به مغزمون دادیم و در خودمون فکر و احساس چاقی رو به وجود آوردیم و خیلی راحت چاق شدیم دقیقاً به همون صورت باید لاغر بشیم چون ما قبل از اینکه چاق بشیم و این استارت چاقی در ذهن ما زده بشه لاغر بودیم و در اون موقع نه رژیم بودیم
و نه کار دیگهای انجام میدادیم
من دیگه سمت رژیم نمیگیرم چون نمیخوام با ذهن عزیزم درگیر بشم من فقط میتونم با اطلاعات درست به اون دادن بهش کمک کنم و اون هم دستور عالی لاغر شدن رو به مغز من بده و مغز من که فرمانده کل بدن هست و من نمیتونم روی حرفش حرف بزنم و حتی اگه با جنگ بر اون بلند بشم اون پیروز میدانه چون بالاخره من کم میارم
این دستور را به جسم من بده و جسم من بدون هیچ زجر لاغر بشه
اگر میخوایم فرمولهای ذهنی رو تغییر بدیم نیاز به زمان داره و این کار با رژیم و هر روش دیگهای شدنی نیست
همانطور که با خوردن یک قرص و یه روش که به جسم ما فشار بیاره نمیتونیم زبان انگلیسی را یاد بگیریم
اصلا این خیلی خنده داره که بخوایم با فشار جسمی یک چیزی رو یاد بگیریم یک چیزی که با ذهن یادگیری اش صورت میگیره
این کار شدنیه
اگه الله با ما باشه و به او توکل کنیم این کار حتماً و حتماً شدنیه
او ما رو هدایت کرده پس به همان توکل میکنیم و اطلاعات صحیح رو ه مغز خود میدهیم
و من سناریوی این بخش رو در دفترم نوشتم کارهای لذت بخشی که خانم نگار عزیز گفته بودند انشاالله که بتونم عالی انجامشون بدم
استاد واقعا ممنونم از توضیحات عالی شما و خدا قوت هم به شما هم به خانم نگار عزیز با این نوشته جذابشون
امیدوارم که روزی در این سایت پر بشه از موفقیتهای افراد کوچیک و بزرگ انشاالله
الحمدالله
به امید اون روز
یا حق مدد
به نام خدای بی همتایم
سلام خدمت استاد ارجمند و همه دوستان
با رژیم لاغری میتوان لاغر شد ؟!!
اگر با رژیم لاغری یا هر کدام از روشهای لاغری میتوانستند افراد چاق لاغر شوند و لاغر بمانند الان هیچ فرد چاقی در جهان وجود نداشت .
همه رژیمهای لاغری در اصل توهین مستقیم به افراد چاق است تا کمک کردن به آنها.
چرا که این رژیمها به فرد چاق میگویند تو خودت عرضه نداری ،شعور نداری که چه چیزی را چه مقدار و چه زمانی بخوری .
و اعتماد به نفس و عزت نفس افراد چاق را از آنها میگیرند، تمام این رژیمها نتیجه شان یکسان است ،و هر کدام از افرادی که اضافه وزن دارند بارها و بارها از انواع مختلف این رژیمها استفاده کرده اند .
با حضور در سایت تناسب فکری و بالارفتن آگاهی ام دیگر به هیچ روش و شیوه ای از لاغری فکر هم نمیکنم و دلایل منطقی و اصولی و ریشه چاقی ام را متوجه شده ام .
چاقی من از ذهنم آغاز شده و برای درمان آن باید ابتدا محتویات ذهنم را اصلاح کنم .
میل درونی من را مغز من طراحی میکند، فرمان خوردن من را مغز من صادر میکند.
مغز من فرمانده کل بدن من است .
تفاوت من با دیگران یا حتی متناسبها در تفاوت فرامین مغزی ماست .
من با ترسها با نگرانی هام از خوردن ،با تفکیک مواد غذایی ،با بال و پر دادن به باورهای اشتباه ،با توجه به نگرشهای چاق کننده ،کاری کرده ام که توجه مغزم به سمت چاقی برود
برای مغز من فرقی ندارد، من به چه چیزی توجه میکنم ،من به هر چیزی توجه کنم مغز من اون رو رویای من فرض میکنه و تصویر سازی میکنه و تمام تلاشش و میکنه که من و به اون اندام برسونه .
زمانی که رژیم میگرفتم داشتم علیه مغزم میجنگیدم ،من با اراده ام نمیخواستم بخورم ولی مغزم دستور خوردن صادر میکرد. و بالاخره در این جنگ من مغلوب میشدم و مغز من پیروز میشد .و من رژیم و رها میکردم .
تا زمانی که از تمام روشهای کم خوری و ورزش و ،سایر روشهای لاغری به طور قطع و حتم ،قطع امید نکنیم ،تا وقتی که شک و دو دلی خودمون و نسبت به مسیر تناسب فکری برطرف نکنیم ،هیچ تکرار و تمرینی و هیچ آموزشی تاثیرگذار نیست .
عاشق اون قسمت از گفته های استاد هستم که گفتند سه ماه رژیم و این روشها رو ول کنید نمیمیرید که
من خدا رو شکر در درون خودم هیچ شک و دو دلی ندارم و تصمیم قاطع خودم و گرفتم و به ادامه دادن مسیر تناسب فکری ام ایمان دارم و در پیمودن مسیرم بسیار مصمم هستم و همه اینها از لطف خداوند مهربانم است .الهی شکرت .
ای خدای بزرگم از تو برای نعمات امروزم سپاسگزارم
ای خدای بی پناهان از تو میخواهم پناهم بدهی و تنهایم نگذاری
ای پروردگار حمایت کننده ام از تو میخواهم یاری ام کنی تا موفق شوم انسان بهتری باشم
استاد بزرگ برای آموزش امروز ممنونم در پناه خداوند متعال باشید
الهی به امید تو
سلام استاد روزتون بخیر باشه. سپاسگزارم بابت فایل فوق العادتون. خدا قوت.
چندتا خلاصه نکته برا خودم:
✓شک و تردید خاصیت مغز انسانه
شک و تردید باعث میشه یک مسیر رو شروع نکنیم یا شروع کنیم ولی ادامه ندیم
ایجاد شک و تردید نسبت به مسیر همیشگی و قبلی باعث میشه اون رو ادامه ندیم.
✓من باور کردم که نمیدونم چه ماده غذایی رو و به چه میزان باید بخورم.چه وقت باید بخورم.چطور باید بخورم.باور کردم که احتیاج دارم کسی کمکم کنه و بهم بگه چی بخورم چی نخورم. چقدر بخورم. دیگه برام سوال شده اخرش باید چیکار کنم.چطور رفتار کنم.
✓اشتها و میل درونی و رفتار غذایی مارو مغز ما تعیین میکنه.
✓تفاوت مغز ها: مغز یک فردی که دچار اضافه وزن میشه اینطوریه که تحلیل میکنه و ربط میده رفتار اون فرد رو به چاق شدن
۱-نگرشمون نسبت به مواد غذایی باید تغییر کنه۲-تغییر فرمول های ذهنیمون نسبت به واکنش رفتاری به مواد غذایی باید تغییر کنه
✓همیشه به چاق تر بودن فکر کردیم و تصویر سازی کردیم.اونچه فکر میکنیم و تصویرسازی میکنیم تو ذهنمون انجام میشه و مغزما با نگاه کردن به ذهنمون متوجه خواست و علاقه ما میشه و همون رو اجرا میکنه.
✓فرایند چاقی از جایی شروع میشه که چاقی رو حس میکنیم و نگران میشیم بابت چاق شدن. فکر میکنیم به چاقی و نکنه چاق بشم.
✓با تکرار اطلاعات، مغز دستورهارو تغییر میده.
✓مغز ما برای فرمان دادن تحت تاثییر ذهن قرار میگیره و متناسب با اون کار میکنه.
✓عادت ذهنی که دستور چاق تر شدن رو به مغزمون میده: غذا میخوری و اون رو تبدیل میکنی به وضعیت چاقی و به اون ربطش میدی و به چاقی فکر میکنی. افراد متناسب هرگز به این موضوع فکر نمیکنند.
✓اطلاعات ورودیمون باید تغییر کنه. دیده ها شنیده ها تصاویر ذهنی نجواهای ذهنی. اون حرفایی که درون خودت به خودت میزنی.
✓انتظار لاغر شدن.انتظار چاق شدن.
•بعد رژیم گرفتن رفتار و عادت هام تغییر نکردن فقط ذهنیتم و احساسم و رفتارم نسبت به غذاها بدتر شد.
•بعد از رژیم گرفتن احساسم به خودم بهتر نشد ،که مثلا خودمو تشویق کنم و به خودم بگم که چقدر منظم بودم متعهد بودم با اراده بودم و چقدر نتیجه عالی گرفتم.فقط احساسم به خودم و جسمم بدتر شد، که چرا وقتی رژیم ول میکنم چاق میشم،که چرا نمیتونم این رژیم هارو تا ابد ادامه بدم. حتی خیلی اوقات کلی عصبانی میشدم از خودم و زمین و زمان که متعهد و خوب پیش میرم اما این وسط مدام مریض میشم و نمیتونم رعایت کنم رژیم رو تا مدتی یا نمیتونم ورزش کنم. درکنار اینا باید به زندگی روزانم و قدمایی که برا هدافایی که داشتم نیاز بود میرسیدم و انرژی کافی نداشتم. ازین بابت هم کلی ناراحت بودم که حتی انرژی کارای روزانمو ندارم ولی رژیمم رو هم نمیتونم بزارم کنار. از یه جایی به بعد هم میترسیدم رژیمم رو بزارم کنار ،میترسیدم بابت اون افراط توی خوردن.وقتی رژیم رو شل میکردم و روز اول تبدیل میشد به پرخوری یا ذره ای تغییر توی بدنم میدیدم کلا بیخیال رها کردن رژیم میشدم و ادامش میدادم.
•حالا که فکرشو میکنم با تمام اسیبای جسمی و ذهنی و روحی که خوردم چقدر قوی و متعهد رژیمم ادامه دادم .وقتی رژیم داشتم فکر میکردم خوشحالم و حالم خوبه ولی واقعا شاد نبودم یک عالمه حال بد درونی و بیرونی تجربه کردم.
همین الان یک عالمه مشکل دارم با غذا با بدنم.انگار مسیر رو پیدا کردم ولی هنوز سردرگمم.
•رژیم انتظارم رو از خودم این طور ساخت که: اگر امروز رژیم نباشم فردا بدنی کاملا متفاوت دارم و چاق میشم.خب الان هنوز این انتظار منو عذاب میده.انتظار واقعا وحشتناکیه.
•تجربم درمورد رژیم به طور خلاصه اینه که به جایی رسیدم میگم واقعا کاش اصلا لازم نبود غذا خورد.کاش گشنم نمیشد.حس میکنم کلا انگار کلمه غذا تبدیل شده به مشکل تو زندگیم و اگر این حذف بشه مشکل هم از زندگیم حذف میشه و بارم سبک میشه.
با سلام به نام الله یکتا
باید بدانیم با رژیم نمیشود تا ابد لاغر ماند
نباید از غذا خوردن بترسیم باید پیام سیری رودرککنیم و متوجه ان باشیم باقی مانده غذای کسی رونخوریم به خوراکی ها برچسب لاغر کننده یا چاق کننده نزنیم همه برکت خداست باید برای بدن مون احترام قائل باشیم خوراکی بی کیفیت نخوریم به اندازه خوراکی بخوریم
عاشق همین که هستیم باشیم وخودمون رو همه جوری زیبا و محترم ببینیم
به نام خدا
خداوند را سپاسگزارم که مرا در مسیر لاغری قرار داد تا با کمک لاغری با ذهن به رویای لاغر شدن دست پیدا کنم
سلام
همین ابتدا بگم، در طول این چند روز یه سری تغییرات در بدنم و احساسم بوجود اومده. این اتفاقات خوب رو مدیون جناب استاد رضا عطار روشن هستم.
از وقتی وارد این مسیر شدم، هر روز یه مطلب جدید و گاها چند مطلب جدید از طریق همین سایت و دوستان یاد گرفتم. لاغری با ذهن خوبه. اگه ما میگیم خوبه، چون جسم و روحمون در عذاب نیست. اذیت نمیشیم. بلکه از مسیر لذت هم میبریم.
رژیم های لاغری واقعا وحشت ناک بود. هیچ وقت دوست ندارم سمت رژیم لاغری برم و جسمم رو تحت فشار قرار بدم. یادمه چند بار پ، همون روز اول رژیم رو کنار گذاشتم. چون با یک وعده نخوردن، ولع ام برای خوراکی ها بیشتر شده بود. نتونستم تحمل کنم. ولی لاغری با ذهن به من کمک کرد بدون اینکه خودمو تحت فشار قرار بدم، اون خوراکی رو نخورم. یا اگر نیاز بدنم یود، کم بخورم و اندازه بخورم….. گاهی اوقات که رژیم ها رو تا پایان که می رفتیم، می دونستیم برمیگردیم. چون میدونستیم پایدار نیست. چون قرار بود دوباره شبیه قبل بخودریم
بدن ما در طول این چند سال، رفتارها و عادتهای اشتباهی رو ثبت و ذخیره کرده. برای همین با رژیم ما نمی تونیم دست از غذا بکشیم. یه سری عادتها اشتباه که در طول این سال ذخیره شده، خود به خود از بین نمیره. بلکه با کمک آموختن زبان لاغری، می تونیم این عادتهای اشتباه رو هر روز کم رنگ و کم رنگ تر کنیم.
یادمه زمانی که متناسب بودم، غذا اندازه میخوردم. شبیه خیلی از متناسب ها که رفتار غذایی درست دارن. ولی از یه جاهایی به بعد چاق شدم و روز به روز ولع من بیشتر شد. بعد رژیم ها ولع ام بیشتر میشید. برای همین بود، که بعد رژیم، همه چی بعد چند هفته، به حالت قبلی برمیگشت و بعد چند وقت وزنم بیشتر از قبل میشد. بدن از قحطی نجات پیدا کرده بود.
از تمام روش های گذشته برای لاغری متنفرم. چون با انجام هر کدوم، رفتار غذایی من در مقابل مواد غذایی تغییر کرد. ولع ام بیشتر شد و تبدیل به یه آدم پر خور شدم. افرادی که چاق هستن، هیچ وقت گرسنه نمیمونن. چون هر زمان دلشون خواسته باشه میخورن. نمی تونن جلوی خودشون رو در مقابل خوراکی ها بگیرن. ولی این مدت کم متوجه شدم، باید صبر کنم گرسنه بشم. با اولین نشانه سر وقت غذا نمیرم. صبر میکنم. وقتی که واقعا احتیاج داشتم با صدای شکمم، مواد غذایی سالم میخورم و هر زمان ناخودآگاهم فرمان سیری داد، قطع می کنم.
به نام خداوند مهربان سلام استاد گرامی ودوستان سایت تناسب فکری گام ششم:با رژیم لاغری می توان لاغر شد. من از ژریم های زیادی استفاده کردم حتی به دکتر تغذیه رفتم وبه دارو ودمنوش ولی هیچ نتیجه ای نگرفتم چون در ذهنم ریشه چاقی داشتم نه لاغری با رژیم گرفتن مادرقطعی به سر میبریم وبدن ولعش به مواد غذایی بیشتر میشه وترس ما از مواد غذایی ومارابه سمت چاقی بیشتر مابه موادغذایی قدرت میدیم درجای که مواد غذایی هیچ قدرتی ندارند این ماهستیم باتکرار این عادت رفتارمون ذهنمون برنامه ریزی میشه وبا تغییر این فرمول های ذهنی وبا تکرار کردن گوش دادن ودیدن عجله نکردن واستمرار داشتن ذهنمون متناسب میشه وانشالله با یار خداوند دراین مسیر شگفت انگیز به رویای لاغری میرسم ممنونم استاد گرامی بابت آگاهی ناب تون.
به نام خداوند آسمان آبی
این گام تعجب کردم چرا تمرینی مثل گام های قبل ندارد وقتی ویدیو را نگاه کردم متوجه شدم این به عهده خودمه که بنویسم هر آنچه در این راه دیدم و بنویسم تجربه های خودم بنویسم شاید زیاد و طولانی بشه اما اینجا شده پناهگاه من برای نوشتن.
در 8 سالگی با فشار مادرم رژیم گرفتم اتفاقا وزن خوبی کم کردم همه تشویقم کردند منم بچه بودم زیاد متوجه نبودم و رعایت میکردم اما بعد از 2 ماه رهاش کردم در سن 15سالگی با فشار مادرم که میگفت دفعه قبل بچه بودی الان بزرگتر شدی میفهمی و میتونی همت کنی و یهو کم کنی فقط هفته اول خوب پیش رفت با اینکه ورزش هم میکردم اما وزن اضافه کردم وقتی 16 سالگی کارشناس تغذیه ام عوض کردم فکر میکردم تعویضش باعث میشه برنامه بهتر باشه و منم اراده ام قوی کنم میتونم اینبار لاغر بشم ورزش نکردم اما از حق نگذریم لاغر شدم و فکر میکردم هرچقدر کمتر بخورم زودتر لاغر میشم یک هفته لب به خوراکی قندی و چرب و نمکی نزدم یعنی خوراکی های ساده هم کمتر از آدم معمولی مصرف میکردم اما بعد از یک هفته دوام نیاورم رژیمم شکستم و به خوراکی حمله کردم وقتی فهمیدم استوپ وزن شدم از همه جا نا امید شدم و بطور عصبی غذا میخوردم مدام با خودم تکرار کردم من خیلی اراده ام ضعیفه من نمیتونم من یه بازنده ام رژیمم را بازم رها کردم و طی 2سال علاوه بر 20کیلوگرم اضافه وزنم 16کیلوگرم دیگر هم اضافه کردم اینها فقط گوشه ای از خاطرات آن دوسال منم است که احساسات بدی که در آن دوسال داشتم قابل توصیف نیست با هزاران مشقت گذشت تا تابستان پارسال که رژیمی جدید کارشناس جدید و اراده ای تازه نفس و تصمیمی جدی که دو نوع رشته ورزشی ، پیاده روی روزانه و رژیم غذایی سختگیرانه اوایل کاهش وزن خوبی داشتم و هربار که برای معاینه میرفتم همه تشویقم میکردند منم خوشحال برمیگشتم ادامه میدادم اما بعد از چندماه رژیم خسته شده بودم ریزش مو شدید گهگاهی تا مرز بیهوش شدن میرفتم بعد از مدتی به همه چی حمله میکردم کافی بود یک قاشق بیشتر میخوردم ذهنم بیخیال ماجرا نمی شد مدام با خودم تکرار میکردم نکنه چاق بشم ، اینو خوردم ؟ دیگه چاق شدم چون خارج از برنامه شورع کرده بودم به خوراکی و غذا خوردن پس برنامه های کالری شمار نصب کردم یا ورزش هام بیشتر کردم وزن اضافه کردم نمیخواستم تسلیم بشم مثل دفعات قبلی هروز قول میدادم لب به چیزی نزنم یا ورزش هایم را بیشتر کنم اما همه را میشکستم و بیشتر از قبل نا امید تر و عذاب وجدان و گناه داشتم هروز تعهد میبستم اما شکست در پی شکست که ناگهان با تناسب فکری آشنا شدم (در داستان هدایت من نوشتم) من وقتی مطالب مطالعه کردم گوش دادم متوجه شدم تمام مدت در تلاش برای چاقی بودم روزای اول که فکر نمیکردم راست باشه و بعد از یک ماه نمیخواستم قید رژیم را بزنم اما وقتی کمی بیشتر مطالعه کردم و گوش دادم متوجه شدم آن چیزی که من میخوام اینجاست ، هرچقدر بخوام خودم را متقاعد کنم که نه راه قبلی بهتره فقط یک تعصب بیخود است آن راه برای کوتاه مدت پاسخگوست برای منی که میخواهم تا همیشه لاغر و متناسب بمانم این راه همان است هنوزم شک دارم به راهم اما این شک باعث نمیشه از این راه دست بکشم این شک میگه آیا لاغر میشی ؟ یعنی میتونی؟ یعنی میشه؟ باید به همان ذهن یا مربی چاقی بگم بله که میشه اگر من باور داشته باشم که من لیاقت لاغری دارم لیاقت متناسب شدن دارم و هروز گوش بدم و استمرار داشته باشم بالاخره آن قطار با تمام واگن هایش حتی آخرین واگن وارد مسیر لاغری می شود و جسم من تا همیشه از چاقی رها میشود و متناسب میمانم.
بزرگی هست در عالم خدا نام که دل با یاد او می گیرد آرام
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان هم مسیر .
با رژیم لاغری می توان لاغر شد
اگه با رژیم و ورزش میشد لاغر شد برای همیشه که
الان نه این سایت بود و نه این همه دوستان هم مسیر
چاق بودن به نظرمن اعتماد به نفس و عزت نفس ادم
رو نابود می کنه ،اینا به کنار چاق بودن ما رو ادمایی
نا سپاس و گلایه مند و میسازه که از دست خدا و بنده و
زمین آسمان همه گلایه داریم،چاقی و رژیم غذایی
یه باور تو نمی تونی قوی در من ساخته بود که فقط
خودم میدونم چه بلایی سرم آورده ،چقدر قشنگ توضیح
دادید استاد و چقدر قشنگ بود دیدگاه خانم نگار چقدر
دوست داشتم دیدگاهشون رو دوبار خوندمش .
خواهر من مربی باشگاه بدنسازی هستش،همیشه ام
تو جمعامون ،ایشون صحبت می کنن میگه که تو کتابای
که خونده مدرک مربی گریش رو گرفته نوشته، کاهش
ورودی موارد خوراکی به بدن مساوی هست با لاغری
فلان چیز برای بدن مث سم میمونه ،بهمان چیز مث اسید
میمونه ،وای حالم بد میشه در موردش فک کنم زندگی با
رژیم غذایی گرفتن خر است واقعا لاغری با ذهن نعمتی
هست که خداوند هر کسی هدایت نمی کنه ،یکی ازدوستان
دوران دبیرستان خانوادگی چاق بودن و الانم هستن دوستم
یه خواهری داشت متولد سال ۸۰ بود عمل معده انجام داد
کاملا اندامشون متناسب بود من چند بار دیدمش ،توی ماه
رمضون روزه ام گرفته بودنباید روزه می گرفت
توی عمل معده اخه انرژی خیلی کمی به بدن میرسه
یعنی نمی تونن غذا بخورن.
باز گوش نداده بود روزه شو گرفته بود ،یه روزی حالش خیلی
بد میشه تو خونه میبرنش بیمارستان ،فشارش خیلی پایین
اومده بود رفته بود تو کما بعد چند ساعت به رحمت خدا
رفتن ،یکی از فامیلاشون تعریف میکرد ،میگفت با اینکه
عمل کرده بود رژیمم میگرفت ،میگفت هر چی بهش
میگفتیم بابا تو خوبی دیگه اصلا چاق نیستی ،میگف گوش
نمیداد میگف نه من هنوز چاقم ،با این حال که عمل معده
انجام داده بود باز رژیم میگرفت ،وقتی اینو برام تعریف کردن
حرف هایی شما توی ذهنم می اومد ،که این فرد در درون
چاق بوده ،اون ترس از چاق شدن داشته ،ترس از خوردن
داشته ،انشالله روحش در ارامش باشه ،اینا رو گفتم که هم
برای خودم تکرار بشه هم برای دوستانی که کامنت منو
میخونن تجربه ی بشه که با عمل و رژیم هیچکی لاغر
نشده این دوستمون با اینکه کاملا متناسب شده بود
ولی باز از درون حس کرده که چاقه اون نجواهایی منفی
و داشته فشار اونا روش بوده ،و خودش رو چاق میدیده
با اینکه متناسب شده بود ظاهرش.
به امید موفقیت همه دوستان عزیزم.
سلام
رژیم های لاغری پر از محدودیت هس چر از ممنوعیت پراز ناتوانی پراز حس نشدن
من با رژیمها خودم رو نابود کردم
عزت نفسم اعتماد بنفسم روحمو وجودمو
حس ناتوانی نتونستن نمیتونی در درونم بیداد میکرد ن حوصله زندگی داشتم ن میل ورغبتی ب ادامه دادن بهترین لحظات عمرمو پاش ریختم
اما پشیمان نیستم الان من اگاهی و مسیری ک هستم بخاطر همین ها بود بخاطر چاقی
من نابود نمیشدم دوباره نمیساختم
چاقی منو دوباره داره میسازه
وممنونم
من با لاغری با ذهن با تغییر باورها ب این ایمان رسیدم ک میشه من میتونم اونجوری ک میخوام باشم میتونم اونجوری ک دوس دارم تجربه کنم
واینجاشاید سخت باشه ولی شگفت انگیزه وقدرت انسان رو نشون میده زیبایی ها دیده میشه
ا من میتونم من میتونم دوباره بسازم ذهنمو وجودمو جسممو وزیبا ببینم زیبا فک کنم
وقتی میرم خونه پدر مادرم میبینم ک چقدر پدرم دیدگاهش منفیه چقدر نسبت ب همه چی اون منفی اون طرف رنج اورش رو میبینه و میبیننم ک چقدر فرق کردم گاهی رنج اوره ک ببینم عزیزانم از این نگرشها تو عذابند
وهمه اینها تمرین میخواد ومن باید مادرخودم بشم معلم خودم بشم و برم جلو گاهی سختگیزانه تر گاهی محکمتر واین ب نفع منه ک شل نگیرم جدی بگیرم و پیش برم این میشه ک من تربیت وبرنامه ریزی میشم دوباره و نتیجه برا من مشاهده میشه اما دهن میگه ول کن دفعه بعد دفعه بعد خب تو از نتیجه دور دور تر مبشی باید بدونی فریبا جانم ک این مسیر رو متعهدانه و استمرار جلو بری تحت هر شرایطی واین میشه ی جسم جدید ی تجربه های جدید رو تجربه میکنی شاید اولش سخت بتشه اما بدون بعدش راحت راحت افسار ذهن رو دستت میگیری و لدتشو میبری
جمله طلایی
به هر اندازه ذهن من لاغر بشه من لاغر میشم
به هر اندازه تعریف هایی که در مورد چاقی و لاغری در ذهنم دارم را بشناسم میتونم لاغر بشوم
به هر اندازه که بدانم برای چی میخوام لاغر بشوم از لاغریم لذت میبرم و به سمت لاغری حرکت میکنم
من بر اساس ورودیهام براساس تعریف هام چاق شدم
ذهن من اینقدر چاق بود که یکبار با رژیم و ورزش حسابی لاغر شده بودم ولی هر وقت خودم را توی آینه میدیم چاقی را به چشمم میومد
نمیتونستم قبول کنم من لاغر میمانم و حتی لاغری هستم خودم را چاق میدیدم و مدام از خودم ایراد می گرفتم
میدانستم تا زمانی که در رژیم باشم و ورزش کنم میتونم لاغر باشم
نمی دانستم برای چی چاق هستم حتی برادرم هم همین طور بود اون هم براساس ورودی هاش چاق شد چون تا سن ۲۰ سالگی اش بسیار لاغر و متناسب بود
پس کاملا ایمان اوردم و قبول کردم که باید چاق باشم
اما چرا
بخاطر تعریف هایی که از چاقی برای من شده بود
ولی تعریف چاقی برای من زیبا نبود
چاقی برای من سرتاسر عیب بود
پس چرا چاق شدم
برای اینکه تایید بشم
برای اینکه مورد قبول واقع بشم
برای رضایت خانواده
اینجا میشه از زاویه ای دیگه دید
اینکه از همون اول میدانستیم که چاقی خوب نیست ولی تلاش کردیم چاق بشیم
پس اینجا بزرگترین دلیل حرکتمون به سوی چاقی پیدا کردیم کسب رضایت دیگران از خودمون که مورد تایید واقع بشیم
پس الان میشه خیلی راحت تر لاغر شد با کسب رضایت خودمون برای لاغری
برای تناسب اندام
برای لذت بردن از زندگی
زمانی که شروع کردیم به چاقی فرقی نمیکرد چی میخوریم چقدر میخوریم و چه زمانی میخوریم هدف چاق شدن بود که نشان بدهیم دستورات انجام شد
الان هم همان موقعیت البته برعکس
وقتی امروز صبح صبحانه برنامه ریزی کرده بودم که شکلات با پنیر اسنک کنم و بخورم ولی هر کاری کردم هر چقدر بهش فکر کردم هر جور با خودم گفتم حالا یکمی تا طعم و مزه اش تغییر کنه اینجوری دوست داشتی و خوشمزه تره ولی ذهن تغییر کرده بود حتی یک وسوسه ریز و کوچک هم نبود اصلا بهش توجه نکرد حتی تهدید هم کرد
پس ذهنیت تغییر کرده
هیچ انگی به هیچ ماده غذایی نمیزنه به هیچ چیزی ایراد نمیگیره به اندازه نیاز داره مصرف میکنه
موقع نهار،شام یا هر وعده غذایی دیگه یاد گرفته تا نقطه سیری و حتی ذهنم داره تلاش میکنه و داره یاد میگیره زودتر و بهینه تر اعلام کنه
خودش اعلام میکنه حالتو بد نکن اضافه نخور کافیه انرژی مورد نظر رسیده و انچه نیاز هست
این یعنی ذهنیت تغییر کرده این یعنی اینکه ذهن من بازم لاغر تر شده ذهنم متناسب شده
این یعنی اینکه به دنبال درست رفتار کردن هستم
هنوز هم براساس یکسری تعریف ها دارم فکر میکنم و رفتار میکنم ولی خیلی عالی دارم رفتار میکنم
حالا با کدوم رژیم و ورزشی میتونستم اینقدر آسوده باشم و از لاغریم لذت ببرم و زندگی را زندگی کنم
اینکه هر روز در مسیر هستم اینکه هر روز دارم سوخت ذهن را میرسونم
من ذهنم را تغذیه میکنم و هر آنچه که میخواهم به من داده میشود
خداوندا سپاسگذارتم
با سلام ودرود…من اولا که وقتی میرفتم سراق رژیم وورزش..مخصوصا رژیم..سریع به حالت کارخونه وتنظیمات قبلم برگشتم یعنی دوهفته شاید سه هفته بیشتر نتونستم دوام بیارم..ولش کردم ورژیمهای گیاهخواری وبدون روغن ورزش کردن پشت سر هم وورزش ودوتا دکتر تغذیه رفتم..ورژیم اونها رو امتحان کردم..هر که رفته بود رژیم پیش یه دکتری که میگفت بهتره منم رفتم ولی دباره برگشته واز اولشم بیشتر
ولی الان متوجه شدم که از بیرون نمیشه اتفاقی رو تغیر داد…وخدا رو شکر که اینو فهمیدم ودر مسیر درست افتادم ..والان میدونم که کنترل کردن توسط مغز صورت میگیره وفرمانده اونه ..پس نگرشهام رو درس میکنم تا فرمانده دستورات جدید وبهترین برا من بده چون بدن ما هوشمنده …
بنام خدای بخشنده مهربانم
سلام استاد عزیز
منم مثل همه دوستان و استاد خیلی از روش های لاغری استفاده کردم و موفقیت همیشه مال من بود تا این که لباس میخریدم و به یک ماه نمیرسید دوباره لباس به تنگ میشد و مجبور میشدم لباسهای قبلی رو بپوشم
روحیم میرخت بهم افسرده میشدم اما مسیری جز رژیم و ورزش و تحرک نداشتم یعنی کسی راهی جز این نمیدونست
نگاه های اطرافیان رو نمیشد تحمل کرد اینو همه ما میدونم وقتی سر میز غذا که میشینیم شاید کمتر از،همه هم بخوریم و شاید به خاطر نگاه های دیگران مراعات کنیم کم بخوریم اما تو نگاه دیگران اونجوری که ما تو ذهنمون میگذره که وای الان داره نگاهمون میکنن که چاقه باز داره مثل چی میخوره
من و شما با این نگاه و صدای ذهنمون آشنایم 🫥😔
هم اون مهمونی هم غذا کوفتمون میشد .
آخر شب که بر میگشتیم از مهمونی به خونه آنقدر به خودم ناسزا میگفتم که حد نداره تو ذهنم هزار راه حل میومد نخوردن و رژیم و قرص های چربی سوز و طبیب گیاهی و قرص بلغم و….. غافل از این که کار کار ذهن و مغز بود
و از،وقتی سایت رو پیدا کردم همه چی میخورم و زمان و اندازه غذا هم برام مهم نیست. و تو این چند وقتی که زیادم نیست اینجا هستم احساس سبک بودن هم از،نظر،جسم وهم روحی میکنم .
لاغر شدن آسانترین کار دنیاست فقط باید فرمول های و نگرش های ذهنی و مغزمون رو تغییر بدیم .
خداروشکر میکنم بابته هدایت من به این سایت
ممنون از استاد عزیز 🌹
به نام خداوند خلق کننده ذهن که ازاین طریق می تونم
لاغربشم
سلام به استاد و عزیز و دوستان هم مسیر ✋
بارژیم غذای می تونیم لاغر شویم
واقعا برای لاغری همیشه شنیدیم کم تر بخور بیشتر بدو
ولی هرگز بارزیم نمیشه لاغر شد و لاغر موند
چه چیزی رفتار من در مقابل غذا تعیین می کنه معلوم رفتار من تحت فرمان مغز واکنش میده
و میل درونی یااشتهای ما رو مغز ما تعیین می کنه فرمان بیشتر خوردن رو مغزم تعیین می کنه مثلا من از پله بالا میرم ناخودآگاه ضربان قلبم بالامیره این قلب تحت فرمان مغز هست
پس در صادر شدن فرمان مغز در هنگام روبه رو شدن با غذا،با افراد لاغر و چاق فرق داره چون تفاوت در فرمان های مغزی اس
اول این که مغز افراد چاق تحلیل می کنه غذا رو به چاقی نترس ایجاد میشه و تکرار میشه چون فکر کردن به چاق تر شدن در ذهن انجام میشه مغز میاد اون به عنوان آرزو در نظر گرفته ورفتار شخص رو همسو می کنه با آرزو و توجه اون تغییر میده به سمت چاقی
پس مغز ماتحت تاثیر ذهن هست
افراد لاغر هرگز به چاقی فکر نمی کنه ورفتاری همسو با لاغری دارن
دومین کار مغز دستوراتی می ده به دوباره خوردن
مثلاسیر هستی جا میری با بوی غذا و تعارف کردن شروع به خوردن می کنی این دستور مغز هست و نا خودآگاه در تو واکنش به خوردن میده حالا چرا این کار می کنه چون از قبل حرف ها و نصیحت های فراوانی شنیده وباورش کرده
مثلا پولش دادم باید تا آخر بخورم باعث ضرر خودم نشه
تعارف کردن زشت .نذری ثواب داره .دیگه ممکن از این خبرا نباشه ،بخور گرون معلوم نیست کی دوباره گیرد بیاد ،بخور خیلی مفید ،میوه آب بخور ،خیلی خوش رنگ رو بخور این بار مزش،فوق العاده شده وغیره واین نگرش در ما باعث واکنش مغزی برای خوردن میشه در کسری از ثانیه چشم و می افته دستمان به خوردن میره
ولی افراد متناسب وقتی سیر هستن اصلا با دیدن وتعارف کردن نمی خورن چون در مغزشون نگرش درست هست وقتی سیر میشن از گلوشون چیزی پایین نمی ره وتعارف کردن دیگران رو به راحتی رد میکنن چون این عمل زشت نمی دونن بلکه آزادی در انتخاب میدونن واز اصرار کردن برای خوردن بدشون میاد انگار دارن بهشون زور می گن وآنها اصلا نمی خورن چون نمی تونن بخورن مغز دستور خوردن نمیده براشون
پول دادن به چیزی رو ملاک زیاد خوردن نمی دونن چون باور کمبود ندارن باوراسراف ندارن بلکه باور فروانی دارن باقی موندن غذارو مساوی با کفر نمی دونن واز غذا فقط برای رفع گرسنگی ولذت سیر شدن می دونن نه مثل چاقها که غذا رو برای لذت بردن می خورن نقطه گرسنگی وسیری ندارن و همش می خورن تا بی کار نباشن چون نگرش شون برای بودن در دنیا رو بر لذت بردن از خوردن می دونن واین باعث میشه رفتار وعادتهای چاقی بیشتری از خود نشون بدن
خوردن یک فرمان مغزی که از نگرش،ما نشات میگیره
۱.آنچه که می خوریم به هر چیز تصور کنیم همان برایمان رخ میدهدفرد چاق با هر بار خوردن تصور چاق تر شدن داشته باشد چاق میشود و فرد لاغر با هر بار خوردن تصور چاقی،ندارد اصلا تصور چاقی،به ذهنش خطور نمی کند چون فکری در این باره ندارد
پس برای لاغر شدن نیاز به تغیر دادن فرمان مغزی دارم
باید نگرشم درباره مواد غذایی و فرمولهای ذهنی تغییر کنه وبعد واکنشهای غذایی تغییرمی کنه
بعد خود به خود فرمان مغزی تغییر می کنه وبعد جسمم تغییر می کنه
آموزش مغزی یک پرسه مدت داره و زمان بر هست
ولی برنامه رژیمی عملا در مقابل مغز مقابله میکنه ودر جنگ هستن مغز فرمان خوردن میده ولی اراده من نمی خواد بخوره وبعد مدت زمان کوتاهی مغز بر اراده پیروز میشه
باید مغزموبرنامه ریزی کنم تاواکنش های لاغری داشته باشم
با ایجاد و پیدا کردن نمونهای مخالف با باورهای چاقی
مثل
عدم تحرک دلیل چاقی نیست بلکه خیلیها بی تحرک هستن و لاغر
یا مواد غذایی خاصی رو دلیل چاقی ندانیم مثل افرادی که همون غذاها رو می خورن و لاغر هستن وغیره
برای تغییر نگرش،از چاقی به لاغری باید در این سایت بود و درک کرد و باور درست رو ساخت تا واکنش،مغزم به سمت لاغری بشه
تمام رژیم ها بدونه نتیجه بودن با تجربه احساس بد ناامیدی همرا ه بودن احساس می کردم اراده ندارم ویا بدن من هرگز لاغر نمیشه این حس ناتوانی خیلی باعث افسردگی میشد و حالا فهمیدم من توانا هستم مسیر لاغری،درست نبوده واکنون احساس امید دارم انتظارم لاغر شدنم هست به آسونی خدایا شکرت
موقع رژیم خیلی دوست داشتم همون غذاهای که اطرافیان می خورن رو بخورم و برام سخت بود تحمل نخوردن
حالا بدونه رژیم به راحتی لاغر میشم
خدایا به امید تو
سپاس فراوان از استاد عزیزم🙏🥰
به نام خدای هستی بخش
به نظر من تمام افراد چاق برای یکبار هم که شده رژیم گرفتن رو امتحان کردن و از چند وچون اون باخبر هستن . من در گذشته زمانی که چاقی باعث آزار و اذیتم میشد و این آزار واذیت شامل آزار و اذیت جسمی و روحی میشد به طور مثال از لحاظ جسمی به مشکل برمیخوردم مثلا موقع نسشتن و بلند شدن یا احساس کمردرد و پادرد و یا گفته و توصیه های دیگران منو از لحاظ روحی تحت فشار قرار میداد تصمیم میگرفتم که رژیم بگیرم با وجود اینکه سابقه رژیم گرفتن و نتیجه نگرفتن داشتم ولی انگار چاره ای جز رژیم گرفتن نبود چون زمین و زمان میگفتن برای لاغری باید کم بخوری و تحرکت رو بالا ببری و هیچ راه دیگه ای برای متناسب شدن وجود نداشت .پس من هم هروقت مشکل چاقی برام بولد تر میشد به طور ناخودآگاه تصمیم میگرفتم که رژیم بگیرم و اصلا به این قضیه فک نمیکردم که اگه رژیم تاثیرگذار بود دفعه های قبلی نتیجه میگرفتم . خلاصه روزای اول با اراده ی فولادی شروع میکردم و هزاران قول به خودم میدادم و میگفتم این دفعه با دفعه های قبلی فرق میکنه و لاغر میشم . رژیم رو شروع میکردم و روزهای اول با تمام وجود دقیقا مشابه دستور رژیم عمل میکردم و خدایی خیلی خوب هم وزن کم میکردم ولی به مرور زمان و به محض رسیدن به هفته دوم و سوم جنگ اعصاب من شروع میشد وزنم استپ میکردم و دیگه نمیتونستم رژیم رو مثل روزای اول سفت و سخت ادامه بدم و گاهی این وسط بیشتر مقدار تعیین شده استفاده میکردم و گاهی به خاطر بودن در مراسم خاصی کلا پرخوری میکردم و هم دوس داشتم پرخوری کنم و رژیم و رعایت نکنم و هم احساس عذاب وجدان بخاطر ترک رژیمم داشتم و این کشمش باعث جنگ روانی در وجود من میشد و واقعا اعصابم بهم میریخت و در چنین مواقعی بجای اینکه به روشم برای لاغر شدن شک کنم به خودم شک میکردم و خودم رو آدم بی عرضه و بی اراده ای میدونستم که نمیتونه رژیم رو ادامه بده و همیشه به حال افراد متناسب غبطه میخوردم چون در نظر من اونها افراد بااراده ای بودن و میتونستن همیشه جلوی خوردن خودشون رو بگیرن و متناسب باشن چون در نظر من متناسب بودن مساوی بود با کم خوردن و دائم در رژیم بودن ویا میگفتم ژنتیک شون لاغریه و خدا اینجوری براشون خواسته و اصلا به این فک نمیکردم که دائم در ژریم بودن رو هیچ کس نمیتونه تحمل کنه چون ذهن همه انسان ها محدودیت و تحریم رو دوس نداره چون کلا نمیدونستم که ذهن در چاقی لاغری میتونه تاثیر داشته باشه و بیشتر اونو به اراده فرد برای مراقب خوردن بودن ربط میدادم و همه افراد چاق این اراده رو ندارن پس در نتیجه چاق هستن و غافل از اینکه اصلا ربطی به اراده نداره اگه به اراده باشه که چاق ها بااراده ترین آدم های رو زمینن که بارها شکست میخورن ولی همچنان ادامه میدن خود من چندین بار زمین خوردم ولی باز بلند شدم و ادامه دادم پس به اراده نیست و مشکل از جایی دیگه ست از ذهن و فرمول های ذهنیه وقتی فرمول های ذهنی رو سروسامون بدیم و در جهت متناسب بودن تغییرشون بدیم اصلا دیگه نیازی به اراده و سختی کشیدن نیست بدون هیچ دردسری مثل افراد متناسب برای همیشه متناسب میمونیم فقط این تغییرفرمول های ذهنی نیاز به آموزش داره و آموزش هم زمان بر، پس باید صبور باشیم و اجازه بدیم که مراحل اون طی بشه .
درود خدا بر شما استاد گرامی
استاد دو سال تمام هر لحظه من رژیمو شروع میکردم شکست میخورم انگار نه انگار چقدر به قول معروف ببخشید جوون کندم تا لاغر باشم از پیاده روی های که بدتر از افراد عادی ورزشهایی چه ورزشهایی سختتر از خود آدمهای حرفه ای و رژیمهای سختتر از روزه دارها نوع غذاهایی که محدود بدون تنوع همه رو انجام میدادم کممیشدم دوباره رفتار غذایی من بر میگشت خدا شاهده چقدر شکست خوردم ،بله احساس بد و نتیجه بد تجزیه تحلیل بد و بعد اتمام هر ورزشی سریع گراسنگیم هزار برابر و دوباره فراموش کردن تصمیماتم خیلی بود و هزارانبار کمه بگم هر چیزی دلم میخواست به اندازه زیاد میخوردم حتی از همون مواد رژیمی محدود زیاد میخوردم ،،دقیقا همین چیزهایی که فرمودید رو هزاران بار انجام داده مغزم اما متاسف برای خودم بودم برای اون نگرشهام و …
خدایا ازت ممنونم از خداوند بزرگ و شما استاد عزیز .
سلام استاد
خداراشاکرم که درتاریخ 1402/9/23 این فایل را گوش دادم
رژیم گرفتن دردنیا با شکلهای مختلفی هم برای لاغرها و هم چاقها تهیه شده است و خیلی ها نتیجه نگرفتند . رژیم گرفتن همانطورکه برای افراد چاق سخت است برای افراد لاغر هم سخت است چون رژیم یک برنامه بیرونی است و با انجام دادن یک برنامه بیرونی نمیتوانیم فرمانهای مغز را تغییر دهیم چون فرمانهای مغز با دیدن و شنیدن و درنتیجه تبدیل به یک باور تغییر خواهد کردو یک پروسه تکرار شونده در خوردن هر وعده غذایی است .
پس ما باید یاد بگیریم که با این روش رژیم گرفتن ما هرگز لاغر نخواهیم شد. قبل از انجام دادن هرروشی این فکر را برای خودمان تکرار کنیم این رژیم گرفتن چه کاری برای من انجام میدهد ؟به نظر من باید بدانیم رژیم 2 کار برای انجام میدهد
1- با انجام دادن این رژیم من لاغر میشوم
2- یابا انجام دادن این رژیم من لاغر نخواهم شد
که درهردو صورت ما باید اطمینان و اعتماد این کاررا انجام دهیم و چون افراد چاق درذهن خود باورهایی دارند که بسیار قوی هستند که آنها هیچ وقت به وزن ایده ال خود نخواهند رسید بنابراین دراین مسیر دچار شک و تردید شده و نتیجه خوبی از رژیم گرفتن ندارند و آن را رها میکنند.
رژیم چیست ؟ یک برنامه ی غذایی است که قراراست به ما کمک کند که ازطریق تغییر تنوع خوردن مواد غذایی از جمله – میزان آن -زمان خوردن – نوع مواد غذایی – مقدار وزن آن ما کم کم اضافه وزن خود را کاهش دهیم و تغییر وواکنش ما را نسبت به مواد غذایی تغییر کند
آیا ما خودمان میتوانیم کارهایی که توسط مغز و فرمانهای آن انجام میشود را 1- ببینیم و 2- آنها را تغییر دهیم مثل پلک زدن – نفس کشیدن – گردش خون – حرکت اعضای بدن واشتها- تغییر رفتار غذایی – میل به خوردن و نخوردن …. دقیقا درست است جواب همه ی ما انسانها یک کلمه است ؟ خیر ما هرگز نمیتوانیم فرمانهای مغزی را تغییر دهیم چون فرمانها از مغز انسان دستور میگیرند نه از برنامه غذایی بیرونی که دیگران برای ما نوشتند و انسان را مجبور میکنند با احساس بد و از روی فشار عصبی و ناراحتی انجام دهد که دقیقا کاری که با احساس بد خواسته باشی انجام بدهی نتیجه خوبی نخواهد داشت .ما با دیدن و شنیدن فقط میتوانیم فرمانهای مغزی را تغییر دهیم پس همانطور که طی سالیان قبل با دیدن و شنیدن در مورد مزایای چاقی ، چاقی را اموزش دیدیم الان با بودن دراین سایت با دیدن و شنیدن فرمولهای لاغری را یاد میگیریم و با تکرار وتمرین کردن در رفتار و عملکرد کم کم جسم ما هم لاغر خواهد شد .
چطور وقتی دریک مهمانی هستیم و غذایی را می آورند اول اشتها نداریم ولی به محض دیدن غذا و بوی آن احساس گشنگی زیاد درما ایجاد میشود حتی اگر سیر باشیم و وقتی تعارف کردند برمیداریم و میخوریم وافراد متناسب دراین مهمانی به راحتی میگویند میل ندارم و سیرم حتی با اصرار هم واقعا نمیخورند تفاوت این دو گروه درچیست ؟ آیا مغز آنها فرق میکند ، آیا سوخت و ساز دربدن انها فرق میکند ، آیا آنها تحرک بیشتری دارند قطعا خیر تنها تفاوت افراد متناسب با چاقها تغییر درنگرش آنها و باور نسبت به چاق و لاغر بودن درآنها است و تفاوت افراد لاغر و چاق تفاوت درفرمانهای مغزی است که درآن لحظه با آن مواجه میشوند چون درمغز افراد چاق تفهیم شده هرچیزی که ما بخوریم یعنی چاقی بیشتر و درذهن افراد لاغر اصلا چاقی معنایی ندارد چون فکر کردن اصلا شکل ندارد و با فکر کردن زیاد کم کم ذهن آن را تصویر سازی میکند و آن را به عنوان یک علاقمندی شما درنظر میگیرد و شما را کم کم به سمت چاقی سوق میدهد و باورهایی که سالیان سال درمغز آن را تقویت کردیم که من ارثی چاثم – من با کم تحرکی چاق میشوم – با خوردن نان و برنج من چاق میشوم را مغز تحت تاثیر ذهن قرار میدهد و این کار انجام میشود
مغز دراولین قدم فکر شمارا مورد پردازش قرار میدهد که شما الان درمورد چه موضوعی فکر میکنید در قبل ازغذاخوردن – حین غذاخوردن و بعد ازغذا خوردن اگر به فکر این باشیم که خوردن فلان مواد غذایی من را چاق خواهد کرد حتی اگر مقدار خیلی ناچیز از ان را بخوریم چون با نگرش چاقی بوده است قطعا مارا چاق خواهد کرد دومین قدم واکنش شما نسبت به دیدن مواد غذایی است که درشما تغییر میکند چون درهنگام سیری با دیدن غذایی و فرمان خوردن از مغز درکسری از ثانیه ولع خوردن درما شکل خواهد گرفت و ما هیچ مقاومتی دربرابر این خرس زمستانی که بیدار شده است نداریم و باید تسلیم فرمان مغز فقط بخوریم وبعد از خوردن خود را سرزنش کنیم حتی اگر درحین خوردن غذا هم به ما یادآوری کند ما هیچ گونه مقاومتی نمیتوانیم انجام دهیم چون از قبل تسلیم شدیم و بارها باخود تصمیم گرفتیم که این بار رعایت خواهم کرد ولی هیچ وقت درخت اگر و این بار به بار ننشست و میوه نداد و باعث شد اعتماد به نفس خودمان هم پایین بیاید که دیدی تو عرضه نداری – دیگران توانستند و توهرگز نمیتوانی و باور و انتظار چاق شدن هرروز درما تقویت خواهد شد .
برای لاغر شدن ما نیاز داریم که فرمانهای مغزی خود را تغییر دهیم چون باید نگرش ما نسبت به خوردن و دیدن مواد غذایی تغییر کند و کم کم واکنشها خودش تغییر خواهد کرد . آموزش ذهن و مغز پروسه زمان برو تکرار شونده است هرگز مغز را نمیتوان با یک رژیم غذایی تغییر داد پس رژیم گرفتن یک کار بیهوده ای خواهد بود چون فرمانهای مغزی یک دستور است و بر ما پیروز خواهد شد و کم کم یک فشار عصبی دربدن ما شکل میگیرد که با رها کردن رژیم ولع خوردن درما بیشتر شده و سریع ما دوباره اضافه وزن قبلی را برمیگردانیم حتی گاهی اوقات با سرعت و وزن بیشتری
پس ما باید ابتدا یاد بگیریم که با استمرار دراین سایت و تکرار اموزش فرمانهای ذهنی کم کم فرمانهای چاقی را درذهن کم رنگ کرده و فرمولهای لاغری را تقویت کنیم و باورها و فرمولهای اشتباه درذهن در مورد چاقی قدرت خودش را ازدست میدهد وکم کم دیگر در ذهن تکرار نمی شود و فرمانی از مغز بابت چاق شدن صادر نمیشود
چاقی و لاغری خیلی شباهت دارد به یاد گرفتن زبانها درخانواده وقتی ما درهر کشوری زندگی کنیم زبان مادری را به خوبی می اموزیم و یاد گرفتن هرزبان دیگری برای ما سخت خواهد بود ولی با آموزش و تمرین و گاهی بودن درمحیطی که با زبان دیگری صحبت میکنند مهارت آموزش زبان دیگر را به خوبی یاد میگیریم .
پس ما چاقی را به عنوان زبان مادری خود تلقی کنیم و زبان لاغری به عنوان آموزش برای یاد گرفتن زبان دیگر پس اول با آموزش و استمرار و تکرار و تمرین این کارهم را به خوبی زبان لاغری را یاد خواهیم گرفت فقط نباید عجله کنیم و با صبر و استقامت این مسیر برای ما هموار و آسان خواهد شد .
رژیم گرفتن باعث میشود ما نسبت به خوردن هرگونه مواد غذایی ترس از چاق شدن داشته باشیم و با رها کردن رژیم این باورکه فلان غذای برای افراد چاق مضر است و افراد چاق را چاق تر میکند در ذهن تقویت میشود چون ابتدا از طرف شخص متخصص مثل استادان تغذیه این حرف تایید شده است و دررژیمها خیلی کمتر از این موارد استفاده میکنند چون قدرت چاق شدن دراین مواد غذایی بیشتر از دیگر مواد غذایی است و همچنین تجربه خود و دیگران افراد چاق مهر تایید می شود برای اینکار
پس خدارا شکر وقتی دراین سایت یاد گرفتید که خیلی از افراد هم با رژیم لاغر نشدند و فقط من نبودم که اراده نداشتم و مسیر رژیم کاملا اشتباهه باعث افزایش انگیزه و اعتماد به نفس درمن خواهد شد .
اولین قدم: اینه که با ترس غذا نخوریم این یک گام مهم و اساسیه در چاق نشدن من است چون من با فکر قدرت چاق بودن و یا نبودن را به غذا میدهم و چقدر عالی است که الان قدرت دردست من است نه فرمانهای مغزی
دومین قدم : شکستهای قبلی را برای خودم شکست ندادم چون مسیر را اشتباه رفته بودم و با انگیزه و اعتماد به روش لاغری با ذهن مسیر را ادامه دهم
سومین قدم : گرسنگی و سیری نباید از عوامل بیرونی مثل برنامه رژیمی پاسخ داده بشه بلکه با احساس درونی باید درک بشه تا نقطه سیری دربدن کشف بشود
هر بار قبل از خوردن غذایی به خود بگوییم من باید توجه کنم قبل از درد شکم با احساسم نقطه سیری دربدنم را پیدا کنم درهر فردی متفاوت است یکی با احساس بد – یکی با حالت تهوع و…. و سعی کنم با اموزشها کم کم مثل افراد متناسب غذا را با لذت و به اندازه بخورم پس من بدون رژیم و با احساس خوب خود بخود لاغر خواهم شد و این تمرین را بارها تکرار کنم
لاغر شدن با تناسب ذهن آسانترین کار دنیاست
با عرض سلام خدمت استاد عزیز من قبلا با رژیم دکتر عزیزی رژیم گرفتم ولی رژیم آن سخت نبود زیاد و با آن رژیم هم لاغر شدم ولی چون من ترس از چاقی دوباره داشتم نتوانستم روی وزن خودثابت باشم ودوباره چاق شدم و هر وقت غذا میخورم باز هم به خودم میگویم تمام کن اگر بیشتر بخوری باز چاق میشی ومن امیدوارم با ذهن بد خودم مبارزه کنم تا لیاقت لاغر شدن را داشته باشم و بتوانم به وزن ایدهآل خودم برسم والان فکر میکنم نسبتا بهتر شده ام ولی به تمرین زیاد نیاز دارم انشاالله با ادامه دادن در این مسیر لاغری با ذهن بتوانم به خوبی پیش بروم
به نام خدای مهربانم
سلام به استاد مهربانم
چقد قشنگ توضیح دادین توی فایل واقعا من هر چی می خوام بخورم به کالری فکر می کنم ویعنی دارم باز خودمو بیشتر لایق چاقی می کنم یعنی ه9چمش با خودم میگم برنج درست نکنم چاق میشم ماکارانی هم که چاق میکنه خوراک هم که سیب زمینی داره چاق م میکنه بعضی وقتها میگم آخه خیلی از غذاها همشون منو چاق میکنن یعنی من دارم به بدنم همش چاقی رو هدیه میدم وای من چه میکنم با خودم
بنام خداوندمهربان و پروردگارعالمیان
سلام به استادگرامی ومهربانم وهمراهان وهم مسیرهای گرامی آموزش لاغری باذهن
مسیر لاغری من گام ۶
با رژيم لاغری می توان لاغر شد
همیشه بیشترین اقداماتی که برای لاغریمان انجام دادیم گرفتن رژیمهای لاغری بود
همه چاقها برای لاغرشدنشان فکر و ذکرشان این بود که رژيم بگیرند. ورزش کنند تا بتوانند کمی از وزن وسایزشان را کم کنند که من خودم یکی از اون ها بودم که همیشه سفت و سخت رژیمهایم را انجام می دادم و این رژيم گرفتن هایمان چه سخت و دشوار وچه راحت واسون همیشه تلخ ترین طعم در زندگیمان بود
حتی حالا هم از شنیدن اسم رژيم برایمان آزار دهنده هستش
همه ما که اینجا هستیم حتی استاد عزیزمان که این سایت را ایجاد کرده اند برای لاغرشدنمان از این رژیم ها استفاده کردیم و هیچوقت نتیجه دائمی و ماندگاری را کسب نکردیم
ما هر موقع صحبت از لاغر شدن و متناسب شدن می کردیم توصیه همه برایمان این بود که باید رژيم غذایی بگیرید و فعالیت ورزشی داشته باشید
اما حالا بودنمان در این سایت برایمان آموزش می دهد که ما نمی توانیم با استفاده از رژيم لاغری، لاغر شویم و برایمان ماندگاری و دائمی شود ما باید همیشه این را بپذیریم و اطمينان و باور داشته باشیم که هیچوقت برای لاغرشدنمان فکر اینکه باید رژيم بگيريم نباشیم فقط باید به رفتارهایمان وعملکرد خودمان در زندگی روزمره مان توجه کنیم
من از سال ۱۳۹۹/۱۱/۲۷در این سایت زیبا وشگفت انگیز هستم و از همون روزهای اول تعهد
دادم که دیگه اصلآ سراغ هیچ رژیمی نروم و مهم تر از اون حتی فکرشان را هم نکنم
چون من یاد گرفتم که فقط روی
نگرش و رفتارهایم عمل کنم نه برروی رژیمهای بیهوده و بی اساس.
ما همیشه طبق برنامه های رژیمی که بهمون می دادند عمل می کردیم. بايد غذایمان را اندازه گیری می کردیم یا با قاشق یا با ترازو. بايد کالری شماری میکردیم.
ما باید با برنامه ای که برایمان تنظیم می کردند غذایمان را می خوردیم
من همیشه هم در حال رژيم گرفتن بودم و هم در حال وزن کردن خودم بودم اون هم نه یک بار نه دو بار بلکه چندین بار خودم را وزن می کردم و این عادت یک عادت خیلی اشتباهی بود
وقتی اقدام به رژيم گرفتن میکردم همیشه فکرمیکردم که باید با رژيم گرفتن وورزش و پیاده روی هم انجام دهم و همیشه یادم هست که صبح ها در خانه و عصرها از ساعت ۶عصر تا ساعت ۹شب پیاده روی می کردم ولی حالا تفاوت گرفتن رژيم با بودن دراین سایت برایمان آشکار شده که ما اصلآ نمی خواد که غذایمان را اندازه گیری کنیم. کالری شماری کنیم. کی بخوریم. چی بخوریم. چقدر بخوریم.
ما تنها باید به بدنمان توجه کنیم تا نقطه سیری و گرسنگی خودمان را متوجه شویم
ما باید خودمان بفهمیم که کی گرسنه می شویم غذایمان را بخوریم و وقتی سیر شدیم دست از غذاخوردن بکشیم
من از زمانی که وارد این مسیر شدم با خانواده سر سفره مینشینم و با لذت در کنارشان غذایم را میل می کنم و هیچوقت غذایم را از آنها جدا نکردم و این برایم لذتبخشتر است درست است که بعضی مواقع نمی خورم چون در اون موقع گرسنه نیستم و نمی خورم نه اینکه با اونها نخورم
وحالا من به اندازه ای غذایم را میخورم که حس سیری میکنم و اون نیاز جسمی ام را برطرف کنم
بعضی مواقع میشه که اون فرمولهای قبلی بالا می آیند و نجواهایی شروع به گفتن می کنند که بخور خوشمزه است. بخور که تمام میشه. ولی داره کم کم کمرنگتر میشه و خیلی زود خودم رو جمع وجور می کنم و به مسیرم ادامه می دهم و اینقدر غذا مصرف می کنم که همیشه احساس سبکی می کنم و اون فشار شکمی سراغم نمی آید و هیچگاه حالم بد نمی شود
ما باید فرمولهای ذهنیمان راشناسایی کنیم و تغییرشان دهیم و هیچ چیزی در بیرون مان وجود ندارد که ما بتوانیم فرمولهای ذهنیمان را تغییر دهیم همه چیز در درون ما نهفته است
ما باید همیشه بتوانیم این را بفهمیم که کی گرسنه هستیم و کی سیرمیشویم و این رو ذهن ناخوداگاهمان خیلی خوب می فهمد کافیه که ما به واکنشهای بدنمان توجه کنیم
ما همیشه با رژيم گرفتن هایمان خودمان را در سختی و دشواری قرار می دادیم وبه جسممان فشار وارد می کردیم
و هیچگاه نفهمیدیم که رژيم گرفتن نمی تواند فرمولهای ذهنیمان را تغییر دهد و این را هم نفهمیدیم که رژيم گرفتن هردفعه وزنمان را افزایش می دهد و ما را سنگین تر و ناامیدتر می کند
چون همیشه ما بودیم که تصمیم می گرفتيم که باید رژيم بگيريم و ورزش کنیم در واقع ما داشتیم از عوامل بیرونی استفاده می کردیم و به جسممان فشار وارد می کردیم و با سختی ودشواری چند کیلو از وزن وسایزمان کم بشه ولی ذهن ناخوداگاهمان نمی دانست که ما چکار می کنیم و همیشه این ذهن خودآگاهمان بودکه بر ما پیروز می شد چون اون دستور می داد بخور و ما نافرمانی می کردیم و جلوی خودمان را می گرفتیم و از خوردن امتناع می کردیم و وقتی خسته می شدیم رژيم را رها می کردیم و ذهن ناخوداگاهمان هم با خیال راحت کار خودش راانجام می داد و ما را به وزن قبلیمان بر می گرداند
ما هیچوقت از هیچ رژیمی فایده ای ندیدیم و همیشه شکست خوردیم اما چون هممون عاشق لاغرشدن بودیم نمی توانستیم از رژيم گرفتن وورزش کردن دست برداریم و همیشه ادامه می دادیم و همیشه با یک روش جدید وبا یک اسم جدید وارد رژيم گرفتن میشدیم و می گفتیم اون قبلی فایده نداشت اما اين دفعه کار تمامه
من آخرین روشم خامگیاه خواری بودومن توانسته بودم که خودم را از ۹۳کیلوبه۶۳کیلوبرسانم و نزدیک به دو سال ونیم طول کشید و همیشه باخودم فکرمیکردم که این دیگه آخرشه من دیگه لاغر میشم وتمام
حالا بماند که چه عذابهایی را متحمل شدم و چه زجر هایی کشیدم دو ماه فقط برون ریزی داشتم درسته خیلی خوب لاغر شده بودم اما انگار چند سال پیرتر شده بودم چون خیلی اندامم و صورتم افتضاح شده بود
وحالا من خیلی عالی دارم دراین مسیر حرکت میکنم و پیشرفت خوبی دارم و خدایم را شکر می کنم که توانستم که روش و مسیرم را پیداکنم و خیلی با آرامشی که پیدا کردم به راهم ادامه می دهم و دو سال و نیم است که در این مسیرزیباقرارگرفتم واقعاکلی تغییرات زیادی در افکار و رفتارم داشتم و هر روز که میگذره من به خواسته ام نزدیک ونزدیکتر می شوم و اطمينان دارم و مطمئن هستم که با ادامه دادنم به وزن ایده آلم برسم نه فقط به وزنم بلکه در تمام جنبه های زندگیم به ایده آل ترین خودم برسم
به امیدواری اول خداوندمهربان و دوم استادگرامیمان و سوم پشتکاری خودمان به خواسته هایمان برسیم چون فقط با یادگیری ذهن میتوانیم به هر خواسته وارزویمان برسیم همه چیز در درونمان نهاده شده است نه در بیرون ما
ما فقط با ذهن. با افکار درست. وبا رفتار صحیح خودمان می توانیم به هر آن چیزی که خواسته وارزویمان است برسیم
خيلی عاشقانه دوستتان دارم
و تا نوشتن دیدگاه جلسه بعدی همه را به خداوندمهربان و یکتا می سپارم
شاد و سلامت وموفق باشید
به نام خداسلام به استاد عزیزم و دوستان به اندازه ای که مغز شما لاغر بشه انتظارات شما لاعر میشه و شما لاغر میشی پس ریشه ی اصلی کار کردن رو باورهاتا وقتی درست نشن چیزی تغییر نمیکنه آمروز هم به لطف خدا جواب یکی از سوالاتم رو گرفتم شنیده بودم عذا ها باعث چاق شدن ما نمیشن و اینکه اگه تو باور کردی برنج باعث چاقی میشه پس همینم میشه میگفتم خوب ذهن من از کجا میفهمه اینی که خوردم برنج یا مثلا چطوری یه سری فرمان ها میده که من به چاقی برسم بر طبق باورهاموقتی استاد گفتن تو وقتی ذهنیتت نسبت به نون اینه که باعث چاقی میشه پس تصویرش میاد تو ذهنت و تحلیل میکنی و ربطش میدی به چاقی و ذهن دیگه از اونجا فرمان ها رو میده چند مدت پیش میرفتم پیاده روی و هر روز نان تازه میگرفتم و بعد پیاده روی یه صبحانه مفصل میخوردم و فرداش هم ورزش میکردم و غذام هم به خیال خودم کم کرده بودم اما بعد یه ماه دیدم دو کیلو وزنم رفته بود بالا خیلی ناراحت شدم گفتم جطور ممکنه روزی یه ساعت پیاده روی ورزش و تحرک بالا پس چرا من کم که نکردم اضافه هم کردم بعد مادرم یه بار که ازم پرسید دیگه نمیری پیاده روی گفتم نه بابا نون تازه میگرفتم میخوردم حسابی چاق شدم ما همون صبحانه باید نون بیات باشه تا کم بخوریم یهو یه صدای درونم گفت گره زدی نتیجه ات رو به عوامل بیرونی نون نیست که باعث چاقی تو شده افکار تو نسبت به نکن هست که باعث چاقی تو شده و چقدر من اینو با خودم اون روزا تکرار میکردم یعنی میخوردم ولی نگرانی بعدش که ای وای چقدر نون خوردم و همه ی اینا از عوارض رژیم کالری شماری بود آنقدر که کالری مواد عذایی رو تکرار میکردم تو ذهنم رفته والا قبلا اصلا نمیدونستم نون بربری چقدر کالری داره و باورم این بود نون اصلا چاق نمیکنه اون موقع ها نسبت به برنج این دیدگاه رو داشتم که چاق میکنه ولی میگفتم نون چاق نمیکنه تا اینکه انق ر از اطرافیان و پزشک ها شنیدم که اتفاقا نون خیلی هم چاق کننده است از برنج بدتر و وقتی کالری اش رو فهمیدم که دیگه واویلا حسم نسبت به همون نونی که قبلا با خیال راحت میخوردم خیلی بد شد ازش میترسیدم اگر زیاد میخوردم میگفتم وای خدا به دادبرسسه در مورد پیتزا و نوشابه و سس وماکارانی و اینا که بماند ولی از وقتی این دیدگاه رو تکرار میکنم که غذا نیست که باعث چاقی من شده افکارم هستن و نکته ی مهمش اینه من این افکار رو میتونم تغییر بدم خیلی حسم بهتر شده التبه که هنوز باید خیلی روش کار کنم و اونجا که گفتید یه پروسه هست کار کردن رو مغز خیالم بیشتر راحت میشه که من باید فقط ادامه بدم اگر من این نگرش ها رو تغییر بدم فرمان هم تغییر میکنه و دیگه قرار نیست من اذیت بسم خیلی راحت و خود به خود همه چیز تغییر میکنه کار من کار کردن رو این فرمول های ذهنی چاقی و تبدیل کردنشون به لاغری هست زمانی که رژیم میگرفتم نسبت به مواد عذایی حس بدی داشتم تقسیمشون کرده بودم به دو دسته مفید و مضرمفید های از نطر من بدمزه و مضر های خوشمزه و چقدر برام سخت بود ترک کردن و نخوردنشونیادمه وقتی ماجرا پندمیک پیش اومد گفتم معلوم نیست زنده بمونم بزار لذت ببرم و شروع میکردیم هر روز به پخت کیک های مختلف پیتزاها رنگارنگسیب زمینی های سرخ کرده و قارچ وپنیر و طوری میخوردیم که تو چند ماه 8 کیلو وزنم اضافه شدو هر بار حس عداب وجدان با تصویر هایی که از این غذاها داشتم که چاق کننده هستن فرمان های ذهنی دریافت میکردم که بیشتر سمتشان میرفتم ولی حالا اینجام که ذهنم رو تربیت کنم تا فرمان هایی مطابق خواسته من بده دارم تلاش میکنم به همه غذا ها حس خوب داشته باشم با این نگاه که در بدن من به لطف الله تبدیل به نور و عشق میشن
به نام خدای مهربانم که هر لحظه هادی و حامی من هست .
سلام ،وقت همگی بخیر
من در بهترین حالت خودم شاد و پرانرژی و با انگیزه ی فراوان در مسیر تغییر کردن هستم و با حال خوب به دنبال تحقق رویاهام و اهدافم در این دنیای مادی هستم .
رژیم برای من در گذشته تنها راه قابل قبولی بود که میتونستم لاغر بشم و اگر در کنار اون ورزش هم میرفتم دیگه برام چه بهتر بود و باورم این بود که این دو کار با هم باعث میشه من بهتر هم لاغر بشم و انصافا هم از این راه بارها عالی نتیجه گرفتم که چند باری در سایت توضیح دادم و اما قبلا هم در سایت گفتم مشکل من این بود که من نمیتونستم اون وزنهای کم شده رو نگهداری کنم بعنی به محض رسیدن به وزن دلخواهم نمیدونم چی میشد که کم کم وزنم برمیگشت البته حالا دیگه میدونم چی میشد بدن من به خاطر اون همه رژیم سنگین دچار قحطی میشد بدن من حرص و ولع پیدا میکرد بدن من دیگه نمیتونست با ذهنم مبارزه کنه و کم میوردم و دوباره به فرمانهای مغزی چاقی برمیگشتم و به اونها پاسخ میدادم .
یادم میاد من بارها در دوران چاقی رژیم گرفتم و همیشه خودم هر چی صلاح میدونستم که چاق کننده هست نمیخوردم و کم خوری میکردم و لاعر میشدم اما دو بار اخر که خیلی چاق شده بودم یک بار در دوران بارداری و یگ بار در دوران شیردهی بعد از زایمانم به توصیه ی یکی از پزشکان تصمیم گرفتم از کارشناس تغدیه استفاده کنم تا راحت تر لاعر بشم و یادم میاد من از بس چاق بودم از جسمم و از غذا خوردن تنفر داشتم و با رژیم های اون فرد چقدر هر ماه لاغر تر میشدم و در مدت زمان کوتاهی وزنی حدودا سی یا سی و خورده ای کم کردم و چقدر باشگاه و در اون مطب پیش همه تشویق شدم اما خب چی اون کارشناس من رو در تنوع غذاها و مقدار غذاها و زمان غذا خوردن به شدت محدود کرده بود .و اما حالا متوجه میشم با اون کار کارشناس تغذیه چقدر خودم رو نابود کردم چون به طور غیر مستقیم من به خودم میگفتم من بلد نیستم چه مقدار غدایی از چه نوعی در چه زمانی باید بخورم و یکی دیگه باید برای من اینها رو تعریف کنه تا من اجرا کنم و چقدر با این راه نادرست من به اعتماد به نفسم و به عزت نفسم و توانمندی هام و به خود باوریهام ضربه زدم .
اما من الان دیگه آگاهم که تمام فعالیتهای بدن تحت کنترل مغز ما در بدن اجرا میشه و این خوردنم یکی از همین فعالیتهاس که تحت کنترل معز ما هست و خوردن چیزی دیگه نیست بابا این خوردن هم یک فعالیت مثل بقیه ی فعالیتها در جسم من مثل پلک زدن و گردش خون و سلول سازی و … در بدن هست پس باید به جسم خودم اعتماد کنم نه به هیچ کس دیگه و اگر الان به من بگن مثل گذشته دوباره بیا در این راه رژیم بگیر هرگز قبول نمیکنم و به این کارها خندم میگیره چون جسم من خودش هوشمند هست و اون هر وقت نیازبه غدا د اشته باشه یا نداشته باشه به من اعلام میکنه و من باید اون علایم رو بشناسم و درست به اون نیاز جسم پاسخ بدم و اما حالا چطوره همین مغز در در بدن یک انسان باعث تناسب اون میشه و در بدن یک انسان دیگه باعث چاقی میشه ؟؟
شاید در گذشته میگفتیم نه بدن این افراد چاق فرق داره یا اینکه این چاقی ژنتیک هست و یا اینکه چاقی به خاطر مواد عدایی هست و یا به خاطر اشتهاهست که در جسم چاق ها هست و در جسم لاغر ها نیست و….
اما خیر تفاوت چاق ها و لاغرها در فرمانهای مغزی اونها هست .
ذهن فرد چاق کلی فرمول چاقی داره و اما فرد لاغر هیچ فرمول چاقی نداره مثلا به هر دو فرد پیتزا بده فرد لاغر با خیال راحت به اندازه میخوره و تموم اما فرد چاق کلی افکار نادرست داره که الان چاق میشم و چون غذا سنگین هست نباید بخورم و با ترس و نگرانی یکم میخوره اما چاقتر میشه و مغز ما هم چون میبینه در ذهن فرد چاق افکار چاقی مرور میشه و اون فرد داره به چاقی توجه میکنه چاقی رو برای اون فرد به ارمغان میاره چون برای مغز ما فرقی نداره ما از اون چیزی که بهش توجه میکنیم خوشمون میاد یا بدمون میاد اون هر چیزی رو که ما بهش توجه میکنیم برامون براورده میکنه .در حالی که هیچ فرد لاغری این افکار رو مرور نمیکنه و اما اگاه باشیم که تمام افراد چاق موقع خوردن و بعد از خوردن ترس از چاقی دارن و معز اونها این رویا رو به واقعیت تبدیل میکنه .
.
و اما ذهن چاق چون توسط دوستان. و خانواده و …دست کاری شده خیلی از فرمولهای چاقی رو یاد گرفته و با برخورد به هر مواد غدایی تحریک به خوردن میشه و اما لاغرها در هر شرایطی نمیخورن و خیلی راحت میگن ما مسیر هستیم و عدا نمیخورن و خیلی وقتها میگن اصلا غذا از گلوی ما پایین نمیره و ما چقدر در گذشته این حرفها برامون عجیب بود و درکشون نمیکردیم و این تفاوت رفتار به خاطر تفاوت ذهن های ما هست .
من خودم در گذشته چقدر فرمول چاقی داشتم مثلا
چون اومدم مهمانی هر انچه در توانم هست باید بخورم
چون اسراف نشه باید تا ته غدا رو بخورم
چون پولش رو دادم باید تا تهش رو بخورم
جون اومدم تولد و پول دادم باید هر چی به من داده میشه بخورم که تلافی بشه
چون …
اینقدر از این فرمولها در ذهن من ذخیره بود که بدون اینکه من کاری کنم در موقعیتهای این چنینی خود به خود شروع به خوردن میکردم و همیشه رژیم من رو همین فرمولها ی چاقی خراب میکردن پس جلوی فرمانهای مغزی رو نمیشه گرفت مثل این هست که من بخوام بدوم اما ضربان قلبم بالا نره همیشه ادم خندش میگیره پس خوردن یک فعالیت مغزی هست .
من باید روی مغز و ذهن خودم کار کنم تا در خیلی از جنبه ها مثل ترس از خوردن. و تفکیک مواد عذایی و … بازم بهتر بشم و فرمولهای چاقی در ذهن من هنوزم کمرنگ تر بشن
یک فرد چاق خوردن رو ربط میده به چاقی و اما بعضی افراد چاق و یا لاغر کنار این ربط دادن غدا به چاقی به بیماری هم اون رو ربط میدن اتفاقا من چند روز پیش داشتم با شخصی که بسیار لاغر هست صبحت میکردم و خیلی واضح متوجه شدم که این شخص وقتی یکم شیرینی و یا عذای چرب میخوره میگه الان سرم گیج میره و حالم بد میشه و نمیتونم بخورم هر وقت میخواد چیز شیرین یا چرب بخوره سریع ربطش میده به سر گیجه و چربی خون و نمیخوره یعنی در ذهنش فکر چاقی نیست از ترس چاقی نیست که نمیخوره بلکه از ترس حال بد و سر گیجه هست که نمیخوره و کاملا این قضیه برای من روشن شده و اما دیشب در تولد یکی از فامیل های نزدیک بودیم چندین فرد تپل بودند که با هم رژیم داشتن و همش به هم میگفتن این رو نخور چاق میشی و یا بهم تدکر میدادن این رو میتونی بخوری چون کالری نداره و مرتب حواسشون به همه چیز بود اما خود من با اموزشها ملاکم فقط سیری و گرسنگی در جسمم بود یعنی برای شام که ساندویچ بود چون واقعا گرسنه بودم در حدی که قار و قور شکمی داشتم به اندازه نیازم ساندویچ خوردم و چون سیر شدم دیگه برنداشتم و اما برای انواع دسرها چون سبر بودم خیلی راحت از اونها میگذشتم مثلا کیک نخواستم نخوردم پفیلا نخواستم نخوردم میوه نخواستم نخوردم پفک چند دونه کم بردم و دیدم سیرم نخوردم واقعا برام جالب بود همش به خاطر این دوره های استاد هست که من بدون اینکه نیاز به دکتری یا رژیمی باشه خودم با توجه به نیاز جسمم انتخاب میکردم و میخوردم و از همه ی اون افراد رزیمی و خیلی ها هم لاغر تر بودم اما بقیه ی چاق ها طبق برگه و اون محدودیتاشون غدا میخوردن و بسیار هم از بقبه و گذشته ی خودشون که من یادم هست چاقتر بودم .
من در جمع دیشب کاملا رفتار متناسب ها رو زیر نظر داشتم واقعا مغز چاق ها و لاغر ها متفاوت بود لاغرها با دل راحت به مقدار مورد نیاز خوردن و چقدر رفتارهاشون درست و هم جهت با تناسب بودن اما چاق ها ی جمع کلی فرمول چاقی داشتن و بعضی از اونها رفتارهای نادرست هم داشتن پس ما باید رفتارها و نگرشهای درست داشته باشیم یعنی ذهن ما باید اموزش ببینه تا از سمت چاقی به لاغری حزکت کنه .
وقتی مغزی همیشه داره فرمانها ی چاقی رو تکرار میکنه در نهایت پیروز میشه پس اگر بارها و بارها رژیم بگیریم همون فرمان ها ی چاقی میتونن ما رو دوباره چاق کنن.و نتیجه برای ما ماندگار نیست .
من خودم یادم میاد در دوران رژیم از غذای معمولی سفره خوردن ترس داشتم و نمیخواستم بخورم چون اون غذا برای من مساوی بود با چاق شدن و هر وقت به هر دلیلی برام جور نمیشد عذای رژیمی بخورم به خاطر این باورم سریع چاق میشدم برای همین در گذشته سر موقع که گرسنه میشدم عذای رزیمی بد مزه که دوستش نداشتم به اما مجاز بودم که بخورم به زور میخوردم یعنی هم شام هم ناهار هم صبحانه اینطور بودم که بگم من رژیم دارم اما بعدش وسوسه میشدم و میرفتم سراغ غدای معمولی بقیه و از اونها مقداری میخوردم مثلا هررشب شام رژیمی رو میخوردم اما اگر بعدش میرفتم جایی و چیزی بود که دوست داشتم و میدیدم سریع اون رو هم میخوردم و اما اون اواخر دیگه به خودم میگفتم چه کاریه خب دیگه شام رژیمی رو نخور و خودت رو راحت کن .
ذهن چاق ما با رژیم دادن و گرفتن برنامه ی غذایی فرمولهاش تعییر نمیکنن ما باید مغز رو برای لاغری اموزش بدیم و اون رو برنامه ریزی کنیم برای لاغری مثل اون موقع که برای چاقی همین کارها رو میکردیم .
من باید اگاه باشم که چاقی من به خاطر مواد غدایی و فعالیتم نیست باید به خودم بگم ببین خیلی افراد هستن که مثل من از همین مواد عدایی میخورن و هیچ تحرکی هم ندارن اما بسیار لاغرن و با این تغییر نگرش ها هست که فرمانهای مغزی من هم تغییر میکنه اما تا وقتی نگرش من این هست که نون و برنج باعث چاقی میشه معز ما این حرفها رو تشخیص نمیده و اون فقط کاری به توجه ما داره پس هر وقت اون هارو خوردید و احساس چاقی کردید و واقعا هم چاق میشید اما افراد لاغر این تفکرها رو که ندارن وو این تحلیل ها در مورد مواد غذایی رو هم که ندارن و چاق هم نمیشن نمونه اش همسر متناسب خودم که به شدت به خوردن نون و شیرینی علاقه داده و وحشتناک هر دو رو میخوره و بسیار راحت هم میخوره و اما اصلا چاق هم نیست اما دیشب تمام افراد چاق اطرافم بارها میگفتن ما نون و شیرینی و برنج و بستنی و این جیزا رو حذف کردیم و بسیار هم لاغر شدیم .اما هین افراد نمیدونن دارن مغرشون رو چاق میکنن و این چقدر تاثیر بدی در ذهن اونها برای همیشه میزاره .
ما چاقی رو یاد گرفتیم و ما باید لاغری رو هم یاد بگیریم دقیقا مثل یک شخص که بخواد زبان دیگه مثل انگلیسی رو یاد بگیره .چقدر فردی که در خانواده انگلیسی زبان به دنیا بیاد یاد گرفتن زبان براش راحتتره نسبت به فردی که در همچین خانواده ای نیست و اما حالا برای چاقی هم همین هست اون فردی که در خانواده ی چاق به دنیا میاد یادگیری زبان لاغری سخت تر از فردی هست که در خانواده ی لاغر به دنیا میاد نمونه اش رو هم زیاد دیدم .و اما برعکسش هم هست برای اون افراد لاغر در خانواده لاغر که دوست داره چاق بشه یادگیری چاقی سخت هست و نمیتونه .چاق بشه
من باید انتطارم از خودم لاغری باشه و ذهنم رو اموزش بدم و همیشه استمرار داشته باشم تا به لاغری برسم .
من کسی بودم که به محض رژیم گرفتن لاغر میشدم و اما وقتی رژیم نداشتم میگفتم دیگه چاق میشم چون ذهنم هنوز چاق بود پس هر چقدر رژیم بگیرم و قرص بخورم و ورزش کنم فایده نداره چون ذهنم چاق هست .پس دیگه اون احساس خود تخریبی که من توانایی لاغر شدن رو ندارم دیگه ندارم و بارها میگم من بسیار توانا بودم و هستم و فقط روش من غلط بوده که من نتونستم برای همیشه لاغر بشم .
من همیشه در زمان رژیمم ..اون برنامه غدایی رو به عشق لاغری با هر سختی بود کامل اجراش میکردم و به تناسب دلخواهم تا حدودی هم میرسیدم اما به محض رسیدن به هدفم یه سوال بزرگ در ذهنم بود که تا کی باید در رژیم باشم ؟؟ یعنی تا اخر عمرم ؟؟ من هم دلم فلان غداها رو میخواد و کلی ناراحت بودم و حرص وولع خوردن خیلی از غداها و مواد غذایی رو داشتم .
بنام خدا سلام خدمت استاد عزیز.
تمام کسانی که الان توی این سایت هستند چه اونایی که نتیجه گرفتند چه اونایی که نتیجه نگرفتن رفتند و برگشتن چه اونایی مثل من که اومدن نتیجه هم گرفتن و بعد از مدتی فاصله گرفتن و برگشتن همشون از یک کلمه فراری بودن اونم رژیم بوده و چون نتونستند تغییری توی جسم خودشون از تغییر رژیم گرفتن ایجاد کنند تصمیم گرفتن به روش درست گوش بدن یادش بگیرند و متوجه شدن که کاری از رژیم لاغری ساخته نیست و اونایی که این روش رو باور نکردن و نمیکنند و میگن الکی و ببخشید چرت و پرته دروغه تا آخر عمر چاق میمونن و با عذاب زندگی میکنند.
واقعا خیلی با این حرفتون که گفتید کسانی که رژیم گرفتن رو برای ما در نظر گرفتن به زمان خوردن چی خوردن و چقدر خوردن رو تعیین میکنند یعنی چون ما بلد نیستیم و نمیدونیم کی بخوریم و چی بخوریم چاق شدیم موافقم و با گوشت و پوست استخوان تجربش کردم توی این چندین سال رژیم گرفتن همیشه سعی کردم طبق برنامه ای که بهم دادن مو به مو عمل کنم در همون اولش هم با ناامیدی که من ژن چاقی دارم و بعد از رها کردن یا اتمام دوره برمیگردم به همون چاق سابق یا باید تا آخر عمرم رژیم بگیرم انرژی رو ازم میگرفت اما چون تصمیم گرفته بودم لاغر کنم طبق حرفای اون دکتر یا اون متخصص ورزش و تغذیه عمل میکردم استاد یادم میاد یه وزنه برای اندازه گرفتن غذاهام خصوصا نون گرفته بودم و مثلا ۶۰ گرم نان با ۴۰ گرم پنیر با دو عدد گردو رو اندازه میگرفتم و باید حتما ساعت ۸ صبح میخوردم مصلا ساعت ۱۰ سیب بخورم و ۱۲ ناهار و برام عذاب بود آخه من همیشه ساعت ۸ صبح خواب بودم تازه ۹ و نیم بیدار میشدم طبق معمول صبحانه بخورم و من دیگه ساعت ۱۲ گرسنه نبودم برای ناهار یا مثلا من باید ساعت ۷ شب شام خورده باشم و ساعت ۱۰ شب خواب باشم و من برای نتیجه گرفتن ساعت خواب و بیدار شدنم هم طبق این برنامه گذاشته بودم و نهایت بعد از یک ماه دو کیلو کم میکردم ولی خودم توقع داشتم با این همه زجری که کشیدم و گذشتن از خیلی غذاها الان باید کلی چربی آب کرده باشم و چون چیزی کم نشده بود یا با بی انگیزگی ادامه میدادم یا رهاش میکردم و وقتی همون چند کیلویی که کم کرده بودم برمیگشت شایدم بیشتر خودمو تا میتونستم فحش میدادم که خاک تو سرت که نتونستی تحمل کنی و باز چاق شدی من یک زمانی در تلگرام وارد یه کانالی شدم که نوشته بود با حیوانات مهربان باشید و دیدم که گروه رژیم خام گیاه خواری بود برای حمایت از حیوانات و توی اون کانال لینک گروه گذاشته بودن و وارد شدم و دیدم که گروهی بود بیشتر از هزار نفر عضو که اکثرا چاق بودن و لاغر شده بودن مثلاً ۲۰ کیلو ۳۰ کیلو حتی ۴۰ کیلو و خیلی هم به ظاهر راضی بودم و من تصمیم گرفتم امتحانش کنم و از یک ادمین گروه برای یک دوره برنامه گرفتم به عنوان رژیم خام گیاه خواری و اسمشو گذاشته بودن چالش ۴۰ روزه و ۴۰ روز انجام دادم و استاد در نهایت ناباوری بعد از این مدت که هیچ نوع مواد پختی یا حیوانی نخورده بودم همش ببخشید مثل یه گوسفند چیزای خام و سبزیجات خورده بودم و چقدرررر را گرسنگی رو تحمل کرده بودم حتی نیم کیلو هم کم نکرده بودم و اونقدر اون روز گریه کردم که انگار دنیا روی سرم خراب شده بود و باااااااازم مقصر خودم رو میدونستم و میگفتم این برنامه عالی بود همه حتی تا ۴۰ کیلو کم کردن ولی من بی عرضه یک کیلو هم نتونسته بودم کم کنم و بابام بهم گفت بابا عزیزم خودتو اذیت نکن تو ژن چاقی داری دیگه نمیتونی و مامانم که دید افسرده شده بودم از این وضعیت گفت برو باشگاه و در باشگاه. بهم گفتن که تو وزنت استپ کرده و یه برنامه ورزشی و غذایی خیلی سختی به من داد که هیچ فرقی با بقیه رژیم هام نداشت اونم تا یک ماه انجام دادم و فقططططططططط یک کیلو کم کردم و بازم اینم رها کردم و هرباری که برای هر رژیمی شکست میخوردم نسبت به دفعه قبل کاهش وزنم کمتر میشد استرسم بیشتر و احساسم داغون تر😥😥
یه زمانی من دانشجو بودم و رژیم من درآوردی گرفتم که شبها غذام لوبیا گرم و عدس و ماست و خرما بود اونم با دو کف دست نان ناهار ۶ قاشق سر خالی و من وقتی برای فرجه های امتحان خونه میرفتم و مادرم غذا برام میکشید دعواش میکردم که ای بابا نریز خودم باید با اندازه غذا بخورم و حدودا با این رژیمی که برای اولین بار طاقت آورده بودم ۱۶ کیلو کم کردم و دوسال ماندگار بود و زمانی که از دانشگاه فارغ تحصیل شدم و حسابی خسته شده بودم از این رژیم مسخره کمکم سست شده بودم و چون مادرم دیگه برام غذا نمیکشید تا خودم اندازه بگیرم جوری قاشقم رو پر میکردم که ۱۲ تا قاشق میشد به جای ۶ تا و وقتی داداشم مسخره ام میکرد که رژیمت رو ول کردی میگفتم نه بابا یه خورده قاشقم رو پر تر کردم همونه و ذره ذره رهاش کردم و در نهایت مغزی که هی میگفت بخور بخور پیتزا نخوردی ساندویچ نخوردی نون خامه ای نخوردی فلان تنفلات که مدام میخوردی نخوردی شروع کن به خوردن و من میخوردم پیروز شده بود و جسم من شروع به برگشتن کرد و سرزنش های خودم به کنار حرفای اطرافیان و خانواده فشار بیشتری بهم میآورد و من تا این روزها متوجه این نبودم که وقتی خودت نمیتونی از پس خودت بربیای و اونو به دست بقیه میسپاری که بهت بگن چقدر بخور نتیجه اش میشه همین اندامی که الان دارم و اینکه گفتید خیلی ها دوست دارند یکی دو کیلو اضافه کنند گوشتی به تنشون بشینه و چاق باشند و نمیتونستد و کاملا دیدم داداش خودم ۲۵ ساله که همچنان داره تلاش میکنه چاق بشه و من تمام این سال ها تلاش میکردم لاغر بشم و وقتی میخواستیم مامانم رو اذیت کنیم میخندیدم که ما چطور هم خون هستیم یکی میناله از چاقی یکی از لاغری اونم دو نفر که از یک خانواده سر یک سفره بزرگ شدن و تنها جواب مادرم ژن داشتن پ نداشتن بود که ما رو قانع میکرد چقدر خوبه این حرفایی که هیچوقت نمیتونستم بزنم و الان دارم به زبان میارم و از ذهنم بیرون میاد و در این صفحه چت جایگزین میشه و باری از درون ذهنم خالی میشه من شاید الان هنوز نتونسته باشم به طور جدی پیغام سیری رو درک کنم اما توی همین مدت مثل سال قبلی که وارد این مسیر شدم حسش میکنم که وقتی مثلا نصف نون خوردم و حسابی سیر شدم دیگه از غذا دست بکشم و چشمش دنبال این نباشه که غذای همسرم اضافه بیاد و من بخورمش دیگه قصد گول زدن خودمو ندارم و یه چیزی که متوجه شدم من هر زمانی که حس میکنم خییییلی دیگه گرسنگی داره بهم فشار میاره و ذهنم بهم میگه پاشو غذا بخور به سمت غذا میرم و تنها اندازه ای میخورم که سیر بشم نه اندازه ای که فشار شکم رو احساس کنم چند روزه که به فشار شکم نرسیدم چند روزه که ترسم کمتر شده اما هنوزم اون ترس توی وجودم هست ولی بخوام کلی بگم خیلی کم شده و حرص و ولع قبل رو ندارم مثلا دیروز وارد فروشگاه شدیم با همسرم اما مثل سابق سمت تنقلات نرفتم فقط همسرم دوتا دونه بیسکوییت برداشت که یکیشو با چایی خورد منم دو سه تا دونشو خوردم و یکیش رو داخل کمد گذاشتیم و خیلی حس رضایت به خودم داشتم.
و در آخر کلامم این حس عالیه که سعی میکنم رفتارهای اشتباهم رو بشناسم و تکرارش نکنم و نتیجه اش به جای عذاب و ترس میشه کاهش وزن بدون هیچ زحمتی و سپاسگزاری بیشتر و قوی تر نسبت به خدای مهربونم.
سلام به استاد گرامی و دوستات عزیزم
من از دوره نوجوانی که رسما متوجه اضافه وزنم شدم از طریق دیده ها و شنیده ها یقین داشتم که فقط از طریق رژیم و ورزش میشه لاغر شد و من از دوره نوجوانی شروع به انجام تمرینات ورزشی کردم و رژیم های سرخود،اولش بله من به امید لاغر شدن و تناسب اندام با اشتیاق سعی میکردم که نخورم در عین حال که سعی میکردم اون مواد خوراکی که تصور چاق کنندگی در مورد اونا دارم رو نخورم اما همون لحظه به شدت دوست داشتم که بخورم و فقط داشتم آگاهانه جلوی خودم رو میگرفتم.و همییشه برای خوردن اون خوراکی های ممنوعه اشتیاق داشتم.اوایلش میتونستم جلوی خودم رو بگیرم اما در طولانی مدت از این کنترل کردن در مورد خوردن خسته شدم و برای من تبدیل به نشتی انرژی بزرگی شد و بخش عظیمی از تمرکز و انرژی منو میگرفت چون اقدامات آگاهانه همیشه نیاز به انرژی و تمرکز بالایی دارن و من در این پروسه بخش زیادی از انرژی و تمرکز خودم رو صرف کردمو من در زمان رژیم از ۲ موقعیت رنج میکشیدم و حسرت میخوردم یکی اینکه جلوی خودم رو میگرفتم که خیلی از خوراکی ها رو نخورم و میزان خوراکم رو کم میکردم که همزمان حسرت خوردن اون خوراکی ممنوعه رو داشتم هم باید انرژی و تمرکز صرف این اقدام آگاهانه کنم و هم اینکه به همه افراد متناسبی که برای خوردو خوراکشون اصلا انرژی و تمرکز صرف نمیکنن حسرت میخوردم و در عذاب بودم.و در اواخر متوجه میشدم من دقیقا همون خوراکی هایی که قبل از رژیم اهمیتی بهشون نمیدادم و شاید ماهی یک بار طبق میل خودم میخوردم و هوس نمیکردم که همیشه بخورم وقتی که از خوردنشون به واسطه رژیم منع شدماتفاقا انگار اون زمان ذهنم متوجه وجودشون شد و بخشی از تمرکز منو بردن سمت خودشون و خوراکی که قبلا نسبت بهش حرص و ولع نداشتم الان به دلیل ممنوعیت شدیدا ولع پیدا کردم و این یکی از آثار مخرب رژیم غذایی بود.که من نسبت به خوراکی های ممنوعه بشدت حرص و ولع پیدا کردم حتی اگر اون خوراکی قبل از رژیم مورد علاقه چندان من نبود!
و دیگه اینکه در تمام مدتی که رژیم بودم وقتی لاغر میشدم همون موقع اصلااا لذتی از اندامم نمی بردم چون اونو از دست دادنی و موقت میدیدم و تمام فکر و تمرکزم میرفت سمت آینده نیومده و ترس از چاق شدن مجدد در واقع من حسرت لاغری که الان بدست اومده رو داشتم و همه ما اطلاع داریم حسرت داشتن یکی از موانع بزرگ ذهنیه.من عملا روی این اندامی که در زمان رژیم لاغر و زیبا شده بود هیچ توجه و تمرکزی نداشتم! و نتیجه میگیریم که در رژیم های غذایی ما اصلا توجهی به لاغری نداریم بلکه توجه ما به چاقی شدت میگیره و تصویر چاقی ذهنمون بیشتر از قبل شدت میگیره و پررنگ تر میشه.و من یادم میاد وقتی در زمان رژیم سرخود خودم لاغر شده بودم توی سالن اداره ایستاده بودم و بخاطر خستگی دستم رو به کمرم گرفتم و متوجه لاغری دور کمرم شده بودم همون لحظه ترس و استرس شدید گرفتم که خدایا منک نمیتونم این حجم از لاغری رو برای همیشه نگه دارم و تمام فرمول های چاق کننده یکی یکی اومد جلوی چشمم و ذهنم بهم یادآوری میکرد که این لاغری دائمی نیست چون قراره موقع ازدواج،بارداری،زایمان،میانسالی و یائسگی چاق بش(تشدید فرمول های چاق کننده) و من بشدت مستاصل شده بودم؛ بیشتر از قبل نسبت به غذاها حساس شده بودم و به دلیل سرچ کردن در مورد رژیم ها و ورود آگاهی ها در مورد قدرت چاق کنندگی غذاها،نسبت به هر ماده خوراکی ۲ نوع نگرش به طور همزمان داشتم یکی اینکه انواع خوراکی ها چه تاثیری در سلامتی و بیماری دارن و دوم تا چه میزان قدرت چاق کنندگی دارن و به همین دلیل نتیجه میگرفتم که نخورم یعنی خودم رو منع میکردم و منع کردن باعث شد ذهنم در این مواقع مثل حالتی رفتار کنه که با دوران جنگ و قحطی و کمبود مواجه شده و مغزم بیشتر از قبل فرمان خوردن میداد و در این بحبوحه من خسته از رژیم و محدودکردن خودم شده بودم و نتیجه این اتفاقات بی رمقی،استیصال،ناکامی،ترس و استرس و عدم آرامش و بهم خوردن خوابم بود شب ها اییینقد فکر خوراکی ها ذهنم رو مشغول میکرد و حرص و ولع در من ایجاد کرده بود که تا ساعت ۴یا ۵ نمیتونستم به خواب برم و روز که میشد به دلیل اینکه میدونستم وااای باز روز شروع شد و قراره تمام طول زمان بیداری فکر ها پشت سر هم و مداوم و بی وقفه در ذهنم تکرار بشه دلم نمیخواست بیدار بشم و عملا تا ۱۲ یا ۱ ظهر خواب میموندن و تاثیرشو بلاخره در کسب و کارم گذاشت و درآمد من چندین ماه به صفر رسبده بود.چون صد در صد توجه و تمرکزم صرف این جنگ روانی و ذهنی شده بودو بیشتر از همیشه ناامید و خسته! در یک کلام رژیم غذایی یعنی اعلام جنگ ۲۴ساعته و بی وقفه علیه خودمون و نتیجه اش نابودی زندگی و آرامشه
این صحبت هارو در پایان این فایل بعنوان تمرین در دفترم نوشته بودم اما قلبم بهم گفت که باید بنویسم تا بخودم یادآوری کنم که آموزش لاغری با ذهن چقدرر ارزشمنده که همممه جوانب زندگی مارو تحت تاثیر قرار میده و از استاد عزیزم تشکر میکنم بابت عشقی که برای اموزش ها میذارن و این فایل های ارزشمند رومن و دوستانم هدیه میدن🙏🏻🌹
به نام خدای مهربان🌺
گام ششم🦋
اگه از هر انسانی بپرسیم که چطور باید لاغر شد، جوابش استفاده از برنامه رژیمی به همراه ورزش کردنه،این نگرش نشئت گرفته از یک دیدگاه و باور قوی دیگهای هست که در ذهن افراد برای چاق شدن شکل گرفته و اون ارتباط بین چاقی و خوردن غذاست.ریشه بسیاری از دلایلی که نمیتونم لاغر بشم نگرش و فکرهایی هست که نسبت به کلمه رژیم لاغری دارم،قدم اول برای لاغر شدن اینه که بپذیرم، با استفاده از رژیم لاغری نمیتونم لاغر بشم و تا ابد لاغر بمونم،موقعی میتونم مطمئن بشم، به این نگرش باور دارم که هرگز برای لاغر شدن به فکر استفاده از رژیم لاغری نباشم،و مهمتر از اون باید به رفتار و عملکردم در زندگی روزمره توجه کنم و بررسی کنم که آیا برخوردی که با مواد غذایی دارم، به صورت رفتارهای مرسوم در رژیمهای غذایی هست یا نه،
پس اگه میخوام شرایط جسم تازهای برای خودم خلق کنم و زندگی جدیدی رو ادامه بدم، باید به هیچ وجه به دنبال امتحان کردن رژیمهای لاغری مختلف نباشم،چون علاوه بر اینکه نتیجهای برام نداره، بلکه باعث ناامیدی من برای لاغر شدن میشه.
اگه باورم این باشه که تنها راه لاغر شدن رژیم گرفتنه و با این باور توی مسیر لاغری با ذهن حرکت کنم، لاغر نمیشم،
چون این فرمول دیگه توی ذهنم ثبت شده و ذهن هم سعی میکنه منو هدایت کنه که باز رژیم لاغری بگیرم،و همیشه به شکلهای مختلف منو با رژیمها و پیشنهادهای مختلف رژیم گرفتن روبرو میکنه.
هر بار با رژیم گرفتن، میخواستم غذا خوردنم رو محدود کنم،با این کار، جنگی بین ذهنم داشتم که حالا بخورم از فردا دیگه نمیخورم،این جنگ و جدال باعث میشد که بالاخره ذهنم پیروز بشه و من شکست بخورم و هر بار هم بیشتر ناامید بشم،و این باعث میشد توی تصمیم گیریها سست بشم و به خودم ثابت میشد که من ضعیفم، انسانیام که دائماً توی تصمیمات شکست میخوره و باعث میشد که دیگه اراده و شروعی برای تغییر جدید نداشته باشم،وقتی که فشار رژیم لاغری رو از روی ذهنم بردارم، به طور ناخودآگاه با لذت غذا میخورم،حرص و ولعم و ترسم نسبت به خوردن کمتر میشه،تمایلم به مصرف غذا در من به اندازه نیاز بدنم میشه،
چاقی من به خاطر خوردن غذا نیست، بلکه به خاطر عادتها و رفتارهای غذایی اشتباه منه،باور ترس از خوردن باید متزلزل بشه و ریشههاش قطع بشه.
در طی سالها ذهنم به اشتباه آموزش دیده که غذاها چاق میکنن،بهم گفتن نخور، یا چی بخور، یا چی نخور، تموم این محرومیتهای غذایی توی رژیمها، برای سلامتی و کاهش وزن توی ذهنم ترس از مواد غذایی رو به وجود آورده،طوری که الان شیرینیجات، سرخ کردنیها و تموم کربوهیدراتها رو غذاهایی میدونم که قدرت چاق کنندگی دارن،ولی باید بدونم که مواد غذایی نعمت خدا هستن برای نیاز بدنم،و این منم که قدرت رو به غذاها دادم،
خیلی از افراد متناسب هستن که هر طور و هر مقدار که بخوان میخورن،پس تفاوت در نگرش و فرمولهای ذهنی من با افراد متناسبه،
اولین قدم اینه که با ترس غذا نخورم، از غذاها نترسم،
شناسایی پیغام سیری:ذهن افراد چاق این پیغام رو دریافت نمیکنن مگر بعد از فشار و درد در ناحیه شکم،پیغام بدن از دو طریق شکل میگیره، احساس درونی،مثل ناراحتی، شادی، دلتنگی، که اگه ادامهدار بشه در بدن واکنش میده.مثل گریه کردن،و دیگری از طریق عصبها،وقتی دستمون با چاقو میبره درد رو تجربه میکنیم،احساس گرسنگی هم اگه ادامهدار بشه و غذا نخوریم، تبدیل به واکنشهایی توی بدنمون میشه،مثل صدای قار و غور شکم، یا مورمور شدن بدن، یا لرزش بدن و ضعف و سستی.اگه نقطه سیری درک و احساس نشه تبدیل میشه به تهوع و شکم درد و ناراحتی بعد از اون.گرسنگی و سیری نباید از عوامل بیرونی پاسخ داده بشه، بلکه با احساس درونی باید درک بشه،برای درک احساس گرسنگی و نقطه سیری باید توجه به احساسم داشته باشم، و تمرکز و توجه کنم تا به صورت اتوماتیک ذهنم یاد بگیره و دستور به مغز بده که به طور ناخودآگاه دست از غذا بکشم.
هر مشکلی که افراد چاق برای کاهش وزن دارن، به خاطر این کلمه ویرانگر رژیم هستش، که حتی تلفظ اون هم به ما احساس خوبی نمیده،چون بارها در جنگ این کلمه قرار گرفتیم و اکثر موقعها هم شکست خوردیم.
بارها تصمیم گرفتیم رژیم بگیریم، با سختی و رنج خودمون رو محروم کردیم، محدود کردیم از غذاها،غذاهای خاصی با اندازه معینی خوردیم، ولی همیشه توی ذهنمون غوغا بود که حالا برو بخور، این مقدار کمه، یکم بیشتر بردار، امروز رژیم رو ول کن، این غذا حیفه، حالا یکم بیشتر بخور فردا جبران میکنی، و هزار جور فکر و خیال میومد که ما رژیم رو میشکستیم و تجربه تلخی از شکستن رژیم داریم،
برای همین رژیم گرفتن تاثیر خیلی بدی روی ما گذاشته و باید سعی کنیم به لاغری بدون رژیم دست پیدا کنیم،چون به محض اینکه کلمه رژیم بیاد وسط، خود به خود احساس شکست در ما ایجاد میشه،احساس مواجه شدن با یک دیوار بلند، یک مانع، یک حریف قَدَر که میخواد بازم ما رو شکست بده.
وقتی که فشار رژیم رو از روی ذهنم بردارم و ذهن اداره امور رو به دست بگیره، ناخودآگاه گرایشم به خوردن کمتر میشه،و این کمتر شدن غذا به خاطر ذوق و شوق و احساس خوب داشتن منه،نه به خاطر رژیم،چون توی تمام این مراحل احساس خوب و شادی در من وجود داشت.
چاقی به خاطر عادتها و رفتارهای اشتباه غذایی من بوده که منو به این شکل درآورده،و من باید این عادتها رو تغییر بدم.تا قبل از این دوره میخواستم از طریق کنترل و ایجاد محدودیت برای خودم، مصرف غذام رو کاهش بدم و همیشه هم ناموفق بودم،ولی توی این دوره اول ذهنم به آرامش برای مصرف مواد غذایی دست پیدا میکنه و بعد چون از خوردن لذت میبره مقدار مصرف رو کمتر میکنه،و این با رژیم گرفتن تفاوت داره.و اصلاً روی این موضوع حساس نباشم که چون من الان باید کمتر بخورم، یا شاید من دارم کمتر میخورم،پس دارم رژیم میگیرم.
ما هیچ کدوممون یادمون نمیاد که چطور و از چه زمانی تصمیم گرفتیم چاق بشیم، و چه کارهایی رو انجام دادیم که الان چاق شدیم،پس لاغری هم باید به همین شکل باشه،من نباید تصمیم بگیرم که غذای خودم رو کم کنم،باید ذهن این تصمیم رو بگیره و در این صورتِ که تغییرات در من موندگار میشه.
خوردن منو چاق نمیکنه،اشتباه خوردن منو چاق میکنه،غذا برای من و افراد متناسب یه جور عمل میکنه و اینکه چرا در من تاثیر چاق کنندگی داره و در اونها نه،به خاطر فرمولها و نگرشِ اشتباهیه که در ذهنم هست.
خیلی اهمیت داره که بر ترس از خوردن غلبه کنم،غلبه بر این ترس، یعنی رهایی از چاق شدن،یعنی اعتماد کردن به بدنم،احترام گذاشتن به ذهن خودم، و تشکر کردن از نعمتهای خدا.
اگه ترس از خوردن داشته باشم اصلاً مقدارش مهم نیست، هر مقداری که بخورم تاثیر منفی میذاره.
پیغامهای بدن به دو شکل به ما منتقل میشن،یکی از طریق احساس و دیگری از طریق اعصاب،وقتی که خوشحالیم توی بدنمون انرژی خاصی رو احساس میکنیم،وقتی هم ناراحتیم در بدنمون احساس خستگی و بیحالی میکنیم،وقتی که دلتنگ میشیم، یک احساس علاقه در ما برای دیدن اون فرد شکل میگیره،در تمام این موارد ما یک احساسی رو درک میکنیم که کاملاً درونیه و واکنشی روی بدن ما نداره،ولی وقتی که پامون جایی میخوره، دردی رو در بدن تجربه میکنیم، و این از نوع تحریک عصبی صورت میگیره،همه احساسات در مرحله اول، فقط یک درک کاملاً درونی ان،ولی اگه ادامه پیدا کنن، به شکل یک واکنش در بدن نمایان میشن،مثلاً ما اگه خیلی احساس تنهایی داشته باشیم، جایی از بدنمون درد نمیگیره،ولی اگه ادامه پیدا کنه، ممکنه گریه کنیم، و این تبدیل احساس به واکنش در بدنه،اگه خیلی هم خوشحال باشیم، بازم ممکنه گریه کنیم و این طبیعیه،ما اگه احساس گرسنگی کنیم و چیزی نخوریم این احساس تبدیل میشه به ضعف و بعد سستی در بدن،و ما وقتی احساس سیری رو درک نکنیم تبدیل میشه به احساس تهوع و بعد فشار در شکم و ناراحتیهایی که بعدش به وجود میاد.
پس احساس سیری یک درک درونیه که باید با تکرار و تمرین و توجه کردن بهش، کاری کنیم که بدنمون دیگه خود به خود استپ کنه و نخوره،تشخیص احساس سیری و گرسنگی رو نباید بر اساس عوامل بیرونی تنظیم کنم، وگرنه مشکل ساز میشه.برای اینکه احساس گرسنگی رو تجربه کنم و اونو شناسایی کنم،سعی کنیم تا وقتی واقعاً گرسنم نشده چیزی نخورم،یعنی اجازه بدم احساس گرسنگی در من یه مقدار پیشرفت کنه و به حالت واکنش بدنی تبدیل بشه،مثلاً در شکم سر و صدا ایجاد بشه، یا هر حالت مشابهی که واقعاً نشون بده بدنم نیاز به مصرف غذا داره.
افرادی که اضافه وزن دارن، معمولاً احساس گرسنگی رو درک و تجربه نمیکنن،چون طبق عادت دارن غذا میخورن،و چون زمانهای خوردن اونا نزدیک به هم هست،قبل از اینکه حس گرسنگی در اونا ایجاد بشه اونا یه چیزی میخورن و عملاً هیچ وقت احساس گرسنگی رو درک نمیکنن،و اونایی هم که میگن من احساس ضعف دارم و میخورم،اینا بیشتر احساس ضعف ذهنیه،واقعی نیست،یک تصورِ،یک عادتِ،پس سعی کنم که به خودم اجازه بدم که احساس گرسنگی رو تجربه کنم،یعنی حس کنم این گرسنگی در من ایجاد شده، و واقعاً در بدنم یک واکنشی به وجود بیاد،اون وقت میفهمم که گرسنهام و اقدام به خوردن کنم،برای درک پیغام سیری هر وقت اون احساس، اون واکنش گرسنگی برطرف شد دیگه خوردن رو ادامه ندم،مثلاً اگه بعد از احساس گرسنگی در شکم خودم سر و صدایی رو شنیدم، یا درک کردم، به اندازهای غذا مصرف کنم که اون سر و صدا برطرف بشه،اون حالت برطرف بشه، و دیگه نخورم.
پس نیاز نیست که لقمههای خودم رو بشمارم،و یاد بگیرم که بدون توجه به مقدار غذا خوردن، این تجربه سیری رو درک کنم.
پس دیگه لقمه هام رو نشمارم، وزن نکنم، بررسی نکنم، که آیا به اندازه خوردم، بیشتر خوردم، باید اضافهتر بخورم،این استرسها میتونه نتایج بدی رو برام به همراه داشته باشه،سعی کنم از طریق احساس خودم پیش برم و این موضوع رو کنترل کنم،احساسم بهترین میزان میتونه برام باشه.
پس اگه غذا خوردم و بعد از خوردن احساس خوبی نداشتم، اصلاً به خودم سخت نگیرم و ناراحت نباشم،بلکه تصمیم بگیرم که دفعه بعد، طوری رفتار کنم که احساس خوبی داشته باشم، و برنامم این باشه که همیشه از خوردن احساس خوبی رو تجربه کنم،و اگه بعد از خوردن هر غذایی، احساس خوب داشتم، اصلاً نگران نباشم و به نجواهای ذهنم هم کار نداشته باشم، بهشون اهمیت ندم، اگه ذهنم گفت نه تو زیاد خوردی، تو پیغام سیری رو دریافت نکردی، اصلاً اهمیت ندم،اون احساس اولیه خیلی مهمه،احساسم باید بهترین راهنمای من باشه، بهترین هدایتگر من باشه برای لاغر شدن.
پس سعی کنم ترس از خوردن رو از بین ببرم و با لذت غذا بخورم،و وقتی که الگوی ناخودآگاهم تغییر کرد، و خود به خود رفتار غذاییم تغییر کرد، برای این تغییر احترام قائل باشم و اون مقداری رو که مصرف میکنم بدون ترس باشه،
سپاسگزارم از شما استاد عزیز💖🌾🪴
به نام خدای مهربان🌺
سلام به استاد عزیز و همراهان گرامی سایت تناسب فکری.
گام ششم: با رژیم لاغری میتوان لاغر شد؟؟
همون قدر که افراد چاق از رژیم گرفتن برای لاغری استفاده کردن و نتیجه نگرفتن،
به همون اندازه هم یه سری شرکتها، محققین، موسسات، تحقیق کردن برای اینکه بتونن روش بهتری برای رژیم گرفتن ارائه بدن که نتیجه بخش باشه،
اما اینکه انسانها نتونستن از طریق رژیم گرفتن هم مشکل چاقیشون رو برطرف کنن، باید یه جرقهای در ذهنمون ایجاد کنه که این راه لاغر شدن نیست.
وقتی که میخوام از یه روش یا از یه وسیلهای برای حل یه مسئله یا مشکلی استفاده کنم، باید ببینم که اون روش، یا اون وسیله، قراره چی رو تغییر بده،مثلاً توی خودرو یه وسیلهای از اون خراب شده، میام یه قطعه نو جایگزینش میکنم و دوباره خودرو به کار خودش ادامه میده، یعنی اون قطعه جدید همون کار قطعه قبلی رو انجام میده،ولی اگه بخوام روی خودرو یه قطعهای رو سوار کنم که مال خودش نباشه، یا به یه شکل متفاوت یه کار دیگهای رو انجام میده، در عملکرد ماشین اختلال ایجاد میکنیم.پس نمیشه که یک قطعه دیگهای، از یه خودروی دیگه رو روی ماشین نصب کنم، حتماً باید مشابه همون قطعه باشه تا بتونه به کار خودش ادامه بده،
در مورد ذهن انسان هم به همین شکله، در مورد رفتارهای انسان هم به همین شکل باید عمل کنیم برای تغییر دادن یک شرایط،برای تغییر دادن یک ویژگی خودمون،
حالا این ویژگی میتونه شخصیتی باشه، میتونه جسمی باشه،مثل چاقی.
پس باید بدونم که رژیم گرفتن قراره چه کاری برام انجام بده،اگه اینو بدونم دیگه شک و شبههای باقی نمیمونه،یا مطمئن میشم که از طریق رژیم گرفتن به خواستم میرسم که لاغریه،یا مطمئن میشم که امکان نداره از طریق رژیم گرفتن به خواستم برسم.
رژیم یا برنامه غذایی قراره بهم کمک کنه که از طریق تغییر تنوع مواد غذایی که مصرف میکنم و میزانش و احتمالاً زمان مصرفش، بهم کمک کنه که لاغر بشم،
یعنی یک برنامه رژیمی، شامل نوع ماده غذایی هست که من مجازم در طول روز مصرف کنم،مقدار داره، زمان داره، که در چه زمانهایی ازش مصرف کنم،میان وعده داره و این برنامه غذایی قراره که با راهکارهایی که بهم میده در قالب یک برنامه رژیمی، بهم کمک کنه که لاغر بشم،از چه طریق؟؟؟از طریق تغییر واکنشم به مواد غذایی،
حالا من در حالت غیر رژیم چه جوری رفتار میکردم،؟؟؟از هر ماده غذایی که دوست داشتم میخوردم،به هر مقداری که دوست داشتم میخوردم،و هر زمانی که دوست داشتم میخوردم،
ولی الان این برنامه رژیمی برای من مشخص میکنه که چه مقدار، از چه نوع ماده غذایی و چه زمانی باید مصرف بشه،
یعنی اون فردی که این برنامه رو ارائه داده، دیدگاه و نظرش اینه که منِ استفاده کننده، یا منِ چاق نمیدونم که چه زمانی از روز باید غذا بخورم، چه مقدار باید بخورم، چه چیزی رو باید بخورم، و حالا قراره از طریق این برنامه رژیمی بهم آموزش بده که باید چطور رفتار کنم که لاغر بشم.
نکته اصلی اینه که چه چیزی باعث میشه که رفتار من در مقابل مواد غذایی، انتخاب من از تنوع مواد غذایی، و زمان مصرف غذا در من تعیین بشه؟؟؟اینو چه چیزی در من تعیین میکنه؟؟مغز من داره این کارها رو انجام میده، مغز فرماندهی تمام سیستم بدن رو به عهده داره،حرکتهام، تنفسم، پلک زدنم، سلول سازی، گردش خون، همه چیز تحت فرمان مغز داره انجام میشه،پس باید بدونم رفتار غذایی من، اون میل درونی که بهش میگم اشتها،اونو هم مغز من داره تعیین میکنه.
مثلاً خیلی وقتها پیش اومده که با یک ماده غذایی مواجه شدم، تا چند ثانیه قبل هیچ برنامهای، هیچ میل درونی و هیچ فکری درباره خوردنش نداشتم، و اصلاً توی فکر خوردنش هم نبودم، یه کسی میاد اونو به من تعارف میکنه و اصرار میکنه که بخورم و منم همون لحظه تصمیم میگیرم که اونو بخورم،این فرمان رو کی صادر میکنه؟؟مغز من صادر کرد،اگه خودم میخواستم این کارو بکنم خب قبلش اقدام میکردم برای خریدن و خوردنش، یا تهیه کردنش،اینکه در اون لحظه اقدام کردم به خوردن، به محض روبرو شدن با هر ماده غذایی، این فرمان خوردن رو مغزم صادر کرده،مثل فرمان بالا رفتن ضربان قلبم،مگه من تعیین میکنم که کِی ضربان قلبم بالا بره، کِی پایین بیاد؟؟از پلههای خونه که بالا میرم، از کوه بالا میرم، یه مسیر سربالایی رو میرم و احساس میکنم که ضربان قلبم تندتر شده، این تصمیم رو مگه من گرفتم، مگه من به قلبم فرمان دادم که ضربانم رو بیشتر کنه، یا اینکه بهش گفتم من نیاز دارم به گردش خون بالاتر،؟؟این کارو مغز داره انجام میده،تنوع در تنفسم رو مغز داره انجام میده، پلک زدن رو مغز داره مدیریت میکنه، پس خوردنم رو هم مغز داره مدیریت میکنه،مغز مرکز فرماندهی جسم منِ
حالا این مغز چطوره که در افراد متناسب داره جوری رفتار میکنه، جوری فرمان میده که نتیجه نهایی زندگیشون تناسب اندامه،
اما در من داره جوری فرماندهی میکنه و دستور میده که نتیجهاش اضافه وزنه؟؟چطور میشه که یه مغز، در دو نفر، در دو انسان به این شکل متفاوت فرمان بده و دو نتیجه کاملاً متفاوت رو رقم بزنه،؟؟
این تفاوتی که بین افراد چاق و متناسب هست فقط به خاطر تفاوت در فرمانهای مغزشونه،این فرمانهای مغزی داره به چه شکل عمل میکنه که باعث تفاوت نتیجه در بدن دو تا فرد میشه؟؟اولین و تاثیرگذارترین تفاوت مغز یک فرد متناسب و چاق اینه که مغز افراد چاق تحلیل میکنه رفتار فرد رو به یک نتیجه خاص،به چاقی.
مثلاً اگه یه پیتزا خوردم، شیرینی، برنج، نون، کباب، آبگوشت، کله پاچه، یا هر چیزی رو که خوردم، و اونو توی ذهنم مرور کردم نتیجه این خوردن رو به چاقی،
این یک فعالیت ذهنی مغزیه،یعنی یه بخشیش در ذهنه که من میتونم به هر چیزی فکر کنم،ذهن بینهایته، بدون شکله،من در هر لحظه میتونم به هر چیزی فکر کنم،مثلاً همین الان میتونم به یه شرایط دیگه فکر کنم،میتونم به بودن توی یه شهر دیگه فکر کنم،میتونم به لاغر بودن فکر کنم،یا اینکه همیشه به چاقتر بودنم فکر کردم،این اتفاق فکر کردن در ذهن داره رخ میده، چون بیشکله،و فکر کردن به چاقتر شدن و نگرانی بابت چاقتر شدن که نکنه چاق بشم، نکنه چاقتر بشم، رو همه مون تجربه کردیم،و این فرایند فکری، این تصویرسازی، توی ذهن انجام میشه،حالا مغز چیکار میکنه؟؟این تصویرسازی که من در ذهنم انجام دادم رو به عنوان خواسته من، به عنوان آرزوی من، به عنوان علاقه من، تشخیص میده و فرمانها رو جوری تغییر میده که نتیجهاش چیزی میشه که خودم میخوام.
خیلی از افراد هم بودن که میگفتن تا چند سال قبل ما کاملاً متناسب بودیم، اما از یه روزی به بعد، به یه دلیل خاصی، حس چاقی در ما ایجاد شد، نگران شدیم که نکنه چاق بشیم،یه فردی یه حرفی بهمون زد، یه پزشکی یه حرفی بهمون زد، یه فکری در ما ایجاد شد که نکنه ازدواج کنم چاق بشم،و همش نگران چاق شدن بودیم و به نکنه چاق بشم فکر کردیم.و یواش یواش اینقدر این فکر تکرار شده در ذهنشون که مغز تصمیمات جدید میگیره و فرمانهای جدید صادر میکنه برای اینکه جسم اون فرد رو تغییر بده به وضعیت چاق.پس مغز من تحت تاثیر ذهن قرار میگیره برای صدور فرمانها.و اولین کار و مهمترین کاری که انجام میده پردازش اطلاعاتیه که خودم بهش دادم،مثلاً یه غذایی رو خوردم، اونو تبدیل میکنم به وضعیت چاق توی ذهنم،بهش فکر میکنم،کاری که افراد متناسب هیچ وقت انجامش نمیدن،اگه از هر فرد متناسبی بپرسم این پیتزا رو خوردی چه احساسی داری،میگه لذت بردم، یا خوشمزه بود، یا نبود، یا پیتزای فلان جا بهتر بود،هیچ وقت نمیگه که من این پیتزا رو خوردم وای میترسم نکنه چاق بشم،ولی من اگه خودم رو بررسی کنم میبینم که هر بار که خواستم پیتزا بخورم، اصلاً قبل از اینکه بخورم، موقع خوردن، بعد از خوردن، ترس از چاقتر شدن داشتم و مغزم این رویا رو به واقعیت تبدیل میکنه.پس این یه کاری هست که مغز انجام میده.
دومین کاری که داره انجام میده دستوراتی هستن که بهم میده برای واکنش دادن نسبت به مواد غذایی.مثلاً اینکه من سیرم، بعد با یه جعبه شیرینی مواجه میشم، بدون اینکه تصمیم به خوردن داشته باشم، شروع میکنم چند تا از اون شیرینی رو خوردن،یا اینکه سیرم، به یه جایی وارد میشم، بوی غذا بهم میرسه، در کسری از ثانیه احساس گرسنگی میکنم و اقدام میکنم به خوردن.
ولی افراد متناسب وقتی که با یک ماده غذایی، یا با یک شیرینی که بهشون تعارف کردن، اصلاً اقدام به خوردن نکردن، و خیلی راحت تونستن بگن من میل ندارم.حتی با اینکه بهشون هم اصرار کردن ولی اونا گفتن که نمیتونم بخورم،از گلوم پایین نمیره.این تفاوت فرمانیه که مغز فرد داره صادر میکنه و نتیجهاش هم که مشخصه.پس دومین کاری که مغز انجام میده، واکنشی رو در من ایجاد میکنه نسبت به مواد غذایی،نسبت به شرایطی که من در اون قرار میگیرم،نسبت به محیط پیرامونم،یک واکنشی رو نشون میده از خودش،
چطور نشون میده؟؟از کجا اطلاعاتش رو گرفته که واکنش نشون میده؟؟از هزاران جمله و نصیحت و حرفهایی که من در گذشته شنیدم، یک فرمولهایی رو در ذهنم ایجاد کرده.
مثلاً پولش رو دادم چرا نخورم، میخورم. حالا این یه بار اشکالی نداره،دیگه بهم تعارف کردن،زشته تعارف کردن من دستش رو رد کنم، نه میخورم، حالا اینکه چیزی نیست، یه لقمه است،اینکه میوه آبه،و مغز هم از اینها استفاده میکنه برای فرمان دادن،بدون اینکه بتونم جلوی خودم رو بگیرم فرمانها صادر میشه و منم عمل میکنم
مثل خیلی موقعها که تصمیم گرفتم نه دیگه من از امروز پرخوری نمیکنم،دیگه فلان چیز رو نمیخورم،دیگه رعایت میکنم کمتر بخورم،اما چند ساعت بعد، نیم ساعت بعد، با سفره غذا مواجه شدم و فراموش کردم که چه تصمیمی داشتم،حتی خیلی موقعها هم در هنگام خوردن هم یادم بوده که چه تصمیمی گرفته بودم که دیگه پرخوری نکنم، کمتر غذا بخورم، اما نتونسته بودم جلوی خودمو بگیرم و همیشه بعد از خوردن به یاد تصمیماتم میفتادم و دچار عذاب وجدان میشدم،پس نمیتونم جلوی فرمان مغزی رو بگیرم،مثل اینکه بخوام بدووام، ولی نذارم ضربان قلبم بره بالا،یا اینکه بخوام فعالیتم رو بالا ببرم، بدون اینکه میزان تنفسم تغییر کنه،اصلاً نمیشه،این فرمان مغزیه، بدن اجراش میکنه، خوردن هم یه فرمان مغزیه، بدن اجراش میکنه،پس مغز من به دو شکل داره فرمان میده،یکی تحلیل اون چیزی که خوردم به اون چیزی که تصور کردم،مثلاً توی ذهنم تحلیل کردم خوردن پیتزا به چاقی،خوردن نوشابه به چاقی،خوردن هر چیزی به یه چیز دیگه،هر نگرشی رو مغز تبدیل میکنه به واقعیت، نه فقط به چاقی.حالا افراد چاق بیشترین تحلیل ذهنی مغزیشون روی چاقیه،
پس برای لاغر شدن نیاز دارم به تغییر مغزم، و فرمانهای مغزم،باید نگرشم در مورد مواد غذایی تغییر کنه، باید فرمولهای ذهنیم درباره واکنش به مواد غذایی تغییر کنه،اونوقت خود به خود واکنش مغزی، و فرمانهای مغزیم هم تغییر میکنه و جسمم هم تغییر میکنه و متناسب میشم.آموزش مغز یه پروسه مدتدار و یک فرایند زمان بر هست و تکرار شونده،هرگز نمیتونم مغز رو به واسطه یک برنامه رژیمی تغییر بدم،وقتی که دارم از یک برنامه رژیمی استفاده میکنم عملاً دارم در مقابل مغزم مقاومت میکنم و در واقع لباس جنگ پوشیدم،مثلاً مغزم فرمان میده بخور، منم میگم نه،من بر اساس این برنامه غذایی، فقط اینا رو میتونم بخورم،و توی روزهای اول هم همیشه موفقم،اما از اونجایی که مغزم همیشه داره کار خودشو انجام میده و همیشه داره فرمانها رو تکرار میکنه، در نهایت بر من غلبه میکنه، بر اراده من غلبه میکنه،که من تصمیم گرفته بودم بر اساس این موارد فقط زندگی کنم، یا اینجوری بخورم، این مقدار بخورم، این زمان بخورم،این یه تصمیمِ، این اراده منه،اما فرمان مغزی که تصمیم نیست، فرمان مغزی هر زمان که در اون شرایط قرار بگیرم، مغز من فرمان میده و چون همیشه داره اون کارو انجام میده، بالاخره بر من پیروز میشه.
مثل اون زمانهایی که رژیم میگرفتم، روزای اول رو با اشتیاق ادامه میدادم، بعد چند روز که میگذشت یواش یواش فشار عصبی بهم میاومد،وقتی که مغزم فرمان بده و من نخوام عمل کنم، یک تداخل به وجود میاد بین مغز و عمل،بین فرمان مغزی و عملی که من انجام میدم،وقتی هم تداخل به وجود بیاد،فشار عصبی در من به وجود میاره و از اونجایی که مغز همیشه داره این کارو تکرار میکنه و مرکز درد هم در خود مغزه و دسترسی بهش داره، اینقدر میتونه درد رو اضافه کنه تا من دیگه بگم نمیخوام و رژیم رو ولش کنم.
پس با رژیم گرفتن، با دادن یک برنامه از بیرون به مغز، نمیتونم مغزم رو تغییر بدم که بیاد فرمانهای متفاوت صادر کنه، و من در بلند مدت متناسب بشم.طریقه یادگیری و تغییر کردنش بر اساس شنیدهها و دیدههامه،نه بر اساس یک برنامه بیرونی.پس همونطور که مغزم رو برنامهریزی کردم برای واکنش دادن به مواد غذایی برای تبدیل کردن اطلاعاتی که از خوردن میگیره به چاقی،الان هم باید مغزم رو برنامهریزی کنم برای واکنشهایی که نتیجهاش تناسب اندام باشه.
الان دارم با این مطالب آگاهیهای جدیدی رو به مغزم میدم،اون موقع که باورم این بود که چاقی ژنتیکیه، چاقی به خاطر کم تحرکی منه، چاقی به خاطر کار پشت میزیه، چاقی به خاطر خواب زیاده،تا وقتی که اون عقاید رو داشتم خب نتیجهاش میشد چاقی و چاقتر شدن،اما الان که متوجه شدم که چاقی من به خاطر کم تحرکی نیست،خیلی از آدمها رو پیدا میکنم که اونا هم تحرک خاصی ندارن ولی متناسبن،اونا هم کار پشت میزی دارن، ولی متناسبن،وقتی که اینا رو پیدا میکنم، متوجه میشم که نگرش من اشتباه بوده،وقتی هم که نگرشهام تغییر کنه، فرمانهای مغزیم هم تغییر میکنه،تا وقتی که نگرشم اینه که مثلاً خوردن نون باعث چاقی میشه،هر بار که نون بخورم مغز من که نون رو تشخیص نمیده،از کجا متوجه میشه نونِ،از اون چیزی که من میبینم و بهش فکر میکنم که این نونه و نون باعث چاقی میشه.مغز هم این اطلاعات رو دریافت میکنه،
وگرنه مغز من که نون رو از ماست تشخیص نمیده،اینو خودم دارم انجامش میدم،ولی چون نمیدونم،هر بار که نون مصرف میکنم،اونو توی ذهنم ربطش دادم به چاقی،و یک رویای چاقی رو در مغزم ساختم و تقویتش کردم،کاری که یه فرد متناسب اصلا انجام نمیده،حالا وقتی که اینو متوجه بشم و از آموزشها استفاده کنم،یواش یواش موقع غذا خوردن این تحلیلها رو دیگه انجام نمیدم و به مرور مغزم رویای چاقی رو کمرنگ و کمرنگ میکنه و دیگه فرمانهاش هم یواش یواش تغییر میکنه.
این یک پروسه است،نمیشه با یک آمپول، با یک برنامه رژیمی، با یک قرص، مغز رو تغییر بدم،مثل آموزش زبانِ،من نمیتونم به کسی آمپول زبان انگلیسی رو بزنم و فردا اون مسلط بشه، پس این یک برنامهریزی مغزیه،تغییر دادنش هم نیاز به آموزش داره،نیاز به زمان، تمرین و تکرار داره و با این آموزشها به مرور نگرش مغزیم تغییر میکنه، واکنشهام، رفتارهام، انتظارم تغییر میکنه و اون وقت جسمم هم تغییر میکنه،وقتی مغزم رو تحت آموزش لاغری قرار بدم، چه بخوام چه نخوام تغییر میکنم،فقط نیاز داره به استمرار، نیاز داره به تکرار کردن و دنبال کردن.
به اندازهای که مغزم لاغر بشه و انتظار لاغری در من ایجاد کنه من لاغر میشم.
نه به اندازهای که بدوو ام،
یا رژیم بگیرم،
یا به خودم زجر بدم،
یا دارو بخورم،
یا دمنوش بخورم،
یا یه چیزی به خودم بمالم،اینا تاثیری روی مغز نمیذاره،چطور ممکنه مغزم که چاقه و فرمانهای چاقی صادر میکنه، بخوام از طریق اعمال یک کِرِم تهیه شده از گیاههای استوایی بخوام لاغر بشم،یا مغزم رو بخوام تغییر بدم،یا یک دارو بخواد مغزم رو تغییر بده،اصلاً نمیشه،این یک آموزشه،
بینهایت از شما سپاسگزارم استاد عزیزم💖💖💖🌺🌺
سلام و درود
این طریق انجام تمرینات فوق العاده است
تبریک میگم و منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
سلام بر استاد عزیز ودوستان همراه
ترس از مواد غذایی
اون موقع هایی که تقریبا میشه گفت من متناسب بودم و هیچی از چاقی نمی فهمیدم همکاری داشتم که وزن بسیاربالایی داشت و وقتی باهم صبونه میخوردیم به اندازه یک کفه دست نون میگرفت با کمی پنیر صبونه میخورد موقع ناهار هم همینطور . ومیگفت دکتر تغذیه اش گفته نون وبرنج فرقی ندارن هر دو خاصیت چاق کننده دارند .
و حدود یکسالی همکار بودیم و مرتب موقع صبحانه یا ناهار خواه ناخواه حواسم میرفت پیشش گرسنه اش بود وبا اون جسم فربه یه تکه نان دستش . همش هم میگفت کاری نمیونم بکنم نژادمون کرد هست و سرنوشت ما چاقی است وفقط کمی کنترل میکنم .
گاها دلم براش میسوخت و همش هم بامن حس خوبی نداشت نمیدونم شاید فکرمیکرد من چون متناسبم بهش فخر میفروشم .ازاین فکرهایی که افرادچاق معمولا نسبت به افراد لاغر دارند و مرتب از من ایراد میگرفت و من سکوت میکردم .
بعد مدتی که یکبار یکی از همکارام بهم گفت یه کم چاق شدی من سریع اونچه تو رزومه چاقی تو ذهنم بود برنج و نون بود وسریع اونها رو تو وعده هام کم کردم .
وضع بدتر شد من حریص تر میشدم و موقع صبونه میگفتم اشکال نداره بزار صبونه سیر بشم ناهار کمتر میخورم .
اما موقع صرف ناهار وضع بدتر میشد و نون بربری رو از وسط باز میکردم تا یشتر باهاش خورشت بخورم .
چقدر تو در ودیوار بودم آخرش از قیافه افتادم و هیچی به هیچی . نگرانیم بیشتر شد چون مرتب از چاق تر شدن میترسیدم . و بدتر گرسنگیم بیشتر میشد .
الان به خودم میگم اگه برنج چاق کنندست افرادی دور بر خودن میشناسم که پدرشون کشاورزه و موقع محرم که باهم روی یه سفره نشستیم تا برنج رو آوردن یه نگاهی به برنج کردن و رزومه کل برنج رو درآوردن ومیگفتند این برنجش مثلا طارم نیست طارم اینه نمیدونم فجر اینه . دوبارکشت اینجوریه .
وهمش اون چندتا خواهر مهمونی هستند وغذاشون اردک محلی و برنج طارم . اما متناسب .
اگه برنج میخاست چاق کنه ولله اونها می بایست چاق می بودند .
مادرم که اعتقاد داره برنج باید حتما آبکش بشه و پلو کته رو چاق کننده میدونه و مضر برای بدن .
و اگه نان چاق کننده هست پس چرا تو خونمون داداشم متناسبه اون هم همین غذاهای ما رو میخوره . یا تو یه خانواده میبینیم تعدادی متناسبند وتعدادی چاق .
پس غذاها نقشی در چاق کنندگی ما ندارد بلکه نحوه رفتار ما با موادغذایی است که باعث چاقی میشود .
روشهای مختلف لاغری فقط شکنجه بود هم به جسمم و هم روحم . و جز سرزنش وعذاب وجدان و ترس و نگرانی وسختی و درد وبیماری ونهایت چاقی بیشتر نتیجه ای نداشت .
ما با کانون توجهاتمون و باورهامون چاق شدیم پس با همین کانون توجهاتمون و باورهامون میتونیم متناسب شویم و متناسب شدن خیلی راحت تر از چاق شدن هست چون پیش فرض ماست و لازم نیست بجنگیم تا به دستش بیاریم وفقط کافیه یه سری کارهایی که میکردم مثل روشهای مختلف لاغری وتفکیک غذاها رو انجام ندم و باورهای مناسب به ذهنم بدم تا نهال متناسب شدن رشد کنه و بزرگ بشه و منم به رویای خودم برسم .
سلام و درود نه هیچوقت انتظار همیشه لاغر موندن رو بعد رژیم هام نداشتم و به قول استاد عطارروشن فقط با مغزم تو جنگ بودم که بابا من خیلی چیزا رو دوست ندارم ولی من رژیم بودمو میخواستم به زور مغزمو وادار منم به اینکه به جا شام سالاد بخور
به امید تمام کردم این دوره و رسیدن هممون به مقصد تناسب اندام🌹
به نام خدا
رژیم :
روش های لاغری اعتقاد دارن تو نمیدونی چی باید بخوری، چقدر بخوری و چه زمانی بخوری
مغز :
تعیین می کنه چی بخورم، چه زمان و به چه میزانی بخورم(در ادامه تحقیق توپی کردن که اثباتش میکنه)
مغز کلا دستور میده بدن چکار بکنه: سلول سازی و …
خب در این جا میخوام برم سرچ کنم ببینم مغز دیگه چه کارایی انجام میده؟
یا خدا استاد اینو ببین منبعم ویکی پدیاست ها:
این عضو، اکثر فعالیتهای بدن، همچون پردازش، یکپارچه سازی و هماهنگکردن اطلاعات دریافتی از اعضای حسی را کنترل کرده و با ارسال دستورالعملهایی به سایر نقاط بدن، تصمیمسازی میکند
مغز انسان از ۸۶ میلیارد سلول عصبی تشکیل شدهاست؛ این سیستم به وسیله ارتباط میان بخشهای مختلف بدن مانند دستگاه گردش خون، دستگاه گوارش، سیستم ایمنی و … باعث ایجاد هماهنگی در فعالیتهای بدن میشود.[۷۲] مدارهای حرکتی دستورات را به ماهیچهها برده و رفلکسهای سادهٔ ارادی را ایجاد میکند؛ مدارات حسی پیامها را از گیرندههای حسی دریافت و به سمت مغز هدایت میکند تا پاسخ مناسبی به این پدیدهها داده شود. همچنین فعالیتهای شناختی مانند حافظه، تصمیمگیری و ادراک توسط کورتکس پردازش و فعالیتهای پیچیده مانند زبان و برنامهریزی را ایجاد میکند
خدای من اینجای رووو….دقیقا چیزی که گفتین اینکه رفتارا دست مغزه واسه همین نمیتونیم کنترلش کنیم دسته میره سمت غذااا…دوستان ساده و روانش نکردم چون هم مستند باشه و دور از برداشت شخصی هم اینکه فهمیدنش سخت نیست:
کنترل حرکات بدن[ویرایش]
لوب پیشانی در استدلال، حرکت ارادی، احساس و زبان نقش دارد. این لوب قشر حرکتی[اظ]، قشر پیش پیشانی و منطقه بروکا را نیز شامل میشود. قشر حرکتی مسئول ایجاد، تعادل و هماهنگی حرکات در بدن است؛ قشر پیش پیشانی، مسئول عملکردهای شناختی سطح بالا و پیچیدهاست و منطقه بروکا برای فرایندهای مرتبط با زبان ضروریست[۷۵] و آسیب به آن میتواند بیماریهایی مانند آفازی بروکا را ایجاد کند.[۷۶] مغز به وسیله ارتباط با مخچه پیامهای ارادی و نیمه ارادی را از طریق اعصاب مغزی به نورونهای حرکتی بدن منتقل و به وسیله مجرای نخاعی پیامهای حرکتی را از مغز، به دیگر بخشهای بدن و اندامها ارسال میکند.[۷۷] اعصاب اطراف جمجمه نیز حرکات مربوط به چشم، دهان و صورت را بدون واسطه تنظیم و هماهنگ میکند.[۷۸]
تنظیم[ویرایش]
عملکردهای خودمختار مغز شامل تنظیم یا کنترل ریتمیک ضربان قلب و تعداد تنفس و حفظ هموستازی است.[۹۲]
فشار خون و ضربان قلب تحت تأثیر مرکز وازوموتور بصل النخاع است که باعث میشود سرخرگها و سیاهرگها در حالت استراحت تا حدودی منقبض شوند.
مغز سرعت تنفس را عمدتاً توسط مراکز تنفسی در مدولا و پونز کنترل میکند.
نکته : استاد همین تنفسم با فکر میتونه تغییر کنه. نمیخوام این برداشت هام باعث بشه انتظار داشته باشم همه چیز با فکر انجام میشه و هیییییچ کار عملی که لازمه مکملش باشه تا نتیجه بگیریم رو انجام ندم و اصلا بی ارزش بدونم دیگه، اما به این نتیجه رسیدم تا چه حد فکر تاثیر داره بر همین تنفس که یه رفتار غیر ارادی و پیش فرض هست. تاثیر گذاشتن بر یه رفتار مثل ضربان قلب که خودبخود بخوام نخوام انجام میشه در مقایسه با رفتاری که اختیاریه و سطحی تر خیلی فرق میکنه هاااا…این قدرت افکار رو نشون میده.
میخواستم اثباتش رو بگم. من چندین بار شده حتی همین چند شب پیش یه تصویر بود نمیدونم نوشته رو دیدم یهو به وضوح(برخلاف همیشه که دقت نمیکنم) متوجه شدم ضربان قلبم بسیار زیاد شد. حتی موقعیتی بوده که پای تصویر هم در میون نبوده و چشمامو قبل خواب بستم همینجوری داشتم به چیزی فکر می کردم دیدم سرعت تنفسم رفت بالا…
نکته اش برای من اینه پس فقط برم عشق و حال دیگه…خخ یعنی با لذت مطالب و فایل ها رو گوش بدم و بدن خیلیییی قدرتمنده و خودش رفتاراشو، مغز دستوراشو به اندام ها و بافت ها با چیزایی که مدام دارم بهشون هر روز فکر میکنم هماهنگ میکنه.
استاد اینجا رو…ایجاد عواطف…همون احساس نیاز، شادی و ولع و…اینا رو داره مغز ایجاد میکنه:
برخی از تحقیقات هیچ مدرکی برای مکانهای خاص در مغز مربوط به احساسات پیدا نکردند، اما در عوض مدارهایی را درگیر در فرآیندهای عاطفی عمومی یافتند. به نظر میرسد آمیگدال، قشر چشمخانهایپیشانی (اوربیتوفرونتال)، قشر اینسولا میانی و قدامی و قشر پیش پیشانی جانبی در ایجاد احساسات دخیل هستند.
استاد مورد بعدی متابولیسمه…دلم نیومد متنش رو کوتاه کنم بس که همه اش نکته داشت برام. اولا که باور متابولیسمو خوب و مناسب رو تو ذهنم کاشت. نوشته مغز فقططططط 2 درصد از وزن بدن رو تشکیل میده اما 20 درصد انرژی بدنو استفاده میکنه نسبت خیلیییی زیادیه هااا. با این توصیف اصلا نمیشه گفت یه نفر متابولیسمش پایینه! یعنی دلم میخواد با دمپایی بزنم به این جمله.
یه نکته ی دیگه هم داره اینکه نقش گلوکز برای فعالیت ها به عبارتی درست انجام دادن وظایفش…حالا اگه گلوکز رو مواد غذایی در نظر بگیریم(همینطور هم هست چون از مواد غذایی دریافت میشه) این ثابت میکنه چقدرررر مواد غذایی ارزشمندن واسه بدن. و اصلا نیاز داره بهشون مغز بدون اونا نمیتونه…دیگه احمقانه ست فکر کنم باعث چاقی میشن. احمقانه ست بخوام منع کنم خودمو…پس خودمو به یه ماکارونی خوشمزه دعوت میکنم. چرا ماکارونی؟ چون خیلی شنیدم میگن بدردنخوره و فقط چاق کننده ست!
وظایف مغز هنوزززز ادامه داره اما تا همینجاش کافیه و باید برم بخش های دیگه ی سایت رو هم مطالعه کنم و وقت کم میارم.
چطور یک مغز به بدن یک فرد متناسب اینطور دستور میده و در بدن یک فرد چاق یک دستور دیگه؟
نکته : مغز قابل برنامه ریزیه خداروشکر
ژن دلیل این رفتار متفاوت نیست چون بکل ژن چاقی وجود نداره( استاد ذهنم با یه نفر لاغر در خانواده ی چاق قانع نمیشه تا اینکه کامنت یکی از بچهخ ها رو خوندم که اگر اشتباه نکنم به پایان نامه شون اشاره کردن و گفتن واسه تحقیق باید درست درمون و ریشه دار دلیل برای ادعا هاشون داشته باشن. اها فکر کنم رشته شونم مربوط به ژنتیک بود. خلاصه گفتن اصلا ژنی به نام چاقی وجود نداره و ژن خصوصیاتی داره که در افراد چاق دیده نمیشه مثلا اصلااا تغییر نمیکنه یا غیر فعال نمیشه. بنابراین مثلا شما چاق بودین و لاغر شدین. بخصوص که بیشتر افراد فامیلتون اضافه وزن داشتن و پذیرفته شده بوده که ژن چاقی دارین. اما بدن تغییر کرده. یا برعکس افرادی که متناسب بودن و حالا چاق شدن. اینم ثابت میکنه چاقی ژن نداره چون ژن اینطور نیست که بخواد یه مدت غیر فعال باشه و بعد فعال شه. کاشششش این پیام دوستمون رو میشد پین کرد همه ببینن. یعنی یه تنه دست و پای منطقو بدجور بست.
خب ادامه ی فایل…
تفاوت در افراد چاق و لاغر فقط بخاطر فرمان های مغزی هست
اولین تفاوت : مغز فرد چاق از همه چیز یک برداشت مشخص و خاص میکنه. یعنی یک تحلیل مشخص و خاص نسبت به اتفاقات. به عبارتی یک عینک رنگی میزنه و همه چیز رو همونجوری سبز میبینه در صورتی که بدون عینک و در واقعیت رنگ واقعی چیز دیگه است
چطور تونستم همچنین دیدگاه هایی داشته باشم در صورتی که خیلی هاشون ثابت نشده هستند؟
چون من ازادم و میتونم یه اتفاق رو هر جوری برداشت کنم.
حالا مغز چکار میکنه؟
ازین به بعد هر دستوری که لازمه میده تا اون دیدگاه ها اجرا بشن.
الگو : افرادی که تا مدتی پیش متناسب بودن و از مقطعی به بعد چاق شدن
دومین کاری که مغز انجام میده:
واکنش نسبت به مواد غذایی
اینکه سیری و بوی غذا بهت میرسه و میخوری
الگوی اثبات:
افرادی هستند که وارد چنین فضایی شدن و هر چقدر خوراکی تعارف کردن بهشون اما نخوردن.
اینو من دیدم طرف با اینکه بشدت مودب بود و میدونست احتمالا دستشون رو رد کنه ناراحت شن یا میدونست برای اون تدارک دیدن اما خیلی مودبانه رد کرد و اگر باز اصرار میکردن بسیار مودبانه بیشتر دلیل میاورد که چرا برنمیداره
این دستورات از کجا نشات میگیره؟
حرف هایی قبلا شنیدیم
نکته : جلوی فرمان مغزی رو نمیشه گرفت
این سبب شده خوردن های زیاد از حد رو نادیده بگیرم و بعد از حسابی سیر شدن یادم بیاد عه قرار بوده رژیم داشته باشم.
خیلی خوبه که نمیشه جلوی فرمان های مغزی رو گرفت! چون من میشینم ورودی های درست میدم دیگه بخوام نخوام نتیجه اتفاق می افته
نکته :
چه جالبه که برای برنامه ریزی کردن ذهن دستم بازه و هر فکری بخوام میتونم به ذهنم بدم اما بعد از تکرارشون دیگه به رفتارم و نتایج کنترلی ندارم. تغییر بدون زجر کشیدن(برعکس رژیم)
نکته:
اموزش مغز زمان می بره و باید ادامه دار باشه. مغز زمان میخواد تا اموزش ها رو بپذیره
نکته ی خنده دار:
با این توصیفات مغز با خوردن و تحرک برنامه ریزیش تغییر نمیکنه!
تنها راه تغییرش تحلیل کردن های متفاوته.
نکته برای اثبات قدرت ذهن و اینکه همیشه بر رفتار(رژیم ها و تحرکات) غلبه میکنه :
با اینکه یه رفتار با اینکه در ابتدا مقاومت داریم اما بعد از مدتی با انجام دادن به عادت تبدیل میشه اما چرا خوردن یه مدت رژیم سبزیجات هیچوقت به عادت تبدیل نشد؟ چرا به مرور هزارتا دلیل تو ذهنمون میومد که از زیرش در بریم؟
دلیلای منطقی و فوق االعاده ها
چرا بعد از مدتی اینقدر دیگه صبرمون جواب نمیده با پرخاشگری میذاریمش کنار میگیم نخواستیم اصلا
استاد فان: وای خدااا امپول زبان انگلیسی!!!! خخخخ
تمرین :
تاثیر برنامه های رژیمی در تغییر نگرشتون؟
رژیم ها نگرشم رو تغییر نداد(حالا به هر سمتی میخواد باشه) اما بشدددت تثبیت کرد همون باورایی که از قبل داشتم رو. مثلا موقعی که ول میکردم رژیمو میدیدم سریع دوباره به حالت اول برمیگردم میگفتم ببین چقدر کنترل نکردن غذا تاثیر داره تو چاقی
چقدر تونسته نظرتون رو نسبت به مواد غذایی تغییر بده؟
بالا اشاره کردم
بعد از اتمام رژیم چه احساسی داشتی؟
بشدت منتظر برگشتن اضافه وزن بودم. این احساسو داشتم که الان هر طوری شده اگه چربی سازی طول بکشه با اب اوردن با هرچی دوباره بدنم به سایز قبلی بر میگرده. فقط اینکار حتما انجام میشه.
بشدت عذاب وجدان و خودسرزنشی که چرا وقتی راهش اینه ول کردی؟ و اون افکار منفی که خودتون بارها اشاره کردین و نمیخوام بگم
ایا بعد از اتمام رژیم رفتار غذایی برای همیشه تغییر کرد؟
قطعا خیر…در طول رژیم هم بارها با توجیحات منطقی یا حتی ناخوداگاه میدیدم کم کم دارم قانون شکنی میکنم. روزای اول خوب متعهد بودم اما بعد یه مدت ذهنم از طرق مختلف وارد میشد…اینکه اراده نداری اینم ول میکنی، اینکه اینکارا فایده ای نداره و تو برای همیشه اضافه وزن داری.
وضعیت روحیت هنگام رژیم
یه شوق فیک و مصنوعی…انگار همزمان دو احساس شادی و ناراحتی رو داشتم.شادی بخاطر اینکه شااااید اینبار جواب بده. شادی بخاطر اینکه دارم یه حرکتی میزم…ناراحتی درونی بحاطر محدودیت…هیچ انسانی ذاتا با محدودیت میانه ی خوبی نداره و روحیه اش رو شدیدا تخریب میکنه…نه فقط غذا ها…فکر کن بخوای تو یه اتاق کوچیک زندگی کنی…یا…
استاد فان : هنوز مغز شما چاقههه!! وای خدا خخخ عاشق تیکه کلاماتونم
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان همگام
منم بارهاو بارها رژیم گرفتم و مقادیر بالایی از وزنم و کم کردم و همش برگشت کلی ورزش کردم کلی قرص و دارو خریدم کلی وسایل ورزشی و لاغری گرفتم اما همه اینا به سرعت جای خودش و به چاقی میداد من یکسال رژیم خام گیاهخواری بودم و خیلی خیلی لاغر شده بودم جوری که پدر خودم میگفت نکنه قرص لاغری خوردی و معتاد شدی ولی من قرص نخورده بودم فقط رژیم بودم و در اون مدت خیلی اوایلش سخت بود و بعد یکسال وزنم کم کم برگشت و دوباره شدم همون آدم چاق قبل دوباره رژیم گرفتم لاغر شدم باز ول کردم چاق شدم باز انواع و اقسام رژیمهای معروف و من در آوردی خودم اما چه فایده همگی فقط رنج به همراه داشتن و رها کردن رژیم همانا و چاق شدن بیشتر از قبل همانا
آخرین بار رژیم کتوژنیک گرفتم چند ماه پیش که در عرض یکماه تمام موهام و ناخنهام شروع کرد به خرد شدن اینقدر ناخنهام نازک شده بود و شکننده دستهام زشت شده بود موهام نابود شده بود رهاش کردم و همون چند کیلویی که کم کرده بودم در عرض چند روز برگشت من همیشه میگفتم ولش کن بخور هر چقدر دوست داری بخور دوباره رژیم میگیری لاغر میشی دیگه اما افسوس که این اواخر بسیار به سختی وزن کم میکردم یعنی طی سالهای اخیر من با رژیم های سخت و ساعتها ورزش ماهی چند صد گرم کم میکردم و تنها با دو روز رژیم نگرفتن چند کیلو اضافه میکردم این روند منو به شدت عصبی و شاکی کرده بود و افسرده شدم جوری که دیگه خودم و تو آیینه نگا نمیکردم برای خودم لباس نمیخریدم از خودم خجالت میکشیدم جایی نمیرفتم ورزش که عاشقشم انجام نمیدادم کلا تبدیل شده بودم به یه آدم عصبی و پرخاشگر که همش میگفت مریضم و یه جا دراز کشیده بود دیگه سرکارم نمیرفتم همش بهانه میآوردم مریضم حالم خوب نیست انواع آزمایشها و سونو ها رو دادم خانواده نگران بودن که من چمه و تلاش میکردن من خوب بشم ولی من هر روز حالم بدتر میشد الکی گریه میکردم تب و لرزهای بی دلیل میگرفتم و جوری که یک سال حالم وحشتناک بود تا اینکه آخرین دکتر که رفتم دکتر غدد بود اون فهمید حال بد من بخاطر روحمه و گفت علت این احوالات چاقی و افسردگی از دست دادن زندگی شاد قبل چاقیشه چون من خیلی تلاش میکردم جوری که همه بهم میگفتم ای بابا تو یه بار میبینیمت چاقی دفع بعد میمیبینیمت لاغری پوستت خراب میشه چرا تعادل نداری همه سرزنشم میکردن این دکتر بعد یه سال دکتر های مختلف و رفتن درد منو فهمید دردی که خودمم فراموشش کرده بودم بهم دارو داد درسته داروها به شدت بدنم و داغون کرد ولی حداقلش برای من این بود من فهمیدم ریشه تمام مشکلاتم کجاست و از اون موقع تلاش میکردم هر جور شده حتی با رژیم نزارم اونقدر چاق بشم که حالم بد باشه تا جایی جلو رفتم که با سایت آشنا شدم راستش دنبال جراحی لاغری بودم که رسیدم به این خانه ی آرامش الان آرومم تلاش میکنم رفتارهای غلط قبلیم و انجام ندم دارم سعی میکنم کسی میگه بیا بخور بگم ممنونم الان میل ندارم گرسنه شدم میخورم دارم یاد میگیرم و دارم شگفت انگیز تغییر میکنم الهی شکرت برای این هدایت من با حوصله جلو میرم و تا گامی رو یاد نگرفتم نمیرم گام بعد دیگه عجله ندارم دیگه وزن نمیکنم سایز نمیگیرم الان فقط دارم یاد میگیرم سبک رفتاری ام تغییر کنه دارم عادات بدم و کم کم کمرنگ میکنم خدایا کمکم کن.
انشالله بعد صدگام دوره ها رو میخرم و توی این مدرسه جذاب در مسیر درست تناسب فکری برای داشتن فکری متناسب تلاش میکنم من در مسیر درست قرار دارم ممنون استاد خوبی ها ممنونم
سلام و عرض ادب حضور عزیزان هم مسیرم
رژیم :
کلمه ی وحشتناکی ک حتی شنیدنش هم کلی ناراحتی وحس بد برام داشت ، چون شروع محدودیت وممنوعیت و کلی وزن گیری واندازه گیری رو در ذهنم مرور میکرد، سالها فکر میکردم تنها راه لاغر شدن رژیمگرفتنه ، و همیشه فکر میکزدم رژیم هایی ک از دکترهایی ک مشهورن و بقیه کلی ازشون تعریف میکنن و یا مربی باشگاه هایی ک تعداد زیادی تایید میکنن و نتیجه گرفتن خیلی کارایی داره ویا وقتی رژیمی زو از اینترنت سرچ میکردم میرفتم قسمت نظرات رومیخوندم ومطمئن میشدم ک این رو چند نفر تاثیر داشته ، همیشه فکر میکردم ک من بلد نیستم چطوری غذا بخورم ، کی غذا بخورم و یا از چ چیزهایی بخورم ک لاغر بشم ، حتی زمان هایی ک از لحاظ جسم چاق محسوب نمیشدم ولی ذهن بسیار چاقی داشتم ک مدام منو از جاقی میترسوند ومدام دنبال چیزی بودم ک استفاده کنم تا نکنه ک چاق بشم و اولین راهکار این بود ک برم ی رژیم هایی رو پیدا کنم ک مقدار و نوع و اندازه غذارو برام تعیین کنه تا نکنه ک ی وقت من اشتباهی زیاد بخورم و یا چیزی بخورم کمنوچاق کنه ، بارها از دکترهای تغذیه رژیم هایی میگرفتم وکلی هزینه میکردم ، حتی کتاب رژیم دکتر کرمانی روتهیه کرده بودم چون فکرمیکردم من غذا خوردن بلد نیستم و نمیدونم ک چطوری و ب چ مقدار بخورم و باید یکی باشه ککمکم کنه ، هر بارم مقداری وزن کم میکردم ولی ماندگار نبود، و در دوران رژیم با فشار عصبی خیلی شدیدی برخورد میکردم ک هر چقدر ک رژیم محدودیتش زیاد بود و یا زمان طولانی داشت من بهم ریخته تر و عصبی تر میشدم و اونوقتا دلیلشو نمیدونسم و توی این سایت متوجه شدم ک در ذهن من جنگی بپا میشده ، من کلی نگرش وباور ودیگاه برای خوردن مواد غذایی داشتم و مغز ک کنترل روب دست داره دستور خوردن میداد و من ب واسطه رژیم ممانعت میکردم و تحت فشار خودمو کنترل میکردم ک نخورم و یا مقدار کمتری بخورم و همین کشمکش باعث میشد ک من حالت عصبی داشته باشم ؛ و هر بار ک با رژیم مقداری وزن خودمو پایین میاوردم و بعد مدت زمان کوتاهی باز برمیگشتم سرجای قبلی ، باور لاغر نشدن در من قوی تر میشد اینکه ک یا باید همیشه در رژیم باشم یا من توانایی لاغر شدن روندارم ،من متوجه شده بودم ک با استفاده از رژیم لاغری نمیتوان لاغر شد و تا ابدلاغر ماند ، بارها رژیم گرفتن و ازرژیم های مختلف استفاده کردن ودوباره ب وزن قبل برگشتن این رو ب من ثابت کرده بود ک راهش این نیست ولی راه دیگه ای بلد نبودم ؛ و در ذهن منم فرمول لاغری مساوی رژیم گرفتن و ممنوعیت غذایی بود و تا وقتی ک حس میکردم ک رژیم رودرست اجرا میکنم تا حدودی لاغر میشدم ولی تا یه بار خطا میکردم کلی عذاب وجدان و نجوا ذهنی داشتم ک درست عمل نکردی و باعثمیشه چاق بشی و لاغر نمیشی ؛هیچوقت با هیچ رژیمی تغییر نگرش در خوردن در من بوجود نیومد و رفتار غذایی من تغییر نکرد بلکه حتی نسبت ب غذا حریص تر هممیشدم و مپام منتظر این بودم ک رژیم تموم شه تا من خلاص شم راحت بتونم باز ب خوردن ادامه بدم ، با رژیم هیچ فرمولی در من تغییر نمیکرد و فقط ی باز دارنده موقت بود و باور اینکه این لاغری ماندگار نیست و قراره من خیلی زود با نداشتن رژیمدوبارهذچاق بشم چون هیچ نگرش وفرمولی نسبت ب مواد غذایی در ذهن من تغییر نکرده بود و من فقط شیرفلکه رو برای یه مدت بسته بودم و با تموم شدن رژیم و باز شدن راه برای خوردن ویا همون باز شدن شیر فلکه باز همهمون اش بود و همون کاسه ؛
من سالها اطلاعاتی در مورد مواد غذایی ب ذهنم دادم و اونهارو انالیز میکردم و بهشون قدرت چاق کنندگی میدادم و یا اونهارو خوشمزه و خوش عطر و غیره میدونستم و باهمین پارامترها ب مغزم نشون میدادم ک مجوز مصرف زیاد و بیش از حد نیاز بدن رو بده ، میل ب مواد غذایی رومغز تعیین میکنه اونم از اطلاعاتی ک من قبلا بهش دادم مثلا خوشمزه است ، دیگه ازش نیست ، خوش عطره ، خوش رنگه ، اصراف میشه ، پول دادم براش یا بهمتارف میشه زشته برندارم ، تبرکه و کلی از این اطلاعات ک باعث صادر شدن فرمان ودستور خوردن اون ماده میشه و وقتی ک رژیم میگرفتم این دستور و فرمان ها بودن ولی من میخواستم بواسطه رژیم جلوشو بگیرم و ممانعت کنم و فشار زیادی صرف میشد و کشمکشی ک حالت عصبی و ناراحت ب مغز میدادو حتی وقتی در رژیم سخت قرار میگرفتم مغز فک میکرد کدر قحطی مواد غذایی قرار داره و باید راهکاری برای فرار از این شرایط پیدا کنه و دستور توقف کارکرد اعضای غیر ضروری رو میداد و همین ها هم باعث میشد ک کلی اسیب جسمی وارد بشه و هر چقد ک رژیم طولانی مدت میشد اسیب ها همب جسم بیشتر میشد مثل ریزش مو ، اختلال در کار کلیه و یبوست های مزمن و حاد در دستگاه گوارش و افتادگی پوست و چروک شدن و خیلی اسیبهای دیگه ؛
با رژیم نمیشه لاغر شد رژیم فقط ی فشار بیرونیه، باید لاغری رو یاد گرف ، باید مغز و ذهن رو با فرمول های جدید و نگرش های جدید نسبت ب موادغذایی، همسو کرد ، اینجوری میشه ک حتی میل ب غذها همتغییر میکنه هیچکس نتونسته تا اخر عمر رژیم لاغری داشته باشه با رژیم لاغری نمیشه لاغر موند و لاغر زندگی کرد چون چاقی از مغزه ولاغری هم باید از مغز باشه؛
میل ب خوردن از واکنش مغز بوجود میاد واکنش ی فرد با ذهن متناسب و لاغر ب غذای اضافه از نیاز جسمش نخوردنه ، چونهیچ نگرش و باوری ب اینکه از این غذای خوشمزه باید زیاد خورد و یاداصراف و پول دادن و تارف شده و غیره در مغزش نیست ولی واکنش ی فرد با ذهن چاق ب غذای اضافه برنیاز جسمش خیلی راحت خوردنه حتی تا فشار شکم و درد چون در ذهنش پر از باورهای چاقی هستش ک اونو وادار ب واکنش خوردن میکنه ؛ و خوردن اصافه و زیادهم ک فرمولش مساوی چاقیه و همونم برای جسمپیش میاد..
در مسیر تناسب ذهن یادگرفتم ک لاغری خیلی اسونه و راحته و وقتی ذهن ک مرکز کنترل جسمه اموزش ببینه و من نگرش و باورها و فرمول های لاغری رو یاد بگیریم مغز هم دستورات و فرمان جدید رو صادر میکنه ، همان طور ک سالها من اموزش چاقی دیدم وکلی باور و نگرش چاقی داشتم و همون ها هم فرمان خوردن رو ب من میداد خیلی جاها من میگفتم ک نمیخوام مثلا امروژ شام یا ناهار بخورم یا از این خوراکی بخورم ولی ب خودممیومدم و میدیدم ک اون خوراکی و غذا رو تا اخرش خوردم و مغزم دستور و فرمانش جدای از تصمیم من بوده بخاطر اطلاعات و فرمول های ک قبلا بارها بهش دادم و اون اطلاعات وفرمول ها نتیجه اش فرمان خوردن بوده ؛ من در مسیر یاد گیری ذهنی اون فرمول های چاقی رو شناسایی میکنم تا جایی ک بتونم مخالف اونها روپیدا میکنم و
یا نگرش و فرمول جدید ب مغزم میدم و اونقد تکرار میکنم تا تبدیل ب باور بشه ، و باور جدید ونگرش جدید ک لاغری هستن وقتی ک تکرار میشه معز هم بر اساس اونها فرمان های جدیدی رو صادر میکنه من هر بار ک این فایل ها رو تکرار کردم اگاهی های جدیدی رو دریافت کردم و یا باورها و فرمول های چاقی بیشتری رو شناساسیی کردم و همین استمرار داشتن و تکرار کردن برای ذهنم ب مرور داره اگاهی های جدید تثبیت میشه و از فرمول ونگرش جدید ک مساوی است با لاغری استفاده میکنه ومنو خیلی راحت و اسون ب سمت لاغری ک طبیعت جسممه میره ، من سالها چاقی روتکرار کردم و فرمان های مغزی من بر اساس همون تکرار ها بوجود اومده و الانم باید بارها و بارها اگاهی و اطلاعات لاغری رو تکرار کنم واونوقته ک ناخوداگاه فرمان های مغزی تغییر میکنه و دیگه رفتار تغییر میکنه و همه ی این تغییرها در حسم مشاهده میشه
خدایا شکرت و هزارانسپاس از این مسیر زیباو پر از اگاهی ک هدایم کردی ب سمتش
سلام به استاد عطار روشن و تمامی دوستان همراه
خیلی خوبه که بادیدن و گوش دادن چند بار این گام فهمیدم که مغز فرمانشو از ذهن میگیره و جسم هم فرمانشو از مغز
این خوبه که فهمیدم وقتایی که غذا میخورم و رفتار پر خوریم و رفتارهای پر خوریم و که با وجود اینکه سیر هستم بازهم دستور خوردن به من میده مربوط به ذهن (ضمیر ناخودآگاه )که توی مغزم برنامه ریزیش شکل گرفته صادر میشه
،
بله تا وقتی که خبر از این اصل نداشتم همیشه واسه ام سوال بود که چرا با اینکه سیر میشم ولی دوباره به خوردن ادامه میدم و یه چیزی نا خودآگاه منو به سمت خوردن بیشتر هدایت میکنه
بله وقتی شروع به خوردن میکنم چند وقته قشنگ میفهمم سیر شدم دیگه بدنم نیازی نداره اما یه نجواهیی مثل این نجوا(بخور خوشمزس ، درسته جسمت سیر شده ولی از طعم غذا و خوراکی سیر نشدی پس به خوردن ادامه بده ، یا این مورد که میگه یه لقمه اس چیزی نیس بخورش )
بله دقیقا میپذیرم که ذهنم این برنامه ریزیو توی مغزم ایجاد کرده و من برنامه ریزی شدم و الان باید قدم به قدم برنامه ریزی ذهنیمو تغییر بدم تا ناخودآگاه وقتی سیر میشم دیگه این نجواهای ذهن چاق مرور نشه
،
خب در مورد رژیم لاغری بخوام بگم بله منم مثل خیلیا با رژیم کم خوری و وورزش تونستم چند کیلو از وزن جسممو تغییر بدن اما با رها کردنش به دلیل خستگی جسمی و فشار محدودیت غذا ی که روی روانم تاثیر بدی میزاشت و حس ناراحتی و افسردگی و حسرت و …به من القا میکرد باعث میشد به این روش های لاغری ادامه ندم ، و ذهنم همچنان چاق بود و من دوباره وزن اضافه میکردم ،
قبول دارم تا وقتی ضمیر ناخودآگاهم تغییر نکنه و قدرت درونی لاغری همیشگیمو به عوامل بیرونی وابسته کنه وبده
من همیشه شکست میخورم مثل گذشته
پس با قدرت به این گام های لاغری باذهن ادامه میدم تا از درون و ضمیرناخودآگاهم تغییر کنه برنامه جدید به مغزم بده و به راحتی جسمم برای همیشه لاغر و خوش اندام بشه
خدایا شکرت که توی این مسیر هستم
دوستان گلم وقتی یاد روز اولی که دیگه بریده بودم از این وضعیت چاقی و اضافه وزن و گریه کردم هر وقت میخوام ناامید بشم از این مسیر ،
نه ناامید نمیشم بلکه مصمم تر ادامه میدم
این با این من هستم که شگفتی ساز میشم خدایا ممنونم
استاد ممنونم که این فایلهای بسیار ارزشمندو توی سایتت واسه ما قرار دادی تا به خواست درونیمون که لیاقتشو داشتیم به راحتی برسیم و شگفتی ساز خودمون باشیم
سلام و درود خدمت استاد عزیز و دوستان
در رابطه با سوالاتی که ازمون پرسیدید باید بگم که من هر موقع از رژیم های ساختگی خودم استفاده کردم یا بعضا چند مورد که معتبر نبودن شکست خوردم
یکبار با کالری شماری و یک بار هم از طریق برنامه غذایی یک کلینیک تغذیه که دکتر اتفاقا به باور های ذهنی چاقی و پاکسازی اونا تاکیید داشتند موفق شدم و بدنم رو متناسب کردم.
خدا روشکر موفق بودم همینطور خودم رو نگه دارم یه جورایی عادات غذاییم تغییر کرده بود اما یک باور غلط منو دوباره چاق کرد. من خوب بود تا اینکه باردار شدم
تو هر دوتا از حاملگی هام نزدیک به ۳۰کیلو اضافه شدم
و دوباره روز ازنو روزی از نو
حالا ک مطالب رو گوش دادم فهمیدم مشکل کار از چی بوده
سلام خدمت استاد عطار روشن عزیز و دوستان هم مسیر.
استاد گرامی من در دوره تکرار صد گام هستم و نتایج بسیار بسیار عالی گرفتم که در ایام عید هرکسی منو میدید اولین سوالی که میپرسید چقدر لاغر شدی چیکار کردی که لاغر شدی رژیم گرفتی و من جوابی نداشتم بدم و با چیز سطحی جوابش رو رد کردم اما استاد چیزی که منو اذیت میکنه و با دیدن گام ششم دوباره برگشتم به دیدگاه نوشتن و امیدوارم با دیدنش راهنمایی بفرمایید من در ایام عید حتی یک سانت هم اضافه نکردم اما یک سانت هم کاهش نداشتم این خیلی منو آزار میده دوباره حس و حالم بد شده ترس هام یه خورده برگشته و در این فایل دیدم شما گفتید اگر هنوز ترس و انتظار چاق شدن دارید یعنی ذهن شما همچنان چاق باقی مانده و این روحیه منو خراب کرده من هنوز به وزن و سایز دلخواهم نرسیدم با وجود این همه کاهش سایز دوباره شروع کردم به دوره تکرار مسیر لاغری من و هر گامی رو که گوش میدم دوباره حالم خوب میشه اما میخوام راهنمایی بفرمایید که آیا با دوره تکرار دوباره من به روال قبل با اون حس و حال خوب باز میگردم یا خیر چون من از شهریور ماه تا به امروز 4 سایز کم کردم یعنی اینجور بگم که دور کمر من از 99 به 83 رسیده و تا رسیدن به سایز دلخواهم آنچنان زیاد نیست اما ذهن من به هم ریخته آیا این نگران کننده هست یا بازم ادامه بدم درست میشه.ممنون ازتون عالی هستید و آرزوی سلامت براتون دارم تا ابد.
سلام و درود
خوشحالم احساس بهتری داری😊 و نتایج عالی گرفتی
این مشخص میکنه که عالی عمل کردید
مبارکتون باشه
مشکل اصلی اینه شروع کردی به بررسی کردن
به نظر من خوب شد که متوقف شد 😊 چون اگه به همین روال به ایده آل می رسیدی احتمالا دیگه اینجا نمی موندی و رها می کردی
پس خیلی هم بد نیست که به هر دلیل الان اینجایی و داری تکرار میکنی
استفاده از محتوا رو با این نگرش انجام بده که انگار مرتبه اول است که داری استفاده میکنی
موفق باشید
سلام ممنون ازتون بابت پاسخ و تحسین شما استاد دلسوز و مهربان که واقعاً لایق استاد بودن هستید چرا چون چیزی که خودتون زحمت کشیدین تا به این چیزی که هستید رسیدین و موفق شدین تعداد زیاد و موثر از اون فایلها رو در سایت به صورت رایگان گذاشتید که خیلی از دوستان هم مسیر استفاده کنند و دعای خیر همه ما تا ابد با شما خواهد بود بله خودم هم بعدا که فکر کردم گفتم چه بهتر که حس و حالم و ترسم برگشت که دوباره به سایت برگشتم و درکنار شما بمونم و استاد من قصد بارداری دارم و میخوام دوره بارداری رو تهیه کنم به زودی انشاالله😍🙏
سلام و درود
خوشحالم احساس بهتری داری😊
انشاالله تجربه لذتبخش از مراحل دریافت هدیه الهی خواهید داشت
سلام و روز بخیر ب استاد عزیز و همراهان گرامی وخوش اندام…
استاد از وقتی ک گفتید حتی بعد از سیربودن اگه کسی تعارف کنه ب یه فرد چاق باز هم میخوره واین خوردن دستور مغزه ن نیاز بدن…یه چیز در ذهنم جرقه زد ک ای داد چرا این موضوع تاحالا ب ذهن من نرسیده ک همه چیز تحت تاثیره ذهنه!!!!؟؟؟
دقیقا مثل ترس از خطر ک بدن سریع واکنش نشون میده…موقع ناراحتی یا شادی و غیره….همه ی اینا تحت تاثیر مغزه خب چرا خوردن تحت تاثیر مغز نباشه…
واقعا درسته ک میگن بعضی وقتها یه جمله یه کلمه ادمو میبره ب فکر عمیق….
وای استاد نمیدونید چقدر دلم میخاد این فایل هارو تند تند گوش بدم وبرسم ب تهش دلم میخاد ناگفته ها برام گویا بشه اما من ب خودم قول دادم عجله نکنم صبور باشم و ب همه ی گفته های شما ذره ذره عمل کنم تا ب امید خدا نتیجه بگیرم….
واقعا ک ذهن وفکرو باور ب این راحتیا و زمان کوتاه شکل نگرفته ک ب این راحتیا و مدت کم ب ذهن لاغر تبدیل بشه من ب خودم ب ذهنم ب جسمم زمان میدم وبا کمک هم میرسیم ب اون بالاها ب اون نقطه ای ک ب خودم افتخار کنم و از خودم لذت ببرم….
ناگفته نمونه استاد من الانم خودمو دوست دارم و ب خودم اعتماد دارم و دوست دارم این عشق و اعتماد ب خودم صدبرابر بشه و میدونم اگه استمرار و تکرار داشته باشم حتمااااا بهش میرسم…..
استاد بی صبرانه دلم میخاد ب جایی برسم ک باورهام تغییر کنه از خدا برای خودم و همه ی دوستانم ک تو این مسیر زیبا و خدایی هستن میخام ک بهمون صبرو استمرار بده و با دستان پر قدرتش مارو هدایت کنه….
استاد من چند روزه ک وارد سایت شدم تمرینی هم عنوان نشده ک من بخام انجامش بدم فقط عاشق گوش دادن ب فایل های شماشدم و مرتب گوش میدم اما میلم ب غذا کمتر شده ب راحتی میتونم از کنار شیرینی بگذرم اون هم تو ایام نوروز ک هرجا نگاه میکنی شیرینی هست و این اولین نشانه ی قدم درسته …..
ممنونم استاد مهربونم ….
سلام خدمت استادم
من آخرين رژيمي كه گرفتم رژيم كتوژنيك بود
در شروع رژيم خيلي حالم خوب خيلي وزنم كم شد اما بعد از دو ماه خيلي عصبي شدم و احساس ميكردم خيلي زياد محروم شدم از همه چي در زندگي
نميدونم از رژيم كتو اطلاع داريد يا خير ، تقريبا تمام مواد غذايي توش ممنوع هست..(منظورم كتوژنيك واقعي هست)
در اوايل رژيم اصلا فكر نميكردم كه دوباره برگردم به وضعيت چاقي و خيلي از اين موضوع خوشحال بودم
ولي از اونجايي كه الان فهميدم دستورات چاقي توي ذهن من بوده در حين رژيم كتو ، من دائما براي خودم با همون مواد غذايي مجاز در كتو چيزهاي خيلي متنوعي درست ميكردم و از همون مجاز ها زياد ميخوردم
نگو كه در ذهن من برنامه ديگري در حال اجرا بوده است
تا جايي كه ديگه اون مجاز ها در كتو براي من كافي نيود مخصوصا كه مسافرت ميرفتم عذاب عليم بود برام
كلي عصبي شدم و كلي ريزش مو گرفتم وقتي ديگه ريزش مو گرفتم گفتم اصلا نميخواد عطاش رو به لقاش بخشيدم
الان كه اين فايل رو ديدم متوجه شدم كه جنگ بين ذهن و اراده در من بوده و در نهايت ذهن من برنده شده و اين جنگ منجر به بهم ريختگي عصبي در من شد و نتيجه اش شد ريزش مو
بعد از رژيم بسيار سريع وزنم برگشت…چون الان ميفهمم كه خوب هيچ تغييري در باورهاي ذهني شكل نداده بودم
حتي شرايط با قبل از كتو بدتر هم شده الان
اينطوري كه توي كتو ميگن كربو هيدرات و شكر و چربي بدن رو داغون ميكنه و اصلا كرب و هيدرات و شكر نبايد خورده بشه
من قبل از اين رژيم اين باور رو نداشتم كه تركيب كربو هيدرات و شكر و روغن چه تاثيراتي ميتونه روي بدن بزاره ولي الان چون اون باورها در من ايجاد شده ، اين تركيبات رو كه با هم مصرف ميكنم ته ذهنم ميگم وااااي دارم چه ميكنم با بدنم
يا در كتو ميگن ميوه ها سرشار از شكر هستن و كلا دست كاري شده ژنتيكشون و شما فقط شكر ميخوري
و الان با اينكه ميوه ميخرم و ميخورم اما در ذهنم هست كه فقط دارم شكر ميخورم
الان ميگم كه رژيم كتو خوبه براي سالي دو ماه فقط چون به معناي واقعي بدن رو برميگردونه به تنظيمات كارخانه و كلا هر بيماري در بدن باشه پر ميكشه
ولي چيزي نيست كه بخواد لايف استايل شخص باشه و شخص بخواد خودشو هميشه محروم كنه كه سلامت باشه
الان فكر ميكنم اگر ميتونم با ذهنم هر كاري بكنم چرا كاري نكنم كه هميشه هر چيزي رو در حد نياز بدنم بخورم و هميشه متناسب باشم
چه كاريه كه تمام عمر توي هر سوپر ماركتي ميرم فك كنم همه اين مواد غذايي ها براي بدنم سم هستند …خوب اين چه زندگي هست…
به آرزوي رسيدن به روزي كه مثل يكي از دوستانم كه هميشه هر چي تعارفش ميكنم ميگه نه نميتونم حالم بد ميشه …منم برسم به اون جايگاه
سلام به استاد عزیز و عاشقان لاغری با ذهن
من قبلا یکی دو بار رژیم گرفتم ولی در آخر همه رو رها کردم چون ن اونقدر از وزنم کم میشد ن تو همون وزن میموندم جالبه وقتی رژیم میگرفتم خیلی بیشتر ولع خوردن داشتم یعنی دلم میخواست سفره رو یه جا بخورم ولی زور میزدم که دستم به غذا نره😂😂
اما از وقتی حسم رو تغییر دادم کم کم میلم به غذا رفت یعنی چی یعنی هستن مواد غذایی ای که دوست داشته باشم و خوشم بیاد ولی نمیتونم رو هم رو هم بخورم
من یه چند وقتی هست ولع خوردنم به شدت کاهش پیدا کرده
یعنی واقعا مهم نیست جلوم چیه من همونقدر که کافیه و بدنم میگه همینقدر بسه میتونم بخورم
اوایل که اشتهام کم شد و درک کردم که ما غده اشتها نداریم و این فقط هوسه و به قول مامانا چشممون گرسنه اس و گرنه سیریم و از قیافه اون ماده غذایی خوشمون اومده
راستش من این تغییرات رو خیلی چیز بزرگی نمیدیدم ولی الان که فکر میکنم من چقدر عوض شدم
(اینم بگم که قبل از آشنایی با سایت شما ناخودآگاه دلم کم کم هوس به مواده غذایی در من کاهش پیدا کرد و با آشنا شون با سایتتون انگیزه لاغری و تناسب اندام هم در من شکل گرفت )
تغییراتی که این روزها دارم
اصلا نمیتونم یه لقمه اضافه یا حتی آب اضافه بخورم
قشنگ میفهمم که الان این چیزی که جلومه چقدرش برام کفایت میکنه و بقیه اش اضافه اس حتی امشب مامانم برام چای آورد نتونستم بخورم چای خب آخه میگیم همون آبه دیگه و چیز خاصی نداره ولی وقتی میبینم مورد نیاز بدنم نیست هیچ کشش و علاقه ای در من ایجاد نمیکنه
یا اگه غذام اضافه بمونه نمیخورم خیلی راحت
یا میوه ها و شکلات و… قبلا گرسنه ام میکرد که خب این یه باور غلط در من بود اما الان اتفاقا برای بدنم احساس سبکی و سیری و راحتی میاره
وقتی میگین مگه یه آدم خوش نمیدونه کی غذا بخوره که برای رژیمش ساعت تعیین میکنن ک فلان وقت غذا بخور یا نخور؟!
و من حالا میبینم که اصلا لازم نیست تایم خاصی باشه من هر وقت ضعف کنم و معدم اعلام گرسنگی کنه به اندازه لازم میخورم و همین باعث شده منظم بشم و صورتمم خیلی عالی و بهتر شده نسبت با قبل و من حس میکنم همین سبکی و شادابی و استفاده صحیح از مواد غذایی این نتیجه رو برام به عمل اورده
من خیلی خوشحالم که در مسیر تناسب اندامم و هر لحظه از این مسیر لذت میبرم و ذوق زده ام برای لحظه ای که عکسم بیاد جزو آلبوم شگفتی سازان😍😍😍😍😍
تنها فایده رژیم من کم شدن حجم غذام بود، و نکته! همین جاست همه توجه کنن
غذام کم بود
ولی چه فایده ک ذهنم میگف بله غذات کمه چه فایده وقتی روغن داره قند داره بهم میخندید این ذهن نجواگر یعنی زینب خانم اگه غذات کمه بازم بی فایدس
خلاصه غذام کم شد این شدن عادت غذایی من خواهر زادم همیشه میگف تو اندازه بچه کوچیکا برنج میکشی چجوری سیرمیشی و فلان
موند ازدواج کردم خانواده همسرم همش میگفتن بابا تو چرا انقد کم میخوری بعدم میگفتن زینب انقد کم میخوره نمیدونیم چرا چ میشه🫤
بله همه میدیدن غذام کم ولی چ فایده ک ذهنم میگف روغن داره قندم داره پس بی فایدس طوری شده بود ک من تو ذهنم ب صورت لیزری غذارو ک نگا میکردم بیسکویتی ک میخوردم ب جای غذا چربی و قند میدیدم
بله ذهن من کاملا وسواس گونه رفتار میکرد و از لحاظ روحی منو شکست میداد😟
بله مشکل از ذهنم بود و نه از خورد و خوراک من این ذهن نجواگر ک همه جا ب انسان ضربه میزنه
این بود بحث رژیم من
خب حالا دیگه بیخیال شدم عذاب وجدانی زیادی ندارم موقع خوردن قند یا چربی بلکه لذت جایگزین اون شده بیشتر توجه میکنم به احساس سیری
من باور کردم ک لاغری آسان ترین کار دنیاست و اندام رویایی خودمو در ذهنم تجسم میکنم و براش غش و ضعف میرم آخه چی از کمر باریک بودن و شکم تخت و سبکی کل بدن قشنگ تره من میمیرم برا اندام زیبا
من به ساااااادگی لاغر میشم به زودی عجله ام نمیکنم
به جسمم احترام میزارم دوستش دارم و بهش عشق میدم میگم تو قشنگترم میشی
اصن ی لذتی داره لاغری و ک نگو و نپرس بی نظیره ی انرژی مثبتی تو لاغری هست ک فقط مایی ک قبلا توپولی بودیم میفهمیمش
خب بریم سراغ الهامی ک جدیدا ب من شده
با بدنت ارتباط برقرار کن هر خواسته ای ک داری رو ازش بخواه
بدن من !
ذهن من کاملا هوشمنده
خوب میدونه ک در نهایت آرامش میشه لاغر شد و به زیباترین اندام رسید
بدن من !
قلب من خودش رو از صمیم قلب دوست داره و ب خاطر این زیبایی همیشه شکرگزاره
ای بدن خوش استیل و ای زینب خوشتیپ من تو رو خیلی دوست دارم از این به بعد تو همیشه غرق در لذت بیشتر از این زندگی هستی
الهی شکر برای وجود استاد عزیزم ک یکی از دستان خداوند ک باعث شدن من و امثال من با جسم خودمون آشتی کنیم و بقیه عمرمون رو در صلح با خودمون باشیم
الهی به امید تو😍😍🥰🥰
سلام زینب جان وقتی دیدگاهتو خوندم فوق العاده عالی بود و دوست داشتم حس میکنم روی ذهنم تاثیر مثبت داشته ، بخصوص وقتی که نوشتی دیگه به مواد خوراکی قند و چربی توجه نمیکنی موقع خوردن بلکه به سیر شدن بدنت توجه میکنی حس خوبی گرفتم دوستم
سلام سب شما بخیر
لمروز ۱۷ بهمن ماه ۱۴۰۱
گام ششم
وفتی ما چاق شدیم زمانی بود که ما متنا سبب بودیم ما ارام ارم به این وضعیت رسیدیم اون زمان ماباورمون نمیشود به این شگل و زن برسیم پس ما متونیم لاغربشیم.
وفتی ما نفس میکشیم وفتی ضربان قلب ما میزنه همه فرمان مغز این فرمان از طرف مغز انجام میشه .
مغز فرد لاغر با فرد چاق هیچ فرق9ی نداره .
تفاوت ایندو گروه در فرمولهای ذخیره شده در مغز هستش .
چاقی ژنتیکی نیست .
مغز فرد چاق تحلیل میکنه رفتاربرای چاقی در ذهن مرور میشه نتیجه چاقی اشت .
فکرکردنددر مغزانجام میشه مغز خواسته تکرار میکنه ومغزفرمانهای جدید صادر میکنه برای چاقی واین مثله درافراد لاغر انجام نمیشه
دستورمغز برای خوردن وشرایط توش قرارمیگیره بعداز خوردن غذاب وجدان میگیریم
.تحلیل ادمهای چاق درباره خورد ن غذاخیلی فرق داره فرد چاق ازنوشابه خوردن وتصور چاقی داره درصورتی که فرد لاغر
اون ربط میده به پوکی استخوان .
برای لاغریی بایدفرمانهای مغز تغییر کنه در نتیجه ذهن فرمانهای جدید دربرخورد با غذا انجام میده جسم مانیزتغییر میکنه
اموزش مغز زمان طولانی انجام میشه مغز برنامه ریزی میکنبم برای لاغریی .
نگرش ماعوض میشه وفرمانهای مغز عوض میشه وفرمانهای
لاغریی میده وفرددر زمان طولانی واستمرار درمسیر باعث
لا غریی میشه .
اینکا بایددرزمان زیاد باید انجام بشه تانتیجه دائمی میشه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام .
این فایل آموزشی خیلی خوب بود . یعنی من کاملا مطلب برام جاافتاد که لاغری با ذهن یعنی چی . فرمولای ذهنی چطور تبدیل به فرمانهای مغزی میشن و تولید واکنش می کنند . و تحلیل ما در مورد غذاها چطور باعث میشه انتظار چاقی در ما شکل بگیره .
خب فرمولهای ذهنی همون جملات تاکیدی هستن که ما بارها از اونا استفاده کردیم و دیگه برای ما تبدیل شدن به عادت ذهنی که خیلیهاش رو شما گفتید .
من دیروز اولش فایلهای لیاقت رو اصلا نفهمیدم ولی بارها گوش دادمش تا بالاخره متوجه شدم که یکی از بزرگترین فرمولهای لاغری جایگزین کردن احساس لیاقت لاغری به جای سرزنش و حقارت از چاقیه . من به دوطریق میتونم این احساس لیاقت رو در خودم زیاد کنم . دیروز گفتید احساس لیاقت درونی و بیرونی و امروز گفتید ۱- تجزیه و تحلیل از غذاها ۲- فرمانهای مغزی که تبدیل به واکنش نسبت به مواد غذایی میشه .
یعنی ما اولا باید تمرین کنیم قدرت چاق کنندگی رو از غذاها بگیریم و دوما تمرین کنیم فرمولهایی به خودمون بدیم که تبدیل بشن به فرمانهای مغزی که واکنش ما نسبت به مواد غذایی ، زیاده خوردن یا اضافه خوردن نباشه .
خب من الان خیلی خوشحالم فایلهای صدگام داره تحلیلهای ذهن منو نسبت به غذاها تغییر میده و فایلهای تغییر عادت واکنش منو نسبت به مواد غذایی تغییر میده و به این ترتیب من از دو طریق درونی و بیرونی انتظار لاغر شدن رو دارم تجربه می کنم . فعلا دوست دارم تمرکزمو بزارم روی همین دو سری فایل . تا خوب درکشون کنم . خب من نسبت به هفته ی پیش حالم خیلی بهتر شده و منی که همیشه از خودم انتظار چاقتر شدن داشتم این روزها واقعا انتظار لاغری در من شکل گرفته . دیگه دارم برای روزهای لاغرم برنامه میریزم .وقتی بدنم ۳۰ کیلو سبکتر بشه من چقدر راحتتر میتونم کارامو انجام بدم . چقدر سبکتر میشم .اصلا تصورشم حال منو خوب می کنه . چقدر لباس میتونم برای خودم بخرم . این روزا وقتی از جلو ویترینها عبور می کنم با شادی بهشون نگاه می کنم میگم من دیگه دارم بهتون میرسم و شما رو به تن میکنم . دیگه خودمو یه آدم تنبل که همش از دیگران میخواست کاراشو انجام بدن نمیبینم . زندگی در چاقی خیلی سخته . کلا نمیزاره طعم زندگی رو بچشیم . حالا این همه سختی زندگی چاقی به کنار رژیم گرفتنم میاد و جهنم زندگی یه فرد چاق رو تکمیل می کنه . یه فرد چاق هیچ امیدی به زندگی نداره . تنها امیدش خوردن غذاهای خوشمزست که اونم با رژیم گرفتن تبدیل میشه به یک جهنم دائمی و ذهن ما هم با نتیجه نگرفتن همیشه ازش فرار کرده . به نظرم اینکه ما از رژیمها شکست خوردیم در حقیقت نوعی پیروزی بوده که ما از اون روشها قطع امید کنیم و دنبال راه چاره بگردیم و خدا هم مارو به اینجا هدایت کرده . به نظر من لاغر شدن انسان چاق کارش از لاغر شدنِ انسان چاقی که رژیم گرفته راحتتره . حتی لاغر شدن در انسان چاقی که رژیم گرفته ولی شکست خورده راحتتر از انسان چاقی که رژیم گرفته و چندین کیلو کاهش وزن داشته . چون انسان چاق بدون رژیم یا شکست خورده دیگه فرمول رژیم و ورزش رو توی ذهنش نداره که مانع لاغریش از طریق ذهن بشه . پاکسازی این فرمول و جایگزین کردن لاغری با ذهن به نظر من خیلی فرمول مهمیه که انسانهای رژیم گرفته ای که به ضرب و زور خودشون رو لاغر کردن و به اصطلاح موفق هم بودن اینجا واقعا براشون سخته وخیلی باید تمرین کنند تا این فرمول چاق کننده رو کنار بزارن .
ولی بالاخره همه خدا دارن و بالاخره راه راست به همه نشون داده میشه . من از اینکه راه راست رو پیدا کردم خیلی خوشحالم . تنها دغدغه ام برای رسیدن به موفقیت پرخوری بود که اونم درک کردم پرخوری یک واکنشه به خودی خود ازش بدم نیاد و اولا تحلیلم و نسبت بهش تغییر بدم و دوما با تغییر عادت این عادت رو آروم و آهسته کنار بزارم و به جاش با یک دنیا شادی در مورد لاغری روبرو بشم . پرخوری و اضافه خوری مقدار غذاییه که ما با خوردنش ناراحت میشیم . مخصوصا بعد از خوردن . البته موقع خوردن هم میفهمیم . چون وجدانمون خیلی بیداره . قشنگ میفهمیم وقتی داریم اضافه میخوریم چقدر احساس حقارت بهمون دست میده . ولی من از دیروز فهمیدم که انسان حقیری نیستم . من عزت مندم دوست دارم در احساس لیاقت زندگی کنم نه احساس حقارت . همین یه فرمول به من خیلی کمک میکنه برای ترک عادتم . چون دیگه به پرخوری به چشم لذت نگاه نمیکنم بلکه به چشم حقارت نگاه می کنم . در حالیکه من انسان شایسته ای هستم که خدا منو به اینجا هدایت کرده و تا حالا چندین مدال از استاد عطار روشن گرفتم . در همین یک هفته کلی انتظار لاغر شدن در من شکل گرفته و کلی آرزوی لاغر شدن رو دارم در خودم عملی میبینم . دیگه وقتی به لاغر شدن فکر می کنم به شکل حسرت و آرزو نیست . من با لاغری با ذهن تونستم رویای فراموش شده ام رو دوباره زنده کنم و تنها کاری که لازمه انجام بدم اینه که تمرینام رو به خوبی انجام بدم تا فرمولهای ذهنی لاغری برام تبدیل به شیری بشه که هیچ سگی نتونه تحت قلمروش ادعای سلطان بودن بکنه . شیر من به دنیا اومده و من اون رو با آموزشهای شما پرورش میدم و تبدیلش می کنم به سلطان وجودم .
بسم الله الرحمن الرحیم .
قدم اول برای لاغر شدن پذیرش این موضوع است که با استفاده از رژیم لاغری نمی توان لاغر شد و تا ابد لاغر ماند.
من این موضوع را میپذیرم . خیلی وقتها که نتونستم لاغر بشم وقتی ام که با جدیت ادامه دادم بیش از یکی دوماه دوام نیاوردم و در بهترین شرایط آرام آرام همش برگشت .
نکته قابل توجه درباره پذیرش این موضوع این است که زمانی می توانید مطمئن شوید که به این نگرش باور دارید که هرگز برای لاغر شدن به فکر استفاده از رژیم لاغری نباشید و حتی مهمتر از آن باید به رفتار و عملکرد خود در زندگی روزمره توجه کنید .
من از امروز پذیرفتم و تعهد می دهم که دیگر به رژیم گرفتن نه فکر کنم و نه تصمیمی برای انجام آن بگیرم و رفتار و عملکرد روزانه ی خودم را تنها بر اساس نیاز جسمم تشخیص دهم نه رژیم ها .
فکر و بررسی کنید که آیا برخورد شما با مواد غذایی و موضوع خوردن به صورت رفتارهای مرسوم در ٰرژیم های غذایی است یا خیر.
رفتار مرسوم در رژیم غذایی یعنی
۱- اندازه کردن مقدار غذا حالا یا با وزنه گرمی یا قاشقی یا کالری شمردن .
۲- خوردن طبق یه برنامه خاص از مواد غذایی خاص که خارج از برنامه ی خانوادست .
۳- هفته ای یکبار خود را وزن کردن
۴- حدودا نیم تا یک ساعت پیاده روی روزانه
خب اینها برنامه رژیمی هست که معمولا افراد استفاده می کنند .
خب ما چطور مثل این نباشیم .
یعنی غذاها رو اندازه گیری نکنیم .
به جای اون به نقطه سیری و گرسنگی خودمون توجه کنیم .
غذاها رو وزن نکنیم کالری نشمریم . قاشقها رو نشمریم فقط از درون بفهمیم کی سیر شدیم و دست از غذا بکشیم .
برنامه خود را از خانواده جدا نکنیم .
مقدار غذای خود را کم نکنیم بلکه به اندازه ای که سیر میشیم و نیاز جسممون برطرف میشه بخوریم .
مقدار غذای زیادتر وارد شکممون نکنیم که به بدنمون فشار بیاد و حالمون بد بشه .
فرمولهای ذهنی رو با توجه به نیاز بدن خودمون بسازیم نه موارد بیرونی .
فکر می کنم لاغری با ذهن اینو میخواد بگه که فرمولهای ذهنی خودتو مطابق با شرایط بدن خودت انتخاب کن . ما باید زبان بدن خودمون رو یاد بگیریم و بفهمیم کی جسممون گرسنه است و کی سیره یا الکی خودمون رو خسته نکنیم . نیاز به خواب و استراحت هم جزئی از زندگیه . بدن ما خودش میگه کی پاشو فعالیت کن کی بخواب کی بخور کی نخور .چرا فکر می کنیم وقتی فعالیت می کنیم کالری میسوزونیم در حالیکه ما در تمام لحظات داریم کالری میسوزونیم . حتی لحظات خواب .هر ۸ ساعت خواب حدودا ۵۰۰ کالری میسوزونه . در حالیکه ما نهایتا یک ساعت بتونیم پیاده روی کنیم و فقط ۲۰۰ کالری میسوزونیم و فقط خودمون رو خسته میکنیم . به نظرم باید به بدن آگاهی برسیم .
نوشته ی خانوم نگار بسیار عالی بود و واقعا به دلم نشست . خیلی خوب راهنمایی کرده بودند . اینکه ما باید قدرت تشخیص رو از درون خودمون بفهمیم نه ساعت نه اندازه بیرونی نه گفته های دیگران .
باید بتونیم نقطه گرسنگی و جسمی بدن خودمون رو پیدا کنیم . راستش من تا حالا به این موضوع فکر نکرده بودم . خیلی برام جالب بود .
نوشته های دوستان رو هم چندتاشو خوندم یه نکته جالبی که به نظرم تشبیه رژیم به گرفتن دستمون جلوی شلنگی که آبش بازه و لاغری با ذهن به فلکه آب بود .
رژیم یعنی به زور جلوی یه روندی رو گرفتن ولی لاغری با ذهن یعنی چاقی رو از سر منشاء اون بستن .
یه نکته ی دیگه برام جالبه اینکه بیشتر نوشته ها برای خانوماست . اما نوشته ای از آقا تاحالا نخوندم . البته من تازه واردم . شاید اگه بیشتر بخونم به نوشته آقایون هم برخورد کنم . چاقی در آقایون خیلی زیادتره . به نظرم ما بیشتر از خانوما نیاز داریم این مفاهیم رو درک کنیم . اما خانوما بیشتر از آقایون برای خودشون ارزش قائلند . جا داره امروز هم که روز مادر و روز زن هست به تمام بانوان مخصوصا بانوان نویسنده در این سایت که برای خودشون انقدر ارزش میزارن تا خودشون رو تغییر بدن تبریک بگم . کاش ما آقایون هم از این خانومای توانا یاد بگیریم .
سلام به استاد و. دوستان
دقیقااز هر روشی که برای لاغر شدن استفاده میکردم بعد کنار گذاشتن اون روش هنوزم باور اینکه دوباره چاق میشم در. من بود ،یعنی کلا وابسته به چیزی بیرون از خودم بودم برای لاغر شدن،یعنی جسمم رو ناتوان در لاغر شدن و لاغر موندن خود میدونستم، یعنی لاغریو طبیعت بدن خودم نمیدونستم، و فکر و باور داشتم خب حالا که به بدنم سختی نمیدم مثلا ورزش نمیکنم چاق میشم، کم خوری نمیکنم چاق میشم
خوش بختانه خیلی از باورهای مخربم به واسطه همین سایت حذف شد ، اما هنوزم یه باور مخرب درونم دارم اینکه پر خوری در حد سیری ودرد شکم و عامل اضافه وزن دوباره جسمم میدونم یعنی رفتار غذایی بیش از نیاز سیریمو
حس ناتوانی و عدم مقاومت هم دارم که نخورم بیشتر از نیازم چون موقع خوردن این حس میاد سراغم غذا خوشمزه اس ، حیفه ، و یه ترس عمیق تر که احتمالا میگه نخوری تموم میشه بیخیال بخور انقدر بخور که اشباه بشی از این طعم
منم که گوش به فرمان این افکار هستم و میخورم و باور چاق شدن بخاطر این رفتار که نا صحیح میدونمش باعث شد طول ۳ چهار ماه ۵ کیلو اضافه کنم
دلم میخواد باورمو درست کنم کم رفتار خوردنمم درست بشه
بخصوص وقتی رفتار خوردن افراد متناسبو میبینم چقدر کم میخورن و چقدر زود از خوردن دست میکشن و میگن سیر شدیم بیشتر باور میکنم علت چاقی من بیش از نیاز بدونم میخورم بخاطر طعم غذا هست که چاق شدم ،
اما همین الان ضمیر ناخودآگاهم گفت جسمت کارشو فعالیتشو درست انجام میده که نزاشته خیلی هم چاق بشه چون میدونه چاقی طبیعتش نیست و غذا برای سوخت و ساز و سلامتی و زنده بودنش لازم داره،
سلام به همه عاشقان مسیر لاغری با ذهن
جلسه امروز هم مثل همیشه فوق العاده و پر از انرژی برای من بود.میخوام تجربه رژیم گرفتن رو براتون بگم منم یادم میاد قبلاً که با رژیم من درآوردی خودم ۱۱کیلو لاغر شدم و اندام دلخواهمو به دست آورده بودم و تابستونی که رفتم برای فروشندگی که اونجا کلی مانتو داشت اونم با کلی تنوع رنگ من با اینکه لاغر شده بودم بازم انتظار چاقی از خودم داشتم و من در طی اون۳ماهی که اونجا بودم حتی یه مانتو هم برای خودم نخریدم نمیگم دوست نداشتم نه چرا دوست داشتم چون هربار که یه بسته جدید میاوردن کلی مانتو رنگارنگ قشنگ میاوردن من دلم میخواست ولی چون انتظارم این بود که دوباره بازم چاق میشم مانتو نمیخریدم و فکر میکردم خوب وقتی چاق بشم و این مانتو اندازم نشه ناراحت هم میشم خوب چه فایده داره پولمو هدر بدم حتی همکاران هم بهم میگفتن تو که لاغری چرا مانتو نمیخری یه همکار داشتم که خیلی چاق بود و اون حسرت میکشید و میگفت که اگه من جای تو بودم کلی مانتو میخریدم و پولمو صرف خرید مانتو میکردم البته خوب انتظار اونم به جا بود چون وقتی خودش دیگه پذیرفته بود که دیگه چاق میمونه و امیدی به لاغری نداشت پس میگفت هر مانتویی که سایزش بشه رو باید بخره چون ممکنه سایزش دیگه تموم بشه و وقتی از اونجا اومدم بیرون و یه مدت طول کشید و من دوباره چاق شدم این دفعه اصلا دلم نمیخواست برم بیرون چه برسه به اینکه بخوام مانتو یا لباس بخرم و وقتی دوستم منو دید تعجب میکرد که تو چرا انقدر چاق شدی و منم تو دلم میگفتم خوب وقتی دیگه رژیم نمیگیرم خوب معلوم بود که چاق میشم دوباره.حتی این باورم داشتم که الان لباس سایز من پیدا نمیشه چون قدم هم کوتاه بود دیگه بدتر یادمه با دوستان رفتیم که مانتو انتخاب کنن برام چون اونا معتقد بودن که تو خسیسی و برای خودت مانتو پالتو نمیخری یه بار که رفتیم بیرون هر تولیدی میرفتیم اصلا سایز من پیدا نمیشد و اگه هم پیدا میشد یا سرآستین اش آنقدر بزرگ بود که حالا باید یه پولی بدم که اونا رو درست کنم یا آنقدر برام بلند بود که موقع دیدنم تو آینه متنفر میشدم از خودم البته بیشتر. برای همین هیچی نخریدم و من به دوستام گفتم دیدی مانتو برای من پیدا نمیشه و فکر کنم ۴ساعت کشید که مانتو ببینیم پس من خسیس نیستم و اونها هم قبول کردن.پس این شد نگرش من در مورد رژیم گرفتن وقتی مغزت چاق باشه انتظار لاغری نباید داشته باشی به نظر من رژیم گرفتن مثل این میمونه که تو شیلنگ آب رو در دستت گرفتی و داره آب ازش میاد بیرون و تو با انگشتت نمیزاری که آب بیاد بیرون یعنی بهش فشار میاری و وقتی خسته میشی خوب انگشتتو که بر میداری دوباره آب میریزه بیرون رژیم گرفتن هم همین طوره به جسمت فشار میاری با رژیم گرفتن در حالی که مغزت فرمان خوردن میده و خوب چون رژیم هم مقطعی هست خوب فرمان مغز که مدام داره تکرار میشه بر تو غلبه میکنه در نتیجه تو به دلیل فشار عصبی رژیم رو رها میکنی و چون باورت اینکه خوب من که رژیم نمیگیرم در نتیجه چاق میشم و طولی نمیکشه که به وضعیت قبل از رژیمت بر میگردی و در مورد شیلنگ هم باید منبع رو پیدا کنی که همون فلکه آب هست وقتی اونو قطع کنی خوب دیگه آبی از شیلنگ خارج نمیشه در ما هم همین طور هست وقتی منبع ما که مغز هست رو آموزش بدی با دیدن و شنیدن و تمرین درنتیجه مغز که مرکز کنترل جسم هست فرمان های جدید و لاغر کننده صادر میکنه و واکنش ما در برابر مواد غذایی تغییر میکنه که نهایت میرسه به جسم متناسب و این کل فرایند مغز ماست البته بگم که این پروسه زمان بر هست و مثل آمپول نیست که بزنی یهو جسمت عوض بشه حتی برای یادگیری یک زبان دیگه هم نمیشه آمپول زد و بعد یه مدت کوتاه مثلاً انگلیسی حرف زد باید پرو سه اش طی بشه تا ما بتونیم راحت انگلیسی حرف بزنیم.من الان انتظارم از خودم لاغری هست چون دارم حرفهای استاد رو میشنوم دیدگاه میبینم و میخونم و دارم دیدگاه هم مینویسم و نتیجه آن میشه جسمی که میخوام اصلا لاغری منتظر من میشه که بهش برسم یعنی آماده است که من بهش برسم و این مسیر زمان بر هست ولی موندگار که این برام خیلی مهمه.
به نام رب هدایتگر بی همتا سلام . راستش من شکر خدا درگیر رژیم غذایی آنچنانی نشدم چرا که از اولش به رژیم اعتقاد نداشتم چون با محدودیت ممیتوانستم کنار بیام حتی یه یا دو دفع که شروع کردم هم ن چند روز اول بود بعد ولش کردم آخه مادر دیده بودم که رژیم میگیره و چه جوری از اون طرف از نظر روحی اذیت میشه دیده بودم که بعد این که دیگه رژیم ودکتر رفتن رها میکنه با این که اندامش عالی میشه اما دوباره به حالت اول برمیگرده در واقع با رژیم نمیشه برای همیشه زندگی کرد . امت با تمام این صحبت ها ریشه این باور ترس از مواد غذایی در وجودم دیدم مثل ترس از شیرینی و نان و برنج بعد با خودم فکر کردم دیدم اصلا خمین مادرم تا قبل از این که چاق بشه و بخواهد رژیم بگیره هم لاغر بوده هم این که برنج و شیرینی و نان هم میخورده و نان که یه عادت قدیمی در وجودش یا اصلا اکثر مردم یزد بچه ها و دختر ها و پسر ها رو که وقتی میرم یزد میبینم لاغر هستند در حالی که غذای اصلی این مردم نان هست و شیرینی و نبات بخش ثابت زندگیشون یکی از اقوام با این که شیرینی و قند نمیخوره اما چاق خوب آبشون که دیگه باید لاغر باشه پس چرا نیست چون شیرینی جات عامل چاقی نیست . درسته زیادش مرض قند میاره اما چاقی نه و همین نان هم باعث چاقی نیست برادر خودم همش با هر غذایی نان میخوره یا اقوام میبینم نان میخورند اما چاق نیستند پس نان هم عامل چاقی نیست. برنج هم باز نمونش در فامیل بسیار که اونم برنج هندی میبینم میخورند اما همچنان لاغر اند پس برنج عامل چاقی نیست . خلاصه همه این ها از ترس من میخواهم متناسب باشم که فکرم آزاد باشه از خوردن و باعشق و لذت درست مثل افراد متناسب غذابخورم و چی بهتر از این که از همین حالا شروع کنم با لذت خوردن و لذت و شادی به تعویق نندازم . بهد خواندن کامنت زیبا دوست عزیز که به عنوان متن نوشته شده بود به این نتیجه رسیدم که مهمترین مسئله این که من زبان بدنم یادبگیرم بفهمم واقعا این جسم من چی میخواهد و به حرفش گوش کنم این جسم زنده و هر روز و و هر هفته و هر ماه و هر سال داره خودش بازیابی میکنه پس من باید یه فرصت به این جسمم و به خودم بدهم تا بتوانه توانایی هاش بهم نشان بده تا ببینم اونقدر قدرت مند هست اون قدر پیشرفته هست که خودش آنچه رو که نیاز داره بهم میگه و فراهم میکنه مثلا وقتی تشنه ایم دهنمون خشک میشه و میفهمیم تشنه ایم آب میخوریم یا وقتی به خواب نیاز داریم چشمامون سنگین میشه و احساس میکنیم انرژیمون کمتر شده پس میخوابیم سیر و گرسنگی هم همین طور هست اما متاسفانه ما این دو حس ازبس بهش توجه نکردیم فراموش کردیم اما خوش بختانه اینجاییم تا دوباره به یاد بیاریمشون تا هم بدن متناسب و سالمی داشته باشیم که به خوبی که به خوبی کارمیکنه هم این که از زندگی لذت ببریم هیچ چیز در این جهان بد نیست همه چیز به نوع نگاه ما بستگی داره همین و بس پس من همین جا قول میدم به بدنم به حرفش توجه کنم و سعی کنم درکش کنم تا ببینم دقیقا چی میخواهد و به چی نیاز داره چرا که این جسم لایق توجه و قدر دانی هست من عاشق جسمم هستم چون از لحظه تولد تا هم اکنون در کنار من بوده و نیاز های من براورده کرده بدون این که من سختی بکشم مثل تنفس . ضربان قلب . انقباض و انبساط ماهیچه ها . دیدن و شنیدن و صحبت کردن . هضم و جذب مواد مورد نیاز و…… یک عالمه کار دیگه این جسم توان مند تر از اون چیزی که ما فکرش میکنیم فقط بیاد باورش کنیم و به حرفش گوش کنیم و بیاد داشته باشیم زبان بدن احساس هست . فقط کافی لزوم باشین و ترس از هورمون دور نگه داریم اون موقع که صداش درسا مثل افراد متناسب میشنویم. خداجونم متشکرم متشکرم برای این بدن شگفت انگیزه و پیشرفته که به من هدیه دادی تا در این کره خاکی به راحتی زندگی کنم و لذت ببرم متشکرم عشق بیهمتای من دوست دارم بی انتها . در پناه رب العالمین متناسب تر و تندرست تر و ثروتمند تر از اکنون باشید . یا حق
“به نام خداوند راهنما و هستی بخش”
با سلام به استاد گرامی و همه ی دوستان؛
گام ششم:با رژیم لاغری می توان لاغر شد؟!
من وقتی اسم رژیم غذایی رو می شنوم احساس بدی به هم دست میدهد و کاملا عصبی می شوم چون رژیم گرفتن یاد آور زجر و سختی و خود را محروم کردن از لذت خوردن خیلی خوراکی های خوشمزه است که دوست داری بخوری،اما با رژیم گرفتن به خودت فشار میاوری که نباید این را بخوری، فلان ساعت باید فلان چیز را بخوری و یا از هر چیزی به اندازه ی تعیین شده باید بخوری و این باید و نبایدها چقدر به انسان فشار عصبی وارد می کند و در آخر نیز نتیجه ای که می خواهی به دست نمی آوری و بدتر احساس بی اراده بودن و شکست می کنی و آن را به تمام امور زندگی خودت تعمیم میدهی و به نا امیدی میرسی.پس با رژیم لاغری نمی توان لاغر شد و اگر لاغر هم شویم تا زمان ادامه دادن به رژیم است و در صورت ادامه ندادن به آن دوباره چاق می شوی و شاید بیشتر از قبل.من به هیچ وجه به رژیم لاغری اعتقادی ندارم پس من چگونه لاغر شوم؟جواب این سوال این است که من باید ابتدا ذهنیت خودم را نسبت به انواع خوراکی ها و غذاها تغییر بدهم و قدرت چاق شدن توسط آنها را ، از آنها بگیرم و این قدرت را به خودم برگردانم و همین اینکه باید عادتهای بد غذایی خودم را شناسایی بکنم تا بتوانم عادت های صحیح و درست را جایگزین بکنم.عادت های بد مانند این که سر ساعت مقرر صبحانه،نهار یا شام بخورم هر چند گرسنه نباشم در صورتی که باید بر اساس گرسنگی و احساس ضعفی که دارم غذا بخورم،یا اینکه به علائم بدنم دقت کنم تا متوجه شوم که چه زمانی احساس سیری می کنم و قبل از اینکه دچار شکم درد،حالت تهوع و علائم دیگر شوم به طور خودکار دست از خوردن بکشم و این بهترین عادتی است که می توانم در درون خودم نهادینه کنم.و هم اینکه اگر به خوردن چیزی بی میل بودم خیلی راحت بگوئیم که میل ندارم و آن را نخورم.پس من با تمرین عادت های خوب غذایی و تغییر نگرشم نسبت به غذاها،می توانم به راحتی لاغر شوم بدون زور و اجبار و تحمل فشار با رژیم های متفاوت و بی فایده نسبت به خود.لاغری با ذهن راحت ترین و آسان ترین کار دنیا است.
برای دیدن این فایل بینظیر خداوند بزرگ رو بینهایت شکرگزار و سپاسگزارم
استاد جانم هر کلمه این فایل سرشار از آگاهی و زیبایی بود
با شنیدن هر فایلی من در شگفتم که قرار کدوم جنبه از ذهن من رمزگشایی شه …
پس تشویق ها و مشوقان کودکی من یا اطرافیان ابتدا مارو به چاقی تشویق کردن و یکسری باور در ما به وجود آوردن و چون رسیدن به اونها لذت بخش (مثل اگه بخوری قوی میشی، دختری خوشگل و جذاب که گوشت داشته باشه، اگه تپل باشی در برابر مریضی ها مقاومی…)،، وقتی که این ایستگاه داده هاش به یک حدی رسید ما چاق شدیم، چون برای چاق شدن خوردیم
حالا که در این مرحله چاق شدیم اومدن خطرهای چاق شدن رو گفتن، اینسری، پای رسانه ها، دکتر تغذیه، حرفهای مردم و علی الخصوص حرف خانواده کم کم به میون اومد… و ترس از چاق تر شدن کار ما رو سختر و سختر کرد و شکست ها علاوه بر ترس مداوم، تنفر هم در ما شکل گرفت که باعث شد انتظار چاق تر شدن در ما شکل بگیره.. براش بارها و بارها هر وقت که بیدار بودیم نقشه ذهنی درست کردیم، با ترسمون همش خودمون رو چاقتر تصور کردیم ، میلیون ها بار خودمون رو سرزنش و تحقیر کردیم، همه جا در مورد چاقی صحبت کردیم… متوجه نشدیم که ذهن بین نخواستن و خواستن فرقی قائل نیست.. یعنی خنثی هستش و براش مهم نیست که بارها چاقی رو گفتی نمیخوای… چون همه جا اسم چاقی اومد ذهن اون رو خواسته تو فرض کرد و تمام فرمانهای مغزی با خواسته(چاقی) همراه و همسو شد… وقتی دکتر تغذیه رفتم و سالها رفتم و بارها رسانه ها رو گوش کردم، میلیاردها بار به مغزم گفتم که مواد غذایی چاق کننده هستن و این بزرگترین مانع من برای لاغریه و من دارم روی این باورم کار میکنم که بتونم ترسی که از مواد غذایی رو که به واسطه دکتر تغذیه در وجودم به وجود آوردم رو ازبین ببرم. و درک میکنم که چه ریشه وحشتناکی در من کاشته شده و فکر میکنیم که تحرک باعث لاغری میشه و ن چقدر و چه کارهای عجیب و غریبی کردم، در روزهای داغ تابستان نایلون میبستم و باشگاه میرفتم و چند ساعتی بدنسازی میکردم به قدری که واقعا نایی نداشتم و بیهوش میشدم از خستگی و چن دقیقه ای استراحت میکردم و کیلومترها پیاده روی میکردم و بعدش که خونه اومدم ژل میمالید و میرقصیدم جوری که الان اثراتش به صورت بیرون زدگی مهره های کمرم در اومده .. این تاوان راه اشتباه رفتن بود.. چقدر دکتر تغذیه رفتم و انواع رژیم ها رو رفتم و چقد روی اون ترازو رفتن ترسناک بود… هیچکدوم از رژیم ها در هر دوره ای که گرفته میشدن ضمن اینکه در حد چندکیلو کاهش وزن تاثیر داشتن ماندگار نبودن چون جسم داشت تغییر میکرد ذهن که با فشار تغییر نمیکنه، ذهن با دلایل منطقی و برهان تغییر میکنه با الگوهای درست تغییر میکنه. امروز که داشتم با خواهرم صحبت میکردم بهش توضیح دادم که الان من اگر اضافه بر نیازم بخورم میترسم و خواهرم گفت تو هنوز هم ترس از مواد غذایی داری و گفتن که بدن من تا الان چندین تن رو دفع کرده برای ۲۰ کیلو چربی فقط ذهن تو مانعش میشه نباید ترسید چون مواد غذایی چاق کننده نیستن و ما باید درست ازشون استفاده کنیم، البته برای این ترسم از مواد غذایی هم راه حل وجود داره، الگوهایی رو پیدا کنیم افرادی که همه چی میخورن و تحرک معمولی روزانه دارن ولی مناسبن. باید لیاقت لاغری و توانمندی در لاغر شدن و متناسب ماندن رو در خودمون افزایش بدیم، توانمند بودن بدن رو در لاغر شدن درک کنیم و باور کنیم که بدن ما بسیار شگفت انگیز و میل شدید به طبیعی بودن داره و طبیعی بدن ما هم متناسب بودنه . این پروسه که من بیام از طریق ذهن فرمانها و فرمولهای مغزی رو تغییر بدم زمانبر هستن و بستگی به مقدار باور من داره که این هم بستگی به ورودی های ذهنی من داره، که چه اطلاعاتی در طول روز بهش میدم و هر چقد مغز رو با اطلاعات درست درگیر کنم به مقداریکه در معرض اطلاعات درست باشم (تو سایت بودن، کامنت گذاشتن، کامنت بچه هارو خوندن، تو دوره ها شرکت کردن)قطعا به نتیجه نزدیکتر میشم.
به امید متناسب شدنمون که دیر نیست
عادله.
من در طول دو سالی که اضافه وزن پیدا کردم به خاطر ترس از رژیم اصلا سراغش نمیرفتم و خودمو خیلی سرزنش میکردم. ولی وقتی دیدم فایده نداره دوجلسه دکتر تغذیه رفتم که با دارو لاغر بشم . و تو همون دوره هم اصلا نمیتونستم برنامه غذایی شو رعایت کنم . وقتی دیدم فایده نداره دیگه ادامه ندادم . من بعضی وقتا میشد اصلا احساس سیری نمیکردم . هیچ اشتهایی به خوردن نداشتم ولی ضعف داشتم و اجباری میخوردم و میخوردم تا به زور احساس سیری کنم .تا سیر نمیشدم هم بدنم انگار مثل بچه ای که جیغ و داد کنه بهانه میگرفت و دست از سرم بر نمیداشت و بی جون میشدم. فکر کردم معده ام مشکل داره رفتم دکتر گوارش آندوسکوپی دادم گفت معده ات ورم داره . یه ماه داروهاشو خوردم ولی اصلا تاثیری نداشت و من همچنان بی میل غذا میخورم . الان که میبینم بقیه هم اینجوری ان میفهمم که مشکل تو ذهنمه که باید اصلاح بشه. البته من تو نظرات ندیدم کسی اشتها نداشته باشه و به زور بخوره … اکثرا دوست دارن بخورن… اکثر غذاهایی که قبلاً دوست داشتم الان دیگه دوست ندارم بخورم و خیلی محدود شدم . واقعا استاد کسی بوده مثل من؟
یه بارم از برنامه سیبیتا استفاده کردم چیزای خوبی یاد گرفتم ولی اونم نتیجه ای نداد …
سلام استاد مهربان و دلسوز و دوستان متناسب 🥰.
با رژیم گرفتن نمیشه لاغر شد چون الان دیگه میتونم براش دلایل قانع کننده ای بیارم که این همه سال یکبار هم نتونستم با ذهن خودم ارتباط برقرار کنم و الان داره خود به خود در افکارم تاثیر خوب میذاره که وقتی تو میتونی ذهن خودتو کنترل کنی تا جسمت لاغر بشه وقتی اینقدر خوب داری آگاه میشی نسبت به درونت و ذهن ناخودآگاه خودت دلیلی نمیبینی حتی به رژیم غذایی هم فکر کنی چه برسه انجامش بدی و من از این بابت خیلی خوشحالم چون با اینکه هنوز تغییری در جسمم ندیدم اما افکارم عوض شده ولع خوردنم عوض شده همین دیشب مهمونی بودیم من هر زمان تو جمع شلوغ بودم اگه غذای شام برنج بود چنان استرسی میگرفتم که ای وای الان چاق تر میشم چه کنم و از این داستانها دیشب موقع اینکه همسرم خواست برام برنج بریزه داخل بشقاب دوتا کفگیر کوچیک ریخت گفت یعنی سیر میشی همون اولش گفتم خیلی گرسنه هستم اما همینم زیاده تا آخرم بخورم باید بعد از معده سنگین دور خودم بپیچم با اینکه نسبت به این همه سال شاید نصف بشقاب هم به نظر نمیومد اما در دید من انگار خیلی بود بخاطر همین با آروم خوردن و بدون استرس همونو خوردم ولی چون تصورش رو داشتم معدم سنگین شد و بهم یه علامت داد که آفرین حتی نصف بشقاب هم دیگه برای تو زیاده تو داری تغییر میکنی اونم بدون اینکه به خودت محدودیت بدی اما نوشابه داخل سفره بود همه یکی دوتا لیوان خوردن اما من خیلی قاطع گفتم نمیخوام هرچی هم اصرار کردن نخوردم چون واقعا دلم نخواست نه به چاق تر شدن فکر کردم نه به پوکی استخوان و عوارض دیگه ای فقط میل نداشتم چون همون نصف بشقاب هم از نظر خودم زیاد بود و با اینکه غذامو آهسته هم خوردم ولی سنگین شدم اما به مرحله به قول استاد خفگی نرسیدم فقط کمی بیشتر سیر شدم به همین دلیل خیلی قاطع میگم که از رژیم لاغری کاری ساخته نیست من خودم شخصی هستم که از 14 سالگی هرررررررر نوع رژیم شناختم تست کردم و اگه حتی یکی از رژیم های من بعد از اتمام برنامه رژیمی یک سال تموم منو لاغر مناسبت نگه داشته بود من اینو قبول میکردم که از رژیم کاری برمیاد برای جسمم ولی حتی به 6 ماه هم نرسید بعد از رژیم ها یک کیلو اضافه نکرده باشم پس مطمئنم همه کسانی که با این سایت آشنا شدن چه رایگان چه پیشرفته و خرید محصولات و پا به پای گام ها و تمرین های استاد پیش رفتن اینو میدونن تا وقتی ذهنی داری که بهش لاغری رو یاد بدی و آگاهش کنی از اطرافش نیازی به نه رژیم نه ورزش و هیچ چیزی که از روی اجبار باشه نداری…سپاس
با سلام خدمت دوستان متناسبم و استاد عزیزم
با رزیم لاغری می توان لاغر شد؟
خیر
خب چرا نمیشه؟
چون همه ی ما این دوران رو سپری کردیم و فشار سخت اون روزها رو چشیدیم و جه کارا که با خودمون نکردیم
و همه ی ما تجربه ی رزیم رو داشتیم که با رزیم میخاستیم وزن خودمون رو کم کنیم
اما نمیدونستیم که داریم چیکار میکنیم می اومدیم خلاف ذهن عمل میکردیم
اون و تو بد شرایطی قرار میدادیم تو رنج و سختی خودمون قرار میدادیم
که بیایم وزنی از خودمون رو زمین بزاریم و سبک بشیم
در حالی که نمیدونستیم داریم این وزن و دوبرابر میکنیم و سنگین تر
چون هر بار که ما آگاهانه تصمیم میگرفتیم این اضافه بدنمون رو کم کنیم داشتیم به جسممون فشار می آوردیم که به زور و سختی و بدبختی چند کیلو وزن کم کنیم اما اون ناخودآگاه که خبر نداشت داریم چیکار میکنیم و باورهای اشتباهی بود تو ناخوداگاهمون
ما داشتیم به جسممون فشار می آوردیم و بگی نگی چند کیلو وزن کم میکردیم
چون رها میکردیم چون خسته میشدیم از این همه رنج و سختی و آخرش ما رها میکردیم و بعد از رهایی اون وزن کم شده به مرور و مرور اضافه میشد و یا شاید هم دوبرابر میشد و چاقتر از قبل میشدیم و سرانجامی در برنداشت با رزیم گرفتن
بارها شاهد بودیم می دیدیم که این فایده نداره ادامه نده پیاده شو از قطار رزیم
ولی کی بود که باور کنه
یعنی بهمون قبولانده بودن که تنها راه لاغری فقط نخوردنه رزیم ورزشه تحرک داشتنه پیاده رویه الخصوص خوردن خیلی دقت داشتن تو خوردن
و همین تاکید کردنهای زیاده اون موقع هس که ما خیلی از خوردن می ترسیم
و میگفتن اگه میخاهی متناسب بشی رزیم بگیر بیا فلانی هم گرفته نتیجه دیده ما فقط نتیحه میدیدیم و به بعد از اون کاری نداشتیم که برگشت خورده وزنش
و همیشه دنبال این بودیم که ببینم چه رزیمی بهتره که انجام بدیم
ما با رزیم گرفتن نه تنها لاعر نمیشدیم که هیج بلکه چاقتر هم میشدیم بلکه اون باور رو تنومند تر میکردیم که چاقی ما ارثیه کاری به هیج چیزی نداره
اونایی که متناسبن شانس خودشونه لاعرها خدا خواسته اینجور باشن خدا دوستشون داشته
ما که باید دیگه این سختی ها رو تحمل کنیم شانسمونه خدا ما رو اینجوری خلق کرده
ما به خانواده مادریم رفتیم
همیشه میگفتیم ما فقط جاقی به ارث بردیم از مادرمون
مردم چه جیزای به ارث میبرن (پول ثروت) ما فقط چاقی
و اون باور رو قوی تر میکردیم تو ذهنمون که ول کن لاغری بشین چاقی تون کاری به هیچی نداره ژنتیکی چاقی به مادرت کشیدی هر کی هرچی هست هست و همین باورها در ذهنمون داشتیم که نتونستیم به اون ایده آل برسیم
چون این باورها از زمانی که من جاق شدم شنیدم و بارها و بارها تکرار و تثبیت شده در ناخودآگاهم و خیلی محکم و قوی هستش این باورها
بخاطر این باورهای اشتباه بود که با رها کردن رزیم اون وزنه برگشت میخورد
چون ناخودآگاه به راه خودش ادامه میداد.
تو اون مدت هم فشار جسمی بوده که وزن کم میکردیم
بدن ما توانایی وزن کم کردن رو داره اونم نه یک کیلو بلکه تا جایی که بخواهی میتونی وزن کم کنی کافیه باورهانون رو شناسایی کنیم و رفتارهای درست رو جایگزین این باورها کنیم
چون بدن ما از اول متناسب بوده و باید به اون روال اولش برگرده
این جسمی که الان داریم نتیجه ی باورهای اشتیاه ذهنیمونه هر کی در هر شرایطی هس نتیجه ی ذهن خودشه
خیلی خوشحالم که در حال پیشرفتم در این زمینه و رها نمیکنم این دوره ها رو و روی خودم کار میکنم که این باورها رو شناسایی کنم و جایگزین میکنم تا به متناسب شدن برسم به ۵۳کیلو گرم
از تغییرات من 👇
چند شب قبل رفتم تو فروشگاه با همسرم بودیم همسرم بهم گقت چیزی نمیخاهی برات بخرم
تو فکر بودم کاشکی هم یه جی میخریدم و با هم هستیم تا لذت ببرم از خوردنه
و گشنه هم بودم که یهو تصمیمم عوض شد که نه این اشغال ها جیه بخورم بریم خونه گشنمه یه چی میخورم
و خودم و اون موقع تحسین کردم افرین مریم چه رفتار زیبایی
تونستی چیزی نخری افرین و بعدش اومدم خونه میوه خوردم سیر شدم
موفقیت خودم رو تحسین کردم و ثبتش کردم در ذهنم که ببین تونستی چیزی نخری و از با هم بودن لذت ببریم
و یکی دیگه از تغییراتم
اینه که وقتی میرم دور یخچال میگم کاشکی یه چی میخوردم و بعد با خودم میگم چرا به خودم ضربه بزنم من که چیزی دلم نمیخاد فقط میخام اوقاتم و پر کنم با خوردن😒
به جاش آب بخور و یه لیوان آب میخورم اینا خیلی ارزشمند هستن برای من و خودم و تحسین میکنم
و امروز که فرزندانم داشتن غذا میخوردن خیلی کم غذا خورد و گقت دیگه نمیخام و من اصراری به خوردنشون نکردم چون فهمیدم خیلی زیبا پیغام سیری رو دریافت کردند لذت بردم از این رفتارشون
و پسرم خیلی اندام عالی داره
من همیشه شاهد این پیغام هاشون هستم که چقدر عالی دریافت میکنند دیشب هم داشت ساندویج میخورد یه تکه اش و نخورد سریع گذاشت کنار
گفتم بخور گفت سیرم
چقدر زیبا و قشنگ و عالی این پیغام ها رو دریافت میکنند لذت میبرم ان شاالله ما هم به زودی زود شاهد این پیغا ها میشیم و بصورت اتوماتیک این پیغام ها رو دریافت میکنیم
خلاصه :
لاغری ما فقط و فقط از طریق ذهن امکان پذیر هستش و ما باید با کار کردن روی خودمون به اون تناسب دلخواهمون دست پیدا کنیم 👌👌👌😍😍😍
سلام استاد گرامی و دوستان هم مسیر
من هم مثل بسیاری از شما دوستان لحظات سخت رژیم گرفتن رو در طول زندگیم بارها تجربه کردم،
همیشه از ترس چاق شدن و چاقتر شدن ورزش کردم و خودم رو خیلی اذیت کردم
و بعد از مدت کوتاهی به حالت اولیه برگشتم.
با توجه به مطالب استاد درک کردم که باید ما از درون خودمون رو تغییر بدیم نه از بیرون،
ما باید روی ذهنمون کار کنیم نه روی جسم،
باید شناسایی کنیم تمام افکار اشتباهی که در طول این چند سال باعث چاقی ما شده است،
و کمرنگ و کمرنگتر شوند،
افکار جدید ،باورهای جدید وارد ذهنمون بکنیم،
پس رفتارها و عادتهای متفاوتی در ما ظاهر میشوند و پس از آن کم کم جسم ما نیز شروع به تغییر خواهد کرد .
یاد گرفتم : این اتفاقات فکرکردن و تصویرسازی در ذهن رخ میده ،
و مغز میاد اون تصویر سازی در ذهن رو به عنوان خواسته ی من ، آرزوی من، تشخیص میده و فرمانها رو جوری صادر میکنه که نتیجه ش اون چیزی میشه که بهش فکر کردم .
مغز ما برای صدور فرمان تحت تاثیر ذهن قرار میگیره .
ممنونم استاد گرامی .
سلام و درود بر تمامی اهالی سایت تناسب فکری
رژیم گرفتن در گذشته برای من تنها پلی بود که من رو به آرزوم که لاغری بود میرسوند و من در اکثر مواقع با تمام توانم رژیم میگرفتم و ورزش میکردم که به جسم دلخواهم برسم و با تمام سختیهاش خیلی هم عالی عمل میکردم اما از یه جایی به بعد که نزدیک وزن دلخواهم میشدم و یا به اون وزن میرسیدم دیگه ادامه دادن رژیم برام سخت میشد ومن میخواستم مثل بقیه بخورم و یا بهتر بگم مثل گذشتم ی خودم دوباره پرخوری کنم و واقعا این جور مواقع بود که خودم از خودم شکست میخوردم و من دوباره در زمان خیلی کم به حالت قبل رژیمم بر میگشتم و بارها میگفتم من نمیتونم برای همیشه لاغر باشم و اگرمیخوام همیشه لاغر باشم باید همیشه هم رژیم و ورزش داشته باشم که برام سخت هست .
اما حالا که آگاه شدم متوجه میشم که چقدر کار خنده داری میکردم چون تمام فعالیتهای بدن من تحت کنترل مغز هست و این خوردن هم یه فعالیتی هست که تحت کنترل مغز هست و من باید از منشأ این مشکل رو حل کنم همانطور که من ضربان قلبم و تنفسم و پلک زدنم و … خیلی اتوماتیک هست باید خوردن من هم اتوماتیک انجام بشه که در لاغرها همین اتفاق داره میوفته یعنی خوردن به صورت اتوماتیک در بدن اجرا میشه اما در چاق ها این دستور داره با دخالت ذهن به صورت دستی انجام میشه و نتیجه اش میشه چاقی پس ذهن ما چاقی رو یادگرفته از اطرافیان از خانواده از دوست از آشناها و حالا داره اجراش میکنه و اما اگر ما از نتیجه اش راضی نیستیم پس بیایین به ذهن دوباره لاغری رو یاد بگیریم تا به نتیجه ی دلخواه برسیم .
چند نمونه از افکار های چاقی که من در گذشته از اطرافیان یاد گرفته بودم
مواد غذایی مختلف در بدن تاثیرات متفاوت دارن و من باید بعضیا رو نخورم یا کم بخورم که چربی در بدن من جمع نشه
من باید در ساعت خاصی غذا بخورم که اون غذا تبدیل به چربی در جسم من نشه
من باید کلی تحرک داشته باشم که چربی درجسمم ذخیره نشه .
اما افراد لاغر اصلا از این افکار. ندارن خیلی راحت هر ر وقت گرسنه باشن از اون غذا برمیدارن و میخورن و اصلا نه تفکیک مواد غذایی دارن نه کاری به زمان دارن نه کاری به فعالیت بدنیشون دارن
من قبلا که در رژیم بودم و همیشه هم اضافه وزن داشتم خیلی وقتها میشد که من سیر بودم ولی وقتی با یک غذایی و یا خوراکی مواجه میشدم در خانه ی مادرم و یا تفریح و مهمانی و یا موقع غذا خوردن بقیه خیلی راحت شروع به خوردن می کردم اما یه فرد لاغر هرگز همچین کاری نمیکنه اگر سیر باشه به راحتی میگه من سیر هستم و میل ندارم و نمیخوره اما خود من هنوزم شده گاهی اوقات به بهانه های مختلف غذا وارد بدنم میکنم مثلا
بزار بخورم همین یه امشبه
بزار بخورم چون خوشمزس
بزار بخورم چون بهش علاقه دارم
بزار بخورم چون اومدم مهمونی
بزارم بخورم چون پولش رو دادم
بزار بخورم چون بی کالری مثل آب
بزار بخورم چون مقوی ،چون گیرم نمیاد ،چون میخوام خوش بگذرونم ،چون میخوام تفریح کنم ،میخوام احترام بزارم ،میخوام اسراف نشه ،میخوام بخورم چون غذا زیاد هست و …
و در این جور مواقع هیچ کس حریف من نمیشد و من به راحتی زیاده روی میکردم در حالیکه میدونستم دارم کار اشتباه میکنم اما کسی نمیتونست جلوی دستور مغزی من رو بگیره و من به راحتی پر خوری میکردم .
نگرش افراد چاق و لاغر به غذاها خیلی متفاوت هست مثلا یه فرد چاق میگه خوردن نوشابه = چاقی اما یه فرد لاغر خوردن نوشابه =پوکی. استخوان و نتیجه درجسم متفاوت میشه پس باید نگرش ما در مورد غذایی تغییر کنه و فرمولهای ذهنی ما تغییر کنه و بعد خود به خود واکنش ذهنی ما تغییر کنه و بعد جسم ما تغییر می کنه .
و این تغییر فرمولهای ذهنی با رژیم امکان ندارد و نه تنها امکان نداره بلکه حرص و ولع ما در خوردن بیشتر میشه و فشار عصبی در مغز ما بیشتر میشه و …. تا جاییکه دیگه بعد از مدتی ما رژیم رو رها میکردیم پس با فشار آوردن از بیرون ما نمیتوانیم برای همیشه متناسب بشیم شاید مقطعی بشه ولی برای همیشه امکان نداره
من زمانی که وارد این مسیر شدم پذیرفتم که تمام دلایل من برای چاقی بیخود و الکی هستن مثلا
من سالها میگفتم چاقی من به خاطر ازدواج من هست اما چه ربطی داره کلی آدم میشناسم که ازدواج کردن و همچنان لاغر هستن مثل دوستم مثل خانم همسایه مون مثل خواهرم و خواهر همسرم
من سالها میگفتم من به خاطر دو زایمانم طبیعی که سایز بزرگی داشته باشم اما حالا میگم چه ربطی داره دوستم و خواهر همسرم و بازم خانم همسایه ما با وجود دو زایمان بسیار لاغر و متناسب هستن .
سالها میگفتم چاقی من به خاطر خوردن مواد غذایی چرب و پر کالری و نشاسته ای و شیرین هستن اما چه ربطی داره دختر خودم که بسیار لاغر هست هر چی بخواد میخوره اما لاغرها
.سالها میگفتم چاقی من به خاطر کم تحرکی هست اما چه ربطی داره دختر خودم دقیقا از وقتی کرونا شد و من وارد این مسیر شدم و ایشون حتی یه مدرسه رفتن هم نداشت و همش دراز کش روی تخت خواب بود وزن بسیار زیادی کم کرد وخیلی لاغر شدچون من دیگه ایشون رو مجبور به پرخوری نکردم .
سالها میگفتم چاقی من به خاطر اشتهای زیادم هست اما حالا آگاهم اشتها یی در ما وجود ندارد اون در ذهن من لونه داره من به جای اشتها دارم باید بگم حق انتخاب دارم .
سالها میگفتم چاقی من به خاطر دارو هست اما خیلی از اشناهای من همین دارو رو مصرف کردن و بسیار لاغر هستن
و ازوقتی نگرشهای من تغییر کرد دیگه انگار من حرص و ولع خوردن نداشتم و دیگه تمایلی به پرخوری نداشتم و خیلی به اندازه تر خوردم و حتی همین تغییر نگرشها در مواد غذایی باعث میشه که من چاق نشم مثلا برای مواد غذایی نباید کلی حرف و حدیث داشته باشم که این خوراکی چون چرب و یا شیرین و یا چون پر کالری و … هست باعث چاقی من میشه چون ذهن من بر اساس همین ورودیها که در ذهنم از طریق اطرافیان کسب کردم داره جسم من رو رقم میزنم وگرنه برای ذهن هیچ فرقی نداره که من یه خیار میخورم یا یه بستنی میخورم اون به اندازه خوردن من براش مهم است اگر بیشتر بخورم تبدیل به چاقی در جسمم میشه اگر به اندازه بخورم بسیار لاغر و خوشاندام خواهم بود پس بارها باید بگم موادغذایی هیچ فرقی با هم ندارن و اونها قدرت چاقی من رو ندارن این من هستم که با رفتارهای نادرستم چاقی رو به جسم خودم هدیه میدم
پس برنامه ریزی مغزی نیاز به آموزش داره که من دارم در این مسیر اونها رو یاد میگیرم
من چندین بار در زمانهای مختلف رژیم میگرفتم و ورزش میکردم و لاغر هم میشدم اما همیشه ترس داشتم که اگر این ورزش نباشه و این رژیم نباشه من چقدر چاق خواهم شد و زجر خواهم کشید و من در این پنج سال آخر وابستگی شدید به این دو داشتم و میترسیدم که رها کنم و اوضاع بدتر بشه و من همیشه با تمام توانم شروع میکردم اما در حین رژیم خسته میشدم اما به عشق لاغری ادامه میدادم و همینکه نزدیک وزن دلخواهم میشدم دوست داشتم به سبک گذشته بخورم و یه چند روی هم این کار رو میکردم و چون وزنم سریع میرفت بالا دوباره شروع میکردم به رژیم گرفتن ولی خسته میشدم دلم میخواست مثل بقیه غذا بخورم و یا ازاد باشم و همیشه به حسرت به لاغرها و نگاه میکردم که خوش به حالتون هر چی شما بخوابین میخورین و لاغر هم هستین و همیشه میگفتم چرا من نمیتونم ؟ خلاصه اینکه جرات ترک کردن اونها رو نداشتم در حالی که میدونستم ورزش بدون رژیم فایده نداره اما من همش میگفتم نه باید برم ورزش که شاید حد اقل کمی از این مواد غذایی که در روز مصرف میکنم رو بسوزنم و جلوی چاقی بیشتر رو بگیرم خلاصه اینکه همیشه درحال جنگ با خودم بودم و خیلی وقتها شکست میخوردم و یه جاهایی هم پیروز میشدم اما در کل این اواخر به خاطر باورهای نادرستم که از پزشکان گرفته بودم به جایی رسیده بودم که واضحا رژیم و ورزش هم به دادم نمیرسید من ته رژیم و ورزش سنگین بودم تا جایی که کمر درد شدید و زانو درد بسیار شدید گرفتم و برای هر دو مشکلم یه ماه در خانه استراحت کردم اما حاضر نبودم ورزش نرم که مبادا چاقتر بشم و اونجا بود که گفتم پس مشکل من چی هست و دقیقا زمانی که وارد این راه شدم متوجه شدم مشکل از ذهن من هست و نیاز به انجام هیچ کار سخت و طاقت فرسایی نیست فقط کافیه رفتارم و نگرشم تغییر کنه تا من به وزن دلخواهم برسم .
ب نام خدا
سلام خدمت دوستان گرامی و استاد عزیز
دیروز نتونستم دیدگاهمو کامل و ثبت کنم امروز ک چش وا کردم اولین کارم انجام تکلیفم دیروزم شد چون ب این باور رسیدم ک نوشتن چقد میتونه تاثیر گذار باشه و خیلی وقتا بعدا میام دبدگاه خودمو میخونم و میگم ببینم ذهنم اون لحظه چیا بوده ومن مکتوب کردم
رژیم کلمه ای ک از شنیدنش انگار چهار ستون ادم ب لرزه در میاد ،و چقدسختیها وزجر هارو ذهن مرور میکنه، رژیم یعنی محدودیت ،نخوردن چیزایی ک دوست داری، سر دردها ، ضعف ها ،خجالت کشیدن در جمع ها ،عصبی شدن ها ،تنفر وقهر از خود ک چرا باید اینجوری باشی، خوردن چیزایی ک دوست نداری ،اخه تاکی میشد این وضعیت روتحمل کرد ،وقتی با این همه محدودیت وفشار ذهنم اشوب شده داغون شده وآواری از حس و حال بد در من ایجاد شده چطورمیتونم نتیجه خوب بگیرم، وقتی موافقت ذهنمو جلب نکردم وفقط دارم با رژیم باهاش میجنگم و بهش زور میگم ومیخوام ب زور بگم ک خلاف باورهات ونگرش هات میخوام عمل کنم ،ب زور میخوام گشنه نگه دارم و در حالی ک در ذهنم کلی باور چاق دارم ک میگه بخور گشنه ای ضعف میکنی ،بخور خوشمزه اس دیگه ازش بعدا نیست ،بخور گناه داره حیف و میل میشه ومدام اینها در ذهنم مرور میشه ومن میخوام با جنگوفشار بهش ب زوربگم ن جلوتو میگیرم،تا کجامیتونم باهاش بجنگم، ذهنم سالها چاقیو یاد گرفته ب زور نمیتونه باور هاشو کنار بزاره ،فقط و فقط با صلح و اموزش لاغریه ک میتونم موافقت ذهنمو برای لاغری بدست بیارم اونوقته دیگه نیازی ب زور نداره وخود ذهن منو ب مسیر لاغری میبره، وقتی من بزرگترین علت چاقیمو غذا خوردن میدونم و همیشه میترسم از غذا،تا کی میتونم رژیم بگیرم و ب زور جلوی خیلی از غذاهارو ک بدنم ازشون انرژی میگیره رو متوقف کنم،اینجوری بیشتر اسیب میزنم ب بدنم ، من با رژیم ب بدنم گفتم ک تو نمیتونی ،بلدنیستی وتوانایی لاغر شدن رو نداری بس من باید جلوتو بگیرم،در حالی ک قانون جهان غیر از اینه،وقتی این همه ادم میخورن ولی متناسب هم هستن بس جسم منم همین طوریه وگرنه ک دور از عدل الهی بود،وقتی من با دستای خودم غذای اضافه و اشغال رو واردبدنم کردم وقتی چیزایی ک نیاز نداشتم تا فشار شکم و درد و تهوع خوردم بس چطواز خودم انتظار لاغری وتناسب وعدل خداروبخوام ، خدا ب من اختیار داده من با اختیار خودم تصمیم ب اضافه خوری کردم و از اون هم ترسبدم و نتیجه اش شده چاقی و الان با همون اختیار تصمیم میگیرم ک به واکنش بدن فوق هوشمندم توجه کنم ،بدن من هم مثل هر انسان متناسب الارم های سیری و گرسنگی روداره و میتونه این پیغام هاروب من برسونه ،اگه من صبر کنم میتونم صداشو بشنوم میتونم پیغاماشودریافت کنم ، قبلا ک این فایل روگوش دادم این کارو عملی انجام دادم وچ حس خوبی داره حس انتخاب ،این دیگه زور ب بدن نیس رژیم نیس ،من انتخاب میکنم ب پیغام بدنم اهمیت بدم منتظر میمونم تا بهم بگه نیاز ب تامین انرژی داره ووقتی چیزی میخورم ب مقدار ونوع غذا کاری ندارم و توجه میکنم ک بدنم کی میگه بسه من دیگه نیاز ندارم دیگه حس ضعف ندارم دیگه قاروقور نمیکنم واز همین مقدار میتونم کلی انرژی بگیرم واونجاست ک من ب انتخاب و اختیار خودم دست از اضافه خوری برمیدارم و از تجربه اشغال وارد نکردن ب بدن وسبکی لذت میبرم، طبیعت بدنم من متناسب شدنه وقتی من پیغام هاشو دریافت کنم و عمل کنم جسمم ب بهترین شکل کار خودشو میتونه انجام بده بدون اینکه نیاز ب تلاش خاصی داشته باشه خودش متناسب میشه ، مهمترین دستاورد عملی کردن این فایل و اموزش اینه ک دیگه ولع خوردن نداری چون ب ذهنت اطمینان میدی ک هر وقت ک نیاز داشتی من تامین میکنم و قرار نیست ک محدودیت بدم قرار نیس اذیت بشم ب وقت وموقعش همه چی در اختیارم هست و میتونم استفاده کنم ،اونوقته ک حس ارامش میادو این حس ارامش مهمترین گام برای متناسب شدن وب سر انجام رسوندن هر خواسته وکاریه، من قبلا اغلب اوقات فقط برای لذت وتفریح میخوردم یا وقتی عصبانی وناراحت بودم مثلا از حرص برای اروم شدن،برای تمام خوردن ها بهونه داشتم، ولی الان میخوام مدام از خودم بپرسم دلیل غذا خوردنت چیه ؟؟؟الان برای چی میخوای این مواد غذایی روب بدنت برسونی ؟؟؟ مگر نه اینکه غذا خوردن فقط وفقط یک دلیل داره و اونم تامین انرژی بدن برای ادامه مسیر زندگی، ب ماشین برای چی بنزین میزنیم ؟برای اینکه تبدیل ب انرژی بشه ومارو تا مقصد برسونه ,مواد غذایی هم فقط وفقط همین حکم رودارن ن بیشتر ،من برای چی الان میخوام غذا مصرف کنم ؟ایا الارم من برای خالی بودن معدم روشن شده؟؟؟ ایا چراغی روشن شده ک ب من نشون بده الان نیاز دارم ک چیزی بخورم؟؟؟ ی ماشین ک ساخت دست بشره میتونه با چراغ و الارم نشون بده ک الان نیاز هست ک بهش سوخت برسه .هر چند این نیازش بیشتر باشه چراغ هم چشمکش تند تر میشه،منی ک ساخت دست الهی هستم مگه میشه ک الارمی نداشته باشم وخودم همش در گیر این باشم ک الان گشنمه اینو بخورم نکنه گشتم بشه .متوجه نشم و مدام درگیر این باشم ک چیو برای چ ساعنی اماده کنم وکنار بزارم ک ممکنه گشنم باشه و زود احتیاج داشته باشم ،بابا ی ماشینم وقتی میخواد بنزینش تموم بشه واز اولین الارم تا اون اخرش کلی زمان میبره ومیتونه مسیر بره ،بس من چرا بخودم اینو تلقین کردم ک ی ذره دلم چیزی خواس یعنی گرسنم بس زودی بدوام وبخورم تا ضعف نکرده، ضعف اصلا چی هست ؟؟؟؟این همه ادم های متناسب یهو میشنوی میگن اره امروز مشغول کاری بودم هیچ وق نکردم یا یادم نشده چیزی بخورم،بس اینها چرا صدبار در طول روزضعف نکردن بعد منی ک ذهن چاق دارم ومدام توجهم ب ساعت ووقت غذاست نیم ساعت از ظهر بگذره ب خودم میگم دارم ضعف میکنم ،در حالی ک من ضعف ندارم من ذهن چاقی دارم ک مدام میخواد طبق باورهای چاقش عمل کنه،والان ک دارم لاغری رویاد میگیرم یکی از قدم هاشم اینه ک من ب بدنم ب جسمم اعتماد کامل میکنم ومیگم ک جسم عزیزم من میدونم ک توکامل افریده شده ای ومیتونی پیغامهاتو ب من برسونی بس ذهن عزیزم من منتظر میمونم تا تو بهم علامت بدی واونوقت هیچ محدودیت و ممانعتی در کار نیست تا باز تو کمکم کنی وپیغام سیریتو بهم بدی ،تا من لذت گرسنگی و سیری رو تجربه کنم وچقد لذت بخشه دریافت این حس ها اونم ن با فشار ودرد بلکه با حس لذت بخش.
خدایا هزاران بار شکرت ک فرصت چشیدن لذت این حس هارو بهم دادی ومنو ب مسیری هدایت کردی ک اگاهم کرده ک چ بدن هوشمندوکاملی روبهم هدیه دادی خدایا بی نهایت سپااااس
سلام
خدا روشکر که همون روزهای اول تونستم براین مسله خوردن غلبه کنم وبدون ترس غذا بخورم چون دقیقا متوجه شدم چیزی دلم بخاد ونخورم بدنم سریع شروع به ذخیره کردنش میکنه .
اما چندتا باور اشتباه درمورد یه سری از غذاها داشتم که بها دادن بیش ازاندازه به آن غذاها بود واونها را آرام آرام دارم درذهنم حلش میکنم .مثل گوشت وکباب و...
وهمینطور نقطه گرسنگی وسیری رو هم بااین فرمول پیدا کردم وبا این قضیه هم مشکلی ندارم .
فقط تنها مسله ای که روند لاغری منو کند کرد این بود که امسال چون ساعت یک ساعت جلو کشیده شد و من به طبع بایستی یک ساعت زودتر بیداربشم و آماده شم برای رفتن به محل کارم .
واین باعث شد که صورتم یه مقدار افت کنه وزیر چشمام گود بیافته و.. . ومنی که در روند لاغری بودم از مادرم هر روز میشنیدم که بسه دیگه لاغر نشو صورتت زشت شده ومن تعجب میکردم من که رژیم ندارم چرا نزدیک به ۱۰ کیلو کم کردم اینطوری نشدم .
وازبس به این روش لاغری مطمن بودم چند روز تمام مرتب کارم این بود بیام فرمول غلط ذهنی رو پیدا کنم که متوجه شدم بله یه باوری داشتم که کم خوابی باعث پریدگی رنگ وروی صورت میشه ومن چون این دوماهی بافشار و به زور درحالیکه خواب آلود بودم بیدارمیشدم ومیرفتم محل کارم این باور کهنه قدیمی اجراشد و قیافم به هم ریخت .
واومدم کلی آدم از دوربریام برای ذهنم مثال زدم که نگاه صبح زود بیدارشدن باعث خرابی صورت نمیشه و … . و هر روز دارم روش کار میکنم و این باعث شد که اتوماتیک وار شبها زودتر بخوابم .
و باعث شد که برای ذهنم منطقی کنم که دیدی لاغرشدن ربطی به قیافه نداره و تو این مسیر متناسب شدن رو همچنان باعشق مثل قبل پیش برو .
من اگه اطمینان ازاین روش نداشتم وبه این ایمان نمیرسیدم تحت فشار وسرزنش خانواده قرار میگرفتم وپروسه زیبای لاغریم متوقف میشد .
دوستان بایستی خیلی مراقب باشیم که اگه جایی پروسه لاغریمون دچارمشکل شد آنقدر به این دوره اطمینان داشته باشیم که بیایم دنبال علت باشیم نه کنارگذاشتن دوره ورها کردن آن .
الان ترس ازلاغرشدن درمن باشناسایی این فرمول کمرنگ شده ومن همچنان باعشق این مسیر رو ادامه میدم .
مگه استاد میدونه که من درگذشته چه باورهایی درمورد چه مسایل زندگیم داشتم که بتونه بهم راهکار بده .
اگرچه ایشون تا اونجاییکه امکان داره راهکار میدن . بقیش به عهده خودمونه .
اگرچه مطرح کردن این موضوع زیاد ارتباطی با فایل امروز نداشت ولی چون خودم تو پروسه متناسب شدن بعد کاهش وزن ۱۰ کیلو وبیشتر بهش برخوردم ونزدیک بود برام مانع ایجاد کنه خاستم باهاتون به اشتراک بزارم هم برای خودم نکته مهمی داشت وهم برای انتشار این تجربه .
وچقدربایستی حواسمون باشه که چه مانع های مخفی وجود داره که حتی دقیقه ۹۰ هم ممکنه گل بخوریم و بازنده بشیم .
خدایا شکرت بابت الهامات بی نظیرت
تشکر ازاستاد عالیقدر.
هم مسیر بودن و درمدارخواسته بودن یعنی بودن برای هدف
چاقی و لاغری هر کدومشون به نوعی یک انتخابه اما این به وسیله ی ذهن ناخودآگاه شکل میگیره با اراده یابی اراده بودن درصورتیکه وقتی تصمیم میگیرم که از اراده ی فکری خودم به تنهایی دست بکشم و به ارادهی خدا بپیوندم اون زمان هست که در مسیر خواستم قرار میگیرم ذهن من پرشده از افکار احساسات و رفتارهایی که منیت رو پرورش داده همون ها ییکه دیگران برام تعیین کردن ومن ازشون یادگرفتم وحالا تبدیل به الگوهای ثابت رفتاریم شدن چاق شدن من هم به همین شکل بود با الگو برداری از مادرم با درخواست های من که در بچگی صورت گرفته مثلا یه شعری بود همیشه میخوندم تپلو یم تپلو صورتم مثل هلو قد و بالا م کوتاهه چشم وابروم سیاهه وکلی چیزهای قشنگی بود که به چاقیم نسبت داده می شد واین هم مسیر چاقی روهموارتر میکرد اما من درسن هفت سالگی اطلاعی از ش نداشتم و ادامه داشت فیلم هاو سریال هایی میدیدم که آدمها برای محبوب دیگران شدن چه کارها که نمیکردن و من هم درحال الگوبرداری بودم ازخانواده اطرافیان و از تلویزیون و… وقتی خواستم که رژیم بگیرم و لاغربشم اون داده های ذهنی روفراموش کرده بودم که ذخیره شده در عمق درونم ومن هم فکرمیکردم که دارم مسی درست رومیرم الان تازه بعداز اینکه داره زمان میگذره دارم درک میکنم که سیری واقعی یعنی چی ولع خوردن یعنی چی گرسنگی واقعی یعنی چی اون زندگی که من داشتم وی بودوهمین زندگی که حالا دارم یعنی چی همه چیز درونیه تازه دارم یاد میگیرم که به ذهنم اعتماد کنم به اون بخشی که بهم اطمینان میده که میتونم لاغربشم دارم یاد میگیرم چه زمانی سیرم چه زمانی واقعا گرسنمه ودارم می فهمم چه کارهایی هستن که باید اصلاح بشن شخصیتم تغیرکرده بهم گفتن لاغرشدی اما رابطم با درونم باید تغییرکنه باید باصلح باشه باید طوری زندگی کنم در رابطه با رفتارم حالم بدنشه چون خودمم که دارم انتخاب میکنم که چه رفتاری روتکرارکنم آگاهانه یانا گاهانه خودم بهتر میدونم که چطور دارم رفتارمبکنم وچه نشخوار هایی توذهنم هست که باید شروع کنم به درست کردنش به این هم رسیدم که اگه رفتارمو تغییرندم فقط افکارمون تغییر بدم این یعنی اینکه به مسیرم ایمان ندارم واگر بخوام هردو روباهم عمل کنم به نتیجه میرسم.واین به لطف حضور داشتن درمسیراگاهی هست که خدا سر راهم قرار داد تابا کسانی آشنا بشم که بتونم درمسیرباقی بمونم شکروجودتون وشکر حضورش که همیشه ودرهوه جا هست.🙏🌹🙏❤️
سلام
لاغری با رژیم چیست؟
یک نوع محدودیت هست درغذا خوردن . که نتیجه ماندگار ندارد . وحرص و ولع خوردن رو درما زیاد میکنه .
اینکه فرد دیگری برای ما تعیین تکلیف کنه چه غذایی رو بخوریم و چه مقدار بخوریم و کی بخوریم .
نگرش اشتباه دراین سبک لاغری
موادغذایی خاصیت چاق کنندگی داره
و بعد خوردن احساس بدی داریم چه کم بخوریم و چه زیاده روی کنیم .
درست رفتار کردن با مواد غذایی چیست؟
یک نوع آزادی هست در غذا خوردن .که نتیجه ماندگار دارد
اینکه خودمان برای غذا خوردنمان تصمیم بگیریم که چه غذایی رو بخوریم وچه مقدار بخوریم وکی بخوریم .
نگرش درست چیه؟
موادغذایی خاصیت چاق کنندگی ندارن بلکه رفتارما دربرخورد با مواد غذایی خاصیت چاق کنندگی ما را دارد.
وبعد خوردن مواد غذایی احساس خوبی داریم یعنی درست رفتار کردیم .
من خودم گاها اتفاق میافته که بعضی وقتها یک ظرف کوچک غذا میخورم سیرمیشم . گاهی هم یک ظرف بزرگ و گاهی اصلا میلم نمیکشه و غذا نمیخورم .
و هر سه بار احساس خوبی دارم چون اختیار خوردنم دست خودم هست وکسی برام تعیین تکلیف نمیکنه که غذاها رو تفکیک کنم به کم کالری و پرکالری .و تازه هر مقدار از هرغذایی که دلم بخاد که احساس خوبی بهم بده میخورم درحد سیری .
وچقدر هم لذت بخش هست . که گاها درحد یکی دولقمه دربشقاب میمونه و اونها رو دور میریزی و نمیخوری .
واما گام ششم
رژیم
این یک کلمه محدود کننده اونقدر برای ما چاق ها عوارض داشته که نمیشه شمرد
اول از همه اعتماد به نفس آدمو از بین میبره و همش فکر میکنی چقدر بی اراده ای
چیزی که آزاردهنده تر از خود رژیم هست ترس از بازگشت وزن کاهش یافته هست
من خودم خیلی خوب با رژیم کنار میومدم بیشترین کاهش وزنم حدود ۲۵ کیلو بعد زایمان پسرم در دوران شیر دهی بود بقول خودم کاملا اصولی کاهش داشتم مثلا بعدشم تثبیت گرفتم ولی بعد از مدتی افزایش وزن داشتم یعنی هرچه رشتم بنبه شد
از اینکه همش باید جلوی خودمو میگرفتم و دربرابر خوردن مقاومت میکردم خسته خسته بودم
الان که با راهکار اصلی لاغری آشنا شدم مطمنم که میتونم از یه لاغری بی دردسر همراه با آرامش نهایت لذتو ببرم
از امروز بیشتر از پیش به زمان گرسنگی واقعی و سیری توجه میکنم و روال زندگیم قرار میدم این روشو
دیگه از سرزنش و سرکوفت زدن به خودم و بدنم نازنینم دست برداشتم
از بدنم معذرت میخوام که این مدت هرچی و هر مقدار نا متعارف بهش وارد کردم و باعث آزارش شدم
باعث شدم بار بیشتر از تحملشو باخودش حمل کنه وزنه های سنگینی بهش آویزون کردم که الان دونه دونه اونارو زمین میزارم و از احساس سبکی لذت میبرم
من ایمان دارم که روش لاغری با ذهن تنهاترین روش لاغری هس
با تمام توان پیش بسوی تناسب اندام
سلام استاد عزیز و دوستان همراه
قبل اینکه بنویسم در مورد گام ششم
مطالب خیلی ها رو خوندم جالب بود،
میخواستم بگم این حالت ۱هفته رو من تجربه کردم چون ۲شنبه ها و ۵شنبه ها روزه میگیرم خیلی حس خوبی هستش کاملا گشنه میشم و هرخوردنیی ارزش دیگه ای پیدا میکنه،
باعث میشه روزهایی که روزه نیستم خوردن اینقدر اهمیت نداشته باشه،
هدف اصلی من اون احساس آرامش و حس معنوی خوبی هست که موقع روزه پیدا میکنم،
خیلی وقته میخوام از استاد بپرسم که اشکالی نداره چون هدف من از این ۲روز در هفته روزه بودن، رژیم نیست،
لطف کنید نظرتون رو بهم بگید؟؟
اما این تمرین یه هفته ای رو هم اجرا میکنم مطمئنم خیلی کمک کننده هستش.
ممنونم استاد عزیز از مطالب باارزشتون
روز خوبی داشته باشید :))
سلام و درود
هر اقدامی که به شما احساس بهتر بده مانعی نداره
تجربه کردن باعث بهبود عملکرد و افزایش مهارت میشه
سلام خدمت استاد و دوستان متناسب
گام ششم:آیا با رژیم لاغری میتوان لاغرشد؟
خب جواب این سوال و که هممون میدونیم و خیلی قاطعانه جوابمون خیر هستش .حتی دوستانی که نتایج خوبی هم گرفته باشن و به فرض 20کیلو هم کم کرده باشن اما به محض رها کردن رژیم کل اون وزن برگشته شایدم بیشتر و همراه وزنشون خیلی چیزای دیگه هم ازدست دادن .مثل آرامش اعصاب احساس توانمندی و ….
باهربار رژیم گرفتن و رهاکردن ما فقط و فقط خودمونو سرزنش میکردیم که تو ایراد داری که نتیجه ماندگار نمیگیری ببین فلانی و فلانی تونستن .درحالیکه اصلا نمیدونستیم تو ذهن اون آدم چی میگذشته ،شاید اون کلا عمر چاقیش 5سال بوده و سرجمع دوتادونه فرمول چاقی داشته ،اما ما اون رو نمیدیدیم فقط کار به نتیجه جسمی داشتیم .
چقدر ضربه خوردیم از این قضاوت کردنای سطحی . خدادوشکر که الان دیگه اینطوری فکر نمیکنیم .
اصلا رژیم یعنی چی؟یعنی من به بدنمم این حس و القا میکنم که تو ناتوانی تو عرضه نداری منو متناسب کنی فقط بلدی هرچی میخورم و چربی کنی .من باید بهت فشار بیارم بدترین رژیمارو بهت تحمیل کنم تا یه تکونی بخودت بدی. درحالیکه اون بنده خدا داره سخت ترین کارای ممکن رو بی سر صدا سالیان سال برام انجام میده ها اما من اونارو درنظر نمیگیرم تمام فکر و ذکرم اینه چرا لاغر نمیشم.
اون روز یه جا میخوندم که در طول روز یک انسان حدود 200 هزار بار تنفس میکنه . حالا اگه همین کارو قرار باشه آگاهانه انجامش بدیم انقدر تبصره و ماده و …. بهش اضافه میکنیم که سر یه هفته نشده بیخیال تنفس کردن میشیم . اما این جسم قدرتمند ما داره یواشکی خودش تمام اینارو مثل آب خوردن انجام میده .
یا قلبمون تواینهمه سال بدون لحظه ای توقف شبانه روزی داره میتپه اگه اینکارم به عهده ما بود و خودآگاه باید انجام میشد فکر کنم نسل بشر همون سالای اول منقرض میشد !چون انقد ر سخت و پیچیدش میکردیم که انجامش از عهده خارج میشد دیگه .
کل بدن ما خیلی قدرتمندانه و شگفت انگیز دارن به بهترین شکل ممکن کارشونو درست و بی نقص انجام میدن .اونوقت چطوره که فقط یه لاعری براش سخت و نشدنیه؟
مورد دیگه ای که خیلی کار و برامون سخت کرده نحوه برخوردمون با تمام مواد خوراکیه . یعنی حتی آب خوردن رو هم بردیم تو دسته مواد چاق کننده !!!
برای شخص من بجز کاهو و گوجه خیار و سبزی خوردن و گوشت سفید آب پز ،تمام مواد غذایی ترسناک و چاق کننده بود. واقعا میترسیدم که لب بزنم و چاق بشم .
هروقت شیرینی یا کیکی که خامه زیاد داشت میدیدیم حالم انقد گرفته میشد که هنوزم یادم میفته یطوری میشم . کل اون ساعتی که تو مهمونی یا تولد بودم گفتگوی ذهنی داشتم فقط میگفتم خدایا زود تموم شه من برگردم خونه انقدر که بهم میریخت اعصابم .چون یا نمیخوردم اون کیک و یا کافی بود یه تکه شو بخورم دیگه ول کن خودم نبودم .
یا یه کسی پیش من باِلذت ته دیگ روغنی میخورد یا سرخ کردنی ،انقدر حالم بد میشد که چرا اون آزاده هر چیزی حتی روغن بچکه از غذاش بخوره اما من باوجود رژیم و ورزش بازم اضافه وزن دارم و اون کاملا لاغره .
برای رفع این باور که خوردن باعث چاقیه و من باید مراعات کنم تو خوردنم و همیشه رژیم باشم شروع کردم به مثال پیدا کردن ،تو نزدیکای خودم فقط تونستم 50 شصت مورد پیدا کنم که شاید دوبرابر من میخورن از تمام غذاها اما از اول لاغر بودن تا الان .تکون نخورده اندامشون .
دیگه بدن من مگه چقدر فرق داره بابقیه .بایکیشون دوتا سه تا اصلا ده تاشون فرق داره یعنی دیگه با 60 تا ادم دیگه من تفاوت دارم ؟؟؟؟؟مگه میشه همچین چیزی آخه . غذاها که عملکردشون یکیه پس چی باعث اینهمه تفاوته . به جز ذهنمون چیزی دیگه ای میمونه واقعا؟صدرصد ذهنیت من نگرش من بااونهمه آدم فرق داره نه جسمم . جسم همه ما شبیه همه اونا دست و پادادن چشم و گوش و قلب و مغژ دارن منم دارم . پس ایراد کار تو ذهنه ماست.
حالا که اینارو درک کردیم باید اینو قبول کنیم که یه جاهایی هم واقعا صحیح عمل نکردیم که دراین وزن و سایزیم .درسته 99 درصد مسائلمون نشات گرفته از باورهامونه ولی یکدرصد که مربوط به عملکرده رو هم ما درست عمل نکردیم .یعنی 99 درصد باور اشتباه با یک درصد عمل اشتباه و ترکیب کردیم معلوما نتیجه چی میشه .
ما طی سالهایی که اضافه وزن داشتیم اصلا زمان سری و گرسنگی واقعی و نمیدونستیم . حتی سرمون هم درد میکرد فکر میکردیم حتما نیاز بدنمونه یه شکلات بخوریم فشارمون تنظیم بشه . درحالیکه سیره سیر بودیم و بدن هیچ تمایلی به خوردن نداشته اما ذهن چون دستور دهنده هست و طبق فرمولای خودمون هم دستور صادر میکنه از هرفرصتی برای بیشتر چاق کردن ما دریغ نمیکنه .
بهترین تمرین برای رفع این حالت اینه که اجازه بدیم احساس گرسنگی دربدن تبدیل به واکنش فیزیکی و جسمی بشه . یعنی تا یکم گرسنه بودیم سریع نریم پای غذا .صبر کنیم تا مثلا قار و قور شکم رو بشنویم یا واقعا احساس ضعف و کش اومدن معده رو درک کنیم بعد باِلذت بریم و از هرغذایی که هست بخوریم و وقتی اون حالته اولیه رفع شد دست بکشیم از غذا .
و چون بعد چند روز کاملا احساس سبکی و توانمندی در صحیح غذا خوردن بهمون دست میده ذهن هم یاد میگیره که درست غذاخوردن اینه و لذت بخشه و هیچ محدودیتی هم توش نیست . پس دیگه دم به دقیقه دستور خوردن نمیده چون لدت واقعی رو یادش دادیم دیگه حتی بدش میاد ازاون خوردن های بی مورد و همراه بافشار و درد معده . اون حالت قبلی دیگه میره درقسمت رنج و خوردن صحیح میاد تو قسمت لذت .
اینجوری هم بار سنگین رژیم و از روی دوشش برداشتیم ،هم به جسممون احترام گداشتیم و آزاد گذاشتیمش مثل تمام متناسبا رفتار میکنیم ،و هم درست و به اندازه خوردن رو برای همیشه یاد گرفتیم .اینطوری که رفتار کنیم چون احساسمون عالیه صدرصد درمسیر متناسب شدنیم .ملاک باید احساسمون باشه .
استاد من دوره اول که شروع کردم به این تمرین یکبار برای همیشه یادگرفتم چطور غذا بخورم که هم ازاد باشم در انتخاب موادغذایی ،هم بالذت و خیال راحت باشه غذاخوردنم و هم ترس و عذاب وجدان وفشار شکم و درد معده برای همیشه از زندگیم رفت . و به دنبالش جمع و جور تر شدن رو تجربه کردم . واقعا ازتون سپاسگزارم این تمرین خیلی مفید و نتیجه بخشه🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام وقت بخیر دوست عزیزم
دیدگاهتون عالی بود و من از خوندنش لذت بردم
سپاسگزارم از قلم شیواتون
انشالله همیشه شاد در مسیر تغییر کردن و متناسب شدن باشید.🌹🌹🌺
سلام استاد عزیز
من امروز گام ششم را برداشتم ومتوجه شدم من توانایی کنترل در خوردنم را ندارم وطبق عادت دستور میاد الان باید بخوری من هم میخورم وفکر میکنم سالهاست احساس گرسنگی را تجربه نکرده ام وهمیشه قبل از گرسنگی غذا خورده ام واز همین لحظه میخواهم هر بار که میخواهم چیزی بخورم از خودم سوال کنم که چرا میخواهم بخورم آیا گرسنه ام وبعد اگر گرسنه بودم غذا بخورم وبعد تا پیغام سیری که برطرف شدن گرسنگی است را دریافت کردم دیگه نخورم خیلی باید احساس خوبی باشه حتما تجربه اش میکنم
ومطمئن هستم با اصلاح این عادتهای اشتباه به تناسب اندام میرسم
استاد بزرگوار شما خیلی به من کمک کردید از شما بینهایت سپاسگزارم
خدایا متشکرم دوستت دارم
به نام خدای مهربانم
سلام استاد عزیز!
به لطف خداوند مهربانم و شما ارز ششمین گام رو برداشتم با احساسی خوب و خوشایند!
من خداوند رو شاکرم که در ششمین گام شاهد این تغییر در رفتار و ظاهر تناسب اندامیم بودم اینقدر زود تغییرات در من توانست شکل بگیرد شایدبخاطر باورهای قوی که دارم باشه و از خدای عزیزم به خاطراتی نعمت سپاسگزارم.
استاد عزیز من به فایل صوتی شما عمیقا گوش کردم و شما دقیقا درست همه رفتارهای اشتباه مابرای غذا خوردن رو مثال زدین! چون برای خودم من بارها بارها پیش اومده که اصلا نمیدونستم گشنه هستم یا نه!؟ اما طبق عادت فقط میخواستم چیزی بخورم ا!!اصلافرصت پیام گشنگی رو نمیذاشتم مغزم بده خودم زودتر میخوردم از هرچیزی که فکر کنید!! اما در این شش روز من سعی کردم اول باورهای ذهنی خودم رو تغییر بدم!! مثلا برای خوردن ناهار اصلا گشنم نبود ولی هی به ساعت نگاه میکردم که من باید الان ناهار بخورم!! بعد با خودم صحبت میکردم! «تو که آزادی تو خوردن ! و هرچی میخوای میتونی بخوری! اما آیا الان احساس گشنگی داری؟! اگه داری برو بخور ! »ولی یه ذره که به احساس درونم فکر میکردم می دیدم در آن زمان واقعا گشنه نیستم فقط روی عادت میخوام چیزی بخورم!! و من در این شش روز واقعا صبر کردم زمانی که گشته شدم بخورم الی زمانی که دلم چیزی خواست بخورم مثل بادوم ، میوه در درون خودم میخواستم طبق عادتیکه سالهاداشتم با خودم مبارزه کنم که نه بسه نباید بخوری! اما برای اینکه با این احساس به خودم و به ذهنم فرمان اجبار و رژیم رو ندم به خودم اجازه میدادم که بخورم تا ذهنم روزها کنم کادر فشار نیست و آزادو رها هستش! و چیزی به عنوان رژیم وجود نداره!! و به نظرم من دارم یه باور درست رو به ذهنم یاد میدم که دیگه ولع کاذب نداشته باشه!!
مثلا من مدتها بود میخواستم تن ماهی بخورم! همیشه به کالریش نگاه میکردم پشیمون میشدم!
دیروز در کابنیت روباز کردم تصمیم گرفتم تن ماهی بخورم با برداشتن تن ماهی اومدم به کالریش نگاه کنم یهو به خودم گفتم «هرچقدر که کالایش میخواد باشه مگه تو چاقی؟ تو میتونی تا زمانی که سیر بشی از این به اندازه بخوری! » و من شاید باوراتون نشه به اندازه نیازم با لذت از غذایی که دوست داشتم لذت بردم !! هیچکس این احساس منو نمیتونه متوجه شه که شرایط من رو سالها داشته !! محدودیت!!! اجبار!!! فشار!!! رژیم!!! چاق شدن!!! اینها کلماتی که همیشه منو عذاب داده! و من شش روز معنی واقعی زندگی کردن با لذت رو فهمیدم…
و من از شما واقعا ممنونم . دعای من برای شما اینه که مشکل سایتتون حل بشه وهزاران نفر مثل من که در شرایط سختی هستند به این باور برسند و با شما همگام شن!
با سپاس از زحمات بی دریغ شما
با رژیم ذهن خودمون رو محدود میکنیم.و مرتباعینیه زندانی در راه گول زدن و فرار کردن هست.
باید از رفتارهای اشتباه و استرس زا دوری کنم.کرتباوهر روز و یا روزی دوبار وزن کردن باعث اضطراب و عدم تمرکز در راه کاهش وزن میشه.
برای غذا خوردن به علایم زیستی بدنم گوش میدم و سعی میکنم فقط در هنگام گرسنگی واقعی مقدار غذای مورد نیاز بدن رو دریافت کنم
سلام درود
گام شیشم در مسیر لاغری من
اول از هر چیزی میخوام تشکر کنم از استاد عزیزم بابت این فایل عالی گران بها که اگه همه ما به همین یک اصل توجه کنیم همین تمرین انجام بدیم خیلی راحت ساده اسان متناسب خواهیم شد
من هر وقت به این فایل رسیدم انجام دادم دقیقا دو سه روز اول ۲کیلو کم کردم ولی یک اشتباه میکردم که الان متوجه شده ام و اشتباه من این بود رفتار مواد غذایم که عوض میشد احساس سبکی که میکردم فوری خودم وزن میکردم و باز به نحوه ای به چاقی خودم توجه میکردم و باز ترس از اینکه دارم بیشتر میخورم نکنه دارم بیشتر میخورم ای وای امروز زیاد خوردم من به استپ وزنی میرسوند
و این بنظر خودم بزرگترین اشتباه من بود و الان فهمیدم استپ وزنی من بخاطر چی هست
وفهمیدم ترس از خوردن چقدر ریشه دارد در ذهن من با اینکه اول دوره مینوشتم خوردن باعث چاقی نمیشود ولی خودم عمیقأ از خوردن زیاد خوردن ترس داشتم
الان فهمیدم که مواد غذایی نیست که من چاق میکنه خوردن چاقی نمیاره چون تمام افراد متناسب هم غذا میخوردن فضائی که نیستن دلیل اصلی چاقی خودم در ترس از خوردن میدونم در رفتار اشتباهم در خوردن میدونم
رفتار غلط مواد غذایی باعث چاقی میشود نه خود غذا
حالا رفتار اشتباهی من در خوردن چی بوده که باعث چاقی من میشده :
به خودم ارزش نمیذاشتم و هر چیزی که بهم تعارف میکردن دست رد نمیزدم حتی اگه در حالت خفگی بوده باشم
واین رفتارهای اشتباه مواد غذایی باعث چاقی من شده و الان خیلی راحت درک میکنم و واقعا فهمیدم که رفتار من باعث چاقی من شده ترسم باعث چاقی من شده تعریف اشتباه از گرسنگی سیری باعث چاقی من شده نهه خود مواد غذایی
و الان فهمیدم چرا افراد لاغر بیشتر از من میخوردن ولی متناسب هستند همیشه چون این افراد براساس نیاز بدنشان غذا میخوردن با احساس عالی واسه رفع گرسنگی همین
من هم تعهد میدهم دیگر اشتباهات قبلا رو تکرار نکنم و بعد چند روز خودم وزن نکنم توجه به چاقی خودم نکنم و این تمرین فوق العاده یک هفته مرتب انجام بدهم و ذهنم که عادت کرد خودش ادامه میده این رفتار صحیح جایگزین رفتار اشتباه قبلا من میشه و ترسم از مواد غذایی از بین میره چون دارم صحیح عمل میکنم و احساس خوبی دارم واسه همین مطمعنم نتیجه میگیرم و این بار از استپ وزنی خودم رد میشم
تا گرسنه نشم که به واکنش در بدنم تبدیل بشه مث غار غور شکم احساس ضعف لب به غذا نمیزنم و بعد که شروع کردم به خوردن با لذت میخورم و تا جایی که این واکنش احساس ضعف از بین بره ادامه میدم و این رفتار صحیح هست که تمام افراد متناسب انجام میدهند
سلام
چقد من این فایل و دوست دارم، همه نکات لازم برای لاغری رو تو همین یه دونه فایل گفته، ترس از غذا، همون مشکلیه که هنوز در من هست، فکر میکنم باید 3 قاشق برنج بخورم و نون و خیلی خیلی کم بخورم تا لاغر بشم، یعنی همین روش پیغام گرسنگی و سیری رو هم باز ناخوداگاه سعی میکردم بیشتر گوشت بخورم کمتر برنج، ببینید دیگه چقد این ترس ریشه داره در ما، وقتی 15،16 سال در حال رژیم بودم و با رژیم و کم خوری لاغر میشدم نباید توقع داشته باشم با دوبار گوش دادن و انجام فایل این باور در من از بین بره این نیاز به تمرین هر روزه و مستمر داره انقد که جزیی از شخصیتم بشه
به این منظور
1_ نه یه هفته و یه ماه، فقط امروز بزارم کامل گرسنه بشم و بعد اندازه ای بخورم که اون حس رفع بشه و فردا رو فقط برای فردا و…
2_ هر بار بنویسم که درست انجامش دادم از عملکردم راضی بودم یا نه و یه تیک جلوی عملکردم بزنم و این باعث میشه موفقیتم رو ببینم و یادم بیاد که من میتونم و اون آدم قبلی نیستم که تصمیم میگرفت و عمل نمیکرد
3_ اون مقداری که اضافی بود رو بریزم تو لیست آشغال هام و خوشحال باشم وارد بدنم نکردم
4_توجهم به چی خوردم و چقد خوردم نباشه به پیغام گرسنگی و سیری باشه (این خیلی نیاز به تکرار داره)
5_حالم با خودم خوب باشه که این باعث عملکرد بهتر جسمم میشه
بریم برای یه روز عالی….
سلام و درود بر استاد گرامی و هم مسیری های متعهد
شناسایی باورهای مخفی چاقی و اصلاح آنها 😍
کلمه وحشتناک و محدود کننده(رژیم)احساس اسارت و دردو رنج به همراه دارد.
در تمام سالهایی که از رژیمهای محدود کننده غذایی برای کاهش وزن استفاده می کردم این باور غلط در ذهنم به وجود آمد که تنها راه لاغر شدن رژیم گرفتن است !…و اگر قرار باشه با این باور در مسیر لاغری با ذهن حرکت کنم از اضافه های وزنم کم نمیشه چون طبق فرمول ذهنی (دستورالعمل صادر شده جهت کاهش وزن هست و ذهن سعی می کنه منو هدایت کنه که باز رژیم غذایی بگیرم و دلیلش همینه که سناریو میچینه و به شکلهای مختلف منو با پیشنهادهای رژیمی مختلف روبرو میکنه !…🤔)جهت اطلاع دوستان!… هر بار که رژیم گرفتیم ما تصمیم داشتیم خودمون رو محدود کنیم ولی جنگی در ذهن داشتیم که بخورم حالا از فردا !چرا نخورم ؟کمتر بخورم؟! جایگزین کنم !و این جنگ و جدال باعث می شد بالاخره ذهن پیروز بشه و ما شکست بخوریم هربار بیشتر ناامید شدیم و به طوریکه در تصمیم گیری سست شدیم و به خود ثابت کردیم ما ضعیف هستیم و انسانی که دائما در تصمیمش شکست بخوره به خودش و شخصیت و توانمندی و قدرتش ضربه محکمی می زنه تا جایی که اراده برای شروعی و تغییری جدید نداره بنابراین رژیم خیلی بیشتر از آنچه فکر کنیم برای ما هشدار دهنده و مضر و خطرناکه و حصاریست که من قدرتمند را می بلعد !…
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
به لطف خداوند من به این باور رسیدم که تنها راه ماندگار لاغری استفاده از روش لاغری با ذهن است🌟
وقتی فشار رژیم از روی ذهن برداشته بشه به طور ناخودآگاه با لذت غذا می خوریم و حرص و ولع و ترس ما نسبت به خوردن کمتر میشه بنابراین تمایل به مصرف غذا در ما به اندازه نیاز بدنمون میشه و این عالیه😍و به خاطر احساس آزادی و شادی است که درما به خاطر بینش و نگرش درستمون ایجاد شده است .
چاقی ما به خاطر خوردن غذا نیست بلکه به خاطر عادت و رفتار غذایی اشتباهمون است .
باور ترس از خوردن باید متزلزل شود و ریشه هایش قطع کردد.
در طی سالها به اشتباه ذهن ما آموزش دیده است که غذاها چاق می کنند به ما گفتند نخور و یاچی بخور و چی نخور تمام محرومیت غذایی در رژیم ها برای سلامتی و کاهش وزن در ذهن ما ترس از مواد غذایی به وجود آورده است به طوریکه شیرینیجات و سرخ کردنی را جز غذاهایی می دانیم که قدرت چاق کنندگی دارند ولی تمام مواد غذایی نعمت خدا هستند و برای نیاز بدن ما و لذت بردن خلق شده اند و این ما هستیم که قدرت خودمون رو به غذاها داده ایم اگر اینطور بود بسیار افراد متناسبی دیده ایم که هر طور و هر مقدار بخواهند می خورند پس تفاوت در نگرش و فرمول ذهنی فرد چاق با متناسب هست.حالا که متوجه شدیم این باور ریشه عمیق در ما داره با آگاهی و مرحله ای ریشه هاشو قطع می کنیم
🌸اولین قدم اینه که با ترس غذا نخوریم این یک گام مهم و اساسیه(از غذا نترس قدرت تویی)
🌸دومین قدم اینه که موفقیت و شکستهامون رو در طول روز از بابت به موقع و به اندازه خوردن ثبت کنیم تا پرخوری هامون و آشغالخوریهامون را بتوانیم شناسایی کنیم .
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شناسایی پیغام سیری ذهن به موقع
افراد چاق این پیغام را دریافت نمی کنند مگر بعداز فشار و درد در ناحیه شکم
پیغام بدن از دوطریق شکل می گیره
احساس درونی مثل ناراحتی و شادی و دلتنگی که اگر ادامه دار بشه در بدن واکنش می ده مثل گریه کردن و دیگری از طریق عصبها وقتی دستمون با چاقو میبره درد را تجربه می کنیم
احساس گرسنگی اگر ادامه دار بشه و غذا نخوریم تبدیل به واکنشهایی در بدن میشه مثل صدای غاروقور شکم یا مورمورشدن بدن یا لرزش بدن و ضعف و سستی
حالا اگر نقطه سیری درک و احساس نشه تبدیل میشه به تهوع و شکم درد و ناراحتی بعد از اون
🌟گرسنگی و سیری نباید از عوامل بیرونی پاسخ داده بشه بلکه با احساس درونی باید درک بشه..
برای درک احساس گرسنگی و نقطه سیری باید توجه به احساسمون داشته باشیم و تمرکز و توجه کنیم تا به صورت اتوماتیک ذهنمون یاد بگیره و دستور به مغز صادر کنه که به طور ناخودآگاه دست از غذا بکشیم
(((همین یکدونه تمرین تمام صدگامه))))👌👌👌
بنابراین حداقل یک هفته این تمرین را انجام می دهیم با اولین حس گرسنگی غذا نمی خوریم بلکه اجازه می دهیم این حس تبدیل به واکنش بدنی بشه و این حس بسیار بسیار بسیار لذت بخشه😇برای فردی که تا به حال این حس را تجربه نکرده و همیشه از روی عادت غذاخورده و برای درک نقطه سیری به اندازه ای غذامصرف می کنیم که واکنش بدنی قطع بشه و توجه به این احساس هم بسیار لذت بخشه و تکرار و تمرین می خواهد …به نظرم یک ماه با عشق این تمرین انجام بشه خیلی از مسیر رفتیم 😊
حالا ممکنه منفی باف بگه تو که رژیمی و کم خوردیو زیاد خوردی و شب شد و غذا ماندو زشته ها و ما را بندازه تو وسواس که نکنه زیاد شد و چی شد اصلا بهش توجه نکنیم چون تمام تغییرات رفتاری و عملکرد ما به طور ناخودآگاه صورت گرفته و این پیام خوش آشنایی است با خود. به به😇
باید برای این تغییر ناخودآگاه الگو غذایی و احساس خوب روحی وعملکرد ذهن سپاسگزار باشیم و به بدن هوشمندمون احترام بگذاریم صلح و آشتی بعد از مدتها چقدر بدنمون سخاوتمنده و زود می پذیره بنابراین از خوردن هر چقدر که حسمون میگه لذت میبریم .
فکر کردن به خوردن هم یا چقدر خوردن چاق کننده است و اصلا حجمش مهم نیست پس باید بر این ترس غلبه کنیم 💪🏻💪🏻
فکر کردن به مسیر آسون لاغری و احساس خوب و رهایی و آزادیمون باعث تغییر بینش ما میشه که در نهایت در جسم خودشو نشون میده خدایا شکرت .
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
من آرزو تاریخ ۸/۱۲قول می دهم که به مدت یک هفته این احساس گرسنگی و سیری گمشده را پیدا کنم و حس کنم و لمس کنم و تجربه کنم .
پارسال این تجربه را تا مدتها داشتم البته یه وقتی هم پرخوری می کردم اما یاد حرف استاد می افتادم میگفتم دوباره تصمیم میگیرم و حالمو خوب می کردم خیلی بهم نتیجه داد ولی این بار بهتر درک کردم صحبتهایی شنیدم که انگار بار اول بود .
یک نتیجه کلی گرفتم وقتی می خواهیم عوامل بیرونی رو تغییر دهیم انگار از چند طرف داره به ما حمله میشه و در قفس می افتیم و محدود می شیم ولی وقتی از درون و افکار تغییرات ایجاد می شه حس می کنم قدرت منم فقط من در مرکزیت و دستورات من اعمال میشه و من مسلطم بر شرایط چقدر فوق العاده🦋
و با خود زمزمه می کنم تنها قدرتی که تکان می دهد وهرگز تکان نمی خورد قدرت خداست و من جزئی از او هستم .👸🏻
من امروز توانستم لقمه اضافه دخترم را بندازم سطل زباله 😊
من امروز توانستم وقتی دختر۴ساله ام گفت سیر شده ام به گفته اش احترام بگذارم و اصرار نکنم😊
من امروز توانستم بر حسب ساعت غذا نخورم😊
من امروز توانستم یکبار از خو بپرسم واقعا گرسنه ای؟
من امروز توانستم به وقت چک کردن بدنم در آینه خودم را بغل کنم واز فکر رها شوم😊
من امروز توانستم قبل از درد شکم دست از غذا بکشم 😊
من امروز توانستم به وقت گرسنگی میوه مصرف کنم😊
من امروز توانستم بدون تفاوت قایل شدن بین خوراکی ها صبحانه کره عسل مصرف کنم .
وااای خدای من حالم خیلی خوبه مسیر مستقیم و هموار و پرنعمت اصلا تو فکر چاقی لاغری نیستم حالم خوبه شادم😇
ممنون استاد جان حتما با این اموزشها روزهای عالیتری را خواهم دید …
همه چیز آرومه من چقدر خوشحالم
خدایا عاشقتم ❤️دیوونتم خودت میدونی بزن قدش🙌❤️❤️❤️
الهی حال دل همتون دریایی باشه پر از صدفهای خوشگل پر از دلفینهای پرانرژی پر از آرامش و عشق
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🦋🦋🦋
دوست عزیزم سلام وقت بخیر
دیدگاهتون عالی بود و بسیار کاربردی، سپاسگزارم از قلم شیواتون، دوست عزیزم شما دفتری تهیه کردی که در طول روز موفقیتها و شکستهاتون رو از بابت درست خوردن(هنگام گرسنگی خوردن و هنگام سیری دست کشیدن) رو ثبت میکنین؟؟
آیا ثبت شکستها خودشون مانع نیستن؟؟
من اینارو میپرسم چون تو چندتا دیدگاه خوندم که بعضی از دوستان اینکارو میکردن و راضی بودن، من هم مطمئنم که روش درستی خواهد بود چون نوشتن خیلی کمک میکنه. ممنونم ازتون🌹🌺
سلام به استاد گلم. استاد نازنینم.خدا رو شکر میکنم که شما رو آفرید تا بیاین و فرشته نجات ما باشین.شاهکار خلق کردی بزرگوار.این حرفاتونو باید اب طلا گرفت.استاد نازنینم قسم میخورم تا آخر عمرم اینجا با شما بمونم.باور کنید جمله جمله شما مرهمی میشه روی جراحت های قلبم….
آره آره آره.بخدا تموم رمز و راز موفقیت شما و بقیه همینه.این که فقط موقع گرسنگی بخوریم و موقع سیری دست از غذا بکشیم….
هنوزم یکم اختلال در کارم ایجاد میشه ولی اونقد تکرار میکنم و بهش فکر میکنم که ناخودآگاه من بشه.من یه بار قبلنا این فایلارو گوش کرده بودما ولی درکم پایین بود. مثل الان نمیفهمیدم.الان میفهمم از چی حرف میزنین.از نا چی میخواین.دلم میخواد دستتونو ببوسم برادر بزرگوارم
خدا برای همه ما و همه چاق های مهربون زنده و سالم نگهتون داره
سلام استاد عزیز ودوستان سایت
آیا با رژیم لاغری میتوان لاغر شد؟؟(گام ششم)🥳
این روزها به باوری رسیدم که خیلی مخفیه ولی بسیار تاثیرگذاره که خیلی از افراد با اینکه تلاشهای ذهنی انجام میدن و تمرین انجام میدن ولی باز به نتیجه نرسیدن😯
در تبلیغات اعلام کردم که لاغری بدون رژیم و خیلی روی این موضوع تأکید دارم و هر مشکلی که افراد چاق برای کاهش وزن دارن به خاطر این کلمه ویرانگره اصلاً تلفظ این کلمه هم احساس خوبی به آدم نمیده فرقی هم نداره که چاق باشی یا لاغر چون افراد متناسب هم وقتی مشکلی براشون پیش میاد مثلاً پزشک میگه این رژیم غذایی رو باید استفاده کنی تا بیماری شما روند بهبودی سریعتری به خودش بگیره احساس بدی در آنها به وجود میاد ولی برای افراد چاق تلفظ این کلمه هم خیلی دردناک و سخته🥴
چون بارها و بارها در جنگ این کلمه قرار گرفتیم و اتفاقاً اکثر مواقع هم شکست خوردیم همه ما بارها در زندگی تصمیم گرفتیم که رژیم بگیریم با سختی و رنج زیادی خودمون رو محروم کردیم و محدود کردیم غذاهای خاصی با اندازه معینی ولی در ذهنمون غوغا به پا بوده که برو بخور این مقدار کمه یکم بیشتر بردار ولکن رژیم رو امروز این غذا حیفه حالا یکم بیشتر بخور فردا جبران کن و هزار جور فکر و خیال میومد که ما رژیم را بشکنیم و خیلی هامون این کار را کردیم و تجربه تلخی از شکستن رژیم رو داریم و در واقع ما رژیم رو نشکستیم و اراده و تصمیم خودمون رو شکستیم 🤔
و وقتی فردی بارها تصمیم خودش رو زیر پا بذاره یواش یواش به فردی ضعیف و سست اراده تبدیل میشه دیگه همه تصمیم هایش براش اهمیتی نداره و اگه موقعیتش پیش بیاد هر تصمیمی را به راحتی لغو می کنه و تاثیری که رژیم روی ما گذاشته خیلی شدید تر از چیزیه که فکرش را می کنیم و من به همین دلیل از روز اول تاکید کردم که به لاغری بدون رژیم باید دست پیدا کنیم چون به محض اینکه کلمه رژیم بیاد وسط خود به خود احساس شکست درما ایجاد میشه احساس مواجه شدن با یک دیوار بلند یک مانع یک حریف قَدَر که میخواد بازهم ما رو شکست بده
خیلی از افراد تفاوت بین رفتار صحیح غذایی رو با رژیم توجه نمی کنند چیزی که در روزهای اول به وضوح خودش رو نشون میده رهایی از احساس رژیم هستش که خیلی هم لذتبخشه افراد پس از سالها فرصتی پیدا میکنند تا بر رژیم و تاثیرات روحی بد اون غلبه کنند خودشون رو رها میکنن ذهن رو رها میکنن و با خیال راحت و آسوده غذای خودشان را مصرف میکنن🥰
و این قدم اول برای رسیدن به لاغریه واقعا ما به این سبک از غذا خوردن با احساس آسودگی نیاز داریم چند روز میگذره و این دوستان احساس میکنند تمایلشان به غذا کمتر شده دیگه حرص و ولع ندارن دیگه چشمشون به ظرف دیگران نیست که اگه غذایی اضافه مون اونو بردارند و بخورند دیگه علاقهای ندارند حتی با چای چندتا شکلات بخورند دیگه تمایل ندارند بعد از غذا حتماً دسر روزانه خودشان را بخورند و این قدم دوم برای رسیدن به لاغری از طریق ذهنه👌♥️🎀
چون شما فشار رژیم را از روی ذهن خودت برداشتی و ذهن داره اداره امور را به دست میگیره و شما ناخداگاه گرایشت به خوردن کمتر شده این تجربیات در همه افراد یکسان نیست بستگی به مقاومت ذهنی شما داره ولی به هر حال هم همه یه جورایی یه همچین تجربه هایی دارن یه مدت میگذره و افراد در خوردنشون تغییر ایجاد میشه و مقدار کمتری نسبت به قبل غذا مصرف می کنند مخصوصاً از هفته سوم به بعد که شناسایی باورهای افراد لاغر را انجام دادیم و تمرین مبارزه با اشغال خوری را اجرا کردیم میزان مصرف غذای اضافه در افراد تا حدود زیادی کمتر میشه و این کمتر شدن از روی ذوق و شوق و ذوق و احساس خوب داشتنه نه به خاطر رژیم چون در تمام این مراحل احساس شادی در شما وجود داشت 🤩🤗🏵
به این موضوع دقت کنید زمانی که ما چاق بودیم هر کسی دلایلی برای چاقی خودش داشت ولی در نهایت چاقی همه ما به خاطر عادت ها و رفتارهای اشتباه غذایی بوده که ما را به این شکل در آورده و ما باید این عادتها را تغییر بدهیم
تا قبل از این دوره ما میخواستیم از طریق کنترل و ایجاد محدودیت برای خودمون مصرف غذایی مون رو کاهش بدیم و همیشه هم ناموفق بودیم ولی در این دوره اول ذهن شما به آرامش برای مصرف مواد غذایی دست پیدا کرد و بعد چون از خوردن لذت برد مقدار مصرف را کمتر کرد و شما تمایل داشتید مصرف خودتون رو کاهش بدید و این با رژیم گرفتن تفاوت داره🙃
حساس نباشید روی این مسئله که چون من الان باید کمتر بخورم یا شاید من دارم کمتر می خورم پس دارم رژیم میگیرم این رو بپذیرید که غذای مصرفی شما بیشتر از حد معمول بوده وگرنه به این مشکل دچار نمیشدید ولی روش کم کردن اون مهمه
هیچ کدوم از شما یادتون نمیاد چطور و از چه زمانی تصمیم به چاقی گرفتید و چه کارهایی را مرتکب شدید که الان چاق شدید پس لاغری هم باید به این شکل باشه و شما نباید تصمیم بگیری غذای خودت رو کم کنی باید ذهن این تصمیم رو بگیره و در این صورته که تغییرات در شما ماندگار خواهد شد به دلیل اینکه ذهن شما همزمان با شما در حال تلاش برای منصرف کردن شما از تصمیم و مسیری است که در پیش گرفتی بنابراین تلاش خودش را انجام میده که شما را منصرف کنه و اون دست میزاره روی نقطه ضعف شما. ضعفی که به دلیل ریشه داشتن در وجود شما برای ذهنتون هنوز قابل دسترسِ
این ضعف مدتها طول میکشه تا به صورت کامل از بین بره و ذهن ما چون اینو میدونه دست میزاره روی این نقطه ضعف ما و آن نقطه ضعف ما چیزی نیست جز ترس از خوردن همه ما سالهاست از خوردن وحشت داشتیم هر غذایی را میخواستیم بخوریم براش درجه میزان چاق کننده گی در نظر میگرفتیم و عادت کردیم که همیشه بگیم این ما رو چاق میکنه اون ما رو چاق میکنه و هر رژیمی به ما داده شده برای اعمال بر روی غذا بوده و ما باید در بین غذا از بین بد و بدتر اون بد را انتخاب می کردیم و می خوردیم و این طرز برخورد با غذا باعث ایجاد ترسی ریشهای و عمیق در وجود ما شده که به راحتی قابل برطرفکردن نیست😯
ولی این نوید را به شما میدهم که درسته که به راحتی نمی شه برطرفش کرد ولی خوبیش اینه که بالاخره میشه برطرف شد وما این توانایی رو داریم که از این مرحله هم عبور کنیم این مسئله از همون اول برای من واضح بود ولی به خاطر قدرتی که باور ترس از خوردن در ما داره نمیشه یهویی بهش حمله کرد چون مطمئنا ما شکست میخوریم بنابراین باید به صورت مرحلهای این باور را اصلاح کنیم
در دوره اول بارها گفتیم که خوردن مارو چاق نمی کنه بلکه اشتباه خوردن ما رو چاق میکنه و کلی دلیل آوردیم که غذا برای ما و افراد متناسب یک جور عمل میکنه ولی چرا در ما تأثیر چاق کنندگی داره و در آنها خیر🤔
و کلی نمونه پیدا کردیم که زیاد می خوردند ولی چاق نبودن و یواش یواش ستونهای محکم این باور را متزلزل کردیم و کمکم ریشههای این باور رو طی چند مرحله قطع کردیم و حمله بی سر و صدایی به این باور کردیم چیزی که مهمه اینه که هنوز این باور ترس از خوردن ریشه داره و میتونه تاثیر گذار باشه🪴
همه افرادی که مصرف مواد غذایی شان کم شده و چیزی از وزنشون کم نشده حتی چاق تر شدن اسیر این باورند افرادی که تا یه جایی کم کردن ولی به نظر خودشان بدنشون استپ کرده باز اسیر همین باورند
همه اسیر باقیماندههای ریشههای این باور هستند که خوردن باعث چاقی میشه چرا با اطمینان میگم چون بعضی از شما هنوز قادر به شناسایی صحیح پیغام سیری ذهن خودتون نیستید و درتشخیص میزان خوردن خودتون دچار استرس می شید نمیدونید به اندازه خوردید زیاد خوردید کم خوردید این تشخیص براتون سخته بعضی ها هنوز وسواس دارند که قاشقهای خودشون رو می شمارند و این از نشانههای این باوره ترس از خوردن هستش😯
دوستان خیلی اهمیت داره ما بر این ترسمون غلبه کنیم غلبه بر این ترس یعنی رهایی از چاق شدن غلبه بر این ترس یعنی اعتماد کردن به بدن خودمون احترام گذاشتن به ذهن خودمون و تشکر کردن از نعمتهای خداوند🙃
امروز می خوام یه قدم دیگه برای کمرنگ تر شدن این باور برداریم و خیلی میتونه مهم باشه و مطمئنم احساس خوبی در شما شکل میگیره چیزی که مسلمه اینه که آیا ما پیغام سیری رو دریافت می کنیم یا نه و آیا این دریافت به موقع است یا بعد از زیادهروی ما دریافت میشه این استرس در سوالات دوستان وجود داره که نمیدونم درست عمل می کنم یا نه و احساس میکنم دقت برای شناسایی پیغام سیری برای بعضی ها استرس ایجاد میکنه این موضوع می تونه نتیجه عکسی رو برای شما داشته باشه یعنی لاغر که نمی شید هیچی مجدداً ممکنه چاق بشید🥴
چون اگر شما ترس داشته باشی از خوردن اصلاً مقدارش مهم نیست هر مقداری که بخوری تاثیر منفی میذاره دوستان توضیحی برای نحوه صحیح دریافت پیغام سیری میدم امیدوارم در جهت کاهش استرس شما مفید باشه پیغام های بدن به دو شکل به ما منتقل میشن یکی از طریق احساس و دیگری از طریق اعصاب شما وقتی خوشحالی در بدنت انرژی خاصی را احساس می کنه وقتی ناراحتی در بدنت حساس خستگی و بیحالی می کنی وقتی دلت تنگ میشه یک احساس علاقه در شما برای دیدن فردی شکل می گیره و وقتی دلت هوای مادرت رو میکنه یک احساسی در شما شکل میگیره در تمام این موارد شما یک احساس رو درک می کنید که کاملاً درونیه و واکنشی روی بدن شما نداره ولی وقتی پات به میز جلوی مبل میخوره شما دردی رو در بدن تجربه میکنی و این از نوع تحریک عصبی صورت میگیره همه احساسات در مراحل اولیه فقط یک درک کاملاً درونی هستند ولی اگه ادامه پیدا کنن به شکل یک واکنش در بدن شما نمایان میشه مثلاً شما اگه خیلی احساس تنهایی داشته باشی جایی از بدن درد نمی گیره ولی اگه ادامه پیدا کنه شما ممکنه گریه کنی و این تبدیل احساس به واکنش در بدنه.شما اگه خیلی خوشحال باشی بازم ممکنه گریه کنی و این طبیعیه شما وقتی احساس گرسنگی می کنی و چیزی نخوری این احساس تبدیل میشه به ضعف و بعد سستی در بدن و شما وقتی احساس سیری رو درک نکنید تبدیل میشه به احساس تهوع و بعد فشار در شکم و ناراحتی هایی که بعدش به وجود میاد این ها مثال هایی از تبدیل احساس به واکنش در بدن ما🙃
پس توجه کنید احساس سیری یک درک درونیه که باید با تمرین و تکرار و توجه به اون اینقدر قوی بشه که به راحتی تشخیص داده بشه و به اون عمل بشه یعنی بدنت دیگه خود به خود استپ بکنه و نخوره از امروز روشی رو به شما معرفی می کنم که درک این احساس رو ساده تر میکنه و مهمترین تأثیر آن بر طرف کردن استرس در شماست تشخیص احساس گرسنگی و سیری نباید بر اساس عوامل بیرونی تنظیم بشه وگرنه مشکل ساز میشه برای اینکه احساس گرسنگی را تجربه کنید و اون رو شناسایی کنی از امروز سعی کنید برای چند روز فقط تا وقتی واقعاً گرسنت نشده چیزی نخورید یعنی اجازه بدید احساس گرسنگی در شما یه مقدار پیشرفت کنه و به حالت واکنش بدنی تبدیل بشه مثلاً در شکمت سر و صدا ایجاد بشه یا هر حالت مشابهی که واقعاً نشون میده بدنت نیاز به مصرف غذا داره درک این تجربه خیلی لذت بخشه چون افرادی که اضافه وزن دارند معمولا احساس گرسنگی را درک و تجربه نکردن چون طبق عادت غذا میخورند و چون زمان های خوردن آنها نزدیک به همه قبل از اینکه حس گرسنگی در آنها ایجاد بشه اون ها ی چیزی می خورند و عملاً هیچ وقت احساس گرسنگی را درک نمیکنن و آنهایی هم که میگن من احساس ضعف دارم و می خورم اینها بیشتر احساس ضعف ذهنیه واقعی نیست یک تصوره یک عادته پس سعی کنید حداقل برای یک هفته به خودتون اجازه بدید که احساس گرسنگی را تجربه کنید یعنی حس کنید این گرسنگی در شما ایجاد شده و واقعاً در بدنتان یک واکنشی به وجود میاد اون وقته که شما درک می کنید که گرسنه هستید و اونوقت اقدام به خوردن کنید و برای درک پیغام سیری هر وقت اون احساس اون واکنش گرسنگی برطرف شد دیگه خوردن را ادامه ندید مثلاً اگر بعد از احساس گرسنگی در شکم خودتون سر و صدایی رو شنیدید یا درک کردین به اندازه ای غذا مصرف کنید که اون سر و صدا برطرف بشه اون حالت برطرف بشه دیگه نخورید🪴
به این ترتیب شما نیاز نیست لقمه های خودت رو بشماری و یاد میگیری که بدون توجه به مقدار غذا خوردن این تجربه سیری رو درک کنید 🥳
درک احساس گرسنگی و برطرف کردن گرسنگی خیلی لذت بخش و از تجربه این حالت لذت میبرید و دوم اینکه وقتی خودت مطمئنی مقدار غذای مصرفی شما کمتر شده مطمئن باشید در مسیر متناسب شدن قرار گرفتید و دیگه برای مقداری که مصرف می کنید استرس نداشته باشید اصلاً مهم نیست که واقعاً به مقدار لازم خوردید یا نه مهم اینه که مطمئن باشید کمتر خوردید و این اتفاق خیلی خوبیه
دیگه لقمههای خودت رو نشمار وزن نکن بررسی نکن که آیا به اندازه خوردم بیشتر خوردم باید اضافه تر بخورم این استرس میتونه نتایج بدی رو به همراه داشته باشه سعی کنید از طریق احساس خودتون پیش برید و این موضوع رو کنترل کنید
احساس بهترین میزان میتونه برای شما باشه اگه امروز غذا خوردی و بعد از خوردن احساس خوبی نداشتی اصلاً به خودت سخت نگیر و ناراحت نباش بلکه تصمیم بگیر که دفعه بعد طوری رفتار می کنم که احساس خوبی داشته باشم فرصت هست فکر نکن دیگه الان این دفعه اگه زیاد خوردی دیگه واویلا همه وزن هایی که کم شده بر میگرده 😥
و برنامه تون این باشه که همیشه از خوردن احساس خوبی را تجربه کنید و مطمئن باشید احساس رو نمیشه گول زد یعنی اگر شما بعد از خوردن هر غذایی احساس خوب داشتید اصلاً نگران نباشید و به نجواهای ذهنیتون کار نداشته باشید به آنها اهمیت ندید اگه ذهنت گفت نه بابا تو زیاد خوردی تو پیغام سیری رو دریافت نکردی اصلا اهمیت ندید اون احساس اولیه خیلی مهمه 🤩
احساس شما باید بهترین راهنمای شما باشه بهترین هدایت گر شما باشه برای لاغر شدن. تنها طبق احساس خودتون بخورید اگر فکر میکنید در شناسایی احساس خودتون دچار مشکل هستید از تمرینی که گفتم استفاده کنید برای یک هفته اجازه بدید واقعاً احساس گرسنگی را تجربه کنید و بعد یه مقداری بخوری که اون احساس برطرف بشه مثلا وقتی احساس گرسنگی کردید و در بدن خودتون احساس ضعف کردید و بدن شما واکنش نشان داد نه اینکه فکر کنید خوب الان دیگه گرسنه هستم و باید بخورم صبر کنید تا در بدن خودتون واکنش ببینید مثل سر و صدای شکم یا مورمور شدن شکم👌
خلاصه خودتون متوجه میشید که چه چیزی رو میگم و اونوقت به اندازهای بخورید که اون حالت برطرف بشه به این شکل ذهن شما یاد میگیره سیری یعنی چی و دیگه شما را مجبور به خوردن بیش از حد نیاز نمیکنه در این حالت از لقمه هایی که می خورید نهایت لذت رو ببرید و بدون هرگونه استرسی بخورید چون دیگه واقعا دارید طبق احساس و نیاز بدن خودت می خوری و این هیچ جای نگرانی نیست 🎉
بازم تکرار می کنم دوستانی که پیام میدن تغییراتی در نحوه غذا خوردن آنها ایجاد شده که دیگه کنترلی نیست بلکه خود به خودی هست علاقه به پرخوری و زیاد خوردن و همه چیز خوردن ندارن شما خیلی خوب عمل کردین ولی این ترس از خوردن، همون مقداری که میخوری داره برات مشکل به وجود میاره وقتی شما سالها از خوردن ترس داشتی الان هرچی خوردنت رو کمتر کنی با اون مقداری که میخوری مشکل داره چون از خوردن میترسی و در این حالت شما توجه ات به عمل خوردنه نه مقدار خوردن
بنابراین سعی کنید ترس را از بین ببرید شما در مسیر خیلی خوبی قرار گرفتید و همه شما نشانه های روحی و جسمی دریافت کردید پس بیشتر به این روش اعتماد کنید به خودتون بیشتر اعتماد کنید و حالا که الگوی ناخودآگاه شما تغییر کرده و شما خود به خود رفتار غذاییت تغییر کرده برای این تغییر احترام قائل باشید و آن مقداری را که مصرف میکنید بدون ترس باشه 🤗
و مطمئن باشید که ذهن شما، شما را از پرخوری به این مرحله رسونده اگه نیاز باشه باز هم خوردن شما را تغییر میده
از این تمرین حداقل برای یک هفته استفاده کنید تا تجربه گرسنگی و رفع گرسنگی را درک کنید😋
خیلی از افراد چاق متاسفانه بیشتر از اینکه بخورن به خوردن فکر میکنند و این فکر باعث عدم کنترل شون برخوردن اونها میشه این هم جزء باورهای مخفی و بسیار تاثیرگذاره همین ارتباط داشتن و توجه کردن به لاغری شما را در مسیر نگه خواهد داشت و تکرار عادت توجه به لاغری سبب تغییر رفتار و عادت های شما میشه🌺🌺⚘⚘
سلام دوست عزیز.نیست که من از خوندن بیشتر لذت میبرم و بهترم یاد میگیرم از این کارت خیلی لذت بردم. مرسی گلم
گام ششم
آیابارژیم لاغری می توان لاغرشد؟؟
کلمه ی رژیم برای من واقعا معنای وحشتناکی داره چون در طول این سال ها زیاد با این کلمه سرو کار داشتم هر وقت می خواستم یه چیزی بخورم زود یادم میومد که رژیم دارم و اونوقت از اون لحظه اون جشن و شادی یا مهمانی هیچ لذتی نمی بردم.
حتی وقتی می گفتم یه روز که چیزی نمیشه حالا بخور بعدا رژیمو ادامه بده ولی وقتی این کارو می کردم باز هم بعدش ناراحتی و عذاب وجدان داشتم و مرتب خودمو سرزنش می کردم که نتونستم خودمو کنترل کنم.
وقتی با دوره لاغری ذهنی آشنا شدم و اولین بار این حرف ها را می شنیدم خیلی برام تازگی داشت مگه میشه خورد و لاغر موند این همه سال من رژیم گرفتم و نخوردم پس این چاقی از کجا اومده؟؟
الان دیگه می دونم تمام چاقی من به خاطر باورهای نادرستم بود، من در مصرف مواد غذایی هیچ لذتی نمی بردم،حس و حالم خوب نبود تحت فشار فقط رعایت می کردم و ذهنم را دچار محدودیت می کردم و سعی داشتم کنترلش کنم اما در طی دوره با تمرینات مختلف یاد گرفتم که ذهنم را بدون تحت فشار قرار دادن در شرایطی قرار بدم که خیلی راحت در موقعیت های مختلف خودش بتونه به میزان مورد نیاز بدنم مصرف کنه.
خیلی مواقع مسیر را اشتباه می رفتم و فکر می کردم اینم همون رژیمه ولی خوب که به دوران رژیم فکر می کردم می دیدم من موقعی که رژیم داشتم همیشه در حال بررسی مواد غذایی و کالری شماری و میزان چاق کنندگی غذاها بودم ولی الان این رفتار ها رو ندارم.الان می دونم که خوردن آدمو چاق نمی کنه بلکه اون احساس و باوری که از خوردن غذا ها به من دست میده باعث چاق شدن من میشه.
با این که دو سال هست که توی مسیر هستم اما باز هم گاهی دچار اشتباه میشم لحظاتی یادم میره و با ترس بعضی خوراکی ها رو میخورم و تو ذهنم یه نیم نگاهی به کالری مواد دارم این یعنی اشتباه این مثل همون رژیم میمونه
خوشحالم که امروز این فایل رو گوش دادم و باز هم برام تکرار شد این که هیچ ترسی از خوردن نداشته باشم وقتی همه ی افراد خانواده من از یک سفره غذا می خوریم و چه بسا بچه های من در طول روز خیلی خوراکی های دیگه میخورن ولی من نمی خورم اونا متناسب هستن و هیچ ترسی از خوردنشون ندارن و لذت هم می برن پس خوردن غذاعامل چاقی نیست و همه چی به اون احساس و باور ذهنی ما بر می گرده.
از امروز سعی می کنم باز هم حواسم را جمع این مورد کنم و تا وقتی گرسنه نشدم به هیچ دلیل دیگه ای دست به خوردن بی مورد نزنم تا بتونم باز هم در مسیر تناسب اندام حرکت کنم.
بنام خدا& 🌹 این فایل هربار که میشنیدمش همیشه بعدش استپ میکردم نمیدونم دلیل چی بود شاید به خاطر این بود که من هم دقیقاً مثل ادمهای دیگه میخواستم ازطریق رژیم گرفتن لاغربشم وازاونجایی که بلد نبودم پیغام سیری و گرسنگی رو درک وتجر به کنم به خاطر همین ناقابل ششم مسیرلاغری من رو رهامیکردم . واقعیت این بود که من هنوز هم بلد نبودم که پیغام سیری و گرسنگی بدنمو درک کنم و این روزها درسته که چندبار امتحانش کردم ولی اینکه نتیجه نگرفتم دلیلش خودم بودم چون سعی نکردم خودمو درست بشناسم ولی الان همین لحظه به خودم گفتم باید ادامه بدم یه حسی یه حالتی یه نیرویی منوبه این واداشت که بیام وبا اینکه تمرین عملی که استاد گذاشته بود درست انجام ندادم اما بیام و فایل ششم تمرینشو توی سایت بنویسم . این روزها وقتی غذامیخورم به خودم میگم این همه اضافه خوردن هیچ نفعی نداره درسته که دستام میره براخوردن بعضی موقع ها خودم هستم که به این حرفا اهمیت نمیدم امااز امروز تصمیم گرفتم که به این صداها اهمیت بدم اینکه توذهنم این حرف میاد که سیری زیاد. اوج سیری حالت زننده است وتصویر سیری زیادتو ذهنم میاد که باعث میشه دوست نداشته باشم تجریش کنم و اتفاق هایی داره تو ذهنم میفته ومن نخواستم فقط تا شنیدن فایل ششم پیش برم تصمیم گرفتم که ادامه بدم و ببینم چی پیش میاد نمیدونم کم کم دارم حالت هایی رو تجربه میکنم که هیچ وقت نبودم یه بارنشسته بودم سر سفره ی صبحانه وغذا اش میخوردم یهو به خودم اومدم که دارم لقمه هامو بزرگ بر میدارم وتند غذامیخورم همون لقمه های اول بودبعدیهو یه تصویری تو ذهنم اومد که انگار مادرم داره بهم یاد میده غذابخورم نمیدونم مادرم بودیاهر کی بود من تونستم تواون لحظه باتصویر ذهنیم ارتباط برقرار کنم و تو واقعیت توی ذهن اروم ،اروم غذابخورم وبعداون نصف یاحتی بیشتراز نصف چون من طبق اون لحظه واون لذت فقط دویا سه لقمه خوردم اما با لذت اونورهاکردم به فایل ششم که رسیدم دوباره داشتم لیز میخوردم که گفتم نه اینبار. نه . نبایدرهاکنم باید ببینم چی میشه این بارنباید بهانه ای وجود داشته باشه برای لاغرشدن اینبار دیگه باید ادامه بدم و ذهنم اتفاقا تا همین چند ساعت پیش پر بود از افکاری که فقط حالموبد میکرد اماوقتی داشتم عکسهای که توی تلگرام بودویا می میرم. یالاغر میشم رومید یدم گفتم حتما باید ادامه بدم ومگه من قراره فقط تا صدگاموانجام بدم مگه قرار نیست لاغر بمونم پس باید انجامش بدم و تکرارش کنم شرایط و لحظه هاچی هستن کجاهستم مهم نیست باید انجام بدم تا خودم زندگیموخلق کنم خواست خودمو به وجود بیارم وشخصیتمو تغییربدم من باید یادبگیرم که تمرین کنم واستمرار داشته باشم و نباید عجله کنم و بایدمتعهد باشم واینکه ادامه بدم تا بالاخره لاغربشم ومیشم اما چون
زمان میخوادوسالهادرگیر چاقی بودم گاهی درکش برام سخت میشه و گاهی منطقی پس باید برام منطقی بشه که بایدصبر کنم و تمرین کنم و تجربه کنم گاهی وقتی مید یدم که بچه ها لاغرشدن میگفتم من چرا هنوزنتیجه نگرفتم اماامروز به خودم اومدم ودرک کردم که من زمان لازم و کافی روباید فقط برای خودم اختصاص بدم بایدواقعا چیزی که میخوام رو زندگی کنم و هیچوقت تناسب اندام باعجله و محدودیت غذایی و ورزش کردن ماندگار نیست چون درونی نیست و درون من باید اول تربیت بشه از پایگاه اصلی وبعد تمام درونم و سرانجام به بیرون نشات پیدا میکنه .سیری یک عامل کاملا درونیه و نباید شناختش ازطریق عوامل بیرونی شکل بگیره و گرسنگی هم همینطور گرسنگی احسا سیه که وقتی نیاز به غذا پیدامیکنم بدنم به صورت فیزیکی اونو نشون میده مثل نیازهای روزمره ایکه دارم و بعد هم احساس سیری کاملادرونی باید باشه واگه به حالت فیزیکی برسه کاملا مشکل ساز میشه وغیر طبیعی تلقی میشه .اماباید این کار توسط ذهن پذیرفته بشه به خاطر این که سالها باکد های اشتباه برنامه ریزی شده واین چیزی نیست که یهویی بشه تغییر ش داد و میزان غذا هم باید به وسیلهی ذهن مقدارش کم بشه نه دستی و فیزیکی مثل محدودیت های غذایی.
معلمی داشتم که میگفت هرچقدر علم پیشرفت کنه ادمها مریض تر میشن و مریضی ها پیشرفته تر میشن الان درک میکنم چرا چاق وچاقتر شدم چون بابت هرلقمه ای که میخوردم ترس داشتم واین ترس هم به خاطر اطلاعات زیادی بود که دربارهی غذا داشتم و درباره ی خوردن هرچقدر علم پیشرفت کرد ترس من و ادمهای دیگه که مثل من هستن از خوردن بیشتروبیشترشد تاجایی که گاهی وقتا تصمیم میگرفتیم نخوریم.واین همون چیزی هست که استاد گفت ترس از خوردن و رژیم هم همین کارو میکرد وقتی بهش فکرمیکردم انگار که یه دیوار خیلی بلند یک مانع بزرگ روتصور میکنیم درمورد ارتباطمونم باخیلی ازآدما هم به همین شکل هست وحتی در رابطه با شناخت خودم من هم وقتی به این فکر میکنم که بایدخودمو بشناسم باز احساس میکنم که دارم بابک مانع روبرو میشم برای همین هم همیشه شناخت خودم رو رهاکردم ولی باتوجه به اینکه درمسیر ذهنی قرارگرفتم تصمیم گرفتم که برای خودم خاطرات خوب رقم بزنم طوریکه وقتی دفتری که دارم درباره ی لاغری و خاطرات چاقی و لاغری وتضادها ومشکلاتی که برام پیش میادرو زمانی باز کردم و شروع کردم به ورق زدن وتغییرکرده بودم به خودم افتخار کنم .از اینکه ادامه دادم و زندگی کردم برای خودم وخواستمو ساختم وبه وجوداوردمش وزندگی هم چنان ادامه دارد……
سلام خدمت دوستان و استاد عزیز.گام ششم در مسیر لاغری هستم.امروز قراره که توی این مسیر کلمه ی رژیم رو از ذهنم پاک کنم.کلمه ی رژیم گرفتن باعث میشه که مدام درجا بزنیم و نتونیم لاغر بشیم.باید از خوردن نترسم.نترسم که چون چاق میشم غذا نخورم.من امرز یاد گرفتم که موقعی غذا بخورم که احساس گرسنگی دارم.قبلن طوری غذا میخوردم که ذهنم باید آرووم میشد.مثلن با یه چایی سه چهار تا شکلات میخوردم.باید یاد بگیرم که غذا اگرم موند حیف نمیشه.حیف این بدنه منه که باید رنج بکشه.من باید واسه خودم و بدنم ارزش قائل بشم و هر آت و آشغالی رو نخورم.اینطوری به ذهنم آموزش میدم تا ولعش رو نسبت به غذا کم کنه.امیدوارم توو مسیر موفق شم.
به نام خدا
وقت بخیر عزیزان
من هم دیگه وقتی از این رژیمها ناامید شده بودم به این راه هدایت شدم یعنی وقتی کسی حرفی از رژیم می زد من اصلا نمی خواستم دیگه چون انگار یه حسی می گفت بهم که اینا فایده نداره همه بی خودیه هیج وقت لاغر نمی شه آدم با این رژیمها.
امروز رفتم پلوی مامانم تا از در رفتم تو گفت چقدر کوچولو شدی گفتم که شما که منو تازه دیدی از بس که همیشه چیز کلفت و گشاد می پوشی الان بیشتر معلوم شده البته شلوارم خیلی گشاد بود ولی بلوزم اندازه خلاصه ولی مثل اولا دیگه خیلی هیجان زده نمی شم ولی اومدم خونه سریع توی حیاط یه عکس تمام قد گرفتم .
منم خیلی موقع ها درگیر این مسله سیری و گرسنگی هستم و این یاداوری خوبی بود برام یه وقتا که خودم هستم قشنگ صبر می کنم تا گرسنم بشه و بعد غذا می خورم ولی یه وقتها هم دست خودم نیست ساعت غذا خوردن آدم جایی می ره بیشتر ولی همون مقداری هم که می خورم بدون ترس می خورم حالا شما گفتین این ترس هم می تونه جزو باورهای مخفی آدم باشه یه مثلا آدم وزنش یه مقدار اومده پایین بعد استپ می کنه ولی من خیلی روی این موضوع دارم کار می کنم ترس از غذا ها
مامانم داشتن می گفتن که امروز کمی میوه که خوردن خیلی احساس کردن شکمشون نفخ کرده ولی من خدا رو شکر از بعد از دوره خدا رو شکر خدا رو شکر دیگه این حالت برام پیش نیومده .
به قول شما ترس از خوردن یه باور مخفته اصلا هم به این ربطی نداره که چقدر می خوری غذا چه کم غذا بخوری چه زیاد اثر منفیشو می زاره .وای من چقدر از غذاهای بیرون وحشت داشتم اصلا همیشه آخر هفته که می شد خوشحال می شدم که خوب می ریم بیرون غذا می خوریم و من نباید غذا درست کنم و از یه طرف هم ناراحت می شدم که من با این غذاها چند پوندی اضافه می شم و باید یه هفته جون بکنم …..
خلاصه الان خیالم راحته از این چیزها یه همسایه دارن مامانم اینا این خانم همیشه منو مثال می زنن برای دختراشون که می خوان لاغر بشن منم آدرس سایت و بهشون داده بودم ولی امروز مامانم می گفتن دختره چند هزار دلار داده بود از این برنامه های آن لاین و لاغر کرده بود ولی الان دوباره چاق تر شده بعد هیم مامانش می گفته بهش پونه جون اینطور پونه جون….
خلاصه اینجوریاست آدم وقتی یاد بگیره هنر لاغری و دیگه ذهنش فراموش نمی کنه حتی اگر مثل من مدتی هم دور شده باشه باز اوکی هست و ادامه می ده هی ادامه می ده خدا رو صد هزار مرتبه شکر
گام ششم #رژیم_آری_یا_خیر؟
امروز درباره باور مخفی رژیم صحبت میکنیم.
من اصلا چرا هنوز به رژیم فکر میکنم؟ چون احساس میکنم فقط از همین طریق میشه لاغر شد و هر فرد چاقی رو که لاغر میبینم فقط دو نتیجه میگیرم ۱.بیماری ۲.رژیم و ورزش
برای کسی که درد کشیده و هر بار رژیم گرفته نتیجه نگرفته تکرار هر بار کلمه رژیم حالش رو بدتر میکنه کلمه رژیم به من احساس ترس و تحمل یک دوران سخت و طاقت فرسا میده
من از رژیم نمیترسیدم بلکه از روزهای بعد رژیم میترسیدم که چطور قراره وزنی که کم کردم رو نگه دارم؟!روزهای رژیم بسیار خوش بود چون میدونس که دارم لاغر میشم اما بعدش کار حضرت فیل بود.
من چون اولین و اخرین باری که رژیم گرفتم رژیم کتوژنیک بود هیچوقت ناامید نشدم و برعکس چون عاشق اندام لاغر بودم با امید و انگیزه ادامه دادم و در ذهنم هیچوقت نگفتم حالا امروز رو بخور فردا رژیم بگیر.در هر شرایطی رژیمم رو حفظ کردم اما همیشه این فکر در ذهنم بود که وقتی رژیمم تموم شد یک روز برم کلی تنقلات بخرم بزارم توی کمد لباس هام و اروم اروم بخورم تا عقده این دو ماه رو خالی کنم!و همیشه این فکر که اون زمان فکر میکردم فقط یکباره همراه من بود..همین فکر و خیال باعث شد بعد رژیم با اینکه در سایت بودم و قوانین رو میدونستم این کار رو نه یک بار،بلکه بارها انجام بدم و پرخوری من هر روز بیشتر بشه..چرا؟ چون بارها اون روز رو در ذهنم مجسم کرده بودم و همین پرخوری باعث شد به هوای اینکه لاغری با ذهنه هر اشغالی رو بخورم.
همه بعد رژیم دردِ شکم ناشی از پرخوری سراغشون اومده.نمیدونی چرا داری رفتار زشت رو انجام میدی و نمیدونی چرا پول هنگفت میدی تا فقط در حد ۱۰ رقیقه بخوری…دست خودت نیست..چون فرمولات هنوز چاقه..
به قول استاد ” من رژیم رو نشکستم،من اراده و تصمیم خودم رو شکستم” و احتمال اینکه من بعد رژیم حس میکنم اراده هیچ کاری رو ندارم همینه…
چرا از اول استاد گفت لاغری بدون رژیم؟! چون برای منی که فقط یک بار رژیم گرفتم انقدر حس تنفر نسبت به این موضوع وجود داره.چه برسه به دوستان که سالهای ساله رژیم گرفتن و نتیجه نداده و حتی چاق تر هم شدن!
میدونید…اگر از من بخوان چند جمله راجع به رژیم بنویسم فقط این در ذهنم میاد که ..
رژیم =لاغری(با سختی و رنج) و تصاویری از آشپزی نه گفتن و گفت و گوهای چاق کننده ذهن زیر آبی رفتن و خنده های مصنوعی در جمع،در حالی که ذهنت میگه تو چرا نمیتونی بخوری؟ اونو ببین هرچی میتونه میخوره چاقم نمیشه و…..ناشکری:”)
حالا دارم کمابیش درک میکنم که رفتار درست غذایی به منزله رژیم نیست..قطعا رفتار غذایی من مشکل داشته که به این وزن و سایز رسیدم ..و هرکس رژیم میگیره دلش میخواد رفتارش رو تغییر بده اما فقط برای مدت کوتاهی با فشار روحی زیاد میتونه اینکارو بکنه و بعد هم رها میکنه
هر فردی که اضافه وزن داره علل الخصوص من به غذا خوردن با خیال راحت و ارامش نیاز داریم..نیاز داریم که از بند ترس ها جدا بشیم و هر چیزی که خانواده میخوره به اندازه نیاز بخوریم و فقط لذت ببریم..
بدونیم که چیزی در بدن ما جذب نمیشه.هر غذایی که وارد بدنم میشه برای رفع نیاز بدنمه و اگر اضافی هم باشه دفع میشه!..به همین راااحتی! به شرطی که آگاهانه بخورم و اضافی تر از نیاز بدنم نخورم
چرا کم کم گرایش من به غذا خوردن کم میشه؟! چون فشار رژیم رو از روی ذهنم برمیدارم….بهش یاد اوری میکنم که این رفتار درست غذاییه نه رژیم…و کم کم ذهن اداره امور رو به دست میگیره..و فرمان هایی به مغز میده که باعث جلوگیری از خوردن اضافه توسط دستی که به سمت لقمه میره میشه…
وقتی وارد سایت شدم،هزاران دلیل برای اضافه های بدنم داشتم! اما حالا میدونم دو دلیل دارهرفتار غذایی اشتباه و فرمول های چاقیاین دو حل بشه ۵۰ درصد راه رو رفتم
باید ذهنم کاملا این رو بپذیره که رژیم نمیگیرهاخه در کدوم رژیم ارامش ذهنی،علاقه،لذت وجود داره؟رژیم همش عجله برای لاغری و خوردن فقط برای اینکه روزها تموم بشه و بعدش بیاده…
من به هرحال باید مقدار غذایی خودم رو کم کنم.حالا به چه شکل کم کنم مهمه!!
همیشه فکر میکنم چرا ذهنم انقدر من رو برای خوردن قلقلک میده! خب من که سیرم و نیاز ندارم چرا اینجوری میکنه؟ اما حالا فهمیدم که فقط قصد داره دست روی نقطه ضعفم : ترس از خوردن بزاره و از همین طریق من رو اذیت کنه
من از دو یا سه سال پیش اگاه شدم که فلان غذا چاق میکنه و…و عادت کردم بگم این قرص باعث چاقیه.این مواد غذایی چاق میکنه. و و و و…
یعنی همش برمیگرده به مسئولیت پذیری هااا…! اینکه تو قبول کنی مسئول چاقیت هستی..زمانی که قبول کنی هرچیزی رو نمیخوری..
خودِ من! همش میگم چون رژیم داشتم الان پرخوری میکنم در صورتی که من سایت رو داشتم که با فایل هاش مثل کوه پشتم بود .اما خوردنِ خودم رو تقصیر رژیمی انداختم که مال چهار ماه پیش بوده و پروندهاش بسته شده لازمه بگم ارمیتا! بسه! بهانه نیار! از بهانه هات یک هیچ جلو باش..بسه..
به این سایت و روش تمرکز میکنم و فکر میکنم از اول توی همین وزن و سایز بودم که تصمیم گرفتم لاغر بشم .اونوقته که روند هر روز چاق شدنم متوقف میشه .
این روزهای جدید لاغری توعه و تو به راحتی میتونی لاغر و خوش تیپ بشی (متعادل هم بشی که از همه مهم تره)
خوردن من رو چاق نمیکنه،اشتباه خوردن من رو چاق کردهچون غذایی که من میخورم با غذایی که بابابزرگ(همیشه متناسب) میخوره یکیه.اما چرا فکر میکنم اون غذا من رو چاق میکنه؟ ولی روی بدن بابابزرگ تاثیری نداره؟چون رفتار بابایی در مقابله با غذا اینه که حتی اگر یک لقمه از غذاش مونده باشه و سیر باشه دیگه دست از خوردن میکشه.براش فرقی نداره غذا چلوگوشت باشه یا میوه و سالاد! همیشه ته بشقابش کمی از غذاش میمونه و اضافی وارد بدنش نمیکنه چون میدونه که هرچقدم اضافی بخوره چاق نمیشه! پس دردِ شکم نمیکشه و لازم نمیبینه زیاد بخوره
اینکه من لاغر نشدم چاق ترم شدم دلیلش اینه هنوز باور مخرب چاقی=خوردن در ذهن من وجود داره چون من تحت تاثیر اگاهی های هستم که از محیط پیرامونم میگیرم..
غلبه بر هرررررر ترسی باعث رهایی از اون موضوع میشه مثلا من قبلا از سوسک و مارمولک و ملخ میترسیدم.اما امسال تصمیم گرفتم اگر اونارو دیدم برم توی دل ترس هام و باهاشون مقابله کنم جالبه!!!!! حتی یکککک مورد ندیدم…حتی یکیییییی..اصلا انگار نابود شده بودن!!
و حالا مطمئنم که غلبه بر ترس از خوردن باعث رهایی از چاقی میشه و وقتی بخوام برم توی دل ترس هام از منطقه امنم بیرون بیام راه ها برام باز میشه!
غلبه بر ترس از خوردن باعث احترام گذاشتن به سیستم بدن و تشکر کردن از نعمت های خداونده..
من اگر ترس از خوردن داشته باشم هرچقدر بخورم چاق میشم!! چون بدنم هوشمنده و احساس اولیه من براش مهمه!
و حالا تمرین جذاب این هفتهههه..
پیغام های بدن به دو شکل وارد بدنم میشن:۱.احساس۲.اعصاب
وقتی خوشحالم احساس انرژی و نشاط بالایی دارم(اگر ادامه پیدا کنه باعث میشه من برقصم یا از خوشحالی داد بزنم)
وقتی ناراحتم و دلتنگم احساس افسردگی و انرژی کمی دارم (اگر ادامه دار باشه موجب گریه من میشه)
وقتی سرم به میز میخوره احساس درد میکنم (اگر درد شدید بشه ممکنه اشک بریزم یا بگم اخ)
و در این موارد یک احساس که هنوز تبدیل به واکنش نشده ولی کم کم نشانه هاش میاد و بدنم واکنش میده
این مورد درباره خوردن هم صدق میکنه
زمانی که احساس گرسنگی میکنم ((پیام حسی) رو دریافت میکنم و حالا اگر چیزی نخورم تبدیل به ضعف و سستی بدنم میشه(پیام عصبی)
و امااااا موضوع مهم این جلسه!اگر من احساس سیری رو تجربه نکنم(پیام حسی) بعدا تبدیل میشه به درد شکم و احساس حالت تهوع و کش اومدن معده (پیام عصبی)
احساس سیری یک حس درونیه که باید پیدا بشه تمرین و تکرار بشه و در نهایت تبدیل به تجربه بشه..! وقتی من احساس سیری رو دریافت کنم خود به خود بدنم استپ میکنه و بیشتر از نیازش نمیخوره
تمرین: به مدت یک هفته تا زمانی که احساس گرسنگی من تبدیل به واکنش در بدنم نشده چیزی نمیخورم و زمانی که اون حالتِ سر و صدا شکم قطع شد دست از خوردن بکشم
باز هم میگم به شکل منطقی باید بپذیرم این رژیم نیست این یک تمرین برای تجربه حس سیری و گرسنگی به شکل درسته و همچین رفتار غذایی مناسب..و نکته امید دهنده اینه که وقتی کمتر از قبل بخوری میفهمی در مسیر لاغر شدنی..مهم نیست بدونی چند لقمه خوردی..&..مهم اینه بدونی کمتر خوردی..&برنامه ام هم اینه از لقمه به لقمه ام لذت ببرم.چون دیگه مطمئنم هر لقمه ای که میخورم بر اساس نیاز و احساس بدنمه..نه بیشتر نه کمتر..به همون اندازه که نفس کشیدن،تپش قلب و خوابیدن حق منه؛ خوردن هم حق مسلم منه..
استاد.سپاس.هزار بار سپاس.چه فایلی.چه نکاتی به به..
سلام♥️
تو ذهنم جا میندازم قراره بدون رژیم لاغربشم.قراره هرغذایی دوس داشتم بخورم به هرمقداری که سیرشدم و لاغرشم.
باورام رو که تغییر بدم خودبخود غذا خوردنم به اندازه میشه و نیازی نیست که اگاهانه مشخص کنم چقدر باید غذا بخورم.
اصلا میزان خوردنم رو باکسی مقایسه نمیکنم.
اگه تو مسیر اشتهام کم شه خیالم راحته که اگاهانه خودم رو وادار به کم خوردن نمیکنم بلکه بدم شعور داره دستور درست رو میده و اشتهام رو کنترل میکنه.
استاد من اشتهام وقتی کمتر میشد فکرمیکردم دارم رژیم میگیرم هشم درگیر این بود الان دارم کم میخورم یازیاد؟بعد به این نتیجه میرسیدم که اگه غذاها چاق نمیکنه پس بیشترم خوردی اشکال نداره بعدش میخوردم تا به حالت خفگی برسم.
پس جمله رو کامل میکنم.خوردن منو چاق نمیکنه اشتباه خوردن منو چاق میکنه.اشتباه خوردن یعنی وقتی سیر باشم هم بخورم.که روش تشخیص دادن گرسنگی واقعی رو استاد عزیزگفتن.
دوروزه دارم صبرمیکنم که شکمم به سروصدابیوفته و خیلی گرسنه شم بعدبخورم اما اصلا اینطور نمیشد!ساعت ها از وقت ناهار میگذشت و به اون حالت نمیرسیدم.انرژی هم داشتما…خیلی دفعات غذاخوردنم و حجم کم شده.مقاومت ذهنمم خیلی کمه اما هست…مثلا میگه شب شد ناهارتم نخوردی.پاشو بدنت ضعف نکنه کارم میکنی ها…
مرحله به مرحله تکاملی این باورو کم رنگ میکنم.
همیشه یاداوری میکنم به خودم که خوردن باعث چاقی نمیشه خوردن غذاها تاثیری روی شکل بدنم نداره.غذاها نعمت های خداوند هستن کلی سود به بدنم میرسونن منو توزحمت و سختی نمی اندازن و شکل بدنمو تغییرنمیدن.
به بدنم احترام میذارم بدنم میدونه چقدر نیازداره و بهم میگه.پس آرام غذا میخورم تا متوجه پیغام سیری بشم.حواسم به سیری هست اگرم یوقت تو مسیر بیشتر خوردم ایچ اشکالی نداره من باید به تودم اجازه بدم کم کم مهارت پیدا کنم تو کنترل رفتارم.فرصت برای یادگیریش هست.
وقتی احساسم تکرار میشه در بدن به یه واکنش فیزیکی تبدیل میشه.احساس گرسنگی=با مورمورشدن شکم یا سروصداش.
من باید هرموقع واکنش فیزیکی دیدم بفهمم گرسنمه نه یه احساس درونی.شاید توهم باشه و خیال کنم گرسنمه
تمرین این جلسه رو تکرارکردم خیلی سبکم عذاب وجدانم کمتر شده حتی در وقتم صرفه جویی شده و یه کاره اضافه(خوردن)که واقعا نیازی هم نبوده رو انجام نمیدم.احساس ازادی بیشتری میکنم که مجبور نیستم حتماساعت فلان بشینم سرسفره هی صدام بزنن ناهارسردشدمنم رودرواسی کنم بگم اومدم.
دواین یکی دوروز نه گفتنم بهترشده
رفتارای اشتباهم که بخاطرفقر این آگاهی بود و رفع شده:
۱.خوشم نمیادمحل کارچیزی بخورم حتی چای.واسه همین صبح ها بااینکه گرسنه نبودم صبحانه میخوردم که توتایم کاری گرسنه ام نشه!خیلی بدم میومد ازینکار.الان اینکارو نمیکنم اتفاقا اونجاهم گرسنگی شدید ندارم حتی شکمم قاروقورنمیکنه.قبلا دغدغه هرروزم بود که چرا بااینکه صبحونه میخوردم ساعتای ۱۰ صبح اینقدر گرسنه ام میشه که دلم دردمیگیره واقعا بی حال میشم که نمیتونم کارمو بکنم.خداروشکر این مساله رفع شد.مرسی خدا مرسی استاد.
۲.هروعده غذاییم بااجبار بود چون خانواده اون تایم غذامیخوردن منم مجبوربودم بخورم.یعنی خودمو مجبورمیکردم دیگه.
خداروشکر اینقدر سریع دارم رشد میکنم.
مرسی خدا♥️ مرسی استادواقعا ممنون که این اگاهی ناب رو به اشتراک گذاشتین واقعا جاش خالی بود♥️ مرسی دوستان💕
سلام به استاد عزیزم دوستان هم مسیرم
گام شیشم در مسیر لاغری من
من از زمانی چاق شدم و دانبال لاغری بودم همیشه بهم خانوادم گفتن کم بخور لاغر میشی و من فک میکردم حتما غذاها چاق کننده هستند که باید نخورم رژیم بگیرم تا لاغر بشم واسه همین همیشه ترس از خوردن داشتم و قبل خوردن تصورات شکل میگرفت که اره اگه این شیرینی یا غذا بخورم حتما چاق میشم و خیلی راحت پذیرفته بودمه باور کرده بودم که بهله خوردن مساوی چاق شدن بیشتر
و خیلی ترس داشتم از خوردن و زمانی که رژیم شروع میکردمه یکم هفته ای ادامه میدادم چون منتظر نتیجه بودم و خیلی داشت بهم سخت میگذشت تو این مدت رژیم و بعد مدتی رها میکردم چون ذهن اموزش چاقی دیده بود و دستورات چاقی میداد و به خوردن بیشتر تشویق میکرد ولی من میخواستم با زور اجبار جلو خوردن خودم بگیرم واسه همین شکست میخوردم و وقتی شکست میخوردم میگفتم من توانایی لاغر شدن ندارم نمیتونم سرزنش ها ترس پشیمونی بعد خوردن ها شروع میشد
اما از وقتی هدایت شدم به این مسیر دریافتم که اصلاغذا چاق کننده نیست و وقتی این فهمیدم فک کردم هرچقدر میتونم میخورم ولی دیگه چاق نمیشم و همین کار کردم خیلی میخوردم میگفتم استاد گفته غذا چاق کننده که نیست و بعد که میرفتم وزن میکردم میدیدم عه چاق ترم شدم و فک کردم چرا پس من لاغر نشدم
و از وقتی وارد مسیر لاغری من شدم و استاد این صد گام اماده کرد خیلی اطلاعاتم زیاد شد فهمیدم خوردن یعنی در حد نیاز غذا چاق کننده نیست درصورتی درست استفاده کنیم در حد نیاز و وقتی این برنامه یک هفته ای اجرا میکردم از همان زمانی که مینوشتم من امروز میخوام شروع کنم از همان زمان احساسم عالی بود و وقتی گرسنه ام میشد صدای شکمم در میومد خیلی خوشحال میشدم چون تا به حال گرسنگی تجربه نکرده بودم و وقتی گرسنگی تجربه میکردم و بعد شروع میکردم به خوردن خیلی لذت میبردم و من عاشق این تمرین هستم و هر وقت اجرا کردم بی دریغ طی چند روز وزن کم کردم احساس رهایی ازادی ارامش قدرت میکردم وقتی این تمرین اجرامیکردم و واقعا از،خوردنم نهایت لذت میبردم و برای بار،اولم بود که اینجوری لذت میبردم از خوردن ولی بعد یک هفته که تمرین رها میکردم کم کم دیگه لذت نمیبردم از خوردن و باز درگیری ذهنی در مورد جنبه ها مختلف میومد و دیگه باز برمیگشتم سر روال قبلم
من عاشق این تمرین هستم استاد وقتی این تمرین انجام میدم کلا خیلی انرژی میگیرم از همه چی لذت میبردم مخصوصا خوردن و با عشق میخوردم با خیال راحت اسوده و خیلی احساس خوبی عالی داشتم و احساس سبکی لاغری میکردم و واقعا شاید من فقط،سه چهار روز یا یک هفته این تمرین انجام میدادم ولی دقیقا سه چهار کیلو کم میکردم واقعا بارها اجرا کردم نتیجه اش دیدم
و من فک میکنم مهمترین مانع ذهنی من واسه لاغر نشدن ترس از خوردن است و وقتی با ارامش خیال راحت غذا میخورم خیلی لذت میبرم و متناسب میشم کلا از همان زمان احساس رهایی ازادی قدرت میکنم و من میخوام این بار این تمرین یکماه ادامه بدم تا در ذهنم حک بشه و دیگه خیلی راحت گرسنگی سیری بفهمم و بدون ترس بخورم و سرنیاز بخورم نه سر عادت و مطمعنم تو این یکماه خیلی لذت میبرم و نتایج فوق العاده ای کسب میکنم
امروز ۲۳شهریور ماه تعهد میدهم به صورت یکماه این تمرین فوق للعاده استاد انجام بدم و تا وقتی گرسنه نشدم واکنش جسمی ندیدم مث سرصدا شکم مور مور کردن شروع نکنم به خوردن غذا و وقتی این علائم رفع شد دست بکشم از خوردن و احساسم نشان میدهد درست عمل کردم یا نهه و دیگه کاری به نجواها ذهنی ام نداشته باشم و این تمرین بصورت یکماه مدام انجام بدم و مطمعنم عکسم تو لیست البوم شگفتی سازان ثبت میشه چون خودم بارها این تمرین در حد چندروز انجام دادم و دیدم نتایج فوق العادشه واولین نتیجه اش احساس خوش حال خوب سبکی ازادی است که واقعا من به شخصه خیلی لذت میبرم از،این تمرین واقعا فوق العاده است و از استاد عزیزم نهایت تشکر دارم بابت این تمرین عالی وفوق العاده پر از حال خوب انرژی لذت
شاد شادشاد باشید
باسلام
گام 6 (تکرار1)
از طریق رژیم غذایی نمیشه متناسب شد وبرای همیشه متناسب موند . چون که موضوع مهم در کاهش وزن بر گشت نشدن وزنیه که به سختی با رژیم کم کردیم و اتفاقا دیدیم که با رژ یم های غذایی ، هرچی که کم کرده بودیم ، برگشت و اگه نتیجه گرفته بودیم که اصلا اینجا نبودیم .
بنابراین رژیم های غذایی علاوه براینکه نتیجه ای نداشتن بلکه باعث ناامیدی ما برای لاغرشدن نیز شدن .
پس لاغری بدون رژیم !
و من هم با اینکه هنوز میزان غدام کمتر نشده ، ولیی بازهم نسبت به قبل خیلی تغییر کرده و خیلییی کم شده خدارو شکر. اما حس میکنم که لاغر تر شدم و حتی بعضی وقتا حس میکنم که سایزمم کم شده !
معمولا منشا همه مشکلات افراد چاق رژیمه !
و حتی شنیدن کلمه رژیم هم حس بدی در ما ایجاد میکنه
مثلا من خودم هر هروقت که این کلمه رو میشنوم از هرجایی ، از هرکسی و…. یاد وضعیت جسمی چاقم میفتم و اون تلاش هایی که داشتم برای لاغر شدن انجام میدادم.
یاد اون موقع هایی میفتم که به تعارف ها و غذاها نه میگفتم ولیی دلم میخواست بخورمشون وباید جلوی خودمو میگرفتم ( این برام خیلییی عذاب اور بود ، خیلی)
و…
درکل این کلمه با خودش برای هرکسی ، خاطراتی رو به همراه داره که هیچکس از اون خاطراتش ، خوشحال نیست!
یکی از باورهای مخفی که در ذهن ناخوداگاه افراد چاق وجود داره و خیلی موثره ، ترس از غذاخوردنه.
بارهااا خودمون و محدود کردیم به خوردن بعضی غذاها و به مقدار خاص ویا کم ولی در ذهنمون غوغا بود که اون غذارو بخوریم و با خودمون جنگ داشتیم ، همیشه هم شکست میخوردیم بارها وسوسه شدیم که بخوریم و جلوی خودمون ومیگرفتیم و یا بالاخره راضی میشدیم که بخوریم و رژیم خودمون و میشکستیم .
و در واقع ما رژیممون و نمیشکستیم بلکه اراده و تصمیم خودمون و شکستیم و شخصی که بارها تصمیم خودشو زیرپا بزاره به شخصی ضعیف و سست اراده تبدیل میشه و همه تصمیماتش براش بی معنی میشه و میتونه براحتی هرتصمیمی رو لغو کنه !
تاثیر رژیم خیلی شدید تر از این ها بوده . بنابراین شنیدن و یا مواجه شدن با کلمه رژیم خودبه خود به احساس ترس در ما منجر میشه.یک مانع بزرگ ، که قراره بازهم ازش شکست بخوریمL
در واقع رفتار درست غذایی با رژیم گرفتن ، کاملا متفاوت است .
غدا آدم و چاق نمیکنه و از غذاخوردن نباید ترسید ، بلکه با لذت و آرامش و به میزان نیاز بدن باید از غذا استفاده کرد .
رهایی از احساس رژیم خیلی لذت بخشه ، چون ذهن رها میشه و با خیال راحت غذا رو مصرف میکنیم .
و کم کم تمایل به غذا خوردن تغییر میکنه دیگه اون حرص و ولع برای غداخوردن وجود نداره و…….
در واقع وقتی که فشار رژیم از روی ما برداشته میشه و ذهن اداره امور و به دست میگیره ،تمایلات به غداخوردن نغییر میکنه.
و این تغییر از احساس خوب وذوق داشتنه نه رژیم ! در واقع ذهن چون از بند رژیم ازاد شد و به حس ارامش در مصرف مواد غذایی رسید و چون از غداخوردن لذت برد ، مقدار غذاخوردن و کم کرد .در صورتی که ما تمایل داشتیم با محدود کردن خودمون مقدار مصرفمون رو کاهش بدیم و این با رژیم گرفتن تفاوت داره .
چاقی ما به دلیل رفتار ها و عادت های اشتباه غذایی ما بوده که مارو به این شکل دراورد همیشه ما سعی داشتیم با کنترل و محدودیت خودمون مصرف غذایمونو تغییر بدیم و همیشه هم ناموفق بودیم .
پس اینکه اگه ما داریم کمتر میخوریم ، به این معنی نیست که داریم رژیم میگیریم!
غذای مصرفی ما بیشتر از حد معمول بوده و گرنه ما به این شکل نمیشدیم !و روش کم کردن اون مهمه .
دقیقا! ما هیچکدوممون یادمون نمیاد که از چه زمانی تصمیم گرفتیم که چاق بشیم و چه کارهایی برای چاق شدن انجام داده بودیم!
بنابراین لاغری هم باید همینگونه باشه و ما نباید تصمیم بگیریم که خودمون غذای خودمون رو کم کنیم !بلکه باید ذهن تصمیم بگیره، در این صورت تغییرات ماندگار خواهد شد.
چون که در ر وش های قبلی ذهن ما همزمان در حال تلاش کردن برای منصرف کردن ما ازتصمیم و مسیر پیش گرفته شده برای لاغری بود ، و نقطه ضعف مارو مورد هدف قرار میده.
ضعفی که به دلیل ریشه دار بودن در ما هنوز قابل دسترسه ذهن ماست!و این ضعف هم مدت ها طول میکشه که به طور کامل از بین بره و ذهن چون این و میدونه ، اونو مورد هدف قرار میده و نقطه ضعف ما هم ترس از خوردن بود !
همه ما از غذا خوردن وحشت داشتیم ، برای هر غذایی میزان چاق کنندگی در نظر گرفته بودیم و دقیقا هم عادت داشتیم که بگیم ، فلان غذا مارو چاق میکنه و..
و رژیم هم همیشه برای اعمال بر روی غذاها بوده !
ترس برخورد با غذاها ، ترسی ریشه ای وعمیق در وجود ما شده که درسته به راحتی برطرف نمیشه و زمان میبره ولی مهم اینه که بالاخره برطرف میشه و ما توانایی اینو داریم و بالاخره از این مرحله هم عبور میکنیم .
و این نیز بگذرد
دقیقا هم واضحه که اینکه غذاها چاق نمیکنه حقیقت داره ولی بخاطر قدرتی که در ما داره ، نمیشه یکهو بهش حجوم برد چون شکست میخوریم .
دقیقا من که سال گذشته با قدرت ذهن خودم اشنا شدم و اونو بکار گرفتم ، میدونستم که میشه با این قدرت لاغر هم شد اما نمیدونستم که چطوری باید بکارش بگیرم و دقیقا هم میدونستم که غداخوردن عامل چاقی انسان ها نیست چون نمونه هاشو به وضوح دیده بودم. و اون موقغ میخواستم 5 کیلو دیگه هم کم کنم و نمیخواستم دیگه رژیم بگیرم و شروع کردم با خیال راحت غذاخوردن و از هرچی که دلم میخواست میخوردم و به هر اندازه ای هم که راضی میشدم مصرف میکردم و به خودمم تلقین میکردم و گوش زد هم میکردم که غذاها چاقت نمیکنن و نوش جونت بخور و…. و خیال میکردم که همونطوری من دارم لاغر میشم ، ولی وقتی که رفتم رو ترازو دیدم کم نکردم هیچ 8 کیلو هم اضافه کردم و الان باید 13 کیلو کم کنم ، جا خوردم و دوباره از طریق رژیم و ورزش اقدام کردم به لاغرشدن و….
در نهایت مسیله این بود که من درست میگفتم ، غذاها چاق نمیکنن ولی این باور در ناخوداگاه من ریشه داشت و من خوداگاه باور کرده بودم و زمان میبرد نا نغییر کنه و باید بیشتر روش کار میکردم و من فقط همون و باور کرده بودم ! و …..
و یهو بهش حمله کرده بودم و شکست هم خوردم !
ما اولین حمله رو با ایجاد باور اینکه غذاها ماروچاق نمیکنن بلکه رفتار ما با غذاها نتیجه رو برای ما رقم میزنه و با اوردن نمونه و اینکه گفتیم غذاها برای ما و افراد متناسب یک قدرت دارن و افراد متناسب هم از اون غذاها استفاده میکنن و بازهم متناسبند و اینکه دیدیم خیلی از افراد متناسبی وجود دارن که از ما ها بیشتر میخورن و ولی بازهم لاغرن و….. این باور و در خودمون عمیق تر کردیم و ستون باور قبلی رو متزلزل کردیم و تا حدودی ریشه های باور قبلیمونو قطع کردیم م و بی سروصدا و به ارامی اولین حمله خودمونو به این باور کردیم.
بنابراین هنوز این باور ترس از خوردن ریشه داره و میتونه تاثیر بزاره .پس تمام کسانی که مصرفشون کم شده ولی چیزی از وزنشون کم نشده و بلکه اضافه تر هم شده ، اسیر این باورند . اشخاصی هم که تا یجایی کم کردن و به قول خودشون استپ کردن هم همینطور.
همه اسیر این باور ریشه دار هستند که خوردن باعث چاقی میشه !
چون بعضی از افر اد هنوز قادر به شناسایی احساس سیری در خودشان نیستند !
بنابراین غلبه براین ترس ، یعنی رهایی از چاقی ، اعتماد کردن به بدن خودمون و اعتماد کردن به ذهن خودمون و تشکر کردن از نعمت های خداوند ، خیلییی اهمیت داره که ترسمونو رها کنیم ! چون مهم نیست که ما چقدر بخوریم ، وقتی از غذاخوردن ترس داشته باشیم ، هرمقداری که بخوریم ، بازهم اثر منفی میزاره !
پیغام سیری چگونه است؟
پیغام های بدن به دوشکل به ما منتقل میشن :
1-احساس : مثلا زمانی که ما خوشحالیم ، بدن ما احساس خاصی رو احساس میکنه و یا وقتی ناراحتیم یک احساسه دیگه داریم مثلا احساس خستگی و بی حالی میکنیم .وقتی دلمون تنگ میشه ؛ حس دیدن یکی در ما شکل میگیره و…….. در تمام این موارد ما یک احساس رو درک میکنیم ، که کاملا درونیه و روی بدن ما واکنشی نداره .
2-اعصاب : مثلا وقتی پامون یا سرمون به یچایی برخورد میکنه ما دردمون میگیره و این از نوع تحریک عصبی صورت میگیره.
* همه ی احساسات در مراحل اولیه ، یک درک کاملا درونی اند ولی در صورت ادامه داشتن ، میتونه به شکل یک واکنش در بدن ما نمایان بشه*
مثلا ما اگه خیلی ناراحت باشیم ، جایی از بدنمون درد نمیگیره .اما اگه ادامه پیدا کنه ممکنه گریه کنیم و این تبدیل احساس به واکنش در بدنه ! اگه خیلی خوش حال هم باشیم هم ممکنه گریه کنیم و این طبیعیه .
پس ما وقتی گرسنه باشیم ، در ما تبدیل میشه به احساس ضعف و بعد سستی و بی حالی در بدن و اگر هم احساس سیری رو درک نکنیم در بدن تبدیل به احساس تهوع و فشار در شکم و نفخ و …..
تشخیص احساس گرسنگی و سیری نباید بر اساس عوامل بیرونی تنظیم بشه وگرنه مشکل ساز میشه .
استاد عزیز من که همونطور تو دیدگاه های قبلی که نوشته بودم اشاره کردم که دارم این گام هارو تکرار میکنم و به تازگی تصمیم گرفتم که تو سایت بنویسم و الان خودم گام 35 هستم . و یکبار این گام 6 رو انجام داده بودم و تمرین هاشو در دفتر نوشته بودم ولییی نتونستم اصلا به این چیزی که در فایل گفته شده بود ، عمل کنم و هرچقدر که تلاش کردم بعد از اینکه سیر شدم خودم خوداگاه سفره رو رها کنم ، نشد و بدتر با من لج میکرد و من مجبور بودم که غذای تو بشقابمو کاملا تموم کنم و دیگه به خودم فشار نیاوردم و روش حساس نشدم ولی بر اساس حس گرسنگیم غذا خوردم و در حال حاظر میخورم ولی نمیتونم که وقتی حس گرسنگیم برطرف شد دیگه نخورم و ااگه بازهم ادامه میدم چون که بازم گرسنمه در صورتی که اون گرسنگی اصلی برطرف شده . و معمولا تا جایی ادامه میدم که نزدیک به حس پری هستم ، یعنی کاملاا هم فشار و حس نکردم ، رها میکنم .
و توانایی کنترل اشتهام و نمیتونم بعضی وقتا داشته باشم و فکر میکنم که همه ی افرادی که اضافه وزن دارند ، اینگونه هستند؟!
البته همیشه اینطوری نیستم گاها پیش میاد
و واقعااا حس خیلی فوق العاده ایهه که گرسنت باشه و بعد غذابخوری ، اصلاا بهت میجسبه ، من همینطوریم دقیقاا اکثر اوقات بر اساس گرسنگیم غذامیخورم. اغلب هم پیش میاد که مثلا همینطوری الکی غذا بخورم واونم مواقعیه که حوصلم سر میره یا کاری برای انجام دادن ندارم .ولییی اصلا تو گرسنت باشه غذا بخوری ، تا اینکه همینطوری غذابخوری یچیییز دیگس
چون من هردوتاشو تجربه کردم ، و معمولا مواقعی که دیگهه خیلیییی گرسنگی بکشم و بعد که غذا میخوردم از خوشحالی و اون حس خوب گریه میکردم ! نخندین بهم
و مادرمم تعجب میکرد انگار که مثلا دو روزه غذانخورده بودم .
مثلا سال پیش که سر کار میرفتم و هر دوشیفت و کار میکردم و هیچی هم نمیتونستم بخورم! شاید تو محل کارم کل روز و ی چایی یا نسکافه یا یک قرص بیسکوییت ساقه طلایی میخوردم البته اگه خلوت بود و گاهی اوقات هم اصلا چیزی نمیخوردم و وقتی میرفتم خونه از خستگی کار و خستگی گرسنگی میرفتم که شام بخورم اون غذا رو که تو دهنم میذاشتم و معدمم که کاملا خالی بود و تمام این گرمی غذا رو تا مسیر رسیدن به معدم حس میکردم و وقتی اولین لقمه به شکمم میرسید، گریه میکردم!! از اون حس خوبیی که داشتم
و یا همین پریشب که تا صبح بیدار بودم داشتم تمرینامو مینوشتم و خیلییی گرسنم بود ولی نمیتونستم برم چیزی بخورم ، چون همه خواب بودن و اذیت میشدن و صبح ها ازاونجایی که من همیشه اولین نفر صبح زود پامیشم و صبحانه رو اماده میکنم تا به درسا و کارام برسم ، اونشب فقط نیم ساعت خوابیدم تا یزره گرسنگیم و برطرف کنم و صبحم که غذا خوردم و اولین لقمه رو دهنم گذلشتم ، بغضم گرفت و اشک تو چشمام جمع شد .🥲
من اینطوریم دیگه !😅
و واقعا درک احساس گرسنگی و برطرف کردن گرسنگی خیلی لذت بخشه !
و وقتی خودمون مطمعن باشیم که مقدار غذای مصرفیمون کمتر شده ، مطمعنیم که در مسیر درست قرار گرفتیم . و دیگه نیاز نیست که استرس داشته باشیم.
مهم نیست که اصلا چقدر خورده باشیم و یا به اندازه مصرف خورده باشیم ، مهم اینه که مطمعن باشیم که کمتر خوردیم .
باید سعی کنیم که از طریق احساس خودمون پیش بریم و این موضوع رو کنترل کنیم ، احساس ما باید بهترین راهنمای ما باشه
و اگه بعد از غذاخوردن احساس خوبی نداشتیم ، ناراحت نشیم و خودمونو سرزنش نکنیم ، بلکه سعی کنیم دوباره از اول تلاش کنیم ، هنوز فرصت هست و ما زنده هستیم ، چیزی خراب نشده و دنیا به پایان نرسیده!
و باید همیشه از خوردن احساس خوبی رو دریافت کنیم و احساس رو هیچوقت نمیشه گول زد .
بنابراین اگه بعد از خوردن غذایی احساس خوب داشتیم ، اصلا به نجوای ذهنیمون کار نداشته باشیم و اهمیت ندیم ، که گفت نه بابا زیاد