در نوشته های قبلی درباره اراده انسان برای رسیدن به هرآنچه می خواهد در زندگی خود تجربه کند توضیح داده شد. همچنین درباره اراده خداوند که همه جهان هستی را تحت پوشش قرار داده است توضیحات کامل داده شد.
آزادی و اختیار انسان
زمانی که به موضوع اراده خداوند در شکل گیری هر موضوعی در جهان هستی پی بردم این سوال در ذهن من ایجاد شد:
چگونه انسان می تواند اراده و اختیار آزاد داشته باشد در حالی که اراده خداوند جسم، استعدادها، افکار، توانایی ها و هرآنچه مربوط به من است را مدیریت می کند؟!
از آنجا که تا سن 37 ساگی تمام تاش های من برای تغییر زندگی نتیجه نداده بود بیشتر از قبل یقین پیدا کرده بودم که حتما خداوند برای من نمی خواهد یا سرنوشت من از قبل اینگونه نوشته شده است که در این شرایط باشم.
زمانی که پس از سال ها چاق بودن و تلاش کردن برای لاغر شدن هیچ نتیجه ای نگرفته بودم و یقین داشتم که چاقی من ارثی است و خداوند خواسته است که من چاق باشم با عمل کردن به ایده الهی که مرا ترغیب می کرد با استفاده از قدرت ذهن و توانایی درونی خود برای لاغری اقدام کنم و به لطف خداوند توانستم از طریق قدرت ذهن و تغییر فرمول های ذهنی به تناسب اندامی که حتی در رویا هم نمی دیدم، دست پیدا کردم دیدگاهم درباره سرنوشت تغییر پیدا کرد.
آن زمان بود که جرات پیدا کردم به این موضوع فکر کنم که همانطور که توانستم با تغییر فرمول های ذهنی جسم خود را تغییر بدهم می توانم زندگی خود را نیز دگرگون کنم.
من بعد از لاغر شدنم به تمام باورها و عقایدی که از گذشته درباره سرنوشت به من منتقل شده بود شک کردم و با خودم گفتم نکنه مثل چاقی که سال ها به من گفتند ارثیه و به همین دلیل لاغر نمیشی و الان اطمینان دارم که اینطور نیست درباره ثروت، سلامتی، کسب و کار و … هرچه به من گفتند اشتباه باشند؟
از اینجا بود که علاقه من به درک قدرت ذهن و نیروی اراده انسان شروع شد و سعی کردم به قدرتی که خداوند در وجود من قرار داده پی ببرم.
اما از آنجا که افکار و دیدگاه های قبلی در ذهن ما ریشه دار هستند همیشه این سوال در ذهنم وجود داشت که رابطه بین اراده من و اراده خداوند چیست؟
- آیا اراده خداوند بر اراده من برتری دارد؟
- آیا من می توانم اراده خداوند را تغییر دهم؟
- آیا اراده من و اراده خداوند با هم برابر هستند؟
سوالات مختلقی در این باره در ذهنم شکل می گرفت که تا حدودی هم فکر کردن به آن ترسناک بود.
چون احساس می کردم به تنهایی قدم در مسیر کشف اراده خودم گذاشتم و هیچ اطاعاتی از گذشتگان دراین باره به من داده نشده بود.
اگر سوااتی مانند این در ذهن شما هم ایجاد شده است پیشنهاد می کنم ادامه متن را با دقت و تمرکز بیشتری مطالعه کنید.
البته ممکن است در شما ایجاد ترس و نگرانی کند، چون آنچه می خوانید را شاید تا بحال نخوانده یا نشنیده باشید.
اما اگر می خواهید اراده خداوند را تجربه کنید باید شجاعت روبرو شدن با آنچه نمی دانید را داشته باشید.
اصولا زمانی می توانید زندگی خود را بر مبنای توانایی هایی درونی تان تغییر دهید که شجاعت روبرو شدن با حقیقت را داشته باشد.
مبنای درک حقیقت احساس تان می باشد. چنانچه از دریافت این آگاهی احساس خوب و آرامش درونی دارید یقین داشته باشید آنچه می خوانید حقیقت جهان هستی و مایه خوشبختی در دنیا و آخرت خواهد بود.
رابطه اراده انسان با اراده خداوند
اراده انسان و اراده خداوند در ظاهر با هم متناقض و در تضاد هستند. شاید هم در ذهن ما به این شکل باشد که این دو با هم در تضاد هستند.
چون آنچه از گذشته شنیده ایم حکایت از این دارد که اراده خداوند سرنوشت ما را رقم زده است و ما چاره ای جز اطاعت، صبر و بردباری نداریم و بندگانی که به سرنوشتی که خداوند برای آنان درنظر گرفته است صبور باشند در آخرت به بهشت وارد می شوند.
برای اینکه بتوانیم این تناقض یا تضاد را برطرف کنیم باید بین اراده خود و خداوند رابطه و پیوند ایجاد کنیم.
کاملا واضح است که دو عامل لایتناهی نمی توانند در کنار هم وجود داشته باشند چون لایتناهی در صورتی لایتناهی (بی نهایت) است که یکی باشد اگر دو عامل باشند هر یک از لایتناهی ها با دیگری محدود می شود.
بنابراین از آنجا که همه ما اعتقاد داریم خداوند لایتنهای است پس عامل دیگری در کنار یا هم رده او نمی تواند وجود داشته باشد.
خداوند لایتناهی است و آغاز و پایان ندارد و نمی توان برای او حد و مرز تعیین کرد.
مثال فیزیکی و قابل لمس برای ما هوا است.
ما نمی توانیم هوای خانه را به چند بخش هوای اتاق، هوای آشپزخانه و … تقسیم بندی کنیم.
برای هوا نمی توان مرز و محدوده ایجاد کرد.
حتی نمی توانید بین هوای داخل و بیرون خانه حد و مرز تعیین کنید و آنها را از هم تشخیص و متمایز کنید.
به نظر من هوا، دقیق ترین مثالی است که می توان برای درک اراده خداوند که در همه جا حاظر است به کار برد.
اگر اراده خداوند در همه جا وجود دارد پس در ذهن و افکار ما نیز حضور دارد.
اراده خداوند در افکار و اراده شخصی ما جریان دارد. وقتی افکار خود را تغییر می دهیم و به جای توجه به اراده خداوند (معنویت) به معیارهای سنجش ارزشمندی خود (منیّت) توجه می کنیم ارتباط خود با اراده خداوند از دست می دهیم.
رابطه اراده شخصی با اراده خداوند
اراده شخصی ما می تواند در راستای اراده خداوند و رشد و گسترش آن حرکت کند و یا می تواند از آن فاصله گرفته و مشغول تفکر و تامل درباره مسائل دنیای مادی شود.
زمانی که اراده شخصی ما از اراده خداوند فاصله می گیرد، زندگی به کشمکش و ستیز تبدیل می شود.
افکار منفی در ذهن ما گسترده می شوند و انرژی های منفی از طریق ما در جهان پیرامون جاری می شوند.
در این شرایط ما احساس ناامیدی، درماندگی، شکست و افسردگی می کنیم و تصور می کنیم هیچ راهی برای گریز از شرایط موجود نداریم و در نهایت به این نتیجه می رسیم که خداوند زندگی را برای ما اینگونه رقم زده است و سرنوشت ما این است.
حقیقت دنیای مادی این است که ما به تنهایی نمی توانیم چیزی را خلق کنیم یا بیافرینیم.
همه ما آفریده خداوند هستیم و بدون اراده خداوند قادر به خلق خواسته ها و آرزوهای خود نیستیم.
اگر به واسطه شنیده ها و دیده های خود از کودکی تا به امروز این عقیده در ما شکل گرفته است که برای ساختن زندگی باید سختکوش باشیم و با تقلا کردن زنده بمانیم و زندگی کنیم به این معنی است که اراده شخصی ما از مسیر اراده خداوند خارج شده است و به جای مشارکت در گسترش و رشد اراده خداوند در حال تلاش و کوشش برای به ثمر رساندن اراده شخصی خود هستیم.
خلق کردن (آرزوها، خواسته ها و …) نیاز به نیروی لایتنهای دارد و از آنجا که فقط یک نیروی لایتناهی در جهان وجود دارد و آن خداوند است (اراده خداوند) بنابراین ما مجهز به نیروی لایتنهای نیستیم و بدون کمک گرفتن از نیروی اراده خداوند قادر به خلق کردن و آفریدن آرزوها و رویاهای خود در زندگی نخواهیم بود.
اراده شخصی ما آنچه را که توسط اراده خداوند آفریده شده است را در هم می آمیزد و به شکل خواسته که شامل آرزوهای مادی (ماشین، خانه، موبایل و …) و آرزوهای غیر مادی (اشعار، داستان ها، فرمول های علمی و …) دوباره در جهان مادی پراکنده می کند.
در این صورت اراده ما در جهت و همسو با اراده خداوند می باشد و در گسترش و رشد جهان مادی مشارکت می کند.
انتخاب با ماست که تصمیم بگیریم همسو و همجهت با اراده خداوند یا بر مبنای اراده شخصی زندگی کنیم.
اراده شخصی چیست؟
به بیان خیلی ساده اراده شخصی یعنی ما می توانیم انتخاب کنیم با معنویت ارتباط داشته باشیم یا خیر.
در تمام سال هایی که برای تغییر زندگی تلاش می کردم و نتیجه خاصی کسب نمی کردم بر مبنای اراده شخصی خود عمل می کردم.
اراده شخصی من از زمان کودکی در حال شکل گیری بوده است.
آن زمان که از پدرم می شنیدم:
- زندگی کردن سخت است و باید تلاش کنی تا یک لقمه نان حلال داشته باشی.
- پول مثل چرک دست می مونه، اگه جمع بشه باعث دردسرت می شه.
- اگه می خوای تا آخر عمر خیالت راحت باشه باید در کار دولتی استخدام بشی.
- دنیا پر از آدم هایی که می خوان سرت کلاه بذارن، باید خیلی مراقب باشی.
- خدا برای هر کس به اندازه خودش رزق و روزی در نظر گرفته و باید با تلاش کردن اونو به دست بیاری.
صدها جمله در قالب نصیحت و اندرز از کودکی در ذهن من ثبت شده که اراده شخصی من را تشکیل می دهند.
در تمام سال های پس از ازدواجم بر مبنای همین افکار و فرمول های زندگی تلاش می کردم تا لقمه نان حلالی برای خانواده ام مهیا کنم.
آنچه درباره فرمول های تشکیل دهنده اراده شخصی گفتم را همه انسانها به شکل های مختلفی در ذهن خود دارند و به همین دلیل است که تلاش ما برای موفق شدن و خلق آرزوهایمان نتیجه نمی دهد چون همگی بر مبنای اراده شخصی خود تلاش می کنم و از آنجایی که اراده شخصی همسو با اراده خداوند نیست، تلاش ما نتیجه مطلوب به همراه ندارد.
نکته جالب توجه این است که در تمام لحظاتی که مشغول تلاش بر مبنای اراده شخصی برای زندگی کردن هستیم اراده خداوند به شکل روح لایتناهی در وجود ما حاضر است و آماده است تا به درخواست ما برای ملحق شدن به خود جواب مثبت بدهد.
اراده شخصی یا اراده خداوند
ما باید تصمیم بگیریم که می خواهیم بر مبنای اراده شخصی خود زندگی کنیم یا بخشی از اراده خداوند باشیم؟
باید تصمیم بگیریم که می خواهیم بر مبنای آنچه به ما گفته شده است و می دانیم زندگی کنیم یا می خواهیم بعنوان ابزاری در دستان خداوند برای تحقق سرنوشتی که توسط اراده او برای ما رقم می خورد زندگی کنیم؟
من از روزی که تصمیم گرفتم زندگی بر مبنای اراده شخصی را رها کرده و همسو با اراده خداوند زندگی کنم، به مرور تغییرات و تحولات عظیمی در تمام جنبه های زندگی من ایجاد شد.
گویی خداوند مسئول تعمییر و مرمت خرابی های وجودم در جهان مادی شده است.
از آن زمان هدایت آغاز شد و گام به گام مسیر حرکت برای من واضح می شد.
بدون اینکه بدانم به کجا می روم فقط حرکت کردم و به هرآنچه به من گفته میشد عمل می کردم و نتایج یکی پس از دیگری رقم می خورد و من همچنان ادامه می دهم.
تصور کنید چه می شود که من پس از 35 سال چاقی و تلاش برای لاغر شدن بر مبنای اراده شخصی، در طی دو سال به تناسب اندامی رسیدم که هرگز در رویای خودم نمی دیدم به این شکل می توانم لاغر شوم.
غیر از این است که همسو با اراده خداوند برای لاغر شدن حرکت کرده ام.
تصور کنید چه می شود که من پس از 15 سال تلاش و کوشش طاقت فرسا در شغل های مختلف هیچ موفقیتی کسب نکرده و سرشار از بدهی و مشکلات مالی بودم اما از روزی که تصمیم گرفتم تلاش برای کسب روزی بر مبنای اراده شخصی را رها کرده و با اراده خداوند همسو شوم در همان سال اول همه بدهی های 15 ساله را پرداخت کردم و به لطف خداوند 5 سال است که هیچگونه بدهی، وام بانکی، قرض یا دسته چکی ندارم.
غیر از این است که همسو با اراده خداوند برای کسب رزق و روزی حرکت کرده ام.
تصور کنید چه می شود که من پس از 15 سال که ازدواج کرده بودم و رابطه مناسبی با همسرم و اطرافیانم نداشتم و بارها برای بهبود روابط با همسرم اقدام کرده بودم، با هم قول و قرار گذاشته بودیم، به چندین روانشناس و مشاور خانواده مراجعه کرده بودیم و … اما نتیجه ای حاصل نمی شد و هر روز دعواها و مشاجره های ما بیشتر می شد از سال 93 که تصمیم گرفتم همسو با اراده خداوند زندگی کنم، روابط من با همسر و اطرافیانم به شکل شگفت انگیزی تغییر پیدا کرد.
غیر از این است که همسو با اراده خداوند برای تجربه عشق و مودت با همسرم حرکت کرده ام.
اینها تنها بخشی از تغییرات زندگی من در این چند سال است که تصمیم گرفتم بر مبنای اراده شخصی برای زندگی کردن عمل نکنم و همسو با اراده خداوند در مسیر گسترش و رشد زندگی حرکت کنم.
ناگفته نماند که قطعا در این کار اشتباهات زیادی داشته ام و هرگز نتوانسته ام به شکل عالی اراده شخصی خود را نادیده گرفته و در تمامی امور بر مبنای اراده خداوند عمل کنم اما سعی من این بوده و نتیجه ای که حاصل شده نشان می دهد تا حدودی در انجام این کار موفق بوده ام.
نتیجه گیری
از آنجا که روح الهی نامتناهی است و اراده خداوند بر مبنای بی نهایت عمل می کند رشد و پیشرفت در تمام جنبه های زندگی حد و مرزی ندارد و تا بی نهایت می تواند رشد و گسترش داشته باشد.
برای درک بهتر اراده شخصی و اراده خداوند با خود فکر کنید و مواردی را در زندگی خود به یاد بیاورید که بر اساس اراده شخصی عمل کرده اید و درباره نتیجه آن بنویسید. همچین درباره نتیجه مواردی در زندگی خود که همسو با اراده خداوند حرکت کرده اید شرح دهید.
توجه داشته باشد همسو با اراده خداوند به مواردی گفته می شد که شما تلاش و تقلا برای رخ دادن آن موضوع نکرده اید و به شکل خودبخودی در زندگی شما ایجاد شده است.
در ادامه نوشته “زندگی با اراده خداوند” به سپردن اراده امور به خداوند و ترکیب اراده شخصی با اراده خداوند توضیح داده می شود.
منتظر خواندن نوشته ها و تجربه های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.19 از 83 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام
من از بچگی خیلی چیزها شنیدم که فقط من رو از اراده خداوند دور کرده،اینکه مال حلال کمه،ما گنجشک روزی هستیم ،سرنوشتمان رو از قبل نوشتن،بیرون پر گرگه باید مواظب باشی،راضی باش وقناعت کن،اینها فقط باعث شد ما برا خواسته هامون تلاش نکنیم وهمیشه با یک حس بد که خدا بین آدما فرق گذاشته زندگی کنم
الان میفهمم که اون موقع درگیر اراده شخصی بودم وپر از این اطلاعات غلط هستم وبرای بهتر شدن زندگیم فکر میکردم باید چند شیفت کار کرد تا گذران زندگی کرد همینه که هست
باید تلاش کنم افکارم رو تغییر بدم واراده خودم رو همسو با اراده خداوند کنم وخودم رو به خداوند بسپارم او خالق همه چیز ومن هست واو مرا هدایت میکند به هر چیزی که من میخواهم🌹
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز
آنچه ما در بچگی در قالب نصیحت و اموزش،دریافت کردیم و اتفاقا فکر کردیم درست ترین مسیره ،منیت رو در ما ایجاد کرده و عمل کردن طبق منیت یعنی استفاده از اراده شخصی و نادیده گرفتن اراده خداوند
من هم یادمه مادرم میگفت، روزی ما همینه ،قسمت ما همینه !
خدا برامون اینطور خواسته !
خدا باید برای بنده هاش بخواد !
و اینطوری شد که من هیچ حرکتی نکردم چون منیت به من میگفت دیگه روزیت همینه ،قسمتت همینه
در تمام روزهایی که با مسائل و مشکلات میگذشت اراده خداوند در اختیار من بود و فقط کافی بود من لحظه ای به اطلاعاتی که منیت میگفت شک میکردم ولی کاملا اونا رو پذیرفته بودم
تا اینکه یه جایی به مشکلات زیادی برخوردم ،شاید تو اون لحظات به دنبال راه دیگه ای غیر از اراده شخصی میگشتم و اراده خداوند در من شروع به کار کرد و من وارد مسیر آشنایی با ذهن و قوانین جهان هستی شدم توی اون روزا اراده من با اراده شخصی همسو شده بود در مسیر دریافت آگاهی قدم به قدم پیش میرفتم بدون هیچ تقلا و زحمتی آگاهی ها در اختیار من قرار میگرفت و من متوجه شدم آنچه منیت میگفت درست نبود !
پس چی درست بود و اراده خداوند مرا با خود به این مسیر جذاب و بی انتها آورد و من ادامه دادم و ادامه دادم و الان خوب میدونم که منیت با کلی اطلاعات در من هست و اگر بهش توجه کنم ،اراده من میخواد کارها رو با تقلا پیش ببره ولی اگر به اراده خداوند توجه کنم. خیلی راحت در مسیر حرکت میکنم
زمانی که با لاغری با ذهن راحت متناسب تر از قبل شدم ،منیت خودم رو که میگفت تو استعداد چاقی داری،ارثی چاق هستی ،هر چی بخوری چاق میشی رو نادیده گرفتم و اراده شخصی با اراده خداوند همسو شد که میشه ،لاغر شدن آسونه، تناسب جز طبیعت منه
و دیگه لازم نبود مثل قبل تقلا کنم رژیم و ورزش کنم و با تغییر فرمولهای ذهنیم عملکردم و جسمم بهبود پیدا کرد
در مورد کارم تا وقتی که طبق منیت فکر میکردم میگفتم من نمیتونم، نمیشه ولی وقتی خواستم منیت رو بزارم کنار و اراده شخصیم با اراده خداوند همسو شد تازه دیدم منم میتونم قدم برداشتم و با هدایت خداوند قدم به قدم مسیر رو طی کردم و تونستم از هنر مورد علاقه ام درآمد داشته باشم
و من تمام تلاشم رو میکنم که با ارده بی نهایت الهی همسو بشم و در جهت رشد و گسترش حرکت کنم ،باید حواسم باشه هر جا حسم خوب نیست و یا دارم تقلا میکنم دارم طبق اراده شخصی عمل میکنم پس سعی میکنم منیت رو بزارم کنار و و با آرامش با خدای درونم راحت حرکت کنم و تجربه کنم
خدای مهربانم بینهایت سپاسگزارم
استاد عزیز بینهایت سپاسگزارم
به نام خدایی کل افرینش
سلام براستاد عطار روشن ودوستان هم مسیر
تا زمانی که با ارده خودم کاره کردم تلاش داشتم با فشار وزحمت زیاد دربیشترین زمان به وسیله های هم رسیدمدکه بعضی زمان با نگاه کردن بهش همون روزها اول شاد بود کم کم به شکل عادی شده دیگه اصلا برام اونتازکی رونداشت خودمتعجب میکردم من که اروزی داشتن این وسیله داشتم پس چرا حالا انقدر برام. عادی شده انکار اصلا من نبودکه حسرت داشتن این وسیله داشتم اگه اون حس بود تومدت کوتاه برام به شکل اول نبود باره وسایل خربد عوض کردم کاری کردن هنری رو اموزش دیدم اگه با ارده خدا همسو بود اون زمان نمی دوستم که این کاره ویا این خرید همسو با اراده خداوند انجام شده که زمان بیشتری توحس خوب براممونده تو هربرنامه که مربوط به لاغری بودم همیشه طبق تحقیق وپرسی خودم با اراده خودم یی روشی رو به دست می اوردم که اصلا با من وجودم من اون هم اهنگی مورد نیاز وجودم وجسم رو نداشت هرچی به خودم فشار میاودرم به شکل کامل تو زمان بلند مدت نمتواستم اون انجام بدم
بخش ارده شخصی وکلی منیت که من کشتم من پیدا کردم خیلها ازش نتیجه گرفتن پس درست هست این تازه ابراز میکرد که از اراده دیگران هم تایید گرفته باشم که من با منیت واراده خودم بهترین کار رو انجام دادم ازخدایی خودم تشکر میکردم که کمک کرده ولی واقعایت منیت بیشتردورنش بود تا احساس رضایت حس خوب اگه بود تو زمانکوتاه همه بخارشده از بین رفنه و هر روز کار برام سختر میشد تا اسون
تو بخش ازتباط هم به این شکل بود چون کلی اراده شخصی دورنش بود وتو افکار من بهترین عمل کرد دارم دیگران اشتباه میکنن من درست رفتاردارم ومنیت دورش زیاد بود حس کمک داشتن اون برای رضای خدا ولی ته اون رضایت ترسی بود که ازخدایی خودم داشتم که به این وسیله مودر رحمت خدایی عزیزم قرار بگیرم انقدر تو این بخش باوره و افکار و منیت و اراده شخصی حضور داشت که جای خیلی کمی برای اراده خدا باقی بود کارم هر روز هم سخترمشکلات هی بیشتر و کسترده ترمیشد برای خودم جای سوال بود من که فردی خدا ترس هستم عبادت میکنم نماز میخوانم چرا و انقدر تو مشکلات دارم دست پا میزنم هرکاری میکنم تعدادش هی افزایش پیدا میکنه تا کاهش
هی طبق یاد گرفته خودم با گریه التماس اشک از خدا کمک میخواستم من در رحمت با اراده و منبت خودم بسته بودم جاده ارسال رو مسدود کرده بودم لایقت خودم رو به شدت کاهش داده بودنم و هم زمان انتظار رحمت اون تو سطح خوب وکسترده داشتم
این درست تا زمان که تسلیم شود اون واقعی ازخودش با ایمانی بیشتر خواستم که راه نجاتی برای من در نظر بیگره به این مسیر هدایت شدم با اموزسهای و نوشته باوره ساز زندکی با اراده خدا ودوره با شکوه خدا هرکز دیرنمیکند ودوره زندکی با کمک خدا ونوشته دزندگی با طمع خدا
به ابعادی از خودم وخدایی خودم وچگونگی ارتباط با خالق رو تو حسی عالی وحال دل قویی احساس لایقت خوب ورارزشمندی و عدالت خدای عزیزم در مودرهربنده به شکل تازه بهش رسیدم
تازه متوحه شدم نه تنها تو بخش چاقی من کلی باوره اشتباه و کلی مانع و فرمولهای اشتباه دارم توبخش ایمان و پرستش خدا عزیزم همکلی مانع کلی باوره اشتباه رو به جشم ایمان وعبادت دارم همراه خودم نگه داشته تازه اصلا فبول نداشتم که اشتباه هست درست مثل جاقی که من تو اون بخش اصلا فبول نداشتم که من مقصر همه این وضعیت هستم کلی بهانه داشتم که بخاطر این بخاطر اون من فردی جاق هستم
بهانه های از اطراف طی سالهای زیاد شنیده کاملا فبول کرده با هر وعده غذا که مصرف میشد اینکد نویسی اشتباه رو باهش همراه کرده فرمان جاقی رو از ذهنم به جسم وارد میگردم تو بخش خدا شناسی به همین شکل بود کلی افکاردر رابطه با خدا داشتم که اگه بیمار باشی جای بهتری نزد خدا دارای نعمت بیماری برای ایمان نشانه خوبی هست که خدای عزیزم اون فرد رو دوست داره ومیخواد کناهش پاک بشه اون دنیا غذاب نکشه اصلا نعمت به اسم بیماری تو سیستم خدا نیست
تازه برای اون از خدایی خودم صبر در برابر درد رو طلب میکردم و جیزی که نبود و توذهنم من ایجادشده بود رو به خالق ارتباط میداد
وفتی این همه باوره رو برطرف کردم عبنک غبار گرفته خودم پاککردم نور کانرژی خدای خودم رو توقانونهای عالی سیپستمی با شکوه تازه به جشم من امد و من متوجه شدم این باوره اصلا اگه میخوام با خدای عزیزم در ارتباط باشم این دو بخش وحودی من با خدا باید همسو بشه نه مخالف هم کار کنن بخش ارده من اجازه انتخاب داده با اراده خودم کار کنه به چیزهای ناجیز دست رسی داشته و باشه که هیج کمک کننده نیست یا با اراه خدا همسو باشه انجام بده با اراده خدا هرانجه که و در توان هیج بنده نیست
برای من با ارتباط با خدای خودم همه مشکلات طی زمان به شکلهای اسون راحت برطرف بشه این ارتباط هی سطح کسترش پیدا میکنه حال حسم تو این ارتباط بسیار خوب و با کیقت هست وتو ابعاد دیگه خودش رو داره نشون میده که اصلا تو تصورات من نبود تو بخش کسب اگاهی فهم اگاهی تازه درک اون که تونگاه منکاره ده سال برای من طی این زمانکم. داره انجاممیشده ایده داده میشه کارم به خدایی خودم وارکزار میکنم به شکلی که اصلا تو خیال من امکان نداره به این راحتی انجام بشه و از انچه که تهیه میشه میاد منزل چنان شور شوق در من ایحادمیشه من برای عید وسایل برای منرل تهیه کردم پرده مبل لوستر چیزهای که چندسال بود با داشتن پول اصلا امکان نشد تهیه بشه
ولی امسال با کمترین هزینه تو وبهترینمکان با بهترین کیفت وارزترین قیمت وسایل امدخونه من هرروز وفتی به این وسایل نگاه میکنم انکار همین یی ساعت پیش اینها و امدن منزل من ازنگاه من اینها هدیه خدا برای من هست پس نگاهم برای دیدن هدیه خدا تازه هست هر روز جون با اراده من نبود با همسو شدن وربا اراده خدا و هربار که .خواستم از خونه خارج بشم گفتم خدایا من فقط دارم میرم تو خودت بهترنها رو برام اماده کردی من به همونجا راهنمایی میکنی وبه شکل عجب مکانی راحت با شرایط جسمی من همه این خریدها با خصور خودم وانتخاب مورد علاقه من انجام شد جون اراده خدا دورنش بودداز داشتن همه وسایل هروز دارم کیف میکنم بارها شده من قصد خرید نداشتم با خواهش من بردن کلی چرخیدن برای خرید خودشون من اصلا قصد خرید اون وسیله فبلا داشتنم اون روز تو افکار اصلا نبود چنان راخت اسون برام تهبه شده تو نگاه من انجام شده و امده منزل چون من همه سعی خودم گذاشتم که از اراده خودم ومنیت ته حد ممکن دورار بشمد وارتباط با خدای خودم رو هروز با بخش سپاس گزاری داشته باشم از هر انچه نعمت توکل وجودم اطرافم هست وقدر دوستن از سیستم افرینش قانوهای خلاقت فراوانی نعمت تو هر بخش ولی تو کامل ناباوری وسیله که نیازمن بود اون با کیفت وبا واسونی خریدشده امدم منزل من صحبت با خدایی خودم با کیقت بهتر حال حسی،عالتیری هرروز دلرم هرصبح با باز شدن جشم برای نگاه واون روزم کلی از خالقم تشکر وسپاس گزار هستم
من این ارتباط که هرورز داره بزرگتر میشه ازخدایی عزیزم که من در کنارش جای داده هدایت کرده حمایت میکنه کمک دارممیکنه که فهم بهتری از خالقم رو به دست بیارم باره ازش تشگروسپاسکزارم هستم
خدا پشت وپنا هتون یا حق حق نگه دارتون
سلام و درود برشما
اراده خداوند درون همه ماهست بار ها در زندکی شاهد اراده خداوند درون خودم بودم که با هدایت کردن من به راهی باعث خوشحالی من شده ومن یقین دارم که با همسو شدن با خداوند وارده خداوند به تمام آرزوهای خود در این دنیا میرسی فقط باید به اراده خداوند درون خودت ایمان بیاوری
خدای مهربان من همه چیز در این دنیارا برای ما آفریده وبه ما امکان استفاده از ش داده این خود ما هستیم که باید با الهام گرفتن از خودش بدونیم چه راهی رو بریم افرادی که با الهام گرفتن از خودش مسیر زندگی رو انتخاب میکننن پیروز میشوند و کسانی که بر خلاف اراده خداوند نیستن از این موهبت الهی بهره مند نمیشوند اونا همون افرادی هستن که داعم گله مند از خداوند هستن که چرا بد شانس هستن وخدا فرق گذاشته بین اونا و دیگر بنده هاش و غافل هستن که خودشون باعث شرایط بدشون هستن چون هدایت پرورد کار رو باور نکردن
سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز
من برادری داشتم که به کما رفته بود و همه دکترا قطع امید کرده بودن میگفتن از نظر علم پزشکی هیچ گونه درمانی ندارد اما من وخانوادم گفتیم ما توکلمون به خداست خدا اراده کنه خوب میشه و
واقعا هم همین طور شده برادر من با اراده خداوند خوب شد نه اراده دکترها
به نام خداوند
با سپاس از استاد عزیزم چقدر خوب شد استاد برای ما روشن شد اراده ما باید با اراده خداوند همسو باشد من اصلا این موضوع رو نمیدونستم همیشه فکر میکردم باید تلاش کنم شاید جاهای که به آرزوم رسیدم اراده خداوند با من همسو بوده جاهای که گفتیم خدیا من تلاش میکنم خودت هم کمکم کن یعنی با اراده خداوند همسو بودیم ولی جاهای که خداوند رو نادیده گرفتیم ولی به امروزمون نرسیدیم و بر حرف بنده خدا اکتفا کردیم
یه همکار داشتم میگفت هشت سال بچه دار نشده و میرفته دکتر دیگه اخرش دکتر بهش میگه خانم برو پولتو بده یه بچه از پرورشگاه بیار تو عمرا بچه دار بشی گفت زدم زیر گریه و برگشتم و از توکل کردم بر خدا اون همکارم گفت بعد از مدتی باردار شوم و بعد از اون خدا به ما سه تا بچه عطا کرد اراده خداوند بالاتر از حرف دکترا بود و خواسته بنده اش را اجابت کرد
از وقتی وارد سایت تناسب شدم میدونم که اراده خداوند بوده که من اینجا هستم و من رو به آرزوم میرسونه و با اراده خداوند به همه خواسته هام میریم انشاله
با سلام به نام الله یکتا
دورود فراوان و تحسین برای استاد بزرگوارم
اراده ی خداوند همه چیز و همه جا را فرا گرفته در مقابل اراده خداوند اراده انسان هیچ هیچ است
ما باید تصمیم بگیریم و تعهد بدهیم زین پس فقط با اراده خداوند گام برداریم و از خداوند یاری بخواهیم در هر لحظه از خداوند هدایت بخواهیم و عمل کنیم
با احساس خوب و نگرش مثبت پیش بریم حتی در سخت ترین شرایط دید مونو عوض کنیم تا احساس بهت ی داشته باشیم یا کمتر ناراحت باشیم
از وقتی که از خداوند خواستم من و یاری کنه در خود ساختگی و طبق اراده خداوند پیش رفتم چه آگاهی های نابی که نصیبم نشده چه آرامشی چه اتفاق های مثبتی چه احساس درونی عالی ای خداروصدها عزار بار شکر
به نام الله مهربان
سلام به تمام هم مسیریهای عزیزم و استاد بزرگوار
الهی شکر که باز هم گام قشنگی به سوی خدای قشنگترم برداشتم
امروز به موضوعات مهمی اشاره شد و من امروز فهمیدم که اراده شخصی یعنی چی ،خب من میخوام با یک سوال از گام قبل شروع کنم
ما توی گام قبل گفتیم که به خدا توکل کنیم تا او همه چیز را عالی رقم بزند خب یک سوال این وسط اون قدرت انتخاب ما چی میشه ؟!مگه ما حق نداریم که راه زندگیمون رو خودمون انتخاب کنیم ؟!
کاملا درسته ما حق انتخاب داریم
اصلا اراده شخصی یعنی همین
یعنی اینکه خودت انتخاب کنی که میخوای بری توی مسیری که سراسر معنویته و شناخت خداست یا نه توی همین دنیای مادی خودت بمونی و تقلای الکی بزنی واسه به دست آوردن منیت
اراده شخصی یعنی همین
یعنی تو حق انتخاب داری انتخاب کن
هم جهت با خدا یا مخالف؟!
اراده شخصی خودم که تقلای الکیه یا اراده خداوند که کن فیکون میکند؟!
پس اینم از حق انتخاب دیگه چی میخوای؟!
من از همین الان، اول اینکه از خداوند سپاسگزارم بابت اینکه حق انتخاب را به خودم داده و حالا میخوام او را انتخاب کنم
خدا به من این حق رو داده پس منم اون رو انتخاب میکنم 😊
من خدا را انتخاب میکنم خدایی که از یک شکوفه درخت سیب را میرویاند😍
خدایی که فرموده به من توکل کن که من برات کافیم😊
من میخوام با اراده خدایی زندگی کنم که بلده خوب خوب خدایی کنه😍
با خدایی که کن فیکون میکنه به خاطر بندش🥰
با خدا زندگی میکنم، گدای درگاه او هستم و میدانم این گدایی پادشاهی است 😎😍🥰
هرچه از او بگویم کم گفتم …
هرچه از برکتش ،برکت وجودش ،در لحظه لحظه زندگیم بگویم کم گفتم …
هرچه از خدا بودنش بگویم کم گفتم …
انگار کلمات در برابر این عظمت کمر خم کردند وتوانایی توصیف چنین ناظمی را ندارند
من به او و اراده او ،خودم و تمام وجودم و حاجاتم را سپردم
میدانم که میتواند …
پس با اراده شخصی خودم او را انتخاب کردم
شفیع دنیا و اخرتم را…
خالقم را…
من چنین قدرتی را انتخاب کردم و دلم را به او سپردم و با او قرصش کردم ،محکم و استوار💪🏻
یاالله ،قدرت بیکران!
سپاس گویمت که انتخابت کردم
الهی شکرت که به تو دل بستم 🤲🏻
حالا میخوام از وجود اراده اش در زندگیم بگویم
که چه کار هایی کرد😍
البته این را هم بگم که خدای بینهایتم همیشه در زندگی من بوده ،هست و خواهد بود
و همیشه با اراده اش کار هایی کرد غوغا کننده
خدایا منو ببخش که دقت نمیکردم به چنین کارهایی که برام انجام دادی
حتی زندگی یکی از اونهاست
بدون اراده تو زنده نبودم ،شکرت که حالا چشمانم را باز کردم و دیدم که کوچک ترین اتفاق زندگیم هم که زیبا بود با اراده تو بود
وگرنه من با اراده خودم حال بد میکردم😔
خدایا اراده تو بود که بخوام این راه را ادامه بدم یاهمون اول باورش کنم و واردش بشم
اراده تو بود که بدون هیچ زحمتی اون میز قشنگ رو به دست آوردم
اراده تو بود که به دلم انداختی که دل تنگ حرم بشم و بخوام و بدون هیچ اذیتی همین اول سال چشمم با گنبد آقا روشن بشه🥺😍
اراده تو بود که خیلی وقت ها یهویی دلم چیزی خواست و بدون زحمت به دست اوردمش
تو با اراده خودت انرا به شکل یک خواسته در من ایجاد میکنی وو خودت هم میدهی😍
چی از این قشنگ تر ؟!
اراده تو در تمام زندگی من تا به این سن بود
اما من نمیدیدم 🥺
خدایا من از تو میخواهم که با اراده خودت مرا هدایت کنی
من باتو بینهایت میشوم
زمانی که با اراده خودم چیزی به دست آوردم ،لحظه ای لذت داشت اما بعدش برام عادی شد ،یا وقتی به بعدش فکر کردم حالمو گرفت
مثل همین لاغری که اصلا لذتش به پای فکر کردن به بعدش سوخت و حالم بد میشد
اما حالا فکر کنید لذت چیه؟!
لذت اینه که خدا بهت بده بدون هیچ دردی ازش هدیه بگیری ،چقدرر قشنگ و لذتبخش که به چیزی هایی که داده نگاه کنی و ببینی که چقدر عاشقت بوده که هر لحظه داره بهت هدیه میده
همین نفس کشیدن یکی از بینهایت هدیشه😍
به دور برت نگاه کن هرچی داری از هدیه اونه
من کلی نکته برداشتم
اما نیتونم اینو بگم که کل این گام پر بود از نکته
ممنونم استاد
هم مسیری !حالا که خدا بهت این اراده رو داده که خودت انتخاب کنی
تو هم عالی انتخاب کن ،اورا انتخاب کن چون ،
راه درست اوست ،خدا اوست ،بینهایت اوست
زندگی تون با اراده خدا🤲🏻
یاحق مدد👋🏻
بنام الله یکتا و قادر مطلق و واحد و همیشه حاضر مهربان و حامی و عاشق پیشرفت ما با خودش و برای خودش:
سلام و درود و رحمت و پاکی و آگاهی و صدق و راستی و نور و هدایت و آگاهی رشد و پیشرفت و قدرت و عظمت همگی و هر چه هیرو برکت و کمالو سلامتی هست جاری به زندگی شما استاد گرامی :
استاد اگر بگم خدارو شاهد میگیرم
که من لاغریو به آسانی قبول کردم و لاغر میشم،
و فقط الان دیگه دلم چیزهای برتری میخواهد مثل این مطالب که اصل کار ذات ما هستن ،و فقط دلم میخواد از این مطالب بخونم در رابطه با قدرت خداوند و مسائل مربوط به روح و معنویات بین خدا و خودمون به خدا که دارم والله راست میگم،چون اینو بفهمم اصل کارو فهمیدم و کلا لاغری هم جزوش هست و اتفاق میفته،
*این جملات عین حقیقت در من کوبیده شدن خدایا الله اکبر چقدر زیبا نوشتید استاد خدایا ممنونم که با ما حرف میزنی و چنین آگاهی به ما میدهی جواب سئوالهای اینهمه سال ما:من طلا باران کنم این مطالب را،باز ارزشش معلوم نمیشه و کمه خیلی خیلی ارزشمند این مطالب الله اکبر عظمت خداوند و زیبایی این مطالب در کلمات وصف نمیشه کلمات قدرت وصفشو ندارن ،
نکات طلایی متن نوشتاری،برای تکرار و تاکید به خودم:
(*۱ اراده خداوند در افکار و اراده شخصی ما جریان دارد. وقتی افکار خود را تغییر می دهیم و به جای توجه به اراده خداوند (معنویت) به معیارهای سنجش ارزشمندی خود (منیّت) توجه می کنیم ارتباط خود با اراده خداوند از دست می دهیم
*۲ اراده شخصی ما می تواند در راستای اراده خداوند و رشد و گسترش آن حرکت کند و یا می تواند از آن فاصله گرفته و مشغول تفکر و تامل درباره مسائل دنیای مادی شود.
*۳ وقتی اراده شخصی ما از مسیر اراده خداوند خارج شده است و به جای مشارکت در گسترش و رشد اراده خداوند در حال تلاش و کوشش برای به ثمر رساندن اراده شخصی خود هستیم.
*۴ خلق کردن (آرزوها، خواسته ها و …) نیاز به نیروی لایتنهای دارد و از آنجا که فقط یک نیروی لایتناهی در جهان وجود دارد و آن خداوند است (اراده خداوند) بنابراین ما مجهز به نیروی لایتنهای نیستیم و بدون کمک گرفتن از نیروی اراده خداوند قادر به خلق کردن و آفریدن آرزوها و رویاهای خود در زندگی نخواهیم بود
*۵ به بیان خیلی ساده اراده شخصی یعنی ما می توانیم انتخاب کنیم با معنویت ارتباط داشته باشیم یا خیر.
*۶ نکته جالب توجه این است که در تمام لحظاتی که مشغول تلاش بر مبنای اراده شخصی برای زندگی کردن هستیم اراده خداوند به شکل روح لایتناهی در وجود ما حاضر است و آماده است تا به درخواست ما برای ملحق شدن به خود جواب مثبت بدهد)
یعنی:همیشه حاضر و زنده و در جریان و تولد و خلق هست خدایا چقدر زیبایی و شگفت انگیز این جهان را افریدی،
استاد من این موضوع را:
البته دقیقا در رابطه با کلمه« اراده خداوند» در ذهنم نیومده بود،
به طور دیگه ای من داشتمدر مورد قدرت خدا فکر میکردم،
اول اینکه:
(این جریان الهی مثل تیکه های پازل که همشون همدیگر را کامل میکنند و در عین حال هم همه خوبیهای خداوند یکی هستن و واحد هستن خیلی شگفت انگیز)،
در ادامه داشتم خدمتتون عرض میکردم که :
به جای اراده خداوند من داشتم فکر میکردم به کلمه قدرت خداوند و اینکه همه چیز قدرت داره و تولدشان از تو دل همدیگه اتفاق میفته و همه این اتفاقات همسو هستن با صاحب اصلی تولد و تنها قدرتمندترین خداوندم،
که در ذهنم امروز به این موضوع اینطوری ربط پیدا کرد:
چند وقت پیش در سوره زمر یا مزمل بود دقیق یادم نیست ،
(خداوند گفتن آنهایی که حرمت اوامر الهی را نگه داشتن انها رستگارن)،
خلاصه:(یکیش یا اصلا همه قضیه میشه همین همسو شدن و اجازه دادن با اراده خداوند)
تفسیر بیشتر برای خودم:
فکر میکنم یکی از این حرمتها و سنتها یا قوانین خدا
که باید بهش احترام گذاشت و رعایتش کرد و به قول شما باهاش همسو شد و بهش اجازه داد که با اطمینان و عشق به انجام همه کارها در زندگیمون بپردازد و بگذاریم فرمان اصلی را در دست بگیرد و با همدیگه به بهترین جاها به آسانی و شادی و شگفتی برای خلق رویاها و حتی بالاتر از ارزوهامون که خدا میداند برویم ،
و حتی به رستگاری دو جهان برسیم ،
به نظر من همان ایمان به تنهاترین یگانه ترین و یکتاترین و قدرتمندرین خداوند بینهایت هست ،
که باید بهش اجازه مطلق دهیم و تنها انتخابمون باش،
و به قول شمااجازه به « اراده خداوند »هست که در هر کار و جا مکان وجود دارد،
خداوند میخواهد ما همانند زمانی که در بهشت بودیم و با خیال راحت و اطمینان به او ،شادی میکردیم،
همین لذت را بر روی زمین زیبایش و مثل بهشتش با خیال راحت و ارامش و اعتقاد و اجازه ورود به اراده یکتای خودش از نعمتها لذت ببریم،
واقعا دلم میخواد با ارامش و اطمینان کامل به خداوندم این حس را در درونم تقویت کنم تا دستمو بزارم زیر سرم و پاهایم را روی هم بگذارم و بگم:
(عجی مجی یا طرجی!!!)،
آخه خداوند از این مهربانتر داریم مگه ؟نه والله،
اون از ما چنین انتخابی و اعتقادی و اجازه ورود تنها به اراده خودش را میخواهد اعتقاد به توحید و یکتا بودنش و همسو شدن من با او و از بین بردن فاصله بین من (همان منیت شیطانی من) و خودش چون با هم یکی باید باشیم و هستیم تا عشق و وحدت به معنای واقعی ظهور پیدا کند در ایمان ما و زندگی ما و آنطور که حق و شایستگی خداوند در عبادت و پرستش و اعتقاد و باور ما نسبت به او قدرتش هست،
او میخواهد با اراده خودمون انتخابمون خداوند مهربانمون باش و ما تمام کارها را به او بسپاریم هر چند:
او به ما هم قدرت خلق و اراده داده و من باید درست از آن قدرت استفاده کنم به این شکل که انتخابم و باورم تنها به قدرت اراده خودش باشد و حرمت اوامر الهی را آنطور که درست هست رعایت کنم با توجه به آیه ها در قرآن هم که فرموده اند:
به این صورتکه منم ماشین اراده ام را و خواسته ام در مسیر و جاده اسان خداوندم همسو و یک جهت کنم (همان رعایت حرمت الهی و اجازه ورود اراده خداوند در زندیگمون)
و این زیباترش کرده که:
او خالق بزرگ و ما خالق کوچک اما هر دو تا یکی هستیم (مثل همان اجزای پازل اما در نهایت یک جز هستن)،
با این تفاوت که او خداوند هست: او صاحب و آفریننده اصلی این قدرت به من هست و او تنهاترین خداوند با اراده و مالک ویگانه ترین و یکتاترین و بزرگترین و هماهنگترین و عاشقترین صاحب تولد هر چیزی حتی اراده و قدرت خلق ماست.
باسلام خدمت سما استاد عزیز
من هم از کودکی تا به ۲۴ سالگی تحت تربیت بزرگترها و شنیدهها و گفتههای دیگران اعتقاد داشتم و بزرگ شدم،
مدتها بود که در زندگی فکر میکردم در هر شرایطی که هستم خداوند سرنوشت من را از قبل تعیین کرده اگر مریضم اگر سلامتی ندارم حتماً خداوند حکمتی در این کار دیده که من رو به این سرنوشت دچار کرده ،
همیشه برام سوال بود که چرا هم سن و سالهای من راحتتر و شادتر از من هستند زندگی بهتری دارند و لذت بیشتری میبرند و در سلامتی بیشتری هستند،
باید جسم من ضعیف باشد چرا جسم من باید توانا و قدرتمند نباشد چرا من باید کم خونی داشته باشم و چرا من نمیتوانم مثل بقیه هم سن های خودم اونطور که دوست دارم زندگی کنم ،
همیشه از دیگران گله و شکایت داشتم که در زندگی من نقشی نداشتند و من انتظار اشتباهی از حتی نزدیکترین دوستانم داشتم که برای شادی و خوشحالی من با من باشند و خودم را در خلوت و تنهایی خودم دوست نداشتم،
انتظار داشتم که اونا برای شاد کردن من کاری انجام بدن و خودم همیشه گله و شکایت هر روز حالم رو بد میکردم و حتی حال منفی خودم رو به مادرم هم منتقل میکردم زیرا هم کلام مادرم بودم و او درد و دل های منو گوش میداد ،
اما یک روزی که با اراده خداوند با این سایت آشنا شدم که به واسطه عمه عزیزم تونستم یاد بگیرم که چگونه در سایت کار کنم و فعالیت داشته باشم ایمیل خودم را درست کردم و از نوشتهها و دیدگاهها رو خوندم و نتیجه و تجربههای دوستان رو در سایت مشاهده کردم به این فکر افتادم که چرا من با اراده شیطانی زندگی میکنم و هر روز رو برای خودم زهر آلود میکنم،
وقتی میتونم مثل خداوند رفتار کنم مهربان باشم بخشنده باشم توکل داشته باشم شاد باشم و نگران هیچ چیزی نباشم چرا در لحظه زندگی نکنم،
به مدت یک سال من در سایت دوباره متولد شدم و با دورههای خوب زندگی با اراده خداوند آشنا شدم،
این بار که در دوره تکرار این فایلهای مفید هستند اس میکنم من خود به خود با اراده خداوند همسو هستم و زندگی رو با منیت خودم میگذرونم،
هر روز که بیدار میشم جسم سالمتر و افکار بهبود بخشتر و مفیدتری از دیروز دارم و هر روز که وارد سایت میشم احساس اشتیاق و شادی بهتری میکنم من دیگه از خود راضی هستم ،احساس میکنم که زندگیم رو از نو بنا کردم و افکار خودم رو پیدا کردم و اونچه که از کودکی به من آموخته بودند رو رها کردم،
چرا تو ۲۵ سالگی باید این همه خوشحال و شاد باشم و تو یک سال که این همه احساس خوب دست پیدا کنم اینا همه برای آگاهی ذهن من و تغییر باورهای منه تغییر نگرش من و تغییر افکار اشتباهی که از بچه بهم گفته بودن ،
من امروز خدا را شکر میکنم که همسو با اراده اون در شادی آرامش سلامتی رزق و روزی فراوانی مهربانی و هر روزیک فرصت زنده بودن زندگی میکنم و حال خوبی دارم،خدایا شکرت و من این حال خوب رو برای شما دوستان عزیزم میخوام که موفق تر از همیشه باشید،
باتشکر از شما
بنام الرحمن و الرحیم
و درود و نور خداوند بر دل شما همراه گرامی،
ضمن تشکر و قدردانی از خداوند مهربان یکتا و استاد عالیقدر گرامی که از طریق خداوند مسبب ایجاد ارتباطی دل انگیز در این فضای روحانی و مثبت و یکتا شدن ،
فریبا جان عزیز همراه خوبم،
از خدا ممنونم که توفیق خواندن مطلب زیبای شما را پیدا کردم و این تغییر و قدرتمند شدن باور و به وجود آمدن زندگی زیباتر شما باعث شد بر لب من لبخند زیبایی از امید بنشیند واقعا از خدا شاکرم که چنین تغییرات بزرگی را میخونم و باعث میشه باور من هم تقویت بشه در بهتر شدن زندگی رو به بی نهایت خال خوب و پیشرفت و عشق به خدا
استاد در همه لحظات از شما هم ممنونم ،
دوست خوبم ممنونم از نوشتن پیام زیبای الهیتون.
همواره انشاالله در مسیر حال خوب بیشتری باشید همراه خدا.
به نام خدای مهربان،
زندگی با اراده خداوند قسمت چهارم
چطور میتونم اراده و اختیار آزاد داشته باشم در حالی که اراده خداوند،جسم، استعدادها، افکار، تواناییها و هر آنچه مربوط به من هست رو مدیریت میکنه.؟؟
باید به تمام باورها و عقایدی که از گذشته درباره سرنوشت به من منتقل شده شک کنم،همونطور که سالها به من گفته بودن که برای لاغر شدن باید رژیم بگیرم و ورزش کنم و الان که در سایت تناسب فکری هستم فهمیدم که تمام اون باورها اشتباه بودن و خودم میتونم از طریق قدرت ذهن و تغییر فرمولهای ذهنی به تناسب اندامی که میخوام دست پیدا کنم.
پس باید تمام دیدگاهها و باورها رو که از قبل شنیدم باید تغییر بدم،دیدگاههام در مورد سرنوشت، که گفتن حتماً خدا برام نمیخواد،یا سرنوشت من از قبل اینطوری نوشته شده که توی این شرایط باشم،پس باید دیگه به تموم باورها و عقایدی که از گذشته درباره سرنوشت به من منتقل شده شک کنم،همانطور که در مورد لاغر شدنم باورهای اشتباهی رو به من منتقل کرده بودن،و باید بدونم که تمام باورهایی که درباره ثروت، سلامتی و کسب و کار هم بهم گفتن اونها هم اشتباه هستن،و سعی کنم به قدرتی که خداوند در وجودم قرار داده پی ببرم.
رابطه بین اراده من و اراده خداوند چیه؟؟آیا اراده خدا بر اراده من برتری داره؟؟آیا من میتونم اراده خدا رو تغییر بدم؟؟ آیا اراده من و اراده خدا با هم برابرن؟؟
اگه میخوام اراده خدا رو تجربه کنم باید شجاعت روبرو شدن با اونچه نمیدونم رو داشته باشم،چون زمانی میتونم زندگیم رو بر مبنای تواناییهای درونیم تغییر بدم که شجاعت روبرو شدن با حقیقت رو داشته باشم، مبنای درک حقیقت احساس منه،و اگه از دریافت این آگاهیها احساس خوب و آرامش درونی داشتم، یقین داشته باشم که اونچه که میخونم حقیقت جهان هستیه،و مایه خوشبختی در دنیا و آخرت میشه.
اراده انسان و اراده خداوند در ظاهر با هم متناقض و در تضاد هستن،شاید هم در ذهن من به این شکل باشه که این دو با هم در تضاد هستن،چون اونچه از گذشته شنیدم حکایت از این داره که اراده خداوند سرنوشت منو رقم زده و من چارهای جز اطاعت، صبر و بردباری ندارم،و بندگانی که به سرنوشتی که خدا براشون در نظر گرفته صبور باشن در آخرت به بهشت وارد میشن.
برای اینکه بتونم این تناقض یا تضاد رو برطرف کنم باید بین اراده خودم و خداوند رابطه و پیوند ایجاد کنم،باید بدونم که دو عامل لایتناهی نمیتونن در کنار هم وجود داشته باشن،چون لایتناهی در صورتی لایتناهی هست که یکی باشه،اگه دو عامل باشن هر یک از لایتناهیها با دیگری محدود میشه،پس از اونجایی که اعتقاد دارم خداوند لایتناهیه،پس عامل دیگهای در کنار یا هم رده اون نمیتونه وجود داشته باشه،خداوند لایتناهیِ و آغاز و پایانی نداره، و نمیتونم برای اون حد و مرزی تعیین کنم،
مثال فیزیکی و قابل لمسش هوا است، مثلاً نمیتونم هوای خونه رو به چند بخش هوای اتاق، هوای آشپزخونه، تقسیم بندی کنم،برای هوا نمیتونم مرز و محدوده ایجاد کنم،حتی نمیتونم بین هوای داخل و بیرون خونه حد و مرز تعیین کنم و اونا رو از هم جدا کنم.
پس اگه اراده خدا در همه جا وجود داره، پس در ذهن و افکار من هم حضور داره، اراده خداوند در افکار و اراده شخصی من جریان داره،وقتی افکار خودم رو تغییر میدم و به جای توجه به اراده خداوند به معیارهای سنجش ارزشمندی خودم یعنی همون منیتها توجه میکنم،ارتباطم با اراده خدا رو از دست میدم.
اراده شخصی من میتونه در راستای اراده خدا و رشد و گسترش اون حرکت کنه و یا میتونه از اون فاصله بگیره و مشغول تفکر و تأمل درباره مسائل دنیای مادی بشه، وقتی که اراده شخصی من از اراده خدا فاصله میگیره، زندگی به کشمکش و ستیز تبدیل میشه،افکار منفی در ذهنم گسترده میشه و انرژیهای منفی از طریقم در جهان پیرامونم جاری میشن.
در این شرایط احساس ناامیدی، درماندگی، شکست و افسردگی میکنم و فکر میکنم هیچ راهی برای گریز از شرایط موجود ندارم و در نهایت به این نتیجه میرسم که خداوند زندگیم رو برام اینطوری رقم زده و سرنوشت من اینه.
حقیقت دنیای مادی اینه که من به تنهایی نمیتونم چیزی رو خلق کنم یا بیافرینم.
باید بدونم که همه ما آفریده خداوندیم و بدون اراده خداوند، قادر به خلق خواستهها و آرزوهای خود نیستیم.
اگر به واسطه شنیدهها و دیدههام از کودکی تا به امروز این عقیده در من شکل گرفته که برای ساختن زندگی باید سخت کوش باشم و با تقلا کردن زنده بمونم و زندگی کنم،به این معنیه که اراده شخصی من از مسیر اراده خداوند خارج شده و به جای مشارکت در گسترش و رشد اراده خدا، در حال تلاش و کوشش برای به ثمر رسوندن اراده شخصی خودم هستم،خلق کردن آرزوها و خواستهها نیاز به نیروی لایتناهی داره و از اونجا که فقط یک نیروی لایتناهی در جهان وجود داره و اونم خداونده،پس من مجهز به نیروی لایتناهی نیستم،و بدون کمک گرفتن از نیروی اراده خدا، قادر به خلق کردن و آفریدن آرزوها و رویاهای خودم در زندگی نخواهم بود.
اراده شخصی من اونچه رو که توسط اراده خدا آفریده شده رو در هم میآمیزه و به شکل خواسته که شامل آرزوهای مادی و آرزوهای غیر مادی هست دوباره در جهان مادی پراکنده میکنه،در این صورت اراده من در جهت و همسو با اراده خداوند و در گسترش و رشد جهان مادی مشارکت میکنه،انتخاب با منه که تصمیم بگیرم همسو و هم جهت با اراده خدا یا بر مبنای اراده شخصی زندگی کنم.
اراده شخصی چیه؟؟اراده شخصی یعنی من میتونم انتخاب کنم با معنویت ارتباط داشته باشم یا نه،
توی تموم سالهایی که برای تغییر زندگیم تلاش میکردم و نتیجه خاصی نمیگرفتم بر مبنای اراده شخصی خودم داشتم عمل میکردم،اراده شخصی من از زمان کودکی در حال شکلگیری بوده،مثل اون زمانهایی که از دیگران میشنیدم زندگی کردن سخته، باید تلاش کنی تا یه لقمه نون حلال داشته باشی،
پول مثل چرک دست میمونه، اگه جمع بشه باعث درد سرت میشه،
اگه میخوای تا آخر عمر خیالت راحت باشه باید کار دولتی داشته باشی.
دنیا پر از آدمهاییه که میخوان سرت کلاه بذارن،باید خیلی مراقب باشی خدا برای هر کسی به اندازه خودش رزق و روزی در نظر گرفته و باید با تلاش کردن اونو به دست بیاری،و صدها جمله در قالب نصیحت و اندرز از کودکی در ذهنم ثبت شدن که اراده شخصی منو تشکیل دادن،و تموم این فرمولهای تشکیل دهنده اراده شخصی در همه ما انسانها به شکلهای مختلفی در ذهنمون به وجود اومده،برای همینه که تلاشمون برای موفق شدن و خلق آرزوهامون نتیجه نمیده، چون همگی بر مبنای اراده شخصی خودمون تلاش میکنیم و از اونجایی که اراده شخصی همسو با اراده خداوند نیست،پس تلاشهای من هم نتیجه مطلوب به همراه نداره.
باید بدونم در تمام لحظاتی که مشغول تلاش بر مبنای اراده شخصی برای زندگی کردن هستم،اراده خدا به شکل روح لایتناهی در وجودم حاضره و آماده است تا به درخواستم برای ملحق شدن به خود جواب مثبت بده.
من باید تصمیم بگیرم که میخوام بر مبنای اراده شخصی خودم زندگی کنم، یا بخشی از اراده خدا باشم،تصمیم بگیرم که میخوام بر مبنای اون چه بهم گفتن و میدونم زندگی کنم،یا میخوام به عنوان ابزاری در دستهای خدا برای تحقق سرنوشتی که توسط اراده اون برام رقم میخوره زندگی کنم.
اگه تصمیم بگیرم زندگی بر مبنای اراده شخصیم رو رها کنم و همسو با اراده خدا زندگی کنم به مرور تغییر و تحولات عظیمی در تموم جنبههای زندگیم ایجاد میشه،انگار خداوند مسئول تعمیر و مرمتِ خرابیهای وجودم در جهان مادی میشه و اون وقت مسیر حرکت برای من واضح میشه،یعنی بدون اینکه بدونم به کجا میرم فقط حرکت میکنم و به هر اونچه که بهم گفته میشه عمل میکنم،و نتایج یکی پس از دیگری رقم میخوره و من همچنان ادامه میدم.
پس از اونجا که روح الهی لامتناهیه و اراده خدا بر مبنای بینهایت عمل میکنه، رشد و پیشرفت در تموم جنبههای زندگی حد و مرزی نداره و تا بینهایت میتونه رشد و گسترش داشته باشه.
سلام استاد
در مورد اراده خداوند باید بگویم چقدر ما از شناخت خداوند غافل بودیم و تمام حرفهایی که در اول متن گفته بودید دقیقا برای من هم همینطور بوده و آنها را به عنوان باور قبول داریم استاددر مورد اراده خداوند من فرزند بزرگم چندین سال است برای پزشکی کنکور میدهد و قبول نمیشود و این را من حکمت خداوند می دانم و از کلاس سوم به کلاس زبان فرستادمش و الان چندین سال است تافل زبان دارد و برای اینکه سربازی نره رفت پیام نور رشته مترجمی زبان چون علاقه زیاد به زبان دارد ، چند روز قبل بعد از کنکور ۱۴۰۲ چون بیکار بود در محل کارم نشسته بودم در گوشی دنبال یک شماره تلفن می گشتم رسیدم به شماره یک نفر آشنا که شرکت خرید و فروش کالا دارد گفتم امید خدا بپرسم ببینم کاری دارند تا نتیجه کنکور بیاد. وقتی زنگ زدم مدیر عامل گفت امروز پسرتان بیاد برای مصاحبه و من به پسرم زنگ زدم و گفتم بیا برویم ورفتم دکتر با چند تا سوال از او گفت قرارداد بیاورند تا از فردا در شرکت مشغول بکار شود و بعد از دوماه بیمه شود من واقعا اراده خداوند را دراین مسیر دیدم و چقدر شکر خداوند کردم که بدون هیچ نگرانی کار برای فرزندم جور شد .
یکی دیگه خرید زمین بود من چند سال پیش مبلغ ۴۵ تومان پول پس انداز داشتم به شوهرم گفتم بیا زمین تجاری بخریم ۴ فرزند داریم گفت با این پول کجا زمین میدن زمین خانه ای به زور میشه خرید ، یکماه گشتم همه جا بالای ۱۰۰ میلیون نقد لازم بود، کاررا رها کردم و به خدا سپردم و گفتم خدایا خودت زمین خوب و به اندازه پولم برام جور کن و نذر مسجد محله کردم ۳ شب بعد در منزل پدر شوهرم بر ادر شوهر کوچکی حسابدار یک شرکت هستند گفت ارباب من داره ۲۴ قواره زمین را میفروشه و پول نقد میخواهد من گفتم برای ما میشه کاری کرد گفت مپرسم آشنا هستید وخبرتون میدم فردا همسرم رفت به طرز باور نکردنی زمین تجاری ۱۱۲ متری دو کله روبروی بزرگترین پارک استان را خریدم به همان مبلغ ۴۵ تومان پس اندازم و سریع سند زدم باورتون میشه بعد از یک هفته یک زرگری آمد که همان زمین را به قیمت ۲۰۰ میلیون بخره و من قبول نکردم الان میلیارد قیمت داره و از خدا خواستم سریع بتوانیم آن را بسازیم و منبع درآمدی برای فرزندانم نیز باشد
و استاد به غیر از اینها خیلی چیزهای دیگر اتفاق افتاده در زندگی من که من آنرا را شانس گفتم استاد دیگر برای پست در محل کارم آن را به اراده خداوند واگذار کردم که انشاالله در موقعیت خوب پست خوبی به من پیشنهاد شود من الان اگر پست مدیریتی داشته باشم اصلا وقت نمی کنم در این مسیر باشم و الان واقعا می گویم خداوند من را به این سایت هدایت کرد چون الان در محل کار خیلی کارم سبکتره و می توانم هرروز در این سایت و مسیر باشم ، خدایا شکرت ، خدایا سپاسگزارم ، خدایا دوستت دارم ، خدایا من را ببخش برای اینکه هنوز هم تورا خوب نشناختم
بنام خداوند یکتای مهربان،
و درود ورحمت خداوند بر استاد گرامی و ارجمند،
دوست خوبم درود و نعمت و برکت و آرامش خداوند همواره آرزو میکنم خیر و سلامتی شادی برکت در زندگیتان جاری باشد
بخاطره مثالهای زیبایی که نوشتید از اراده خداوند در زندگیتان و دیدگاه زیباتون به خداوند که باعث قویتر شدن ایمان ما به اراده خداوند میشود
از شما بسیار سپاسگزارم دوست خوبم زهرا جان.
سلام تینا جان دوست عزیزم
بسیار خوشحال هستم که این معجزات و مثالهایی که درزندگی من اتفاق افتاده است باعث تقویت اراده شما به خداوند شده است و امیدوارم بهترینها را درزندگی شما اتفاق بیفتد چون با ایمان به معجزات پروردگار همه چیز دست یافتنی خواهد بود دوست عزیز
سلام برخدایی که هرسلول وجودم ازقدرتش میگه وهر نفسم ازتوامندیش میگه وهرتپش قبلم از کارمدیش میگه وهر افکارانیرویی اردهاش میگه وهر شب روز اش از افریتش میگه
سلامبراقای عطاروشن وهم مسبرارده الهی
من ارده خدارو ت ارداواج به شکل واضح وخیلی قویی دیدم
من یی روز یی ۵ ماه فبل از ازداوجم یی شب تاسوا رقتم دنبال دسته یی خانمی درباره عروس یی خانواده صخبت میکرد به هم دیگه مبگفتن عروس فلانی خدا براش خواسته یی طبقه بهش دادن تا انجا زندگی کنه من چون ازمشکلات کسانی که منزل نداشتن اجاره نشین بودن کمی خبرداشتم همون لحظه ازخدا خواستم اگه قراره اردواج کنم کسی باشه که یا پیش مادرش زندگی کنه که یی واحدداسنه باشه من اونجا زندگی کنم ولی وفتی همسرم به خواستکادی من امد که ابنم ازدیدمن اراده الهی بود چون من یی روزیکه هیچ کاری توارایشگاه نداشتم دلم به شدت برای دوستانم تنک شد هرجه مادر خدا بیامرزگفت امروزنرو بزارفردا برو من گفتم قبلم بشدت برای دوستم تنک شده باید بره وفتی من رفتم ارایشگاه داشتم با دوستانم سوخی میکردم اول متو جه نشدم یی لحظه یی چشمی انکارمنو نکاه مبکنه برگشتم دبدم یی خانمی با دقت من نگته میکنه قبلم همون لحظه بشدت به تپش افتاد ودراخرمتوجه شدم این خانم برای دیدن دختران ارایشکاه امده پس اراده الهی بود ازدواجم چون من اون رور اصلا قصد رفتن با ارایشگاه ودیدن دوستم به هیچ وح نداشتم من برای ابن ارواج شرایط سختی رو پشت سر گذاستم واز با اگاهیکه کسب کردم متو جه شدم این ازدواح اراده الهی بود که انجام شد نه خواسته واراده من
حتی یی زمان من با مخالفت شدید برای انجام ابن امرداشتم زمین زمان به هم چسبید که این ازواج صورت گرفت برای خودم جای بسی تعجب بودکه چطور این امر صورت گرفت
وای امرور به خودم میگم خدا برای من اینگونه رفم زده بود ومن اون زمان میخو استم اراده خودم رو پیش ببرم ولی نشد وامروز از اینکه به اداره الهی جواب مثبت دادم خیلی خوشحال هستم چون من با ازدواجم کلی انزی واحساس معنوی زیادبه زندگیم وارد شد اگه ابن ازدواج صورت نمیگرفت ابن معنویت رو نداشتم
باره اراده الهی روباچشم خودم وبا حسم دیدم درک کردم ولی اون زمام متوجه ابن ارده به این شکل نبودم
شب گذشته همسر یی موضعی رو مطرح کر که برای من یی حواب بزرگی که توذهنم بود حوابش کامل گرفتم وفهمیدم همسر برای یی فردی ازخدا یی خواسته بزرگرو خواسته وان فرد با استفاده ازسابقه وکارکردن پیش همسرم باعث شده اون به خواسته که همسرم داشت برسه واین مسئله کسب کاره همسرمن رو حتی تا نابودی کشید ولی دوباره همسرم ازنوع شروع کرده وباره میگفت من برای این فرد بعدنخواستم چرا این اقا با یی سری کارهای که توکسب کار ازدید همسرم اشکال داره موفق شد
باره بچه که مریض میشدن ازخدا کممیخواستم که بهشون کمک کنه وشفا رو به بچه هام هدیه بده چندروزیهست که دختر بزرگم با همسر ونواه م مریض هستن امرور ازخدا خواستم که اونهاررو شفا داده وسلامتی جسم تنشون بهشون هدیه بده چون چندوفتی هست که ابن مریضی تومنزل دختر ریشه گرها واز یی شکل به شکل دیگه تغییر میکنه نمیدونم چه حکمتی تواین بیماری منزل دخترم هست که من اطلاع ندارم
امتحان دختر هست یا امتحان من که بازم خودم به ارده الهی بسپارم شاید من دارم ارده خو دم رو به اراده الهی جلوترمببنم
که خدا داره به من نشون میده که ابنجاهم اراده خداو ند جلوتد هست پس سکوت کرده رها میکنم تا خودخداوند با اراده خودش ابن وضعیت روبه نحواحسن درست کنه
هی دایم به دعاهستم که مریضی ازکل مردم رفع بشه ازفزنداان من هم رفع بشه امین با رب العالمبن
خدا پشت وپناهتون یاخق حق نگه دارتون
نشان های دریافت شده
با سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم
برای من سوال بود که قدرت اراده شخصی چیه و قدرت ارده خداوند چیه
متوجه شدم که اراده شخصی یعنی اینکه من انتخاب میکنم که میخوام همسو با خداوند باشم سپاسگزار کنم یا تمسو با خداوند نباشم ناسپاسی کنم
من میخوام همسو باراده خداوندم زندگی کنم من میخوام زندگی با طعم خدا رو احساس کنم من میخوام با خدا باش پادشاهی کن تجربه کنم من میخوام آیا خدا برای بندهاش کافی نیست تجربه کنم میدونم که خیلی خیلی لذت بخش زندگی که هر لحظه اونو با خدا باشی معلومه چه نوع زندگی
من همه زندگیم بر اساس ارده شخصی بوده
منکه نمیتونم لاغر بشم پنکه نمیتونم کار کنم کی به من کار میدم کسی منو نمیخواد همه نیروی جوان میخوان تا کار بیشتری براشون انجام بدن و…
من ۱۵ سال پیش با جاری خودم زندگی میکردم خونمون دو طبقه بود نفری یه طبقه داشتیم خلاصه من خیلی اذیت میشدم تصمیم گرفتم خونم بفروشم از اون حیاط برای همیشه برم بیرون چند سال طول کشید هر کاری میکردم بارها تو روزنامهای مختلف نگهی دادم حتی تو روزنامه تهرانم آگهی دادم نتیجه ای حاصل نشد یه روز یهویی اینو نگفتم که هر طبقه دو واحد داشت هر کدام از ما یک مستجر داشتیم یه روز مستجر جاریم گفت آره شنیدم میخوای خونتو بفروشی گفتم بله چطور مگه گفت من میخوام گفتم قابل شما رو نداره مبارکت باشه باورش نمیشد که من بخوام به اون بدم خلاصه خونه رو امشب فروختم فردا شب یه خونه دیگه تو محلی دیگه رو خریدم بدون هیچ مشکلی میدونم که این خواست و ارده خداوند بود
من اون روزا خیلی میرفتم یعنی هر سال میرفتم کمک پدرم گیلاس آلبالو میجیدم بعد یه روز چای تو باغ ریخت رو پای دخترم خیلی سوخت طوریکه گفتن عمیق سوخته خلاصه شب که از باغ اومدیم خونه بردمش دکتر درمان شروع شد اونا یه پماد بنام آلفا رو معرفی کردن این دارو تازه به بازآ اومده بود این پزشکان میخواستن آزمایش کنن قدرت اراده خداوند بود که پای دختر من در عرض دو ماه کاملا خوب شد طوریکه دکترها خودشون تعجب کرده بودن فکر میکردن این دارو معجزه کرده البته دارو هم دستان خداوند ولی قورت اراده خداوند باعث این بهبودی شده بود خدایاشکر ت طوری میگفتن جای اون برای همیشه میمونه ولی خداروشکر حتی جای اونم نموند
اینکه دختر بزرگم دوسالش بود بیماری گرفت میگفتن برفک خلاصه در عرص یک ماه سه بار بردمش دکتر فایده نداشت اظهال شدید داشت خلاصه یه نفر معرفی کرد تهران برق آلستون دکتر حسن راشد اون زمان یه پیر مرد بود همون جلسه اول تشخیص داد که بدنش عفونت کرده اولین پنی سیلین زد تونست غذا بخوره یه جورایی خوب خوب شد یه غذایی خورد چند ساعت خوابید کسی که امکان نداشت توی روز بخوابه و اینم از قدرت اراده خداوند بود
خودم چهار ماه پیش رفتم دکتر یه بیماری پوستی گرفته بودم دکتر جوابم کرد گفت برو خوش بگذرون میگفت بیماری که تا آخر عمرت باهات میمونه منظورش این بود که این بیماری باعث مرگت میشه من خداروشکر به شما استاد عزیزم گفتم شما منو راهنمایی کردید به خداهرگز دیر نمیکنه من این دوره رو گذروندم الان فایل ۲۴ اون هستم یه معجزه تو زندگیم رخ داد من تونستم شفا پیدا کنم و اینم از قدرت اراده خداوند بود وگرنه من باید الان حداقلش بهشتی شده باشم ولی خداروشکر الان زنده هستم زندگی میکنم سعی میکنم خداوندم بهتر بشناسم سعی میکنم به تناسب اندام ایدهالن برسم و خیلی خطرها رو تو زندگیم رد کردم که خیلی حالم بد میکنه دوست ندارم بگم البته برای شما استاد عزیزم گفتم داستان چرخ خیاطی و پسر همسایه رو خدارو شکر بخیر گذشت سالم و سلامتدهستند اون آقا کمک همسرم کرد و اینم قدرت اراده خداوند بود
اینکه در عرض دو ماه نم مبل خریدم هم فرش
اینکه تقریبا به فاصله چند هفته تونستم ۱۸ سال پیگیر هم مبل هم فرش هم رو فرشی هم تلوزیون ال سی دی بخرم
تونستم در عرض چند ماه همسرم تونست پولشو جمع کنه اون زمان پراید ۴۰ ملیون بود بخره
و تقریبا یک ماه پیش در صورتی ال ای دی داشتیم همسرم یه ال سی دی ۵۵ خرید و اینا همه از قدرت ارده خداوند بود که به من کمک کرده تا بهتر و راحتر زندگی کنم از زندگیم نهایت لذت ببرم و سپاسگزار خداوندم باشم خدایا شکرت خدایا ممنونم خدایا سپاسگزارم
سلام و دود ب فرمانروای جهان و جهانیان،خداوندگااار زمین و زمان
سلام ب دوستان و استاد عزیز
خدایا شکرت که اراده کردی تا من زنده بمانم و زندگی را تجربه کنم ،که تمام زندگی من سرشار از اراده اوست ، اوست که فرمانرواای ذهن و جسم ،روح و روان من است،من چگونه می توانم از اراده اش در لحظه ب لحظه زندگیم بگویم که اوست همه چیز در وجودم ،اوست که اراده کرده تا من اختیار کنم
و ب روی زمین پا نهم ،هم او را ثابت کنم و هم خودم را بشناسم.
خدایا هیچ وقت یادم نمیره سالها صبحها برایم عذاب بود ،چشم باز میشد اظطراب درونم ،پر از تنگی نفس ،پر از ترس،سیاهیها،تنش ها،و چگونه روز ب اون قشنگی با فشار درد و رنج و عذاب شروع میشد،
خدایا شکرت تو اراده کردی وب من خودت را نشان دادی (منی که پر از شرک بودم)پر از نادانی ،چگونه دستم را گرفتی ای پدر مهربان.ای قادر توانا،
که هیچ نیرویی ،هیچ کس ،هیچ چیز،تسلطی ب تو ندارد ،جز خداااا
یاد گرفتم کسی نمی تواند مرا ب عرش و کسی نمی تواندمرا ب فرش برساند.کسی نمی تواند مرگ را تخمین بزند ،جز خودش
تو ب من خالق بودن را آموختی و مرا در مسیر یاد گیری قانون زندگی و هستی قرار دادی و چگونه و چه زیبا و قدرتمندانه گفتی اراده من است.
تو گفتی ،اگر تغییر کنی من هم با تو تغییر می کنم،(ومن تو را وکیل و کفیل و شافی )خودم و پسرم و همسرم قرار دادم.
تو ب من فهماندی وقتی تو شروع ب تغییر کنی پس اراده کردی و ،اراده من هم وارد میشودو من هم تغییر می کنم و اراده ام را ب دستان تو خالق کوچک زمینی می سپارم و تو را که هدایت می خواهی ، هدایت می کنم
من از زمانی که قانون را شناختم دارم فقط سپردن ( توکل)را در خودم پیدا میکنم و یاد میگیرم .که چه اندازه می توانم ب خودش بسپرم و چه اندازه
می توانم ذهن را خاموش کنم. خدایا تو خودت توکل را بمن بیاموز ، ب من کمک کن تا کاملا خودم را ب اراده تو بسپارم ،در هر شرایط ، همانطور
حسم را قوی کردی و آراامش درونیم را که بتوانم یک دانه پسرم را ، پاره جانم را پسر 13 ساله م را که دیگر جواب شده بود ب تو بسپارم. و تو معجزه کردی
و تو جوابم نکردی که شافی تویی ، عششق مطلق تویی.
خدایا تو سالها از من حفا ظت کردی و من نفهمیدم.تا اینکه قا نون زمان مناسب با ضجه های من اون روی سکه را نشان داد و اراده مطلق الهی جاری
شد ،و ب من فهماند که تو انسانی و فراموشکار ،من خالق و پروردگاار توام، من بخشنده و مهربان بی منتم.
من رابطه ام با خدا بد و بدتر میشدب هر چه جز او چنگ میزدم و فکر می کردم که مشکلم ب دست کسی باز میشه خدایا شکرت آزادی و رهایی
چقدر خوب و لذت بخش . وقتی می دانی برنامه نویس زندگی خودت هستی و کمکم کن بیشتر لذت ببرم و تجربه کنم
آزادم و می دانم زندگیم در دستان خودم و خدام و پس از 40 سال از دست افکار پوسیده و دعانویسی آزاد و رها شدم .خدایا شکرت
و دارم لحظه هام و با نور خودش ،قدرتش ،عششق بی پایانش سپری می کنم
خدایا تو هدایتم کن تو حفاظتم کن وتو بخشنده مهربان حمایتم کن مثل همیشه.
باسپاس از استاد مهربان و ب امید تغییرات
(من ب دستان خدا خیره شدم ،معجزه کرد)
با سلام خدمت شما
از زمانی که من وارد این سایت تناسب فکری شدم فایلهای از زندگی با طعم خدا رو گوش دادن به این نتیجه رسیدم که زندگی با اراده خداوند و آنچه که خدا در قرآن نوشته تا ما انسان ها انجام بدیم تا زندگی زیباتری داشته باشیم بهتر و دوست داشتنی تر است زندگی با اراده شخصی خودم است و برای خواسته هم جنگ و تقلا کردن است ،
چرا تا به حالا با این فکر زندگی نمیکردم چرا تا به الان این آگاهی را درباره زندگی خودم و اراده خداوند نداشتم چرا تا به حالا همسو با اراده خداوند نشده بودم و از کجا من هدایت به این سایت خوب برای همسو شدن با اراده خداوند و یک زندگی بهتر شدم ؟!
حتی قصه آشنایی من با این سایت اراده خداوند بوده که میخواسته من هم انسانی بهتر با افکاری زیباتر و افکاری قشنگ تر در رابطه با کشف جهان هستی و سیستم جذب و قدرت الهی شوم تا زندگیم رو بر اساس اراده شخصی رها کنم و توکل کنم به قدرت ارادی خداوند که برای من بهترین ها را قرار داده و نیازی به تقلا کردن و دست و پا زدن نیست که هر زمانی که او شرایطش را مهیا کند من به خواسته خودم میرسم و فقط کافی است که در این مسیر به مانم و با احساسی خوب جلو برم ،
سال ها با طرز فکر اشتباه زندگی کرده انم تا به این سن رسیده ام اما اکنون که درباره قدرت اراده خداوند آگاه شدهام دیگه از اراده شخصی خودم انتظاری ندارم و بیشتر در طول روز و ساعت های زندگی سعی می کنم که طوری زندگی کنم که با قدرت اراده خداوند پیش بروم و همسو شوم و این برای من هنوز اول راه است اما مشتاق هستم برای این مسیره خوب و باید سعی کنم بیشتر تلاش کنم تا باور داشته باشم و با ایمان واقعی و باور داشتن قدرت اراده خداوند همسو باشم و جلو برم زیرا که خداوند برای انسان های خوب و نیکوکار خوبی را قرار داده است و پاداشی عظیم به اونها میدهد ،
پاداش عظیم همان اتفاقای خوب و خواسته های اونهاست که به زودی برایشان اتفاق میافتد و نعمت های خداوند بی نهایت هستند پس ترسی از این نداشته باشید که چگونه درخواست کنید یا چه چیزی را اول بخواهید کافی است که مسیر اراده خداوند باشید همواره با احساس خوب عشق و علاقه به خودتان و باور داشتن به قدرت خداوند جلو برید و از لحظه به لحظه زندگی که به شما هدیه داده شده برای بهتر شدن خودتان استفاده کنید، چونکه زندگی زیباست ای زیبا پسند و زیبا اندیشان به زیبایی می رسد اگر شما هم علاقه مند هستید که به زیبایی ذات خودتان در زندگی برسید با قدرت اراده خداوند همسو شوید ،
باتشکر از شما
سلامي گرم به استاد عطار روشن عزيز
همه بخش هاي سايت يكطرف اين بخش سايت يكطرف ديگه
كاملا مشخص است جريان هدايت را دنبال كرديد حتي اينكه موزيك روي متن باشه و خواننده خودش با خواندن به درك برسه
بخش هايي از اين فايل اشگ من رو درآورد كه چقدر جلوي دست و پاي خدا بودم و فكر كردم عقل كل هستم
چقدر ميتونستم خوشبخت تر باشم ولي آموزه هاي گذشته خود نمايي كردن و نزاشتن
“اگر اراده خداوند در همه جا وجود دارد پس در ذهن و افکار ما نیز حضور دارد.”
كجا ميتونستم تمثيل به اين رواني پيدا كنم
تا مغز استخوانم رفت و با تك تك سلولهام باورش كردم
احسنت به اين دركتون از جهان هستي
“اراده شخصی ما آنچه را که توسط اراده خداوند آفریده شده است را در هم می آمیزد و به شکل خواسته که شامل آرزوهای مادی (ماشین، خانه، موبایل و …) و آرزوهای غیر مادی (اشعار، داستان ها، فرمول های علمی و …) دوباره در جهان مادی پراکنده می کند”
زبان قاصر از اين آگاهي
خدارو هزاران بار شكر كه در اين برهه از زندگيم دارم نوش ميكنم اين آگاهي ها رو
درك همين يك نكته من رو آروم ميكنه كه هر چي توي دلم هست دست يافتني هست و بي دليل ارزويي در دل فردي گذاشته نميشه …چراكه از قبل اون آرزو محقق شده در جهان و فقط ما بايد اراده كنيم و آنچه كه خداوند خواسته و خلق كرده به شكل چيزي كه ميخواهيم در زندگيمون داشته باشيمش
همه چيز به ما برميگرده
همه چيز به درك ما برميگرده
همه چيز به باور ما برميگرده
همه چيز به ايمان ما برميگرده
“نکته جالب توجه این است که در تمام لحظاتی که مشغول تلاش بر مبنای اراده شخصی برای زندگی کردن هستیم اراده خداوند به شکل روح لایتناهی در وجود ما حاضر است و آماده است تا به درخواست ما برای ملحق شدن به خود جواب مثبت بدهد.”
از محضر خداي خودم معذرت ميخوام كه چقدر جاها توي زندگيم نديدمش
چقدر روي مغز پوك خودم حساب كردم
چقدر ربم رو تنها گذاشتم
چقدر آفريدگارم رو تنها گذاشتم
ولي اون همچنان منتظر وايساد تا من صداش كنم
تا صداش كنمو بگم فلان چيزو ميخوام اونم كه قبلا براي من زمين و آسمان رو مسخر كرده ، تقديمم كرده چيزي رو كه طلبكارانه ازش خواستم
خدا رو شكر كه الان فهميدم
راستش جاهاي زيادي بوده كه با اراده خداوند كارهايي برام انجام شده كه شوكه شدم
يعني من اصلا نميدونستم چطوري ميشه
يا اصلا ميشه فلان كار يا نه
نمونه اش همين مهاجرت من
من در خواب هم نميديدم كه مهاجرت كنم به آمريكا
ولي شرايط رو برام چيد و شد و به راحتي آمدم
در چه شرايطي آمدم ؟!!
در شرايطي كه ايران تازه خونه خريده بوديم
اونم خونه نوساز كه معمولا خونه هاي نوساز توي ايران هيچي ندارن فقط گچ كاري ميكنن و ميفروشن
ما در اون شرايط كه فقط خونه گچ كاري شده بود و هيچي چيز ديگه اي نداشت خونه رو خريديم …كه خريدن همون خونه هم يك معجزه ديگه بود …من رفته بودم خونه رو ببينم كه اجاره كنيم و فرداش نه پس فرداي روزيكه خونه رو اولين بار ديدم قولنامه خونه رو نوشتيم و خريديمش
شما فك كن تازه ازدوادج كرده بودم
تازه خونه خريده بوديم چقدر ذوق و شوق داشتيمو خونه رو با سليقه خودمون كابينت كرديم
كاغذ ديواري كرديم
هزار تا كار كه شما ميدونيد ايراني ها چقدر با سليقه هستن در ديزاين داخلي منزل ، ما انجام داديم براي خونمون
و يكسال بعدش شرايط طوري رقم خورد كه ما مهاجرت كرديم
خانواده همسرم ميگفتن شما كه ميخواستيد مهاجرت كنيد چرا اينهمه براي اين خونه انرژي و وقت گذاشتيد
خوب ميرفتيد يه خونه ي ديگه ميخريديد كه اينهمه كار نداشته باشه
خلاصه سرتونو درد نيارم
ما خونه آماده رو…جهيزيه نو من كه معمولا تا سه سال اول جهيزيه نو ميمونه چون زوجين بيشتر دعوت ميشن و كسي نمياد خونشون
من روي تموم وسايلم رو ملحفه كشدم و آمدم اينجا
تصورش هم شايد براتون سخت باشه
ولي آمدنم به اينجا دست خودم نبود
حلقه اي بر گردنم افكنده بود دوست ..ميكشيد من را هر جا كه خاطر خواه او بود
من كسي بودم كه ميگفتم هر جا مهاجرت كنم ، آمريكا كه اصلا نميرم
ولي عزيزي كه شما باشي و داري اينو ميخوني…من اولين بار كه آمدم آمريكا …انقدر از اينجا خوشم آمد كه ديگه روحم قرار ايران موندن نداشت
نميدونم توصيف كنم چرا ؟/!!1 چطوري !!!؟/
به كلام نه كه نمياد
اينجا جاش نيست
استاد عطار روشن اميدوارم حضوري ببينمتون و براتون تعريف كنم
يا شما اينجا باشي يا من ايران نميدونم
از اين معجزات چندتايي دارم كه اراده خدا انجامشون داده
مجال گفتن همشون نيست
اين نزديكترينش بود كه گفتم
ممنونم از اين فضاي روحاني
يا حق
بنام خداوند یکتای مهربان و متعال و
درود خدا بر استاد ارجمند و گرامی،
و درود خداوند بر شما فهیمه جان عزیز،
من خیلی خوشحالم که نوشته شمارو خوندم انگار خداوند از نوشته شما با من حرف زد دقیقا ما هم قصد مهارجتدبه آمریکا را داریم انشاالله که برایمان عالی رقم بخوره به زودی ،
انرژی زیبایی گرفتم از نوشتتون همیشه موفق باشید.
سلام خدمت همه عزیزان همراه
ضمن آرزوی تندستی و کامروایی برلی همه عزیزان و سپاس فرا ان از خدای مهربان برای این فرصت ناب
منهمزمان با خونادن مطالب این فایل مدام این سوال در ذهنم شکل گرفت که زندگی با اراده خدا یعنی چه؟و چه باید بکنم تا اینگونه باشم واثعا هنوز کاملا متوجه نشدم ولی با توجه به دو جمله انتهایی که در متن گفته شده توانستم در این لحظه یک مثال عابی پیدا کنم
سالها پیش من با صداقت هر چه کار میکردم صرف خانه و مخارج خانه میکردم و شاید هیچ چیز پنهانی از پدر بچه هام نداشتم.بر عکس او که خیلی دروغ و پنهان کاری داشت دهها اشتباه دیگر من فقط صادقانه وقف بچه و زندگیم بودم و از او چیزی را پتهان نمیکردم و ….هدفم داشتن یک کانون خانواده گرم بود حتی یک روز برای خرید یک قطعه زمین رفتم ۹۰ درصد طلاهایم را دادم به همسرم و او رفت زمین را به اسم خودش خرید .یادممی آید اون موقع هیچ چیز نگفتم و اصلا برایممهم هم نبود که این زمین مال کیست و به اسم کیست .صادقانه تلاش میکردم با عزت زندگی کنیم.در دفتر آرزوهام یک اپارتمان ۱۲۰ متری سه خوابه از خدا خواسته بودم.چند وقتی گذشت من در تمام این مدت خابصانه بدلی زندگیمتلاش کردم تا خانواده سالمی داشته باشم و آخرشم نشد چون انتخاب نادرستی داشتم.یک روز در حالیکه اصلا اصلا به فکر زمین و آپارتمان و مالکیت آنها نبودم.با اصرار زیاد آپارتمان ۱۳۵ متری در یک متطقه خوب شهر به نامم خورد.نصف آن زمین بعد ۲۰ سال با اصرار به نامم شد و خدا جواب صداقت و پاکدامنی مرا با عزت و سربلندی داد چون واقعا خالصانه برای زندگیمتلاش کرده بودم واقعا همسو با اراده خدا لمل گرده بودم و نتیجه را به او واگذار کرده بودم.
زمین که به اراده به نامم شد سعی کردم زمین را بسازم چندین بار دنبال مجوزهایش رفتم و هر بار به در بسته خوردم.هر بار کلی رویا میبافتم ولی هر بار یه چیری مانع میشد و من وسط کار همه چیز را رها میکردم.یادمه هر بار کلی رویا میبافتم ولی به جایی نمی رسید چون به نتیجه گیر میدا م و هر روز منتظر بودم تا یه خبری بشه و مدامپیگیری میکردم در واقع میخواستم با اراده خودمجلو برم و هر بار یه بهانه ای جور میشد و مایوس میشدم
امروز رهایش کردم و به اراده خدا سپردم هر چند خیلی بلد نیستم تسلیم ارا ه خدا بودن و به او سپردن چه شکلی ست ولی حداقل زبانی به خدا سپردم تا خودش با عزت و شربلندی زمینم را آباد کند
بنام الله یکتا
و درود و رحمت خداوند بر شما استاد گرامی و عالیقدر،
و سلام بر شما دوست عزیز که آنقدر صادقانه و زیبا نوشتید خداوند همیشه زنده و شنونده هست با اطمینان حتما به شما عطا کرده آنچه را که از ندا خواستید حتما انشاالله ما هم دعاگوی زیباتر شدن زندگیتان هستیم به امید موفقیتها بیشتر شما.
سلام به همه دوستای خوبم
راستش همسو شدن با اراده خداوند سرتاسر لذت و احساس خوب داره ولی همسو شدن با اراده خودمون کلی مشقت و سختی و عرق ریختن داره و در طی انجامش سختی و عرق ریختن و در نهایت که تموم میشه یک لحظه آنی احساس خوب میده و خبری از اون احساس خوب و لذتی که همسو شدن با اراده خداوند داره رو نداره.
خیلی برام پیش اومده که یهو خواستم کاش فلان چیز بشه و سریع اتفاق افتاده همان کن فیکون که تو قران بهش اشاره شده نه سختی توش بوده نه تلاشی بسرعت اتفاق افتاده و کل وجودم از احساس خوب سرشار شده.
بوده مواردی هم که کلی برنامه ذهنی چیدم که چطور انجام بشه و با کلی انرژی صرف کردن به نتیجه رسوندم و فقط یک لحظه بعد پایان اون کار احساس خوب گذری داشتم و هیچی.
بعضی وقت ها شده که میگم چطور فلان کارو انجام بدم و از طریق های مختلف از طریق اراده خداوند بهم گفته میشه و بعدها در موارد دیگه وقتی دیدم اراده خداوند از راه های مختلفی تو زندگی بهم کمک هایی کرده برای موارد بعدی از این روش ها با توجه به سابقه ذهنیم و منطق پیش میرم و یادم میره باید با خداوند همسو باشم و زود فراموش میکنم که نباید دنبال راه ها باشم چون وقتی با اراده خداوند همسو باشی راه مناسب رو خودش بهم میگه.
با ارزوی بهترین ها برای همتون🌷
با سلام و عرض ادب دیشب این مقاله ی شماروخواندم و به خواب رفتم حسابی فکرم مشغول شده بود کاملا مقاله رو قبول کرده بودم اما پذیرش با درک خیلی فرق دارد البته تصور میکردم که فهمیده ام صبح از خواب بلند شدم در حال خواندن مطلب دیگری در سایت دیگری بودم که برای اولین بار با کلمه رزونانس اشنا شدم این کلمه فکر کنم یک کلمه از کلمات دنیای فیزیک هست و معنای ان این است که وقتی دو ارتعاش همفرکانس با هم برخورد میکنند، شدت موج افزایش مییابد. اگر ما موجی را به جسم ارسال کنیم که با ارتعاش طبیعی آن جسم همفرکانس باشد، پدیدهی تشدید یا رزونانس باعث لرزش فیزیکی آن جسم میشود.اینجا بود که جرقه ی بزرگی در ذهنم رخ داد گفتم حالا مقاله ی دیشب که همین مقاله ی شما هست را درک کردم من از پیوند این دو جمله اینجوری درک کردم که طبیعت خداوند عشق درستی صداقت پاکی اراستگی تعادل و …..است ما میتوانیم اینگونه باشیم یا نباشیم اما اگر باشیم چون طبیعت جهان و خدا و ما اینگونه هست حالا اراده ی ما نیز باهاش برخورد میکنه و باعث پدیده ی تشدید یا رزونانس می شود و بدین وسیله در جهان حرکاتی ماورایی رخ میدهد و ما شاهد همزمانی ها می شویم و زندگی خوبی را میتوانیم تجربه کنیم واقعا از شما سپساگزارم عالی بود الهی شکرت .
سلام ندا جان
متن شما رو كه خوندم رفتم درباره رزونانس سرچ كردم و اطلاعات خيلي جالبي بود برام ممنونم به خاطر اين اطلاعاتي كه برامون گذاشتي
همچنين چقدر خوب ارتباط دادي با طبيعت جهان و خدا
تا قبل از اين تصورم اين بود كه من بايد اين خصوصيات خوب رو داشته باشم كه به جنس خدا نزديكتر باشم
و خوب الان يك درك ديگه اي به اين درك من اضافه شد و پذيرا تر شد برام كه چرا بايد با صفات نيكو ي خداوند يكي باشم و بدين وسيله پلي بشم براي رسيدن به خواسته هام
موفق باشي
بنام الله شگفت انگیز هماهنگ که تمام جهانش یکصدا هماهنگی و عشق را فریاد میزنند،
و درود و رحمت برکت خداوند به بنده خوبش و عالیقدرش استاد گرامیو ارجمند،
و سلام بر شما دوست کنجکاو و زیبا بین و یابنده ام که وجود خدا را در همه چیز برای ما زیباتر نوشتید و یادآوری کردید ،خیلی خوشحالم که مطلب شما رو خوندم و به وضوح متوجه میشم که همه قوانین جهان همانگ با قوانین خداست شگفت زده تر میشم ممنونم از آموزش این مطلب عالیتون همراه خوبم ه میشه موفق باشید و به قول استاد خدا همه جا هست و الان هم حتی در شیمی تاریخ علوم و فیزیک ریاضی موسیقی هنر فرهنگ وووو… حتی درون خود ماو تمام جهان هستی و سیاره ها .الله اکبر خدایا شکرت.
نسترن
سلام به استاد جانم و همه عزیزان
نمیدونم بعد خوندن و حتی حین خوندن تمام این نوشته ها دقیقا چه اتفاقی میافته اما یه چیزو فهمیدم از این 4 جلسه اینکه من برای بدست اوردن خیلی چیزا توزندگیم سختی کشیدم تو همین 22 سال که سن زیادی ام نیست
و هر چه قدرم تقلا کردم واقعا به نتیجه نرسیدم این یعنی اراده خدا تاریکترین جای وجود من بوده و ازش استفاده نکردم
زمانی که راهنمایی بودم با مادرم همیشه سر دوستام دعوا داشتم و تو همون سن به خودم میگفتم واقعا چرا انقدر من بدبختم که خانوادم باید تعیین کنه من با کی باشم وبا کی نباشم چرا اونا باید بگن من کجا برم وکجا نرم
الان میدونم چرا چون پدر مادرم واسم بت شده بودن که اگه اونا نذارن من هیچ کاری نمیتونم بکنم
بعد چندسال الان چون جسور تر شدم و یاد گرفتم یکم مسئول پذیر تر باشم به زندگیم و به خدا توکل کنم نه مامان بابام دونه دونه نتایج اومد
اون دوستی که مادرم همیشه سرش با من دعوا داشت الان بهترین رابطرو باهم دارن
من به عمرم فکر نمیکردم یه شب بتونم برم خونه دوستم بمونم یا اون بیاد اما وقتی من دیگه وابسته اون فرد نبودم بدون هیچ تلاشی از سمت من اون اومد و چند وقت بعد من رفتم و خونشون موندم
چون دیگه مامان بابام رب من نبودن گرچه هنوزم خیلی کار داره که قدرتو ازشون بگیرم بدم به کسی که منو خلق کرده اما وقتی من تغییر کردم اوناام به وضوح تغییر کردن بدون اینکه بشینم باهاشون حرف بزنم و قانعشون کنم اراده خدا این کارو واسم کرد اراده من با خدا امیخته شد و معجزه کرد
طوری که هر کی بابامو میبینه به ما میگه خیلی بابات تغییر کرده چون اراده خدا داره درون بابارو نسبت به ما نرم میکنه
در حالی که اون شبایی که گریه میکردم و به خدا شکایت میکردم چرا اینطوریه روز به روز همه چی بدتر شد شاید بعد ها خودمم متوجه نشدم اما وقتی انقدر خودمو رها کردم و سپردم به خدا دیگه پدرمادرم اونقدر واسم بت نبودن این یه نمونش بود که خیلی واسم واضح بود و هست و هنوزم کلی محدودیت دارم از طرفشون این یعنی بازم باید بت شکنی کنم نه از بیرون بلکه بت درونمو بشکنم
این روزای زندگیم انگار رسیدم به یه نقطه عطف که هم میتونم سقوط کنم هم اوج بگیرم و میخوام از اراده خداجونم استفاده کنم که پرواز کنم من ادم سقوط پایدار نیستم و خوندن و دنبال کردن این مطالب واقعا حس عجیب گنگ و زیباییه واسم
استاد بی نهایت دوستون دارم نمیدونم چقدر فقط میدونم خیلی
خوشحالم که خداوند شمارو تومسیر زندگی من قرار داد و سعی میکنم لایق این موهبت باشم
دوست داشتم مثالای بیشتری بزنم اما حسم میگه همین یه دونه کافیه
راهتون پراز نور الهی…
بنام خداوند مهربان بی همتا،
و درود و رحمت خدا بر شما استاد گرامی و عالیقدر ،
و سلام به دوست عزیزم ،
خوشحالم مطلب شما رو خوندم و این پیام زیبا که با شکن درون خود باشیم خیلی لذت بردم،
و این رو هم همیشه در ذهنم دارم هیچ چیز بد و منفی دور ما نیست هر آنچه هست برای بیشتر رشد کردن و نمایان شدن زیبایی درون ماست حتی اخلاقها و رفتارهای پدر مادر ها درسی میخواهند به ما بدهند،
شما به این نتیجه رسیدی فقط قدرت خدا رو ببینی،
و صدر صدر مطمئن باش وقتی خواسته هات با خوبیهای خداوند یکی باش و فقط در راه صداقت و معرفت و درستی مطمئنا تمام خواسته هات به همین زیبایی و زیباتر شکوفا میشه و نه تنها پدر و مادرت بلکه همه انسانها برای تو حکم نور و دستان خدا برای رسیدن به خواسته هات میشن.و تو جلوه و بعد زیبایی درون آدمها رو فقط میبینی.
همیشه موفق باشی عزیزم .
به نام خدایی که رحمت بی پایانش بر تمام هستی گسترده ست ❣️
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان هم مسیر در آکادمی تنتسب فکری
اراده ی آمیخته با لطف و رحمت خداوند ، منبع انرژی همه ی هستی ست که همیشه گسترده و پیوسته ست و هرگز قطع شدنی نیست. و ما برای اینکه بتونیم تمام نیکی ها و زیبایی های زندگی رو تجربه کنیم باید قلب و احساس مون رو به این منبع وصل کنیم. ما نمیتونیم بخشی از زنجیره و ارتعاش منفی باشیم و در عین حال به این منبع انرژی که منشأ بهزیستی هست وصل باشیم. این دو با هم در تضاد هستن. وقتی اوضاع و احوالی ببینیم که ایده ال مون نباشن باعث میشه حال خوبی نداشته باشیم و این حال خوب نداشتن نشانه ای هست که به ما نشون میده به منبع انرژی وصل نیستیم وقتی به این منبع وصل نباشیم عشق و انرژی ای نداریم به جهان ببخشیم. مهمترین اصل وصل بودن به منبع انرژی ست بنابراین باید افکارمون رو در موقعیتی قرار دهیم که حالی خوش داشته باشیم.
حقیقت اینه که ما بطور طبیعی به این منبع وصل هستیم قرار نیست برای اتصال کاری انجام بدیم. فقط باید به احساس مون در هنگامی که وصل نیستیم توجه کنیم و وقتی قلبا بخوایم وصل باشیم به افکار بیشتری برای وصل بودن دسترسی پیدا میکنیم.
پس اراده ی خدا بطور طبیعی در تمام هستی گسترده ست و ما هم بهش وصل هستیم. منتها با ذهن بشری و منطقی مون این اتصال رو مختل کردیم. و این ماییم که از خدا دور شدیم و یک خلأیی درون ما شکل گرفته که باعث شده خودمون دست و پا بزنیم برای اینکه تمام امورمون رو سامان ببخشیم. و مدام در حال دست و پا زدن هستیم. در این حالت خود به خود احساس خوشحالی و امنیت مون به نتیجه ی کار گره میخوره و ارتباط مون هم با منبع انرژی قطع هست. و در نتیجه از تمام موهبتها و نعمتها دور خواهیم موند. و البته هیچ کس جز خودمون نمیتونه قدرت خداداد عشق الهی رو ازما بگیره. هیچ کس نمیتونه جز خودمون باعث قطع شدن اتصال ما از منبع انرژی بشه جز خودمون. و خبر خوش اینه که زمانی که ارامش درونی مون رو به رسمیت بشناسیم و نتایج رو به خدا واگذار کنیم از تلاش و دست و پا زدن دست برداریم، خدا دست به کار میشه. خدا همه ی ما بندگانش رو عاشقانه دوست داره و پشتیبان ماست. فقط باید بتونیم همنوا با انرژی عشق الهی و همسو با اراده ی خداوند شیم تا بتونیم دریافتش کنیم. ما همیشه مورد حمایت و پشتیبانی خداوند هستیم. عامل اصلی زندگی توام با ارامش، توکل الهی هست اینکه به خدا اعتماد کنیم و خیالمون بابت برنامه های الهی که خداوند برامون در نظر گرفته راحت باشه. وقتی ارام باشیم، و به خدا اعتماد کنیم با اراده و عشق الهی همسو و هم مسیر باشیم خوشحال تر هستیم و وقتی خوشحال تر هستیم خداوند هم سریعتر نتیجه های عالی رو در زندگی مون متجلی میکنه. رفتار کنترل کننده ی ما مانع این میشه که مورد حمایت الهی قرار بگیریم. وقتی تمرکز کنترل کننده ی توأم با نیاز مون رو از روی خواسته هامون برداریم و به خدا توکل کنیم خدا هم خواسته هامون رو به بهترین شکل برامون خلق میکنه. اما اگر با ذهنیت نیاز و کنترل و اراده ی شخصی بخوایم به خواسته مون برسیم شاید خواسته مون رو جذب کنیم ولی پایداری چندانی نخواهد داشت. مککنه اهدافی محقق بشه اما مزایای اون برای روح مون شادی عمیقی نمیاره و اون شادی رضایت بخش نیست. ما فقط با برقراری ارتباط درست با خداوند و توکل به مشیت های الهی میتونیم به نتایج پایدار و همیشگی برسیم..
برای از بین بردن ارتعاش نیاز و کنترل از سر راه خواسته هامون از دعا کردن برای آنچه بهش احساس نیاز و وابستگی داریم دست برداریم و در عوض اون، دعا کنیم خدا بهترینها رو یر راهمون قرار بده. وقتی برای بهترین مشیت های الهی دعا کنیم انگار که به درستی انجام وظیفه کردیم.و یادمون باشه خداوند فقط و فقط موضع عشق ب ما پاسخ میده. پس دست از تلاش بیهوده و دست و پا زدن هایی که فقط انرژی ما رو هدر میدن برداریم و با وصل شدن به منبع انرژی الهی اجازه بدیم بر تمام زندگی مون اراده ی خداوند جاری بشه و تمام وجود ما رو به گرمی در بر بگیره ❣️❣️
بنام الله رحمان یکتا و رحیم و همیشه عاشق ما،
و درود و خیرو سلامتی لذت و آگاهی و نور خدا جاری به هر لحظه زندگی استاد ارجمند و گرامی،
و سلام بر دوست خوبم و همراه عزیز،
خیلی لذت بردم از نگاه و دیدتون انشاالله همه ما همیشه به منبع مثل باشیم و از این حس عالی و ناب همراهی و همسو بودن با خداوند فیض ببریم چه روحی چه مادی از هر نظر برای همه این آرزو را دارم و همچنین برای شما دوست گرامی و همراه عزیز .
به نام خدایی که در این نزدیکیست ❤️❤️❤️🌹
سلام 🙋
قسمت چهارم زندگی با اراده خداوند 🌹🌹🌹
باخوند نوشته های متن این قسمت از زندگی با اراده خداوند یاد پارسال عید افتادم .
پارسال یکی دو ماه نزدیک به سال جدید بود که یک روز داشتم خونه رو تمیز میکردم چشمم به فرشای خونه افتاد و یک لحظه با خودم گفتم ای کاش میشد که امسال واسه سال جدید فرشا مونو عوض میکردیم بعد موقعی که همسرم از سر کار اومد خونه شب بعد از شام یه چایی براش اوردم و سر صحبت و باز کردم و گفتم چه قدر خوب می شد که امسال فرشای خونه رو عوض میکردیم بعد همسرم یک لحظه لبخند زد و گفت حالا کو تا عید بزار ببینیم تا اون موقع خدا چی میخواد و من از اینکه همسرم قبول کرده بود خیلی خوشحال بودم از فردای اون روز مرتب تو گوگل سرچ میکردم و طرح و نقش فرشای جدید و نگاه میکردم و از شون عکس میگرفتم و به همسرم و و بچه هام نشون میدادم و اونا هم نظر میدادن بعد یک روز همسرم گفت حاضر شو بریم بیرون یک چند جا فرش ببینیم و قیمت بگیریم منم ذوق زده و خوشحال گفتم باشه اینم بگم که آخر سال بود و به همسرم و همکارانش یک چند ماه حقوق نداده بودن منم در جریان نبودم همسرم واسه اینکه من ناراحت و نگران نشم به من چیزی نگفته بود البته ناگفته نماند که منم یک بیست تومنی پس داشتم ولی صداشو در نیاوردم گذاشته بودم واسه روز مبادا خلاصه رفتیم یک چند جا فرش دیدیم و من و همسرم یک چند مدل انتخاب کردیم و گفتیم تصمیم نهایی رو بگیریم و بعد بریم واسه خرید بلاخره انتخاب مونو کردیم و رفتیم سفارش دادیم اونا هم گفتند که یک هفته مونده به عید میاریم تحویل میدهیم همسرمم نصف پول و داد و نصف شو هم گفت بعد از تحویل فرشا پرداخت میکنیم و فروشنده هم چون آشنا بود قبول کرد و ماهم خوشحال اومدیم خونه 🤩🥰
فردای اون روز صاحب خونه مون زنگ زد و گفت که یک بیست و پنج تومنی به پول پیش خونه و به اجاره خونه اضافه کرده من با شنیدن این موضوع خیلی ناراحت شدم 😬و به خدا گفتم یعنی این انصافه به این زودی زدی تو ذوقم حالا میزاشتی یک دو روز از خوشحالی مون رد میشد بعد میزدی تو ذوق مون حالا که این طور شد خودتم کمک مون کن من جدیدا با خدای خودم راحت و خودمونی حرف میزنم و از این حس نزدیکی با خداوند احساس خوبی دارم 🥰🥰🥰
همسرمم این موضوع رو به روی خودش نمیاورد ولی من متوجه بودم که تو فکر چون نزدیک عید بود و باید به فکر خرید آخر سال و لباس و کفش بچه ها مونو میبود من رفتم پس انداز مو آوردم و دادم به همسرم و گفتم بیا این یه مقدار پول و من پس کرده بودم واسه روز مبادا الان همون روزه پنج تونم خودت بزار روش واسه پول پیش خونه بده به صاحب خونه همسرمم خوشحال شد و قبول کرد چند روز بعد پدر همسرم که فهمیده بود صاحب خونه مون به پول پیش خونه مون اضافه کرده بود یک مقدار پول داده بود به برادر همسرم که برامون بیاره بعد برادر همسرم اومد خونه مون به همسرم گفت یه شماره کارت بده همسرم گفت واسه چی گفت هیچی بابا گفته یک مقدار پول بزنم به کارتت واسه پول پیش خونه تون همسرم اولش قبول نمیکرد بعد برادرش گفت خب حالا که ناراحتی به عنوان قرض بردار هروقت دوست داشتی این پول و به بابا برگردون تازه بابا وضعش خوبه اتفاقی نمیوفته که خودش دوست داشته این پول بده همسرمم قبول کرد و گفت برمیداریم ولی به عنوان قرض راستش منم خیلی خوشحال بودم چون واقعاً به موقع بود .چند روز بعد همسرم با خوشحالی اومد خونه و گفت که هم حقوق مون ریختن هم چند ماه عقب افتادگی حقوق مونو واریز کردن و من دوباره خوشحال شدم و دیگه به روشن نیاوردم که چرا نگفته بود که چند ماه بهش شون حقوق نداده بودن و گفتم خدارو شکر
بعد به همسرم گفتم خب حالا که امدادهای غیبی رسید بیا تخت اتاق بچه هامون عوض کنیم همسرمم قبول کرد علاوه بر اون میز تلویزیون مونم عوض کردیم کلی هم ظرف و ظروف جدید خریدیم و کلی هم واسه عید خرید کردیم این طور بگم که من پارسال بهترین سال زندگی مو تجربه کردم چون هم لاغر شده بودم و هم اولین سالی بود که لاغر بودم وبا حس و حال خوب لباس و کفش عید خریدم و از دیدن خودم تو اتاق پرو لذت میبردم هم کلی وسایل جدید واسه خونه خریده بودیم و کلا دکور خونه رو تغییر دادیم و هم پول پس انداز من رفت رو پول پیش خونه و اونم امانت دست صاحب خونه ست و هر زمان که از اونجا بلند بشیم دوباره پول مون سرجاشه و هم اینکه پدر همسرم دیگه اون پول از همسرم نگرفت و گفت من اون پول و به عنوان هدیه بهتون دادم و درست نیست که آدم هدیه رو پس بده و هم اینکه من فقط میخواستم که فرشامونو عوض کنیم ولی خدا برامون راست و ریس کرد و ما کل خونه رو تغییر دادیم و با حرف استاد کاملا موافقم که لاغر شدن با قدرت ذهن نه تنها روی جسم مون تاثیر داره بلکه روی همه جنبه های زندگی مون تاثیر خود شو میزاره و این اتفاقی بود که در زنگی من افتاد و من به چشمم دیدم که ما هیچ تقلا و تلاشی نکردیم و خداوند با اراده خودش به موقع به کمک مون اومد و خوشحال مون کرد و الان دوباره با یاد آوری و نوشتنش دوباره حس حالم خوب شد ومن خوشحالم که خداوند منو به مسیر درست هدایتم کرده و کمکم میکنه که آموزش های ارزشمند استاد گرامی و بزرگوار و به درستی درک و هضم کنم و به لطف و اراده خداوند تا زمانی که زنده هستم در این مسیر زیبا باقی میمونم و لذت میبرم 🌹🌹
بنام خداوند قادر توانا و همیشه حال عالی،
و درود و ارامشو آسایش لذت از طرف خدا جاری به لحظه های زندگی استاد ارجمند و گرامی،
خانم خیلی خوشحال شدم که زندگی شما آنقدر ساده و زیبا و رونده پیش رفته و شما بهترین خس و نابترین حس که همان شادی و رضایت هست و همسو با حال همیشه خوب خدا شدید انشاالله بیشتر و بهتر در فرکانس الله یکتا همسو شوید و اتفاقات عالی در زن گیتان بیشتر رخ دهد به امید آن روزها الهی شکرش.
سلاااام
من به راحتی و با لذت این متن رو خوندم.
این چند وقته که دارم زندگی با اراده خدا رو میخونم حالم خیلی بهتره و آرامش عجیبی پیدا کردم ، یه داستان های عجیبی برام پیش اومد از زمانی که با استاد صحبت کردم و جواب تمام سوالامو از توی چند تا جمله ی ایشون گرفتم اما بعدا به وقتش اینا رو تعریف میکنم .
قرار نبود چیزی بنویسم توی دیدگاها ،چون چند وقت بود که دیدگاه نوشتن توی من استرس ایجاد کرده بود و این تعهدی که داشتم برام کابوس شده بود چون فکر میکردم نمیتونم از پسش بر بیام و تصمیم گرفتم به گفته ی استاد فقط بخونم این نوشته ها رو و چیزی ننویسم و با خودم گفتم میخونم و لذت میبرم و آرامش پیدا میکنم و دیدگاه بقیه رو میخونم ، و واقعا هم عالی عمل کردم و این ۴،۵ جلسه رو خیلی خوب و چندین بار خوندم و کلی دیدگاه از دیدگاه های دوستامو خوندم ولی وقتی این نوشته تموم شد با خودم گفتم چقدر حس اینکه بنویسم الان توم وجود داره و بزار به این خواسته ی درونیم عمل کنم مطمعنا خداست که داره باهام حرف میزنه .
وقتی این نوشته رو خوندم یاد ماجرای یکماه اخیرم افتادم ؛ حدود یکماه پیش من موقع برگشت به خونه با اتوبوس اومدم وساعت ۸ شب بود و باید زود میرفتم خونه چون داداشم ساعت ۸ کلاس داشت و میخواستم پیشش باشم ، از اتوبوس پیاده شدم و تا خونه که ۵ دقیقه راهه ، دویدم که به کلاسش برسم و وقتی رسیدم خونه دیدن در کیفم باز شده ولی با خودم گفتم اوکی حتما همینجا زیپش باز شده چون خیلی کیفم سنگین بود و همیشه وقتی کیفم سنگینه به زیپش فشار میاد و باز میشه ، من بدون هیچ فکری رفتم خونه و فردا برای رفتن به کتابخونه دنبال کیف پولم گشتم ولی پیداش نکردم، ازونجایی که داریم تو خونم تعمیرات انجام میدیم و شلوغ بود گفتم حتما کیف پولم توی این شلوغی هاست، خلاصه بعد از اومدن از کتابخونه دنبالش گشتم ولی بازم پیداش نکردم ، نگران شدم با بابام رفتیم توی اون خیابونی که ازش دویده بودم و از مغازه دار ها پرسیدیم که کیف پولی ندیدن و هیچ کس ندیده بود من خیلی نگران شده بودم چون کارت ملیم توش بود و کارت ملی هم همینطوری با کلی دردسر فرستاده میشه و من جز اولین کسایی بودم که زود کارت ملیم اومده بود و خلاصه دردسر گم شدن کارت ملی خیلی خیلی زیاده همه بهم میگفتن واااای حالا چیکار میکنی کارت ملیت گم شده ، حواستو بیشتر جمع میکردی ، البته من به کسای زیادی نگفتم کیف پولیم گم شده و بعد از اینکه این حرفا رو بهم زدن من فقط به خدا توکل کردم و گفتم خدا میسپرم به تو کیف پولیمو و تکنیک های پاکسازی رو روش انجام دادم و سپردمش به خدا… دیگه نگرانش نبودم .
بعضی وقتا یهو ذهنم شروع میکرد به چرت و پرت گفتن و من بهش اهمیت نمیدادم حدود دو هفته همینطوری گذشت ، و توی این دو هفته سرزنش های دیگران همینطوری ادامه داشت و بهم میگفتن حواست کجا بوده ؟ و میگفتن حداقل اگه کارت ملیت نبود میشد یه کاریش کرد اما من یادم نمیاد چه فکری میکردم ولی خیلی اهمیت نمیدادم، تا اینکه خیلی عجیب یه روز صبح که از خواب بیدار شدم اولین کاری که کردم این بود که رفتم یه قسمت نوشته زندگی با اراده خدا بخونم همین طور که داشتم میخوندم تقریبا وسطای متن بودم ، دیدم یه شماره ی ناشناس بهم زنگ زد منم با صدای خواب آلود جواب دادم و یه خانومی بود از بانک و من فهمیدم یه خانومی کیف پولمو همون شب پیدا کرده بوده و دیده بوده کارت ملی و کار بانکی توش دارم ، اون روز بعد از دو هفته رفته توی بانک و از روی شماره حسابم پیگیری کرده بود و شمارمو پیدا کرده بودن از بانک و باهام تماس گرفتن ، خانمه که کارمند بانک بود بهم گفت یه کیف گم کردین ؟ منم با تعجب گفتم آره بعد شماره اون خانومه رو گرفتم و با یه دسته گل نرگس خوشبو رفتم دم خونشون و کیفمو ازش گرفتم ، انقدر این خانم خوش اخلاق و مهربون بود که حد نداشت . بهم گفت بچه هام مریض بودن وگرنه زودتر میرفتم بانک.
من واقعا خوشحال شدم
خدا واقعا همینه ، این خدای من بود .
من توی این مورد اجازه دادم خدا با اراده ی خودش زندگیمو بسازه .
وقتی این نوشته رو خوندم فقط همین داستان اومد توی ذهنم و خدارو برای بار هزارم شکر کردم.
خدایا دوست دارم
عرض سلام و احترام
زندگی با اراده خداوند
جلسه چهارم
هر جا ما برای رسیدن به چیزی یا کسی زیاد طرفه تقلا بزنیم و برای رسیدن به چیزی که حق طبیعی ماست سرخورده شده شکست بخوریم و غمگین و افسرده بشیم به طور حتم با منیت و اراده شخصی خودمون اقدام کردیم ….
اراده خداوند که مثل هوا در همه جا جاری و ساری هست در صورتی که ما بخواهیم ، به زندگیامون و ذهنمون جاری خواهد شد و تا اراده خداوند رو انتخاب نکنیم برای ما خنثی عمل خواهد کرد و ما طعمتلخ شکست رو خواهیمچشید ….
استاد گرامی در جلسات قبل به این آگاهی تاکید کردن که اگر افکار سبز و رفتار سبز ، رو به کار بگیریم در اونصورت آمادگی جاری شدن اراده خداوند میشیم در جهت رسیدن به خواسته ها و اهداف ….رنگ سبز تعلق داره به اون دسته از افکار و رفتارهایی که نتیجه اش برای ما احساس خوبه …هر فکری هر عملی هر تصمیمی که احساس بد به ما بده حالمونو خراب کنه از همسو شدن با اراده خداوند دور مون می کنه یا به طور کل شکست می خوریم یا بسختی به خواسته می رسیم ….
همیشه اراده خداوند اینه که ما بالاترین سطح سلامت ،ثروت ، آسایش ، امنیت ،و نشاط و شادی روتجربه کنیم .هر جا در زندگیمون برخلاف این فاکتورها بینیم و تجربه کنیم اراده شخصی ومنیت خالص حاکم شده و نتیجه اونی نمیشه کهمی خواستیم
پس هر جا به ناکامی بخوریم صد درصد از ناحیه منیت خودمونه نه خواست خدا ….
چقدر برای ما بد جا انداختن که هر جا به شر ، بدبختی ، تیره روزی و فقر و بیماری خوردیم خواست خداست برای امتحان بشر ….با این طرز فکر و باور ناصحیح چقدر مارو از خدایی مهربانتر از مادر ومنبع قدرت و نیرو دور کردن و در ته قلب ما بی خدایی و کفر پرورش دادن …..
خدا را سپاس که به این آگاهی ها رهنمون شدیم ..
و حالا قصد داریم تناسب اندام رویایی خودمونو با اتصال به خواست و اراده خدا سهل الوصول کنیم و خلقش کنیم و به قدرت ذهن و درون خود پی ببریم و خالق هر آنچه که می خواهیم باشیم .
من وقتی فکر کردم برای جواب به سوال مطرح شده در این جلسه به این نتایج رسیدم :
اینکه من با تمام سعی و تلاشی که کردم یکسال و نیم وقت گذاشتم کلی هزینه کردم و در آزمون راهنمایی و رانندگی شکست خوردم این یعنی اراده من با اراده خدا همسو نبوده ….وگرنه مگه خدای من آزار داشته یا عقده داشته که بنده خودشو اینجور به زحمت بندازه ولی به این امتیاز نرسونتش و دلشو بسوزونه و غمگینش کنه که چی بشه که امتحانم کنه ؟؟؟؟
استغفرالله از این طرز فکر کفر آمیز و به شدت منفی و ترسناک ،،،،،
من بلد نبودم من این آگاهی رو نداشتم که اراده و خواست خودمو به اراده خدا گره بزنم و ازش نیرو بگیرم ..
اما با وجود این خداوند در بازه زمانی پنجاه سال زندگی ، بارها اراده خودشو بهم نشون داده با اینکه من ازش اطلاع نداشتم و اونارو به خوش شانسی ارتباط دادم ….مثال : من ۱۰ سال مستاجری کشیدم یا هر سال وگاهی هر دوسال زندگیم روی کولم بود و با سختی و مشقت جابجا می شدم …..اما ۱۰ سال قبل اراده خداوند به این تعلق گرفت کهمن صاحب ملک بشم …خیییلی آسون این اتفاق افتاد ….اینقدر دوران اجاره نشینی بهم سخت گذشته بود که چاره ای نداشتم که به همسرم اولتیماتوم بدم که یا برام خونه بخر یا طلاقم بده ….یعنی اراده کردم از حق خودم دفاع کنم و اراده خداوند با من همسو شد …چند روز بعد از این صحبتا با همسرم اومد گفت با داداشت رفتیم یه آپارتمان پیش خرید کردم برات و قولنامه ارو به اسم خودت نوشتم …..و خدا می دونه کهچقدر خوشحال شدم یکسال بعد جمع کردم اومدم ساکن شدم ….این یعنی همسو شدن با اراده خداوند ….
جریان سفرم به عربستان و زیارت خونه خدا در سرزمین وحی :اینم خییییلی راحت اتفاق افتاد …سال ۸۲ بخاطر علاقه و عشقی که به این سفر معنوی داشتم با یه خانومی دوست بودم که قصد داشت با کاروان به حج بره به من گفت بیا امروز بریم جلسه توضیحی که روحانی کاروان برامون گذاشته تو هم شرکت کن …حال و هوای زایران خانه خدارو پیدا می کنی لذت می بری ….منم با خوشحالی رفتم …اما دوجا دلم شکست و اشگم سرازیرشد یه جا وقتی وسایل سفر و کتاب و بروشور بین حاجیا پخش کردن اما به من ندادن چون مدرک عضویت نداشتم یه جا وقتی روحانی بالای منبر رفت و شروع به سخنرانی کرد و از ارج و قرب زائران خانه خدا گفت و گفت ومن مثل ابر بهار فقط گریه می کردم با خودم نجوا کردم خدایا چی می شد منم جزء اینا بودم خدایا مگه بی پولا و کمپولا دل ندارن ، مگه من بنده تو نیستم چی میشه نظر لطفت منم بگیره ….خلاصه که این دل شکسته و این اشگها کار خودشو کرد…جلسه تموم شد چشمام از فشار گریه سرخ شده بود و رنگ صورتم برگشته بود ….
وقتی سوار ماشین شدم همسرم گفت چی شده چرا اینقدر گریه کردی گفتم جریانو و اون فقط نگاه من کرد و به فکر فرو رفت ..بعد گفت غصه نخور درست میشه ….برگشتیم خونه و من قلبم روشن بود که قراره اتفاق خوبی بیفته ….
چند روز بعد همسرم به من برگه ثبت نام و واریز وجه داد دستم… گفت بیا اینم نامه خانه خدا ، ماه بعد نوبتمونه، دیدی بهت گفتم غصه نخور …. و ماه بعد من به خودم اومدم دیدم داخل هواپیما م و خلبان داره خوشامد میگه و ما باید کمربندهارو ببندیم ، موبایلهارو خاموش کنیم و آماده پرواز باشیم …….و یک سفر رویایی ومعنوی به راحتی آب خوردن در سن ۳۳ سالگی برام رقم خورد فقط به دلیل همسو شدن اراده من با اراده خداوند …..ومن اشگم دوباره سرازیره به یاد اون اتفاق عجیب و باور نکردنی ……
وقتی این خاطره یادممی آد میگم شاید برا اینکه زودتر به تناسب دلخواهم لازمه یک بار حسابی گریه کنم و اشگ بریزم به درگاهش بگم خدایا تو بیا منو ببخش بخاطر تمام افکار ، باورها و درکهای غلطی که تا به حال داشتم و نتیجه اش شده ۱۵ کیلو اضافه وزن ….مگه تو دوست نداری بنده ات سالم و سلامت و زیبا و خوش اندام بشه و به درگاهت سجده شکر به جاا بیاره و لشگشوق بریزه از خوشحالی ، ببین گیر کارم کجاست دست حمایتگر ، و قدرتمند خودتو بر سرم بکش و موانع لاغریمو برطرف کن من به اندازه توانم دارم تلاش می کنم اما اگر تو کمکم نکنی من به این هدف نمی رسم
حالا که خوب فکر می کنم می بینم هر جا خواسته ای داشتم و اون خواسته براحتی انجام شده اونجاها همسویی اتفاق افتاده و حالا ما به یاری استادی توانا می خوایم یاد بگیریم که چطور برای رسیدن به هر خواسته ای با اراده خداوند همسو بشیم و براحتی و آسانی اما شگفت انگیز به اهدافمون برسیم .
حتی همین رد شدن از خیابانی شلوغ و خطرناک وقتی براحتی و دور از خطرات انجام بشه یعنی استفاده از اراده ای که مثل هوا همه جا حضور و جریان داره ….فقط کافیه همراه با تصمیمی کهمی گیریم به خدا توکل کنیم و امور خودمونو بهش بسپاریم ….
مثل همینتصمیم قاطعی که من برای تناسب اندام گرفتم ….ازاین به بعد خوندن نوشته های باور ساز جزء تمرینات روزانه من خواهد بود ….بارها از استاد عزیز ،شنیدم کهمی گفت توی هر دوره و مقطعی از آموزش لاغری ذهنی هستید نوشته های باورسازو بخونید …حتی در حد خواندن نهچیز دیگه …با این آگاهی که به شما ارائه میشه دیگه اون آدم قبلی نخواهید بود ومن در جلسه چهارم این نوشته ها به این حرف ایمان آوردم .برای جلسه سوم ،بعد از خوندن کل دیدگاهاش که فقط ۳ نظر بود اقدام به نوشتن دیدگاه کردم که متاسفانه نه کپی شد نه ارسال نوشته ام از بین رفت ….چون آفلاین بودم و وارد هم نشده بودم ولی حواس پرتی باعث شد که نتونم نظرمو بفرستم اصل کلام اون دیدگاه مسیولیت پذیری بود که کلی براش نوشتم از اشتباهاتم در همسو شدن تصمیمات با شرایط پیشامده نوشتم و اینکه باید روی حس مسیولیتپذیری تمام و کمال اتفاقات زندگی اعم از اضافه وزن یا مشکلاتمالی یا روابطی یا هر چیز دیگه کار کنم و سعی کنم کمتر نسبت به دیگرانخشمگین بشم یا انتقاد کنم یا شکایت ،……و این در صورتیه که بند اول میثاق نامه امو درست اجرا کنم و فقط شعار ندم …
استاد عزیز ، از بابت تهیه و تنظیم این نوشته های ارزشمند که شک ندارم الهام خدا به قلب شماست تشکر ویژه دارم …..
والسلام مشتاق خواندن نوشته های شمادر جلسه بعد شهربانو ۲۷ دی ۱۴۰۰
استاد عزیز فوق العاده وعالی متن امروز
در طول زندکی. هرچیز را با اراده وتوکل بر خدا انحام دادم
. همیشه ماندنی وبرقرار شد.
خیلی از موفقیتهای زندگییم که به لطف خدای بزرگ کم نیستن همه عالی
. اصلا لازم به خواستن نبود وحتی به گفتن که از قبل. آماده میشد بهترین ها برام موجود میشد
بجز آن چیزی که خیلی روش حساس بودم.
و میخواستم همون بشه که من میخوام.
و نذر امام رضا جان کردم.
ولی نشد و هنوز هم نشده. حالا. باخوتدن این نتن فهمیدم چرا نشد
. چون من. طبق منیعت خودم پیش رفتم. و خدا هم. خدایی خودش را کرد. و پا تو چاهی گذاشتم. که در آومدنش محاله. برای پسر عزیزتر از جانم.
همسری انتخاب کردم. که از زمین تا آسمان فرق هست میان خواسته من. پسرم. با این عروس خانم.
با اومدنش تو زندگی. فاصله ها شروع شد. حتی چند مرتبه پسرم به طلاق فکر کرد. که با داشتن دوتا فرزند. من اجاز ندادم به این کار و بقول قدیمها کفتم باید صبر کنی. نباید بزاری بچهات اذیت بشن.
ااینجا بود که من. با قدرت خودم میخواستم. پیش. برم.
در حالی که پسر من زبانزده خاص عامه حتی نه تنها فامیل که همه شهرمو ن. بماند که خیلی از دخترای فامیل آرزوشون زندگی پسرمه. اخلاق نیک. صبور. خوش قیافه. مردم دار پول دار. وهرچی خوبیه داره.
ولی زندگیش. داغونه. داعونه
بر عکس همسر ایشونه که . یک ری. یک دنده. عصبی. پرخاشکرر. ووووو. خدا را در این سایت که برای من و دستانم مکانی متعالیست. قسم میخورم هرچه گفتم حقیقت داره. الان دیگه همه فامبل هم در رفتارهای عروسم. شناخت پیدا کردن. و این نتیجه. افکار من بود که خودم میخواستم. بهتربن هارا انتخاب کنم. و. نه تنها بهتربن. نشد
که برعکس شد.و من یک عروس دیگه دارم. و خدارا هزارررران مرتبه شکر این عروسم را قدرت اراده خداوند بهم داد خداراشکر
سلام خدمت استاد گرامی و همه دوستان
استاد یکی از مواردی که من یادم میاد که کار رو به خدا سپردم روز عاشورای چند سال پیش حدوداً سه یا چهار سال پیش بود که روز عاشورا از خونه بیرون زدم و دقیق نیتم این بود که من امروز بیرون میام که عزاداری کنم و سیاهی لشکر سیدالشهدا علیه السلام رو زیاد کنم حالا هرجایی و یا هر دستهای که من به درد بخورم و خوب باشه بهترین کمک رو بتونم بکنم هدایت بشم و بهطرز عجیبی و غریبی من هدایت شدم به سمت یک هیئت و یک دسته عزاداری کر و لالها که اونا طبال می خواستن یعنی کسی که طبل بزنه و من چندین کیلومتر چندین کیلومتر باهاشون کمک بودم ساعتها تا کار به سرانجام رسید و واقعاً از صمیم قلب ایمان دارم که من باید اونجا میبودم و این بهترین جایی بود که میتونستم باشم
به نام خدا
وقت بخیر عزیزان
من هم از فایلهای قبل این حرف شما توی ذهنم هست که بی خودی با تلاش و تقلا هر چیزی و بخوای بدست بیاری از اراده خودش داره استفاده میکنه ولی اگه به خدا بسپره همه چی بی سر و صدا و در آرامش حل می شه .
من یادمه اوایل که اومده بودیم اینجا می خواستیم خونه پیش ساخته بخریم ولی چون ما تازه اومده بودیم و سابقه کار نداشتیم هر چی به این در و اون در می زدیم بهمون وام نمی دادن همه هم می گفتن این خونه ها رو نخرین فایده نداره ولی ما خیلی دوست داشتیم توی خونه همی چیش عالی بود خیلی روشن و جادار ولی خیلی امتحان کردیم هیج جا وام بهمون ندادن با تقلا و این کار و اونکار
ولی چند سال پیش که من دنبال کار می گشتم دوباره همین تقلا و تلاش که یه کار خوب بگیرم توی داروخانه همه جا می رفتم برای مصاحبه ولی نمی شد خلاصه دیگه بی خیال شدم چند روزی بعد از یه داروخانه زنگ زدن که برم مصاحبه گفتم من شرایطم اینه بزارین از اول بگم که نیام تو مصاحبه بعدش نشه گفتن نه حالا شما بیا حضوری با هم صحبت می کنیم خیلی راحت استخدام شدم خدا رو شکر بدون تقلا
همین چند وقت پیش دنبال یه دکتر متخصص می گشتم هیچکی وقت نداشت و من هم از اول همه چی رو به خدا سپرده بودم تا خلاصه یه جا رو پیدا کردم که سریع وقت دادن و کار انجام شد خدا رو شکر.
من الان دارم روابط خوب با دخترم و تجربه می کنم خیلی روابطمون بهتر شده توی اون دفترچه آرزوهام از خدا اینو خواسته بودم که خدا رو شکر عملی شد .
الان هم که مدتی هست استعفا دادم از کارم یه روزی چند وقت پیش اصلا الهام شد بهم این موضوع و حالا می بینم لازم بود که تو خونه باشم البته می خواستم مدتی مرخصی بگیرم ولی منیجرم فکر کرد که می خوام استعفا بدم خلاصه مثل اینکه صلاح در این بود .حالا همش فکر می کنم که موقعش بوده شاید چیز بهتری کار بهتری در انتظارمه
یا همین موضوع آشنا شدن با سایت من دیگه از همه روشها خسته شده بودم یه روز پیش خودم گفتم خدایا یه راهی بهم نشون بده که راحت باشه کار خاصی نداشته باشه و خدا منو به این سایت هدایت کرد.
این تابستون یه سری مسایلی بود که من همه رو به خدا سپردم اصلا نمی تونستم تصمیم بگیرم فقط خدا هدایتم کرد که چه کاری باید بکنم و کارها به مرور انجام شد خدا رو شکر.
با یاد و نام خدا
خدا رو شکر می کنم که توفیق پیدا کردم و نوشته های این قسمت را تونستم بخونم.
اراده خداوند در همه جا و همه چیز وجود دارد مگر میشود جایی را بدون اراده خداوند تصور کرد؟
من قبل از آشنایی با این نوشته ها خیلی جاها که اراده خداوند کارها را درست می کرد رو به شانس و اقبال نسبت می دادم و فکر می کردم از خوش شانسی اون اتفاق برام افتاد.
وقتی تازه ازدواج کرده بودم به خاطر شغل همسرم مجبور به انتقال به شهر دیگری شدیم خانه ای که اجاره کرده بودیم دو طبقه بود و ما در طبقه دوم ساکن شدیم چند ماه بعد به خاطروضعیتی که من در بارداری داشتم واقعا رفت و امد از پله ها برام سخت بود اما هنوز مدتی از قرارداد خانه باقی مانده بود و ما هم پول زیادی نداشتیم که جای دیگه ای رو بگیریم. قرارشد همسرم صحبت کنه و با این که می دونستم صاحبخونه کوتاه نمیاد ولی شانس خودمونو امتحان کردیم اخه اون فصل سال دیگه معمولا کمتر مستاجر گیر میومد ولی به راحتی صاحبخونه به خاطر مشکل ما قبول کرد و در عرض چند روز تونستیم یه خونه همکف با قیمت مناسب تری پیدا کنیم. یادمه تا مدت ها می گفتم چه شانسی اوردیم در حالی که اراده خداوند برای رفع اون مشکل بود و شانس واقبال در اون نقشی نداشت. حتی چند سال بعد هم برای خرید خانه با این که پول زیادی نداشتیم تونستیم یه خونه مناسب بخریم. تمام اینا با اراده خداوند بوده ولی چرا من هیچوقت توجه نمی کردم.
الان چند سالی هست که توفکر تعویض خونه هستیم با داشتن فرزند این خونه برامون کوچکه ولی تو این مدت توکلی به خدا نکردم همش من و همسرم میگیم با این پولا دیگه نمیشه خونه بهتری خرید، همه چی گرون شده، قیمت خونه بالاست و پس انداز ما کم هست. هر چی بیشتر پس انداز می کنیم قیمت خونه بالاتر میره ولی از الان می دونم که اگه در راستای اراده خداوند حرکت کنیم حتما میشه و این اتفاق حتما برامون رخ میده.
من برای متناسب شدن سال ها زحمت کشیدم و به سختی وزن کم می کردم و بلافاصله با رها کردن رژیم و ورزش وزنم دوباره به جای اولش بر می گشت اما به لطف خدا بدون تحمل رنج وسختی با فایل های لاغری به وزن متناسبم رسیدم وقتی می تونم باورهای اشتباه غذایی رو عوض کنم می تونم باورهای اشتباه دیگه رو هم اصلاح کنم . قدرت در دستان خداست فقط کافیه اینو با تموم وجود بپذیرم ودر ادامه حرکتم در راستای اراده خداوند قرار بگیره مطمئنم که زندگیم روی غلطک می افته و به بهترین شکل پیش میره، کافیه اون فاصله ای که بین اراده خدا و خودم هست را درست کنم و کارها را به دست خدا بسپارم که به بهترین شکل انجام بشن. خدایا سپاسگزارم.
زندگی با اراده خداوند (قسمت چهارم)
سلام وقت بخیر ⚘
خدارو شکر میکنم که هر روز گوش و چشم و ذهن خودمو در اختیار آگاهی های جدید قرار میدم تا بشکنم تمام آنچه رو که به من گفتند و من پذیرفتم و همه اون پذیرش های من ، در من طلسم هایی بوجود آورد که سالها دست و پای منو رنجیر کردن در ناتوانی ها ،در شکست ها ،در غم و بد بیاری ها ،در خواست خدا نبودها ،در درست دعا نکردن ها وووو
حالا باید دونه دونه اون زنجیر شدگی هارو بشناسم و پاره کنم هر آنچه را که در من بصورت عقایدی در آمدند که فقط مانع رشد درونی و بیرونی من شدند
هر وقت دلم چیزی فراتر از داشته هامو خواست و نتونستم بهشون برسم بهم گفتن خدا نخواسته، هر زمان اتفاق بدی برام رخ داد ،گفتن خواست خدا بوده
آخه این چه خدایی بوده که اراده ش ،فقط بدبیاری برای من بود ؟🙄 پس چجوری اونهمه القاب خوبو بهش دادن؟ منکه در تصاویری که از خدا داشتم اون القاب خوب رو نمیدیدم
یعنی خدا منو به این دنیا دعوت کرد که خواست خودشو بمن تحمیل کنه ؟ این عدالته ؟ این قوانین جهان هستیه؟
هر چقدر بزرگتر میشدم این اطلاعات برام ناراحت کننده تر میشد ، بمن فهمونده بودن که خدا قدرت مطلقه و منهم پذیرفته بودم در واقع این باور در dna من وجود داشت ولی برای این قانون یک شرط هم گذاشته بودن اینکه خدا بزرگه ،قویه،قدرتمنده،بر هر چیزی تواناست وووو قبول ولی اینکه این آپشن های خدا مال منهم هست یا نه مهم بود که اونم به من فهمونده بودن ،خدا برای تو کاری نمیکنه ،برای یه عده خاص خداست ، تازه اگر زیاد زجه بزنی و گریه کنی شاید نوک سوزنی با اکراه نگاهت کنه
اگر هم نماز نمی خونی و موهاتم نامحرم میبینه که دیگه جات وسط جهنمه ،خجالت آوره تو که گناه کاری از خدا چیزی بخوایی
نمیدونم چرا اطرافیانم اصرار داشتند که بمن بفهمونن که هر چیزی که در ما بده ،خدا خواسته ، ازشون پرسیدم چرا من چاقم ؟ بهم گفتن ،چونکه خواست خدا این بوده ،چونکه خواست خدا بوده که ما ژنتیکی چاق باشیم 🤔
پرسیدم چرا من این زندگیو تجربه میکنم ؟ گفتن آخه خواست خدا بوده 🙄
تمام اتفاقات بد خواست خدا بود و هر چی اتفاق خوبی که برای دیگران رخ میداد میگفتن ،خدا بهشون انقدر نعمت میده که حتی اسم خدارو هم نیارن ، اون زمانها خیلی دلم میخواست برم تو دار و دسته اون وری ها ، تو دسته ما که همه چیز ناراحت کننده بود
اون زمانهاییکه اطرافیان من به خیال خودشون داشتند بمن لطف میکردند و القا میکردند که اگر میخوایی خدا باهات دوست باشه باید فقیر و نالان باشی و اگر شاد باشی و لذت ببری جزء دسته بی خدایان هستی ،در حال ساخت بذرهای ناامیدی و شکست در من بودند
در ذهن من خدا موجودی قدرتمند و توانمند بود که برای همه خوب میخواست جز من و عده ای دیگه ،تازه با من لج هم بود و هر چی سنگ بود مال پای من بود
با داشتن حجم وسیعی از باورهای درونی افتضاح، در مورد هوش قدرتمند جهان هستی ،من بزرگ شدم ، برای رسیدن به خواسته هام باید از فیلتر بزرگ و هوشمند خداوند رد میشدم ، حالا من موندم و یه عالمه نشدن هایی برای من ،باید چکار میکردم با اون حجم از درونیات منفی ؟
بهترین راه این بود که خدارو مقصر تمام بدبیاری هام بدونم و اعلام کنم ، میدونستم که خدا اصلا اجازه نمیده من به آرزوهام برسم ،در کنار تمام اون منفی ها ،عزت نفس و خودباوری هام هم ضعیف بود
آخه دختری که خدا دوسش نداره و براش خوب نمیخواد که خودشو ارزشمند نمیدونه و همین یک تصویره منه👈 بدرد نخور 👉 کفایت میکنه که کل زندگیم بهم بریزه
ارام آرام متوجه شدم که حتی خدا نخواسته متناسب باشم و همه جوره منو کوبیده و بجای حس خویشتن پذیری ،خودتخریبی در من قوی شد و عوارض خودتحقیری هم که مشخصه
انقدر حس خود سرزنشی در من قوی شکل گرفته بود که ۱۴ ماهه بصورت فشرده و چندین سال هم از قبل ،در حال ترمیم اون تصویر ضعیفو و شکست خورده در خود هستم و به تازه گی متوجه علائمی از وجودم شدم که میخواد بپذیره که منهم یکی از بنده های خاص خدا هستم که ارزشمندم
اگر اون زمانها که داشتند از قدرت خداوند برای من تعریف میکردند بمن گفته بودند و منو مطمئن کرده بودند که نگران هیچ چیزی نباش ،خداوند توانای مطلق است و هر خواسته ای که داریو به خدا بسپار و خداوند تو رو بصورت وی آی پی هدایت میکنه بسمت خواسته ت ، من الان برای داشتن خیلی چیزهای بدیهی ،سالها از داشتنشون محروم نبودم
بمن نگفتن که همه نعمت های خدا حق الهی منه که خداوند برای من آفریده و انقدر فراوانی در جهان هست که نیازی نیست نگران کم شدنشون باشم
دقیقا بمن برعکسشو گفتن و من باور کردم که اراده خداوند بر ضد منه ،تمام اراده های خداوند بر پایه از دست دادن ها بود ، هر وقت کسی فوت شد گفتن خواست خداوند بوده و من همیشه از نزدیک شدن به خدا میترسیدم ،آخه من هر امامی رو که سرگذشتشونو خوندم ،متوجه شدم به بدترین وضع کشته شدن ، پس دوستی با خدا در ذهن من ترسناک تعریف شد و من دوست نداشتم به خدا نزدیک بشم، همیشه دوست داشتم توی پولدارها باشم که خدا دوسشون نداره
حالا بریم یکمی از اراده خداوند بگیم 👈
هر چقدر که آلودگی های ذهن ما شناسایی میشود ،هر چقدر که ذهن ما ساکتر میشود ، اراده خداوند نمایان تر میشود ، هر چقدر باورهای قدرتمند کننده در خود بسازیم ، خداوند به همان صورت ،قدرتمندانه در زندگی ما ظاهر میشود، ناخالصی ها که پاک شود سرشت ما پیدا میشود که همسو با اراده خداونده
اراده های شخصی ما بر اساس اراده های شخصی اطرافیان و الگوهای ما شکل گرفته ،برای همین سرنوشت اعضای یک خانواده تقریبا شبیه به همه
من دقیقا مثل مادرم و الگوهام فکر میکردم و هر چه در ذهن اونها بوده به ذهن من منتقل شده برای همین من همیشه به اطرافیانم پیشنهاد میکنم که حتما تلاش برای تغییر محتویات ذهنی خودشونو شروع کنن ،مخصوصا افرادی که میخوان ازدواج کنن و قراره یک نسل ازشون در جهان بوجود بیاد ،یک پدر و مادر آگاه میتونن بچه های آگاه تربیت کنن و اجازه ندن هر باوری در ذهن بچه هاشون بوجود بیاد ،حداقل میتونن ۵۰ درصد جلوی ساخت باورهای مخربو در بچه هاش کمتر کنن
دیروز خواهرم اومده بود منزل ما ،دوست منهم منزلمون بود ، خواهرم به دوستم گفت مژگان تو هم مثل من چقدر چاقتر شدی و شروع کردن به حرف های تکراری در مورد چاقی ، یدفعه مادرم به خواهرم گفت ، تازه تو داری میری مسافرت ۳ کیلو چاقتر هم میشی و خواهرم هم تاییدش کرد و چند دقیقه ای حرفاشون در مورد حال بد و چاق شدن بود
وقتی اونها داشتند با خودشون و همدیگه کلنجار میرفتن ،من داشتم تو دلم خودمو تحسین میکردم ، که ببین فریده تو چقدر تغییر کردی که دیگه کسی بهت نمیگه فریده چرا چاق شدی ، اصلا مثل عوام جامعه از چاقی نمیترسی ، میدونی مسافرت عامل چاقی تو نیست ، از خودم پرسیدم فریده تو چرا متفاوتر از دیگران فکر و باور و احساس میکنی ؟ چونکه آموزش دیدم و هنوزم در حال آموختن هستم
پس انسان های آگاه ، نمیترسن ،کمتر آسیب میبینن ، بهتر زندگی میکنن ،کمتر در مسیرهای اشتباه وارد میشن ، راحتر سفر میکنن وووو
اینها نتیجه تغییر و ساخت باورهای جدیده که از اول تولد در ما وجود داشت ولی میانه راه تخریب شد
اراده قدرتمند خداوند از بدو آفرینش در ما بوده و سالها منتظر ماست که بما خدمت کنه ولی ما با تفکرات خود سد راه آپشن های جذاب خداوند شدیم
موارد زیادی در زندگیم پیش اومده که من کار خاصی براش انجام ندادم ،فقط خواستم و بشکل بسیار راحتی در مسیرش هدایت شدم
سال ۱۳۹۱ که نمیدونم چجوری رویای خونه دار شدنم افتاد تو سرم و از زمانیکه فکر داشتن خونه در من شکل گرفت تا زمانیکه خونمو خریدم ،فقط ۴ ماه طول کشید ،یکی از اتفاقات خوب زندگیم بود
دلم میخواست توی محل خودمون خونه بخرم ولی پولم خیلی کم بود ،من آگاهانه حتی نمیتونستم به خرید خونه تو محلمون فکر کنم ولی تو رویاهام بهش فکر میکردم
دلم خونه ای میخواست که پارکینگ،آسانسور ،انباری و تراس داشته باشه ، دلم میخواست ولی باور نمیکردم بتونم داشته باشم،حاضر بودم توی محلمون بمونم حتی اگر خونه یک خوابه بخرم
و در انتها همه همزمانی ها بوجود اومد و من تونستم تو محل خودمون ،خونه ۳ خواب ،با پارکینگ،آسانسور،انباری و تراس بخرم ،تا چندین ماه باورم نمیشد ولی من الان تو اون خونه ساکن هستم
من شخصیت بلند پروازی دارم و دوست دارم تمام آرزوهامو تیک بزنم ، چند سال پیش به دخترم میگفتم ،یکی از آرزوهای من اینه که هر روز رستوران های خوب تهرانو امتحان کنم ،دلم میخواد مسافرت های خارجی و داخلی زیادی برم
و الان دقیقا در حال تجربه کردن همون خواسته هام هستم ، انقدر رستوران های تهرانو گشتم و امتحانشون کردم که واقعا دیگه برام فرقی نمیکنه کدوم رستورانو برم
سال ۹۸ سال سفرهای خارجی بود برای من ، انقدر سفر تو سفر بودم که متوجه نشدم کی اون سال تموم شد ، آخرین سفرمون هم زمانی بود که این ویروس شناسایی شد ،وقتیکه برگشتم ایران نمیدونستم چرا دستگاه تب ،روی پیشونیمون گذاشتن ،برام سئوال بود که چرا اونهمه مسافر چینی که توی پرواز ما بود همگی با ماسک بودن و بعدا متوجه اون موضوع شدم
خیلی از اتفاقات الان زندگیمو من تلاش خاص و رنج آوری ندارم ، همه چیز برای من در زمان مناسب در مکان مناسبش انجام میشه
خیلی از کارهاییکه ما انجام دادیم یا دیگران انجام دادن و به مشکلات زیادی برخورد کردیم و برخورد کردن و در واقع برای رسیدن به بعضی از خواسته هامون رنج بردیم ،راحت نرسیدیم ،مثل همون موقع هاییکه برای لاغر شدن ،هزار راه اشتباه رو رفتیم و به بن بست خوردیم ،مسیر اشتباه بود که سخت انجام میشد، یعنی اون مسیرها به باورهامون شباهت داشتند
کاری که راحت انجام میشه یعنی درسته ،صحیحه
از وقتیکه تصمیم گرفتم تمام کارهامو بر اساس برنامه ریزی های ذهن جدیدم انجام بدم ،بطرز شگفت انگیزی ،در مسیر راحتر و زیباتر قرار گرفتم که حتی با قدرت ذهنم تونستم لاغر هم بشم ، به هر کسی میگم من با قدرت ذهنم ،سالم تر شدم ،پولدارتر شدم ، لاغرتر شدم،جوانتر شدم ،فکر میکنه من دیونه شدم ،فقط با تعجب نگاهم میکنن و فکر میکنن من عقلمو از دست دادم 😁
و این داستان ادامه دارد…….
سلام استاد عزیزم، من شادی هستم کسی ک اراده خداوند رو برتر از هرعاملی در زندگیش قبول کرده و زندگیش رو همراه با اراده خداوند میبینه، من حدودا یماه و خورده ای هستش ک خودمو میبینم ک اراده خداوند داره زندگیمو راه میبره(با گفته های شما بهش توجه کرد) حتی خواب من رو هدایت میکنه هرلحظه هرکاری ب من گفته میشه رو انجام دادم منی ک ایجاد عادت های جدید همیشه برام چالش برانگیز و خسته کننده میومد و هیچ موقع نمیتونستم ی عادت جدید رو بیشتر از ی هفته انجامش بدم رو الان چند عادت رو بدون اینکه حتی بهش فک کنم یماه و نیمه ک خودمو در حال انجامش میبینم، خودمو میبینم ک صبح زودتر از همیشه در طول عمرم بیدارمیشم با حال خوب و آرامش 2،3لیوان آب گرم ناشتا میخورم(الان فهمیدم ک اینکار عضرمیخوام عفونت ادرار رو کامل خوب میکنه و من کامل بدون هیچ دارویی خوب شدم و منو هوشیارتر از همیشه بیدارنگه میداره) یساعت بعدش ب صورت اتوماتیک گرسنم میشه صبونه میخورم،روغن های مضر و غذاهای چرب رو انگار تمایلمو بهشون از دست دادم، فایل های آموزشی ک تکرار و تمرین و گوش دادنشون برام همیشه چالش بود ک بتونم 21 روز حداقل واسه تکرار گوششون بدم و معمولا بیشتر از ی هفته نمیتونستم انجام بدم یا یادم میشد یا حوصله نداشتم و دلیل میتراشیدم و انجامشون نمیدادم، الان حدودا یماه و نیم میشه ک خودمو در حال انجام شدنشون میبینم درطی چندسال گذشته ک روی رشدخودم تمرکز کردم این اولین باره ک اینکارو ب صورت تکرار طی این مدت زمان انجام دادم بدون اینکه ذره ای احساس ناراحتی بکنم یا حتی فکر بکنم راجبشون، دراین مدت بسیار کتاب خوندم حدودا هفته ای 3یا 4تا ک هرکدام 300صفحه یا بیشتر کمتر اما حتی ذره ای احساس ناراحتی یا خستگی ندارم با حال خوب فقط ب آگاهی هاش توجه دارم، قبلا میشستم حساب کتاب میکردم ک باید کارپیداکنم و فلان قسط و فلان مشکل ولی الان حتی برای مشکل یساعت دیگمم اهمیت نمیدم و همش این تفکر تو ذهنمه ک من ب خدا اعتماد دارم و جالبه ک این کلمه ک من ب خدا اعتماد دارم رو حدودا یماه و نیمه ک دروجودم هی تکرار میکنم، کاری برام پیداشده ک مسیرش نزدیکترینه ب من شرایطش و… دقیقا مطابق با شرایط الانمه، ی نظم رفتاری خاصی رو ب صورت روتین انجام میدم ک اگ بخوام بهش فک کنم خیلی عجیبه ک من اینقد منظم شدم ولی دگ بهش فکرنمیکنم چون حس میکنم فکرکردن هام بین منو اراده خداوند فاصله میندازه دگ و ترجیحم اینه بگم این طبیعیه اراده خداوند همه وجود منو در تسلط خودش گرفته، ببینین شاید یکی بگه من ک با اراده شخصی هم همینکارارو میکنم ولی من روتین کارهام و ایجاد نظم و حتی رسیدن ب همه ی کارهام در طول روز برام چالش بود و الان حتی نمیدونم چطوره ک وقتایی ک خیلی کار دارم چطور منی ک اینقد عمیق میخوابیدم رو مثلا 4صبح بیدارمیکنه بدون ساعت گذاشتن و دگ حتی خوابم ک نمیبره بسیار مشتاق اینم ک بیدارشم و ب محض بیدارشدنم ک توی سکوتم، میشنوم ک میگ تلاش کن تلاش کن. این کارها ک شرح دادم خیلی بنظرم ساده اومد و میخواستم منتشر نکنم اول😬 ولی بعدش تو ذهنم اومد ک زندگی با اراده خداوند یعنی همین ساده.
سلام 🌹
من وقتي اين نوشته هاي ارزشمند رو خوندم بسيار لذت بردم
اراده خداوند مانند هواست در همه جا حضور دارد حتي در ذهن ما ؛
به ياد ازدواجم افتادم كه سپردم به خداي مهربان ،اراده ام همسو با اراده ي او بود و بعد از گذشت ١٨سال و تجربه هاي شيريني كه داشتم ،امروز فكر ميكنم كه من و همسرم به رشد و آگاهي همديگه كمك كرديم همراه با احساس خوب 😍
وزماني كه خداوند فرزندانم رو به ما هديه كرد ازش خواستم تا كمك كنه درست تربيتشون كنم تا زندگي خوبي رو تجربه كنن در صورتي كه دقيقا نميدونستم چطور و حالا كه خداي مهربونم من رو به اين مسير زيبا هدايت كرده ميبينم كه چه تاثير مثبتي روي بچه هام گذاشتم و اين همسو بودن اراده من و خداوند بي نهايت رو نشون ميده 😍زماني كه سمت اين آگاهي هدايت شدم و تغييراتم شروع شد عميقا دوست داشتم اطرافيانم هم اين تغييرات شيرين رو داشته باشن و از طرفي ميدونستم كه من نبايد اصراري توي اين موضوع داشته باشم و به ذهنم رسيد كه خونه هر كسي كه ميرم به جاي شيريني كتابي عالي هديه ببرم و بعد از گذشت مدتي ديدم كه تغييرات مثبتي توي اطرافيانم ايجاد شده و حالا متوجه شدم كه با اراده خداوند همسو بودم 😍
و يادم اومد كه من چقدر براي متناسب شدن و متناسب موندن تلاش كردم و لي نتيجه اي نداشت و حالا ميدونم كه اراده من با اراده خداوند همسو نبوده و طبق منيت خودم بوده ،طبق باورهام بوده.
هدايت من به اين سايت و آشنايي با استاد روشن بزرگوار هم طبق همسو شدن اراده ام با اراده خداوند بود چون اين مسير زيبا بسيار شگفت انگيز تَر از اون چيزي بود كه فكر ميكردم 😍خدايا بينهايت سپاسگزارم ❤️
استاد عزيز بسيار سپاسگزارم كه اين آگاهي هاي ارزشمند رو در اختيار ما قرار ميدين ❤️
سلام دوست عزیز
از اینکه در جمع شگفتی ساران هستید خوشحالم
چقدر از ایده شما برای هدیه دادن کتاب به جای گل و شیرینی لذت بردم و میتونه الگوی خوبی برای ترویج احساس خوب در جامعه باشه
سلام🙂
چقدر با این حرفها موافقم و دلم اونها رو تایید میکنم
جایی شنیدم که”سطح زندگی ما با سطح شناخت ما از خدا رابطه مستقیمی داره”
وبا آگاهیهایی که دریافت میکنم چقدر بیشتر از قبل اینو درک میکنم و تایید میکنم
تمام آنچه ما راجع به خداوند میدانستیم باعث شده شرایط الان رو تجربه کنیم و هر آنچه امروز دریافت میکنیم و باورهای قبلی ما رو زیر سوال میبره نتیجه اش رو در آینده خواهیم دید
همینه که اینقدر موضوع باور موضوع مهمیه👌👌👌
منم از بچگی بارها شنیده بودم که سرنوشت مادست خداست و انچه او مقدر کرده برای ما اتفاق می افته
در ضرب المثلها شنیدیم گه برگی بدون اذن خدا روی زمین نمی افته
یا پیشونی منو کجا میشونی
یا اینکه خدا برای فلانی خواسته برای ما نخواسته و ما باید راضی باشیم و قانع به آنچه خدا برامون میخواد
حتی من یادمه در کتاب دینی درمورد اختیار و اراده انسان و اراده خداوند که صحبت شده بود دلابلی که آورده بود منو قانع نکرده بود که پس اختیار و ارده من انسان کجا است اگه همه چیز از قبل نوشته شده و من فقط قراره آنچه نوشته شده رو زندگی کنم
حتی زمانی شک کرده بودم و میگفتم این دروغه چیزی به اسم اختیار انسان وجود نداره و زندگی جز جبر نیست واین مال زمانی هست که دوران سخت و عجیبی رو در زندگیم میگذروندم ودر واقع همون زمانها ست که باید ایمانت رو نشون بدی ولی در واقع جز کفر و شرک چیزی نمیگی
البته که اون هم قسمتی از مسیر رشد من بوده و در واقع شک اول ایمانه و خوشحالم که نسبت به اون زمان آگاهی بیشتری دارم و خداوند رو متفاوت میبینم البته که این مسیر آگاهی هم پایانی نداره و باید در این مسیر ادامه بدیم و این همان رسالت ما است دریافت آگاهی وادامه دادن این مسیر
چقدر مثال هوا رو در مورد اراده خداوند دوس داشتم اره خدا مثل هوا است که در همه جا حضور داره در ذهن و افکار ما هم هست همیشه اونجاست و همیشه منتظر ما است تا با اراده او همسو بشیم تا رویاهامونو خلق کنیم
خلق کار اونه و تا زمانی که اراده ما با اراده او همسو نشه خلقی اتفاق نمی افته
درسته که دو تا بینهایت در هم ادغام نمیشه
و تنها یه بی نهایت وجود داره که تمام عالم رو از جنس خودش خلق کرده
به قول استادی ما همون بی نهایتیم که در جسم محدود چشم باز کردیم و باور کردیم که ما این جسم محدود هستیم(اینه معنی هبوط) ولی اگه فکر کنیم و دقیق بشیم در احوال خودمون میفهمیم که ما این جسم نا محدود نیستیم چراکه این خواست نا محدود پس در ما چه میکنه؟؟؟؟؟؟
ما به هیچ چیزی قانع نیستیم و هر چه بدست میاریم باز هم بیشتر میخوایم و این به خاطر اینه که ما نامحدودیم
خداوند عالم این جهان رو هم طوری خلق کرده که ما بیشتر باور میکنیم که محدودیم و از همه چیز جداییم و در این هم حکمتی بوده
ما برای رشد و تعالی باید از مسیر این دنیای مادی و محدود عبور کنیم تا آگاه بشیم و با آگاه شدن رشد کنیم و پله پله به آگاهی بالاتر برسیم و دریافت آگاهی بسیار لذت بخشه جوری که دلت میخواد به همه بگی فریاد بزنی و به همه بگی که اینه….اصل اینه…. بهشت اینه….
عاشق نوشته های باور ساز هستم همونهایی که ما رو رشد میده همان جایی که آگاهی ها گسترده میشه و اینه اثر تک تک ما بر جهان مادی👌👌👌
سپاسگزارم به خاطر ایجاد این بخش عالی که میدونم اینم از الهامات خداوند به قلب شما بوده اوست که داره نقطه به نقطه این آگاهیها رو ررسطوح مختلف بسط میده توسط ادمها 🙏🙏🙏🙏
سلام و عرض ادب. خداوند در قرآن، آیه ۶۰ سوره غافر ، می فرماید ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ یعنی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را و همچنین در آیه ۸ سوره شمس می فرماید فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا. یعنی به شما هم به خوبی و هم به بدی الهام می شود. بنابر این هر چه ما بخواهیم به ما داده می شود و راه حل همه چیز به ما گفته می شود فقط باید عواقب آن را بپذیریم. خداوند خودش در قرآن گفته بخواهید تا داده شود فقط شرطی دارد و آن هم این است که باید به خدا ایمان و باور داشته باشیم که اگر بخواهیم به ما می دهد. بنابراین خواست خداوند همان خواست ماست. پس تفاوتی بین خواست ما و خواست خداوند وجود ندارد. مهمترین چیزی که به انسان داده شده است اختیار است و اگر خداوند اراده ای برای ما داشته باشد اختیار ما از دست می رود و اختیار بی معنا می شود. وقتی ما مسئولیت تمام زندکی مان را بر عهده بگیریم و بفهمیم که فقط خود ما زندگی مان را خلق می کنیم در آن صورت همه چیز عوض می شود و خودمان خالق زندگی خود می شویم. حالا سؤالی که پیش می آید این است که بچه ای که معلول به دنیا می آید و یا فردی که در خانواده ای ناکارآمد به دنبا می آید چه طور خودش زندگی اش را ساخته است؟ جواب نامه پیشین است. یعنی ما قبل از به دنیا آمدن زندگی های قبلی هم داشته ایم و در ضمن خودمان انتخاب می کنیم که در چه شرایطی به دنیا بیاییم چون قرار هست موضوعات خاصی که خودمان خواستیم تجربه کنیم. با خواندن آیات قرآن تمام مطالبی که بیان کردم را پیدا می کنیم. پیمان الست و در روز الست و خیلی موارد دیگر. خیلی چیزها شاید باورش برای ما سخت باشد ولی میتوان دو آیه ای که در ابتدا بیان شد را باور کنیم و بر اساس آنها زندگی خودمان را بسازیم. دنیا مجهولات زیادی برای ما انسانها دارد ولی این دو آیه کمک زیادی به ما می کنند. یک نمونه از الهام به تقوی دوره ورود به سرزمین لاغرهاست که استاد رضا عطار روشن با نظمی عالی و دانشی فوق العاده تنظیم کرده اند. خیلی از توجه شما سپاسگزارم.
با سلام .نقش اراده ی من و اراده ی خداوند . اراده ی خداوند دقیقا مثل هواست در همه جا ساری و جاری . و ما هیچ جایی را نمیتوانیم پیدا کنیم که اراده ی خداوند در آنجا نباشد پس قطعا این اراده در ذهن من هم وجود دارد و همین اراده است که برای من خلق میکند هر آنجه میخواهم را . هر چه را که میگویم و بعد از مدتی بدست می آورم . خب حالا من دو راه دارم . یکی که بخواهم اراده ی خودم را با اراده ی الهی هم سو و هم جهت کنم و سعی کنم هر چه بیشتر این اراده را گسترش بدهم یا نه فاصله بگیرم و کارها را با اراده ی خودم و منیت خودم نسبت بدهم که در این صورت قطعا چیزی جز شکست و نا امیدی و نرسیدن به خواسته ها صورت نمیگیرد .
و این منیت ها بیشتر در آدمهایی که فکر میکنند خیلی عاقل هستند و بزرگترند و تا کنارشان قرار می گیری شروع به پند و اندرز میکنند و همه چیز را در این جسم و مسائل مادی می بینند اینها آدمهایی هستند که واقعا از اراده ی خداوند غافلند و فرسنگها فاصله است بین آنها و خداوند .و اتفاقا اینگونه ادمها زندگیشان پر از شکست است و به اجبار میخواهند از این شکست هایشان تجربه بسازند برای دیگران و اینجاست که می گویند تقدیرم بود اما تو درس بگیر و تکرار نکن
اینها با داشتن یکسری باورای محدود و ندیدن و درک نکردن اراده ی خداوند این شکستها را برای خود رقم زدند و نمیدانند اگر اراده و منیت خودشان را در اراده ی خداوند قرار میدانند اصلا شکست و نا امیدی نبود .اگر فاصله بین خود و خدایمان را به حداقل برسانیم آنچنان که فقط یک قدرت و نیرو ببینیم خواسته ای برای ما نمی ماند که به آن نرسیده باشیم من باید هر روز سعی کنم این اراده ی الهی را گسترش بدهم و از یکسری باورای محدود و ضعیف فاصله بگیرم .
هر جا کارم اشتباه بود و نمیتوانم خواسته ام را خلق کنم بدانم که باز درگیر منیت خودم شدم و باید سریع خودم را با اراده ی خدایم یکی کنم باید فاصله ها را بردارمو به وحدت برسم . خودم را به دستان او بسپارمو سر تسلیم در برابر این نیروی لایتناهی فرود آورم روی آدم ها حساب نکنم و پس اندازم را آنچه در بانک است ندانم بلکه پس انداز دایمی خود را پروردگار غنی و وهاب بدانم . وسیله ی رسیدن روزیم را آدمها نبینم بلکه این باور را تقویت کنم که روزی باید بدنبال من بیاید نه من بدنبال روزی ( نهج البلاغه کلامی از امام علی ع به فرزندش امام حسن ع )من هر جا باشم پول و ثروت مرا پیدا میکند و به سمتم جاری میشود
چرا و چگونه اش را نمی دانم . آن در اراده ی من نیست
در زندگی من بارها این اتفاق افتاده . که اراده ی خداوند را با تمام وجود لمس کرده ام
یکی در مورد فرزند دار شدنم بود که تا زمانی که خودم را میدیدم وبرای فرزند دار شدن تلاشهای زیادی میکردم و استرس داشتم و با خودم و همسرم در جنگ بودم نتیجه ای جز گریه و حال بد نداشت اما به محض اینکه خودم را کنار کشیدم و بیخیال شدم و سپردم به خدای قادر متعالم و با پرداختن به سرگرمیهای دیگر آرام شدم در کمال ناباوری با اینکه اصلا دکتر و درمانی انجام نمیدادم بار دار شدم . دو بار داری پشت سر هم و دو فرزند پسر
یک تجربه ی دیگر هم که مغازه ی همسرم چون اجاره ای بود و مادرم قسمتی از گاراژ ش که ارثیه مادریش بود به ما داد که همسرم دیگر اجاره ندهد اما این مغازه برق نداشت و شوهر خواهرم که قبلادر مغازه ی دیگری از این کاراژ ساکن بود هم به هر دری زده بود نتوانسته بود برق بگیرد چون می گفتند اداره برق دیگر کنتور نمی فروشد و او مجبور شده بود از همسایه ها بگیرد اما من به همسرم گفتم به خدا ایمان داشته باش و ایشون به آن مغازه رفتند و از پسر خاله ام که سالها پیش کنتور برق خریده بودند یک سیم برق گرفت اما بعد از کمتر از یکسال در کمال ناباوری که صد البته الان دیگه باور کردنش برای خودم اصلا عجیب نیست همسرم با یکی از دوستانش که اتفاقا در اداره ی برق منطقه ی ما مشغول بود برخورد میکنند و خلاصه همسرم جریان برق و میگوید و دوست ایشون که مطمینم دست خداوند بوده میگوید اداره ی برق یه مدت محدود فروش کنتور را شروع کرده و سریعتر به اداره ی برق بروید و خریداری کنید و در عرض مدت یکی دو ماه برق ما با اراده ی خدای بینهایت بزرگ و عظیم وصل شد و هنوز همسرم این خرید برق را یک معجزه میداند دیدن دوستش دقیقا در زمان برداشته شدن فروش کنتور . آن هم به مدت محدود وقتی اراده ی من در اراده ی خداوند محو بشود تمام زمین و زمان بسیج می شوند تا کار مرا در درسترین زمان حل کنند من واقعا به این جمله ایمان دارم
و در آخر هر جا که دیدیم کارمان خوب پیش نمیرود صد درصد فاصله افتاده بین ما و خدایمانو باید سریع این فاصله را بر داریم و با این جریان عظیم دائمی یکی شویم و صد در صد ایمان دارم کارها به خوبی پیش خواهند رفت
متشکرم خدای مهربانم
متشکرم استاد