به نام خداوند مهربان
یکی از بزرگترین موانع انسان در رسیدن به خواسته ها و آرزوهایش منطق ذهنی اش می باشد.
منطق ذهنی همان شیطان درون می باشد که همواره در تلاش است تا انسان را از حرکت برای رسیدن به آرزوهایش منصرف کند.
منطق ذهنی
منطق ذهنی من با شما و دیگران متفاوت است. هر انسانی بر اساس اطلاعاتی که در طی زندگی روزمره در ذهن خود ذخیره کرده است دارای منطق های ذهنی مختص خودش است.
این طبیعی است که همه ما به دلیل ایرانی بودن، داشتن زبان و فرهنگ یکسان برخی منطق های ذهنی مشترک و مشابه یکدیگر داشته باشیم اما هر فرد به شکل شخصی منطق های ذهنی مختص خودش دارد.
شاید همه افراد چاق این منطق ذهنی مشترک را داشته باشند که لاغر شدن کار سخت و رنج آوری است درصورتی که چاق شدن خیلی راحت و منطقی است.
اما همه افراد چاق درباره اینکه خوردن میوه ها چاق کننده هستند یا خیر نگرش مشابه و یکسان ندارند.
بنابراین در ذهن همه افراد چاق منطق های ذهنی مشترکی وجود داد که همواره به آنها گوشزد می کند: تو لاغر بشو نیستی! به این دلیل تو نمی تونی لاغر بشی! به اون دلیل تو با بقیه فرق داری و لاغر نمیشی.
آنچه درباره لاغر نشدن در ذهن ما همواره در حال مرور شدن است، همان منطق ذهنی است که در واقع مهمترین مانع لاغری می باشد که توجهی به آن نمیشود.
بنابراین برای این منظور که موانع ذهنی خود در راه رسیدن به تناسب اندام مورد نظر را کاهش دهیم لازم است که همزمان با ایجاد تصاویر ذهنی متناسب در ذهن ناخودآگاه، فرمول های ذهنی لاغر شدن در ذهن آگاه خود ایجاد و به این شکل منطق ذهنی لاغر شدن را در ذهن خود ایجاد کنیم.
برای این منظور نیاز است از طریق پاسخ دادن به پرسش های تکراری این فرمول را در ذهن منطقی خود ایجاد کنیم.
برنامه ریزی منطق ذهنی
فایل صوتی را با دقت گوش کنید.
سوالات مربوط به برنامه ریزی منطق ذهنی
۱– متناسب بودن چه حسی داره؟
۲- از چه تغییراتی در جسم خودت لذت می بری؟
۳- چه بازخوردی از اطرافیانت دریافت کردی؟
۴- چه تغییری در افکار و رفتار جدید خودت مشاهده میکنی؟
۵- چه اصلاحاتی در جهت بهبود روند متناسب شدن خودت می تونی ایجاد کنی؟
تمرین
۱- پیشنهاد می شود ابتدای روز به سوالات مطرح شده در بخش نظرات پاسخ دهید. انجام این تمرین در هر ساعتی از روز تاثیرگذار می باشد.
۲- برای سهولت در انجام کار سوالات را در بخش نظرات کپی کنید و سپس به هر سوال پاسخ دهید.
۳- می توانید در گوشی همراه خود سوالات را در بخش نوت گوشی ایجاد کرده و هر روز به آنها جواب دهید.
۴- برای ایجاد انگیزه و اشتیاق بیشتر هر روز که به سوالات جواب می دهید تعداد روزهایی که این کار را انجام داده اید ذکر کنید (روز ۱، روز ۲، روز ۳، …) و سعی کنید شمارش روزها را تا روز ۳۰ و سپس تا روز ۶۰ و به همین ترتیب ادامه دهید.
نمونه تمرین خودم
روز ۹:
۱- متناسب بودن چه حسی داره؟
متناسب بودن حس آزادی و رهایی از افکار مربوط به چاقی و خوردن داره.
متناسب بودن حس قدرتمندی و مسلط بودن بر زندگی بهم میده.
متناسب بودن حس شادابی و سرزندگی بهم میده
۲- از چه تغییراتی در جسم خودت لذت می بری؟
از اینکه شکمم صاف و جمع و جور شده لذت می برم.
از اینکه قسمت سینه و سرشانه ها خوش فرم شدن خیلی لذت می برم.
از اینکه دارم عادت های غذایی رو به شکلی که حس آزادی و رهایی بهم بده اصلاح می کنم حس خوبی دارم.
۳- چه بازخوردی از اطرافیانت دریافت کردی؟
همسرم از دیدن تناسب اندام من خیلی لذت می بره و بهم تبریک گفت.
دوستانم از دیدن اندام جدید من تعجب کردند و بهم تبریک گفتند.
بچه های سایت از اینکه اندام من بهتر از قبل و تناسب اندام من ایده آل تر شده بهم تبریک گغتن و انگیزه می گیرن که با این مسیر رو ادامه بدن.
۴- چه تغییری در افکار و رفتار جدید خودت مشاهده میکنی؟
می بینم که میلم به خوردن هله هوله کمتر شده و دیگه تمایلی به خوردن ندارم.
می بینم که ریزه خواری هام کمتر شده و دیگه راه به راه در ذهنم مرور نمیشه که یه چیزی بخورم.
می بینم که وقتی دارم برای بچه ها غذا درست می کنم خودم ناخونک نمی زنم
۵- چه اصلاحاتی در جهت بهبود روند متناسب شدن خودت می تونی ایجاد کنی؟
باید عادت خوردن های بدون برنامه رو اصلاح کنم و همیشه بر اساس میل و نیاز خودم غذا بخورم.
باید عادت ناخونک زدن به مواد غذایی موقع درست کردن غذا برای بچه ها رو اصلاح کنم.
باید عادت غذا خوردن در محدوده ساعت های مشخص رو اصلاح کنم.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
هر زمان دیدگاه های این جلسه به ۲۰۰ عدد برسد جلسه بعد بارگزاری خواهد شد.
امتیاز 4.37 از 51 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
به نام خدای خوب ومهربانم یکی از بزرگترین موانع رسیدن به تناسب اندام من منطق ذهن من بود این منطق خیلی محکم بود من شبیه به عمم هستم محکمترین منطق ذهنی من این بودتوکلیها چاقند مخصوصاً که دختر به خانواده پدری میره و من از بچگی محکوم به این بودم که کمتر بخور تو هم مثل عمه میشیا ،زانو درد میگیری ها ،چاق میشی ها، از بس بهم گفتن چنان رفته توی ذهنم که الان همش دوست دارم پیگیر بشم ببینم حال عمم چطوره هر وقت برادرام میان از تهران به شهرستان پیش من ازشون میپرسم عمه چطوره دلم براش تنگ شده کاش تهران بودم میرفتم میدیدمش فقط خودم میدونم که چرا میخوام عمم رو ببینم،می خوام ببینم که دیگه میتونم بدون واکر راه بره یا نه درسته من از ترسم پیگیر حال عمم هستم این تصویر ذهنی برای من توی ذهنم ساخته شده که من آخرش همون جوری میشم که عمم شد ین یکی از منطقهای ذهن من برای چاقی بود که شکر خدا روز به روز داره کمرنگتر میشه به این صورت که من میتونم از الان که دارم تناسب ذهنی رو یاد میگیرم وزن خودم را به ایدهآل برسونم و یه سری ورزشهای اصلاحی رو انجام بدم که ماهیچه پاهام و دستام قوی بشه وقتی آدم ماهیچههاش قوی بشه هیچ مشکلی براش پیش نمیاد قبلاً وقتی ورزش و نرمش میکردن به خاطر لاغر شدن بودولی الان اگر نرمش میکنم فقط به خاطر ورزیده شدن قوی شدن ماهیچهها هست و دیگه نمیرم جلوی آینه دنبال لاغری بگردم فقط برای بهبود اوضاع جسمی نرمش میکنم
به نام خدای خوب و مهربانم
سوال ۱ متناسب بودن چه حسی داره قشنگترین حس دنیا رو داره خوش اندام و متناسب باشی صبح که بیدار میشی مثل فرفره کارهای خونت رو سر یک ساعت تمام میکنی چون دیگه پاهات درد نمیکنه که مجبور بشی ۱۰۰ دفعه بین کارهای روزانت بخوای استراحت کنی اینجوری همیشه خونت تمیزه و خودتم خسته نیستی یکی دیگه اینکه آرزو به دل نیستی میری هر لباسی رو که دوست داری میپوشی مثل آدمهای باکلاس لباس میپوشی حتی لباسهای توی خونتم شیک هستند نه اینکه مجبور باشی شلوار نخی گلدار تو خونه بپوشی چون شلوار زنانه اسلش یا کشی اندازت نیست اینجوری اعتماد به نفست هم صد میشه وقتی اعتماد به نفس بالایی داشته باشی همیشه و همه جا میتونی از حق خودت دفاع کنی و برای حرفهای بیارزش دیگران هیچ ارزشی قائل نیستی در واقع مثل یک ملکه زندگی میکنی
سوال ۲ از چه تغییری در جسم خودت لذت میبری تغییر زیادی در جسم خودم نمیبینم فقط احساس میکنم که یک مقدار روی معدم لاغرتر شده
سوال ۳ چه بازخوردی از اطرافیانت دریافت کردی دیروز یکی از همسایه گفت لاغرتر شدی این همون همسایهای بود که هر دفعه میدید میگفت فاطمه هر روز برنج نخور تو رو خدا،همش داری چاقتر میشی
سوال ۴ چه تغییری در افکار و رفتار جدید خودت مشاهده میکنی الان که استاد نوشتن استاد نوشتن که باید کمتر ناخنک بزنن دقت کردم و دیدم که من خیلی خیلی ناخنک زدنم کمتر شده اگه قبلاً ۲۴ ساعته دهنم میجنبید الان از ۱۰۰ فقط ۱۰ درصد هست مثلاً دیروز رفتم سر یخچال چیزی بردارم بدون اراده یک عدد کوکو شامی را برداشتم و نصف کردم و خوردم چند قدم رفتم بعد پیش خودم گفتم که چرا من این کار را کردم من که گشنه نبودم حس بدی داشتم به اون لقمه خیلی معذرت میخوام سریع لقمه را از دهنم بیرون آوردم دور انداختم خیلی حال داد قبلاً میخوردم و بعد ….ولی حالا اصلاً اجازه ندادم پایین بره از گلوم چقدر حس توانایی کردم چقدر حس باکلاسی کردم آخه این چه بیفرهنگی هست عین قحطی زدهها آدم به هرچی میرسه یه نوک میزنه خدا رو شکر میکنم که این مورد خیلی کم شده
سوال ۵ چه اصلاحاتی در جهت بهبود روند متناسب شدن خودت میتونی ایجاد کنی یکی از کارهایی که میتونم انجام بدم این هست که چون من مغازه دارم و باید غذا زیاد درست کنم که وقت کمتری رو ازم بگیره زیاد غذا درست میکنم یکی از کارهایی که زن داداشم انجام میده این هست که اضافه غذا رو بعد از اینکه غذای همه را کشید جمع میکنه و توی یک قابلمه کوچکتر میریزه بالای یخچال که از دم دست دور باشه میذاره تا اضافه خوری نشه منم از این به بعد همین کار رو میکنم و اضافه غذا را سریع از جلوی چشم برمیدارم
به نام خدای خوب و نازنینم تمرین روز دوم یک لاغری حس سبکی و سلامتی رو داره حس محتاج نبودن به دیگران حس زرنگ بودن حس کاری بودن حس باعرضه بودن داره
۲ .از اینکه میرم جلوی آینه و یه هوا لاغرتر شدم خیلی لذت میبرم و این رو شروع تغییرات خیلی بزرگ و چشمگیری میدونم دیگران هنوز زیاد درک نکردن فقط یکی از همسایهها گفت لاغرتر شدی
۴ .خیلی به خوردنهام آگاهتر شدم مثلاً دیشب من و همسرم عادت داریم که موز بزرگ باشه با هم نصف میکنیم دیشب وقتی موز آوردم برای همسرم طبق عادت موز رو نصف کردم و نصفش رو به ایشون دادم نصفش رو میخواستم بخورم که یک لحظه خشکم زد گفتم من چرا دارم اینو میخورم من که گشنه نیستم نیم ساعت پیش شام خوردم و بقیه موز رو هم دادم به همسرم و گفتم بگیر مال خودت،ایشونم خندید به این فکر کردم که ای داد بیداد از چه سوراخهایی گزیده میشم و خودم خبر ندارم
۵ .از این به بعد سعی میکنم مثل آدمهایی که روزه هستند برخورد کنم آدمی که روز است خیلی حواسشون هست که تا وقت اذان چیزی توی دهنشون نبرن منم سعی میکنم تا وقتی کاملاً گرسنه نیستم چیزی توی دهانم نبرم موفق باشید
به نام خدای خوب ومهربان
روز سوم
لاغری حس رهایی داره حس پس گرفتن زندگیت رو از چاقی داره ،حس حسرت نکشیدنسوال دو.وقتی میرم جلوی آینه وهیکل قشنگم رو میبینم خیلی خوشحال میشم
سوال۳
.تمام اونهایی که با تمسخر نگاه میکردن حالا با تعجب وحسادت نگاه میکنن
سوال ۴.توخوردن مواد غذایی بیشتر دقت میکنم بیشتر چیزهایی رو میخو رم که سالم باشن وچیزهایی رو میخورم که کمتر حس گرسنگی بهم بده مثلا دیروز صبحانه ارده وشیره خوردم ودیدم که خیلی گرسنه شدم،ولی روزایی که تخم مرغ یا اوتمیل میخورم کمتر احساس گرسنگی میکنم
به نامخدای خوب ومهربانم،
۱،لاغری حس اعتماد به نفس روبهم میده،حس این رو بهم میده که بالاخره منم تونستم حرف خودم رو ثابت کنم،منم شخصیت مثبتی دارم،آهای آدمهایی که دورو برم هستید،دیدید من سعی خودم رو همیشه میکردم که لاغر بشم ولی نمیشد،؟دیدید تقصیر من نبود که لاغر نمیشدم؟دیدید من بی اراده نبودم؟مشکل از جای دیگه بود،حالا مشکلو برطرف کردم،شماها نمیفهمید کجای کار مشکل داشت،ومن هیچ وقت به شما نخواهم گفت که چجوری شد که من متناسب شدم،چون اونوقت میدونم که شروع میکنید به مسخره کردن من وروشی که بهش ایمان آوردم،میدونم که شماها ایمان من رو میدزدید،من به شماها که همتون متناسب هستید فقط لبخند لاغری خواهم زد،چون شمازجرهایی که من کشیدم رو نکشیدید،شماها هر سال عید باروحیه خوب لباس عید خریدید شما موقع رفتن به عروسی لباس مجلسی پرو میکردید ومیگفتید فاطمه بهم میاد؟🥺 وبا خوشحال میخریدید،ولی من همیشه توی اتاق پرو گریه میکردم وهیکل خودم رو فحش میدادم،همیشه لباس میدوختم،وهمیشه گریه میکردم استاد من چاقترین آدم فامیلم هستم،حتی از عمم هم چاقترم،وتوی خانواده شوهرم هم من چاقترینم،همیشع حسرت به دل موندم به خاطر لباس،همه همیشه خیلی نامحسوس به من اشاره میکنن که چاقم،مثلا خواهر شوهرم میگه فاطمه نمیتونه بیاد پیاده روی اربعین ،سنگینه،اذیت میشه،ومن توی خودم میشکنم،خدا شاهده توی دل خودم بلند بلند گریه میکنم استاد من وقتی لاغر شدم خدا شاهده به هیچ کس نمیگم چجوری لاغر شدم چون هیچکس نیاز نداره که لاغر بشه،چون میدونم مسخره میکنن ومیگن اینکارا چیه؟آدم یکم کمتر بخوره لاغر میشه.آدم باید اراده داشته باشه،ماهم زیاد بخوریم چاق میشیم،لامصب من خودم دارم میبینم روغن حیوانی،کره حیوانی،میخورید گونی گونی تخمه،گردو وبادوم میخورید،از من هم بیشتر میخورید،شما مشکل ذهنی من رو ندارید،خدا جونم کمکم کن به تو پناه میبرم کمکم کن توی این مسیر ایمانم رو محکم کن ،منم میخوام مثل بقیه بنده هات راه رفتن بدون درد رو تجربه کنم منم میخوام شیک پوشی رو تجربه کنم،
سلام خیلی ممنون عزیزم،همین یک ساعت پیش با پسرم رفتیم بازار برای خرید،داخل شیشه مغازه ها خودم رو میدیدم وحس کردم لاغر تر شدم به پسرم گفتم حس میکنم وقتی تو شیشه مغازه ها نگاه میکنم لاغر تر شدم،آره؟پسرمم تایید کرد،گفت آره مامان لاغر تر شدیخدایا شکرت کمکم کن روز به روز بهتر بشم
سلام چقدر قشنگ بود جملتون،حس پرواز عقاب پرقدرت که خودشو ضعیف میدید ولی عقاب بود پر پرواز داشت ولی پرهاش به خاطر باورهای نادرسته به هم چسبیده بود مطلب دیگهای هست که اینکه گفتید به همسرتون نگفتید کار خیلی خوبی کردید که نگفتید همسر من میدونه که من از این مسیر دارم استفاده میکنم ایشون که خودشون متناسب هستند قبلاً اضافه وزن داشتند و ۹۱ کیلو بودند ولی الان ۷۶ هستند اصلاً نمیدونم چه جوری شد که لاغر شدن و روز به روز دارن لاغرتر میشن چون همه چیز میخوره حتی من مشکوک شدم و بردمش آزمایش قند داد چون خانواده میترسیدن و گفتم شاید دیابت گرفته اینقدر داره لاغر میشه عقیده شوهر من این است که اگر شام نخوری لاغر میشی ایشون شام نمیخوره ولی هر شب دو لیوان شیر گرم به علاوه دو قاشق عسل به اضافه ۲ قاشق پودر سنجد به اضافه ۳ تا ۴ میوه میخوره اگر شیرینی باشه هم میخوره کلاً فقط میگه شام نخورید لاغر میشید ولی همینهایی را که میخوره اندازه سه تا شام من هست و به من هم همین رو میگه که شام نخور یکم هم غذا تو کم کن لاغر میشی ولی من نمیبینم که غذاشو نخوره هر روز که سر کار برنج میخوره و پنجشنبه جمعه هم که ناهارخونه هست غذاشو کامل میخوره از منم بیشتر میخوره خلاصه اینکه کار خوبی کردی که نگفتی دخترم هم میدونه که از این مسیر دارم استفاده میکنم چون همش داره تو خونه ویسهای استاد پلی میشه دخترم که همش میگه اینا رو ول کن بیا برو یه رژیم درست حسابی بگیر فعلاً که تا سه ماه راحتم چون دخترم هم شهر دیگهای رفته دانشگاه و حتما تا زمانی که برگرده انشاالله خونه من تغییرات چشمگیری کردم و اون هم به درستی این مسیر ایمان میاره
سلام آسیه جون عالی نوشتی،چقد عالی توصیف کردی به امید روزی که هممون عکسمون توی آلبوم شگفتی سازان بره
سلام چقد خوب نوشتید جواب سوال دو رو چندین بار خوندم ویه جورایی تمرین جلسه قبل رو اینجا انجام دادم وتجسمش کردم که من هم در آینده اینگونه خواهم شد