مسیر لاغری همان مسیر چاقی است، فقط باید در جهت مقابل به حرکت خود ادامه دهیم.
در تمام سالهایی که چاق بودم شنیده بودم که برای لاغر شدن باید رژیم بگیرم و فعالیتم را بیشتر کنم. بارها این کارها را انجام می دادم اما لاغر نمیشدم. این درحالی بود که هم کلاسی ها و دوستانم برای لاغر بودن ورزش نمی کردند و رژیم نمی گرفتند.
چگونه در مسیر لاغری قرار بگیرم
بهترین طریق قرار گرفتن در مسیرلاغری ادامه دادن در مسیر چاقی است در حالی که به دنبال مکانی برای دور زدن و ادامه دادن مسیر زندگی در سمت مقابل مسیر چاقی باشیم. به این شکل می نوانیم مسیری که از لاغری به سمت چاقی طی کرده ایم را دوباره به سمت لاغر شدن برگردیم و برای همیشه در مقصد لاغری توقف کنیم.
تصور کنید در حال رانندگی از محل سکونت خود به شهر دیگری هستید. پس از مدتی به خاطر می آورید که وسیله ای که اتفاقا خیلی ضروری است را با خود نیاورده اید. تصمیم می گیرد به خانه برگردید تا آن وسیله را بردارید.
اولین اقدامی که انجام می دهید تصمیم گیری برای برگشتن به سمت خانه است درحالی که همچنان در حال دور شدن از خانه هستید.
دومین اقدام شما پیدا کردن دوربرگردان برای برگشتن به سمت خانه است.
و در نهایت سومین اقدام شما ادامه حرکت به سمت خانه از سمت مقابل همان جاده ای ایست که شما را از خانه دور می کرد.
برای لاغر شدن نیز همین فرایند را باید در زندگی اجرا کنید.
شما در حال زندگی کردن هستید که متوجه می شوید شرایط جسمی و سلامتی شما آنطور که دوست دارید نیست.
اولین اقدام شما باید تصمیم گرفتم برای لاغر شدن باشد.
تصمیمی که همه ما بارها در دوران چاقی خود گرفته ایم.
دومین اقدام شما باید به دنبال روشی برای لاغر شدن باشد که باز هم همه ما روش های مختلفی را برای لاغر شدن استفاده کرده ایم.
سومین اقدام شما باید حرکت کردن در مسیر لاغری باشد که انتخاب کرده اید و آنقدر به حرکت خود ادامه دهید تا به تناسب اندام و سلامتی که قبلا داشته اید برسید.
نکته جالب توجه اینکه مراحلی که توضیح داده شد را همه ما بارها انجام داده این اما چرا لاغر نشدیم؟
تنها به این دلیل که از محل مناسب وارد مسیر لاغری نشده ایم.
چرا تلاش من برای لاغری نتیجه نداشته است
چاقی مسیری است که شما را از سلامتی و تناسب اندام دور می کند. هرچه بیشتر در این مسیر حرکت کنید برای شما واضح تر می شود که حرکت در این مسیر را دوست ندارید و علاقه دارید به سمت آنجایی که قبلا بودید که همان لاغری و سلامتی است برگردید.
در مسیر چاقی تابلوهای زیادی به منطور راهنمایی شما به مسیر لاغری نصب شده است اما متاسفانه این مسیرها شما را به سمت لاغری هدایت نمی کند فقط شما را به مسیر جدیدی به سمت چاق تر شدن وارد می کنند.
تصور کنید شما با تابلوی برنامه رژیمی برای لاغر شدن مواجه می شوید و به قصد لاغر شدن وارد این مسیر می شوید. مدتها در این مسیر با هر سختی و ناراحتی به حرکت خود به امید لاغر شدن حرکت می کنید و بخاطر رنجی که متحمل می شوید انتظار دارید لاغر شوید و مقداری هم لاغر می شوید اما در نهایت پس از مدتی که از ادامه مسیر خسته می شوید و احساس می کنید دیگر اراده ادامه دادن این مسیر لاغری را ندارید خیلی راحت و البته سریع به شرایط چاقی قبل بر می گردید و خود را در شرایط حتی چاق تر می بینید.
این مسیر شما را به سمت لاغر شدن هدایت نکرده است بلکه فقط شما را وارد مسیر جدیدی به سمت چاقی و چاق تر شدن کرده است و در این مدت شما تصور می کردید در حال لاغر شدن هستید اما در نهایت متوجه میشوید که در همان شرایط قبل و شاید هم چاق تر هستید.
روش صحیح لاغر شدن کدام است؟
حتما با من هم عقیده هستید که برای رفع هر مشکلی باید ابتدا مشکل و عوامل بوجود آورنده آن مشکل را شناسایی کنیم.
پس برای رفع چاقی و لاغر شدن باید ابتدا دلایل چاقی را شناسایی کنیم.
در روش صحیح لاغر شدن ابتدا باید مشخص کنیم چه عواملی باعث چاقی ما شده اند تا با شناسایی آنها راهکار مناسب برای برطرف کردن هر عامل چاق کننده پیدا کنیم و به مرور به سمت لاغری حرکت کنیم.
مسیر لاغری که به شما کمک کند به این شکل مشکل چاقی خود را برطرف کنید روش صحیح لاغر شدن می باشد و تنها مسیری که به این صورت به شما کمک می کند تا در مسیر لاغری حرکت کرده و برای همیشه لاغر شوید دوره های آموزشی لاغری با ذهن می باشند.
شناسایی عوامل تاثیرگذار بر چاقی
زمانی که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفتم و می خواستم عوامل چاقی خودم را پیدا کنم به آنچه در ۳۵ سال چاقی گذشته بودم فکر کردم.
آنچه درباره علت چاق بودن که از پدر، مادر و اطرافیانم شنیده بودم.
اینکه چاقی در خانواده ما ارثی است و دلیل آن هم چاق بودن همه آدم ها در خانواده پدری ام بود.
بارها شنیده بودم که من به دلیل داشتن استخوان بندی درشت چاق هستم و به همین دلیل چاق به نظر می رسم.
بعضی ها عقیده داشند به خاطر کم تحرک بودنم چاق شده ام و اگر بخوام لاغر بشم باید حتما تحرک بیشتری داشته باشم.
برخی از اقوام نزدیک به شوخی یا جدی می گفتند خونسرد بودنت باعث چاقی ات شده، چون اصلا حرص نمی خوری و آدم بی خیالی هستی.
هرچه بیشتر به عوامل چاقی خودم فکر می کردم خاطرات بیشتری از شنیده های سال های چاقی در ذهنم مرور می شد.
همه آنها را نوشتم و لیست بلندی از دلایل چاقی خودم تهیه کردم.
نام آن لیست را عوامل چاقی خودم قرار دادم، البته از ملاحظه آن همه دلیل برای چاق بودنم اصلا احساس خوبی نداشتم چون تازه متوجه شده بودم چاقی در من آنقدر سابقه دارد که این همه دلیل برای بودنش در خودم پیدا کرده بودم.
اما از طرقی خوشحال بودم که برای بار اول در زندگی از روش صحیح لاغر شدن برای لاغر شدن اقدام کرده بودم.
تفاوت لاغری با ذهن و روش های قبلی
هر بار که تصمیم می گرفتم برای لاغر شدن اقدام کنم ابتدا قد و وزن من را سوال می کردند تا میزان ااضافه وزنم را مشخص کنند و از همان ابتدا با تعیین مقداری که باید کم کنم، احساس می کردم توانایی کم کردن آن مقدار اضافه وزن را ندارم و از همان شروع مسیر لاغری احساس ناامیدی در من شکل می گرفت.
بعدها افرادی که خود را متخصص لاغری معرفی می کردند برای اندازه گیری شاخص توده بدنی، اندازه دور مچ و دور سر و چند سایز دیگر اعضای بدن را به اطلاعات اولیه خود اضافه می کردند اما نکته جالب این بود که در نهایت مقدار وزنی که باید کم می کردم را برای من مشخص می کردند.
متفاوت بودن روش لاغری با ذهن برای لاغر شدن احساس خوبی به من می داد.
دیگر خبری از عدد کذایی اضافه وزنم نبود و به جای آن لیستی از عواملی که باعث چاقی من شده بود برایم واضح شده بود.
از طرفی چون لیست بایدها و نبایدهای خوردنی برای خودم مشخص نکرده بودم احساس خیلی خوبی داشتم.
در روش لاغری با ذهن خبری از خوردن و نخوردن ها و رژیم غذایی نبود.
- برای من مشخص نکرده بودند هر روز اول صبح باید یک لیوان آب و افشره تلخ زیره را بخورم.
- به من گفته نشده بود میان وعده حق دارم فقط نصف یک سیب آنهم فقط سیب قرمز بخورم.
- برای ناهار اجازه دارم ۵ قاشق برنج با ۲ قاشق خورشت بدون روغن و یک کاسه به هر اندازه که می خواهم سالاد بدون نمک بخورم.
- برای من مشخص نکرده بودند حق خوردن شیرینی یا قند با چای را ندارم.
- به من گفته نشده بود اگر کیک و بیسکویت بخورم لاغر که نمی شوم هیچ بلکه چاق تر هم خواهم شد.
- مشخص نشده بود فقط در بعضی از روزها به اندازه یک کف دست نان سبوسدار اجازه دارم بخورم.
- برای من تعیین نکرده بودند که برای شام فقط می توانم به هر اندازه می خواهم سالاد و سبزیجات بخورم
وقتی به لیست عوامل چاقی خودم نگاه کردم خبری از نباید ها نبود، خیری از وزن کردن و جدا کردن غذا نبود.
قرار نبود در مهمانی ها ظرف غذای خودم را همراهم ببرم و فقط سعی کنم از بودن در جمع دیگران خوشحال باشم و حق ندارم از غذاهای مهمانی مصرف کنم.
اگرچه لیست عوامل چاقی من ردیف های زیادی داشت و در ابتدا از ملاحظه آن احساس ناامیدی در برطرف کردن آن عوامل پیدا کردم اما وقتی به سختی های روش های قبلی در مسیر لاغری فکر کردم خیلی زود نسبت به روش جدید لاغری که در پیش گرفته بودم احساسم بهتر شد.
همین که خبری از رژیم و ورزش کردن و … نبود خیلی عالی بود و نوید این را می داد که این روش را می توانم برای مدت بیشتری ادامه دهم.
تجربه ای که در تمام سال هایی که از چاقی رنج می بردم و از روش های مختلفی برای لاغر شدن اقدام کرده بودم به من ثابت کرده بود، بیشتر از چند روز یا هفته طاقت اجرای دستور العمل ها و برنامه های ورزشی را ندارم.
اکنون که در شروع مسیر لاغری با قدرت ذهن می دانستم خبری از رژیم و باشگاه رفتن نیست خیالم راحت بود که برای مدت بیشتری می توانم از این طریق برای تحقق رویای لاغر ادامه دهم.
شگفت انگیز بودن لاغری با ذهن
نکته قابل توجه که برای اولین بار در مسیر لاغری تجربه می کردم این بود که فرد دیگری برای من برنامه لاغری (رژیم و ورزش) تنظیم نکرده بود.
اولین بار بود که خودم دست به کار شده و برای لاغر شدن اقدام کرده بودم.
همانطور که در ۳۵ سال چاقی کسی به من نگفته بود به چه صورت باید چاق شوم و این خودم بودم که هر بار متوجه می شدم چاق تر از قبل شده ام، این بار نیز کسی به من نگفته بود باید چگونه لاغر شوم و خودم با اشتیاق قدم در مسیر لاغری با ذهن گذاشته بودم.
بنابراین شما دوست عزیزی که تصمیم گرفته اید از مسیر لاغری با ذهن برای لاغر شدن اقدام کنید باید مانند من عمل کنید اگر می خواهید نتیجه مشابه من کسب کنید.
چرا که من دقیقا به روش شما عمل کرده ام که مانند شما چاق بودم و به همین دلیل اکثر افرادی که چاق هستند علایق، عقاید و افکار مشابه یکدیگر دارند.
پس همانطور که من توانستم با عمل کردن به روش شما چاق شوم، شما هم می توانید با عمل کردن به روش من لاغر و متناسب شوید.
تنها کافی است مانند من که در عمل کردن به طریق شما ۳۵ سال استمرار داشتم، شما هم در عمل کردن به طریق من استمرار داشته باشید.
اما نکته شگفت انگیز و امیدوار کننده این است که برای لاغر شدن نیاز نیست به اندازه سال هایی که چاق بوده اید، صبر کنید.
لاغر شدن به مراتب سریع تر از چاق شدن است اما در این سریع بودن منطقی بودن را نیز مدنظر داشته باشید.
اگر یک سال است چاق شده اید انتظار نداشته باشید هفته دیگر به شرایط ایده آل برسید.
اگر سه سال است از چاقی رنج می برید انتظار نداشته باشید طی یک ماه به شرایط ایده آل برسید.
اگر ۵ سال است درگیر چاقی و عوارض آن هستید، انتظار نداشته باشید طی دو ماه به شرایط ایده آل خود برسید.
اگر ۱۰ سال یا بیشتر است که مشغول چاق شدن و تلاش برای لاغر شدن هستید، انتظار نداشته باشید طی سه ماه به شرایط ایده آل خود برسید.
اما باز هم تکرار می کنم، باور کنید لاغر شدن سریع از چاق شدن است.
با هر سرعتی در مسیر لاغری حرکت کنید، بارها و بارها سریع از زمانی که چاق شده اید، لاغر شدن را تجربه خواهید کرد.
پس با اشتیاق و احساس خوب قدم اول را بردارید.
با انگیزه و امید به متناسب شدن، فایل آموزشی این جلسه را ببینید و بارها گوش دهید تا به خوبی درک کنید چگونه باید عوامل چاق کننده خود را کشف کنید.
هرچقدر نیاز است زمان صرف کنید، بسیار مهم است که گام اول را محکم بردارید.
گرچه هر قدم به منزله یک گام واحد است و بسیار مهم و حائز اهمیت است اما با قدرت شروع کردن در ایجاد انگیزه و اشتیاق برای ادامه دادن بسیار موثر است.
منتظر خواندن نظرات شما دوست عزیزی که نور امیدی برای لاغر شدن بر قلبتان تابیده شده است هستم.
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
پیشنهاد می کنم به این صفحه مراجعه کنید و براساس توضیحات ارائه شده دیدگاه خود را ثبت کنید.
اطمینان دارم محتوای این صفحه با مشارکت شما بسیار تاثیرگذارتر خواهد شد.
توصیه مهم برای کسب نتیجه عالی
بارها در دوره های آموزشی به اهمیت نوشتن و خواندن اشاره کرده ام و باز هم بر این دو امر مهم تاکید می کنم.
تفاوت نتیجه دوستانی که شگفتی ساز می شوند با عزیزانی که به هدف نهای خود نمی رسند در یادگیری یا هوش و استعداد لاغر شدن نیست چون تا قبل از این دوره آنها هم در لاغر شدن ناتوان بوده اند.
تنها تفاوت آنها عمل کردن به آن چیزی است که در فایلهای آموزشی گفته می شود.
در طی چندسال آموزش دادن دوره لاغری با ذهن به وضوح برایم روشن شده است که عزیزانی که شگفتی ساز میشوند در نوشتن تمرینات تمرکز و دقت بیشتری دارند و همچنین برای خواندن نوشته های دیگران مشتاق هستند. در واقع آنها نحوه انجام تمرینات را بهتر مورد توجه قرار می دهند.
چگونه تمرکز بیشتری داشته باشیم
زمانی که شما در حال گوش دادن به فایل های آموزشی هستند، فقط از طریق گوش خود در حال یادگیری و توجه کردن هستید، و در فایل های تصویری از گوش و چشم خود استفاده می کنید.
در این دو حالت ذهن شما به طور آزادانه می تواند بر موضوعات دیگر توجه و تمرکز کند و شاید بارها برای شما پیش آمده باشد که در حال گوش دادن یا تماشای فایل آموزشی هستید اما تمرکز شما کاملا روی موضوع دیگری است و ناگهان به خود آمده و متوجه می شوید دقایق زیادی از محتوای آموزشی گذشته اما شما چیزی از آنچه گفته شده به خاطر نمی آورید.
این حالت طبیعی است و برای هر فردی با توجه به پراکندگی موضوعات مهم ذهنش پیش می آید.
اما همه افراد زمانی که در حال نوشتن هستند به ندرت دچار جهش تمرکز ذهنی می شوند، به احتمال زیاد به خاطر ندارید زمانی را که چند خط نوشته باشید و به خود آمده باشید و ندانید که چه نوشته اید.
وقتی شما می نویسید، چشم، ذهن، جسم (دست)، اعصاب و بسیاری از دیگر اندام شما در خدمت شما هستند و به همین دلیل تمرکز شما موقع نوشتن بارها بیشتر از زمانی است که در حال تماشا کردن یا گوش دادن هستید.
و موضوع مهم دیگر خواندن نوشته های دیگران است، با این کار به راحتی تصویرسازی ذهنی در شما شکل می گیرد و افکار و باورهای صحیح و متناسب کننده در ذهن شما تایید می شوند.
شاید برای شما پیش آمده باشد که حرفی را از یک نفر شنیده اید اما چندان اهمیت نداده باشید، اما اگر آن حرف را دو یا سه یا عده بیشتری برای شما بازگو کنند باعث می شود که شما با دقت بیشتری آن موضوع را بپذیرید و به عبارتی آن را باور می کنید.
از این رو زمانی که شما نوشته های دیگران را مطالعه می کند در حال تایید کردن محتوای تازه وارد شده به ذهن خود هستید، شاهدانی پیدا می کنید که گفته های شما را تایید و چه بسا کامل تر کنند، چون با مطالعه نوشته های دیگران مطمئن باشید به نکاتی پی خواهید برد که به ذهن خودتان نرسیده است یا برایتان اهمیت نداشته است.
از این رو توصیه میکنم، زمان بیشتری را صرف نوشتن و خواندن کنید که نتایج عالی برای شما به ارمغان می آورد.
✍️ تمرین آموزشی 📖
برای تمرین این جلسه باید داستان چاقی خود را بنویسید.
تصور کنید از شما خواسته شده است شرح حال مفصلی از چاقی خود بنویسید تا بر اساس آنچه می نویسید برنامه لاغری مختص شما تنظیم شود. برنامه ای که اطمینان دارید با استفاده از آن به رؤیای لاغری خود می رسید.
برای دست یابی به فرمول های ذهن ناخودآگاه خود درباره چاقی در شرح داستان خود به سوالات زیر به صورت شرح انشایی پاسخ دهید.
- چرا شما چاق هستید؟
به این موضوع فکر کنید. پی بردن به نگرش خود درباره چاق بودنتان مهمترین قدم برای اصلاح فرمول های چاقی ذهن می باشد. حتی می توانید دیدگاه والدین تان درباره چاق بودنتان را ذکر کنید. پی بردن به اینکه چرا چاق هستم قدم اول و بسیار مهم برای کسب نتیجه عالی در مسیر لاغری با ذهن می باشد.
- از چه سنی چاقی شما شروع شد؟
پی بردن به سن چاقی برای تخمین قدرت و نفوذ چاقی در ذهن اهمیت زیادی دارد. بنابراین درباره شروع چاقی خودتان فکر کنید و شرح حال اینکه از چه سنی چاق شدید در داستان چاقی خود بنویسید.
- خاطرات شما از چاقی چیست؟
به آنچه پس از گذر مدت زمان به یاد می آوریم خاطره گفته می شود. آنچه از سفری که چند سال قبل رفته اید خاطرات شما از سفر هستند. اما در اینجا نوع جدیدی از خاطره را برای دستیابی به فرمول های چاقی ذهن نیاز داریم و آن خاطرات قبل از چاق است.
قبل از چاق شدن چه چیزی درباره چاقی شنیده بودید. خاطرات خود قبل از چاق شدن را بنویسد.
آنچه قبل از چاق شدن درباره چاقی و احتمال وقوع آن شنیده اید را در داستان چاقی خود شرح دهید.
- مشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده است را شرح دهید.
واضح است که چاقی مهمان ناخوانده ای است که باعث بروز مشکلات و اختلال در روند زندگی ما شده است بنابراین کشف اختلالی که چاقی در زندگی ما بوجود آورده است به ما کمک می کند تا برنامه ریزی موثرتری برای خلاص شدن از دست این مهمان ناخوانده انجام دهیم.
مشکلاتی که چاق بودن در جنبه های مختلف زندگی برای شما ایجاد کرده است را به داستان چاقی خود اضافه کنید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
متن فایل تصویری برای ناشنوایان 🧏
متن فایل تصویری جلسه اول: (توسط خانم گلستان عزیز)
به نام خدای مهربان
من رضا عطار روشن هستم و خداوند رو بی نهایت سپاسگزارم که این فرصت رو به من داد که همراه شما دوستان خوبم باشم.
خوش آمد میگم حضور شما رو در دوره ی فوق العاده ی لاغری با ذهن، دوره ای که شگفتی های خیلی زیادی داشته و نتایج عالی دوستانی که از این دوره استفاده کردن منو به این واداشت که بیام یک دوره ی رایگان در قالب، حالا حدود ۱۰ جلسه ی تصویری براتون آماده کنم و توضیحات کاملی درباره ی نحوه ی لاغری با ذهن ارائه بدم
تا دوستانی که با این روش آشنا میشن بتونن با استفاده از این فایل ها اطلاعات و آگاهی جامع تری از این روش داشته باشن و بتونن به شکل مطمئن تر و آگاهانه تری تصمیم بگیرن که از دوره ی آموزشی لاغری با ذهن برای رهایی از چاقی و مسائل مربوط به اون استفاده کنن.
خب ابتدا لازم می دونم که درباره ی خودم یه توضيحات کوتاهی بدم و اینکه چرا خودم رو لايق صحبت کردن وآموزش دادن لاغری با ذهن می دونم.
من متولد سال ۱۳۵۹ هستم و از همون کودکی اضافه وزن داشتم یعنی از وقتی که یادم میاد اضافه وزن داشتم و وقتی عکس های دوران کودکیم رو هم دیدم اثبات می کرد که بله من بچه ی تپلی بودم، از وقتی که به دنیا آمدم.
خب این اضافه وزن سال ها ی زیادی همراه من بود و مسائل بسیار مختلفی رو برای من به همراه داشت که لازم نیست درباره ش توضیح بدم چون همه ی شمایی که این فایل روتماشا می کنین حتما خودتون مسائل مختلف چاقی رو تجربه کردین و دیگه تکرار کردن اون خیلی خوشایند ما نیست و این مسئله باعث شده بود که سالهای زیادی از عمرم رو تلاش کنم برای لاغر شدن،
روش های خیلی زیادی رو استفاده کردم، روش هایی که حتما خیلی از شما هم اون رو تجربه کردین وشاید حتی خیلی بیشتر از من سعی و تلاش کرده باشین که لاغر بشین ولی خب نتیجه ی همه ی سعی وتلاش من برای لاغر شدن، این بود که برای یک مقطع کوتاهی، یک تغییراتی در خودم ایجاد می کردم ولی خب به مرور بعداز گذشت چند هفته يا نهایتا چند ماه، همهی اون چیزی رو که از دست داده بودم، دوباره به دست می آوردم و خیلی وقت ها، حتی یک مقدار بیشتر از قبل از اقدام برای لاغری دوباره من چاق میشدم،
این لاغر و چاق شدن های مکرر واقعا منو خسته کرده بود؛
اینکه من تلاش می کردم، خیلی سعی می کردم برای اینکه لاغر بشم اما می دیدم چقدر راحت، چقدر بدون دردسر بدون اینکه من سختی بکشم، دوباره در طی چند هفته، من به وزن قبلی بر می گشتم و دیگه هر کسی منو می دید مثلا یه مقطعی یه مقدار جمع وجور شده بودم، حتمآ می گفت، که، باز که داری تلاش بی خودی می کنی! وشنیدن این جمله واقعآ یک بار سنگینی رو، روی دوش من می گذاشت که باید این بار موفق بشم.
شنیدن این جمله که باز داری تلاش بی خود می کنی،
واقعا یک بار سنگینی رو روی دوش من می گذاشت که باید این بار موفق بشم:
اما خب هر چقدر بیشتر تلاش میکردم فقط اون مقدار، مثلا اون دوران متناسب شدنم، اون مقداری که کم کرده بودم رو می تونستم برای یک مدت زمانی حفظ کنم، هیچ وقت نتونستم با اون روش ها برای همیشه از شر چاقی خلاص بشم؛
خلاصه این تلاش من ادامه داشت تا سال ۱۳۹۴ که من با دوره های ان ال پی (NLP ) و قدرت ذهن آشنا شدم و اون دوره ها رو من شرکت کرده بودم برای ايجاد تغییر در جنبه های مختلف زندگی، اصلا موضوع لاغری نبود. ؛ موضوع تغییر فرکانس و نمی دونم مدارها و اینکه ما چه جوری بتونیم زندگی خودمون رو تغییر بدیم،؛ موضوع موفقیت فردی بود.
خب من يه مدت از این مباحث استفاده کردم، از این کلاس ها استفاده کردم و به این نتیجه رسیدم که اگر این موضوعاتی که مطرح میشه به ادعای اون افرادی که داشتن آموزش می دادن، می تونه زندگی انسان رو در تمام جنبهها تغییر بده، خب من میخوام از این آموزش ها استفاده کنم برای لاغر شدن،
نمی دونم چرا این فکر به ذهنم رسیده بود چون در اون کلاس اصلا همچین چیزهایی مطرح نمی شد که مثلا از این روش، از این آگاهی ها میشه استفاده کرد برای لاغر شدن، اما یه حسی به من می گفت که بیا از این روش استفاده کن برای لاغر شدن، چون اونا درباره ی ثروت، درباره ی موفقیت، دربارهی روابط صحبت می کردن،
اما خب هر چقدر من پیش می رفتم، می دیدم، خب مهمترین موضوع زندگی من اضافه وزنمه و هر چقدر هم می خواستم مثلآ در زمینه روابط، وضعیت خودم رو بهبود ببخشم، می دیدم اضافه وزنه مانع از این میشه که من بخوام روابطم رو بهبود ببخشم و….
هرچقدر داشتم تلاش می کردم که مثلا درآمدم رو و یا ثروتم رو یا اوضاع اقتصادیم رو تغییر بدم بازم یه جاهایی به این می رسيدم که اضافه وزنم مانع از این ميشه که من بتونم تلاش بیشتری انجام بدم یا من بتونم به شکل متفاوتی فعالیت کنم که بتونم اوضاعم رو تغییر بدم؛
به هرحال از هر راهی میخواستم تغییر کردن رو شروع کنم به مانع اضافه وزن برخورد می کردم و به این نتیجه رسیدم که واقعا اگر این روشها جواب میده؛
پس من بیام از اونها برای لاغری استفاده کنم.
سال ۱۳۹۴ بود که تمام تلاشم رو به کار گرفتم، تمام تمرکزم رو به کار گرفتم تا آموزش ها یی که دیده بودم، تمريناتی که می دادن و اطلاعاتی که در اختیار من میذاشتن رو من تبدیل کنم به تمريناتی که در رابطه با لاغری با ذهن کاربرد داشته باشه و اونها رو انجام می دادم، تست می کردم؛ خیلی مشتاق بودم که روشهای مختلفی رو تبدیل کنم تمریناتش رو به موضوع لاغری با ذهن،
خب، چون در این زمینه، کتاب خاصی هم وجود نداشت، هيچ اطلاعات دستهبندی شده ای هم وجود نداشت و اساتیدی هم نبودن که من بخوام از اونها استفاده کنم برای تجربه و یادگیری لاغری با ذهن،
خب، سبب شده بود که خودم خیلی راه های مختلفی رو تجویز کنم، خیلی تمرينات مختلفی رو انجام بدم و به لطف خدا، بعد از مدتی تغییراتی در رفتار من به وجود آمد، تغییراتی در افکار من به وجود اومد و احساس کردم که در این مدتی که دارم این کارها رو انجام میدم خیلی راحت و بدون اینکه من زحمت خاصی بکشم، بدون اینکه سختی ای متحمل بشم و بدون اینکه اعصابم خراب بشه، داره تغييراتی در جسم من شکل می گیره
و تغییرات به حدی بود که اطرافیان من داشتن می گفتن، مثلا نزدیکان من که خب همیشه، وقتی، خبر داشتن دیگه، مثلا من اقدام می کردم برای لاغر شدن، خب یا رژيم می گرفتم یا غذام رو از اونها جدا می کردم یا یک منوی خاصی رو به دیوار آشپزخونه می چسبوندم،
می گفتم، من براساس این منو باید غذا بخورم یا مثلا می دیدن، هفتهای چند روز من با دوستان میرم این زمین های اطراف شهر و ، خلاصه این پارک ها، خلاصه من میدویدم به خاطر اینکه لاغر بشم و وقتی می دیدن که هیچ کدوم از این کارا رو انجام نمی دم اما تغییراتی داره در جسم من شکل میگیره، خیلی براشون تعجب انگیز بود……
اینکه کاری انجام نمی دم ، اما تغییراتی داره در جسم من شکل میگیره، خیلی براشون تعجب انگیز بود،
میگفتن: چی شده؟ چکار کردی؟ یا حتی اوایلش فکر می کردن که مثلا من یه بیماری خاصی حتما گرفتم که دارم همین جور خود به خود لاغر می شم و خب واقعا خودم هم اون زمان ، این تأییدیه ، این اطمینان رو نداشتم که حتما این کارایی که من انجام دادم باعث لاغری من شده، چون واقعأ با همه ی کارایی که من انجام داده بودم برای لاغری، متفاوت بود،
تا جایی که یادم میومد، من همیشه عرق می ریختم، تلاش می کردم که بیشتر عرق کنم که لاغر بشم، تلاش می کردم که کمتر بخورم که لاغر بشم، سعی می کردم که دقیقا بر اساس مقدار کالری که برام در نظر گرفته شده، غذا مصرف کنم که لاغر بشم؛
اما چند وقتی بود که اصلا من از این کارها انجام نمی دادم؛ تازه در مقابل خیلی شور و اشتیاق داشتم، چیزی که در تمام روشهای قبلی اصل خبری از اون نبود؛
یعنی در تمام دفعاتی که من رژیم می گرفتم، هيچ وقت اشتیاق نداشتم برای اینکه بخوام روزهای بعد برسه و من ادامه بدم، چون هر روز کار سخت تر می شد .
درتمام دفعاتی که من از باشگاه، از دویدن در پارک ها و از خیلی از فعالیت های ورزشی استفاده میکردم، دوستانی داشتم اون زمان که ورزشکار بودن مثلا وزنه بردار بودن، خب با اونها همراه می شدم برای بالا بردن فعالیت بدنم وتصورم این بود که باید سوخت و سازم رو بیشتر کنم
ولی خب در نهایت، اون چیزی که بایستی به دست میومد، اون نتیجه ای که باید حاصل می شد که حداقل برابر با زحمت و تلاش من باشه، هيچ وقتی کسب نشد واگر هم يه نتایج کوچيکی به دست اومد، خیلی کم رنگ و خیلی ناپایدار بود و بلافاصله بعد از چند هفته از بین می رفت
و وقتی دیدم که خیلی راحت، بدون اینکه زحمت خاصی بکشم داره تغییرات در من ایجاد میشه، خیلی اشتیاقم بیشتر شد، خیلی، اصلا شگفت زده شده بودم که خدایا چه اتفاقی داره میوفته؟
چون همیشه من یک سؤالی در ذهنم بود که؛ از خیلی سال ها قبل، از زمانی که مثلآ دبستان بودم یا راهنمایی بودم همیشه با خودم فکر می کردم که:
مثلا چرا دوستانم لاغرن من چاقم؟
چرا اونها هرچی دوست دارن می خورن ولی من نمی تونم بخورم؟
چرا اوناهمیشه مثلا هربازی ای رو می تونن انجام بدن، میدوند، فوتبال بازی میکنن، نمی دونم، هربازی ای که دوست داشتن انجام ميدن ولی من نمی تونم هربازی ای رو انجام بدم؛
به خاطر اینکه اضافه وزنم مانع می شد که بتونم همپای دوستانم بدوم و بازی کنم واین سوال رو با خودم مرور می کردم که، چرا من در این وضعیت هستم واین همه آدم دیگه متناسب هستن؟….
و تازه زمانی که با روش لاغری با ذهن آشنا شده بودم و داشتم یه کارایی رو ذهن خودم انجام می دادم که خییییلی هم آگاهانه نبود؛ چون من فقط یه سری تمریناتو داشتم تبدیل می کردم و هر کجا که بیشتر خوشم میومد رو، اونجا رو گسترش می دادم و تکرارش می کردم
و وقتی دیدم نتایج اولیه داره رقم می خوره، تازه داشتم به این سؤال، یعنی به جواب این سؤال می رسيدم که واقعأ میشه انگار آدم ها متناسب باشن، اگر که بتونن ذهنشون رو تغییر بدن
درباره ی ذهن و عملکرد اون زیاد شنیده بودم ولی هیچ وقتی نشنیده بودم که فردی تونسته باشه با کنترل ذهنش، با استفاده از قدرت ذهنش، بتونه لاغر بشه؛
خیلی شنیده بودم که مثلا افرادی، بیماریهای مختلفی رو، حالا مثلا مهار کرده بودن یا شفا پيدا کرده بودن یا خیلی از کارا کرده بودن ، ولی درباره ی لاغری، من نشنیده بودم تا اون زمان؛ به خاطر همین اصلا انتظار همچین نتیجه ی خاصی ام نداشتم وقتی کارا رو انجام میدادم؛
شاید بیشتر به خاطر اینکه یه کاری کرده باشم و یه روش متفاوتی رو انجام داده باشم شروع کردم به تمرینات ذهنی برای لاغر شدن؛ اما به لطف خدا، وقتی نتایج اولیه شکل گرفت، خیلی مشتاق تر شدم که این روش رو ادامه بدم.
تمریناتش رو خیلی گسترده تر کردم، خیلی تحقیقاتم رو بيشتر کردم، خیلی مطالعات بیشتری انجام دادم و فقط هم خودم داشتم انجام می دادم چون برای هيچ کسی قابل باور نبود، برا خودم هم تازه داشت قابل باور می شد، چون نتایج اولیه خیلی کم رنگ داشت بعد از ۳_۴ ماه خودشو نشون میداد.
خلاصه ادامه دادم و ادامه دادم تا به لطف خداوند تونستم بعد از حدود فکر میکنم بین ۱۵ ماه تا ۱۷_۱۸ ماه، این حدود، خب، تغییرات خیلی ديگه خودشو نشون داده بود، طوری که هرکسی منو می دید واقعا شگفت زده می شد،که چی کار کردی ؟؟؟!!!
…بعد جالب بود، نزدیکان من می دیدن که من همهی اون کار هایی رو که قبلا انجام می دادم برای لاغر شدن رو انجام نمی دادم.
چون همیشه مادرم یکی از اون عوامل لاغری من بود که بایستی مشارکت میکرد در تهیه ی غذاهای مخصوص یا مثلا پدرم که بایستی همیشه یک سری مواد غذایی خاص روتهیه می کرد، برای اینکه من بخوام لاغر بشم :
ولی اونها میدیدن هیچ کاری انجام نمی دم و این بار من خودم دارم یک سری کارها رو انجام میدم وتغییرات خیلی خوبی در من به وجود اومده.
خلاصه این روال طی شد تا اینکه بعضی از دوستانی که گذشته ی من رو دیده بودن و حال حاضر منو می دیدن، خب براشون جای سوال بود، خیلی کنجکاوانه می پرسیدن که چکار کردی به ما هم بگو که ما هم از این روش استفاده کنیم ولی وقتی براشون توضیح می دادم، فقط می خندیدن و می گفتن: بابا راستشو بگو، چیکار کردی؟ از چه برنامه ی رژیمی استفاده کردی؟ یا مثلا کدوم باشگاه ثبت نام کردی؟
و باورشون نمی شد که واقعا من از این کارها رو انجام ندادم و بيشتر اونها منتظر بودن یعنی هی به من هم می گفتن که: حالا بزاریم یه چند وقت بگذره، ببینیم واقعا می مونی؟ توخیلی مثلا قبلا هم هی لاغر شدی، دوباره چاق شدی؛ یا خودشون هم همچین تجربه ای داشتن، بالاخره دوستان من اکثرا افرادی بودن که اضافه وزن داشتن واونا هم بارها تلاش کرده بودن و مقداری از وزنشون کم شده بود ولی دوباره چاق شده بودن،
بیشتر در حالت انتظار بودن برای اینکه دوباره چاق شدن من رو ببینن وخیالشون راحت باشه که این روش هم جواب نمی ده و ما سرنوشتمون اینه که برای همیشه چاق بمونیم ولی خب يه مدت گذشت و اونها دیگه یواش یواش مطمئن شدن که، نه، این بار يه خبر دیگه س، انگار این رضا يه کارایی کرده، يه تغییراتی ایجاد کرده که دیگه چاق نمی شه و براشون خیلی جای سوال بود که من چه کاری انجام دادم؟
و من يواش يواش شروع کردم به این دوستان براشون توضیح دادن، چون اصلا موضوع آموزش هم نبود تا اون روز، فقط من خودم از این روش استفاده کرده بودم و نتایجی کسب کرده بودم ، می خوام بگم به این شکل آموزش این روش به دیگران شروع شد.
به یکی دو نفری که براشون جذاب بود و سؤال می کردن، به اون ها گفتم؛ اون هاهم یه مدت کار کردن ولی دوباره منصرف شدن، نتونستن ادامه بدن و خلاصه؛
مراحل طی شد، من خیلی بیشتر روی این دوره کار کردم، خیلی بهتر نتیجه گرفتم تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستان، سال ۹۵ يا اوایل ۹۶ بود فکر می کنم، گروهی در تلگرام تشکيل شد برای اینکه من به همراه دو نفر از دوستانم،
گفتم حالا شما دوست دارین از این روش استفاده کنین، یه کانال تلگرام تشکيل بدیم، یه گروه ۳نفری تشکيل بدیم،
برا اینکه براشون توضیح بدم و اونها تمرينات رو انجام بدن، به این شکل که با هم این کار رو انجام بدیم. واقعا می خواستم، خودم، ببینم این روش برای دیگران هم تاثیر داره یا نه؟
وقتی خودم اینقدر خوب نتیجه گرفتم، می خواستم ببینم دیگران هم می تونن از این روش نتیجه بگیرن یا نمی تونن؟
خب؛ این کار رو شروع کردیم و هنوز دو سه روزی از تشکیل گروه نگذشته بود که به طرز شگفت انگیزی، این لینک گروه دست چند نفر از دوستان ديگه رسیده بود که اونها واقعا، نمی دونم هم چه کسانی بودن ولی واقعا دستان خداوند بودند برای اینکه افرادی رو که نیاز دارن از این روش استفاده کنن برای لاغر شدن رو، به سمت من هدایت کنه ؛
فکر می کنم طی یکی دو روز حدود صد وسی چهل نفر عضو این گروه شدن، افرادی که از شهر های مختلف بودن و من واقعا شگفت زده شده بودم که این افراد به چه شکلی، یک شبه یا مثلا طی دو روز و دائم هم داشت اضافه می شد،
هرچند ساعت ۳_۴ نفر داشت به گروه ما اضافه می شد و من واقعا شوکه شده بودم که اصلا چه چیزی باید بگم، واقعا، چون حالا، تا اون روز من کار آموزشی انجام نداده بودم؛ هر چی بود برا خودم انجام داده بودم و نتیجه گرفته بودم ویه جورایی می خوام بگم، هدایت شدم به این مسیر…..
که بیام برای دیگران درباره ی لاغری با ذهن صحبت کنم، چون این افراد عضو شده بودن و همش هی سؤال می کردن؛ اینجا چه خبره،
چون ما اسم گروه رو هم گذاشته بودیم “ بیندیشید و به تناسب اندام برسید ” .
خب همین اسم هم برای خیلیها جذابیت داشت که موضوع چيه؟ بیندیشید یعنی چی؟
مگه میشه با فکر کردن لاغر شد؟ و هی تند تند تند سؤال می کردن.
خب ، منم به عنوان ادمین اونجا یک سری توضیحات متنی کوتاه، چیزی که می تونستم جواب بدم رو اونجا می نوشتم، بازم هی می دیدم کنجکاوی شون بیشتر می شد، چه حرف های قشنگی می زنن! امیدوار شدن و من واقعا مونده بودم که حالا چه جوری باید شروع کنم؟ از کجا شروع کنم؟
ولی به لطف خداوند کار شروع شد و فایل های لاغری با ذهن سال ۹۵ میگم یا اواسط فکر کنم ۹۵ بود، فایل های خیلی ابتدایی بود، با موبایل خودم فایل ضبط می کردم و در گروه میذاشتم و دوستان استفاده کردن ، خب؛ نتایج اون دوره واقعا شگفت انگیزه.
دوستانی که از اون دوره نتایج عالی گرفتن، هنوز هم با ما همراه هستن، در سایت فعالیت دارن، در شبکه های اجتماعی فعالیت دارن وبه عنوان افرادی که از دوره ی لاغری با ذهن نتایج عالی گرفتن، از دوره ی اول، هنوزم همراه ما هستن.
و این لطف خداوند به من بود که مسیری رو به وجود آورد و مسیری رو ایجاد کرد که من بتونم چیزی رو که استفاده کرده بودم، یاد گرفته بودم و باعث واقعا خوشحالی، لذت و سلامتی من شده بود رو با دیگران به اشتراک بگذارم و امروز تصمیم گرفتم که بخشی از این آموزش ها رو در قالب یک دوره ی آموزشی رایگان در اختیار شما دوستان خوبم قرار بدم….
تا عزیزانی که با این روش به هر طریقی آشنا می شن اطلاعات بهتری داشته باشن، دیدگاه بهتری داشته باشن و بتونن آگاهانه تصمیم بگیرن که آیا می خوان از این روش برای لاغر شدن استفاده کنن یانه ، می خوان از روش های قبلی، از روش هایی که خیلیا دارن تلاش می کنن با استفاده از اونها لاغر بشن، اما نتیجه ای نمی گیرن ،می خوان ادامه بدن و اونها می خوان از اون طریق به خواسته ی خودشون برسن.
تمام تلاشمو می کنم که به شکل عالی شما رو در مسیر لاغری با ذهن قرار بدم و از خداوند متعال بی نهایت سپاسگذارم که دوستان زیادی رو به این مسیر هدایت می کنه تا از این آگاهی ها استفاده کنن برای تغییر زندگی خودشون!
خب:
لاغری با ذهن رو اگه بخوایم خیلی خلاصه شروع کنیم، باید به این ترتیب من برای شما توضیح بدم که:
وقتی صحبت از لاغر شدن میشه، اصلا وقتی صحبت از تغییر میشه، دو تا موضوع باید مورد بحث قرار بگیره، یعنی معمولا به این شکله:
موضوع اول اینه که چرا ما چاق هستیم و چرا خیلی ها لاغر هستن؟ چرا خیلی از آدمها چاقن؟ چرا خیلی از آدمها لاغر هستن؟ این موضوع اوله.
موضوع دوم اینه که از چه طریقی ما باید لاغر بشیم؟ چطور ما باید لاغر بشیم؟ یعنی دیگه کاری به موضوع اول نداریم فقط موضوع حل مسأله س.
دو تا موضوع باید مورد بررسی قرار بگیره؛ یکی صورت مسئله س که چرا ما چاق هستیم و دیگران لاغر هستن؟
یکی جواب مشکله که حالا چطور می تونیم لاغر بشیم؟
به نظر شما کدوم موضوع باید برای لاغری با ذهن، اول مورد بحث قرار بگیره؟؟؟
احتمال میدم که بیشتر دوستانم، گزینه ی دوم رو انتخاب کرده باشن؛ یعنی دوست داشته باشن درباره ی چگونه لاغر شدن براشون صحبت کنم و اینکه چطور ما می تونیم از چاقی و رنج و مسائل و مشکلات اون رهایی پیدا کنیم و لاغری و لذت واحساس خوب و سلامتی رو تجربه کنیم.
این جوابیه که خیلی از افرادی که با دوره ی من آشنا میشن معمولا می دن. همه ی اون ها دوست دارن که بلافاصله نحوه ی چگونه لاغر شدن رو یاد بگیرن؛ اما من می خوام به شما دوستان خوبم بگم که این انتخاب اشتباهیه و افرادی که اضافه وزن دارند مثل خودم که قبلا داشتم؛ همیشه دنبال اینن که چطور لاغر بشن، هيچ وقتی دنبال این نبودن که چرا چاق شدن؟
و به همین دلیله که هيچ وقتی نتونستن به اون نتیجه ای که دوست دارن دست پیدا کنن و لاغر بشن، چرا؟؟؟
چون همیشه می خواستن چاقی رو حل کنن، می خواستن چاقی رو از بین ببرن؟ آها...می خواستن نتیجه رو از بین ببرن، می خواستن نتیجه رو تغییر بدن؛ یعنی دنبال یک روشی بودن که چاقی رو تبدیل کنن به لاغری؛ ولی هیچ وقت به این فکر نکردن که اصلا چرا چاقن؟ دلیلش چیه که اونها افراد چاقی هستن؟
اگر صورت مسئله رو بهش فکر کنین و جوابی برای اون پیدا کنید شما برای همیشه می تونین لاغر بشین.
یکی از وجه تمایز های بسیار شگفت انگیز دوره ی لاغری با ذهن با همهی روش های دیگه، اینه که شما با استفاده از این آموزش ها می تونید برای همیشه متناسب بمونید. چرا؟؟؟
چون ما میایم صورت مسئله رو مورد بحث و کنجکاوی و تحلیل قرار میدیم وروش هایی برای تغییر صورت مسئله، من به شما ارائه می دم، نه اینکه بخوایم نتیجه رو تغییر بدیم؛ نتیجه همیشه حاصل یک سری افکار، رفتارها و یک سری مسائله که اون نتیجه ی نهایی رو رقم می زنه؛
اینکه انتظار داشته باشید بدون اینکه مسائل قبل از نتیجه رو تغییر بدید، فقط نتیجه رو تغییر بدید، یک انتظار اشتباه و دور از دسترسه و اتفاقیه که خیلی از ما تجربه ش کردیم:
در تمام دفعاتی که ما برای لاغری اقدام کردیم، از هرررر روشی اقدام کرديم، ما می خواستیم نتیجه رو تغییر بدیم….
می خواستیم یهویی بیایم چاقی رو تبدیل کنیم به لاغری کنیم ودیدید که در این کار ناموفق بودیم، حتی افرادی که اومدن به شکل خیلی ضربتی عمل کردن؛ مثلا رفتن عمل های جراحی آنچنانی و خطرناک و پیچیده انجام دادن و طی مثلا یک جلسه، دو جلسه يا چند هفته به خاطر عملی که انجام دادن ۳۰_۴۰ کیلو از وزنشون کم شده؛
اما اونها هم باز اومدن فقط نتیجه رو تغییر دادن و این نمی تونه تناسب اندام پایداری باشه، نمی تونه لاغر شدن متداومی باشه،
ما می خوایم لاغر شدن برای همیشه رو یاد بگیریم ، نمی خوایم برای یک مقطع کوتاه ، نمی خوایم برای ۶ماه لاغر بشیم ، نمی خوایم برای ۳ ماه لاغر بشیم ؛ می خوایم یک بار لاغر بشم و تا ابد لاغر بمونیم، این ارزشمنده،
خب؛ پس شما الان متوجه شدیدکه اگر می خواید لاغر بشید، این بار نباید به نتیجه کارداشته باشید، نباید هدفت این باشه که چاقی خودت رو به لاغری تبدیل کنی،
*باید هدفت این باشه که :چرا چاق شدنت روتغییر بدی 😍
و همه ی این چرا ها به صورت فرمول هایی هستن که در ذهن ما ذخیره شدن و به لطف خدا در ادامه ی دوره خیلی در این باره بیشتر براتون توضیح میدم ؛
می خوام با یک مثال براتون این موضوع رو خیلی واضح تر کنم، تصور کنید. که شما با ماشین خودتون در سطح شهر رانندگی می کنید حالا یه اتفاقی میوفته و ماشین شما از حرکت می ایسته، ماشین خراب می شه ، خب؛ شما پیاده میشید و کاپوت رو بالا می زنی و نگاه می کنی و دنبال علتش می گردی، ولی خب از اونجایی که سیستم ماشین هم خیلی پیچیده س ، به نتیجه ای نمی رسی و یه رهگذر رد میشه، میگه: ” آقا چی شده، مشکلی پیش اومده؟…
آقا چی شده،مشکلی پیش آمده؟…
…میگی که وا… داشتم رانندگی می کردم،یهو ماشین خاموش شد،نمی دونم چشه؟حالا هر چی هم دارم دستکاری می کنم به نتیجه نمی رسه،خلاصه اون آقاهه،اون رهگذره، میاد یه نگاهی میکنه،دستی می زنه،میگه که فکر میکنم از باتری ماشین باشه، به نظر باتریش خالی کرده،بهتره یه باتری نو بندازی و ان شاا… روشن میشه.
خب شما هم میری یه باتری نو تهیه می کنی، میای می بندی رو ماشین ولی بازم می بینی که استارت می زنی و ماشین روشن نمی شه،تعجب می کنی،میگی، میگی که این بابا گفت که از باتریشه،پس چرا روشن نشد؟
توی همین فکر هستی که چرا ماشین روشن نمیشه،یه نفر دیگه رد میشه و اتفاقا میگه که من مکانیکم، کمکی از دست من بر میاد؟
شما هم خیلی خوشحال میشی، آقاجون خوب شد رسیدی شما، ماشین من خراب شده، راستش یه نفر دیگم اومد گفت که از باتری ماشین منه و عوض کردم ولی باتری نبود، مکانیکه هم میگه نه بابا از باتری نیست، مشخصه، نگا میکنه و دستکاری میکنه، میگه از شمع های ماشینه، شمع های ماشینت خراب شده که ماشینت روشن نمیشه، اگه بتونی این دور و ور یه دست شمع پیدا کنی و عوض کنی ،ماشینت راه میفته،
خب اون می ره و شمام میری میگردی، یه فروشگاه لوازم یدکی پیدا میکنی و یه دست شمع نو میخری و باز هزینه میکنی و میای رو ماشین می بندی ولی باز استارت می زنی می بینی ماشین روشن نمیشه.
خیلی دیگه، یواش یواش دیگه داری به هم می ریزی، اعصابت خراب میشه، پس چرااین مشکل حل نمیشه؟
تو همین اوضاع و احوال هستی و داری با خودت کلنجار میری که یه نفر دیگه رد میشه، میگه آقا چی شده مشکلی پیش اومده؟
میگی که والله اینجوریه قضیه، ماشین من خاموش شده و یه نفر اومد و گفت باتریشه خلاصه ما عوض کردیم نشد، یه نفر دیگه اومد که ادعا میکرد مکانیکه و اومد و گفت از شمع های ماشینه و باز نشد، حالا دیگه نمی دونم چشه؟
میگه خب، پس بزار منم پس یه نگاهی کنم ببینم حالا شمع که نبوده، باتری نبوده، یه نگاه می کنه و دستی و این ور واون ور و خلاصه میگه: این از دینام ماشینته، برق تولید نمی کنه عبور نمیده و خلاصه به همین دلیله که ماشینت روشن نمیشه،
میگی مطمئنی؟ میگه آره بابا مشخصه…
… اصلا تابلو ه از دینامه، اینا بلد نبودن که گفتن از شمع و باتری شه ، اصلا از دینامشه.
خلاصه…شما میرید یه هزینه ی بیشتری انجام میدی و دینام رو تهیه می کنی و میای رو ماشین می بندی و خلاصه باز استارت می زنی و روشن نمیشه و دیگه حسابی به هم می ریزی، یه نفر دیگه میاد و میگه که چی شده و خلاصه براش یه توضیح میدی اون میگه فکر کنم از اینه ولی دیگه شما خیلی دل و دماغشو نداری که بخوای این دفعه حرف اونو گوش بگیری، چرا؟
به خاطر اینکه پذیرفتن صحبت های قبلی هام که ادعا می کردن بلد هستن ، شما رو به نتیجه ای نرسونده و شما بیشتر به این پی می بری که انگار اینا، نه نمیشه اینجوری مسئله رو حل کرد؛ تا اینکه یه نفر میاد و میگه: ” آقا خودت رو خسته نکن، بیا یک شماره بهت میدم زنگ بزن این آقا ماشین داره، میاد، یدک کشه، میاد ماشینتو می بره تعمیرگاه، میبره نمایندگی، اونا دیگه راحت همه چی رو متوجه میشن دیگه، می زنن به دستگاه برات.
تماس می گیری و ماشین میاد و یدک کش میاد ماشین شما رو حمل می کنه به مکانیک حالا یا نمایندگی، اونا ماشین شما رو وصل می کنن به کامپیوتر، یه نگاه میکنه، میگه که آقا مثلا این قسمت از ماشینتون ، این بخشش مشکل داره و یه قطعه ی خیلی ساده، خیلی کم هزینه رو خیلی سریع برات تعويض می کنن و شما استارت می زنی و ماشین روشن میشه و بر می گردی.
همه ی این توضیح که براتون دادم، می خواستم به این دو طریق عملکرد توجه کنيد؛
شما در برخورد با موضوع چاقی به این طریق عمل کردید که اینکه هر کسی از راه رسیده، به شما گفته؛ که شما به این دلیل چاقی، باید این کار رو انجام بدی؛ بیا این برنامه ی غذایی رو استفاده کن،
بیا این برنامه ی ورزشی رو استفاده کن، بیا من یه قرص رو بهت پیشنهاد میدم، این دیگه کارش درسته و از این جور چیزها،
هر کسی یه چیزی به شما پیشنهاد کرده و شما هم هزینه کردی، رفتی انجام دادی، اما متاسفانه نتیجه نگرفتی و هر بار نسبت به خودت و دیگران بد بین تر شدی که انگار واقعا نمیشه لاغر شد، من هر کاری می کنم نمیشه؛ در صورتی که اگر یکبار شما اشکال اصلی رو پیدا کرده بودی ، ایراد اصلی رو تشخیص داده بودی و به حل اون مشکل پرداخته بودی؛ خیلی راحتتر لاغر شده بودی و برای همیشه لاغر می موندی.
لاغری با ذهن ، همون کامپیوتره س، همون سیستمی که میاد عیب یابی میکنه جسم شما رو، عیب یابی میکنه ذهن شما رو و به شما میگه چه چیزهایی در ذهنتون اشتباه برنامه ریزی شده، چه فرمول هایی اشتباس، شما اون ها رو تغییر بده لاغر می شی.
کل داستان لاغری با ذهن اینه؛ تصور کنید یک کامپیوتر فوق العاده هوشمنده، که شما با انجام دادن تمریناتش، با انجام دادن، با گوش دادن به فایل های توضیحی اون، به معایب و مشکلات ذهنی خودتون، به فرمول های ذهنی اشتباهی که دارید، در مغزتون دارید و سال هاست از اونها استفاده کردید پی می برید و اونها رو با فرمول های صحيح جا به جا می کنید، تغییر میدید و می بینید که جسمتون به شکل عالی تغییر میکنه.
همهی دوستانی که اضافه وزن دارند و از هر روشی استفاده کردن برای لاغر شدن؛ داشتن از توصیه های دیگران استفاده می کردن، از توصیه ی افرادی که یا خودشون اصلا چاق نبودن یا ادعا می کردن که ما با استفاده از این محصول ، با استفاده از این قرصها، با استفاده از این برنامه، ما لاغر شدیم
ولی شما وقتی استفاده کردین نتیجه نگرفتین و متاسفانه به جای اینکه به اون شیوه ها شک کنین که اون شیوه اشتباهه، به خودتون شک کردید که نه، من نمی تونم لاغر بشم، من انگار سرنوشتم اینه که تا ابد چاق بمونم، من شانس ندارم و بيشتر ما خودمون رو سرکوب کردیم به جای اینکه فکر کنیم که بابا شاید اون روشه اشتباه بوده .
و خيليا در طول عمرشون بارها و بارها روش های متفاوتی رو برای لاغر شدن استفاده کردن و نتیجه نگرفتن و هر بار خسته تر و ناامید تر از دفعه ی قبل به دنبال روش دیگه ای بودن و تقریبا همه ی دوستانی که با سایت تناسب فکری آشنا میشن، یه جورایی دیگه ته خطن، یه جورايی دیگه خییییلی خستن از اضافه وزن، یه جورایی دیگه واقعا اعتمادی ندارن ، نه به خودشون برای اینکه بتونن لاغر بشن ، نه به هر روشی و هر برنامه ای و هر نمی دونم، توصیه ای که بتونه اونها رو لاغر کنه.
و با این شرایط با سایت تناسب فکری آشنا می شن و من خیلی خوشحالم و خدا رو شکر می کنم که اون دسته از عزیزانی که در سایت باقی می مونن، از فایل ها استفاده می کنن و از دوره ی آموزشی لاغری با ذهن استفاده می کنن، به شکل عالی نتیجه می گیرن و نتيجه ی در اصل این همه سال سختی و رنج و مشقتی که برای لاغری کشیدن وهیچ نتیجه ای نگرفتن رو به لطف خدا از گروه تناسب فکری و دوره ی لاغری با ذهن می گیرن و خستگیشون در میاد و زندگی جدیدی رو شروع می کنن.
… و به شما دوست خوبم تبریک میگم که اگه تا اینجای این فایل تصویری رو داری تماشا می کنی ، معلومه که مشتاق هستی، معلومه که متعهد هستی که لاغر بشی و خودت رو از رنج چاقی رها کنی و به لذت لاغری و تناسب اندام برسی؛
پس تا اینجا شما متوجه شدید که لاغر شدن در صورتی میتونه دائمی باشه که علت چاقی رو تشخیص بدی و برطرف کنی، نه اینکه بخوای نتیجه ش رو تغییر بدی.
هیچ کسی نتونسته با تغییر نتیجه که همون چاقی به لاغریه، برا همیشه لاغر بمونه؛ چون علت چاقی در ذهن افراد ه و تا وقتی این فرمول ها تغییر نکنه، شما هر فشاری به جسمت بیاری متاسفانه دوباره به وزن قبلی و شاید بالاتر بر می گردی به خاطر اینکه فرمول ها که تغییر نکرده، اونها داره کار خودش رو انجام میده و دوباره شما در مسیر چاقی قرار می گیری و دوباره به وضعیت قبلی بر می گردی،
خب؛ برا اینکه شما تا استفاده از فایل بعدی، تمرین خیلی خوبی داشته باشی و بيشتر آماده بشی برای اینکه درمسیر لاغری با ذهن قرار بگیری، از شما می خوام که خوب فکر کنی؛ می خوام صورت مسئله رو تحلیل کنی، می خوام به اینکه چرا شماِ چاق هستی ، فکر کنی و هر دلیلی به نظرت میرسه که دلیل چاق بودنته رو باید بنویسی، باید وقت بزاری
، ببین هيچ راهی نداره؛ شما اگر می خوای لاغر بشی باید وقت صرف یادگیری لاغری با ذهن کنی؛
نمیشه اینکه مثلا بگی: ” من یه بار این فایلو دیدم، دیگه.
دیگه حتما خودش اتفاقات رخ میده، معجزه رخ میده،
نه هیچ معجزه ای در کار نیست، همش خودتی، شما یاد می گیری با انجام دادن تمرينات، با فکر کردن به سوالات، در واقع داری برنامهریزی ذهنت رو تغییر میدی.
ببینید خیلی از ما تا حالا خیلی سختی کشیدیم برا لاغر شدن، خیلی عرق ریختیم، خیلی در مقابل مواد غذایی مقاومت کردیم و احساس رنج و اینا رو تحمل کردیم،
نخوردن و خلاصه، دور شدن از مواد غذایی و اینجور چیزها؛
الان که دیگه خبری از این رنج ها نیست،
من میگم به يک سوال باید فکر کنی.باید بنویسی، دیگه فکر کردن، فکر نمیکنم سخت تر از مثلا ورزش کردن باشه. سخت تر از نخوردن باشه. سخت تر از نمی دونم از ساعت ها پیاده روی کردن باشه.
با فکر کردن شما می تونی یواش یواش صورت مسئله چاقی رو تغییر بدی و یک فرمول لاغر کننده رو در ذهنت تثبیت کنی و ببینی که این فرمول ها چه تاثیری روی جسم شما میزاره. ؛
سوال این قسمت اینه:
خوب به موضوع چاقی فکر کن؛ ببین چه چیزی باعث چاقی شما شده؟
هیچ عجله نداشته باش برا اینکه فایل بعدی رو استفاده کنی؛
هیچ اتفاقی در فایل های بعدی قرار نیست رخ بده.
هیچ فرمول شگفت انگیزی قرار نیست به شما داده بشه که مثلا طبق این برنامه ی غذایی دیگه از امروز عمل کن ومطمئن باش مثلا ۳ماه بعد لاغر می شی. ، همچین اتفاقی نمی افته چون؛
اصلا من متخصص امور تغذیه نیستم که بتونم به شما برنامه ی غذایی بدم.
برنامه ی ورزشی هم به شما داده نمیشه چون من هیچ تخصصی در زمینه ی رشته های ورزشی من ندارم که بخوام به شما برنامه ی ورزشی بدم.
هیچ دارو و دمنوشی هم معرفی نمی کنم چون هیچ تخصصی در زمینه ی طب سنتی و خلاصه مواد دارویی و اینها ندارم.
من فقط یاد گرفتم چطور میشه با کنترل ذهن و با انجام چه تمرينات ذهنی ، فرمول های چاق کننده در ذهنمون رو به فرمول های لاغر کننده تبدیل کنیم و در نتیجه جسممون که تحت تاثیر مغز ما قرار داره تغییر شرایط میده و به وضعیت لاغر تغییر شکل میده.من فقط اینو بلدم و می خوام اینو به شما بگم؛
بنابراین عجله نداشته باشید که قسمت های بعدی رو هم ببینید تا اینکه به اون فرمول یا به اون کلید اصلی برسید، هيچ اتفاقی نخواهد افتاد، هیچ کلید خاصی به شما داده نمی شه، هيچ رمز و رموزی هم به شما گفته نمی شه؛ همش سوال و جواب، فکر کردن و فایل های آموزشی هست، توضیحی هست و من با این فایل ها شما رو وادار می کنم به فکر کردن و اون افرادی که متعهد باشن وتمریناتشو انجام بدن به نتايج اولیه ی لاغری با ذهن خواهند رسید و شگفت زده میشن.
پس سوال این قسمت اینه: خوب به موضوع چاقی خودتون فکر کنید؛
واقعأ چرا شما چاق شدید؟ از چه سنی شما چاق شدید؟
بیاید مثلآ فکر کنید از شما خواستن یک داستان درباره ی چاقی خودتون بنویسید،
از چه زمانی اضافه وزن شما شروع شده؟
اصلا چرا شما چاق شدید؟
چه خاطراتی از چاق شدن دارید؟
چه مشکلاتی با چاق شدن داشتید؟
بیاید یک انشا؛ اصلا ببین یک انشا درباره ی چرا من چاق هستم؟ بنویسید.
موضوع انشا ما اینه:
چرا من چاق هستم؟
هر چقدر می تونید وقت صرف این سوال کنید و تا می تونید درباره ی اون توضیح بنویسید که این زمانی که شما دارید فکر می کنید در واقع دارید فرمول های اشتباه ذهن خودت رو استخراج می کنی و روی کاغذ می نويسی،
حالا نمی گم، حالا فرمول اشتباه نه، شایدم کلمه ی درستی نباشه؛
فرمول ها رو کلا، حالا کار ندارم چقدرشون اشتباهه، چقدرشون صحيح ه ،
شما هر چقدر که به این موضوع فکر کنید و بنويسيد؛
در واقع داری فرمول های ذهنت رو استخراج می کنی و روی کاغذ مياری و حتما جواب این سوال رو در قسمت نظرات همین صفحه بنویسید وحتما جواب دوستان تون رو مطالعه کنید ؛
چون همه ی این کارها باعث میشه که شما تمرکز بیشتری رو داشته باشید روی موضوع لاغر شدن و ذهنتون رو بیشتر درگیر موضوع لاغر شدن وتغییر فرمول های چاق کننده به فرمول های لاغر کننده، ذهن تون رو درگیرش کنید، پس؛ بنابراین حتما جوابتون به این سؤال رو در قسمت نظرات بنویسید و جواب های دوستانتون رو هم حتما مطالعه کنید که خیلی درایجاد اشتياق و احساس خوب در شما و انگیزه برای لاغر شدن تاثیر گذاره.
منتظر خوندن نظرات وتمرینات فوقالعاده ی شما هستم و آن شا الله به لطف خداوند در جلسات بعدی موضوع لاغری با ذهن رو ادامه خواهیم داد.
هر جا که هستید در پناه خداوند متعال شاد باشید و در مسیر متناسب شدن.
امتیاز 3.81 از 529 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام . من از سال۹۲ یه دفعه چاق شدم البته از قبل کمی اضافه وزن داشتم
سال ۹۸ تو یک سال ۲۵ کیلو با ورزش کم کردم و به وزن ایدال رسیدم ولی متاسفانه کرونا همه برنامه هام بهم ریخت . از ۹۸ تا ۴۰۱ ۵ کیلو از وزنم برگشت 😔 و از یک سال و نیم پیش که فرزندم تصادف سختی داشت من افسردگی گرفتم و دوباره چاق شدم . 🥴 یک ماه ورزش شروع کردم و تازه با این سایت اشنا شدم . امیدوارم که بتونم اول حال روحی خوب و دوم وزن ایدال برسم ☺️
سلام من خانم ۵۲ ساله هستم و از ۱۹ سالگی چاق شدم چرا؟چون خیلی شیرینی دوست داشتم وتازه استخدام شده بودم
واز خانواده هم جدا شده بودم توی پانسیون زندگی میکردم حقوق میگرفتم ودائما شیرینی میخریدم ومیخوردم یک جوری آزادی مو هر روز جشن میگرفتم خوب نتیجه هم شد چاقی!!!عمه هام همه چاق بودن واونموقع چاقی علامت زیبایی یک دختر جوان، پس حسابی هم بخاطر چاقیم تشویق میشدم پس روز به روز چاقتر شدم تا اینکه رسیدم به۳۰ سالگی وبارداری فرزند دومم ومسمومیت حاملگی و… از اینجا مشکلات چاقی برام شروع شد من حدودا ۳۰ کیلو اضافه داشتم وفشار خون بالا وروماتیسم و کم کاری تیروئید به سراغم اومد تازه حالا فهمیدم توی فامیل پربود از سکته قلبی ،فشار خون بالا ومرگ در اثر بیماریهای قلبی ودیابت و… تازه حالا فهمیدم با خودم چکار کردم😵💫البته قبلش میدونستم ولی همیشه فکر میکردم این بیماریها مال آدمهای مسنه اووووو تا من برسم به اوجا!!!!ولی دیدم نه بابا اینجوریا هم نیست😬 شروع کردم به تلاش کردن برای کاهش وزن ولی هر دفعه ۱۵ تا ۲۰ کیلو کم میکردم وچند ماه بعد ۲۰ تا ۳۰ کیلو اضافه میشد🥵 روز به روز از خودم بیشتر بدم میومد افسردگی به سراغم اومد اعتماد به نفسم پایین وپایینتر اومد من که اصلا با خجالت آشنا نبودم حالا ارتباط اجتماعی ام داغون شده بود🫣 بازنشستگی پیش از موعد گرفتم تا توی خونه باشم 😥تا اینکه سال گذشته یک هو با یک روشی اشنا شدم شبیه به همین روش بود🤩 وتونستم خیلی معجزه آسا ۲۰ کیلو بدون سختی کم کنم😆 یک جوری وزنم کم شد که اصلا نفهمیدم چطور شد تازه لذت هم میبردم 😁ولی یک ساله وزنم ثابت مونده واصلا دیگه کم نمیشه البته گاهی شیطونی میکنه میخواد بره بالا که کنترلش میکنم ولی نیاز به کمک دارم برای کم کردن باقی اضافه وزنم امیدوارم این روش بتونه به من دوباره یک کمک معجزه آسا کنه 🙂
به نام خدا
سلام
چاقی مسئله ای هست که من از دوران دبستان متوجه آن هستم و کمکم بیشتر با آن درگیر شده ام. طبق صحبت های مادرم من از تا قبل از ورود به مدرسه خیلی لاغر بودم و کم کم از هفت سالگی چاق شدم. یادم هست که من همیشه غذاهای سالم میخوردم و عادت به خوردن تنقلات نداشتم، ولی همیشه تا حد خفگی میخوردم. همان اوایل همه به من میگفتند تو استخوان بندی درشتی داری و برای همین پرتر شدی. کمکم که چاقی من بیشتر شد، به من میگفتند این چاقی ارثی است و وقتی سن رشدت تمام شد باید رژیم بگیری. خلاصه از دوران راهنمایی رژیم گرفتن من زیر نظر دکتر شروع شد. اما هیچوقت نتونستم اونطوری که باید به دستور رژیم عمل کنم، خیلی برام سخت و عذاب آور بود. برای همین ورزش رو زیاد کردم و چون علاقه داشتم ادامه دادم. غذاهای سالم میخوردم و مقدارش دیگه برام مهم نبود چون باور داشتم که دارم ورزش میکنم و با ورزش متناسب میمونم. به خاطر همین باوری که داشتم سه سال خوش هیکل بودم و لباسهای قشنگی میپوشیدم. بعد از اون سال کنکورم رسید و من ورزش رو قطع کردم. و چون فکر میکردم هرکسی که برای کنکور میخونه چاق میشه، پس منم چاق میشم و اینجا بود که ۳۰ کیلو وزن اضافه کردم و دقیقا روز بعد کنکورم ۱۰۰ کیلو شده بودم. اعتماد به نفسم خیلی کم شده بود. لباسام دیگه اندازم نبود، همه میگفتن حواست به خودت هست؟ تو قراره ازدواج کنی، باید زیبا و خوش هیکل باشی. اینطوری که نمیتونی ازدواج کنی. دیگه اون لباسایی که میپوشیدم تبدیل شده بود به آرزو برام.
مهر همون سال رفتم دانشگاه و از این فضای فکری منفی اطرافم دور شدم و با پیدا کردن سایت شما دوره های رایگان رو شروع کردم. هر سری که خانوادم من رو میدیدن میگفتن چقدر لاغرتر شدی. یادمه نزدیک عید بود که وزن کردم و دیدم ۸۰ کیلو شدم. وای خدا باورم نمیشد که این من بودم که توی این ۵ ما ۲۰ کیلو کم کردم. مامانم به همه میگفت فعالیتش توی دانشگاه زیاد شده، از ما دور بوده اشتهاش کم شده و… . وقتی یه بار براش توضیح دادم که چیکار کردم باورش نشد و گفت نه اینا الکیه و تو به خاطر این دوره ها لاغر نشدی. دیگه تابستون شده بود و منم آموزش ها رو قطع کرده بودم و دوباره با قرار گرفتن توی اون فضای رژیم و ورزش و حرفای اطرافیان که میگفتن حواست باشه حالا که لاغر شدی دیگه برنگرده و… همه ترسهام برگشت و پرخوریم شروع شد و دوباره مهر شدم ۹۰ کیلو. رفتم دانشگاه و متاسفانه هم اتاقیهایی که داشتم خیلی به من گیر میدادن و من رو به ورزش و رژیم ترغیب کردن. اون سال هم گذشت و من الان که سال سوم دانشگاه هستم دیدم با این روشها هیچ تغییری نکردم. دفتری که تمرینات اون سال رو نوشته بودم در آوردم و دیدم که چقدر از ترسهای گذشته من برگشته و اصلا متوجه این نبودم. حالا دوباره دوره رایگان رو شروع کردم و اینبار نظراتم رو ثبت میکنم.
ممنون از اینکه وقت گذاشتید و دیدگاه من رو خوندید.
از شما استاد گرامی هم برای اینکه این دوره رایگان رو قرار دادید ممنونم.
باسلام. من تا سن سی و یک سالگیم لاغر بودم. و اصلا اضافه وزن نداشتم. بعد از سقط جنین های دوقلوم من چاق شدم. و مقصر چاقیمو قرص زینک دونستم که با خوردنش بعد از سقط به طرز شدیدی اشتهام زیاد شد ، بعد اطرافیانم و دکتراعلت این اشتهای زیاد رو به عنوان پرخوری عصبی گفتند و ناشی از اعصاب، بعد ربطش دادم به قرص الپرازولام که شبا نمیخابیدم و میخوردم. بعدش ربطش دادم به تنبلی تخمدان. خلاصع من هعی چاق میشدم و هعی میخوردم و میخوردم و همش علت واسه چاقیم گیر میاوردم . که الحمدلا الان که با سایت شما اشنا شدم و فمیدم علتش فقط ذهن خودم بوده و بس
سلام روزتون بخیر
من از وقتی به دنیا اومدم تا هفت سالگی چاق بودم بعد از اون اندام متناسبی داشتم تا دو سال بعد از ازدواج روند چاقی من شروع شد ، هر از گاهی با رژیم و ورزش مقداری وزن کم میکردم باز بعد یه مدت اضافه وزنم بر میگشت
الان هم با سایت شما آشنا شدم ان شاالله که به نتیجه مطلوب برسم وقتی دیدم که لباس های قلبم اصلا اندازه ام نیستن حسابی بهم ریختم
از چاقی هیچ خاطره خوبی ندارم ، اصلا چاقی خوب نیست که بخواد خاطره خوب هم رقم بزنه
باسام و خسته نباشی به دوستای خوبم و استاد عزیزم
چرا من چاق هستم؟
من از کلاس چهارم حدود ۱۱ سالم بود شروع به پاق شدن کردم و قبلش متناسب بودم از اینکه خیلی اصطلاح لاغر مردنی و خیلی زردی به کار میبردن و پدرمم و مادرمم از این اصطلاح بدشون میومد منو وادار میکردن به غذا خوردن زیاد و رفته رفته چاق شدم و پدرم علاقه ی شدید به بجه ی تپل داشت و هر بچه ای رو میدید تپله بوسشون میکرد..
من وقتی رفتم راهنمایی فهمیدم با دوستام از نظر هیکل متفاوتم و اونا خیلی راحتتر ورزش میکردن و همه راحتتر باهاشون دوست میشدن و خیلی دوستشون داشتن دوستامو یه حس عجیبی داشتم و خودمو بهشون نزدیک نمیکردم بخاطر چاقی و نداشتن اعتماد به نفس و باعث شده بود در درس خواندن هم خلل ایجاد کنه چون خودم خیلی ادم حساسی بودم .
کار پدر من کاروان زیارتی میبرد و مادرم مغازه لباس فروشی داشتیم و من همیشه حرص میخوردم چرا نمیتونم اون لباسایی که میوردیم بپوشم مخصوصا اونایی که خوشگل و برای لاغرا بود .
با سلام من زمانی که بچه بودم لاغر بودم اصلا نمیدونستم چه جوری بعضیا چاق میشن یه دختر دایی دارم از سن بچگی چاق بود سر به سرش میذاشتم قلقلکش میکردم و ناراحت میشد و ما میخندیدیم خدا ما رو ببخشه و هنوز هم خیلی چاقه من تا قبل از ازدواج خیلی خوب بودم بعدش با حضور کم کاری تیرویید باور کردم که چاقی طبیعیه هر کی منو میدید با توجه به اینکه قبلش متناسب بودم ازم میپرسیدن چاق شدی منم با تحکم چاقی مو گردن کم کاری مینداختم بعدش کم کم چاقی رو گردن حاملگی انداختم و با حضور زانو درد و کم تحرکی الان دیگه یه بهونه جدید پیدا کردم و چاقی مو گردن کم تحرکی انداختم ولی الان دیگه متوجه شدم تمام اینا باورهای غلط هستن و محکم و استوار پای در این راه گذاشتم و مطمعن هستم که موفق خواهم شد پر از نور باشید
سلام من چاق نبودم وهمه به من میگفتند چرا اینقدر لاغری . یه چیزی بخور مامانت بهت چیزی نمیده تو خانه بخوری.. الان نه استخوانی و نه گوشتی برات مونده. من خلاصه فکرکنم استارت از همونجا شروع شد . که شروع کردم خیلی چیزخوردن هرچی دم دستم می امد میخوردم ورحمم نمیکردم… وازطرفی این به کنارکه سه سال هم بی تحرکی بودم چون کارم این بود که یه جا بشینم… ولی فکرکنم بخاطر استرس هایی که بهم وارد میشد از فامیل هامونم بود …ازاونجا شد که خوابم بهم ریخت وسبک زندگی دیگه پیداکردم.
به نام الله
سلام
چرا شما چاق هستید؟
من تا سن ۱۴ سالگی و ۱۵ سالگی به شدت لاغر بودم و استخوانی و اصلا اضافه وزن نداشتم و خیلی خیلی لاغر بودم بعد از سنین اول راهنمایی دوم راهنمایی کم کم وارد سیکل چاقی شدم وهی کاهش وزن و افزایش وزن داشتم و بیشتر اوقات همیشه درگیر رژیم ورزش پیاده روی بودم و تا وقتی رژیم بودم ورزش شدید میکردم لاغر بودم بعدش مجدد وزن برمی گشته .الان ۸۸ کیلوم و خیلی سال هست که همیشه روی این وزن می رسم به ۷۹ و۷۸ باز برمیگردم به وزن ۸۸ .
دلایل ترمزهای ذهنم راجب چاقی :
1_علت چاقی من ژنتیک و ارثی هست .چون پدر مادر من خیلی اضافه وزن دارن و درشت اندام هستن و پدر بزرگ ها مادربزرگ هام همه اضافه وزن دارن پس منم باید چاق بشم وپدر ومادرم ازدواج فامیلی کردن این ژن در من قوی تر هست پس من هم چاق میشم. پسر عموهام لاغرن چون ژن مادرشون لاغره .
(علت چاقی اقوام من به خاطر ژن نیست بلکه به خاطر پرخوری و باورهای غلط خیلی زیاد هست.چون همشون اعتقاد های خیلی غلطی دارن .بعد از غذا خوردن بازم میخورن نصف شب هم میخورن همیشه و در همه حال در حال خوردن هست .پس ربطی به ژن نداره اگر به خاطر ژن هست چرا وقتی تعداد دفعات پرخوری کم میکنی لاغر میشی. چرا الان مثلا دخترعموهات لاغرن چرا دخترددایم ساناز که واقعا تحسینش میکنم خیلی لاغره ؟اونم مادرش چاقه مادربزرگ هاش اینام چاقن اما خودش لاغره ؟پس به باورهای درستش برمیگرده .ژنتیک در چاقی غلط هست .ژن من اصلا در لاغری چاقی من تأثیری نداره .من ژن هام بنیاین مشترک با تمام انسان ها داره .من ژن های خوبی برای لاغری دارم چرا وقتی شروع میکنم به اشتباهات غذا خوردنم سریع فیت خوش اندام میشم .لاغری هیچ ربطی به ژن های ما نداره .)
۲_چاقی من به علت این رخ داد که عادت ماهیانه شدم برای همین تو سن رشد استخوان بندیم ترکید . و یهو افزایش وزن شدید داشتم و خانم ها بعد دوران بلوغ دچار افزایش وزن می شوند این باور غلط من بود چون چاقی من بعد از دوران بلوغ رخ داد فکر میکردم به خاطر همین تغییرات بلوغ عادت ماهیانه است که دچار اضافه وزن شدم .به خاطر هورمون هام که چاق شدم
(دختر دایم ساناز این باور نداشت که به خاطر بلوغ آدم چاق میشه و همیشه هم به من میگفت این باور غلطی هست و این الگو مناسبی برای من هست که اصلا ربطی به بلوغ نداره .یا رومینا یا سوگند دختر عموم که بعد از دوران بلوغ اصلا لاغرتر شدن که چاق تر نشدن .میلیون ها خانم داریم که بسیار لاغر خوش اندام دارم ربطی به بلوغ عادت ماهیانه نداره .)
۳_من شانس ندارم آبم میخورم چاق میشم مردم حالا چند دیس چند دیس غذا میخورن ولی لاغرتر میشن .هم باشگاهی های خودم چندین شیرینی میخورن لاغرن استخوانی هستن گریه میکنن که چاق بشن ولی لاغرتر میشن .مثلا دوستم مهدیه یا دوستم راضیه انقدر لاغر چندین پرس میخوره و گریه برای چاقی میکنه .
(چیزی به اسم شانس و میزان غذا هیچ ربطی به چاق لاغری نداره همه چیز در این جهان در ذهن ما رقم میخوره)
۴_استخوان بندی من درشت هست .هرکاری کنم چون شانه پهن دارم بازوهام بزرگ دبده میشه و چاق دیده میشم.به خاطر فرم ژن هام هست که شکم در نمیارم در عوض پهلو درمیارم و بازوهام هرچقدر هم لاغر میشم بازم بزرگ هست .بازوهام سخت آب میشن هرکاری میکنم بازوهام آب نمیشن پهلوی ها و پاهای پهنی که دارم برمیگرده به ژن هام برای همین اصلا شکم درنمیارم.
(می دانی چرا اینطوری هست چون همیشه میگی من شکم درنمیارم در عوض پهلو درمیارم چون ذهنت اینقدر سمی هست .تو عکس های دوران کودکی تمام فرم ها استخوان هات یکسان هست .بازوهای من روز به روز کوچیکتر میشن بازوهام خوش فرم تر میشن .پهلو هام به طور کلی از بین میرن .اندامم لاغر میشه به طور یکسان و یه هیکل تراشیده خوش دست خواهم داشت)
۵_تمرکز و توجه بیش از حد به چاقی هرموقع می خوام هرچی بخورم دائم به فکر ذکر کالری اون هستم به جای لذت بردن از اون غذا از اون فضا همش فکرم درگیر ترس ازچاق شدن و چاقی هست. لقمه های خودم میشمرم و میگم الان چقدر خوردم وای چاق میشم . تو مراسم تو عروسی تو کافه تو تمام مکان ها فکر ذکرم جای لذت بردن به فکر کالری شمردن مواد غذای هست .و همه فکر ذکرم این نکنه چاق یشم در نظر دیگران زشت برسم .نکنه بقیه دوست نداشته باشن نکنه بقیه بگن دختره چقدر گاوطوره .
(نظر دیگران و افکار دیگران هیچ ربطی راجب تو نداره تو هرجور باشی با هر اندامی زیبایی زیبایی تو ربطی به سایز تو نداره تو چه ۳۶ باشی چه ۴۶ بازم کیوت هستی .به دیگران چه از کجا معلوم ما چقدر زنده هستیم همیشه کل فکر ذکرت بشه چاقی لاغری تو همین طوری هم خوبی کافی هستی هزارن نفر هستن از تو چاق تر هزارنفر لاغرتر تو خوبی تو ارزشمندی .دیگه نمیخوام تمرکز کنم روی چاقی لاغری یا خودم با مدل ها مقایسه کنم یا اعتقاد داشته باشم لباس های زیبا فقط برای افراد سایز ۳۶ هست یا فقط لباس تو تن اونا قشنگ هست)
۶_فرم اندام من میگم گلابی طور هست
(به دلیل تلقین ذهنی این اتفاق افتاده)
۷_خانم ها هرکاری کنن نسبت به آقایون چربی بیشتری دارن خانم ها بدنشون عضله خالص نمیشه خانم ها بدنشون پر از چربی به علت هورمون های جنسی که دارن نمیتونن اندازه آقایون لاغر باشن
(صدرصد غلطه کلی خانم داری از جمله مربی باشگاه خودم به شدت لاغر به شدت استخوان یک گرم چربی ندارن و برعکس آقایونی که کلی اضافه وزن دارن)
۸_خانم ها به علت وجود رحم و تغییرات هورمونی چاق هستن و هرکاری کنن زیر شکم دارن(این ها خرافات افراد سطح جامعه است کلی خانم لاغر داریم )
9_بعد ازدواج و اوایل نامزدی چون زیاد خوش میگذره همش درحال خوردن هستی چاق میشی .به علت تغییرات هورمونی و رابطه جنسی افزایش وزن پیدا میکنی
(من اعتقاد دارم بعددازدواجم چون همسرم ورزشکاره و اهل فعالیت هست و خودم آشپزی میکنم خیلی لاغر میشم و تناسب اندام خیلی زیادی پیدا میکنم.میلیون ها و میلیارد ها خانم متأهل هستن که خیلی لاغر هستن و بعد ازدواح به شدت لاغر شدن)
۱۰_دختر بچه ها و خانم های مجرد راحتتر لاغر میشن تا افراد متاهل .بعد از زایمان و حین زایمان خیلی چاق میشی
(کلی الگو هست از جمله استاد باشگاهم زن عموم و دوستام که به شدت بعد از بارداری لاغر هستن و بعد از چند تا زایمان فیت فیت هستن پس به ذهن برمیگرده).
۱۱_برای لاغری زیاد باید همیشه متحرک بود و همیشه باید رژیم داشت و همیشه ورزش های سنگین کرد باشگاه رفت تحرک خیلی زیاد داشت
(زن عمو نسرین حتی یکبارهم باشگاه نرفته ۴۰ کیلو هست.خیلی ها بدون هیچ رژیم باشگاهی لاغرن)
12_بدنسازی بری دیگه نری چاق میشی .(چه ربطی داره)
۱۳_کربوهیدارت به شدت چاق کننده برای لاغری باید نان برنج کامل حذف کرد حتی یکم بخوری سریع چاق میشی
(کلی آدم ورزشکار هستن برنج میخورن تو شمال کشور برنج میخورن حتی صبحانه تو کشورهای ژاپنی کلی برنج میخورن اصلا ربطی نداره)
۱۴_من احساس ضعف میکنم خودم در عرصه ورزش کم توان می بینم مهارت بقیه بیشتر می دانم فکر میکنم بقیه ورزشکار بهتری هستن تا من من به انداره اونا خوب نیستم و نمیتونم رزمی کار باشم یا حرفه ایی حرکات ژیمناستیک انجام بدهم مبارزه کنم.
(من خیلی هم با انگیزه هستم یکسال رفتم باشگاه رزمی و به شدت خوب بودم باشگاه های بدنسازی خوب بودم تو خانه کلی ورزش کردم)
۱۵هرچقدر ورزش کنم بازوهام چاق مبمونن و شل هستن خدای بازو هستم.
(من بازوهای کوچیک خوش فرمی دارم بازوهام هروز عضلانی تر کشیده تر میشن )
۱۶_ارزش زیاد قائل شدن برای حرف های دیگران راجب چاقی لاغری.افراد لاغر از خودم بهتر می دانم
(من ارزشمند هستم فارغ از حرفهای دیگران من در همه حال زیبام چه چاق چه لاغر)
۱۷_لاغرشدن خیلی خیلی سخته و در عوض چاق شدن خیلی راحته .کاهش وزن کار خیلی سخته باید سختی بکشی زجر بکشی خفه بشی تا یک کیلو لاغر کنی
(مگه ما برای چاق شدن زحمت می کشیم پاره میشیم که برای لاغر شدن زحمت بکشیم؟ چیکار می کنم چاق میشم هیچ کار پس لاغر هم میشم هیچ کارنمیخواد بکنم.لاغر تر شدن و کاهش وزن آسان ترین روش دنیاست .من هرچی بخورم لاغرتر میشم .مگه برای چاقی زحمت خاصی لازم که برای لاغری باشه)
۱۸_شکلات اینا خیلی خوشمزه هست باعث آرامش میشه .من چون شکست مالی عاطفی اینا داشتم کلی استرس کشیدم و فشارهای روحی داشتم پس افسردگی داشتم باید باهاش مقابله میکردم چیزی میخوردم سروتونین ببره بالا پس باید شیرینی کیک بخورم .پرخوری عصبی دارم
(الان تمام اون استرس ها فشارها تمام شده من شادم و با توکل برخدا احتیاج به مواد غذا برای شاد شدن ندارم.من برای تسکین ذهنم و آرامش خودم بهدخدا توکل میکنم خدا بهم آرامش میده نه غذا .خداوند باعث تغذیه و آرامش ذهن من می شود.)
۱۹_من احساس میکنم به خاطر گفته های دیگران که همیشه بهم میگن تو لاغر میشی زشت میشی اگر وزنت بیاد زیر ۷۵ کیلو شبیه استخوان میشی .دستات شبیه پا مرغ میشه .لاغر استخوانی میشینی زشته با توجه به نوع اندامت وزنت نباید از یه حدی پایین تر بیاد تو بشی ۶۰ کیلو زشت میشی فکر میکنم چاقی خوبه
(من در هر صورت با هر وزنی زیبا هستم چه چاق چه لاغر چه ۶۰ چه ۸۰
وزن اصلا مهم نیست بلکه تناسب مهمه).
۲۰_به خاطر کم تحرکی چاق میشم چون اکثرا خانه ام
(مگه برای چاقی فعالیت میکنی که برای لاغری کمی کلی آدم هستن در انتظار چاق شدن هرکارمیکنن چاق نمیشن گریه میکنن برای چاقی)
۲۱_لاغر شدن کار زمان بر پر هزینه ایی هست برای لاغر شدن حتما باید باشگاه رقت رژیم گرفت.اگر پولدار بودی موادغذایی همیشه گوشت میخوردی لاغر میشدی .
(کلی آدم تو نقاط مرزی بدون باشگاه لاغرن کلی آدم هستن بدون توجه به رژیم در فقر مطلق لاغرن مثل کشور سومالی )
۲۲_به خاطر اینکه غذاهای چرب مامانم درست میکنه چاقم(ربطی نداره همه چی بخور به اندازه بخور)
۲۳_ما هیچ لذتی جز غذا خوردندنداریم اگر غذا خوردنم نباشه ما چیکار می کنیم هیچ کاری نیست کنیم
(انقدر تفریح های زیاد در دنیا هست مثل پیاده روی کوهنوردی کافه گردی کلی تفریح هست چه ربطی داره به تفریح غذا خوردن)
۲۴_به خاطر متابولیسم کم کاری تیروئید چاقم .اگر سوخت سار بدنم بیشتر بود لاغر ترربودم
(اینا همش چرنده و بهانه های ذهن چاق هست)
۲۵_عاشق شکلات شیرینی و غذا هستم
(هرچیزی حد اندازه خودش داره من دیگه عاشق شکر نیستم)
۲۶_اگر کمتر غذا بخوری رژیم باشه برنج نان نخورم یا خیلی تغدیه نداشته باشم موهام ریزش پیدا میکنه بدنم ضعیف میشه کم خونی میگیرم.
(تو مثلا چیپس پفک شیرینی نخوری چه ربطی به پروتین ویتامین داره)
۲۷_اگر لاغر بشم پوست اضافه میارم کلی پوست بدن آدم شل میشه ترک پوستی میاری با کاهش وزن پوست بدن شل میشه هرکاری کنی زیر شکم آب نمیشه باید بری زیر تیغ جراحی تا آب بشه.لاغر بشی چربی های مفید بدن که باعث زیبایی خانم هاست آب میشن
(میلیون ها آدم هستن با ورزش لاغر شدن و یه کم هم چربی نادرست نداشتن.من لاغر میشم چربی های مفید زیاد میشه شکمم تخت میشه بازوهام سفت میشه )
۲۸_باید کالری شماری کرد تا لاغر شد
من متوجه شدم الان نزدیک ۱۱ سال من هیچ وقت از غذا خوردن لذت نبردم همیشه تو استرس چاقی لاغری بودم استرس مواد غذایی داشتم
از این به بعد دیگر نمیخوام اینطوری باشم
از چه سنی چاقی شما شروع شد؟۱۴ سالگی ۱۵ سالگی
خاطرات شما از چاقی چیست؟رژیم ورزش همیشگی تمسخر حرفهای دیگران نگرانی از عکس دست جمعی نگرانی از خرید لباس
مشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده است را شرح دهید
هنوز مشکل خاصی جز همون کاهش اعتماد به نفس برام نداشته و اینکه لباس های باز نمی تونم بپوشم یا نظر دیگران برام مهمه یا لباس مورد علاقه بهم نمیخوره
به نام خدای زیبایی ها
اول از خدای مهربان تشکر میکنم که منو در این مسیر قرار داد.
من از زمانی که یادمه اضافه وزن داشتم از کودکی که عامل آن را چیزهایی میدونم که از بچکی به من گفتن و تکرار کردن طوری که در ذهن من ثبت شده .
عواملی مثل :
۱_ ارث :از کودکی در ذهن من این بود که چون مادرم چاق هست منم پس چاق میشوم .
۲_ کم تحرکی
۳ _ تند تند غذا خوردن
۴_ ازدواج
۵ _ زایمان
۶ تیروئید
وخیلی چیزهای دیگه که از بچکی به ما بفهموندن که این عامل ها باعث چاقی میشن و ما هر موقع که در این موقعیتها قرار میگیریم پس باید حتما چاق شویم و خودبه خود چه بخواهیم و چه نخواهیم چاق میشویم چون ذهن ما این حرفها رو در خود ثبت کرده اما به غلط و الان در این مسیر هستیم که انشالله ذهن خود را تغییر دهیم به کمک استاد .و از شما تشکر میکنم که در این مسیر ما رو همراهی میکنید 🙏🙏
به نام خدا
من همیشه چاقتر از هم سن و سالیام بودم،از همون اول یادمه اعتماد بنفس نداشتم بخاطر چاقیم و از بس که سرزنش میشدم،تو چقد چاقی،داری رکورد فلانیو میزنی ها،به خاطر بی تحرکیته،واسه ژنته چون خونواده ی پدریت همه چاقن،لباس فروشیا میگفتن سایز تو رو نداریم و من از خرید متنفر شده بودم،مادرم سر سفره منعم میکرد و میگفت چه خبرته کمتر بخور،نمیدونم چرا با وجود همه ی این ناراحتیا و غصه ها بازم دلم میخواست بخورم،الانم که ۲۹ سالمه هنوز ولعم نسبت به غذا از بین نرفته اینقد میخورم که عذاب وجدان میگیرمو حاام بد میشهچند ساعتی غصه میخورم اما بازم میرم سراغ خوردن…خسته شدم از خودم و این ذهن گرسنه ام .اولین گامیه که انجام میدم،به امید اینکه ذهن مریضم درمان شه 🙂
به امید او که هرچه دارم از اوست
چاقی من از زمانی شروع شد که من از خوردن لذت میبردم و تمام اطرافیانم به من میگفتند تو چاق میشی خواهرتون نگاه کن اون اصلا چاق نمیشه تو به خانواده پدریت رفتی ژن اونا چاقه و از این حرفا اما هرچه که میکذشت خودم کم کم باورم شد و کم کم چاق شدم لباسایی که دوست داشتم اندازه ام نمیشدن از بقیه هم سن و سالام چاق تر و سنگین تر بودم دکترا بهم میگفتند که استخوان بندی درشت دارم باید برم باشگاه چون تحرک ندارم این اتفاق افتاده باید رژیم بگیرم و از روی برنامه غذا بخورم و این درصورتی بود که همه به خواهرم میگفتن تو هرچی میخوری چاق نمیشی و … وخواهرم کاملا لاغر و ریزه میزه بود تا وقتی که اونم یکم بزرگ تر شد و همه اینقدر گفتن تا اونم به سمت چاقی اومد و من میخوام لاغر بشم و از مسیری که چاق شدم لاغر بشم
از زمانیکه یادم چاق بودم یادمه کل بچگیم مسموم بودم از بس میخوردم الانکه دارم فک میکنم میبینم اگر چاقی من ژنتیک بود چرا خواهرای من چاق نیستن فقط من چاقم چرا اونا مسموم نمیشدن هیچ وقت خوب معلومه تنها دلیلش خوردن بود اگر چاقی من ژنتیک پس چرا بارها موفق شدم وزنمو کم کنم اما مجدد برگشت و حالا دارم میفهمم اینا همش کشک بود منبع مشکل یه حا دیگه بوده من خیلی خدارو شاکرم که منو در مسیر اشنایی با این وبسایت قرار داد
به دلیل بی تحرکی درخوری عصبی افسردگی اضطراب
چاقیم از کلاس هشتم و مریضیم شروع شد
در تمام مدت اعتماد بنفس کمی داشتم لباسایی که دوست داشتم و نمیتونستم بپوشم از جلوی اینه رفتن میترسم
سلام
چاقی از کودکی با من بوده
مادر بزرگم مادرم خاله هام پدرم همه چاق بودن
خاطراتم از چاقی فقط خوردن وپشیمانی است
سعی برای لاغر شدن وبی نتیجه بودن
مشکلاتی که چاقی برایم بوجود اورده زیاده من جمله پاهای ورم کرده وگرفتن سلامتیم وغیره
اگه از دلایل چاقی خودم بخوام بنویسممن از بچگی یادمه که نسبت به دوستای خودم پرتر بودم، البته جز دسته بچههای چاق نبودما از من چاقتر خیلی بیشتر بود من به نسبت میشه گفت دوستای صمیمی خودم که بیشتر باهاشون درتعامل بودم پرتر بودم و همیشه از بچگی احساس میکردم که چاقم و حس میکردم که خیلی پرخور هستم یادمه شریک این افکارمم خواهرم بود که ما تایم زیادی باهم بودیم و اون از من پرتر بود و ما شبا معمولا یه برنامه مفصل واسه شام خوردنمون داشتیم و همیشه غذاهای خوشمزه و سرخ کردنی و… درست میکردیم و تا حد خفگی میخوردیم و بعدش دقیقا یادمه جملهای که میگفتیم این بود که: دارم احساس خطر میکنماین دقیقا همون حس چاق بود، ما تفریحمون شده بود که شام خوشمزه درست کنیم بخوریم و بعدش احساس عذاب وجدان میکردیم ولی تا اینجا من بازم آنچنان زیاد چاق نبودم ولی خب هرسالی که میگذشت من یه کوچولو چاقتر از سال قبل میشدم به سن بلوغ که رسیدم حس میکردم خیلی چاقم و شدتش بیشتر میشد تا اینکه گذشت و من ازدواج کردم و انفجار اصلی بعد از ازدواج بود که بخاطر این باور که ازدواج باعث چاقی میشه من تو مدت کوتاهی بشدت چاق شدم که دیگه واقعا حالمو بد کرده بود و اونجا بود که دیگه تلاشای من برای لاغری شروع شده بود از رژیم و ورزش و… که زیادم کم نمیکردم چون باورم این بود که اراده ضعیفی دارمو یه مورد دیگه که من توی باورهام نسبت به چاقی پیدا کردم اینه که: فکر میکنم شادی و تفریح و گشت و گذار و کلا ترشح دوپامین تو مغزم باعث میشه چاق بشم، یعنی برعکس همه که فکر میکنن تحرک عامل لاغریه من تو مغز خودم بیتحرکی رو بیشتر عامل لاغری میدونم چونکه حس میکنم تحرک زیاد باعث میشه من بیشتر انرژی بسوزونم و بعدش بیشتر گرسنم بشه و درنهایت بیشتر غذا بخورم ولی وقتی بی تحرکم زیاد اشتیاقی به خوردن هم ندارم که بنظر خودم روی این باور بیشتر از هرچیز باید کار کنم چون قویتر از بقیه باورامه
من برای این چاق هستم که کلا تو یه خانواده خیلی چاق همه بالای صد کیلو بدنیا اومدم همیشه مواد غذایی رو مادرم همون اول تقسیم میکرد و من همیشه میترسیدم برادرم سهم خوراکی من را از یخچال پیدا کند و بخورد واسه همین سریع تر همشون رو در یک روز میخوردم که بدست او نیفتد ،سالها بعد که پدر و مادرم رو خیلی زود از دست دادم ترس از دست داشتن داشتم به همسرم موقع عقد گفتم هیچ وقت منو با رفتنت نترسون و جالب بود که اون هر دفعه با رفتنش از خونه موقع ناراحتی و دعوا اون ترس رو بمن میداد و من هر سری برای تحمل اون ترس و درد فقط میخوردم بدون فکر ،خوردن مثل یک مسکنی برای آروم شدن من شده بود هر وقت اخبار بدی تو اینستاگرام در مورد کشته شدن جوونها و حتی جنگ میشنیدم بازم میخوردم و میگفتم ته این زندگی مگه چی میخواد بشه آخه چقدر این زندگی بی ارزشه همیشه ته ذهنم یه نجوایی هست که میگه مژگان بخور خوردن تنها لذتیه که برامون تو این زندگی مونده و مادرم هم همیشه میگفت حاضره ده سال زودتر بمیره ولی هر چی دوست داره تا آخرین لحظه بخوره و جالبه که همین طرز فکر باعث شد آخرین وعده غذاییش کله پاچه باشه و با خوردن همون شاید دلیلی برسکته قلبیش شد نمیدونم ولی میخوام بگم خوردن تو ذهن من همیشه مساوی لذت از زندگی تعریف شده من هیچ وقت نخوردم که انرژی داشته باشم یا بخاطر سوخت بدن بخورم بیشتر مواقع برای لذت بردن و اینکه حوصله م سر رفته و تفریحی جز خوردن ندارم خوردم و خوردن یسری چیزا مثل بستنی معجون و …تو ذهن من اینه که اینا هورمون شادی تولید میکنند و فکر میکنم اگه هر روز بستنی بخورم شاد میشم اگه چایی با یه عالمه گز بخورم شاد میشم خوردن کیک خامه ای منو بینهایت خوشحال میکنه و اینا باورهای غلط من تو زندگی بوده که واقعا دست کشیدن از بعضیاش مثل شکنجه میمونه مثل آدم معتادم شیرینی خامه ای میبینم دست و پام مبارزه تا اون تو یخچال هست آروم و قرار ندارم
و همیشه چند ماهی خودمو از همشون محروم میکنم و ده پانزده کیلویی لاغر میشم بعدش خسته میشم و دوباره شروع به خوردن همون ممنوعات با ولع بیشتر میشم اصلا هیچ وقت درک نکردن چرا جاری م که اینقدر لاغره همیشه خامه ی وسط نون خامه ای رو در میاره. و فقط نون دورش رو اونم فقط یدونه میخوره پیش خودم میگم دیوونه ست خودشو از چه لذتی محروم کرده
ولی اون همیشه متناسبه و هیچ وقت مثل من رژیم و ورزش سخت نگرفته
من نمیدونم دقیق ریشه ی این حرص و ولع من برای خوردن از کجا ریشه میگیره آیا به کودکی من ربط داره یا چی ؟
از سن سی سالگی بخاطر بارداری چاق شدم و بعدش چند سالی لاغر شدم با کمک تردمیل خانگی و رژیم و بعد از سن ۳۵ سالگی تا الان که ۴۳ سالمه دائم چاق و لاغر شدم
خاطره خوبی از چاقی ندارم چاقی باعث شده حتی تو ورزش مورد علاقه م که بدمینتون هست نتونم به توپها درست برسم به زانوام فشار بیاد موقع دستشویی و شستن راحت نیستم دکمه شلوار همیشه تو شکمم فرو میره همیشه قسمت ران شلوار من سائیده میشه و بو میگیره ازعرق،کوه رفتن برام سخت شده ،لباسای خوشگلم تنم نمیشه و کلی لباس نپوشیده تو کمد دارم که آرزوی پوشیدنشون رو دارم
چاقی فکر کنم یکی از دلایل سرطان سینه گرفتن من بود که چند سالی شیمی درمانی شدم دارو و کورتون خوردم و بعدش به همه میگفتم دلیل چاقی من مصرف کورتون هست و خودمو یجورایی گول میزدم
ولی حقیقت اینه من دائم دارم به چاقی فکر میکنم ازینهمه فکر خسته شدم
الان که اینجا هستم احساس خوبی دارم چون فقط تو این لحظات هست که بهش فکر نمیکنم
از عوارض چاقی اینه که نمیتونم لباسای خوشگل بپوشم حق انتخاب کمتری دارم اصلا دلم نمیاد لباس بخرم برای این سایز ،اعتماد بنفسم پایین اومده ،خودمو دوست ندارم ،حرکتم سخت شده ،فرز نیستم نمیتونم برم رقص آذری چون بهم فشار میاد با اینکه عاشق رقصم
باسلام خدمت خدمت استاد عزیز و دوستان من از وقتی که بیاد دارم یعنی حدود سیزده سالگی ذهنیت چاقی برایم به وجود امد یعنی اینکه نباید چاق بشم باید مراقب غذا خوردنم باشم وکلی باید و نباید در مورد خوراکیها وفعالیت فیزیکی در صورتی که من متناسب بودم وترس از خوردن و اینکه به اندتزه کافی فعالیت بدنی بدرم واین نگرانی تا چند سال پیش که با این روش اشنا شدم بامن بوده ودر اصل بیشتر از جسم
سلام روز همگی بخیر باشه
داستان چاقی خودم را میخوام تعریف کنم
من از بچگی تپل بودم جوری که مامانم میگه وقتی چهارماهم بوده نه کیلو بودم و از نظر خانواده کلا تپل بودم ولی خب یروز وقتی 13 سالم بود با دوستای مدرسم داشتیم دفترچه سلامتمون را میخوندیم که دیدم وزن من تا 8 سالگی دقیقا عین بقیه دوستام که متناسبن پیش رفته و از هشت سالگی هی تصاعدی هر سال چاق و چاقتر شده ام
من فکر میکنم دلیل چاق شدنم صرفا بودن تو محیطی بوده که من چاقی را توش یاد گرفتم و باورهای اشتباهی برام ایجاد شد که باعث شد رفتارهای اشتباهی نظیر پرخوری انجام بدم
وقتی که خیلی از دوره دور شدم کلا توجه کردن به بدنم را یادم رفته بود و با ذهنم و باورهای اشتباهم غذا میخوردم
مثلا میخوردم که انرژی داشته باشم میخوردم که ضعف نکنم و یه تایمی هرچی غذا میخوردم بازم بدنم ضعف داشت و حس میکردم از غذاست در صورتیکه بخاطر التهاب معدم بود و همه ی این باورهای اشتباه باعث شدند که من دوباره چاق بشم
در اصل من یادم رفته بود که مسئولیت بدنم و وزنم با منه و از زیر این مسئولیت در میرفتم
من خاطرات کمی از قبل چاق شدنم داشتم ولی یادمه که وقتی میدیدم مامان بابام همواره در تلاش برای لاغر شدن هستند منم سعی میکردم ازشون الگو بگیرم مثلا با اینکه پنج شیش سالم بود ولی توی مهمونی ها گز نمیخوردم که چاق نشم یادمه یبار عمه ام به پسر عمه ام که نه ماه از من کوچیکتر بود گز داد و من گفتم وای نباید گز چاق میکنه و عمم گفت برای بچه ها که اشکالی نداره
خلاصه من توی بچگی مامان بابام چاق بودن و همواره نگران بودن که من چاق نشم و مثل خودشون و عمه هام نشم و از طرف بقیه فامیل هم زیاد نصیحت میشدم که حواسم باشه مثل مامان بابام چاق نشم با اینکه شاید هفت هشت سالم بود
خلاصه که چیزی که از قبل چاق شدنم یادمه اینه که همواره از چاق شدن ترسوندنم
من از روشهای زیادی برای لاغر شدن استفاده کردم ده سالگی اولین باشگاهمو رفتم کمتر از ده سالگی رژیم گرفتم ولی هیچکدوم به جز این سایت به لاغر شدن من کمک نکردند
من لاغر شده بودم ولی دوباره چاق شدم تقریبا دوسالی هست که از فضای سایت دور بودم
و این چاقی خیلی اذیتم میکنه وقتی میبینم لباسهایی که خیلی بابت اینکه اندازم میشن خوشحال بودم دوباره برام تنگ شدند
و یا اینکه وقتی میخوام یچیزی بخرم هی باید بگم یه سایز بزرگتر و با این مواجه میشم که وای چاق شده ام و یا اینکه دیگه نمیتونم استایلهای مورد علاقمو داشته باشم بدنم ضعیف شده و نمیتونم طولانی راه برم از پله بالا برم و فعالیت بدنی کمتری دارم همه ی اینها خیلی خیلی اذیتم میکنن
چاقی واقعا اذیت کنندست و من میخوام لاغر شم میخوام مایو خوشگل بپوشم برم استخر و پارک آبی میخوام لباس مجلسی بدن نما بپوشم برم عروسی میخوام همه ی لباسهای کمدم برام گشاد بشن و برم یه عالمه لباس رنگی و شیک جدید بخرم
میخوام دست رو هر لباسی گذاشتم سایزم باشه و بتونم بپوشمش
میخوام با اعتماد به نفس زندگی کنم
برای همین مسیری که درسته را ادامه میدم با کمک خودم چون من یک لشکر یک نفره هستم
موضوع انشا : چرا من چاق هستم؟
با عرض سلام خدمت همه دوستان . همونطور که استاد هم اشاره کردن من برای سر و سامان دادن به افکار پریشان خودم درباره چاقی و عدم توانایی لاغر شدنی که طی سالها چاقی و تلاش برای لاغر شدن در ذهن ما ایجاد و تثبیت شده اند تصمیم گرفتم که بنویسم که چرا من چاق هستم. از زمانی که به خاطر دارم یه بچه شاد و سرحال بودم که تناسب اندام داشتم اما پدرم همیشه اصرار داشت که شما خیلی لاغری و ضعیفی حتی اگه برای سرماخوردگی هم دکترمیرفتم میگفت آقای دکتر دخترم رو وزن کن ببین چقدر لاغره.و این باور در ذهن من شکل گرفته بود که تا وقتی که چاق نشم دوستم ندارن. از طرفی توی خانواده ما چاق شدن از سن بلوغ موضوع بسیار رایج و شایعی بود. هر چیزی که میدونستم آدمو تپل میکنه میخوردم تا یه روز به خودم اومدم تو سن ۱۴ سالگی و دیدم که شدم ۷۲ کیلو و تصمیم گرفتم یه رژیم سخت بگیرم و اون سرآغاز رژیمهای یویویی من بود رژیمهایی که توش کاهش وزنهای زیاد و افزایش وزنهای بیشتر داشتم.حالا که به ذهن به این سایت هدایت شدم فهمیدم که تمام مشکلات چاقی برمیگرده به ذهن خودم.مسائل زیادی در زمان چاقی برای من پیش اومده مثلاً یه روز با همسرم رفتیم سینمای چند بعدی.و من همیشه دوست داشتم که برم سینمای چند بعدی خیلی با علاقه رفتم که بشینم روی صندلی و اون آقایی که اونجا متصدی بود گفت که برای بالای ۷۰ کیلو ما نمیتونیم صندلی رو تکون بدیم و فقط باید عینک بزنی. و خب کل هیجانش به همون تکونهاست آخه.یا مثلاً خیلی جاها بوده دوست داشتم سوار وسیلهای بشم و محدودیت وزنی داشته .از همه بدتر! زمان بارداری باید سونو میدادم و هیچ جا قبولم نمیکرد! احساس میکنم به خاطر اضافه وزنم خیلی لذتها خیلی فرصتها رو از دست میدم.با وجود اینکه سنمم زیاد بالا نیست فقط ۳۲ سالمه، چند ساله که دچار زانو درد شدم .از طرفی توی خانواده ما بیماری دیابت بسیار شایعه و من بابت دیابت و چربی خون و خیلی بیماریهای دیگه که پس از چاقی آدم بهش دچار میشه همیشه نگرانم .از موضوعاتی که خیلی اذیتم میکنه اینه که توی جامعه همیشه احساس میکنم وقتی شما چاق هستی دیگران خیلی به حرفت اهمیت نمیدن چون میگن این اگه آدم با ارادهای بود تا الان خودشو لاغر کرده بود یا اینکه مثلاً فکر میکنن چون اضافه وزن داری احتمالاً آدم شکمو پرخور بیاراده هستی.من به خاطر همین چاقیم دچار افسردگی شدم ☹️از خدا میخوام به من به همه ی دوستان کمک کنه.از استاد عطار روشن گرامی هم سپاسگزارم که اینجا ما رو دور هم جمع کردند و ما رو از راهنمایی های ارزشمندشون بهره مند ساختن.امروز که اینها رو مینویسم نیمه ی شهریور ۱۴۰۳ است و من ۸۲ کیلو هستم. آرزومه یه روز بشم۶۷ کیلو.
سلام بردوست تازه وارد این مسیر
عزیزم حرفهای که نوشتی تو جا ل سنی من خیلی بیشتر کنجایش داره تا خانم جوان با سن شما امید که مسیر حال خوشی که به من داده هرچه زدونر به شما دوست خوبم هدیه بشه استمرار داسته باش باس ادامه بده نتیجه خودت رو درکر گون شده تغییر بزرک واساسی رو متوجه خواهی شد فقط،ما پس نکش ادامه بده کم کم روشنای ونور وانرژی مسبر برات ارامارام روشن شده لذت رو حس خواهی کرد .به امیداون روز برای شما دوست هم راه
خدا پشت وپناهت یا حق حق نگه دارت
ممنونم که وقت ارزشمندتون گذاشتید و نظرم رو خوندید.
به نام الله مهربان
سلام به استاد عزیز
شروع چاقی من از بعد از ازدواج بود ک بسیار چاق شده بودم و من فکر میکردم ک برای ازدواج هست و پرخوری هایی ک داشتیم با همسرم
ولی وقتی رفتم آزمایش دیدم ک کم کاری تیرویید دارم این صحبت به 19سال پیش میرسه و بعد دکتر بهم دارو دادن و من مجدد وزن کم کردم ولی ن وزن زمان مجردی ولی با رفتن به سرکار و فعالیت داشتن من مجدد به یک تناسب اندام رسیدم با خوردن داروی تیرویید و فعالیت من سالها وزنم خوب بود حالا غیر از اینک پاهای من نسبت به بقیه اعضای بدنم تپل تر بود ولی اندامم خوب بود تا بعد از به دنیا اومدن فرزند دومم ک مجدد توی پاهای من یک چاقی و اضافه وزن ایجاد شد من دوسال پیش باشگاه رفتم و با انجام تمرینات بسیار عالی وزن کم کردم و به اندام رویایی رسیدم ولی بعد از مهاجرتم و اینک به دلیل مشکلات مدرسه پسرم ک سال اول بود باید همراه ایشون میرفتم مدرسه هی چاق شدم چون باشگاه هم نمیرفتم کلا از شکم هم چاق شدم البته من پارسال تصمیم گرفتم ک داروی تروییدم رو هم قطع کنم و با انرژی چاکراه گلو درمان کنم چون بعد از خوردن داروی تروییدم تپش قلب میگیرم و زمانی ک به دکترم میگفتم ایشون میگفتن تپش قلبت ربطی به قرصهات ندارن ولی من فقط زمانی تپش قلب دارم ک دارو میخوردم اینم عجیبه
اما امسال هنوز آزمایش نرفتم ولی قلبم گفت ک مجدد خوردن دارو رو شروع کن و بذار به مرور اتفاق بیفته
کلا الان میشه گفت بازوها شکم و… چاق هستن من داروی تروییدم رو شروع کردم و سعی کردم به تپش قلبم توجه نکنم
من قبلا در مجردی اصلا با خوردن چاق نمیشدم و این خیلی برام معضل بود چون دوست داشتم ک چاق بشم و همکنون این چاقی رو دوست ندارم میدونم باید توجهم رو از اون بردارم اما خب خیلی دوست داشتم قانون سلامتی استاد رو بخرم ولی چون بچههای من ممکنه نتونن رژیم غذاییش رو رعایت کنند دنبال یک روش دیگر برای لاغر شدن بودن ک به سمت شما هدایت شدم الخیرو فی ما وقع .
سلام استاد عزیز
لیست عوامل چاقی من …
۱_ وقتی که مجردبودم فور میکردم اندام من همینه و تغییری نمیکنه و اصلا نمیفهمیدم باید چیکار کنم تا لاغر بشم الیته خیلی چاق نبودم ولی از دوستان تو پر تر بودم و معمولا جلوی آینه وایمیستادم و لباس هایی که میخریدم الویت اولم این بود که چاق نشونم نده
ب خاطر همین همیشه لباس های خیلی تنگ میپوشیدم که پف نکنه و این باعث میشد اذیت بشم
۲_ بعد از اینکه ازدواج کردم بیشتر چاق شدم و هندز تصمیم بر لاغری نگرفته بودم
۳_ بعد از زایمان و دوران بارداری که به شدت عاشق خوردن شده بودم و طعم غذا ها واسم چند برابر شده بور و حس فوق العاده ای رو در خوردن تجربه میکردم
بعد از به دنیا اومدن پسرم و دوران شیردهی حسابی چاق شده بودم و این موضوع دیگ خیلی داشت اذیتم میکرد
۴_ مثلا خواهرم بهم میگفت دیگ از در تو نمیای ( در این حد نبود ولی خیلی چاق،شده بودم) این حرف ها ناراحتم میکردم
۵_ یا مثلا مادرشوهرم بهم میگفت تو وقتی عروس ما شدی خیلی لاغر بودی اما الان…
۶_ وقتی میرفتم لباس بخرم خجالت میکشیدم سایز خودمو بگم و اینجوری،شد که یه مدت تصمیم گرفتم فقط لباس بدوزم
۷_ شلوار هایی که پرو میکردم از ران پام بالا نپیرفت و خیلی اذیتم میکرد
۸_ صورتم چاق شده بود و چشمام ریز
۹_ وقتی لباس میپوشیدم چربی از همه طرف بیرون میزد
تا اینکه تصمیم گرفتم با سایت شما لاغر بشم و شروع کردم و به نتیجه ی دلخواهم تناسب اندام رسیدم
جوری که وقتی رفته بودم مانتو بخرم دلم نمیومد از جلوی آینه ی اتاق پرو کنار برم همش به اندام و شکم تخت و همه ی قسمت های بدنم نگاه میکردم و پز میدادم خیلییییی حس خوبی بود
اما چرا بعد از ازدواج اینقدر چاق شدم؟؟؟؟
۱ شوهر من آدم پر خوری هست و حس میکنم از من نخورم اون همه چیز رو تموم میکن و هیچی واسه ما نمیذاره بمونه
۲_ اصلا شوهر من سیرمونی نداره مثلا وقتی تازه ناهار خورده میگه با چای کیک بیار ده دقیقه بعدش میره میوه میخوره
و اصلا هم چاق نیست چون خیلیییی عرق میکنه
انگار مسابقه ست اون الان همه چیز رو تموم میکنه پس منم باید بخورم
البته اینم بگم بدن همسرم همیشه یه ضعف بدنی داره بی حالی داره زود صعف میکنه احساس میکنم بدنش کم میاره
۳_ من میخورم که غذای اضافه سر سفره نمونه
مثلا دیشب کوکو سبزی درست کرده بودم و همسر و پسزم چون خیلی دوست ندارن نخوردن
منم کاملا سیر بودم و ب خاطر اونا شام درست کردم
بعد اینکه اونا نخوردن خیلی دلم میسوخت غذایی که واسش اینقدر زحمت کشیدم حروم بشه و میخواستم به اونا همسر و پسرم ثابت کنم خیلییی خوشمزه ست پس بیشتر خوردم و بعدش حالم از خورم بهم خورد
۴_ من وقتی میرم خونه ی مامانم زیاد میخورم چون اولا اگر کم بخورم اونا ناراحت میشن دوما میگم همیشه که اینجا نیستم دستپخت،مامانم رو بخورم پس باید الان از فرصت استفاده کنم و این خیلی بده
۵_ من میخورم چون فکر میکنم اگر نخورم ویتامین های بدنم کم میشه و ضعیف میشم
مثلا وقتی گرسنه نیستم آجیل میخورم و میوه میخورم .چون میگم اگر نخورم بدنم آسیب میبینه
۶ _ من میخورم چون میگم اگر من نخورم و لذت نبرم یعنی خودمو دوست ندارن من باید گاهی شیر کاکائو و کیک که عاشقشم بخورم باید بستنی بخورم
باید شکلات بخورم
خب دلم میخواد گناه دارم منم باید گاهی به خودم حال بدم نمیشه که همش نخورم
ممنون از استاد عزیز و دوستانی که این نظر رو خوندن
سلام و درود
لطفا در نوشتن دیدگاه دقت کنید
به اشتباه دیدگاه خود را در پاسخ به دوست دیگری ثبت کرده اید
با تشکر
به نام خداي هدايتگرم
سلامي گرم به استاد عطار روشن
نكته بسيار مهم اين فايل براي من اين بودش كه :
در تمام زمان هايي كه رژيم ميگرفتم براي لاغري ، نتيجه اي كه ميگرفتم برابر نبود با تلاشي كه من ميكردم براي لاغري
ميبينم دوستان لاغرم تلاش فيزيكي زيادي نمي كنن براي متناسب موندنشون ولي نتايج بزرگي ميگيرن هميشه
نتايجي كه روياي منه
افراد متناسبي كه من ميشناسم همگي تلاش ذهني دارن براي متناسب موندنشون
اتفاقا چند روز پيش اون دوستم كه رول مودل من بود در لاغري،
خونه ما مهمون بودم و دو سه روزي با هم بوديم
دوباره نسبت به خوردنش حساس شدم و ديدم اصلا به خوردن فكر نمي كنه
در عوض
به تيپش خيلي اهميت ميده
كلا همه اش تو فكر اينه چي بپوشه
چقدر برقصه
برعكس آدم هايي با اضافه وزن ، كه اصلا به چي بپوشن فكر نمي كنن و هر چي اندازشون باشه ميپوشن
و براي رقص كه اصلا پيش قدم نميشن
اتفاقا اين دوستم ايندفعه با خواهرش مهمان ما بودن و خواهرشم مثل دوستم لاغر بود
من دفعه اولم بود خواهرش رو ميديدم
و ديدم خواهر دوستم هم مثل دوستم رفتار ميكنه و تيپش خيلي براش مهمه و خيلي بيشتر از دوستم مي رقصه
يه بار سر ميز ازش شنيدم كه گفت خيلي مهمه كه آروم غذا بخوريم
آروم غذا خوردن كمك ميكنه وزن اضافه نكنيم
ياد يكي از فايل هاي اين سايت افتادم كه آرام غذا خوردن رو الگوي رفتاي افراد لاغر معرفي كرده
توي اين چند روز هم ، همه اش ديدم كه غذا توي بشقابش زياد مي آمد و ميريخت دور
دوستم، شوهرش و خواهر دوستم ، سه روزي كه مهمان ما بودن نشد يه بار سه پرس غذا سفارش بدن يا سه تا بستني بگيرن
يا يك بستني ميگرفتن و سه نفري مي خوردن
يا دو تا غذا ميگرفتن سه نفري ميخوردن و بعدش زياد مي آمد
وقتايي كه درگير رقص يا گردش بوديم به تنها چيزي كه فكر نمي كردن خوردن بود
اما
يك نكته طلايي دريافتم در اين سه روز:
خواهر دوستم چون دانشجو بود و بايد برميگشت به شهر خودش، گفت ميخوام خريد كنم براي خونم چون كلاسام شروع ميشه ديگه وقت خريد ندارم
گفتم چي ميخواهي بخري؟
فك ميكني اولين چيزي كه گفت چي بود؟
برنج
بله اولين چيزي كه ازش شنيدم گفت ميخواد بخره برنج بود
از كي شنيدم؟
از كسي كه بسيار لاغر بود
چيزي كه من هميشه شنيده بودم برنج يكي از عوامل چاقيه
اينها همون علم لاغري هستن كه بايد يادش بگيريم
****************************************
يه چيز جالب ديگه بگم
فركانس خيلي مهمه اصلا شوخيش نگيريم
من كه اين سه روز اينا رو ديده بودم يه دونه بستني ميخرن سه نفري ميخورن
رفتيم با هم بستني فروشي
ايندفعه چند تا ديگه از دوستامون هم به ما ملحق شده بودن
يه ربعي طول كشيد تا هر كي طعمي كه دوست داره رو اول تست كنه و بعدش به فروشنده سفارش بده
من آخرين نفر بودم كه بايد بستنيمو سفارش ميدادم
فكر ميكني من چي سفارش دادم ؟
هيچي !!!
من هيچي سفارش ندادم و ذهنم گفت تو كه چند تا طعم رو تست كردي خوشمزه نبودن چرا ميخواهي الكي يه چيزي سفارش بدي
و من هيچي سفارش ندادم
و به همسرم گفتم تو هر چي ميخواهي سفارش بده من هيچي نميخوام
همسرم گفت مطمئني ؟
گفتم آره
گفت ميخواهي يه چيزي سفارش بده نخواستي من بقيه شو ميخورم
گفتم نه نميخوام
اصلا خوشمزه نبودن
مجبور نيستم كه سفارش بدم
و اصلا هم خجالت نكشيدم از اينكه چند تا طعم رو تست كردم و سفارش ندادم
—————————————————
موضوع اول صورت مساله: چرا ما چاق هستيم و ديگران لاغر هستن
موضوع دوم راه حل مساله: چگونه لاغر بشيم ؟
انتخاب غلط اينه كه دنبال چطور لاغر شدن باشيم
اين انتخاب ما رو به نتيجه نميرسونه
————————————————
اضافه وزن من تقريبا از سن 20 سالگي شروع شد
اون موقع دو سه كيلو اضافه داشتم و يادمه از همون وقت دنبال باشگاه رفتن و رژيم گرفتن بودم
يادمه خودم خيلي فكر ميكردم چاقم
بعضي ها هم بهم ميگفتن بكم تپلي
فرم دست و پاي من بادكنكي هست و اگر سه كيلو هم اضافه داشته باشم
دست و پام بادكنكي ميشه و مياد توي چشم
از همون اول اينطوري بود كه همون دو سه كيلو به چشم همه آمده بود و بهم ميگفتن تپلي
اي كاش ياد بگيريم آگاهانه دهنمون رو ببنديم اگر چيزي غير عادي از كسي ديديم
اگر اطرافيان من هم اين علم رو داشتن و به من نميخنديدن و بگن چقدر دست و پات بامزه و تپليه
شايد اصلا اين باور كه من تپل هستم وارد مغزم نميشد
و آروم آروم وزنم هي زياد شد
يادمه تا سن 25 به وزن 80 رسيدم
رفتم دكتر گفت تيروييد داري قرص بهم داد شروع كردم به رژيم و ورزش لاغر شدم
ولي ديگه هميشه دچار اضافه وزن بودم
خيلي رژيم هاي مختلفي گرفتم هر بار هم خوب وزن كم ميكردم
چون همونطور كه گفتم تپليم توي دست و پاهام بود و سريع انگار باد دست و پاهام ميخوابيد و من لاغر ميشدم
همون فرمولي كه استاد عطار روشن ميگه
اصلا مگه ما چقدر غذا ميخوريم كه بخواهيم انقدر چاق بشيم
اين حجم از چاقي ما اگر بر اساس غذا باشه كه ما بايد 400 كيلو باشم
بدن ما هوشمنده و هر چقدر لازم داشته باشه از غذاها ميگيره بقيه شو دفع ميكنه
اين چيزي كه ما به عنوان چاقي داريم در بدن خودمون ميبينيم، اون باورهاي غلط هست
كه چون كله ما نميتونه بزرگ بشه از اين حجم باور هاي غلط
لاجرم به شكل چاقي اون باورهاي غلط رو ميفرسته توي بخش هاي مختلف بدن ما
تا به ما بگه ، فلاني به خودت بيا
چقدر داري آشغال به خورد من ميدي
از بدن عزيزم معذرت ميخوام كه نتونستم صداي سرم رو بشنوم با همون آلارم هاي اوليه كه داشت ميگفت :استاپ!!!!
انقدر فكراي آشغال نريز توي من
و الان بدنم بايد بار اين “”كر\”\”\” بودن من رو به دوش بكشه
از خداي درونم ياري ميخوام
از هوش برترم ياري ميخوام
گوش هاي من رو شنوا كنه اونجا كه بايد حرفي رو نشنيده بگيرم ،
نشنيده بگيرم اون حرف رو
و به جاش سنگيني اون حرف شنيده شده رو نخوام با خوردن عصبي جبران كنم
از هوش برترم كمك ميخوام كمكم كنه
اون توانايي در ابراز داشتن اعتماد به نفسم رو بهم بده
تا نخوام كمبود اعتماد به نفسم رو با خوردن جبران كنم و حرفهاي نگفتم رو با خوردن قورت بدم
آمين
********************************
بسم الله الرحمن الرحیم.
با سلام خدمت شما استاد بزرگوار و همه عزیزان.
دوتا سوال:چرا ما چاق هستیم؟(صورت مسئله)
چگونه لاغر بشویم؟(راه حل مسئله).
خودرو=جسم ما. روشن نشدن آن=چاقی ما
نقص فنی خودرو=افکار و ذهنیت ما
بدون رنج و رژیم و سختی قراره لاغر بشویم. در این مسیر هیچ عجله ای نیست گام به گام میریم جلو.
خب چرا من چاق هستم؟؟
۱,پرخوری ۲,رژیم نگرفتن(البته قبلا) ۳,مصرف کربن هیدرات ۴,ورزش نکردن و تحرک نداشتن ۵,کلا تو خونه هستم و میشینم ۵,بعد از سرکار حسابی گرسنه میشم و میخورم.
۶,ارث۷,ازدواج ۸,خوابیدن بعد از صبحانه خوردن
البته خیلی از این عوامل الان دیگه نیست ولی مصرف کربن هیدرات و ورزش نکردن هنوزم انگار تو ذهنم وجود داره و بعد از سرکار گرسنگی شدید و غذا خوردن.
من از زمانی که یادم میاد چاق هستم بیست و پنج سال.
خاطرات چاقی زیادی دارم مثلا لباس درست نپوشیدن. همش رنگ های تیره لباس پرنسسی نپوشیدن. قدرت اظهار وجود نداشتن اعتماد به نفس پایین تخریب شدن توسط بقیه خودسرزنشی و کم ارزش دیدن خودم. چاقی رابطه جنسی را مختل کرده کمر درد و دیسک گردن اورد پوشیدن لباس های دوست نداشتنی آورد و…..
باسلام
قدم اول (داستان چاقی )
چاقی من از زمانی شروع شد که من این مشکل را بخشی از درونم که دوست داشتنی نیست و بد هست را درونی کردم . فکر میکنم دوسالم بود یا کمتر یا بیشتر ، که تفاوت زیادی بین غذای من و خانواده بود . مادرم به شدت کمالگرا بود و به او گفته بودند که اگر در ان سن جلوی من گرفته نشود ، همیشه تبدیل به دختر چاق میشوم و چاقی جزو معایب بود و همیشه برای اینکه من از خوردن خجالت بکشم ، همیشه مقایسه با مادرم میشدم که در سن او ، همیشه لاغر و خوش اندام بود ، مثلا در سن 26 سالگی 46 کیلو بود و من خیلی نسبت به اون چاق بودم و این مقایسه باعث شد که حس کنم به اندازه ی کافی خوب نیستم . عاشق برنج بودم ولی چون چاق کننده بود نمیتونستم خیلی بخورم . هرکسی میگفت تپل مپل یا چاق انگار داره به عیب من توجه میکنه و خودم هم همیشه حس میکردم عیب دارم و به خاطر همین خوب و دوست داشتنی نیستم . برای یک بچه ی 4-5 ساله خیلی درک این مطلب سخته ، چون تنها زبانش عشق و محبته و چون زیاد انتقاد میشدم ، همه ی چیزهایی که برای من حس فقدان و دوست نداشتنی بودن مرا وصل میکرد لیبل چاقی بود . چاقی و چاق زندگی کردن و تمرکز مداوم به چاقیم از زمان های خیلی قبل شروع شد و من این احساس فقدان یا بدرفتاری را باید به یک چیزی از درون خودم نسبت میدادم که شایسته ی این احساس باشم . چون محدود میشدم ، ذهنم بیشتر به مواد غذایی جلب میشد . یادم میاد در 5 سالگیم مادرم میگفت اگر میخوای لاغر بشی ، به غذا که فکر میکنی حالت از غذا به هم بخوره ولی حس من به غذا عشق بود و چون این حس بد رو در درون به غذا نداشتم ، احساس شرم میکردم . من دلایل زیادی برای دوست نداشتن خودم داشتم ، و اون یک دلیل از 100 دلیلی که تصمیم گرفته بودم بهش توجه کنم و مهری بشه علت اینکه چرا من دوست داشتنی نیستم . انگار اون حس فقدان پشت همه ی این ظاهرها خوابیده بود . خب من چاق بودم و چاقیم را دوست نداشتم و اینکه این عیب با من راه برود ، حس شرمساری در من ایجاد میکرد . خیلی خجالتی بودم و جالبم هست ، بیرون هم تکه های تو چاقی یا تپل مپلی رو میشنیدم که انگار یه عیب رو باصدای بلند دارند به دنیا اعلام میکنند و برای من اون حس مثل چاقو زدن دوباره به یک زخم باز عفونی بود . یعنی در اون حد وخیم و بد بود . خب من از بچگی به خودم برچسب زده بودم و علت دوست داشتنی نبودنم رو به چاقی نسبت داده بودم و من از اول عمر زندگیم چاق بودم . هر مسافرتی میرفتم تو عکس ها زشت می افتادم و غمگین . حالم از یک سری کمپلکس های حل نشده ی احساسی بود ولی مشکل اصلی من که چاقوی تیز درنده هربار تو وجودم میخورد ، ظاهر چاق من بود . در سن17 سالگی به شدت احساس بد و کم ارزشی و حال خراب داشتم . کنکور هم که داشتم که کلا ذهن درحالت جنون ، از یک طرف احساسهای بد که هیچوقت منشاش رو نمیدونیستی چیه و چرا حالت بده و از طرفی هم زمان مسابقه و رقابت برای خوندن 6 کتاب که نه تنها خوندن و هر قسمتش رو حفظ شدن بود ، مسابقه ی سرعت هم بود و از طرفی هم یک دختر چاق دوست نداشتنی که باید برای بقاش میجنگیدم به شدت من رو به ستوه در اورد. یک سال قبل کنکورم تصمیم گرفتم از این فشار هیکل زشت و تیکه ها ، که بیشترین درد انتقادهای درونی خودم وتکرار دوست داشتنی نیستم بود که به این نقطه رسیدم : لاغری یا مرگ ! یک رژیم کانادایی بود و در کل روز دو هویج دوتخم مرغ آبپز بدون نون و چایی خالی بود و من ده روز ادامه دادم و اون حجم از ذخیره از بدنم که سالها حال بد مرا تشدید میکرد به یکباره ناپدید شد و یادم میاد اینقدر دوست داشتم ازشرشون خلاص شم به محض اومدن از مدرسه 2-3 ساعت میرفتم روی دستگاه الپتیکال و استفاده میکردم . یادم میاد ضعف میکردم و اون هویج های سفت را گاز میزدم که کمی از اون احساس ضعف من بکاهد . سرعت لاغری من اونقدر بالا بود که مدیر مدرسه من رو دفترش خواست و راز لاغری شگفت انگیزم رو ازم خواست و اونجا برای بار اول حس کردم دیده شدم . این اولین تجربه ی من از لاغری بود و انگار تمام اون حس های سرکوب شده ای که با جسم چاقم داشت ، با راحتی و اسایش از من خارج میشد و اسم این خاطره از زندگیم را “تولد دوباره ” گذاشتم . من در این تجربه ، اراده خودم و حس بدی که الان به لذت تبدیل شده و حس بد زیادی که هرروز و سال ها با خودم میبردم و هرروز زندگی میکردم ، به یکباره ناپدید شد و کسی نمیدونه که چه قشنگترین لحظه های زندگیم که قبلش با برچسب چاقی تجربه نکردم و الان برای اولین بار تجربه میکردم به من حس قدرت میداد . البته چاقی تنها درد اون زمان من نبود . حال بد کمپلکس رفتارهاو افکاریه که منشا ش رو نمیدونی و من بنا به دلایلی چون حس میکردم دیده نمیشم به این پی بردم که اگر قراره خوب و ازاد بشم فقط خودمم که میتونم و از سن 15 سالگی من کتاب های فلسفی ، موفقیت و روانشناسی جذب شدم و خیلی خوندم و خیلی خوندم و خیلی سعی کردم بفهمم و بعد از فهمیدن اینکه بفهمم کجای زندگیمه …. باعث میشد که لمس کنم یک ارتباطی با منشا درونم و یک اتصالی بین خودم و جهان هست ( ویادم میاد مادرم میترسید من روانی بشم، چون کتاب هایی از کوانتوم و چیزهایی که مربوط به درک عمیق که تو دنیای مادی نیست برای من جذاب بود ، درحالی که هدفم پیدا کردن معنا یا مفهوم خودم بود که از این سردرگمی بیام بیرون ) خلاصه ، زمان گذشت و بعد سه چهار سال ، زمانی که کنکور قبول شدم و درس میخوندم رفته رفته و اروم اروم بدون اینکه احساسش کنم وزن من برمیگشت بالا . قبلا خیلی مراقب بودم ولی فکر کن انگار جلوی یک شیر آب رو که بازه میگیری که آب سرازیر نشه و در آخر آدم خسته میشه هی با این آب جاری بجنگه . نمیدونم مقاومت من بود که کم و کمتر میشد یا فشارآب بود که بیشتر میشد . خلاصه . من مرز 60 رو رد کردم و دوباره سایز 40 شدم 🙂 وقتی که به 57 میرسیدم ترس من زیاد میشد و جالبه وقتی استرس میگرفتم و توجهم رو به چاقی میکردم انگار سرعت بالا رفتن من جای ماهی ، میشد هفته ای یا دوهفته یک عدد بالا و اینقدر این کشمکش انرژی روانی من رو میگرفت که کل روز کلافه بودم . البته تو این مبارزه ی کشتی بین من و وزنم ،خیلی از اون رژیم استفاده کردم و وزن میومد پایین و دوباره که ول میشدم خودش آروم آروم میومد بالا . کلا داستانی با این وزن داشتم . خب من از اون موقع واقف بودم که ذهن من خیلی قدرتمنده و قدرت ذهن رو شناخته بودم و بعضی جاها تجربه کردم و یقین داشتم نیرویی درمنه که من خوب نمیشناسمش . ذهن یکی از این نیروهای قدرتمنده منه . اگر بگی بدی ، کل دنیا انگار فریاد میزنه بدی و خیلی هوشمنده .خیلی خیلی زیاد و وقتی باوری درونی میشه هراتفاقی که میفته وصلت میکنه به اون باوره که تایید بشه و تو بیشتر باورش کنی و اهمیتی هم نمیده تو چه حسی به اون باور داری . من فهمیدم سندرم جنگ با وزن دارم . دیگه خسته شدم و گذاشتم بیاد بالا و دقیقا همون وزنی شد که در بچگی مبتلا بودم منتها چون قدم بلند تر شده بود و سنم بالاتر رفته بود ، به توپ قلقلی بچگیم تبدیل نشده بودم ولی همیچنان جزو چاق ها بودم . چون یکبار مزه ی لاغری را چشیده بودم ، مگر میشد ولش کرد ! شروع کردم به جنگ کردن ولی تا اراده ی بعدی بشه و من دوباره مصمم بشم که اون وزن رو پایین ببرم شاید ماه ها یا یک سال طول میکشید و بعد اون لاغری معجزه ( تولد دوباره ) من هرروزم جنگ با وزن بود . فکر کن نیمی از قدرت ذهنت رو درگیر جنگ باشی و بقیه ی ذهنتم متمرکز بخش های مختلف زندگیت و رشد کردن در زمینه های مختلف باشی . اینجا بود که این سوال در من شکل گرفت . چرا من چاقم ؟! داداشم نمونه ی برعکس من بود . اون این انرژی ای که من صرف لاغر کردن خودم میکردم و اون relax برنج با کره ش رو میخورد و همه چی میخورد و بی خیال بود ، غبطه میخوردم . خب سخته ، این همه تلاش کنی و بعد یکی رو جلو چشمت ببینی بدون هیچ زحمتی لاغره . تا اینکه با یک متدی اشنا شدم به نام خوردن در زمان حال ! اینقدر عشق به لاغری داشتم که گفتم من لاغر میشم و به خوردنم توجه میکنم و یادم میاد چقدر شمردن و جویدن غذاهام سخت بود و فکم درد میگرفت ، چون به خودم عهد کرده بودم که باید 50 بار هر لقمه را بجوم و سرعتم را کم کنم ، اینقدر این کار برام سخت بود که ترجیح میدادم اصلا نخورم وشناسایی نقطه ی سیری و هوسم که مرز باریکی بود بعد دوهفته مستمر توجه کردن ،دیدمش و بدون اینکه بفهمم رفتم رو ترازو و 4 کیلو از این روش کم شدم و دوباره شیطون گولم زد و یک رژیم سخت در سن 28 سالگی گرفتم و صورت من به یکباره لاغر شد و احساس خستگی مبرم داشتم و بابام هربار من رو میدید ، میگفت چقدر معمولی شدی وخودمم خودم رو میدیدم و جدای از اون نتیجه ای که هرروز جنگیدم ، الان جدای از ذهن خسته، بدن خسته هم داشتم ، تنها فرقی که کرد لباس سایز 36 تنم میشد و پاهام لاغر شده بود و اینکه لباس میپوشیدم قشنگ میشد ، به هیچ عنوان انکارش نمیکنم و قشنگترین حس دنیاست . ولی من خستگی ذهنی و فیزیکی داشتم و بعدوارد این سایت شدم که اون وزن که داشت بالا میومد را کم کنم و تثبیتش کنم برای همیشه! ولی من دانشجوی یک رشته ی دیگر بودم و درسهام فوق العاده سخت و جدی بود و اگر در تایم خودش یاد نمیگرفتم ، دکتر بی سواد میشدم . پس به ناچار در هفته ی دوم رها کردم گرچه رو وزن دلخواهم بودم و الان از اون موقع دوسال میگذره و وزنم بالا اومده ولی الان میدونم از کجا دنبال مشکل باشم . فقط با تمرین و ممارسته . یاد یادگرفتن زبان انگلیسی میفتم، وقتی یاد میگیری انگار سختیش بار اوله . بعد یادت میره ودوباره تکرار میکنی و هربار که تکرار میشه بیشتر میمونه تو ذهنت ولی هربار تکرار به سختی یاد گرفتن بار اول نیست و صرفا یاداوریه . الان زمانیه که حس کردم میتونم این راه رو ادامه بدم و این بخش از وجودمم حلش کنم . من که حرص چاق شدنم رو میکشم . این همه زمان صرف میشه برای حس حال بدم . حالا زمانم رو که مهمترین داراییمه صرف بهبود و درمان خودم بکنم که لااقل باقی زندگیم با حسی خوب سپری بشه . این خلاصه ای از داستان چاقی من بود و من درک کردم که اون ماده ی غذایی من رو چاق نمیکنه ، بلکه اون بینش و رفتارو عملکرد و باور منه که باعث میشه کاری بکنم که ذهن برچسبی به اون باور اشتباهم که نهادینه شده بزنه که دیدی گفتم اون باوری که دادی درسته! ولی خب من برادرم هرروز جلو چشممه و داره بامن زندگی میکنه و ذهن باهوش من یاد گرفته این طور تحلیل کنه : رو اون تاثیر نداره ولی روی تو انگار تاثیر داره . یک باور اشتباه من در مورد مربا و شکر بود ، چون یه بار از شدت استرس دوست داشتم مربایی که مادرم درست کرده بخورم و یواشکی خوردم و مادرم فهمید یکی نصف اون مربا رو یکی خورده و دوروزه چاق هم شدم و بد سرکوفت خوردم ، اونجا بود که این باور شکل گرفت مربا و شکر من را چاق میکند ولی اینطور ندیده بودم که من برای اون حس خلا و استرسی که داشتم برای اروم کردنش ، مثل جاروبرقی همه چی رو فرو میکردم به دهانم ! وکلا نتیجه گیری های خاصی داریم و اگر بخوام با درس امروز بهش نگاه کنم ، چه علتی باعث چاقی من شده بود ؟ مواد غذایی یا حرص و ولع من برای تبدیل شدن به جاروبرقی متحرک . داستان نوشتن زیاده و میدونم در مراحل بعدی دوباره اون باورهای اشتباه رو که در حال چرخه ی تکراری هستند در مراحل بعدی دوباره روشون ذره بین بذارم و بهش آگاهی تزریق کنم .
ممنونم از کسانی که حوصله کردند و با حوصله ی تمام پیام من را خواندند .
چرا من چاق هستم؟ چونکه استعداد چاقی دارم و طبعم بلغمی هست و تغذیه ناسالم و پرکالری دارم و فعالیتم خیلی کمه، چاقی من تقریبا از ۱۰ سالگی شروع شد من در کودکی بسیار لاغر و ظریف بودم بطوریکه هر کس بعد از چندین سال منو می دید به این مساله اشاره میکرد و اولین چیز میگفت انقدر ظریف بودی که میترسیدیم بهت دست بزنیم ولی تو سن ۱۰ سالگی که من یکم پر شدم فامیل ها شروع کردن به واکنش نشون دادن و اشاره به اینکه وای چه تپل شده و من از همونجا باور کردم که چاق شدم و من همیشه میدیدم که افرادی توی فامیل چقدر با چاقیشون احساس ناراحتی دارن و همیشه رژیم هستن و هیچوقتم لاغر نمیشن و همیشه حسرت لاغری بقیه رو میخورن و خب اینا توی ذهن من بود
مهن ترین مشکلی که چاقی توی زندگی من ایجاد کرده عدم اعتماد بنفس هست اینکه خیلی دوست ندارم توی جمع ها و مهمونی ها و دور همی ها و مخصوصا جشن ها شرکت کنم چون همیشه احساس بد و خجالت دارم که من از همه چاق ترم و هیکل زیبایی ندارم و نمیتونم هر لباسی که دوست دارم رو بپوشم و تیپی که دوست دارم رو داشته باشم چونکه یا سایزم نیستن یا تو تن من جالب نمیشن و موقع خرید لباس همش به این فکر میکنم که چه لباسی انتخاب کنم که چاقم نکنه و لاغرتر نشونم بده و همیشه هم لباس های تیره رو انتخاب میکنم و توی فعالیت هام هم راحت نمیتونم ورزش کنم و فعالیت برام سخته و احساس خستگی میکنم و تنبلی و بی انرژی بودن
داستان چاقی من
دوران ابتدایی اشتهای من یکدفعه خیلی زیاد شد و غذا و خوراکی ها به شدت برای من جذاب شدن. همیشه هم از ورزش و تحرک بیزار بودم. این روند تا سال کنکور ادامه داشت و اون سال من به جای مدرسه، کلاس کنکور رفتم و تحرکم به نسبت زیاد شد و دندونم رو هم ارتودنسی کردم و غذا خوردن کمی برام سخت شد ولی جوری نبود که بهش فکر کنم و سختی بکشم. در عرض چند هفته همه متوجه تغییر اندام من شدن و گفتن چقدر لاغر و عالی شدی و خودم خیلی خوشحال بودم. خلاصه کنم من بازم تپل شدم. بازم لاغر شدم. و این روند تا الان که ۳۴ سالمه ادامه داره و حس میکنم رابطه من با غذا رابطه سالمی نیست، همیشه در حد بدحال شدن پرخوری میکنم و به خودم میگم امروز بخور چون از فردا رژیمی.
بسم الله الرحمن الرحیم.
سوال این جلسه:چرا من چاق هستم:
من دو سه بار این دوره را گذروندم و ولی باز هم کمی دلایل چاقیم هست و هنوز افکارم درست اصلاح نشده است:در حال حاضر فکر میکنم ورزش نکردن، رژیم ضد کربن هیدرات را رها کردن، همه چیز خوردن ، جدیدا هم متوجه شدم انسانی که سرکار میره چون زیاد گرسنه میشه زیاد هم میخوره و چاق میشه خواب بعد از ظهر و خلاصه کلی دلیل هم بود که تو کامنت های قبلی نوشته بودم.
الان در حال حاضر اصلیترینش برای من رها کردن رژیم ضد کربن هیدرات بود که تا قبل از شروع این دوره گرفته بودم با شروع شدن دوره رها کردم و نسبت به اندام اونموقعم چاق شده ام.
سلام خدمت دوستان عزیزم واستادبزرگوارخداقوتفایل گام اول رابه لطف خداوندگوش کردمموضوع:چرامن چاق هستم وازچه زمانی چاق شدممن تاسن ۲۲و۲۳سالگی بسیارمتناسب ولاغربودم حتی کمبودوزن درحد۱۰تا۱۵ کیلوهم داشتمهمه فامیل مادری وپدری چاق بودن وهمیشه به من میگفتن که چرااینقدرلاغریبعدازازدواج وبارداری هم متناسب بودم حتی دردوران بارداری هم ۶کیلووزنم اضافه شدکه بازهم تا وزن تناسبم فاصله داشت وبلافاصله بعداززایمان دوباره به وزن قبلم برگشتمولی حدودیکی دوسال بعدازاینکه فرزندم راازشیرگرفتم رونداضافه وزن من شروع شدشایدحدود۴یا۵ سالی شدکه تازه به وزن ایده آل رسیده بودم ولی متاسفانه این روندادامه داشت ومن چاق وچاقترشدمطبق گفته های اطرافیانم باورم شده بودکه چاقی من ارثی هست واعضای خانواده مابعدازازدواج چاق میشن وبابچه دارشدن دیگه حتما چاق ترمیشی وبعدازاینکه متوجه شدم تیروئید دارم چاق ترهم شدم کارخیاطی داشتم واکثراوقاتم پای چرخ خیاطی بودم وهمین کافی بود که کم تحرکی راهم یکی دیگه ازدلایل چاقیم بدونمخوابیدن بعدازغذاخوردن یکی دیگه ازدلایلم برای چاقیم بودوهرروز یک دلیل برای چاقی خودم پیدامیکردمباچاق شدنم بدنم سنگین ترشدوکمترهم تحرک داشتم دیگه اوچابکی قبل رانداشتم وکمتربه کارهام میرسیدمدوست نداشتم زیادبیرون برم ویک جورایی خونه نشین شده بودم واعتمادبنفسم پایین اومده بودلباس های تیره وساده میپوشیدم وازلباس های رنگ شاددوری میکردمراههای زیادی رابرای رهایی ازچاقی طی کردم ودرست درروزهایی که به گذشته خودم فکرمیکردم که من قبلا هیچ یک ازاین کارهارانمیکردم ولی متناسب بودم وچرابعضی افرادباخیال راحت ازهمه موادغذایی استفاده میکنن ولی بازهم متناسب هستن وحتی زمانی که بیخیال چاقی میشدم میدیدم که خیلی خودبخودی لاغرترمیشم ولی وقتی خودم رادرگیرش میکنم نه تنها لاغرنمیشم انگارباهام لج میکنه وچاق ترهم میشمهرچه میزان غذام راکم میکنم اون انگاربیشتربه فکرانبارکردنه وهم میزان کم هم چاق ترم میکنه وقتی فعالیت ورزشی میکردم همین طورهیچ فایده ایی نداره که نداره واوضاع بدترمیشهدرست درهمون روزها به خواست ودعوت وهدایت خداوندمهربانم به سایت تناسب فکری هدایت شدم در۱۶دی ماه۱۳۹۹وباخوندن مطلب هدایت من وبعدهم گوش دادن اولین فایل از۱۲گام مطمئن شدم که این همون مسیری هست که باید ادامه بدم وبه لطف خداوندتا الان دراین مسیربودم وموندم وادامه دادم وان شاءالله بازهم ادامه میدمموفق وپیروزوسربلندباشید
با سلام خدمت استاد وهمراهان عزیزمن قبلا که با آموزشها آشنا نبودم ،فکر میکردم چون خیلی برنج دوست دارم ، تنبلی هستم چاقم،ولی الان که فکرش رو میکنم،من آدم تنبلی نیستم،چون با۵۰ کیلو اضافه وزن،هم دارم کارخونه رو میکنم،هم خریدها رو به تنهایی انجام میدم،هم مغازه دارم و حدودا،۷،۸،ساعت تومغازه دارم کار میکنم،من آدم راحت طلبی هستم،چون همیشه دوست دارم کارهام رو به راحت ترین شکل انجام بدم،ولی تنبل نیستم،چون هیچ کسی نمیاد کارهای من رو برام انجام بده،الان فقط تنها علت چاقی خودم رواعتماد به نفس پایین خودم میدونم،چون از بچگی به خاطر این که چاق بودم هیچ وقت نمیتونستم مثل هم سن وسالهای خودم لباس بپوشم،واین توی اعتماد به نفس من خیلی تاپیر میگذاشت،وقتی اعتماد به نفس پایینی داشته باشی دیگه نمیتونی توجمع حرف بزنی،دیگه نمیتونی وقتی یکی بهت فحش داد یا چاقیت رو مسخره کرد ازخودت دفاع کنی،چون اگه مثل من از خودت دفاع کردی دیگران دعوات میکننومیگن از هیکلت خجالت بکش،براچی بچه رو میزنی؟بابا،منم بچم،من که گناه نکردم که به خاطر اینکه چاقم واون طرف لاغر وریزه میزس،باید مسخره بشم،من ۹ سالمه،اونم که منو مسخره کرده ۹ سالشه،خلاصه این تیر بی اعتماد به نفسی واین چاقوی بی عزت نفسی که همش ساخته ی چاقی هست زندگی من رو تیکه تیکه کردهیه روزی توی بچگی بابرادرم دعوام شد من سه سال از اون کوچیکتر بودم حسابی به خدمتم رسید،ومنم که زورم بهش نرسیده بود رفتم تو آشپزخونه ،دیدم مادرم خیار شور درست کرده بود،خیار شوراش سفت وشور بود شروع کردم به خوردن خیار شور، با حرص میخوردم ودندونام رو روش فشار میدادم بعد از چند دقیقه دیدم چقدر آروم شدم،از اون به بعدوقتی با داداشام دعوام میشد،یاهر وقت هر مشکلی برام پیش میاومد کارم این بود که یا میرفتم سراغ خیار شور ،چون مادرم همیشه خیار شور درست میکرد،بعد رفتم سراغ پفک،وقتی تومدرسه ناراحت میشدم ،بوفه مدرسه پفک داشت،کار هر روزم خرید پفک نمکی مینو بود،اون موقع دونه ای ۵ تا یک تومنی میخریدم،بعدش رفتم سراغ کشک نیمه خشک،اونم سفتو شور بود مثل پفکو خیار شور،خلاصه،تا الان این روند ادامه داره،الان هر وقت زندگی بهم فشار میاره مثل یه آدم معتاد میرم سراغ پفک تا آروم بشم،الان دیگه میدونم تنها مشکل من نداشتن عزت نفس واعتماد به نفسه،
سلام و درود
خوشحالم احساس بهتری داری😊 و با انگیزه عالی شروع کردید
در مورد اعتماد به نفس هم باید در نظر داشته باشید که هیچ ارتباطی به چاقی نداره
و تازه به نظر من بسیاری از آدمها چون فکر می کنند اعتماد به نفس ندارند خیلی از شرایط رو برای خودشون محتمل می دونند
حالا اینکه چرا ما فکر میکنیم اعتماد به نفس ندارید؟
چون از رسانه ها درباره نداشتن اون زیاد شنیدم و عموما خجالتی یا کم رو بودن رو می ذارن به حساب اعتماد به نفس نداشتن درصورتی که اینطور نیست.
موفق باشید
سلام وقتتون بخیر
انشای چاقی من
از وقتی یادم میاد چاق بودم ،از همان کودکی در سن ۵_۶ سالگی متوجه تفاوت خود با بقیه شدم و کم کم باعث شد خودم را متفاوت و تنها حس کنم ،ازار های زیادی در دوران تحصیلی دیدم اینکه چرا چاقم برای خودم هم سواله ،وقتی بهش فکر میکنم و از خودم میپرسم ترس هام و احساس افسردگی به ذهنم میاد ،وقتی به این مسئله دقت میکنم میبینم ک اکثر اوقات برای شاد کردن خودم و تنبلی و برای لذت بیشتر بردن و یا حتی از کارهای روزمره فرار کردن یا از زندگی فرار کردن به سمت غذا خوردن میرم .چاقی در تمام زندگی من نقش پررنگی داشته و باعث شده طعم زندگی رو انطور که باید حس نکنم.
سلام بر استاد عزیز و همراهان همیشگی
کم تحرکی،زیادغذا خوردن،هله هوله خوردن،عاشق خوردن،چاق بودن خواهر وبرادر،نرفتن به باشگاه،نداشتن اراده،رفع استرس با خوردن همه عواملی برای چاق شدن من است. باور اینکه با ذهن بتوان وزن را کم کرد دور از باور است بیشتر باشگاه رفتن وکم خوردن سبب لاغری میدانیم
من قبل از ازدواج وزن ۴۸ کیلو رو داشتم بعد از ازدواج به ۵۷ رسیدم و بعد از زایمان به ۶۵ والان در وزن ۷۱ هستم در این مدتها جندبار اقدام به کاهش وزن کردم ولی یا انگیزه ادامه رو نداشتم یا با دچار ضعف وکم انرژی شدن مجبور بودم رهایش کنم بطوریکه به وزن قبلی یا چاقی بیشتر ختم میشد از اینکه باشگاه برم متنفرم از اینکه همه اش جلوی خوردنم رو بگیرم متنفرم هرچند میدانم چاق شدن بد فرم بودن اندامهاست که مدام جلو چشمات نمایان میشه و اعصابت رو خرد میکنه میدانم باعث افزایش چربی بدن ،چربی خون،وچرب شدن کبد شده و برای رفع اونا باید داروهای مختلفی بخورم ،کلی از انرژی فکری همیشه بدنبال چاقی هدر میره. دیدم افرادیکه چربی باعث گرفتگی عروق ودردسر های فراوان شده است.چاق شدن انسان رو برای تحرک وانجام تمام کارها تنبل میکنه.مجبوریم برای پوشاندن عیب چاقی لباس گشاد بپوشیم و پوشیدن لباسهای متناسب برامون مثل حسرت خوردن میشه
ولی اینبار با همت جانانه آمدم که موفق بشم
به نام خدا
باسلام خدمت استاد عزیزم و دوستان متناسبم
شما چرا چاق هستید؟
من از زمان نوجوانی یادمه تو خانواده همه صدام میزدند تپلو هم تپلو صورتم مثل هلو
خیلی از این اصطلاح بدم می اومد نمیدونستم باید چیکار کنم فقط عصبی میشدم و حالم بد میشد چون از چاقی بیزار بودم و به مرور که بزرگتر میشدم
چاقی منم بیشتر میشد و همیشه تو فکر رزیم بودم که یه کاری کنم که بتونم وزنم و کم کنم
بعد از غذا همیشه دل درد داشتم نمی دونستم که مال پر خوریه فکر میکردم معدم درد میکنه
پس دلیل چاق شدن من متنفر بودن از خودم بود و خودم و دوست نداشتم
و حس بد از خودم داشتم
و پرخوری های بیش از اندازه
و اینکه من قبول کرده بودم که ژنتیکم چاقیه دیگه کاریش نمیشه کرد پذیرفتن خودم که من خودم اینجوری هستم
خب بهم هم میگفتن تو خودت اندامت اینجوریه و چاقی هم بهت میاد اگه لاغر بشی هم پوستت سیاه و زشت میشه
اصلا لاغری بهت نمیاد
تکرار مداوم این حرفا باعث شد که من باور کنم که ژنتیکم اینجوریه به مادرم رفتم و دیگه قبول کردم که راهی نیس جز اینکه قبول کنم همینی هستم که هستم
به همین دلیل من چاق شدم و چاق موندم به همین سادگی به همین راحتی
شما ار چه سنی چاق شدید؟
من از دوران راهنمایی دقیق یادم نیس کلاس دوم سوم راهنمایی بودم که چاقی من استارت خورد
از اون موقع باورهای اشتباه وارد ذهنم شد
و بدن من شروع به چاق شدن کرد
و ترس و استرس های من بیشتر و همیشه خجالت میکشیدم از خودم که چرا من اینجوری آفریده شدم چرا بعصی ها خوش اندامن
چرا من باید ناراحت باشم و زجر بکشم همیشه حسرت آدم های لاغر رو میخوردم که چرا اونا متناسبن
خوش به حالشون هست
من جی شد که اینجوری شدم
همیشه از خداوند گله مند بودم که خدا منو اینجوری خلق کرده مقصر خداست منو دوست نداره
هیج لذتی نمیبردم
از خودم چون از خودم بدم می اومد از اندامم
اون قدر هم چاق نبودم ولی
حالت تپلی و پر بودم ولی من دوست نداشتم اون اندامم رو
و اینجوری شد که چاقی من به مسیرش ادامه داد تا زمانی که خداوند منو وارد این مسیر کرد بیا بنده ی من ببین چه بر سر خودت اوردی
جواب تمام سوالاتت رو در این دوره ها بگیر
ببین من دوستت دارم من عاشقتم منم ناراحتم که تو چاق شدی اذیت میشی
من نمیخاستم اینجوری بشی خودت رفتی سمت باورهای اشتباه خودت باور کردی
حالا هدایت شدی به این سایت تا به تمام خواسته هات برسی
خاطرات شما از چاقی چیه؟
من تنها چیزی که یادم میاد اینه که هیچ وقت لذت نبردم از زندگیم
یادمه همیشه تو جمع ها خجالت میکشیدم از خودم هیچ وقت لباسی که دوست داشتم بپوشم و نپوشیدم
همیشه با ترس غذا میخوردم استرس داشتم عذاب وجدان بعد از غذا داشتم
خودم و دوست نداشتم
میرفتم جلوی آینه خجالت میکشیدم خاطری خوبی ندارم
چون حسم بد بوده به خودم و خودم و دوست نداشتم پس نتیجه میگیریم دوران سختی رو میگذروندم
حس بد
تنفر
نپذیرفتن خود
قبل از جاق شدن هم میشنیدم که میگفتن زن باید چاق باشه مردها زن های چاق رو دوست دارن
چاقی افتخاره
ببین طایفه ی فلانی چه جوری چاق هستن چقدر جوون و زیبا هستن
و تمام زیبایی شون به جاقیشونه
هر چی جاق تر باشی قوی تر هستی بهتر میتونی کار کنی آدم های لاغر مردنی هستن
جون ندارن کار کنن از بچه نگه داری کنن بچه داری کنن
ریزه میزه هستن
ولی آدم های جاق خیلی زیبا هستن آدم هر چه چاق تر باشه قشنگ تره قوی تره انرزیش بیشتره
و سالم تره
مشکلاتی که چاقی در زندگی شما به وجود آورده رو شرح بدهید؟
چاقی مشکلات زیادی برای من به وجود آورده
همین که همیشه استرس غذا خوردن داشتم و با ترس غذا میخوردم کلی مشکل بوده که روی روحیه من تاثیر میزاشته و اعصاب منو داغون پس نتیجه میگیریم اعصاب من ضعیف تر شده
باعث شده بود که خداوند رو دوست نداشته باشم
و این خیلی مشکل بزرگی بود که خدارو در این همه سال نشناخته بودم
و تنها خداوند برای کسانی بود که متناسب بودن و دنیا به کامشون
ما رو که نمیخاست و منو چاق آفریده بود و دلیل چاقیم هم خداوند بود که میخاس من اینجوری باشم و کاریش نمیشه کرد
و این یک شرک بزرگی بوده
و سوم اینکه دوران نوجوانیم زندگی نکردم و همش تو فکر چاقی بودم و از خودم متنفر
و همش تو فکر غذا بودم که چه بخورم و چه نخورم
کی بخورم کی نخورم
و تمام وقت من صرف این کارها شد و زندگی لذت بخشانه ای نداشتم
چهارم اینکه
مادرم مقصر میدونستم که جرا چاقه منم به اون رفتم
شخصیت مادرم هم زیر سوال میبردم
که چرا مادرم اینجوریه
و از مادرم هم عصبی بودم که چرا جاق شده
و دلیل چاق شدن مادرم هم بخاطر این بود که بجه زیاد آورده بودن و شکم هاشون بزرگ مونده بود و
بعد از زایمان دیگه از بین نرفته بود
چاقی عزت نفس منو تخریب کرد از بین برد
به همبن دلیل چاقی خیلی خسارت بهم زده
منو عصبی کرده بود خودم دوست نداشتم شرک میگفتم خدا رو دوست نداشتم همیشه بعد از غذا دل درد داشتم
سردردهای مکرر که دلیلش خوردن های زیادی بود
که معده درد گرفته بودم معده درد عصبی
و معده درد عصبی به تمام نقاط بدنم تاثیر میزاشت و منو بیحال و کسل میکرد
و نفس هم بند می آورد نفس کشیدن برام سخت بود
که همه ی این مشکلات برمیگرده به چاقی
سپاس و درود به استاد عزیزم بابت فایل های عالی و آگاهی هایتون
با سلام وقت بخیر دلیل اضافه وزنم کم تحرکی و درست غذا نخوردن بوده شروع به ورزش کردم کاهش وزن دارم ولی متوجه شدم باید روی ذهنم کار کنم بگفته شما ممکن سخت ورزش کنید اما نتیجه خوبی نگیرید بنابرین میخواهم روی ذهنم کار کنم و به وزن ایده آل برسم تشکر از همه عزیزان که در سایت نظر گذاشتن و مطالب بسیار مفید است و تشکر از استاد عزیز
درود بر شما دوستان
داستان چاقی من
به نظرم مهمترین دلایلی که به ذهنم میرسه برای چاق بودنم شامل ژنتیک هست چون فکر میکنم از لحاظ فیزیکی به پدرم رفتم و ایشون چاق هستند اما خب چاقی موضعی مخصوصا در ناحیه شکم. دلیل دیگه اینکه خوردن بیش از اندازه؛ یعنی ممکنه احساس سیری داشته باشم اما چشمم سیر نمیشه و غذاهایی که دوست دارم رو در حجم زیاد میخورم مخصوصا تو مهمونیها. خوردن شکلات به همراه چای، قبلا فکر میکردم خوردن غذاهای چرب و ناسالم مثل فست فودها که تو دوران مجردی زیاد درست میکردیم و یا خوردن برنجهای هندی و به طور کلی مواد غذایی نا سالم عامل چاق شدنم بوده. همچنین کم تحرکی و سکون البته باید بگم در حال حاظر من در هفته چندین جلسه سالن میرم و فوتسال و والیبال بازی میکنم و به شدت هم عرق میکنم اما احساس میکنم این مدل ورزش کردن باعث لاغری نمیشه و باید حتما ورزش بدنسازی یا مثل این که تمرکز روی تناسب اندام داره انجام بدم تا لاغر بشم. یه مورد دیگه که به ذهنم میرسه نامنظم بودن زمان خوردن غذا هست که فکر میکنم باعث چاقیم شده. گاهی هم به طور دورهای یه خوراکی رو به طور افراطی زیاد میخورم مثلا تخمه، بستنی، آجیل، خرما و مثل اینها.
تا جایی که به ذهنم میرسه من در دوران کودکی چاق نبودم و این تا بعد دوره کارشناسی هم ادامه داشت. همیشه در ذهنم اینطوریه که بعد از دوره کارشناسی که برای کار به عسلویه رفتم شروع کردم به چاق شدن و این شکل بدنی همیشه با من موند. یه نکتهای هم که هست من در ذهنم خودم رو چاق نمیدونم اما واکنشهای اطرافیان باعث میشه متوجه بشم چاق هستم.
من هیچوقت در ذهنم خودم رو چاق نمیدونستم. همیشه فکر میکردم هیکلم خوبه. کم کم با واکنشهای دوستانی که مدت خیلی زیادی من رو ندیده بودن و تعجبشون رو ابراز میکردن به چاقی خودم پی بردم. گاها دوستان، همکاران و کسایی که باهاشون به سالن میرم مدام به من میگن چقدر چاق شدی. شاید خنده دار باشه اما همیشه موقع خرید تیشرت سراغ سازهای لارج میرم و یا سایزای کوچیک رو انتخاب میکنم و فکر میکنم برام مناسبه اما همسرم میگه چقدر خودت رو کوچیک تصور میکنی و این تنت نمیشه 🙂 اونجاست که متوجه میشم اوضاع خیطه.
در کنار اینها یه طرز تفکرهایی مثل اینکه آدم بعد ازدواج چاق میشه یا اینکه در طولانی مدت ساکن بشینی چاق میشی یا با افزایش سن آدم چاق میشه و … همیشه تو ذهنم بوده.
قبلتر خیلی راحت فوتبال بازی میکردم یا کوهنوردی میکردم و پیادهروی طولانی انجام میدادم اما الان همه اینا سخت شده و حتی باعث کمر درد و فشار به زانوهام شده. در کنار اینها خیلی باعث میشه با کمی گرم شدن هوا عرق کنم و به همین خاطر همیشه از فصلهای گرم فراری هستم و مشکل دارم. در کنار اینها نمیتونم خیلی از لباسهایی که دوست دارم رو بپوشم. از عکس گرفتن خوشم نمیاد چون به خاطر فیزیکم فکر میکنم اصلا خوب نمیشه. اعتماد به نفسم کاهش پیدا کرده در حضور در جمعها و …
در آخر فکر میکنم ذهن انسان خیلی قوی و فوقالعاده است و خیلی کارها ازش برمیاد. به همین خاطر امیدوارم به این روش که با ذهن بخوام به تناسب اندام برسم. بریم ببینیم چی میشه.
با سلامی به زیبایی تناسب اندام
به استاد گرامی و همسفران خوبم
۱)چرا من چاق هستم؟
قبل از استفاده دوره های استاد ،من دلایل چاقی خودم رو اینها میدونستم.
۱_عدم اگاهی از عوارض چاقی
۲_رفتارهای اشتباه اطرافیان در زمینه چاقی و خوردن غذاهای چاق کننده و با حجم زیاد.
۳_تشویق دیگران به خوردن غذا و….
۴_داشتن منطق ادم لاغر زشته یا مریضه و آدم چاق خوب و سرحاله.
۵_ژنتیک
۶_متابولیسم پایین
۷_خستگی زیاد
۸_اضطراب و افسردگی
و………
دلایل واقعی چاقی که بعد از آموزشها به تعدادی از اونهاپی بردم .
۱_ترس از چاقی
۲_ترس از رژیم
۳_رژیم گرفتن
۴_انجام تمرینات ورزشی سخت برای عرق کردن
۵_عدم تمرکز بر لاغری
۶_توجه کردن بیش از حد به چاقی
۷_ترس از قضاوت
۸_وجود فرمولهای اشتباه چاقی و به دنبال اون انجام مراقبه های چاقی در ذهن در هر لحظه از زندگی روزمره
۹_توجه به رفتار افراد چاق به جای تمرکز بر رفتار افراد متناسب
۱۰_ترس از خوردن
و این دلایل همچنان ادامه دارد…….
سوال دوم
از چه سنی چاقی شما شروع شد؟
چاقی من تقریبا بعد از گرفتن دیپلم و شروع درس خوندن برای کنکور شروع شد و تا قبل از اون من آدم متناسبی بودم طوریکه خواهرام همیشه این موضوع رو بهم یادآوری میکردن
سوال سوم
خاطرات چاقی شما
خاطرات که زیاده که اکثرا باعث دلخوری ادم میشه
توی مهمونیها که همه بیان میکردن که چقدر چاق شدی یا فلان کار رو بکن تا لاغر شی.حتی اون نگاه های بدی که میکردن و من همه رو متوجه میشدم.
متلک های دیگران و حتی نزدیکانم که خیلی دوستشون داشتم.
ترسهایی که موقع خرید لباس داشتم و اون لباسهای زیبایی که به خاطر سایزم نتونستم بخرم یا اگرم خریدم نتونستم بپوشم…
و…….
سوال چهارم
چاقی چه مشکلاتی ایجاد کرده
اولین مشکل من نداشتن اعتماد به نفس بود
مخصوصا توی مهمونیها .
زانو درد و گردن درد و دیسک کمر و گردن که واقعا خیلی منو اذیت میکردن و الانم تا حدودی هستن
پیدا نکردن لباس مناسب و زیبایی که سایزم باشه
نرفتن به مجالس و تنها موندن
اضطراب و گاهی افسردگی و گاها عصبانیت های شدید
و……..
که به لطف خدا بسیاری از مشکلات من مرتفع شده و به خاطر همین امید و شادی که وارد زندگیم شده خدا رو سپاسگزارم
به امید موفقیتهای بیشمار برای همه
در پناه خدا
به نام الله بزرگم
سلام و عرض ادب
قرار شد که از چاقی خودم یک انشا بنویسم
درسته خیلی حال آدم بد میشه که یاد اون همه عوامل بیفته که چاقی رو به دنبال داشته اما خب اگه ما اون عوامل رو روی برگه بنویسیم و تمام اونها رو از ذهن خودمون استخراج کنیم میتونیم فضای خالی برای فرمولهای لاغری ایجاد کنیم پس با هر سختی که هست این کار رو انجام میدم یا علی
خوب راستش من فکر میکنم که چون من از بچگی خیلی به خوراکیهای مختلف علاقه داشتم از یه سنی به بعد اون خوراکیها دیگه خودشون رو روی بدن من نمایان کردن و فکر میکنم که از سن ۱۰ ۱۱ سالگی بود که دیگه پیش دوستام مسخره میشدم و من و فرد چاق میدیدن و خیلی جاها مسخره میشدم
و خب من دلیل چاقی خودم را همین خوراکیها میدونستم و فکر میکردم که کم تحرکم در صورتی که واقعاًتحرک دارم اصلاً هر کاری حتی فکر کردن هم کالری میسوزونه و اتفاقاً مغر ما یکی از پر استفادهترین اندامی هست که از کالریهای ما استفاده میکنه و اونها رو میسوزونه
اما خب من به طور کلی دلایل چاقیم شامل خوردن خوراکیهای مختلف و غذاهای مختلف بود از یه جایی به بعد که احساس میکردم لاغری برام سخته و میخواستم رژیم بگیرم چهره خانوادم میومد جلو چشمم که واقعاً توشون چاق هست اما هیچ وقت تو ذهنم این عامل رو ژنتیکی نمیدونستم اما چون لاغر نمیشدم میخواستم دلایل مختلف بیارم این شد که دیگه هم ژنتیک اومد هم کم تحرکی اومد هم نمیدونم مواد که قندشون زیاد هست اومد جلوی چشمام و فهمیدم که ی اینکه لاغر نمیشدم دلیلهای مختلفی میآوردم دلایلی که شاید بیشترشون حتی منطقی نبود
و حالا جالب اینجاست که پیش پدر مادرم خودم یک فرد چاق به حساب نمیاومدم تا اون روزی که خالم گفت این دختر داره شکم میاره
و خوب این حرفو وقتی از خالم شنیدم دیگه واقعاً حالم بد شده بود چون هم از دوستام میشنیدم هم حالا دیگه از خانوادم و شروع کردم به رژیمهای مختلف و کارهای مختلف مثل پیادهروی
و من الان که فکر میکنم هر خاطرهای که از چاقی دارم حال من رو بد میکنه جز یه خاطره اونم خاطره آخرین چاق بودن منه که باعث شد با این سایت آشنا بشم من میتونم بگم که قبل از آشنایی با این سایت من یلی کارهای وحشتناک برای لاغری انجام داده بودم و برای اینکه ترس داشتم که دوباره چاق نشم داشتم در اینترنت میگشتم که یهو با این سایت آشنا شدم
مشکلاتی که چاقی برای من به وجود آورد یکی اینکه حال بد بود و این حال بد از همشون بدتر بود اینکه همش درگیر باشی تو ذهنت که این چیزو بخوری استرس داشته باشی که چاق بشی افسردگی بگیری همش تحقیر بشی جلوی دیگران
من هرچی از مشکلاتی که چاقی برام به وجود آورد بگم کم گفتم
چاق فرصت درست زندگی کردن از من گرفت و من اینجام تا این فرصتو از اون پس بگیرم
دیگه نمیخوام از راه اشتباه به چاقی باج بدم باعث بشم هر کاری که دلش میخواد با من بکنه
از همین الان میخوام دور برگردونو برگردم و توی مسیر لاغری بیفتم و توی این کارم متعهد هستم من میخوام دوباره زندگی کنم و دوباره فرصت زندگی رو داشته باشم فرصت لذت بردن
و میدونم توی این راه خدا کمکم میکنه چون تلاشم رو میبینه خودش راهو برام هموار میکنه
ممنون استاد بابت این موضوعی که به ما دادید تا با خودمون روراست بشیم که واقعاً چرا چاق هستیم
یا حق مدد
سلام آقای عطار روشن و همه دوستان تناسب فکری
انجام تمرین جلسه اول
دلایل چاقی من
1.ترس از چاق شدن و زشت شدن
2.اینکه من چاق شدم و نمی تونم لاغر کنم
3.گرفتن رژیم های مختلف و باشگاه و اثر نداشتن آن ها، البته اثر داشت علت 4. که مهم ترین علت هست اینه که من توان قبول کردن موفق شدن خودم رو در لاغر ی هیچی نمی دیدم اصلا ورزش هم می کردم با ذهنیت منفی ورزش می کردم لذت نمی بردم و همه اش عذاب بود و 5. همه اش می خواستم زوووووووووووود لاغر بشم و زوووود به نتیجه برسم این هم مهم ترین هست چون من ذهنم رو تغییر نمی دادم که اصلا اون باشگاه یا رژیم هم بخواد منو لاغر کنه چون فقط عجله داشتم صبر نمی کردم و الان فهمیدم ریشه در عدم پذیرش من در چاق شدنم هست.
از چه سنی چاق شدم؟
من اصلا چاق نمی شدم و همیشه متناسب بودم و همیشه 58 کیلو بودم اما دخترخالههام هم لاغر بودند ولی همه اش در پی لاغرتر شدن بودن مخصوصا ران پا که از هم فاصله داشت براشون نمادی از خوش هیکلی بود. خلاصه من همیشه رو وزن خودم بودم ولی همیشه هم در عذاب این بودم که باید لاغر کنم تکونم نمی خوردم
تا اینکه سال 1400 شدم 60 کیلو داشتم سکته می کردم که من چنین وزنی رو تا حالا نداشتم شروع کردم رژیم و باشگاه رفتن ولی همونطور که گفتم ذهنم منفی بود و میگفت تو نمی تونی لاغر کنی و وقتی ذهنت چیزی رو بگه دیگه تو هر کاری هم از بیرون انجام بدی آخرش این میشه که تو دوباره میری رو وزن زیادت. الان 1403 هست و ن 63 کیلو شده بودم با اندازه خوردن شیرینی شدم 61.600 کیلو و حالا ببین با تناسب فکری چه غوغایییییی کنم.
مشکلاتی که چاقی ایجاد کرده؟
اینه که خودم رو در آینه می بینم بدم میاد خیلی خیلی بدم میاد. علتش رو هم پیدا کردم چون خودم رو مسئول چاقی نمی دونستم
به نام پروردگار کل جهان ❤️
شبنم
سلام خدمت استاد عزیز و هم دوره ای ها
چرا شما چاق هستید ؟
من بعد از مرور چندین و چند دفعه دوره ها میخوام جواب بدم دوباره
دلیل چاقی من بیش از اندازه وارد کردن غذا به بدنم و فرمول هایی اعم از چربی پایین تنه دیر اب میشه یا اینکه با روش ذهنی لاغر شدی ولی بعد از کاهش ۳۰ ک ولی بدنت انگار استپ کرده ک لاغر نمیشی یا اینکه ورزشکارا پایین تنه پری دارند که همه ی اینا برعکسش و مثالش هم وجود داره
از چ سنی چاقی شما شروع شده ؟
من ب یاد دارم ک همه میگفتن شبنم از لاغری هی مریض میشه و از یه سنی ب بعد ک فک میکنم ۷ یا ۸ بود من چاق شدم و ادامه داشت و دیگ از ۹ سالگی کنترل میکردم غذایی ک میخوردم
خاطرات چاقی شما ؟
من خاطرات چاقیم با خواهرم بود و چون از من تپل تر بود و بیشتر میخورد من زیاد ب چشم نمیومدم ک کسی ب من تذکر بده ولی خودم خیلی برام مهم بود و دائما این باشگاه و اون باشگاه با حواسم ب غذام بود تا سن فک میکنم ۱۵ سالگی ک دیگ خیلی چیزا خودش و نشون داده بود و خسته شده بودم و ول کردم و خیلی چاق شدم ولی بازم ادامه با رژیم و دارو ها و … تا سن ۱۸ سالگی با روش ذهنی اشنا شدم
مشکلاتی ک چاقی ایجاد کرده ؟
الان ب خاطر اینکه کاهش داشتم قطعا مشکلات کمتری دارم
ولی اون موقع زانو درد و احساس خستگی دائمی آسم و … که خوب شد بیشترش با لاغری ک تا الان داشتم
در پناه خدا ❤️
سلام به همه دوستان
یکی از دلایل اضافه وزن من شنیدن این جمله میتونه باشه که بعد ۴۰ سالگی سوخت وساز بدن کم میشه واغلب متمایل به خوردن شیرینی جات ودر نتیجه اضافه وزن،ویک ی دیگه اینکه من در کودکی کمی چاق بودم به مرور که مدرسه رفتم لاغر ومتناسب شدم وشنیده بودم افرادی که در کودکی کمی تپل هستن احتمال اینکه در بزرگسالی اضافه وزن پیدا کنند زیاد است،من خیلی به شیریجات علاقه دارم ویکی از دلایلش میتونه این باشه که گفتن چیزهای شیرین اضافه وزن میاره
من تو این چن سال سعی کردم کمتر بخورم ،از زیاد خوردن شیرینی جات احساس بدی داشتم
ولباسهای گشادتری میخریدم
به خاطر اضافه وزن هم بیماریهایی سراغم آمده
دائم سعی میکردم که کمتر بخورم ورژیم بگیرم ولی خسته میشدم ورها میکردم
حالا تمام تمرینات رو انجام میدم وتلاشم رو میکنم تا با لاغری با ذهن به هدفم برسم
با تشکر از استاد گرامی
از بچگی چاق بودم خوردن رو دوست داشتم ولع به خوردن داشتم ولی وقتی متوجه شدم که من اشتهام زیاد هست دیگه از اون به بعدترس از چاقی بیشتر چاقم کرد یعنی گفتههای اطرافیان که نخور بخور چاق شدی وتمام فکر و ذهن من چاقی شد و توجه به چاقی
واین که چطوری وچه راهکارهای داشته باشم تا بیشتر چاق نشم
واین خودش عامل اصلی چاقی من تو این سالها بود .
با اشنا شدن با تناسب فکری و لاغری به ذهن فهمیدم که چرا تمام روش های من اشتباه بوده چو ن من اصلا تشخیص در مورد چاقی خودم رو درست نفهمیده بودم که بخام براش راهکار درستی داشته باشم
به نام خداوند جان و دل
زهرا آقچه لو هستم و من از وقتی کودک بودم اضافه وزن داشتم مادرم همیشه میگفت که تو وقتی دنیا هم آمدی شکم داشتی خب بخاطر اضافه وزن وقتی به سن بلوغ رسیدم سینه هام رشد زیادی داشتند بنابراین مادرم هی میگفتم که تو شبیه عمه ات هستی و مادربزرگت آنها هم سینه های بزرگی داشتند و این باور باعث شد که رشد بی رویه از سینه داشته باشم و چاقی هم هرچی بزرگتر بیشتر
دلایل چاقی من از جمله این بود که چاقی ارثی هست دوم بعد ازدواج آدمها چاق میشوند و این باعث چاقی بی رویه ی من شد خوردن کربن هیدرات و ورزش نکردن وباور این جمله که لاغری سخت هست و آدم کیلو کیلو وزن اضافه میکنه ولی قطره قطره کم میکنه و این ها همه باعث چاقی من شد و خاطرات دارم از گرفتن دیسک کمر و گردن به خاطر اضافه وزن تا نپوشیدن لباس های دلخواه و رنگ های مورد علاقه و….. دیگران تمسخر میکردن اعتماد به نفس پایین داشتم و دارم و یک ذره اضافه وزنم بیشتر میشه دوباره خود خوری و سرزنش و سرکوب خودم شروع میشه و میگم باز هم نتونستی رژیمتو رعایت کنی و این حرفها خدا را سپاسگزارم که با پیج شما آشنا شدم و در ابن مسیر زیبا قدم برمیدارم خدایا شکرت
حسم بهتون عالیه و مطمئنم خیلی لاغر میشم
salam b hame doostan
ba tashakor az khodaye bozorg k hamishe havamo dashte
man az vaghti 16-17 salam bood shooro b chagh shodan kardam chon estres konkoor va dargiri fekri dashtam va kolan har zaman k dargir chizi misham porkhori mikonam va ye joorayi khordan ro baraye aroom shodan fekram estefade mikonam
alaan 20 kiloo ezafe vazn daram ba ravesh haye mokhtalef kahesh vazn dashtam ama baz b donbal estresss va dargigri fekri chagh misham
az bachegi bavarayii k az mohit gereftam in bood k adamaye chagh ghashangtaran va banamaktaran
adamaye laghar k hichvaght meyl b ghaza nadaran adamaye hoosele sarbar va doostnadashtanii hastan ,admaye chagh mehraboontaran , baraye dashtan andam khoob hamishe bayad rejim gereft va ya daeman bayad dar hal faaliyat fiziki bashi
azyatayi k shodam in bood k az taraf atrafiyan ba onvan hayi mesle gonde boodan movajeh mishodam va az khodam badam miyoomad , hes mikardam adama b adamaye zarif bishtar ahmiyat midan va bozorgtarin moshkel inja bood k enghad hal badi peyda mikonam k dar baghye zaminehaye zendegim mesl daramad va ya ravabet dochar moshkel misham enghad k zehnam b ham mirize
به نام الله هدایتگرم
با سلام و احترام خدمت شما استاد عزیز
سلام به دوستان همراه در مسیر رسیدن به هدف
یادمه وقتی خیلی بچه بودم بابای من به خاطر لاغری بیش از حدم همیشه منو مسخره میکرد
وقتی تو خونه راه میرفتم و خیلی بچه بودم با خنده میگفت این چوب کبریت میخواد یه روز یه خانم کامل بشه ای بابا تو چرا آنقدر لاغری …
سیخ جارو و…مترسک….و کلی تمسخر ….
واین باور در من شکل گرفت که اگه لاغر باشم همه منو مسخره میکنن شاید به همین خاطر بود که بعدها من یه بیماری پوستی گرفتم و دکتر بهم کلی داروهای ویتامین و تقویتی میداد که بیماری درمان بشه به لطف خدا بیماری درمان شد ولی بعدها من رفته رفته چاق شدم از وقتی ده یازده سالم بود چاقی شروع شد بارها و بارها من تلاش کردم برای لاغری ولی هر بار بینتیجه بود والان من حدود 20 کیلو اضافه وزن دارم البته اندام من خیلی بدشکل نیست ولی اگه وزنم کم بشه صد البته که خیلی خوب میشه من باور ندارم بتونم لاغر بشم و دقیقا مشکل همین جاست امیدوارم برسه روزی که اندام من عالی باشه
اینم بگم که الان وقتی عکسهای بچه گی مو میبینم به این نتیجه میرسیم که من اون زمان اصلا لاغر نبودم ولی نمیدونم چرا بالای من این همه از لاغری من میگفت من اندامم عالی بود ولی باب میل پدرم نبود …
به امید رسیدن به تناسب اندام
شاد باشید در پناه حق
سلام وقتتون بخیر
سوال:چرا چاق هستم؟ ۱۳_۱۲ سالم که بود قد بلند و و هیکل بسیار رو فرمی داشتم خیلی وقتا همه بهم میگفتن ک چقد خوش اندامی ولی مواظب باش چاق نشی!
احساس میکنم همین مواظب باش چاق نشی ک بهم میگفتن ترس از چاق شدنو توی وجودم انداخت
اونموقع ها توی سلف مدرسه ساندویچ میاوردن برای فروش از اونجایی ک همیشه شکمو بودم هر روز ساندویچ میخوردم خودم فک میکردم دلیل چاقیم ساندویچ خوردن های ۱۳ سالگیمه
بعد از اون از ۵۰ رسیدم به ۶۰ و همینجور تا پایان مدرسه ۶۵ کیلو بودم
وارد رابطه شدم بعد از اون و بخاطر بیرون رفتن های مکرر باز فست فود خوردن شروع شد
خوردن تنقلات و..
۱۹ سالم ک بود کارمو شروع کردم و کارم بدون فعالیت بود پشت میز باید مینشستم تایم زیادی از روز و از اونجایی ک شنیده بودم راننده ها و اونایی ک پشت میز کارشون و تحرک ندارن چاق میشن
و زمان زیادی بیرون از خونه بودم و نهار و شام رو بیرون و از غذاهای آماده و فست فود استفاده میکردم دلیل بر این شد ک چاق تر و چاقتر بشم
بعد از ازدواجم با باور و عقیده غلطی ک اطرافیان میگفتن بعد ازدواج آدم چاق میشه باز چاقتر شدم
البته این وسط مشکلات هورمونی هم داشتم ک بی تاثیر نبود الان در حال حاظر ۸۸ کیلو وزنمه بارها تصمیم گرفتم رژیم بگیرم ولی وقتی به برنامه رژیم نگاه میکردم میدیدم حتی مقداری ک توی رژیم ها نوشته شده بیشتر از غذایی هست ک در حالت عادی مصرف میکنم ولی با اولین روزی ک رژیم رو میگرفتم ولع خوردن و ضعف کردن و سر درد شروع میشد و حتی بیشتر از مقدار مصرفی روزانه غذا میخوردم
باشگاه هم که میرفتم وزنم بیشتر میشد حتی آخرین بار ک دو ماه گذشته بود باشگاه رفتم ۸۵ کیلو بودم و در انتها به ۸۸ رسیدم
خاطرات از چاقی: قطعا منم خاطره شیرین و خوشایندی از چاقی ندارم
ولی بدترین اتفاقی ک برای یه دختر میتونه پیش بیاد اینه ک بخاطر چاقی به هیچ عنوان دلش نخواد لباس عروس بپوشه و مراسم عروسی بگیره
من به هیچ وجه نتونستم با ترسم کنار بیام و مراسم بگیرم
حتی تمام عکس ها و فیلم های نامزدیم رو پاک کردم
خواهرم چند وقت پیش عکس های نامزدیمون نشون میداد حتی دلم نمیخواست ببینم و اینقد واکنشم نسبت بهشون بد بود ک همه جا خوردن
از عکس قدی گرفتن کنار دوستانم بدم میاد چون اصلا خودمو دوس ندارم و اعتماد بنفس اینو ندارم ک خودمو ببینم
از خودم توی آینه خجالت میکشم
لباس هام همیشه گشاد و تیره هستند
بارها شده بخاطر چاقی مورد تمسخر قرار گرفتم و ناراحت شدم
با همه دلایلی ک برای چاقیم نوشتم احساس میکنم یه جور تلقین بودند چون وقتی به بشقاب غذام نگاه میکنم یا وعده های مصرفی در طول روز احساس میکنم ک وعده هام واقعا به اندازه هستند و هیچ پرخوری صورت نمیگیره ولی یه جایی ته ذهنم انگار میخوام این دلیل هارو داشته باشم ک بخاطر این ها چاق شدم
چاق بودن مشکلات خیلی زیادی هم به همراه داشته ک دردناک ترینشون خارپاشنه بود ک واقعا درد آور و زجر آور بود برام کمر درد گردن درد و پا درد عمده مشکلات بود
در کنار اونها بخاطر مشکلات هورمونی مرتب باید زیر نظر دکتر زنان باشم ک بتونم سلامت ماهانه بدنم حفظ کنم
مشکلات دیگه ای مثل لباس خریدن هم هست و مشکل بعدی ک دارم عدم حضورم توی جامعه
به حدی ک اعتماد به نفس ازم گرفته شد و دیگ نتونستم سر کار برم
احساس میکنم خیلی چاقم و موجب تمسخر دیگران میشه این قضیه پس کلا قید کار ۸ سالمو زدم
از حضور تو مراسم ها و مهمونی ها پرهیز میکنم چون نمیتونم خوش لباس ظاهر بشم .
امیدوارم بتونم با اگاه کردن ذهنم تناسب اندامی ک آرزوشو دارم به دست بیارم
ممنونم از دوره خوبتون
درود بر شما بانوی زیبا و ارزشمند .
می خواستم از قسمت کاربری دیدگاه های نوشته شده ی خودم در سایت رو مرور کنم که به صورت کاملا اتفاقی دیدگاه شما رو خوندم .
حضور من در سایت خیلی بیشتر از شما نیست ، اما به عنوان کسی که با قوانین جذب و ذهن آگاهی تا حدی آشنایی داره و در موارد متعددی نتیجه های فوق العاده گرفته ، می تونم به شما اطمینان خاطر بدم که در مسیر کاملا درستی قدم گذاشتید. تنها کاری که باید انجام بدید استمرار در این مسیر هست . چون هر گامی که در این راه برمی دارید با آگاهی های جدید و ارزشمندی که پیدا می کنید شما رو خیلی آروم بدون اینکه متوجه بشید به سمت تناسب اندام سوق میده .
اما جدا از تمام اینها باید بدونید که شما جدای از هر چیزی ، انسان ارزشمندی هستید . شما دوست داشتنی و قابل احترام هستید . شما توانمند هستید و این خصوصیات متعلق به شماست . باور داشته باشید و به خودتون مهر بورزید و با جسم تون آشتی کنید.
مهم ترین گام برای رسیدن به تناسب اندام از طریق لاغری با ذهن آشتی با خودمون و دوست داشتن خودمون هست و شما گام اول رو با حضور در سایت و نوشتن دیدگاه تون برداشتید.
جلوی آینه بایستید ، خودتون رو در آغوش بگیرید ، به خودتون لبخند بزنید ، خودتون رو آراسته کنید ، لباس های زیبا و رنگ شاد تهیه کنید و بپوشید و با خودتون و زهرای متناسب درون تون آشتی کنید. چون این زهرای متناسب مشتاقانه منتظره که در رو به روش باز کنید تا خودش رو بهتون نشون بده . دوست داشتن و احترام به خود و احساسی که شما به خودتون دارید در ایجاد نتایج فوق العاده برای شما بسیار زیاد موثره . 😊🫂🌈💖
فکر کنید که قراره براتون مهمون بیاد ، چی کار می کنید؟ اول خونه رو تمیز می کنید ، خودتون رو آراسته می کنید ، لباس تمیز می پوشید ، پس چرا این کار رو برای خودتون نمی کنید ؟ مگه کسی مهمتر از شما که در درونش یه زهرای متناسب منتظره وجود داره ؟!🥰💖
احساسات درونی تون رو تغییر بدید بعد از مدتی متوجه میشید که احساسات و رفتار اطرافیان تون هم تغییر میکنه .
و همیشه به یاد داشته باشید خدا هم که باشید دیگران همیشه چیزی برای ایراد گرفتن از شما پیدا می کنند. 😌
این حرف ها رو کسی می زنه که تمام آنچه شما تجربه کردید رو تجربه کرده. من الان سه ماهه که در این مسیر هستم، حال بی نهایت خوبی دارم . لباس هایی که سه ماه پیش برای کارم خرید کردم حداقل هشت تا ده سانت برام گشاد شده بدون اینکه سر سوزنی میزان خوردنم تغییر کنه🤩
به زبان ساده شما در این مسیر معجزه رو تجربه می کنید با قدرت ذهن تون . 💖
شما اینجا و با آموزش های سایت چیزهایی رو تجربه می کنید که بی نهایت بی نظیره.🤩
در نور و آرامش جاری باشید.💖🌈🫂🤲
با عرض سلام خب چرا چاق هستم همه ی ما دلایل مشترکی داریم دلایلی که اطرافیانمون خیلی بهمون گوش زد کردند انقدر تکرارش کرده اند که شده ملکه ی ذهن همه دلیل چاقی من کم تحرکی و زیاد خوردن غذا و ارثی بودن چاقی بین خانواده ی پدریم و ورزش و پیاده روی نکردن علاقه مند بودن به شیرینی جات بود از چه سنی چاقی من شروع شد از 11 سالگی چاقی من شروع شد یک روز به خیاطی رفتیم زنی که داشت خیاطی میکرد خیلی چاق بود و شکم داشت از مادرم پرسیدم چرا انقدر چاقه مادرم بهم گفت خیاطا چون خیلی روی صندلی میشینند همه ی چربی هاشون داخل شکمشون جمع میشه و چاق میشند از وقتی که مادرم اون حرف رو به من زد خیلی درموردش فکر میکردم چون من خودم برای درس خواندن روی صندلی می نشستم فکر میکردم حتما من هم چاق میشم از ان روز به بعد چاقی من شروع شد و هر روز بیشتر چاق میشدم خاطرات من از چاقی من خاطرات خیلی بدی از چاقی دارم که حتی وقتی بهش فکر میکنم خیلی ناراحت و ناامید میشم من سابقه ی 6 سال چاقی رو دارم و چون بیشتر زندگیمو در مدرسه گذراندم بیشتر خاطراتم مربوط به مدرسه است وقتی به 12 سالگی رسیدم خیلی چاق شده بودم یادم میاد وقتی معلم ورزشمون گفت که بیایید قد و وزنتونو بگیرم من به هر بهانی از دستش فرار میکردم از اینکه دوستام وزن منو ببینند خیلی خجالت میکشیدم و به همین دلیل هم از اون زمان تا الان هر وقت کلمه ی وزن را می شنوم حالم خیلی بد میشه اکثر دخترا به دلیل چاقی ام باهام بازی نمیکردن و حتی باهام حرفم نمی زدن در خانواده هم دختر خاله هام همش از من دوری میکردن و هیچ وقت با من حرف نمیزدن و الانم این طوره مشکلاتی که چاقی در زندگی من ایجاد کرده دیگران حتی مادرم منو بابت چاقی ام تحقیرم میکرد اما خانواده ی پدریم چون چاق بودند من را درک میکردن اما با وجود اونا باز هم احساس خوبی از چاقی ام نداشتم هر روز خودمو تحقیر می کردم چرا بقیه انقدر لاغرن اما من چاقم وقتی به جلوی ایینه می رفتم اولین چیزی که بهش نگاه میکردم اندامه چاقم بود حالم بهم میخورد همیشه حسرت پوشیدن لباس هایی را که دوست دارم اما نمیتونم ان هارا بپوشم را دارم اینکه وزنم از مادرم بیشتر است خیلی ناراحتم میکند او 30 سال از من بزرگتره اما من در همین سن 17 سالگیم وزنم از او بیشتره همیشه لباس گشاد می پوشم که نکنه اندام چاقم خیلی دیده بشه با وجود فکرایی مثل لباس گشادم و منو بزرگتر نشون بده و از همین سن به چشم یه زن به من نگاه کنند خیلی اذیتم میکنه وقتی به بازار میرم از شدت خجالت سرم رو بلند نمیکنم و دوست ندارم هیچ وقت از خونه بیرون برم اعتماد به نفسم زیر صفره و هیچ وقت اعتماد به نفسی نداشتم واقعا تمام تلاشمو میکنم تا به وزن ایده الم برسم و بدون اینکه حتی به حرف مردم توجهی کنم با خیالی راحت به زندگی ام ادامه بدم و این خاطرات بد را در دانشگاه نداشته باشم انشالله به امید پروردگارم به ارزوی همیشگیم میرسم به امید متناسب شدن با تمام قدرت ادامه میدم مرسی که دیدگاه من را مطالعه کردی موفق باشی
سلام و درود
از اینکه در مسیر شگفتی ساز شدن همراه من هستید خوشحالم 😊
انشاالله نتایج عالی کسب میکند
از اینکه دوستانی در سن کم با این مباحث آشنا می شوند و به این شکل عالی در مسیر تغییر کردن حرکت می کنند لذت می برم.
موفق باشید
منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
سلام خدمت همه دوستان
ما از کودکی تا زمانی که زنده هستیم حرف های زیادی میشنویم و کافیه اون حرف چندین بار تکرار بشه یا از زبان یک فرد مورد اعتماد بشنویم نمونه هم ببینیم که دیگه تمومه. گاهی به صورت کاملا اگاهانه و گاهی بدون این که خودم هم بدونیم در ذهن ما ثبت میشه .و در زمان مناسب خودشو نشون میده برای مثال
من در کودکی خیلی شنیده بودم که دختر وقتی ازدواج میکنه چاق میشه عوض میشه اون موقع سن ازدواج من نبود و فقط این حرف و چندین بار از زن های فامیل شنیده بودم و بدون این که بخوام در ذهن من هک شد و وقتی نامزد کردم و چند بار شنیدم که تغییر کردم جرقه چاقی در من شکل گرفت و برای این که من مانع از این اتفاق بشم با وزن ۵۵ باشگاه ثبت نام کردم تا چاق نشم .
بعد یه مدت باشگاه و ول کردم ول مردن هماهنا دو برابر شدن اشتها من هم همانا و چون نامزد بودم همش در حال رستوران رفتن خوردن فستفود و تنقلات بودیم هر چی من چاق میشدم همسرم که پا به پا من میخورد لاغر تر میشد به زور جیسینگ یکم چاق میشد همین که ول میکرد باز لاغر تر میشد دقیقا عین من اما برعکسش چرا چون در من باوری شگل گرفته بود که ازدواج برابر چاقی ولی در اون باوری شکل گرفته بود که من چاق نمیشم من چرا انقدر زود لاعر میشم هنوز هم به همین شکله و نمیتونه چاق بشه.
رفته رفته پر خوری ،ریزه خواری ،کم تحرکی در حدی بودم که جسبیده بودم به تخت و دستشویی و غذا خوردن نبود از جام بلند نمیشدم .
ازدواج کردیم و من علاقه خاصی به یاد گیری غذا دارم دلم میخواد سفره ام رنگی رنگی باشه نمیدونم دقیق از چند کیلو شدم ۷۹ چون قصد داشتیم بچه دار بشیم شروع کردم به وزن کم کردن و شدم ۶۹ خودم خیلی راضی بودم ولی همون اطرافیانی که صورت چاق من مسخره میکردن حالا شروع به مسخره کردن دماغم کرده بودن که وای صورتت لاغر شده دماغت زده بیرون صورت چاق بهتر بود😑🤐
خلاصه بعد ۹ ماه بارداری از وزن ۶۹ رسیدم به ۹۲ در تی این ۹ ماه هر وقت از اضافه وزنم گله میکردم همه میگفتن شیر میدی لاغر میشی تی دو ماه چون به دخترم شیر میدادم شدم ۸۵ ولی بعد دوماه و قطع شیر دادن شیر خشک شدم ۸۸ ولی رویایی من همون ۶۹ قبل بارداریه و تلاش میکنم تا دوباره برسم به اون چیزی که دوسش دارم و لایقش هستم 💪🏻
چاقی بزرگ ترین ضربه که به ادم میزنه گرفتن اعتماد به نفس ادمه کاری باهات میکنه که خودتو نخوای از خودت بدت بیاد در حالی که تو بارزشی قوی تر از هر چیزی که فکرشو بخوای بکنی هستی چاقی هم اینو میدونه برا همین اول اعتماد به نفس ترو میگیرع .
بعد اختیارتو .حق انتخابتو .سلیقه تو .روحتو .شادی و سلامتی که داری ..
ولی من به مرور تمام چیز های که از دست دادمو برمیگردونم من لایق بهترین هام .
به امید روزی که ۶۹ کیلو شدنمو جشن بگیرم😍
به نام خدا
با سلان خدمت استاد من قبلا این فایلهای رایگان رو دیده بودم و این دومین بار هست دارم میبینم
داستان چاقی من اینطور بودکه من تا دوران ابتدایی یلاغر بودم ولی از اول متوسطه رو به چاقی رفتم وخوش خوراک بودم و میخوردم و از همکلاسیهایم چاقتر بودم ولی خانواده من زیاد به من نمیگفتن رژیم بگیر و من میخوردم و چاق شدم و رسیدم به کنکور ودیگه تحرک نداشتم و نشسته بودم چون کنکور داشتم و بیشتر خودم رو تقویت میکردم و یادمه یه عکسی گرفتم که من پیراهن مردانه دادشم رو پوشیدم تا لاغر به نظر برسم و اعتماد به نفس نداشتم و از خودم خوشم نمیومد ذهنم آرام نبود و وقتی رفتم دانشگاه اونجا دانشجو هارو دیدم خوشتیپ هستن شروع کردم به رژیم و زیا لاغر نمیشدم و تا آخر داشگاه من چاق بودم و برای سر کار رفتن امتحان استخدامی داد یه مانتو جدید خریدم و لی چونرنگش شاد بود و من رو چاق نشون میداد و من نپوشیدمش اصلا و تو دوران سر کارم تو خوابگاه بودم و من مرتب در حال رزیم گرفتن بودم تا ازدواج کردم و هنوز تپل بودم بعدشدوباره رژیم گرفتم لاغر میشدم دوباره چاق میشدم زایمان کردم و بیشترچاق شدم و بعدش گفتن بچه شیر میدی بخور دوباره من چاق شدم و زایمان دوم دوباره بدتر ومنودیگه معروف بودم از رژیم گرفتن دیگه همسرم هم چیزی نمیگفت نکنه من ناراحت بشم خلاصه من دیگه خسته شدم تا ۵ ماه پیش که رفتم تو یوتوپ ببینم کسی رژیم نداره من بگیرم تا اینکه بر حسب اتفاق لاغری با ذهن آقای عطا روشن رو دیدم و همه فایلهارو گوش دادم ولی به آنها عمل نکردم و شروع کردم دوباره به رژیم گرفتن و با شکست مواجه شدم و برای عید امسال من کلا افسردگی شدید داشتم در حدی که از خودم اصلا خوشم نمیومد و من بعد از عید دوباره به سایت تناسب اندام رفتم و دوره اول دو خریدم اینقدر برام جالب بود که همون موقع بخش دوم رو هم خریدم و خیلی آرامش گرفتم و دارم به سمت متناسب شدن میرم با تشکر از استاد
من تا سن ۳۰ سالگی اندام خیلی متناسبی داشتم جوری که همه حسرت میخوردن.حتی بعد از دو بار زایمان هم شکم نداشتم ولی بع از دو سه سال از زایمانم چاقیم شروع شد.
من قبلا ولعی به خوردن نداشتم.هر وقت گرسنم میش. یه چیز میخوردم وسیر میشدم،ریزه خواری نداشتم ولی کم میخوردم و تو چند وعده غذا میخوردم.اما همسرم و خانوادش خیلی به غذا اهمیت میدن جوری که همسرم موقع غذا خیلی تلاش میکنه بهترین قسمت غذا و بیشترین غذا بهش برسه وحتی گاهی بدای جلب توجه بیان میکنه مثلا چقدراین غذا خوسمزس و اگه نخوری از دستت رفته و اینجور چیزها …ومتاسفانه این حرص زدنهای همسرم روی ذهن من ناخودآگاه اثرگذاشت و من با خودم میگفتم چرا من که غذا رو میپزم کم بخورم ولی بقیه بهترین جای غذا رو بخورن و بیشتر از من بخورن،این چیزها الان برام آشکار شده،اون زمان اصلا برام روشن نبود ولی کم کم بدون اینکه خودم بفهمم غذام زیاد شد.خودم متوجه نشده بودم که خیلی میخورم و حتی ریزه خواری میکنم چون ولعم زیاد شده بود،یا گاهی وقتی بچهام نمیزاشتن چیزی که دوست داشتم بخورم و سهم منو میگرفتن، يواشک وقتی نبودن میخوردم که کسی ازم نگیره.فکر نمیکردم دارم چاق میشم چون همیشه متناسب بودم تا اینکه کم کم دیدم لباسام بهم تنگ شدن و دیگران بهم گفتن چاق شدی.
تازه اونجا بود که به خودم اومدم و خودمو وزن کردم و ۱۵ کیلو وزن اضافه کرده بودم بدون اینکه متوجه بشم.
رژیم و ورزش و برنامهها کالری شمار و هر چیزی رو امتحان کردم ولی فایده نداشت.
تا اینکه مهر ۱۴۰۲ با این روش آشناشدم.
بهش باور داشتم و انجامش دادم و ۸ کیلو وزن کم کردم.بدون اینکه سختی بکشم ولی به وزن ایده آلم هنوز نرسیده بودم، به قول استاد باید مدام تو این مسیر باشیم تا ذهنمون منحرف نشه ولی من متاسفانه به دلیل یک سری مشکلات مدتی از مسیر دور شدم.
الان حس میکنم ذهنم مثل دورانی که داخل این مسیر بودم راهنماییم نمیکنه،خودمو وزن نکردم ولی حس میکنم دارم چاق میشم.پس دوباره شروع کردم ۱۲ گام رو از اول جلو برم و به وزن ایده آلم برسم انشالله.و به امید خدا همیشه تو این مسیر بمونم تا ذهنم همیشه آگاه باشه
سلام به همه دوستان و همراهان
خیلی خوشحالم که به صورت اتفاقی با این فضای دوستانه و پر انرژی آشنا شدم. من هم فعلا با جلسه اول و گام اول شروع کردم، حس خوب و مثبتی دارم، می نویسم اما روی کاغذ چون فعلا تایپش داخل سایت به دلیل طولانی بودن برام میسر نیست.
ممنون از جناب عطارروشن که موقعیت ساز شدن
جالب بود برام که فکر می کردم طبق توضیحات استاد در همین گام، استاد مجرد هستند چون برای تهیه مواد خوراکی مخصوص رژیم به تاثیرش روی پدر و مادرشون اشاره کردن و اسمی از همسرشون نبردن اما در قسمت دیگه ی سایت دیدم 23مین سالگر ازدواجشون رو گرامی داشتند،بسیار عالی. من از دیدن روابط صمیمی و معنوی بین همسران لذت می برم. پاینده باشید.
راستی یه نکته جالب دیگه که در همین گام اول دیدم تصویر یه آقا هستش که کنارش عنوان چرا لاغر نمیشم نوشته شده به نظر میرسه ایشون دارای دو عدد ناف هستند که عجیب به نظرم رسید.
به امید روزهای خوب تر و خوردن چیزایی که دوست دارم و چاق نشم
همگی موفق باشیم
چرا من اضافه وزن گرفتم ؟
من سال۸۷ ازدواج کردم تا حدود سال ۹۳ بعد از بدنیا اومدن اولین فرزندم وزن مناسبی داشتم تا اینکه کم کم شروع شد اضافه وزنم
من سال ۸۷ ،۵۵ کیلو بودم و در حال حاظر ۶۹ کیلوشدم چیزی حدود ۱۴ کیلواضافه وزن داشتم در این ۱۰ سال
من فکر میکنم که کم تحرکی ،ورزش نکردن،و تغذیه ی نامناسب عامل اصلی اضافه وزنم بوده.
مثلا من علاقه ی شدید به شیرینی جات دارم و فست فود
از طرفی ام تحرک ام فقط کارای خونس و ورزش نمیکنم
فکر میکنم چون دو تا پسر دارم تایم ندارم برای ورزش و پیاده روی اینا
درضمن من زیادم نمیتونم راه برم سریع پا درد میگیرم و از دیگر مشکلات اضافه وزنم خواب زیاد و پرخوری ،بی حالی و بی حوصله گی وگاهی عصاب ضعیف شده
یک باور دیگم که من دارم این که ما ارثی اضافه وزن داریم مثل پدرم عمه هام مادر بزرگم مادرم خانواده مادریم و کلا اکثریت حتی پسربزرگم
خیلی وقتا نمیتونم اباس دلخواه مو بپوشم چون میترسم چاق دیده بشم یا کفش های لج دار می پوشم و کفش تخت نمیپوشم که مبادا همکوتا و هم چاق دیده بشم ،حس میکنم این افزایش وزن باعث شده سنم زیاد تر بنظر برسه از هم سن و سالام و کلا احساس خوبی نسبتبه اندامم ندارم چون شکم دارم ،نگرانم بنظر کسی چاق بیام و کوتاه
چون قدمم ۱۶۰ هستش ،دلم میخاد لباسای لش و گشاد بپوشم اما میترسم گنده دیده بشم اعتماد بنفسم پایین اومده و احساس میکنماون جوری که باید انرژی ندارم یا کم توان شدم مثلا زود خسته میشم یا کم میارم دلم میخاد پر انرژی باشم حسابی ،پر قدرت باشم قویباشم اندامم خیلی خیلی رو فرم و وزن ایده آلم و داشته باشم میخام ۱۰ کیلو کم کنم تا هرچی بخام و بپوشم و لذت شو ببرم اعتماد بهنفس داشته باشم فول انرژی سالم باشم
چرا چاق هستم ؟ جالبه ، هیچ وقت به این سوال فکر نکردم . بعد از دیدن فایل اول ذهنم به شدت درگیر این سوال شده ، واقعا چرا چاق شدم و چرا چاق هستم . تا جایی که یادمه همیشه دلایل مختلفی از اطرافیان در مورد علت چاقی ام شنیده ام ، مثلاً چون دو سال و شش ماه شیر مادر خورده ام باعث چاقیم شده ، یا چون غذای کمکی خوردم دچار چاقی شدم . یا چون خانواده مادرم سفید پوست و عموما چاق هستن این ارث از اون ها به من هم رسیده و چاق شدم یا نون و برنج باعث چاقی میشه ، تازه مدتی طولانی این جمله رو تکرار میکردم که من آب هم میخورم چاق میشم …. یادمه اولین جمله ای که در مورد زیاد غذا خوردن شنیدم مربوط به چهار یا پنج سالگیم بود . اون موقع ها برای غذا خوردن رو زمین می نشستیم . دور سفره نشسته بودیم ، من ، مامانم ، خواهرم و برادرم . من عادت کرده بوده که با همون سن کم خیلی صاف بشینم ، عادتی که الان متوجه میشم چقدر عالی بود ، برادرم که سیزده سال از من بزرگتر بود و اون موقع ها هفده یا هجده ساله بود چندین بار به مسخره گفت : آزاده صاف می شینه که غذا زیاد بخوره !!! 😔 و من با تمام بچه گیم و برای اینکه ثابت کنم این طوری نیست این عادت عالی رو تغییر دادم، این مطلب رو گفتم تا به خودم یادآوری کنم یک جمله اشتباه ولو خیلی کوتاه حتی اگر به شوخی مطرح بشه می تونن چه تاثیر مخربی در ذهن ناخودآگاه مون بزاره ، شاید جرقه اضافه وزن من از همون جا زده شد، اما تا جایی که یادم میاد حداقل تا ده سالگی اضافه وزن نداشتم . اما از ۱۱ – ۱۲ سالگی کم کم دچار اضافه وزن شدم ، سال اول راهنمایی مدرسه تیزهوشان رفتم ، اونقدر شرایط محیطی در اون مدرسه بد بود که دچار افسردگی شدم و از یه دختر شاگرد اول شاد و پر انرژی تبدیل شدم به یه دختر گوشه گیر و با افت شدید تحصیلی و تنها تفریحم شد ،غذا خوردن ، برای فرار از تنهایی و بی مهری معلم ها و همکلاسی هام به یک گوشه دنج پناه می بردم و غذا میخوردم . چه گرسنه بودم چه نبودم ، خوشبختانه سال دوم راهنمایی برگشتم مدرسه دولتی ، از نظر روحی خیلی بهتر شدم اما روند افزایش وزن ادامه داشت و همیشه این جمله سر سفره غذا از دهان مادرم خارج میشد ، کم غذا بخور ، اینو نخور و اونو نخور ، فرقی نمیکرد که مهمان داشتیم یا نه ، این جملات مدام مثل پتک تو سرم فرود میومد، جوری که علاوه بر مادرم بقیه هم به خودشون اجازه می دادن این جمله رو به زبون بیارن ، تا جایی که یه بار بچه خواهرم که ده سال از من کوچکتر بود با زبان بچه گیش بهم گفت خاله چقدر میخوری ، کم بخور …. حتی الان هم که دارم این مطالب رو می نویسم برام درد آوره …. 💔😔اولین تلاشم برای کاهش وزن حدود سن ۱۶ یا ۱۷ سالگی بود به توصیه یک پزشک زنان و من رژیم پروتئین گرفتم ، فکر می کنم ابتدای رژیم ۸۵ کیلو بودم اما با رژیم به ۶۱ کیلو رسیدم ، الان دیگه شده بودم بچه خوب که مورد تایید مامان هست اما حیف که این حس تایید مدت زیادی طول نکشید و با سرعت برق و باد برگشتم سر وزن اول و تحقیرها و گوشزد کردن شام نخور ، نون نخور، برنج نخور و و و ….شروع شد و من تمام تلاشم رو میکردم که بتونم لاغر بشم اما دریغ از سر سوزنی تغییر…. در همین زمان ها بود که عادت بسیار بد ریزه خواری هم پیدا کردم … 😔 وقتی رفتم سرکار با پول اولین حقوقم رفتم پیش دکتر کرمانی اما اونقدر که رژیم گرفته بودم و ول کرده بودم سر یک ماه استپ وزنی کردم تازه جالب اونجا بود که پزشک مشاور تغذیه هم به جمع بازخواست کننده ها اضافه شده بود ، رژیم و تحت نظر بودن رو ول کردم چون از محدودیت بیزار بودم و هستم و حمایتی هم از طرف اطرافیان وجود نداشت ، همه اش تحقیر بود و تمسخر 😢 ، اما هر از گاهی باز هم وقتی از اضافه وزن خسته میشدم می رفتم سراغ رژیم چون راه دیگه ای بلد نبودم تا سال ۹۶ از طریق همکارم با یک قرص لاغری آشنا شدم که خودش هم استفاده کرده بود و نتیجه اش فوق العاده بود ، قرص رو تهیه کردم و خوردم ، تقریبا اشتهام به صفر رسیده بود ، روند کاهش وزن فوق العاده بود اما از عوارض قرص عصبی شدن و خشکی دهان بود که آزار دهنده بود اما به نظرم به کاهش وزن از ۷۸ کیلو به ۶۴ کیلو میارزید . قرص ها تموم شد و اثرش در بدنم از بین رفت و دوباره روند چاقی شروع شد . دوباره قرص ها رو تهیه کردم اما در کمال ناباوری اثر اولیه رو نداشت در نتیجه رهاش کردم . حدود سال ۹۹ در کمال استیصال از اضافه وزنم در اینستاگرام پست های مختلف رو بالا و پایین میکردم که با یک پیچ لاغری با ذهن آشنا شدم . چون قبلاً با قانون جذب و قدرت ذهن آشنایی داشتم به نظرم جالب اومد. دوره رو تهیه کردم و تقریبا خوب هم پیش رفتم اما به دلایلی تمرینات رو رها کردم و دوباره برگشتم سر نقطه اول 🤦 تا یکی دو ماه اخیر که متوجه شدم در خواب دچار خر و پف شدم و این مسئله زندگی مشترکم رو هم تحت تاثیر قرار داده ،هفته گذشته پیش دکتر رفتم و قبلش در اینترنت سرچ کردم و یکی از دلایل این موضوع رو اضافه وزن مطرح کردن. حقیقتش امروز که مورخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ هست و من ، آزاده ۴۲ ساله تصمیم گرفته بودم به دکتر بگم برای کاهش وزنم قرصی بهم بده و یه دکتر تغذیه بهم معرفی کنه و همزمان دنبال پیج قبلی لاغری با ذهن که عضوش بودم میگشتم که به صورت اتفاقی وارد پیج تناسب فکری شدم و مطالب اولیه رو مطالعه کردم . فایل مراقبه لاغری رو دیدم و بررسی چاقی و لاغری از منظری متفاوت به نظرم جالب اومد. . احساس کردم در اوج استیصال و ناامیدی دری به روم باز شده . تعهدنامه رو در دفترچه یادداشتم نوشتم و میخوام به خودم متعهد باشم . نه به خاطر گرفتن تایید از دیگران ، بلکه به خاطر خودم و سلامت جسم و روح و روانم . و در کنارش لذت بردن خودم از اندامی متناسب. جالبه که بگم هیچ وقت در مورد این موضوعات با کسب صحبت نکردم و این اولین باره که این مطالب رو می نویسم همیشه این رفتارهای تلخ و تلاش های بی نتیجه فقط مثل یه نوار بارها و بارها در ذهنم تکرار میشد و هر بار احساس بسیار ناخوشایندی نسبت به خودم پیدا می کردم . الان و در این لحظه احساس می کنم که باری از روی دوشم برداشته شده . امیدوارم اشتراک گذاری این مطلب بتونه کمکی بکنه به دوستان دیگه ای که به این مسیر قدم میزارن تا بدونن که تمام ما درد مشترکی داریم که کمک مون میکنه در این مسیر ثابت قدم گام برداریم ، از اینکه مطلب منو مطالعه می کنید سپاسگزارم .🙏😌
سلام من 42سالمه . من یک ورزشکار حرفه ای بودم و تناسب اندام خوبی داشتم ولی متاسفانه درگیر اعتیاد شدم و خلیلی لاغر شدم . بخاطر اینکه دیگران و مخصوصاً همسرم بهم شک نکنند تمام تلاشم رو کردم که چاق بشم . الان خدارو شکر 10سال است که پاکم ولی چاقی داره آزارم میده . انشاالله با تغییر ذهنم لاغر میشم
سلام. 45 سالمه…
از کی چاق شدم؟؟ خیلی لاغر بودم.. اندامم خوب بود، خیلی حسرت هیکلمو میخوردن
اون روزها هم مث امروز اهل ورزش و رژیم نبودم، فقط فکرم درگیر چاقی نبود دوستان و اطرافیانم هربار با جملاتِ “یه روز بالاخره استخون میترکونی و چاق میشی” منو سیراب میکردن…
از 37 سالگی وزنم بالا رفت .. الان منو میبینن با خوشحالی میگن دیدی توهم چاق شدی.
ذهنم درگیر حرفهای اطرافیان بود و منو به چاقی کشوند و میخوام درستش کنم،میخوام ذهنمو ببرم به تموم اون سالهایی که لاغر بودم .. میخوام لباسهایی که دوستشون دارم رو بپوشم، میخوام کوه برم، دوچرخه سواری کنم بدون اینکه فک کنم چاقم… من لاغر میشم .. ذهن من از حالا به بعد درگیر لاغری هست. من قطعا به روزهای لاغری خواهم رسید.
با سلام.
چرا من چاق شدم؟
امروز قراره سفری داشته باشم به گذشته ی خودم .
اولین جرقه های چاقی کی در ذهن من شکل گرفت .مشخصا نمیتونم بگم که دقیقا از کجا شروع شد ولی حرف هایی که یادم میاد رو مینویسم .
هنوز مدرسه نمیرفتم یک روز داشتم با دوستم تو راه پله های خونه مون توپ بازی می کردیم ، توپ افتاد طبقه ی پایین و نوبت من بود برم بیارمش که دوستم گفت برو اینجوری لاغر میشی!!!
اینجا بود که برای من سوال شد چرا باید لاغر بشم؟؟
عکس های بچگیم رو که میبینم کودک معمولی بودم از نظر سایز نه لاغر بودم نه تپلی ..وزن نرمالی داشتم ولی همه میگن تو از بچگی تپل بودی انگار یک برچسبی اگر بهت بخوره دیگه بقیه ول کن نیستن و تا همیشه اون برچسب روی آدم میمونه ..
بعد که رفتم مدرسه داخل دفترچه بهداشت وزنم در سن هفت سالگی ۲۱ کیلو بود و وقتی دبستان رو تموم کردم ۵۱ کیلو بودم و اینجا دیگه نسبت به سنم واقعا چاق شده بودم.
از حضور در جمع خجالت میکشیدم به خاطر اینکه لباس سایز و مناسب سنم نمیتونستم بپوشم باید لباس های زنونه تنم می کردم و اینجوری با من مثل بزرگترا برخورد میشد و من دلم میخواست بچگی کنم . قبلا مثل الان نبود که حتی سایز بزرگ هم تنوع زیاد داشته باشه شاید هم بود من ندیده بودم.
خلاصه رسیدم به دوران راهنمایی و اولین بار رفتم پزشک تغذیه فکر کنم ۶۰ کیلو شده بودم..
بعد چند ماه مقدار کمی کم کردم ولی دیگه ادامه ندادم. نمیدونم چه حکمتی بود هروقت من رژیم می گرفتم خونه پر میشد از خوراکی های رنگارنگ و مورد علاقه ی من!
همینجوری سرخود رژیم میگرفتم ول می کردم ، یکی دوبار دیگه به پزشک مراجعه کردم ، دستگاه دراز نشست خریدم، تو خونه ورزش می کردم ، باشگاه ثبت نام کردم ۳ ماه رفتم ، می رقصیدم، خودم رو از خوردن محروم میکردم و گرسنگی های طولانی میکشیدم تا بلکه به آرزوی لاغری خودم برسم.
روش های زیادی بوده که با خوشحالی و امید زیاد شروع کردم ولی ناامید و سرخورده یا من رها کردم یا بی نتیجه موندم.
اگر از پدر و مادرم بپرسم علت چاقی من چیه استخوان بندی و ارث رو دلیل عمده میدونن .
ولی همیشه میگفتن تو اراده ی خوبی برای لاغر شدن داری شاید اونا هم موندن که چرا مننتیجه نگرفتم.
قبل از اینکه از اطرافیان بازخورد چاقی بگیرم اصلا به شرایط جسمی فکر نمی کردم و پیش فرض ذهنم این بود که متناسب هستم و چیزی نیاز به تغییر نداره.
ولی از جایی شروع شد که به من میگفتند رژیم بگیر ، تا جوانی سعی کن لاغر بشی بعدش چربی ها سفت میشه و نمیشه آبشون کرد و کلی حرف دیگه.
مشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده است را شرح دهید.
مشکلاتی که چاقی ایجاد کرده مستقیم و غیرمستقیم زندگی من و حتی شخصیت و انتخاب های من رو تحت تاثیر قرار داده.
واضح ترینش در جسم و اینکه لباس مدل هایی که دوست دارم نمیتونم بپوشم و برای ظاهر خودم انتخاب آزادانه ای ندارم و در ذهن و شخصیت کمبود اعتماد به نفس و لایق ندونستن خودم برای خیلی چیزها هستش.
در واقع چاقی خیلی محکم پاهاش رو گذاشته روی مسیر خوب زندگی کردن من!
و انتخاب های من رو محدود کرده . من رو خجالتی و کم رو کرده باعث شده نتونم حرفم رو بزنم فقط به خاطر اینکه از ظاهرم خجالت میکشم.
در پذیرش خواستگار تردید میکنم چون دوست ندارم قضاوت بشم از اینکه بگن دختره چاقیه بدم میاد.
چطور یک آدم چاق از خوردن ته مونده غذاها ترسی و خجالتی نداره منم از اینکه همیشه آخر باشم چیزی نصیبم نشه و در زندگی پیشرفت نکنم ، ترسی ندارم.
این چاقی من رو عادت داده به رنج و طوری شده که از تغییر کردن میترسم شاید همین کلید چاق موندنم باشه من با رنجی که میشناسم راحت ترم تا تجربه ی شرایط بهتری که برام ناآشناست.
لاغری رو با تمام وجودم میخوام ولی ته قلبم و ذهنم ازش ترس دارم چون شرایط متفاوتی هستش که تجربه ای ازش ندارم.
همین ترس و ریسک نکردن هم چاقی به من داده و من از حضور این مهمان در جسم و وجودم خسته شدم.
در تحصیلات من هم تاثیر گذاشته، ادامه ی تحصیل در مقطع ارشد رو چون از صحبت در جمع میترسیدم رها کردم و خودم تعجب میکنم از رنجی که هرروز به جسم و روحم میدم ولی کاری هم برای تغییرش انجام نمیدم.
میخوام این دفعه متفاوت باشه از هربار که تلاش کردم برای لاغری . و به امید خدا انشاءالله این بار موفق خواهم شد.
سلام
عزیزم در نوشته شما کمبود عزت نفس رو مبینم یسوال دارم تو پدر مادرتو رتو همینجوری ک هس دوس داری برات مهم نیس ک چاقه یا لاعره
اما در رابطه با خودت این عشق رو نداری من خودمم این چنینم امما بیا متفاوت عمل کن از اینرو ب خ خواستگارت نگ نگو چاقم ایندحرف تو نشون از درون تو داره ک پر از فقدان عشق ب خود هس ازروی خودت کار کن و بعد وارد رابطه شو چن من خودم این راهورفتم و بیشتر وبیشتر غرق شدم
سلام دوست عزیز
با عرض پوزش من عادت ندارم جواب کسی رو ندم نمیدونم چطور ابن پبامک روندیدم وچی زمانی آمده من اون ومتوجه نشدم
برای شما دوست عزیزم اروزی باوره این مسیر رو دارم اون حس ناامید اون حس که داری رومن داشتم که تو این مسیراول باوره کردمکه واینجا آخرین مسیرو وتنها ترین مسیر هست که منبا طی کردن لاغری رودریافت خواهم کرد
ناامید نباش ادامه بده تلاش کن باوره پیدا کن به اون باوره پربال بده پروش بده نتیجه اگه با عمل گرد ورفتار تغییر پیدا گرده میشه لاغری برای من بااین سن و مشکلاتی که توبخش سلامتی خود برای خودم ایجاد کردم و دارم با کمک کرفتن ازخدایی خودم اون برطرف میکنم شد برای شما که خیلی جوان شاداب هستید اصلا هیچ کاری نداره حتما موفق خواهید شد
لاغرشدن واسونترین کاره دنیا هست اگه فقط باور کنید
احساس رو به هرنوع خوب کنید اول همه از خدایی خود درخواست کردید که حالا اینجا هستید خلاصه به نوعی راهنمایی شدید به این مسیر اطمینان داشته باشید با بودن و استمرار داشتن ادامه دادن به نتیجه خواهید رسید
خدا پشت. وپنا. هتون یا حق. حق. نگه دارتون
همیشه هر وقت به دنبال لاغری و تناسب اندام بودم اولین گزینه این بود چی نخورم چه رژیمی و چه ورزشی
چرااا اینطور فکر میکردم؟؟؟
چون نگاهی به اطرافم می انداختم و فکر میکردم راه دیگه ای وجود نداره و خودم را ناتوان در اون روشها می دونستم و حتی جاهایی هم که اراده میکردم و نتیجه دلخواهم را کسب میکردم از ادامه دادن خسته میشدم چون محدود شده بودم
چون فشار بیش از اندازه به خودم میاوردم
ولی بهترین گزینه بهترین راه حل چیز دیگری بود
سوال کردن
بله درسته سوال کردن
این سوال که اگر نتیجه داده بود چرا همیشگی نیست
چرا با وجود ادامه دادن کلافه میشم خسته میشم و رها میکنم
چرا کسی جواب دائمی نگرفته
اگر جواب داده بود چرا هر بار روش دیگری ابداع میشه
در صورتی که میتونه همان روش تقویت بشه
مثل گوشی های تلفن که همیشه اپدیت میشه
پس اولین مرحله اینه که به دنبال راه حلی مناسب و تاثیر گذار باشم
چه در تناسب اندام بلکه در تناسب افکار
چرا در رسیدن به خواسته هامون ناتوان می شیم؟؟؟
بخاطر اینکه از مسیر درستش حرکت نمیکنیم بخاطر ورودیهامون چون القا شده بود بهمون که چی درست هست و چی درست نیست
الان که در مسیر هستم در موقعیت هایی قرار میگیرم که میخواهم کاری را انجام بدهم ولی نتیجه از قبل در ذهنم نقش بسته بخاطر اینکه از قبل ورودی اش داده شده و من خودکار دارم براساس اون ورودی حرکت میکنم
پس من میام و شروع میکنم به ورزش و رژیم گرفتن ولی قبل از اینکه حتی شروع کنم میدانم که باز چاق میشوم
چون بزرگترین داده ای که در ما ثبت کردن گزینه سختی و محدودیت هست
و از اونجایی که ذهنمون با این سختی و محدود شدن شدیدا مخالف هست پس دست به اقدام نمیزنه و هر کجا به اجبار و از طریق فیزیک کاری انجام دهیم باز هم خسته میشیم کم میاریم و به روال سابق برمیگردیم و بیخیال میشیم و خودمون را ناتوان میبینیم
ولی فقط باید ادامه داد در مسیر صحیح وقتی در مسیر صحیح حرکت کنی داری از زندگی لذت میبری
هر کاری یک استارتی داره مانند حرکت ماشین برای شروع فشار و دور موتور زیاد هست و حرکت کردن کند ولی وقتی حرکت میکنی نیازی به هیچ کار دیگه ای نداری ماشین داره حرکت میکنه و کافیه فقط پامون کمی روی گاز باشه در مسیر لاغری هم همین طور هست
• چرا من چاق هستید؟
از چه سنی چاقی شما شروع شد؟
• خاطرات شما از چاقی چیست؟
من در تناسب اندام کامل بودم ولی زمانی تحت تاثیر قرار گرفتم که فهمیدم لاغری مناسب نیست و همه از لاغری بد میگویند و لاغری را مسخره میکنند چون یاد گرفته بودم باب میل دیگران رفتار کنم و برای رضایت اونها نه اینکه بخواهم اونها را خوشحال کنم این خوشحال کردن دیگران برای من هیچ وقت اولویت نبوده ولی اینطور برداشت کرده بودم بلکه برای این بوده که دعوام نکند و بهم آسیب روحی وارد نشود و مورد توبیخ قرار نگیرم.
این روند از دوران راهنمایی ام حدود ۱۴ سالگی برای من شروع شد و هنوز هم ادامه داره و هر بار هم تلاش برای لاغری میکردم باز با این جمله روبرو میشدم
حواست باشه از قیافه نیوفتی
و هر بار هم به نتیجه دلخواهم میرسیدم
با این نظرات از اطرافیان مواجه میشدم
چیکار کردی حواست به خودت هست چی مصرف میکنی
وقتی کاری در نظرت اینقدر حقیر و زننده توصیف بشه که باعث میشه با افرادی مقایسه بشی که از جامعه طرد شده اند آیا میتونی ادامه بدهی
ولی اصل داستان اینه که به خودم مطمئن هستم و برای دیگران انجام نمیدم
دوست دارم مثالی بزنم که این را به خودم ثابت کنم که ذهن چطور آموزش دیده و تحت تاثیر قرار میگیره
و از موقعی که در مسیر تناسب فکری هستم چقدر آسون و راحت این مسائل را تشخیص میدهم و به ارزش خودم پی میبرم که من برای خودم هستم و ارزشمندم
حدود ۱۵ ماه هست که از طریق ذهن سیگار را ترک کردم خیلی آسون و راحت چندی پیش یکی از افرادی که مدت ها پیش بود ندیده بودم با هم ارتباط برقرار کردیم و خبر اینکه من سیگار را ترک کرده بودم بهش رسیده بود و از قبل از اینکه دوباره ببینمش مدام این در ذهنم مرور میشد که وقتی ببینمش چه عکس العملی نشون میده و چقدر ازم تعریف میکنه و چه اتفاقات جالبی میوفته
ولی دریغ از یک کلام که به ترک سیگارم ربطی داشته باشه
و چندین بار در ذهنم مرور شد چه فایده هر کار کنی کسی ازت تعریف نمیکنه
و خوشبختانه با هدایت های خداوند و آموزش هام و آگاهی هام و در مسیر بودنم دریافتم که این بازی ذهن هست چون دوست داره ازش تعریف بشه و مورد تحسین قرار بگیره ولی با یک سوال درست و بجا کلا از دور خارج شد
و این سوال
که آیا من بخاطر این شخص سیگار را ترک کردم که الان بخواهم بخاطر توجه کردن یا توجه نکردنش خوشحال یا ناراحت بشوم و تحت تاثیرش قرار بگیرم
من برای خودم برای سلامتی ام این کار را انجام دادم و پاداشی که خداوند بهم داد این بود که در مسیر تناسب فکری قرار گرفتم با افتخار و قدرت
و این جوابی هست که هر بار در موضوعات مختلف و بخصوص لاغری دارم به ذهنم میدهم که من برای خودم هر کاری هست انجام میدهم نه برای دیگران و کاملا به آرامش میرسم
همین الان هم سرکارم از رئیسم و بالا دستم دارم میبینم که چطور با نفرات تازه وارد و حتی زیر دست برای اینکه دستوراتش و خواسته هایش را اجرا کنند چطور برخورد میکند با ایجاد ترس و توبیخ و این ضرب المثل که به مرگ بگیر و به تب راضی بشه
خوب در لاغری و تناسب اندام من مدام پدرم بهم میگفت یه چیزی بخور استخوانهات زده بیرون بیمار میشی
یه چیزی بخور جون بگیری
ما خوشمون نمیاد اینقدر لاغری باشی
به حرف بزرگترت گوش کن اونها یه چیزی میدونند از تو تجربه بیشتری دارند
ولی اگر تجاربشون تاثیر گذار بود خودشون بعد به دنبال این نبودند که دوباره بگویند لاغر بشو
و همه این تاکید ها با حالت تهاجمی و فشار به صورتی که اگر چاق نشی دوستت نداریم و یا اینطور باهات برخورد میشه تا چاق بشی
پس به دنبال کسب رضایت دیگران شدم که طرد نشم و خدا را شکر میکنم که این باور به این صورت برام واضح شد که برای فرار از توبیخ شدن و مورد خطاب گرفتن دیگران با لحنی تند مجبور شدم چاق بشوم و دلیل چاقی ام را واصح درک کردم
و این موضوع نه تنها در چاقی من تاثیر گذاشت بلکه فرآیندی در من ایجاد کرد که در تمام زندگیم اثر گذاشت در هر محیطی ایجاد شد و با هر شخصی
ولی الان برای خودم ارزش قائل شده ام خودم را دوست دارم و به خودم احترام میگذارم
من همینی که هستم بهترینم
• مشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده است را شرح دهید.
چاقی باعث شده بود مورد تمسخر دیگران قرار بگیرم و اکثرا با این جمله روبرو میشدم که اول شکمش میاد بعد خودش میاد
چند روز دیگه هم از در رد نمیشی
در مهمانی و جایی قرار میگرفتم خوراکی ها ازم قائم میشد و یا میگفتند به اندازه سهمت بردار
کیفیت دیگه برام مهم نبود
برای خودم ارزش قائل نبودم
ناراحت میشدم که چرا بهم تعارف نمیکنند
چرا ظرف شیرینی را تا من حضور دارم برمیدارند
و تمام این موارد باعث ایجاد پرخوری در من شده بود و برچسب زدن به مواد غذایی
لباس به سایز نمیتونستم بپوشم و وقتی هم لباسی که میپوشیدم اولین جایی که نمایان بود و لباس را از حالت زیبایش خارج میکرد شکمم بود
ولی امروز با لاغریم تموم این موارد حذف شده و روز به روز همه چیز برایم زیباتر و بهتر میشه
۱۴۰۳.۰۱.۰۱
بنام خدا
دلایل چاقی من. درگذشته
ارث . داروخوردن . کم تحرکی ونشستن خواب زیاد . غمگین و ناامیدبودن. کند ذهن بودن . چهارشونه بودن
دلایل دیگه مثل گشادبودن معده . خوردن غذاهای سرخ کردنی ازجمله سیب زمینی سرخ شده . مصرف تخم مرغ . استفاده ی زیاد از روغن .نمک معمولی نه نمک دریا. پنیرپیتزاوغذاهای چرب . خوردن آب باغذا. برنج خوردن موقع شام .راستفاده از غذاهای نشاسته دار. ماه رمضون وعید نوروز مسافرت رفتن و خیلی از چیزهایی که یادم نمیاد اما میدونم که در بچگی ایناروشنیدم و هرچقدر بزرگترشدم بیشتر می شنیدم و برام تایید میشد از روشهای مختلف لاغری از روغن مالیدن به بدن رژیم کلم و رژیم نون وماست و رژیم فستینگ رژیم روزه گرفتن . آب درمانی .ورژیم های مختلف وباشگاه رفتن که هیچکدوم منوبه جایی نرسوند فقط بعداز لاغرشدن چاقترشدم ودرراخر چاق موندن رو پذیرفتم و چاق موندم . از همه ی. روشها و وسایل ورزشی وتغذیه ای برای لاغری استفاده کردم اما درنهایت تنها جوابی که به دست میوردم چاقی بیشتربود و چاقترشدن و الان که دلیلشومیدونم که چرا دوباره چاق میشدم به خودم گفتم به اندازه ی که اصراری برای دیدن فیلم و سریال تا ته دارم اینکه ببینم چی میشه به اندازه ای که اصرار به خوردن فلان غذا دارم به همون اندازه هم که شده حداقل برای لاغری ولاغرموندن اصرار داشته باشم ولاغری فقط وفقط باادامه دادن هست که به وجودمیاد چون لاغری باذهن مسیرش مشخص هست لاغرشدن ولاغرموندن اماباید همون طور که برای خیلی از چیزها آگاهانه ونا آگاهانه تعهددارم برای لاغری هم تعهد داشته باشم حتما نتیجه میگیرم . ودرنتیحه نه تنهالاغربلکه تغییر میکنم.ازهمه جهت . 🌹♥️ومتناسب میشم ومتناسب میمونم
بنام خداوند مهربان و همیشه حاضر و حامی و عاشق پیشرفت ما،
و درود و رحمت و سعادت ثروت لذت سلامت و کمال خیرو برکت همگی روانه از سوی خداوند به زندگی شما استاد ارجمند و گرامی،
استاد:
خاطرات و سن چاقیم ؟طرز شکل گیری فرمولهای چاقی ذهنم :
دنبال نتیجه مستقیم رفتن،یکدفعه سراغ جسم در مدت زمان کوتاه بدون تربیت ذهن برای رفع چاقی طبق فرمایش دقیقا صحیح شما و تجربه های خودم واقعا جواب نمیده،
فرض کنید با دو دست خالی اومدید روبروی یککوه مثل دماوند حالا میخوای با دو دست که همان مسیر غلط هست و ابزار نامناسب و نداشتن تخصص و آگاهی مثلا در مهندسی خاکبرداری و …هر چند سال هم مهلت به من بدن من نمیتونم کوه دماوند رو خراب کنم یا جا ب جا کنم؟؟؟!!!
باید دنبال اون سطل سطل خاکی که ریختم
منظور همان فرمولها و یادگیری های چاقی
(ولی واقعا الان که دارم فکر میکنم ،طی سالهابرای من طی ده سال از بعد ازدواجم چاقیم خیلی اوج گرفت تمام فرمولهایی که در ۱۸ سالگی یا حتی عقبتر در سن بلوغ در ده سالگیم نهفته بود نمایان شد،
«چوندر سن بلوغ یکدفعه کمی چاق تر از بچه های هم سنم شدم مادربزرگم با ما زندگی میکرد مرا روانی کرد که چرا چاق شدی نکنه شبیه مادرت بشی اونم جوانی لاغر بود اما یکدفعه چاق شد الان بیاراده شده نمیتونه لاغر کنه ،حالا چاقتر بشی «دیگه تموم ،این کلمه «دیگه تموم» شد کلید تمام بدبختی ها در ناتوانی من شدیداً در رابطه با این موضوع لاغری شد و شاید یکسری چیزهای دیگه امم در زندگیم شد ،فکر میکردم کاری خراب بشه دیگه راه درست شدنی براش وجود ندارد»
و در ادامه بگم مادربزرگم مدام میگفت :چاق بشی نمیتونی نمیتونی لاغر کنی چاقی بده چاقی چیه اخه من به خاله بزرگت هم از بچگیش رژیم دادم لاغر نشد نکنه تو راه خاله بزرگتو ادامه بدی،خاله امم که قوربونش برم هر تفریحش مساوی یک بستنی فروشی یا رستوران رفتنی بود از بچگی کارو میبرد به به به میگفت ما هم فکر میکردیم تفریح فقط خوردن ،و چون خالم از درد زانو و چاقی نمیتونست مارو ببره جاهایی مثل دویدن در پارکها و فعالیتهای بیشتر رستوران و بستنی فروشی های مختلف میرفتیم هر چند با پدرم و شوهر خالم یادم مارو میبردن پارک و یک چیز جزئی میخوردیم و بیشتر بازی میکردیم ،
و کلا ککه مادرمم سر کار بود از ما غافل ،اما در یک مقطع سنی دوباره از ۱۵ تا ۲۷ سالگی لاغر شدم و لاغر موندم فکر کنم بخاطرع رژیم و ورزشهام شد که لاغر شدم یادمنمیاد اصلا چرا یکدفعه لاغر شدم اصلا چکار کردم که از سن بلوغ به بعد از ۱۵ تا ۲۷ سالگی رو لاغر شدم و لاغر موندم یادمنمیاد دقیقا چرا؟ در صورتیکه سلامت کامل بدنی هم داشتم اینطور نبود بگم مریض شدنم نه چون فکر کنم به دلیل این فکر بود که چون مادرمو سابقه لاغری در جوانی داشته فکر میکردم باید مثل مادرم فقط در جوانی لاغر بمانم هر چند الانم پیر نیستم ۳۷ سالم ، اما به فکر اینکه بعدا حتما کم میشه متابولیسمم با افزایش سنم در ذهنم،
پس کلا در یک جمع بندی : من لاغر بودم از زمانی که متولد شدم تا حدی که استخوانهای مفاصل بدنم قفل میکرد و برای درمان باید میرفتم به پزشک مراجعه میکردم و بعد مادرم نگرانم شد قرص اشتها برایم گرفت بعد از آن در سن بلوغ اضافه وزن گرفتم اما با رشد قدم و حتی فکر میکنم رژیم گرفتم منتهی اصلا طولانی نبودن هر کدوم در حد دو سه روز نهایتا یک هفته وحتی یادماومد دستگاه لاغری و سونا و پتو برقی میگذاشتن و دوچرخه میرفتم با مادرم و دختر خالم برای لاغری و حتی با دوستم فکر کنم رژیم میگرفتم در مدرسه از۱۵ سالگی که از ۶۷ کیلوشدم ۵۳ کیلو ،
اما من دیگه لاغر بودم از پانزده سالگی تا ۲۷ سالگی ولی بعد از ازدواجم دوباره چاق شدن چون دقیقا یک دلیل چاقی رو ازدواجممیدونستم چون مادرمو دیده بودم هی میگفت و کم شدن متابولیک با افزایش سنم،
کلا ده سال ازدواج کردم اما این سه سال اخیر دیگه بسیار ورزش میکردم و رژیم سخت میگرفتم و تلاش میکردم ولی مثل باتلاقی درش بیشتر فرو رفتم هر چند هم تعداد رژیمهام کم بودن و مدتشون هم بیشتر از دو هفته نمیشدن و خیلی فکر میکردم بی اراده هستم ، از طرفی هم فکر میکردم خوب من که ورزش هام سخت و پیاده رویهام زیادن باید لاغر بشم دیگه،،، اما نمبیییییشدم؟؟؟!!!! بعد سری بعد میگفتم با اراده قویتر ولی نتیجه بدتر بود ،تازه یک ناتوانی بزرگ هم الان فکر میکنم مال سالها قبل ازدواجمم هست که در ذهنم دارم الان کشفش کردم این بود که از زمانی که حتی خیلی لاغر بودم از زمان جوانی در سن ۱۸سالگی دوران دانشگاهم با اینکه رشتم تربیت بدنی فیزیولوژی ورزشی بود و فعالیتم بسیار زیاد اما فکر که اوه اوه من هر کیلو هر سال اضافه کنم و وزنم بره بالا من نمیتوانم دیگه کمش کنم چرا نمیدونم چرا این مدلی فکر میکردم فکر میکردم چون زیاد میخورم حالا خیلی گل بکارم شاید روند چاقیمو کند کنم این روند اما اصلا وزنم بره بالا با افزایش سنمم نمیتونم لاغر کنم چون بعد دانشگاه تو خونه فعالیتم کممیشه،مدام از همان سن کم فکرم این بود حالا بعدا چاقتر بشم چکار کنم و یک ناتوانی و ترس بزرگ در لاغری داشتم ؟یا اگر سنمبره بالاتر چکار کنم چون درگیری و ناتوانی مادرمو میدیدم این تو ذهنم اومده بود لاغری چققققدر سخت شاید نشدنی باش در آینده برای منم در سن بالاتر حتی بعد از زایمان فکر کنم بدتر بشه چاقیم،یک مورد دیگه بعد ازدواجمهمسرمم بود ذوق میکرد نه من خیلی لاغر بودم حتی از اصطلاح ملخ استفاده میکنه برام ،یادم من غذا میخوردم ذوق میکرد میگفت ماشاالله زن لری شدی برا خودت قوی مثل زن لرها سرحال و تشویقها و خنده ها وشادیهای همسرم برای خوردن من،چون خودش ماشاالله ورزشکار تیم ملی قایقرانی هستن و از قوم لرستان اهل خرم آبادن تفریح و قدرتشون در گوشت خوردن و لذتشون مدام در چی بخوریم چی درست کنیم کجا بریم ؟هست !، پدر شوهرمم میگفت بخور عروسم چون ورزش میکنی مثل علی پسرم و میسوزونی عروسم باید قوی باشی خلاصه خنده و تشویق همسر مهربانم و خانواده همسرخوش اخلاق و سخاوتمندم مزیت بر علت چاقی من شد)،
و حالا الان اون سطل سطل خاکها روی هم شده تبدیل به یک کوه بزرگ یا مرداب بزرگی که با خاک و آب خودم ساختم و بزرگترش کردم با فرمولهای چاقی و رفتن به مسیرهای غلط برای لاغریم،
حالا انگار یکدفعه یک کوه بزرگ رو بخوای که طی سالها از ذره ذره ریختن فرمولهاو ترمزهای چاقی در ذهنمون که آرامآرام همان سطل به سطل خاکها را که خودمان به آسانی و لذت در طی سالها روی همریختیم که الان شده تبدیل به یک کوه میخوایم یکدفعه جا ب جا کنم، یا اصلا با یک پرش بخوام از مرداب بپریم بیرون یا در مسیرهای اشتباه دیگه بخوام سایز مرداب را کوچککنیم مثالی برای همان راه ها و مسیرهای غلط لاغریم که همشون بدتر مرا خفه تر و خسته تر میکردن،
خلاصه عوامل چاقی:
«ترس از چاقی و ناتوانی در کاهش وزن از علل اصلی من میتونه در خاطرات بچگی من باشه،و از رژیمهام و ورزشهام در این سه سال اخیر طی ده سال ازدواجم ،
واین تصاویر و حرفهای اشتباه از مادرم، خاله بزرگم و گفته های مادربزرگم واین جمله ویرانگر (چاق بشی دیگه تمام کاریش نمیتونی کنی)
یا سنت بره بالا ازدواج کردی فعالیتت کم میشه خیلییی سخت لاغر میشی،»
در هر صورت اما الان خیلی خوشحالم که چاق شدم و باعث شد الان در این مکان منظم متعهد و دقیق عالی و آگاهی و عملی و پر از موفقیت در همه جنبه های زندگیم ومقدس و روحانی و تنظیم مجدد ذهنی و فکرم و رفتارم در زمینه باور ایمانم نسبت به خدا وحال خوب روحی جسمی و تولد دوباره ازهمه لحاظ در زندگیم باش
مشکلات چاقی ام:
از لحاظ روحی :مرا ضعیف کرده من میخوام همانطور که مراقب جسمم میخوام باشم میخوام مراقبت از ذهنم را هم شروع کنم چون فرمانده اصلی و متصل به منبع بی نهایت قدرتمند و بررگ و شگفت انگیز الهی همون ذهن من عزیز و گرانبهای من دارایی من برای خلق شرایط درونیم و بعد که بیرونم ساخته میشود همان ذهن عزیز خودم نعمت پروردگارم که قدرت و چوب جادویی ام برای خلق زندگیم و جسمم میباشد،
من قبلا فکر میکردم بی استعدادم و بی اراده هستم
من خودم مشکلی دارم که دارم روز بروز از لحاظ روحی ضعیف و روابطم داره بی کیفیتتر میشه و گوشه گیرتر میشدم برای نرفتن به مهمانیها و شادیها و عصبی تر و ناامیدتر و حالم بدتر با هر تلاشم میشد،
چه حال تلخی هر بار بری لباس بخری بگی بزرگتر ندارید؟
احساس خفگی تنفر بی انگیزگی گیر افتادن در زندان با اینکه واقعا ورزش قایقرانی و دویدن و هم پیاده روی و هم بدنسازی هم باله هم بادیفلکس در کنارشون دیگه همه روز هفته از صبح تا عصر بعدم کار خانه.
حس بد دیدن عدد روی وزنه و با سرافکندگی هر بار بدتر پایین اومدن از روی وزنه،بد فرمی لباسها در تنم،تازه بیان بهت بگن تورا چرا همش مشکی میپوشی تو که چاقیت معلوم نیست خیلی هم عضلانی هستی فقط سایز گرفتی چهارشونه شدی بزرگ شدی فکر کنیم واسه ورزشت هست پهن شدی اما بی خیال بیا روشن بپوش ،حالا با کدوم اعتماد به نفس روشن بپوشم؟؟؟ بعد حالت عصبی و منفی نگری به همه چیز و شکاک شدن در مورد همه کسی و با درو دیوار جنگ داشتم ،بد خلقی شدید بهانه گیری زیاد،طفلی همسر مهربانم چقدر منو مدارا میکنه و بهتره بگم قبلا مدارا ،میکردن چون با استفاده از فایلهای رایگان بهتر شدم خیلی بهتر شدم الآنم که وارد سرزمین لاغرها شدم و تو پوست خودم از خوشحالی نمیگنجم،
شوهرم میگه چرا امسال نمیری برای رژیم گرفتم از خانومدکتر رژیم بگیری ،یا چرا میریم بیرون چیزی دلت نمیخواد بخوری چرا با آرامش و بدون توجه به اینکه چی میخوری داری همه چی میخوری مدام هم میگی شکر سیر شدم کافیمه،همین دیشب با دوستانشون رفتن شام بیرون من دیگه نه گیر دادم نه شک کردم نه تماسی گرفتم نه فکر بدی اومد تو ذهنم اصلا حالم عالی شاد و اینکه تنها بودم دوست داشتم چونکه من تو سایت تناسب هم داشتم مطلب میخوندم و هم مینوشتم هم لذت میبردم ، بعد اینکه اومدن خونه گفتن من باتریم تموم شده بود گفتم الان تینا چه فکری میکنه گفتم من هیچ فکری نکردم با خنده هم شام برام زخمت کشیده بودن خریده بودن کمی خوردم و با خنده هم تمام شوهرم چقدر آرام شد و حالش خوب شد واقعا انرژیها انتقال پیدا میکنه خدایا شکرت نجاتم دادی،
از لحاظ جسمی و مالی :از لحاظ جسمی طاق باز میخوابیدم حس خفگی داشتم ،
حرکات برام کند و سنگین وبدون کنترل شده بود نشستن و برخاستن بد شده بود دائم زانوهایم و کف پاهام درد داشتن مخصوصا رگهای روی پاهام،
به پهلو باید بالشت میگذاشتم کمرم درد نگیره،
خودمو در آیینه میدیدم تا حالا این وزن نبودم از خودم وحشت میکردم میگفتم در آینده چقدر میخوای بشی یا خدا ؟!!!
قند و چربی بالا و پیش دیابتی و کبد چرب،گر گرفتگی بی علت و حس گرما بعد سریع بعد از تعریق زیاد حس سرمای شدید بی سابقه آنقدر میلرزم تا دم مرگ بقران میرم ،
تعریق زیاد بدنی و تازگی لرزشهای شدید بدنی حساسیت بالا به سرما به علت نامعلوم که بیشترم شدن و طوری که از گرما هم بمیرم میترسم لباسهامو کمکنم چون اون لرزش تا دم مرگ منو میبره فقط تشنج مغزی نمیکنم دکترها ازمایشاتم را دیدن گفتن علت نامعلوم مگر بهش بگیم خستگی مغز که مغز وقتی ببینه شما بر اثر فشار ورزش و کار زیاد انرژیشو خیلی کم کردی خاموشی به بدن میده و برای ذخیره و زنده موندن به بدن دستور حالت استراحت را میده و قلب هم طبق غریزه محکمتر و بیشتر میزنه و بدنم هم شروع میکنه به لرزیدن بیش از حد تا جبران اون حس سرما و افت فشار و دما رو برای بدنتون کنند خدا نصیب نکنه هزار تا پتو میندازم سر خودم از عرق و گرما میمیرم اما یک لحظه یک مگس از پهلوم رد بشه نسیمش منو تا مرگ میبره شوهرم میاد زیر اون همه پتو برام تازه سشوار میگیره و من باز گرما رو نمیفهمم سوزش و تعریق روی پوستم دارم اما از درون فریزرم و اگر جایی باشم تو مهمانی یا بیرون این حالت بهم دست بده کسی به دادم نرسه هم ابرومرفته و هم خطر مرگ داره برام ،صبح فردای این حالت انگار تریلی از روی بدنم و قلبم رد شده تا یک هفته زیر پتو بی حالم و خدا نصیب نکنه برمم حمام با استرسم همسرم مدام زنگ میزنن خوبی اصلا نرو حمام تا من باشم خونه،و بعدشم بخوام برم بعد حمام مهمانی پر از استرس میشه وجودم نکنه اون حالت افت فشار و دما بیاد لرز بیاد من چکار کنم ؟
ااما حالا کلا به لطف و هدایت الله با ورود به این سایت که داستان هدایت من را نوشتم در اون قسمت و با ورود به سرزمین لاغرها از طرف خدا و بنده خوب خدا استاد محترم،
میخوام ذهنمو سرو سامانی نو دهم افکار قبلی را عقب نگه دارم و بعد جسمم را از طریق ذهن متصل به منبع بی نهایت خداوندم سلامت و سالم ترمیم کنم برای گسترش نور خدا بر روی زمین و منم باشم دستانی ازدستان پر مهر خدا .
و امیدوارم انشاالله همگی شگفتی ساز شدیم به امید خدا و محبت و راهنمایی و آموزشهای طلا و اعلا و اصل و ناب بی نظیرشان که هیچ جا نه دیدم نه شنیدم و آنقدر هم استاد با حوصله با محبت و بزرگوارانه و باصداقت و معرفت به ما درس میدهند و معلوم واقعا میخواهند ما هم شگفتی ساز بشیم،ممنونم واقعا از خدا و شما استادگرامی و عالیقدر.
سلام دوست عزیزم
خوشحالم که تصمیم درستی گرفتید و وارد سایت شدین دوست عزیزم نوشته تاثیر گذار شما را خواندم خیلی متاثر شدم از بیماریتون اما من به شما قول میدم که خوب خوب میشوید منم قبل شرکت در دوره همین مشکل شما را داشتم جالبه که هم رشته هم هستیم منم بعد از کنار گذاشتن ورزش بشدت چاق شدم و خداوند منو به سایت و استاد راهنمایی کرد منم بعد از چاق شدن از شدت استرس چاق شدنم دچار لرزش شدید میشدم تشخیص دکتر این بود دندون چرکی نهفته دارم که بعد از درمان لرز کمتر شد اما کاملا از بین نرفت تا اینکه وارد سایت شدم الان چهار ساله که در دوره های متعدد سایت شرکت کردم و اصلا این بیماری فراموشم شد تا امروز که نوشته شما را خواندم یادم اومد که منم مثل شما بودم. عزیزم نگران نباش به مرور بهتر میشی ولی حتما یک چک آپ دندان هم برو دندانهای من به ظاهر خوب مشکلی نداشت اما عفونت در عمق بود و تشخیص یک دکتر حاذق کمکم کرد بعد از آن هم ذهنم اینجا ترمیم شد و این بیماری به کل خوب شد موفق باشید
قدمت چاقی من حدودا 12 ساله است از 7 سالگی اضافه وزن داشتم و چاق بودم .خانواده پدری همگی چاق اند و ژن چاقی در من وجود دارد و به آنها شبیه ام. استخوان بندی درشتی دارم و نسبت به وزنی که دارم درشت دیده میشم . از غذا خوردن لذت میبرم عاشق آشپزی کردن و تست رسپی های جدیدم ، کم تحرکم و البته افکارم همگی منفی اند نسبت به خودم ، مشکلات هورمونی دارم زیاد جدی نیست و روی سلامتم تاثیر ندارد اما روی شکل بدنم تاثیر دارد .
امروز آخرین روز بهمن سال 1402 است روزی که جدی شروع کردم دوره های لاغری با ذهن بگذرانم اگر بخوام داستان چاقیمو بگم از ابتدا شروع میکنم وقتی به دنیا امدم نوزادی با وزن نرمال بودم اما کم کم وقتی بزرگتر شدم لپ های درشتی داشتم نسبتا تپل بودم اما هرچقدر میگذشت این زندگی با من خوب تا نکرد شاید 4 سالگی تنها سالی از زندگیم بود که واقعا بدنم رو فرم بود اما 6 سالگی (پیش دبستانی) نسبت به بقیه یکم تپل بودم 7 سالگی (کلاس اول) تپل بودم اما 8 سالگی بعد از یک تست وضعیت جسمانی که از طرف مدارس بود مسئول در نامه ای نوشته بود دچار اضافه وزن و چاق بعد از اون مادرم منو برد دکتر رژیم تغذیه ، برای دفعه اول طی دوماه 8 کیلوگرم کم کردم اما مثل بقیه تغذیه نمی بردم مدرسه همیشه تغذیه ام کم بود و گرسنه می موندم وقتی برمیگشتم خونه ، مادرم ناهار کم برام میریخت یا اگر کمی بیشتر میخوردم دعوام میکرد و بعدا خودم احساس گناه میکردم بعد از مدتی ولش کردم اما همیشه در پس ذهنم حک شده بود من چاقم . سال آخر دبستان مسخره ام میکردن و روز های آزاد در این سالها در مدرسه همه بچه ها تنقلات می اوردن اما مادرم کم برام میخرید ، خنده داره اما یکی از عقده هام و حسرتام و آرزوم شده بود تنقلات بیشتر بخرم و بخورم .
سال اول راهنمایی چاق تر شده بودم و جو مدرسه بیشتر از قبل به ظاهرم توجه میکرد و همیشه از اینکه بین بقیه راه میرفتم احساس گناه میکردم سعی مردم خودمو قایم کنم زیاد در منظر دید نباشم ، از بچگی آدم درونگرا و توداری بودم اما چاقیم باعث شده بود بیشتر از همیشه تودار تر و گوشه گیر تر بشم و بخاطر همین سالهای مدرسه هیچ دوستی نداشتم ، به شوخی خیلی چیزا بهم گفتن اما آدمی که از درون آسیب دیده شوخی در حالت عادی جدی ترین درد براش به حساب میاد ، از اینکه جلو آینه خودمو ببینم متنفر بودم ، شوخی ها به مدرسه و همسن ها ختم نشد و گاهی اقوام مسخره ام میکردن اما چیزی بروز نمیدادم ولی بیشتر از قبل احساس درد میکردم و این سوالو تو ذهنم به وجود اومد چرا من وجود دارم هروز رو به آسمون میگفتم “خدا چرا منو خلق کردی؟” ، دیگه اون سوال همیشگی “چرا من چاقم؟” نبود مشکل جدی تر از این حرفا داشت میشد ، در سن 15 سالگی دوباره رژیم و باشگاه شروع شد اما چیزی کم نکردم بلکه بیشتر هم شد ، وقتی وارد جو دبیرستان و کنکور شدم رژیم و باشگاه رها کردم . سال اول دبیرستان مجازی بود به دلیل کرونا و زیاد تو چشم نبودم اما همان دوران قرنطینه باعث چاق شدن دوباره من شد ، یکی از بدترین خاطراتی که دوران چاقی تو ذهنم ثبت شده مربوط به سال دوم دبیرستانه یونیفرم با سایزی مجزا برام دوختند و توی مدرسه منو به اضافه وزنم همه میشناختند اما خودمو به هر در و دیواری میکوبیدم تا تنها نباشم ، دوستایی پیدا کردم اما به قیمت از دست دادن خیلی چیزام ، شلوار جین اندازم پیدا نمیشد و هروز توی خونه تنها میموندم و بیرون نمیرفتم . تقریبا روزایی از اسفند بود رفتیم خرید عید اما شلوار سایز من پیدا نمیشد و منی که چیزی بروز نمیدادم توی مغازه زدم زیر گریه از اونجایی که مادرآدم با بچه خودش همدردی میکنه باهام گریه کرد ، سال آخر به حدی چاق بودم که به نفس نفس می افتادم اما تابستان 1402 رژیم گرفتم و باشگاه شروع کردم وزن قابل توجهی کم کردم اما هنوز اضافه وزن دارم و جز افراد چاق به حساب میام اما مشکلاتم هنوز تمام نشده چون به راحتی وزن کم نمیکنم و بیشتر ازقبل به خوردن تنقلات و شیرینی رو اوردم و پس از خوردنشون احساس گناه میکنم و از خودم متنفر میشم تصمیم گرفتم این راهو امتحان کنم.
سلام یاس عزیز
نوشته تو خوندم واز خوندش گریم گرفت منم خیلی جاها مثل تو بودم ویاد خودم افتادم
مطمعنم خدا صداتو شنیده وبه اینجا هدایت کرده حتما حتما تو راهت استمرار داشته باش واگه لیز خوردی ناامید نشو وراهتو هر طور شده رها نکن اینجوری صد درصد به آرزوی لاغریت می رسی
برات بهترین هارو آرزو می کنم
ممنونم . خیلی نیاز داشتم این حرفا رو از یه نفر بشنوم خیلی ممنون بابت انتقال این احساس خوبتون به من .
با سلام.
من چند ماه پیش یه بار این دوره ۱۲گام رو رفتم اما اون زمان روی کاغذ می نوشتم و توی سایت چیزی ثبت نمیکردم،برای همین ادامه ندادم چون همش باید دنبال کاغذ و خودکار میبودم ،بعد دوره تغییر زندگی و فقط رو خوانی میکردم ،تا دیدم اینجوری فایده ندارد و باید اساسی از یه جایی شروع کنم و الان دوره صد گام رو دارم میرم و امروز تصمیم گرفتم دوباره ای دوره رو هم برم چون میدونم این دوره مثه اینه که ذهنت رو شخم بزنی.
چرا من چاق هستم؟
من از اول که چاق نبودم ،خیلی لاغر و متناسب بودم،اما از وقتی بچه دومم رو از شیر گرفتم بعد سه چهار ماه چاق شدم،فک میکنم دلیل چاق شدنم همینه،شایدم چاقی مادرم و خواهرم هم بی تاثیر نبوده باشه و خب اونا چاقم پس منم از یه سنی باید شبیه اونا میشدم به هر حال یه خانواده ایم و از هم تاثیر می گیریم و شبیه هم میشیم،
خب وقتی قدم به دنیای چاق ها گذاشتم ناخودآگاه روی رفتارم هم تاثیر میذاشت،شاید وقتی دیدم چاق شدم ناخودآگاه عادتهای خوردنم هم عوض شده،
اینو میگم چون زمانی که لاغر بودم رو بیاد میارم که خیلی از عادت ها رو نداشتم،مثلا اصلا چایی نمیخوردم، تا گرسنه م نمیشد غذا نمیخوردم،صبحانه نمیخوردم حتی بعضی وقتا صبح ها گرسنه م میشد اما نمیدونم به چه دلیلی از صبحانه خوردن بدم میومد،
اما تواین چند سال اخیر یه مدت صبحا قرص داشتم برای مریضیم و نمیشد ناشتا بخورم،از همون زمان عادت کردم به صبحانه خوردن.
عادت کرده بودم به چایی خوردن،
و عادت دارم چایی رو داغ داغ میخورم با قند هم حتما باید بزرگ باشه.
اما دلیل اصلی چاقی خودم رو همون از شیر گرفتن میدونم و اینکه در خانواده ای که بقیه درست هیکل هستن خب طبیعیه که منم هیکلم درشت بشه .
سایز لباسام عوض شده حتی سایز کفش یک شماره زیاد شده، و برای منی که هر چی می پوشیدم یا برام اندازه بود یا گشاد خیلی سخته که الان نمیتونم بعضی لباسا رو حتی پرو کنم چون برام تنگه و قواره تنم نیست.
قبلا خیلی سریع بدون کمک دست میتونستم از زمین بلند شم اما الان دیگه نمیتونم ،
یادمه ماههای آخر بارداریم از مامانم پرسیدم شما که شکم دارین و چاقیم چجوری خم و راست میشین و راه میرین .؟
مامانم بنده خدا خندید و گفت عادت کردیم دیگه ،چکار کنیم چاره ای نیست.
و من واقعا درکی از حال افراد چاق نداشتم که اونم بواسطه بارداری بدست آوردم نه چاقی خودم!
اما الان خودم چاق شدم و حال افراد چاق رو به درستی درک میکنم ناگفته نمونه که هیچ وقت خودم رو چاق خطاب نمیکنم و خودمو تو دسته افراد چاق نمی بینم و فقط حس اضافه وزن دارم😉😁
اما توی سایت برای از دست دادن همون اضافه وزن به اعتراف افتادم که بله،من چاقم!
برای درمان درد و مشکل تا وقتی قبولش نکنی و باهاش کنار نیایی نمیتونی حلش کنی.
پس من دوباره هم اعتراف میکنم و می پذیرم که من چاقم!
سلام من نازنین هستم و سال 96 با لاغری با ذهن آشنا شدم اون زمان خیلی خوب پیش رفتم و اما بعد از اینکه دوره رو تموم کردم فک کردم دیگه کار تموم و لاغر شدم اما اشتباه کردم و دوباره و دوباره چاق شدم و باز رژیم و ورزش و باز هم چاق شدن و باز رژیم و باز چاق شدن و بعد ازدواج کردم وارد مرحله ی دیگه ای شدم این بار با همسرم در مسیر چاق شدن پیش رفتیم اینبار من آدمی رو پیدا کردم که بتونم تقصیر چاق شدنم رو گردن اون بندازم و این بار میخواستم اون رو همراه رژیم خودم کنم یعنی مثلا میگفتم بیا از شنبه فلان رژیم رو بگیریم و چون اون هم مثل من آدم غذا دوستی هست باز هم رژیم با شکست رو به رو میشدم اما این بار یه شریک پیدا کردم .
من از وقتی یادم میاد چاق بودم از بچگی ام تصویر درستی تو ذهنم ندارم اما عکس هام توپولی بودم و از وقتی یادم میاد بهم میگفتن تو به عمه ات رفتی که پایین تنه چاقی داره توام اونجوری هستی و خب تا زمانی که بچه بودم مادرم خیلی نگران خورد و خوراکم بود همیشه همه چیز به وفور بود و همه اصرار به تموم کردن غذام داشتن و شاید این موضوع خنده دار باشه اما یه زمانی خوردن شده بود عاملی که بتونم تلویزیون که تفریح مورد علاقه ام بود رو ببینم اون زمان کنکور داشتم و تنها راهحل دیدن فیلم این بود که 1 ساعت مشغول خوردن غذا باشم چون کسی بهم نمیگفت غذا کمتر بخور برو درس بخون اما در مورد فیلم دیدن میگفتن منم شنیده بودم همه تو سال کنکور چاق میشن و دیگه به راحتی میخوردم. بعد از چند ماه 10 -12 کیلو چاق شدم و بعد از اولین تجربه رژیم و پیاده روی رو داشتم جالب بود بود اون زمان حس خوبی داشتم و حس قدرت میکردم و واقعا هم جواب داد و لاغر شدم و تا سالهای سال دیگه به اون وزن نرسیدم اما باز چاق شدم و باز رژیم و باز چاقی تا زمانی که ازدواج کردم و رکورد اضافه وزنم رو شکوندم از اون وزن دوران کنکور ام هم بالاتر رفتم و رسیدم به جایی که حتی 1 هفته یه رژیم میگرفتم باز 1 هفته ول میکردم هفته بعدش یه رژیم جدید و این پروسه ادامه دارد حتی یه بار از این قرص های لاغری که تو یک ماه 8 کیلو کم میکنیم هم خوردم و جالبه بدونید 8 کیلو هم کردم اما بعدش 10 کیلو اضافه کردم و بعد از اون بود که رکورد وزن خودم رو شکوندم.
توی تمام این مدتی که از سال 96 به این طرف سپری کردم هر بار یاد دوره لاغری با ذهن می افتادم میگفتم بهترین دوران لاغری ام بود اما من اون زمان داشتم به علت یه مشکل داخلی قرص قند مصرف میکردم شاید به خاطر اون لاغر شدم این دیالوگی بود که همیشه در دنباله فکرم می اومد و برام مانع ایجاد میکرد تا اینکه چند وقته پیش یه جمله ای شنیدم اونم این بود که نباید کار کردن روی ذهن رو رها کرد اون جا بود که فهمیدم ایراد کار من جای دیگه ای بود
اینبار دیگه مصرف اون قرصم تموم شده و الان فهمیدم من باید قیل از هر چیزی مسئولیت خودم و اعمالم رو خودم بر عهده بگیرم هر فایلی رو گوش میکنم و هر کتابی راجع به توسعه فردی میخونم اولین چیزی که میگن اینه که باید قبل از هرچیزی یاد بگیریم مسئولیت پذیر باشیم .
و اینبار به امید خدا و کمکش موفق میشم.
با تشکر فراوان
باعرض ادب واحترام به استادعزیز من شمیم جمالی امروزمورخه۱۷/۱۱/۱۴۰۲تصمیم گرفتم درمسیرلاغری باذهن گام بردار اولین دلیل چاقی من پرخوری هست موقع عصرکه میشه احساس میکنم قندخونم میوفته همش دنبال اینم که یه چیزه شیرین بخورم بااینکه گشنم نیست ولی دنبال یچیزی هستم که شیرین باشه بخورم دومین دلیل من ریزه خواریه چون من مجردبودم چون آشپزی نمیکردم ریزخواری نداشتم واندامم خیلی خوب بودفقط صبحانه ونهاروشام اصلان میان وعده ای درکارنبود اصلان ریزخواری نبودیارژیمی درکارنبودانقدرژیم ها گرفتم حتی سه روزچهارروزرژیم فستینگ گرفتم وزنم تومجردی۶۰ بودهیچوقتم بالا پایین نمیشد اون موقع ورزش میکردم ولی نه به عنوان لاغری فقط بخاطره علاقه ای که به ورزش داشتم از۱۷ سالگی که رفتم تهران خونه خواهرم وزنم از۶۰به ۷۰ رسید الانم که فکرمیکنم اون موقع که وزنم ۶۰ بوداصلان ترازوهم نداشتم هی وزنمو کنترل کنم از۱۷ سالگی شروع به رژیم گرفتن کردم ورزهای سخت خیلی خوب وزنموکم کردم تازمانی کهازدواج کردم خیلی لاغربودم اندام خیلی خوبی داشتم شایدم دلیل چاقیم ازدماجم باشه چون همسرم بخاطره لاغربودنم بامن ازدواج کرداگه من چاق بودم بامن ازدواج نمیکردهمشم بهم تذکرمیدادچاق نشم تاجای که یادمه یه دلیل دیگه هم برای چاقیم این بود که من موقع عروسیم که ورزش میکردم همسایم بهم گفت عروس بایدتوپول باشه که لباس عروس بهش بیادمن خودموبااراده خودم چاق کردم ازاون موقع به بعد چاقی گریبان منوگرفت همش رژیم بودم تاجای که یادمه هیچوقت ازغذاخوردن لذت نبردم چون همیشه میترسیدم چاق بشم اززندگیم لذت نمیبرم خسته شدم از رژیم گرفتن داشته باشی نتونی بخوری خیلی بده دلیل دیگه هم که برای چاقیم میبینم اضافه وزنم برای بعده زایمانه چون من سره بچه خیلی حساس بودم کلان خودموول کردم چون شیرنداشتم انقدغذامیخوردم درحدمردن که شیرم زیادشه حتی شیرافزااگرفته بودم که میگفتن چاق میکنه ولی من همچنان میخوردم یه دلیل دیگه هم که برای چاقیم دارم اینکه من بعدبچه دارشدن خواب خوبی نداشتم چون همش استرس بچروداشتم هنوزم خواب خوبی ندارم من
وزنم بعده زایمان از۶۷ به۸۲ رسید که البته بارژیم وورزش توی خونه ۱۶ کیلووزنموکم کردم ولی الان هی میره۷۰ هی میادپایین الیبته باورزش وزنموثابت نگه میدارم ازسن ۱۷سالگی تاالانم درگیررژیمم دیگه پس کی میخوام لذت ببرم همیشه فک میکردم آدمای چاق چجوری خودشونوحرکت میدن وزنشون براشون سنگینی نمیکنه همشم فک میکردم اندازه یه دیگ غذامیخورن که انقدچاقن ازتنبلی زیاده یاورزش نمیکنن بخاطره همین اضافه وزنم چه آسیب هاکه ندیدم زانو درد دیسک کمرهنوزم باکمردردم درگیرم مجردکه بودم باخواهرزادهام همش بازی میکردم حتی فوتبال ولی الان کمرندارم که بابچه خودم بازی کنم بچه بیچاره انقدمنتم میکنه چون من کمرم نمیکشه نمیتونم دلم برای پسرم میسوزه طفلی تمام افسرده شده حتی کمردردم باعث عصبی شدنمم شده بارژیم گرفتن خیلی ضربه هابه خودم زدم الان تنهاآرزوم اینکه لاغربشم بااینکه وزنم زیادبالا نیست ولی دوس دارم برسم به۶۰ کیلوتمام اضافه وزنم۸کیلوهست حتی به ۶۵ رسیدم دوباره توعرض یک ماه شدم۷۰ الان که باوزن۶۸ ونیم هستم امیدوارم تومسیر لاغری باذهن باتمام قوا وایمانم پیش میرم وامیدوارم موفق بشم وبه آرامش برسم چون واقعا خسته شدم باسپاس فراوان
امروز برای دومین بار دوباره با تناسب فکری میخوام شروع کنم! جایی که باهاش خوب پیش رفتم و وقتی که رهاش کردم میدونستم با روشهای دیگه نمیام که جواب درستی بگیرم ! چاق شدم ! دوباره رژیم شروع کردم!! میدونستم تهش راه درستی که انتخاب نکردم چیه اما رفتم بازهم به درهای بسته خوردم با نا امیدی!!! اما امروز فکر کردم دوباره شروع کردن بهتر از اصلا شروع نکردن هستش! من از دوران دبیرستان شروع کردم به چاق شدن!! اونقدر چاق نیستم که کسی بهم بگه چاقی ولی استعداد بی نهایت و فکر بیمار خوردن دارم!! شاید یکی از علت های چاقیم بعد از ازدواج همسرم بوده که بیزار بوده از آدم چاق! همیشه میگفت نخور! چاق شدی!! لاغر کن!! تو نمیتونی خودت و لاغر کنی!! تو بلد نیستی!!! اینها ملکه ذهنم شده بود و من در ظاهر بهش گوش میکردم و در خلوت خودم مثل یه آدم بیمار هرچیزی که در جلوی دستم بود میخوردم!! مثل یه آدم روانی مریض شیرینی و شکلات بودم در حالی که قبلا اصلا میل آنچنان به شکلات و شیرینی نداشتم!! فقط دلم میخواست بخورم و بدنم توان گرفتن رژیم رو نداشت یا اگه رژیم میگرفتم همش به این فکر پیکردم که باید تو این وعده ام چی بخورم !! میوه بخورم ،همش به خوردن فکر میکردم!!! این روح منو از درون آزار میداد!!! و این بزرگترین مشکل در رابطه با همسرم شد….من میخوام دوباره شروع کنم چون میخوام درست زندگی کنم!! از زندگیم لذت ببرم!! مثل انسانهای عادی باشم!!! من میخوام دوباره متولد شم بدون اینکه به موضوع چاقی یا لاغری فکر کنم!!! من دوباه شروع میکنم راهی رو که میدونم درسترین راه و پایدارترین هستش!! با امید به خدای بزرگم شروع کردم این راه رو با شما…
سلام بر خدایی بزرگ وبخشنده مهربان
سلام استاد مسیر درست شناخت خودم ودوستان تازه وارد که آمدن تا تناسب خودشون رو به دست بیارن
اپوز کخ دارمتواین مکان هستم به شکرخدا دوباره ه تکرار مسیردوره وردی به سرزمین لاغر ها رو به اتمام رسوندن هپه نه تکار هست و نه زمان پهم درک این مسبر هست چون من سال فبل این مسیر رو طی کردم ولی چون نوشتنی تو این بخش نداشتم تودورها صد قدم که سال فبل به این نام بود من تواون مکان توبخش ۱۵ نوشتم تازه شروع کردم پس برای یادآوری دانش اینمسیر رو به خودم ندادم. چون درک درستی از این مسیر نداشتم با درک و یادگیری دوره ام آمدم با دانش اون بخش تکرار این بخش رو شروع کنمکه یادآوری بهتری روبه خودم بدم
وفتی برای باره اول که داشتم صحبتهای این فالی رو گوش میکردم چون کلی نا امید بود وتازه به این مکان هدایت شده بود ودادن من تومسیرکه ازش خواسته بود فرستاده بود تخ دلمکمی اطمینان داشتم که تومسر درست قرارگرفتمولی بخش منفی وجودم که هنوز کاری دوش انجام نداده بود به قدر ی قویی مرنسر داشتم برام مانع تراشی میکردمکه باره اول ازاین فایل هیچ چیزی رو متوجه نشدم یی سری صحبت بود که به زبان فارسی گفته میشه ولی من فقط جمله میشنیدم ولی متوجه نشدم حتی توذهنم خودم به خودم میگفتمآخه این آقا چی مگه منچرا متوجه نشم انکار یی زبان دیگه داره صحبت میکنه ولی لحجه اون فارسی هست تا این حد برام کنک بود امروزکه دارم بازم این صحبتهای رو می شنوم هریی کلمه دریایی از درک دورنش هست این میگم که دوستان تازه وادر متوجه باشن برای هرفردکه تواین مسبربوده شاید افردی هم باشن مثل من برای باره اول به ابن شکل برخورد کنن ولی با زمان دادن گذشت زمان وتکرار همون مطلب که نامفهوم بود کلی فهم درک به من داد که زندگی مشکل دارم رو با همین جملات کلی تغییر شگفتی سازه بدم با آموزش همین مسیر من دارم اول خودم متناسب میکنم ودرمرحله بعد توجندبن مسیر زندگیم تغییر ایجاد کنمکه زندگی آینده توکل اون دیگه مشکلی نباشه اگه پیدا شدن با دانش اینآگاهی بتوان اون به شکل بهتری برطرف کنم
من با این روش وزن کم کردم چون طبق این مسترکارت کردم تواین مسیربرای خوب بودن حال خودم نباید نه وزن کنم ونه سایز بگیرم ولی من متوجه هستم کخ حسم داره جمع وجور میشه ارارم ارام دارم جسم داره جمع میشه چون من شکل طبیعت دارم عمل میکنم کاره طبیعی نه عجله برداره هست وته تند سریع بکله آرام ارامهست ماندگار چون طبیعت به این شکل عمل میکنه یی درخت ویی نهال طی یی سال رشد نمیکنه میوه نمیده زمان نیاز داره که رشد کنه قویی بشه وبعد میوه بده پس برای جسم بزرگی شده من که نمیشه یی سال به شکل برگشت خیلی سریع انجام بشه اگه به اون شکل باشه امکان پذیرنیست پس من دارمتو مسیر درستم
من توکل زندگیم به نعدادبسیارزیاد رژیم گرفتم ولی من هیچ زمان لاغر نشدم با کنار گذاشتم هررژیم چنان دچار چاقی بیشتر شدم که
چرا بعضی لاغر
چرا بعضی چاق
چطور لاغر شدن این مسیر من اول یادگرفتمکخ چرا جاق شدم این مسیر اول به من یاد داشت که جطورچاق شدم منتوکل زندگیم میخواستم بخش آخر که چاقی بود رو از بین ببرم ولی هیچ زمان اصلا فکر نکردم اصلا چطور من جاق شدم چرا بعضی با من هم سن هستن توخانواده من هستن جرا انها چاق نشدن مگه آنها چیزه دیگه خوردن همین غذا بود پس جرا آنها اصلا چاق نشدن ولی من چاق شدم به مقدار خیلی زیاد اون زمان چون چاقی رو فقط دلیلی که که داشتم خوردن بود پس افکارم درهمین موضوع بود هیج زمان به این فکرنکردم شاید علت دیگه داشته باشه فقط می گفتمپرخوری کردم افراد متناسب بودن که آنها هم پر خوری داشتن ولی متناسب لاغربودن این بهش نگاه هم نداشتم جون بلداین مسیر نبودم و امروز طی یی سال علت چاقی خودم رو اول متوجه شدم بعد دلیل اون خودم پیدا کردم چون اول یادگرفتم که باید جطور باید باشه ولی برای من نبود تازه جی درمن نیود رو پیدا کردم وشکل افرارمتناسب که دورن آنها آنجه که درمن نبود بود رو کردنالکویی خودم تا با عمل کردن به راهکاراین افراد خودن رودارمنجات میدماویل سخت بود جون من طی ۵۷ سال یی برنامه داشتم ولی اون اول توذهنم باید تغییر بدم اشتباهات این بخش رو پیدا کنم بعد آنچیزی که یادگرفتم استفاده کنم وبهش تازه عمل کنم وابن بخش رو به روش خودم انجام دادم واین زمان خودم موفق این مسیر میدونم
من برای یادگیری این ههه کاره زمان گذاشتم تکرارکردم تحلیل کردم رفتا کردم وعمل کردم که اموزش دارم میگم موفق مسیر زندگی خودم هستم حتی برای گوش کردن هرفایل مخصوص توهمین بخش کاره به ۷ یا ۸ بارکشید ولی به کل دوستان این میگمم که اگه هرروز یی فایل رو دوبارگوش کنن اگه متوجه شدم که چه خوب ولی بازم به فردا موکل بشه خیلی کارامدتر هست من به این شکل درک عالتری به خودم دادم
من آزکودکی جاق شدم کلی مشکل برام ایجاد کرد اول توزمانکودکی از خوردن وتشویق خانوداه کلی حال خوب بود ولی با رشد وبزدگشدن این جاق درمن حرف دیگران روبه وحود آورد که جرا من دجار این جسم بزرگدارممیشم تا سن ۱۷ سالکی شروع رژیمگرفتم من شد وخیلی خوب وزن کمکردم ولی برکست داشت وفتی ازدواج کردم مشکلات وزن زیاد وخریدکردن لباس بهش اًافه شدم مجلسی ما رودعوت میکردننگران بسیلرزیادی داستمکه چی بخری که اصلا اندازم باشه پهم نه مدل بود ونه رنک فق امدازه بشه اویل میشد چون چاق کمبود وطی سالهای بعد دیگه هیج بیوتیکی لباس مجلسی به امداره من اصلا نداشت که بخوام امتحان کنم وکاره به پیدا کردن خیاط دوخت لباس کشید من به جای ب طرف کردنجاقی درمی یافتن خیاط شدمپیدا کردمکه ای کاش پیدا نمی کردم شاید یی فکر بهتری میکردم ولی خوب با پیدا شدن خیاط دیگه نگران دوخت لباس مجلسی همنبود وتازه افکارم راحت شدم وخودرنمبیشتر شد یعنی من مشکل رو به این شکل به جای برطرف گردن اون بزکترکردم وشدچاقی خیلی بشار وفتی دختر خیاطی رو اپوزش دیم دیگه حتی نیازنبودازخونه بیرن برم برای خیاطی دختر لباس مجلس مک رو میاورم متزل من امتحان میگرده وخته شده تمی برام میآورد کاره برای راحتر شد و جاقیم بازم بیشتر شد فقط این نبود کلی مشکلات حرکتی بهش اضافه شد وکاره حتی به جای کشید که اول توبیرون متزل دیگه نتواستم حرکت داشته باشم ولی چاق اثرش روهمگذاشت کاره به اتاق هم کشید حرکت تواناق وبیرون بدون عصا امکانپذیرند
دیگه نبود این زمان بودکه دیگه هرجی رژبمبودکه من گرفتم انقدرتعدادش زیادبود ازدست در رفته وفتی نامید شدم ودیگه خودموتسلم سده یافتمازهدادندخوایتم وتواینمسبرقرارکرفتم همون فرد ویی سال گذشته تو این مسبر
زندگی منکلی تغییر عالی رودورنش به وجد امده اول که حسم عالی هست شادی دورن بسیلرزیادهست خوشحالی درونی دارمنیاز به خوشحالی ازبیرون ندارم تشویق خ دم روخودمانجام میوماعتمادبه نفسی عالی روبه دست اوردم اعتماد به خداوند دارم که من تو این مسبر درست قرار داد باور داشتمکه این مسبرمن نجات میده واین باوره روبسیارقوی کردم وداره این باوره به شکرخدا کارو شروع درست انجام میده وامروز ازون کم شده وتو منزلم بدون عصا راه میریم این برای من اگه معجزه نیست پس جی هست من دارم خودم به زندگی عادی که باید میداشتم برکشت میدم دارن زبان انگلیس یاد میگیرم توسن من با این همه مشکلات که چاقی اشتبا هتم برام ایجاد کرد یعنی تحول عالی یعنی برکشت به زندگی رو به شکل عالتر نه برگشت تنها من تو این یی سال چنان رشد پشرفت رو به خودم هدیه دادم که تو تصوارتم این به جندین سال کار نیاز داشت ولی برای من یی سال فقط یی سال انجام شد
حالا برای ادامه مسیر باید هرآنچه یادگرفتم رو ارام ارام عمل کنم که به رشد لاغری بیشتری دست پیدا کنم من امدم که نامتناسب بشم تا اخر عمرم به شکل متناسب باشم پس باید مسیر روبه جشم اخر عمر فبول کنم که لاغر ومتناسب بمونم
خدا پشت و پنا هتون یا حق حق. نگه دارتون
به نام خدای زیبایی ها.من ۳۸سالمه تا۱۳سالگی لاغربودم یادمه مامانم بهم میگفت چقدرلاغری .من خیلی تحرک داشتم ولی درسن ۱۳سالگی نامزدکردم وفکرکردم بایدسنگین باشم بیشترکارهاروانجام ندم یواش یواش وزنم رفت بالا.بعدازعروسی هم خاندارشدم بعداززایمانم وزنم خیلی بالارفت.الانم بااین سنم فقط کارخونه میکنم میشینم .باشگاه ثبت نام میکنم دوروزه خسته میشم رژیم میگیرم دوروزه خسته میشم.واقعاخسته شدم ازچاقی.توکل برخدا انشالاتواین برنامه لاغرمیشم.ممنون ازشما
سلام ودرود به روزمون و خدای بزرگ و استاد عزیز
دیدگاه های زیاد خوندم و ترغیب به نوشتن شدم از،وقتی یادم میاد منو دختر تپلی و چاقی میدونستن و با شوخی و مسخر بهم میگفتن که تپلی و بانمک و شیطونگیم هم برای خانواد هم اقوام .اما من تو عکس های،که تو آلبوم خانوادگی دارم هیچ کدوم چاق و تپلی نیست من خواهری یک سال بزرگتر از،خودم دارم که هم سایز،من بود اما اونو لاغری،صدا میکردم و منو تپلی هیچ وقت یادم نمیاد لباس به اندازه خودم برام تهیه کرده باشند من تو خانواده مذهبی وسنتی بزرگ شدم همیشه به خاطر فرم بدنم تحقیر شدم فرم بدنی که الان تو این دور زمانه قابل پسند عام شده .به خاطر باسن گرد من همیشه تحقیر شدم و تا جای که یادم همیشه سایز،لباس بزرگ برام تهیه میکردن که فرم بدن من پیدا نباشه اعتماد به نفسی برام نمونده بود هیچ وقت تو هیچ مراسمی لباس نپوشیده بودم که دلم بخواد معمولا تو اتاق بودم که کسی منو نبینه .خجالتی بودم همیش سراغ منو می گرفتن که الی کجاست ؟الی رو که میشناسی خجالتی تو اتاق گوشه گیر و افسرده .
تا این که بزرگتر شدم دبیرستان من لاغر بودم اما همچنان منو چاق صدا میکردم به همین منوال گذشت تا اینکه ازدواج کردم و همسرم مدام بهم میگفت خیلی لاغری چرا چاق صدات میکنن لباسهای تهیه کردم به سلیقه همسرم و خودم که تازه فهمیدم اندام من مورد پسند عام و همه به به و جهجه کردم و لباس عروسی من به انتخاب خودم شد و عکس عروسیمون که میبینم الان نظرم اینه که لاغرم اما یادم میاد هیچ وقت به کسی نشون ندادم چون فکر میکردم چاق و چاق میدیدم وزن قبل ازدواج من ۴۹ کیلو بود با قد ۱۶۰
حالا سالها از اون وزن و از،اون روزا گذشته و من حالا که با وزن ۸۶ اینجا هستم هم خودمو چاق میبینم و وقتی لاغر هم بودم خودمو چاق میدیدم و دلیل اصلی این چاقی رو نظر های اطرافیانم میدونم .من دوبار زایمان کردم و بارها رژیم گرفتم، ورزش ،داروها گیاهی، سردو گرم بدنم ، دکتر کرمانی که چقدر مریض شدم .و اینجام چون فقط دنبال لاغر شدن نیستم روح و درون من خیلی حال خوشی نداره من با اشک مینویسم استاد عزیز دیدگاه چند نفر رو که خوندمو گوش کردم دیدم که گفتن به آرامش درونی رسیدن بیشتر ترغیب شدم تا با کمک شما و ذهنم بتونم به آرامش وتناسب اندام برسم .
با آرزوی سلامتی و شاد بودن تمام شما و استاد عزیز❣️
باسلام خدمت استاد عزیز ودوستان گرامی. وتشکرازخدای عزیزم که هدایت کرد منوبه ین مسیر
من اززمانی که متولدشدم تپل بودم که مادرم ذوق میکردکه دخترتپل مپل لپ گلی بودی. همین روندادامه داشت تا سن نوجوانی. که دوران دبیرستان وراهنمایی کمی متناسب تربودم ولی نسبت به هم سن وسال هام تپل تربودم بعدازازدواج وبارداری اول چاقی من شروع شد. بارداری، ودوران شیردهی خیلی چاق شدم وبارداری دومم که بیشتر. بعداراون هرچه تلاش کردم برای مدت زمان کوتاهی کنی لاغرمیشدم ودوباره به وزن قبلی برمیگشت. باشگاه رفتم اندامم بهترشد ولی زمانی که نتونستم ورزش کنم بیشترچاق شدم. خیلی عذاب میکشم خیل حالم بده وازچاقی خودم ناراحتم. خب وقتی همه فکرمیکنن به خاطرپرخوری چاقم بیشترغصه میخورم درصورتیکه خوراک اون ها ازمن بیشتره ولباس هایی که دوست دارم رونمیتونم بپوشم. تبدیل شدم به مادرافسرده که خودشم ازخودش ناراضیه. امیدوارم دراین مسیر شگفتی سازبشم چون به خدایی که هدایتم کرد واستادایمان دارم.
سلا خدمت استاد گرامی
سحر هستم ۳۲ سالمه
دلایل چاقی من برمیگرده به دوران ۱۶،۱۷ سالگیم اون موقع خیلی چاق بودم هر طوری بود رژیم گرفتم خوب بودم ولی رعایت میکردم تو خوردن.تناسب اندامم من ادامه داشت تا این که ۷ سال پیش باردار شدم نمیدونستم رشد بچم ربطی به خوردن من نداره هی میخوردم تا اینکه ۱۵ کیلو اظافه وزن پیدا کردم و تا الان هرکاری هر رژیمی گرفتم جواب نداد تا اینکه با لاغری با ذهن آشنا شدم با توکل بر خدا و انجام دادن تمرینات حتما میتونم نتیجه بگیرم
نوشین هستم .۴۱ سالمه و از زمانی که به یاد دارم دنبال راه حلی برای لاغری بودم و البته همچنان هستم.
میدونم که ترس من از چاقی به خاطر مامانمه. و این رو توی قسمت خاطرات توضیح میدم.
جالب اینجاست من از نظر خودم چاق هستم و دیگران همچین نظری ندارن و تنها در برهه ای که دیگه خیلی چاق شدم دو سه نفری بهم گفتن.
دلایل چاقی من اول بر میگرده به علاقه ی شدیدم به خوردن غذا و خوراکی های مختلف.اونقدر به غذا خوردن علاقه دارم که فیلم هایی که نشستن سر سفره رو نشون میدن با علاقه ی بیشتری نگاه میکنم و یکی از بیشترین سرچ هامم توی اینستا دیدن غذا خوردن دیگرانه.
زمانی که قراره سفره پهن بشه انگار تمام غم های عالم از دلم میرن
.حتی وقتی سیر هستم همچنان به خوردن ادامه میدم تا جایی که حالم معمولا بد میشه.
همینطور که نشستم دارم به خوراکی های مختلف فکر میکنم حتی وقتی سیرم
.وای به زمان هایی که میخوام مناسب خوری کنم، اونقدر غم دارم که دلم میخواد اون روزم زودتر بگذره.
اصلا غذا رو نمیجوم و برام مهم نیست که سیر شدم و تا آخرین قطره ی خون به خوردن ادامه میدم.و هزاران فکر اشتباه دیگه که توی دفتر نوشتم و اینجا دیگه ادامه ش نمیدم.
اینکه از چه سنی چاقی من شروع شد خودم از اول دبیرستان رو یادم میاد که چاقی م به چشمم میومد.و البته به چشم خودم فقط و در نظر دیگران اینطور نبود.
خاطراتم از چاقی م بیشتر مربوط میشه به مامانم و البته با توجه به زومم روی ایشون، دیگه دقتم توی هر کی که اضافه وزن داشت.
چون ایشون چاق هستن همیشه دنبال راه حل بودن و هستن.
همیشه بابام ناراحت بود از چاقی مامانم و هنوز هم هست.
نه فقط از بابت ظاهر، از بابت سلامتی شون هم که خیلی زود زانو درد گرفتن.
هر لباسی رو نمیتونست بپوشه و مدام باید حرص میخورد.
عروسی ها اذیت میشد.
نمیتونست زنی باشه که بابام از نظر تناسب اندام دلش میخواست
و
همیشه میترسیدم که همین چیزا هم برای من تکرار بشه و این ترس از وقتی یادم میاد با من بوده و هست.
در مورد مشکلاتم هم اینکه کلی لباس خریدم که اصلا فعلا نمیتونم از کنارشون هم رد شم و با اینکه چندسال گذشته، برام تنگ تر شدن که اندازه نشدن.
و پرتر بودن بدنم نسبت به صورتم و گرفتن اعتماد به نفسم و اینکه خودم رو آدم بی اراده ای میبینم که نمیتونم درست غذا بخورم و خیلی وقتا به محض دیدن خودم توی آینه یه غم بزرگ توی دلم میشینه و اینکه هی دنبال راه حلی برای لاغری هستم و….
و باز عجیبه برام که در نظر دیگران من نه تنها چاق نیستم که خیلی هم اندام مناسبی دارم ولی از نظر خودم خیلی خیلی میتونم بهتر باشم ولی کووووووو اراده؟؟؟؟؟
سلام به استاد عزیز و گرامی و همه دوستان همراهم
این فایل چقدر جالب و ارزشمند است
استاد چقدر ماهرانه با مثال ساده و قابل درک قدم اول مسیر لاغری با ذهن را پیش روی ما گذاشتند
داستان مسیر چاق شدن من
من در سن ۲۱ سالگی ازدواج کردم آنموقع تا قبل از باردار شدنم کاملا متناسب بودم
در سن ۲۲ سالگی باردار شدم و از آنموقع بزرگان خانواده مخصوصا مادر و مادر شوهرم اطلاعات اشتباه را وارد ذهن من کردند
آنها می گفتن که من باید به اندازه دو نفر غذا بخورم تا جنین من به درستی رشد کند و سالم به دنیا بیاید
بعد از وضع حمل نظرات به این صورت تغییر کرد که چون من بچه شیر میدهم باید زیاد غذا بخورم تا شیر به اندازه کافی داشته باشم
اطلاع اشتباه دیگری که وارد ذهن من شد این بود که موقع بارداری چاق میشوم و بعد از زایمان مقدار کمی از این اضافه وزن از بین میرود ولی بیشتر آن باقی میماند واین نرمال است
نتیجه این شنیده ها این شد که من انتظار چاق ماندن را داشته باشم و همینطور هم شد
وقتی بچه اولم یک سالش شد بچه دوم را حامله شدم
این حرف و حدیث ها ادامه پیدا کرد تا زمانیکه بچه دومم را از شیر گرفتم
این دوران ۵ سال طول کشید بعد از آن من که از چاق بودنم راضی نبودم شروع به رژیم گرفتن کردم
بعضی از رژیم ها مرا برای بیش از ۱۰ کیلو لاغر میکرد اما چه فایده وقتیکه رژیم تمام می شد آهسته آهسته بدون اینکه متوجه باشم دوباره چاق و حتی چاق تر از اول میشدم
در سن ۲۸ سالگی به استرالیا مهاجرت کردم
یکی از فامیلهایم دوقلو وضع حمل کرده بود و من با کمال تعجب دیدم که او کاملا متناسب است و در زمان بارداری هم چاق نشده بود
وقتی به مادرم گفتم شما که به من می گفتید در زمان حاملگی خانمها چاق می شوند و بعد از زایمان هم بیشتر چاقی در آنها می ماند پس چرا این فامیل ما کاملا متناسب است با اینکه دوقلو هم وضع حمل کرده است
جواب او این بود که چون او از نژاد چینی است چاق نشده است نژاد ما ایرانی ها با آنها فرق میکند
من باز حرف او را قبول کردم و حسرت خوردم که خوشا به حال چینی ها که نژادشان لاغر بودن است
چندین سال بعد که دخترم و دوتا از برادر زاده هایم ازدواج کردند و بچه دار شدن دیدم آنها هم متناسب ماندند آنوقت بود که به خودم گفتم پس این حرف درست نیست که ما خانمهای ایرانی بعد از حاملگی چاق می شویم و چاق باقی می مانیم
مشکلاتی که چاقی برای من ایجاد کرده است
چاقی مرا دچار بیماری های مختلفی کرده است
مثل چربی دور کبد
فشار خون بالا
کلسترول
اختلال در کارکرد تیروئید
وقتی حتی به مدت کوتاه از یک سربالایی بالا میروم به نفس نفس می افتم و خیلی از وضع خودم ناراحت میشوم
وقتی خودم را در آینه میبینم مخصوصا از دیدن شکمم بسیار دلخور میشوم
اما الان که مدت چند سال است که دوره های لاغری با ذهن را آموزش می بینم یاد گرفتم که خودم را با این وضع بپذیرم و توجهی به چاقی ام نکنم
من یاد گرفتم که با فرمولهای اشتباهی که در ذهنم دارم به این وضع رسیده ام و دارم یاد میگیرم که این فرمولها را شناسایی کرده و آنها را با فرمولهای صحیح جایگزین کنم
مثلا الان با داشتن مثالهای واقعی در زندگیم این باور که چاق شدن و چاق ماندن بعد از وضع حمل طبیعی است در ذهنم پاک شده است و این باور را پرورش میدهم که دلیلی ندارد که من چاق باشم من هم مثل همه کسانی که متناسب هستند لایق متناسب بودن هستم و انتظارم این است که به تناسب اندامی که قبلا داشتم برگردم و این حالت طبیعی من میباشد
من یاد گرفتم که با توجه کردن به چاقی این فرمولهای چاقی را قوی میکنم پس من باید مواظب مرور افکارم باشم و هرموقع که ذهنم به سمت مرور چاقی رفت آنرا متوقف کنم و به موضوعات دیگری توجه کنم
چونکه به هر چیزی که تمرکز کنیم جهان هستی آنرا افزایش میدهد پس به جای فکر کردن به چاقی باید به لاغری و تناسب اندام فکر کنیم تا آنها گسترش پیدا کنند در اینصورت بطور ناخودآگاه و بدون اینکه متوجه شویم به سمت لاغری پیش میرویم
سلام
من از بچگی نسلت به هم سن و سالامتپل تر بودم البته دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان معمولی بودم ولی خودم همیشه دلم میخواست از ایتی که هستم لاغر تر باشم
هیچ وقت اصافه وزن به اون شکلی که بهم بگن چاق نداشتم ولی هیچ وقت هم بهم نمی گفتن لاغری مشکل اصلی من هیمشه شکمم بود که هیچ وقت صاف نبود همیشه دوست داشتم یه شکم تخت داشته باشم ولی هیچ وقت نبود
یه جورایی من همیشه چاقی شکمی داشتم وگرنه بقیه اندامن طبیعی و معمولی بوده
از ست ۲ ۲۲ سالگی که دیگه رشدن کامل شد بین ۶۳تا ۶۵ کیلو بودم الان که ۳۹ سالمه ۷۵ کیلو هستم و ازدواج کردم و دو تا بچه دارم و کلا نوسان وزنیم ده کیلو بوده تو این سالها که در اثر زایمان و …. بوجود اومد ولی الان دلم میخواد به همون وزن ۶۵ کیلوی دوران مجردیم برگردم
رزیم گرفتم ولی نه خیلی همیشه کمتر از یک ماه بوده تاثیراتی هم داشته در حد ۲ ۳ کیلو ولی چون یا نریض میشدم یا صورتم لاغر میشد ادامه نمیدادم
الان باشگاه میرم ۲ سایز کم کردم حتی کمتر از زمان مجردیم شدم
ولی وزنم کم نشده و دلم میخواد با دوره لاغری با ذهن به وزن ایده الم برسم
با تشکر
سلام برخداوند. مهربان. واستاد این مسیر لاغریی اونمبا ذهن
هیچ وفت برای تغییر دیر نسیت
برای این سوال من مدرک خوبی برای این سوال هست
تا زمانی که ما زنده هسیتم نیاز داریم اول حرکت وبعد آرامش داشته باشیم ودر سلامتی به سرببرم این حق من است من لایقت زندگی بهتری رو دارم نباید چون سنمبالا هست اروزودارم خودم رو اراین مشکلات رها کنم بگم. سنم زیاد است حق نداری خودت رو حالا که خداوند. درخواست کردی که د راه نجاتی برات در نظر بگیره تو رووبه این مسیر هدایت و حمایت میکنه این زمان چون سنم زیاداست از این نعمت استفاده نکنم این دیگه اشتباه بسیار.بزرگتر از اون زمانی هست که من کلی مسیر اشتباه رو طی کردم که به شکست رسید حالا راه ومسیردرست رو خداوند دراختیار گذاشته این کفران نعمت است که استفاده نکن شاید تو اینده زمان برای زندگی داشته باشم چون زمان فبلی روبه شکلی با اشتباه طی کردم و این باقی مانده عمرم که نمیدونم چند سال هست رو نیز با اشتباه به اخر برسنم من با امیدخودش شروع کردم و کاری که همه هم سنهای من اون دیگه امکان نداشتن لاغریی میدونن من اون باطل کردن من مهرباطل بهش زدم وبا عمل کرد خورم واستمرار خط باطل به این باوره زدم
چرا ما چاق هستمو خیلی لاغر
از. زمانی که به یاد دارم چوم پن ازمن کودکی دچار چاقی بودم اون زمان نمیدونمچطور همه خواهر پن لاغر بودن من بر خلاف آنها دچارچاقی بودم فقط یاد هست پدر خدا بیامرزم هم دچار چاقی بود وتو عمه ها یگی از عمه خدا بیامرزم های وهم دجار چاق بود ولی مادر هم لاغر بود خاله من هم ازتناسب برخوردار بودن ولی من توبچه ها ازهمه چاقترواضافه وزن داستم حتی خواهر کوچک وخواهر بزرگتر از کمبود وزن لاغر.و. بسیار ریزه بودند.این من اون زمان نمیدونم چرا من به این شکل بودم
تا این وزن زیادکردن هی طی شد من ما متوجه شدم با دیگر بچها ی هم سن فرق دارم این اضافه شدن ادامه داشت بعضی زمان کمی اون کم میکردمچون نوجوان بودم درفعالیت بود با کارکردن کمی تو جه یی مقادری خودم بافشار کمی متناسب میکردم تا سن ۱۸ سالگی که خودم روبا فشار کاره زیاد لاغر کردم خیلی از کم کردن وزنم خوشحال بودم این اولین رژیم من بود برای لاغر شدن هرکی من میدید حسابی تشویق میکرد ولی این نواین کمکردن با ازدواج کارهای که تومنزل انجام دادم تو حالت فشار با اجبار پایین بالا میشود بازم به اون شکل اضافه وزن نداشتم می شد ولی به مرور این زیاد شدن ادامه پیدا کرده من هی رژیم هی کم شدن و بر کشت بیشتر از. فبل و. شکست های پیشت سر هم تا جای که دچار ترس از خودن ترس از برخورد با مواد غذای هم به این چاق اضافه شد وترس ازچاقتر شدن شدت این چاقی رو به بالا برد
توهمین میان من مشکل زانودرد پیدا کردم این درد به حدی شد که د اثر یی حرکت من دچار دررفتگی مفصل زانوم شدم چیری که امکان خیلی کمهست این صدمه بخشید وحتی کاره به تزریق سوال درمانی کشید زمانی برام گمی مفید بود ولی بخاطر اضافه وزنم افراددیگه که وزن مناسبی داستم نتیجه خیلی بیشتر وبهتری رو کسب کردن خیلی حرکت بهتری رو داشتن ولی من بخاطر اضافه وزنم این تزریق هم جواب گو نشد و مشکل به شدت بیشتری برام شد ادامه داشت تا این زمان که چندسال هست من بخاطر مشکل زانو قادر به راه رفتن بیرون منزل که نیستموحتما بایدعصا پایه دار با خودم هپراه کنم تو منزل هم بازم ازعصا اسنفاده میکنم دکترها کفتن باید مفصل زانوم عمل بشه تا من راحتر بتوانم راه برم ولیو این بازم باید وزن خیلی کمتراز این زمان من باسه درحقیقت یی متناسب کامل بدون هیج گونه اضافه وزن پس مشکل شد دو تا حتی برای درمان زانو هم بازم اون چاقی و مشکلات اجازه نمیداد که من این عمل رو هم انجام بدم حتی با فشار دخترهای خودم برای عمل معده که من بسیار از عمل ترس داشتم اگه این عمل انجام میشد من بازم عمل برای بهتر شدن اون گازهای دراثر عمل معده انجام شده کلی راه تو بیمار ستان یاید حرکت میکردم که اینگازها تخلیه بشن این عمل باید کلی راه میرفتم که این بازم امکان نداشت چون زانو اجازه این کاره روبه من نمیداد درحقیت من چزخ معیوب چاقی اجازه هیچ کاری روبه من نداد ولی شاید این باعث شدمکه من هیچ راهی دیگه نداسته باشم به این مسیر هدایت شوم یعنی اون همه اطدیت ومسکلات چاقی این زمان تودید یی نعپت بود که من این مسیر رو به دست بیارم برای باسازی ذهنم اول چاقی ذهنم وارمبم وجودم ازکلی اشکلاتی که چاق برام. ایجاد کرده بود تو همین زمان من بازم دست بردار نبودم بازم برای بهترشدن وضعیت هی رزیم که شاید این وزنمکم بشه خودم رونجات بدم
ولی نشد که بشه کمکردم حتی تا ۱۶ کلیو هم وزنمکم شد ولی جون مسیراشتباه بود بازم برکشت بیشتر با اضافه وزن بیشتر این برای اولین باره هست کل چاقی خودم روبا مشکلاتش به این شکل نوشتم خواستم به دوستان بگم من باابن وشرایط ازخدا خواستمکه راهی جلوی پای من بزاره وخداوند این هدایت واین حمایت به من عطا کرد
وحالا صحنه زیبا روبراتون شرح میدم همون آدم همون مشکلات هنوزنمتوانم راه برم تواتاق خودم روی مبل خودم بدون هیج ورزش بدون هیج رژیم وبدن هیچ کاره من لا غر شدم آره برای من شد حتی آقای عطارروشن هیچ ازاین وضعیت من هیچ اطلاعیی نداشتن دوست نداشتم ازبزرگی مشکلم بهاین شکل کسی اطلاع داشته باشه زمانی که نتیجه گرفتم بازم قصد ابرازش نداشتم نمیدونم چی شد که تو این دیگاه انکار به من اجازه گفتن داده شد منکلی مشکل داشتم که به شکرخدا از بعضی خلاص شدم ازخوردن دارو به شکرخدا خیلی کم شده به خودم ازندگیی بهتر دادم در حال حاضر تو زبان که تودیم کاری نشدنی بود ولی اروزیی ۴۰ ساله بود دارم آموزش طی میکنم ۴ ماه هست یادگیری زبان انگلیس دارم آموزش می بینم کلی تغییر زیبا تو نگاه به زندگی دادم کلی عشق به زندگی و. خودم هدیه کردم کلی تغییر تو ذهنم ایجاد کردم چون به شکل واقعی کار کردم من هر آنچه تو این مسیر گفته شد رو به شکل واقعی انجام دادم و چون اول اون باره که میشه باز ذهن لاغر شد به شدت زیاد فبول کردم بعد عجله به کنار جاده برکشت از مسیر لاغری جا گذاشتم و کلی با باوره اشتباهم ول پیدا کردم باهشونو جنگیدن که مهم ترینش ارثی بودن چاقی خودم بود من برای این زندگی جدیدی که اول اون از هدایت خداوند مهربان نگاه بانو حضرت رهر (ص) ردارم وزاز تشویق. آقای استاد عطاروشن دارم ایشون درحق منلطفی عظیم کردن وفتی توبخش گنج پنهاهن۶ اسم من بردن برای تغییرات خوبم به قدری درمن شوق شعف به زندگی رو که خوب بود بهش قدرت خیلی بیشتر بخشیدن تا امروز ایشون. از وضعیت من به این آگاهی نبودن فقط میدوستن که من مشکل مفصل دارم باید تعویض مفصل انجام بدم ولی من میدنم تو این مسیر اون شفای که به دنبالش هستم تومسبر خدا هرگز دیر نمیکند به منداده خواهد شد این بهش یقین دارم با دلی قرص میکم اون به امید خداوند دریافت خواهم کردجون من اینمسیر رو ازخودش دارم که به من عطا شده پس بخشیدن شفایی مفصل زانوی من در. درگاه خداوند هیج نیست چون انرژی خداوند و گسترش نعمتش بی پایان هست اگه نگاه من بهش به شکل که باورها اشتباه رو ازدورن این نگاه بیرون بکشم بجای اون کلی باوره عالی که در ذات خداوند هست رو بینم مهم نگاه من هست چون خدای بزرگ هیج زمان از بنده خودش چیزی رو. دریغ نکرده. نگاه و باورها ماست که ابن همسو شدم رو به وجود نمیاره باید این نگاه و باوره رو تصحیح کرد
خدا پشت وپنا هتون یا حق. حق. نگه دارتون
سلام خدمت استاد گرامی وتشکر از مطالب ارزشمند شما
من از تاثیر قدرت ذهن بر مغز یاد گرفته ام که خدا را دوست بدارم چون در هر لحظه پشتیبان من است خودم را دوست بدارم و برای خودم ارزش قائل باشم به من گفته بودند ضعیف هستی وفکر می کردم برای قوی بودن باید زیاد بخورم به این نتیجه رسیدم قوی هستم ولازم نیست زیاد غذا بخورم به من گفته بودند نمی توانی یاد گرفتم توانا هستم یاد گرفتم در هر موردی زیبایی ها را ببینم در مطب دکتر اضطراب داشتم یاد گرفتم که به ذهنم بگویم دکتر می خواهد به من کمک کند یاد گرفتم که وعده غدایم را هر جه که هست با لذت بخورم
بنام خدا
مسیر لاغری قسمت اول
من برای چندمین بار این فایلها را گوش و دوره میکنم منم میخوام چگونه چاق شدن خودم را بنویسم
من تا ابتدایی خیلی لاغر بودم و قد بلندی نسبت به بقیه بچه ها داشتم از این بابت که لاغری ناراحت بودم آخه اون زمان مدل لاغری نبود هرکی لاغر بود مسخره میکردن آدم های چاق دوست داشتنی بودند سرخ وسفید بودن زودتر ازدواج میکردن اما لاغرها نه تا من وارد راهنمایی شدم چون دوست داشتم چاق بشم و تو ذهنم بود از همان راهنمایی من یواش یواش چاق شدم اما خوش حال وقتی کسی بهم میگفت لذت میبردم همه دوستم داشتن زیباتر شده بودم رنگو روم باز شده بود خلاصه تا رفته رفته نگرانی من از چاقی شروع شد و من اولین عامل چاقی خودم را پرخوری میدونستم و میگفتم چون میخورم و با نان برنج میخورم چاق شدم تا اینکه بهم میگفتن فلانی پهلو داری شکم داری و من راهی نداشتم برا لاغری و ازدواج کردم و باردار شدم و انتظارم بیشتر شد که هرکی ازدواج کنه چاق میشه باردار بشه چاق میشه واین اتفاق هم افتاد ومن بعد زایمان هر کی میگفت چکار کن انجام میدادم رفتم دکتر رژیم داد و بعد اون رفتم باشگاه و خودم کم خوری میکردم و دیگه داستان لاغری من و چگونه لاغر بشم شروع شد تا ۳ سال پیش که با مباحث لاغری با ذهن آشنا شدم و متوجه داستان از چه قرار است و من مثل مثال استاد هر کس هر چی میگفت را برای لاغری انجام دادم و در آخر متوجه شدم مشکل در ذهن من است و این ذهن من است که چاق است و من باید به ذهن خودم آموزش بدم و فرمول لاغری جدید را بسازم تا جای گزین فرمول های چاقی بشن و هیچ نیاز به رژیم و ورزش نیست جسم من خود به خود لاغر میشود اگر من خوب کار کنم روی خودم و استمرار داشته باشم میتوانم برای همیشه لاغر شوم و لاغر بمانم .
مرسی استاد عزیز
به نام خداوند عزیزم
سلام خدمت استاد ارجمند و دوستان همگام
گام اول
هیچ وقت برای تغییر کردن دیر نیست
همه ما که در این سایت دور هم جمع شده ایم برای خلق یک هدف مشترک،برای خلق رویای لاغری خودمان اینجا هستیم .
و دقیقا زمانی به این سایت هدایت شدیم که از همه جا رانده و مانده بودیم و دیگر امیدی برای لاغری خودمان نمیدیدیم. و بالاخره زمان هدایت ما رسید و خداوند بزرگ و هدایتگر، ما را به این مسیر هدایت کرد .
من در تمام مسیر تناسب فکری چه دوره های اصلی و چه دوره های رایگان وجود خداوند بزرگ را در هر لحظه احساس میکنم .
اینجا خداوند جریان دارد .
خدای خوبم از تو سپاسگزارم که من را به مسیر درست زندگی هدایت کردی الهی شکرت
چرا خیلی از افراد چاق و خیلی ها لاغر هستند ؟
قبل از ورودم به سایت همیشه برایم سوال بود که چرا خیلی ها بیشتر از من میخورند و حتی ورزش هم نمیکنند؛
ولی لاغر و متناسب هستند، اما من حسرت خوردن همه چیز را دارم و کلی هم رژیم و ورزش های سنگین انجام میدهم ولی چاق هستم ؟؟؟!!!
آن زمان پاسخهای متفاوتی برای این پرسش داشتم
مثلا :”خدا من را اینگونه خلق کرده و سرنوشت من بدبخت را چاقی نوشته؛ژنتیک من چاقیست؛و .…..”
اما بعد ورودم به سایت و آموزش دیدن نگرش و باورهایم تغییرات فوق العاده ای داشته و اکنون پاسخ دیگری برای این پرسش دارم :
افراد چاق بدلیل انبوه فرمولهای اشتباهی که در ذهنشان ذخیره کرده اند چاق هستند .افراد چاق کلی مانع ذهنی دارند کلی ترس های اشتباه دارند.
و بر اساس قانون فرکانس هر انرژی که به کائنات ارسال کنیم انرژی هم اندازه و همسو با آن دریافت میکنیم .
پس ما خودمان چاقی را با انبوه اشتباهات ذهن چاقمان بزرگ و قدرتمند کرده ایم .
اما یک فرد متناسب هیچ کدام از این فرمولها و موانع در ذهنش وجود ندارد ،او به خوراکی ها قدرت چاق کنندگی نمیدهد،روی خودش برچسب نمیزند و انرژیهای منفی و چاق کننده به کائنات ارسال نمیکند.
پس او هیچ وقت چاق نمیشود.
چه کار کنیم تا لاغر شویم ؟؟
سوالی که همیشه در ذهن و زبان افراد چاق موج میزند چطور لاغر شوم ؟؟!!
قطعا همگی ما بارها و بارها از روشهای مختلف اقدام به لاغری کرده ایم .
ولی هیچ وقت نتیجه ماندگار نگرفته ایم و بعد از مدتی مجدد چاق و یا حتی چاقتر شده ایم .
دلیل آن این است که در تمام آن روشها ما با فشار و اجبار میخواستیم، جسممان را تغییر دهیم .
در حالی که ما برای چاق شدن هیچ سختی نکشیده بودیم ،هیچ زجر و فشاری را تحمل نکرده بودیم .
و ابتدا با ذهنمان چاق شده بودیم .ولی الان میخواهیم از مرحله آخر وارد عمل شویم و با تحت فشار گذاشتن جسممان همه چیز را حل کنیم .
و این کاملا اشتباه است ما باید ابتدا ذهنمان را متناسب کنیم و محتویات ذهنیمان را اصلاح کنیم تا به مرور و به صورت خودکار جسم ما متناسب شود .
پس بهترین روش برای داشتن یک لاغری اصولی و ماندگار بدون سختی و فشار ،روش لاغری با قدرت ذهن است .
خوب در این گام من باید دلایل چاقی خودم را لیست کنم
و ببینم که محتویات ذهنی من نسبت به دلایل چاقی ام چیست ؟البته این دلایلی که مینویسم دلایلی است که من قبل از گذراندن دوره صد گام داشتم و الان تغییرات ذهنی بی نظیری بعد از طی کردن دوره صد گام در من شکل گرفته است و من دیگر این باورهای اشتباه را ندارم .
تمرین شماره ۱
چرا شما چاق هستید؟
.و اما دلایل گذشته من برای چاقی
اولین دلیل چاقی من پرخوری بود .چون ،من به شدت پرخوری میکردم و عملا هر چیزی که قابلیت خورده شدن داشت در نهایت سر از معده من در می آورد .
دومین دلیل چاقی ام کم تحرکی بود ؛فکر میکردم چاقم چون تنبل و کم تحرکم .
سومین دلیل چاقی ام را اختلال جسمی میدیدم ؛فکر میکردم بدن من با تمام آدمها فرق دارد و من حتما دردی یا مرضی، چیزی دارم که لاغر نمیشوم.
چهارمین دلیل چاقی ام را ظلم خداوند در حق خودم میدانستم و سرنوشتی که من مجبورم بپذیرم ،و بخاطر همین طرز تفکر همیشه به خدا گلایه میکردم و غر میزدم .
پنجمین دلیل من ژنتیک بود؛باور کرده بودم که به عمه ام رفته ام و مثل او چاق و بیمار میشوم .
ششمین دلیل من این بود که از بس انسانها خوراکی ها را دست کاری ژنتیکی کرده اند و در روند طبیعت اختلال ایجاد کرده اند پس طبیعی است که من چاق باشم ،چون من از این خوراکی ها میخورم .
و کلی دلیل دیگر که الان مجال نوشتنش را ندارم .
تمرین شماره ۲
از چه سنی چاقی شما شروع شد؟
من از بعد ازدواجم کم کم روند چاقی ام شروع شد و بعد زایمان به اوج خودش رسید .و من از سال ۸۴ روند چاقی ام آرام آرام شروع شد و م بدون اینکه بفهمم که چطور چاق شدم متاسفانه کلی اضافه بار برای خودم خلق کرده بودم .
تمرین شماره ۳
خاطرات شما از چاقی چیست؟
از خاطرات چاقی بی نهایت خاطرات از لذت خوردن چیزهای مختلف دارم .از لذت خوردن فلان غذا و یا خاطره فلان رستوران یا فلان مسافرت .
ولی خاطرات بد چاقی بر خاطرات خوب و لذت بخش خوردنش همیشه پیروز میشود .
خاطرات خجالت کشیدن از اندامم
خاطرات شنیدن متلک و حرف و حدیث دیگران
خاطرات تحقیر شدن در جمع بخاطر مسخره کردن چاقی ام
خاطرات پیدا نکردن لباس مورد علاقه ام
خاطرات محدودیت و نداشتن حق انتخاب
و ………و………و کلی خاطرات شوم دیگر ……..
تمرین شماره ۴
مشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده است را شرح دهید.
چاقی باعث زشت شدن اندامم شد
اعتماد به نفس نداشتم
عزت نفس نداشتم
قدرت انتخاب نداشتم
نمیتوانستم از حقم دفاع کنم
کلی بیماری پیدا کرده بودم کمر درد و پا درد و ناراحتی های گوارشی و …..
نمیتوانستم لباسهای مورد علاقه ام را تهیه کنم
مجبور به پذیرش هر شرایطی بودم
و به طور کلی انسانیت من به معنای واقعی در حال تباه شدن بود .
خدای بی همتایم از تو سپاسگزارم که من را به این مسیر هدایت کردی
الهی به امید تو
سلام خدمت استاد
عزیز چرا من چاق هستم؟
.چون من علاقه خیلی زیاد به شیرینی دارم جوری که انگار معتاد به شیرینی هستم بعد از غذا حتما باید یه چیز شیرین بخورم .
.من مواد فرآوری شده مثل چیپس و پفک پاستیل و… زیاد میخورم .
.چون غذا رو برای رفع نیاز بدن نمیخورم برای این میخورم که حوصلم سر رفته یا الان وقت اضافه دارم و برام مهم نیس که سیر شدم بازم میخورم.
. من عادت دارم که برم سر یخچال و کشو و هر چیزی که پیدا کردم رو بخورم .
.من تا وقتی غذا یا تنقلاتی اطرافم باشه و جلو دیدم بر میدارم و میخورم
.به دلیل کم تحرکی
. به دلیل پرخوری زیادددد
.به دلیل استعداد چاقی
.به دلیل ارثی بودن از طرف خوانواده پدری
.چون از اول چاقی با من بوده .
چون گاهی به دلیل لجبازی با دیگران بیشتر غذا میخورم
.از چه سنی چاقی من شروع شد ؟
از اول بوده طوری که پدرم تعریف میکنه من وقتی به دنیا اومدم با اینکه ۲ کیلو و ۸۰۰ گرم یودم ولی شکم داشتم از وقتی خودمو شناختم انگار همیشه داشتم با این مسئله دست پنجه نرم میکردم از من به عنوان بچه تپل یاد میشده
قدرت نفوذ چاقی در ذهن من حدودا ۷ سالگی بوده که پدرم مغازه سوپری باز کرد و منی که تپل بودم شروع کردم به تپل تر شدن و سرزنش و هشدار های دیگران به مواظب باشم تپل تر نشم چاق نشم و تمسخر خواهرم به دلیل داشتن شکم
یا اینکه من از اون موقع مسئله چاقی و اضافه وزن رو درک میکردم توی مدرسه همیشه اول سال به خوانوادم گفته میشد که بچه شما اضافه وزن داره و توصیه رفتن به پیش دکتر تغذیه رو میکردن.
خاطرات من درباره چاقی که از دیگران میشنیدم؟
اینکه افراد چاق افراد بد هیکلی هستن که به شدت تنبل هستن زرنگ نیستن افراد بد بویی هستن افرادی که همیشه مجبورن لباس مشکی بپوشن لباس های پوشیده تری نسبت به بقیه بپوشن همیشه افراد لاغر از اونا بالاتر هستن افراد چاق افرادی خیلی بی اراده یی هستن چون اگر اراده داشتن لاغر میشدن همیشه مشکل لباس خریدن دارن
.مشکلاتی که چاقی برای من ایجاد کرده ؟
.چاقی اعتماد به نفس منو خورد کرده
.از بدنم خجالت میکشم زیر لباس های گشاد سعی میکنم مخفی کنمش
.همیشه دنیال لباسی هستم که منو لاغر تر نشون بده
.همیشه در حال فکر کرون به قضاوت های دیگران درباره خودم هستم
.نداشتم اعتماد به نفس در انجام انواع ورزش ها
.از عکس گرفتن بیزارم
.سنم بیشتر چیزی که هست نشون میده چیزی حدود ۵ سال بزرگ تر
.احساس ضعیف در مقابل افراد لاغر
.جوش صورت
. عرق کردن
.سرزنش دیگران که لاغری کن نمیخوای لاغر بشی
.دور شدن از حس دخترانگی
.تنفر از بدن
. لایق ندونستن خود برای خیلی از کار های
.دوری از جمع
.خدا پشت و پنهانتان
به نام او
سلام خدمت استاد گرامی و تمام هم مسیرشان عزیز
خیلی شکر گذار هستم که توی این مسیر قرار گرفتم
برای جواب سوالات جلسه اول
جواب سوال،چرا چاق شده اید: اولین چیزی که به ذهنم خطور میکنه بخاطر خوردن خوراکی های بیرون مثل کیک و شیر کاکائو و موادی که قند غیر طبیعی دارن هست و خیلی موارد هم که خانواده القا کردن به ذهن من مثل:
تو ژنتیکی چاق هستی و ارثیه و مال اینه
چون مامان چاقه و اضافه وزن داری این توی ژنتیک تو هم هست
چون کم تحرکی
چون ریزه خواری زیادی داری
چون غذا زیاد میخوری
چون شکمویی و خیلی از این موارد
که خیلی از اون ها به اشتباه به ذهن من القا شده
جواب سوال دوم،از چه سنی چاق شده اید: دقیقا یادم میاد که از کلاس دوم ابتدایی به بعد چاقی من شروع شد و تا همین حالا که دارم این رو تایپ میکنم این اضافه وزن و چاقی من ادامه داشته یادمه کلاس ۸ ام و نهم که بودم تصمیم جدیدی بر لاغری گرفتم که بسکتبال کار میکردم ولی بازم چاقی ادامه داشت
و پارسال اولین روز محرم شروع کردم به وزن کم کردم دقیقا یادمه و خیلی نتایج خیلی خوبی گرفته ولی خیلی طول کشید و اینکه باشگاه رفتن رو یه مدت ول میکردم و یه مدت ادامه میدادم و الان هم نمیرم ولی در کل پارسال ۱۰۶ کیلو بودم و الان ۹۳ کیلو هستم خیلی از خدا ممنونم برای این کاهش وزن اما توی این سایت اومدم که کار رو یه سره کنم و وارد لاغری بشم برای همیشه
جواب سوال سوم ،خاطرات شما از چاقی :خوب من سابقه چاقی ۱۲ ساله دارم و خیلی توی این سال ها چاقی همراه من بوده تقریبا همیشه با من بوده
خاطرات همیشه نا خوشایند بوده ولی وقتشه دیگه چاقی خداحافظی کنه
من همیشه غذای دادشم یا ابجیم اگه اضافه میومدند میخوردم
کوچیکتر که بودم توی مهمونی ها در حد انفجار غذا میخوردم ،واقعا آنقدر میخوردم که حالم خیلی بده بشه
ریزه خواری که همیشه یار و یاور کنه همیشه یه وی باید بخورم
همش توی یخچال دنبال یه چی میگردم برخوردم در حالی که اصلا گشنم نیست این عادت خیلی بدی هست که همش یخچال رو میگردم و ببینم چیزی هست بخورم یا نه اصلا به اینکه سیر یا گشنه هستم ربط نداشت برا من ناخودآگاه این مسئله
همیشه توی لباس خریدن مشکل داشتم که لباس یا اندازم نبود یا لباسی که میخواستم نبود یا لباس رو تنم خیلی زشت بود و واقعا خوشم نمیومد
و اینکه لباس ها هم زود کوچیک میشد و دیگه بدرد نمیخورد
برای دوران کنکور هم حساب چاق شدم که برای مطالعه بیش از اندازه بود که الان بهترم الهی شکر
و این مواردی که گفتم مثل:
تنگ شدن لباس
بد ریختی لباس روی بدن
چالاک نبودن در ورزش
حمل کردن یه چیز اضافه همیشگی
کاهش انعطاف پذیری بدن
کند بودن
ضعیف بودن توده عضلانی بدن که میتونه به زانو درد و کمر درد و هزار تا بلا دیگه تبدیل بشه یک گوشه از مشکلات چاقی هست
که به لطف خدا و با تلاش خودم و وجود استاد عزیز به تناسب میرسم
سلام استاد
من در حال حاضر ۶۲ کیلو هستم و وزن ایده آلم ۵۰ کیلو هست.
تمرین جلسه ۱:چه موضوعی باعث چاقی تو شده؟ تو چرا چاقی؟چون استعدادشو دارمچون استرس دارمچون ورزش نمیکنمچون ریزه خواری میکنماز یکسال پیش چاق شدم که تو خونه موندم و باشگاه نرفتم و حجم کار و استرس ناشی از نگهداری مادر بیمارم زیاد شد چون هورمون های نامتعادل شد
با سلام خدمت استاد عزیز امروز به لطف شما گام اول لاغری را شروع میکنم و انشالله به کمک خداوند متعال و شما بتوانم در این مسیر به خوبی دنبال کنم چرا شما چاق هستید °برای اینکه من ورزش نمیکنم زیاد هم شیرینی میخورم ریزه خواری زیاد دارم و غذا های چرب و فسفودی در هفته یگبار استفاده میکنم و چاقی من از سن 16 سالگی شروع شد وقبل از آن لاغر بودم که همه به من میگفتند که شاید تیروئید دارید و خاطرات بد من از چاقی این بود که هر وقت جایی میخواستیم برویم چون من چاق بودم من را نمیبرد میگفتند جا نداریم ببریم تو را چون چاق هستی و مشکلات چاقی هم که موقعه خرید هر چیزی که پسندم بود سایز ما را نداشت و بیشتر از این چاقی من را اذیت میکرد بالا بردن سن من بود که خیلی ها سن من را بالا تر از سن خودم میگفتند من خیلی ناراحت میشدم وبعد به خودم دلداری میدادم که این ها برای چاقی خودم است که چهره من این جور به نظر میآید
سلام الهه هستم از تهران. با وزن ۶۱ و سن ۴۱… به شیوه ای به این وزن رسیدم. اما ورن ایده آل من وزن ۵۳ تا ۵۵ کیلو ثابت هست. و متعهد میشوم به این شبوه پایبند باشم
دخترم ۱۴ ساله با وزن ۶۶ و وزن ایده الش ۵۵ کیلو است….
باور اینکه اگر تحرک نداشته باش باعث چاقی من میشود و لاغری نیاز به ورزش های جدی مستمر و سنگین داره. و من تحرک لازم را ندارم…خوردن بعضی از موارد غذایی حتی میوه این باور رو دارم که باعث چاقی من میشود و هر گاز از میوه که میخورم با این باور و عذاب وجدان است که وزنم رفت بالا… باور استخوان بندی درشت دخترم که باعث چاقی ایشان است یا چاقی ارثی در خانواده پدریش… باور به اینکه هیکل و بدن من همینه و فرم بدنم به عمه ام رفته. و کاری نمیشه کرد. باور اینکه به دلایلی که نمی دانم سوخت و ساز بدن من پایینه و باعث چاقی من میشه… باور به اینکه لاغر شدن باید غذای کم خورد، و چون اون قدر که باید من کم نمیخورم باعث چاقی من هست
سلام خدمت استاد عزیز وهمه ی دوستان هم مسیر
دلایل چاقی خود را بنویسید
۱_ژنتیک پر رنگ ترین دلیل چاقی من بوده چون همیشه به من ودوتا از خواهر هام گفته میشد به پدرمون ودوتا از عمو هام رفتیم با اینکه مادرم لاغر بود
۲ _به سن بلوغ که برسید چاق میشید
۳_بعد از ازدواج اکثر آدم ها چاق می شوند
این دلایل پر رنگ ترین دلایلی بود که من میشنیدم
از چه سنی چاقی شما شروع شد؟
تا آنجایی که من یادم میاد از سن ۱۲ ،۱۳ سالگی یعنی زمان بلوغ من تپل شدم چون قبل از اون لاغر بودم
خاطرات شما از چاقی چیست؟
مادر بزرگم همیشه با من وخواهرام جوری حرف میزد که انگار چون چاق هستیم کسی حاضر نمیشود باما ازدواج کند واین قضیه را توی ذهن ما خیلی پر رنگ کرده بود تا جایی که من وقتی یه دختر ۱۴ ساله بود م همیشه این تصور را داشتم که هیچ گاه نمیتوانم ازدواج کنم و حس بد بهم میداد با اینکه هیچ نگرش وتصویری به زندگی مشترک نداشتم ولی همیشه این ترس همراه من بود تا اینکه در سن ۱۶ سالگی وزمانی که کلاس دوم دبیرستان بودم اولین خواستگاری که برایم پیدا شد پدرم قبول کرد ومن ازدواج کردم ومن هم خوشحال بودم که توانسته بودم با چاقی که دارم ازدواج کنم والان که یادم میاددوره نوجوانی وجوانی ام را اصلا نفهمیدم وتا بفهمم چی به چیه مسئولیت یک زندگی مشترک روی دوشم افتاد
مشکلاتی که چاقی در زندگی شما ایجاد کرده
۱_اولین ومهمترین مشکل کم شدن عزت نفس واعتماد به نفس
۲_خود سرزنشی بعد از خوردن زیاد یا خوردن بعضی مواد غذایی خاص
۳_پیدا نکردن لباس دلخواهت
۴_سرزنش دیگران به خصوص خانواده ی همسر چون همشون لاغر هستند
اما الان با توکل به خدا وبا حضورم در این سایت ودر کنار استاد عزیز ودوستان هم فرکانسی قدم در مسیر درست گذاشتم تا بتونم جسم وروحم را با هم قدرتمند وتوانمند کنم
خدایا شکرت بابت وجودت ،بابت وجودم
سلام من شمیم هستم ۴۱ ساله به امیدنتیجه گرفتن صددرصدی اینجا هستم سپاسگزارم برای هدایت شدن به این سایت.وتشکراز هر فردی که تواین سایت تلاش مثبت داره.
دوست دارم بدون تفکیک سوالها هرچی در مورد چاقی خودم میتونم بنویسم.
من از تولد تا فکر می کنم کلاس سوم یا چهارم دبستان جزو بچه های قدبلند و لاغر حساب می شدم.باید بگم که توسن بچگی به من می گفتن گاندی به خاطرلاغریم.بعدازاون با کوچکترین میزان تپلی نزدیک سن بلوغ با رفتار اشتباه بزرگترها توهم چاق بودن درمن وذهنم ایجاد شد.باورکردنی نیست که من یکسال هست که با بررسی گذشته و عکسهای قدیمی، حتی اوایل ازدواجم حدود ۱۷ساله پیش تازه متوجه شدم که چه سالهایی رو با فقط فکر اینکه چاق هستم(درصورتیکه فقط کمی اضافه وزن داشتم) وچون متاسفانه همه دوستهام،همکلاسی ها،همکارام اونها خیلی لاغر ویا متناسب بودن من هرروز بیشتر به چاق بودنم مطمعن می شدم تا جاییکه از زمان بارداریم ده ساله پیش واقعا چاق شدم ومثل همه آنهاییکه به آخر خط رسیدن،االان اینجام .بیشترین چیزی که منو آزار میده محدودیت انتخاب لباس هست و بعضی وقتها به شدت اعتمادبنفسم کم می سه.
من خیلی چیزها و توزندگیم با قدرت ذهن و انرژی مثبت به دست آوردم .
به تناسب اندام رسیدن قبلاً فقط به خاطر خودم بود ولی الان دیگه برای خودم وهمسروپسرم دوست دارم به اندام ایده آل برسم.امیدوارم که با پیگیری راهکارها و تمرینات بالاخره بشه اون چیزی که می خوام.آرزوی سلامتی دارم برای همه اعضای سایت واستاد گرامی.
سلام
چرا در گام اول از ۱۲ گام وقتی فایل صوتی را میخواهم دانلود کنم فایل تصویری دانلود میشود؟
من حدود یک ماه پیش همین گام اول را دانلود کردم فایل تصویریش دانلود شد با خودم گفتم شاید حالا درست شده ولی بازم فایل تصویری دانلود شد.
بقیه گامها چنین مشکلی ندارند فقط گام اول اینطوری میشود.🙂🙂
سلام و درود
دانلود فایل صوتی اصلاح شد
مرسی اطلاع دادید
ممنون آقای عطار روشن
سلام به دنیای تناسب فکری بازم مثل همیشه خدا رو سپاسگذارم امروز اولین تمرین رو انجام میدم . من عاشق نوشتن هستم .
_چرا شما چاق هستی؟ جواب های ذهن من که اول مقاومت میکنه 《عزیزم من چااااق نیستم . ی کم اضافه وزن دارم که اونم با کم خوردن و کمی ورزش درست میشه 》
منی که دارم با ذهنم کلنجار میرم تا ریشه یابی کنم (خوب خانم ، شما چرا اضافه وزن دارید؟)
ذهن من که داره توجیه میکنه 《بابا جان حالا ایییییین همه آدم اضافه وزن دارن منم یکی از اونا . حالا چرا گیر دادی بمن ! بزار راحت باشم زندگیمو بکنم دیگه . اگه راست میگی برو یفکری به حال درآمدت بکن . اونه که مهمه نه حالا چند کیلو اضافه وزن …والا …اتفاقا من اینجوریم قشنگم، بامزه ترم . حالا کمکم خودش خوب میشه .. انشالله در آینده یه برنامه میریزیم میریم تو پارک ورزش و پیاده روی و دوچرخه استخرم خوبه حال میده . تو خونه هم سعی میکنم کمتر بخورم . خوب شد؟ 》
من، نفس عمیقی میکشم از این همه کتمان و حاشا و پیچوندن و محکم با صدای بلند میگم ( ببین عزیزم حرف بیخود نزن تروخدا . خودتو تو آینه دیدی؟ بابا ۲۰ کیلو اضافه وزن داری . به زور راه میری . زانو هات آب آورده . لباس به سختی پیدا میکنی . از ریخت افتادی . مثل خمیر نونوایی شده بدنت …چرا خودتو گول میزنی ؟ تو خودتم میدونی که اصلا اینجوری دوسنداری . تو دوسداری هیکلت مثل فیت گرل ها باشه و در زیبایی بدرخشی . بدون خجالت از خودت و بقیه باشی . درسته؟
ذهنم که حرفای دلش رو شنید با ناراحتی میگه 《آره تو درست میگی من چ ا ق م . حالا چیکار کنم منکه ۸۲ بودم تونستم خودمو برسونم به ۷۶ هنوزم دارم ادامه میدم حالا باز چکار کنم؟ 》
من که آروم شدم با مهربونی به ذهنم میگم ( ببین زهرا جانم هیچ کار سختی قرار نیست انجام بدی تو به همیم رژیم و ورزشات ادامه بده فقط بیا اینجا هرچی ازت خواسته شده رو انجام بده ..الان که دیگه قبول کردی چاقی بگو چرا بگو چرا چاقی ؟ چیشد که چاق شدی؟)
《خوب ببین زهرا ..چاقم چونکه زیادروی کردم تو خورد و خوراک تو هله هوله تو روغن سرخ کردنی برنج سیبزمینی انواع و اقسام شیرینی جات . حتی وقتی گشنه نیستم هم دوسدارم غذایی چیزی بخورم . آنقدر اشتهام زیاد که دلم میخواد یه کیک تولد کاکائو یی رو به تنهایی بخورم البته یه فلاسک چایی هم کنار دستم باشه که دلم رو نزنه و بتونم تمومش کنم . آقا من اصن دوسندارم غذا تو بشقابم نصفه بمونه دلم میخواد هرچی که یکم ازش خوردم رو تا آخر آخرش که تموم بشه بخورم تا خیالم راحت بشه . دیگه همینجوری پیش رفتم تا شدم این . از طرفی تحرک محرک و باشگاه و ورزش هم که اصلا خیلی کم و ناچیز انجام میدادم. نه بیرونی میرم که برم پارکی جایی ورزش کنم پیاده روی کنم . بعد سه سال د اندی هم هست که مادر شدم اونم خودش شد قوز بالا قوز هم وقتم خیلی گرفته میشد هم اعصابم داغون میشد هم هی چاق تر و بد هیکل تر شدم . بعد اون زمان که پسرم خیلی کوچولو بود تا یک سالگیش انقدر خستم میکرد که شب ها وقتی میخوابید من برای اینکه شادی کنم میرفتم هرچی تو یخچال بود میخوردم و کلی کیف میکردم با اینکه چند ساعت قبل شام هم خورده بودم ها . بعد دیگه اینکه من با خوردن خیلی حالم خوب میشه یعنی تقریبا هیچ خوردنی نیست که من ازش خوشم نیاد مگر اینکه خیلی ترش باشه نتونم بخورم . بعد یچیز دیگه هم هست من قبلا که مجرد بودم وزنم ۵۸ بود نرمال بودم ولی نمیدونم چرا دوسداشتم یکم چاق بشم . شاید فکر میکردم قشنگتر میشم باحال تر میشم .یا اینجوری از اطرافیان توجه ریشتری میگیرم . متاسفانه چه اشتباه بدی . من واقعا چاق شدم چون خودم خواستم . چون شکمو هستم . دستپختمم خیلی خوبه، همه میگن . آهان یچیز دیگه هم بود که الان فهمیدم. من فکر میکردم اونایی که چاق هستن اوضاع مالی خوبی دارن و مرفه هستن . خداییش هم همیشه تو این فیلما یا تو واقعیت دیده بودم تپل ها پولدارن و بعضی هاشون قلدرن و حرف ، حرف خودشون . من بیکار میشدم میخوردم . خسته میشدم میخوردم . ناراحت بودم میخوردم . خوشحال بودم میخوردم . و این خوردن برام لذت بخش ترین کار از بچگیم بود .
حتی دوسداشتم بقیه غذا یا خوراکیشون رو نصفه بزارن تا من بقیه شو بخورم .
یادمه تو خونه پدریم که بودم صبح که از خواب پا میشدم باقی مانده شام دیشب رو از یخچال در می آوردم و سرد سرد میخوردم . اصلا هم دل درد نمیگرفتم
یادمه مدرسه که میرفتم صبحانه برام خیلی مهم بود و شنیده بودم که صبحانه خیلی مهم آدم بهش نياز داره اگه نخوره مریض میشه اگه بخوره قوی میشه باهوش میشه من همیشه صبحانه مفصل میخوردم ۲ تا لیوان چای شیرین ۲ تا نون لواش کامل با کره و پنیر یا نصف نون بربری . بعد نصف چند تا لقمه بزرگ هم درست میکردم برای مدرسه و وقتی داخل مدرسه بودم همون زنگ اول قبل اینکه معلم بیاد اونا رو هم میخوردم . و واقعا خودمم تعجب میکردم که چقدر من جا دارم . الانم تعجب میکنم. ولی جالبه اون زمان من اصن اضافه وزن نداشتم معمولی بودم .
من شنیده بودم آدم اگه غذاشو با نون بخوره سیر میشه . نون خیلی خوبه و خوشمزه انقدر غذا هارو با نون خوردیم دیگه خالی خوردن مثلا تخم مرغ برامون چندش آوره .
شنیده بودم هرکی غذا شو تا آخر بخوره بچه خوب و زرنگی
شنیده بودم هرکی مامانش هرچی درست میکنه باید بخوره
همه این شنیده های مزخرف شده بودن باور من
من با خوردن زیاد حس میکردم آدم قوی هستم . و فکر میکردم آدم های تپل قوی تر هستن و دوسنداشتم لاغر مردنی و بیجون باشم .
خواهرم همیش اضافه وزن داشت و بهش توجه بیشتری میشد منم دوسداشتم با انجام کار های جالب توجه خانواده رو جلب کنم .
من از همون بچگی تا الان بشدت زیاد آب میخوردم و سریع هم دسشویی میرفتم یعنی من هیچوقت از آب سیر نمیشم الانم که دارم میگم تشنه ام شده من بعد دسشویی بازم تشنه میشم . بعد غذا معمولا ۱ لیتر آب میخورم و همیشه شنیده بودم آدم باید روزی ۸ تا ۱۶ لیوان آب بنوشه و خیلی خوب و مفید.
من چایی هم زیاد مینوشم همراهشم کلی شیرینی جات البته الان خیلی کم شده .
همیشه آدم ها دوسدارن بچه شون درشت اندام باشه و اگه لاغر باشه دلشون براش میسوزه و این یه باور مخرب که منم داشتم ..
قبل چاقی دوسداشتم ببینم تپل بشم چجوری میشم .
همیشه شنیده بودم هرکی ازدواج کنه چاق میشه
هرکی زایمان کنه چاق میشه
منم بعد ازدواج و بچه چاق و چاق تر شدم .
یه باور اشتباه هم که بود وقتی زن چاق بشه از نظر جنسی جذاب تره .
و اونایی که چاق هستن اوبهت شون بیشتره .
همیشه میدونسم که بزرگ تر بشم چاق میشم .
هرچی بچه بودیم بهمون میگفتن بخور بخور تا زود تربزرگ شی الان میگن نخور تا لاغر شی
هرچی قبلا میخوردیم الان فهمیدیم اصلا مضر بوده حتی نون و برنج
هرچی قبلا دوسنداشتم بخورم الان فهمیدم همونا برای بدنم لازم بوده مثل گوشت
من دیگه چیزی بیشتر فعلا به ذهنم نمیرسه برای جواب به سوال چرا چاق شدی .
سوال بعد ….
از چه سنی چاق شدی ؟ بعد از دوران بلوغ احساس کردم پر تر شدم و ترک هایی رو روی پوستم دیدم ولی جزئی بود یه کمی هم شکم و پهلو داشتم ولی چاقی اصلی از بعد ازدواج و بعد بارداری و زایمان همینطور ادامه داشت هی کم و زیاد میشد چون یه وقتایی میخواستم کنترل کنم ولی باز از دستم در میرفت. من از سن ۲۰ سالگی قشنگ چاق شدم .
چه خاطره از چاقی دارید ؟ از چاقی خواهرم و مادرم خاطره زیاد دارم که همیشه دنبال لباس مناسب بودن و همیشه خجالت زده بودن و بعضی ها تیکه مینداختن بهشون انجام کارها براشون سخت بود و نمیتونستن چابک باشن .
و اما سوال آخر که چاقی چه مشکلاتی برای شما بوجود آورده ؟
هزاران هزار مشکل دارم بخاطرش
لباس به زور و بدبختی برام گیر میاد و قشنگ نیستن لباسای سایز بزرگ و قیمتشم بیشتره
خودم رو یه آدم بد هیکل میدونم
خجالت میکشم از هیکلم
به چشم شکمو بهم نگاه میکنن
زود خسته میشم
نمیتونم خوب جواب و جوش داشته باشم
نمیتونم رو تاب بچه ها بشینم
شوهرم سر لباس بهم گیر میده
همش باید حواسم به غذا خوردن باشه که چاق تر نشم
سنم بیشتر از چیزی که هستم نشون میده
حتی تو رابطه زناشویی هم این چاقی معضل
چاقی سرتا پا مشکل و این باور ما چاق هاست که ما خیلی راحت و آسون چاق میشیم و سخت و زجر آور لاغر میشیم
بهم میگن تو استعداد چاقی داری
اصن اضهار نظر بقیه هم خودش یه مشکل
شوهرم که میگه تو آب بخوری چاق میشی
یه چیز دیگه هست که اونایی که در آرزویی تپلی هستن به ما حسودی میکنن
در پناه خدا فعلا خدانگهدار
سلام استاد
خدایا شکرت که توانستم یکبار 12 گام را گوش بدهم و الان دوره تکرار دوره را شروع کردم در تاریخ 1402/07/15
استاد من تصمیم گرفتم که یکبار دیگر این مسیر را دوره کنم چون هربار با گوش دادن به این فایلها به نکات ریزی دست پیدا میکنم که قبلا این برداشت را نداشتم
چرا شما چاق هستید ؟ من از وقتی به دنیا امدم هم چاق بودم با وزن 5کیلو و فکر میکنم از همان ابتدای کودکی این درذهن من بوده است که ما خانوادگی و ارثی چاق هستیم و خدا را شکر از وقتی با این سایت آشنا شدم و با گوش دادن به این فایلها متوجه شدم که باور اشتباه که من ارثی چاق هستم باعث شده است که من 46 سال چاق باشم و انشاالله با تغییر این باورها من متناسب خواهم شد .
ازچه سنی چاقی شما شروع شد؟ من از وقتی خودم را شناختم نسبت به همسن و سالهای خودم چاق تر بودم و این را از تصاویر کودکی من هم مشهود است
خاطرات شما از چاقی چیست ؟ من خاطرات خوبی ندارم از چاقی خودم ، چون همیشه نسبت به هم سن سالهای خودم کم تحرک تر بودم و گاهی مورد تمسخر بودم ولی من بعد از زایمان زیاد چاق شدم و سعی کردم با انواع رژیمها خودم را لاغر کنم که نشد
مشکلاتی که چاقی برای شما فراهم کرده را بنویسید ؟ نفس نفس زدن هنگام حرکت – عرق زیاد کردن – عدم انتخاب رنگ لباس روشن – انتخاب چند مدل لباس و رنگهای تیره – عدم انتخاب ورزشهای مورد علاقه – کمردرد – دیسک کمر- دردزانو- درد گردن – عدم انتخاب داوطلبانه درکارهای مورد علاقه- انواع بیماریها مثل دیابت -چربی – تیروئید و…
سلام
من یادم میاد کلاس دوم که نقل مکان کردیم به اصفهان ، من لاغر بودم و بعد توی مدرسه نگاه نو که ناهار میدادن ثبت نام کردم ازونجا من اشتهام بیشتر شد و بیشتر میخوردم خودم فکر میکنم چون احساس تنهاییم بیشتر شده بود و از روستا که دوست و همسایه و هم بازی زیاد داشتم اومده بودیم توی شهر و من ناراحت بودم و برام سخت بود برای همین شروع کردم به پرخوری که اینطوری حداقل بقیه بیشتر منو دوست داشته باشن و یه راه جلب توجه پیدا کرده بودم اما کاملا یادمه که نمیخواستم چاق بشم و از چاقی بیزار بودم اما هر بار چاق تر میشدم و کلاس سوم که من رفتم فرم مدرسه بگیرم چند سایز بزرگ تر از سال قبلش لباس گرفتم و مامانم با تعجب بهم میگفت چقدر با پارسال فرق کردم و توی فامیل همش منو دست مینداختن و از وقتایی که داشتم پرخوری میکردم فیلم میگرفتن و هر بار میرفتم خونشون نشونم میدادن و حالم به هم میخورد از همه و همیشه معتقد بودم خانم بازرگان که مدیر مدرسمون بود مقصر چاقیه منه چون توی مدرسه نهار های چرب و زیاد میدادن و مجبورت میکردن تا ته بخوری و زمان نهار هم خیلی کم بود و مجبور بودم تند تند غذای بخورم البته خیلی ها که متناسب موندن به حرف مسئول غذا خوری گوش نمیکردن و غذاشونو نصفه میخوردن و دور میرختن اما من تا تهشو میخوردم نمیدونم چرا؟ چون من تا قبل از اون متناسب بودم و توی خونه بار ها پیش اومده بود که غذامو تا هر جا که دوست داشته باشم میخوردم و برام مهم نبود بقیه غذا چی میشه اما توی مدرسه انگار نمیتونستم از فرمول های لاغریم درست استفاده کنم و همین تغییر عادت ها منو به سمت چاقی بیشتر هدایت میکرد و من تازه یه دور هم میرفتم خونه و با بابام که از سر کار برگشته بود غذا میخوردم و مامان و بابام ذوق میکردن از این کار من و خوششون میومد و من هر بار بیشتر غذا میخوردم تشویق میشدم تا اینکه چاق شدم و بعد همه ی تشویق ها تبدیل شد به کنایه و نصیحت و توصیه و … یه دکتری رفتم که بهم گفت باید لاغر بشم وگرنه قند و چربی خونم به شکل خطرناکی میره بالا و من وقتی که چاق شدم رشد قدم هم متوقف شد و دیگه اونقدر رشد نکرد با اینکه خیلی کلاس بسکتبال میرفتم و ورزش میکردم اما تاثیری نداشت و من همیشه میرفتم جلوی آینه و با خودم فکر میکردم چی میشد اگه من متناسب بودم و لباس انتخاب میکردم که اگه خواستم برم خارج بپوشم .
از وقتی که من چاق شدم احساس کردم که دیگه هیچ کس منو دوست نداره ؛ توی مدرسه دوستامو از دست دادم . بعد از اینکه چاق شدم دوستام باهام بد جنس شدن و وسایلمو بر میداشتن می ریختن روی زمین، بدون من بازی میکردن یا اگرم توی بازیشون بودم؛ نقش بد مثل جادوگر و … بهم میدادن و هیچ وقت منو توی اون بازی های باحال و خفنشون راه نمیدادن که یه داستان جالب داشت و من همیشه احساس دور افتادن داشتم و کلاس تکواندو هم که میرفتم یه دختره اولش باهام دوست شد که اسمش ستاره بود و با هم خیلی خوب بودیم و اون متناسب بود و همیشه با قیافه ی معمولی میومد کلاس ، یه بار موهاشو کوتاه کرده بود و یه تل خشگل زده بود و وقتی همه ازش تعریف کردن و متوجه شد که از من خیلی خشگل تره و من زشت تر و چاقتر از اون بودم ، دیگه بهم محل نذاشت و باهام سرد برخورد میکرد. توی کوچه هم که میذفتم بازی کنم هیچ وقت هیچ پسری نبود که باهام بازی کنه و کلا هیچ وقت پسری سعی نکرد باهام دوست بشه چون من احساس زشتی داشتم. یه بار پسر دوست مامانم اومد خونمون و من به خاطر اعتماد به نفس خیلی کمم رفتم قشنگ ترین لباسمو پوشیدم و همیشه از دستام بدم میومد و دنبال ساق دست میگشتم که پیداشون نکردم و رفتم تند تند موهای دستمو زدم و چند جامو زخم کردم و همه ی اینا به خاطر این بود که من احساس زشتی میکردم و مامانم و دوستش به این رفتارم میخندیدن و منو مسخره میکردم و دوست مامانم برای برگشت نذاشت من پیش پسرش بشینم. ارتباط من همیشه افتضاح بود با پسرا و فکر میکنم همش به خاطر چاقی بود. کلاس ششم هم که بودیم من درسم خیلی خوب بود و دختر خیلی خوبی بودم اما چون چاق بودم هیچ وقت به این فکر نمیکردم که کسی بخواد با من دوست بشه با اینکه من همه چیزم خوب بود و همیشه دختر شایسته ی کلاس میشدم ولی همه از من بدشون میومد و پشت سرم حرف میزدن و من اینارو حق خودم میدونستم چون چاق بودم و احساس افتضاحی به خودم داشتم . یه بار رفتم روی ترازو و ترازو خراب بود و عدد 46 رو نشون داد و من کلی خوشحال شدم و همش به مامانم میگفتم که من لاغر شدم و هیچ درکی نداشتم از چاقی و لاغری صرفا چون بهم گفته بودن یه عددی با بالا بده و یه عددی به پایین خوبه من خوشحال بودم و مامانم بهم چیزی نمیگفت که بخوره توی ذوقم و بعد از اینکه چندین بار رفتم روی ترازو تا ببینم واقعیه یا نه دیدم که یهو رفت روی عدد همیشگی که فکر میکنم 58 بود و من اون موقع کوچیک بودم و 58 کیلو برای یه بچه، وزن زیادی بود ، خلاصه اینا گذشت و من رفتم ورزش کردم و خود به خود وزنم اومد پایین و نه رژیم گرفتم و نه هیچ کار دیگه ای و همه بهم میگفتن چقدر لاغر شدی چیکار کردی چطوری و… و من خیلی برام عادی بود انگار، اما هنوزم خودمو لاغر نمیدیدم و همون اضافه ای که برام مونده بود فشار روانی خیلی زیادی روم داشت و من محکم جاهای تپل بدنمو نیشگون میگرفتم و خودمو میزدم به خاطر اینکه چاقم و حالم از خودم به هم میخورد و دلم نمی خواست هیچ کس منو ببینه ، بعضی وقتا انقدر پر خوری میکردم که میرفتم توی دسشویی و سعی میکردم بالا بیارم تا این احساس سنگینی از بین بره و همش دوست داشتم 2 ماه برم توی کما و لاغر شم و بعد به هوش بیام و وقتایی که مریض میشدم و لاغر میشدم خیلی خوشحال بودم و دلم میخواست همیشه مریض باشم که بتونم لاغر شم ، عاشق ماه رمضون بودم چون همیشه دو سه کیلو لاغر میشدم و توجه همه به من جلب میشد. کلا فکر میکنم بیشتر دلیلایی که باعث چاقیم شده بر می گرده به جلب توجه ؛ من همیشه دلم میخواسته توجها به سمت من باشه و از این لذت میبردم اما از طرفی هم مشکلات خانوادگی و جنگ های اعصابی که من شاهدشون بودم توی خانوادم باعث میشد که دلم بخواد نامرئی بشم و شاید به خاطر همینه که چند لایه چربی دور خودم پیچیدم تا کسی منو نبینه .
خلاصه که هر چیزی که بود من الان رو شکل داده که من دوسش دارم و میخوام کمکش کنم برای همینه که اینجام ، دیگه سعی ندارم توجه کسی رو به خودم جلب کنم من فقط میخوام برای آرامش خودم لاغر بشم و متناسب بمونم چون لاغری یعنی تعادل داشتن توی هر چیزی وقتی جسمم تعادل داشته باشه روی همه چیزم تاثیر میزاره و من توی زندگی هم آرامش و تعادلم رو پیدا میکنم.
پس دلایل چاقی من اینها شدن:
احساس تنهایی و نقل مکان
پرخوری عصبی
خوردن نهار پرچرب و اینکه مجبور بودم تا تهشو بخورم
خوردن شیرینی و قند زیاد
تنفر داشتن از خودم و بدنم
تشویق به خوردن از طرف خانواده و اطرافیانم
احساس نیاز به اینکه کسی منو نبینه و من وجود نداشته باشم
…..
ممنونم استاد
سلام خانم صبا مختاری
دوست عزیزم شما مثل من آزمان کودکی دچار اضافه وزن شدید حس شما رو کاملا درک میکنم چون بعضی احسان شما رو من داشتمهمون نیشگون گرفتن ازخودم دوست نداشتن خودم چاقی رو برای جلب توجه دیگران داشتم برای دیده شدن همه وهمه کلی باوره هست که ازاگاهی نادرست محیط به من وشما رسیده دوست عزیزم اطمینان داشته باش تواین مسیر از کل این بلورها رها خواهی شد من که شکر خدا خیلی ازاین باورها رو کمورنک کردم کلی زمان گذاشتم روی خودمکار کردم ونتیجه هم گرفتم اون اول که کلی احساس بد رو به احساس عالی تبدیل کردن در خودم امید انکیزه واشتیاق رو روشن کردم آنکار درمن این احساس دیگه خاموش شده بود بقدر حالم خوب هست که لاغر شدن برام دیگه اون اهمیت رو ندارم وزن هم کم کردم ولی در برابر داشتن این همه احساس خوب دیکه برام اون تاب توپ لاغر شدن به اون حد نیست ازمسیر دا رم لذت میبرم برام بودن وادامه دادن و کم کم نتیجه گرفتم مهمترین کارم شده چون میدونم این وزن کمکردم دائمی و ماندگار هست
چون احساس شما رو داشتم خواستم امید که دردلت روشن شده رو شعله ور کنم چون میرسی
من با سن ۵۷ سال با مشکل زانو وکم تحریکی وحتی راه نرفتن بیرون خونه که هر کدوم کلی بهانه برایی کم نشدن وزنم بدو ورن کم شد من نمیدونم شما چند سال دارید حتما شرایط خیلی بهتر ازمن رو دارای ادامه بده امید و اعتماد ویقین رو پیدا کن باوره کن که لاغر میشی توهمین مسیر روزی تواینه وفتی خود متناسب رو دیدی به یاد حرفها من خواهی افتاد ومبگی آره برای من شد برات اون روز رو آرزو دارم متناسب خوش تیپ زیباترین لباس زندگیت رودرهمین زمان بپوش منتظر لاغریی نباش ازهمین حالا زندگی رو به سمت هدف ادامه بده دراون روز به روز به وجودت و خودت افتخار کن که هیچ جیزی ارزش این نداره که شاد نباشی که شادی حق توست عزیزم منتظر خبرهای عالی ازتو نازنین هستم
خدا پشت وپناهت یا حق حق نگه دارت
سلام به همه عزیزان
الان که به موضوع چاق شدن فکر می کنم اولین خاطره ای که به ذهنم میرسه مربوط به سوم دبیرستان هست که بعد از تعطیلات تابستانی به مدرسه که رفتم اولین چیزی که دوستانم بهم گفتن چاق شدی. باور این موضوع برام سخت بود اما رفتم و خودم رو وزن کردم دیدم که تغییر توی وزنم ایجاد نشده ولی یه دلهره و اضطرابی ساغم اومد که اگه چاق بشی چی؟ خانواده مادرت هم چاق هستند اگه مثل خاله هآ و مادرت بشی چی؟ از اون موقع به بعد همیشه خوردن و فعالیتم رو کنترل میکردم اما در وزن ایده آلم نبودم همیشه یا در حال ورزش و عرق ریختن بودم یا رژیم و کالری شماری. باشگاه میرفتم مسافت طولانی بود پیاده می رفتم و میومدم وقتی خونه میرسیدم نای حرف زدن نداشتم. تا اینکه ازدواج کردم اون موقع وزنم متناسب بود اما هر کی از نزدیکان میدید منو میگفت همه ازدواج میکنن چون خوشحالم چاق میشن ولی تو چرا لاغری،اما من همیشه خوردنم رو کنترل می کردم تا اینکه زمان بارداری با تجویز اطرافیان که حالا دونفر شدی باید غذا بیشتر بخوری یهدفعه از ۶۰ کیلو به ۸۵ کیلو رسیدم واقعا استرس شدیدی گرفته بودم اما خودم رو دلداری میداد که بعد از زایمان ورزش و رژیم میگیری لاغر میشی که تونستم خودم رو به ۶۲ کیلو تو دوماه بعد زایمان برسونم اما به دلیل فرمول های ذهنم به محض رها کردن رژیم و ورزش دوباره ۷۵ کیلو شدم تو این مدت کمر درد و دارد خیلی اژچز شبها نداشته بخوابم هورمون هام مختل شده و متخصص زنان هم بهم گفته دیگه بچه دار نمیشم از خدا خواستم کمکم کنه که تقریبا دوماه پیش با این سایت آشنا شدم و تو این مدت با اینکه خودم رو وزن نکردم اما حسم میگه که لاغر شدم
دلایل چاقی:
متابولیسم پایین
عدم تعادل هورمون های بدنم
ژنتیک خانواده پدری
سو هاضمه معدم
نداشتن غذای ارگانیک
خستگی و بیحالی بدن
کم کاری تیروئید
به نام خدای مهربان
شروع مسیر لاغری قسمت اول
مسیر لاغری همون مسیر چاقیه،فقط باید در جهت مقابلش به حرکتم ادامه بدم،بهترین طریق قرار گرفتن در مسیر لاغری ادامه دادن در مسیر چاقیه،
مثلاً اگه در حال رانندگی از محل سکونتم به شهر دیگهای باشم، بعد از مدتی یادم میفته که وسیلهای که خیلی ضروریه رو با خودم نیاوردم تصمیم میگیرم به خونه برگردم تا اون وسیله رو بردارم، اولین اقدام که باید انجام بدم تصمیمگیری برای برگشتن به سمت خونه است،
دومین اقدام پیدا کردن دور برگردان برای برگشتن به خونه است،
سومین اقدام هم ادامه حرکت به سمت خونه از سمت مقابل همون جادهایه که منو از خونه دور میکرد.
برای لاغر شدن هم باید این فرایند رو در زندگیم اجرا کنم،
مثلا یه زمانی متوجه میشم شرایط جسمی و سلامتی من اونطوری که دوست دارم نیست،اولین اقدامم باید تصمیم گرفتن برای لاغر شدن باشه،تصمیمی که بارها در دوران چاقیم گرفتم،دومین اقدام هم باید به دنبال روشی برای لاغر شدن باشم،سومین اقدام هم باید حرکت کردن در مسیر لاغری باشه که انتخاب کردم و اونقدر به حرکتم ادامه بدم تا به تناسب اندام و سلامتی که قبلاً داشتم برسم،
همه این مراحل رو بارها توی زندگیم انجام دادم اما چرا لاغر نشدم؟
تنها دلیلش این بوده که از محل مناسب وارد مسیر لاغری نشدم،
چاقی مسیریه که منو از سلامتی و تناسب اندام دور میکنه،هر چقدر بیشتر در این مسیر حرکت کردم برام واضحتر شد که حرکت در این مسیر رو دوست ندارم و علاقه دارم به سمت اون جایی که قبلاً بودم که همون لاغری و سلامتی هست برگردم،
در مسیر چاقی تابلوهای زیادی به منظور راهنمایی من در مسیر لاغری نصب شده بودن،اما متاسفانه اون مسیرها منو به سمت لاغری هدایت نکردن،
فقط منو به مسیر جدیدی به سمت چاقتر شدن وارد کردن.
باید بدونم که برای رفع هر مشکلی باید ابتدا مشکل و عوامل به وجود آورنده اون مشکل رو شناسایی کنم،
پس برای رفع چاقی و لاغر شدن باید اول دلایل چاقی رو شناسایی کنم،
در روش صحیح لاغر شدن اول باید مشخص کنم چه عاملی باعث چاقی من شده تا با شناسایی اونها راهکار مناسب برای برطرف کردن هر عامل چاق کننده رو پیدا کنم و به مرور به سمت لاغری حرکت کنم.
تنها مسیری که میتونه بهم کمک کنه که لاغر بشم و برای همیشه لاغر بمونم دورههای آموزشی لاغری با ذهنه.
الان که به مسیر لاغری با ذهن هدایت شدم میبینم که متفاوت بودن روش لاغری با ذهن برای لاغر شدن احساس خیلی خوبی بهم میده،
چون دیگه خبری از عدد کذایی اضافه وزنم نیست و به جای اون لیستی از عواملی که باعث چاقی من شده برام واضح میشن.
از طرفی چون لیست بایدها و نبایدهای خوردنی برای خودم مشخص نکردم احساس خوبی دارم.
در روش لاغری با ذهن خبری از خوردن و نخوردنها و رژیم غذایی نیست،
برام مشخص نمیکنن که هر روز اول صبح باید یک لیوان آب تلخ زیره رو بخورم،
بهم گفته نشده که میان وعده حق دارم فقط نصف هر میوه ای رو باید بخورم.
گفته نشده برای ناهار اجازه دارم ۵ قاشق برنج با دو قاشق خورشت بدون روغن و یک کاسه به هر اندازه که میخوام سالاد بدون نمک بخورم.
برام مشخص نکردن که حق خوردن شیرینی یا قند با چای رو ندارم.
بهم گفته نشده اگر کیک و بیسکویت بخورم لاغر که نمیشم هیچ بلکه چاقترم میشم.
مشخص نکردن که فقط به اندازه یک کف دست نان سبوسدار باید بخورم.
برام تعیین نشده که برای شام فقط میتونم به هر اندازه میخوام سالاد و سبزیجات بخورم،
در این روش وقتی به لیست عوامل چاقی خودم نگاه میکنم دیگه خبری از نبایدها نیست،
خبری از وزن کردن و جدا کردن غذا نیست و قرار نیست در مهمونیها ظرف غذای خودم رو همراهم ببرم و فقط سعی کنم از بودن در جمع دیگران خوشحال باشم و حق ندارم از غذاهای مهمونی مصرف کنم.
اگرچه لیست چاقی من عوامل زیادی داره و از ملاحظه اون احساس ناامیدی در برطرف کردن اون عوامل بهم دست میده،اما وقتی به روشهای خیلی سخت قبلی در مسیر لاغری فکر میکنم خیلی زود نسبت به این روش لاغری که الان در پیش گرفتم احساسم بهتر میشه،
همین که دیگه خبری از رژیم و ورزش کردن نیست خیلی عالیه و نوید این رو میده که این روش رو میتونم برای مدت بیشتری ادامه بدم.
و نکته خیلی عالی در این روش اینه که فرد دیگهای برای من برنامه لاغری، رژیم و ورزش رو تنظیم نمیکنه و این اولین باره که خودم باید دست به کار بشم و برای لاغر شدنم اقدام کنم،
همونطور که در این مدت چاقیم کسی بهم نگفته بود که به چه صورت باید چاق بشم و این خودم بودم که هر بار متوجه میشدم چاقتر از قبل شدم.
این بار هم کسی بهم نمیگه که باید چطور لاغر بشم و خودم باید با اشتیاق قدم در مسیر لاغری با ذهن بزارم.
باید در این مسیر استمرار داشته باشم و نکته امیدوار کننده اون هم اینه که برای لاغر شدن نیاز نیست به اندازه سالهایی که چاق بودم صبر کنم،لاغر شدن به مراتب سریعتر از چاق شدنه،فقط باید اینو بدونم که اگه یک ساله که چاق شدم نباید انتظار داشته باشم که هفته دیگه به شرایط ایده آلم برسم،اگه سه ساله که از چاقی رنج میبرم نباید انتظار داشته باشم که یک ماه دیگه به شرایط ایده آلم میرسم،اگه ۱۰ سال یا بیشتره که مشغول چاق شدنم و در حال تلاش برای لاغر شدنم هستم انتظار نداشته باشم طی سه ماه به شرایط ایدهآل خودم برسم،
فقط باید اینو باور کنم که لاغر شدن سریعتر از چاق شدنه،با هر سرعتی در مسیر لاغری حرکت کنم بارها و بارها سریعتر از زمانیه که چاق شدملاغر شدن رو تجربه خواهم کرد،
وقتی صحبت از تغییر میشه دو تا موضوع مورد بحث قرار میگیره موضوع اول اینه که چرا چاقم و چرا خیلی ها لاغرن.؟؟
موضوع دوم اینکه از چه طریقی باید لاغر بشم؟؟
یعنی یکی صورت مسئله است که چرا چاقم و دیگران لاغرن و یکی جواب مشکل که حالا چطور میتونم لاغر بشم؟
در مدت زمانی که اضافه وزن داشتم همش دنبال این بودم که چطور لاغر بشم و هیچ وقت دنبال این نبودم که چرا چاق شدم.و برای همینه که هیچ وقت نتونستم به اون نتیجهای که دوست دارم دست پیدا کنم. همیشه میخواستم چاقی رو حل کنم و چاقی رو از بین ببرم، میخواستم نتیجه رو از بین ببرم و نتیجه رو تغییر بدم.
و دنبال روشی بودم که چاقی رو تبدیل کنم به لاغری،ولی هیچ وقت به این فکر نکرده بودم که اصلاً چرا چاقم؟دلیلش چیه؟
اگه صورت مسئله رو بهش فکر کنم و جوابی برای اون پیدا کنم میتونم برای همیشه لاغر بشم.
در دوره لاغری با ذهن همیشه صورت مسئله مورد بحث و تحلیل قرار میگیره و روشهایی برای تغییر صورت مسئله یاد میگیرم، نه اینکه بخوام نتیجه رو تغییر بدم.
نتیجه همیشه حاصل یک سری افکار، رفتار و یک سری مسائله که نتیجه نهایی رو رقم میزنه.
اینکه انتظار داشته باشم بدون اینکه مسائل قبل از نتیجه رو تغییر بدم فقط بخوام نتیجه رو تغییر بدم یک انتظار اشتباه و دور از دسترسه،
در تمام دفعاتی که برای لاغری اقدام میکردم میخواستم نتیجه رو تغییر بدم،میخواستم یهویی چاقی رو تبدیل کنم به لاغری،برای همین در این کار ناموفق بودم.
پس اگه میخوام لاغر بشم این بار نباید با نتیجه کاری داشته باشم،نباید هدفم این باشه که چاقی خودم رو به لاغری تبدیل کنم،باید هدفم این باشه که چرا چاق شدنم رو تغییر بدم،
مثلاً دارم با ماشینم رانندگی میکنم اتفاقی میفته و ماشین از حرکت میایسته به دنبال دلیلش میگردم و به نتیجهای نمیرسم.یه رهگذری رد میشه میگه فکر کنم از باتری ماشینهبعد از تعویض باتری میبینم که باز حرکت نمیکنه و روشن نمیشه.
یه نفر دیگه میاد میگه که شاید از شمع های ماشینهبا انداختن شمع نو بازم ماشین حرکت نمیکنه.
یه نفر دیگه میاد میگه که از دینام ماشینه که روشن نمیشه و برق تولید نمیکنهبرای همین با تهیه دینام هم بازم ماشین روشن نمیشه.
یه نفر دیگه میاد ولی دیگه به حرفاش گوش نمیدم چون دیگه با دفعههای قبل هم نتیجه نگرفته بودم،
یکی دیگه میاد میگه که بهتره ماشین رو ببری نمایندگی اونجا متوجه میشن که کجای ماشین مشکل داره.اونجا یه قطعه خیلی ساده و کم هزینه رو تعویض میکنن و ماشین روشن میشه.
در برخورد با چاقی هم از همین دو طریق عمل کردمهمیشه از طریق اول عمل کردم که هر کسی از راه رسیده بهم گفته من به این دلیل چاقم و باید این کارو انجام بدم.
بهم گفتن بیا این برنامه رو استفاده کن،این برنامه ورزشی رو استفاده کن،بیا این قرص رو استفاده کن و هر کدوم رو که انجام دادم و نتیجه نگرفتم باعث شدن هر بار نسبت به خودم و دیگران بینتر بشم.در صورتی که اگه یک بار اشکال اصلی رو پیدا کرده بودم، ایراد اصلی رو پیدا کرده بودم و تشخیص داده بودم و به حل اون پرداخته بودم،خیلی راحتتر لاغر میشدم و برای همیشه لاغر میموندم.
لاغری با ذهن همون کامپیوتر و سیستمه که عیب یابی میکنه جسم منو،عیب یابی میکنه ذهن منو و بهم میگه چه چیزهایی در ذهنم اشتباه برنامهریزی شده،چه فرمولهایی اشتباههکه باید اونها رو تغییر بدم تا لاغر بشم،
کل لاغری با ذهن همینه که من مثلاً تصور کنم یک کامپیوتر هوشمنده که من با انجام تمریناتش،با گوش دادن به فایلهای توضیحی اون به معایب و مشکلات ذهنی خودم، به فرمولهای ذهنی اشتباهی که در مغزم دارم پی میبرم و اونها رو با فرمولهای صحیح جابجا میکنم، تغییر میدم و میبینم که جسمم به شکل عالی تغییر میکنه،
لاغر شدن در صورتی میتونه دائمی باشه که علت چاقی رو تشخیص و برطرف کنم نه اینکه بخوام نتیجه رو تغییر بدم.
هیچکس نتونسته با تغییر نتیجه که همون چاقی به لاغریه برای همیشه لاغر بمونه،
چون علت چاقی در ذهن منه و تا وقتی این فرمولها تغییر نکنه من هر فشاری به جسمم بیارم متاسفانه به وزن قبلی برمیگردم،
به خاطر اینکه فرمولها تغییر نکرده و اونها دارن کار خودشون رو انجام میدن و من دوباره در مسیر چاقی قرار میگیرم.
باید به اینکه چرا چاق شدم فکر کنم،
چرا چاق هستم فکر کنم،و هر دلیلی که به نظرم میاد که دلیل چاق بودنم هست رو بنویسم،
اگه میخوام لاغر بشم باید وقت صرف یادگیری لاغری با ذهن کنم،
با یادگیری، با انجام تمرینات، با فکر کردن به سوالات، در واقع دارم برنامهریزی ذهنم رو تغییر میدم.
همیشه به این سوالات جواب بدم،
به موضوع چاقی خودم فکر کنم،
ببینم چه چیزی باعث چاقی من شده،
چرا من چاق شدم ،
از چه سنی من چاق شدم،
از چه زمانی اضافه وزنم شروع شده،
چرا من چاق هستم،
چه خاطراتی از چاق شدنم دارم،
چه مشکلاتی با چاق شدنم داشتم،
زمانی که دارم فکر میکنم در واقع دارم فرمولهای ذهنم رو استخراج میکنم و روی کاغذ میارم،
دلایل چاقی من؛؛؛
چون اشتهام زیاده،
چون غذا های سرخ شده و نون و فست فود و برنج و شیرینی و هله هوله باعث چاقی میشن و نباید اینها رو بخورم،
چاق شدم چون که تفریح و لذت بردن از زندگی فقط از طریق خوردنه اونم خوردن تا مرز خفگی و معده درد،
چاق شدم چون هر موقع حوصلم سر میره میخورم،
چاق شدم چون وقتی پول هر غذایی رو دادم تا تهش میخورم که هدر نره.
چون میگم همین یه امشبه که اومدم مهمونی یا عروسی پس باید تا میتونم بخورم و بعد از فردا شروع می کنم به ورزش و رژیم.
چاق شدم چون میگم مواد غذایی رو نباید اسراف کنم و دور بریزم و اضافه ها رو میخورم چون میگم حیفه دور ریخته بشه.
چون باید غذا رو کامل و هرلقمه رو باید سی یا چهل بار بجوم و من اینکارو نمیکنم و دوست دارم سریع بخورم.
چاق شدم چون زیاد تحرک ندارم و ورزش نمیکنم،
چون آب زیاد مصرف نمیکنم که سموم از بدنم دفع بشه.
آب زیاد مصرف نمیکم چون گفتن با خوردن آب زیاد قند اضافه دفع میشه و جذب نمیشه.
چاق شدم چون غذاهای چرب و پر روغن استفاده میکنم،
چون در زمانی که واقعاً گرسنه نیستم غذا میخورم،
چون شنیدم اگه کسی مشکل هورمونی داشته باشه استعداد چاقیش میره بالا و من هم چون مشکل هورمونی دارم چاق میشم.
چون سبزیجات و میوه ها رو کمتر استفاده میکنم،
چون بیشتر غذاهام نشاستهای و قندی هستن،
چون از غذاهایی که فیبر ندارن استفاده میکنم،
چون از نانهای سبوسدار استفاده نمیکنم،
چون از غلات خیلی کم استفاده میکنم،
چون پیادهروی هام یکنواخت هستن و باید به صورت اینتروال و قدرتی پیاده روی و ورزش کنم،
چاق شدم چون از سس برای سالاد استفاده میکنم،
چون بیشتر از روی عادت غذامیخورم و اصلاً به زمان گرسنگی واقعی اهمیت نمیدم و با اینکه گرسنه نیستم ولی باز هم میخورم،
چون بیش از مقدار نیاز آجیل و شکلات میخورم و باید فقط به اندازه یک مشت آجیل بخورم.
چاق شدم چون کمتر از پروتئین استفاده میکنم،
چاق شدم چون از ساعت شش عصر به بعد باید فقط پروتئین بخورم و اگه غیر از این باشه چربی ها در بدنم انباشته میشن و چاق میشم.
چاق شدم چون یه مدت ورزش میکنم و یه مدت ورزش رو کنار میذارم.
چاق شدم چون هر موقع اعصابم خورد میشه با خوردن خودم رو آروم میکنم.
چاق شدم چون کالری زیاد باعث چاقی میشه و باید غذاها رو بر اساس کالری بندی بخورم و چون این کارو نمیکنم چاق میشم.
چون گفتن وقتی سن آدم بالا میره سوخت و ساز بدن کمتر میشه و باید غذاهای کم کالری مصرف کنه.
چاق شدم چون گفتن زمان فهمیدن سیری ۲۰ دقیقه طول میکشه تا مغز متوجه سیری بشه پس باید غذا رو آروم و جویده جویده بخورم و منم حوصله آروم خوردن رو ندارم.
چاق شدم چون موقعی که سیرم و کسی بهم غذا تعارف میکنه بازم میخورم.
چاق شدم چون میوه ها قند زیادی دارن و من هم به شدت به اونها علاقه دارم و در خوردن اونها زیاده روی میکنم.
چاق شدم چون عاشق ته دیگ سیب زمینی و نون هستم.
چاق شدم چون زولبیا وبامیه میخورم واینها هم به شدت چاق کننده هستن.
چاق شدم چون صبحانه میخورم، صبحانه باید فقط میوه یا سبزیجات بخورم.
چاق شدم چون از پنیر پیتزا استفاده میکنم.
چاق شدم چون ۲۴ ساعت شبانه روز فقط در فکر خوردنم که الان چی بخورم که کالریش کمتر باشه، چی بخورم که احساس سیری بیشتری بهم بده ،ولی چاقم نکنه و انگار ذهنم فقط و فقط مشغول چیز دیگه ای به غیر از خوردن و نخوردن نیست.
چاق شدم چون هر موقع با دوستان و فامیل به پارک یا جاهای تفریحی میرم همش در حال خوردن آجیل و تخمه ومیوه هستم.
چاق شدم چون نوشابه و نوشیدنی های قندی میخورم.
چاق شدم چون برنج، نون، ماکارونی، غذاهای فست فودی، پیتزا،و ساندویچ میخورم.
چون تمام کربوهیدراتها سمِ برای بدنم، کربوهیدراتها فقط انسولین رو بالا میبرن،کربوهیدراتها فقط باعث پف شدن بدنم و تخریب اندامهای داخلی بدنم میشن.
چاق شدم چون شکر و مواد قندی رو زیاد استفاده میکنم.چون تمام غذاهای فرآوری شده وغذاهای صنعتی به شدت سرشار از قند هستن،سرشار از مادهای به نام های فروکتوز کورن سیروپ هستن که به شدت برای بدنم ضرر دارن و باعث تخریب اندامهای داخلی بدنم میشن،
چاق شدم چون دارم برنج میخورم، چون این برنجها دستکاری شدن و طبیعی نیستن و اصلاً برای بدنم خوب نیستن،
چاق شدم چون ۲۴ ساعت شبانه روز در حال خوردن هستم،چون بدن انسان به غذا احتیاج نداره و من همش در حال خوردن هستم،
چون شنیدم بدن انسان به غذا احتیاج نداره وبدن هرچی به غذا نرسه قویتر و قویتر میشه،برای همین چون نمیتونم غذا نخورم پس چاق میشم.
چاق شدم چون میوه میخورم، میوهها به شدت دستکاری شدن و اصلاً برای بدنم مناسب نیستن،
چاق شدم چون دارم غلات استفاده میکنم، غلات به شدت برای بدنم مضرن و به بدنم آسیب میرسونن و سرشار از لکتین هستن.
چاق شدم چون تحرکم خیلی کمه، چون شنیدم انسان باید در طول روز به اندازه ۲۵ کیلومتر راه بره و من هم چون نمیتونم این مقدار تحرک رو داشته باشم برای همین چاق میشم.
چاق شدم چون دارم کربوهیدرات میخورم،کربوهیدرات برای بدن ناسازگاره ،چون اصلاً پروتئین مصرف نمیکنم،
باید غذای مصرفی من در طول روز فقط و فقط پروتئین باشه و چون اینها رو مصرف نمیکنم پس چاق میشم،
چاق شدم چون از غذاهای طبیعی استفاده نمیکنم،چون دارم از این روغنها که به شدت سم هستن و برای بدنم مضرن دارم استفاده میکنم،
چاق شدم چون نباید کربوهیدرات بخورم کربوهیدرات مثل اسفنج در بدن آب میکشه و باعث پف شدن و چاقی بدنم میشه.
چاق شدم چون در طول شبانه روز فقط باید یک وعده غذا بخورم اونم فقط پروتئین باید باشه. و دیگه تا ۲۴ ساعت بعد اصلا نباید چیزی بخورم.
یا نهایتش دو وعده باید بخورم اونم سر یک ساعت مشخص و اصلا هم بین اونها چیزی نخورم. وغذام هم فقط پروتئین باشه.و چون این کارها رو نمیکنم چاق میشم.
بنام خداوند وهاب
سلام خدمت استاد ارجمند وتمام دوستان خوب در این سایت بینظیر
خدارو شاکرم در این مسیر قرار گرفتم واز استاد عزیز بابت به اشتراک گذاشتن تجاربشون بینهایت سپاسگزارم
من به گذشتم فکر کردم و تنها خاطره ای که از چاقی داشتم این بود که ددرآن بچگی با مامانم حمام میرفتم مامانم کمی چاقی داشت در قسمت شکم و پهلو که اندامش نامتناسب کرده بود ومن همیشه این توی ذهنم بود که منم اگه چاق بشم همین شکلی میشم والان که سالهاست مامانم به رحمت خدا رفته اون تصویر در ذهن من هست و بارها گفتم خودم که من از مامانم بردم وتوی خانواده پدری و مادری افراد چاق نداریم و اگه هم باشه خیلی کم و یک دلیل دیگه من خیلی از اطرافیان می شنیدم که با ازدواج و بارداری چاق میشویم ومن هم باور کرده بودم، یادمه وقتی تازه ازدواج کرده بودم با همسرم میرفتم لباس بخرم به جا یک دست لباس دو،سه دست برام میخرید میگفت از بس لباسا بهت میاد دوست دارم همش برات بخرم اینو میگم که تا اون زمان که ۲۴ سالم بود اندامم خوب بود ولی کم کم به خاطر اون باورا که داشتم وباردار هم شدم دیگه اندامم به هم خورد چون افکار کار خودشونو کردن و الان باور کنید دوست ندارم برم لباسی بخرم چون اندامم اونی که میخوام نیست .امیدوارم با توکل به خداوند زیبا و استفاده از این دوره که به سمتش در اولین روز حضورم هدایت شدم به اندام دلخواهم برسم
با آرزوی موفقیت و تناسب اندام برای همه دوستان وخودم
پس سوال این قسمت اینه: خوب به موضوع چاقی خودتون فکر کنید؛
واقعأ چرا شما چاق شدید؟ از چه سنی شما چاق شدید؟
بیاید مثلآ فکر کنید از شما خواستن یک داستان درباره ی چاقی خودتون بنویسید،خاطرات چاقی را بنویسید.
موضوع انشا ما اینه:
چرا من چاق هستم؟
زمان چاقی
من که چاق نشدم که من چاق بدنیا اومدم. عکسم هم هست چهار پنج تا بچه زیر یکسال هستیم که یکجا نشسته ایم بصورت ردیفی. من یه بچه نیستم اندازه یکیو نصفی یا دوتا بچه هستم 🤣🤣
حالا شما بگو از کی چاق شدیم از موقعی که تو شکم مادرم بودم چاق بودمحتی مامانم میگند ویارشون زمان من گوشت و کباب و آبگوشت بوده اما در زمان برادرم آبمیوه و میوه خیلی دلشون میخواسته. پس من از زمان انعقاد نطفه چاق بودم 😁
دلیل چاقی
دلیل اینکه من چاق هستم حتما به این موضوع بر میگردد که خیلی میخورم و الا از راه هوا که آدم چاق نمیشود.کلا میلم به غذا زیاد است هر وقت بیکارم و حوصله ام سر میرود میخورم، اگه فکرم مشغول چیزی ناراحت کننده هم باشد میخورم. تنها تایمی که لاغر شدم البته اونم نه لاغرِ لاغر منظورم اینه که کمی وزنم اومد پایین در زمان دانشجویی بود بخاطر پیاده روی زیادی که انجام میدادم یا قبل از باردار شدن که با همسرم تایم طولانی هر روز پیاده روی میکردم.من عاشق شیرینی و شکلات هستم شکلات تلخ شکلات باطعم قهوه و نسکافه غذاهای چرب مثل ماکارونی الویه پیتزا و انواع سرخ کردنیها. برنج که از بچگی عاشقش بودم و بیشتر از بقیه میخوردم.اونا که لاغرند شاید ژنی هم باشه چون از اول خیلی بخور نیستند ولی ما ها ژنمون تپله خوراکیها برای ما خوشمزه تره زود به زود گشنمون میشههی دوست داریم بخوریم و بخوریم. عذاب وجدان هم که میگیریم بازهم میخوریم. عدد رو ترازو را که میبینیم باز هم میخوریم چون از اون عدد ناراحت میشیم و چون برای رفع ناراحتی باید راهی برای آرامش پیدا کرد که اون راه خوردنه.
خوب خوردن خوبه دیگه از نظر من خیلی باحاله شاید دلیلش اینه سرگرمیه دیگه ای جز خوردن نتونستم پیدا کنم که به اندازه اون برام جذاب و هیجان انگیز باشه
یه چای با شصت تا قند و یا بیست تا پولکی در حالیکه تا خرخره غذا خوردم
یه عالمه سالاد میخورم که یعنی میخوام لاغر بشم اما باز هم یه عالمه غذا میخورم
من در حد حالت تهوع غذا میخورم. اصلا آرامش ندارم فقط دلم میخواد بخورم.
انگار مسابقه خوردن دارم. حالا این مسابقه را با کی گزاشتم خدا میدونه فقط همیشه تو این مسابقه برنده ام چون تا بالاترین حد توانم میخورم.
من از اونام که با آب خوردن چاق نشدم مثل بعضیا که میگن ما آب هم بخوریم چاق میشیم من واقعا با خوردن چاق شده ام با انواع خوراکیهای چرب و شیرین انواع هله هوله های بیهوده
کاری که من میکنم واقعا بیش از حد معده غذا میخورم.
یه موضوع دیگه که باعث بیشتر خوردن من میشه اینه که تا یه مقداری میام کم بخورم مامانم میگند حالا اینو بخور قوت داره، حالا بخور ضعیف میشیا، حالا بخور مریض میشیا.بخور رنگ و روت زرد شده، بخور جون داشته باشی. البته این دلیل زیاد مطرح نیست چون بنده ذاتا عاشق خوردن هستم.
خاطرات چاقی:
از همون اول از همه برادرام تپل تر بودم مثلا اگه برادرم نصف غذاشو میخورد من مال خودمو که کامل میخوردم نصفه اونم میخوردم. کلا همیشه گشنه بودم و هستم. وقتهایی هم که ناراحتم باز هم میخورم.خاطره های چاقی هم نمیدونم منظورتون چیه ولی کلا خیلی جذاب نیستندچهارم دبستان بودم مربی بهداشت بچه ها را ۴ تا ۴تا صدا میزد تو اتاقش قد و وزنمون رو میگرفت به من که رسید قدمو گرفت گفت اصلا رشد نکردی وزنم را که گرفت گفت خیلی وزنت رفته بالا تو اون گروه ۴ نفره هم من چاقتر بودم.اول راهنمایی بودم یادمه برای یه عروسی یه لباس مامانم دادند برام دوختند و دختر داییم هم تقریبا همون رنگی براش دوختندسال بعد یه جایی دعوت شدیم نمیدونم عقد یا عروسی خلاصه لباسمو تست کردم اندازه ام نبود اصلا تنم نمیرفت یعنی تو یه سال استخون ترکونده بودم درحالیکه برای دختر داییم یه کوچولو گشاد هم شده بود همه به من گفتند تو خیلی چاق شدی. 😒 واقعا لحظه غم انگیزی بود.در دوران نوجوانی و حتی کودکی چون چاق بودم مامانم میگفتند باید پوشیده تر باشی تا کسی به تو نگاه نکنه.تازه برای ما دخترها اوج مصیبت زمان به بلوغ رسیدنمون هست که بخاطر چربی بیشتری که چاقها ذخیره میکنند زودتر از بقیه همسنها به بلوغ جسمانی میرسند و این میشه بلوغ زودرس که برای دخترها خیلی ناراحت کننده است.خاطرات از چاقی زیاده اینکه یه بار توسط یکی از عمه هام بخاطر درشتی بعضی از اندامم مسخره شدم که خیلی برام گرون تموم شد و تا مدتها بغضش با من بود.😢
بارها تو مدرسه توسط همکلاسیهام🥺
حتی ابتدای ازدواجم توسط همسرم که اونم خیلی برام ناراحت کننده بود. 😢
یه خاطره باحال: مامانم تعریف میکردند که همسایه شون یه دختر داشته که خیلی هم تپل و چشم ابرو مشکی و خلاصه همون مدلی بوده که مامانم براش غش و ضعف میرفتند و میگفتند هروقت من این دختر را میدیدم از خدا میخواستم یه دختر مث اون به من بده و وقتی هم تو بدنیا اومدی همون قدر تپل و همون شکلی بودی که تصورشو داشتم. منم بچه که بودم مامانم این را که تعریف میکردند گریه میکردم و میگفتم پس چاقی من تقصیر شماست اگه از اول از خدا یه دختر لاغر میخواسی من الان انقدر چاق نبودم و …🤣🤣
یه بارم یادمه تصمیم گرفتم خام گیاهخوار بشم تا مامانم فهمیدند به روح همه اموات و جان همه زنده ها منو قسم میداند که این کار رو نکن مریض میشی و میمیری و فلانی اینکار را کرد پلاکت خونش اومد پایین مریض شد و مُرد… خلاصه زنگ میزدند گریه گریه که قلبم درد گرفت تو رو خدا برو غذا بخور فشارم رفت بالا تو رو خدا با خودت همچین نکن و…
خلاصه اینم گذاشتم کنار کلا هر تایمی خونه مامانم برم تا یه کمی کمتراز حد معمول بخورم توصیه به خوردن دارند با اینکه این حجم از اضافه وزن من را میبینند. ولی مامانم را اصلا جزو دلایل چاقی نمیبینمشون چون بازهم میگم من کلا عاشق خوردنم.
یه بار بچه که بودم با دختر داییم سوار الاکلنگ شدیم دختر داییم نمیتونست بیاد پایین من همش پایین بودم اون بالا بود، داییم اومد پیش دخترش که بتونه اونو بکشه پایین نتونست بعد به من گفت وای مگه تو چند کیلویی؟ خیلی ناراحت شدم. 😔
مشکلات چاقی:
چاقی باعث میشه اعتماد به نفس آدم بیاد پایین و البته در ابتدا دیگران هستند که با انگشت نشون میدن و بعد همین حرکت باعث میشه فکر کنیم یه چیزی از بقیه کمتر داریم.یه حس زشت بودن یا کمبود داشتن سراغم میاد در نتیجه یه فکرهایی ناخواسته به ذهنم خطور میکنه که من از بقیه کمترم پس اون حس آرامشو راحتی کم کم از من گرفته شد یعنی چون دیدم چاقم گفتم پس من زشتم پس یه چیزی از بقیه کمتر دارم پس استحقاق خوشحال بودن و شادی را ندارم و خوب همه چیز و همه کس هم در بوجود اومدن این حس تاثیر دارد.ساده ترین نمونه اش اینکه نمیتونم لباسهایی که دوست دارم بپوشمو همیشه با حسرت به اندام و لباسهایی که خانمهای دیگه میپوشند نگاه میکنم.
من الان کمر درد و زانو درد شدیدی دارم که از الان میدونم قراره چی پیری سخت و زجر آوری داشته باشم. اکثر اوقات بخاطر رو هم خوری و درهم خوری که میکنم نفخ و گاز معده زیادی دارم.
سنگینم، اصلا حال تکون خوردن ندارم حال بازی کردن با پسرم یا حتی یه ورزش کوچک تو خونه ندارم. اکثر اوقات حال ندارم از جام پاشم همش خسته و هلاکم انگار یه کوه کندم. البته کمردرد ناشی از چاقی هم بی تاثیر نیست مثلا اگه یه روز یه قسمت از خونه رو تمییز کنم اصلا انگار جون کندم. دیگه اگه همون روز بخوام غذا هم درست کنم که واییی دیگه دیوونه میشم از کمردرد دولا دولا راه میرم.شاید باورتون نشه ولی من انقدر کمر دردم شدیده که میشینم رو زمین مثلا برای ناهار خوردن بعدش پامیشم باید دولا دولا راه برم.
یادمه قبلا خیلی میرقصیدم اما الان انقده از هیکل خودم ناراضیم که تا میخوام برقصم به خودم میگم تو بشین سر جات این بشکه را تکون نده 🙁
میدونی یه حس بدی هست وقتی زیادی میخورم احساس میکنم اون حس معنویت هم از من گرفته میشه انگار بال و پر پروازم بخاطر سنگینی بار معده ازم گرفته میشه قشنگ میفهمم زیاده خوری من روی معده اثر میزاره معده که سنگین میشه حس رخوت و کرختی به آدم دست میده نمیدونم کسی بوده همچین حسی داشته انگار حال عبادت از آدم گرفته میشه.
مطمئن هستم هر کس نوشته های من را بخواند به من میگوید خوب خبرت کمتر بخور که البته راست هم میگه.
یبوست که دیگه ولم نمیکنه. وای از این مرض که بهش میگن ام الامراض همش این مشکل را دارم دلیلش را هم میدانم رو هم خوری که معده بدبخت نمیتونه هضم کنه و روده ها هم نمیتونند رد کنند آخه بدبختها یه تایم استراحت هم میخواند.
ریفلاکس معده هم بخاطر پرخوری دارم. از دست خودم بخاطر این حجم از نادانی و بی ارادگی فوق العاده عصبانی و ناراحتم.
همسرم از حجم زیاد چربیهام متنفره و همیشه به من میگویند یه فکری برای خودت بکن.
لباس هم که ما تپلها مجبوریم یه چیز زشت بد قواره بپوشیم که فقط چربیهای چین خورده رو همدیگه را بپوشیونیم و اکثرا لباسهای قشنگ و خوش فرم برای ما تنگه 🙁
تازه هر وقت تو جمع بحث لاغری و اندام و هیکل پیش میاد دلم میخواد یا همه هرچه سریعتر دهنشونو ببندند یا اینکه خیلی ریز میپیچونم از جمع خارج میشم.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
من دلایل چاقی خودم را مینویسم ولی قبلش بگم که چاقی من از کودکی شایدم به گفته مادرم از وقتی که به دنیا اومدم هست حالا دلایل چاقی من:
1,ارثی بودن چون از بچگی چاق بودم
2,کم تحرکی 3,خوردن غذاهای نادرست و ناسالم 4,خوردن شکر و بستنی و تمام چیزهایی که از شکر ساخته شده است و کلا پرخوری و کم تحرکی و به شدت ارثی بودن
باسلامواحترامخدمتروشندلتریناستاددنیا. ازحسنتوجهشمانسبتبهدیدگاههایمقدردانیمیکنموبینهایتتشکرمیکنمازراهنماییمفیدتانوسعیمیکنمباادامهدادنمسیرشماقدردان گوشهایازمحبتوحمایتهایدلسوزانهشماباشم
باسلامخدمتاستادبزگوارمببخشیدمن3باردیدگاهمرانوشتمولیهربارپاکمیشودعلتجچیست؟
سلام و درود
نوشته شما ارسال شده
اگه نوشته رو از جایی کپی کنید و در بخش دیدگاه منتقل کنید امکان بهم ریختن نوشته یا حتی ارسال نشدن داره
❤️بهنامخالقزبباییها. من.ازبدوتولدچاقبودم. وباوزنحدود5کیلوگرمبدنیاآمدمو.مادرمهمیشهچاقوتپل. بودنبچهرادلیلسلامتیبچهومداللیاقتخودشمیدونس.کمیکهبزرگترشدموواردمدرسهشدم.موردتمسخربچههاقرارگرفتمواینشروعاحساسبدمننسبتبهخودمبودهمیشه. فکرمیکردمهمهدارندبهچاقیمننگاهمیکنند. منبدلیلهوشزیادتمام. نمراتم20بودولیهیچکسحواسشبهاستعدادوهوشمن. نبودوفقطتوجهشونبهچاقی. منبودکمیکهبزرگترشدم. همینمادریکهخودشمنوچاقکردهبودشروعکردبهسرزنش. وسرکوفتمنکهکمتربخور. کمتربخواببیشترکارکنومن. چوندرسنرشدبودمباغذای. وخوابکمافسردهومریض. شدهبودموبهخاطرچاقیم. ازجمعفرا ریبودم. وهمیشهدرخانهبودموباوجودخوابوخوراککموتحرکوکاربیشتربازهمچاقترمیشدموبه. نسبتگوشهگیرترمیشدمهر. کسمرامیدیدگذشتهازتمسخروسرزنشیهنظریهممیداد..یکیمیگفتتوارثیچاقهستیوبهپدرومادرترفتی.یکیمیگفتتواستخوانبندیتدرشت.استوازابتداچاقبدنیاآمدی.یکیمیگفتچاقیتوهورمونیه.خلاصههرکسییهنظریمیدادوپشتبندآنهمیکدستوررژیملاغریوورزشمی دادیادمهدرسن14سالگیبقدریمادرممیگفتغذانخورچاقمیشیکهمنمریضشدمووقتیدکترمرادیدازمادرمپرسیدآیااتفاقناگواریبرایدخترتافتاده؟مادرمگفتنهفقطمنبه. خاطرچاقیشنمیگذارمزیاد. غذابخورهدکترگفتخانمدختر. شمادرسنرشداستبایدغذا. بخوردمثلایناستکهشمابه. یکدرختآبندهید. خبخشکمیشودوکلیدارویتقویتیبرایمننوشتوچاقیهمچنانمنراشکنجهمیداد. تااینکهدرسن17سالگیازدواجکردموبعدازازدواجهمچاقی. برایمنمشکلاتزیادتریبه. وجودآوردمنحدود2سالبچهدارنشدموباوجوداینکهدکترهامیگفتندتوهنوزآمادگیبچهدارشدننداریولیخانواده.شوهرمومادرممیگفتندچونچاقهستیبچهدارنمیشوی.و بعدازبچهدارشدن. منبازمچاقترشدموبهوزن90.کیلوگرمرسیدمهمیشهدلممی.خواستبلوزوشلواربپوشمولیبهخاطرچاقیحقانتخابنداشتم…بایدباتوجهبهشرایطجسمانیاملباسمیپوشیدم.بارهارژیم..گرفتمورزشکردمولیبازهمچاقترشدمومنبهوزن105کیلورسیدمیادمهیهباربارژیمدرعرضیکسال40کیلوگرمکمکردمومنبرایاولینبارخودمودرانداممتناسبحسکردمخیلیلذتبخشبودومندروزن65کیلوگرم9سالباقیماندمامادوباره. آرامآرامچاقشدمدیگربههیچ. رژیموهیچراهیاعتمادنداشتمومادرمهمراهخودشوادامه. میدادومرتبمیگفتنخورچاقمیشیوحسمنوبدمیکرد…دیگهفکرمبهجایینمیرسیدیه.روزبابغضواشکبهخداگفتم.خدایاکمکمکنمندیگهبریدموقدرتیدرخودمدرمقابلچاقینمبینمتنهاقدرتمنتویی.کمکمکنیکروزبعددراینترنت.سرچکردملاغریآسانبدونرژیملاغریباذهنبالاآمد…واردسایتشدموباخواندن…مطالبآنتعجبکردموگفتم.آخهچطوری؟مگهمیشهبافکرلاغرشد؟بعدباخودمگفتمامتحانشکهضررندارهدورهرایگانهستو.کسیهمنمیفهمهچونبافکرکردنهوبرایشروعدوره100گاملاغریباذهنراانتخابکردموباذوقوشوقوامیدچنددفتر100. برگومقدارزیادیخودکارتهیه. کردموشروعبهانجامدادنتمریناتدوره. هرروزیکگامراانجاممیدادم. درکناردورهدیدگاهبچههاهم.خیلیکمککنندهودلگرمکنندهبودکهمنتنهانیستمکهگرفتار.چاقیهستممنباوزن99کیلو.دورهراشروعکردمویواشویواشاحساسمخوبشدوآرامترشدموکمکممیلمبهغذاخوردنکمترشدواشتیاقموبرایادامهدادنبیشترشدودرآخرینگام.خودمراوزنکردموباناباوریدیدم9کیلوکاهشوزنداشتم….واینیعنیشکستدادنچاقیبهزبانخودشخیلیبرایملذت.بخشبودبرایهمینتصمیم.گرفتمدوره12گامراهمانجامدهموارددورهشدموبانوشتنتعهدنامهدردفترمدرستمثل. استادایدهایبهمندادهشدکهبرایبهترنتیجهگرفتندیدگاهترادرسایتبنویسوثبتکنومنبرایاولینباردیدگاهم اثبتکردموبسیارلذتبردماز. همراهیوتشویقاستادفهیموگرانقدرموایماندارم. کهبراحتیوبالذتلاغریرامی. آموزمونتیجهاینآموزشرادرجسممتجربهمیکنم.
سلام و درود
نوشته شما عالیه ولی به دلیل رعایت نکردن اصول نوشتاری خواندنش سخت شده
کلمات به هم چسبیده نوشته شده
منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
سلام خدمت استاد بزرگوار چرا چاق هستیم وقتی این جمله رو شنیدم واقعا برای اولین بار بود که داشتم درباره اینکه چرا چاق هستم یا دلایل چاقی خودم فکر میکردم تا قبل از اشنا شدنم با سایت همیشه فکر میکردم من باید چاق باشم چو ن چاقی ژ نتیکی هست ومادر و خواهرهام چاق هستند ومن همیشه به خودم میگفتم نمیتونم مثل یه آدم معمولی غذ ا بخورم واگه بخوام متناسب باشم باید همیشه رژیم بگیرم وباور داشتم با خوردن برنج ونان وسرخ کردنی حتما چاق میشم وچاق هم میشدم وزنی رو که با سختی زیاد طی چند ماه از دست داده بودم طی چند هفته با خوردن برنج و نان برمیگشت و این روند شده بود تکرار زندگی من .من دلیل چاق شدنم رو ژنتیک. خوردن مواد غذای . کم تحرکی .و ریزه خواری میدونستم از بچگی چاق بودم ولی از زمان ابتدای متوجه چاقیم شدم وقتی میدیدم که تو خانواده همیشه حرف رژیم هست وچی بخورم وچی نخورم منم دیگه یاد گرفته بودم که باید به فکر خوردن ونخوردن باشم والان با دانستن این اگاهی ها چقدر دلم برای خودم میسوزه که چه دورانی رو میتنستم داشته باشم ولی به خاطر اینکه تمام فکر و ذکرم شده بود لاغر شدن و همیشه دنبال پیدا کردن راهی بودم که لاعر بشم واین موضو ع از همه چیز برا م با اهمیت تر بود هیچ وقت ذهنم ازاد نبود که برم دنبال هدف های دیگه انگار چاقی کل ذهنم رو تسخیر کرده بود و اجازه ورود هیچ کار دیگه ای رو نمیدادوالان که فکرش رو میکنم این بزرگترین مشکلی که چاقی برای من ایجاد کرده بود ولی از زمانی که وارد سایت شدم و رژیم و کنار گذاشتم با اینکه از این کار خیلی میترسیدم ولی به استاد اعتماد کردم و الا ن من بدون رژیم و با خوردن تمام مواد غذای دارم وزن کم میکنم این موضوع برای من مثل یک معجزه هست استاد عزیز و گرامی از شما بسیار بسیار سپاسگزارم
سلام براستاد پرتلاش تناسب فکری
وای خدای من
جقدرازدیدن این متن فایل تصویری برای ناشنوایان که به نوشته تبدیل شده خوشحال شدم ایده بسیار عالی بود که به اجرا درآمده ایده ازهرکی بوده عالی بوده چه دید بازی داشته هرکسی که بوده
احسن به این همه اشتیاق خودباوری واین همه انگیزه توان که به فکر افردا ناشنوا جامعه هم بودید من به جای تک تک این افراد ازشما تشکردارم انشالله که موفق هستید هرروز بشیتر بهتر پر ثمر تر باشید
خداوند پشت و پنا هتون باشه استاد حق نگه دارتون
سلام بر خداوند مهربان که من رو هدایت کرد وحمایت کرد که باشم ادامه بدم تا به هدفم که تناسب جسم هست برسم
سلام بر استاد وهمه دوستان هم مسیر
وفتی از همه جا نامید نکران وبا کلی احساس بد داشتم دنبال یی راهی برای نجات خودم ازچاه چاق میکشم
همه رژیمهای که با سن سال من بود همه رو توکلی زمان انجام دادم لاغریی رو توزمان کوتاه با کمی وزن کم گردن داشتم ولی وفتی دیگه خسته میشدم واون نتیجه که در نظرم بود نمیرسید اون وزن کم شده با مقدار بیشتر ودرمان کوتاهتر به سمت من برکشت میشد وکلی احساس بد وشکست رو به من تحمیل میکرد
کلی مسیرهای فرعی رد دنبال مسیر اصلی کشته خسته سر درگم مونده بودم دیگه هیچ راه علاجی برای رهایی از چاقی واضافه وزن تو نظرم نبود
سال پیش یی مسیری رو دوباره پیدا دردم که این فر ادعا میکرد که با ذهن افراد رو لاغر میکنه حدود ۸ ماه همه سعی تلاشم گذاشتم که وزنم کم کنم ۱۱ کلیو وزنم کم کردم ولی درنهایت تعجب بازم وزنم سوی به اضافه شدن پیش میرفت همه ترس نگرانی به من که دیگه تحمل یی شکست و بازگشت وزنم رو نداشتم این آقا حالا که تواین مسیر هستم متوجه شدم به اسم لاغری با ذهن درحقیقت یی رژیم کم خوری درتعداد دفعات ۷ بار بار در روز به اجرا میزاره وبرای من داشت برگشت وزنم رو به همراه داشت
با نگرانی واسترس از خداوند کمک خواستم گفتم که کمک فقط از خودت میخوام دیگه خسته شدم نجاتم بده وفات حضرت زهرا (ص) ۶ / ۱۰ /۱ ۱۴۰ خیلی دلم شکست بوده از بانو خواستم واسطه این امر بشه که من بتوانم خودم رو نجات بدم
۱۳/ ۱۰ / ۱۴۰۱ دل نگران وزنم ۴ کلیو برکشت داشت عصاب بهم ریخته
یی لحظه تو ذهنم یی حرفه زده شد !
اصلا بین کسی تا حالا با ذهن لاغر شده که این آقا میگه
نمیدونم چه حالی داشتم آمدم تو گوگل جای که خیلی توش کاری نداشتم نوشتم آیا کسی با ذهن لاغر شده
یی لحظه سایت تناسب فکری باز شد به اول مثل کسی که یی در باغ بزرگ در به روش باز کردن دلش میخواهد دورن این باغ رو تماشا کنه صاحب باغ هم با کمال میل اجازه داد ه رفتار کردم تو دو روز کلی سایت زیر رو کردم هر زمان وفت به دستم میافتاد میومد یی قسمت دیگه رو تماشا میکردم هی به خودم میگفتم این همه آدم اینجا دارن چی کاره میکن واین شد
که درحال حاضر من شدم یی فردی از گروه بزرگ ازاین افراد این سایت هستم اول به شما دوست عزیزی که وارو این بخش شدید اون تبریک اول محکم میگم
جون من خودم کل این ۱۲ گام رو طی کردم ولی اون زمان که من وارد شدم هنوز اون جرات نداشتم که دیگاه بنویسم بخاطر همین من تواین بخش دیگاه ندارم وامروز چون قصد شروع دوباره دورهام که ازشنبه ادامه بدم وفت داشتم به خونه اولم برکشتم که شاید اولین نفری که هم این مسیر وهم۱۰۰ قدم رو طی کرده وبعد دوره ورد به سرزمین لاغر یی رو طی کرده وهم نتیجه گرفته وزنم کم کرده باشم که دارم به افرادی که وارد میشن میگم اگه به این مسیر وروش اون اعتماد کنيد سعی وتلاش خودت رو درونش بزارید انجام بدید شما نفر بعدی هستید که به این مکان بر میگردی و یی متنی ازخودت به یادگار خواهید گذاشت اطمینان دارم
چون من خودم وفتی به این بخش وارد شدم تو ذهنم گفتم این ۱۲ گام رو یاد میگیرم میرم انجام میدم ولاغر میشم
هرفایل این بخش رو شاید من ۶ یا ۷ بار گوش کرده یا نگاه کردم طی حدو ۱۴ یا ۱۵ روز
وفتی ۱۲ گام تموم شد به خودم گفتم تو چی یاد گرفتی هیچی برو ۱۰۰ قدم رو شروع کن به وفتی تواون مسیر داشتم کار میکردم حتی تا ۱۵ قدم بازم این جرات نداشتم که دیگاهم بنویسم از از روزی که به خودم این جرات دادم اون پنجره کوچکی که به ذهنم باز کرده بودم شد یی دردل باز زیبا که کل ذهنم رو تخلیه کرد از چی افکار اشتباه بی فایده
وفتی وارد سرزمین لاغری شدم مرحله به مرحله این تخلیه افکارم را شروع شد واون فرد بی اعتماد که دیگه حتی حا ضر نبود اون جسم که خودش به اشتباه از چاقی درست کرده رو تو اینه خونه خودش تماشا کنه حال با این اعتماد به نفس زیاد بیاد برای کسانی که مثل خودش با کلی نامیدی احساس بد واردشدن بگه برای من با سن ۵۷ سال با مشکل مفصل زانو که دکترها برام تعویض این مفصل رو پشناهد دادن و اونها گفتم اول باید معدتو عمل کنی که لاغربشی بعد زانو تو تا بتوانی راه بری بگم من ازخانه اصلا خارج نمیتونستم بشم حتی جای رفتن با ماشین هم ازپارکینک سواروپیاده میشدم هیچ امکان رراه رفتن نداشتم هیچ ورزش رو انجام ندادم هیچ رژیم بی ثمری رو انجام ندادم ودر کمال ناباوری برای شما که تازه آمدید لاغر شدم تو این هفته گذشته بعداز۷سال که امکان بیرون رفتن نداشتم مسیر ۱۰ دقیقه خونه تا سر کوجه متزل خودم رو با عصای ایستاده خودم اونم تنهایی رفتم وخرید کوچکی انجام دا دم ۷سال زندان چاقی زیادخودم بودم
ولی رها شدم شد آره شد برای من بااین همه مشکل شد برای شما به شکرخدا با سلامت جسم وتن امکانش هست که بشه به شرطی که واقعا بخواهی مراحل رودست کامل انجام بدید اون زمان خواهید گفت به خودتون که شد اونی که باید میشد من درحال حاضر این مسیر رو گذاشتم به امید خدا که تا آخر عمرم تا نفس درجان دارم خداوند کمک کنه باشم ادامه بدم و روز به روز وزن بیشتری رو ازدست بدم وچه ازدست دادن زیبایی و به اون هدفم که که لاغری کامل هست برسم
خداوند پشت و پناهتون یا حق حق نگه دارتون
تمرین امروزمون،چرا چاق شدیم و تو این مسیر چه چیزهایی از دست دادیم؟
قراره از جواب این سوال فورمولهای چاقی مغزمونو استخراج کنیم و به خودمون کمک کنیم .بنابراین هرچقدر با ریزه کاری و دقت بیشتری باشه بهتره.با این حس باید به این سوال جواب بدیم که انگارزندگی و ارزومون در گرو جواب این سواله.مهم نیست چقدر طول بکشه چرا که هدفمون رسیدن به انتهای سایت نیست ،زندگی کردن تو اگاهی سایته.حالا ما اومدیم تو این مسیر و هرکدوممون یه گوشه ای از مسیر رو مال خود کردیم و ساکن شدیم حالا باید زندگی با این اگاهیها رو یاد بگیریم و با دیدن،شنیدن ،ونوشتن ذهنمون رو متقاعد کنیم.
راستش از کودکی سیستم دفاعی من در مورد مشکلات و ناملایمات، فراموش کردن بوده.ذهنم اینو خیلی خوب یاد گرفته و انجام میده.منم هرگز خاطرات بدم رو زیرو رو نمیکنم.برای پاسخ سوال استاد اول کلی گریه کردم چون یاداوری کردم،زجر کشیدم و البته کوتاه وخارج از حاشیه رو مینویسم.خواستم اینو بگم که اهمیت داشت برام.
اگه نگم هرگز اما در۹۹ درصد مواقع از خودم چیزی نمیگم از درونم ،ازحالم شاید در بدترین حال روحی هم اقدام به درد و دل نکنم اما دوستی تو کامنتها حرف قشنگی زده بود گفته بود اینجا جاییه که گوش شنوا هست،همدردها دنبال جوابهای خودشون تو نوشته های هم هستن این خیلی خوبه.
حالا چرا چاق شدم؟ به نظرم تک تک ما قربانی عدم اگاهی اطرافیانمون بخصوص پدر و مادرهامون هستیم.
من قل یه دوقلو بودم البته همون قلی که کمتر توجه میدید،کمتر احترام میدید همه ی این حسهای بد و همه ی خشمم برای بی توجهی و حال بدم رو تو خوردن خلاصه میکردم.
اتفاق مهم دیگه در۸_۹سالگی درکمال تناسب و زیبایی لباس تنگ بلوز وشلوار پوشیدم تنها پارک رفتم و اونجا مورد اذیت و ازار کلامی خیلی زشت دو تا پسر نوجوون قرار گرفتم .حس گناه ک حقته و تقصیر خودت بود به خودت میرسی و میری پارک بهتر از اینم نمیشه و با فاصله کم از این اتفاق مورد ازار لمسی دوست عموم قرار گرفتم .به تنهایی این بارو تحمل کردم اضطراب شدید گرفتم و ترس و کابوس شبانه وافسردگی.همه ی اینا به من این پیام رو میداد که برای دیده نشدن و امنیت باید به چشم نیام و من از چاقی بعنوان استتار استفاده کردم و البته ساده بودن تو لباس و ارایش و کلا دوست داشتم توجهی به من جلب نشه.
این مقطع درد ناکی از زندگی من بود چون قدرت مقابله نداشتم .همه ی حسهای بد و اضطراب وترس کشنده رو با خوردن و فراموش کردن گذروندم .
والبته که دریافت پیامهای چاقی از دیگران._
ژن چاقی و به ارث بردنش از مادرم_
اینکه خوردن مواد غذایی حتما ادمو چاق میکنه بخصوص بعضی ها بیشتر چاق کننده هست_
تذکرهای بی ملاحظه ی مامانم چون دوست نداشت من چاق بشم._
مقایسه ی دایمی من با دیگرانی از دوستام که لاغر بودن و من خودمو خیلی چاقتر از اونا تصور میکردم-
همیشه انتظار چاقتر شدن داشتم و سایز لباسهام از خودم بزرگتر بود-
کار فول استرسی که داشتم ومعتقد بودم استرس باعث چاقی میشه-
ازدواج حتما چاق میشم وشدم-
ومشکلات ازدواج که برای ارامش ،قرص ارامبخش خوردم.و قرص ارامبخش حتما چاق میکنه-
ومن تلخی همه ی اینارو با خوردن تحمل کردم و رسیدم به اینجایی که معتقدم من عدم تعادلی در روحم دارم،وقتی ذهنم درگیر میشه باید بتونم ذهنم رو اروم کنم به روشی غیر خوردن.
و تو این مسیر چی از دست دادم؟ حرمت نفسم رو از دست دادم،حس لایق بودنم رو از دست دادم،حس حق داشتن ارزوهامو از دست دادم و راضی شدن به چیزهایی کمتر از ایده الم.
به نام خدای مهربان
سلام به همه عزیزان
یادم اومد که من هیچ درکی از اینکه چاقم نداشتم. بلکه حرفهای دیگران باعث شد تا به بدنم توجه کنم و بفهمم که چاقم. حتی زمانی هم که متوجه این قضیه شدم آنچنان چاق نبودم شاید در حد چند کیلو.
یادمه که یکی به مامانم گفت:( مواظب باش که فاطمه موقع بلوغش چاق نشه چون خیلی از دخترا زمان بلوغ غذا زیاد میخورن و به این زیاد خوردن عادت میکنن، بعد بلوغشون دیگه نمیتونن عادت زیاد خوردن و بزارن کنار و چاق میشن، و دیگه نمیتونن لاغر کنن.) شاید این جزو اولین حرف هایی بود که درباره چاقی میشنیدم.
به هرحال این طبیعیه که آدم موقع بلوغ نسبت به قبل بیشتر غذا میخوره. منم عصرها وقتی گشنم میشد غذا میخوردم و لذت میبردم. اما بعد اون حرف با خودم یادآوری میکررم که به زیاد غذا خوردن عادت نکنم تا بعد بلوغ چاق نشم.
مامانبزرگم بهم گفت انقدر غذا نخور چاق شدی، گفت برنج و نون زیاد میخوری و زیاد رو مبل میشینی برا همینه که چاق شدی. اونجا باز هم اولین بود که درباره اینکه برنج و نون و نشستن زیاد آدم و چاق میکنه شنیدم. برای همین خیلی بهش فکر کردم. ولی بازم عقیده نداشتم که من چاقم.
عادت داشتم صبحونه کره بخورم، یک روز که رفتیم لباس بخریم برام تنگ بود، خالم به مامانم گفت چون بهش کره میدی بخوره.
کمکم مجموع حرفهای دیگران و تنگ بودن بعضی لباسها باعث شد تا به چاقی خودم بیشتر و بیشتر پی ببرم. اما اقدامی برای لاغری تاحالا نکرده بودم چون فقط لحظهای از بدنم اذیت میشدم اونم فقط چند بار بود.
تا اینکه وقتی ۱۳ سالم بود سر کلاس صحبت یه چیزی شد که یکی از بچهها به من گفت چاق. انقدر تعجب کرده بودم که بلند گفتم من چاقم؟؟؟؟ من خودم و یک آدم متناسب میدیدم، نه آنچنان لاغر اما باز هم خودم و چاق نمیدونستم. از اون روز این حرف خیلی من و ناراحت کرد. خیلی به این حرف فکر کردم. دیگه استارت اقدام برای لاغر کردن خودم از اونجا شروع شد.
•
اینکه چرا چاق هستم، قبل از آشنایی با تناسب فکری میگفتم به خاطر برنج خوردن،
تحرک زیاد نداشتن،
یه کولوچو ارثی بودن،
اینکه بدن من کلا مدلش اینجوریه که چاق باشه،
یه چیزایی که بدن لاغرها داره بدن نداره، مثلا سوخت و ساز افراد لاغر خیلی زیاده که هرچی میخورن انگار بخار میشه اما بدن من نه،
حتی فکر میکردم به خاطر کمبود یه سری باکتری مفید در رودهام باعث چاقیمه چون یک مستند در این باره دیده بودم که چرا بعضی از دوقلوها یکیشون لاغره و اون یکی چاق، حتی خود مجری مستند یک قل داشت که وزنهاشون باهم فرق میکرد و میگفتن به فلان و بهمان دلیل، این یکی چاقه اون یکی لاغر.
فکر میکردم چون رفتم باشگاه و از وزنه استفاده کردم باعث شده تا پف کنم چون قبل از اینکه برم باشگاه خیلی لاغر بودم اما بعد چندتا دوره باشگاه رفتن چاقتر شده بودم، مربی هم مجبورم میکرد که بعد ورزش تخم مرغ آبپز و سیبزمینی آبپز بخورم چون همش میگفت خیلی لاغری باید پرتر بشی.
•
یکی از بزرگترین مشکل چاقی احساس بده. در کل هر مشکل چاقی به احساس بد ختم میشه.
وقتی خودم و تو آینه میبینم نسبت به تصویرم احساس خوبی ندارم.
لباسها برام تنگه و جلوه زیبایی نداره.
جلوی دیگران اعتماد به نفس کمی دارم و فقط دوست دارم لباسهای بسیار گشاد بپوشم.
احساس سنگینی میکنم و جنب و جوش برام سخته.
راه رفتن برام سخته و سرعتم کم شده.
جلوی پیشرفت در زندگی و ازم گرفته.
احساس بد جلوی شروع کردن کاریهای جدید و یادگیری و گرفته.
در کل چاقی چیزی جز چیزهای منفی نداره. نمیشه یک چیز مثبت درش پیدا کرد.
سلام بر استاد عزیز ودوستان همراه
من سال ۱۴۰۰ که تصمیم گرفتم به طور جدی با آموزشهای این دوره روی خودم کار کنم و وزنم رو کاهش بدهم و خوشبختانه در سال ۱۴۰۱ موفق شدم وزنم رو از ۷۴ کیلو به ۶۰ کیلو برسانم .
علیرغم اینکه تقریبا در دوره فعالیت کمی داشتم اما تمرینات عملی رو انجام میدادم مثلا فروشگاهی یا بانکی میرفتم باخودم صحبت میکردم که نگاه دیدی کم تحرکی باعث چاقی نمیشه .و…
باز هم وزنم ثابت بود تا اردیبهشت امسال از اردیبهشت امسال که با کار کردن ذهنی روی خودم در زمینه اعتماد به نفس آرامش عجیبی گرفته بوم و یکی از لتفاقاتی که سالها منتظرش بودم به طور شگفت انگیزی در زندگیم رخ داد و من آرامش رو از درونم احساس میکردم ومیکنم .
اما کم کم متوجه شدم رفتار غذایی ام تغییر کرد و سایز لباسهام بدام تنگ تر میشه .
با خودم گفتم من که برام واضحه که باورهای مخرب گذشته کاملا پوچ بودن ورفع شدن پس من چه کار جدیدی اضافه کردم به زندگیم .
منوجه شدم حال درونیم خیلی بهترشده و از اونجاییکه باور داشتم افراد بی خیال و افرادی که درآرامش هستند افراد چاق و تپل هستن
متاسفانه این باورم داره روی رفتار غذایی ام خودش رو نشون میده به طوری که زود گرسنم میشه و تعداد وعده های غذاییم بیشتر وبیشتر میشه .
اخه دخترخالم خیلی لاغر بود بعد از ازدواج تپل شد و صحبت میشد که دختره چون نگران ازدواجش بود و الان آرامش داره چاق شده .
وبیشتر افراد که دوربرم بودن و چاق بودن خونه صحبت میشد چون اونها آرامش دارن و بی خیالن .
مثلا فلانی سرمایه دار هست وایتدش تضمینه یعنی آرامش داره و بی خیاله واتفاقا چاقه
. یافلانی تو ارزونی بچه هاش رو سروسامان داد والان خیالش راحته و نمیدونم چی جوریه این فرد هم چاقه
. یا به پدرم میگن تو چون بی خیالی و آرامش داری و انگارنه انگار این هم مشکلات تو زندگیمون داریم واتفاقا پدرم چاقه . البته پدرم دنیا رو اب ببره اون رو خواب ببره
همین امروز صبح داخل اتاق بودم مادرم اومد سروقت کمد واصلا من فکر کارای خودم بودم برگشت بهم گفت کیف میکنی و هستی . و رفت.
یا برادرم چند وقت پیش بهم گفت خیلی عوض شدی آرومی
و منم چون این کد آرامش رو قبلا به چاقی ربط داده بودم بعد برطرف شدن مسله چندین ساله ام از زتدگیم وتجربه آرامش کم کم رفتار غذاییم تغییر کرد و من زود مچ خودم رو گرفتم .
الان که دارم این کامنت رو مینویسم ناهار رو ساعت دو خوردیم الان یه ساعته مغزم فرمان میده برو موز بخور پاشو برو .
گفتم نمیرم نه به دلیل ترس از چاق شدن نه . بلکه من انسان باارزشی هستم و از روی هوس تصمیم نمیگیرم چون گرسنم نیست برای چی بخورم .
فعلا ساکتش کردم . با دوره پیش میرم و این باور مخرب رو هم سمپاشی میکنم تا خشک بشه .
میخاستن زودتر بیام توسایت واتفاقا میومدم اما نمیدونم چرا اینترنت گوشیم به محض واردشدن به سایت تناسب فکری سرعتش کاملا متوقف میشد اما سایتهای دیگه خوب بود .
خدا رو شکر امروز سرعت بهتر بود اگرچه مرتب قطع و وصل میشد و من تونستم وارد سایت بشوم و با استاد عزیز ودوستانم همراه باشم .
چرا من چاق شدم؟
✓اندیشه کمبود: هر وقت به این فکر میکردم یا احتمال میدادم که اگر الان اینو نخورم گیرم نمیاد یا تموم میشه یا هر چیزی میخوردم بیشتر تا حدی که از سیری بیشتر میشد؛ ولی بیاشتها هم نبودم تو خوردن یه جور گرسنگی و اشتها به مزه اون چیز پیدا میکردم! و دلم میخواد هی بیشتر بخورم! بعدمیبینم دارم اذیت میشم از پُری! ولی ادامه میدم چون هنوز دوست دارم اون مزه رو بخورم.
✓وقتایی ک فکری میشم، خوردن عامل لذت بخشی میشه که حواسم رو پرت کنه از افکارم
✓خوردن برای من مساوی با لذت هست و تفریح! برای همین موقعایی که گرسنه نیستم هم وقتی تو مهمونی یا کافه ای جایی باشم یه چیزی میخورم، انگار نمیشه چیزی نخورد!
✓فکر میکنم که غذا عامل چاقیه! یه مقدار که از، حد تعادل (اون حدی که من فکر میکنم حد تعادلمه) خارج بشم، مثلا یه مدت به هر دلیلی پرخوری داشته باشم، من انتظار چاقی دارم، ناراحت میشم از اینکه حالا چاق میشم! یا باید در عوضش چند روز کم بخورم یا تحرک بیشتری داشته باشم ک این در به اون در بشه.
✓من فکر میکنم بعضی از غذا ها چاق کننده ان. همون بحث کربوهیدرات و شیرینی و فلان ک همیشه شنیدیم، برای همین اگر یه مدت اونا رو مصرف کنم، مثلا هر روز شیرینی بخورم، هر روز برنج باشه، من عذاب وجدان و انتظار چاقی خواهم داشت.
✓وقتی بی خیال دارم غذا میخورم، یه چیزی اون ته تها بهم عذاب وجدان میده که آره! ول دادی قشنگ! مراقب خورد و خوراکت نیستی! و احساس اینکه در شیب ملایمی به سمت چاقی میرم در من ایجاد میشه. و این عامل هم مربوط به اینه که «غذا» رو عامل چاقی میدونم.
✓تحرک رو = با لاغری و تناسب اندام و عدم تحرک رو = با چاقی میدونم. یعنی اگر مدتی به هر دلیلی نتونم ورزش و پیاده روی داشته باشم، همون اندیشه ی: آره دیگه ول دادی! میاد و فکر میکنم اندامم از اون شیپ و شکل خارج شده و اضافه کردم یا میکنم.
✓من اصلا آدم چاقی نبودم از بچگی. کاملا متناسب و اندازه. اما خواهرم ک دو سال از من بزرگتره، لاغر تر از من بود، وقتی باهم میرفتیم بیرون، همیشه به من میگفتن ک ععع ما فکر میکردیم تو بزرگه ای! چون در مقایسه با اون من تپل دیده میشدم؛وقتی دوتامون میخواستیم یه لباس بگیریم گاها میشد ک بهم میگفتن پون این لاغر تره بیشتر بهش میاد یا این مدل تو رو تپل “تر” نشون میده! و این اندیشه در من شکل گرفته احتمالا ک من درشتم! تپلم!
✓تو خانواده ام کلمات، نیست، گرونه، کمه و…. رو شنیدم. کلا نمودهایی از ارزشمندی یه سری خوراکی ها و گرون بودنشون. مثلامیوه درسته همیشه میخریدن و زیاد هم! اما میگفتن همشو یه جا نخوریدا! تموم نشه زود! و از، این مدل رفتارا دیدم. برای همین به این تضاده خوردمک من دوست دارم تو فراوانی و راحتی بخورم؛ و این اندیشه کمبود، باعث شد یه جور ولع داشته باشم، و اینکه بخوام با لذت و بدون فکر اینکه کمه یا گرونه با خیال راحت خیلی چیزا رو بخورم.
✓چاقی رو راحت میدونم، انگار که defult یا همون حالت پایه و ساده رو چاقی میدونم که وقتی لاغر میشم مدام نگرانم و هی سانت میکنم و چک میکنم که چاق نشده باشم و این اندیشه و تفکر هست ک تا وقتی داری رعایت میکنی این تناسبه رو داری ها، یعنی طی یک شرایط خاص، نه زندگی عادی خودم.
_از چه سنی چاقی شروع شد؟
حالا که دقت میکنم میبینم ک من از هیچوقت اون چاق بد هیکل نبودم. بدترین وزن من تو سن ۱۹ سالگیم بود ک با قد ۱۵۸ وزنم به حدود ۷۸ کیلو رسیده بود و اون وزن بیشترین وزن من بود. اما از اونجایی ک من همیشه در مقایسه با خواهرم قرار میگرفتم، چون ما اکثرا باهم بودیم مثل دو تا قل، من اون چاقه بودم! چاق دیده میشدم، چاق پذیرفته بودم خودم رو، در حالی ک اگر کسی من رو ب تنهایی میدید نمیگفت تو چاقی! برای همین نمیدونم بگم چاقیم از کی شروع شد! فکر کنم من همیشه برچسب تپله بم خورده بود چون هرجا میرتیم تو مقایسه من تپله میشدم.
_قبل از چاقی چی درباره چاقی شنیده بودم؟
همین مقایسه های همیشگی
همین که اون خواهرم لاغره و دیگه این وازه به من نمیرسید
همین که من باید لباس سایز بزرگتر میگرفتم چون اون لاغر تر ازمن بود
همین که همه فکر میکردن اون کوچیکه اس
همین که بیتشر به اون خواهرم میگفتن بخور بایا غذا بخور اما به من نه یا کمتر، یا من غذامو کامل میخوردم و اون نصفه میخورد و اینکه بش میگفتن چرا کامل نمیخوری و…. اینجوری من فکر میکردم من زیادتر میخورم!! درحالی ک بابا من قد خودم دارم میخورم، من اندامم اندازه اس!
همین که بابام همیشه رعایت میکرد تو خورد خوراک و ورزش ک لاغر بمونه
همین که مادرم متهم میشه به چاقی و زیاد خوری
همین که باور کردیم اون خواهرم به پدرم رفته ک اندامش شبیه پدرمه و لاغره و چاق نمیشه اما من شبیه اون نیستم
همین که دوتا خواهرام ک بزرگتر از ما بودن، رژیم میگرفتن و ورزش میکردن تا لاغر بشن
همینکه از اون دوتا بزرگا میشنیدم ک ما ارثی اینحوریم و اونجوریم
خلاصه اینکه تو خانواده من شدم تپله. من در مقیاس خانواده ام سنجیده میشدم. من تو سن رشد هم قد و قواره خواهرای بزرگتر خودم شدم.تپل شدم، از وزن مناسب خارج. اگر وزن تعادل قد ۱۵۸ تا مثلا ۶۰ هست من بالای ۶۰ بودم.نمیتونستم اون لباس هایی ک دوست داشتم رو بپوشم،تو مقایسه قرار میگرفتم و این خیلی مزخرف بود، فلان مدل رو نپوش چاق تر نشونت میده! فلان لباس رو نپوش تنگه و کوتاهه و فلانه!درگیر رژیم شدن! اصلا همین درگیر من چاقم شدن، خیلی بده چون همیشه تو یه تقلایی برای لاغر شدن. اعتماد بنفسم کم کم کم شد بخاطر اندامم،از شکل بدنم راضی نبودم…من خسته شدم از نگران چاقی بودن، من خسته شدم از رعایت برای لاغری، من خسته شدم از لاغری شرطی بودن، من خسته شدم از تلاش برای لاغر شدن، تو یه ریتم خاص بودن برای حفظ کردنش
سلام و عرض ادب شنیده بودم بعد ازدواج چاق خانمها چاق من من هم چاق شدم. با بارداری بدتر شد روتین زندگیم بهم خورد ساعت خواب و خوراک همه تغییر کرده بود کم تحرکی وکیست تخمدان ها و…..باعث چاقی اضافه وزنم شد با چاق شدنم روابط بین من و شوهرم کمرنگ شد تا جایی که دوست نداشت بامن حضور داشته باشه خلاصه اینکه اعتماد به نفسمو درکل از دست دادم انگیزه ای ندارم پرخاشگر وعصبی وبی حوصله شدم
گام اول :
✅چرا من چاق هستم ؟
دیرشام خوردن (تغییر روتین بعدازدواج)
خوردن فست فود و شیرینی زیاد
خواب ناکافی
کم کاری تیرویید
تخمدان پلی کیستیک
پریودهای سنگین که باعث ضعفهای شدید و بی جون بودن و میل به شیرینی میشد
✅سن ۲۶ سالگی ( ۴ سال پیش)
✅خاطرات قبل از چاقی ؟!
شنیده بودم که ازدواج باعث افزایش وزن میشه مثلا مامانم همیشه میگفت بعد ازدواجش یهو خیلی چاق شد یا مثلا دوستم سریع بعدازدواجش وزن اضافه کرد
من میگفتم منم بعد از ازدواجم ۷/۸ کیلو اضافه میکنم بعدش دوباره برش میگردونم که متاسفانه نشد همون عید اول یهو شدم ۶۸/۶۹ تارسیدم با ۷۲ و … یه مدت زمان کرونا اصلا وزن نکردم و یه دوره افسردگی داشتم که به خودم اومدم دیدم شدم ۸۳/۸۴ که کم کم کمش کردم الانم بین ۷۷تا ۷۹ موندم !؟
✅مشکلات چاقی ؟؟
خیلی مشکلات بیشتر روحی ،،عدم اعتمادبنفس،، خودمو دوست نداشتم ،، خیلی سنم بالاتر نشون میده،، تحرک برام سختتره،، باعثبینظمی هورمون هام شده که همین مورد باعث اختلال پریودی و پریودیهای سنگین میشه و کلا حالم با چاقی خوب نیست !!!؟؟؟ هرگزنتونستم بپذیرمش و ماله خودم بدونم
سلام وقت بخیر دوستان عزیز من بار دوم هست که میام سراغ تناسبفکری و واقعا درک کردم و باور کردم که هیچ روش لاغری مثله تناسبفکری وجود نداره ؟؟!!
تقریبا پارسال بود که از طریق یکی از اقوام به این سایت هدایت شدم اولش خیلی ذوق و شوق داشتم تمام ۱۲ گام و ۲۰ جلسه از ۱۰۰گام رو گوش کردم خیلی عالی بود و واقعا روال زندگیم تغییر کرده بود وزنم کم کردم اما به دلیل مشکلاتی که پیش اومد نتونستم فایلها روگوش کنم و یه مدت طولانی فاصله گرفتم بعد از اون برای لاغری به نظر یکی از دوستانم از یه پزشک فوق تخصص برنامه گرفتم و جالبهکه نتیجه هم گرفتم اما باورتون نمیشه بعد چندروز همه وزنی که کم کردم برگشت ؟؟!!! و من به این نتیجه رسیدم تنها روش لاغری فقطتناسب فکریه و به خواست خداوند مجددا هدایت شدم با باور قلبی و ایمان کامل🌹🙏🏻
واقعا در این روش من ارامش داشتم و نگران شمارش لقمه ها و کالری غذاها و وزن نان و برنج نبودم
خداروشکر میکنم که دوباره برگشتم و تمام نکات و تمرین هارو باتون به اشتراک میذارم
دلایل چاق شدنم رو بهتون میگم
من بعد از ازدواجم روتین زندگیم عوض شد
به عنوان مثال ساعت غذا خوردن ، ساعت خوابیدنم تغییر کرد، نوع غذام عوض شد بیشتر غذاهای چرب و آماده و شیرین و نوشابه
که متاسفانه تمام این موارد باعث افزایش وزن ناگهانی من شد و همزمان باعث تنبلی تخمدان و بی نظمی پریود و عدم تعادل هورمونیشد که تمام اینها باعث افزایش وزن بیشترم شد
خیلی تلاش کردم اما هنوز به نتیجه نرسیدم
الان تنها امیدم اول خدا بعد تناسب ذهنی هست
سلام و عرض ادب
و بااحترام محضر استاد بزرگوار
و عزیزان مسیرلاغری با ذهن
👈چراشما چاق هستید؟
۱_ غرور بیش از حد
نسبت به تناسب اندام
۲_ دوران بارداری (دوم)
۳_ تناوب در باشگاه رفتن.
سه ماه ایروبیک کار می کردم
و بعد ادامه نمی دادم
و این سیکل مجدد
در ماه ها و سالهای
بعد انجام می شد
۴_ ریزه خواری درحین سیربودن
۵_ تمایل به خوردن شیرینی
به علت ضعف کاذب لحظه ای،
که اگردر چنین مواقعی
صبوری می کردم
حالم خوب می شد
۶_ علاقه به خوردن بستنی
در تمام فصول و به تعداد بالا
۷_ علاقه به خوردن نان
۸_گاهی ناامیدی از
عدم موفقیت در ادامه یک رژیم
سبب می شد هیچ رعایت نکنم
۹_ افت فشار مکرر سبب می شد
بدون لحاظ کردن نتایج خوردن
وقت و بی وقت ، چیزی بخورم.
۱۰_ عدم تحرک مستمر
👈از چه سنی چاقی شما شروع شد؟
از ۳۳ سالگی و بعد از بارداری دوم
چون به این باور رسیده بودم
که تغییر هورمون ها در دوران
بارداری یکی از علت های
اضافه وزن است
با وجودیکه مادران متناسب
هم دیده بودم ، ولی از طرفی
مسئله را مرتبط با ژنتیک
هر فرد و نوع استخوان بندی
او نیز می دانستم
درکل همه ی اینها بهانه هایی
بودند
برای کاهش عذاب وجدان ،
از عدم رعایت تغذیه صحیح
در زمان درست
👈خاطرات شمااز چاقی چیست؟
خاطراتی که در مورد چاقی دیگران
قبل از چاق شدن خودم دارم
_دردپا در اطرافیان
_درد کمر درخیلی از افراد
_نفس نفس زدن
حین راه رفتن
_حس گرما شدید و تعریق
_سخت پیدا کردن
سایزلباس هنگام خرید
_ خجالت کشیدن
هنگام حضور در جمع
_ خودکم بینی
_ عدم اعتماد به نفس
-تمسخر و کنایه اطرافیان
👈مشکلاتی که چاقی برای شما ایجاد کرده؟
۱_ عدم اعتماد به نفس
۲_ دوری از اجتماع
۳_ عدم خرید لباس رنگ روشن
۴_ خرید محدودعلیرغم میلم
۵_ احساس گرما بیش از حد
۶_افکار پریشان
۷_ناامیدی و ناراحت بودن همیشگی
۸_درد زانو
۹_ دوری از تفریحات
۱۰_ خستگی زودهنگام
۱۱_ کبدچرب
۱۲_ عصبی بودن
البته خیلی کنترل دارم
روی این حالتم ، چون دوست ندارم
همسرم و فرزندانم تحت الشعاع
قراربگیرند این مشکل من است
و این سبب می شود خودم بیشتر
اذیت بشوم
باتوجه به اینکه به سایت تناسب فکری هدایت شدم
امیدوارم که با استمرار
در انجام تمارین تناسب فکری
به ایده آل ترین حالت که
نقطه شروع چاقی من بود برسم
از استادعطارروشن بزرگوار که
وقت گرانبهایشان را صرف ارتقاء
آگاهی ما می کنند بی نهایت
سپاسگزارم
درسایه سار حضرت حق ،
برقرارباشید تا همیشه🌹
بهنام خدای لاغری
متن۱۵( ناشنوایان)
سلام به همه ی دوستان عزیزم!
خستگی شون در میاد و زندگی جدید ی رو شروع می کنن…
… و به شما دوست خوبم تبریک میگم که اگه تا اینجای این فایل تصویری رو داری تماشا می کنی ، معلومه که مشتاق هستی، معلومه که متعهد هستی که لاغر بشی و خودت رو از رنج چاقی رها کنی و به لذت لاغری و تناسب اندام برسی؛
پس تا اینجا شما متوجه شدید که لاغر شدن در صورتی میتونه دائمی باشه که علت چاقی رو تشخیص بدی و برطرف کنی، نه اینکه بخوای نتیجه ش رو تغییر بدی.
منتظر خوندن نظرات وتمرینات فوقالعاده ی شما هستم و آن شا الله به لطف خداوند در جلسات بعدی موضوع لاغری با ذهن رو ادامه خواهیم داد.
هر جا که هستید در پناه خداوند متعال شاد باشید و در مسیر متناسب شدن.
خدا نگهدار
پایان قسمت اول
سلام و درود
از لطف و محبت شما در رشد و گسترش آگاهی سایت تناسب فکری صمیمانه سپاسگزارم
در پناه خداوند باشید
سلام استاد! وقت به خیر!
خوشحالم از اینکه می تونم این کار رو انجام بدم ان شاا… بقیه ی دوازده گام رو هم به یاری خداوند می نویسم وارسال میکنم.
واین نوشته ها رو هدیه ای بدونید از طرف من بابت قدر دانی از شما وسپاسگزاری از خداوند که منو به این مسیر هدایت کرد.
پاینده باشید و موفقیت شما روز افزون!
سلام به همه دوستان و سلام به استاد
چرا میگم استاد چون تصمیم دارم شاگردی کنم ، میخوام از استاد یاد بگیرم به امید خدا، چون منم لایق سلامتی هستم لایق وزن و اندام ایده آل هستم . منم لایق شادابی و نشاط هستم.
داستان چاقی من ، قبلا هم نوشتم اما میخوام دوباره بگم این دفعه مداوم کار کنم تا به ایده آل خودم برسم انشالله .
من تا قبل یازده سالگی چاق نبودم هیچ که تازه لاغر هم بودم . بطوریکه مامانم بهم میگفت منصوره بخور غذاتو تموم کن . چون معمولا می موند از غذام . البته از طرفی همیشه جلوی من به دختر خاله ش میگفت ازین چاقتر نشی چون اگر چاق بشی. دیگه نمیتونی لاغر بشی. و دقیقا درباره من همینم شد شاید مقطعی لاغر میشدم اما باز بیشتر از قبل برمیگشت. خود مامانم هم چاق بود . هنوزشم چاقه. تلاش میکرد لاغر کنه اما نمیشد .مثل الان من .
خولاصه، به قول زن عموم یازده سالگی یک ترم رفتم باشگاه کونگ فو. دیگه هم نرفتم . از اون به بعد شروع شد چاق شدنم. خیلی حس بدیه که از همه هم کلاسیات گنده تر باشی یا اینکه جزو گنده ترینا باشی ، بله گنده چون زیاد این لقب رو بهم میدادن ، به منو سایر بچه هایی که هیکلی بودیم .🥺
حس خجالت اور و بدی بود ، بگذریم . آرزو داشتم لاغر بشم، حتی به ضرب مریض. شدن یا افکار این چنین عجیب غریب که مثلا یک بیماری بگیرم بعد در اثرش لاااااغر بشم پوست استخون و…. بعدها این جوری بودم که حالا که لاغر نمیشم پس مریضی بگیرم مثلا افسردگی بعد این بشه علت چاقی ، هر کی دید بگم خوب قرص میخورم قرص چی ؟ فلان . و جالبتر اینکه بعدها در بزرگسالی افسردگی هم گرفتم باز دکتر هم بهم نوعی قرص داد برای لاغر شدنم یعنی چندتا قرص داد یک نمونه ش هم انرژی میداد هم لاغر میکرد اما فرق چندانی نگذاشت .چه بر سر این جسم و ذهن نازنین آوردم تو این چند ساله فقط خدا داند.
چاقی همیشه یک چیز ترسناک در خانواده و فامیل نزدیک ما بود . کسی که چاق میشد انگار رفته بود اونوره خط و دیگه بازگشتی واسش نبود .
بعدش خواهر کوچولوم تو همون یازده سالگی من دنیا اومد. یادمه قبلا مثلا مامانم یک کیک میپخت چند روز همون توی یخچال می موند . اصلا کسی کار به کارش نداشت و خوردن کیک برای خانواده چهار نفره ما چند روز طول میکشید . یا سبد میوه که توت فرنگی گیلاس و زرد آلو و… بود داخل یخچال بود و عصر ها مامانم می آورد دور هم میخوردیم ، یادم نمیاد هیچوقت گفته باشه نرو سر یخچال یا دست نزن بزار بعدا میخوریم ، یا عیدها سفره هفت سین همیشه پهن بود . سر سفره آجیل و شیرینی میوه بود هوا هم خنک کاری نمیشد ، ولی مامانم مجبور نبود جمع کنه قایم کنه چند روز همونجا بود . هی برنمیداشتیم بخوریم منظورم ولع خوردن نداشتیم، وقتی خواهرم دنیا اومد مامانم با نی نی خیلی خوب ارتباط گرفت و دیگه دلش نمیخواست منو خواهر بزرگم بریم دور و برش خودشم اینو عنوان میکرد ، البته در اون زمان شاید طبیعی بود به هر حال کسی که نوزاد داره تمام وقتشو به نوزادش اختصاص میده ، بگذریم، کم کم که بچه بزرگتر میشد ، خوراکی مثل شکلات کاکائو ، بیسکوییت مادر و… میگرفتن اگر منو خواهر بزرگم به دونه بر میداشتیم دیگه مامانم قیامت میکرد ، آبرو واسمون نمیذاشت ، از بس که میگفت. پیش بابا ، مادر بزرگ و خاله و دایی و همه و…
فکر میکنم از همینجا بود که منو خواهر بزرگم سیری ناپذیر و حریص شدیم ، هر چی تو یخچال بود تا ریشه شو نمیکندیم ول کن نبودیم که ، آره دقیقا حرص و ولع از همینجا شروع شد هر چی بیشتر دعوا میکرد و آبرو ریزی راه مینداخت ما بیشتر دلمون میخواست بخوریم و حریص تر میشدیم . دیگه هیچی تو خونه مون دو روز دووم نمی آورد همه چیزو سه سوته ما دو تا خواهر تموم میکردیم .
بازم وزنم خیلی بالا نبود اما جزو بچه چاقا بودم تا رفتم دانشگاه ، ترم یک غذا می بردم از ترم بعدی دیگه حوصله م نکشید ، هر روز ساندویچ ، اونم با دلستر و سس سفید . هشت کیلو در عرض یک ترم اضافه کردم . بعدشم تا موقع ازدواج م که شش سالی طول کشید خدود پانزده کیلو اضافه شدم در طی شش سال. بعد ازدواج هم ده کیلو ، بعد بارداری زایمان ده کیلو دیگه اضافه شد ، دوباره ده کیلو کم کردم شدم هشتاد کیلو اما تا وقتی که پسرم چهار ساله شد دوباره چهارده کیلو اضافه شدم ، نود و چهار کیلو ، اما باز وزنم کم شد که شدم هشتاد سه کیلو خدا رو شکر ، الآنم میخوام برسم به هفتاد کیلو فعلا هر چند وزن ایده آل م پنجاه هشت کیلویه که سالها ازش فاصله دارم.
یادمه شبایی که همسرم ماموریت شب کاری بود یک پلاستیک بزرگ خوراکی میخریدم تنهایی مینشستم میخوردم الآنم همینم نباید خونه بی خوراکی بمونه ، عاشق کیک و بیسکوییت کلوچه بستنی که نگم دیگه .سوهاااان تا تموم. نکنم ول کن نیستم . عاشق ریزه خواری بعضی وقتا بقدری ناخنک میزنم که دیگه دلم نهار شام نمیخاد . می دونم باید علت ریزه خواری م رو ریشه یابی کنم ،
به نام خدای لاغری
متن شماره ی ۱۴( ناشنوایان)
میگی مطمئنی؟ میگه آره بابا مشخصه…
… اصلا تابلو ه از دینامه، اینا بلد نبودن که گفتن از شمع و باتری شه ، اصلا از دینامشه.
خلاصه…شما میرید یه هزینه ی بیشتری انجام میدی و دینام رو تهیه می کنی و میای رو ماشین می بندی و خلاصه باز استارت می زنی و روشن نمیشه و دیگه حسابی به هم می ریزی، یه نفر دیگه میاد و میگه که چی شده و خلاصه براش یه توضیح میدی اون میگه فکر کنم از اینه ولی دیگه شما خیلی دل و دماغشو نداری که بخوای این دفعه حرف اونو گوش بگیری، چرا؟
به خاطر اینکه پذیرفتن صحبت های قبلی هام که ادعا می کردن بلد هستن ، شما رو به نتیجه ای نرسونده و شما بیشتر به این پی می بری که انگار اینا، نه نمیشه اینجوری مسئله رو حل کرد؛ تا اینکه یه نفر میاد و میگه: ” آقا خودت رو خسته نکن، بیا یک شماره بهت میدم زنگ بزن این آقا ماشین داره، میاد، یدک کشه، میاد ماشینتو می بره تعمیرگاه، میبره نمایندگی، اونا دیگه راحت همه چی رو متوجه میشن دیگه ، می زنن به دستگاه برات .
تماس می گیری وماشین میاد و یدک کش میاد ماشین شما رو حمل می کنه به مکانیک حالا یا نمایندگی، اونا ماشین شما رو وصل می کنن به کامپیوتر، یه نگاه میکنه، میگه که آقا مثلا این قسمت از ماشینتون ، این بخشش مشکل داره و یه قطعه ی خیلی ساده، خیلی کم هزینه رو خیلی سریع برات تعويض می کنن و شما استارت می زنی و ماشین روشن میشه و بر می گردی.
همه ی این توضیح که براتون دادم، می خواستم به این دو طریق عملکرد توجه کنيد؛
شما در برخورد با موضوع چاقی به این طریق عمل کردید که اینکه هر کسی از راه رسیده، به شما گفته؛ که شما به این دلیل چاقی، باید این کار رو انجام بدی؛ بیا این برنامه ی غذایی رو استفاده کن،
بیا این برنامه ی ورزشی رو استفاده کن، بیا من یه قرص رو بهت پیشنهاد میدم، این دیگه کارش درسته و از این جور چیزها،
هر کسی یه چیزی به شما پیشنهاد کرده و شما هم هزینه کردی، رفتی انجام دادی، اما متاسفانه نتیجه نگرفتی و هر بار نسبت به خودت و دیگران بد بین تر شدی که انگار واقعا نمیشه لاغر شد، من هر کاری می کنم نمیشه؛ در صورتی که اگر یکبار شما اشکال اصلی رو پیدا کرده بودی ، ایراد اصلی رو تشخیص داده بودی و به حل اون مشکل پرداخته بودی؛ خیلی راحتتر لاغر شده بودی و برای همیشه لاغر می موندی.
لاغری با ذهن ، همون کامپیوتره س، همون سیستمی که میاد عیب یابی میکنه جسم شما رو، عیب یابی میکنه ذهن شما رو و به شما میگه چه چیزهایی در ذهنتون اشتباه برنامه ریزی شده، چه فرمول هایی اشتباس، شما اون ها رو تغییر بده لاغر می شی.
کل داستان لاغری با ذهن اینه؛ تصور کنید یک کامپیوتر فوق العاده هوشمنده، که شما با انجام دادن تمریناتش، با انجام دادن، با گوش دادن به فایل های توضیحی اون، به معایب و مشکلات ذهنی خودتون، به فرمول های ذهنی اشتباهی که دارید، در مغزتون دارید و سال هاست از اونها استفاده کردید پی می برید و اونها رو با فرمول های صحيح جا به جا می کنید، تغییر میدید و می بینید که جسمتون به شکل عالی تغییر میکنه.
همهی دوستانی که اضافه وزن دارند و از هر روشی استفاده کردن برای لاغر شدن؛ داشتن از توصیه های دیگران استفاده می کردن، از توصیه ی افرادی که یا خودشون اصلا چاق نبودن یا ادعا می کردن که ما با استفاده از این محصول ، با استفاده از این قرصها، با استفاده از این برنامه، ما لاغر شدیم ولی شما وقتی استفاده کردین نتیجه نگرفتین و متاسفانه به جای اینکه به اون شیوه ها شک کنین که اون شیوه اشتباهه، به خودتون شک کردید که نه، من نمی تونم لاغر بشم، من انگار سرنوشتم اینه که تا ابد چاق بمونم، من شانس ندارم و بيشتر ما خودمون رو سرکوب کردیم به جای اینکه فکر کنیم که بابا شاید اون روشه اشتباه بوده .
و خيليا در طول عمرشون بارها و بارها روش های متفاوتی رو برای لاغر شدن استفاده کردن و نتیجه نگرفتن و هر بار خسته تر و ناامید تر از دفعه ی قبل به دنبال روش دیگه ای بودن و تقریبا همه ی دوستانی که با سایت تناسب فکری آشنا میشن، یه جورایی دیگه ته خطن، یه جورايی دیگه خییییلی خستن از اضافه وزن، یه جورایی دیگه واقعا اعتمادی ندارن ، نه به خودشون برای اینکه بتونن لاغر بشن ، نه به هر روشی و هر برنامه ای و هر نمی دونم، توصیه ای که بتونه اونها رو لاغر کنه.
و با این شرایط با سایت تناسب فکری آشنا می شن و من خیلی خوشحالم و خدا رو شکر می کنم که اون دسته از عزیزانی که در سایت باقی می مونن، از فایل ها استفاده می کنن و از دوره ی آموزشی لاغری با ذهن استفاده می کنن، به شکل عالی نتیجه می گیرن و نتيجه ی در اصل این همه سال سختی و رنج و مشقتی که برای لاغری کشیدن وهیچ نتیجه ای نگرفتن رو به لطف خدا از گروه تناسب فکری و دوره ی لاغری با ذهن می گیرن و خستگیشون در میاد و زندگی جدیدی رو شروع می کنن.
ادامه دارد….
به نام خدای لاغری
متن شماره ی ۱۳/برای ناشنوایان
آقا چی شده،مشکلی پیش آمده؟…
…میگی که وا… داشتم رانندگی می کردم،یهو ماشین خاموش شد،نمی دونم چشه؟حالا هر چی هم دارم دستکاری می کنم به نتیجه نمی رسه،خلاصه اون آقاهه،اون رهگذره، میاد یه نگاهی میکنه،دستی می زنه،میگه که فکر میکنم از باتری ماشین باشه، به نظر باتریش خالی کرده،بهتره یه باتری نو بندازی و ان شاا… روشن میشه.خب شماهم میری یه باتری نو تهیه می کنی، میای می بندی رو ماشین ولی بازم می بینی که استارت می زنی و ماشین روشن نمی شه،تعجب می کنی،میگی، میگی که این بابا گفت که از باتریشه،پس چرا روشن نشد؟
توی همین فکر هستی که چرا ماشین روشن نمیشه،یه نفر دیگه رد میشه و اتفاقا میگه که من مکانیکم،کمکی از دست من بر میاد؟شما هم خیلی خوشحال میشی،آقاجون خوب شد رسیدی شما،ماشین من خراب شده،راستش یه نفر دیگم اومد گفت که از باتری ماشین منه و عوض کردم ولی باتری نبود،مکانیکه هم میگه نه بابا از باتری نیست،مشخصه،نگا میکنه و دستکاری میکنه، میگه از شمع های ماشینه،شمع های ماشینت خراب شده که ماشینت روشن نمیشه،اگه بتونی این دور و ور یه دست شمع پیدا کنی و عوض کنی ،ماشینت راه میفته، خب اون می ره و شمام میری میگردی،یه فروشگاه لوازم یدکی پیدا میکنی و یه دست شمع نو میخری و باز هزینه میکنی و میای رو ماشین می بندی ولی باز استارت می زنی می بینی ماشین روشن نمیشه.خیلی دیگه،یواش یواش دیگه داری به هم می ریزی، اعصابت خراب میشه،پس چرااین مشکل حل نمیشه؟تو همین اوضاع واحوال هستی و داری با خودت کلنجار میری که یه نفر دیگه رد میشه،میگه آقا چی شده مشکلی پیش اومده؟میگی که وا…اینجوریه قضیه،ماشین من خاموش شده و یه نفر اومد و گفت باتریشه خلاصه ما عوض کردیم نشد، یه نفر دیگه اومد که ادعا میکردمکانیکه و اومد و گفت از شمع های ماشینه و باز نشد،حالا دیگه نمی دونم چشه؟میگه خب،پس بزار منم پس یه نگاهی کنم ببینم حالا شمع که نبوده، باتری نبوده،یه نگاه می کنه و دستی و این ور واون ور و خلاصه میگه :این از دینام ماشینته ،برق تولید نمی کنه عبور نمیده و خلاصه به همین دلیله که ماشینت روشن نمیشه ، میگی مطمئنی؟ میگه آره بابا مشخصه،…
سلام استاد! وقت به خیر! یه سوال برا پیش آمده:
واون اینه که وقتی متن توضیحات رو به روز رسانی می کنید ، آيا فایل های تصویری وصوتی هم تغییر میکنه وبه روز میشه؟
آخه من هم متن ها وهم فایل ها رو دانلود کردم ومتن ها رو در دفترم نوشتم.البته فقط فایل سه جلسه ی اول رو گوش کردم .
سلام و درود
محتوای تصویری قبلا بروزرسانی شده و در حال حاظر فقط نوشته ها بروزرسانی میشه
سلام و درود!
ممنونم از پاسخگویی شما!
سلام به استاد بزرگوار و شهربانوی عزیزم!
شهربانو جان ان شاا… به زودی سلامتی کاملتون رو به دست بیارید!
استاد ! منظورتون اینه که مثلا بخش مربوط به ناشنوایان در رابطه با گام اول به پایان توضیحات متنی همین گام اضافه میشه وهمینطور در مورد بخش دوم یا گام دوم باید به پایان متن گام دوم اضافه بشه و الی آخر؟
درست متوجه شدم؟
آخه من هنوز دارم گام اول رو ادامه میدم و برای متن ها شماره گذاری می کنم تا زمانی که متن اول تموم بشه.
برای متن دوم دوباره از شماره ی یک شروع میکنم و در پایان توضیحات گام دوم اضافه میشه تا انتها.
سلام و درود
بخش ناشنوایان به انتهای متن نوشتاری قسمت اول این صفحه اضافه شده
ملاحظه بفرمایید
نوشته های ارسالی شما در بخش نظرات به مرور داره به این قسمت اضافه میشه
سلام استاد! شب شما به خیر!
بله متوجه بخش ناشنوایان در آخر متن شدم.
منظورم اینه که متن ناشنوایان برای قسمت دوم هم به پایان متن قسمت دوم اضافه میشه و همین طور الی آخر . درست متوجه شدم؟
بله به همین ترتیب خواهد بود
لطفا سعی کنید نوشته رو به صورت یکجا ارسال کنید
سلام استاد
منظورتون از “ یکجا” رو متوجه نشدم.
یعنی :
۱_ همه ی متن یک دیدگاه رو با هم ارسال کنم ؟
۲_یا همه ی متن رو به یک محل ارسال کنم؟
۳_ یا تمام متن ها ی سایر قسمت های دوازده گام رو هم به پایان متن اول اضافه کنم؟
میشه لطفا توضیح بدید.
سلام و درود
اگه مقدور بود دیدگاه های ناشنوایان رو طولانی تر ارسال کنید که تعداد این دیدگاه ها کمتر بشه
اگه هم به همین شکل فغلی راحت هستید مانعی نیست ادامه بدید
باتشکر
به نام خدای درون
سلام صبح زیباتون به خیر
( متن شماره ی ۱۲ برای ناشنوایان)
می خواستیم نتیجه رو تغییر بدیم…
…می خواستیم یهویی بیایم چاقی رو تبدیل کنیم به لاغری کنیم ودیدید که در این کار ناموفق بودیم، حتی افرادی که اومدن به شکل خیلی ضربتی عمل کردن؛ مثلا رفتن عمل های جراحی آنچنانی و خطرناک و پیچیده انجام دادن و طی مثلا یک جلسه، دو جلسه يا چند هفته به خاطر عملی که انجام دادن ۳۰_۴۰ کیلو از وزنشون کم شده ؛
اما اونها هم باز اومدن فقط نتیجه رو تغییر دادن و این نمی تونه تناسب اندام پایداری باشه، نمی تونه لاغر شدن متداومی باشه،
ما می خوایم لاغر شدن برای همیشه رو یاد بگیریم ، نمی خوایم برای یک مقطع کوتاه ، نمی خوایم برای ۶ماه لاغر بشیم ، نمی خوایم برای ۳ ماه لاغر بشیم ؛ می خوایم یک بار لاغر بشم و تا ابد لاغر بمونیم، این ارزشمنده،
خب؛ پس شما الان متوجه شدیدکه اگر می خواید لاغر بشید، این بار نباید به نتیجه کارداشته باشید، نباید هدفت این باشه که چاقی خودت رو به لاغری تبدیل کنی،
*باید هدفت این باشه که :چرا چاق شدنت روتغییر بدی😍
و همه ی این چرا ها به صورت فرمول هایی هستن که در ذهن ما ذخیره شدن و به لطف خدا در ادامه ی دوره خیلی در این باره بیشتر براتون توضیح میدم ؛
می خوام با یک مثال براتون این موضوع رو خیلی واضح تر کنم، تصور کنید. که شما با ماشین خودتون در سطح شهر رانندگی می کنید حالا یه اتفاقی میوفته و ماشین شما از حرکت می ایسته، ماشین خراب می شه ، خب؛ شما پیاده میشید و کاپوت رو بالا می زنی و نگاه می کنی و دنبال علتش می گردی، ولی خب از اونجایی که سیستم ماشین هم خیلی پیچیده س ، به نتیجه ای نمی رسی و یه رهگذر رد میشه، میگه: ” آقا چی شده، مشکلی پیش اومده؟…
…ادامه دارد….
سلام به استاد با انگیزه وتوانایی!
که قدر نعمت هایی رو که خداوند به ایشون عطا کرده رو می دونه و باشتیاق اونها رو با دوستان خودش به اشتراک میگذاره و از این طریق سپاسگزاری خودش رو به پیشگاه خداوند عرضه میکنه!
خدا قوت استاد دستتون درد نکنه!
به روز شده در ۱۴۰۲/۴/۱۰
وقتی عبارت به روز شده رو می بینم، شوقم برام ادامه دادن ، هزار برابر میشه.
ممنونم از شما!
به نام خدای لاغری
متن شماره ی 11 ( ناشنوایان)
با سلام!
به نظر شما کدوم موضوع باید برای لاغری با ذهن مورد بحث قرار بگیره؟…
…
احتمال میدم که بیشتر دوستانم، گزینه ی دوم رو انتخاب کرده باشن؛ یعنی دوست داشته باشن درباره ی چگونه لاغر شدن براشون صحبت کنم و اینکه چطور ما می تونیم از چاقی و رنج و مسائل و مشکلات اون رهایی پیدا کنیم و لاغری و لذت واحساس خوب و سلامتی رو تجربه کنیم.
این جوابیه که خیلی از افرادی که با دوره ی من آشنا میشن معمولا می دن. همه ی اون ها دوست دارن که بلافاصله نحوه ی چگونه لاغر شدن رو یاد بگیرن؛ اما من می خوام به شما دوستان خوبم بگم که این انتخاب اشتباهیه و افرادی که اضافه وزن دارند مثل خودم که قبلا داشتم؛ همیشه دنبال اینن که چطور لاغر بشن، هيچ وقتی دنبال این نبودن که چرا چاق شدن؟
و به همین دلیله که هيچ وقتی نتونستن به اون نتیجه ای که دوست دارن دست پیدا کنن و لاغر بشن، چرا؟؟؟
چون همیشه می خواستن چاقی رو حل کنن، می خواستن چاقی رو از بین ببرن؟ آها...می خواستن نتیجه رو از بین ببرن، می خواستن نتیجه رو تغییر بدن؛ یعنی دنبال یک روشی بودن که چاقی رو تبدیل کنن به لاغری؛ ولی هیچ وقت به این فکر نکردن که اصلا چرا چاقن؟ دلیلش چیه که اونها افراد چاقی هستن؟
اگر صورت مسئله رو بهش فکر کنین و جوابی برای اون پیدا کنید شما برای همیشه می تونین لاغر بشین.
یکی از وجه تمایز های بسیار شگفت انگیز دوره ی لاغری با ذهن با همهی روش های دیگه، اینه که شما با استفاده از این آموزش ها می تونید برای همیشه متناسب بمونید. چرا؟؟؟
چون ما میایم صورت مسئله رو مورد بحث و کنجکاوی و تحلیل قرار میدیم وروش هایی برای تغییر صورت مسئله، من به شما ارائه می دم، نه اینکه بخوایم نتیجه رو تغییر بدیم؛ نتیجه همیشه حاصل یک سری افکار، رفتارها و یک سری مسائله که اون نتیجه ی نهایی رو رقم می زنه؛
اینکه انتظار داشته باشید بدون اینکه مسائل قبل از نتیجه رو تغییر بدید، فقط نتیجه رو تغییر بدید، یک انتظار اشتباه و دور از دسترسه و اتفاقیه که خیلی از ما تجربه ش کردیم:
در تمام دفعاتی که ما برای لاغری اقدام کردیم، از هرررر روشی اقدام کرديم، ما می خواستیم نتیجه رو تغییر بدیم….
ادامه دارد….
سلام به دوستان عزیزم!
تصمیم گرفتم که بخشی از این آموزش ها رو در قالب یک دوره ی آموزشی رایگان در اختیار شما دوستان خوبم قرار بدم…
تا عزیزانی که با این روش به هر طریقی آشنا می شن اطلاعات بهتری داشته باشن، دیدگاه بهتری داشته باشن و بتونن آگاهانه تصمیم بگیرن که آیا می خوان از این روش برای لاغر شدن استفاده کنن یانه ، می خوان از روش های قبلی، از روش هایی که خیلیا دارن تلاش می کنن با استفاده از اونها لاغر بشن، اما نتیجه ای نمی گیرن ،می خوان ادامه بدن و اونها می خوان از اون طریق به خواسته ی خودشون برسن.
تمام تلاشمو می کنم که به شکل عالی شما رو در مسیر لاغری با ذهن قرار بدم و از خداوند متعال بی نهایت سپاسگذارم که دوستان زیادی رو به این مسیر هدایت می کنه تا از این آگاهی ها استفاده کنن برای تغییر زندگی خودشون!
خب:
لاغری با ذهن رو اگه بخوایم خیلی خلاصه شروع کنیم، باید به این ترتیب من برای شما توضیح بدم که:
وقتی صحبت از لاغر شدن میشه، اصلا وقتی صحبت از تغییر میشه، دو تا موضوع باید مورد بحث قرار بگیره، یعنی معمولا به این شکله:
موضوع اول اینه که چرا ما چاق هستیم و چرا خیلی ها لاغر هستن؟ چرا خیلی از آدمها چاقن؟ چرا خیلی از آدمها لاغر هستن؟ این موضوع اوله.
موضوع دوم اینه که از چه طریقی ما باید لاغر بشیم؟ چطور ما باید لاغر بشیم؟ یعنی دیگه کاری به موضوع اول نداریم فقط موضوع حل مسأله س.
دو تا موضوع باید مورد بررسی قرار بگیره؛ یکی صورت مسئله س که چرا ما چاق هستیم و دیگران لاغر هستن؟
یکی جواب مشکله که حالا چطور می تونیم لاغر بشیم؟
به نظر شما کدوم موضوع باید برای لاغری با ذهن، اول مورد بحث قرار بگیره؟؟؟
ادامه داره….
دوست خوبم گلستان سلام
خداقوت …ضمن آرزوی موفقیت برای شما در فعالیتی که برای ناشنوایان در پیش گرفتی در ارتباط با اینکه استاد ازت خواسته که سعی کنی تمام قسمتهارو یکجا بفرستی یک پیشنهاد دارم خدمتتون …
با توجه به اینکه یکساعت فایل صوتی استاد رو به متن تبدیل کردن خیلی زمان می بره و شما قطعا نمی تونی همه ارو یکجا بنویسی و تموم کنی و ناچار هستی هر دفعه حدودن ۴۰۰ کلمه تایپ کنی شما بیا هر قسمت رو از ابتدا پشت سر هم در نوت بوک گوشیت تایپ کن وقتی تکمیل شد یکجا بفرست …
یکبار دیدگاهی که برای سایت فرستادم بیش از پنج هزار کلمه شد و سیستم ارور داد مجبور شدم متن رو تبدیل کنم به دو دیدگاه و بفرستم …امیدوارم محدودیت تایپ کلمات برطرف شده باشه …
امیدوارم بتونی از نوت بوک گوشیت در این جهت بخوبی بهره بگیری ….
دوستدار شما : شهربانو
سلام شهربانوی بزرگوار!
از راهنمایی شما ممنونم!
پیشنهاد خوبی بود!
به نام خدای لاغری
سلام به دوستان عزیزم!
و یه جورایی میخوام بگم، هدایت شدم به این مسیر…
که بیام برای دیگران درباره ی لاغری با ذهن صحبت کنم، چون این افراد عضو شده بودن و همش هی سؤال می کردن؛ اینجا چه خبره،
چون ما اسم گروه رو هم گذاشته بودیم “ بیندیشید و به تناسب اندام برسید ” .
خب همین اسم هم برای خیلیها جذابیت داشت که موضوع چيه؟ بیندیشید یعنی چی؟
مگه میشه با فکر کردن لاغر شد؟ و هی تند تند تند سؤال می کردن.
خب ، منم به عنوان ادمین اونجا یک سری توضیحات متنی کوتاه، چیزی که می تونستم جواب بدم رو اونجا می نوشتم، بازم هی می دیدم کنجکاوی شون بیشتر می شد، چه حرف های قشنگی می زنن! امیدوار شدن و من واقعا مونده بودم که حالا چه جوری باید شروع کنم؟ از کجا شروع کنم؟
ولی به لطف خداوند کار شروع شد و فایل های لاغری با ذهن سال ۹۵ میگم یا اواسط فکر کنم ۹۵ بود، فایل های خیلی ابتدایی بود، با موبایل خودم فایل ضبط می کردم و در گروه میذاشتم و دوستان استفاده کردن ، خب؛ نتایج اون دوره واقعا شگفت انگیزه. دوستانی که از اون دوره نتایج عالی گرفتن، هنوز هم با ما همراه هستن، در سایت فعالیت دارن، در شبکه های اجتماعی فعالیت دارن وبه عنوان افرادی که از دوره ی لاغری با ذهن نتایج عالی گرفتن، از دوره ی اول، هنوزم همراه ما هستن.
و این لطف خداوند به من بود که مسیری رو به وجود آورد و مسیری رو ایجاد کرد که من بتونم چیزی رو که استفاده کرده بودم، یاد گرفته بودم و باعث واقعا خوشحالی، لذت و سلامتی من شده بود رو با دیگران به اشتراک بگذارم و امروز تصمیم گرفتم که بخشی از این آموزش ها رو در قالب یک دوره ی آموزشی رایگان در اختیار شما دوستان خوبم قرار بدم….
ادامه دارد….
به نام خدای لاغری
سلام و درود به استاد عزیزم ودوستان همراهم!
براشون خیلی جای سوال بود که من چهکاری انجام دادم؟
و من يواش يواش شروع کردم به این دوستان براشون توضیح دادن، چون اصلا موضوع آموزش هم نبود تا اون روز، فقط من خودم از این روش استفاده کرده بودم و نتایجی کسب کرده بودم ، می خوام بگم به این شکل آموزش این روش به دیگران شروع شد.
به یکی دو نفری که براشون جذاب بود و سؤال می کردن، به اون ها گفتم؛ اون هاهم یه مدت کار کردن ولی دوباره منصرف شدن، نتونستن ادامه بدن و خلاصه؛
مراحل طی شد، من خیلی بیشتر روی این دوره کار کردم، خیلی بهتر نتیجه گرفتم تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستان، سال ۹۵ يا اوایل ۹۶ بود فکر می کنم، گروهی در تلگرام تشکيل شد برای اینکه من به همراه دو نفر از دوستانم،
گفتم حالا شما دوست دارین از این روش استفاده کنین، یه کانال تلگرام تشکيل بدیم، یه گروه ۳نفری تشکيل بدیم،
برا اینکه براشون توضیح بدم و اونها تمرينات رو انجام بدن، به این شکل که با هم این کار رو انجام بدیم. واقعا می خواستم، خودم، ببینم این روش برای دیگران هم تاثیر داره یا نه؟
وقتی خودم اینقدر خوب نتیجه گرفتم، می خواستم ببینم دیگران هم می تونن از این روش نتیجه بگیرن یا نمی تونن؟
خب؛ این کار رو شروع کردیم و هنوز دو سه روزی از تشکیل گروه نگذشته بود که به طرز شگفت انگیزی، این لینک گروه دست چند نفر از دوستان ديگه رسیده بود که اونها واقعا، نمی دونم هم چه کسانی بودن ولی واقعا دستان خداوند بودند برای اینکه افرادی رو که نیاز دارن از این روش استفاده کنن برای لاغر شدن رو، به سمت من هدایت کنه ؛
فکر می کنم طی یکی دو روز حدود صد وسی چهل نفر عضو این گروه شدن، افرادی که از شهر های مختلف بودن و من واقعا شگفت زده شده بودم که این افراد به چه شکلی، یک شبه یا مثلا طی دو روز و دائم هم داشت اضافه می شد ، هرچند ساعت ۳_۴ نفر داشت به گروه ما اضافه می شد و من واقعا شوکه شده بودم که اصلا چه چیزی باید بگم، واقعا، چون حالا، تا اون روز من کار آموزشی انجام نداده بودم؛ هر چی بود برا خودم انجام داده بودم و نتیجه گرفته بودم ویه جورایی می خوام بگم، هدایت شدم به این مسیر…..
ادامه دارد…
سلام و درود!
هرکسی منو می دید واقعا شگفت زده می شد که چکار کردی؟…
…بعد جالب بود، نزدیکان من می دیدن که من همهی اون کار هایی رو که قبلا انجام می دادم برای لاغر شدن رو انجام نمی دادم.
چون همیشه مادرم یکی از اون عوامل لاغری من بود که بایستی مشارکت میکرد در تهیه ی غذاهای مخصوص یا مثلا پدرم که بایستی همیشه یک سری مواد غذایی خاص روتهیه می کرد، برای اینکه من بخوام لاغر بشم :
ولی اونها میدیدن هیچ کاری انجام نمی دم و این بار من خودم دارم یک سری کارها رو انجام میدم وتغییرات خیلی خوبی در من به وجود اومده.
خلاصه این روال طی شد تا اینکه بعضی از دوستانی که گذشته ی من رو دیده بودن و حال حاضر منو می دیدن، خب براشون جای سوال بود، خیلی کنجکاوانه می پرسیدن که چکار کردی به ما هم بگو که ما هم از این روش استفاده کنیم ولی وقتی براشون توضیح می دادم، فقط می خندیدن و می گفتن: بابا راستشو بگو، چیکار کردی؟ از چه برنامه ی رژیمی استفاده کردی؟ یا مثلا کدوم باشگاه ثبت نام کردی؟
و باورشون نمی شد که واقعا من از این کارها رو انجام ندادم و بيشتر اونها منتظر بودن یعنی هی به من هم می گفتن که: حالا بزاریم یه چند وقت بگذره، ببینیم واقعا می مونی؟ توخیلی مثلا قبلا هم هی لاغر شدی، دوباره چاق شدی؛ یا خودشون هم همچین تجربه ای داشتن، بالاخره دوستان من اکثرا افرادی بودن که اضافه وزن داشتن واونا هم بارها تلاش کرده بودن و مقداری از وزنشون کم شده بود ولی دوباره چاق شده بودن،
بیشتر در حالت انتظار بودن برای اینکه دوباره چاق شدن من رو ببینن وخیالشون راحت باشه که این روش هم جواب نمی ده و ما سرنوشتمون اینه که برای همیشه چاق بمونیم ولی خب يه مدت گذشت و اونها دیگه یواش یواش مطمئن شدن که، نه، این بار يه خبر دیگه س، انگار این رضا يه کارایی کرده، يه تغییراتی ایجاد کرده که دیگه چاق نمی شه و براشون خیلی جای سوال بود که من چه کاری انجام دادم؟ و….
ادامه دارد….
باسلام و درود!
چرا من در این وضعیت هستم واین همه آدم دیگه متناسب هستن؟
وتازه زمانی که با روش لاغری با ذهن آشنا شده بودم و داشتم یه کارایی رو ذهن خودم انجام می دادم که خییییلی هم آگاهانه نبود؛ چون من فقط یه سری تمریناتو داشتم تبدیل می کردم و هر کجا که بیشتر خوشم میومد رو، اونجا رو گسترش می دادم و تکرارش می کردم و وقتی دیدم نتایج اولیه داره رقم می خوره، تازه داشتم به این سؤال، یعنی به جواب این سؤال می رسيدم که واقعأ میشه انگار آدم ها متناسب باشن، اگر که بتونن ذهنشون رو تغییر بدن
درباره ی ذهن و عملکرد اون زیاد شنیده بودم ولی هیچ وقتی نشنیده بودم که فردی تونسته باشه با کنترل ذهنش، با استفاده از قدرت ذهنش، بتونه لاغر بشه؛
خیلی شنیده بودم که مثلا افرادی، بیماریهای مختلفی رو، حالا مثلا مهار کرده بودن یا شفا پيدا کرده بودن یا خیلی از کارا کرده بودن ، ولی درباره ی لاغری، من نشنیده بودم تا اون زمان؛ به خاطر همین اصلا انتظار همچین نتیجه ی خاصی ام نداشتم وقتی کارا رو انجام میدادم؛
شاید بیشتر به خاطر اینکه یه کاری کرده باشم و یه روش متفاوتی رو انجام داده باشم شروع کردم به تمرینات ذهنی برای لاغر شدن؛ اما به لطف خدا، وقتی نتایج اولیه شکل گرفت، خیلی مشتاق تر شدم که این روش رو ادامه بدم.
تمریناتش رو خیلی گسترده تر کردم، خیلی تحقیقاتم رو بيشتر کردم، خیلی مطالعات بیشتری انجام دادم و فقط هم خودم داشتم انجام می دادم چون برای هيچ کسی قابل باور نبود، برا خودم هم تازه داشت قابل باور می شد، چون نتایج اولیه خیلی کم رنگ داشت بعد از ۳_۴ ماه خودشو نشون میداد.
خلاصه ادامه دادم و ادامه دادم تا به لطف خداوند تونستم بعد از حدود فکر میکنم بین ۱۵ ماه تا ۱۷_۱۸ ماه، این حدود، خب، تغییرات خیلی ديگه خودشو نشون داده بود، طوری که هرکسی منو می دید واقعا شگفت زده می شد،که چی کار کردی ؟؟؟!!!
با سلام!
اینکه کاری انجام نمی دم ، اما تغییراتی داره در جسم من شکل میگیره، خیلی براشون تعجب انگیز بود،
میگفتن: چی شده؟ چکار کردی؟ یا حتی اوایلش فکر می کردن که مثلا من یه بیماری خاصی حتما گرفتم که دارم همین جور خود به خود لاغر می شم و خب واقعا خودم هم اون زمان ، این تأییدیه ، این اطمینان رو نداشتم که حتما این کارایی که من انجام دادم باعث لاغری من شده، چون واقعأ با همه ی کارایی که من انجام داده بودم برای لاغری، متفاوت بود،
تا جایی که یادم میومد، من همیشه عرق می ریختم، تلاش می کردم که بیشتر عرق کنم که لاغر بشم، تلاش می کردم که کمتر بخورم که لاغر بشم، سعی می کردم که دقیقا بر اساس مقدار کالری که برام در نظر گرفته شده، غذا مصرف کنم که لاغر بشم؛
اما چند وقتی بود که اصلا من از این کارها انجام نمی دادم؛ تازه در مقابل خیلی شور و اشتیاق داشتم، چیزی که در تمام روشهای قبلی اصل خبری از اون نبود؛
یعنی در تمام دفعاتی که من رژیم می گرفتم، هيچ وقت اشتیاق نداشتم برای اینکه بخوام روزهای بعد برسه و من ادامه بدم، چون هر روز کار سخت تر می شد .
درتمام دفعاتی که من از باشگاه، از دویدن در پارک ها و از خیلی از فعالیت های ورزشی استفاده میکردم، دوستانی داشتم اون زمان که ورزشکار بودن مثلا وزنه بردار بودن، خب با اونها همراه می شدم برای بالا بردن فعالیت بدنم وتصورم این بود که باید سوخت و سازم رو بیشتر کنم ولی خب در نهایت، اون چیزی که بایستی به دست میومد، اون نتیجه ای که باید حاصل می شد که حداقل برابر با زحمت و تلاش من باشه، هيچ وقتی کسب نشد واگر هم يه نتایج کوچيکی به دست اومد، خیلی کم رنگ و خیلی ناپایدار بود و بلافاصله بعد از چند هفته از بین می رفت
و وقتی دیدم که خیلی راحت، بدون اینکه زحمت خاصی بکشم داره تغییرات در من ایجاد میشه، خیلی اشتیاقم بیشتر شد، خیلی، اصلا شگفت زده شده بودم که خدایا چه اتفاقی داره میوفته؟
چون همیشه من یک سؤالی در ذهنم بود که؛ از خیلی سال ها قبل، از زمانی که مثلآ دبستان بودم یا راهنمایی بودم همیشه با خودم فکر می کردم که:
مثلا چرا دوستانم لاغرن من چاقم؟
چرا اونها هرچی دوست دارن می خورن ولی من نمی تونم بخورم؟
چرا اوناهمیشه مثلا هربازی ای رو می تونن انجام بدن، میدوند، فوتبال بازی میکنن، نمی دونم، هربازی ای که دوست داشتن انجام ميدن ولی من نمی تونم هربازی ای رو انجام بدم؛
به خاطر اینکه اضافه وزنم مانع می شد که بتونم همپای دوستانم بدوم و بازی کنم واین سوال رو با خودم مرور می کردم که، چرا من در این وضعیت هستم واین همه آدم دیگه متناسب هستن؟….
ادامه دارد….
باسلام!
… می دیدم اضافه وزنه مانع ازاین میشه که من بخوام روابطم رو بهبود ببخشم …
هرچقدر داشتم تلاش می کردم که مثلا درآمدم رو و یا ثروتم رو یا اوضاع اقتصادیم رو تغییر بدم بازم یه جاهایی به این می رسيدم که اضافه وزنم مانع از این ميشه که من بتونم تلاش بیشتری انجام بدم یا من بتونم به شکل متفاوتی فعالیت کنم که بتونم اوضاعم رو تغییر بدم؛
به هرحال از هر راهی میخواستم تغییر کردن رو شروع کنم به مانع اضافه وزن برخورد می کردم و به این نتیجه رسیدم که واقعا اگر این روشها جواب میده؛
پس من بیام از اونها برای لاغری استفاده کنم.
سال ۱۳۹۴ بود که تمام تلاشم رو به کار گرفتم، تمام تمرکزم رو به کار گرفتم تا آموزش ها یی که دیده بودم، تمريناتی که می دادن و اطلاعاتی که در اختیار من میذاشتن رو من تبدیل کنم به تمريناتی که در رابطه با لاغری با ذهن کاربرد داشته باشه و اونها رو انجام می دادم، تست می کردم؛ خیلی مشتاق بودم که روشهای مختلفی رو تبدیل کنم تمریناتش رو به موضوع لاغری با ذهن، خب، چون در این زمینه، کتاب خاصی هم وجود نداشت، هيچ اطلاعات دستهبندی شده ای هم وجود نداشت و اساتیدی هم نبودن که من بخوام از اونها استفاده کنم برای تجربه و یادگیری لاغری با ذهن، خب، سبب شده بود که خودم خیلی راه های مختلفی رو تجویز کنم، خیلی تمرينات مختلفی رو انجام بدم و به لطف خدا، بعد از مدتی تغییراتی در رفتار من به وجود آمد، تغییراتی در افکار من به وجود اومد و احساس کردم که در این مدتی که دارم این کارها رو انجام میدم خیلی راحت و بدون اینکه من زحمت خاصی بکشم، بدون اینکه سختی ای متحمل بشم و بدون اینکه اعصابم خراب بشه، داره تغييراتی در جسم من شکل می گیره و تغییرات به حدی بود که اطرافیان من داشتن می گفتن، مثلا نزدیکان من که خب همیشه، وقتی، خبر داشتن دیگه، مثلا من اقدام می کردم برای لاغر شدن، خب یا رژيم می گرفتم یا غذام رو از اونها جدا می کردم یا یک منوی خاصی رو به دیوار آشپزخونه می چسبوندم، می گفتم، من براساس این منو باید غذا بخورم یا مثلا می دیدن، هفتهای چند روز من با دوستان میرم این زمین های اطراف شهر و ، خلاصه این پارک ها، خلاصه من میدویدم به خاطر اینکه لاغر بشم و وقتی می دیدن که هیچ کدوم از این کارا رو انجام نمی دم اما تغییراتی داره در جسم من شکل میگیره، خیلی براشون تعجب انگیز بود……
ادامه داره….
سلام و وقت بخیر من مبینام ، بهمن۹۵ بود که لینک گروه (بیاندیشیم و به تناسب برسیم) در گروه مدرسه برادر کوچکم گذاشته شد و عضو شدم .دوم دبیرستان بودم حدود ۹۰ و اندی کیلو وزن داشتم وقتی یادم میاد حالم بدم و زجری که میکشیدیم رو خداراشکر میکنم که با شما و این روش آشنا شدم. خیلی شرایط سختی داشتم والدین من هردو چاق بودن و خب من فکر میکنم هیچ وقت لاغر نمیشم. خیلی عجیب بود من مهرماه ۹۶ که دوباره رفتم مدرسه لاغر شدنم برای بقیه عجیب بود از من میپرسیدن چربی هات کو و من اصلا نمیدونستم چیشده واقعا درک نمیکردم چربی کمر یا چربی روی شکمم کجا رفت بعد فهمیدم با قانون ترمیم لاغر شدم . با قانون تصویر سازی که یاد گرفتم قشنگ ترین اتفاقات زندگی من به لطف پروردگار اتفاق افتاد .من الان هرکاری نکنم بخورم و نخورم مریض بشم و.… در ۷۰ و خرده ای کیلو میمانم و بالا و پایین بره هم برمیگردم. من ۲۰ و چند کیلو لاغر شدم و اصلا سخت نبود. بعد از لاغر شدن اعتماد به نفس من خیلی زیاد شد و اصلا انسان بهتری شدم این تجربه روی همه جنبه های زندگی من اثر گذاشت و خیلی بهم کمک کرد.خداراشکر. الان آمدم با این دوره های خفن کاری کنم به دهه عدد ۶۰ برسم و موانع ذهنی خودم رو از ۷۰ کیلو به ۶۰ کیلو برسانم و از خودم و زندگی لذت ببرم. به لطف خدا میدونم که محقق میشود.
سلام به استاد عزیزم ودوستان همراهم!
صبح زیباتون به خیر!
درادامه پیدا کردن دلایل چاقی و رد اونها، یه موضوعی توجهم رو جلب کرد و دوست داشتم با دوستانم در میان بگذارم:
یادمه تو درس زیستشناسی می خوندیم که قند مورد استفاده درجانوران گلوکز هست وبه عبارتی سوخت سلولهای ما گلوکز هست وما هر ماده ی غذایی که می خوریم برای اینکه بدن ما بتونه از انرژی اون استفاده کنه باید در سطح سلولی بتونه اون رو بشکنه وبه واحد سازندهی اون تبدیلش کنه.البته در این جا بیشتر منظورم در مورد کربو هیدرات هاست واین مطلب حرف استاد رو تایید می کنه که مغز ما نمی دونه که ما چی داریم میخوریم واین خود مون هستیم که براش توضیح میدیم :پس وقتی ما داریم یه خوراکی می خوریم فرقی نداره از چه نوعیه، وقتی بدن ما نیاز داشته باشه به سوخت؛ دیگه اون سوخت چیپس باشه یا نون ویا ماکارونی یا سیب زمینی سرخ شده براش فرقی نداره ودر نتیجه ما خوراکی چاق کننده و یا لاغر کنند نداریم.؛
:بلکه اون انتظاری که ما از انواع خوراکی ها داریم و دسته بندی های من درآوردی که به ما تلقین شده ومعلوم هم نیست از کی شروع شده باعث میشه که مثلااز یه نوعش انتظار چاق شدن و از یه نوع دیگش انتظار لاغری داشته باشیم.
مثلا من چیپس و کلا سیب زمینی سرخ شده خیلی دوست دارم و اگر زمانی که صدای غار و غور شکمم رو شنیدم یعنی واقعا گرسنه بودم ، اگه این خوراکی رو بخورم که چاق نمیشم.
راستی الان که این مطلب رو می نویسم یادم اومد که من زمان که دبستان و راهنمایی میرفتم خیلی سیب زمینی سرخ شده می خوردم چه برای میان وعده ، چه در وعده های اصلی. خیلی وقت ها که گرسنه میشدم و مامانم نبود که برام درست کنه خودم درست می کردم . یعنی یکی از خوراکی هایی که همیشه دوشت داشتم تو خونه باشه ، سیب زمینی بود وب ای وجود من اصلا چاق نبودم وچاق هم نمی شدم والان که به این آگاهی ها رسیدم متوجه شدم دلیلش این بوده که اون موقع من از اون خوراکی ، انتظار چاقی نداشتم ، اصلا هیچ انتظاری نداشتم. فقط می خوردم چون گرسنه بودم و از خوردن اون لذت می بردم واون رفتار درست بوده حتی بدون هیچ آموزشی.
واین نشون میده که آموزش غلط میتونه چه بلایی سر ما بیاره اگه حواسمون نباشه.
خدایا همیشه ما رو در مسیر کسب آگاهی درست قرار بده!
و از وقتی با این سایت آشنا شدم کلا ترسم از خوراکی ها ریخته دیگه برا خوردنم حساب وکتاب نمی کنم ، هی به فکر کالری غذاها نیستم ونمی ترسم که چاقم کنن.
وقتی به صدای جسمم گوش میدم انگار کنترلش دستمه دیگه نگران زیاده روی در خوردنم هم نیستم وحتی اگه هر هفت روز هفته رو هم مثلا برنج بخورم خیالم راحته که چاق نمیشم .دیگه ترسم از خوراکی ها ریخته ، هروقت دلم بخواد از هر نوعی باشه ، فرقی نمی کنه، اگه میل داشتم ، می خورم وهیچ احساس حرص به خوراکی ها ویا اجبار ندارم. دیگه هر چیزی رو هم نمی خورم ، با آزادی کامل انتخابشون می کنم : حتی اگه ده نوع غذا جلوی دستم باشه، من فقط از نوعی که دلم بیشتر بخواد میخورم و از خوردنش لذت میبرم.
دیگه وقتی توی مهمونی که هستم ویه خوراکی رو بهم تعارف میکنن و میگم ممنونم میل ندارم ، لذت میبرم و وقتی در جوابم ، ازم میپرسن :رژیم داری؟ خندم میگیره وهیچ توضیحی نمیدم و فقط با خنده میگم شوخی میکنی؟ من و رژیم؟
رفتارم در برخورد با غذاها، نسبت به قبل از آشنایی با سایت ۱۸۰درجه تغییر کرده ومتفاوت شده .
خودم رو بیشتر از قبل دوست دارم. با خودم آشتی ام. به خودم بیشتر از قبل احترام میزارم .دیگه باقی مونده غذای پسرم رو نمی خورم که حیف نشه و به خودم میگم : خودم حیفم . چرا به معده خودم کار بیشتر واضافه تحمیل کنم که غذایی که بدنم نیاز نداره رو هضم کنه؟ واز این فکر حالم خوب میشه و لذت میبرم. این ها همش تغییراتی که مدیون آموزش های استاد عزیزمه.
تغییر شروع شده و مطمئن هستم که تو مسیر لاغری هستم ، از بودن در این مسیر لذت میبرم وبه آخر مسیر اصلا فکر نمیکنم چون مطمئن هستم که می رسم ، به تناسبی که حق منه و لیاقتشو دارم.
حس و حالم خوبه. ادامه میدم….
با سلام!
شنیدن این جمله که باز داری تلاش بی خود می کنی،
واقعا یک بار سنگینی رو روی دوش من می گذاشت که باید این بار موفق بشم:
اما خب هر چقدر بیشتر تلاش میکردم فقط اون مقدار، مثلا اون دوران متناسب شدنم، اون مقداری که کم کرده بودم رو می تونستم برای یک مدت زمانی حفظ کنم، هیچ وقت نتونستم با اون روش ها برای همیشه از شر چاقی خلاص بشم؛
خلاصه این تلاش من ادامه داشت تا سال ۱۳۹۴ که من با دوره های ان ال پی (NLP ) و قدرت ذهن آشنا شدم و اون دوره ها رو من شرکت کرده بودم برای ايجاد تغییر در جنبه های مختلف زندگی، اصلا موضوع لاغری نبود. ؛ موضوع تغییر فرکانس و نمی دونم مدارها و اینکه ما چه جوری بتونیم زندگی خودمون رو تغییر بدیم،؛ موضوع موفقیت فردی بود.
خب من يه مدت از این مباحث استفاده کردم، از این کلاس ها استفاده کردم و به این نتیجه رسیدم که اگر این موضوعاتی که مطرح میشه به ادعای اون افرادی که داشتن آموزش می دادن، می تونه زندگی انسان رو در تمام جنبهها تغییر بده، خب من میخوام از این آموزش ها استفاده کنم برای لاغر شدن،
نمی دونم چرا این فکر به ذهنم رسیده بود چون در اون کلاس اصلا همچین چیزهایی مطرح نمی شد که مثلا از این روش، از این آگاهی ها میشه استفاده کرد برای لاغر شدن، اما یه حسی به من می گفت که بیا از این روش استفاده کن برای لاغر شدن، چون اونا درباره ی ثروت، درباره ی موفقیت، دربارهی روابط صحبت می کردن،
اما خب هر چقدر من پیش می رفتم، می دیدم، خب مهمترین موضوع زندگی من اضافه وزنمه و هر چقدر هم می خواستم مثلآ در زمینه روابط، وضعیت خودم رو بهبود ببخشم، می دیدم اضافه وزنه مانع از این میشه که من بخوام روابطم رو بهبود ببخشم و….
ادامه داره….صبور باشید ومشتاق عزیزانم! تا بعد
سلام خانم گلستان دوست عزیز ، فعال پرانرژی و مشتاق برای لاغر شدن با قدرت ذهن ،
عزیزم تبریک به شما بابت شروع به فعالیت برای ناشنوایان ..زحمت شما قابل تقدیره و اولین نتیجه و اثر خوبش به خودت برمی گرده .
اینجور که متوجه شدم شما قصد داری به تدریج طی دیدگاههایی با متوسط ۵۰۰ کلمه این کارو به انجام برسونی …. خوبه اینجوری بهت فشار نمی آد و کمتر خسته میشی . پیشنهادم به شما اینه برای هر قسمت شماره بزنی .اگر اولین دیدگاه رو در این ارتباط داری ارسال می کنه همون ابتدا بنویس قسمت اول بعدی هارو به همین ترتیب بنویس قسمت دوم و الی آخر تا دوستان بتونن بآ یک نظم خاص مطالعه ارو شروع کنن …
متنهارو بسیار خوب داری می نویسی و چیزی از صحبتای استاد از قلم نمیفتن …تبریک میگم این عالی و در نهایت امانت داریه …
موفق باشی عزیزم ..خدا قوت …
سلام به بانوی سرزمین لاغری !
امیدوارم حالتون خوب باشه.
ممنونم ازشما!
در مورد شماره زدن روی متن ها پیشنهاد شما رو مد نظر قرار میدم.
از اعلام آمادگی شما برای همکاری در زمینه مطالب مربوط به ناشنوایان خوشحال شدم.
همیشه باورم اینه که وقتی خداوند بخواد کاری انجام بشه وتو از صمیم قلب ازش بخوای ، اون کار انجام میشه. چطورش رو کار ندارم . آخه عقلم قد نمیده.فقط باورم اینه که اون کار رو دیگه باید انجام شده فرض کنم و فرض میکنم.
و وقتی اجازه دادی زمان کارش رو انجام بده و متوجه شدی که اون کار انجام شده فقط می تونی سجده کنی وسر تعظیم در برابر خدای درون فرود بیاری با چشمانی پر از اشک شوق و سپاسگزاری.
واقعا وقتی دارم متن ها رو مینویسم ، لذت می برم اول از اینکه بارها متن رو گوش میکنم وبعد در دفتر می نویسم ودر مرحله ی سوم درقسمت دیدگاه سایت می نویسم وتا همین ۱۲جلسه ای که نوشتم خیلی مسائل برام واضح تر شده و بهتر یاد گرفتم وامیدوارم در عمل به آموخته ها هم سربلند باشم.
حس در کنار هم بودن وهمراهی به من انگیزه ای روز افزون میده که ادامه بدم.ممنونم که هستید.
سلام به استاد عزیزم ودوستان همراهم!
استادبزرگوار! ایده ی نوشتن فایل های صوتی از دو نظر برام مهمه:
اول اینکه بیشتر ذهنم رو با اونها درگیر کنم و کمک کنم وارد ذهن ناخودآگاه من بشه و در تنهایی و خلوت خودم و در لحظاتی، بیشتر برام مرور بشه.
و دوم اینکه: قطعا عزیزانی هستند که از توانایی شنیدن برخوردار نیستند اما توانایی دیدن دارند و نیاز به این مطالب دارند، دوست دارم وقتی وارد این سایت میشن و به این سایت هدایت میشن، دستشون پرتر باشه و پر ثمرتر باشه براشون، استفاده از این دورهها.
من وقتی متن توضیحات رو می خونم، حسم میگه در فایل های صوتی ، قطعا آگاهی های متفاوتی وجود داره
و از طرفی، چون این تصمیم حس و حالم رو بهتر کرد، دوست دارم انجامش بدم؛ در حد توانم وبه یاری خداوند هر چقدر که بتونم این کار رو ادامه میدم.
متن فایل تصویری جلسه اول لاغری با ذهن:
به نام خدای مهربان
من رضا عطار روشن هستم و خداوند رو بی نهایت سپاسگزارم که این فرصت رو به من داد که همراه شما دوستان خوبم باشم.
خوش آمد میگم حضور شما رو در دوره ی فوق العاده ی لاغری با ذهن، دوره ای که شگفتی های خیلی زیادی داشته و نتایج عالی دوستانی که از این دوره استفاده کردن منو به این واداشت که بیام یک دوره ی رایگان در قالب، حالا حدود۱۰جلسه ی تصویری براتون آماده کنم و توضیحات کاملی درباره ی نحوه ی لاغری با ذهن ارائه بدم تا دوستانی که با این روش آشنا میشن بتونن با استفاده از این فایل ها اطلاعات و آگاهی جامع تری از این روش داشته باشن و بتونن به شکل مطمئن تر و آگاهانه تری تصمیم بگیرن که از دوره ی آموزشی لاغری با ذهن برای رهایی از چاقی و مسائل مربوط به اوناستفاده کنن.
ادامه دارد….
سلام و درود
از اینکه در رشد و گسترش آگاهی لاغری با ذهن همکاری میکنید صمیمانه سپاسگزارم
پیشنهاد شما باعث شد که بخش مخصوص ناشنوایان به انتهای مطلب اضافه شد
انشاالله به مرور به محتوا سایت این آگاهی اضافه بشه تا افراد بیشتری استفاده کنند.
با تشکر از شما دوست عزیز
عرض سلام خدمت استاد بزرگوار!
همکاری با شما باعث افتخار منه!
به امید خدا ادامه میدم و خوشحال میشم از اینکه ، این دوستان عزیز هم حس بهتری داشته باشن و در دنیای شادتری زندگی کنن .برای همگی آرزوی روزهایی شاد تر و سرشار از آگاهی های ناب دارم .
در آغوش خدا سعادتمند باشید!
احساس خوبی دارم …ادامه میدم….
سلام استاد وقت بخیر .
ضمن تشکر از دوست خوبمون خانم گلستان حتما مستحظرید چند روز پیش برای فعالیت در بخش ناشنوایان و ارسال فایلهای صوتی تصویری دوره ۱۲ جلسه ای و دوره صدگام به تدریج اعلام آمادگی کردم …. منتها به دلیل گذراندن دوره نقاهت از عمل جراحی که اول تیر انجام شد هستم .سوالم اینه الان دوستمون خانم گلستان اولین جلسه ارو دارن به تدریج می فرستن تکلیف من چطور میشه .آیا منم انجام بدم و ارسال کنم یا خیر ؟
سلام و درود
از اینکه در گسترش آگاهی سایت تناسب فکری مشارکت می کنید سپاسگزارم
هر نوشته ای که بخش ناشنوایان اون فعال نشده رو می تونید ارسال کنید
با تشکر
سلام استاد چطور باید متوجه فعال بودن یا نبودن این قسمت بشم ؟
سلام و درود
انتهای متن نوشتاری بخش مربوط به ناشنوایان اضافه میشه
سلام بله استاد متوجه شدم …
سلام به استاد بزرگوار و شهربانوی عزیزم!
شهربانو جان ان شاا… به زودی سلامتی کاملتون رو به دست بیارید!
استاد ! منظورتون اینه که مثلا بخش مربوط به ناشنوایان در رابطه با گام اول به پایان توضیحات متنی همین گام اضافه میشه وهمینطور در مورد بخش دوم یا گام دوم باید به پایان متن گام دوم اضافه بشه و الی آخر؟
درست متوجه شدم؟
آخه من هنوز دارم گام اول رو ادامه میدم و برای متن ها شماره گذاری می کنم تا زمانی که متن اول تموم بشه.
برای متن دوم دوباره از شماره ی یک شروع میکنم و در پایان توضیحات گام دوم اضافه میشه تا انتها.
سلام به استاد گرامی ودوستان همراهم!
تو این چند هفته ای که دارم روی گام اول لاغری با ذهن کار میکنم و تو لایه های ذهنم دنبال توجیهات بی اساسی که طی این سالها باعث چاقی بیشتر من وماندگاری چاقی در من شده میگردم
که چون اون زمان ها پذیرفتمش ، در ذهنم ماندگار بوده ، اما حالا دیگه یه مهمون ناخونده س و هرچند طی سال های گذشته محترم بوده و تو ذهنم بهش احترام گذاشتم ولی الان دیگه باید یه فکر دیگه برای خودش بکنه. دیگه تو ذهن من جایی نداره. توجه به خواب بی موقع و نامرتبه.
یعنی من قبلا فکرم این بود که خواب دیر وقت و بی نظم باعث میشه چاق بشم و هر وقت که به دلیل مهمان داشتن ویا مهمان بودن دیر می خوابیدم ویا یه شب هایی که همسرم به یه دلیلی دیرتر میومد ومن دیر تر می خوابیدم ، همش به خودم میگفتم باز که دیر خوابیدی، پس بازم چاق میشی. اما الان که فهمیدم چطور بهش فکر کنم. می بینم خود همسرم که دیر میومد وکلا خواب نامنظمی داره متناسبه و چاق هم نشده؛ پس این هم دلیل چاقی من نیست. پس میریزم دور ودورش رو خط میکشم.
یه دلیل دیگه که زیاد به خودم تذکر میدادم دیر شام خوردن بود و اگر به هر دلیلی دیر شام می خوردم اون قدر به خودم میگفتم: دیدی باز شام دیر خوردی پس بازم چاق میشی که هیچ لذتی از اون شامی هم که خورده بودم نمی بردم. اما دور وبرم به کسايی توجهم جلب شد ( البته بعد از این تمرینی که استاد داد وراهشو یاد گرفتم) که حتی دیدم دوازده شب میرن بیرون کباب وچلو کباب اونم با تمام مخلفات دور وورش یعنی دوغ و نوشابه و ماست و بعدشم یه بستنی به عنوان دسر و…
می خورن ولی متناسب هستن،
ومن وقتی به اون ها توجه کردم همش فکرم این بود این همه رو کجا میریزه وچی به سرش میاد که جسمش تکون نمی خوره وبا این رویه چطور اون چاق نیست ؟ ومتوجه شدم که این هم دلیل چاقی من نیست ورد شد. بازم میگردم تا اگه دلیل دیگه ای بود دور بریزم.
چند متن دیگه درباره دلایل چاقیم نوشتم وردشون کردم ، اما هنوزم دارم دنبال دلیل های احتمالی دیگه می گردم که شاید از نظرم دور مونده تا حالا. دلم راضی نمیشه برم گام بعدی تا وقتی حس نکنم این گام و تمریناتش رو درست وکامل انجام دادم. عجله ای ندارم .حس و حالم خوبه. ادامه میدم….
سلام به استاد عزیزو بزرگوارم و دوستان گرامیِ خودم
من در گام قبلی در مورد اینکه چرا تصمیم گرفتم از آموزش های این سایت غنی استفاده کنم نوشتم.در این گام برای اینکه یک کامنت خیلی طولانی و از حوصله دوستان خارج نشه اول بهبودهای خودم در این چند روز مینویسم و در کامنت جداگانه تمرین آموزشی خودم رو مینویسم.من از ۲۲ام خرداد ماه تا امروز دارم از مطالب و تمرین ها استفاده میکنم و یکی دو روز اول کمی مقاومت داشتم اما به این طریق سعی کردم مقاومت خودم رو از بین ببرم دوستان من از بچگی تا سال ۱۴۰۰ این فرمول ذهنی رو داشتم که بدن من خیلییی ضعیفه و بشدت مستعد بیمار شدن هستم و نگم براتون به دلیل همین اعتقاد چقدددد بیمار شدم و بیمار شدن و دکتر رفتنای همیشگی برام عادی شده بود تا اینکه یه روزق به خودم اومدم و گفتم چرا بعضی ها تو همون شرایطی قرار میگیرن و من اگ قرار بگیرم مریض میشم اما اونا نه چرا اونا اصلا مراقبت نمیکنن مثل من اما همیشه سالمن؟؟؟؟این سوالا و به ستوه اومدن من از اون شرایط منجر به هدایت من شد که تونستم رو ذهنم کار کنم و برنامه ذهنی خودم رو اصلاح کنم چون نسبت به قدرت ذهن در مورد درمان بیماری زیاد شنیده و خونده بودم مقاومت نکردم و خیلیی زود تونستم ذهنم رو اصلاح کنم و به طرز معجزه آسایی من بهبود پیدا کردم حتی تو اوج شیوع سرماخوردگی خواهرم سرماخورده بود و جفت من میخوابید اما من حتی یه عطسه هم نکردم منی ک قبلا جوری بودم میگفتم ی بچه اگ سرماخورده باشه ففط از جفتم رد بشه من همون موقع ن حتی روز بعد مریض میشم با دیدن نتایج عالیم در مورد سلامتی باورم تقویت پیدا کرد جوری ک اطرافیانم هم متوجه شدن…با یادآوری این موضوع به خودم و قدرت ذهنم گفتم در این مورد هم قدرت دست ذهنه گفتم فعلا خدا منو به این شیوه هدایت کرده و من به هدایت خدا اعتماد دارم و شروع کردم بارها و بارها شنیدن فایلا و خوندن مطالب توضیحی و با شنیدن و خوندن مداوم در عرض چند روز ذهنم متقاعد شد که بپذیره که غذا ترس نداره و عامل چاقی نیست هرچند هرزگاهی نجواهای قبلی میان اما آگاهانه به خودم گوشزد میکنم که غذا خوردن عامل چاقی نیست و از کامنت یکی از دوستان که جملات تاکیدی و باور صحیح در مورد چاقی نوشته بودن منم اومدم همونارو تو یه برگه A4نوشتم و هر روز صبح و ظهر و عصر و شب جلوی آینه میخونم و همزمان موزیک بیکلامی که از سایت دانلود کردم رو پخش میکنم و بسیار بسیااار تاثیرش عالیه و اقدام دیگه من این بود که از همون روز اول یه دفتر برای اموزش های این سایت گذاشتم و اول از همه شرح حال ذهنی و روحی خودم رو کامل توصیف کردم که چرا وارد سایت شدم تا همواره به خودم گوشزد کنم که از کجا از چه جایگاه روحی و فکری رسیدم به الان،تمرینات هر جلسه رو تو دفترم جواب میدم،اینکه با ذکر تاریخ بهبودهای روزانه خودم رو با جزئیات مینویسم دوستان این شیوه عالیه و اما بهبودها اولین تاثیر که دقیق یادمه وقتی ذهنم ترسش از غذا ریخت ناهار به بابام گفتم فلافل بخوریم خمیر فلافل خرید و من داوطلب شدم ک خودم سرخ کنم و اماده کنم ناهارو در کمال آرامش و حال خوب اونروز با آرامش وصف ناپذیر ناهارو خوردم حین خوردن گفتم چقددد خوشمزه اس چقد این غذا لذیذه و ولعم یکم کمتر شد در پایان متوجه شدم فقط یه ساندویچ خوردم نه بیشتر و سیر شدم جا داشتم بیشتر بخورم اما به دلیل اینکه دوست نداشتم با خوردن زیاد احساس سنگینی کنم دست کشیدم به خودم اومدم گفتم سحر ی ساندویچ کافی بودااا الانم ولع نداری و مهم تر اون حس لذت و ارامش محشر بود من تا فردا مدام میگفتم چقد ناهار دیروزخوشمزه بود اما در اصل حال من حین ناهر خوردن خوب بود.این اولین بهبود من بود عذاب وجدان نداشتم توی ذهنم مروز نکردم که آیا این غذا چاقم میکنه،دیدم آروم تر شدم پرخاش گری من کمتر شده ،بعد از چند روز متوجه شدم ولعم کمتر شده و مهم تر اینکه ۵۰درصد تمرکزم برگشته بود میتونستم تو محل کارم در مورد مسائل کاری فکر کنم و راه حل بدم این یه معجزه بود برام،دیدم شبا خوابم راحت تر شد اون ارامشه برگشت دیدم دیگه تصویر خوراکی ها و مزه شون تو ذهنم رژه نمیرن این خیلیییی عالللیه.و اتفاق عالی دیگه من مدتی بود تا ظهر میخوابیدم اما این یک هفته هر روز یه نیم ساعت زودتر از روز قبل بیدار شدم و از جام پا شدم تا اینکه این دو روزه ساعت ۹و نیم یا ۱۰ میتونم بیدار شم و تصمیم بگیرم از جام بلند شم و دیگه نخوابم چون ترسم ریخته..باورتونمیشه یه ماه پیش مامانم دوباره شروع کرد به نون پختن و من تا اول بار ک دیدم مامانم نون پخته زدم تو سرم تمام استرس وجودم رو گرفت که خدایا من نون مامانمو بشدت دوست دارم و ولعم زیاد شده الان بدبخت میشم چاق میشم و ترسیدم در حالیکه هرشخص نرمالی اگر جای من بود میگفت خدارو شکر مامانم سلامتی کامل داره میتونه نون خوشمزه برامون بپزه اما من اونروز ترسیدم!! الان ۳روزه متوجه شدم حجم خوردن من کمتر شده حتی نسبت به زمانی که با اشتیاق میزان خوردو خوراکم رو کم کرده بودم الان کمتر شده و این مساله بشدت برام جالب بود بدون اینکه من بخوام خوردنم کمتر شده دیگ فکرم خیلی نمیره سمت خوراکی ها دو روزه عمدا ببسکوییت رو میذارم جلوی چشمم اما هیچ ولعی براش ندارم مگر اینکه اون لحظه گشنه باشم که دیدم در حالت گرسنگی دو عدد بخورم برام کافیه در حالی که من ۱۵ روز قبل توانایی اینو داشتم در حالت سیری ی پاکت بیسکوییت رو با ولع بخورم…و اینکه یه اتفاق جالب دیگه اینکه من دیروز که بیدار شدم خواستم صبحانه بخورم و من به وضوح این پیام رو از جسمم دریافت کردم که نه صبحانه نمیخوام سیرم در حد چایی و یه خرما اوکی بودم وقت ناهار شد به خودم گفتم ناهار بخوریم؟نترس بگو اگر دلت خواست من میخورم باور کنید واضح دریافت کردم که الان غذای حجیم نمیتونم بخورم و من متعجب از دریافت این پیام بودم ساعت ۴ ظهر ی کم احساس ضعف کردم دو لقمه نون پنیر و کره خوردم و کافی کافی بود برام و دو لیوان چایی خرما هم خوردم و من سیر بودم هوس هیچی هم نداشتم تا اینکه شب از محل کارم برگشتم ساعت ۹و نیم بود که حس کردم گرسنه ام شده یه ساندویچ مرغ خوردم و سیر سیر شدم و برام خیلییی جالب بود چون من در تمام این یک سال و خورده ای ک گذشت به خودم گفته بودم شام اصلا نباید بخوری و ناهارم رو اگرم سیر بودم میخوردم از ترس گرسنگی ک گرسنه نشم که اگر گرسته بشم و مجبور بشم شب چیزی بخورم بدبخت شدم فکررر کنید دوستان چقد این رژیم و رعایت کردنا انرژی و تمرکز برد از من.
اما یک بهبود عااالی که همین دو روز متوجه شدم که خدارو بااارها بخاطرش شکر کردم و تو دلم بارها برای استاد عزیزم دعای خیر کردم این بود که من این یک سال اخیر پیاده روی رو نه از باب لذت برد بخاطر داشتن پاهای سالم و سلامتی بدنم و یا برای آرامش فکری نه به این دلایل انجام نمیدادم از سر اجبار برای وزن کم کردن و رعایت تناسب اندام انجاممیدادم و لذت بردنی توش نبود بخصوص اینکه بخودمم فشار میوردم موقع راه رفتن که سرعت گام هارو بیشترو بیشتر کنم اما بعد از اینکه شروع کردم ب آموزش های این سایت و دارم سعی میکنم که بخودم بگم ورزش کردن و کم خوردن عامل اصلی کاهش وزن نیست ذهنم اروم تر شده و اینکه ولع خیلی خیلی کمتر شده چند روز پیش زدم بیرون که برم سمت محل کارم هوارو دیدم بهتر از روزای قبل بود دلم گفت قدم بزن تا محل کار یه شوری منو گرفت من هر قدم ک میرفتم با تمام وجودم دورو برمو نگاه میکردم مثل بچه ای که برای اولین بار راه رفتنو یاد گرفته و بزرگترش برده باشه بیرون عینا من اونجوری بودم به دورو برم با دقت و با لذت نگاه میکردم قدم هام رو با آرامش و طمانینه برمیداشتم هوارو با همه وجودم وارد ریه هام کردم گفتم همینه من الان برای لذت بردن دارم پیاده روی میکنم برگشتنی هم کل مسیرو پیاده برگشتم فکر کنید از ۸و نیم تا ده دقیقه به ۱۰ شب رو من پیاده و با قدم های آروم بدون عجله برمیداشتم و برای هر لحظه داشتم لذت میبردم قبلنا وقتی بیرون از خونه پیاده روی میکردم اذیت میشدم از بوی خوراکی ها از دیدن سوپر مارکتا و بستنی فروشیا عذاب میکشیدم ولع و حسرت رو باهم تجربه میکردم اما اینبار معجزه بود من از بوی خوراکی ها لذت میبردم از دیدن مغازه ها بستنی فرشیا حلیم و آش لذت میبردم در حالی هوس نکردم بخورم ولع نداشتم فقط میدیدم بو میکردم و لذت میبردم حتی به خودم گفتم سحر اگر دلت بستنی قیفی میخواد بگو برات میخرم بدون ترس بخور اما اصلااا دلم نخواست گفتم نه اوکی ام بذار لذت ببرم رسبدم خونه هیجان و شورو اشتیاق همه وجودمو گرفت گفتم سحر اصلش همینه طبیعیه که همیشه همین باشه و پیاده روی کنی برای لذت بردن برای اینکه به خودت یادآوری کنی تنم پاهام سالمن و شکر گذار باشی و بخاطر این اتفاقب ک افتاو استاد من هر وقت نیت میکنم پیاده روی کنم با لذت اینکارو میکنم اینها بهبودهای این ۱۰روز من بودن البته یکم مختصر گفتم از شما سپاسگذارم بابت این همت و دلسوزی و مسئولیت پذیری و عشقی که به کارتون دارید و از خدا بابت هوایت بندگانش به کار مورد علاقه شون هم سپاسگذارم دوستون دارم
سلام به استاد عزیزم و همه عزیزان همراهم!
صبح زیباتون به خیر!
بهروز شده در ۱۴۰۲/۳/۲۵
خدا قوت استاد ! دستتون درد نکنه که با این همت بلند و شوق بی نهایت در این مسیر ادامه میدید و برای ما هم که افتخار همراهی با شما رو داریم هر روز انگیزه ی بیشتری ایجاد میکنید.
متن بروز شده خیلی روان تر وگویاتر شده ، تصاویر راهگشاست. اون تصویر که مین جنگی ( ترازو) رو خنثی میکنه خیلی از یک متن طولانی گویا تره.
من با وجود اینکه متن قبلی رو توی دفترم نوشتم باز تصمیم دارم متن جدید رو هم دوباره بنویسم و از این کار لذت میبرم.
باوجود اینکه من این دوره رو از۵ خردادشروع کردم هنوز دارم روی مقدمه و گام اول لاغری کار میکنم. وهر روز بارها متنها رو میخونم و ویدیو ها رو برای خودم تکرار می کنم. (
مصداق:قدم اول رو محکم بردارید. ) عجله ای ندارم.
استاد این برام خیلی جالبه که از روز اول که وارد سایت شدم به لطف خداوند!
ومتن هارو خوندم وسبک وسنگین کردم ومقایسه کردم هنوز تمرینها روشروع نکرده بودم، ترسم از خوراکی ها ریخت. برای اولین بار بدون ترس، بدون سرزنش کردن خودم وبدون نگرانی از چاق تر شدن ، از بودن سر میز غذا لذت بردم وچه دلنشین بود این احساس!
حتی کمر شلوارم رو هم تنگ کردم. خیلی لذت داره.
برای اولین بار در ذهنم رابطه غذا با چاقی رو در ذهنم قطع کرده بودم و خدا میدونه چقدر از این آگاهی جدید غرق لذت شدم وبه همین راحتی تغییر در من شروع شد.
امروز که در ۲۶ خرداد ۱۴۰۲ هستم ، لباسهایی که قبلا بهم چسبيده بودن برام راحت شده . احساس سبکی دارم. میرم بازار لباس انتخاب میکنم برای بدن خوش تیپم وخودم رو توی اون لباس مجسم می کنم و لذت میبرم.
دیگه از آینه فرار نمی کنم. جلوش می ایستم و بامهربانی و قدرشناسی خودم رو ومخصوصا شکمم رو نوازش میکنم. بهش میگم دوستت دارم انرژی لاغری من! ازش معذرت میخوام که این همه سال با ناآگاهی خودم اون رو آزار دادم. بهش قول میدم جبران کنم.
هر روز صبح وشب فایل خدای لاغری رو بارها و بارها گوش میکنم و هر لحظه حالم رو بهتر میکنه . خیلی سریعتر و راحت تر از اون چیزی که فکرش رو بکنید این سایت جز، زندگی روزمره من شده وتوی زندگیم جای خودشو بازکرده.
وقت کم نمیارم برای انجام تکالیف.
با وجود کارهای روزمره زیادی که دارم همیشه برای گوش دادن به فایل ها وقت دارم . ورودی هام رو کنترل می کنم. هر روز باشوق وانگیزه ساعت ۵ونیم حتی قبل از زنگ بیداری گوشیم ، از خواب بیدار میشم و جالبه که اصلا برام این کار سخت نیست. از این کار لذت میبرم و فرقی برام نداره که شب قبلش ساعت چند خوابیده باشم.
ممنونم استاد عزیزم ! که اینقدر حرف هاتون دلنشینه وبدون سرزنش وبدون از بالا نگاه کردن . آخه تو این همه سالهای چاقی خیلی سرزنش شدم . خیلی دلمو شکستن. خیلی تیکه شنیدم.خیلی اذیت شدم .هر کی میخواست نصیحتم کنه کنارش یه آسیب هم بهم زد وشاید خودش هم خبر نداشت .نمیدونم.
من چوب نا آگاهی خودم رو خوردم. اما دیگه دارم تغییر میکنم .دارم یاد میگیرم.
خدای درونم ازت ممنونم. استاد آگاهم ازت ممنونم مهربان ! صداقت شما چه دلنشینه وبرای من خیلی ارزشمنده . قدر این لحظه واین موقعیت واین سایت واین دوستانم رو میدونم و همتون رو دوست دارم .
به امید خدا همه به اون زندگی که لیاقتش رو داریم میرسیم.
حس و حال خوبی دارم و… ادامه میدم….
سلام و درود
خدا رو شکر
خوشحالم احساس بهتری داری😊 و با اشتیاق داری ادامه می دی
جهت اطلاع علاوه بر بهبود متن این جلسه بخش تمرینات آموزشی به انتهای متن اضافه شد و انشاالله به بقیه جلسات هم اضافه خواهد شد
منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
سلام دوست عزیزم چقدر این کامنت و کانت قبلی تون به دلم نشست چقد نیاز داشتم این صبحت هارو بخونم امروز به خودم قول داده بودم اولین کانت خودم رو در مورد اینکه چرا و چطور وارد این سایت شدم بنویسم اما اونقدر ذهنم دوباره درگیر افکار بیهوده شدم نتونستم بنویسم اما به خودم قول دادم که تا فردا بنویسم.امروز درگیر این فکر بودم که چطور تمام و کمال و بی قیدو شرط جسمم رو بپذیرم وبا خودم در این مورد به صلح برسم و بشدت فکرم مشغول شد چون از سن نوجوانی تا الان نتونستم جسمم رو بی قیدو شرط قبول کنم و از شما سپاسگذارم که در اینخصوص راهکار و اقدام خودتون رو نوشتید.
سلام سحر خانم ! صبح زیباتون به خیر !
خوشحالم تونستم کمکتون کنم.
امیدوارم در این راه با انگیزه ای روز افزون در کنار هم ادامه بدیم ونگاهمون به روز اولی باشه که با چه حال و روزی وارد این سایت شديم. تغییراتمون غیر قابل انکاره.
واز اونجایی که قبل چاق شدن یه کارایی تو ذهن ما انجام شده و:
آرام و بی هیاهو یه ورودی های اشتباهی رو وارد ذهنمون کردیم وچون باورشون کردیم تبدیل به فرمول های چاقی شده و نگرش پیش فرض مارو تغییر داده وبعد از همه ی این مراحل ، مغز ما دستورات چاقی رو صادر کرده وبدن ما فقط دستورات مغز رو اجرا کرده وخودش رو شبیه تصویر چاقی ای که در ذهنمون بوده ، کرده و
یادمون باشه که این روند زمان برده ولی ما به اون آگاهی نداشتیم وحواسمون نبوده توی بدن ما وفکر و ذهن ما چه خبره وداره چه اتفاقی میوفته وزمانی به خودمون اومدیم که تونستیم نتیجه این همه تغییرات رو ، که چاقیمون بوده ، رو ببینیم و تازه با ترس ونفرت خودمون از جسممون ،نهال چاقی رو آبیاری کردیم.
حالا که به این آگاهی رسیدیم ، که تو مسیر چاقی افتادیم ، وتازه ما بعد از این همه مقدمه، فقط آخرش رو که چاقی بوده دیدیم.
پس وقتی دور زدیم و میخوایم بیایم تو مسیر لاغری وتناسب، زمان می بره تا ورودی های مناسب رو وارد ذهنمون کنیم واثر بذاره روی ذهن ما و نگرش وباور بشه و بعد از اون تصویر لاغری در ذهن ما ایجاد بشه ومغز ما مطابق با اون تصویر زیبا دستورات جدیدش رو که ما رو در نهایت به تناسب میرسونه صادر کنه و بدن و جسم ما که کارش فقط اطاعت از ذهن ماست تغییر کنه و بشه اون اندام رویایی که من وشما دلمون میخواد داشته باشیم .
حتی گفتن وحرف زدن درباره ی این مسیر حالمو خوب میکنه.
حالا که به لطف همت استاد عزیزمون به این آگاهی های ناب دست پیدا کردیم، تازه متوجه میشیم که تاقبل ازورود به این سرزمین آگاهی ، چقدر بلاهای عجیب و غریب سر این جسم نازنینمون آوردیم.
من که خجالت میکشم از جسمم ،
وقتی یادم میاد که چقدر بيراهه رفتم و چقدر زمان رو از دست دادم ونتیجه نگرفتم ؛
حالا که به اینجا رسیدم و باورم شده که مسیر درست رو پیدا کردم وآگاه شدم، دیگه به نظرم خییییلی زمان نمی بره ، یا حداقل دیگه ۲۳ سال وقت لازم ندارم که بدنم برگرده به تنظیمات درستی که خداوند در خلقتم ایجاد کرده و مهمتر از اون ، رو تناسب بمونه و ثابت بشه.
آگاهی داشتن ،به افزایش سرعتم در این مسیر کمک میکنه.
ایمان دارم راهم درسته پس، ادامه میدم ….
سلام صبح زیباتون به خیر! امیدوارم امروز هم منتظر اتقاق های خوب باشین تا براتون اتفاق بیفته. به امید خدا!
۱- شنیده بودم و یه جورایی میشه گفت بخودم قبولانده بودم که چاقی من ارثیه، ولی خواهر و برادر هام لاغر بودن، پس این دلیل رد شد.
۲- شنیده بودم که استخوان بندی من درشته، ولی با همین استخوان بندی شبيه به من، برادرم لاغر بود.؛ پس این هم نمی تونه دلیل منطقی برای چاق بودن من باشه. این هم نیست.
۳- شنیده بودم کم تحرکی باعث چاقی میشه واگه یه مدت يه جا می نشستم عذاب وجدان میگرفتم که به این دلیل چاق شدم اما کسانی رو میدیدم که خیلی تحرکی ندارن ؛ ولی متناسبن
پس این هم نبود.
۴- شنيده بودم که بیخیالم وچون با آرامش غذا می خوردم، در نتيجه زیاد میخورم و چاق میشم ؛اما این نظر دیگران بود وقضاوتشون درباره من اشتباه بود؛ من هر وقت عصبی می شدم و حواسم از خودم پرت می شد، تازه بیشتر هم می خوردم؛ پس این دلیل هم رد میشه .
۵- فکر می کردم چون سس و بستنی و کيک و…زیاد دوست دارم ومی خورم چاق میشم؛ اما کسايی رو می دیدم و می بینم که خیلی بیشتر از من این خوراکی ها رو استفاده می کنن ولی لاغر ومتناسب هستن؛ پس این دلیل هم ازنظر من رد شد و نمی تونه دلیل قابل قبولی باشه و تو ذهنم خطش زدم.
۶- یه دلیل دیگه برای چاق شدن خودم رو آروم غذا خوردنم می دونستم ( از بس تو گوشم خونده بودن)؛ مثلا همسرم همیشه می گفت: ” چون زیاد سر سفره می مونی در نتیجه بیشتر می خوری، حواست نیست.
خلاصه از بس میخواستم راه رفتن درست رو از دیگران یاد بگيرم ، راه رفتن خودم رو هم از یاد برده بودم. دیگه تا این حد آدم چشمش به دهن دیگران باشه وبه نظر اون ها توجه کنه که یادش بره بابا ، پس خودت چی؟ تو وجود خودت دلیلش رو پیدا کن.( البته حالا به این نتیجه رسیدم که باید این طوری باشه) .پس:
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
۷- یه دلیل مهم دیگه بی توجهی به مزه و نوع غذا بود، از خوردن غذا ِلذت نمی بردم فقط می خوردم که گرسنه نمونم اما نمی دونستم کی سیر میشم و کی باید از خوردن دست بکشم، از بس که حواسم پرت دیگران و مسائل جانبی سفره بود.( يه نمونهش اینکه همهچی مرتب باشه مخصوصآ وقتی میزبان بودم. این موضوع به خودی خودش خوبه ولی از حد که بگذره وخودت آسیب ببینی بد میشه؛ )
مثلا اگه قرار بود مهمان بیاد اونقدر استرس داشتم همه چی مرتب باشه که عصبی میشدم؛ تازه وقتی هم مهمونها میومدن از ظاهرمن پیام خوبی نمی گرفتن و شاید هم پیش خودشون فکر می کردن از دیدنشون خوشحال نشدم واین در حالی بود که از درون من خبر نداشتن .بنده های خدا تقصیر نداشتن.
خدا منو ببخشه! خیلی خودم رو اذیت کردم .قول میدم جبران کنم. هم برای خودم و هم برای مهمونام.
۸- یه دلیل دیگه این بود که بلد نبودم خودم رو دوست داشته باشم. آخه فقط به من یاد داده بودن به دیگران احترام بذارم و هرکاری از دستم بر میاد براشون انجام بدم.
این خوبه ولی باید این رو هم یاد میگرفتم که خودم رو هم دوست داشته باشم و به خودم هم احترام بذارم و هر کاری از دستم بر میاد برای آرامش و لذت بردن خودم هم از زندگی انجام بدم
واین منافاتی با لذت وآرامش دیگران نداره بلکه باعث میشه زیاده ازحد خواهی های دیگران رو کنترل کنیم ویاد بگیرن که توقعاتشون رو منطقی و به جا داشته باشن ، نه اینکه از بس ما خودمون رو به خاطر رضایت اونها نادیده بگیریم که این رو حق خودشون بدونن که بر آورده کردن انتظارات اونا رو همیشه بر خواسته خودمون مقدم بدونیم وگر نه ناراحت میشن.
با بودن در این سایت یاد گرفتم ؛ یعنی بلد بودم ولی به اون عمل نکرده بودم، چه فایده؟
علم چندان که بیشتر دانی
چون عمل در تو نیست نادانی نادانی نادانی حتی اگر پروفسور باشی.
۹- یه دلیل دیگه که پیدا کردم وبه اون مشکوکم که در چاق شدن من دخالت داره : اینه که زیادی مسئولیت پذیرم البته شاید نشه اسمشو مسئولیت پذیری گذاشت؛ در هر اتفاقی خودم رو سرزنش می کردم و به خودم می گفتم: ” اگه من این حرف رو نمی زدم اینطوری نمیشد یا اگه من این کارو انجام نمی دادم این اتفاق نمی افتاد،
خلاصه همیشه خودم رو سرزنش می کردم وانگار من مسئول همه بودم و نباید اجازه می دادم چیزی و مساله ای کسی رو که دوستش دارم رو ناراحت کنه. حالا که فکرش رو میکنم، میگم آخه به چه قیمتی؟
آیا واقعا کارم درست بوده ؟ آیا اصلا لازم بوده من این کارو انجام بدم. تازه یه جاهایی دخالت تو کار خودشون حساب میکردن و ناراحت هم میشدن از دست من.
الان که دارم بهش فکر میکنم میبینم هم با این کارم خودم رو اذیت کردم و هم دیگران رو. خدامنو ببخشه!
خلاصه همیشه در حال سرزنش کردن خودم بودم ؛ حتی بعداز خوردن هر غذایی و هر خوراکی. این فکر که:ای وای چرا اینو خوردم( کاش به جای اون ، قبلش از خودم می پرسیدم چرا اینو میخوری؟ ) چاق تر میشم و….لذت خوردن اون رو هم از خودم دریغ می کردم.
و بالاخره
تنها کاری که این توجیهات کرد، طبیعی جلوه دادن چاقی من بود واین که تسلیم چاقی بشم و از ادامه دادن مسیر و تلاش برای تناسب اندام خودم دست بردارم؛ اما حالا که دارم به گذشته خودم فکر می کنم، می بینم چون راضی به این کار نشدم، بارها و بارها روش های مختلفی رو امتحان کردم: مثل پیاده روی های زیاد و طولانی، عرق کردن، دویدن، استفاده از کرم ها و داروهای لاغر کننده، ورزش، استفاده از دمنوش های گیاهی مختلف و…….وحتی
پیش متخصص تغذیه رفتم و رژیم گرفتم
ولی وقتی به اون لیست بلند بالا نگاه کردم نتونستم به خودم بقبولانم که درست باشه و فایده داشته باشه وبه قولی نتونستم باورش کنم وحتی یک روزشو هم انجام ندادم چون به نظرم غیر منطقی اومد و نتونستم خودم رو قانع کنم که این ، روش درستی باشه.؛ آخه خیلی ها رو دور وبر خودم میدیدم که این رژیم و رژیم های دیگه رو نمی گرفتن ولی متناسب بودن، تازه نمی شد رژیم من جدای از خانواده باشه وسختم بود که هر وعده دو جور غذا درست کنم از طرفی خیلی از موادی که توی اون لیست بود به طور طبیعی( یعنی فریز نشده) دراون فصل توی بازارنبود ویا خیلی گرون بود وخلاصه هزینه زیادی رو بدون رغبت وتوجیه منطقی روی دستم میگذاشت پس اون روش هم شروع نشده شکست خورد ولی ادامه داره…..
سلام و درود
تبریک میگم به شما دوست عزیز
خیلی عالی تمرین این جلسه رو انجام دادید
دقیقا این مسیر شگفتی ساز شدنه
منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
سلام دوست عزیز ،
خوشحالم در این مسیر با شما آشنا شدم از خوندن متنهای عالی شما لذت می برم …احساس می کنم حرفای دل منو می زنی باهات همذات پنداری می کنم
در حال حاضر بعد از این همه مدت بودن در سایت و تمرین کردن مهمترین چیزی که مانع لاغری من شده ارو شناسایی کردم و اون اینه که هنوز به طور کامل نتونستم قدرت رو از عذاها بگیرم و به افکارم منتقل کنم درسته که خیلی وقته بدون ترس غذا می خورم درسته که از سیر شدنم بعد از صرف عذا خودمو گناهکار نمی دونم و اینو حق طبیعی خودم می دونم که همیشه سیر باشم و گرسنگی نکشم اما در مقایسه با لاغرها هنوز نتونستم مثل اونا در مورد خوردن آزاد و رها باشم به طور کاملا ناخودآگاه برای خوردنم ساعت تعیین می کنم مثلا میگم هوا که تاریک بشه ساعت ۸ شام بخور زودتر نخور دیرتر اشکال نداره . در صورتی که درستش اینه ذهن رها از خوردن ، زمانش و حتی مقدارش باشه ….این از نظر من اصل لاغری با قدرت ذهنه ..که من هنوز به این مرحله نرسیدم خوشبختانه خودم رو گاهی بسیار سبک احساس می کنم و لباسها و مانتوی بیرونم آزادتر توی تنم دیده میشن خودبخود کمتر می خورم قبلا مقدار زیادی نون تازه همراه با ولع زیاد با صبحانه می خوردم با دو پیمانه شکر چاییمو شیرین می کردم ولی حالا با یک پیمانه .. مقدار نون خوردنم خیلی کم شده ولی هنوز در مورد خوردن دغدغه فکری دارم .خوشبختانه در حال حاضر هیچکس و هیچ چیزو عامل چاقیم نمی دونم مشگل فقط طرز فکرمه نگرشم نسبت به خودم و مواد غذایی… به طور کلی پذیرفتم که غذاها چاق کننده نیستن اما وقتی وارد جزئیات این مسئله میشم می بینم ته ذهنم هنوز مشگل دارم با این قضیه …یعنی همون موانع ذهنی ..
دوست عزیز بهت تبریک میگم که گامهای اول رو داری محکم بر می داری ..و خودبخود لاغرتر شدی ..
از نطر من معجزه روش لاغری استاد عطار روشن اینه که می تونه بدون مشخص کردن هیچ رژیمی مارو لاغر کنه ما می تونیم با مصرف غذای سفره مطابق با هر شرایط اقتصادی لاغر بشیم .. ما می تونیم هر روز نان و سیب زمینی و برنج بخوریم ولی لاغر بشیم … رمز این نوع تعذیه راحت و آسون اینه که اولا اونارو چاق کننده ندونیم دوما با گرسنگی حقیقی اونارو مصرف کنیم سوما زیادی نخوریم به نظرم یک عامل چهارم هم داره و اونم اهمیت ندادن به مصرف میانوعده هاست …
برات بهترینهارو آرزومندم..ارادتمند شهربانو
به نام خدای لاغری!
شهربانوی عزیزم سلام! صبح زیباتون به خیر!
عاشق اسمتون شدم . همه خوبی ها رو در معنی اسمتون می بینم. بانوی شهر ، بانوی سرزمین وجودتون، این از همه مهمتره.
آخه با دیدن اسمتون این تصویر در ذهنم ایجاد میشه که روی یه تخت نشستید وبر همه امور تسلط دارید. خیلی متناسب و زیبا هستید. وقتی براتون خوراکی میارن ، بعد از نیم نگاهی با دست اونو پس می زنید ،چون میل ندارید ، چون بر همه چی تسلط دارید. چون خیالتون راحته ،هر وقت گرسنه شدید هرچی اراده کنید براتون آماده س. خیالتون راحته . دغدغه ی چی بخورم، کی بخورم، چقدر بخورم، چطور بخورم رو ندارید.
مشاور تغذیه ندارید ، آخه کسی در حدی نیست که برای شما تعیین کنه که چی بخور ، چی نخور، کی بخور، چقدر بخور.
اونقدر به خودتون در این زمینه اعتماد دارید که به کسی اجازه دخالت در این موضوعات رو نمیدید.
در سرزمین شما همه چی سر جای خودشه.
در سرزمین شما فقط، مدرک داشتن، مجوز دخالت در امور نیست.
مردم حرص نمی زنن که با گرفتن چند تا مدرک برای خودشون اعتبار به دست بیارن .
در سرزمین شما اگه کسی مدرکی داره ، در حد مدرکش آگاهی وشعور داره ودر عمل نشون میده با سواده و خودش رو با عنوان ولقب بزرگ نمی بینه. ادعای پوچ و تو خالی نداره .
در سرزمین شما هیچ کی پسر خاله خدا نیست. دین رو با سلیقه ی شخصی و نظر خودش که خیلی وقت ها هم سخیف و اشتباهه تفسیر به رای نمی کنه که مردم رو از دین بیزار کنه.
در سرزمین شما همه با شخصیت هستن. کار اشتباه اشتباهه و فرقی نمی کنه از کی این اشتباه سر بزنه.
در سرزمین شما هر کی هر ادعایی داره ، باید در عمل لیاقت اون ادعا رو داشته باشه وبتونه در “ عمل” اونو ثابت کنه.
در سرزمین شما لباس آدم ها ، بهشون شخصیت نمیده بلکه این آدم ها هستند که به لباسشون حرمت میدن .
در سرزمین شما مردم کور کورانه از دیگران تقلید نمی کنن.
در سرزمین شما، حسرت جایگاه ، امکانات ، پول وموقعیت دیگران رو خوردن ممنوعه ، هیچ کی با حرف زدن در اين باره وقت خودش رو تلف نمی کنه .
در سرزمین شما ، صرف ، لباس پوشیدن شبیه یه نفر ، کسی رو شبیه اون نمی کنه هر کسی فقط خودشه وفقط نقش خودش رو بازی میکنه وخوب هم بازی میکنه چون اون بازی توی وجودشه. فقط تقلید صرف نیست . کسی نمیاد راه رفتن کبک رو تقلید کنه .
درسرزمین شما هر گلی رنگ و بوی خودش رو داره . هیچ گل رزي رو نمی بینی که دلش بخواد بوی یاس بده. هر کسی در نقش درست خودش زیباست.
در سرزمین شما هر کسی خودشه وسعی نمی کنه رفتار یکی دیگه رو فقط تقلید کنه.
براتون این بحث ها پیش پا افتاده س.
آخه به افرینش تون وسیستم بدنتان اعتماد کامل دارید. دارید به مسائل دیگه رسیدگی می کنید و مطمئن هستید که پیش فرض آفرینش شما تناسب و زیباییه ولذت بردن از نعمت های خداوند.
آره! شهر بانوی با وقار و زیبا! دلم برای سرزمین زیبایی که داری پر پر می زنه و اشک تو چشمام جمع میشه. دلم میخواد به سرزمین تو هجرت کنم و باقی عمرم رو غرق در اون همه زیبایی سپری کنم.
من مدت ها قبل همیشه این سوال درذهن بود که چرا در طبیعت یه خرگوش چاق، یه پرنده ی چاق، یه اسب چاق و کلا چرا هیچ حیوان چاقی نمی بینم. خیلی تو فیلم های حیات وحش دقت می کردم و همیشه در مقابل، از خودم میپرسیدم پس چطوره که دربین انسانها این همه تنوع اندازه وسایز وجود داره ؟ میون حیوانات بیماری نمی بینم ، یا زنده هستند ومتناسب ویا می میرند؟
خلاصه هر بار که یه فرد چاق میدیدم از خودم می پرسیدم: اینجا یه چیزی درست نیست. یه چیزی درست در نمیاد. یه ایرادی در کاره. چرا ؟ چرا؟ چرا؟
و وقتی وارد سایت تناسب فکری شدم جوابش رو پیدا کردم .
آخه از قدیم گفتن: جوینده یابنده س.
یه حرف درست دیگه هم گفتن که من قبولش دارم: سوال درست بپرسی به جواب درست می رسی.
حس فراوانی داره اسمت شهربانوی نازنینم!
سفره دلم رو باز کرد اسم نازنینت!
اینجا که هستم حس زیبایی دارم…پس…ادامه میدم….
سلام دوست عزیزم گلستان …
ممنون از این همه لطف ،ممنون از این همه تعریف و تمجید و وصف و توصیفات سرزمین لاغرها و متناسبها افتخار دادی در این شهرو سرزمین جایگاهی بخاطر نامم دادی عزیزم …خیلی متشکرم …اگر منو بانوی شهر متناسبها در نظر آوردی خودتون هم بخاطر اسم زیباتون گلستان ، این شهر و سرزمین رو با گلهای علم و دانش مزین می کنی … از تصمیمی که برای استفاده ناشنوایان گرفتی بی نهایت خوشحال شدم … بیا با هم دست به دست بدیم و اینکارو بهتر پیش ببریم …
اگر شما عزیز ، شماره هر قسمت رو مشخص کنی و تیکه تیکه بفرستی منم وقت میگذارم دیدگاههای مربوط به هر جلسه ارو به نام خودتون یه کاسه می کنم تا بهتر و بیشتر مورد استفاده دوستان و ناشنوایان عزیز قرار بگیره …به قول شما ذهن و فکر و تمرکز من هم درگیر آگاهی هر جلسه بشه ..
از همکاری شما بسیار ممنونم … دوستدار شما شهربانو
سلام و درود
نوشته هایی که برای استفاده ناشنوایان در بخش نظرات ارسال میکنید به انتهای محتوایی نوشتاری اضافه میشه و نیاز به جمع بندی در بخش نظرات نیست
لطفا نوشته هایی که برای بخش ناشنوایان در بخش نظرات ارسال میکنید رو با نوشتن عبارت (ناشنوایان) متمایز کنید تا هنگام منتشر کردن دیدگاه ها مشخص باشند
باتشکر
سلام استاد!
چشم ، رعایت میکنم که کلمه ی ناشنوایان رو ذکر کنم
سلام و وقت یخیر این اولین اشترک من در زمینه چاقی ست
من چاقم چون:
تند و بی فکر غذا میخورم
چون وقتی عصبی میشم یا هیجانی میشم غذا خوردن موقتا آرومم میکنه
چون تنها تفریح و لذت برلی مت خیلی وقتها غذا خوردنه
چون فکر کردن به غذا وسیله است که دیگه به تنهاییم و ….فکر نکنم
من خیلی غذا میخورم چون هیچ وقت در بچگی ام اونقدر که دلم میخواست غذا به من نمیدادند
من خیلی می خورم چون خودم رو لایق دیده شدن نمی دانم از دیده شدن و تحسین شدن می ترسم
من عادت کردم که همیشه یه چیزی برلیغصه خوردن داشته باشم و اول روز با خوردن یک صبحانه پر حجم تما بکرم به سرزنش و حسرت میگذره
من چاقم چون همه زنهای فامیل ما بعد زایمان چاق میشن
من چاقم چون وقتی لاغر میشم پوستم افتاده و زشت میشه
چاقم چون نمیخوام دیده بشم
چاقم چون مدل عذا خوردنم اشتباهه
چاقن چون طبع و مزاجم مناسب چاق شدنه
بعد زایمان زنها بیشتر چاق می شوند
از لاغر استخوانی بودن یدم می اید
چاقم چون هورمونهایم خوب عمل نمیکنند
سلام آفرین یگانه ، چه خوب و زیبا دلایل چاقی ذهنت رو نوشتی … چندتا از دلایلی که نوشتی مربوط به چاقیته و چندتا مانع لاغری به موانع لاغر شدن میگیم باورهای نگهبان چون از چاقی ما محافطت می کنن و اجازه لاغر شدن نمی دن ..مثِلا اونجا که نوشتی با لاغر شدن پوستم افتاده و زشت میشه و در ادامه نوشتی از لاغر استخونی بدم می آد …
اگر ما همه عوامل چاقیمون روشناسایی و برطرف کنیم اما دیدگاه خوب و مثبت و قابل قبول نسبت به لاغری و آدمای لاغر نداشته باشیم و به هر دلیل کراهت داشته باشیم که لاغر بشیم با اینکه قلبا خیلی دلمون می خواد وزنمون بیاد پایین با این وجود هرگز لاغر نخواهیم شد …
برای شما دوست خوبم آرزوی بهترینهارو دارم
به نام خدایی که از رگ گردن
به من نزدیکتر است.
وسلام و درود به محضر استاد عالیقدر و عزیزان هم مسیرم!
در مورد عوامل چاق کننده من: طی ۲۳ سال و در ادامه دلایلی که قبلا نوشتم:
۱- خوردن از روی عادت
۲- خوردن به خاطر تعارف و رو دربایستی با دیگران
۳- خوردن بدون توجه به صدای بدنم
۴- نپرسیدن از بدنم و جسمم که نیاز داره یا نه؟
۵- نپرسیدن از جسمم که ” آیا این خوراکی رو دوست داری بخوری یا نه؟
۶- خوردن بدون توجه به مقدار مورد نیاز بدنم. کلا نمی دونستم چطور باید اون نیاز رو تشخیص بدم.( نا آگاهی و عدم شناخت از خود)
۷- هیچ وقت برام معلوم نشد که ، کی باید شروع به خوردن کنم ، چون آموزش الان رو نداشتم.
۸- هیچ وقت برام مشخص نبود کی باید از خوردن دست بکشم. ( هر چی به سر خودم آوردم از نشنیدن صدای درونم بوده ، شاید چون با خودم قهر بودم و خودم هم خبر نداشتم.)
۹- مزه ی غذاها و خوراکی ها رو زیاد حس نمی کردم و از خوردن اونها لذت نمی بردم.
۱۰- تمرکز زیاده از حد روی خوردن ونخوردن.
۱۱- نگرانی مدام درباره اینکه ، چی بخورم که لاغر بشم؟
۱۲- توجه زیاد به این موضوع که، چی بخورم که چاق نشم ؟
۱۳- ربط دادن چاقی و لاغری به خوردن و نخوردن در ذهنم .
۱۴- توجه زیاد به ترازو و وزن کردن مداوم خودم در فاصله های زمانی نزدیک به هم.( تازه ، چقدر هم فکر می کردم با این کار حواسم به خودم هست و دارم از خودم مراقبت میکنم. زهی خیال باطل، نگو هر بار روی مین ضد نفر میرفتم . الان که دارم بهش از این زاویه نگاه میکنم در عجبم که چطور هنوز دوام آورد؟؟؟!!!! پس من خیییییییلی مقاومم .
از این نظر جا داره به خودم تبریک بگم !
پس این ثابت میکنه که من اراده خیلی قوی ای دارم .
حالا که مسیر درست رو به من الهام کرده خدای درونم، با اطمینان میگم :
بادور زدن وتغییر مسیر وقرار گرفتن درراه درست ، که همون مسیر لاغری با ذهن هست با اراده ای که در خودم سراغ دارم ، یقین دارم که برمیگردم به تنظیمات کارخانه
ومیشم همون گلستان متناسبی که خداوند دوست داره وخودم عاشقش هستم ودوباره با خودم آشتی میکنم ، عاشق خودم میشم دوباره .
۱۵- سرزنش کردن خودم و ناراحت بودن از دست خودم ، که چرا نمی تونی بدنت رو، روی فرم و متناسب نگه داری؟!!!
۱۶- نگرانی از ناراحت شدن دیگران، که اگه نخورم و با اونها همراهی نکنم، دلخور میشن.
( توجه اشتباه و بیش از حد به برآورده کردن خواسته دیگران بدون اینکه بدونم درسته یا نه ؟ و ایجاد توقع بی جا در اون ها که همیشه در این مورد از من توقع همراهی داشته باشن.)
۱۷- توجه بیش از حد به اینکه، چیزی از غذام توی بشقابم نمونه در مواقعی که اشتباهی زیاد غذا می کشیدم.
۱۸- به این موضوع فکر نمی کردم که اون خوراکی رو دوست دارم یا نه؟ فقط اون خوراکی رو میخوردم، انتخابش نمی کردم. ( نمی دونم رو چه حسابی این کار رو میکردم ، شاید و نه ، قطعا از روی نا آگاهی و اینکه خودم رو دوست نداشتم.)
الان که مشغول نوشتن عوامل چاق کننده ی خودم هستم ساعت” ۸:۲۵ صبح گاه ۱۴ خردادماه ۱۴۰۲ هست زمین لرزه ملایمی رو حس کردم ، کمد وتختم چند بار حرکت محسوس کرد ولی به خودم گفتم:” خدا مواظب منه”. نترسیدم و بقیه رو نترسوندم وبه نوشتنم ادامه دادم.البته خیلی زمانش کوتاه بود.
جای شکر داره که هنوز مهلت دارم. خدایا شکرت ! بزرگیت رو شکر. چه لطیف به من قدرتت رو یاد آوری کردی! که می تونی در یک لحظه همه چیز رو زیر و رو کنی و هیچ چیز نمی تونه در برابر اراده تو مقاومت کنه.
خودم رو به اراده تو میسپارم و با آسودگی پشت سرت قدم بر میدارم.
سلام نوشتتون خیلی زیبا بود
ب من این حس داد کچاقی اونقدرهام ترسناک نیست اونقدرها بزرگ نیس کمن میترسم
میشه حل بشه
فهمیدم وقتی تو خونه هم گند میزنم بعد میشه ک اونو درست کرو
چاقی رو هم من ب وجود اوردم ومیتونم حلش کنم
اما ی حس تلخ گناه عذاب وحدان ب من داد
اینک خودم مقصرم مقصر تک تک لحظاتی ک مبتونستم شاد باشم ولی غمگین بود ب خاطر چاقی
خیلی سخته ادم بدونه مقصر تموم ناراحتی هاش خودشه مقصر تموم نشدنهاش خودشه
من خودنو میبخشم اشتباه کردم اما نمیدونستم
اما الان هم ک اگاهانه میدونم گرسنم نیس میخورم یا رفتاری مثل این چی
گاهی حس میکنم در این چاقیه گیر افتادم
خدایا خودت ازادم کن
دوست دارم پروانه ای بشم ک از پیلم دراومدم
ازادم رهام
من ادامه میدم چن عاشق این مسیرم
من تموم خودم رو گذاشتم
من تموم این لحظات رو زندگی کرد در حد اگاهیم
پس گناهی نیس
هی ذهنم میگه تو نمیتونی تو ک دوره رو ندارب
گاهی حس بازی مار پله رو میکنم
ک میام سر نقطه اول
اما اون ماره هم خود منم خودم ک باعث فرودم میشم
میشه ک نشه
میشه از اون مارهم رد شد درسته درد میاد
اما این من مک انتخاب میکنم ک ازش رد بشم یا باهاش هم هویت بشم و فرود بیام
کدوم رو میخوام
گاهی جوری نحواها تو ذهنم قد الم میکنن
نمیفهمم چی شد
چرا این کارها رو کردم
چرا الان تا این حد خودمو خفه کردم
درحالی ک هیچ لذتی هم ازش نبردم
احساس ضعف میکنم
فریبا تو اون نجواها نیستی حرفشو قبول نکن
شاید ازادی از پیله در همین قدم باشه
تو گناهی نکردی در هر مرحله بر حسب اطلاعاتت زندگی کردی
وادمهای اطرافت هم همینن بپذیر ک همه بر حسب باورهاشون عمل میکنن
اما اگها باش تو قدرت خلاصی داری
تا تو شلیک نکنی اون گلوله خارج نمیشه
در برابر نجواهایی ک میگن شلیک
تسلیم نباش
تو حق انتخاب داری
برده بودن شایسته تو نیس
تو لیاقتت خیلی بیشتر از این حرفهاست
ب همون لحظه اگاه باش و بگو من انتخابم ی چیز دیگس من میدونم
رئیس منم ن تو
من چی انتخاب میکنم شلیک یا تسلیم یا رهایی
دوست عزیزوقتی گفتید شما تونستید در این ۲۰ روز کاهش داشته باشید با تمو وجودم نجواهای ذهنم داد زدن ک ببین تو نمیتونی
این ک میگه راحته پس چرا تو نمیتونی
اعتراف میکنم ناراحت شدم ب جای خوشحالی چن احساس ضعف وناتوانی کردم
احساس نتونستن
اما ب این لحظه اگاهم ک ک میشه ک من مینتونم
من این نشدن و نتوستن رو قبول ندارم
چن من خدارو دارم
هدف چیه
زندگی کردن
پس من الان رو زندگی میکنم چ چاق باشم چ لاغر
من حق زندگی کردن دارم
من حق شاد بودن دارم
پس زندگی کن ب چاقی نشون بده ک قدرتممد نیس
نشون بده من ادامه میدم
بهس نشون بده ک تو انتخاب میکنی ادامه دادن رو با تموم اشتباهاتم وبا تموم صغفهام
این اخرش نیس
ادامه داری پس چرا ناراحتی
ادامه بده همه اینها درست میشه
همه چی ب تو بستگی داره ک اینحا وایسی
تموم کنی
یا ادامه بدی و حلش کن
من ادامه دادن رو انتخاب میکنم
ممنونم دوست عزیزم منو ببخش ک از پیروزیت منو خوشحال نکرد اولش
اما الان خوشحالم چن میدونم منم میتونم چنین تجربه ای داشته باشم گوارای وجودت تو شایسته ای
شایسته بهترینها
چن ب من و خیلیا درس دادی
سلام من این دیدگاه رو ددر جواب دبدگاه خانوم سادات عزیز نوشتم اما گوشیم ادا در اورد جداگانه شدهر گاری کردم درست نشد
ممنونم
سلام ، استاد در مورد اینکه من چرا چاق هستم
۱من با وزن ۵ کیلو به دنیا امدم
۲ من ژنتیکی چاق هستم و عمه ها و عموها را می دیدم
۳ افراد چاق در قدیم نشان از ثروت و مال اندوزی داشت و لاغرها یعنی فقیرند
۴ افراد چاق را بیشتر احترام می گذاشتند
۵ افراد چاق قوی تر بودند و بین افراد حساب ویژه ای روی انها باز میشد
۶ در مجالس به افراد چاق احترام ویژه می گذاشتند و در صدر مجلس بود
۷ در مسافرتها نباید در آغوش کسی باشی و صندلی جداگانه داشتیم
۸ در هنگام خواب یا غیبت سهم غذای ما بیشتر و کنار گذاشته میشد
۹ در هنگام گرسنگی نظرات افراد چاق خیلی مهم بود
۱۰ در زمان قدیم دخترهای لاغر مورد پسند نبودند و چاقها خواستگاران بیشتری داشتند 😄😄😄
سلام دوستان من به تازگی با این روش آشنا شدم و امروز اولین ویدئو رو گوش دادم و نظرهای شما رو که میخوندم دیدم چقدر شباهت وجود داره خیلی از شما مثل خودم هستین و تجربه های مشترکی داشتیم این باعث شد امید بیشتری پیدا کنم و ببینم که تنها نیستم.
اما تجربه خودم و دلیل چاقی خودم رو مینویسم.
تا سن ۱۳_۱۴ سالگی خیلی لاغر بودم و خیلی بدغذا. حتی گوشت نمیخوردم فقط یکم آب خورشت رو برنج میریختم با ماست. و همه بهم میگفتن چقد لاغری و فلان. یادمه ۸ سالم بود رفتیم یه جا خودمو وزن کنم با کلی لباس و کفش زمستونی ۱۲ کیلو بودم که بابام خیلی ناراحت شد میگفت چقد لاغری ضعیفی
۱۲ سالگیم که به بلوغ رسیدم کم کم روند چاقی من شروع شد .سالی ۴_۵ کیلو بهم اضافه میشد و نوسان داشت. چاق و لاغر میشدم
ولی بیشتر اضافه وزنم از ۱۸ سالگی بود . بخاطر دانشگاه و کار مدام در رفت و آمد بود وقت برای غذا خوردن نداشتم بخاطر همون مدام شکلات و هله هوله میخوردم و غذاهای فست فودی.
بارها هم رژیم گرفتم به وزن ۵۴ که ایده آلم بود هم رسیدم اما برگشت.
۲۶ سالمه با قد ۱۵۵ و ۶۴ کیلو وزن
خیلی دوست دارم به تناسب اندام برسم و لاغر بشم
ممنونم از استاد عزیز و همه شما دوستان که تجربیاتتون رو به اشتراک گذاشتین.
“ به نام خالق هستی ”الله” “
درود به تمامی تناسب فکری های عزیز و استاد گرامی ؛
گام اول : شروع مسیر لاغری ؛
پروردگارا ،سپاس می گویم تو را که مرا امروز ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ یاری دادی تا بتوانم گام اول را بردارم ، خدایا شکرت.
بهترین طریق قرار گرفتن در مسیر لاغری شروع حرکت از مسیر چاقی است .نکته ی شگفت انگیز و امیدوار کننده این است که برای لاغر شدن نیاز نیست به اندازه ی سال هایی که چاق بوده ایم صبر کنیم .
ما باید قبل از هر چیزی از خود بپرسیم که من چرا چاق هستم؟! علت چاق بودن من چیست ؟!
و حالا من می خواهم داستان چاقی خود را بنویسم :
من مریم با ۳۷ سال سن هستم .از ده یازده سالگی تپلی و چاقی من نمایان شد و با تحسین اطرافیان مواجه شدم که از تپلی من خوششان می آمد و آن را دوست داشتند .من در همان دوران عمل لوزه ی سوم انجام دادم که قبل از آن کاملا لاغر بودم اما تقریبا بعد از عمل دچار اضافه وزن شدم و روند چاق شدن من شروع شد. ما خانواده ی پر جمعیتی بودیم که همگی ما خوش خوراک و پر خور بودیم و هر کدام برای به دست آوردن هر چیز خوشمزه ای در تلاش و تکاپو بودیم.
یادم می آید در دوران مدرسه زمانی که شیفت بعد از ظهر بودم بعد از تعطیلی از مدرسه با شتاب به خانه می آمدم و در زمان دیدن برنامه ی کودک با یک سینی شامل نان ، پنیر و یک لیوان چای شیرین که به دو لیوان ختم می شد به قول معروف دلی از عزا در می آوردم .در دوران راهنمایی اضافه وزن من بیشتر شد و من چون عضو تیم هندبال مدرسه بودم و تمرین زیاد انجام می دادیم فکر می کردم با عرق کردن زیاد و ورزش کردن بسیار متناسب و لاغر می شوم و مقداری وزن کم می کردم اما بعد از دبیرستان و در زمان دانشگاه به شدت چاق شدم و وزنم نزدیک به ۹۶ کیلو گرم رسید.در یکسالی که عقد بودم نزدیک به مراسم ازدواجم توانستم وزنم را به ۸۸ کیلوگرم کاهش بدهم اما بلافاصله بعد از ازدواج دوباره چاق شدم و تا وزن ۱۰۲ کیلوگرم پیش رفتم.در بارداری اولم از ماه پنجم به بعد تا زایمانم وزنم به ۱۱۳ کیلوگرم هم رسید که بعد از زایمان دوباره به وزن ۱۰۲ کیلوگرم برگشتم و در بارداری دوم وزنم به ۱۱۸ کیلوگرم هم رسید که بعد از زایمان به ۱۰۵ کیلوگرم کاهش پیدا کرد اما در این تقریبا ۷ سال پایانی من در وزن ۱۰۴ تا ۱۱۰ کیلو گرم در نوسان بودم و تا الان نتوانسته ام وزن پایین صد کیلوگرم را تجربه کنم.در این سال ها من برای کاهش وزنم از رژیم های من در آوردی ،رژیم دکتر کرمانی ، خوردن انواع دمنوش ،پیاده روی و کوهنوردی و محدودیت های غذایی زیادی استفاده کرده ام و نتیجه ای که می خواسته ام نگرفتم و تنها ولع و حرص خوردن را در خودم تقویت کرده ام و بیشتر از قبل چاق شده ام .به نظر خودم عامل چاقی من قبل از آشناییم با روش لاغری با ذهن شامل :
۱) علاقه ی شدید به خوردن هر چیزی
۲) پر خوری و اشتهای زیاد
۳) ریزه خواری
۴) خوردن های هیجانی
۵) ترک کردن ورزش و کم تحرکی
۶ ) ارث و ژنتیک
۷ ) استخوان بندی درشت
۸) سوخت و ساز پایین بدن
۹) مزاج سرد داشتن
۱۰ ) ازدواج و بارداری
۱۱ ) علاقه ی زیاد به انواع خوراکی ها مانند : بستنی ، شکلات، کاکائو ، آجیل ، تخمه ، پفک و …
۱۲ ) زیبا و دوست داشتنی بودن چاقی
۱۳) عمل لوزه ی سوم
۱۴) خوردن قرص جلوگیری از بارداری
۱۵ ) تقدیر و سرنوشت خدادادی
۱۶ ) ترس از چاق تر شدن در ایام به خصوص
اما بعد از اینکه در این مسیر قرار گرفتم و آگاهی های نابی کسب کردم به این درک رسیدم که تنها دلیل چاقی من نگرش و باور غلط من به خوردن می باشد و باید آن را با در مسیر بودن تغییر دهم و تصحیح کنم .
نکته : لاغر شدن به مراتب سریع تر از چاق شدن است .
“ یا حق ”
سلام استاد عطار روشن چقدر نام خانوادگی شما مناسب حرفه شماست من خیلی احساس عالی گرفتم
قبلتر ها که پیش دکتری میخواستم برم اول نگاه میکردم که از کجا فارغ التحصیل شده بورد داره یا نه اما به مرور زمان متوجه شدم علم اصلی در هر حرفه ای از درون میجوشد با عشق همراه است و اینها را در شما یافتم
من حدود ۷۰ روز پیش عضو سایت شدم اما آنقدر برام جالب بود این روش که فقط میخواستم بشنوم نمیتونستم بنویسم با اینکه شما تاکید دارید در فایلهای بعدی خبری نیست این فایل رو با دقت عمل کنید متاسفانه در تله عجله افتادم یا کنجکاوی که این چه راهیه!
ولی خب خودمو سرزنش نمیکنم صد بار اگر توبه شکستی باز آ
انقدری این مسیر متفاوت از تمام مسیرهاست واقعا به شگفتی آمدم
در پاسخ به سوال چرا چاق شدم؟
من وقتی به دنیا اومدم ۳/۵ کیلو بودم که متناسب بودم از عکسهای تا قبل از پنج سالگیمم مشخصه که متناسب بودم اما بعد از اون روند چاقی شروع شده اسم شناسنامه من به دلیل اینکه اولین نوه دختر در خانواده پدری بودم نام مادربزرگم رو گذاشتند و مدام اینو از اطرافیان میشنیدم که خیلی شبیه مادربزرگم هستم و ایشون به شدت چاق بودن و مهربان واینکه خانواده پدری همه تقریبا چاق هستند منو خیلی شبیه اونا میدونستن
یادم میاد یعنی میگفتن ارثیه
به مرور این قضیه بیشتر شد و سایر عوامل چاق کننده هم اضافه شدن من یه تک دخترم که مادرم به شدت نسبت به برادرام واسه من سختگیر بود و احساس میکنم همین رفتارهای متفاوتی که از مادرم نسبت به برادرام میدیدم منو هول کرد وقت غذا کشیدن همیشه کاملا مشخص بود بهتر و اول رو واسه اونا مخصوصا برادر بزرگم میکشید و همین باعث شد من یواشکی غذا بخورم و خیلی جالبه من یواشکی غذا میخوردم مادرم بهم میگفت…ولی داداشم که این کارو میکرد میگفت آخی به بابام رفته یعنی پدربزرگم که ایشون همیشه لاغر بودن همیشه بهم میگفت داریم میریم خونه مامان بزرگت(پدری) بهت میگه بازم میخوری بگو نه در صورتی که من واقعا دلم میخواست بخورم اما از ترس اینکه برگردیم خونه دعوام میکنه میگفتم سیرم
همیشه از مامانم میترسیدم دوست نداشتم دعوام کنه غر بزنه دوست نداشتم چاق بشم تا با الفاظ بد صدام کنه تا غذا بهم کم بده اما دست خودم نبود یادم چند روز رفتم خونه خالم و اونجا چاقتر شدم وقتی برگشتم پدرمو درآورد تو چرا چاقتر شدی بهم میگفت تو هنوز شوهر نکردی هنوز نزاییدی این شدی تو شوهر کنی بچه دار بشی چی میشی! خیلی دلم میخواست مثل دوستام میان وعده ببرم مدرسه یا برام نهار بزاره آخه من از صبح تا ساعت سه مدرسه بودم (نمونه دولتی) و باید نهار میبردیم یا برام صبحانه آماده کنه بعدها بزرگتر شدم خودم آماده میکردم فکر میکنم این رفتارها باور لیاقت و باور فراوانی رو به شدت در من از بین برد هیچوقت خودمو با لباس عروس تصور نمیکردم وقتی شما در فایلlaghari_godگفتید نترس بنده من نعمتهای من تموم نمیشن من جا خوردم که چرا همیشه یه طوریم که همه چی داره تموم میشه چرا انگار یواشکی میخوام همه خوردنیها رو خودم بخورم این فایلتون قلب منو تسلیم کرد
واین داستان ادامه داشت تا حدود ۱۴_۱۵ سالگی و من توی این سن رژیم گرفتم و خودمو از خوردن نون و برنج تقریبا محروم کردم و سایر مواد غذایی هم وقتی واقعا گرسنه بودم میخوردم و فقط در حدی که اون احساس ضعفم بره که بتونم درس بخونم اما پنجشنبه جمعه به خودم استراحت میدادم آزادتر غذا میخوردم و در حدود پنج ماه من شدم ۵۸/۵ با قد۱۷۲ با استرس با روزی بیشتر از ده بار وزن کردن با خوردن یه لیوان آب اذیت میشدم در حد رفع مردن آب میخوردم یه ته استکان چه برسه به باقی مواد غذایی و این وزن رو تا حدودی حفظ کردم و در سن ۱۷ سالگی به ۶۵ کیلو رسیدم اما سال کنکور ۹۰ کیلو رو رد کردم و بعد از اون تا سن ۲۷ سالگی که ازدواج کردم همیشه رو وزن ۷۲_۷۴ بودم و هر چی تلاش میکردم نمیتونستم کمترش کنم حدود ۳ ساعت صبحها پیاده روی میکردم از بس خسته میشدم احساس میکردم برای باقی روز توان ندارم هیچ وقت خیالم راحت نبود از خوردن لذت نداشت ،چند روز پیش به خاطر پاهام گریه کردم آخه چقدر منو راه برد یه زمانی که شاغل بودم دوازده ساعت کار میکردم ۷:۳۰ شب تازه کارم تموم میشد که از همون مسیر سر کار میرفتم باشگاه یه باور خیلی بد اون زمان در من شکل گرفت که ما زنها توی ایران چه لذتی دارم جز خوردن! یعنی میدونم که خوردن جز لذتهای ذهنم شد نه رنجش ، بعد از ازدواج مجددا ظرف مدت کوتاهی به ۸۶ کیلو رسیدم ولی با باردار شدنم به دلیل ویار وحشتناک در چهار ماه اول بارداری من ۱۱ کیلو لاغر شدم و تا زایمان هم وزن چشمگیری اضافه نکردم پسرم ۳/۵ به دنیا اومد سالم سالم منم زایمان طبیعی داشتم و بسیار سالم و خوش هیکل که اصلا مشخص نبود زایمان کردم اما باز هم مادرم و توصیه های برای بیقراری بچم که شیر نداری و من از وحشت اینکه بچم شیر خشکی نشه خوردم و خوردم خودمو ترکوندم که شیرم زیاد بشه در صورتیکه من آنقدر شیر داشتم که تمام رختخوابم و لباسهام خیس میشد چون شیر خودش میریخت اما مادرم میگفت آبه شیرت قوت نداره ولی میدونید شیرم قوت هم داشت وقتی میریخت لباسهام عین تخته خشک میشد توی تنم اما خب آنقدر این دکتر و اون دکتر این خاله و اون عمه نمیتونستم مقاومت کنم من زیر بار شیر خشک نرفتم اما خودم بیشتر میخوردم که کم نیارم و در عرض چند ماه دوباره شدم نزدیک ۹۰ کیلو اما میگفتم عیب نداره بچه رو از شیر بگیرم کم میکنم که پسرم نه ماهه بود من مجدد باردار شدم واین دفعه چون هم شیر میدادم هم یه جنین دیگه داشتم بیشتر میخوردم که به هر دوتاشون برسم باز هم نجواهای شیطانی مادر که در حق بچه اولت ظلم کردی و خودمو ترکوندم و تا زایمان دوم رسیدم به ۱۱۰ کیلو و نوازادم ۴/۵ به دنیااومداما خودم موندم و کوهی از اضافه وزن الان که حدود سه سال از زایمان دومم میگذره من فکر کنم حدود ۹۰ کیلو هستم هیچوقتم به روشهای قبلیم بر نمیگردم خسته شدم از همشون خدا منو واسه لذت بردن آفرید و من تمام راههای رفتم عذاب بوده
ایمان دارم که این راه،راهه الهیه متناسب شدنه
میدونید انگار سبک شدم نوشتم دیگه به حرف مادر و این و اون اعتنا ندارم خداوند عذابش شامل حالم میشه اگه راه اونا رو برم من راهی که خود خدا بهم هدایتش کرد انتخاب میکنم
مادرم رو هم کاملا بخشیدم چون اون باعث شد من انقدری خودمو از مسیر درست خارج کنم که دردم گرفت از این همه بی عدالتی از این همه فشار روانی از این همه تخریب شخصیت و از این همه شرک از این همه بی خدایی به آغوش خالقم بازگشتم عین جنینی که از دل تاریکیها در موعد مقرر بیرون میاد منم دیگه وقت بیرون اومدنم شد که اگه بیرون نیام میمیرم
استاد خیلی ازتون ممنونم که در مسیر الهی لاغر شدن راهنمام هستید
سلام ب فرمانروای جهان و جهانیان،خداوند زمین و زمان
سلام ب دوستان و استاد ومهربان
(چرا من چاق شدم).
خیلی جالب من مدتی در گوشه ذهنم چیزی نجوا میکرد به خاطر ذهن آشفته ت .اهمیت ندادم تا اینکه خدا هدایتم کرد ب این سایت.
من از بچه گی،نسبت ب خواهرام و برادرم پر تر بودم و از سن 9 ..10 سالگی همیشه خودم مجبور ب کم خوردن میکردم که تو جمع انگشت اشاره ای
طرف من نچرخه.خوب بود ،درست باز می گفتن اما معمولی بودم تا ازدواج ،پر تر،بعد زایمان 77 کیلو ،با شرایط شیر دهی باز کم خوردن
تا 1 سال بعد بخاطر داشتن بچه کوچک نمی توانستم بیرون بروم ،بخودم نایلون میبستم و ورزش می کردم از حق نگذرم دوباره وزن زمان مجردیم 57
کیلو رسیدم.اما همش در نوسان بودم و کم و زیاد میشدم.7..8 سال بعد پیاده روی در پارک بانوان ،گروهی آشنا شدم ،عالی بود باورم نمیشد از زمان
مجردی لاغرتر شدم سایز 36،متاسفانه دوباره بارداری 3 ماه ناموفق ،چی شدم.
دوباره ورزش و کم خوردن ،جواب میداد .خوب تا چند سال بعد خدا چون برامون درس داشت و من باید درسهام میگرفتم از جهان
بیماری پسرم و آب پاکی دکترها ریختن رو دستمون،که 3 تا 4سال بیشتر امید نیست.
ومن پر بودم از شرک مطلق،از ترس ،ازاظطراب،از نداشتن توکل،غم و اندوه،بی ایمانی،و هر آنچه که شیطان داشت من هم داشتم و در من از بچه گی
نهادینه بود .پس نتیجه در خانه ماندن و افکار منفی و لاغری کاذب
رفتن دکتری که در مطبش دارو در حلق میریخت و بعد دوباره طب سنتی و چاقی
چاقی که در اون همه سال در خودم ندیده بودم ، فرم بدنم بهم خورده بود و بالاتنه ام چاق شده بودم حالا ناراحتیم 2تا شده که چرا چاق شدم
و چرا ب این شکل که من هیچوقت این مدل چاق نمیشدم .خدا رو شکر پسرم ب معجزه الهی شفا گرفت
من ماندم و چاقی.ههههههه
حال میخندم که این هم اومده درسی بهم بده.
چند سال آخر من همش میگفتم چاق میشم هیچگاه نگفتم خوب اگر شدم هم دوباره لاغر میشم..پس هی افکار منفی..اکنون دیگر نه با ورزش لاغر میشم
نه کم خوردن..
حال دارم یاد میگیرم خودم بخدا بسپارم و توکلم و بالا ببرم که او بخشنده بی منت است
خلاصه چاقی من.
ب امید تغییرات (من ب دستان خدا خیره شدم معجزه کرد)
بنام خداسلام به استادعزیزم ازوقتی که ۳سال پیش اعصاب معده گرفتم وزودبه زودگرسنه میشدم مجبوربودم غذابخورم واگرغذانمیخوردم میترسیدم معده ام دردبگیرد حدودا تا۳سال پیش وزنم نرمال بود ولی این ۳سال وزنم بیشترشدتا۱ماه پیش که به خاطرتعطیلات عید۱۳روزسرکارنرفتم واستراحت کردم تا۲هفته پیش که بازمعده دردباسرگیجه گرفتم که هر۲ساعت به ۲ساعت گرسنه میشدم واگه غذانمیخوردم سرگیجه میگرفتم باعث شدبازوزنم اضافه ترمیشدوحس میکنم چون کارمندهستم ودرمحل کارم مجبورم همش پشت میزبنشینم تحرکم کمتراست به مرورزمان باعث چاقی من شده
سلام به استاد عطار روشن عزیز و همه دوستان.. در پاسخ به این سوال که چرا چاق هستیم و از کی؟ من دقیقا بخاطر استرس کنکور روند چاق شدنم شروع شد ولی یادمه یه تایمی در دوران دانشجویی که به چاقی فکر نکردم و ناخوداگاه خیلی پیاده روی میکردم به طرز باورنکردنی لاغر شده بودم. سال 88 تا 91 بخاطر انتخاب اشتباه و استرس و نگرانی فراوونی که داشتم به 90 کیلو رسیدم و هرچی رژیم میگرفتم و باشگاه میرفتم هیییییییچچچ فایده ای نداشت ووزن بالا میرفت. اینو هیچوقت نتونستم بفهمم که چرا؟؟ سال 92 که خودم رو از اون شرایط بیرون کشیدم در عرض یکسال به وزن 70 که وزن نرمال منه برگشتم و اینبار هم بدون اینکه تمرکزم روی لاغری باشه این اتفاق افتاد. تا سال 98 که بخاطر تولد فرزندم دوباره چاق شدم وبعدشم به بیماری مبتلا شدم که کورتون مصرف کردم و به وزن108 کیلو رسیدم و تا 97کیلو اوردمش پایین و الان که دیگه وزنم ثابت مونده و نمیدونم چیکارش کنم. چاقی من هر علت بیرونی که داره قطعا بخاطر کم تحرکی و خوردن زیاد اتفاق افتاده و اصلا نمیخوام بندازمش گردن مصرف کورتون و شرایط و استرس و….ولی اینو میدونم که این شرایط باعث پرخوری عصبی من میشه و نتیجش میشه این شرایط و افسردگی که الان داخلش گیر افتادم. امیدوارم با پایبندی به این دوره ارزشمند بتونم به وزن ایده الم برسم و برای همیشه از این چربی ها خلاص بشم
سلام استاد عطار روشن عزيز
اين دومين كامنت من روي اين فايل هست چون معتقدم خيلي ميتونه كمك كنه در بخش هاي مختلف زندگيم
انقدر اين فايل رو از ابتداي روش كارتون كامل توضيح داديد هر كسي بخواد توي هر زمينه اي تغيير ايجاد كنه توي زندگيش، ميتونه با همين فرمولي كه شما ميگيد هر بخشي رو ميخواد تغيير بده در زندگيش
منم روش هاي زيادي رو تست كردم براي لاغري
و جالبه كه لاغري من اصلا توي ذهن بقيه نمي موند و هميشه همه اطرافيان من رو به عنوان يك فرد تپلي ميشناسن
هر بار كه يك رژيمي رو ميگرفتم با خودم ميگفتم ايندفعه ديگه كاري ميكنم براي هميشه لاغر بمونم و به همه ثابت ميكنم كه من تونستم
ولي هر بار دريغ از بار قبل
من با اين جمله تون موافقم كه ” لاغري راحت تر از چاق شدن هست
همه ما حتما اين جمله رو شنيديم كه افراد چاق ميگن “ من خيلي زود لاغر ميشم ”
خود من جز اون افرادي هستم كه فقط كافيه يك هفته شروع كنم به رژيم ، يعني توي يك هفته كاملا مشخص ميشه كه من وزنم كم شده
و وقتي اين خاطراتم رو به ياد ميارم ، توي دلم انگار قند آب ميكنن از خوشحالي كه اينجايي كه اومدم مدينه فاضله منه
چون من از قبل اين باور رو دارم كه لاغري راحته
اين سختي كه توي ذهنمه براي تنوع خوراكي هايي هست كه من استفاده ميكنم
كه همونطور كه شما توي فايل هاي ديگه گفتيد ، ما بايد هر جا يك فرد متناسب ميبينيم به رفتارش توجه كنيم كه چطور غذا ميخوره …يا با خوراكي ها چطور برخورد ميكنه
مثلا ما از افراد متناسب زياد ميشنويم “ميل ندارم”
ما از افراد متناسب زياد ميشنويم كه “وقتي سيرم هيچي از گلوم پايين نميره”
اينا چيزايي هست كه من با اضافه وزنم بايد بيشتر بهش توجه كنم
به جاي اينكه هي فك كنم به اينكه وااااي يعني قراره نخورم تا لاغر بشم
همين اول كه وارد سايت ميشيم ممكنه فكر كنيم واااي اينم احتمالا وسطاش ميخواد بگه فلان چيزو نخور
ولي من توي اين 40 روز فهميدم ، نبايد به اينكه چه چيزهايي بايد بخورم يا نه توجه كنم
در عوض من بايد توجه كنم خوراكي رو كي بخورم
اونطور كه من از افراد متناسب دارم ياد ميگيرم اينه كه اونا فقط زماني كه گرسنه هستن ميخورن
اونم زماني كه خيلي گرسنه باشن
يادمه يه بار با دوست متناسبم رفته بوديم مسافرت و شب كه توي هتل بوديم گفت احساس گرسنگي دارم …گفتم ميخواي بريم چيزي بگيريم …گفت نه …و به من گفت درمان اين گرسنگي فقط خوابه
منو ميگي ….شاخام در اومده بود
گفتم من اگر جاي تو بودم اصلا نميتونستم بخوابم با شكم گرسنه
من الان كه توي اين وب سايت هستم بايد بيشتر بهش توجه كنم و اين رفتار دوستم رو تمرين كنم
نتيجه حاصل قدم هاي كوچك هست
من كه الان اينهمه ذهنم خلاص شده از ترس خوراكي ها بايد صب تا شب خدا رو شكر كنم
اين ترس با ما چه كرد
اين ترس رو كه سرشو بريدم ديگه بقيه اش راحت تره و فقط تمرين ميخواد
من معتقدم اون كسي كه شد بيل گيتس، ترساشو صد بار كشته
و هزاران هزار افراد موفق در جهان كه هر روز ترساشونو دارن ميكشن
و من اين آگاهي رو دارم كه اگر از اين سايت دست بكشم باز حرفاي اطرافيان و جو جامعه من رو خواهد گرفت و دوباره امكامن داره ترس ها بيان سراغم
و كشتن ترس از خوراكي ها يكي از همون مشكللاتي هست كه براي ماشين من پيش اومده بود…
سيستم كامپيوتري بدن من اينطوري برنامه نويسي شده بود كه
استاد بسيار سپاسگذارم ازتون
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز
من ریحانه بوجارنژاد هستم و ۱۱ سالمه من خیلی خوشحالم که با سایت شما آشنا شدم من و مادر و خواهرم خیلی وقت هست که شما رو میشناسیم حدودا از سال ۱۳۹۶ من از سن ۶ سالگی شمارو میشناختم الان چند وقتی هست که دوره ی خلق آرزوها رو تهیه کردیم و استفاده میکنیم خیلی دوره ی جالبی هست و من تصمیم گرفتم که توی دوره تناسب شما هم شرکت کنم چون وزن نرمالی ندارم و دلم میخواد که به وزن دل خواهم برسم حالا من چطوری با سایت و دوره های شما آشنا شدم داستان از این قرار بود که مادرم تمام روش های لاغری رو امتحان کرده بود هرجا دمنوش لاغری قرص یا رژیم میدید سریع اونا رو تهیه میکرد و استفاده میکرد اما هیچ نتیجه ای نمیگرفت یک شب مادر من به خدا گفت که چرا من لاغر نمیشم؟ هر راهی که تاحالا دیدم رو امتحان کردم پس چرا هیچ نتیجه ای نمیگیرم ؟ سرچ کرد توی اینترنت روش های لاغری که یکدفعه با یک سایت مواجه شد که نوشته بود لاغری با ذهن همون موقع کانال تلگرام بالا اومد و
مادرم شروع کرد به خوندن نوشته ها و خیلی متعجب بود که آخه چطوری آدم با ذهن لاغر میشه؟
همون موقع لینک کانال رو فرستاد توی گروه دوستانشون بعد گفت نیگاه کنین میگه لاغری با ذهن مادرم اول جدی نگرفت ولی افرادی که توی گروه بودن کانال رو باز کردن و گفتن چقدر این باحاله ایول از کجا پیدا کردی مادرم رفت و چندتا از وویس هارو گوش داد و گفت وای واقعا چیز جالبیه از اون موقع مادربزرگم و خاله هام این دوره و دوره های دیگه رو تهیه کردن و ماهم تهیه کردیم و استفاده کردیم و خیلی نتیجه گرفتیم و دنبال این مسئله بودیم و چند دوره از چند استاد دیگه هم برای تغییر زندگی تهیه کردیم وقتی چندتا از فایل های دوره ی تناسب رو گوش دادم جواب خیلی از سئوال هام رو گرفتم مثلا یکی از سئوال هام این بود که چرا انسان با خوردن چاق میشه؟ حالا اگه انسان با خوردن زیاد چاق میشه چطوریه که خیلی از انسان ها لاغرن ولی دو برابر انسان های چاق میخورن و حتی یک کیلو هم زیاد نمیکنن چربی میخورن پفک چیبس همه چی رو بدون محدودیت میخورن و چاق نمیشن اما افراد چاق به قول معروف ( آب هم میخورن چاق میشن) مثلا نمونش خواهر خودم خیلی لاغره یعنی وزن نرمال و خوبی داره ولی ۴ برابر من غذا میخوره ولی من نسبتا چاقم ولی اون لاغره یا یک چیز دیگه من از خیلی ها شنیدم که لاغری و چاقی به ژن ربط داره مثلا اگه مامانت لاغر باشه ولی بابات چاق اونوقت تو لاغر بشی (به مامانت رفتی ) اما اگه چاق بشی (به بابات رفتی ) حالا اگه هم مامانت هم بابات لاغر باشن تو چاق باشی عمتم چاق باشه (به عمت رفتی) ولی من این رو قبول ندارم چون من یک مستند دیدم که یک انسان لاغر غذا خورد و شکمش پف کرد و بعد هضم شدن غذا پف شکمش خوابید و میگفتن که انسان ها اصلا چاقی توی سیستم بدنشون نیست !!!! اما ذهن ما این رو باور کرده و طبق گفته های شما باید موانع رو کنار بزنیم من قبلا چندبار اقدام به شرکت در دوره ی تناسب رو کرده بودم و تا نصفه کمتری پیش رفتم ولی استمرار کافی رو نداشتم که باعث شد این دوره رو رها کنم ولی الان تصمیم قاطع گرفتم که در این دوره شرکت کنم و استمرار کافی رو هم دارم خیلی ممنونم که متن من رو خوندین و به حرف هام توجه کردین امیدوارم که همیشه موفق باشید خدانگهدار
سلام و درود
حضور شما را در مسیر شگفتی ساز شدن تبریک میگم
از اینکه ۱۱ ساله هستید و با این احساس و درک عالی همراه من در مسیر تغییر کردن قرار گرفته اید خدا رو شکر می کنم
لذتبخش ترین لحظه برای من مواجه شدن با پیام دوستی است که در سن کم در مسیر صحیح قرار گرفته و ذوق و شوق داره
به شما تریک میگم و منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
سلام استاد عزیز
ممنونم از لطفتون من خیلی خوشحال شدم از اینکه به دیدگاه من پاسخ دادید و به من دیدگاه فنی دادید واقعا سپاسگزارم
سلام به دختر با استعداد ۱۱ ساله ریحانه خانم …آفرین به تو با این دیدگاه عالی که برامون نوشتی و باعث شگفتی ما شدی … این درک و برداشت فوق العاده واقعا از یه دختربچه ۱۱ ساله بعیده ..
دخترم خیلی بهت تبریک میگم اگر این مسیرو ادامه بدی بخاطر سن کم طبیعتا موانع ذهنی کمی داری حتما یک شگفتی ساز خواهی شد .و باعث افتخار گروه تناسب فکری …. پس ادامه بده …
سلام خیلی ممنونم از لطف شما ممنونم که دیدگاه من رو خوندید و به دیدگاه من پاسخ دادید امیدوارم شما هم در کار هاتون موفق باشید و به خواسته هاتون برسید
به نام خدا
سلام دوست عزیزم خوبید،چقدر جالبه با این سن کم وارد این سایت شدید اینقدر که استعداد و هوشتون زیاد است نه تنها در زمینه لاغری بلکه در زمینه های دیگر مطمعنم به موفقیت زیادی دست پیدا می کنید بهتون تبریک میگم با این سن کم چه مطالب جالب نوشتید دوست گلم انشالله در تمام مراحل زندگی موفق و موید باشید.
سلام خیلی ممنونم همچنین امیدوارم شماهم در تمام مسیر های زندگیتون موفق باشید
با سلام و احترام و تشکر فراوان از شما
انشای من درباره عوامل چاقی ام
من تا سن ۲۵ سالگی لاغر بودم. یعنی باقد ۱۵۹ ۴۸ کیلو بودم. به من می گفتند نی قلیون. لاغر مردنی. مرده ی نم زده . بسیار زرنگ و درسخوان و باهوش و هنرمند بودم. افراد خانواده ما همه خوش خوراک و تپل بودند. ما ظهر و شب برنج داشتیم . ولی من فقط غذای خودم را می خوردم و سیر می شدم.
ولی، ولی ضعیف و کم جون بودم. زود از کارهای بدنی خسته می شدم. بنیه نداشتم. مثلا من نمی تونستم کارهایی که افراد دیگه، حتی افراد لاغر دیگه ،می توانستند انجام بدهند را انجام بدهم. و دیگه اینکه از دیدن خون و آمپول و تزریق چه به خودم و چه به دیگران غش می کردم و فکر می کردم اگه توپرتر باشم دیگه قویتر میشم و این مشکلات را نخواهم داشت. زیر گلو یه جایی هست که بهش می گویند سیب گلو که برای من خیلی برجسته بود و همه می گفتند من تیرویید دارم که اینقدر هم لاغر و ضعیفم ولی سالم سالم بودم و دکتر می گفت از لاغری استخوانهای گلوت بیرون زده. خلاصه که دوست داشتم کمی توپرتر باشم.
گذشت تا در سن ۲۵ سالگی نامزد کردم. هر روز با نامزدم می رفتیم بیرون و آبمیوه و ساندویچ می خوردیم و حرف می زدیم. من که اصلا در روز فقط ناهار و شام خونه را می خوردم و بقیه اش مدرسه و دانشگاه بودم و اصلا حتی عادت نداشتم یکدونه آدامس بجوم چه برسه به اینکه بیرون چیزی بخورم. یکسال باهم بودیم و در این یکسال من ۱۰ کیلو اضافه کردم و روز عروسیم ۵۹ کیلو بودم ولی فقط پر شده بودم و انگار آب زیر پوستم زفته بود و پوستم کشیده و براق و زیباتر شده بود و خیلی راضی بودم.
بعد از شروع زندگی مشترکمون زیر یک سقف خیلی دوست داشتم دستورهای غذایی و دسرها و شیرینهای مختلفی که از کتابها و تلویزیون یاد گرفته ام را درست کنم. ولی همسرم اصلا غذای جدید دوست نداشت. او بسیار بسیار لاغر بود. اصلا تنوع طلب نبود و من هرچی می پختم روی دستم می موند و برای اینکه حیف نشه خودم همشو می خوردم و دوباره فردا یک غذای دیگه و همین داستان.
من تمام سالهای گذشته هیچ اشتهایی برای خوردن صبحانه نداشتم ولی حالا برعکس همسرم صبحانه خور حرفه ای بود و من برای اینکه ایشون موقع خوردن تنها نمونه کنارشون می نشستم و یواش یواش پا به پای ایشون صبحانه خور شدم. .فعالیتم خیلی زیاد بود سرکار می رفتم .از محل کارم دانشگاه می رفتم تا شب. شب تا صبح روی پایان نامه ام کار می کردم و دوباره فردا.شاید به خاطر همین وزنم زیاد نمی شد بعد باردار شدم. خیلی مراقب سلامتی خودم و جنینم بودم. یادمه توی اون دوران برنج نمی خوردم .از ترس اینکه دیابت بارداری نگیرم هیچ چیز شیرینی نمی خوردم. عصاره گوشت هر روز می خوردم . ۱۲ کیلو اضافه کردم و فرزندم به دنیا آمد و بعد تولدش ۶۲ کیلو بودم. دوران شیردهی را داشتم. بچه شیشه نمی گرفت. برای اینکه شیرم زیاد بشه هرکی هرچی می گفت می خوردم تا بچه سیر بشه. بعد از ۴ ماه رفتم سرکار و چون بچه شیشه نمی گرفت روزانه چند بار تا مهد کودک پیاده می رفتم شیر می دادم و پیاده برمی گشتم. تا بچه کم کم غذا خور شد و من ۸ ماه بعد از تولد فرزندم ۵۴ کیلو بودم. یعنی ۵ کیلو کمتر از زمان عروسی ام. کم کم رفت و آمدم به مهد کمتر شد و بعد دوسال از شیر گرفتمش ولی دیگه انگار عادت خوردن باقیمانده بود و چون شیر نمی دادم یواش یواش وزنم اضافه شد. درسم هم تموم شده بود. چون بچه کوچیک داشتم دیگه باشگاه هم نمی تونستم برم و یواش یواش چاقتر شدم. تازه علاوه بر همسرم فرزندم هم بدغذا بود . هر چی می پختم بیشترش باقی می موند و من هم خودم تهشو می خوردم. بعد ۴ سال ۶۰ کیلو بودم. فرزند دومم را باردار شدم ولی سقط شد و من خیلی سختی کشیدم و ضعف داشتم و دوباره به اسم تقویت پرخوری و بدخوری کردم و باز هم چاق تر شدم. راه های زیادی رفتم که لاغر کنم ولی زود بر می گشتم به حالت اول و حتی بدتر.فرزند بعدیم دوقلو شد. دوران بارداری بسیار محتاط بودم و ۱۷ کیلو اضافه کردم. بعد تولد بچه ها فقط یکماه کمک داشتم و بعد دست تنها بودم. ساعت خوراکم و خوابم قاطی شد. هر وقت فرصت پیدا می کردم یه چیزی تو دهنم می گذاشتم چون نمی تونستم ناهار و شام منظمی داشته باشم و از اینجا به ریزه خواری عادت کردم. هرچی غذای مونده و میوه مونده و لقمه هایی که توی کیف مدرسه فرزند اولم بود و به خونه بر می گردوند را می خوردم. اصلا نمی فهمیدم چی خوردم و چقدر و چند وعده. در کرونا دوباره با دور کار شدن ذوق طبخ غذاهای متنوع را داشتم و می پختم . درست عین اول ازدواجم .با این تفاوت که الان به جای دونفر برای ۵ نفر می پختم و طبق معمول همه اعضای خانه بدغذا و خودم جور هر پنج نفر را می کشیدم. از ترس ابتلا به کوید از در خونه بیرون هم نمی رفتیم و خلاصه ۱۵ کیلو توی اون دوسال اضافه کردم و به ۷۷ رسیدم.
این داستان چاق شدن منه .
۳ کیلو اضافه وزن در ۲۰ سال!!
البته نه تنها پر انژی تر و قویتر نشده ام بلکه متاسفانه به تمام مشکلاتی که آدمهای چاق دارند را هم مبتلا شده ام.!!!! الان که فکر می کنم همش به خاطر غفلت من از خودم بوده. جاروبرقی یخچال و ته سفره و بشقاب بچه ها شده ام. با همه توی غذاخوردن همراه می شوم . چون سفره به نظر من خیلی احترام داره. از بچگی ما همه دور یک سفره غذا می خوردیم. ولی الان تو خونه ی ما هر کسی یک ساعتی یک غذایی می خوره. من روزانه با کار بیرون و سه تا بچه غذاهای مختلفی تهیه می کنم و با همشون هم همراهی می کنم چون خودم دوست ندارم تنها غذا بخورم ولی فکر نمی کنم برای هیچکدامشان مهم باشه که دورهم غذا بخورند. توی اون ۲۵ سال خانه پدری من فقط سهم غذای خودم را می خوردم. همه چیز هم می خوردم ولی در این ۲۱ سال من جاروبرقی سفره و یخچال و کیف بچه هام شده ام. اگه بخواهم یخچال را تمیز کنم هر چی که خرده خرده توی یخچال هست را می خورم. اگه کابینت بخواهم تمیز کنم همینطور. ولی در خانه پدری برادرهام جارو برقی سفره بودندو ته قابله ها را در می آوردند و الان هر دوتاشون دیابت و فشارخون هم دارند. و این عاقبت چاقی است. و من دیگه نمی خواهم به این روند ادامه دهم و تا حالا توی ۴۶ سال عمرم از این زاویه که شما مطرح کرده اید به چاقی فکر نکرده بودم.همسرم نوز هم لاغره و اگر حتی فقط یک لقمه ته بشقابش باقیمونده باشه و او سیر شده باشه اون یک قاشق را هم نمی خوره. امکان نداره ته مانده غذای بچه ها را بخوره و خدارا شکر سلامته.
از اینکه وقت گذاشتید و مطالعه کردید متشکرم.
دیدگاهی که قبلا فرستادم چند تا اشتباه ریز داره که نشد ویرایشش کنم. ولی یکیش که مهمتره
در نزدیک به انتها به جای عدد ۳۰ نوشته شده ۳
یعنی درستش اینه
سی کیلو اضافه وزن در بیست سال!!!
سلام و درود
حضور شما را در مسیر شگفتی ساز شدن تبریک میگم
با این شروع عالی که داشتید معلومه که تصمیم جدی گرفتی که شگفتی ساز بشی
منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
بنام خداوندمهربان عشق وزیبایی
خدازیباست وزیبایی رادوست دارد
سلام به استادگرامی وهمراهان راه عشق تندرستی و سلامتی و
تناسب اندام
امروزمیخواهم به خودم و به تمام
کسانی که در این سایت هستند
بگویم که بهترین روش قرارگرفتمان در مسیر لاغرشدن حرکت کردن ازمسیرچاقیمان است
یعنی هممون برای رفع مشکلمان بایداول مشکلمان را شناسایی کنیم.
پس برای رفع چاقی و لاغرشدنمان بایداول دلیل چاقیمان را بشناسیم
اول مشخص می کنیم چه عواملی سبب افزایش چاقیمان شده تاباشناسایمان راههای مناسبی برای برطرف کردن هرعامل چاق کننده راپیداکنیم و آرام و آهسته به سمت لاغری
حرکت کنیم
من ۵۶سال از عمرم را با چاقی مفرط سپری کردم یعنی باهاش زندگی کردم هرروز هرلحظه هرثانیه و اینقدر با این چاقی انس گرفته بودم که فکر میکردم
که چاقی هیچوقت ازمن جدانخواهد
شدوهمیشه همه جا و همه وقت و هرلحظه بامن هست و خواهدبود
چون من همیشه از خانواده و ازکسانی که میشناختم شنیده بودم که همه میگفتند که من ژن چاقی دارم که ماژنتیکی و ارثی چاق هستیم ومیگفتن که هرچهقدر تلاش کنی لاغرنمیشی
من دلایل زیادی برای چاقی داشتم و همیشه بااین دلایل خودم را توجیه می کردم که من هیج تقصیری ندارم و همیشه
میگفتم من هرکاری میکنم لاغرنمیشوم اگرهم بشم دوباره چاق میشوم
امروزاستاددوسوال مطرح کردند
۱.چراماچاق هستیم ودیگران لاغرهستند(صورت مسئله)
۲.ازچه روشی میتوان لاغرشویم
(جواب مسئله)
ماچون ازچاقی رنج بردیم همیشه به جواب مسئله جذب شدیم که چگونه می توانیم خودمان را لاغرکنیم .
اماامروزبابودن در این مسیرواشناشدن بااگاهی که دریافت می کنیم که قسمت اول را انتخاب کنیم چون هرموقع چگونه لاغرشدن را انتخاب کردیم
هیچگاه نتیجه مورد علاقه مانرا نگرفتیم و اگرهم گرفتیم نسبی بوده
من چون خودم هميشه اضافه وزن زیاد داشتم همیشه جسمم روتحت فشارقرار دادم ومیخواستم ازچاقی رهاشوم یهجورایی میخواستم ازچاقی فرارکنم وهمیشه باشکست مواجه می شدم و هیچوقت به چاقی خودم فکرنکرده بودم چون اصلا نمی دانستم وبلدهم نبودم
فکرمیکردم چاقی ازبیرون واردبدنم شده میخواستم چاقی روازبدنم بیرون کنم
امروزمیخواهم بابودن در این مسیریک باربرای همیشه لاغرشوم و لاغربمانم حالاهرچقدرمیخواهدطول بکشدچون میدانم که میشه وخواهد شد
من دراین مسیرهستم و استمرارتکراروتمریناتم را باشوق و ذوق انجام میدهم میدانم که ازرژیم گرفتن و ورزش کردن وخوردن دمنوش افشرده هاوعرقیجات و چیزهای دیگر نمیتواند مشکل باشدخیلی راحت و لذتبخشتر هم هستش
چون ارزش این روش در هيچ يک ازروش های دیگروجودندارد
من باتمام روشهای قبلی نتوانستم خودم را لاغرکنم چون صورت مسئله را پاک میکردم یعنی هیچ کس نتوانسته بااین کارخود رولاغرکند
مانبایدچاقیمان را تغییر دهیم و به نتیجه فکرکنیم و مانمیتوانیم باسرعت چاقیمان رابه لاغری تبدیل کنیم
واستادگرامی وقتی ازاون ماشین
مثالی آوردن دقیقا خودمن بودم
که هر کس از راه رسید برایم راهکار نشان داد وهرچه به ذهنشان میرسید به من می گفتند که اگر
اینکارروبکنی این روش راانجام بدی لاغرمیشوی ولی هیچ کس علت چاق شدنم رانگفت وهیچ کس نگفت که بایدعلت چاقیت را بدانی واصولی لاغرشوی
وامروزمن باانجام دادن ونوشتن
تمریناتم خواندن وگوش کردن استمرارداشتن تکرارکردن صورت مسئله را عوض کنم وبه سؤال دوم که چگونه می توانم لاغرشوم راپاسخ دهم
جلسه دوم
دلایل چاقی من چیست؟
ازچه سنی چاق شدم؟
استادگفتندکه مایک انشاء بنویسیم درموردچرامن چاق هستم؟
من زیادانشاء نوشتن بلدنیستم
خیلی خوب نمیتوانم بنویسم ولی سعی می کنم که بتونم خوب بنویسم
من نمیدانم از چه موقع وازچه سنی چاق شدم چون من از بدو تولدم یابهتراست بگویم ازموقع
جنینی چاق واضافه وزن داشتم وبااون چاقی بدنیا آمدم وباهمون چاقی زندگی کردم
چون من از همسن و سالهای خودم درشت اندام بودم
خانواده پدریم همه چاق بودند
وبه من هم میگفتند که من به خانواده پدریم رفتم و چاقی ام ارثی و ژنتیکی است
من همیشه عاشق غذاوشیرینیجات بستنی شکلات و تنقلات بودم خلاصه بگم هرچیزی که قابل خوردن و نوشیدن بودمن همش رو میخوردم ونوش جان می کردم به همین
راحتی چون ازهیچ چیزی بدم
نمی آمد
من تاسن۵۶سالگیم هرروشی که
فکرش رو بکنیدانجام دادم هرکس هرچیزی را پیشنهادمیداد
من انجام دادم هرجاسخن از رژيم گرفتن بودحتی توی نوشته هابودهمه راکامل انجام میدادم
وهمیشه نتيجه میگرفتم ولاغرمیشدم از ۴کیلو بگیرتا۴۰کیلواماهیچوقت نتوانستم اون لاغرشدنهایم را نگه دارم ودوباره همیشه چاقیم برمیگشت.
من همیشه باخودم فکرمیکردم
آخه پس من چقدر بایدنخورم اینرو نخوراون رونخوربااینکه
خیلیها میخوردن هم لاغربودن و هم چاق نمی شدند امامن با
یک روزخوردن چاق میشدم آخه
بایدچقدرتحمل میکردم ولی هیچوقت به این سؤالم نرسیدم
تااینکه بااین سایت آشنا شدم واون موقع فهمیدم هرچیزی که هست درون ذهنم بود
من قبلابافیلم راز وبقیه چيزهايی که در مورد ذهن بود آشنا شده بودم ولی نمیدانستم که چطوری می توانیم با ذهنم لاغرشوم
واین استاد بودکه به این رازپی بردن وحالاهمه دانسته های خودشان را بدون هیچ کم و کاستیدراختیارماقرارمیدهندواقعا
هرچقدرتشکرکنیم وشکرگزاری
کنیم بازهم کمه واقعا نهایت تشکررادارم
من خیلی روشهای مختلفی را انجام داده بودم ونتیجه نگرفته بودم آخرین روشم
خامگیاه خواری بودومن توانسته
بودم که خودم را از ۹۳کیلوبه۶۳کیلوبرسانم که واقعآ برایم مثل یک معجزه بودچون من هیچوقت از۷۳کیلوپایینتر
نمی آمدم وحالاباخامگیاه خواری
به ۶۳کیلورسیده بودم و به تناسب اندام دلخواهم رسیده بودم انگارروی ابرهاسیرمیکردم
اماچه کنم که اون هم نماندچون
کرونااومدوکم کم همه چیز گران
شدومن دیگه نتونستم ادامه دهم وبه مروروزنم شروع به زیاد
شدن کردوبازمن ماندم و یأس و ناامیدی وازهمه چیز بریدم وتسلیم شدم واین بارباصمیم قلبم و باایمان و قدرت خداراصداکردم و ازش خواستم
که کمکم کند واقعا دیگه نمیدانستم که چکارکنم واین خدا
بودکه منوبه این سایت هدایتم کرد
همه آدمها چاق حتی متناسبهاسلیقهای خاصی دارند
خیلیها دوست دارند کمی توپرتر
باشندوخیلی هادوست دارندخیلی لاغرتر باشندومن هم
ازاون دسته افرادهستم که خیلی دوست دارم که لاغرترباشم
بااینکه خیلیها میگن وقتی لاغر
میشی خیلی داغون میشی وچاقی بهت می آد امامن دوست دارم
لاغرتر باشم
وحالامیخواهم دلایل چاقیم راکه
درگذشته سبب چاقی و اضافه وزنم شدن رابنویسم
۱.مادرزادی بودن چاقیم چون شنیده بودم که اگه هرچیزی مادرزادی باشدخیلی درمانش سخت میشه وچون من چاق بدنیا آمده بودم فکر می کردم که لاغرنمیشوم
۲.ارثی و ژنتیکی بودن چاقیم
۳.پرخوری کردن. من همیشه عاشق خوردن بودم و زیاد میخوردم اصلآ سیرمونی نداشتم
۴.کم تحرکی و ورزش نکردن
۵.شیرینیجات. بستنی.شکلات تنقلات و……
۶.دیرشام خوردن. اصلا شام خوردن حالاچه زودچه دیرفرقی
نداشت
۷.خوردن نشاسته مثل نان. برنج.
ماکارونی .سیب زمینی و…..
۸.پیاده روی نکردن
۹.احساس بی ارزشی کردن۰
۱۰.استرس واضطراب داشتن.
۱۱.ریزه خواری ناخنک زدن
۱۲.حرص و ولع داشتن برای خوردن
۱۳.تندتندوسریع غذاخوردن
۱۴.یبوست شدید
۱۵.دعواوجنگ و جدال داشتن با
همسرم
۱۶.فکروباورهای مخرب داشتن درهرچیزی و……
ومن امروزدارم روی رفتارهام کارمیکنم ودیگه هیچوقت باخودم جنگ نخواهم کرد
من دراوایل شرکتم در این سایت چاق شدم چون ازخامگیاه خواری بیرون اومده بودم چاق شدم وبه وزن قبلیم برگشتم وازاون لاغری
که داشتم فاصله گرفتم
ولی امروزمیخواهم باتوکل کردن
وایمان به خدای مهربان استمرارداشتن تکرارکردن وانجام
تمرینات گوش دادن به فایلهاوخواندن مطالب آموزشی به نتایجی عالی بدست میآوردم
واین خیلی دورنیست
من تابه امروز خیلی تغییرات شگفتانگیزی داشتم وازاین همه دلایلی که داشتم خیلی فاصله گرفتم وکمی وزن وسایزم کم شده
چون من خیلی عاشق لاغرشدن و تناسب اندام فوقالعاده هستم
ومن امروزمیخواهم به اون اندامی که در خامگیاه خواری رسیده بودم وطعم تناسب راچشیدم برسم اما این بارباراه و
مسیر صحیح ودرست دوباره اون طعم زیباولذت بخش روبچشم وحتی بیشترازاون و میدانم که میرسم دیروزود داره اماسوخت وسوز نداره
فقط بایدادامه بدهیم باگوش دادن خواندن وبیشترازاون نوشتن.نوشتن.ونوشتن.استمرار
تکراروادامه دادن
من به تمام آرزو ورویاهام میرسم وخواهم رسیددرتمام جنبه های زندگیم
من مطمعن هستم و ایمان و اطمينان قلبیدارم که میرسم
ان شاءالله
وبرای استادگرامی وهمراهان آرزوی ثروت قدرت و لاغری تناسب اندام زیبایی سلامتی تندرستی وعشق و ایمان راخواستارم خداپشت و پناه همهمان باشدخدانگهدار
سلام به آقاي عطار روشن عزيز و بقيه اعضا سايت
من امروز به سايت شما پيوستم . و بسيار هم اميدوارم به نتايج
فايل آموزشي اول را ديدم و از آنجايي كه هيچ مقاومتي درباره كاركرد ذهن ندارم كاملا با حرفهاي شما موافقم.
اگر بخوام به بچگيم برگردم من بسيار لاغر بودم تا تقريبا 13 سالگي. بعدش يواش يواش از اون حالت لاغر مردني در اومدم..ميگم لاغر مردني يعني انقدر لاغر كه حتي پوستم تيره بود از لاغري .
الان اگر من رو ببينيد پوستي كامل روشن دارم .كه اصلا اگر عكس بچه گي من رو ببينيد باورتون نميشه اون بچه من بودم
سرتون رو درد نميارم اگر بخوام به سوال اين فايل جواب بدم ، بايد بگم زمزمه هاي ذهني خودم به خودم هست كه من رو بيشتر چاق كرده است. من در تمام اين سالها كه چاق بودم شايد بيست سال هست كه من چاق هستم ، همه اش خودم به خودم گفتم چقدر چاقي . يا ، تا رفتم يه لباس بخرم به خودم گفتم اين كه به تو نمياد اين به لاغرا مياد … هر وقت يه مهماني بوده به خودم گفتم وااااي الان چي بايد بپوشم من كه چاقم هيچي به من نمي آد… خلاصه خودم را با نجواهاي ذهني بمب باران كردم….. از طرفي بي نهايت هم همه اش در آرزوي لاغر شدن هستم … نكته بعدي كه چرا چاق هستم اينه كه من بي نهايت از خوردن لذت ميبرم خودم دستپخت بي نظيري دارم و واقعا مثل يك هنرمند در آشپزخونه در كمترين زمان بهترين چيزها را آماده ميكنم چه غذتا باشه چه دسر باشه …
…پارسال آخرين تلاشم براي لاغر شدن بود …با رژيم لاغري كيتو وزن خوبي كم كردم بسيار پر انرژي بودم . هيچ بيماري خاصي هم در آزمايش خونم نشون داده نميشد تا اينكه ، ريزش مو آمد سراغم و من دوباره اون رژيم را با اينكه خيلي دوستش داشتم چون بسيار پر انرژي بودم باهاش و وزنم خيلي پايين آمده بود باهاش رو رها كردم….
الان كه فكر ميكنم ريشه هاي كمبود اعتماد به نفس بايد در من حل شود كه با محصولي ديگر در حال حل اين مشكل هستم به اميد خدا
چرا ميگم كمبود اعتماد به نفس ، چون اين باور كمبود اعتماد به نفس هست كه هر بار از يه جايي سر در مياره … اينكه يك عمر با من هست و هميشه بصورت پايه ثابت چاقي با من بوده …اينكه تا لاغر شدم با ريزش مو اومد خودشو نشون داد و باز اعتماد به نفسم رو ريزش موهام كم كرد و اون رژيم رو هم رها كردم
من قبل از شروع اين روش ، احساس ميكنم از آنجايي كه اين روش روي ذهن كار ميكنه من نتايج خوبي خواهم گرفت
و بسيار دوست دارم ببينم آيا از تمام جنبه ها روي باورهاي مخرب فكري كار ميكنه يا فقط روي باور پرخوري و كم خوري كار ميكنه (منظورم تمام جنبه هاي باورهاي مخرب ، باورهاي مخربي كه باعث چاقي ميشود….مثل من كه توضيح دادم نجواهاي ذهن خودم هست كه در چاقي من تاثير گذار هست)
الان كه موضوع را اينجا نوشتم كمي آرام تر شدم …من ميدانم كه بايد اين صداهاي مغزم رو تغييير بدم به سمت اينكه من آدم خوش اندامي هستم ..من هر چي بخورم چاق نميشم يا هر چيزي مخالف اون چيزهايي كه در ذهنم داره كار ميكنه
راسي يادم رفت بگم امروز 24 فوريه برابر با جمعه 5 اسفند به وقت ايران است من امروز صبح خودم رو وزن كردم 78.700 كيلو گرم بودم و بسيار ناراحت شدم…قدم 160 سانتيمتر است ….ولي اميدوارم و تلاش ميكنم تا يك ماه آينده كمي كمترش كنم….در ضمن من زانوهاي ضعيفي دارم و نميتونم زياد پياده روي كنم در صورتي كه عاشق پياده روي و كوه نوردي هستم و اميدوارم وزنم كه پايين تر آمد بتوانم بيشتر كوه نوردي و پياد روي كنم
پيشاپيش از شما آقاي عطار روشن و بقيه دوستاني كه متن من را ميخوانند بسيار سپاسگذارم
سلام و سپاس فراوان از خدای مهربون که این سایت آشنا شدم. 💖
امروز پسر هفت ساله ام رو بغل کردم سی کیلو وزن داره، یهو احساس سپاسگزاری بهم دست داد. گفتم خدایا شکرت که فقط هشت کیلو اضافه وزن دارم💘. طفلکی اونایی که 30 یا 40 کیلو اضافه وزن دارند. بندگان خدا دارند تقریبا یه بچه هفت ساله رو تمام 24 ساعت شبانه روز با خودشون اینور و اونور میکنن.🏌️♀️ خداییش چه فشار زیادی روی کمر و پا و زانو هست.😑
من خیلی رعایت غذایی دارم وگرنه استعداد چاقی تا دلت بخواد. البته اینم بگم ها واقعا دست و دلم می لرزه جلوی شیرینی و کاکائو و ارده شیره و خلاصه هرچیزی که شیرین باشه،🍦🍧 خیلی سست میشه این اراده ی بیچاره ام.🙄
تحرکم بد نیست. یک روز در میون سه چهار ساعتی والیبال بازی میکنم البته به صورت خیلی مبتدی. روزانه هم حدود بیست دقیقه تقریبا دوچرخه سواری می کنم.🚲🚲
کاشکی جملاتی رو پیدا میکردم که وویس ضبط کنم بزارم تو گوشم و مدام بشنوم و باعث بشه دیگه سمت شیرینیجات نرم. واقعا دلم میخواد تا عید بشم 60 کیلو. الان 68 کیلو هستم با قد 167 سانت.
به غیر از پرخوری بی رویه در شیرینیجات و خواب نامنظم دیگه نمی دونم چی باعث چاقی من هست.
به دنیا اومدم هم حسابی لاغر و سیاه سوخته بودم خخخ . 😂
و اما زمانی که کرونا گرفتم، زمان سختی بود که البته خداروشکر کرونا به ریه هام نزد، اما درد بسیار شدیدی میان دو کتف داشتم و تعریق زیاد. وقتی که بعد از دو هفته یه جورایی از مرگ برگشتم خودم رو که وزن کردم دیدم 60 کیلو هستم، تو پوست خودم نمی گنجیدم. به وزن ایده آلم رسیده بودم و انگاری دنیا رو بهم دادن. اما اینم بگم ها لاغری که اینجوری با مریضی ایجاد میشه، یه زنگ خطری واسه ذهن به وجود میاره از اونجایی که ذهن خیلی دنبال حفظ بقا هست، فکر میکنه بقا به خطر افتاده که اینجوری وزن داریم کم میکنیم. اینه که وقتی وزن میخواد دوباره بیاد پایین و به 60 کیلو برسه، آلارم میده و خیلی مقاومت ذهنی ام بالا میره. به هر حال اینقدر دلم میخواد 60 کیلو باشم، حاضرم یه بار دیگه اون هم درد و مریضی رو تجربه کنم ولی دوباره 60 کیلو باشم.
به لطف خدا اینجام تا بهم کمک بشه، تا این حرص و ولع ذهنی من نسبت به غذا به خصوص به خصوص شیرینی درمان بشه. انشاءالله به زودی زود اینجا از نتایجم بنویسم.
1) ریزه خواری 2) دست پخت خوشمزه ام 3) حرص و ولع نسبت به شیرینی جات 4) پرخوری احساسی 5) تند تندغذا خوردن 6) هول زدن موقع صرف غذا 7) خوابیدن زیاد 8) دراز کشیدن زیاد جلوی TV و مشاهده درامای کره ای یعنی خدا رو شکر که تحرک دارم و ورزش میکنم وگرنه فکر کنم یه 150 کیلویی بودم الان.
مرسی از استاد محترم بابت فایل های رایگانی که توی سایت گذاشتن که البته به قول خودشون هزینه مالی نمی دیم ولی باید با موفقیتمون با زمانمون با اشتیاق و پشتکارمون جبران کنیم و تا به نتایج دلخواهمون که تناسب اندام هست به لطف خدا برسیم.😎
شاد لاغر و ثروتمند باشید.🥰
ممنون بابت هدایت خداوند و آگاهی هایی که قراره نصیبم بشه.🎈
سلام و سپاس فراوان از خدای مهربون که این سایت آشنا شدم. امروز پسر هفت ساله ام رو بغل کردم سی کیلو وزن داره، یهو احساس سپاسگزاری بهم دست داد. گفتم خدایا شکرت که فقط هشت کیلو اضافه وزن دارم. طفلکی اونایی که 30 یا 40 کیلو اضافه وزن دارند. بندگان خدا دارند تقریبا یه بچه هفت ساله رو تمام 24 ساعت شبانه روز با خودشون اینور و اونور میکنن.من خیلی رعایت غذایی دارم وگرنه استعداد چاقی تا دلت بخواد. البته اینم بگم ها واقعا دست و دلم می لرزه جلوی شیرینی و کاکائو و ارده شیره و خلاصه هرچیزی که شیرین باشه، خیلی سست میشه این اراده ی بیچاره ام.تحرکم بد نیست. یک روز در میون سه چهار ساعتی والیبال بازی میکنم البته به صورت خیلی مبتدی. روزانه هم حدود بیست دقیقه تقریبا دوچرخه سواری می کنم.کاشکی جملاتی رو پیدا میکردم که وویس ضبط کنم بزارم تو گوشم و مدام بشنوم و باعث بشه دیگه سمت شیرینیجات نرم. واقعا دلم میخواد تا عید بشم 60 کیلو. الان 68 کیلو هستم با قد 167 سانت. به غیر از پرخوری بی رویه در شیرینیجات و خواب نامنظم دیگه نمی دونم چی باعث چاقی من هست.به دنیا اومدم هم حسابی لاغر و سیاه سوخته بودم خخخ . به گفته مامانم خیلی هم بد غذا بودم. اما تو دوران مدرسه اشتهام خوب شد. کلاس پنجم بودم یادمه شکم داشتم و دیگه این شکم با من بود تا زمان متأهلی و بارداری و تقریبا میشه گفت هیچ وقت دیگه من لاغری شکم رو تجربه نکردم. تا زمانی که کرونا گرفتم، وقتی که بعد از دو هفته یه جورایی از مرگ برگشتم خودم رو که وزن کردم دیدم 60 کیلو هستم. وزن ایده آلم انگاری دنیا رو بهم دادن. اینقدر دلم میخواد 60 کیلو باشم حاضر یه بار دیگه اون هم درد و مریضی رو تجربه کنم ولی دوباره 60 کیلو باشم. البته می دونم این حرفم اشتباهه محض هست.ولی امیدوارم اینجا بهم کمک بشه تا این حرص و ولع ذهنی من نسبت به غذا به خصوص به خصوص شیرینی درمان بشه. انشاءالله بیام اینجا از نتایجم بنویسم.مرسی از استاد محترم بابت فایل های رایگانی که توی سایت گذاشتن که البته به قول خودشون هزینه مالی نمی دینم باید حتما حتما هزینه ی زمانی و هزینه های دیگه رو باید حتما بدیم تا به نتایج دلخواهمون به لطف خدا برسیم.شاد لاغر و ثروتمند باشید.ممنون بابت هدایت خداوند و آگاهی های که قراره نصیبم بشه.
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستانم در این سایت شگفت انگیز،من امروز که تاریخش۱۴۰۱/۱۱/۳۰عضو سایت شدم
خیلی خوشحالم که به جمع شما دوستان عزیزم پیوستم که میخواهم در کنار شما عزیزانم واستاد بینظیرم تغییر اساسی کنم.
در حال حاضر۸۶ کیلو هستم میخوام به ۷۰ برسم
عواملی که باعث چاق شدنمه عبارت است از
۱_کم تحرکی
۲_خوردن و خوابیدن
۳_پر خوری
۴_تاثیر سن (قدیمیها میگن داری پارو سن میزاری)یعنی هر چقدر سن بره بالاتر چاقتر میشی و شکمت بزرگتر میشه😐
۵_خوردن خوراکیهایی که موجب چاقی میشه
۶_لجبازی با همسرم (همسرم دوست داره من همیشه خوش هیکل باشم ،واز اینکه تذکر میده در مورد غذاهایی که دوست دارم پرخوری نکنم لجم میگیره میگم که حالا خوبه من از فلانی خوشتیپ ترم تو جای شوهر اون بودی چطوری تحملش میکردی و بهم برمیخوره وبیشتر میخورم0
)
۷_ورزش نکردن
۸_هل زدن موقع درست کردن غذا که یک وقت گشنه نمونم زیاد درست میکنم
من بچه که بودم خیلی لاغر بودم طوری که استخوانهای قفسه سینه ام میزد بیرون ،پدرو مادرم خیلی نگران بودن از لاغری من، و خواهرام هر وقت بامن بحثشون میشد به من میگفتن اسکلت ومن خیلی حرص میخوردم و حتی نامزد که شدم مادر شوهرم گفت شانسمونه خیلی لاغره استخون خالیه…
اما الان بعد دوتا زایمان تقریبا تو پر شدم چون قدم بلنده اضافه وزنم به اون صورت مشخص نیست،ولی میخوام به وزن ایده آلم برسم
و میرسسسسم
ومن توانایی انجام هر کاری که اراده کنم را دارم
و به امید روزی که به وزن ایده آلم برسم وبیام از نتایجم براتون بنویسم
سلام
چی شدکهچاقشدم!دوراننوجوانیخیلیاندامخوبیداشتمولیبعدازازدواجبهجهتاستفادهازقرصهایLdروزبهروزچاقمیشدمبعدازبارداریهمکهبیشتروبیشترشدمیهتایمیباشگاهرفتموغذاموکمکردمدوتاسهسایزکمکردمولیباشگاهکهنرفتمدوبارهچاقشدمالان تو سن35سالگیچاقیزیادباعثشدهسائیدگیمفصل ودیسککمردارموبایدفقطلاغربشمتادردهامکمبشنانشاللهباروششمابه وزنایدهآل
برسم
سلام استاد
خوشحالم که امروز به جمع این خانواده وارد شدم
در قدم اول شما فرمودید که علل و عواملی که در ذهن شما وجود دارد که علت چاقی خود میدانید را بنویسید و یک لیست تهیه کنید زیرا شناخت علت چاقی بسیار مهم است
امروز هرچه فکر کردم دیدم از بچه گی چاق بودم و از کلاس پنجم ابتدایی که مادرم من را پیش دکتر برد تا علت چاقی من را بفهمد متوجه شدیم که تیروئید من کم کار است الان که سالیان سال از ان زمان میگذرد من با اینکه از اطرافیان خوراک کمتری داشتم ولی همیشه در حال چاق شدن و اضافه شدن وزنم بودم و تیروئید توجیه من بود با این که تقریبا هرسال یه ازمایش میدم و پزشکان در مورد هر ازمایش میگویند مشکلی نیست و همه چیز نرمال است و احساس میکنم این باور ذهن من است که باعث چاقی بیش از حد من شده است
چندین بار رژیم های مختلف گرفتم چندین بار ورزش های مختلف رو تجربه کردم ولی همه بی اثر بودند شاید در ابتدا چند کیلو کم میکردم ولی بعد وزنم ثابت میشد و من ناامید اون تلاش رو رها میکردم و وزنم چند کیلو بالا تر از قبل میرفت
اخرین بار دو ماه قبل ورزش با دستگاه های مختلف رو شروع کردم همزمان رژیم غذایی گرفتم در یک ماه وزنم از۱۰۸ به۹۹رسید ولی به شدت بدنم ضعیف شد و سرگیجه های شدید داشتم برای همین رها کردم ولی توی یک ماه گذشته سعی کردم با خوراکم این وزن رو همونجا ثابت نگه دارم تا بالا نره.
استاد بزرگوار ممنون میشم من رو راهنمایی کنید
سپاسگزارم از شما وسپاسگزارم از خدای عزیزم که این راه را مسیر زندگی من قرار داد.
سلام و درود
خوشحالم در سرزمین لاغرها همراه ما هستید
خداوند شما را راهنمایی کرده که الان اینجا هستید
به جستجوی خود ادامه بدید به مرور مهارت شما در لاغری با ذهن خودتان بیشتر و بیشتر خواهد شد
سلام من بچه که بودم خیلی چاق بودم ولی 5 6 سالم که شد دیگه وزنم معمولی شد و کسی بهم نمی گفت تپل
تو دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان هم جز بچه های معمولی بودم یعنی نه چاق بودم نه لاغر ولی همیشه یه کوچولو شکم داشتم که تو دوران دانشجویی بیشتر مورد توجه من قرار گرفت اولین باری هم که رژیم گرفتم برای لاغری قبل از ازدواجم بود که دوست داشتم برای عروسی اندامم متناسب تر باشه یه دوره ای باشگاه رفتم ولی ادامه ندادم بار دوم سه سال بعد از ازدواج رفتم باشگاه که 66 کیلو بودم و بعد که حامله شدم دییگه نرفتم تا اینکه بعد از زایمان وزنم شد 71 کیلو دیگه از اون موقع تو فکر لاغری و کاهش وزن بودم و هر از چندگاهی رژیم های مختلف می گرفتم که یکم وزنم کم شه ولی خیچ وقت دکتر تغذیه نرفتم و رژیم هام هم بیشتر از یه ماه ادامه پیدا نکرد هر بار هم حدود یکی دو کیلو کم می کردم ولی بعد خسته میشدم و ول می کردم.
تا بعد از زایمان دومم وزنم رسید به 74 کیلو و اینبار دیگه خیلی جدی شدم برای لاغری و بیشتر ورزش و تمرین می کردم و تقریبا ازون موقع ورزش رو رها نکردم چه تو خونه چه پیاده روی و چه کوهنوردی و الانم که منظم باشگاه میرم و تناسب اندام خوبی دارم ولی وزنم همیشه بین 71 تا 75 در نوسانه بازهم چندین بار رژیم گرفتم با نرم افزار و کالری شمار و … اما افاقه نکرد
تا اینکه با این سایت اشنا شدم و حالا می هوام این رو رو تست کنم چون همیشه ارزو داشتم وزنم 60 کیلو باشه
علت چاقی رو هم تو پر خوری و خوردن غذاهای چرب و روغن های صنعتی تنقلات و خوراکی های مضر و شیرینی جات و ..می دونم
همینطور کم تحرکی و ارثی و زایمان و غذای ناسالم و استعداد چاقی دارم برنج و نتن باعث چاقی میشه کربو هیدرات ها شیرینی و خامه و کره و کاست و پنیر پرچرب و شیر و شکلات و ….
وقتی سیرم غذا بخورم
شب برنج بخورم
مواردی ازین دست
و البته که زیاد برخورد کردم با افرادی که هیچ کدوم اینها رو رعایت نمی کنن ولی چاق نمیشن
با سپاس
چی باعث شد چاق بشی؟
بچه که بودم لاغر بودم (۷ساله)و همه میگفتن چیه لاغر مردنی ای مث آدم غذا نمیخوری اینجوری لاغر موندی جون نداری و هی تکرار میکردن گذشت و من تو سن ۱۱ سالگی به مرور چاقی شروع شد اولش این بود که خوب شدی آب اومده زیر پوستت تا ۱۳ سالگی بعد از اون دیگه داشت وزنم اضافه میشد حالا میگفتن سارا همینقدر خوبی دیگه چاق نشو منم سعی میکردم که دیگه چاق نشم ولی خب غذاهایی که دوست داشتم و فعالیتی که داشتم باعث میشد غذا زیاد بخورم حالا خیلیم نبود ولی خب دیگه میخوردم ولی این چاقی متوقف نشد حالا تو سن ۲۰ سالگی من ۷۲ کیلو وزنمه حتی بعضیا میگن تو خیلی چاقی حتی بیشتر از ۷۲ خب دیگه اینم مثل حرفای قبلی حالا من موندم و بدنی که چاق شده ولی دلش میخواد لباسای خوشگلی که اونایی که تناسب اندام دارن بپوشه دوست داره راحت تحرک داشته باشه دوست داره راحت لاغر شه چون من به اندازه بقیه تلاش نکردم واسه لاغری و زود نا امید شدم یه بار هم تا چند هفته دراز و نشست رفتم ولی خب تاثیر چندانی نداشت من معمولا دنبال راه خوب میگردم به قول شما چجوری میشه بعضیا بدون اینکه کار خاصی کنن لاغر و خوش اندام هستن یا صورتشون مثل اینه صافه و حالا من نمیتونم انقدر راحت خوشتیپ باشم
خوشحالم تو سن ۲۰ سالگیم با شما آشنا شدم و قراره تجربه جدیدی از زندگی رو داشته باشم 🙂
سلام به همه دوستان خوبم. من زینب هستم 31ساله
تا اونجا ک یادم میاد از سن 12به اینور شروع شد تپل شدن من ، اون زمان اصلا لاغر و باربی شدن مطرح نبود کسی نبود که بگه زینب نخور بعدا پشیمون میشی
تو مدرسه خیلی گشنم میشد و ساندویچ میخوردم یک الی دوتا
با خواهرم سرغذا دعوا میکردیم 😂😂اخه دوتایی از مدرسه میومدیم برا نهار
اون سن خیلی شکمو بودم
قبل از سن 12 سالگی اندام کاملا متناسبی داشتم
موند تو سن 19 اینا استپ وزنی رو داشتم رو 70 یا 72 از همون موقع ها باشگاه میرفتم کسی باشگاه نمیرف تو فامیل
به یاد ندارم کسی بگه برو باشگاه اینطور که یادم میاد خودم حساس بودم ولی وزنم آنچنانی پایین نمیومد
تو سن 24اینا بودم که یهو رفتم رو ترازو و دیدم یهو 75کیلو شدم 🥲
یهو به خودم اومدم و رژیم سفت و سخت گرفتم برنجمو کلا قطع کردم به مدت هفت ماه روغن خیلی کم قند ب شدت کم و نمک خیلی کم تو غذاهای اپز و رژیمی من بود و لیوان لیوان چای سبز بود ک میخوردم وزنم بعد هفت ماه شد63کیلو خیلی خوب شده بودم قدمم163
همه ازم تعریف میکردن و میگفتن چیا خوردی و عجب اراده ای و فلان تو همون روزا یهو من ریزش مو شدید گرفتم معده درد گرفتم
و پشیمون از این رژیم خودسر😔☹️
الان غذام تقریبا کمه
بعد اون دیگه رژیمو تعطیل کردم هی رفته رفته وزنم رفت بالا تا سن 28سالگی نامزد کردم تو عروسیم وزنم 69بود
بعد عروسی رفت بالا پارسال 72بودم باشگاه رفتم ولی منم ک فراری از رژیم از ترس ریزش مو و معده دردی ک هنوزم ولم نکرده پنج ماه رفتم باشگاه سایز کم شد ولی وزنم نه بعد سر اتفاقاتی از اسفند من نرفتم باشگاه تا همین ابان ماه
دو ماهی رفتم بدنسازی ولی دیدم تغییری تو وزنم ایجاد نشد ی کوچلو سایز کم کردم بعددوستم گف برو ورزشی ک توش هوازی باشه و بدنسازی ب درد تونمیخوره لاغرت نمیکنه وزنم رو 76مونده
الان فیتنس میرم خیلی عرق میریزم ی خرده سایز کم کردم تابستون قراره برا بچه دار شدن اقدام کنیم ولی من دلم میخواد وزنمو بیارم پایین شوهرم میگه لاغر شو بعد بچه بیاریم
منم ک حساس حالا شوهرم میگه وزنتو بیارپایین قبل بارداری چون بعدش دیگه سختت میشه
الان ک بیشتر فک کردم
دلایل چاقی من پدر من یادم بهم میگف زینب داری چاق میشیا 🥲
بعدش خودمم حساس بودم عاشق اندام های باریک همیشه لذتبخش بوده برام تماشای اندام های باربی
ولی من ترس از رژیم دارم ترس از خالی موندن معدم و سوزش معده گشنم ک میشه ارامشم بهم میریزه همه بهم میگن تو اراده ات خیلی بالاس ب خاطر رژیمی ک گرفتم ☹️
در حال حاضر بدون رژیم دوباره بعد سالها ریزش مو دارم ک خیلی اذیتم میکنه
همش به موهای پر پشت دیگران نگا میکنم حسرت میخورم مخصوصا الان ک ریزش دارم بدتر البته خیلی تلاش میکنم مثبت فک کنم شکر گزاری کنم برای موی دیگران تا خدا ب منم برگردونه موهامو وبرام مو بشه
دوستم میگه از وقتی یادم میاد تو همش درگیر لاغری بودی هنوزم درگیری…
علت دیگه ک شوهرم همش تو این چند ماه گف باید بری باشگاه تو بی تحرکی چیشد تو قرار بود لاغر کنی برا بچه ☹️
همینجوریش من از خودم ناراضی ام اینم کاسه داغ تر ازآش شده 🥲
علت دیگه باور غلط سوخت ساز بدن من پایینه ولی برا لاغرا زیاده چیکار کنم ؟!
باید همش چای سبز بخورم قهوه بخورم بره بالا.
علت دیگه اینک غذام کمه کم خوراکم ولی بعد دو ساعت دوباره زود گشنم میشه مجبور میشم بیسکویتی چیزی بخورم و همش میاد تو ذهنم آره آره غذات کمه عوضش شیر قهوه شیرین میخوری روغنت اشتباه نون سفید میخوری غذاهای سرخ کرده میخوری☹️
خلاصه امیدوارم با کار کردن بر روی ذهن
بتونم اندام دلخواهمو داشته باشم. کاش میشد دوره های پولی رو هم رایگان داشته باشم خیلی کنجکاوم ببینم دیگه از چی بی اطلاعم ولی پولی ندارم بخرم.
ب خدای خودم گفتم خدایا من مثل ی ماشینم تو منو طراحی کردی فقط تو میتونی درستم کنی موهامو برگردونی و اندام لاغرمو برگردونی من میخوام مو بشی اندام لاغر بشی پول بشی
و حالا اینجام و در این سایت ک ببینم چجوری میتونم با ذهنم لاغر بشم
و میدوم خدا هدایتم کرده تو این مسیر
و ازش سپاسگزارم مطمانم روزای شادتری در انتظار منه خدایا منو ب خواسته هام برسون
مرسی از اقای عطار ک اطلاعات و تحقیق خودشون رو با ما ب اشتراک میزارن و مارو از گمراهی در میارن به لطف الله یکتا
من از زمانی که ازدواج کردم روند اضافه وزنم اغاز شد تا قبل از ان بسیار بسیار لاغر بودم به طوریکه همیشه از این لاغری رنج میبردم و همیشه به من میگفتند لاغر سیاه تو ،لاغر مردنی من از بچه گی این لفظ لاغر مردنی رو با خودم یدک میکشیدم جون افراد زیادی در ان موقع به من میگفتند لاغر مردنی البته در ان زمان که من لاغر بودم لاغری اصلا چیز خوبی نبود حداقل برای دختر لاغر بودن چیز خوبی نبود .در ان زمان دختری ایده ال به نظر می رسید که تپل و گوشتی بود و من لاغر بودم اما بعد از ازدواج همه چییز تغییر کرد و من شروع به اضافه وزن نمودم یکی از حرف هایی که من مادرم شنیده بودم و شاید دلیل چاقی من باشد این بود که ایشان هم قبل از ازدواج باربی بودند و پس از ازدواج چاق شدند من همیشه این صحبت را از مادرم میشنیدم و اینکه من فکر میکنم علت چاقی من استفاده ی زیاد از شیرینی جات مخصوصا کاکائو ،نوشابه و فست فود هست همچنین من فکر میکنم عدم تحرک هم باعث چاقی من هست من فکر میکنم من کلا هر چه میخورم چاق می شوم علی الخصوص از ناحیه شکم و پهلو من همیشه فکر میکنم ما خوش خوراکیم و به همین علت چاق هستیم چون ما خانوادگی چاق هستیم من فکر میکنم ما در خوردن دله هستیم و به همین علت چاق هستیم من فکر میکنم ما خیلی با اشتها میخوریم شادی بهمین علت چاق هستیم کاکائو و شیرینی جات برای من حکم سیگار را دارد و من در خصوص کاکائو و شیرینی جات خودم را یک معتاد حرفه ای میبینم همانطور که یک معتاد اگر موادش بر روی زمین بیافتد یا در جای نامناسب بیافتد برایش مهم نیست و ان را در همان شرایط استفاده میکند من هم اگر کاکائو یا شیرینی جات از دستم بیافتاد و به زمین یا جای نامناسب برسد برایم مهم نیست و ان را استفاده میکنم من همه ی این ها را دلیل چاقی خودم میدانم پشت میز نشینی را هم دلیل چاقی میدانم همچنین من میگویم اصلا هر چیزی که ادم را شاد و خوشحال میکند برای ادم ضرر دارد همانند شیرینی من میتوانم برنج و نون را کنار بگذارم کما که در یک دوره ای از فروردین امسال شرکت کردم و به راحتی ان را کنار گذاشتم اما نمیتونم شیرینی جات را کنار بگذارم ان ها را یک قسمتی از وجودم میدانم من فکر میکنم شیرینی جات حال من را خوب نگه میدارد قند من را بالا نگه میدارد و من را خوشحال میکند و واقعا هم خوشحال میکند من میگویم اگر قرار باشد نخوریم و با خوردن عشق و حال نکنیم پس اصلا برای چی زنده باشیم و خوردن را مترادف با لذت میدانم علی الخصوص شیرینی جات من این ها را دلیل چاقی خودم میدانم من معتقدم اگر نخورم و اگر لاغر باشم صورتم استخوانی و لاغر می شود و زشت خواهم شد .
سلام!
من برای رسیدن به تناسب همیشه پیاده روی میکردم وچون خیلی برام خسته کننده بودم وهمه ی اطرافیانم برای رسیدن به تناسب عقیده داشتن که پیاده روی کار خیلی موثری بااینکه هیچ اطمینانی نداشتم یا هیچ تضمینی نبود تا اینکار برای من که هیچ لذتی نداشت واستمرار اون فقط باعث خستگی وناامیدی در من ایجاد میشد وگاهی ازخودم سوال میپرسیدم که من تاکی قراره که همین روال رو پیش برم ممکن بود در سنین بالاتر انجام همچین کاری برام خیلی سخت باشه والانم که کسالت آوره برام وهیچ آرامشی ندارم و اون مقدار غذایی که در قبل از پیادهروی دارم آرامش بیشتری داره تا وقتی که بعد چندروز با ولع بیشتر میخورم و گاهی دیوانه وار فقط آشپزی میکنم و حتی اگه دلمم نخاد بازم فکرم بیشتر درگیر غذا و خوراکی وفست فود میشه این همه استرس و ترس من از چاقی چی میشه ؟
آیا این توجه من به چاقی و عوامل بازدارنده میتونه دائمی باشه ؟
من برای کم کردن اضافه وزنم دیگه چقدر باید خسته بشم یا تحرک داشته باشم نگرانی من از آینده چقدر دیگه میتونه منو نابود کنه ومن هربار شکست بخورم حالم بد بشه چی از خدا گلایه کنم از وضعیت اجتماعی م از وضعیت جسمی وروحی م از این عصبانیت ها وپرخاشگری هام وعذاب وجدان بعدش و این رفتار های اشتباهم در مواجه با حرفای دیگران یا حفظ خونسردی از انتقاد دیگران نسبت به خودم اهمیت دادن به نظرات دیگران وفکر اینکه الان که از مهمونی اومدم فلانی حتما پشت سرم چیزی گفته و عیب و ایراداشون وخندیدناشون
استاد من بااینکه آدم پر خوری نیستم ولی هیچ تفاوتی با یک فرد پور خور ندارم شاید من بیشتر تاثیر گذار تر بودم در روند چاقیم افراد دارای رفتار پرخور و افراد دارای ذهن پرخور تفاوتی باهم ندارند
مثل خودم چقدر دیگه باید به استرس و ترس و ناامیدیم از زندگیم توجه و تمرکز فقط مبارزه با چاقی مانند چاقوی دولبه تیز بود
ازهرطرف بیفتم نابود کننده است
چقدر جملات بالا وحشتناک استاد مخرب و بیمار گونه
ولی خوشحالم که اولین بار دارم باورهای اشتباه ذهنیم رو مینویسم و شناسایی اون ها باعث میشه تا درجهت تحقق اهداف من در زندگیم در اعتماد به نفس بالا یا مهمترین چیز آرامش
من برای آرامش روحیم همش دنبال مقصر بودم البته فک کنم پیچیده ترین مشکل رو من داشتم چون همش میرفتم پیش دعا نویس یا رمال ، ایشان ، زیارتگاه ،باورتون نمیشه استاد من و خونوادم برای آرامش روحی من به یک زیارتگاهی میرفتیم که کلا قبرستان بود و همین باور اشتباه من بود تا سراز اونجا دربیارم شبا میموندیم خیلی وحشتناک بود فقط بخاطر باور حرفهای ی سری انسان نمیدونم چی بگم و الان از خودم سوال میکنم چه دلیل دیگه ای میتونه داشته باشه جز عجله کردن در رسیدن به خواسته هام حتی یکبار پیش پزشک یا باشگاه یا رژیم نرفتم اولش مادرشوهرم همیشه حرفش همین بود کاراش رفتاراش ودرزمان کودکیم خاله م پیش مامانم از جن ودعا و خلاصه همیشه حرف میزد در دوران سنین 18/19سالگیم تشدید شد بگذریم
استاد تااینکه باشما آشنا شدم حرفهایی پرقدرت از شگفتی های آفرینش انسان طبیعت بدن متناسب لذت بردن از زندگی چقدر این جملات رو دوست داشتم
من متوجه شدم
لاغر شدن خیلی آسون تر از چاق شدن اولین تغییرات از همین ذهن آرومم یا لذت از زندگیم شکرگزاری از خدای مهربون همش رو دوباره دارم ازشما یاد میگیرم استاد بدون ترس درکمال آرامش احساس خوب خداگونه
🥺🕊️
اینکه خدا در وجودمه واز رگ گردن به من نزدیکتر
برای ارتباط بااون فقط کافی صداش کنم و اون به بهترین شکل ممکن مسیر رو برام روشن میکنه فانوس آرزوها رو در دستم میگیرم و سوار بر تکه ای ابر ☁️
در گرمای لذتبخش و آسودگی خیال راحت مسیر تناسب رو طی میکنم
من یادگرفتم درهمه حال از خدای مهربونم سپاسگزار باشم
هیچ ترسی از آینده نداشته باشم و بدون غم و غصه از گذشته و نگرانی از آینده از لحظه لحظه زندگیم لذت ببرم از جوانیم و شادابیم از زندگی که دارم
این نوشتن و خواندن نظرات دوستان در همه ی دوره های رایگان باعث شده تا احساس امنیت کنم
ممنون استاد 🌼✨
الهی شکر 🌼🌼🌹
سلام ب دوستان و استاد عزیزم.
من حدود شصت و چهار کیلو هستم ولی دلم میخواد ک ب وزن پنجاه و چهار یا پنجاه و دو برسم از دیروز ب این سایت هدایت شدم و خیلی مشتاقم ک راه رو ادامه بدم و نتایج شگفت انگیز بگیرم و ایمان دارم ک میشود.چون با تغییر باورهام نتایج خوبی گرفتم و این بار هم حتما موفق خواهم شد.
دلایل چاقیم:
ممکنه خنده دار باشه ولی واقعیت اینه ک وقتی ی غذایی یا خوراکی توی خونه باشه من فک میکنم ک تموم میشه و ب من نمیرسه و میرم زود میخورمش درصورتی ک اصلا اینطور نیست و همسرم آدمی هست کم غذا.و علاقه ای ب خوردن غذا و…مونده نداره.دومین دلیل چون تحریم کمه اینطوری وزن آضافه کردم همیشه.درصورتی ک فضای کافی دارم برای تحرک توی محل کارم.دلیل بعدی حتما باید زیر نظرپزشک باشم ولی این غلطه چون من خودم مسئول چاقی هستم و خودم بهترین پزشک برای خودمم.دلیل بعدی اگه قحطی بیاد اولین نفر منم ک بمیرم اینو بابای خدابیامرزم میگفت و منم باور کرده بودم ولی الان میگم من اراده خوبی دارم من ساعت گرسنگی و سیری خودمو خوب میشناسم
دلیل بعدی ب نظرم من آدمی هستم ک بسیار ب خوردن غذا و هله هوله اشتیاق نشون میدم و بالاترین لذت برام غذا خوردنه ولی الان میگم ک بالاترین لذت لاغر بودن و تناسب اندام هست.
اینا چند تا دلیل من بودن فقط چندتا وقتی داشتم مینوشتم از باورهای غلط هم خنده م میگرفت هم میترسیدم و ناراحت میشدم ک من چقدر ب خودم ظلم کردم و نمیدونستم.ولی خدارو شکر میکنم ک راهمو پیدا کردم در کنار شما دوستان و استاد عزیز ب بهترین نتیجه برسم با لطف الله یکتا.سپاس و روز خوش
سلام خدمت استاد عزیز
من لاغری با ذهن رو از تاریخ ۱۴۰۱/۴/۱۰شروع کردم و بعد از. گذشت ۳ماه من به وزن ایده آل خودم رسیدم بدون هیچ ورزش و رژیمی یا پیاده روی یا خوردن قرص بدون هیچ کاری فقط بودن در مسیر لاغری با ذهن خداوند رو واقعاسپاسگذارم که من رو هدایت کرد به این سایت و استاد عطار عزیز ،استاد عطار روشن ممنونم ازتون به خاطر لطف بی کرانتون ایشالا که از خدا هر چی میخاید بهتون بده
چه لذتی میبرم وقتی کسی منو مبینه و میگه وای چقدر لاغر شدی چطوری یه دفعه،چه خوب شدی، خدایا ممنونت من از وزن ۷۵کیلوگرم رسیدم به ۶۲کیلو بدون هیچ کاری و فقط با دوره های رایگان استاد عزیز
تنها اشتباه من این بود بعد از اینکه متناسب شدم دیگه نیومدم توی سایت و هیچ ویدیویی از شما ندیدم استاد و۴ماه من توی مسیر لاغری با ذهن نبودم و اشتباه کردم چون دوباره غذا خوردنم مثل قبل شد ترس از چاقی اومد سراغم و خودم رو کشیدم و دیدم که ۲کیلو اضافه کردم با اینکه معلوم نیست و اندام متناسبی دارم هنوزم اما دوست ندارم این ترس با من باشه و یهو به خودم بیام ببینم ۱۰کیلواضافه کردم
من برای بار چهارم ۱۲گام لاغری رو شروع میکنم به خاطر اینکه در این مسیر باشم متناسب تر باشم و تا آخر در این مسیر میمونم
لاغر شدن آسان ترین کار دنیاست
دلایل چاقی من :
ترس از چاقی
به امید فردایی بهتر سپاسگزارم از استاد عطار روشن .من به خاطر لطف شماست که تونستم متناسب بودن خودم رو ببینم مچکرم ،🙏🙏
سلام زهراهستم ۳۷ساله خداراشکرمیکنم که من رابه سوی مسیرلاغری باذهن هدایت کرد.من ازبدوتولدوزن ۵کیلو داشتم وتادوران راهنمایی این تپلی همراهم بودبرام مهم نبودتااینکه رفتم کلاس تکواندوویک دفعه قدکشیدم ولاغروخوش اندام شدم ودرسن ۱۶سالگی ازدواج کردم وتا حاملکی اول اندام خوبی داشتم وبعدازحاملگی وتوشیردهی وزنم اضافه ترشدوبازم انگاراون زمانها براهیچ کس زیادمهم نبودوبعداز۵سال توحاملگی دومم وزنم بیشتربالا رفت وبعدازاون رفتم توفکرلاغری وروش های زیادی راامتحان کردم یه دفعه تو۴۵روز۳۰کیلووزن کم کردم دوباره بازگشت یه سری دمنوش خوردم دوباره بازگشت یه سری توی ۴ماه ۳۵کیلووزن کردم خلاصه بارها وبارها مشکل معده روده مریضی اعصاب پیداکردم وافسردگی شدید ودوباره بازگشت وزن بیشترتااینکه سال ۹۹رژیم دکترکرمانی گرفتم وازوزن ۱۱۰به ۷۵رسیدم توسال ۱۴۰۰وطی یکسال وزنم بالا اومده دوباره ولی وزن نکردم وخیلی ناراحتم وحالا خداکمکم کردوتواین مسیرقرارم دادانشاالله که سربلندبیرون میام .
عوامل چاقی
ارثی
قرص اعصاب
تندغذاخوردن
ترس ازچاقی
اشتهای زیاد
پرخوری عصبی
سوخت وسازپایین(یبوست)
شایدبرااینکه هرروزبرنج میخورم
شایداینکه اگه گرسنه بمونم میمیرم
خوردن حالموخوب میکنه
حاملگی
به نام خداوند هدایت گرم
سلام خدمت استاد عزیز و همراهان همیشگی.
قبل از هر چیزی برای انگیزه بیشتر افرادی که به لطف و هدایت خداوند وارد این سایت میشون میخوام بگم لاغری با ذهن بهترین روش برای لاغریه ذهن ما بسیار توانمند است و به راحتی و با تغییر باور و فرمول های نادرست به راحتی میتوان به سلامت،لاغری ، ثروت رسید.من پریسا برای بار دوم شروع به تکرار ۱۲ جلسه رایگان کردم ام . من تقریباً از ۸ ابان شروع کردم و امروز ۳ دی ماه هست من در تی این یک ماه و چند روز به لطف خدا و استاد عزیز توانستم از ۷۸ کیلو به ۷۲ کیلو برسم که واقعا شگفت انگیز و مطمئن هستم ب زودی من نیز جزی از افرادی میشم که در این مسیر شگفتی خلق کرده اند.
چاقی در بدن من همانند ویروسی ناشناخته شکل گرفت .ویروسی که از اسم اشم ترس داشتم از کودکی تا چند ماه پیش . ترسی که با وجود تناسب اندام نیز همواره در من وجود داشت.
از کودکی باور های در من ب مرور زمان شکل گرفتن و ذره ذره در من رشد کردن و در اخر تناسب در من تبدیل به چاقی شد .
حالا این عوامل چاقی من چیا بودند:
۱_پرخوری😣
۲_کم تحرکی🙁
۳_نامزدی و ازدواج😕
۴_ول کردن باشگاه🏋🏼♀️
۵_ریزه خواری😧
و مهم ترین عامل چاقیم داشتن ترس از چاقی بود ترس از داشتن شکم و من دقیقاً در این مدت کم چه چاق شدم از ناحیه شکم بیشتر چاق شدم طوری که انگار چاقی من فقط در شکم من جمع شده .
ولی دیگه همه چی در زندگی من متفاوت هست من فردی کاملا ازاد هستم ازاد در خوردن پوشیدن . فردی با اعتماد بنفس کسی که در همه حال از خودش و جسم اش سپاسگزاره و خودشو دوست دارم.و هیچ ترسی از چاقی نداره🤗
لـآغـر آسـانـ تـریـنـ کـار دُنـیـآسـتـ
سلام به همه دوستان عزیزم
دلیل اینکه چرا چاق هستم
من در بچگی لاغر بودم جوری که خانوادم نگران بودن مادرم میگفت بردیم دکتر یه شربت داد دیگه تو اشتهات باز شد غذا زیاد خوردی
من از سن 16 سالگی شروع به چاق شدن کردم الان 23 سالمه من در اول دبیرستان که مدرسه ام عوض شد اون مدرسه از خونمون دور بود با سرویس میرفتم و میومدم خانوادم بهم میگفتن تو با سرویس میری و میای چاق میشی ها
این جمله رو باور کرده بودم که تحرکم کم بشه چاق میشم
بعدش یه مدت افسردگی گرفته بودم دیگه کلا خونه موندم باز چاق شدم خانوادم باز میگفتن اینقدر خونه نمون چاق میشی
بعد رفتم آرایشگاه کار کردم یکم تحرکم زیاد شد یکم لاغر شدم بعد 3 بار باشگاه رفتم تکواندو ، بدنسازی ، پیلاتس باز ول کردم چاق شدم
به خاطر حرف های بقیه میخواستم لاغر بشم همه تا منو میدیدن میگفتن چرا چاق شدی شکم داری فلان دمنوش رو بخور ورزش کن پیاده روی کن
در ذهن من این باور ها درست شده که ورزش سخت و پیاده روی و رژیم باعث لاغری میشن
این باور هم در ذهنم هست که افرادی که در بچگی لاغر بودن وقتی بزرگ میشن چاق میشن و افرادی که در بچگی چاق بودن وقتی بزرگ میشن لاغر میش
من تا پیش از آشنایی با این سایت فکر میکردم دلیل چاقی ام تحرک کمم و ورزش نکردنم و زیاد خودنم هست
خداروشاکرم که منو با سایت خوبتون آشنا کرد😍🌹
و خوشحالم که در مسیر لاغری هستم🤩😍
از شما هم سپاسگزارم استاد🌹🌹🌹
به نام خدای عشق
سلام به همه عزیزان
لاغر شدن در صورتی میتونه دائمی باشه که علت چاقی تشخیص داده بشه و بعد برطرفش کنیم. نه اینکه بخوایم نتیجه و تغییر بدیم.
چون نتیجه، تکرار افکار و رفتار و باورهای ماست.
مامانم غذا درست کرده بود و من که اولین نفر بودم که از اون غذا میخوردم گفتم: یکم شور شده.
گفت: شور؟! منکه به اندازه نمک ریختم.
منم به خوردن ادامه دادم و یکدفعه گفت اهاا حواسم نبوده و ۲بار نمک ریختم.
به هر حال ما نمیتونستیم کاری کنیم تا شوری غذا از بین بره. اما با فکر کردن به اینکه در زمان درست کردن غذا چه کاری انجام دادیم تونستیم علت شور شدن و تشخیص بدیم.
…..
اوایل که من تازه آشپزی یادگرفته بودم و خیلی ماهر نبودم تصمیم گرفتم حلوا درست کنم و ماه رمضان هم بود. رفتم دستور پختش و از اینترنت دراوردم و شروع کردم.
اول شربتش و درست کردم و آب و شکر و زعفران و گلاب ریختم. حالا هرچی هم میزدم شکراش حل نمیشد. با خودم میگفتم ای بابا اینا چرا حل نمیشه آبشم که جوشه. هی هم میزدم، هی هم میزدم، و اونطور که باید حل نشد.
به هرحال به کارم ادامه دادم و آرد و تفت دادم و شربت و ریختم و درست شد. خیلی خوشحال ریختم تو ظرف و منتظر موندم تا اذان.
اذان و که گفتن منم خیلی خوشحال یک قاشق بزرگ زدم تو حلوا و گذاشتم دهنم و اولین گاز و که زدم استپ کردم و چشام گرد شد. واااای نگم براتون که بدمزهترین حلوایی بود که تو دنیا درست شده بود. حالا چه طور بود؟ شور، شووووور شوووور، زهرماااار. وحشتنااااک بوووود. انقدر شور بود که تلخ شده بود. حتی الان که بهش فکر میکنم دلم ریش میشه.
بعد مامانم گفت منم با خودم گفتم که فاطمه چرا ظرف شکر و برنداشته. و بهم گفت که دونههای شکر بزرگترن.
منم موقع برداشتن ظرف شکر شک کرده بودم که کدومش شکره یا نمک. به هر حال اون موقع هم روزه بودم و هم کلا خوشم نمیاد که نمک یا شکر و مزه کنم.
از اون موقع که خیلی سال قبل بود حدود فکر کنم ۶ یا ۷ سال، دیگه فرق شکر و نمک و فهمیدم. و هر چیزی که خواستم درست کنم دیگه اشتباه نکردم.
این هم یعنی من علت کارم و تشخیص دادم و یاد گرفتم و دیگه هیچ وقت اون اشتباه و تکرار نکردم. نه تنها در حلوا بلکه در غذاهای دیگه.
خدایا شکرت
سلام خدای مهربونم
خدایا بینهایت سپاس که اشتیاق بودن در مسیر رو در دلم زنده نگه میداری
سلام استاد عزیزم و دوستان خوبم
گام اول رو شروع میکنم
ما همه از روشهای مختلف برای لاغر شدن استفاده کردیم و سختی های زیادی کشیدیم ولی نسبت به رنجی که متحمل میشدیم به نتیجه داعمی نمیرسیدیم و بعد از مدت زمانی حالا چند هفته ویا چند ماه بالاخره به حالت اول و چاقتر از اون هم میرسیدیم
ادم ها میتونن متناسب باشن اگه اطلاعات ذهنشونو تغییر بدن
ما در این مسیر دو موضوع داریم
۱-چرا ما چاقیم و چرا خیلی ها لاغرن
۲-باید از چه طریقی لاغر بشیم
مطمعنا همه ما به دنبال رسیدن به راه دومیم هر چی چاقیمون بیشتر باشه عجله ما برای رسیدن به تناسب بیشتره
ما در همه روشهای قبلی میخواستیم نتیجه رو تغییر بدیم و برای همین موفق نشدیم و اگه تا حدی لاغر شدیم ولی دایمی نبود و باز چاقتر از قبل میشدیم
ما همیشه از کسایی راه کار گرفتیم و مشورت کردیم که خودشون در نهایت نتیجه نگرفتن و این کار فقط ما رو خسته کرد و خودمون رو ناتوان تر میدیدیم و به جایی که به اون راهکار شک کنیم با خودمون و تواناییمون شک میکردیم و هر دفه مایوس تر از گذشته بودیم
ما باید علت رو شناسایی کنیم تا به لاغری دائمی برسیم
خب علت چاقی من چی بود
من از بچگی چاق نبودم و تازه خیلی لاغر هم بودم ولی همش از مادرم میشنیدم که ما چاقی ارثی داریم خواهرم هم لاغر رود و به بلوغ که رسید چای شد و مامانم همیشه میگفت ببین خواهرت چقد قویه تو هم باید بخوری که قوی بشی و منم به بلوغ که رسیدم و به خودم اومدم دیدم چاق شدم و هم کلاسی هام بهم که میگفتن ناراحت میشدم و راهی بلد نبودم تنها راه که با ذهنم میومد کم خوردن و نخوردن و روزه گرفتن بود و ابن سختی ها گذشت تا به سن ازدواج رسیدم و همیشه شنیده بودم و دیده بودم که ازدواج باعث چاقی میشه و بعد بارداری و با قرار گرفتن در این شرایط چاقتر شدم وقتی رفتم سر کار همکارام گفتن از پشت میز نشینی چاق شدن و منم با این باور چاقتر شدم و بعد خوردن قرصهای هورمونی چون دکتر گفت احتمال ورم موقع خوردن است و من با این باور تا ۸۵ کیلو رسیدم
خدایا بینهایت سپاس که در این شرایط نموندم و لطفت رو شامل حال من کردی
خداوندا در این مسیر هدایت و حمایتم کن
در پناه خدا باشید
سلام وقت بخیر
دلایل چاق شدنم رو بهتون میگم
من بعد از ازدواجم روتین زندگیم عوض شد
به عنوان مثال ساعت غذا خوردن ، ساعت خوابیدنم تغییر کرد، نوع غذام عوض شد بیشتر غذاهای چرب و آماده و شیرین و نوشابه
که متاسفانه تمام این موارد باعث افزایش وزن ناگهانی من شد و همزمان باعث تنبلی تخمدان و بی نظمی پریود و عدم تعادل هورمونیشد که تمام اینها باعث افزایش وزن بیشترم شد
خیلی تلاش کردم اما هنوز به نتیجه نرسیدم
الان تنها امیدم اول خدا بعد تناسب ذهنی هست
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان هم مسیرم😊
من تازه با این سایت آشنا شدم و خیلی خوشحالم که به مسیر درست هدایت شدم خدارو هزار مرتبه شکر
خب منم میخام مث بقیه دلایل چاقیم رو بنویسم که خیلی بهم حس خوبی داد شناسایی کردن این دلایل
خب من در زمان کودکی متناسب بودم و فقط صورتم کمی تپل بود و وقتی هفت هشت سالم بود مامان بزرگم هی بهم میگفت که استخون بندی من درشته چون قدم از خواهر بزرگترم بلند تر شده بود هی بهم میگفتن تواستخون بندیت درشته
و بعد زن عموم بهم میگفت تو بزرگ بشی مث عمه ات میشی چون استخون بندی تومثاون درشته منم چون کوچک بودم خیلی توجه نمیکردم به حرفش ولی این حرف یه گوشه ذهنم هک شده بود که بزرگ بشم مث عمم میشم
و بعد این ماجرا ها وقتی ده یازده سالم بود از این و اون میشنیدم که دخترا به سن بلوغ برسن چاق میشن چون بدن شون حساس میشه و خواهرم که سه سال ازمن بزرگتر بود یهو شروع کرد به چاق شدن و منم باورم شد که رسیدن به سن بلوغ آدمد چاق میکنه ووقتی چهرده سالم بود علاقه شدیدی به خوردن شیرینی پیدا کردم و هرروز کیک و شکلات کی خریدم و میخوردم تا یک ماه همینجوری ادامه دادم که دیدم یکم تپل شدم ولی راضی بودم چون دیگه اندامم به صورتم یکی شده بود ولی توخونواده همش بهم میگفتن وای چقدر چاق شدی(البته چون تو خونواده ما همه متناسبه و من تنها فرد چاقم) ولی من به حرف شون توجه نمیکردم چون خودم مشکلی نداشتم ولی بعد ها کم کم لباسام برام تنگ میشد و دیگه از اضافه وزنم خوشم نمیومد چون هرروز بیشتر میشد ولی نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم و هی درحال خوردن بودم
و تا الان که هجده سالمه هنوز این اضافه با منه تو این چهار سال خیلی تلاش کردم رژیم گرفتم ورزش کردم خیلی خوب هم نتیجه گرفتم ولی برام نموند و دوباره چاق شدم و من تا بیشترین وزنی ک تجربه کردم تا هفتاد و چهار کیلو گرم بوده که البته تو ماه رمضون نمیدونم چی شد یازده کیلو کم کردم و شدم شست و سه کیلو ولی بعد رمضون دوباره شدم هفتاد و هنوز همونم و اصلا وزنم تغیری نکرده
و خیلی خوشحالم که با این سایت آشنا شدم و میتونم این چاقی رو برای همیشه رد کنم بره (البته یک ماه پیش با این سایت آشنا و تو این مدت فقط دنبال دلایل چاقیم بودم چون من اولش فکر می کردم چون زیاد غذا میخورم و تحرکم کمه چاقم ولی وقتی نظرات دوستان رو خوندم هر روز متوجه دلایل بیشتری شدم و الان اینجام که این مسیر زیبا رو شروع کنم)
من خیلی جاها بخاطر اضافه وزنم تحقیر شدم خیلی جاها دلم شکسته ولی به روم نیاوردم و الکی خندیم خیلی ها منومسخره کرده ولی ادامه دادم و تصلیم نشدم تا خدا منو به این سایت هدایت کرد و خیلی خوشحالم که میتونم از راه که صد در صد نتیجه بخشه به رویام برسم
و دلایل چاقی من :
به عمم رفتم برا همین چاقم
استخون بندی من درشته
چون به سن بلوغ رسیدم چاق شدم
نزاج من سرده برا همین چاقم
چاقی خوشکلی میاره لاغر بشی زشت میشی
خوردن غذای زیاد منو چاق کرده
چون تحرکندارم چاق شدم
سوخت و ساز بدنم پایینه
ریزه خواری منو چاق کرده
سخت بودن لاغری تو ذهنم
چرا من چاق ام
تقریبا یه سال پیش یکم حس چاقی در ناحیه شکم حس میکردم. وزن خوبی داشتم اندام مناسب بدون اضافه وزن اما همش پیش خودم میگفتم من از شکم چاقم من شکم دارم شکم شکم فکر هر روزم شده بود شکم خلاصه بعد یک ماه بلخرع رفتم باشگاه برای لاغر کردن شکمم میرفتم تمیرن می امدم خونه میخوردم میخواییدم تقریبا یه ماه این کارو انجام دادم بعد ادامه ندادم چون زیاد چاق نبودم زیاد توجه ای ب خوردنم وزنم نداشتم ازادانه غذا میخورم و افسوس شکمم و میخوردم چرا من شکم دارم تا ب خودم امدم دیدم وزنم رفته بالا تی ۸ ماه تقریبا ۲۶ کیلو وزن اضافه کردم هیچ لباسی اندازم نمیشد بازم بدنم برام مهم نبود فقط شکمم گفتم اینطوری نمیشه باشگاه باز یه ماه رفتم باشگاه ولی نتونستم ادامه بدم دمنوش خوردم یکم سایز کم کردم وزنم ولی تکون هم نخورد دوباره بعد چند مدت برگشتم ب حالت قبل دیگه کلا از رژیم و ورزش بدم امده بود از هیکم از شکمی که دارم فقط میخوردم و تحرک خیلی کمی هم دارم در روز جمع کل نهایت من ۳ ساعت سر پا باشم کارم شده بود خوردن و خوابیدن و افسوس خوردن پس دلایل چاقی من پرخوری کم تحرکی فکر کردن زیاد درباره چاقی که اصلا نداشتم.ولی من باور دارم من این بار موفق میشم و اون چاقی که خودم اجازه دادم شکل بگیره رو از بدنم همون شکلی که وارد کردم خارج میکنم ذهن من قوی تر از هر چیزی هست من میتونم همون طور که چاق شدم لاغر بشم لاغری و چاقی من در دست خود من است من میتونم هر زمان که بخوام چاق بشم بدون کوچک ترین زحمتی پس میتونم برعکس اونم انجام بدم چون من از قدرت ذهنی بالای برخوردارم پس من ب کمک توانایی ذهنی خودم همان گونه که میتوانم چاق بشم لاغر میشم چون لاغری راحت تر از چاقی است
شروع اضافه وزن من از بعد بارداری بود . حدود دو سه سال پیش …شاید دلایلش به نظرم اینا باشه…
میگفتن سر بارداری احتمالا چاق میشی…
کیک و آبمیوه زیادی خوردم…
شبها بیدار میشدم و غذا میخوردم و با شکم پر میخوابیدم
میگفتن باید اندازه دونفر بخوری تا بچه ات رشد کنه
به خاطر استراحت مطلق بودن تحرکم خیلی کم شد
آمپول های ضد سقط
داروهای تقویتی زیاد
استرس زیاد در بارداری
بعد از زایمان هم به این دلایل نتونستم لاغر بشم
همه میگفتن لاغر شدن خیلی سخته
استرس و باور لاغر نشدن
ضعف بدن و عدم تحرک
پرخوری عصبی
افسردگی و اضطراب بالا
به نام خداوند جان و خرد 🤍
سلااااام😊
امیدوارم تک تک لحظه هاتون غرق در خوشبختی باشه🥰
به لطف خدای مهربان منم وارد مسیر زیبای لاغری شدم
مسیر زیبایی که از اول خلقتم باید حسش میکردم ولی به طور اشتباه مسیر ،اشتباه چاقی رو انتخاب کردم
مسیری که کلی حس بد برام داشت
کلی گریه برام داشت
کلی حرف شنیدن و مسخره شدن برام داشت
مسیری که باعث شد از کلی لذت ها دور بمونم
لذت راحت غذا خوردن
لذت لباس های رنگ رنگی و چین دار پوشیدن
لذت عرض اندام کردن تو مجالس
این مسیر منو به سمتی کشوند که دلم میخواست مریض بشم تا لاغر بشم
این مسیر منو به سمتی کشوند که از خدای خودم گِله میکردم که چرا منو چاق آفریده
گریه میکردمو به مامانم میگفتم چرا منو چاق به دنیا آورده…
هر چی فکر میکنم مسیر چاقی یک بار هم حس و حال خوب برام نیاورده
پس چرا خودم و ذهنم انقد روش مقاومت داریم؟
چرا مسیری رو که ایمان کامل داریم که فقط حال بده همش دنبال میکنیم؟
ولی بازم نکات مثبت قضیه رو نگاه میکنم🙃
من با طی کردن این مسیر چاقی و وارد شدن به مسیر لاغری حس ها و تجربه ای را خواهم داشت که یه فرد متناسب هیچ وقت تجربه اش نخواهد کرد💪💪💪🌟🌟🌟💪💪💪
انقد تلاش میکنم که یه مسیر با کلی لذت برای خودم بسازم
یه مسیر مفرح و پر از نشاط
بریم که شروع کنیم مسیر زیبای لاغری رو👇
دلایل چاقی من👈اولیش این که خدا منو چاق آفریده
دوم مادرم منو چاق به دنیا آورده
سوم ارثی
چهارم همه خانواده ما درشت هستن
پنجم استخون بندی من درشته
ششم زن تپل قشنگ تره
این شش تا دلیل ،دلیل عمده و بزرگ چاقی من هستن
دلایل کوچک تر مثل👇
کم تحرکی
زیاد غذا خوردن
من آب هم بخورم چاق میشم
دفع نکردن غذا و تبدیل شدنش به چربی
هم از دلایل چاقی من هستن
تو دل این سوال بری کلی دلیل داری مثل اینکه تپل باشی لباس تو تنت قشنگ تره
میخوای شوهر کنی ،باید تپل باشی تا شوهرت ازت خوشش بیاد
صدتا دلیل مثل این دلایل که شاید الان خنده دار بیاد و بگی نه این چه حرفیه
ولی همه اینا تو ناخودآگاه ما ثبت شده و داره کاره خودشو میکنه
ولی بازم خداروشکر که مسیر درست رو پیدا کردیم و توش قدم برداشتیم
که به لطف خدا به هدف نهایی خودمون میرسیم چون لاغری آسان ترین کار دنیا هستش🥰😍🥰
میخواهم
میتوانم
میشود
به نام خدای بی همتا
خدای خوش سلیقه ام مرا انتخاب کرد
و اکنون در گام ۴ هستم و بیش از پیش اشتیاق دارم برای ادامه مسیرم
حس و حال بی نظری دارم و دلم میخواست یه متن پر عشق و حس خوب بنویسم که هم استاد دوست داشتنی بخونن هم دوستان عزیزم
این گام میتونم بگم نقطه عطف و نقطه شروع مسیر من هست چون اولش فکر میکردم هیچ دلیل خاصی برای چاقی ندارم جز اینکه من زیاد میخورم، ولی وقتی شروع کردم به نوشتن اینقدر دلیل و بهانه بود که خودم فکرنمیکردم این حجم از فرمول چاقی رو من سال ها داشتم و میخواستم با این همه فرمول با دست خالی مبارزه کنم و جسمم رو لاغر کنم
ولی الان دیگه دستم پره یه مسیر بسیار زیبا دارم که میتونم به راحتی فقط با نشستن و نوشتن فرمول هارو عوض کنم واقعا چی از این بهتر .
ولی دلایل من شاید کمی خنده دار باشن دلم میخواست بنویسم که یادم بمونه چه کردم با خودم با نا آگاهی و اتفاقا اولین گام برای تغییر فرمول های چاقی شناسایی اونهاست
من وقتی بچه بودم میگفتم چون پدر مادرم چاق هستن من به اونا رفتم یا میگفتم چون پدرم نون زیاد میخره و ما بیشتر برنج میخوریم برنج چاقم کرده
پول نداشتم میگفتم چون پول ندارم خوراکی های رژیمم رو رعایت کنم چاقم
پول داشتم میگفتم چون پول دارم راحت میتونم همه خوراکی هارو بخرم و اونا چاقی میکنن
علت چاقیم رو شیرینی فروشی سر کوچمون میدونستم
یا میگفتم چون همسرم به من تذکر نمیداد که چاق نشم منم زدم به بیخیالی
یا پدرم میگفت ما استخون بندیمون درشته
میگفت غذا بخور درس بره تو ذهنت
عیدمیشد میگفتم چون خوراکی ها زیادن چاق شدم
سر کار میرفتم میگفتم چون پشت میزی کارم چاق شدم
بچه دارشدم گقتم چون خونه نشین شدم چاق شدم
باردار شدم گفتم طبیعیه چاق بشم
و خیلی بهانه هایی که واقعا الان فکرش میکنم متوجه میشم که چقدر بهانه و فرمول خنده دار و چاق کننده یعنی من تمام عمرم داشتم یه دلیل واسه چاقیم جور میکردم
من قبلا نمیتونستم خودم رو با اندام لاغر تصور کنم ولی دیشب اونقدر تصویرم واضح بود که دلم نمیومد بخوابم
اینو از دستاورد های این دوره میدونم
یا حق
نشان های دریافت شده
دیدگاه تست
اما از طرقی خوشحال بودم که برای بار اول در زندگی از طریق متفاوتی برای لاغر شدن اقدام کرده بودم.
شروع مسیر لاغری در روش های قبلی
هر بار که تصمیم می گرفتم برای لاغر شدن اقدام کنم ابتدا قد و وزن من را سوال می کردند تا میزان ااضافه وزنم را مشخص کنند و از همان ابتدا با تعیین مقداری که باید کم کنم، احساس می کردم توانایی کم کردن آن مقدار اضافه وزن را ندارم و از همان شروع مسیر لاغری احساس ناامیدی درمن شکل می گرفت.
بعدها افرادی که خود را متخصص لاغری معرفی می کردند اندازه دور مچ و دور سر و چند سایز دیگر اعضای بدن را به اطلاعات اولیه خود اضافه می کردند اما نکته جالب این بود که در نهایت مقدار وزنی که باید کم می کردم را برای من مشخص می کردند.
متفاوت بودن روش جدیدم برا لاغر شدن احساس خوبی به من می داد.
دیگر خبری از عدد کذایی اضافه وزنم نبود و به جای آن لیستی از عواملی که باعث چاقی من شده بود برایم واضح شده بود.
از طرفی چون لیست بایدها و نبایدهای خوردنی برای خودم مشخص نکرده بودم احساس خیلی خوبی داشتم.
در روش لاغری با ذهن خبری از خوردن و نخوردن ها و رژیم غذایی نبود
وقتی به لیست عوامل چاقی خودم نگاه کردم خبری از نباید ها نبود، خیری از وزن کردن و جدا کردن غذا نبود.
به نام خدای عزوجل وسلام به استاد اعطاروشن من امروز برای دومین بار است که 12 گام را دارم شروع میکنم منم مثل کلیه دوستان وکسانی که در این مسیر هستند دلایلی برای چاقی خود م دارم منم مثل خیلی دوستان دلایلی مثل کم تحرکی سوخت ساز پایین حاملگی ازدواج و یا استعد اد چاقی داشتن ارثی بودن ویا اینکه کلا من ساخت بدنیم اینجوریه که بایدچاق باشم یا اینکه من غصه بخورم چاق میشم حتی گاهی شده بود که باور کرده بودم که حتی آب هم بخورم چاق میشم وخیلی ازدلایل دیگه ای که شاید الان حضور ذهن نداشته باشم وچقدر ساده اندیش بودم که این همه دلایل پوچ را برای اثبات کردن یا موجه کردن چاقی خودم برای خودم تو ذهنم داشتم خدارا شاکرم که من را به این مسیر هدایت کرد هرچند هنوز نمیدونم وزنی کم کرده ام یا نه ولی خوشحالم ااز این که حداقل الان دیگه این دلایل باعث چاقی بیشتر من نمیشن چون هیچ یک از این دلایل منطقی نیست به امید روزی که منم یکی از شگفتی سازان باشم
سلام و درود
حوشحالم که تصمیم گرفتی ادامه بدی و تکرار کنی
مطمئن باش مرتبه دوم درک و عملکرد بهتری خواهی داشت.
سلام به استاد عزیز و دلسوز استاد عطار روشن گرامی و دوستان خوش هیکلم😍.
من دلایل گذشته خود رو نسبت به چاقی میخوام بگم.
اولین چیزی که دلیل چاقیم میدونستم ارثی بودن از خانواده مادری بود چون هم مادرم هم خالم دایی بابابزرگ و اکثر خاندان مادریم چاق بودن و من اینو کاملا باور کرده بودم که ارث چاقی مادرم به من رسیده و همیشه ترس اینو داشتم که در آینده فرزندم هم از من ارث بگیره و خداروشکر هنوز باردار نیستم و فرزندی ندارم با این روش بسیار جذاب و همیشگی آشنا شدم و خیلی حس خوبی دارم دلایل دیگه رو کم تحرکی تنبل بودن پرخوری به گفته مادرم این چند سال اخیر مدام میگفت از بس میخوابی یک جا میشسنی با گوشیت ور میری و تو بدنت سرده که چاقی به گفته خود خانوادم من چون بچگی تپل با چشمای درشت پوست سفیدی بودم خیلی مورد علاقه بودم و ذوق و شوق منو داشتن اما از اول ابتدایی که یادم میاد مدام همون مادرم که ذوق منو میکرد شروع کرد به سرزنش کردن من که نگاه دختر فلانی که چقدر لاغره فقط میره تو کوچه بازی تو همش دراز کشید جلو تلویزیون و میخوری هرچی بزرگتر میشدم سرزنش های مادرم بیشتر و بیشتر میشد و من افسرده تر حالا بماند این که کلا فامیل های پدری خیلی منو مسخره میکردن که تو چاقی خپلی کمتر بخور نگاه بقیه دخترا همه خوش هیکلن و در عوضش داداشمو خیلی تحسین میکردن که تو از ما ژن لاغری گرفتی و هرچی بخوری چاق نمیشی همین هم یه دلیلی شده بود که منو کمتر دوست داشته باشن الان که یادم میاد به جای ناراحت شدن بیشتر خندم میگیره و چیزی زیاد تو ذهن من تاثیر گذاشت این بود که مدام اطرافیان بخصوصا ویژه مادرم هی میگفت لاغر کن ازدواج کنی میترکی از چاقی بعد باردار بشی دیگه میشی خرس کسی نمیتونه جمعت کنه من همیشه ترس اینو داشتم که چاق تر نشم بعد از ازدواج روزی که نامزدی شدم 69 کیلو بودم با اینکه اضافه وزن داشتم اما همه میگفتن یکمی چاقی لاغر کن تا بعد از ازدواج بدتر نشی من یکسال و نیم هست ازدواج کردم و الان دیگه 69 کیلو نیستم 80 کیلو هستم و الان حرفایی که یکساله بعد از ازدواج رو مخم میرن که تو باید خیلی لاغر کنی بعد از بارداری وحشتناک چاق میشی و من از این موضوع علاوه بر ترس عصبی هم شذم و تنها و درمانده خسته و ناامید که عمرا با این وزن حامله نمیشم که فرزند چاقی بیارم و خودمم چاق بشم مدام ناراحت میشدم حتی گریه میکردم که نمیدونم چطوری کشیده شدم سمت پیج وسایت استاد عزیزم و انگار روحیه ای خیلی خیلی قوی در من تزریق شده و با هیچ حرف و کلمه ای تغییر نمیکنه و از این بابت خیلی خوشحالم و همین مدت هم تاثیر زیاد روی افکار و رفتار من شکل گرفته و من شکی ندارم به وزن دلخواهم که رویای همیشگی من بوده میرسم و تا ابد پایدار میمونم و دیگه ترسی از اینکه در بارداری یا بعد از بارداری چاق بشم ندارم و فرزندی متناسب هم بزرگ خواهم کرد اینو هم به شما استاد قول میدم و هم به خودم و خدای خودم دست از تمرین و تلاش فکری برنمیدارم و میدونم نه تنها در زمینه لاغری در همه زمینه های زندگیم موفق میشم گام به گام جلو میرم هیچ عجله ای ندارم بازم ممنون از صحبتهای دلنشینتون.
سلام خدمت استاد عزیز و دوستانی که نظرات من رو میخوانند در مورد دلایل چاقی ام باید بگم که من در دوران کودکی متناسب و متعادل بودم اندامی ورزیده و قدی بلند و استخوان بندی درشتی داشتم پدرم همیشه در حال لذت جویی با خوارکی ها بود و همیشه ما رو تشویق به خوردن بیشتر و بیشتر میکرد میگفت خوردن مردن نداره خودش هم اندامی درشت ولی ورزیده داشت دوران دبستان علاقه من به خوردن خوراکی هایی مثل چیپس و پفک و تنقلات زیاد شد یادم میاد وقتی میخواستیم به سفر بریم از قبل شروع به خرید تنقلات میکردم و با علاقه اون خوراکی ها رو میخوروم یعنی لذت سفر رو با خوردن تنقلات پررنگ تر میکروم این وضعیت ادامه داشت من نسبت به هم سن و سالهام قد بلندتر و درشت تر بودم مادرم همیشه درحال پخت و پز بود و خانواده بزرگ ما به خوردن خیلی اهمیت میدادن ما ۹ فرزند بودیم که من فرزند هفتم خانواده بودم و همیشه سر سفره جمع میشدیم و غذا میخوردیم و اگر من یا خواهرانم غذایی رو دوست نداشتیم از طرف پدر و مادزم سرزنش میشدیم و پدرم ما رو مجبور به خوردن میکرد شب ها وقتی از خستگی خوابمون میبرد پدر و مادرم میگفتن گناه داره بچه سر بی شام زمین بزاره به زور ما رو بیدار میکردن در حالی که خواب و بیدار بودیم چند لقمه به خوردمون میدادن تا زمانی که وارد دبیرستان شدم اندامم خوب بود ولی کم کم در دوران دبیرستان شروع با چاق شدن کردم ولی جون قدم بلند بود جاقی من تو ذوق نمیزد پشت کنکور که بودم تحرگم کمتر شد و چاقتر شدم وارد دانشگاه که شدم متوجه شدم چاق هستم ولی تا زمان ازدواج دنبال رژیم نرفتم وقتی ازدواج کردم چون همسرم لاغر بود کنا اون چاق تر به نظر میومدم شروع به رژیم گرفتن کردم هربار وزن خکبی کم میکروم مثلا از ۹۲ کیلو میشدم ۷۲ کیلو ولی به محض اینکه رژیم رو کنار میزاشتم بازم چاق و چاقتر میشدم تا اینکه دوقلوهام رو باردار شدم و یک پسر ۴ ساله داشتم که دوقلوها دنیا اومدن بازم رژیم گرفتم و دوباره لاغر شدم هربار که رژیم رو رها میکردم چاق تر از قبل میشدم یا به همون وزن قبلی میرسیدم گیاه خواری کردم رژیم پروتئین گرفتم هرچه کردم باز برمیگشت الان مدتی که از رژیم گرفتن خسته شدم دنبال این هستم که مشکل چاق ام رو یکبار برای همیشه حل کنم امیدوارم از این طریق و آشنایی با سایت شما بتونم به این رویا برسم ممنون از استاد عزیز و همه دوستان
سلام و درود
به جمع شگفتی سازان خوش أمدید
اینجا سرزمین لاغرهاست، مهم نیست با چه شرایطی قدم به این سرزمین می ذاری، مهم اینه که اگه اینجا بمونی مثل بقیه لاغر میشی.
سلام استاد عزیز
الان که دارم فکر میکنم به موضوع چرا و از کی چاق شدم به عکس کودکی ام نگاه میکنم یه دختر بسیار زیبا بودم با یک اندام زیبا نه چاق نه لاغر یک دختر زیبا ایده آل که در سالهای 60 زندگیش شروع شد بزرگتر که شدم در سن نوجوانی حدود 15-16 سالگی احساس میکردم یکم چاقم که این هم به خاطر دوران نوجوانی و بلوغ بود وگرنه حساسیت خاصی نداشتم تا وقتی که به سن 17-18 رسیدم بسیار خوش هیکل و خوش اندام پاهای کشیده شکمی ورزیده مانند سوپر مدل ها بودم چه لباسهایی که میپوشیدم و نگاه تحسین برانگیز اطرافیانم و حتی نگاههای حسادت گونه اشون.. لاغرها رمز خوش هیکل بودنم رو میپرسیدن و چاق ها از من دستور میخواستن یادمه از یک سنی به بعد از مادرم بنا به دلایل مختلف متنفر شدم صدایی در گوشم میگفت مثل اون نباش مادرم سیاه بود (اصالتا بندرعباسی بود )بسیار بسیار چاق البته خاص دوران دهه 60- 70 که همه زنها اغلب چاق بودن و به خودشون نمیرسیدن بلند بلند میخندید و حرف میزد به نظرم خیلی بی کلاس بود با اینکه برای من و برادرم خیلی زحمت میکشید و تنهایی منو برادرمو رو بزرگ کرده بود یک صدایی تو ذهنم مدام تکرار میشد نمیخوام مثل اون باشم نمیخوام چاق باشم میخوام با کلاس باشم و از اینجا شروع شد با قد 157 و وزن 52 شروع کردم به رژیم گرفتن با رژیم وزنم همون 50-51 میشد بعد هم در 20 سالگی ازدواج کردم و یک باور داشتم که بعد از ازدواج همه زنها چاق میشن می ترکن وا میرن خوب تو اون سالها اغلب زنها به خودشون نمیرسیدن و همه کسانیکه من میشناختم چاق بودن و وارفته البته من برعکس مادرم پوست سفیدی داشتم با موهای خرمایی خوش هیکل و خوش اندام بودم و تلاش کردم دانشگاه قبول بشم تا باز به قول خودم مثل مادرم نباشم حتی یادمه یه روز میخواستم برم جشن لباسمو پوشیدم خودمو تو آینه نگاه کردم و با خودم گفتم چقد تو چاق و زشتی که همسرم گفت شیرین تو یه ذره هم چربی نداری و خیلی هم زیبایی. حالا که بعد از 20 سال اون فیلم رو دیدم با خودم گفتم من چقد لاغر بودم چقدر زیبا بودم نمیدونم چرا اون موقع این حرف رو زدم باز رژیم پشت رژیم الکی الکی از ترس چاق شدن تا اینکه شدم 25 ساله با وزن 65 کیلو یک روز خودمو تو یه فیلمی دیدم یادمه به خودم گفتم این منم مثل یه بشکه و رژیم گرفتم شدم 52 کیلو به 6 ماه نرسیده دوباره شدم 60 کیلو یه تصادف شدید کردم یک ماه در بیمارستان بستری بودم دوباره وزنم برگشت 50 کیلو ولی بعد از خوب شدن و جدایی از همسرم شروع کردم به خوردن بیش از حد .گرسنه نبودم ولی میخوردم حس خوبی میداد بهم یادمه به خودم میگفتم تو بی ارزشی تو لایق هیچی نیستی پس حداقل بخور به خودت برس انگار با خوردن به خودم آرامش میدادم البته فک میکنم ذهنم میخواست منو برسونه به چاق و زشت که همیشه با خودم میگفتم من چاق و زشتم هر موقع تنها میشدم میخوردم ناهار دوبار میخوردم شام دوبار میخوردم نصف حقوقم میرفت برای خوردن نصف حقوقم برای رژیم هزینه میشد شغلم هم استرس زا بود و فقط با خوردن حس خوبی داشتم زمانیکه میخوردم عالی بودم احساس رهایی داشتم الان 44 سالمه 92 کیلو هستم البته 99 کیلو بودم با رژیم شدم 89 کیلو دوباره شدم 95 کیلو امروز میخواستم قرص لاغری بخرم ولی از اونجا که دارم رو خودم و ذهنیتم کار میکنم به این سایت هدایت شدم من میخوام برگردم به همون وزن قبلی که بودم همون شیرین قبلی جالبی موضوع میدونید چیه ؟ من الان دقیقا مثل مادرم هستم حتی رنگ پوستم هم سیاه شده چاقم مثل مادرم بلند بلند حرف میزنم و میخندم رفتارم مثل مادرم هست حتی صدام هم مثل مادرمه هر کسی منو میبینه میگه چقد شبیه مادرتی .
بزرگترین دلیل چاقی من ترس از چاق شدن بودن
اینکه همیشه با خودم تصور میکردم چاقها بدن و جایی تو اجتماع ندارن
کسی چاقها رو دوست نداره
موضوع من فقط چاقی بود مسئله اصلی من چاقی بود فقط به چاقی فکر میکردم فکر کردن به لاغری برام سخته اصلن نمیدونم لاغری چیه فقط میدونم عدد ترازو بشه 50 مثلا من لاغرم هیچ حسی از لاغری ندارم
دلایل چاقیم:
⭕ذهن ناخودآگاه خودم
⭕پرخوری
⭕ساعت های بدی غذا خوردن
⭕تند تند خوردن
⭕کم تحرکی
⭕ ازدواج
⭕بارداری
⭕کم کاری تیرویید
⭕خوردن بعضی از قرصا
⭕تنبلی
سلام به استاد عزیزم
من برای بار سومه که این ۱۲ گام رو شروع میکنم
گام اول:
من خیلی لاغر بودم تا ۱۷ سالگی طوری که هر کی منو میدید میگفت یه کم چاق شو استخونی و مثل اسکلت میمونی ومن میگفتم دست خودم نیست هرچیزیم که میخورم چاق نمیشم چون از حق نگذریم زیاد غذا میخورم اما خیلی اروم تنقلات خوراکم خوب بود اما خیلی لاغر بودم و قدم بلنده یه ۵ کیلویی کم داشتم که به قدم بخوره و دیگه اینقد بقیه گفتن من خودمم تو فکر رفتم چرا باید اینقد لاغر باشم و نمیخام مچ دستام انقد کوچک باشه دختر باید تپل باشه و حرفایی که از بقیه میشنیدم یه روز خونه خالم بودیم داشتیم غذا میخوردیم که گفت چرا چاق نمیشی گفتم نمیدونم هر چیم میخورم نمیدونم چرا چاق نمیشم گفت میدونی چرا چاق نمیشی گفتم چرا گفت چون هی با خودت داری میگی من هر چیم بخورم هر کاریم که بکنم چاق نمیشم همیشه لاغرم این رفته تو ضمیر ناخودآگاهت همون لحظه یه جرقه ایی تو ذهنم زد که میتونی همینو برعکس کنی شاید چاق شدیو بعد اون روز من به خودم میگفتم نمیدونم چرا هر چی میخورم چاق میشم حتی آب اینو هی مرور میکردم فکر میکردم که اگه تپل بشم چقد خوب میشه و به مدت دوماه شبا موقع خواب غذا میخورم با نوشابه و مخلفات هی هرشب بیشتر میخوردم تایمی که قبلا اصلا چیزی نمیخوردم بعد از دوماه کم کم دیدم دارم چاق میشم خیلی خوشحال و سرخوش بودم هی تکرار میکردم که نمیدونم چرا هر چی میخورم هی چاق تر میشم دیگه فرمول های ذهنم تغییر کرده بود به اضافه سه وعده در روز عصرونه میخوردم ۵ وعده ی زیاد و با لذت فراوان دلستر میخوردم هر روز تنقلات زیاد و انصافا هم لذت میبردم یه مدت خوب بود هر کی میدی میگفت اها اینجور خوبه چی بود اونقد لاغر خوشگل ترم شدی و بعد ۲ سال دیدم هی دارم گرم گرم اضافه میشه هی ولی من دیگه دوست نداشتم لباسای قدیممو نمیتونسم بپوشم من فقط میخواستم کمی توپر باشم نه چاق بشم باشگاهمو شروع کردم تو خونه میرقصیدم ،رژیم گرفتم ،حلقه خریدم، رژیم قهوه گرفتم ،هر چی بیشتر میگذشت حسم به خودم بدتر میشد رفتم دکتر گفت کم کاری تیرونید هواست باشه باید کم کنی وگرنه کنترل وزنت از دستت در میره گفت ۱۰ روز دیگه بیا برای کنترل و سعی کن کم کنی من سخت رژیم گرفتم ۴ کیلو کم کردم دکترمن راضی گفت افرین نزار چاقی بشی چون تیروتید دارم و من بعد از اون دوباره چاق تر شدم خیلی حس بدی داشتم موقع خرید لباس اینکه هر شلواری رو نتونم بگیرم من سایزم ۳۶ بود تازه هنوز لباسم گشاد بود اینقد لاغر بودم شلوارم سایز۲۶ بود تازه با کمربند نگه میداشتم با خودم چکار کرده بودم هر چی فکر میکردم بابا من خودم با تغییر ضمیر ناخودآگاهم چاق شدم چرا نمیتونم دوباره لاغرش کنم خیلی روم فشار بود هر کی میدید یه چیزی میگفت ازدواج کردم و چون شنیده بودم که باعث چاقی میشه تو ۴ سال ۱۰ کیلو اضافه کردم اصلا نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم خیلی زیاد میخورد و تند تند چیزای که دوست نداشتم و میخوردم برام مهم نبود فقط میگفتم بخورم چند بار قرص خوردم کم کردم ولی برگشت باشگاه دوباره و برگشت وزنم بیشتر یه اعصاب و روانی ازم خراب کرده بود چاقیم اون صدای درون که بخور مهم نیست هیچی ولی بعدش عذاب وجدان وقتی فکر میکردم من با اون وزن ۵۲ کیلو با اون اندام خوب واقعا چرا خواستم چاق بشم که به وزن ۷۴برسم داشتم و سایز ۴۲ که داشت سایز ۴۴ میشد بالاتر میرفتم نگران این بودم که نکنه بشم۸۰کیلو حرفای اطرافیان تاثیری خیلی بدی روی آدم میزاره به من میگفتن بابا تو که خیلی کمم نمیکنی دوباره همونی هرکاری هم کنی دوباره همون چاق همیشگی هستی نرو پس برای چیته. ولی الان که به لطف خدا و استاد عطار روشن عزیز در این مسیر هستم و ۶ کیلو کم کردم شایدم بیشتر چون تازگی خودم نکشیدم ولی از لباسام و حلقم معلومه که لاغرتر شدم دیگه اطرافیانم میگن وای خیلی کم نکن خوب نمیشی یا چه لاغر شدی همسرم میگه انصافا خوب سایز کم کردی و تو دلم قند آب میکنن خیلی خوشحالم حسم خوبه کیف میکنم خودمو میبنم تو اینه میگم عاشقتم و به وزن ایده ال میرسم
ممنونم استاد به خاطرلطفی که دارید ممنون بابت زمانی که میزارید در پناه خدا باشید🙏🙏🌺
فقط استاد من الان کم کردم ولی دلم میخاد۷ کیلو دیگه کم کنم به وزن ۵۹ کیلو برسم و همه میگن که نکن و خوب نیست و بد میشی خیلی لاغر شدی حتی همسرمم میگه که دیگه بسه نمیخاد لاغرتر بشی و این حرفاچکار کنم واقعا میخام که برسم و میدونم که میرسم به ۵۹ کیلو و سایز ۳۶ فقط این حرفا اذیتم میکنه
سلام و درود
از اینکه احساس خوب داری و نتیجه عالی کسب کردی خوشحالم و به شما تبریک می گم
به این فکر کن که وقتی چاق باشی همین افرادی که می گن دیگه لاغر نشو اینبار می گن به فکر خودت باش و لاغر شو
پس نباید به حرف دیگران زندگی کنی باید به شکلی که مورد رضایت خودت باشه زندگی کنی
سلام
ممنونم بابت جوابتون بله درست میگید من باید مورد رضایت خودم باشم مردم همیشه حرفی برای گفتن دارن
من تا ۵۹ کیلو گرم میرسم و در همون وزن ۵۹ کیلو میمونم تا ابد البته به لطف شما استاد گرامی روزی که به وزن ایده الم برسم خیلی هم خوبه و من خوشبخت ترین آدم خواهم بود و برای همیشه در این مسیر و با شما و دوستان عزیز تناسب فکری میمونم 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🌺🌺🌺🌺
به نام خدا، الهی به امید تو که میدونم همیشه بهترین هارو سر راهم میزاری ، که همیشه هدایتم میکنی و خودت منو به اینجا آوردی تا فکر کنم، تا به قدرتی که تو وجودم قرار دادی پی ببرم تا بفهمم من و تو یکی هستیم ، پس من هم قدرتمندم، من خطا کردم که درست فکر نکردم و در نتیجه درست باور نکردم ، اما میدونم که وقتی تو گفتی توبه کنندگان و میبخشی ، پشت این جمله معنی ظاهریش نیست، یعنی هرزمانی خواستی میتونی زندگیتو تغییر بدی و این همون مفهوم زندگی در حال است. پارسال که کتاب قدرت ذهن از ژوزف مورفی و می خوندم یادمه که یه جا نوشته بود ” کلم بروکلی و کاهو و هویج شمارو لاغر نمیکنه، ذهنت است که همه کارهارو انجام میده ” اون موقع سطحی از کنارش گذشتم چون نتایج بیوشیمی و مسیر حرکت چربی و قند تو بدن به نظرم حق بود، اما الان میبینم اگه می چرخم و باز به جایی نمیرسم ، دلیلش اینه که اون اشتباه و تکرار میکنم، من قبل از هر چیزی با باور اومدم اینجا و اینجا رو انتخاب کردم تا اشتباهمو تصحیح کنم و مهم تر اینه صداقت خاصی و تو صحبتهای آقای عطار روشن دیدم. از نظر خیلی ها من چاق نیستم اما برای منی که آدمی درونگرام، این قضیه دیگه به یه آزار تبدیل شده، فکر میکنم خودمو دوست دارم اما انگار دوست ندارم. خیلی وقته خیلی کم غذا میخورم، بعضی روزها اصلا نهار هم نمیخورم اما لاغر نمیشم، استپ وزن ؟ این چیه که یه بستی کوفتم میشه که من چاق میکنه ، اما نخوردن تاثیری نداره ؟ نمیشه که. من واقعا ذهنمو خراب کردم و اینجام چون من مسئولشم و باید درستش کنم.
من چرا چاقم؟ 31سال پیش وقتی من به دنیا اومدم تپل بودم، نه اینه وزن اضافی داشته باشما، تپل، خوب همه بچه ها تپل به دنیا میان. بعد اون که عکسامو میبینم، لاغر و کشیده ام، و در سالهای بعدی هم چاث نیستم، فقط نسبت به هم سن و سالهام کمی اضافه وزن دارم. اما بقیه چی میگن : توپولی ، چاق ، گنده بک ، از تو چاق تر تو فامیل نیست( این جمله ای است که عمه من گفته بود، به یه بچه که بجای 45، وزنش 52 بود) اما من نمیدونستم همین باور ذهنی منو شکل میده، نه تنها این جمله ، حرفهای ساده بقیه که خیلی راحت به شوخی میگفتن توپول ، و همون موقع ها با سن کم چقدر اذیت میشدم اما هیچ وقت به روم نمیاوردم ، چقدر به خاطر این حرفها لباسهای گشاد پوشیدم که وقتی نگاه میکنم میبینم اصلا نیازی نبود ، از این حرفها و داستانها تو بچگیم زیاد دارم یه روزی که خوشحال داشتم دوچرخه سواری میکردم ، خانوم مسن همسایه که منو صدا کرد و گفت : تو دیگه بزرگ شدی (12سالم بود ) دیگه نباید پیرهنتو بزاری تو شلوارت پاهات و باسنت چاقن و جلب توجه میکنی . یا یه بار که با دوستام قهر بودم و برام نامه نوشتن و به من گفتن گنده بک، درسته بعدش آدم میبخشه آشتی میکنه ، اما اون حرفها رفتن تو وجودم. تا اینکه سالها گذشت و تو 17 سالگیم رفتم پیش متخصص تغذیه با وزن 68 و قد 163. دکتر 10 روز بعد برای چکاب میخواست که من کلا نرفتم و حتی یادمه اصلا خوب رعایت نکردم و بعدش که رفتم مدرسه چند نفری ازدوستام گفتن لاغر شدی. شاید 3 کیلو. و بعدش بیشتر هم چاق شدم. چون عقده ی 6 ق برنج ها مونده بود برام. و این ها همه تمام شد تا رسیدم دانشگاه. تو 20 سالگی دوباره من خسته از چاقی رفتم دکنر تغذیه . یادمه وزنم 72.3 بود. این بار خوب رعایت کردم و تو سه ما شدم 63. و حتی به خیلی از دوستام هم انگیزه دادم. اما این رژیم پربود از نخوردن ها. از ساقه طلایی متنفر شده بودم. از اینکه همش باید مواظب باشم چی میخورم. سختم بود دوستام پیتزا بخورن و من فقط نگاه کنم. و مهم ترین چیزی که ناراحتم میکرد بعضی از دوستام بودن که یک بار یک چایی و بدون کیک و اسنیکرز نمیخوردن و منی که قند برام ممنوع بود. ادامه ی این جریان این شد که بعد از رسیدن به 63 کیلو من رژیم و ول کردم و در عرض دو ماه شدم 68 کیلو. این بار که رفتم پیش دکتر تغذیه به من گفت: تو چیکار کردی که به این زودی باز چاق شدی برنامه تو بده بدم برای لاغرها. بعد از این دیگه پیش دکتر نرفتم و خودم با نخوردن. روزی یک سیب زمینی و تخم مرغ کلا بدون نون و برنج رسیدم به 54 کیلو و طوری بودم که انگار شبیه اسکلت بودم. کلا بدنم ریخته بود و میترسیدم هم غذا بخورم که دوباره چاق میشم. فکر میکردم یه ق برنج منو چاق میکنه . و طبق معمول بعدش دوباره وزن گرفتم . چون ولع داشتم و باز وزنم رفت بالای 65 و باز رژیم و باز 60. و باز 68 و رژیم و باز 59 . ولی چندسالی این وسط روی 62 بودم اونم با نخوردنهای فراوان . تا اینکه یک تابستونی هیچی مخوردم و رسیدم به 57 و بعدش که ازدواج کردم و کرونا شروع شد وزن من 80 شدم. این بالانرین اضافه وزنم بود. قبلش داروهای هورمونی خوردم و من همیشه تیروئید کم کار داشتم که شدید تر هم شده بود و من طبق حرفهای بقیه و دکترها این دو دلیل و هم به چاقیم اضافه کردم. انگار دنبال مقصر بودم. خوب تیروئید خواهر من هم کمک کار بود. پس من چرا ؟ هیچ کس تو خونمون چاق نیست پس من چرا ؟. این بار با کالری شماری روزانه 1000 کالری به 60 رسیدم و واقعا در عرض چند ماه دوباره برگشت و شدم 72. اما بعدش هر رژیمی و امتحان کردم. لو کرب و هرچی . باشگاه. دستگاه ای ام اس . اما وزنم تکون نخورد. با اینکه گاها هیچی هم نمیخورم و سر درد و تحمل میکنم وزنم همینه که است و حتی بیشتر هم میشه. اینم بگ که با رژیم ها حجم موهام با ¼ رسیده. قبل اینجا میخواستم کتو بشم. اما وقتی عاقلانه فکر کردم دیدم که اونم یه جور عذاب دیگه است برام و برای همین 51 روز طول کسید تا باز اینجارو انتخاب کنم. من خسته ام از چاقی. از این احساس که همش فکر میکنم . جایی برم میکن این چاقه. لباسام بهم نمیان. من احساسم داغونه. و میدونم که باورهام نابود شدن. اینا همش از ذهنمه. در حالی دورو برم پره آدمهایی هست که 10برابر من غذا میخورن و از لاغری رنج میبرن. مشکل من نخوردن و خوردن نیست. من با ذهنم خودمو داغون میکنم. من خسته و درمانده به اینجا اومدم. که احساس خوب و خلق کنم. که یک بار برای همیشه تموم کنم این عذابی که برای خودم ساختم و. خدا خودش پشت و پناهمه. مرسی از شما. واقعا ممنونم. که این امکان و قرار دادین. این سوال و پرسیدین و منو به فکر انداختین که واقعا مطمعن شم که ذهنم نا آرومه. و اینجام که به کمک شما ، که لطفی از طرف خداست. این لطف و در حق خودم انجام بدم. الهی تمام امیدم فقط تویی و تو بزرگترین و قدرتمندترین پناهگاه زنگیم هستی. ( اینو بدونیم که چاقی صرفا این نیست که به کسی بگیم تو چاقی و ساده بگذریم. اون آدم میریزه تو خودش. خودخوری میکنه و اعتماد به نفسش نابود میشه ). آقای عطارروشن. من به شما دایرکت دادم و شما 12 قدم و به من پیشنهاد کردین. ممنونم از شما. اولین عکسی که واقعا هست و نشون میده روش شما درسته. عکس قبل و بعد شما و انرژی مثبت شماست. ممنونم و امیدوارم من هم نتیجه عالی بگیرم.
به نام خدای مهربان
سلام و درود بر استاد گرامی بلاخره من بعد از یه سفر چند روزه تونستم دوباره وارد سایت بشم وفعالیت کنم و در این مدت نبودنم خیلی هم دلتنگ سایت و گوش دادن به فایلها بودم و من دیشب رسیدم و در اولین فرصت خالی که امروز پیدا کردم من وارد سایت شدم و میخواهم با انرژی بیشتر به راهم ادامه میدم .
من بسیار خوشحالم که در این مسیر هستم و تا به الان نتایج ارزنده ای گرفتم که شوق من رو برای ادامه دادن خیلی بیشتر کرده. من کسی بودم که بعد از ازدواجم حدودا بیست سال میشه درگیر چاقی بودم و همیشه در حال تلاش برای از بین بردن اون چاقی در جسمم بودم که هر چقدر بیشتر تلاش میکردم نتیجه ی دایمی از من دورتر میشد و فقط در مقطعی من لاغر میشدم و دوباره چاقی حتی بیشتر از قبل به سمت من برمیگشت .و این اواخر اینقدر در زجر و محدودیت شدید بودم که واقعا اذیت بودم و نتیجه هم در حد این همه محدودیت و سختی نداشتم اما این سالهای آخر قبل از آشنایی با سایت باورهای من به خاطر حرفهای پزشکان که چون دارو های کم کاری تیرویید و یا هورمونی میخورم خراب شدند و فکر کردم که به خاطر مصرف دارو چاقی در بدن من طبیعی هست و من باید چاقی بیشتری رو تجربه میکردم در حالی که من همچنان در رژیم و ورزش سخت بودم اما من هر ماه چاقتر و چاقتر میشدم واما ته دلم این چاقی رو قبول نداشتم و همش میگفتم آخه مگر یه قرص چکار میکنه که من چاق بشم؟؟؟ و یا بارها میگفتم چرا خواهرم و یا افراد لاغر بیشتر از من میخورن و هر چی بخوان میخورن و لاغر هستن و اما من این همه نخوردن و محدودیت دارم و اگر همون غذاها روبخورم چاق میشم ؟؟؟ که زمانیکه با این راه آشنا شدم جواب سوالهام رو گرفتم که همه چیز به ذهن من برمیگرده و این ذهن افراد چاق و لاغر هست که با هم متفاوت. هست نه جسم اونها و خودم به محض ورود به سایت کلی ریزش سایز و وزن داشتم که واقعا شگفت زده شدم و سعی کردم دیگه همیشه این راه سبک زندگی من بشه و یادم میاد اون اوایل راه اینقدر از این راه خوشم اومده بودو ذوق زده شده بودم که به اطرافیانم هم میگفتم و به هر کس میگفتم بهم میخندیدن و قبول نمیکردن تازه شاید هم مسخره ام میکردن و هیچ کس مثل من در اطرافیانم. این راه رو ادامه نداد و اما من کاری به هیچ کس نداشتم و انگار یه نیرویی من رو از درون به سمت این راه هل میداد و من با عشق و امید راهم رو ادامه دادم و انگار واقعا من به این راه هدایت شده بودم .و خلاصه به لطف خدا من سالها هست آگاهانه در این مسیر دارم قدم. برمیدارم .
وقتی صحبت از تغییر میشه دو موضوع باید بررسی بشه :
#یکی چرا اینکه خیلیها چاق هستن و خیلیها لاغر هستن ؟
#دوم اینکه چطور میشه لاغر شد .؟
و بررسی سوال اول خیلی مهم هست .و من نباید فقط به دنبال تغییر نتیجه که چاقی هست باشم باید صورت مسأله رو بررسی کنیم که چرا ما چاق هستیم ؟؟ اگر این کار رو بکنیم به لاغری همیشگی میرسیم و این کار خیلی ارزشمند هست .
من خودم به شخصه درگذشته چند دلیل برای چاقی داشتم و همیشه هم راهش رو رژیم و ورزش میدونستم و با اونها هم نتیجه میگرفتم اما هیچوقت برام ماندگار نبود و من زجر میکشیدم و نمیدونستم ایراد کارم چی هست .
اما الان که با این راه لاغری با ذهن آشنا شدم متوجه میشم چقدر فرمول اشتباه در ذهنم داشتم و اونها رو با فرمول صحیح در ذهنم جایگزین کردم و نتیجه هم گرفتم و من متوجه شدم چقدر در گذشته اشتباه فکر کردم و چقدر راه های اشتباه رفتم و به همین خاطر دیگه من به هیچ روش و راهی اطمینان ندارم و فقط روش لاغری با ذهن رو قبول دارم .
من متوجه شدم که علت چاقی در ذهن ما هست و ما نباید به جسم خودمون فشار بیاریم و با این کار ما هیچوقت برای همیشه لاغر نمیشیم.
تمرین این جلسه :
دلایل چاقی من در گذشته چی بودن ؟
ازدواج
بارداری
مواد غذایی
کم تحرکی
اشتهای زیاد
بودن خوراکیهای مختلف در اطرافم
هر شب رفتن به خونه ی مادرم و اونجا شام خوردن
خواب زیاد
استخوان بندی درشت
مصرف داروی هورمونی
مصرف داروی کم کاری تیرویید
و اینکه من از چه سنی چاق شدم و چه مشکلاتی برای من به وجود اومد ؟؟
من با انجام این تمرین برنامه ریزی ذهنی رو تغییر میدم و من به سمت تناسب حرکت خواهم کرد .
من از وقتی که خودم رو میشناختیم کاملا لاغر و استخوانی بودم بماند که میگن در دوران نوزادی بسیار بسیار تپل و زیبا بودم و اما از همون کلاس اول دوم مدرسه که یادم هست تا سن ۱۷ سالکی که عقد کردم من بسیار لاغر بودم و اتفاقا هر چهار فرزند مادرم همینطور بودن ما هر چهار خواهر و برادر اینطور بودیم و اما همیشه از زبان اطرافیان میشنیدم که ازدواج باعث چاقی میشه و میدیدم که بقیه همین روال رو دارن و بعد از ازدواج چاق میشن تا خواهر بزرگترم که سه سال زودتر ازمن ازدواج کرد و خودش و همسرش که خیلی لاغر بودن هر دو در عرض زمان کوتاهی بسیار بسیار چاق شدن و بیشتر برام باور پذیر شد که این حرفها درسته تا زمانی که خودم عقد کردم و من هم خیلی به خوبی اشتهام تغییر کرد و زیادتر میخوردم و تا یک سال بعد من دوزاده کیلویی اضافه کردم و چقدر از طرف بقیه تایید شدم که حالا خوب شدی صورتت زیبا شد لباس بهت بیشتر میاد و …. و منم همین روند رو داشتم تا بعد از ازدواجم بازم چاق و چاقتر شدم و من زیر ۶۰کیلو بالای هشتاد بودم و اون موقع بود که جدی به لاغری فکر کردم و خودم با نخوردنها م دوست داشتم لاغر تر بشم و یادم میاد که تونستم و لاغر تر هم شدم و اطرافیانم بهم میگفتن چه اراده ای داری و این حرفها واما دقیقا من برای بارداری بازم الگو داشتم که آدم چاق میشه و همین خواهرم بازم همین روال رو داشت و کلی چاقتر شد و اتفاقا فرزند درشتی هم به دنیا آورد و من پذیرفتم که اره برای بارداری و داشتن فرزند ی با بنیه ی قوی باید به جای دو نفر غذا بخوری و بازم من چاقی بیشتر در هر دو بارداری تحمل میکردم اونم چاقی وحشتناک بالا که وزنم درحد صد کیلو یی میشد تازه در بارداری دومم صد و سه کیلو شدم که واقعا برام تحمل این وزن سخت بود و من زیر نظر کارشناس تغذیه رفتم که دیگه وزنم بیشتر نشه و بعد از زایمان من با یه اندام چاق و سایز بسیار بزرگ رو به رو شدم که واقعا زجر میکشیدم طوری که من شکم بند طبی پنج ایکس لارج خریدم ومیبستم به شکمم که شاید نبینمنش تا کوچیک بشه وپوستم حساسیت زده بود و پر از تاول قرمز اما من بازش نمیکر دم حتی در خواب هم با من بود و من با اون میخوابیدم که شاید شکمم زودتر کوچیک بشه و حتی وقتی کسی اون رو میدید از اطرافیانم تعجب میکردن که اذیت نیستی این چه کاریه اما من ادامه میدادم و یادم میاد من میرفتم داخل کمد اما هیچ مانتویی از گذشته به تنم نمیرفت و من غصه میخوردم حتی یادم هست لباسهای خونگی قبل از بارداری رو برمیداشتم و نگاه میکردم که چقدر لاغر بودم و غصه میخوردم . من مجبور بودم کلی لباس خونگی گشاد برم بخرم که اصلا دوستشون نداشتم و یا اینکه هیچ دستبند و انگشتر و النگویی به دستم نمیرفت و من زجر میکشیدم و یادم بعد از زایمانم یه روز به همراه همسرم و خواهرم که بچه رو بگیره تا من خرید کنم من کل شهرم رو گشتم تا یه مانتوی سایز بزرگ و شلوار سایز بزرگ که اصلا دوستش نداشتم خریدم و به تنم کردم و اینقدر ناراحت بودم که تصمیم گرفتم عصرها پیاده روی برم اما یادم که کفشهای ورزشیم به پام نمیرفتن و من سایز پام هم تغییر کرده بود و من فقط کفش طبی بد شکل میتونستم. بپوشم و خلاصه چاق شده بودم و متنفر از چاقی بودم و همون تنفر اینقدر شدید بود که تصمیم گرفتم پیش کارشناس تغذیه برم و زیر نظر اون لاغر بشم چون فرزند شیر خوار داشتم و همه میگفتن این کار برای بچه ضرر داره و خلاصه رژیم گرفتم و به عشق لاغری چنان رژیم رو با تعهد انجام دادم و در کنارش باشگاه هم رفتم که زودتر لاغر بشم و من تونستم درعرض چند ماه سی کیلو شایدم بیشتر کم کنم و وزنی رو تجربه کنم که در کل دوران ازدواجم اون رو نداشتم و ازطرف باشگاه تشویق شدم وهدیه گرفتم و به قول کارشناس تغذیه به سایز دخترونه رسیده بودم اما چه فایده ادامه دادن راهم برام سخت بود حرص و ولع شدید داشتم و درهمین اوضاع به خاطر یه مشکلی رفتم ازمایش خون دادم و متوجه شدم که من کم کاری تیرویید و مشکل هورمونی دارم و باید دارو مصرف کنم و همزمان از چند دکتر با هم شنیدم که این داروها تو روچاق میکنه حتی کارشناس تغذیه هم گفت و من دیگه بعد از اون موقع روی لاغری رو ندیدم هر ماه چاقتر و چاقتر میشدم وپیش همه گله و شکایت میکردم که چرا من این همه زجر میکشم و اما چاقتر میشم و هی محدودیتم و بیشتر. میکردم اما هر ماه شاهد وزن بیشتر میشدم وترس و نگرانی و تنفراز چاقی داشتم هر هفته خودم رو وزن میکردم و از اضافه وزنم گریه میکردم و به همه میگفتم اما چاره ای نبود. بقیه هم درکم نمیکردن میگفتن به خاطر دارو ها هست و اینکه تو حساس شدی و من میدیدم که هیچ چیز نمیخورم و تازه ورزش هم میکنم اما چاقتر شدم ولی خواهرم که خیلی لاغر بود همه چی میخورد و نگرانی نداشت و لاغر بود و من همش میگفتم بدن من با اونها فرق داره من دیگه توانایی لاغر شدن ندارم و دیگه ناامید شده بودم و همش به خودم میگفتم کاری از دستم بر نمیاد من که ته ورزش ورژیمم دیگه نمیدونم چه باید بکنم و ناامید وخسته شده بودم میخواستم به دمنوش و قرص لاغری پناه ببرم که شاید لاغر بشم چون دقیقا دوستی در باشگاه دمنوش خورده بود و خیلی لاغر شده بود و من با حسرت بهش نگاه میکردم اما ترس از تداخل با داروهای داشتم و جرات مصرف نداشتم و یا قرص هم همینطور میخواستم استفاده کنم اما از عوارضش میترسیدم تا اینکه به طور معجزه آسایی با این راه آشنا شدم و انگار حلقه ی گمشده ی خودم روپیدا کرده بودم و با تمام توانم در مسیر ماندم و الان دیگه نه تنها وزن اضافه نمیکنم بلکه بسیار لاغرتر و متناسب تر شدم و نزدیک به تناسب دلخواهم هستم و من اصلا متوجه شدم که چقدر دلایل من برای چاقیم بیهوده و پوچ بودن و من بدنم بسیار توانمندو مشتاق در لاغری هست و با عشق به سمت اون داره حرکت میکنه و باید بگم من امسال نزدیک به چهار بار سفر یهویی چند روزه داشتم که هر دفعه از دقعه ی قبل بهتر رفتار کردم و بسیار متناسب تر شدم که اگر در گذشته بودم نه تنها ثابت نبودم و بلکه کلی هم چاقتر میشدم و دلیل چاقی خودم رو سفرهای زیادم میدونستم اما الان به لطف خدا در هر زمان و مکانی من با روش تناسب فکری دارم به سمت لاغری جلو میرم و از خودم راضیم و هیچ عامل بیرونی رو عامل چاقیم نمیدونم و تنها عامل چاقی الان خودم رو انتخابها و افکار نادرستم میدونم که با بودن در مسیر مهارتم به مرور بیشتر و بیشتر میشه .
سلام دوست خوبم بانو فروغ عزیز
خواندن دیدگاهتون باعث شد که انرژی رنج از چاقی در من دوباره ،فعال بشه و الآن مدتی بود فکر می کردم که به یک حالت امنیت رسیدم که خودش مانع ازطبیعی تر شدن و لاغری میشه.
بابت تغییرات صحیح رفتاریتون در مسافرت بهتون تبریک عرض می کنم چون در ذهن خودم هم الگوهای غیرصحیح در مورد مسافرت هست و سالها باعث چاقی من در مسافرت شدند و الآن با خواندن دیدگاه شما ،احساس توانمندی کردم و با خود گفتم منم با استمرار داشتن در مسیر و به مرور زمان میتونم رفتار صحیحی در مسافرت داشته باشم 😇و به راحتی موانع محیطی ام را از بین ببرم و خوشحالم از اینکه شما الگوی صحیح رفتاری من در مسافرت هستید.
درود بر شما پاینده باشید
سلام دوست عزیز و هم مسیرم
چقدر خدا رو سپاسگزارم که در این مسیر هستم و در کنار دوستان بینظیری مثل شما هستم .
از اینکه کامنت من رو خوندین بسیار خوشحالم و از اینکه تونسته باشم با نوشتم به هر کدوم از بچه های عزیز سایت کمکی کرده باشم لذت میبرم .
آرزوی سلامتی و شادی و ثروت و سعادت و تناسب اندام زیبا رو برای شما دوست خوبم از خداوند مهربانم دارم
سلااام
من میخوام انشای چاقی خودمو بنویسم که به نظرم خیلی ایده ی بامزه ایه که به ذهنتون اومد که به ما بگید انشای چاقیمونو بنویسیم.
من برام سخت بود الان که با لاغری با ذهن آشنا شدم دلیلی به جز دلایل ذهنی بیارم ولی بعد که بیشتر به درونم توجه کردم دیدم هنوزم دلایلی جدای از دلایل ذهنی دارم.
بر میگردم به وقتی که اوایل ۸ سالگیم بود ، خب من تا قبل از اون دختر نحیف و لاغر اندام و ظریفی بودم تا ۸ سالگیم توی روستای نزدیک اصفهان زندگی میکردم و مدرسه میرفتم و همیشه کسایی بودن که بتونم پیششون بمونم یا اگرم تنها میموندم زمانش خیلی کم بود ، مادر و پدرم دوتاشون کارمند بودن و من توی همون سن ۷_۸ سالگی بودم که تصمیم گرفتن به اصفهان نقل مکان کنیم و من اونجا توی شهر برم مدرسه و کار بابام هم اصفهان بود ولی همچنان مامانم توی همون روستای خودمون کارمند اداره بهداشت بود و هر روز میومد اصفهان و صبح دوباره میرفت روستا ، من رفتم یه مدرسه ی جدید آدمای جدید و همه چیز تغییر کرد ، زمانای بیشتری بود که ممکن بود تنها بمونم ولی مدرسه ی جدیدم یه گزینه هایی داشت و یکیش این بود که بچه ها میتونستن تا ساعت ۴و۵ بعد از ظهر توی مدرسه بمونن و همونجا ناهار بخورن و بعد از اون برن سر کلاس و تکلیفایی که معلم اون روز داده یا کلا تکالیفشونو حل کنن . پدر و مادر منم برای اینکه من کمتر توی خونه تنها بمونم و کلا راحت تر باشم از نظر درسی و … توی این طرح ثبت نامم کردن و اینطوری بود که من هر روز بعد از مدرسه با خیلی از بچه های دیگه میموندیم و کارای مدرسه رو انجام میدادیم و الان که دارم بهش نگاه میکنم این از خیلی نظر ها خوب بوده ولی برای صبای ۸ ساله حادثه ی نسبتا تلخی بود اینکه از اون فضای گرم و صمیمه روستا جدا بشم و بیا جایی که هیچ کس رو نمیشناسم و گاها کسایی که قرار بود دوستم بشن منو مسخره میکردن و باهام شوخی هایی میکردن که من هیچ وقت منظورشونو نمیفهمیدم و کسی نبود که منو دوست داشته باشه و من تنها شدم ، بعدش دوست هایی پیدا کردم ولی هیچکدومشون منو دوست نداشتن و اگه بازی میکردیم منو اون شخصیت بده میکردن و بهم میگفتن بهت میاد این نقشا و وسایلمو بر میداشتن مینداختن روی زمین یادمه مامان و بابام تازه برام یه بسته ۲۴ تایی مداد رنگی گرفته بودن و من فرداش که بردمش مدرسه دیگه پس فردا نداشتمشون و بچه ها همشونو برداشتن و گم کردن همونروز و هیچ وقت نفهمیدم کی این کارو کرده ، خلاصه همه ی این احساس ها بود به علاوه جنگ و دعوا های توی خونه ، اونا همش با هم بحث میکردن و من بیشتر وقتا نگران بودم نکنه مامان و بابام از هم جدا شن و من تنها شم
من برای پیش دبستانیم هم اومده بودم توی شهر اصفهان و یکسال اونجا بودیم و دوباره برگشتیم روستامون و من کلاس اول توی روستامون بودم و دوباره برای کلاس دوم اومدیم اصفهان و تا الان موندیم و آخر هفته ها فقط میرفتیم روستامون . ولی سال اولی که من پیش دبستانی بودم همه چیز قشنگ بود ما یه خونه ی کوچولوی خشگل داشتیم توی یه خیابون قشنگ و نزدیک خونه ی عمه ی مامانم بودیم که یه زن خیلی خوب بود و همه اونجا صمیمی بودن و من با نوه ی اون دوست بودم که اسمش شقایق بود و صبحا باهم دیگه میرفتیم مدرسه، اون کلاس سوم بود و من پیش دبستانی بعد از ظهرا هم که بر می گشتیم با هم تام و جری می دیدیم و کشک و غارا میخوردیم و نقاشی میکشیدیم و حرف میزدیم و من احساس خوبی داشتم یادم نمیاد اون موقع ها درگیر جر و بحثای مامان و بابام هم بوده باشم یا شاید اونا دعوا نمیکردن.
همه منو دوست داشتن معلمام همیشه مامانمو کنار میکشدن و بهش میگفتن از صبا خیلی راضی هستیم هم درسش خوبه هم دختر خوبیه ، خیلی هم باهوشه و من خوشحال بودم ، دوباره کلاس اولم که روستامون بودم همه چیز خوب بود و سال بالایی ها باهام دوست بودن و باهمدیگه دست میدادیم ، همه به خاطر مامانم که توی روستامون توی خانه بهداشت کار میکرد منو هم میشناختن . من از همه نظر احساس کامل بودن میکردم نقاشیام قشنگ بود و همه ازشون تعریف میکردن ، درسم خوب بود و همیشه خیلی خوب میگرفتم ، دوستای زیادی داشتم ، کلی اسباب بازی داشتم ، یه اتاق خشگل داشتم و راضی و خوشحال بودم. آخه یه بچه ی ۷ ساله چی دیگه میخواد غیر از اینا؟ولی یه چیز بود که من توش احساس کمبود میکردم و همیشه به خاطرش سرزنش میشدم و اونم بدنم بود ، هر جا حرف از غذا بود مامانم میگفت صبا اصلا خوب غذا نمیخوره و مامانجونم همیشه از دستم حرص میخورد و برام توضیح میداد چقدر آدم وقتی تپل باشه همه چیزش قشنگ تره ، لپاش قرمزه و عین هلوئه ، لب هاش سرخ و خشگله و همه چقدر دوسش دارن ولی وقتی لاغری و هیچی نمیخوری؛ ضعیف میشی ، درساتو خوب یاد نمیگیری ، جون نداری بازی کنی ، بقیه دوستت ندارن و من هر روز بیشتر نیاز به چاق شدن رو توی خودم پیدا میکردم .وقتی رفتیم اصفهان زندگی کنیم ، چون همه چیز تغییر کرده بود منم کم کم میزان رضایتم از خودم کم شد ، دیگه شاگرد اول نبودم ، دیگه دوستای زیاد نداشتم ، نمیدونستم وقتمو چطوری بگذرونم ، مامان و بابامو کمتر میدیدم و…و این شرایط باعث شد نیازم به چاقی خیلی بیشتر بشه من اون زمانا همون دختر ضعیف و نحیفی بودم که همون چیزایی که گفته بودن اگه لاغر باشی سرت میاد ، سرم اومده بود و قهرمان من اون لحظه فقط و فقط چاقی بود. چون میگفتن اگه چاق بشی قوی میشی منم قوی بودنو دوس داشتم تا به اون دوستام که تو مدرسه اذیتم میکردن نشون بدم با کی طرفن و باهاشون بی حساب بشم ، میگفتن اگه چاق بشم خشگل میشم منم نیاز داشتم خشگل تر بشم تا توجه بقیه رو جلب کنم ، میگفتن اگه چاق بشم درسا رو بهتر یاد میگیرم و از همه جلو میزنم ، منم نیاز داشتم چاق بشم تا دوباره شاگرد اول باشم و همه ازم تعریف کنن و دوباره باهوش ترین فرد کلاس باشم.همه اینا باعث شد من عاشق چاقی بشم و اونو تنها راه نجاتم بدونم در صورتی که وقتی چاق شدم هیچکدوم از اون اتفاقا نیوفتاد تازه صفت چاقالو به بقیه صفتایی که قبلا برای مسخره کردنم به کار میبردن اضافه شد ، تو فامیل خیلی از کسایی که دوسم داشتن و من براشون عزیز بودم وقتی منو چاق دیدن شروع کردن به نصیحت کردنم و بهم میگفتن ما گفتیم یه ذره چاق شی بهتر میشی نه اینکه این همه خپل شی یهو و همش لپامو میکشیدن ، دیگه لباسای خشگل نمی پوشیدم و هر چی میخریدم بهش حس خوب نداشتم با اینکه مامانم از بهترین لباس فروشیا برام لباس میگرفت و واقعا هم خشگل بودن ولی هیچ کدومشونو دوست نداشتم و هر روز احساسم به خودم بد و بدتر میشد .چاقی قرار بود قهرمان من باشه و منو از تنهایی نجات بده ولی خودش منو تنهاتر کرد.همه چیز بر عکس شده بود و منم ناامیدانه داشتم دنبال راه حل میگشتم که چطور دوست داشتنی باشم اما راه حلشو پیدا نمیکردم.الان اگه بخوام دلیل چاقیمو بگم فقط یه چیز میاد به ذهنم و اونم پذیرفته شدن توسط بقیه بود.میخواستم چیزی بشم که بقیه میخوان ، دوست داشتنی باشم ، همه رو جذب خودم کنم و عالی باشم و هنوز هم که هنوزه این احساسو دارم ولی پیداش نکردم . الانم احساس میکنم اگه میخوام دوست داشتنی باشم باید یه سری دستاوردها داشته باشم و بعدش بقیه منو دوست دارن اون موقعم فکر میکردم اگه چاق شم بقیه بیشتر دوسم دارن . چیزی تغییر نکرده چون کاملا درونی بوده. با بزرگ شدنم خواسته های ذهنمم بزرگ تر شده و هر روز منو بیشتر عقب میکشه و بهم یاد آوری می کنه که کافی نیستم و لیاقت داشتن چیزایی که میخوام رو ندارم و منو پاس میده به خواسته های بزرگ همش خواسته های بیشتر و منو تو دام خودش انداخته یه زمانی با ذهن بچگونم بهم گفت اگه چاق شی شاید دوست داشتنی تر بشی الان میگه اگه فلان کس بشی فلان جایزه فلان شغل فلان ماشین فلان خونه و…. رو داشته باشی ممکنه دوست داشتنی تر و قابل تحمل تر بشی و این حرفش بعنی من الان کامل نیستم که بخوام از خودم رضایت داشته باشم ، یعنی الان کافی نیستم و دوست داشتنی نیستم و وقتی اون همه چیزو به دست بیارم ممکنه فقط ممکنه خودمو دوست داشته باشم و از خودم راضی باشم وگرنه همینطوری که الان هستم خیلی مزخرفه و همه چیز باید تغییر کنه تا دوست داشتنی باشم .ولی من میخوام همین الان این زنجیره رو قطع کنم و دیگه قربانی خواسته های بیشتر نباشم . من به هیچی نیاز ندارم برای خوب بودن چون همین الان خوبم و بسه هر چقدر خودمو تحقیر کردم و مقایسه کردم با کسایی که فکر میکنم ازم بهترن . من حتی فکر میکردم باید تغییر کنم تا خدا منو دوست داشته باشه ولی همینم نمیخوام ، اگه خدا میخواد من لاغر شم تا دوسم داشته باشه پس نمیخوام اصلا دوسم داشته باشه . من همین طوری که الان هستم هم قشنگ و دوست داشتنیم و هر چی بقیه میگن و میخوان ما شبیه استاندارداشون بشیم ، گور باباش ، من نمیخوام شبیه استاندارداش بشم اگه بازو ها و رونای لاغر دوست داره و فک زاویه دار و دستایی که رگاش بیرون زده و ترقوه ی برجسته ، باشه ، بره پیدا کنه ، الان تو اینستا پر از دخترای خشگله که این خصوصیاتو دارن . ولی من اینطوری نیستم اما میخوام دوست داشتنی باشم و مطمئنا میتونم . انقدر تو سرم پر از مقایسه هاییه که حتی خودمم قبولشون ندارم که دیگه یادم رفته اصلا چطور میشه باهاشون مخالفت کرد؟من فقط میدونم اگه رضایت از خودم با یه دستاورد امکان پذیر بود پس تا الان باید به دستش میوردم ولی وقتی دستاوردای زیادی به دست اوردم اما هنوز از خودم راضی نیستم پس طبیعیه که ذهنم و یا حالا یه چیز درونیم مشکل پیدا کرده و من اونو میخوام درست کنم.من نمیخوام تبدیل به یه آدم دوست داشتنی بشم ، میخوام اون آدم دوست داشتنی که همین الان هستم رو پیدا کنم و بیارمش رو.
اونوقته که یه چیزی مثله چاقی که به خاطر گم شدن صبای دوست داشتنی پیداش شده دمشو میزاره رو کولش و میره نه به خاطر اینکه بد ترکیب و زشته ، به خاطر ابنکه جاش اینجا نیست و دیگه بهش نیازی ندارم.
به نام خدای مهربان
گام اول
این دفعه که این فایل رو گوش دادم بیشتر به بزرگی کاری که استاد انجام دادند پی بردم .راهی که خودشان آن را طرح ریزی کردند با توجه به آموزشهایی که دیده بودند این روش رو در ایران وجهان به اسم خود ثبت کردند .
من تا الآن هیچ استادی از اساتید مطرح جهانی یاایرانی را ندیدم که لاغری با ذهن را تدریس کند واین مایه ی افتخار من هست که شاگرد استاد بزرگی چون استاد روشن هستم و درین راه قدم گذاشتم وبه لاغری با ذهن ایمان آوردم وبه خودم هم افتخار میکنم که لاغری با ذهن رو باور کردم ودرین راه استمرار دارم .
شاید الآن خیلی ها به این باور نرسند ولی بالاخره یک جایی یه روزی به این مسیر هدایت بشن و لاغری با ذهن روشروع کننن مثل همه ما که هدایت شدیم .
لاغری با ذهن یک روش زندگی به سبک افراد متناسب هست یک طرز فکر به شیوه ی افراد متناسب هست پس یک روش ماندگار ودائمی هست که باید آن را زندگی کرد.
من چاق شدم چون افکار و گفتار ورفتارم و احساسم در مسیر چاقی بود چون من چاقی رو زندگی کردم چون سالها افکار و گفتار و رفتار واحساس چاقی داشتم وتمام تمرکزم بر چاقیم بود تمام توجه هم بر احساسات منفی وجودم بود .
من اگر اغراق نکنم تا قبل از آشنایی با قانون جذب یک روز خوش در زندگیم ندیدم یعنی واقعا اصلا خوبی هاو اتفاقات خوبی که برای من می افتاد نمی دیدم چون بیشتر اتفاقات زندگیم پراز غم وغصه وترس بود
من تازه دارم معنای زندگی رو میفهمم معنای لذت بردن معنای عشق و ایمان را درک میکنم
و امیدوارم هیچ وقت یادم نرود از کجا به اینجا رسیدم واز خودم توقع بیجا نداشته باشم ومسیرم رو با عشق دنبال کنم وچشم از نقطه ی آخر بردارم
ممنونم استاد که نوری در تاریکی بودید و راه رو برای ما روشن کردین
واقعا فامیلیتون به معنای واقعی برازنده تون هست
شما روشنگر راه زندگی برای ما هستین .🌼🙏💙
سلام و وقت بخیر امروز اومدم منم نظراتمو راجع به اینکه چرا چاقم اینجا بنویسم تا شاید گرهی از این موضوع باز بشه تا اونجایی که یادمه از اول خیلی لاغر و به اصطلاح نی قلیون بودم تا اواخر راهنمایی بعد از اون یادمه که روند افزایش وزن من شروع شد مخصوصا بعد از ولیمه و مراسم شیرینی خورون از مکه برگشتن پدر و مادرماون موقع من خیلی میخوردم تو مهمونی انواع و اقسام میوه و شیرینی و غذا خیلی خیلی زیادهرچی فکر میکنم من اگه باور چاق کننده داشتم چرا تا اون موقع متناسب و حتی لاغر بودمچندین و چندسال گذشت و من انواع و اقسام رژیم رو گرفتم و باشگاه رفتم و مثل یویو تا یه ذره وزنم پایین میومد دوباره برمیگشت سرجاش حتی بیشتر از وزن کم شدهرسیدیم به دوران عقدم تا اونجایی که یادمه اون موقع حدودای 78کیلو بودم و به نظر خودم خیلی چاق نبودم ولی این ذهنیت تو وجود من بود که ماها بعد از عقد و ازدواج چاق میشیم و همونطوری هم شد من وزنم شدید رفت بالا دو ماه مونده به عروسیم رفتم باشگاه تا وزنم بیارم پایین و خیلی سفت و سخت ورزش میکردم چون لباس عروسی که به دلم بشینه نمیتونستم با اون سایز پیدا کنم حدودا 10 کیلویی کم کردم و همه خیلی تشویقم میکردن که الان خیلی خوب شدی و به 6ماه نکشید من دوباره 20کیلو افزایش وزن پیدا کردم و بعد از اون هرچی تلاش کردم دو کیلو کم کردم 3کیلو اضافه کردم و درنهایت با وزن 94 کیلو باردار شدم و دکترم خیلی استرس میداد که وزنت زیاد بالا نره و نهایت با وزن 104کیلو زایمان کردم دخترم که به دنیا اومد در عرض یکی دوماه وزن خوبی کم. کردم و تا 88 اومدم پایین ولی چه فایده که دوباره در عرض چند ماه برگشتم و الان دخترم سه سال و نیمه است و من همون 104کیلوی زمان زایمان هستم یکی اَز باورهایی که تازه بهش دقت کردم این بود که تا زمانیکه چاق نشده بودم قبلش خیلی لاغر بودم و توسط اطرافیان همیشه این موضوع به من گوشزد میشد و آزارم میداد شاید یکی از دلایل چاقی من همین موضوع بود یه موضوع دیگه اینکه هروقت خواستم اقدام کنم برای لاغری تمام عوامل دست به دست هم دادن تا من نتونم، همون روز میرفتم کیک یا شیرینی یا تنقلات میخریدم و با ولع بیشتری میخوردم و انگار همیشه یه صدایی درون من میگفت باید بخوری مخصوصا اگه شیرینی یا هله هوله ای تو خونه باشه من تا تهش رو در نیارم ول کنش نیستم میترسم از اینکه لاغر بشم و یکی دو سال دیگه اگه خواستم دوباره مادر بشم بازم اضافه وزن پیدا کنمچون استاد گفته بودن بیایم بنویسین اومدم نوشتم امیدوارم این سایت و مطالبش و راهنمایی های استاد کمکم کنه منم خلاص بشم از این درد چندین ساله حسرت به دل موندم منم لباس مورد علاقه ام رو بپوشم و بابت سایزم خجالت نکشم
سلام استاد عزیز من امروز روز اول ورود به سایت تناسب فکری هستم خواستم بگم منم خیلیها از اول چاق نبودم اصلا به چاقی فکر نمیکردم تاوقتی که به سن 16 سالگی رسیدم ورفتم سرکار شغلم طوری بودکه با نمای توده بدنی وکالری غذا ها بیشتر سرکار داشتم اوایل شروع بکارم توده بدنی من زیاد نبود اما. کمکم تر س از اضافه وزن پیدا کردن وچاقی من رو هدایت کرد به سوی چاق شدن هر روزبیشتر خودم وزن کردم نکته چاق بشم نکته bmiمن بیشتر بشه واین شد شروع چاقی من تا اینکه دیگه تو سن 23 سالگی که ازدواج کردم حتی لباس مناسب عروس تنم نمیشد خیلی چاق شدم کم کم از خودم متنفر شدم اعتماد به نفس نداشتم میترسیدم تو جمع فامیل شوهرم برم فکر میکردم همه به یه دید بدی به من نگاه میکنند چاقی شده بود معضلی برام تا اینکه تصمیم گرفتم یه کاری بکنمیکی از دوستام که به پزشک زنان رفته بود به او گفته بودن باید لاغر بشی تا باردار بشی منم برنامه رژیم اون رو گرفتم و شروع کردم رژیم گرفتن الحق که خوب هم وزن کم کردم خیلی خوشحال شدم تا ایکه باردار شدم وتو بارداری خیلی چاق شدم طوری که حتی بعد زایمان هم چیز زیادی کم نکردم از اینجا بود که دست بکار شدم به متخصص تغذیه رفتم تا وزن کم کنم اما چه فایده یکم وزن پایین میآمد دوباره برمیگشت الان حدودده یا 15 ساله که درگیرچاقی خودم هستم از خودم بدم میاد دوست ندارم تو عکسهای جمع دوستانه یا خانواده باشم همیشه ترس از چاق شدن بیشتر رو دارم شما گفتید دلایل چاقی خودتان را بگید من خیلی فکر کردم خیلی دنبال دلیل گشتم با خودم گفتم اگه ازخوردن باشه که کسانی رو میشناسم که چند برابر من غذا میخورن و اصلا هم چاق نمیشن واینکه اگر از کم تحرکی باشه که من تحرکم از خیلی هاکه لاغر هم هستن بیشتره پس چرا من چاقم واونها لاغر فقط یه چیز به من ثابت کرد که دلایل چاقی من نه از خوردن نه از کم تحرکی ونه از بیماری چون من هیچ بیماری ندارم الحمد لله که سالم هستم دلایل چاقی من فقط یه چیز میتونه باشه ترس از چاق شدن و زن کردن هرروزه خودم شناختن توده بدنی یا دانستن کاری غذا که باعث چاقی میشن والبته یه چیز دیگه هم هست که میگفتن استعداد چاقی دارم این شده بود ملکه ذهنم که من هرچی بخورم چاق میشم آبم که بخورم چاق میشم امیدوارم با ورد به این دوره که متمعنا دوره درستی هست در راه تناسب اندام به آن چه که میخوام برم ممنون از شما استاد عزیز
سلام خدمت استاد عزیز این مطلب رو خیلی دوست داشتم و خیلی خوب برداشت کردم باید خیلی بیشتر گوش کنم به امید بهتر درک کردن
سلام و درود
من تا الان حدود ۵ بارمثل داستان در مورد عوامل چاقی خودم نوشتم تو دفترم البته ، و بار آخر فقط لیست وار نوشتم از دیدن این همه عامل واقعا تعجب کردم والبته کمی ترسیدم !چون من از دوره آموزشی اصلی که گام به گام و طبقه بندی شده است ، نمی تونم استفاده کنم ، آیا می تونم با تلاش خودم و با هرآنچه از دورها ی رایگان دریافت میکنم این همه باور غلط رو درست کنم یا نه ؟
اما همه تلاشم رو خواهم کرد ….
و اماعواملی که من تو ذهنم برای چاقی خودم داشتم …
من از بچه گی مادرم رو میدیدم که با وجود کارهای زیاد خانه داری و مراقبت از ۵ فرزند و کارهای زیاد دیگه که از ۵صبح روزش آغاز میشد، همچنان چاقه ! و بارها شنیده بودم که پدرم و بقیه دلسوزانه بهش میگن که چاقیش ارثیه و کاری ازش برنمیاد و حتی آبم بخوره چاق میشه ! چون پدربزرگم دایی ها و خاله هام همه چاق بودن و تنها فرد متناسبشون از ۱۰ فرزند خاله کوچیکم بود که اونم متهم به مریضی میکردنش ! و نکته این بود که همه به من میگفتن توهم شبیه مادرتی در صورتی که من بچه کاملا متناسبی بودم ! ولی هر بار این ذهنیت سمی وارد ذهنم میشد که شبیه مادرتی ! و من با وجود متناسب بودن همیشه فکر میکردم قراره مثل مادرم بشم وچاقی هیچ درمانی نداره چون مادرمن با وجود همه کارها و زحمات و تحرک و کم خوری اینا چاقه ! تو دوره دبیرستان کم کم متوجه شدم یه چند کیلویی از دوستام چاق ترم و چون قد کوتاهی داشتم کاملا مشهود بود و از اون موقع شکنجه وزن کم کردن در من شکل گرفت ، شروع کردم به روزه داری های بدون سحری متناسب شدم ! تا دیپلم بعدش یهو شروع به چاق شدن با سیر صعودی داشتم و مثل همه چاق های دیگه همش در حال کم خوری و رژیم برای لاغری تا ازدواج با این روش ها و شکنجه ها خودمو لاغر نگه داشتم و اما بعد ازدواج ترکوندم بعدم متوجه تیرویید شدم ک یه متهم دیگه اضافه شد، مشکلاتم با همسرم و خانواده اش افسردگی ، بارداری و شیردهی ، کم تحرکی ، افسردگی بعد زایمان و داروهای افسردگی متهم های بعدی من بودن و البته از خوراکی های مثل برنج و قند وچیزهایی که علاقه داشتم و خواب خرابم و صبحانه نخوردن ، پرخوری عصبی و شب خوری هم غافل نشم ….
و اینطوری ۱۶ سال از زندگیم رو گذروندم سالهایی که با شکنجه رژیم ها و لاغر شدن های دوره ایی و کوتاه مدت گذشت !
و حالا که لیست عوامل چاقیم رو نگاه میکنم برام وحشتناکه که چطور میخوام این همه رو درست کنم و پاکسازی کنم ….
عواملی که سالها برام مثل سیاهی شب و روشنی روز واضح و مُبرهن بود!
عواملی که سالها تقصیر چاقی من و تمام حسرت هام رو به گردن داشتن !
ولی با خودم فکر میکنم ، یا بهتره بگم اینطور به خودم آرامش میدم که همین که خدا من رو به این راه هدایت کرده برام یه نشونه است و مطمئنم نتیجه میگیرم …
می دونم نیاز به تلاش چند برابری نسبت به شرکت کننده ها دارم و این کار رو میکنم ! با توکل به خدا و توجه و دقت به گفته های استادبزرگوارم..
با ارزوی بهترین ها
سلام و درود
خوشحالم در سرزمین لاغرها همراه ما هستید
بدون توجه به موانع ذهنی از محتوای آموزشی استفاده کنید هیچ مانعی برای لاغر شدن وجود ندارد
ضمنا
اگه انقدر که مطمئنی نمی تونی دوره های آموزشی رو خریداری کنی چون راهی براش سراغ نداری مطمئن باشی به لطف خدا این دوره ها را خریداری خواهی کرد می بینی که راهش جلو پات گذاشته می شه
موفق باشی
سلام استاد بزرگوار
چشم همونطور که گفتید بدون توجه به موانع فایل هارو با دقت و اشتیاق گوش میدم و هر بار مجدد تمارینش رو انجام میدم…….
درسته هیچ چیز ناممکنی نیست !
امیدم به خداست شایدم یه روز منم تونستم بخرم دوره رو 🌸
خیلی خوشحال شدم خودتون پاسخ دادید این واسم انرژی مضاعف شد …..
با آرزوی بهترین ها
سلام
منم از روزی که توسایت بودم تا به الان که فعالیت میکنم همچنان درحال شناسایی علت چاقیم هستم کلی روتونستم پیدا کنم :
کم تحرکی وپشت میز نشینی
رفتن به باشگاه ورزشی
استخوان بندی درشت
بالا رفتن سن
شباهت به عمه هام
وضعیت مالی بهتر و چاق ترشدن
اتمام تحصیلات و دورشدن از استرس امتحانات
رفاه و آزادی بیشتر
سلام برهمگی
من همیشه فکرمیکنم پشت میزنشینی واستراحت زیادوخوردن کیک وکلوچه وخوردن غذاهای مقوی وچربی باعث چاقی میشودوفکرمیکردم اگرکمی چاق ترشوم صورتم پف میکندوزیباتروقشنگ ترمیشوم
ب نام خداوند هادی وهدایتگر
سلام ب عزیزان متناسبم
مسیر لاغری ، مسیر لاغری از مسیر چاقی شروع میشود،
مسیر چاقی من از کجا شروع شد؟؟؟ده دوازده ساله بود ی دختر متناسب با اندام ظریف ک مدتی بود مدام از اطرافیان میشنید ک هر روز ک بزرگتر میشه شبیه مامانش وخونواده مادری میشه،از نظر بقیه من از شکل ظاهر شبیه مامان بودم ولی من در عالم بچگی مامانمو نگا میکرذم تپل بود،بعد مادر بزرگمو میدیدم ک پا درد اذیتش میکنه بخاطر چاقی وشکم بزرگ و فشار خون و کلی مشکلات چاقی اونوقتا مادر بزرگ مامانمم زنده بود واونم ی خانوم چاق ک به سختی وبا عصا راه میرف،من میرفتم جلو اینه خودمو نگا میکرذم از اندام هیچ شباهتی ب اونا نداشتم ولی چشای درشت عسلی صورت گرد و تمام اجرای صورتم مثل مامانم مامان بزرگم ومامان مامانبزرگم بود، بس یعنی منم قرار مثل اونا بشم ،مامانم میگف ماها معدمون بزرگه غذا زیاد میخوریم برا همون چاقیم ،سوخت وسازمون پایینه، هر کاری کنیم لاغر نمیشیم، نون چاقمون میکنه ،برنج ،سرخ کردنی ،شیرینیجات و ……. اونقدر امار غذاها بالا رفتع بود ک دیگه من باور کرده بودم ک ابم بخوریم ما اخرش پیشونی نوشتمون چاقیه ،و من هر لحظه خودمو ی فردچاق تصور میکردم و همیشه در عالم بچگی مگفتم هر چند خونواده مادری خوشگلن ولی کاش ب خونواده پدری میکشیدم حداقل هیچوق چاق نمیشدم ،من لاغر متناسب سال ب سال باورم قوی تر میشد ووزنم سنگین تر واطرافیان هم مدام تایید میکرذن ک اره شبیه تر میشی استخون بندیت درشته مثل اونا باید تو پر باشی وگرنه زشت دیده میشی الان بهتری چاق نیسی فقط تو پری و مدام از زیبایی های توپری و یه پر گوشت داشتن ومورد توجه جنس مخالف بود وادامه وادمه و ترس های من کاز همون اول بود وشدتش بیشتر میشد وتمام مدت من خودمو محدود میکرذم غذا باعث چاقیه بس ب هر لقمه ام با وحشت توجه میکردم ،کم تحرکی،نوع خاصی از غذاها ،و من مدام ویتامینای بدنم کمبود داشت بعد ب شدت از قرص ویتامین میترسیدم چرا ک اطرافیانم کسایی بودن ک قرصای ویتامین میخوردن و باور کرده بودن م ورم بدن وچاقی میاره ومنم باورم میشد اونقدر این باور در من قوی شده ک الان ک یکسال ونیم در دوره هستم باز مینرسم والان چن باری ک مجبور شدم قرصای مکمل ومویتامین بخورم حس چاقی داشتم در حالی ک میدونم هیچ عاملی. از بیرون نمیتونه منو چاق کنه و همه چیز از ذهن من شروع میشه ب خودم میگم ببین فاطمه زنداداشات حتی امپول های ویتامین ومکمل استفاده میکنه هر ماه کلی قرص ولی خیلی خیلی لاغره ،چرااا چون اون باور کرده ک نمیتونه چاق بشه باور کرده مثل اب خوردن لاغر میشه ،یعنی با کلی تلاش خودشو دو سه کیلو چاق میکنه بعد بدون اینکه متوجه بشه ۴_۵کیلو لاغر میشه و میگه بدن من نمیتونه چاق بشه، دوست صمیمیم بدون مکمل ها وقرص های ویتامین اصلا نمیتونه فعالیت کنه ولی تمام سالهایی ک میشناسمس متناسب بوده وتکون نخورده ،از ذهنم شروع شده چاقی بس باید از ذهنم لاغری رواغاز کنم براش با مهربانی وعطوفت تکرار کنم تکرار تکرار ،حتی جایی استرس گرف ترسید باید کنارش باشم وبهش نشون بدم ک اون باور از کجا اومده وتضادش چیه ، تمام زندگیم توجهم ب مقدار غذام بود چرا چون هزار بار شنیده بودم ک ماها زیاد غذا میخوریم ومعدمون بزرگع بس من ب زور جلو خوردنمو میگرفتم و از ی دختر اروم تبدیل میشدم ب ی ادم بی اعصاب بی حوصله ک مدام گلایه از وضعیتش وارثی ک از خونواده مادری بهش رسیده اونم چاقی ، در حالی ک پدر من هیچوق هیچ محدودیتی نداشت از هر چیز ک دلش میخواست میخورد ولی وقتی سیر میشد حتی ب اندازه ی دونه برنجم نمیتونس برداره،و همه ی تارفاتو رد میکرد هر چی ک بود براش مهم نبود در حالی ک مادرم بجز غذای خودش باقی مانده غذای بچه ها و ته قابلمه رودر میاورد و میگف ک معدمون بزرگه ، این روزا وقتی فک میکنم ک چرا سر سفره از بابام الگو برنمیداشتم چرا لاغری زندگی کردنو از اون یاد نمیگزفتم چرا توجه نمیکردم ،چون ذهن من باور کرده بود ک چون شبیه مادره نمیتونه مثل پدر باشه ومثل اون برخورد بکنه با موادغذایی،من تمام اون سالهایی ک در بیرون وب صورت فیزیکی دنبال روش های ناموفق لاغری بودم فقط کافی بود مراجعه کنم ب اصل وطبیعت خودم و باورهامو درست کنم ،من مدام ب زور و با فشار ب جسمم وزن کم میکردم و خیلی زود باز برمیگشتم ،و هر بار ک از روشی استقاده میکرذ کلی هم باورها مخرب و چاق کننده یاد میگرفتم وب ذهن میسپردم ،ک فلان غذارو فلان ساعت بخوری چاق میشی یا نخوری چاق میشی ،شام رونخور صبونه روب زور هم ک شده بخور ،تحرکت کمه،وقتایی ک باشگا میرفتم ک واویلا بود ،خانوما اینقد ما بین تمرینات از چاقی و لاغر نشدن و پدر دراومدن برا لاغری میحرفیدن ک باور میکردم تا اخر عمر سرنوشتمون همینه ،،تولدی دیگر از ذهن و با ورد ب سایت تناسب فکری برام اغاز شد فهمیدم باعث همه ی این شرایط ووضعیت جسمی وروحی و هر چی ک در زندگیم هست خودمم ،زمانی ک قبول کردم و باورم کردم ک همه چی از خودم شروع شده اروم اروم شروع کردم ب تغییر وایمان دارم ک وقتی در مسیر باشم و نگرش ها و باورهای لاغری رو یاد بگیرم تکرار کنم، ب خودم نشون بدم ،عمل کنم بدون اینکه سختی بکشم و حتی متوجه بشم بدنم ب سمت طبیعت خودش ک لاغری هست میره.
یاالمحیی ای زندگی بخش تورو با هر نفس سپاس میگویم برای این زندگی جدید و پر از امیدو سلامتی و تناسبم خداا جونم شکررررت
من چرا چاقم ؟
علت چاقی من به نظرم خود کم بینی، عدم احساس لیاقت، عدم احساس خود ارزشی ،عدم احساس زیبایی اندام، نداشتن اعتماد به نفس ،عدم احساس فراوانی در جهان و باور کمبود ،
من دلایل زیادی دارم برای چاقی ترس از چاقی ترس از چاق تر شدن ترس از نگاه های دیگران ترس از حرفهای دیگران ترس از مسخره شدن ترس از تحقیر دیگران
ویک ترس شدید دیگه این که ترس از برگشت لاغری ترس از لاغر شدن ولی لاغر نماندن اینو تازه پیدا کردم خیلی به نظرم اذیتم میکنه ذهنم رو به درد میاره
میترسم لاغر بشم ولی لاغر نمونم خیلی وحشت دارم تا آخر عمر درگیر چاقی و عوارض آن باشم ترس از شکست ترس از نتیجه نگرفتن ترس از لاغر شدن و رها کردن مسیر و دوباره چاق شدن ترس از آینده ترس از فایل گوش ندادن وچاق وچاق تر شدن ترس از بیماری های چاقی
دلیل دیگه اینکه من پرخوری دارم باید غذام بازم کم بشه باید دیر گرسنه بشم پیام سیری رو رد میکنم چند لقمه اضافه می خورم .
غذا های مقوی و طبیعی زیاد می خورم .صبحانه اغلب غذای گرم میخورم .
خوب فایل گوش میدم ولی عمل نمیکنم یادگیری عالی ولی عمل کرد ضعیف چون همش فکر میکنم تو دوره هام پس چاق نمیشم زیاد بخورم هم به خاطر دوره استفاده کردن هضم میشه میره ذخیره نمیشه قدرت رو به دوره دادن
حرص وطمع زیاد همون باور کمبود میشه
دلیل دیگه باور نکردن توانایی و قدرت لاغری خودم
سخت بودن لاغری تو ذهنم
عجله داشتن برای لاغر شدن غصه چاقی رو خوردن حسرت لاغری داشتن
همش جلوی آینه بودن وچک کردن خود سایز کردن خود
احساس بد به اندام خود
عجله عجله عجله
تمرکز بر چاقی ناراحتی از چاقی خود
عدم تمرکز کافی بردوره فراز و نشیب زیاد
ناسپاسی به خاطر اندام خود در تمام طول چاقی خود ناراضی بودن از اندام خود ناشکری کردن دوست نداشتن خود گله شکایت از اندام وظاهر
کم کاری تیروئید استخوان بندی درشت
به نام خدای مهربان سلام من از اوایل شروع شدن نوجوانی اضافه وزنم شروع شد همیشه دیگران به من طعنه میزدن همیشه از جمع ها فراری بودم هر بار که از مادرم سوال میپرسیدم اضافه وزن من بخاطر چیه چرا من چاقم مثلا دختر خاله یا دختر عمه من لاغرن بیشتر مواقع میگه اونا ارثیشونه یا میگه تو چاق نیستی فقط استخون بندیت درشته که این نشانه سلامتیت هست و همیشه اینو میگه که اونایی که لاغرن ضعیفن تو قوی هستی یا مثلا میگه نگاه کن دختر عموت لاغره اما ی کوچولو شکم آورده پس بخاطر مواد غذایی هست چون مواد نگهدارنده دارن و این باعث شکم آوردن میشه پس ما مقصر چاقی نیستیم یا هر وقت که تلاش به رژیم گرفتن میکردم میگفت تلاش بیخود میکنی ما ارثی و خانوادگی چاقیم من هر وقت از غذام کم کردم لاغر که نشدم هیچ چاق هم شدم مادرم همیشه میگه تحرکت کمه من همسن تو بودم همش طناب میزدم میدوییم اصلا روی زمین بند نبودم و من این حرفشو اصلا درک نمیکنم من که همیشه باشگاه میرم روزانه ورزش میکنم مسیر طولانی مدرسه رو پیاده میرم و میام مگه تحرک چیه غیر از این؟ چرا اینو میگه هر بار که کسي اضافه وزنمو به رخم میکشه کلی عذاب میکشم هر بار که توی جمع ها و مهمانی ها میرم هی میخوان منو نصیحت کنن منو مسخره کنن و همین باعث میشه که من همش دنبال راه فرار از حضور در جمع باشم من فکر میکنم مهم ترین علت چاقی من پرخوری باشه مواد غذایی که نگهدارنده دارن و موجب اضافه وزن میشن در خانواده ما همه افراد خانواده اضافه وزن دارن پس ارث نقش مهمی در چاقی من داره من فکر میکنم متابولیسم (سوخت و ساز) بدنم پایینه برای همین چاقم
به امید متناسب شدن و رهایی از این همه فشار روانی من به این مسیر ادامه خواهم داد
سلام استاد خسته نباشید و خدا قوت.بابت فایلهای رایگان بسیار سپاسگذارم .من دو ماه پیش با سایت اشنا شدم و تا حدودی هم نتیجه گرفته ام.اوایل در قسمت رایگان فایلهای صد گام هم بود ولی الان نیستش ایا کلا حذفش کردین یا برای من وجود ندارد؟؟
ممنون از راهنمایی شما
سلام و درود
دوره صد گام از سایت حذف شده
از دوره آموزشی ۱۲ گام استفاده کنید
سلام و عرض ادب
راستش من تازه شروع کردم و قصد داشتم رایگانها رو استفاده کنم البته الان ۱۲ قدم هستم ۱۰۰ گام رو دیگه نمیشه رایگان استفاده کرد؟
سلام و درود
دوره ۱۲ گام در دوره ۱۰۰ گام گنجانده شده
می تونید از دوره صد گام استفاده کنید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
سلام منم مثل شما نتایج خوبی از فایلهای صد گام گرفتم اما نصفه نیمه شد وحذفش کردن نمیدونم چرا
سلام به همگی.
من تقریبا نصف عمرم در تناسب بودم و نصف عمرم چاق بودم چون از دوران کودکی تا سن۱۷سالگی من بسیار لاغر بودم و از سن ۱۷سالگی تا 34سالگی من در چاقی مطلق بودم یا در حال از بین بردن چاقی در بدنم بودم اونم از طریق راه های اشتباه تا اینکه 7سال آخر قبل از آشنایی ام باسایت خیلی با تعهد هر روز ورزش سنگین و رژیم سنگین داشتم و تا حدودی متناسب بودم اما اون همه محدودیت در غذا و زمان و …. حالم رو بد کرده بود و دیگه خسته شده بودم خصوصا که اندازه تلاشم نتیجه نمیگرفتم تا اینکه با نهایت خستگی و در ماندگی با سایت آشنا شدم واقعا تصادفی البته که باید بگم هدایتی آشنا شدم و زمانی که آشنا شدم برای رفع اضافه وزنم وارد این دوره ها شدم. اما کم کم عاشق مسایل ذهنی و کنترل ذهن شدم و کلی دوره های عالی و اساتید قابلی سر راه من قرار گرفتن که من خیلی راحت با این موضوعات آشنا شدم و نتایج بسیار عالی و قابل لمسی در زندگیم الان دارم که همشون رو مدیون این راه هستم .
و اما باید بگم برای تناسبم هیچ کار خاصی نکردم. فقط و فقط در این سایت بودم و فایلهای استاد رو گوش میکردم و مثل وحی منزل به همه ی اونها گوش میکردم و سعی میکر دم دقیقا مثل اونها عمل کنم تا حدی که من در یک روز با یه مشورت استاد یک دفعه اون همه ورزش سنگین و جدی رو که فقط به خاطر لاغری میرفتم و اون همه مدل مختلف رژیم رو که روی برگه داشتم رو پاره کردم و پیج کارشناس تغذیه ام رو انفالو کردم و تمام زمانهای ویزیتم رو زیر نظر ایشون کنسل کردم و فقط با آموزشهای رایگان جلو رفتم انگار دلم قرص بود که این راه درسته این حرفها درسته .چون این اواخر دوران رژیمم کلی سوال در ذهنم بود که چرا من این همه محدودیت غذایی دارم این همه رعایت غذایی دارم این همه فعالیت دارم ولی هی چاقتر میشم اما اطرافیان من خیلی راحت بدون هیچ تلاش همیشه لاغر هستن ؟ و کلی از این مدل سوالها داشتم که به محض اشنایی باسایت تناسب فکری همه ی کارهای گذشته رو کنار گذاشتم حتی غذاهای هر روز من که همیشه به خاطر رژیمم از خانواده جدا بود دیگه تغییر کرده بود ومثل همه میخوردم و همسرم همش نگران بود که چرا ؟؟ چون حتی من در گذشته خیلی وقتها برای تفریح و پیکنیک با خانواده به خاطر رژیمم مجبور بودم غذای خاصی با خودم ببرم یا تابه ی رژیمی ببرم و اونجا درست کنم اما ازوقتی وارد این راه شدم بقیه میدیدن که مدتها هست من دیگه از این کارها نمیکنم تازه لاغر تر هم شدم و خیلیها میپرسیدن چی شده ؟؟؟کار خاصی کردی ؟؟اما چون اون اوایل ذوق آشنایی باسایت رو داشتم به هر کی میرسیدم میگفتم و اما بهم میخندیدن و یا من رو مسخره میکردن و یا این راه رو مسخره میکردن و من ناراحت میشدم اما من دست ازتلاش برنداشتم و راهم رو ادامه میدادم و هیچ چیز مانع از ادامه ی راه من نمیشد انگار حالم بهتر شده بود آرامشم بهتر شده بود. اطمینان از تناسب در من به وجود اومده بود انگار مانعی سر راهم برای رسیدن به هدفم نمیدیدم و خلاصه به لطف خداوند مقداری زیادی وزن و سایز کم کردم و مدتها هست که دارم روز به روز متناسب تر میشم و بهتر میشم و اصلا حتی برای دقایقی نمیخوام به اون دوران وحشتناک رژیم و ورزش برگردم و حتی تا حالا نشده یه پیاده روی ساده هم برای تناسبم کرده باشم و یا رژیم یک روزه داشته باشم خیلی رها و آزاد دارم به تناسبم میرسم .
من از وقتی در سایت هستم بارها مرور کردم که چرا چاق شدم ؟؟؟؟از کی چاق شدم ؟؟؟ و این کار خیلی به من کمک کرده ته من بهتر به تناسبم برسم .
من در این مسیر یاد. گرفتم برای تغییر نتیجه ی نهایی عجله نکنم اول یه سری پارامترهای درونی رو باید تغییر بدم بعد خود به خود نتایج من تغییر میکنن و این رو خود من تجربه کردم و ایمان دارم اول خودم باید تغییر کنم شخصیتم باید تغییر کنه تا نتیجه ام تغییر کنه چون من لاغری رو برای به مدت خاص نمیخوام برای همیشه میخوام چون تناسب همیشگی برای من ارزشمند هست .
من در گذشته هر کاری از دستم برمیومد در زمینه ی رژیم و ورزش با هم انجام میدادم چون فقط قبول داشتم لاغری از این راه درست هست و هر راه دیگه به بدن آسیب میزنه بنابراین برای آخرین بار زیر نظر کارشناس تغذیه رفتم و انواع رژیم ها و انواع ورزشها رو که میگفتن خوبه مثل ایستایس و ایروبیک وفیتنس و زومبا و … رو امتحان میکردم و اون اوایلش که بعد از بارداری دومم بود و حسابی چاق بودم من با چنگ و دندون تناسب رو اززاین راه اشتباه به دست آوردم اما به خاطر چند باور غلط که چون من دارو میخورم و…خیلی راحت ذهنم تغییر کرد و دیگه رسیدن به تناسب برام راحت نبود و هیچ رژیمی و ورزشی جواب نمیداد و من میخواستم سراغ دمنوش … برم یا اینکه چون میدیم اطرافیان با قرص لاغر شدن میخواستم قرص تهبیه کنم چون باورم شده بود سرنوشت من اینه که من باید چاق بمونم و لاغری حق من نیست و کار سختی هست و خلاصه و خسته و ناامید بودم و هیچ اعتمادی به خودم و رژیم و ورزشم نداشتم که میتونم لاغر بشم تا اینکه وارد این مسیر الهی شدم و مدتها هست به عشق لاغری من در این راه هستم .
و اما جواب اینکه چرا من چاق بودم ؟؟
من در گذشته فکر میکردم مواد غذایی چرب و پر کالری و سرخ شده و نشاسته ای باعث چاقی من هستن
خوردن شام های سنگین . و یا اصلا شام خوردن باعث چاقی من هست
ازدواج باعث چاقی من هست
بارداری باعث چاقی من شده
سایز بزرگ داشتن به خاطر زایمان داشتن من هست
تحرک نداشتن باعث چاقی من هست .
رفتن به مهمانی باعث چاقی من هست .
خونه مادرم هر شب رفتن و اونجا کلی خوراکی و غذا موجود بودن باعث چاقی من هست.
رفتن به سفر و تفریح ها و دور همی ها و …باعث چاقی من هست .
من ماه رمضان و ایام عید و …رو دلیل چاقتر شدنم میدانستم .
من کم کاری تیرویید رو دلیل چاقی خودم میدونستم
من مشکل هورمونی و خوردن قرصهای خاص رو دلیل چاقی خودم میدانستم .
من فست فودی رفتن و رستوران رفتن های هر ماهم رو دلیل چاقی خودم میدونستم .
من مواد غذایی خاص که خیلی خیلی در گذشته بهشون علاقه داشتم مثل چیبس و پفک و کرانچی که هرشب میخوردم رو عامل چاقی خودم میدونستم .
من خوردن شیرینی و هر هوله و هوله خوردن و غذای چرب و … رو دلیل چاقیم میدونستم .
و کلا تمام این افکار بعد از ازدواج در ذهن من به وجود اومدن و باعث چاقی من شدن چون من قبل ازازدواجم بازم فست فود میخوردم و هله هوله میخوردم و شام دیر وقت میخوردم و … اصلا چاق هم نبودم اما بعد از ازدواجم اینقدر از این حرفها به من گفتن و من شنیدم که هر روز از روز قبل بیشتر در مسیر چاقی قرار گرفتم و اما این اواخر از زبان چندین پزشک شنیدم که به خاطر خوردن دو داروی مصرفی تو از این بیشتر چاق میشی باید مواظب باشی و اصلا باشنیدن این حرف انگار من ، من قبلی نبودم و هر چقدر تا قبل از شنیدن این حرفها وزن کم کرده بودم دیگه فایده ای نداشت و من به محض شنیدن اون حرفها از زبان پزشکان معتبری شروع به چاق شدن کردم. و هر روز چاقتر میشدم .
اما خدا رو شکر الان در اندام بسیار عالی هستم که فقط یه ذره با تناسب دلخواهم فاصله دارم و بسیار آگاهم که هیچ چیز بجز قدرت افکار و باورهای من باعث چاقی من نمیشه حالا رفتارهای درست و همسو هم در رسیدن به هدفم بسیار به من کمک میکنن.
خدا رو شکر برای این جسم عالی که دارم
بنام خدا
شروع دوره رایگان فایل اول
این دوره را چندین بار گوش کردم اما کامنت ننوشتم فقط تو دفترچه واسه خودم یادداشت کردم .
مثل دوستانی که نوشتند چقدر رژیم مزخرف من درآوری را گرفتم چقدر غذاهای آب پز بودون روغن را خوردم چه ورزشهای سنگینی برای آب شدن شکم و پهلو انجام میدادم هیچ تغییر هم نمیکردم همیشه اطرافیان میگفتن خیلی خوبی بالا تنه لاغری داری ولی شکم و پهلو ت ضایع هست چقدر ناراحت میشدم گاهی هم دیگه کفر میکردم که چرا من باید ایطور باشم و هر کاری میکنم هم لاغر نمیشم چند کیلو لاغر میکردم بعد بر می گشت از حرف دیگران که فلانی دوباره چاق شدی خسته شده بودم .
و من با این دوره یاد گرفتم که اول عواملی که باعث چاقی من شده را لیست کنم مواردی از قبیل
خوردن زیاد چاقم کرده دختر به سن بلوغ رسید چاق میشه یا ازدواج آدمو چاق میکنه ،بارداری باید حسابی بخوری که بچه خوب رشد کنه اینا همه مواردی بود که من کاملا متناسب بودم و یا میگفتن دختر چاق و توپل خوشگلتره و دقیق همه ی اینا در من اتفاق افتاد .
این عوامل چاقی من بود و اما مشکلات موقع ازدواج هیچ لباس عروسی اندازم نبود یکی را دادن خیاط گشاد کرد تا اندازم بشه و هیکلم اونی نبود که دوست داشتم بعد پا درد داشتم خیلی چقدر احساس سنگینی میکردم هیچ لباس خوشگلی اندازم نبود لباس سایز بزرگ چقدر زشت بودن خلاصه ایطوری سابها گذشت و تا سال گذشته دیگه با اینکه خیلی کم غذا میخوردم اما هر روز روی ترازو میرفتم اضافه میکردم کلافه درمانده ،عصبی هیچ خلق و خو نداشتم تو خونه تا اینکه توسط یه دوست که دوبار هم نوشتم داستانش را به این سایت هدایت شدم و خدا را شکر بی نهایت راضی هستم حدود ۷ سایز کم کردم اینو از شلوارهایم متوجه میشم وگرنه نه وزن میکنم و نه سایز چون وزن وسایل هم خودشون از موانع لاغری هستن پن تعهد بستم تا زنده هستم ادامه میدم و هرروز استمرار دارم .
از شما استاد و خداوند که منو هدایت کردن بینهایت سپاس
چگونه من چاق شدم.
یادم می یاد من در سن راهنمایی کاملا متناسب بودم و زمانی که نامزد کردم کم کم به فکر چاقی افتادم نامزدی من خیلی طول کشید چون من درس می خواندم و زمانی که نزدیک مراسم عروسی شد خواهر بزرگم گفت باید خودتو چاق کنی چون آرایش عروست قشنگ می شه و دیگه اینکه فامیل داماد می فهمه که تو در خونه پدرت خیلی بهت خوش می گذشته که همش خوردی و خوابیدی خلاصه این طرز فکر خواهرم به من غالب شد و من بدون هیچ دلیلی آنرا پذیرفتم و سعی کردم چاق بشوم اولین فکرم مثل خیلی ها در چاق شدن این بود که باید تا می توانم بخورم خوردن غذا اولین راه حل من بود پس شروع کروم بزور می خوردم.
البته این را اضافه کنم که ما خانواده پرجمعیت و فقیری بودیم و همیشه به اندازه کافی برای ما وجود نداشت و چون من فرمول خوردن را برای چاقی ساخته بودم باید می خوردم به خواهر بزرگم که ازدواج هم کرده بود گفتم ما که همیشه غذا نداریم که هی من بخورم چی کار کنم گفت نون خالی که همیشه هست همونو هی بخور من دیدم پیشنهاد بدی نیست.
من که فقط تو ذهنم ساخته بودم که بخورم و برام مهم نبود که چی بخورم فقط خوردن برای من مساوی شده بود با چاقی این را با تمام وجودم باور کرده بودم و شدم ماشین اثبات باورهام.
خوردم و خوردم و چاق شدم طوری که هر کی منو می دید تعجب می کرد و بعضیها اصلا منو نمی شناختن.
این بود ماجرای چاقی من
یکشب بعد نماز مغرب با تمام وجودم از خدا خواستم منو کمک کنه دیگه بریده بودم هیچ دمنوش و ورزشی در من جواب نمی داد از رژیم متنفر بودم خیلی مضطرب می شدم غافل از این بودم که همین استرس منو روز به روز چاقتر می کنه.
یهو تو ذهنم انگار خداوند ندایی داد رفتم گوشیمو برداشتم و توی گوگل می گشتم که با فایلهای ذهن ناخودآگاه و توانایی های آن آشنا شدم.
رفتم توی آپارات و نوشتم ذهن ناخودآگاه کلی فیلم برام آمد از دانشمندان بزرگ چندین کلیپ از افراد مختلف را با گوش جان گوش می کردم.
تا اینکه خدای مهربان دست مهربانش را به سوی من روانه کرد و من با فیلم استاد در آپارات اشنا شدم استاد داشتن یکی از قسمتهای دوره رایگان را توضیح می دادند من از بالای فیلم آدرس سایت را برداشتم و وارد سایت شدم.
اول فایلهای رایگان را جون و دل گوش دادم خدای من اصلا خسته نمی شدم حتی کلمه به کلمه اون را می نوشتمو یک جزو تهیه کردم و می نوشتم تا تمرکز بیشتری داشته باشم .
کم کم خداجونم به من در تهیه دوره ورود به سرزمین لاغرها کمک کرد و من شدم یکی از اعضای آن
من با توضیحات اولیه استاد فهمیدم که همانطور که چاق شدم باید لاغر بشم .
اگه فرمول من اون زمان خوردت=چاقی بود
الان باورم کاملا تغییر کرده و یتد گرفتم خوردن به اندازه نیاز بدن اصلا باعث چاقی نمی شه
یاد گرفتم با همان روشی که چاق شدم می توانم لاغر بشوم.
من باور کرده بودم که خوردن باعث چاقی می شه. این باور من بود.
باور چیه؟
تکرار مدام یک فکر
فکر از کجا می یاد از درون ما که همان ذهن ماست.
پس برای لاغری هم من باید از درون خودم شروع کنم به تغییر و پارامترهای بیرونی را کنار بگذارم.
.من دیگه از غذا خوردن نمی ترسم خیلی راحت دارم به اندازه نیاز بدنم غذا می خورم.
خیلی خوب وزن کم کردم روی ترازو نرفتم ولی به وضوح لباسهایم را می بینم که برایم گشاد شده اند .
من دیگه به غذا به عنوان عامل چاقی نگاه نمی کنم.
می دونم اول راهم و باید راه را ادامه بدهم .
امروز اول ماه مبارک رمضان هست و من فقط یک بامیه و زلوبیا نصفه خوردم و سیر شدم آفرین به من چون قبلا تا ته بشقاب را می خوردم و هنوز چشمم دنبالشان بود .
خدای مهربانم ممنونم ازت که استاد رضا عطا روشن را در مسیر زندگیم قرار دادی.
استاد شما فوق العاده اید ممنونم از شما
۰
باسلام خدمت جناب اقای رضا عطار روشن و همچنین دوستان
روی ترازو رفتن و استرس و تحقیر دیگران و عصبی شدن و خودمو گول زدن بابت اینک اگ الان عصبی میتونی یه چیزی بخوری خودتو اروم کنی و تنبلی وخواستن اما عملی نکردن برنامه هام دلایل چاقیمن
راستش من از بچگی یه دفعه چاق شدم بیشتر تجمع چربی من توی شکموپهلو بود و دقیق یادمه که یازده ساله بودم که برچسب تو چاقی تو هم وزن یک زن سن و سال دار و بزرگترخودت هستی خورد روی پیشونی من یادمه به اون زمان که این حرف برای من خیلی ناراحت کننده بود و منو فردی تنبل و چاق و چاق تر و بی حوصله و در عین حال نقاب شاد و شنگولی هم به صورت خودم زدم ,وحسرت خوردن اینک من چاقم و هم سن و سالهای من لاغرن از اون زمان روی دلم موند و خوب چون سن کمی داشتم هیچوقت به فکر رژیم و لاغری و ….نبودم وهمش خودمو با این موضوع که هم پدرمادرم تپلن و هم اینکه من حالا تو سن رشدم و باید تغذیه کنم تا خوب رشد کنم و حتما قدم بلند تر میشه و دیگه تپلی من به چشم نمیاد قانع میکردم و خوب پدر مادرم هم وقتی میدیدن من به خوراکی علاقه نشون میدم اصلا برام حدو مرز نمیزاشتن و از کلمه ی کمتر بخور تو خونمون ب هیچ عنوان استفاده نمیشد من توی خوردن مواد غذایی به شدت ازاد بودم و هر موقع ناراحت عصبی استرسی هیجانی چیزی بود مسکن و ارامبخش من تغذیه کردن بود اصلا هم برام کیفیت غذا و یا اینک الان چیه دارم میخورم ایا دوست دارم یا نه مهم نبود فقط میخواستم خودمو با خوردن اروم کنم گذشت گذشت گذشت تا ازدواج کردم و رسید زمانی که من باید لباس عروس متناسب با سایز و اندام خودم تهیه میکردم هرلباسی پوشیدم یا سایزم نبود یا اگه سایزم بود و میشد اندازم باب میل من نبود خلاصه لباسی که دوست نداشتمو تهیه کردمو پوشیدم مراسم برگزار شد و دو سه ماه اول ازدواجمون کسی نظری نداشت و خب طبیعتا نباید هم نظر میدادن در مورد وزن و قد و هیکل من یه روز رفته بودیم پارک و همه دورهم نشته بودیم ک شوهرم مادرشو صدا زدو گقت ببین اون دختره چه کمر باریکی داره همونحابود ک من از حسادت داشتم سکته میکردم و فکر میکردم همسرم منو دوست نداره پس برای همین چشمش منو نمیبینه و منو نمیخواد اما فقط این موضوع تا یکساعت طول میکشید تا با روح و روانم بازی کنه خخخخخخ چون ب محض خوردن یادم میرفت و دوباره میشدم همون شخص سابق
گذشت تا شب عروسیم خاله ی بزرگترم جلوی اون همه مهمون وقتی همه ساکت شده بودن گفت خببببب بلاخره خرس جونمونم عروس شد و همه قهقه زدن و منم به اجبار لبخند تلخی تحویل مهمونا دادم و اون شب برای من بدترین شب عمرم بود به حدی که شام عروسی رو نخوردمو بهونه اوردم و زدم زیر گریه که همه فکر میکردن چون دم رفتنمه و میخوام خداحافظی کنم گریم گرفته خلاصه همه ی اینا تموم شدو چند ماهی ک از ازدواجمون میگذشت شوهرم گفت کاش لاغر بودی من انقدر از اندامت خوشم میومد حرفش بهم برخورد ک خوب منو اینجوری پسندیدی تو و همینجوری بودم از اول باید فکراتو میکردی و خلاصه دوباره دوستم نداره حتما من به چشمش نمیام حتما دلش با یه نفر دیگس تو ذهنم تداعی میشد تا اینک تصمیم گرفتم وقتی برای چکاپ قبل بارداری میرم بهداشت توی محل اول یه سر برم پیش دکتر تغذیه و خودم یواشکی شروع کنم پیش دکتر رفتمو ازم چند تا سوال کلیشه ای پرسید و یه کاغذ بهم داد که نوشته بود صب چقدر بخور اینو بخور اونو نخور دو هفته روی رژیم بودم و دیدم نه نمیشه من نمیتونم دل بکنم از مواد غذایی ک دوست دارم و تو خونمون به وفور هم یافت میشه خلاصه مسیر اشتباه در اشتباه من شروع شد و تصمیم گرفتم خودم رژیم بگیرم و محکم و پرقدرت برم جلو هر رژیمی که به ذهنتون خطور کنه من گرفتم هر چی
به زور ده کیلو کم کردم و اندام خیلی زیبایی پیدا کردم به قدری که همه مثال میزدن منو اما نه دیگ اراده برام مونده بود و نه جنبه مغزم بهم فرمان نمیداد که خب دارن تشویقت میکنن پس محکم تر برو جلو و ادامه بده شروع کردم به خوردن ودیگه هیچ اراده ایی نداشتم تو همین حین باردار شدم و بچه ی اولم سقط شد بازم استرس اینک من بچه دار نمیشم دیگ نکنه منم مثل کسایی باشم که نمیتونم مادر بشم هشت ماه خوردم و با خوردن خودمو اروم کردم تا دوباره با وزن هفتاد و هشت باردار شدم و انگار دریای راحتی صلح و ارامش به سراغم اومد و من هر روز به بهانه ی بارداری انواع و اقسام غذاها رو روانه بدن بیچارم میکردم و بر این باور بودم ک باید اندازه ی دو نفر بخورم زایمان کردم و دلم میخواست حالا که به دار شدم به اندام خوبی هم دست پیدا کنم چون دیده بودم و شنیده بودم که مثلا فلانی بعد زایمانش و بعد دوران شیر دهی فلان قدر وزن کم کرده و چه هیکلی بهم زده و خلاصه دوباره مسیر ها رو رفتم اینبار با لجاجت بیشتر پدر مادرمم همش منو دعوا مبکردن و میگفتن ماکه همه تپلیم چرا خودتو اذیت میکنی اصلا چاق نیستی در صورتی که فقط خودم میدونستم چه فشاری رو کمر و زانوهامه خلاصه دخترم شد هشت ساله و من هنوز که هنوزه نتونستم با این همه رژیم این همه مسیر چه درست چه غلط پیش برم و لازم به ذکره که چقدر خودم میدونم اراده دارمو و چقدر صبورم که هنوز نا امید نشدم و میخوام این غول چاقی که واسه خودم تو ذهنم ساختمش بزنم زمین چقدر وزن کم کردم و چه بازگشت های تلخ و بی مزه ایی رو تحمل کردم چقدر استرس روی ترازو رفتن چقدر خوشحال ولی در عین حال نارضایتی از خودم داشتم تا اینک خسته از همه جا از همه چیز با شما و این مسیر اشناشدم الان دیگ به ترازو و رژیمای مسخره دیگ فکر نمیکنم چقدر غذاهای بی مزه و بی کیفیت خورد این بدن بدبخت فلک زده ی بی زبون دادم و خودمو گول میزدم که اگ تا فلان تاریخ رعایت کنی انقدر از وزنت کم میشه و چه زمان و فرصت های خوب زندگیمو از دست دادم ولی ماهی رو هر وقت از اب بگیری تازس من به امید روزی این مسیر رو میخوام طی کنم که اخر مسیر همونی بشه که سالهاست ارزوشو دارم سلامتیموبدست بیارم من میتونم و مطمئنم یه روزی با افتخار یه جایی از من یاد میشه و به گوش تمام کسایی که منو تحقیر کردن و پند و اندرز بیجا و بدموقع بهم دادن میرسه که من تونستم -آرزومند آرزوهای قشنگ شما آرزو
عرض سلام و درود
علت اصلی چاقی بخاطر سپردن تصویری ازچاقی و اندامهای چاق با کلی امتیاز ی که ضمیمه اش کردیم در ذهنه ……در حقیقت ما ذهنی چاق میشیم پس ذهنی هم لاغر خواهیم شد .
من تا قبل سی سالگی لاغر و متناسب بودم البته چاق و توپول به دنیا اومدم اونقدر چاق که مادرم بنده خدا تا دم مرگ رفته بود …عکس دوران نوزادیم هست که خاله و داییم منو دو نفری بغل کردن …ولی تا سن قبل مدرسه به تدریج لاغر شدم که تا سی سالگی ادامه داشت …اما به مدت ۱۰ سال قبل از چاق شدنم تصویری که از خانومای چاق در ذهنم نقش می بست محسنات و امتیازاتی که به اونا در سطح جامعه و خانواده قائل می شدن منو به این تله انداخت …یعنی ۱۰ سال ناخواسته و به دور از آگاهی روی ذهن لاغرم کار کردم در حقیقت ……تا بالاخره ذهن لاغر به یک ذهن چاق تغییر ماهیت داد…
ولی جای بسی امیدواریه که تبدیل کردن ذهن چاق به لاغر یک سوم و در مواردی خیلی کمتر از یک سوم این مدت زمان می بره بچه هایی بودن که سه هفته از دوره گذشته شروع به ریزش سایز و وزن کردن …….. دیگه بستگی به همت هنر جو برای انجام تمرینات فکری روزانه و درصد درگیری ذهنی نسبت به چاقی داره ….
طبیعت جسم انسان به شکل فطری روی تناسب تنظیم شده و بدن گرایش به لاغر شدن و تناسب داره ….ولی چاقی یکامر تحمیلی و غیر طبیعیه ……..ولی خوشبختانه با تمرین و ممارست قابل تغییره
زیاد می شنیدم که چاقها قوی هیکل و جوندارن ….صورتای پهن و پری دارن که باعث میشه زیباتر به نظر بیان سر و سینه پری دارن مث لاغرا توخالی و کوچیک نیستن چاقا پولدارن لاغرا فقیر چون چیزی برای خوردن گیرشون نمی آد
یعنی دقیقا هر امتیازی به چاقها می دادن انگار یکامتیاز منفی در مقابل به لاغرا تعلق می گرفت …این بود که منم آرزوی چاق شدن کار دستم داد ….من الان آرزومه دوباره بشم ۶۵ کیلو و قطعا زمانی که شروع به چاق شدن کردم یک برحه ای از زمان در همین وزن بودم و لذتشو بردم ولی به تدریج سال به سال بیشتر شد تا اینکه قبل کرونا به ۸۴ رسیدم که خیلی ترسیدم ازاین عدد که روی ترازو دیدم که خوب باعث شد برای آخرین بار دست به اقدام از روشهای رایج بزنم رژیم کالری شماری گرفتم همزمان باشگاه ثبت نام کردم یکروز می رفتم باشگاه یکروز پیاده روی طولانی قبل اینا یکسری کپسول گیاهی کاهش اشتها از یه عطاری از مشهد برام آوردن که بعد از یکماه مصرف کردن دیدم بی فایده اس دل درد هم می شدم کنار گذاشتم با رژیم کالری شماری و باشگاه و پیاده روی ۲ کیلو و نیم کم کردم …که آمدن کرونا باعث شد باشگاه بسته بشه منم استرس رو بهانه کردم و گفتم نمی تونم به کمخوری ادامه بدم رها کردم بعد که به این سایت هدایت شدم .۸ ماه در دوره عمومی بودم دوره ۱۲ گام رو تموم کردم و آرزوی خرید میکنم گام اول به دلم نشست که موفق شدم از ۱۶ فروردین ۱۴۰۰ تحت آموزش در این دوره قرار بگیرم …خوشحال و راضیم چون قبلا از هر روشی می رفتم محال بود بتونم ۲_۳ ماه بیشتر ادامه بدم ولی از این روش نتونستم دست بردارم و … طی یکی دو ماه آینده دوره ارو تموم می کنم تا اون موقع تقریبا نزدیک یکسال میشه که در دوره هستمو خدا خدا می کنم زودتر به دوره تکرار برسم …. البته کل دوره گام اول ،بغیر از دوره تکرار ۱۲ هفته اس ……اگر کسی بتونه وقت کافی بذاره و هر روز تحت آموزش یک فایل جدید قرار بگیره سه ماهه تموم میشه و نکته های لاغری تماما گفته میشه و به یکجمع بندی ذهنی خواهیم رسید … و اگر نکات عملی رو پیاده کنیم در زندگیمون قطعا نتایج جالب توجهی خواهیم داشت …
دوره سه ماهه برای من تبدیل شد به ۱۲ ماه چون سه ماه بنا به دلایلی کلا تعطیلش کردم …که اصلا کار درستی نبود …می خوام بگم قشنگ بچسبی به اصل دوره و در دام تله های منفی باف نیفتی اینقدر آموزشها طولانی نمیشه که بسیار شیرین و لذتبخش هستن اما همینجوری لاکپشتی هم که جلو آمدماینقدر این مسیر بهم آرامش داده که لذتش از هر چیزی برام بالاتر و بیشتره …..من به تدریج دارم وزن کم می کنم بدون هیچ سختی …و نتایج عالی در جنبه های دیگه زندگیم داشته که اینجا مجالش نیست که بگم …..با همین حرکت لاک پشتی ادامه می دم تا یه روز که زیاد دور نیست پرچم سپید پیروزی رو بر قله تناسب اندام برافراشته خواهم کرد …….. و اصول تناسب فکری جزئی از زندگی من خواهد بود تا روزی که زنده هستم ….
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
به امید نشر و گسترش هر چه بیشتر تناسب فکری در جهان
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
شهربانو ۵۴ ساله از تهران
سلام
نمیدونم چرا بعد چند سال داشتن دوره سرزمین لاغرها به سراغ فایلهای رایگان امدم
یادم همین روزهای سال بود که یک شب تو اتاق بچه ها خوابیده بودم و حالم یک جوری بود دنبال لاغری نبودم از بس رژیم گرفته بودم و بی نتیجه مونده بودم دیگه نه تنها انگیزه نداشتم ولی هدف هم نداشتم تصادفی فایل ها رو گوش دادم فایل مقدمه رایگان وای چه غوغایی در درونم شد
مرده بدم زنده شدم دولت عشق امدو من دولت پاینده شدم
تا صبح هر دوازده فایل گوش کردم
و صبح تغییرها رو دیدم
کتلت درست میکردم لب نمیزدم به راحتی
بعد یک هفته هر کی من میدید میگفت چه لاغر شدی
دوره را تهیه کردم و لاغری زندگی کردم
میخوام بنویسم چرا چاق شدم ولی نه مثل دوران جاهلیتم میخوام با ابن سطح از اگاهی بنویسم
من چاق شدم چون باور کردم چاقم همین
چاق شدم چون از الگوهای چاق زیادی که اطرافم بود الگوبرداری کردم
و بعد چاقی اشتباهی که کردم این بود که از الگوهای لاغری الگو برداری نکردم بلکه به سراغ دکتر تغذیه و رژیم رفتم و ترسم از خوردن بیشتر و بیشتر شد
و چون کارشناس تغذیه گفت چاقی موضعی لاغر نمیشه ناامید تر شدم
الان که تو دوره هستم خیلی چیزها یاد گرفتم که به مرور برام الگو شد قانون شد باور شد یاد گرفتم با چاقی نجنگم و برای لاغری زمان تعیین نکنم خیلی سخت خیلی سخت برای لاغر شدن زمان تعیین نکنی مثلا نگی تا عید باید لاغر شم ولی نتیجه زمان تعیین کردن همین همین که روز به روز چاق و چاق تر بشی چون نمیتونی تو مسابقه زمان برنده شی
یاد گرفتم از خوردن نترسم این مهم به راحتی به دست نمیاد انقدر باید کار کنی که برات فرقی نداشته باشی کدوی اب پز میخوری یا پیتزا هر دوش به اندازه نیازت میل کنی یاد گرفتم اگر ورزش میکنم برای سلامتی باشه نه لاغری یاد گرفتم خودم گول نزنم مثلا ورزش برای لاغری نکنم بعد بگم ورزش برای سلامتی انجام میدم خیلی چیزها یاد گرفتم که فراتر از دنیای لاغری و اینجا گنجایش بیانش نداره یاد گرفتم هیچ کس حق نداره حال کسی رو خراب کنه ممنون استاد به خاطر رسالتتون و تعهدتون
سلام
من از موقعی که یادم میاد ۶ ساله بودم و مدرسه میرفتم
همه به من میگفتن چاق نشی مواظب باش داری چاق میشی نکن
مواظب باش زیاد نخور چربی نخور حواست باشه از این حرفا
من از بچگی از ۶ سالگی چاق شدم قبل از آشنایی فک میکردم به خاطر
ژن پدرم یا زیاد خوردن یا ناخنک زدن باشه
سلام زهرا خانوم ،،،،،،به گروه تناسب فکری خوش آمدی عزیزم ،،،،
تبریک میگم که خداوند شمارو به این سایت هدایت کرده تا یکبار دیگه حق انتخاب بهت بده و خوب فکر کنی که برای کاهش وزنت می خوای به استفاده از روشهای سرتاسر اشتباه قبلی ادامه بدی یا می خوای قدم در راهی بگذاری که تا به حال نرفتی و برات کاملا نا آشناست اما صد در صد به مقصد می رسی …..باید مرد میدون باشی که تا آخر این راه بری و عقبگرد نکنی …..تو فکر کن می خوای بری یه شهری که عاشقشی عاشق مردمانش، عاشق آب و هوا و مناظرش ….. نقشه ای همنداری .خودت تک و تنها هم باید بری ….چند بار قبلا اقدام کردی بری به این شهر ولی از بس آدرس اشتباهی بهت دادن و سرخورده شدی و نتونستی بری خسته و غمگین شدی ……بعد یه نفر پیدا میشه یه آدرس بهت میده میگه اینبار از این راه برو….بهت اطمینان میده که فلانی رفته و رسیده پس تو هم می تونی بری و این تنها راه رسبدن به اون شهره ……و خودت تنهایی باید بری … از اینکه تنهایی قدم در اون راه می ذاری می ترسی و با شک و تردید به راهت ادامه می دی ….به موانع زیادی برخورد می کنی …..حالا این تو هستی و تنها و تنها فقط یکجاده به شهر مورد علاقه ات و وجود موانعی که اگر استقامت کنی و سختی های مسیرو بپذیری حتما به مقصد می رسی و اگر جا بزنی شک کنی و به اون شخص اعتماد نکنی یکبار دیگه سرخورده و ناراحت و شکست خورده برمی گردی به پله اول همونجایی که قبلا بودی ….
خداوند تو رو آورده اول جاده ….گفته ببین این تنها راه صحیح بدون رژیم و محدودیت به شهر لاغرهاس …پرچم راهنما به دست آقای رضا عطار روشنه که نه تنها خودش از اینجاده رفته به مقصد رسبده بلکه هزاران نفر هم به دنبالش از این مسیر رفتن و خیلی هاشون مثل خودش به مقصد رسیدن اونایی که پاشونو دقیقا گذاشتن جا پای استادشون …اونایی هم که دلبخواه خودشون هر جای دیگه پا گذاشتن که خوب نتیجه هم نگرفتن و گفتن این راهم به درد ما نخورد ولی شما ببینید آلبوم شگفتی سازان رو که قطره ای از دریای آدمهایی هستن که با روش استاد رضا عطار روشن به اندام ایده آلشون رسیدن بدون زجر بدون رژیم بدون ورزش فقط و فقط روی افکار ، باورها و رفتارهاشون کار کردن غلطهارو شناسایی کردن صحیح هارو جاش گذاشتن …..
امیدوارم بعد از پایان ۱۲ جلسه رایگان با عزم راسخ تصمیم بگیری قدم در سرزمین لاغرها بگذاری …
یه نظر هم بدم راجع به جمله آخر اینپیام کوتاهی که فرستادی نوشتی شاید ارث و ژن از پدر داری ، یا زیاد می خوری ،یا ناخنک می زنی …….
مسیله ارثی نبودنچاقی در جلسات بعدبرات به اثبات می رسه ….اما راجع به زیاد خوردنت باید بگم بله یکی از علل چاقی می تونه پرخوری باشه یعنی خیلی وقتا ما بیش از نیاز واقعی می خوریم و باعث چاقتر شدنمون میشیم ولی مقدم بر مسیله خورد و خوراک ، موانع ذهنی است…..یعنی اینکه مثلا اگر ما علت چاقیمونو ارثی بودن بدونیم اگر حتی به اندازه یک بچه به اصطلاح بدغذا هم بخوریم بازمچاق میشیم ….پس اول باید موانع لاغر نشدنمونو شناسایی کنیم بعد بیاییم سر حل مسایل رفتارهای اشتباه …اونوقت به نتیجه می رسیم ….. بعدم اگر گرسنه اته ناخنک می زنی حق داری و این دلیل چاقی نمی تونه باشه اما اگر روی سیری ناخنک می زنی که خوب علتهای زیادی می تونه در این رفتار اشتباه دخیل باشه و باعث چاقتر شدن میشه
ارادتمند شما شهربانو
سلام
من تا اونجائیکه یادم میاد مامانم همش میگفت که ما بچه هاش همه دربدو تولد تپل بودیم وهمش باافتخار اینو میگفت وتپلی ما شاید درحد چندکیلو وزن بیشتر نسبت به همسالای خودمون.
وقتی که کمی بزرگتر شدم یادم میاد این چندکیلو شاید درحد ۳ الی ۴ کیلو بود اما من یادم میاد من خیلی غذا میخوردم به طوریکه بعد خوردن ناهار یا شام سنگین میشدم و سریع خوابم میبرد .
تا اینکه خواهرم که مجردیش اونهم درحد چند کیلو اضافه وزن داشت بعد ازدواجش کن کم وزنش بیشتر وبیشتر شد و همش که عصرها میومد خونمون .
مرتب گله میکرد و بهم میگفت خوشبحالت چقدر متناسبی . ومادرم بهش میگفت تو تا لنگ ظهر میخابی وتحرک نداری . خواهرت صبح زود میره سرکار ومرتب فعالیت میکنه . وتازه اونهم چون قدش بلندتره اضافه وزنش به چشم نمیاد .
هرسری میومد خونمون مرتب میگفت .
و یه پسر همساده داشتیم اونهم خیلی چاق بود و مرتب از چاقیش پیش همساده ها گله میکرد و ازخودش بدش میومد . مادرم که میگفت احتمالن اون بیماره چون خواهرش هم همینجور چاقه . وحرکت کردن براش خیلی سخته .
پدرم میگفت اون کارنمیکنه پاشه تحرک داشته باشه کارکنه لاغر میشه .
و عمو و عمه هام همه چاق بودن . و چون خوشگل بودن من یه جورایی تو ذهنم چاقیشون رو در خوشگلیشون ربط میدادم که صورت پهن و زیبایی دارن .چون کلا سرخ وسفید بودن .
عموم هم چاق بود سفید رو بود و درسرمای زمستان میدیدیم یه تی شرت رنگ روشن می پوشید و تو ذهنم بود که چاقها استقامت بدنی بالایی دارن . من اینهمه لباس وکاپشن تنمه سردمه اون با یه لباس نخی میگرده .وچاقی تو ذهنم مترادف شده بود سلامتی .
خواهرزاده هام که به دنیا اومدن خونه ما بزرگ شدن چون خواهرم ادامه تحصیل داد وخونه نبود بچه هاش رو رسیدگی کنه و مرتب تو خونمون اون رو مادر بی مسولیت میدونستیم که بچه هاش رو رسیدگی نمیکنه که اونها اینجور لاغرن . وبا هزار ترفند وکلک به بچه هاش غذای بیشتری میدادیم . چون معتقد بودیم اکه لاغر باشن زود مریض میشن و بدنشون توانایی مبارزه با بیماری رو نداره .
برادر کوچکم لاغر بود وهمش وقتی دعوا میافتادن همش اون رو لاغر مردنی میگفتن ومسخرش میکردن .
کم کم من شروع به اضافه وزن کردم برای من مهم نبود چون زیاد چشمگیر نبود ولی مادرم میگفت تو استخوان بندیت درشته و به عمه هات داری میری .
تو تلویزیون هر فرد ثروتمندی که میدیدم چاق بود وبرام تداعی شد که ثروتمندان چون غذای خوب میخورن چاق هستن .
وکم کم که شاغل شدم و درآمد ماهیانه داشتم متوجه شدم دارم چاق میشم . و کم کم همکاران بهم میگفتن .
اما چون زیاد فاحش نبود توجهی نمیکردم .
تا اینکه متوجه شدم لباسهام هرسری تنگ تر میشن و مجبورم لباسهای جدیدتری بخرم .
کم کم رفتم باشگاه . خونه هم میگفتن تحرکت رو زیاد کن تو کارت پشت میزنشینی هست به خاطر همین چاق شدی .
اون مدت ها قبل ترش داداشم باشگاه میرفت و من متوجه شدم اون یه سری پودرهایی رو مصرف میکنه و به مادرم گفتم و بهش هم گفتم که بازوهات چرا اینجوری شد و پف کرد و مرتب با بازوهام ادای پسرای چاق رو درمیاوردم که چه افتخاری میکنن به بازوهاشون و اون رو مظهر قدرت وقداست مرد میدونن.
همین ادا درآوردنها باعث شد بعد مدتی بازوهام پف کنن واون همش وقتی آستین کوتاه میپوشیدم بهم میگفت خوشبحالت بازوهای خوبی داری شبیه بازوی پسرها میمونه . وحسرت میخورد که من بدون هیچ کاری بازوهام پفی وخوشگله .
با هرسری گفتنش من اذیت میشدم و اون چون دوست داشت مرتب میگفت .
وانگار هرسری باورهای جدیدی اضافه میشد میگفتن چون سن بالا میره طبیعیه بدن رشد عرضی پیدا کنه .
یا شمالیها چون برنج زیاد میخورن چاقن ونمونش کشتی گیران منطقه شمال تو جهان مقام اول رو دارن .
من که شبیه یه نهال کوچک لاغر بودم شدم شبیه یه درخت تنومند بزرگ .
ودر روحیم تاثیر بدی گذاشت و ادامه ماجرا درگام بعد …
سلام دوست عزیز خانم شادو متناسب،
عزیزم عالی علل ذهنی چاقی خودتو شرح دادی ، لذت بردم آفرین ……
یک بار دیگه یادآوری کردی علت اصلی چاقی بخاطر سپردن تصویری ازچاقی با کلی امتیاز ی که ضمیمه اش کردیم در ذهنه ……در حقیقت ما ذهنی چاق میشیم پس ذهنی هم لاغر خواهیم شد .
من تا قبل سی سالگی لاغر و متناسب بودم البته چاق و توپول به دنیا اومدم اونقدر چاق که مادرم بنده خدا تا دم مرگ رفته بود …عکس دوران نوزادیم هست که خاله و داییم منو دو نفری بغل کردن …ولی تا سن قبل مدرسه به تدریج لاغر شدم که تا سی سالگی ادامه داشت …اما به مدت ۱۰ سال قبل از چاق شدنم تصویری که از خانومای چاق در ذهنم نقش می بست محسنات و امتیازاتی که به اونا در سطح جامعه و خانواده براشون قائل می شدن منو به این تله انداخت …یعنی ۱۰ سال ناخواسته و به دور از آگاهی روی ذهن لاغرم کار کردم در حقیقت ……تا بالاخره ذهن لاغر به یک ذهن چاق تغییر ماهیت داد…
ولی جای بسی امیدواریه که تبدیل کردن ذهن چاق به لاغر یک سوم این مدت زمان می بره …….. چون طبیعت جسم انسان به شکل فطری روی تناسب تنظیم شده و بدن گرایش به لاغر شدن و تناسب داره ….و همچنین چاقی یکامر تحمیلی و غیر طبیعیه ……..ولی خوشبختانه با تمرین و ممارست قابل تغییره
زیاد می شنیدم که چاقها قوی هیکل و جوندارن ….صورتای پهن و پری دارن که باعث میشه زیباتر به نظر بیان سر و سینه پری دارن مث لاغرا توخالی و کوچیک نیستن چاقا پولدارن لاغرا فقیر چون چیزی برای خوردن گیرشون نمی آد
یعنی دقیقا هر امتیازی به چاقها می دادن انگار یکامتیاز منفی در مقابل به لاغرا تعلق می گرفت …این بود که منم آرزوی چاق شدن کار دستم داد ….من الان آرزومه دوباره بشم ۶۵ کیلو و قطعا زمانی که شروع به چاق شدن کردم یک برحه ای از زمان در همین وزن بودم و لذتشو بردم ولی به تدریج سال به سال بیشتر شد تا اینکه قبل کرونا به ۸۴ رسیدم که خیلی ترسیدم ازاین عدد که روی ترازو دیدم که خوب باعث شد برای آخرین بار دست به اقدام از روشهای رایج بزنم رژیم کالری شماری گرفتم همزمان باشگاه ثبت نام کردم یکروز می رفتم باشگاه یکروز پیاده روی طولانی قبل اینا یکسری کپسول گیاهی کاهش اشتها از یه عطاری از مشهد برام آوردن که بعد از یکماه مصرف کردن دیدم بی فایده اس دل درد هم می شدم کنار گذاشتم با رژیم کالری شماری و باشگاه و پیاده روی ۲ کیلو و نیم کم کردم …که آمدن کرونا باعث شد باشگاه بسته بشه منم استرس رو بهانه کردم و گفتم نمی تونم به کمخوری ادامه بدم رها کردم بعد که به این سایت هدایت شدم .۸ ماه در دوره عمومی بودم دوره ۱۲ گام رو تموم کردم و آرزوی خرید میکنم گام اول به دلم نشست که موفق شدم از ۱۶ فروردین ۱۴۰۰ تحت آموزش در این دوره قرار بگیرم …خوشحال و راضیم چون قبلا از هر روشی می رفتم محال بود بتونم ۲_۳ ماه بیشتر بتونم ادامه بدم ولی از این روش نتونستم دست بردارم و …و طی یکی دو ماه آینده دوره ارو تموم می کنم که میشه یکسال که در دوره هستمو خدا خدا می کنم زودتر به دوره تکرار برسم …. یعنی اینقدر این مسیر بهم آرامش داده که لذتش از هر چیزی برام بالاتر و بیشتره …..من به تدریج دارم وزن کم می کنم بدون هیچ سختی …و نتایج عالی در جنبه های دیگه زندگیم داشته که اینجا مجالش نیست که بگم …..با همین حرکت لاک پشتی ادامه می دم تا یه روز که زیاد دور نیست پرچم سفید پیروزی رو بر قله تناسب اندام نصب خواهم کرد …….. به امید متناسب شدن همه آرزومندان
ارادتمند شما شهربانو ۵۴ ساله از تهران
باسلام
خواستم تشکر کنم بابت تمرین فایل ۴ صدگام یعنی نوشتن انشای لاغری بود که به من خیلی انرژی داد
به نام خدا
عوامل چاقی من
۱. کلا ارادهای بر خوردنم و ریزه خواری های ندارم. و نمیتوانم خودم را کنترل کنم.
۲. همیشه با عذاب وجدان غذا میخورم و لذت نمیبرم.
۳. مادرم پس از زایمانهایش چاق شد و دیگر هیچوقت لاغر نشد. فکر می کنم من هم به او رفته ام.
۴. اهل ورزش منظم نیستم و تحرک زیادی ندارم.
۵. کلا هیچوقت در لاغری و نگه داشتن وزنم موفق نبودم و احساس خوبی نسبت به این موضوعات ندارم.
۶. استخوان بندی درشتی نسبت به سایر اعضای خانواده دارم و همیشه این موضوع را با خنده از کوچکی به من گوشزد میکردند.
۷. کلا فکر می کنم قدرت اراده بالایی ندارم.
سلام خوبی من خیلی خوشحال شدم که توی این مسیر قرار گرفتم واز آقای عطار روشن خیلی ممنونم که فایلهای رایگان گذاشتن چون من هزینه این دورهها رانداشتم من امروزوارد این گروه شدم واضافه وزن دارم 30کیلو امیدوارم که توی این دوره بتونم به تناسب اندام برسم واستاد اجرش ازخدا بگیرین واقعن ممنونم من18 سال که اضافه وزن دارم وزن کم کردم باورزش و طب سوزنی باز برگشتم امیدوارم که این دفعه لاغربشم برای همیشه
ر
سلام استاد من همیشه فکر میکردم علت چاقی من پرخوری واسترس زیادیاداروخوردن ازارثی بودن فکرمیکردم چاق هستم ولی ازامروزدیگه این باورهاراکنارگذاشتم باحرف های شما امیدوارم نتیجه خوبی بگیریم قدم باقدمت رفتن جلولاغری آسان ترین کاردنیاست متناسب شدن آسان ترین کاردنیاست
علت های اصلی چاقی در نظرم غذا خوردن وپرخوری کردن کم تحرکی استعداد چاقی بی اراده بودن مشکل سلامتی ومشکلات روحی عاطفی و احساسی مشکلات فکری و در ذهنم همه چیز رو برای لاغرنشدنم توجیه چاقی خودم اثبات میکردم و مقصرمیدونستم حتی خاطرات بچگی رو به همین دلیل تونستم این همه سال چاق بمونم دلیل چاقیم رو ژنتبک هم میدونستم خوردن غذاهای مثل پنیر پیتزا و تخممرغ وبرنج به این وسیله من اونها رو چاق کننده میدونستم دلایل دیگه مثل ورزش نکردن مثل غم وناراحتی و کلی دلایل مختلف اما ازاون جایی که الان چندساله درمسیرهستم وامسال سال سوم هست که در مسیرلاغری باذهن هنوز هستم برام واضح شده که مهم میزان موندنم دراین مسیر نیست بلکه نگرش یا به قول دوست عزیز ی زاویه دید خودم هست پس من باید به دنبال این باشم که چرامن این دلایل رو دلیل چاقیم میدونم وبتونم بیشتر بگردم اون دلایل مخفی رو وبشکو نمشون تابتونم به خواستم برسم و نه فقط لاغر. بلکه زندگیمو تغییر بدم چاقی حاصل یک سری افکار و رفتار هست که به وجود اومده وباید اون افکار و رفتار رومور بررسی قرار بدم تا نتیجه بگیرم و لاغربشم و خیلی چیزای دیگه مسیرلاغری مسیرسختودشواری نیست اما خیلی خیلی آسونم نیست ولی بستگی به زاویه ی دید داره چون زندگیه زندگی نه خیلی سخته نه خیلی آسون زندگیه پس من تصمیم گرفتم که اینجوری بهش نگاه کنم تاراحت ترباشم .🌹🌹
سلام استاد گرامی
سلام همراهان عزیز
امیدوارم روز به روز بهتر این مسیر باارزش رو طی کنیم
خوشحالم که تنها نیستم و باهم داریم حرکت میکنیم
کار گروهی به مراتب لذتبخش تره.
استاد به حرف شما گوش دادم و مرتب مینویسم تا کاملا ملکه ی ذهنم بشه،
چون وقتی مینویسم هم چشم،ذهن،دست و اعصابم همه دارن رو مسیر لاغریم تمرکز میکنند،
امیدم بیشتر از دیروزه،
ممنونم.
سلام
علت های چاقی که من میدونستم:
کم تحرکی .
پشت میز نشینی .
استخوان بندی درشت .شبیه عمه هام هستم
با امکانات رفاهی بیشتر چاقی بیشتر میشه
هرچه وضع مالی بهتر شود ثروت بیشتر پس چاقی بیشتر
چون قیافم شبیه پدرم هست و پدرم از سن خاص روند چاقیش بیشتر شد پس منم از سن خاص چاق تر میشم.
خوردن بعضی غذاها
بالارفتن سن باعث رشد عرضی بدن میشه
سلام
گام چهارم شروع مسیر لاغری: من عاشق این قسمتم چون منو یاد بار اولی که بااین سایت آشنا شدم و پا تو این مسیر لذت بخش گذاشتم میندازه . زمانی که رها شدم از رنج چندین ساله و تاامروز کلی تفاوت ایجاد شده در رفتارم افکارم حتی گفتارم هم درباره چاقی و لاغری تغییر کرده. زنده باشید استاد واقعا تاآخر عمر ممنونتون هستم
بار اولی که این فایل و شنیدم یه عامله دلیل برای چاق شدنم پیدا کردم اما هرچی گذشت یه سری باورای دیگم یه دفعه به ذهنم میومد که واقعا تعجب میکردم که این تو ناخودآگاه من بوده و من خبر نداشتم یعنی به سطح فکرم راه نداشته خیلی عمقی و ریشه دار بوده .که توی دیدگاه دوستان متوجه شدم بهشون باورهای نگهبان میگن .
یکیش این بود و خیلی هم از بچگی شنیده بودم که لاغرا اکثرا مریضن رنگ و روشون زرده چون غذای درست حسابی نمیخورن از همه چی بدشون میاد اما شماها سالمین همه چی میخورین قوی هستین دیرتر مریض میشید یعنی اینو به بچه های قبل از من میگفتن و اونا متاسفانه کم کم درمعرض چاقی قرار گرفتن.منم تو سن کم بااینکه خیلی لاغر بودم اما انقدر اینو شنیدم که باورم شد باید همه چی بخورم ایراد نگیرم بهونه نیارم که فلان غذا رو دوست ندارم همه غذاها رو خدا به دلیلی آفریده و مفیدن ازهمش بخورم سالم میمونم همیشه.و منم کم کم از لاغری رفتم به سمت یذره تپل شدن و بعدها به واسطه ی باورهای دیگه اضافه وزن پیدا کردم.
یه چیز دیگه که اینم خیلی یهویی به ذهنم رسید بچگیام حواسم بود به این ریزه میزه ها خیلی بهشون زور میگفتن خواهر برادراشون یا توی مدرسه . تو ذهنم این بود که اونا چون درشت ترن قدبلند ترن بقیه ازشون میترسن و حس میکنم روی من تاثیر زیادی گذاشته این فکر غلط . که برای اینکه بتونی حقتو بگیری بهت زور نگن باید درشت و قوی هیکل باشی.
اینو هم خیلی شنیدم که زنای لاغر بچه های ضعیف دنیا میارن مادرای هیکلی و قوی بچه هاشونم سالم تر ن و کمبود وزن ندارن. ای باور و خبر ندارم که روی من تاثیر داشته یا نه چون هنوز مجردم و نمیدونم باعث چاقیم بوده یا نه ولی میتونه دلیل چاقی باشه .
و اما علت ها و دلایل خیلییییییی محکم و ریشه دار من برای چاقی :
1.دلیل باور ارثی بودن چاقی که ریشه ی 20 ساله شایدم بیشتر داره
2.استخون بندیم درشته بخاطر همین ازبقیه درشت تر و سنگین وزن ترم
3.برنج و نون و کلا مواد نشاسته ای خیلی چاق کنندن و شکم میارن .ایرانیا همه شکم دارن چون نون و برنج میخورن اما خارجیا چون همش غذاهاشون پروتئینیه و کم کالریه همه قلمی و خوش استایلن
4.کم تحرکی که خودش تو ذهن من شاخه های متعدد داره .از یطرف میگفتن که تحرکتو ببر بالا تا لاغرشی حسابی باید عرق بریزی ضربان قلبت بره بالا یعنی داری کالری میسوزونی
از یطرفم هزاربار شنیدم کسی که ورزش نکنه بدنش شل و ول میشه از فرم میفته شما فکر کنید باورزش نکردنم داشتم به جسمم دستور غلط میدادم که چون تو تحرک نداری فرم بدنت رفته رفته خراب میشه مثلا انگار بستنی بوده بدنه من که وابره .واقعا نمیدونم از کجا به این نتایج خنده دار و مضحک رسیدیم . هم از یطرف اینو فرو کردم تو مغزم که تا حسابی عرق نریزم بادم و دستگاه باشگاهی کار نکنم خبری از لاغری و سفتی و خوش فرمی نیست .قشنگ راه خودمو کاملا سد کرده بودم بااین یدونه باور
.درحالیکه خودم 8 _9سال چطور با همین تحرک و بدون هیچ باشگاهی و وسیله ای و عرق ریختنی مثل باربی بوده بدنم . یا بچه ای که 9ماه درشکم مادرشه و کالری هم دریافت میکنه از مادرش و تحرک خیلی ناچیزی داره باید دنیا اومدنی مثل توپ قلقلی دنیا بیاد؟یا ده ها مثال دارم از خانمای اطرافم که خیلی تنبلن و پشت میز نشینن اما همیشه ی خدا حتی بعد زایمان هم کمر باریک و شکم تخت دارن.دقیقا همون فرم بدن مجردیاشونو دارن .
5.سرخ کردنی و فست فود رو که دشمن تناسب اندام میدونستم .کافی بود یه تکه کوچیک ته دیگ چرب بخورم شاید باورتون نشه تاچندروز درگیری ذهنی داشتم . اون تکه کوچیک شاید 50 کالریم نبودا اما من به بدنم دستو ر ذخیره کلی چربی اضافی میدادم و چون از عملکرد ذهن و جسمم بیخبر بودم مینداختم گردن اون یه تکه ته دیگه بیچاره که لباس من تنگ شده تقصیر اونه!!!!
6.خواب صبح انقدر توگوشم خونده بودن که هرکی پاشه از خواب ببینه ساعت از 8 گذشته دیگه کارش تمومه هم رزق و روزی بهش نمیرسه هم جز آدمای تنبله و خواب صبح باعث میشه بدن پف کنه 😆😨!!!!
7.خوردن ناهار بعد ساعت 1 و خوردن شام بعد ساعت 8 و نخوردن صبحانه رو هم عامل چاقی میدونستم .
8. کم کاری تیروئید و کندی سوخت و ساز بدنم
9.من استعداد چاقی دارم و هرچی بخورم ذخیره میشه
10 .لاغری سخته پوستم باید کنده شه تا یه گرم یه گرم کم کنم اما مثل آب خوردن چاق میشم
11. شانس و هم دخیل میدونستم واینکه خدا یه عده رو چاق آفریده یه عده رو لاغر دیگه سیستم اینه نمیشه کاریش کرد!
12.شبا دیر خوابیدن باعث چاقیه هم بارها شنیدم و مطلب خونده بودم راجبش
13.داروی بیهوشی رو هم شنیدم ولی نه اونقدری که ریشه دار باشه در ذهن من
14.چربی های کهنه سفتن و خیلی دیر آب میشن و یه قسمتای بدن مثل شکم و پهلو مرحله آخر آب میشن .حتی یکبار یه مطلبی میخوندم سالها پیش از یه دکتری و متاسفانه بشدت ذهنمو بهم ریخت و کارو رام سخت کرد که میگفتن یه جاهایی از بدن که فرمش و ازدست بدن توده چربی جمع بشه.
درسته که لاغر میشن چربیاش کمتر میشه اما به فرم سابق برنمیگرده و از بعضی خانما م شنیدم بعد بارداری پوست کامل برنمیگرده سرجاش باید عمل کنی تا شکمت دوباره تخت شه و من از همونموقع امیدمو کامل ازدست داده بودم که بتونم هیکل رویایی و تراشیده برای خودم بسازم .که به لطف پروردگار باشما آشنا شدم و الان خندم میگیره به این حرف چون من سند و مدرک دارم استاد عزیز و دوستان شگفتی ساز این باورمو نابود کردن واقعا . و به ذهنم فهموندم که بدن من قدرت نامحدودی در ترمیم و شفای جسمم داره از هرنوعی میخواد باشه .
ببخشید طولانی شد .سعی کردم مهمتریناش رو بنویسم بقیه دردفترم یادداشت شده. ممنون ازشما و دوستانی که مطالعه میکنن نظرات مارو.شاد ،موفق و متناسب باشید 🌹🌹🌹🌹💖💖💖💖💖💖💖
سلام استاد عزیز
چاقی من از سن بلوغ شروع شد ودلیلش از قول دیگران ارث از خانواده مادری ام بودونصیحت دیگران رژیم داشته باش وورزش کن چون سلولهای چاقی را به ارث برده ایی
اما نمیدونم وقتی ازدواج کردم چاقی ام که در حد ۵یا۶کیلو بود برطرف شد اما بعد دوباره در ۲بارداریم خیلی چاق شدم وحرفی که همیشه من را آزار میداد اطرافیان بهم میگفتند هر کاری بکنی آخر مثل مادرت چاق میشی
آما چیزی که تا الان متوجه شده ام این است که چاقی من به خاطر تکرار عادتهای اشتباه بوده همیشه سعی کردم با خوردن خودم را آرام کنم یا برای سرگرمی بخورم
سلام خدمت استاد گرامی و همراهان عزیز
۱)به نظر بنده اینکه کنترل ندارم در مقدار خوردن و ریزه خواری یکی از مشکلات است
۲)احساس میکنم میزان کالری مصرفی بیشتر ازمیزان تحرکم میباشد
۳)از بچگی اضافه وزن داشته ام
۴)شیرینیجات خیلی دوست دارم
۵)هم پدرم هم مادرم اضافه وزن داشته اند
سلام و درودی مجدد به استاد عزیز و تمامی دوستان
امروز اومدم تا از دلایل چاقی ام بنویسم:
من درکل غذاها رو باعث چاقی ام می دونم،بدخوری هام که یا خیلی کم می خورم یا خیلی زیاد،حد وسط ندارم
اینکه ساعت ۳ که از سرکار میام،حتی اگه سیر سیر هم باشم،بازهم می خورم،احساس خستگی می کنم ولی بجای اینکه مستقیم بدم تو رختخواب و استراحت کنم،مستقیم میرم سر قابلمه و تند تند شروع می کنم به خوردن،بعضی وقتها هم هوس شیرینی جات و بستنی می کنم تو این تایم خستگی و میخورم…
از اونجایی که سالیان سال،مدام تو رژیم بودم و لب به شیرینی و بیسکویت و بستنی و… نمی زدم،الان چند ساله که دیگه نمی تونم به هیچ وجه جلوی خودمو بگیرم ،الان عاشق شیرینجات شدم و ذهنم برای اینکه دیگه اونها رو نخوره، بدجوری مقاومت نشون می ده…
پرخوری هام
و غذاخوردنهای احساسی ام،مخصوصا وقتی خسته هستم،خیلی ناراحتم یا خیلی خیلی خوشحالم،باعث چاقی من شدن..
همیشه برای کنترل وزنم،در حال ورزش بودم،اون هم ورزش های سخت،البته بی نهایت از ورزش کردن لذت میبرم و باهاش مشکلی ندارم،ولی فکر می کنم اگه روزی ورزش نکنم چاق می شم…
از رژیم گرفتن و همیشه رعایت کردن خسته شدم و الان که چند ماهیه همه چی رو ول کردم و خودم رو آزاد گذاشتم،دچار ۵،۶ کیلو اضافه وزن شدم،کلافه شدم و با تمام وجودم، فهمیدم که باید از درون تغییر کنم،باید دست به تغییر باورها و برنامه ریزی ذهنم بزنم،برای همینم هست که شکر خدای مهربان و یکتام به اینجا هدایت شدم…
هربار که رژیم می گرفتم و بدنم رو با محدودیتهای فراوان مواجه می کردم،بعد یه مدتی که خسته می شدم و ول میکردم،دوباره بدنم خیلی سریع به وزن اولیش،و حتی یکمی بیشتر بر می گشت و مدام و مدام احساس شکست و نتوانستن بهم دست می داد و خود همین ناامیدی و احساسات بد،منو میبرد برای پرخوری ها و بدخوری های بعدی…
و این روند معیوب همین طور تکرار می شد.
و در نظر من،این باور شکل گرفته که لاغرشدن،سخت ترین کار دنیاست،
حتی برای من کم کردن ۲،۳ کیلو ،عذاب دائمی ست و کاری نشدنی….واینکه یکی می گه من تونستم ۲۰ کیلو ،۳۰ کیلو کم کنم،ذهنم هنگ می کنه.
یکی دیگه از دلایل چاقی ام اینه که وقت کافی ندار برای غذا درست کردن و بعدشم نشستن و با آرامش و جویده جویده خوردن..همیشه سر پا و تند تند غذاها رو می بلعم.مخصوصا شب ها که تو خونه هستم،صبح و ظهر که سرکارم خب مجبورم روی صندلی،پشت میز بشینم ولی تو خونه،نمی تونم.
پس ننشستن و سر پا و تند تند خوردن،یکی از دلایل پرخوری ها و چاقیمه…
تمرکز بیش از حدم روی لاغر شدن و چاق بودن شکمم و مدام سرزنش خودم که تو عرضه درست خوردن و زیبا بودن رو نداری،باعث چاقی ام شده.
با گرفتن رژیم های مختلف،دستگاه گوارشی ام دچار مشکل شده،و رم معده و روده هام،بدجوری اذیتم می کنه و این ورم و حس بدی که بهم دست می ده،باعث میشه بیشتر و بدتر بخورم..
آخر شب ها که خسته هستم، اغلب دوست دارم چیزهای شیرین بخورم،بعضی وقتها احساس گرسنگی زیادی می کنم،بعضی وقتها هوس ها غالب میشن، وباعث می شه من چرت و پرتهای زیادی بخورم که دلیل چاقی ام شده…
وقتی می بینم اطرافیانم،همشون،خیلی راحت هرچی رو که دوست دارن می خورن،مخصوصا چیزهای هوس برانگیز،منم دلم خیلی می خواد و کنترلم رو ازدست می دم و می خورم و خب چاق میشم…
شب ها،از قیافه و موهام خیلی ناراضی ام و احساس زشتی می کنم و این دوست نداشتن خودم، خودش دلیل می شه که بیشتر و بدتر بخورم..
و اینکه شب ها زیاد می خورم،خیلی زیاد،و صبح ها میلی به صبحانه ندارم و نمی خورم،خودش دلیل پرخوری و چاقی برای من…
برای خوردن میوه و سبزی ،احساس تنبلی میکنم و نمی خورم…
وکم شدن میزان میوه و سبزیجات در برنامه غذایی ام،باعث شده خیلی برنامه ام نامطلوب و ناسالم بشه و تمایل به خوردن چیزهای بیخود بیشتر بشه،و چاقی بشه ارمغانش..
خونه مامانم و مادرشوهر،کنترل خیلی سخته و خیب چاقی…
قبلا روزی تا ۳ مرتبه اجابت مزاج داشتم الان که کمتر شده،فکر می کنم این مورد هم باعث اضافه وزنم شده..
و دلیل بسیار بزرگی که در ذهنم براش پیدا کردم و فکر می کنم دلیل خیلی خیلی مهمیه برام،نبودن عشقم تو زندگیمه،که انرژی و انگیزه عالی ازش می گرفتم،که اگه باشه اونقدر حالم،حسهام قشنگه که خودبخود لاغر میشم،خوش تیپ میشم،مثل قبلا
با نبودنش،انگار یه چیزی ازدست دادم،و نمی تونم زیبا باشم،ذهنم مدام می گه برای کی و برای چی میخوای زیبا باشی،قبلا انرژی و انگیزه داشتم و همیشه تلاش میکردم خوش تیپ و جذاب باشم،ولی الان برای چی؟
و این بزرگترین دلیلیه که در ذهنم براش پیداکردم..
وخدارو هزاران بار شاکرم که کمکم کرد این دفعه اصولی و ذهنی،دلایل اضافه وزنم رو متوجه بشم و دست به شیوه ای از لاغری بزنم که راه برگشت به چاقی وجود نداشته باشه و از مسیر راحت و لذت بخشی،پیش برم و انشالله به نتایج عالی برسم.
استاد عزیز بازهم از شما سپاسگزارم
پیروز و موفق باشید.🙏🙏🌹🌹🌹
سلام دوست عزیزم.آخرین جملاتت من رو خیلی اذیت کرد
افسوس خوردم که ما چقدر خودمون رو دوست نداریم و برای دیگران لاغر میکنیم.
خود منم که ادعا میکنم میخوام برای خودم لاغر بشم هم ته ته ته ذهنم برای دیگران لاغر میکنم.
اما کاش یاد بگیریم که دیگران حتی دو دقیقه هم به ما فکر نمیکنن! فقط همون لحظه که مارو میبین یه چیزی میگن،دل مارو میشکنن و بعد هم خدانگهدار………
اگه بدونیم آدما ثانیه ای به ما فکر نمیکنن و دائم به فکر خودشونن انقدر براشون وقت نمیذاشتم
الان خودِ ما نگرانیم که چرا.فلانی چاقه؟نه ما فقط به جسم خودمون فکر میکنیم و حرص میخوریم..
پس یاد بگیریم برای خودمون جسممون رو متناسب کنیم ..
به امید تفکر دوست عزیز
با عرض سلام و درود فراوان به استاد عزیزم و تک تک دوستان گلم در این مسیر زیبا و جدید لاغری
من ندا هستم و بی نهایت خوشحالم و شکرگزار خدا که منو هدایت کرد به ورود به این دنیای جدید و جواب خواسته های چندین ساله ی من رو به این زیبایی و قشنگی داد…
من بلطف خدا ۲ سال و نیم پیش با قدرت ذهن و قوانین الهی آشنا شدم و از همون اول که وارد دوره های بسیار عالی استاد عزیزم شدم،به دنبال کم کردن مقداری وزن و به آرامش رسیدن در غذاخوردن بودم…
یادم میاد از دوران راهنمایی،با این جمله از والدینم که ندا بسه دختر اینقدر نخور،چاق میشی…مدام روبرو می شدم؛ من دختر خوش اشتهایی بودم و هستم،عاشق خوردن،عاشق طعم خوب غذاهای متنوعم،لذت میبرم از طعم متفاوت غذاها،ولی از یه دورانی دچار کمی اضافه وزن شدم،بخاطر پرخوری هام.
و توی تقریبا ۳۰ سال،این باور قشنگ در من نهادینه شده که اصل و اساس چاقی یا لاغر شدن های من،بستگی کامل به غذاها داره،و من دارم نتیجه این باور رو در زندگیم می بینم، تا مقدار غذاهام کمی،فقط کمی بیشتر میشه،سریع چاق میشم،و اگه مقدارغذام و کنترل کنم و البته خیلی ورزش کنم،می تونم کمی کاهش وزن داشته باشم.
و یه باور دیگه که بدجوری در من نهادینه شده اینه که کاهش وزن سخت ترین کار دنیاست، من به سختی تمام فقط در پی کم کردن ۲،۳ کیلو وزنم همیشه بودم و هستم،و چون تو این کار موفق نمیشم اگه هم بشم،خیلی راحت در عرض یک هفته برمی گرده،برام یه کار غیرممکن و سخت شده…
واز اونجایی که باور دارم قانون جذب کار می کنه و نتایج عالی ازش گرفتم و تمام زندگی و رفتار و همه نتایج من،از باورها و افکارمه،تماما در پی این بودم که این دفعه،یه بار برای همیشه،با قدرت ذهنم،از درونم،با افکارم و کنترل کانون توجه ام،با استفاده از تمارینی که یاد گرفتم،خودم رو لاغر کنم،اما برام کار خیلی سختی بود و ذهنم مدام مقاومت می کرد و نمی تونستم تو این مورد،این کار رو عملی کنم…
خلاصه در پی این بودم و از خداوند میخواستم که منو هدایت کنه به کسی که تو این زمینه سررشته داره و استاده و می تونه کمکم کنه…که شکرخدا هدایت شدم به این سایت عالی،و اینقدر ذوق زده هستم که انشالله میخوام با تمام وجودم عالی و پرقدرت برم جلو و شگفتی بیافرینم…
من هیچ وقت اضافه وزن زیادی نداشتم و همیشه جز متناسب ها بودم،لاغر نبودم ولی متناسب و زیبا بودم شکرخدا
منتها با سختی کشیدن های بسیار،با کنترل خیلی زیاد جسمم،با ورزش کردن های سخت هر روزه،با مهمونی و مسافرت نرفتن،با کلی عذاب وجدان موقع خوردن و…همیشه وزنم رو کنترل می کردم،تا متناسب باشم،همیشه در عذاب و ناراحتی و سختی کشیدن بودم،و همیشه از خدا میخواستم که کمکم کنه در غذاخوردن به آرامش برسم و اینقدر عذاب نکشم. قبل از آشنایی با قانون جذب و افتادن در مسیر راحتی و لذت و کنترل ذهن،بدجوری دچار وسواس غذایی شده بودم،طوری که وضعیت روحی و جسمی و زندگی ام دچار اختلال شده بود که شکرخدا با مسیر جدیدی آشنا شدم و اونقدر حس و حالم عالی، اونقدر مسیر زیبا و آروم و پراز خلق خواسته هام بود که خودبخود و براحتی و بدون سختی ،بدون کنترل غذاخوردن،برای اولین بار وزن کم می کردم و از همه چی لذت میبردم، و اونجا متوجه شدم واقعا همه چیز از درون من و افکار و باورهای منه،و مسئولیت همه چیز با خودمه.
ولی دوباره چند ماهه دچار اختلال شدم و متوجه شدم که کامل یاد نگرفتم چه کارهایی باید انجام بدم برای لاغر شدن و حفظ وزن ایده آلم،و دوست دارم دراین مورد کامل و اصولی آموزش ببینم و تا ابد به آرامش زیبایی در این زمینه هم برسم.
از استاد عزیز،آقای عطار روشن بی نهایت سپاسگزارم ازاینکه در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفته اند و لطف کردند آموزش های لازم و عالی رو در این زمینه در اختیار ما هم قرار می دهند.
سپاس فراوان استاد عزیز بابت آموزش های عالی که با عشق در اختیار ما می گزارید.امیدوارم در تمامی زندگیتان شاد ،موفق و سعادتمند و ثروتمند باشید.
انشالله در کامنت بعدی،با تعهد و عشق و قدرت ،دلایل چاقی ام را می نویسم.
بازهم ممنون🙏🙏🌹🌹🌹
به نام خدای مهربانم
سلام استاد عزیز!
به لطف خدای مهربانم و شما امروز چهارمین قدم رو با سنشان شروع کردم .
چاقی من برعکس شما و خیلی از دوستان بر میگرده بعداز سن بلوغم ،نمیتونم بگم این ارثیه چون در فامیل پدری یا مادری اونقدر آدمهای چاق نداشتیم شاید یه عمه ام چاق بود اونم نه چاق خیلی زیاد ! وابی من بعد از سن بلوغ شروع به چاق شدن کردم مخصوصا از ناحیه بالا تنه این همیشه منو اذیت میکرد!
یکی دیگه از التهاب چاقیم رفتن زیاد به رستوران و غذای بیرون خوردن نبود تقریبا سه الی چهار بار در هفته! دوستان لاغری داشتم و با دیدن اونها که میخورن جوگیر میشدم پابه پاشون میخوردم! و نتیجه برای من چاقی بود افسردگی!!
یکی دیگه از چیزهایی که مطمئنم تو چاق شدنم بی تاثیر نبوده!! تند غذا خوردنم هستش !! من اینقدرتند و با ولع غذا میخوردم که حتی اجازه نمیدادم که مغز فرصت داشته باشه فرمان سیری بده!!! وقتی غذا تموم میشد تازه میفهمیدم چه اشتباهی کردم ! اما در حین خوردن لحظه ای دلم نیمیخواست به آروم خوردن فکر کنم و همیشه اطرافیانم بهم میگفتن تو از بس غذا رو نمیجوی چاق میشی….!!!
و یکی دیگه از علت های چاقی من !؟ خوردن احساسی غذا بوده!! میل به غذا نداشتم!! اما فقط از روی عادت میخواستم چیزی در دهانم بندازم!! حالا از شکلات گرفته تا میوه یا هر لقمه دیگه ای… که در انتها موقع خواب عذاب وجدانی زیاد از سنگینی بیش از حد داشتم !! وای این عذاب وجدان فقط برای لحظه ای بود که سیر بودم و سنگین! اما دوباره صبح که شروع میشد روز از نو روزی از نو…
اما تو این جهت ذوز من به خوردن احساسی خودم خیلی غلبه کردم! به ذهنم اجباری نکردم که تو نباید بخوری اتفاقا زمانی که دلم خواست به ذهنم گفتم تو آزادی میتونی بخوری چون دیگه رژیمی در کار نیست!! وقتی یه کوچول از خوشم برطرف میشد دیگه دلم نمیخواست بخورم! من نمیخوام به ذهنم دیگه. فشاری بیارم و درتنگنا و اجبار قرار بدم! بلکه بهش آموزش میدم هروقت که گرسنه بود و باید بخوره میتونه بخوره!! چون چاق نیست! چون به آدم لاغره که مثل همه آدمهای دیگه میتونه بدون قحطی فشار بخوره….!!!
این یه حس خوشاینده که سالها نداشتم که منم مثل خمه آدمهای خوش هیکل میتونم بدون دغدغه بخورم بدون فشار ! بدون عذاب وجدان ! اما درست بخورم…
با سپاس از شما استاد عزیز!
به من گفتن که چاقی من به نوزادیم بر میگرده.وقتی یک ماهه بودم مادرم حامله میشه و من بدون شیر مادردر دوران جنگ بزرگ شدم.با فرنی و شیر برنج رقیق.و مادر بزرگم به من میگفت معدت را گشاد کردن با این کارها.
چاقی کودکیم را مادرم به بدون تحرکقودن ربط میداد و در دوران دبستان به من میگفتن چون هیلی غذا می وری چاقی.از دوران راهنمایی رژیم گرفتم و چون نتیجه هام مقطعی بود به من میگفتن که چاقیت ارثی عست و تلاشت بی ثمر.بعدها خودم به اطرافیان اثبات میکردم که صوخت و سازم کمه و استخوان بندیم درشت.و تا هفته پیش میگفتم که پرخوری عصبی باعث چاقی من شده.
از سختی های دوران کودکی تا حال حاضر ک دو فرزند دارم چیزی نمیگم چون خاطرات با دوستان مشترکه. صدها نوع رژیم و دکترهای مختلف و ورزش و باشگاه های جورواجور نتیجه هایی حوتاه مدت برای من داشت. باورهای اشتباه از طرف دیگران و خودم در ناخوداگاه من شکل گرفت که خود را ناتوان در تغییر بدانم و تسلیم تقدیر شوم
به من گفتن که چاقی من به نوزادیم بر میگرده.وقتی یک ماهه بودم مادرم حامله میشه و من بدون شیر مادردر دوران جنگ بزرگ شدم.با فرنی و شیر برنج رقیق.و مادر بزرگم به من میگفت معدت را گشاد کردن با این کارها.
چاقی کودکیم را مادرم به بدون تحرک بودن ربط میداد و در دوران دبستان به من میگفتن چون خیلی غذا می خوری چاقی.از دوران راهنمایی رژیم میگرفتم و چون نتیجه هام مقطعی بود به من میگفتن که چاقیت ارثی هست و تلاشت بی ثمر.بعدها خودم به اطرافیان اثبات میکردم که سوخت و سازم کمه و استخوان بندیم درشت.و تا هفته پیش میگفتم که پرخوری عصبی باعث چاقی من شده.
از سختی های دوران کودکی تا حال حاضر که دو فرزند دارم چیزی نمیگم چون خاطرات با دوستان مشترکه. صدها نوع رژیم و دکترهای مختلف و ورزش و باشگاه های جورواجور نتیجه هایی کوتاه مدت برای من داشت. باورهای اشتباه از طرف دیگران و خودم در ناخوداگاه من شکل گرفت که خود را ناتوان در تغییر بدانم و تسلیم تقدیر شوم
سلام استاد گرامی
سلام دوستان متعهد
یکی از تفریحات من چرخیدن تو سایت و سرک کشیدن تو فایلهای متفاوت با اینکه دوره سرزمین لاغری تهیه کردم ولی امروز خواستم فایل های رایگان گوش کنم
در واقع اومدن به اینجا مثل این میمونه که به مدرسه دوران ابتداییم برم و یا اینکه به گذشته سر بزنم
اینجا نقطه شروع من بود جایی که به من امید داد اینکه میتونم دوباره لاغر شم
سلام خدمت شما همه دوستان عزیز
آقا من یک ایده ای به ذهنم رسید که با این روش که دارم برای لاغری پیش میرم برای ترک قلیون و سیگار هم پیاده کنم
چون قانون جهان هستی و سیستم عصبی همه ی ما انسان ها به یک شکله
من وقتی ۱۰ ۱۲ سالم بود چاق بودم
تقریبا از ۱۴ ۱۵ سالگی تا ۱۸ ۱۹ سالگی واقعا بدن متناسب و خیلی خیلی قشنگی داشتم
چون هرروز روزی ۳ ساعت با عشق ورزش میکردم و اونم ورزش سنگین و بعدش من تصادف کردم تصادفی که تا نزدیک ۳ ماه من با عصا بودم و از اون جا بود که چاقیم شروع شد و الان هم فک کنم کلا ۱۰ ۲۰ کیلو اضافه وزن دارم و چون بدن متناسب دوست دارم خداوند یکتا منا هدایت کرد به این سایت و این دوره
و دلالیل چاقیم را پرخوری زیاد ورزش نکردن میدونم فک کنم همین دوتا باشه
و قلیون هم از سن ۱۷ سالگی شروع به کشیدن کردم و الان چندساله که دارم میکشم و گاهی چند نخ سیگار
و خیلی دوست دارم ترک کنم و کلی روش را امتحان کردم ولی نشده و انشالله با همین روش لاغری با یاری الله ترک میکنم و میتونم بگم دلایل کشیدنم یکی از مهم ترین هاش
که فک کنم خنده داره به نظر برسه
اینکه من تفریح دیگری ندارم
واقعا یکی از پاشنه اشیل های منه
همگی در پناه الله یکتا
سلام دوست عزیز
خوشحالم از اشناییون از فایلهای چالش من اینو نخوردم برای ترک عادات استفاده کنید حتما نتیجه می گیرید
موفق باشید
سلام الهام جان امیدوارم حالتون عالی عالی باشه
میخواستم بگم که با استفاده از چالش اینو نخوردم تونستم سیگار و قلیون را در یک کلام نیکوتین را ترک کنم به لطف هدایت الله یکتا و از ۳ اردیبهشت تا الان پاکم و با یاری خدا پاک هم میمونم
و بینهایت سپاسگزارم از کمک و پیشنهاد شما
سلام و وقت بخیر
علت چاقی من ،پرخوری عصبی کافی نبودن اعتماد بنفس و عزت نفس برای رویارویی با مشکلات بوده
یا اینکه مادر من محبت خودش رو با غذا نشون می دادن و خیلی رو این زمینه مخصوصا وقتی بچه بودیم نشون می دادن نو جوون که شدم،خیلی نهی می کرد و سرزنش می کرد اضافه نخورین ،اینجا هدف من می شد لجبازی و مخالفت با مادر ،
اینکه تمام نیازهای عاطفی خودم رو با خوردن جبران می کردم
آخه من از نظر عاطفی خیلی حساس بودم و ما خانواده گرمی نبودیم ،و خیلی روی خوبیهای هم تمرکز نداشتیم .بیشتر حالت قهر داشتیم
یکی دیگه می تونه ترس از گرسنگی باشه ،چون ما خانواده پرجمعیتی بودیم ،من وداداشم همیشه سرخوردن رقابت داشتیم
یکی دیگه این بود که وقتی ما احساس باهم بودن و محبت داشتیم که سر سفره بودیم و در بقیه حالات احساس تنها بودن می کردم ،بهترین و شادترین لحظات من با خوردن گره خورده بود .
این که ما یاد نگرفته بودیم از راهای دیگه هم می شه لذت برد ما بازی نمی کردیم ،تفریح نمی کردیم ،نمی خندیدیم .خیلی مسافرت نمی رفتیم
من خیلی اجتماعی نبودم که با تجربه های دیگه آشنا بشم و از نظر فکری رشد کنم ،برای جبرانش از لحاظ عرض و طول رشد کردم 😁
چالش و مشکل ازنظر من چیز بدی بود ،همیشه سعی می کردم ازش فرار کنم تا به استقبالش برم با خوردن .
احساس چیز بدی بود ،همش سعی می کردم احساسم رو حذف گنم ،با خوردن.
آخ آخ ،این مساله بخور اسراف نشه ،هم تا یادم نرفته بگم
،خدایی بیشترین درصد چاقی من رو تشکیل داده ،مخصوصا بعد ازدواج که مسوول آشپزخونه شدم
چشیدن غذا همان و ول و بی تربیت شدن کودک درون هم معزلی است.
و مساله دیگه ((حالا یه ذره ازینو بخور ،تا محروم نشی از لذتش ))،یه جور ارضای حس لذت و کنجکاوی با غذا
نشناختن خودو شناخت نیازهای واقعی .
خوردن تو زندگی من نه تنها منو از زیبایی های ظاهری محروم کرد ،بلکه منوبرای رسیدن به زیباییهای روح تاخیر انداخت
تمام
سلام
من اول ک ب گذشته فک میکنم میبینم من خیلی چیزها رو عامل چاقی خودم میدونستم
خدا رو ک من چاق خلق کرده مادرمو ک غذاهای خوشمزه و کیک و شیرینی میپخت خودمو ک نمیتونم جلوی خودمو بگیرم
معدمو ک گشاده
من چاقی رو فقط از معدم میدونستم ک معده باید کوچک باشه تا لاغر بشم کم بخورم تا لاغر بشم
خوردن رو مقصر میدونستم غذاها رو مقصر چاقیم میدونستم همسرمو
ک هر روز برنج میخوره
بعد بیماری و مریضی و دخترم همهه رو همه رو مقصر میدونستم اصلا یک درصد هم چاقیو از ذهن نمیدونستم ک ذهن من هس ک گرسنشه ن معدم ن خودم
نمیدونستم این فرمولها هستن ک دارن باعث چاقی من میشن
مهمون بودیم شام ک اوردن اش و کوفته بود بعد من ی ذره خوردم و سیر شدم خاله ام هم نگا ب همه کرد گف من و فریبا از همه کمتر میخوریم از همه هم چاقتریم.
خواستم اونجا بگم ک خاله جانم ذهن ماست ک اینطوری ما چاقیم.
من میخواستم لاغر شم رژیم و ورزش و فلان تو سخترین شرایط ورزش میکردم وقتی مریض میشدم بجای اینک ب خودم فک کنم ب این فک میکردم نمیتونم ورزش کنم
یکی مهمون میومد میگفتم نمیتونم ورزش کنم و کلیم اعصابم خراب میشد
اونقدر سالاد و سبزیجات خوردم ک الانم کالا دلم نمیخواد برم سمتشون
منک یبار مهمون زن عموی همسرم بودیم همه خانومها ناهار ک میخوردن من تا اون روز فک نمیکردم زنها انقدر غذا بخورن اکثرا متناسب و زیبا اندام بودن از بس همه های اطرافم کم میخوردن اونقدر غذا کشیده بودن ک از بشقاب داشت میریخت بیرون اون روز فقط من بودم اندازه گنجشک غذا کشیدم و همه داشتن منو نگا میکردن من جرات نداشتم ب غذای اونها نگا کنم
کلی اون روز غصه خوردم دختر عموی همسرم از بس لاغره ک انگار ی پوست کشیده باشن رو استخوناش
اونقدر اون روز میوه خورد حامله هم بودمن گفتم میترکه
چقدر حسرت خوردم چقدر بعض داشتم
اما الان من غذام باز کمه اما ذهنم تو خیلی از موارد سیره حسرت ندارم ب اندازه نیازم میخورم روحم سیره دیگه حسرت خوردنهای بقیه ندارم میخوام داد بزنم بگم من رژیم نیستم و چقدر این جمله زیباست چقدر آرزوشو داشتم بگم
زیباترین هدیه ای ک این مسیر ب من داد این بود ک حساب کتاب و از من گرف محدودیت گرف من ازادم ازاد
در قید و بند مقدار و وزن نیستم حتی تو خوابم نمیدیم انقدر رها باشم خدایا چ زیباست
حسی ک نمیتونم حتی وصفش کنم
من دلایل زیاد داشتم برا چاقیم و هرروز دارم نقضشون میکنم دارم اثبات میکنم اشتباه فک میکردم تا تصویرهای ذهنم فرمولهام تغییرکنند
تا جسم عزیزم تغییرات نشون بده
من میدونم درون من هس ک باید پاک بشه خالی بشه مهار بشه رام بش
من اونقدر ادامه میدم تا ب لطف خدا همه آموزشها برن ب اعماق وجود
و وجودم از هرچی ناخالصیه رها بشه
جسمم ب سمت سلامتی و تناسب بره
سلام درود
گام چهارم در مسیر لاغری من
من دقیقا نمیدونم از چه زمانی چاق شدم ولی از وقتی نظر دیگران برام مهم شد از زمان دانشجویی متوجه چاقی خودم شدم و از اون زمان دانبال لاغری بودم
و هر روشی امتحان میکردم هرکسی هرچیزی میگفت انجام میدادم و اصلا دانبال اینکه چرا چاق شدم نبودم فقط دانبال نتیجه بودم سریع برسم به لاغری
دانبال نتیجه بودم و از روش ها فیزیکی میخواستم لاغر بشم و نتیجه ای جز شکست به همراه نداشت و من باور کرده بودم که دیگه سرنوشت من همینه
و من دیگه خودم تسلیم چاقی کرده بودم روش ها مختلف شروع میکردم ولی امید نداشتم و ت دلم میگفتم ای بابا باز بعد مدتی همینی که هستم میشم الکی خودم زجر میدم
ولی بازم واسه راهی از چاقی تحقیر سرزنش هر روشی امتحان میکردم
الان فهمیدم که من چاقی از طریق ذهنم یاد گرفتم یعنی اول این چاقی در ذهن من شکل گرفت از طریق والدینم رسانه دوستام ارزش ها چاقی این چاقی در ذهن من دارای ارزش شد که اره چاقی خوبه قوی میشی تپل قشنگ میشی ..اینجوری در ذهن من باورها چاقی شکل گرفت
و چاقی یک کار راحت شد در ذهنم چون چاقی برام مساوی شد با خوردن غذاهای خوشمزه و این راحتی در ذهن من شکل گرفت چاق شدم آرام آرام اول نگرشم تغییر کرد بعد رفتارهای غذایم تغییر کرد و به پرخوری حرص خوردن طمعه بیشتر بخورم که مبادا گرسنه بمونم اگه کم بخورم بقیه همش میخورن من باید بیشتر بقیه بخورم اینجور نگرش ها در من شکل گرفت و من چاق شدم و چون این چاقی برام همراه لذت بود خیلی راحت چاق شدم
و الآنم اگه میخوام لاغر بشم و لاغر بمونم تا همیشه باید از طریق ذهن عمل کنم و آموزش ببینم لاغری در ذهنم آسان راحت کنم و عمل کنم به آموزه های لاغری تا لاغر بشم همان جوری که چاق شدم لاغر میشم
عواملی چاقی من
نمیتونم نمیشه سخته هرکاری میکنم لاغر نمیشم سرنوشت من همینه سرزنش خودم همه این ها عوامل چاقی خودم میدونم
من واسه لاغر شدن باید ریشه یابی کنم و مشکلم از ریشه حل کنم از طریق ذهن تا به لاغری همیشگی برسم
باید متعهد باشم و با استمرار پیش برم تا لاغر بشم
سلام به استاد عزیز که اندیشیدندو متناسب شدند واین روش زیبارو به ماهم آموزش میدن با عشق وسخاوت نمدونید چقدر لذت بردم از شنیدن اسم کانال تلگرامی تون که گفتین با سه نفر شروع کردین وبعد همینطور اضافه شدن واقعا اسم بسیار عالی ودوست داشتنیه چقدر خوبه که با درست اندیشیدنمون لاغربشیم وچقدر خوبه که با درست اندیشیدنمون میتونیم همه چی بشیم هرچی که بخوایم چقدر ذهن ما قدرتمنده که بااندیشه درستش ما میتونیم بهرچی که بخوایم برسیم وخداییش که کار دشواری هم هست کنترل کردنش وجداکردنش از یه سابقه ی طولانی اندیشه های غلط وبی درو پیکر ولی وقتی استاد تونسته وبی الگویی این راهو رفته پس خدایا منم میخوام منم میتونم بسم الله بریم برا انجام تمرین
چرا من چاقم واقعا تا حالا فکر میکردم که دلایل چاقی من ایناست
1- من دوتا زایمان داشتم که باهرکدومش کلی وزنم رفته بالا وچاقیهای شکمی برام ایجاد کردن اما همیشه از خودم میپرسیدم چجوریه که بعضی از اوناییکه دیدمشون چندین باراز من بیشتر زایمان داشتن وبارداری اما بازم متناسبن خدابده شانس اینم دلیل دوم من خودمو کم شانس میدونستم مگه اصلا شانسی چاقی ولاغری ؟؟؟ چرا تاحالا بهش فکر نکرده بودم ؟؟ واقعا که بیندیشید وهمه چی بشوید دانسته یا نااگاهانه ومن نااگاهانه چاق شدم چون باورکردم چرندیاتی که بخوردم دادن که زایمان وبارداری چاقی شکمی میاره دیگه خب طبیعیه پس در صورتیکه چاقی چاقیه دیگه چرا من هیچوقت غیراز شکم وپشتم مثلا بازوهاو رونهام چاق نشدن چرا واقعا چون حالم باونا خوب بود ودوسشون داشتم تو ایینه هم که خودمو میدیدم قربون صدقه بازوهای خوشگلو اندازه ورانهای متناسبم بودم پس لیل سومم اینکه من از وقتی دیدم یه کوچولو شکم دارم اون تو ٢١ سالگیم تازه اونم بهم گفتن وگرنه خودم راضی بودم چون اونقدر کوچولو بود که اصلا بچشم نمیومد ومن متناسب بودم ولی خب بیاعتماد بنفسی باعث شد من حرفهای بفیه رو ملاک قرار بدم نه تشخیص وعلاقه خودم پس چی شدـتاحالا؟؟
بارداری وزایمان کم شانسیم دوست نداشتن یه کوچولو شکمم بعدم که فهمیدم بابا من اگه چاقم چون هیچ ورزشی نکردم بعداز زایمانهام تا برگردم به حالت سابقم یعنی چی پس ورزش نکردن شد دلیل دیگم وقتی ورزشو شروع کردم چند کیلویی کم شدم اما ماندگار نبود لاغری وبمحض رها کردن ورزشو حلقه زدن دوباره شکمه برمیگشته ووزنه مثل قبل میشد بابا پس چرا خیلی ورزشم نمیکردن اما بازم لاغرو متناسب بودن تازه از منم بیشتر غذا میخوردن
وکم کم سنم رسید به ۴٠ سال که اونموقع ورزش کردنو مستمرتر شروع کردم وبا حال خوب رفتم باشگاه اما اونجا همش شنیدم که وقتی سنت میره بالای ۴٠ وبه سن یایسگی نزدیک میشی دیگه مگه وزن کم میکنی (تازه کلی بیماری هم پیدا میشه سرو کله ش وای خدایاشکرت که اندیشه های سلامتیمو یکم درست کرده بودم وحرفهای علمی پزشکانو تو این زمینه خیلی وتقریبا اصلا نپذیرفته بودم وگرنه خدا میدونه الان چه دردو مرضهای بالای ۴٠ سالگی داشتم خدایا شکر اندیشه درستم عالی کارکرده )
خلاصه که یه دلیل چاقی پس شد بالارفتن سن وتو خانمها نزدیک شدن به سن یایسگی خدایی چرا من فکر نکردم این دلیلها از کجا درمیان مگه خدای تازمان ۴٠ سالگی ما خانمها بابعد ۴٠ سالگی مون فرق داره ؟؟ مگه سیستم بدنی مونو دست کاری میکنه بعد ۴٠ سال ؟؟ خدایا چرا من از اندیشه هایی که بهم دادی استفاده نکردمو کورکورانه هرنوشخواری که بهم دادنو پذیرفتمش اخه خدایا منو ببخش واسه این استفاده نکردن از قدرت تعقل وقدرت ذهنو اندیشه م
چه خوب شد اومدم تو این سایت که بفهمم بابا خدای من منزه از هرعیبیه اون زورکی منو چاق نکرده شانسی از روی خصومت وخودخواهی منو چاق نکرده خودم با افکار داغونم باعث این چاقی شدم حالا دارم دربارش انشا مینویسم چقدر برام جالب اومد این حرفتون انشا بنویسین که چرا چاقین ؟؟؟ موضوعی که انصافا تاحالا گمان هم نمیکردم یه روز دربارش بخوام بنویسم چرا من چاقم ؟
چون تاحالا نیاندیشیدم به اینکه چقدر این ذهن من قدرتمنده وای خدایا تو چقدر قدرت دادی به ذهن من که برهرچی فکر میکنم وباورش میکنم همونو خلق کردن تو زندگیم خدایا یادم بده تربیتش کنم تا درخدمت من قرار بگیرم نه درخدمت افکارپوچ بیرونم که ندونسته پذیرفتمشون وخودمو از چه لذتهایی محروم کردم وچه سختیهایی تجربه کردم مدام خودمو سرزنش کردم که تو چرا اینقدر چاق وزشتی اینم قیافه اس که داری نه بابا منم میتونستم خوشتیپ باشم اگر از قدر بالای ذهنم استفاده میکردم واگر کمی تعقل میکردم وهر چرندی رو که بهم گفته بودن قبول نمیکردم وخودم بهشون فکر میکردم که ایا منطقیه حرفهایی که بهم دارن میگن ؟؟ ولی خدایا حالا اومدم که از قدرت ذهنم استفاده کنم تعقل کنم ودست برداری از باورهای پوچ ابا واجدادیم که چه بلاهایی که بسرم نیاورده خدایا کمکم کن تا درست قدرت ذهنمو که دلیل برتری من بر مخلوقات دیگه ت رو بشناسمو باورش کنم تا از این قدرت به بهترین شکلی برای رسیدن به لاغری وتناسب اندام ونیرومندی بدنم وخواسته های عالی دیگه م استفاده کنم خدایا تعهد میدم که دیگه هرچی بقیه گفتنو نپذیرم وبا قدرت ذهن وتعقلی که بهم دادی اول بررسیش کنم بعد قبول یا ردشون کنم تا عین سیمان افکار غلط نچسبن به مغزم تا فرمانهای غلط بهم ندن ومنو از خوشبختی وزیبایی وسلامت دور نکنن تا بتونم لاغری وتناسبو تعادلی که برای کل جهانت قراردادی وسلامتی وخوشبختی وسعادت وشادابی رو که حق طبیعه منه وتو منو برای اینها افریدی وبرام کنار گذاشتی داشته باشم
سلام . نمیدونم این متن چند بار اومد ولی این متن نهایی منه متنهای قبلیم نصفه اومدن .
سلام به متناسبین قد بلند و خوش اندام . اونایی که اعتماد به نفسشون زیاد شده و هر روز دارن یه نکته یاد میگیرند برای تغییر آسان . اونایی که پوست صورتشون زیباست و جوانی و شادابی در صورتشون هویدا . اونایی که سفت و برشت وزن کم کردن و حالشون خوبه خوبه . اونایی که راه و رسم زندگیشون رو تغییر دادن .
سلام به جامعه ی متناسبین ثروتمند و قوی و خوشحال .
من تعهد میدم که هر روز یک قدم در اینجا بردارم حالا یا فایل گوش بدم یا بخونم یا بنویسم یا حتی فقط نگاه کنم و صفحات رو مرور کنم .
گرچه به قول آقا رضا اگر بنویسیم خیلی بیشتر بر محتوای دهنمون تاثیر میزاریم و تمرکز همه جانبه داریم .
خب سوال جلسه ی اول : چرا چاق شدم .
واقعا نفهمیدم چرا چاق شدم . گه بگم پرخوری کردم خب اصلا چرا پرخورشدم ؟
اگه بگم به استپ وزنی دچار شدم اصلا چرا وزنم استپ می کنه و بعد دوباره زیاد میشه .
اصلا چرا من چاق میشم . چرا لاغر نمیشم ؟
دوستم چیکار میکنه که هربار بهش میگن لاغری ولی من چرا نمیتونم کارای اون رو انجام بدم ؟
اصلا چرا من عاشق غذام ؟ چرا من فکرم درگیر غذاست . چرا جسم من میل داره به کم تحرکی و خوابیدن و یا بیماری . چرا میل من به تحرک بیشتر کمه .
چرا من کم تحرکی رو بد میدونم ولی بازم تمایلم به کم تحرکیه ؟
چرا من فعالیت زیاد رو خوب می دونم ولی خیلی تمایل ندارم برای انجامش ؟
چرا من پرخوری رو بد میدونم ولی غذا رو دوست دارم و بازم انجامش میدم
چرا اصلا من برای لاغر شدن میگم باید رفتارم تغییر کنه .
چرا من این مدلی هستم اصلا ؟
چرا من مدل خودمو دوست ندارم
چرا من میخوام تعییر کنم
چرا نمیتونم فکر خودم رو رها و ازاد کنم .
چرا وقتی خودمو رها می کنم چاق میشم
خب چرا گفتن بسه .
فعلا همینی که هست . من تمایلم روی چاق شدنه خب باشه چه کنم ؟
من تمایلم روی خوابیدنه خب باشه چه کنم ؟
من تمایلم روی کم تحرکیه . خب باشه چه کنم ؟
من تمایلم روی پرخوریه . خب باشه چه کنم ؟
اما من تمایلات دیگه هم دارم .
من دوست دارم لاغر بشم .
الان برادرم داره تخمه میخوره من صدای تخمه رو میشنوم دهنمم داره اب میفته ولی حال بلند شدن ندارم . فعلا تمایل ندارم بلند شم و برم تخمه بخورم . فعلا تمایلم اینه که بخوابم و بنویسم .
پس یه چیزی رو فهمسدم در ذهن من هر کاری راحتتر باشه اندستور داده میشه . اصلا براش فرق نداره خوردن باشه یا یا هرکار دیگه باید راحت باشه اون کار . پس اگر من چاق شدم چون چاق شدن و یا استپ وزنی برای من راحتتر یود از لاغر شدن .
پس پاسخ تمام سوالات بالا یه جمله است .
چرا من چاق شدم ؟ چون چاقی برای من راحت بود .
چرا من فقیر شدم ؟ چون فقر برای من راحتتر بود .
چون برای ثردتمند شدن همیشه میگفتم باید کار انجام بدم و انجام کار برای من سخته ولی برای فقیر بودن اصلا لازم نیست کاری انجام بدی پس فقیر بودن و مسیولیت نداشتن راحتتره .
پس اصل علت چاقی راحت بودن چاقی برای ذهنه .
اصل علت پرخوری راحت بودن خوردنه
اصل علت خوابیدن راحت بودن خوابیدنه .
مسلما اگه راحتی بیشتر در لاعری باشه ذهن من لاغری رو انتخاب می کنه . .
چرا واقعا لاغر شدن برای ما راحت نیست ؟
چرا باید برای لاغر شدن کاری انجام بدیم . مگه ما نگفتیم ما باید از راه چاق شدن لاغر بشیم چرا برای چاق شدن نیاز به نوشتن و خوندن نداشتیم ولی برای لاغر شدن باید یاد بگیریم . خب ما چاقی رو هم یاد گرفتیم از اطرافیانمون و حالا اومدیم در جمعی که لاعری رو هم یاد بگیریم . راستی چرا خانوم ازاده نامداری خودکشی کرد در حالیکه همه چیز برای خوشبختی داشت . هم خوشگل بود هم ثروتمند . هم متناسب و قد بلند . هم ازدواج کرده بود هم بچه داشت . هم شعل داشت . هم مشهور بود . هم سفر خارج میرفت . اون تمام ارزوهای منو داشت ولی تو جوانی خودکشی کرد . علتشم هیچ کس نفهمید . میخوام بگم کسانی که میگن داشتن نعمت و ثروت و زیبایی و تناسب اندام و شهرت و …. خوشبختی میاره ولی اگر کسی از درون اعتماد به نفس نداشته باشه خودشو دوست نداشته باشه همه ی اینارو هم که به دست بیاره بازم راضی نمیشه .
پس نکته ی مهم اینه برای لاغر شرن نباید تلاش کرد . تلاش خود را برای لاغر شدن متوقف کنیم .
این یه فرمول خوبه برای من . من برای لاغر شدن تلاش خودمو متوقف می کنم . می ایستم . چون برای چاق شدن هیچ تلاشی نکردم . چون علت چاق شدنم راحتی چاقی بود و اونم به این دلیل بود که من هیچ وقت تلاشی برای چاق شدن نکردم . حس چاقی رو میدونم چیه حس لذت . حس رهایی . خب من باید هرگونه تلاشی رو متوقف کنم تا یه الگوی جدید برای ذهنم با استفاده از روش چاقی بسازم .
من میخواهم راحت لاغر شوم پس هر گونه تلاش برای لاغری را ایست می دهم . خب حالا ذهن که نمیتونه در خلاء زندگی نکنه . دوست داره یه کاری کنه . وقتی من هیچ کاری برای لاغری نکنم باور اینکه تلاش نکردن = چاقی برای من فعال میشه .
پس یه علت دیگه برای چاقیم پیدا کردم . من تلاش نکردن رو برابر با چاقی فقر زشتی بدبختی و سیاهی می دونم .
پس علت دوم چاقیم هم معلوم شد . تلاش نکردن برابر میشه با چاقی یا برابر میشه با استپ وزنی .
حالا بریم ادامه بدیم ببینیم میشه باز ادامه داد و دلایل دیگه ای برای چاق شدن پیدا کرد .
دوست داشتن چاقی . من به چاقی علاقمند هستم . من چاقی رو بیشتر از لاغری دوست دارم . چون لباس رو تنش میشینه . البته چاق چاق هم دوست ندارما . از ریخت و قیافه میفتم ولی در کل دوست دترم چاق باشم چون چاقی خوشگلیه ولی جالبه اینجا عکس لاعر شده هد رو که دئدم اونایی که لاغر کرده بودن چهره هاشون از چاقیشون خوشگلتر شده بود . ولی استاد شنا چهرتون زمانی که تپل بودید قشنگتر بود . البته الانم نه که پوستتون ریخته باشه و ضعیف باشید ولی اون موقع چون چاق بودید ساید اعتماد به نفس نداشتید شاید میخواستید خودتون رو زیباتر نشان بدید اما الان اعتماد به نفس دارید ولی دلیلی نمیبینید برای اینکه خودتون رو زیباتر نشان بدید . خودتون رو زیبا میبینید همینطوری که هستید .
حالا شما خودتون میدونید با زندگیتون . من دخالتی نمی کنم .
پس یه علت دیگه ی چاقی علاقمند بودن به زیباتر شدنه .
در ذهن من چاقی برابر با زیبایی تعریف شده .
پس سه دلیل شناسایی کردم .
۱- راحت بودن چاقی اولین دلیل چاقیم
۲- تلاش نکردن برای چاقی علت دوممه که شناسایی کردم
۳- زیبا بودن در چاقی علت بعدیمه .
در قید و بند نبودن خوردن نخوردن کی خوردن کی نخوردن کی بلند شدن چیو پوشیدن چیو نپوشیدن اینا همش جزء دلایل اوله .
ولی با وجود تمام راحت بودن چاقی من دوست دارم راحت لاغر بشم . دوست دارم هیچ تلاشی برای لاعری نکنم . دوست دارم در خوردن و خوابیدن رها باشم . خودمو اسیر نکنم . به خودم سخت نگیرم . کاری انجام ندم . بازم تنبلی کنم . ولی لاغر بشم . زیبا بشم . حس میکنم میشه . چون شما هم دارید همینکارا رو می کنید سرکار که نمیرید . دایم که تو سایتید پس قاعدتا فعالیت فیزیکی خاصی ندارید . خورد و خوراکتونم که میگید خوبه و رژیم ندارید .اما لاغرید . خب منم اگه یاد بگیرم میشه همینجوری رها و ازاد باشم و هم لاغر بشم هم ثروتمند .
البته شما به همه ی این کارا علاقه دارید . پس علاقه داشتن هم یه فرمول دیگست .
من چاق شدم چون علاقه داشتم . پس حالا که میخوام لاغر بشم باید علاقه داشته باشم . من کاری رو که دوست دارم انجام میدم . پس عشق هم خیلی مهمه .
پس دلیل چهارمم هم پیدا کردم .
۱- راحت بودن چاقی اولین دلیل چاقیم
۲- تلاش نکردن برای چاقی علت دوممه که شناسایی کردم
۳- زیبا بودن در چاقی علت بعدیمه .
۴- من به چاقی و کارهای چاق کننده علاقه دارم . برای همین نمیتونم و نمیخوام ترکشون کنم . چون باهاشون حال می کنم .
دیگه خسته شدم از نوشتن دلایل چاقی .
ولی اینو میدونم چاقی یعنی زانوی خراب یعنی بیماری یعنی پیری یعنی زشتی . یعنی نداشتن اعتماد به نفس یعنی اعصاب خوردی سرزنش عذاب وجدان . نفس کم اوردن . لذت نبردن از حرکت . من فقط ۴ تا دلیل پیدا کزدم تازه کلی گشتم ولی دلایل زیادی دارم برای اینکه میخوام دیگه چاق نباشم . چون از چاق بودن زجر کشیدم . چون نمیتونم ببینم این همه ادم لاغرن اما من باید از چاقیم رنج بکشم . چاقی برای من دردناکه خیلی زندگیم رو به هم ریخت . پس دلایل من برای لاغر شدن و لاغر بودن بیشتره پس همین باعث میشه کشش لاغر شدن برای من قویتر باشه و دلایل چاقیم برای ذهنم کمرنگ بشه .
راستی استپ وزنی هم یکی از باورهای منه همش میگم من یکم که در مسیر لاغری پیش برم ایست می کنم . پس ایست شدن لاغری هم یکی از دلایلی هست که من دوباره به چاقی بر مسگردم . در حالیکه چاقی برای ما ایست نداشت . پس یکی از دلایل چاقیمون هم این بود که چاقی برای من همیشگی بود ولی لاغری موقتی . پس باید لاغری من همیشگی باشه تا ذهنم اجازه بده من همیشه در مسیر لاغری بمونم . پس باید فقط ادامه بدم و ادامه بدم و ادامه بدم تا لاغریم ادامه دار بشه . دوست دارم بازم بنویسم ولی نمیخوام خودمو خسته کنم چون من از چاقی هیچ وقت خسته نشدم . پس خسته نشدنم یه علت دیگه . وای چقدر دلیل پیدا کروم لازمه دوباره لیست کنم
۱- راحت بودن چاقی اولین دلیل چاقیم
۲- تلاش نکردن برای چاقی علت دوممه که شناسایی کردم
۳- زیبا بودن در چاقی علت بعدیمه .
۴- من به چاقی و کارهای چاق کننده علاقه دارم . برای همین نمیتونم و نمیخوام ترکشون کنم . چون باهاشون حال می کنم .
۵- چاقی برای من همیشگی بود و هیچ وقت توقفی نداشت ولی لاغر شدن به دلیل باور استپ وزنی و سخت بودن لاغری دیگه ادامه دار نبود و تموم میشد و من دوباره میرفتم سمت مسیر چاقی . ولی فکر میکنم لاغری با ذهن همیشگی باشه . چون شما ۷ ساله دارید کار می کنید هنوزم لاغرید .
۶- یه دلیل دیگه هم این بود که چاقی برای من خسته کننده و کسل اور نبود پس باید لاغری هم برام خسته کننده نباشه . نباید کاری کنم که کسل بشم باید همیشه طوری با خودم رفتار کنم که احساس کسالت از لاغری بهم دست نده .
خب دیگه دلایل چاقی من اینا بود . حالا برای لاعر شدنم باید همینا رو الگو برداری کنم چون در جلسه قبل گفتید باید از همون راهی که چاق شدیم لاغر بشیم .
خب میخوام امروز از علت اینکه چرا من چاق هستم یا چاق شدم بنویسم. من یادمه از بچگی همیشه تپل بودم و مادربزرگم همیشه برام زیاد غذا میریخت و شیرینی جات بهم زیاد میداد. بعدش تو یه دوره ای وقتی شیش هفت سالم بود بابام با دویدن و رژیم و پیاده روی های زیاد منو لاغر کرد تا اینکه زد و من بنا به دلیلی مجبور شدم تنها زندگی کنم استرس و همه چی دست به دست هم داد و مهم تر از همه وضعیت مالی که تو تنگنا بودم و برای اینکه پولم نمیرسید مجبور بودم غذاهای فست فودی پر کالری بخورم و همون شروع دوباره چاقی من بود. از زندگی خسته شده بودم و همه چی رو رها کردم خودم. حالیم نبود چقدر اندامم چاق شده. بخاطر شرایط روحی همه چی رو تا به امروز رها کردم و خودم برام کمترین اهمیتی نداشت با اینکه سعی میکردم رژیم. بگیرم و برای بستن دهن دیگران ورزش کنم اما هیچوقت به خودم باور نداشتم که شاید منم بتونم لاغر شم اما از امروز به جمع شما پیوستم و میخوام به خودم اثبات کنم که میتونم خودم رو دوست داشته باشم و به نتیجه برسم.
سلام
با اینکه خیلی بچه بودم ولی دقیقا این صحنه یادمه که بهم گفتن اگه گوشت نخوری میمیری انقد بهم ترس وارد شده بود که یه کوچولو گوشت خوردم تا نمیرم چون ازش متنفر بودم، همه منو تشویق میکردن وقتی یه ذره غذا میخوردم اخه اصلاااا به غذا توجهی نداشتم و اصلا بهش فکر نمیکردم هیچ غذایی نبود که بخوام عاشقش باشم همینقدر میخوردم که زنده باشم و کاملا رفتار و افکار متناسبی داشتم، کم کم تحت تاثیر تشویق های خانواده و اینکه من و با دوستام که غذا میخوردن و اونارو برام مثال میزدن بیشتر غذا خوردم همینطور بیشتر و بیشتر تا اینکه دیدم ای بابا چرا من چاقم، آخر راهنمایی و اول دبیرستان من دیگه اضافه وزن داشتم نه خیلی ولی داشتم، حالا همونا بهم گفتن چاقی تو ارثیه کمتر باید بخوری، برنج چاق میکنه نون چاق میکنه،انقد شیرینی نخور، خربزه چاق میکنه کمتر بخور، ورزش کن وگرنه دیر لاغر میشی این شد که همه چی شد دلیل چاقی من غیر از پرخوریم به رفتارهای خودم که نگاه میکنم میبینم چقد ذهن چاقی دارم که هنوزم در جمع یا مقابل شیرینی همه چی یادم میره به قول استاد مهم نیست چه تاریخی دوره رو خریدی مهم زمانیه که شروع میکنی به دانسته هات عمل کنی مهم زمانیه که شروع میکنی رفتار متفاوتی مقابل غذا یا در جمع ها و مهمانی ها از خودت نشون بدی وگرنه من هر چی هم فایل گوش کردم با کسی که تا حالا اصلا خبر ازین سایت و فایل نداشته فرقی نداریم این عمل کردنه که نتیجه رو تعیین میکنه البته من هیچ ادعایی ندارم چون حسابی دور خودم گشتم و راهی جز برگشت به اینجا نداشتم و با خودم گفتم ببین تو هیچی نمیدونی از دوره رایگان شروع میکنی و انگار که اولین باره داری میشنوی، میدونی اصلا حس خوبی دارم تو سایت اخه استاد همش امید داده همش گفته تو چی میخوای هرچی بخوای میتونی مال خودت بکنیش لاغری که چیزی نیست بزرگش کردی، اون شلوارای قشنگ لباس مجلسی های شیک مال تو هم هست فقط باید باورش کنی، واسه همینه هر کی بره راهی جز برگشت نداره
به امید رهایی هممون از بند اسارت چاقی ذهن
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عطار روشن و خانواده لاغری
چرا چاق شدم؟
از کدوم مسیر من چاق شدم؟
وقتی سری به آلبوم عکسا زدم دیدم من در کودکی همیشه تپل بودم و پدر و مادرم ازینکه
من تپل هستم
لپ دارم
بازو دارم
شکم دارم
خوششون میومده و همیشه به تپل بودن من افتخار میکردن که میلاد در کودکی تپل بوده و حتی همین الان هم که بچه خواهرم به دنیا اومده دومیش پسره که میگن شبیه میلاده و انگار میلاد کوچیک شده و تپل و ازین حرفا،
شاید در نگاه اول خیلی خوب باشه و همه چون بچه کوچیک هستش دوست دارن بغلش کنن و بخورن و بچلوننش ولی با تکرار این حرفا در ضمیر ناخودآگاه نیز این تپل بودن نوشته میشه.
خلاصه من این شکم رو از کوچیکی داشتم، خب من در واقع زیاد برام چاق بودنم مهم نبود تا اینکه دیدم این چاق بودن داره اعتماد به نفس منو میگیره از من و من دارم از داخل متلاشی میشم و پوچ پوچ،
یعنی چی پوچ پوچ؟
یعنی اینکه،
خیلی از افراد به حرفای من اصلا اهمیت نمیدادن اون افراد خانوادم هم بودن و منو یک آدم بی عرضه میدونستنن و برای همین من بهم یجورایی برخورد که این نگاه را به من دارن
و یجورایی این منظور رو میرسونن که تو خودت نتونستی برای خودت کاری کنی حالا میخوای به ما راهکار بدی،منم گفتم حالا که اینجوری شد،
اونقدر روی خودم کار میکنم تا از همه جنبه ها تغییر کنم بخصوص بحث لاغر شدن و این بار دیگه جدی شروع کردم و میسازم بدنمو به اون چیزی که خودم و خدام راضی باشه،
میدونید این چاقی و لاغری خیلی باهم ارتباط مستقیمی دارند، یاد نامه حضرت علی به امام حسن میفتم که به فرزندش گفت:
(فقر، دین انسان را ناقص، عقل و اندیشه او را مشوش میکند و مردم را نسبت به او بدبین میکند، فقیر در شهر خودش غریبه و بیگانه، فقر و تنگدستی انسان زیرک رو در برهان کند و ناتوان میکنه)
خیلی دقیق بشیم در این نگاه واقعا میبینیم، کسی که چاقه همه این نشونه های افراد فقیر رو داره،
پس بیاییم یکبار برا همیشه هم دندون فقر و از جا بکنیم و هم دندون چاقی رو.
انسان متناسب و ثروتمند صدها برابر به خداوند نزدیک تره،
من هرچقد ثروتمند و لاغر بشم به خداوند نزدیک میشم،اگه میخوام بیشتر به خداوند نزدیک تر بشم باید بیشتر ثروتمند تر و لاغرتر بشم!
خدایا شکرتت برای این مسیر زیبا و همین قدم های اولی که دارم محکم بر میدارم و خشت های اول رو د ست میچینم روی هم.
سپاسگزارم ازت پروردگار من.
سلام میکنم به استاد عزیز و هم دوره ای های متعهدم
البته امیدوارم من هم جزو افراد متعهد به انجام تمرینها باشم برای کمک به خودم
من دو روزه دارم توی این سایت میچرخم و برای لاغر شدن امیدوار شدم
امروز اولین جلسه دوره رو گوش دادم و تمرینش رو توی دفترم انجام دادم…
این تمرین که چرا من چاق هستم؟ حقیقتا من دو صفحه دلیل آوردم و تمام آن موضوعاتی که من رو چاق کرده بودن و دونه به دونه شمردم و در نهایت بعد از خوندن چند باره ی انشام برای خودم فهمیدم که من فقط دارم بهانه میارم و تمام اونها از جمله چاقی بعد از ازدواح و بارداری و دست پخت خوب و … همه بهانه است برای فریب دادن خودم وگرنه در اطرافم پر از افرادی هست که همه ی این موارد را داشتن مثل خانم داداشم که بسیار متناسب و حذاب هستن
پس من نمیخوام دیگه درگیر بهانه باشم
پیش به سوی تناسب اندام
سلام و صد سلام به مسیر زیبایی و شادی و هماهنگی با جز جز کائناتم
درود و خداقوت به استاد پر شورو بخشنده و تمام هم کلاسی های باکلاس و متعهدم😍
👩💻🧑🏻💻👩💻🧑🏻💻👩💻🧑🏻💻👩💻🧑🏻💻👩💻🧑🏻💻👩💻🧑🏻💻👩💻🧑🏻💻👩💻
شروع حرکت مسیر لاغری را محکم و قدرتمندانه و عاشقانه و شادمانه آغاز می کنیم👸🏻
این مسیر خیلی آسون با دوتا سؤال اساسی شروع و بررسی میشه ؟!.
صورت مسئله ؟چرا من چاق هستم ؟🤔
حل مسئله؟😇چگونه می توانم به سادگی لاغر شوم؟
(اگر با تفکر به جواب برسم برای همیشه لاغر می شوم آخ جووون 😍رمز گاوصندوق تناسب )
در تمام روشهای لاغری که طی سالها استفاده می کردم بدون اینکه به صورت مسله جواب بدهم فقط به دنبال جوابی برای چگونگی لاغر شدن بودم و سعی داشتم با روشهای مختلف نتیجه را تغییر بدهم تمام فشارها و محدودیتهایی که برای جسم خود قائل می شدم روشهایی بودند بدون نتیجه ماندگار 🤷♀️به اضافه بار سنگینی از احساس ناامیدی و شکست وناتوانی و افسردگی ….تا اینکه به لطف پروردگار به راه مستقیم هدایت شدم راهی که فقط سادگی و زیبایی می آموزد و برای اهل تفکر است ما در تمام جنبه های زندگی می توانیم از مثال استاد در ماشین خراب در راه مانده درس بگیریم در پس هر مشکل از زندگی ما یک سئوال است که چرا من اینگونه؟و فقط نیاز به تفکر دارد .
ماشین فردی که خاموش می شود و در راه مانده می شودو افرادی که پیشنهادهایی برای فرد دارند در واقع دست و پازدن و تلاشهای ما برای تغیر نتیجه است که همگی فقط یک دیاگ (سیستم کامپیوتری )می خواهند ؟!تفکر و تعقل و رجوع به خود
چرا من چاق هستم ؟
بار اول که همراه شدم با این دوره خیلی دلیل داشتم دلایل سطحی که عموم افراد چاق دارند اینکه چاقی من ارثی هست و ژنتیکی ومن کم تحرک هستم و خوابم زیاد هست خیلی حرص می خورم شیرینی دوست دارم غذای فست فودی و سرخ کرده استفاده می کنم داروهای افسردگی استفاده می کردم و به خاطر ازدواجه و بعد از اون به خاطر بارداری و شیردهی 😱
خدارا شکر الان خودم را تست کردم و دیدم به لطف خدا من چقدر آزاد شده ام 😍خدایا هزاران بار شکرت❤️
نمی تونم بگم صددرصد ولی دلیل چاقی امروزم را این موارد نمی دونم
ولی چرا من هنوز چاق هستم ؟
چرا با توجه به اینکه۱۰کیلو از اضافه وزنم در همین مسیر زیبا کم شد ولی اینطور حس می کنم که باز کمی چاق شدم؟!
(مانع من استپ بدنی هست )و پرخوری و ریزه خواری و خواب زیاد …
خیلی خوب پیش می رفتم تا اینکه این فرمول مانع شد چون سالهای زیادی رژیم غذایی گرفته بودم و هر بار کارشناس تغذیه می گفت بدنت استپ کرده و باید تغییراتی در روال رژیم ایجاد بشه و بدنت عادت کرده که ریشه در فرمول های خوردن چاق می کند داره🤔
من این مسیر را رها کردم برای چندماه !…چون ذهنم می گفت این هم رژیمه ول کنی بر می گردی!… خیلی سعی کردم حالیش کنم این مسیر یادگیریست و هنوز نیاز دارم خیلی راجع به این موضوع فکر کنم🤔چه جالب سناریو چیده که من رها کنم ای شیطون 😅
چقدر زمان میبره که شخصیت من متناسب بشه ؟نه اینکه اینجا بهم بد می گذره ها…استاد عشق و آموزه ها ساده و روان و شیوا ولی من در حال پروازم دوست دارم به کتابها به سایت اساتید به نام دیگر و آموزه های مولانا و نظامی و غیره سر بزنم و همه با هم امکانپذیر نیست شاید این هم یک بازی باشه !..
این همه دانش و عملکرد چی ؟نمی دانم خدایا مرا از گمراهی نجات بده .🙏🏻و همیشه در مسیر مستقیم و هموار و پرنعمت خود قرار بده 🕊🕯
پر خوری چاق می کنه؟ریزه خواری چی؟
افراد بسیاری دیدم که پرخوری می کنند و ریزه خوار هستندو خیلی متناسبند این هم ترس از خوردنه که از کودکی از خانواده مدرسه جامعه و رسانه و کارشناسان تغذیه آموختم …حدود دوهفته ای هست که پرخور شدم و ترس به سراغم اومده البته آموزه ها خیلی کمک کننده بودند و حدود ۵۰درصد توانستم حسم را کنترل کنم ولی لازم دونستم برگردم یعنی خواست خدا بود چون هنوز خیلی شاگردم
خواب زیاد چی؟
چرا هر موقع بیشتر از ۷ساعت می خوابم صورتم پف می کنه و انگار ورم می کنم این در حالیست که دایی خودم بیش از ۱۲ ساعت می خوابه و متناسبه و سرحال 🤔…از کجا این فکر ها شروع شدند ؟!!!
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
چگونه به سادگی و برای همیشه لاغر شوم ؟
امروز به لطف خداوند متوجه شده ام که دنیای من انعکاس افکار و فرمولهای ذهنی من است که بی شمارند ولی با اصلاح هر فرمول یک روزنه نور در مسیر زندگیم روشنایی بخش میشه🌑🌘🌗🌖🌕🌝🌞
باید متناسب بودن و ثروتمند بودن و عاشق بودن بر همه عالم را یاد بگیرم اول شناسایی فرمول ذهنی رنج آور و بعد جایگزینی فرمولهای صحیح و آگاهانه و توحیدی
ورودی ذهنم چشم و گوشم باید در جهت یادگیری باشه باید خیلی تفکر کنم و بسیار بنویسم و تمرین کنم باید یادبگیرم آگاهانه عملکرد داشته باشم باید برای همیشه با هم فرکانسی های خودم افرادی که هدفمند زندگی می کنند در ارتباط باشم باید به این درک برسم که چرا می خواهم تغییر کنم ؟درد و رنج ما از چاقی باعث شده در طلب آرامش باشیم خسته شدیم و اینجا ته خطه !…
چقدر این چند روز حالم بهتره و چقدر از نوشتن خودم دارم لذت می برم این یک تفاوت عمیق و اساسی هست با تمام روشهای لاغری قبل در تمام روشهای لاغری قبل می خواستیم متناسب شویم تا به آرامش برسیم ولی در این روش ابتدا به آرامش می رسیم و بعد متناسب می شویم و به همین دلیل جوانتر و زیباتر و پرانرژی تر می شویم (راه مستقیم و پرنعمت)یعنی لذت بردن از مسیری که مطمئن هستی به مقصد می رسه و نشانه آن احساس خوب و باوره …
به خودم افتخار می کنم و خداوند را شاکرم که انقدر تغییرات ذهنی گسترده ای داشتم و جز شاگردهای خوب و متعهد این مسیر هستم وقتی به پشت سرم نگاه می کنم انگار معجزه اتفاق افتاده است هر چند که آرزوهای بسیاری دارم ولی به خدا می سپارم و می خواهم از مسیر زندگی ام و هر گام عملکرد بهتر لذت ببرم
خدایا شکرت عاشقتم ❤️
با نام و یاد خداوند عزیز و بزرگم استاد عزیز ، این روزا واقعااا داشت بهم سخت میگذشت ، خیلییی بد لیز خوردم ولییی ، به هر روشی که شده دارم ادامه میدم! این چند مدت خیلیی رو اعصابم بود که برم خودمو وزن کنم و ببینم که کمتر شدم ، اما در کمال تعجب باید بگم که چاق تر هم شدم! با اینکه هم تو مسیر هستم ، هم فایلا رو گوش میدم و میبینم و مینویسم و حتی عمل میکنم ، اما دیروز بد جا خوردم! تا حدی که منفی باف ها اومدن گفتن ، دولاره غذارو کم کن و ورزش کن لاغر بشی بعد با فایلا برو جلو این مدت خیلیی هم تو جنگ بودم با منفی باف چون نمیتونستم باورش کنم ! اما از ی طرفم دیدم که اینطوری شد، و واقعااا نمیدونستم باید چیکار کنم !!!یزره خلوت کردم، ارامش گرفتم و البته اینم بگم که به این نتیجه رسیدم که شاید هنوز مانعی هست، یا عاملی هست که برطرف نشده !چون غیر از این نیست! بخاطر اینکه ، رفتار های غذاییم تغییر کرده ، و من نسبت به قبل ، خیلییی کمتر میخورم و اینکه مشکل از غذا هم نیست و بیشتر باورهام تغییر کرده ، پس هنوز ایراد از درون منه! و من ی خصلتی دارم اینه که تو هر کاری که دارم انجام میدم که دیگران هم دارن انجام میدن و اون ها نتیجه کرفتن و حتی خیلی زود هم نتیجه شونو میگیرن و منم دارم همون کارو انجام میدم و اما نتیجم یا برعکسه یا دیرتر از همس و… روانی میشم یعنیی اون روی سگم بالا میاد و به خودم میگم ، بسه دیگه ، خودتو گیر اوردی ! تمومش کن ، نوبرشو نیاوردی که سر سومین دفعه یهو دیگه حمله میکنم به هدفم ، دیگه اروم اروم حالیم نمیشه ، چون دیگه نوبت منهتو این چند مدت بگم که انگار داشتم فایلا رو بزورررر گوش میدادم و مونده بودم که چیکار کنم؟ ادامه بدم، ندم ؟؟ من که تا اخرش هستم ، اتفاقااا دوتا از مشکلات دیگه هم رو قراره از طریق این مسیر برطرف کنم. چون میشه و همونطور که برای این همه ادم شده، برای من هم بایدددد بشهههه . از سنگ که دیگههه کمتر نیستم !واقعاا این فکر که بقیه میتونن اما برای تو هیچ وقت نمیشه ، اتیشم میزنه ! من حقم رو از این دنیا میگیرم که خیلییی به من بدهکاره اگه قراره که بجنگیم ، پس بجنگ تا بجنگیم بالاخره یجااا تسلیم میشه خدارو همینجا شاهد خودم قرار میدم که دفعه بعد که دیدگاهی قراره نوشته بشه تو این سایت ، فقط خبر شگفتی سازی های منه !نمیخوامم که اینطوری فکر کنین ، من الان دارم از این گام به اون گام میپرم و الان دوره صدگام بودم و چرا اومدم تو این ۱۲ جلسه و … اما واقعااا نمیدونم ، میخوامم دوباره از اول شروع کنمبخاطر درس ها و کارهای دیگم ، وقت نمیکنم که بیشتر از این دیدگاه هامو تو سایت هم قرار بدم و میخوام که دوباره تو دفترم بنویسم و اینجا هم میگم که از سر لج هم که شده انقدرررر این مسیرو ادامه میدم تا به خواستم برسم . چون من اینطوریم که یکی به من بگه فلان کارو نکن، من لج میکنم و بیشتر انجامش میدم ، پسس با ذهنمم لج انداختم و بیشتر انجامش میدم تا بهش برسم، چون اصلااا هیچ کار سختییی نیست و انفاقااا خیلیییی اسون تر از چیزیه که فکرشو میکنم و منم از همین لجم گرفته که این اسونی زیادش هیچ کاری نتونستم بکنم و نتیجه نگرفتم و این هم داره اتیشم میزنه😂ولییی اگه من مردشم ! اگه اینهمه کار انجام دادم که لاغر شدن در برابر اونا هیچی نیست ، این رو هم تمومش میکنم . امیدوارم همتون همیشه موفق باشین و پای خواسته هاتون بمونین و براش بجنگین و حقتون رو از این دنیا بگیریدموفق و پیروز و متناسب باشید
به نام خدای مهربان
سلااااااااااامی پر انرژی به استاد و دوستان گلم
چقدر لذت بخشه که از امروز به بعد قراره در کنار صد گام دوره روانشناس لاغری رو هم ادامه بدم..
نوری عمیق در قلبم وجود داره که به من نوید روز های فوق العاده رو میده ..
اولین نتیجه پرداخت بهای رویام احساس اطمینان و ارامشم بود و هنوز هم هست
تا سه ماه پیش به روش قبلی استاد عمل کردم و فکر کردم و چاق شدم
ولی اینجام تا به روش جدید و همیشگی استاد عمل کنم و لاغر بشم.
..#اگر میخوام نتیجه بگیرم باید به آموزه هام عمل کنم..#
من باور دارم که لاغر شدن اسون تر از چاق شدنه
چون من قانون احساس خوب=اتفاقات خوب و احساس بد= احساس بد رو به کاملی درک و پذیرفتم.
من باورم دارم لاغری آسونه چون وقتی دارم لاغر میشم دیگه حسم خوبه و آرامش ژرفی دارم.
شاید نتایج هنوز بی داد نمیکنه ولی استاد و دوستان خوبم…من به حالت سکون رسیدم
من آرامش فوق العاده ای دارم و حالا بعد از گذشت سه ماه به طرز عجیبی به این روش ایمان دارم و با خیال راحت تمریناتم رو انجام میدم.
اصلا عجله برای لاغری ندارم و دوست دارم هر روز که میگذره فقط یاد بگیرم و یاد بگیرم و یاد بگیرم.
از فایل قبلی یعنی “انتخاب” بسیار ارامش گرفتم.
حالت معنوی خاصی رو تجربه میکنم و لاغری برام باور پذیر شده چون میدونم خدا من رو برای لاغری انتخاب کرده و حالا که اینجام قطعا نتیجه میگیرم.
این رو خدا در خلوت بهم گفت.از طریق دستان من در دفترم گفت..
و من مطمئنم نتیجه هام شروع شده..
و اما گام چهارم.همیشه این فایل ۴۱ دقیقه ای من رو دیوانه میکنه! چون مثال ماشین خراب و مکانیک ها و تفاوتی که شروع مسیر لاغری قبلیمون با این داشته شگفت انگیزه^^
وقتی برای لاغری اقدام گرفتم رفتم روی وزنه،از خودم عکس گرفتم و فقط با شتاب ادامه دادم تا از خودم فرار کنم و به تناسب برسم
اصلا توی مسیر لاغری قبلیم به حال خوبم فکر نکردم.توجه نکردم که نتبجه نمیده من فقط ادامه دادم و تند تند روز هام رو شمردم تا به لاغری برسم..
و نتیجه اش چی شد؟ برگشت تمام و کمال وزنی که با زجر کم کردم.
در رابطه با لاغری دو موضوع مورد بحث قرار میگیره
۱.چرا خیلی ها چاق اند و خیلی ها لاغر؟
۲.چگونه میشود لاغر شد؟
سوال اول صورت مسئلهاس که ما هیچ وقت بهش توجه نکردیم.چون دلایل زیادی برای چاقی خودمون و لاغری بقیه داشتیم.
بیشترمونم باور داشتیم ژنتیکمون چاقه و ژنتیک اونها لاغر..
اصلا تفکر نکردیم،تعلل نکردیم..
چیزی که خدا در قران بسیار تاکید میکنه :
ایا تفکر نمیکنید؟ ایا توجه نمیکنید؟
قرآن هم میگه توجه کن..ببین دور و برت این همه ادم هرچی میخودن لاغرن پس مشکل از خوردنت نیست بفهم..
ولی کی بهمون یاد داده فکر کنیم؟ هیچ کس! چون ما قربانیانِ قربانیان هستیم.
من مطمئنم دیگه با هیچ رژیم و ورزشی لاغر نمیشم.
فقط از طریق پیدا کردن عوامل چاقی ام و ادامه مسیر لاغری با ذهنه که میتونم برای همیشه رها باشم
رهایی یعنی حالت تسلیمی که الان دارم
از دیشب که دوره ام فعال شده انگار حالت تسلیم و سکون دارم.
حالتی که هرچقدر توی دوره های رایگان دوییدم بهش نرسیدم!!
ولی حالا خیلی راحت و آسوده بهش دست پیدا کردم..
استاد من فهمیدم :
اگر میخوام ثروتمند بشم باید یک خانم رئیس خوش اندام باشم.
من اگر میخوام سلامت باشم باید سبک و لاغر باشم.
من اگر روابط خوب میخوام باید لاغر بشم تا بتونم بهتر خودم رو ثابت کنم و نگران قضاوت دیگران نباشم
من اگر عزت نفس میخوام باید تناسب داشته باشم. تا اعتماد به نفسم خود به خود بیشتر بشه.
حالا میرسیم به لیست عوامل چاقی من:
پرخوری
ریزه خواری
یواشکی غذا خوردن
شیرینی و تنقلات خوردن
نون و برنج خوردن
کم آب خوردن
تنهایی زیاد غذا خوردن
بی موقع و از روی تفریح غذا خوردن
ژنتیک و ارثی به طرف پدر و مادر رفتن
بلوغ
ورزش نکردن
و…
عاشق این جمله ام:
هیچ اتفاقی در فایل های بعدی نمیوفته،هیچ تکنیکی نیست
هرچی هس همین گامه! نگاه کن ببین گام هات رو چطور برمیداری ..
رضایت بخشه یا نه؟..
سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم
استغد قراره دلالیل چاقی مونو از دیدگاه خودمون بنویسیم…..هر چی سعی کردم مثل قبل لیستی از دلایل چاقیم تهیه کنم نشد.تو سری اول فکر کنم بالای ده مورد علت چاقی شمردم که بعضیاشون خیلی تو ذهنم قوی و محکم بودن….ولی الان نتونستم دوباره اونا رو بنویسم.برای منی مه بیشتر از یه ساله با شمام و دوره رو شرکت کردم و کامل انجام دادم و روزی چند بار گفتم من مس،ولیت چاقی خودم را میپذیرم دیگه نمیشه. نمیتونم بشینم باز بنویسم دلیل چاقی من ارثیه.آره سالها اینجوری فکر میکردم و چقد مامانمو به شوخی دعوا کردم که این ارث بود تو به من دادی. و عدالت خدا رو زیر سوال میبردم که چرا موقع آفرینش باید آبجی مو شبیه بابام لاغر و خوشگل بزنه و منو زشت و چاق. بر چه اساسی. عقلم نمیپذیرفت خدا اینکارو کرده باشه ولی خوب اینجوری بزبان میاوردم.دیگه نمیتونم بگم چاقی من از کم کاری تیروییده در حالی که میبینم کسایی که تیرویید کم کار دارن و لاغرن.نه دیگه نمیتونم بگم چاقی من از ورزش نکردنه درحالی که جاری من دا،م خونه ست و مخدوده حرکتش خونه شه ولی بشدت لاغره.ولی من روزی ۴۰دقیقه تردمیل میزدم و سرکار میرفتم و کارای خونه مو حتما انجام میدادم و هر روز از دیروز بیشتر چاق میشدم.نه من میدونم علت چاقی من چیه.و دارم به لطف خدا برطرفش میکنم.موانع رو که بردارم. چون خدا ذات من و لاغر و زیبا خلق کرده خودبخود به سمت لاغری میرم. چه بخوام چه نخوام. وای که از اولین روز چه کیفی میکنم با این جمله نهایی تون….چه بخوای چه نخوای لاغر میشی…خیلی خوبه.همیشه دلم میخواست اینو بشنوم……
دلیل چاقی من فرمول های چاق کننده ای هستن که در ذهن منن.و این فرمول ها هیچ کدوم ذاتی نیست. از ابتدا با من نبودن. آموختنی بوده. خانواده جامعه دوستان به غلط فرمول هایی رو تو ذهن من کاشتن و من
بی اختیار و ناخودآگاه و از روی عادت دارم بهشون عمل میکنم.باید با تلاش خودم و شرکت مداوم در دوره و گوش کردن فایل هلی شما و خوندن و نوشتن و تکرار این فرمولای چاق رو در ذهنم کمرنگ کنم. اونقد کمرنگ که انگار پاک شن و دیگه نباشن.بعد فرمولای لاغری رو هم با تکرار جایگزین کنم.به همین آسونی.لاغری با ذهن آسونترین کار دنیاست.بعد آروم آروم نشونه ها ظاهر میشه.باید صبور باشم و مشتاق.وای استاد وقتی برنامه ذهنیمو هر دفعه اینجوری مرور میکنم هر دفعه تنم از خوشحالی مورمور میشه. یه شعف خاصی دارم. تصویر ذهنی خودمو میبینم که روی یه خانم کمرباریک ۶۰ کیلویی بسته شده.دیگه وقتی تو اینستایی جایی یه خانم مانکن میبینم نمیگم کاش منم اینقدی شم .بخدا. میدونم که میشم. یه لحظه خودمو جاش میبینم .اینو تازگی فهمیدم. خیلی قشنگه استاد.از خدا میخوام کمکم کنه تو این مسیر زیبا استوار بمونم…
به امید روزی که عکس این خانم ۶۰ کیلویی زیبا رو براتون بفرستم
سلام استاد عزیز
تولدتون مبارک .
درپناه حق تندرست وموفق باشید
الان خواستم دوتا از محصول شما رو باهم خریداری کنم
منتها وقتی کدتخفیف رو میزنم فقط همون ۴۰ درصد رو حساب میکنه و ۱۵ درصد خرید اولم رو به عنوان تخفیف در جمع منظور نمیکنه .
آیا بایستی تک تک خرید کنم تا ۱۵ درصد خرید اول رو که به عنوان هدیه درسبد خرید منظورمیشه درخرید دوم ام دریافت کنم .
یا اینکه هدیه سبد خرید اولم در یک روز دیگه غیر امروز منظور میشه ؟
با سپاس از زحماتتون .
سلام و درود
موجودی کیف پول در مرحله پرداخت به صورت خودکار از مبلغ پرداختی کسر می شه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلااااااااام
من از کِی چاق شدم؟چرا چاق شدم؟
الان که دارم فکر میکنم به بچگیام و عکسامو که میبینم متوجه شدم که من وقتیکه به دنیا اومدم خیلیییییی تپلی بودم و اصلا تپل بودنِ بچه ها در بدوِ تولد نوعی افتخار محسوب میشده.
در تمامِ دورانِ مدرسه متناسب بودم.اما همیشه از بقیه میشنیدم که تپل بودن مُده.
اما وقتیکه بزرگتر شدم و راه افتادم متناسب بودم.
همینکه درسم تموم شد و رفت و آمدم به مدرسه قطع شد شروع کردم به چاقی.
بعد از ازدواجم بدنم شروع کرد به چاق شدن.
یکی از چیزایی که شنیده بودم این بود که چاقی در ما ارثیه.
یکی از دلایلم کم تحرکی بود.وووو
اینطوری شد که تمامِ توجهم رفت رویِ ناخواستم که چاقی بود.
و دیگه تپل بودن هم از مُد افتاده بود.
اطرافیانم میگفتن که اگر بچه دار بشی لاغر میشی.اونموقع یکسره میخوردم و میگفتم که الان وقتِ خوردنه و بعد از زایمان لاغر میشم.من الان به لطفِ الله ۲ تا دخمل دارم اما هنوز لاغر نشدم که هیچ.چاقترم شدم.که چاقتر شدنم رو انداختم گردنِ عملی که واسه زایمان هام انجام دادم.
تا الان که روشهایِ مختلف رو انجام دادم اما…
هر وقت که هر لباسم برام تنگ میشد خودمو سرزنش میکردم و از خودم بدم میومد و خجالت میکشیدم.تا اینکه دیگه اصلا از لباس خریدن خوشم نمیاد و اعتمادِ به نفسم هم خیلیییییی اومد پایین.
ممنونم از شما استادِ عزیزم و کسانی که دیدگاهم رو میخونن.
سلام
خوب که فکر میکنم من کودکی ام کاملا نرمال بودم ولی چون از خواهر هایم یکم درشتتر بودم شانه های پهن تری داشتم برخلاف اندام مینیاتوری خواهرهام مادر بزرگ که خودش چاقترین آدم فامیل بود همیشه بهم میگفت این به کی کشیده بد ریخته چشم ابرو نداره یا همسایمون بمن میگفت حق خواهراتو میخوری در حالی که غذام خیلی کمتر از اونا بود تا وقتی که از وقتی که به سن بلوغ رسیدم با اینکه الان به عکس های اون دوران نگاه میکنم فوق العاده بودم دختر خاله های پدرم که پزشک بودن همیشه به مامانم میگفتن تیپش اروپایی و داییم که یه تحصیلکرده بود همیشه میگفت به مامانم که خوشتیپترین دخترت نفسه ولی افسوس از آدمهایی که فقط روم ایراد میزاشتن که چرا این درشته و فلانه مامانمم میگفت ژنتیکی به من کشیده تپلتره این دخترم یا میگفت متابولیسمش پایینه تا این درشت بودن منو توجیح کنند افسوس از نادانی
من همیشه خودمو یه دختر چاق و زشت میدونستم در حال که الان دوستای دوران مدرسه رو میبینم همگی میگن تو مثل عروسکها بودی ولی چون ارتباط نمیگرفتی باهامون ماهم نمیگفتیم بعدش بعد ازینکه خواهر بزرگم ازدواج کرد طبق معمول منو خواهر وسطیم که ازون درست تر بودم موقع خرید لباس خواهرم جوری با من رفتار میکرد که انگار خییییلی چاق بودم و تو روم میگفت تو باید خیلی لاغر شی تا خوشگل بشی زمانی هم که موقع ازدواجمبود یه خواستگار از اطرف فامیل شوهر خواهرم اومد و بعد نیومدن خواهرم گفت میگن این الان انقدر چاقه یدونه بزاد چی میشه در حالی که سایزم ۴۲بود وزنم ایده عال جالبه که هیکلمم ساعت شنی هستش فرمش
الان که به عکس های دوران بلوغ و جوانی نگاه میکنم فوق الااده بودم ولی عمرمو با تفکر اینکه خیلی چاق و بیریختم گزروندم
باورم نمیشه چرا تو اون وزن ها همیشه احساس چاق بودن میکردم بعد ازینکه مادرمو تو بیست سالگی از دست دارم عمه مدبامن خیلی صمیمی بود ولی متاسفانه اونم همیشه میگفت باید خیلی لاغرتر بشم و هروقت نا امید میشدم بمن میگفت تو ژنتیکی چاقی تو سوخت و سازت پایینه من همسن تو بودم باربی بودم و این حرفها و در این سالها با وجود اینکه رژیم های محتلف و پزشکهای مختلفی را تجربه کردم ولی بعد از حتی ۲۰کیلو کاهش وزن وزنم برگشته الان به این نتیجه رسیدم که همه چی باید از درون من تغییر بکنه
و اتفاقی با این سایت آشنا شدم امیدوارم که جواب بگیرم بکبار برای آخرین بار
سلام
امروز سال دوم دبیرستان هستم وتصمیم گرفتم ک بعد اتمام سال دوم شروع کنم ب خواندن کنکور از تمام تفریحاتم فیلم دیدن هام زدم بیشتر مینشستم و در س میخوندم از ورزش کردن زدم از دید و بازدید وعروسی واینا
خواندم وخواندم وقتی وارد سال سوم شدم صبح مدرسه میرفتم از اونجا میرفتم کتابخونه اکثر از بیرون کلوچه میگرفتم میخوردم نخوابم بخونم تا اینک وارد سال پیش دانشگاهی اضطراب واسترس در من بیشتر شده بود چاق شده بودم یبار معلم فیزکم برگشت گف فریبا نزدیک ۷۰ کیلو وزنته من تقریبا بین ۳۶دانش اموز فقط و فقط من چاق بودم اونها شاد بودن زندگیشونو میکردن ولی من از همه چی زده بودم همشون متناسب بودن چاق بینشون فقط من بودم
بعد کلاس میرفتن کتابخانه و اونقدر خوابم میومد ک حتی نمیتونسم بخونم از بی غذایی تا میرسیدم خونه ومینشستم ی دل سیر میخوردم تا این کنکور دادم نتیجه دلخواه من نبود چن من هی خوندم و خوندم یکبار نکردم ک دوره کنم تکرار کنم استمرار بود ولی تکرار نبود
بعد دوباره تصمیم گرفتم بخونم از همون اول شروع کردم کتابها رومیزاشتم جلویم هرچی میخوندم یادم میومد انگار ب ی تکرار من وصل بودن اطلاعاتم
ناراحت میشدم گریه مبکردم باز صبح زود بیدار میشدم میرفتم شد عروسی دختر خالم رفتم لباس بگیرم هیچی اندازم پیدا نکردم کم مونده بود بشینم وسط بازار و پاساژها گریه کنم دیدم مادرم بغض کرده ناراحتی مامانم بیشتر دلمو شکست بیشتر تحقیر شدم من شکست هی داشتم تو خود حس میکردم شده بودم ی ادم گوشه گیر ک داره ادای قوی بودن درمیاره ی پیرهن گرفتم ک الان ک سنم ۲۸ ساله الانم مناسب سن من نیس
ی مانتویی پیدا کردم سیاه ولی باز خیلی توش چاق بودم
بعد عروسی مادربزرگم اومد و گف از فامیل فلانی رژیم رفته منم شمارشو گرفتم برا تو خیلی نتیجه گرفته شماره رو گرفتم بدون تعلل یا اصرار و شوق خودم رفتم دکتر و دکتر هرچی از دهنش اومد گف که حق نداری برنج بخوری همش سبزیجات مزخرف و غذاهای ابپز ک اندازه ی نوزاد من غذا نداشتم اونقدر گشنه میشدم ک خوابم میومد دلم میخواست همش بخوابم بزور درس میخوندم از بس ک بیحال بودم اما نتیجه کنکورم خوب شد و منم لاغر لاغر ن شیرینی میخوردم ن غذای خانواده هر روز بیشتر پیشرفت میکردم لاغر و لاغر شدم رفتم دانشگاه لباسهای شیک و من ادامه دادم یبار رفتیم اردو واقعا من چقد کنترل کردم وبا اینک دوستام همش متناسب بودن ولی همیشه شیرینی میخوردن تنقلات و غذای سلف واما من همش مواظب بودم ساعتهای طولانی راههای طولانی پیاده روی میکردم ایروبیک میرفتم
تا اینک ازدواج کردم و چاق و چاق شدم تا اینک رفتم خونه زندگیم و غذا پختم بااینک غذای زیاد نمیخوردم و. اما اعتقاد داشتم ک شب نباید غذا نباید برنج خورد اینا من چاق شدم بعد بااینک من قبلا میوه زیاد میخوردم وتاثیری روم نداشت حتی لاغر تر میشدم شنیدم میوه چاق میکنه و فلا کن و بیشتر و بیشتر تو تنگنا بودم باز رژیم میگرفتم کالری شماری ۲و ۵ تا اینک رفتم اون دکتر قبلی ولی اصلا نتونستم نگ دارم سرگیجه داشتم جلو چشمام سیاه شد وول کردم اومدم دوباره کالری شماری خب کم میکردم تا اینک حامله شدم و با اینک نمیخوردم شدیدا چاق شدم ن شیرینی میخوردم ن نمک ولی چاق چاق شدم دکترم هی میگف کم بخور زیاد میخوری و فلان من تو دوران شیرین حاملگی از خودم متنفر بودم ی زن افسرده و بیحال و متنفر از خودم بودم میگفتم منک نمیخورم چرانقد چاقم چاقم گفتن شیر بدی لاغر تر میشی ولی من اعتقاد داشتم من نیسم واصلا چاق شدم با ۲۲کیلو افزایش داشتم از خودم بدم میومد دوماه گذشت مامانم نمیزاشت رژیم بگیرم تا این در مهمونی خانواده همسر منو همه مسخره کردم من اون روز اونقد بغض داشتم ک نگو رژیم گرفنم رژیم پروتئین ک همش سینه مرغ و سفیده کوفت زهرمار خیلی زود۱۹ کیلو کاهش داشتم تا اینک خسته شدم کالری شماری تا اینک بچم تحت ی سانحه زخمی شد و من ی مادر ک همش افسرده و ناراحت و گریه میومد دوسال کامل از زندگی افتادم شدم عین معتادها
تا اینک عروسی خواهرم شد و من دوباره یکم حالم بهتر شد و رژیم گرفتم مکرر کالری شماری ولی نمیتونستم نگ دارم مدام ب بچه غذا میدادم خودمم دلم میخواست تا اینک ی روز نشستم و گفتم ک من خستم خدا چرا چاقم من دیگه نمیدونم از ترازو از وزن کردن از کالری شماری از همه چی خستم تا اینک با اینجا آشنا شدم و ادامه دادم تو دوران ازدواج م و بخصوص بعد بدنیا امدن بچم خواب بیشتر بیشتر مقصر میدونستم یکبار رفتم آمپول زدم ویتامین قشنگ دوکیلو چاق شدم از بس فروملها فوری بودن
من برنج و خواب و ازدواج و حاملگی شیردهی شیرینی و سرخ کردنی خورش نون ورزش نکردن استراحت کردن غذا پختن کیک و شیرینی پختن مادرم و خودم نزدیک ب خونه مادرم و میوه اضطراب و استرس و بی اعصابی افسرده بودن و فکر غم غصه و همش این جمله یادم میگفتم بدنم ب ورزش عادت کرده چن نمیکنم چاقم چن پدر مادرم چاقن من چاقم جنسم چاقیه چن شیرینی دوس دارم ترش دوس ندارم چاقم
همیشه از اطرافیانم دیدم ک آبغوره وابلیمو میخورن مبگن اونا لاغر میکنن یا ابمیوه چاق میکنه نشستن تلوزیون دیدن با گوشی بازی کردن چاق میکنه بعد خودم همیشه میگفتم ماه رمضون چاق میشم کم کم ۵ کیلو عید چاق میشم مسافرت میرم چاق میشم رستوان میرم
غذای بیرون فست فود تولد عروسی شب چله کیک کلوچه شکلات کاکائو قهوه شکرهمیشه میگفتم ترشی و پیاز و ترب وسبزی گشنه میکنن و چاق میشم عسل خامه و کره ومربا همه اینها رو چاق کننده میدونستم تخمه و اجیل وپفک وچیپس نوشابه دلستر روغن وکوکو سنگک وبربری سس وسالادآش کلا چیزی نبود ک در ذهن من دلیل برچاقی من نباشه
عمل چاقی خودم میدونستم والانم ازادم از اینا راحتم راحت میخورم یا لذت و ممنونم از استاد عزیز
چرا چاق شدم من وقتی بچه بودم لاغر بودم و این وضعیت فکر کنم تا کلاس ششم ادامه داشت اما بعد آن من ناخواسته شروع کردم به هله هوله خوردن و این برای من ی عادت شد و من همیشه گرسنه بودم من اضافه وزنو احساس نمیکردم تا اینکه طعنه زدم اطرافیان رو حس کردم بعد اون من همش از غذام کم میکردم حتی باشگاه میرفتم اما بی فایده بود دیگران فکر می کنن خیلی میخورم در صورتی که من کمتر از خودشون میخورم توی خانواده ما برادرام و مادرم اضافه وزن دارم فکر میکنم باید چاقی ما ارثی باشه یا بخاطر مواد نگهدارنده غذا ها باشه. من فکر می کنم که بیشتر ارثی هست.
من زیاد فیلم نگاه میکنم و اگر موقع تماشای فیلم خوراکی یا غذا پیشم نباشه نمیتونم فیلم ببینم.
من فکر می کنم که تیروئید من کم کار است.
من چاقی خودمو از بد بودن مواد غذایی امروزی میدونم.
تو خانواده ما اضافه وزن رایجه پس حتما من هم به آنها رفتم.
من خیلی تلاش کردم لاغر شوم رژيم های مختلف مدام باشگاه رفتن اما همه بی فایده بود پس حتما هیکل من این است و نمیتوانم کاریش کنم.
من چرا چاق شدم
وقتی که متولد شدم به گفته مادرم از بس لاغر بودم امیدی به زنده موندن من نداشتند اطرافیان مادرم میگفتند این بچه نمیونه بیخود براش زحمت نکش اما به خواست خدا من زنده موندم وبزرگ شدم تا سن ۱۳ سالگی بسیار متناسب و خوش هیکل بودم حتی میتونم بگم لاغر بودم هیچ گاه به یاد ندارم که برای بیشتر خوردن وقوی تر شدن از سمت والدین ام اصراری به من شده باشه حتی به خواهر وبرادرانم مثلا من اصلا خورشت آلو و ابگوشت دوست نداشتم وسر سفره اگر ابن دو نوع غذا بود نمیرفتم و مادرم هیچ وقت غذای خاصی برای من درست نمیکرد چون که آن غذا را نمیخوردم یادمه یک بار پدرم دلش سوخت که من نهار نمیخورم دو تومن داد گفت برو برای خودت ساندویچ بگیر اما مادرم مخالفت کرد گفت نه اگر میخواد همین را بخوره اگر نه صبر کنه تا شام بنابراین در خانواده من غذا به اصرار داده نمیشد هم پدرم متناسب بود هم مادرم ولی به مرور زمان آنها هم کمی چاق شدند در سن ۱۳ سالگی دچار بیماری روماتیسم شدم و بیماری پیشرفت کرد تا این که قلبم هم کمی آسیب دید بشدت لاغرتر شدم بادمه به وزن ۳۶ کیلو رسیدم اینجا بود که مادرم ترسید و فکر کرد دارم میمیرم اما این بیماری بود که منو لاغر تر کرده بود و لی خوب او هم مادر بود و نگران من تجویز دکتر روزی ۱۰ عدد کورتون بود دکتر گفت مجبوری این قرص ها را بخوری هم پف میکنی هم چاق میشی وچاره ایی نیست چون ممکنه آنقدر به قلبت صدمه بزنه که دچار مشکل بشی بنابراین چاقی بهتر ازونه ومن ناچارا این قرص ها را مصرف کردم و اشتهای من هم از آن زما ن بیشتر شد حالا تقویت ها ی مادر به کنار دیگر هرچی میخواستم آماده میکرد وهرچه میگفتم انجام میداد واز چاق شدن من خوشحال بود این پروسه ادامه داشت تا من به وزن ۶۰ کیلو رسیدم یک دختر ۱۳ ساله با ۱۵۰ سانت قد آن زمان قدم همینقدر بود با وزن ۶۰ کیلو گرم دیگر لباسهای خودم اندازه ام نمیشد و مجبور بودم لباسهای مادرم رابپوشم کلی غصه میخوردم وگریه میکردم چون اصلا چاقی را دوست نداشتم اما چاره ایی هم برای درمان بیماری من جز این قرص ها نبود الان که در تمام دوره های استاد عزیزم شرکت کرده ام متوجه شدم که همان حرف دکتر چون آدمی است که بهش اعتماد داریم باعث این فرمول چاقی در ذهن من شد اگر خود دکتر به من نمیگفت که عوارض این دارو چاقی است شاید هیچ گاه من چاق نمیشدم و روند طبیعی بدنم را طی میکردم اما متاسفانه بعد از حرف دکتر این باور در من ایجاد شد که چاق شدن روند طبیعیه این دارو میباشد ومن هروز چاقتر شدم در سن ۱۷ سالگی روی به ورزش های شنا و والیبال و بسکتبال آوردم حتی دو میدانی هم شرکت کردم چون عاشق تحرک و ورزش بودم خوشبختانه یکی از همسایگان ما خانم رادبخت کارشناس ورزش بودند و آن زمان در استادیوم آزادی که آن موقع آریامهر نامیده میشد فعالیت داشتند به واسطه ایشون تمام تابستانهای من پر شد از ورزش های گوناگون وخودبخود با قد کشیدنم متناسب هم شدم تا ۱۸ سالگی دیگر کاملا متناسب بودم اما از گوشه کنار مشنیدم که هر کسی ازدواج کنه چاق میشه گاهی به خود منم میگفتند ازدواج کنی دیگه این هیکل نداری یا اگر بچه دار بشی دیگه خوش فرم نمیشی که باز هم این حرفها بطور ناخود آگاه در ذهن من به شکل فرمول در آمد و وقتی در آن شرایط قرار گرفتم چاق شدم اما هر بار بارژیم سعی کردم وزن اضافه را کم کنم بادمه سر فرزند دوم ام شیر مادر مبخورد بقدری رژیم سخت گرفتم که دندانهایم لق شد و دکتر بشدت با من دعوا کرد وگفت چرا این کار را میکنی وسریع با کلی ویتامین و آمپول به دادم رسید وگرنه دندون هایم را از دست میدادم خلاصه بعد از این باورهای چاقی برای رهایی از چاقی روی به ورزش آوردم وچنان پبشرفتی در امر ورزش کردم که مجال صحبت آن اینجا نیست که توانستم یکی از مربیان ومدرسان موفق باشم و باشگاه ورزشی بانوان را در سال ۶۷ تاسیس کنم البته ۳ سال هم در خانه کلاس داشتم وبا ۱۲۰ شاگرد از خانه برای باشگاه تازه تاسبس رفتم و ۳ سال آن زمان مبارزه کردم تا بتوانم مجوز باشگاه برای بانوان را بدست بیاورم و۳۵ سال در امر ورزش فعالیت کردم تا سالی که در ورزش وتحرک بودم چاق نمیشدم چون باور من این بود که متناسب ماندن راهی جز ورزش و رژیم ندارد اگر زمانی من نتوانم ورزش کنم و رژیم غذایی خود را حفظ نکنم بشدت چاق میشوم و همین هم شد من ورزش ورژیم را در سال ۹۶ بخاطر یک سری مسائل گذاشتم کنار ودر عرض یک سال ۲۰ کیلو اضافه وزن پیدا کردم اما بعد از آن دیگر نه حال ورزش داشتم نه رژیم های گوناگون تا این که با استاد در ایتوپ آشنا شدم وقتی برای اولین بار این فایل را دیدم شگفت زده شدم دیدم چقدر حرفهای استاد درست است با این که با باورهای من مغایرت داشت اما چنان حرفشان به دل مبنشست که ترجیح دادم تعصب ام را بزارم کنار و حر ف نو بشننوم تا ۶ ماه فایل های رایگان را مرتب گوش کردم وبعد از آن ثبت نام کردم البته دوستان عزیزم من در حال حاضر در سه دوره ورود به سرزمین لاغری و پاکسازی ذهن و دوره پیشرفته هستم یک چیزی که به عنوان تجربه شخصی خودم مبخواهم بگویم این است که من برای لاغری شرکت کردم اما اینقدر این دوره ها پر محتوا وعالی است که بعد از مدتی دیگر به لاغری اهمیتی نمیدهید چون درک میکنید که لاغر شدن آسانترین کار دنباست تجربه هایی در رندگی خود بدست میآورید که خیلی مهمتر وبالاتر از لاغری است البته من نسبت به شروع دوره خیلی لاغرتر شدم ولی نمیدانم چند کیلو است چون تعهد دادم که روی وزنه نروم فقط از لباسهایم متوجه میشوم لاغر شدم بدون هیچ گرسنگی کشیدن بدون حتی یک قدم پیاده روی ساده حتی ورزش که من عاشقش بودم وقتی بادم میاید چه وزنه های سنگینی را میزدم وچقدر رنج برای لاغر ماندن را متحمل میشدم ولی الان به راحتی با آرامش خیال به سمت لاغر شدن و متناسب شدن پیش میروم امیدوارم هر رکز تعداد زیادی از دوستان همراه به دوره ها اضافه سوند تا شهد شیرین لاغری آسان با ذهن را بنوشند
همین جا بازهم از استاد عزیزم تشکر وسپاسگذاری میکنم چون میدانم برای تهیه فایل ها واین که میخواهند با تمام وجود آنچه را که خودشان درک کردند به ما آموزش دهند
سپاسگذارم استاد عزیزم
با عرض سلام و شادباش.
درست یادم نیست که چاقی من از کی شروع شد ولی از بچگی بود.از چهارم دبستان که یادمه مجبور شدم یه سری آمپولهای کورتن بزنم و اشتهام افزایش زیادی پیدا کرد و شروع به چاق شدن کردم به صورت جهشی وزیاد.البته قبلش هم لاغر نبودم ولی خوب بودم.
من عاشق شیرینبجاتم از هر مدل که باشه و بعد از خواب حتما دلم یه چیز شیرین میخواد
دوم اینکه من از بچگی خیلی تند غذا میخوردم و میخورم و بنابراین زود غدام تموم میشه و پیام سیری نمیاد پس غذایبیشتری میخورم
من ریزه خواری که دارم و عادت پرخوری عصبی یعنی هر فشاری تو زندگی بهم میاد نمیدونم چرا سروکله من تو کمد خوراکیها و هله هولست.
موقع تماشای فیلم دوست دارم یه چیزی بخورم.اگه سیر هم باشم بازم یکی دو لقمه را میخورم.
کم کاری تیرویید هم دارم و دیابت.بنابراین اعتقاد دارم سوخت و سازم پایینه
در ضمن فکر میکردم که من استخون بندیه درشتی دارم و کلا ۴شونه هستم
به امید لاغری🙏🙏
بنام خدا 🌹
باسلام خدمت دوستان عزیز سایت تناسب فکری. واستاد
دلایل چاقی من خیلی زیادن .ودیروزهمشونو ازنونشستم وبررسی کردم .
پرخوری . زیاده روی خودم توغذاها . خوردن غذاهای اساس خاطرات .کم تحرکی .ورزش نکردن .پیاده روی نکردن . وقتی غذامیخورم قبل ازخوردنش ترس میادسراغم که بخورم یانه و نکنه چاق بشم .و درنهایت چاق شدن تنها اتفاقیه که بعداز خوردن اون غذا میفته غذاخوردن توی زمان سیری .وقتی احساس نگرانی میکنم ویااحساس ترس بهم دست میده ویاخاطره ای که ناراحتم میکنه روبه با میارم دچار احساس ناراحتی میشم وبرای اینکه ازاون احساس فرار کنم میرم سراغ غذا . همیشه مقدارغذایی که میخورم درحددرد و فشار ترکیدن هست .و همیشه دلیلی برای خوردن دارم و دیروزکه داشتم این تمرینو مینوشتم توجه کردم که من برای احساس شادی و ترسم انگار یک واکنش دارم واون هم خوردن هست و بعد به این یقین پایمان رسیدم که برای ذهن احساس که داده میشه ازطریق من مهمه و اون تکرارکنندس براش فرقی نداره براش غم باشه یاشادی .
وقتی وارداین مسیرشدن برای بار چندم تصمیم گرفتم این بار انجامش بدم وتکرارش کنم حتی اگر بقیه راضی نباشند این بارتصمیم گرفتم تکرارکنم وتکرارکنم تابه نتیجهای که میخوام برسم تعهدبعضی ازبچه های سایت رومی بینم درس میگیرم و ازشون یاد میگیرم که متعهد باشم .من دلایل زیادی داشتم که همشون به دید سطحی بودن اماحالا ازاین به بعد دلایلی برای لاغری و تغییرخودم خواهم داشت .
به نام خدای مهربان . با سلام خدمت اسناد عزیز و دوستان همراه. خیلی خوشحالم که به لطف خدای بزرگ وارد گام چهارم شده و فایل زیبای استاد را گوش داده و انگیزه و امیدواری زیادی در من پدیدار شده است . استاد عزیز این اولین باری است که این سوال را خودم میپرسم چرا من چاق هستم و از چه زمانی چاقی در وجود شم شکل گرفته؟ چقدر زیبا بیان می کنید موضوع انشای ما در خصوص چگونگی چاق شدن خود بنوبسید؟ من از کودکی چاق بوده و خانواده ام هنوز هم عاشق بچه های تپل .تا جایی گه یاد دارم چاق بودم در دوران ابتدایی از بقیه همکلاسی ها چاق تر و دقیقا هنوز زپان هایی را که توسط بچه ها مسخره میشدم به یاد دارم . پذیرفته بودم که چاقی ما ارثی است و استخوان بندی درشت و باردادی و ازدواج و قرص های اعصاب و قرص آهن و کلسیم و …..همه از عوامل چاقی توستو
تمام راه ها را برای لاغری رفتم تمام راه اا .قرص های لاغری و ورزش های سخت و گالدی سماری و پیاده روی های خسته کننده و دمنوش ها و طب سوزنی و رژیم های طب سنتی و طب سوزنی و کتوژنیک و ۲۱ روز ۲۱ راه و…… نا امید ناامید و افسرده به تمام معنا .نمیدانم به چه سکل و چطور چشمم به این سایت خورد و به این مسیر هدایت شدم . واقعا نمیدونم چطور؟ یک شب که بسیار دل شکسته و ناراحت بودم سرچ کردم خدایا کمکم کن اون لحظه مد نظرم به هیچ عنوان لاغری نبود چون افسرده شده بودم و از هیچ چیز ور زندگی لذت نمبردم مدام سرچ میکردم خدایا کمکم کن از قضا آن شب نوشتم خدایا؟ دیگه نمیدونم چی شد که الان اینجام و دارم به سوال اسناد پاسخ میدم . خدایا شکرت کمکم کن .بسبار از اسناد عریز ممنونم . شما فرستاده ای از طرف خدا هستی و یقین دارم همان کسی که من رو هدایت کرد و الان گام چهارم هستم همان خدا توفیق خرید میکنم ها رو هم به من خواهد داد . خدایا شکرررررر .شکرگزاری من را بپذیر
با سلام
گام چهارم در مسیر لاغری
سوال امروز چرا من چاق شدم و از چه زمانی اضافه وزنم شروع شد؟چه چیزی باعث چاق تر شدن شما شد؟
برای پاسخ دادن به این سوال دوباره برگشتم و به مسیر چاق شدنم نگاه کردم.
من تا سن ۲۶ سالگی کاملا متناسب بودم هیچوقت یادم نمیاد که توی تموم اون سال ها به فکر چاق شدن باشم یا اصلا نوع غذامو بررسی کنم یا مثلا کالری شماری کنم یا هر چیز دیگه ای. اون موقع با ارامش و بدون هیچ استرسی غذامو می خوردم، تنقلات میخوردم و کیک وبستنی را با لذت می خوردم.
وقتی ازدواج کردم اولین باور من با حرف اطرافیانم شکل گرفت و من پذیرفتم که ازدواج باعث چاق شدن میشه پذیرش همین باور منو دچار ترس کرد و خیلی مراقب خوردنم بودم یادمه اوایل ازدواج که مهمانی می رفتم بعد از هر مهمانی حس می کردم چاق تر شد.
باور بعدی من با اولین بارداریم شکل گرفت و چاق شدن را برای خودم طبیعی می دونستم و بیشتر از حد نیازم می خوردم که یعنی نیاز بچه تامین بشه و شروع پرخوری من هم بود و چون فکر می کردم طبیعیه که تو این دوران ادم چاق تر بشه به راحتی اضافه وزن زیادی را تو این دوران به دست آوردم.
بارداری دوم سنم بالاتر رفته بود و بالا رفتن سن هم عامل دیگه چاق شدنم بود چون همه می گفتن وقتی سن میره بالا وزن آدم بیشتر میشه.
کم بودن تحرک، برنج و نون خوردن، خوردن تنقلات، استفاده از فست فودها،کم کاری تیروئید، خواب بعد از ظهر، شام خوردن ، ارثی بودن چاقی و خلاصه پر بودم از دلیل برای چاق شدن دلایلی که با شرکت توی دوره متوجه شدم هیچکدومشون نمی تونه عامل چاقی من باشه چون اطرافم پر بود از آدمهایی که همون شرایط را داشتن و کاملا متناسب بودن.
خیلی از خانما بعد ازدواج هیچ تغییری نکردن چون اصلا این حرف را باور نداشتن، بعضیا حتی تو دوران بارداری وزن هم کم کردن و به قول خودشون بچه شون درشت تر شده بود و خودشون وزن کمتری می گرفتن.
همسایه ای داشتیم که سه فرزند داشت و خانمه سه سال از من بزرگ تر بود ولی کاملا متناسب بود.
توی اطرافیان خودم کسانی رو می شناختم که تحرکشون خیلی از من کمتر بود وهیچوقت هم ورزش نمی کردن ولی کاملا متناسب بودند.
پس باز هم باید برگردم ببینم دلیل چاق شدن من چی می تونه باشه دلیل چاقی من هیچکدوم از عواملی که نام بردم نبوده من قبل از اینا اول توی ذهنم چاق شدم وقتی هر چی دیگران می گفتن رو بدون تحلیل و بررسی قبول می کردم وقتی باورشون می کردم اون باور در من شکل می گرفت وذهنم منو به همون شکلی که خودم باورش کرده بودم و توی ذهنم بهش پرو بال دادم می رسوند.
اون زمان ها هر وقت حس می کردم وزنم زیاد شده از ظاهر خودم بدم میومد و حسابی خودمو سرزنش می کردم و بعد هم توی خوردن خیلی رعایت می کردم، ورزش می کردم، کالری شماری می کردم و هزار تا کار می کردم که وزن کم کنم ولی بی فایده بود خودمو زجر می دادم واسه یه مدت کوتاه وزن کم می کردم و با جریان عادی زندگی خیلی سریع وزنم به حالت قبل وشاید کمی بیشتر برمی گشت و من افسرده ونا امید می شدم.
وقتی با سایت آشنا شدم یه جورایی حس خوبی داشتم و روش استاد را متفاوت از تمام چیزایی که تا حالا عمل کردم دیدم مصمم شدم که این روش را امتحان کنم عزمم خیلی راسخ نبود اوایل ترس و استرس هم داشتم که اگه جواب نداد چی ولی به مرور توی دوره با فایل های متنوع راه درست را طی کردم و با این که چند باری توی دوره دچار نا امیدی شدم ولی ادامه دادم چون باور کرده بودم تنها از طریق دهنی می تونم به لاغری برسم و دیگه حاضر نیستم هیچ روش دیگه ای رو امتحان کنم. من به صورت مستمر ادامه میدم تا به ایده آل خودم برسم.
سلام به همه ی دوستان.امروز روز چهارمیه که تو مسیر لاغری قرار گرفتم.سوالی که استاد بزرگوار از ما خواستن که جواب بدیم این بود که چرا چاق هستم.سوال سختیه.عوامل زیادی رو توی چاق شدنم دخیل میدونستم.که البته الان به این نتیجه رسیدم که همش بهانه بوده .خب پرخوری و ورزش نکردن رو دلیل اصلی میدونستم.چون آدم تنبلی نبودم و همیشه در تلاش بودم.اما خب بارداری هم یکی دیگه از دلایل اضافه وزنم بوده.همیشه دلم میخواست خوش اندام باشم و وقتی موفق نمیشدم بیشتر از پیش ناراحت و افسرده میشدم.چقدر از کلمه ی رژیم بدم میاد.بدترین احساس چاقی رو وقتی داشتم که میخاستم به یه عروسی بریم .توی کمد هرچی لباس برداشتم که بپوشم بقدری تنگم بود که شکمم میزد بیرون و خیلی بیریخت شده بودم.احساس عذاب کردم و فرداش رژیم رو شروع کردم.اما بازم روز از نو و روزی از نو.اینجا دیگه برای تغییر فرم بدنم به آخر خط رسیدم.و حاضرم موبه مو تمرینات استاد رو انجام بدم.امیدوارم همه ی دوستان عزیزم موفق باشند.
سلام خدمت استاد عزیز امروز صبح تو فکر لاغر شدن بودم و خداوند به طور معجزه آسایی منو هدایت کرد به سایت شما و شرو قدم اول ،خدایا شکرت در هر لحظه در حال هدایت کردن من هستی و من به هدایتت پاسخ میدم و متعهدانه تا آخرش ادامه میدم سپاسگزارم،از شما استاد عزیز هم بی نهایت سپاسگزارم
به نام خدا
وقت بخیر عزیزان
وقتی صحبت از تغییر می شه باید به دو صورت در نظر بگیریم ۱- چرا ما چاق هستیم و چرا بعضی ها لاغر هستن
۲- از چه طریقی و چه طور باید لاغر بشیم.
که ما همیشه به قسمت دوم توجه کردیم و با استفاده از رژیمها و روشهای مختلف می خواستیم لاغر بشیم هیچ وقت فکر نکردیم دلیل چاقی ما چیه علتش چیه که اون موقع ها همه یا ی گفتن چاقی ارثیه یا دلایل دیگه ما اصلا هر چی می خوریم چاق می شیک هیچی که نمی خوریم تو هم مثل عمه هات چاقی پاهات چاقه همش از این حرفها بعدش هم که دیگه یواش یواش سن بالا می ره می گن متابولیسم کند کی شه و باید تحرکت بیشتر باشه
حالا این مثال ماشین هم خوب مثالی بود هر کی اومد و گفت عیبش اینه ما هم به هر کی برخورد کردیم یه نظری داد و رد شد ولی این روش لاغری با ذهن مثل همون کامپیوتر عیب ها رو پیدا می کنه رفعشون می کنه تنها روشی هست که موندگاره
من توی این دو سال دیگه ایمانم قوی تر شده که ماندگار هستش چون در روشهای قبلی یه روز بعد از اتمام رژیم آدم شروع می کرد به چاق شدن ..
حالا چرا من چاق هستم ؟
من از بعد از زایمان چاق شدم که خوب همه این فرمولها رو شنیده بودم دور و اطرافم آدم ازدواج می کنه چاق می شه بچه دار می شه چاق می شه مامانم همیشه می گفت تو مثل عمه هات می مونی پاهات چاقه و یه سری از این حرفها اینها کم کم جزو باورهای من شده بود و من رو به سمت چاقی هدایت می کرد یه موقعی من هر روز پیاده روی می کردم هر روز ورزش می کردم غذا کمتر می خوردم ولی اصلا فایده نداشت باید ادامه می دادم خسته می شدم یعنی همیشه ذهنم درگیر این بود که فردا برم رو ترازو آیا کم شده وزنم یا نهو خلاصه بعد از چند سال من دیگه کاملا از این برنامه ها و ورزش ها ناامید شده بودم که به خواست خدا به این سمت هدایت شدم.
سلام..سلام به روی ماه تک تکتون!
گام چهارم “شروعِ مسیرِ لاغریِ من” چه اهنگ زیبایی داره این جمله..عاشقشم
اول یک تبریک و تشکر به خودم بدهکارم که دوباره شروع کرد و تا گام چهارم باهام اومد و احساسش رو خوب نگه داشت امروز که رفتم حمام و دیدم تکر های پوستی جدیدم دوباره زیاد شدن فهمیدم دارم مسیرو اشتباه میرم.من پرخوری رو با لاغری با ذهن اشتباه گرفتم اره درسته در لاغری با ذهن غذا خوردن باعث پاقی نمیشه اما خوردنِ غذا اونم اضافی معلومه که باعث چاقی میشه!! وقتی خودم رو توی ایینه میبینم ذهن چاقم میگه دیگه اب زیاد بخور برو بدو و کم بخوراما ذهنِ متناسبِ تازه متولد شده ام کنار گوشم نجوا میکنه : بیشتر روی سایت و خودت وقت بزار.بیشتر گوش بده،دوره کن و سعی کن بیشتر تمرکزت روی درونت باشه نه عوامل بیرونی!
من اومدم با کلی هیجان که قراره این گام رو به تناسبم چی یاد بگیرم؟
بریم سر اصل مطلب؛ وقتی صحبت از تغییر میشه دو موضوع مورد بحث قرار میگیره
۱.صورت مسئله۲.جواب مسئله
در مورد لاغری هم
۱.چرا من چاقم و دیگران لاغرند؟ نقش صورت مسئله دارد.۲.چگونه میتونم لاغر و متناسب بشم؟ نقش جواب مسئله دارد.
از خودم میپرسم! آرمیتا چرا دوست داری جواب سوال دوم رو پیدا کنی؟ وقتی حالا دیگه یاد گرفتی به جای اینکه صورت مسئله رو پاک کنی و دنبال نتیجه باشی باید به دلیل چاقیت فکر کنی.به اینکه چی شد که جسمت اینجوری شد..؟ به اینکه با افکار و رفتارت چه بر سر جسمت اوردی؟ وقتی توی این مسئله دقیق شدم ذهنم تیک تیک صدا داد و گفت: عه! این روش برای روابطم جواب میده که!! یعنی ما همیشه دنبال این هستیم که چطور میشه روابط بهتری داشت؟! اما هیچوقت نپرسیدیم چی شد که روابطمون اینجوری شد؟! چرا رابطه خوبی رو نمیتونیم تجربه کنیم؟!یا حتی ثروت و سلامتی و خلاصه تماااااااام جنبه های زندگیحالا که نگاه میکنم میبینم درباره کنکور و درس خوندن هم صدق میکنه.همه دنبال اینن چطور نمره عالی بیارن؟ در صورتی که نمیپرسن چرا نمره عالی نمیارن؟!
خدایا…صدای باز شدن قفل های ذهنم رو میشنوم..خدایا شکرت..خدایا شکرت..چه ارامشی چه حس نابی.. شکرررررررت..
و در ادامه:افرادی که اضافه وزن دارن همیشه دنبال راه فرار از چاقی هستگ و هیچ وقت حتی از ذهنشون خطور نکرده که اقا چرا چاق شدم؟! شاید از خودشون پرسیده باشن ولی ذهنشون گفته باشه: چه اهمیتی داره؟؟! زودتر از چاقیت خلاص شو بعدا راجع بهش فکر کن!
شاید نه! مطمئنمم که همچین چیزی بهش گفته چون ذهن خودم که همین رو همیشه میگفت.میگفت بیکاری فکر کنی چرا چاق شدی؟خب خوردی و اضافه کردی دیگه! چه دلیلی میتونه داشته باشه؟..و بخاطر همین من و خیلی های دیگه در روش های دیگه لاغری هیچوقت موفقِ همیشگی نبودیم.
ذهن چاقِ قبلیام دنبال راهی بود که :چاقی—-> لاغری اما ذهن متناسبِ جدیدم دنبال راهی است که: بفهمه چرا چاقه؟!
میپرسی چرا لاغری با ذهن ادعا میکنه که میتونه من رو برای همیشه لاغر کنه؟!
چون برخلاف روش های دیگه ما صورت مسئله رو میزاریم روی میز، دربارش بجث میکنیم،تحلیلش میکنیم و کم کم روش هایی رو یاد میگیریم که این صورت مسئله رو تغییر بدیم(صورت مسئله یعنی همون که چرا چاقم و بقیه لاغرند؟)
وقتی صورت مسئله تغییر کرد، جواب مسئله هم پیدا میشه و بعدِ اون؟؟ خوشحالی..اعتماد به نفس! به قول گام های قبلی:
“تمام ان چیزی که در مسیر چاقی به عنوان بها پرداختم در مسیر لاغری به عنوان پاداش دریافت میکنم “
و این جمله رو خیلی دوست دارم! چون من رو خوشبین میکنه! امیدبخشه..
میدونی! این روزا ذهنم زیاد میگه ولش کن حالا فعلا لاغرشو باز بعدا یک فکری داجع بهش میکنیم! اما من ذهنم رو کنترل میکنم و سعی میکنم بهش بگم: من اینجا نیستم که برای مدت کوتاهی لاغر بشم و لاغریِ همیشگی رو از دست بدم..چیزی که برام ارزشمنده و باعث افتخارم میشه و اگر برگردم بازم همین راه رو ادامه میدم اینه که:
$ من روزی تصمیم گرفتم یک بار لاغر بشم و برای همیشه لاغر بمونم $و نتیجه….؟ مشخصه!
ولی نمیخوام مثل نخ به نتیجه اویزون باشم.چون اگه میخوام لاغر بشم و به خودم افتخار کنم نباید به نتیجه کار داشته باشم و بزارم اروم اروم ذهنم کار خودش رو انجام بده..
استاد!استاااااد!استاد…وقتی مثال ماشین رو زدین من یاد خودم نیوفتادم..اما حسِ تمامِ افراد چاق رو حس کردم(مثل مادرم و..)که هرکی از راه رسید و مشکلشون رو دید بهشون راهکار داد و باعث تخریب بیشترشون شدو اونها هم بدون چون و چرا قبول میکردن و پا در مسیر ناشناخته میذاشتن که بعدش کلی عوارض روی دستشون میذاشت:) و این..عذاب اوره.با اینکه خودمفقط یکبار رژیم گرفتم و داشت برمیگشت حس این افراد رو درک میکنم.وقتی من باور اولم بود و شکست خورده بودم انقدر ناامید بودم و خودمرو در برابر چاقی ناتوان میدیدم اونها که صد بار راه هارو رفتن و به جایی نرسیدن چجورین پس؟…
در لاغری با ذهن ما یاد میگیرم فرمول های صحیح رو جایزگین فرمول های اشتباه کنیم .اون هم فقط ازطریق قورت دادنِ کل سایت در مدت زمان طولانی اتفاق میوفته…استاد!یک حرفتون تکونم داد!!.. چرا من وقتی روش های قبلی رو میرفتم و نتیجه نمیگرفتم به اون روشا شک نکردم؟ چرا هیچوقت فکر نکردم منی که انقدر با اراده ام بعد از اتمام رژیمم این حجم از پرخوری و حرص و ولع از کجا میاد؟؟؟
چیزی که در این فایل اموزشیِزیبا یاد گرفتم:
لاغری زمانی میتونه دائمی باشه که من میتونم ریشه یابی کنم و بفهمم دقیقا چرا چاق شدم؟؟من و شمایی که داری این متنرو میخونیم باید خوب بفهمیم که روشهای دیگه لاغر شدن هیییییج تاثیری نداره.چون ذهن چتق در نهایت تورو به سمت غذهای خوشمزه مزه میپره..
و حالا لیست بلند بالای چاقی من :
۱.بعد از رژیم چاقی میشی حتی وقتی غذا همونه نمیخوری..۲.قرص ویتامین باعث اشتها ۳.سر کار و مسافرت و مهمونی.۴.تنهایی باعث خوردن بیش از حد میشه ۵.افراد لاغر مریض هستن و افراد تپل راضی و سالم..لاغری خوب نیست و هرکی لاغره مریضهخوشحالی و شادی باعث اقی میشهبا لذت غذا خوردن باعث چاقی میشهتند تند غذا خوردنناخنک زدنگشنگی واقعی رو تجربه نکردناستعداد چاقی دارم
مشکلات هورمونیشکم و پهلو طبیعیهخواب زیادورزش نکردناب نخوردنپرخوری عصبی..و …که مطمئنم همه اینها حل میشه…
با عرض سلام خدمت همه دوستان و استاد عزیز من تا 13 سالگی خیلی لاغربودم که نامزد کردم وبه خاطر دلسوزیهای زیادی خانواده شروع به چاقی کردم بعد از ازدواج ودردوره های بارداری میگفتم زیاد بخورم بچم رشد کنه وشیردهی که میگفتم بخورم شیرم زیاد بشه وهمین طورادامه داشت تا الان که با 30 کیلو اضافه وزن تازه فهمیدم همه فکرام اشتباه بوده چند ساله هرچه رژیم ورزشهای سخت وباشگاه و قرص های لاغری رواستفاده کردم هیچ فایده ای نداره چند کیلو لاغر میشم وبعدازمدتی دوباره برمیگرده حتی بیشتر هم میشه دیگه خسته شدم از زخم زبونهای دیگران از زانو درد وکمر درد .خجالت می کشم برم خریدفروشنده با پوسخند بگه سایز شما نداریم ازاستخر و آبگرم رفتن خجالت میکشم یک مجلسی عروسی چیزیکه دعوت بشم جای خوشحال شدن اعصابم خورد میشه عزا میگیرم که حالا چی بپوشم بااین هیکل بدم😥😦😢
حالا که با این سایت آشنا شدم کمی امید وار شدم که انشاءالله با کمک استاد عزیز وهمه شما عزیزان بتونم به آرزوی لاغری خودم برسم 👐👐
سلام♥️
ازین فایل یادگرفتم
از تجربه ی استاد و دوستان دیگه درس میگیرم روش های لاغری رو امتحان کردن و اشتباه بوده پس دورشون یه خط قررمز میکشم.(لازم نیست حتما امتحانشون کنم)
۲) هرکسی که نتیجه دستش بود حرفشو قبول کنم نه هرکسی.
۳)چاقی ربطی به ارث نداره استاد از کودکی چاق بوده چطوره که حالا لاغرشده و خیلی وقته لاغرمونده؟همه ی زندگیم پس دسته خودمهپ
۴)بدن خیلی سریع تغییرمیکنه استاد تو یه سال و نیم اونم با ازمون و خطا کردن خیلی لاغرشده.پس قطعا ما میتونیم خیلی کمترازین زمان لاغربشیم
باخودم گفتم زیاده زیادش طول بکشه واقعا می ارزه ۱ سال و نیم دیگه کجا هستممم😍 لاغرم خداجوننن دیگه رهای رهاممم پس می ارزه زمان بذارم تمرین انجام بدم مثله الان که ۳ و نیم صبحه براش زمان میذارم.
ممنون از خدا و بعدازشما استاد عزیز بخاطر دوره ۱۰۰ قدمی.باورم نمیشه تعهدمو خیلی زیادکرده.همین سعی برای هرروز یا روزدرمیون گوش دادن فایلا و کامنت گذاشتن خیلی موثربوده.حتی توکارای دیگمم تعهدم رفته بالا برنامه ریزیمم بهترشده.خیلی برام این مووضع مهم بود که تاحدخوبی رفع شد.
ممنون💕♥️💕♥️
سلام به جناب استاد عطارروشن و دوستان عزیز در سایت تناسب فکری
من دوهفته ای میشه ک دارم روخودم کار میکنم و مینویسم تمرین هارو در دفترم خداروشکر
امروز خواستم اینجا هم ردپای خودم رو بذارم
واقعا خوشحالم ک ب این سایت هدایت شدم از طریق سایت استاد عباسمنش و برای وجود این دو عزیز تاثیرگذار در زندگیم سپاسگزارم.
من از همین اول راه مطمعنممممم ک نتیجه عالی و فوق العاده هست و حسم عالیهههه و کلام استاد برجانم نشسته😍😍😍😍😍صدهزاربار خداروشکر میکنم
سلام و وقت به خیر
اینکه چاقی را یک عامل ارثی میدانستم
استخوان بندی درشتی که داشتم
تنبلی و کم تحرک بودنم نسبت به دیگر اعضای خانواده
خواب بیش ازحد
استرس و اضطراب که باعث بیشتر خوردنم میشد و زمانی که غذا ویا هر چیز دیگری مخصوصا شیرین میخورم احساس آرامش میکردم
و ۲ بارداری پشت سر هم و بدون فاصله
به نظرم مواردی بودن که باعث اضافه وزن زیادی من شدن
من از بچگی نسبت به بقیه ی دوستانم توپرتر بودم و سن نوجوانی که رسیدم مادرم همیشه به من گوشزد میکرد که مواظب باش چاق نشی و اگر چاق شی سخت میشه لاغر شدنت چون توی ارث چاقی دارین و خانواده پدرت همه چاق هستن خیلی مراقب باش تا اینکه بعد از ازدواج و بارداری اولم ۱۰ کیلو اضافه وزن پیدا کردم و متاسفانه نتونستم بعد از زایمان دوباره وزن کم کنم و چن سال بعد بارداری دوم و باز اضاضه وزن و در طول چن ماه بارداری سومم باعث اضافه وزن بیش از حد من شد و دیگه ناراحت و ناامید از رسیدن به تناسب اندام شدم و رها کردم خودم و فقط عذاب وجدان میکشدم به خطر این مساله امیدوارم با قرار گرفتن در این راه بتونم به آرزوی چندین ساله ام که تناسب اندامم هست برسم
باسلام گام 4 ( تکرار 1) برای رفع هر مشکلی ، در ابتدا باید اون مشکل و عامل آن شناسایی بشه و سپس بر طرف بشه ، یعنی اگه ما ندونیم علت اصلی اون چیه ، در نتیجه نمیتونیم اون مشکل و برطرف کنیم . بنابراین باید مشکل رواز ریشه شناسایی کنیم .نتیجه واقعی باید همیشگی باشه ! و اگه الان اینطور نبوده ، مسیر ما برای کسب نتیجه دلخواهمون صحیح نبوده است.داستان چاقی من از اونجایی که من یادم میاد من خودم و تپل دیدم و مادرم هم گفته بود که من وقتی بدنیا اومدم 4 کیلو بودم ، ولی وقتی عکس های دوران کودکیمو که دیدم تا 3-4 سالگی نسبت به به بچه های دور اطرافم متناسبم من هم متناسب بودم و یادم میاد از 6-7 سالگی بود که مادرم به بهانه های مختلف میخواست بزور به من غذا بده وحجم غذاییمو بیشتر کنه و دقیقا یادمه که میگفت:تو سن رشدی باید غذا بخوری.شیر و ماست بیشتر بخور وگرنه استخونات پوک میشه!صبحونه اگه نخوری ، مریض میشی!بخور ، مقویه!مادرم همیشه لقمه های بزرگ و خوشمزه خونگی به من میداد که من با خودم ببرم مدرسه و بخورم و به بچه های دیگه پز بدم😐 ! و همیشه وقتی برمیگشتم ازم میپرسید ، خوشمزه بود؟ دوست داشتی؟ یا ساندویچتو خوردی ولی من بیشترهم مدرسه ای هامو میدیدم که تیتاپ و شیر و یا بیسکوییت میخوردن تو زنگ تفریح و منم چندباری از مادرم خواستم که مثل بچه ها شیر و بیسکوییت و اینا ببرم مدرسه و مادرم اینطوری جواب میداد که :نه ، اونا غذای درست حسابی نمیخورن! 😐
مامان باباشون پول ندارن تا براشون غذاهای خوشمزه درست کنن!و…. 😐اونا لاغرن مریضن، هیچ کاری نمیتونن بکنن و ..
و.منم باور کرده بودم :/ خب چون 7 سالم بود و بچه ها باور ها و افکارشون و رفتارشون از خانواده یاد میگیرن و همیشه نو خونه ما فراوانی غذا بود و چون مادرم نمیخواست چیزی برای ما کم بزاره همیشه یخچال ما باید پر از غذا و خوراکی میبود و حتی الان هم همینطوره!تا اینکه تا 14 سالگی دیگه مثل اینکه وضعم خیلی خراب بود وزنم تقریبا 80 واینا بود و از 11 سالگی ی مشکلی برام پیش اومد که خیلی زندگیمونو تحت تاثیر قرار داده بود و ما هرکاری برای برطرف کردن اون انجام میدادیم و تمام تمرکزمون روی اون مشکل من بود که من الان که 19 سالمه و هنوز هم به طور قطعی کاملا خوب نشدم. وحتی میبینم که این مشکل هم با روش ذهنی کاملااا برطرف میشه! .خب اونموقع دیگه به چاقی فکر نمیکردم و تمام تمرکزمون روی اون مشکلم بود و…سن 14 سالگی با دارویی هایی که برای درمانم استفاده میکردم به طور ناخواسته مقدار زیادی رو تو مدت زمان خیلی کمی ، کم کردم و دوباره تا 15 سالگی برگشت و و بعد از اون من دوبار دیگه از روش هایی که خودم می دونستم ،برای لاغریم استفاده کردم و باز هم دوباره هرچی کم کرده بودم برگشت!*یادم میاد فکر کنم 9 سالم بود و یا کم تر، که از داییم که خودش چاق بود شنیده بودم چاقی تو خانوادمون ارثیه و همه ی افراد خانواده مادرم از پاهاشون و ران هاشون چاق میشن و این در من هم واضحه ! و من اصلا اون زمان معنی ارث و نمیدونستم که چیه ؟! 🙂و از مادرم برای اولین بار پرسیده بودم و اونم به من توضیح داده بود .
مادر من خودش تا قبل از این که منو باردار بشه خیلیی متناسب بود و خودش میگفت که 50 کیلو بود و بعد از اینکه من بدنیا اومدم چاق شد و بعد از برادرمم که دیگه اصلا….مادر من هم خدایی خیلیی کاراش بد بوده دیگه ! تمام هرچی که غیر عادی بوده و ربط میداد به ارث !مثلا من از مادرم و خانوادش چاقی و ارث برده بودم و از پدرم اون مشکلم و اخلاقم و…وبعد ی مدت با خدا لج کرده بودم و میگفتم که چرا من فقط میبایست که چیز های بد ارث میبردم ا؟ خب ،چیزای خوبش و بهم میدادی حداقل…..🙂🙃*ی مدت داروهایی میخوردم که به گفته دکتر ها عوارضشون اضافه وزن و چاقی بود و در صورتی که من خودم قادر نبودم که حتی برم مطب و ویزیت بشم وفقط مادرم میرفت و با پزشک صحبت میکردو برام دارو میگرفت و به منم نمیگفت که همچین عوارضی داره و من تا اون موقع نمیدونستم که مثلا دارو هایی کهادم چاق میکنن و یا داروهای چاق کننده هم داریم!😐 و بعد از اینکه یزره چاق شدم ، مامانم میگفت این دارو هه اینطوری کرد ، دکتره گفته بوداااا ، منم بهش میگفتم پس چراا بهم میدادی اگه تو میدونستی و میگفت که چون خوب بشی و ….ینی مادرم حاظر بود که من چاق باشم ولی خوب باشم!و به سن بلوغ که رسیدم و خیلی دوران سختی بود برام همش استرس بود و با اوضاع بدم هم برای تیزهوشان داشتم میخوندم ….*یجایی شنیده بودم که نمیدونم استرس باعث ترشح ی نوع هورمون میشه که فکر کنم اسمش هورمون کورتیزل بود که در ادم باعث چاقی میشه .و باور کردن این حرف مزخرف هم یجااا*کم خوابی ، که اونم مثل اینکه باعث ترشح ی هورمون میشه که ادم م چاق میکنه و برام تعجبه که بعضیا میگن زیاد خوابیدن باعث چاقی میشه!الان دقبقاا حقیقت کدومه؟ کدومو باید ادم باور کنه؟؟ این خودش الان کاملا واضحه که اصلا حقیقت نداره !و همه این اتفاقات در صورتی بود که من تغذیمم همون بود و یا گاهی بود که اصلا غذا نمیخوردم واصلا به غذا خوردن فکر نمیکردم وحتی متناسب میخوردم ! و اصلا یسری از غذاهارو دوست نداشتم، والان که یادم میاد من تا 4 سال قبل اصلا از شیره خرما و ارده و اینا خوشم نمیومد و اصلا از کشمش و زرشک تو غذاها بیزار بودم واصلا نون دوست نداشتم و به ناهار خوردن هم علاقه چندانی نداشتم ! و الان که با لذت یسری غذاهایی رو میخورم که اصلا تا ی زمانی دوسشون نداشتم خودم تعجب میکنم ! و مادرمم بهم میگه ، دیددی بهت میگفتیم ، یا تورو زوورر میکردیم بخور فلانه و خوشمزه و… ولی تو اصلا گوش نمیدادی؟ و یا بچه بودی نمیفهمدی!و مطمعنم که این عادت هایی هم که الان در من به تازگی ایجاد شده بود وهمونطور که در گام 34 گفته شده بود ،کار ناخوداگاه من بود که بعد از ایجاد فرمول های چاقی توسط خودم در ذهنم و باورهام درباره چاقی، منو به باورهام با شکل دادن این رفتار های جدید، سوق میداد!*کم تحرکی ! با اینکه خودم بچه ی تپل و پرجنب و جوشی بودم !*استخون بندیم درشته 😐؟، مثلاا دقیقا یادمه تو مدرسه که وزن منو میگرفتن من کاملا ظاهرا مثل یک شخص متناسب بودم و ولی وزنم بیشتر نشون میداد ،( الانم دقیقا همینطوریه ، تو ظاهر نشون میده 55 کیلو ویا کمترباشم ، به طور کاملا واضحی نشون میده !ولی رو ترازو 66- 65 )، و همه هم بهم میگفتن که تو استخون بندیت درشته و …. در صورتی که من هروقت لاغر کرده بودم و کاملا استخونی شده بودم و یا تو عکس های اکس ری که حالا قبلا به دلایل مختلف گرفته بودم ، دقت کردم تا ببینم دقیقا استخون بندیه درشت چیه؟ دیدم که استخونام دقیقا مثل یک انسان عادی بود که هرجا دیده بودم ، نه بزرگتر و نه کوچکتر!*چون من از بچگی عاشق غذا خوردن بودم و الان هم همینطورم یعنی بیشتر غذا هارو دوست داشتم و دارم ، به گفته مامانم شکمو بودنم باعث اضافه وزن منه !؟؟ و چندباری هم از مادرم شنیده بودم که بعد از بدنیا اوردن من و برادرم چاق شده و الان هم که به سن یایسگی رسیده و دیگه سموم بدنش رفع نمیشه و چاق که بود و حالا چون یایسه هم شده دیگه اصلااا نمیتونه لاغر بشه و …. هزاران هزار چرت و پرت و مزخرف دیگه ، که چرا چاق شده!🙄و من زیاد خودم اینارو باور نکرده بودم چون مادردوستام و میدیدم که خیلی لاغرو زیبا و خوش اندام بودن و به مامانم میگفتم که پس چرا مامان فلانی اینطوری لاغر و خوشگله؟حدس بزنین بهم چی میگفت؟😂اونا بیکارو دوله ان شوهراشون کار میکنن ، خودشون تو خونه افتادن، میرن به خودشون میرسن:/ یا اینکه سن اونا کمه !😐😐😐😐😐😐😐
جااااااااااااااان؟؟خدااااایاااااااااااااا، کممممممکککککک ، !به هرحال امیدوارم که این دوتا رواصلا باور نکرده باشم که بعد ار زایمان و سن یایسگی ادم چاق میشه و اگه هم ناخوداگاهم باورش کرده باشه و ذهنم همچین فرمولی درخودش ایجاد کرده باشه ، به لطف خدا تغییر میکنه. خدایا شکرت امروز صبح هم که اینو از مادربزرگم شنیدم ، مادربزرگم الان حدود یک ماهه که کمرش و عمل کرده و ما ازش مراقبت میکنیم و تو این 1 ماه ، خداااااااشااهههههههههده ، هرچی خورد ، صبحونه ، ناهار ، شام و… هی میگفت وای خیلی خوردم ، وای چاق شد م و …در صورتیی که اصلا هیچی نمیخوردددد!! از نوه 3 سالش هم کم ترر میخوره !!!!!و امروز رفت بالای ترازو دید که 2 کیلو چاق شده و منم گفتم تو که چیزی نمیخوری ! چطوریه که؟ ( در واقعیت میدونستم که ربطی به خوردن نداره ولی میخواستم اذیتش کنم😂) بعد اینجا مامانم اومد گفت : دیگه پیر شده و سوخت سازش پایین اومده ( همون لحظه و تو ذهنم گفتمآه آه 😏دیگه دیرشدهه که بخوای برای من دلیل بیاری چون من دیگه واقعیت و میدونم تو هم داری با این دلایلت خودتو گول میزنی ) و منم گفتم فقط سوخت ساز بدن اون باید پایین بیاد پس چرا خواهرشوهرش ( عمه مامانم) که از اون پیرتره هم لاغر تره هم جوون تره !؟😒
فهمید که دارم از گفته های لاغری با ذهن جوابشو میدم گفت ، تو لطلف کن در این مواقع اظهار نظر نکن اگه جواب های ما برات قانع کننذه نیستن ، تو کار خودتو بکن ما هم کار خودمون و میکنیم و…*تیرویید ! پدر من تنها فرد متناسب تو خانواده ماست و ازونایی که به قول چاقا تو خانوادمون ژنتیکش لاغره و سوخت و سازشون بالاعه و نمیدونم فلان وبسار ، جوری که مادرش ( مادرِ پدرم) یعنی عزیزمن، بخاطر چاقییی زیادی که داشت ، حدوذ 140/150 کیلو و چاق ترین شخص در بین کل خاندان پدری و مادری وایل و خاندان بود .منم از بچگی ، از اونجایی که یادم میاد اون خدابیامرز و عزیزچاقالو 😂صدا میکردم ، بنابراین اگه قرار بود که پدر من ژنتیکی لاغر باشه باید مادرش هم لاغر میبود ، نه اینکه فقط از پدرش ژنیکش و به ارث برده باشه .و وقتی که من عکسای جوونی عزیزمو دیده بودم خیلیییی زیبا و لاغر بود و من نمیدونم و نمیخوامم بدونم که چه اتفاقاتی براش افتاده بود و چه فرمول هایی تو ذهنش ایجاد شد که اینطوری شد ،ولیی همینکه نشون میداد اون هم ی زمانیی کاملا لاغر و متناسب بوده ، نشان دهنده ی اینه که چاقی فرم غیر طبیعیه بدنه و خلقت انسان ها متناسب بوده و دیگه خودشون مقصر چاقی خودشونن ، چون خداوند امانتش و بی نقص به ما داده بود و ما خودمون به اون اسیب زدیم.خب پدر من از اون خوش شانس های لاغر ژنتیکی بود که هنوز هم در میان خانوده مادر من هنوز فرمولاش تغییر نکرده خداروشکر ولی مثل اینکه کم کم باوراش نسبت به غذاها داره عوض میشه !و فکر کنم که بنا به گفته های مادرم پدرم تیروعید هم داره ویکی از دلیل های لاغریش هم اینه و بهش همیشه میگه تو پرکاری تیروعید داری و به خاطر همین لاغری ، خواهراتم اینطورین و.. و من چون کم کاری تیروعید دارم فلانم !ولی من از بین 3 تا از عمه هام ، فقط یدونش متناسبه و حالا نمیدونم این خواهرات و واسه چی بکار برده 😐!:/ بگذریم !و فکر کنم مادر من هم اصلا تا ی زمانی مشکل تیروعیدی نداشت و از بس که درد و مرزاشو و به این تیروعید ربط داده بود و هی ازمایش خون میدادو متنظر بود ی چیز غیرطبیعی در خودش ببینه و علایمی و یا مشکلی از تیرویید تو خودش پیدا کنه ، تیروعید هم قدم رو چشماش گذاشت و با دست باز دعوتشو قبول کرد..و باعث ایجاد این باور در من شدن که : پس چاق شدن تقریبا عادیه و به همین دلیل که رژیم هم میگرفتم و لاغر میشدم میدونستم که بازهم باید چاق بشم ، چون باور کرده بودم که به دلیل این چیزایی که در دنیا و زندگی وجود داره ، چاقی یک روند طبیعیه ، ادم چاق میشه و لاغر میشه و این قضیه باید ادامه داشته باشه ینی جزو اکوسیستمه و انسان باید مدام در حال تغییرکردن باشه🤦🏻♀️ ، از چاقی به لاغری،دوباره از لاغری به چاقی و دوباره و دوباره و..واین یک چرخه داعمی و عادی در زندگیه ! که بعد کم کم با بزرگ تر شدن و تجربه های بیشتر دیدم که خیلی ها مدام در تغییر نیستند و همینجوری هر دفعه که اینارو میبینم ، لاغرن و متناسبن !و اعصابم خورد میشد و این وباور و پیدا کردم که اوناا خوش شانسن و نمیدونم ژنتیکشونه و خوش شانس های عوضی و فلان و ..
همه اینارو گفتم که بگم منم به نحوی اینارو شنیده بودم ازشون و ی نمونه های اندکی هم دیده بودم ونمیدونم باور کردم یا نکردم ، اما میخوام که اگ چیزی هم بوده باشه ، اصلاح بشهو وقتی که الان دقت میکنم ، میبینم اون موقعی که این و به شانس ربط داده بودم و خودمو بدشانس میدونستم ، اون زمان اتفاقاتی برام افتاده بود و میفتاد که من واقعا دوسشون نداشتم و دیگه کاملا برام بیشتر باور شده بود که من ادم بدشانسی هستم ! ولی از سال پیش که قدرت ذهنم رو آزاد کردم ، و کم کم در مسیر خواسته هام قرار گرفتم ، تو زندگبیم، کاملا اتفاقات قشنگ و رضایت بخشی شروع به اتفاق افتادن کرد و الانم میکنه و من میدونم که مقصر اون اتفاقات کاملا خودم بودم ، نه خدا ، و نه کس دیگه ای !*طبع سردی و گرمی !ً وقتی که داییم میاد پیشمون و هر دفعهههه ، خداشاهده، هردفعههههه من ازش ی دلیل جدید میشنوم برای چاقیش! یدفعه میاد میگه ما چون برنج و نون میخوریم چاقیم و چاق میشیم ! اولا که ما نه . تو! تو هرچی میخوری چاق میشی! مارو الکی درگیر باورهای خودت نکن ! والا اش نخورده و دهن سوخته ! 😐😐😒یدفعه میاد میگه ، معده من گوجه و خیار و نمیتونه دفع کنه !:/*یدفعه اومده گفته ما بلغمیم ، چاقیم! و من الان که 19 سالمه هنوز معنی واقعی بلغم و نمیدونم !و بعضی اوقات بخاطر شباهت اسمیش به شلغم مسخرش میکنم و میگم یعنی شلغمی؟؟ 😂و هر دفعه یچی میگه ، انگار اصلا دلیل اصلی چاقیشو هنوز پیدا نکرده ! من میترسم دفعه بعد بیاد بگه که حامله شده و حاملگی در اقایون تو خانواده ما طبیعیه خدا بخیر کنه !😐🙂خداروشکررر هزارن مرتبه شکر که الان از خواب غفلت بیدار شدم وبا گوش اگاهانه این حرفارو از خانوادم میشنوم .*یبوست! مادرم بارها چاقیشو به یبوستش ربط داده!درکل انگار ظاهرا خانواده ما تکلیفشون با خودشون مشخص نیست ! و این داستان هاشون هم فعلا ادامه خواهد داشت ، چون هنوز اشفته ان و من از خداوند مهربان و بخشایندم میخوام که خودش منو از این گفته ها و فرمول های نادرست حفظ کنه و من به باور های دیگران الوده نشم و اون قرار هایی رو که باهاش گذاشتم و برام فراهم کنه تا من کاملا از باورهای نادرست و اشتباه انها در امان بمانم .*چرخه پریودی! من اصلا همچین باوری نداشتم که پریود شدن و یا اون زمانی که ادم نزدیکشه ، چاق بشه و رفتار غذاییش تغییر کنه ، و قبل از اینکه به این باور اشتباه الوده بشم ، با اینکه خودم تو سن بلوغ و شروع پریودم چاق بودم ، ولی خودم تو اون دوران ،اصلا نمیتونستم غذا بخورم و هیچ اشتهایی نداشتم، بیشتر درد و حالت تهوع هم داشتم ! اما وقتی تو اینترنت درباره علت های چاقی اون زمانی که رژیم بودم ، سرچ کردم و دیدم یکی از دلایلش این میتونه باشه و یا تو اینستاگرام هم دیده بودم که خانوما میلشون به شیرینیجات و شکلات بیشتر میشه ، چون خونریزی باعث میشه فشارشون و یا قندخونشون افت کنه ، و یا تو اون دوران چون خون از دست میره ، غذای بیشتری مصرف میشه ،و ادم احساس خستگی و بی حالی میکنه و …در من هم کم کم چنین رفتاری ایجاد شد ، به وضوح حس کردم و کاملا متوجه شده بودم ، چون قبلا اصلا اینطوری نبودم ! *چون عاشق شیرینیجاتم و یجا شنیده بودم که مثل اینکه شیرینی چاق کننده هم هست و ….*ربط چاقی با ژنتیکی*با غذا اب خوردن – بعد از غذا اب خوردن – بعد از غذا میوه خوردن – شب دیر شام خوردن- خاطره خوب از غذاها **کم اب خوردن ، با اینکه خودم مصرف ابم در روز نسبت به خیلی ها زیاده( از نظر خودم مناسب و کافیه) ! ازهمون بچگی با ی پارچ اب ( چون قمقمم بزرگ بود ) میرفتم مدرسه، 😂همه ی دوستامم الان بهم میگن که من مصرف ابم خیلی بالا بود وحتی الانم هست، وتو مدرسه فقط اب میخوردم و این خیلی خوبه و…و ، در صورتی که از نظر خودم مصرف ابم طبیعی بوده و هست و نیاز بدن من اونمقدر اب در روز بوده و اصرارشون به زیاد اب خوردن من چی بوده ، نمیدونم!؟ ولی اگه اون موقع باورم و اعتقاداتم در مورد غذاها مثل اب خوردنم بود ، 100% الان دیدم نسبت به موضوع چاقی فرق میکرد
*سریع و تند غذاخوردن !*اگه کالری از 1200 تا بالاتر بره ، ادم چاق میشه، سوخت و ساز بدن که من کم و بیش این دلایل رو باور کرده بودم ، یعنی 100 % نبود .؟؟یا مثلا لاغرا زشتن ، چون مامانِ سوپر مدل جذابم با 90 کیلو وزن اینو بهم گفته بود😒! و من واقعا از صورت و اندام لاغرم لذت میبردم و عاشقشون بودم. و بهش میگفتم تو اونطوری بقیه رو میبینی که خودت و میبینی و 👌🏻😂دیگه چیزی نداشت بهم بگه برام ادا درمیاورد و میرفت :/فعلا اینارو یادم میاد و فکر کنم که در کل همینا بوده باشن.در کل تمام روش هایی که من انجام دادم برای لاغرشدن و همه ی وزن هایی که کم کرده بودم برگشته بود و یا حتی بیشتر! بخاطر این بود که من مسیر و اشتباه رفته بودم و هروقت هم که اقدام به لاغری و لاغرشدن میکردم ، بخاطر خودم بود، نه حرف دیگران ! چون من هیچ وقت همچین اجازه ای رو به کسی نداده بودم که برای ظاهرم اظهار نظر بکنن و یا به خودشون جرعت اینکارو بدن که بگن بالای چشمت ابروعه و الان هم به همین صورته.چون ، من از اونجایی که به گفته خانوادم 2 متر زبون دارم ، قشنگ طرف و میشورم و میزارم خشکش میکنم و در کل خوشم نمیاد کسی تو زندگیم یا ظاهرم یا ایندم ، فضولی یا دخالت کنه و هر کس هم که خواسته بود چنین کاری بکنه ، با واکنش من به خودش اومده بودو پشیمون شده بود ، خودمم اصلا دوست ندارم با کسی تند رفتار کنم یا بی احترامی کنم ، ولی یجایی مجبوری یسری افراد و بنشونی سرجاشون تا زندگیتو خراب نکنن ! وگرنه من خیلی دختر مهربون و با ادب و با احترامی هستم ،و خیلی هم به بقیه احترام میزارم ، چون دوست دارم که همونطور که میخوام باهام رفتار بشه ، باهاشون رفتار میکنم ، شوخ طبع و بامزه هستم ، اما هر انسانی خط قرمز خودشو داره دیگه!و چون همه دوستا و خانوادم و کل فامیل ها اشناها ، اخلاقم دستشون اومده ، هیچوقت به خود شون اجازه ی همچین کاری رو ندادن و من هم هرقت اقدامی کرده بودم ، برای دل و شادی و لذت بردن خودم بوده وقتی صحبت از تغییر کردن میشه ، با دوتا موضوع مواجه میشیم 1) صورت مسیله ( چرایی و دلیل و …2) حل مسیله و در لاغری با ذهن موضوع اول مورد بحث قرار میگیره چون که در ابتد ا باید دلیل رو شناسایی کرد و بعد با برطرف کردن ان به نتیجه دایمی دست پیدا کرد . مثلا ما که دکتر میریم ، دکتر بدون معاینه و پرسوجو کردن از ما که برامون دارو تجویز نمیکنه ، اول معاینه میکنه یا میپرسه چی خوردیم ، چه کارهایی کردیم و … تا اول مشکل و شناسایی کنه و برای برطرف کردن اون مشکل برامون داروی مخصوص همون مشکل رو تجویز میکنه .
ولی ما همیشه در روش های قبلی فقط میخواستیم نتیجه رو تغییر بدیم و بخاطر همین شکست میخوردیم .در روش لاغری با ذهن ما میتونیم که برای همیشه متناسب بمونیم ،چون در این روش صورت مسعله مورد هدف قرار میگیره و روش های تغییر دادن صورت مسیله رو یاد میگیریم . در این روش کاری به نتیجه نداریم .نتیجه همیشه حاصل یسری از رفتارها ، افکارها ، باور ها و…است که نتیجه نهایی رو به ارمغان میاره .بنابراین ما باید قبل از تغییر نتیجه ، مساغل قبل از نتیجه رو حل کنیم.من میخوام یکبار برای همیشه لاغر بشم و لاغر بمونم و این ارزشمنده!ما همیشه در برخورد با موضوع چاقی به گفته های دیگران و یا از طریق گفته های دیگران عمل کردیم که اغلب خودشون تجربه ای از چاقی نداشتن و یا یکسری ها که نتیجه هایی گرفته بودن ، و وقتی که ما انجام دادیم و نتیجه ای نگرفتیم و هر دفعه نا امید تر از دفعه پیش شدیم و خودمونو رو سرزنش کردیم و برچسب و به خودمون زدیم که ما نمیتونیم لاغر بشیم ،در صورتی که اگه ما اشکا ل اصلی چاقیمون پیدا کرده بودیم و اونو برطرف میکردیم ،به راحتی برای همیشه لاغر میشدیم و لاغر میموندیم .مثال ، ماشین خراب و در روش لاغری با ذهن ، ذهن ما عیب یابی میشه و فرمول ها و برنامه ریزی های اشتباه رو برامون شناسایی میکنه و ما با تغییر دادن اون فرمول ها ، به طرز فوق العاده و عالی ای لاغر میشیم .و تو این روش برای ما مشخص نکردن که چی بخوریم ، چی نخوریم، چی کار کنیم ، چه ورزشی کنیم و….و تو روش های قبلی میومدن برای مااا مشخص میکردن که چه وزنی مناسب ما هست و من خودم وزنی که از نظر اونا برام مناسبه ، خیلی زیاده نزدیک به 17 کیلووو اضافس ومن میخوام که کمتر باشم و خودم باید بدونم که چه وزنی مناسب منه ، نه اینکه دیگران بیان برام مشخص کنن! به بقیه هیچ ربطی نداره!😒مثلا میخوان به قول خودشون ظاهر مارو هماهنگ کنن ، در صورتی که من تو اون وزن ظاهرم با خواستم هماهنگ نیست و خودم دوست دارم مشخص کنم دوست دارم که چجوری بشم ، من دارم تو این بدن زندگی میکنم نه کس دیگه ای و من برای خواسته های دیگران زندگی نمیکنم! اینطوری نبودم و نخواهمم بود.ادم باید خودش از وضعیت خودش راضی باشه.تو این روش ما هیچ سختی برای لاغرشدن نمیکشیم و فقط باید یادبگیریمش.من الان که توجه کردم ، متوجه شدم که فرمول های اشتباه در برنامه های رژیمی هم وجود داره، چون با محدود کردن غذا ها و یا مشخص کردن مقدار خوردن و یا نوع غذاهاا ، مستقیما چاقی و لاغری ر و با ، خوردن مرتبط کردن و ما هم هیچوقت به طور دایمی از این روش ها لاغر نمیشیم ، چون تغییرات باید تا اخر عمر انسان بمونه تا بخواد لاغر بمونه و ، و یک انسان نمیتونه همچین کاریو تا آخر عمرش تکرار کنه ، مگه یک انسان چقدر میتونه تحمل کنه ، بلاخره یجا خسته میشه و ول میکنه ، و بخاطر همین بود که ما بعد از رها کردن رژیم دوباره چاق میشدیمو مجبور بودیم که برای اینکه بخوایم تا اخر عمرمون لاغر بمونیم ، باید تا اخر عمرمون از غذاهای تو رژیم استفاده میکردیم ، نه اضافه تر ونه بیشتر نه کم تر. که اینطوری ادم اصلا لاغرنشه و نباشه خیلی بیشتر ارزش داره!بنابراین من در طول این 18 سال زندگیم با عمل کردن به یکسری از باورهایی که در من ایجاد شده بود ، تونستم چاق بشم،با عمل کردن به روش لاغری با ذهن میتونم لاغر بشم و به وزنی که دوست دارم برسم و حتما هم لازم نیست که 18 سال زمان ببره تا من لاغر بشم ، چون لاغرشدن خیلی راحت تر و سریع تر از چاق شدن اتفاق می افته ، چون طبیعت بدن انسان لاغری و لاغر بودن است و خداوند از ابتدا مقرر کرده است که انسان باید متناسب و لاغر باشد و حالا به دلایلی والدین و یا مادر هایی که در بارداری دست به چاق کردن کودک خود و یا بعد از به دنیا امدن فرزندانشان و یا داشتن کودکی چاق و تپل و بامزه میزنند ، دارن در خلقت خداوند دخالت میکنند و از نظر من گناهکارند !والبته در عین این سرعت و اسانی ، باید منطقی هم باشیم ! مثلا نباید توقع داشته باشیم که اگه تو 2 یا 3 سال چاق شدیم ، تو یک هفته لاغر بشیم و یا اگه تو 5 سال چاق شدیم نباید توقع داشته باشیم تو 1 ماه ، لاغر بشیم و یا….چون لاغری یک فرایند جسمی است و باید زمان مخصوص به خودش رو طی کنه .و در نهایت بهترین روش قرار گرفتن در مسیر لاغری ، برگشتن از مسیر چاقی است. و تفاوت افراد در دریافت نتیجه هاشون مربوط به هوش و استعداد و یا توانایی هاشون نیست، بلکه نحوه عملکرد ان ها به اموزش هاست.چون همانطور که در شروع مسیر لاغری یادگرفتیم و متوجه شدیم که ما از طریق دیدن و خوندن و شنیدن و نوشتن برنامه ریزی ذهنمون انجام میشه و ما با نوشتن که پرقدرت تر ازبقیه ابزار است میتونیم برای برنامه ریزی ذهن استفاده کنیم با دیدن و یا شنیدن فایل ها باز هم ممکنه حواسمون پرت بشه وتمرکز کافی روی اون موضوع نداشته باشیم ، برای خود من که بارها پیش اومده بودکه در کلاس های انلاینم شرکت کرده بودم وزمانی از کلاس گذشته بودو من به خودم امدم ، و دیدم چیزی متوجه نشده بودم . و این عادیه و برای هرکسی پیش میاد به دلیل پراکندگی موضوعات محیط اطراف افرادولی وقتی که ما مینویسیم، تمام تمرکز و ذهن و چشم و دست و … کلی از اندام های داخلی و خارجی و به کار میگیریم و به ندرت پیش میاد که موقع نوشتن چیزی ، حواسمون پرت موضوعات دیگه بشه وتمرکز بیشتری روی اون موضوع داریم . به همین دلیل تمام افراد موفق خواسته هاشون و مینوسن و ناخوداگاه انها ، انها رو در مسیر رسیدن به خواسته هاشون قرار میده . حتی خداوند هم به قلم یادکرده و فرموده : قسم به قلم و انچه مینویسد و ما با خوندن نوشته های دیگران به خودمون اطمینان میدیم که این روش صحیحه و برامون تایید میشه و حاعز اهمیت ما میشه.روش لاغری با ذهن میاد با عیب یابی ذهن ما ،و شناسایی فرمول های ذهنی نادرست ما و باورهای اشتباه ما و اصلاح اونا ، به مراتب باعث میشه که بدن ما به شکل عالی و فوق العاده زیبایی ، کاملا متناسب و لاغر بشه و بمونه ، در صورتی که ما در تمام روش های قبلی داشتیم از گفته های دیگران برای لاغر شدن استفاده میکردیم ، که اغلب نه خودشون تا به حال چاقی رو تجربه کرده بودن و یا اغلب افرادی بودن که با این روش ها ، نتیجه هایی گرفته بودن .و من هم کسی بودم که از سختی روش های قبلی واقعا خسته شده بودم و ولی با این حال میخواستم که لاغر بشم ولی دیگه توان ورزش گرفتن و نخوردن و نداشتم ، و به چه زیبایی به این مسیر هدایت شدم .پس لاغری در صورتی د اعمیه که ما علت اصلی چاقی رو تشخیص بدیم و اونو برطرف کنیم وگرنه کسی با تغییر دادن نتیجه نتونسته لاغر بشه و لاغر بمونه .چون علت چاقی در ذهن افراده و تا وقتی که فرمول ها تغییر نکنه ، ما چاق خواهیم بود . چون ما با تغییر دادن جسممون ، فرمول های ذهنمون تغییر نمیکنه و هرکاری بکنیم و هرچقدر به خودمون سختی هم بدیم ،باز هم طبق فرمول های نوشته شده پیش میریم و عمل میکنیم و بازهم به وزن قبل ویا حتی بیشتر برمیگردیم و در نهایت برای این که لاغر بشیم باید وقت بزاریم وگرنه معجزه اتفاق نمیفته ، باید خودمون بخوایم ما با انجام دادن تمرینات و نوشتن ، در حال تشخیص فرمول ها و اصلاح کردن انها هستیم و با فکر کردن میتوانیم که صورت مسعله چاقی رو کم کم برطرف کرده و فرم لاغربه خودمون بدیم و بببینیم که لاغری چه عالی در زندگی ما پدیدار میشه !ساعت 05:05بامداد و من با 4769 تا کلمه تا جایی که تونستم باورهام و درکیاتمو بیان کردم و مطمعنممممم که نتیجه میگیرم ، نتیجه استمرار و اشتیاقم رو!شاد و پیروزو متناسب باشید
سلام به همه دوستان همراه! داستان لاغری من: من از بچگی خیلی لاغر و قد بلند بودم به طوری که منو آخر کلاس مینشوندن و از اینکه با بقیه فرق داشتم خودم خیلی اذیت میشدم و بهم تو دعوا میگفتن شهرداری تیر چراغ برق استخدام می کنه و با این حرفها ناراحت میشدم و آرزو میکردم قدم بلند نباشه از لحاظ مالی هم اوضاع خانواده ام خیلی خوب نبود و ما مجبور بودیم اگه هم برنج درست می کنن با نون بخوریم تا سیر بشیم ولی بعدش شرایط تغییر کرد و مواد غذایی به مقدار زیادی در دسترسم بود و بدنم احساس میکرد از یه دوره قحطی نجات پیدا کرده و شروع به خوردن زیادتر از قبل کردم و بعد که چاق شدم تصمیم به لاغری گرفتم و این دائم رژیم گرفتن و لاغر شدن باعث شد به شدت چاق بشم در حالیکه اگر میزاشتم بدنم مسیر خودش رو ادامه بده و با هر بار رژیم گرفتن ذهنم رو حریص نمیکردم و از مواد غذایی نمیترسیدم الان اضافه وزن کمتری داشتم، من دلایل چاقی خودم رو پرخوری، کم تحرکی، تنبلی و علاقه بدنم به ذخیره چربی میدونم و اینکه مواد غذایی مفید رو کمتر از مواد غذایی مضر مصرف می کنم و همین طور تنقلات و شیرینی رو خیلی دوست دارم، از غذا به عنوان تفریح و از چاقی برای محافظت از خودم استفاده کردم و با لایه هایی از چربی که دور خودم اضافه کردم به عنوان سپر محافظ برای تنهایی و افسردگی خودم بهره بردم، کم آب میخورم و به چایی علاقه دارم سیستم تغذیه خانواده ام غلط هست سبزی کم استفاده می کنیم و در عوض چربی های مضر مامانم زیاد توی غذا میریزه و غیر از چاقی مشکل قند خون و چربی خون و کبد چرب هم داریم و از کربوهیدرات های کم ارزش بیشتر از پروتئین ها استفاده می کنیم که به نظرم اینها دلایل چاقی من است.
سلام به استاد عزیزم همه دوستان
گام چهارم در مسیر لاغری من
من از زمانی خودم شناختم چاق بودم شاید اون زمان نیم کیلو اضافه وزن داشتم ولی اینقدر ترس داشتم که نکنه چاق تر بشم نکنه مث بابام بشم وای چاق میشم حالا چکنم و با این ترس بزرگ شدم و ارام ارام چاق شدم و چون با لذت خوردن همراه بود واسم مهم نبود که چی میشه و دانبال راه حلم نبودم تا اینکه بزرگ شدم و حرف نظر دیگران برام مهم شد و دوست داشتم خودنمایی کنم جلب توجه کنم ولی چون چاق بودم از خودم بدم میومد بازم تا اون زمان مث الان چاق نبودم و خیلی کم بود چاقی ام ولی خب شروع کردم انجام دادن روش ها مختلف واسه متناسب شدن
میخواستم نتیجه تغییر بدم میخواستم فقط لاغر بشم دیگران بهم بگن فلانی اندام شیکی داری ها و دانبال تغییر نتیجه بودم تایید دیگران و هر راهی بهم پیشنهاد میشد انجام میدادم و برعکس هرچه بیشتر تلاش فیزیکی میکردم کمترین نتیجه میگرفتم و به محض رها کردن باز وزنم برمیگشت بیشترم میشد و این روش ها ادامه دادم تا هدایت شدم به مسیر لاغری با ذهن
و اینجا یاد گرفتم که من کلا مسیر اشتباه رفتم من داشتم چاقی خودم تشدید میکردم و توجه میکردم به چاقی خودم و قبلا من دانبال یک راه بودم که فقط،لاغر،بشم نتیجه تغییر بدم
ولی با هدایتم به این مسیر در،یافتم که من از،طریق ذهن چاق شدم و از طریق ذهنم باید متناسب بشم و اگه میخوام متناسب بشم برای همیشه باید علت چاقی خودم پیدا کنم تا راه حلش پیدا کنم به نتیجه برسم تا علت چاقی خودم پیدا نکنم به نتیجه همیشگی دست پیدا نمیکنم
پس فرق این روش با بقیه روش ها واسه لاغر،شدن در این است که علت چاقی شناسایی میکنیم و فرمول ها صحیح جاش میاریم و استمرار میکنیم عمل میکنیم تا متناسب بشیم و یک فرق اساسی دیگه که باعث انگیزه فرد میشه در این روش رژیم محدودیت فشار سرزنش نیست که همین امر باعث میشه ذهن راحت تر بپذیره این مسیرو را و این فرد خیلی راحت مسیرش ادامه بده
پس ما افراد چاق باید دانبال علت چاقی خودمان باشیم و با شناسایی دلیل ها چاقی خیلی راحت مسیر طی میکنیم و فرمول ها صحیح جایگزین میکنیم متناسب میشیم به همین راحتی
حالا عوامل چاقی من
پرخوری و ازدست دادن کنترل خودم در مهمانی تفریح و زیاده روی کردن
هنگام سیری با شیرینی کیک بستنی مواجع شدن و خوردن در،صورت حتی خفگی
بیرون رفتن تفریح واسه لذت بردن هنگام خوردن و به قصد لذت خوردن تفریح رفتن مسافرت حتی تو ماشین هم در مسیر کوتاه دانبال خوردن
مواجعه شدن با تعارف دیگران و نهه نگفتن خوردن
هنگام تماشا فیلم سریال غذا خوردن
ارثی بودن چاقی بخاطر،پدرم عموهام
باور عدم لیاقت لاغر شدن لباس ها شیک مانکنی پوشیدن و بصورت خواب خیال دیدن لاغری
لاغری در ذهنم سخت کردن و امید به خودم نداشتن که همون باور عدم لیاقت محسوب میشه
کم تحرکی ورزش نکردن
به اموزش ها لاغری عمل نکردن و کاهلی هنگام عمل و به صورت تئوری نوشتن ولی در عمل ضعیف
دیدگاه منفی داشتن و منفی اندیشی فکرها بد در مورد همچی و توجه به مشکلات ناخواسته ها و نظر،دیگران برام اهمیت داشتن و خودم دوست نداشتن و توجه به اعضای بدنم که چاق هستند و حس بد داشتن
من فک میکنم اینها عوامل چاقی من هستند و این چیزها هستند که من چاق کرده اند
یکسال در این مسیرهستم تغییرات چشمگیری نداشتم و چندکیلویی کم کردم ولی دیگه استپ کردم چاق تر شاید بشم ولی متناسب تر نمیشم و استپ کردم
استاد ایا اینها دلیل استپ وزنی من شده لطفا جوابم بدید ممنون میشم
سلام و درود
دلایل منطقی برای استپ کردن لاغر شدن بی نهایته و تمرکز بر پیدا کردن ما رو از اصل ماجرا دور میکنه
وقتی مسیری که میتونه باعث موفقیت ما بشه وجود داره چرا وقت خودمون رو صرف شناسایی مسیرهای اشتباه کنیم
مسیری که در پیش گرفتی ادامه بده و انتظار لاغر شدن مثل نقس کشیدن رو داشته باش
هیچ دلیلی واسه توقف نفس کشیدن نداری ولی هزاران دلیل میتونی واسه توقف لاغری داشته باشی و این بخاطر محتویات ذهن شماست و البته توجه کردن به اونها
سلام استاد
ممنونم از شما که خیلی قشنگ پاسخم ام دادید خدارو شاکرم که استاد بینظیری مث شما دارم
سلام.من از بچگی چاق بودم بارها و بارها تلاش کردم و کم و کردم همیشه یشتر از قبل برگشت.واقعا به این نتیجهرسیدم که اینا رو من جواب نمیده…
دلیل چاق بودنم رو این میدونم که درکودکی مادرم دانشجو بوده و من رو دیگران همیشه با خوراکی ها راضی نگه داشتند و دلیل چاق موندنم اینکه وقتی شرایط بر وفق مراد نیست من به خوراکی ها روی میارم و جدیدا بخاطر شکست های پی در پی خودم رو سرزنش میکنم یه سره به اینکه یه چیزی بخورم فکر میکنم مدام در حال خوردن هستم…من واقعا خسته شدم یه جورایی این فکر اجازه نمیده من به زندگی عادی خودم بپرسم و از همه چی عقب موندم…
چه چیزی باعث چاقی من شد ؟ چرا من چاق هستم ؟
چاقی یه ارزش شد از وقتی که از خانواده درباره افراد لاغر میشنیدم نه غیلون. اسکلت . چوب خشک و….
نگرانی بعد درمان چاق میشی ….1اب ادم چاق میکنه . 2بی تحرکی ادم چاق میکنه .3 همش پای تلوریونی . 4چون فکر میکنم غذا خوردن ادم چاق میکنه .5 چون فکر میکنم شب دیر بخوابی چاق میشی چون فکر میکنم تو گوشی باشم قبل خواب چاق میشم . 6چون فکر میکنم بعد غذا دراز بکشم چاق میشم 7چون عاشق شیرینیم.8 چون غذا خوردن دوست دارم و همش به فکر غذا خوردنم . 9چون هدفی ندارم برنامه ای ندارم روش تمرکز کنم .10 چون فکر میکنم تمام میشه پس بیشتر می خورم . 11چو ن سریع غذا میخورم12 چون وقتی سر میزم سیر میشم میگم حیف بخور یا وقتی غذا میکشم با خودم میگم کم بیشتر بخور و بیشتر میریزم و میگم حالا که ریختی بخور و غذارو نمیزارم کنار .13 چون وقتی میخورم حواسم به خوردنم نیست . 14سریع میخوام تمام کنم سیر بشم یا بیشتر بخورم تا لذت بیشتری ببرم چون فکر میکنم با بیشتر خوردن می توانم از اون غذا لذت ببرم با این که سیر شدم و دلم درد گرفته همش دنبال اون غذا هستم که بعدا بخورمش تا یه موقع از دستش ندم . 15چون به ادمای چاق و شکم هاشون نگاه میکنم چون لاغری رو یه عیب می دانم مثل چاقی این که لاغر بشم صورتم میره تو و زشت میشم رنگم زرد میشه و لباس تو تنم زار میزنه چون ادمای لاغر خوش هیکل نمی دانم .16 چون تو رابطه اثر میگزارد. چون بامزه باشم پوستم صاف تر باشه چون خوشگل تر میشم. 17چون کار بیشتر باید کنم تا لاغر بشم . تمرین های سخت کنم و چون باید رژیم بگیرم . 18ارثیه مامان خاله هام چاق اند .19 گروه خونیم o+ .20برنج زیاد میخوریم چاق میشیم.21 میوه و سبزی نمی خورم .22 استرس و ناراحتی باعث چاقی وقتی ناراحتم بیشتر میخورم . 23ادم های لاغر بدشان ضعیف .24 غذا درست میکنم ناخنک میزنم به غذا .25 نوزادی که وزنش بالا به دنیا میاد ژن چاقی داره . 26استعداد چاقی دارم . 27سیستم بدنم این هرچی بخورم چاق میشم. ترس از چاق شدن و متنفر بودن . 28دوست داشتن پای تپل و این که پاهای لاغر مثل لک لک زشت .29با این که سیرم این بخورم برای بدنم لازم. 30 ریزه خواری ادم چاق میکنه . برای لاغری باید گشنگی بکشی . 31تغذیه مهم در چاقی و لاغری . 32مواد غذایی اشتها اور . 33رنگ های اشتها اور .34 غذا زیبا تر اشتها اورتر مثل سیب . نان خشک . ترشی . فلفل. . غذا خوش مزه تر اشتها اور تر چیپس و پفک اشتها رو کور میکنه و نمیزاره غذای مفید بخوریم این طوری مانع رسیدن غذای مفید به بدن میشه . 35مشکلات هورمونی باعث چاقی میشه . 36عوارض بعد از درمان . 37ترس از سیر نشدن و گرسنه ماندن . 38سر ساعت وعده غذایی باید بخورم حتی اگه سیر باشم. 39ثروتمند ها چاق اند پس این یه مزیت . 40سلامتی = تپلی . 41بعد رژیم چاق میشی . 42یه مدت ورزش کنی بعد ول کنی چاق میشی43دلایلی که چاقی را امر منطقی و طبیعی قرار میده . راحتی و تکنولوژی باعث چاقی . 44اکثر ایرانی ها شکم دارند.
تمرین اول چرا من چاق هستم ؟
دورترین خاطره ای ک یادم میاد مربوط ب زمانی هست ک من مدرسه میرفتم و وزن من نسبت به باقی همکلاسی هام بیشتر بود و خوب از همون بچگی مشکل خریدن لباس رو داشتم اولین کاهش وزن من زمانی بود ک دبستان بودم و اون زمان کاهش خوردن تنقلات رو عامل کاهش وزنم میدونستم .ولی خوب من مدام در حال چاق شدن بیشتر بودم و تا الان هر روز رژیمای خیلی زبادی رو انتخاب کردم و هر روز چاق تر شدم ….از دلایل چاقی من :۱.خوردن تنقلات و شیرینی ۲.ورزش نکردن ۳.کم تحرکی ۴.ژنتیک۵.خواب زیاد۶.ارثی بودن چاقی مفرط از خانواده پدری ۷.زیاد خوردن برنج و نون۸.دخترونه غذا نخوردن ۹.اب نخوردن ۱۰.تیروئد۱۱.بی ارادگی من ۱۲.تنبلی ۱۳.حرص و ولع شدید به غذا ۱۴.تند تند غذا خوردن۱۵.زمان سیری غذا خوردن ۱۶.خوردن غذاهای چرب و شور ۱۷.در کل تغذیه نامتناسب ۱۸.چربی بدنم مقاومه و لاغر نمیشه ۱۹.من تا یه حدی میتونم لاغر شم ۲۰.من دیگه توانایی لاغر کردن ندارم۲۱.بعد هر رژزم به شدت وزن برمیگرده ۲۲.در زمان اپیدمی کرونا رژیم بدن رو ضعیف میکنه پس زباد غذا بخورید۲۳.سوتت و ساز بدن من پایینه ۲۴در دورهمی ها ادم بیشتر میخوره پس باید کمتر بیرون رفت ک چاق نشد ۲۵.حین غذا خوردن با گوشی کار میکنم
سلام
وقت همگی بخیر
دلایل چاق شدنم چه در نظر عموم و چه در نظر خودم :
چون افکار ما خواسته و ناخواسته تحت تاثیر شنیده ها و دیده های اطراف ما قرار میگیرد
من از بچگی تا سن 9 سالگی متناسب بودم اما مجبور بودیم به شهر دیگری برویم و رفتیم متاسفانه اوضاع روز به روز بد تر میشد و من چاق تر
اولش این رو با عمق جانم پذیرفتم که 1- من پرخوری میکنم 2- تحرک ندارم که چاق می شوم البته این از قلم افتاد که یکی از عزیزان باور داشت3- آب خوردن (خوردن نوشیدنی) حین غذا سبب چاقی من شد به هر حال نمیدانم درست یا غلط ولی من این ها را پذیرفته و روز به روز چاق تر می شدم
تا اینکه مرگ یکی از عزیز ترین افراد زندگیم ضربه مهلکی بر روح و جانم وارد کرد و من همین طور چاق تر شدم تا اینکه در سن 15 سالگی تصمیم به لاغری گرفتم و لاغر هم شدم اما پس از آن دومرتبه چاق شدم(راجب این چند سال از زندگیم در گام سوم توضیح دادم)
و امروزه هم باور های جدیدی از قبیل4- خوردن ماست زیاد و خوردن اب وسط غذا باعث سردی شکمت شده 5- صفراوی هستی و باید با طب سنتی ومصرف گیاهان دارویی مزاجت رو کنترل کنی 5- حین غذا نباید چیزی تماشا کنی من دست و پنجه نرم می کنم .
سلام.
چرا چاق هستم؟؟؟!!!
خب من از بچگی تپل بودم و همه لپام رو میکشیدن و خوششون میومد و من فراری از همه.بین دوستام هم از همه درشت تر به نظر میرسیدم و این گاهی اذیتم میکرد و خوشم نمیآمد ولی کلا مشکل زیادی با چاقی نداشتم و در کل خوب بودم.تا بچه اولم به دنیا اومد و تو دوران شیر دهی خیلی لاغر شدم و همه میگفتن بعد از شیردهی دوباره برمیگردی مثل قبل میشی ولی من از این که لاغر شده بودم خیلی خوشحال بودم و این که لباسهای بهتری گیرم میاد و موقع خرید نمیگن خانم اونا دخترونه است به شما نمیخوره،ولی طبق گفته بقیه بعد از اتمام شیردهی من دوباره به روال اول برگشتم و کم کم چاق شدم ولی باز ضایع نبودم ولی در کل دوست داشتم لاغرتر میشدم.تا بعد از زایمان دوم دیگه اونقدر لاغر نشدم و برعکس تپل تر شدم .سال پیش رفتم دکتر و رژیم گرفتم ولی بعد دوباره برگشت چاقیم و تازه از اون موقع به بعد بدتر هم شدم و الان دیگه واقعا بیریخت شدم و نمیدونم چیکار کنم.فکر میکنم دلیل چاقی من به غیر از این که۱. همه بهم میگفتن تو همیشه چاق بودی،۲.تو چاقی بیشتر بهت میاد ،۳.پسرت هم مثل خودت چاق هست،۴.خودم هم میگم من هیچ وقت لاغر نبودی۵.بعد از زایمان دوم حتما شکم در میاری ۶.هر چی هم نخورم بازم چاق هستم. ۷.کمتر بخور چاق نشی و غیر … میتونه بی تحرکی باشه ,عصرونه یه تیکه کیک یا چند لقمه نون ،یا شام خوردن به همراه نون .ولی جالبه بدونید همسر من خیلی بهم گیر میده که لاغر شو من هم این چند وقت حدود ۳ ماهی میشه بهش میگفتم من که نمیتونم لاغر بشم خب بهتره که چاق بشم و واقعا هم بدتر چاق شدم .
امیدوارم توی این مسیر بتونم لاغر بشم ،خودم که خیلی خوشحالم یه راه خوب پیدا کردم
سلام و درود های فراوان بر همه عزیزان و درود بسیار بر استاد گرامی
بعد از حدود 4 ماه با کسب نتیجه بی نظیر آرامشی بیپایان و تحولی شگرف در ابعاد مختلف زندگیم به خصوص احساس توانمندی در هدایت زندگیم لذت از خوردن بدون دغدغه، شکر گزاری از نداشتن ولع و حرص و ناامیدی به اینجا اومدم تا بازهم مراتب قدردانی خودم را از استاد عزیز اعلام کنم و به دوستان عزیزم مژده بدم که به مسیری که دران هستید ایمان داشته باشید. باور کنید که پرده های ضخیمی از اطلاعات نادرست و پوچ که بی دلیل در ذهنمان تلنبار شده از بین خواهد رفت و خورشید زندگی بخش آگاهی و شادی بر تمام لحظات خواهد تابید.استاد ممنونم بی نهایت در تمام لحظات از خداوند متعال و کلمات و آگاهی که از دستان خداوند توسط شما به ما رسید بی نهایت سپاسگزارم.
سلام دوست گلم..
مرسی که حست رو با ما به اشتراک گذاشتی و کلامت کلام امید بخشی بود
در هر لحظه نیاز دارم یکی بهم بگه این راه درسته! حرف بقیه رو ولش کن!
چطور باید به این نتیجه برسم؟ با بودنو خوندن نظرات شما دوستای خوبم..بازم ممنون که نست رو به متن تبدیل کردی
سلام
چرا من چاق هستم؟
من تا دوراه راهنمایی کاملا متناسب بودم ولی در مسیر چاقی قرار گرفته بودم و هنوز بدنم نتیجه مسیر چاقی رو در خودش نمایان نکرده بود، سوم راهنمایی متوجه شدم دارم چاق میشم و اول دبیرستان اضافه وزن من کاملا مشهود بود تابستون همون سال اولین رژیمم رو گرفتم و شروع شد….
چون خانوادم تقریبا اضافه وزن داشتن بیشترشون من اولین چیزی که بعنوان دلیل چاقی در من شکل گرفت این بود چاقی من ارثیه، چون عمه ها و خاله و بقیه هم اکثرا چاق بودن، و میگفتم من به اینا رفتم دیگه خب معلومه چرا چاق شدم، بعدش بهم گفتن برنج و نون چاق میکنه منم باور کردم و به برنج قدرت چاق کنندگی دادم،اگه همراه برنج نونم بخوری دیگه تمومه کارت، غذاهای چرب و شیرینی هم اضافه شد به دلایل چاقیم، میگفتن اگه بلافاصله بعد غذا بخوابی چاق میشی منم باور کردم گفتن شام چاق میکنه منم قبول کردم، حالا من عاشق شام بودم و هربارم میخوردم دیگه از عذاب وجدان میمردم چون یاد گرفته بودم شام صد در صد همه رو چاق میکنه، گفتن فقط با ورزش میتونی لاغر بشی و رژیم خودشو بیشتر نشون میده منم باور کردم اگه ورزش نکنم رژیم خیلی دیر تاثیر میزاره، باور کردم ته دیگ چاق میکنه، سیبزمینی سرخ شده و پیتزا و ساندویچ چاق میکنه،یعنی وقتی پیتزا میخوردم دیگه مطمین بودم همزمان داره وزنمم اضافه میشه، باور کردم فسنجون چاق میکنه باور کردم ازدواج باعث چاقیم شده، بارداریم باعث چاقی بیشترم شده، دیگه به اوج چاقیم رسیدم در بارداریم ، باور کردم با لذت غذا بخورم باعث میشه غذا به تنم بشینه و چاق بشم، بعد سعی میکردم مثلا با بی میلی غذا بخورم حالا غذا رو دوست داشتما، فیلمم بود، کره روی برنج بریزم چاقم میکنه، برنج و خشک و خالی میخوردم،یا باور کردم بعضی قسمتای بدنم آب میشه بعضی جاها هم نه اونجوری که میخوام کوچیک نمیشه مثل پاهام چون طبیعت بدن اینه، تو باشگاه قشنگگگ خودمو میکشتم بخدا پاهام و باسنم کوچیک بشه، سالها گذشت و من همه ی اینها شده بود دلایل منطقی برام که ببین حالا که چاقی دلایلش ایناست و من چاق آفریده شدم و در ژنتیک منه و اگه میخوام لاغر بشم باید اندازه یه بچه دو ساله غذا بخورم، تازه بعضی هام میگفتن غصه آدم و چاق میکنه، یا اگه خیلی خوشحال باشی و غذا بخوری چاقت میکنه،یعنی هرررررر چیزی در دنیا دلیل چاقی من بود غیر از خودم
سلام به شما استاد عزیز و همه دوستان هم مسیرم
گام چهار چه چیزی باعث چاق شدن شما شد؟
۱ چاقی در خانواده ما ارثی است و تمام خواهر پدر ومادرم چاق هستند
۲ باور تند تند غذا خوردن
۳باور برنامه غذایی تکراری و همش نون و برنج خوردن
۴باور تحرک کم وخواب زیاد
۵ باور خوردن ته مونده بشقاب بچه ها
۶ اهمیت ندادن به خودم
من تشنه ام زیاده نمیتونم خودمو کنترل کنم
بعد هر رژیم وزنم بر میگرده
چربی بدنم مقاومه لاغر نمیشم
آدم های لاغر زود مریض میشن
به خاطر کرونا و مریضی بخورید غذا
عشق به شیرینی و تنقلات
در دوران بارداری حاملگی میگن زیاد بخور بچه شیر میدی شما دونفری
به نام خدایی که راه رو نشونم میده
سلام به استاد عزیز و دوستان همراه
خب در راستای تعهدی که ۳۰ مرداد دادم و نوشتم امروز رسیدم به این دوره رایگان و از اونجایی که ایمان دارم خدا عالی برام میچینه ، باتوکل به خودش شروعش کردم و امیدوارم تا فایل ۱۲ رو متعهدانه و قوی ادامه بدم و هر روز یه ردپا از خودم اینجا بذارم. قووول میدم
راستش شروع داستان چاقی من خیلی برام واضح نیست. یعنی وقتی فکر میکنم یادم نمیاد از کی بود که چاق شدم. یادمه همیشه بهمگفتن نوزاد تپلی بودم با وزن ۴ و نیم کیلو که همه عاشقم بودن و نقل مجلس بودم و این چیزا. بعدها یادمه که خیلیا که زمان زیادی بود منوندیده بودن می گفتن وااااای لپ هات چی شد؟ چرا لاغر شدی؟ انگار توقع داشتن همون چاقی دوران نوزادی رو داشته باشم!! (اینجاچاقی برام ارزش بود لابد)
من یادم نمیاد از کی چاق شدم اما اینو یادمه که همیشه تو خونه ما این حرف بود که ما به مامان و خانواده مادری رفتیم و بعد ازدواجچاق میشیم. داداشم که لاغر بود واقعا بعد از ازدواج چاق شد. خواهرم استایلش پرتر از من بود و بعد از ازدواج اونم چاقتر شد و من کهته تغاری بودم از دوران دانشگاه یادمه تو فکر رژیم و باشگاه و اینا بودم. من شاید هیچوقت اونقدر چاق غیرقابل تحمل نبودم اما انگار میترسیدم که منم مثل خواهر و برادرم چاق بشم و میخواستم پیشگبری کنم. اما داداشم یادمه میخندید و میگفت: تو هم چاق میشی. نترس😭
این روال ادامه داشت تا اینکه من حتی توی ذهنیاتم برای ازدواج میگفتم باید کسی باشه که چاق باشه یا چاقی توی خونواده شون مثل ماارثی باشه که من که قرااااره بعدا چاق بشم تحقیر نشم 🤦🏼♀️خدایاااا تا کجاااااا رو دیدم و چی رقم زدم با ذهنیتم برای خودم
الان که دارم مرور میکنم می بینم واقعا من قبل ازدواج چندان دغدغه چاقی و لاغر شدن نداشتم. نه که نداشتم، اما میگم دیگه. انگارداشتم پیشگیری میکردم و سنگر می گرفتم برای حمله احتمالی😔 اما بعد از ازدواج، کم کم چاق شدم. الان رفتم عکسهام رو نگاه کردم. واقعا تا قبل ازدواج یه آدم چاق نبودم اما همون موقع هم از پایین تنه م راضی نبودم که یادمه اینو هم حتی بهم القا کرده بودن که ماهاصورتمون مثل بابا کشیده و استخونیه و بالاتنه چاق نداریم و پایین تنه مون چاقه. خلاصه که من ازدواج کردم و کم کم اول یکم پر شدم کهخیلیا گفتن خوب شدی حالا و جون گرفتی. چون واسه عروسیم خیلی لاغر شده بودم. (بازم ارزش گرفتم از چاق شدنم)
بعدم که دیگه رسما چاق شدم. فکر کنم علتش این بود که خب ما از شهرمون مهاجرت کردیم و توی شهر جدید تنها بودیم و منم سر کارنمی رفتم اون موقع و خب تازه عروس هم بودم و میخواستم هنر رو کنم و چه هنری بهتر از آشپزی ؟ گمونم چون مامانم دستپختش معروفبود منم خواستم همون فرمون برم جلو و ازم تعریف بشه. نمیدونم ولی درهرحال دستپختم خوب بود و خیلی وقت میذاشتم برای غذا و دسرو کیک و … اما به نظرم میاد اوج چاقی من از زمان بارداریم و بعد اززایمان بود که دیگه عجیب غریب افتادم به رژیم و انگار بین من وهمسرم هم مسابقه چاقی بود و من افتادم رو دور رژیم های عجیب غریب و دمنوش و قرص و باشگاه و هزار چیز که همه آشنان به نحویباهاشون😔😔
بعد از تولد دو سالگی دخترم به شدت یک رژیمی گرفتیم من و همسرم که دهن همه باز موند و مانکن شدیم. اما خب میدونین که همهمقطعی بود دیگه. مخصوصا بعد از بارداری دوم و زایمان که دیگه سخت تر شد و می شنیدم که چاقی بعد زایمان دوم دیگه برنمیگرده. سنت که بالا بره چربی ها سفت میشن و دیگه آب شدنشون و لاغری کار حضرت فیله… (اینجا دیگه چاقی ضد ارزش شد واسم و ازهمونا سرزنش و تحقیر میگرفتم)
بعدم که هدایت شدم به راه اندازی وبلاگ آشپزی که از اتفاقات روزمره آشپزخونه م اونجا مینوشتم و کلی طرفدار پیدا کرد و … دیگهسوژه جدید برای بعضیا شد که این آشپزی ها و وبلاگ داره چاقتون میکنه. جمع کن وسایلت رو و وبلاگت رو ببند و … دیگه منم افتادم رودور غذاهای رژیمی و کم کم دیگه وبلاگم هم راکد موند چون دیگه جز سالاد و غذاهای بیمزه چیزی نداشتم توش بذارم
در مجموع من نون باورهایی رو خوردم که از اطرافیان و الگوهایی که داشتم بهم رسید:
اینها ته ذهنم بوده که بی سانسور برای تمرین این جلسه نوشتم. این بود انشای من استاد عزیزم
یه چیز دیگه ای هم که یادم اومد کارمندی و این حرف بود که نشستن های طولانی و کارمندی باعث چاقی میشه و من هم خب سالهاست کارمندم و این رو هم زیاد مخصووووووووصا از همکارا می شنیدم و الان یادم اومد که این هم یکی از دلایل ذهنی من برای چاقی می تونه باشه و کم تحرکی که ذاتا آدم پر جنب و جوشی نیستم و هر زمانی که باشگاه می رفتم فکر می کردم دیگه چون دارای تحرکم لاغر میشم…پس این دو مورد رو هم من اضافه می کنم به لیست بالام
سلام من از بچگی در گیر لاغری بودم و هی لاغر میشدم ولی باز کمی بر میگشتم و عذاب وجدان کشنده منا نابود میکرد.من درگیر بیماری هستم که همش غذاهای خوب و گرم مزاج بخورم برام خیلی بهتره اما خب باید لاغرم باشم چون برای وضعیت جسمانی من خیلییییی بهتره که لاغر باشم.از دلایل چاقی من اینه که خوب وقتی تصمیم به لاغری میگیرم که هیچی رعایت میکنم اما وقتی تصمیم به لاغری نداشته باشم پایه پای شوهرم که بخوره حسابی میخورم وبیشتر اوقات سیر هستم اما باز میخورم و بعد خیلی ناراحت میشم.قانون حیفه و ته مانده غذای پسرم و شاید بقیه رو میخورم چون حیفه.و تازگیا سیرم نمیدونم چرا اما بازم میخورم و یا سیرم اما یه چیزی با مزاج گرم بیاد دوباره میخورم یا میوه هر قدر بخوام میخورم الانم در کل ۵-۶کیلو اضافه وزن داراما اما همیشه عذاب وجدان کشنده دارم که خب برا بیماریم هم اصلا خوب نیس این اعصاب خوردیا و واقعا میخوام یبار برا همیشه لاغر بشم
سلام
من از ۹سالگی شروع به چاق شدن کردم و الان رژیم و ورزش و قرص لاغری مصرف میکنم ولی نتیجه ای متاسفانه نگرفتم به نظرم دلایل چاقی من کم تحرکی در گذشته و ژنتیک و سوخت و ساز پایین بدنم هست. با اینکه خوراک کمی دارم
سلام به همگی قدم چهارم : هر مسیری نقطه شروعی دارد و این قسمت نقطه شروع لاغری است در مسیر لاغری با ذهن آگاهی به ما داده میشود و ابتدا فورمول های ذهنی برای ما واضح میشود وسپس فورمول های اشتباه جایگزین میشود . بهترین حرکت برای قرار گرفتن در مسیر لاغری شروع حرکت از مسیر چاقی هست . برای رفع هر مشکلی باید ابتدا مشکل رو شناسایی کنیم . در نتیجه در این مسیر هم ابتدا باید مشخص کنیم چه عواملی باعث چاقی ما شدند تا با راهکار مناسب برای برطرف کردن هر عامل چاق کننده به سمت لاغری پیش برویم . قدم اول در این مسیر شناسایی عوامل تاثیر گذار در چاقی هست . شروع مسیر در راههای قبلی ابتدا وزن و قد رو سوال میکردند و BMI سنجیده میشد و از همون ابتدا میزانی که باید کم کنیم هم مشخص میشد و از همون ابتدا احساس یاس و نا امیدی در ما شکل میگرفت . در این مسیر خبری از وزن کردن و جدا کردن غذا نیست در این مسیر محرومیت از کافه و رستوران و مهمونی و مسافرت نیست اینقدر ما در مسیرهای قبلی سختی کشیدیم که برطرف کردن این فورمول های چاقی و تبدیل به لاغری به مراتب راحت تر و شیرین تر خواهد بود . همین که خبری از ورزش و رژیم و سختی نیست یعنی زمان بیشتری رو میتونم در این مسیر بمونم بیشتر راههایی که قبلا به من ثابت کرده بود که بیشتر از چند روز یا چند ماه نمیتونم ادامه بدم .نکته شگفت انگیز در این مسیر برای اولین بار در این مسیر فرد دیگری برای من برنامه تهیه نکرده و خودم هستم که دست به کار شدم و برای لاغری اقدام کردم و از شناسایی خودم و ذهنم شروع کردم . خیلی ها این دوره رو استفاده میکنند ولی کسانیکه خودشون خوب درک و عمل میکنند به نتیجه میرسند . همانطور که در این ۳۴ سال کسی به من نگفته چطور چاق شوم و هر جایی که بودم و هر زمان و با هر امکانات و شرایطی چاق شدم اینبار هم خودم با اشتیاق پا توی این مسیر گذاشتم نکته شگفت انگیز و امیدوار کننده اینکه برای لاغر شدن نیاز نیست سالهایی که چاق بودید صبر کنید لاغری به مراتب سریع تر از چاقی هست . اما در این سریع تر بودن منطقی بودن هم باید در نظر داشته باشید، من که الان به جایی رسیدم که اگه ۳۴ سال هم طول میکشید راضی هستم که باز در این مسیر باشم چون این ۳۴ سال فقط در مسیر چاقی ترس و اضطراب تجربه کردم ترس از چاق تر شدن ترس از مهمونی ترس از رستوران شام مسافرت خونه مادر بزرگ ترس از عکاسی و دوست داشته نشدن ترس از قضاوت ترس از حرف اطرافیان ترس از کار خستگی درس خوندن کنکور ترس از وزن کردن در کنارش ترس از زندگی بدون وزنه از شب بیداری از صبح زود پاشدن ترس از غذاها ترس از ازدواج حاملگی و … از همه چی ترسیدم و زندگی نکردم و حالا اگه قراره تو مسیر لاغری باشم حتی آهسته ولی همش حال خوب و لباس های زیبا و شادی و مهمونی و مسافرت و آزادی و آزادی و آزادی صد در صد از این راه خسته نخواهم شد و هر روز سرحال تر و جوان تر و شاداب تر خواهم بود . از اون مهمتر من توی این سالها همه چی رو متوقف کردم که زمانیکه لاغر شدم انجام بدم و اون روز مثل شنبه های معروف هیچگاه نیومد و من عقب و عقب تر رفتم و از وزن ایده آلم دورتر ولی زمانیکه در مسیر لاغری هستی و امور رو به دست داری دیگه لازم نیست که چیزی رو متوقف کنی و این به من آرامش میده که ترس از دیر شدن و از دست رفتن سالهای عمرم نداشته باشم و زندگی کنم . پس با اشتیاق و حال خوب قدم اول رو برمیدارم . خیلی مهم هست قدم اول که شناسایی عوامل چاقی هست رو محکم برداریم . همه افراد چاق به تعداد سالهایی که چاق بودند به دنبال روشی بودند و نتیجه نگرفتند یا پایدار نبوده در نتیجه احساس افسردگی و نا امیدی و ناتوانی کردند و گوشه نشین خانه شدیم و عصبی و افسرده و گریه و شکایت از وضعیتی که داریم و حالا خداوند نوری در قلب ما روشن کرد و اینکه خیلی عالی و با اشتیاق در این مسیر باشیم یعنی سپاسگزاری . خوش آمد میگم به خودم برای ورود به سرزمین لاغرها . فکر میکنم چطور من این سالها ترس این نداشتم که نکنه اگه کسی نباشه فایلی نباشه و یا جایی باشم نتونم چاق بشم ؟ ولی مثل آب خوردن در هر شرایطی به زیباترین راه ممکن چاق شدم چون فورمول ها به خوبی در ذهنم بود و من به زیبایی عمل میکردم الان هم فورمول های لاغری در ذهنم ثبت بشه بدون نگرانی و اینکه کجا و در چه شرایطی باشم میتونم به خوبی به لاغری عمل کنم و این توانایی خود من هست که به دست آوردم من زمانیکه فکر میکنم میبینم این سالها بزرگترین دغدغه ذهنم و مانع من اضافه وزن بوده و مانع همه چی برای من شده و در کنارش فکر میکنم من با وجود این اینهمه دست آورد دارم اگه این مانع برطرف شه چقدررررررر میتونم شاد و آزاد باشم و تا بی انتها لذت ببرم از همه چی و تازه میفهمم من تمام لذت دنیا رو فقط یه غذا میدیدم الان میبینم دنیا چقدررررر زیبایی داره و من خودم رو محروم کردم ازش الان در این مسیر بدون سختی و زحمت دارم با آرامش به همه جنبه های زندگیم میرسم و نظم گرفته و کنترل خودم و زندگیم رو به عهده دارم و خودم خوشحالم و خوشحالی رو توی خونه هم حس میکنم . قبل از ورود به این دوره فقط به یه جنبه میتونستم فکر کنم الان همه چی مرتب شده میتوان این روش رو تا اخر عمر ادامه داد چرا که نه ؟ مگه ما غذایی که خوبه رو همیشه درست نمیکنیم و یا لذت مسافرت خوب اینهم همینه کاری که خوبه آدم انجام میده . از طرفی من ترس تموم شدن فایل ها و رها شدن داشتم حالا میبینم که اولا با هر بار گوش دادن درک متفاوتی دارم و در ثانی خدایی که من میشناسم تا وقتی توی مدار باشی تا اخر عمرت برات فایل و آگاهی جور میکنه و سر راهت قرار میده . همیشه از کودکیم برام سوال بود چرا من اینجوری آفریده شدم و باید اینقدر سرزنش بشم در چیزی که من تقصیر ندارم و حقم نیست ولی الان متوجه شدم که میشه خوب زندگی کرد و تنظیمات جدیدی نصب کرد و فرد جدیدی خلق کرد و در کنارش شاد و زنده بود خداوند همیشه برای من بزرگی و عزت خواسته و من رو به این مسیر هدایت کرد و این راهی هست که خدا نشونم داده . لاغری در حوزه دو مورد بحث میشه : ۱. چرا ما چاق هستیم ؟ ۲. از چه طریقی میتوان لاغر شد؟ همیشه رو موضوع دوم کار کردیم و نتیجه هم تا به امروز دیدیم و حالا لاغری با ذهن از مسیر اول هست و میخواهیم این راه رو تجربه کنیم .اگر صورت مساله رو پیدا کنیم و جوابی براش پیدا کنیم میتونیم برای همیشه لاغر بشیم و لاغر بمونیم . تمرین : انشایی در رابطه با چاقی خود بنویسید : من ۳۴ سال سن دارم و از کودکی چاق بودم و من خاطرات تلخی از چاقی خودم دارم سرزنش ها و محرومیت و محدودیت من همگی برای چاقی بوده و من احساس عجز و ناتوانی بسیاری میکردم و من عللی که الان فکر میکنم رو اینجا نام میبرم ۱. پرخوری مخصوصا زمان ناراحتی و استرس ۲. جشن و شادی یعنی غذا و تفریح و بیرون هم بدون غذا معنا نداره ۳. همیشه ترس از چاقی دارم و این موارد برای من یعنی چاقی : مسافرت مهمونی رستوران خستگی کم خوابی شب بیداری بی تحرکی از اون طرف خود تحرک که بعدش آزادانه میخورم شام خوردن ۴. مهمون داشته باشم خسته بشم خیلی میخورم و از اونطرف اگه غذای خوبی نباشه برای اینکه اصراف نشه و یا خسته شدم و نریزم دور میخورم ۵. زمانیکه گرسنه هستم خیلی قاطی پاتی و سرد همه چی میخورم و نمیتونم منتظر غذا بمونم تا حاضر بشه ۶.زمانیکه غذا درست میکنم خیلی سر قابلمه میخورم ازش ۷. همه چی راه حل با غذا هست حتی مریضم غذا میخورم حالم خوب بشه و تنها راه حل هست ۸. خیلی از قرص ها از نظر من اشتها آوره و از اونطرف خیلی ها قطع که بشه باعثچاقی میشه ۹. یبوست داشتن یعنی چاقی ۱۰. قبل از عادت ماهانه پرخوری دارم ۱۱. مرز سیری من یعنی فشار شکم و ترکیدن و خفگی ۱۲. تا یکم این فسار کم میشه با گرسنگی تعبیر میشه و دوباره خوردن ۱۳. تشنگی معنا نداره و فقط خوردن ۱۴. غذا ها رو چرب و شیرین بخورم یعنی چاقی ۱۵. غذای ساده درست نمیکنم دور چین و یا استفاده از خیلی چیزها مثل پنیر و اینها۱۶.ترس از سیر نشدن دارم ۱۷. ترس از گرسنگی زمانیکه بیرون میرم و خسته میام خونه و تفریح میریم ۱۸. اگر وعده ای نخورم ده برابر میخورم و باز حس نخوردن اون وعده رو دارم ۱۹. سر ساعت تا زمان وعده غذا هست باید حتما بخورم حتی سیر باشم ۲۰. صبحانه نخورم حالم خیلی بد میشه ۲۱. از شامخوردن و مخصوصا دیر باشه زمانش خیلی میترسم ۲۲.از خیلی غذاها میترسم مثل سرخ کردنی شیرینی برنج نون و ماکارونی ۲۳.غذایی که خیلی دوست دارم خیلی میخورم ۲۴. مهمونی و یا غذای بیرون که پول دادم ترس از گیر نیومدن دوباره دارم باید حسابی بخورم ۲۵. غذای سرد من رو سیر نمیکنه و یا غذا حساب نمیشه ته بندی هست و باید حتما غذا گرم بخورم ۲۶. با چایی خیلی باید شیرینی بخورم ۲۷. بدون برنج و نون و ماکارونی ترس دارم سیر نشم
۲۸. زمانیکه دیس غذا جلوم همش به اون فکر میکنم غذام زود تموم شه بشقاب بعدی بکشم ۲۹. غذا دور یا تو یخچال نمیتونم بزارم همش فکر میکنم پاشم بخورم
یه
سلام استاد عزیزم
دلایل چاقی من
۱ باورهای اشتباهی که دوران بارداری و شیر دهی داشتم که هر چی بیشتر بخورم فرزندم بهتر رشد میکنه
۲ خوردن ته مونده بچه ها که مثلا اسراف نشخ و عدم توجه به سلامتی خودم
۳ اهمیت ندادن به تناسب اندام خودم و همه وقت خود رو صرف بچه ها و کار کردم
۴ افسردگی شدیدتر زمانی که دیدم دیگه لباسهایی رو که خیلی دوست داشتم دیگه اندازه نبودن
حالا طبق اون چیزی که یاد گرفتم از همین راهی که اومدم باید برگردم برای تناسب اندام خود قدمهای محکمی برمیدارم و با فکر کردن به لاغری و اینکه چه اتفاقهای خوبی در راه است و زندگی سرشار از زیبایی به مت خیلی انگیزه میده ممتونم از شما استاد بزرگوار
سلام برهمگی
ادامه تمرین قبلی.
الان که خوب فکرمیکنم من از کودکی همش تو ذهنم این بود که ثروتمندان خودشان وبچه هاشون تپل هستند و رنگ و رو دارن . خوش برخوردند و….. وهرچه ثروت بیشتر باشه رفاه بیشتر هست و چاق ترند و کم مو هستند.
اینها مواردی بود که در تلویزیون وقتی فیلم و سرریال میدیدم به یقین رسیدم چون بازیگری که قرار بود نقش ثروتمند مرد روبازی کنه کلا کم مو و چاق و حقه باز بود.
من هم زمانی که شاغل شدم و حقوق بردارشدم کم کم و به آرامی چاق شدم چون کلا وضعیت مالی خانواده ما ضعیف بود یه حقوق کارگری و هفت نفرآدم وبچه ها همه محصل . هیچ پول توجیبی هم ماهانه بهمون نمیدادند نه اینکه نخواهند بلکه نداشتند که بدهند .
بعد اینکه شاغل شدم و از شرکت حقوق میگرفتم اگرچه خیلی کم بود کم کم ذهنم شروع به استارت باورهام کرد و پله اول رشد مالی برابربود با بالارفتن از پله اول چاقی .
وهمینطور ادامه پیدا کرد ومدت هایی که شرکت حقوق منو تا یکسال ندادند من همون متناسب بودم و بعد اینکه حقوقم در یه شرکتی یه کم بهتر شد چاقی من یه کم بیشتر شد و ریزش موهای من هم به همون نسبت بیشترشد .
البته من قبل ازدوره و قبل از اتمام دوره رایگان فقط خوردن و کم تحرکی و شبیه بودن به عمه هام و افزایش سن رو علت چاقی میدونستم اما وقتی دوره رایگان لاغری با ذهن وفایل های دوره رایگان و صدگام رو گوش دادم و تمریناتم روانجام میدادم این باور غلط رو که برای چاق شدنم میدانستم رو بعد اتمام دور اول پیدا کردم .که هرچه پول بیشتر چاقی بیشتر وریزش مو بیشتر.
سلام بر همگی.
من هرچی به گذشته خودم فکر میکنم شروع چاقی خودم رو از اولین شرکتی که مشغول به کار شدم رو میبینم . وسنم فکرکنم ۲۵ سال بود و من قبل اون موقع کاملا متناسب بودم .
اون شرکت پخش مواد غذایی بود که سه نفر از صاحبان شرکت خودشان هرکدام جدا شرکت داشتند و این شرکت رو شرکاتا تاسیس کرده بودند که محصولات کارخونه خودشان رو هم خودشان پخش کنند .
یکی از شرکا خودش کارخونه شکلات داشت که اون شکلاتهای خودش رو به این شرکت پخشی که ما بودیم میاورد تا پخش کنه و شرکاهای دیگه هم یکی رب و یکی خشکبار بود و….
حالا من که در اون شرکت به عنوان کمک حسابدار مشغول به کارشدم بعد مدتی برای صبحانه تصمیم گرفتم از شکلات شرکتمون برای خوردن صبحانه وعصرانه استفاده کنم .
یکبار شکلات رو خوردم اسم شکلاتش نارگیل ۳۲ کاچیلا بود . یادم نمیره وقتی اولین بار خوردمش دیگه آنقدرخوشمزه بود چندتای دیگه رو هم خوردم .
وهمینطور روزهای دیگه تعداد خوردن ودفعات خوردنم بیشترشد و هرمشتری متفرقه که میومد بهش پیشنهاد میدادم .وآنقدر شکلات میخوردم که تقریبا بیشتر حقوقم واسه خوردن شکلاتها میرفت .
منی که تا اون موقع علاقه ای به خوردن شکلات نداشتم مسحور اون شکلات شدم .
تا اینکه اون شرکت جمع شد ومن آنقدر وابسته اون شکلات شده بودم در مغازه ها دنبالش میگشتم تا اینکه درجایی اون رو ندیدیم و بیخیالش شدم.
بعد دریه شرکت دیگه مشغول شدم که درشهر دیگری بود و من و دوستم بعد اتمام ساعت کاری یعنی ۴ هر روز میرفتیم و ناهارمون رو ساندویچ میخوردیم تو اون شهر و بعدش میرفتیم خونه .
کم کم متوجه شدم لباسهام بعد چند ماه یه کم تنگ تر میشه
و با خودم گفتم خوب سن آدم که بالا میره آدم رشد طولیش قطع میشه و رشد عرضی میکنه . و بی خیال چاقی شدم .
یه چندسالی بود یه کم لاغر میشدم دوباره چاق میشدم بدون اینکه رژیم بگیرم یا ورزش بکنم . واین قضیه باعث شد که مدتی که چاق باشم بی خیال بشم و بگم خوب دوباره لاغرمیشم واین طبیعیه . حتمن زیاد تو این مدت غذا خوردم و هیچ کاری برای لاغری نمیکردم .
تا اینکه تو سن ۳۶ سالگی یهو به خودم اومدم که وزنم شده ۷۰ کیلو . خیلی تعجب کردم آخه من همش روی ۶۵ استپ بودم . 🤔
تصمیم گرفتم پیاده روی کنم و مدت ۵ الی ۶ ماه هر روز سنگین یک ساعت تو گرمای بهار وتابستان ساعت ۳ میرفتم پیاده روی بعدش میومدم خونه تو اتاقی که نه پنکه بود ونه کولر نیم ساعت میرقصیدم و کل لباسهام خیس خیس میشد و غذا خوردنم رو هم کم کردم و خوردن شیرینی و شکلات و بستنی رو کنار گذاشتم بعد ۶ماه شدم ۶۵ کیلو .😄
خیلی خوشحال شدم و فکر کردم دیگه این وزن ثابت میمونع اما بعد یه مدت یهو یه مریضی گرفتم که کلا بی اشتها شدم و مامانم یه کله پاچه گرفت و گفتش آبش مقوی هست کم کم بخور تا جون داشته باشی و من هم یه کله پاچه کامل رو سه چهار روزه تنهایی خوردم و کلی خوراکی های جورواجور بهم میدادن تا یه کم حالم خوب شه و بعد مدتی وزنی که به هزار بدبختی از ۷۰ رسونده بودم ۶۵ بعد بیماری شد ۷۴ کیلو.
یکسال بی خیال ورزش و رژیم شدم اما دیدم لاغرنشدم که هیچ تمامی لباسهام برام تنگ و تنگ تر میشه و اعصابم حسابی به هم میریخت و خونه هم مرتب بهم تذکر میدادن و میگفتن یه فکری بکن ومامانم میگفت شبیه عمه هات هستی اونها هم قد بلندند و چاق . خواهرم میگفت تحرک نداری اینجورشدی .
داداشم که بدتر میگفت عجب بازوهای داری شبیه بازهای پسرای ورزشکاره و این حرفش اشکمو درمیاورد .
ودوستانم بهم یه نسبتهایی میدادن که اینجا نمیتونم بگم .
وبرای خرید لباس که منو و دوستم میرفتیم فروشنده بهت میگفت بارداری که لباس گشادتر بهم بده و من ناراحت میشدم و میگفتم نه خانم من مجردم . و دوستم هم اصرار میکرد که حلقه ورزشی بخرم که برای آب کردن چربی دورکمر وشکم خیلی خوبه و من هم یه دستگاه درازنشت خونگی داشتم و با اون ورزش میکردم و اون هم فایده نداشت حالا من بودم و یه هیکل چاق و یه صورت لاغر . که اطرافیانم میگفتند علیرغم چاقی تو صورتت لاغره و زیبایی نداره .
یه دوستم بهم پیشنهاد داد که یه قرصی هست که بخوری صورتت پرتر میشه و از این وضعیت میای بیرون و خودش هم استفاده میکرد و صورتش پر بود و زیبا .
منم بعد مدتی استفاده دیدم صورتم غبغب گرفت و خودم رو تو آینه میدیدم حالم حسابی بد میشد و قرص رو کنار گذاشتم بعد مدتی خوب شدم و کلی خوشحال شدم اما بعد مدتی دوباره دیدم غبغب هم برگشت .
هیچی دیگه بعد یکسال واندی که هیچ کاری نکردم و هر روز ناراحت تر و نگران تر میشدم تصمیم گرفتم بعد ماه رمضان سال ۹۹ دوباره تمرینات مرگبار پیاده روی و رژیم رو برای لاغرشدن شروع کنم که به لطف الهی چند روز مونده بود ماه رمضان تموم بشه با این روش آشنا شدم .
که الان بار دومی هست که دوباره از اول دارم فایلها رو دنبال میکنم وپیگیر آموزشها هستم .
این سری با نام کاربری و رمز جدید . چون میخام تمرینات رو مستمرا و با اشتیاق دنبال کنم .
از استاد عزیزم هم ممنونم که وقت میزارن کامنتهای ما رو میخونن وکلی مطالب آموزشی دراختیارمون گذاشتند و میزارن .♡
به نام خدای مهربان
سلام خدمت همه دوستان و استاد عزیز
گام سوم رو هرکار کردم متنم وارد دیدگاه نشد.اما همچنان توی مسیرم و خوشحااااال
چقدر من این فایل های مربوط به اون ۱۲ جلسه رو دوست دارم.
من چرا چاق شدم؟!
قبلا فکر میکردم چون تنقلات زیاد دوست دارم چاقم
من به هر طرف برم ارثی چاقم و کسی توی خانواده ما لاغر همیشگی نیست.
من استخون بندیم درشته چاقم .
من اشتهام زیاده نمیتونم خودم رو کنترل کنم.
هرچی بخورم میره توی لپام
و مهم تر از همه : ((بعد رژیم قطعا چاق میشی))
باوری که ماه هاست باهاش درگیرم…
از روزی که وارد سایت شدم سعی داشتم که این باور رو قطع کنم اما مادرم اجاره نمیده..
هرچی مبخورم میگه نخور چاق میشی
و همین کلمه ((چاق)) برای کسی که قدش ۱۷۳ و همیشه وزنش متناسب و اوکی بوده خیلی سنگینه
و من انقدر تحت تاثیر حرف های مامانم که خیلی بهش اعتماد دارم قرار گرفتم حسابی اعصاب و روحم بهم ریخته.
با خودم گفتم چه غلطی کردم رژیم گرفتم که حالا حرف پشتم باشه!!!
اما خب من از خودم مطمئنم.چون دارم تمرین انجام میدم و به بهترین شکل درک میکنم و وقت زیادی برای این موضوع میزارم و غذام هم خیلی کم شده.
طبیعیه که توهم بزنم که چاق شدم چون ذهن منطقیم میگه تو که کاری نمیکنی پس برای چی باید لاغر بشی؟
درسته که طول میکشه تا نتایج نمایان بشه.اما میدونن که نتایج پایدار خواهد بود…
میدونید میخوم شگفتی سار بشم و هبچ چبز جلو دار من نیست..
درسته نوشته هام کمه اما در واقعبت بسبار روب ابن نوضوع کار میکنم تا برام واضح تر بشه….یوهووووو
بنام خداوند هدایتگر وهاب
سلام به دوستان زیبانگرشم
من اول تو دفترم خاطرات چرا من چاق هستم رو نوشتم ده صفحه شد و الان میخوام تو قسمت دیدگاهم جمع بندیشو تایپ کنم من از ده سالگی چاق شدم قبلش لاغربودم اما از ده سالگی ب بعد به سرعت چاق شدم اما قدم متوسط بود و وزنم زیاد بود چاقیم خیلی مشخص بود و اذیتم میکرد برای همین همیشه لباسهای گشاد میپوشیدم که اندامم زیادمشخص نشه و همین باعث شده بود فامیلهام ک مذهبی بودن تعریف و تمجید کنند ک لباس باحجاب میپوشم و اندامم معلوم نمیشه و ب دخترهای فامیل میگفتن ازمن یادبگیرن ک لباسهای باحجاب میپوشم چون دخترهای لاغر فامیلمون لباس تنگ میپوشیدن و مورد سرزنش بودن و منم چون دوست داشتم مورد تشویق پدرم باشم که بگه دخترم لباس باحجاب میپوشه بیشتر این رفتارو داشتم تااینکه بزرگتر میشدم وتودبیرستان دوستای بیشتری داشتم و همیشه خودمو با اونا و اندام لاغری دارند مورد مقایسه قرار میدادم و حسرت میخورد ک چرا من چاقم و احساس میکردم من خیلی زشتم که چاقم و وقتی وارد دانشگاه شدم این مقایسه ها بیشتر شد و همش تو جمع دوستانه میگفتم من خیلی چاقم من زشتم و اینا وخیلی اعتمادبنفسم پایین بود وچون خودم همش میگفتم ک من چاقم همه منو چاق میدیدن و بهم میگفتن و چون صورتم کوچیک بود و بدنم چاق بود بهم میگفتن خیلی زشته که صورتت با بدنت همخونی نداره و همیشه بزرگترین آرزو وحسرتم این بود و لاغربشم و چون از بچگی چاق بودم لاغری برام آرزو غیرمحال شده بود وقتی دانشگاهم تموم شده بود یه دوستی بمن یه گروه رژیم بود معرفی کرد که خیلیا تو اون گروه تونسته بودن لاغربشن و من وقتی عکسهای لاغریشون رو میدیدم همش بخودم میگفتم من باید لاغربشم ایناتونستن منم میتونم و شبا موقع خواب عکسهای لاغریشون رو نگاه میکردم ک باعث شد هیجان اشتیاقم برای لاغری زیاد بشه طوری ک صبح زود بیدار میشدم و یک و نیم ساعت ورزش میکردم و رژیم که فیدینک و فیستینگ بودو سخت بود و کالری شماری هم داشت رو باسخت کوشی میگرفتم طوری ک روزهای بود مهمانی میرفتم یا مهمان داشتیم غذای رژیمی من فرق داشت و گاهی خانواده مسخرهم میکردن ک تو هیچ وقت لاغرنمیشی تو ژنت چاقیه اما من با سخت کوشی ادامه دادم که تو شش ماه ۱۷کیلو کم کردم و باربی شدم برای خودم اما چون خیلی ورزش هوازی انجام میدادم صورتم خیلی لاغرتر شد و همه از لاغری من متعجب شده بودن ک من تونسته بودم لاغربشم خیلیا میگفتن چون صورت خراب شده لاغری بهت نمیاد و بعضیا میگفتن بهت لاغری میاد اما مادرم بخاطر اینکه فامیلها میگفتن ب دخترت گرسنگی دادین یا بیمار شده ک اینقدر لاغر شده خیلی سرزنشم میکردن که چرا خودتو از بین بردی ک همه میگن خراب شده صورتت و این حرفا و منم بعده یک سال رژیم رو ول کردم و بعده یک سال بعدش بیشتر از قبلم چاقترشدم و دلیل چاقیم رو چون از بچگی چاق بودم واز مادرم ارث چاقی بمن رسیده و استعداد چاقی دارم و چون کم تحرکم و خیلی میخوابم و چون غذاهای پرچرب همش میخورم چاقم و نون زیاد میخورم چاقم و قضاوت بقیه ک نظر دیگران درموردم مهمه و اعتمادبنفسم پایینه و اینکه تایید دیگران برام اهمیت داشت باعث چاقیمه
چرا چاق شدم
امروز ۲۱مرداد ۱۴۰۰. ۳۸ساله هستم با وزن ۹۰کیلو وزنی که هیچ گاه فکرش رونمی کردم . حتی با دو تا بارداری پشت هم، ولی الان ۹۰کیلو هسنم و به امید خدا و کمک شما استاد عزیز میخوام واسه همیشه از شرش راحت شم.
مادرم همیشه تعریف می کند که وقتی دو سه ساله بودم اونقدر لاغر بودم که منو زیر چادر قایم می کرد تا دیگران پشت هم دلیل لاغریم رونپرسن و هزارتا عیب و مریضی رو من نذارن.
ولی خودم از ۱۶سالگی یادمه که همیشه رژیم بودم و باشگاه که لاغر بشم. تا سن ۲۵سالگی و قبل از ازدواج ۶۰کیلو بودم و همیشه جز خوش هیکل و خوش لباسا محسوب میشدم
تا اینکه ازدواج کردم. عدم تحرک و پر خوری و درگیری ذهنی که بعد از ازدواج چند کیلو چاق شدن طبیعی،و استرس هایی که تو سالهای اول زندگی داشتم . وقتی عصبی میشدم غذا بیشتر می خوردم. تند تند غذا می خوردم بین ب بسم الله و نون پایان سفره واسه من ۳دقیقه نهایتا ۵دقیقه زمان بود.
بعد از اون دو تا بارداری پشت هم ولی باز سر بارداری دوم دوروز قبل از زایمان ۸۱کیلو بودم نه ۹۰کیلو.
خلاصه بگم ببه نظر خودم پر خوری ، عدم تحرک ، خوردن شیرینی جات، حرص و جوش و انتخاب غذاهایی که مناسب طبع من نیست باعث چاقی بیش از حد من شده
با سلام خدمت استاد گرامی وهمگی دوستان عزیزم
قبل از شروع دوره بینهایت دلیل داشتم برای چاق بودنم امابه لطف این دوره خیلیاش برطرف شد دفعه قبل که اومدم اینجا نوشتم خب چون میدونم که هیچ دلیلی ممطقی نیست که چاقیمو بندازم گردنش نوشتم هیچ دلیلی ندارم اما بعد متوجه شدم هنوزم دلایلی دارم که چاقیم گدنشون وهنوز دلیلی نقضشو پیدا نگردم برای خودم
این شد که اومد تا پیداشون کنم وپاکشون کنم برای همیشه از ذهنم
چجدیدا متوجه شدم بدن من به انرژی بسیار کمی احتیاج داره طوری که گاهی فقط یه بار احساس میکنم واقعا گرسنه هستم واز بس زود سیر میشم تا میام بفهمم چی خوردم سیر شدم با این حال خوب بیشتر میخورم همین باعث شده فکر کنم پرخوری باعث چاقی منه درصورتی که دلیلی نقضش میشه بدن من کیلو کیلو چربی وانرژی رو ریخته دور اگه میخواست اپسیلون اپسیلونش ذخیره کنه که الان من باید با اون حجم وحشتناک پرخوری که قبلا میکردم باید به جای ۱۰۰ کیلو ۶۰۰ کیلو میبودم همین هم پرخوری کردن وچاق شدن منو نقض میکنه اتفاقا دیروز داشتم به همسرم میگفتم که من خدایی خیلی رفتارام عوض شده وقتی فکرشو میکنم که چند سال قبل چقدر پرخوریای وحشتناکی میکردم وحشت میکنم خوب یادمه نصف کیک شکلاتی بزرگ که حدود دوکیلو بود با چای در یک وعده میخوردم وای خدای من آخه چجوری تازه اینکه فقط نبود قبلش کلی غذا خورده بودم میوه خورده بود بیست بار ناهار وشام وصبحونه خورده بودم اینم میان وعده ام بود
یعنی وقتی به حجم پرخوریام فکر میکنم میبینم مثل دایناسور میخوردم بازم دم بدنم گرم که ۸۰ درصدشو میریخت دور ومنو نجات داد یا اونقدر فست فود میخوردم که احساس خفگی وتهوع بهم دست بده الان چند وقت احساس فشار شکم تهوع ودل درد ندارم واین نشون میده که گرچه میتونم بهتر وبیشتر به بدنم گوش بدم وبهتر عمل کنم ولی همین طوریشم به همین راحتی چنان با حداکثر سرعت لاغر میشم که خودمم شگفت زده بشم
خداییشم الان تقریبا از اول مرداد شروع کردم به عکس گرفتن خودم صبح که از خواب بیدار میشم اول یه عکس از خودم میگیرم تمام قد بعد به کارام میرسم دیروز که نگاه میکردم عکسام مثل اون دوستمون که رو عکسش زده بود بوم بوم قبل عمل وبعد عمل شده بود البته عمل به درست رفتار کردن
یه تیشرت قرمز با شلوار مشکی پوشیده بودم عکس اولم شبیه گوجه فرنگی گرد افتادم بوم
وعکس بعدم لباس به تنم نشسته وکلی لاغر شدم خودمم باورم نمیشد فکر میکردم اصلا لاغر نشده با اما به وضوح دیدم لاغر شدنمو دراین عکس کاش با حجاب گرفته بودم ومیفرستادم برای این سایت حالا عیب نداره اوایل مهر عروسی دعوتم تا اون وقتم قطعا لاغر تر ومتناسب تر از الانم میشم اون موقع با حجاب عکس متناسبی میگیرم ومیفرستم
پس این دلیل پرخوری دلیل چاقی هم رد شد
اما دلیل دیگم کم تحرکیم باعث چاقیم شده
خب بازم پیشرفت کردم از ورزش کردن وپیاده روی رسیده به کم تحرکی الان مدت هاست ورزش نکردم وپیاده روی هم نرفتم درعوض فعالیت های دیگه کردم
خریدامو پیاده میرم وانجام میدم وکارای خونمو انجام میدم وهمیشه خونم تمیز ومرتب
پس من اتفاقا کلی هر روز فعالیت میکنم واصلا هم بیتحرک نیستم تازشم اگه روزایی هم کلا بخوابم وبیرون نرم مهم نیست واصلا باعث چاقی من نمیشه چون همونطور که استاد عزیز گفتن بدن ما بینهایت فعالیت اتجام میده برای گردش خون تنفس کارکردن تک تک اعضا بدنمون برای کارای روزمره مون همینا کافین ونیازی به فشار آوردن نیست درواقع کسی که میخوابه اتفاقا خیلیم زود لاغر میشه چون چیزی وارد بدنش نمیکنه وآدم درخواب که نمیتونه بخوره همه چیز دربیداریه پس خواب کمک کننده هم هست حالا یه مورد دیگه وقتی که آدم هایی که توی کما میرن ومیبینم با خودم میگم ببین ورودی های بدنش کم میشه درنتیجه شاهد لاغر شدن سریع این انسان ها میشیم اون فرد حتی نمیتونه چشماشو باز کنه دستشو تکان بده یا خودشو کش وقوس بده با این حال به شدت لاغر میشن درعرض فقط یک ماه دیدم که میگم
خب این اثبات میکنه اگه صبح تا شب بخوابی وحتی بلند نشی بری تا دم در خونه بازم لاغر ومتناسب میشی فقط ورودیاتو درست انتخاب کن وبه اندازه فعلا این دوتا دلیل که نقضشون کردم داشت منو آزار میداد که به لطف خدا پاک شد وراحت شدم از دستش
به نام خدا
سلام به دوستان و استاد عزیزم
چرا من چاق شدم ؟
چاقی من خیلی دلیل داره که همه این دلیل ها هم از اطرافیانم بر من تحمیل شده سالهای سال از درد چاقی رنج میبرم و خودم حقیر و بدبخت میدونم
یادمه کوچیک که بودم همه منو توپولو صدا میکردن و برام شعر توپولو میخوندن (توپولو هم توپولو صورتم مثل هلو )این میخوندن برام خیلی عصبی میشدم از همون موقع هم از چاقی متنفر بودم من چاقیم رو اون زمان یادم نیس که کوچیک بودم فقط یادمه این شعرو میخوندن و تنفری که داشتم هم یادمه که خیلی بدم می اومد
یعنی من ۱۳/۱۴سالکی به بعد چاق شدم
از اطرافیانم بارها شنیده بودم ادم تو سن بلوغ خود به خودرشد میکنه و چاق میشه ودوره ی چاق شدنه و همین جور هم شد
نان های خوشمزه محله مون رو عامل چاقی میدونستم و چون خیلی خوشمزه بود همه دور هم می نشستیم و از دور همی هم لذت میبردیم و میخوردیم
دور همی هم خودش یک عامل دیگه هس که باعث میشه ادم و چاق کنه
و همچینین شنیده بودم که ادم بعد ازدواج چاق میشه یعنی من بعد از عروسیم حدود۳/۴کیلو اصافه کردم بدون اینکه خوردنم تغییر کنه خود به خود این اصافه وزنه بر جسمم تحمیل شد که بهم میگفتن این طبیعیه. بعد از ازدواج ادم چاق میشه همه همین جورن
باور اینکه چاقی خیلی زیباس و مردها از زن های چاق خیلی خوششون میاد رو در ما به وجود اورده بودن و همین مانع هم خودش یک مانع خیلی بزرگی بوده
زمانی که تلاش میکردیم که متناسب بشیم هزاران مانع وجود داشته
مگه یکی دوتا مانع سر راهمون قرار داشته
هزاران ادم که بر سراهمون سبز میشدن هر کدام خودشون یک مانعی رو میزاشتن جلوی روت
و ما هم ساده و بی اگاه از همه جا
این مانع ها رو قبول میکردیم و برمیگشتیم به. بدبختی هامون اادامه میدادیم
و یه باور دیگه این یود که ادم در بارداری چاق میشه
چون باید دوبرابر غذا بخوره چون دیگه خودش تنها نیس
چاق میشن ودلیلش هم این بود که چون دو نفرن باید خیلی بیشتر غذا بخورن
چاقی بعد از زایمان طبیعیه دیگه شکم اصلا ااب نمیشه و برای همیشه این چربی ها می مونه و هر بار که باردار بشی باید وزن بیشتری رو تحمل کنی چون خدا اینجور میخاد خواست خودشه
چون مادرم هم شکمش بخاطر بچه اوردنشه
من به مامانم رفتم اما بعضی های شانس دارن شکمشون بعد از زایمان اب میشه
خوردن فست فوذها باعث چاقی من شده
ارثی بودن چاقی توی خانواده ما چون مامانم و خواهرام و خاله هام و دایی هام همه چاقن من هم به اونا رفتم
استخون بندیم درشته و نمی تونم لاغر شم چون فایده نداره از استخون بندیمه
ادم باید چاق باشه لاغری مریضیه
ادم میخاد بچه بیاره باید جون داشته باشه این لاغرها چی هستن مردنی هستن
ادم های چاق خیلی زیبا هستن باعث افتخارن
با دست غذا خوردن باعث چاقی میشه
شیرینی و تنقلات باعث میشه که ادم چاق بشه
میوه اشکال نداره هر جه بخوری مثل ابه زیاد بخورین به چاقی کاری نداره
ادم های که اارثی هستن اب هم که بخورن چاق میشن
قبلا یادمه اب هم میگفتن باعث جاقی میشه😭
هر کی هر جی هست هست دیگه فایده نداره لاغر بشو نیس ژنتیکش اینجوره
مراسم های عروسی و تولد باعث میشه ادم بیشتر بخوره و بیشتر چاق بشه
حالا هر جشنی باشه
ادم وقتی میره بیرون نمیشه دست خالی بره
بیرون رفتن هم باید از خوردن الذت برد باید کلی تنقلات چای کیک ……..ببری و بخوری و لذت ببری
تحرک نداشتن باعث چاقی میشه
من چون مدرسه بودم و تحرکی نداشتم و تمام کارها رو مادرم و خواهرم انجام میدادن به همین دلیل چاقم
خوراک های چرب باعث چاقی میشه
با ماشین اینور و انور رفتن ادم چاق میشه تحرک که نیس
پیاده روی نکردن ادم و چاق میکنه
تو خونه نشستن باعث چاقی میشه و من چون خانه دار هستم چاقم
قبلا زمان های خیلی دور مردم خیلی زحمت داشتن جارو میزدن
کارهای سنگین داشتن الان کارها خیلی راحت شده و همین زندکی راحتی باعث چاقی من شده و قبول کرده بودم این زندکی رو چون واقعا نسبت به قبل خیلی راحت شده
ادم وقتی جاق شد دیگه لاغر نمیشه خیلی سخته لاغر شدنش خوابیدن زیاد باعث چاقی میشه ادم هر چه بخابه چاق تر میشه
خیلی باورهای اشتباه در ذهن من جای گرفته که همه رو قبول کرده بودم و همه ی این باورها در جسم من خودش و نمایان کرده و باعث شده که من سالیان سال از چاقی رنج ببرم و لذت نبرم از زندکی
و تا زمانی که این همه باور سخت و محکم در من وجود داشته چطور انتظار لاغری رو داشتم
چطور میخاستم با ورزش کردن و پیاده روی کردن لاغر بشم مگه میشه ذهن من خراب بوده
خدا رو شکر در این دوره ها هستم
و باورهای مخرب رو شناسایی میکنم و ان ها رو از بین میبرم و از انجایی که من چند ساله در این دوره ها هستم و از بودن در این دوره ها لذت میبرم و متناسب هم شدم و الان باردار هستم و در این بارداری سومم تناسبم حفظ شده و مانند اون دوتا بچه هام نیستم که ذهنم خراب بود
استاد ممنونم بابت این اگاهی ها و این دوره هاتون بسیار بسیار عالی هستن و از همه دوره هاتون نتیجه گرفتم 🙏🏻👌🏻👏🏻🌹
سلام به تمام دوستان من میخام بگم چی شد چاق شدم خب من از دوم راهنماییم یادم میاد که پهلو داشتم و فکر میکردم یه مریضیه لاعلاجه و عیب نداره خخخ که نمیدونم از کجا اومده تو فکرم و اینکه هرچی بزرگتر شدم بهم گفتن به مامانت رفتی من تا اول دبیرستان لاغر بودم اما پهلو داشتم کمی بعدش متوجه شدم یکم چاقتر شدم و شکمم هم بزرگ شده و تا سوم دبیرستانم ۵۵کیلو بودم و بنظر خودم خوب بودم چون قدم بلند بود اما بعد از اون ازدواج کردم و شنیده بودم هرکس ازدواج کنه چاق میشه و چون من از اون به بعد همش تو خونه بودم و فعالیتم خیلی کم شده بود روز به روز چاقتر میشدم تا اینکه یکسال گذشت و من ۱۵کیلو اضافه کردم و به۷۰رسیدم و شروع کردم به رژیم و پیاده روی و خودمو تو یک ماه ۶کیلو کم کردم بد نبود اما ادامه ندادم و کلا بیخیالش شدم چون رژیمش سخت بود تا اینکه دوباره به۷۴رسیدم و باردارشدم من شنیده بودم تو بارداری هرچی دوستداری بخور و اضافه وزن عیب نداره من به ۸۸رسیدم و بعد زایمان به ۶۴دوباره رسیدم بدون تلاش چون فکرم درگیر بچم بود ولی بعد یکسال دوباره باردارشدم واینبار به۷۶رسیدم و بعد زایمان پهلوهایه وحشتناکی برای من موند و من شروع کردم به باشگاه رفتن و ۸کیلو کم کردم اما بعد از اومدن کرونا دوباره چاق شدم و به۸۳رسیدم ولی دورشکمم هیچ تغییری نمیکرد واقعا خسته شده بودم ولی دوباره شروع کردم و الان ۷۰کیلو هستم و دور کمرم ۳۰سانت کم شده و من هرروز به خودم میگم استعداد لاغری دارم و هر روز دورکمرم باریکتر میشه اما سبک زندگیمو تغییر دادم و الان چهار ماهه هیچ تغییری نکردم از لحاظ وزنی و میخام این داستان رو برای همیشه تموم کنم و از ریشه بکنم و برگردم به همون ۵۵کیلو که حقه منه و الان کمی مراقبت غذایی دارم یعنی اگاهانه غذا میخورم و ورزش فقط رقص اونم سرگرمی اومدم ذهنمو درست کنم و برای همیشه ۵۵بمونم با یاری خداوند منان
تمرین جلسه اول رابطه ایده ال عاشقانه متاهلی با ذهن
داستان نداشتن رابطه موفق من
بچه که بودم با غریبه ها جوش نمیخوردم و فکر میکردم بهم آسیب میزنن و بیشتر به مامانم میچسبیدم و مامانم اینو همیشه به همه میگفت که بین بچه ها این یکی خیلی به من وابسته است
اخه همیشه تنهام میذاشتن مامانم یه جور بابام به خاطر کارش یه جور دیگه. همیشه فکر میکردم کسی منو دوست نداره و در باور کودکانه خودم فکر میکردم ایراد از منه که مادرم میره و منو تو خونه تنها میذاره.هیچوقت هیچکس منو به این باور نرسوند که من خوبم کافی هستم زیبا و خواستنی هستم. من شبیه خواهر برادر دیگه ام نبودم و اونا همه ی توجه رو میگرفتن و من همیشه در حسرت توجه بودم.
دوران بلوغ اوضاع بدتر شد چون من میخواستم نقطه مقابل خواهرم باشم ک ب من توجه کنن پس بچه درسخون و سر به راهی شدم ک ابدا ب ظاهرم نمیرسیدم اصلا خودم رو نمیشناختم حس زیبا بودن و خواستنی بودن نداشتم و مادرم شدییییدا ویژگی های زنانه منو سرکوب میکرد حتی تنها باری ک مادرم من رو کتک زد به خاطر این موضوع بود من از رفتارم آگاه نبودم اما مادرم دعوام میکرد که چرا آروم راه میری و… حتی یاد آوری این موضوعات توی این سن هم اذیتم میکنه چه برسه بهاوت موقع. مجموع این عوامل باعث شده بود من در خودم یه دافعه ایجاد کنم نسبت به جنس مخالف و طوری رفتار کنم که نه تنها هیچکس به من توجه نکنه بلکه اگر هم توجه کرد فراری اش بدم چون من نباید مثل خواهرم میشدم من باید دختر درسخون و سر ب راه میشدم تا مردم منو بخوان. مادرم بااااارها اینو به من گفته بود ک تو خوب و کافی نیستی حداقل درس بخون ک بری سر کار و اینجوری کسی تو رو بخواد!!! در حالی که من خیلی زیبا با استعداد گرم و صمیمی مهربان و خوش ذوق خوش صدا و خوش صحبت وکللللی ویژگی های خوب دارم ک حتما اون موقع هم داشتم یا باید پرورش داده میشد نه اینکه…
البته این خوبی ها ک میگم رو خودم نمیدونستم تا اینکه وارد دانشگاه شدم و اونجا تو جمع هم سن و سال هام این ویژگی های خوبم نمایان تر میشد و از رفتار و گفتار سایرین متوجه میشدم که این ویژگی ها رو دارم.
با وجود این ویژگی های خوب و خیلی ویژگی های ظاهری و رفتاری مثبت بیشتر از این نمیتونستم به توجه دیگران واکنش نشون بدم و خیلیاوقات اصلا از مساله پرت بودم. سال دوم دانشگاه درگیر یک علاقه ناسالم یک طرفه شدم و چون از درون خودم رو خوب و لایق نمیدونستم همچنان سالها در توهم علاقه و عشق به این شخص بودی کسی که حتی در طول ساااال نیم ساعت نمیدیدم یا باهاش صحبت نمیکردم
خودمرو سرزنش میکردم ک من لیاقت اون رو ندارم و… و بعد از اون هم همچنان به افرادی از روی ترین محبت میکردم و در درونم چون همیشه بچگی تنها بودم رابطه با افرادی ک دور از دسترس هستند و مال من نیستند رو انتخاب میکردم چون برام آشنا بود واحساسات کودکی رو بالامیاورد برام
مواردی که من چرا رابطه ایده ال عاشقانه متاهلی ندارم
چون من طناز نیستم، چون مادرم ب من یاد نداده، چون خیلی شیک نمیپوشم، چون به اندازه کافی به خودم نمیرسم، چون برای تیپم خرج نمیکنم، چون خیلی توی جامعه نیستم، چون غریبه ها رو فالو نمیکنم، چون خیلی تحقیر و مقایسه شدم، چون از بچگی حس دوست داشتنی بودن نداشتم، چون عادت کردم و باور کردم ک لایق تنهایی ام، چون حس زیبا بودن ندارم، چون خیلی مهربونم، چون بلد نیستم ناز کنم، چون برخورد با مردها رو بلد نیستم، چون خیلی خشک و رسمی برخورد میکنم، چون من خیلی موفق نیستم، چون شاغل نیستم، چون تهران نیستم، چون پارتنرم اخلاقای خاص داره، چون پارتنرم دوستم نداره، چون پارتنرم وقت کافی نداره و خیلی کار میکنه، چون پارتنرم پول کافی نداره، چون پارتنرم قصد ازدواج نداره، چون من همیشه کوتاه میان، چون بی محلی نمیکنم، چون اختلاف فرهنگ داریم،چون شانس ندارم، جون تیپ شخصیتی مون یه هم نمیخوره، چون آسون بدست اومدم، چون خانواده ام خیلی موج منفی ان، چون محبت بی تناسب دارم، چون پای حرفام نمیمونم، چون واسه پارتنرم کادو میخرم، چون کدبانو نیستم.
باسلام خدمت استاد گرامی وهمه دوستان عزیزم
یک هفته ایه دارم روی این فایل صرف میکنم همه اونایی که منو میشناسن میدونن که من تقریبا یک سالی میشه دراین سایتم اما امروز بعد بارها گوش دادن این فایل بازم نکته های جدیدی برام واضح شد
وقتی داستان ماشین خراب برام گفتین استاد متوجه نکته بسیار جالبی شدم که تا امروز بهش فکر نکرده بودم
بدن من همون ماشین خراب که درراه مونده به خاطر چاقی بارها دیگران اومدن و توصیه هایی کردن ورفتن
بارها پیش دکتر ومربی و…رفتم قرص ودم نوش ورژیم وادویه های خاص وکارای مختلفی رو امتحان کردم خسته ناامید شدم
تا اینکه این روش که همون رفتن به تعمیر گاه وبا دستگاه عیب یابی مشکل کار فهمیدن بود خداوند بهم توصیه کردومن اینجام دراین یک سال هر فایلی که گوش کردم یه کدی بودکه دستگاه عیب یاب ذهنم متوجهش میشد همون فرمول ها حالا میفهمم که چرا استاد میگن فقط یه مشکل باعث چاقی من نشده تازه متوجه میشم که کلی گیر ومانع وجود داره داخل ذهنم که یکی پس از دیگری با استمرار من باز میشن
مثلاامروز فایل ثوابشوبخردیدم دیدم چقدر منم همین مشکل دارم اصن نمیتونم چیزی رودوربریزم این خودش اختلال که باید ازش عبور کنم همش به خودم میگفتم کمتر میکشم تا کمتر بخورم ولی واقعیت اینکه وقتی کمتر میکشم احساس کمبودغذا وقحطی وفقر میکنم درحالی که وقتی حجم غذا بیشتر به مراتب کمتر میخورم حتی وقتی میرم عروسی وسلف سرویس اونقدر دلم نمیخواد چیزی بخورم واحساس بینیازی میکنم از خوردن که معمولا گرسنه برمیگردم خونه درحالی که کلی لذت بردم وبهم خوش گذشته
جالبه تازه فهمیدم هر فایل یک فرمول که درذهم من درست میشه ومنو راحت تر لاغر میکنه چرا که باعث میشه هرروز درست تر رفتار کنم ودوست داشته باشم بیشتر از قبل درست رفتارکنم ایده های جدیدی حتی به ذهنم مثلا تصمیم قاطع گرفتم بازی درنیارم وهر چیزی یاد میگیرم تبدیل کنم به عمل واز هر کاری فرو گذار نباشم مثلا هرروز از خودم فیلم میگیرم ومیگم که قصد چه کاریرو دارم وبرای خودم نشون میدم که این منم که تصمیم گرفتم وتعهد دادم ودرصمن هر چندرو یک بار از خودم عکس میگیرم ودارم لاغرمیشم وهمینم برام انگیزه شده خیلی عالیه که دارم هرروزدرست تر رفتارمیکنم
درود بر همه کسانی که برای تغییر مثبت در زندگی تلاش میکننداین متن تبدیل شده توضیحات استاد عطا روشن به رابطه ایده ال و عاشقانه متاهلی است
تمام دوستان من شرایط مشابه من رو داشتند و همه شون مثل من یا در رابطه نبودن یا روابطشون اصلا موفق نبودن و عذاب میکشیدن
دائم در جمع دوستان موضوعات مربوط به تنهایی رو مطرح میکردیم که مثلا ما تا ابد همه مون تنها میمونیم ک ما شانس نداریم ک ما بلد نیستیم خانوم یک رابطه باشیم حال و حوصله لوس بازی نداریم و… درواقع از اینکه درد مشترکی داریم لذت میبردیم و به جای تلاش برای تغییر انگار کنار همدیگه احساسات منفی و باور های اشتباهمون هم افزایی پیدا میکرد و حالمون بدتر میشد اما مثل یه اعتیاد ادامه میدادیم.
هر کدوم ما که در وضعیت حال حاضر هستیم احتمالا بارها ب این موضوع فکر کردیم که چطور باید این موضوع رو حل کنیم؟ و از تنهایی در بیایم این انگار اصلی ترین موضوعه در ذهنمون برای اینکه اوضاع رو عوض کنیم . مثلا ممکنه تصمیم بگیریم ک با افراد بیشتری مراورده داشته باشیم یا مثلا بیشتر ب خودمون برسیم یا ظاهرمون رو تغییر بدیم و…. اما جواب این سوال به تنهایی ما رو به نتیجه نمیرسونه، مثل این میمونه که شما یه عارضه پوستی یا نمود عینی هر بیماری پیدا کردید و مراجعه میکنید به پزشک، پزشک فوری نمیگه اینو بخور این عارضه کم شه یا ناپدید شه اول ریشه مشکل رو پیدا میکنه ک مثلا چرا این درد یا این عارضه ایجاد شده پس ما هم باید ب جواب این سوال برسیم که ما چرا تنها هستیم یا از روابطمون نتیجه دلخواه رو نمیگیریم و چرا خیلی ها بدون هییییییچ زحمت و تلاشی رابطه فوق العاده ای دارند؟ ما اول باید پیدا کنیم ک ما چرا تنهاییم و بعد ب این مرحله برسیم ک چطوری رابطه خوبی رو بدست بیاریم. در واقع ما میخوایم صورت مساله رو ریشه یابی کنیم و بعدش چون که صد آید نود هم پیش ماست.
ما میخوایم رابطه عاشقانه ایده ال متاهلی و همیشگی رو بدست بیاریم نمیخوایم یه مدت تو رابطه باشیم ما یک آرامش همیشگی میخوایم. یک عشق ماندگار.
شما اگه مشکل جسمی داشته باشید هر کس یه نسخه ای براتون میپیچه. یکی میگه فلان چیز رو نخور یکی میگه فلان چیز رو بخور هر کس یه دارویی پیشنهاد میکنه فلان دمنوش فلان مسکن و….تمام این توصیه ها رو امتحان میکنید و آخر خسته و نا امید فکر میکنید ک مشکل از شماست درحالی ک فقط ریشه یابی درست نبوده وگرنه شماخیلی راحت نتیجه میگرفتید
این مثال رو مقایسه کنید با وضعیت تنهایی یا رابطه نا موفق هر کس توصیه ای میکنه اما هیچکدوم موثر نیست. چون علت اصلی پیدا نشده ما در روش ذهنی با اموزه های آقای عطا روشن مثل یک دستگاه اسکن یا یک آزمایش خیلی دقیق. ریشه موضوع رو پیدا می کنیم و حل میکنیم و خود به خود نتیجه عوض میشه
برای تمرین جلسه اول خوب فکر ککنید که شما چرا تنها هستید یا رابطه موفقی ندارید ؟چه چیزی باعث شده؟ حتی اگه خیلی اذیت میشی بنویس فکر کن درباره اش چون قراره تموم بشه. این درد رو تحمل کن باهاش رو ب رو شو تا ب نتیجه شیرین بعدش برسیم. اصلا یه قصه بنویس چرا اینطوری هستی ؟ چه رنج هایی از این قضیه کشیدی و تمرین ات رو همینجا داخل سایت بذار تا تعهدت برای انجام تمرینات بیشتر بشه
به نام خداوند بخشنده و مهربان
داستان چاقی من
یادم میاد تا قبل از بلوغ متناسب و شاید لاغر هم بودم بعد از بلوغ یک دفعه احساس کردم و به همه می گفتم همه تو بلوغ یه باره قد و وزنشون زیاد میشه ولی از من نه ،فقط وزنم زیاد شده و قدم خیلی بلند نشده خیلی شنیده بودم که دخترا بعد از بلوغ چاق میشن چاقی من از اونجا شروع شد و بعد هم که پدر و مادرم چاق بودن و بیشتر افراد خانوادهام هم چاق بودند من قاطی یه عالمه پسر پرخور بودم و عین اونها غذا میخوردم. بعد از ازدواجم هم چون تحرکم خیلی کم شده بود و خیلی شیرینی خوردم چاق شدم همیشه فکر می کنم من به خاطر اینکه خیلی به شیرینی علاقه دارم و زیاد میخورم چاق میشم نمیتونم خودمو در مواجه با شیرینی هیچ وقت کنترل کنم همیشه حرص و ولع خوردن دارم تمام فکر و ذهنم خوردن و اصلاً هیچ جا و هیچ جمعی برام مهم نیست و خودم از این رفتارم اذیت میشم دلم میخواد مثل خیلی از آدم های متناسب خیلی باکلاس و موجه رفتار کنم و اصلا برام خوراکی ها مهم نباشه یا همیشه میگم من چون قدم کوتاه چاقم و گرنه وزن ندارم اگه قدم بلند بود دیگه اصلاً چاق نبودم همیشه فکر می کنم من خیلی زیاد غذا میخورم من تنقلات و شیرینی هم زیاد میخورم .
من از خوردن بی نهایت لذت میبرم پس من چاقم
درد و خدا قوت
ما میخواییم لاغر شدن را در مدت زمان طولانی یاد بگیریم برای همیشه نه برای دوره ای
هدف من باید این باشه که چرا چاق شدم
فرمولهای چاقی ذهنم رو پیدا کنم .نه اینکه هدفم این باشه چاقی خودم رو به لاغری تبدیل کنم.در تمام دورهای که من دنبال لاغری بودم میخواستم صورت مسعله رو پاک کنم
اتفاقا منی که دوره های زیادی شرکت مردم و هر بار به مشکل خوردم بسیار ادم با پشتکاری هستم که بازهم به دنبال راه حل هستم
من باید فرمول های چاقی ذهنم رو تعغیر بدم تغییر من باید به این صورت باشه که من چرا و چگونه چاق شدم؟
من همیشه دستور از بقیه گرفتم تا چاقی خودم را بر طرف کنم و نایجه نگرفتم و هر بار نسبت به خودم نا امید شدم و بدبین
ولی اگر برای یک بار علت اصلی را پیدا کرده بودم نیاز به وشهای مختلف نبود
تصویر کنیدلاغری با ذهن یک کامپوتر هوشمند هست که با گوش دادن فایلهای ان و انجام دادن تمرینات به معایب و مشکل ذهنی و فرمول ذهنی اشتباه خودتون پی میبرید انهارو تغیر میدهید و در مسیر لاغری قرار میگیرید و لذت میبرید
علت های چاقی من
دلایل :
1بسیار من و از چاق شدن ترسوندن سال ۹۶ هرچیز الان هم میخورم ترس چاق شدن دارم
2به من اعتمینان و باور دادن که تو بعد از این عمل درمانی چاق میشی باید مواظب خوردنت باشی
3 کورتون میخوری اشتهات زیاد میشه پس صد درصد چاق میشی
4 همه افرادی که مثل تو این عمل درمانی رو انجام دادند چاق شدند پس تو هم از این به بعد چاق میشی
5چاق نشو چاق بشی دچار بیماری و باز درد سر میشی
۶به خاط این سیستم و متابولیسم بدنت تعغیر کرده پس چاق میشی
۷ بقیه اعضای خونواده چاق هستند توهم چاق میشی
من از سال ۹۷ شروع به چاق شدن کردم و هر بار که رو ترازو میرفتم به وزنم اضافه شده بوذ
من رو از چاقی و چاق شدن ترسوندن و از هرچی ترسیدم سرم و اومد
فقط برای اینکه من این عمل رو انحام دادم و افرادی که بهشون اعتماد داشتم گفتن چاق میشی من هم باور کردم و چاق شدم
فکر میکنم ژن چاقی دارم
تمایل به خوردن چیزهای شیرین دارم
خوردن واسم تنها سرگرمی هست که ازش لذت میبرم
فعالیت بدنیم کمه
بیشتر از نیاز بدنم خوردم
به نام خداوند مهربان
من خوشحالم که در این دوره اا هستم و من مطمعنم شگفتی ساز میشم و همین الانم هستم .
من از این دورها برای رهایی از چاقی استفاده میکنم .
من از یه مقطعی به بعد چاق شدم و این چاقی تا حدی همراه من بود اما من اون رو نپذیرفته بودم و بارها تلاش کرده بودم که لاغر بشم و انصافا هم خوب لاغر میشدم اما بعد از مدتی تمام اون چیزی رو که از دست داده بودم دوباره بعد از مدتی به راحتی برمیگشت و من دوباره چاق میشدم خلاصه این تلاش من ادامه داشت تا سال ۹۸ که با این سایت آشنا شدم و من از فایلهای رایگانهای سایت استفاده کردم و دیدم خیلی راحت بدون زجر خاصی و زحمت خاصی خوب و عالی لاغر شدم و اطرافیان من همه میگفتن فلانی خوب لاغر شدی حتی اون اوایل ورودم به سایت که هنوز باشگاه میرفتم بارها مربی و دوستاتم میگفتن خوب لاغر شدی و فکر میکردن رژیم میگیرم و خلاصه بعد از یه مدتی من چند دوره ی کوتاه از سایت خریدم و با بودن درراون دور ه ها بازم کلی تناسب بیشتر به دست اوردم .و واقعا همین تغییرات اشتیاق زیادی در من ایجاد کرده بود .که میشه بدون رزیم و ورزش هم لاعر شد و داشتم به کلی از جوابهای داخل ذهنم میرسیدم که چرا بعضیا چاقن و بعضیا لاعرن و ….
و من این روش و تمام حرفهای گفته شده در این روش توسط استاد رو قبول داشتم و میگفتم دقیقا این راه درست برای لاغری هست و من قبول دارم به این راه هدایت شدم و تمام سعیم این هست که من به نتیجه ی دلخواهم برسم چون قطعا توانایی رسیدن به خواسته ام رو و تغییر کردن رو دارم که به این راه هدایت شدم .
دوموضوع مهم در این راه هست که باید بهشون دقت داشته باشیم اونم این هست که :
*چرا ما چاق هستیم و خیلیها لاغر هستن ؟؟؟
*از چه طریقی باید لاغر بشیم ؟؟
ولی ما باید فعلا کاری به موضوع دوم نداشته باشیم و به دنبال جواب سوال اول باشیم .اگر به این سوال فکر کنید و جوابی برای اون پیدا کنید میتونید برای همیشه متناسب بشید .
ما همیشه به دنبال تغییر نتیجه بودیم و خواستیم چاقی رو به لاغری تبدیل کنیم و اما موفق نبودیم و شکست خوردیم ما میخواهیم لاغر شدن برای همیشه یاد بگیریم و لاغر بمونیم پس فعلا کاری به نتیجه نداشته باش،و نخواه که چاقی خودت رو به لاغری تبدیل کنی .
من همیشه به دنبال راهی بودم که چاقی خودم رو از بین بببرم و هر کاری میکردم برای همیشه لاغر نمیشدم در واقع لاعر میشدم و اما نتیجه ماندگار نبود چون ایراد اصلی رو پیدا نکرده بودم .
ایراد در ذهن من بوده اگر فرمولهای علط رو پیدا کنم و اونها رو شناسایی کنم و اونها رو با فرمولهای صحیح جایگزین کنم من برای همیشه میتونم لاعر بشم .
من همیشه به دنبال گرفتن رژیم از کارشناس تعدیه بودم و یا به دنبال توصیه های مربی ورزش بودم و اما هیچ وقت نمیتونستم نتیجهی دایمی بگیریم و خسته و ناامید میشدم و اینطور اعتماد به نفس لازم رو نداشتم و من در اوج ناامیدی با این روش آشنا شدم و واقعا ته خط بودم که وارد این دوره ها شدم و اما حالا از خداوند سپاسگزارم که در این دوره ها هستم چون همه چیز رو با هم دارم به دست میارم لاعری خودباوری و اعتماد به نفس شادی و آرامش،و روابط عالی ولذت در خوردن …. و واقعا خستگیم دراومده .
من باید علت چاقی رو برطرف کنم نه نتیجه رو که چاقی هست برطرف کنم .
و اما تمرین این جلسه این هست که چرا من چاق هستم دلیلهای چاقی خودم رو باید بنویسم پس وقت بزار و بنویس چرا چاقی ؟؟فکر کنید و بنویسید با فکر کر کردن من باید یواش،یواش فرمولهای چاق کننده رو پیدا کنم و فرمولهای لاغری رو جایگزین کنیم .پس داستان چاقی خودتون رو بنویسید ؟؟چه خاطرات و مشکلاتی از چاقی خودتون دارید ؟؟موضوع انشای شما این هست چرا من چاق هستم ؟؟هر چقدر میتونم باید وقت صرف کنم و بنویسم و فرمولهای اشتباه رو پیدا می کنم .
خوب اگر دوسال پیش بود که تازه وارد سایت شده بودم مینوشتم من چاقم چون اشتهام زیاده چاقم چون کم کاری تیرویید دارم چاقم چون داروی هورمونی مصرف میکنم شکم من بزرگ ست چون دو زایمان دارم من چاقم چون استخون بندیم درشت هست من چاقم چون زیاد هله هوله (چیپس و پفک ) میخورم من چاقم چون فعالیتم کم هست من چاقم چون ریزه خواری دارم من چاقم چون …اما من همه ی اینها رو با دلیل رد کردم و کلی تناسب در جسمم به وجود اومد
اما بعد از دوسال کار کردن روی خودم الان اگر بخوام دلیلی برای چاقی خودم بیارم هیچی به ذهنم نمیرسه و انگار دلیلی ندارم ولی میدونم باید اون ته ته های دهنم رو زیر و رو کنم تا فرمول علط رو پیدا کنم چون من لحظه ی وردم به سایت کل اون دلایل رو نقض کردم و کلی متناسب شدم و الان در حال حاصر نمیدونم چقدر اضافه دارم ولی یه مقدار بسیار کم هست دقیق نمیدونم چند کیلو هست و باید ترمزهای مخفی رو که مانع لاعری من میشه رو پیدا کنم و خیلی فکر میکنم و هر دلیلی به ذهنم میاد خودم سریع ردش میکنم مثلا چون همه چیز میخورمو محدودیت ندارم ولی میگم هیچ ربطی نداره برای بدن من مواد عدایی فرق نداره مهم اون به اتدازه خوردن من هست که من دارم یادش میگیریم و درست انجامش میدم و بسیار موفق بودم و هستم .
و یا میخوام بگم چون استخونبندیم درشته باید کمی از خواهرم و یا بقیه چاقتر باشم ولی یادم میاد با رژیم بار اخرم اینقدر لاعر شدم که از خواهر شوهر و خواهرمم که بسیار لاغرن لاعرتر شدم پس عیب از استخونبندی من هم نیست .
و یا میخوام بگم چون فعالیت ندارم ولی دختر خودم بدون ذره ای فعالیت کلی از یک سال پیشش لاعر تر شده و بسیار لاعر هست و من خودم بدون هیچ فعالیت خاصی فقط با بودن در دوره ها کلی وزن کم کردم
و یا میخوام بگم چون هنوز ترس از خوردن دارم ولی من بسیار عالی بدون هیچ ترسی هر وقت گرسنه شدم خوردم و هر وقت سیر شدم دست از خوردن کشیدم و بارها گفتم خوردن برای ادامه ی حیات ضروری هست و ترس نداره و این رفتارهای من هست وقتی که پرخوری میکنم ترسناک هست .
و یا میخوام بگم لاعری سخت هست و به این راحتی لاعر نمیشی ولی من خیلی راحت و طبیعی و خود به خود کلی وزن کم کردم در حین اینکه هیچ محدودیتی و زجری نبود و با لدت تونستم خیلی متناسب بشم پس همچنان هم دارم با لدت روی خودم کار میکنم و میگم بسیار این روش اسان هست چون دارم یادش،میگریم و تحت هیچ فشار خاصی و زجر و خاصی نیستم و از خیلی رژیم ها و ورزشهای اون موقع ی خودم راحت تر هست .
واقعا نمیدونم الان چه دلیل خاصی هست که من این چند کیلو رو که دقیق نمیدونم چه مقدار هست شاید ۵ کیلو باشه شایدم کمتر یا بیشتر ولی در این حد هست رو دیگه کم نمیکنم .
البته بارها به خودم گفتم این روش خیلی کند نتیجه میده و نباید عجله کنی شاید همین مانع شده برای من .ولی بازم به خودم میگم بابا خیلی دوستان با این روش در دوماه ده کیلو کم کردن من حالا بعد از یک سال و نیم نمیتونم ۵ کیلو کم کنم قطعا به زودی این چاقی رو از دست خواهم داد ولی من همچنان با حال خوب و لدت ادامه میدم و میرم جلو و میدونم این جسم من با ذهن من و رفتار من بلخره هماانگ خواهد شد چون واقعا عالی دارم رفتاررمیکنم و به اندازه میخورم و با انجام تمرینات متوجه شدم چقدر تعداد رفتارهای صحیح من از رفتارهای علط من بیشتر هست و قطعا همین سنگین بودن کفه ترازوی رفتارهای درست من رو به سمت لاغری هدایت میکنه جه بخوام چه نخوام من لاغر میشم و لاعری حق من هست و لاغری رو من باید به دست میارم اونطور که استاد و دوستان تونستن منم میتونم و هیچ چیز مانع تناسبم نیست و من رو ناامید نمیکنه من یک متناسب عالی خواهم شد به زودی چون هیچ دلیل خاصی رو برای خودم نمیدونم و نمیبینم .
اگر جایی اشتباه میکنم لطفا استاد عزیز راهنمایی کنید خوشحال میشم .
با این وجود بازم فکر کنم ببینم این دهنم چی میگه اگر متوجه حرفی و مانعی شدم میام و مینویسم تا برطرفش کنم
موضوع انشاء: من چرا چاق هستم؟
خب راستش رو بخوایین من اصلا چاق نیستم فقط یه کم شکم دارم و از هر روشی نخوردن برنج گرفته تا دراز و نشست استفاده کردم اما نتونستم شکم صافو تختی داشته باشم تمام دوران مجردی و متاهلیم لاغر بودم به حدی که مجبور شدم از قرص چاقی استفاده کنم و وزنم از چهل و دو کیلو شد پنجا کیلو اما بعد از زایمان شدم شصت کیلو الان پنج سال از زایمانم میگذره حول و حوش شصت و پنج کیلو وزن دارم و تمام چربی ها اطراف شکم و پهلوی من هست و بقیه ی جاهای بدنم لاغر و متناسبه و خیلی دوست دارم که دور کمر زیبایی داشته باشم، پس بهتره سوال رو عوض کنم و به جای اینکه بپرسم چرا چاق هستم و بعدش جواب، بپرسم چرا شکم بزرگی دارم و چرا نخوردن و ورزش شکم تاثیر پایداری نداشته. یعنی اینقدر شکم ام با بقیه جاهام نمیخونه که تا حالا دو نفر ازم پرسیدن حامله ای؟ و من دیگه دوست ندارم نفر سومی پیدا بشه و این سوالو ازم بپرسه، واسه همین تمرینات رو با تعهد انجامشون میدم، خب بریم سراغ تمرین، چرا من شکم بزرگی دارم؟
از وقتی یادم میاد شنیدم که سزارین باعث شکم آوردن میشه و منم سزارین شدم همیشه شنیدم که بعد زایمان شکم بزرگ میشه و کوچیک کردنش به این آسونیا نیست، همیشه شنیدم که لاغر شدن خانم ها سختتره چون چربی اطراف رحم دارن، همیشه شنیدم که اگه همون اوایل درست شد شد اگه نه یه کم بگذره از زایمانت و گن نبندی دیگه همینجوری میمونه شکم ات، مادرم خواهرم و خاتواده ی همسرم چاق هستند و من لاغر بودم چون همیشه بهم میگفتن به پدرت و خانواده ی پدریت رفتی اما این چند سال خیلی پای حرفای خواهرشوهرام و دغدغه ی همیشگیشون واسه لاغری نشستم و حس میکنم جذب کردم واسه همین شکم دارم و توی بارداری هم البته اضافه وزن داشتم یه مورد دیگه اینکه همش بهم این باور داده شده که ما ایرانیا همه شکم داریم دلیلش هم برنجه و نو بدون سبوسی که میخوریم دلیلش تغذیه ی اشتباه ما ایرانیاس منم که عاشق برنج بودم و همیشه میخوردم البته چند روزی هست که بدم اومده از برنج، یه دلیل دیگه ام اینکه فکر میکنم بیشتر از چربی شکم ورم معده دارم و فکر میکنم علتش سردی معده اس جون نفخ و ناراحتیای گوارشی هم دارم، حالا که اومدم و نوشتم دلایلو فهمیدم هیچ کدوم منطقی نیست چون دیدم افراد زیادی که هم برنج میخورن هم سزارین شدن اما بعد زایمان دوباره شکمشون برگشته به حالت اول، فکر کنم دلیلش باید توجه کردن زیاد به صحبتای خواهرشوهرام باشه. ممنونم از سایت خوبتون.
با سلام خدمت استاد گرامی وهمگی دوستان عزیزم
خوب به موضوع چاقی فکر کن ببین چه چیزی باعث چاقی شماشده؟
قبل از هرچیزی بگم که بینهایت دلم تنگ شده بود برای نوشتن اینجا وبه دلیل مشغله که بهانه درست وپذیرفته ای نیست نمی نوشتم وفقط فایل ها رو گوش میکردم هر روز
من شهریور امسال یعنی اول شهریور یک سال میشه که دراین سایت هستم وزن زیادی کم نکردم اما دارم به لطف خدا کم میکنم وکم شدن وزنم شروع شده اینا رو برای کسانی گفتم که هنوز نیومده انتظار لاغری دارن که عجله نکنن
اما بعد یک سال حدودا دوباره این سوال از خودم پرسیدم دلیل چاقی من چیه وچرا چاق شدم روز اولی که این سوال پاسخ دادم توماری از دلایل مختلف آوردم همه عالم وآدم مقصر چاقی من بودن شرایط زندگی خانواده اقتصادی کشور و…اما امروز به لطف خدا این آگاهی رو پیدا کردم که چاقی من فقط یک دلیل داره اونم خودمم فقط خودم وبالاخره بعد اصلاح شدن کلی باورای غلطم بالاخره پذیرفتم که مسیولیت چاقیم فقط باخودمه یک سال طول کشید ولی خب به حرف که نیست خودمونم که گول نمیزنیم تا درست نشن باورامون رفتاری تغییر نمیکنه خب من خیلی تغییر کردم خیلییی زیاد مطمئنم خیلی وقت پیش داستان هدایت عجیب منو خوندین امروز که اینجام یک آدم دیگه شدم بینهایت تغییر کردم وشرایط زندگیم وخودم بینهایت عوض شد
من تبدیل شدم به یک انسان مثبت اندیش متوکل که واقعاایمان داره به خدای خودش از شخصی که بینهایت خلاف این شخصیت بود به طوری که به مرز افسردگی شدیدواسترس کشیده شده بودم خدارو شکر خدای بزرگ منو با ورود به این سایت نجات داد ورشد داد ومنو از فرش به عرش برد اینکه میگن فاصله خریت تا حریت فقط یک نقطه است واقعا همین ومن امروز با افتخار حر زمان خودم شدم
خودمو با حضرت داوود هم مقایسه میکنم زندگیش تا حدی شبیه منه وهمین که پیامبر وجودم بیدار شده من بینهایت خوشحالم به لطف خدای مهربان الهاماتشو درک میکنم میگیرم وآروم میشم استاد ازتون بینهایت متشکرم زندگیم به حدی زیبا وباشکوه شده که حتی خودمم تصورشو نمیکردم
حتی درزمینه مالی هم پیشرفت کردیم واز خانه اجاره ای کوچک دریک محله متوسط به یک خانه رهن کامل بزرگتر با صاحب خونه خوب تر ودرچند محله بالاتر نقل مکان کردیم البته فعلا کلید تحویل گرفتیم وآخر این ماه میریم اون خونه خوشگلمون به لطف خدا حقوق همسرم افزایش خوبی پیدا کرد و خداروشکر میکنم بابت قسطایی که هر ماه نمیدونیم چطور ولی پرداخت میشن وپول میرسه حتی به لطف خدا پالایشگاهی که پول همسرمو ۵ سال پیش خورده بود پروندش به جریان افتاده وبه لطف خدا خبرای خوبی درراه وبه لطف خدا دلم روشن که به پولمونم میرسیم استاد از همه بیشتر آرامشی که این روزا دارمو با هیچ چیز دردنیا عوض نمیکنم واینکه به راحتی به اندازه نیاز بدنم وفقط درزمان گرسنگی میخورمو خیلی دوست دارم
راهنمایی های شما بینهایت کمکم کرد هم به خودم هم به همسرم اون روز که براتون ایمیل زده بودم اونقدر گریه کرده بودم که شکل صورتم عوض شده بود امروز میفهمم که من خدارو دارم اونم خدایی بینهایت مهربان که عاشقمه وهمه انسان های دنیا رو سرراه من قرار میده تا باعث رشد من بشن به لطف خداروابطم با اطرافیانمم بهبود پیدا کرد وبراشون تبدیل شدم به یک انسان دوست داشتنی قدرتمند
اعتماد به نفسم بینهایت بالارفته اون روز جاریم طبق معمول حرفی زد که منو برنجونه اما من اونقدر خونسرد وآروم جوابی محترمانه دادم بهش که ازپاشد ورفت ودیگه هم منو تا آخر مهمونی ناراحت نکرد خیلی خودم لذت بردم واقعا قوی مهربان وبا اعتماد به نفس شدم دیگه ناراحت نمیشم یعنی میشما اما نمی مونم مثل صبا عزیزم که همیشه حرفاش توی ذهنم میگرده مرتب تکرار میشه غم تو دلم ندارم وسریع درمیام از اون حالت حتی رفتار من باعث شده که همسرمم خبرای بد واخبار روز کمتر برام بگه
چون هر چیزی میگه من مرتب میگم درست میشه خدا بزرگه خدای مهربون وتوانای ما خدای مردم اون شهرم هست براشون طلب خیر وراحتی وآسایش میکنم اونا الان تو بهترین شرایط خودشون هستن
حتی یه دفعه همسرم گفت با عصبانیت که اگه جنگ بشه ما بیچاره میشیم منم گفتم نه ما هیچ وقت بیچاره نمیشیم اوضاع همیشه برای ما خوب خواهد بود خداروشکر خداهوامون داره وبهترین ها رو برای ما رقم میزنه پول امنیت آرامش وحتی جونمونم حفظ میکنه
دلش آروم شد وگفت راست میگی خداهست همش تقصیر همکارای بیش… منه که همش آیه یآس میخونن اعصابمو خورد کردن منم بهش گفتم هر وقت چیزی گفتن بگو پاشو بریم کمکشون کنیم یا اگه کاری میتونیم برای کسی که مشکل داره انجام بدیم اینجوری میفهمن که کاری از دست ما برنمیاد ورها میکنن حرفشون
من یاد گرفتم به هرکسی پیش من ناله کرد گوش ندم یعنی بشنوم ولی گوش ندم ودرآخرم بگم کاری از دست من برمیاد برات انجام بدم تا حالا نمیدونستم حرص نخوردن اینقدر راحت
باور کنید استاد از وقتی این روش به کار میبندم نزدیک به ۹۹ درصد افراد تشکر میکنن ومیگن نه عزیزم کاری از دستت برنمیاد اون موقعس که میگم نگران نباش درست میشه خداکه نمرده حتما همچیو درست میکنه من دلم روشن
استاد درمورد لاغریم یه چیزی بگم جدیدا هر لباسی میپوشم عکس میگیرم ومیگذارم صفحه اول گوشیم خوب یادمه وقتی اولین عکس گرفتم مثل کسی که منهدم شده از چاقی بودم خخخ اما با این حال چند تا عکس با حال خوب گرفتم وبهترینشو گذاشتم روی صفحه گوشیم وهربار لبخند خودمو میدیدم خوشحال میشدم که ببین حالم خوبه میخندم دلم شاد پس همه چی خوبه یه جورایی برام شده انگیزه شاد بودن
دقیقا یادمه ۴ مرداد ۱۴۰۰ شروع کردم استاد خودمم باورم نمیشه همش ۴ روز گذشته ومن تغییر به وضوح دراحساسم وجسمم وعکسام میبینم خودمم از تعجب وخوشحالی درپوستم نمیگنجم یعنی یه جوری روند لاغریم سرعت گرفته که انگار گذاشتن لاغر شدنمو رو دور تند خخخ
حالا میفهمم که شما وقتی گفتین شروع که بشه دیگه تا به ایده آلتون نرسید تموم نمیشه تا ابدم ادامه دار میشه این متناسب بودن
خیلی خیلی خوشحالم استیکرام نمایش داده نمیشن وگرنه کلی استیکر خوشحال وخندان میگذاشتم
حالا مهمم نیست مهم منم که بینهایت خوشحالم تا حالا فکر میکردم من حتما از زود به زود گرسنه میشم اما درکمال تعجب اونقدر دیر گرسنم میشه که خودمم تعجب میکنم وهمینطور اون قدر زود سیر میشم که حد نداره انگار واقعا همه گرسنگی های قبلی من الکی بود
به قول همسرم غذام شده اندازه جوجه خخخ ولی خب سیر میشم چیکار کنم نمیشه که پرخوری کرد چون بقبه فکر میکنن این حجم کمه واستاندارد نیست استاندارد وبدن من تعیین میکنه واین خودش بهترین استاندارد دنیاست
استاد بینهایت ازتون ممنونم همیشه براتون طلب خیروخوشی وسعادت میکنم از خدای بزرگ
سلام عزیزم
اولین پاسخ رو وقتی تازه عضو سایت شدم شما به من دادید برای همین خیلی دوستت دارم و ازخوندن نوشته هات انرژی مثبت میگیرم .
با این نوشته ات کلی کیف کردم مخصوصا قسمتهای که نشون میده چقدر شخصیت شما متناسب و عالی شده .منم کسی بهم چیزی میگفت نمی تونستم جواب بدم و تا مدتها گریه میکردم و اوقات خودم رو تلخ میکردم .ولی الان خدا رو شکر یک پاسخ های قشنگی میدم که خودم بعدش کیف میکنم .خخخ
واصلا به کسی توهین نمی کنم خودمم ناراحت نمیشم .
برای تناسبی هم که روی دور تندش افتاده خیلی برات خوشحال شدم .الهی شکر
موفق باشید
سلام دوست عزیز امیدوارم که خوب وشاد ودرمسیر هدفت باشی
ممنون عزیز دلم منم از نوشته های شما لذت میبرم وهمینطور دوستان دیگه خیلی خیلی خوشحال شدم که نوشته هام کمکتون میکنه
قبلا ها شخصی به من گفت همیشه خودت باش وخودتو بیشتر از چیزی که هستی نشون نده خیلیا ازت خوششون نخواهد اومد اما آدم هایی که خوششون بیاد به خاطر خود واقعیت دوستت خواهند داشت
بینهایت خوشحالم که دوست خوبی چون شما دارم
هنوزم باورهای بسیاری دارم که باید اصلاح بشه ولی ایمان دارم همگیشون اصلاح میشه واین مسیر آگاهی ودانش ناب خداوند که ذهن مارو تغذیه میکنه
موفق ومتناسب باشی مهربون دوستم
به نام خدا
سلام استاد گرامی سلام دوستان متعهد
نمیدونم از کجا بود یا از کی بود فکر نه یا ده سالم بود که سر سفره مامانم بهم گفت بسته دیگه نخور داری چاق میشی وای داغون شدم و همون لحظه چاق شدم چاق من من من
شاید تا اون لحظه حتی یک بار هم به چاقی به نخوردن فکر نکرده بودم
یادم یک بار خوشع انگور از لب حوض برداشتم تا بخورم و خواهرم یک نگاهی کرد یعنی واقعا که داری چاق میشی همون لحظه بود که باور کردم انگور هم چاق میکنه همه چیز چاق میکنه
اول راهنمایی بودم رفتم باشگاه بدنسازی یک دختر کوچولو به جای اینکه بره ورزشهای شاد و مفرح با زنهای بزرگ بره بدنسازی
وقتی رفتم دوم همه از دیدن من تعجب میکردن
با دوستام رژیم های مختلف میگرفتم بیشترشون ورزش داشت
بعد ازدواج یک دکتر تغذیع گفت ورزش چاق میکنه باعث شد سالها سراغ ورزش نرم
دمنوش
لاغری با دستگاه
ماساژ لاغری که باعث شد رگ پام بزنه بیرون
رژیم کانادایی
و در اخر لاغری با ذهن فقط این روش بود که تونست من به تناسب برسونه
چون دیگه از غذاها نمیترسم
دیگه از سر قابلمه و پنهانی نمیخورم
دیگه از هر بهانه ای برای خوردن استفاده نمیکنم و هر چیزی که من بع خوردن تشویق کنه سریع یاد کانالهای عصبی میندازتم
دیگه عجله ای برای لاغری ندارم چون همین الان هم لاغرم
دیگه برای دیگران نمیخوام متناسب شم فقط برای عشق و حال خودم میخوام متناسب شم
دیگه رو ترازو نمیرم تا خودم عذاب بدم
دیگه برای خرید به فروشگاه نمیرم تا خودم عذاب بدم فقط لباسهایی که دوست دارم میبینم و میگم به زودی میخرمت
دیگه مرتب چاق ها رو نگاه نمیکنم
دیگه از دیدن لاغرها حسرت نمیخورم
باسلام خدمت استاد گرامی و دستان گروه
عوامل چاق کننده خود را کشف کنید؟
هر چی فکر میکنم از اول نوجونی که درمسیر چاقی قرار گرفتم فقط و فقط این که میگفتن غصه نخور نمیخواد اینقد رژیم بگیری تو ارثی چاقی و هر کار کنی بازم هنینطوری هستی چرا خودتو اذیت میکنی ولی بازهم ناامید نمیشدم و غذاهای نشاسته دار کم میخوردم و تا مدرسه پیاده میرفتم تا این که ازدواج کردم و بعد کمی اضافه شدم بعد از زایمان اولم همش میگفتن عادیه که چاق بشی حداقل باید قیافه یه مادر رو داشته باشی ولی بازهم تا میتونستم مراعات میکردم خودتون که میدونین که ادم خسته میشه از این همه مراعات و باز بعد از زایمان دوم باز این شرایطم بدتر شد چون دوتا بچه و سر کار رفتن برای من وقت وهزینه رژیم نمذاشت و برای همین باز بدتر شدن یه دلیل دیگه که مامانم از بچگی میگفت یبوست بود که تو ذهن من حک شده بود به این دلیل که یبوست داری و غذاها همه جذب بدنت میشه تو چاق شدی بعداز زایمان خب خوردن قرصهای هورمونی به من گفتته شد که باعث چاقی و ورم در بدن میشه ولی من چند وقت مجبور بودم بخورم و همین تصور بیشتر چاقترم کرد تا الان اینقد به دلایل چاقی خودم فکر نکردم من ب خلاف همه از شیرینی خوشم نمیاد و ریزه خواری ندارم ولی افکار منفی دیگه ای داشتم که باعث اضافه وزنم شده
باتشکر از شما استاد گرامی
با نام و یاد خدای مهربان که بهترین دوست من هست و همیشه و در هر شرایطی دستم رو میگیره و بهترین ها رو در مقابلم قرار میده♥️سلام و عرض ادب خدمت شما استاد بزرگوار و همه دوستانی که هم مسیر با من هستند.
چرا من چاق شدم ؟ سوال تامل برانگیزی که چند روزی هست خیلی بهش فکر میکنم و احساس میکنم به همین دلیل یکم بیشتر میتونم جلوی اشتهای کاذبم رو بگیرم چون ذهنم درگیر این مسئله شده.نمیدونم شاید هم اشتباه باشه ولی خب من ابتدای مسیرم و ان شالله کم کم استاد میشم
از وقتی که یادم میاد درست برعکس شما استاد عزیز،من لاغر بودم به طوریکه مامانم تعریف میکنن که خیلی از وضعیت وزنت نگران بودم و بردمت دکتر…البته عکس های بچگیم خیلی نشون نمیده که لاغر شدید بودم ولی چون خانواده بچه های تپل رو میپسندید من لاغر به حساب میومدم تا دوران دبستان که کاملا لاغر و قد بلند ،راهنمایی و دوران دبیرستان همزمان با بلوغ و کنکور و استرسها رفتم تو مسیر چاقی…بعد هم ازدواج و دانشگاه که در این دوران به شدت چاق شدم و به وزن ۹۳ کیلو رسیدم….علتش رو بی تحرکی ، فست فود زیاد نوشابه ،غذاهای چرب و چیل که داخل خونه و دانشگاه مهیا بود،آروم کردن خودم با خوردن هر چیزی که تو یخچال پیدا میشد بی برنامگی و…. تا اینکه بلاخره برای بارداری تصمیم گرفتم لاغر بشم برنامه غذایی گرفتم ورزش روزانه کم خوری تا ۲۰ کیلو کم شد و ۶ ماه بعد باردار شدم.متاسفانه تو دوران بارداری دوباره همون رفتارهای اشتباه غذایی رو ادامه دادم به بهانه اینکه چون باردارم باید خوب بخورم به بچمم برسه،ماه آخر ۱۰۰کیلو بودم و نهایتا یه بچه کوچولو ۲۷۰۰دنیا آوردم در صورتی که بهم میخورد یه بچه چاق داشته باشم..بعد از زایمان دوباره شروع کردم به رژیم و کم خوری تا اینکه بلاخره توی دوسال تونستم بشم ۷۹کیلو
اما بازم باید کم میکردم سخت تلاش میکردم ورزش ورزش کم خوری کالری شماری.رسشماری.رسیدم به ۷۳ اما همه تلاش ها ۳ماه بیشتر نشد و بعد چون باید می رفتم سرکار فعالیت رو ول کردم و شد دوباره مثل قبل🥲
تا رسیدن تابستان امسال که خیلی در تلاش بودم که هر طوری هست به وزن ایده آلم برسم اول تابستون۷۴ بودم فقط ۴ کیلو باید کم میشد اما انگاری همه تلاشهای جواب عکس میداد
خیلی دوست دارم که برای همیشه این پرونده باز ذهنم یعنی اضافه وزنم رو برای همیشه ببندم و انرژیم رو صرف مسائل مهمتر کنم.خیلی اتفاقی وقتی داشتم عکس انگیزشی برای لاغری پیدا می کردم با سایت شما آشنا شدم امیدوارم که بتونم در مقابل این لطف خدا و آموزه های استاد سربلند باشم.
اما اگه بخوام تیتر وار دلایل چاقیم رو بگم ایناست:
.پرخوری
ورزش های نامنظم
عدمعصبی شدن گاه و بیگاه
خواب نامناسب و نامنظم
حجم زیاد فعالیت های روزانه که باعث خستگی و استرس میشه
وقتی کارهام طبق میلم پیش نمیره پرخوری میکنم
نداشتن الگو در مقابل چشمم
عادات غدایی اشتباه مادرم
نداشتن آگاهی لازم
طبع سرد معده ام
مصرف کم آب در طول روز
علاقه به تنقلات و شیرینی البته گاهی اوقات اما به صورت دیوانه وار
کمال گرا بودنم
امیدوارم به زودی براتون از خبر خوب لاغر شدنم بگم از اینکه نسبت به خودم و بدنم خیلی حس خوبی دارم…
میاد اون روز به زودی زود.به امید خدای مهربونم.
کمال گرا رو خوب امدید من هم همیشع تو لاغری کمال گرا هستم و این خیلی بد یادم ۷۲ بودم یا قد ۱۶۸ ولی دوست داشتم لاغر تر بشم
به نام خدای پاکی ها
سلام به همگی عزیزان
گام چهارم:
استاد..شما در ابتدا این فایل از دورانی گفتید که تازه با قانون جهان هستی اشنا شده بودید و تصمیم گرفتید ابتدا برای لاغری این روش رو امتحان کنید،الان که روند تکامل شما رو میبینم متوجه یک موضوع بسیار عالی میشم..شما از طریق ((نقطه ضعف)) همیشگیتون تونستید شگفتی بسازید..شاید اگر شما از کودکی چاق نبودید و فرمول های ذهنی چاق نداشتید هیچ وقت سایتی به نام تناسب فکری ایجاد نمیشد هیچوقت این همه آدم زندگیشون تغییر نمیکرد و…این نکته در ابتدا فایل مثل جرقه در ذهنم بود و نشد که بهش اشاره نکنم.
دو سوال مهم در شروع صحبت باید مورد بحث قرار بگیره ۱_چرا ما چاق هستیم؟ و خیلی ها لاغر هستند؟(صورت مسئله)۲_از چه طریقی ما میتوانیم لاغر بشویم؟(جواب مسئله)
¤اگر من میخواستم جواب یکی از اینها رو پیدا کنم،کدوم یک برای من جذاب تر بود و دنبال جوابش بودم؟ قطعا سوال دوم_اما حالا با آگاهی کامل از اینکه من دو بار مورد دوم رو انتخاب کردم و نتیجه نسبی گرفتم مورد اول رو انتخاب میکنم تا با جست و گریختن در مورد صورت مسئله به “جواب” سوال دوم برسم.
همیشه افرادی که اضافه وزن دارند میخوان نتیجه که چاقی در جسم آنهاست رو تغییر بدن و به اصلاح چاقی رو تبدیل به لاغری (در جسم) کنند و بارها با شکست مواجه شدند. و هیچوقت فکر نکردند که چرا چاق هستند؟ و واقعا خواستند که صورت مسئله رو پاک کنند و فقط به نتیجه برسند.ارزش واقعی این روش این هست که من میخوام یک بار لاغر بشم و برای همیشه لاغر بمونم ارزشی که در هیچ روش دیگر وجود نداره..
لاغر شدن در صورتی میتونه برام نتیجه داشته باشه که من علتش رو پیدا کنم وگرنه هیچکس نتونسته با تغییر نتیجه(جسم) به لاغری همیشگی برسه! و به همین دلیله هرکس که رژیم میگیره بعد از مدتی دوباره اضافه میکنه چون اون نتیجه رو تغییر داده ها! ولی فرمول های ذهنش همچنان فرمول های ذهن یک فرد چاقه
¤هدف من از استفاده این روش چیست؟ اینکه چرا چاق شدنم رو تغییر بدم و به نتیجه فکر نکنم و نخوام به سرعت چاقیام رو به لاغری تبدیل کنم.
مثالی که درباره ماشین زدید رو به خوبی درک میکنم.اینکه بقیه عجز من درباره اضافه وزن رو دیدن و هر روشی که به ذهنشونرسید به من پیشنهاد دادن و هیچوقت کسی به من نگفت علت چاقیت رو پیدا کن و دنبال رفعش نباش!
اگر میخوام لاغر بشم باید براش وقت بزارم ،اگر عاشق لاغری و سبکی هستم باید زمان بزارم و تلاش ذهنی بکنم تا نتیجه مطلوبم رو بگیرم.حتی زمانی که همه خواب هستن به هر طریقی در هر جایی که هستم باید انجام بدم .چون اینها سخت تر از نخوردن و رژیم و ورزش و پیاده روی های طولانی نیست! و با همین تمرینات و نوشتن ها و خواندن ها میتونم صورت مسئله رو تغییر بدم و بعد بتونم سوال دومم که چگونه میتوانم لاغر بشم رو پاسخ بدم.
تمرین گام چهارم: 《دلایل چاقی من چیست؟از چه سنی چاق شدم؟چه خاطراتی از چاق شدن دارمچه مشکلاتی با چاق شدن داشتم؟》
موضوع انشا: چرا من چاق هستم؟
۱۶ سال پیش در شهری به دنیا اومدم.به خاطر اینکه مادرم بسیار در دوران بارداری تاکید داشت تا بچهش تپل به دنیا بیاد،۲۰ تا ۳۰ کیلو چاق شد و تونست من رو ۴ کیلو و خرده ای به دنیا بیاره.تا یک سالگی بسیار تپل و بانمک از نظر اطرافیان بودم و لُپ هام فقط دو کیلو بود! از یک سالگی تا شش سالگی لاغر اندام و متناسب بودم بعد از اون کم کم استارت اضافه وزن من شروع شد و در برابر تمام دوستانم درشت اندام تر بودم ولی هیچوقت چاقه بد هیکل و اضافه تر از قدم نشدم،فقط درشت بودم ولی خودم به شدت رویای اندام لاغر و ظریف داشتم..این روند تا ۱۳ سالگیم و دوران بلوغم ادامه داشت و یکهو وزنم به شدت بالا رفت در حدی که دیگه به فکر افتادم که کم بخورم یا نخورم تا کمی لاغر بشم. چون هرکس من رو میدید بهم گوش زد میکرد که لاغر بشم.مجبور بودم لباس های گشاد بپوشم تا چاقیم رو پنهان کنه،یادمه به خاطر ترک های پوستیم که قرمز بودن از بدنم خجالت میکشیدم و استخر نمیرفتم یا اگر میرفتم قبلش کلی گریه میکردم که چرا بدنم اینجوریهتونستم طِی یکسال ۹ کیلو به مرور لاغر بشم اما همچنان رفتار های یک فرد چاق رو داشتم (دارم)بعد از اون در ۱۵ سالگی از طریق یکی از اشناهامون با رژیم کتوژنیک آشنا شدم و دیگه خواستم رویای لاغریم رو دنبال کنم،مشوق من هانده ارچل بود.چون وقتی لاغر میشم خیلی بهش شباهت پیدا میکنم و اینبار با تمام وجودم به لاغریش توجه کردم و شروع کردم به رژیم گرفتن.و واقعا تونستم ۸ کیلو کم کنم که هرکس منو میدید میگفت آب شدی و..ولی به خاطر سختی رژیمم و گرون بودن مواد غذاییش تصمیم گرفتم دیگه ادامه ندم و روی وزن ۵۷ بمونم.درسته ۵۷ وزن خیلی خوبیه،خدارو صد هزار مرتبه شکر اما همیشه دوست داشتم لاغر اندام تر باشم چون هرکسی سلیقهای درباره بدنش داره،یکی دوست داره کمی توپر باشه یکی دوست داره خیلی لاغر باشه و..و من از اون دسته از آدم هام که میخوام خیلی لاغر باشم! خیلی زیاد..چون لاغر شدن بهم میاد(شعر هم گفتماااا)ولی اتفاقاتی افتاد که طی دوران تثبیت دو کیلو اضافه کردم و دچار خودباختگی شدم و احساس کردم دیگه تمومه و همونطور که زود لاغر شدم زود هم چاق میشم.اما همون شب بود که با سایت تناسب فکری اشنا شدم و حالا در این مسیر قرار دارم..
دلایلی که در گذشته فکر میکردم باعث چاقی من هست:
کم تحرکی و ورزش نکردن
ارثی از طرف خانواده پدر و مادر چاق بودم
علاقه زیاد به بستنی و تنقلات
خوردن رو جز لذت های دنیا دونستن
فکر کردن زیاد در طول روز به خوردن
زیاد غذا خوردن و هر سه وعده غذا خوردن
نون و برنج و نشاسته خوردن
باور مخربِ هرکس پولداره چون مواد غذایی خوب میخره چاق میشه
وقتی مسافرت و مهمونی میری چاق میشی و..
خیلی دارم روی رفتار هام کار میکنم و دوست دارم که با خودم نجنگم و این روند خود به خود اتفاق بیوفته، درسته هرکسی منو میبینه تیکه و کنایه خودش رو میندازه و میگه چاق شدی و از اون لاغری دراومدی.درسته بغض میکنم درسته ضعف دارم اما به خودم قول دادم که ادامه بدم.با خدا قرار داد بستم که توکل و ایمان و استمرار از من باشه و نتیجه از خودش..و فقط ادامه میدم.فقط تمرینات رو انجام میدم و به لطف الله،نتایج عالی کسب میکنم.ولی رویام رو خط نمیزنم،ارمیتای لاغر اندام رو به فراموشی نمیسپارم.اون در انتظار منه که به سمتش برم و در ایینه تماشاش کنم.از صورت زاویهدارش،از کمر باریکش،دستان ظریفش،پاهای لاغرش نهایت لذت رو ببرم.میدونم که ارمیتای لاغر درونم منتظر منه.نمیخوام وسط راه رویام رو بیخیال بشم تا ارمیتای لاغرم از من ناامید بشه.بسه تسلیم شدن،بسه ادامه دادن راه هایی که تهش بن بسته،بسه فکر کردن به رژیم های دیگه،بسه احساس بد و ترس از چاق تر شدن،بسه..بسه..بسه..
به نام خدای یکتا سلام دوستان خوب و استاد عزیز.با اینکه امروز مهمانی بودم و نتونستم تمرینم رو انجام بدم اما هیچ وقت دیر نیست و گام هام باید منظم باشن. گام چهارم: دو سوال رو همیشه از خودم میپرسیدم،چرا دوستام هرچی میخورن چاق نمیشن؟؟چرا همه متناسب هستن و من چاق تر میشم؟
وقتی صحبت از تناسب اندام میشه دو بحث پیش میاد چرا خیلی ها چاق هستند؟چرا خیلی ها لاغر هستند؟اکثرا دوست داریم جواب کدوم سوال پاسخ داده بشه؟ مورد دوم_چون میخوان به لاغری (سلامتی و احساس خوب) برسنحالا ما میایم در بقیه روش های لاغری صورت مسئله رو مورد بحث قرار میدیم یعنی ((مورد اول))اینکه انتظار داشته باشیم مسائل قبل از نتیجه رو تغییر ندیم و نتیجه رو تغییر بدیم کاملا اشتباهه،مثل تمام اون روش هایی که برای لاغری انتخاب کردیم.ما میخوایم لاغر شدن برای همیشه رو یاد بگیریم.به اصطلاح یک بار لاغر بشیم و برای همیشه لاغر بمونیم..وای فوق العادهاس…
لاغری با ذهن سیستمیست که فرمول های اشتباه ذهن رو ردیابی میکنه و مارو به لاغری میرسونه
همه کسانی که چاق هستن از کسانی مشورت مزگیرن که خودشون چاق بودن یا از روشی چاق شدن یا لاغر!! پس اصلا درست نیست..
لاغر شدن در صورتی میتونه ماندگار باشه که علت چاقی رو تشخیص و برطرف کنی نه اینکه بخوای نتیجه اش رو تغییر بدی!
هیچکس نتونسته با تغییر نتیمه که همون چاقی به لاغریست تا همیشه لاغر بمونه! چون علت چاقی در ذهن افراده و تا زمانی که فرمول های ذهنت رو عوض نکنی تو هرچقدر به بدنت فشار بیاری متاسفانه دوباره به وزن قبلی یا بالاتر برمیگردی چون فرمول هات تغییر نکرده و فقط جسمت تغییر کرده…..و این کاملا منطقیه
تمرین گام چهارم: تحلیل صورت مسئله (چاقی)
من چرا چاق هستم؟ خیلی خوب فکر میکنم و مینویسم《فکر کردن خیلی سخت تر از رژیم و ورزش های سخت و طولانیه؟》
چون از زمانی که یادم میاد اطرافم کسانی رو دیدم که یا چاق بودن یا درحال رژیم گرفتن بودن! چون همیشه به من گفته میشد تو استخون بندیت درشته هرکاری بکنی نمیتونی لاغر بشیچون عاشق تنقلات بودم فکر میکردم از خوردن زیاد اونهاست که چاق شدمچون پرخوری عصبی رو باور کردم هرازچند گاهی پرخوری میگرفتم.چون اطرافیانم دلیل چاق بودنشون دقیقا نداشتن تحرک و زیاد خوردن بود.چون تمام رسانه ها مثل تلویزیون به ما گفتن تنها راه لاغر شدن عرق کردن و عرق کردن و عرق کردنه.چون همیشه خوردن رو به چاقی ربط میدادن.چون خیلی از خوردن میترسیدم و هر لقمه که میخوردم با ترس و نگرانی بود چون بعد از اینکه جلوی بقیه خودم رو از خوردن چیزی محروم میکردم یواشکی میرفتم و دوبرابر نیاز بدنم اونو میخوردم.چون فکر میکردم نون و برنج و فست فود چاق میکنه.چون همیشه برای خوردن هیجان داشتم.
سلام استاد جان
دلیل چاقی قبلیم،باور کردن این موضوع بود که من و خواهرام تو کوچیکیم لاغریم و به محض اینکه به سن بلوغ رسیدیم یهویی استخون میترکونیم و چاق میشیم و میمونیم،و اینکه این ارث ما هست و بعدشم که ازدواج و چاقی بعدش طبیعیه و بعدشم،زایمان و طبیعی بودن این که ما چاق تر از قبل خواهیم شد
اما من با شرکت در دوره های قبلی شما فهمیدم که همه ی اینها اشتباه هست و هیچ کدوم دلیل چاقی من نمیتونه بوده باشه
و قطعا الان میدونم که دلیل چاقی بعد از دومین زایمانم اونم در حالی که قبلش به تناسب ایده آلم رسیده بودم چیزی نیست جز،رعایت نکردن فرمول های جدید ذهنیم و رعایت نکردن اندازه ی سیریم بود.
اما به لطف خداوند مهربان و شما استاد عزیزم،و همینطور خود شجاع و قدرتمندم،خیییییلی خیییییلی خیییییلی سریع و آسان و شیرین دوباره به تناسب ایده آل و خوشششکلم خواهم رسید💪💪💪💪💪💪💪😍😍😍😍😍😍😍
سلام
امیدوارم حال دلتون عالی باشه
داستان از اونجایی شروع شد ک من از بچگی یادمه بحث چاق شدن و اضافه و وزن در خانواده پدریم همیشه برقرار بود و اکثر عمه هام یا اضافه وزن داشتن یا ترس از اضافه وزن و گفتن این جمله که ارثی به شدت استعداد چاقی داریم و من هم ار یک سنی ب بعد در دام ترس از اضافه وزن و استعداد چاقی افتادم… در حال حاضر که در بیشتر وزنی ک تا حالا داشتم قرار دارم از دید بقیه نه تپلم نه چاق و معمولیم اما خودم دوست دارم 10 کیلو کنتر از وزن فعلی باشم و دوبار موفق شدم ک 10 کیلو کم کنم اما ب سرعت برق و باد برگشت… دوساله دچار استپ وزنی شدم و با رژیما مختلف وزن کم نمیکنم اما حواسم ب میزان و موارد خوراکم هست و دیده خسته شدم…
و مطمینم با برنامه ریزی ذهن و با این مسیر از دام ترس از اضافه وزن رها میشم…
ممنون از استاد عزیز
سلام
امیدوارم حال دلتون عالی باشه
داستان از اونجایی شروع شد ک من از بچگی یادمه بحث چاق شدن و اضافه و وزن در خانواده پدریم همیشه برقرار بود و اکثر عمه هام یا اضافه وزن داشتن یا ترس از اضافه وزن و این جمله که ارثی به شدت استعداد چاقی داریم همیشه گفته میشد و من هم از یک سنی ب بعد در دام ترس از اضافه وزن و استعداد چاقی افتادم… در حال حاضر که در بیشترین وزنی ک تا حالا داشتم قرار دارم از دید بقیه نه تپلم نه چاق و معمولیم اما خودم دوست دارم 10 کیلو کمتر از وزن فعلی باشم و دوبار موفق شدم ک 10 کیلو کم کنم اما ب سرعت برق و باد برگشت… دوساله دچار استپ وزنی شدم و با رژیمای مختلف وزن کم نمیکنم اما حواسم ب میزان و موارد خوراکم هست و باید کنترل کنم اما دیگه خسته شدم…
و مطمینم با برنامه ریزی ذهن و با این مسیر از دام ترس از اضافه وزن رها میشم…
ممنون از استاد عزیز
به نام خدايي كه به شدت كافيست
الان كه داشتم مطالب گام چهارم رو ميخوندم به اين فكر كردم كه واقعا چه عاملي باعث شده تا من تناسب اندامم رو از دست بدم واينقدر بابت اين قضيه عصبي و رنجبر باشم ،اول از همه اينوبگم كه تصميم گرفتم ديگه از كلمه چاقي ولأغري استفاده نكنم چون تمام اين سالهااين دو كلمه واقعا براي من أزاو دهنده و ياداور مشقتها و سختي و فشار هاي عصبي كه تحمل ميكردم هست و اضافه وزن وتناسب اندام رو جايگزين ميكنم.
اين اولين گام من به سمت روزهاي خوب و رؤياي من است، اما دليل اضافه وزن من بيشتر خوردن است چون من تمام غذاها رو دوست دارم البته الان كه در اين مسير قدم برداشتم ميبينم ذهن من درگير خوردن بوده نه خود من چون خيلي أوقات كه ديگه از رژيم و كم خوردن خسته ميشدم ميگفتم ولش كن بابا كي ميدونه چقدر زنده ايم و ميتونيم از لذت هايي كه خداوند بهمون داده استفاده كنيم چار روز ديگه پير ميشيم هي ميخوان بگن اينو بخور اونو نخور پس بزار بخورم اما دوباره كلي عذاب وجدان ميگرفتم كه چرا خوردم دليل دوم حرفهايي بود كه اطرافيان ديكنه ميكردن و شده بود ملكه ذهنم مثلا تو ژنت اينطوريه هيكلت مثل فلانيه خودت رو هم بكشي هميني و ….
البته شروع اضافه وزن من از بعد از به دنيا اومدن پسرم بود و قبل از اون من هيچ مشكلي نداشتمو و همه اين رو طبيعي ميدونستن كه بعد از زايمان ادم دينه به اندام قبلش برنميگرده مگر اينكه با رژيم و ورزش خودكشي كني كه البته منم اينكار رو ميكردم كه كاملا بينتيجه و در خوشبينانه ترين حالت بسيار موقت بود
اما خداي مهربان رو هزاران بار شاكرم كه به لطفش با استادگرامي و اين مسير اشنا شدم واز خدا و استاد با تجربه كمك ميخوام كه كمكم كنند تا منم به نتيجه مطلوبه برسم
گام چهارم، سلام. به استاد عطار روشن ودوستانم. ،چرامن چاق شدم ودلایل چاقیم چی میدون؟خب من از همون بچگیم اضافه وزن داشتم نسبت به همسن وسالای اطرافم، توی خانواده ای بهم گفته شده بود که ما استعداد چاقی داریم بخوریم چاق میشیم نخوریم لاغر میشیم ودوسه بار هم در بزرگسالی وقتی جون شدم تونستم با نخوردن شام وکم خوری لاغر کنم اما. مگه چقدر آدم حوصله اش میکشه ادامه بده ومنم برگشتم سر خونه اولم. میگفتن در کنار کم خوری ورزش کنی لاغر میشی. منم انجام دادم لاغر هم شدم بعد رها کردن چاقتر شدم، خلاصه همینجور من با باور خوردن و کم تحرکی داشتم چاق. میشدم ، سن هم یه باور دیگه من بود که باعث چاقیم شده بود چون هر اندازه سنم بالاتر میرفت به وزنم اضافه میشد ، ازدواج هم توی چاقیم نقش داشت چون شنیده بودم و دیده بودم از اطرافیانم که ازدواج کردن و چاق شدن . بعد زایمانم گفتن چون داروی تقویتی مثل زینک میخوری چاق شدی ومنم باور کردم و دیگه نخوردم . اینم دلایل چاق من ، ممنون از همه دوستانی که دیدگاه منو میخونن
سلام همراه گل.
خیلی ممنونم که دیدگاهت رو اینجا ثبت کردی،چون خیلی از باور های ریز و درشتم رو پیدا کردم.
اینکه هنوز هم از قرص زینک میترسم و با اینکه بدنم نیاز داره و بعد رژیمم ریزش مو پیدا کردم و لازم هست باز هم نمیخورم چون میگن اشتها رو زیاد میکنه! اما کدوم اشتها؟ ما که غده اشتها نداریم که بخواد بزرگ یا کوچیک باشه.
متشکرم بابت اگاهی که بهم دادی
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
باعرض سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز🌹🌹
چهارمین روز کلاس رو با انگیزه ی مضاعف شروع کردم .
خیلی دوست دارم نکات جدید رو یاد بگیرم .
طبق معمول هر جلسه ابتدا جزوه رو خوندم جزوه ای که با این مطلب شرو ع شده بود .
چرا برای قرار گرفتن در مسیر لاغری باید از مسیر چاقی شروع کنیم ؟
خیلی دقیق توضیح داده شده بود برای حل هر مشکل ابتدا باید مشکل رو شناسایی کنیم 👌
البته که باید اینطور باشه خدای نکرده شما اگه بی حال و مریض بشوید اول که برید دکتر اون باید مشکل بدن شما و آنچه باعث بیماری شما شده رو با آزمایش و عکس پیدا کنه بعد برای شما دارو تجویز کنه، اینطوری نیست که بریم دکتر و دکتر همه ی دارو ها رو روی ما امتحان کنه تا ببینه کدوم دارو ،مشکل ما رو حل می کنه .
درباره ی رژیم هم دقیقا همینطوری باید عمل می کردیم که متاسفانه ما همه ی راههای درمان رو ،روی خودمون امتحان کردیم که هیچ کدوم هم جواب ما نبود 😔😔
دومین مطلب مهم جزوه این بود که :
شناسایی عوامل تاثیر گذار در چاقی
اولین گامی که باید برای مشکلمون برداریم دقیقا همین بود برگشت به عقب ،باید راهی رو که اینهمه سال طی کردیم، برگردیم تا متوجه بشیم، کجا و چطوری فرمول های اشتباه در ما نهادینه شدند.
استاد لطف کردن و برای خودشون لیستی تهیه کردن به نام عوامل چاقی من که منم در پایان لیست خودم رو برای شما بیان می کنم مثل :ارث ،درشتی استخوان بندی ،ورزش ،….
مطلب بعدی این بود که :
شروع مسیر لاغری در روش های قبلی چگونه بود ؟
خوب همون طور که نوشته بود و برای همه ی ما آشناست گرفتنBMI است و پیدا کردن چند کیلو اضافه وزن و شوک عظیمی که در ابتدا به هممون دست داده که وای منکه نمی تونم از پسش بربیام تازه من خودم بعد حساب می کردم که چقدر زمان میبره تمام بشه یک دفعه با سرعت ۱۸۰ کیلومتر حساب می کردم خوب بهتر بود و زمان کمتر تا لاغری، گاهی هم ۴۰ کیلومتر حساب می کردم این دیگه اوج افسردگی و ناراحتی بود .
مهم ترین مسئله ناراحتی و دوست نداشتن و اجبار در مسیرهای قبلی بود که در این مسیر نیست .
دراین روش جدید من نمیدونم که چند کیلو قراره کم بشه ؟،کی قراره کم بشه ؟
مهم نیست الان مهمه که من با لذت و راحتی و با اراده ی خودم اینکارو انجام میدم هیچ کس قرار نیست هفته ی بعد منو وزن کنه ،هیچ کس از من نمی پرسه چه خبر لاغر شدی آخه کسی خبر نداره ،هیچ کس منو مجبور نمی کنه که هر روز فایل گوش کنم بنویسم همش خودمم دوست دارم انجام میدم حالم خوبه انجام میدم واقعا فوق العاده است 😍😍
خوردن و نخوردن در کار نیست ،همه چی می خورم ،این بهترین حالت ممکنه چون بدنم می خواد و انتخاب می کنه نه دیگران ،چون دیگه بعدش حالت حریص بودن نداره ،من میدونم هر وقت هر چقدر دوست دارم می خورم ،ذهنم و بدنم منتظر نمی مونه رژیم تموم بشه بعد حرص نخورده ها رو در بیاره .
همه چی عالیه گاهی هم که می خواد تلافی کنه یا خاطره بازی بهش می گم عزیزم الان اذیت میشی میذارم تو آشپزخانه بعدا هر وقت خواستی باز بخور 🤭
همینکه با ذهنم و بدنم دوست شدم و همدیگر رو درک می کنیم و خلاف همدیگه حرکت نمی کنیم و با هم مبارزه نمی کنیم یعنی همه چی خوبه عالیه 😄😄
نکته ی مهم :
تنها کاری که توی جزوه دیدم باید انجام بدم استمرار است
استاد نوشتن همونطور که ایشون مثل من چاق شدن و الان لاغرن منم می تونم مثل ایشون لاغر بشم .
من کاملا مطمئنم 👌👌
آخرین نکته ای که اشاره شده در جزوه طریقه ی عمل کردن به تمرینات است :
خواندن جزوه
دیدن فایل تصویری یا صوتی یا هردو
خواندن نوشته ی دوستان عزیز
نوشتن ،نوشتن و نوشتن ****
بعد از جزوه حالا نوبت صحبت های خود استاد هست
استاد صحبتشون رو از خودشون شروع کردن .
از چاق و لاغر شدن مکرر ،از خستگی و ناراحتی
از اینکه چطور به این راه پا گذاشتند و از کجا شروع کردن و چه موفقیت هایی کسب کردن .
فوق العاده شنیدنی بود.
مثال شگفت انگیزی در میان صحبت هاشون بود که من عاشق مثال هستم
خودروی خراب و پیدا کردن مشکلش واقعا عالی بود دقیقا خودمو جای ماشین گذاشتم انگار من بودم و چاقی.
استاد درباره لاغری با ذهن توضیح دادن درباره ی تفاوت های روش لاغری با ذهن با بقیه .
کاری که قراره ما برای نتیجه ی عالی کسب کنیم استمرار در کار .
کاری که استاد ازما می خوان اینه که برگردیم به گذشته و دلیل چاقی خودمون رو پیدا کنیم .
یادمه وقتی کوچک بودم ،شکمم بزرگ بود و همیشه دایی هام شکمم رو فشار میدادن که یالا بگو من اضافی دارم خیلی درد داشت زود می گفتم تا رهاش کنند فقط اینو از کوچکی یادمه .
هیچ وقت هیچکی بهم نگفت چاقی .
تا دوران دبیرستان اصلا به مسئله ی چاقی فکر هم نمی کردم که رژیم گرفتم و اون موقع هم فقط رژیم کوتاه مدت گرفتم ولی به دلایل چاقی فکر نمی کردم
ولی چیزهایی که الان میدونم که دلیل چاقی هست :
همه ی اینا دلایلی هستند که من باعث چاقی خودم میدونستم 😔😔😔😔
کلاس امروز هم با شگفتی و انگیزه بیشتر به پایان رسوندم حالا خیلی ذوق دارم بدونم گام بعدی چیه ،این همون چیزیه که تا حالا برای رسیدن به تناسب اندام انجام ندادم ،ذوق و شوق فراوان از راهی که شروع کردم.
با تشکر از استاد گرامی 🙏🙏
با آرزوی بهترین ها برای همه ی اعضای خانواده ی تناسب فکری ❤❤
به نام خدایی که سریع اجابت می کند
سلااام هم مسیری ها ی متعهد 🤩🕊
اول از همه باید بگم که بسیار عجیبه انگار تا حالا این مطالب به گوش من نخورده و فوق العاده تاازه است😮🤔
همیشه برای رفع مشکل باید دلیل به وجود آمدن آن مشکل را بررسی کرد تا به سرعت و سادگی مسئله حل بشه در تمام سالهایی که اضافه وزن داشتیم ما می خواستیم نتیجه رو تغییر بدیم و چاقی رو تبدل به لاغری کنیم و همیشه یک سئوال در ذهنمون داشتیم اینکه چه طور لاغر شوم؟و اگر می پرسیدیم که چگونه چاق شده ام ؟و جوابی براش پیدا می کردیم حتما من لاغر می شدیم 🌟:مثلا گیاهی که هرروز برگهایش زرد می شود را برای تغییر نتیجه می شود برگهایش را هرروز هرس کرد ؟ یا با رنگ سبز پوشاند !؟و در نهایت برگی نمی ماند ‼️ اگر ما متوجه نباشیم که گیاه به دلیل بی آبی و گرما دچار سوختگی برگ شده است آن گیاه را از دست می دهیم .
Why did I get fat? Some people passed by and said that it was because of puberty (she was exactly 10 years old) م م My mother also said that we are obese heirs. They are thin on the go (and in my opinion inheritance and genetics were unchangeable, I had to accept obesity and this word of force made me blame my family ️ ️ Some of my friends also said that you are not active, you should exercise for The nutritionist had also told you not to consume too many sweets and fatty substances, and I was interested, and this was a big limitation The زش The doctor also told me to follow everything from the throat to the lamb, lady! It makes me fat Father ️ My father sweated a lot and it was appropriate when I asked, he said I have a high metabolism,
تا به ته خط رسیدم یک بن بست و جمله ای که در ذهنم نقش بست ته بن بست دقیقا هموون جایی هست که باید پروااز کنی (اول کوچه ی خدا)🙏🏻🥰♥️🌹سایت تناسب فکری
اینجا هیچ خبری از رژیم و ورزش و محدودیت نبود و نکته ی مهم این بود که اینبار کسی برای من برنامه ریزی نمی کرد یعنی تحت کنترل کسی نبودم و آزادانه خودم با قدرت برای هدفم می خواستم برنامه ریزی کنم و این یک ویژگی خاص بود که احساس خوبی به من می داد.😇
چه طور باید لاغر بشم⁉️
باید دیاگ بزنیم 👌😁….با گوش دادن و دیدن فایلهای آموزشی لاغری با ذهن و نوشتن (فکر کردن )فرمولهای چاقی رو شناسایی می کنیم و از ذهنمون استخراج می کنیم وقتی مطالب را می خوانیم و یا می بینیم با چشم و گوش اینکاررا انجام می دهیم و از یک یا دو حواس استفاده می کنیم ولی به وقت نوشتن از چند حواس همزمان استفاده می کنیم و تمرکز بیشتری داریم و پراکندگی ذهن و حواس پرتی ما به موضوعات دیگر با تمرکز بر نوشتن یکجا جمع می شود یعنی سایت تناسب فکری را یک دستگاه فوق هوشمند در نظر می گیریم که در هر قدم فرمولهای ذهنی چاق را در ذهن ما شناسایی می کنه و برای اصلاح ،فرمولهای جدید لاغری را آموزش می دهد معجزه از درون ما اتفاق می افته اینکه آگاه می شیم که با پذیرش چه عنوانهایی خودمون به چاقی قدرت داده ایم و به مرور زمان آموزشهای لاغری را یاد میگیریم و قدرت را به هدفی می دهیم که باعث احساس رضایت ما می شود .خواندن نوشته های دوستان باعث میشه که شاهدان بیشتری برای ذهنمون بیاوریم و تصویر سازی لاغری در ذهنمون شکل بگیره و هر چه وقت بیشتری بگزاریم و تجزیه و تحلیل فکری داشته باشیم در آموزش لاغری خود به ذهنمون موفق تر عمل می کنیم
با سلام و تشکر از شما استاد گرامی
من فکر میکنم اصلی ترین علت اضافه وزن من اینه که برای خودم و بدنم ارزش قائل نیستم . در سن ۲۳ سالگی ۵۹ کیلو گرم بودم و حالا با دوتا بچه و ۳۶ سال سن ۹۰ کیلو هستم متاسفم چون بیشتر زمانم به این گذشته که با خوردن بدون اینکه گرسنه باشم در صدد رفع استرس و فشارهای روزانه بودم.
ولی الان که بچه هام بزرگتر شدن از رویه زندگی و خودم خجالت می کشم وبه طور اتفاقی با این دوره ها برخورد کردم از طریق اینستاگرام. همیشه در مورد اینکه با قدرت ذهنم همه چی رو برای زندگی و همسرم و بچه هام بهتر کنم در تلاش بودم و حالا میخوام این کار رو برای خودم انجام بدم.
سلام دوست خوبم.خوشحام که تصمیم گرفتی راه خودت رو پیدا کنی.امیدوارم در این دو هفته عضویتت به این باور و یقین برسی که با ایمان ادامه دادن منجر به نتیجه عالی میشه.خوشحالم که میخوای زندگی خودت و اطرافیانت رو زیبا کنی.چقدر لذت بخشه در کنار کسانی باشم که به دنبال پیشرفت زندگیشون هستن♡
بنام خدا 🌹 باسلام خدمت استاد و.دوستان عزیز سایت تناسب فکری.
من تصمیم گرفتم که اول بیام ازدوازده جلسه رایگان شروع کنم وبعد به سمت مسیرلاغری من و بقیه ی فایل های دیگه برم . با اجازه ی استاد .
من چرا چاق هستم؟؟؟
دلایل زیادی هست ازجمله سبک زندگی من مزاج سرد زایمان .واینکه از بچگی پرخوری میکردم واینکه برنج زیادمیخورم نون زیاد. میخورم. دایما سرم توگوشیه وکلیپ واینستا گردی میکنم. روغن زیادمیزارم توغذا تخم مرغ زیادمیخورم. وعادتهای غذایم خیلی زیاد ه که باعث چاقی من شده خوردن آبمیوه های صنعتی و مصرف افراطی کیک و شیرینی وهرچیزی که مزه ی شیرینی بده وحلوا پختن زیاد وتهدیگ زیادمیخورم سمبوسه واینکه باورکردم که من استعداد چاقی دارم چون همه بهم گفتن و من باورکردم ژنتیک و اینکه. مدام باعمه ی بزرگم. مقایسه میشم اینکه هم اندازش دارم میشم نداشتن تحرک وزایمان کردن وعمل سزارین به جای آب غذامیخورم وباغذا آب میخورم وپشت سرهم غذامیخورم وهیچ فعالیتی ندارم جزکارهای روزانه و کم تحرکم واینکه سرسفره زیاده روی میکنم. وموقع تخمه خوردن چیزی جزتخمه آفتابگردون نمیشناسم بادیدن تلویزیون غذامیخورم ودایما نشستم و کاری نمیکنم وبعدازناهار میخوابم وبعدا اینکه بیدار میشم مستقیم میرم سراغ یخچال ودلیل دیگه مریضیه که بابتش داروی اعصاب میخورم وترس ازاینکه چاقتربشم چی ممکنه پیش بیادوورزش نکردن وراه نرفتن ونداشتن برنامه ی غذایی متعادل وزیادمصرف کردن غذاهای فست فود ی وسرخی وهرچیزنوو جدیدی که توی یخچال هست من از بچگی بچه ی چاقی بودم وزن خاطر تپلی مسخره افرادفامیل وبه خصوص اطرافیان نزدیک بودم وهیو دوستی نداشتم و همیشه سرسفره پرخوری میکردم بااینکه زیادسما یخچال نمیرفتم اما سر سفره زیادمیخوردم وهیچ وقت دوستی نداشتم نه در دوران مدرسه و نه دردبیرستان وبه. خاطر همین زمانی که برای بازی با بچه هامیر فتم بچه ها پخش میشدن ومنودیوونه صدا میکردن به خاطر مریضی وبه خاطرچاقی اینکه جسمم صورتم نرماله اما به خاطر چاقی وهمیشه خجالت زده بودم واین حرف هاییکه آدمای فامیل هم به فکر خودشون خیلی بانمکن 🙁توحق بقیه روخوردی 🙁🥺 واقعا توفکرشون چی میگذشت اماالان به لطف خدا درمسیرهستم وپابه پای شما دوستان ادامه میدم.
باسلام به استاد عزیز آقای عطار روشن ودوستان عزیز سایت
لاغری با ذهن قسمت اول
وقتی صحبت از تغییر میشه دوتا موضوع مورد بحث قرار میگیره
موضوع اول اینکه چرا ما چاق هستیم و چرا خیلی ها لاغر هستن
موضوع دوم اینکه از چه طریقی ما باید لاغر بشیم
دو تا موضوع باید مورد بررسی قرار بگیره یکی صورت مسئله است که چرا ما چاقیم و دیگران لاغر هستن؟
و یکی جواب مشکل که حالا چطور میتونیم لاغر بشیم؟
افرادی که اضافه وزن دارن همیشه دنبال این هستن که چطور لاغر بشن و هیچ وقت دنبال این نبودن که چرا چاق شدن و به همین دلیله که هیچ وقت نتونستن به اون نتیجه ای که دوست دارن دست پیدا کنن
چون همیشه میخواستن چاقی رو حل کنن و چاقی رو از بین ببرن میخواستن نتیجه رو از بین ببرن و می خواستن نتیجه رو تغییر بدن
دنبال روشی بودن که چاقی رو تبدیل کنن به لاغری
ولی هیچ وقت به این فکر نکردن که اصلاً چرا چاقن؟ دلیلش چیه که اونا افراد چاقی هستن؟
اگر صورت مسئله رو بهش فکر کنید و جوابی برای اون پیدا کنید شما برای همیشه میتونی لاغر بشی
یکی از وجه تمایز های لاغری با ذهن با دورههای دیگه اینه که صورت مسئله مورد بحث و تحلیل قرار میگیره و روش هایی برای تغییر صورت مسئله یاد می گیریم نه اینکه بخواهیم نتیجه را تغییر بدهیم
نتیجه همیشه حاصل یک سری افکار، رفتارها و یکسری مسائله که نتیجه نهایی رو رقم میزنه
اینکه انتظار داشته باشید بدون اینکه مسائل قبل از نتیجه را تغییر بدید، فقط نتیجه را تغییر بدید ،یک انتظار اشتباه و دور از دسترسه
در تمام دفعاتی که ما برای لاغری اقدام کردیم ما میخواستیم نتیجه را تغییر بدیم میخواستیم یهویی چاقی را تبدیل کنیم به لاغری و دیدیم که در این کار ناموفق بودیم
پس اگر می خواهید لاغر بشید این بار نباید با نتیجه کاری داشته باشید نباید هدفت این باشه که چاقی خودت رو به لاغری تبدیل کنی
باید هدفت این باشه که چرا چاق شدنت رو ،تغییر بدی
مثال:
تصور کنید که با ماشین خودتون درسطح شهر رانندگی می کنید اتفاقی میافته و ماشین شما از حرکت میایسته و ماشین خراب میشه و شما دنبال دلیلش می گردی و به نتیجهای نمیرسی
رهگذری رد میشه و از شما میپرسه مشکلی پیش اومده وقتی بهش میگی نمیدونم چرا یهو ماشین خاموش شد این رهگذر هم میگه فکر میکنم از باتری ماشینه
فکر کنم باتریش خالی شده، بهتره باتری نو بندازی
اما بعد از تعویض باتری می بینی که باز هم ماشین روشن نمیشه
یک نفر دیگه میاد میگه من مکانیکم و از باتریش نبوده از شمع های ماشینه
به خاطر همینه که ماشین روشن نمیشه و شما باز هم وقتی شمع نو میخری و روی ماشین میزاری میبینی باز ماشین روشن نمیشه
عصبانی میشی که چرا مشکل حل نمیشه
یه نفر دیگه میاد میگه این از دینامه ماشینه که روشن نمیشه برق تولید نمی کنه و عبور نمیده برای همینه که روشن نمیشه و شما میری و یک هزینه بیشتر انجام میدی و دینام رو تهیه می کنی و روی ماشین می بندی و ماشین باز روشن نمیشه
یه نفر دیگه هم میاد و یه دلیل دیگه میگه و شما دیگه به حرفاش گوش نمیدی
چون با قبلیها هم به نتیجهای نرسیدی
و یک نفر میاد میگه بهتره ماشین رو ببری تعمیرگاه و نمایندگی و اونا همه چیز را متوجه میشن
و ماشین رو میبری نمایندگی و آنجا متوجه میشن که کجای ماشین مشکل داره
یک قطعه خیلی ساده و کم هزینه رو برات تعویض میکنن و ماشینت روشن میشه
شما در برخورد با موضوع چاقی هم از این دو طریق عمل کردید
همیشه از طریق اول عمل کردید که هر کسی از راه رسیده به شما گفته: شما به این دلیل چاقی و باید این کار رو انجام بدی بیا این برنامه را استفاده کن، این برنامه ورزشی رو استفاده کن،
بیا این قرص رو استفاده کن و هر کدام را انجام دادی نتیجه نگرفتی و هر بار نسبت به خودت و دیگران بدبین تر شدی
در صورتی که اگر شما یک بار اشکال اصلی رو پیدا کرده بودی ایراد اصلی رو تشخیص داده بودی و به حل آن پرداخته بودی خیلی راحتتر لاغر شده بودید
و برای همیشه لاغر می ماندید
لاغری با ذهن همون کامپیوتر و سیستمه که عیب یابی میکنه جسم شما رو
عیب یابی میکنه ذهن شما رو
به شما میگه چه چیزهایی در ذهن شما اشتباه برنامهریزی شده
چه فرمولهایی اشتباس، شما اونها رو تغییر بده لاغر میشی
کل لاغری با ذهن همینه که شما تصور کن یک کامپیوتر هوشمنده که شما با انجام تمریناتش، با گوش دادن به فایلهای توضیحی اون، به معایب و مشکلات ذهنی خودتون، به فرمول های ذهنی اشتباهی که در مغزتون دارین پی میبرین
و اونها رو با فرمول های صحیح جابجا می کنید، تغییر میدید و میبینید که جسمتون به شکل عالی تغییر میکنه
لاغر شدن در صورتی می تونه دائمی باشه که علت چاقی رو تشخیص و برطرف کنید نه اینکه بخوای نتیجش رو تغییر بدی
هیچ کسی نتونسته با تغییر نتیجه که همون چاقی به لاغریه برای همیشه لاغر بمونه
چون علت چاقی در ذهن افراده و تا وقتی این فرمولها تغییر نکنه شما هر فشاری به جسمت بیاری، متاسفانه به وزن قبلی برمیگردی
به خاطر اینکه فرمول ها تغییر نکرده و اونهادارن کار خودشون رو انجام میدن
و شما دوباره در مسیر چاقی قرار میگیری
به اینکه چرا شما چاق هستید فکر کنید و هر دلیلی که به نظرتون میاد که دلیل چاق بودنتونه را بنویس
اگر میخواهی لاغر بشی باید وقت صرف یادگیری لاغری با ذهن کنی
با یادگیری، با انجام تمرینات ،با فکر کردن به سوالات، در واقع داری برنامهریزی ذهنت رو تغییر میدی
سوال ،::
خوب به موضوع چاقی فکر کن ببین چه چیزی باعث چاقی شما شده؟
چرا شما چاق شدید؟ از چه سنی شما چاق شدید؟ یک داستان درباره چاقی خودتون بنویسید
از چه زمانی اضافه وزن شما شروع شده؟ چرا شما چاق هستید؟ چه خاطراتی از چاق شدن دارید؟ چه مشکلاتی با چاق شدن داشتید؟ یک انشا درباره چرا من چاق هستم بنویسید تا میتونید درباره این توضیح بدهید
زمانی که شما فکر میکنی در واقع داری فرمول های ذهنت رو استخراج میکنی و روی کاغذ میاری
یادم میاد من تا زمانی که مجرد بودن اندام ایده آل و متناسبی داشتم و اصلاً استرس چاقی و نخوردن غذا ها رو نداشتم بعد از ازدواجم هم یه مدتی اندامم خوب بود ولی یادم میاد وقتی به مشکلی بر میخوردم
یه چند بار تونستم خودم رو با خوردن آروم کنم و هر موقع می خوردم تا بعد یه چند ساعتی مشکلم یادم میرفت و احساس خوبی بهم دست میداد
ولی فقط برای چند ساعت بود و من هر روز با تکرار این کارها چاق شدم و هرچقدر یادم میاد فقط در حال تلاش برای لاغری بودم
از انواع رژیم ها استفاده کردم و به نتیجه هم نمی رسیدم چقدر خاطرات بدی از چاقی دارم مخصوصاً زمانی که میخواستم برم مهمونی یا عروسی چقدر خجالت میکشیدم اصلا نمیتونستم لباس مورد علاقم رو بپوشم یا لباس مورد علاقه ام رو خریداری کنم همش باید لباسهای گشاد و تیره می پوشیدم
وقتی که می رفتم مهمونی یا جایی میرفتم چقدر خجالت میکشیدم غذا بخورم با اینکه خیلی سعی میکردم کم بخورم ولی واقعاً نمی تونستنم
همش این فکر برام میومد که حالا در مورد من چی فکر میکنن حالا همه میگن با این وزنش اصلا رعایت نمی کنه
چقدر احساس های بعدی را تجربه کردم
با اضافه وزنم هم تاندون های پام به مشکل برخورد و هم کمر درد شدیدی گرفتم دکتر ها فقط میگفتن باید وزنت کم بشه تا خوب بشی و من چقدر رژیمهای سختی را میگرفتم و موفق هم نمیشدم به وزن دلخواهم برسم
دلایل چاقی من؛؛؛
چون باور داشتم اشتهام زیاده😋
چون باور داشتم غذا های سرخ شده و نون و فست فود و برنج و شیرینی و هله هوله باعث چاقی میشن🤨
چاق شدم چون باور کرده بودم که تفریح و لذت بردن از زندگی فقط از طریق خوردنه اونم خوردن تا مرز خفگی و معده درد😒
چون باورم این بود که هر موقع حوصلم سر میره باید بخورم چاق شدم چون باور داشتم وقتی پول هر غذایی رو دادم تا تهش باید بخورم که هدر نره🤭
چون باور داشتم همین یه امشبه که اومدم مهمونی یا عروسی پس باید تا میتونم بخورم و بعد از فردا شروع می کنم به ورزش و رژیم😊
چاق شدم چون باور داشتم مواد غذایی را اسراف نمیکنم و دور نمیریزم و اضافه ها رو میخورم چون می گفتم حیفه دور ریخته بشه😉
چون باور داشتم باید غذا رو کامل و هرلقمه رو باید سی یا چهل بار بجوی و من اینکارو نمی کردم و دوست داشتم سریع بخورم 😅
چاق شدم چون زیاد تحرک نداشتم و ورزش نمیکردم
چون آب زیاد مصرف نمیکردم که سموم از بدنم دفع بشه
آب زیاد مصرف نمیکردم چون گفته بودن با خوردن زیاد آب قند اضافه دفع میشه و جذب نمیشه🤥
چاق شدم چون غذاهای چرب و پر روغن استفاده میکردم چون در زمانی که واقعاً گرسنه بودم غذا نمیخوردم 😯
چون گفته بودن اگر کسی مشکل هورمونی داشته باشه استعداد چاقیش میره بالا و من هم چون مشکل هورمونی داشتم هم این باور رو داشتم☺
چون سبزیجات و میوه ها رو کمتر استفاده میکردم 🤭
چون بیشتر غذاهام نشاستهای و قندی بودن🤨
چون از غذاهایی که فیبر نداشتن استفاده میکردم😐
چون از نانهای سبوسدار استفاده نمی کردم🤗
چون از غلات خیلی کم استفاده میکردم 🤩
چون پیادهروی هام یکنواخت بودن و باید به صورت اینتروال و قدرتی پیاده روی و ورزش می کردم🏃♀️🏋♀️
چاق شدم چون از سس برای سالاد استفاده میکردم😆
چون بیشتر از روی عادت غذا می خوردم و اصلاً به زمان گرسنگی واقعی اهمیت نمی دادم و با اینکه گرسنه نبودم ولی باز هم می خوردم😃
چون بیش از مقدار نیاز آجیل و شکلات میخوردم و باید فقط به اندازه یک مشت آجیل می خوردم 😁
چاق شدم چون کمتر از پروتئین استفاده میکردم🙂
چاق شدم چون از ساعت شش عصر به بعد باید فقط پروتئین میخوردم و اگر غیر از این بود چربی ها در بدن من انباشته می شد و چاق می شدم 🙃
چاق شدم چون یه مدت ورزش می کردم و یه مدت ورزش را کنار میذاشتم💃
چاق شدم چون هر موقع اعصابم خورد می شد با خوردن خودم رو آروم می کردم 😍
چاق شدم چون گفته بودن کالری زیاد باعث چاقی میشه و باید غذاها رو بر اساس کالری بندی بخوری 😶
چون گفته بودن وقتی سن آدم بالا میره سوخت و ساز بدن کمتر میشه و باید غذاهای کم کالری مصرف کنی🥴
چاق شدم چون گفته بودن زمان فهمیدن سیری ۲۰ دقیقه طول میکشه تا مغز متوجه سیری بشه پس باید غذا رو آروم و جویده جویده بخوری و هول نکنی🧐
چاق شدم چون موقعی که سیر هستم و کسی به من غذا تعارف می کرد باز هم می خوردم🤤
چاق شدم چون بعضی از میوه ها قند زیادی داشتن و من هم به شدت به آنها علاقه داشتم و در خوردن اونها زیاده روی می کردم🥳
چاق شدم چون عاشق ته دیگ سیب زمینی و نون بودم😢
چاق شدم چون باور داشتم زولبیا وبامیه چاقمیکنه😧
چاق شدم چون صبحانه می خوردم، به من گفته شده بود که صبحانه باید فقط میوه یا سبزیجات بخورم 😱
چاق شدم چون از پنیر پیتزا استفاده میکردم🥺
چاق شدم چون ۲۴ ساعت شبانه روز فقط در مورد خوردن فکر می کنم که الان چی بخورم که کالریش کمتره، چی بخورم که احساس سیری بیشتری بهم بده ،ولی چاقم نکنه و انگار ذهنم فقط و فقط مشغول چیز دیگه ای به غیر از خوردن و نخوردن نیست 🤯
چاق شدم چون هر موقع با دوستان و فامیل به پارک یا جاهای تفریحی میرفتیم همش در حال خوردن آجیل و تخمه ومیوه بودیم 🥵
چاق شدم چون نوشابه و نوشیدنی های قندی خوردم😬
باسپاس از شما استاد عزیز بابت این سایت عالی وبینظیرتون
چقدر خوشحالم وارد سایت شماشدم🥰🥰🥰💖💖🌹🙏🙏🙏🙏🙏
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان هم مسیرم
فایل صوتی امروز :
استاد میگن قبلا از هر راهی که در پیش میگرفتم برای لاغری نتیجه ی من برای لاغر شدن در حد چند هفته بوده و دوباره به حالت قبل بر میگشتیم شایدم بیشتر از قبل بر میگشتم
این چاق و لاغر شدنهای مکرر من رو خسته و ناامید میکرد .
و هر چقدر بیشتر تلاش میکردم نتیجه کمتر میشد و هیچ وقت نشد با اون روشها برای همیشه از شر اضافه وزن رها بشم تا اینکه استاد در سایتی برای موفقیت فردی وارد میشن و استاد تصمیم میگیره از اون برای موفقیت در تمام جنبه ها حتی لاغری خودش استفاده کنه .
و استاد هر چقدر در این سایت تلاش میکرد درآمد و ثروت و روابطش رو بهتر کنه ولی اضافه وزن مانع موفقیتش میشد و تصمیم گرفت اول این اضافه وزن رو کم کنه.
و استاد با استفاده از این روش های ذهنی تونست مقدار زیادی وزن کم کنه بدون اینکه رژیم و یا ورزش و … داشته باشه واستاد در تمام دفعاتی که رژیم و ورزش داشت هیچ وقت نتیجه ی قابل ملاحظه ای کسب نمیکرد و یا اگر نتیجه ای میگرفت خیلی راحت از دستش می داد .
استاد از دوران کودکی فکر میکرد چرا دوستام لاغرن و من چاقم ؟؟..چرا اونها هر بازی رو میکنن و چرا من نمیتونم ؟؟؟و چرا من در این وضعیتم ولی بقیه متناسبن ؟؟…
تا به این جواب رسید که واقعا میشه آدمها متناسب بشن اگر ذهنشون رو کنترل کنن.
و استاد با همین روش کلی وزن کم کرده بود که باعث حیرت خیلیا شده بود در حالی که هیچ کار خاصی نمیکرد و برای خیلیا جای سوال بود که چی کار میکردم و وقتی استاد توصیح میداد اونها قبول نمیکردن و میگفتن راستش رو بگو چه رژیمی گرفتی و …و استاد یواش یواش رفت به دنبال آموزش این دوستان نه برای در آمد ایجاد کردن به خاطر خودش که ببینه آیا این روش درست هست یا نه و برای همین یه کانال درست شد و استاد به این دوستان آموزش میداد .و این دوستان خیلی امیداور شده بودن و کنجکاوی میکردن و کلی تعداد این افراد زیاد شده بود و استاد خودش رو مسول این افراد دونست که راهنماییشون کنه تا نتیجه بگیرن .
لاعری با ذهن رو اگر بخوایم خلاصه بگیم به این شکل هست :
چرا ما چاق هستیم و چرا خیلیها لاغر هستن ؟؟
از چه طریقی ما باید لاغر بشیم ؟؟؟
پس این دو موضوع باید مورد بررسی قرار بگیرین یکی صورت مساله هست یکی جواب اون هست .
به نطر شما کدوم موضوع باید برای ما مورد بحث قرار بگیره ؟ممکنه خیلیا بگن مورد دوم و دوست دارن نحوی لاغر شدن رو یاد بگیرین .
و اما این اشتباه هست چون ما همیشه به دنبال این هستیم که چطور لاعر بشیم ولی هیچ وقت به دنبال این نبودیم که چرا چاق شدیم .
چرا چاق هستی ؟دلیل این رو پیدا کن تا برای همیشه لاغر بشی .
و این وجه تمایز این روش از بقیه روشها هست چون اگر با این روش لاغر بشیم دیگه چاق نمیشیم .
و ما در این روش به دنبال از بین بردن صورت مساله نیستیم و ما میخواهیم جوابی برای اون سوال پیدا کنیم و این لاعر شدن مداوم رو به ما میده چون به دنبال لاغری هستیم که تا ابد در ما باشه این ارزشمند هست .
پس این بار هدف نباید این باشه چاقی رو به لاغری تبدیل کنی باید به دنبال این چراها باشی که چرا چاق شدی ؟؟
هر کس از راه رسیده خواست ما رو با برنامه ها و دارو و ورش و رژیم و … لاغر بکنه.
لاغری با ذهن همون کامپیوتر و سیستمی هست که میاد عیب یابی میکنه و معایب و مشکلات و فرمولهای غلط ذهنی رو پیدا میکنه و اونها رو تغییر میده و میبینید جسمتون هم تغییر میکنه .
و ما هر وقت از روشهای غلط نتیجه نگرفنیم خودمون رو سرزنش کردیم و گفتیم انگار من نمیتونم و نمیشه لاغر بشم و خسته و ناامید شدیم از لاغری داییمی و اما دوستانی که این مسیر رو ادامه بدن نتیحه میگیرین و خستگیشون در میاد و زندگی جدیدی رو تجربه میکنن .
و از رنج چاقی به لذت تناسب اندام میرسید .
لاعری در صورتی داییمی میشه که علت چاقی رو بررسی کنید .
علت چاقی در ذهن افراد هست و تا اونها تغییر نکنه شما نمیتونید لاغر بشید .
اگر شما میخوایدلاغر بشید باید وقت صرف کنی و بنویسی و فکر کنی این کارها سخت تر از ورزش کردن و نخوردن و ساعتها پیاده روی که نیست پس فکر کنید و فرمولهای لاغر کننده رو ثبت کنید .
سوال مهم :
خوب به موضوع چاقی فکر کنید و بگید چرا شما چاق شدید ؟از چه سنی چاق شدید ؟؟.موضوع انشا این هست چرا من چاق هستم .؟؟؟
هر چقدر شما بیشتر بنویسید فرمولهای لاغری رو در ذهنتون تثبیت میکنید .
و اما داستان چاقی من و چرا من چاق شدم :
من از وقتی خودم رو یادم میاد تا سن ۱۷ سالگی کاملا لاغر بودم و حتی از نطر خیلیا یه مقدار هم شاید کمبود وزن داشتم و طبق حساب کردن وزن به عدد دو رقم اخر قدم هم دقیقا همین طور بود من ۴ کیلویی کمتر بودم ولی هر چیزی رو به راحتی میخوردم و هیچ محدودیتی و حساب و کتابی در خوردن نداشتم و به راحتی میخوردم و اما هیچ وقت پرخوری هم نمیکردم سریع سیر میشدم و غذا رو رها میکردم و به زور غدا نمیخوردم و …. تا اینکه در سن کم نامزد کردم و از همون دوران نامزدی چون هر شب میخواستیم تفریح کنیم و لدت ببرم و خیلی بهم خوش بگذره به رستوران و فست و فودی و کافی شاپ میرفتم و انصافا میخوردم خوب هم میخوردم و دقیقا یادم میاد در همون دوران نامزدی تا زمان جشن عروسی من ده کیلو اضافه کردم و همه و تمام اطرافیان من رو تحسین و تشویق میکردن کا چقدر زیبا شدی چقدر بهت میاد حالا خوب شدی چقدر فرم صورتت و پوستت و جهره ات زیباتر شده و منم خوشحال بودم از این همه تعریفها و تمجیدها و از طرفی هم بارها از اطرافیانم و خانوادم شنیده بودم هر که ازدواج کنه چاق میشه و نمونه م در اطراف زیاد دیده بودم حتی خواهر بسیار لاعر خودم که دو سال قبل از من ازدواج کرده بود و بعد از ازدواج کلی اصافه وزن پیدا کرده بود و چاقی بی حدی پیدا کرده بود که با رژیم و ورزش تونست اونها رو کم کنه و دیگه کنترل شده غدا خورد و به جز در بارداریش که بازم چاق شد و بعدش بازم دوباره با رزیم و ورزش لاغر کرد و دیگه چاق نشد و در دهن من مونده بود ازدواج و بارداری ادم رو چاق میکنه و ورزش و رژیم تتها راه لاغر شدن هست دقیقا خودم بعد از ازدواج کلی چاقتر شدم تا ۸۰ کیلو رفتم و دیگه واقعا شکم داشتم رانهای چاق داشتم و هر لباسی اندازم نمیشد و تصمیم گرفتم با رزیم و ورزش خودم رو لاغر کنم و تونستم ده کیلویی کم کنم و اما ته دلم همیشه در ذهنم صورت چاق و دست و پای چاق رو خیلی دوست داشتم و هر کس در اطراف من این خصوصیت رو داشت میگفتم اینطوری خوبه که یکم توپول باشی که لباس بهت بیاد و صورتت هم زیبا تر و با طراوت تر میشه برای همین بر خلاف رزیمی که داشتم سریع دوباره به حالت قبل خودم بر میگشتم و چاق میشدم و اما سریع من باردار شدم و در هر بارداری اول و دومم بسیار بی حد چاق می شدم چون تلافی هر چه نخوردن بود در این مدت بارداری اجرا میکردم به همراه کلی فرمول غلط که در دهنم داشتم که باید زیاد بخورم به جای دونفر بخورم و باید بخورم تا بچه ای با بنیه ی قوی به دنیا بیارم و …. تا جایی که از نظر پزشکم اضافه وزنم خطرناک میشد و باید زیر نظر متخصص تغدیه چند ماه آخر رو میگذروندم که زیادتر اضافه نکنم و خلاصه در هر بارداری من چاقی بالای صد کیلو رو تجربه میکردم و حال بد و … که دربارداری دوم و اخرم دیگه تصمیم گرفتم خیلی عالی خودم رو لاغر کنم و بسیار تلاش کردم با رژیم و متخصص تغدیه لاعر بشم و تونستم عالی وزن کم کنم تا ۵۹ کیلو لاغر بشم اما در همون ماه های آخر متوجه شدم کم کاری تیرویید و دارم و مشکل هورمونی دارم که باید دارو مصرف کنم و بارها از اطرافیان و پزشکان متخصص شنیده بودم این دو باعث چاقی من میشن و یک دفعه روند کاهش وزن من متوقف شد و بر عکس هر ماه چاقتر میشدم و هر چقدر بیشتر تلاش میکردم نتیجه سختتر و کمتر میشد برام و یا خیلی کم بود و قابل مقایسه با تلاشم نبود و نا امید خسته بودم تا به این سایت اشنا شدم و دقیقا از همین ۱۲ جلسه رایگان شروع کردم و احساس کردم چقدر حرفهای استاد درست و به جا هستن و همون حلقه ی گمشده ی من هستن .
و اما من چاق شدم چون باور داشتم هر کس ازدواج کنه چاق میشه
من چاق شدم چون باور داشتم هر کس باردار بشه چاق میشه
من چاق شدم چون باور داشتم اشتهام زیاده
من چاق شدم چون باور داشتم قرص و دارو یی مصرف میکنم که باعث اضافه وزن نا خواسته در من میشن
من چاق شدم چون باور داشتم غداهای سرخ شده و نون وفست فود و برنج و شیرینی و هله و هوله و … باعث چاقی من میشن .
من چاق شدم چون باور داشتم من با متناسبها فرق دارم اونها یه نعمت خدادی دارن که گرسنه نمیشن و من همیشه میل به عدا دارم و گرسنه هستم پس حتما چاق میشم .
من چاق شدم چون باور داشتم سلامتی من و قوی بودنم و تفریحهام و لذتهام در گرو خوردن زیاد هست .
من چاق شدم چون میگفتم اگر میخوام زندگی کنم و خیلی لذت ببرم باید هر چیزی رو که میخوام در هر مقداری که میتونم تا مرز خفگی بخورم .
من چاق شدم چون باور داشتم آزادی و زندگی کردن یعنی زیاد خوردن
من چاق شدم چون باور داشتم هر وقت حوصله ام سر رفت باید بخورم .
من چاق شدم چون باور داشتم پول هر عدایی رو دادم تا تهش باید بخورم که پولم هدر ندره .
من چاق شدم چون باور داشتم همین یه امشبه و دیگه از این نوع و مدل غدا نیست و از فردا شروع میکنم پس تا میتونم باید بخورم و هیچ وقت اون فردا نیومد
من چاق شدم چون باور داشتم زیاد خوردن باعث میشه من کمی توپولتر بشم و زیبایی صورت من بیشتر بشه .
من چاق شدم چون باور داشتم لباس به تنم قشنگتر میشه .
من چاق شدم چون باور داشتم دست و پام و پوست صورتم زیباترمیشه .
من چاق شدم چون با ور داشتم بیشتر مور تایید اطرافیانم میشم .
من چاق شدم چون باور داشتم هیچ مواد غدایی رو اسراف نمیکنم و دور نمیریزم و گناه نمیکنم .و هر چی اصافه هست من میخورم
من چاق شدم چون باور داشتم که نیرویی به زور من رو وارد به خوردن میکنه که تحت کنترل من نیست و اسمش اشتها هست و من هیچ تسلطی بر خودم ندارم و مجبورم که بخورم و اینم تقدیر من هست که با اشتهای زیاد افریده شدم نمیتونم لاغر بشم
سلام.عوامل چاقی من در خوردن زیاد ،حرص خوردن اوضاع بدمالی نداشتن برنامه غذایی اصولی برای خانواده خستگی از کار بیرون از خونه بیکاری همسر رژیمهای مکرروناموفق
سلام به تمام دوستان عزیزم خانواده ی زیبا ومتناسب تناسب اندام😍😘
گام چهارم👣
۹،۴،۱۴۰۰
به این موضوع فکر کنید و سعی کنید به شکل کاملا منطقی در ذهن خود بپذیرید که شما قصد یادگیری لاغر شدن با قدرت ذهن را دارید.یادگیری به منزله لاغر شدن(متناسب شدن) نیست.✅✔️😍🌹لاغر شدن یک هنر است، باید آن را یاد بگیرید💪
نکات ارزشمند متن✅✅اولین نکته که بعد از این همه وقت خوندم و حتی چشم هام پر اشک شد اینه که از همون راهی که چاق شدی،،،لاغر میشی
ودقیقا منو یاد این حدیث از امام علی (ع)انداخت که فرمودن:من عرف نفسه فقدعرف ربه(هرکه خودش راشناخت خدای خودش را خواهد شناخت)شاید بپرسید این چه ارتباطی به گفته استاد جان داره والان براتون میگم
اینجاهم داره میگه از راه خودت از درون خودت میتونی بخدا وصل شی و بشناسیچرا؟چون خدا گفته من از رگ گردن بتو نزدیکترم من خود توأم،تو روح منی
و واقعا قانون همیشه ثابتههمیشه از همون راهی که اومدی باید برگردی شاید تو این راه کوچه های فرعی باشه(همون تصاعدی شدن تکامل در باورها)
ازهمون راهی که بی پول شدم میتونم پولدارشم✅ازهمون راهی که مریض شدم میتونم به سلامت کامل برسم✅وازهمون راهی که چاق شدم میتونم لاغر بشم✅
☑️این الگو ثابته،الگویی که استادجانم هم ازش استفاده کرده✔️چه الگویی؟☑️الگوی نحوه ی برخورد باتضادها و پیداکردن اصل خواسته
یعنی چی🤔یعنی کاری که استاد عطار روشن انجام دادوقتی فهمید قانون ثابتهاومد قوانین رو برای تناسب اندام استفاده کردو با نوشتن لیست بلند بالای ناخواسته های جسمشون به خواسته ها رسیدن
وقتی میشینم و فکر میکنم چطور شد من چاق شدم؟ذهنم میگه خب:۱.دختراوقتی پریود شن چاق میشن۲.ازدواج آدم وچاق میکنه۳.کالری زیاد آدم وچاق میکنه(خدایی تاحالا حتی نرفتم تحقیق کنم ببینم کالری یعنی چی؟😂)وذهن منی که یه دوره چاق شدم وهمیشه میشنیدم که فلان غذا انقد کالری داره که انقدش جذب میشه وانقدش اضافه وزن میاره«کی گفته🤔الله واعلم نمیدونم 😅😂وتو ذهنم این کالری بندی حکاکی شده😁۴.بارداری که دیگه اصلا زن کل ترکیبش متلاشی میشه😂۵.عاقا از بس تو هولی آمنه زیاد میخوری ومغزنیم ساعت بعد پیام سیری رو میرسونه(یعنی من الان متلاشی شدم،مغز که انقد خفن و سریعه چرا اینجا انقد کند عمل میکنه؟😆چون من انقد شنیدم وتکرار کردم که مغزم کند شدوالبته که مغزم معتاد شده بود به غذا و این خود مغزم بوده که گشنه میشده و دراصل پارتی بازی میکرده برا خودش تا حسابی خفه شه از غذا و ماهم باهاش خفه میشدیم😂😂😂۶.ارثیه۷.مااصلا خانوادگی استعداد داریم🙀(من فقط موندم این ها ازکجااومده واقعا😂)۸.استخون بندیمون درشته😣۹.ما کلا ژنتیکمون اینه تغییرناپذیره تو این مورد۱۰.توسن ۳۰سالگی آدم میره رو به فرسایش و کلا انباشتگی زیادتره😭«عاخه من چرا یذره فکرنکردم واقعا به این حرفها😂😂😂)۱۱.آخ این یکی که خود استاد میگفت «ماسوخت وساز بدنمون کمه😜یعنی این یک باور دمار از روزگار من درآورد و من هرچقد تلاش میکردم بی فایده بود چون باور کرده بودم سوخت و سازم کمه۱۲.تعریق ندارم۱۳.من بافت چربیم زود تشکیل میشه۱۴آرامش زیاد،بیخیالی۱۵.دوباره یسری میگفتن غصه بخوریم چاق میشیم۱۶.شیر دهی۱۷.عدم تحرک۱۸.چون برنج میخورم شکم آوردم😵۱۹.غذاهای نشاسته ایی اصلا بد فرم چاق میکنه۲۰.ازبس سس میخورمو۱۰۰۱باور دیگه که واقعابی اصل و اساس اند وفقط چون باورشون کردم برام پیش اومدن😐
و واقعا موافقم که وقتی مسئله رو بدونم راحتتر میتونم حلش کنم و براش راهی پیدا کنم(والان یادم اومد همیشه میگفتن نصف جواب توی خود مسئله است*حالا من میگم ۱۰۰در صد جواب تو دل خود مسئله است)
وقتی من بدونم چاقی چیه؟چرا بوجود اومده؟روش های چاقی چی هستن؟خب خیلی راحت میتونم حلش کنم و جواب بدم
تااینکه فقط هی بنالم که چرا چاقم(یعنی در اصل بدون شناسایی مسئله فقط میگم من نمیدونم سؤال چیه ولی مدام اصرار و گریه میکنم لطفا جواب و بهم بدین☹️«یااینکه بگم من فلان غذا رو میخوام ولی ندونم چیه اصلا««این غذاهای جدید که اسم های ناآشنایی دارن😜اهل دلا میدونن😁وبعد که غذارو میارن میگیم اهههه این چیه)حالا شده قضیه ی من که هی میگم من لاغری میخوام ولی فرمول چاقی میدم بعد میگم اهههه من که چاقی نمیخوام*
خب حالا چطوریه که روش لاغری باذهن باحاله؟چون نه رژیم داره💃💃نه ورزش خاصی😇نه منع غذایی و کم خوری😋نه برنامه ومحدودیتی👻واینکه عدد خاصی و نمیخواد کم کنم 🙏یعنی از همون اول قله رو نشونم نمیده تا بگم اههههه آخه چطوری این همه راه و برم😣برعکس میاد و یک قدم یک قدم مسیر رو برام روشن میکنهوتا قدم اول و برندارم گام بدی در کار نیستواین عین لذت وعشقه که راحت واقعا راحت وبا عشق وکیف نتایج رخ میدن بدون اینکه زور بزنم تقلا کنم یا فشاری بیارم
☑️درسته درنگاه اول بخودم میگم اههههه چه کلاهی سرت رفت آمنه و ناراحت شدماما بقول استاد نکته ی خوبش اینه که خبری از باید ونبایدهانبود ومهم تر از همه برنامه نویس این روش خود ماهستیم چطوری؟ به این شکل که هرکدوم ما بابررسی شنیده هاش وباورهاش پادزهر میزنه و اثرش و ازبین میبرهوچون قبلا راه و اومدم پس بلدمش فقط این بار برگشته نه رفت😍
««اما نکته شگفت انگیز و امیدوار کننده این است که برای لاغر شدن نیاز نیست به اندازه سال هایی که چاق بوده اید، صبر کنید.
✓✓لاغر شدن به مراتب سریع تر از چاق شدن است اما در این سریع بودن منطقی بودن را نیز مدنظر داشته باشید.✓✓»»
چقدر از این یه تیکه👆👆خوشم اومد و باهاش کلی کیف کردم
درسته آمنه جانم که از همون مسیر رفت باس برگردی💪امااونقدری که طول کشید تا چاق شی طول نمیکشه تالاغرشی😍یعنی به مراتب سرعت متناسب شدن بیشترهچرا؟ چون تناسب اصله و اصل ها گسترده میشن و انرژیشون بیشتره
✔️✅البته نباید فراموش کنیم منطقی بودنش هم درنظربگیریم که همون «تکامله»
یعنی آمنه جان اگه۱سال طول کشید چاق شی توقع نداشته باش یه هفته ایی لاغر شی
واین یک رونده که باید طی شه عسیسم
نکات فایل😇
✅بااین روش تغییرات دائمیه و بدون بازگشت«هووووراااا»
✅تغییرات انقد بدون صدا و آرام و نامحسوسه که متوجه اش نمیشیم«وبقیه میگن چکار کردی لاغرشدی تو که کارخاصی هم نمیکنی هااا👻»
✅روش لاغری با ذهن میاد وعیب یابی میکنه ودر اصل باورهای معیوب مارو شناسایی میکنه و تغییرشون میدیم
««به قول عزیزی تو اکثر زمینه ها باید باورها رو بیاریم واضاف کنیم
اما
برای پولدارشدن «وحتی لاغر شدن» باید کلی باور رو شناسایی کنیم و پاک کنیم.
✅✅واینکه بافکر کردن و توجه کردن صورت مسئله چاقی و تغییر بدیم
پس بازهم بگوعجله نوچ نوچ✖️فقط صبر و صبر وصبراستمرار استمرار استمرارعشق و شور و شوق
خداااااا شکرررررررت شکررررررت شکررررررتواقعا لذت بردم از این همه عشق و آگاهی خدایا شکررررررت
سلام به همه دوستان
شاید من آنقدرها اضافه وزن نداشته باشم و آنقدر چاق نباشم اما وضعیتم طوری هست که حس میکنم میتوانم بهتر از این باشم. چرا که بزرگ بودن نسبی شکم برام آزار دهنده است. همچنین الان که 42 سال دارم یادم میاد که اضافه وزن من از 30 سالگی یواش یواش شروع شد بخصوص از بعد از ازدواج.
یادم میاد در دوران دانشجوییم با وجودی که خوراکم بد نبود اما لاغر بودم بطوریکه نزدیک به 15 کیلو کمبود وزن نسبت به قدم داشتم. اما چه اتفاقی افتاد که حالا 12 کیلو اضافه دارم؟!!!!!
من اضافه وزن دارم چون به یاد میارم از زمانی که کارمند شدم الگوی غذا خوردنم تغییر کرد. مثلا صبح زود صبحانه میخوردم و میرفتم سر کار تا بعد از ظهر معمولا چیزی نمیخوردم، بعد می اومدم خونه میافتادم سر ناهار و یه دل سیر میخوردم. تا مغز بدبخت دستور بده که بابا سیر شدی خفه نکن خودتو، من بشقاب رو هم لیسیده بودم!!! یه حالت عصبی بود که حس ولع در من نسبت به غذا بوجود میآورد و این رویه مدام تکرار میشد تا کم کم شکم آوردم. نتیجه میگیرم اگر بین صبحانه تا ناهار از یه میان وعده مناسب و شکم پرکن استفاده میکردم باعث میشد تا لا اقل حرص من به وعده ناهار کم بشه و باندازه بخورم
من اضافه وزن دارم چون نمیتونم از جلوی هله هوله ها بیتفاوت بگذرم و باید یه ناخنکی بزنم.
من اضافه وزن دارم چون به گرسنگی فکر میکنم؛ و مادامیکه به گرسنگی فکر میکنم باید دهانم بجنبه حتی زیاد پیش میاد که بعد از خوردن ناهار بازم احساس ضعف دارم و معلومه که این یک وضعیت ذهنیه.
من اضافه وزن دارم چون وقتی کسی به من خوراکی تعارف میکنه، حتی اگر سیر باشم قبول میکنم و دست رد به سینهاش نمیزنم! اما به راحتی میتونم این مسئله رو حل کنم به این ترتیب که یک لحظه تصور کنم که شاید این شخص اصلا من رو ندیده بود!!! و یا اینکه از هر خوراکی باندازه تغییر ذائقه بخورم.
من اضافه وزن دارم چون تصور میکنم از ساعت بیولوژیکی بدنم تبعیت میکنم به این ترتیب که مثلا راس ساعت 2 باید گرسنه بشم یا راس ساعت 9 شب چون وقت شام است باید شام بخورم حتی اگر گرسنه نباشم.
با گوش دادن به فایل اول جناب عطار روشن به این یقین رسیدم که منشاء همه بیماریها و ناراحتی ها ذهن است و امید دارم علاوه بر اضافه وزن، سایر مشکلات روحی من هم حل بشه.
ان شاءالله
سلام دوست عزیز
از اینکه در سرزمین لاغرها هستید خوشحالم
خیلی عالی رفتار خودت رو تحلیل کردی
اینکه بدونی مشکل از کجاست خیلی ساده می شه اون رو حل کرد
ضمنا در مورد حل شدن همه مسائل با قدرت ذهن امیدوار نباش
بلکه مطمئن باشید
منتظر خوندن نوشته های شما هستم
ممنونم جناب استاد از پاسخ شما و بابت وقتی که برای اعضاء میگذارید سپاسگزارم
پاسخ شما من رو مصمم تر کرد تا بتونم دوره را با جدیت بیشتری ادامه بدم.
سپاس
سلام ب عزیزان دل
از دیدن این قایل واقعا لذت بردم انگار حرف ها ی فرو خورده خودم بود ک چن سال فرو خورده بودم انگار ک دارم اون حرفها ب زبون میارم واقعا حرفها تو پراز رنج بود واقعا لدت بردم از اینکه این ها رو ب زبون اوردید
من تا یادم میاد خودم عذاب دادم ک چاق نشم از وقتی بچه بودم از هم سن سالهای خودم درشت بودم همهومیگفتن استخوان درست چاق دیدی میشی خودم میگفتم چن پدر مادرم چاقن منم چاقم ولی اینطکر نیس چن خواهرم لاغره بعد میگفتم ن چن اون تو بچگی مریض بود ضعیف موند ولاغر شد بعد میام میگم ن خیلی از ادم ها هستن ک خانوادشون چاقه ولی فرزندانشون لاغره بعدش همه بهم میگفتن چاق پسر خالم همش مسخرم میکرد همش میگف چاق چاق .
بعدش پدر همش میگف کم بخور چاق میشی کم بحور ولی الان ک فک میکنم میبینم ن من ب اندازه ی بچه عذا میخورم پس چرا چاقم
یادمه وقتی کارد پیش دانشگاهی شدم شروع کردم ب کنکور خوندن و چاق شدم چرا چن میگفتم فعالیت ندارم چن شکلات میخورم چن استرس دارم چن نگرانم
بعدش برا عروسی دختر خالم رفتم لباس بگیرم هیچ لباسی پیدا نکردم اون روز اشک چشمهای مادرمو دیدم اون روز مردم .یک لباس اندازه ی نفر حامله گرفتم متنفر بودم از اون لباس رفتم رژیم کرفتم یک رژیم سخت خیلی سحت لاعر شدم هر روز بهتر از دیروز میدم ک مادر شیرینی میگیره قایمکی از من میخورن در حالی اگه اون شیرینی اونا رو چاق نمیکنه منم چاق نمیکرد من شیرینی یک عمر عامل چاقی خودم و دیگران دانستم در حالی ک کسایی میشناسم ک همش شیرینی میخورن ولی متناسب هستن بعدش رفتم مسافرت با اینک خیلی کم میخوردم چاق شدم چرا چون من قبول کرده بودم ک رفتن ب اون مسافرت منو چاق میکنه بعدشدازدواج کردم و چاق شدم چن میگفتن خانواده شوهرم شام برنج میخورن یا پر روغن میخورن بعدش خونه خودم گفتم چن خودم عذا درست میکنم و مجبورم بخورم چن دلم میخواد چاق میشم چن هر روز برنج میحورم چاق میشم چن میوه زیاد میخورم چاق میشم چن با همسرم شام دیر وقت میخورم چاق میشم چن شبها برنج و سیب زمینی سرخ شده میخورم چن خورشت روعن میخورم چاق میشم بعد حامله شدم تا دلت بخواد خودمو عذاب دادم نخوردم چاق شدم گفتم ویارم شاید چاق شدنه چن منکه کم میخورم شیرینی تخوردم چن فک میکردم چاق میشم بعدش گفتم قرص ویتامینا چاق مبکنه بعدش زایمان کردم گفتم چن شیر میدم وزنم میاد پایین اما دریغ از یک کیلو بعدش رژیم گرفتم رژیم سخت پروتئن همش سینه مرع میخوردم تو مهمونیا مسخرم کردن تو ببین چقد چاقی واینا اما خسته شدم کالری شملری کردم متنفرم از ترازو از اسم کالری من هیچ وقت موفق نبودم چن همش فکرم ب فذا بود همش عذاب وجدان داشتم همش با حسرت دیگران نگاه میکردم فک میکردم بخورم چاق میشم چقد مریص شدم الان فک میکنم شیرینی بخورم چاق میشم عذای پر روعن بخورم چاق میشم روزه بگیرم چاق میشم بعد عذا بخوابم چاق میشم شبا برنج بخورم چاق میشم ته دیگ بخورم چاق میشم شربت بخورم چاق میشم الان میبینم واقعا چقد ارزش داشته انقد خودمو عذاب دادم چرا واقعا من چقد شرمنده خودم و بدنم هستن
بنام خداوندجان وخرد
سلام استادگرامی وهمراهان عزیز
گام چهارم چراچاق شدیم
من اصلا نمیدونم ازکجاشروع کنم چون من ازوقتی که خودم را شناختم چاق بودم وهمیشه میگفتن چاقیه
من ژنتیکیه و ارثیه چون هم عمه وهم عمویم چاق بودن ولی پدر مادرم چاق نبودن وخیلی هم متناسب بودن
من ازکودکی عاشق غذاخوردن بودم
سرسفره که مینشستم تااونجامیتونستم میخوردم ولی با اینکه سیربودم اماچشمم همش دنبال
غذا بود خیلی لذت میبردم وقتی میخوردم مینوشیدم موقع پختن غذا موقع کشیدن موقع جمع کردن
حتی وقتی کسی میگفت که من سیر شدم نمیخورم تعجب میکردم چون من هیچوقت سیربودنم رو احساس نکردم
چراچاق هستم چون همیشه عاشق شیرینیجات بودم وموقع که با دخترم بازارمیرفتیم ازجلوی قنادیها میگذشتیم واقعا بوی شیرینی مستم میکردوهمیشه باید کمی شیرینی میخریدیم وبه خانه میاوردیم ومن خیلی عجله میکردم که زودبرسیم ومن با چایی اون شیرینیهاروبخورم
چراچاق شدم
چون عاشق تنقلات بودم مثل کیک. بیسکوییت کلوچه .پفک و……….
اگه قوطی بزرگ شیرینی جلوم میذاشتم تا تموم نمی کردم راحت نمیشدم
حتی تویخچال میگذاشتم مخصوصامنوصدامزدووقتی دریخچال روبازمیکردم بمن چشمک میزدن ومیخواستن که من بخورمشون واین خوردنهاخیلی لذت بخش بود
خیلی تلاش میکردم که خودم روازخوردنشون منع کنم
هرکاری میکردم که نخور ولعم بیشتر میشد
چون مغزم ممانعت میکردوهمش دستور خوردن صادرمیکردواین من روخیلی اذیت میکرد
من دوست نداشتم بخورم چون بعدش عذاب وجدان میگرفتم واین همیشه آزار دهنده بود
اونهای که متناسب هستم فکرمیکنن که چه آدمهای بی مسئولیت هستیم
ولی هیچکس نفهمیدکه این رفتارهادست خودمان نیست فرمانهای ذهنمان است ومخواهیم ازاین پس این فرمانها.این رفتارهارااول به کمک خدا وبعدبااموزشهافایلهاومطالب استادو خواندن نوشته های دوستان عوض کنیم
رفتارها وعادتهای درست وصحیح راجایگزین رفتارهاوعادتهای اشتباه کنیم
همتون درپناه خداوندیکتا باشین
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و تمام دوستان خوبم
تمرین امروز چرا من چاق هستم؟ دلایل چاقی من؟
– من چاق هستم چون عاشق چیزهای شیرین هستم چه شیرین طبیعی مثل خرما و عسل و .. و البته بیشتر شیرین مصنوعی مثل تمام خوراکی هایی که توشون از شکر استفاده شده مثا کیک و بستنی و کلوچه و بیسکویت و شیرینی خامه ای و ….. از وقتی یادم میاد صبحانه خوشمزه ترین وعده ی غذایی من بود و ان هم به خاطره چای شیرینی بود که با نون و پنیر میخوردم، من عاشق این صبحانه بودم و اگر بنا به هر دلیلی یک روز صبحانه چای شیرین با نون و پنیر نبود حالم گرفته میشد😆 همیشه دو لیوان پر چای کاملا شیرین شده با نون و پنیر میخوردم و این دو تا با هم واقعا طعم خوبی داشت😋 من چاق شدم چون عاشق شیرینی ، بیسکویت شکلات، بستنی و کیک بودم و هستم ولی الان خیلی کمتر، من خوب میتونم غذا رو به اندازه و کم بخورم ولی در مورد خوراکی های شیرین واقعا نمیتونم مقاومت کنم و انها رو زیاد میخورم اخه این خوراکی ها احساس خوبی رو در من بوجود می اورند، طعم بیسکویت یا کیک یا حتی عسل روی نان تست و کره ی بادام زمینی و همچنین عسل روی جوی دوسر پرک ( البته این دو مورد اخر اخیرا اضافه شده چون به نظرم حداقل در کنار خوشمزه بودن برام بدنم مفیدترند) برای من واقعا لذتبخش است. من اینها رو میخورم تا خستگی در کنم نثلا اگر سرم شلوغ باشه مثل دیروز که صبح رفتم باشگاه و و بعد عصر از ساعت ۴ تا ۸ رفتم ارایشگاه تا ناخن هام رو درست کنم وقتی رسیدم خانه خیلی خسته بودم برای همین با اینکه کاملا سیر بودم شروع کردن به خرید بیسکویتی که برای پسرم خریده بودم در حالیکه اصلا تمایلی به خوردت نداشتم و خوب یک عالنه کلر داشتم که انجام بدهم و خوردن بیسکویت و نشستن برای من حکمیک بریک یا زنگ تفریح یا یه نوع مدیتیشن رو داشت که در حالیکه دارنم بیسکدیت رو میخورم و از طعمش لذت میبرم ذهنم رو نظم بدهم برای الویت بندی کارا و برنامه ریزی برای انجامشون در ذهنم، هرچند که از طعم خوشمزه بیسکدیت در دهانم هم لذت میبردم و خستگی ام در می رفت!!! یعنی مت میخورم تا خستگی در کنم🙄🙄🙄 و جالب اینکه من همش فکر میکردم چون عصرها تو خونم و حوصله ام سر میره میخورم اما الان فهمیدم اگه خونه هم نباشم بعد که اومدم همون مقدار میخورم یا قبلن فکر میکردم چون همسرم خونه است و من باید براش چیزی بیارم یا باهاش بخورن چاق میشم ولی الان فهمیدم حتی وقتی هم خونه نیست من شاید بیشتر هم میخورم، یا قبلن فکر میکردم چون باید غذا دهن پسرم بزارم و خودم ازش میخورم چاق میشم حالا فهمیدم نه بابا به اونم غذا ندهم هم خودم میخورم چاق میشم یعنی فهمیدم بودن در خانه یا همسر یا پسر و هیچ عامل بیرونی دلیل چاق شدن من نیست جز ذهنم که همش فرمان به خوردن میدهد، و اگر هیچکدام از اون عواملم وجود نداشته باشند باز من بیشتر میخورم و چاق میشوم.
_ من چاقم چون حرص میزنم تو خوردن شاید چون خوداگاهم میگه نباید بخوری و البته خوداگاهم میگه نباید بخوری من حتی اگر نخواهم هم میخورم چون از محدودیت متنفرم شاید چون قبلنا خودم رو زیاد از خوردن محروم کردم تو مغزم( تو خود اگاهم محروم بودم ولی در اخر میخوروم چون از جنگیدن با ذهنم خسته میشدم) حالا وقتی خوراکی رو میبینم که خوشمزه و شیرین است حتی اگر نخواهم هم میخورم.
_ من چاقم چون از خوردن کیک وشیرینی و بیسکویت با قهوه یا چای برای مدیتیشن و ارامش استفاده میکنم، هر وقت میخواهم به چیز مهم یا اصلا هر چیزی فکر کنم یا برنامه ای بریزم یا جایی بروم قبلش با یک شیرینی و قهوه از خودم پذیرایی میکنم😤
_ من چاقم چون بیشتر مواقع به خودم میگم حق نداری بخوری نباید بخوری این کالریش بالاست، این تو رو چاق میکنه و این احساس محرومیتباعث میشه که من طمع بیشتری برای خوردنش داشته باشم و تمام ثانیه های زندگیم رو به اینکه چی بخورم و چی نخورمفکر میکنم حس محرومیت در من باعث ایجاد پرخوری میشه.
_ من چاقم به دلیل عذاب وجدان و احساس گناه از خوردن و ترس از خوردن مثلا وقتی که گاهی دلم چیز شیرینی رو میخواد یا واقعا گرسنه میشم خودم رو از خوردن محروم میکنم چون مثلا فلان ساعت فلان چیز رو که نباید خوردم و حالا برای جبران کالری مصرفی نباید بخورم دیگه تا فردا و چون نمیتونم در برابر این فشار مقاومت کنم یا همون روز چیزی میخورم که این خودش باعث عذاب وجدان میشه و باعث پرخوری بیشتر در همان روز یا بهرحال تحمل میکنم و چیزی نمیخورم تا فرداش که اینم باعث پرخوری در فردا میشه
_من چاقم چون برام کالری مصرفی از صدای بدنم بیشتر مهمه و گاهی نادیده گرفتم چیزی که واقعا میخواهم و نمیخورم باعث پرخوری در ساعات بعدی میشه چون گاها که به صدای بدنم گوش کردم واقعا با خوردن مقدار کمی از اون خوراکی ولعم رفع شده و تونستم ازش بگذرم و ارضا بشم
_ من چاقم چون نمیتونم اگر تخلفی هم کردم خودم رو ببخشم و ازش رد شوم و به خودم بگم بابا تو در حال یادگیری هستی زمان میبره تا یاد بگیری و باید خودت رو ببخشی مثلا گاها که پرخوری میکنم یا بی دلیل چیزی رو میخورم انقدر خودم رو سرزنش میکنم و عذاب وجدان میگیرم و ناراحت میشوم که کل روزم رو خراب میکنم و باعث میشه دوباره پرخوری کنم و این چرخه (پرخوری_ عذاب وجدان و سرزنش _ پرخوری) مدام تکرار میشه، گاهی هم میگم حالا چون این وعده رو تخلف کردم کل روزم رو میخورم تا دوباره از فردا درست شروع کنم🙄
_ مت چاقم چون وقتی خوب پیش میروم و چند کیلویی وزن کم میکنم یه صدایی انگار تو ذهنم میگه خیلی خوب داری پیش میری دیگه بسه بهتر از این نشو این برات زیادیه یا دیگه بیشتر از این لاغر نمیشی واقعا نمیدونم این چه حسیه؟ انگار خودم رو لایق اون اندام فوق العاده نمیدونم یا باور نمیکنم براحتی میتونم داشته باشمش😐🙁
_ من چاقم چون بیست و چهار ساعت شبانه روز در مورد خوردن فکر میکنم، چی بخورم و چی نخورم، اصلا انگار ذهنم هیچ مشغله دیگری به جز خوردن نداره، و در تمام ساعات مخصوصا اگر بیکار باشم برام منو میچینه که الان چی بخوری چی نخوری؟
_ من چاقم چون از بچگی مامانم مجبورمون میکرد تا ته بشقاب رو بخوریم و همش تشویقمون میکرد که غذامون رو تموم کنیم و چیزی تو بشقابمون باقی نمونه، یادم میاد گاهی از شدت سنگینی نمیتونستم از پای سفره بلند شوم🤣🤣 البته اون زمان لاغر بودم چون خیلی بازی میکردم.
__ من چاقم چون دلم نمیاد غذام رو بریزم دور و نیخورمش که حروم نشه، البته در این مورد الان خیلی بهتر شدم ولی این رو هزاران بار از پدر و مادرم شنیده ام که بخورش حیفه! همش میگفتن نه نریزیش ها بخورش یا بده من بخورم( به زور) نعمت خداست گناه داره😅
_ من چاقم چون خوردن چیزهای خوشمزه و طعمشون واقعا برای مت لذتبخش است، احساس گرما و زندگی بهم میده مخصوصا وقتی با خانواده جمع هستیم خوردن واقعا لذتبخشه😋😋
_ من چاقم چون تمام عمرم رو به خوردن و نخوردن فکر کردم و یادم نمیاد در زندگی چیزی جز لاغر شدن و چاقی و خوردن و نخوردن فکر من رو مشغول کرده باشه و راستش من واقعا میخوام این موضوع رو یکبار برای همیشه در زندگیم حل کنم و به بقیه خواسته هام مثل ثروت ، و روابط و عزت نفس و .. بپردازم. و میدانم تا لاغر نشوم ذهنم نمیتونه روی چیزهای دیگه تمرکز کنه چون لاغری الویت زندگی من است در حال حاضر و البته حق منه.
اینها دلایلی بود که یادم اومد و فکر میکنم من رو چاق کردند، ممنونم از استاد برای این تمرین خوب و منتظر خوندن دلایل دیگر دوستانم هستم.
سلام
ممنون، خیلی کامل توضیح دادین ، من با خیلی هاش اشتراک دارم
با سلام به استاد عزیز و گرامی
من اگر بخواهم به این سوال که چرا چاق شدم بگم این هست که دقیقا هیچ وقت رژیمم بیشتر از پنج روز نبوده و هیچ اراده ای برای رژیم نداشتم و برای ورزش هم همینطور همیشه این ذهنم و فکرم بوده که حالا الان مهمونی هست از فردا شروع به رژیم و لاغری می کنم و الان ناراحتم می خوردم و خوشحالم باید پرخوری کنم و هیچ وقت اراده کم خوردن نداشتم و ریزه خوری و پرخوری خودم رو به اعصابم ربط می دادم و خیلی مشتاق هستم که با ذهنم درگیر بشم و روش کار کنم تا از شر این چاقی رها بشم.
به قول جول اوستین
وقتی شما می نویسید چشم، ذهن، جسم (دست) ، اعصاب ، بسیاری دیگر از اندام شما در خدمت شما هستند و به همین دلیل تمرکز شما موقع نوشتن پیش از زمانی است که در حال تماشا کردن یا گوش دادن هستید.
اتفاقاً من هر کتابی که می خونم نکات مهم اون رو یادداشت می کنم تا یادم بمونه
وقتی تغییر در اعمال و رفتار بوجود بیاد حتما در جسم هم تاثیر خودش رو می ذاره و باید ذهنمون رو تغییر بدهیم و بر ذهنم کنترل داشته باشم.
چرا ما چاق هستیم و چرا خیلی آدمها لاغر هستند و از چه طریقی باید لاغر بشیم. لاغر با ذهن مثل همون کامپیوتر عیب یابی می کنه و با انجام دادن تمرینات و گوش دادن به آنها پی به چاقی خود ببریم.
خوب فکر کنیم چرا چاق هستیم تا با کنترل ذهن فرمول های چاق کننده رو به فرمول های لاغر کننده تبدیل کنیم.
با تشکر از زحمات شما
سلام خدمت استادعزیز و دوستان گرامی🌹چرا من چاق هستم🤔من هر چقدر خاطره از کودکی دارم همیشه یه فرد متناسب و خوش اندام بودم اصلا یه تیکه چربی اضافه هم نداشتم و مدام هم اهل وجه ووجه میکردم عاشق باغداری بودم و همراه بابا و داداش هام آب درخت های باغ میدادم و کارهای کشاورزی می کردم کلا بخواهم بگم خیلی تحرک داشتم از طرفی هم چون توی باغمون انواع میوه ها وتره باز و سبزی جات داشتیم همه ی غذاهامون ارگانیک بود و توی طول روز معمولا میوه ومغزی جات مثل بادوم و گردو می خوردیم و خیلی اهل صبحونه و ناهار وشام نبودیم ۱۲ ماه سال ما همش توی باغ سپری می شد برای همین همیشه متناسب بودیم طوری که همه حسرت اندام ما رو میخوردن توی مدرسه که می رفتم بچه ها میگفتن خوش به حالت که چاق نیستی و متناسبی هر وقت که پیش بزرگترها بحث چاقی دوستانم پیش می کشیدم می گفتن این گروه و طایفه ذاتا و ژنتیکی چاق هستن مامان و باباش رو ببین اونا هم چاق هستن😮 یکی دیگه از دوستام بود اونم چاق بود دلیلشو میگفتن اینا خیلی اهل خوردن هستن تا اونجایی که تو نمیبینی بیکار بشینن مدام میخوررن و تحرکم ندارن وقتی به رفتارهاش توجه کردم دیدم همین طوره😯 یکی دیگه بود اون بنده خدا چون مامان و باباش کارمند بود غذای خونگی خیلی نصیبش نمیشد و همیشه ساندویج میخورد و تپل شده بود خلاصه که همیشه دلایلی برای چاق شدنشون بود و خیلی راحت با دیدن نمونه بارز افراد ما می پذیرفتیم که عوامل ژنتیکی و ارثی و خوردن هله هوله و پرخوری و تحرک نداشتن باعث چاقی میشه همیشه به ما میگفتن تحرک داشتن باعث میشه چربی های اضافه بدن آب بشه و انسان لاغر بشه اگه تو متناسبی برا خاطر اینکه که خیلی تحرک داری و کم غذا میخوری و غذاهای سالم وکم کالری میخوری و اینجور در ذهنم تداعی شد که اگه مثل اونا رفتار کنم و تحرک نداشته باشم چاق می شوم تا سال سوم راهنمایی من متناسب بودم ولی از اول دبیرستان من هم رفته رفته به رفقای تپلی خودم پیوستم چون دیگه باغی در کار نبود که تحرکی داشته باشم عضو تیم والیبال مدرسه بودم ولی خب تحرک یکی دوساعته مدرسه کجا و تحرک روزانه تو باغ کجا بیشتر وقتم تو خونه بودم شهر ما اون موقع باشگاه ورزشی هم برای دخترها نبود که باشگاه هم بریم و تحرک داشته باشیم و از طرفی هم داداشم مغازه سوپری زد و ما شدیم هله هوله خور و اهل صبحونه وناهار وشام مفصل😔 دقیقا شدم مثل رفقایی که چند سال پیش حسرت منو میخوردن و اینگونه شد که روند چاق شدن من شروع شد و چاق شدم
سلام ب همه ی دوستان همسیرم 🙂
برای قرار گرفتن در مسیرلاغری با قدرت ذهن باید از همون راهی ک رفتیم و چاق شدیم حالا دور بزنیم و برگردیم ،، مسیر چاقی ما پربوده از کوله باری از افکار و عقاید و باورهای غلط و اشتباه دیگران ، دیگرانی ک خود ب اشتباه در معرض آموزش و یادگیری بوده اند ،
ماانسانها از بدو تولد با ذهن و باورهای درست و بجا آفریده شده ایم ن تنها در بحث چاق و لاغری بلکه در تمام جنبه های دیگه زندگی از جمله :ثروت ، سلامتی ، آرامش ، خوشبختی ،،،،
یکی از باورهای اشتباهی ک در ذهن ما کردن اینه ک اگر زندگی قشنگ بود با گریه شروع نمیشد ☹️
و من هربار با روب رو شدن ب مشکل و مسایلی یاد نوزاد یک روزه ای میفتم ک بعداز بدنیاامدن شروع ب گریه کردن میکنه ، 😑😑
درمورد چاقشدن و لاغر شدن هم ب همین شکله ک افکار و عقایدی رو در ذهن ما کردن ک برای خود ما نبوده ، ماحتی همچین دیدگاههای راجبه باورهاشون نداشتیم ولی انقدر برامون تکرارش کردن که بالاخره برای ما هم باور پذیر شده مگ غیراز اینه ک هرچیزی رو که ما تکرار کنیم و ذهن باور میکنه و ملکه ی ذهنش میشه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
درزندگی های انسانی طبیعی هست ک تا علت ی موضوع ، ی مشکل ، ی بیماری ، ی عصبانیت ، ی کلافگی ، و خیلی دیگ ازین «یه» ها رو اگ ندونیم نمیتونیم براش راه حلی پیدا کنیم و سعی در برطرف کردنش داشته باشیم ،، الان ک فکر میکنم میبینم پس چطور من وقتی علت چاق شدنم رو نمیدونستم پس چطور سعی دربرطرف کردنش داشتم ، سعی و تلاش من ، سعی و تلاش ما بدلیل کدوم علت بوده ؟؟😒🤔🙄🧐
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
سواله خوبیه 👌👍 میخام بدونم من چ علتهای رو دلیل چاق شدنم میدونستم تا شاید متوجه بشم ک از کجا این فرمولها وارد ذهن من شدن و جا خوش کردن ، و بابزرگتر شدن من ، ریشه آونها هم بزرگ و محکمتر شدن ⁉️⁉️🙄🧐
شاید از وقتیک شنیدم اگ تحرک نداشته باشی ، یا اگ زیاد غذا بخوری مخصوصا (غذاهای چرب و نشاسته دار مثل برنج ، ماکارونی ، سیب زمینی ،) غذاهای سرخ کردنی ، فست فود , نوشابه ، شیرینیجات ها ، حتی گاهی میوها ، چون قند بعضی از میوه ها چاق کننده ست مثل انگور ، خربزه ، ) یعنی چی آخه ؟؟ پس چی موند ما بخوریم 😑😢😅😅
یا زمانیک شنیدم و دیدم بعداز ازدواج ، یا بعد از زایمان ، با بعد از بدنیااومدن بچه دوم ، یا شنیدم کسایی ک کم خونی یا تیرویید دارن ، یا ،یا ،یا ،،،
زمانهای زیادیه ک میگذره و من بیاد ندارم ک دیگه چیا شنیدم و دیدم و کدوم باور من شده ، اما هر چی ک هست الان توی ذهنه من هست باید شناسایی بشه ، دلیلشو و بفهمم تا بتونم رفعش کنم و مانع برداشته بشه ,، شاید یک دلیل ،دو دلیل باشه ، شایدم هیچکدوم نباشه و هنوزم پنهانه ولی حتما ی چیزی باید باشه ، واگرنه من ک چاق شدن رو نمیخاستم پس این ی ورودی داشته ک با در مسیر بودنم در مسیر لاغری با قدرت ذهن کشف و ضبط میشه 😉😉😑
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
موضوع بعدی چرا خیلی از آدمها چاق هستند و چرا خیلی از آدمها لاغرهستند ؟؟!!
ماانیانها از بدو تولد بدنی عاری از چربی داشتیم و در صحت و سلامت بودیم ،،،
افرادی ک چاق هستند مثل خودم براثر ی سری دیدهها و ی سری شنیدهها افکار و عقایدی رو باور کردیم در واقع نسبت ب موضوع واکنش نشون دادیم یا با تعجبمون ، یا تنفرمون ، یا خوشحالیمون ، یا حتی گاهی مسخره کردنمون ، وگاهی هم خنثی بودنمون و هی بهش پروبال دادیم ،گاهی ترسیدیم ،،پس ما قطعا رفتارهای تکرار شونده ی زیادی داشتیم ک ذهن مون قبل از پذیرفتن خودمون اون رو ملکه ی ذهنش کرده تا موقع معقرمارو باهاش رو ب رو کنه یا خواستمون بوده یا ناخواسته و ذهن از طریق ترس و فرار مااز اون فکر ،مسئله ،اون رو بدترب ما میچسبوندش مثل همین چاق شدن و چاقتر شدنمون ،،ک ماهی خواستیم از شرش خلاص بشیم و فراری بودیم ازش ،رژیمها وورزشهای سبک و سنگینی انجام میدادیم براش ولی چون ذهن ما قدرت تشخیص حال خوب و حال بد رو نداره متوجه ی خواسته های ناخواسته های ما نمیشده ،،،
اصلا خیلی چیزه عجیبیه ذهنی ک همه چی (قدرت) دست اون هست ولی قدرت تشخیص خوب با بد ، خواسته یا ناخواسته هارو نداره بنظرم خارقالعاده س 👍👍
اما افرادی ک لاغرن و متناسبن :این افراد هیچ نوع واکنش و فکر و عقایدی نسبت ب موضوع و باورهای دیگران ندارند و کاملا خنثی خنثی هستند..
اون افکار ترس مااز غذا رو ب هیچ وج ندارن ، هیچ حسی نسبت ب مواد غذایی ، کالری مواد غذایی ، بسته بندی های خوش رنگ ندارن ، هیچ حرص وولعی نسبت ب غذاهای چرب و سرخ کردنی ، فست وفودو شیرینجات ها ندارن ،تنها واکنشی ک این افراد نسبت ب غذا دارن ک واکنش بسیار بسیار پسندیده ای هست ک غذا فقط برای تامین انرژی روزانه اشونه ن کمتر و ن بیشتر ،، و کاری با اینک پولشو دادن ، تبرکه ، نذریه ، طرف تدارک دیده ممکنه از نخوردنشون ناراحت بشه و یا ب خودش شک کنه هیچ عبای ندارن چون سیستم ذهنیشون اینه ک بیشترازی حدی نمیتونن بخورن ، حتی اگ فقط یک شب باشه یاازون خوراکی فقط همون احظه باشه و دیگ حالا حالاها پیدا نکنه ازش ،،
مووضوع بعدی اینک مااز چ طریقی باید لاغربشیم ؟!این سوالیه ک ما ماه ها و سالها بدنبالش بودیم ک کدوم رژیم ، کدوم حرکت ورزشی ، کدوم ساعت از شبانه روز برای پیاده روی کردن ، کدوم دمنوش. کدوم چربیسوز ، وووو و این هم سوالی غلط و اشتباه در راه و روش و مسیری اشتباه ..
چرا ک ما تاقبل از آشنایی با راه و روش مسیر لاغری من اطلاع ی از دلیل و بهانه های چاقی نداشتیم ، ما بدون اینک بدونیم اول باید صورت مسئله رو بدونیم و حل کنیم دنبال نتیجه بودیم ،،غیرازین بوده ک همه ی ما میخاستیم در مدت زمان کوتاهی ب نتیجه ی دلخواه چندین و چند سالمون برسیم ،،دروافع ره صدساله رو میخاستیم ی شبه بریم البته این ضرب المثله ولی از خواسته ی ما ک میخاستیم چاق بودن ۵ سال ، ۱۰ سال ،۱۵ سال و حتی بیشتررو تو مدت زمان چندماه کم کنیم دور نیست 😑😑
این حرفها و راه و روش های قبل ازمسیر لاغری باقدرته ذهن بوده , روشی اشتباه ک پراز باورها و افکارهای غلط و اشتباهن ,و نتیجه اون افکارو باورها شده بود رژیم های غیر اصولی و بی اساس ک محبور ب گرفتنشون بودیم از سر اجبار و نیاز و بستن فقط و فقط دهن دیگران و ثابت کردن خودمون بازم برای دیگران ن خودمون
امادرمسیری ک الان هستیم (لاغری با قدرت ذهن) دیگ خبری از هیچ نوع رژیم وورزشی بااسم های معروف و هزینهای هنگفت نیست ,خبری از باید نبایدها نیست ،خوردن نخوردن نیست ،محدودیت محرومیت نیست ، خبری از حال بد نامیدی نشدنها استرس، تنهایی، گریه ،منزویی بودن ، ثابت کردن نیست ،،،
خبر هست ولی ن خبرهای از جنس نشدنها نخاستن ها تنفراز خودبودن ها ترسها برعکس پراز عشق و آرامش و خوشبختی و لذت اززندگی حالمونه .. زندگی ک تا چند وقت پیش با مشکلاتش دست و پنجه نرم میکردیم و حالمون زار بود و پراز ناراحتی و نامیدی،،،، اما حالا هستن بازم اون مشکلات اون آدمها اما تو دل این مسیر تحملشون داشتنشون باعث افتخارمونه ،و در کنارشون یاد میگیریم ک هم از بودن خودمون دراین جهان هستی و هم درکنار بودن عزیرانمون لذت ببریم در کمال ارامش و دوستی و صلح باخودمون ،،انشالله🙏😍
و دراین مسیر نتیجه تغییر افکار، عقاید ، وباورهای خودمون ک با ذهنیت خودمون ساختیم و متعلق ب ورودی های کسی نیست و خلق خودمون هست میشه حال خوب ، ذهنی تهی از منفی باف ها و نجواهای ناراحت کننده و عبوس ، میشه احساس شادی درونی و آرامش ،میشه تغییر رفتارمون ک باز نتیجه اش میشه جسمی عاری از چربی .و تناسب اندام …👍😍🤗
ب امید موفقیت همه ی دوستان همسیرم 🌹🙏
سلام گام چهارم در مسیر لاغری من ماهمیشه دانبال نتیجه بودیم. وکاری به اصل مشکل نداشتیم که چرا چاق شدیم فقطمیخواستیمنتیجهتغییر بدیم و مشکل در ذهن ما بود ولی ما میومدیم جسممان رو تخت فشارقرار. میدادیم واسه همین همیشه شکست میخوردیم ولی در روش ذهنی ما دانبال علت چاقی هستیم که چرا چاق شدیم وریشه یابی میکنیم که سرچشمه چاقی از کجاست که چرا چاق شدیم چرا بعضی انسان ها چاق هستند بعضیها متناسب تفاوتاین روش دربقیه روش ها برای لاغری این است که دانبال علت چاقی است نه تغییرنتیجه ووقتی علت چاقی معلوم بشه خیلی راحت برطرف میشه نتیجه ماندگار میده وبههمینعلتنتیجهماندگارمیدهوبههمینعلتنتیجهماندگارمیده مشکل از ریشه اساس حل میشه. رو شذهنی ریشهیابیمیکنهومشکلچاقیرواز اساس. ریشهیابیمیکنهواسههمینبا اارامش. لذتاحساسخوبمتناسبمیشیبدون.فشارمحدودیت پس باید دانبال علت چاقی باشیم و. فکر کنیم که چرا چاق شدیم از چه زمانی چاق شدیم دلایل چاقی ما چی بوده و بررسی کنیم علل چاقی رودر. خودمان وبنویسیم قبلا وارد شدن در این مسیر علت ها زیادی داشتم برای چاقی خودم که الان با مدرک دلیل بهم ثابت شده که همه اونها اشتباه بوده و علت چاقی من ذهنم بوده که آموزش چاقی بهش دادم فرمول ها چاقی ثبت کردم در ذهنم و هرروزم انجام میدادم رفتارها اشتباهم روواین دلیل چاقی من بوده فقط ذهنم که بهش آموزش چاقی دادم من چاق کرده. نکته طلایی 👇. خداوندبههمهانسانهایکنعمتبزرگومعجزهگردادهبهاسمذهن. ذهنیکنیروقدرتمنداستکه قابلیت اموزشداردهرچیزیبهشاموزش بدی درزندگیتمبینی ذهنتمامتلاششمیکنههرچیزی کهیاد گرفتیدرزندگیتنمایانکنه. هرچیزیروکهباورکنیرخمیدهدرزندگیت. ماباحرفهاییکهشنیدیمازبچگیباورهایی درذهنمانایجادکردیمدرموردهمهچیو. والانمدرهرشرایطیکههستیمبخاطر. باورهایی که داشتیم درموردکار،ازدواج، ثروت،سلامتی،تناسباندام،وهرچیزی. کهالانداریمبخاطرافکاروباورهاخودمانه ازویژگیهاذهنایناستکهتواناییوقابلیت آموزش دوبارهدارد. مهمنیستتوچهسنیهستیوچقدر. اضافهوزنداریچهکارهاییانجامدادی. شکستخوردیمطمعنباشبااینروش شگفتیسازمیشیفقطکافیهبااطمینانو ارامشقدمبرداریادامهبدیحتیاگهشکداریادامهبدهخودتشگفتزدهمیشی. وتمامجنبههازندگیتتغییرمیکنه. ازویژگیهاروشذهنی. هیچرژیمینیست. هیچمحدویتینیست. هیچبرنامهورزشینیست. هیچ اجبارفشارینیست. هیچ ترازو وزن گرفتنی نیست. ارامش،احساسعالی،اعتمادبنفسعالی، اشتیباخودتدوستداشتخوخودخاشتیباخودتدوستداشتن خودت احساسقدرتازادی،
ازویژگیهااینروشاست منقبلاتمامدلایلمبیرونیبودمث زیادخوردن،برنجگوشتچربیخوردن فستفودنوشابهخوردن،ورزشنکردن باشگاهنرفتن،تحرکنداشتن،. بافیلمسریالغذاخوردن،ابنخوردن، ارثیبودنچاقی، ناتوانبودندرلاغرشدن،لیاقتلاغرشدن نداشتن،احساس ضعف ناتوانی. ⬆️اینها دلایل چاقی منبودهقبلا. ولیبامدرکدلیلتماماینمواردردمیکنم منباورهااشتباهیدرذهنمثبتکردمو. عملکردمرفتارکردموچاقیبهوجوداوردم الانمبااموزشصحیحبهذهنمویادگیری عملکردنمتناسبمیشم استادتغییرباشیدنهقربانیتقدیر شماتواناییتغییرکردنداریدچون. هدایت شده خداوندیدبهاینمسیر شمالیاقتشگفتیسازشدندارید شادپیروز موفق باشید تا گام بعدی. 🤩😍🤩😍🤩😍🤩😍🤩😍🤩😍
سلام دوست عزیز
برای جداسازی جملات بجای استفاده از دکمه فاصله از دکمه اینتر استفاده کنید
به این شکل نوشته شما پاراگراف بندی می شه و زیبایی نوشته شما بیشتر می شه
سلام استاد جان ممنونم بابت راهنماییتون تمرین گام پنجم تازه تموم کردم و همین روش که گفتین استفاده کردم مطمعنم مدال میگیرم خیلی خوشحال شدم که درست انجام دادم شور شوق داشتم که به شما بگم ازتون تشکر کنم استاد جان محشرید شما
سلام به استاد عزیز و همه ی دوستان جویای تناسب و عشق و آگاهی و ارامش.💝
بسیار عالی استاد عزیز….لذت میبرم از فایلهای شما…مخصوصا این دوازده جلسه ی رایگان لاغری با ذهن که اگه واقعا درست گوش داده بشه و به عمل در زندگیمون تبدیل بشه حتما جواب میده…
همونطور که باورهای چاق کننده در ذهن اکثر ما باعث چاقی و جسم نادلخواه میشه، ایجاد باورها و رفتارهای درست حتما نتیجه ی تناسب و جسم دلخواه رو به ما میده.
✨همه ی ما باید برای همیشه این اصل رو در ذهنمون حک کنیم که منشأ تمام اتفاقات و تجربیات ما در زندگیمون ذهن ماست.
این ذهن ماست که باید کنترل بشه و خداوند متعال هم بارها در قرآن کریم به تقوا که همون سلف کنترل یا کنترل نفس هست اشاره کرده است.
اگه ما ذهنمون رو کنترل کنیم و با ورودی های درست آگاهانه بهش جهت بدیم در تمام جهات زندگی میتونیم به خواسته هامون برسیم.
تناسب ذهن = تناسب جسم و تناسب در تمام ابعاد زندگی و در نتیجه همون خلق زندگی زیبا و عالی برای خودمون در این دنیا و خلق زندگی زیبا در اون دنیا.
چرا که اگه ما خودمون رو ناتوان بدونیم در خلق زندگیمون و ضعیف و غمگین این دنیا رو ترک کنیم، قدرت خودمون و خدا رو نشناختیم و درک نکردیم و به خودمون ظلم کردیم و حتما در پیشگاه خداوند باید جوابگو عملکردها و باورهای اشتباهمون باشیم.
من قبل از آشنایی با شما دلایل زیادی رو باعث چاقی خودم میدونستم.تقریبا دو سال هست با شمام و تناسب خوبی رسیدم اما هنوز جای کار دارم…
چون هر بار که این دوره رو دوباره شروع میکنم متوجه باورهای مخفی در ذهنم میشم که با اینکه به زبون میگم اینا رو من دیگه قبول ندارم اما از عملکردها و احساسات خودم میفهمم که هنوز به باور در ذهنم تبدیل نشده…باید ادامه بدم و ادامه بدم…تا کی؟!
تا همیشه…
چرا؟!
چون چیزی که برای من مهمه لذت این مسیر هست که همراه با طی کردن این راه، آگاهی های من و درک من از ذهنم و وجودم بیشتر میشه.
پس کار و زندگیت چی میشه؟!
کار و زندگی من با گوش دادن این آگاهی ها بهتر میشه.👌👌👌
این همه زمانی که در طی روز نادرست تلف میشه با گوش دادن این آگاهی ها به صورت مفید استفاده میشن و در عین حال به ما یاد میشه که چطور در کنترل ورودی هامون بهتر و بهتر عمل کنیم و در نتیجه زندگی مون رو به شکل بهتری مدیریت کنیم و شکل بدیم.
همه ی ما صبح تا شب تلاش میکنم که به هدفهامون برسیم از جسم زیبا تا ثروت و عشق و لذت…
این مسیر همه ی این چیزا رو با هم داره در عین حال که سرشار از آگاهی هم هست پس چرا ادامه ش ندیم.😊
استاد عزیز من به لطف خداوند و کمک شما به این درک رسیدم هدف من از زندگی کردن در این دنیا چی بوده و چطور باید زندگی کنم.💖
من مطمئنم ادامه دادن این مسیر آگاهی به من کمک میکنه که خودم رو در ابعاد مختلف زندگیم همچنان رشد بدم.💪
✨در واقع فهمیدم که شناخت خودم و رسیدن به خودشناسی اصل و کلید موفقیت هر انسانی هست.
ممنونم که هستید استاد و به ما اصل وجودیمان رو یادآوری میکنید.🙏💝
💝💝💝به نام خدای یکتا 💝💝💝
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان خوبم 💐💐💐
گام چهارم : چرا چاق شدم ؟ در مورد علت چاقی چاقی خود هر چه میدانید بنویسید
من در گذشته برای چاقی خودم بهانه های زیادی داشتم
باور غلط ⬅️ ❌در کودکی از اطرافیان زیاد شنیده بودم که چاقی و لاغری ژنتیکیه و اگر پدر و مادر چاق باشند فرزندان آنها نیز چاق می شوند یا چاقی ارثیه ! و من باور کرده بودم که اسیر سرنوشت شدم و چون پدر و مادرم چاق هستند پس من هم از اونا ارث بردم چاقی رو و ژنتیک ما کلاً چاقه 😑
✅ باور صحیح ⬅️ من افراد زیادی رو می شناسم که پدر و مادرشون چاق هستند اما یکی از فرزندان یا همه ی فرزندانشون لاغر هستند ! مثل عموی خودم که هیچ وقت در طول زندگیش چاق نشد اما کل اعضای خانواده اش چاق بودند ! یا یکی از دوستام تمام افراد خانواده و بیشتر افراد فامیلشون چاق بودند اما خودش به شدت لاغر بود ! پس اگر چاقی ارثی بود چرا اونا چاق نشدند ؟ پس این فکر رو کاملاً تکذیب می کنم ⚠️شناسایی باور غلط⚠️
باور غلط ⬅️ ❌ من در گذشته فکر می کردم به خاطر کم کاری تیروئید کم خونی چاق شدم !
✅ باور صحیح ⬅️ تحقیقات دانشمندان نشان داده که کم کاری تیروئید و کم خونی در حادترین حالت بین ۳ تا ۵ کیلو به وزن اضافه می کنه ! و در ضمن من چند نفر رو دیدم که کم کاری تیروئید و یا کم خونی دارن ولی به جای افزایش وزن کاهش وزن داشتند ! چون اون افراد باور دارند که کم کاری تیروئید و کم خونی باعث بی اشتهایی و لاغری میشه ! پس این فکر رو هم کاملاً تکذیب می کنم و نمی تونه صحت داشته باشه ⚠️ شناسایی باور غلط ⚠️
باور غلط ⬅️ ❌ من در گذشته فکر می کردم که چون مزاجم بلغمه( سرد و تر ) چاق شدم !
✅ اما بعداً در کمال حیرت افراد بلغمی زیادی رو دیدم که از لاغری بیش از حد رنج می برن ! پس مزاج بلغم هم نمی تونه علت چاقی باشه و من این فکر رو هم کاملاً تکذیب می کنم ⚠️ شناسایی باور غلط ⚠️
باور غلط ⬅️ ❌ من در گذشته فکر می کردم هر کس سزارین کنه چاق می مونه و مخصوصاً شکمش دیگه کوچک نمیشه چون در کودکی مادر خودم و خیلی خانمهای دیگه رو دیده بودم که این مشکل رو دارن و برای همین باور کرده بودم !
✅ اما در بین اطرافیانم خانمهای زیادی دیدم که زایمانشون سزارین بوده ولی کاملاً لاغر و متناسب هستند ! پس این فکر رو هم کاملاً تکذیب می کنم ⚠️ شناسایی باور غلط ⚠️
باور غلط ⬅️ ❌ من فکر می کردم غذاهای چاق کننده مثل نوشابه ، فست فود ، پنیر پیتزا ، روغن ، برنج و نان و شیرینی ها ، تنقلات ، غذاهای سرخ کردنی و … عامل مهم در چاق شدن من بودند و من از این غذاها می ترسیدم
✅ اما بعد که بیشتر فکر کردم متوجه شدم افراد لاغر هم از همین غذاها می خورند اما چاق نمیشن پس این فکر رو هم کاملاً تکذیب می کنم ۸⚠️ شناسایی باور غلط ⚠️
باور غلط ⬅️ ❌ من مدتی حتی رطوبت معده رو باعث چاقیم می دونستم و به من گفته بودند چون معده ات رطوبت بالا داره باعث اشتهای زیادت شده و علت چاقیت همینه !
✅ بعد فهمیدم که این فکر هم اشتباهه چون یک نفر دیگه رو دیدم که معده ی مرطوب داشت و لاغر بود پس این فکر رو هم تکذیب می کنم چون این هم نمی تونه دلیل درستی باشه ⚠️ شناسایی باور غلط ⚠️
اما امروز می دونم که تنها علت چاقیم ذهنم بوده و هیچ عامل بیرونی نمی تونه علت چاقی من باشه و من فقط خودم رو مقصر چاقیم می دونم چون با فکر های اشتباه و غلط درخت تنومند چاقی رو در ذهن خودم پروش دادم و ترس ها و نگرانیهایم از چاق شدن و غذا خوردن و تنگ شدن لباس هام به چاق شدن بیشتر من دامن زد و هر بار که ترسیدم چاقتر نشوم چاقتر شدم ! هر بار که ترسیدم که به خاطر چاقیم مسخره ام کنن و چاقتر شدم ! من در واقع ترس رو عامل اصلی چاقیم می دونم
سلام🙂
بارها و بارها داستان شکل گیری لاغری با ذهن رو از زبان شما در فایلهای مختلف شنیدم و هر بار برام جذاب ترو شگفت انگیزتر از دفعه های قبلی بوده به نظرمن کاملا رد پای خداوند رو در داستان شما میشه دید و حتی نحوه هدایت خداوند رو میشه درک کرد و اینکه چقدر زیبا خودش مسیر رو باز میکنه و آدمها رو به سمت مسیر درست هدایت میکنه منکه بسیار لذت میبرم از درک این آگاهیها و حتی از روند و مسیر هدایت که چقدر شگفت انگیز و معجزه وار هست🙏🙏🙏🙏
با شما کاملا موافقم که پیدا کردن علت مشکل خودش نصف راه رو رفتنه
و باز هم در این مورد که هیچ کس علت اصلی چاقی رو پیدا نکرده و اکثرا فقط به دنبال برطرف کردن و تغییر نتیجه بودن 👌👌👌
حتی علتهاش رو هم که میگردیم یه سری جواب پیدا میکنیم که واقعا خودمون رو ناتوانتر میبینیم در برابر برطرف کردنش
مثلا وقتی از خودمون پرسیدیم چرا ما چاقیم؟ جواب اومده که خوب چون چاقی ات ژنتیکیه
و خوب چه کسی میتونه ژنش رو تغییر بده🤨
یا اگه پرسیدیم چرا چاقیم؟باز هم جواب اومده چون تیروییدت کم کاره و متابولیسمت پایینه که باز هم کی میتونه متابولیسمش رو افزایش بده ؟جالبه که من بارها برام سوال بود که وقتی داروی تیرویید میدیم به آدمها و طبق آزمایش تیرویید نرمال میشه پس چرا اون فرد لاغر نمیشه تیرویید ش که نرماله پس متابولیسمش دیگه طبیعیه پس چرا لاغر نمیشه🤨🤨🤨😮😮😮
یا باز هم دربین بیمارام افرادی رو دیدم که کم کاری تیرویید داشتن و برگه آزمایش اینو نشون میداد ولی اتفاقا لاغر بودن 🤨🤨🤨
اگه کم کاری تیرویید چاق میکنه پس چرا بعضیها لاغرن با وجودیکه تیروییدشون کم کاره؟؟؟؟؟؟؟؟😶😶😶
یا علت رو سرد مزاجی تعریف کردن که اصلا من نمیدونم پایه و اساس این علم از کجا اومده ویه چیز عجیبتر هم اینکه خیلی وقتها دمنوشهای لاغری چای سبز و…
. هستن که اتفاقا خودشون میگن چای سبز سرده…
.چطور میشه چاقی ات از سردی باشه درمانش هم باز یه دمنوش با طبع سرد باشه😅😅😅
کم تحرکی هم علت دیگه ای هست که برای چاقی ما عنوان کردن و راه درمان رو ورزش دونستن که از ساده ترین شکلش که پیاده روی هست تا پیچیده ترینش که بدنسازی و…
.هست عنوان کردن
اول اینکه خوب اینهمه آدم لاغر در اطراف ما هست که یه قدم هم راه نمیره چه برسه ورزش کنه وباز هم لاغره دوم اینکه همه ما بارها انواع ورزشهای خونگی و باشگاهی و پیاده روی و…
.
.امتحان کردیم و میدونیم که به محض اینکه خسته بشی و رهاش کنی دوباره برمیگردی به همون سایز قبلیت
مادرم دیروز میگفتن من بیشتر از همه خانومهای محل رژیم گرفتم بیشتر از همه هم راه رفتم و الان هم از همهشون چاقترم اونایی که هیچ کاری نکردن نهایت به کمی چاق شدن😑😑😑
این خودش کل ورزشها رو برای لاغر شدن زیر سوال میبره👌👌👌
از علتهای دیگه چاقی پرخوری و خوردن غذاهای پرکالری عنوان شده برای همین انواع رژیمها و برنامه های مختلف غذایی اختراع شد ترازو برای وزن کردن خوراکیها اومد برنانه کرفس برای اندازه گیری کالری غذاها اومد وهزارن کسب و کاری که به خاطر ما چاقها راه افتاد و حسابی رونق گرفت😶😶😶
که غیر از اعصاب خوردی و نا امیدی و بی ارادگی و سرزنش وبی اعتمادی ارمغان دبگه ای براب افراد چاق نداشت
همه ما دیگه از تمام این روشها خسته شدیم و دیگه حالمون بهم میخوره وقتی اسمشو میاریم
ولی یه نفر یه جایی بهمون گفت مشکل تو نیستی مشکل نحوه آفرینشت نیست نحوه غذاخوردنت نیست کم تحرکیت نیست مشکل جسمت نیست متابولیسم ات نیست مشکل غذاها و خوراکیهایی که میخوری نیست
مشکل فقط ذهنته اونو باید تغییر بدی که خیلی راحت و اروم و اسون لاغر بشی اونم برای همیشه اون هم کسی نبود جز استاد عطار روشن 🙂
ختم تمام نا امیدیها و ناتوانیها و سرزنشها و خود خوریها و رژیمها و ورزشها و دمنوشها و حتی عملهای جراحی…😏😏😏😏
مموونیم از شما که دنبال علت چاقی رفتین و راه تناسب فکری رو ساختین تا همه عاشقان لاغری رو به رویا و ارزوشون برسونین🙏🙏🙏🙏🙏
.
..
سلام عزیزان این دور دومیه که من این فایل ها رو گوش میدم و خدا رو شکر تا همین الان تغییرات خودم رو متوجه میشم دفعه قبل کامنت خیلی مختصری و کوتاهی گذاشتم انگار که فقط از روی وظیفه بود ولی این بار با حس بهتری کامنت میگذارم امروز ۲۰ خرداد ۱۴۰۰ است که من برای بار دوم شروع کردم خیلی ذوق دارم چون ایمان دارم این تنها راهه نجاته
قبل از اینکه با این سایت آشنا بشم راه های زیادی رو امتحان کردم و در کوتاه مدت جواب گرفتم ولی در نهایت خودم به این نتیجه رسیدم که تا زمانی که نگرش من به غذا عوض نشه هیچ راهی جواب نمیده پس به فکر هام توجه کردم ببینم که چه مشکلی در افکار من هست همزمان اصلااااا نمیدونم چطوری این سایت رو پیدا کردم و شروع کردم مطالعه ، هر کلمه ای که میخوندم با تمام وجودم حسش میکردم و انگار کلمات در من حل میشدن تمام کلمات و جمله ها رو دونه به دونه بلعیدم انگار که عمریست تشنه و گرسنه این حرف ها بودم 😍😍 خلاصه که از اینکه اینجا هستم بی اندازه خوشحالم و این رو دقیقا معجزه میدونم
دلایل چاقی من زیادن ازدواج، بارداری، بیماری، کورتون
ولی در واقع اینا هیچکدوم دلیل اصلی نیستن دلیل اصلی این بود که من به این دلایل به خودم مجوز پرخوری میدادم ازدواج کردم پس بهتره یه پره گوشت بگیرم چون خیلی خیلی لاغر بودم ۴۹ کیلو بودم بار دارشدم پس باید به اندازه دو نفر غذا بخورم که اشتباه محض بود زایمان من سزارین بود پس شکممو نمیتونم محکم ببندم و این شکم دیگه جمع نخواهد شد بیمار شدم یک بیماری سخت که تا پای مرگ رفتم و تنها راه درمان کورتون بود و کورتون به شدت اشتهای من رو زیاد میکرد پس برای نجات جونم به خودم مجوز پرخوری میدادم در صورتی که دیگرانی بودن که شرایط منو داشتن و متناسب بودن
همه چیز از اونجا شروع شد که من به هر دلیلی به خودم مجوز پرخوری دادم آنقدر میخوردم که نفسم بالا نمیومد اما حالا میفهمم چقدر اشتباه کردم و تک تک اون لقمه های اضافه ای که خوردم برای من درد و مرض شد برای من باعث خجالت شد که هر کسی به خودش اجازه داد بابت چاقی من رو مسخره کنه و خردم کنه آاااااااااااااااااااااااااااااااااااه با تمام قدرتم اومدم برای جنگ جنگ با پرخوری جنگ با بی حرمتی جنگ با چاقی خدایا متشکرم
سلام دوست عزیز جنگی در کار نیست🙂
اتفاقا مرحله اول این مسیر صلحه اونم صلح با خودت با جسمت با شرایطتت👌👌
سلام دوست همسیرم 🙂
در مسیر لاغری باقدرت ذهن خبری از درگیری و جنگ نیست ،،ما تاخوده روزی ک باسایت استاد آشنا شدیم (هدایت شدیم ) در جنگ بودیم باخودمون ، با ذهنمون ،بازندگیمون ،
بخاطر راه و روش های اشتباه مون ، بخاطر تلاش کردنهای گاه طاقت فرسا ک نتیجه ای نداشت و اگر هم داشت نسبی بوده و بس 😑😑
پس ازاینجا ب بعد ما قراره ب صلح برسیم با خودمون ، با ذهنمون ، با واکنش هامون ،
ی مثال میزنم ک بهتر درک کنید : مثلا اگ ما قبلا پرخوری میکردیم عذاب وجدان داشتیم و درنهایت ب خودمون برچسب های میزدیم ❌ اگ حرص وولع یا محدودیت غذایی داشتیم ، منع میکردیم خودمون رو از خوردن و این یعنی جنگ و مبارزه با ذهن ❌
اما ؛در مسیر لاغری با قدرت ذهن اگرچه مادر مسیر هستیم ، داریم آموزش میبینیم برای یادگیری لاغرشدن و متناسب موندن ، شناسایی افکارچاق کننده و جایگزینی افکار صحیح و درست ،اما ممکنه ،،ممکن ک ن حتما بازم برامون پرخوری پیش میاد همیشه ن ،ولی حتما گاهی پیش میاد، و این پیش اومدن دلیل بر بی عرضه گی و ناتوانی ما نیست ، بخاطر اون فرمولهای هست ک سالها بهش پروبال دادیم ، ریشه شو محکم کردیم ،،اینجا دیگ نباید باخودمون دعوا کنیم ک مثلا بعد از ۱۰بار درست رفتار کردن اگ یکیش خطا شد ما نسبت ب خودمون جبهه بگیریم ،برعکس باید اشتباهمون رو بپذیریم و سعی در تکرارش نداشته باشیم ،،
اگر ب آموزش هامون پایبند باشیم و آنها رو تو زندگیهامون بعمل تبدیلش کنیم ما قطعا باخودمون دست صلح و دوستی میدیم ،،
برای ادامه دادن درمسیر لاغری با قدرذهن ما اول باید باخودمون ب صلح برسیم بعد ادامه مسیر رو طی کنیم برای درک و تحلیلهای جذاب و بهتر …
ب امید در صلح بودن باخود و ذهنتون موفق باشید دوست عزیزم 🌹😊
سلام همگی دوستان
گام چهارم:
تا وقتی که دنبال تغییر نتیجه باشیم که همان چاقیه جسمیه هیچ فایده ای نداره!!باید ریشه یابی کرد و فهمید دلیل چاقی چی بوده؟!
با این اموزش ها برای همیشه میتونی لاغر بمونی چون صورت مسئله بررسی میشه نه نتیجه آن 👍
هیچ روشی تناسب اندام پایدار نداره حتی عمل های جراحی👍
این بار نتیجه را رها کن و هدفت این باشه که چرا چاق شدی را تغییر بدی!!!این چراهااا همون فرمول های ذهنی هستند!!
لاغری با ذهن سیستمیه که عیب یابی میکنه ذهن شما را و فرمول های غلط را شناسایی و میگه که تغییرش بدین با فرمول های صحیح👍
– چرا من چاق هستم؟ دلیل چاقیتو بنویس! از کی چاق شدی؟
من وقتی که به دنیا اومدم ۲کیلو و ۱۰۰گرم بودم انقدر کوچیک بودم که میترسیدن از دستشون بیفتم حدودا یک ماهی شیر مادر خوردم و بعد از اون به دلیل شاغل بودن مادرم شیر خشک من همیشه میگفتم که چون به من شیر خشک دادین من تپل و چاق شدم و در واقع هم از همان بچگی چاقی و تپلی من شروع شد
شاید یک دلیلش هم ترس از لاغری و ریز بودنم توسط مادرم و مادر بزرگام بوده!!
خلاصه که شده بودم تپل دوست داشتنی و خیلیا منو تپلی صدا میزدن و من هرروز تپلتر میشدم تا وقتی که دیگه تپل دوست داشتنی نبودم و تبدیل شده بودم به یه بچه چاق که اصلا هم دوست داشتنی نبود!!!ولی بازم خداروشکر اطرافیانم خیلی به این موضوع اهمیت نمیدادن چون اکثرا خودشون هم چاق بودن و کاری به هم نداشتن!!!به نظرم این👆 یه نکته مثبت بوده که من را به چاقی زیاااد نکشونده من بیشترین وزنم تا حدود ۷۵-۸۰ رفته!!
همیشه هم غذای من بیشتر از داداشم کشیده میشد و من خوشحال تا ته غذامو میخوردم😅
یه دلیل دیگه چاقیم که توی ذهنم کردن کم تحرکی بود و اینکه اکثرا مینشستم میگفتن چاق میشی!
راستی از ورزش به شدت متنفر بودم حتی توی مدرسه و بهانه ام شده بود که من لوزه عمل کردم و انجام حرکات برایم سخت است حتی یک بار به سالن ورزش در زنگ ورزش نرفتم و اخرشم معاون فهمید و زنگ زدن مامانم ولی خداروشکر جواب نداد😅😅
دلیل بعدی چاقیم لباسای گشاد بود که همیشه یک سایز بزرگتر برایم میخریدن چون قرار بود بازم چاق بشم و ممکن بود برایم تنگ شود🤦
من مانند خیلی از دوستان رژیم های متعدد را امتحان نکردم فقط در حد ۳-۴ تا بوده که همان ها هم نتایج بی بازگشت نداشته اند و امیدوارم با روش لاغری ذهنی به اضافه وزنم پایان داده و به اندام رویاهام برسم چون من لایق متناسب شدنم🥰😍
مه تاب لاغر دوست داشتنی😍💖
سلام به همگی
چاقی و اضافه وزن من شاید از حدود 10 سالگیم شروع شد.اولاشو یادم نمیاد چی شد و چطور شد ولی یادمه به مرور این زمزمه ها رو میشنیدم که وزنت نسبت به سنت زیاده و داری دچار اضافه وزن میشی و بعدش هم که مضرات اضافه وزن برام شمرده میشد و بارها و بارها توضیح داده میشد.
من فرزند اول خانواده هستم و دو برادر ک.چکتر از خودم دارم و از طرفی اولین نوه ی دختر هم بودم که با فامیل میرفتیم بیرون بچه های کوچکتر رو(که تعدادشون هم کم نبود) اغلب به من میسپردن.
در خانواده بخاطر فرزند اول بودن همیشه مسیولیت های زیادی روی دوش من بود مثل نگهداری از برادرهام و خصوصا برادر کوچکترم که اون موقع 2-3 سالش بود ..آشپزی..مراقبت از خونه و تمیز نگه داشتنش و….
من فکر میکردم اگر آدم ضعیفی باشم نمیتونم خوب از پس انجام وظایفم بربیام..نمیتونم خوب و به درستی کارهایی که بهم سپرده میشه رو انجام بدم (خصوصا اون موقع ها کارتن های تلویزیونی ای میدیدم که توش بچه های کوچک یک عااالمه مسیولیت داشتند و اغلب نمیتونستن انجام شون بدن و تنبیه میشدند..در بیشتر موارد مریض و غمگین و بدبخت هم بودند و الان میفهمم که این پیام ها مدام ذهن منو تحت تاثیر این مطلب قرار میداد که اگر لاغر بشی ضعیف و زیر دست قرار میگیری و چاقی یعنی قدرت یعنی سلامتی و…)
مورد دیگه ای که باعث چاقی من بود این بود که همونطور که کمی قبل اشاره کردم چون فرزند و نوه ی اول بودم و بچه ها رو بامن میفرستادن پارک برای بازی،فکر میکردم اگر لاغر باشم،اگر دعوایی بین بچه های فامیل من با دیگران پیش بیاد من نمیتونم حق اونا رو بگیرم و کتک میخورم و حسابی ضایع میشم.
دلیل دیگه چاقی من این بود که من در سنین نوجوانی خیلی با خانواده ام هماهنگ نبودم و اغلب تنها بودم و فکر میکردم اگر لاغر و ضعیف باشم نمیتونم از خودم به اندازه ی کافی در مقابل مزاحم های احتمالی دفاع کنم..و این دلیل در زمان دانشجویی پررنگ تر هم شد چون من شهرستان اطراف تهران قبول شدم و مدام در رفت و آمد بودم صبح ها زود میرفتم و شبها تا برگردم دیر میشد مخصوصا شبهای زمستان که هوا زودتر هم تاریک میشد این تصور که اگر چاق باشم بهتر میتونم از خودم محافظت کنم بیشتر در من تایید میشد.
دلیل دیگه این بود که همیشه فکر میکردم آدمهای چاق آدم های خیلی بامزه ای هستند و همه دوست شون دارزند و هنرپیشه ای که خیلی بهش علاقمند بودم آقای مهران غفوریان بودند که اون وقتها در سریال زیر آسمان شهر خیلی روی بورس بودن.
دلیل دیگه ی چاقی من این بود که فکر میکردم آدمای چاق خیلی مهربون هستند و یه جورایی پناه و تکیه گاه آدمهایی که احتیاج به کمک دارند هستند،یعنی توی ذهنم من آدم تپلی بودم که ناجی حقوق دیگران بودم و کمک حال شون و همینطور آدمی بودم که چون زورم زیاده(چون چاقم) میتونم به دیگران کمک کنم و چون اعتماد به نفس نابودی داشتم فکر میکردم با این یاری دادن ها و کمک به دیگران مهر و توجهی که میخواستمو میگرفتم (در صورتیکه بیشتر اوقات اون چیزیکه میخواستمو نمیگرفتم و هربار عزت نفس بیشتری از دست میدادم چون خودم خودمو سرکوب میکردمو به خودم ناسزا میگفتم).
دلیل دیگه چاقی من این بود که چون زورم زیاد بود میتونستم به پیرزنها و پیرمردها کمک کنم و اونا برام دعا میکردن و این باعث خوشحالیم میشد و به خودم میگفتم ببین اگر لاغر و کم زور بودی نمیتونستی کمک کنی و از دعای خیر دیگران محروم میشدی و این حرفا باعث چاقی بیشتر من میشد.
دلیل دیگه چاقی که بسیار ریشه دار بود باور کمبود بود یعنی مثلا اگر عروسی ای دعوت میشدیم من در حد هیولا میخوردم و با خودم میگفتم عروسی که همیشه نیست.کو تا یه عروسی دیگه ما دعوت بشیم.
با سلام استاد عزیر ودوستان گرامی اولش بگم قبل از اینکه متن خودم رو بنویسم یک سری به نوشته های دوستانم زدم دیدم در خیلی جاها وخیلی نطرات وعلتها همه با مشترکیم استاد من از وقتی خودم رو تونستم ببینم و واکاوی کنم چاق بودم عکسهای بچگی ام هم حکایت تایید حرفم را دارد وکلا تپل ومپل بودم وکلا من خیلی از خودم تصویر حالا بسیار لاعری ندارم در حد چند کیلو اونهم برای عروسی مثلا فامیل نزدیک که لباس به تنم خوب بیا د وابن جور بحثهایی که هممون میدانیم ولی به ععرص یک هفته بعد از مجلس باز به همون و زن سابق بر میگشتم خلاصه ولی الان که فکر میکنم بعصی از زمانها هم خو به خود لاعر مبشدم مثلا زمانی که مشکلی توی زندگی پیش میامد برای این قسمت مطلب خودم دو علت رو میدونم یکی اینکه وقتی مشکلی داشتم رو خوردنم زون نمیکروم وبیخیال این موضوع میشدم واز استها میفتا دم که اون هم به خاطر استها نبوده بلکه فرمولهای اشتباه ذهنم یک دوره کوتاهی از کار افتاده بودند بوده ودهنم مسعول پردازش فرمولهای دیگه دهنم بودهدرمورد مشکل پیش اومده ویکی دیگه این بود که از همون ابندای مشکل میگفتم والان باور دارم که این در این زمان زندگی ام یعنی در مواقع مشکلات من خود به خود چون جوش دارم لاعر میشم ومیشم ها چون خیلی باورش عمیق توی دهنم که نمیدونم که درسته یا نه پس همه برمیگرده به این ذهن پس همه مشکل توی همین دهن ایت پس از همین ذهن هم میشه لاغر شد دیگه .من فهمیدم فرمولهای اشتباه ذهنم من را به قعر چاه چاقی کشانده است من بیشترین فرمول چاقی ام که از همه توی دهنم چاقتر شده این ایت که حتی الانم که توی این سایت هستم ورزیم هم ندارم این فرمول اشتباه بزرگه که باسه از فردا شروع کن را دارم وبعصی وقتها حین خورون دارم مطلالب سایت رو انجام میدم باز این افکار میاد که حالا ولش کن امروز رو بیخیال فردا شروع کن توی ذهنم میگم چی رو از فردا شروع کنم منکه رزیم خاصی ندارم مگه فردا وپس فردا داره ولی از وقتی چالش اینو نخوردم رو شروع کردم وتموم شدالبته چالش برای من این بود که من این رو حتی اب رو یواش میخورم وفهمیدم که دارم یک عادت جدید رو به اختیار خودم تجربه میکنم وقتی دارم این عادت رو تجربه میکنم دوباره این فرمول اشتباه میاد ومیگه ولش کن از فردا منم میگم من خودم میخوام عادت جدیدی رو امتحان کنم فردایی وجود نداره وحالا دیگه فهمیدم خداوند بین من وادم لاعر هیچ فرقی نمیداره منم حتما میبایست متناسب میبودم چون عدالت خداوند زیر سوال میره خودم خودم رو این جوری کردم با وررودی های اشتباه با حرفها وکنایهای ادمهای اشتبها زندگی ام که خود اونها کلی خودشون فرمول اشتباهند مثل خداوند مبنایش به زندگی درست برای همه وسلامتی برای همه است ولی بعصی هامون خودمون رو با افکار نادست بیمار میکنیم مثل همین چاقی به خدا ما خودمون با افکار نادست وفرمولهای استباه خودمون رو چاق کردیم حالا باید ان شاللله به یاری خداوند بی همتا وبا کمک این ا ستاد مهربان ماهم مثل تمام انسهانهای متناسب لاعر وخوش اندام میشیم و فرمول نادست دیگه اینکه خیلی به غذا قدرت دادم توی ذهنم مگه غذا خوردن غیر از نوشیدن وپوشیدن است چه فر قی میکنه ایا ما وقتی تشنه نیستیم اب میخوریم یا وفتی هوا سرد نیست لباس روی لباس میپوشیم خوب توی گرما وسرما به اندازه نیاز بدنمون میپوشیم وحتی خرید به اندازه نیاز میکنیم یا کفش روی کفش میپوشیم خوب یک جفت میپوشیم دیگه اون هم وقتی لازمه میپوشیم نه همیشه بابا چرا درمورد خوردن این طوری نیستیم مگه واقعا چه فرقی میکنه این هم یک نیاز بدن وانسان دیگه چرا این قدر توی ذهنمون سختش کردیم وفرمولهای اشتباه براش ساختیم بابا هر وقت گرسنمون شد بخوریم ووفتی سیر شدیم تمام وهر وقت لازم داشتیم خرید موادعذایی درست انجام بدیم مثلا در مورد خرید کفش ههمون چیزی رو میپوشیم که راحتیم وحتی در خریدش این دقت رو داریم که ادیت نشویم بک جامثلا ده جفت کفش نمیخریم در مورد موادغذایی هم به همین صورت باید عمل کنیم دیگه هرچی رو که وافعه به درد بدنمون میخوره وحالا توی اون زمان گرسنه ایم واحتیاج داریم بخریم وبخوریم ولدتشو رو ببریم ود نهایت خدایا شکرت
خوب به موضوع چاقی فک کن و من چرا چاق شدم
امروز فایلهای استاد را سر فرصت و با تامل بیشتر گوش کردم . نکته های زیادی رو برداشت کردم البته ایشون گفتند دلایل چاقیتون و بنویسید که من آن را بطور کامل در نوشته ی قبلیم توضیح دادم از جمله اینکه من از دوره ی جنینی با حس کردن جملات نا صحیح یک پزشک چاق شدنم آغاز شد و این تزریق باورهای غلط از ادمهای دورو برم که به هر طریقی خودشون رو کاردان و اگاه میدانستند در من اغاز شد البته نا آگاهی من از لاغر شدن بر این تزریقات باورهای غلط دامن زد و واکنشهای نا صحیحتره من مرا بیشتر چاق کرد
نخوردنها ، رژیمهای نا درست ، پیاده روی های غیر اصولی کالری شماریهای پیاپی و خلاصه تمام این اعمال که از ان فرمولهای ناصحیح ذهنی در من ایجاد شده بود مرا روز بروز از خانه ام از ذات اصلیم دور کرد . من اصلا یاد ندارم کی لاغر بودم . چون اصلا من لاغر نبودم اگر هم در مدت کوتاهی لاغر شده بودم با هزاران عذاب و سختی و بد بختی لاغر کرده بودم .خب به هر حال بگذریم ، مهم این است که راه اصلی را پیدا کردم . در این فایل استاد از متخصصان ناشی که به هر دلیل وارد زندگی ما میشوند و به خیال کمک کردن کلی هزینه و ناراحتی برای ما فراهم میکنند ، صحبت میکنند
و اصلا هم کم نیستند اینگونه اشخاصی که فکر میکنند در هر زمینه ای آگاهی دارند و از همه بدتر این اگاهیهای نادرستشان را نیز با زور میخواهند وارد ذهن ما کنند .
از برنامه های تلویزیون گرفته ، تا متخصصان علم طب تا اشخاص کوچه و بازار غافل از اینکه نسخه های پیچیده شده از طرف آنها شاید فقط برای خودشان یا چند نفر افراد خانواده ی شان مفید باشد و روی همه ی افراد تاثیر نداشته باشد ،
مثلا روانشناسان کودک نمیشود تمام حرفهای آنها را برای همه ی بچه هابکار برد و قانونی که می گویند برای همه ی کودکان با خُلق و خوی ها و رفتارها ی مختلف یکی باشد و چه بسا این تجویزها در مورد بعضی از کودکان نتیجه ی عکس هم داشته باشد .
نتیجه میگیریم صورت مسئله ی همه افراد را نمیشود با یک راه حل ، حل نمود
همینطور که استاد بارها میگویند هیچ جادو و کلمه یا کلید خاصی در لاغری با ذهن نیست که شما را لاغر کند ، بلکه هر کس باید کلید راهگشای خود را بیابد ، و همینطور ما میبینیم که استاد بارها از خودشان می گویند و نحوه عملکرد در مورد خودشان
پس کلید لاغری و هدایت هر کس فقط دست خود آن شخص می باشد ما فقط با راهنمایی ایشان راه های پیدا کردن ان کلید مخصوص به خود را یاد میگیریم قطعا کلید من با کلید شما فرق میکند چرا که راه های چاق شدن من با شما فرق دارد پس هر کس باید ذهن خودش را مورد ریکاوری قرار دهد و از صحبتهای دیگران فقط در جهت پیدا کردن راه حل خودش استفاده نماید
آری من ذهنم را مورد بررسی قرار دادم . دلایل چاقی ام را تا حدودی پیدا کردم حالا از روشهایی که استاد بارها می گویند استفاده کرده و آن دلایل و باورها را شروع به پاکسازی می کنم به طریقی که خودم می دانم و مخصوص به خودم است .
خب . من موانعی را با استفاده از این چند گام در ذهنم پیدا کردم و در این چند روز در صدد پاکسازی و تزریق باورهای صحیح در ذهنم هستم .
مثال کامپیوتر ی که استاد فرمودند خیلی عالی بودذهن من مثل کامپیوتر است داده میدهم و خروجی دریافت میکنم و قطعا اگر ورودیهایم صحیح و در جهت لاغری باشد لاغری دریافت میکنم مگر اینکه کدهای من اشتباه باشد . در روشهای قبلی ما کدهای اشتباه میدادیم و در نتیجه خروجی ما چاقی بود
با روش ذهنی ما به سراغ آن کدهای معیوب میرویم آن ها بر میداریم و و قطعا لاغری برداشت میکنیم
اما نکته ی مهم باور همین روش است . باور اینکه من می توانم منی که قادر بودم آن همه فرمول غلط را به کامپیوتر ذهنم بدهم و تمام آن نا زیبایی ها را خلق کنم
چرا نتوانم اینبار هم خالق اندام قشنگی باشم . من قبلا نا خواسته کد دادم اما الان با راهنمایی استادم کدهای خوب میدهم کدهای صحیح میدهم کدهای قدرتمند میدهم پس اندام زیبایم ارام آرام خلق میشود
نمونه ای از این کدهای درست را مینویسم
من به غذا احساسی خوب دارم من نه از او میترسم و نه دیگر موقع خوردن از او استرس میگیرم نه به او فکر میکنم
غذا نعمتیست از طرف معبودم برای طی کردن مسیر زندگی مثل بقیه ی نعمتها . و همانطور که تمام نعمات خداوند در جهت آسایش و آرامش ما میباشد غذا نیز برای من همان نقش را دارد .
من دیگر به غذا قدرت نمیدهم . چون قدرت مطلق در دست خدای من است نه یک لقمه غذا که بتواند سرنوشت و اندام مرا تحت الشعاع قرار دهد
۲ ذهن من توانمند است برای لاغر کردن من . ذهن من بسیار قدرتمند است برای خلق لاغری من
۳ من همه ی افرادی را که ناخواسته برای کمک به من ذهنم را باور سازی کردند می بخشم و از همه مهمتر من گذشته ی خودم را که از روی نا آگاهی رفتارهای نا درست برای لاغریم انجام دادم رانیز می بخشم و با روحی ارام و ذهنی آرامتر مسیرم را دور میزنم و به سمت خانه ای که از ازل برایم طرح ریزی شده بود بر میگردم
و در اخر باور محکمی که حبل المتین خودم کرده ام و دایما بر آن چنگ میزنم این است که من از طرف رب جلیلم برای این مسیر انتخاب شده ام پس قطعا میتوانم لاغریم را خلق کنم
و من ایمان دارم که میتوانم .
خدایا بودنت را شاکرم . عاشقانه دوستت دارم .💚💚💚
ای جمیل 🌹🌹
با سلام گام ۴ .( برداشت از متن این گام )خدا رو شاکرم که قدم در مسیری گذاشته ام که برای طی کردن آن فقط شور می خواهد و اشتیاق ، فقط باور می خواهد و ایمان ، ایمان به ذهن برای لاغر شدن .
در این مسیر هیچ کس برای لاغری من تصمیم نمیگیرد . هیچ کس برای ساعت و مقدار غذا خوردن من قانون وضع نمیکند .
در این مسیر دیگر من لیستی بلند بالا از نوع غذا و مقدار آن در دست ندارم ، لیستی از اعداد کذایی قدو وزن و دور بازو و… وجود ندارد .
*در این مسیر کانون توجه کاملا از روی جسم بر داشته می شود و همه ی اتفاقات در ذهن من می افتد* .
حالا به سراغ خاطراتم میروم و کمی آنها را ریکاوری میکنم ، واقعا علت چاقی من چه بود ؟
راستش مادرم میگوید از وقتی به دنیا آمدم تپل بودم ، دختری با وزنی بالاتر از نوزادان دیگر ، حتی میگوید در زمان بارداریش مورد مواخذه ی پزشکش قرار گرفته که چرا اینقدر مواد غذایی مصرف میکند . زیرا جنینت خیلی درشت است .
شاید این از اولین باورهای غلطی بود که من از طریق اطرافم حس میکردم (از زبان یک پزشک که بصورت تذکر به مادرم بود )❌
و اینجا دقیقا شروع چاقی من بود . 🤰🏻🤰🏻🤰🏻
البته از روی عکسهایم تا حدودای دو سالگی تپل بودم ولی از آنجا به بعد تقریبا متناسب تر شدم تا رسیدن به سن بلوغ و چاقی من از حدودای سن ۱۱ سالگی ام آغاز شد . زمانی که در کلاس پنجم معلم ورزشمان ترازویش را آورد تا بچه ها را وزن کند و وقتی من عدد خودم را با بقیه ی بچه ها مقایسه کردم تازه فهمیدم حدود ۱۰ کیلو با آنها اختلاف دارم . و واقعا جزئ چاقای زمان خودم بودم 😟
و اینجا هم یک رفتار اشتباه دیگر از معلم ورزش❌، وزن کردن و تذکرهای مداومش که چون تحرک نداری و اجبار کردن من برای پیاده روی در حیاط مدرسه . درست زمانی که تمام دوستانم می خندیدند و دنبال هم میکردند من مجبور بودم دور حیاط قدم بزنم و چشمم به معلم ورزش باشد که از پشت پنجره مرا زیر نظر دارد .😔
از همین راه رفتنهای مکرر و دویدنها همان موقع ها دردی در زانهایم شروع شد وقتی پدرم مرا به پزشک برد اولین جمله ی او این بود باید وزنت را کم کنی . پا دردت از وزنت است ❌و هیچ کس نبود که بگوید آقای دکتر چرا اصلا وزن من در ان سن بالاست ؟ چرا من باید از دوران جنینی چاق باشم .؟ و هزاران چرای دیگر ؟
و خلاصه که از سن ۱۱ سالگی دچار استرس چاقی شدم و ساخت فرمولهای غلطی که از اطرافیان میشنیدم و صد البته که این ساخت فرمولا از زمان جنینی من آغاز شده بود 😔
یکی دیگر از علتهای چاقی من عادت بد خوردن بود . در خانواده ی ما که پدرم یکسری مقررات برای سفره دارد و میگوید همه ی افراد هنگام غذا باید سر سفره باشند و حتما سر ساعت مقرر .
البته قبول دارم این قانون یکسری خوبیها یی دارد که یک همدلی بین اعضا ایجاد میکنه و از طرفی کار مادر را کمتر که فقط یکبار مثلا در وعده ی ناهار سفره پهن می شود و جمع می شود و ظرفها شسته میشود ☺️ولی در کنار این خوبیها معایب زیادی میتواند داشته باشد.
اولا همیشه سیر بودم که سر سفره مینشستم و باید حتما غذا میخوردم و حالا اگه میخواستم کمتر بخورم مورد شماتت مادر قرار میگرفتم که دختر باید یه پرده گوشت داشته باشه . رنگت سیاه میشه واز این جور حرفا و باز هم نوشته شدن یکسری باورای غلط ❌
دوم همیشه از روی ترس و اجبار غذا میخوردم و هیچ وقت هنگام غذا آن آرامش را نداشتم با نگرانی و بی میلی از اینکه یا سیرم یا مادرم ناراحت نشه و یا پدرم دعوام نکنه . و این رفتارها و عادتهای اشتباه همچنان ادامه داشت ❌
و خلاصه در کلاس سوم راهنمایی که وزن من دیگه خیلی بالاتر از همسن و سالام شده بود به یک عروسی دعوت شدیم و در آنجا مورد دیده شدن بیشتری واقع شدم 💃💃💃☺️
اما وقتی سر میز خودم برای شام نشستم. خواهر بزرگم گفت : دختر با خودت چه کردی و از واژه ای استفاده کرد که واقعا روی اعصابم خیلی تاثیر گذاشت و از همان زمان بود که رژیم گرفتن را به طور جدی شروع کردم 😔
و همین کارها و رژیمها ی اشتباه هیچ فایده ای که نداشت( البته شاید مقطعی کارایی داشت ) بلکه با ذهن من چها که نکرد وقتی الان خوب فکر میکنم من از همان دوران در حال تخریب ذهن لاغر و خاموش کردن قدرت و تواناییم برای لاغری بودم
هر رفتار و سخن نابجا ساخت یک فرمول غلط در ذهن❌ و هر فرمول غلط خاموش شدن توان من برای لاغری ❌
اینها شاید علت های چاقی من بودند که بیشتر از محیط و اطراف بر من وارد میشد و من آگاهی نداشتم و نمیدونستم واقعا واکنشهای من به این باورها و رفتارها ی غلط از خود اون باورها اشتباهتر است
به این کار ادامه دادم و دادم و دادم تا به وسیله
خدای مهربان که همیشه تکیه گاه و پناه من هست به مسیر لاغری با ذهن در اواسط سال ۹۷ *دعوت* شدم .
آری من به این مسیر دعوت شدم ، وقتی اولین بار صدای استاد را شنیدم، انگار کلا تا آن روز را در خواب بودم . البته کاملا درسته من تا آن هنگام در خواب غفلت بودم . و حالا بیدار شدم چشمم به دنیایی باز شد که هیچ کدام از آن استرسها درونش نیست . دوره ایست که کار روی ذهن انجام میگیرد شاید الان هم هنوز از طرف اطرافیان باورای غلط بر من جاری باشه ولی من دیگر آن ادم سابق نیستم
من در این مسیر هر روز می آموزم که *برای اینکه جهانم تغییر کنه اول باید خودم تغییر کنم*✅
برای اینکه حرفهای دیگران بر من اثر نکنه و باعث ساخت باورای غلط نشه باید ظرفیت خود را بالا ببرم و از طرفی حتی الامکان ورودیهایم را ببندم ✅
خب حالا باید این همه راهی که خودم به اشتباه ساخته ام را دور بزنم و راهم را باز گردم فرمولهای غلطی که در ذهنم هست را شناسایی کنم و با آرامش کامل و حمایت خدای مهربانم آنها را از سر راه بر دارم یا دور بزنم و از کنارشان عبور کنم
درست مثل جوانه ای که 🌱🌱 دل خاک را میشکافد و هر جا سنگی دید یا آن را میشکند یا به آرامی راهش را کمی کج میکند و از کنارش میگذرد و این مسیر را اینقدر طی میکند تا از دل خاک بیرون آید و نمایان شود
و من دقیقا همان دانه ی کوچکم و موانعم را با آموزشها یی که میبینم با تمرین کردنها با اشتیاق تمام ، یکی یکی شناسایی و برشان می دارم
و مطمئنم که این مسیر یعنی رسیدن به هدف .که صد البته من دیگر به هدف نمی اندیشم که همین مسیر زیباست
و چون ایمان یافته ام انتخاب شده ی خدا هستم، مصمم تر و محکمتر همراه با استاد خوبیها این گامها را بر میدارم .
متشکرم خدای خوبم . متشکرم استاد .و متشکرم ای ذهن زیبایم شقایقم ♥️
سلام مجدد خدمت معلم گرامی و همراهان عزیز، بار دوم هست که در این قسمت یادداشت مینویسم. علت چاقی من فقط پرخوری هست، ناخنک زدن به غذاها و خوراکی ها و ریزه خواری، اینکه بیشتر وقتها به خوردن فکر میکنم. بچه ها من از این حالتم خیلی بدم میاد خسته و غمگینم و پرخوری ام دیگه اصلا لذتی نداره همش عذابه. به کاری که شروع کردم خیلی امیدوارم. از خداوند میخوام که با این روش لاغر بشم و برای همیشه لاغر بمونم
با سلام خدمت استاد گرامی من تقریبا از ۵ سالگی تپل بودم تا سن ۱۸ سالگی که وزنم حدودای ۷۸ بودم ولی بعد ازدواجم رفته رفته وزنم بیشتر شد ارثی بودن، پر خوری مخصوصا پرخوری عصبی و ریزه خواری و کم تحرکی و سوخت و ساز کم و داشتن مزاج سرد، شنیدن تحقیر حتی از همسر و طرد کردنم باعث پایین آمدن اعتماد به نفسم شده هر بار که تحقیر میکرد و من میخواستم لاغر بشم برعکس بیشتر چاق میشدم. از اینکه با شما آشنا شدم خیلی خوشحالم
سلام امیدوارم حالتون عالی باشه.من از وقتی به سن مدرسه رسیدم کم کم تپل شدم در صورتیکه قبلا لاغر بودم.و از اون به بعد همیشه در هر سنی از همسن و سالای خودم تپل تر بودم و به همین دلیل همه میگفتن چاقی و این موضوع و بعضی تمسخر های کودکانه اعتماد به نفس را از من میگرفت.من از سن 9 سالگی برای لاغر شدن به باشگاه کاراته رفتم و با احترام به نظر شما استاد عزیز که گفتین افراد چاق ورزش کردن رو دوست ندارند باید بگم من کاملا علاقمند به فعالیت های ورزشی هستم و استعداد زیادی هم در این موضوع دارم.من ورزش می کردم اما لاغری را تجربه نمی کردم و هروقت مسابقاتی داشتیم از وزن کشی واقعا میترسیدم و از وزنم شرمگین میشدم.این رو هم بگم که من با وجود تپل بودن بسیار عالی کار می کردم و مقام های زیادی هم در سطح استان و کشور بدست آوردم و نزدیک به ده سال در این رشته به طور حرفه ای با وجود اضافه وزن کار کردم و بنا به دلایلی نتوانستم به ادامه فعالیتم بپردازم.اما به بدنسازی ادامه دادم که این هم تنها وقتی برایم اثر گذار بود که من رژیم غذایی هم در کنارش رعایت می کردم.مدتی رژیم غذایی معتبری از کارشناس تغذیه گرفتم و در مدت 4 الی 5 ماه 15 کیلو کاهش وزن داشتم تا اینکه به دلیل شیوع کرونا باشگاه ها بسته شد و من کم تحرک شدم اما رژیم رو کم و بیش و ازادانه تر از قبل ادامه میدادم و وزنم چندین ماه ثابت ماند.گذشت تا اینکه من برای کنکور شروع به مطالعه کردم. اونجا بود که من تقریبا بی تحرک شده بودم و به دلیل استرس و فشار درسها پرخوری عصبی گرفتم و رژیم رو هم به هم زدم.هرروز چاقتر میشدم و احساس نفرت از خودم و جسمم هم بیشتر میشد و بدم میومد که جلوی آینه برم یا از خودم عکس بگیرم که البته این معضل با لاغری از بین رفته بود اما با برگشت چاقی انگار قدرتمند تر از گذشته به من بازگشت.من تا همین الان که دارم براتون مینویسم دارم برای کنکور اماده میشم و دو ماه به کنکورم مونده و به جایی رسیدم که دیگه تحمل این چاقی رو ندارم و با گریه از خدای عزیزم درخواست کردم که راهی به من نشون بده ناگفته نماند که من بدلیل فشار درسی نمیتونم رژیم غذاییم رو حفظ کنم و از طرفی تصمیم داشتم بعد کنکور رژیم بگیرم اما من واقعا دیگه بیش از این تاب این همه کمبود اعتماد به نفس رو نداشتم. من با لاغری ذهنی از طریق یکی از اساتید جذب آشنا بودم اما به دلایلی امکان تهیه انها را نداشتم تا اینکه با الهامی از طرف خدای مهربونم این کلمه رو سرچ کردم و اولین سایت یعنی سایت اینجا رو باز کردم و با دیدن فایل های رایگان با خوشحالی از خدای خوبم سپاسگزاری کردم. من هدایت شدم و به این مسیر ایمان دارم و امیدوارم که من هم یکی از شگفتی سازان باشم.از عوامل چاقی من چاقی افراد خانواده و فامیل و موروثی بودن و بی تحرکی و پرخوری به خصوص پرخوری عصبی وخوردن تنقلات و هله هوله و ناتوانی در کنترل مقدار غذای مصرفی به خصوص غذا های مورد علاقه و در آخر ترس از چاق شدن است.از شما سپاسگزارم که این متن رو خوندین با آرزوی بهترینها و تناسب اندام برای شما دوستان عزیز.
به نام خدا
انشای من:
من لیلا هستم
قصه من برای یک دو سال گذشته است. چون من همیشه لاغر بودم. همیشه خوش اندام بودم. من ذهن خوبی داشتم و باور داشتم همیشه متناسب و خوش اندام می مونم. اگر هم گاهی پیش می اومد که کمی وزنم می رفت بالا با یه نگاه به خودم می گفتم دوباره کم میشه و کم می شد! من به لاغری ذهنی ایمان داشتم. قبلا هم فایلهای رایگان استاد عطاروشن رو گوش داده بودم (فکر کنم قبلا 10 تا فایل بود)
معمولا وزنم حدود 60 بود وزن 58 رو دوست داشتم و این وسط وزنم بالا پایین می رفت. یه روز دیدم کمی شکمم چاق تر شده. شده بودم 63 فکر کنم. و می دونم اونم تاثیرات ذهنی بود که باید از بین می رفت. داشتم به این فکر می کردم و با حرفهای دیگران در ذهنم مقابله می کردم که اتفاقات خانه نشینی کرونا پیش اومد. اینقدر حرف از چاقی شد، اینقدر نوشته هایی رو خوندم و آدمهایی رو دیدم که می گفتند تو خونه نشستیم می خوریم و چاق می شیم… حرفهایی که خیلی هاش رو شنیدید.
متاسفانه چون شرایط روحی خوبی نداشتم خودم رو رها کردم و بعد از چند ماه احساس کردم چاق تر شدم و وزنم شده 66-67. به خودم اومدم و دوباره شروع کردم به ساختن و پیدا کردن باور های درست. این وسط راه های اشتباهی هم رفتم. ورزش توی خونه با استرس! رژیم!!! دمنوش!!! هر بار وزنم تا 65 می اومد و دوباره برمی گشت. دنبال دوره بودم. دنبال یه جایی بودم که انگیزه ام بیشتر بشه و راه درست رو پیدا کنم. اومدم اینجا اما نمی دونم چی شد که دوباره گم شدم و رفتم یه گروه دیگه. دو ماهی اونجا روی ذهنم کار کردم و شدم 63. خیلی خوشحال بودم اما اونجا رو دوست نداشتم. ته ذهنم می گفت فقط استاد عطاروشن. احساس می کردم اون گروه دائم حرفهای استاد عباسمنش و استاد عطاروشن رو کپی می کنند.
وقتی دوباره اومدم اینجا دیدم این مسیر لاغری من اینجا بوده مثل آب در کوزه و من تشنبه لبان!
با تعهد شروع کردم. شروع کردم به نوشتن تا یادم نره و دوباره گم نشم.
خیلی خوشحالم. خیلی احساس خوبی دارم. مطمئن هستم بهترین و درست ترین راه همین راهه.
(سعی کردم خیلی خلاصه بنویسم که دوستان اگر تمایل به خوندن داشتند حوصله شون سر نره!)
برای همه دوستان آرزوی سلامتی و تناسب اندام دارم. زندگی تون پر از عشق و برکت.
به نام خدا
سلام استاد بله درسته زمانی که با تلاش زیاد و راهای زیاد و کار هایی که فقط رو. اعصاب ما تاثیر خوبی نداشت رو انجام میدادم که تاثیرش موقت بود یا گاهی به جای این که بهترشه بدتر هم میشد که به لطف خدا در مسیر صحیح لاغری با ذهن قرار گرفتم و اول لطف خدا و بعد شما استاد ممنون بابت زحماتتون الان احساس میکنم که اول از همه اعصابم آروم تر از قبل شده و به صورت ناخودآگاه همیشه با خودم میگم که این مسیر همون مسیر درسته مسیر واقعا درست اشتیاق همیشگی و استمرار رو داره که من در این مسیر هر روز مشتاق تر و مشتاق تر میشم
خیلی ممنونم
سلام به دوست خوبم جنابت عطار روشن همشاگردی عزیزم من محبوبه هستم یه خانم متاهل ۳۴ ساله با قد۱۵۸ ووزن ۷۳ کیلو گرم . وقتی گفتید که به صورت انشاء داستان چاقی رو بنویسم واینکه از کجا شروع شد این چاقی رفتم به زمان های خیلی دور من در کودکی بچه ی متناسبی بودم در دوران نوجوانی هم همیشه مواظب بودم تا چاق نشوم اون موقع ها اصلا به شیرینیجات علاقه نداشتم وفقط ترشیجات میخوردم لواشک قرقوروت آلوچه ودختر شر وشور واکتیوی بودم همش درتکاپو گشت وگزار بودم پیاده روی زیادی داشتم ووزنم هم بین ۵۵ تا ۵۷ بود تا این که نامزد کردم همسرم به شدت منو محدود کرد درخانه واجازه بیرون رفتن نداشتم واون همه تحرک وپیاده روی کلا از بین رفت وشدم یه دختر افسرده واز اونجا میل به خوردن شیرینیجات در من قوت گرفت وشروع به خوردن شیرینیجات کردم ششم ماه بعد که ازدواج کردم وزنم به ۶۲ رسیده بود ومن عاملشو خونه نشستن میدونستم والبته وقتی خیلی ناراحت وعصبی میشدم میل به خوردنم زیاد تر میشد .
بعد از ازدواج محدودیت ادامه داشت ومن که حالا از ۶۲ به ۶۵ ویا بیشتر رسیده بودم عزمم راجذم کردم تا دوباره لاغر شوم ویک رژیم وحشتناک رو شروع کردم به مدت دوماه از خوردن نون وبرنج خودم رو محروم کردم والا عملا چیزی نمیخوردم وزنم به سرعت کم شد چون شنیده بودم چربی تازه زود آب میشه ولی بدن لرزه گرفته بودم واعصاب هم به خاطر کمبود ویتامین ضعیف شده بود ریزش موی شدید گرفته بودم ودقیق یادم نیس درمدت چند ماه من وزنم به ۵۰ کیلو رسید بعد از اون رژیم رو رها کردم نه اینکه برم سر پله اول ولی خوب باز وزنم بالا رفت کم کم شاید تا دوسال بعد به وزن ۶۳ کیلو رسیدم وبعد از اون باردار شدم درایام بارداری خیلی ویار داشتم واصلا چیزی نمیخوردم در ایام بارداری وزنم کم شد ودر آخر رسیدم به وزن خودم ولی بعد زایمان همه میگفتن بخور شیره زیاد بشه ومن میخوردم باکس باکس دلستر واب قلم لیوان لیوان میخوردم تاشیرم زیاد بشه و به یکی دوماه نرسید که بالاترین وزنی که تجربه نکرده بودم رو تجربه کردم واونم وزن ۷۸ کیلو خلاصه دوباره یک سال با همین وزن ادامه دادم وبعد رژیم خلاصه این پروسه ادامه داشت تا به این سن رسیدم وحالا یکی از این عوامل رو یکی بیتحرکی میدونم ویکی اینکه نمیتونم جلوی ولع خوردنم رو بگیرم اصلا مخصوصا آلان واین دوره با اومدن این بیماری خونه نشینی تفریحم شده خوردن ریزه خوری والبته بیشتر وبیشتر خوردن تنقلات وشیرینیجات خوردن وغذاهای سرخ کردنی وفست فودی والبته فکر میکنم وقتی سن بالا میره اضافه وزن هم اتفاق میافته واراده قبل رو ندارم ونمیدونم رژیم بگیرم والبته یکی از مشکلاتم اینه که وقتی کم میخورم عصبی میشم وتن لرزه میگیرم امیدوارم کامل نوشته باشم
شاد وپیروز باشید
بنام خالق زیبایی ها باسلام وعرض ادب خدمت استادگرامی دلیل چاقی من کم تحرک بودن من است خب من خیلی ازاطرافیانم را میبینم ک خواب زیادی دارند ولی اصلا چاق هم نیستن پس کم تحرک بودن من نمیتونه دلیل چاقی من باشه دلیل دوم چاقی من اینکه همیشه میگم من مث مادرم هستم درحالی ک بقيه خواهرانم اصلا چاق نیستن پس اینهم نمیتونه دلیل چاقی من باشه دلیل سوم من تیروییدکم کارمن ک خیلی ازاشخاص میشناسم ک تیرویید دارند ولی چاق نیستن پس اینهم نمیتونه دلیل محکمی برای چاق بودن من باشه من بسیارکم خوراک هستم وهمیشه تکراراین جمله ک من هواهم میخورم چرا چاقم درحالی ک میدونم همچنین چیزی صحت نداره ک باخوردن آب کسی چاق بشه پس این هم نمیتونه دلیل برای چاقی من باشه من راهکارهای زیادی راامتحان کردم برای لاغری پزشک رژیم ک ب وزن ایده آل رسیدم ولی بعدازدوسال دوباره وزنم برگشت باشگاه رفتم بازهم وزن سابقم برگشت یکسال ب ک بدنبال همچنین چیزی بودم لاغری باذهن وهربار ک مطالب میخوندم توسایتها سایت لاغری باذهن برای من بازمیشد ولی بخاطرهزینه دوره اموزشی موفق ب شرکت دراین دوره ها نشدم وکم کم ناامید شده بودم ک سایت شما لاغری باذهن رایگان ب چشمم خورد وبا گفتن خدایا شکرت واشتیاق زیادی شروع ب گوش کردن فایلها کردم وخدارا سپاسگزارم ک دراین مسیر من راهدایت کرد ومن بعدازپیداکردن دلایل چاقی وتحلیل انها پذیرفتم ک خودم مسول چاقی خودم هستم ازشماجناب عطارروشن ممنونم بخاطرایجاداین سایت امیدوارم موفقیتهای بالاتری راکسب کنید
با سلام خدمت استاد عزیز
به گفته مادرم من از دوران نوزادی چون تنها باشیر مادرم سیر نمیشدم شیر خشک هم به من میدادن که سیر بشم برای همین همیشه توپول بودم بعدها که بزرگترشدم وقیافه واندامم شکل گرفت همه گفتن عین مادربزرگش شده چون من چاقی موضعی پیدا کردم وهمه منو عین اون خدابیامرز میبینن ازطرف خانواده پدری هم ارثی همه چاااقن اشتهای خیلی زیادی هم دارم و ازهیچ غذاوخوراکی بدم نمیاد وبه گفته دوستان واشنایان غذا رو با لذت میخورم طوری که بقیه هم هوس میکنن غذا بخورن خوردن عصبی هم البته دارم ریزه خواری هم میکنم فعالیتم خیلی کمه ولی گاهی پیاده روی میرم از ورزش متنفرم وخودم هم قبول کردم که چاقم دیگه واین موضوع منو ناراحت میکنه همیشه هرچی سنم بالاتررفته بیشتر اذیت میشم از حرف ونگاه بقیه واعتمادبنفس اصلا ندارم
باتشکر 🌺
سلام
خب من نظر همرو خوندم حالا نوبت منه.
چرا من چاقم و چاق شدم؟
من نسبت به سه تا برادرم از بچگي گرد و توپول تر بودم
چاق نبودم ولي لاغر هم نبودم
خودم با خودم اولش مشكل نداشتم ولي توي مدرسه دوران دبستان دخترا اكثرا لاغر بودن بمن توپول ميگفتن و من اينو اصلا دوست نداشتم.
سعي ميكردم گوشت نخورم چون فكر ميكردم گوشت باعث چاقي ميشه.
خوبم نتيجه داد البته و من خيلي لاغر شدم ولي مدتي بعد دوباره پر شدم نه چاق.
ديگه با اين موضوع كنار اومده بودم تا دوران آخر دبيرستان و تغييرات هورموني يسري دارو مصرف كردم كه تو مدت سه ماه بي نهايت چاق شدم.
اون شروع چاقي من شد و شروع تلاشهاي جدي و انواع رژيمها و ورزشها براي لاغري.
چرا امروز كه ٣٢ سالمه چاقم هنوز؟
قدم ١٦٦ وزنم ٧٢
من از بچكي تحرك رو دوست ندارم اين حتما يه عامله
البته الان مدتيه پياده روي رو حتما ميكنم و احساس ميكنم كمك ميكنه
شغلم شغل بي تحركي بود كه روزي ١٢ ساعت روي صندلي بودم
كلا استخونوام درشته لاغر لاغر هم شدم ٥٣ كيلو بازم هنوز نسبت به لاغرا كمي گردترم
اين عامل مهمترينه
صادقانه من احساسي و عصبي غذا ميخورم اين عامل اصليه
٩٠٪ موارد بدون اينكه گشنم باشه ميخورم
من غذاهاي چرب و فست فود و برنج و روغن و شيريني نخوردم كه چاق شدم
من اصلا گشنم نميشه ولي خسته ميشم ميرم اشپزخونه
ناراحت ميشم در بخچالو باز مبكنم
استرس ميگيرم ميخورم
خيلي خوشحالم ميخورم
بيكارم ميخورم
يه رابطه عاشقانه به خوردن دارم دلم بي نهايت ميگيره اگه چند ساعت نخورم !اصلا هم گشنم نيست ولي ميخورم
ميوه ميخورم لبنيات خيلي ميخورم خشبكار ميخورم
اره همه سالمن ولي من به تكرر و بدون حس گرسنگي ميخورم
بعد هم عذاب وجدان ميگيرم
يه خسي ميگه كه تو چاقي مثلا اينارم بيخود خوردي
حالا بيشتر بخور تا تنبيه شي تا ديگه از فردا هيچي نميخوري!
من سالهاست اينطور بيمارگونه خودمو تنبيه كردم و خوردم و خوردم و نخوردم و نخوردم
خسته ام از اينكه ٢٤ ساعت به فكر غذام
خسته ام از همه اين مسائل مربوط به چاقي
من بي نهايت
بي نهايت باور دارم و مطمئن هستم مشكل اصلي ذهن منه اما تا امروز كتابي نبود كه بهم كمك كنه امروز ابا اين گروه اشنا شدم و قلبم بهم ميگه صد در صد كليد مشكل اينجاست و من ذهن عزيزمو باز و آماده ي يادگيري تمام درسها گزاشتم.
ممنون از شما
الهام
باسلام
من دلیل چاقی ام راترس ازچاقی واین طرز فکرمیدانم که باخوردن هرچیزی که سبب افزایش وزن میشود احساس میکنم وزنم سنگین شده وبا گرفتن حتی چند روز رژیم فکرمیکنم وزنم کم شده است .طرز فکر اینکه هروقت بخورم چاق میشوم ترس ازانواع بیماریهایی که باچاقی همراه است باعث میشود من پس از خوردن ،خودم راسرزنش می کنم و احساس میکنم دارم بیمارمیشوم واین خلقم راپایین می آورد وبرای خلق بالا دوباره میخواهم بخورم ومن دریک چرخه گیرمیکنم.موضوع که خیلی من رادرفکر فروبرداین بود که به جای راه حل برای چاقی دنبال دلیل چاقی باشیم.ممنونم ازشما
سلام عرض میکنم خدمت شما استاد محترم
من به شکفتی های قدرت ذهن ایمان کامل دارم و مطمئن هستم خدای مهربونم منو به این سمت هدایت کرده چون دنبال راهی بودم که به راحتی تو وزن ایده ال خودم بمونم دلایل چاقی من از دوران کودکی فکر میکنم باشه من خوردن غذاهای چرب و فست فوو خوردن شام برنج و نون زیاد باعث چاقی من شده خوردن نهار بیشتر از ۵ قاشق برنج و کم تحرکی خواب زیاد و استعداد چاقی از خانواده اینها دلایل چاقی من هستند ورزش نکردن من الان ورزش میکنم و عاشق ورزش هستم ولی وقتی رژیم خودم رعایت نمیکنم چاق میشم در صورتی که وقتی دقت مکنم میبینم خیلی زیاد غذا نمیخورم ولی توی ذهنم به این باور رسیده که وقتی رژیم نگیری چاق میشی میخواهم بدون هیچاسترس و نگرانی غذا بخورم توی وزن ایده الم بمونم خدایا شکرت .تشکر ازشما استاد محترم برای این لاغری با ذهن
بنام خدا
دلیل چاق شدن خودم را مینویسم
یکی از،دلایل این بود که دوست داشتم چاق بشم چند کیلو را نمیدانم چون نوجوان بودم و خیلی لاغر فکر میکردم همه به چشم یک لاغر مردنی ویا ضعیف بهم نگاه میکنند .اون زمان دهه ی شصت هر،کی چاق بود همه دوستش داشتن خوشکل بود خوش هیکل خوش لباس بود قوی بود و خیلی چیزهای دیگه .من از جوانی شروع به اضافه وزن کردم و فکر میکردم علتش چون هر،روز با دوستام تو دانشگاه نهار میخورم بیشتر برنج میخوردم تند تند غذا میخوردم خودم علتشو این میدونستم یا میگفتم استعداد دارم که دارم،چاق میشم .
مشکلات من با اضافه وزنم موقعی شروع شد که تو مدرسه مانتو گشاد میپوشیدم روم نمیشد بدوم احساس میکردم از همه بزرگترم تو بازیهای مدرسه والیبال ،وسطی دیگه روم نمیشد شرکت،کنم در صورتی که،قبلا همش سر،من تو مدرسه دعوا بود که بیان تو گروهم چون همیشه برنده بودم اما با اضافه وزن دیگه نتونستم آن فعالیت را داشته،باشم .
یکی دیگه مشکلات من،با چاقی وقتی عقد کردم لباس عروسم تنگ بود خیلی خجالت کشیدم جلو فامیل شوهرم بعد هم باردار شدم و،به همین دلیل که باید به اندازه دو نفر غذا بخورم هیچ رعایت نکردم تا به،۸۰ کیلو رسیدم بعد زایمان هیچ اضافهوزنم کم،نشد تا با شیردهی که بازم باید میخوردم که شیرم زیاد،بشه تو همون ۸۰،ماندم و مشکلات پا درد احساس سنگینی مشکل لباس پوشیدن همه به سراغم آمدند
اینم از دلایل و مشکلات چاقی من .
بنام خدا
من چراچاق شدم .درطی سالهامن دلایل زیادی برای چاقی وچاق موندن خودم داشتم مثل پروخوری وکم تحرکی وخیلی چیزهای دیگه مثل روغن اضافه کردن به غذامثل خواب بعدازناهارمثل خوردن غذاهای پرچرب وپروتیین دار و ورزش نکردن و خوردن دارو .
ودرمن این باوروجودداشت که من چاقم چون خلقت من وشانس من همین هست و خواهد بود.
درطی تمام زندگیم که خودموشناختم چاق بودم و همیشه درزمانهایی ازاطر افیانم به خاطرچاقی طردمیشدم وهیچ دوست به خصوصی نداشتم درتوجه کردن به چاقی مشکلی نداشتم چون بچه که باشی همه چیزازنظرت به اندازه ی افکارت بی نهایته درسته که من چاقی رونمیفهمدم چی هست ولی احساسم به من این درک رومیدادکه یکجا ی کارایرادداره .همیشه مادرم دلیل چاقی منودارودادن به من میدونست وبه همه میگفت که اگه این داررو روبخوره به اندازه ی یک فیل غذامیخوره .وحالادرنظربگیریداحساس من دراون زمان چی بود و تفکرات من وتصوراتم منوتاکجامیبرد.به من میگفتن که چاقی من ارثیه درحالیکه ارثی نبودهمونطورکه درفایل دوم مسیر لاغری من گفته شدچاقی من آموزشی بودومن چاقی رویادگرفتم که حالاچاق هستم .درطی تمام عمرم این افکار ومرورمیکردم که چرامن چاقم وکسانیکه میشناسم چاق نیستن .همهی مادلیل چاق بودن خودمونوارثی بودن میدونستیم ولی حقیقت اینه چاقی ما به مامنتقل شده چطور.؟مثل یک ویروس .همه ی مامیدونیم زمانیکه مراقب نباشیم ویاحتی اگرهم مراقب باشیم به صورت خواسته یا ناخواسته دچارمریضی میشیم که اکثرا هم ناخواستس . مراقبت میکنیم که سرمانخوریم ویامشکلی برامون پیش نیاداما ما بازهم دچارمشکل میشیم . چرابه این دلیل که ما همیشه ترس وواهمه داریم وخیلی به چیزی که وجودنداره توجه میکنیم و براش آموزش هایی دیدیم وبهش فکرمیکنیم .درموردچاقی من تمام عمرم چاقی رویادگرفتم واموزش دیدم ازخانوادم اینکه چه قدر غذابخو رم چطوررفتارکنم من ازخونوادم کپی میکردم وهمه ی اطلاعات رو ازاونها درذهن خودم ثبت می کردم وبه عملکرددرزندگیم نشونش می دادم و به همین خاطر هم هست که من چاق شدم .فرق زیادی بین ارث وانتقال وجود داره
ارث چیزی هست که در درون جسم وجود داره درژن افراد درسلولهای ماهست که ازقبل نوشته شده وهیچ اختیاری دراون نداریم اما انتقال به این شکل هست که به ماتزریق میشه یامااونوانتخاب میکنیم یابه سمت ماجذب میشه پس چاقی رو ما با یادگرفتن از آموزشهای اطرافیان یادگرفتیم واونودرزندگی عمل کردیم اینکه چی بخوریم چطورباغذا رفتار کنیم همه ی لحظاتی که من درکنارخونوادم بودم تک تک کارهایی که انجام می دادن رویادگرفتم وبه حافظه وذهنم منتقل کردم و همه ی اونها تبدیل به کدهایی شدکه بدن منودرمسیر چاقی قرارمیداد چاقی من به خاطر آموزش دادن من به ذهنم بودحتی درزندگی هم رفتارهایی که انجام می میدادم برگرفته از افکاروباورهایی بودکه خونواده به من منتقل کردن ومن نقشی دراونهانداشتم درتمام زندگیم اگرمیدونستم که به این شکل من چاق شدم شایدبهترمیتونستم عمل کنم اما حالا که فهمیدم آموزشهای لاغری روجایگزین میکنم ولاغرمیشم یک نمونه از رفتارهایی که میشناسم این هست که من تارسیدن به فشارودردغذارومیخورد م وبازهم بعدش میخوردم موضوع اصلابحث سرغذانیست موضوع نحوه ی رفتارمان باموادغذایی هست وافکاری که من درباره ی موادغذایی دارم که باعث میشه زمان مواجه شدن با غذا چنین رفتاری داشته باشم همه ی ماچاقی روازخانواده یادگرفتیم به ما سبک زندگی وتفکرشون منتقل شده به خاطر همین به این مرحله رسیدیم .چون حق انتخابی نداشتیم مثل حرف زدن مثل خیلی ازچیزهایکه ازخانواده یادگرفتیم افکارماوباورهای ماوطرزرفتا مابراساس آموزش خانواده تغییرکردومابه سمت آموزشها یی که داده شده حرکت کردیم درچاقی هم به همین شکل بوده سالهامن درترس ازچاقی وچاق ترشدن بودم اماالا ن درک میکنم که چاقی من به خاطر آموزشهای هست که ازخانوادم دیدم .مثل غذاهرچقدربیشترباشه سیرترمیشم ویابرای اینکه سیربشم بابرنج نون میخورم ویااینکه برای اینکه غذاخوشمزه ترباشه وجلوه ی غذابیشترباشه پرچرب ترمیشه وزمانی هم که اقدام میکردم برای رژیم بیشتربهم یادمیدادن که چه غذاهایی بیشترباعث چاقی میشه وچه کارهایی بایدبکنم که چاق نشم دوباره ودرواقع هم من هم اونها انتظار چاقی وچاقترشدنوداشتیم چون سالها به این شکل زندگی کرده بودیم من چاق شدم چون چاقی روزندگی کردم وبه عنوان بخشی مهم از زندگیم پذیرفته بود مو بنابراین من چاق موندم وچاقترشدم من تمام زندگیم درمسیرچاقی بودم حتی در زمانیکه رژیم میگرفتم برای لاغرشدن چون بعداز رژیم من برمیگشتم به زندگی قبل خودم وزندگی قبل من هم چاقی بودپس برای لاغرشدن لاغری روبایدیادبگیرم تالاغربشم ..ودرمسیرزندگی تغییرایجادکنم .حتی یادبگیرم که اگرمیخوام که لاغربشم برای فقط خودم باشه نه برای راضی کردن همسرنه برای بچه دارشدن ویابه دست آوردن تمجیددیگران بایدبه چاقی به عنوان یک تجربه وبه لاغری به عنوان یک علاقه وفقط علاقه ای به اینکه ایجادتغییرکنم برای خودم فکر کنم واینطوردرمسیرلاغری قرارمیگیرم ولاغرمیشم.چون بااحساس نیازبه لاغر ی مانع از لاغری خودم میشم وبهش زمانیکه به عنوان علاقه نگاه کنم راحت تردرمسیرقرار میگیرم. با سپاس فراوان از شما.
سلام استاد وقتتون بخیر و اما دلیل چاقی من من از بچگی به دختر کاملا متناسب بودم نسبت به دختر عمو هام قد بلندتری داشتم اما خب کاملا لاغر بودم تااینکه وارد راهنمایی شدم و نمیدونم به طور عجیبی خانواده به من میگفتن وای چقدر چاق شدی اما خب من میدونستم که اینطور نیست حتی سایر لباس ام هم اون موقع یک بود تا اینکه بخاطر آزمون های ورودی من شروع کردم درس خواندن و هیچ تحرکی نداشتم البته قبلش هم کار خاصی نمیکردم اما خب لاغر بودم این روند که اطرافیان من بهم میگفتن وای چاق شدی که چقدر هم الکی بود مار دستم داد تا اینکه سال یازدهم من سایز لباسم به دو رسید و فجیع ترین وقتش موقع کنکورم بود که در واقع چاق شدن اصلی من همین موقع بود من فهمیده بودم اگه میخوام درس بخونم باید حسابی خودم رو تقویت کنم و حسابی تو این یه سال چاق شدم و این عادت رو هنوز هم ترک نکردم هر چیزی که که بخوام هر وقتی بدون توجه به این که سیرم میخورم 🤦🏼♀️🤦🏼♀️ اما خب در کنارش ورزش هم میکردم که نتیجه نداد و زود هستم کرد و الان به طور عجیبی به لاغری با ذهن امیدوارم و مطمئنا من میتونم دوباره متناسب بشم 💪🏻💪🏻
داستان چاقی من=من نفهمیدم کی چاق بودم یا چاق شدم و درک درستی از چاقی هیچ وقت نداشتم…انقد میدونم اطرافیان ذهن منو چاق کردن و دلیل این رفتار رو واقعا درک نمیکنم…داستان زندگی من 2/1/1374آغاز شد😍دختری بهاری با وزن 3/5کیلو و قد 51❤️ مطمئنم همه شما نوزاد دیدید و میدونید یه نوزاد با این وزن کاملا طبیعی هستش…ولییییییی از همون روز اول اطرافیان منو با کلمه چاق صدا زدن…سنا به دنیا اومد انقددددددددددددددد چاق بود،مطمئنم شما هم وقتی بشنوید به یه نوزاد سه کیلو بگن خیلی چاق تعجب میکنید ،همنطور که من هنوز درک نکردم 😂من شروع کردم به بزرگ شدن…خوب این رو که استخون بندی ظریف و متوسط و درشت داریم رو همه قبول داریم…منم یه دختر با استخون بندی درشت و قد بلند و کاملااااا متناسب…ولی باز هم کلمه چاق روم بود…منم چون سنی نداشتم فکر میکردم چاقم ،انقد حرف ها اذیتم میکرد دلم میخواست مریض شم تا لاغر شم…چون اون موقع نمیتونستم درک کنم که من واقعااااا متناسبم…الان عکس هامو نگاه میکنم واقعا یه دختر متناسب و جذاب بودم ولی ذهنمو چاق کرده بودن…..واقعا یه دختر با قد 168 و وزن 56 …یه دختر خیلیییییی چاقه؟؟؟؟؟؟
انقد بهم میگفتن و تا میومدم یه چی بخورم با اخم مواجه میشدم با خودم لج میکردم وانقد میخوردم تا دل درد بگیرم… یادمه دبیرستان که بودم رفتیم لباس فرم بگیریم به من سایز ۳۸ دادن و همه اون اطرافیان میگفتن واییییی چقدر چاقی… خلاصه با ذهن چاق و باورهای چاق وزنم شروع کرد به بالا رفتن و تا ۷۹ کیلو رسیدم…همیشه رژیم های نصفه نیمه میگرفتم و ول میکردم ولی تو سن ۲۲سالگی یه تصمیم قاطع گرفتم برای لاغری و رفتم باشگاه ثبت نام کردم… من که فقط اطرافیان دیده بودنم وقتی رفتم باشگاه با کلی نظر مخالف نظراتی که شنیده بودم مواجه شدم با اینکه تو اوج وزنی که دیده بودم،وارد باشگاه شدم….چون اصلا یه ذره هم شکم نداشتم و با وزنم یه اندام خیلی متناسب داشتم…روزی کمتر از ده نفر بهم نمیگفتن که چقدر هیکلت خوبه و …من از همونجا یه تلنگر بهم خورد و شروع کردم روی اعتماد به نفس خودم کار کردن و تلاش برای رسیدن به وزن دلخوام…آنقدر عالی ادامه دادم تو مدت کمتر از یک سال به وزن ۶۳کیلو رسیدم و مدرک کاراکو بوکس گرفتم و سیکس پکاک داشت کامل میشد😍خلاصه همه بهم میگفتن ما چه کار کنیم مثل تو بشیم و …
تو یه شرایطی قرار گرفتم که دوباره وزنم اضافه شد… الان که نگاه میکنم شیرین ترین اضافه وزنی بود که به دست آوردم…چون من رو وارد راه درست زندگی کرد… تو راهی قرار گرفتم که هم جسمم رو متناسب کنم و هم ذهنم رو😍 الان که دارم مینویسم تمام کسایی که لوح سفید ذهن من رو خط خطی کردن رو با اعماق وجودم بخشیدم و دوسشون دارم…واقعا یه آدم متناسب تجربه های مارو درک نمیکنه و درس هایی که ما از زندگی میگیرم رو یاد نمیگیرند…ما تو یه جنبه تناسب نداشتیم ولی با درست کردن این یه جنبه سطح تمام جنبه های زندگیمون رو بالا میبریم…مهم ترین درس های که من گرفتم بخشش و حرف دیگران رو گلد نکردن تو زندگی بود…و از این به بعد هم خیلی درس های دیگه یاد میگیرم… دلایل چاقی من:همیشه شنیدم چاقی،،،،کم تحرکی،،،،تغذیه،،،،ژن،،،،،استخون بندی،،،،،درس خوندن،،،،حرص خوردن،،،،، ما خوشحالیم میخوریم،،،،ناراحتیم میخوریم،،،مریضیم میخوریم و این چاقمون میکنه،،،،اب هم بخورم چاق میشم،،،خدا خواسته من چاق باشم،،،،هر کسی یه تقدیری داره،،،،هر کسی یه اندامی داره اگه همه لاغر بودن سنگ رو سنگ بند نمیشه،،،،بدنمون چربی سازه،،،،،سوخت و ساخت بدنمون کمه،،،،غذا رو دفع نمیکنیم و میمونه تو بدن و تبدیل به چربی میشع،،،،دختر باید درشت قوی باشه چون میخواد زایمان کنه،،،،زن ها همیشه بدنشون بیشتر از مرد چربی داره چون میخواد مادر بشه،،،،یه با گوشت هزار تا عیب رو میپوشونه،،،،زنا همه قدیم هیکلی بودن به خاطر همین انقد قوی بودن،،،،تو به مادرت کشیدی استخون بندی آن درشته،،،،من سایز استخون بندی آن فقط فلانه قده،،،،
۲۰/۱/۱۴۰۰❤️جمعه❤۱۰:۳۵
سلام و عرض ادب منم مثل استاد قدمت چاقیم زیاده و از بچگی توپر و بعدها تپل شدم 😅 و تلاش های خیلی زیادی کردم برای رفع چاقیم ورزش هاس سخت و سنگین و رژیم های مختلف و خیلی دمنوش و دارو و خیلی خیلی روش ک دیگه واقعا بریده بودم و مثل اغلب افراد چاق منم هیچوق دنبال صورت مسئله و اینکه چرا منچاقم نبودم و در همه ی روش های قبلم دنبال پاک کردن مسئله بودم اینکه ک چاقی رو پاک کنم و از بیم ببرم در حالی ک ذهن من مشکل داشت فرمول های من طی سالها دچار مشکل شده بود چطوری میتونست با وجود مشکل ومانع ب اصل خودش ک تناسب بود برگرده من باید اون قطعه واون قسمت مشکل دارو رفع میکردم اونوق نیازی ب این همه سختی کشیدن و فشار اوردن ورنج نبود خود ب خود جسم من ب سمت تناسب میرفت ،سالها فقط دنبا این بودم ک از چ طریقی از چ روشی لاغر بشم و این چاقی ک در جسمم هست رو از بین ببرم. در حالی مسئله اصلی این بود ک من چاقی رو یاد گرفته بودم بیرونی نبود ک با فشار جسمم بره از درون خراب بودم و الان باید فرمول های جدید و آگاهی های جدید یاد میگرفتم و ب ذهنم میدادم و ذهنم خیلی راحت و اسون با اون اگاهی ها برام برنامه ریزی میکرد و منو ب تناسب میرسوند ، تمام این سالها فکر نکردم چرا من چاقم چرا چاق میشم ،اگه چیزیم راجب چاقیم ب ذهنم میومد میگفتم ارثیه من ب مامانم کشیدم ،و این باعث میشد حتی مسئولیت چاقیمم قبول نکنم ، خیلی سن پایینی داشتم ک از اطرافیانم میشنیدم ک کپی برابر اصل با مامانمم و خونواده مادری و همین باعث میشد ک دقت و توجهم بره سمت اونا ،قشنگ یادمه ۵-۶ساله بودم و با مامانم خونه مادربزگش میرفتیم ی خانوم کاملا چاق و تپل ک بخاطر چاقی پا درد داشت و با عصا راه میرفت من نگاش ک میکردم تو عالم بچگی میگفتم نمیخوام مثل اینا باشم مامان بزرگ خودمم اضافه وزن و مادرم ی زن جوان و توپر من سالها اونارو میدیم و هر سال ک میگذشت اونا چاقتر از قبل و این باعث ترسی برای من میشد دقیق یادمه ک دوران ابتدایی بودم ک با دختر همسایمون ک دوست صمیمیم بود و خونمون ناهار بود حرف میزدیم و اون برگشت گف ناراحت نشیا ولی تو هم داری مثل مامانت میشی شمکتو ببین اینجا بگم ک (دوستم و خانوادش ب شدت دختر لاغر و استخونی بود ) و از نظر اون ما خیلی چاق بودیم من خیلی خیلی احساس بدی پیدا کردم طوری ک باگذشت سالها هنوز اون جمله و لحظه ای ک برام گفتو یادمه ،و بعد اون من مدام خودمو جلو آینه وارسی میکردم هی نگا خودم میکردم دختر پری بودم ولی چاق و شکم دار نبودم ولی مدام میرفتم جلو اینه یا وقتی مینشستم سرمو میبرد پایین ببینم ی وق شکمم نزده بیرون و همین باعث استرس و نااراحتی من میشد از همون موقع نگا مامانم میکردم و میگفتم گشنم نیس نمیخورم ولی. فایده نداشت چون تنها بحث ارث ک نبود مامانم کلی مینشست و با خاله ها و دخترخاله هام ک هم سن مامانم بودن حرف میزدن و منم میشنیدم ک میگن ما اب بخوریم چاق میشیم معدمون بزرگه سوخت و ساز بدنمون کمه و خیلی ادم های با حوصله اییم و اینقد فرمون و باور ب من بچه میداد خب اگاهی نداشتم ک ب این چیزا گوش ندم و برم دنبال بازیم برعکس با ترس میشستم و گوش میداد تا بین حرفاشون شاید راه حلی هم بشنوم و اینجوری شد ک ترس از چاقی وفرمول های چاقی در من شکل گرفت و ب مرور ک بزرگ جوانتر میشد طی مراحل مختلف هی چاق و لاغر میشدم ی مدت ی روشی رومیرفتم وزن کم میکردم و ی مدت کوتاه میموندم و دوباره اروم اروم ب سمت همون فرمول های چاقی ک در ذهنم جا خشک کردن میرفتم ؛ طوری ک حتی الانم ک دارم با این مسیز زیبای ذهنی ب تناسب میرسم باز اطرافیانم مدام میگن ماندگار نیس ولی من به راهم ومسیرم ایمان دارم چون دارم از ریشه وذهن بازسازی میکنم و ب اصل وطبیعتمبرمیگرم چاقی طبیعت من نیست طبیعت و اصل من متناسب شدنه بس بدنم خیلی راحت و اسونتر میتونه بهش برسه اگه فرمولهای غلط وموانع برداشته بشن ؛ و خلاصه اینم از شروع چاقی من ک اونقد اروم بود ک خودمم متوجه زمان دقیقش نشده بودم ، اما الان من با فرمول های جدید و تغییر باورها و شناسایی موانع ب سمت تناسب ب حرکت در اومدم شروع تغییرات جسمی من از چند ماه قبل عید شد و از حرف های اطرافیانم متوجه شدم وخیلی خوب دارم ب تناسب میرسم و همین باعث شده اطرافیانم و اقوام ک میبینمم براشون تعجب اور باشه چون با هیچ روشی من این همه نغییر نداشتم. و ازم میپرسن ک چ رژیمی میگیری و اینبار چیکار میکنی برا لاغری و الان ک باشگاها تق و لقه چجوری لاغر میشی و وقتی میشنون ک من خونه ام ک باشگاه نمیرم تعجبشون بیشتر میشه گاهی شده ک بگم دارم فایل گوش میدم و با تغییر فرمول و ذهن لاغر میشم وخیلی کوتاه توضیح دادم ولی خب براشون مسخره اومده و مامانم ک خیلی جبهه میگیره در مقابلم تا من دهن باز میکنم بگم زودی میگه رژیم میگم من رژیم نیستم برمیگیره پیش بقیه میگه شما بگین کسی ک ی ذره غذا میخوره هر چی میدی بهش میگه سیرم و نمیخورم ب این اگه رژیم نمیگن چی میگن میگم مادر من ،من با همون مقدار سیر میشم ولی خب کلا با اینکه چن باریم فایل باز کردم گوش بده تا بفهمه ماجرا چیه فایده نداشته و من دیگه الان حتی کسیم ازم میپرسه سکوت میکنم و تو خلوت خودم برای خودم از راه و روش و مسیر زیبام میگم و انرژی میگیرم ، ولی دقیقا چیزی سر من در بچگی اومده الان سر برادر زاده ام داره میاد ی دختر ۶-۷ساله ک نا همین اواخر خیلی لاغر و متناسب و زیبا بود از بس بهش گفتن اشتهاش خوبه خوب میخوره و مثل ماهاس و ی مدت یاد گرفته بود سر سفره ب بقیه میگف ک زیاد نخورین چاق میشین بعد ب مامانم و داداشم میگف ک چرا شکمدارین چرا زیاد میخوری در واقع حرفایی ک شنیده بود و حدود ی سال پیش شروع کرده اروم اروم رو ب چاقی البته هنوز تپل و چاق نیست ولی از حرفاش ب شدت معلومه ک ترس داره از چاقی برا عید رفتیم پیرهن بگیریم براش ک چنتا پرو کردیم تنش و فروشنده مثلا خواست نظر بده گف این براش خوب بود و اون یکی پیرهن براش تنگ بود و شکمش معلوم بود یعنی این بچه باشن تا این جمله رو شنید شروع کرد ب گریه کردن و مجبور کرد ک از مغازه بیاییم بیرون وخرید نکنیم و هر چی فروشنده گف منظورم این نبود ک شکم داری منظورم اینه لباس تنگه خلاصه فایده نداش وی بچه ۶-۷ساله چن روز دپرس بود و وقتی رفتاراشومیبینم ب بزرگتر ها میگمک نکنین با این بچه مدام ب شوخی نگین بهش شکمت کو فرمول های اشتباه ندین ولی خب من نمیتونم در مقابلشون بیشتر از این واستم چون خودم اول راهم تازه دارم یاد میگیرم و خودم میخوام ک از فرومول ها دور بشم درسته این مسایل در اطرافم زیاده ولی من با ایمان واعتمادی قوی در این مسیرم و استمرار دارم تا نهالم کوچکمو ب درختی تنومند تبدیل کنم و مراقبش هستم
سلام عزیزم چقدر عالی توضیح دادین🌹
سلام استاد 🌹 من فکر میکم بخاطر کم خونی چاق شدم
سلام دوست خوب من
چه جالب یعنی شما فقط یک عامل بیرونی رو مسبب چاقی خودت می دونی ؟
اینکه خیلی عالیه
تو می تونی بسرعت لاغر بشی البته اگر موانع لاغری رو از سر راه ذهنت برداری …اصل کار اینجاست برداشتنموانع لاغری …..موانعی مثل
لاغر شدن سخته
من نمی تونم
عجله
ترس از لاغر شدن
ترس از موفقیت
انتظار نداشتن از خود برای متناسب شدن
تاریخ و زمان خاص تعیین کردن
وسوسه شدن برای رفتن روی ترازو
نگرانی و ترس موقع غذا خوردن
چاق کننده دانستن دسته ای از غذاها
توجه نکردن به گرسنگی واقعی و کاذب
شک کردن به مسیر لاغری با ذهن
تصمیم قاطع نگرفتن
اهمالکاری در انجام تمرینات خواسته شده
اهمیت ندادن به نوشتن در دفتر شخصی و در قسمت دیدگاهها
مسیله اشتهای زیاد را یک عامل بیرونی دانستن
اهمیت ندادن به قانون بها در جهان
نداشتن رویای لاغری
نادیده گرفتن ترازوی ذهنی
آگاهی نداشتن به عملکرد مغز و ذهن
و کلی موانع دیگه
برات آرزوی موفقیت دارم
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی🌹
من تا کلاس سوم راهنمایی متناسب بودم وخبری از چاقی نبود و از زندگی لذت میبردم اما از اول دبیرستان اضافه وزن و چاقی من شروع شد
چاقی من 👈بیشتر ارثی بود چون مامانم و خواهر بزرگترم هم شکم آورده بودن و مامانمو اینا میگفتن ما استخوان بندیمون قرص و محکم هست و برا همین چاق شدن ما طبیعیه وقتی میگفتیم چرا دوست و آشنا هامون لاغرن میگفتن آخه اونا استخوان بندیشون لاغر هست
👈و کم تحرکی و تغیر عادت غذایی آخه من از بچگی توی باغ بودم و مدام کارهای کشاورزی میکردم از بس تحرک داشتم حسابی متناسب بودم و غذاهایی هم که میخوردیم همش دست کار توی باغ خودمون بود از صبح تا شب بیشتر با انواع میوه ها و مغزی جات خودمون سیر میکردیم دیگه خیلی اهل ناهار و شام نبودیم اما زمانی که دیگه باغمون خشک شد دیگه از فعالیت روزانه و غذاهای سبک خبری نبود ما که خیلی اهل ناهارو شام نبودیم بیشتر خونه نشین واهل شام وناهار برنجی شدیم برای همین روند چاقی من شروع شد😔
معمولا تازمانی که داریم با یه جمع خانوادگی زندگی می کنیم چون هر روز داریم همه دیگه رو می بینیم خیلی متوجه تغییرات جسمی خودمون نمیشیم.مخصوصا اگه نظر بزرگترها این باشه که دختر باید هیکلی و محکم باشه چون دو روز دیگه میخاد بچه دار بشه و بچه داری کنه و خیلی دوست داشته باشن که بچه های تپل جلو چشمشون باشه خیلی متوجه چاقی خودمون نمیشیم و برامون خیلی مهم نیست چون خانواده ات همیشه طرفدارتن اما زمانی که توی اجتماع بریم چه مدرسه و دانشگاه باشه وچه مراسمی های دوستانه حالا فرقی نمیکنه عزا باشه یا عروسی یا دیدو بازدید و اطرافیانمون رو ببینیم و خودمون با اونا مقایسه کنیم حسابی چاقی ما نمایان گر می شه و زبان طعنه ها شروع میشه و هر کی یه چی میگفت که ما هم چاق شده بودیم رژیم گرفتیم لاغر شدیم
بهتره تو هم استفاده کنی همین یه جمله کفایت میکنه برای اعصاب خردیت و داغون شدنت مخصوصا اگه توی جمع بگن😔
به تبع چاقی محروماتی هم نصییبم شد ازانتخاب نوع لباس پوشیدن و رنگ لباس ها و اعتماد به نفس نداشته و بی انگیزه شدن برای مهمونی ودورهمی ها و گوشه نشین شدن و ترس از خوردن غذاها و حسرت افراد متناسب خوردن گرفته تاتحمل کردن نگاه سنگین اطرافیان در مهمونی ها که حالت از هرچی مهمونیه به هم میخوره و اعصاب خردیش کاری میکنه که خواب خوراک رو ازت میگیره و این گوشه ای از اثرات چاقی بر روی زندگی ما هست😔
اما مطمئنا این پایان زندگی ما نیست 😊و روزهای خوب از راه میرسن وکاری میکنن که کل این خاطرات رو فراموش میکنیم و لذت زندگی کردن رو میچشیم😊
پس پیش به سوی خوشبختی💪
سلام به استاد و دوستان عزیز
● فکر میکنید علل و عوامل چاقی شما چیست؟
من از کودکی به واسطه شغل پدرم که کشاورز بود به همراه خانواده در باغ زندگی میکردیم و این باغ تنها منبع درآمدمون بود، باغمون خیلی بزرگ بود و کلی درخت داشتیم درختایی مثل: گردو، بادوم، انار، سیب، گلابی، آلوسیاه، آلوزرد، زردآلو، گوجه سبز و…
کلی هم صیفی جات توی باغمون کاشته بودیم مثل: خیار، گوجه، بادمجون، کدو، پیاز، کلم، فلفل و…
کلی هم سبزیجات خوردنی و خورشتی… که اکثر اینها برای فروش چیده و بسته بندی میشدند.
همچنین گل چیدن (گل محمدی، نسترن، بیدمشک و…) و درو کردن (جو و گندم) هم داشتیم.
به همین دلیل ما تمام وقت مشغول فعالیت در باغ بودیم و تحرک بسیار زیادی داشتیم و تا اول راهنمایی من کاملا متناسب بودم. اما از اول راهنمایی، کم کم خشکسالی ها شروع شد و کار کردن ما در باغ محدود به ماه اردیبهشت و خرداد شد و بقیه ماه های دیگه ما بیکار و خونه نشین شدیم و منم توی ماه های دیگه فقط به درس و مشقم میرسیدم و تنها تحرک من در 10 ماه دیگه سال، پیاده رفتن و برگشتن به مدرسه بود ( البته مدرسه ام خیلی از خونمون دور بود) و چون از اطرافیان زیاد شنیده بودم که بی تحرکی آدم رو چاق میکنه، منم چون 10 ماه از سال تحرک نداشتم منتظر اضافه وزن بودم و کم کم به اضافه وزن دچار شدم. اما اضافه وزنم زیاد نبود به دلیل همون پیاده رفتن و برگشتن به مدرسه دلم خوش بود که یه کم تحرک دارم. اما زمانی که پشت کنکوری شدم و تمام وقت خونه بودم دیگه اضافه وزنم به اوج خودش رسید.
به نظرم پذیرفتن همین یک باور اشتباه (تحرک نداشتن) باعث اضافه وزن من شد😭😭 😭.
● چه مشکلات و خاطراتی از چاقی خود دارید؟
مشکلات چاقی که یکی دو تا نیست.
مشکلاتی که من با چاقی داشتم :
1. لباس رنگ شاد اندازه سایزم پیدا نمیشد و اکثرا لباس های تیره اندازم میشد.
2. روم نمیشد توی مراسم ها (عزا، عروسی، جشن تولد، دورهمی و …) شرکت کنم.
3. بیشتر از نیم ساعت نمیتونستم راه برم و بیشتر از این مدت به نفس نفس زدن میفتادم.
4. توی مدرسه و دانشگاه بجای ورزش های پرتحرک (والیبال، بسکتبال، بدمینتون و…)، بیشتر ورزش های نشستنی انجام میدادم مثل شطرنج.
5. از نگاه تحقیرآمیز دیگران خجالت میکشیدم.
6. اعتماد به نفس رو ازم گرفته بود.
7. منزوی شده بودم.
8. خودم رو لایق هیچ موفقیتی نمیدونستم.
خاطرات من از چاقی:
خاطره که زیاد داشتم اما بدترین خاطره من به جشن فارغ التحصیلی ارشد دانشگاه تهران (۱۰تیر ۹۸) مربوط میشه که من به خاطر اضافه وزن خجالت میکشیدم توی اون مراسم شرکت کنم، چقدر دوست داشتم برم بالای سن و اون تندیس فارغ التحصیلی رو دریافت کنم. چقدر هم اتاقیام و هم کلاسیام بهم اصرار کردن که پاشو بیا مراسم، اگه به خاطر پولش هست ما پولش رو بهت میدیم (هزینه جشن ۷۰ تومن بود) از این حرف بچها خیلی سختم گذشت. بچها فک کرده بودن به خاطر هزینه اش من توی مراسم شرکت نکردم ولی اونا نمیدونستن که مشکل من اضافه وزنم هست. روم نمیشد جلوی اون همه دانشجوی متناسب من با اون وزنم برم مراسم و با اونا عکس بگیرم. اون روز من تنهای تنها توی خوابگاه موندم و همه رفتن سالن آمفی تئاتر دانشگاه برای مراسم فارغ التحصیلی. اون ۵ ساعتی که تنها توی خوابگاه بودم فقط داشتم به خودم بد و بیراه میگفتم و به خدا گله و شکایت میکردم که این چه سرنوشتی هست واسه من رقم زدی؟ چرا منو اینجوری خلق کردی؟ و… اینقدر گفتم و گریه کردم که خودم خسته شدم…
خداروشکر دقیقا ۵ ماه بعد از این اتفاق (۱۲ آذر ۹۸) من با روش لاغری با ذهن آشنا شدم😊.
نشان های دریافت شده
اعظم هستم متولد ۴۸ کودکی بسیار لاغر بودم طوری که خونواده میگفتن سنگ بزاریم داخل کوله پشتی که باد نبره ات تا ۱۶سالگی هیکل خوبی داشتم خیلی از غذاها رو دوست نداشتم بجای غذا تونون بزارم نون تو غذا مثل کتلت املت و …میزارشتم اصلا نون دوست نداشتم برنج نمیخوردم کمی ته دیگ خورشتا مثل بامیه بادمجون ابگوشت و خیلی چیزا رو دوست نداشتم یه خواهر بزرگتر داشتم عاشق نون و غذا بود توی دوره جنگ ایران وعراق اومد و بیشتر با ما زندگی کرد حتی نون و سبزی رو با لذت میخورد کم کم اصرار کرد منم لقمه بگیرم و امتحان کنم و …کم کم اشتهام زیاد شد و شروع کردم به غذای مختلف خوردن و با لذت خوردن کم کم وزنم بالا رفت ولی خواهرم خیلی تغییر نمیکرد هر چقدر غذا میخورد خلاصه ذاعقه من عوض شد و همه غذایی میخوردم بعد ازدواجوزنم بالاتر رفت بعد بارداری بیشتر و زایمان بدتر تیروئید پر کار سمی گرفتم و روز بروز لاغتر تر شدم کلی دکتر و درمان تا یود رادیو اکتیو استفاده کردم به تشخیس پزشکم و تیروییدم کلا نابود و از بین رفت و ۲۳ساله قرص لوتیروکسین استفاده میکنم و حس کردم بیشتر چاق شدم و دیگه با رژیم هم خیلی کم نمیشه وزنم ولی همچنان سالی ده ماه رژیم بودم هیچوقت اونطور که خواستم نتونستم غذای مورد علاقه مو بخورم همیشه با ترس و لرز غذا و …میخورم امروز دنبال رژیم جدید و روش بهتری بودم که کم کردن وزن از طریق ذهن توجه مو جلب کرد و دنبال کردم و علاقه مندم امتحان کنم خیلی برام جالبه و اعتقاد دارم میشه دقیقا با ذهن همه کار غیر ممکن رو ممکن کرد چون قبلا با قانون جذب و ذهن اشنا شدم و تا حدودی پیگیر هستم و اعتقادم بیشتر شد که ما انسانهای توانمدی هستیم اگه قدرت ذهنمون رو کشف کنیم ممنون از دکتر که بفکر همنوعشون هستن و با این کار خیر خیلی ها رو به خواسته شون میرسونن و دل خوشحال میکنن با کمال احترام و قدردانی از دکتر و همه همکارانشون
درود دوستانم نسرینم😊مسیرم و پرقدرت از حسای خوب شروع کردم
از مسیر چاقی شروع میکنم
مثل همه شما من پرخوری و کم تحرکی بزرگترین عامل چاقی میدونم اینکه همه چیز میخورم و ناراحت میشم بعدش اینکه هیج تحرک ورزشی ندارم اینا منو چاق میکنن
قبلا بهم میگفتن تو ب بابات رفتی چاقی
ارتیع چاقیت چون حرص میخوری بیشتر چاق میشی تیرویید داری و منکه از عمد قرص برای پرکار شدن تیرویید میخورم و چقدر عذاب کشیدم واااای چه خودمو اذیت کردم
اینکه همش دارم چیپس میخورم
اینکه از بچگی خیلی هله هوله بخور بودم و تپل بودم و……..
همش توی گوشم این حرفا بود
حالا نشستم و کالبد شکافی کردم ببینم این دلیل ها واقعی هستن؟پس جرا فلانی مشابه منه ۶۰کیلو بیشتر نیست؟چرا فقط از بین ۶تا فرزند فقط من باید ب بابا ارث ببرم؟
حالم خوبع که الان خطاهای خودمو کشف کردم و جوابای چندساله رو پیدا کردم
قدم در این مسیر گذاشتم و ب خودم و اندامم فرصت و لذت میدم
سپاس فراوان
سلام استاد ودوستان با اراده فایل بار سوم گوش می دهم وهر بار مصصم تر میشم این راه ادامه بدم
تا به تناسب اندام برسم
تا بدنی سالم داشته باشم
تا رابطه ام با بقیه بهتر بشم
تا دیگه هر روز یه مشت قرص نخورم
تادیگه زانو درد نداشته باشم
تا بتونم لباسی دوستدارم بخرم
تا با خدا رابطه بهتری داشته باشم
به امید اینکه منم شگفتی دیگری در البوم شگفتی های استاد باشم ☺
سلام خدمت استاد عزیزو دوستان جان ،گام چهارم
بهترین راه برای قرار گرفتن درمسیر لاغری شروع حرکت از مسیر چاقی هست ،برای رفع هر مشکل اول باید مشکل را حل کنیم ،پس برای رفع چاقی و لاغر شدن باید ابتدا دلیل چاقی را شنا سایی کنیم،چرا ما چاق هستیم ؟من از دوم راهنمایی استارت چاقی ام زده شد ی کوچولو چاق شده بودم و سال بعدش ک دیگه شکم پهلوم در امده بود و ب همون سال هم ب سن بلوغ رسیده بودم همه میگفتن ب خاطر رسیدن ب سن بلوغه بهت ساخته چاق شدی با این دلیل من چاق شدم و سال هایی بعدی ک هرسال از سال قبل چاق تر میشدم دلایل متفاوت میشد مثلا اینکه چاقیم ارثیه ب مامانم رفتم ب عمه هام رفتم ،بعد از ۱۸ سالگی ک ازدواج کردم ک همه میگفتن ک ازدواج کنی خیلی چاق تر میشی ک همین طورم شد و بعد از ۵ سال ک باردار شدم هم دوباره وزن زیادی اضافه کردم ک اینم دلیل کاملا موجهی بود ک دیگه باردار شده بودم وطبیعی بودچاق شدن بعداز بارداری برای من خلاصه داستان اینکه مث ی آدم کور و بیسواد هرچی رو دیدم وشنیدم باورکردم تا من شدام اینی ک آلان هستم و ان شاالله ک ب تناسب اندام دلخواهم میرسم .ان شاالله
سلام خدمت استاد عزیز ودوستان،من ازوقتی بچه بودم تپل بودم اما وقتی راه افتادم کم کم لاغر شدم و حتی خیلی لاغر بودم بعد از اون دوباره وقتی 10 11 سالم بود باز چاق شدم فکر میکردم بخاطر ول کردن باشگاه ژیمناستیکی بود ک میرفتم اما بازم به مرور زمان تناسب اندام پیدا کردم همیشه میرقصیدم عاشق رقص بودم حتی تومهمونی تو ماشین مسافرت هرجا ک میشد میرقصیدم وهمه فامیل از هیکلم تعریف میکردن همه دوستام و یادمه همیشه زنداییم بهم میگفت ک دخترشو مجبور کنم یکاری کنم اونم مثل من برقصه وتحرک داشته باشه اخه اون خیلی چاق بود،ولی من بعد مدتی یکم رقصو ول کردم بخاطر درسام و یکم چاق شدم از سایز 38 به 40رسیدم چندماه بعدش توی 16سالگی نامزد کردم چشمتون روز بد نبینه کم کم چاقی اصلیم از اونجا شروع شد یادمه پدرشوهرم تو اوایل نامزدی برام لباس خریده بود اما چندماه بعد از عقدم اون لباس برام تنگ شد خیلی ناراحت بودم کم کم شروع کردم همه بهم میگفتن چاق شدی خودتو ول کردی هوای خودتو داشته باش دوروز دیگ باردار بشی میترکی ومن هی ناراحت تر میشدم،رفتم باشگاه ایروبیک مربی بهم برنامه غذایی داد ولی انچنان تاثیری نداشت نزدیک عید شد دیگ نرفتم چون نامزدم اومد دنبالم ک بریم خونشون واسه عید چون خونه هامون ازهم دور بود کل عید اونجا بودم بعدازعیدم بخاطر امتحان ودرس نرفتم باشگاه وشهریور اون سالم عروسیم بود من بازم لاغر شدم چون واسه کارای عروسی و جهیزیه خیلی سرم شلوغ بود موقع عروسیم بهتر شده بودم حتی بعدازعروسی ودیگه به لاغری فکر نکردم سرم گرم بود چون تازه عروس بودم واین مساله باعث شد بازم چاق بشم باز شروع کردم رژیم و ورزش رژیم ها و ورزش های سنگین بازم ول کردم خیلی سختم بود تا اینکه یکی از دوستام ی برنامه رو معرفی کرد کالری شماری و ورزش میکردم 8کیلو کم کردم اما بازم ول کردم،همش فکر میکنم چقد بی ارادم ک نمیتونم لاغر بشم همون دوستم با اون برنامه لاغر شد دوستای دیگم با روشای خودشون به هدفشون رسیدن ولی من نه دیگ خسته شدم واقعا همش فکر میکنم بخاطر چیپس و پفک و تنقلاته ک چاق میشم من شوهرم اوایل ازدواج بیشتر وقتا ناهار میومد ومیرفت باز شب میومد منم ک دیر بیدار میشدم من ادمی بودم که همیشه صبحونه میخوردم ولی چون باید ناهار اماده میکردم وقت صبحونه نداشتم و البته همسرم میگفت شام براش مهم نیست باشه یا نه ومنم راحت درست نمیکردم و کلا یه وعده غذا میخوردم وهروز ک همسرم میرفت رومبل مینشستم خوراکی هامو میاوردم باگوشی ور میرفتم یا تلویزیون میدیدم تخمه و نسکافه و پفک وچیپس و بستنی وهمیشه هم کیک و شیرینی درست میکردم و غذاهای فست فودی من فکر میکنم ک بخاطر اینها بخاطر دیر بیدارشدن کم تحرکی پرخوری ریزه خوری ازدواج تنهایی بی حوصلگی چون من از پدرومادرم دورم اونها کرج و من شمالم وهروقت حوصلم سرمیره فقط میخورم سایزم رسیده از 38به 46 یاحتی48 همه میگن چاق شدی خودتو جمع کن ولی هرکاری کردم موفق نشدم امیدوارم باروش شما بتونم لاغر شم ببخشید که سرتونو درد اوردم ممنون استاد
(شرح عالی، مشارکت در گسترش آگاهی)
.
سلام دوست عزیز..
توی نوشتتون خواندم ک گفتید امیدواری ک باین روش بتونی لاغر بشی ،
ببین عزیزم اگه باین دیدگاه بخای ادامه بدی متاسفانه اینجا هم نمیتونی نتیجه بگیری چرا؟؟چون نباید امیدوار باشید ، باید باور کنی .اونم ن باوری ک بخای زبونی بگی ک آره من باور کردم ..ک میتونم لاغر بشم ولی بی رمق باشی ، بی حوصله فایلها و گوش بدی
شاید الان باناراحتی بهم بگی ن من علاقه دارم ، اشتیاق دارم فایلامو با حال و حس خوب گوش میدم ،،ولی وقتی ک نوشتی امیدواری یعنی هنوز ب اون درک نرسیدی ک اینجا چطوره ، فضاش چیه ،،اگ همچنان ب دیدگاه امیدوار ب این مسیر نگاه کنی .شما حتی نمیتونی انتظار لاغر شدن رو در خودتون ایجاد کنید ،اگ باین دیدگاه امیدواریتون ادامه بدید گریبان عجله کردن میشی و هروزی ک میگذره خودتو برانداز میکنی ومیگی من ک دارم فایلامو گوش میدم و میبینی ک تغییر نکردی و ب نتیجه میرسی ک این روشن بهت جواب نداد و میری سراغ عوامل بیرونی ورژیم غذایی وورزش،،،
مسیر لاغری با ذهن رو باید قلبن باورش کنی عزیزم ،انقدری باور داشته باشی ب لاغر شدنت تواین مسیر ک اگر چاق هم شدی بهت گفتنم..اصلا ناراحت نشی ، کم نیااری .ادامه بدی استمرار داشته باشی.و حرف دیگران هم برات اهمیتی نداشته باشه..دیگران همیشه حرف برای گفتن دارن..چ اون موقع ک لاغر بودی ازت تعریف میکردن.چ الان ک چاقی و ی جوره دیگ ازت تعریف میکنن..و هروقت با اظهارنظر دیگران مواجهه شدی ک چاقتری،بگی عیبی نداره من ک تو مسیرم.. درسته الان چاقتر شدم اماازیه جایی متوقف میشه چون من در مسیر درستم….دوست عزیز شاید منظوری نداشتی ازین امیدوار بودن ،و اگر من ب اشتباه برداشت کردم ازت میخوام ببخشیم ..ولی اگر دیدگاهت اینه ک ب این روش هنوز اون باور و نداری ،،ک تنها روش صحیح و درست لاغر شدن مسیر لاغری با قدرته ذهن ..دوباره بشین با خودت خلوت کن .ببین چقدر ب بودنت تواین مسیر اطمینان داری…من این حرفا رو زدم ک با خودت دو دوتا چهارتا کنی ..ک ی وقت وقت بزاری و خدای نکرده نتیجه نگیری
باورت و ب این مسیر قوی کن..مصمم باش…و بجای امیدواری صبر ،صبر ،صبر داشته باشه..وقتی ک باور و ایجاد کنی در ادامه مسیر و تحت آموزش اون باوری ک خودت بذرشو کاشتی با کمک فایل های اولیه استاد در ادامه آموزش محکم و قوی ترش میکنی.همه چی ب نگرش خودتون بستگی داره…ب امید موفقیت و باور قلبیتون ب این مسیر 😍 🙏 🌹
عالییییییی بود عزیزم👏👏👏👏👌👌👌👌🌹🌹🌹
فایل “گام چهارم “:
من نمیدونم تا حالا چند بار این فایل را دیده ام اما همانطور که یک هنرجو ی لاغری از استرالیا در تلگرام فایل صوتی گذاشته بودند، این فایلها حتی بعد از بارها تکرار هم، جذابیت خاصی دارد و باز دیدن و شنیدن انها خوشایند است.
من که خیلی احساس خوبی دارم چون داستان استاد با صداقت و رو راستی و بدون سانسور و شفاف است و استفاده از ان برای من بسیار کار مرا راحتتر کرده است.
من از داستان ایشان ،تجربه شان و فایلهایشان استفاده میکنم و در حال لاغر شدنم. امروز موقع پیاده روی مرتب تصوير خودم را که در سن 18 سالگی با یک بلوز سفيد و شلوار لی متناسب و لاغر اندام بودم میدیدم.
احساس من موقع پیاده روی با فایل پیاده روی عالی است.
این را میگویم برای دوستانی که تا حالا این فایل را تهیه نکرده اند چون من این فایل را برای خودم به عنوان کادو و هدیه تهیه کردم. هدیه ای که به خودم دادم فایل پیاده روی بود، چون خوب لاغر شدم و خواستم برای خودم ارزش بیشتری قائل شوم.
میدونم حالت تبلیغ برای استاد است، ولی دوستان من استاد را مثل شما در سایت دیده ام و حتی اگر بخواهم نمیتوانم ایشان را ببینم، چون ساکن ایران نیستم ولی تاثیر این فایل برای پیاده روی شما مخصوصا ارتباط شما با خدا ،بسیار لذت بخش و تاثیر گذار است.
من چون لذت زیادی از این فایل برده ام خواستم این تجربه زیبا را با شما که دنبال لذت سالم هستید به اشتراک بگذارم.
من عکسهای خودم را برای سایت ارسال کرده ام چون در عرض 6 ماه به خوبی بدون ورزش و رژیم به نظر خودم خوب لاغر شدم و تازه اول راهم و در کنار این دوره دوره پاکسازی را هم شروع کرده ام .
تصویر لباس هایی که طی کمتر از شش ماه بودن در مسیر لاغری با ذهن در دو مرحله به دیگران بخشیدم
اگر عاشق لاغری باشید حاضر نمیشوید که به هر لذتی دست بزنید.
من توی عمرم تا حالا به لذتهایی که برای خیلی ها لذت به حساب میاید دست نزده ام چون بدن من برای من کعبه است و روحم در ان قرار دارد.
من با اینکه ساکن ایران نیستم ، به هیچ نوع نوشیدنی الکی یا حتی دخانیات لب نزده ام با اینکه وقتی کشور خودت را عوض میکنی خیلی بیشتر از کسانیکه در یک کشور خاصی همه عمرشان را زندگی میکنند باید اماده تغییرات باشی و مجبوری تغییر کنی، تغییراتی مثل زبان ، فرهنگ ، محیط زندگی ، دوری از وطن و هم وطن و خانواده و غیره.
من همیشه به پوچی لذتهایی که خانمانسوز است رسیده ام و رسیده بودم اما همیشه دنبال راه لاغری بودم که بالاخره پیدایش کردم و بابت ان به خودم افتخار میکنم. این لاغری به اضافه ان تیپ شخصیتی که من داشتم برای من بی نظیر بودن را به ارمغان اورده است ، مثل اینکه وجود من منتظر این دوره بوده وخداوند این دوره را سر راه من قرار داده چون من خواستم و ارزو کردم و خداوند این راه را سر راهم قرار داد. GPS من به سمت خدا روشن شده و من از مسیری صحیح به سمت او در حال حرکت هستم.
خدایا از تو سپاس، بابت این زندگی زیبا. ایران خاک مقدسی دارد و من بسیار خوشحالم یک استاد عزیزی که ساکن ایران هستند منجی من و دیگر دوستانی هستند که ساکن کشورهای دیگر هستیم . تکنولوژی هر چند هم پیشرفت کند ، باز قدرتمند ترین نیرو ، نیروی ذهن ماست که خدا را شکر من با افتخار از یک هموطن به سطح اگاهی مورد نیاز برای دستیابی دوباره ام به لاغری و تناسب اندام دلخواهم میرسم.
روز چهارشنبه 13 اسفند ماه سال 1399 شمسي
سلام دوست عزیز از تغییرات شما خیلی خوشحال شدم و خیلیییی بهتون تبریک میگم ..و از نوشتتون هم لذت بردم..شما الان برای خودتون شگفتی شدید .. انشاءالله در آینده ای تزدیک و نزدیکتر برای سایت استاد عزیزمون هم شگفتی ساز میشید..🙏😍🌹
سلام دوست عزیز منم از خوندن دیدگاه شما لذت بردم مخصوصا از جایزه ای ک برا خودتون گرفتین 😍 من خودمم موقع خرید میکنم رسیدن ب آرزو ها پول پیرهنی ک قرار بود بخرمو دادم برای خرید میکنم و همون موقع ب خودم قول دادم ک پیرهنی مثل اونو حتما برای خودم بعدا جایزه بخرم چون اونموقع فایلای لاغریو تناسب سایتو گوش میدادم و همین قول وقرار با خودم کلی برام ذوق اورد و در ادامه ک من هم دوره های رسیدن ب آرزو ها و فایلا ولایوای سایتو گوش میدادم و درمسیر بود ی بار خیلی. اتفاقی پارچه ای درست شبیه جنس طرح پیرهنی ک دوست داشتم رو دیدم و چون قیمتشممناسب بود خریدم و ب حیاط آشنا دادم نزدیکای عید برام دوخت اونم چند سایز کوچیکتر از اندازه هایی ک قبل تو دفترش یاداش کرده بود ؛اونقدری برام جذاب ولذت بخش بود ک وصف نشدنیه هم تونسته بودم دوره رو بخرم هم ب پیرهنی ک ب خودم قولشو داده بودم با سایز کوچیکتر و زیباتر رسیده بودم ک دوستام میگفتم این پیرهن تو تنت خیلی زیباتر از اونیه چن ماه قبل تو مغازه پرو کردی واینها همه از لطف این مسیر زیبا است الان ک توی دیدگاه شما راجع به هدیه وجایزتون خوندم کلی خوشحال شدم براتون و گفتم منم از کادوی خودم ب خودم بنویسم اینجا 🥰و همینطور منم طعم لذت بخش هدیه دادن لباس های سایز بزرگمو در اواخر سال گذشته داشتم و تجربه کردم و میدونم ک چقد تجربه شیرین و لذتبخشی هست بهتون تبریک میگم و آرزوی موفقیت های بیشتر براتون دارم 😘
سلام لاله عزیز دوست همراهم به شما تبریک میگم برای شجاعتتون وباورهای زیباتون وتغییر ات شگفت انگیزتون ،بسیار زیبا از احساستون گفتید واز پیشرفتتون ،والبته از رهنمودهای عالی وبینظیر استاد دوست داشتنی ومهربانی که الحق بی نظیره وصفای روحشان به هرکدوم از ما کلا مسیر چگونه زیستن را می آموزد .موفق باشید
دوست عزیز و هم مسیرم سلام
بابت تمام تغییرات جسمی و روحی بهتون تبریک میگم، شجاعت و جسارت و اراده و پشتکارتون قابل تحسین هست👏👏👏👏👌👌👌🌹🌹🌹
تمام افرادی که نیاز به تغییر داشتند و علاوه بر نیاز،عاشق تغییر کردن هم بودند یجورایی توسط خداوند با این سایت و روش لاغری و استاد عزیز آشنا شدند، از روی نیاز خیلی افراد وارد این سایت و مسیر شدند و رفتند اما تنها کسانی که عاشق هستند و اعتماد و اطمینان دارند و باور دارند ادامه می دهند و در نهایت به نتیجه ی که از قبل وعده داده شد می رسند…
برای شما چند برابر خوشحال شدم بدلیل اینکه در خارج از ایران و غربت به این لذت و شادی و تغییرات جسمی و روحی رسیدید
ان شاءالله بزودی عکس هاتون رو در آلبوم شگفتی سازان سایت ببینیم😍
با آرزوی تناسب افکار و اندام برای تمامی دوستان 🫀💪🧠
سلام به دوستانم و استاد مهربانم
گام چهارم 1399/12/10
انشای من درمورد روند چاقی ام : به یاددارم از وقتی که خوب و بد رو فهمیدم همه بهم میگفتن خیلی چاق شدی و باید لاغر بشی و رژیم بگیری ف در خانواده من عمه هایم چاق بودند و مدادم به من گوشزد میشد اگه رژیم نگیری مثه عمه ات میشیا
عمه ام هم که بنده خدا بخاطر اضافه وزن زیاد نزدیک به 15 ساله گوشه نشین خونس
خلاصه ترس توی وجودم اومد و پدرم مدام میگفتن حالا که تابستانه و مدرسه نمیری و کم تحرکی چاق میشی
و من بر خلاف میلم رفتم کلاس بسکتبال و کل عصرای تابستون رو دویدم و البته کمی لاغر شدم
یادمه زنموم میگف حتما چایی ات رو تلخ بخور و شکر و قند ممنوع
خدای من چقدر فرمولهای احمقانه چاقی ای داشتم
مدام باشگاه میرفتم و رژیم های مختلف میگرفتم و یکی دو کیلو کم میکردم و ادامش برام غیر ممکن شده بود
دیگه کارم به جایی رسیده بود که خواهرم میگفت بابا تو داری تو روز یه وعده کوچیک غذا میخوری چرا همش میگی اگه بیشتر بخورم چاق میشم
پسر مدیرمان در شرکت جلوی روی منه
ایشون فوق العاده لاغره و معتقده که هر کاری هم میکنه چاق بشو نیس و میلیون ها تومان خرج کرده و چاق نشده
همه چی میخوره و شاید هزار برابر من شیرینی و صبحانه های مقوی و ناهار های دلچسب و پر و هر شب هم که توی یه رستورانه
خواهذم گفت اینو ببین همه چی میخوره حتی صد برابر تو اما اون چاق نمیشه
چرا ؟
و من کمی تکون خوردم بله ذهنش روی لاغریه
میگه من چاق بشو نیستم و اینو فهمیدم و ذهنمم پذیرفتتش
و من هم الان دارم روی ذهنم و فرمولهای ذهنیم کار میکنم که بفهمم و بپذیرم که من لاغرم و متناسب و هر کاری هم بکنم لاغر و متناسب میمونم
من بسیار متناسب خواهم شد و بزودی عکسم در آلبوم شکفتی سازان قابل رویته
با تشکر
بنام ایزد دانا. گام چهارم. ابتدا می خوام برداشتم را درباره فایل تصویری بنویسم با اجازه استاد عزیز. چاقی محصول ونتیجه ی عواملی هست که در دستگاه اصلی بدن یعنی مغز به وجود آماده است واین اختلال به خاطر مشکلی است که در دستگاه اصلی رخ داده ونتیجه آن محصولی به نام چاقی شده است. همه ما سالهاست با روش های مختلف فقط سعی کرده ایم محصول را تغییر دهیم در حالی که هر چه تلاش برای تغییر محصول صورت گرفته بی فایده بوده چون صورت مسعله یا همان دستگاه اصلی که مغز هست دوباره فرمان تولید محصول قبل را می دهد وما اگر بخواهیم تا آخر عمر محصولی متاسب باشیم باید مشکل دستگاه را حل کنیم. مسعله این است که چرا چاق شده ایم نه اینکه چگونه چاقی را از بین ببریم. داستان چاقی من. استاد عزیزم من این داستان را دوباره به طور مفصل در دفترم نوشتم حالا به طور خلاصه سعی می کنم بگم براتون. من در دوران کودکی چیزی که از مادرم واطرافیان شنیدم بسیار لاغر وضعیف بودم طوری که وقتی وول می خوردم از یقه لباسم می زدم بیرون از بس ریز بودم 😀چیزی که خودم از دوران ابتدایی یادمه همیشه بد غذا بودم ووقتی گرسنه از مدرسه می اومدم خونه همیشه سر اینکه من ابن غذا رو دوست ندارم دعوا می کردم من تمام طول دوران مدرسه بدون خوردن صبحانه مدرسه می رفتم وتو مدرسه هم معمولا چیزی نمی خوردم برای همین ظهر خیلی گرسنه می اومدم خونه برای اول راهنمایی خانواده تصمیم گرفتن منو بفرستن به شهر خوزستان تا خونه داییم که عمم زن داییمم می شد درس بخونم ما خودمون در شهر سرد سیر زندگی می کردیم وتغییر آب وهوای شدیدی را تجربه کردم کلا فضای مدرسه خونه همه چیز برای من جدید ونو بود خانواده من هیچ کدام چاق نبودن واصلا درکی از چاقی ولاغری نداشتم وخونه داییم واطرافیانشان برعکس ما زیاد اهمیت می دادن من طبق معمول بدون صبحانه به مدرسه می رفتم وتو مدرسه با پول تو جیبیم همیشه یه ساندویچ می خریدم چون تو مدرسه قبلیم اصلا بوفه ای نبود که بخواد ساندویچ داشته باشه این برام یه اتفاق جدید بود کم کم عادت کردم تو مدرسه هر روز یه ساندویچ کالباس بخورم ظهر هم می اومدم خونه اشتهای عمه وداییم رو که هر دو چاق بودن می دیدم ودوست داشتم مثل اونا لقمه بزرگ بگیرم دیگه بد غذاییم از بین رفت دیگه از بوی ماهی وبادمجون سر خ شده متنفر نبودم به خودم اومدم دیدم دارم مثل اونا از اول تا آخر غذا می خورم یادمه عید که شد عمم می خواست برام لباس عیدی بخره هرچی شلوار لی امتحان می کردم هیچ کدوم سایزم نمی شد ناچار شدم یه شلوار مشکلی زنانه بگیرم خیلی تو ذوقم خورد واونجا بود که فهمیدم خیلی بدنم تغییر کرده در طول این شش ماه از اول مهر تا فروردین من کلا شده بودم یه آدم دیگه تا بستون که برگشتم خانوادم منو نشناختن تا مدتها تو کل فامیل راجی تغییر من صحبت می شد البته هیچ کس نمی گفت بده که چاق شده همه می گفتن چقدر خوشکل شده چقدر سفید شده وتازه تو همون سن کم چندتا خواستگار پیدا شد برام با اینکه من سنم خیلی کم بود این جوری شد که چاقی برام عادی شد از بعد اون دیگه هی چاقتر شدم هر زمان از چاقی شکایت کردم همه دلایلی مثل اینکه چاقیت ارثیه یا تو خوش گوشت هستی یا اینکه چاقیت دیگه تو بدنت جا افتاده همین جوریم خوبی تو مغزم فرو رفت بعدنم که ازدواج کردم بازم برای زندگی اومدم خوزستان چون تجربه چاقیم از اینجا شروع شده بود تو تصوراتم مطمعن بودم آب وهوای گرم اینجا وبی تحرکی ومصرف قرص ضد بارداری چاقترم خواهد کرد وهمین طورم شد بعدم بارداری وشیردهی وهمش باورهای اشتباه واشتباه وفورمول های وحشتناک وهر غذایی می خوردم ایمان داشتم جاقتر وچاقتر می شم خیلی تلاش کردم برای لاغری ولی همیشه اضافه تر برمی گشتم سر خونه اول انشالا الان که خداوند جواب دعاهامو داده وخودش به این مسیر هدایتم کرده کمکم کنه بتونم نتابج عالی بگیرم ودر این راه صبور وثابت قدم باشم استاد بزرگوار یه دنیا سپاس بی کران❤️🌹
سلام
گام ۴: من هم فکر میکردم چاقی من ارثی هست چون مادر و دو تا داداشام یه کم تپل بودن ولی من بعد از ازدواج و حاملگی خیلی چاق شدم و پرخوری عامل این چاقی بود من عاشق غذا خوردن بودم غذای خونگی و اصلا به رستوران علاقه نداشته و ندارم چون توی رستوران من هر چی میخوردم سیر نمیشدم . به حدی من عاشق خوردن بودم که بچههام هم مثل خودم بودن اما به لطف خدا زمانی که در این مسیر قرار گرفتم ناخودآگاه بچههام هم کمتر میخورن ما ۵ نفر هستیم و قبلا ۵ پیمانه برنج میپختم و اضافه نمیومد اگر هم اضافه میشد خودم تا شب میخوردم شون اما الان ۳ تا پیمونه میپزم و اگر هم اضاف بیاد دیگه نمیخورم شون .
من شیرینی و کیک هم خیلی خوب درست میکنم و خیلی کم پیش میاد که شیرینی هام خوب نشن و همیشه عادت داشتم کیک درست کنم و همیشه توی یخچال کیک باشه اما یکروز دخترم بهم گفت مامان اگه میخوای کیک درست کنی کوچیک درست کن توی یخچال نمونه تا نخوریم دیدم درست میگه وقتی کمتر درست کنم کمتر هم میخورم .و اما مشکلات چاقی من .چند سال پیش گردنم درد میکرد رفتم دکتر که برام داروی شل کننده عضلات بنویسه که دکتر اصلا تزاشت من حرف بزنم فوری بهم گفت برو روی ترازو و وقتی عدد ۱۲۲ کیلو رو دید شروع کرد به دعوا کردن که خانم شما تا چند وقت دیگه کلی بیماری و دردسرهای زیادی پیدا میکنی و اینقدر دعوام کرد که دخترم به دکتر گقت شما بیزحمت فعلا دارو بدین برای گردنشون بعدا برای اضافه وزن میان خدمتتون .که دکتر ساکت شد و دیگه هیچی نگفت و من تا چند روز حالم گرفته بود و باعث شد به دنبال روش های لاغری برم که هیچ کدومشون نتیجه نداشتن و به لطف خدا با این سایت آشنا شدم و همین طور که توی این فایل استاد گفتن باید از همون مسیری که چاق شدیم لاغر هم بشیم چون برای چاق شدن زحمتی نکشیدیم پس برای لاغر شدن هم نباید سختی باشه و فشار به جسم .
ایراد اصلی چاقی من از ذهنم هست چون فرمولهای اشتباه در اون ذخیره شده که با گوش دادن به فایلهای استاد و عمل کردن به گفته های ایشون و انجام تمرینات و فکر کردن به لاغری انشاالله میتونم به تناسب اندام برسم و زندگی جدیدی رو شروع کنم
سلام من تازه امروز با این متد آشنا شدم توی اینستا گرام تبلیغ کردند که لاغری باذهن با هزینه های بالا از آنجایی که محتاطم اومد گوگل سرچ کردم ببینم اصلا یک متدی با این اسم هست که با سایت شما آشنا شدم فایل شماره ۱ را گوش کردم پس به امید خدا پیش به سوی پاکسازی ذهن از مخربات
به نام خدا سلام خدمت استاد و دوستان همراهم 🌹
گام ۴ من نمیدونستم ذهنم را باید درمان کنم چون چاقی توی ذهنم بود ولی دنبال اضافه وزنم بودم و از روی ناچاری رژیم های زیادی می گرفتم به اشتباه مثل ماشینی که خراب بود هر کسی یک پیشنهاد میداد ومن انجام میدادم وقتی از همه رژیم ها خسته شدم دست به دامن خدا شدم از خدا خواستم یک راهی به من بده که ذهنم را درمان کنم و از دخترم خواستم که یک راه دیگر برام پیدا کنه و دخترم توی اینستاگرام گشت و لاغری با ذهن را برام پیدا کرد من تا ۲۰ سالگی متناسب بودم یادمه ۱۴ سالم بود روی ترازو رفتم ۴۰ کیلو بودم بخاطر سه بار حاملگی پشت سر هم چاق شدم و درد سرهام شروع شد
سلام خدمت استاد عزیز
استاد عزیز و دوستان خوبم من از بچگی خیلی لاغر بودم تا اینکه از راهنمایی شروع چاق شدنم بود خیلی برام سخت بود بر خلاف خواهرام من تپل و چاق شدم و همه بهم میگفتن تو ارثی چاقی و آبم بخوری چاق میشی تو لاغر بشو نیستی چو استرس داری چاقی کم تحرکو تنبلی و پر خور هر راهی بجز عمل برای لاغری انجام دادم رژیم های مختلف قرصای مختلف دمنوشهای مختلف پودر های مختلف ورزش که میگفتن ورزشو رها کنی چاق میشی دیگه کم خوری دیگه اسم رژیم می آمد استرس میگرفتم افسرده میشدم در واقع خسته شدم خیلی غصه میخوردم تا اینکه گوگل را سرچ میکردم با سایت تناسب فکری استاد آشنا شدم واز برنامه های رایگان شروع کردم آرامش پیدا کردم امیدوارم که با استاد و سایتشون ویاری خدا به آرزوم تناسب اندام برسم ببخشید خلاصه بود سرتونو درد آوردم ممنون از استاد عطاروشن مهربان 🌹🌹🙏🏻
به نام خدا
سلام
خدارو شکر که به این مسیر هدایت شدم.
مطمعنم این جواب درخواستم به خدای مهربونمه که ازش خواستم اندامم رو به اون شکلی که قبلا بودم برگردونه
❤من میخواهم و میشود❤
من ۳۱ سالمه.
از وقتی که یادمه همیشه خوش لباس و خوش اندام بودم.
همیشه وزنم یه وزن ثابت بوده.تا قبل از زایمانم ۱۱ سال بود که وزنم ۶۴ ونیم تا ۶۵ نه بالاتر میرفت نه پایین تر.
همیشه تحصین میشدم به خاطر استایل قشنگم.
اینم بگم که بدون هیچ رژیم خاصی یا ورزش خاصی.کلا شاید تو عمرم بیست جلسه باشگاه رفته باشم اونم به خاطر محیطش که انرژی بخش بود با دوستام میرفتم.تمرین هایی که سخت بود هم هیچوقت انجام نمیدادم.مخصوصا ورزش های شکم و پهلو رو.ولی همیشه اندامم زیبا و خوش تراش بود.واقعا تک بود🥰عاشقش بودم.هررر مدلو هرر لباسی میپوشیدم خوش مینشست به هیکلم.تا زمانی که باردار شدم .تو بارداری دوس داشتم بدنم قوی باشه پسرم قوی باشه و خوب رشد کنه.و ایجوری بود که خیلی خوب غذا و میوه و مغزهارو میخوردم.و ۲۵ کیلو اضافه کردم😭
بعد از زایمانم ۴ کیلو کم شد من موندم و ۲۱ کیلو اضافه وزن.وقتی بهش فکر میکردم دوسداشتم بمیرم.
چندماه بعد از زایمان شروع کردم ورزش
چون هیچوقت حوصله ورزش نداشتم فقط طناب میزدم .باورم این بود که طناب خیلی زود لاغر میکنه.
و همونطور شد.چهار کیلو از ۲۱ کیلو موند.البته ده ۱۵ جلسه بدنسازی هم رفتم .وچون همیشه میگفتم من یک ماه باشگاه برم لاغر میشم همونطور شد و بعد از یکماه کللی لباس هام گشاد شده بودن.کمرم داشت به حالت اول برمیگشت.ولی به خاطر پسرم که کوچیک بود نتونستم ادامه بدم و به وزن دلخواهم برسم.
و چون زیاد شنیده بودم که بعد باشگاه دوباره چاق میشن همه
مغز من هم گفت چشم قربان بعد باشگاه نرفتن چاقت میکنم.و دوباره برگشت سایزم.
رفت و رفت تاشد دوران قرنتینه عید من چون همیشه فعالیت داشتم به خاطر بیتحرکی منتظر بودم چاق بشم.چون فقط میخوردیم و میخوابیدیم.باز چاق تر شدم.
الان در حال حاضر نسبت به قدم ۳ کیلو اضافه وزن دارم.ولی دوسدارم به وزن و فرم قبل بارداریم برگردم.دوسدارم بجای ۳کیلو ۸ کیلو کم کنم.اخه دلم میسوزه لباس های قبل بارداریم رو که میپوشم اندازم نمیشه.دکمه و زیپاشون بزور میبنده.
دیگه بعضی از مدلا بهم نمیاد😢 مدلایی رو که دوسدارم، مدلایی که به کمر باریکا میاد دیگه بهم نمیاد.😖
وقتی بهش فکر میکنم دلم ضعف میره برا قبلا.
تصمیم گرفتم به جای غصه خوردن از خدا بخوام به اندام قبل برگردونه اندامم رو.
❤من میخواهم و میشود❤
و الان اینجا هستم که به خواستم برسم،خدا هدایتم کرد به اینجا تا بشود آنچه که میخواهم.من تو درخواستم به خدا گفتم که دوست دارم به راحتی و آرامش برسم به چیزی که میخوام.برای همین دیگه. نه لازمه ورزش کنم نه رژیم بگیرم نه خودمو خسته کنم.😌
دلیل چاقی من……
۱..همه میگفتن بعد زایمان هیچوقت شکمت صاف صاف نمیشه.
۲..بعد زایمان بخوای نخوای چاق میمونی.
۳..تو چون همیشه فعالیت داشتی وقتی کار نکنی چاق میشی.
۴..من قبلا فکر میکردم تناسب اندامم به خاطر میوه زیاد خوردنمه و بعد زایمانم میوه کمتر میخوردم و غذا خور شدم.
۵..من قبلا برنج خییلی کم میخوردم یه مدت بیشتر میخورم و همه میگن برنج چاق میکنه.
۶..من بعد از زایمان منتظر چاقی بودم.
چیزایی که یادم اومد اینا بود ولی مطمعنم باور های مسخره دیگه ای هم هست که رفته تو نا خود آگاه ذهنم و نمیزاره به شکل قبل مغزم عمل کنه و مثل قبلا که هرچی می خواستم میخوردم ورزش نمیکردم هیچ کاری برای تناسب اندام نمیکردم و سال های سال روی یه وزن و سایز مونده بودم باشم.
ممنون از استاد عزیز به خاطر این دوره عالی🌹🌹🌹
به نام خدایی که در این نزدیکیست … الهی شکر که به این مسیر زیبا هدایت شدم تا این همه اگاهی های ناب وارد ذهنم شود از همون دوران کودکی آدما توی ذهن من سه دسته بودن یه دسته ادمای چاق که من اونا رو دوست داشتم چون اکثراً ادمای خنده رو ،شادی بودن یه دسته ادمای لاغر که من زیاد اونا رو دوست نداشتم چون اون ادمای اخمو ،عصبی، بودن ویه عده ادمای متناسب که من عاشق اونا بودم که از نظر من اونا ادمای خاصی بودن ومن زیاد ازاین دسته ادمای اطرافم نمددیدم وفقط اونا رو توی فیلما میدیدم وتو عالم کودکی روبه روی تلویزیون مینشینم وبا دقت اندام اونا رو نگاه میکردم وبا خودم فکر میکردم که اونا غذاهای خاصی میخورن میوهها ی دست نیافتنی میخورن ساعت خوابشون منظم ، تفریحات شون برنامهریزی شده ست ساعات غذا خوردنشون باهمه فرق داره،وخلاصه اینکه اونا توی یه گوشه ذهن من یه جور خاص و منحصر به فردی معنی شده بودن وهیشه ارزو داشتم که وقتی بزرگ شدم من مثل اونا باشم اما باز با خودم میگفتم محاله وحتی تا قبل از هدایت شدنم به این مسیر زیبا باز هم رسیدن به این آرزو برایم دست نیافتنی و جزو محالات بود تا این که به لطف خداوند ، یه شب 🌃 که توی همین فکرو خیالا و رسیدن به ارزوی لاغری و تناسب اندام بودم ،وروز قبلش که به جور قرصای چربی سوزی که خودم درست کرده بودم و داشتم درباره اون سرچ میکردم یهو بالای صفحه گوشی دیدم نوشته لاغری با قدرت ذهن خیلی برام عجیب بود دقیقاً یادمه زمانی بود که من از همه جا نا امید بودم سریع برگشتم عقب توی گوگل در مورد لاغری با ذهن سرچ کردم وکلی فایل و مقاله بالا اومد ومن با تعجب تند تند مطالب رو میخوندم ومدام با هیجان و احساس عجیبی واسه همسرم توضیح میدادم و الان میفهمم که خداوند منو به این مسیر زیبا هدایت کرده تا من متوجه بشم که رسیدن به ارزوم اونقدرم که من فکر میکردم محال و دست نیافتنی نیست فقط من اگاهی نداشتم ، من از بچگی ادم چاقی نبودم حتی تا قبل از ازدواجم خیلی هم متناسب بودم اما بعد عقد مراسم 💒 عروسی کم کم اضافه وزن من شروع شد وبعد از بارداری هایم خیلی بیشتر شد .اون اوایل که بهم میگفتن چاق شدی زیاد ناراحت نمیشدم اما به مرور دیگه شنیدن این حرفا خیلی برام خوشایند نبود و تازه ناراحتم میشدم وکم کم رژیم، ورزش،باشگاه، پیادهروی،، دمنوش، قرص های چربی سوز پودرهای لاغری…. در زندگی من شروع شد و من هیچوقت به وزنی که مد نظرم بود نرسیدم ،، و حالا دلایل من واسه چاقیم. ارث و ژنتیک ، بیتحرک بودن، منظم نبودن واسه باشگاه رفتن و پیاده روی، و ورزش ، مصرف زیاد بستنی ، شیرینی و کیک ومصرف زیاد چای با هر چیز شیرین ، خوابیدن بلافاصله بعد از ناهار ، ریزه خواری، داشتن میل و اشتها ی زیاد در وعده های غذایی ، داشتن علاقه زیاد به چیپس و پفک ، خوردن اضافه غذای بچه ها ، خوردن اجیل و تنقلات تا اخرش ، خوردن غذا در حد خفگی، علاقه زیاد به غذاهای چرب و شیرین ، ازدواج، بارداری و زایمان، و اینکه سزارین باعث میشه که دیگه تا آخر عمر شکم تخت نشه ،……، البته همه این دلایل مربوط میشه به زمان قبل از اشنایی من با این مسیر الان دیگه من هیچ کدوم از اینا رو قبول ندارم ، حالا دیگه هرروز دارم یه چیز جدید یاد میگیرم دیگه حدود پنج ماهه که توی این مسیرم وهروز داره به اگاهی هام اضافه میشه وایمان دارم که ،هرکسی اگه دوست داشته باشه که متناسب بشه باید برای این کار وقت بزاره، فایل گوش کنه، مطالب سایتو بخونه، تمریناتشو انجام بده ، نظر بچه ها رو بخونه،زمان تعیین نکنه، عجله نداشته باش ، وترازو ،و وزن کردن از ذهنش پاک کنه، و همچنین خودم صد درصد با انجام این کارها و لطف خداوند و راهنمایی های استاد محترم متناسب میشم واگر تا الان به وزن ایده آلم نرسیدم حتماً هنوز کفه ترازوی لاغری در ذهنم سنگین نشده وانشا الله با جایگزین کردن فرمول های صحیح بجای فرمول های غلط در ذهنمون کفه ترازوی چاقی همه مون سبک وسبک تر بشه وکم کم از بین بره وبرای همیشه متناسب بمونیم. با آرزوی سلامتی برای استاد عزیز و همه دوستان..
بنام حق
تمرین گام اول: انشای در مورد چاقی خود بنویسید
۱_ از چه سنی شما چاق شدید به عبارتی از چه سنی چاق شدن شما شروع شده است؟
۲_ فکر میکنید علل و عوامل چاقی شما چیست و چرا شما چاق هستید؟
۳_ چه مشکلات و خاطراتی از چاقی خود دارید؟
استاد عزیز انشای من خیلیییییی طولانی هست و من بطور مفصل توی سررسیدم نوشتم بخاطر اینکه از حوصله شما و دوستان خارج نشه اینجا خلاصه تر بیان میکنم
سوال۱_ من از وقتی یادم میاد از همون دوران نوزادی و بچگی تپل و چاق بودم،چاق ترین فرد کلاس و مدرسه و حتی موقع دانشگاه، چاق ترین بچه فامیل و دوست و آشنا، همیشه در حسرت و آرزوی لاغر شدن و لاغر موندن بودم، مثل همه ی دوستان تمام روش های لاغری رو به غیر از عمل انجام دادم که بطور موقتی و تا زمانی که انجام میدادم خوب بود ولی بعدش برمیگشت و این سیکل رژیم و انواع روشهای لاغری، شکست و چاقی همیشه توی زندگی ام برقرار بوده
سوال۲_ اینجا بصورت خلاصه تر و تیتروار مینویسم
مهمترررررررین و اولین دلیل چاقی خودم رو پرخوری و بیش از حد نیاز بدن غذا مصرف کردن میدونم، من میتونم بگم عاشق غذا و خوردنم و واقعا از خوردن لذت میبرم، بماند که همش بعدش عذاب وجدان میگیرم که چرا اینقدرررر خوردم و چرا اینو خوردم و چرا اونو نخوردم، در کل خیلی حرص و ولع خوردنم و اشتهام زیاده، پرخوری عصبی، علاقه و مصرف انواع فست فودها و بستنی ها،مصرف کم آب و سبزیجات و سالاد، تحرک زیاد نداشتن و ورزش نکردن، یبوست شدید، کم خوابیدن یا شبها دیر خوابیدن، ارثی بودن، سوخت و ساز پایین بدن، طبع و مزاج سرد و بغلم داشتن و رعایت نکردن رژیم بر اساس آن، استرس زیاد، استخوان بندی درشت، اراده ضعیف برای رژیم گرفتن های طولانی مدت
۳_ و اما سوال بعدی، من فکر میکنم اکثر مشکلات و خاطرات افراد چاق مشترک هست چون یه وجه مشترک بنام چاقی داریم
چاقی سراسر رنج و سختی هست و پر از مشکلات و خاطرات بد که حتی وقتی یادمون میافته حالمون رو بد میکنه…
توی دوران کودکی و نوجوانی که همیشه مورد تمسخر همکلاسی و بقیه افراد بودم و برچسب تپل و خپل و چاقاله…موقع ورزش کردن،لی لی کردن،بازی کردن و دویدن همیشه آخرین نفر بودم، یکبار صبح همه ی افراد خانواده خواب موندیم و منم دیر به مدرسه رفتم ناظم مدرسه شروع کردن به مسخره کردن که از بس زیاد میخوری، از بس زیاد میخوابی، از بس چاقی…
و همیشه چون چاق بودم و قدبلند معلم های میگفتند باید ردیف آخر بشینی… و همیشه همه انتظار داشتند کارهایی سخت و سنگین و بیشتر از حد توان همسن و سال های خودم انجام بدم چون چاق بودم و حتما زور و قوت ام بیشتر بوده
دوران جوانی که بخاطر هیکل و اندام درشت مورد نگاه های حیض بعضی از مردها بودم و تکه و متلک های ناجورشان…و این باعث مسئله باعث شده بود همیشه نسبت به جنس مخالف ام بی اعتماد کامل بودم، و بخاطر این مورد و همچنین چاقی و عدم اعتماد به نفس ام برعکس بیشتر همکلاسی های راهنمایی و دبیرستان و... سمت پسرها نمیرفتم و در نتیجه دوست پسری هم نداشتم…لباس خریدن و کفش خریدن رو که نگم که همه ی افراد چاق تجربه شو دارند و هیچوقت حق انتخاب ندارند و بجای انتخاب باید اولین سوالشون از فروشنده این باشه که اندازه من چی دارید؟ و گردن کج نهادن به انتخاب فروشنده و موجودی فروشگاه، یا با هزینه بیشتر و زیبایی و شکیل بودن کمتر به خیاط بگن براش بدوزه،وقتی خیاط به مادرم میگفتم چون چاقه باید دوبرابر پارچه بگیری پیش خودم خیلیییی ناراحت میشدم، وقتی با شوهرم رفتیم خرید حلقه و مثل اکثر زن و شوهرها دنبال ست حلقه بودیم وقتی فروشنده بهم گفت خانم دست شما تپله و ست های حلقه، زنانه هاش اندازه دست شما نمیشه، شما نمیتونید ست بگیرید و جدا باید بگیرید انگار یکی آب یخ روم ریخته بودم خیلی ناراحت شدم و احساس خجالت، که چرا من اینقدر چاقم؟ چرا دست من اینقدر تپل و مردانه است؟ و در نهایت من یه حلقه مردانه برداشتم و شوهرم هم یه حلقه مردانه که تقریبا مشابه هم بود…احتمالا شاید بعضی از دوستان تجربه اینو داشته باشند که میخواستند برای خواهر،دوست کسی کادو بخرند و از فروشنده قیمت جنس رو پرسیدند و فروشنده با یه لحن و بیانی گفتند خانم اینا اندازه شما نمیشه!
اکثر وقتها دلم نمیخواست به مهمونی و مراسم و عروسی ها برم و اگه میرفتم هم یه گوشه مینشستم و هیچوقت بلند نمیشدم برقصم و توی جمع باشم، چون همیشه از چاقی خودم خجالت میکشیدم و دوست داشتم کمتر توی چشم باشم و حتی بعد از عقدم دوست نداشتم توی مهمانی ها و مراسم و عروسی ها و جشن های خانواده شوهرم شرکت کنم چون من از استان های شمالی و شوهرم از استان های جنوبی بود، واقعا خجالت میکشیدم و همش میگفتم حالا اونو مسخره ام میکنن و پیش خودشون میگن چقدر چاق هست و واقعا اینجا یه دختر متناسب تر پیدا نمیشد که این همه راه رفتن شمال چه انتخابی و…
چون شوهرم تقریبا اندامی متناسب داره همیشه مورد تذکر و گوشزدهای اون راجب رژیم و کمتر خوردن و… بودم حتی توی دوران بارداری هام، و توی دوران بارداری بیشتر از همه وقت ناراحت و اذیت میشدم
تمسخر دیگران که همیشه همراه من بوده حتی بعد از زایمان هام چون بچه هام ریز و تقریبا ۲کیلو و نیم بودند خیلییی ها بهم میگفتند خودت اینجوری چاق و بچه چقدر ریز، مادر به این چاق و تپلی چه بچه ی ضعیفی بدنیا آورده و…
از مریضی ها نگم که انگار دکترهای ما منشا تمااااااااااااااام مریضی ها رو مستقیم ربط میدن به چاقی، حداقل برای من که اینجوری بوده، دیسک کمر در حد پارگی دیسک داشتم دکتر جلوی شوهرم میگفته چاقی و خیلی اضافه وزن داری، فشار خونت بالاست چون چاقی، یبوست و تنبلی روده داری چون چاقی، تپش قلب داری چون چاقی، زایمان زودرس داری چون چاقی، درماتیت سبوره داری چون چاقی، آقا اصلا سردرد داری چون چاقی یعنی همه ی مریضی رابطه مستقیم داره با چاقی….
استاد جان اگه بخوام بنویسیم واقعا تا صبح میتونم بیدار باشم و بنویسم ولی از حوصله شما و دوستان خارج میشه، تا همینجا هم پر حرفی کردم حلال کنید.
از ته اعماق وجود و قلبم امیدوارم که این روش منو به آرزوم برسونه
با آرزوی سلامتی و شادی و تناسب اندام و افکار دائمی برای شما و تمامی دوستان عزیز….
نشان های دریافت شده
سلام موفق باشید
دوست عزیزم تقریبا همه ی ما مشکلاتی این چنینی داریم ، ولی تا حالا خودتم خیلی خوب متوجه شدی ک در مسیر لاغری با قدرت ذهن دیگ هیچکدوم ازاون ناراحتی و سر پایینی ها نیست ، دیگ اون دیگرانی ک ما همیشه ازش خودشون ، از حرفاشون میترسیدیم دیگ نیستن ، در واقع ما چاقی روبزرگ میدونستیم ولی بخاطر این حرفهای بیجا دیگران ک اصلا ب اونها ربطی نداره ما چاقی رو برای خودمون ی غول بی شاخ و دم تصور کرده بودیم ..در مسیر لاغری حتی اگ تو دلش چاقتر هم بشیم باورمون اینه ک راهمون درسته ،بالاخره دیر یا زود نتیجه میده ،،دیرو زود داره ولی سوخت و سوز و قبل رو نداره ، غم غصه قبل رو نداره ، رنج و سختی قبل رو نداره ، محرومیت و محدودیت قبل رو نداره ،،فقط باید ادامه بدیم و صبر داشته باشیم در هر شرایطی .و این دیگران ب ظاهر محترم و پشت سرمون جا بزاریم توی همون مسیر اشتباه ..احتیاجی ب تشویق و تحقیرشون نداریم دیگ ،حتی نیاز ب گفتن چقدر لاغر شدی شونم نداریم ،،اگ داشته باشیم ایندفعه ی جور تیک تحقیرمون میکنن ک خوب تونستی اززیر چاقی دربری ، ن بابا توام تونستی بالاخره کم کنی امیدواره ک برنگرده ،،،پس بهشون اهمیت ندیم ،ن ب خوب گفتن بدشون ،ن ب بد گفتن از روی ترحمشون ،،اصل حال خوب خودمونه ، اصل آرامش و لذت خودمونه ،ووقتی ک ما خوب باشیم اطرافیانمون هم عزیزانمون هم خوبن.شادن با ما همراهن ودیگ ب راهمون شکی نخواهند داشت ک مارو از مسیر با حرفاشون منصرف کنن ،،پس خوب بودن حق ماست ، زندگی کردن،آرامش داشتن ،لذت ،خوشبختی ،سلامتی،ثروت ،حق مسلم ماست ،،از چشم بد بدور باشیم ،از چشم دیگران حسود بدور باشیم🙏
وقتیک دیدگاه مینویسی سراسر وجودتو غرور کن از سر شادی ،ذوق ،سرخوشی واقعی ،لبخند بزن ب دیدگاهات ، ب حرفات. ب باورت ،بجای اون روزایی ک از خجالت نرقصیدی این روزا برقص…وقتیک دیدگاه مینویسی ناراحت نباش ، غصه نخور،،خداروشکر دوست خوبم اون روزا دیگ تموم شده ،، خان آخرش مونده ک بنویسیمو و لاغر شدن رو باور و درک کنیم بعد مواظب ورودی ها ی ذهنمون باشیم ک دیگ تکرار نکنیم اون روزارو .اون حال ها رو .اون عذاب و حرفا دیگران..
فقط بخودت ، ب باورت اعتماد و اطمینان داشته باش😊
ب امید موفقیت و شگفتی شدن🙏🌹 انشاءالله 🙏😍💪🤲♥️
بنام حق
یه شب که بعد از کلی درماندگی و ناامیدی از تمام روش های لاغری که گزینه آخرش عمل جراحی بود که با مخالفت شوهرم مواجه شدم، توی گوگل با این سایت آشنا شدم، راجب لاغری با ذهن قبلا اصلا چیزی نشنیده بودم و برام خیلی جای تعجب و سوال بود، اون شب داشتم توی سایت میچرخیدم و مطالب و فایل های استاد رو میدیدم و مطالب دوستان رو میخوندم که نفهمیدم چجوری صبح شد، با اینکه این مطالب خیلی برام عجیب بود و جای شد و تردید اما مشتاق شده بودم به قدری که همون شب تمام این ۱۲ فایل آموزشی رایگان دانلود کردم پیش خودم گفتم شاید نظر مدیر سایت عوض شد و قبل اینکه من بخوام تمامش رو بخونم از توی سایت حذفش کرد، اولش خیلی عجله داشتم واسه لاغر شدن چون توی این مورد هیچوقت و در روش های آزاردهنده و سخت دیگه صبور و با اراده و حوصله نبودم و بین راه ولشون میکردم، بخاطر همین همون شب فایل مقدمه و گام اول و دوم گوش دادم، بعدش برام یه مسئله پیش اومد که ۲ماه ازش دور شدم و نتونستم پیگیرش باشم البته همیشه توی ذهنم بود و هرازگاهی که وقت میکردم به سایت سر میزدم تا اینکه مجدد از ۹۹/۱۱/۱۱ شروع کردم، اما این دفعه متفاوت تر، با حس و حال و اطمینان بیشتر، و صبر و حوصله بیشتر، دیگه مثل روش های دیگه لاغری و همچنین ۲ ماه پیش خودم عجله نداشتم واسه لاغری، و به خودم قول دادم تا واقعا یه فایل رو کامل درک نکردم و تمریناتش رو انجام ندادم،کامنت و نظراتی یه تعداد دوستان رو نخوندم سراغ فایل های بعدی نرم، گفتم حالا برای هر فایل ۱ماه میخواد طول بکشه
اول که یه سررسید برداشتم برای یاداشت کردن نکات استاد و نظرات و تجربیات دوستان و همچنین انجام تمرینات
با وجود متاهل بودن، شاغل بودن،۲تا بچه کوچیک، درس خوندن و کلاس رفتن، به خودم قول دادم هر روز برای این مسئله که واقعا واسم مهمه وقت بگذارم هر روز هر روز، تکالیفم رو به نحو احسن انجام بدم، و توی هر گام و هر قسمت تا جایی که بتونم کامنت دوستان رو بخونم و خودم کامنت بگذارم چون مطمئنم این مورد میتونه خیلی تاثیر گذار باشه هم برای خودم و هم برای دیگران
یه چیزی که صفحه قبل نظرم رو جلب کرد این بود که توی گام اول دوستان خیلی دیدگاه ثبت کردند و نظر دادند ولی وقتی ببینید هر چی گام ها بالاتر میره تعداد کامنت افراد هم کمتر شده تا آخرین کامنت که به کمترین برسیم کمترین دیدگاه و نظر ثبت شده، چرا؟! پیش خودم گفتم من باید قدم اول رو محکم بر دارم بخاطر همین حدودا ۱۰ روز روی فایل اول بودم و ۷_۸ بار گوش دادم و حدودا ۲۵ صفحه راجبش توی سررسیدم نوشتم چون استاد گفتند هرچقدر میتونید راجبش بنویسید، پیش خودم گفتم تا گام آخر باید ثابت و استوار باشم و جزو همون تعداد افراد خاص...
سلام دوست عزیز همسیرم…خیلی از متنت لذت بردم ب حدی ک دوست داشتم ادامه داشته باشه ……مرسی ک حس ت رو ب اشتراک گذاشتی ب امید شگفتی شدنت🙏🌹
سلام وقتتون بخیر
روزتون سرشار از سلامتی شادی ارامش عشق و ثروت
من از دوران کودکی تا دانشگاه وزن بسیار نرمالی داشتم حتی ازبقیه اعضای خانوادم لاغرتر بودم یا بهتره بگم اندام زیبایی داشتم تا اینکه به مدت سبک غذاییم تغییر کرد و من نون بیشتری میخوردم اون زمان شکمم چاق تر شد و یکمی به وزنم اضافه شد عقد که کردم باز هم سبک زندگیم یه تغییراتی کرد اونجاهم دوسه کیلو اضافه کردم
بعدش تو باشگاه کمرم اسپاسم شدید شد و مجبور شدم ۶ ماه تمام بخوابم وتواون دوران هم به دلیل اینکه اصلاااااا تحرک نداشتم و قرصای ویتامین استفاده میکردم ۱۰ کیلو اضافه کردم
که این شد آغاز تمام جون کندنای من برای لاغری
دلایل زیادی توی ذهنم برای چاقی دارم و باید بگم
ذهن من وزن بالا و چاقی و پذیرفته و خیلی دیگه عادی شده درواقع انگار من دارم با یه بخش خیلی نرمال بدنم جنگ میکنم!
خانواده چاق و عمه هاو خاله ها و دایی های چاق منو متقاعد کرده که چاقی هم عادیه هم ارثی
بعداز ازدواج چاق شدنم باعث شده فکر کنم همه بعداز ازدواج چاق میشن و دیگه نمیتونن تناسب قبل و داشته باشن
نون سفیدو ماکارانی و سس و اینجور چیزا باعث شده اگه یه کوچولو ازشون بخورم مدام استرس داشته باشم که الان تبدیل به یه توده شکم و پهلو و چربی های زشت میشه
هیچوقت از غذا خوردن لذت نبردم همیشه استرس داشتم و دارم واز شنیدن تمام حرفهایی که بهم میگه خودتو لاغر کن خسته شدم….با اینکه من از نظر خیلی ها تناسب خوب و قابل قبولی دارم و چربی هام موضعیه اما انگاروزنم قفل کرده خیلی دلم میخواد بتونم از طریق تمرینات ذهنی چاقی ذهن و افکارمو درمان کنم
سپاسگزارم از سایت خوبتون و ممنونم که خداوند من و به این مسیر هدایت کرد.
درپناه خدا باشین🙏💖💖💖
باسلام خدمت استاد گرامی ودوستان همراهم وهمدردم البته اگه بشه اسم این مسئله رو درد کذاشت این قدر هممون روشهای مختلف رو رفتیم که برامون یک چیز راحت شده درد و خیته شدیم دیگه تقریبا ولی نه میخوایم با قدرت ادامه بدیم این روش فرق میکنه دیگه با همکاری ودلسوزی استاد عز یز وشماهمراهان همدرد والبته وصد البته با یاری الله همربان که همه مارو هدایت کرده وگرنه الام مثل ستلهای قبل نزدیک عید که میشد دنبال رژیم خاصی میگشتیم که کمی لاعر بشیم وفقط هفته اول عید همه بهممون بگن لاعرشدی ها وبعد بدای ۱۳بدر شدیم همون اشو همون کاسه قبلی خلاصه عوامل چاقی من اوه خیلی از کجاش بگم ولی یک چیزی که خیلی توی هنم پر رنگتر از همشه اینه که من فک میکنم چون تند تند یعنی خیلی تند تند میخورم واز همه بدتر اینقدر لدت میبرم وقتی این طور میخورم کیف میکنم خودم میفههم بهم میچسبه والان توی این روزها فقط فکمیکنم دلیل پر رنگ چاقی من فقط تندتند غداخوردن وپرخوری زیاد من میگم اگه یواش میخوردم زود سیر میشدم ووسط غذام این افکار میاد توی ذهنم وباعث میشه یک فکری توی ذهنم بگه امروز رو که دیگه باز یواش نخوردی پس ولش کن دیگه وامروز خراب کردی تاشب فقط بد وتند تند میخورم درحد ترکیدن ومن ریزه خواری ندارم فقط عذای اصلی ام رو خوب میخورم دیگه چیزی نمیخورم وعلاقه ای هم ندارم ولی غدام روتند تند وزیاد میخورم ویکی دیگه که از این هم پر رنگتره اینه که من خودم رو خیلی چاق تصور میکنم که دارای لپهای چاق وبدن پر هستش ویک تصویر چاق از خودم دارم همیشه جلوی ایینه از خودم ایراد میگیرم وخودم رو بد هیکل میبینم وفک میکنم با دیدن عکسهای بچگی ام از اول چاقبودم وفک میکنم باید خیلی لاعر بشمکه نطر مردم روی من عوص بشهویکی دیگه که خیلی بدتر ازهمشونه اینه نطر مردم برام خیلی مهمتره ودیگه اینه که خودم رو نمیتونم لاعر تصور کنم درصورتی که من الان دوتا بچه ۱۰ ستله و۱۶ ساله دارم ووزنم مثل دوره مجردی ام شده ولباسهای دوسالوسه سال پیشم رو میپوشم هیچ فرقی نکردم ولی همیسه خودم رو چاق وبد هیکل تصور میکنم البته فک میکنم حرفهای خانوادهام ونگاه های اونها مخصوصا نگاه های اونها وحرفهاشون رو خیلی تاثیر میزاره واینکه شوهر من چاق پسنده شاید یکی از دلایل اینکه توی ته واعماق دهنم نمیخوام زیاد لاعر بشم میگم حالا که شوهرم راصی نکنه فردا لاعربشم واز من بدش بیاد شاید این هم باسه ولی باز میگم خودم مهمم خودم باید از اندامم راصی باشم ویک اعتماد به نفس خوبی داشته باسم خلاصه تمام داستانم اینه ولی حتما لاعری با ذهن رو می اموزم وخیلی خوشتیب میشم قول میدم همین الان که این جمله رو نوشتم یک چیزی توی دهنم گفت اره اگه یواش بخوری واز عدات لدت ببری ببینید استاد این موصوع خیلی من رو ا ذیت میکنه حالا نمیدونم این هم عوامل وفرمول اشتباه دهنی است یانه چون من میگم این فکر فکر درستی وهمه همیشه میگن که باید یواش بخوری وتند تند نخوری پس فکر نادرستی نیست همین باعث میشه پرخوری کنم خدایا کمکم کن این فرمولهای استباه راپیداکنم وجایگزینش فرمولدستی بشود الهی امین ودوباره خداروسکر که من با این سایت اشنا شدم
سلام خدمت اقای عطار روشن و دوستان گرامی.من از کودکی وزن متعادلی داشتم.در زمان بلوغ مقداری تپل شده بودم که بعد از ان دوران دومرتبه وزن متعادلی پیدا کردم و همینطور متعادل بودم تا ازدواج کردم و دوسال بعد از ازدواجم بچه دار شدم.حتی بعد از زایمانم هم خیلی سریع وزنم بدون اینکه ورزش…رژیم یا هیچ زحمت مضاعفی بکشم متعادل شد و این موضوع ادامه داشت تا ۷ سال پیش که من در بارداری دومم دچار بیماری تیرویید کم کار شدم و بعد از زایمان هم این مشکل رفع نشد و به هم ریختگی های شدید هورمونی هم پیدا کردم و من همچنان اضافه وزن بعد از زایمان را دارم.پر خور نیستم و کالری شماری انجام میدم اما بعد از یه مدت خسته میشم و کالری شماری را ول میکنم.همش ذهنم درگیر این ۱۰ کیلو اضافه وزنه .وقتایی که عصبی هستم بیشتر میخورم.برنج ونون و نشاسته را در حد ۸ قاشق و دو کف دست میخورم و واقعا به غیر از تیرویید دلیل دیگه ای برای اضافه وزنم پیدا نمیکنم.البته من خیلی هم پر فکر هستم.امیدوارم بتونم از این طریق بار فکری و ذهنیم را کم کنم🙏
به نام خداوند هدایگر و مهربان .❤سلام خدمت همه ی هم سفر هایم و خدمت استاد خوبی ها .گام چهارم .چرا برای قرار گرفتن در مسیر لاغری باید از مسیر چاقی حرکت کنیم ؟ابتدا باید دلیل چاقی خود را شناسایی کنیم و چه عواملی باعث چاقی ما شده اند وبا شناسایی ان ها وراهکار مناسب عامل چاق کننده را پیدا کنیم در روش های لاغری با ذهن خبری از نخوردن ها و رژیم غذایی نیست و نکته شگفت انگیز این است که نیاز نیست به اندازه ای که سال ها چاق بودیم صبر کنیم و باور کنیم که لاغر شدن خیلی سریع تر از چاق شدن است وقعا میشود با تغییرذهن خود لاغر شویم و قدرت ذهن خود را باور کرده باشیم وفرمول های لاغری را جایگزین کنیم ودر روش های قبلی همیشه میخواستم نتیجه را تغییر بدهم و میخواستم چاقی رو تبدیل کنم به لاغری و این روش نمیتونست لاغری متداوم داشته باشع ومن میخوام رنج چاقی رو تبدیل کنم به لذت لاغری ومن میخوام روی صورت مسئله کار کنم لاغری باذهن سیستمی هست که عیب یابی میکنه وبه ما میگه چه چیزی در ذهن ما اشتباه برنامه ریزی شده و چه فرمول هایی با گوش دادن با فایل ها و انجام دادن تمیرینات هر قسمت و خواندن نوشته های دیگران به ما در جایگزین کردم فرمول ها خیلی کمک میکند و من و همراهانمان تا حالا از هر روشی استفادده کردیم برای لاغری با توصئه ی دیگران بوده وبه جایی نرسیدیم و من متوجه شدم لاغر شدن در صورتی میتواند دائمی باشد که علت چاقی رو برطرف کنم نه این که نتیجه رو تغییر بدم و چاقی در ذهن من هست ومن هر فشاری به جسم بیارم نتیجه نخواهم گرفت و فرمول های من تغییر نکرده و من رابه وضعیت قبلی برمیگردونن تمرین گام چهارم ؟ صورت مسئله این که چرا من چاق هستم وهر دلیلی برای چاقی من .؟؟؟من از دوران بلوغ شروع کردم به چاق شدم چون یادم میاد که بهم میگفتن در دوران بلوغ دختر ها چاق میشن و فرمول هادر من از همون دوران شروع به استارت کردن زد وراثت و ارثی بودن و ژنتیک مدام به من تاکیید میکردن مادر چاق برادران چاق پدر چاق عمو عمه و دختر عموها و پسر عموها همه چاق وومنم دیگه طبعی بود باور کنم چاقی ارثیه و جزو باورهام شود وورزش نکردن بیتحرکی ودر دوران عقد باور کرده بودم که بعد از عقد اکثر چاق میشن ومن هم سریع این فرمول رو من تاثیر خوش رو گذاشت و۴و۵کیلو اضافه کردم متابولیسم و سوخت ساز بدن اخه من نمیدونم با چه دلیلی این باورهارو قبول کردیم وسریع سریع تو مغزمون باورش کردیم و نهادینه شده و بعد ازدواج دوران بار داری که اصلا دیگه روزانه چاق شدن بود شنیده بودم که دوران بارداری خیلی خانوم ها چاق میشن و من هم باور کرده بودم که طبیعیه که چاق بشم واز هرچی به هر مقدارمیخوردم چون یه خانوم باردار باید همه چی بخوره در حد خفگی چون دونفر هستیم باور چاق کننده . در دوران شیر دهی اگر شیر ندی با همون اضافه وزن باقی میمونی اونم که طبق معمول برقرار بود وتشدید چاقی پررخوری فرمول چاقی ورزش نکردن اب بخورم چاق میشم کم تحرکی تند غذا خوردن وسریع خوردن و باعث میشه که معده هضم نکنه و چاق بشیم شب نون برنج غذا های سرخ کرده خوردن فست فود شادی با غذا خوردن غم با خوردن وتشدید چاقی و هزاران دلیل های دیگه و جالب ترر تیروید عامل چاقی و چه مشکلاتی با چاق شدن دارم مشکل من اول این که حس درونیم نسبت به خودم خوب نیست دوم اعتماد به نفس ندارم سوم خیلی جاها از خیلی چیز ها و علایقم صرفه نظرکردم برای چاقیم نمیتونم لباس مورد علاقم رو بپوشم چون چاقم و محدودیت دارم سبک نیستم بدنم به خودم راحت نیست سلامتی ندارم از خیلی از جشن ها ودورهمی ها فاصله میگیرم بخاطر اضافه وزنم من نمیتونم سبک باشم ازاد ورها باشم من از سن ۱۴سالگی شروع به چاق شدن کردن و همیشه میخواستم نتیجه رو تغییر بدم بازم برگشتم سر خونه اول و استاد مهربان الان برای بار سوم دیگاه هم رو نوشتم وپاک شد و دوباره شروع کردم به نوشتن چون متعهد بودم واشتیاق و استمرار دارم و اطمینان دارم به خودم و مسیر و خداوند هدایت گر با شور و اشتیاق تمومش کردم خدارو شکر که در مسیر متعهد هستم و حس درونی عالی دارم البته منفی باف میخواهد با عجله کردن من رو از مسیر منحرف کنه ولی من خیلی سر سخت تر از اون هستم و من لایق بهترین ها هستم پیش به سوی هدف
سلام خدمت دوستان عزیزم و اقای عطار روشن
خدمت شما عرض کنم که همه ماها که درگیر اضافه وزن و چاقی هستیم چند طرز فکر مشترکی داریم.مثل وراثت عامل چاقی یا استخوان بندی درشت یا …
به نظرم هممون میدونیم که عامل چاقی مون چیه .
منم عامل وراثت رو خیلی تاثیر گذار میدونم
یام استخون بندی من.
من از زمانی که تفاوت چاق و لاغری رو فهمیدم
خونوادم همیشه بهم میگفتن که تو تپلی تو چاق میشی تو تپلی با مزه تری و از این حرفا…
تا دوران دانشگاه و اوایل شروع بکار کارمندیم وزنم نرمال بود اما با این حالم فکر میکردم چاقم و درگیر رژیم و دارو لاغری و… بودم.حدود ۶ ماه بعداز شروع کارمندیم وزنم کم کم بالا رفت تاجایی که وزنم از ۶۸ کیلو به ۸۱ رسید ی رژیم سفت و سخت گرفتم و وزنم به حالت اول برگشت با این حال بعداز مدتی اضافه وزنم بعداز مدتی برگشت و چند بار رژیم گرفتم اما متاسفانه ناموفق بودن.
خیلی تحقیق کردم و که عامل اصلی چاقی رو پیدا کنم اما پیدا نمیکردم تا اینکه با سایت فوق العاده شما اشنا شدم.
انشالله بتونم در کنار شما و با کمک اموزه های شما این چالش زندگیمو حل کنم
در اخر ارزوی سلامتی و موفقیت تمامی دوستان و اقای عطارروشن دارم
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی🌹
داستان چاقی من به این شرح هست
من خدا رو شکر در خانواده ای پر جمعیت به دنیا اومدم که هیچ خبری از چاقی و اضافه وزن نبود از کوچیکی یادم میاد همه روزهام توی باغ و لابه لای درختان و گل های خوشبو می گذشت باعشق و علاقه روزها سپری میکردیم بس که شیطنت و بدو بدو می کردیم اصلا نمیدونستیم چاقی چیه اصلا هم بهش توجه نمیکردیم خب متناسب بودیم با بدنی ورزیده 😊گاهی هم که بچه ها و آدم های تپل رو میدیدم از بزرگترها علت تپل بودنشون می پرسیدیم میگفتن به خاطر بی تحرکی هست معلومه هرچی میخورن میشه چربی اینا اگه با همین روند پیش بروند دیگه دو روز دیگه راه هم نمیتونن بروند و خونه نشین میشن و هزارتا مشکل براشون پیش میاد نفسشون میگیره مشکل قلبی پیدا میکنن و…متاسفانه شاهد این اتفاق ها هم بودیم والانم هستیم و میبینیم کسانی رو که از سنگینی وزن نای رفتن ندارن و خونه نشینن😔 برای همین همیشه دنبال تحرک بودم ولی ازتابستون کلاس سوم راهنمایی به خاطر مشکلات خشکسالی شاهد قطع شدن یکی یکی درختانی بودیم که کل روزهای خوب کودکی باهاشون سپری کردیم برای همین دیگر دل ودماغ آنچنانی رفتن به باغ نداشتیم و کم کم شروع به اضافه وزن پیدا کردن کردیم توی مدرسه به خاطر اینکه کم تحرک نباشم عضو تیم والیبال شدم و خیلی روی حال و روز من اثر گذاشت و عاشق ورزش و تحرک بودم ولی خب بازم یکم اضافه وزنه داشتم دنبال رژیم غذایی نرفتم اصلا بهش اعتقاد نداشتم چون تنها عامل چاقی من فقط بی تحرکی بود توی دانشگاه هم همین روند پیش گرفتم و عضو تیم والیبال شدم و کلی عشق میکردم به خاطر تحرک و آب شدن اضافه وزنم 😊 بعد دانشگاه هم دوباره اضافه وزن پیدا کردم این بار متاسفانه دیگه بی تحرک شدم چون تمام وقتم توی آموزشگاه بود و مربی کامپیوتر بزرگتر ها و مربی ریاضی بچه ها بودم دیگه وقتی برای خودم نداشتم😔 یعنی در واقع اصلا به فکر خودم نبودم خیلی بهش توجه نمیکردم 😔 ولی باز خجالت میکشیدم بالاخره تناسب اندامی که من داشتم کجا والان کجا😔 توی این چن سال نه دوست داشتم توی عکس ها باشم نه توی جمع خانوادگی ها حضور پیدا میکردم نه توی جمع غذا خوردن بهم میچسبیدو… 😔 خیلی بهم بر میخورد که بهم بگن چاق شدی همش فکر میکردم منو زیر نظر دارن 😔جوابی هم که خانواده داشتن برای توجیه اضافه وزن خودمون این بود که ما استخوان بندیمون محکم هست به خاطر غذاهای سالم و لاغر ها غذای درست وحسابی نمیخورن 😂 الان که بهش فکر میکنم میبینم ما استاد توجیه کردن بودیمااااا😂 راسیتش خانواده من خیلی به چاقی بی توجه بودن و این روی من هم اثر گذاشت و منم بیخیال بودم .خیلی جاها اطرافیان بهم طعنه زدن و دلمو سوزوندن ومسخره بازی درمیاوردن و اضافه وزنم رو بزرگ میکردن و میگفتن که دو روز دیگه از درب اتاق هم مثل فلانی وفلانی رد نمیشی 😔 من فقط دنبال تحرک بودم وبس.از خیلی چیز ها محروم شدم من عاشق هنر های رزمی ام ولی به خاطر اضافه وزنم سختم بود و نرفتم خیلی لباس های شیک و خوش رنگ دیدم و حسرت پوشیدنش برام موند 😔یه اعترافی کنم با وجود این همه مسائل من هیچ وقت اضافه وزن خودم رو باور نکردم و مطمئن بودم همیشگی نیست و با یه همت پر تحرک میره 😊همه منو به این عنوان میشناسن که اگه بخام هر کاری میتونم انجام بدم برای همین این احساس توانمندی همیشه منو قوی نگه داشت😊 تا اینکه با دوره لاغری با ذهن آشنا شدم و این احساس توانمندی با توان فوق العاده بالا که ناشی از آموزنده های شما هست همیشه با من هست😊ممنونم از انرژی بخشی و دوره بسیار عالیتون🙏ایام به کامتون خوش🌹
سلام سلام.
بنظرم دلیل هممون که چرا چاق هستیم ذهنیه. بخاطر فکرای غلطی که از بچگیمون داشتیم و تقصیر ماهم نبوده همه همین نظر و داشتن و ماهم شنیدیم و باورش کردیم و اون شده جسم ما.
سوال: چرا من چاق هستم؟
جواب من یکم فرق میکنه چون درواقع چاق نبودم و نیستم و لاغر هم نیستم ولی از خودم راضی نیستم و این تازگی ها احساس میکردم که دارم واقعا از خط قرمز رد میشم و چاق میشم و عادت های فرد چاق در من داشت کم کم پر رنگ تر میشد. اینکه چرا من داشتم چاق میشدم بدلیل افکار غلطم بود. اینکه فکر میکردم غذا خوردن چاق میکنه، چقدر بخوری چاق میکنه، چی بخوری چاق میکنه، الان بعد از چند ماه فایل گوش کردن بهتر شدم ولی هنوزم گاهی اوغات کیک ها و روغن و کره که تو غذا زیاد باشه فکرمو درگیر میکنه و سعی میکنم دورش کنم ولی بازم هست.
و دلیل دیگشم کم تحرکی میدونستم مخصوصا تابستونا که ندرسه نمیرفتم البته بجاش کلی کلاس ورزش ثبت نام میکردم. مامانم همیشه بهم میگفت چون ما ژن چاقی نداریم تو هیچوقت چاق نمیشی. چون خانوادم چاق نیستن. این فکر هم شنیده بودم که اگه کسی تو سن بلوغ مواظب نباشه چاق میشه.و اینم تو ذهنم بود. نمیدونم چرا ،واقعا چرا این فکر و میکردم ولی احساس میکردم که من یه روزی چاق میشم و میگفتم اگه چاق بشم چی میشه،چه شکلی میشم، همش احساس میکردم که من هرچی بزرگتر میشم چاقتر میشم و این خیلی من و میترسوند. واقعا نمیدونم چرا همچین فکرایی میکردم. شاید چون چندین ساله که درگیر این بودم که غذا کم بخورم که چاق نشم. و قبلن رژیم سختی گرفته بودم و خود قبل از اون و اصلا یادم نیست چطوری بودم، چطوری میخوردم،چطوری فکر میکردم. زمان قبل اون انگار در من وجود نداشته. و چرا من تصمیم گرفتم که رژیم بگیرم و زندگیم و نابود کنم. و مجبور باشم تا سال ها بعد اون فکرم هر روز درگیر لاغر شدن و غذاها باشه.
دلیل چاق شدن من فکر کنم بیشتر فکرهایی که درباره غذاها داشتم، ورزش کردن ها و نکردن ها، سن بلوغ، وفکرهای مسخره که یه روزی من چاق میشم و دارم روز به روز چاق تر میشم، و هیچوقت نمیتونم لاغر بشم بوده.
روزی روزگاری محمد در خانواده کم جمعیتی به دنیا امد او بچه دوم خانواده بود
او از کودکی تپلی و سفید بود
پدرش همیشه برای او خوراکی میخرید
خانواده اش همیشه دلایل تپلی را از سالم بودن و سر زنده بودن و ساختن زندگی به او می دیدند و به او میگفتند کسی که تپل است یعنی زندگی به او حال خوبی داده و این در ذهن او اینگونه ایجاد شده که تپلی یک جورایی با نمک است تا قد کشید و به مدرسه رفت اما همیشه در مدرسه در هنگام فوتبال بازی کردن یا بدمینتون یا والیبال به مشکل بر میخورد و کمرش و پاهایش درد میگرفت او بسیار علاقه به غذا داشت و بسیار خوش خوراک بود همه چیز را میخورد و از هرچیزی زیادتر میخورد حتی موقعی که احساس سیری میکرد باز هم میخورد بارها از خانواده اش شنیده بود که ما ارثی چاق هستیمما اب بخوریم چاق میشویم ما لاغر نمیشویم چون استخوان هایمان درشت است و همینجوری و با همین باورها بزرگ شد ، بارها تلاش کرد برای وزنکمکردنتا حدودی هم موفق میشد اما چون وزنشبالا بود به بدنش بسیار فشار می امد و در نهایت ورزش را کنار میگذاشت، او فکر میکند که هر چیزی که میخورد او را چاق میکند اما ایا واقعا این درست است او دوستانی را دارد که صد ها برابر او غذا میخوردند اما بازهم لاغر بودند او همیشه دنبال لباس های گشاد میگشت تا بدن چاقش را پنهان کند ، لباس رسمی و کت شلوار را دوست دارد اما چون به بدن چاقش نمی اید انها را خیلی سال است نپوشیده است او بارها از خانواده اش شنیده است که اب هم بخورد چاق می شود اما امروزی که او اینجاست تصمیمی گرفته است با دوره لاغری با ذهن جناب عطار روشن به لاغری برسد و این اولین قدم اوست ، خدایا کمکم کن تا در این مسیر محکمقدم بردارم و تعهد به دانسته ها و تمرین ها داشته باشم و به اگاهی های این دوره عمل کنم
محمد نیک پور ۱۱،۱۱،۹۹
سلام استاد مهربانی ها ، من عواملی از قبیل ارث،داروی اعصاب و اینکه سرنوشت من اینه و پذیرفته بودم در فامیل ما دخترها حتی اگر نی قلیون هم باشن چاق میشن رو بعنوان یک قانون پذیرفتم و چون داروی اعصاب استفاده میکردم و کم تحرکی رو عامل چاقی خودم میدونستم و چون خانواده همسرم خیلی غذا میخوردن الگوی عملی خوبی داشتم که بعد ازدواج و بچه دار شدن چاق میشم
با سلام خدمت استاد ارجمند و دوستان گرامی
انشا امروز
دلیل چاق بودنتون رو بنویسید.
من قبلا اضافه وزن داشتم و با سختی لاغر شدم (از طریق پیاده روی و رژیم غذایی) چون می خوام متناسب بمونم و با سایت شما آشنا شدم می خوام بدون سختی و با آرامش متناسب بمونم. با گوش فایلهای شما به این پی بردم که واقعا من به دنبال نتیجه بودم یعنی می خواستم لاغر بشم و دنبال نتیجه بودم الان که به فایلهای شما گوش می دم واقعا باید اول دلیل چاق بودنم رو پیدا می کردم و دلیلش رو ریشه یابی می کردم و اضافه وزنم رو برطرف می کردم حالا هم دیر نشده از اینجا به بعد می خوام راه درست رو انتخاب کنم و از راه درست متناسب بمونم.
قبلا که اضافه وزن داشتن دلایل اضافه وزنم رو عوامل بیرونی می دونستم من اون زمان با این روش ها آشنا نبودم و حالا که به لطف خدا در این مسیر قرار گرفتم خودم رو تغییر می دم می خوام دلایلی رو باعث اضافه وزنم می دونستم رو بیان کنم:
1- پرخوری
2- خوردن برنج، ماکارونی، تنقلات، شیرینی، فست فود و غذاهای چرب، خوردن آجیل
3- خوردن شام و اون هم دیر وقت
4- رسیدن به دوره بلوغ
5- ترشح برخی هورمونها
6- کم تحرک بودن
7- پایین بودن متابولیسم بدن
8- به ارث بردن چاقی از مادر و استعداد در چاقی
الان که این موارد بالا رو می خونم و بهشون فکر می کنم من خیلی از افراد رو می شناسم که زیاد می خورند و هر چیزی می خورند، اصلا تحرک ندارند، به سن بلوغ هم رسیدند با این وجود خیلی متناسب هستند.
من خودم رو با خواهرم که مقایسه می کنم هر دومون دقیقا مقدار مواد غذایی که مصرف می کردیم یک اندازه بودولی اون لاغر بود. پس اضافه وزن داشتن با غذا خوردن نیست.
من چند وقته که خیلی کم از اون سایزی که می خوام بیشتر شدم این بار باید دلیلش رو ریشه یابی کنم ،دنبال نتیجه نباشم.و باید در کم کردن سایزم صبور باشم و عجله نکنم.
دلیلش فکر می کنم به خاطر خستگی خیلی زیادمه ، در طول روز خودم رو خیلی خسته می کنم و شب تلاشم رو می کنم که بخوابم (خوابم میاد ولی نمی تونم بخوبم) و به خوردن فکر می کنم و یه چیزی میارم می خورم (هر چند باید این فرمول رو از ذهنم پاک کنم که خوردن باعث اضافه وزن میشه و از طرفی هم اضافه از نیاز بدن خوردن هم خوب نیست) . و امروز جرقه ای که به ذهنم رسید این بود که گاهی وقتها من موقع خواب یه سری فایلهاست که با گوش دادن اونها سریع خوابم می بره از امشب اون فایلها رو در زمان خواب بذارم و گوششون کنم.
این یه دلیله باید بگردم و دلایل دیگه رو پیدا کنم و برطرفش کنم.
سلام خدمت استاد وهمه دوستان من دوروزه که توسط یکی از دوستام بااين سایت آ شنا شدم. با گوش دادن به فایلها تازه دارم متوجه اشتباهات گذشته و دلایلی که باعث چاقی ام شده میشم من دربچگیم نسبتاً تپل بودم اما پس از ورود به مدرسه وزنم پایین اومد تا این که ی دوره به علت بیماری مجبور به خوردن داروهای اعصاب شدم واز همون زمان جرقه چاق شدن من زده شد کم کم موضوعات دیگری چون رطوبت بدن.،غم وغصه خوردن وتحرک نداشتن و ازدواج وبچه دارشدن وهمه این افکار مخرب باعث شد که روبه چاقی پیش برم وهر وقت خودم رو جلو اينه میبینم ولباسایو که دوستشون دارم الان اندازم نیست خیلی حسرت میخورم ودر گیر شدن ذهن با این موضوعات باعث شده دچار بی انگیزه بودن بشم راهای مختلفی رو برا لاغري دنبال کردم که نتیجه نداد مثلا ی مدت احساس میکردم خوردن صبحانه وچيزاي شیرین علت چاقی من بود اما بعداز مدتی که با ضعف بدن روبرو میشدم برميگشتم به حال اول تا این که خداوند بر من منت نهاد ومسیر درست را سراهم قرارداد. دوست دارم تا انتهای مسیر پیش برم وبه آرزوم برسم ومطمئن هستم که این آرزو اتفاق خواهد افتاد.
سلام .وقتتون بخیر
من از طریق کانال استاد عباسمنش با شما اشنا شدم
چند روی هست که جدی بروی خودم و افکارم تمرکز کردم و تصمیم گرفتم زندگیم رو متحول کنم .که نشانه ها از راه رسید….جالبه بدونید منم مثل شما به این فکر کردم که از طریق قدرت ذهن اگر میشه به تمام اهداف مالی و شخصیتی و ایمانی رسید چرا نشه به تناسب اندام رسید.البته من فقط با تکرار جملات تاکیدی و شکرگزاری پیشاپیش بابت اندام دلخواهم و دیدن عکس دوران لاغری اینکارو انجام دادم و مثل شما اینقدر پیشرفت نداشتم .البته زمان کوتاهی شروع کردم و شما یکی از نشانه ها هستید که خدا به من نشون داد.البته من اضاف وزن چشم گیری ندارم شاید۵.۶ کیلو.اما به هر صورت کم کردن این وزن راحت اما نگه داشتنش راحت نیست.در خصوص معضلات چاقی باید به کم تحرکی اشاره کنم و دلیل اصلی که همیشه بهش فکر میکنم و دومین دلیل خوردن غذاهای چرب و شرینی ها.پرخوری و تند غذا خوردن هم هست.خوردن تنقلات. ووقتی اب به میزان کافی نخورم ،هم باعث پر خوریم میشه و هم روی پوستم تاثیر داره .اینها رو وقتی کنار هم بزارید به چاقی میرسید و وقتی حذف بشن به لاغری….
سلان دوستان تمرین گام چهارم چرا من چاق هستم من تا سن ۳۱سالگی لاغر بودم ونفهمیدم چی شد چجوری فرمولهای مغزم تغییر کرد که موقعه ایکه بچه دومم باردار شدمچاق شدن منم شروع شد وقتی باردار شدم یواش یواش در عرض ۹ ماه وزنم از ۵۲ کیلو به ۷۲ کیلو تغییر کرد دلم گرم بود وقتی بچه بدنیا میاد وزنم برمیگرده سر جاش اما این اتفاق نیقتاد وهیچ تغییری نکرد مشکلاتم شروع شد خیلی سنگین شده بودم واصلا نمیتونستم خودمو تکون بدم یهو ۱۹ کیلو اضافه وزنشوکه کرده بود وافسردگی گرفتم اصلا برام قابل درک نبود غیر منتظره بود نمیتونستم باهاش کنار بیام یعنی چی میشه گذشت تا دخترم ۴ماهه شد رفتم پیش دکتر تغذیه رژیم شروع کردم رژیم خوبی بود همه چیز داشت خوبم وزن کردم وبرگشتم سر جای اولم اما طولی نکشید که دوباره چاق شدم ورژیمها ورزشها پیاده روی سونا خشک و…رو امتحان کردم به نتیجه مطلوب نرسیدم خیلی مشکل داشتم از لباس خریدن گرفته تا نمیتونستم راه بره اونم با بچه نمیتونستم از پله بالا برم دولا بشم بند کفشمو ببندم نمیتونستم کارهامو بکنم وزود خسته میشدم و…دلایل چاقی فکر میکردم که چون نمیتونم راه برم وکارهامو انجام بدم چاق شدم وفکر میکردم خوابیدن بی تحرکی خوردن غدا زیاد تیروئید کم کار نشستن زیاد تند تند غدا خوردن نجویدن اینا باغث چاقیم شده خاطرات جاقی درسته استاد که من همش به حرف این واون گوش میدادم بریم از دکتر فلان جا دارو بگیریم خوب بجز ملینه بقیه اش فایده نداشت بریم سونا خشک بجز اب بدنم کم بشه ومنو حریص کنه نسبت به خوردن فایده نداشت وهمیشه این فکر تو سرم بود که چرا من چاق شدم چی شد من چاق شدم وهنوزم نفهمیدم ولی امروز دیگه تمام این حرفا رو میذارم کنار وفقط تمرکز میکنم روی چرا من چاق هستم وسعی میکنم به نتیجه هم کاری نداشته باشم وپیش بسوی تغییر دادن فرمولهای چاقی به لاغری که اون موقه هست که معجزه افتفاق میافته به امید دیدن اون روز روز خوش
سلام ببخشید من فایلتون رو با دقت تمام گوش کردم منتها من لاغرم و عوامل چاقی نمیتونم بنویسم اما میخوام لاغر بمونم باید چیکار کنم؟ فایلهاتون میتونن کمکم کنن؟! ممنون میشم راهنمایی کنید💚🙏
سلام دوست عزیز
برای لاغر موندن نیاز نیست کاری انجام بدی
پیشنهاد میکنم ذهنت رو دست کاری نکن
از فایل های مربوط به تغییر زندگی استفاده کنید
(درک عالی، شرح بر اساس محتوا، استفاده از مثال برای منطقی کردن)
.
به نام خدای دانش و نور.
اینجا نقطه شروع حرکت در مسیر لاغری دائمی است. در گامهای قبلی، مسیر حرکت به سوی لاغری را شناسایی کردیم و فهمیدیم که بهترین مسیر برگشتن از مسیری است که ما را چاق کرده است. بعد نقشه راه را درک کردیم که طبق نقشه راه بایستی باورها ذهنی اشتباه و فرمولهای چاق کننده را شناسایی و سپس باورهای صحیح و فرمولهای لاغری را جایگزین کنیم. برای شناسایی فرمولهای و باورهای ذهنی که الان داریم بایستی مسیر چاقی خود را بررسی کرده و تمام عوامل و دلایل تأثیر گذار در چاقی خود را مشخص کنیم. بديهی است هرچه سابقه چاقی در ما بیشتر باشد ، عوامل موثر نیز افزایش مییابد. هرچهقدر دقيق تر این عوامل را شناسایی و برطرف کنیم، سریع تر مسیر لاغری را طی میکنیم، زیرا گاهی عوامل به ظاهر کم اهمیت میتواند در مسیر حرکت به سوی لاغری اختلال ایجاد کند. قصه چاقی من به شرح زير است:
با وزن کمتر از ۳ کیلو متولد شدم و براساس عکسهای دوران کودکی متناسب و کمی لاغر بودم. ازنظر مادرم کم اشتها و لاغر بودم و ایشان از انواع روشها و داروها برای افزایش اشتهای من استفاده کرده اند که بی نتیجه بوده است. در سن ۸ سالگی تابستان را در شهر دیگری نزد مادربزرگم گذراندم و بعد از تعطیلات اولین بار که مادرم مرا دید با خوشحالي گفت تپل شدی. همان سال از طرف مدرسه به شهربازی رفتیم و زنجیر محافظ یکی از وسایل بازی که به صورت اریب (مثل کمربند ایمنی ماشین) بسته میشد برای من تنگ بود و مجبور شدم آن را افقی روی کمر ببندم. این اتفاق برای مادرم خیلی ناراحت کننده بود و ایشان را شرمنده کرد. از لحظه ای که برگشتیم خانه این ماجرا را با ناراحتی و اغراق برای هرکسی که میدید تعریف میکرد و این داستان را در مدت چند روز بارها و بارها شنیدم. این نقطه شروع احساس چاقی در من، پذیرش آن و شرمندگی از آن برای من بود. خانواده برایم محدودیت غذایی تعیین کردند و تنقلات و خوراکی در اختیارم قرار نمیدادند و من از هر فرصتی برای یواشکی خوردن استفاده میکردم. همان سال صاحب خواهری شده بودم که به علت بیماری لاغر و نحیف بود. خانواده مرتب ما را با هم مقایسه میکردند و لقب فیل و فنجان، گوریل انگوری و بیگلی بیگلی، چاق و لاغر و … میدادند. در صورتیکه هیچ منطق قابل قبولی برای مقایسه اندام یک کودک یکساله و ده ساله وجود ندارد ! ترازو هم نداشتیم که خودم را وزن کنم ولی بر اساس این توصیفات تصویری بینهایت زشت و فاجعه بار از چاقی خودم داشتم. کلاس چهارم معلم بهداشت بچه های کلاس را وزن کرد الان آن وزنم را به یاد نمی آورم ولی یادم هست که تفاوت چندانی با بقیه نداشتم. وقتی با خوشحالی موضوع را به خانواده گفتم اول فکر میکردند اشتباه میکنم و در نهایت گفتند ترازو مشکل داشته است ! اگه میخوای واقعا لاغر شی غذا کم بخور، هله هوله نخور و تحرک داشته باش، تو تنبلی و از جات تکون نمیخوری. خانواده همیشه به تمسخر به من میگفتند باسن تو مثل طاقچه میمونه و یه دست آینه و شمعدان روی آن جا میشود، مادرم همیشه لباس آزاد و گشاد تن من میکرد که برجستگی های بدنم مشخص نباشد.
اکثر افراد خانواده مادری من چاق هستند و من از همان کودکی مرتب میشنیدم که برای توجیه چاقی خودشان میگفتند ما خانوادگی این شکلی هستیم استعداد چاقی داریم آب هم بخوریم چاق میشویم. این موضوع هميشه در ذهن من بود و وقتی در درس زیست شناسی با علم ژنتیک آشنا شدم تبدیل شد به چاقی ارثی و حالا یک نگاه علمی به آن داشتم و تردیدی نداشتم که چاقی من ارثی است. تا دیپلم چندین بار با ورزش وزن کم کردم ولی با رها کردن آن به علت کم تحرکی چاق میشدم و پایین تنه ام چاقتر. پدرم همیشه مثال میزد که ورزشکاران برای کاهش وزن مواد نشاستهای مثل نان و برنج و سیبزمینی و ماکارانی را حذف میکنند تو هم اینکار بکن. نکته اینجاست که عمده غذای ما همين بود ولی من اینکار را کردم و خیلی وزن کم کردم ولی وقتی رها کردم دوباره چاق شدم. سال اول دانشگاه مبتلا به یک بیماری مزمن کلیه شدم و روزانه دوز بالایی از کورتون مصرف میکردم و دکتر تاکید کرد این دارو چاق کننده است و مراقب افزایش وزن باش که به کلیه ها بیشتر فشار وارد میشود. طی دوسالی که کورتون مصرف میکردم علیرغم تلاش برای کاهش وزن، روز به روز چاقتر میشدم و ۱۰ کیلو چاق شدم. برای اولین بار پیش متخصص تغذیه رفتم و رژیم کالری گرفتم و در سمینار دکتر کرمانی به صورت علمی موضوع کالری مواد غذایی و کالری سوزی فعالیتها و منطق میزان ورودی کالری و کالری مصرفی بدن آشنا شدم که هر ۷۷۰۰ کالری اضافه یک کیلو به وزن اضافه میکند.خیلی خوب وزن کم کردم ولی وقتی خسته شدم و ادامه ندادم قطعا کالری ورودی به بدنم بیش از کالری مصرفی آن بود و من در مدت کوتاهی دوباره بیشتر چاق شدم. این موضوع مصادف شد با سر کار رفتن من که در همان ماههای اول بارها از همکاران شنیدم که کارمندی و پشت میزنشینی باعث چاقی و بزرگتر شدن شکم و باسن میشود و این موضوع در مدت کوتاهی در من نیز نمایان شد. مجددا پیش متخصص تغذیه دیگری رفتم که شیوه درمانش رژیم پروتئین به همراه طب سوزنی بود، ایشان همینجوری تشخیص دادند که سوخت و ساز بدنم پایین است. از نظر ایشان ورزش شدید، بیخوابی و نمک باعث تورم بدن شده و تورم بدن متابوليسم را کاهش و درنتیجه وزن کاهش نمی یابد. همچنین از نظر ایشان یویویی شدن بدن و تکرار کاهش و افزایش وزن، بدن را نسبت به کاهش وزن مقاوم میکند. دو بار از این روش برای کاهش وزن استفاده کردم و هربار بعد از تقريبا ۳ ماه کنار گذاشتم و هربار چاقتر شدم و به وزن ۸۰ کیلو رسیدم در این مسیر همچنان پایین تنه ام چاقتر میشد و تبدیل به یه آدم دو سایزه شدم که سایز بالاتنه و پایین تنه متفاوت بود.
همیشه مورد سرزنش خانواده بودم که هنوز ازدواج نکردی و زایمان نکردی این شکلی هستی، بعد ازدواج و زایمان می ترکی و دیگه از در تو نمیای! پس من بعد از ازدواج چاقتر شدم و ۸۵ کیلو شدم. سال اول ازدواج قرص ضد بارداری استفاده میکردم و در مدت یکسال ۹۰ کیلو شدم.
یک روز یکی از همکارانم تعریف کرد یکی از نزدیکانش بعد از فوت فرزند جوانش، خیلی چاق شده و دکتر تشخیص داده در اثر غصه و ناراحتی یک هورمونی ( که اسمش یادم نیست) در بدنش بیشتر ترشح شده و غم باد گرفته است. من هم بلافاصله در این رابطه سرچ کردم فهمیدم راست میگه غم باد ظاهرا ریشه علمی دارد. نتیجه گرفتم چون آدم عصبی و ناراضی هستم و هميشه در حال غصه و حرص و جوش خوردن هستم پس من هم به خاطر غم باد چاق میشم.
یک دوره دچار کیست رحمی شدم و دکتر به من گفت مراقب باش این کیستها هورمون مردانه ترشح میکند و باعث چاقی میشود و من طی هفت ماهی که طول کشید تا کیست برطرف شود هر روز چاقتر شدم و به ۹۵ کیلو رسیدم. سال ۹۵ با رژیم کالری طی یکسال ۳۶ کیلو وزن کم کردم و ۶۴ کیلو شدم بعد از دوماه باردار شدم و پس از زایمان ۱۵ کیلو اضافه وزن داشتم. به علت بی خوابی شبانه پسرم همیشه خسته و دچار کم خوابی شدید بودم. همیشه سرگیجه داشتم و درحال مصرف مواد قندی بودم و طی یکسال ۲۱ کیلو اضافه کردم و به ۹۹ رسیدم. در اثر کرونا هم تحرکم خیلی کمتر شد و آخرین بار دوماه پیش که خودم را وزن کردم ۱۰۲ کیلو بودم. این هم قصه پر غصه چاقی من. به طور خلاصه عوامل چاقی من عبارتند از : ۱. ارث، ۲. استعداد چاقی، ۳. پرخوری، ۴. کم تحرکی، ۵. هله هوله و تنقلات خوردن، ۶. مصرف مواد نشاسته ای مثل نان و برنج و… ۷. مصرف بالای کورتون، ۸. بیشتر بودن کالری ورودی به بدن نسبت به کالری مصرفی بدن، ۹. کارمندی و پشت میز نشینی، ۱۰. پایین بودن سوخت و ساز بدن، ۱۱. کم خوابی، ۱۲. مصرف نمک، ۱۳. بدن یویویی، ۱۴. ازدواج، ۱۵. قرص ضدبارداری، ۱۶. غم باد، ۱۷. بارداری، ۱۸. مصرف مواد قندی و شیرین.
با شناسایی عوامل چاقی خودم مشتاقم هرچه زودتر این عوامل را برطرف کنم و حرکت در مسیر لاغری را استارت بزنم. پیش به سوی برطرف کردن عوامل چاقی به کمک آموزشهای ارزشمند استاد در گامهای بعدی.
استاد عطار روشن عزیز آرزو میکنم خدا عمری طولانی با عزت همراه با سلامتی و خوشبختی به شما دهد تا به کمک شما آدمهای زیادی از درد و رنج رها شوند.
جلسه اول رایگان لاغری با ذهن
این جلسه اول برای من پر از خاطره شده چون بعد از سه سال اضافه وزن و۲۰ کیلو چاقی وخسته از ورزش ورژیم بطور اتفاقی با درخواستی که از خداوند داشتم تا بهترین وراحت ترین راه را پیدا کنم بدست آوردم جلسه اول لاغری با ذهن دروازه ای ورود به دنیای لاغری با ذهن برای من بوده واز خدا بابت این نعمت سپاسگذارم استاد عزیز بارها گفتم اینقدر حرفهای شما در این جلسه به دلم نشست که دیگر این راه را نه تنها رها نکردم بلکه با ورود به سرزمین لاغرها آن را ادامه دادم امیدوارم دوستان عزیزم که هنوز شرکت نکردند به زودی وارد این سرزمین شگفت انگیز بشوند تا دنیای آنها هم مثل من تقییر کند
دوسوالی که مطرح کردید سوال اول چرا ما چاق ایم وعلت چاقی ما چیست وچرا بعضی ها لاغرند
سوال دوم چطور لاغر شویم
با شروع دوره پاسخ سوال اول برای من روشن شد ما همیشه به جسم خودمون فشار میاوردیم چون فکر میکردیم چاقی در جسم ماست با انواع رژیم ها ورزش ها ماساژها دمنوش ها وقرص های لاغری ویا حتی جراحی های خطرناک برای مدتی لاغر میشدیم ولی به محض رها کردن آن روش دوباره به حالت قبل ویا حتی بدتر از قبل چاق میشدیم پس در نتیجه چاقی هیچ ربطی به جسم ما نداره چرا ؟ چون اگر ربط داشت باید با آن روشها لاغر میماندیم چاقی در افکار ماست ونتیجه چاقی افکار در جسم ما پدیدار میشود برای لاغر شدن ولاغر ماندن پایدار باید فرمولهایی که از کودکی از والدین واطرافیان ورسانه ها ودیگر موارد وارد ذهن ما شده وبااین فرمولهای اشتباه چاق شدیم این فرمولها را با آموزش لاغری با ذهن تبدیل به فرمولهای صحیح کنیم تا با افکار درستی که در مغز ایجاد میشود دستور درست برای لاغر شدن جسم صادر گردد واین مسعله هیچ راهی ندارد به جز آموزش صحیح لاغری با ذهن از ااستاد عزیزم سپاسگذارم
سلام به استاد و سلام به همه دوستان هدایت شده—گام چهارم :(مسیر لاغری من)
چرا چاق شدم و چی باعث اضافه وزنم شد؟
من همیشه لاغر بودم و هیچوقت چاق نشدم که خاطری از آن داشته باشم فقط یک چند کیلویی اضافه داشتم و برای همین مقدار کم مثل همه راههای زیادی رفتم و مثل همه کم کردم ولی هیچوقت به وزن دلخواهم نرسیدم.چون به گفته استاد مسیر را اشتباه داشتم برای همین به مقصد نمی رسیدم و خیلی وقتها تا نزدیک می رفتم و باز بر می گشتم و ابن مسیر اشتباه سالهای زیادی ادامه داشت تا اینکه از خدا خواستم راهی به من نشون بده که لازم به این همه ورزش و رژیم و…نباشه چون تا کی خواهم توانست ادامه بدهم که خداوند مرا شنید و مرا به سایت استاد هدایت کرد که فایلهای رایگان را شروع کردم و یک دور با تمرینات را انجام دادم ولی آمادگی نداشتم که دیدگاه را اینجا بنویسم و دوباره که دوره را از اول شروع کردم این توانایی را پیدا کردم که اینجا بنویسم و این خودش یک تغییر است و همش فکر می کردم که راهی پیدا کنم که موفق به خرید میکنم بشم که یکدفعه سورپرایز شدم از آن روزی که تو استوری انداختین ۱۰۰روزه به مبلغ ۲۵۰هزار تومان خیلی ذوق زده شدم و به فکر افتادم که آن را تهیه کنم که استاد گفتند تصمیم گرفتم رایگان بذارم .استاد از این همه بزرگواری بی دریق شما سپاسگزارم .و حالا با تکرار و اشتیاق با انتخاب مسیر درست حتمی به مقصد می رسم .
💗 به نام خدای مهربان💗
🌹سلام استاد عزیزم 🌹 سلام دوستان همراه و پرشور سرزمین زیبای تناسب اندام همیشگی🌹
💜گام چهارم 💜 شروع مسیر لاغری 💜قسمت اول
💖چرا چاق شدم 💖
من متولد ۲۵ اسفند ۱۳۵۹ هستم و تا کلاس اول ابتدایی به شدت لاغر و متناسب و ریز نقش بودم طوری که مانتوی کلاس اولم اندازه هیچ کدوم از خواهرام نشد😍 در اون ایام منزل ما تو بمباران خراب شده بود و ما منزل پدربزرگم بودیم و خانه مان در حال ساخت بود و یک روز که از مدرسه آمده بودم به حدی گرسنه بودم و چون آنجا به صورت نسبتا مهمون بودیم😊 خجالت میکیشدم بگم گرسنه هستم و بخاطر همین دل درد خیلی شدیدی کردم اولش نمیدونستم این دلدرد شدید علتش گرسنگی بوده ولی وقتی غذا خوردم و فهمیدم این گرسنگی در اثر غذا نخوردن طولانی مدت بوده از گرسنه ماندن به شدت ترسیدم😅 و من اصلا حاضر به خوردن صبحانه نبودم و مادرم همیشه اصرار به خوردن صبحانه داشت ولی من فرار میکردم و تو مدرسه هم حاضر به خوردن هیچ خوراکی نبودم مخصوصا که مامانم تغذیه برام میزاشت دست نخورده برمیگردوندم و کلا دوست نداشتم جلوی دوستام خوراکی بخورم 😂 و بخاطر همین مدت زمان زیادی گرسنگی میکشیدم و به شدت خجالتی و کمرو بودم 😅
بابام همیشه لقمه های خیلی بزرگی میخورد و برام جذاب بود 😂و منم دوست داشتم لقمه های بزرگ بخورم و دهانم پر بشه و این کار رو تقلید میکردم 🙄 و مامانم همیشه منو دعوا میکرد😡 و میگفت تو دختری باید لقمه هات کوچیک باشه منم بیشتر یواشکی این کار رو میکردم یا برام جذاب بود😅
مردا تو بقالیا اکثرا میومدن و یه کیک درسته رو میکردن تو دهانشون و یک شیشه نوشابه رو کامل یه نفس میخوردن 😋🤕احساس میکردم خیلی قدرتمندن 💪🏻ولی هیچوقت نتونستم یه ذره بیشتر بخورم به خاطر گاز نوشابه و برام یه حسرت بود 🤣
خونه ما زیرزمین داشت و همسایه بقلیمون خونشون هم کف بود سه تا خواهر شیطون بودیم😉 و چون طبقه هم کف میدویدیم و بپر🤸♀️ بپر 🏃♀️میکردیم صدا 🔊میرفت خونه همسایه شکایت کرد به بابام که خیلی صدا میاد از خونه تون بابام همش میگفت یواش راه برید🚶♀️ و بیشتر ما رو میشوندن و مشغول تماشای👀🙇♀️ تلوزیون📺 میکردن ما رو از همونوقت به تلوزیون📺 به شدت علاقه مند شدم و معمولا دراز میکشیدم🙇♀️ و تماشا میکردم کم کم تحرک ما به شدت کم و کمتر شد و کمی تپل شده بودم و اطرافیان مدام بهم میگفتن نخور و منو سرزنش میکردن که دیگه از در🚪 تو نمیایی و من برام خیلی عجیب بود چجوری از در به اون گندگی تو نیام و برا خودم تصویر سازی و تفکر🤔 میکردم با عقل بچگانه و مدام بهم میگفتن تنبل و بی عرضه و کلی عنوان مسخره کننده که دوستشون نداشتم صدا میشدم ولی خودم فکر نمیکردم چاق باشم تا اینکه کلاس اول راهنمایی بودم خونه عمم همه رفتن ترازو منم وزن کردم ۵۰ کیلو بودم بابابزرگمم💖 ۵۰ کیلو 💖بودم خیلی منو مسخره کردن و کلی بهم بد و بیراه گفتن که چاقم و منم به شدت خجالت کشیدم و باورم شد چاقیم حاد شده و یه بار روز عاشورا گم شدم تو دسته ها پیاده رفتم به سمت خونه مادربزرگم چون اونجا رو خوب بلد بودم از حرم حضرت معصومه به سمت بنیاد پیاده میرفتم مسافت خیلز طولانی بود وقتی پیدام کرد یه آقای موتور سوار منو رسوند خونمون فقط خیابونمون رو اسمش رو بلد بودم وقتی منو رسوند مامانم کف کوچه نشست به گریه وبعدش اون شب شام نذری داشتیم 🌹غذای امام حسین🌹 از ایستگاه صلواتی گرفته بودن و خیلی صمیمی بودیم و با هم دورهمی شام میخوردیم 😅من هنوز از ترس گریه میکردم و آقای همسایه خواست مثلا منو بخندونه یا نمیدونم چی درست یادم نمیاد چرا گفت 🤔 و پسر خودش که یک ماه از من کوچیک تر بود😂 و اونم درست مثل من چاق بود باباش گفت اگه امید پسرش جای من بود و گم شده بود سخت تنبیهش میکردم و بهش شام نمیدادم و کلی بهم چیز گفتن منم با این که خیلی گرسنه بودم اصلا از حرفش خوشم نیومد و لج کردم با خودم و شام نخوردم😅😂 این اولین باری بود که شام نخوردم به حدی نصف شب حالم بد بود که نصف شب از گرسنگی خوابم نمیبرد و به غلط کردن افتاده بودم 😂
و من مدام شروع کردم دنبال رژیم های مختلف که کمی لاغر میشدم ولی بعدش خسته و نا امید میشدم یه روز عمم که خودشم با عرقیجات و گیاهی لاغر کرده بود گفت بهم از گرسنگی نترس و لذت ببر و من از همون روز دیگه به اراده آهنی💪🏻 معروف شدم و کلی رژیم های سخت و کم خوری گرفتم و از گرسنگی لذت میبردم و معده ام کاملا جمع شده بود و عادت کرده بود به نخوردنهای طولانی مدت و دیکه احساس گرسنگی نداشتم و حذف سه سم سفید خوشمزه معروف 🌹 (برنج و شکر و آرد )🌹 یکی از خطرناک ترین رژیم هام بود و به خوبی وزنمم کم شد ولی دکتری به بابام گفت اینا دخترن باید چربی داشته بدنشون برای زایمان و اینا نیاز دارن و بابام😡 اجازه نداد دیگه اونو ادامه بدم و وقتی رها کردم اون رژیم رو به سرعت نور به ۱۰۰ کیلو😢 رسیدم با وجود اینکه خودم کم میخوردم و فعالیتم شدید بود چون بابام مرتب از زرنگیهای مامانش تعریف میکرد منم الگو سازی میکردم و همه کارهای خونه رو به تنهایی انجام میدادم و همیشه هم بابام بهم میگفت گاو نه من شیرده😡 که یه عالمه کار میکنی ولی بعدش با پات میزنی همه رو میریزی 😂
ولی من کارهای خونه داری رو خیلی دوست داشتم مخصوصا آشپزی با اینکه خودم نمیخوردم خیلیم دست پختم خوب بود چون بابام شکمو بود و طعم غذا براش خیلی مهم بود برای همین من کدبانوی فوق العاده ای شده بودم حتی منو یانگوم صدا میکردن فامیل 😂و وقتی به کارکردن میفتادم دیگه نمینشستم مامانم میگفت تو یدفعه زرنگ میشی و تمام کارها رو دلم میخاست خودم انجام بدم و از همون بچگی به تمام فوت و فن علاقه داشتم 😂 ولی از همون وقت دیگه درست وزنم پایین نمی اومد و نا امید بودم چون دکترا میگفتن فعالیت خونه داری حساب نیست و حتما باید ورزش سنگین باشه تا وزن بیاد پایین 😂 سواستفاده و تبلیغات از افسرگی چاقها
و جراحی هم کرده بودم کمرم رو که کیست مو داشتم بخاطر پر مویی یه سال خوابیدم 🙇♀️و این وزن منو خیلی بالا برد منم شروع کردم با تلوزیون 📺ورزش کردن و پیاده روی🚶♀️🏃♀️ که پا دردهای من شروع شدن و مثل اینکه حرکات رو اشتباه میزدم و آرتروز گرفتم و ارتوپد بهم گفت وزنت زیاده و حتما باید تو آب 🏄♀️راه بری منم اصلاحاضر به رفتن استخر 🏊♀️نبودم هم از هیکلم خجالت میکشیدم هم هزینش زیاد بود خلاصه معجزه شد و رفتم باشگاه آمادگی جسمانی🏌️♀️ و با وزن ۱۰۶ کیلو شروع کردم و رژیم فوق العاده سخت خودم که هر چی میخوردم مینوشتم و به شدت از خوردن میترسیدم صبحانه و شام که حذف بود سالیان سال و نهارم در حد ۳ قاشق برنج و خورشت بود نهایت و در نهایت سختی در طی ۳ سال رژیم و باشگاه شدید به ۷۶ کیلو رسیدم و من چون نرمی استخوان داشتم کلا از ورزش معاف بودم حالا عاشق ورزش و باشگاه شده بودم و هیکلم 🏌️♀️عالی شده بود ولی پا پرانتزی بودم و با عوض شدن مربیم فلج شدم و آرتروزم شدیدتر شده بود و مجبور شدم پاهام رو عمل کنم و برای هر پایی که دکتر شکست و صاف کرد ۶ ماه درگیر بودم و یه سال خوابیدم🙇♀️ اوایل خیلی میترسیدم چاق بشم و نمیخوردم ولی بعد خواهرم میگفت خوب میشی و دوباره میری باشگاه و من چون مطمئن بودم اصولی کم کردم روزی که بعد از یه سال از جا بلند شدم فقط ۶ کیلو زیاد کرده بودم و ۸۰ کیلو شده بودم و بعد از فیزیوتراپی و دردهای شدیدم فهمیدم من دیگه اون آدم سابق نیستم و دکتر هم بهم گفته بود برای اینکه مفصلام آسیب نبینه باید پله ها رو دونه دونه برم بالا بعد از عملم مجبور شدم و راهی نداشتم و بعدشم قادر به باشگاه رفتن نیستم خیلی نا امید بودم چون من تصمیم داشتم مربی بدنسازی بشم و علاقه مند شده بودم و دیگه نمیشد 😍😂
و باز انواع و اقسام رژیم ها رو امتحان کردم و از اونجایی که نقش ورزش برام خیلی پر رنگ بود و منم درد شدید داشتم و توانایی راه رفتن معمولی هم نداشتم و مدام فلج میشدم باز دکتر رفتم و فهمیدم من رماتیسم دارم آرتریت روماتوییدی که تمام مفصلام درگیر و دردناک بود که مامانم میگفت ارثیه از بچگی که بابام وقتی من کوچیک بودم و سربازی میرفته رماتیسم گرفته و سربازیش رو نیمه کاره رها کرده بود 😂 و منم که ذهنم آماده پذیرش هر نوع بیماری و من از بابام به ارث برده بودم باوری از بچگی در من مدام تصویر سازی شده بود 😅
دکتر گفت فیزیوتراپی هم اصلا برای رماتیسم خوب نیس و تازه فهمیدم درد شدیدم بخاطر چیه و حتی با اصرار شدید اطرافیان قبول کردم برم استخر 🏊♀️که آخرین بار بدنم گرفت و به سختی از استخر اومدم بیرون و رژیمهای الکی خطرناک زیاد گرفتم که تلوزیون 📺هم اعلام کرد دچار سندروم یویویی وزن شدم و متابولیسمم رو کاملا داغون کردم و همیشه خدا بدنم یخ زده بود و انگار تو فریزر بودن دست و پاهام و باورم شده بود هیچ نوع سوخت و سازی ندارم و اکثرا بخاری رو بقل میکردم و کلیه هام رو میچسبوندم به بخاری که کلی هم عفونت کرده بود در همایشی که دکتر بیهوشی که کار تغذیه انجام میداد و رژیم درمانی میکرد وسط جمعیت منو نشون داد با لیست ۳ روزه ام که اون خانم فاجعه اشتباه میخوره و چاقه الکیه و بخاطر کم خوردنشه وزنش پایین نمیاد و لیست غذاییش یه مدت تاثیر داشت و من وزنم پایین اومد ولی به شدت دچار اسهال و استفراغ دو ماهه شدید شدم و با کلی آزمایش کسی نفهمید من چه مشکلی دارم و دکتر گوارش تشخیص کولیت داد و گفتن پرزهای روده ام رو از بین بردم و بالاخره خوب شدم و گفتن بخاطر سرکه سیب بوده و حذف کرد از لیستم که دیگه کاهش نداشتم و رو به افزایش گذاشت وزنم با این که دقیق رعایت میکردم و گفت رژیم پروتوئین بگیر که گفتم از پس هزینه اش بر نمیام😅 و باز خودم کم میخوردم ولی بی فایده و دوباره پیش یه دکتر تغذیه دیگه رفتم که رژیماش وحشتناک بود مثلا رژیم گوشت و گوجه یه ماهه داشت کلا تک بعدی بود و بعدها فهمیدم اونم متخصص تغذیه نبوده و مشاور بوده که یکی از بیماراش برای من تعریف کرد من تا رژیم این دکتر رو رها کردم به وزن ۱۵۰ رسیدم و من اونموقه ۱۰۸ کیلو بودم و این حرف رفت تو ناخودآگاه من و بعد از یه مدتی مجبور به رها کردن این رژیم شدم و کلا نا امید و افسرده بودم😅 و از هر چی رژیم بود خسته بودم زدم به سیم آخرکم کاری تیروییدم شدید شده بود یهو چشم باز کردم دیدم دقیقا همون ۱۵۰ کیلو شدم 😅و رفتم طب اسلامی و ریاضت گرفتم ۲ ماه که واقعا سخت بود و دکتر گفت ماهی ۱۰ کیلو نهایت ۲۰ کیلو تضمینی کم میکنی دقیقا هم همون شد چون اوایلش عالی وزنم پایین میومد وگفتم حتما بیشتر کم میکنم اما دقیق عدد و رقمی که دکتر بهم گفته بود رو نهایتا کم کردم ولی دیگه حاضر به انجام رژیمش نیستم و تهوع شدید میگیرم از خاکشیر و بعدشم یک ماهی روغن کنجد کل بدنم رو چرب میکردم و بادکش خورشیدی برای همه بدنم و فکر به اون ایام کاملا بوی اونا میاد تو دماغم 👃
چندتا رژیم دیگه هم داد بی فایده و باز خودم چالشی گروهی با دوستام کالری شماری و پنج دو و اونواع و اقسام رژیمها رو تست میکردم حذف نهار و سویق و اینا رو هم امتحان کردم و اواخرش قبل از آشنایی با شما رژیم ۵ دو رو با گوش دادن💓 صوتی کتاب شفای زندگی 💓انجام دادم که بهتر از همه چی نتیجه داد و من همیشه اعتقادم به این بود خیلی کم تحرکم و کم کاری تیرویید شدید دارم و چاقیمون ارثیه چون خانوادگی چاق بودیم و نوع خوردنمون به شدت بده چون سرخ کردنی زیاد میخوریم😅 و مصرف روغنمون خیلی زیاده😂 و برنج و نون چاق میکنه 😂و همیشه هم بخاطر اسراف نشدن باید غذای تو بشقابم رو تا ته میخوردم 😂 و حسرت نخوردنام شدید بود 😂گاهی که از همه چی خسته نا امید بودم یهو ۴ بسته پفک میخوردم 😂و بعد عذاب وجدان شدید میگرفتم عاشق هله هوله و شیرینی جات بودم ولی بیشتر خودم رو محروم میکردم و افسردگی حاد داشتم😅
دیگه گاهی کم میاوردم و عذابی که به خودم میدادم خیلی زیاد بود از خودم به شدت متنفر بودم حتی کلی متن و یادگاری از بچگیام داشتم که به خودم فحش و بد و بیراه داده بودم😡😠 هیچکس دوستم نداشت 🤕و خودمم بدتر از همه و اعتماد به نفس پایینم 🤧که همیشه احساس حقارت داشتم 😢و خشم و عصبانیت شدید و مورد تنبیه بدنی شدید میشدم حتی اگر غذایی رو دوست نداشتم مجبورم میکردن بخورم و بخاطرش کلی کتک میخوردم از بابام😡 همیشه میگفت تو دنبال چیزای خوشمزه ای 😋برا همینه چاقی باید چیزای بد مزه بخوری بخاطر همین گامبویی و خیلی عناوین وحشتناک بهم لقب میدادن و از زندگی کردن بیزار بودم حتی به خودکشی هم فکر میکردم چون بابام همیشه عصبی بود و منم بچه اول خانواده و کلا مورد خشم و غضب بابام 😐بودم و هر کاری بقیه میکردن گناهش به گردن من بودو میگفتن از تو یاد گرفتن😡 و واقعا من همیشه دنبال نتیجه بودم به جای اینکه به دلیل چاقی خودم پی ببرم مدام اضافه وزن رو میخاستم از بین ببرم درست مثل همون مشکل عیب و ایراد ماشین هر ننه قمری میگفت این رژیم خوبه تستش میکردم و پرونده شکست هام پر بارتر میشد و باور لاغر شدن سخت تر 😂 کارمم به جایی رسیده بود میگفتم هوا میخورم اب میخورم چاق میشم بابای منم دقیقا میگفت تو دلت خوشه و بی خیالی همش غصه اسلام رو میخوری 😳 و چاق میشی اینا مشکل و سختی نمیفهمن خوشی زیادز پروارشون کرده 😂 از بس غصه دار و افسرده بودم شبا متکام از اشک خیس بود تا خود صبح زیر پتو از سرزنشها گریه میکردم و روزا جلو همه مجبور به حفظ ظاهر بودم و خوش خنده ترین آدم و هر چی بیشتر بزرگ تر و چاق تر میشدم گاهی کسی مشغول به نصیحتم میشد اشکام قلمبه قلمبه میومد پایین 😂 و از بس دعوام میکردن که اشکت لب مشکت هست انقدر گریه نکن به صورتمم ماسک لبخند میچسبوندم 😂 ولی از درون داغون بودم و به یه تلنگر به هق هق گریه میفتادم و اکثرا آسی گریه او صدام میکردن 😂
اما از سال ۹۶ که با شما آشنا شدم کلا تغییر کرده همه چی عادتهام باورام زندگیم و از لحاظ روحی عالی هستم😍 فایل ارزشمندی از شما نیس که دانلود نکرده باشم و ندیده باشم روحم کاملا تغییر کرده فقط جسمم تغییر نکرده که اونم بخاطر ننوشتن در سایت هست و جرات نوشتن نداشتم الان مطمئنم به زودی شگفتی ساز میشم با توکل به خدا و راهنماییهای استاد بزرگوارم و خوندن تک تک نظرات و دیدگاههای دوستان 😍شاد و متناسبم و میدونم فقط و فقط خودم با باورام مقصر و مسئول تمام بدبختیهای گذشته ام هستم 😄 خودم خرابش کردم خودمم مدیرکارخونه ام رو برای تحصیلات عالیه در دانشکده زیبای تناسب اندام ثبت نام کردم و با آموزشهای فوق العاده روح و جسم و همه وجودم در آرامش و خوشبختی تمام و کماله 😍😍😍 تنها ترین راه و بهترین راه و بهترین مسیر هدایت شدم 😍 آخر خط چاقی 😍 شروع ایستگاه لاغری 😍 زندگی من شده سراسر لذت و عشق و زیبایی 😍
🌹🌹🌹بی نهایت از زحمات ارزشمند شما سپاسگزارم استاد گرانقدرم🌹🌹🌹
🌹۵۰کیلویی حق منه و من لایقشم هستم 🌹
🌹هر آنچه در مسیر چاقی از زندگیم از دست دادم به زودی بهم برمیگرده حتی بهتر از قبل 🌹
🌹لاغر شدن با قدرت ذهن اسون ترین کار دنیاست 🌹
بنام خدا . علت چاق شدن من : اول از همه من تا سن ده تقریبا خیلی لاغر و عالی بودم اصلا نمیدونستم چاقی چی هست اما با شنیدن زیاد این جمله که خانواده ما استعداد چاقی دارن کم کم ترس و نگرانی اومد سراغم انگار یجورایی تسلیم شدم که خواه ناخواه چاق میشم چون این تو ژن خونواده ماهست که راااحت چاق بشیم هیچکاریشم نمیشه کرد و دقیقا از ده سال به بعد کم کم تپل شدم . بعد اون یبار تو جمعی یکی بالحن بدی بهم گفت مراقب خودت باشا دخترا تو سن بلوغ بدجور چاق میشنا اگه حواسشون به خودشون نباشه و ازون به بعد دیگه من بقدری رفتم تو بحر این قضیه که اصلا اززندگیم لذت نمیبردم همش درحال مقایسه حسرت استرس و عذاب وجدان بودم هنوز چاق نشده بودما کمی تپل بودم اما پیشاپیش داشتم برای چاق تر شدنم عزاداری میکردم و همونطورم شد . دیگه اینکه میشنیدم که برنج و نون خیلی شکم میاره و باخوردن نصف بشقاب برنجم میگفتم من شکم میارم و دیگم آب نمیشه ایناها دکترا دارن میگن فلانی میگه . تندتند غذاخوردن و مایعات بین غذاخوردن . خواب صبح و یکبار فقط از زبون کسی شنیدم و باورم شد و دیر صبحونه خوردن که میگن باعث چاقی میشه حتما باید زود صبحونه رو خورد . یمدت هم میگفتن ناهار و بعد ساعت یک بخوری دور کمر پهن میشه چربی میاره و من بسادگی باور کردم . کم تحرکی زمان مدرسه که بارها اینو میگفتن بهم که تحرکت کمه همش سرت تو درس و مشقه و بعدا که بزرگتر شدم هم چون ورزش منظم نمیکنی مقطعی ورزش میکنی لاغر نمیشی هرکی عرق بریزه و پرتحرک باشه لاغره .چاقی ارثیه و ما دوطرف چون آدم چاق تو فامیل داریم طبیعیه که چاق بشیم . بدن خانومایی که اطرافم بودن و چاق بودن بهم ثابت کرد که نمیتونم بدن سفت و لاغری داشته باشم من شبیه این خانومای فامیل میشم بزرگ بشم. داروی خاصی رو عامل چاقی میدونستم چون شنیده بودم راجبش. فست فود و سس و نوشابه و تنقلات و دشمن لاغری میدونستم هربار که یه تیکه میخوردم انگار فورا تو بدنم ذخیره میشد از بس که هممون شنیدیم و باورش کردیم .شیرینی خوردن خیلی چاق کنندس با اینکه اهل زیاد شیرینی خوردن نیستم اما هربار این ترس همراهم بود که این یه برش کوچیک کیک هم منو چاق میکنه . سردیجات بدن و چاق میکنه چون ما برنج وماست و ترشی و امثالهم تو سفرمون هست پس باید چاق باشیم !!ویتامین دی بدن کم باشه آدم چاق میشه .کم کاری تیرویید که دیگه قشنگ حک شده بود فرمولش تو ذهنم که عامل مهم چاقی منه و نه رژیم نه ورزش سودی نداره برام تا وقتی تیروییدم کم کاره . از سن بیست و پنج سی به بعد سخت میشه لاغر کرد سوخت و ساز میاد پایین . چربیا کهنه شدن و دیگه آب بشو نیستن.سرنوشت اینه و خدا یسری رو چاق آفریده یسری رو لاغر نمیشه هیچکاریش کرد .موقع استرس یا ناراحتی هورمون چاق کننده تر شح میشه !!!!! استخون بندی من درشته و ……
با سلام
چقد به نکات ریز و خوبی اشاره کردید و جالبتر اینه که هفتاد تا هشتاد درصد این فرمولا در همه ماها هست، چه متناسب و چه چاق!!! ولی چه فرمولی اونارو متناسب و ما رو چاق کردرو، انشاالله در ادامه مسیر میفهمیم.
نشان های دریافت شده
سلام چرا چاق شدم ؟
قبل از اینکه بخوام به این سوال جواب بدم دلم میخواد از خودم بپرسم تعریف من از چاقی چیه ؟
آیا چاقی یعنی انباشته شدن چربیها بر روی هم ؟
آیا چاقی یعنی به هم خوردن تناسب در جسم ؟
اگر چربی باعث چاقیه چرا گوسفند با این که فقط غذاش علفه و صبح تا شب راه میره ولی بازم کلی چربی داره ؟
چاقی چیه واقعا ؟
چرا ما از چاقی بدمون میاد ؟
چرا میخواهیم چاقی رو حذف کنیم ؟
چرا هر چقدر میخوایم چاقی رو حذف کنیم چاقی پررنگ تر میشه ؟
چرا و چرا و چرا ؟
چاقی چیه ؟ ذهن خوبم درست جواب بده . درست بگو من ازت جوابی میخوام که حال دلم و خوش کنه .
چاقی مجموعه ای از تفکرات آزاد نشده است که این تفکرات همچون کلافی دور هم گره خورده و تصویری را در ذهن ایجاد کرده است که این تصویر به اندامها فرمان داده شده و جسم مطابق آن ساخته شده .
خب این کلاف سر در گم چطور باز میشه چطور حل میشه ؟
با تحلیل کردن . وقتی تمام افکار موجود در ذهن رو تحلیل می کنی یعنی داری اون کلاف سردر گم رو باز می کنی . کلافی که سرش رو پیدا کردیم و اروم اروم به جلو حرکت می کنیم یه جاهایی با کور گره مواجه میشیم باید نخ رو پاره کنیم تا بتونیم اون کلاف رو آزاد کنیم .
-یعنی چطوری ؟ بیشتر شرح بده .
ما میخوایم لباس تناسب ببافیم و جالبتر اینه که ما دقیقا باید از نخهای چاقی استفاده کنیم برای بافتن لباس تناسب .
نخ های چاقی همون افکار هستن .
افکاری که دست به دست هم دادن بافته شدن و لباس چاقی رو به وجود آوردن .
جنس لباس چاقی همون لباس لاغریه . منتها نوع بافتش تفاوت داره .
مسلما با متنفربودن از چاقی ما به تناسب نخواهیم رسید ولی با آشتی کردن با چاقی و عشق ورزیدن به اون کم کم این لباس رو سر درمیاریم و لباس جدید میبافیم .
پس باید روی ما به سمت چاقی باشه . ان مع العسر یسری . هرگز نباید از چاقی فرار کرد .
بلکه چاقی اومده تا تبدیل بشه.
متوجه شدم حالا اصلا چرا من چاق شدم بر میگردیم به سوال استاد ؟ چرا من چاق شدم ؟
چرا لباس چاقی رو بافتم ؟
من چاق شدم چون فکر می کردم چاقی راه صحیحیه که مادرم بهش سفارش میکرد . چون فکر میکردم چاقی یعنی زیباتر شدن . چاقی یعنی جون داشتن و قوی بودن . چاقی یعنی انرژی لازم برای کارها رو داشتن . من فکر میکردم چاقی خیلی خوبه . حسم بهش خوب بود . اما از یه جایی به بعد حسم بهش بد شد . کم کم سرزنش آغاز شد . فرار از چاقی آغاز شد . نفرت از چاقی آغاز شد . از ۱۱ سالگی به بعد مقایسه ی من و خواهرم آغاز شد . پرخوریها و پناه بردن به غذا آغاز شد . من آرام و آهسته شروع کردم به بافت لباس چاقی .
کسی رو مقصر نمیدونم . نه پدر نه مادر نه اطرافیان چون اونا هم اگه چیزی میگفتن از روی خیرخواهی بود و عدم آگاهی از فرایند ذهن .
من مسئولیت چاقی خودم رو می پذیرم .
چرا چاق شدم ؟ چون تکرار کردی . چون چاق بودن رو در وجودت تکرار کردی . در سرت تکرار کردی . در رفتارت تکرار کردی . در گفتارت تکرار کردی . چاق شدی چون تکرار کردی و تکرار کردی و تکرار کردی . بافتی و بافتی و بافتی .
چرا چاق شدم ؟
چون خودت خواستی و منم اجابتت کردم . بخواهید تا به شما داده شود .
چرا چاق شدم ؟
چون بهش توجه کردی . چه با عشق چه با نفرت بهش توجه کردی .
چرا چاق شدم ؟
چون ازش رنجیدی . چون بافتی . چاقی رو خلق کردی . چاقی وجود خارجی نداشت تو خلقش کردی .
چرا چاق شدم ؟
چون چاقی رو انتخاب کردی . در کلام در اندیشه ات در احساست در عملت در جسمت . همه را انتخاب کردی .
چرا چاق شدم ؟ چون از چاقی متنفر بودی . چون در چاقی احساس کمبود می کردی . احساس حقارت می کردی . احساس سرافکندگی . خودخوری . حال بد .
چرا چاق شدم ؟ چون راه دیگه ای بلد نبودی . تو بد نبودی بلد نبودی .
چرا چاق شدم ؟ چاقی رو یاد گرفتی و آموختی .
چرا چاق شدم ؟ چون به دیگران مدام از چاقیت گفتی از رنج چاقی . چون مدام در فکرت زدی توی سر خودت و سیستمت و چاقی رو پررنگش کردی .
چرا چاق شدم ؟
چاقی وجود خارجی نداره . تو با توجهاتت خلقش کردی . این لایه های چربی عشقهای آزاد نشده است . امیدهای آزاد نشده . من آزاد نشده .
چون تو خودت رو در چاقی محبوس کردی .
تو خودت رو در چاقی حبس کردی . در حالیکه تو شایسته ی آزادی هستی . شایسته ی رهایی هستی . تو سرشار از حس خوبی . سرشار از عشقی . پرواز کن . آزاد کن . خودت را رها کن از افکاری که خودت رو در اون اسیر کردی . بپر . خالق تو را شاد آفرید آزاد آزاد آفرید .
چرا چاق شدم ؟ چون تصور کردی که چاقی تصور کردی . به تصویر کشیدی . کشیدی .
من از بیگانگان هرگز ننالم
که هرچه کرد با من آشنا کرد .
من چاق شدم چون خودم انتخابش کردم بهش توجه کردم ازش لذت بردم ازش رنج کشیدم اسیرش شدم و تکرارش کردم تکرارش کردم تکرارش کردم .
من چاقی رو تصور کردم و تصوراتم رو تکرار کردم .
سلام نوشتتون خیلی زیبا بود
ب من این حس داد کچاقی اونقدرهام ترسناک نیست اونقدرها بزرگ نیس کمن میترسم
میشه حل بشه
فهمیدم وقتی تو خونه هم گند میزنم بعد میشه ک اونو درست کرو
چاقی رو هم من ب وجود اوردم ومیتونم حلش کنم
اما ی حس تلخ گناه عذاب وحدان ب من داد
اینک خودم مقصرم مقصر تک تک لحظاتی ک مبتونستم شاد باشم ولی غمگین بود ب خاطر چاقی
خیلی سخته ادم بدونه مقصر تموم ناراحتی هاش خودشه مقصر تموم نشدنهاش خودشه
من خودنو میبخشم اشتباه کردم اما نمیدونستم
اما الان هم ک اگاهانه میدونم گرسنم نیس میخورم یا رفتاری مثل این چی
گاهی حس میکنم در این چاقیه گیر افتادم
خدایا خودت ازادم کن
دوست دارم پروانه ای بشم ک از پیلم دراومدم
ازادم رهام
من ادامه میدم چن عاشق
🌸بنام خدا🌸گام چهارم:چراچاق شدم ؟ به خاطر داشتن استعداد چاقی به خاطر این که ژنتیکم چاقه چیه خاطراینکه من شبیه مادرم هستم وبه عمه وعموم ازنظررفتاری شبیه هستم به خاطر سرنوشت به خاطر اینکه باورنمیکنم که من هم بتونم لاغربشم به خاطر این که برای رفع وانتقام گرفتن ازخودم به خاطر سرکوب کردن خودم غذاخوردن وتوهرزمانی غذاخوردن وتوزماندیدن فیلم غذاخوردن وبدون توجه غذاخوردن خوردن بدون فکروچاق شدن به خاطرحرف بقیه که چراخودتولاغرمیکنی بسه دیگه رژیم نگیرتسلیم شدن به خاطر لاغرشدنودوباره چاق شدن برای اینکه هرباررژیم گرفتم دوباره چاق شدم چاق موندن وانتخاب کردم وله همین خاطرچاقم خوردن غذا به جای آب وباینکه میدونم سیرم امابازادامه میدم به خوردن وبه احساس فشار شکن وترکیدن میرسم اونوقت غذاخوردنوول میکنم بدون دلیل و بادلیل غذامیخورم بعدازخواب عصربیدارمیشم وغذامیخورم به خاطر این که وزشورهاکردم وتحرکم کمه چاقم وله خاطر خوردن دارو به خاطر خوردن روهم رویهم خوردن وبیتوجه خوردن خوردن غذاهای چرب به خاطر احساس ترس از اینکه دیگران ناراحت بشن غذاخوردن به خاطر گوش دادن به حرف مادرم که بخورتاقوت بگیری تاگه بچه دار شدی بچت قوی باشه به خاطر دونستن اینکه میدونم نبایدبخورم وای درعین حال میخورم چاقم به خاطر رژیم گرفتن طولانی مدت وبعدعین قحطی زده هاافتادن به جون غذاوبرمیدارم آره خوردن برای ازبین بردن حرص و ولع ولی حریص تر شدن وبیشترخوردن به خاطر گرسنگی دادن ونخوردن وعده های غذایی به طور مرتب ودرست وبا اندازه نخوردن چاقم واینکه به خاطر رهاکردن خودم تومسبرچاقی به خاطر سختی کشیدن های زیادوعوامل بیرونی روبرای بهونه کردن زندگی چاق خودم خودموبه یک آدم چاق تبدیل کردم
سلام خدمت دوستان عزیزم و استاد پرتلاشم تمرین امروز اینه ک چرا من چاق هستم ؟من از زمان اواخر ابتدایی و اوایل راهنمایی ی خورده شکم در آورده بودم و مدام بقیه بهم میگفتن و مخصوصا خانواده ک مگفتن کم تر بخور تو زیاد میخوری ،تا سال بعدش ک من ب سن بلوغ رسیدم و چاق تر شدم و اطرافیانم میگفتن مال سن بلوغه بهت ساخته چاق شدی و من هر روز و هرماه و هرسال چاق تر از قبلم میشدم تا موقع ازدواجم ک ازدواج کردم ک دیگه خیلی چاق شدم و همه میگفتن طبیعیه بعد از ازدواج آدم چاق میشه وبعد از این ک باردار شدم این دفعه چیزی نزدیکه ۲۰ کیلو اضافه کردم و الان منم و این همه اضافه وزن و میدونم ک خدا با من است با آروزی متناسب شدن تمام دوستانم.
(اشتاق، درک عالی، شرح بر اساس محتوای آموزشی)
.
💝💝به نام خالق زیباییها💝💝
🌹🌹با سلام خدمت استاد بزرگوار و دوستان همراه در مسیر شگفت انگیز لاغری با ذهن 🌹🌹
گام چهارم : داستان چاقی من :
وقتی کلاس سوم ابتدایی بودم یک شب شام سوپ داشتیم البته سوپی که فقط بابام دوست داشت و همه ی افراد خانواده از اون سوپ بیزار بودند و اون شب مامانم اعتراض کرد و گفت اون سوپ رو هیچکس دوست نداره بابام از همه نظر خواست و همه گفتن دوست ندارن جز من که واقعاً هم بدم نمیومد برای اینکه بابام خوشحال بشه برای اولین بار پر خوری کردم و فشار شکم گرفتم ولی بعدش خیلی حالم بد بود و پشیمون بودم از زیاده روی 😖
و تا کلاس چهارم ابتدایی خیلی لاغر بودم و لاغری من تا حدی بود که یکبار نماینده ی کلاسمون بهم گفت شما خانوادگی اینقدر لاغرید ؟ من یک فکری کردم و گفتم نه اتفاقاً همه چاقن فقط من تو خانواده لاغرم گفت پس تو هم چاق میشی ! گفتم چرا ؟ گفت مگه نمی دونی ؟ چاقی ارثیه ! من از این حرف دوستم جا خوردم و از همون موقع ترسیدم چون سال قبلش یک لباس سه تیکه کت و دامن و تاپ سورمه ای با توپای سفید برای عیدم خریده بودم و خیلی خیلی دوستش داشتم و مرتب می پوشیدمش و لذت می بردم و اتفاقاً سال چهارم برام تنگ شده بود اما من تازه متناسب شده بودم و از اون لاغری بیش از حد در اومده بودم ولی با حرف دوستم ترسیدم که نکنه من دارم چاق میشم ؟ برای عید سال چهارم دوباره یک کت و دامن و تاپ نارنجی خریدم اما اینبار از ترس اینکه دوباره بهم زود کوچک بشه دو سایز بزرگتر خریدم و خیالم راحت بود که حتی اگر چاق هم بشم بازم اندازمه خلاصه از همان زمان بذر چاقی در من کاشته شد چون اون لباس برام خیلی گشاد بود و کمی چاق تر از حد خودم نشانم میداد و همه بهم می گفتن مواظب باش انگار تو هم داری تپلی میشی و منم ترسیده بودم چون خواهر بزرگم آسیه رو دیده بودم که چطور به خاطر چاقی مسخره می کردند 😢 تا کلاس اول راهنمایی که از طرف سازمان بهداشت به مدرسه مان آمدند و قد و وزن همه را اندازه می گرفتند در اون زمان من دقیقاً ۴۴ کیلو بودم اما زیاد چاق نبودم فقط یکم شکم داشتم و دوستان دیگرم که متناسب بودند وزنشون همه بین ۴۰ و ۴۲ کیلو بود و همه من رو مسخره کردند که تو از همه چاقتری و یکیشون که چهل کیلو بود گفت تو چهار کیلو بیشتر منی خیلی چاقی و … و من همون موقع کلی گریه کردم و فکر کردم خیلی فاجعه ست که من ۴ کیلو از دوستم بیشترم و بعد از اون عمه ام برای یکسال بعد برامون نفری یک لباس خیلی قشنگ می خواست بدوزه و مرتب بهم می گفت من برای لباست جادرز نگذاشتم یک وقت چاق نشی؟ و من دوباره خیلی ترسیدم که چاق بشم و لباسم برام تنگ بشه و جلوی همه ی فامیل تحقیر بشم و همینم شد و من چاقی بیشتر رو جذب کردم و عمه ام بعد از چند ماه که برای پرو لباسمان اومد کلی بهمون دعوا کرد و چیز گفت که خوب شد من گفتم جادرز نگذاشتم همه تون با هم مسابقه چاقی گذاشتید و خلاصه خیلی خجالت کشیدم و از همون موقع مرتب طناب میزدم لی لی بازی می کردم و پیاده روی و ورزشهای هوازی و دراز نشست و … اما هیچ تاثیری نداشت و سال سوم دبیرستان که بودم مامور گشت بودم داشتم کیف یکی از بچه ها رو می گشتم و لوازم آرایش پیدا کردم و نگه داشتم و اسمشو نوشتم که بدم دفتر بهم گفت خپل و من به شدت از حرفش ناراحت شدم و چند سال بعد که می خواستم انتخاب رشته کنم الویت اولم رشته طراحی و دوخت بود که خیلی دلم می خواست برم و با رفتن به این رشته مشکلاتم چند برابر شد چون فرم مدرسه اندازم نبود و برای کارگاهم باید روپوش سفید می پوشیدیم همه روپوشها نهایت تا سایز دو بود و به من تنگ بود و با مکافات سایز ۳ پیدا کردم و در طول هنرستان که هی باید اندازه های همدیگه رو می گرفتیم که دیگه نگم براتون که چقدر توسط همکلاسی هام تحقیر شدم همون موقع با دو تا خواهر بزرگترم یک رژیم گرفتیم که فقط باید حبوبات می خوردیم و کلاً نون و برنج رو حذف کرده بودیم و دکتر کلی دعوامون کرد و گفت باید این رژیم رو قطع کنیم و بعد از اون من و خواهر بزرگترم چند سالی به باشگاه رفتیم و من اینقدر عالی ورزش می کردم که هر وقت مربیمون نمی تونست بیاد با من هماهنگ می کرد که به جاش به بچه ها تمرین بدم و تمام پرشی ها رو به درستی انجام میدادم و موقع دو از همه بیشتر می دویدم و شبها با مادرم به پیاده روی می رفتم و یکساعت پیاده روی می کردیم و چندین بار با یکی از دوستان قرار گذاشتیم پیاده می رفتیم تا حرم و بر می گشتیم ولی من نهایت یک یا دو کیلو کم می کردم و دوباره بر می گشتم سر خانه اول قبل عقدم ۷۰ کیلو بودم و از روزی که عقد کردم تا روزی که قرار بود جشن عقد در تالار بگیریم ۹ روز فاصله بود و من در مدت این ۹ روز از شدت استرس ۶ کیلو کم کردم !!!
ولی بعد چند وقت دوباره برگشتم به وزن قبل قبل عروسی من ۷۶ کیلو بودم تازه در طول دوران عقدم که یک سال و نیم بود چندین بار رژیم گرفتم ولی زود خسته میشدم یکی از دوستان خواهرم به دیدنمان آمده بود و به من گفت خیلی مواظب باش من وقتی عروسی کردم یکدفعه نفهمیدم چطور شد ۱۰ کیلو چاق شدم من از حرفش وحشت کردم گفتم چطور ؟ خیلی می خوردی ؟ گفت خودمم نفهمیدم چطوری یکدفعه ۱۰ کیلو زیاد شدم و دقیقاً من هم بعد عروسی یکدفعه ۱۰ کیلو زیاد شدم و رسیدم به ۸۶ کیلو و بعد باردار شدم ولی در طول دوران بارداری به شدت ویار داشتم و هر ماه ۴ کیلو کم می کردم و از همه ی غذاها بدم میومد و دکترم مرتب بهم آمپولا و قرصهای تقویتی میداد و من یک روز در میان دو تا آمپول تقویتی میزدم که وزنم کم نشه ولی با این حال هر ماه ۴ کیلو کم می کردم و در ماههای آخر به زور قرص و امپول کلاً ۴ کیلو به وزن اولیه ام زیاد شد و رسیدم به ۹۰ کیلو وقتی زایمان کردم وزنم رسید به ۷۶ کیلو اما چون شیر نداشتم و دخترم مرتب وزنش کم میشد دکتر دخترم دوباره مرتب آمپول تقویتی و داروهای شیر افزا بهم میاد و من را خوردن همه ی غذا ها به جز ۴ مدل غذا منع کرد و گفت فقط می توانی کباب برگ و جوجه و ماهیچه و مرغ بخوری چون دخترم به شدت دل درد داشت و ریفلاکس شدید و من دوباره رسیدم به ۹۰ کیلو اما شیرم زیاد نشد و دکتر برای دخترم شیر خشک داد و من اولین بار به طور جدی تصمیم گرفتم برم پیش دکتر تغذیه و تحقیق کردیم دیدیم بهترین دکتر آن زمان دکتر ستاری بود و من در طول سه ماه رژیم و پیاده روی ۱۵ کیلو کم کردم و رسیدم به ۷۵ کیلو اما بلافاصله بعد از قطع رژیم دوباره شدم ۸۶ کیلو (این رو متوجه شدم در دوران عقدم وزن تثبیت شده در ذهنم ۷۶ کیلو بود و در دوران عروسی ۸۶ کیلو ) و دوباره باردار شدم و بارداری دومم هم دقیقاً مثل بارداری اول بد ویار بودم و همان ۴ کیلو رو زیاد کردم و رسیدم به ۹۰ کیلو و بعد زایمان دوباره همان مراحل تکرار شد و من دوباره چاق شدم و انواع رژیم ها رو گرفتم دارو خوردم ورزش کردم در خانه پیاده روی کردم هر کس هر رژیمی پیشنهاد میداد می گرفتم اما چند کیلو پایین میومدم و دوباره بر می گشتم به وزن قبل از اون به بعد مرتب از یک رژیم به سراغ رژیم بعدی می رفتم و هر بار شکست می خوردم اینبار اسم دکتر *** رو شنیدیم که می گفتند خیلیا با رژیمش لاغر شدند و ما خوشحال رفتیم پیشش و برامون یکسری آزمایش نوشت وقتی جواب آزمایش رو گرفتیم و رفتیم پیشش گفت همه تون هم کم خونی دارید هم کم کاری تیروئید و یکی از علتهای چاقیتون همینه و این خیلی در ذهن ما تاثیر گذاشت که چون هم کم کاری تیروئید داریم هم کم خونی پس طبیعی بوده تا این حد چاق بشیم و برامون قرص آهن و لووتیروکسین داد و رژیمش هم خیلی سخت بود چون سه روز اول فقط باید آبمیوه می خوردیم و بعدش هم فقط هر هفته یک رژیم تک بعدی میداد که همون موقع پسرعمه ام که پروفسور قلبه و آلمان و کویت زندگی می کرد اومد ایران ما اون موقع هفته دوم رژیم دکتر *** بودیم که ناهارمون یک رون مرغ آبپز یا توی فر با یک گوجه بود که در مورد رژیممون با پسر عمه ام صحبت کردم و خیلی مخالفت کرد و گفت اینجور رژیمها جز اینکه به بدنتون آسیب بزنه کاری نمی کنه و ما همه رژیممون رو قطع کردیم و بعد یک مدت دوباره تصمیم گرفتیم پیش دکتر *** بریم و اینبار در طول ۳ ماه ۱۰ کیلو کم کردم با اینکه این بار بیشتر از بار قبل تلاش کردم و رعایت کردم و پیاده روی هام رو دقیق و منظم انجام میدادم و در کنار رژیمم داروهای کاهش وزن و چربی سوز هم می خوردم خیلی حالم گرفته شد و اصلاً راضی نبودم و فکر می کردم به خاطر کم کاری تیروئید و کم خونی وزنم خیلی سخت پایین میاد و همینطور فکر می کردم چون سنم بالای بیست و پنج سال رفته سخت تر لاغر میشم و دوباره خسته شدم و رژیمم رو قطع کردم و اینبار خودم مراقب غذا خوردنم بودم و خیلی کم می خوردم و پیاده روی می کردم و ۵ کیلو دیگر هم کم شدم و مدتی موفق شدم وزنم رو نگه دارم ولی با کنترل شدید و رژیمهای مختلف بعد دیگه خسته شدم و رو آوردم به داروهای مختلف کاهش وزن ولی از بین همه ی اون داروها فقط با یکیشون ۵ کیلو کم کردم و مابقی همه بی فایده چندین دکتر دیگر رفتم و رژیم های تک بعدی انجام دادمو بعد از اون با طب سنتی و طب اسلامی آشنا شدم و اطلاعات زیادی راجع به اون بدست آوردم و چون خیلی علاقه مند شده بودم در کلاس یکی از اساتید طب اسلامی سنتی شرکت کردم و مدرک گرفتم در اون زمان متوجه شدم طبع من بلغم (سرد و تر) است و افراد بلغمی خیلی دیر تر از طبعای دیگه وزن کم می کنن و متوجه شدم رطوبت معده ام بالاست و همین باعث اشتهای زیاد من شده و مرتب از مادرم و …شنیده بودم سزارین شکم رو بزرگ نگه میداره و من هم سه بار سزارین شدم من کلاً به این باور رسیده بودم که آب هم می خورم چاق میشم و ده ها رژیم و داروهای طب سنتی و اسلامی را نیز انجام دادم و فکر می کردم چون چاقی ما ژنتیکی است استعداد فوق العاده ای در چاقی داریم و کم تحرکی را نیز از بچه گی بیش از هزاران بار شنیده بودم که عامل اصلی چاقی است و من اشتهای زیاد و پرخوری را نیز علت چاقیم می دانستم و غذاهایی مثل نوشابه های گاز دار ، غذاهایی مثل پیتزا ، سوسیس و کالباس و سس مایونز و شیرینی و شکلات و برنج و نون و …آب خوردن همراه غذا و استفاده از دارو و آمپولهای تقویتی ، بارداری و زایمان باعث چاقی می شود هم زیاد شنیده بودم و …اما از زمستان سال ۹۶ که با استاد آشنا شدم متوجه شدم که من فقط خودم مقصر چاقی خودم هستم و هیچ گونه عامل بیرونی نمی تواند باعث چاقی من شود و من با ذهنم چاقی رو یاد گرفتم و در جسمم نمایان شد الان هم برای لاغر شدن باید لاغری رو یاد بگیرم تا در جسمم نمایان شود و من در حال یادگیری لاغری هستم 🥰🥰🥰
سلام این دیدگاه واقعا عالی بود من با خوندنش خیلی لذت بردم مثل این اتفاق برای من هم پیش اومد من هم تا کلاس سوم دبستان خیلی لاغر بودم ولی بعد از آمدن بیماری کرونا من وزنم زیاد شد و من یک لباس داشتم که آستین کوتاه بود و طرح خیلی قشنگی داشت من خیلی اون لباس رو دوست داشتم ولی وقتی دچار اضافه وزن شدم اون لباس بهم دیگه انداره نبود و من خیلی ناراحت شدم چون اون لباس رو خیلی خیلی دوست داشتم و بیشتر از همه ترس از مسخره شدن منو آزار میداد که نکنه فلانی که لاغره بیاد بهت پز بده که تو حالا فلانی بیسانی و دقیقا همون اتفاق هم می افتاد چون من خیلی اون اتفاق رو جذب میکردم
ممنون بابت متن خوبتون خدا یار و نگهدارتون باشه❤
اضافه وزن از زمان ازدواج در من پیدا شد ولی همیشه در حال برطرف کردن اون با رژیم و ورزش بودم و همیشه تلاش کردم از شر چاقی رها بشم و همیشه هم با کلی تلاش و کوشش من لاعر میشدم ولی در زمان کوتاهی بر میگشت و همین تلاشها من رو خسته میکرد چون من اینقدر سختی میکشیدیم و نمیخوردم و ورزش میکردم ولی یکم که خیالم از وزنم راحت میشد رژیم رو کمتر میکردم و خیلی راحت وزنم در زمان کوتاهی بر میگشت و در این اواخر همه ی اطرافیان من رو مسخره میکردن که تو تمام روزهای عمرت رو با رژیم و سختی گذروندی و دیگه بسه و اینقدر حساس نباش رو وزنت که اینطور سختی نکشی و از این حرفا .
و من یه مدت هست که با این دورها آشنا شدم و از اونجایی که تمام حرفهای استاد به دلم نشست و اونها رو قبول کردم پس گفتم اونجور که استاد تونسته پس منم میتونم و اصلا از هیچکس نظری نخواستم و وارد این مسیر شدم که من هم لاغر بشم و من در آبان ۹۸ وارد این سایت شدم و از تمام تجربه های استاد و فایلهای استاد دارم نهایت استفاده رو میبرم و کلی هم نتیجه گرفتم و تغییراتی در رقتار و افکار من به وجود آمده و باعث شده من بدون اینکه سختی بکشم و زحر بکشم من دارم تغییر وزن و سایز رو حس میکنم و لی چون ذهن منفی باف من همیشه میخواد من رو منحرف کنه میاد میگه چطوری تو که نه رزیم داری نه ورزش میکنی پس لاغر هم نشدی ولی من گوش نمیکنم و صدایی بلند تر از اون فریاد میزنه همین راه درسته باید ادامش بدی و بری جلو و من مشتاقتر راهم رو ادامه میدم چون الان هیچ عوامل بیرونی رو در لاغری خودم دخیل نمیدونم و تمام راه های گذشته رو غیر اصولی و راه اشتباه میدونم و همین حال خوبم و آرامش و آزادی در خوردنم یه دنیا برام ارزش داره و حاضر نیستم اصلا به اون دوران رژیم و محدودیتاش بر گردم .
و من همیشه برام سوال بوده چرا فلانی همیشه هر چی دلش بخواد میخوره و متناسب هم هست و یا شام که در ذهن من یه وعده ی خطر ناک بود و باید سبک و با غدای بد مزه و رزیمی میخوردمش رو به راحتی میخوره و هر چی هم بخواد میخوره اما همیشه لاغر هست ؟و کلی از این سوالهای این چنینی که زمانی که با سایت آشنا شدم فهمیدم جریان چیه،و تازه متوجه این موضاعات ذهنی شده بودم و همین اشتیاق و انگیزه ی من رو بیشتر کرده بود تا ادامه بدم و من میخوام اینقدر انجام بدم تا به وزن ایده الم برسم و یه شگفتی ساز بشم که روی خیلیها تاثیر گذار باشم .
من عاشق این راهم و فقط من میخوام از این راه به نتیجه برسم و اول از خدا ی خودم و بعد از استاد عزیز تشکر میکنم برای این راه و تغییرلتی که در جسم و در زندگیم پیدا کردم .
دو سوال اینجا مطرح میشه به نطر شما کدوم سوال در اولیت هست ؟
سوال اول چرا ما چاق هستیم و خیلی از آدم ها لاِعر هستن ؟ سوال دوم از چه طریقی میتونیم لاغر بشیم ؟
اگه قبلا بود میگفتم سوال دوم اما چون مدتها هست در این سایت هستم میگم سوال اول و به دنبال از بین بردن نتیجه نیستم و میخوام صورت مساله رو برررسی کنم و نتیجه ها همیشه حاصل یه سری افکار و رفتارها هست و اگر بخواییم نتیجه رو تغییر بدیم چیز داییمی برای ما به وجود نمیاد مثل عمل جراحی و قرص و دمنوش که میخوان نتیجه رو تغییر بدن ولی ماندگار نیست و من به دنبال یه راه ماندگارم چون سالها هر چقدر گفتن چه ورزش خوبه چه نوع رزیمی خوبه چطور خوردن خوبه و چه کارهایی خوبه برای لاغری من انجام دادم اما نتیجه ی دلخواهم رو هیچ وقت پیدا نکردم عین اون ماشینی که استاد مثالش رو زده که خرابه و هر کس میاد یه نطر میده
من هم الان با این دوره و با گوش دادن به فایلها دارم معایب خودم رو پیدا میکنم و با جایگزینی فرمولهای درست دارم نتبجه رو میبینم .
و من هر وقت در لاعری شکست خوردم از خودم ناامید شدم که منم اینطور هستم و انگار باید همیشه در زجر ودر سختی باشم و تازه نتیجه ی دلخواهم رو و جسم دلخواهم رو نمیبینم و داشتم قبول میکردم که اینم سرنوشت من هست .
تا با این دورها آشنا شدم و دارم لدت تناسب اندام دایمی رو میبینم .
دلیل های چاقی من چی هست؟ و از چه زمانی شروع شده ؟و چه مشکلاتی داشتم؟ و یا انشا بنویسید چرا من چاق هستم ؟؟؟باید فکر کنم و بنویسم .و با همین نوشتنها فرمولهای ذهنی من تغییر میکنه و قرار نبست در این دورها هیچ رزیم و قرص و ورزشی به من داده بشه چون فقط در این دورها روی افکار و باورهای ما کار میشه و با جایگزینی فرمولهای لاغری به جای چاقی ما لاغر میشیم .
من هم از وقتی خودم رو به یاد میارم بسیار لاغر و خوش اندام بودم تا دوران ازدواجم هر چند زیاد گفتن قبلا که تو در نوزدای بسیار چاق و تپل بودی ولی هیچ وقت این حرف در من اثری خاصی نداشته .
در دوران نامزدی من هر هفته به رستوران میرفتم چون تنها تفریح ما رفتن در رستوران و کافی شاپ بود و من هم عاشق پیتزا بودم زیاد با همسرم میرفتیم و میخوردیم تا اینکه همه میگفتن چاقتر شدی و من حدود ده کیلویی چاقتر شده بودم چون واقها بیشتر میخوردم و بعد از ازدواج هم همینطور بازم من بیشتر میخوردم و عادت رستوران رفتن رو داشتم و تفریحهای ما همه در خوردن خلاصه میشد و هر وقت رستورانی تاسیس میشد و مخصوصا فست فودی که افتتاح میشد ما حتما میرفتیم و باید میخوردیم و برای بقیه هم میگفتیم کجا فست فودش خوبه کجا بد و کجا قیمتش مناسبتره و کجا گرو نتر و … تا ۸ یا ۹کیلو دیگه هم در عرض یه سال علاوه بر ده کیلو اضافه کردم و اونجا بود که چون همه بهم میگفتن چاق شدی کمی نگران بودم و دوست داشتم لاغر بشم و رژیم گرفتم و انصافن چند کیلویی هم کم کردم و اما باردار شدم و در بارداری تمام تلافی رژیم و محدویتهارو که با حرص،و ولع زیاد در خوردن غذا داشتم خالی میکردم و از طرفی هم کلی دلیل داشتم برای خوردنم که بخور بچه ای سالم و تپل به دنیا بیاری بخور چون تو الان دو نفری بخور چون نیاز داره بدنت و ….. و من در حدود ۳۵ کیلو اصافه وزن پیدا کردم شایدم بیشتر ۹۵ کیلویی شدم و بعد از اون دوباره رژیم گرفتم که تا عروسی بردارم که یه سال بعد از زایمان من بود حسابی خوش اندام بشم و شدم و انصافا خوب ورزش میکردم و رژیم میگرفتم همه میگفتن چه اراده ای داری و اما چه فایده که ماندگار نبود و بعد از عروسی داداشم انگار اون انگیزه رو نداشتم و دوباره شروع کردم به خوردن و دوبار ه هم چاق شدم تا دوباره نزدیک عروسی خواهر کوچیکم بود بازم با کلی انگیزه رژیم گرفتم ورزش کردم و بازم عالی لاغر شدم ولی بلافاصله بعد دوباره باردار شدم و این دفعه در این بارداری من ۱۰۰ کیلو شدم تازه با کلی هشدار و فرستادن من به دکتر تغدیه که وزنم خیلی بیشتر نشه و من با هر سختی بود رژیم و بارداری رو باهم داشتم تجربه میکردم تا فرزندم که به دنیا اومد دیگه حالم از جسمم و اوضاعم بهم میخورد نه هیچ لباسی به تنم میرفت نه هیچ کفشی به پام میرفت من بارها در کمد رو باز میکردم و مانتو ها م رو میخواستم امتحان کنم اصلا بهمنمیرسیدن هر دو طرف با کلی فاصله ی وحشتناک از هم دور بودن و میخواستم یه پیاده روی ساده برسم دیدیم کفشهای باشگاهم به پام نمیرن و من چقدر زجر میکشیدیم و یا لباسهای خونیگم رونگاه میکردم که اصلا به تنم نمیرفتن و همش میگفتم چقدر لاغر بودم یادم هست رفتم کلی لباس خونگی گشاد که اصلا سلیقه ی من نبود خریدم و پوشیدم و کفش طبی که اصلا تو عمرم به پام نکرده بودم خریدم چون هیچ کفشی به پای من نمیرفت و یادم میاد میخواستم دستبند طلام رو بببندم برای عروسی که بسته نمیشد و لنگار من متنفر تر میشدم از این اوضاع خودم و تحملم کمتر میشد در حالی که همه میگفتن چون شیر میدی باید زیادتر بخوری و یا چی بخوری و من گیج بودم این جسم رو نمیخوام نمیخوام غدا بخورم اما میگفتن اگه نخوری شیر ت کم میشه تا با کلی مکافات من در ۴ ماهگی پسرم رفتم پیش دکتر تغدیه.
خلاصه متنفر از چاقی شده بودم و فقط منتظر رزیم دکتر بودم و با کلی اشتیاق رفتم و انصافا عالی کم کردم از ۹۰ کیلو شدم ۵۹ کیلو با تعهد ادامه میدا دم و هم ورزش و هم رژیم رو با هم ولی زمانی که در وزن ایده ال بودم دیگه دوست داشتم مثل بقیه بخورم و یه جاهایی کم میوردم خسته میشدم و یه رفتار غذایی نا جوری که پر خوری شدید بود داشتم اما دوباره از فردا شروع میکردم و یا در مهمانی ها و یا رستوزانها و یا مسافرتها کنترل رژیم از دستم خارج میشد و من میخوردم و دیگه من شده بودم مثل یویو به قول استاد که میگن هی چاق میشدم و دوباره میرفتم دکتر و کلی رزیم و ورزش و محدودیت و دوباره لاغر میشدم و لی بازم فایده نداشت شاید نزدیک ۵ یا ۶ بار بعد از وزن دلخواهم من دکتر میرفتم و تقاضای رزیم سختتر و در باشگاهم به دنبال ورزش سنگینتر بودم اما اصلا فایده نداشت و من رو بسیار خسته و ناراحت کرده بود و خیلی جاها در جمع مسخره میشدم به خاطر خوردنم و وسواسی بودن در وزنم و همیشه با حسرت به لاغرها نگاه میکردم و فکر میکردم من با اونها فرق دارم و بدنم یه چیزی و یا مشکلی داره که اونها ندارن و همیشه در حین تسلیم که پذیرفته بودم من دیگه کاری از دستم بر نمیاد و اینجورم ولی به دنبال راه ای برای لاغری بودم و همیشه میگشتم و از بقیه هم میپرسیدم تا با این روش استاد و دورهاشون آشنا شدم و من حالا دارم طعم آرامش و لذت بردن از غذا ها رو خوب متوجه میشم و طعم یه زندگی جدید و متناسب رو حس میکنم و خداوند رو بینهایت شاکرم برای این مسیر رویایی و تناسب اندام قشنگی که در انتطار من هست به همراه زندگی رویایی که در انتظار من هست .
سلام استاد عزیزم و همه عزیزان چرا چاق شدم من از زمان راهنمایی به بعد تو پر شدم از ۵۲ وزنم ۵۷ شد بعد از ازدواج خواهرم ۲ ماه رفتم تهران وزنم شد ۶۰ کیلو بعد از اینکه از تهران اومدم وزنم به ۶۵ رسید با ورزش کردن و رژیم گرفتن خودم رو دوباره به ۵۷ رساندم باز دوباره وزنم افزایش پیدا کرد تا ۶۸ کیلو دوباره با قرص لاغری انواع رژیم سخت و پیاده روی ۴ ساعته و هر روزه ۵۲ کیلو شدم دوباره وزنم زیاد شده ۷۴ کیلو شدم دلایل چاق شدنم رو بعضی موقع ها پرخوری میکنم تنقلات میخورم شیرینی جات زیاد میخورم غذاهای چرب زیاد میخورم کم تحرکی بخور و بخواب قبلا دلایل چاقی رو ارثی میدونستم درشت بودن استخوان بندی میدونستم الان با آگاهی های جدید از استادم عطار روشن دیگه این دلایل رو نمیدونم قبلا زیاد پیاده روی و باشگاه میرفتم الان دیگه نمی رم و اینو باعث چاقی خودم میدونم تند غذا میخورم کمتر غذا رو در دهانم میجوم و بیشتر قورت میدم خونسرد بودنم و اینکه آدم بیخیالی هستم .،،،
سلام به استاد گرامی و دوستان هم مسیر من
ما افراد چاق همیشه دانبال روش هایی واسه خلاص شدن از شرچاقی ورسیدن به لاغری بودیم ودانبال تغییر نتیجه بودیم واسه همینم همیشه شکست میخوردیم چون چاقی ذهنی است و ما بدون اینکه فرمول های ذهنی مون تغییر بدیم با فشار به جسم میخواستیم لاغر بشیم و موفقم نمیشدیم نتیجه میداد ولی ماندگار نبود چون ذهن طبق فرمول های که درش ذخیره شده میرفت جلو و هربار که شکست میخوردیم خودمون ناتوان وضعیف میدیدیم جلو چاقی سخت بود برامون لاغر شدن و همین باور موجب شکست ما وچاقی بیشتر میشد
ولی در روش لاغری با ذهن ما میایم اول اصل مشکل عیب یابی میکنیم و به اصل مشکل میپردازیم جای تغییر نتیجه وموفق میشیم چون مشکل از سرچشمه حل میکنیم فرمول ها اشتباه که در ذهنمون ذخیره شده وجلوی لاغر شدن مارو گرفته شناسایی میکنیم و با فرمول ها صحیح که در ذهنمون ثبت میکنیم با استمرار تکرار به لاغری همیشگی میرسیم
لاغر شدن در صورتی میتونه دائمی باشه که اصل مشکل پیدا کرده و به حل اون بپردازیم وبطرف کنیم و هیچ راهی وجود نداره برای رسیدن به لاغری برای همیشه جز روش لاغری با ذهن تنها این روش است که مارو به هدفمون میرسونه بدون هیچ رژیمی ورزشی باشگاهی قرصی عملی دمنوشی فشاری به جسمون به هدفمون که همون لاغری برای همیشه است میرسونه فقط با تغییر فرمول ها ذهنی مون ما برای همیشه متناسب میشیم
چاقی من از کجا شکل گرفت و چه عواملی موجب چاقی من شد :
من موقع تولدم تپل بودم ولی بعد که بزرگتر شدم لاغر بودم و سنی هم نداشتم دبستان بودم که متوجه حرفها بقیه میشدم که میگفتن وای زن فلانی چه هیکلی است تپل است قشنگه و من از اون زمان قشنگی در چاق شدن میدیدم و دوره راهنمایی بودم که زن داییم بهم به شوخی یا هرچیز دیگه میگفت استخونی میگفت از بس لاغر است مهره ها کمرش میشه شمرد از این حرفها و یادم مامانم اون زمان میگفت ضعیفیش بخاطر کم خون بودنشه وباید غذا زیاد بخوره چون بعداً که ازدواج کنه به مشکل میخوره واسه کم خونی وگذشت تا اینکه من وارد دبیرستان شدم ویادم بخاطر اون حرفها کم خونی و باورمم این بود قشنگی زن در چاقی اونه که از بچگی در ذهنم نقش بسته بود خوردن دوست داشتم تا اینکه دوم دبیرستان رسید دخترا من مسخره میکردن واسه پهلو داشتن و اسم هایی هم بهم میگفتن کلا به اون اسم صدام میزدن ولی من برام مهم نبود تا تو دانشگاه یکم اندامم برام مهم شد ولی چون چادر میپوشیدم و توجه هم نمیکردم برام مهم نبود دانبال لاغری رفتن تا دانشگام تموم شد و فکرم آزاد شد و بفکر خودم افتادم و زیادم چاق نبودم شاید پنج کیلو اضافه وزن داشتم ولی صد ها برابر روم تأثیر بد میذاشت و میگفتم دختری که لاغر است قشنگ تره زیبا است و پسرها دختر لاغر انتخاب میکنن واسه همسر ولی من چون چاقم کسی نمیخادم و کلی از خودم خجالت میکشیدم وسرکوفت میزدم خودم و هرکسی هم میومد به خاستگاریم بخاطر باورها منفی درباره خودم که تو چاقی تو فقیری تو بابات کارگره بهم میخورد و بعدمیگفتن تو طلسم شدی فلانی سرتون درد نیارم که چقدر مشکلاتم سر همین طلسم بودن کشیدم که الان فهمیدم همش بخاطر باورها اشتباه خودم بوده وهنوزم با من هستن این باورها تخریب کننده اینم عواملی که من اون مقصر چاقی خودم میدونم1-برنج خوردن با نان سفید 2-شیرینی خامه خوردن3-فست فود خوردن 4-نوشابه 5-کم اب خوردن 6-فعالیت کم کم تحرکی 7-باشگاه نرفتن 8-پیاده روی نکردن صبح ها زود یا تو گرما و نه دویدن9-دراز نشست نرفتن وبرام سخت بود انجام دادنش 10-
طناب نزدن11-قرص لاغری نخوردن12-نرقصیدن 13-کوهنوردی نکردن از کوه برم بالا که خسته بشم عرق کنم لاغر شم 14-زیاد خوردن در حالت سیری هم با فیلم برنامه غذا میوه شیرینی خوردن چه سیر بودم چه گشنه وقتی غذا میخواستم بخورم باید حتما با فیلم میخوردم 15ظهرها خوابیدن با شکم پر16- حسرت لاغری خوردن اعتماد بنفس پایین بی ایمانی به خودم خودم کم دیدن خودم دوست نداشتن خودم سرکوفت زدن خودم بدبخت تنها دیدن و احساس خیلی بد داشتن به خودم 17-عجله داشتن واسه لاغری واسه اینکه من کسی انتخاب کنه و دهن بقیه رو بستن 18-شبها برنج خوردن غذا های سنگین خوردن 19باور نداشتن به خودم و همیشه دانبال این بودم بقیه چی میگن من انجام بدم ولی ته دلم باور نداشتم لاغر بشم 20-ارثی بودن من رفتم روی بابام وخانواده پدریم 21-تند تند خوردن نجویدن غذا 22-و باور اینکه قشنگی زن در چاق بودنش است هیکلی میشه تعریفش میکنن که این باور از کودکی همراه من بوده 23-همیشه به چاقیم توجه کردن در هر صورت و اگه یفرد چاق میدیدم خوشحال میشدم میگفتم خداروشکر مث این نشدم با ذوق نگاش کردن با دوستام بازی نمیکردم دبیرستان تو مدرسه چون من چاقم ومسخره میشم و باعث شکست بقیه میشم خب به هرچی توجه کنی باعث بیشتر شدن اون چیز میشه با تشکر از اینکه وقت با ارزشتون گذاشتید واین مطالب خوندید
سلام سلام 😍😍
به به که چه قدر عالی داریم پیش میریم 😍 و ترتیب فایل ها به دلم میشینه و لذت میبرم ازشون 👌🏻👌🏻..
بعد از مقدمه و آماده سازی ذهن برای لاغری و درک این نکته که ما انتخاب شده هستیم، میخوایم مسیر سبز حرکت مون به سمت لاغری رو شروع کنیم ✈️🏩
خدایا به امید تو 🙇🏻♀️
بهترین طریق قرار گرفتن در مسیر لاغری، شروع حرکت از مسیر چاقی است. چرا؟
چون مشکل که چاقی است به ذهن و جسم ما فشار آورده و ما ناخودآگاه میل داریم به سمت شرایط بهتر که لاغری است، حرکت کنیم. در این حرکت، باید مشکلات چاقی و راه آن به خوبی شناسایی شوند چون موانع لاغری نیز همین ها هستند و با برطرف شدن آنها، لاغری در ما ایجاد میشود…
من در مسیر لاغری قرار گرفته ام و باید عوامل چاقی خودم را پیدا کنم پس به آنچه در 23 سال چاقی بر من گذشته فکر کنم..
من چه دلایلی برای چاقی از دیگران شنیده بودم؟
1.چاقی ارثی.. پرتکرار ترین علت برای چاقی که هروقت نتیجه ای به دست نمیاد خودم و دیگران به آن چنگ میزدیم و خیلی هم دلیل قانع کننده و دهان پرکنی بود چون ارثیه دیگه 😂 کاریش نمیشه کرد و در واقع همینه که هست.. پشت سر این حرف، کلی ناشکری خدا رو میکردم که چی میشد ژن من لاغری باشه؟ 🤔 و….
اگر کسی در خانواده ما که ژن چاقی در آن غنی بود، لاغر بود، به دلیل شانس و اقبال او بود یا مصرف بسیار کم و محدود شده از مواد غذایی 😕😕
که شانس رو که من نداشتم 😅و محدودیت غذایی هم که داشتم ولی ژن چاقی کار خودش رو میکرد دیگه 🤫👹…
2.استخوان بندی درشت هم یکی دیگر از آن باورهای 🤥🤬 بود 😂 و نمیدانم چه کسی و چه وقتی با دستگاه اشعه ایکس بدن مرا آنالیز کرده بود که به این نتیجه رسیده بود که بله من استخوان هایی به اندازه ی انسان های اولیه دارم 😂 😂 و دلیل چاقی من این است.. همیشه هم هرکسی میگفت کلی حرص میخوردم که چرا به من اینو میگه.. استخوان های خودت درشته اصلا 😕🤐😫
3.حرف ثابت و هميشگي مامانم که : از صبح تا شب نشستی، انتظار داری لاغر هم بشی؟؟؟
و وجود افرادی مثل ریحانه، مثل ساناز، مثل مرضیه، مثل دوستانم که تحرک خاصی نداشتند ولی متناسب بودند برای من سوال بود که خوب آنها هم مثل من هستند و دوباره میرسیدیم به مبحث ارث و شانس 😊😊 و در این سیکل مخرب در حال گردش دور خودم بودم 😂 🤦🏻♀️
4.هله و هوله خوردن مثل چیپس پفک و.. هم از دلایلی بود که برخی میگفتند دلیل چاقی من است اتفاقا یک بار هم برای مدتی مصرف هرگونه هله هوله را کاملا قطع کردم و خداروشکر هیچ نتیجه ای ندیدم 😂 ولی همچنان خیلی قوی جز دلایل چاقی من بود و میگفتن نه دیگه باید تا آخر عمرت نخوری 😕🤔😮
5.ماکارونی ،برنج، نان هم که مقصرین ردیف اول چاقی من بودند و باید حداقل برای مدتی مثلا تا آخر عمر آنها را مصرف نمیکردم تا لاغر بشوم. 😮🤔😊
6.شبیه یک نفر بودن.. آخ آخ از دست این حرف 😂🤦🏻♀️ مثلا میگفتن تو به خاله ی مامانت کشیدی که کمرت چربی داره.. اخه من به خاله ی مامانم چه مربوط که به اون کشیده بشم 😂 😂 یا خاله خودم خیلی میگفت تو شبیه منی هرچی بخوری زود چاق میشی و میره به شکمت.. شکم به خاله شبیه، کمر و پهلو به خاله ی مامان شبیه، دست و پا شبیه یمی دیگه و خلاصه انگار بدن من خلاصه ای از بدن فامیل بود 😂 😂… جالب اینکه دختر خالم به عمه ش کشیده بود 😂 😂 همیشه میگفتم خدایا این چه وضعه اخه 🤦🏻♀️ چرا اینجوری ژن ها رو تقسیم کردی اخه 😂😂
همه هرچی ویژگی خوب تو فامیل هست گرفتن به منم آت و آشغال ها رسیده 😕😕
(فکر داغون بود دیگه 😂 شما ببخشید)
دقت کردی سریع هم ربطش میدادم به خدا و نق و نوق میکردم که چه وضعشه؟؟؟!!! 😏 😏
7.سن رشد و بلوغ هم مزید بر علت شده بود تا چاقی ارثی بنده تشدید بشه و خیلی از دوستام بودن که والا هم رشد کردند و هم به بلوغ رسیدند خیلی هم هیکل شون خوب تر شد..
8.پرخوری هایی که از زمان دوم دبستان به بعد آغاز شد و من دو بشقاب میخوردم بعد میرفتم سرگاز بازهم میخوردم و اخطار هایی که داری چاق میشی انقدر نخور یا اینهمه که میخوری حتما چاق میشی و…
شروع مسیر لاغری در روش های قبلی چگونه بود؟؟
معمولا با کوهی از اضافه وزن که باید برطرف میشد رو به رو بودم…
خانم فلانی شما 25 کیلو اضافه وزن دارید..
یا خداا😮😮 من؟؟؟؟ خوب چیکار باید بکنم؟؟ هیچی دیگه باید آنقدر سختی بکشی تا جونت دربیاد 😐 نتیجه میده؟؟
بله حتما 😊
خوب پس بمیرم هم انجامش میدم..
(چند ماه بعد) من در حالیکه که نتیجه کاهش وزنم به من برگشت شده بود دنبال روش دیگری برای مبارزه و از بین بردن کوه چاقی بودم… و این چرخه ی معیوب ادامه داشت…
متفاوت بودن روش لاغری با ذهن
1.خانم فلانی رویایی ترین وزنی که میخوای برسید چند است؟
من:54 کیلو گرم با سایز 38 در حالی که شکم هم ندارم و تمام شباهت های من به فامیل از بین رفته (با ذوق و شوق بسیار😍😍)
2.خانم فاطمه ،فکر میکنید بتوانید یک گرم از وزن خود را کم کنید؟
من: یک گرم؟ 🤔😂 معلومه که میتونم 💯% میتونم نه اصلا 1000% میتونم.. کاری نداره که، مثل آب خوردنه..
خوب پس به شما تبریک میگیم میتونید با روش لاغری با ذهن به رویای خودتون دست پیدا کنید 😊😊
من: خیلیییی خوبه 😍 😍 😍 😍 😍 😍 😍
جملات زیبا 😍 :
باور کنید لاغر شدن سریع تر از چاق شدن است..
با هر سرعتی در مسیر لاغری حرکت کنید بارها و بارها سریع تر از زمانی که چاق شده اید لاغری را تجربه خواهید کرد.
پس با اشتیاق و احساس خوب قدم اول را بردارید 💃🏻
خیلی خوشحالم که متن های قبل از فایل ها برای من سرشار از آگاهی هستش و از خواندن آنها بی نهایت لذت میبرم. 😊😉
خوب میرسیم به فایل تصویری :
1. چاقی، مانعی در برابر موفقیت و خوشبختی من..
درسته واقعا.. چاقی در زندگی روزمره ی من مانعی بود برای لذت بردن از چیزهایی که دوست داشتم و خیلی چیزها رو مربوط و نامربوط به چاقی وصل میکردم.. مثلا چاق ها که کتاب نمیخونند… آدم چاق که خوشگل نمیشه، چون چاقم نمیتونم این کارها رو انجام بدم و همیشه با این غول بدترکیب در حال مبارزه بودم تا از جسمم بندازمش بیرون و با خیال راحت به زندگیم برسم..
نکته 💎 من در لاغری با ذهن، یاد گرفتم با چاقی مبارزه نکنم بلکه با لاغری دوستی کنم تا غول چاقی از فرط بی توجهیِ من، خودش جمع کنه و از این جسم بره 😉😁
2.شور و اشتیاق مسیر لاغری، عاملی مهم برای ادامه دادن من..
من انسان راحت طلبی هستم 😊 و فکر نمیکنم دیگه از لاغری با ذهن در دنیا راهی آسان تر وجود داشته باشه 😊 برای همینه که عاشقشم و ادامه ش میدم.. وقتی فکر میکنم که من دو سال هیچ سختی و رژیم به خودم ندادم، لاغر شدم و باز دارم ادامه میدادم میخوام که همزمان بال دربیارم، گریه کنم و بخندم 🤣.. از بس که راحته.. خدایا شکرت واقعا دمت گرم خیلی آسونهههه لاغر شدن.. مرسی که راه رو بهم نشون دادی..
برای همینه که هرروز شوق دارم که ببینم امروز چه خبره 👀 و با عشق میام در سایت..
3.چرا من چاق هستم؟ 🤔
خوب من الان به خوبی میدونم و ایمان دارم که شخص شخیص خودم مقصر چاقی ام هستم 😊
اما میخوام ته مانده های باورهایی که چرا من چاق هستم رو که هنوز دارم هم بنویسم تا آنها هم برطرف بشوند..
با دو سال استمرار داشتن در مسیر لاغری با ذهن من هنوز به سایز و اندام ایده آلم نرسیدم..
یک سری دلایل در ذهن من مرور میشه که مینویسم و ایمان دارم که خود به خود از بین میره و تغییر میکنه، میدونید چرا ایمان دارم؟ چون یکبار از استاد پرسیدم که من شب ها کنترل خوردنم از دست میدم 😂 من زمستون خوبم تابستون زیاد میخورم، چیکار کنم؟ 🤔 استاد هم گفتند صبر کن درست میشه. اون موقع گفتم حالا یک جواب میدادی دیگه استاد چی میشد 😅😅 ولی واقعا دیدم که خود به خود برطرف شد برای همینه که میگم ایمان دارم خود به خود درست میشه..
من تغییرات خیلی زیادی داشتم و هرروز آنهایی که پیدا میکنم یا جدید هستند رو یادداشت میکنم، اما برای من سؤال بود که پس نتیجه ی جسمی و لاغری در من چرا ایجاد نمیشه؟ 🤔 و این سوال با جواب هایی همراه بود مثلاً 👇🏻👇🏻
1.تو میخوای 10 تا 15 کیلو از وزنت رو کم کنی و چون نسبت به کسی که مثلا باید 100 کیلو کم کنه فاصله ی کمتری تا هدفت داری سرعتت کم تر شده و دیرتر به هدفت میرسی.. همیشه اون چندتای آخر با سختی کم میشه و وقت بیشتری میخواد..کلا دست به مقایسه کردنت خیلی خوبه 🤦🏻♀️
2.شاید چربی هایی که داری از نوعی هستش که دیر آب میشه، شاید بدنت با بقیه فرق داره🤔🤔
3.تو خیلی حواست به اینه که لاغر بشی چی میشه و خودت داری با دست پس میزنی و با پا پیش میکشی. خیلی هم چشمت به دهن مردمه که چی خواهند گفت و…
4.تو چون تا حالا خودت رو بدون شکم و… خلاصه متناسب ندیدی، انگار نمیخوای باور کنی که میشه لاغر شد و فقط ذوقش رو داری..
5.تو مطمئن نیستی و ارتباطی بین انجام تمرینات و تغییراتت با لاغری جسمی برقرار نکردی. فرمولِ استمرار در مسیر ذهنی = لاغری جسمی در تو تقویت نشده..
6.تو به این جسم عادت کردی و انگار یجوری ناخودآگاه راضی هستی و شاید از تغییر میترسی…
تغییر امروز من:
امروز صبح، خانوادگی زود بیدار شدیم و من پیشنهاد دادم صبحانه باهم بخوریم.. من سفره چیدم و یهو چنان گشنگی به من هجوم آورد گفتم الانه که سفره رو قورت بدم 😂 😂 ولی آرامش خودم رو حفظ کردم، و با چند لقمه تخم مرغ و یک لقمه مربا سیر شدم.. و دو لیوان چایی تلخ خوردم که خیلی بهم چسبید.. جاتون خالی.. از استادم یاد گرفتم داغ داغ میخورم 🤣 🤣… 😍😍😍 خیلی خوشحالم چون هم سبک از پای سفره بلند شدم هم اینکه دیگه اون باورِ صبحانه باید مفصل و سنگین بخوری تا سالم باشی رو ندارم.. بزن به افتخارم 👏🏻👏🏻👏🏻.. خیلی عالیم مگه نه؟ 😍 همه مون عالی هستیم 😍😍..
جایزه ی این تغيير عالی لاغریه حتما 💃🏻💃🏻 به به ☺️ ☺️ لاغری جان بیا که منتظرتم 😍😍🎉🎉
سلام سلام
درود برشما استاد عزيز كه از ديدن فايل هاتون و حرفهاي واقعي روحم نوازش ميشه كه درست اومدي ، راه همينجاست و هي اين بذر اطمينان بِه اين روش داره قوي تر ميشه و ايمانم بيشتر ميشه به اين مسير سبز، خدايا شكرت اعتبارش خودتي
گام چهارم ٩٩١١٠٣
چقد برام جالبه كه ميگيد از همون مسير چاقي بايد لاغر بشيم و چقد مثال ماشين قضيه رو براي ذهنم منطقي كرد كه بايد دليل چاقيم رو پيدا كنم و فهميدم هميشه همه راه ها رو رفتم و ميخاستم نتيجه كار رو تغيير بدم و هيچ وقت لذت بخش و پايدار نبود ، خداروشكر من هدايت شدم بِه اون كامپيوتر هوشمنده و خودمم بايد دست بكار بشم و حركت كنم و قدم بِه قدم پيش برم و قطعا مسير لذت بخشيه
همين كه بِه قول شما توش رژيم و برنامه غذايي و ورزشي و همه اون رنج آور هاي ذهنم نيست همين يه دنيا شاديه و دوام در اين رونده رو تضمين ميكنه، مغز انسان براي اجتناب از درد و رنج طراحي شده و هر روشي كه قراره بندازتش تو درد و رنج اون مقابله ميكنه و وظيفش اينكه كه من رو در مسير لذت رسيدن بِه هركاري هدايت كنه .
برام جالبه تو اين روش شما نميگيد بريد وزن كنيد وزن الانتون رو قبل شروع بدونيد و يا هدف گذاري كنيد براي وزن كم كردن كه تو روش قبلي لاغري با ذهن كه الان ميفهمم اسمش الكي بود بِه من گفته شده بود و همون روندهاي قبل بود در واقع .
واقعا من زماني هدايت شدم بِه اين مسير كه از همه جا و همه چي و همه روش ها بريدم و تسليم شدم و از خدا هدايت خاستم بهم بهترين روش رو بهم نشون داد ، خدا خودش ميگه اياك نعبدو و اياك نستعين باش ، بندگي منو بكن و از من بخواه ، اونوقت اگر بندگي كردي و از من خاستي ، منم اهدانا صراط المستقيم ميشم برات هدايتت ميكنم بِه بهترين راحت ترين و كوتاه ترين مسير رسيدن بِه خاستت❤️
چقد حال خوبي داد كه مسير لاغري با هر سرعتي هم پيش بريد از مسير چاقي زودتر و سريع تره، من اون خاسته عجول بودنم هنوزم ميخاد يك ماهه بِه تناسب اندام برسه ولي من با آگاهي ديگه عجله ندارم و بهش ميگم چند ساله سعي كردي و نشده !؟ چند ساله زمانت رو گذاشتي و هيچ وقت نتيجه دلخواه نرسيدي و هربار فك ميكردي سريع بِه خاستت ميرسوننت ، ميگه ١٣ سال
ميگم يك سال بدون غر و نق با استمرار همراهم باش ، هيچي نگو ، حواست رو جايي پرت نكن ، متعهدانه كنارم باش و نتيجه داد كه مطمعنم ميده ادامه ميديم ، نتيجه نداد چيزي از دست ندادي يك سال در برابر ١٣ سال هيچي نيست .
پس بيا باهم با ايمان بِه مسيري كه خدا هدايتمون كرده ، با لذت با حال خوب پيش بريم ، خوشحالي ميدونم خوشحالي كه رژيم و برنامه غذايي و ممنوعيت و ورزش و انقد سرعت بخور و انقد آب بخور الان بيدار شدي آبجوش بخور و قبل غذا فلان؛ ديگه در كار نيست ، توام لذت ميخاي ، اين مسير همونه كه تو دوس داري ذهن قشنگم ، اين مسير با تو همراهه اين مسير با تو و خاسته تو پيش ميره و بِه تو لاغري رو ياد ميده و هم داري يه راه قشنگ براي درست كردن زندگي قشنگ و لذت بخش رو ياد ميگيري و هم بِه خاستت كه تناسب اندامه ميرسي وهمچنين در كنار تناسب اندام كلي اتفاق خارق العاده برات ميافته عزت نفس و خودباوريت نوازش و تقويت ميشه ، آرامش كه واقعا از ته دلم ميخامش برام براحتي اتفاق ميافته ، آزادي خريد و انتخاب رنگ ها ، چقد شيرين و لذت بخشه ، خدايا شكرت
پس من با تعهد اين مسير رو پيش ميرم ❤️
🟣عوامل چاقي من 🟠
از چه سني چاق شدي؟ چه خاطراتي از چاق شدن داري؟ چه مشكلاتي با چاق شدن داري ؟
يادم نمياد از چه سني چاق شدم
ولي عكساي كوچيكيم متناسب بودم
ولي من قدبلند بودم و بهم ميگفتن درشتي ، و نيمه دوم بودم و هميشه يادمه از بعضي دوستام تو مدرسه درشت تر بودم ، ولي چاقي تا دوران بعد كنكور و دانشگاه اصلا يادم نيست و عكس هامم كه الان تو ذهنم هست متناسب بودم ، خيلي پر تحرك و چابك بودم
و اصلا يادم نمياد هيچ وقت بهم گفته باشن تو چاقي
ذهن من اصلا ياري گر خوبي براي اتفاقات ناخوشايند گذشته نيست و زياد يادم نمياد
اولين رژيمم كه يادمه اوايل سال ٩٠ بود و يادمه يه دوره هم اون موقع بِه پيشنهاد داييم قرص چربي سوز خوردم ولي اصلا باورشون نميكردم كه با قرص بشه لاغر شد و حتي يك گرم تاثير نداشت رو من
اون رژيم دكتر كرماني سال ٩٠ ، قبل نامزديم بود و ٨ كيلو كم كردم خيلي زيبا شده بود اندامم و هركي اومد مراسم ميگفت خيلي خوب شدي ولي خوشيش موقت بود و دوران خوش نامزدي و فرمول هاي چاقي كه از قبل بودن و آماده اين مناسبت بودن تا روي كار بيان ، با ازدواج چاق ميشي، تو مثل عمه هاتي و اونا هم هميشه اضافه وزن داشتن و فرمول خوشي كه همش ختم ميشد بِه بيرون و رستوران و…
تا سال بعدش كه عروسيمون بود من برگشته بودم بِه همون وزن قبل و اصلا حال و حوصله رژيم نداشتم ولي دلمم ميخاست لاغر باشم براي اون مراسم يادمه يه رژيمي رو شروع كردم ولي نهايت يكي دو كيلو كم كردم
صورت چاقي ندارم و اندامم تو لباس عروس پوشيده بود و من اصلا تلاشي نكردم كه بيشتر از اون سختي لاغري رو تحمل كنم
گردش هامون حتي تو طبيعت هم ختم ميشد بِه رستوران و يا خونه غذاهاي رنگ و وارنگ درست كردن و موقع خوشي خوردن و موقع نا خوشي هم خوردن و مدتي هم بود سركار نميرفتم و خونه بودم بعد عروسيم ؛اين تلويزيون و همش خوردن تنقلات وقت گذروندن من بود و شبا با دوستا مهموني و بازم بخور و بخور
مسافرتا و همون خوشي هايي كه خوراكي ها حرف اول رو ميزدن و بيشترين خرج براشون ميشد و مهم بودن
هر سال دو ماه قبل عيد هدف ميذاشتم و از يه روشي ميگفتن اينسري ديگه لاغر ميشي ولي دريغ از لاغر شدن و نتيجه مطلوب
١٣ تا عيده هميشه تصميمم همين بوده
ديگه بي اعتبار شدم پيش خودم و شدم مثل چوپان دروغگو
نميدونم چرا وقتي سالهاي قبل نتيجه نگرفتهبودم بازم سال بعد ميگفتم ميشه !!!!!!
اونم تو مدت كم و فرمول عجله
بعد عيد ميشد و باز ميگفتم چقد خوردم از ارديبهشت يه رژيم ديگه
واقعا مسخره بود
فقط ميخاستم از رنج چاقي فرار كنم و راه هاي اشتباه رو دوباره و دوباره ميرفتم فقط اسماشون فرق ميكرد
ولي همون مقاله رنج و لذت كه ميگفتيد ، رنج و لذت من در سطح جسم و بيرون اشتباه بود
لاغري سخت بود پس رنج بود و چاقي لذت
واي واي يادم مياد هميشه هميشه ميرفتم خريد تو اتاق پرو از خودم بدم ميومد چاقيم تازه به چشم ميومد و ميگفتم ميرم ديگه لاغر ميشم
يه كاري هميشه هم تكرار ميكردم لباس هاي سايز كوچيك كه خوشم ميومد ميخريدم و ميگفتم اين بار ديگه اندازمه😅 مسخره نبود ! ولي هيچ وقت هيچ كدوم اندازم نشد، و پارسال همه اونا رو بخشيدم ، گفتم هر موقع لاغر شدي برو بخر
مانتويي توش بود كه سال ٩٠ خريده بودم 😤
آخ آخ توزايمانم تركيدم ديگه وزنم روز زايمان شده بود ١١٠ كيلو ، خداي من ! جالبه كه دكترم هم ميگفت بچه وزن نميگيره خيلي ، من كيلو كيلو ميرفتم بالا ولي بچه وزنش خيلي بالا نميرفت ، بعد زايمانم افتضاح بود ، ديگه لباس هاي قبلم اندازم نبود و چند ماه مونده بود بِه عيد و درباره مثل قبل رفتم سراغ رژيم واي خير نشد ، طبق معمول
ما سال ٩٣ اولين باشگاهمون افتتاح شد ولي دريغ از متناسب شدن من بِه طور كامل و دايم تو اينهمه سال
خودم انقد زجر ميكشيدم هر بار كلاس هاي چربي سوزي رو شركت ميكردم و كه موقت ميرفتم
سال ٩٦ بعد ١٠ ماهگي دخترم ، از يكي از مربي هامون كه ديده بردم شاگردهاش خوب نتيجه گرفتن رژيم گرفتم و كنارش كمي ورزش
لاغر شدم كم كم ٦ تا ٨ كيلو كردم از وزن ٩٠ كه بعد زايمان برام مونده بود
ولي اينم كه آخرين رژيمم بود و دوبار هم گرفتمش آخرين رژيم زندگيم بود و ديگه هربار خاستمم ذهنم گفت بسه چند ساله نتيجه نگرفتي! بازم ميخاي شروع كني؟ من نميذارم ديگه
تا اينكه ديگه از همه جا خسته رسيدم بِه اون پيج لاغري با ذهن و شروع كردم ، از اينكه ميگفت همه چي ميتوني بخوري خوشحال بودم
اما اينكه اولش شروع شد با اينكه انقد بايد بجويي ، اين زمان احساس معده بخوري ، تو اين زمان ها آبجوش بخوري
و نمره گزارشم خوب نميشد و هميشه آرام خوردن نمره خوبي نداشت موقع اين از غذا دست كشيدن نمره خوبي نداشت
تو اين مسير هم كه سه بار شروع كردم و هر سه بار بين ٦ تا٨ كيلو كم كردم
ولي موقت بود و باز برگشتم بِه خونه اولم .
يادم رفت اينو بگم فك كنم سال ٩٤ بود تو يكي از باشگاه ها مربي داشتيم كه گياه خوار بود ، خام گياه خوار ، وگان بود و كلا همه رو تشويق ميكرد بِه اين راه و خيلي هم متناسب بود و رو من كه خسته از چاقي بِه همه جا چنگ ميزدم براي لاغري و چقد مثل بدبختا بودم انگار موش آزمايشگاه بودم هركي هرچي ميگفت ميگفتم انجام ميدم كه اين بار خلاص بشم از چاقي، برام كتاب آورد در مورد گياه خواري اوف يادم مياد از خودم بدم اومده بود چرا تا الان گوشت خوار بودم و چند وقتي ادامه دادم ولي باردار كه شدم ولش كردم ، فقط اين روش با روان و روح من بازي كرد و يك پاكسازي گوارش شد برام .
تا اينكه الان اينجام و خوشحالم از اين مسير سبز ❤️
من با همه وجود ميخام كه لاغر و متناسب بشم و متعهدانه اين مسير رو پيش ميرم .
سپاسگزارم
در پناه الله مهربان شاد و ثروتمند باشيد .
سلام ب همگی و استادبزرگوارم..امیدوارم همگی در بهترین حالت ممکنه زندگیتون باشید…
مسیرلاغری من دوره ۱۰۰روزه(جلسه چهارم)موضوع انشا «چرامن چاق هستم»
من تااا قبل از ازدواجم فکنکنم چاق بوده باشم..چون از وقتیکه یادم میاد همیشه هرلباس و هر رنگی و ک خواستم پوشیدم.حتی توی نامزدیم…از طرف خانواده پدری هم مادربزرگ و دوتااز عموهام چاقن ولی چون قدشون بلنده فقط شکمشون معلومه.ازطرف مادری هم ک همه لاغرن بجز مادربزرگم و یدونه از خاله هام..ک مادربزرگم چون دیابت داشت باید مراعات غذایی میکرد لاغر بود…دیگ من لاغری م ادامه داشت تا وقتیکه وارد زندگی متاهلی خودم شدم..خانواده همسرم تقریبا چاقن و اضافه وزن دارن..منم کمکم ک باهاشون نشست و برخاست کردم چاق شدم..براثر خوردن زیاد..خواب زیاد..بیتحرکی..غذاهای خوشمزه و خوش رنگ ولعاب…دسرو شیرینی همیشه بودمراسمو غیر مراسم نمیشناخت..جوری بود ک من وقتی میرفتم شهرستان خونه پدرومادرم همه بهم میگفتن ازدواج بهت ساخته.چقدر چاق شدی..غبغبه دروردی..واون موقع من باز بیتوجه ب حرفاشون..فقط میخندیدم..و تو حال و هوای و لذت بردن اززندگی خوبی ک داشتم بودم خداروشکر…این روال و حرفا ادامه داشت هر سری تااینکه زدو من باردارشدم بعداز ۲سال..من تااون موقع خودمو وزن نکرده بودم اصلااا..وقتی ک باردارشدم یادمه ۸۴کیلو بودم…و دوران بارداری چون همه چی دیگع بیشترازقبل میخوردم ب هوای اینکه حامله ام دلم میخاد…هی خوردم..هی خوابیدم..تا بچه م زیبا بشه..تا شیر داشته باشم..تا بچم وزنش کم نباشه بره تو دستگاه و هی ازین حرفا تو ذهنم بود..حتی پیاده روی هم نمیکردم..فقط بحور و بخاب…وقتیکه پسرم ب دنیااومد هی میشنیدم ک چون بچه زاییدم بدنم ضعیف نشع شیرم سیرش نکنه باز خوردم و خوردم…بهم میگفتن بچه شیر میدی لاغر میشی نترس بخور
ی موقع ب خودم اومدم دیدم عه هیچکدوم از لباس هام اندازع م نیست…میگفتن باد بارداری میخابه..خلاصه گذشت تا چند سال پیش…دیگ اوضاع م خیلی خرابترشد..دبگ هرلباسی اندازم نبود ..هر رنگی و نمیتونستم بپوشم..خدایا چیکار کنم..چیکار نکنم رفتم باشگاه…روزی ۴ ساعت با پسر۴ ساله ام میرفتم از ۸صبح تا۱۲ظهر ی چشم ب ورزشم بود ی چشم ب پسرم ک خدای نکرده دست ب چیزی نزنه بلای سرش بیاد..اون موقه ۱۰۷کیلو شده بودم تو چند ماه شدم ۸۸.۸۹خسته شدم ی مدت ول کردم پسرم بهانه گیری میکرد نمیومد باهام باز نشستم تو خونه…دوباره صدای همه درومده بود حتی پسرم ک ۵ساله و نیمش بوددوباره رفتم باشگاه و رژیم ک کرونا شد و نرفتم…باز بیخیال شدم…دوباره ب پیشنهاد یکی از دوستام رژیم گرفتم از وزن ۱۰۰کیلو۷۰۰اومدم تا۹۴ ک ازونم خسته شدم …عصبی و پرخشگرشده بودم..ضعف دید میگرفتم..خیلی بداخلاق بودم…دوباره بیخیال شدم…دوباره اومدم شروع کنم ک ناخدآگاه بااین روش آشنا شدم ...گفتم تنها روش روش لاغری با ذهنه..هر چی برنامه ورزشی تو گوشیم داشتم هرچی رژیم تو خونه داشتم همه رو پاک کردم انداختم دور…کسایی و ک بهم انرژی منفی میدادن…یاازرژیم باهام حرف میزدن گذاشتم کنار گفتم خط و گوشی ندارم خودم بهتون زنگ میزنم…و تنها و تنها وسبیدم ب روش لاغری ب ذهن.و امید و باورو ایمانم فقط لاغری با ذهنه چون همه ی روش ها برای بی معنی و مفهومن...و اعتقادی ب استاد دارم ک تاا ب امروز از عمرم ب هیچ بنی بشری نداشتم راجبه روش ها..دلم عجیب قرصه
خداروشکر ک تواین مسیرم..ب خودم میبالم ک راه درست جلوی چشامه و سعی و تلاشم تو راهی هست ک منو ب هدفم میرسونه راه درستیه..راهنمامون درسته..ب امید موفقیت هممون.مرسی ک وقت گذاشتید نوشته مو خوندید🙏😍💋
نشان های دریافت شده
قدم ۴
چرا چاق شدی ؟
فرمول چاقی اول : من خودمو مجبور نکردم که چاق بشم خودبخود چاق شدم
فرمول لاغری اول : پس الانم برای لاغر شدن نباید خودمو مجبور کنم و خودبخود باید لاغر بشم .
فرمول چاقی دوم : مامانم اصرار داشت که بخورم ضعف نکنم . (مامانم منو مجبور کرد و من چاقی رو انتخاب کردم . خودم تحت تاثیر مادرم قرار گرفتم و خودم خواستم . )
فرمول لاغری دوم : خودم بخواهم و لاغری را انتخاب کنم .
فرمول چاقی سوم : باور اینکه من استعداد چاق شدن دارم .
فرمول لاغری سوم : باور کنم من استعداد لاغری دارم .
فرمول چاقی چهارم : من بعد از خوردنهایم مدام خودم را سرزنش می کردم که این غذا مرا چاق میکند یعنی دادن قدرت چاق کنندگی به غذاها
فرمول لاغری چهارم: من بعد از خوردنهام به خودم انگیزه ی لاغری بدم و قدرت لاغر کنندگی به غذاها بدم . اینکه با خوردن سوخت و ساز من بالا میرود و من چربیهای ذخیره شده رو مصرف میکنم و چربیهای جدید را معده ام عالی میسوزاند تا دفع شود و کارکرد دفع من عالی انجام میشود .
فرمول چاقی پنجم : لذت بردن از چاقی
فرمول لاغری پنجم : لذت بردن از لاغری
فرمول چاقی ششم : عادی و طبیعی شدن چاقی
فرمول لاغری ششم : عادی و طبیعی شدن لاغری
فرمول چاقی هفتم : رنج از چاقی
فرمول لاغری هفتم : رنج از لاغری (البته هنوز به اینمرحله نرسیدم ) چون ذهنم رنج رو دوست نداره نمیزاره وارد این مرحله بشم . چون فهمیدم احساس بد = اتفاقات بد
۸ چ : ترس از چاقی
۸ ل : ترس از لاغری . اینم ذهنم نمیزاره : چون احساس بد = اتفاقات بد
۹چ : مطمئن بودن از چاقی
۹ ل : اطمینان به لاغر شدن و لاغر موندن
۱۰ چ : ورزش نکردن
۱۰ل : ورزش نکردن
۱۱چ: خوردن و خوابیدن
۱۱ چ : خوردن و خوابیدن تا جاییکه حسم خوب باشه .
و ……..
من چاق شدم چون خودم خواستم و حالا هم لاغر میشم چون خودم میخوام
سلام
یادمه اولین باری که این فایل رو حدود یکسال قبل دیدم یه عالمه دلیل برای چاقیم داشتم مثل ارث،کم کاری تیرویید،جراحی کیسه صفرا،کم تحرکی،متابولبسم پایین،بلوغ،بارداری،هله هوله خوردن،عشق شیرینی بودن،خواب زیاد،حسود نبودن😅،شاد و بی خیال بودن و….
ولی الان کاملا مطمئنم که دلیلش فقط و فقط فرمولهای اشتباه ذهنم هست که باعث ایجاد افکار اشتباه و درنهایت رفتارهای اشتباه و ایجاد یه جسم غیر متناسب شده و باز هم مطمئنم که تنها راه لاغر شدن ماندگار فقط روش لاغری با ذهن هست که با یادگیری لاغری و تکرار و تکرار و تکرار اونها کم کم فرمولهای صحیح جایگزین فرمولهای اشتباه میشن و به تبع اون افکار تغییر میکنه و بعد رفتار تغییر میکنه و ارام ارام در جسم نمایش داده میشه به قول استاد جسم شما کاره ای نیست فقط نمایش دهنده افوار و باورهای شماست پس نمیشه با فشار روی این نمایشگر فرستنده رو تغییر داد باید فرستنده تغییر کنه و سیگنالهای درست بفرسته به نمایشگر تا نمایشگر هم تصاویر جذاب و سالم رو نشون بده
یه جمله از بزرگی هست که میگه مواظب افکارت باش که رفتارت میشود مواظب رفتارت باش که شخصیتت میشه
این دوره یک معجزه است چون شخصیت ما رو تغییر میده دیگه خبری از اون ادم خجالتی و بدون اعتماد به نفس که خودش رو لایق نظر دادن در جمع نمیدونست نیست خود واقعیت که شاد و عالی و مهربون و توانا است که به حرف و نظر دیگران حالش نمیشه کسی از تو میسازه که تمام و کمال قدرت این رو داره که زندگیش و جسمش رو اونطور که دوس داره خلق کنه خودش رو همون طوری که هست زیبا و دوس داشتنی و مورد قبول بدونه و این ها از درونش بیاد نه با تایید دیگران درباره جسمش باور کنید ادم مهربونتر میشه چون اول از همه با خودش مهربونتر میشه کمتر از خودش ایراد میگیره ارومتر و خوش اخلاقتر میشه صبورتر میشه و اینها جزئی از شخصیتش میشه و ببینید که همه ما چقدر این ادم رو جذاب میدونیم و دلمون میخواد باهاش وقت بگذرونیم
اوایل ورود به کانال تلگرامی استاد یه وویس از یکی از شگفتی سازا شنیدم خیلی به دلم نشست ایشون گفتن مهمترین قسمت شعار لاغری ذهنی لاغر بمانید هست نه لاغرشوید چون لاغر شدن با یه هفته گیاه خواری به راحتی امکانپذیره ولی اینکه این لاغری موندگار باشه خیلی اهمیت داره خدا رو شکر میکنم که با استادی آشنام کرد که تخصص بی نظیری داره در زمینه لاغری با لذت شادی وحال خوب
🙏🙏🙏
من ارث چاقی دارم تقریبا اکثر افراد خانواده ام اضافه وزن دارند.در کودکی بچه لاغر و بدغذایی بودم که مادرم دائم درحال خوراندن غذاهای پرکالری به من بود و دائم از بچه های خوش خوراک تعریف میکرد و حسرت تپلی من رو داشت.هروقت مشکلی داشتم با خوراندن خوراکی های خوشمزه یا مقوی سعی میکردند حالم رو بهتر کنند چه حسمی چه روحی.بعد از ازدواج هم کمی وزنم بیشتر شد بعد هم سه تا زایمان و بعد هر کدوم کمی بیشتر .فعالیت ورزشی و پیاده روی هم ندارم.تیروئیدم کم کار شده .خیلی خیلی پرخوری عصبی دارم تا وقتی غذایی با ناهار یا شام مانده در یخچال هست دائم به سراغش میروم و کم کم میخورم در واقع هیچ وقت احساس گرسنگی به سراغم نمی آید.تا وقتی سر سفره نشسته ام ذره ذره از غذاها میخورم.درصورتی که خوراکی به من تعارف شود حتی اگر میل نداشته باشم باز هم دست رد به خوراکی نمیزنم.باقیمانده غذای فرزندانم رو میخورم به بهانه ی اینکه غذا حرام میشود.خیلی تند و با عجله غذا میخورم و از خوردنم لذت نمیبرم.توجهی حتی اگر غذایی را دوست نداشته باشم وقتی سر سفره میشینم اون غذا رو میخورم.طبق وظیفه سر ساعت ناهار یا شام غذا میخورم.خلاصه اونکه بی دلیل و با دلیل میخورم😅😅😅😅
دلایل چاقی من :
از بچگی توپل بودم و از وقتی که یادم میاد برای گریه ها و بهونه هام بهم خوراکی و غذا میدادن تا آرومم کنن.از اون موقع تا همین الان هر موقع ناراحتم و مشکلی دارم با غذا و شیرینی خودمم رو آروم میکنم.همیشه دور و بریام سرزنشم کردن بخاطر چاقیم و من همیشه در حال رژیم و ورزش بودم بوسیله روشهای مختلف اما بعد از مدت کوتاهی دوباره وزن کم شده برمیگشت و حتی اضافه تر هم میشد.تو تمام مراحل زندگیم از جمله ازدواج و زندگی مشترکم به مشکل برمیخوردم و برای آرامشم رو به خوردن میاوردم.یکی از مواقعی که تونسته بودم به وزن ایده آلم برسم همه ازم تعریف میکردن اما بعدش که وزنم برمیگشت احساس میکردم هیچکی دوسم نداره و این موضوع روز به روز افسرده ترم میکرد و چاقیم رو بیشتر.
خاطره های خوبی هم دارم که اونها باعث چاقیم شده مثلا بابام وقتی خوشحال بود ما رو میبرد رستوران و همه خوشحال بودیم از کنار هم بودن و حرف زدن.مسئله دیگه پرخوری و تندغذا خوردن پدرم بود که من اینجوری یاد گرفته بودم غذا بخورم و اینطوری چاق بشم
امیدوارم روش شما بتونه بهم کمک کنه و به آرزوم یعنی وزن ایده آلم برسم
سلام خدمت ستاد گرامی و دوستان عزیز. من تا 20 سالگی خیلی لاغر بودم. اشتهام کم بود .ولی خیلی دوست داشتم یکمی تپلی بشم.اگه کسی اونموقع ها میگفت تپلی شدی خوشم میومد چون هیکل فقط استخونی دوست نداشتم.48 کیلو بودم.تو دوران دانشگاه چون با دوستام همیشه دورهم بودیم کم کم اشتام زیاد شد و من شروع به چاق شدن کردم. خوشم میومد توپل بشم اما دوست نداشتم شکم داشته باشم. اما دوستم میگفت ما مانکن نیستیم که.دختر یکمی شکم داشته باشه اشکال نداره. و من به این ترتیب کوتاهی کردم در آب کردن شکم.و هر ساله به وزنم اضافه میشه و من هرسال بیشتر عاشق غذا خوردن میشم.اون موقع همه اطرافیانم رو بخاطر چاقی سرزنش میکردم .ولی الان همون اطرافیان منو سرزنش میکنن.ولی کلا اهل رژیم گرفتن نیستم. و رژیم روحیمو خراب میکنه.الان 41 سالمه.شاید دو تا سه بار رژیم گرفتم.وموقع غذا خوردن به چاقی فکر نمیکنم. دوسال هم هست تیروئیدم کم کار شده. و بیشتر چاق شدم. طبعم سرده و این هم مزید برعلت چاقیم شده. الان وزنم 72 کیلو و استخوانبندی ریزی دارم.
علت چاقی من فکر کنم یکمی خودم دوست داشتم تپل تر باشم .چون خیلی استخونی بودم. البته حرفهای دیگران هم بی تاثیر نبوده.
از وقتی هم فهمیدم که تیروئیدم یکم کمکاره.احساس میکنم دارم چاقتر میشم
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز
چرا چاق شدی؟تا جایی که یادم هست در تمام دوران جوانی همیشه لاغر بودم که همه به من می گفتند خیلی لاغری بیشتر غذا بخور تا کمی گوشت بگیری و پوست شادابی داشته باشید.همه چی می خوردم بدون ترس و نگرانی و حتی بین سه وعده اصلی میوه و تنقلات هم بود و من همچنان لاغر بودم تا زمانی که ازدواج کردم و بر خلاف نظر همه هیچ تغییری نکردم.تا زمانی که دومین فرزندم متولد شد وبعد از آن یواش یواش وزن اضافه کردم و برام سوال بود که چرا اضافه کردم چون غذا خوردنم مثل همیشه بودوبا وجودی که تغییری در برنامهای غذایی من بوجود نیامده بود ولی مقدار کمی اضافه کردم تا اینکه به ۵۸ کیلو رسیدم و از آن به بعد رزیم ها -پیادهرویها -رفتن به سالن ورزش و سونا -دمنوش ها و چی بخورم چی نخوردم و…..شروع شد البته نا گفته نماند که هیچوقت از ۵۸ بالاتر نشدم بلکه با کارهایی که انجام می دادم کمتر می شدم ولی هیچوقت به وزن دلخواهم نرسیدم و حالا می فهمم که بخاطر فرمولهای اشتباه ذهن من بوده.
مطلب دیگه :زمانی که لاغر بودم موضوعی که ذهن مرا مشغول می کرد اینکه بعد از ازدواج اکثرا چاق می شونده یا بعد از تولد فرزند و باز به یک سن بالاتر که می رسند چاق تر و جاه افتاده می شوند و انگار این یک روند طبیعی بود که پیش می رفت و همه هم انرا قبول داشتندکه باید اینجوری باشد!ولی برای من هیچوقت رضایت بخش نبود اصلا دوست نداشتم در چنین شرایط و وضعیتی قرار بگیرم و دوست داشتم و فکر می کردم که می شه به همان شکل بمانم و خودم را هیچ گاه در اونون جایگاه نمی دیدم و حالا که با این سایت آشنا شدم متوجه شدم که همین افکار ذهنی من که دوشت نداشتم در شرایط و جایگاهی قرار بگیرم که چاقی باعث جاه اوفتادگی و ناسلامتی من بشه و شاید همین مسیله باعث شده که هیچوقت چاق نشوم یا تعریف دیگرش اینه که بذری که در ذهن من کاشته شده بوده ناقص بود برای همین خوب عمل نکرده و زیادی وزن اضافه نکردم.
منظور از بذر ناقص یعنی چه؟ بعنی بذر به دو حالت در ذهن من ثبت شده .۱-بذر ناقص:اطرافیان می گفتند خیلی لاغری بیشتر بخور تا کمی چاق بشی و شادابتر ۲-بذر سالم :که ذهنم هیچوقت دوست نداشت قبول کند که زمانی در شرایط و وضعیتی قرار بگیرم که بر اثر اضافه وزن جاه اوفتاده و مهمترین ناسالم باشم-و اعتقاد داشتم که می شه همیشه زیبا اندام و سالم باشم و این چون هیچ کدوم در ذهنم کامل و قاطع ثبت نشده نه زیاد چاق شدم ونه به وزن ایده الم رسیدم و خوشحالم که به این سایت هدایت شدم که بتوانم بدر ناقص را کاملا ریشه کن کنم و در عوض بذر سالم را پرورش دهم .ممنونم از استاد که این آگاهیها را در اختیار ما گذاشتند.
چ چیزی باعث چاقی من شده یا علت چاقی من چیه؟ من ازوقتی یادمه نصبت ب دیگران یکم فرق داشتم و صورتم تپل بود اولاش ک همه مگفتن جقدر زیبا وفلان و همیشه دختر سفید توپر همیشه جذاب تر پسندیده تر نصبت به دیگر دختران بود تا کم کم چاقی من تو ذهنم بزرگتر میشد و میدیدم واقعا دیگه توپری داره ب چاقی تبدیل میشه کمی ورزش کردم و رزیم گرفتم و سریع لاغر شدم و همه دختر دایی هامم مگفتن هروز داری لاغر تر میشی تا اینکه رفتم باشگا و لاغر تر میشدم و تموم راه رو پیاده میومدم تااینکه تو باشگاه یک باور اشتباه دارد ذهنم شد ینی من قبولش کردم اینکه اگه باشگا دل کنم چاق میشم خلاصه باشگاه بسته شد و من نتونستم دیگه برم باشگا و هروز چاقتر شدم بعد ازونم بدنسازی رفتم و بازم چاقتر شدم تا جایی ک فکر مکردم ورزش منو چاق میکنه. بعد از مهاجرت من به اروپاو بعد از مدتی ک با دوستان تلفني صحبت مکردم هی مگفتن وای چقدر لاغر شدی و من هی بخودم میگفتم خوبه ک لاغر شدم وهروز این جمله رو میشندم و زوغ مکردم ک جقدر لاغر میشم و تا اینکه با ی دختر اشنا شدم ک اون ازمن لاغرتر بود و هی من بخودم میخوردم و میگفتم من درشتر اونم و شرو ب ورزش کردم ک هم اندازه ون بشم و تو ذهنم هی تمرار میشد وتوجهم ب چاقیم بود و متأسفانه چاقنر شدم با استاد اشنا شدم از دوره رایگان استفاده کردم و یادمه م قشنگ78، کیلو شده بودم و تصویر اون لحظه تو ذخنمه و خوشحالی ش ولی یگ احساس ترس از برگشتن این وزن تو من دوباره ایجاد شد و هی مترسیدم ک نکنه برگرده. بعد از جابجا یی من از اون محل زندگیم محدجه شدم ک خیلی دارم جاق میشم و اطرافیانم بهم گوشرد میکردن تاجایی من دوباره اومدم ب سمت استاد و تصمیم گرفتم دوره رو بخرم هفت ماهیی تو دوره بودم و ازون وضعیت هروز چاقتر شدن و اون حالت روحی م و ترس از لباس روشن واینه وزنه و….. الحمدالله من الان تو این وضعیت هستم که ده کیلو کم کردم با احساس عالی و هروز هم بهتر میشم در روابطم در زمینه تحصیل و زندگی روابطم با خانوادم ن تنها لاغری بلکه در هر جهت من بهتر شدم الان ک دوباره این سوال رو از خودم پرسیدم ک چرا چاقم فقط این در ذهنم بود که من انتظار صدرصد ازخودم لاغری نیست و هنوز کامل باور نکردم ک من میتونم لاغر بشم بااینکه نتیجه هم گرفتم تا حدودی ولی من بازم ادامه میدم و ایندفه میخام درست انجام بدم و امروز از دوره رايگان شروع کردم همینجور ک استاد میگه میخام پیش برم چون قبلا خیلی ب نحو احسن انجام نمیدادم و زیاد پیگر حسابی نبودم ولی الان شروع دوباره ست همین ک تنها باورم اینه ک انتطار م ازخودم لاغری نیست هنوز صدرصد ینی من خیلی نتیحه گرفتم و این باور هم رو به اتمام انشالله.
سلام به همگی و استاد عزیز
موضوع انشاء چرا من چاق هستم؟
من از دوره راهنمایی و زمانی که پریود شدم بدنم شروع به چاق شدن کرد همیشه در حال ورزش رژیم و دست کشیدن از خوردن غذاهای پر کالری شدم از رژیم کم کالری . دکتر کرمانی . کلینیک ایرانیان . طب سنتی .و طب سوزنی . لاغری با دستگاه حتی یک دوره هیپنوتراپی . انواع مدل های رژیم کم کالری . کتوژنیک و….بودم
پیاده روی .دوچرخه سواری .بدنسازی و ورزش در خانه همه رو امتحان کردم .سعی می کردم و لاغر می شدم ولی دوباره بعد چند ماه چون خسته می شدم به وزن قبلی و شایدم بیشتر بر می گشتم
علت های چاقی از نظر ذهنم
کاهش متابولسم بدن .بد و بی موقع غذا خوردن
ولع در خوردن . خوردن چیزهای شیرین و فست فود . کم تحرکی . پر خوری عصبی . سندرم متابولیک . و وقتی شروع می کردم به رژیم گرفتن عصبی شدن . افسرده شدن خسته و بی حال و رمق شدن . چشمم همیشه دنبال غداها می موند و تو مهمونی از همه کمتر می خوردم و سیر نمی شدم اگر یکم دسر می خوردم کلی عذاب وجدان می گرفتم و بعد مدتی خسته می شدم و کامل کناره گیری می کردم
سلام به استاد عزیزم و دوستان شگفتی سازم من برای بار دوم است که دارم دوره میکنم لاغری با ذهن رو همون جور که قبلا گفتم من چیز زیادی از کودکیم یاد نمیاد جز یه حرفهایی که زن تپل قشنگتره جذاب تره …ومنم قشنگی هیکلی تو چاقی بیشتر میدیدم و از همون دوران راهنمایی ..دلم میخاست مورد توجه دیگران باشم و جذاب باشم ازم تعریف کنن و گذشت تا اینکه تو دبیرستان احساس میکردم چاقم و بخاطر چاقیم خیلی کارها نمیکردم مث بازی کردن تو مدرسه مث زنگ ورزش ازش فراری بودم تنها یه گوشه مینشستم و میگفتم اگه من شرکت کنم دوستام بخاطر من میبازن یا کسی من نمیخاد یارش باشم و خودم محدود محدوتر میکردم ولی تو فکرش نبودم که کاری کنم تا اینکه رسید به دانشگاه و تموم شد دیگه توجهه دیگران برام مهم شد ومنم شروع کردم کارهای مختلفی انجام دادن برای
لاغری وهمیشه میومدم با محدود کردن خودم سرزنش خودم ورزش ها سخت انجام دادن دمنوش های تلخ بی مزه خوردن میخاستم مانع چاقیم بشم وشکست میخوردم در صورتی که همچی ذهنی است ومن نمیدونستم میخاستم با فشار به جسمم نتیجه تغییر بدم و همیشه دانبال تغییر نتیجه بودم نه علت چاقی و بخاطر همینم شکست میخوردم و از خودم چاقیم متنفر بودم و کلی احساس بد داشتم و همه مشکلات زندگیم مقصر چاقی میدونستم و چاقی بخاطر مواد غذایی مخصوصا شیرینجات چربی ها برنج نان سفید و کم تحرکی ارثی بودن طبیعی است من چاق بشم چون رژیم نمیگیرم چون کنترل خودم ندارم چون ورزش نمیکنم کم میخابم واطلاعاتی که راجب مواد غذایی تو اینترنت ها میخوندم جامعه والدین دوستان کلا همه رو مقصر میدونستم من واسه همه اینها دلیل آوردم که اینها باعث چاقی من نمیشد ردشون کردم حالا میخوام باز موانعی که باعث لاغر نشدن من شده و خودم اینها عوامل چاقی خودم میدونم بنویسم من وزنم تغییری نکرده نسبت به دوماه پیش واین خودش یعنی تغییر چون من اگه همون روش ها قبلا انجام میدادم حتما چندکیلو اضاف میکردم و الان که تغییر نکردم یعنی دارم کارم درست انجام میدم جلو بیشتر شدن چاقیمو گرفتم و الان باید با استمرار تلاش وانجام تمرینات این تغییرات در جسمم مشاهده کنم حتما عواملی هستند که نذاشتن من لاغر بشم باید این عوامل موانع شناسایی کنم وبنویسم:
🙈یک همراه فیلم تماشا تلویزیون غذا خوردن درصورت پری هم باز مصرف میکنم وعادتم شده
🙊دو موقع غذا خوردن فکرم ذهنم به جای دیگه مشغول بودن و حواسم به خوردنم نیست وتا آخر غذا تموم بشه یا بشقابم تموم بشه میخورم و وقتی تمام شد بلند میشم
😐سه اگه چند روز فایل گوش ندم احساس میکنم چاق شدم و دارم اشتباه راه میرم وکلا دلسرد ناراحت میشم وباعث میشه بیشتر به چاقی توجه کنم و بگم آره دیگه من این کارو امروز نتونستم کنم باز چاق میشم
🙈چهار وقتی تمرین ها انجام میدم اگه استاد تهید ش نکنه و مدال بهم نده احساس بدی بهم دست میده و احساس میکنم بد دارم تمرین ها انجام میدم باید خیلی تلاش کنم و یجوری به خودم سخت میگیرم که اگه احساسسم بد بود باید حتما در روز یبار فایل گوش بدم و از کارهام بزنم و وقت بیشتری بزارم واسه گوش دادن انجام تمرینات و یجوری انگار مجبورم و میخام رفع تکلیف کنم واینم عامل چاقی خودم میدونم
😱پنجم اعتماد بنفس پایین خودکم بینی لایق ندونستن خودم و باور اینکه نمیتونم خیلی راحت لاغر بشم حتما باید زمان زیادی بگذره تا به نتیجه برسم و هر روز باید حتما فایل گوش بدم واینم عامل چاقیم میدونم
🙈شیشم زیاد خودم تو آینه نگاه میکنم و هر روز منتظر تغییرم و یه فایل گوش میدم منتظرم فرداش جسمم تغییر کنه
😐هفتم ناراحتی افسردگی احساس بد راجب حرفهایی که میشنوم راجب خودم مشکلات دیگران تحلیل کردن حرفها دیگران زود از کوره در رفتن اعصبانیت و تأثیر حرفها دیگران روی خودم که موجب احساس خیلی بد میشه کلا آرامشم بهم میزنه وتوجهم از هدفم برمیداره و موجب احساس ضعیف بودن ناتوانایی بهم دست میده واینم عامل چاقیم میدونم
🙈هشتم موقع لباس پوشیدن ترس از پوشیدن فلان لباس مثلا میخام پیاده روی کنم یا برم شهر فوری میگم شلوار پارچه ای بپوشم که چاقم اذیت نشم اگه لی بپوشم اذیت میشم بخاطر چاقیم و این خیلی برام در طول روز اتفاق میفته
🙊نهم منتظرم همیشه دیگران بگن بهم چقدر تغییر کردی چکار کردی این همه لاغر شدی وتشویقم کنن و دوستدارم دیگران بهم بگن لاغر شدی و مورد توجهشون قرار بگیرم و بعضی وقتها که خودم ازشون میپرسم آیا من لاغر شدم مورد تمسخر پوزخند دیگران یا نهه دیگران قرار میگیرم خیلی ناراحت میشم ومیگم شما اشتباه میکنید سر لج ولی تهه دلم دو دل میشم
🙈دهم وقتی دورم شلوغ میشه مهمون برامون میاد یا دوستم میاد غذا مورد علاقش درست میکنم وکنترلم از دست میدم زیاد میخورم وزیاده روی میکنم وکلا توجهم جای دیگه است
😕یازدهم بیشتر توجهم روی مسایل ومشکلات دیگران هست وتحلیل حرفها دیگران روی خودم و رفتارشون وفکر کردن و کلا بیشتر توجهم روی این چیزها و از هدفم دور شدن
😕دوازدهم دیگران مهمتر از خودم دیدن وعجله برای لاغر شدن برای جلب توجهه دیگران نیاز به لاغری وباور در ناتوانی خودم در لاغر شدن
من همه اینهارو عوامل چاقی خودم میدونم و در دوره قبلا هم گفتم کم تحرکی ورزش نکردن خاب کم مصرف شیرینجات فست فود نان سفید برنج ارثی بودن که اینها بازم واسه اینکه خودم دورش کنم وباورم قوی تر کنم که اینها هیچ دخالتی در چاقی من نداره اینجا مینویسم تا مرورش کرده باشم و باورم قوی کرده باشم که عوامل بیرونی هیچ نقشی در چاقی من نداره وهمچی ذهنی است و باید فرمول اشتباه شناسایی کرد وتشخیص داد و جاش فرمول ها صحیح باور ها صحیح بیاریم تا در مسیر لاغر شدن موفق شیم وباید اول از همه بپذیرم که همچی ذهنی است
با تشکر از استادخوبیها شاد پیروز باشید
من چندمین باره ک دارم این فایلارو گوش میکنم،و قبلا چیزی در سایت ننوشتم هر چند همیشه برا خودم مینوشتم ولی الان ک دارم نتیجه میبینم تصمیم گرفتم ک بیام و تو این دوره کردن بنویسم سالها اضافه وزن داشتم ومدام علت این اضافه وزن رو عوامل بیرونی میدونستم ،از بچگی بهم میگفتن ک استخون بندیت درشته،چون شبیه خونواده مادری هستی هر کاری بکنی مثل اونا میشی ،مامانم میگف معده ما بزرگه زیاد غذا میخوریم،و مدام از ادمای لاغر بد میگفتن ومیگفتن زشتن وب من میگفتن ک تو لپ داری خوشگلی بهت میاد،غذا بمونه گناه داره وناشکریه ،غذامو نخورم مریض میشم ضعیف میشم کسایی ک لاغرن رگ دستاشون زده بیرون وهمیشه مریضن ، با تمام این حرفها باز من دوست داشتم ک لاغر بشم از خودم خجالت میکشیدم ادمهایی رو ک میدیدم لاغرن ومیتونن لباسهای خوشگلی بپوشن حسرت میخوردم ،همیشه رژیم همیشه ورزش ،وحشت داشتم از اینکه تو خونه بمونم چون بالافاصله بقیه میگفتن ک چاقترشدی مدام صبح های زود میرفتم پیاده روی،و همیشه در رنج وعذاب بودم ،توی سر رسید سال ۹۸ صفحه اول نوشتم :خدایا ی بار برای همیشه لاغر بشم و لاغر بمونم ، دقیقا جمله ای ک در سر رسید نوشتم ،و باز اون سال بارها با روشهای مختلف سعی در رفع اضافه وزنم کردم ،سال ۹۸ داروهای گیاهی گرفتم،وسطا ورزش و رژیم های سخت،مدام ب خودم میگفتم باید ب چیزی ک نوشتی برسی،و اینکه از طرف کسی ک عاشقش بودم چن بار مورد شوخی و تمسخر هم قرار گرفته بودم با اینکه زیاد هم چاق نبودم ولی اینها منو بیشتر وادار کرده بود ک حتما باید لاغرشم،تا اینکه اخرای سال رو اوردم ب دمنوش ها،و دوره های قرنطینه شروع شد و مصیبت منم بدتر،مدام در استرس و اضطراب بودم و خونواده میگفتن ک بدتر میشی ک از طریق یکی از دوستام با سایت اشنا شدم،من طی ۷ماهه ک مدام دارم فایلارو گوش میدم،فایلای لاغری ،و تمام فایلای رایگان و استوری ها و … و ب تازگی تونستم بالاخره دوره رسیدن ب ارزوها با ذهن رو تهیه کنم، من تو این مدت خیلی دیدگاهم عوض شده فهمیدم ک مقصر خودمم نمیتونم در بیرونم چیزیو جستجو کنم نمیتونم خونواده مادریمو مقصر بدونم ،نمیتونم غذاها رو مقصر بدونم نمیتونم استرسمو مقصر بدونم نمیتونم تنبلی کردنمو و بی تحرکیمو یا خونه موندن و جلو تی موندن و …مقصر بدونم ،چون اگه اینجوری بود دوست منم باید مثل من میشد اونم مادرش چاقه اون هیچوق ورزش نکرده بیشتر مواقع تو خونه است، بس این چیه ک منو چاق کرده و اونو نه ، این ذهن منه این ترس از چاقی وغذاها بود ک منو چاقتر میکرد ،دوستم همیشه میگه من خر چی بخورم همینم ،در حالی ک من همیشه میگفتم من ابم بخورم چاقم ، و مهمتر از همه من فهمیدم ک بخاطر دیگران حالا تایید یا تشویق و یا جلب توجه وخواسته دیگران من نمیتونم لاغر بشم ،اصلا هیچ آرزو وخواسته ای بخاطر دیگران شدنی نیست ،ذهن من فقط برای من کار میکنه و دیگران براش مهم نیستن ،و با عجله و استرس ب خودم وارد کردن نمیتونم لاغری ماندگاریو داشته باشم ،مثل تمام سالهایی ک رژیم ودارو مصرف کردم و برای مدت کوتاهی لاغر شدم و بعد دوباره همون آشو همون کاسه،استاد درسته ک من فایل لاغری رو خریداری نکردم ولی با اشتیاق ۶ماه تو مسیرم و دارم تکرار میکنم هر روز لدت میبرم خیلی فکر میکنم و هر بار ی چیز اشتباهو در خودم پیدا میکنم و سعی در اصلاحش میکنم، ب غذا ها توجه نمیکنم. بقیه رو مقصر نمیدونم و حدود دو ماهی هست ک تاثیر در جسم من کاملا مشاهده میشه و همه اطرافیانم بهم میگن ک تو این اوضاع و خونه موندن چطوری داری لاغرمیشی،و من متوجه میشم ک بذر من داره جوانه میزنه ، با اینکه مدتی بخاطر مشکلات روحی کم کاری کردم ولی الان تصمیم دارم ب طور جدی از بذرم مراقبت کنم و تصمیم اولم نوشتن تو سایت بود و دور از انصاف دونستم ک بعد از این همه آگاهی هایی ک از شما گرفتم و دارم لذت میبرم و سایزمم خیلی فرق کرده ،نیام و اینجا ننویسم ،بازم ممنون از شما
سلام دوستان تمرین جلسه ۱ لاغری داستان چاق شدن من من از بچگی لاغر بودم تا سن ۱۲ سالگی یکم چاق شدم و دوباره سن۱۵ سالگی لاغر شدم تا ۲۱سالگی بچه اولم بدنیا اومد مثل بقیه ۷کیلو اضافه کردم بچه بدنیا اومد رفتم سر وزن اولم ۵۲کیلو گذشت تا سن ۳۱سالگی بچه دومم بدنیااومد از اولی باردای اضافه وزنم شروع شد شیر بخور بجای اب غذا به اندازه دو نفر باید بخوری خلاصه وقتی بچه بدنیا اومد شدم ۷۲ کیلو دیدم اینجوری نمیشه کلی مشکل داشتم لباسام تنگ بودن کلا بی تحرک شدم خوابم زیاد شد تنبل شدم اعتماد بنفسم از دست دادم خلاصه همه اینا علت چاقیم میدونستم حالا بقیه شو یادم نمیاد شروع کردم به دکتر رفتن ورژیم ورزش تو پارک پیاده روی کمر بند لاغری سونا خشک همه رو امتحان کردم اما چندان فایده نداشت خلاصه گذشت الان ۱۷ سال از اون موقع میگذره ومن هنوز لاغر نشدم فقط چند کیلویی کم شدم ۶۸کیلو رسیدمخوشبختانه ی روز تو گوگل دنبال چیزی میگشتم دیدم نوشته لاغری با ذهن جلسه ۵و۷ ۶و سریع بدون معطلی دانلود کردم وبعد دنبال جلسه ۱و۲و۳ گشتم دانلود کردم جلسه اول گوش دادم گفتم ای دیگه منو لاغر میکنه این همونی که من دنبالش بودم گوش دادم تمریناتشو انجام دادم مو به مو بعد لابه لای یکی از فایلها زندگی با طعم خدا هم استاد دربارش صحبت کرد رفتم فایلها دنلود کردم تقریبا باهم پیش رفتمخدا رو شکر به نتایج اولیه که استاد گفت رسیدم وچون نتونستم دوره تهیه کنم تصمیم گرفتم فایلهارو تکرار کنم تا ایشالا شرایط مهیا بشه الانم دوره فایل هستم وجلسه ۱۰زندگی بلطف خدا واستاد گرامی ارزو دارم که همه ما ی روزی عضو خانواده شگفتی سازان باشیم ایشالا والان چطور با سایت اشنا شدم میگم براتون من وقتی دخترم کلاس ۹ بودو باید تعیین رشته میکردبه یک دفتر مشاوره رفتم که دوستم مشاور بالینی بود اونجا با یک خانم زیبا خوشرو هر چی تعریف کنم کمه که درباره nlpصحبت میکرد اشنا شدم اومده بود اگه میشه کلاس بذاره نشد ورفت بعد من خیلی خوشم اومد ومشتاق شدم اومدم خونه تو گوگل جستجو کردم چیزی زیادی نیومد گذشت تا سه سال بعد که داشتم تو گوگل دنبال چیزی میگشتم که ِلاغری با ذهن دیدم بالا براتون توضیح دادم امیدوارم سرتونو درد نیوورده باشم داستان منم به دلتون نشسته باشه شاد باشید ودر مسیر متاسب شدن بهترین دعاییکه میتونم براتون از خدا بخوام
با عرض سلام و وقت بخیر خدمت دوستان و استاد عزیز من از کودکی لاغر و متناسب بودم ولی سر سفره ، غذام رو خیلی اروم می خوردم وهمیشه مادرم با من دعوا می کرد که چرا انقدر اروم غذا می خوری همه غذاشون رو تموم کردن به جز تو تند تر بخور .مامانم همیشه بهم می گفت تو سر عمه کوچیکت رفتی و پاها و باسنت چاق میشه در اون زمان من خیلی متناسب بودم و جالبه که پدرم و عمه بزرگم خیلی لاغر بودن و این حرفها کم کم تو ذهن من ذخیره شد تا این که من ازدواج کردم و حامله شدم و به من گفتن که غذا زیاد بخور تا بچه ای سالم و درشت به دنیا بیاری و پسرم با وزن ۴ کیلو و۱۰۰ گرم به دنیا اومد ولی من همچنان چاق بودم و پدرم مرتب میگفت فرشته خیلی چاق شدی ومن ناحت می شدم و امیوارم بودم که شیر دادن به بچه باعث لاغری من بشه ولی یک سال گذشت و لاغر نشدم برای همین به باشگاه رفتم و فکر کردم چون شیر میدم اگه ورزش کنم حتما لاغر و متناسب میشم و در کمال تعجب خودم و اطرافیانم در عرض دو ماه ۱۳ کیلو وزن کم کردم در حالی که به اندازه خانمای دیگه ورزش نمی کردم و غذا هم زیاد می خوردم بعد از این کم کردن وزن زیاد صدای پدرم و شوهرم و مربیه ورزشم در اومد که خیلی لاغر شدی شورشو در اوردی و اجازه باشگاه رفتن به من ندادن و سه سال بعد هنوز چاق نشده بودم تا این که برای بار دوم حامله شدم و همون داستان بخور تا بچه ات سالمو درشت بشه تکرار شدولی این بار پسرم باوزن ۳/۵کیلو به دنیا اومد و من خیلی ناراحت شدم و فهمیدم که غدای زیاد فقط باعث چاق شدن خودم شده نه پسرم البته اضافه وزن من خیلی زیاد نبود ولی چون نمیتونستم لباسای قبل رو بپوشم از نظر خودم خیلی چاق بودم و از بچه گی اعتماد به نفس پایینی داشتم پس خیلی اذیت شدم دوست نداشتم به عروسی و مهمانی برم تا چند سال بعد با ۵ ماه روزه و پیاده روی باوجود کار خیلی زیاد ۸ کیلو کم کردم ولی به وزن دلخواهم نرسیدم ولی بهتر از قبل بودم تا این که چند سال بعد بر اثر فشار زیادی که برای انجام کارهای خونه و خرید بیرون و رسیدگی به درس بچه ها و راضی کردن خانواده همسرم به خودم اوردم کبدم به شدت صدمه دید و دکتر برای کنترل بیماری من کرتون زیادی تجویز کرد و به من گفت که این دارو به شدت چاق کننده اس و باید مراقب باشم که چاق نشدم ولی با وجود ورزش و تحرک زیاد هر دفعه به مطب دکتر می رفتم وزنم بیشتر از قبل شده بود تا این که وزنم به ۱۱۰کیلو رسید و من دیگه دارو مصرف نمی کردم و باز به فکر افتادم که با ورزش وزنم رو کم کنم و به باشگاه رفتم و خیلی سخت ورزش کردم و ۱۷ کیلو از وزنم رو در عرض ۶ماه کم کردم و در عرض چند سال وزنم از قبل هم بیشتر شد و زمانی که دیگه کاملا ناامید شده بودم از خدا کمک خواستم و خدا اجابت کرد و به طور اتفاقی به سایت هدایت شدم و الان نزدیک یک ساله دارم از دوره های ورود به سرزمین لاغر ها و پاکسازی ذهن استفاده می کنم و دوره ها تمام شده و تصمیم گرفتم دوباره از دوره رایگان استفاده کنم و نکات طلایی رو هم مرور کنم و دوباره دوره های خودم رو هم از اول تکرار کنم به امید تناسب اندام و سلامت کامل جسم و روح
سلام دوست عزیز.
دوباره خیلی خوش آمدید به دورههای ریگان گام به گام لاغری.
اول همه چیز سخت است اما با باور و استمرار پی در پی نهایت موفقیت حتمی است. شما خیلی قوی هستید الان هم به متناسب شدن نزیکین و بیشک متناسب میشوید
موفق باشید
درود بر شما به نظرم روش معقول اما عجیبه
سلام…
چرا من چاق هستم؟
من از بدو تولد که چشمامو باز کردم بهم گفتم خیلی چاقی یعنی با عنوان اینکه چاقم بزرگ شدم چون بچه آخر خونوادم بودم هر چی دستشون میومد بهم میدادم و میخوردم..و رفته ب رفته من اشتهام زیاد شد و معدم بزرگتر…وقتی مادرم میخواست برا من لباس بخره از سن 5…6 سالگی ک قشنگ یادم میاد اون زمان ها کل شهرو بهم میریخت تا برام لباس مناسب تنم رو پیدا کنه و یا کلا پیدا نمیکرد یا مناسب سنم رو پیدا نمیکرد و لباسایی با سایز بزرگتر رو میخرید میداد برام کوتاهش میکردن….و با عنوان اینکه خیلی چاقم بزرگ شدم در صورتی ک حتی نمیدونستم چاقی یعنی چی…و این کلمه تو سره من روز ب روز بزرگتر شد…
همه فامیل میگفتن تو خیلی چاقی کم بخور تا لاغر شی….دلیل چاقی تو مامانته هی برام تعریف میکردن و گاها هنوز هم ک هنوزه برام تعریف میکنن ک مامانت اندازه یه آدم سی چهل ساله بهت غذا میداد وقتی هنوز سه چهار سالت بود…جالب این جاست ک بدونید…همون خونواده ای ک منو ب این روز انداختن الان ک 20 سالمه نزدیک پنجاه کیلو اضافه وزن دارم همون خونواده از سن 5 سالگی هی چاقیم رو میکوبن ب سرم ک تو چاقی و باید لاغر شی…
من چهارم ابتدایی بودم ک کامل با این واژه آشنا شدم…و با اصرار خانوادم تصمیم گرفتم لاغر بشم..
رفتم پیش کارشناس تغذیه و بهم رژیم داد و بعد از یک سال از 58 کیلو شدم 41 کیلو و خیلی خوشحال بودم…اما همین ک رژیمم رو ول کردم دوباره چاق شدم و بدتر از قبل شدم..
زمان سپری شد سه چهار سال بعد عروسی خواهر برادرم بود من هی باشگاه میرفتم هی رژیم هی خودمو ب درو دیوار میکوبیدم بعد ک عروسی ها شون تموم شدن و بعد از مقدار کمی لاغری باز دوباره چاق شدم….
بعد زمان سپری شد و در طی این زمان کل هم کلاسی هام کل معلمام کل فک و فامیل هر کس از کنارم رد میشد هر کس ک از کنارم رد نمیشد همه همممممه…بهم میگفتن وای لاغر شو خیلی چاقی و فلان و بهمان….اما من هر بار حریص تر میشدم نسبت ب غذا خوردن انگار ک به لج میوفتادم…
انگار ک تیک خوردن منو جای رژیم گرفتن میزدن با این حرفها…
زمان سپری شد سال کنکورم شد…
از همه میشنیدم هر کس ک درس بخونه چاق میشه هر کس ک پشت کنکور باشه چاق میشه نمیدونم باید غذا بخوره باید گلوکز مصرف کنه تا مطالب تو ذهنش بشینه…
و من اینبار بد و بدتر از قبل شدم…سال کنکورم ک بودم من وزنم 80 بود..
یک سال بعدش شدم 88
و بعدش پشت کنکور موندم شدم اینبار ۹۴…
و باز پشت موندم شدم ۱۰۴…
در تمام این مدت کلللللی سرکوفت از همه راجب چاقیم میشنیدم…..خصوصا خصوصا از خونوادم حتی شده بود جلو همه جلو فک و فامیل ودوست آشنا خودشون از قصد خوردم میکردن….
خلاصه…
از قرص لاغری گلوریا استفاده کردم و در طی یک ماه 8 کیلو کم کردم….و شدم ۹۴😐(تو یک ماه)
بعد ک دوره دوم رو شروع کردم متوجه یه سری تغییرات خلق و خلو در خودم شدم…
بعد کلی تحقیق فهمیدم توشون مواد مخدر شیشه هستش….
خلاصه اونم کنار گذاشتم و الان 94 کیلوام و واقعا دیگه نمیخوام چاق شم و بلکه لاغر شم….بخدا خسته شدم….
علت یابی ک میکنم میبینم
1) تلقین اینکه چاقم
2) به لج افتادم و از حرصم میخورم
۳) هی میگن کسی ک درس میخونه باید بخوره تا چیزی یاد بگیره ولی واقعا چنین چیزی رو حس نمیکنم ك اره واقعا نیاز ب خوردم دارم…داشته باشم هم خیلی کم…
۴) اشتهام خیلی خوبه یعنی کلا عاشق غذا خوردند😁🤤
۵) بیشتر چشمم سیر نمیشه تا معدم
۶) مهم تر از همه فامیلای پدرم همه توپرن و چاق بهم میگن به اونا رفتی پس استعداد چاقی داری و حتی بعد لاغری هم باید خیلی مراقب خوردنت باشی…
امیددارم ک با این فایلها ب لطف خدای مهربونم خلاص میشم از چاقی و برا آخرین بار تیر خلاصی رو میزنم😉👌🏻
با آرزوی موفقیت برای همممممه….❤️💋
سلامت دوست عزیز.
خوش آمدید
نوشتههای شما رو ک خواندم به یاد خاطره های خودم فرو رفتم. برایتون مانند یه دوست توصیه میکنم باور و استمرار تون رو به این فایل ها زیاد کنید بشتر تمریناتون انجام بدهید چون فوقالعاده تاثیر میکنه. از همه مهمتر به احساس عالی برایتون دست پیدا میکنید.
موفق باشید
به نام خدا سلام خدمت دوستان عزیزم و استاد گرامی و بزرگوار من دوره ی ورود به سرزمین لاغرها رو بعد از ۸ماه تموم کردم وخدا رو شکر نتیجه ی خیلی خوبی گرفتم در این ۸ماه انگار دوباره تولد شده بودم شروع زندگی جدیدی بود برام عاشق خودم شدم برای خودم ارزش قایل بودم اعتماد به نفس بالایی در من به وجود اومده احساس ارامش و شادی دارم استمرار زیادی برای ادامه مسیر دارم از انجایی که دوستان زیادی در این دوره از دوره رایگان صحبت میکردن مشتاق شدم این دوره ها هم سپری کنم و بعد به سراغ تکرار دوره ورود به سرزمین لاغرها کنم و دور بودن از این فایل ها خیلی برام سخت و عذاب اور هستش ومن اگه روزی این فایل ها رو گوش نکنم انگار یه جیزی و گم کردم و فکرهاو باورهای اشتباهی که از قبل در ذهنمونه به سراغمون میاد و منی که میتونم با گوش دادن به این فایل ها حال خودم و خوب کنم چرا نخوام در این دوره ها باشم 😍🙏🏻 این دوره ها دلیل حال خوب من هستن 🙏🏻👌🏻من به این دوره ها باور دارم عاشق این دوره ها هستم
۱-چرا من چاق هستم ؟دلیل چاقی من چیست؟
من از دوره ی راهنمایی به بعد چاق شدم و همیشه یادمه بهم میگفتن تپلو، من و خواهرم ،یکسال فاصله سنی داریم و من از اون یک سال کوچیک ترم همیشه تو مدرسه و اقوام و اشنایان به ما میگفتن تو استخون بندیت بزرگتره بهت نمیاد تو کوچیک تر باشی انگار تو بزرگتری و من هم باور کرده بودم که من ژنتیکی استخون بندیم بزرگتره ——-
زمانی که چاقتر شدم همه بهم میگفتن تو خیلی چاقی بهت میاد با چاقی قشنگتری اگه لاغر بشی صورتت زشت میشه و سیاه در همین وضع بمون که خیلی قشنگی ،زیبایی من ،برابر بود با چاقی —-
همیشه غذای های محلی منطقه مون رو دلیل چاقی میدونستم میگفتم خوشمزه هس و نمیشه ازش گذشت و دور هم که باشیم زیاد میخوردیم و بس که خوشمزه هس نمیشه ازش گذشت ——
از اقوام و اشنایان میشنیدم که مردها عاشق زن های چاق هستن و این باور در من قوی تر میشد که چااقی رو عامل زیبای برای مردان میدانستم ——–
و همچینین کسانی که چاق تر هستن قوی تر هستن و ادم های لاغر ضعیف و لاغر مردنی هستند و همیشه فکر میکردم من چون چاق هستم قوی هستم ———-
هنگامی که ازدواج کرده بودم شنیده بودم که ازدواج ادم و چاق میکنه و من درست یک ماه بعد از ازدواجم چند کیلو اضافه وزن پیدا کردم بدون اینکه خوردن من تغییری کنه و میگفتم طبیعیه ادم بعد از ازدواج چاق بشه ——–
چاقی رو ارثی میدونستم و میگفتم چون خانواده ی مادریم جاق هستن پس ما هم به اونا رفتیم من و خواهرام چاق بودیم ولی بابام و برادرهام لاغر بودن و باورم شده بود که ما دخترها به مادرمون رفتیم و برادرها هم به بابام ———–
زمانی که باردار شدم باورم این بود که در باردار شدن طبیعیه ادم جاق بشه باید دو برابر غذا بخوری چون یه نفر دیگه هم احتیاج به غذا داره یادمه بارداری اولم می اومدم سیب سرخ کردنی با روغنش با نون میخوردم میگفتم اشکال نداره و چون طبیعیه ادم چاق بشه و من با خیال راحت روغن میخوردم 😤او هر بار میرفتم دکتر میگفت چیکار میکنی وزنت زیاد میره بالا در سه ماهه دوم رعایت کردم ولی بازم ماهانه وزنم زیاد میشد و اضافه وزن در بارداری پیدا کردم بعد از زایمان هم تا حدودی از وزنم کم کردم شنیده بودم که هر کی بچه بیاره طبیعیه شکمش بزرگ باشه و کوچیک کردنش سخته و دیگه هیچ وقت چربی شکم اب نمیشه و من باورم شده بود که دیگه هیچ وقت این شکمه کوچیک نمیشه و در این دوره ورود به سرزمین لاغرها اولین جایی از بدنم که تغییر کرد شکمم بود 😃🙏🏻
——–
بی تحرکی رو عامل چاقی میدونستم و هر بار که تحرکی نداشتم میدونستم چاق میشم و من همیشه فعالیت های زیادی انجام میدادم که باعث میشد کمردرد بکیرم ولی اصلا لاغر نمیشدم
——–
عرق کردن ادم و لاغر میکنه من همیشه میرفتم تو گرما فعالیت انجام میدادم و چیزهای سنگین بلند میکردم که عرق کنم و لاغر بشم ولی فایده نداشت خودم و مریض میکردم ولی لاغر نمیشدم
——–
طرز غذا خوردنمون رو عامل چاقی میدونستیم من با دست غذا میخوردم و شنیده بودم ادم با دست بیشتر غذا میخوره و چاقتر میشه ———
شیرینی و روغن رو عامل چاقی میدونستم و هر بار که شیرینی میخوردم با ترس و اضطراب بود و همیشه از خوراک های سرخ کردنی به دور میشدم و ترس داشتم که خوردنشون باعث چاقی بیشتر میشه ——-
فست فودها عامل چاقیم بودن و همیشه بعد از خوردنش عذاب وجدان داشتم ——–
پیاده روی نکردن و ورزش نکردن باعث چاقی میشه ادم بخوره و پیاده روی نکنه چاق میشه و من نمی تونستم پیاده روی کنم و چاقی رو شاخم بود که چاق بشم 😀———-
روش لاغری از طریق ذهن بهترین و ماندگارترین روش لاغری هستش و من با پشتکاری محکم این دوره رو دنبال میکنم و و این دوره کاملترین دوره لاغری در جهان هستش 🙏🏻استاد گرامی و بزرگوار نهایت سپاس و قدردانی دارم ازتون و ان شاالله که همیشه در پناه الله موفق و پیروز و سربلند باشین و لبتون خندون 👏🏻👏🏻👏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🌹🌹🌹
وقت بخیر من مدتی از اآموزشها فاصله گرفتم دو دور اموزشها را دوره کردم امرکز به ذهنم رسید از دوره اول رایگان شروع کنم جون تجربه خوبی از آن داشتم من بعدد از ازدواج شروع به چاق شدن کردم وچون بلافاصله باردار شدمچااقی من بیشتر شد واز همان موقع شروع کردم به کم خوردن به روشهای مختلف گاهی حذف شام گاهی کم خوردن وکمی که بهتر شدم باردای های بعدی ودوباره همان داستان تکراری وبعد ازسالها کم وزیاد شدن دیگه خسته شدم من باید آنقدر میخوردم تا فشار شکمی به من میگفت سیر شدی وآنوقت دیگر نمیخوردم ودیگر قادر به رژیم گرفتن هم نبودم تا به طور تصادفی با لاغری با ذهن آشنا شدم ومیخواهم این روش را هم امتحان کنم
یه سوال….
آیا برای منی که این دوره رو طی کردم آیا مرور دوباره کمکی میکنه یا سطح بالاتری احتیاج هست
سلام دوست عزیز
اگه توانایی تهیه دوره ورود به سرزمین لاغرها را دارید پیشنهاد می کنم اقدام کنید
در غیر اینصورت تکرار کردن مفیدتر از رها کردن است
سلام به استاد عزیز و دوستان گلم
من در دوره تکرار بخش رایگانم….خوب مطم،نم بزودی دوره استاد روتهیه میکنم.الان قادر به این کار نیستم
استاد متاسفم…دو هفته بود نبودم…یعنی بخش رایگان تموم شد و در چالش تهیه هزینه دوره هستم.دلم برای شما و دوستانم تنگ شده بود. راستش خودمو آزمایش کردم ببینم دنیای بی شما چطوره. آیا مبتونم خودم ادامه بدم. خودم راه شما رو برم.سعی مو کردم.بد نیود ولی...نه استاد. خیلی زوده برای جدا سدن کودک از آغوش مادر
استاددوباره برگشتم از اول شروع کنم. گرچه به نظرم این بخش ها رو اونقد من با عشق و احساس طی کردم سه ماه پیش که همه رو کلمه به کلمه تون از برم و تکراری شد واسم.ولی از اینکه فکر کردم هنوزم با شماها در مسیرم خوشحال شدم و حس خوبی بهم داد. استاد…من واقعا به شما و صحبت ها و آگاهی های نابتون احتیاج دارم.شاید درست نباشه و میدونم این یکی از موانع لاغریه ولی بشدت به حداقل یکم لاغر شدن احتیاج دارم.خوب دوری از شماها یکم اشتیاق سوزانم رو سرد کرده ولی خودمو پیدا میکنم.استاد کمکم کنین .من به سطح بالاتری از آگاهی های شما احتیاج دارم…..
سلام خدمت استاد عزیز من سالهای زیادی بدنبال لاغر شدن بودم حدود بیست سال درگیر هستم و بارها و بارها لاغر کردم و دوباره چاق شدم فکر میکردم علت چاقی من ژنتیک چون همه خانواده من و فامیلای پدر و مادرم چاق بودن بعد زایمان به اوج چاقی رسیدم و دیگر نتوانستم لاغر کنم چون دیگه هیچ اراده و توانی نداشتم و فقط فکر میکردم باید عمل معدم کنم که لاغر بشم و لاغر بمونم ولی هزینه های بالا عمل و اینکه ریسک مرگ داره همسرم اجازه نمیداد وبه طور اتفاقی با سایت شما آشنا شدم و میخوام شرکت کنم و با دیدن اولین جلسه از فیلم شما انگار امید زیادی در دل من راه پیدا کرده به امید خدا و با کمک شما تا آخر راه ادامه میدم
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان متناسبم.
اول از خدای مهربانم سپاسگزارم که بنده را به این سایت عالی هدایت کرد و از استاد عطارروشن بخاطری تمامی زحماتشون صمیمانه تشکر میکنم.
در طی ۹ نیم سال است از روش های مختلف برای لاغر شدن استفاده کردم اما به وزن ایدهآل ام ۴۶ نرسیدم.
دلیل های که باور چاق بودن و چاق ماندن را در من ایجاد کرده بود قرار ذیل است:
– ارثی بودن از خانواده مادری ام اطرافیان یا بشتر اوقات حتا خودی مادرم بخاطری که چون استخوان بزرگ و هیکل بزرگ و نیز چاق میباشد من را نیز با خودش تشبیه میداد. زمانی که از مادر میپرسیدم چرا دیگر خواهر و برادرم متناسب هستند و من نه ؟ در جواب میگفت، چون تو استخوان ات طرف استخوان مه رفته چون من چاق ام تو نیز چاق میباشی یعنی من از مادرم چاقی به ارث بردم.
سوالی در ذهن ام است. آیا واقعا از استخوان بزرگ کسی هم ارث بردن واقعیت دارد، استخوان بزرگ یعنی چه؟🤔
– شام خوردن زیاد. از زمانی که تصمیم به لاغری گرفتم مدام با خود در نزاع هستم باید شام نخورم تا چاق نشوم. اما از اینکه جلو گرسنگی ام گرفته نمیتوانم بدون اینکه از غذا لذت ببرم و آهسته غذا بخورم به نگرانی تند تند غذا زیاد میخورم و بعداً با یه عالم پشیمانی و مایوس شدن اینکه هیچ گاهی نمیتوانم به هدف ام برسم.😞
– ترس و استرس روز به روز چاق شدن. وقتی غذا میخورم، ورزش نمیکنم، پیاده روی نمیروم، شیرینی که مورد دلهای ام است میخورم میترسم این همه من را روز به روز چاق میسازد.😡
– خوردن غذاهای چربی مانند جوجه سرخ شده، کباب بریانی، تخم مرغ پخته شده، برنج و انواع های برنج ها لوبیا سرخ، نان 🍞، پیتزا 🍕 آشک چون شامل فست فوت ها است.
– لبنیات مانند : شیر ، قیماق، پنیر
– شیرنی باب مانند: چاکلت و انواع های چاکلت، آیس کریم، کیک 🍰، کلوچه شکلاتی…..
– نوشیدنی ها: آب میوهها، کولاهای گازی…
دلیل های که باور محکم در من ایجاد شده بود ارثی بودن و اینکه هیچ گاهی نمیتوانم مانند آدم های متناسب به اندازه نیاز بدن ام غذا بخورم. من به این باور بودم خوردن غذایی زیاد عادت من شده و من هیچ گاهی تغییر شدنی نیستم. 😞
خدای بزرگ به موقع آدمی که بخواهد هدایتش میکند من ام از طریق جستجو در یوتوب با فایلهای استاد عطارروشن که کاملا عنوان فایلش متفاوت از دیگر رویشهای لاغری بود آشنا شدم و یک به یک تمام فایل ها داونلود کرده و گوش دادم برایم مفید تمام شد و تصمیم گرفتم این رویش عالی را که مهمتر از همه من را با خدایم نزدیکتر و ایمان ام را محکم تر ساخت وارد کانال شوم و دوباره از جلسه اول فایلهای رایگان بازی با ذهن منظم و به ترتیب تعقیب بکنم تا نه تنها متناسب شوم بلکه چالش ها و موانع ذهنی ام را نیز از طریق برای همیشه برطرف کنم.
این رویش بهترین و تاثیرگذارترین رویش لاغری است. ممنون ام استاد عزیز.
من از بچگی دلیل چاق شدنم را ارثی بودن از خانواده مادرم میدونستم و دلیل اینکه برادرم لاغر و متعادل بود و هرچی میخورد چاق نمیشد خوش شانسی حساب میکردم و اعتقاد داشتم چربی های بدنم خیلی سفت و قابل آب شدن هست و اطرافیان نزدیکم میگفتن و هنوزم میگن بخاطر کم تحرکی و تنبل بودنت چاق شدی و اینکه تا جایی ک میتونی و معدت جا داره میخوری و استعداد چاقی داری ولی خودم موافق این نیستم.
بعد از به دنیا آمدن پسرم چاقی را تجربه کردم حدود ۱۰ سال و مهم ترین علت چاقی را بارداری و بعد از آن بی تحرکی و پرخوری در ذهن خود میدونم و محکم ترین دلیل پرخوری با هر بار خوردن در ذهنم احساس ناراحتی و عذاب وجدان دارم بارها و بارها رژیم های مختلف را امتحان کردم اما نیمه راه خسته شدم و رها کردم به لطف خدا در این مسیر قرار گرفتم از خداوند سپاسگزارم و تلاش میکنم به نتیجه مطلوب برسم
من از بچگی دلیل چاق شدنم را ارثی بودن از خانواده مادرم میدونستم و دلیل اینکه برادرم لاغر و متعادل بود و هرچی میخورد چاق نمیشد خوش شانسی حساب میکردم و اعتقاد داشتم چربی های بدنم خیلی سفت و قابل آب شدن هست و اطرافیان نزدیکم میگفتن و هنوزم میگن بخاطر کم تحرکی و تنبل بودنت چاق شدی و اینکه تا جایی ک میتونی و معدت جا داره میخوری و استعداد چاقی داری ولی خودم موافق این نیستم و همیشه در تلاشم تا به وزن ایده آل برسم با تشکر از شما.
به نام خدا
خانومی ۳۴ ساله هستم، با دو فرزند
منم مثل خیلی از دوستان از وقتی یادم میاد و بچه بودم چاق بودم، عکسهای بچگی ام همش چاق بودم، توی ابتدایی و مدرسه و راهنمایی و دبیرستان و حتی دانشگاه همیشه چاق ترین فرد کلاس بودم، همیشه مورد تمسخر و نگاه های بد دیگران قرار گرفتم، از اینکه بخوام برم مهمانی تولد جشن یا عروسی بخاطر چاقی ام دوست نداشتم و خجالت میکشیدم، همیشه وقتی میخواستم لباس و کفش بخرم بجای اینکه اول به مدلها و ویترین نگاه کنم باید اول از فروشنده میپرسیدم چه مدل لباس یا کفشی اندازه من دارید…
قبل از ازدواجم از وزن حدودا ۱۱۵ کیلو با تلاش های زیاد و ورزش و پیاده روی و رژیم و کمربند لاغری و کرم و قرص لاغری خودم رسوندم به ۸۹ کیلو و چون قدم بلند و در حد ۱۷۶ سانت هست، همه و حتی تقریبا راضی بودم ولی این لاغری تداوم نداشت بعد ازدواجم چاق تر شدم و بعدش باردار شدم و چاق تر و حتی اوایل شیردهی چون شیرم زیاد نبود هر کسی میگفت دلستر بخور شیرت زیاد میشه،شیرینی خانه ای بخور ماکارونی بخور،آبگوشت بخور و فلان بخور شیرت زیاد میشه دریغ از اینکه شیرم زیاد بشه و در نهایت بچه ام شیرخشکی شد و منم چاق تر از قبل، بعدها دوباره رژیم گرفتم
منم مثل خیلی از دوستان خیلی راه ها رو امتحان کردم
انواع دکتر تغذیه رفتم و انواع رژیم های لاغری، کانادایی، پروتئین، و حتی رژیم بر اساس طبع و مزاج گرفتم
باشگاه، و انواع ورزش های بدنسازی، ایروبیک، دوچرخه، TRX ، رقص، تردمیل و… امتحان کردم
انواع قرص های لاغری
انواع دمنوش های لاغری
کرم های لاغری
کمربند حرارتی و لاغری
طب سوزنی و امبدینگ
دستگاه لاغری
حلقه، دراز نشست،طناب،چرخونک
کالری شماری غذا از برنامه های مختلف مثل کرفس و زیره
همشون توی مقطع زمانی خودشون تا حدودی وزنم کم کرده ولی هیچوقت تداوم نداشته و همیشه برگشته، و این برام عذاب آوره که همیشه یا باید در حال رژیم گرفتن و کالری شماری ورزش باشم یا بی خیالش و در حسرت و عذاب وجدان رعایت نکردنش…
برای دومین بار با وزن بالا ۹۸ کیلو و بطور ناخواسته و غیرمنتظره باردار شدم، و این بار اشتها و ولع خوردنم بیشتر بود و از طرفی دکتر زنانم گفته بود باید بری دکتر تغذیه تا وزنت خیلی بالا نره، از طرفی دیسک کمر هم داشتم و دارم، از یه طرف دچار فشار خون بالا شدم
توی بارداری هم حتی همسرم سرزنشش میکرد که چرا اینقدر میخوری؟ هنوز سیر نشدی؟ فکر کردی بعدا میخوای چجوری این اضافه وزن هات کم کنی و….
ولی بخاطر فشار خون و مسمومیت با داریم و همچنین پرخوری و ولع و اشتیاق خوردن، وزنم حدودا رسید به ۱۳۰ کیلو، در حالیکه بچه ام ۲/400، وزنش بود، خیلی هم بخاطر همین از طرف خیلی ها سر هر دوتا بچه ام سرزنش شدم چون دختر اولم هم وزن تولدش ۲/700 بود، همه میگفتن مادر اینجور و بچه اینجور و….
الان یکسال از زایمان دومم میگذره و توی این یکسال از وزن حدودا ۱۳۰ ک به ۱۰۴ ک رسیدم با رژیم و کالری شماری و دمنوش و گاهی هم پیاده روی سبک و تردمیل، با اینکه توی یکسال حدودا ۲۶ کیلو وزن کم کردم ولی هنوز از خودم ناراضی ام و دوست دارم به وزن ۷۵ برسم و همیشه و ثابت بمونم
من فکر میکنم دلایل چاقی من موارد زیر هستش:
چاقی ارثی، استخوان بندی درشت، شب بیداری و دیر خوابیدن، استرس زیاد، افسردگی، یبوست شدید، زیاد غذا خوردن و در حجم زیاد غذا خوردن، پرخوری عصبی،مصرف کم میوه جات و سبزیجات و سالاد و غذاهای فیبر دار، عدم تحرک کافی و ورزش، استعداد چاقی، سوخت و ساز پایین، کم آب خوردن ، اشتیاق و ولع خوردن و لذت بردن از خوردن، ساعت و زمان های بد غذا خوردن…
من تازه و خیلی اتفاقی با این سایت آشنا شدم
امیدوارم بتونم با این روش لاغری ذهنی و با همین دوره رایگانش، که قبلا راجبش نشنیده بودم، با یاری خداوند و کمک استاد و دوستان و همت خودم زودتر به وزن متناسب که همیشه آرزوش رو داشتم و دارم برسم
سلام دوست عزیز
از اینکه در سرزمین لاغرها همراه ما هستید خوشحالم
مهمترین قسمت این تمرین رو باید بهتر از این انجام بدید
قسمتی که درباره دلایل چاقی خودت نوشتی
خلاصه نویسی نکنید
شرح بدید
چاقی ارثی فقط یک عبارت محسوب میشه
باید دیدگاه و احساست نسبت به این عبارت رو بنویسید تا محتوای ذهنی شما واضح تر بشه
موفق باشید
نشان های دریافت شده
سلام . واقعاخوندن مطالب لاغری با ذهن چقدر به انسان امید و توانایی میده برای ادامه دادن در مسیر کاهش وزن .
به شکر خدا مدتیست که در تعهد لاغری هستم . کاهش وزن خوبی داشتم . چون سعی کردم تمام ابعاد وجودم را همسو با خواسته ی لاغر شدن کنم .
من افکار و باورهایم و گفتارم و احساس و رفتارم را همسو با هم حرکت داده ام . خودم مراقبم تا این همسو شدن امتداد پیدا کند تا کم کم به کاهش وزن عادت کنم .
خدارو شاهد میگیرم حتی چه بسیار لاغرهایی که با حس و حال بسیار بد به زور وزن خود را در وزن پایین نگهداشته اند اما حالشان بد است راضی نیستند اما متوجه نیستند این عدم رضایت از چیست . آنها حتی یک کیلو هم نتوانستند از جای خود تکان بخورند در حالیکه من مدتی با آنها همراه شدم تا به آنها نشان دهم لاغر شدن با ذهن چقدر ساده است توانستم جلوی چشمشان در طی ۲۰ روز ۶ کیلو کاهش وزن پیدا کنم . اما متاسفانه چشمان کور آنها پذیرای سخن حق نیست و باورشان نمیشود که من میزان خورد و خوراکم را دقیقا مثل آنها کردم اما آنها هیچی وزن کم نکردند ولی من در طی ۲۰ روز ۶ کیلو کاهش وزن عالی داشتم . تازه من بازم مقاومت ذهنی داشتم یعنی اگر بدون مقاومت حرکت میکردم قطعا به ۱۰ کیلو هم میرسید . ولی همین ۶ کیلو در ۲۰ روز آن هم به راحتی آب خوردن تعجب آنها را برانگیخت که چطور دقیقا مثل آنها خوردم ولی نتیجه ام با آنها فرق داشت . من حرف چاق کننده نمیزدم . افکار ناامید کننده به خودم نمیدادم . با عشق و از روی اشتیاق حرکت کردم . من با ذهنم حرکت کردم فقط خواستم و خواستم و خواستم
و چون ذهنم در اینجا آموزش دیده بود به راحتی و با لذت وزن کم کردم . آنها مدام حرفهای چاق کننده به خود می زدند و مدام از زشتی لاغری صحبت می کردند . استاد خیلی جالبه ما که با لاغری با ذهن آشنا شدیم فقط کافیه اراده ی لاغر شدن جسم کنیم و لاغر میشیم . البته باز مفهوم این اراده اون اراده ای که آدمای چاق در نظر دارن نیست . این اراده یعنی اختیار یعنی میل یعنی خواستن . یعنی بخواهید تا اجابت کنم شمارا . یعنی باور اینکه ما خالق زندگی خودمون هستیم . ما لاغری با ذهن رو یاد گرفتیم . کنترل و هدایت ذهن رو یاد گرفتیم . همسو کردن ذهن و احساس و گفتار و عمل رو یاد گرفتیم . با استمرار در این مسیر خلق عادات لاغر کننده رو یاد گرفتیم . خدا میدونه این همه آموزش چقدر ما رو توانمند کرده . خدا میدونه چقدر حال مارو خوب کرده .
بله لاغر شدن و رسیدن به آرزوها فقط آموزشش از طریق ذهنه . وقتی ذهن یاد میگیره چطور عمل کنه و عادت میکنه به درست عمل کردن و صلح با مقاومتها و هدایت اونها به سمت باورهای صحیح به خدا که در راحتترین حالت ممکن وزن کم میکنه . نمیگم وزن کم میشه . میگم من وزن کم میکنم . یعنی قدرت رو میدم دست خودم . چون به عینه دیدم وقتی قدرت رو میدم دست خودم چه میزان شیوه ی مدیریت وجودم بیشتر میشه .
استاد من خودم با متنهاتون بیشتر حال می کنم چون حواسم پرت نمیشه و بیشتر میره توی ذهنم . چون کلمات رو میبینم و گفتگوهای ذهنیم میشه کلمات شما . با چشم دیدن کلمات و نوشتن برای ذهن من خیلی اثر گزاره و در مرحله ی بعد ویس گذاشتن و گوش دادن ویسها . یعنی اولین ورودی لاغر کننده ی من چشم هست و بینایی . بعد حس لامسه(نوشتن) بعد گویایی بعد شنوایی . البته تمامی اینها باهم همسو هستند و با توجه و آگاهی در مسیر دلخواهم حرکتشون میدم .
من صاحب اونها هستم و اگر هم حواسم پرت میشه به خاطر عادات ذهنی بیشمار دیگه است ولی میتونم آگاهانه بهشون ایست بدم و به فرمایش شما تمام حواس رو در این مسیر زیبا هدایت کنم .
خدایا شکرت که من با لاغری آسان با ذهن آشنا شدم . دلم برای دیگران نمیسوزه . اونقدر بزنند سرو کله ی هم و راه اصلی رو گرد و خاک کنند و در جا بزنند تا خودشون بالاخره به این نتیجه برسند که راهی که برای لاغر شدن میرن غلطه و حالشون رو خوب نمیکنه . انتخابشونه و نمیخوان هم آگاه بشن . اونها هم حق انتخاب دارند و نمیشه بهشون خرده گرفت و قضاوتشون کرد . من فقط خودم حال میکنم که چه لذتی داره وقتی انقدر راحت میتونم به هدفم برسم . خدایا شکرت . تازه من به این نتیجه رسیدم باید از خودم تشکر کنم . چون خودم خدای وجودم هستم . چون من میخوام اون انرژی که خدای بی نهایت از خودش به من داده رو شکل بدم . همه ی ما صاحب خدا هستیم . خدا خودش خودشو به ما داده و میگه تو مختاری هرطور که میخوای زندگیت رو خلق کنی .
پس به خودم (خدا) میگم . ازت ممنونم فاطمه .
به شما(خدا) میگم ازتون ممنونم استاد عطارروشن و به خدای کل که از وجود خودش درما دمیده میگم ازت ممنونم خدای کل که خودتو به ما دادی . الله معکم اینما کنتم . من کان لله کان الله له .
تو بینظیری دختر…..
سلام فاطمه سادات عزیز
شگفتی ساز دوره های استاد عطار روشن من به شما تبریک میگم چقدر لذت می برماز دیدگاههای شما عزیز …چه حیف که اونایی که در کنار شما هستن قدر شما و آموخته های شمارو نمی دونن متوجه نیستن چه گنجی رو در کنارشون دارن …کاش شما نزدیک من بودید و من با تمام عشق و علاقه مث پروانه دور شما می چرخیدم و ازتون بیشتر می آموختم .از حرفای شما نیرو انرژی مضاعف می گرفتم …..اشکال ما اینه توانمندی و توانایی ذهن خدابی خودمونو باور نکردیم …..و یا اینکه به اندازه ای که لازمه ی این تحول هست تلاش نکردیم در انجام نمرینها و نوشتنها و فکر کردنها وگفتگوهای ذهنی ….ولی چون مسیرمون درسته با هر سرعتی که بریم بالاخره به مقصد می رسیم …ممنون که می آیید و برامون نظرات ارزشمندتونو به اشتراکمی ذارید …….نوش جانت لذت متناسب شدن …
باز هم بیا و برامون بگو از خودت و افکار و رفتار و باورهات که تو رو به قله پیروزی رسوند …هر جا هستی برات یک دنیا شادی وموفقیت روزافزون خواهانم
دوستدارت شهربانو از تهران
۵ دی ۱۳۹۹
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز.
من تازه وارد کانال لاغری با ذهن از میسر عالی متناسب شدن هستم. خیلی خوشحالم با رهنمایی استاد عزیز در بین شما خوبان قرار گرفتم. اینک بار احساس بسیار خوب دارم باور کامل دارم این راه متناسب شدن بهترین انتخاب برای متناسب شدن فکری و هم ظاهری زیبا و رویایی است. من هم خیلی راه ها را رفتم از هر راه که رفتم هیچ نتیجهای کسب نه کردم مدام از اضافه وزن ام رنج میبردم روزها و شب ها برایم خوشایند نبود نه پوشیدن لباس ها و نه خوردن غذاها و نه از رفتن جاهای محفلی، پارک، پیکنیک با دوستان لذت میبردم همه در فکر چاق بودن خود بودم و آرزو میکردم کاش لاغر بودم و مانند دیگران لباس مرود دلهایم میپوشدم و تی دل لبخند میزدم تا روزی بعد از اتمام نماز از تی قلب ام دعا کردم خداوند مهربان برایم راه را نشان بدهد سالم به وزن ایدهآل ام برسم خداوند ج نیز با آن قدرت بی کران عظیمیش مرا با فایلهای رایگان متناسب شدن لاغری با ذهن استاد عطارروشن آشنا کرد اینک امروز اینجا هستم خیلی از فایلهای رایگان روش لاغری با ذهن را گوش دادم و از همان روز عهد بستم تا زمان که از این روش بدون استرس و عجله به وزن ایدهآل ام نه رسم این راه را ترک نخواهم کرد. چون این دیگر آخر خط است. اکنون تصمیم دارم ابتدا از همه آرامش ذهنی و باور کامل ام را از راه فایلهای رایگان لاغری با ذهن مستحکم کنم و بعد با قدم ثابت و بدون برگشت وارد دوره ها شوم.
از خدای مهربان ام صمیمانه سپاسگزارم مرا به سایت استاد چون مهربان عطارروشن هدایت کرد. موفقیت برای همه دوستان
سلام استاد عزیز و دوستان متناسبم.
خوشحالم و خدا رو شکر میکنم که اتفاقاتی در زندگیم افتاد که قانون رو بهتر بفهمم و درک کنم و بیام و جلسات لاغری با ذهن رو مجدد شروع کنم.
راستش من بعد از طی کردن 12 جلسه ی لاغری با ذهن در حدود 10 ماه پیش مقدار قابل توجهی از وزنم رو کم کردم و به احساس عالی رسیده بودم.
من در اون زمان معجزات رو به چشمم میدیدم…
همه وقتی منو میدیدند میگفتند چقدر تغییر کردم و من واقعا حال و هوای دلم وصف نشدنی بود…
زمان میگذشت و من کم کم اون استمرار در کار کردن روی جلسات رو کم کردم…
یعنی اینطور باور داشتم که وقتی این 12 جلسه رو کار کردم، دیگه نیازی نیست مثل سابق روی ذهنم کار کنم…و خوشحال از اینکه قانون رو فهمیدم، در صورتی که غافل شده بودم از قدرت ذهنم…
یک روز در میون یکی از فایلهای استاد رو گوش میکردم و خوشحال بودم که در زمینه ی لاغری با ذهن دارم روی ذهنم کار میکنم و میگفتم همین کافیه و قدرت ذهنم و فرمولهای نامناسبی که باعث اضافه وزن در من میشد و هنوز در ذهنم بودند رو دست کم گرفته بودم…و تمرکزم رو برده بودم روی کسب ثروت.
راستش من بعد از اینکه به قدرت ذهنم پی بردم تصمیم گرفتم از این قدرت در جهت کسب ثروت استفاده کنم و هر روز در این زمینه دارم به نتایج خوبی هم میرسم اما متاسفانه تمرکزم از روی لاغری با ذهن تقریبا نصف شد…و این اشتباه من بود…
روزها میگذشت و من بیشتر هواسم به کسب و کارم بود…
تا اینکه متوجه شدم وزن من استپ شده… اضافه نشده بود ولی استپ شده بود و هدف من این بود که بیشتر از این وزنم کم بشه…
از کجا فهمیدم وزنم استپ شده؟!
یه روز تو فیلمی خودم رو دیدم…تصورم از خودم تصویری خیلی متناسب تر بود…
و من از دیدم خودم اول تعحب کردم و بعد حسم بد شد…بعدش رفتم جلوی آینه و خودم رو برانداز کردم و دوباره حسم بد شد و این حس بد یعنی یک جای کار میلنگه…
بعد نشستم فکر کردم و با خودم رفتارهای خودم رو در چند وقت اخیر بررسی کردم دیدم که خدایا من دارم مسیر متناسب شدن رو دوباره برعکس میرم…
رفتارهای من داشت بهم مسیر اشتباه رو نشون میداد…
چطور؟!
از اونجایی که وقتی یه خانم متناسبتر از خودم میدیدم احساسم بد میشد…
از اونجا که وقتی فیلمی از خودم دیدم دوباره حسم خوب نبود…
از اونجایی که دیگه کسی بهم نمیگفت که بهتر از قبل شدی…
از اونجایی که احساسم به جسمم دیگه عالی نبود..
اولش خیلی حالم گرفته شد اما دوباره خوب فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که چون من مثل سابق روی ذهنم در زمینه ی لاغری کار نکردم فرصتی برای باورهای نامناسب و نجواهای ذهنم ایجاد کردم که دوباره به روند قبلشون برگردند…و کارشون رو دوباره شروع کنند…
باورهای نامناسب ذهنم مثل علفهای هرزی داشت فرصت بدست آوردن یک محصول عالی رو از من میگرفتو هر روز داشت منو از مسیر متناسب شدن دور میکرد…
نکته ی دیگه ای که پی بردم در رفتارم این بود که من در مدت این 10 ماه گهگاهی ورزش میکردم…
با اینکه میگفتم که من باور دارم که بدون ورزش هم متناسب میشم اما ته ذهنم این بود که این ورزش خیلی در روند کاهش وزنم تاثیر داره…چرا که داشتم صفحات ورزشی و فیتنس رو هم دنبال میکردم و من وقتی به این رفتارم فکر کردم فهمیدم اینکارم یعنی هنوز باور ندارم لاغری با ذهن بدون ورزش منو کاملا متناسب میکنه و میتونه بدون ورزش منو در همون وزن ایده الم منو نگه میداره…
پس نشستم دوباره تصمیم گرفتم…با خودم گفتم من که دارم در زمینه ی کسب ثروت متمرکز روی ذهنم کار میکنم.از این به بعد مثل سابق روی ذهنم در زمینه ی لاغری با ذهن هم با برنامه ریزی درستی کار میکنم و به این شکل به وضعیت تناسب پایدار میرسم و با این هدف هر روز به خودم یادآوری کنم که مسیر آگاهی انتهایی نداره…
هرچند که قانون در همه ی مسیرهای صحیح روابط و ثروت و تناسب به یک شکله اما نیازه که در این دو هدف مهم زندگیم ذهنم رو بمباران کنم.
و من عاشق متناسب شدن و متناسب ماندن هستم و به قول استاد جزء عاشقان لاغری هستم و من به خودم قول میدم که عاشقانه در این مسیر زیبا حرکت کنم تا زنده ام…
و مطمئنم من از همین دوره ی رایگان نتایج عالی خواهم گرفت مثل سری قبل که کار کردم اما اینبار با دفعه ی قبل فرق میکنه…اینبار من درکم از قانون خیلی بیشتر شده و من مستمر در این مسیر خواهم ماند…
انشاالله دوره ی لاغری با ذهن استاد رو هم تهیه خواهم کرد و لذت اون آگاهیهای ناب رو هم خواهم چشید…
دوباره میام و مینویسم چرا که نوشتن خیلی حالم رو عالیییی میکنه…
خدایا شکررررت…
شاد و پایدار و متناسب باشید.
باسلام خدمت شما دوستان عزیز 🌸من از وقتی که چشماموبازکردم چاق شدم و از موقع که قبل از اینکه برم مدرسه بابچه هانمیتوتونستم بازی کنم ومادراشون وخودبچه هادوست نداشتن بازی کنم باهاشون وبه همین خاطر من از بازی کردن بابچه هادورشدم وازاونجایی که من مشکل صرع داشتم و برای یک دخترخیلی محدودکنندس که نباید بازی کنه و باورهایی که دارن اینکه دختری اگه اینطوربشه دیگه ازدواج نمیکنه و…که ایتوبعدافهمیدم ومن همیشه ازطرف پدرومادرم به خاطر خوردن دچارتنبیه میشدم موقعی که خونه مادرمادرم میرفتم مینشستم میخوردم و میدیدم که همه به من دارن نگاه میکنن وحالم ازنگاهاشون بدمیشدوخجالت میکشیدامابازادامه میدادم و میخوردم ازنظرمادرم من بلدنبودم جلوخودموبگیرم وچون دارومیخورم من چاقم هرکسی میگفت که هنوز نمیره مدرسه و چاقه یه کاری براش بکن میگفت به خاطر داروه بعدازاون درمان یک احساس بدی به وجوداومدنه دوستی برای بازی ونه این که مادرم یاپدرم بامن دوست بودوهروقت که میرفتم تو فامیل ساکت بودم اما چون ساکت بودم و حرف نمیزدم هراتفاقی به گردن من مینداختن وهرموقع چیزی میشدازبودن ماناراحت میشدن وتااینکه من به کلاس اول رسیدم بارفتن به کلاس اول دبستان من فهمیدم که نمیتونم مثل بچه ها ی فامیل باهاشون ساکت باشم و کم کم شروع کردم به بدخلقی بادانش آموزان و معلمان ویک دوستی بامن بوده موقع حرف منونمی پذیرفت میزدمش ازنظرادمهاوحتی خونوادم من دیوانه شده بودم همه به خاطر چاقی و خوردن مسخره میکردن ومن لج میکردم میخواستم که بهم توجه کنند امااونهافقط به اشتباهات من نگاه میکردن ومن روموردشماتت قرارمیدادن ازشکلت خجالت بکش ازجثت تاکی میخوای اینطورادامه بدی هرچی که میپوشیدم مادرم میگفت به آدما ی چاق نمیاد اون زمان من خیلی روسری دوست داشتم و مادرم بهم گفت نه صورتت چون چاقه شبیه آدما ی مونگل میشی و همینجوریشم چاقی تاینکه تودوم ابتدایی داروی منوقطع کردن به هر دلیلی ومن نتونستم لاغربشم ومن کم کم باورکردم ارثمون چاقیه چون عمه عموم ومادرم ببعدازازدواجم چاق شده بودم و پذیرفتم که اگه چاقیم ارثی نیس بعدازدواج چاق میشه آدم ودخترعمه هامودیده بودم وازهمه مهمترمادرمووهمه بهم میگفتن توشبیه مادرتی ومادرم میگفت که من توبارداری اولم توماه نهم فقط شصت کیلوداشتم وبالاخره توبدنیاومدنتواین شکلی شدم و من باورکردم که چاقی من به این دلایلی موقعی که کلاس سوم ابتدایی بودم دیگه مثل قبل نبودم آرامشم نسبتا خوب بودوتصمیم گرفتم عصبانیت هاواحساساتودرداخل خودم سرکوب کنم وبه پدرومادرم نگم به خاطر چاقی من نتونستم به خیلی از خواسته هام برسم چون همه میگفتن به خاطر چاقی و بالاخره من تصمیم گرفتم که بابچه هادوست بشم تاتنهانباشم ولی هیچکدوم نمی پذیرفت ودلیلشون چاقی من بودبعدازاون هرکاری میکردم که دوستم بشن تاچاقیموکاری نداشته باشند امانمیشدبنابراین به درس خوندن ادامه دادم و معلم من هم چاق بودبیستردوست داشتم ولی بقیه ی معلمهایه دورهی راهنمایی و دبیرستان اینطوری نبودن وبالاخره من درباره بلوغ درباره ی ازدواج درباره ی ورزش نکردن درباره ی ترک درازونشست وچاق شدن درباره ی خواب زیاد درباره ی تیرویید و دربارهی خوردن چیپس و پفک ودرباره ی بارداری ودرباره ورزش نکردن ودرباره ی اینکه ماچاقیمون درخون ماست اصلا دروجودماست ومن چیزی که دردرونمه رونمیتونم تغییر بدم وباورکرده بودم که من تااخرعمرچاقم وکسی دوستم نداره ومن تادیپلم چهارم دبیرستان ادامه دادم وکنکورهم قبول شدم رشته مهندسی منابع طبیعی محیط زیست اماچون چاق بودم پدرم نپذیرفت و من میترسیدند از دانشگاه رفتن ومسخره شدن ودوباردیگه هم امتحان دادم وبارسوم ول کردم فقط کارت ورود به جلسه روتاالان دارم وحسرتشومیکشم وباردوم تومصاحبه برای پرستاری فرصتی که برای هرکسی پیش میومدامابازهم خداخدامیکردم که نشه که من قبول بشم چون من خیلی مسخره شدمازطریق معلمم معرفی شده بودم اما نپذیرفتن وبالاخره اوضاع ازطرف اونها هم طوری پیش رفت که نشدومن بعداز ازدواج حامله شدم ودروزن صدوسی کیلووزنی که ازصدوبیست به پنجاوهشت رسیددرکمال ناباوری درمان هفتم به صدوسی رسید وبچه ی من درحدودهشتصدگرم به دنیااومدوخودم ناا میددوباره شروع کردم به بازخواست خودم ازطریق اطرافیان وکلی روش لاغری امتحان کردم و چندبارازخداطلب مرگ کردم اما حالا بااین روش آشنا شدم وهرکاریکه گفته میشه روباجون ودل میپذیرم وانجامش میدم یاعلی امیدوارم که از خوندن این دیدگاه خسته نشین ممنونم از شما دوستان یاعلی🌼🌼🌼🌼🌼🙏🙏
سلام به اسمای عزیزم
اسما جان، همه ی ما بخاطر برخورد با تضادها وناخواسته های بسیاری که در زندگی بهش برخوردیم اینجا هستیم، بخاطر رنجهایی که کشیدیم اینجا هستیم، چون میخواهیم از تضادها وناخواسته ها به خواسته هامون برسیم، چون میخواهیم از رنجهامون به لذتهامون برسیم، وهمینه که خداوند. در قرآن میفرماید الخیر فی ما وقع، یعنی در تمام اتفاقهای زندگیمون خیری بزرگ نهفتس وپنهانه، آره اسما جانم اگر منو وشما به این سایت بهشتی وپراز بوی خداوند هدایت شدیم که علاوه بر لاغر شدن وتناسب اندام با خودمون به آشتی وصلح برسیم وخداوند رو در وجود خودمون پیدا کنیم، وبه آرامش وشادی درونی برسیم، تمام مردم رو از خدا بدونیم ودوست شون داشته باشیم، فکرشو کن اسما جان اگر منو شما اینجا هستیم در سرزمین بهشتی لاغرها، همش بخاطر اون چاقی وتمام مسائلی که برامون داشته واگر این ناخواسته وتضاد توی زندگیمون نبود، معلوم نبود توی کدوم نا کجا آباد در صفحات مجازی گیج وسردر گم وبدون هدف در حال پرسه زدن بودیم ، من چاقی رو مثل تمام تضادهای دیگر زندگیم، برکتی وخیری از طرف خداوند میبینم که باعث شد به مسیرهای زیبایی هدایت بشم،، اسما جان منم تازه شروع کردم، اول مسیرم ولی یه ندای درونی از عمق وجودم فریاد میکشه درسته، مسیر همینه، خوش آمدی وادامه بده لیلا جان، خدا میدونه که چقدرررررر زیبایی واحساس ناب در انتظارمونه، من هیچ عجله ای برای لاغر شدن ندارم ومیخوام از این مسیر با عشق لذت ببرم وگذر کنم وتمام لذتهای مسیر زیبای لاغری وتناسب اندام رو مزه مزه کنم ورد بشم، نیومدم تخته گاز برم نه قشنگی ببینم ونه لذتی ببرم وبرم تا به مقصد نهایی که رسیدن به وزن ایده آل هست، برسم، نه اسما جان زندگی یعنی از لحظه به لحظه ی اون لذت بردن وخداوند وزیبایبهاش رو باتمام وجود لمس کردن وحس کردن واین وری این مسیر خیلی برامون راحت ولذت بخش میشه، وطبق وعده ی خداوند «ان معالعسر یسری» ، میشه وخداوند آسان میکند آسانی ها را برای ما که تقوا داریم یعنی کنترل ذهن داریم وایمان داریم، یعنی باور داریم وچه شیرین مسیریست مسیر لاغرشدن وسلامتی در کنار دوستان خوبی چون شما، سما جانم.
عاشقتم دوست خوبم، باهم ادامه میدیم با لذت ونه با تقلا ورنج…
سلام به استاد عزیزم ودوستان گرامی تمرین فایل اول دقیقا نمیدونم از چه زمانی چاق شدم تو دبیرستان یادمه بخاطر پهلو داشتن دوستام به مسخره شوخی اسم هایی روم میذاشتن ولی برام مهم نبود اونجوری تو فکرش نمی رفتم که بخوام کاری انجام بدم ولی از بچگی از آدمها چاق یه حس بدی داشتم وازشون خوشم نمیومد وادمها لاغر خیلی تو دلم تحسین میکردم وازشون خوشم میومد هرچی موقعیت خوب بود برای اونها میدونستم از خونه پول ماشین همسر ایده آل رو لایق آدمها لاغر میدونستم وبخاطر پهلو داشتن خودم چاق میدونستم واز خودم خوشم نمیومد و همیشه خودم چاق میدونستم ومیگفتم آره چون چاقم زشتم کسی دوسم نداره من لایق هیچی نیستم خاک تو سرم هزار تا حرف منفی دیگه به خودم میزدم بعد دانشگاه که بیکار شدم هی بیشتر به خودم توجه کردم و این گفتگو منفی ذهنی هم بیشتر شد واسه رفع بیکاری و اینکه بخوام خودم به بقیه ثابت کنم که بگن فلانی چقد قشنگ شده خوش هیکل شده ….تصمیم گرفتم لاغر بشم فقط میخاستم این چاقیم از بین بره هرچه زودتر رفتم باشگاه دوماهی بعدش خسته شدم و چون پولم نداشتم رهاش کردم وتاثیری هم نمیدیدم احساس میکردم چاق ترم شدم چون هروقت باشگاه میرفتم خودم وزن میکردم وهمش دانبال این بودم که یه راهی پیدا کنم که زود خلاص کنم خودمو تو اینترنت همش دانبال معجون های لاغری ورزش مخصوص شکم پهلو دمنوش لاغری چه زمانی پیاده روی خیلی تاثیر داره تو لاغری طناب زدن دراز نشست برنامه هایی که مخصوص لاغری بودن دانلود میکردم خلاصه من همه فکرم زندگیم شده بود لاغر شدن بعدش میرفتم عطاری و بهشون میگفتم یه چیز که خیلی قوی باشه واسه لاغری میخام و یا اونهایی تو اینترنت خونده بودم میومدم میگرفتم یا هرکسی بهم میگفت فلان کار کن یا فلانی اون کار کرده لاغر شده تو هم بکن من انجام میدادم مث ربات خلاصه هرکاری میکردم که لاغر بشم و توچشم همه باشم رفته رفته لاغر که نمیشدم هیچ چاق ترم میشدم یدف هایی که رژیمی ورزشی چیزی انجام میدادم بعد یه هفته بعدش یا ده روز میپرسیدم از دوستم یا مامانم آیا من لاغر شدم و اونها میگفتن هیچ تغییری نکردی یا یکم انگار بهتر شدی ولی وقتی خودم وزن میکردم یا همون بودم یا چاقترم شده بودم خیلی عجله داشتم واسه لاغر شدن من خیلی دل نازکم و وقتی یکی ناراحتم میکردم که گریم در میومد اون روش رها میکردم و کلی حرف بد به خودم میزدم تاکلی بعدش دوباره میگفتم نه من باید لاغر بشم وباز تصمیم میگرفتم میرفتم دانبال روش دیگه ای باز اگه کسی ناراحتم میکرد رها میکردم همچی خلاصه یادمه کل زندگی من بعد دانشگام شده بود لاغر شدن همه کار کردم جز قرص لاغری و عمل جراحی همه کار کردم که لاغر بشم نشد 😖حالا عوامل یا بهانه هایی که برای چاق شدنم دارم. ۱_ تنفر از چاقی 2_ترس از چاق شدن 3_اراده ضعیف وخودم لایق ندونستن 4_اعتماد به نفس پایین 5_ حسرت لاغر شدن 6_پرخوری زیاد 7_کم آب خوردن 8_مصرف شیرینی زیاد چربی زیاد 9_ورزش نکردن 10_دیرموقع شام خوردن 11_شبها غذاهای سنگین خوردن مث برنج سالاد سسی گوشت نوشابه12_هنگام تماشا تلویزیون با فیلم غذا خوردن اگه غذامم خورده بودم حتی ده دقیقه جلوتر باز میومدم شیرینی میوه تخمکی خلاصه هرچی بود میاوردم. میخوردم باش برام لذت داشت 13_نرقصدن چون خونده بودم رقص خیلی لاغر میکنه 14_نان سفید خوردن با برنج یا مصرف نان سفید چون اینم شنیده بودم 15_مصرف نوشابه 16مصرف سالاد سسی17_ مصرف فست فود سوسیس همبر کالباس 18_مصرف ماکارونی سالادی 19_کم تحرکی بیکاری خوردن خابیدن20_ارثی بودن یعنی روی بابام رفتم اینجوریم وباید قبول کنم سرنوشت من همینه 21_تند تند غذا خوردن 22_بعد غذا مخصوصا ناهار خوابیدن با شکم پر 23_شبها دیر خابیدن 24_لاغر شدن رو یک رویا میدونستم و تو دلم میگفتم من هیچوقت لاغر نمیشم واین سرنوشت منه وکلی حسرت میخوردم ناراحت میشدم و جز آرزو بود برام که یعنی یه روزی میرسه من لاغر بشم اونی دلم میخاد بشم. ببخشید خیلی طولانی شد خلاصه خاستم همچی بنویسم
سلام دوستان . از زمانیکه خودمو شناختم چاق بودم و رژیمای متعدد ۲۰ کیلو بالا و پایین و حتی بای پس ناموفق و قبلش حلقه معده و نهایت باز هم چااق ..عواملش پرخوری و بی تحرکی . ژنتیکی و بهترین تفریح برای خانواده = خوردن . استرس و نگرانی = خوردن و …….خسته از هرچی اضافه وزن و یه تن مریض و آرتروزی برام فقط مونده . هیچی نتوست کمکم کنه
سلام بردوستان عزیز واستاد روشن گرامی.
من تقریبا شش ماه گذشته توسط یکی از دوستان با سایت خوبتون اشنا شدم اون موقع درحقیقت مشتاق شدم نسبت به سایت …چون اضافه وزن انچنانی هم نداشتمفقط جلسه ی اول را دانلود کردم وگوش دادم خیلی هم از نظرم عالی بود ولی متاسفانه ادامهدار نشد.تا اینکه همینجور به وزنم اضافه شدتا به امروز که تقریبا ۱۷ الی ۱۸ کیلو وزن اضافه کردم ۱۶۵ سانت قد و۷۸ کیلو وزنم هست درحال حاضر..تصمیم گرفتم برای لاغریم قدمی بردارم ..حقیقت سایت را فراموش کرده بودم😓
رو آوردم به امواج صوتی انگیزشی راجع به لاغری
سه باری گوش دادم با باور وایمان کامل…تا اینکه باز یهو سایت شما به فکرم رسید وبه این باور هم رسیدم که کار خدا وکائنات هست من درخواست کردم وبه این شکل اجابتم کردن ودرنتیجه از این بابت هم ایمانم بیشتر شدوخیلی خوشحال شدم…
خوب الان میخام دلایل چاقی خودم را بنویسم
دلایل چاقی من=کم تحرکی-استرس بخصوص در زمان کرونا-با ولع غذا خوردن-سریع غذا خوردن-علاقه به شیرینیجات وشکلات-خوردن زیاد برنج ونان-ریزه خواری-ناخونک موقع اماده کردن غذا-گفتن اطرافیان که چاق شدم-کم خوردن اب در روز-علاقه به خوردن چیپس وپفک -گرمی وسردی کردن
غذا اینکه گرمیجات باعث لاغری وسردیجات باعث چاقی میشوند واز اونجا که اکثر غذا ها سردن پس چاقی به همراه میاره-چاقی بخاطر زایمان-بالا رفتن سن واینکه جایی مطلبی خوندم که بعداز ۲۵ سالگی بدن کالری بیشتری جذب میکنه -خواب دیر وقت ودیر بیداری-وعده ی ناهار را زیاد خوردن-زیاد ریختن روغن در غذا-خوردن چای با قند وشکر یا بیسکوییت-خوردن فست فود و غذای رستورانی تقریبا ماهی یکدفعه -غذا را تو بشقاب کامل خوردن-احساس سیری دیر هنگام -اینکه کمبود ویتامین دی باعث چاقی میشه ومن نمیدونم بدنم
کمبود داره یا نه چون چکاپ نکردم- فکر کردن به اینکه استعداد چاقی دارم و با آب خوردن چاق میشم پیرامون حرفای بقیه و تاثیر پذیری-سوخت وساز کم بدن –
امیداورم ومطمئنم با همین آموزشهای رایگان به وزن ایده الم میرسم ومیمونم با لذت
سلام
انشای لاغری من
من از وقتی که به یاد دارم لاعر اندام بودم حتی دوران تحصیلی هم کاملا لاغر بودم تا دوران نامزدی من یه دفعه افزایش وزن داشتم چون واقعا میخوردم و بیشتر تفریح های من و لذت های من با خوردن بود و رستوران و فست فودی رفتن بود که واقعا علاقه داشتیم هم من و هم همسرم و همه هم میگفتن چاق شدی ولی در حد۷ یا ۸ کیلویی بود و همه میگفتن چقد خوب شدی بهت میاد تا ازدواج کردم و بیشتر اضافه کردم تا من متناسب ۶۰ کیلویی نزدیک ۸۰ کیلو شدم و دیگه چاقی رو کاملا حس کردم و رژیم گرفتم اونم فقط شام رو حذف کردم و واقعا هم کلی لاعر شدم ولی بلافاصله باردار شدم و اضافه وزن شدید ۳۰ کیلویی داشتم که به محص زایمانم سریع با ورزش و رزیم خودم رو به ۶۷ رسوندم و لاعر کردم ولی اصلا ماندگار نبود و خیلی سریع بر میگشت و خیلی از قبل چاقتر شدم تا دوباره هم من با رژیم و ورزش خودم رو به وزن ۶۵ رسوندم کلی متناسب شدم عالی ولی دوباره باردار شدم و دوباره اضافه وزن شدید که فکر کنم به خاطر فرمولهای اشتباه که باید در بارداری خوب بخوری تا بچه ای با بنیه ی قوی داشته باشی من هم زیاد میخوردم و همزمان حرص و ولع رژیم های همیشه رو هم در ایام بارداری در میوردم چون مجوز داشتم برای خوردن زیاد و در ذهنم هم حک شده بود باید زیاد بخورم به جای دو نفر حسابی میخوردم طوری که در بارداری دوم به خاطر افزایش وزن شدید متخصصم من رو پیش دکتر تغدیه فرستاد که بیشتر از این اضافه وزن نداشته باشم و حال روحی خوبی با رزیم و بارداری نداشتم ولی تحمل میکردم وبه جای ماهی ۵ کیلو ماهی دو کیلو اضافه میکردم و دکترم میگفت بازم خوبه تا زایمان کردم و دیدیم واقعا چاقی ناجوری رو باید تحمل کنم در حد ۹۶ کیلویی بودم هیچ مانتوو شلوار و لباسی اندازم نمیشه طوری که رفتم و چند لباس با سایز خیلی بزرگ برای خونه خردیم در صورتی که اصلا به سبک من نمیخوردن و حتی یادم ۴ ماه بعد اومدم کفش های باشگاه ام رو بپوشم که کمی پیاده روی کنم اصلا به پام نمیرفتن و زجر میکشیدم و هر روز میرفتم و مانتوهای قبلی رو به تنم میکردم که ببینم چقد باید لاعر بشم ولی اصلا دو طرف مانتو بی حد از هم فاصله داشتن طوری که قابل پوشیدن نبودن برام و رفتم مانتو بخرم هیچی گیرم نمیومد و سایزم پیدا نشد تا چند جا به زور دو سه مورد پیدا کردم و بر خلاف نظرم ولی خریدم و خلاصه از جهتی هم تحت فشار دوران شیر دهی که باید خوب بخورم که شیرم زیاد بشه اصلا روند خوبی رو نداشتم و از لحاظ روحی تحت فشار بودم طوری که از ۵ ماهگی پسرم پیش متخصص تغذیه رفتم و ورزش در باشگاه رو هم شروع کردم و عالی وخیلی عالی کم میکردم طوری که از طرف باشگاه جایزه تشویقی میگرفتم و کلا چون به هر دوتا در کنار هم خیلی اعتقاد داشتم برای لاغری نه هیچ روش دیگه فقط ورزش و رژیم رو قبول داشتم سریع لاعر شدم با هر سختی که بود ولی این اواخر خیلی بهم سخت میگدشت تا به وزن ۵۹ کیلو رسبدم در حالی که متوجه شدم کم کاری تیرویید و یه مشکل هوررمونی که با قرص رفع میشه پیدا کردم و دیگه همین دوتا کافی بود تا هم از اطرافیانم هم خود دکترم که بهم تلقین بشه که تو دیگه ممکنه کمی افزایش وزن داشته باشی و از طرفی مدت رزیم هم به پایان رسیده بود بماند چقدر اطرافیان میگفتن زشت شدی صورتت خیلی لاعر شده پوستت خراب شده انگار مریصی گرفتی ولی سرگردان بودم بین خوردنهای بقیه و محدودیت های خودم که حرص و ولع باعث میشد بعصی مواقع یه خوردنی های خیلی ناجوری داشته باشم ولی تا یه مدت عداب وجدان داشتم و ناراحت میشدم که چرا اینطور میخورم ولی دست خودم نبود و دوباره رژیم میگرفتم ولی اصلا ماندگار نبود رزیم من و من مرتب نوسان وزن داشتم برای اولین بار که وزن کردم در عرص دو هفته از ۵۹ تقریبا به ۶۴ رسیدم وسریع پیش دکتر میرفتم و در خواست کمک میکردم و اونم اشاره میکرد اصلا روغن نخور فقط پخته شده بخور و کم روعن و محدودیت هام رو بیشتر میکرد ورزیم جدید برام مینوشت و من دوباره خوب میشدم بازم با ول کردن رژیم سریع وزنم برمیگشت در حالی که ورزش رو همیشگی داشتم و عادتهای رژیمی رو هم کاملا داشتم بماند یه جاهایی به خاطر رژیم همیشگی رفتارهای غلطی داشتم ولی بیشتر وقتها من در رزیم بورم و همه میگفتن بس که تو حساب و کتاب خوردنت رو میکنی و حساسی اینجوری و در صمن قرص هم که میخوری بدتر باعث چاقی تو شدن ولی من ته دلم هیچ وقت اینا رو دلیل خودم برای چاقی تلقی نمیکردم هر چند که زیاد شنیده بودم از اطرافیانم وحسابی برای من به صورت یه فرمول در اومده بودن ولی خیلی در تلاطم بودم حتی این اواخر زیاد با بقیه حرف میزدم که چرا چیز ی نمیخورم و لی همش در حال اضافه وزنم بعضیا میگفتن باید ورزشت رو عوص کنی سوخت و سازت پایین و دارو میخوری و زایمان داشتی و طبیعیه و … کلی از این حرفها که باعث شده بود من کلی دلیل برای چاقی خودم داشته باشم که من چاقم چون
اشتهام زیاده
کم کاری تیرویید دارم
داروی هورمونی استفاده میکنم
سوخت و سازم پایین
بدنم عادت کرده به این فعالیت ها باید فعالیت ورزشیم رو بالا ببرم
و همش پیش دکتر تغدیه میرفتم و این اواخر سفارش کرد هفته ای دو بار خودت رو وزن کن و اگه دیدی رفتی بالا حتما فلان رزیم رو بگیر منم همین کار رو میکررم و داخل باشگاه ورزشهای خیلی سنگین میکردم تو باد و بارون و خاک حتما باید میرفتم که بگم دارم تلاش میکنم برای لاعری ولی برعکس شده بود همچنان در حال افزایش بودم تا جایی که از ۵۹ کیلو دکتر تغذیه رسیدم به ۷۲ کیلو و خیلی حال بدی داشتم نمیدونستم دیگه چیکار کنم و این اواخر میگفتم دیگه هر کاری باشه که دارم انجام میدهم هر چی شد شد من که هم رزیم دارم هم ورزش چیکار کنم دیگه و بماند وقتی روی ترازو میرفتم و افزایش وزنم رو میدیدم چقدر زجر و ناراحتی میکشیدم و حال بد و هیچ فایده ای برام نداشت تا این اواخر حدود یه سال پیش با سایت استاد اشنا شدم و در مسیر درست قرار گرفتم و حالا هیچ دلیلی برای چاقی خودم نمیبینم و هیچ عامل بیرونی من رو نمیتونه چاق کنه فقط و فقط خودم میتونم جسم خودم رو اون جور که میخوام خلق کنم نه باشگاه و ورزش و نه دکتر تغذیه و نه هیچ روشی نمیتونه من رو به هدفم که لاعری ۵۹ کیلو هست برسونه و تا حد زیادی هم موفق بودم و انشاا… به وزن دلخواهم خواهم رسید
اینم داستان چاقی من و دلیل های چاقی من که گفتم
به امید متناسب شدن همه ی چاقها
باسلام وخدا قوت به همگی خیییلی خوشحالم که اینجا هستم وخدا را شاکرم که منو خیییلی اتفاقی به اینجا هدایت کرد40ساله هستم وتا الان هر کاری بگین برای لاغری انجام دادم از رژیمهای مختلف بگیر تا ورزش وطب سوزنی وخوردن قرص و سه سال پیش هم بای پس معده کردم تا الان حدود40 کیلو کم کردم ولی حدود دوماهه حس میکنم دارم روند افزایش وزن پیدا میکنم واین باعث ترس و نگرانی من شده چون اصلا دلم نمیخواد دوباره به وزن قبل برگردم الان اینجا هستم تا مشکل را خود را اساسی وبرای همیشه حل کنم امیدوارم خدا کمک کنه وبتونم واما مواردی که باعث چاقی من بوده ژنتیک-بی تحرکی-ریزه خواری-عصبی بودن-زایمان-شاغل بودن -فرصت نداشتن برای خود خودم-ازبچگی تپل بودم-علاقه زیاد به خوردن نان-زمان درستی برای غذا خوذدن ندارم هروقتی شد غذا میخورم مثلا ساغت 5 عصر ناهار 12 شب شام …به امید تناسب اندام همیشگی
ندا هستم ۴۰ ساله من هم مثل خیلی از دوستان دلایل مختلف یا بهتر بگم بهانه های مختلفی داشتم مثل کم کاری تیرویید بالا رفتن سن زایمان کم تحرکی ژنتیک پرخوری عصبی گوارش ضعیف و …ولی از پارسال به طور اتفاقی با یک دوره جذب اشنا شدم اونجا خیلی چیزا یاد گرفتم مهمترینش این بود که ریشه مشکلات ما در ترس است نرس از چاق شدن شکست خوردن تمسخر شدن و… و این ترس نیروهای منفی رو به سمت ما میکشه من درزمینه های دیگه ای جذب های خوبی داشتم ولی کاهش وزن نه چون مقاومت ذهنی و بهانه تراشی هایم ادامه داشت با نوشتن این این چند سطر شروع دوباره ای رقم میزنم دیگه هیچ بهانه و عذری رو قبول نمیکنم و به ذهنم اجازه نمیدم دنبال دلیل بگرده امیدوارم با شروع دوره حال بهتری نسبت به قبل داشته باشم🌹🌹🌹
سلام
دیدگاه دوستان رو خوندم خیلی خوب توضیح دادن
من از ده سالگی تپل بودم نه چاق وکلا زیاد بخور نیستم اما دوست دارم تست کنم وشکلات وهرچیزی که به شکلات ختم میشه رو عاشقشم وباکلی لذت میخورم تاقبل ازدواجم فقط 5 کیلو اضاف داشتم اما الان 10 کیلو اما باکمی اراده زود وزن کم میکنم اما زود خسته میشم وچون استرس زیاد دارم بخاطر اینکه هنوز نی نی دار نشدم دوباره به سراغ شکلات وکم تحرکی سوغ داده شدم
واگه نخورم شوهرم برام میاره میگه بخور من بخاطر تو اوردم یا التماس میکنه باش همغذابشم حتی اگه گرسنه نیستم میگه تازه خیلی خوش هیکلی
تازه بعد از خوردن احساس بدی بهم دست میده وخودمو سرزنش میکنم
اما الان این اولین قدم متفاوت من وحتما موفق میشم چون میدونم کنترل ذهن کلید یک زندگی زیبا وموفق هست
یاعلی
بنام اللّه مهربانم😍
.
💢جلسه اول لاغری با ذهن💢
.
📌چه چیزی باعث چاق شدن من شده است؟
📌واقعا چرا من چاق شدم؟
📌من از چه سنی چاق شدم؟
📌اصلا چرا من چاق شدم؟
📌چه خاطراتی از چاق شدن در ذهنم موجود است؟
.
خدایا به امید تو برای لاغری با ذهنم
چاقی؟؟
اکثر افراد چاق ازین کلمه نفرت دارند و حس خوبی بهش ندارند و دوست ندارند از کسی این جمله
( تو چاق هستی!) را بشنوند مثل من
واقعا سخت است
آدم چاق اعتماد به نفس نداره
آدم چاق ضعیف و ناتوانه
آدم چاق تنبله
آدم چاق بی انگیزه هستش
آدم چاق عصبیه
آدم چاق فقط ادعا داره
آدم چاق خودشو دوست نداره
و…
حالا بریم سراغ اینکه چرا من ( میلاد آمای )چاق شدم؟از کجا؟از چه سنی؟چه خاطراتی دارم؟
✍
یادمه وقتی کودک بودم همیشه در خانواده بهم میگفتند که تو تُپل هستی و از نوزادی هم تپل بودی و همیشه میگفتند تو این شکمتو از نوزادی به همراه خودت داری و من این را آرام آرام باور کردم و با اینکه در دوران ابتدایی و راهنمایی اصلا چاق نبودم و بسیار اندامم عالی بود
تا زمانی که وارد دوران بلوغ و دبیرستان شدم و با ازدواج خواهرم وقتی شوهر خواهرم وارد خانواده ما شد،بسیار چاق بود و شکم داشت و همیشه این کلمه فیل و فنجون که وِرد زبان خانواده شده بود که شوهر خواهرم بسیار چاق است را میگفتند و منم میشنیدم و هی تکرار میکردم و ناخودآگاه توجه میکردم و میگفتم:
چقد چاقه!
چقد میخوره!
نترکه یه وقت!😐😅
و همیشه در خانه ما سر این چاقی این آدم بحث بود و صحبت میکردیم امان از اینکه بدانم دارم ضمیرناخودآگاه خودم را به سمت چاقی برنامه ریزی میکنم و به یجایی رسیدم دیدم که شکمم زیاد اومده جلو و از خودم جلو تر راه میره 😅
و غذا خوردن شده بود برام لذت بخش و هی میخوردیم منم شده بودم مثل شوهر خواهرم و میرفتیم میخوردیم و سر سفره غذا انگار مسابقه بود و بعد یه مدت دیدم لباس هام برام تنگ شده و اندازه ام نیس
و دیگر نمیتوانم لباس دلخواه خودمو بخرم و بپوشم و ازینکه برم تو اتاق پُرو بگم یه سایز بزرگتر لطفا!😢😡
خیلی اعصابم خرد میشد و ناراحت بودم و رو آوردم به دمنوش های گیاهی و ورزش و باشگاه و میدیم نمیتونم بِدَوَم خیلی بهم میرختم ، بعد یه مدت دیدم نه نمیشه و همیشه مورد تمسخر افراد قرار میگرفتم که بهم میگفتن تو چاقی و حال بهم زنی و احساس عدم اعتماد به نفس بهم دست میداد و همیشه خودمو در جمع دور نگه میداشتم و میگفتم نمیام و خجالت میکشیدم برم داخل جمع دوستان وقتی اندام آنها را میدیدم که لاغر اندام هستند و بسیار هیکل خوبی دارند همیشه بهشون غبطه میخوردم تا جایی که دیگه گفتم ول کن بابا من همینی که هستم خودمو دوست دارم و به خدا گفتم خدایا من میخوام لاغر اندام باشم منو هدایت کن و بهم بگوووو و اصلا نمیدونم چی شد که خدا منو گذاشت تو این سایت تناسب فکری
***********
مهم ترین دلیل چاقی فقط لذت خوردنش هست و باید ازین خوردن ما فرار کنیم و رنج ببریم و باید برنامه ذهنی رنج و لذتش را تغییر بدیم ،همین!
***********
خداروشکر که اینا رو نوشتم چون بهم قدرت میده💪💪
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
من همین جا در بین شما دوستان عزیزم به خودم یه تعهد غیر قابل مذاکره میدم
عالِم با عمل باشم نه عالِم بی عمل که فقط حرف بزنه و ایمانی که عمل نیاورد فقط و فقط حرف مُفت است👌👌
من با همین فایل های رایگان سایت تناسب فکری بدون رژیم گرفتن ❌و ورزش کردن❌ و عواملی بیرونی ❌خودمو لاغر میکنم و بعد از نتیجه گرفتن با همین فایل ها ، به سراغ محصولات استاد میروم و برنامه ریزی ذهنمو آمادهِ لاغری و سلامت جسمانی تا آخر عمرم میکنم و همیشه خوش اندام باقی میمونم👌👌
چون در ذهنم همیشه لاغری خودمو تجسم میکنم و میبینمش که کاملا لباس های شیک و اندامی در تن دارم و پوشیدم😍😍😍
میلاد آمای
❤️
خیلی ممنونم از شما استاد و دوستان عزیزم که کامنت من را مطالعه کردید واقعا گنجی در این کامنت بچه ها نهفته هستش که باید همیشه خوندش و توجه خودمون رو به سمت لاغری ببریم .
خدایا شکرتتت🙏
با سلام..
من هشت نه ساله چاقم
خیلی ب خوردن کاکائو علاقه دارم و ب شام خوردن هم همینطور،،خیلی زود زود غذا میخورم و تا نترکم بلند نمیشم،بعد خوردن پشیمون میشم ولی نمیتونم کنترل کنم ولی ی هفته ای هس با استاد اشنا شذم و وضعیتم خیلی بهتر شده کاکائو و پفک و این چیزا رو یاد گرفتم نخورم در کل نه گفتن برای غذا خوردن ک خیلی دشوار بوذ برام الان یادگرفتم و بدون وسوسه نه رو میگم ان شاءالله ک همینطوری اشتیاق ب لاغریم بیشتر و بیشتر بشه تا تلاشو ب اندازه هدفم برسه و ب ارزوم برسم
ان شاءالله همه ما موفق خواهیم شد ب خدا ایمان دارم
…
سلام به دوست خوبمون میلادآمای خیلی تبریک به شما و خودم که با احساس مسیولیت به خودمون الان در اینجا هستیم ومی خوایم در مسبری درست که استادی از جنس نور و فرشته ها برامون علامتگذاری کرده تابدون ترس از اشتباهکاری و بااطمینان جلو بریم تابالاخره به هدفمون کهتناسب اندام هستش برسیم
من شهربانو ۵۳ ساله از ۱۷ تیر همین امسال با این سایت آشنا شدم و در حقیقت هدایت الهی شدم ومطمینم رسالتی روخداوند بر دوشم نهاده چون آدم چاق دور و برم کم نیست که یا خبر از این روش برای لاغری ندارن یا اصلا روش ذهنی برای لاغر شدن رو نمی تونن باور کنن و همچنان با مسایل چاقی درگیرن و رنج می برن رسالت من اینه که اینقدر توی اینمسیر جلوبرم وتمرین کنم وذهنمو درگیر کنم تا بالاخره لاغری رو یادبگیره ومنولاغرکنه تا منم بتونم اوناروبه این سمت هدایت کنم و این می تونه یک لذتی بی حدبه من بده ودلممی خواد این لذت رو تجربه کنم
می تونم بگم از این ۴ ماه آشناییم با این سایت دو ماهش کاملا مشغول بودم به نوشتن و خواندن و تمرین بقیه اش به هدر رفته به دلایل مختلف مث مسافرت مهمانداری و یا چیزای دیگه
به هر صورت در حقیقت دو ماهه دارم تمرین می کنم وقتی توی آینه قدی خودمو می بینم با لباسای چسبون می بینم خیلی تفاوتی نکردم و همچنان شکم و پهلوم توی ذوقم می زنه و به فکر میرم
امااگه خودمو توآینه نبینم تصورم اینه لاغر شدم ومهم اینه احساس سبک شدن دارم ومیدونم که این تصویرو این احساس و فکراز جوانه های لاغریه بذری که ۴ ماه قبل در ضمیرم کاشتم وجوانه زده و این خودش هم جای خوشحالی داره همشکرگذاری خدایا ازت ممنونم که منو به این سایت هدایت کردی و تا این حدجلو آوردی می دونمکه تا انتهای مسیر دستم در دست توست و منو رهانمی کنی .
منمتن شماروخوندم یکسوال برامپیش اومدراجع به اون قسمت که نوشتی اهرم رنج و لذت رودر مورد خوردن به کار بگیریم
اینو قبول دارم ولی چطوری میشه از خوردن لذت نبرد و از کم خوردن و گرسنگی کشیدن رنج کشیدد
تا بوده و بوده خوردن برای انسان لذت بخش بوده چرا ما بایداز اون لذت نبریم ؟ این امکان نداره مگه لاغرها ازخوردن بدشون می آد که ما بخوایم از لذت غذا در رنج خودخواسته قرار بگیریم
من بعد از دو ماه تلاش و تمرین به این نتیجه رسیدم که رمزچاق شدن ما اصلا غذا و نوع و مقدارش نیست که حالا بخوایم از لذتش صرف نظر کنیم اصلا مگه میشه از نعمت خدا بدمون بیاد و مثلا موقع صرف غذا به خودمون بگیم این ززهرماره کم بخور یا نخور مگه میشه اصلا نمی تونم اینو بپذیرم
غذا خوردن یه کار فیزیکیه برای بدن منبع اانرژیه برای اعمال حیاتی بدن وزنده موندن وحتی می تونه به عنوان ماده چربی سوز تلقی بشه و با همچین دیدی اونومصرف کنیم و با این فکر با لذت اونونوش جان کنیم فقط باید از نظرذهنی به جایی برسیم که اتوماتیک به کم خوردن برسیم اگر تا به حال با آموزش غلط به ذهنمون غذا رو به عنوان یه چاق کننده معرفی کردیم و اونم نا آگاهانه برای چاقی برنامه ریزی کردیم وادارمون کرده زیادتر ازمعمول و زیادتر از نیازواقعی بدنمون مصرف کنیم حالا ا ز این به بعد با آوردن دلیل و برهان و نمونه بهش یاد بدیم که غذا چاق کننده که نیست هیچ چربی سوزم هست اینجوری تا حد زیادی از شر چاقی رها میشیم و این بهانه ارو از دست ذهن می گیریم
امیدوارم استاد عزیز در این موردنظرشونو بفرستن ….
ممنون که نظر منو مطالعه کردید من الله توفیق ۲۹ آذر ۱۳۹۹
دوستان سلام استاد گرامی سلام
اینجا الانمزاحم وقتتون شدم یکجمله ای رو در جوابیه که برای دوست عزیزم میلادآمای نوشتم تصحیح کنم
اون قسمت که نوشتم چگونه اهرم رنج و لذت رو در مورد لذت خوردن و رنج نخوردن اعمال کنیم چطوری میشه جای اینهارو با میل و رغبت عوض کنیم
اصلا مگر غذا و نوع و مقدارش ارتباطی با چاقی داره که بخوایم لذت خوردن رو با رنج بردن از اون عوض کنیم و یا بخوایم رنج محدودیت و کم خوردن رو به لذت از اون تبدیل کنیم….
من خیلی دلم می خواد مقوله ی غذا رو از روش ذهنی با لاغری حذف کنم و دیگه برام مهمنباشه و بهش فکر هم نکنم
چون به عینه دارم می بینم لاغرهارو کهچطوری غذا می خورن و چه دیدگاهی به مواد غذایی دارن اونا غذا رو مثل ما دوست دارن ولی نه هر غذایی
اونا در موقع گرسنگی واقعی غذا می خورن نه موقع هر احساس وموقعیت دیگه ای
اونا زودتر از ما چاقها سیر میشن و دیگه نمی خورن
اونا به هیچ وجه با دید چاق کنندگی به غذا نگاه نمی کنن
اونا ترس از خوردن ندارن
اونا هر چی کهمیلشون باشه می خورن و هیچوقت غذاشونو وزن و جدا نمی کنن نگران اینکه بیشتر بخورن نیستن
اونا هر وقت گرسنه میشن غذا می خورن نه لزوما سر یکساعت خاص
اونا دایم نگران عدد روی وزنه نیستن و اصلا سال تا سال خودشونو وزن نمی کنن
جان کلاماینکه سبستم ناخودآگاه غذاییشون روی در جه ای تنظیم شده که اتوماتیک وار بدون برنامه ریزی قبلی از طرف ذهن خودآگاه فرمان ایست از غذا خوردن می ده چون ذهن اونا تشخیص می ده چه مقدار نیاز واقعیه
همه اینا که خدمتتون عرض کردم فرمولهای لاغریه …..که اگه خلاف حالتها و تفکرات این فرمولها در ما دیده میشه یعنی هنوز در مسیر چاقتر شدن هستیم
فرمولهای طلایی کهما با آموزش صحیح باید جایگزین فرمولهای چاقی کنیم که یکی از مهمترین فرمولهای چاقی ترس از خوردنه چون غذا رو مسبب اضافه وزنمون می دونیم
این فرمولهای طلایی با زور و اجبار
به ذهن دیکته نمیشن باید مث لباسی که باید به تن بشینه تا دلت بخواد اونو با رغبت بپوشی باید به ذهن بشینه تا لاغری در سطح فیزیک بدن استارت بخوره ومجوز لاغری داده بشه
اینم وقتی اتفاق میفته که ذهن لاغر شده باشه لاغر شدن رو یاد گرفته باشه ….. با تشکر اول آذر ۱۳۹۹
سلام به استاد و دوستان عزیز
من 26 سالمه و 55 کیلو وزن دارم.
من تا اول راهنمایی فردی متناسب بودم چون از کودکی تا اول راهنمایی اکثر اوقاتم توی باغ سپری میشد و با خواهرها و برادرهام مشغول کار کشاورزی توی باغ بودیم و فعالیت زیادی داشتیم، فعالیت هایی مثل انار چیدن، بادوم چیدن، گردو چیدن، لوبیا چیدن، سبزی چیدن، خیار چیدن، گوجه چیدن، کدو چیدن، بادمجون چیدن، فلفل چیدن و …
با توجه به اینکه ما توی باغ خودمون کلی میوه و سبزی و حبوبات و مغز ها داشتیم، تقریبا خودکفا بودیم و از محصولات خودمون برای خوردن استفاده میکردیم و خیلی نیاز به تهیه مواد از بیرون نداشتیم.
اما رفته رفته که چشمه ها خشک شد و باغ ها به سمت خشکسالی رفتن، از فعالیت من هم توی باغ کاسته شد و بیشتر اوقات من در منزل و مدرسه سپری میشد که نیاز به تحرک آنچنانی نداشت.
و این نقطه شروعی برای اضافه وزن من بود.
به همین دلیل من یکی از علت های اضافه وزن خودم رو خونه نشینی و تحرک نداشتن میدونم چون قبلا توی باغ خیلی فعالیت داشتم و متناسب بودم.
علت دیگه اضافه وزن من، استفاده کردن از فست فود به جای غذاهای سالم بود. چون قبلا از محصولات خودمون استفاده میکردیم و بعد که خونه نشین شدیم استفاده از فست فودها افزایش یافت.
(البته این دو علت، در مورد کل اعضای خانواده من صدق میکنه. چون همه تا قبل از خشکسالی و خونه نشینی متناسب بودن ولی بعد که خشکسالی شد هم از فعالیت مون کم شد و هم به غذاهای ناسالم رو آوردیم).
علت دیگه اضافه وزن من، صبحانه نخوردن بود. عادت داشتم که بدون صبحانه به مدرسه میرفتم. اما ظهر که از مدرسه برمیگشتم وعده ناهار رو خیلی زیاد میخوردم و تکرار این رفتار اشتباه به مرور من رو به سمت اضافه وزن برد.
به نظرم علت اضافه وزنم همین 3 تا مورد باشه.
چون من خانواده چاق نداشتم که بگم اضافه وزنم ارثیه، بیماری خاصی هم نداشتم که بگم اضافه وزنم به خاطر مصرف دارو هست. ازدواج هم نکردم که اضافه وزنم رو مربوط به ازدواج بدونم.
سلام من مطالبمو خیلی وقته گذاشتم ولی هیچکس جوابمو نداده میشه خواهش کنم استادمنوراهنمایی کنید
سلام دوست عزیز
پاسخ سوالات شما در طی مسیر آموزشی است
ادامه بدید به پاسخ سوالاتت میرسی
سلام برهمگی و استاذ عزیز
من حدود هفت هشت ماهه با این سایت اشناشدم و بارها رژیم گرفتم تمریناتم به خوبی انجام دادم ولی فقط یک هفته دوام اوردم نمیدونم علتش چیه درضمن خیلی علاقه به خوردن شیرینی دارم میشه خواهش کنم منو راهنمایی کنید یا دوستانی که شرایط من داشتن ولی موفق شدن منو با تجربشون آشنا کنند.
ممنون
دوست عزیز سلام
متن کوتاه شمارو خوندم تعجب کردم از اینکه نوشتی چند ماهی هست که با سایت تناسب فکری آشنا شدی و داری تمریناتشو انجام می دی
منظورت از اینکه نوشتی بارها در طی دوره آشناییت با سایت رژیم گرفتی و تمرین انجام دادی چیه ؟
مگه ما هدفمون از عضویت در این سایت و انجام تمرین این نیست که بدون رژیمو ورزش به تناسب برسیم ؟
حتما پاسخ بنده ارو بفرستید تا متوجه بشم از اشتباه دراومدی ممنون شهربانو اواخر شهریور ۱۳۹۹
جالب به نظر میادمیدونم که ذهن آدمی واقعا شگفت انگیزه من خیلی ریز نقش بودم تا۱۹سالگی اندامم متناسب بود چون به من میگفتن اگه چاق بشی بزرگتر وپخته تر به نظر میای ناخودآگاه چاقی شروع شدکم تحرکتر شدم سوخت و ساز بدنم کمتر شد حالا نمی خواهم چاق باشم من ریزه خوار نیستم سه وعده غذا می خورم همون غذاهایی که همیشه میخوردم من نبایدچاق باشم من موفق میشم دیگه بسه باید همه چی درست شه
سلام من27 هستم واز سن 10سالگی شروع به اضافه وزن کردم دروان مدرسه کلاس دوم لاغر بودم بعد شروع به اضافه وزن کردم فکر میکردم ارثی وصبح ها صبحونه نمیخورد از وقتی که یادم میاد تو رژیم بودم وبعد که ازدواج کردم وزنم خوب بود وتوخونه ورزش میکردم رژیم تا اینکه باردارشدم وزنم شد 95کلیو گرم وسرزنش دیگران خانواده که چرا اینقد چاق شدی من فکرمیکردم چاقم به خاطر قرصهاوبعد تصمیم گرفتم به دکتر رژیم غذای ورژیم برایم گذاشت من 9 کلیو کم کردم وبعداون میرفتم چون ترس از چاقی داشتم اون دفعه وزنم استپ کرد حرص ولع خوردن که نمیتونستم غذا های که دوست دارم مصرف کنم بعد رفتم باشگاه وهم زمان دوورزش میکردم کم کردم تااین که خدامن هدایت کردبه لاغری با ذهن والان دوم بارمه که فایلهارو گوش میدم خلیی به آرامش رسیدم سبک شدم خداروشکر گذارم که من هدایت کرد ذهن قدرتمند هست ومیتونم به اندام دلخوهیمون برسیم به مرور ممنونم استا عزیز.
خداوند را بینهایت سپاسگزارم.
خانمی هستم 25 ساله با قد 160 وزن84 البته وزن دومآه پیشم 94 بود که دارم رژیم میگیرم و دم نوش نیوشا میخورم…من زیادهم چاق و لاغر شدم همه ی رژیم ها رو امتحان کردم رژیم سه روزه سیب زمینیبا که چهار کیلو کم میکنیم.رژیم جنرال موتوز.کاندایی..رژیم اش آبغوره..رژیم پروتین خوری انواع کرم های لاغری خلاصه بگم از سن نوجوانی چاقی من شروع شدزمانی که فقط درس میخوندم و استراحت می کردم هیچ فعالیتی نداشتم غذاهای چرب و انواعتجارت شیرینی جات چون دلم هوسرا میکرد..بعدم ازدواج دوتابچه پشت سر هم.وزنم حتی به 104 کیلو رسیده
دلایل چاقیم هم خواب زیادمی..لنگ ظهر بیدار شدن.غذا ی زیادرژیم خوردنو.شام ساعت 12-خوردن
فعالیت صفر.
مشکلات چاقی هم، زانو درد.کمردرد.اندامی زشتو..لباسهای نامتاسبهم که هیچی سایزمنیست
فیلن باز نمیشود
از مرورگر فایرفاکس استفاده کنید به راحتی نمایش و دانلود می شود
سلام من 45 سالمه و همیشه در وزن ثابت بودم چند وقتی هست که وزنم داره زیاد میشه و من میخوام تا خیلی بالا نرفته جلوش رو بگیرم.
دلایل چاق شدنم از این قراره : علاقه زیاد و خوردن فست فود با اینکه شاید یک چهارم آن را بخورم، علاقه زیاد به غذا خوردن، خوردن کاکائو و چیزهای شیرین با چای، اگر چیز خوردنی ببینم حتی اگر سیر باشم باز هم میخواهم بخورم و فرمان ایست در خوردن ندارم، با اینکه سیر هستم اگر غذا حاضر شده باشد کامل غذا میخورم، معمولا بیشتر از 6 قاشق غذا برای خودم نمیکشم ولی وقتی تمام شد از کنار دیس یا قابلمه ریز ریز میخورم، از خواب بیدار میشوم دلم یک چیز شیرین با چایی میخواهد و همه اینها در کنار کم تحرکی من هست
ممنون از شما
99/6/10
به نام خدا و با سلام…
خانمی هستم ۳۵ ساله.ازدواج کردم و یه پسر دارم.میخوام داستان چاقی و علت های چاقی مو بگم.من از وقتی بچه بودم چاق بودم. خانواده خودم بغیر از آبجی کوچیک که شبیه بابام شده و تمام خانواده مادریم چاق هستن.بقول استاد از بچگی بهمون گفتن پس ما ژنتیکی چاق هستیم.تا حتی رسیدم به کنکور و برام در انتخاب رشته موقعیت کار پیش اومد ولی چون یه دختر ۱۸ ساله هفتاد کیلویی بودم اون کار رو از دست دادم.اولین رژیم عمرم رو این موقع گرفتمو ده کیلو زیر نظر دکتر کم کردم.ولی باز بعد مدتی برگشتم به وزن قبلی.دانشگاه سر کار همش اعتماد به نفس پاییتی داشتم.مخصوصا در برخورد با آقایون. خجالت میکشیدم. تا سال ۹۰ که دوباره قرص خریدم از اینترنت وگفتم یا میمیرم یا لاغر میشم و خوردم و بازم طی سه ماه ۱۳ ،کیلوکم کردم.خیلی خوب و سبک شده بودم.البته دو سال همنگه داشتماولی بازم بعد عقد و ازدواجم برگشت. دیگه یک سال بعد وقتی پسرم دنیا اومد و کم کاری تیرویید هم گرفتم که افتضاح شدم.خیلی چاق شدم .توی دهماه اول بعد زایمان بودم که یه رژیم شیر خرما از اینترنت گرفتمو طی دو هفته ۶ کیلوو طی سه ماه بازم ۱۳ ,کیلوکم کردم و یه سال خوب لودم باز تو این کرونا و استرس شغلی و اینا ده کیلو زیاد کردم .طوری که از خودم بدم میاد و همش به خدا گله میکردم که چر.دوباره رژیم شیر بگیر. روزها تردمیل بزن غذا گنجشکی بخور.لقمه همو میشمردم .ولی در حد یکی دو کیلو کم میشم و سریع با یه روز معمولی خوردن چاق میشم. با خودم میگفتم تا کی اینطوری باید باشم.یعنی چاقی سرنوشت منه.باید بپذیرمش. افسرده و ناراحت بودم تا…تا اینکه خدا چند روزه پیش شما رو به من نشون داد. تازه دارم فایلاتونو میخونم. شاید یه کمی ذهنم داره مقاومت میکنه ولی تو دلم نوری روشن شده و به امید خدا شگفتی ساز بعدیتون منم…دلایل چاقی من…
ارثی و ژنتیکی_تحرک کم_ استرس فراوان از نوجوانی تا الان_کم کاری تیرویید _ متابولیسم پایین_دا؛م فکر کردن به چاقی و اینکه چی بخورمو چقد بخورم_ذهن ناآرام و اضطراب درونی_ دور شدن از خدا_ بخاطر کرونا و درگیری شغلی گاهی وسواس شستشو میشم_ فشار کار در منزل و بیرون و دست تنها بودن_ خواب ناکافی بخاطر داشتن بچه کوچیک و شب بیداری سر کار_ علاقه به شیرینی با چایی عصرونه_پرخوری عصبی و احساسی یعنی خوردن موقع شنیدن خبر بد یا خوب _و اینکه همش تو موقعیت دوستان و هیجان یادم میره رژیمم
سلام
من خوشحالم که خودم این سایتو پیدا کردم و کسی بهم معرفیش نکرد، و دقیقا همونطوری که خودتون گفتین دیگه خسته شده بودم و دلم میخواست هر چی میخوام بخورم و چاق نشم و اسم رژیم هم که میومد استرس میگرفتم که دوباره قراره یه برنامه غذایی پر از محدودیت رو شروع کنم و بیشتر استرسم هم سر این بود که مامانم بهم بگه تو که هر کار بکنی نمیتونی با این روشا لاغر شی و بیشتر از ایگوی خودم بهم انرژی منفی میداد ، خلاصه که من همین الانم پر از شک و تردیدم میگم نکنه من موفق نشم، نکنه تا آخر عمرم تو همین وزن بمونم و هیچ وقت نتونم بدون عذاب وجدان غذاهای خوش مزه بخورم نکنه این روش لاغری با ذهن هم بره تو کالکشن کارهایی که کردم تا لاغر بشم و نشدم:( الانم دارم با تموم فکرای محدود کننده ی توی ذهنم میجنگم و این متنو مینویسم…
دلایل چاقی من :
من دوم دبستان بودم و چون مادر و پدرم کارمند بودن توی یه مدرسه ای ثبت نام کردم که میشد تا عصر بمونیم و ناهار بخوریم ، و من ناهارای چرب و خوشمزه اونجا رو میخوردم و هر روز منی که مادرم تا اون موقع همیشه با یه بشقاب غذا دنبالم بود تا یکم غذا بخورم ، داشتم روز به روز چاقتر میشدم. اولاش همه داشتن ذوق میکردن ولی کم کم که به خودم اومدم دیدم هم سنی هام دارن مسخرم میکنن و خیلی ها چون لاغر نبودم باهام تو مدرسه دوست نمیشدن و من خیلی تو اون دوران روی وزنم حساس شده بودم و دلم نمی خواست به کسی بگم چند کیلوئم و تو فامیل هم همیشه یه عده بودن که تا منو میدیدن همش القابی مثه تپل و خپل و ازین قبیل میدادن و من واقعا نفرت داشتم ازین حرفا و همش تو ذهنم داشتم با خودم فکر میکردم که اگه دفعه بعد اون فامیلا رو دیدم چطوری جوابشونو بدم و واسم دغدغه شده بود.
حالا هم این حرفا رو گفتم اما بعد از خوندن کتاب محدودیت صفر متوجه شدم که هر چیزی که توی زندگیم اتفاق میوفته به خاطر برنامه و دیتاهای ذهنیه و اگه اون برنامه از بین بره ، ما لاغر میشیم ، خوشبخت میشیم و وقتی با این سایت و آقای استاد:) آشنا شدم و فهمیدم با از بین بردن این برنامه ها قراره لاغر بشم با تموم موانع ذهنی که دارم ادامه میدم و به روند کار ایمان دارم
به امید روزی که همه تاریکی ها از بین بره ، ممنون که نور رو به دنیای چاق ها میتابونید🌟
به نام او
با سلام به استاد عزیز و مهربان و همچنین به تمام عزیزانی که در این مسیر قرار گرفتن
من دختری هستم در سن ۳۳ سالگی با قد ۱۶۷ و وزن ۶۷
که از طریق یکی از دوستانی که در این مسیر لاغر شدن آشنا شدم ، امیدوارم که من هم به اون نتیجه مطلوبی که دلم میخواد برسم.
عزیزان علت چاقی من از بی تحرکی ، بیماری و مصرف داروها ، مصرف دستگاه اکسیژن، هستش، و یکی دیگه از دلایل چاقی از سالی شروع شد که من خیلی لاغر بودم در وزن ۳۶ کیلو که هرکسی بهم میگفت چقد لاغری و خودمم زیاد از لاغری خودم خوشم نمیومد تا اینکه من توی ذهنم به چاق شدن فکر میکردم و به همین خاطر به باشگاه بدنسازی رفتم و چهارسال پست سرهم ورزش کردم و بت دستگاههای عضله ساز تمرین کردم و غذاهای پر کالری خوردم و هی به وزنم اضافه شد یعنی توی این چهارسال من ۱۰ کیلو اضافه کردم ، تا اینکه مریض شدم و کم تحرک و بدنم به خاطر مشکل ریه ورم کرد و من تحت درمان قرار گرفتم دارو مصرف میکردم به وزنم هم اضافه شد و بعد از بهبودی ورم بدنم کشیده شد ولی متاسفانه دور شکم همچنان گرد و قلمه باقی موند و دور وریام دوست و آشنا و غریبه خیلی روی اعصابم میرفتن و میرن که ای وای چقد چاق شدی ای وای چقد شکمت بزرگ شده آخی حامله هستی ، و همین حرفا ذهن منا خیلی بهم ریختن و که خیلی مواقع من کم میاوردم و میزدم زیر گریه ، و همش دنبال راه و چاره می گشتم برا لاغر شدنم تا اینکه خداروشکر با مسیر لاغری با ذهن آشنا شدم و چقد خدا را شاکرم که بهم کمک کرد تا بیام توی این مسیر و چقد انگیزه پیدا کردم برا لاغری و چقد هم امید دارم به لاغر شدن ، اینقدر خوشحالم که فقط میخوام همین جور هرچی برا لاغر شدنم به ذهنم میاد براتون بنویسم ، ولی حیف که خیلی نوشتم طولانی میشه و وقت شما عزیزای گل هم گرفته میشه ،
مچکر از اینکه دیدگاه من را هم میخونین،
پس باهم پیش به سوی لاغر شدن بدون بازگشت چاقی
استاد عزیز عاشقتم بخاطر مسیری که ما را باهاش آشنا کردین
💖💖💖💖💖 شب همگی خوش
۳شهریور ۱۳۹۹ ، ساعت ۱ و ۲۵ دقیقه بامداد
سلام به سروران گرامی و استاده بی نظیرم امشب پارت سوم از دلایل چاقی خودمو عرض می کنم خدمتتون مهمترین دلایلم در این قسمت هست که می فرستم .
اول از همه بگم که چطوری به این سایت هدایت شدم .
خیلی عجیب و شگفت بود و هیچوقت فراموش نمی کنم سحرگاه ۱۷ تیر ۱۳۹۹ از خواب پریدم و بلافاصله گوشیمو برداشتم رفتم گوگل سرچ کردم لاغری با قوانین متافیزیک
که به این سایت برخوردم وتحول من آغاز شد …
نا امیدی هام به امید بدل شد .و نور امید در قلبم تابیدن گرفت …. از خداوند یک راه آسون برای کاهش وزنم خواسته بودم و برای این خواسته انرژی درمانی و مراقبه انجام داده بودم ولی عجیب محقق شد که بابتش هر چقدر شکرگذاری کنم کمه .
حالا میرم سر اصل مطلب
من ۵۲ ساله با قد ۱۵۰ و وزن ۷۸
تا ۳۰ سالگی کاملا لاغر و متناسب بودم اما ۱۰ سال بود رویای چاقی داشتم
یعنی از ۲۰ سالگی به علت اشکالات اندامی بعد از زایمانه دومین فرزندم فکر می کردم که چاق شدن می تونه این اشکالاتو رفع کنه
همینطور توجه همسرم به خانوم همسایه و به رخ کشیدن هیکل چاق و توپرش رویای چاقی رو در من تقویت می کرد م
ولی تا ۱۰ سال بعد حتی نیم کیلو هم به وزنم اضاف نشد
اینجور فکر می کردم چون همسرم نداره که بیاره بریزه زیر دستم و دو تا بچه ی کوچیک دارم که پشت هم به دنیا اومدن و هر دورو هم شیر مادر دادم و تحرکم زیاد بود حرص و جوش عدم تفاهم با همسرم هم بود امکان چاق شدن وجود نداشت …
تا اینکه در سن سی سالگی از همسرم جدا شدم و دوره ی جدیدی شروع شد کهکاملا متفاوت بود برام
۳۳ سالم بود که ازدواج مجدد کردم ایشون مرد خوبی بود پول کافی بهم می داد اجازه داد برای دو فرزندم که حضانتشون بامن بود کار کنم و سختگیری نکرد هم شرایط خورد و خوراکم خیلی خوب شد هم از حرص وجوش خبری نبود و کار و استقلال مالی روحیه خوبی بهمداده بود اینطور بود که احساس کردم دارم یواش یواش چاق میشم .و این منو خوشحال می کرد چون رویای توپول شدن داشت محقق می شد
بی حساب و کتاب حتی بیش از نیاز طبیعی از انواع خوراکی ها که به چاق کنندگی شهرت دارن می خوردم بی ملاحظه بدون ترس و این روند ادامه پیدا کرد تا در سال ۸۳ به ۷۲ رسیدم منی که وزنم تا ۶ سال پیش روی ۵۰ کیلو بود
اینجا بود که با انتقاد و سرزنش همکاران مواجه شدم و به چاق شدنم کمی حساس شدم و همینجور تفریحی رفتم سراغ کتابا و دستورالعمل های کارشناسان تغذیه و رژیم
اما هر کدومو تا دو هفته بیشتر نمی تونستم ادامه بدم و برام عذاب آور بود و این عدم موفقیت باعث از دست رفتن اعتماد بنفسم شد خودمو سرزنش می کردم که چرا نمی تونم چرا بی اراده ام و حاضر نیستم برای تناسب اندام و حفظ سلامتی وزنمو کاهش بدم ….
از سال ۸۳ تا به امسال سال ۹۹ به مدت ۱۶ ساله که می خوام وزنمو پایین تر بیارم و روی ۶۵ متوقفش کنم ولی نمیشه و نشده تازه بیشترم شده و رسیده به ۷۸ کیلو ….
حالا می فهمم که ذهنم چاقه که نمی ذاره جسمم لاغر شه .
دیگه کافیه دلیل تراشی ها برای چاقیم
متناسب شدن حق منه بدون ترس و لرز وسرزنش غذا خوردن حق منه به دلخواه زندگی کردن حق منه از روی زبانها افتادن مورد انتقاد و سرزنش همسر واقع نشدن حق منه
دیگه کافیه امید بیخودی بستن به راه حل کارشناسان تغذیه و رژیم دیگه کافیه پول دادن به مربیان باشگاهها و حسرت اندام اونارو خوردن
نیازی ندارم برای توجه و عشق همسرم اندامهای چاق داشته باشم دهها راه دیگه هست برای دراختیار داشتن قلب و فکر و توجه همسر همسری که حالا بعد از اون همه سالهایی کهمنو از توپول شدن تشویق می کرد و قربونم می رفت حالا مسخره ام کنه بگه قراره چندقلو بزایی😐😐😐
برای رفع اشکالات اندامی یک زن بعد از زایمان راههای درست و علمی از نظر زیباتر شدن هست نیازی به چاق شدن و چاق موندن ندارم
غذاها چاق کننده نیستن این منم که با ذهنیت اشتباه اونارو تبدیل به همچین ماده ای کردم
دیگه با ترس و اضطراب غذا خوردن کافیه چون حتما چاقترم می کنه
من می خوام مثل آدمای لاغر زندگی کنم مثل اونا از غذام بدون ترس لذت ببرم و شاد باشم
غذا مال ایجاد چربی اضافه و بداندامی نیست ..
این ماییم که به ذهنمون یاد دادیم که اضافه انرژی غذارو تبدیل به چربی کن چون ممکنه قحطی بشه و من بمیرم ….
انسانمتناسب خلق شده و هیچگاه قانونش ذخیره کردن چربی برای روز مبادا نبوده
تماما خودمون به بدن زیبای خدا دادیمون این برنامه های اشتباه رو دادیم حالا باید دونه به دونه حذفشون کنیم
البته وقتی دلایل چاقی خودمو لیست کردم یکی دوتا نبودن
بین سالهای ۸۰ تا ۸۳ کمک بهیار بیمارستانی در تهران بودم و زیاد شنیدم که توی غذای کارکنان و پرسنل کافور می ریزن و اینماده خیلی چاق کننده اس چون طبیعت خیلی سردی داره سردیها چاق کننده ن و بیشتر غذاهایی کهما ایرانیا می خوریم طبعش سرده و مارو چاق می کنه مث برنج که غذای اصلیمونه
دیگه از علل پایدار شدن چاقی این بود که بهم گفتن سن که از ۴۰ بگذره سوخت و ساز می آد پایین و لاغر شدن سخت تر میشه و من می دیدم که سنم از چهل گذشته پس باید منتظر چاقی بیشتر باشم چاره ای هم نداره
لعنت به این سوخت و سازه پایین ….
عامل بعدی
میگن چون دیر سیر میشی زیادتر می خوری چاق شدی تو متوجه سیر شدنت نمیشی پس ادامه می دی به خوردن
و من به دنبال چرایی ماجرا کهچرا این اتفاق برام میفته .
میگن نصف دل سیر نصفه دل گشنه دست از غذا خوردن بکش ولی من نمی تونم دچار استرس گرسنگی زودهنگام میشم حس گرسنگی حس خوبی نیست این حس سیریه که لذت بخشه و طبق قانون اهرم رنج و لذت
انسان به شکل فطری از رنج گریزان و به لذت گرایش داره
میگن به سن یایسگی داری نزدیک میشی پس رد خور نداره در معرض چاقی هستی یا اگر چاقی بدتر میشی
میگن که اهل لم دادن و استراحتی ورزش صبحگاهی نمی کنی مرتب پیاده روی نمی کنی پس چاق موندی و لاغر نمیشی
مادرم میگه استخوان بندی درشت داری و چاق متولد شدی و تو اینقدر چاق شده بودی توی شکمم که موقع زایمان و تولد تو نزدیک بود بمیرم چون بچه اولم بودی ….
خوب میگم مادره من چاق متولد شدم اما بی تناسب نبودم و بعد اون عکسایی که از ۶ سالگی به بعد دارم و می بینم اونقدر لاغر بودم …پس اینارو چی میگی
مادر میگه لاغری چیه حالا خوب می شد استخونی و نی قلیون و اسکلت بودی تو خیلی همخوب و بامزه ای فقط باید شکمتو آب کنی
خوب میگم اینم که لامصب اینقدر چربیای سفتی داره مگه به این راحتیا آب میشه و اگر موفق به رژیمچند ماهه هم بشم این آخرین جاییه که آب میشه منم که طاقت رژیم ندارم که بخوام به اینجا برسونمش
میگن خوشخواب خوشخوراک خوش خنده و بی غمی کارت شده لم دادن و استراحت خوش به حالت خوب نتیجه اش همینه کهچاق بشی و شکم بیاری
عامل مهم دیکه واسه چاقیم ترس از لاغر شدنه
اینکه اینقدر لاغر بشمکه همسرم دیگه ازم خوشش نیاد بره سمت شاخا و پلنگای اینستاگرام 😃😃
عامل بعدی چاقیم ترس از تغییر کردنه
این ترس خیلی مانع بزرگیه ….باید دید چرا از تغییر کردن می ترسم
من عاشق چای داغ قند پهلوم موقع عصر و آخر شب و قبل ظهر میگن جای قند توت خشک و خرما خشک بخور دوست ندارم نمی تونم ترککنم
میگن شام زود و سبک بخور نمی تونم
عامل مهم روحی که مانع لاغریمه عدم لیاقت و شایستگیه که به دلیل اتفاقهای دوران کودکی بارها بهم گفتن تو عرضه فلان کارو نداری و حتما هنوز در عمق ناخودآگاهم این گزاره وجود داره
عامل بعدی چاقیم مصرف گوشت مرغ به مقدار زیاده میگناین مرغا هورمونی هستن می خوریمچاق میشیم
وقتایی که وقتم آزاد میشه گرسنه هم که نباشمحتما باید بیارم یه چیزی بخورم وگرنه کلافه میشم و احساس کمبود می کنم
میگن آب کم می خوری
میگن تا دیر وقت بیداری تا دیر وقته روز می خوابی
عامل روحی بعدیم اینه که از چاقیم سود می برم واقعا خنده داره ها سود ی که می برم توجه جنس مخالف به اندامهای چاق بدنمه توجه اونا برام لذت بخشه فکر می کنم لاغر شم این توجه رو از دست می دم
ای خداااااا منچه بکنم با این حس مسخره ای که دارم اصلا به درک که دیگه بهمتوجه نمی کنن در صورت لاغر شدنم
آخه اینچه فکر مسخره ایه این همه امتیاز داره لاغری اونوقت بیای بچسبی به همچین حس بیهوده ای
بازم پای اهرم رنج و لذت وسطه
همیشه کلمه لاغری همراه شده با لاغر مردنی اسکلت نی قلیون پلنگ صورتی خشک و استخونی
اما چاقی تبدیل شد به کلمه توپول و بعد گفتن توپوله بامزه توپوله دوست داشتنی و خوش اخلاق و خوشرو و خوش خنده
میگن توپولا مهربونتر و خوش اخلاقتر و جذابترن
ولی لاغرا مث نی قلیون و خشک و بداخلاق و عبوس
خلاصه اونچه به ذهنم رسید از عواملی که نقش داشتن در چاق شدن وچاق موندنم اینا بود که نوشتم
از استاد روشن بی نهایت سپاسگزارم که می خونن و جواب می فرستن یکدنیا تشکر و ارادت خدمت شما بنده ی خوبه خدا که خداوند به شما چنین رسالتی داد
از استاد عزیزم خیلی متشکرو ممنونم که وقت گذاشتی و برام نوشتی نظر خودتو …خیلی نظرت برام ارزشمنده استاد خیلی …..البته متنی که برای جلسه اول در نظر گرفتم کمی طولانیه نتونستم در یک دیدگاه ثبتش کنم
دیشب تمام اونچه به ذهنم می رسید از چرایی چاق شدنم و چرایی ادامه دار شدنش و چرایی موفق نبودنم در کاهش وزنم
در دفترم نوشتم و می خوام امشب یا فردا در قسمت دیدگاه اونو وارد کنم .امیدوارم باز هم نظر ارزشمندتونو درباره ی نوشتم ببینم چون خیلی خوشحالم می کنه و دلگرمم می کنه برای ادامه ی مسیر
عروسم هم دچار چاقی و اضافه وزنه طی ۶ماهه گذشته با یک نوع رژیم و ورزش در خانه تونسته ۱۰ کیلو کم کنه…..خیلی خوشحاله ولی من با آگاهی امروزم می دونم به محض اینکه بخواد به خودش کمی راحتی بده دوباره ذره ذره وزنش برمی گرده
اما امشب که می آد منزلم لینک سایت شمارو براش می فرستم هر جور خودش صلاح دونست انجام بده
چون تا وقتی خودم به تناسب نرسیدم نمی تونم راجع به روش لاغری با قدرت ذهن نمی تونم هیچ مانوری بدم …
استاااااااد یک دنیااااااا تشکر از توجهتون
سلام و درود به استاد عزیزمون عطار روشن و تمام دوستانی که قدم در راه لاغر شدن با قدرت ذهن گذاشتن …
شبی که با این سایت برخوردم و از شادی اشگ شوق ریختم و با تمام وجود خدارو شکر کردم هیچوقت از یاد نخواهم برد سحرگاه ۱۷ تیر ۱۳۹۹ که واسه خودش داستانیه علیحده دقیقا امروز ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۴۳ روزه که کم و بیش با فایلها و متن های آموزشی این سایت همراه شدم و امشب اولین شبیه که برگشتم به اول دوره …….اولین فایل تصویری رو به دقت نگاه کردم صوتیشو هم گوش خواهم داد دفتر و قلم آماده کردم و تمام دلایلی که در ذهن داشتم برای چاقی خودم اینکه از چه تاریخ و سنی شروع به چاق شدن کردم و چه عواملی اونو در من نهادینه کرد
از سال ۸۲ تا به امسال خودمو به انواع روشها امتحان کردم ولی موفق نشدم که اینارو در پست بعدی توضیح خواهم داد خدمت دوستان دلایلی از چاقی خودم براتون خواهم گفت که کمتر از دوستان شنیدید و شاید به دلایل شما از چاقی خودتون ممکنه اضافه کنید تصمیم دارم نه تنها خلاصه متن هر جلسه ارو با دقت و تفکر بخونم و بنویسم بلکه از روی نوشته ی خودم با صدای خودم بخونم و ضبط کنم فایل تصویری و صوتی استاد روهم نگاه و گوش می کنم جمعا میشه پنج بار تمرین از هر جلسه و بعد نوشتن تمرین هر جلسه در قسمت دیدگاه هر جلسه نظرات دوستان رو هم مطالعهکنم واگر علتی از چاقی در نوشته هاشون دیدم که ممکنهدر چاقی منم نقش داشته باشه یادداشت و روی خنثی کردنش کار کنم
کار مهمی که قصد دارم برای گرفتننتیجه انجام بدم اینه که تک تک دلایلی که برای چاقیم و ادامه دار شدنش نوشتم همه باید دونه به دونه به شکل منطقی در ذهنم رد وخط قرمز بکشم
چون هر کدوم به تنهایی مانع تناسب اندامم خواهند بود به شکل جدی
فکر می کنم اینجوری بتونم پیشرفت خوبی داشته باشم نتیجه ای هم در این چهل و چند روز گرفتم آرامش کم شدن ترسم از غذا و احساس سبکی و تا حدودی کم شدن وزنم دارم و این برام خیلی دلگرم کننده اس و عزممو جذم کنم برای ادامه راه تا حصول نتیجه ی نهایی …….انشا الله فردا دلنوشته چاقی خودمو براتون در همین قسمت جلسه اول می فرستم با آرزوی موفقیت ثروت سلامتی و شادکامی برای استاد خوبم و همراهان گرامی فعلا شب بر همه ی شما خوش ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۲۳ و ۵۳ دقیقه
سلام
من خانومی هستم ۵۲ ساله که از سال ۷۶ مستعد چاقی شدم قبل این اتفاق از سن ۲۰ سالگی تا سی سالگی بنا به تصورات و افکار غلط دچار رویای چاقی شدم
وزنم دو کیلو زیر حد استاندارد بود یعنی خیلی لاغر تا قبل بیست سالگی دو فرزند به دنیا آوردم و به دلیل زایمان و شیر دهی دچار اشکالات اندامی شدم
شنیده ها رو باور کردم که می گفتن اگهتغذیه ات خوب بشه استراحتت بیشتر بشه غصه نخوری و خودتو بزنی به بی خیالی چاق و توپول میشی این اشکالات برطرف میشه
با شوهرم تفاهم فکری و اخلاقی نداشتیم و خیلی رابطه ی تاسف باری داشتیم دایم دعوا حرص و جوش
دو تا بچه پشت هم دنیا اومدن و گرفتاریای خاصی که داشتن ومندست تنها
این بود که به مدت ۱۰ سال حتی نیمکیلوهموزنم اضاف نشد ومنهمچنان برای زیباتر شدن اندامم و مورد توجه قرار گرفتن از سوی همسرم رویای چاق شدن داشتم
من فکر می کنم بدنم روی تناسب برنامه ریزی خدایی داشت ولی من عجیب دلم می خواست به فرمچاقی تغییرش بدم
بدنم مقاومت می کرد
ولی من به شدت حسرت چاق شدن داشتم و تصویرشو توی ذهنم می ساختم
و بالاخره این اتفاق منحوس افتاد و مقاومت بدنم شکسته شد و روند چاقی در پیش گرفت
❤به نام او که نامش آرام بخش دلهاست ❤
سلام به استاد عزیز و دوستان خوب سایت تناسب فکری
من تا 27 سالگی که رفتم دانشگاه 48 کیلو وزن داشتم، ورزش رزمی کار می کردم و زمانی که دانشگاه رفتم به خاطر درس و دانشگاه و چون شهر دیگه ای بودم ورزش رو رها کردم و تو فضای خوابگاه بی وقت غذا خوردن و یا نخوردن و یا زیادی خوردن، مثلاً 2 روز هیچی نمی خوردم یا ی روز ساعت 12 شب تازه شام درست می کردیم و 2 و 3 نیمه شب می خوردیم ببین چی میشه 😁😁😁 خلاصه تو این 2/5 سالی که دانشجو بودم 6الی 7 کیلو وزن اضافه کردم.
دوست داشتم وزن کم کنم اما روز به روز اضافه میشد.😔😔😔
خیلی کارا باعث چاق شدنم شد:
استرس و نگرانی،شرایط خوابگاه و بچه ها،اختلافهای خانوادگی،اعصاب خوردیها،بدهی،کار،اختلالات هورمونی،فشارهای عصبی در محل کار و خانه،بی حالی،بی حوصلگی،انجام ندادن کارها یعنی نصفه رها شدن،به موقع غذا نخوردن،خوب نجویدن غذا،سردی و گرمی کردن خوراکیها،طب سنتی و طب شیمیایی کردن،تنها زندگی کردن در خوابگاه و دردسرهای آن،استفاده نکردن از همه مواد غذایی،تند تند غذا خوردن،با ولع غذا خوردن،از روی سیری غذا خوردن،موقع غذا درست کردن ناخنک زدن،از بیکاری غذا خوردن،باورهای نادرست،می دونم اشتباهه و ضرر داره می خورم و بعد خودم رو سرزنش می کنم چرا خوردم،ارثی بودن،گرسنگی عاطفی،حسرت خوردن برای اندامهای متناسب،قند و چایی زیاد خوردن،مدام گفتم و فکر کردن به چاقی،گفتن اطرافیان که چاق شدی،گفتن به دیگران که چاق شدن،مدام تکرار و تکرار و باورهای نادرست و زود به نتیجه رسیدن،تکرا من چاقم،عدم اعتماد به نفس و عزت نفس،نه گفتن به غذا،قدرت ذهنی،کم خوردن آب،ترس و…
یکی دو بار رژیم ی هفته ای گرفتم به دلیل عجول بودن رها کردم.
یک دوره 28 روزه رژیم طب سنتی، کاهش وزن 5 کیلو
و تمامی اینها طی چندین سال و هر روز اضافه شدن وزن که از سال 85 که 48 کیلو بودم و الان 40 ساله هستم و سال 99 که 76 کیلو هستم، از بعد از دانشگاه سالیانه اضافه وزن پیدا کردم تا رسیدم به وزن 76
مطمئنم به امید خدای مهربان و کمک شما استاد عزیز به وزن دلخواهم همان 48کیلو می رسم.🌹🌹🌹🌸🌸🌸🌹🌹🌹
به امید روزهای زیبا و شاد و متناسب شدن
بهترینها را از صمیم قلب برای شما استاد عزیز و دوستان سایت تناسب فکری آرزومندم.❤❤❤🌹🌹🌹
خدایا شکرت به خاطر اینکه تو این سایت زیبا هستم.❤❤❤
خدایا شکرت که روز به روز متناسب تر میشم.❤❤❤
سلام استاد عزیز
ممنون و سپاسگزارم از انرژی خوب و گرمتون🌹🌹🌹🙏🙏🙏
سلام دوست عزیز چه عکس پرو فایل زیبایی داری عجیب به آدم حس آرامش میده تبریک به خاطر انتخاب همچین عکس پروفایلی🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
😍😍😍😍به نااااااااااااامِ خداااااااااااایِ وهااااااااااااب😍😍😍😍
سلااااااااااااام سلاااااااااااااام
استادِ عزیز و دوستانِ عزیز منم مثلِ اکثریتِ شما میخوام از مسیرِ چاق بودن به مسیرِ لاغر شدن و تناسبِ اندام و آرامشِ درون برم.
الان که شروع کردم به تایپ کردن،ذهنم خیلی مقاومت داره و من خیلی باهاش کلنجار رفتم و خداروششششکر تونستم شروع کنم به تایپ کنم.
استادِ عزیز من تا حدودی با قانونِ جهان آشنا هستم.اما نمیدونم چرا انقدرررر مقاومت دارم و باورم نمیشه که بتونم راحت لاغر بشم.
اما یه حسی بهم میگه که شاید شد،شاید تونستی…..
جلسه ی اول: چرا چاق شدم؟
منم مثلِ خیلی از شما دلایلِ زیادی دارم واسه چاق شدنم….
نمیتونم جلویِ خوردنم رو بگیرم…… خیلی تند تند غذا میخورم….. خوردن رو دوست دارم،پس شاید این یکی از دلایلِ چاقیم باشه….. تحرک ندارم…… توو خونوادم افرادِ چاق وجود دارن….. شاید چیزهایِ مقوی و مخصوص نمیخورم و چیزهایی میخورم که منو چاق میکنه….. از بچگی و بدوِ تولد چاق بودم….. دورانِ مدرسه کلا لاغر بودم….. بعد از ازدواجم چاق شدم….. و و و
الان که دارم دلایلم رو تایپ میکنم و به لاغر شدن فکر میکنم،ذهنم همه ش میگه هه،حتما، عمرا لاغر نمیشی….
اما سعی میکنم که بهش توجه نکنم و تا آخر تایپ کنم.
ممنونم که دیدگاهم رو میخونین و ممنون میشم که توو این مسیرِ عااالی کمکم کنین تا هدایت بشم و به هدفم برسم.
امروز ۲۵ مرداد ۱۳۹۹
🥳🥳🥳
سلام وقت بخیر خدمت استاد محترم و بقیه دوستان
من علت اصلی چاقی خودم و بی توجهی به غذا خوردنم میدونم در حین غذا خوردن هیچ توجهی ندارم بعداز اینکه غذام ، تموم میشه تازه متوجه میشم چقدر خوردم گاهی تصمیم میگیرم آگاهانه لقمه هام رو بجوم و با لذت غذامو بخورم ، باور کنید انقدر لذت میبرم از طعم غذام وواقعا خیلی کمتر غذا میخورم و زودتر هم سیر میشم وحس سبکی خوبی دارم ولی نمیدونم چرا ادامه نمیدم و از این حالت خارج میشم و دوباره به رفتار قبلم ناآگاهانه برمیگردم .برای یه مدتی همه چیز و رها میکنم و با حس گناه از این بی توجهی دوباره برنامه رو از سر میگیرم.
من از ۹سالگی توپل شدم از اونجایی که در خانواده ای به دنیا آمدم که بجز پدرم و یکی از بچه ها همه چاق بودن و انقدر شنیده بودم که شما تو ارثتون چاقی هست و تلاشتون بی نتیجه هست ناخوداگاه منتظر چاقی بودم .با اینکه رژیمهای مختلف و گرفتم ولی نتایج تماما موقتی بود.
امیدوارم با آموزش های شما به یک نتیجه دائمی برسم .
سلام من فاطمه۲۱سالمه،ازموقعی که خودمو شناختم ازبقیه بچه های دورواطرافم تپل تر بودم،همیشه موردتمسخر قرار میگرفتم تومدرسه ویاهرجای دیگه،خیلی موقع هامنو به خاطر هیکلم تو جمع راه نمیدادن یا کاری بهم نمیدادم که گروهی انجام بدیم که میگفتن چون چاقی اینکارو نمیتونی بکنی یا فلان کارو نمیتونی بکنی،ازاون موقع به بعدسرخورده وبااعتمادبه نفس پایین روبه روشدم.ومثل بقیه دوستانی که نوشتن من هم ازجمع دوری میکردم.من حتی از طرف پدرم هم مورد تمسخر قرارمیگرفتم ومنو سوار موتورش نمیکرد میگفت فنرهای موتور خراب میشه ازبس سنگینی(۱۲۱کیلو بودم).بااینکه استعدادهای زیادی داشتم وهوش بالایی داشتم ودرسم از بچه های دیگه تو مدرسه عالی تر بودهمیشه تو همه مراحل تحصیلم،ولی یه ضعف بزرگ داشتم اونم چاقی که هیچ موقع نذاشت من برای این چیزا وچیزای دیگه شاکرخداباشم و لذت ببرم وازته دل خوشحال باشم،مخصوصا موقع مهمانی ها ومسافرت و خرید و…
من بچه بودم وتاالان که بزرگ شدم از یک بیماری رنج میبرم که باعث میشه من داروهای کرتون وهورمونی استفاده کنم وهمه ی خانوادم دلیل اولیه چاقی من رو این چیز میدونن،بعدهم که مشکل کم کاری تیروئید ومیگرن برام پیش اومد توسن خیلی کم،که همه دکتر ها میگفتن به خاطر استرس و اعصابه و غم و غصه پنهان هستش که مادرم میگفت اره دکتر از بس که غصه چاقیشو میخوره و واقعا هم همینطور بود،تمامی راه هارو انجام دادم برای لاغری،انواع رژیم وقرص وورزش انجام دادم ولی چون مقطعی و کم جواب میداد بیشتر افسرده وخسته و ناامیدمیشدم،تااینکه به فکر پیکرتراشی افتادم و انجام دادم وچون قرار بودنامزدکنم خودمو مجبوربه این کار میدونستم بااینکه همسرم هیچ مشکلی نداشت و الان هم نداره،خلاصه انجام دادم و چه زجری تجربه کردم، ونامزدیم عقب افتادو باز بعد مدتی چاق شدم وشدم۱۱۸کیلو وعمل بی فایده شدونشد اون لباس دلخواه رو بپوشم،بعدش دوباره رژیم گرفتم واز۱۱۸ رسیدم۱۱۰که عقد کردم وباز هم اون چیزی که میخواستم بپوشم نتونستم بپوشم و اصلا لذت نبردم از عشقی که بهش رسیدم و تمام غصه میخوردم و فیلم عکسارو نگاه نمیکردم و الان هم نمیکنم و نذاشتم کسی ببینه،تااینکه باز رزیم گرفتم واندفه شدم ۸۹ کیلو که بدنم استاپ کردومریض شدم از رزیم های سرسختی که گرفتم و باز ول کردم رژیمو چون بدنم دیگه نمیکشید و باز رسیدم به۱۰۶کیلو که بیشتر موقع هایی که باید ازدوران نامزدی لذت میبردم،ازبیرون رفتن ها ومهمانی ها ولی نبردم،خیلی غم انگیزه! که ماه پیش بودکه تصمیم گرفتم برم عمل معده و پیکرتراشی دوباره انجام بدم که دوستم شمارو بهم معرفی کردکه خودش با راهکارهای شما لاغرشده بود.از ماه پیش تا دوروز پیش زیاد جدی نگرفتم ولی دوروز پیش برای بارسوم که ویس اول رو گوش کردم،یه حس عالیی گرفتم و باخودم عهدکردم همه رو گوش بدم وقدم قدم پیش برم باشما وتمرین هارو انجام بدم.ومطمئن شدم که باشما به رویای لاغری میرسم و عروسیم رو اونجوریی میگذرونم که دوست دارم،
دلایلی که فکر میکنم باعث چاقیم شده:
۱ داروهای هورمونی ۲ کم کاری تیروئید ۳ استرس واعصاب که منجربه پرخوری عصبی میشه ۴ لدت بردن از غذاو عاشق امتحان کردن غذاهای جدیدم ۵ غذا یکی از تفریحات هیجان انگیزمه ۶ خوردن بیش ازحد که حتی وقتی سیرم باز ادامه میدم
۷عاشق تنقلات وشیرینی و…. ۸ هرلحظه دوست دارم دهنم بجنبه ۹ دیرخوابیدن ۱۰ بی تحرکی ۱۱ ورزش نکردن ۱۳ خوردن غذاهای روغنی و سرخ کردنی ۱۴ خوردن فسفود ۱۵ زیاد رستوران رفتن ۱۶ همراهی کردن همه توخوردن ۱۷ گاهی جبران تمامی تنش هام غذا خوردنه ۱۸ منع کردن و رژیم های زیاد که باعث شده همش ولع داشته باشم یه جورایی عقده خوردن ۱۹ فکر های منفی که همش من
هرچی میخورم چاق میشم وحتی اب هم میخورم چاق میشم.این بود انشای من از چاقی
سلام و وقت بخیر خدمت شما.من فکرمیکنم دلایل چاق شدنم اینا باشه:با عشق غذا خوردن- لقمه های گنده خوردن- عاشق همه نوع غذام سنتی فست فود فرقی نداره هرچی باشه میخورم-عاشق نون و برنجم و حجم زیاد میخورم اما بعدش افسرده و نگران میشم- دیر سیر میشم- از چاق شدن میترسم- دیگه علاقه ندارم رژیم بگیرم خسته شدم- با کوچکترین هیجان میرم سروقت غذا- فکرمیکنم غذا آرومم میکنه عین یه دارو- تفریحیه برام با جوییدن انگار حرصم خالی میشه- آب هم کم میخورم
ولی امید دارم اینجا حتما لاغر میشم چون قانون جذب هم کار میکنم و به قدرت ذهن ایمان دارم
من از سن بلوغ شروع به ۰اقی کردم ارث چاقی دارم خورده خوری میکنم مواد غذایی نشاسته ای میخورم بعد از زایمانها چاق شدم بعد دچار کم کاری تیروئید شدم پرخوری عصبی و عاطفی دارم وقتی در جمع هستم همراه دیگران به خوردن ادامه میدم بی آنکه گرسنه باشم وقتی غذایی آماده باشه و در دسترسم باشه مثلا روی میز هربار که رد میشم ناخنک میزنم
سلام من ۲۱ سالمه و دوران کودکی من لاغر بودم و فکر میکنم استخوان بندی من حتی ریز است من در سن ۱۶ ۱۷ یا ۱۸ سالگی کمی به وزنم اضافه شد ولی با این وجود فکر میکنم وزنم متناسب بود من قدم حدود ۱۶۸ است و در اون دوران شاید حدود ۵۷ ۵۸ کیلو بودم به نظرم اون موقع متناسب بودم ولی تا اینکه اواخر ۱۸ سالگی از ایران رفتم و بعد از ۴۰ روز رفتنم از ایران پدرم فوت شد پس از اون من هورمن بدنم بهم ریخت و فکر میکنم پر خوری عصبی داشتم و روز به روز چاق تر شدم تا اینکه یه روز به خودم اومدم دیدم ۷۰ کیلو ام و همیشه سعی کردم بعدش لاغر شم اما واقعا نتونستم من در طول ۲ سال و نیم حدود ۱۰ ال ۱۳ کیلو چاق شدم و برای من بدنی بد فرم درست شد ! الان امیدوارم توسط کنترل ذهن به وزن متعادل گذشته برگردم 🙂
به نام خدا
من از زمانی که یادم میاد بچه تپلی بودم و همیشه اضافه وزن داشتم و چاق بودم
چیزی که همیشه روحمو آزرده کرده و اعتماد به نفس و شخصیت منو تحت الشعاع قرار داده از جمع همیشه گریزونم و دلم نمیخواد کسی رو ببینم خیلی سخته که همش نگاههای تحقیر آمیز و ترحم آمیز و تمسخر آمیز و تحمل کنی
تا هر کی بهت میرسه به خاطر خودت شروع به نصیحت میکنه که چیزی جز تخریب نداره
من بینهایت به شکلات و بستنی وشیرینی علاقه دارم و نمیتونم مقابل شون طاقت بیارم تا حد خفگی باید بخورم متاسفم بعدش با عذاب وجدان درگیرم که چرا خوردم
خورده خوری میکنم مثلا موقع چشیدن غذا یه بشقاب میخورم هله هوله می خورم تند تند غذا میخورم با لقمه های گنده
میدونم اشتباهن ولی ادامه میدم و بعدش عذاب میکشم
بخاطر کمر درد تحرکم خیلی پایینه
خوابم مرتب نیست شبا دیر میخوابم روزا دیر بیدار میشم
یه سری مشکلات روحی برام پیش اومد که باعث پرخوری بیشترم شد
به فست فودم علاقه دارم
ژنتیکی هم چاقی داریم
روحیه داغون داغون دیگه انگار امید آخرم اینجاست
امیدوارم بشه اونچه که سی و اندی ساله که برام رویا و آرزو شده چیزی که بخاطرش بارها و بارها تلاش کردم از راههای مختلف استفاده کردم
انواع و اقسام رژیم های لاغری همه مدل
ورزش
گوشواره لاغری
شلوارک لاغری
دکتر تغذیه
داروهای لاغری
امبدینگ
بدنسازی
دستگاهای لاغری
پیاده روی
رویای تناسب اندام!
امیدوارم یکروزی اینجا بنویسم که منم به تناسب اندام رسیدم و موفق شدم
به نام خداوند هستی بخش
سلام من هم به تازگی و به لطف خدا با این سایت آشنا شدم ۳۱ سالمه خانم هستم به نظر من دلایل چاقی من پرخوری باشه من هیچ علاقه ای به شیرینی جات ندارم فقط در مقابل نهار و شام یه خورده زیاده روی میکنم از زمانی که یادم میاد با خودم میگم وای انقد زیاد میخوری چاق میشی جالبه که من زود سیر میشم ولی بیشتر برای مزه غذا و تفریح غذا رو ادامه میدم فک میکنم علت من برای اضافه وزن پر خوری باشه نه ارثی گیبینم دلیلشو نه تحرک بیشتر و بیشتر فکر میکنم اگه زیاد بخورم چاق میشم با رژیم به وزن ۵۸ که ایده الم بود رسیدم ولی دوباره با ۱ سال و نیم رها کردن رژیم و حسابی راحت خوردن و پر خوری شدم ۸۰ کیلو امیدوارم بتونم با این روش به اندام دلخواهم برسم و ثابت بمونه البته این رو هم بگم موقعی که ۵۸ شده بودم همه حتی همسرم میگفتن خوب نیس اینجوری و لاغری بهت نمیاد خونواده مم همینو میگفتن تقریبا بی انگیزه شدم و هییچ لذتی از لاغری م نبردم مدام جلوی اینه بودم و ناراحت ازینکه چرا شکمم تخت نشد و به جاش پاهام اینقد ناجور لاغر شد خیلی احساس بدی داشتم از لاغری م همینطور که الان احساس بدی دارم از چاقی م همه ش فکر میکردم که چه اشتباهی کردم رژیم گرفتم و اخرش اینقد بد شدم
سلام آقای عطارروشن
با آرزوی سلامتی خدمت شما
منم مثل اکثر دوستان از بچگی با مشکل اضافه وزن روبه رو بودم. البته چون واقعا عاشق خوردن بودم و هستم اصلا برام مهم نبود. نه فقط من که کل خانواده ی منم با این موضوع مشکلی نداشتن.
کم کم که بزرگتر شدم تقریبا به خاطر این موضوع اعتماد بفسم بشدت پایین بود ،به طوریکه اصلا روم نمیشد برم دانشگاه یا جایی بخوام صحبت کنم چون از اینکه جلب نظر کنم به شدت بیزار بودم.
این مسئله تا شاغل شدنم ادامه داشت فکر میکنم در ۲۰ سالگی که به اجبار مادرم پامو از خونه به قصد اجتماعی شدن و شاغل شدن گذاشتم بیرون ۱۰۳ کیلو بودم که کم کم به خاطر فعالیت بالایی که محل کارم داشت وزنم پایین اومد و به ۹۳ گاها ۹۲ رسیدم
بازم این ماندگار نبود درصورتیکه من مدام درحال رژیم و رعایت بودم تا اینکه با آقایی آشنا شدم تو اون زمان ۸۵ کیلو بودم ولی همین که احساس آرامش از طرف مقابلم پیدا کردم باز هم وزنم به صورت فوق نور بالا رفت و این سری به ۱۱۰ رسیدم
خودن من همیشگیه دقیقا مثل صحبتهایی که کردین
ناراحت میشم میخورم
عصبی میشم میخورم
استرس دارم خوشحالم و….
در هر صورت خوردن برای من همیشه اولویت بوده ولی بخاطر رژیمهای سخت و دوره های تاقت فرسا خودمو کنترل میکردم
یعنی میتونم به جد بگم از ۲۰ سالگی تا الان که ۳۱ ساله هستم مدام رژیم بودم ولی خسته چون اصلا نمیتونستم نگه دارم وزنمو تا دلتوت بخوااااااااد انواع قرصهارو استفاده میکردم
تا جایی که ۳ سال پیش به خاطر اصرار بیش از حدم راهی اتاق عمل شدم و عمل اسلیو انجام دادم
بعد از اون فکر کردم دیگه رها شدم از چاقی خیلی عالی بود
جوری که واقعا هیچ آرزویی نداشتم برای اولین بار وزنم به ۸۰ رسیده بود. دوران طلایی خوشبختی و کامیابیم بود
ولی اونم ماندگار نبود دقیقا ۱ سال بعد از عملم یعنی سال ۹۷ باردار شدم و دوباره همه چیز به هم ریخت درسته که زیاد اضافه وزن بارداری نداشتم و فقط ۹ کیلو اضافه کردم ولی بعد از زایمان دوباره سوار جت چاقی شدم و اومدم بالا الان که ۱۸ ماه از زایمانم میگذره شدم یک مادر ۳۱ ساله با وزن ۱۰۰ کیلو و روحیه ای خراب.
با اینکه شرایط شغلی عالی دارم و در ازدواجم موفق ولی هیچ وقت نتونستم از چاقی رها بشم.
امیدوارم بتونم روش لاغری با ذهنو به عنوان آخرین راهکار انجام بدم و بعد از نجات از این زندان چاقی یه همسر و مادر شاد برای همسر و فرزندم بشم
سلام،وقتتون خوش.من ۳۹ سال دارم.وتا سن ۲۵سالگی و درواقع قبل از ازدواجم هرچیزی رو به هرمقدار که دلم میخواست میخوردم ولی اصلا اضافه وزن نداشتم،باقد۱۶۸ وزنم نهایتا میشد۶۱کیلوگرم.بعد از ازدواج در عرض۵ ماه چهارکیلو اضافه وزن پیداکردم ولی هنوزم ناراضی نبودم از این وضعیت.بعد از دو سه سال متوجه شدم که باتوجه به علاقه زیادم به غذا و شکلات و شیرینی هر سال تقریبا یکی دوکیلو به وزنم اضافه میشه،بار اول که ۶۹ کیلو شده بودم باشگاه رفتمو باتغذیه درست به اندام بسیار عالی رسیدم.ولی بعد از عمل آپاندیس نتونستم ورزشم رو ادامه بدم.دو سه سال بعد دوباره اضافه وزن پیداکردم واز طریق رژیم غذایی به اندام دلخواه رسیدم.و میدانستم که علت اضافه وزن و عدم تثبیت تناسب اندامم علاقه به غذا و شیرینی و شکلات و بستنی هست و بدون فکر و بدون توجه به ظرفیت بدنم میخورم همیشه و هروقت اینکارو میکنم منتظر اضافه وزنم هستم.خلاصه اینوضع یکباردیگه هم تکرارشد و من دوباره با رژیم و ورزش اصلاحش کردم،میدونستم یک چیزی این وسط مشکل داره که این اتفاق دایما تکرار میشه،بعد ازمدتی متوجه شدم که باید بر ذهنم و تغذیه م آگاهی داشته باشم وگرنه این اتفاق دو سه سال یکبار میفته و دوباره باید رژیم و ورزش درجهت لاغرشدن رو شروع کنم تا بتونم لباسهای قبلی رو بپوشم و از دیدن خودم در اینه خوشحال باشم. تقریبا چندماه بعد با سایت شما آشنا شدم و الان خیلی خوشحالم که بتونم از این روش نتیجه ماندگار بگیرم.
من یه سوال داشتم از استاد
استاد در کنار لاغری با ذهن زندگی با طعم خدا بهتر جواب میده؟هر دو را با هم انجام بدیم؟
سوال دومم:استاد فایل ها را هرروز باید گوش بدیم؟من چند روز یه بار گوش میدم اشکالی داره؟
سلام.زهرا هستم.قبلا با سایت لاغری با ذهن اشنا شدن ولی به دلیل اینکه هزینه اش برام مقدور نبود ولش کردم.اما الان دوباره میخوام از اول شروع کنم.قدم۱۶۰و وزنم ۶۰.سه سال پیش اقدام به لاغری کردم با استفاده از محصولات نیوشا.خیلی عالی عمل کرد از وزن ۷۰ به ۵۳رسیدم در طی ۳ماه.هیچی نمیتونستم بخورم نمیدونم معده ام خیلی کوچیک شده بود یا اثرات دمنوش بود.اواخر سه ماه به قدری کم اشتها شده بود که با یه گاز از همبرگر سیر میشدم انگار در حد انفجار خورده بودم.به نظر من اون موقع این خیلی خوب بود برای کسی که ۱۷ کیلو تونسته از وزنش کم کنه.اعتماد به نفسم بالا رفته بود.من که قبلا دوتا بشقاب پر برنج میخورم در حد مرگ تا موقعی که کامل سنگین نمیشدم از غذا دست نمیکشیدم جوری که حال نداشتم ازسر سفره پاشم.خلاصه برام تجربه خپبی بود تا اینکه چندماه بعدش عقد کردم تا اواخر عقدم وزنم روی ۵۳_۵۴بود خیلی میترسیدم وزنم بیاد بالا هرروز صبح خودمو وزن میکردم اگر یه روز زیاد میخوردم فرداش هیچی نمیخوردم تا شب که وزنم به همون ۵۳برسه.اواخر عقدم وزنم به ۵۵رسید.و موقعی که عروسی کردم بعد یکسال به ۶۰.البته دوران قبل از عقدم پیلاتس کار میکردم و ورزش بدون تاثیر نیست.بعد اینکه لاغر شدم فکر میکردم دیگه عمرا چاق بشم ورزشو رها کردم.و فقط توی ذهنم به کم خوردن فکر میکردم.اما چه قدر مزخرف……
همش با خودم موقع ناهار شام صبحانه هی مرور میکردم کم بخور الان چاق میشی…زیاد نخور…اگه به لقمه دیگه بخوری چاق میشی.
خدایی موقعی که چاق بودم اصلا استرس نداشتم اما بعد از لاغری استرس چاق شدنم دیوونم میکرد.
عوارض لاغری یه دفعه ای هم کم نبود.
ریزش مو
خشکی پوست
ترک برداشتن پوست
اگزما و حساسیت پوست
لاغری صورت
استرس چاق شدن
اما الان حدود ۱ماهی هست که ورزش فیتنس رو شروع کردم انشالله بتونم به وزن ایده الم برسم.
علت های چاقی من:
۱_تلقین چاق شدن بعد از اردواج خیلی روم تاثیر گذاشته
۲_کم تحرکی و ورزش نکردن
۳_دیر خوابیدن ساعت ۲_۳
۴_دیر شام خوردن
۵_اگه شیرینی باشه میخورم نمیتونم نه بگم ولی اونم ماهی یه بار اتفاق می افته
۶_کم خوردن اب
۷_ناامیدی از لاغری و پذیرفتن اینکه من دیگه اندامم اینجوری میمونه تلاش نکن.
۸_تاثیر ژنتیک. کلا خواهر و برادرمم تپل هستن
الانم که دوباره ورنم بالا رفت حرفای دیگران خیلی اذیتم میکنه که میگن :شما ژنتیکی اینطوری هستین دوباره چاق میشی….یا اینکه مواظب باش چاق نشی یه موقع
۹_متاسفانه همسرم خیلی میخوره و لاغره و اگه من باهاش نخورم ناراحت میشه.
۱۰_خوردن زیاد میوه مثلا اگه در روز ۴واحد باید بخوریم من ۶واحد میخورم.
۱۱_تند خوردن غذا
۱۲_ریزه خواری
از بچگی تپل و درشت اندام بودم
بچه ای بودم که تحمل گرسنگی ام زیاد بود از سن کم همیشه روزه می گرفتم ولی بعدش حجم زیاد غذا می خوردم و ولع داشتم.
اما تا زمان دانشگاه ۶۰ کیلو بودم و درشت اندام بودم ولی اضافه وزن نداشتم چون حجم غذام زیاد نبود
تا اینکه با دختری آشنا شدم که چاق و پرخور بود و چون پول دار بودند و زمان نامزدی اش بود همیشه حجم زیادی شیرینی و میوه و غذا می آورد چون همیشه با هم درس می خواندم اولین بار بخاطر او رژیم گرفتم که اگه اصلا با او پرخوری نمی کردم عملا همین یکی دو کیلو هم چاق نمی شدم که بخواهم لاغر بشم.
بعد سر کار که رفتم چون هیچ وقت عادت به خوردن صبحانه نداشتم و تا ساعت ۲ سر کار بودم پس تا حدود ساعت ۳ ناهار می خوردم بخاطر همین عملا شام خوردن ام هم دیر وقت بود.
همیشه اهل پیاده روی و ورزش بودم و چون عضو تیم شنا و کوهنوردی شرکت مون بودم حجم غذای که می خوردم بخاطر ورزش زیاد، سوخت می شد فقط زمانهای که تمرینهای تیم نداشتم عملا تحرک ام کم میشد آن حجم غذا باعث میشد یکی دو کیلو چاق بشم تا فصل بعدی ولی همین موضوع باعث شده بود تا ۳۰ سالگی وزنم ۷۰ کیلو باشه
اما چاقی واقعی من از زمانیکه به تهران آمدم ایجاد شد.
علتهای اصلی، فشارهای عصبی و تنهایی، کار سخت، عدم وجود ورزش بصورت مستمر بدلیل مشغله ام بود و عملا پرخوری به عنوان یک مسکن بود و بخاطر اینکه ساعت کاری ام بیشتر بود باید صبحانه و ناهار می خوردم شام هم دیر وقت میخوردم.
چون هم کار می کردم هم دانشگاه می رفتم هم همه مسیولیتهای خرید خونه و کارهای آن بر عهده خودم بود، عملا خیلی خسته میشدم و راهی که باعث میشد ذهن خسته ام را آرام کنه خوردن غذای لذیذ بود چون آشپزی ام خیلی خوب بود و این موضوع در زمانهای امتحانات هر ترم دانشگاهی ام که دو هفته تو خونه بدون تحرک شبانه روز درس می خواندم بیشتر شده بود طوری که سه چهار کیلو در هر امتحانات ترم ام چاق میشدم و یادمه فوق لیسانس که گرفتم ۹۰ کیلو شده بودم که اولین بار بود بعد از فارغ التحصیلی بصورت جدی رژیم گرفتم و ظرف ۶ ماه، خیلی لاغر شدم و خوشگل شده بودم اما دوباره وقتی بدنبال سمت ام تلاش می کردم که رییس اداره بشم بخاطر فشار کاری دوباره همون سبک غلط وارد زندگی ام شد که ورزش نمی کردم و کار سخت داشتم و پرخوری می کردم و زمانهای طولانی غذا نمی خوردم بعدش حجم زیادی شبها غذا می خوردم بعد از دریافت سمت ام و خونه ام که عوض کردم ، مجدد با یکی از دوستانم که در سایپا کار می کرد شروع کردم به پیاده روی در پارک نهج البلاغه هر روز حدود ۲ ساعت پیاده روی می کردم و حتی کلاس بدنسازی شکم و پهلو نوشتم دوباره وزنم کم شد و حدود ۸۲ رسیدم اما پاییز که شد دیگه دوستم نیامد من یکی دو ماه تنهایی ادامه دادم ولی نتوانستم در همین زمان مجدد فشارهای کاری زیادی بخاطر تغییر مدیریت انجام شد که من افسردگی زیاد گرفتم و ناراحتی های محیط کار آنقدر زیاد بود که نمی توانستم روی خودم مسلط باشم و بخواهم یک برنامه ورزشی و رژیم داشته باشم نتیجه اینکه دو سال پیش آنقدر بیمار شدم و فشار خون ام زیاد شد کبد چرب گرفتم حتی تیروید ام نزدیک بود رفلکس معده گرفتم و این موضوع بصورت جدی باعث شد که فکر کنم و به خودم بپردازم که من با وجود مدیر بودن و ثروت و خیلی چیزهای دیگه ولی شاد نیستم بهمین خاطر ریشه یابی کردم و متوجه شدم باید یک بازنگری اساسی در زندگی ام بدهم و از دو سال پیش موضوع اصلی هدفم را خودشناسی گذاشتم و در ابتدا دوره قدرت نیروی حال را رفتم که تاثیرات زیادی را در پذیرش من داشت و اینکه بتوانم گاهی فکر کننده ذهنم را خاموش کنم و مشاهده گر باشم و با حواس پنجگانه ام با محیط ارتباط برقرار کنم.
بعدش تمام دوره های TA را رفتم چند جلسه مشاوره به سبک درمان مبتنی بر هیجان رفتم و آخر امسال با اتفاقاتی که در اداره کل مون افتاد، عملا ردیف ریاست ام را از دست دادم و بخاطر کرونا در ابتدا دورکاری بودم و بعدش که جام در شرکت عوض کردم کار مشخصی بهم ندادند و دورکار عملا بیکار بودم بخاطر همین به مسایل که دوست داشتم رجوع کردم و مقدمات بیزنس شخصی ام را چیدم و در حال حاضر دو هفته هست که با یکی از دختری که ۸ ماهه باهاش آشنا شدم در پارک پیاده روی یک ساعتی می کنم بخاطر قندم آمپول ویکتوزا برای کنترل اشتهام می زنم تا اینکه یکی از دوستانم این سایت را برام فرستاد.
در راستای تغییر سبک زندگی ام، اعتقاد دارم خیلی از تغییرات از ذهن است. بهمین خاطر فکر کردم ۱۲ فایل رایگان را گوش بدهم ببینم جذبش می شم یا نه؟
البته خیلی دوست داشتم مستقیما با افرادی که از این سبک استفاده کردند موفق شدند و آنهایی که موفق نشدند ارتباط داشته باشم چون اکثرا نظرات افراد موفق را در سایت شون می نویسند و این مسأله یک تبلیغ هست. نمی دونم آیا پیام من ثبت میشه و بهش پاسخ داده میشه یا نه؟
سلام دوست عزیز
تبریک میگم بهتون که جزء هدایت شده های این سایت هستید که بنظر من هر کسی که الان اینجاست حتما خودش یه راه حل برای مسئله ش خواسته وجهان هستی هم بهش جواب داده
منم راه های مختلف لاغر شدنو امتحان کردم ودلایل زیادی برای چاق شدنم داشتم و تجربه بسیار بالایی در این رابطه دارم
خدارو شکر ۷ ماهه بصورت شگفت انگیزی به این سایت وارد شدم و هر ۳دوره رو خریدم و دارم تمرین میکنم تا فرمول های قبلی من به باورهای جدید تبدیل بشه ،اینجا بجای اینکه اول ظاهرو تغییر بده ،اول درونو تغییر میده ،ریشه ای درمان میکنه،هویت جدید متناسب خواهید داشت ،اینجا درست ترین جاست
آروم آروم از دنیای چاقی وچاق ها شیفت کردم به دنیای متناسب ها بدون ترس ،بدون درد،بدون رژیم وکالری سنجی و ورزش های سنگین فقط باید به این متد اعتماد کنید،اطلاعات ذهنی تونو در مورد بدن وخودتون بالا ببرید و بعد واقعا بخوایید که تغییر کنید ،خودتونو بسپارید به دوره ها،تمرین کنید وبعد نتایج دونه دونه شگفت زده تون میکنه
من کسی بودم که میگفتم من محاله بتونم لاغر بشم،از قبل هم دوره های ذهنیو شروع کرده بودم ولی به این روش اعتماد کردم ،اگر دارم واستون مینویسم دوست دارم هر چه زودتر تصمیم بگیرید و وارد دنیای زیبایی بشید که توش خبری از استرس وغم چاقی نیست ،همش شادیه و نتایج خوب وآرامش به اندازه ای که باور کنید نتیجه میگیرید
خدارو شکر در این مسیر هم لاغر شدم هم رشد ذهنی و درونی داشتم
براتون بهترین هارو آرزو دارم و بهترین انتخاب ها وتصمیمات
سلام جناب آقای عطار
ممنون بابت فایل های رایگان که در اختیارمون گذاشتید امیدوارم مثمر ثمر باشه و خداوند خیرش رو به زندگیتون برگردونه
من از کودکی تپل بودم اما در سن ۱۵ سالگی قد کشیدم و از وزن ۷۰ کیلو به ۶۰ کیلو رسیدم این تناسب وزن و اندامم ادامه داشت البته کمی شکم داشتم اما اندامم ایده ال بود این وضعیت ادامه داشت تا زمانی که نامزد کردم و در عرض دو هفته از وزن ۶۰ کیلو به ۷۰ کیلو رسیدم طوری که باورم نمیشد و تک تک ترازوهای شهر رو امتحان کردم و بالاخره به این باور تلخ رسیدم و در طی ۴ ماه نامزدیم به وزن ۸۰ کیلو رسیدم دو سال که با همسرم بودم هرکار کردم وزنم کم نشد طی مشکلاتی طلاق گرفتیم و در طی دوران طلاق تا مجردیم وزنم ۶۸ کیلو بود تا وقتی دوباره نامزد شدم نامزدیم ۳ سال طول کشید و من دوباره به وزن ۷۸ کیلو رسیدم تا اینکه تاریخ عروسیم مشخص شد و من در عرض یک ماه ۷۰ کیلو شدم و بعد عروسی نهایت به ۷۲ رسیدم یک ماه بعد عروسی صاحب خونه مارو بیرون کرد و من ۷ ماه دوباره اواره بودم و تو این ۷ ماه به وزن ۷۸ کیلو رسیدم که الان که نزدیک به یک سال هست ک عروسی کردم وزنم ۸۰کیلو هست روش های زیادی رو برای لاغری تجربه کردم و الان ناامید و بی انگیزه هستم
دیشب یکی از دوستانم شما رو معرفی کرد دوباره امید در رگ هام جاری شد
علت چاقیم رو اینطور میبینم کم شدن ارتباطم با خداوند – نخوابیدن در شب -بیشتر از ۸ ساعت خوابیدن در ۲۴ ساعت -پرخوری عصبی-کم مصرف کردن آب -داشتن یبوست – نه نگفتن به خوردن شیریجات و مواد قندی-خوردن بیش از حد و روزانه نوشابه-خوردن غذاهای فست فودی-خوردن سریع غذا و نجویدن -افسردگی-نداشتن فعالیت
ممنون میشم اگه از گفته هام علتی یافتید و یا علت هام اشتباه بودن من رو راهنمایی کنید
سلام. خدمت دوستان و استاد گرامی..
من همیشه تپل بودم. البته همیشه خودم رو یه بچه چاق و بعدشم یه دختر چاق میدونستم.. البته الان که عکس بچگیم رو میبینم. فقط یکم تپل بودم و حالت غیر عادی ای تو خودم نمیبینم.و اینو میدونم که قدرت ذهنی من باعث شد که از وقتی که فکر کردم چاقم چاقترم بشم. یکی ازچیزهایی که تو دعواها با برادرم بهم میگفت خرس گنده بود.. و البته خودشم تپل بود ولی اونم نه زیاد. و یکی دیگر از دلایلی که داشت این بود که همه دخترای دورو برم خیلی لاغر بودن و ضعیف. و الان تو عکسهام میبینم کهخدایی با بقیه فرق داشتم.. واین باعث میشد که چاقتر به نظر بیام..
ولی بعد هیچوقت لاغر نشدم و همیشه چاق بودم چون اینو باور کرده بودم.. البته که کلا قدم کوتاه نبود و درشت هیکل بودم.. و بعد در برهه ای لاغر شدم بخاطر یه فشار روحی… و در عرض چند روز وزن زیادی کم کردم.. بعد از ازدواجم کم کم دوباره وزنم زیاد شد ولی کلا بد هیکل و نافرم شدید نبودم.. مدتی با کنترل خوراک و ورزش خودم رو کمی لاغر میکردم و بعدش بارداری و دوباره ناموفق.. وبالاخره با استراحت مطلق در بارداری که 4 بار این دوران رو تجربه کردم و وزنم بخاطر استراحت و خوراک بالا میرفت. و دوباره میآوردم پایین ولی بازم میشدم مثل قبل بارداری که اضافه وزن رو داشتم.. ولی در غیر این موارد زیاد نمیشدم و وقتی کم میکنم خیلی کم میشه که بذارم اضافه بشه ممکنه حدود یه کیلو یا دوکیلو تغییر کنم ولی زود درستش میکردم…. الانم بچه شیر خوار دارم که یک سالشه.و همینکه میخوام رژیم داشته باشم فوری بدنم کم میاره ومشکل پیدا میکنم..وزنم از قبل بیشتر شده و دلم میخواد حد اقل به وزن قبل با داریم برسم و بعد برای متناسب شدن اقدام کنم.. و در کل خودم فکر میکنم که بزرگترین عامل چاقی من خوردن و کم تحرکی. و اینکه به چاق بودن عادت داشتم… البته هیچوقت لاغر نبودم و اینکه وزن ایده آلی که از نظر کارشناسان مورد قبوله هیچوقت نداشتم و خیلی بیشتر بودم.. و حالا امیدوارم که با راهنمایی شما وزنم رو کم کنم. و روز به روز شاداب تر و سلامت تر باشم. باید اینم بگم که پسرم کمی تپله و اصلا چاق نیست. گاهی کسی بهش بگه تپل یا چیز خاصی درباره چاقی بگه من سریع اونو درستش میکنم و نمیذارم که چاقی تو ذهنش بمونه. چون میگم اگر فکر کنه تپله تو ذهنش براش عادی میشه و مثل خودم فکر میکنه..
امیدوارم و مطمئنم که موفق میشم.. با تشکر از شما..
سلام میکنم خدمت استاد عزیز من لیلا هستم متولد 75با35 کیلو اضافه وزن من از بچگی تپل بودم هر چه بزرگتر شدم و زنم بیشتر شد ومن همیشه فک میکنم دلیل چاقی من زیاد خوردن غذا خوب نجوییدن ویا شیرینی جات خیلی دوس دارم ویا من وقتی اعصابم خورد میشد پرخوری میکردم. یا این که من هر وقت حرص میخورم چاق تر میشم من از چاقی خیلی رنج میبرم نمیتونم لباسی که دوس دارم بپوشم ویا هر جا میرم خیلی نگرانم اعتماد به نفسم خیلی پایین و تنها آرزوی من متناسب شد نه من تا مرحله 6فایل های لاغری گوش دادم وتمریناتم نوشتم وباز صلاح دیدم که دوباره برگردم از اول مرور کنم ومن از خدا سپاس گذارم که منو بااین روش آشنا کرده ومن میدونم که من به تناسب دل خواهم میرسم واز شما استاد عزیز سپاسگزارم
سلام استادعزیز خوبید
من یه سوال داشتم من تقریبا دوماهه با روش شما اشناشدم اوایل که تمرینارو انجام میدادم خیلی عالی بود حتی احساس کردم لاغرشدم بعدش یک استرس شدید مثل همیشه گرفتم یکماه فایلارو گوش ندادم همه بهم میگفتن به خاطر این فایلاست که گوش میدی و اینکه با این چیزا ادم لاغر نمیشه فقط با رژیم و ورزش لاغرمیشی خلاصه منم حرفشون گوش دادم و حالم بهترشد بازم اومدم سرغش از فایل اول میخواستم ببینم علتش چی بود که من داشتم خوب پیش میرفتم یهو درجا زدم؟؟؟؟
من دوباره برگشتم از اول گوش بدم فایل ها رو
علت چاق شدن من تند خوردنمه بدون جویدن قووورت میدم بجای چهل بار جویدن و پودر کردن غذا همین جور میخورم و با دوتا جویدن قورت میدم
خیلی هم فک کردم ولی مثال نقضشو ندیدم😭🥺
از بچگی هم خاهرم سه برابر من میخورد ولی سههه ساعت طول میداد تا بشقابش تمومشه ولی اسکللللت بود
مامانمم همش میگف خو تو هم بیشتر بخور ولی بجوووو تا لاغر بشی ولی من گوشم بدهکار نبود
الان اون خاهرمم مث من تند میخوره و چاق شده🥴
با سلام خدمت شما ، من خیلی فکر کردم و حدود دو صفحه نوشتم درباره انشا چرا من چاق هستم
به این نتایج رسیدم که من بارها و بارها به امیدلاغر شدن به دکتر های تغذیه خیلی زیادی مراجعه کردم از دکتر سنتی گرفته تا دکتر تغذیه معروف در تهران، من تمام دکترهای معروف تهران رو که می شنیدم خوبن، رفتم ولی همش برای یه مدت بود و حتی یک بار من دوره پاکسازی بدن را انتخاب کردم که تغذیه این دوره فقط شیر و نون بربری بیات شده بود با جوانه گندم به مدت یک ماه تمام…خیلی سخت بود اما به امید لاغری انجامش دادم و هشت کیلو وزنم کم شد اما همش موقت و گذرا، بعد از چند ماه که از دوره گذشت دوباره برمی گشتم به وضع قبل، حتی من پارسال رفتم دکتر معروف طب سوزنی که رژیم اتکینز بود که فقط باید گوشت و پروتیین می خوردم، خوردم تا حدوده سه هفته من 7 کیلو کم شد از وزنم ، به دکتر گفتم مگه میشه ادم تا همیشه فقط پروتیین بخوره …. گفت اینقد باید ادامه بدی تا وزنت بیاد پایین، من اسید اوریک بالایی دارم، بعد این دوره اسید اوریکم خیلی بالا رفت و دوز قرصم به 300 شبی یدونه رسید، من که حدودد30 کیلو اضافه وزن داشتم نتونستم بعد از یک ماه ونیم دیگه این رژیم ادامه بدم و گفتم عیب نداره بقیش کالری شماری انجام میدم، ولی وای از ول کردن رژیم و برگشتن به حالت قبل، به همین خاطر همیشه ذهنم فکر می کنه بهترین و اصولی ترین و جواب ده ترین راه لاغری رژیم های سخت و وحشتناکه و همین باعث شده که همیشه لاغری برام سخت ترین و عذاب دارترین کار باشه، من کلی برگه رژیم تغذیه دارم ار دکتر های گوناگون و مختلفی که جز بهترین دکترهای تهرانن…. اما به نظر من همه چی خودمم، همه چی دست خودمونه ، نمیدونم بعضی ها میگن اراده….اما باید اینقد اراده آهنین داشته باشی که تا اخر عمرت همیشه تو رژیم بمونی و همیشه رعایت کنی، اما همه چی تو ذهنمونه ، امیداورام با گوش دادن فایل های شما و توکل به خدا بتونم به لاغری که همیشه جز اولین و مهم ترین آرزوهام بوده برسم، تمام زندگیم هنگه موضوع چاقیمه و خیلی عصبیم میکنه این موضوع، تمام تلاش هام بی نتیجه مونده، چون دیگه واقعا خستم ار دکتر تعذیه و رژیم ….. من میخواهم واقعا لاغر بشم.
سلام خدمت استاد گرامی
من تا سن ۲۴ متناسب بودم چاقی من بخاطر خوردن قرص ضد بار داری شروع شد چون شنیده بودم چاق کننده است و بخاطر بار داری که می گفتند باید زیاد غذا بخوری و به پر خوری عادت کردم و زیاد می خوردم و وقتی چاق شدم رژیم های زیادی گرفتم و بخاطر سختی که داشت خسته می شدم و رها می کردم
سلام استاد من چرا چاق هستم .ریزه خواری -پرخوری عصبی -تند غذا خوردن ونجویدن -آب کم خوردن –
سلام استاد عزیز و دوستان گلم هرچی مینویسم نمیاد میگه قبلا هم چنین دیدگاهی گفتی با اینکه بار اولم میفرستم لطفا مرا راهنمایی کنید
سلام خسته نباشید استاد عزیزم ممنونم وخداروشکر میکنم که با این سایت آشنا شدم و قسمت های رایگان داره که میتونم ازش استفاده کنم و به تناسب اندام ولاغری که شده جز آرزوهام برسم منم مث بقیه دوستان خیلی تلاش کردم ولی نتیجه ای که شگفت زدم کنه نگرفتم و سرهمین موضوع چاقی خیلی خودم ضعیف میدونستم وفک میکردم آدمها لاغر از من خیلی بهترن وکلا اعتماد به نفسم از دستت داده بودم و همیشه دانبال یه چیزی بودم زود من لاغر کنه وچون آدم عجولی هستم یه هفته تا یکماه تلاش میکردم وقتی نتیجه نمیدیم راهاش میکردم من بیشترین چیزی که فک کنم چاقم کرد ترس بود همیشه میترسیدم چاق شم وبعدش چون میخوندم نان برنج خیلی چاق میکنه منم میگفتم حتما مال اینه یا چون بابام چاقه من رفتم روی بابام و ارثی است یا چون ورزش نمیکنم چاق شدم یا چون زیاد شیرینی میخورم وهمه اینها عوامل چاقی خودم میدونستم
با سلام
حدود دو هفته است که با سایت تناسب فکری آشنا شده ام خیلی اتفاقی توی گوگل سرچ میکردم که به فایل لاغری با ذهن استاد برخوردم توجهم جلب شد بعد از دیدن اولین فایل کنجکاو شدم ببینم قضیه چیه به سایت مراجعه کردم مطالب رو خوندم روز دوم متوجه شدم اشتهام کم شده منکه همیشه به فکر خوردن و تهیه کیک و دسر بودم دیگه مثل سابق میل نداشتم بنابراین از اول شروع کردم و تکالیفی که استاد میدادن رو رد یک دفتر یادداشت میکردم الان که فایل هشتم هستم احساس سبکی و نشاط دارم قبلا صبح با درد و به سختی از رختخواب بیرون میومدم اما الان خیلی بهتر شدم دیگه مثل سابق درد ندارم یعنی کمتر شده امروز طاقت نیاوردم و خودم رو وزن کردم ۳ کیلو کم کرده بودم از خوشحالی نمیدونستم چکار کنم چون فعلا خرید پکیج ها برام امکان نداره تصمیم دارم از دوره رایگان لاغری با ذهن و زندگی با طعم خدا استفاده کنم تا به یاری خدا بتونم در آینده از همه فایل های استاد بهره بگیرم از خدای مهربان سپاسگزارم که با این سایت آشنا شدم همچنین از استاد و براشون آرزوی موفقیت میکنم قطعا کسانی که نیتشون خیره خداوند هم به اونها کمک میکنه برای همه دوستان آرزوی سلامتی و تناسب فکری و جسمی دارم
با سلام خدمت استاد محترم
جانان هستم ۳۸ ساله باقد ۱۶۸ و وزن ۷۸ من از آن زمان که خودم رو میشناسم نسبت به دو خواهر دیگرم هم توپر تر بودم مادرم می گوید وقتی تو را باردار بودم از خدا خواستم یه دختر توپل ومپل بهم بده وحتی خواهر وبرادر انم مرا توپل صدا می کردند تا اینکه به زمانی رسید که من با خواهر بزرگترم مقایسه می شدم او همیشه سنبل یه دختر لاغر اندام وقدبلند بود البته تویه دوره ای توپل بودن مورد پسند جامعه بود بعداز آن هم من با خواهر کوچکترم مورد مقایسه قرار می گرفتم وهمیشه و هر زمان من می خواستم رژیمی بگیرم خانواده ام به من می گفتند که توهمیشه توپل بودهای توپلی بهت میاد البته بماند که که من از سر تانوک پا یکسان توپل بودم وهر رژیمی رو سعی می کردم امتحان کنم تااینکه در سال ۹۶-۹۷ به وزن ایده آل ۶۳رسیدم و سمبل اراده و همت عالی شده بودم ولی خانواده ام مدام بهم می گفتند که دیگه خیلی لاغر شدی داری از بین میری صورتت توپل بود خوشکل تر بود واز این حرفا ..تا اینکه دوباره به خاطر فوت پدرم وشرایط روحی ام دو باره به وزن اولیه ام برگشتم والان هم تمام تلاشم رو می کنم که دوباره به وزن۶۳ برسم چون خیلی ایده آل بود . واین داستان من بود ومن فکر می کنم علت چاقی ام یکی تقویت باور چاق بودن از سوی خانواده ام و دیگری عدم خود باوری در زمینه موفقیت در کاهش وزنم و باور خوب نبودن و مورد مقایسه قرار گرفتن از کودکی بوده است و اینکه هیچگاه ایده ال نیستم حتی من در وزن ۶۳ کیلو گرم نیز هم از سوی دمترم واطرفیانم مورد تشویق وتمجید قرار می گرفتم بازهم راضی وخشنود نبودم وخودم را باور نداشتم .من فایل اول تون رو گوش دادم بسیار عالی وتاثیر گذار بود امیدوارم بتوانم به نتیجه لارم دست پیدا کنم با سپاس از شما
با سلام خدمت استاد محترم
جانان هستم ۳۸ ساله باقد ۱۶۸ و وزن ۷۸ من از آن زمان که خودم رو میشناسم نسبت به دو خواهر دیگرم هم توپر تر بودم مادرم می گوید وقتی تو را باردار بودم از خدا خواستم یه دختر توپل ومپل بهم بده وحتی خواهر وبرادر انم مرا توپل صدا می کردند تا اینکه به زمانی رسید که من با خواهر بزرگترم مقایسه می شدم او همیشه سنبل یه دختر لاغر اندام وقدبلند بود البته تویه دوره ای توپل بودن مورد پسند جامعه بود بعداز آن هم من با خواهر کوچکترم مورد مقایسه قرار می گرفتم وهمیشه و هر زمان من می خواستم رژیمی بگیرم خانواده ام به من می گفتند که توهمیشه توپل بودهای توپلی بهت میاد البته بماند که که من از سر تانوک پا یکسان توپل بودم وهر رژیمی رو سعی می کردم امتحان کنم تااینکه در سال ۹۶-۹۷ به وزن ایده آل ۶۳رسیدم و سمبل اراده و همت عالی شده بودم ولی خانواده ام مدام بهم می گفتند که دیگه خیلی لاغر شدی داری از بین میری صورتت توپل بود خوشکل تر بود واز این حرفا ..تا اینکه دوباره به خاطر فوت پدرم وشرایط روحی ام دو باره به وزن اولیه ام برگشتم والان هم تمام تلاشم رو می کنم که دوباره به وزن۶۳ برسم چون خیلی ایده آل بود . واین داستان من بود ومن فکر می کنم علت چاقی ام یکی تقویت باور چاق بودن از سوی خانواده ام و دیگری عدم خود باوری در زمینه موفقیت در کاهش وزنم و باور خوب نبودن و مورد مقایسه قرار گرفتن از کودکی بوده است و اینکه هیچگاه ایده ال نیستم حتی من در وزن ۶۳ کیلو گرم نیز هم از سوی دمترم واطرفیانم مورد تشویق وتمجید قرار می گرفتم بازهم راضی وخشنود نبودم وخودم را باور نداشتم .
با سلام خدمت استاد گرامی . حامد هستم ۴۱ ساله قد ۱۶۷ و وزن ۹۰ کیلو . بیشتر چاقی من به خاطر ترک ورزش و بیماری افت قند هستش و بیشتر از ناحیه شکم چاق هستم و بقیه اندام تقریبا لاغر ، انشالله با قرار گرفتن در این مسیر و راهنمایی های جنابعالی بتونم این مشکل رو حل کنم .من به همراه همسرم تصمیم گرفتیم این کاررو انجام بدیم
سلام خدمت استاد گرامی و همه ی همراهان .راضیه هستم متولد ۶۱،قد ۱۶۰و وزن ۹۹.ده ساله اضافه وزن زیادی دارم .من با کانال شما از طریق یکی از دوستان که نتیجه ی عالی گرفته بود آشنا شدم.چندین بار فایل جلسه ی اول رو گوش دادم و حال میخواهم علت چاقی خود را بنویسم.از همان بچگی تپل بودم و خانواده میگفتن راضیه آب هم که بخوره چاق میشه.ارثی است و به خانواده ی پدری رفته.بارها با خودم به خانواده ی پدر بد میگفتم.تا اینکه زمان دانشگاه به خاطر استرس زیاد خیلی میوه و هله هوله خوری میکردم و وقتی عصبانی میشدم تنها راه را خوردن میدونستم.بعد از ازدواج هم کم تحرکی رو عامل چاقی بیشتر میدونستم.بارداری،کم کاری تیروئید ،کم تحرکی،برداشتن کیسه صفرا،مصرف خیلی زیاد قرص و ضعف رفتنم را عوامل بعدی میدونستم.اعتماد به نفسم خیلی پایین اومده بود.پس راههای زیادی رو برای لاغری در پیش گرفتم.از رژیم های متفاوت ،داروهای کم اشتهایی،دمنوش ها،داروهای گیاهی و …ولی جوابی رو که میخواستم به آن نمیرسیدم.در حدی هستم که امسال برای خرید لباس میرفتم و فروشنده میگفت آخرین سایزشه نا امید برمیگشتم .پسرم ناراحت میشد .حتی امسال به من گفته بودکه برای وضعیت درسی به مدرسه مراجعه نکنم ،بابا رو بفرست بچه ها به من میخندن میگن مامانت بارداره.خیلی به من بد گذشت.همسرم هم دوماهه اصرار به جراحی شکمم داره ولی من خیلی میترسم.دوباره شروع به سفارش دمنوش ها کردم .در حال استفاده بودم که یکی از دوستان رو دیدم.گفتم خدایا مگه میشه.تلفن زدم جویا شدم این عزیز این کانال رو به من پیشنهاد داد .میگفت تو هر چی دلت میخاد میخوری فقط چاقی رو ناخودآگاه یاد گرفتی.باید رو ذهنت کار کنی و با توکل به خدا و نمونه قرار دادن استاد جلو بری.چون ایشون خودش همین مشکل شما رو داشته و من چند تا عکس برات میفرستم که باوررت قوی بشه.چندین بار فایل رایگان جلسه ی اول رو گوش دادم،دیدگاهها رو خوندم و الان خودم نوشتم.یقین دارم میتوانم در مسیر تناسب اندام قدم بردارم.
به یاری خدا با تناسب ذهن آشنا شدم و اولین فایل رو مشاهده کردم خیلی امیدوارم، منم حتما میتونم…چه خوب که آدمهایی به این خوبی هستن که راه موفقیتشون رو به دیگران هم یاد میدن….آقای عطار روشن عزیز ازتون سپاسگزارم وبراتون آرزوی بهترینها رو دارم
سلام من دوره رو دارم تکرار میکنم و از سرزمین لاغر ها اومدم دوباره از جلسات رایگان دباره شروع کنم
هرچی بگم کمه از خوبی های این دوره و ار استاد گرامی اصلا این فایل اول معجزه میکنه و انگار من اول باره که میشنوم
چرا من چاقم و چرا چاق موندم؟؟؟
من تغییرات بسیار زیادی در بسیاری از ابعاد زندگیم رخ داده ولی تو جسمم مونده انشا….. ادامه میدم و به قول استاد شهرام شده یا میمیرم یا لاغر میشم🙃🙃🙃🙃🙃🥰🥰🥰🥰
سلام.فایل اول عالی بود.
من تا قبل ازدواج اندام متناسب وعالی داشتم.
بعدازازدواج وبارداری اولم کم کم اضافه وزنم شروع شد.
وحدود ۲۰ساله که من با ۱۵ کیلو اضافه وزن مرتب درگیرمراقبت واحتیاط درغذاخوردنم.
یکی ازدلایل چاقیم زایمانم بود.فک میکنم اگه برنج اصلا نخورم لاغرمیشم.
سلام به استاد عزیز و همراهان سایت تناسب فکری
راستش استاد من برای بار دومه که دارم دوره رایگان رو شروع میکنم و چونکه یه دانشجو هستم نمیتونم هزینه دوره اصلی رو پرداخت کنم و یه سوال ازتون داشتم
چند ماه پیش که با سایت برای اولین بار اشنا شده بودم شروع کردم به گوش دادن فایل های رایگان سایت و قسمت نکات طلایی که در اختیار ما گذاشتین و با گوش دادن به دوره های رایگان زندگیم تغییر کرده بود و ارامش خیلی زیادی داشتم یعنی دیگه خبری از اون ناراحتی و افسردگی بخاطر اضافه وزن نبود و تغییرات رو شاید کمرنگ اما حسشون میکردم ولی بخاطر رخ دادن یه سری اتفاق دیگه به فایل ها گوش نکردم
سوالی که ازتون دارم اینه . راستش نمیتونم با این وضعیت بد اقتصادی و شرایط زندگیم دوره رو خریداری کنم اما از این هم مطمئن هستم که تنها روش درست همینه و واقعا راه های زیادی رو رفتم که لاغر بشم و موفق هم شدم اما همه وزنم برگشته و دیگه از رژیم خسته شدم….خودتون تاکید میکنید توی فایل های رایگان که ثبت نام در دوره اصلی خیلی اصولی تره و منم همش به این فکر میکنم که نه چون تو نتونستی اون دوره رو بخری قرار نیست با اموزش رایگان لاغر بشی 😔
به نظرتون من اگه اراده قوی داشته باشم میتونم با همین شرایطم یه شگفتی ساز برای خودم بشم؟ مرسی از سایت خوبتون لطفا جواب این دانشجوی سردرگم رو بدین با تشکر🙏
سلام به استاد عزیز و تمامی همراهان سایت تناسب فکری
زهرا هستم ۳۸ ساله ،برای دومین بار هست که دارم از دوره رایگان استفاده میکنم و بسیار خوشحالم که بعد از ۶ ماه از آشنایی با این سایت عالی همچنان دارم ادامه میدم و سر زدن به این سایت و خوندن مقالات،گوش دادن به فایلها،نوشتن دیدگاه خودم و خوندن دیدگاههای دوستان روتین زندگی من شده.
بله منم قبل از آشنا شدن با این سایت دلایل متعددی برای چاقیم داشتم مثل بلوغ،بی تحرکی،کم کاری تیرویید،علاقه به شیرینیها، برداشتن کیسه صفرا،سابقه خانوادگی،هله هوله خوری، حاملگی، و…
ولی الان دیگه کاملا مطمئنم که هیچ کدوم از اینا دلیل چاقی نیست ولاغری هم مثل همه کارکردهای خودکار و اتوماتیک بدنم در من وجود داره و فقط کافیه که موانع رو بردارم (با ساختن فرمولهای درست و با احساس خوب پایدار و اعتماد به جسم عزیزم)تا لاغری خودش رو در جسم من نشون بده، استاد همیشه میگن هیچ تفاوتی توی جسم ما چاقها با لاغرها وجود نداره وهیچ استعداد یا قابلیت متفاوتی بین آدمها وجود نداره و فقط تاکید میکنن ادامه بدین ادامه بدین و این حرفها چقددددررررر الان عاااااالی توی وجود من مینشینه و من عمیقا این حرفها رو قبول دارم ومثل وحی منزل میدونم ،چقدر درک من از این اگاهیها نسبت به چند ماه قبل متفاوته و خدا رو شکر میکنم که به حرف استاد عزیزم اعتماد کردم و در این مسیر سبز موندم،خدایا متشکرم🙏🙏🙏
سلام .من مریم هستم متولد۱۳۷۷من از دوران راهنمایی کم کم شروع ب اضافه وزن کردم خانواده ام همیشه بهم میگفتن تو از بس غذاخوردن رو دوست داری خیلی چاق هستی من آن موقع وزنم۷۸بود.واز این موضوع خیلی ناراحت بودم .هرجا در جمع خوانوادگی میرفتم همه میگفتند ک چقد چاق هستی پس کی میخواهی خودت را لاغرکنی من هم از بی عصبی میشدم همیشه میگفتم ب خودم مربوط است من از این ک هستم راضیم ….ولی خیلی از حرف هایشان ناراحت میشدم تا جایی ک بعضی وقت ها گریه میکردم .در آن سال ها خیلی غذاب میکشیدم ک منو ب اسم چاق صدا میکردند
خواهرم ک خیلی خوش اندام بود لباس های خیلی خوشگلی داشت من عاشق اون لباسابودم ولی هیچوقت اجازه هم نمیداد دست بزنم و من هم از سرلج وقتی از خونه میرفت بیرون لباساشو میپوشیم تا اینکه یه بار لباساشو پاره کردم چون اندازم نبود .اون خیلی ناراحت بود خیلی دعوام کرد .ولی بعدش اومد پیشمو بهم گفت میدونم خیلی از این لباسا خوشت میاد برو خودتو لاغر کن تو هرلباسی ک بخوای واست میخرم .من هم چند مدتی تلاش میکردمو ولی بازم فایده نداشت تا اینکه یه روز دوستم بهم گفت بیا باهم بریم پیادروی صبح منم قبول کردم چند مدتی گذشت ما در روز سه بار پیادروی میکردم صبح عصر شب با رژیم سخت باهم رقابت کردم خیییلی خوش اندام شدم وزنم به۵۵رسید و همه ازم تعریف میکردن دوسال گذشت وزنم تغییر نکرد تا اینکه دوستم ازدواج کرد و دیگه خبری از پیادوری و رقابت نبود .منم دیگه کم کم چاق شدم ک اصلا خودمم متوجه نشدم چجوری چاق شدم رسیدم ب وزن۷۰خیلی افسرده شده بودم و بازم رژیم گرفتم فقط ۵کیلو کم کردم و باز هم بازگشت دیگه از تلاش کردن و رژیم گرفتن خسته شدم .خداروشکر میکنم ک بااین سایت آشنا شدم و میخواهم این راه راشروع کنم و ب خودم اطمینان کامل میدهم ک من میتوانم ب تناسب اندام دلخواهم برسم بدون این ک دوباره ب وزنم برگردم…
با تشکر از استاد عطا روشن❤
سلام استاد عزیزم امیدوارم همیشه شادو سلامت باشیدمن دوره لاغری با ذهن گوش کردم دوری دوم که دارم گوش مینکم وقبل این که بادوری شما اشنا بشم خیلی ذهن بیمار ومشکلات فراوان داشتم اصلان از زندگیم لذت نمیبردم نه از لباس پوشیدن ونه تفریح ونه مهمانی هیچ کدام وداعم فکر این بودم که چطورلاغر شم وهیچ کدام تعثیری نداشت تا این که هدایت شدم به سمت شما وخدا شکر میکنم وهمیشه داعا میکنم براتون الان سه هفته هست خیلی عوض شدم انگار تازه به این دنیا امدم وخیلی از نظر ظاهری جمع شدم وهمه برام معنای خوبی از غذا خوردن لذت میبرم وخوشحال شاد هستم باز هم ممنون استاد عزیزم
سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم من یک سالی میشه که با این سایت اشنا شدم به اتفاقی و دیگه خسته شده بودم از رژیم های طاقت فرسا و ورزش که و میدونم هیچ اتفاقی اتفاقی نبود و خداوند به درخواست های من پاسخ داده بود و من باسایت تناسب فکردی اشنا شدم فایل های رایگان رو که گوش میدادم احساس وحسم نصبت به خودم هر روز عالی وعالی تر میشد ولی من همه کار هارو وتمرینات رو انجام میدادم و در سایت تمرینات رو نمینوشتم ودر دفترم مینوشتم در این یک سال خیلی تغییرات رفتاری داشتم تا به الان ولی الان دوباره تصمیم گرفتم برای بار چندم دوره رو تکرار کنم وبا این تفاوت که تمرینات رو بنویسم من از نظر رفتاری و حس خوب داشتن به خودم عالی عملکرد داشتم ولی تغییری در جسم هنوز به وجود نیومد که اونم با گفته های استاد ترمز هارو پیدا کروم با استمرار و تمرین کردن من عاشق متناسب شدن هستم و ایمان دارم که شگفتی ساز میشوم 🥰🥰🥰🥰😍😍😍😍😍😍😍وبهترین راه ومطمئن ترین راه و کامل ترین راه تناسب همینه تمام با ایمان کامل دارم این حرف رو میزنم چه گفته های خوب ونابی که استاد میزنن چه تمرین های بکردی که میدن واقعا همه عالی وعالی هستن هر کدومش یک چراغ رو برامون روشن میکنه در مسیر متناسب بودن لذت بخش ترین مسیر هست خدایا سپاسگزارم ازت که منو در این مسیر زیبا و سبز هدایت کردی تو بهترین هستی استاد عزیز 🙋♂️🙋♂️🙋♂️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹(داستان چاقی من چیست)؟:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: ۱(داستان چاقی من از دوران راهنمایی سن بلوغ شروع شد که من شروع کردم به چاق شدن و روز به روز بیشترشد $$$) ۲(چه خاطراتی از چاق شدن دارم ):: ؟؟؟خطرات ها که زیادی هست اولینش این بود در دوره راهنمایی به هم کلاسی هایم حسادت زیاد میکردم که چرا لاغر وخوش اندام هستن ولی من چاق هستم بعدش این بود که مشکل خرید لباس داشتم سایز شما نیست چه حس بدی بهم دست میداد نا امید از عالم و ادم میشدم و از عالم ادم شکایت داشتم ،،ورزش مورد علاقم رو نمیتونستم انجام بدم به دنبال هیچ یک از رویاهم نرفتم رقص رو زیاد دوست داشتم نرفتم به خاطر اضافه وزنم در جشن عروسی با اعتماد به نفس پایین خودم رو عذاب میدم مدام در حاله مقایسه کردم خودم با دیگران بودم 😍😍😍😍حالا چرا من چاق هستم ؟؟؟؟؟ با باور های اشتباه و عادت های اشتباه وارد بازی چاقی شدم اولین باور این بود که دختر هادر سن بلوغ چاق میشوند چاقی ارثی و ژنتیکی است با داشتن خانواده چاق پرخوری در غذا ها عدم تحرک وورزش نکردن زیاد خوردن نا مناسب غذا خوردن تند خوردن زود دخوردن توجه نکردن به طمع غذا ها باور این که هر مواد غذایی وارد بدن میشود باعث چاقی میشود زیاد خوابیدن حله حوله خوردن خوردن فست فودچاق شدن اسان ولاغر شدن سخت است بعد از ازدواج چاق شون در دوران بارداری چاق شدن باور این که بعد از زایمان شیر ندادن وچاقی ماندگار بودن با ور این که ثانیه ای چاق شدن باور این و باور های مخرب زیاد که باعث تخریب من شد باور هایی که از طریق خانواده افردامختلف ومحیط به من القا شد و همش توهمی بیش نبود که ذهن من ان هارو باور کرد ومن رو به این نیجه رسوند از خدای بزرگ شاکر وسپاس گزارم که من در مسیر درست قرار داده واقعا حس خوب رو به من هدیه داد استاد عزیز از شما تشکر میکنم بابت دانش های خوب ونابی که در اختیار ما قرار میدی ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤من حتما یک شگفتی ساز خواهم شدایمان قوی دارم که مسیرو درست میرم پیش به سوی خواسته ها وهدف ها
سلام دوست عزیز شماکه یک ساله این تمریناتو انجام میدین لاغرم شدین؟؟
چراماچاق هستیم ودیگران چاق نیستند؟تمرین جلسه ی اول:
اوایل که دوره لاغری باذهن روانجام دادم برای اینکه واقعا بفهمم پنج روز تمرین کردم ولی بااینکه ازقبل هم ازطریق آپارات تمامی جلسه های استادرودیده بودم و بعد هم توسط همسرم وارداین سایت شدم وفک کردم که من توجلسه ی اول واینکه اینهاروانجام دادم خیلی چیزها رو فهمیدم وبعدازنوبه این موضوع فکرکردم وبازشروع به نوشتن این سوال وتمامی جوابهاروازنومرورکردم درتمام ماه رمضان شروع به تمرین کردن به جواب دادن این سوال بودم اول فک میکردم که برای هر جلسه باید پنج روزیایک هفته وقت بذارم ولی فهمیدم که باید خیلی بیشتر برای خودم وقت بگذارم اگرمیخوام برای همیشه تغییرکنم بااینکه هم به خاطر این که همه به من اصرار داشتند ومنومرددمیکردنبه این که اصرار داشتند که بایدتوهم بعدازسه سال دوباره بچه داربشی ومن ترس داشتم ازاین اسم وازاین حرفهاونصیحت هاچون زمانی من تجربه کرده بودم ورنج وناراحتی وازدست دادن فرزند تازه بدنیا آمده و همه ی نگاه هاوحرفهای مردم وبعددوباره دچاراسترس ونگرانی شدم اما به تمرین برای رسیدن به جواب این سوال تمرین کردم وبیشترادامه دادم و دوباره اومدم که سوال جلسه اول روبرای باردوم دراین جاجواب بدم من در دفترم خیلی بیشتر از این جواب هارو مینویسم وهرروزتمرین هارومینویسم ومیبینم که جلسه اول خودش به تنهایی بایدبراش خیلی بیشتروهرچقدرجلومیرم بایدبیشتروقت بذارم برای تک تک جلسات کارمن تنهابایک هفته نبایدباشه بلکه بیشتر بایدطول داده بشه 🦋🦋
چرامن چاق هستم ودیگران لاغرند؟
من به جواب این سوال این طوررسیدم که ترس همیشه
درزندگی باعث عدم موفقیت من بوده وحس نیازبرای تأییدشدن ازسمت دیگران من فهمیدم درتمام زمان ازبچگی تابزرگ شدن همیشه درترس ونگرانی بودم ترس از تغییر وضعیت دادن ترس از گذشته واین باعث میشد که من بیشتر در گذشته سیرکنم تادرحال واقعا تمامی این زمان من ازتغییرگذشته به آینده که همان حال هست ترس داشتم گذشته باعث گریه وناراحتی و آینده باعث ترس ونگرانی ومن تمرکز روی زمان حال داشتم وترس ازاینکه من به آینده برسم و فهمیدم که لاغرشدن من فقط باتغییراین فکروجایگزین کردن شجاعت به جای ترس میتونم به تمام خواسته هام نه فقط لاغری بلکه همه ی این چیزهایی که میخوام برسم وکم کم آروم شدم ترس یک احساس هست وترس ازنتیجه باعث ازدست دادن نتیجه میشه وترس ازتاییدشدن هم باعث تأییدشدن ویاعدم تداوم نتیجه میشه ولی وقتی ترس روازبین ببرم میتونم به خواسته هام برسم واحساس درست داشته باشم درزندگی خیلیازماادمها که روی این کره زمین داریم زندگی میکنیم ترس های وجودداره که ازبچگی درفکرما حک شده ویک نمونه ازاون ترس از تغییر وضعیت وتداوم نداشتن اون بوده واین هم خودش به تنهایی باعث میشه که به چیزی حتی اگرهم برسیم ازان لذت نبریم و همیشه ترس داشته باشیم ودرروابط وکسب و کارودرتمامی جنبه های مختلف زندگی ناموفق وشکست
خورده به نظربیام درحالیکه ماشجاعت رویای جایگزین وترس خودبهخود ازبین میره بعدازمدتی چون واقعاً زندگی مثل یک بازی میمونه که هرجاش ایستگاه داره واین ترس اگه تداوم داشته باشه می بینی که به هیچ جا نمیشه رسیدپس وقتی آدم یک سوالی داشته باشه جواب به دستش چه بخوادوچه نخوادمیرسه ونتیجه ی شجاعت و ترس خیلی باهم فاصله داره ولی برای افراد با ترس عدم موفقیت رقم میخوره وافرادشجاع حتی اگر هم موفق شدن رونبینن دوباره بیشتربه تداوم درمسیرادامه میدن چون اگردراین دنیانبری وبه خواسته ای که میخوای نرسی وبه گفتن من میترسم اتکا کنی دیگه توبازی این دنیا توایستگاه بازنده هاقرارمیگیری ولی وقتی شجاع باشی وبه آینده فکرنکنی وبه گذشته فکرنکنی وبه حال توجه کنی وبتونی به تک تک چیزهایی که داری نگاه کنی که یک زمانی اینهارومیخواستی ویاتوفکرشون بودی والان داری یقیناشجاعت لاغرشدن پیدامیکنی وبهانه آوردن برای لاغرنشدن روازبین میبری چون تمام بهانه های مقاومت ذهن واینکه من نمیتونم ویامیشه آیا امکان داره یانه ازبین میره وبه راحتی در مسیر درست قرار میگیری ونه ترس تأییدشدن وترس ازتغییروضعیت ونه ترس ارتباط ویاهرجنبه اززندگی رووقتی شجاعت به خرج بدی وبه اون چیزی که میخوای میرسی چون خداوند همیشه در کنارماوباماست ممنون از شما دوستان عزیز واستادگرانقدر 🙏🙏🦋🦋
سلام بر دوستان و استاد عزیز ببخشید با این فایلای رایگان لاغری هم میشه کاملا لاغرشد و به وزن موردنظر مون رسید؟؟ کسی ازشماها با دوره رایگان لاغرشده؟؟
دوست عزیز بهتره که خودت تجربه کنی ایشالله من هم کسی بهم نگفته بود کسی و نداشتم که از این روش لاغر شده باشه قبل از من و منو راهنمایی کنه ولی من وقتی آشنا شدم یه باور خاصی داشتم و سه ماه این دوره رایگان و روش کار کردم هر روز به کسی هم نگفتم بعد سه ماه تغییراتم شروع شد ۶ پوند وزنم کم شد و کم کم همه متوجه شدن و هر از گاهی کسی منو می دید می گفت!
شما هم به بقیه کار نداشته باش یکی می گه اینطور یه می گه اونطور خودت گوش بده و کارهایی که می گن و تمریناتشون انجام بده هر روز!
بعد سه ماه من تصمیم گرفتم و دوره رو تهیه کردم با اینکه کار راحتی نبود چون من خارج از ایرانم بالاخره خودم و رو هم گذاشتم و به داداشم گفتم !
شما هم ایشالله موفق می شی نشد نداره فقط عجله نباید بکنی ریلکس
سلام من فاطمه هستم ۱۵ سالنه و از سن ۹ سالگی دچار اضافه وزن هستم ولی تا قبل از اون لاغر بودم واینم بگم که از سه سالگی ورزش حرفه ای داشتم و ژیمناست بدم الان قدم ۱۷۵ووزنم۸۰ کیلد هست همه میگن چاق تیستم وخوبم بعضی هاهم میگن درشت استخوان هات و از این جور حرف…… به نظرم… خوردن شیرینیجات باعث چاقی منه و همیشه احساس میکنم شانسمه که چاق با شم واینطوری خلق شدم و خوردن نون و برنج وتنقلات و غذا های پر کالری باعث چاقی من هست و اعتماد بنفس ندارم وداعم در حال رژیم هستم و تغیر کمی میکنم… وهمیشه وقتی غذا میخورم یا تنقلات….. شیرنی که مورد علاقمه احساس میکنم چاق شدم یا دارم چاق میشم……. یا خوردن شام و میانوعده باعث چاقیم میشه……. واز این جور چیز ها…… امید وارم با این دوره رایگان لاغر بشم وافکارم تغیر کنه…… به امید خداا….. بزرگ ترین ارزوم تو این سن💙💙💙💙💙💙
حتما همینطوره فاطمه جان موفق باشی عزیزم
یکی از باورهای مامان من این بود که می گفت ژیمناستیک جلوی رشد و می گیره نمی زاره قد بلند شه ماشالله شما هم که قد بلند هستی منم دخترم و از بچکی گذاشته بودم ژیمناستیک خیلی هم ورزش خوبیه موفق باشی
با سلام من تقریباً یک هفته ای هست که استاد عطار روشن و این سایت آشنا شده ام و احساس میکنم این نشونه ای از طرف خدا هست چون من واقعاً به دنبال یه راهی میگشتم برای حل مشکلم و از خدا با تمام وجود درخواست میکردم که راهی رو بهم نشون و میخواستم فقط خودش اینکارو بکنه چون دیگه به کسی اعتماد ندارم و اعتقاد دارم که فقط خدا میتونه و فقط خدا بهترین طبیب هست، پزشکا همه اشتباه تشخیص میدن. از خدا میخواستم خودش یه راهی نشونم بده بخاطر همین هم احساس میکنم آشنا شدنم با این سایت کار خدا هست و خداست که داره کمکم میکنه خدا رو شکر، چون این روش با همه روش ها متفاوته و من به قدرت ذهن اعتقاد دارم، حالا میخواستم داستانمو بنویسم و تمرینات جلسه اول
از زمان دبستان چیزی که یادم میاد و تصویری که از اندام و بدنم تو ذهنم مونده اینه که بدنم نه چاق بود و نه لاغر، بدن متوسطی داشتم و همیشه هم عصرها تو کوچه بازی های دویدنی میکردیم و تحرک داشتم، حالا دیگه اینو نمیدونم که اندام متوسطی که داشتم بیشتر چربی تشکیل میداده یا عضله، چیز زیادی دیگه یادم نمیاد جز چند تا تصویر.
تا دوره دوم راهنمایی همینجور متوسط بودم و ناراضی نبودم، نه خوب بود نه بد، شاید بخاطر اینکه زیاد توجه نمیکردم شایدم بخاطر اینکه زیاد بد نبوده که توجه نمیکردم، وزنم زمان دوره دوم راهنمایی فکر میکنم حدود ۴۴ بود. M:
یک سال بعد یعنی دوره سوم راهنمایی که ۱۲ سال داشتم و دوره نوجوانی ام بود خیلی زیاد لاغر شده بودم و صورت و بالاتنه ام خیلی زیاد لاغر شد به حدی که کمرم حالت قوض کمر داشت، پایین تنه ام خوب بود و متوسط بود و دخترانه بود، فقط بالاتنه ام دخترانه نبود و خیلی ناراحت این موضوع بودم، اندام متناسبی نداشتم ران هایم متوسط بود و بالاتنه ای خیلی لاغر داشتم، فکر میکنم اینکه پایین تنه ای بزرگ تر دارم ارثی هست و از خانواده ام به ارث برده ام، یه مقطعی رو از ۱۲ یا ۱۳ سالگی به خاطر میارم که شبها میخوابیدم تا ساعت سه، چهار عصر و بعد هم با زور یک چند تا لقمه میخوردم یک نان فانتزی و کالباس و سس گوجه، دوره سوم راهنمایی و اول دبیرستان و دوم دبیرستان به شدت لاغر بودم به حدی که دچار افسردگی و خجالت میشدم، قوض کمر هم داشتم و اینها نقطه ضعف من شده بودند و من گوشه گیر شدم و بدون اعتماد بنفس. فکر میکنم یه افکار و رفتاری تو خانوادم بوده که من تو بچگی بصورت ناخودآگاه اون افکار و رفتار رو یاد گرفتم و بدنم به خانواده ام رفته بخاطر اینه که میگم ارثیه و دوران دبستان که میگم متوسط بود و ناراضی نبودم شاید بخاطر اینه که توجه نمیکردم و شایدم بخاطر اینه که این رفتار تو دوران بلوغ شروع شد یا شایدم بخاطر اینه که توی دوران بلوغ قدم رشد کرد و بزرگ تر شدم اندامم بیشتر خودشو نشون داد و پایین تنه ام بیشتر خودشو نشون داد و اندامم به شکل اصلی خودش در اومد یعنی منظورم اینه که قبلاً هم همین اندام رو داشتم ولی چون کوچک و بچه بودم زیاد مشخص نبود.
فکر میکنم دوران راهنمایی به سن بلوغ که رسیدم و بزرگ تر شدم باید غذامم بیشتر میکردم تا وزنم هم بیشتر بشه و همونقدر نمونه فکر میکنم چون دوره بلوغ قد کم کم رشد میکنه و ما باید غذای بیشتری بخوریم تا همونجور که از درازا بزرگ میشیم عمودی هم بزرگ بشیم.
من خیلی تنبل و کم تحرک هم هستم، تا سن بلوغ تحرک زیادی داشتم و بازی میکردم و می دویدم و اینور و اونور ولی از سن بلوغ که گوشه گیر شدم اصلاً تحرک ندارم فقط دو سه باری باشگاه رفتم اونم بعد از دو سه ماه خسته شدم و ول کردم.
سه سال گذشت و این سه سال با افسردگی و ناراحتی و سختی طی شد تا اینکه تصمیم گرفتم به پزشک تغذیه مراجعه کنم الان یادم نمیاد چجوری با دکتر کرمانی و صباغی آشنا شدم ولی اون زمان ها ماهواره داشتیم و توی ماهواره هم خیلی از محصولات لاغری و چاقی تبلیغ میکنند قرص های گیاهی و من یادم میاد که این ها رو نگاه میکردم و کنجکاو میشدم و میرفتم توی فرکانسش و پیگیری میکردم که این ها چجورین و مجله داشتیم و توی مجله ها نگاه میکردم و خلاصه من توی سن ۱۵ سالگی بودم که تصمیم گرفتم برم پیش دکتر صباغی، یک نوبت گرفتم و یه کلاس برگزار کردن، کلاس آموزشی درباره کالری ها درباره مواد غذایی و درباره اونها توضیح میدادن و لحظه ورود به کلاس هم یک کتاب بهمون میدادن، بعد از اون کلاس باید یه وقت دیگه ویزیت شخصی میشدم ولی من دیگه نرفتم و خودم از همین کتاب استفاده کردم که خیلی هم به طرز اشتباهی استفاده کردم. من بخاطر اینکه فقط صورت و بالاتنه ام رو چاق کنم و مساوی پایین تنه ام کنم رژیم چاقی رو شروع کردم، کتاب رو داشتم و بر اساس کالری ها غذا میخوردم تو کلاس گفتند هر چه کالریش بیشتر چاقی بیشتر من هم برای چاقی هر چه کالری بیشتری داشت مصرف میکردم و میخوردم، یادم میاد چه روزهایی که به سختی و با زور غذا میخوردم اصلاً اشتها نداشتم عق میزدم و میخوردم برنج زیاد، سس مایونز رو خالی میخوردم هر روز کاکائو، هر روز بسکوییت، هر روز چیزهای چرب، پشت هم میخوردم، احساس میکردم جا ندارم و دارم میترکم ولی بازم میخوردم با زور، اون تموم میشد ده دقیقه این، این تموم میشد ده دقیقه دیگه یه چیز دیگه، و همشم چیزهای مضر و پر از روغن های بد و نوشابه، خیلی بد بود و وقتی میخوردم احساس میکردم قلبم تیر میکشه ولی بازم میخوردم هدفم برام مهم بود و میخوام ادامه بدم میخواستم از شر بد اندامی راحت بشم گفتم حالا که دیگه راهشو پیدا کردم راهش غذا خوردنه من غذا نمیخوردم انتظار داشتم بدنم خوب باشه حالا که راهشو پیدا کردم ول نمیکنم و تا آخر میرم و هر هفته خودم رو وزن میکردم به خودم میگفتم هفته ای یک کیلو یا دو کیلو باید اضافه کنم و وقتی هفته ای اون اندازه که میخواستم اضافه نشده بود ترازو رو میزاشتم و میرفتم سراغ خوردنی ها، خلاصه انقد خوردم و خوردم که وزنم رسید به ۵۸، وزن زیادی اضافه کرده بود با راه اشتباه، چیزهای مضر میخوردم و اون زمان نمیدونستم این راه اشتباهه و نباید چیزهای مضر خورد فکر میکردم خوردن بیشتر مساویه با اندام خوب، فکر میکردگ هر چیزی رو که دیدم باید بردارم بخورم مهم نیست چی باشه فقط کالریش زیاد باشه همین، شکمم بزرگ شده بود پایین تنه ام که توی دوره لاغری متوسط بود خیلی بزرگ شده بود و بالاتنه ام هم که میخواستم تو پر تر شه پر تر شده بود، الان دیگه از بالاتنه ام راضی بودم از پایین تنه ام ناراضی. همه بهم میگفتن بسه دیگه اندامت خیلی بد شده شکم آوردی و پایین تنه ی بزرگ، ولی من یه برنامه ی دیگه ای داشتم، میدونستم شکم و پایین تنه ام داره بزرگ میشه یه راهی برای کوچک شدن اون ها هم پیدا کرده بودم، من چاق شدن موضعی رو میخواستم چاق شدن فقط بالاتنه ام و صورتم، ولی کل بدنم چاق شد، و الان باید فکری میکردم برای پایین تنه ام که حسابی بزرگ شده بود، و منکه مجله و ماهواره نگاه میکردم و یه محصولاتی از اونجا دیده بودم، یه چیزایی شبیه کمربند لاغری و این چیزا که میخواستم برای شکم و ران هایم بخرم، و بخودم گفتم پس بخور خیالت راحت باشه کمربند و این محصولات رو میبندی به اونجاها کوچک میشه، یه موضوع دیگه اینکه من به محض اینکه غذا خوردنم رو کم میکردم و به صورت معمولی غذا میخوردم شکمم هم یواش یواش یه ذره یه ذره کوچک تر میشد پس با خودم گفتم تا میتونم بخورم تا بالاتنه ام خوب شه بعد غذا خوردنم رو کمتر میکنم تا شکمم کمی بهتر شه و برای ران هام هم یه محصولی میخرم، بله این کارهای خیلی بد و اشتباهی بود که من انجام دادم تازه این اول ماجرا هست، بدنم خیلی شل و ول شده بود و پر از چربی و اصلاً خوش فرم نبود. بعد از حدود دو سال که دیدم اینکارا و این محصولات نتیجه ای نداره و من خیلی ناراحت بودم بخاطر ران های چاقم و این موضوع خیلی تاثیر منفی رو من گذاشته بود، همه جام خوب بود فقط ران هام خیلی چاق بود، دو سال بعد که ۱۷ سالم بود باشگاهی ثبت نام کردم و چند ماهی بدنسازی کار کردم ولی خوب کار نمیکردم مربی بهم برنامه داده بود ولی من فقط میخواستم ران هام لاغر بشه و برنامه رو تغییر دادم و فقط با دستگاه هایی کار میکردم که به ران ها مربوط میشد، زمانیکه باشگاه ثبت نام کردم وزنم فکر میکنم شصت و خوردی بود، شاید ۶۲، و مربی به من گفت به نسبت قدت باید ۵۷ باشی، من به وزن ۵۷ رسیدم ولی باز هم رانها ی چاقی داشتم و پر از چربی و شل و ول و بدنم عضله ای نبود ران هایم عضله ای نبود و همش پیش مربی می نالیدم که چکار کنم ران هام خوب نمیشه همیشه بعد از ورزش خودم رو میدیدم و ناامید میشدم هی اینکار تکرار شد هی این ناامیدی تکرار شد تا اینکه از باشگاه خسته شدم و اونو ول کردم، حتی زمانیکه باشگاه میرفتم هم هدف خوبی نداشتم برای لاغری موضعی ران هام رفته بودم و بعد از اینکه نتیجه نگرفتم رها کردم، تغذیه ام هم تو دوره باشگاه خوب نبود میگفتم مهم نبود چی میخورم هر چی باشه فقط همراهش سبزی یا کاهو باشه و آب هم باید زیاد بخورم، اینو مربی به من گفته بود و من هم انجام میدادم، یه بشقاب برنج میخوردم همراه با کاهو و سبزی، یه موضوع دیگه اینکه من خیلی زود روش غذا خوردنم رو عوض میکنم یعنی بعد از اینکه یه مدت بشقاب برنج میخوردم کم کم و بعد از مثلاً دو هفته به اندازه یک کف دست نون و پنیر و سبزی میخوردم، نه فقط اون دوره بلکه تو تمام دوره های زندگیم و همیشه اینکارو کردم، نوع خوردن من یهویی عوض میشه قبلا که همش فست فود و کالباس و سوسیس و نوشابه و این چیزا میخوردم بعدش عوض شد گوشت و مرغ و ماهی و این چیزا، نوع غذاهام یهویی عوض میشه مثلاً دارم سبزیجات میخورم دو هفته دیگه میگم مرغ بخورم گوشت بخورم و میگم اینجوری نمیشه بدن به همه چی نیاز داره و اندازهای غذاهام به همین صورت، یه ماه کم میخورم و اصلاً نون و برنج نمیخورم و همه چیز رو خالی میخورم میگم برنج مضر خارجیا برنج نمیخورن که خوش اندامم نون نمیخورن که خوبن اگه میخوای خوب باشی باید تحمل کنی و گرسنگی میکشیدم به حدی که موهام ریخت و خیلی موهام کم پشت شد، ولی بعد از یک ماه یا دو ماه میگم نمیشه بدن به همه چی نیاز داره و یهو حمله میکنم به همه چی. ۱۸ سالم بود که احساس میکردم رفتم دانشگاه و احساس میکردم ران هام خیلی بزرگه و به خودم نمیاد خودم ظریفم و ران هام بزرگ جلو آینه می ایستادم و یه قسمتی از ران هامو با دست میپوشوندم و میگفتم اینجوری خوبه کاش اینجوری بودم، و بعد گفتم ران هام خیلی زشته همه دارن بد نگاه میکنن چون من مانتو خیلی کوتاه هم میپوشیدم خیلی دوست داشتم مانتوهای عروسکی بپوشم و اونها هم کوتاه بودن ولی نمیتونستم بپوشم و وقتی هم که دلو میزدم به دریا و میگفتم بیخیال بپوش و میپوشیدم ولی راحت نبودم و حس خوبی نداشتم. تا اینکه دوباره خودم رو لاغر کردم، خیلی یهویی من میتونم خودمو لاغر کنم و خیلی یهویی هم میتونم خودمو چاق کنم چون در اصل من آدم لاغری بودم و خودم با دست های خودم، خودم رو چاق کردم و چاق کردن هم فقط دفعه اول سخته و نشدیه ولی بعد از اینکه یکبار یه کار رو انجام بدی و ببینی که میتونی و میشه دیگه برات آسونه و باور میکنی که میشه پس بخاطر همین هم چاق شدن برام مث آب خوردن بود ولی چاق شدنی که پر از ضرر بود پر از چربی بدون از اینکه خوش فرم باشم و بدنم عضله ای باشه و سفت و خوب باشه ولی نبود و شل و ول بود. من در اصل لاغر بودم و خودم خودمو چاق کردم بخاطر اینکه بالاتنه ام زیادی لاغر بود و میخواستم بالاتنه ام اندازه پایین تنه ام بشه ولی پایین تنه ام خیلی بزرگ شد حالا دیگه مشکلم پایین تنه ام بود که خیلی بزرگ بود، من در کل صورتم کوچکه، قبل از رژیم چاقی، میخواستم صورتم و بالاتنه ام چاق شه و بزرگ شه وقتی هم چاق شدم صورتم و بالاتنه ام خوب شد فقط ران هام بد شد، بله من خیلی خودم رو چاق و لاغر کردم با دست های خودم یعنی فقط کافی بود تصمیم بگیرم لاغر یا چاق شم هر دوش برام مث آب خوردن بود و به راحتی بعد از یک ماه وزن زیادی اضافه یا کم میکردم و هر وزنی که اضافه یا کم کردم به دست خودم بوده، مشکلم این بود که وقتی خودم رو چاق میکردم ران هام بد میشد و وقتی لاغر میشدم صورتم کوچک و لاغر میشد این دو تا مخالف هم بودن و با هم نمیساختن. تا اینکه یه سال پیش یه روشی اومده بود برای تخلیه چربی ها به اسم لیپوماتیک، تو شبکه های اجتماعی یه چیزایی درباره اش شنیده بودم و کنجکاو شدم تحقیقات بیشتری انجام دادم تا اینکه یه فکری به ذهنم رسید و اونم این بود که بیام خودم رو چاق کنم که صورتم خوب شه بعد رانها رو از طریق روش لیپوماتیک چربی هاشو تخلیه میکنم، و من سه سال پیش اینکارو انجام دادم، و بعد از جراحی یه مشکل دیگه ای برام به وجود اومد که الان در حال حاضر به فکر کردن حل کردن این مشکل هستم، جراحی به این صورت هست که چند نقطه از رانم رو سوراخ کردند و لوله های دستگاه رو از طریق اون سوراخ ها وارد کردن به زیر پوستم و سلول های چربی رو تخریب کردند و از طریق لوله ها کشیدند بیرون، و مشکلی که بعد از جراحی برام پیش اومد اینه که چربی هایی که بعد از جراحی زیر پوست ران هایم باقی مونده و تخلیه نشده شکلش عوض شده و به شکل سفت و گلوله و گرد و قلمبه در اومده. البته بعد از جراحی گفتن یه هفته بعد باید بیای ماساژ که رانت صاف بشه چون رانم خیلی ناهموار شده بود بخاطر چربی های قلمبه ای که زیر پوست رانم بود پوستمم در کل نازکه و بخاطر همین بیشتر خودش رو نشون میداد، من ده جلسه ماساژ رفتم و گفتن بقیه اش رو خودت توی خونه ماساژ بده و من رفتم، ران هام کمی صاف تر شده بود، و خیلی کم، و هنوز ناهمواری های زیادی داشت ولی من اون زمان فقط خوشحال بودم که سایز رانم مث همه آدمهای دیگه شده و میتونم به راحتی بلوز و شلوار بپوشم و اندامم رو قایم نکنم آرزوی پوشیدن بلوز و شلوار رو داشتم و اندام های دخترهای دیگه رو میدیدم که بلوز و شلوار یا تاپ شلوارک پوشیدن و حسرت میخوردم که کاش من هم میتونستم اینجوری باشم، خلاصه اون زمان فقط کم شدن سایز رانهام مهم بود که بتونم لباسی که دوس دارم رو بپوشم و ماساژ دادن رو جدی نگرفتم و ول کردم فکر میکردم خودش صاف میشه، اون زمان فقط نگران سایز رانم بودم و همش میگفتم بازم باید سایزش کمتر بشه هنوز چاقه و همش توی آینه نگاه میکردم و از خودم فیلم میگرفتم و همش نگاه میکردم و نگران بودم که آیا سایزش خوبه؟ و همش به ماساژورم و به دکترم پیام میدادم میگفتم سایز پام باید کوچک تر بشه مگه شما ۶ لیتر چربی نکشیدید بیرون، پس چرا هنوز چاقه و اونها هم میگفتن خوبه دیگه شش لیتر چربی رو خارج کردم از ران هات و میگفتن تازه هنوز ورم داره و بعد از چند ماه کم کم ورمش میخوابه و لاغرتر میشه و تو باید گنت رو تنگ کنی. M:
چند مدتی گذشت و من با خودم گفتم حالا که رانم کوچک شده من میتونم با خیال راحت غذا بخورم و خیلی زیاد غذا میخوردم و همینجور هم نگران ران هام بودم که پس چرا سایزش کمتر نشد و چند مدت گذشت که دیدم بالاتنه ام داره چاق میشه، بهمین خاطر دوباره نظرم عوض شد و با خودم گفتم یکم خودم رو لاغرتر کنم چون خیلی چاق شده بودم و چون ران هام رو لیپوماتیک کرده بودم متوجه چاقی خودم نمیشدم، قبلا تا کمی که چاق میشدم رانهام خیلی بزرگ میشد، این شد که دوباره غذامو کم کردم برنج و نونمو قطع کردم موهام دوباره حسابی ریخت و تحمل کردم پیاده روی هم شروع کردم و یه دو سه ماهی پیاده روی کردم تا اینکه وزنم رسید به ۵۶، خیلی گرسنه ام میشد ولی جلو خودمو میگرفتم و چیزی نمیخوردم ولی میوه زیاد میخوردم، و الان ۲۶ سال دارم و وزنم هنوز ۵۶ یا ۵۷ باید باشه بعد از دوران پیاده روی که توی فصل پاییز بود دیگه خودم رو وزن نکردم، نسبت وزن و قدم خوبه، قدم ۱۶۲ و وزنم ۵۶ یا ۵۷ هست ولی میدونم همه بدنم پر از چربی هست چون اصلا خوش اندام و خوش فرم نیست و پوستم خیلی شل شده و ترک های سفید لاغری روی پوست قسمت های بدنم ایجاد شده، و الان هم سعی میکنم غذاهای سالم بخورم و دوباره سبک غذا خوردنم از فصل پاییز تا الان تغییر کرده و با طب اسلامی آشنا شدم که میگه غذاهای طبیعی مصرف کنید و روی صبحانه و شام تاکید زیادی داره و میگه ناهار مهم نیست و اگه میتونید اون رو حذف کنید که من هم دارم سعی میکنم ناهار رو حذف کنم و گاهی اوقات ناهار رو میخورم ولی کم میخورم و گاهی اوقات میوه میخورم تا وقت شام، و گرسنگی رو تحمل میکنم و خیلی وقتا دلم میخواد بستنی و چیپس که قبلاً زیاد میخوردم بخورم ولی دور همه اینها رو خط کشیده ام. فکر میکنم این متناسب نبودن من از اول ارثی بوده که به من رسیده پوست شل و بدن پر از چربی و پایین تنه بزرگ تر از بالاتنه، ولی هر چی که هست الان فقط این برام مهمه که چربی هایی که در زیر پوست رانهام که بعد از جراحی سفت و قلمبه و گلوله شده اند دوباره شکلشون مثل قبل از جراحی نرم و آب بشه و پوستم صاف بشه چون قبل از جراحی درسته که رانم پر از چربی بود ولی چربی های صاف و یکدست و پوست یکدست داشتم ولی الان چربی های گلوله گلوله شده و سفت زیر پوستم هستند و چربی هام به این شکل درآمده اند و میخوام اونها آب و نرم و صاف شن و این موضوع خیلی ذهنم رو درگیر کرده و خیلی بهش فکر میکنم و خیلی پیگیر این قضیه هستم و دنبال راهی برای حل شدن مشکلم میگردم و تحقیق میکنم، دوباره ماساژ رفتم ولی فایده ای نداشت خودم ماساژ دادم ولی فایده ای نداشت، طب اسلامی داروی گیاهی رو امتحان کردم ولی فایده ای نداشت به دکترم گفتم گفت بیا مزوتراپی ولی ماساژورم گفت فکر نکنم فایده ای داشته باشه و منم نرفتم، و گفتن که هیپ راهی نداره و گفتن عمل پا اشتباهه و پا هیچوقت صاف نمیشه بهش فکر نکن چیزی نیست ان شا ء الله که دستگاه های جدید دیگری میاد و استفاده میکنی و خوب میشی کمی صبر کن. ولی من نتونستم آروم بشم و دوباره تحقیق میکردم، میخواستم طب سوزنی رو امتحان کنم، برای خودم چند تا داروی گیاهی خریدم که یکیشو استفاده کردم ولی جواب نداد و بیشتر نگرانم کرد، شب ها دارو میزدم و با پلاستیک ضماد میکردم تا ۲۴ ساعت و همش نگران بودم که آیا خوب شده؟ و صبحش دوباره نگای ران هام میکردم و روی پوستم دست میکشیدم که آیا اون گلوله ها آب شده اند؟ و هر صبح با مطب طب اسلامی که این دارو رو تجویز کرده بود تماس میگرفتم و میگفتم پس چرا خوب نشد هر صبح اینکارو میکردم و به نگرانیم افزوده میشد خودمم متوجه شده بودم که بخاطر نگرانیمه که جوابی نمیگیرم، من قبلاً با موضوع تلقین و عبارات تاکیدی آشنا بودم و با استاد عباس منش آشنا بودم و میدونستم که اگه نگران باشم هیچ نتیجه ای حاصل نمیشه، بخاطر همین اومدم چند عبارت تاکیدی مثبت رو با خودم تکرار کردم فکر کنم روز بعد هم تکرار کردم و بعد توی اینترنت ایمیل استاد عباس منش رو سرچ کردم و بهشون ایمیل زدم ولی به من گفتن که از فایل ها استفاده کن، من واقعاً خسته بودم و حوصله فایل گوش کردن نداشتم انقد خسته بودم که دوست داشتم یه دکمه بزنم و بعد همه چی درست شه روز بعد هم دوباره عباس منش رو سرچ کردم بین سایت هایی که بالا اومد یک سایت بود که درباره لاغری با قدرت ذهن بود من شمارشو برداشتم و بهش پیام دادم مدرس دوره برام درباره روشش توضیح داد و گفت دو جلسه اول و دوم رو براتون میفرستم و اگه خواستی ادامه بدی اطلاع بده و من دو جلسه رو گوش کردم و دیدم که بقیه اش پولیه و هزینه اش هم بالاست و دو دل بودم که بگیرم یا نه چون نمیدونستم اعتماد کنم یا نه ولی در کل به قدرت ذهن اعتقاد داشتم و بخاطر همینم بود که بهش پیام دادم، چند روز بعد با خودم گفتم بیام از یتیوب سرچ کنم شاید یه دوره رایگان در همین حوزه پیدا کردم که دوره شما رو دیدم و بهتون پیام دادم.
این بود داستان ما
و الان خیلی خوشحالم و احساس خوبی دارم که با این سایت آشنا شدم چون این یه نشونه از طرف خداوند مهربانه که منو دوست داره و داره بهم کمک میکنه که یه راه خوب و عالی رو بهم نشون داره و سر راهم قراره داده و اعتقاد دارم که این راه عالیه چون خدا نشون داده و راه خدا بهترین راه هست عالی ترین راه هست من قبلاً راجع به قدرت ذهن میدونستم راجع به فرکانس و قانون جذب میدونستم و امتحانش کردم و یه نشونه هایی ازش دیدم و بهش اعتقاد دارم. و باور دارم که از این راه به هدف حتماً میرسم و امیدوارم همه کسایی که اینجا هستن و از فایل های آموزشی استفاده میکنن بهترین نتیجه رو بگیرن. همگی موفق باشید
سلام سلام سلام روزتون بخیر و شادی 🌼🌼☘
من شادی هستم مثل اسمم بسیار پر انرژی ام وقتی خوشحال میشم خیلی فعالم و امااااان از وقتی ناراحت میشم 😏
من از وقتی یادم میاد دارم رژیم میگیرم هر رژیمی که شما فکر کنید رو تست کردم.قرص،دمنوش،اسموتی،کتو،کالری شماری و در نهایت ترمو😉که چند ماهی هست باهاش آشنا شدم و از حق نگذریم اثر گذار بوده ولی خب راستش استرس برگشت مجدد وزنم رو دارم و این که با رژیم از یه عالمه خوراکی خوشمزه که خدا آفریده نمیتونی استفاده کنی و این سخت ترین و بدترین قسمت ماجرا برای شخص من هست.
من تا سن ۱۶ سالگی وزن و هیکل مناسبی از نظر خودم داشتم یعنی یه دختر تپل متعادل بودم که خودم از ظاهر خودم راضی بودم.یه روز بر اثر یه بی دقتی پای راستم شکست و تقریبا ۲ تا ۳ هفته استراحت مطلق و غذای مقوی برای اینکه زودتر سر پا بشم میخوردم.حط میکنم استارت چاقی من از اون روزها بود و بعدش هم که دوره دبیرستان و کنکور و همین وضع کم تحرکی و پرخوری ادامه پیدا کرد تا منو به وزن خیلی بالا رسوند.
البته اونموقع خیلی حساس نبودم و حساسیتم فقط روی این بود که لباس سخت برام پیدا میشد تا سال دوم و سوم دانشگاه که با یه تلنگر که دیدن یه خانم خوش هیکل بود که با وجود هیکل خوبش غذا کم میخورد منو به فکر فرو برو🙄🤔
خب چرا این خانم توی این سن باید به فکر اندام و سلامت خودش باشه من نه؟؟!
و این حس های بدی که دست میداد
موقع پرو لباس به فروشنده میگفتم آقا یه سایز بزرگتر میدید ؟
جوابی که می شنیدم:آخرین سایزش بود
و من لباس گیر نمیاوردم و میامدم خونه و رو مخم بود.
یا مثلا دوستام رو صندلی نشسته بودن من خسته شده بودم ولی چون چاق بودم و اگر من میخواستم بشینم ۲ نفر باید می ایستادن تحمل میکردم(اه اه)
دلم نمیخواد دیگه بگم (خصوصا از تیکه هایی که به چاق ها تو خیابون می ندازن)بیخیال این قسمت میشم😂
تصمیم گرفتم قند و شکر حذف و برنج رو کم کنم
این کار رو انجام دادم طبیعی بود طی مدت طولانی وزنم پایین آمد و چون تمایل زیادی به قند و شکر نداشتم اصلا اذیت نشدم.
ولی باز هم خیلیییی چاق بودم 😏☹
الهام ۳ برابر من میخورد لاغر بود اخه خدایا چرااا؟؟!!!😐
دیگه رفتم دنبال رژیم اونقدر وزنم بالا بود که روی عدد وزنم رو با ماژیک مشکی کشیده بودم که کسی نبینه
خلاصه که با رژیم هم اندکی کم کردم ولی بازم نه اضافه وزن دارم.
حالا بریم سراغ رژیم و باشگاه و پیاده روی این سری بهتر جواب گرفتم پایین آمد ولی استاپ وزنی شدم و از یه حدی پایین تر نمیومدم.بیخیال همه چی شدم و دوباره چاااق شدم نه مثل سری اول ولی خوب چاق شدم😂
دوباره رژیم و پیاده روی ولی دیگه تاثیر چندانی نداشت چون شغلم طوری هست که دائم پشت سیستم میشینم و فعالیت ندارم و خب تنبل هم هستم و روز هوای تعطیل میتونم فعالیت داشته باشم ولی خواب رو دوست دارم🙈
طی این مدت رژیم های رنگارنگی رو تست کردم ۱ یا دو کیلو با برگشت.
تا اینکه چند وقته پیش با یه رژیم آشنا شدم گرفتم و واقعا سختی کشیدم چون خیلی از خوراکی هایی که من عاشقشون هستم ☕🎂🍟🍔🍩🍨🍧🍮🍭🍬🍫🍦🥤🍷🍪🍮رو برام ممنوع کردن☹☹
و راستش رو بگم راضی ام از کاهش وزنم ولی اونقدر استرس دارم که این وزن برگرده در حدی که یه چیز اضافه تر از رژیم که میخورم سریع میرم رو وزنه با علم بر اینکه میدونم الان اثر نمیذاره😂
تا اینکه ۳ روز پیش با یکی از دوستانم که من رژیمم رو بهشون معرفی کرده بودم صحبت کردیم و راجع به شخصی صحبت کردن که با کمک تناسب فکری تونستن وزن کم کنن و من م بدون درنگ دلم خواست این روش جذاب رو شروع کنم و امیدوارم که بتونم نتیجه دلخواه رو بگیرم و به همه کسانی که هر لقمه غداشونرو با استرس میخورن معرفی کنم و همه به آرامش برسیم و با خیال راحت از نعمت های خداوند استفاده کنیم.
این ماجرا چاقی و اضافه وزن من بود
و من اگر به طور کلی بخوام بگم:
استارت چاقی من از ماجرای شکستن پام شروع شد از نظر خودم.
من وقتی عصبی میشم یه عادت خیلی خیلی بد دارم پر خوری میکنم هر آنچه رو که شما فکر کنید و جلو دستم باشه میخورم و اصلا متوجه نیستم چی رو دارم با چی میخورم🤦♀️
من عاااشق شیرینی شکلات و بستنی هستم مخصوصا بستنی و در خوردن این موارد اصلا برای خودم حجم معده م رو در نظر نمیگیرم.
من واقعا تو خوردن بعضی خوراکی ها اصلا فکر نمیکنم فقط مزه اونها رو در نظر میگیرم.☹
مورد بعدی که فکر میکنم باعث میشه چاق بشم و وزنم پایین نیاد خوردن مشروب هست چون همراهش کلی خوراکی دیگه هم میخورم.
مدل کاری من به علت پشت سیستم نشستن دائم و تحرک کنم کمک به چاق شدنم میکنه.
مهمترین عامل تنبلی خودم که پیاده روی نمیکنم باشگاه نمیرم و حتی توی خونه هم ورزش نمیکنم😏
ولی امیدوارم بتونم با کمک تناسب فکری مسیر درست رو پیدا کنم.
🙏😊
حق با شماست
پس میگم مطمینم که میتونم
راستش هنوز ذهنم داره ادامه انشا رو مینویسه
سلام به استاد عزیز ودوستان گرامی
من از کودکی چاق بودم اززمانیکه یادم میاد تپل بودم
من شیر مادر نخوردم ومادرم به من سرشیر و خامه به جای شیر میداده است.
بزرگتر که شدم شروع کردم به مبارزه باچاقی هی رژیم میگرفتم باشگاه میرفتم وباز با ترک آنها همه چاقی ام حتی بیشتر برمیگشت
من عوامل مختلفی را دخیل درچاقی خود میدانم
تغذیه ناصحیح دوران نوزادی وبچگی ام. کم کاری تیرییدم. ارثی بودن چاقیم چون همه اعضای خانواده ام چاق هستن. کارم پشت میز نشینی است وتحرک کمی دارم نصف روز. بعد ازدواج چون همه میگفتن چاق میشی من واقعا باور کردم ویهو از ۸۰ کیلو رسیدم ۹۷ کیلو. از دلایل دیگه میتونم علاقه به مصرف شیرینی جات وچربی راهم گفت
وقت همگی بخیر انشالله
من دوره تکرار رو شروع کردم به لطف خدا
من هم همیشه متناسب بودم تا بعد از زایمان دخترم من در دوران بارداری خیلی چاق شده بودم با اینکه ورزش هم می کردم پیاده روی ، یوگا و شنا و بعدش هم که بچه شیر می دادم و خلاصه بعد از مدتی تونستم لاغر شم مقداری بعد از اون موقع من همش هی چاق و لاغر شدم دیگه هیچ وقت وزنم ثابت نبود نمی دونم این باورهای اشتباه در من بود که بعد از زایمان آدم چاق می شه و شیر دهی و خیلی از این چیزها و بعدش کم تحرکی بود
ارثی بودن و….
و تا تقریبا دو سال پیش من دیگه خیلی چاق شده بودم که عروسی پسر خالم بود هیچ لباسی بهم نمیامد یه دفعه دیدم وای نمی دونم چیکار کنم دیگه حوصله این رژیم و ورزشهای سخت و نداشتم. یه روز توی یوتوب یکی از این فایلها رو دیدم به نظرم خیلی جالب اومد و دنبالش و گرفتم به هیچ کی هم نگفتم و با همین دوره من ۶ پوند وزنم کم شد!
افرین به شما دوست عزیز
افرین به تو پونه خانوم عالی هستی تو با کامنت های تو من بیشتر استمرار دارم
سلام من متولد ۶۱ وبا وزن ۸۲ وقد۱۷۲ هستم
من هیچ وقت چاق نبودم. از بچگی از لاغری رنج میبردم وتا زمان ازدواجم ادامه داشت البته بیشتر بخاطر ورزش رزمی که انجام میدادم بود کلی کالری در روز میسوزوندم.
بعد ازدواجم همسرم اجازه نداد ورزش مورد علاقمو ادامه بدم. بلافاصله هم باردار شدم ولی با اینکه باردار بودم اصلا هیکلم بهم نخورد وبعد زایمان هم چند کیلو بیشتر اضافه نداشتم که اونم بعد دوسال بعد تولد پسرم با ورزش کم کردم وحسابی خوشهیکل شده بودم به وزن ۶۳ کیلو رسیدم ودر ورزش خیلی موفق بودم وهمش توی مسابقات بودم واعتماد به نفسم بالا رفت ولی بعد چند سال که دوباره بار دار شدم دوباره وزنم رفت بالا وایندفعه متاسفانه خیلی زیاد بود
به وزن۹۷ کیلو رسیدم وبعد بدنیا آوردن پسر دومم وزنم به ۸۱ رسید وچون توی اون دوران همسرم با زن دیگه ایی ارتباط داشت وبمن توجهی نمیکرد
واصلا نمیدید که چقدر بدهیکل شدم منم هم حرص میخوردم وپر خوری میکردم
تا اینکه دوباره روی اعتماد به نفسم کار کردم ودر سال ۹۵ با ورزش و کم خوری تونستم وزنمو به ۷۲ برسونم خیلی عالی بودم وفقط پوست اضافه ی شکمم باقی مونده بود که با عمل آبدومینو پلاستی پوست شکمم برداشتم وکلی خوب بود تا اینکه تو دو ومیدانی مینیسک زانوم پاره شد وخانه نشین شدم. واز همونجا چاق شدنم شروع شد تا وزن ۸۶ کیلو پیش رفتم وحس خیلی بدی بود واطرافیان میگفتن خیلی بدهیبت شدی مخصوصا برادرم میگفت چرا اندامت رو خراب کردی. تا اینکه دوران نقاهت عملم بعد یکسال تمام شد ورفتم پیش دکتر تغذیه وهم چنین پیاده روی وورزش پیلاتس رو انجام میدادم مه باعث شد به وزن ۷۶ برسم. وبازم متاسفانه با یکمی تنبلی ونرفتن به پیاده روی بازم وزنم رفت بالا و الان خیلی حس بدی دارم. مدام در حال خوردن هستم. غذای زیادی توی وعده های اصلی نمیخورم ولی تا دلتون بخواد عاشق خوردن عصرانه هستم یعنی در اصل موتور پرخوری از عصر روشن میشه وتا زمان خواب ادامه داره. توی این همه سال فهمیدم که حتما باید ورزش کنم تا وزن کم کنم. خدارو شکر میکنم که با شما آشنا شدم. امیدوارم ایندفعه بتونم وزنمو پایین بیارم وثابت بمونه. با تشکر از شما
سلام من فکر می کنم بر اثر سه تا باور مخرب اولی از زمانی بود که عمل در اوردن رحم داشتم و می شنیدم که خانمی که پرید نمیشه چاق میشه و مورد دوم شکستگی در ناحیه پاهایم داشتم و میزان تحرکم شد و این هم مزید بر علت شد وعلت سوم هم وسواس فکری به همین دو عامل بالا و اینکه من چرا هیچاق میشم باعث می شد که از لحاظ ذهنی و فکری به هم بریزم و مرتبا در تلاش باشم که به روشهای زیادی رو به لاغری بیارم
سلام.من خانم معلمی هستم که با وجود فعالیت و تحرک زیاد چه در مدرسه چه در منزل باز هم اضافه وزن دارم و همچنان هم رو به افزایش است.متولد ۵۶ هستم .از سال ۸۰ تا کنون همچنان بین ۷۰ تا۸۵ کیلوگرم وزن من متغیر بوده.در ضمن چندین دوره رژیم و ورزش در باشگاه رو هم تجربه کردم.ولی هر بار بازگشت داشته.امیدوارم از طریق این روش و به کمک ذهنم بتونم به ایده آلهای خودم دست پیدا کنم.
به نام خدا
جرا من چاق شدم؟؟
من فکر میکنم از نه سالگی به بعد شروع شد…همه اعضای خانوادم متناسب بودن اما مامانم به من میگف تو استعداد چاقی داری..
من خیلی زیاد علاقه داشتم به غذا خوردن مخصوصا برنح و نون و کلا چیزهای نشاسته ای…چیزهای شیرینم گ اضلا برام مهم نبود و خیلی زیاد میخوردم..تا اینکه یکسال بیش من تصمیم به لاغری گرفتم و غذامو کم کردم..ولی از استرس کنکور یک مقدار وزن کم کرده بودم
غذام کم شده بود اما تغییرات خیلی خاصی نمیدم تا اینکه اصلاح مجاز کردم و دمنوش میخوردم ک قوق العاده خداروشکر تاثیر گذاشت و من به وزن ایده الم نزدیک شدم..همچنین ورزش هم تاثیر خودشو گذاشته بود…گلا خیلی با عذاب عذا میخورم و خیلی مراعات میکنم ولی هنوز به وزن ایده الم نزدیگ نشدم..
یبوست هم دارم که میدونم بخاطر اون هست..
خداروشکر میکنم خدا منو با شما اشنا کرد و من به اینحا هدایت شدم و مصمم که تمرینات شمارو با حدیت دنبال کنم..ممنونمم ازتون
به نام خدایی که همیشه حضور آن را در تک تک لحظات زندگیم حس میکنم.
سلام خدمت آقای عطارروشن عزیز واقعا میتونم حس عالی شما رو ازاین آموزش درک کنم چون شما خودتون این راه رو رفتید و مشتاق هستید که آموزش بدید و ما میتونیم این فرکانس عالی رو ازشما دریافت کنیم و با اطمینان در این راه قدم برداریم .
من تا دوران راهنمایی خیلی لاغر بودم تا اینکه تصمیم گرفتم شاگرد ممتاز شوم و درس بخونم وارد دبیرستان که شدم فقط درس خوندم و تحرک نداشتم و احساس میکنم شاید همین عامل باشه از وزن ۵۵ من به وزن ۶۸ در دبیرستان رسیدم تا کنکور این اضافه وزن رو داشتم تا وارد دانشگاه شدم و ۷ سال ورزش و بدنسازی انجام دادم وخیلی رو فرم بودم تا اینکه ازدواج کردم و بیخیال همه چیز شدم و دوباره و زنم برگشت و الان رسیدم به ۸۶ میخوام بگم وقتی لاغر بودم استرس چاق شدن رو داشتم و دقیقا چاقی رو وارد زندگیم کردم و وقتی چاق شدم فکر اینکه دوباره رژیم های سخت و ورزش های طولانی مدت رو انجام بدم کار رو برام سخت میکرد و نه از چاقی لذت برده ام و نه از لاغری و این چاق شدن و لاغرشدن من در طول زندگیم مرتب برام تکرار میشد مطمئن هستم با روش لاغری شما با استفاده از برنامه ریزی ذهنی به تناسب وزنی میرسم و از اون لذت میبرم که برای من ثبات داشته باشه دوست داشتم که این متن رو در شروع دوره بنویسم ردپایی از من باشد برای چند ماه بعد که از چه وزنی به چه وزنی رسیدم با تشکر از شما استاد موفق و عالی…..
به نام خدا
موضوع انشاء: چرا من چاق شدم؟
(بازه زمانی ۸۲ یا ۸۳ تا ۹۱)
من فرهاد هستم، متولد سال ۷۰، قد ۱۷۶ و وزن حدودا ۱۱۰ کیلوگرم، موقعی که به عکس ها نگاه می کنم می بینم که تا انتهای دوره ابتدایی و اول راهنمایی چاق نبودم و متناسب با سایر همسالان خودم بودم اما در آن سالها یعنی خرداد ۸۲ پدرم عمل قلب باز انجام داد و از اینکه عروق قلبش مسدود شده بودند و مجبور به انجام چنین عمل سختی شده بود گویا دچار گونه ای افسردگی شد که این فشار را به ما منتقل می کرد از طریق دعوا و مشاجره و گفتن ناسزاهای رکیک هم به مادرم و هم من و تقریبا با دو خواهرم کمتر کلنجار میرفت و این درگیری ها و مشاجرات الکی و بی پایه و اساس و استرس بالا بنیان چاقی من را گذاشت که بدون توجه به مقدار دریافتی غذا فقط می خوردم و هیچ لذتی در کار نبود و همیشه پدرم می گفت اندازه خوراکت بکش که همین باعث می شد حتی وقتی سیر می شدم باقی مانده را هم بخورم تا سرم فریاد نکشد، رفته رفته که این چاقی پدیدار شد همیشه این اعتماد به نفس بود که از من سلب می شد با شنیدن جملاتی شبیه به این از زبان مردی به نام پدر که مثل زن حامله شده ای یا تانکر … و این رفتارهای بد پدرم بود که این پرخوری و خرابی اعصاب را برای من به ارمغان می آورد و همیشه حتی وقتی یکبار گفتم برایم از این تمر هندی هایی که پوست دارند و مثل لوبیا سبز هستند( البته الان هم نمی دونم اسم درستش چی هست خخخخخ) بخر گفت چیه هی مثل زن حامله ویار می کنی! پس تا اینجا یک دلیل
ابتدای سال ۹۱ و اختلافات شدید در همان نوروز و جدایی پدر و مادرم که این استرس و فشار عصبی به من از سایر فرزندان بیشتر وارد شد چون تک فرزند پسر بودم و فرزند ارشد. اعتماد به نفس گرفته شده بود و من از آینه و حتی شیشه های رفلکس فرار می کردم تا هیکل بد خودم را نبینم. به حدی این فشارهای عصبی شدید بود که باعث مراجعه من به روان پزشک شد و خوردن روزی ۶ قرص اعصاب هم به دنبالش و ایجاد یک حالت آرامش موقتی و شبیه به خلسه و ندانستن اینکه چه می خورم و چه مقدار و مادرم هم برای پوشاندن این موضوع جدایی سعی می کرد گاهی بیرون غذا بخوریم و غذاهای بیرون هم از نظر کالری و چربی تکلیفشون روشنه دیگه.
بعد از سال ۹۱
در همان سال یعنی ۹۱ مادرم خودرویی تهیه کرد برایم و از سال ۹۳ تا ۹۴ در آژانس کار می کردم که این فعالیت کم پشت فرمان نشستن مزید بر علت می شد. در کنارش دانشگاه هم می رفتم و تایمی که خونه بودم فقط پشت لپ تاپ مشغول بودم و از هر چیزی پیدا می کردم می خوردم میوه – شیرینی – غذای وعده قبلی و کلا هر چیزی و در کنار کم تحرکی.
واقعا از سال ۹۴ به بعد تحرکم کم شد تا سال ۹۶ که در محل فعلی استخدام شدم، با اینکه ماشینم را فروختم و پیاده هستم و روزانه بین ۳ تا ۱۵-۱۶ کیلومتر ممکنه راه بروم اما لاغر که نمی شوم هیچ، حس می کنم چاق تر هم می شوم، سال ۹۶ که ازدواج کردم تا الان از سرکار که میام خونه ظهر یا شب بعد از خوردن وعده غذایی، دیگر آنقدر خسته ام که نمی تونم تحرک داشته باشم و انگار بهم چسب می زنن و به زمین می چسبوننم. ظهر ها بعد از ناهار می خوابم و این یکی دیگر از دلایل چاقی ام هست. پارسال باشگاه رفتم که بعد از تایم کار ساعت ۸ شب تا ۹٫۵ شب میرفتم و توی باشگاه از خستگی زیاد توان نداشتم کار انجام بدم، خسته تر از خسته بعد از باشگاه میومدم خونه و فقط یکماه رفتم و توانش نبود واقعا.
به شیرینی جات، شوری جات و غذاهای چرب نه نمی گم. سوای از تحرک روزانه کاری ام، توی خونه تحرکی ندارم مطلقا.
فعلا اینا به ذهنم رسید اما سعی می کنم بازم حتما مکررا فکر می کنم تا عوامل زمینه ساز دیگری اگر هست رو پیدا کنم و تصحیحشون کنم.
سلام من آدم خیلی چاقی هیچ وقت نبودم ولی همیشه دلم میخواسته خوش اندام باشم البته همیشه اضافه وزن داشتم الان که با شما اشنا شدم وشروع به نوشتن کردم اول اضافه وزنم رو دلیل پرخوری ،تندخوردن و خوب نجویدن غذا میدونم و خیلی میل به شیرینی ها دارم اصلا غذا خوردن رو دوست دارم عاشق غذا خوردن هستم دلم میخواد دائم یه چیزی بخورم حتی وقتی بیکارم حوصله ام سر میره دلم میخواد چیزی بخورم با این که سیرم خیلی خودم رو کنترل میکنم تو این چند ساله فقط پارسال با کم خوری و پیاده روی تونستم ۷کیلو کم کنم و به وزن ایده ال برسم ولی بعد چند ماه دوباره برگشتم سر وزن قبلی خودم الان که فکر میکنم حس میکنم علت اضافه وزنم از زیاد خوردن هست الان میخوام با شما در مسیر. لاغری با ذهن شروع کنم انشالله که نتیجه بخش باشه خواستم مشارکت کنم چون فرمودید این یه نوع تمرین هست و من علت های چاقیم رو روی برگه نوشتم.
سلام وقت بخیر
بنده حدود یک ماه گذشته با شما از طریق سایت استاد عباس منش اشنا شدم خدا را شکر… بسیار خرسند شدم از موفقیت جنابعالی در زمینه تناسب فکری و سپس تناسب اندام… حدود چند روزه به صورت سوال عمیقا فکر کردم و حتی ترمزهای خودم را نوشتم و در این یک ماه هر روز جملات تاکیدی مرتبط با آنها را تکرار میکردم تا اینکه بر آن شدم برای شما ارسال نمایم تا اگر نیاز به اصلاح هست کمک بفرمایید… بنده ۳۵ ساله هستم و از نوزادی تپل بودم اما بعدش بخاطر اینکه تپل نانم از کودکی مرا فرستادن ورزش ژیمناستیک و بعد ورزشهایی دیگر… و متناسب بودم تا دبیرستان و بعد بخاطر کنکور و به گفته مادرم به علت عدم نداشتن تحرک و چاق شدم و عکس دوستانی که در کامنت هاشون توضیح دادن خیلی پیگیر لاغری نبودم اما مادرم خیلی مصر بودن حتی به انتخاب ایشان لباس های رنگ تیره می پوشیدم که لاغر توی چشم بیایم اما برای خودم شخصا مهم نبود زیاد چون باور داشتم من برای خودم زندگی میکنم… از کودکی همیشه شنیده بودم که خانواده مادری آن میگفتن که چاقی ارثیه و باید همیشه رژیم غذایی را رعایت کرد و حتی زیاد میشنویم که آب هم بخوری چاق میشوی چون در ژنتیک هست بعدا که یکی از خاله هایم مربی باشگاه شدند معتقد بودند خیر اگر رژیم بگیری و تحرک داشته باشی اندامت متناسب می ماند… من خیلی غذاهای نانی و برنج را دوست دارم و خوراکی هایی مانند چیپس و پفک را دوست دارم اما خیلی به ندرت میخورم ولی زیاد اهل شیرینی نیستم البته این را هم بگوییم در دوران دبیرستان وقتی دایی ام میخواستن با من شوخی کنند همیشه به چاقی ام اشاره میکردند و جالب خودشون هم جذبش کردند و الان دخترانشون مدام در حال رژیم غذایی و پیاده روی اند… نکته دیگری که همیشه میشنویم این بود که بخاطر یبوستت شکم داری و حتی پیگیر درمان شدم و متخصص گوارش اذعان داشتند که چون از کودکی درمان نشده شکم شما همیشه بزرگ می ماند… و البته مادرم هم معتقد بودند قدتان کوتاه هست و بخاطر همین چاق به چشم می آیید… من قاطع تصمیم گرفتم که با فایلهای رایگان ادامه دهم و آن شاالله نتایج بزرگ بگیرم… فقط اینکه شما تاکید بسیاری بر نوشتن دارید متوجه نمیشم بجز این انشا دقیقا چه چیزی را مد نظر شماست که باید بنویسیم!؟ آیا منظور همان جملات تاکیدی است که در اصلاح ترمزهای یا باورهای مخرب میسازیم یا چیز دیگری!؟
بسیار بسیار از شما سپاسگزارم و مجددا شما را تحسین میکنم بخاطر نتایج فوق العاده تان
سلام و وقت بخیر به استاد و دوستان
خدارو شکر دوره تکرار مقدماتی تمام شد وتصمیم دارم همراه با دوره پاکسازی این ۱۰جلسه رو هم مجدد گوش کنم
تقریبا ۶ماه پیش که از همه راه ها ومسیرهام ،خسته شده بودم وکاملا هدایتی وارد این سایت شدم ،این ۱۰جلسه رو اول گوش داده بودم و خوشحال از اینکه بلخره راه صحیحو یاد گرفتم
انقدر علاقه داشتم سریع وارد دوره ها بشم ولی اون روزا نت ایران سراسری قطع بود وباید منتظر میموندم ،بلخره دوره هارو خریدم ،،،احساس خوشبختی میکردم که من با این متد آشنا شدم ،۲سال بود تو کلاسای کنترل ذهن شرکت کرده بودم وکاملا مطمئن بودم همه چیز باور وذهن ماست که مارو به مسیرهای مختلف هدایت میکنه
تو دوره لاغری با ذهن خودمو بیشتر مطالعه کردم ،خودمو شناختم،بهش احترام گذاشتم و با فرمول های جدیدی که دارم میسازم بهش اعتماد کردم و کنترل جسم وذهنمو دادم دستش ،هر روز تغذیه ش میکنم ،بهش کمک میکنم ،فایل گوش میدم،به تمرینات عمل میکنم ،عجله نمیکنم و وقتی برنامه های جدیدم روی ذهنم دانلود شد ،اونوقت اون برنامه ها ناخوداگاه من میشن ومنو میبرن تو مسیر تناسب اندام ،همونجوری که تو این ۶ماه بردن
بدنیا اومدم ۴کیلو ونیم بودم ،تپل ،بعد از ۲تا خواهر لاغر بدنیا اومده بودم وشاید مادرم احساس قدرت میکرد که بلخره یه دختر فربه وچاق بدنیا اورده،تا ۴سالگی شیر مادرمو خوردم ومادرم عامل اصلی چاقی منو شیر خوردنم میدونست
قبلا عوامل زیادیو مقصر چاقیم میدونستم مثل
چاقیه من ارثیه ،ژنتیکه، مادرزادیه ،مدل بدنته ،خدا خواسته ،هورمون میخوری،تیروئید داری،زایمان،ورزش نمیکنی،برنج ونون وشام وشیرینی میخوری ،بارداری ،بالا رفتن سن ،یبوست ووووووووو
تا زمانیکه اینهمه مقصر داشتم جایی برای متناسب شدنم نبود ومن باور کرده بودم که من محکوم به چاقی هستم ودیگه نمیشه کاریش کرد
تو دوره این باورها شکسته شد وطلسم ها باز شد ومن دارم روی باورهای جدیدم کار میکنم که زندگیمو یه شکل دیگه ببینم ،در کنارشون هویت من میشه هویت یک متناسب ، وبعد نتایج در جسم وجان من خودشو نشون میده
از بودن در دوره ها خوشحالم و امیدوارم افرادی که خواهان واقعیه داشتن ذهن متناسب ولاغر هستن وارد دوره ها بشن تا ببینن چه معجزاتی از خودشون خواهند دید
ممنونم استاد که همیشه کنار ما هستید شما شایسته هزاران بار ستایش شدن هستید
سلام ودرودخدمت استادگرامی ودوستان همراه
من وقتی باسایت آشناشدم بدون هیچ فایل رایگانی ثبت نام کردم وواردگام اول شدم واین دوره راکامل کردم والان تصمیم گرفتم که فایلای رایگان رااستفاده کنم ودوباره به تکراربرگردم من همیشه ازروی اینکه غذاکمه یاحالابقیه میخورندتموم میشه وبدون اینکه حتی لذتی داشته باشه برام میخوردم خصوصاتوی مهمونیهاکه تنوع بیشتربود وازهمه نوع غذاهامیخوردم وهمیشه ته بشقاب نبایدچیزی بمونه چون گناه داره وخدااسراف رادوست نداره همه راتاحدخفگی میخوردم حتی باقیمونده ظرف بچه هاهم میخوردم اینکه نمیتونم جلوی خودم رابگیرم اراده نداشتن راعامل چاقی میدونستم وکم کاری تیروئیدوکم تحرکی وتنبلی ورزش نکردن ووقت برای ورزش نداشتن راعوامل چاقی میدونستم والان که ۳۲ سالمه ۷۶کیلووزن دارم وخداراهزاران بارسپاسگزارم که من رابه این مسیرزیباوپرارآرامش هدایت کردولی درحال حاضرکه دردوره شرکت کردم وتمریناتم راانجام دادم اصلابرام مهم نیست که چندمدل غذاروی میزهست فقط ازاون غذایی که دوست دارم به اندازه نیازم مصرف میکنم وخیلی هم لذت میبرم قبلا اکثرغذاهارادوست داشتم ولی الان میل به خیلی ازغذاهایی که قبلا عاشقشون بودم ندارم وحتی استفاده هم نمیکنم .
سلام به همه اعضای پر اشتیاق این سایت و استاد عزیز
من بار دوم هست این دوره رایگان رو از اول شروع به گوش دادن کردم و تفاوتهای زیادی بین این دو دفعه در جواب من به سوال چرا من چاق هستم ایجاد شده
بار اول من دلایل زیادی داشتم من ٣٢ سال دارم و از کودکی سن ۵-۶ سالگی چاق شدم قبلش خیلی لاغر و ظریف بودم در خانواده با اضافه وزن و چاقی بزرگ شدم و اعضای دیگر هم چاق بودند همیشه و همیشه حرف از رژیم و سرکوب چاقی و لاغری بوده و هر سال که موفق میشدیم باز سال بعد چند برابر بدتر چاق میشدیم
من دلایل خودم رو قبلا ژن چاقی و استرس برای درس خوندن و امتحانات زیاد و تحرک کم و اینکه احتیاج هست یه زمان خالی و وقت کافی باشه تا بشه برای لاغری برنامه ریزی کرد و سفر برابر چاقی خستگی برابر چاقی استرس و ناراحتی یعنی چاقی و من خیلی راحت چاق میشوم ولی خیلی سخت لاغر و شام خوردن یعنی چاقی بیرون مهمونی و رستوران و ورزش یعنی پرخوری و چاقی
قرص های متعددی که برام حکم افزایش اشتها داشتند و چاقی
قبل از قاعدگی یعنی چاقی و پرخوری
ازدواج برابر چاقی بالای سی سالگی یعنی کاهش سوخت و ساز و چاقی و لاغر نشدن بارداری یعنی چاقی خیلی زیاد
امتحان و کار زیاد یعنی خستگی و چاقی
ولی الان برای خودم هزاران مثال اوردم که در شرایط مشابه بودند و لاغر و متناسب هستند
امروزه این فورمول ها رو کشف کردم که یعنی چاقی :
زمان خستگی توجه به نجوای ذهنی و خوردن
ناراحتی و استرس با حس بهتر شدن حالم خوردن
غذایی که دوست دارم خیلی میخورم و افراط
مهمونیها گوش دادن به نجوای منفی که دیگه کوووو تا تکرار بشه و پرخوری
پیام سیری یعنی درد شکم و دل درد و خفگی
موقع چشیدن غذا خیلی میخورم تازه تا متوجه شم مزه غذا رو
با هول و حرص و تند تند و بدون تمرکز و ارامش غذا خوردن و لذت نبردن تا مرز خفگی
غذایی که بد شده هم اینقدر میخورم تا بهم ثابت شه خیلی هم بد نیست و هدر نشه
غذایی که جلوم هست یا توی سفره تا ته باید خورده شه تموم کنم حروم نشه
حجم زیاد غذا درست کردن و تنوع های زیاد و سالاد و دور چین از ترس اینکه سیر نمیشوم و گشنه بمونم
غذای نونی و یا مثلا رژیمی و سالاد رو به خیال اینکه سبکه و من سیر نمیشوم خیلی زیاد افراط کردن و خوردن
وعده ای رو نمیخورم یا سبک میخورم گشنم نباشه وعده های بعدی نجوای منفی که تو امروز خیلی کم خوردی بخور جا داری
ته دیگ و سوپ و سالاد و … قبل از غذا حساب نمیشه و بعد تازه غذا خوردن اصلی شروع میشود که بعد حس سنگینی و خفگی
از عمل بلع بیشتر اذت میبرم و ملاکه تا طعم غذا و خود غذا و اندازه خوردن
غذا خوردن جایگزین هر چیزی شادی ناراحتی استرس خستگی و …..
گوش دادن به نجواهای منفی و عجله کردن و وسوسه شدن که بخور حالا یک قاشق چیزی نمیشه و از این قبیل
اینها فورمول هایی هست که تا به امروز دقت کردم و متوجه شدم و مطمئنم باز هم هست و به آگاهی بالاتری خواهم رسید ممنونم
سلام استادعزیز
من یه سوال داشتم من ازوقتی با شما اشناشدم یه باور درذهنم ایجاد شده واینه که به این نتیجه رسیدم که شما فقط ازطریق ذهنتون و خوندن مطالب درمورد قوانین جذب به تناسب اندام رسیدین نه با رژیم و ورزش یعنی فقط با مطالعه کردن و کارکردن روی ذهنتون به تناسب رسیدین
سلام استادعزیز شما به دیدگاههای ما پاسخ میدین؟؟
چون من چندروزه مطلبم نوشتم جوابی نگرفتم
سلام استاد عزیزمن جلسه اول لاغری باذهن رو چندبارگوش دادم واینکه گفتید علت چاق شدنتون رو بنویسید اینه که من تا کلاس اول دبیرستان فوق العاده لاغربودم طوریکه همه به من میگفتن لاغرمردنی بعد یهو از سال بعدچاقی من شروع شد وغذام هم خیلی زیادش وچون تومدرسه خیلی درسخون بود وشاگرد اول بودم فقط درس میخوندم و غذا میخوردم ومیخوابیدم از زمان کنکور استرسام شروع شد طوریکه تا الان که۳۹سالمه هنوز ادامه داره بعد از روشهای لاغری زیادی استفاده کردم ازجمله لاغری باeftولی هیچکدوم روم اترنداشت واحساس میکنم روزبروزم وزنم زیاد میشه به خاطر قرصای اعصاب که چندسالیه دارم میخورم من باقد۱۶ وزنم ۸۴کیلوهست و زانودرد شدید دارم طوریکه از پله به سختی بالا میرم الانم چنددرصد امیدم به اینه که به روش شما لاغربشم البته چون روشهای زیادی امتحان کردم احساس میکنم این روشم بی نتیجه هست اما هدفم اینه که تمرینات شما رو انجام بدم… ممنون ازشما
سلام استاد گرامی من ۲۹سالمه و با قد ۱۶۰و وزن ۶۸ کیلو اضافه وزن دارم
از وقتی فارق التحصیل شدم و شاغل شدم افزایش وزنم شروع شد تو دانشگاه خیلی کم غذا میخوردم وفعالیت بدنی بالایی داشتم اون زمان ۵۲ کیلو داشتم
بعد از اینکه از تحصیل فارغ شدم رفتم سر کار
کارم اداری هست و زیاد پشت میز میشینم
غذاهای شیرین و هله هوله و همینطور نون و برنج زیاد مصرف میکنم
فعالیت بدنیم کم هست و از جهتی به خواهر و مادرم که نگاه میکنم اونام اضافه وزن دارن یجورایی حس میکنم همین فعالیت کم و پرخوری و ارث و ژنتیک باعث اضافه وزنم شدن
تقریبا ۶ ساله که اضافه وزن پیدا کردم
تناسب اندام ندارم و این مسیله اعتماد بنفسمو پایین اورده خیلی مشتاقم که به تناسب برسم اما تو اجرای رژیم غذایی و برنامه ورزشی متعهد نیستم
حالا با تموم وجود میخام که گامی برای رضایت خودم از خودم بردارم و به تعادل و تناسب اندام برسم
به نام خدا. چرا من چاق هستم
باسلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز من لیلا هستم 43 ساله با وزن 95 کیلو از هلند. دربچگی خیلی لاغر بودم وبه اندازه کافی غذا نمیخوردم ودلیل آن هم داشتن لوزه های متورم در ناحیه گلو بود. در سن 9 سالگی طی یک جراحی لوزه ها را برداشتم و آن جراحی برایم خیلی سخت گذشت حدود یک ماه به دلیل درد در ناحیه گلو هیچ چیزی حتی مایعات نمیتوانستم بخورم و گرسنگی وحشتناکی را تجربه کردم و باعث شد یک نوع ترس از گرسنگی در من ایجادشود و تا به امروز کمی احساس گرسنگی میکنم بایدغذا بخورم. بعد ازدواج وارد یک خانواده ای با رژیم غذایی پرکالری شدم و همه افراد خانواده همسرم چاقی مزمن داشتن به طبع من هم با آنها به صورت ناخودآگاه همراه شدم و به اضافه وزن بیشتر من منجرشد. بعد از هر بارداری اضافه وزن زیادی داشتم. من به شیرینی و شکلات علاقه زیادی دارم و همینطور نان که با اشتهای فراوانی میخورم. زمانی که کار جسمی یا فکری انجام میدهم یا استرس دارم حتما با ولع یک غذای شیرین میخورم. خیلی اوقات برای جبران دلتنگی خانواده که ایران هستن شروع به خوردن غذایی میکنم که اکثرا پرکالری وترکیبی از شیرینی و چربی هستند تا احساس خوبی به من بدهد در واقع این هم یک نوع اعتیاد هست که باید فکری به حالش کرد. همیشه به ما گفته شده با افزایش سن چربی بیشتری در بدن انباشته میشود وسوزاندن آن مشکل تر است و همین باعث شده در سالهای اخیر به هیچ رژیمی رو نیاورم واز همان ابتدا آن را شکست خورده فرض کنم البته سالهای قبل تر چند بار با رژیم های مختلف وورزش وزنم را پایین میآوردم ولی انگاری رو یه فنر فشار بیارین بعد که ولش میکردم به حالت قبل وحتی با اضافه وزن بیشتر برمیگشتم. تحرکم خیلی زیاد است مشغله فکری و کاری زیادی دارم که همه آن ها با خوردن غذا همراه است. چون همسر و فرزندانم به کیک و شیرینی های من علاقه دارن زیاد درست میکنم والبته بیشترش را خودم با اشتهای کامل میخورم. در این دوره قرنطینه هم که نزدیک به دوماه در منزل هستیم همه نوع هنرنمایی در زمینه کیک و شیرینی و غذاهای متنوع از خودم بروز دادم که نتیجه آن 5 کیلو اضافه وزن شده. با همه این تعاریف خدارو شکر من سالم هستم وهیچ گونه بیماری زمینه ای ندارم. من امروز با کمک خدای مهربان و آموزه های استاد روشن گرامی و تلاش مستمر خودم شروع به شخم زدن ذهن خودم کردم و ایمان دارم بعد از مدتی تمام عادت هاوباورهای غلط را از ذهنم به سادگی پاک کردم و جای آن را با عادت ها و باور های درست جایگزین کردم واین تغییر شگفت انگیز باعث خوشحالی خودم و خانواده ام واستاد عزیزم وهمچنین خدای بزرگم میشود.
تا درودی دیگر بدرود. ?
سلام خدمت شما دوست و استاد گرامی 🙂
از اون جهت شما رو دوست خودم می دونم چون توی سایت استاد عباسمنش، خیلی از کامنت ها و نتایج شما استفاده کردم و فکر می کنم همون طور که دوستان دیگه توی سایت استاد، احساس قرابت و نزدیکی با شما می کنند، من هم همین احساس رو دارم.
در خصوص سوال تون ، این پاسخ ها به ذهنم می رسه
1. همیشه از بچگی شنیدم که من کلا استخون بندی درشتی دارم!
2. مادر، پدر و دوربری ها چاقن ، پس منم قاعدتا باید چاق باشم ! ( پس چرا داداشم چاق نیست!؟ اینم مثال نقضش !!! )
3. تحرک کمی دارم ( اما نفس که می کشم! پس شاید تحرک کم خیلی خوب نباشه به جاش اینطوری بگم که نسبت غذا و کالری ورودی ام به میزانی که بهش نیاز دارم بیشتره و همین مقدار بیشتر باعث اضافه وزنم میشه )
4. خیلی غذا می خورم ( که میشه همون بالایی )
5. نون زیاد می خورم، هر غذایی که می خورم، با نون می خورم ( از بچگی همیشه موقع غذا بهمون می گفتن با نون بخور تا سیر بشی ! که شاید از باور کمبود نشئت می گیره )
6. از بچگی بهم گفتن : غذاتو تموم کن! یعنی اگر سیر شده باشم و نصف بشقاب بیشتر هم اضافی باشه، باید بخورم چون غذا حیفه!
7. خیلی به شیرینی جات و شکر علاقه دارم و مصرف میکنم
8. رژیم غذایی که خیلی شامل برنج و نون میشه!
9. ؟؟
فعلا همین ها به ذهنم میرسه، تا بعد 🙂
موضوع انشاء چرا من چاق شدم؟
سلام. من محمد صادق هستم. من همیشه از خانواده میشنیدم که تو خیلی لاغر هستی و همیشه هم همین بود. من لاغر اندام بودم اما یک موضوعی وجود داشت و اون این بود که مقدار بسیار کمی شکم داشتم ولی باقی اندامم لاغر و متناسب بود و هرچقدر بزرگتر میشدم این شکم بزرگتر میشد تا اینکه من تصمیم گرفتم مثل مادر و پدرم که چاق هستند، چاق نباشم و من تغییر کنم. همیشه ورزش میکردم و میکنم و تا حد زیادی این موضوع رو برطرف کردم. اما هر چی بزرگتر میشدم این روند چاق شدن ادامه داشته و من باید ورزش سنگین تر میکردم. بنابراین تصمیم گرفتم این وضعیت رو به صورت ریشه ای تغییر بدم. میریم سراغ دلایلی که فکر میکنم باعث چاق شدنم شده. چیزی که من خیلی بهش فکر میکنم عادات غذایی ام هست و فکر میکنم چون غذاهایی شامل برنج و نون و اینجور چیزها میخوریم چاق شدیم. چیز دیگه ای که بهش فکر میکنم و از بابام زیاد شنیدم این هست که ما میکروب معده داریم و روده هامون به صورت ژنتیکی خوب کار نمیکنه و این دلیل چاقی و گشنگی ماست. چیز بعدی ای که بهش فکر میکنم بحث پرخوری کردن هست. موضوع بعدی که بهش فکر میکنم این هست که شاید تمرینات ورزشی ام متناسب لاغر شدن نیست. موضوع بعدی ای که بهش فکر میکنم این هست که محیط و خانواده باعث شده چاق باشم چون برادرم هم چاق شده و البته اون محیطش الان از ما جدا شده اما همچنان چاق هست. یکجورایی با اینکه میدونم تفکر نادرستی هست، خانواده رو عامل چاقی خودم میدونم. میریم سراغ هدف من از شرکت در این دوره. من تصمیم گرفتم و هدف دارم که به تناسب اندام و زیبایی اندام برسم و حتی الگو خودم رو هم انتخاب کردم و اون فرد کسی هست به نام محمد کاشانکی که اندام بسیار زیبا و دلخواه من رو داره. اولین استپ این هست که به تناسب اندام پایدار برسم و بعد زیبایی اندام پایدار. هدفم از لاغر و متناسب شدن این هست که با این شرایط بدنی خودم رو بیشتر دوست دارم و احساس خوبی نسبت به خودم دارم و بیشتر از خودم لذت میبرم. همچنین موضوع بعدی این هست که من لایق بهترین سلامتی و بهترین بدن هستم پس باید این لیاقت رو نشون بدم و در اولویت بعدی خوش لباس بودن و خوش پوش بودن و پر انرژی بودن و در کنار عزیز دلم که در آینده وارد زندگیم میکنم برام اهمیت داره و میخوام همون زندگی متناسب و زیبا اندامی رو تجربه کنم که دوست دارم. این بود انشاء من. از رضا عزیزم سپاسگزارم بابت این فایل پر از آگاهی.
ببخشید که خیلی غلط املایی دارم امامتشکررم ازخدایی که منودرسن بیست و سه سالگی به این درک رسوندتابیش ازاین خودموازارندم وبه خودم بیام و فهمیدم که خداهرگزدیرنمیکند?????
سلام خدمت استاد گرامی من خداروشکر می کنم که از طریق سایت تناسب فکری توانستم در این مرحله با صحبتهای شما به ارامش نسبی برسم حقیقتش من نگرانی از زمانی شروع شد که با افزایش سن ۸ کیلو وزنم طی ۴ سال بصورت نامحسوس پیدا کرد و دلایل اضافه وزنم علاوه مسایل هورمنی که جدیدا برای من رخ داده عدم تحرک و استرس کاری ونگرانی که مصاعف شده به علاقه من به شرینی که از گذشته هم داشتم در ضمن به تازگی خورد وخوراک بر اساس گرسنگی نیست بلکه بخاطر عادات روزانه و تفریح . و هرگز یادم نمیاد در خوردن تمرکز داشته باشم خلاصه من نیاز دارم که برنامه وعادتهای زندگی من توسط این سایت تغییرکند امیدوارم بتوانم به نتایج پایداری برسم.
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز
تشکر میکنم بابت مطالب مفیدتون،به امید اینکه من هم مثل خیلی از دوستان شگفتی ساز بشم نه تنها در لاغری بلکه در تمامی ابعاد زندگیم ?
من ندا ۳۳ ساله هستم، دوران بچگی تپل بودم اما چاق نبودم،
چاقی من از دوران بلوغم شروع شد ، استخوان بندی درشتی داشتم و چون از خواهر بزرگترم چاقتر و قد بلند تر بودم همیشه خیلی بیشتر چاقی من دیده میشد و چون با اون مقایسه میشدم خیلی مورد سرزنش قرار میگرفتم، دستپخت خیلی خوبی داشتم و عاشق آشپزی بودم، همه میگفتن کسی که دستپخت خوبی داره یعنی خیلی شکمو هست و مدام ذهنش درگیر خوردن هست،من واقعا همینطور بودم، امروز که غذا درست میکردم به فکر این بودم فردا چی درست کنم و چی دوست دارم بخورم و…، تا اینکه سال کنکور شد و دانشجو شدم و مدام درگیر خوردن با دوستام بودیم، اینکه کجا و کدوم فست فود بریم و کی بستنی بخوریم و باز کی نسکافه و شکلات و ژله و…،اما با همه ی این حالتها سعی میکردم ورزش هم بکنم اما دیگه خیلی تاثیر نداشت و استاد من یک رژیم غذایی زیر نظر دکتر گرفتم و ۱۵ کیلو کم کردم و با ورزش تونستم چندسال تناسب اندام خودمو حفظ کنم و خیلی راضی و خوشحال بودم، تا اینکه ازدواج کردم،همسرم چاق بود و ۹۸ کیلو وزن داشت و من ۵۹ کیلو بودم و…
من خیلی اهل فست فود شدم و ولع زیادی برای خوردن داشتم
هرروز بستنی میخوردم و الانم تقریبا هفته ای دوبار میخورم
بیشتر عمرم توی آشپزخونه هستم و درگیر آشپزی و کیک درست کردن و شیرینی و دسر و…
خیلی از خوردن لذت میبرم و یکی از تفریحات بزرگ من خوردن هست و اینکه کجا چه غذایی بهتر داره و برم تست کنم و…
وقتی ناراحت و عصبی هستم خیلی بیشتر میخورم
در دوره پریودی خیلی زیاد شیرینی و نبات و… میخورم
یکدکتر تغذیه بمن گفت سوخت و ساز بدنت خیلی پایینه و تقریبا صفر هست و بهم قرص داد ،البته مصرف نکردم، ولی این حرف خیلی دوی ذهنم تاثیر داشت و باورش کردم
اهل ورزش مداوم نیستم
ژن چاقی دارم و مامان چاقی دارم و..
همیشه هرچقدر غذا توی بشقاب من باشه باید تا تهش بخورم حتی اگر معده درد بشم بازم میخورم ?
با بارداری اضافه وزن شدیدی پیدا کردم البته بعد از زایمان خودم تغذیمو کنترل کردم و خیلی وزن کم کردم
فکر و ذهن آرومی ندارم،شخصیتم استرسی هست این باعث میشه خیلی زود زود گرسنه بشم
همسرم خیلی اشتیاق منو به خوردن زیاد میکنه،تمام برنامه ریزی ها و تفریحات زندگیمون براساس خوردن هست
خواب کمی دارم شاید اینم یکی از دلایل چاقیم باشه
اهل هله هوله و پفک و تخمه و چیپس و ماست و…هستم
استاد من تمام عمرم حسرت لاغری و تناسب اندام داشتم، هیچ چیزی توی دلم نبوده که بخوام و بهش نرسم اما تناسب اندام همیشه منو رنج داده و اعتماد بنفس منو خیلی جاها ضعیف کرده، حتی زمانی هم که لاغر بودم و از نظر دیگران مورد تایید بودم بازهم خودم خیلی راضی نبودم چون از نظر من لاغری خوبه اما تناسب اندام داشتن یک نعمته بزرگه، من هرروز فایل های شمارو گوش میدم ،ممنونم برای وقتی که میزارید برامون، امیدوارم برکت این کار زیباتون و چندین برابر در زندگیتون ببینید، به امید تناسب فکری و روزهای خوب??
سلام استاد عزیز من بعدارپنج روزفکرکردن دربارهی اینکه چراچاق هستم به خیلی دلایل زیادی روبرای خودم آوردم وتکتک نوشتم ازخاطرات پنجاه مردم اینکه چرامن ازبچگی دخترتون خانواده بودم چراکسی دوست نداشت بامن دوست بشه به خاطر اضافه وزن م وچراینکه من صرع دارم چراینکه همه به من میگفتند چاقی شماارثیه ولی پس چرا صرع توخانواده ی ماارثی نبودچرااینکه من تنها دختری بودم که باید به دلیل صرع داشتن وتحمل اضافه وزن به خوردن رومیووردم ودلیل اصلی من این این بود که خانوادم بهم گفتنیادمه مادرم بهم میگفتی جلوکسی غذاخوری باکسی حرف نزن وقتی باهاش حرف میزنی توچشمش نگاه نکن ویاینکه هرچی یادمیگیرم پیش هرکسی نگومنم چون دوست داشتم توبچگی درموردمریضی چیزابدونم سوال میکردم وهی سوال میکردم چیه با مادرم قبل از اینکه ازدواج کنم بهم گفت که یه نفرازاشناهامون بهش گفته اسماخیلی درموردمریضی چیزوهمه ی مسایل توجه میکنه ولی من دلیل اینکه چراچاق هستم و مجبور بودم تواین همه مدت تحمل کنم رنج مریضی رووفشارخون که همه میگفتن فشار خون ارثیه واینکه طبیعی هست کسی که زیادمیاداب چاق بشه فشارش بره بالا یه بارتوبچگی فشارخونمو گرفتن چهارده بود وواقعا توبچگی چیزعجیبی بودبگذریم ازحرفای مردم درموردوضعیت ونگاهاشون وتحقیرمون میکردند حتاپدرم هم ماروشبانه روزتحقیرمیکرد ومن خیلی به پدرمازبچگی وابسته بودم ودوستشداشتم تابه زمانی امابه مرورکه بزرگترینشان وبعضی ازرفتارهای خشن اونروز بدم وتحقیرشبانه روزشوواقعاازیه جایی هم ازخودم هم ازچاقی متنفرشدم ولی همیشه ته دلم واقعا دوستش شتم وداروتومدرسه بابچه هوایی دوست بودم که هم متناسب وهم چاق بودن امادیگه برای رفتن به کنکورسخت بودواقعا چون میدونستم دانشگاه یه زندگی جدیده ومن اگراینجوری باشم نمیتونم تودانشگاه تحمل کنم من تودببرستان بادوستش به زورتحمل میکردم حرفهاوتیکه هاشون معلم ناظم وحتی نصیحت های آزاردهنده امافهمیدم مشکل اونانیستن منم درواقع من بهونه های زیادی تواین مدت آوردم وبایدیادبگیرم بدون بهانه زندگی کنم ذهن من پرازافکارکه درون منوساختن ومن جسمموپس مشکل اصلی ذهن منه اوایل دوست داشتم متقاعدکننده خودمون واین چندروزه ای قبل که بازهم ازفایل های آپارات استفاده میکردم که نه مشکل خونواده وغیره هستند ووصلشون میکردم به چاقی ولی الان دقیقا چندوقتی که قرآن روبامعنی فارسی میخونم میخونم نوشته تفکرکنیدومن فهمیدم که دقیقا اصل ماجرا ذهن کنه چون توسوره ب بقره هم هست که دلهاسنگ میشود خب این سنگی دل به خاطرذهن اشتباه وافکاراشتباهه ومن فهمیدم که خودم دردیدم وتفکرم اشکال دارم والان چندروزمیخواستم صبرکنم تاببینم که میتونم بهونه ای پیداکردم بازم برای خودم و فهمیدم اصلا هیچ راهی نداره دقیقاً مشکل اصلی طرزفکرمنه ازخداخیلی سپاسگزارم ? کهدرمسیردرست قرارگرفتم وازهمسرم ممنونم که منووارداین سایت کردمن درست بیست سالگی ازدواج کردم وددرسن بیستویک سالگیسقط کردم وبرای اونهم کلی دلیل ومدرک واشخاص رومحکوم میکردم ومریضی رو هم به عنوان یه مدرکوسندوحرف دکترمیدونستمو لی الان فهمیدم که هیچکس جز خودمن نیست که بهم آسیب بزنه جزخودم واصل ذهن منه و همه ی این خاطره هاوحرفافقطبهانه ای بیشنیست قرآن واقعا کتاب هدایت آدم هاست ودقیقامن تواین چندروزه وقبل ازاونهم حس خوبی داشتم ولی الان دارم معنای درستووواقعی زندگیومیفههم خدایاسپاسگزارم بابت همه چیز ???
سلام استاد عزیز چندروز پیش به صورت اتفاقی با سایت شما آشنا شدم وفایل تصویری شما را دیدم وحرفاتون خیلی به دلم نشست تا قبل اززایمان وزن طبیعی داشتم البته دربچگی استخوان بندی درشت داشتم ازبعد اززایمان وزنم هر سال بالاتر رفت وحدود ۲۶ سال است که اضافه وزن دارم چند بار هم وزنم را پایین آوردم ولی دوباره استپ ودوباره رژیم دلیلم ارث وخانواده ویبوست وکم بودن سوخت وساز وخوردن قرصهای اعصاب وقرص وداروهایی برا بچه دار شدن دوباره وریزه خواری و…می دانستم ولی الان با دیدگاه شما به مساله نگاه می کنم وحس خیلی خوبی دارم ممنون وتشکر بخاطر حرفهای دلنشین شما
سلام استاد یک سوال داشتم میخواستم ببینم چه اندازه برای هر جلسه باید وقت بذاریم یعنی برای اینکه فکرمون روبرروی هرجلسه به صورت متمرکز قرار بدیم چقدرمیتونه باشه تاافکارمونرودرجهت اون قراربدیم ممنون میشم راهنمایی کنید نادرست بتونم ذهنمواماده کنم
سلام استاد عزیز و ارجمند راستش رو بخواید من نیز مث دوستمون از طریق سایت استاد عبااس منش با شما آشنا شدم پارسال و اینکه حتم داشتم این بهترررررین مسیر خواهد بود و شما عااااالی هستید
اول اینکه بگم چون امسال هدفم رو تناسب اندام گذاشتم وارد این مسیر شدم و به خودم تعهد دادم که عالی پیش برم .قبل از اینکه افکار اشتباهم رو بیرون بکشم میخام بگم من 10 کیلو اضافه وزن بر اساس قدم دارم تقریبا.
اما بیشتر از اینکه بخوام وزنمو کم کنم هدفم از اینجا امدن اینه که بتونم شل بودن بدنم رو بهتر کنم و پایین تنه ام رو لاغر تر و سوالم اینه آیا میشه ؟
راههاای کاهش وزن و باشگاه رو هم نگم براتون و دیدی که داشتم اینکه بازم عقب گرد خواهم داشت و یا اینکه بدنسازی رو اگه برم و ول کنم به هر دلیلی بدنم بیشتر شلو بد فرم میشه پس نمیرم و نرفتم
حالا بیام سر باورها
1 همیشه به تمام خاله ها و عمه هام نگاه میکردم و میدیدم اونام این مشکل رو دارن پس منم مث اونا
2 من صورتم لاغره و وقتی ورزش میکردم بیشتر میگفتن از صورت لاغر شدم و اصلا بهم نمیاد واااای چقد لاغر شده صورتت در حالی که پایین تنه ات همونه
3بهه قول یکی از دوستان همیشه فک میکردم با بالا رفتن سن و ازدواج و… بیشتر چاق میشم و الانم از ازدواج و بچه دار شدن بخاطر بد فرم شدن بدن میترسم
4 من عاشق کاکائو واز این دستها ….هستم و برای لاغری نخوردنش برام عذاب و اینکه همیشه فکر میکردم و الانم ارثی هستش پایین تنه ای چاق و بدنی شل داشته باشم و به ذهنم خورانده بودن مردا از این مدل خوششون میاد خخخخخخخخخ
البته اینم بگم از بس واقعا اطرافیان از خوش استایلیم گفتن خودمم باورم شده و انگار عادت کردم در حالی که درونن خودم میخوام بهتر بشم و صورتم لاغر نشه
همینا به ذهنم اومد فعلا دمتووون گرم عشقین شماهاااا
با سلام خدمت استاد گرامی و تمام دوستان عزیز .
بنده تازه عضو سایت شدم و فایل رو دانلود کردم ولی هنوز آن رو مشاهده نکردم . ایمان دارم که در این سایت وزین تناسب فکری ، همه دوستان به نتایج عالی خواهند رسید و مسیر جدیدی در زندگی خود ترسیم میکنند . برای همه شادی و موفقیت را آرزومندم .
با سلام و احترام
استاد عطار روشن گرامی من با خواندن کامنت های فوق العاده شما در سایت استاد عباس منش به سایت و آموزش های ارزشمند شما هدایت شدم. با شنیدن اولین فایل و انجام تمرین انشا درباره این که چرا چاق شدم؟ باورهای مخرب عمیقی رو در وجود خودم پیدا کردم، در زمینه تناسب اندام. نکته امید بخش این بود که همون روز اول که این پاشنه های آشیل رو پیدا کردم و تصمیم گرفتم روی اصلاح اون ها تمرکز کنم،یکی از دوستان بعد از یکی دو ماه من رو ديد و اولین جمله اش این بود که چه قدر لاغر شدی در حالیکه تصور خودم تا اون روز این بود که طی یک ماه اخیر چاق شده بودم. این رو به عنوان نشونه ای از هدایت خداوند مبنی بر درست بودن مسیر گرفتم و از روز بعد هر روز یک ساعت می رفتم پیاده روی و در حین راه رفتن
با خودم درباره غلط بودن باورهای قبلی و باورهای درستی که باید جایگزین اون ها بشود حرف می زدم.4 روز بعد از اون يه روز خواهرم بهم زنگ زد و گفت مربی باشگاه ورزشی شون که از دوستان بود به خاطر تعطیلی اجباری باشگاه در این ایام، کلاس ورزش خودش رو از طریق لایو اینستا به صورت دوره های پانزده روزه برگزار می کنه و کلی از این کلاس های غیر حضوری و روحیه عالی مربی تعریف کرد و پیشنهاد داد حتما در اون دوره شرکت کنم.
الان چند روزه که همزمان با شنیدن فایل های شما و تمرکز روی اصلاح پاشنه های آشیلم دارم در این دوره ورزشی هم شرکت می کنم و احساس خوبی نسبت به خودم و خواسته ام در زمینه تناسب اندام دارم. همچنین از همون روز اول که از توضيحات شما متوجه شدم عادت های غذایی غلط من ریشه در باورهای غلطم دارد و ارثی نیست نا خودآگاه اون رفتار ها و عادت های غلط در برنامه غذایی روزانه من کمرنگ شده اند در حالیکه قبل از این من همیشه می گفتم خوش به حال کسانی که خود به خود غذا موضوع مهمی براشون نیست، خود به خود در مقابل کیک وشیرینی وسوسه نميشن، تو ناراحتی غذاشون کم ميشه در حالیکه من وقتهایی که ناراحتم یا ذهنم درگیره شروع می کنم به پرخوري و علاوه بر اون کلی عادت های غذایی غلط ديگه هم دارم. خلاصه این که این عادت های غلط رو به عنوان خصلت های ذاتی پذیرفته بودم، تا اون روز که فهمیدم فرمان بروز این عادت ها رو مغزم ميده و مغزم بر اساس باورهای غلطم و تصویری که اون ها در ناخودآگاهم ثبت کرده اند، این دستورات رو صادر میکنه و از همون روز تا الان که حدود 10 روز میگذره حتی یک بار هم مغزم از این نوع دستورات غلط صادر نکرده.
در ادامه باورهای غلطی رو که درباره خودم پیدا کردم مینویسم تا هم بتونم از راهنمایی های شما بهره مند بشم و هم این شاید کمکی باشه به دوستانی که این کامنت رو می خونن.
1_ من در یک خانواده مذهبی و در یک جو فرهنگی محدود و بسته بزرگ شدم.اما الان سال هاست که خودم با تحقیق و بررسی خرافه های مذهبی رو کنار گذاشتم اما وقتی خوب به بچگی ام فکر کردم به خاطر آوردم اون زمان من به این تصور رسیده بودم که خدا ما رو برای امتحان و آزمایش به این دنیا فرستاده نه برای لذت بردن و سرگرم شدن به ظواهر دنیا، ما باید تو این دنیا بر اساس فرامین دینی و مذهبی درستکار باشیم و از مظاهر دنیا دوری کنیم تا در آخرت وارد بهشت بشيم و اون جا هر طور دوست داریم زندگی کنیم. در این تفکر تناسب اندام و زیبایی چهره هم یکی از اون مظاهر دنیا بود که خدا دوست نداشت ما سرمون به این موضوعات بی ارزش گرم بشه.
2_من دقت نظر مادر خودم و بقیه خانم ها رو در مورد صرفه جویی در مصرف مواد غذایی و پرهیز از اسراف در دوره بچگی خودم یعنی دهه شصت به خاطر آوردم و احساس می کردم این ورودی های غلط ناخودآگاه باعث شکل گیری باور کمبود نسبت به غذا در وجود من شده بود و احتمالا غذا برای من تبدیل به یک دغدغه شده بود و این باور در دوره الان که فراوانی نعمت و مواد غذایی ست خودش رو به شکل حرص و ولع نسبت به غذاهای خوش مزه نشون ميداد .
3_99 درصد مادرانی که من در دوره بچگی م می شناختم، اقوام، همسایه ها، و… همگی سه ویژگی مشترک با مادر خودم داشتند، همه ی اون ها داشتند با گذشت زمان و افزایش سنشون تناسب اندام، زیبایی چهره و شادابی پوست شون رو از دست می دادند و از طرفی همیشه در صحبت هايشان از پا درد و کمر درد و چنین مشکلاتی شکایت می کردند و بارها در دوره کودکی شنیده بودم که همه ی این ها به خاطر زایمان و زحمت هايي ست که مادران در خانه می کشیدند. این ورودی های نا مناسب این باور غلط رو به من داده بود که هر زنی بعد از ازدواج و مادر شدن به مرور تناسب اندام، شادابي پوست و زیبایی چهره و نیز قدرت و سلامتی جسمی اش رو از دست ميده و این روند طبیعی زندگي ست. و جالب اينجاست که دقیقا خودم با افزایش سنم تحقق هر سه موضوع رو در وجود خودم دارم میبینم.
4_ در خانواده ما در دوره کودکی و نوجوانی من رفتن دختر به باشگاه ورزشی کار پسندیده ای نبود. فکر می کنم این که من ناخودآگاه برای رفتن به کلاس های ورزشی و باشگاه رغبت و انگیزه نداشتم و هربار هم که تصمیم می گرفتم باشگاه برم به هر دلیلی این تصمیم رو به تعویق می انداختم، ریشه در این ورودی و تربیت غلط داشت.
سعی کردم هر آنچه رو از تجربیات و آموخته های این چند روزه به ذهنم رسید بنویسم.
در پناه خدا وند شاد وسلامت باشید.
سلام ،چقدر عالی نوشتید👏👏👏👏
سلام به همگی و استاد عزیزم
خیلی خوشحالم که در این مسیر قرار گرفتم خیلی ممنونم استاد
سلام استاد عزیز روزتون عالی
من میرم سراصل مطلب و اینکه چه روشهایی را امتحان کردم از قرص و ورزشهای سخت و رژیم های غذایی بماند.ولی مطمین شدم یک چیزی ازدرونم هست که فقط باید منو هدایت کنه که بتونم موفق بشم و اون ذهنمه .چی شد که ماچاق شدیم؟من تا سن ۱۴سالگی بسیار خوش اندام و لاغر بودم و همیشه برادرم میگفت خیلی چاقی درحالیکه واقعا نبودم وبه من تلقین میشد وهمیشه میگفت وقتی بالیلا میشینی سرسفره غذا بخوری دیگه هیچی نیست!پدربزرگم خیلی منو دوست داشت و همیشه میگفت این بچه طاقت گرسنگی نداره زود غذاشو بدید.پدرومادرم همیشه تو جمع ازمن تعریف میکردن و میگفتن لیلا اصلا بدغذا نیست هرچی بهش بدیم میخوره و ایراد نمیگیره و این باعث شد من واقعا اگر از غذایی بدم میومد خودمو باهاش وقف بدم.همیشه میگفتن بخور که گرسنه میمونی بخور که تموم میشه باید بشقابت خالی بشه تحت هرشرایط.درسن ۱۴ سالگی یک مشکل خانوادگی برامون پیش اومد من درعرض یک تابستان خیلی چاق شدم همه میگفتن خوشگلتر شدی واسه همین بیشتر تشویق شدم که لاغر نشم و بخورم.ولی اون مشکل و فشار روحی باعث شد من به غذا خوردن رو بیارم تفریحم شده بود غذا خوردن
چون قدم خیلی بلند بود یکم که پر میشدم نسبت به همسن و سالهام همه میگفتن چاقی درحالیکه نبودم.ولی باورم شده بود که هستم.از ان به بعد هروقت بیکارمیشدم وحوصله ام سر میرفت غذا میخوردم عاشق شیرینی بودم .درحالیکه میرقصیدم و شنا میکردم ولی چاق بودم.زمانیکه وارد دانشگاه شدم سال دوم قرار بود خواستگاربیاد سه ماه قبلش منو دوستام شروع کردیم رژیم و ورزش و عالی وزن کم کردیم اوایلش سخت بود ولی هله هوله خوری را تعطیل کردیم و تا وقتی گرسنه نشده بودیم نمیخوردیم.من که قبلا تو اتاق خوابگاه هرکی غذا میخورد پیشش خودمو مهمون میکردم اوایلش سخت بود ولی بعدش دیگه اصلا برام بوی غذاشون مهم نبود.عالی عالی شده بودم .پنج طبقه خوابگه را که قبلا به سختی بالا میرفتم الان بدون اینکه بفهمم میدویدم دیگه خوردن دغدغه ام نبود و خیلی خوب بود.
بعداز ازدواج از یک تعارفهای بیش از حدخانواده شوهر و اصرارزیادشون به غذاخوردن من من تورودربایسی از یک لقمه بیشتر شروع شدواینکه همسرم چاق بود و عاشق غذا و اصلا شاید من چون باپر نداشتم لاغرنمیمونم سعی کردم که یک همسر چاق انتخاب کنم که همپای غذاخوردنم باشه که فردا اگرخواستم غذا بخورم مسخره ام نکنه.من به غذا خوردن اعتیاد پیدا کرده بود سال بعدازازدواج نشستم توخونه غذاهای خوشمزه درست میمردم و میخوندم واسه کنکور ارشد۲۰کیلو اضافه وزن پیدا کردم اونموقع یک انفجار بود ولی الان همون وزنم ولی برام عادی شده متاسفانه انگار پذیرفتمش.چون از دمنوش های لاغری پیادن روی ورزش و …بگیر تا رژیم و….از ۹۰میومدم ۸۳ دیگه استپ میکردم باورم شده بود که دیگه از ۸۳ پایین نخواهم امد واین منو میترسوند تا اینکه یک ماه رمضون اومدم ۸۱ خیلی خوشحال شدم بعداز عید فطر دوباره رفتم بالا سال ۹۷ خیلی کارمیکردم دم عید وقت نداشتم غذا بخورم درعرض یک ماه اسفند اومدم ۸۰ ولی بعدش دوباره چاق شدم درحالیکه قبلش سه سال بدنسازی کارکردم و لاغر نشدم وحتی یکبار که رفتم رو ترازو وزن کم نکرده بودم نشستم گریه کردن شوهرم عصبانی شد گفت میشه کاهش وزن را فراموش کنی تمام زندگی ما شده کاهش وزن من این ترازو را میشکنم که تو دیگه راحت زندگی کنی.گفتم نه این یعنی شکست من تسلیم نمیشم یه عیچ وجه من شکست را نمیپذیرم حتما راهی هست.
من از اونجایی فهمیدم که موضوع اعتیاد به غذا درمن جدی هست که وقتی پفک را پشت شیشه مغازه میدیدم تن و بدنم درحال لرزیدن بود.تو این چندسال دمتری نبود که نرفته باشم متخصص تغذیه ای نبود.طب سنتی طب پاکسازی بدن دکتر کارشتاس مربی ورزش کلا من همیشه چندتا برگ رژیم داشتم همراهم یا عکسشونو واین موضوع اعتمادبه نفس منو به شدت تحت تاثیر قرارمیداد وبه خودم نیگفتم تو عرضه نداری یک وزن را مدیریت کنی چه کارمهمی میخوای تو جامعه انجان بدی .یکمدت تویک شرکت بودن پشت میز و چاق شدم چون ورزش رها کرده بودم.من از نخوردن میترسم از اینکه سردردبگیرم معده درد افت فشار .خلاصه شاداب نیستم و از زندکی لذت نمیبرم.درحالیکه خیلی ها میگن تو چاق نیستی تو پری وچون قدت بلنده خوبه اما من وقتی میرم بازار خرید کنم دنیا تو سرم هراب میشه که باید مثل زنای پنحاه ساله لباس قهوهای و سرمه ای بپوشم همش.بدتیپ و بی کلاس.من حتی کار رسمی ام را هم استعفا دادم چون اخساس میکردم اینهمه ساعت کاری باعث میشه نتونم ورزش کنم و چاق میشم .کلا قبل پریودی که همش دم در یخچالم همیشه سال حتی شبای زمستون ما بستنی داریم.هرکسی هم توی خانواده ما لاغربوده همه مریض بودن کم خون و بی جون .منو از لاغری میترسوند.این چاقی باعث تنبلی و عدم انگیزه درمن میشد ارتباطم را بشدت با دیگران کم کنم منزوی و افسرده بشم.همش منتظر یک روزی ام که لاغر بشم از اون روز به بعد زندگی را شروع کنم و متاسفانه الان از زندگی لذت نمیبرم.وخیلی خوشحالم که با شما و سایتتون اشنا شدم .استاد فقط واسه ماه رمضون یک راهکار بدید من از ماه رمضون و پرخوری هاش میترسم.سپاسگذارم
سلام استاد شاید باور نکنین اما من بارها این سوال رو از خودم پرسیدم ولی زیاد درمورد جوابش فکر نکردم اما حالا با خوندن اغلب نظرات کاربران میتونم بگم که با اینکه حدودا بیست دقیقه از دیدن این فیلم اموزشی شما گذشته اما میتونم به یه جواب درستی برسم اما شاید این جواب به نظر شما طولانی بیاد من یه دختر ۱۹ ساله ام از دوم سوم دبستان کم کم چاق شدم یعنی اوایل لاغر بودم دلیل چاقیم تو بچگی زیاد یادم نیس فقط این یادمه که خیلی از بوفه مدرسه یواشکی خوراکی میگرفتم و میخوردم اخه با خواهرم تو یه مدرسه درس میخوندیم مترسیدم اون ببینه بره به مامانم گزارش بده خلاصه گذشت و من وارد راهنمایی شدم همین طور که بزرگتر میشدم انگار ظرف غذای من بزرگتر میشد کم کم تو راهنمایی تیکه ها و حرف های دور و اطرافیانم شروع شد اونا بهم حرف میزدن اما منم کم نمیاوردم و جوابشونو میدادم اما میدونین که بالاخره هر چه قدر هم ادم سرسخت باشه از یه جایی به بعد اون حرفا اون متلک ها میشه یه بغض تو گلو میشه یه درد تو سینه هیچ وقتم از بین نمیره بعضی از ادما خیلی اوقات با زبونشون با حرفاشون فقط درمورد مسئله ای که به خودم مربوطه نه به اونا بهم حرف میزدن ولی من…
دبیرستانی که شدم بازم چاق بودم و اونجا تازه فهمیدم که چاقی ینی چی شاید قبلش زیاد دقت نمیکردم اما تو دبیرستان دیگه اوضاع فرق میکرد به حدی بودم که هر کی رو میدیدم اول از نظر لاغری بررسیش میکردم بعد به خودم میگفتم خوش به حالش چه اندامی داره چرا من باید اینقدر زشت و بدترکیب باشم
گذشت که سال سوم من رژیم گرفتم ولی کلی قرص و دارو و هزار تا چیر دیگه به خوردم دادن و لاغر شدم از ۸۰ کیلو شدم ۶۵ اما به کنکور خوردم و منم خب انگار نمیدونم چیشد میدونستم که نباید بخورم اما به نوعی حریص شده بودم از بس تو دوران رژیم کم غذا خورده بودم نتونستم جلو خودمو بگیرم و خوردم و خوردم و خوردم و چاق شدم حالا شاید باور نکنین اما من دانشگاه رشته تربیت بدنس قبول شدم یعنی بابت قبولیش خیلی زحمت کشیدم خیلی??♀️اما خب متاسفانه هنوز چاقم و وزنم به ۸۵ رسیده اینم بهتون بگم که من با علاقه وارد این رشته شدم و الان ترم سومم ولی در حال حاصر از رشتم نفرت دارم شاید بگین چرا الان که دارم اینو مینویسم واقعا چشمام از اشک پر شده به خاطر اینکه خیلی حرف شنیدم از استادام بگیر تا سایر دانشجو ها چه تیکه هایی که پسرا بهم انداختن و من دم نزدم هنوز خیلی از حرفاشون یادمه یکیشون میگفت اون دختره مال دانشکده شماس پسره میگفت اره چطور میگفت چه اندامای قشنگی دارن و بعد میزدن زیر خنده حتی دخترای کلاسمون ریز ریز با هم حرف میزدن میگفتن صبا چه جور میخواد با این هیکل این رشته رو بگذرونه خیلی وحشتناک بود هنوزم وحشتناکه هر ورزشی رو شروع میکنم استادش بهم حرف میزنه یکی میگه با این هیکل اصلا نباید مسومدی این رشته یکی میگه شیرینی و شکلاتو کم بخور برو هوازی کار کن و هزارتا حرف دیگه فقطتوی کلاس و سالن امیدم به یه دختر تپل دیگه اس به اونم این حرفا رو میزنن نمیدونم چه حسی داره فقط خوشحالم که تنها نیستم چون تو رشته ما اکثرا لاغرن
اما کاش به استادام مسگفتم من اونقدر شیرینی شکلات نمیخورم من فقط وعده خوارم شاید باور نکنین ولی اونقدر من یک غذارو با عشق میخورم که هر کی من رو ببینه همونجا فکر میکنه دارم غذای بهشتی میخورم من وعده های غذاییمو زیاد میخورم یه ویژگس بدم اینه که هر چی تو بشقاب باشه چه کم چه زیاد همشو تا ته میخورم حتی اگه کم باشه تا اخر شب با همون دووم میارم زیادم باشه که سیر سیرم ولی میخورم میخورم تا تموم بشه نمیخورم تا سیر بشم
یه مشکلی که تو خونواده ما هست جدا از اینکه نمیدونم هممون چاقیمو استخون بندی درشتی داریم و متابولیسم بدنمون پایینه اینکه به عنوان عصرونه به جای خوردن یه چیز مفید چیزای مضر میخوریم من خودم به شخصه از بیسکوییت و ویفر و این چیزا متنفرم اما یکی عاشق کیکم و یکی عاشق چیپس بابامم همیشه ی خدا اینارو میخره و تو خونمون پر از اینایه منم که عصر چه سیر باشم چه گشنه انگار که یه چیزی تو ذهنم برنامه ریخته که اره تو باید بعد از ظهر همیشه یه چیزی بخوری اونم نه میوه یه چیز مضر حالا میتونه شکلات باشه یا کیک و چیپس و هزارتا چیز دیگه
نگم براتون که من عاشق غذام از امروز قکر میکنم که غذای فردا چیه گاهی اونقدر از مامانم این سوالو میپرسم که مامانم عصبی میشه از دستم ولی دست خودم نیس حتی وقتی میفهمم فردا چه غذایی دارم اونقدر ذوق میکنم که نگین
اما به نظرم دلیل دیگه چاقیم تند غذا خوردنه شاید با عشق غذا بخورم ولی غذامو پنج دقیقه ای تموم میکنم حالا این غذا میتونه اندازه یک دیس باشه یا اندازه یک کاسه کوچولو
من چند روز پیش ورزش میکردم تو خونه فقط واسه لاغری ولی واقعا بی انگیزه ام یعنی بیخیال ورزش شدم میگم خب تو ورزش میکنی ولی از یه طرف دوست داری غذا بخوری انگار نه چربی ای میسوزه ن هچربی ای اضافه میشه اینجوری وزنت ثابت میمونه نه کم میشه نه زیاد این به چه درد میخوره
خلاصه اینکه من فقط تو این ۱۹ سال زندگیم حسرت لاغری بقیه رو خوردم استاد امیدوارم این دوره هاتون به نحو احسنت بهم کمک کنه ولی یکم استرس دارم نمیدونم چیکار کنم ینی نمیدونم الان باید ورزش کنم غذا کم بخورم یا هر چیز دیگه میترسم نکنه این دوره رایگان تموم بشه و من یک کیلو کم نکرده باشم و چه بسا زیادم کرده باشم فقط میترسم ولی میخوام قدم تو این راه بزارم ازتون خیلی ممنونم
سلام استاد ارادتمندم
من ۲۸ سالمه و حدودا ۲۰ کیلو اضافه وزن دارم
در مورد علت چاقی خودم سه روز تمام نشستم فکر کردم و به جوابهای جالبی رسیدم
من خیلی به خوردن علاقه دارم معمولا از اول صبح تا شب تفکرم روی خوردن هست شاید در طول روز بیش از ده بار سراغ یخچال میرم جتی اگر هم سیر باشم.
خوردن یه جور تفریح برای من شده.یک ساعت بعد از اینکه ناهار خوردم بازم به سراغ قابلمه روی گاز میرم و اندک ناخنکی میزنم.خوردن برای من تا لحظه ای که دل درد بگیرم ادامه داره و اکثر اوقات هم از خوردن این همه غذا ناراحت میشم. اصلا انگار با خوراکی ها و غذاها یه نوع رابطه ی احساسی دارم انگار با من حرف میزنن که علیرضا بیا سراغم.
روشهای زیادی را برای لاغری امتحان کردم حتی وزن هم کم کردم ولی دوباره برگشتم به جای خودم…
در کل من تربیت شده سفره ای هستم که علیرضا غذاتو کامل بخور نزار چیزی بمونه حیفه اسراف میشه سیر نشدی با نون بخور و …
فعالیت بدنی کاریم در حد متوسطه ولی فکر میکنم سبک غلط غذایی من باعث اضافه وزنم هست
حرفهای شما خیلی دلگرم کننده اس و به من انگیزه میدن ولی نمیدونم چقدر این روش روی من جواب بده
سلام استاد! من دختر هستم و ۱۷ سالمه به تازگی با سایت شما آشنا شدم ! من از وقتی که یادمه تپل بودم و همیشه خیلیا منو بامزه صدا میکردن یادم هست که یدمت فکر میکنم از کلاس اول تا سوم من لاغر بودم بدون هیچ تلاش یا فشاری! ولی بعد از اون من چاق شدم و این چاقی تا امروز ادامه داره! اوایل زیاد برام مهم نبود! خانوادم بهم میگفتم بزرگتر که بشم لاغرتر میشم و چون هنوز کوچیکم تپلم! ولی با گذشت زمان من بدتر و چاق تر شدم! اطرافیانم و سنای خودم رو میدیم که لاغر هستند و چون من نبودم احساس بدی پیدا میکردم! احساس میکردم من کم ارزش تر یا متفاوت تر از اونام الان هم همینطوره احساس میکنم چون چاق تر از اونام لیاقت نظر دادن یا حرف زدن یا حتی راه رفت و بودن اونجا رو ندارم! آخه چطور همه ضاهرشون مناسبه تو سنای من بعد فقط من اینجوریم! واقعا اذیتم میکنه! توی بچگی هم همیشه وقتی پرنسس ها و شخصیت های کارتون هارو میدیدم دلم میخواست مثل آنها زیبا و کشیده و لاغر باشم! من همیشه عاشق انیمیشن و کارتون بودم و یجورایی رویاهای من تصور ذهنی من هم همیشه کارتونی بوده! فکر میکردم بزرگ بشم و به این سن برسم لاغر میشم ولی با گذشت زمان فهمیدم که مثل اونا نیستم و کماکان نمیتونم لاغر باشم ! دلم میخواست مثل شخصیت های اصلی کارتون ها لاغر و آزاد باشم! واقعا هنوز هم ندیدم انیمیشن زیبایی که شخصیت اصلی چاق باشه و درگیر سنگینی بدنش! بجز حس درونی خودم مشکلات بیرونی هم وجود داشت! من نمیتونستم بخاطر وزنم بدوم در حالی که همیشه گیر مخمصه ای می افتادم که باید میدویدم ولی نفسم میگرفت و نمیتونستم ادامه بدم! بخاطر چاقی نمیتونستم مثل بچه های هم سنم از بارفیکس آویزان بمانم! نمی توانستم دوچرخه سواری کنم! نمیتوانستم اسکیت بازی کنم! نمیتوانستم موتور سوار بشم! نمیتوانستم به خوبی شنا کنم! من همیشه حسرت لاغری همسن های خودم را داشتم! چرا اینقدر میتوانند لاغر بمانند چرا من نمیتونم ؟ هنوزم نمیتونم اون کار هارو بکنم! و در بچگی بخاطر وزنم من همیشه آخرین نفری بودم که برای بازی ها انتخاب میشدم! دلم میخواد سبک و آزاد باشم راحت حرف بزنم راحت لباس بپوشم! ولی حتی جرعت دیدن خودم توی آینه را ندارم! به طور کلی وقتی به من نگاه کنید چاق به نظر نمیرسم! ولی اضافه وزنم در حدی هست که خودم رو اذیت میکنه و از خیلی جنبه ها محدودم میکنه! همیشه برای خرید شوار یا مانتو یا لباس یا پیراهن مشکل دارم! تنها چیز خوبی که میتونم بخرم شلوار راحتی های گشاده! از اینکه تصور همه از من یع فرد چاقه متنفرم! حتی با دیدن دوستان خودم بیشترشان لاغر هستن حسرت لاغری من بیشتر میشه! دلیل اینکه چاق هستم فکر میکنم بخاطر اینه که در بچگی (و حتی الان ) پرخوری میکردم! عاشق خوراکی های چرب و به قول خودمون هله هوله بودم! مثل چیپس سیب زمینی سرخ کرده همبرگر پیتزا شکلات و همه چیز هایی که همه میگن ضرر داره ولی خوردنشون لذت خاصی داره واقعا! و اینکه تحرک کمی داشتم همیشه! از همان بچگی کار مورد علاقه من نشستن و دیدن انواع انیمیشن های مختلف بوده! و از یه سنی هم شروع کردم به نوشتن و نقاشی و خلاصه تقریبا همه کار هام بدون تحرک بدنی بودن! مگر در محدود دست! و الان هم تمام کار های من بدون تحرک بدنی و با نشستن صورت میگیره و این دلیل اصلی چاقی پایین تنه منه! یکی دیگه از دلایل خوردن من این بود که توی بچگی به من میگفتن که باید تا ته بشقابم را تمام کنم! و هنوزم وقتی سیر میشم بازم انگار میخوام بخورم! من همیشه از دوستانم گرفته تا خواهر و انیمیشن ها میدیدم که خیلی غذا میخورن یا هر غذایی که دوست دارند میخورن ولی بازم لاغرند و تغیری نمیکنند! همیشه برام سوال بود که چرا ؟ واقعا چرا لاغر میمونند! چاقی روی سلامتی من هم خیلی تأثیر داشته خیلی از اوقات من مصموم میشدم و بشدت معده درد و استفراغ داشتم و اینکه خیلی دوست دارم که سالم هم باشم در کنار لاغری! من توی فامیل پدری هم مورد تمسخر قرار میگرفتم همیشه بخاطر چاقی منو مسخره میکردن! من همیشه دوست داشتم لاغر باشم و اینو همه تقریبا میدونن! ولی دو دوره ورزشی که رفتم هیچ تغیری قابل مشاهده ای در من ایجاد نکرد پس پی بردم که فشار ورزشی هم فایده نداره و فقط حال منو بد میکنه! چون واقعا به ورزش علاقه طولانی ندارم و فکرکنم یکی از دلایل اینکه علاقه ندارم باز برمیگرده به اعتماد بنفس و چاقیم! حتی دوره دفاع شخصی هم که رفتم نمیتونستم حرکت بزنم و همیشه آخر بودم! نمیتونستم برقصم! در حالی که رقصیدن رو دوست دارم! نمیتونم پارکور کار کنم نمیتونم حرکات خفن بزنم! در کل ورزشی که تا حالا انجام دادم و بهم حس خوب داد تنیس خاکی بود! با این حال توی اون هم دوندگی زیاد داشت ! یدمت قبل هم در دوره رژیم غذایی خودم بودم که خودم برای خودم تنظیم کرده بودم! تا مدتی هم داشت خوب جواب میداد ولی باز دوباره بعد چند وقت دیدم داره وزنم برمیگرده و تلاش هام بیفایده بود! هنوزم لباس هایی رو دارم که که هیچوقت نتونستم بپوشم! حتی کفش مورد علاقم! یعنی از دیگر دلایلی چاقی من فکر میکنم که پایین بودن سوخت و ساز بدنمه! من خودم رو اصلا با چاقی زیبا نمیبینم! من در دوره های تقویت باور های فکری برای ثروت و رسیدن به رویاهارو دارم میبینم! ولی تصوری که از خودم همیشه داشتم و رویاهای من راجب خودم یک فرد لاغر بود یک فردی که گذفتار سنگینی بدن خودش نیست و آزادانه حرکت میکرده! من الان در رشته انیمیشن هستم و یکی از اهداف منم انیماتور شدنه و اگه دلیل چاقی من بی تحرکی باشه باید بگم با وجود آینده ای هم که برای خودم انتخاب کردم این بی تحرکی ادامه خواهد داشت! دیگه دلم نمیخواد بخاطر چاق بودن نگاه های خیره دیگران رو تحمل کنم! دیگه دلم نمیخواد بخاطر لپام بهم بگن بچه! دیگه نمیخوام هر وقت میرم جلو آینه یا عکسای خودم رو میبینم حالم بد بشه! من با تمام توان و تمام جادویی که در خودم میبینم تلاش میکنم که لاغر بشم! با امید و توکل بر خدا و کمک از دوره های شما! خیلی ممنونم
واقعا از شما ممنونم! خیلی زیبا گفتید و من خیلی خوشحال شدم! حتما برنامه هاتون رو دنبال میکنم و با استفاده از قانون زندگی خوبی میسازم! خیلی خیلی خیلی ازتون متشکرم برای قوت قلبتون ???
سلام آقای عطار روشن. من ۳۵ ساله قد ۱۶۴ و وزن بین ۶۲-۶۴ البته من اونطور چاق نیستم. ولی از بچگی همیشه شکم داشتم .همیشه بهم میگفتن به طرف پدرت کشیدی ، چون تیپ بدنی پدر و عمه هام دیابتی هستش پاهای لاغر و شکمی چاق.
یکی از مشکلاتی که من داشتم انتخاب لباس بود هر لباسی که میگرفتم بالا تنه برام تنگ میشد، شکمم میزد بیرون و اعتماد بنفسم خیلی پایین میومد. حتی بعضا فکر میکردم تو روابط عاطفیم هم بی تاثیر نیست ، همیشه آرزوی بدنی لاغر و شکمی صاف داشتم . خانواده ام هم بهم ایراد میگرفتن که زیاد میخوری شکمت میاد بیرون ، کم میخوردم بازم شکم داشتم بعد بهم میگفتن از بس تحرک نداری، شروع کردم ورزش، وزنم یکم میومد پایین باز اون شکمه جاش بود، شروع کردم از پودرهای اسلیم لست استفاده کردم که معده رو پر میکرد و اشتهارو کم میکرد، کلی لاغر شدم تا ۵۸ کیلو اومدم ولی باز تناسب اندام نداشتم، بعدش دوباره چاق شدم دیگه خسته شده بودم سال ۹۱ بود که رفتم عمل لیپولیز انجام دادم بازم لاغر شدم ولی بعد از مدتی دوباره وزنم برگشت ۶۰ و شکمم اومد بیرون. بعد شروع کردم به باشگاه رفتن رسیدم به ۵۸ ولی وباز شکم داشتم. باشگاه رو که بیخیال شدم دوباره وزنم اومد بالا،از طریق یکی از همکارام با روش کتوژنیک و کم کربوهیدرات آشنا شدم و در عرض یکسال به ۵۶ رسیدم بطوری که همه تعجب کرده بودن بعضیا فکر میکردن مریض شدم که اینطوری لاغرم ولی با وجود لاغری شکمم بنظرم به تناسب نرسیده بود. از اونجایی که رژیم سخت و پر هزینه ای بود نتونستم زیاد پایبند باشم و بعداز دوسال که ازدواج کردم یعنی سال ۹۷ دوباره کم کم شروع به چاق شدن کردم و ۶۴ کیلو شدم، واقعا کابوسی شده بود برام هرچقدر میخواستم دوباره با رژیم کتوژنیک وزنمو کم کنم ۲ کیلو کم میشدم دوباره بر میگشتم به ۶۴ کیلو. اخیرا هم چنتا فایل سابلیمینال لاغری دانلود کردم ولی راستش زیاد دل و دماغ ندارم گوش بدم. از اونجایی که اخیرا تا حدودی در مورد تغییر باورها مطالعه داشتم تصمیم گرفتم دنبال راهی باشم که با تغییر باورها به لاغری برسم ولی روششو بلد نبودم،دیروز هم تو اینترنت دنبال همچین روشی بودم که با سایت شما آشنا شدم. امیدوارم اینبار بتونم تناسبمو بدست بیارم و ثابت نگه دارم. ممنون از سایت خوبتون
سلام به هم فرکانسی عزیزمون آقای عطارروشن گرامی
من عاشق کامنتهاتون تو خانواده صمیمی عباسمنش هستم خیلی پرانرژی و بااشتیاق نتایجتون و تجربیاتتون رو میگید من از کامنتون تو لایو ۱۳ استاد به سایت شما هدایت شدم چندروز همش به این فکرمیکردم آخه چرا من زیاد که نمیخورم فعالیتم خوبه ولی باز چاق میشم تااینکه کامنت شمارو تو لایو استاد دیدم لایک هم شده بود خوندم لذت بردم و به سایت شما هدایت شدم فهمیدم که خداازطریق شما میخواد بهم بگه چرا چاق میشم و چیکارکنم لاغربشم. این خودش خیلی برام جالب بود و خداروشکر میکنم به آسونترین راه هدایت شدم و امیدوارم اراده هم داشته باشم ادامه بدم امروز قدم اول رو برداشتم فایل ۱ رو گوش کردم و میخوام تمرینشو انجام بدم تمرینش تقریبا شبیه همون ترمر برداشتن هس. من ۳۵ سال دارم قدم ۱۵۷ هست چاقی شکمی بیشتر دارم همه خانوادم هم چاقی دارن ولی نمیگفتیم ارثیه میگفتیم ما استعداد چاقی داریم تا سن ۲۶ سالگی ۵۰ تا ۵۲ کیلو بودم بعد چاقی من از زایمان اول به بعدشروع شد بااینکه خیلی کارمیکنم بیشترهم سرپا هستم پاهام لاعر واز ناحیه شکمی چاق هستم خودم فکر میکنم یکی ازدلایل چاقیم زایمان و علاقه زیاد به برنج و ورزش نکردن و چون شبها بیشتر بیدارم که کارکنم خوابهام منظم نیس باعث چاقیم شدن . البته افراد زیادی هستن که این موارد رو دارن ولی خیلی لاغر هستن . حالا نمیدونم چطوری اینارو منطقی کنم که به راحتی بتونم قبول کنم و مقاومت نکنم امیدوارم بتونم بافایلهای شما نتیجه خوبی بگیرم چون من انحراف ستون فقرات دارم چاقی یه سمتم بیشتر از سمت دیگر بدنم هس باعث شده به قفسه سینم فشاربیاد و تنفس برام سخت شده و بااین چاقی شکمی و پهلوهام به مهرهای کمرم فشار میاد من بیشتر از چاقی از دردهای ناشی از چاقی رنج میبرم یعنی اگه این انحرافو نداشتم این چاقی زیاد برام مهم نبود ولی چون کل وزن بدنم روی یک سمت بدنم بیشتر هس با این چاقی دردهای بیشتری روی یک سمتم بیشتر هس انشالله بتونم با فایلهای شما و تمریناتون برای همیشه ازین دردها رها بشم .
با عرض سلام و ادب خدمت استاد بزرگوار و آرزوی سلامتی و موفقیت برای شما و خانواده محترمتان.
دلیل چاق شدن خود را بنویسید؟
من خانمی 43 ساله هستم و اینکه خانواده ما 8 نفره می باشد ودر خانواده ما دیگر اعضای خانواده هم ، مانند من چاق هستند بجز مادرم و یک خواهر و برادرم . که همه می گویند خواهر و برادر کوچکم که لاغر و متناسب هستند به خانواده مادرم شبیه هستند و من و پدرودیگرخواهر و برادرهایم به خانواده پدرم شبیه هستیم.
و این چاقی تا خانواده پدرم هم ادامه دارد و این شده دلیل همه ی دیگران ، که چاقی ارثی می باشد. یعنی عمه ها و عموهایم و حتی بچه های آن ها هم چاق هستند و این شده یک باور و اعتقاد. که اگر یک بچه دیگر هم به هر یک از این خانواده ها اضافه شود حتماً باید چاق باشد و چاق بماند. چون مشکل وراثتی است و قابل درمان نیست.
و اینکه این را هم بگویم استخوان بندی هایمان هم درشت است . که خودم از کلمه درشت بَدم می آید و می گویم متوسط.
ولی خانواده مادرم و دایی هایم برعکس لاغر و خوش اندام هستند،با اینکه نسبت به بقیه بیشتر می خورند باز هم لاغر هستند.
حتی در یک مهمانی که هم از خانواده مادرم و هم از خانواده پدرم باشند بیشتر غذاها توسط خانواده مادرم خورده می شود.
و همیشه تکه کلام خانواده پدرم به خانواده مادرم این بود که خوش بحالتان ، این همه می خورید باز لاغر هستید، ما هوا هم می خوریم چاق می شویم.
دوران کودکی و ابتدایی،نه چاق مثل عمه هایم بودم و نه لاغر ، در کل خوب بودم . اما وقتی وارد راهنمایی شدم، نمی دانم، به دلیل سن بلوغ بود یا همان ژن های ارثی بود که درشت تر شدم و نسبت به دوستانم از نظر سن، بزرگتر نشان می دادم.
تا اینکه به سن دبیرستان رسیدم ، به خاطر درس خواندن و نمره های خوب گرفتن ،مدام در حال درس خواندن و نشستن در یک جا بودم. تحرکی نداشتم ، و چون زیاد کارهای فکری می کردم زیاد هم گرسنه می شدم و برای استراحت و نیروی دوباره گرفتن ، سراغ آشپزخانه و یخچال می رفتم تا یک لقمه یا چیزی برمی داشتم و می خوردم ، و در حال خوردن دوباره سراغ درسم می رفتم. ولی باور کنید از خوردن چیزی نمی فهمیدم.
خلاصه همین نشستن های طولانی و عدم تحرک ،باعث نامتناسب شدن اندام من شد. یعنی از پایین تنه چاق تر شدم و از بالاتنه خوب بودم. ولی اصلاً این دو با هم تناسب نداشتند. مثل شکل کوزه یا گلابی شده بودم ، انگار بالاتنه برای کسی بود و پایین تنه برای کس دیگری بود.
دوران دبیرستان همین طور گذشت و به فکر موفقیت در درس ها بودم و اینکه اندامم بدشکل می شوند،توجهی نمی کردم.
چون همانطور که در ابتدا گفتم خانواده پدری ام هم چاق بودند، و تو فامیل می گفتند از خانواده پدرت ،چاقی به شما ارث رسیده است.
برای همین اقدامی نمی کردم و برای لاغر شدن خودم، فکری نمی کردم. تا اینکه بعد از دبیرستان وارد دانشگاه شدم. در دانشگاه دوستان جدیدی پیدا کردم ، بعضی از آنها مثل من بودند. من با دیدن آنها، خیالم راحت می شد، چون آنها هم می گفتند برای ما هم ارثی است.
در همین دوران بود که چند روزی حالم خیلی بَد شد. دکتر رفتم ،گفت باید آزمایش تیروئید بدهم. وقتی آزمایش دادم متوجه شدم که مشکل تیروئید دارم. دیگر هیچی، دلیل ارثی بودن کم بود، دلیل مشکل هورمونی هم ، به آن اضافه شد.
از دکتر هم پرسیدم گفت چاقی و اضافه وزنت مربوط به عملکرد نادرست هورمون هاست.
چون دیگر دکتر هم ، بهم گفت، دیگر باورم شده بود که چاقی و اضافه وزن من دلیل ارثی و هورمونی دارد.
ولی توی این سالها که گذشت ،چون باور و اعتقاد پیدا کرده بودم مشکل ارثی و هورمونی است ، اقدامی انجام نمی دادم . ولی از درون خیلی ناراحت بودم و دوست داشتم اندامی مناسب داشته باشم.
که دیگر آن مشکلاتی که دیگران داشتند از قبیل ،حسرت پوشیدن لباس تنگ و کوتاه، نرفتن به بعضی مجالس، اینکه تنبلی و تحرک نداری و … را نداشته باشم.
که مدتی با این افکار و احساسات تلخ و حسرت ها گذشت . تا اینکه به طور اتفاقی در مجله ای نام دکتر کرمانی را دیدم. و اولین برنامه و رژیم من از اینجا شروع شد.در سایتش ثبت نام کردم و نوبت گرفتم و دوره درمان را شروع کردم. بعد از 8 ماه نزدیک 27کیلو کم کردم . یعنی وزنی که برای من مشخص شده بود 65 کیلو بود من با رژیم به 63 کیلو رسیدم.
که بعد از رژیم گرفتن و گذراندن دوره، تعریف کردن دیگران شروع شد که چقدر خوب شدی . ولی فامیل همان حرفها را به من می زدند که بخاطر ارثی بودن دوباره وزنت برمی گردد.
فکر کنم یک سالی ، من همینطور در این وزن ماندم ، اما رژیم خودم را رها نکرده بودم و ادامه می دادم.ولی خیلی سخت و روزها به کندی می گذشت.
تا اینکه چند سال بعد ، تصمیم گرفتم برای کنکور ارشد آزمون بدهم. دوباره نشستن های طولانی و تست زدن و درس خواندن و تکرار رفتارهای گذشته شروع شد و دوباره وزنم به قبل در عرض چند ماه برگشت.
چون میخواستم جلوی دیگران کم نیاورم خیلی به خودم فشار می آوردم. و می خواستم در عرض چند ماه این اضافه وزن را کم کنم.
دیگر از هرکسی یا سایتی ،رژیمی می دیدم شروع به انجام آن می کردم. چون میخواستم در زمان کوتاه لاغر شوم. و به همین خاطر رژیم های سختی می گرفتم . اما فقط در حد 4 تا5 کیلو کم می کردم. بعد شروع کردم به مقدار غذا را کم کردن. بعد شروع کردم به حذف وعده های غذایی. از این رژیم به اون رژیم . یعنی هر چند وقت یک بار توی این سایتها دنبال رژیم جدیدی بودم.
در همین حین بود که در کاری استخدام شدم. دیگر بدتر از همه کارمند شدن و پشت میز نشستن . کارم با کامپیوتر بود. چون کارم فکری و ذهنی بود و برای اینکه در کارم اشتباه نکنم . نیاز به خوردن داشتم . چون مطمئن بودم فشارم پایین می آمد و در کارم اشتباه می شود.
برای همین شروع کردم به ریزه خواری کردن. و پیش خودم فکر می کردم چون لابه لای کارم چیزی می خورم ، دیگر ناهار را برای خودم حذف کنم . و چون در حین کار چیزی می خوردم از خوردن چیزی متوجه نمی شدم. دیگر تعداد دفعات چای خوردن را زیاد کرده بودم و هر دفعه با چای یک چیزی می خوردم. یک بار با شکلات،بار دیگر،شیرینی،بار دیگر کیک، بار دیگر بیسکویت.
به خیال خودم این طوری چاق نمی شوم ،تازه لاغر هم می شوم. ولی اینطوری نبود، اصلاً بدنم با من مقاومت میکرد. و کار خودش را میکردو انگار این چربی های اضافه به بدن من دوخته شده بودند.
الان چند سالی می شود که این روش من است و حالا که پا به سن گذاشته ام . 43 سال بازم جوان به حساب می آید ولی بدنم را نمی توانم براحتی حرکت دهم . پله رفتن برایم سخت شده است، نفسم می گیرد. زیاد سرپا نمی توانم بایستم. جای که کوچک باشد، زود نفسم می گیرد و تپش قلب می گیرم.
از لباس پوشیدن ها که نگو ، که از همان ابتدا حسرت چه چیزهایی داشتم.
چند روزی است که با سایت خوب شما آشنا شده ام و تصمیم گرفته ام که آن روشهای اشتباه را کنار بگذارم و تمام برنامه ها و فایل های شما را دنبال کنم.تا به وزن مناسب برسم. و هدفم بیشتر برای رسیدن به سلامتی است و بعد زیبایی.
امیدوارم با یاری خداوند متعال و کمک های شما استاد بزرگوار ، دراین راه موفق شوم.
الهی آمین
سلام استاد گرامی
دلایل اضافه وزن من کم تحرکی،مصرف زیاد شکلات ،دوره بارداری و استراحت مطلق ،نظر پزشک که من سندرم متابولیسم دارم و بعد از کاهش وزن دوباره بر می گردم
سلام منم تازه به جمعتون اضافه شدم
29 سالمه با قد 180 و وزن 83.5
زیاد چاق نیستم فقط شکم و پهلو دارم و همین باعث کاهش اعتماد به نفسم شده
میخوام به وزن 75 کیلو برسم
دلیل اضافه وزنم کم تحرکیم هست چون کارم طوریه که بیشتر شبانه روز با کامپیوتر کار میکنم.
بدلیل کار فکری زیاد زیاد گرسنم میشه و.وعده های غذایی زیاد میخورم مخصوصا اکثر شب ها که برنج میخورم و تنقلات هم حین کار معمولا میخورم.
امیدوارم بتونم با راهکارهای شما به وزن و اندام دلخواهم برسم.
سپاس
سلام روز بخیر استاد عزیز من مدتیه که شنیدم دلیل چاقی تو ذهن ماست و حالا که واقعا میخوام به لاغری داعمی برسم با سایت خوب شما آشنا شدم و میدونم که خداوند من رو به اینجا هدایت کرد من 17 سالمه حدود 10 کیلو اظافه وزن دارم طی یه دوره این 10 کیلو رو کم کردم و لی متاسفانه برگشت من همیشه مامانم بهم میگه آره تو اندامت خوب بود ولی از زمانی که خودت تونستی راه بری و شروع کردی خوردن چاق شدی بیشترم چون زمان بچگی بستنی خیلی دوست داشتم با اون چاق شدم یادمه همیشه خدا تو مطب دکتر رژیم و هورمونی و به زور میفرستادن باشگاه و رقص و…. خیلی چیزای دیگه به قول خودشون یه شوخی هایی هم میکردن که مثلا به من بر نمیخوره وقتیم عصبانی میشدم شاکی میشدن که فقط شوخی بود اون زمان که تونستم لاغر بشم همش با ترس و لرز غذا میخوردم که نکنه دوباره چاق بشم و ترسم به واقعیت تبدیل شد و چاق شدم اخرای سال 99 توی گروه کوهنوردی ثبت نام و خییییلی خوب بود و داشتم لاغر میشدم که کرونا و قرنطینه اومد الان که تو خونه نشستم از زور عذاب وجدان و ناراحتی دارم دیوونه میشم تو سنیم هستم که خیلی رو این مسائل حساسم حتی از زمان بچگی تو ذهنم مونده که بستنی عامل چاقی منه و از خوردن بستنی میترسم ولی خوب دوسش دارم چه میشه کرد حرف استعداد و تنبلی و این چیزا هم که همیشه به راه بوده از ته دلم آرزو میکنم و اراده ای از خدا میخوام که این مسیر رو همراه شما و دوستان طی کنم و به امید خدا نتیجه دلخواهم رو کسب کنم
باورتون نمیشه با خوندن پیامتون چه حس خوبی گرفتم و انگیزم برای ادامه این راه بیشتر شد حتما به نتیجه دلخواهم میرسم
سلام و عرض ادب خدمت شما استاد گرامي من دو روز هست كه با سايت شما اشنا شدم و خيلي علاقمند به صحبتهاي شما شدم و تصميم گرفتم يكبار براي هميشه مشكل چاقي را با كمك شما حل كنم من تا حالا چند با رژيم گرفتم هر دفعه تا 70 رسيدم ولي دوباره رژيم رو رها كردم به 80 رسيدم الان هم 76 هستم با قد 168 ولي از بالا و پايين شدن وزن و اينكه همش فكرم در گير لاغر شدن هست خسته شدم دوست دارم به جايي برسم كه به هيچ وجه در گير لاغر شدن و خوردن نباشم ذهنم ارام باشه اميدوارم با كمك شما به اين موفقيت دست پيدا كنم به اميد روزهاي بهتر و سلامتي براي همه عزيزان .ممنون از لطف شما استاد گرامي.
با سلام خدمت شما استاد گرامی خیلی خوشحالم که با شما و سایتتون آشنا شدم امیدوارم بتونم با راهنماییهای شما تغییرات خوبی در ذهن و جسمم بوجود بیارم چون که حس میکنم خیلی احتیاج دارم .۳۷ سالمه دوست دارم ۹ کیلو کم کنم بیشتر شکم و پهلو دارم علت های چاقیم شامل :۱دوتا بچه کوچک پر سروصدا دارم که اعصابم رو خورد میکنن و باعث ریزه خوریم میشن ۲مجبورم برای اونها کیک و غذای سرخ شده درست کنم که خودم هم میخورم ۳وقت استراحت کم دارم ۴ میگن ارث شکم و پهلو دارم ۵احساس افسردگی میکنم افکار منفی میاد به ذهنم ۶ الان حسرت سالهای قبل رو دارم کارهایی که میشد در زندگیم انجام میدادم و ندادم .فکر کنم کافی باشه استاد گرامی بازم ممنونم از شما خدا بهتون قدرت روز افزون بدهد شما نشانه وجود خدا در درون ما هستید .
با سلام خدمت اقای عطارروشن بزرگوار
من الهام صادقی ۳۳ ساله هستم . من حدود ۶ ماه پبش با سایت شما اشنا شدم و از همون لحظه تمام صحبت های شما رو را باجان ودل می پذیرفتم و عمل میکردم و۱۲ فایل رو بطور کامل گوش و انجام دادم تا اینکه خواستار این شدم که پکیج لاغری رو خریداری کنم و برام مشکلی پیش امد ونتونستم و با این حال من از وزن ۹۲ به ۷۸ رسیدم و خیلی موفق بودم و همیشه در این مدت صحبت های شما در ذهنم بود . الان مجددا از فایل اول شروع کردم و به امید خدا پایان فایل ۱۲ می خواهم در دوره شرکت کنم. یعنی الان با دقت وتمرکز بیشتر وارد مسیر شدم .
دلایل چاقی:
از زمان نوجوانی که برام هیکلم مهم بود من توپر و کمی چاق بودم و همیشه یکی از برنامه هام باشگاه رفتن بود تا از این چاق تر نشم . دلیل دیگه این بود که من علاقه به غذاهای حجیم و شیرینجات دارم اولش وقتی میخورم خیلی لذت میبرم بعدش بخودم میگم چه خبر بود اینقد خوردی. یه دلیل دیگه چاقی هم سر این بود که همش بهم میگفتن به عمه هات رفتی هیکلی و درشتی. منم اینو پذیرفته بودم که من درشت هیکلم ولی همیشه درگیر این بودم که عین خانواده پدریم نشم. یه چیز جالب براتون بگم که همیشه به مادربزرگ مادریم گله و شکایت میکردم که چرا من به شما نرفتم که خوش هیکل و قدبلند باشم اخرشم مادربزرگم بهم میگفت که تو اینقد قشنگی چشمای درشتی داری این حرفا چیه بیا اینایی که من دارم برای تو. خلاصه کارمون به شوخی و خنده تموم میشد.
تازگیا فهمیدم که یبوستم باعث چاقیمه که با استفاده از داروهای گیاهی سعی کردم اینم برطرف کنم.
خلاصه که من الان یکسال زایمان کردم که قبل از زایمان دوسال گیاهخواری کردم که واقعا مسیر سبز و زیبایی بود و حالم خیلی عالییییی بود تا اینکه باردار شدم و وزنم بالا رفت البته میدونم خودم مقصر بودم .
هم اکنون در مسیر دیگری هدایت شدم و این مسیر هم برایم خوشایند و دلپذیره. وبا تمام قوا و با انگیزه تا پایان این مسیر شگفت انگیز را با شما استاد مهربان ودلسوز طی خواهم کرد.
با سپاس فراوان از زحمات شما و دوستان عزیز
با سلام خدمت دوست واستاد هم فرکانسی ام
من به واسطه سایت استاد عباس منش با شما دوست خوبم آشنا شدم وبه خودم میبالم که هدایت همیشه جاریه ومن نیز از این کل مثتثنا نیستم.
خدایا شاکرم که بدنی سالم در عین پر بودن بمن اعطا کردی.
خدایا شاکرم که منو به سمت سایت آقای عطار روشن هدایت فرمودی.
من چاق هستم چون در خانوادهای بزرگ شدم که ذهنیت بزرگ کردن بچه به بزرگ بودن جسم او اطلاق می شد. هرچه بچه توپول تر سالم تر. ۸۰ درصد درآمد پدرم صرف خرید مواد غذایی می شد تمام برنامه ها به خوردن یا پختن غذا های خوشمزه ختم شد پدرم به نسبت انسان لاغری است و سعی می کرد این به ظاهرنقص را در مورد ماجبران کند. من دارای سه برادر هستم که آنها نیز به شدت به خوردن علاقه دارند پدر من بر این اعتقاد بود که خانم باید ۶۰ کیلو باشد این که چند سالش باشد مهم نیست بچه راهنمایی که ۱۴۰ سانت قد دارد و ۶۰ کیلو است با یک حساب سر انگشتی همین ۲۰ کیلو اضافه وزن از همین جا شروع شد. یا اینکه احترام را در خوراندن میدانستند. یا یا اینکه هرکسی خوب میخورد پر زور تر است یا هر کسی که خوب می خورد دارای عقل خوبی است یا خوردن یک توانایی است. چیزهای خوشمزه دلیل دور هم جمع شدن خانواده می شد خوردن بهترین کار دنیاست و همه چیز تحت تاثیر آن است این یک اصل در خانواده ما بود یا اینکه وقتی غذا دارای پروتئین بیشتری است و این غذا سالم تر است و یا باور اینکه حیف شکم را با میوه و سبزیجات پر کنیم حتماً باید با پروتئین پر شود و باور اینکه اگر گشنه بمانم اعصابم به هم میریزد. غذا حتما باید پخته شود تا من از آن سیر شوم. کار می کنیم تا غذا بخوریم، پیش هم هستیم تا از غذا خوردن لذت ببریم ،من باید بعد از بیدار شدن حتما غذا بخورم چیزهای معمول صبحانه مرا سیر نمی کند و از این دست باورها که البته بعد از ازدواجم خیلی از این باورهای غلط اصلاح شد به غیر از تناسب اندام من که البته بعد از زایمانم این اضافه وزن به ۲۰ کیلو افزایش یافت،به نظرتان میشود همه این باورها را نادید ه گرفت،ممنونم از راهنماییهای سازندتون
سلام به همه. وقتتون بخیر. سال نو مبارک وپرازشادی
من چاق نیستم مدتیه که یه کم شکم وپهلو اوردم
من خداروشکر همیشه اندام متناسبی داشتم ونرمال بودم حتی بعداز بارداری وزایمان هم فوری به وزن سابق برگشتم.اما مدتیه که شکم وپهلو اوردم و خیلی حساس شدم بالطبع دیگران هم میگن که اره شکم اوردی طبیعیه دیگه چون توخونه ای. چون یه بار زایمان داشتی. چون هرروز برنج میخوری. چون ورزش نمیکنی
در واقع اینا حرفایی که خودمم انگار باور دارم. وفکر میکنم به خاطر همین باورها وتفکراته که اینجوری شدم.
سلام مجدد
مچکرم استاد که دارید تو این راه به ما کمک می کنید
پس من هم با تعهد بیشتری سعی می کنم به تمرینات ادامه بدم
یه علت دیگه که الان به ذهنم رسید اینه که من فکر می کردم که با ترک سیگار اضافه وزن پیدا می کنم و دقیقا به رفتارهام که دقت می کنم بعد از ترک سیگار ریزه خواری هام بیشتر شده. مثلا اگر قبلا سیگار می کشیدم الان به جای سیگار کشیدن باید وقتم با خوردن بگذرونم
و این هم باعث اضافه وزن من شده.
با نوشتن تمرینات میدونم که در وهله اول به خودم کمک می کنم و در وهله دوم دارم به دوستانم که در این راه قدم گذاشتند کمک می کنم
خدایا شکرت به خاطر مسیری که هدایت م کردی
ممنونم استاد عزیز
راستی تولد نورسیده تون هم مبارک باشه
انشالله که تولدش نوید روزهای عالی برای شما و خانواده تون باشه
سلام به استاد گرامی جناب آقای رضا عطارروشن عزیز
من نزدیک به 6 ماه پیش این دوره رو شروع کردم ولی به خاطر برخی مسائل اون رو رها کردم و مجدد با تعهد کامل اومدم که با کمک خداوند مهربان و استاد عزیز به تناسب اندام برسم. چون این کاریه که برای رسیدن به هدف م باید انجام بدم تا هدایت بشم به قدم بعدی و این مستقیما مربوط میشه به عزت نفس من. البته من 9 ماه پیش بعد از 10 سال تونستم سیگار رو ترک کنم و مطمئن هستم به یاری خداوند از پس این کار هم برمیام. من 31 ساله هستم و وزنم 89 کیلو است.
از بچگی تپل بودم ولی نه اینکه چاق باشم تپل خوشکل بودم شاید در حد چند کیلو اضافه وزن داشتم و همیشه بهم می گفتن تو تنبل هستی و چون تحرک نداری چاق میشی و یادمه از زمان دانشگاه هم همه ش میگفتن نباید برنج زیاد بخوری چون چاق میشی و اینکه حتی به ما دو وعده برنج میدادند. یادمه همون اوایل دانشگاه هم دیگه بیشتر با بحث اینکه چاقی ارثی هست آشنا شدم و بیشتر باور کردم چون دایی هام چاق بودند. فکر کنم بیشترین باورهایی که روی من تاثیر گذاشتن همین چاقی بودن ارثی است و اینکه برنج خوردن آدم رو چاق میکنه و اینکه تحرک کافی رو ندارم.
اینها باعث شدند که من همیشه حرص و ولع داشته باشم موقع غذا خوردن و اینکه غذا رو بدون اینکه جویده بشه قورت بدم و همیشه هم وقتی از سر سفره کنار می کشیدم که نزدیک به ترکیدن بودم. به همه اینها ریزه خواری رو هم اضافه کنید زمانهایی که نمیدونستم چکار کنم از سر بیکاری میرفتم و یه چیزی می خوردم. آهان یکی دیگه از دلایلش اینه که سر وعده های غذا با اینکه گرسنه نبودم غذا رو میخوردم و این تبدیل شد به یک عادت که حتی اگر گرسنه هم نبودم سر ساعت های صبحانه، نهار و شام غذا میخوردم و این عادت من هم از زمان دانشگاه شکل گرفت. یکی از عادت های دیگه ای که دارم اینه که اصلا من چای رو به عشق قند می خورم و عاشق شیرینی و شکلات هستم. همیشه موقع غذا خوردن هم ترس از اینکه این غذا من چاق میکنه اینها میاد سراغم.
همین جا اول به خودم بعد به استاد نازنینم تعهد میدم که در این مسیر ثابت قدم باشم تا به تناسب اندام برسم.
سلام. سال نو مبارک همه ما باشه. آمین.
من چهل و یک ساله هستم. ۱۲۳ کیلو با قد یک متر و صد و پنجاه و پنج سانت.
یعنی فوق العاده چاقم.
سالهای سال رژیم گرفتم. فقط یکبار موفق بودم و به شصت کیلو رسیدم. ولی متاسفانه بی دوام بود.
خانواده مادری بنده، همه چاق هستن. از کودکی شنیدم که ماها به طور ارثی چاق هستیم. در حالیکه تا نوجوانی واقعا لاغر بودم ولی همیشه ایمان داشتم که چون چاقی در ما ارثی ست، پس حتما چاق میشم.
از دوره دبیرستان یه کوچولو شکم آوردم.
یادمه از همون موقع به خودم انگ چاقی زدم و لباسهای گشاد پوشیدم که شکمم مشخص نشه. عکس یه پیراهن مجلسی اندامی، در یک ژورنال، من رو شیفته خودش کرده بود. عکس رو تا سالها نگه داشتم و هربار با حسرت نگاهش میکردم و میگفتم اگه خوش اندام باشم عین این پیراهن رو میدوزم و میپوشم.
سالها گذشت و چاق تر شدم.
حالا که فکرش رو میکنم، همون موقع واقعا میتونستم اون مدلی رو بپوشم. ولی چنان اون یه ذره شکم رو در ذهنم بزرگ کردم، که از لذت پوشیدن اون لباس محروم شدم.
پس دلیل اصلی چاقی من، ذهنیت اشتباهم و باور غلطم بود که قطعا چاق خواهم شد.
این ذهنیت اشتباه، پرخوری و کم تحرکی برام به ارمغان آورد. بی اندازه پر خور و فوق العاده کم تحرک و تنبلم.
اما از چاقی خسته شدم.
چند وقت پیش پزشک مامانم به مامانم گفتن که باید به خاطر حفظ سلامتی، لاغر بشن.
مامانم پاسخ دادن که چاقی ما ارثیه.
دکتر فرمودند که در زمان هیتلر، همه اسرایی که از زندان ها آزاد شدند، بسیار لاغر بودند. پوست و استخوان. آیا حتی یک نفرشون، بیماری وراثتی چاقی نداشت؟ پس چطور لاغر شده بود؟؟؟
این تلنگری بود بر باور اشتباه من!!!
این مدت در یوتیوب فیلمهای زیادی از آدمهای فوق العاده چاق دیدم که با اراده ای که داشتن به اندام زیبایی رسیدن.
به این باور رسیدم که من هم میتونم.
ان شاءالله
سلامت باشید. ان شاءالله
سلام من سمانه هستم 25سالمه 175 قد و 99 کیلو وزن دارم. مثل همه تا الان خودمو کشتم واسه لاغری. اخیرا هم رژیم کتوژنیک گرفتم و 7کیلو توی 28روز کم کردم ولی واقعا دیگه توان رژیم گرفتن رو ندارم این 28روزم خیلی تحمل کردم. من تازه ویدیو قسمت اول رو دیدم و از اونجاییکه تمرین جلسه اول نوشتن دلایل چاقی بود تصمیم گرفتم اینجا بنویسم براتون. من کم کاری تیرویید دارم و علت اصلی چاقیم رو همین موضوع میدونم ولی کنار این بیماری دلایل دیگه ای هم هست. مثلا من تا 12ظهر میخابم و به محض بیدار شدن صبحانه میخورم و دیگه تا ساعت 7 و 8 شب چیزی نمیخورم(شاید 1میوه یا شکلات تلخ بخورم) پس بنظرم دومین دلیل چاقیم منظم غذا نخوردن باشه. دلیل دیگه دست پخت فوق العاده ی مامانمه بنظرم. انقدر خوبه که حتی بعضی مواقع با وجود اینکه سیر شدم ولی بازم غذا میخورم و نمیتونم ازش بگذرم. یه دلیل دیگه اینه که مواقعی که زیاد میخورم بعدش عذاب وجدان میگیرم. دلیل آخرم به نظرم بی تحرکی و فعالیت کمم هم باعث چاقیم شده. با همه ی اینا تصمیم گرفتم با ویدیو های رایگانتون طرز فکرم رو عوض کنم و بعد وارد دوره های مخصوصتون بشم. امیدوارم که آخرین تلاشم جواب بده و بتونم از شر این چاقی راحت شم.
مرسی از ویدیو های خوبتون. خوشحال میشم نظرتون را درباره ی دلایل چاقیم بدونم
سلام.خیلی خوشحالم از اینکه با این سایت و استاد عطارروشن عزیز،آشنا شدم…من دوره های امیرشریفی و عباس منش رو هم طی کردم و بعد از اونا ،خدا منو به این سایت هم هدایت کرد و واقعا مفتخرم از این بابت
در مورد پاسخ به سوال اینکه چرا چاق شدم؟و از کی چاق شدم؟
من تا قبل از ازدواجم کاملا متناسب بودم تا حدی که هیچکس نبود که از اندامم تعریف نکنه….ولی متاسفانه بلافاصله بعد از ازدواجم،شکم پیدا کردم،که خیلی برام ناراحت کننده بود ،و هیچ اقدامی هم برا حلش (به قول فرمایشات استاد عزیز،همون حل نتیجه در واقع)نکردم…دوسال بعدش زایمان کردم که علاوه بر اینکه شکنم بزرگتر شد،پهلوهامم بزرگ شد. گهگاهی هم به باشگاه میرفتم که البته برگشت پذیر بود لاغری.و گاهی رژیم،که بخاطر لاغر شدن صورتم ،بیخیال اونم میشدم.
و اما علت چاقیم،یا فرمولهای ذهنیم در مورد چاقیه شکم پهلوم:
۱_خوردن برنج و نون زیاد و بلافاصله خوابیدن بعدش
۲_نرفتن به باشگاه یا انجام ندادن هیچ ورزش خاصی در جهت تناسب اندامم
۳_اینکه پیاده روی موثر نیست برام
۴_زایمان
۵_کم تحرکی
۶_ و اینکه هر چقد سن بالاتر بره خودبخود اضافه وزن اتفاق میافته و دیگه لاغر کردن هم در سن بالا واقعا شاخ غول شکستنه.
ممنونم از چشمای پر مهرتون که مطالب منو دنبال کردین.
سلام استاد عزیز
یسری پیام گذاشتم ک نیومد
من تا قبل چهارم ابتدایی لاغر بودم البته نسبت ب همکلاسیام زودتر قد کشیده بودمو 4شونه شده بودم اما لاغر بودم
چهارم ابتدایی تو روستا ی حشره ای منو زد ک خانوادم برای خوبشدنم چندروز متوالی تخممرغ آپزی میدادن ک توی فلفل گم میشد و بعد از ون چند روز من کهیر میگیریم از گرمیه زیاد و میام گرگان و این دکتر و اون دکتر ک ی دکتر ی قرصی بم میده ک در عرض دوهفته پف کردم چاق شدم پوستام ترکید چاق و سفید
ازون سال روشهای زیادی استفاده کردم لاغر بشم توسط طب سنتی لاغر تر شدم باز برگشت
افراد خانوادمونم هم چاقن
اعتقاد دارن
هرکی مریض میشه لاغر میشه
فقیرا لاغرن و پولدارا چاق
ما آب بخوریم چاق میشیم
ارثیه
میگن چون تو گرگان شهر رطوبتیه چاقیم با اینکه اینجا ادم لاغر هم زیاد داره
یا غذا داریم میخوریم تو ذهنمون میاد اینو نباس بخوریم بخوریم چاق میشیم یا اینکه اسنو بخوریم مارو میکشه
پر خوریم
اما من دوس دارم با اینکه میخورم لاغر بشم
مث خیلی از دوستام ک ب مراتب از من بیشتر میخورن ورزش هم اگه از دستشون در بره ورزش کنن
دوس دارم ورزش کنم برای ماهیچه سازی خسته شدم برای لاغری ورزش کنم
استاد بگو از کجا چطوری شروع کنم؟
ممنون میشم
با سلام خدمت شما علت چاقی من سن رشد بود تویه سن رشد ک بودم اشتهام به صورت چشمگیری باز شد و اینکه دکتر میرفتم باهام دعوا میکرد میگفت اضافه وزن داری و رژیم های سختی بهم میدادنو من از اونا متنفر بودم خیلی زورم میگرفت که بهم میگفتن نخور یواشکی میخوردم ولی بزرگتر ک شدم خودم اقدام کردم نه به خاطر حرف بقیه به خاطر خودم و اینکه زشت شده بودم خیلی اقدام کردم ولی باز به عادات پرخوریم ادامه دادمو خیلی گرسنه میشدم
سلام استاد مهربون.
من از نوجوانی تپل شدم و همش رژیم بودم و کنترل میکردم ولی سخت بود. 18سالگی رژیم سخت تری گرفتم قدم 162 وزنم 60کیلو بود ولی یه ذره شکم و پهلو رو داشتم همیشه.
بعداز عروسیم توی همون سال 10کیلو وزن اضافه کردم چون بیخیال رژیم شده بودم. چون همسرم میگف لاغری بخور تاچاق بشی. متاسفانه منم بیخیال بودم و میخوردم.
بعد از باردارشدن و زایمان و شیردهی چاق تر شدم. بعد ک از شیر گرفتم هم 75 کیلو شدم. الان با کپسول لاغری بین 70تا 72 هستم.
دلیل چاق شدنم ؟
دلیلش زیاد خوردن . و این که شکمو هستم و من عاشق شیرینی و کیکم. از رژیم و کنترل کردن خودم منتفر بودم. اصلا سختمه وقتی کیک تعارف میکنن یکی بردارم. دلم میخواد همه مدلاشو امتحان کنم.
و اینکه استعداد چاقی دارم.
و کم تحرکم.
دلم میخواد مانکن بشم… الهی آمین
به نام الله یکتا
سلام بر استاد عزیزم جناب عطاروشن
دومین استاد زندگیم انشاالله
برای اولین بار کامنت میزارم وخدارو هزاران
هزار بار سپاسگزارم که منو در مسیر زیبای تناسب
شدن که یکی از مقدس ترین کارهاست قرار داده
وهمینطور سپاسگزارم از استاد عزیزم که نوشته هاشون
وهمینطور صحبتهاشون نور هدایت هستند
ومن عاشق این هدایت
من هنوز فایل رو گوش نکردم فقط چندتا
کامنت از سرزمین لاغری خوندم و به ذهن
اگاهم فرکانس لاغری رو عالی فرستاد
ومن رو از دغدغه ی لاغری کمی دور کرد
و چقدر تجربیات دوستانم در لاغری شیرین وزیبا
بود به خودم افتخار میکنم که در این مسیر زیبا
در کنارتون هستم وهمینطور از استاد عزیزم
انشاالله به یاری الله مهربانم در دوره سرزمین لاغری
شرکت خواهم کرد وخداوند از بی نهایت طریق
من رو هدایت میکند برای خرید این دوره
بازهم سپاسگزارم ازتون استاد
درپناه الله یکتا شاد،سلامت،متناسب وثروتمند باشید
سلام من صحبتهای شما رو کاملا قبول دارم ،دوبار در سال ۹۳ و ۹۵ تلاش زیادی کردم .دفعه اول فقط با ورزش ورژیم ۲۰ کیلو کاهش وزن داشتم که برگشت و دفعه دوم با برنامه غذایی پزشک متخصص و ورزش ۱۹ کیلو کم شدم که متاسفانه دوباره چاق شدم از عمل جراحی هم می ترسم .باعث خوشحالی من هست با کانال شما در تلگرام اشنا شدم و اماده استفاده از برنامه ها تون هستم متشکرم
سلام استاد عزیز مرسی از فایل های رایگان من از بچگی قبل مدارس دختری بودم کم غذا و لاغر و متناسب و یادمه بزور دعوا و حرف و کتک غذا میدادن به خوردم خصوصا گوشت و اینکه می گفتن لاغری ضعیفی ودختر بچه بزرگ میشه قاعدگی داره کم خون میشی و یسری قرص های اشتها آور دادن به خوردمون که چاق بشیم خلاصه رفتم دوره ابتدایی خوراکم زیاد شد و چاق و شکمم اوردم وکم سن بودم زیاد دنبال خوش تیپی و لاغری نبودم ک خلاصه رسیدم ب راهنمایی و دبیرستان فشار درس و استرس فعالیت دوباره لاغر شدم و می گفتن صورتت لاغر شده و زشت شدی لاغری مساوی با زشتی صورت و این حرفا و اینکه درسم تموم شد خونه نشین شدم و دوباره چاقی آمد سمتم کتک سن ۱۸بودم بالاخره تناسب اندام و شیک پوشی برام مهم بود خیلی عذاب می کشیدم و دوباره با ورزش و دویدن زیاد لاغر کردم و بعد ادامه داشت تا وقتی ک ازدواج کردم و درسن ۲۲سالگی بود ک دوباره با فکر اینکه بعد ازدواج آدم چاق میشه و خوردن تنقلات و فست بود دوباره من رسیدم به وزن ۸۵کیلو با قد۱۶۸ و نافرم شدم غصه خوردم ک دیگ از لباسا قشنگ محروم شدم و مراسم و عروسی اذیت شدم حتی شرکت نمی کردم خیلی جاها ک حرف نشنوم خسته بودم ک همش میگن وای چاق شدی فلان شدی حامله ای از این حرفا مسخره منم ک خیلی کفری میشدم واقعا کلا قطع رابطه کردم با خیلیا فکر میکنم ک انگار افسردگی و فکر خیال دوباره چاقم کرد و پرخوری عصبی و چن سالی ادامه داشت و باشگاه رفتم تاثیر نداشت و من ریزه خواری و تنقلات خوری داشتم و همه ی موارد بالا باعث شد ک من چاق بمونم تا اینکه شروع کردم تو خونه ورزش و کم کردن خوراک ن اونقدر ک حریص بشم هم چی میخورم و تازه چند سایزی کم کردم ولی هنوز ایده آل نسیتم و اضافه وزن دارم و اعتماد ب نفسم پایین آمده و حسرت لباسای کمدم تنگ شدن بهم تو دلم مونده ?
سلام استاد
روزتون بخیر و شادی
تولد دختر کوچولوتونو که چهره اش منو یاد غنچه گل محمدی میندازه رو تبریک میگم???
مجدد تمرین این قسمتو انجام میدم با زاویه دید بازتر
چرا من چاق هستم؟
مشکلات من با چاقی؟
استاد من یک دختری هستم با اندام خوش فرم که اضافه وزنی در ناحیه شکم و کمی پهلو و بازوهام دارم و کمی صورتم که انشالله با پاک کردن اینا از اندامم دیگه بیست بیست خواهم شد
عکسامو که با دقت نگاه کردم دیدم من حدود ۸۰ درصد عمرمو متناسب بودم
از زمانی که خودمو شناختم یادمو مادرم می گفت تو نوزادی پر بودی و بعد احتمالا موقع شیرخوارگیم تپلی بودم که مادرم خاطرات اونموقع رو یادشه و میگه خیلی شیرین بودی و عمه ات خیلی خوشش میومد
( من ازین جمله مادرم حس خیلی خوبی گرفتم و با وجود ۸۰ درصد تناسب در کل عمرم همممممممیشه یک تصویر ته ذهنم بوده که تپلم…..و سایه این تصویر همیشه باهامه استاد….فریبای لاغر یا متناسب اصلا تو ذهن من نیست با اینکه نتیجه ۸۰ درصد تناسبم بوده)
و قبل مدرسه هم کاملا دختر خانم متناسبی بودم اممما والدینم خیلی کیف میکردن ازینکه درخواست خوراکی و میوه های مورد علاقه مو میدم و سر این موضوع بهم توجه شده و جالبه با اینکه تو اون سن هم متناسب بودم باز فکر میکردم تپلم????
عجیبه استاد
یادمه مامانم میگفت اگر غذا نخوری مثل اون زن همسایه کوچولو و لاغر میشی
خب خواهرمم معمولی بود ولی مثل من خوش اشتها نبود و من خیلی اوقات برای خوشحالی مادرم و پدرم میوه و اینا خوب میخوردم
واقعا در کودکی چون ذهن آدم خامه خیلی زود یک جمله رو قبول میکنه….چه ساده
خلاصه در دوران ابتدایی هم کاملا متناسب بودم
خب یک ویژگی که استایل من داره این که در صورت لاغری کامل هم باز نرمم
یعنی گوشت غالبه به استخوان
دستام مثل دست نوزاداست
خب بعد دوران ابتدایی که وارد مقطع راهنمایی شدم دوران بلوغم شد و به یکباره قدکشیدم و چاق شدم
نسبت به همکلاسیام بلندتر و درشت تررشدم
ولی چیزی از شکم یادم نمیاد
بعد اوایل دبیرستان لاغر شدم و دوم دبیرستان خیلی لاغرشدم اما باز حالت گوشتی رو داشتم??
بعد دوران کنکورم خوب بودم چاق نشدم اصلا
وارد دانشگاه شدم و سال دوم قرص هورمونی خوردم و به یکباره پرشدم( استاد من یادم نمیاد اونموقع شنیده باشم قرص هورمونی پف میاره اما نتیجه اون شد)
خلاصه بعد دوباره متاسب شدم ولی یادمه شکم داشتم
اینو یادم رفت بگم سن قبل مدرسه وقتی میوه زیاد میخوردم شکمم جلو میومد??
این دوبارو واسه شکم یادمه تا اینجا
خلاصه دوران دانشجویی هم متناسب بودم اما شکم داشتم
شاغل شدم و یک سری داروهایی میخوردم که یکهو دوباره چاق شدم و بعد قطع شدن لاغر( استاد در مورد اون داروها هم یادم نمیاد اونموقع شنیده باشم چاق کننده است…ولی مطمئن هم نیستم باز? شاید شنیدم)
خلاصه شکم داشتم یخورده
بعد شکمم رو مخم بود و خیلی نفخ میکردم و یک روز تو محل کارم با یک هموارم تصمیم گرفتیم یک مدت برنج نخوریم….حدود ۴۰ روزی شد بدون برنج و بدون شام و هرروز عامدانه دوش میگرفتم و خیلی شکمم تخت شد و خوش هیکلم بودم خیلی خوش تیپ شده بودم??
بعدش ماه مبارک شد و خیلی راحت خیلی روزاشو روزه گرفتم ولی بعدش ریزش موهام شروع شد و ناراحت بودم و دکترمم گفت نباید برنجو قطع میکردی
بعد اون گفتم من موهامو خیلی دوست دارم و دیگه محاله بدون برنج باشم
خلاصه اینا همزمان شد با هم فرکانس شدنم با خواهرم و دیدم بله اکثر دخترا فامیل دنبال رژیم و ورزشن…صبخ فلان چیزو میخورن…چربی سوزی باید بالا بشه و ازین حرفا
بعد خواهرم فقط یکبار گفت فلانیو ببین سنش رفته بالا چاق شده….آقاااااا این جمله همانا و باورش تو ذهن مت همانا…و چون حسم بد شد خیلی تاثیر گذاشت
حس کردم یک چیزی از دخترای دیگه کم دارم
خب من عزت نفس حمایت از خود اونموقع مو نداشتم و چون با وجود تناسبم کل تصویر ذهنی من از خودم تپلی و پرخوری گفتم فریبا تو یک دختر بیکلاس بی وقاری
خودمو تخریب کردم
دخترایی که باشگاه میرن دخترن
تو فقط به فکر کار و موفقیتی
و فکر میکنم این ابر تپلی و پرخوریو باید پاک کنم از ذخنم
بخدا من ۸۰ درصد متناسب بودم
در صورتیکه اصلا نیازی نیست باشگاه بری
و راستی کتابای موفقیتی که میخوندم یک چرخه میزاشتن و میگفتن در همه ابعاد باید رشد کنی
مثل چرخه دارن هاردی تو کتاب اثر مرکب
اکثرا میخوندم یا تو سمینارا میشنیدم که آدمای موفقققققق اهل ورزشن
و چون نبودم احساس حقارت میکردم ??
الهی شکر که با استاد عباسمنش و بعدش با شما آشنا شدم تا الگوهای ذهنی ام از افراد موفق بشگگگگگنه
حالا تو این ۳ سال اخیر این شکم و بازو و کمی پهلو و صورت پرم شکل گرفته
خواهرم میگفت تو پشت میز نشینی با یک مدل نگاه کردنی که???
مامانم میگفت یک کتونی بگیر صبا پیاده برو دفتر
داداشم یبار گفت این چه وضعشه
داداشم همیشه به خنده میگه تو شکمویی
یا شکمتو نگه دار با خنده
یا تو شکمو بودن مثل عمه ای
انقدر این حرفاش برام آزاردهندس ولی میگم هم میگه دروغ که نمیگم
اینم بگم خواهر کوچیکم که دلم خیلی ازش پره???میگف عمه رو ببین چه بازوهایی داره
یا ……استاد در حد المپیک میره موارد منفی هیکل عمه و بابا و بقیه رو درمیاره و میگه منم اینجام مثل اونه
اصلا من خواهر کوچیکمو خیلی تو این باورای جدیدم مقصر میدونم
بد ارتعاش میده
خلاصه
پدرم همیشه متناسب بود اما شکم داشت…حالا زیاد نه ولی تخت نبود
اما عاشق میوه بود و منم خیلی این لذتو باهاش دوست داشتم و این رفتار میوه زیاد خوردنو یک جور وصل کردن خودم به پدرم دونستم…شاید چون در کودکی کیف کرده ازین رفتارم و خواهرم نخورده تا دل پدرمو شاد کنه
مادرم هم متناسبه
کنترل ذهن داره
اصلا بقول داداشم شکمو نیست درمقابل فامیل بابام
اما جالبه بازهم شکم داره?
شاید بخاطر زایمان باشه…نمیدونم
خلاصه من دلم میخواد هیکلم کاملا تراش ذهنی بخوره و متناسب شم
یک دوره دو هفته ای تابستان ۹۷ باشگاه رفتم تحت فشار حرف خانوادم
بعد دوران پریودم شد و درد شدیدیو تجربه کردم و همونجا دیگه ادامه ندادم ورزشو
بعدشم خیلی اذیت میشدم
یادمه یکبار مربیمون گفت بچه ها دعا کنید دانشمندا یک راهی اختراع کنند بدون ورزش بشه لاغر شد
من اونموقع تو سایت عباسمنش بودم
اما اسفندش با شما آشنا شدم
مربی غافل بود ازینکه این روش وجود داره
و به ذهن ما نشونی بود
الهی شکر که مارو از همه جهت متناسب آفریده
ما ثروتمند و شاد و سالم و متناسب بدنیا میایم
یعنی الگوی روحمون همینه
خداروشکر که بدون رنج گرسنگی و عذاب میشه متناسب شد
استاد یک حسی به من میگه تا شخصیتت عوض نشه متناسب نمیشی
یعنی تا تصویر تپلی رو از ذهنت پاک نکنی
تا خوردن بخاطر شاد کردن بقیه رو کنار نزاری
تا آرامش پیدا نکنی متناسب نمیشی
حتما شما یک راهی دارید
خوشحالم که اینجام
استاد وزن الان من ۶۷ نهایت باشه
قدمم ۱۵۷
خودم فکر میکنم ۴، ۵ کیلو کم بشه عالیه
چون فقط میخوام کامل مثل بعضی مدلا خوش فرم بشم
و فاصله ام هم باهاشون یک خورده شکم و بازو و پلو وکمی لپ??
استاد من الان اصلا دوست ندارم ساعت و انگشتر و اینا تو دستم بندازم
چون حس میکنم به دستای کامل کشیده بیشتر میاد
شاید ۴ ساله اصلا سراغ پالتو و کاپشن و اینا نرفتم
فقط ی بارونی
اونم مجبور شم میپوشم
تو خرید لباسام هی خواهرام میگن اینو بخر …..یخورده عصبی ام از این احساسای بد
غمگینم چون بعضی وقتا خیلی بد نگام میکنن و احساس حقارت میکنم
خوشحالم که تو سایت شما هستم
من از دوره عالی طعم خدا خیلی آگاهی کسب کردم
با تمرین جعبه قرمز شما که قبلا هم تو آفرینش شنیده بودم ولی انجام نداده بودم، خیلی نتیجه گرفتم
هر چی انداختم توش واقعی شده
یک رشته از بیزنسم با این تمرین فعال شد و از اول سال ۹۸ چشمه اش برام جاری بوده
با اون دوره و با صدای شما من به یک حالت مراقبه و بی ذهنی رسیدم که البته بعدش نجواها برگشتن
و به تناسب تکاملم میفهمم چطور نجواهارو خاموش کنم
و خیلی دوست داشتم شماهم ثروت داشتید
چون خداوند به طریق قابل فهمی برای من به زبان شما جاری میشه
دیدن موفقیت شما و استاد عباسمنش هم مسیر عالی را در ذهنم باز کرده
خداروشکر بخاطر الگوهای موفقیت جدیدم
نه الگوهایی که فقط بهم استرس و تقلا را یاد میدادن
سلامت و شاد و ثروتمند باشید آقای عطارروشن عزیز
امروز ۹ بهمن ۹۸
من یک فریبای نو خواهم ساخت?
این لباس رو حسم گفت بزارم?
با سلام خدمت استاد عطار روشن عزیز. من زمان تولد 2700 کیلوگرم بودم و قدم بلند بود. همه اعتقاد داشتند که من مثل عمه م که خیلی لاغر هستند میشم. تا سن 10-11 سالگی تقریبا لاغر و متناسب بودم. در این دوران شیر و شکلات خیلی میخوردم در حدی که گاهی به جای آب شیر میخوردم و همراه آن شکلات. کم کم در سن 12 سالگی شکم دراوردم و چاق شدم . و این افزایش وزن ادامه دار شد. کم تحرک بودم. خانواده مادری من اکثرا اضافه وزن داشتند و دارند و چاق دیدن افراد برای ما فردی عادی بود. حتی یکی از دوستان مادرم یک بار گفته بود شما توی فامیلتون چاقی براتون عادیه و حداقل نزار دخترت چاق بشه و من که فهمیده بودم دیگه جلوی اون دوست مادرم ظاهر نشدم و خجالت میکشیدم با وجود چاقیم.کم کم وزن من بالا و بالاتر رفت یکی دوبار وقتی مثلا 70 کیلو بودم حدود سال 86 دکتر تغذیه رفتم و باز ول کردم. توی مدرسه مرتب تنقلات و غذاهای چرب میخوردم. و از زنگ ورزش بیزار بودم و با اکراه ورزش میکردم. سال 88 به خاطر اینکه کلاس ایروبیک میرفتم و شب ها توی اتاق میرقصیدم خیلی خوش فرم شده بودم و همه بهم میگفتند خیلی خوب شده تیپت ولی باز هم به مرور وزنم اضافه شد.وارد دانشگاه که شدم مرتب تنقلات و چایی شیرین و نسکافه و فست فود میخوردم اگر هم فست فود نبود انقدر میخوردم که احساس خفگی میکردم و البته باز هم دوست داشتم به خوردن ادامه بدم . و دقایقی بعد شروع میکردم به خوردن یه چیز دیگه. همش خانواده اصرار میکردند که برو باشگاه تردمیل و دوچرخه بزن که یا نمیرفتم یا میرفتم هم ورزش نمیکردم و در صورتی که روی تردمیل میرفتم هم انقدر آروم و از سر زور میرفتم که فایده نداشت. البته پیش میومد که مثلا 2-3 ماه بدنسازی میرفتم با اکراه ولی انجام هم میدادم ولی باوری که مادرم به من میدادند این بود که بدنسازی رو اگر دیگه نرم پهن میشم و بازوهام چاق میشن که ول که کردم همین هم شد. و روز به روز پهن تر شدم سال آخر دانشگاه به دلیل کار روی پایان نامه و نشستن از صبح تا شب و خوردن بلا حد شیرینی جات و غذا باز وزنم تا حدود 82 رفت.بعد از درس یک دوره سنگین کاری داشتم که ز کل ورزش نمیکردم و همکارا همه میگفتند خیلی زیاد میخوری و مولتی ویتامین بخور شاید ویتامین بدنت کمه ولی تا شروع به خوردن کردم مادرم گفتند که چاق میکنه و خودم احساس میکردم چقدر اشتهام زیاد شده و قطعش کردم. در دو سه سال اخیر هم فکر میکنم کم تحرکی و غذای زیاد خوردن و خوردن بی محابای شیرینی جات باعث شد وزنم زیاد بشه و وزنم در بالاترین حد خودش یعنی 85 کیلو هست. البته 87 و نیم هم شده بودم که قبل از آشنایی با این دوره باز به اصرار خانواده ورزش و دکتر تغذیه میرفتم که 2 کیلو کم شد و باز هم حوصله ی ادامه شو ندارم. از لحاظ ذهنی خیلی ذهنم درگیر چاقی هست اول اینکه خودم ایده آلم هیکل های متناسب هست و اصلا به هیچ عنوان از هیکلم خوشم نمیاد و یکی اینکه خانوادم از صبح تا شب راجع به چاقی من درگیرند و خیلی من رو تحت فشار میزارند که کیس های ازدواجت رو از دست میدی و اینها همه باعث عصبی شدن من میشه و اینکه دم به دقیقه فکر اینم که وای من چاقم من چیکار کنم لاغر شم و کلا ذهنم خیلی تحت فشاره. همیشه مامانم میگن ما چون درشتیم باید مرتب ورزش کنیم اگر نریم ورزش چاق میشیم. امیدم به این دوره هاست فعلا.
سلام به چشمان پرمهر استاد و دوستان لاغری با ذهن
من یکبارحدود دو ماه پیش تا جلسه سوم رفتم و ادامه نتونستم بدم
حالا برگشتم و ازنو استارت زدم
فایل مقدمه را گوش دادم چندین بار نوشتم و تحلیل کردم و نکاتشو جدا تایپ کردم
میخواستم تو قسمت خودش پیست کنم منتها ثبت کامنت تو اون قسمت برام بسته بود و حالا اینجا پیست می کنم:
هر وضعیتی که ما داریم تجربه می کنیم تو یک مرحله از زندگیمون اون رو آموختیم و به ذهنمون فرمولشو دادیم
مثلا چاقی یا لاغری-ثروت یا کمبود ثروت-زیبایی یا زشتی-غم یا شادی
آموخته های من در مورد تناسب
1- در کودکی آموختم آدم بزرگا شکم دارن
2- در 25 سالگی آموحتیم که بعد این سن چاق میشیم حالا ممکن ذهنمون خام باشه و با دوتا جمله این تصویر رو بپذیره یا نه یخورده مقاومت کنه ولی به خاطر تکرار زیاد لاجرم قبولش کرده یا بخاطر طرد نشدن از محیط کسانی که این حرفو زدن من قبولش کردم….تاثیر پذیرفتم و تا عکسشو نبینیم تصویر ذهنیمون عوض نمیشه( عکسش میتونه با یک جمله اتفاق بیفته یا لذت های من بخاطر بالا رفتن عزت نفسم تغییر کنه و بخوام زندگی متفاوتی ازون گروه تجربه کنم)
یطور مثال ما هیچ کدوم تصویری از مریخ نداشتیم اما یک عکس دیدیم و دیگه صددرصد میگیم کوهها و خاک قرمز داره
ذهنمون خام بوده در این مورد
اما یک درخت رو هزاران بار دیدیم و توصیفای زیادی از یک درخت تو ذهن هر کدوممون هست..و وقتی از کسی که تو یک منطقه استوایی بپرسن درخت چطوری یک جواب بده و کسی که تو کویر یک توصیف دیگه بکنه و هر کدوم اصرار به تعریف خودش داشته باشه…برای تغییر دامنه تصویر ذهنی این دو نفر باید درخت های متفاوتی را بهشون نشون داد
یا یک نفر در کودکی دیده که بخاطر تپلیش یا به تپلا توجه نشون میدن و یک لذتی در تپلی و رنجی در لاغری دیده و ذهنش به سمت اون لذت پیش رفته یا کسی در خانوداه دیده که به متناسبا توجه میکنند و ارزششون تناسب و خوش اندامی و رنج توی چاقی و به اون سمت پیش رفته
پس به دو دلیل ما چاق شدیم1- افرادی که در اطرافمون به عنوان اولین اشل های آدمیزاد دیدیم چاق بودن2-افرادی که در اطرافمون به عنوان اولین اشل های آدمیزاد دیدیم چاق و لاغر بودن اما اینکه ذهنمون کدوم تصویر رو پذیرفته برمیگرده به اون تصویری که باهاش احساس راحتی گرفته(مثلا تپلا مورد توجه اند و لاغر طرد شده اند) و تا این فرمولو برعکس به ذهنمون یاد ندیم نتیجه فرق نمیکنه…..حالا ممکن یک نفر اصلا هیچ وقت به این نتیجه نرسه که لاغر بشه با وجودی که کلی آدم متناسب ببینه ولی چاقی براش لذت باشه…بنابراین ذهن می آید یک چیزی را می پذیرد که برایش روال باشه…عادی باشد…روتین باشد….رنج نداشته باشد و من برداشت کردم برای تغییر تصاویر ذهنیمون باید لذت های جدید بهش نشون بدیم
مثلا یک فردی که چاقه و دارد رنج می کشد و می خواهد که لاغر بشود
حالا سرعت لاغر شدنش بستگی داره به قوی بودن تصویر ذهنیش….ممکن با چندبار تکرار ان اتفاق بیفته ممکن هزاران بار تکرار بخواد….اما راه درستش ورزش کردن و رژیم گرفتن نمیتونه باشه…بلکه تغییر تصویر ذهنی اشه
بنابراین یک فرد چاق به 2 دلیل در همون وضعیت میمونه
1-یا چاقی براش همچنان لذته و فرمانهای مغزیش بر اساس همون لذت صادر میشن
2-یا از چاقی رنج میبره و میخواد که لاغر بشه اما لذت جدیدی برای مغزش تعریف نمیکنه و نشون نمیده و هی غر میزنه از چاقی و بخاطر خوردن خودشو سرزنش میکنه و ذهن ما بر اساس توجهات ما ادامه مسیر میده و علاوه بر اینکه دیگه از وضعیت چاقی آگاهانه لذت نمیبره دچار یک تنش عصبی هم میشه که با فرمول ذهنی اش هم در تعارضه و علاوه بر رنج چاقی احساسات بدی را هم تجربه میکنه….و تا زمانی که لذت جدیدی به ذهنش یاد نده در همون وضعیت رنج میمونه
استاد فرمودند لاغر شدن باید خیلی آسون باشه.اگر در مسیر لاغری داره بهت سخت میگذره بدون که داری راه رو اشتباه میری
حالا چرا؟
برداشت من این هست که ذهن ما همواره دنبال راحتی و لذته و غیرز این باشه ادامه نمیده….اصلا اینطوری طراحی شده
اینطوری طراحی شده که همواره از رنج گریزانه و به سمت لذت ها روانه…..پس برای رسیدن به هر خواسته ای باید مسیر رسیدن به اون را یک مسیر لذت بخش تعریف کنیم و برای ذهنمون نشونش بدیم دیگه کار تمومه….ما دنیا نیومدیم که رنج بکشیم ما دنیا اومدیم که خواسته هامونو تجربه کنیم
پس لاغری آسونه
ثروتمندشدن آسونه و هر خواسته ای به شرطی که مسیر آسون بودنش و لذت بخش بودنش را به ذهنمون یاد بدیم
استاد این برداشت های من از فایل مقدمه بود
ممنون بخاطر مسیر زیبای یادگیری که برامون فراهم کردید
به امید و اشتیاق صاف و تخت شدن شکم و متناسب شدن بازوهام و اندامم با قاطعیت در تاریخ 5 بهمن 98 استارت دوباره زدم
عالی بود ، من از توضیحاتتون خیلی خوشم اومد
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان،من از سن 18سالگی شروع به چاق شدن کردم،28سالم هست از حدودا دوسال پیش از وزن 63الان رسیدم به وزن 77?خیلی خیلی ناراحت و نگرانم هم تیروئیدم لب مرزه هم قندم روی مرز،صحبتای استاد رو گوش دادم و خدا روشکر میکنم ک به این مسیر هدایت شدم،دلایل چاقی من کم غذا خوردن و صرف هله هوله،کم تحرکی،و فک کنم تیروئید هم بی تاثیر نبوده ولی بیشتر هله هوله و کم تحرکی ک با انرژی استاد و دوستان شروع کردم به امید موفقیت
سلام خدمت استاد عزیز
من تقریبا از بچگی چاق بودم و اخیرا هم به دلیل زایمان چاق تر هم شدن.همیشه لاغر شدن و لاغر موندن ارزوم بود.یه مدت با رژیم سخت و ورزش زیاد خودم از وزن ۸۰ به ۶۵ رساندم،قدم ۱۶۹.ولی خیلی سریع برگشت.
من فکر میکنم دلیل چاقی من خوردن هله هوله ،تنقلاته
و اینکه اخیرا خیلی تند تند غذا رو میخوردم و استرس نگهداری بچه رو دارم.وزن الانم۸۸.
و دلیل دیگه چاقی اینه که همیشه میگم این یه ذره هم بخورم نمونه،این یه ذره هم بخورم حیفه،این بارم بخورم عب نداره مهمونیه،هر دفعه همینه،
و خیلی فست بود میخورم.
ولی مهمترین دلیلش پرخوری توی هله هوله ست فکر میکنم
سلام و وقت بخیر
من از نظر خیلیا و اطرافیان ادم چاقی نبوده و نیستم اما از نظر خودم همیشه با خودم کلنجار می رم نکنه که چاق بشم، نکنه به عمه هام و خاله هام و بابا و مامانم برم! من در کنار بقیه زیاد غذا می خورم و اگه نخورم چند روز، خیلی راحت می تونم شکم و پهلوهامو تخت کنم. از وقتی هم که ماشین خریدم و دیگه پیاده سرکار نمیام، خب مسلما چاق تر می شم (الان 5 ساله ماشین دارم و قبلش پیاده روی روزی یه ساعت داشتم و زیاد تفاوت وزن نکردم اما توی ذهنم هنوز این باور روشنه)
سلام
در جواب سوال چرا چاق هستیم و از کی ؟
من از کودکی چاق و تپل بودم یادم نمیاد دوره ای از کودکی لاغر بوده باشم،زمان دبیرستان و کنکور هم که به خاطر یک جا نشستن و در خوندن تا ۹۰ کیلو هم چاق شدم با ۱۶۸ ، تو سن ۱۹،۲۰ سالگی بدون ورزش خاصی یا رژیم خاصی بیشتر از غم و غصه بود فکر میکنم تا ۶۸،۷۰ کیلو رسیدم و باز دوباره الان که ۲۶ سالمه رسیدم به ۸۴ کیلو
دلیلش رو نمیدونم چون نه آدم پرخوری هستم نه عشق فست فود و غداهای چرب اما خب همیشه خدا چاق بودم و اضافه وزن داشتم اما دیگه چند ساله از ۸۴،۸۵ بیشتر نمیشه همین مونده دیگه نمیدونم چحوری باید کمش کنم
تا به خاطر شغلم به قدرت فکر مثبت پی بردم گفتم شاید بشه با این روش لاغر شد که تو گوگل سرچ کردم لاغری با ذهن و دیدم که اومد بالا سایت شما انشالله بتونم ادامه بدم و موفق باشم
سلام خدمت استاد بزرگوار وتمامی دوستان
استاد فرمودید که از خودمون سوال کنیم چرا چاق هستیم؟ چند روزه دارم به این سوال فک میکنم وخب جوابهای زیادی به ذهنم رسیده اولینش این بود خب چون بیشتر از نیاز میخورم تحرکم کمه، غذاهای ما اغلب چرب و پر کالری و….
اما وقتی داستانهای دیگران رو خوندم فهمیدم که نه این خود غذا نیست که چاق کنندس بلکه ترس من از خوردن اون غذا یا هر خوراکی هست که میخورم واقعیتش این که من هر لقمه یا هرقاشقی که غذا میخورم اول از هر چیزی این به ذهن من میاد که با خوردن این غذا چقد چربی به شکمم اضافه می شه؟
راستش من بچه که بودم چاق نبودم خیلم متناسب بود حتی در دوران راهنمایی و دبیرستان ولی یادمه اون وقتام همیشه خودم رو چاق و نازیبا میدیدم هرچند الان که به فیلم وعکس اون دوران نگاه میکنم که نه خیلم خوب بودم حتی تو یه سنی لاغرم بودم خیلی ولی همیشه فکر چاق بودن با هام بود واز خوردن لذت نمی بردم. اما بعد از ازدواجم واقعا چاق شدم اونم خیلی باقد 165به 75 کیلو رسیدم واین وحشتناک بود رژیمای سخت منم شروع شد رفتن به متخصص تغذیه، قرص، دمنوش، باشگاه پیاده روی ولی هربار بعد از یه مدت دوباره وزنم از قبل بالاتر میرفت با مادر شدنمم که نگو دیگه 80 و رد کردم گاهی به 85 هم رسیدم واین پرسه ناقص تا به امروز ادامه داشته ومن سر خورد و ناراحت که چرا هر بار بعد از کم شدن وزنم باز دوباره بر میگرده تا اینکه چند روز پیش که تو یوتیوب دنبال فیلم لاغری با ضربه تراپی میگشم عنوان لاغری با ذهن شما رو دیدم وبه کانالتون وارد شدم امیوارم که منهم بتونم یه شگفتی ساز بشم.
با سلام و وقت بخیر خدمت استاد گرامی و دوستان محترم این سایت،اگه بخوام انشا رو بنویسم باید بگم بنده خانم 35 ساله متأهل هستم که از کودکی تپلی بودم. ولی از 6-7 سالگی مجدد لاغر و متناسب بودم تا حدود 17-18 سالگی که با نزدیک شدن به زمان کنکور دادن و استرس های ناشی از اون و نشستن روی یک میز و درس خواندن کم کم وزنم بالا رفت. سال اول کنکور قبول نشدم. و حسابی وزنم بالا رفته. 92کیلو شدم. خیلی سرزنش می شدم. از طرف خیلی ها. پدر و مادرم. آشنایان و فامیل. حیف نیست. تو فقط 18 سالته. از حالا انقدر چاق! همون سال با اینکه پشت کنکور بودم و درس میخواندم. یه دوساعتی رو هم وقت گذاشتم برای باشگاه رفتن. باشگاه رو به شدت دنبال کردم و همراه با اون کم خوری. خیلی هم خوب وزن کم کردم و به 80 رسیدم. دانشگاه قبول شدم و بعد از اون مجدد رژیم غذایی زیر نظر پزشک گرفتم. خیلی عالی بود. حدود 12 کیلو دیگه هم کم کردم و به 68 رسیدم. خیلی خوشحال بودم. خیلی تغییر کرده بودم. هر کس من و می دید می گفت وای نشناختمت. خیلی تغییر کردی. و بعد از مدتی احساس های خاصی سراغم اومد. همش مضطرب بودم. تپش قلب داشتم. به مسائل منفی فکر می کردم و گریه می کردم. تا حدی که مجبور شدم برم پیش روانپزشک. و مصرف دارو و مجدد اضافه وزن!! خلاصه وقتی درسم تمام شد(4سال)، وزنم 90 بود! ? و انگار هیچی به هیچی. بعد از اون مجدد رژیم و ورزش رو شروع کردم. تا به 74 رسیدم. و سال 90 بحث ازدواج و نامزدی پیش امد و من بازم وزنم بالا رفت.. سال 92 با شروع زندگی مشترک یه شغل هم بهم پیشنهاد شد و از آن به بعد نشستن های طولانی در محل کار همانا و اضافه وزن 30کیلویی هم همانا. و مشکلات زیادی که از اضافه وزن تا کنون داشتم، مثل دردهای زانو. کمر. گردن. کم کاری تیروئید. دردهای معده و فتق مری. خجالتی بودن. کمبود لباس مورد دلخواه و…. و تا این حد ناامیدم که همش با خودم گفتم، عیب نداره نهایتا توی همین سن از چاقی می میرم. مثل خیلی آدم هایی که قبلاً فوت شدن? به نظر خودم هم علت چاقی ام هم همون فرمول های اشتباهی هست که شما بهشون اشاره می کنید. اینکه اگه فست فود بخورم حتماً چاق میشم. با خوردن سس ها حتماً چاق میشم. انواع غذاها من و چاق میکنه. حتی میوه ها. مطمئن بودم که شغلم حتماً من و چاق می کنه. و…. عادت هایی هم دارم این که غذا خوردن و دوست دارم. از شیرینی جات خوشم نمیاد. ولی تنقلات رو دوست دارم. تحرکم خیلی کمه. با ماشین میرم سر کار و بر می گردم. و اصلا هم ورزش نمی کنم. ولی یک هفته بود که با این موضوع در ذهنم درگیر بودم که خدایا از کجا شروع کنم. تا به طور اتفاقی یکی از دوستانم شما رو بهم معرفی کرد. و تازه از اولین فایل شروع کردم. امیدوارم بتونم. ❤️?
با سلام به استاد عزیز و دوستان
من این دوره رایگان رو تا فایل شماره 9 پیش رفتم و حس کردم هنوزم باورش نکردم و برای دیدن فایل ها حوصله نداشتم تا اینکه اطرافیانم به من گفتن که یه سری از عادت ها و رفتار هام تغییر کرده مثلا من همیشه عصرانه میخورم وجز وعده های غذایی مهمم هست و شامل چای با کیک و حتی ناهار همون روز بود ولی یک هفته شده که میلی به خوردن عصرانه ندارم و من خودم به این موضوع دقت نکرده بودم اما وقتی اطرافیانم اینو به من گفتن متعجب شدم و بعد از دقت کردن به خودم متوجه شدم که دیگه از چاقی با کسی صحبت نمیکنم وعده های غذاییم به اندازس و زیاده روی نمیکنم و وقتی توی اینه به خودم نگاه میکنم هیچ حس نفرتی از بدن خودم ندارم و اینا باعث شد که ایمان بیارم و میخوام از اول با اشتیاق بیشتری شروع کنم
و دوستانی که تازه با این روش شگفت انگیز اشنا شدن و وارد سایت شدن باید بگم که منم مثل شما هیچ امیدی نداشتم چون هر روشی که انجام دادم خیلی سخت بود و وقتی وزنم برمیگشت خودم رو سرزنش میکردم
اما الان به امید خدا میخوام اصولی این فایل هارو نگاه کنم و به حرفای استاد عزیز دقت بیشتری بکنم چون وقتی دقتی نداشتم و همینجوری نگاه میکردم متوجه تغییرات شدم وهم اکنون عاشق این روش هستم
اشنایی من با این سایت :هیچ امیدی نبود و هیچ اشتیاقی برای رژیم های عجیب و غریب دیگه نداشتم و اولین چیزی که توی گوگل سرچ کردم این بود…بهترین راه لاغری کدام است و به قسمت ویدیو ها رفتم تا یکی فایل های استاد رو دیدم و همینجوری کنجکاو شدم که ببینم چیه و وارد سایت شدم و همون روز از خوشحالی به گریه افتادم و به خودم گفتم یعنی بالاخره به مقصد درست رسیدیم؟ یعنی منم میتونم مثل بقیه هنرجوها لاغر بشم اونم بدون بازگشت ؟
مرسی از استاد عزیز که مارو با این روش اشنا کردن و خدارو هزار مرتبه شکر که منو توی این راه قرار داد
چرا من چاق هستم؟
از چه سني شروع شده؟
خوب من چاقم چون زياد ميخورم
وقتايي كه سير هستم هم همش دلم ميخاد بخورم
شيريني و كربوهيدرات و غذا
و كلا ذهن من همش دنبال غذاهاس كه وعده بعدي چي بخوره
و تو ذهنم هم تجسم ميكنم و لذت ميبرم
و زمان خوردن كه ميرسه به سرعت ميخورم
وقتي سير ميشم ولي ذهنم سير نميشه باز ميگه بكش خيلي خوشمزه س
وقتي مهموني ميرم
ميگه بابا مهمونيه
حالا دوباره شروع ميكني
يك شبه بخور
اذيتم شدي ميري بالا مياري
فقط بخور??
بعد اون همه خوردن از فشار معده عصبي ميشم
شكم باد كرده
نفس كه سخت ميتونم بكشم
رفلاكس شبانه
و اذيت شدن گوارش
گاهي براي آروم كردن اعصاب و وجدانم ميرم بالا ميارم
گاهي شب رو سخت ميخوابم
و از سوزش معده رنج ميبرم
ولي بازم روز بعد همون جريان ادامه
داره
مسافرت ميرم
دوباره همون حرفا
مگه ميشه تو مسافرت نخورد
حالا وقت زياده
هنوز چند ماه مونده تا زمان كه با خودت قرار گذاشتي
و وقتي نزديك ميشم به اون زمان و مثل سري هاي قبل سرخورده كه بازم نتونستم برسم به تناسب اندام ميگم تو بازم نتونستي ديدي
تو نميتوني
اينم مثل سري هاي قبل
باز چون وجدانم رو بخام آروم كنم و حالم بهتر بشه ميگم تا فلان موقع اينسري سعي كن
و چنگ ميزنم به راه هاي مختلف
و دوباره تايم ميدم
اوايل خوب پيش ميرم ولي باز انگيزه افت ميكنه
باز مهموني
باز مسافرت
باز عادت هاي قبل ناخودآگاه
و نجواهايي كه ميگه هنوز وقت داري
حالا اينسري
…
من يادمه دبستان و راهنمايي قد بلند بودم ولي با اندام خوب
دبيرستان هم خوب بودم
ولي كم كم اضافه وزن داشت شروع ميشد
اون موقع ها دنبال رژيم و لاغري نبودم
ولي نميدونم كي
ولي زمان دانشگاه كه لباس هايي كه دلم ميخاست اندازم نميشد به فكر رژيم و لاغري افتادم
و هي سرخورده شدم
يه بار دوماه خيلي خوب كم كردم
ولي بعدش در عرض ٤ ماه خيلي بيشتر از قبل شدم
و هزار راه تو اين ١٠ سال رفتم
باشگاه رژيم مربي قرص دمنوش
…
الان كاملا درك مبكنم مشكلم ذهنمه
ذهنم چاقه
همه هواسش رو چاقيه
نميذاره از هيچ غذايي لذت ببرم
و همش ميگه خوردن = چاقي
ولي يه نيروي ناخودآگاهي هم دارم
كه غلبه ميكنه بهم
منو همش به خوردن وادار ميكنه
بايد ذهنم رو بيارم رو خاستم
ولي خيلي سخته
سلام. من همیشه نسبت به سنم توی هر دوره یه مقدار از بقیه چاق تر بودم ولی از وقتی وارد دانشگاه شدم به خاطر عادات نادرست و بعضی وعده هارو نمی تونستم بخورم و به جاش توی وعده دیگر پرخوری میکردم چاق تر شدم تا جایی که الان اضافه وزنم خیلی زیاد شده و جلوی اعتماد به نفسمو گرفته خیلی از کارایی که دوست دارم انجام بدم به خاطر اضافه وزنم نمی تونم حتی لباس خریدنمو میگم بزار یکم لاغرتر بشم بعد میخرم. و اینکه ورزش میکردن در دوران قبل از دانشگاه و یه دفعه به خاطر درسم اونو گذاشتم کنار
سلام به دوستان عزیز و استاد روشن که با جان کلامشون فرکانسمون رو عالی میکنند
خیلی خوشحالم که در مدار لاغری با ذهن قرار گرفتم و اینجا هستم و احساسم خیلی خوبه که میخوام تناسب فکری پیدا کنم
چالش من این هست که شکمم تخت نیست و دوست دارم بازوهام خوش فرم بشن و کشیده وگرنه خداروشکر اندامم زیباست
و مورد دیگری که برام آزار دهندست خوردن بی هدف و از سر سرگرم شدن یا رسیدن به حس خوب
و اضافه وزنم بنظرم حدود ۴ کیلو اینا باشه
و جواب سوال چرا من چاق هستم
من وقتی دنیا اومدم نوزاد تپل و تو دل برویی بودم و بعد دوران کودکیم متناسب بودم اما در کل والدینم خیلی حال میکردن از اینکه خوش اشتهام و سفارش خوراکی و غذاهای دلخواهمو میدم….چیزی که یادم اونوقتا متناسب بودم ولی با خوردن میوه و کمی پرخوروی شکمم جلو میومد و بخاطرش تازه بانمکم میشدم
دوران ابتدایی کاملا متناسب بودم….یک چیز خیلی مهمی که در مورد من هست استیل نرم و گوشتی دارم و حتی در صورت تناسب بقولی لاغر مردنی نیستم و یک آدم استایل سرحال و گوشتی دارم…مثلا دستای خیلی لطیف و نوزاد گونه ای دارم و شاید این مورد همیشه خوشایندم بوده و هست چون باهاش خیلی نوازش گرفتم
دوران راهنمایی بخاطر سن بلوغ به یکباره رشد قد و پر شدن هیکلم بزرگ شدن خاصی رو تجربه کردم و جمله ای که همیشه یادمه و الانم میشنوم از اطرافیان و یجور نشون دادن محبت بهم هست فریبا تپلی
شاید تو ذهنم مترادف با خوب بودن تلقی شده یا اینکه چاقا مهربونن…چون من واقعا خیلی مهربون بودم
دوران نوجوانی درشت بودم
دوران دبیرستان متناسب بودم
دوران دانشگاه خب همیشه غذای سلفو نمیخوردم و خیلی پرخور نبودم و تناسب داشتم اما چیزی که یادمه همیشه شکمم حجم داشت و تخت نبود
بعد یک مدت قرصای هورمونی خوردم و چاق شدم دوباره متناسب شدم
دوران کارمندی متناسب بودم اما شکمم باز باهام بود
بعد تو این چندسال اخیر که بعد دوران تحصیل و اشتغالم به خونه برگشتم یکهووووو دیدم چ خبره
همه دخترای فامیل باشگاه میرن
فلانی صبح اول صبح فلان نوشیدنی میخوره که سوخت و سازش بالا بره
فلانی کم غذا میخوره( استاد الان که نگاه میکنم با وجودیکه ۹۰ درصد عمرمو متناسب بودم اما خودمو پرخور میدونستم و بابت این مورداحساس شرم داشتم و دارم وخودمو یک دختر طناز باوقار نمیدونستم و نمیدونم چون تو ذهن من دختر باوقار کم خوره????? یکجور دوست نداشتن خودم بخاطر خوش اشتها بودن)
و خواهرم که بسیار حساس بود و هست
هی میگفت فلانیو ببین چاق شده
سوخت و ساز با بالا رفتن سن کم میشه
ما بازوهامون تناسب نداره عمه رو ببین اصلا خوش فرم نیست
خلاصه اصلا افتادم تو یک وادی که چشمام چهارتاشد
استادخواهرم چندتا پالتو و کاپشن خریده فقط بخاطر اینکه دستاشو بزرگتر نشون میده و خودشو چاقتر اصلا یکبارم نپوشیده..فقط خریده
منم تو این چندسال اخیر اصلا پالتو و کاپشن نخریدم
و نپوشیدم
چون خودمو دوست نداشتم و احساس شرم داشتم
بعد اون یکی خوهرم بهم میگفت تو فقط پشت میز نشستی و تحرک نداری همون چاقتر شدی
البته تحرک اصلا ندارم از جلو در سوار میشم و جلو دفتر پیداه و قدم زدن من در روز ده قدمم نمیشه
یک مدتم چندسال پیش یک سری داروهایی مصرف کردم که چاق شدم و بعدش دیدم خیلیا تحت تاثیر این دارو چاق شدن…البته اونا یک مدت کوتاه بود ولی چاقی اینطوری رم تجربه کردم
خواهرم الان میگه چون جدیدا با غذا ماست و آب و سالاد اینا نمیخوریم لاغر شدیم
این نکته مهمم بگم پدر من خیلی متناسب بود ولی شکم داشت….از وقتی یادمه
مادرمم کاملا متناسبه ولی شکم داره
و خواهرمم با وجود یک زایمان کاملا متناسبه ولی شکم ماشالله
مثال نقض ما تو شکم نداشتن برادر بزرگمه
البته ی کوشولو اونم داره ولی اصلا مشهود نیست
خلاصه استاد عزیزم من از خوردن احساس گناه دارم
فکر میکنم دخترای ناز و رویایی و باوقار کم خورند
اما من اینجوری نیستم و خودمو دختر جذابی بخاطر این مورد نمیدونم
من اگر دو لیوان آب پشت هم بخورم شکمم خیلی جلو میاد و سفت میشه و عصبیم میکنه
و در حال حاضر این مسئله رو اعصابمه و دوست دارم شکمم تخت بشه و بازوهام خوش فرم و صورتم لاغر واز حالت تپلی دربیاد
۸۰ درصد موارد بعد خوردن احساس گناه دارم
???
خیلی خوشحالم که در مدار تناسب فکری قرار گرفتم
خیلی آرامش میگیرم از صحبت ها و کلام شما
سپاس گزارم از دوره رایگانتون
???
باسلام و تشکر از زحمتی که کشیدید.
قبل از استفاده از دورتون یک سوالی دارم
اینکه بعضیها چاقی موضعی دارند مثلا بالا تنه چاق دارند ولی موقعی که رژیم میگیرند، دوست ندارند پایین تنه شون(مثلا باسن و ران )لاغر بشه
شاید بخاطر همین به عمل های جراحی متوسل میشوند، آیا در روش شما راهی هست که لاغر شدن بصورت دلخواه و مطلوب در همان نقاطی که میخواهیم اتفاق بیفتد؟
ممنونم???
از اینکه صبورانه به سوالات پاسخ میدین.
سلام آقای عطار روشن مهربان و خنده رو ??☺️ چیزی که اولین برداشت من از شما با دیدن اولین فایل شما در کانال استاد عباسمنش بود. بنده شما رو از سایت آقای عباسمنش پیدا کردم…و از آشنایی با شما خوشبختم.
داستان زندگی شما برای من بسیار انگیزاننده بود و جالب….????
و اما برویم سراغ علت حضور من در این سایت.دلیل اولم شناخت بیشتر قوانین کائنات از طریق دنبال کردن سخنان شماست چون دریافتم شما انسان خود ساخته و قوی ای هستین که به قوانین مسلط هستین و میتونین راهنمای من در مسیر شناخت قوانین باشید.دوم حل مشکل اضافه وزنی هست که بعد از ازدواج سراغ من آمد.من قبل از ازدواج در سن 24 سالگی 55 کیلو بودم اما دوست داشتم ظریفتر باشم با اینکه نرمال بودم.برای همین دو سال مداوم باشگاه رفتم که البته دلیلش فقط وزن کم کردن نبود،دلیل اصلیم سلامتی و نشاط بود اما در کنارش دوست داشتم وزنم کمتر بشه… خلاصه بعد سه سال مستمر باشگاه رفتن با اینکه چربی اضافه ای نداشتم به 49 کیلو رسیدم که البته دچار کمردرد شدم چون خیلی لاغر شده بودم…که ازدواجم در همین مرحله ی زندگیم اتفاق افتاد.
کم کم باشگاه رفتن رو رها کردم…یه روز میرفتم سه روز نمیرفتم…?? و طی دو سال دوران عقد 10 کیلو اضافه شدم.???تلاش کردم که دوباره به وزن قبلیم برسم اما نشد و وزنم ثابت مونده بود…
یه مدت وزنم ثابت بود اما بعد بارداری وزنم به 68 کیلو رسید.الان میخوام وزنم به همون پنجاه کیلو برسه.یعنی 18 کیلو کم کنم….
اینکه چرا چاق شدم رو میدونم.ازدواج چون باور داشتم ازدواج باعث چاقی میشه.خوردن غذای بیشتر کنار همسرم که همیشه دوست داشت تنها غذا نخوره.زایمان… باورم این بود با زایمان دچار اضافه وزن میشم و کم تحرکی.باور اینکه اگه ورزش رو ول کنم چاق میشم.اقای عطار روشن عزیز یا بهتره بگم استاد امیدوارم بتونم با تغییر فرمولهای اشتباه ذهنم هم به لاغری و هم به تغییر هر چه بیشتر و بهتر در تمام جوانب زندگیم دست پیدا کنم. شاد و پیروز باشید در پناه خداوند یکتا. ? ? ?
با سلام خدمت سروران بزرگوار من تقریبا ۲ هفته ای هست که دنبال میکنم برنامه های شما را من این انشا رانوشتم وتقریبا ۳ صفحه ای شد ولی اینجا خلاصه ای از متنم را مینویسم دلیل چاقی من اول پرخوری وریزه خواری وهرلحظه ای که هر ماده ی غذایی ببینم بدون فکر وارد دهانم میکنم من بلرها رژئم عمل جراحی عمل زیبایی وخلاصه هر چیزی که بگید انجام دادم انا دوباره برگشت دلشتم فعالیت ورزشی شدید نمیتونم انجام بدهم چون شکستگی مهره های کمری وپیچ وپلاک شدن داینقدر رلیل برای لاغری دارم که باید انجام بدهم تنام عنرم درحال رژیم بودوخلاصه اینکه الان در حالت سردرگمی هستم امیدوارم این راه اخرم باشه وبتونم به تناسب فکر اول وبعد تناسب جسمم برسم من بازنشسته هستم وحقوقم ۲۵۰۰وبه این نتیجه رسیدم که حقوق بدن محصول شما را خریداری کنم چون چاره ای ندارم کاش قسط بندی میشد ممنون
سلام استاد اول از همه تشک میکنم ازتون که دوره رایگان و قرار و داید و بسیار هم عالی و توضیح دادید
پاسخ به سوالتون که چرا من چاق شدم ؟سوالی هستش که من نمیتونم پاسخ رو پیدا کنم و حس میکنم مشکل اصلی هم از همینجاست من اضافه وزن دارم و مثل همه رژیم ها و ورزش های سخت رو امتحان کردم و خیلی سختی کشیدم به خاطر این موضوع از ضعف کردن و غش کردن ها گرفته تا حسرت تو مهمونی و مجالس بخاطر نخوردن غذا مثل بقیه من همیشه این سوال توی ذهن خودم بود که چرا اطرافیانم با اینکه پرخوری میکنن و حتی تحرک کافی هم ندارد بازهم لاغر هستن اما من با وجود پرهیز غذایی و سختی و ورزش باز چاقم و اعتماد به نفس ندارم ! من مداوم به جواب این سوال فکر میکردم و از همه افراد لاغر میپرسیدم شما چیکار کردید که لاغرید؟و همیشه جواب درستی پیدا نمی کردم یا وقتی میپرسیدم که چجوری باید لاغر شم یا چرا چاقم با این پاسخ ها که تو ژن چاقی داری ،تحرک کافی نداری،زیاد میخوری ،استرس داری و ……. و وقتی میپرسیدم شما ها با وجود زیاد خوردن چطور لاغرید میگفتن خب سیستم بدن هر کس متفاوته!!سیستم بدن چیه؟اینم سوالیه که همیشه تو ذهنم بود دلیل علمی هم داره؟من همیشه حس میکردم ریشه و اساس این مشکل اینجاها نیست تا با سایت شما به صورت اتفاقی آشنا شدم و امروز دومین روز هست که در سایت ثبت نام کردم و حس میکنم به احتمال قوی راه رو درست اومدم و باز هم تشکر میکنم هم از شما و هم از خدا که این راه رو جلوی پام گذاشت
سلام آقای عطار روشن
خیلی جالبه با اینکه من الان چند ساله تو سایت آقای عباسمنش هستم و حتی کلیپی که پارسال از خودتون تهیه کرده بودید رو تو سایت عباسمنش دیده بودم ولی نمیدونم چرا با وجود مشکل اضافه وزن به این قسمت لاغری کشیده نشده بودم. البته الان می دونم که همش به فرکانس و مدارم ربط دارم چون تا حالا به مدار شما نرسیده بودم و شاید براتون جالب باشه که سایت شما رو خانم راضیه بر روی یکی از کامنهای من در سال 95 دیروز گذاشته بود و من بعد از سرچ در سایت عباسمنش متوجه شدم شما سایت لاغری دارید و خدا را سپاسگزارم که دستان خدا این بار از طریق یک هم خانواده به یاریم اومده است .
در مورد تمرین فایل اولتون باید بگم, من 184 قد با وزن 100 کیلو هستم که تا پارسال وزنم روی 96 برای مدت زیادی ثابت بود که امسال افزایش پیدا کرده و پایین نمی یاد البته من چون در قدیم خیلی ورزش میکردم وزنم توی یک تولرانس 3-4 کیلو بالا پایین میشد
علت چاقیم یکیش لذت بردن از خوردنه
2- هر وقت افسرده و یا غمگین میشم رو میارم به خوردن
3-شبها که از سر کار میام منزل همه هم سالاد بخورم هم بعدش میوه و هلو هوله
4-با اینکه یک مدت شبها همش سالاد میخوردم بازم نه شکمم کوچک شد نه وزنم کم شد فقط 1-2 کیلو
5- در زمان دانشگاهم 75 کیلو بودم ولی بعد از سربازی و ازدواج به علت مهمون بازی و عشق من به خوردن وزنم رفت بالا حتی علیرغم ورزشهایی که من توی این مدت مثل شنا و کوهنوردی حرفه ای و ورزشهای دیگه مثل تنیس و دوچرخه سواری و پیاده روی طولانی انجام میدادم فقط روی وزن باقی می موندم ولی باز بعد از چند سال هی وزنم رفت بالا تا به این وزن رسیم.
من بچه گی و دوران مدرسه توپول بودم و بابام فقط ما رو تشویق به خوردن میکرد و اگر خدای نکرده می خواستیم مثلا گوشت نخوریم اینقدر دلیل میاورد که مجبور بودیم بخوریم .
6-کلا از قدیم هم عاشق سلف سرویس و خفه کردن خودم بودم و همیشه عاشق هتلهای آل کلوسیو ترکیه هستم و فکر می کردم با ورزش و سوزوندن کالری میتونم کنترل وزن داشته باشم ولی الان که محدودیت ورزش دارم(به علت کمر درد و زانو درد ) اینم مزید بر علت شده
با تشکر از سایت عالی و کلیپهای مفیدتون
سلام استاد عطار روشن
وقتی این همه بندگان خداوند به شما لقب استاد دادند من هم با اینکه چند روز وارد سایت شما شدم بهتون احترام می ذارم و استاد خطابتون میکنم
چند روز پیش از خداوند خواستم بهترین رژیم رو بهم معرفی کنه تا بطور اتفاقی هدایت بشم به سایت شما استاد گرامی
چون شما هم شاگرد استاد خودم هستید . جز خانواده صمیمی عباس منشی ها
وقتی متوجه شدم آقا رضا عطار روشن مدرس هستند هیچ شکی به دلم نمودند
خیلی خوشحالم که در جمع شما و شاگرد شما هستم
من قد 170 و وزن 89 کیلو رو دارم وزن من به مرور به این وزن رسیده است
دلایل چاقی من
1 می گفتم چاقی ارثی است
2 زیاد غذا خوردن و ریزه خواری کردن و تند تند غذا خوردن و نجویدن غذاست
3 عدم تحرک کافی یعنی همیشه تنبل بودم حال و حوصله هیچ کاری رو ندارم
همیشه با استرس غذا میخورم بیش از حد غذا خوردن حتی زمانی که سیر شدم است
و فکر میکنم که چون ارثی است و استخوان بندی من درشت است و اصلا لاغر نمیشم
قبلا هم لاغر شدم ولی زمانی که سربازی بودم و بعد سربازی دوباره چاق شدم و وزن اضافه کردم
الان ک یادم میاد زمان کنکور وزن اضافه کردم بعد رفتم سربازی و وزن کم کردم و زمانی که دوباره رفتم دانشگاه وزن اضافه کردم
سلام به همگی من۲۷ سالمه و حدود۷۸ کیلو وزن دارم چاقی برام خیلی رنج آور بوده همیشه دنبال راهی برای لاغری بودم همش از خدا میخواستم تا کمکم کنه که لاغر شم به طور اتفاقی با گوش کردن به یکی از فایلهای شما وارد سایت لاغری با ذهن شدم وخیلی امیدوار به لاغری شدم واقعا احساس خوب و اشتیاق زیادی برای لاغری دارم از وقتی که به فایل های شما استاد عزیزگوش میکنم. من از وقتی که یادمه چاق بودم و نسبت به هم سن و سالهای خودم اضافه وزن داشتم.
چه چیزی باعث چاقی من شده؛
کم تحرکی ٬ ریزه خواری٬خوردن هله هوله٬خوردن شام زیاد ودر کل زیاد خوردن و بدون فکر غذا خوردن
از چه سنی واز چه زمانی چاق شدم؛
از زمان بچگی که تپل بودم٬ اما از زمان بلوغ چاقی من شدت بیشتری پیدا کرد و بعد از ازدواج هم بدتر شد
چه مشکلاتی با چاقی ام دارم؛
نداشتن اعتماد به نفس٬ کمر درد و اینکه مجبورم گن بپوشم و این بیشتر از همه اذیتم میکنه واینکه لباسی رو که دوست دارم رو نمیتونم بپوشم و لباس هایی که دارم روز به روز برام تنگتر میشن.
سلام من 31 سال دارم و در دوران دبستان و راهنمایی بسیار لاغر بودم و در اون دوره به بچه هایی که در مدرسه و فامیل تپل بودند اهمیت بیشتر میدادند و من همش احساس میکردم چون لاغر هستم محبوب نیستم و از دبیرستان شروع به پرخوری کردم و چاق شدم و تا به حالا بارها خودمو لاغر کردم و انواع رژیم ها و راه های لاغریو استفاده کردم ولی دوباره وزنم به سابق برگشته . همیشه موقع غذاخوردن عذاب وجدان دارم و بیشتر اوقات سعی میکنم با عرض معذرت بالا بیارم تا لاغر بشم ولی تاثیری نداره هفته ای 3 بار باشگاه میرم ولی هیکلمو دوست ندارم چون بالاتنه ی چاقی دارم و الان 73 کیلو هستم ولی باید به 58 برسم ولی واقعا بدنم تحمل رژیمو نداره . امیدوارم بتونم با ذهنم لاغر بشم.
ق من خیلی خوب لاغر بودم اما یک روز رفتم خونه غمم که ترازو داشتن و گفتن ایلیا 3 کیلو اضافه کردی ولی بزرگ بشی زن نمیدن یک جور کلامت منفی و از اون روز به بعد من شروع به پرخوری چاقی کردم
ممنون استاد
سلام خسته نباشید
من امروز عضو سایت شما شدم و فایل صوتی جلسه اولتون رو گوش دادم
توی این فایل گفتید به این فکر کنید که چرا چاق هستید
من تا قبل از سن بلوغ تقریبا میشه گفت لاغر بودم و بعد اون یادمه یه دوره پیش دکتر تغذیه رفتم برای افزایش قد اما هیچ تاثیری رو قدم نداشت و فقط وزنم افزایش پیدا کرد نمیدونم امکان داره ژنتیک باشه یا نه
ولی من اشتهای خیلی زیادی هم ندارم و غذای زیادی نمیخورم و اکثر مواقع حتی ناهار هم نمیخورم چون اشتهام نمیکشه و اینکه ورزشکار هم هستم و مربیم میگه بالاتنه و پاهات باید لاغر تر بشه اما بازم نمیدونم چرا مشکل برطرف نمیشه
سلام خدمت استاد عزیزم
من ایمیل شمارو خوندم و همون جا پاسخ رو واستون نوشتم
یک دنیا ممنون از لطف و محبت شما امیدوارم شاگرد خوب و شگفتی سازی برای شما باشم
سلام استاد عزیز
من جواب سوالتون در فایل اول رو دادم ولی هرچی گشتم پیدانکردم حالاداینجا باز تکرار میکنم
من دنبال لاغر شدن با کمترین سختی و در کمترین زمان بودم ک کاملا اتفاقی با سایت شما آشنا شدم و فایل اول رو گوش دادم
من در دوران دبستان و راهنمایی تقریبا چاق بودم ولی در دوران دبیرستان چون مجبور بودم یکسالی رو پیاده برم و برگردم خیلی لاغر شدم جوری ک اندامم خیلی خوب و خوشگل شده بود و صورتم لاغر نشده بود ک از این موضوع خیلی خوشحال بودم تا اینکه پشت کنکوری شدم و کم تحرک شدم و کم کم وزن اضافه کردم تا اینکه رفتم دانشگاه اونجا هم تحرکی نداشتم و علاوه بر اون غذاهای دانشگاه ک بیشتر هم فست فود بود هم اضافه شد و بیشتر چاق شدم تا اینکه سال دوم دانشگاه تصادف کردم و استراحت مطلق شدم وبی تحرک تر و چاق تر شدم و اینکه مشکلات دیگ هم برام پیش اومد ک همش بخاطر چاق شدنم بود از جمله تنبلی تخمدان و…
تا اینکه رفتم دکترو یسری تلاش ها ک چند جایی متوجه شدم ک غلبه مزاج هم پیدا کردم و بدنم خیلی سرد شده و اینم بر میگرده به کم تحرکی و تغذیه تقریبا سرد
من خیلی دوست دارم به همون اندامم برگردم هر دفه مانتوهای مجلسی دو یه سال پیشمو میپوشم و از اینکه اینقدر چاق شدم ناراحت میشم و مصمم شدم ک لاغر کنم
نمیدونم باید چیکار کنم و از کجا شروع کنم امیدوارم بتونم کم کم جواب سوالامو پیدا کنم
ممنونم از همه ی کمک هاتون
منتظراتفاق های خوب هستم
با سلام خدمت استاد عزیز
من این چند روز بازم چندین بار فایل اول رو گوش دادم و. دلایل دیگه ای هم توی ذهنم پیدا کردم که خواستم به دلایل قبلیم اضافه کنم
-تند خوردن :من فکر میکنم یکی دیگه از دلایلی که باعث چاقیه من شده سریع خوردن هستش
-دوست داشتن شکلات و شیرینی و زیاد خوردن اونها
-خوابیدن بعد الظهر و زیاد خوابیدن
-بارداری و زایمان
-اشتهای زیاد داشتن
-این فکر که وقتی مدام ورزش میکنی اگه ورزش رو کنار بزاری چاق میشی
-اگه بعد از ورزش چیزی بخوری چاق میشی
-شوهرم بسیار اهل شکلات و شیرینیه و من هم وقتی تو خونه این چیزا هست میخورم و چاق میشم
-معدم بزرگ شده
-دیر وقت شام خوردن
-شام فسفود خوردن
-تا دیر وقت بیدار بودن چون میگن هورمونها بهم میریزه و وقتی هورمونها بهم ریخت چاق میشی
-خوردن غذای سرخ کردنی
-مزاج بلغمی
-استخوان بندی درشت
-کم آب خوردن
-توی ذهنم لاغری مساوی با زشتی چون همش از بچگی گفتن دیدی فلانی لاغر شده چقدر زشت شده و این تو ذهن منه و باعث ایجاد ترس میشه که حالا که دارم لاغر میشم نکنهه زشت بشم
-تو ذهن من لاغری مساوی ضعیف بودن و مریضی هستش
-تو ذهنم لاغری مساوی فقر و نداری هستش
-تو ذهنم لاغری مساوی سختی هستش از بس که رژیم گرفتم سختی کشدم اسم لاغری که میاد تو ذهنم سختی و رنج تداعی میشه
-ترس از شل شدن و زشت شدن پوست بدن
-یائسگی مساوی چاقی البته من هنوز یائسه نشدم ولی این فرمول تو ذهنم هستش و از این موضوع میترسم و میخوام درستش کنم که گرفتارشدن نشم
واقعا برام این روش جالبه چون هر چی جلو تر میررم و ذهنم رو لایروبی میکنم چیزهای جدید ی پیدا میکنم که خودم هم متعجب میشم که اینها چه دلایل عجیبی هستش که تو ذهن من لونه کرده
انشاالله دارم روی تک تکشون کار میکنم که همه این دلایل بیهوده رو دونه دونه خرد کنم و بشکنم
ممنون از استاد عزیزم که اینقدر ذهن منو روشن کردن یک دنیا ممنون
سلام خدمت استاد عزیزم
ببخشید دیر جواب دادم شما در پاسخ متن من گفتنین که تو واتساپ یا تلگرام به شماره ای که دادین پیام بدم متأسفانه مبایلم حدود 10 روزی هستش که سوخته و من دوره رایگان رو از طریق لبتابم دارم دنبال میکنم و مبایل ندارم که به واتساپ شما پیام بدم انشاالله تا چند روز آینده که مبایل تهیه کردم به شماره ای که دادین پیام میدم
ممنون از لطف و توجه شما
سلام خدمت استاد عزيز
من يه دختر ٢٦ سالم و از وقتى يادم مياد اضافه وزن زيادى داشتم
نميگم خيلى سختى و عذاب كشيدم واسه كم كردن وزن و رژيم و ورزش
بيشتر عذاب من به خاطر لذت نبردن از زندگى و تحقير كردن خودم و نگاه و ديد زشتى بود كه به خودم داشتم كه باعث شده بودن اصلا خودمو دوست نداشته باشم
راستش چند هفته اى ميشه كه دارم تلاش ميكنم با غذا دوست باشم و مثه افراد لاغر فكر كنم و اين باعث يه آرامش جالبى درونم شده كه قبلا نبود
سوالى كه بايد اينجا جوابشو بنويسم و قبلا از خودم پرسيدم چون ذهنم خيلى ساده با جواب دادن به اين سوال دليل چاق بودنمو ميگه و كار من منطقى حل كردن اون سواله
من بزرگترين دليلى مه فكر ميكنم به خاطرش چاقم زياد غذا خوردنه
جورى كه عواطف و احساساتمو با غذا كنترل ميكنم و هر حالى داشته باشم غذا ميخورم و فك كنم ريشش تو بچگيم بوده كه تو جواب هر گريه اى بهم غذا ميدادن يا بارها شنيدم چون مادر بزرگم خيلى بى رويه بهم غذا ميداده باعث شده حجم معدم بزرگ باشه و چاق بشم
دليل ديگش اينه كه من پدر و مادرم هر دو چاق هستن ولى خانواده هاشون نه و من شباهت عجيبى به پدرم دارم كه اونم از بچگى شنيدم چون خيلى غذا ميخورده چاق شده
و دليل آخر نداشتن تحركه من واقعا بى تحركم و بدن ورزيده و اصطلاحا شلاق خورده اى ندارم
و هر بار كه يه كم وزن كم ميكنم اين قضيه مياد تو ذهنم كه وزن كم شدم بر ميگرده چون من ذاتا چاقم و واسه لاغر موندن بايد عداب بكشم
سلام
الان كه دارم اينا رو مينويسم
نزديك ٨ ساعتِ كه دارم به اين فكر ميكنم كه علت چاقي من چيه ؟
راستش پيدا كردن علت تو مغز چاقِ من مثل پيدا كردن يه سنگ ريزه وسط اقيانوسه
آخه از وقتي يازم تپل بودم
يادم اولين رژيم زندگيمو تو نُه سالگي به اصرار مادرم گرفتم كه عاشق دختراي لاغر بود و من هيچ وقت نتونستم اوني بشم كه اون ميخواد
بارهاااا و بارها رژيم گرفتم
اوايل ارادم قوي بود اما از ٢٨ سالگي تا الان كه ٣٠ سالم شده و تقريبا بعد ازدواجم يهو ارادم به صفر رسيد
من شدم بسم الله و رژيم شد جن
نميدونم گاهي فك ميكنم تقصير همسرم كه هيچ وقت نگفت لاغر شو
اما ميدونم همه اينا بهونست و گاهي هم كه اون تو لفافه ميگه اثري رو من نداره
مغز من فرمان درست نميده
حريص شدم براي خوردن
گاهي از شدت زياده خوردن بالا ميارم اما حاضر نيستم از خوراكي ها بگذرم
مغزم مدام گرسنست
تو محل كارم مدام دلم خوردني ميخواد و هميشه طرف مواد پر كالري ميرم
واقعا نميدونم چرا انقد خسته شدم
و بي اراده
شايد بيش از ١٠ مدل رژيم رو امتحان كردم اما نشده
من هميشه خجالت زده شدم
بيشنتر از بقيه ، جلوي خودم
كه چرا تو اوج جواني بايد بدترين لباسها رو بپوشم
هر شب قبل خواب قول ميدم فردا كمتر بخورم اما ?
خيلي وقت بود با سايتتون اشنا شدم اما امروز اولين بار بود اومدم و اولين جلسه رايگان رو گوش كردم
اميدوارم بتونم با اين جلسه ها تا جايي پيش برم كه به نقطه اي برسم كه پولامو جمع كرده باشم و بتونم تو جلسات خريدني شركت كنم
اميدوارم ٣١ سالگي كه رسيد
بگم من زني ام شاد كه خودم رو دوست دارم
زني كه از ٩٢ به ٧٢ كيلو رسيد و غول چاقي رو شكست
سلام جناب عطار روشن . من خانمی 57 ساله هستم و به طور اتفاقی اسم سایت شما رو در سرچ اینترنتی دیدم و چون با نام شما در دوره های آقای عباسمنش آشنا شده بودم و ویدیوی شما در اون سایت رو دیده بودم توجهم جلب شد و وارد سایت تون شدم . خیلی خوشحالم و چون می دانم که با ذهن همه چیز رو میشه تغییر داد و تا حدودی هم مطالعه در این زمینه دارم تشویق شدم تا از این آگاهی های شما که حتما عالی و قابل انجام هست استفاده کنم و به خودم گفتم این دوازده جلسه رو گوش میدم و تمام تلاشم رو در عمل کردن به تمریناتش می کنم و ان شاالله اگر موفق شدم که برای یکبار هم که شده دوره ای رو نصفه و نیمه رها نکنم و چون از تمرینات ذهنی خوشم میاد خیلی امیدوارم به نتیجه گیری از این دوره حتما به امید خدا ادامه خواهم داد.
در مورد جواب سوال چرا من چاق هستم ( البته من خودم رو خیلی چاق نمی دونم ولی اضافه وزن دارم وقتی فکر می کنم می بینم که در برهه هایی از زندگی که خیلی فعالیت جسمی ام زیاد بود و صبح تا شب بقول معروف می دویدم خیلی لاغر و خوش اندام بودم و یا وقتی که بچه شیر می دادم هم لاغر بودم ولی از 50 سالگی به بعد که فعالیتم کمتر شد وزنم هم اضافه شد . یکی ازدلایلی که می شناسم در مورد خودم اینه که بعضی وقتها مخصوصا وقتهایی که عجله دارم در مورد چیزی که دارم می خورم فکر نمی کنم و تمرکز ندارم و با مراقبه کامل غذا نمی خورم و برعکس زمانهایی که با مراقبه کامل غذا می خورم هم با مقدار کمتری سیر می شوم و هم بسیار لذت می برم . دیگر اینکه زمانهایی که دیگه انگیزه ام رو برای تناسب اندام از دست می دم و یا خسته میشم دیگه توجهی ندارم که هر روز دارم برنج و نون میخورم یا دیگه به مقدار روغنی که استفاده می کنم حساس نمیشوم و یا میگم ای بابا اب که از سرگذشت چه یک وجب چه صد وجب …..
البته خودم می دانم که تمام اینها توجیهات ذهنم است و می دانم که با کار بر روی ذهنم صد درصد میتونم موفق بشم و امیدوارم به یاری خدا و تجربیات خوب شما به هدفم که رسیدن و ثبات در وزن 60 کیلوگرم هست برسم و تعهد خودم رو در همین جا هم می نویسم که من از امروز 20 شهریور 98 متعهد میشوم که وزن خودم رو از 82 کیلو به 60 کیلوگرم برسانم . در پناه خداوند شاد باشید
نشان های دریافت شده
سلام.
من دختری ۲۷ساله ام که اضافه وزن دارم اما هیچوقت رژیم نگرفتم چون دوس نداشتم ذهنم درگیر چی بخور چی نخور باشه و البته پول رژیم گرفتن هم نداشتم!
نه هیچوقت پول رژیم گرفتن داشتم نه باشگاه رفتن و ورزش کردن.۲سال پیش تصمیم گرفتم پیاده روی کنم اما تو ۲سال فقط ۶کیلو وزن کم کردم.دیگه واقعا خسته شده ام تو سرما و گرما پیاده رفتن و مثل مورچه وزن کم کردن.
تو گوگل سرچ کردم راه عجیب لاغر شدن که این سایت و پیدا کردم.چقدر خوشحال شدم اما بازم دوباره پای پول وسطه و نداشتن و محدود بودن.
من فقط میتونم از جلسات رایگان استفاده کنم و خیلی حسرتشو میخورم که کاش ۲میلیون داشتم و یه عمر راحت میشدم. ولی سعی میکنم از همین جلسات هم استفاده زیادی بکنم.
چه کنیم که وقتی پول نباشه هیکل خوب هم نداری!
داستان چاق شدن من؟؟
من زمانی که به دنیا آمدم دختر تپلی و خوشمزه ای بودم ولی به مرور لاغر شدم وتا پنجم دبستان لاغر بودم مامانم علاقه زیادی به بچه تپل مپل داشت مدام منو دکتر تغذیه میبرد که منو تپل کنه یادمه دکتر معروفی تو مشهد بود که مامانم به زحمت نوبتشو گیر آورد و منو برد پیشش به دکتر میگفت این بچه غذا هیچی نمیخوره همش میوه و سبزیجات میخوره برای همین چاق نمیشه چکارش کنم دکتر هم منو معاینه کرد و وزنم کرد گفت این بچه سالمی هستش و دوست داره خانم مانکن باشه شما چکارش داری که حتما باید تپلش کنی من به همین منوال بودم تا وقتی وارد راهنمایی شدم و سن بلوغم فرا رسید شروع کردم به تپل شدن مامانم خیلی خوشحال بود من فکر میکنم یکی از علل چاق شدن من سخنان گهر بار مامانم هستش که شده باور ذهن من مامانم همیشه میگفت
دختر باید تپل باشه یک پر گوشت داشته باشه دختر تپل خوشگله ما خانوادگی دخترامون تپلی هستن ما خانوادگی آب هم بخوریم چاق میشیم بعد که چاق شدم و در گیر رژیم بودم میگفت مامانی تو مدلت همینه تو لباس خیلیم خوشگلی چرا غصه میخوری خلاصه روند تپل شدن من ادامه داشت تا سن 18 سالگیم وزنم رسید به 76 وقتی وارد دانشگاه شدم از خودم خیلی خجالت میکشیدم برای اولین بار تصمیم گرفتم خودم رو لاغر کنم یک کتابی خریده بودم به نام خوام میوه خواری تابستون که دانشگاه تعطیل شد من رژیمم رو شروع کردم دو ماه و نیم میوه خواری کردم جز میوه هیچ چیزی نمیخوردم اراده قوی داشتم حدود 18 کیلو کم کردم 58 کیلو شدم عالی شده بودم خوشحال سال جدید رفتم دانشگاه همه توجهات به من بود من دختر زیبایی بودم و با لاغر شدنم زیباییم چند برابر شده بود با مراقبت و توجه تونستم حدود دو سال وزنم رو نگه دارم ولی مامانم تو این مدت میگفت مامانی صورتت کوچیک شده زرد و زار شدی حالا که لاغر شدی یک چیزی بخور مدام منو تشویق به خوردن میکرد تا اینکه در سن 22 سالی ازدواج کردم وقتی ازدواج کردم مراقبتم از وزنم خارج شد کم کم شروع کردم به وزن اضافه کردن آخه شوهرم خیلی اهل غذا و فست فود بود و همش میگفت تنهایی خوردن بهم مزه نمیده تو هم باید بخوری البته اینو هم بگم که شوهرم با اینکه خیلی میخورد ولی متناسب بودو حدود یک سال که از ازدواجم گذست من 10 کیلو اضافه کردم خیلی ناراحت بودم و استرس داشتم تا اینکه حامله شدم سه ماه اول چون میترسیدم که از این چاقتر بشم مدام پیاده روی میکردم و شبا شام نمیخوردم و اصلا وزن اضافه نکردم و 6 ماه بعدش که سنگینتر شده بودم و شکمم داشت بزرگ میشد و دکتر گفت پیاده روی نکن کم کم شروع به چاق شدن کردم وبه 83 رسیدم وقتی زایمان کردم شدم76 بازم خوب بودم که زیاد اضافه نشدم و دوران شیر دهی شروع کردم به گرفتن رژیم پویا کاشانی یک دفعه شیرم به شدت کم شد مادرم و شوهرم شدیدا باهام برخورد کردن که تو نباید رژیم بگیری الان تو باید مدام بخوری بعدا خودت رو میتونی لاغر کنی منم که ترسیده بودم به حرفشون گوش دادم و تا میتونستم میخوردم طوری که پسرم 6 ماهه بود که من رسیدم به 90 کیلو دیگه از خودم بدم میمد احساس افسردگی میکردم دلم نمیخواست خودم رو تو آینه ببینم تصمیم گرفتم رژیم بگیرم به شوهرم گفتم من دیگه تحمل ندارم و تو نباید جلوم رو بگیری من میخوام رژیم بگیرم و اصلا مهم نیست که شیرم کم بشه گفتم شیر خشک واسه چی گذاشتن اگه شیرم خشک شد شیر خشک میدیم به بچم ولی اگه من به این منوال پیش برم میمیرم از غصه شوهرم راضی شد و من رژیمم رو شروع کردم رژیم خیلی سختی بود تردمیل هم گرفتم و یک ساعت صبح و یک ساعت شب تردمیل میزدم حدود 10 ماه رژیم داشتم و از 90 رسیدم به 54 کیلو تونستم 36 کیلو کم کنم خیلی راضی و خوشحال بودم مثل مانکنا شده بودم لباسام از زیبایی تو تنم میرقصید البته اینو بگم که من بعد ازدواج ساکن یکی از کشور های عربی بودم و تو مدت رژیمم مادرم رو ندیده بودم بعد یک سال مامانم آمد پیش ما وای خدایا توی فرودگاه تا منو دید خوب برو بر نگاهم کرد بعد یک دفعه بهم گفت خدای من دختر با خودت چکار کردی چرا این ریختی شدی گفتم مامان مگه چم شده به این خوشگلی و خوشتیپی شدم به جای تعریف کردنته مامانم که دید خیلی ناراحت شدم گفت اون که بله تو همیشه خوشگلی ولی مامان جان زن باید یک کم تپل باشه مردا اینطوری بیشتر میپسندن یک مشت استخون که بدرد نمیخوره البته اینو هم بگم که مامان من همیشه یک زن تو پر بود یعنی نه چاق و نه لاغر خوش تیپ بود و هیچ وقت خودش شکم نداشت نمیدونم چرا اینقدر دوست داشت من تپلی باشم البته شکم نداشتن ارثی خانوادگیمون بود چون من در اوج چاقیم که 90 کیلو بودم بازم شکم نداشتم خلاصه کنم من حدود سه سال بعد از قطع کردن رژیمم به 95 کیلو رسیدم با اینکه تو این سه سال مدام رژیم میگرفتم و ول میکردم مثل یویو وهی کم میکردم دوباره بیشتر از قبل برمیگشتم داغون بودم و من حدود 10 سال با رژیمهای مختلف بین وزن 95 تا 72 سیر میکردم کم میکردم برمیگشتم شدیدا تمایل به خوردن شیرینی پیدا کرده بودم تمام شبانه روز به فکر چی بخورم بودم از دلایل چاقیم این هستش وقتی استرس میگیرم دوست دارم بخورم وقتی ناراحتم دوست دارم بخورم تفریح برای من به منزله خوردنه بدون خوردن تفریح کردن برام معنی نمیده وقتی استرس دارم یا ناراحتم میخورم باز میخورم احساس گناه میکنم ناراحتیم بیشتر میشه دوباره برای رفع اون باید بخورم و این منوال همین طور ادامه پیدا میکنه خلاصه انواع رزیمها رو من گرفتم رژیمهایی که شاید خیلیا نتونن و قدرتشو نداشته باشن من حدود 20 روز آبخوری کردم یعنی جز آب هیچی نخوردم حدود 6 ماه گیاهخواری کردم من تو خانواده معروف بودم به اراده آهنین خیلی عالی هم وزن کم میکردم ولی متأسفانه قدرت و توانایی نگه داشتن وزنم رو نداشتم این طور که حساب کردم بعد از قطع رژیمها وزنم به شدت بالا میرفت دکتر که میرفتم و میگفتم نمیدونم چرا بعد رژیم اینقدر سریع وزنم بالا میاد با اینکه سعی میکنم خیلی نخورم دکتر میگفت تو به علت رژیمهای وحشتناکی که گرفتی بدنت فکر میکنه قحطی آمده و تند وتند هر چی میخوری میکنه چربی و ذخیره میکنه چون میترسه دوباره بهش قحطی بدی تا حدود چهار سال پیش من دیگه خسته و نا امید بودم دیگه هیچ رژیمی نمیگرفتم چون میگفتم چه فایده داری این همه زجر بکشم و خودم رو لاغر کنم وقتی نتونم وزنم رو نگه دارم هیچ ارزشی نداره خیلی ناراحت بودم به شوهرم گفتم من دیگه هیچ رژیمی نمیگیرم تا وقتی راهی برای نگه داشتن وزن پیدا نکنم دیگه رژیم بیهوده نمیگیرم مدتی بود تو خط جذب خواسته با ذهن بودم و کتابای زیادی میخوندم و سعی میکردم تمیرینات و دستوراتشون رو برای لاغر شدن از طریق ذهن امتحان کنم با خودم میگفتم وقتی بشه با ذهن به خواسته هات برسی حتما میشه از این روش واسه لاغر شدن و نگه داشتن وزن استفاده کرد حدود چند ماهی تلاش کردم شوهرم مسخرم میکرد دیگه این چه دنگ جدیدیه در آوردی شروع کردم تو آینه با خودم حرف زدن تو آینه به خودم نگاه میکردم و از خودم تعریف میکردم با اینکه تو ذهنم مدام به حرفام میخندیدم کم کم حالم بهتر شد ولی کم کم خسته شدم و میدیدم تنها با این روش حالم بهتر شده ولی تأثیری روی بدنم نداشت ولی حسنش حال خوبم بود دیگه شروع کردم از خودم تعریف کردن به شوهرم میگفتم من با همه تپلیم بازم تو مجلس ها از همه خوشگل ترم لباسام چون شکم ندارم تو تنم خوشگل تر از اونایی هستش که از من لاغر ترن ولی شکم دارن خلاصه با این حرفا به خودم روحیه میدادم و سعی میکردم اعتماد به نفس نابود شده ام رو کمی احیا کنم و تا حدودی موفق شدم. تا اینکه دختر عمه ام که خیلی تپلی بود معدش رو عمل کرد و خیلی لاغر شد من هم که سالها رژیم گرفتم و بی نتیجه و ذهن درمانی هم نتیجه جسمی واسم نداشت خواستم این روش رو هم امتحان کنم به شوهرم هم گفتم من باید عمل کنم این تنها و آخرین راهه منه گفتم خوب وقتی معده ام رو ببرن و کوچیک کنن من دیگه نمیتونم چیزی بخورم پس تا آخر عمر لاغر میمونم و به آرزوم که لاغریه موندگار هستش میرسم بلاخره با کلی خواهش تمنا شوهرم رو راضی کردم البته بگم که من خیلی هم از عمل میترسیدم ولی برای رسیدن به آرزوم حاضر بودم همه چیزو تحمل کنم اون موقع وزن من 98 کیلو بود دکتر گفت من زیر 100 کیلو رو عمل نمیکنم منم که تصمیم قطعی واسه عمل داشتم سه چهار ماه تا تونستم خوردم و وزنم رو رسوندم به108 کیلو داشتم میترکیدم راه رفتن واسم سخت شده بود زانو درد گرفته بودم چشمای درشتم مثل ژاپنیا شده بود از بس تنگ شده بود ضربان قلب گرفته بودم خلاصه یک چیز وحشتناک من تو آبان 97 عمل معده انجام دادم وای خدایا چقدر وحشتناک بود دو سه شب اول از درد موهای سرم رو میکشیدم از این کارم شدیدا پشیمون شده بودم و مدام گریه میکردم و میگفتم عجب غلتی کردم خدایا خودت کمکم کن خودت بهم توان تحمل کردنشو بده همش میگفتم چرا من این کارو کردم و به خودم و زمین و زمان ناسزا میگفتم تا اینکه کم کم حالم خوب شد دیگه پشیمون نبودم و با خودم میگفتم خدارا شکر که تحمل کردم بجاش تا آخر عمرم از لاغر بودن لذت میبرم و شروع کردم به کاهش وزن تا اینکه بعد 8 ماه من 70 کیلو شدم یعنی 38 کیلو وزن کم کردم خوشحال بودم لباسای خوشگل خریدم دیگه میتونستم لباس سایزم رو تو مغازه ها پیدا کنم تو اتاق پرو لذت میبردم و مدام خودم رو برنداز میکردم و به خودم آفرین میگفتم و از تصمیمی که گرفته بودم و عمل کرده بودم راضی و شاد بودم من این سالها خیلی زجر کشیده بودم همه دوستانی که اینجا هستن همه حتما این تجربیات رو دارن میری خرید لباسی سایزت نیست روت نمیشه بری تو مغازه و بگی ببخشید فلان لباس رو سایز من دارین فروشنده هم نیم وری نگاهی بهت بندازه و با بی توجهی بگه نه خانم سایز شما رو اصلا نداریم خیاط هم که میرفتم وقتی میخواست اندازه هامو بگیره خجالت میکشدم هر جا میرفتم همه میگفتن حیف تو نیست صورته به این خوشگلی داری به فکر خودت باش خودتو لاغر کن حیفی همیشه بعد مهمونیا که می آمدیم خونه یواشکی میرفتم تو دستشویی و گریه میکردم همش به خدا میگفتم آخه چرا من اینقدر چاق شدم و همون طور که استاد گفتن من همیشه تمام توانم رو صرف چطوری لاغر شدن میکردم و برای فهمیدن چرا من چاق شدم خیلی تلاشی نمیکردم که بفهمم علتشو همه میگفتن طبع تو سرد و تره واسه همینه که چاقی و باید طبعتو درست کنی همه این حرفا شده فرمول ذهن من خلاصه بعد 8 ماه و رسیدن به 70 کیلو. دیدم کم کم دوباره عادتهای زیاده خوریم داره بر میگرده تمایلم دوباره به خوردن زیاد شد من هنوز تا وزن ایده آلم 10 کیلو فاصله داشتم ولی دیگه به جای کم کردن شروع کرده بودم به اضافه کردن وزن هی یکی دو کیلو اضافه میکردم هی با فشار آوردن به خودم کمش میکردم و دوباره میشدم 70 دیگه حالم بد شده بود دیدم که بر خلاف فکری که میکردم لاغری با عمل معده هم لاغریه ماندگاری نیست استرس وحشتناکی گرفته بود با خودم حساب میکردم تو این چنین سال من با رژیمهای مختلف و با عمل تونسته بودم سر جمع 200 کیلو وزن کم کنم ولی چرا نمیتونم نگش دارم حدود یک ماه مینالیدم و با خدا حرف میزدم میگفتم خدایا کمکم کن خودت راهی جلو روم بزار دیدی که من یک عمر تمام تلاشم رو کردم فایده نداشت تا پاره کردن شکمم هم پیش رفتم. دیگه تحمل چاقی رو ندارم خدایا بهم رحم کن خدایا تو خدای مهربون من هستی من تو رو دوست دارم میدونم هم که تو هم منو دوست داری نزار غرق بشم نزار از این غصه بمیرم اگه این بار دوباره چاق بشم میمیرم خدایا دستمو بگیر کمکم کن نزار نابود بشم مدام یواشکی گریه میکردم و زجه میزدم. حالم حال جنون بود تا اینکه یک روز بی هدف شروع کردم سرچ کردن تو گوگل و تو یوتیوپ کلیپ استاد عطار روشن رو دیدم تا چشمم به کلمه لاغری با ذهن برخورد کرد جرقه ای در ذهنم زده شد سریع کلیپ رو باز کردم و شروع کردم به گوش دادن با خودم گفتم خدایا شکرت فکر میکنم راه درست رو پیدا کردم حالا میفهمم چرا با همه این روشها بازم من چاق میشوم حالا میفهمم که با اینکه من عمل معده هم انجام دادم چرا بازم داشتم چاق میشدم چون چاقی تو ذهنم بود یعنی من بدنم رو لاغر کرده بودم ولی ذهنم لاغر نشده بود ذهنم چاق هستش واسه همینه که من دوباره دارم چاق میشم مثل آدم منگی بودم که تازه هوشیار شده و داره میفهمه که اطرافش داره چی میگذره با خودم گفتم اِه پس من این همه سال بیخودی زجر کشیدم و خودم رو بی خود شکنجه دادم به جای اینکه رو ذهنم کار کنم جسم عزیزم رو زجر میدادم و شکنجه میکردم کلی بدنم رو بوسیدم و ازش عذر خواهی کردم و اشک ریختم پسرم آمد پیشم گفت مامان دیونه شدی چرا گریه میکنی و هی خودتو میبوسی گفتم نه مامان جان دیونه نشدم تازه دارم عاقل میشم
علل چق شدنم که فکر میکنم این باورهای ذهنم شده:
ما خانوادگی دخترامون تپلم
ما آب خوریم هم چاق میشیم
مامانم زیاد دوست داشت منو تپل کنه
پرخوریه عصبیم
تو ذهن من خوردن یعنی لذت و شادی
فکر میکنم لاغری یعنی ضعیف بودن و ناتوانی و زشت بودن
و چاق بودن یعنی قدرت سلامتی و زیبایی این باورها رو از حرفای مامانم الگو کردم به طور ناخوداگاه
تیرویید کم کار دارم
فعالیت کم
ژنتیکی
به علت طبع سرد و تر
فکر میکنم طبیعتم اینطوریه
خوردن رو دوست دارم
شیرینی و شکلات رو شدید دوست دارم
از همه مهم تر که فکر میکنم قویتره و بیشتر اضافه وزنم به خاطر اونه خوردن عصبی هستش استرس مساوی خوردن ناراحتی مساوی خوردن شادی مساوی خوردن لذت و تفریح یعنی خوردن
خلاصه تصمیم گرفتم که تو دوره ثبت نام کنم ولی فعلا نمیتونم هزینه رو بپردازم چون خجالت میکشم دوباره بابت لاغری از شوهرم پولی بخوام اونم بعد از این همه خرج و هزینه عملم خواستم خودم هزینشو جور کنم که این یک مقدار وقت میبره ولی تصمیم گرفتم تو این مدت تا جور شدن پول دوره رایگان رو شروع کنم و میدونم که تو راه درستی قرار گرفتم خدای مهربونم خودش هدایتم کرد و میدونم و مطمعنم و یقین دارم که در پناه خدای مهربون و ارشادات استاد عزیز. من به آرزوم که لاغری دائم هستش میرسم دیگه دیر و زود شدنش مهم نیست مهم اینه که من. تو مسیر درستی هستم و انتهای این مسیر لاغریه ماندگار هستش
ببخشید که خیلی متنم طولانی شد
از خدای مهربونم سپاسگذارم که منو با آقای عطار روشن آشنا کرد استاد ممنون امیدوارم شاگرد خوبی واستون باشم
نشان های دریافت شده
سلام ، من تا سن ۱۶؛۱۷ سالگی وزن متعادلی داشتم . بعد از این سن بالا رفتن وزنم خیلی تدریجی صورت گرفت و شاید این روند در طی ۱۵ سال ادامه داشت تا اینکه به تدریج اضافه وزن پیدا کردم . اما طی این پانزده سال بالا رفتن وزن من دو نقطه عطف داشت یکی بعد از ازدواجم و دیگری بعد از تولد اولین فرزندم. اما از سن حدود سی سالگی تا به امروز دیگر به وزن ایده آلم که قبل از ازدواجم بود نرسیدم علی رغم اینکه به دفعتا و با روشهای متفاوت سعی رد پایین آوردن وزنم داشتم .هر بار چند کیلویی کم کردم و بعد از مدتی دوباره به وزن قبلی و گاها کمی بیشتر برگشتم . شاید عمده دلیل من در اضافه وزنم روش نادرست در خوردن وای نخوردن غذا باشد به این معنی که مقاومت من در امساک خوب است اما در تنظیم میزان غذا مشکل دارم بدین معنی که میتوانم مدتی را اصلا غذا نخورم مثلا روزه گرفتن برایم کار دشواری نیست اما زمانی که غذا می خورم نمی توانم مقدار غذای مصرفی را در حجمی وحدود و کم نگهدارم .
نشان های دریافت شده
سلام منم ازامشب تصمیم گرفتم باگروه همراه باشم
من یه خانوم ۲۷ساله هستم یادمه ازبچگی چاقی نسبت به هم سن وسالانم روداشتم وای خداچقدبده لباس اندازم نمیشه بایدسایزبزرگ بگیرم برم کوتاه کنم دیگه خسته شدم
من خیلی رژیم گرفتم تاولش کردم دوباره برگشتم ?عاشق شیرینی وبستنی ام تندغذامیخورم طبع مزاجیم سرد چاقی ارثی داریم ریزه خواری خیلی دارم ازدوران بچگی معده دردداشتم همیشه معده ام ورم داره شبابایدبارانیتیدین بخابم دردوران مجردیم برای عادت ماهیانه میبایست قرص هورمونی بخورم که عوارضش چاقی بود ویکی ازدلایلی دیگه ام ببخشید گلاب به روتون یبوست شدید دارم .استرسی هستم وقتی عصبانی ام سریخچالم اکثراوقات صبحانه نمیخورم درضمن ازنوشابه ودلستربسیارمتنفرم عاشق فست فودم .بستنی خیلی دوست دارم ?ایناروگفتم که بگم من برای اولین بارکه اعتراف کردم که چی میخورم چاق شدماصلاباورم نمیشه اینارومن نوشتم امیدوارم که این دفعه خودم به خودم کمک کنم تابدنم نرمال بشه
نشان های دریافت شده
سلام
من دختر بچه خیلی لاغری بودم و هیچی نمخوردم این بر میگرده به هفت سالگی من اما فکر میگنم از 9سالگی بو د گه شذوع شد….پر خوری های زیاد…از مدرسه که میومدم دو بشقاب غذا میخوردم.و این اغاز چتقی من بود ..پنجم دبستان یادمه 50کیلو شده بودم که رفتم باشگاه و اثر هم نداشت…این روند ادامه داشت تادوم دبیرستان….من با یه دکتر اشنا شدم که با لیزر لاغر میشدم روی مچ دست و پا میذاشت د منم یه ده کیلو لاغر شدم و وزنم به 70رسیدم قدم 163. ..سوم دبیرستان ازدواج کردم بعد ازدواج به 85رسیدم و ناخواسته هم باردار شدم….شدیدا ویار داشتم جوری که توی چهار ماه اول بارداری 13کیلو کم کردم و تا لحظه دنیا اومدن پچم هم بالا میوردم….ماه اخر بار داری 78کیلو بودم و زمانی که بچم دنیا اومد وزنم به 73 رسید..ولی دقیقا بعد زایمان دقیقا مثل قحطی زده ها میخوردم یادم همون شب یه کارتن رطب خوردم ..بعدشم یه همبرگر.یادم نیست ولی فکر کنم غذای بیمارستانم خوردم …وقتی شیر میدادم احساس میکردم وجودم داره میره و شروع به خوردن میکردم.تا یک سالو 8ماهگی دخترم.که تصمیم به لاغری گرفتم با کالری شماری در عرض دوماه ونیم از 82 به 67 رسیدم و خیلی عالی شدم اما بعد از این که دخترم شیر ندادم اصلا انگار درونم.مقاومتش شروع شده بود دیگه نمیتونستم ذهنم ففط میگفت بخور اگه میخواستم نخورم انگار تو مغرم جنگ به پا میشد…و دوباره شروع چاقی اینم بگم من کاملا معتاد هارو درک میکنم ولع من به شیرنی شکلات مثل یه معتاده ..خیلی بد …الان وزنم 86شده و واقعا خستم از این همه چاق و لاغری از طرفی دوباره بچه میخوام …میترسم اگه لاغرشم دوباره با بارداری چاق بشم …ولی دیشب تصمیم گرفتم لاغر شم و اگه باردار شدم تمام تلاشم کنم که این انتاقات بعدی نیوفته…من از همین حالا شروع کردم به امید موفقیت
نشان های دریافت شده
سلام استاد گرامی حدود 15روزه باسایت شما اشنا شدم درکلاس یوگا خانمی از کتابی در مورد لاغری باذهن واثراتش درخودش صحبت میکرد بااشتیاق زیاد اینو که شنیدم امدم خونه درنت جستجو کردم وسایت شمارودیدم صحبتهای مقدماتی شمارو درفایل تصویریتون گوش کردم انقدر برمن اثر گذاشت که فکر کردم الان چقدر سبک شدم دوباره گوش کردم حالم بهتر شد خداروشکر کردم که بالاخره راهی برای لاغر شدن بدون رنج وزحمت ومرارت پیدا شد ولطف خدا شامل حالم شده که درمسیر استفاده از درسهای شما قرار بگیرم ومطمینم که میتوانم وحتما موفق به لاغر شدن وداشتن اندام مناسب بافضل خدا که شمارو پیش رویم قرارداده میشوم سن من 50سال قدم 154وزنم67کیلو وزن تولدم3کیلو بوده دردوره راهنمایی وزنم 53بودهنگام کنکور وبعدان موقع ازدواج وبچه دار شدنم تا بچه اخر وسومم خیلی لاغر شدم خودم فکر میکردم بعلت شاغل بودنم وفعالیت زیادوعدم تغذیه مناسب بودهچندسال بعد حدود 32سالگی شروع به اضافه وزن کردم طوریکه وزنم83کیلو شد وهمکاران ودوستان وخانواده بهم تذکر میدادن تصمیم به کاهش وزن بصورت نخوردن وکم خوردن گرفتم این روش نتیجه زیادی نداشت خیلی کم وزن کم کردم وصورتم هم خراب شد به پزشک مراجعه کردم رژیم غذایی برا مدت 6ماه براییم تجویز کرد که البته نتونستم بیشتراز دوماه انجام دهم چند ماه گذشت وشروع به پیاده روی ورفتن به سونا وجکوزی کردم فقط اب بدنم کم شد وکمی شکمم کوچک شد سال بعد تصمیم گرفتم جدیتر اقدام به لاغر شدن کنم بعد3ماه پشت سرهم روزه گرفتم وافطار فقط یک تخم مرغ اب پز ویک لیوان شیر وکمی نان میخوردم همزمان عصرها ورزش ایروبیک هم میرفت نتیجه این شد که 16 کیلو کم کردم این تغییر وزن رو چندسال باکمی رژیم داشتم بعد ازان دوباره حدود 8کیلواضافه کردم به پزشک طب سنتی مراجعه کردم برادرمان بعضی بیماریها واز جمله کاهش وزن طی سه سال9کیلوکم کردم وتابحال این کاهش وزنو همراه باورزش و یوگا حفظ کردم اما هنوز به گفته پزشک ارتوپدم 11کیلو اضافه وزن دارم ازدلایل چاقیم اول لذت بردن از خوردن غذا،پرخوری وباحجم خوری وتند خورون وکامل نجویدن،همراه بااسترس وفکروناراحتی خوردن،استفاده زیاد ازشکلات وشیرینی وتنقلان بخصوص مغزها،مصرف میوه وانواع شربت وعرقیات ،عدم استفاده از سبزیجات ،خوابیدن عصرها ،ورزش نکردن،خوردن غذاهای سرخ کردنی،تیرویید کم کار،خوردن ازهمه غذاهادرسفره ،ژنتیک ،گذراندن وقت،باررداری وزایمان اینهارومیتونم بگم امیدوارم که خیلی زود بتونم که حتما میتونم با کمک شما وتوجه خدا به نتایج مطلوب برسمخیلی خوشحالم که باسایت شما اشنا شدم
نشان های دریافت شده
سلام . ضمن تقدیر و تشکر از شما استاد گرانقدر و تیم تون . بطور اتفاقی با کانال تون آشنا شدم . و از آنجاییکه به نقش ذهن و کلمات در تغییراتی که در زندگی ایجاد میشه واقفم با اشتیاق اولین فایل ویدیویی تون رو دیدم . من ۵۰ سالمه . در کودکی لاغر بودم ولی بعد از سن بلوغ شروع به تپل شدن کردم . کلا خانواده من چاق هستند پس ارث تاثیر گذار بوده ولی نحوه تغذیه خانوادگی و همینطور مصرف شیرینیجات که از علایق من و خانواده ام هست نیز در امر چاقی من موثر بوده و همینطور کم کاری تیروییدم . من هم مانند شما تمام راه ها رو امتحان کردم ولی هیچوقت نتیجه دایمی نگرفتم و خسته و ناامید شدم . اما میدونم با تغییر ذهنیتم میتونم با کمک شما و دیگر دوستانم به این آرزوی دیرینه ام برسم
نشان های دریافت شده
باسلام وخسته نباشید حضورشمااستادعزیز و دوستانی که راه متناسب شدن رو انتخاب کردن منم از امروز۲۸ مردادمیخوام به این جمع اضافه بشم و فعلا دارم از فایل های رایگان استاد استفاده می کنم.
من تاسن۲۶سالگی تناسب اندام خوبی داشتم واصلا اضافه وزن نداشتم. علت چاقیم برمی گرده به بعداز ازدواج و دوران بارداری وهمچنین فکر می کنم که با دو تا بچه این اضافه وزن شد مهمان همیشگی من. همچنین به خاطر کم کاری تیروئید واینکه ریزه خواری هم زیاد دارم .
من رژیم های مختلفی رو امتحان کردم وزن هم کم کردم که بعد از مدتی دوباره به وزن سابق برمی گشت واین میون فقط اعصابم خورد میشد به طور اتفاقی دنبال راه حل می گشتم با این سایت آشنا شدم وبعد وارد کانال تلگرامی شدم و الان با شوق فراوان قدم در این راه گذاشتم وامیدورام کنار شما عزیان بتونم موفق بشم. در حال حاضر ۶۶ کیلو هستم و امیدوارم بتونم با راهنمایی های استاد عطار روشن عزیزبه وزن دلخواهم که ۵۳ کیلو هست برسم.
سلام روزتون بخیر و شادی
من چرا چاق شدم؟
من 36 سال سن دارم و کارمند و دارای دو فرزند هستم .چاقی من از زمانی شروع شد که باردار شدم البته خیلی هم غذا میخوردم . بعد از زایمان ها اضافه وزن زیادی پیدا میکردم که با رژیم و ورزش وزنم را تا حدی پایین می اوردم ولی چون زود خسته میشدم و همش به خودم میگفتم این همه رژیم گرفتم چی شد چند کیلو کم میکنم مجددا برمیگرده همش با خودم کلنجار میرفتم و خودم رو گول میزدم و میگفتم حالا این خوراکی رو بخورم از فردا شروع میکنم و غیره .من از بچگی چاق نبودم همیشه لاغر بودم و شیرینی جات رو خیلی دوست داشتم و دارم و فکر میکنم یکی از علت های چاقی ام هم این باشه اگر یه جعبه شیرینی خریداری میشد من باید تا اخر این جعبه رو تمام میکردم چون حس خوبی بهم میداد و همش به خودم میگفتم این اخرین بار هست و دیگه تکرار نمیکنم و حتی باقی مانده غذای بچه ها رو هم حیف ام می اومد دور بریزم و میخوردم و همش به خودم وعده شنبه هایی رو میدادم که از پی هم می گذشتند ولی الان دیگه خسته شدم از این همه اضافه وزن و رژیم های مداوم و واقعا دوست دارم وزنم رو پایین بیارم چون دلم برای لاغری تنگ شده واسه زمانی که هر چی دلم میخواست می پوشیدم و حتی میخوردم ولی متناسب بودم.دلم میخواد اعتماد به نفسم رو بدست بیارم مادری شاد برای فرزندانم و از خودم راضی باشم. انشاله با امید به خدا و راهنمایی های شما استاد خوب به نتیجه مطلوب که لاغری وتناسب اندام هست برسم.
نشان های دریافت شده
سلام روزتون بخیر
من 36 سالمه و دارای دو فرزند ، هر چی فکر میکنم که ببینم از کی چاق شدم برمیگرده به بعد از زایمانم که واقعا اضافه وزن پیدا کردم.وقتی بچه بودم لاغر بودم حتی تا بعد ازدواج، ولی وقتی زایمان کردم چاق شدم و با کم خوری و ورزش وزنم را حدود30 کیلو کم کردم الان هم حدود 10 کیلو اضافه وزن دارم و خیلی دوست دارم به وزن قبل بارداری ام برسم.ولی متاسفانه این اضافه وزن باقی مانده رو با رژیم و ورزش هم نمی تونم کم کنم چوم وسط های راه کم میارم و کلا بیخیال ش میشم و دوباره اضافه وزن پیدا میکنم و دوباره شروع میکنم به رژیم گرفتن خودم هم از وضعیت خسته شدم و رژیمم شده یویویی و علت چاقی خودم رو در سریع غذا خوردن و پرخوری عصبی و همینطور مصرف شکلات و هرچیزی که شیرین باشه من کلا علاقه دارم به شیرینی جات وقتی هم میخورم عذاب وجدان میگیرم ولی باز به خوردن ادامه میدم چون فکر میکنم شیرینی حالم رو خوب میکنه .ولی امیدوارم که با کمک و راهنمایی شما بتونم سبک زندگی ام رو تغییر بدم و مادری شاد که از وجود خودش خوشحال باشه و اندامی زیبا که رویای من هست رو بدست بیارم.ممنون
نشان های دریافت شده
ویس دوم
سلام اگ ب این وضع ادامه بدیم خب لزوما جایگاه درستمونو تو جامعه پیدا نمی کنیم ونمی تونیم اونقدی ک می خوایم جنب وجوش داشته باشیم وشاید نتونیم اونقدری ک باید خودمون از خودمون خوشمون بیاد واقعا تصور اینک دوبرابر این بشی وحشتناکه
نشان های دریافت شده
سلام
ما دوقلوییم ??18سالمونه تا حالا واقعا تصمیم قاطعی برای لاغری نگرفته بودیم البته درسته ک چند مدل رژیم غذایی وورزش خاص رو امتحان کردیم ولی ادامه ندادیم☹??ولی امروز98/5/6بعد ی تماس تلفنی ،?با دوستمون تصمیم گرفتیم ب این قضیه قاطع تر نگا کنیم و حسابی باهم قرار ومدار گذاشتیم نمی دونم راجب این کار چی فک می کنین ولی اینک آدم کاری رو فعالانه انجام بده باعث موفقیت توش می شه
روش های مختلفی رو مطالعه کردیم تا اینک با سایت شما آشنا شدیم ویس جلسه اول رو گوش دادیم و ب نظر مام تا وقتی ک ذهن رو نتونیم قانع کنیم دوباره مث هر بار دوباره زیر همه چی می زنیم خب داستان مام از اون جایی شرو می شه ک دبستان بودیم مث گفته بیش تر عزیزان تپل کلاس??البته تو متوسطه اول ودوم شدتش کمتر شد ولی خب هر آدمی دوس داره بدن خوش فرمی داشته باشع شاید اینطوری حس خوبی نسبت ب خود وزندگیش داره
واما دلایل چاقی :
عوامل ارثی می شه گفت تاثیر ب سزاییروی چاقی ما داشته والبته کم تحرکی هم عامل اصلی محسوب می شه وشاید توج نداشتن ب مدل غذا خوردن چون امروز ک داشتیم مواردی رو مطالعه می کردیم متوجه خیلی از اشتباهاتدر عادات شدیم
امیدواریم دوره تون ب این تصمیم کمک کنه??
سلام استاد عزیز تشکر بابت انرژی فوق العادتون
خداروشکر میکنم که بعد از گروه عباس منش به این سایت خوب هدایت شدم و مطمئنم میتونم موفقیت های زیادی رو به دست بیارم به یاری خداوند پاشنه ی آشیل بنده هم شما استاد مطمئنن اضافه وزنم هستش که به یاری الله و کمک شما که دستی از جانب خدا هستید این مهم محقق میشه
به نظر من عواملی که باعث چاقی من شده عبارت اند از
۱. نداشتن هدف از غذا خوردن
۲. تند خوری غذا و لذت نبردن زیاد از مزه و تنوع غذا
۳.غذا خوردن برای سیر شدن بدون توجه به نیاز بدنم
۴.علاقه زیاد به شیرینی جات مخصوصن نوشابه
۵.خوردن نوشیدن هنگام یا سریعن بعد از غذا
۶.نداشتن برنامه و نداشتن وعده های مشخص
۷.خوردن غذا حتی بعد از سیری
۸.ریزه خواری و میلن وعده های پر کالری
۹.فعالیت کم نسبت به مواد ورودی
سلام استاد گرامی و دوستانی که سعی در متناسب شدن دارید
من از امروز 1/مرداد/1398 به جمع شما پیوستم و میخوام علت های چاقیم رو براتون بنویسم،
من یه نوزاد تپل بودم که توی یه خانواده با پیشینه چاقی زیاد درچند نسل به دنیا اومدم و هنوزم که هنوزه بزرگترها میگن شیشه ای که تو ازش شیر میخوردی دو سه برابر بقیه بچه ها بود،
این روند زیاد خوردن و تپلی هرچی یادمه همراهم بوده،بچه بودم و درکی از درست خوردن یا کم خوردن نداشتم و عادت کردم به بدخوری و پرخوری،حتی اگه گاهی نمیذاشتن زیاد بخورم یواشکی میرفتم دنبال غذا ها و میخوردم
یکی از خاطراتیکه هیچ وقت فراموش نکردم برمیگرده به وقتی که 10ساله بودم،از اداره بهداشت اومده بودن مدرسه قد و وزن بچه ها رو بگیرن،فقط من و یه دوست دیگم که مثل خودم بود توی کلاس 40کیلو بودیم،این خاطره و عدد همیشه باهام بوده تا الان
بعد از اون هم همیشه توی همه مقاطع چاق ترین دانش آموز کلاس بودم،توی سن بلوغ با توجه به قد کشیدنم چاقی زیادم یه مقدار پنهان شده بود ولی بازم خوردنهای من ادامه داشت،و چون کم خونی مینور دارم با کوچکترین ضعف معده دست و پاهام بیحس میشه و باید چند دقیقه ای درازبکشم که نرمال بشم که میتونم بگم اینم یکی از عوامل چاقی و خوردنهامه
هربار رژیم گرفتم همه گفتن باززززم رژیم داری تو که ول میکنی الکی خودتو خسته نکن،تو که اراده نداری از الان بیخیال شو،حرفاییه که هنوزم میشنوم از همه
یادمه میگفتم تا لاغر نشم ازدواج نمیکنم اما کردم و حتی توی دوران نامزدی چیزی نزدیک به 20کیلو وزن اضافه کردم، و یا میگفتم تا لاغر نشم بچه دار نمیشم اما شدم و با مشکلات خیییلی زیادی دست و پنجه نرم کردم حین بارداری و زایمان
این داستانها همینطور ادامه دار بوده و خوردنها و مشکلات همراهم بوده تا به الان که به اوج چاقی و وزن 130کیلوگرم رسیدم،
چندماه پیش سونوگرافی و آزمایش انجام دادم و متوجه شدم کبدم چربه خیلی و گرید 3شده و چربی خونم 400 و گفتم دیگه شوخی بردار نیست و باید فکر اساسی کرد.
من همیشه انواع رژیمها رو میگرفتم و شاید 20یا25کیلو هم کم میکردم اما مدت زیادی نمیگذشت و باز چاق میشدم،طی این 36سال که از زندگیم میگذره انواع رژیمهارو گرفتم،طب سوزنی رفتم برا لاغری یا مطب خیلی از دکترهای تغذیه رفتم و هزینه کردم و نصفه نیمه انجام دادم،حتی دکترهای اینترنتی هم تجربه کردم اما هربار بار ول کردن و وسوسه های خوردن وضعیت بدتر از قبل شده
تیروِئیدم کم کاره و اینم یکی دیگه از عوامل هست اما دلیل اصلی رو وسوسه های ذهنی میدونم که هربار میگه بخور بخور از فلان تاریخ شروع میکنی یا الان بخور بعدا نمیخوری و و و و
راستش من دیگه زیاد از خونه بیرون نمیرم و بیشتر توی خونه خودمو حبس کردم،خجالت میکشم از نگاه دیگران یا متلک هاشون،شاید خیلی از اقوام رو سالی یکبار هم نبینم یا خیلی از مجالس نرم چون چاقیم از بالاتنه هست و لباس سایزم پیدا نمیشه اگرم شانسی پیدا بشه به تنم نمیشینه و یا باید همیشه در به در خیاطی ها باشم، از اینکه توی همه ی عکسا و فیلم های خانوادگی من از همه چاقتر باشم خسته شدم دیگه،میخوام واقعا اینبار از راه درست تغییر رویه بدم
دوست دارم منم برم بازار و روی هر لباسی دست گذاشتم بتونم پرو کنم،بتونم مثل بقیه راحت برم تفریح و بدون نگرانی از نگاه مردم به هیکلم یا مقدار و نوع غذام لذت ببرم
دوست دارم وقتی میرم جلسه اولیا و مربیان پسرم از چاقی مادرش شرمنده نباشه
ممنونم که منو خوندید و خوشحال میشم در این راه کمک و همراهم باشین
علت های چاقی:
1- ارثی در چند نسل
2-کم کاری تیروئید
3-کم خونی و ضعف های ناشی ازش
4-بدون تحرک بودن
5-پرخوری های زیاد و علاقه به برنج و غذاهای چرب
6-عادی شدن چاقی
7-همراهان و اطرافیان چاق
نشان های دریافت شده
سلام آقای عطار روشن عزیز
خب من ازخودم بگم
من خیلی لاغر بودم تو بچگی جوری بودم که معلما بهم میگفتن هروقت دلت خواست بیا مدرسه
و کلا تو بچگی همه میگفتن خیلی لاغری و مدام مقایسه میشدم با بقیه البته همیشه دلسوزی میکردن واسم و فکر کنم یکی از دلایل چاق شدنم بعد سن 12سالگی این بود که بقیه بهم ترحم نکنن
2_یه باوری که همش تکرار میکردن این بود که چاقی روی هزار عیب و نقص آدم میگیره ???
3_ارثی بودن
4_خودم یکم تپل بودنم دوست دارم و مقاومت میکنم نسبت به لاغری
من حدود 10کیلو اضاف وزن دارم و واقعا دوست دارم لاغر و خوش تیپ بشم میخوام همه لباسای خوشگلم دوباره اندازم بشن و هر لباسی میخوام بپوشم و هر لباسی خواستم بخرم
چند باری برای لاغری تلاش کردم و خداراشکر خیلی خوب نتیجه میگیرم و تو دوسه هفته به اندام دلخواهم میرسم ولی دوام نداره و دوباره ورزشم رها میکنم و …البته هیچوقت نه رژیم گرفتم و نه خواهم گرفت ?خداراشکر این روش شما عالیه ونیازی به رژیم نیست
ممنونم
نشان های دریافت شده
با سلام خدمت استاد بزرگوار.من به صورت اتفاقی یکی از فایل های شما شنیدن و علاقمند شدم در کنار راههای زیادی که برای کاهش وزنم انجام دادم این روش جدید را نیز امتحان کنم امیدوارم به نتیجه برسم.
موضوع انشا:چرا من چاق هستم؟
این موضوع با تمام موضوع های انشاهای قبلی فرق دارد و باید زیادی فکر کرد و به گذشته های نسبتا دور سفر کردم به دوران نوزادی که با وزن بالای ۳کیلو به دنیا آمدم و اینکه کوچولوی تپل صدایم می کردند.زمان مدرسه را یادم می آید که فرم اندازه ام نمی شد و سایز بزرگ انتخاب می کردند و کوتاهی قد و آستین به کارهای مادر اضافه می شد.دورانی که آشپزی می کردم و می گفتند حتما موقع آشپزی ناخنک می زند که چاق تر شده و دوران دانشگاه که از حرفهای دوستانم کلافه شده بودم و تمام این مدت با یک چیز دوست بودم و آن رژیم بود که هیچ وقت مرا تنها نگذاشت و در مراحل مختلف از ۳ تا ۲۰ کیلو در خدمتم بود.با آرزوی سلامتی و لاغری برای تمام دوستان انشایم را به پایان می رسانم.
نشان های دریافت شده
یکی بود یکی نبود…یه دختر کوچولو بود که وقتی بدنیا اومد،اینقد تپل بود که دل همه براش ضعف میرفت که گازش بگیرن و یه عده هم بودن که میگفتن بابا این داره میترکه،کم بهش بدید بخوره…. خلاصه…وقتی به دبستان رفتن لاغر و استخونی بودم و دیگه از اون چاقی که وقتی نوزاد بودم خبری نبود. فارغ از همه چی ،سعی میکردم درسام رو خوب بخونم.
تا اینکه کم کم داشتم به بلوغ جسمی میرسیدم و تپل شدن و چاقی من شروع شد. اینقد که دوستام تو مدرسه تو مقطع راهنمایی مسخرم میکردن. دوستام، البته دوست که نه. هیشکی با من دوست نمیشد. همکلاسیام رو میدیدم که چقد لاغر بودن و لامصبا اصلا چاق نمیشدن. چه لباسای قشنگی میپوشیدن و منم هر روز کارم گریه کردن بود گه چرا من نمیتونستم لباسی که دوست دارم رو بپوشم. چون سایزم نبود.
از بیرون رفتن بدم میاد چون هر دفعه دخترای هم سن خودم رو میبینم که هیکل رو فرمی دارن که براش زحمتی نکشیدم.
نمیدونم چرا من باید اینجوری میشدم.
مادربزرگم چاق بود. به مادرم به ارث رسیده بود و بعدشم به من. در صورتی که ۳ تا خواهر و برادرای دیگم باریکن و لاغر.
فقط منم که پسرای فامیل هیکل و قیافم رو مسخره میکنن و زنای فامیل میگن کم بخور..
علت های احتمالی :۱-ارثی بودن چاقی
۲-علاقهی شدید به خوردن میوه،چیز های شیرین و میل به خوردن زیاد غذا
۳-سریع غذا خوردن و درست نجویدن آن
۴-عدم تحرک
۵-نداشتن اعتماد به نفس
نشان های دریافت شده
سلام میخواستم بدونم تا پایان دوره به صورت رایگان است؟
نشان های دریافت شده
ببخشید با ۱۲ قسمت هم میشه به نتیجه ای رسید؟
نشان های دریافت شده
ممنونم ازتون حتما با عشق و علاقه میرم جاو
نشان های دریافت شده
من 164 قدم هس و82 کیلو وزن مثل بقیه کم وزیاد های پی در پی از دبیرستان تا حالا داشتم والان دیگه از نخورن وکم خوردن ونتیجه کم گرفتن عاصی هستم و34سالم هس دیسک کمر وپارگی دیسک ادیتم میکنه خدا من میگم چربی سوزی ندارم وشاید طبع سرد معدم باعث لاغر نشدنم هست ویا دغدغه های فکری
نشان های دریافت شده
با سلام من سمیه هستم متولد 64 دوران دبیرستان خوابگاه بودم وچون یکی از فامیل همیشه میگفات تا ته بشقاب باید خورده بشه منم همین کارو میکردم وبا غذای بی کیفیت وبشقاب پر کم کم چاق شدم یعنی یه کم شکم داشتم والبته مادرم هم چاق بود وارث هم شاید اثر داشت ولی چون اندامم درشت بود از نامزدم خجالت میکشیدم وسعی میکردم لاغر شم وبعد از ازدواج لاغرتر شدم ولی همچنان یه کم شکم که ناراضی بودم رو داشتم قدم 164 وزنم 68 بود ولی کم میخوردم ومیدیدم خواهرشوهرم هر چی میخاد میخوره زیاد هم میخوره ولی چاق اصلا نمیشه خیلی ناراحت بودم که کم میخوردم ولی به اندام دلخواه نمیرسم بعد از باردا ی وزایمان 78 شدم که با ورزش وادامه ی کم خوری چند کیلویی کم کردم ولی دیگه از قبل تپل تر شده بودم وبعد دوباره چاق شدموبعد دوباره شش ماهی کم خوری ونخوردن یه مقدار جمع وجور شدم وراضی بودم ولی الان دوباره 82 کیلو هستم وخیلی دلم میخواد به وزن نرمال حدودا 58 تا شصت کیلو برسم پاهام واندامم باریک وکوچیک شه ایشالله به کمک شما به نتیجه برسم از طرفی بعد از زایمانهایی که داشتم دیسک وپارگی دیسک دارم که با اضافه ورن بهم خیای سخت میگذره
سلام عزیز . خیلی خوشحالم که اینجا هستم وخدا را سپاسگزارم که این محبته سرچ اینترنت مرا به خانه شما هدایت کرد . من از خرم آباد لرستان برای شما آرزوی سلامتی وثروت وشادی را دارم . چقدر خوشحالم که از شاگردان استاد عباسمنش را اینچنین موفق می بینم . چقدر این حرف استاد اینجا برای من هویدا شد که وقتی تو جلوی خدای خودت زانو زدی وبه او توکل کردی . برای هرکسی یک مسیر باز میشود . ولی مسیری که خدای عزیزم به من گفت با شما فرق دارد . خدایا شکرت .
میدونی رضا جان وقتی با تمام وجود و100% (نه 99/99999% باشد فایده ای ندارد ) خودت را در آغوش خدای عزیز انداختی وبا تمام وجود مهمان این خدا شدی این خدا همه کار برایت میکند . البته تا زمانی که با او همراه باشی تا زمانی که از او درخواست کنی هر لحظه …..
خیلی خوشحالم جیگر( جیکرتو خودم خام خام میخورم البته اگر چیزی ازش گذاشته باشن دیگران ؟؟؟؟؟؟) مزاح بود رضا جان .
درپایان سلامتی وشادی وثروت فراوان برایت از خدای عزیز خواستارم
وبدین وسیله خواستم شادی خودم را برای اولین بار با شما شریک شوم خدا نگهدارت
نشان های دریافت شده
سلام آرزو هستم با وزن88و قد160
من اگه بخوام بشینم و ببینم که از کی چاق شدم تنها زمانی رو یادم میاد که ی دختر بچه ابتدائی بودم و بخاطر نرمی استخوانی که داشتم همیشه شل و ول بودم جوری که همیشه تنبل خطابم میکردن اینکه تنبل بدوننت اطرافیان اما خودت واقعا از درون تنبل نباشی باعث سر خوردگی و شکستهای اولیه ی من بود هرکسی از تنبل بودن منو مثال میزد
جوری شد که وقتی وارد راهنمایی شدم دیگه واقعا ی دختر تبل تپل بودم و همه مسخرم میکردن هیچکسی منو توانایی هایی که داشتمو قبول نداشت حتی دوستام خوب منم بخاطر تپل بودنم ی سری کارها رو نمیتونستم هم پاشون انجام بدم و بدوم هیچ وقت تو بازی هایی که دویدن زیاد داشت شرکت نمیکردم ،و همینطور مامان بازی رو هم دوست نداشتم چون همیشه نقشای منفی و بد به من تعلق میگرفت خلاصه منم دیگه به این باور رسیده بودم که چون چاقم و چون تنبلم هیچ استعدادی ندارم و حتی اگه ی کاری رو هم انجام میدادم اصلا به چشم نمیومد و همه میگفتن خوبه دیگه بعد اینا همه تنبلی الان دیگه هنر کردی این کارو کردی ولی همون کارو اگه خواهر کوچیکترم انجام میداد حتی در حد پایین تر مورد استقبال و تشویق و جایزه قرار میگرفت همین چیزا باعث شد من به ی فرد عصبی و تنبل و بداخلاق تبدیل بشم برا هیچکسی کاری انجام نمیدادم حتی تو امور خونه به مادرم کمک نمیکردم چون میدونستم کسی استقبالی نمیکنه از کاری که کردم و به چشم نمیادحتی این امر تو روند درس خوندنمم تاثیر داشت
گذشت و گذشت تا بزرگتر شدم و موقع ازدواجم شد من در سن 18سالگی با قد160وزنم73کیلو بود تپل بودم ازدواج کردم تو دوران نامزدی و عقد 13کیلو چاق شدم که با برخورد همسرم و مخالفتاش بخاطر چاقیم روبه رو شدم شروع کردم به رژیم گرفتن و هرکسی میرسید بهم میخندید میگفتن آرزو تو چه کاری رو تونستی انجام بدی که اینکارو بتونی،خلاصه زدو من با همه ی اون تمسخرو عذابا چهل کیلو کم کردم و خیلی خوشحال بودم از اینکه تونسته بودم و به هرکسی میرسیدم میگفتم من لاغر شدم؟منتظر جوابی بودم که دوست داشتم بشنوم میخواستم باشه که بله لاغر شدی تو تونستی چون تواناییشو داشتی ولی جوابی که اطرافیان حتی همسرم بهم میدادن ی سری تکون میدادن به نشانه ی اینکه بله لاغر شدی ولی به زبون نمیاوردن و دست آخر لبهاشون رو کج میکردن به نشانه ی اییییی بدک نیست اما من ،آرزو،تونسته بودم کاری رو انجام بدم که واقعا واسه هرکسی میگفتم که چه سختیا و نخوریا و زحمتهایی کشیدم تا به اینجا رسیدم باور نمیکردن میگفتن ما که نمیتونیم تا اینکه من باردارشدم و باز همه ی اضافه وزنم حتی ی خورده بیشتر برگشت حالا دیگه 92کیلو بودم و خیلی خیلی چاق همه باز دوباره حرفاشونو نگاهاشونو تمسخراشون شروع شد ای بابا تو که چاقی پس چیشد اون روز لاغر کردی چرا لاغر نموندی کمتر بخور چرا انقدر میخوری و یا اگه ی پفک طرف دهنم میبردم مجبور بودم کلی حرف رو تحمل کنم و الان ار اون زمان هفت سال میگذره و هنوزم ادامه داره واقعا خسته شدم چیکار کنم دیگه واقعا ظرفیت گرسنگی کشیدن رو ندارم ظرفیت اون همه ورزش کردنو ندارم واقعا روحیمو از دست دادم دیشب با سایتتون آشنا شدم و تصمیم گرفتم واسه بار آخر این راه هم امتحان کنم ببینم جواب میده یا نه …
نشان های دریافت شده
با سلام خدمت دوستان واستاد گرامی
چرا من چاق هستم؟
شروع چاقی من از دوران دبیرستان من هست تا قبل از اون من بچه متناسبی بودم . به نظر خودم برای این چاق شدم ک در خانواده ای بودم که تحصیلات براش در اولویت بود بنابراین با شروع دوران دبیرستان بیشترین فشار برای قبولی در کنکور آغاز شد. من صبح های زود درس مسخوندم برای اینکه خودم و بیدار نگه دارم شروع به خوردن میکردم وقتی استرس های امتحان شروع میشد من با خوردن خودم و آرام میکردم زمانی که خسته بودم شروع به خوردن میکردم بعد از اینکه کنکور دادم 30 کیلو اضافه کردم .در زمان کنکور فوق باز هم کلی وزن اضافه کردم و تا به امروز با این اضافه وزن دست به گریبانم. چند وقتیه با این سایت آشنا شدم و این بار دومه که این فایل ها رو گوش میکنم خیلی اشتیاق دارم که پیش برم و به نتیجه برسم. با تشکر از استاد گرامی
با سلام خدمت همگی.
داستان چگونه چاق شدن من:من از اول و جایی که خودمو شناختم چاق نبودم ولی قد بلند بودم و هیکلی.حتی تا دبیرستانم چاق نبودم که معنیه اضافه وزن و چاقی حس کرده باشم .ولی باز هم این درشت و هیکلی بودنم رو حس میکردم که به اندازه دوستای لاغرم راحت نیستم.تا اینکه من دانشجو شدم و شروع کردم به خوردن ساندویچ و هله هوله و سیر کردن خودم و وقت گذروندن با دوستام توی فست فود و سلف دانشگاه و خوردن غذاهای بی کیفیت.یواش یواش شروع کردم به چاق شدن تا اینکه پدرم همیشه آدم چاقی بوده و با اضافه وزن خیلی بالا که در سال ۹۰ توسط رژیم و پیاده روی و تلاش خیلی زیاد تونست ۶۰ کیلو وزن کم کنه منم رفتم همون دکتر و بعد چند ماه ۱۳ کیلو کم کردم ولی این رضایت و خوش هیکلی خیلی طول نکشید و به محض رها کردن رژیم بعد ۲،۳ ماه خیلی راحت به وزن قبل رژیمم رسیدم و دیگه تلاشی واسه کم شدن وزنم نکردم و نهایت وزن من در مجردی ۷۷ کیلو بود .و بعد چند سال عقد کردم و دوران عقد ورزش زومبا میرفتم و کمی کم خوری میکردم که حدودا ۷ کیلو کم کردم و بعد ازدواج کاملا بی تحرک شد و نه رژیم نه ورزش نه حتی هیچ تحرکی .روز به روز چاقتر میشدم و بعد یک سال باز هم وزنم ۷۷ کیلو شد و باردار شدم.در ۹ ماه بارداری بجز سه ماه اول که تهوع شدید داشتم ۶ ماه بقیه بارداری پرخوری میکردم به این امید که بعد زایمان خودش از بین میره اخره باردادی ۲۰ کیلو اضافه وزن پیدا کرده بودم و به ۹۷ رسیدم.بعد زایمان به بهانه شیر دادن هیچ تلاشی برای لاغری نکردم و کاملا ناامید بودم .تا گذشت تقریبا یک سال شروع کردم به رفتن باشگاه ولی انچنان تغییری نمیکردم چون همیشه گرسنه بودم مخصوصا شبا و تحمل نداشتم و پرخوری میکردم و کلا در ۱۰ ماه ۵ کیلو کم کردم و در این زمان وزنم ۸۵ کیلو شد و البته دکتر تعذیه ای میرفتم که کپسول دست ساز گیاهی میدادن ولی تاثیر خیلی زیادی نداشت واسم.به هر حال قرص گیاهی و باشگاه متوقف شد و عید امسال رفتم مسافرت و بعد مسافرت تا خرداد ماه ۶ کیلو اضافه کردم و دوباره به وزن ۹۱ کیلو رسیدم و ایندفعه با قرص ایزی اسلیم اشنا شدم و در حال حاضر ۲۰ روز که مصرف میکنم و ۴ کیلو وزنم کم شده ولی همسرم از جایی شنیدن که این قرصا علامت وزارت بهداشت ندارن و مواد مخدر توشون هست و دیگه به من اجازه استفاده ندادن و من خیلی سردرگم و ناراحت بودم به دنبال راهی بودم که خودمو از شر چاقی نجات بدم و در گوگل سرچ میکردم که با لاغری با ذهن آشنا شدم.امیدوارم منم توانایی این رو داشته باشم که از آموزشای خوب شما استاد محترم بهره ببرم و در مسیر درست قدم بردارممنون از شما.
نشان های دریافت شده
سلام
وقتی اقای روشن این سوال رو پرسید که چه چیزی باعث چاق شدن من شده؟ این جرقه در ذهنم خورد که با افکار نادرست بچگی روبرو بودم که مدام بهم می گفتن تو اخرم مثل عمه هات چاق زشت می شی!!!
با این حال دسته بندی انجام دادم و به نتایج زیر رسیدم
1. ژنتیک
2. غذا خوردن زیاد (در واقع خوردن غذا تا زمانی که سیر بشی و باید همیشه کمتر از حد معمول غذا بخوری وگرنه چاق می شم)
3. تحرک نداشتن و ورزش نکردن
4. ترس از اینکه هیکلم نافرم بشه و زشت بشم
5. ترس از حرفای مردم (مثلا بگن به سن بلوغ رسیدی دیگه چاق شدی، دیگه بعد عروسی چاق شدی و…)
6. عدم اعتماد به نفس کافی
7. ترس از تنگ شدن لباسام
8. تند غذا خوردن
9. چاق شم همسرم و دیگران دوستم ندارن
10. هله و هوله خوردن
نشان های دریافت شده
سلام
والا اینجور که من فکر میکنم یه روزی این خدا خواست مارو خلق کنه هرچی از اون گِلاش اضافه موند زد به ما که تپل مپل شدیم به صورتیکه مامانم میگفت وقتی به دنیا اومدی۴.۵ کیلو بودی که داشتی خفه میشدی،اما نشدی
دوران تپلی من فقط واسه همون چند سال اول بود موقعی که خواستم برم کلاس اول مثل بقیه بچه ها عادی و لاغر بودم و همیشه قدم از بقیه بلندتر بود تا الان که ۱۷۴ سانتم کلا تا کلاس ششم من خیلی چاق نبود اما از اول راهنمایی به بعد داشتم کم کم چاق میشدم که دلیلشم خودمم نمیدونستم آخه آدمی نبودم که خیلی اهل خوردن باشم و فکر میکردم شاید ارثیه و من به مامانم کشیدم
همین موضوع باعث شد تا مورد تمسخر یکی از همکلاسی هام قرار بگیرم موقعی که چند نفره تو حیاط پرسه میزدیم مدام منو مسخره میکرد و منم هیچی نمیگفتم شاید برای همین امواج منفی این همکلاسیم بود که من سال به سال حدود ۱۰ کیلو اضافه میکردم که تو دبستان خبری از این وزن اضافه کردن نبود به طوری که حتی شوهرخالم و داییمم بعضی وقتا تو جمع مسخره میکردن و میگفتن داری عین مامانت چاق میشی من دختر زودرنجی نبودم اما این حرفاشون باعث شد من به کل اعتماد به نفسم رو تو ارتباطات از دست بدم و هروقت هرجا مهمونی بود من هزار دلیل میاوردم که نرم چون میترسیدم باز یه نفر بخواد منو مسخره کنه برای همین حدود یکی دو سال اصلا خونه فامیلی نرفتم و همیشه تو اتاقم قایم میشدم به نظرم چاق شدن من به خاطر کم تحرکی تو تابستان و یا شایدم ارثی بودنه آخه من هیچ تفریحی برای تابستونم نداره نه دوست و رفیقام هستن و نه مامانم که مدام سرکاره برای همین به یه دختر غرق در رویا تبدیل شدم و تا الان که دبیرستانیم
من بارها خواستم لاغر بشم اما نه با رژیم غذایی و ورزش و عمل بلکه با قدرت ذهنم آخه من ۱۶ سالگی تله کینزی انجام میدادم و امسالم که ۱۷ سالمه با بدبختی تمام تونستم یه دوره از قانون جذب رو بگذرونم و به خیال خودم ذهن قوی داشتم که میتونستم راحت لاغر شم اما بعد چند روز تمرین و فکر کردن راجبش خسته میشدم و ولش میکردم چون من همیشه به دنبال از بین بردن چربی ها بودم و نه به دنبال عاملش تا اینکه با شما آشنا شدم و امیدوارم تا به هدفم برسم و با خودم میگم اگه بقیه تونستن پس منم میتونم و اگه کسی نتونست پس من باید بتونم
نشان های دریافت شده
چرا من چاق شدم؟؟
من تا زمان قبل از ازدواج متناسب بودم تا حدودی نه خیلی لاغر بودم و نه میشه گفت چاق ولی استارت چاقی من از بعد زایمانم شروع شد.چون همه میگفتن بعد ازدواج چاق میشی و من بعد از ۵ ۶ ماه ۵ کیلو وزن اضافه کردم و از وزن ۴۸ کیلو به ۵۳ کیلو رسیدم و هرکاری میکردم خودمو به ۵۰ کیلو برسونم نهایت یک کیلو کم میکردم و بعدز مدت کوتاهی دو سه کیلو به من برمیگشت . تو این ۱۳ سال سعی کردم وزنمو به ۶۰ کیلو برسونم و بیشتراز ۶۵ کیلو نشم ولی متاسفانه بعد از عید من ۷۲ کیلو رسیدم و در این ۱۳ سال انقدر راه هارو رفتم که واقعا خسته شدم. و وزن زیر ۶۰ کیلو برای من رویا شده.و احساس میکنم یک فرد ۱۰۰ کیلویی هستم. وقتی علت های چاقی رو نوشتم و موقع نوشتن اونها فهیمدم استارت این چاقی از کجا بود و چه علت هایی در این ۱۳ سال من رو به این وزن رسونده
من ۲۱ علت برای چاقیم شناسایی کردم.
ولی خیلی خوشحالم که خدا این شانسو به من داد که با شما اشنا بشم و امیدوار هستم این بار به اون چیزی که دوست دارم میرسم
نشان های دریافت شده
با سلام خدمت شم استاد گرامی
چرا من چاق شدم ؟
من مریم 33 ساله و متاهل و مادر 2 فرزند هستم.من تا دوره دبیرستان وزن متناسبی داشتم و اضافه وزن نداشتم و چون خوش اندام بودم دختر عمه ام می رفت باشگاه و می گفت اگر می خواهی همین طوری بمانی باید بیای باشکاه به نظر خودم از وقتی که باشگاه رفتم و بعد از آن ولش کردم بدنم رو به چاقی رفت چون این باور رو داشتم که ورزش رو باید ادامه داد اگر ولش کنی چاق می شی همین طور به این منوال می گذشت که یادم میاد دوستانم در دبیرستان می گفتن که چاق دارم می شم و همین طور دانشگاه رفتنم و بقه گذر عمر ولی اضافه وزن آن چنان زیادی نداشتم نمی دونم که چرا برای رفع اون هم اقدامی نکردم تا اینکه ازدواج کردم و دیگه دانشگاه رفتنم تموم شد ولی هنوز پایاان نامه ام باقی مونده بودکه خودش یک داستانی هست که چه قدر اساتید اذیت کردن سر موضوع و سر فکرههایی که می کردم غذام هم بیشتر شده بود از طرفی نشسته بودم
خونه و بی تحرک شدم و خوابم بیشتر شد و اضافه وزنه بیشتر و بیشتر می شد بدون هیچ اقدامی برای اون تا اینکه باردار شدم و وزنم به 97 رسید و چون شیر هم میدادم اعتقاد به خوردن بیشتر داشتم و چون بچه اولم بود و پایان نامه ام هنوز باقی مونده بود و من در هنگامی که بچه ام نوزاد بود باید از پایان نامهام دفاع می کردم باید از مادر شوهر یا خواهر سوهر رو میزدم که بچه ام را نگه دارن که من بروم دانشگاه ،کی اومدن نگه می داشتن ولی از یک طرف هم کنایه و حرفهای بی خودی کی زدن که من هر وقت می خواستم غذا بخورم یاد اون حرفها می افتادم و بیشتر خوردنم می شد بدون اینکه متوجه بشم که همین امر باعث هنوز هنوزه وقتی می خوام غذا بخورم یاد حرف این و اون می افتم و غذا رو با حرص و ولع و تند و تند می خورم بعد که متوجه مشم میگم چرا آخه من وقتی غذا می خورم به فکر حرفهای این و اون میفتم یکی دیگه از علتهای چاقی من این بود و بی تحرکی و اشتهای زیاد که همش می خوام یک چیزی بخورم انگار یک چیزی گم کردم دیگه من این اضافه وزن و داشتم تا اینکه به دلایلی رفتیم و با مادر شوهرم دریک ساختمان بودیم و پسرم دیگه داشت 3 سالش می شد و من تصمیم گرفتم که باشگاه برم و بچه ام رو پیش خواهر شوهرم بذارم تا اینکه وزنم رو یکم کم کنم رفتم و با کم کردن مقداری از غذام هم 15 کیلو کم کردن در یک سال ولی وقتی خواهر شوهرم ازدواج کرد دیگه نتونستم باشگاه بروم و وزنم برگشت و من فرزند دومم را باردار شدم و با به دنیا آمدن فرزندم من 100 کیلو شدم که هم موقع زایملن برام خطرناک شده بود جون فشار من خیلی بالا رفته. بود در بی هوشی وبا خواست حدا به خیر گذشت و بعضی وقتا که سرما می خورم می م دکتر فشارم و می گیره می گه بالاست دکتر هم گفت باید وزنتو کم کنی من که نمی تونستم باشگاه بروم و غذا مم که نمی تونستم کم کنم دیگه داشتم نا امید می شدم و همش با خودم فکر می کردم که حتما باید باشگاه بروم که وزنم و کم کنم در غیر این صورت نمی تونم و من که حالا شرایط رو ندارم پس بی خیال می شم من قبلا با قانون جذب آشنا شده بودم به فایهاش گوش می کردم و در سرچ توی اینترنت هم ناخود آگاه به چند تا از فایلهای عباس منش گوش داده بودم که در مورد ثروت بود با خودم گفتم اگه قانون جذب جواب میده خوب باید به لاغری هم جواب بده که شروع کردم به سرچ کردن در اینترنت که با سایت شم آشنا شدم امیدوارم که این دفعه سر بلند بیرون بیام .
نشان های دریافت شده
سلام روزتون بخیر
چرا من چاقم
هرچی یادمه تپلم اصلا از بچگی عکسایی که دارم تپل بودم حتی کلاس اول که میرفتن از خیلی از دوستام بزرگترو چاق تر بودم همیشه مسخره میشدم حتی توسط افراد نزدیکم
هیچوقت لباسایی که دوس داشتم نمیتونستم بپوشم
مامانم همیشه برام یه ظرف پر غذا میریخت و میگف باید بخوری لاغرباشی همه میگن فقیریم که بچمون لاغره
حتی بزرگتر هم شدم بازم چاق بودم وقتی عروس شدم هم یه عروس تپل شدم که بهم میگفتن لباس عروس داره میترکه تو تنت
خیلی تلاش کردم که لاغرشم ولی هیچوقت به خودم حس خوبی نداشتم
باردارشدم زایمان کردم و بازم تپل بودم به هردری میزدم تا لاغرشم
ذهنم خیلی منفی میرف که ممکنه بخاطر هیکلم از طرف همسرم تحسین نشم یاحتی بعضی رفتاراش ریشه از بدهیکلی من داره
الان هم همین فکر رو دارم
به خودم حس بدی دارم بااینکه لاغرتر ازقبل هستم وفقط چاقی موضعی شکم و ران پا دارم ولی بازم این جاقی عذابم میده و حس بدی دارم
هرچی میخورم انگار کوفتم میشه من عاشق شوکولات هستم و گذاشتمش کنار و نمیخورم ولی بازم همون چاقی موضعی دارم
تحرک کمی دارم و غذا خوردن رو بااینکه کوفتم میشه ازترس چاق شدن شکمم خیلی دوس دارم
خوردن غذا وخوراکی ها برام لذت بخشه
دائم نگاهم به شکممه حرکات نرمشی تو خونه هروقتی انجام میدم ولی چون تپلم زود خسته میشم و ادامه نمیدم و فقط حرص میخورم
بعضی وقتا از لج میخورم ولی نمیدونم چرا انقد زود گشنم میشه و ضعف میکنم وباترس و لرز غذا میخورم
این هم تو ذهنم هست که من چاقی ارثی دارم چون بابام چاقه
وخب این چاقی موضعی رو هرکی دورم هست داره
تازه وقتی رژیم میگرفتم یا ورزش میکردم بهم میگفتن خوبه دیگه ۲تا شکم زاییدی تازه سزارین هم شدی توقع نداشته باش هیکلت لاغر باشه
و من همچنان حرص میخورم از خودم و خودمو میبینم حس بدی دارم و هی لاغر و چاق شدن و تلاش اعصابم رو بهم میریزه
و یه سوال دارم ازتون اینکه من نمیتونم دوره اصلی شما رو تهیه کنم شرایطش رو ندارم
ایا میتونم امید داشته باشم که ازاین فایلهای رایگان نتیجه بگیرم و تمرین و اموزش داره یانه
لطفا بهم بگید که بیخود خودم رو امیدوار نکنم
منتظر جوابتون هستم ممنون میشم پاسخ بدید
باسلام خدمت استاد و دوستان عزیز
من جلسه اول رو 10تا 15بار گوش دادم و علت اینکه چرا من چاق هستم رو نوشتم:
من از دورانی که مدرسه می رفتم چاق بودم وزیاد می خوردم وهمیشه دوستانم رو نگاه میکردم که لاغر هستن و پیش خودم فکر میکردم که چون آن ها از نظر مالی ضعیف هستن و چیزی زیادی نمیخورن لاغر هستن و من چون پدرم همه چیز برای ما تهیه میکرد چاق شده ام.حتی یکبار معلم دوره سوم ابتدایی بخاطر اینکه نمره املاء پایین گرفتم به من گفت تو فقط می توانی بخوری و چاق بشی که خیلی من خجالت کشیدم از این حرف معلمم. و همینطور که گذشت تا دوران دبیرستان که من بیخیال چاقی خودم بودم تا اینکه پردم گفت چاق شدی باید ورزش کنی که من اصلا ورزش کردن رو دوست نداشتم و به زور پدرم میرفتم ورزش میکردم .از اینکه چاق بودم خیلی ناراحت بودم و میگفتم من به مادرم کشیده شدم چون مادرم چاق بود ولی پدرم لاغرو خوش اندام بود از این موضوع ناراحت بودم و نمیتوانستم مثل دوستانم بازی های پرتحرک رو انجام بدم تا اینکه در دوران دانشجوی رفتم به باشگاه و وزنم خیلی امد پایین ولی بعد از مدتی دوباره رفت بالا و بعدش برای ازدواج کردنم رفتم پیش دکتر تغذیه و رژیم گرفتم که دوباره وزنم کم شد ولی بعد از یکسال دوباره وزنم زیاد شد از وزن قبلی هم زیادتر شد دیگه خسته شدم
من با گوش دادن جلسه اول و خوندن نظرات دوستان 23 دلیل برای اینکه چرا من چاق هستم رو نوشتم :
1- بیشتر از همه غذا خوردن و کم تحرک بودن
2-ورزش نکردن در دوران کم سن و سال
3-علت اصلی چاق بودنم بخاطر این بود که مادرم چاق هست منم چاق شدم(ارثی بودن)
4-غذاهای که چربی زیاد داشتن و برنج و نون همراه غذا میخوردم و کمتر از سبزیجات استفاده میکردم
5- خواب زیاد و خواب بعدازظهر بلافاصله که نهار میخورد
6-با عجله غذا خوردن
7-میان وعده خوردن قبل از غذا خوردن
8-لذت بردن از خوردن غذا زیادی
9-خوردن شیرینی_شکلات_پفک_چیبس
10-دست پخت خوشمزه مادر و خانمم
11-دوستانم به من می گفتن ادم تنبلی هستی و چاق هستی
12-پدرم به من میگفت پخمه هستی و زرنگ نیستی
13-از دوران زودتر نرفتن دنبال یک ورزش و باشگاه نرفتن
14-سوخت ساز بدنم کم بود
15-غذا های فست فود خوردن
16-استرس داشتن هنگام مدرسه رفتن
17-هنگام عصبانی شدن باید چیزی بخورم و ضعف به من دست می دهد
18-نشستن زیاد در پشت میز کارم و هنگام رانندگی کردن
19-از همه نوع غذا رو دوست داشتن و همه غذا هارو خوردن و مثل بقیه نیستم که مثلا از یک غذا بعدم بیاید و ادم بد غذا باشم مثل دوستانم یا مثل داداشم
20-تشنج کردن در زمان کودکی که شاید بعد از ان چاق شدم که شاید یکی دیگر از دلایل چاقی من است
21-شاید طبیعی است که من چاق هستم
22-نخوردن صبحانه و رفتن به مدرسه که خیلی گرسنه میشدم و نهار زیاد می خوردم راستش به دلیل استرس که داشتم اصلا نمی توانستم صبحانه بخورم
23- اعتماد به نفس پایین در هر کاری و همچنین برای لاغر شدن
نشان های دریافت شده
چرا من چاق شدم؟
سلام من اولین روزیه ک وارد این سایت شدم یعنی قضیه ازینجا شروع شد ک دیشب برا خودم ی مانتو خریدم و خیلی دوسش داشتم و بنظر خودم اندازه م بود ولی وقتی اومدم خونه شوهرم گف تنگه و من خیلی تو دلم یجوری شدم گفتم اشکال نداره بعد ماه رمضون میرم باشگا لاغر میشم و خلاصه صب ک بیدار شدم همش ذهنم درگیر این بود ک چجوری لاغر شم و چون خیلی راه ها رو رفته بودم و نتیجه نگرفته بودم و یهو یادم اومد دوستم بهم گفته بود ک یکی از فامیلا با مشاوره ذهن خیلی لاغر شده و خلاصه اومدم تو گوگل زدم و با این سایت اشنا شدم و حالا چرا من لاغر شدم؟
من از بچگی تقریبا میشه گف وزنم یکم زیاد بود ولی ن خیلی چون ب نسبت دوستام قدمم بلند تر از همه بود و خلاصه بعد دوران نوجوانی تقریبا وزن ثابتی داشتم و قدم 165 و وزنمم 68 بود ب نظر خودم نرمال بودم تا اینکه پدرم فوت کردن و چنماه بعد فوت پدرم یهو دیدم شدم 88? این شد ک چاق شدم یهویی و موندم همینجوری ولی دلایل دیگه هم داره
خودم قشنگ حس میکنم ک خیلی میخورم عاشقی شیرینی جات و فست فود وقتی عصبی میشم خیلی میخورم وقتی ناراحت میشم خیلی میخورم باشگاه کنار خونمه یماه میرم 3 ماه نمیرم خیلی خیلی دلم میخواد دوباره برگردم ب همون 68 کیلو
نشان های دریافت شده
سلام استاد
من 36سالمه و دارای سه فرزند هستم من از زمانی که یادم میاد هیکلم درشت بوده در دوران بچگی از هم سن و سالای خودم درشت تر بودم من خیلی زود ازدواج کردم موقع ازدواج هم هیکلم درشت بود طوری که از فیلم عروسی متنفرم بعد از ازدواج حای چون درشت تر از همسرم بودم دوست نداشتم با هم جایی بریم تو دوزان بارداریمم حسابی چاق شدم طوری که دکترم ماه اخر برنج و نون رو حذف کرد برام زایمان سختی هم داشتم بعد از بارداری هم همچنان چاق بودم تا اینکه باشگاه رو شروع کردم کمی هیکلم بهتر شد تنها شانسی که داشتم این بود که یه دست چاق بودم بعد از جدایی ام شروع کردم به لاغر کردن ولی باز هم زیاد موفق نبودم دکترای زیادی رفتم رزیمهای زیادیم گرفتم ولی نتیجه بخش نبود تا اینکه ازدواج کردم و با بارداری دومم خیلی بیشتر چاق شدم ولی بعد از زایمان رزیم گرفتم با دکتر تغریه حدود شانزده کیلو کم کردم ولی بعد از یک سال خسته شدم و کارم هم چون پشت نیزی بود دوباره چاق شدم تا اینکه دوباره با روش چیزهای گرم خوردن و ادویه جات پونزده کیلو لاغر کردم که بازم نتیجه نگرفتم چون ناخواسته باردار شدم
بعد از زایمان از تو اینترنت دوباره شروع کردم به گشتن که با لاغری با ذهن رهتاک اشنا شدم حدود سی کیلو کاهش داشتم ولی تو چند ماه گذشته چون تحرک نداشتم و دوباره عادتهای گذشتم رو انجام میدادم هشت کیلو چاق شدم من از 117به 84رسیدم ولی الان دوباره 92هستم که با سایت شما اشنا شدم
به نظر من دلایل چاق شدنم
اول از همه تصویر ذهنی خودم که همش میگم دارم چاق میشم دوباره
دوم تند غذا خور نم
تحرک نداشتنم
خوردن مواد غذایی شیرین تو مواقعی که عصبی هستم یعنی پر خوری عصبی
با اینکه اصلا جا ندارم و سیرم ولی باز هم سمت خوردن میرم
ببخشید اینقدر طولانی شد
نشان های دریافت شده
باسلام من تازه با این سایت آشنا شدم انشاا… نظر خودم را درباری چرا من چاق هستم را مینویسم و از نظرات شما دوستان استفاده خواهم کرد که انشاا… همه باهم نتیجه بگیریم
نشان های دریافت شده
سلام. خانمی 39 ساله هستم. اولین روزی بود که فایل صوتی رو شنیدم. خیلی به لاغری امیدوار شدم. حرفهای شما خیلی به من روحیه داد. امیدوارم بتونم شگفتی ساز بشم.
داستان چاقی من: از زمانی که یادم میاد چاق بودم. به نظرم اشتهای زیاد و کم تحرکی علت چاق شدنم هست. روشهای زیادی رو واسه لاغری امتحان کردم. مثلا باشگاه رفتم که خیلی وزنم اومد پایین اما بعد یه مدت دوباره برگشت. بعد ازدواج دوباره وزنم زیاد شد و پیش متخصص تغذیه رفتم و وزنم از 65 به 55 رسید. اما بازم ثابت نموند. باردار که شدم دوباره چاق شدم. و هنوز که هنوزه نتونستم وزنم رو پایین بیارم. راستش از خودم خسته شدم اینکه لباسهام برام تنگ شده. اینکه اشتهای کاذب دارم. اینکه در جمع احساس راحتی نمی کنم. اینکه همش به من میگن خودت رو لاغر کن واقعا عذابم میده. میخوام با جدیت با شما همراه بشم و به تناسب اندام برسم. ان شاء الله با یاری خدا و شما بتونم به هدفم برسم.
نشان های دریافت شده
با سلام به دوستان و استاد عزیزو خنده رو
من بارها فایل گوش دادم کامنت دوستان خوندم.
هربارکه فایل گوش میدادم یک باور که باعث چاقی و هر مشکلی که داشتم پیدا میکردم خدا میدونه چندتا باور منفی تو ذهنم هست که خبر ندارم.
چاقی من انقدر هم زیاد نیست وتازه دارم چاق شدن به وضوح در خودم حس میکنم و میبینم و بخاطر همین تصمیم به لاغری گرفتم.
من مث خیلی از شما ها تا حالا رژیم یا ورزش و باشگاه و این کارهارو انجام ندادم و این روش لاغری با ذهن میشه گفت اولین اقدامم برای لاغری هستش.
چرا گاهی اوقات یک چند روزی مثلا رژیم میگرفتم یا ورزش میکردم ولی نه بخاطر لاغری بلکه به خاطر سلامتی و یا اینکه وزنم بیشتر از این نشه.
ولی الان که بعد تماشای هربار فایل وقتی بهش فکر میکنم هرچی که باعث چاقیم شده همش باور بوده هرچی که هست همش از باورایی بوده که یا خودم ساختم یا از دوربریام گرفتم.
دوران تحصیل هیکلم عالی بود همه فکر میکردن ورزشکارم ولی این باور در من بوده که بعد تحصیل وقتی تحرکی نداشته باشم چاق خواهم شد یا این باور که بعد ازدواج چاق خواهم شد.بارداری باعث چاقی من خواهد شد.هر چی سن میره بالاتر چاق خواهم شد.حتی یک باور که در من بوجود اومده بود اینه که وقتی لاغر میشدم یکم شکم داشتم و اون تیکه کوچیک نمیشد و همش بهم میگفتن بهار اون یه تیکه چیه تو که لاغری اون چرا اب نمیشه منم این باور برای خودم بوجود اوردم و میگفتم اوووون عضله ست .چربی نیست واس همین اب نمیشه و هنوزم که هنوزه اون یه تیکه هست و اب نمیشه و یا باسن و رانم تپل تره .وقتی بهم میگفتن باسن داری ناراحت میشدم ولی به روم نمیاوردم و با خنده میگفتم هچم بزرگ نیست و جنیفریه ??? ولی خودم خوشم نمیومد و چون بدم میومد این وضع برام درست شد و خیلی از باورهای چاق کن دگ هم دارم که دوستان خیلی قشنگ گفتن و توضیح دادن درموردش.
ولی جدیدا روند چاقیم بیشتر شده چون قبلا سالها بود که روی ۶۱ بودم ولی الان فقط چند ماهه که رسیدم به ۶۷ واین موضوع منو خیلی ناراحت کرده.
وتصور اینکه از این بیشتر بشه منو عذاب میداد و لی الان دگ استرس و ناراحتی و نگرانی و….همرو میزارم کنار چون اینا باعث تشدید چاقی من خواهد شد.
و میخواهم به کمک خدای مهربانم و خودم و استاد خوبم میخواهم به تناسب ذهن و اندام برسم
ممنونم خداجونم که این مسیرو به من نشون دادی
حالا میخوام برم فایل دوم
نشان های دریافت شده
سلام.خدمت شما استاد گرامی
موضوع چرا من چاق شدم؟
من تا زمانی که به خاطرم هست اضافه وزن داشتم و همیشه ناراحت و ناراضی.حتی اطرافیانم هم میگفتن که من وقتی به دنیا اومدم خیلی چاق بودم و وزن من ۵کیلو بوده .من چندین بار وزن خودمو کم کردم البته وزن من در دوران دانشگاهی نزدیک به ۱۰۰کیلو بوده که به کمک خداوند به ۶کیلو رسوندم ولی بعداز زایمان مجدد چاق شدم و۸۵کیلو شدم که باز توانستم به ۶۷برسونم ولی الان ۷۲کیلو هستم و اضافه وزن آزارم میده.برا لباس خریدن .مهمونی رفتن و خیلی چیزای دیگه.من دلیل اضافه وزن خودمو خوردن بیش از حد البته در بعضی مواقع و همچنین کم تحرکی و فست فود و شیرینی میدونم .از شما سپاسگزارم که این راه را جلوی پای ما اضافه وزن ها قرار دادید تا ما هم بتوانیم به تناسب اندام دلخواه خودمون برسیم .با تشکرزهرا
نشان های دریافت شده
زهرا
باسلام.من از زمانی که خودمو شناختم با مشکل اضافه وزن زندگی میکردم حتی اطرافیانم بهم میگفتند تو از تولد تپل بودی و همیشه میگفتند که تو ۵کیلو بودی به دنیا اومدی .اضافه وزن من از دبیرستان شروع به بدتر شدن شد طوری که خجالت میکشیدم برای خرید لباس به جایی بروم و همیشه به دوستانم حسادت میکردم.با رفتن به دانشگاه بدتر و بدترم شدم و اینقدر چاق شدم که پدرم هم بهم گیر میداد تصمیم به لاغر شدن کرفتم و با سختی و بدبختی تونستم نزدیک به ۴۰کیلو کن کنم ولی خیلی چیزا را هم از دست دادم .کن خونی پیدا کردم .موهای سرم ریخت.صورتم از بین رفت ولی بعد اززایمانم دوباره اضافه وزن پیدا کردم و ۱۵کیلو را با بدبختی کم کردم و هنوز اضافه وزن دارم و نمیتونم دیگه کارهای قبل و انجام بدم و وزن کم کنم خسته شدم .من فکر میکنم سوخت و ساز بدن من کم است و اینکه زیادی تنقلات میخورم که باعث چاقی من میشود .من دوست دارم این اضافه وزنمو بدون رژیم و ورزش کم کنم .چون دیگه هرچقدر پیاده روی میکنم بی فایده است و دلم میخواد بیرون میرم بتونم با خیال راحت بدون عذاب وجدان ی چیزی بخورم .من امروز با این پیج چشمان آشنا شدم امید وارم که منم با کمک شما بتونم از طریق ذهنم به اون وزنی که میخوام برسم.از شما سپاسگزارم .
سلام من فائزه هستم 24 ساله …من از دی ماه پارسال با این روش اشنا شدم و 5 دی ثبت نام کردم تو سایت و چند تا فایل و گوش کردم ولی دیگه ادامه ندادم
تا این هفته که جرقه اصلی خورد و دوره رو تهیه کردم ولی چون این دوره رایگان و گوش نداده بودم به گفته استاد قرار شد اول این دوره و کار کنم تا برسم به دوره اصلی.
داستان چاقی من : من از بچگی بچه توپولی بودم ولی چاق نبودم به اون صورت و به خاطر این توپولی بودن همه دوسم داشتن و توپول و این چیزا بهم میگفتن. تا دوره دبستان هم حالت توپر بودم ولی چاق نبودم
یعنی شکم و این چیزا نبود مثل بعضی بچه ها .بعد دقیق یادم نمیاد از راهنمایی یا دبیرستان اضافه وزن اومد و بیشتر شد و تقریبا همیشه تو یه رنج وزنی بودم خیلی چاق نبودم و هیچوقتم متناسب نبودم
قد من 158 و وزن من الان 68 هست و بیشترین وزنی که تا الان داشتم 69 بوده یعنی هیچ وقت به 70 و بالای 70 نرسیدم و هیچ وقتم فکرنمیکنم از 60 پایین تر بوده باشم . همیشه بین این 10 کیلو بودم .
اهل ورزش نبودم زیاد و این چند سال اخیر چند بار باشگاه رفتم و اخرین بار تابستون 96 رفتم پیلاتس و وزنم تا 61 اومد و در کنارش رژیم خیلی سختی هم نداشتم و یکم غذامو کم کرده بودم . در کل از اون افرادی نبودم که خیلی برای کاهش وزن اقدام کرده باشم و سختی کشیده باشم . ولی این حس خوب متناسب بودن و هیچ وقت نداشتم و خیلی اوقات این حس سنگینی که مخصوصا هر بار با بالا اومدن وزنم کاملا حسش میکردم مثل الان داشتم . و این راحت نبودن و اون حس عالی متناسب بودن و رهایی و تجربه نکردم . و این که چون من شباهت ظاهری به مادرم دارم و حس میکردم این توپول بودن ارثی از مامانم هستش که تا همین چند ماه پیش این جرقه خورد تو ذهنم که مامانم تو سن من و حتی چنیدن سال بعد خیلی متناسب بود با این که متاهل بود و 3 تا بچه داشت .و کلا خانواده من خانواده چاقی نیست به جز مامانم که این چند سال خیلی چاق شده یعنی همه اضافه وزن داریم مخصوصا شکمی ولی چاق نیستیم .
و به طور کلی بخوام بگم علت چاقی مو غذا خوردن زیاد بیشتر اوقات نه همیشه و تحرک نداشتن و این باور ارثی بودن که تا چند ماه پیش داشتم .
نشان های دریافت شده
با سلام
داستان چاقی من
من از وقتی یادم میاد تپل بودم ، توی جمع دوستانم و خانواده همیشه یه حس معذبی دارم ،بیرون که میرم حس معذبی دارم
علت چاقی من علاقه زیادم به خوردن و خوردن زیاد و ورزش نکردن هست
نشان های دریافت شده
باسلام و خسته نباشید خدمت شما دوستان متناسبم من این دوره رو برای دومین بار شروع کردم
وانت علت چاقی من ! من از وقتی یادم میاد توپول بودم ومامانم همیشه بهم گوش زد میکرد که خوراکم از بقیه بیشتر ه به همین منوال بزرگ شدم وتوپولی و همراه خودم کشوندم ازدواج کردم دوبار زایمان کردم کم کاری تیروئید دارم وهمچنان مامان توپول دوتا بچه هستم جالب تر از همه اینه که من کلا ۲۵کیلو اضافه وزن دارم ولی توی ذهنم ۱۰۰ کیلو خودنمایی میکنه به امید تناسب اندام
نشان های دریافت شده
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز
عوامل چاقی من: بدلیل عوامل ژنتیکی که خانواده ی مادرم چاقن که منم عین اونا هستم،من دوران بچگی خیلی مریض میشدم و مادرم بخاطره اینکه مریضم اینقد بهم غذا شیر عسل شیر موز شیر خرما از اینجور چیزا میداد تا بلاخره اشتهام باز شد و از اون موقع غذام خیلی زیاد شد تا الان که خیلی هم رژیم گرفتم برگشته سال 91 رژیم گرفتم البته با قرص 2ماهه 15کیلو کم کردم اما بعد از 6سال اونم برگشت من دلیل چاقیمو تو زیاد غذا شیرینی و زیاد اب خوردن میدونم و اینکه تحرک هم ندارم وقتی میرم باشگاه یا پیاده روی برمیگردم چنان گرسنم میشه که نمیتونم جلومو بگیرم شدیدا سردرد میگیرم و وقتی ام میخورم بدتر از قبل میشه انقد گفتم از فردا شروع میکنم و وقتی نشده نتونستم واقعا خسته شدم من تو دوره استاد شریفی عضو ام اونروز فایلارو گوش میدادم که گفتم برم گوگل سرچ کنم که ایا با قانون جذب میشه لاغر شد که با سایت شما اشنا شدم و خیلیی امیدوار شدم از خدای عزیز کمک میخوام که وانشاالله اینبار بتونم لاغر شم و به ارزوم برسم.
نشان های دریافت شده
عوامل چاقی:
1. لذت بردن بیش از حد از خوردن و این که خوردن رو خیلی خیلی دوست دارم و واقعا ازش لذت می برم و به نظرم خوردن و خوابیدن جزو لذت بخش ترین کارهای دنیاست.
2. فعالیت کم که تنبلی میکنم و ورزش نمیکنم و بازم میخورم و میخورم.
3. همه اطرافیانم چاق هستند و از اول که یادمه چاقی عادت و چیز عادی ای تو خونه ما بوده.
4. دسپخت خوشمزه اطرافیانم و دوباره برمی گرده به همون دلیل اول که لذت بردن از خوردنه.
5. ریزه خواری میان وعده های غذاییم.
6. و شاید اصلی ترین علت چاقی خودم رو بی ارادگی خودم میدونم که البته با فرمایشات آقای روشن این گفته درست نیست چرا که ذهنم رو از اول بد تربیت کردم.
7. یکی از عوامل دیگه میشه به موروثی بودن این امر و این که استعداد بدنم برای چاقی زیاده اشاره کرد، که اینم آقای روشن رد کردن ولی خب خیلی ها رو دیدیم که خیلی می خورن و اصلا چاق نمیشن ولی قطعا من جزو اون دسته نیستم.
نشان های دریافت شده
به نام خدا
موضوع انشا: چرا من چاق شدم؟
من خانمی 28 ساله هستم با قد 150 و وزن 81 و البته متاهل و صاحب یک پسر 5 ساله
من حدودا از 12 سالگی شروع به چاق شدن کردم و دلیل آن سفر حج عمره پدر و مادرم بود که من پیش خانواده عموی خودم ماندم و از آنجایی که دستپخت زن عموی خودم رو خیلی دوست داشتم خیلی میخوردم و البته تازه از شر یک بیماری رها شده بودم که از آنجایی که بدن ضعیفی داشتم و مدام سرما می خوردم اصلا چاق نمیشدم و پس از درمان بیماری خود، به منزل عمویم رفته بودم، و مدام میخوردم و روز به روز به وزنم اضافه میشد و از آنجایی که خیلی کم بود داشتم تازه داشت جای کمبودهایم رو جبران می کرد تا حدودا 15 سالگی که دیگر داشت تبدیل به اضافه وزن میشدولی از آنجایی که همه خانواده اضافه وزن زیاد داشتند مخصوصا خواهرم که 1 سال از من کوچکتر بود و کاملا چاق بود، دیگر چاق شدن من به چشم کسی نمی آمد.
تا این که قبل از ازدواجم به وزن 68 رسیدم و برای عروسی خود کمی لاغر کردم (60) ولی باز هم عروس تپلی بودم.
موقع زایمان من وزن 81 داشتم که بعد از زایمان همان وزن باقی ماند و تا 3 سالگی پسرم خود را به وزن 70 رساندم ولی دوباره از آنجایی که دوباره قصد بارداری داشتم (و در فامیل خود فردی داشتیم که به دلیل رژیم قبل از بارداری دچار فقر فولیک اسید شده بود و کودکشان با مشکلات شدیدی به دنیا آمد) و در نتیجه احساس میکردم به تمام نیاز های بدنم باید پاسخگو باشم خوردم و خوردم تا امروز که وزن 81 کیلو را دارم و چاقی من مانع بارداریم میشود.
امیدوارم با این روش ذهنی بتوانم لاغر شوم به امید و کمک خدا
چرا که تا الان هر بار برای لاغر شدن رنج و درد زیادی را متحمل شده ام با ورزش های سنگین و رژیم های متفاوت و نخوردن قند و شکر و شام و ……………….. اندکی کم کردم و همان طور که آقای روشن فرمودند دوباره خیلی زود برگشته.
به امید آینده روشن با آقای عطار روشن
نشان های دریافت شده
موضوع انشاء: چرا من چاق هستم؟
من یه خانم 32 ساله و مجرد هستم. زمان بچگی، دختر تپلی بودم. خیلی چاق و چله نبودم، فقط توپُر بودم. زمان مدرسه هم وقتی ابتدایی بودم، مثل بچه های دیگه معمولی بودم. ولی از همون بچگی، خیلی پُرخور بودم و همیشه از غذا خوردن اعم از میوه، شیرینی، شکلات، غذا، آبمیوه، سبزیجات، هله هوله و کلاً از خوردن همه چیز لذت می بردم و تقریبا به اندازه 2 تا داداشم که ازم بزرگتر بودند، غذا می خوردم. خودم فکر می کنم یکی از دلایل اصلی چاقی ام، علاقه بسیار شدید به غذا و خوراکی ها و داشتنِ ولع خوردن هست.
از زمان راهنمایی هم یواش یواش چاق شدنم شروع شد و تا اونجایی که یادم میاد، همیشه از فعالیت بدنی و زنگ ورزش مدرسه بیزار بودم و هیچ وقت ورزش نمی کردم. تو عمرم هم هیچ رشته ورزشی رو دنبال نکردم. در واقع علت اصلی چاقی ام رو همون خوردن غذای زیاد و ورزش نکردن می دونم. (چون اصلا هر چی که از بچگی در مورد علت چاقی شنیدم و دیدم، این دو علت، یعنی پُرخوری و عدم ورزش بوده و خُب این رفته تو ناخودآگاهم و چون تکرار هم شده، به صورت باور دراومده).
تو دوره راهنمایی هم اضافه وزن داشتم ولی نه زیاد. تو دوران دبیرستان، یعنی بعد از 15 سالگی، دیگه چاق شدنم به طور جدی شروع شد و چون قدم هم کوتاهه و 1 مترو 52 سانتی متر هست، اضافه وزنم به شکل عدم تناسب اندام خودش رو نشون می داد. به اضافه اینکه بالاتنه ام هم خیلی چاق تر از پایین تنه ام بود.
وقتی وارد دانشگاه شدم و دوره لیسانس رو می گذروندم، نه سراغ رژیم بودم و نه سراغ ورزش. همیشه دوست داشتم اندام متناسب داشته باشم، ولی هیچ اقدامی در جهت اون نمی کردم. یه نکته رو هم ذکر کنم که من خیلی آدم خوابالویی هستم و خیلی زیاد می خوابم و بعد از ظهرها از خواب بیدار میشم که این رو هم یکی از علت های چاقی خودم می دونم. چون دیر از خواب بیدار میشم و بیشترِ روزم میره و به تَبَع اون، فعالیت بدنیم در طول روز کم میشه.
غذاهایی که مامانم می پزه، خیلی کم از روغن استفاده می کنه و تو خونه ی ما بیشتر از برنج، از نون استفاده میشه. کلا فکر می کنم استفاده غالب از نون و برنج و کمتر مصرف کردن سبزیجات هم یکی از علل چاقی ما ایرانی ها هست. ما اونقدری غذا می خوریم که سیرِ سیر بشیم و این درست نیست!
باعجله و تند غذا خوردن هم یکی دیگه از دلایل چاقی من هست. یه حدیثی از امام علی (ع) شنیده بودم که فرمودند: من به شما 4 نکته را توصیه می کنم که اگر رعایت کنید، به هیچ بیماری (اعم از معده و گوارشی) مبتلا نشوید:
1- تا زمانی که واقعا گرسنه نشدید، غذا نخورید.
2- غذاها را خیلی خوب و کامل بجویید.
3- درست یک لقمه مانده به سیر شدن، دست از غذا خوردن بکشید.
4- قبل از خوابیدن حتما معده خود را تخلیه کنید (به دستشویی بروید).
اگر واقعا این 4 نکته از کلام معصوم رو رعایت کنیم، چقدر سلامت می مونیم!
زمانی که کارم رو شروع کردم (سال 89)، کارمند بودم و خیلی هله هوله و بخصوص، کاکائو، به محل کارم می بردم و می خوردم. کلا امکان نداشت که من تو خیابون راه برم و یه عالمه خوراکی و هله هوله از بقالی و مغازه های مختلف نخرم و بیام خونه!
شاید باورتون نشه، من تو یه روز 20 تا بستنی می خوردم. ولی وزنم همون حدود 60 کیلو بود. یعنی با اینکه به طرز وحشتناکی زیاد می خوردم، اونقدری چاق نمی شدم. شاید یه دلیلش بدون ماشین رفتن به سرکار بود که با مترو می رفتم و یه کمی هم پیاده روی می کردم.
سال 91 به دلیلی، دچار افسردگی شدم و داروی اعصاب مصرف کردم. از طرفی، فعالیت فیزیکی هم نداشتم و غذا خوردنم خیلی خیلی بیشتر شد و تا سال 92 به وزن 75 کیلو رسیدم. سال 93 و 94 و 95 هم به خاطر مشکل افسردگی ام، سرکار نرفتم و وزنم روز به روز بیشتر میشد.
تا اینکه آذر ماه سال 95 رژیم گرفتم (از روی کتاب “معجزه ای برای چاق ها” از دکتر کرمانی) و در عرض 4 ماه، 11 کیلو کم کردم. خیلی احساس خوبی داشتم. ولی باز چون ولع خوردن همراهم بود و ورزش هم نمی کردم، سال 96 دوباره چاق شدم و رسیدم به 65 کیلو.
سه ماه اول سال 97، روزی یک ساعت پیاده روی کردم و کمتر غذاخوردن رو شروع کردم و تیرماه امسال رسیدم به 56 کیلو که مثل یه معجزه بود برام.
دوباره تابستون، بیماری افسردگی ام (به خاطر قطع کردن قرص هام) عود کرد و ورزش نکردم و غذا خوردنم زیاد شد تا امروز که 27 بهمن ماه سال 97 هست و من حدوداً 75 کیلو هستم و می خوام سال آینده برسم به 45 کیلو.
به نظر شما از طریق ذهنم می تونم 30 کیلو وزن کم کنم و سال دیگه بشم 45 کیلو؟
سپاسگزارم.
نشان های دریافت شده
سلام من از طریق YouTube با این روش آشنا شدم و خیلی برام جالب بود ولی یک سوال برام پیش اومده که شما میگین یعنی زمانی که ما حوس چیزی رو میکنیم و مغز ما دستور میده که اون رو بخوریم باید مانع اون بشیم و نخوریم درسته؟یا که من اشتباه متوجه شدم.
نشان های دریافت شده
با سلام .
من تا سن دانشگاه وزن متعادلی داشتم اما از همان کودکی فکر میکردم چاقم ، یعنی توهم چاقی داشتم و همیشه دنبال راهی برای لاغر تر شدن بودم و دقیقا نتیجه برعکس گرفتم . بارها و بارها رژیم گرفتم و بعد از مدتی وزن خیلی بیشتر برگشت. من دلایل چاقی خودم رو از موارد زیر میبینم.
1- کارمند هستم و صبح تا عصر پشت میز نشسته ام و اصلا تحرک ندارم.
2- هورمونهام به هم ریخته
3- معده ام بزرگ شده و غذای زیادی میخورم حتی بعد از سیر شدن دست از غذا نمیکشم .
4- غذا خوردن برام لذت بخشه و در واقع من با طعم ها تفریح میکنم.
5- با عجله غذا میخورم
6- شیرینی ها رو خیلی دوست دارم
7- همیشه فکر میکردم چاقم حتی وقتی که چاق نبودم
8- به موقع و به شکل مرتبی غذا نمیخورم
9- وقتی ناراحتم یا دارم به موضوعی فکر میکنم باید یک چیزی بخورم
10- حال تکون خوردن ندارم و کلا آدم کندی هستم .
11- از چاقی وحشت دارم
12- باور دارم که چاقی من ارثیه
نشان های دریافت شده
سلام من فریبا ۴۸ ساله هستم
همیشه خواهرهام می گن ورزش کن رژیم بگیر اینقدر شیرینی نخور و..
ولی من از ورزش خوشم نمی اد رژیم نمی تونم بگیرم و عاشق شیرینی هستم ولی پر خوری نمی کنم ۷۱ کیلو وزن من هست و سالبان دلم می خواد به وزن ۶۵ برسم علت چاقی من هم بعد از ازدواج به وجود اومد
طرز فکرم هم اینه من که می خوام در نهایت بمیرم چه ده کیلو بیشتر چه کمتر همین منو ملزم می کنه رژیم نگیرم اما دلم می خواد لاغر بشم
نشان های دریافت شده
سلام وقت بخیر
من لیدا هستم , در مورد موضوع انشاء شما خیلی فکر کردم , خیلی خیلی , دلیلی ندیدیم غیر از اینکه میخواستم توجه جلب کنم در بچگی غذا نمی خوردم در نهایت اینکه گرسنه بودم , استرس و بد بودن محیط همه و همه در روح و روانم تاثیر داشت زمانیکه کمی محیط برایم آرام شد گرسنگی به سراغم آمد و غذا خوردم , من از وزن 54 کیلو در سن 25 سالگی به 104 کیلو در سن 52 سالگی رسیده ام, از تمام مراحلی که شما نام بردید استفاده کردم برای کم کردن وزنم در سال 2012 حدودا 15 کیلو لاغر کردم اون زمان 86 کیلو بودم و به 71 رسیدم و به محض اینکه رژیمی که بسیار هم پول پایش خرج کردم دوباره به 92 رسیدم و دوباره رفتم 80 کیلو شدم و بعد از تمام شدن به 96 رسیدم دفعه آخر یک سال پیش بود که همان رژیم را گرفتم به 83 کیلو رسیدم و الان 104 کیلو هستم , و از این رژیمها میترسم برای بدنم و روحم , میدونم که مشکل در ذهن من هست , چون من از زمانی که 59 کیلو بودم رفتم با رژیم خودم را 54 کیلو رسیدم و از اون موقع وحشت چاقی من رو تحت فشار میگذاشت , من فکر میکنم دلیل چاقی من وحشت از چاقی بوده و همیشه فکر میکردم باید رژیم بگیرم , به همین دلیل مغزم غذاهایی رو که میخورم رو جمع میکنه
نشان های دریافت شده
من مریم هستم .ازوقتی مجرد بودم لاغر بودم تااینکه ازدواج کردم .شاید یکسالی از ازدواجم گذشته بود که شروع کردم به چاق شدن نمیدونم توی همون زمان بود یا شاید کمتر من برای ناباروری تحت درمان بودم وخیلی خیلی زیاد از داروهای هورمونی استفاده کردم تا حدود ۱۸ سال ومن توی این مدت هرروز چاق تر میشدم تا اینکه بالاخره باردارشدم توی بارداریم فعالیت زیاد نمیکردم چون ترس از سقط داشتم وزیاد میخوردم چون هم گرسنه ام میشد وهم میخواستم به بچه ام رسیده باشم .تا اخر بارداریم به حدود ۹۸ رسیدم بعد از زایمان هم خیلی وزن کم نکردم واینو انداختم گردن سزارین شدنم .بعد هم خوب لچه شیر میخواست ومنم شیر نداشتم وهمه جوره میخواستم خودم وتقویت کنم که بچه ام شیر خشکی نشه .وخلاصه این روند ادامه داشت بعداز اون خیلی سعی کردم وزن کم کنم والبته یه مقدار هم کم کردم ولی به اون وزنی که قبل بودم ودوست داشتم هرگز نرسیدم .من کم کاری تیرویید هم داشتم واون رو هم یکی از دلایل چاقی میدونستم .عصبی بودنم .نداشتن فعالیت وورزش .وزیادخوردنم حتی بعداز اینکه میدونم سیر شدم درحقیقت یه جورایی ولع خکردن دارم .اما بعداز شنیدن فایل دوم نشستم فکر کردم ودیدم واقعا استاد راست میگن من جاریم موقع بارداری خیلی غذا میخورد وحتی خیلی هله هوله که من نمیخوردم ولی اون درحد چند کیلو اضافه کردکه بعداززایمان برگشت .عروس همسایه ما کم کاری تیرویید داره ولی لاغره .خاله من کم کاری تیرویید داره ولی لاغره .همین طور خیلی عصبی .پس اینها هم دلیل چاقی نیست .واما داروهای هورمونی برای اینها هم یک نمونه توی فامیل پیدا کردم که خیلی هم لاغر هست .شاید اون کمتر ازمن دارو مصرف کرد ولی بالاخره باید یه مقدار روش تاثیر میگذاشت واینکه من بعداز گرفتن بچه ام از شیر حدود ۷ کیلو کم کردم ولی خیلی راحت وظرف مدت چند ماه برگشتم سر خونه اول .درصورتیکه برای کم کردن اون مقدار وزن خیلی سختی کشیده بودم هم توی باشگاه وهم رژیم .پس دیدم به قول شما ته همه اینها من موندم وچاقیم .پس همینجا ودرتاریخ ۱۵ بهمن نودوهفت من مریم مسولیت چاقی خودم رو میپذیرم ومیدونم که خودم مقصر هستم وخودم خواستم ولی از همین الان وهمین جا هم میخوام که وزن خودم رو ازوزن ۷۶ به وزن ۵۸ برسونم وتوی این مسیر از هیچ تلاشی دریغ نمیکنم .ومن به لطف خدا وخواست خودم وکمک شما وبقیه افراد همراه میتونم به این نتیجه برسم .
نشان های دریافت شده
باسلام خدمت استاد
خانمی ۳۲ ساله هستم.
من با اینکه ۲ تا زایمان به فاصله ۲ سال داشتم ولی شش ماه بعد زایمان دوم به وزن و اندام اولیه برگشتم. اما از سال ۹۰ به بعد رو به چاقی رفتم. خودم دلیلش رو خوردن شیرینی و خوردن قرص ضد بارداری میدونستم و از طرفی هم اطرافیان تلقین میکردن که چاقی من ارثی است چون برادرهایم از یک سنی به بعد چاق شدند، و این قضیه متاسفانه تو ذهن بنده افتاد و مدام با خودم تکرار میکردم.
ولی الان که خوب فکر میکنم میبینم قرص ضدبارداری رو من ۴سال قبل بچه دار شدنم می خوردم و چاق نبودم.
قبلا شیرینی و هله هوله میخوردم و چاق نبودم.
و اینکه خیلی از فامیلها هستند که با وجود پدر و مادر چاق ولی بچهاشون تناسب اندام دارند.
به این نتیجه رسیدم که اشکال از ذهن و افکار من هستش. آیا نتیجه گیریم درسته؟
امیدوارم تو این راهی که(لاغری با ذهن) قدم گذاشتم موفق بشم.
نشان های دریافت شده
با سلام خدمت شما استاد محترم
من سارا ۳۲ سالمه
من در کودکی و نوجوانی خوش اندام بودم.
حتی بعد ۴ سال که ازازدواجم میگذشت ۲ کیلو اضافه کردم، بعد ۴سال ۲ زایمان داشتم که شش ماه بعد هر زایمانم به وزن قبلی برمیگشتم.
ولی از سال ۹۰ به بعد رو به چاقی رفتم، دلایلش رو علاقه زیاد به شیرینی میدونم چون غذا به اندازه میخورم و اهل هله هوله خوردن نیستم فقط و فقط شیرینی.
از سالهای بعد به خاطر حرف اطرافیانم که شما ارثی همتون از یه سنی چاق میشید، چون برادرهای منم از یه سنی به بعد چاق شدند.
این حرفها تو ذهنم رخنه کرد و من هم متاسفانه قبول کردم. الان که بیشتر فکرمیکنم درسته که شیرینی زیاد میخورم ولی عامل اصلی من ذهنی هست(اگراشتباه میکنم لطفا بهم بگید) وگرنه خیلیها از من بیشتر میخورند ولی بازم تناسب اندام دارند.
نشان های دریافت شده
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز
هیرو هستم مدتیست فایلهای رایگان روگوش میکنم وخیلی مشتاقم بااین روش لاغربشم ومطمئن که میتونم امااین مدت تنبلی کردم و فقط فایلها وگوش دادم ولی تمریناتش رو انجام ندادم ولی خداروشکرالان تصمیم دارم شروع کنم.
راستش من تقریباتا 25 سالگی متناسب بودم وهیچ. مشکلی نداشتم اماازوقتی فهمیدم روماتیسم مفصلی دارم ومجبورشدم دارومصرف کنم کم کم وزنم چندکیلویی زیادشد اینم بگم که من همیشه وزنم 48 یا 49 کیلوبودولی بعداز نزدیک 8 سال وزنم تا 65کیلوهم رفت وخیلی اذیت می شدم وبیشترچاقیم به شکمم مربوط میشد خیلی قیافم بدفرم شده بودولی چون دکترم بهم گفته بودبامصرف این داروها وزنت کم کم بالا میره منم بااینکه اذیت میشدم قبول کرده بودم که آره طبیعیه که چاق بشم وازطرفیم همیشه شنیده بودم آدم که سنش بالا میره وزنشم بالا میره بعدشم یه دلیل محکم دیگه داشتم واونم ارثی بودن چاقیم بودچون خانواده ی ما به دودسته تقسیم شده یه سری به پدرم رفتیم وچاق میشیم ویه سری به مادرم رفتن وهمیشه لاغرمیمونن ومتاسفانه این مسئله ی ارثی بودن در مورد موی سرم هم صدق میکنه همیشه شنیدم که من ودوتاخواهرم به بابام رفتیم موهامون به مرور کم پشت میشه والبته یه دلیل دیگم پذیرفتم چون من بعداز فوت پدرمادرم افسردگی شدیدداشتم وهنوزم دارومصرف میکنم متاسفانه بیشترازقبل غذا میخورم چون دکترم بهم گفتن که داروهات اشتهات رو زیاد میکنه البته دوسال پیش بخاطر روماتیسمم 6 ماه خامخواری کردم ویکسال درد نداشتم و وزنمم 46 کیلو شداما طاقت نیاوردم ودوباره غذاخوردن شروع کردم و الان 58 کیلوهستم و اضافه وزنم بیشترمربوط به شکم و پشتم هست اما نمیدونم باانجام تمرینات میتونم فقط این دونقطه ازبدنم رولاغرکنم یا اینکه کل بدنم لاغرمیشه ومن فقط دلم میخواد 3یا4 کیلو کم کنم خیلی مشتاقم دوباره متناسب بشم به امیدپیروزی ذهنم
خیلی خیلی ازتون ممنونم که بااشتیاق این فایلهارومیذاریدهمتونودوست دارم وخداروشوکرمیکنم که درجمع صمیمی شماهستم
نشان های دریافت شده
سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم . من یک بار این دوره رایگان رو گذروندم و این بار دومم ک توجهم و دل بیشتر دادم و اینبار با عشق بیشتر و تجربه اینکه هرچی بیشتر دل بدم بیشتر نتیجه میگیرم شروع کردم و ب خودم گفتم ک بعد هربار شنیدن تمریناتمو میام تو سایت بنویسم و نظرات و تمرینات بقیه دوستان رو میخونم .تمرین اول من اینکه چرا چاق شدم و چرا چاق شدنم را باید تغیر بدم . من چرا چاق شدم؟ از بچگی یکم از بقیه بچه ها درشت تر بودم .و بعد از ازدواجم یکدفعه خیلی چاق شدم و حدود بیست کیلو اضافه کردم . حله حوله زیاد میخوردم . شبا شام سنگین میخوردم . و تحرکم نداشتم …
نشان های دریافت شده
سلام استاد فایل هاتون عالیه ممنون
نشان های دریافت شده
با سلام امروز یکشنبه ۷/ ۱۱/ ۹۷هست چندهفته قبل دربرنامه یوتیوب دنبال سرچ کردن برنامه اشپزی بودم که نوشته بود لا غری باذهن ومن خیلی خوشحال شدم چون تازه با کانال دکتر عباس منش آشنا شده بودم .وتجربه کمی داشتم .وانشاللاه بلطف پروردگار ودوست عزیزمون رضا عطارروشن که خدااوراسرراهمون قرارداده در این راه موفق می شوم وگامهای اول رابرمیدارم.درفایل قسمت اول گفته بودین دلایل چاق شدنتان رابنویسید.۱_من بعد ازدواج که حامله شدم کم کم چاق شدم ویک دلیل این رامئ دانستم۲_خوردن قرص های ضد بارداری ۳_ ارثی بودن ۴_خوردن غذاهای چرب ۵_ورزش نکردن ۶درست کردن غذاهای خوشمزه که خودم با عشق درست می کردم وعلاقه خیلی زیادی به آشپزی دارم وهرروز به دنبال غذای جدید دراینترنت هستم واصلا خسته نمی شم.ومن میتوانم لاغرشوم.
نشان های دریافت شده
سلام . وقتتون به خیر و شادی . من واقعا از چاقی خودم خیلی خسته بودم یکی از دوستانم شما رو به من معرفی کن . منم می خواهم این روش شما رو هم امتحان کنم امیدوارم به نتیجه دلخواهم برسم . علت چاقی من از دوران کودکی بودش و چون از بقیه هم سن هام پر تر بودم از اونموقع تنفر پیدا کردم از چاقی و بعدش ازدواج و حاملگی و روز به روز بالا تر رفتن وزن و همچنان عولی که نمیتونم شکستش بدم
نشان های دریافت شده
امشب ساعت 10:51 دقيقه چهارشنبه ٩٧/١١/٣با سلام گفته بودين در مورد اينكه از كي و چرا چاق شديم بنويسيم من يه دختر 26 ساله هستم از حدود پنج سالگي به بعد اضافه وزن داشتم تا الان خيلي دكتر تغديه رفتم ولي نصف هاي كار نتيجه مبگرفتم رهاش ميكردم خسته ميشدم يه عامل چاقيم از نظر خودم اثري و پرخوري كم تحركي و ريزه خواري ميدونم من دوسال پيش30 كيلو وزن كم كردم با طب سوزني و ورزش كردن ولي بعد از اينكه پارسال بينيمو عمل كردم دوباره وزنم نصف بيشترش برگشت اميدوارم از برنامه ي شما جواب بگيرم .
نشان های دریافت شده
با سلام
من از بچگی چاق بودم . و وقتی الان قسمت اول صحبت های شماروگوش دادم برای اولین بار از خودم پرسیدم چرا من چاق هستم . وجوابی که بارها وبارها بعداز صحبتهای شما به خودم دادم این بود که به طرز وحشتناکی پرخورهستم . دوست دارم هرچی که میبینم بخورم حتی اگه درحدترکیدن خورده باشم
نشان های دریافت شده
سلام
نشان های دریافت شده
به نام خدا
سلام
من 20 ساله هستم نا جایی که یادم میاد از 8،9 سالگی بود که وزنم شروع کرد به اضافه شدن و تا امروز لحظه ای توقف نداشته و هر سال اضافه تر میشه
یکبار زیر نظر دکتر تغذیه با رژیم و ورزش شدیدا تلاش کردم و نتایجی گرفتم اما زیاد دوومی نداشت و برگشت شاید در کمتر از یکماه و بدتر برگشت چون من بیشتر از پایین تنه چاق میشم
اما بد از این دوره مقداری شکم اوردم و دیگه به اونضورت سراغ رژیم نرفتم.
اما دلیلش:
راستش ما خانوادگی اضافه وزن داریم و همه میگن ارثی هست اما من خودم خیلی اینو قبول ندارم!
خودم دلیلش رو بی تحرکی و داروی صرع میدونم
چون که من از بچگی ادمی بودم که به درسهام اهمیت میدادم و همیشه پا دفتر کتابام بودم برای همین بیشتر اوقات نشستم. آدم پرخوری هم نیستم
و درواقع بمن میگن بد غذایی چون خیلی از چیزا و هله هوله هایی ک دیگران میخورن رو نمیخورم اما زیاد تحرکی ندارم
ولی داروی صرع هم مصرف میکنم و اینطور ک شنیدم داروهای صرع متابولیسم بدن رو پایین میارن و بدنم فک میکنم کمتر از بقیه چربی سوزی میکنه
با این حال همونطور ک گفتید آدمی هستم که به همه جا چنگ زدم به طور دوره ای ورزشهای مختلف،رژیم ،باشگاه رو امتحان کردم اما نتیجه ای نگرفتم
الان دیگه واقعا خسته شدم و امیدی به هیچکدوم از اون روش ها ندارم ولی واقعا دلم میخواد از اضافه وزن و مشکلات و تمسخرو خجالتو چیزای بدی که
باعثشون میشه راحت بشم
امیدوارم این روش باذهن که تصمیم گرفتم امتحان کنم و الان کورسوی امیدی توی دلم روشن کرده دیگه جواب بده واقعا و به آرزوم برسم
ممنون از شما ک به طور رایگان این مطالب رو در اختیار ما میگذارید
نشان های دریافت شده
سوال چرا من چاق هستم؟
من یه خانم25 ساله هستم من تا سن 20سالگی که مجرد بودم تناسب اندامم خیلی خوب بود و وزنم 52کیلو بود .البته بگم که تو دوران مجردی خوراکم خیلی کم بود و خیلی بد غذا بودم همیشه کم غذا میخوردم.ولی وقتی ازدواج کردم واقعا نمیدونم چه اتفاقی درونم افتاد که اشتهام زیاد شده بود تا حدی که غذا هایی هم که دوست نداشتم با اشتها میخوردم .
به قدری اشتهام زیاد شده بود که فاصله بین عقد و عروسی 8کیلو اضافه کردم در مدت زمان یک سال .
بعد از عروسی هم وزنم از 52به 65رسید و من تنها کاری که برای تناسب اندامم میکردم پیاده روی بود ولی وزن کم نمیکردم ولی هیکلم بد نبود ولی به خوبی دوران مجردی هم نبودم.
تا اینکه باردار شدم وزنم از 65به 80 رسید .
من بعد از زایمانم واقعا از اضافه وزنم ناراحت بود تا اینکه با برنامه مانکن اشنا شدم و با کالری شماری و برنامه های ورزشی که از گوگل پلی دانلود کردم تونستم 12کبلو وزن کم کنم .
وزن الانم 68 کیلو هست .من الان در مرحله ای هستم که از رژیم و ورزش کردن خسته شدم هم دلم میخواد وزنم کم بشه هم دیگه انگار نمیتونم اراده داشته باشم
کم غذا بخورم .
امیدوارم در کنار راهنمایی های شما بتونم به وزن دلخواهم که 60کیلو هست برسم.
چرا من چاق هستم؟
من از زمانی کا یادم میاد تا الان که ۳۱ سالمه همیشه مامانم میگه برادرت( با من دوقلو است) لاغر هستش و خوب و کم غذا میخوره ولی تو به خانواده بابت رفتی هر چی باشه میخوری و زیاد هم میخوری
منپایین تنم هم از بالتنم بزرگتر هست و مامان میگه اینم ارثی هست !!
البته من باید اعتراف کنم که زیاد و بد غذا میخودم به خصوص شیرینی یعنی سیر سیر هستم ولی میریم کیکی یا کلوچه میخورم
و عادت بدی که چند ماهی هطت پیدا کردم و خیلی داره منو چاق میکنه اینکه هر وقت بیرون میرم در حد خفه شدم غذا میخودم که حالت تهوع بهم دست میده و نمیدونم دلیش چی هست
نشان های دریافت شده
خوب به موضوع جاقی فکر کنید
شما از کی چاق شدید
انشا در باره ( چرا من چاق هستم)
اینها جملاتی هستن که شما در ویدئوی اول گفتید
من در جلسه قبل دلایل رو گفتم و خیلی به چاقی خودم فکر کردم
من ذهن رو حتی قادر به معالجه بیماریهای خطرناک هم میدونم و خیلی شنیدم
من همیشه دلیل چاقی ام رو خوردن غذا و شیرینی میدونستم ولی اینا در حد تعادل بودن ، پرخور نیستم
به همین علت شام رو سالهاس که حذف کردم
صبحانه و ناهاررو کم خوردم و انواع کارهایی که شما اشاره کردید انجام دادم
ولی از ذهن غافل بودم
یادمی گیرم ذهنم رو اموزش بدم
با فکر کردن به چاقی فرمولهای قدیمی رو دور بریزم
اشتیاق و امید رو جایگزین یاس بکنم
مسئولیت لاغری ام رو بپذیرم
و حالا میخوام تعهد بدم
من وجیه از امروز۹۷/۱۰/۲۸ متعهدم که از وزن ۷۹ کیلو خودم رو به ۶۰ کیلو برسانم.
در این مسیر از هر تلاش و کوششی سر باز نخواهم زد
به توانایی خودم برای لاغر شدن باور دارم
و میدونم که این باور در این مرحله که هستم خامه
وبا انجام تمرینات معنی می پذیره
از شما و راهنمائی ها و زحماتتون تشکر می کنم
الان اماده شنیدن ویدئوی دوم هستم
نشان های دریافت شده
باسلام به شما استاد و به دوستان و به خودم ، تمرین جلسه دوم را انجام میدهم
من امروز جمعه ۲۸ دی ۱۳۹۷، اراده کردم مسئولیت بزرگ شدن شکم و عدم تناسب اندام را به گردن کسی یا چیزی نیندازم ، خودم مسئول بوده ام . اراده کرده ام که مسئول لاغری ام هم خودم باشم و در انجام تمرینات کوشا باشم و تردید به خود راه ندهم و نا امید نشوم …
این را ثبت کردم و در حضور همه نوشتم ، تا ذهنم راجهت داده باشم بسوی تصمیمی که گرفته ام…..سمیعی
نشان های دریافت شده
چرا من چاق شدم
همیشه ترس نبودن خوراکی ها بود، مثلا هر روز که شیرینی خامه ای نداریم، هر روز که مهمانی نمی رویم هر شب که مهمان نداریم و همچین بزمی نداریم، و همین که بوی غذایی می آمد دلم میخواست حتما امتحانش کنم بدون گرسنگی میخوردم، آنقدر میخوردم تا یا آن خوراکی تمام شود یا من دیگر توان خوردن نداشته باشم، حالا میخواهم با شما همراه شوم، خدا یا کمکم کن
نشان های دریافت شده
با سلام خدمت شما استاد گرامی
حرفهای شما بسیار دلنشین و عاقلانه بود میل دارم همراه این گروه باشم و از نتایج آن شگفت زده شوم
نشان های دریافت شده
با سلام و سپاس من منیر هستم ۶۳ ساله ، از بچگی لاغر بودم ، جوانی هم ، اما از حدود پنجاه سالگی ، بعد از بازنشستگی اندک اندک شکمم بزرگ شد ، فقط شکم ، البته به نسبت زنان هم سنم بازهم انقدر نیست ، اما من ناراحتم ،نمیدانم شاید علتش بالا رفتن سن است ، یا کم تحرکی ، یا میزان غذایم ،یا زمینه ارثی ، چون مادرم هم در پیری شکمش بزرگ بود ، فقط شکمش …دلیل دیگه ای برایش پیدا نمیکنم ، حقیقتا ….. گاهی شبها در حالت مدیتیشن فکر میکنم که شکمم کوچک بشود ، میدانم خنده دار است ، ولی بد جوری ذهنم را در گیر کرده…..با سپاس ، سمیعی
نشان های دریافت شده
سلام و عرض تشکر
استاد عزیز من دلیل اصلی چاقی خودم رو باردا ری و رعایت نکردن درمورد مواد غذایی به خاطر شیردادن میدونستم
بیست کیلو بالا رفتم و بعد با تلاش ده کیلو کم کردم
چند ساله که اگه عصر یا شب دو یا چند لقمه بخورم ، روز بعد روی وزنه پانصد گرم اضافه میشم
ولی بعد از شنیدن سخنان شما و مقایسه با کسانی که می شناختم ، کلا باورم از دست رفت و اعتقادم به فرمایشات شما جای اون رو گرفت و ذهنیت خودم رو مقصر میدونم
هر راهی رو رفتم ، به خودم خیلی سخت گرفتم ولی نتیجه نداشت
الان با قد 160 وزنم 79 کیلو هست و ناراحتم
ممنونم که به حرفام توجه کردید
نشان های دریافت شده
با عرض سلام و خدا قوت / من 43 سالمه و اندام خوبی دارم غیر از شکمم هیچ قسمت از بدن من چاق نبوده و نیست. و تا سن 37 سالگی که ازدواج کنم وزنم خوب بود تقریبا 2 کیلو اضافه وزن داشتم وسالها با همون وزن بودم . البته تا وقتی یادمه ما 5 خواهر چه چاقمون چه لاغرمون همه مون شکم داریم . بعداز دوران بارداری وشیردهی من 14 کیلو اضافه وزن پیدا کردم که دیگه برنمیگرده . افراد مختلف در بارداری و شیردهی متفاوت هستند بعضی ها اصلا چاق نمیمونن و علتش به نظر من اینه که همه یه چیز نمیخورن یه مثال اینکه یکی کل دوران بارداریش فقط آبدوغ خیار میخوره ولی خیلی ها هرروز کباب میخورن ویارشون اینه یکی ویارش نون پنیر و لواشک و ….غیر از مسئله ویار مسائل مالی هم شرطه در خوراک یک باردار. من فکر میکنم بدن من طوریه هر چیزی میخورم چربی اون خوراکی مستقیم توی شکمم و اطرافش جمع میشه یعنی بدنم اینطوریه البته ورزش ندارم که هیچ تحرک کمی هم دارم و کارم پشت میزنشینیه/ استرس کاری هم دارم بخاطر شغلم که حسابدارم. همه این عوامل هست در حالیکه غذای من کمه واقعا کمتر از اطرافیانم میخورم اگه غذام زیاد بود فکر مینم چاقالو بودم . واقعا هم خسته شدم از راه های مختلفی که امتحان کردم و وزن کم کردم و دوباره برگشته .
از استاد گرامی سپاسگذارم.
منعلت چاقی
نشان های دریافت شده
سلام و احترام به مربی عزیز و همه دوستان
اول ازتون تشکر میکنم بابت این کار بزرگ.
دوم اینکه…
من آرزو ۲۸ ساله هستم. دوران نوزادی بسیار کم وزن، کودکی تپل و نوجوانی لاغر۷یا۸ کیلو زیر وزن نرمال) و جوانی با اضافه وزن!
درسن ۲۰ سالگی با خوندن یک کتاب مربوط به لاغر شدن ۳۰ کیلو وزن کم کردم. بعد از اون وزنم برگشت دوباره ۱۸ کیلو کم کردم… و تا شهریور پارسال دوباره شروع به کم کردن وزن کردم تا الان دوباره ۱۴ کیلو کم کردم چون استخوان بندیم درشت و قدم ۱۷۰ هست خانواده میگن چاق نیستم در حالی که هستم!!!
نمیدونم واقعا نمیفهمم دلیل چاق شدنهامو.
نشان های دریافت شده
سلام خدمت استاد گرامی جناب آقای عطارروشن
و عرض سلام خدمت دوستان گلم در این سایت
من مرجان 32 و دارای 55 کیلو اضافه وزن
من از سن 10 سالگی شروع به اضافه وزن کردم بخاطر اینکه احساس شدید تنهایی می کردم و بخاطر اینکه این احساس از بین ببرم شروع به خوردن کردم وقتی ناراحت یا عصبی یا استرس داشتم شروع به خوردن می کردم. همیشه خانواده ای خودم مقصر میدونستم که یه مدت منو تنها گذاشتن و تو اون سن کم آرامشی که باید بهم بدن رو ندادن همینطور که بزرگ بزرگتر میشدم وزنم هم زیاد زیاد تر میشد بعضی به من می گفتن چاقی تو ژنتیکیه و من هم باورش کرده بودم بعضی هم می گفتن تروئیدت کم کاره تا یه مدت دلیل چاقی خودم تروئید میدونستم یه مدتم چاقی خودم تقصیر کنکور انداختم می گفتم من وقتی درس می خونم باید یه چیز شیرین بخورم و چون درس می خونم تحرک مدارم بخاطر همین که چاق میشم وقتی بیشترین دلیلی که واسه چاقی خودم میارم اینکه من چاقیم احساسی یعنی وقتی ناراحتم یا عصبیم یا استرس دارم هی می خورم ولی اصلا احساس سیری نمی کنمو بعضی وقت ها هم به خدا شکایت می کردم میگفتم چرا منو اینجوری آفریدی چرا مثل بقیه لاغر نشدم چرا باید چاق بشم من که مقصر نیستم خدا آفریده. یه مدتم از بسن رژیم و ورزش های سنگین می گرفتم هی لاغر میشدم ولی بعد از شکستن رژیم 2 برابر می شدم و این خیلی منو ناراحت و افسرده می کرد و منم بخاطر آروم شدم خودم شروع به خوردن می کردم و از اینکه هیچ کاری نمی تونم بکنم خیلی خودم سرزنش می کنم و خیلی از دست خودم بدن عصبی و ناراحتم. کلا من آدم پر خور و کم تحرکی هستم و دلیل این کارا های خودم گذاشتم من چون ناراحتم چون غمگینم پرخوری می کنم و حال تحرک ندارم کلا از زندگی نا امید شدم و کاری از دستم بر نمیاد و هر سال وزنم زیاد میشه و که کم نمیشه و این منو داره دیونه می کنه. امیدوارم در این دوره من بتونم به اون تناسب اندامی که همیشه رویاشو داشتم برسم.
نشان های دریافت شده
سلام. من خیلی اتفاقی سایتتون رو دیدم و امید خیلی بزرگی تو ذهنم شکل گرفته و دارم تمرین بخش اول شمارو انجام میدم چون به قدرت ذهن ایمان دارم.
من متینم ۲۷ ساله تا ۱۰ سالگی یادم میاد که لاغر بودم و کم غذا بودم بعدش انقدر گفتن بخور بخور تا اینکه خوردن من شروع شد و چاغ شدن منم از یک دختربچه لاغر به چاق شروع شد.
دوران راهنمایی یادم میاد همیشه از پاهام بدم میود چون پاهام چاق بودن و یجورایی حس اعتماد بنفس رو ازم میگرفت چون دوستامدهمه لاغر بودن. کم کم یکم شکم هم آوردم . در حدی که فقط خودم میفهمیدم. و از اون سن به وزنم حساس بودم… و همیشه مامانم به من میگفت تو که چاق نیستی و این باعث شد که تو دبیرستان چاق تر بشم و دیگه فقط پاهام نبود. من یکدست چاق شده بودم و منو درشت نشون میداد. که متنفر بودم . تا دانشگاه و قبل ازدواج قد ۱۶۰ و وزن ۶۰ بود اما الان که ۵ سال ازدواج کردم وزنم نزدیکه ۷۰ هستش. من استخون بندی ریز دارم و همه جام چربی یکدست داره و فکر میکنم که ۱۵ کیلو اضافه وزن دارم و خیلی از این بابت ناراحتم . چاق بودنم هیچ وقت نزاشته اون لباسی رو که دلم میخواد بپوشم اصلا جلوی شخصیت واقعیم رو گرفته. تا الان هم مامانم میگه تو که چاق نیستی …. و عصبیم میکنه. من کم کاری تیروئید هم دارم و این منو ناراحت تر و نا امید کرده چون تو باشگاه خیلی جواب نمیگیرم. کلا تحرکم هم دیگه کم شده تیروئیدم دارم. و به گفته مامانم من که چاق نیستم.
نشان های دریافت شده
سلام خوش اومدی و درست اومدی
نشان های دریافت شده
ممنونم
نشان های دریافت شده
سلام به مربی خوبم و همراهان متناسبم فایل روز اول رو از این دوره آموزشی گوش کردم و میخوام تمرینش رو انجام بدم
واقعا چرا من چاق هستم؟ اگه پارسال این موقع ازم میپرسیدین هزارتا دلیل داشتم. اما الان میخوام قصه چاقی خودمو بگم
یکی بود یکی نبود زیر ین گنبد کبود یک دختر ریز چشم آبی و بلوند به اسم عفیفه بود. تا دلتون بخواد شیطون و پر جنب و جوش این دختر ریز جسه بود تا اینکه رسیدبه سن مدرسه و از دوره آمادگی به بعد کم کم تپل شدنش شروع شد و این گفتگو هم شروع شد که چاقی تو خانواده از سمت پدر ارثیه. با اینکه تو مدرسه خیلی اهل فعالیت و حرکت بود اما طی دوره دبستان از ریزگی در اومد و شد و یک دختر بچه توپولی اما نه چاق. دوره راهنمایی که شروع کرد حجم توچولی هم کم کم بیشتر شد و گرد تر شد اما هنوز هم همونجور شیطون و پر جنب و جوش و دیگه معلوم بود که بله این عفیفه هم مثل بقیه اعضای فامیل پدری قاره چاق بشه و با همین حکم وارد دبیرستان شد. دوره دبیرستانم باز اوضاع خیلی خراب نبود چاقی بود اما تا حد تعادل بین بالاتنه و پایین تنه وجود داشت. بعد از تموم شدن درسش کار رو شروع کرد و از یک دختر تو پر کم کم تبدیل شد به یک دختر چاق که دیگه حالا علاوه بر علت ارث بی تحرکی و کار کارکمندی هم شد دلیل دیگه و اتفاق جدید هم کم کم شروع شد یعنی نا هماهنگی و عدم تعادل در چاقی بین بالاتنه و پایین تنه و هیکل این دختر شد کاملا دو سایزه. حالا ذیگه خودشم باور کرده بود که سرنوشتش اینه و هر کاری کنه همینه که هست از 20 سالگی رفت سراغ انواع روشهای لاغری از ورزش و بدنسازی و رژیم و دستگاه وماساژ و…. که هر کدوم هم نتیجه داشت اما اثرش ماندگار نبود و و اوضاع برگشت به وضعیت اول. یعنی همون که کربی تو فیلم گفت به جای اینکه بره سراغ اینکه چرا چاق شده میخواست لاغر شه و همن قصه تکراری همه و برگشتن به خونه اول رو بارها تجربه کرد.
اما الان خوب میدونه دلیل چاقی خودشو. دلیل چاقی عفیفه هیچی جز خودش و دهنش نیست و تنها راه حل رو هم که باورش کرده همین تغییر فرمول ذهنیه چون هر روشی رو که رفت نتیجه هم اگر د اشت ماندگار نبود و الان تنها راه و آخرین امیدش همیش روش لاغری با ذهنه که مطمئنه بهش و میخواد که از این روش به نتیجه ماندگار تناسب اندام برسه. البته با کمک مربی و همراهان و دوستان هم دوره خودش
نشان های دریافت شده
یادم رفت بگم من 44 سالمه و بیست وپنج کیلو اضافه وزن رو بیشتر از بیست ساله که به دوش میکشم?
نشان های دریافت شده
سلام خدمت جناب عطار روشن. خداقوت
من دنبال اسونترین راه برای کاهش وزن تو اینترنت بودم که به سایت شما برخوردم. دوره رو دیدم فایل اول روگوش دادم واینم تمرینش
کودکی تپل بودم تو سن مدرسه تا کلاس پنجم واول راهنمایی خوب بودم ولی فکر میکردم لاغر درازم از قدم خجالت میکشیدم چون از مادرم بلندتر میشدم . تو سن بلوغ شکم آوردم و بقیه منو سرزنش میکردن من سعی میکردم بلوغ جسمی رو پنهان کنم چون خاله ها و مادر میگفتن زشته. هر چی چافتر میشدم بیشتر ناراحت بودم خجالت میکشدم ورزش کنم یا بدوم. من رو از سن بلوغ از جنب وجوش منع کردن یا خودم خودم رو منع کردم چون خجالت میکشیدم. ولی باز هم تا بیست سالگی خوب بودم بعداز اون دست از هر تلاشی برای زندگی کردن برداشتم انگار مردم. چون یه اتفاق افتاد که خیلی ناراحت شدم از خانواده از خودم از همه چیز سرد شدم. وبی تفاوت. فقط سرزنش خودم بود به خاطر بد شکلی و بدقوارگی. اهل رژیم و باشگاه. و… خیلی نبودم چون میدونستم ادامه نمیدم. اما امسال تصمیم قطعی گرفتم ولی کمردرد من رو از باشگاهم محروم کرد.
درمورد عادتهای غذاییم که فکر میکنم. اهل صبحانه خوردن نبودم. تو مدرسه هم هیچی نمیخوردم. ظهر جنازه میامدم خونه با حرص وولع وعجله غذا میخوردم. به مرور معده م عصبی شد. بعدها میگرن گرفتم وخیلی غذاها رو نمیتونستم بخورم. همچنان غذایی که میخوردم گوشت همراه برنج بود و هنوزم هست. اهل ریزه خواری وتنقلات نیستم
ممنونم از هر گونه راهنماییتون
نشان های دریافت شده
با سلام فراوان خدمت شما بزرگوار
اول میخوام بگم ک واقعا از دیشب ک با برنامه شما اشنا. شدم قلبا خودم هم احساس بر اینکه علیرغم تمام تلاش های گذشته از رژیم های متعدد قرص های مختلف شاید بیست بار بیشتر باشگاه ثبت نام کردم و و و خلاصه خیلین این روش این دفعه منو از شر چاقی نجات میده و ارامش اعتماد به نفس و… رو به من بر میگردونه
ببخشید فراموش کردم معرفی کنم من حامد 26 سالمه و متاهلم من از 7سالگی شروع با چاق شدن کردم ک این از لطف مادر عزیزمه خدا خیریش بده واقعا از رویه دلسوزی منو به این روز انداخت همیشه بشقاب غذا من دوبله بود و البته تا یادم نرفته بگم یه ساندویچی نزدیک خونمون بود تا پول دستم میومد میرفتم اونجا و ساندویچ میخوردم باور کنید شاید در طول روز ممکن بود حتی دو یا سه بار هم برم و ساندویچ بخورم اونم با نوشابه و البته سس سفید همین الان ک دارم مینویسم هوس کردم.خخخ. حالا جالب اینجاس ساندویچیه بنده خدا میگفت دود کباب از حیاط خونتون میزنه بیرون برو کباب بخور میگفتم دوست ندارم تازه پول ک نداشتم ساندویچ بخرم از مارکت نزدیک خونه ک حساب دفتری داشتیم پفک و چیپس میخریدم و با نوشابه میخوردم.واقعا شاید خوندش واسه شما خنده دار باشه ولی واسه من شده کابوس شده باعث بدبختیم خلاصه این بود ک من شدم یه فست فود خور حرفه ای و البته به کمک مادرم ک الانم ک ازدواج کردم باز هوامو داره و بیخیال نمیشه ساندویچیه ک رفت از اونجا منو هم اوره کرده مجبور شدم چند جا دیگه رو پیدا کنم من عمیقا بعد از هر بار رژیم که میگیرم و رها میکنم شروع به پر خوری مفرت میکنم همین یکی دو هفته پیش بود که رژیم میوه خواری شروع کردم و چند روزی فقط میوه خوردم چشمتون روز بد نبینه تا شد روزه ششم یادم نمیره مثل یه فیل غذا فست فود و و و خوردم من قدم 172هست و وزنم 99 هست حداقل 20 اضافه دارم.
مطمئنم ک اگه بتونم فست فود و نوشابه رو ترک کنم لاغر میشم چون تو غذا خونگی مثل بقیه هستم و شایدم کمتر میخورم
خلاصه ممنونم از شما و از افریدگار واستون ارزوی سعادت و خیر میکنم مطمئن هستم به کمک اول خدا و بعد شما من موفق میشم
نشان های دریافت شده
سلام خسته نباشید من چون غضروف پاهام ساییده شده نباید وزنم زیاد باشه البته دلیل دیگه اینکه می خوام لاغر بشم کوتاه بودن قدمه آخه قدم 152 هست وزنم هم تا چند ماه پیش 77 بود
از اول مهر خودمو سرگرم کردم و سر کار میرم بخاطر از دست دادن مادرم روحیه ام خیلی خراب شده بود به همین خاطر از خونه بیرون می رفتم و کمتر اذیت می شدم در ضمن فشار روحیم و پیاده رفتنم به سر کار باعث شد 7 کیلو وزن کم کنم و الان 70 کیلو هستم . البته هم چنان زیاد غذا می خورم یک ماه پیش 68.5 کیلو بودم اما الان 70.5 کیلو شدم 2 کیلو اضافه شده می ترسم وزنم برگرده البته فکر می کنم دلیل چاق بودن من چند چیزباشه : یکی تند تند غذا خوردنمه ، یکی خوردن آب وسط غذا ، یکی غذای خام (سالادو ماست ) و پخته رو با هم می خورم که میگن اینهم دلیل چاق شدنه ، کم تحرکی که الان دیگه تحرک دارم بخاطر پیاده رویم ،و یکی اینکه باشگاه نمی تونم برم بدیل مشکل پاهام .پیاده روی هم که میرم آروم آرومه و گرنه اذیت میشم البته اینم بگم چند سال پیش با داروی گیاهی وزنم کم شد و به 63 رسید هر که میرسید می گفت دیگه خیلی لاغر شدی کوچولو هم شدی اما دو تا بارداری پشت سر هم باعث شد دیگه رژیم نگیرم و وزنم برگشت خلاصه اینکه چند روز پیش تو تلگرام روش لاغری با ذهن رو دیم تصمیم گرفتم از روش شما استفاده کنم ان شاء الله با توکل به خدا و پیشنهادهای شما و همت خودمون من و همه دوستان جواب بگیریم . با تشکر.
نشان های دریافت شده
سلام امروز 8 دی 1397 من با شما اشنا شدم . من از کودکی همیشه چاق بودم که البته شروع چاقی از 5 سالگی و بخاطر خوردن داروهای ضد حساسیت بود . بعد از اون به یکی از معلم هام خیلی علاقه داشتم دوست داشتم مثل اون باشم . البظه ایشان خیلی چاق نبود . بعدم از سوم راهنمایی تا الان که 35 سالمه همیشه رژیم داشتم و گاهی واقعا خسته میشدم و کلافه ولی هیچ وقت لاغر نبودم . ریزه خواری زیاد دارمشکلات خیلی دوست دارم . اما خیلی جلوی خودمو میگیرم . شبا از شدت ضعف و گرسنگی از خواب میپرم . و تازه اینجا شروع بد بختی چون هر چی تو روز نخوردم اینجا جبران میشه . کلا الان مدتی اراده هم دیگه ندارم .واقعا دوست دارم یه تحویلی ایجا بشه . من الان 15 کیلو اضافه دارم که دوست دارم از بین بره . هر راه و هر کاری چیزی هم که فکر بکنید انجام دادم شاید خودم دیگه متخصص تغذیه شدم . شاید این لطف خدا بوده که کاملا اتفاقی با سایت شما اشنا بشم و دو سه تا از فایلهاتون گوش دادم و خوشم امد و امیدوارم این تغییراتی ذهنی منو به هدفی که همیشه داشتم برسونه. ممنون از شما
نشان های دریافت شده
امروز ۷ دی ۹۷ هست و من میخواهم لاغر بشم من بخاطر خوردن بیش از اندازه نیاز بدنم شیرینی و غذا چاق شدم من قبل از آوردن بچه اولم خیلی خیلی لاغر بودم وهمیشه دررنج وعذاب بودم بخاطر لاغری بیش از حد و دربارداری و بعد زایمان بخاطر شیردهی خیلی غذا خوردم یعنی چاقی من از سال ۹۰ شروع شد از ۵۵ کیلو وچون یهو چاق شدم این به بیش از اندازه زیباشدن صورتم کمک کرد وهمه صورتم و اندامم راتحسین میکردن و من هم بیشتر میخوردم و فکر نمیکردم که روزی بشه ازچاقی عذاب بکشم وفکرنمیکردم که هرگز چاق بشم تا بچه اول من ۶ ساله شد و تصمیم به بارداری دوم گرفتم با وزن ۷۲ درسال ۹۶ بودم که بازهم ازنطر خودم وزن خوبی بود دربارداری دوم بخاطر اینکه بچه اولم ریزنقش بدنیا آمد باز بیش از اندازه نیاز کودکم و خودم غذا خوردم که کودک با چثه درشت بدنیا بیارم که موفقم شدم ولی زهی خیال باطل که همین بزرگ بودن کودکم باعث کش آمدن وحشششتناک شکمم شد ومن تا آخر زایمان ۹۰ کیلو شدم و به محض زایمان ۸۰ کیلو و بعد دوماه ۷۶ کیلو و من به خیال خودم که بازهم خودبخود کم میکنم و اینکه بخورم شیرم پرچرب بشه باز بیش از اندازه خوردم و به دلیل اینکه معده ام بزرگتر شد تحمل گرسنگی نداشتم شیرینیجات و فست فود و همچنین خوردن بیش از اندازه برنج باعث شد شکمم اینقدر بزرگ بشه که همه اطرافیان با وحشت به شکمم نگاه کنن که حتی فکر کردن غده ای چیزی در شکم من رشد کرده یا باز ۷ ماهه باردارم کسی نمیداند خلاصه تا الان که تصمیم گرفتم از این روش لاغر کنم و درضمن من هیچگونه فعلیتی نداشتم عید ۹۷ من ۸۶ کیلو بودم با پیاده روی و کم خوردن الان شدم ۷۸ میخواهم از این روش برا لاغرترشدن و تثبیت وزنم استفاده کنم و ان شاءالله که موفق باشم الان همه به زبان اومدن از چاقی من و بداندام شدنم و همه با یه لحن بد یا نگاه بد اندامم رو مورد تمسخر قرار میدن من برای تناسب اندام و همچنین سلامت خوردم واینکه اگر به خودم نیام از این دوبرابر میشم میخوام لاغر بشم ..لاغرشدن خیلی مزایا داره برامن من لاغرشدن رو دوست دارم باز نه خیلی لاغر لاغر ولی دوست دارم ۱۰ کیلو دیگر لاغر بشم و به وزن ۶۸ یا ۶۹ برسم
سلام به همگي
انشاي من : چرا چاق شدم ؟
من متولد بهمن 1359 هستم . چهارمين فرزند خانواده ، همه متناسب و حتي لاغري شديد داشتند ولي من از همون كودكي چاق بودم . يادمه هميشه بخاطر آروم بودن و تپل بودنم شهره فاميل بودم و هميشه لپ من در حال كشيده شدن و يا حتي گاز گرفتن توسط مردها و زن هاي فاميل بود ، تا 10 سالگي اصلا چاق بودنم برام مشكل ساز كه نبود هيچ ، مايه مسرت و شاديم بود كه همه بهم توجه مي كنند . اما يادمه كلاس پنجم ابتدايي كه بودم كم و بيش مي شنيدم كه دوستام با عنوان چاق صدام مي كنند و اين عنوان يه جورايي ديگه لذتبخش نبود و تازه متوجه شدم كه من يه جورايي با بقيه متفاوتم . به افراد ديگه خانواده و حتي بچه هاي هم سن فاميل كه نگاه كردم مي ديدم كه خيلي ها از لاغري در عذابند و من و يكي از عمه هايم چاق هستيم .
مي دونستم كه چاقي براي خوردن زياده ، اما هر چقدر توجه كردم متوجه تفاوتي در خورد و خوراك خودم با ديگر اعضا خانواده نشدم .
در يكي از مكالمات پدرم راجع به من با فردي شنيدم كه مي گفت اين دخترم ارثي چاقه و به عمه اش برده . اين دو تا آب هم مي خورند چاق ميشوند .
در اونزمان فهميدم كه خداوند خواسته من چاق باشم و كاري از دستم ساخته نيست و از اونجايي كه پدرم با افتخار من رو به دوستان و آشنايانش معرفي مي كرد ، تمام تلاشم اين بود كه اين جايگاه رو از دست ندم و هميشه مايه افتخار پدرم باشم 🙁
پدر م در نگاه من فردي ارزشمند و قدرتمند بود كه متاسفانه خيلي هم پسر دوست بود . و آسانترين ابزار من براي محبوب بودن چاقي بود كه هيچكدام از فرزندانش اين ابزار را نداشتند .
اين روال ادامه داشت تا اينكه در سال آخر دبيرستان يكي از هم كلاسي هام كه فوق العاده وحشتناك چاق بود بعد از تعطيلات تابستان كه به مدرسه اومد ، از لاغري نمي تونست راه بره و خيلي ضعيف شده بود . تازه فهميدم كه ميشه لاغر هم شد چرا ؟ چون دوستم از من چاق تر بود و حالا از من لاغرتر بود . و متوجه شدم با نخوردن و ورزش كردن ميشه لاغر شد
يادمه اونروز رفتم خونه و نهار نخوردم ، شب كه پدرم اومد و توسط مادرم از برنامه من مطلع شد به اتاقم اومد وكلي دعوا كرد كه تا وقتيكه خونه من زندگي مي كني حق نداري لاغر بشي . چرا ؟ چون افكارش اجازه نمي داد و فكر مي كرد اگر من لاغر بشم همه فكر مي كنند من مريض شدم
ولي اجازه داد به باشگاه برم
كاش اون رو هم اجازه نمي داد ، چون بعد از مدتي كه كمي و فقط كمي جمع تر ميشدم و از اونجاييكه واقعا ورزش كردن برام عذاب آور بود ، رهاش مي كردم و دوباره بيشتر چاق ميشدم و به اينصورت كلي پوست بدنم دچار پاره گي شد
و مربي باشگاه باور جديدي به من داد كه تو خيلي ورزش مي كني اما چون سوخت و سازت پايينه لاغر نميشي
اين شد كه فهميدم اين تقدير منه و با تقدير نميشه جنگيد
نشان های دریافت شده
سلام خدمت شما استاد عزیز و سایر دوستانم در این مجموعه
من فایل اول رو گوش دادم و برای انجام تمرین خودم رو متعهد کردم که چند خطی بنویسم.من حدوداً 9 کیلو اضافه وزن دارم و این اضافه وزنم بیشتر در ناحیه شکم و پهلو هستش .سالهاست که ورزش می کنم و باشگاه میرم (ولی نامنظم و بدون انگیزه) یکی دو بار تونستم حدود 5 الی 6 کیلو از این وزن رو کم کنم ولی دوباره بعد از مدتی به دلیل انجام رفتارهای قبلی در تغذیه ،این اضافه وزن برگشت.من حدود یکسال هست که با قانون جذب آشنا شدم و جذبای کوچیکی تو حوزه های مختلف هم داشتم تا اینکه چند شب پیش به دنبال راهکاری برای لاغر شدن از این طریق گشتم و نمیدونم چطور شد که با این سایت آشنا شدم.امیدوارم بتونم موفق بشم و این دغدغه ذهنی برای همیشه از ذهن من پاک بشه.
و اما جواب تمرین فایل شماره 1 استاد:
1- ریزه خواری بسیار زیاد به دلیل داشتن کاری پراسترس
2-تندخوردن غذا بخصوص موقع صرف ناهار و شام
3- خوردن اضافه غذاهای قبلی به دلیل جلوگیری از اسراف
4- تمایل بسیار زیاد به شیرینیجات و در دسترس بودن انواع مختلف و خوشمزه اون در منزل
5- دستپخت خوب خودم و داشتن حداقل دو وعده غذای پختنی در طول روز
6- همسفره شدن با افراد لاغر و پر خور
7- نداشتن اراده قوی در انجام رژیم و پایبند بودن به آن
8- داشتن بیماری میگرن و خوردن مداوم به دلیل ترس از گرفتن سردرد ناشی از گرسنگی
9- و از همه مهمتر خوش خوراک بودن خودم که هر نوع غذایی رو دوس دارم و از هیچ چیز بدم نمیاد.
نشان های دریافت شده
سلام خدمت شما استاد گرامی
اول از هرچیزی خداروشکر میکنم ک از طریق یکی از بچه های باشگاه و ب طور خیلی اتفاقی با شما و سایتتون اشنا شدم.
من در دوران مدرسه ب دلیل فشار درسها و تحرک در رفت و امد کاملا خوش اندام بودم و وزن متناسب با قد رو داشتم طوری ک تمومه دوستام دلشون میخواست مثل من باشن اما بعد از نامزدی کم کم تپل تر شدم یه دوره هم از قرص های گیاهی کاهش اشتها استفاده کردم و وزنم اومد پایین اما دوباره با قطع کردن قرصها برگشتم ب قبل.در دوران نامزدی و عقد هرموقع همسرم میومد خونمون من کنارش بااشتهاتر میشدم و زیاد غذا میخوردم تا اینکه بعده ازدواجمون هر روز شاهده تپل تر شدنم بودم .جواب این سوال چرا من چاقم؟من زیاد غذا میخورم و اکثر وقتا وعده شام برنج میخورم،زیاد میوه میخورم ،یکمی حرصوجوشی هستم،من عاشق شیرینی جات و فست فودهایی ک خودم درست میکنم هستم و تا ۲ ماه پیش هیچ تحرکی نداشتم و خانه دارم.الان ۲ ماهه ک باشگاه میرم و حدود ۵۰۰ گرم وزن کم کردم و یکم از حجم غذامم کم کردم.الام وزنم ۷۱/۵۰۰ کلیو هست و آرزوم اینه که تا قبل عید ب ۵۷ کیلو برسم.
امیدوارم با توکل ب خدا و راهنماییهای خوب و ارزشمند استاد گرامی ب آرزوم برسم.ممنون از شما
نشان های دریافت شده
سلام . اول از هر چیزی شکر خدا که من با این سایت آشنا شدم .و ممنون از استاد گرامی به خاطر این فایلهای رایگان که در اختیار ما قرار دادند . اما تمرین جلسه اول دلیل اینکه من چاق شدم .بر میگرده به دوران بارداری و بعدش شیردهی و حالا هم که عادت شده ریزه خواری پرخوری و کم تحرکی وعادتهای بد دیگری که همه افراد چاق با آن درگیر هستیم .ولی با شنیدن فایلهای صوتی در من انگیزه ای وصف نشدنی پیدا شده که این عادتها را شناسایی و سپس با عادتهای خوب جایگزین کنم البته به لطف شما و یاری خداوند توانا .بازم ممنونم
نشان های دریافت شده
سلام من تازه با این روش اشنا شدم .و امیدوارم که جواب بگیرم و به نتیجه دلخواه برسم .سوال اینکه چرا من چاق هستم.من از ۱۲سالگی از بقیه دوستام تپل تر بودم.و از سن ۱۸سالگی از رژیم های مختلف.قرص های لاغری. و پیاده روی همه رو امتحان کردم .حتی شده وزن هم کم کنم ولی باز برگشته به حالت قبلی یا شایدم بدتر .برای لباس خریدن مشکل دارم و وقتی که خودمم رو با بقیه که تناسب اندام دارن مقایسه میکنم حسابی افسرده میشم .چاقی خودم رو از خوردن و فکر اینکه ما ارثی چاق هستیم و راهی برای لاغری نداریم .زایمان و ی سوزن که دوسال پیش استفاده کردم میدونم.خیلی منتظرم که از این روش نتیجه همیشکی بگیرم .باتشکر .
نشان های دریافت شده
چرا من چاق شدم ؟
یادم دوره راهنمایی بود ک متوجه شدم نصبت به دوستای دیگم ت مدرسه فقط کمی تپل تر هستم تا ۱۶ سالگی اضافه وزن زیادی نداشنم تا اینکه نامزد کردم و ت دوران نامزدی به بیشترین وزن خودم رسیدم و دوران نامزدی غذاها و تنقلات زیادی میخوردم چون یه پایه ت خوردن داشتم تا اینکه عروسی کردم و شب عروسی یکی از بدترین شب زندیگم بود از عروسیم لذت نبردم چون فک میکردم همه دارم نگام میکنن و مسخرم میکنن بخاطر اندام چاقی ک دارم از اون شب تا حالا ک ده سال از ازدواجم میگذره هیچوقت نتونستم فیلم و عکس عروسیم نگاه کنم حس شرم و خجالت با من هیچوفت به خانوادم عکس و فیلم نشون ندادم چون میدونم مطمعنم مسخرم میکنن بخاطر چاقی شب عروسیم خیلی برام سخته خیلی دردناک وقتی به اون شب فک میکنم تا اینکه به فکر لاغر کردن افتادم و در کمال تعجب ت دوره یکساله ۳۰ کیلو کم کردم و شدم یه دختر با انگیزه و با روحیه و این وزنم حتی یه سال هم نتونستم نگه دارم دلیلش هم بارداریم بود ت دوره بارداریم همه میگفتن دوباره چاق میشی دوباره وزنت برمیگرده و همینم شد ۳۰ کیلو دوباره اضافه کردم و بعد ۶ سال چندین دفعه سعی کردم رژیم بگیرم و کم کنم هر دفعه ده گیلو کم تر یا بیشتر کم کردم ولی هیچوقت نتونستم دوباره بشم همون دختر خوشحال و خندان گذشته همیشه شرم و خجالت با منه همیشه توی خرید کردن با حسدت باید دنبال لباسی بگردم ک اندازم باشه هیجوقت تنها خرید نمیرم چون خجالت میکشم به فروشنده سایزم بگم حس میکنم با تمسخر نگام میکنن شدم یه ادم افسرده و این اواخر دوباره سه ماه دارم رژیم میگیرم زیر نظر دکتر و با ورزش تونستم ۶ کیلو کم کنم و کمی از روحیه از دست رفتم برگردونم امیدوارم بتونم با کمک شما استاد بزرگوار دوباره اون روحیه قبلی خودم به دست بیارم میخام برای یکبار هم لاغر بشم واسه همیشه هم لاغر بمونم و به اون کسایی ک همیشه با تمسخر نگام میکنن و میگن دوباره چاق میشی نشون بدم این جسم من میتونه تغیرر کنه میتونه خودش متناسب کنه ممنونم ازتون .
نشان های دریافت شده
باسلام
من که بچه بودم تا شش سالگی لاغربودم ووقتی عکسای بچگی مو نگاه میکنم واقعا خوب بودم اما از وقتی مدرسه رفتم شروع به چاق شدن کردم و نسبت به دوستام اضافه وزن داشتم و یادمه من راهنمایی بودم مادرم جلوی جمع حتی از چاقی من اظهارنظر تاسف میکرد و قدمو نسبت به بچه های فامیل کمتعر میدونست و اعتمادبه نفس از این نظر واقعا پایین بود ووقتی وارد دانشگاه شدم وزنم به 70 کیلو رسید و من رژیم گرفتم به 58 کیلو رسیدم و وقتی همه منو میدین تعریف میکردن بعد دو سال به 73 کیلو رسیدم و بعد از 5 سال به 83 کیلو رسیدم بعد تصیم گرفتم رزیم بگیرم بعد سه ماه به 70 کیلو رسیدم همه تعجب کردن اما بعد سه ماه دوباره به 78 کیلو رسیدم امیدوارم به تونم با اشنایی با شما بتونم به وزن ایده الم برسم .من از نگرانی های ذهنی رها شم .ممنون.
نشان های دریافت شده
سلام خسته نباشید
من امروز با کانال شما اشنا شدم و امیدوارم بتونم با کمک فایل های شما به وزن ایده آل خودم که 65 کیلو است برسم
من از وقتی یادم میاد خیلی لاغر نبودم ولی اوایل نوجوانی هیچ وقت احساس چاقی نمی کردم
من خیلی زود ازدواج کردم و همسرم از روز اول فقط از من تعریف میکرد و از من راضی بود و معتقد بود که زن باید یه خورده چاق باشه من در طول دوران نامزدی خیلی نرم چاق و چاقتر شدم بعد از ازدواج و بارداری اولم خیلی چاق شدم و به 85 کیلو رسیدم ولی باز هم به فکر لاغری نبودم بعد از زایمان دوم باز هم چاقتر شدم و الان چند سالی هست که از چاق بودن خودم در عذابم و فکر میکنم علت چاق شدنم ریزه خواری زیاد علاقه زیاد به شیرینی جات و کم تحرک بودنم هست و این اضافه وزن خیلی تدریجی در من به وجود اومده
من حدود سه هفته است که از یک دکتر تغذیه رژیم دریافت کردم و از طریق یکی از دوستان با کانال شما اشنا شدم و بسیار به قدرت ذهن ایمان دارم امیدوارم بتونم با راهنمایی شما این 25 کیلو اضافه وزن رو برای همیشه از بین ببرم
نشان های دریافت شده
سلام من همیشه فکر میکنم چاقی من یا ارثی هست و من اگه آب هم بخورم چاق میشم و یا اینکه از وقتی پریود شدم چاقی منم شروع شده. وقتی عصبی میشم بیشتر میخورم و خوردن حالمو بهتر میکنه. رژیمهای زیادی هم گرفتم و نتایج خوبیم می گیرم ولی وقتی رژیمو رها میکنم دوباره در مدت کوتاهی به وزن قبل حتی وزن بیشتر بر میگردم
شاید بهتره علت های چاقی که تا الان کشف کردم.وبنویسم
علاقه شدید به هر نوع شیرینیجات
تنبلی وبی تحرکی
باور ارثی بودن چاقی
دوست نداشتن هیچ نوع ورزش
هرموقع بیکار وبی حوصله ام میرم یک چیزی میخورم که وقت بگذره
فکر میکنم بیرون رفتن وتفریح بیرون ;ردن فقط با خوردن انجام میشه وهرموقع بیرون میرم باید یک چیزی بخورم که معمولا همه خوردنی های بیرون چاق کننده است
متاسفانه دارم باور میکنم که نمیتونم لاغر کنم وقراره همیشه چاق بمونم الان از اینکه کمر درد وگردن درد وپا درد وقند وچربی بالا دارم ناراحتم، احساس پیری میکنم واصلا شاداب نیستم، از همه بدتر همیشه زیبایی ام تو چشم بود اما الان اونقدر احساس میکنم زشت شدم که خجالت میکشم جایی برم ومهمونی برم، از اینکه لباسهای شیک همه واسه لاغرهاست ناراحتم وهرچی بپوشم بازم چاقیم زشت نشونم میده، امیدورام ایندفعه همه جی وبتونم عوض کنم
سلام، من تازه با این سایت آشنا شدم،وفقط فایل اول وگوش کردم وحالا اومدم به چرا چاق شدم جواب بدم،من 33سالمه وصد کیلو وزنمه واقعا ناراحتم وحتی فکر میکنم به خاطر از دست دا ن اعتماد به نفسم افسرده شدم اومدم اینجا تا تلاش کنم به تناسب اندام برسم وافکارمو وزندگی مو عوض کنم،تو عکس های بچگیم لاغر بودم اما از دوران بلوغ و راهنمایی یادمه همیشه از همه درشتر بودم انگار از همونجا چاق شدنم شروع شد تا هیجده سالگی دیگه بعضی از دوستهام مسخره ام میکردن وبهم چاق میگفتن نمیدونم چرا اون زمان چاق بودم یادم نمیاد فقط یادمه هیچوقت زنگ ورزش وهیچ ورزشی ودوست نداشتم از مسابقات ورزشی میترسیدم چون همیشه نمره.کمی میاوردم خانواده ام چاق بودن خاله وخواهرم خیلی چاق بودن تا حدی که خجالت میکشیدم باهاشون جایی برم متاسفانه حس میکنم الان خودم همونقدر چاق شدم، همیشه بستنی وشیرینی دوست داشتم، یادمه وقتی هیجده سالم بود حدود 75کیلو بودم وسایزم 44بود،وبا گذشت زمان به وزن 85در سن 27سالگی رسیدم، همون موقع هم ازدواج کردم ناراحت بودم که عروس چاقی بودم وهمیشه تو عکس ها چاق بودنم به چشم میومد،الان هفت سال از ازدواج م میگذره ومن به وزن صد رسیدم واین خیلی بده.هم خودم وهم شوهرم تو این هفت سال بیست کیلو وزن اضافه کردیم،بعد ازدواج شروع کردم به اشپزی وقنادی وغذاهای خوشمزه درست کردن وبا هم با لذت میخوردیم،خیلی وقت ها هم فست فود میخوردیم تفریحمون فقط خوردن بود،خیلی چاق بودم.وشروع کردم به باشگاه ورژیم وخوب پیش میرفتم ولاغر میکردم که حامله شدم ودوباره اضافه وزن وموقع زایمانم به 105کیلو رسیدم والان که بچم ث و دو سالشه فقط پنج کیلوش رفته، من بارها رژیم میگیرم وخسته میشم تا چند کیلو کم میکنم باز برمیگرده،متاسفانه به خاطر بچه نمیتونم برم باشگاه، هرچند فکر میکنم کلا تنبلم واهل هیچ تحرکی نیستم، علت دیگه چاقی ام زیاد خوابیدنه، از بیکاری وکسلی زیاد میخوابم،اونقدر که سردرد میگیرم جدیدا داشتم به جراحی لاغری فکر میکردم مه با شما اشنا شدم،امیدورام بتونم روش زندگی ام وتغییر بدم تا خوشحال بشم
نشان های دریافت شده
سلام خدمت استاد گرامی جناب عطار روشن و دوستان عزیز من مدت 3روزاست به صورت اتفاقی باسایت شما آشنا شدم درهمین مدت کوتاه به صورت عجیبی روی ذهن ورفتارم کنترل پیدا کردم وانرژی گرفتم هدفم وزن 62می باشد و خدارا شکر میکنم که من را دراین مسیر قرار داد خداوند همیشه بامن بوده وهست احساس میکنم درمسیر جدید و شگفتی قرار گرفته ام که مدت ها بود درذهنم به دنبالش بودم واقعا جوینده یابنده است استاد گرامی سلامت باشید و برقرار
نشان های دریافت شده
سلام استاد ممنون از آموزشتون
خواستم بپرسم این آموزش ها را هر روز باید بنویسیم ویا مدت داره
نشان های دریافت شده
ممنون استاد
من یک ماهی هست با کانال وگروه تون اشنا شدم .به تکرار فایل های صوتی رو گوشرکردم وچن تا از کلیپ ها روهم دیدم
ودارم دونه دونه روی چرایی چاق شدنم کار میکنم
ودرسایت هم گزاشتم تمرین ات جلسه دوم رو
همونجور که شما فرمودید برام خیلی لذت بخشه
شناسایی چراها وتفکر دررد اون چراها
لاغری به این روش خیلی دلنشینه
مخصوصا شنیدن فایل های صوتی شما وصدای دوست داشتنی وهمراه با ایمان ویقین شما .که دیگه واسم عادت شده.وهر روز دارم گوش میدم
مرسی که هستید
نشان های دریافت شده
با سلام خدمت تمام هم دوره ای های پرانگیزه وبا انرژی خودم
استاد.فایل اول رو من بارها وبارها گوش کردم
عادتمه .فایل ها رو برم چن فایلی جلو ،،،
بعد برگردم دوباره از اول مرور کنم@
اینجای فایل اول رو خیلی دوست داشتم
اونجایی که میگید(اگه میخواید لاغر بشیدنباید هدفت این باشه که نتیجه رو تغییر بدی
بیا چرا چاق شدنت رو تعییر بده
تمام اون چراها فورمول هایی هستند که درذهن تو ثبت شدن وباعث چاقیت شدن) که بعدش با اون مثال خرابی ماشین وسعی در درست شدن ماشین بدون دونستن چرایی خرابیش
این مفهوم رو خیلی زیبا در ذهن ما ثبت گردیدیعنی اون شخص میخواست بدون اینکه بدونه چرا ماشینش خرابه اون درست بشه
اگه تو زندگیمون هم همیشه به دنبال چراییی مشگلاتمون باشیم
اون وقته که میتونیم برای همیشه از اون مسایل رفتاری ها نجات پیدا کنیم
منم خیلی گشتم.همیشه از بچگی دوست داشتم به سرچشمه ی مشگلاتم برسم
یادمه پدرم درختکاری میکرد ومن دوست داشتم کنارش باشم
میدیدم وقتی اب جوب کم میشد
پدرم میرفت ومیرفت
تا به سرچشمه مشگل برسه
یه جایی مثلا حپخار وچوب جلوی رو شدن اب رو گرفته بود.یا بعضی وقتا
برق قط شده بود ودیگه اب نمیومد خلاصه دیدن این طرز برخورد پدرم منو ترغیب میکرد تاواسه مشگلاتم همیشه
برم به سمت سرچشمه اون مشگل
چن سالی هست که با موضوع باورها اشنا شدم.یعنی تونستم بالخره به سرچشمه برسم
شما هر مشگلی که داشته باشید تو زندگی یا مثبتش رو بگم هر خوشی که داشته باشید
سرچشمه اش باورهاتونه
اگه باورای درستی باشن
که همونو باعث خوشبختی تون شدن واگه اشتباه باشن همونا باعث بدبختی میشن.درمورد لاغری هم همین جوره.به قول استاد
هدفمون باید این باشه
که چرا چاق شدنمون رو بشناسیم وتغییر بدیم اونوقته که مثل مثال پدرم جریان اب دوباره به جوب بر میگرده ومشگل حل شده
اونوقته که شاهد لاغر شدمون هستیم
پس خیلی مهمه که تمریناتمونو همون جور که استاد میگن انجام بدیم
نتیجه خود به خود خواهد امد
کسایی که با این روش اشنا میشن متوجه میشن که درمسیر درست قرار گرفتن ودیگه نیاید تحت هیچ شرایطی
به دنبال روش های دیگه لاغری برن چون تمام اون روش ها میخواد با تغییر نتیجه
چاقی رو از بین ببره
حالا یکی رژیمش درکم خوردن غذاس یکی دیگه درفعالیتهای شدید ورزشیه
یکی دیگه اب درمانی
نمیدونم زیاد با روش ها اشنا نیستم
شاید بشه مقداری وزن کم کرد ولی دوباره بر میگرده
چون اونا نتونستن چرایی چاق شدن رو درما تغییر بدن
نتونستن فرومول های ذهنی نادرست رو درما تغییر بدن
اگه اومدید به این راه با دل قرص درهمین مسیر بمونید وبدونید که لاغری درچند قدمی ماست ودرپشت سد باورهای نادرست ما
اون سد ودیوار خراب بشه
قصر ارزوی لاغری دیده میشه
به امید موففیت همه تون وخودم
نشان های دریافت شده
سلام استاد بزرگوار من تمام تمرینات قسمت اول رو توی دفتر نوشتم اما قسمت دوم رو ک گوش دادم تصمیم گرفتم توی قسمت نظرات بنویسم ک چ ب روز خودم آوردم. از بچگی تو خانواده ما من از همه تپل تر بودم تا سوم دبیرستان وقتی واسه قد و وزن میومدن همیشه میترسیدم و خجالت میکشیدم از وزنم اونموقع افراد دیگه ای هم بودن ک از نظر جسمی خیلی از من چاق تر بودن اما وزنشون از من کمتر بود وهمین منو خیلی افسرده میکرد.یادم میاد طی ۱ سال هم صبح هم بعدازظهر باشگاه میرفتم و مسیررفت و امدم رو هم پیاده میرفتم و برمیگشتم با اینکه خیلی طولانی بود اما ۱ کیلو هم کم نکردم دوستام رو میدیدم ک عرق نمیکنن اما براحتی وزن کم میکنن ولی من بشدت عرق میکردم اما دریغ از کم کردن یک کیلو وزن …اونجا بود ک گشتم دنبال دلیل برای چاقیم و اینکه چرا هر کاری میکنم لاغر نمیشم رفتم ازمایش تیرئید دادم و دکتر گفت ک تیروئید دارم ولی جالبه زمانی ک باردار شدم حدود ۱۰ کیلو وزن کم کردم بدون اینکه ورزش خاصی رو انجام بدم .بعداز بارداریم وزنم بشدت رفت بالا اطرافیانم میگفتن ب بچه ک شیر بدی لاغر میشی اما بازم لاغر ک نشدم برعکس چاغترم شدم با اینکه غذام بی نهایت کم شد اما بازم وزن کم نمیکردم همیشه خواهرامو میدیدم ک با چ لذتی غذا میخورن ولی چاق نمیشن و من حسرت میخوردم .۲ ماه قبل از عید ۹۷ باشگاه رفتم ۷ کیلو کم کردم اما متاسفانه بعداز عید از بیشتر از ۷ کیلو وزن اضاف کردم کردم و چون مدام از وزنه استفاده میکردم و وزنم رو روز ب روز بیشتر میدیدم اعصابم خیلی بهم میریخت و گریه میکردم دیگه کاملا ناامید شده بودم ک ب پیشنهاد یکی از دوستانم تصمیم گرفتم ک قرص لاغری استفاده کنم ک خوشبختانه اصلشو پیدا نکردم تو همین زمان بود با این روش اشنا شدم خیلی برام جالب بودو فایلاتونم ک گوش دادم حس خیییلی خوبی پیدا کردم جالب اینجاست ک واسه همه دلیلام ی دلیل واسه رد کردنش پیدا کردم و خیلی قبل تر از اینهام میدونستم ک دلیلام موجه نیستن ولی نمیخواستم باور کنم
شکر خدا ک با روشهای شما استاد عزیز اشنا شدم و ب این باور رسیدم ک من میتوانم
نشان های دریافت شده
سپاس از اینکه وقت گذاشتید و دیدگاه من رو خوندید .
نشان های دریافت شده
سلام.
موضوع : چرا من چاق شدم
از وقتی یادم میاد همیشه تپل بودم نسبت به بقیه دوستام که همه لاغر بودن من همیشه حسرت میخوردم که چرا من اینجوری خلق شدم. هر لقمه ای که میخوردم با استرس ونگرانی که بعدش قرار چه اتفاقی بیوفته میخوردم از همون بچگی من یادگرفته بودم که باید رژیم بگیرم از بچگی که همسن وسالهای من به بازی های بچیگشون میرسیدن من با کلمه رژیم اشنا شده بودم و اصلا بچگی نکردم وبرعکس همراه بزرگترا رژیم میگرفتم و ورزش ولی چه فایده هیچ تاثیری رو من نداشت ومن تپل تر وچاق تر میشدم. همیشه هم رژیم میگرفتم واقعا هم تا ۱۰ کیلو یابیشتر لاغر میشدم ولی بعد از مدتی دوباره همون وزن بر می گشتم ومن بیشتر عذاب میکشیدم.
همچنین یک سالی هست که با قانون جذب اشنا شدم ویک سری تکنیک های قانون جذب رو انجام دادم و واقعا توزندگیم خیلی تاثیر داشت و جذب های کوچک ولی فراوانی داشتم .تا اینکه چند روز پیش به این فکر کردم که حالا بیام و از قانون جذب برای لاغری استفاده کنم شاید جواب بده.نشستم و توگوگل لاغری با قانون جذب رو سرچ کردم و این جور شد که با سایت شما استاد بزرگوار جناب آقای عطار روشن اشنا شدم.مطالبی که گذاشته بودید رو با ذوق وشوق خوندم وکلی انرژی مثبت گرفتم فایل مقدمه و جلسه اول رو گوش کردم ورفتم سراغ جلسه دوم ولی چون در ابتدای جلسه دوم گفته بودید اگر نظرتون رو درباره دلایل چاقی تو جلسه اول ننوشتین سراغ جلسه دوم ننیایید به همین دلیل فایل رو قطع کردم و اومدم که نظرم رو در باره چرا چاق شدم بنویسم.
مهمترین دلیل من برای چاق شدنم این بود که حتی اگر گرسنه نباشم باز هم اگر غذا جلوم بود ناخونک میزدم
ومی خوردم هر چند با استرس ونگرانی میخوردم واین دقیقا تنها دلیل ومهمترین دلیل چاقی من بود.
یک سال پیش که به اوج چاقی رسیده بودم و وزنم شده بود ۷۴ به متخصص تغذیه مراجعه کردم و رژیمم رو شروع کردم در عرض هفت ماه رسیدم به وزن ۶۲ وخیلی راضی بودم چون نسبت به قدم که ۱۶۰ هستش خوب بود ولی مجددا چندکیلو اضافه کردم والان وزنم برگشته روی ۶۸ امید وارم با کمک شما وراهنمایی هاتون برای همیشه از شر اضافه وزن راحت بشم و به وزن دلخواهم برسم.
شاد باشید
وآرزو میکنم که حال دلتون خوب باشه و زندگیتون پر از انرژی مثبت واتفاقهای خوب باشه
سلام و درود به همه همراهان عزیز و استاد عطار روشن گرامی
من چند وقتی هست که با مسائل مربوط به قدرت ذهن در رسیدن به هر خواسته ای آشنا هستم و اینکه الان به این سایت هدایت شدم بیشتر برای فهمیدن این بود که استاد عزیز چطور از این قدرت تونستن برای حل مساله چاقی خودشون اقدام کنن و به اصطلاح این مسائل رو رمزگشایی کردن برای حل مساله چاقی.
اما در مورد خودم به طور کلی آدم خیلی چاقی نیستم و نبودم اما همیشه در مقاطع مختلف از زندگیم یه قسمتهای خاص مثل پهلو و شکم یکمی نسبت به بقیه قسمتهای بدنم پر تر بوده. تا الان هم که 27 سالمه هیچ وقت سابقه رژیم گرفتن نداشتم و زمانهایی که وزن کم کردم و به اصطلاح اون نواحی آب شدن، یا از بیخوابی بوده یا از دوباره سر گرفتن ورزش. چون همیشه در طول زندگی من ورزش به صورت حرفه ای وجود داشته و زمانی که این ورزش به دلایلی کنار گذاشته میشد این چاقی ها به سراغم میومد که فکر میکنم این خودش یکی از همون فرمول هاست.
بعد از دیدن فایل جلسه اول فرمولهایی که به ذهنم میرسید از خودم رو نوشتم و بعد کامنتای نوشته شده توو بخش نظرات رو که خوندم متوجه یه سری دیگه از فرمولا شدم که برام مخفی بودن و نمیدونستم اصلا هستن. دلایل چاقی من اینان:
• چون همیشه ورزش تو سبک زندگی من بوده و عجین بوده با من متناسب بودم اما هر برهه ای که به دلیلی ورزش رو کنار گذشتم بدنم از فرم خارج شده. مخصوصا زمانی که مدت زیادی رو یکجا پشت میز نشستم فرم پایین تنم کلا به هم ریخته. اینکه فکر میکنم اگر بیتحرک بشم چاق میشم.
• من عاشق خوردن مواد غذایی چاق کنندم. مثل نان و شیرینی جات. همیشه هم میگم که طعم اول من، طعمی که با اختلاف زیاد نسبت به بقیه طعم ها دوست دارم، شیرین ه.
• مامان من به طور کلی هیکل متناسبی داره فقط شکم داره یه کم که اون رو هم از بارداری میدونه دلیلش رو و من هم از مامانم یه تصویر ذهنی توو ذهنم ثبت شده که منم وقتی چاق میشم اولین جایی که چاق میشه شکممه.
• بقیه همیشه بهم میگن که که اگر لاغر بشم اول و بیشتراز هر جای دیگه بدنم صورتم لاغر میشه و زشت میشم.
• کلا همیشه حسم به غذا خوردن یه حس رفع تکلیفی بوده و خیلی تعداد دفعات محدودی اتفاق افتاده که با ولع و لذت تمام غذا بخورم. (البته نمیدونم که اینم میتونه یه فرمول باشه یا نه)
• دستگاه گوارشیم و روده هام معمولا خوب کار نمیکنن و همیشه حس اینو دارم که غذا مدت زمان زیادی توو شکمم میمونه. (بازم نمیدونم که اینم میتونه یه فرمول باشه یا نه)
• هنوز ازدواج نکردم اما این حرف که آدم بعد ازدواج چاق میشه بعد بارداری که دیگه بدتر حس میکنم خیلی قدرت داره توو ذهنم.
• همیشه از بچگی تشویق به خوردن میشدم چون میگفتن بخور قوی شی بدنت ضعیفه. به خودت برس بخور تا قوت بگیری.
• مامانم همیشه میگه که بدن من و تو بنیه ی ضعیفی نسبت به بقیه آدما داره و همیشه باید تقویتش کنیم.
فعلا اینارو تونستم پیدا کنم. امید دارم که میتونم با کنترل ذهنم همه ی این باگ هارو رفع کنم. سپاسگزار خداوندم که من رو به این مسیر هدایت کرد. با تشکر از شما دوستان و استاد گرانقدر که یه الگوی نمونه هستن برام و از تلاش برای خودسازیشون همیشه الگو گرفتم و تحسینشون کردم.
نشان های دریافت شده
سلام
موضوع. چرا چاق هستم
از بچگی همیشه از بقیه خواهرام تپل تر بودم
همیشه با این موضوع کلنجار میرفتم
و سعی در لاغر شدن داشتم
اما چه فایده. وزنم پایین میومد اما دوباره برمیگشت و تمام تلاشم بی نتیجه بود
قبل از ازدواجم خوب وزنم متناسب شد. اما انگار همه ان تلاش ها فقط بخاطر ی شب مراسم بود
بعد ازدواج دوباره شروع شد وزنم به بالا رفتن
باردار که شدم با اجازه بزرگواران. ترکیدم
وزنم به نزدیک ۸۵ کیلو رسیده بود
کم غذا میخوردم ولی انگار تلاش معکوس بود
فایده نداشت.وزن کم نمیکردم که هیچ. بیشتر هم میشد واقعا خسته و افسرده بودم تا اینکه شروع کردم ورزش و وژیم کنار هم و به سختی در عرض تقریبا یک سال رسیدم به وزن ۷۲
ولی دیگه توان رژیم نداشتم. پوستم خراب شد. موهام به شدت ریزش پیدا کرد رژیم را کنار گذاشتم رفتم سمت دمنوش ها و داروهای لاغری بدتر شد که بهتر نشد
اما دوباره دیدم وزنم بالا میرود باز رژیم شروع کردم
خلاصه با خودم درگیر بودم تا اینکه دیگه باور کردم واقعا نمیشه. و من لاغر نمیشم
بطور اتفاقی ی فایل مهندسی ذهن به دستم رسید. و خیلی حرفهای خوب و شاد و…..
با خودم گفتم اگر همه چیز با ذهن ممکنه. پس لاغری هم ممکنه
گوگل سرچ کردم. لاغری با ذهن و برخوردم به فایلهای استاد رضا عطار روشن
از امروز شروع کردم و میدونم جواب میگیرم مثل همه شما عزیزان
ممنون از شما استاد و دوستان بابت ثبت نظرات
نشان های دریافت شده
با سلام
من امروز به سايت شما آشنا شدم و برام خيلي جالب بود كه از طريق ذهن به تنهايي چطور ميشه كه به وزن ايده آل رسيد؟ فايل اول رو گوش كردم و گفتم شروع ميكنم چون راههاي مختلفي رو امتحان كرده بودم و نتايج موقتي گرفته بودم.
تمريني كه در فايل اول مطرح شده بود در مورد اين بود كه چرا من چاق هستم؟
من از بدو تولد تا حدود 7 يا 8 سالگي خيلي لاغر بودم و زياد غذا خوردن رو دوست نداشتم تا اينكه مادرم به من و خواهرم كه او هم مثل من غذا نميخورد و از من كوچكتر بود گفت كه اگه غذا نخوري مثل افرادي كه استخواني بودن و تو تلويزيون نشون ميداد ميشويد و مي ميريد يادم هست اين جمله خيلي روي من اثر گذاشت و از اون به بعد من هر چي درست مي كردن مي خوردم.
حدود 11 سالگي كه نزديك سن بلوغم بود احساس كردم كه تپل تر از دوستام شدم خانواده ايي داشتم كه همه چيز برامون تهيه ميكرد كه غذا هاي خوب بخوريم و رشد كنيم پدرم علاقه ي زيادي به شيريني جات داشت حتي خودش حلوا و رنگينك زياد درست ميكرد و من هم خيلي دوست داشتم يادم هست وقتي 8 سالم بود و برادرم تازه به دنيا اومده بود من هر باري كه با پدرم به تهران ميامديم سر راه تو جاده شيريني هاي خيلي خوشمزه ايي مي خريد كه من خيلي دوست داشتم البته از كودكي هم يادم هست كه سر سفره ي مادربزرگم هميشه نون قندي بود كه با چايي شيرين خيلي ميچسبيد.
اون موقع ها ياد گرفته بودم كه هر چي تو بششقابم دارم تا ته بخورم حتي به اصلاح بشقابم رو تميز مي كردم چون همه تشويقم مي كردم و هر چي بزرگتر شدم پدرم چيزهاي پر كالري و شيرين برام مي خريد مثل بستني، شير موزو من كم كم به طعم شيرين علاقمند شدم فعاليت بدني هم كم كم كمتر شد به مرور زمان و تا امروز كه احساس ميكنم بدنم نسبت به خوردن خيلي حريص شده و عاشق شيريني و شكلات و خصوصا دسر هست. خواهرم هميشه بهم ميگه بدن تو اعتياد داري به شيريني .
خيلي دوست دارم وزن كم كنم ولي بيشترين عامل چاق شدن خودم رو خوردن ميدونم ، خوردن بي برنامه و اينكه راحترين چيزهايي كه دستم مي آيد رو ميخورم وقتي گرسنه هستم به خاطر خوشمزه بودنشون و سالم نبودنشون زياد برام اهميتي نداره و حوصله پياده روي و ورزش كردن رو هم زياد ندارم اونم تنهايي چون نتيجع ايي كم گرفتم و علاقه ام پايين اومده .اميدوارم بتونم از اين روش نتيجه دلخواهم رو بگيرم .
نشان های دریافت شده
چرا من چاق شدم
تمرین جلسه اول
ا.به دلیل ارثی بودن چاقی.از هر دوطرف هم پدری هم مادری
2.به دلیل علاقه زیاد به شیرینی
3.عمه ام ومامانم همیشه میگفتن.ما اب هم بخوریم چاق میشیم
الگو برداری از مادرم .
چونومادرم همیشه میگفت
من دختر بودم اینقد هیکلم قشنگ وتره ای بودم.وقتی ازدواج کردم چاق شدم ودیگه نتونستم لاعر بشم
4.چون باورای نادرستی درمورد چاقی بعد از ازدواج وبارداری داشتم
وشنیده بودم وقتی ازدواج کنی
به مرور چاق میشی
یا وقتی باردار بشی
چاقی برات میمونه.شکمت همین جور بزرگ میمونه
5.من ریزه خواریام رو دلیل بر چاقی خودم میدونم.وزیاد ریزه خواری دارم
6.برای رفع استرس بهترین روش رو خوردن میدونستم وچون باورم بودد پرخوری باعث چاقی من میشه منم چاق میشدم
6.کم تحرکی رو دلیل بر چاق شدن میدونستم .ووقتی دیپلم گرفتم ودرخونه موندم باعث شد چاقی من شرو بشه
این دلایلی که نوشتم
مهمترین دلایل چاقی خودم میدونم.چاقی من از بچگی نبود
من تا اوایل دبیرستان خیلی خیلی متناسب بودم
یادمه از بچگی خودمو یه ادم متناسب میدیدم ادمای چاق دور وبر من بیشتر کسایی بودن که ازدواج کرده بودن وبچه داشتن ووو
بچه های دور وبر من همشون متناسب وخوش فرم بودن ومنم مثل اونا.انگار چاقی درذهن من مال کسایی بود که ازدواج کرده بودن وبچه داشتن
منم دقیقا تا قبل ازدواجم وبچه دار شدنم متناسب بودم اون موقع ها وزنم رو 63… 62 بود واز وزن نرمالم چهار پتج کیلویی بیشتر اضافه نداشتم.
ودلیل اون چن کیلو اصافه روهم میدونم.
بخاطر موضوعی درمن افسردگی ایجاد شده بود
ومن خوردن رو گزینه مناسبی برا رفع اون استرس ها وافسروگی هام میدونستم
چاقی من بعد ازدواج وبعد از بارداریام شروع شد
ود بارداری اخرم به 85 رسیدم
که بعد از یکسال از زایمانم
به 78 رسیدم
والان یک سالی هست روی 75 کیلو ثابت مونده
نشان های دریافت شده
باسلام خدمت آقای عطارروشن
موضوع انشا:چراچاق میشویم؟؟
من ۳۰سالمه قدم 157ووزنم ۷۶.دوران مجردی ۵۵کیلو بودم بعدازدواج ۷۰شدم دلایل چاقیم:وراثت.سوخت وساز بدنم باهم برابر نیس.تحرک ندارم زیاد .درخوردنم پرهیز ندارم چندوقتیه.قرص هورمونی هم مصرف کردن.هیچ گونه ورزشی هم انجام نمیدم. دوسه سال قبل رژیم گرفتم و ب ۶۰کیلو رسیدم امادوباره بعد ازدواجم ک رژیمو گذاشتم کنار برگشت وزنم .وقتی چیپس یابستنی یاشیرینی میخورم عذار وجدتن اینکه چاق بشم لذت خوردنوازم میگیره وبیشترعذابم میده واقعاخسته شدم میشه گفت نصف عمرمودررژیم ب سربردم الانم مراعات زیادی ندارم خسته شدم دیگ بس ک پرهیزکردم ودرحسرت خوردن بودم.الان لباسای قبلم همه تنگ شده برام توروخداکمکم کنین تاحالاامتحان نکردم این روشو وزیادم اعتقادی نداشتم دوس دارم امتحانش کنم تاب باور برسم .ان شاالله ک مفید باشه تصمیم جدی گرفتم چون واقعا ناراحتم ازوضعم.ممنون ک کمکم میکنین
نشان های دریافت شده
سلام
موضوع انشا :چرا چاق هستم
من 26 ساله هستم واز زمانی که به یاد میآورم چاق بودم .همیشه سر سفره غذا کنار دیگ غذا مینشستم . وبی صبرانه منتظر بودم تا از غذای یکی اضافه بیاید ومن آن را بخورم .از وقتی یادم میآید هیچ لذتی از غذا خوردن نبرده ام . غذا از نظر من مثل هوایی بود که داخل بادکنک میدمند وآن بادکنک من بودم .از بچگی همیشه مسخره ام میکردند ومن شدیدا دنبال لاغر کردن خودم بودم ولی نمیدونستم چجوری در سن ده دوازده سالگی تلاش برای لاغری با افکار بچگانه مانند خوردن ترشک ونخوردن شام شروع شد سوم راهنمایی بودم که با وزن نود وهفت کیلو پیش دکتر رژیم رفتم وزنمو پایین آوردم شدم هشتاد کیلو ولی دوباره ول کردم ناراحت وافسرده آنقدر دکتر تغذیه رفتم که حد نداشت پیش تمامی دکترهای تغذیه شهرم رفته بودم وحتی قرص لاغری استفاده کردم .سختترین رژیم های غذایی را گرفتم چند سالی بیخیال شدم وزنم رسید به صدوپانزده کیلو دوباره دوشیفت ورزش و کم خوری دوباره رسیدم به 97
کیلو خسته با مغزی توی فشار همه چیز ول کردم برای هر کیلو اضافه وزنم کلی ناراحتی میکردم قرص خواب میخوردم که بخوابم بمن سخت گذشت ومیگذره از درون داغون شدم وهمه بهم میگفتند آدمی که نتونه شکمشو نگه داره باید بمیره . این حرف نبود یه شلاق بود تازیانه بود که بیرحمانه به بدنه احساس وهویت من میخورد شب ها تا صبح گریه میکردم خدایا ایراد کجاست خدا چرا نمی تونم خدایا من چه مرگمه چند روزی توی فکر بودم با هیچ کس حرف نمیزدم همش میگفتم این مشکل هر چی که هست توی ذهن منه من مشکل روحی وذهنی با این قضیه دارم ولی نمی تونستم ریشه یابی کنم . به خواهرم گفتم گفتم توی رژیمم ماه اول خوبم ولی بعد یه صداهایی توذهنم و وقتی که خودمو تویآینه میبینم میاد که میگه ای بابا اووووو تا کی تو لاغر میشی مطمینم یه مجلس که دعوت بشی فاتحه تو رژیمت میخونی و وقتی یکیو تو خیابون میدیدم که خیلی از من چاق تره همش میترسیدم که مثل اون بشم همه اون ترسا اتفاق افتاد من شدم 155کیلو الانم همه افتادن به جونم که عمل کنم . ولی من عمل نمیکنم چون با این ذهن حس میکنم عمل هم برام فایده نداره از خانوادم ودور شدم اومدم یک شهردیگه فقط میخوام روی خودم وذهنم کار کنم نه تنها برای لاغری برای همه چی من امروز با این برنامه قدرت ذهن آشنا شدم
نشان های دریافت شده
سلام خدمت شما بزرگوار
من ٣١سالمه و وزنم ٨٤كه علمي من ٢٤كيلو اضافه وزن دارم
من به قدرت ذهن و تجسم خلاق ايمان دارم و ميدونم من با ذهنم و جهت دادن بهش ميتونم به همه چي برسيم
و شنبه تو اينترنت زدم لاغري ذهن و كانال شما رو ديدم
فايل خداي لاغري و روياي لاغري رو شنيدم عالييييي بود ????????
وباعث شد بيشتر تو كانالتونو بگردم
وخيلي جالب من امروز نوبت دكتر داشتم براي اينكه برم و ببينم دليل چاقي من چي هست و بعد هم برم پيش دكتر كرماني براي رژيم ???
اما فكر نكنم ديگه برم ?
اما دليل چاقي من
١-من از طايفه پدريم ارث بردم
٢-ژن من باعث چاقيمه
٣-كلاس پنجم بودم مربي بهداشتمون گفت تو ١٢كيلو اضافه وزن داري و اين ١٢كيلو هميشه با من هست والانم بيشتر شده ?
٣-يه چيزي تو بدنم كم يا زياد يا يه جاي بدنم خرب كار نميكنه كه من چاقم ?
٤-چون عمل لاپراسكوپي انجام دادم شكمم اينقدر بزرگ شده??چون سوخت و ساز بدنم كمه من چاقم ?چون قدم كوتاه چاقيم معلوم ميشه?چون هيچي نميخورم بدنم عادت كرده هرچي بهش ميرسه ذخيره كنه و من چاق ميشم ?واين باور كه من اب هم بخورم چاق ميشم ?چون در بين روز وعده غذايي ندارم چاقم ?چون اب كم ميخورم چاقم?
٥-چون به خاطر نازايي از داروهاي هورموني و امپولها استفاده كردم چاق تر شدم ?
٦-چون ازدواج كردم بعد از ازدواج چاقتر شدم?
٧-حرف اطرافيانم كه تو تپل باشي صورتت قشنگتر (البته خودم كمتر اينو قبول دارم ولي براي خالي شدن ذهنم نوشتم)
٨-اينكه خدا خواسته من چاق باشم و حتما حكمتي داشته ?و?الان فهميدم اصلا خدا نخواسته ?
نشان های دریافت شده
چرا چاق هستم
من بهارم 34 سال سن دارم. از سن 27 سالگی درست زمانی که فیلم یکسالگی فرزند یکساله ام رو نگاه کردم با یه موجود خپل گنده روبرو شدم. باورتون نمیشه خودم رو نشناختم. دوباره دیدم با دقت… درسته خودم بودم. خدایا چرا اینقدر چاق.این من بودم؟ اصلا باورم نمی شد… به تحقیق فراوان رفتم سراغ دکتر و رژیم گرفتم و دوباره لاغر شدم اما به 58 کیلوی همیشگی نرسیدم. 60 بودم. و ای وزن را قبول کردم. ولی دوباره بعد از رها کردن رژیم کمک کمک به وزن 75 رسیدم. دوباره رژیم و رسیدن به 68 و و دوباره رها کردن و الان شدم 71 کیلو… من تا جایی که یادم میاد همیشه تا سن 17 سالگی دونده خوبی بودم و خیلی روی فرم و خوش اندام. حتی به ذهنم خطور نمی کرد برم سراغ وزنه. اون زمان وزنه برام اهمیتی نداشت . الان حدود 10 سال هست ذهن من مداوم داره به چاقی فکر می کنه. خسته شدم از اینکه با حسرت به لباس های قدیمی ام نگاه کنم.از این هم وقتی و زمانی که دارم به چاقتر خودم کمک می کنم. و ذهن سرکش من اصلا نمی تونه راهش رو پیدا کنه.. همش می گم چرا باید به بدنم فکر کنم. چرا توی آینه به خودم نگاه نمی کنم. چرا فقط صورتم رو می بینم و بقیه اندامم رو نگاه نمی کنم. یه مدت سعی کردم در همایش های لاغری شرکت کنم ولی به دلیل هزینه بالایی که برام داره اصلا امکان پذیر نیست برم. به طور اتفاقی تو ایترنت دنبال دارو و دمنوش بودم که بگیرم ولی چون کتاب پل مکنا رو خونده بودم سعی کردم دنبال لاغری با ذهن بگردم. و با کانال شما آشا شدم. چند روزه که فایل اول رو گوش دادم و 10 تا دلیل برای چاقی خودم پیدا کردم. هنوز بقیه رو ادامه ندادم.می دونم چاره کارم در ذهن من هست و ذهنم اینقدر دستور چاق شدن رو میده. از دیدن آلبوم شگفت انگیز لذت می برم. من میخام اوولین قدم ها رو بردارم. مطمئنم جواب همه ای ن مسائل درذهن خودم هست و خوشحال از اینکه با کمک شما استاد عزیز بتونم به موفقیت برسم
نشان های دریافت شده
چقدر خوبه آدم تو زندگیش کسانی رو داشته باشه که بهشون انگیزه بده و من امروز که این پیام شما رو خوندم انگیزه گرفتم حسابی. یاد او موقع ها افتادم که از دویدن زیاد نفسم بالا نمی اومد ولی وقتی می دیدم مربی ام کنار زمین منو تشویق می کنه که با تمام قدرت ادامه بدم و به خط پایان برسم.. ولی من دیگه توانی نداشتم ولی عزمم رو عزم می کردم که ادامه بدهم و ادامه می دادم…
ولی این روزا حس می کنم بریدم و بایستی ادامه بدم و نیاز به انگیزه دارم. انگیزه ی دددرررووونننییی(درونی)… ولی ذهن من دنبال اگیزه بیرونی هست. منتظره هلش بدن. چرا استپ کردم؟ از کجا باید شروع کنم. باید تلاش کنم با این چربی های اضافه بجنگم… (نه … جنگ نه– نمی شه بهاشون به توافق برسم و راضی شون کنم برن-ممکنه چه پیشنهادی بهم بدن؟-چه کاری ازم میخوان براشون انجام بدن-یا باید باج بدم؟)
امروز می خوام برای هر بهانه یه دلیل بیارم که بگم الکی کلاف سردرگم شدم. پیدا کرد دلیل آسونه… چطوری باید قبول کنم.. قبول کردش سخته…و دوباره برمیگردم رو تنظیمات قبلی…
ولی امروز به خودم تلنگر زدم
بهارجون… همیشه متناسب بودی و هستی و خواهی بود فقط این تناسب فعلا زیر مقداری چربی پنهان شده و بایستی لایه لایه از چربی ها رو کم کنی تا خودت رو پیدا کنی.. بهار قوی و محکم ایستاده و می خواد به جلو بره
پس پیش به سوی متناسب شدن
نشان های دریافت شده
سلام و درود
من نسرینم حدودا ۹ماهی هست که اول دوره مقدماتی بعدش پیشرفته را شروع و تموم کردم….البته گاهی وقفه هم داشتم که خداروشکر در کل زندگیم این روش تاثیرگذاشته…الان هم از همین امروز میخوام تکرار کنم و لذت بیشتری ببرم?
چون میدونم هرچیزی که بارها تکرار کنی خوب حک میشه توی ذهنم و بیشتر یاد میگیرم….ب امید خدا هروز گزارشای منو میبینید?ممنونم از استادعزیز
نشان های دریافت شده
موضوع انشای امروز: چرا من چاق هستم
اساسا اینکه چاقی از کجای زنذگی همراه من بوده شاید خیلی دقیق قابل نوشتن نیست چون خاطرم هست که تا سن 8 سالگی هم بچه ای با اندام متناسب و حتی ریز تر از سنم بودم ولی الان که دارم گذشته رو نکاه میکنم میبینم که کم کم و خیلی خیلی زیر پروستی از 9 سالگی به بعد روند چاقی برای من شروع شد دون اینکه متوجه حضور این همراه جدید باشم. دلیل متوجه نشدنم هم این باور غلط ارثی بودن چاقی و استعداد زیاد چاقی در خانواده پدری من بود که خوب روند کند چاق شدنم رو هم خودم و هم خونوادم گذاشتن به حساب اینکه خوب منم ارثش اومده سراغم و محکومیت تا ابد من به چاق بودن شروع شد و خوب بخاطر اون باور غلط هم تسلیمش بودم. نگکته جالب اینجا بود که اون ایام باور کم تحرکی اصلا در میون نبود چون من به شدت اهل ورجه و وورجه و ورزش بودم ولی این میزان تحرک هیچ مانعی برای چاق شدنم نبود. و همچنان با یک ریتم کند اما دائمی چاقتر میشدم و فکر میکردم که هیچ کاری هم از دستم بر نمیاد. به محض دیپلم گرفتن کار رو شروع کردم یک کار بی تحرک و از اینجا به بعد این باور هم که کم تحرکی باعث چاقی من شده هم قوت گرفت چون به نسبت زمان مدرسه من تقریبا هیچ جست و خیری نمیکردم و خو دلیل بیشتر شد و سرعت چاقی هم بیشتر. بهمرور وقتی دیدم که به دلیل چاقی یک سری کراها رو نمیتونم انجام بدم به فکر کنترل وزن افتادم اما خوب هیچ کدوم ازروشهایی که من شخصا تجربه کردم منو به نتیجه دلخواهم که رسیدن به تناسب اندام دائمی بدون رعایت رژیم غذایی بود، نرسوند. خیلی جالب بود سراغ داروهای لاغری، انواع رژیم حتی دکتر جراح برای کوچک کردن معهده هم رفتم و ازش مشورت کردم ول خدا رو شکر که به دلیل ترسیدن خودمو به تیغ جراحی نسپردم. سال 92 من با دوره هایی رو در موسس فرهنگی اطلس پیدایش گذروندم وکه طی اون دوره ها من و همه شرکت کننده ها با قدرت ذهن آشنا شدیم و توانمندی اون رو در هدایت خودمون درک کردیم و این باور از میزان قدرت ذهن بوجود اومد. بعد از همون دوره ها بود که من تونستم ظرف مدت 6 ماه البته با استفاده از روشهای مختلف همزمان برای لاغری مثل رزِم، ورزش ا دستگاه و ماساژ لاغزی حدود 33 کیلو از وزنم رو کم کنم و از 106 کیلو به 73 کیلو برسم و بهم این موضوع که منم میتونم علی رغم داشتن ارث و استعداد شدید وزنم رو کم کنم بهم ثابت شد. اما چون اون باورهای چاق کننده سر جاشون بودن به محض اینکه روشهای لاغری رو کنار گذاشتم چون فکر میکردم که فقط با رعایت اندازه در خوردن و پرهیز از خودن زیاد و خصوصا یک سری تنقلات در این شرایط باقی خواهم موند ولی متاسفانه دوباره اضافه وزن شروع شد و در یک روند مستمر برگشتم به وزن 103 کیلو. من با برگشتن به شرایط قبل فقط یک سوال بیجواب برام مونده بود که چرا من به وضعیت اولم برگشتم؟ تا اواخر سال 96 که با یکی از دوستان عزیزی که ایشون هم تو همون موسسه دوره ها رو گذرونده بود برای روش لاغریش صحبت کردم و اون بزرگوار اول یکی دو تا از فایلهای رایگان رو برای آشنایی من فرستاد و بعد منو در کانال تلگرام مربی عضو کرد و ازم خواست که خوب فکرهام رو بکنم و در مورد این روش تصمیم بپیرم. اما من که قبلا در مورد قدرت ذهن گفتگدهایی رو شنیده بودم و حقایقی در این مورد متوجه شده بودم محور حرکت این دوره رو خیلی زود باور کردم و این شد جواب اون سوال من و چون به جواب رسیدم تکلیف معلوم بود باور تاثیر دوره و شروع اون تا لان که در خمدت شما عزیزان هستم. باید عرض کنم طبق تعهدی که به مبی عزیز دادم اصلا سمت ترازو نمیرم واین بابت یک حس آزادگی دارم و خیلی جالبه از وقتیکه دوره در امتداد مسیر لاغری رو شروع کردم نشانه های خیلی بیشتری رو دارم میبینم. لباسهای کارم رو دو بار مجبور شدم تنگ کتن و دست آخر مجبور شدم لباس جدید رو تهیه کنم و اینکه اهضای فامیل هربار که منو میبینن با تعجب بهم این جمله رو میگن که از دفعه قبل بازم لاغرتر شدی و میپرسن که دارم چکار میکنم و من گاهی که فرصت کافی برای توضیح دادن داشته باشم براشون یک توضح اجمالی در مورد دوره میدم و حتی شرکت در دوره رو هم بهشون پیشنهاد میکنم. الانم که دارم این انشا رو مینویسم یک حس شکرگزاری از خداوند بابت اینکه سبب آشنایی من رو با این دوره فراهم کرده وجود منو گرفته. خداوندا شکرگزار و سپاسگزارم که منو با جوب سوالم آشنا کردی و بهم این فرصت رو دادی که از شک بی موردی که خلقت خودم بابت چاقیم داشتم دست بردارم و به واقعیت موضوع پی ببرم.
این بود انشای من
نشان های دریافت شده
سلم استاد ارزشمند
از بچگی با اضافه وزن متولد شدم.البته شاید کمی نسبت به هم سن هام تپلی تر بودم خیلی کم .اونها واقعا لاغر بودند.ولی از کلاس چهارم و پنجم متوجه این تفاوت و چاقی شدم و توجهم بهش جلب شد.تقریبا اغلب اوقات کمتر از بقیه میخوردم ولی بیشتر از بقیه چاق بودم و جالب اینکه روز به روز چاقتر میشدم.اول دبیرستان به خاطر نوع مدرسه و درسها دچار سرخوردگی شدم و مدرسه رو عوض کردم البته توی این سرخوردگی و احساس ناتوانی ؛ شاید چاقی من که از همه کلاس چاقتر بودم هم بی تاثیر نبود.
دبیرستانم رو عوض کردم و رفتم یه مدرسه دیگه حس خیلی بهتری داشتم ولی هنوزم چندین کیلو اضافه وزن بسیار آزارم میداد.سال بعد از کنکوررژیم گرفتم و خودم توی سه ماه ۱۳کیلو کم کردم و بسیار خوب بود.تا دوسال بعدش هم هکیلو دیگه کم کردم و حتی به وزن ایده ال رسیدم ولی بعد از رسیدن انگار که به هدف رسیده باشم دیگه نگهش نداشتم و کم کم شدم ۷۰.جالب تر اینکه همون ۶۰ کیلویی بودن هم فکر میکردم چاقم در حالی که قدم۱۶۸ بودوالان میفهمم که چقدر عالی بودم.
بعداز اونبا دانشگاه و ارشد و پایان نامه و تصور اینکه از همه چاقترم شدم ۷۹
و بعد عقد کردیم
بازهم من چاق تر از همسرم بودم و… برای رڗیم اقدام کردم سه چهار کیلو بیشتر کم نکرده بودم که باردار شدم.انگار بارداری مجوری بود برای چاقی بیشتر و من با ۱۱۴کیلو بچه رو به دنیا اوردم.دشواریهای بارداری و زایمان با وزن بالا واقعا سختبود و چون به همین دلیل بیمار شده بودم و دکترگفته بود دیگه باردار نمیشی؛ بار دوم با ۱۰۷ کیلو وزن باردار شدم و تا نزدیک ۱۳۲ رفتم
بعد از تولد بچه رژیم گرفتمالبته رڗیم ملایم و نه سخت.تا ۱۰۷کیلو هم رسیدم ولی الان ۱۱۲ تا۱۱۴ متغیرم
و هر راهی رو حاضرم برم تا لا۵ر بشم و ۶۵کیلو بشم.
بچه هام هم از چاقی من در رنج اند.نمیتونم درست به اموراتشون رسیدگی کنم .پارک ببرمشون و باهاشون درست و حسابی بازی کنم
لباس مناسب نمیتونم پیدا کنم.کفش و وسایلم باید جوری باشه که به سایزم بخورهو همه اینها عذابه
اینکه چاق باشی و نتونی لاغر کنی سخت ترین عذابه
سلام به رضای عزیز. من خیلی تحت تاثیر شما قرار گرفتم، شما این فضا رو واقعا برای بهبود زندگی خودت و دیگران خلق کردی و این خیلی ارزشمنده. نگاهت به تناسب فکری، مثل یک بیزینس و کسب و کار نیست بلکه فراتر از کسب و کار هست. کمک کردن به بهتر کردن جهان برای زندگی.
نشان های دریافت شده
سلام آقای عطارودستان گرامی
من قدم۱۶۳ هست ووزنم ۶۴ کیلو بیشتر میخوام شکم ودور کمر باریک بشه وسایز کم کنم ،آیا با این روش به هدفم میرسم؟؟
نشان های دریافت شده
ممنونم از زمانی که برای پاسخ به دیدگاه من صرف کردید.
لاغری با ذهن تمرین جلسه اول:
سلام به همه ی عزیزان و جناب عطارروشن مهربان.
تایم زیادی در حال تایپ کردن بودم و بنا بر اتفاقی تمام نوشته ها پاک شد!!! نمیدونم شاید خدا خواست که برای بار دوم دقیق تر و بهتر به دلایل چاقی خودم نگاه کنم.
دو هفته ای هست که از گوش کردن به قسمت اول میگذره و من چند بار این قسمت رو دیدم اما وقت نکردم دلایلم رو بنویسم.جالب اینجاست با اینکه در این ده روز کاری نکردم چیزی ننوشتم و حتی فایل دیگه رو گوش ندادم،انگار حسی از درون من رو به فکر کردن راجع به انتخاب های تغذیه ایم هدایت میکنه،برای خودم خیلی عجیبه انگار ذهن من داره از من میخواد که توی این راه باشم.
به دلایل چاق بودنم که فکر میکنم به نظرم مهمترین این هست که من از بچگی چاق شدن و استعداد چاقی داشتن رو باور کردم!!!
خیلی متاثر میشم وقتی بهش فکر میکنم،به لحظه هایی که همه از این استعداد خانوادگی برام میگفتن و همش در حال مقایسه بودند..در حالی که عکس های من گواه این هست که من اصلا چاق نبودم فقط قد بلند و تو پر بودم،لاغر استخونی که
همه بگن لاغر هم نبودم..
اما این تفکر و تکرار از طرف اطرافیان باعث شد که من رفته رفته به این پذیرش برسم که من چاقم در صورتی که نبودم و الان که دارم مینویسم من چاقم خیلی چاق!!! دلیل چاقی من پذیرش این باور هست و اشتباهم این هست که وقتی بزرگتر شدم و آگاه ترشدم.باورم رو تغییر ندادم و به اون باور غلط ادامه دادم.من چاقم برای این که به خودم رحم نکردم برای اینکه مضرترین مواد غذایی رو دوست دارم و به خوردنشون عادت کردم،چاقم برای اینکه از روی نیاز نمیخورم از روی حرص و ولع و تفریح و بیکاری به خوردن مشغول میشم،چاقم برای اینکه توی زندگیم جایی رو برای ورزش و تحرک نگذاشتم،چاقم برای اینکه به سلامتی و زیباییم اهمیت ندادم،چاقم برای اینکه همش برای چاقیم دنبال بهونه و توجیه بودم..
شاید یک سال پیش اگه از خودم میپرسیدم دلایل چاقیم چیه صدتا دلیل ریز و درشت رو لیست میکردم که به خاطر اینا من چاقم اما الان دیگه خیلی وقته که میدونم مشکل از خودمه مشکل از ذهنمه مشکل از تفکر غلطم هست.
جناب عطارروشن عزیز شاید براتون جالب باشه که بهتون بگم من مدت زیادی بود که به یکی از دوستانم که اون هم مساله چاقی رو داره همش میگفتم فلانی من به این نتیجه رسیدم که ما مشکل از ذهنمون هست و با این رژیم گرفتن ها تغییری نمیکنیم و اون هم گاهی قبول میکرد و بعد میگفت ببین فقط نگو مشکل از ذهنمون هست ،ما زیاد میخوریم و بالاخره باید یه رژیمی بگیریم تا لاغر بشیم و …
و جالب تر این هست که بهتون بگم من یجورایی غیر مستقیم از طریق همین دوستم با شما و مسیر فکری تون آشنا شدم..
خلاصه این که من مطمئنم و کاملا احساس میکنم که خدای مهربون من رو توی مسیر جدید و درستی داره هدایت میکنه که قطعا برای من ثمر بخش خواهد بود.
به امید موفقیت در کنار هم
نشان های دریافت شده
به نام خدا با سلام خدمت استاد عطارروشن
یادم میاد وقتی ازدواج کردم شصت کیلو بودم و خیلی از اندامم راضی بودم تا اینکه بعداز دو سال باردار شدم در بارداری اولم حدود هشتادو چهار کیلو شدم بعد از زایمان وقتی دخترم شش ماهه شد به 72 کیلو رسیدم و دست به هر رژیمی زدم که دوباره به 60 کیلو برسم ولی نشد شاید یکی دو کیلو کم میکردم ولی دوباره به هفتادودو میرسیدم تنها دلخوشیم این بود که بیشتر نمیشم تا اینکه دوباره حامله شدم و در بارداری دومم اشتهام خیلی زیاد شوده بود بعضی وقتها نصف شب سر یخچال میرم و تا میتونستم میخوردم و وزنم از 72 به 92 رسید و در اواخر بارداری خیلی تنگی نفس داشتم تا بعد از زایمان وزنم به 84 رسیدخیلی بدنم بی ریخت شوده بود بیشتر لباسهام واسم تنگ شوده بودن دوباره شروع کردم به رژیم گرفتن. بعضی وقتها از دوستا و آشناها میشنیدم که میگفتن کسی که سزارین بشه اصلا دیگه نمیتونه کم کنه و منم حسابی حالم گرفته میشد که چرا اینطوری شد خیلی دوست داشتم دوباره لاغر بشم یکی از آرزوهای بزرگم لاغری شوده بود. خلاصه از رژیم ها هم خسته شدم دیگه کاملا ناامید شده بودم و با خودم میگفتم دیگه نمیشه هیچ راهی نیست تا اینکه یک روز به طور اتفاقی کانال شما رو دیدم خیلی برام جالب بود لاغری با ذهن چجوری میشه؟رفتم و تمام آلبوم شگفتیها رو دیدم الان خیلی خوشحالم که این کانالو پبدا کردم و با شما آشنا شدم و دیگه مطمئن هستم که این بهترین و آخرین راه هست. و خداروشکر که منو به این راه هدایت کرد. و این بود داستان چاقی من. الان حدود 73 هستم و به خودم قول میدم که 20 کیلو از وزن خودم رو کم کنم اما با حوصله. با تشکر از شما و زحمتاتون
نشان های دریافت شده
سلام
من شروع کردم جلسه دوم را گوش بدم ، وقتی گفتید تا تمرین جلسه اول را انجام نداده ، جلسه دوم را ادامه ندم تصمیم گرفتم که بیام و بنویسم ، من در واقع هیچ وقت چاق نبودم ، 34 ساله هستم قدد 155 و وزن 58 ، بهتره سه الی چهار کیلو وزنم رو کم کنم ، ولی چیزی که منو اذیت میکنه همین سه ، چهار کیلو هست ، بارها و بارها کم کردم بارها و بارها ، دوباره برگشته یه زمانی به مدت سه سال وزنم 53 کیلو بود ، ولی بعد دوباره چند کیلو اضافه شدم هی کم کردم هی همون سه کیلو رو اضافه کردم و چیزی که آزارم میده که وقتی دارم بستنی میخورم پفک میخورم اصلا غذای اصلی میخورم همیشه به این فکر میکنم که وای چاق میشم ، و همیشه ذهنم درگیر چاقی هست ، خنده دار اینه که اگر یک روز پرخوری کنم فکر میکنم الان شبیه یه آدم با 20 کیلو اضافه وزن هستم ، و البته همیشه و همیشه روی ترازو هستم ، من اونقدری که درگیر این سه چهار کیلو هستم فکر کنم کسانی که سی و چهل کیلو اضافه وزن دارن نباشن ، حتی وقتی وزنم به 53 میرسونم هم باز فکر مکنم خب دیگه چیزی نباید بخورم ، و موضوع مهم اینکه وقتی گشنه هستم حس خیلی خوبی به خودم دارم و وقتی سیر میشم حس بد
دقیقا نمیدونم اینا از کجا میاد چون هیچ وقت چاق نبودم، خلی برام مهم هست اگر کسی بعد چند وقت منو میبینه بهم بگم وای چقدر لاغر شدی ، و اگر بگن چاق شدی اصلا از هر چی خوراکی هست بدم میاد
شاید بخشی است ریشه در فرهنگ خانواده ام داره ، چون وقتی سیر بودن هم غذا میخوردن یا میوه و شیرنی و تنقلات رو همیش بعد از شام و ناهار مفصل میخوردن ، و پدر و مادر م چاق هستن و من هرگز دوست نداشتم وقتی سنم بالا میره مثل مامانم چاق بشم ، فعلا اینا رو یادم میاد باز اگر چیزی دیگه ای یادم اومد میام و مینویسم ، من برم جلسه دوم رو گوش بدم .
نشان های دریافت شده
ممنون استاد بزرگوار ، مهربان ، به لطف خدا و کمک شما از شر این وسواس ذهنی راحت خواهم شد .
نشان های دریافت شده
سلام .
موضوع انشاء : چرا من چاق شدم؟
من ۶۴ روز است که ذهنم را به کار گرفته ام تا پاسخ آن را بیایم . نتایج بسیاری هم به دست آورده ام که در روزهای گذشته در قسمتهای بالای همین صفحه نوشتم . اما امروز آگاهی من نسبت به روز اول خیلی بیشتر شده و بهتر میتوانم ذهنم را واکاوی کنم و پاسخ سوال را بنویسم.
چرا من چاق شدم ؟ از کوچکی به دلیل اینکه من و خواهرم دوقلو بودیم و من هنگام تولد از او ضعیفتر بودم مادرم توجه ویژه ای روی من داشت و به مرور من کمی تپل تر از خواهرم شدم . ما میخوردیم و هرگز در فکر چاقی و لاغری نبودیم ولی از سن ۱۱ سالگی که من ۴۰ کیلو وزن داشتم و خواهرم ۳۶ کیلو باور چاقی در من شکل گرفت و من باور کردم چاق هستم . خواهران بزرگترمان هم با اینکه خودشان چاق بودند میگفتند تو چاقتر از زهره هستی یه کاری کن لاغر بشی . انقدر نخور و من باورم شده بود که چاق هستم الان میفهمم که تصویر ذهنی چاق من از سن ۱۱ سالگی شکل گرفت و من هم باور کردم مثل خواهرانم و مادرم تپل هستم و تازه چون سن من از آنها کمتر است اوضاع وخیمتری نسبت به آنان دارم . آنها سنشان بیشتر از من بود و در سن و سال من وزنشان از من کمتر بود و حالا چاق شده بودند من اگر به سن آنها برسم قطعا از آنها چاقتر میشوم . وای چقدر دلم به حال خودم میسوزه که چطور فکرم رو با این گفتارها چاق کردم . چه ترسی از چاقتر شدن در دل من بود . من از همان موقع تصمیم به کم خوردن گرفتم اما فایده ای نداشت چون الان میفهمم که تصویر ذهنی من در حال چاق و چاقتر شدن بود تا سن ۱۵ سالگی من ۵۸ کیلو شدم و خواهرم ۵۳ و من همچنان از او چاقتر و باور من هم چاقتر . من ۲ کیلو کم کردم یادمه اون زمان ترازو نبود من و خواهر بزرگترمان سوار اتوبوس میشدیم و بعد از حدودا نیم ساعت مسیر به داروخانه ای میرسیدیم آنجا ترازو داشت و خواهر بزرگم (خواهر سومم) که عقد کرده بود و میخواست وزنش برای عروسی اش پایین بیاید خوشحال از چند کیلویی کاهش وزن و منم خوشحال از ۲ کیلو کاهش وزن به خانه برمیگشتیم . خواهرم چه همتی داشت هر هفته برای وزن کردن خود تا آن داروخانه میرفت و برمیگشت . اما من دیگر نتوانستم کم خوردن را ادامه دهم و یک سال بعد در مدرسه برای اندازه گیری قد و وزن ما آمدند و در کمال تعجب من دیدم وزن من به ۷۰ کیلو رسیده و خواهر دوقلویم ۵۸ کیلو . وای خدای من فاجعه بود . من چه کار باید میکردم . ناراحت بودم ولی همت کم کردن وزنم را نداشتم . من ذهنم فوق العاده تیز بود و بدنم فوق العاده تنبل همیشه نمرات ورزشم پایین بود و هرگز نمیتوانستم مثل خواهر دوقلویم بدوم . نمیتوانستم کم بخورم دلم برای مادرم که با زحمت غذا درست میکرد میسوخت و اگر میخواستم نخورم او ناراحت میشد اما خواهر دوقلوم و خواهر سومیم کم میخوردند و به حرفهای مادر توجه نداشتند و کم میخوردند چند سالی به همین ترتیب سپری شد تا به سن ۲۱ سالگی رسیدم . خواهر دومم که وقتی ما به دنیا آمده بودیم ازدواج کرده بود ترازو خریده بود و ما دیگر برای وزن کردن مشکلی نداشتیم و من وقتی خود را وزن کردم ۸۱ کیلو شده بودم . وای خدای من همان چیزهایی که در سرم میپروراندم در حال وقوع بود . هرچه سنم بیشتر میشد روند افزایش وزن من ادامه داشت ترس من بیشتر میشد و همتم کمتر. رنج من از چاقی بیشتر میشد و توانایی من کمتر. و من بالاخره تصمیم گرفتم لاغر کنم و در حدود ۶ ماه ۱۰ کیلو از وزنم را پایین آوردم اما به بدنم فشار زیادی آمد ریزش موی شدیدی پیدا کردم . تشنج کردم . صورتم خیلی کوچک شد و آب زیادی از دست دادم وزنم ۷۱ شد اما صدمه و آسیبی که به من رسید مخصوصا تشنج که تا حدود ۴ سال با من همراه بود مادرم را مجاب کرده بود که هرگز نگذارد من رژیم بگیرم و منم از خدا خواسته شروع کردم به خوردن . حالا که فکر میکنم همه ی این بلاها را ذهن حیله گر من سرم آورد تا دوباره به تصویر چاقی خودش برگردد تا سن ۲۹ سالگی من در وزن ۸۰ بودم هنگام ازدواج کمی به خودم سختی دادم و تنها ۴ کیلو کم کردم تا سن ۳۱ سالگی که من کم کم دوباره به ۸۰ رسیدم و بعد دکتر تغزیه رفتم در یک ماه ۷ کیلو کم کردم ولی نتوانستم ادامه بدهم و بعد از چند ماه به طور ناگهانی در سن سی و دو سالگی به ۹۱ کیلو رسیدم . فاجعه پشت فاجعه . به جاریانم میگفتم اندام الان مرا شکر کنید من بچه دار شوم به ۱۲۰ -۱۳۰کیلو هم میرسم . آنها هرچه میگفتند نگو تو چند کیلویی چاق شدی میتوانی دوباره لاغر شوی اما من پیش بینی وزن خودم را میکردم و آینده ی خودم را در خانومهای فوق العاده چاق تلویزیون یا اینترنت میدیدم . ذهن من روزبه روز چاقتر میشد و چاقتر شدن برای او عادی بود و من روز به روز افسرده تر از این چاقی . در سن ۳۳ سالگی تردمیل خریدم ماه اول ۳ کیلو کم کردم اما نتوانستم ادامه دهم یک ماه بعد به دکتر طب اسلامی مراجعه و در عرض دوماه ۶ کیلو کم کردم و وزن من ۸۲ کیلو رسید اما بازهم به دلیل مواد گرانی که باید میخریدیم کنار گذاشتم و بعد از کنار گذاشتن مواد مغذی موهای من به شدت ریزش پیدا کرد . چند ماه بعد وزن من به ۸۸ کیلو رسید بعد از اینکه علت بچه دار نشدنم را چاقی من عنوان کردند سعی کردم لاغر شوم دوهفته سه کیلو کم کردم ولی باز رها کردم و نتوانستم ادامه دهم تا روزی که دکتر با وجود قرصهای بسیاری که به من داده بود و همگی نتیجه ی معکوس به رویم داشتند گفت خانوم شما نازایی ثانویه داری . چون دوتا سقط داشتی و حالا دیگه به دلیل چاقیت اصلا باردار نمیشی . من دیگه نمیتونم کاری برات کنم و بعد به دکتری دیگر مراجعه کردم وزنم کرد ۸۵ کیلو بودم و باقد ۱۶۱ خانم دکتر گفت شما تا زمانیکه لاغر نکرده ای پیش من نیا چون دارو بهت جواب نمیده باید ورزش کنی و باشگاه بری و دکتر تغزیه تا با رژیم صحیح لاغر شوی . نیمه ی شعبان امسال اردیبهشت ماه بود که من در اوج ناتوانی و ناامیدی فوق العاده تصمیم به لاغری داشتم اما نمیتوانستم کم بخورم برای همین همه چیز را کنار گذاشتم و به همسرم گفتم من همینم من چاقم نه میتونم ورزش کنم نه با تردمیل راه بروم نه رژیم بگیرم نه بچه داربشم . میخوای بخواه نمیخوای تا آخر شهریور فرصت بده اگه همه چیز درست شد به زندگی ادامه میدهم و اگر نه طلاق .
و من بازهم در یک ماه دیگر خوردم و چاقتر شدم ۸۸ کیلو آخرین وزنی بود که داشتم و آخرین وزن چاقی من تا آخر عمرم .چون ۱۶ تیرماه معجزه ی زندگی من اتفاق افتاد و منی که نامید و افسرده و نازا و ناتوان و چاق بودم با کسی آشنا شدم که زندگیم را متحول کرد متحول کرد متحول کرد و آن شخص شما بودید استاد گرامی که به طور کاملا اتفاقی خداوند شما را در شدیدترین روزهای ناامیدی و ناتوانی بر سر راهم گذاشت . اکنون من یاد گرفته ام که خدای من کیست . دنیا چقدر زیباست و متناسب شدن و متناسب ماندن آسانترین کار دنیاست. ذهن من که مسبب تمام تلخی های زندگی من بود با راهنمایی های شما استاد بزرگوار بالنده شد و در مسیر صحیح تناسب امید سلامت عشق و …. قرار گرفت. بله فرمولهای چاقی در تمام نوشته ی من موج میزند و من تمام سعیم بر اینست این فرمولها را با فرمولهای تناسب جایگزین کنم . چون در روز تولد دوباره ام فهمیدم علت چاقی من در مغز منست . ببخشید انشای طولانیی شد. اما کامل همه چیز را بیان کردم . یک دنیا سپاس از تمرین فوق العاده ی شما .
نشان های دریافت شده
سلام . انشایت را دوباره با تمام وجودت خواندم سادات عزیز . خواندم و اشک ریختم . اشک شادی از معجزه ی زندگیت . خدای عزیزم شکرت که مرا با این راه خوب آشنا کردی . امروز صبح که از خواب بیدار شدم یک لحظه ذهنم خالی بود هیچی داخلش نبود بعد کم کم افکار آمدند و من افکار تناسب ، افکار شادی و افکار لذتبخش را انتخاب کردم و تا همین حالا شادی قلبم ادامه دارد . خدایا شکرت . ممنون که همیشه هستی . ممنون که راه تناسب رو امروزم پیش روم آوردی تا انتخابش کنم و امروزم را هم با تناسب آغاز کنم و در مسیر صحیح قرار بگیرم . من امروزم را هم با توجه به تناسب زندگی خواهم کرد و تو را شکر گزارم . استاد بابت اینکه این سایت رو قرار دادید و ما رو دعوت به ثبت نوشته هامون میکنید ممنونم . چون همین نوشته ها پر از شادی و نشاط است و برای آینده ی ما تصویرهای شیرینی که باعث تثبیت تناسب در ذهنمان میشود . متشکرم
نشان های دریافت شده
سلام . در همین نوشته و انشا یه فرمول اشتباه ذهنی پیدا کردم . نوشته بودم ذهنی فوق العاده تیز و بدنی فوق العاده تنبل داشتم . ببین سادات عزیز این از همون باورهای اشتباهیه که از کوچکی همراه توست و بسیار در تو عمیق است . این باور اشتباه است چرا ؟
فرمول این باور تنبلی= راحتی .
این فرمول غلط است و من با توجه به آموزشهای استاد غلط بودن آن را به تو اثبات میکنم . تنبلی برای بدن تو نبود و نیست و نخواهد بود . از قرآن کمک میگیریم : و ما خلقنا الانسان فی احسن تقویم و ما انسان را در بهترین تعادل و تناسب قرار دادیم . این آیه ی خداوند است و تو این باور را از جان قبول داری. باوری دیگر فسینیسره للیسری . نُیَسِّرُهُ»: او را مهیّا و آماده میسازیم. «الْیُسْرَی»: رفاه و آسایش. ساده و آسان. با توجه به تفاسیر صحیح آیه متضمّن دو معنی است: الف – او را آماده برای زندگی خوش و آسوده میسازیم ب – او را آماده انجام کارهای ساده و آسانی میسازیم که پیشتر برای او مشکل و دشوار بود. یعنی در پرتو گام نهادن به راه خدا مشکلات را برایش ساده و در انجام آنها توفیقش میدهیم . چیزی که روشن است اینست که خداوند برای ما راحتی را قرار داده است و ذهن ما را برای آن آماده میکند . برای همین است که ذهن ما طالب راحتیست تا اینجا ذهن عزیز من قسمت دوم فرمول درست است که تو طالب راحتی هستی چون این از الطاف الهیست که خداوند آن را در نهاد تو و همه ی انسانها قرار داده است . حالا سراغ قسمت اول فرمول میرویم . تنبلی . این تنبلی چیست و از کجا آمده است . آیا تنبلی در بدن است یا منشا آن در ذهن است . با توجه به آموزش های استاد سه ماه است که یاد گرفته ای که ریشه تمام اعمال و عادات و رفتار ما در ذهن است . پس این تنبلی نیز در ذهن است . خب پس تا اینجا هم قبول که اگر جسم من به مرور زمان تنبل شد به خاطر فرمانی بود که از ذهن صادر شد . چون خوب یادت است که در زمان نوزادی و کودکی تا حدودا سن ۶ سالگی همه تورا فرز و زبر و زرنگ خطاب میکردند . چون آن موقع هنوز فرمولهای اصلی خداوند در ذهن تو و در غریزه ی تو بود و باورهای خود ساخته و دیگر ساخته هنوز در تو عمیق نشده بود . هنوز طبق آفرینش اولیه که به دنیا آمدی تا حدودا شش سالگی چابک و سریع بودی . پس تنبلی فرمول خود ساخته ای بود که بعدها در تو به وجود آمد . باز هم ای ذهن من تا اینجا را قبول داری . خب به سراغ این میرویم که این تنبلی بدن از کی باور تو شد . از زمانی که به خوردن توجه کردی و پرخوری در ذهن تو تبدیل به لذت شد .درست است . زمان ایجاد آن را دقیقا یادم نیست . اما خوب یادم است که تو وقتی در کلاس پنجم پایت درد گرفت تنبلی در تو عمیق و عمیقتر شد . چون برای اینکه به پایت فشار نیاد ذهن ، دستور کم کردن فعالیت را صادر کرد . کاری که در زمان چاقی هم ذهن به مرور برای حفظ بدن صادر میکند . از زمانی که کلاس اول تا پنجم بودم ذهن آرام آرام فعالیت مرا کم کرد چون باور چاقی را میپروراند و برای اینکه بدن بتواند سر پا بماند ذهن شروع کرد شروع کرد آرام آرام به دستورکند شدن حرکات . وای خدای من که تو چه خلق کردی . وای که چقدر زیباست . یعنی ذهن برای حفظ بدن چه فرمولهایی که نمیسازد . وای خدای من تو چه میکنی با وجود مخلوقاتت . چقدر فوق العاده است . حیرت انگیز است . بله این باور کم کم در من ایجاد شد و در سن ۱۱ سالگی با همان اتفاقی که اتفاقا بعد از ورزش و دویدن برای من رخ داد تاییدی برای تثبیت باور ” کم شدن حرکات برای حفظ بدن ” شد . وای که این باور چقدر در من عمیق است . هنوز ادامه دارد و من فعلا برایم کاری پیش آمده و نمیتوانم ادامه دهم . این تحقیق ذهنی همینجا بماند در اولین فرصت به سراغت میایم . سررشته دستت باشد .
نشان های دریافت شده
سلام استاد . ممنون از لطفتون . ممنون که جایی رو به ما اختصاص دادید و اجازه ی نوشتن میدین و تشویق میکنید که به تمارین ادامه بدیم . خوندن نظرات دیگران هم خیلی کمکم میکنه اما موقع پاسخ میترسم یه وقت یه چیزی بگم که ناخواسته ناراحتشون کنم . چون بعضی جاها به نظرم اشتباه میاد بعد میگم این فرمول ذهن اونهاست من خودم هنوز تازه به این روش پی بردم . شاید من اشتباه کنم . شاید اونها دوست نداشته باشند فرمولاتشون رو از روی نوشتشون پیدا کنم . برای همین خیلی نمیتونم روی نظرات اونها مانور بدم . واسه همین گفتم نظرات خودم رو هر چند وقت یکبار تحلیل کنم و ببینم چقدر تغییر کردم . اشکالاتم رو بگیرم و سعی در اصلاحشون کنم . اینجوری دیگه نگران این نیستم که کسی ناراحت بشه . البته میدونم اینم یه فرمول اشتباهه . اما چون خودم اینجوری بودم و وقتی همون اوایل یکی اومد و به شدت ازم ایراد گرفت و من خیلی ناراحت شدم ترجیح میدم نزارم این اتفاق برای دیگری از طرف من بیفته . ممنون از شما که بهم اجازه ی نوشتن میدین . چون با نوشتن واقعا خیلی چیزها تو ذهنم سپرده میشه . البته توی دفتر هم مینویسم اما چون اینجا با انسانهای دیگه هم در ارتباطم بهتر میتونم حسم رو انتقال بدم .از شما ممنونم استاد گرامی
نشان های دریافت شده
سلام .
امروز که حدودا ۷ ماه است در مسیر تناسبم دیگه هیچ دغدغه ای برای چاقی ندارم .
چاقی واقعا سخت بود .
الان که فکر میکنم آخه چاقی به اون سختی من چطور اون همه چاق شدم .
آخه چرا چاقی به اون سختی چرا برام اون قدر راحت شد .
و حالا به راحتی من دیگر هیچ دغدغه ای برای لاغر شدن ندارم .
هرچه فرمول بود گیر آوردم و ذهنم ثابت کرد که او خودش دارد فرمان تناسب میدهد .
ناخوداگاه همه ی ما بر مدار تناسب است .
خیالتون راحت .
ما خودمون و رها کنیم لاغر میشیم .
وای نکنه از این لاغرتر بشم .
وای نکنه از این زیباتر بشم .
وای خدایا چرا مراقب نباشم انقدر سریع لاغر میشم .
خودمو ول کنم رفتم روی ۴۴
تک تک سلولهای بدن من دارن خودشون رو پاک سازی میکنند .
نشانه اش سلولهای مرده ای که روی پوست میاد .
عرق کردن . بازدم . رها کردن بدن از بیماری به صورت خودبه خود . ببخشید ادرار و مدفوع و در آخر خواب بزرگترین پاک کننده های چاقی من بودند . یعنی طبیعت بدن ما بر پاکسازی است تازه خود چاقی و خود بیماری هم به نوعی پاک سازیهای بدن هستند که مدتی در جسم ما بودند و رفتند .
طبیعت بدن ما بر سلامتیست . طبیعت بدن ما بر تناسب است . سلولهای جدید همه پر انرژی سالم و توانمند هستند . بدن من عالی داره متناسب میشه . نفس من به من تناسب را هدیه میکند . ذهن من بر مدار تناسب است .
دیگر رها کرده ام و این کار را به ناخودآگاه سپردم .
کل ذهنم را گشتم .
همه ی ناراحتیهای ما نشاندهنده ی آغاز پاکسازی بدن است و وقتی ناراحتی رفع شود پاکسازی کارش را عالی انجام داده است .
خدایاااا شکرت . دیگه رها شدم .
دیگه سپردم به ناخوداگاه .
دستهام رو باز میکنم و احساس رهایی میکنم و به کارهای دیگر میرسم . میروم و خوشگذرانی میکنم .
ذهن و بدنم به راحتی بدن مرا سالم میکنند . بدن مرا متناسب میکنند . مرا پاکسازی میکنند و همه چیز عالی عالی پیش میرود .
دیگه رها شدم از همه چیز . خدایا شکرت
خدایا شکرت .
دیگه برم سراغ لذت بردن از زندگی چون به جایی رسیدم که همه چیز برایم راحت شد . دیگر هیچ دغدغه ای ندارم .
خدایا نکنه از این راحتتر بشم . مگه راحت تر از اینم میشه . خدایا شکرت که رهام کردی . رها شدم از دغدغه ی خوردن و پرخوری و عذاب وجدان .
دیگر همه چیز درست شد . هیچ چیز دیگر نمیتونه جلوی متناسب شدنم رو بگیره . خدایا نکنه از این آسونتر هم راهی وجود داشته باشه?????. خدایا شکرت .احساس میکنم دیگه به سکوت رسیدم . خدایااا شکرت شکرت شکرت خدای مهربونم
انقدر انشات جالب بود دوست دارم الان بدونم موفق شدی و الان بچه داری…کاش بیای و برامون بگی
نشان های دریافت شده
سادات عزیز
از خوندن مطالب شما بسیار خوشحالم
وداشتن چنین انگیزه و احساسی رو تبریک میگم
موفقیت ازآن کسانی است که خود را باور دارند
نشان های دریافت شده
عالی بود راهی جان . درست میفرمایید .علت چاقی همه ی ما خودمان بودیم . ذهنمان بود و فرمولهای چاق کننده ی ذهنمان . ان شاء الله روز به روز همه ی ما در این مسیر زیبا بیشتر و بهتر و با اشتیاق بیشتر بتوانیم فرمولها را کشف کنیم و آنها را با فرمولهای مثبت جایگزین کنیم . خدایا شکرت شکرت شکرت . استاد ازتون ممنووونم . خیلی ممنونم
نشان های دریافت شده
ممنون راهی جان . ولی با خواندن زندگینامه ی تلخ من متوجه خواهید شد چرا اکنون اینگونه تمارین را با اشتیاق انجام میدهم تا در اینجا و همچنین در قسمت زندگی به طعم خدا شگفتی آفرین شوم . من همان روز اول تولد دوباره ام ذهنم اولین فرمول صحیح را ساخت . من به طور قطع یک شگفتی ساز هستم و حالا همچنان در مسیر شگفتی هایی که همه ی ما در آن در حرکتیم هستم . چون این کار کار ذهنیست و خداوند از همان کوچکی مرا عاشق مسائل ذهنی کرده بود. من همواره در تمام مشکلاتم یقین داشتم چیزی از درون نمیگذاره من خوشبختی رو حس کنم . یه جایی در درون من ایراد داره . جسم من سالمه ولی چی باعث بیماریم شده . نمیفهمیدم چیه و روز تولد دوباره ام منجی زندگی من تمام مسائل پیچیده ی زندگی مرا به راحتی آب خوردن حل کرد و من فهمیدم چه خبر است در این دنیا . خدای من باز اشکم جاری شد و من این همه تحول رو که فقط در ۶۴ روز اتفاق افتاده به سادگی آب خوردن یافتم و هرگز رها نخواهم کرد چون اصلا راه دیگری ندارم من در ان راه قبلی به انتهای خط رسیده بودم و کسی که در آن مسیر اشتباه به انتهای خط رسید راه جدید را با تمام عشق و اشتیاق دنبال میکند . چون تلخی کام من از آن دوران آنقدر شدید بود که هرگز نمیخواهم دوباره امتحانش کنم . خدایا شکرت شکرت شکرت . استاد ازتون خیلی ممنونم خیلی ممنونم خیلی خیلی و تا همیشه مدیون شما هستم.
نشان های دریافت شده
سلام خدای خوبم
همان خالق اثرهای زیبا
سلام استاد خوبم
خرسندم از اینکه باز دوباره موهبتی شامل حالم شد وتونستم این بار دوباره آموزشهای لاغری با ذهن. رو با جدیت. و اشتیاق و انگیزه آغاز کنم
هر بار گویی یک بیسوادم که تازه داره الفبای زندگی رو مشق میکنه
اما تفاوت این با دفعه ی پیش در این است که من پراز اعتماد به نفسم هم به خودم هم به استادم وهم بالا تر از همه به خدای خوبم
که چه عالی مرا در مسیری قرار داد که دیگه دست از گریبان دیگران بردارم
چه به جا اشاره کردید که سالها به دنبال مقصر بودم. اما خودم را بی تقصیر می دانستم
گفته ها وتجربه های شما منو غرق در تجربه های خودم کرد که چه خطاهایی انجام دادم
وچه بیهوده وبی نتیجه بودن چون فرمول ذهن من همانهایی بودن که زمان چاقی داشتم فقط میخواستم چاق تر نشوم
اما لاغری یک رویای دور دست وپر از رنج بود
خدایا شکرت که امروز به این آگاهی رسیدم تنها خودم مسئول تمام رفتارهایم هستم
خودم تنها میتوانم به خودم کمک کنم نه پزشک نه مربی ونه دیگری مسبب لاغری و حال خوب من است
امروز به خودم تبریک میگویم که چه عالی تسلیم شدم و تمام سلاحها رو زمین نهادم
وقراره کار رو از ریشه درست کنم
ریشه همان افکار مخرب من بودن
لاغری با ذهن یعنی پایه و اساس تمام رفتارها
یعنی آرامش خاطر یعنی اعتماد یعنی باور به تواناییها
ممنونم ازتون وخدارو هزاران بار شاکرم
استاد خداقوت
به شدت منتظر فایل بعدی هستم
سپاس از لطف و عنایت شما
نشان های دریافت شده
سلام امروز حدودا ۵۰ روز است من با مسیر تناسب فکر آشنا شده ام . دستاوردهای بسیاری در همین ۵۰ روز نصیبم شده است . دلم میخواهد تکرار کنم و فریاد بزنم که چقدر نتیجه گرفتم همین حالا هم یک شگفتی شده ام . امروز مانتویی که آخرین بار حدودا دو ماه پیش به تن کرده بودم را پوشیدم . بوی عطری که آن زمان به آن زده بودند هنوز از آن مانتو حس میشد بود اما منی که آن زمان در آن بود با منی که اکنون در آن است از نظر ظاهری و از نظر درونی بسیار تغییر کرده است . استاد این مانتو به قدری از من گشاد شده که امروز خواهرانم با دیدن من در آن گفتند کجا رفتی از تو که فقط لباست مانده است . روند کاهش وزن من همچنان ادامه دارد . تغییرات روحی روانی من نیز آخرین باری که من آن مانتو را به تن کردم با اکنون که به تن کردم نیز گفتنی است . آن زمان ناراحت غمگین عصبانی افسرده و ناتوان و کافر و اکنون شاد پرانرژی خوشحال پر از لذت، توانا و مسلمان . با مانتوام صحبت کردم و گفتم میبینی چقدر عوض شده ام تو هیچ تغییری نکردی اما من شخص دیگری شده ام.
همه ی این تغییرات شیرین را مدیون شما هستم استاد بزرگوار.
نشان های دریافت شده
سلام . خدایا شکرت . آقای عطار روشن ممنون . امروز پانزدهمین روز تغییر فکر و تغییر زندگی منه . فایلها رو مرتب گوش میدم و با گوش دادن هرکدوم مسیر ذهنم رو هر روز در حال تناسب میبینم. از کوچکترین فرصتها جهت گوش دادن فایلها استفاده میکنم . در خانه . در بیرون از خانه وقت پیاده روی . وقت رفتن به مهمانی وقت برگشتن و… . آقای عطار روشن تناسب فکر هدیه ای است که شما از جانب خدای مهربون به ما هدیه دادین و من بی نهایت هم از شما و هم از خداوند سپاسگزارم .
من در این پانزده روز یاد گرفتم که تنها خودم و تنها خودم رو مسئول چاقی خود بدانم و در جهت رفع آن کوشش کردم . روز اول تصمیم گرفته ام ۴۴ کیلوگرم از وزن خودم را کم کنم که اکنون که پانزده روز از آن امضای روز اول میگذرد بر سر قرار خود هستم . نمیدانم چقدر از وزنم کم شده چون ۱۵ روز است که با وزنه خداحافظی کردم و حتی وسوسه ای هم برای وزن کردن به سراغم نمیاد اما خودم و همه ی اطرافیانم متوجه شده اند که در طول این ۱۵ روز من لاغر شده ام و دارم در مسیر تناسب روز به روز زندگی میکنم . نمیدانم چطور از شما تشکر کنم. مهمتر از همه ی نتایج حس خوبی است که ۱۵ روز است در من به وجود آمده و من با حس خوب شادی و امید در حال طی کردن مسیر تناسب فکری هستم . متناسب شدن آسانترین کار دنیاست و من باور کردم که میتوانم با تغییر باور به تناسب اندام برسم . باور کردم که میتوانم . باور کردم که عاداتم در حال تغییر است . باور کردم که دیگر ولعی به غذا ندارم . باور کردم که ذهن من قدرت بهترینها را دارد و باور کردم که من انسان متناسبی هستم . این باورهای شیرین را هدیه ی شماست به ما و از شما بینهایت سپاسگزارم . خدایا شکرت که مرا در این مسبر زیبای تناسب فکر قرار دادی . شکر شکر شکر
نشان های دریافت شده
سلام . امروز دوشنبه ۱۳ شهریور ۹۷ است . جمعه همین هفته ۱۶ شهریور ماه است و دقیقا دوماه میشود که من در مسیر تناسب فکری هستم . چادری که میپوشیدم اونقدر بلندشده که یکی دوبار نزدیک بود زمینم بزند شلوارهایم که همگی زار میزنند .خواهرم میگوید فاطمه چقدر زود زمان تغییر لباسهای قبلیت فرارسیده . حتی چادرت هم باید تغییر دهی . گفتم خواهرم من کلا آدم دیگری شده ام .جسم و روح و جان و ذهن من در حال تغییر است و من هرلحظه در حال نو شدنم . حتی لباسهایم از این همه تغییر درشگفتند. من در این دوماه بدون کوچکترین اذیتی خیلی وزن کم کردم . آرام و پیوسته اما با نتایج عالی . رمز کار در بودن در مسیر تناسبه . فرقی نداره در کدوم دوره باشید در هر دوره ای که هستید مهم اینست ذهنمان در مسیر تناسب باشد . مسیر تناسب مسیر لذتهاست . مسیر تناسب مسیر شکر است . مسیر باورهای صحیح . مسیر نترسیدن از غذا . مسیر دوست بودن با بدن . مسیر همسو شدن با ذهن . مسیر افکار و احساسات مثبت . مسیر امید . مسیر ایمان . مسیر باور به خود . اطمینان به نیاز بدن . وای خدا که این مسیر چقدر لذتبخش است . حالا که برمیگردم و دوباره نظراتم را میخوانم سرشار از ذوق میشوم . استاد گرامی تا الان کلی نکته از شما یاد گرفته ام و این همه نتایج عالی حاصل تلاش شماست . من فقط خواستم که در مسیر بمانم و شما آرام و زیبا ما را هدایت کردید . من فاطمه سادات در امتداد مسیر زیبا و لذتبخش تناسب همچنان متعهد هستم که به وزن اصلی خود برسم و بر سر تعهد روز اولم هستم . امروز که حدودا دوماه و فقط دوماه از روز تولد دوباره ام میگذرد من به اندازه ی تک تک ثانیه های عمرم تغییر کرده ام . زمان برایم طولانی شده . همان زمانی که همیشه از تند سپری شدنش غصه میخوردم چه اتفاقی افتاده که برایم اینقدر طولانی شده . خدایا من در تک تک لحظات این دو ماه زندگی را چشیدم . استاد چهره ام هم دارد عوض میشود . یعنی کل سلولهای بدن در مسیر تناسب قرار گرفته اند و چقدر لذتبخش است طعم زیبای تناسب . دلم میخواهد فریاد شادی برآورم و به کل کائنات بگویم تمام فرکانسهای افراد نا امید را به مسیر تناسب هدایت کنید .بیایید ببینید اینجا چه خبر است . بیایید و تناسب همه ی وجودتان را زندگی کنید و بچشید طعم زیبای رهاشدن از خود را . استاد عطار روشن بی نهایت سپاسگزارم. خداوند عزیزم بی نهایت شکر .
سلام به سادات عزیزم. خیلی از بابت موفقیت هات خوشحال شدم. کامنت شما احساس خیلی خوبی به من داد. سپاسگزارم به خاطر استمرار شما و تلاش عالی ای که انجام دادی. امیدوارم از هر نظر در زندگیت به تناسب عالی برسی.
خداروشکر خدارو شکر خدارو شکر برای باورهای قشنگتون دوست عزیزم🌹