0

شروع مسیر لاغری (قسمت اول)

شروع مسیر لاغری
اندازه متن

مسیر لاغری همان مسیر چاقی است، فقط باید در جهت مقابل به حرکت خود ادامه دهیم.

در تمام سالهایی که چاق بودم شنیده بودم که برای لاغر شدن باید رژیم بگیرم و فعالیتم را بیشتر کنم. بارها این کارها را انجام می دادم اما لاغر نمیشدم. این درحالی بود که هم کلاسی ها و دوستانم برای لاغر بودن ورزش نمی کردند و رژیم نمی گرفتند.

چگونه در مسیر لاغری قرار بگیرم

بهترین طریق قرار گرفتن در مسیرلاغری ادامه دادن در مسیر چاقی است در حالی که به دنبال مکانی برای دور زدن و ادامه دادن مسیر زندگی در سمت مقابل مسیر چاقی باشیم. به این شکل می نوانیم مسیری که از لاغری به سمت چاقی طی کرده ایم را دوباره به سمت لاغر شدن برگردیم و برای همیشه در مقصد لاغری توقف کنیم.

مسیر لاغری

تصور کنید در حال رانندگی از محل سکونت خود به شهر دیگری هستید. پس از مدتی به خاطر می آورید که وسیله ای که اتفاقا خیلی ضروری است را با خود نیاورده اید. تصمیم می گیرد به خانه برگردید تا آن وسیله را بردارید.

اولین اقدامی که انجام می دهید تصمیم گیری برای برگشتن به سمت خانه است درحالی که همچنان در حال دور شدن از خانه هستید.

دومین اقدام شما پیدا کردن دوربرگردان برای برگشتن به سمت خانه است.

و در نهایت سومین اقدام شما ادامه حرکت به سمت خانه از سمت مقابل همان جاده ای ایست که شما را از خانه دور می کرد.

برای لاغر شدن نیز همین فرایند را باید در زندگی اجرا کنید.

شما در حال زندگی کردن هستید که متوجه می شوید شرایط جسمی و سلامتی شما آنطور که دوست دارید نیست.

اولین اقدام شما باید تصمیم گرفتم برای لاغر شدن باشد.

تصمیمی که همه ما بارها در دوران چاقی خود گرفته ایم.

دومین اقدام شما باید به دنبال روشی برای لاغر شدن باشد که باز هم همه ما روش های مختلفی را برای لاغر شدن استفاده کرده ایم.

سومین اقدام شما باید حرکت کردن در مسیر لاغری باشد که انتخاب کرده اید و آنقدر به حرکت خود ادامه دهید تا به تناسب اندام و سلامتی که قبلا داشته اید برسید.

نکته جالب توجه اینکه مراحلی که توضیح داده شد را همه ما بارها انجام داده این اما چرا لاغر نشدیم؟

تنها به این دلیل که از محل مناسب وارد مسیر لاغری نشده ایم.

چرا لاغر نمی شم؟

چرا تلاش من برای لاغری نتیجه نداشته است

چاقی مسیری است که شما را از سلامتی و تناسب اندام دور می کند. هرچه بیشتر در این مسیر حرکت کنید برای شما واضح تر می شود که حرکت در این مسیر را دوست ندارید و علاقه دارید به سمت آنجایی که قبلا بودید که همان لاغری و سلامتی است برگردید.

در مسیر چاقی تابلوهای زیادی به منطور راهنمایی شما به مسیر لاغری نصب شده است اما متاسفانه این مسیرها شما را به سمت لاغری هدایت نمی کند فقط شما را به مسیر جدیدی به سمت چاق تر شدن وارد می کنند.

تصور کنید شما با تابلوی برنامه رژیمی برای لاغر شدن مواجه می شوید و به قصد لاغر شدن وارد این مسیر می شوید. مدتها در این مسیر با هر سختی و ناراحتی به حرکت خود به امید لاغر شدن حرکت می کنید و بخاطر رنجی که متحمل می شوید انتظار دارید لاغر شوید و مقداری هم لاغر می شوید اما در نهایت پس از مدتی که از ادامه مسیر خسته می شوید و احساس می کنید دیگر اراده ادامه دادن این مسیر لاغری را ندارید خیلی راحت و البته سریع به شرایط چاقی قبل بر می گردید و خود را در شرایط حتی چاق تر می بینید.

این مسیر شما را به سمت لاغر شدن هدایت نکرده است بلکه فقط شما را وارد مسیر جدیدی به سمت چاقی و چاق تر شدن کرده است و در این مدت شما تصور می کردید در حال لاغر شدن هستید اما در نهایت متوجه میشوید که در همان شرایط قبل و شاید هم چاق تر هستید.

لاغری با ذهن
برای لاغری با ذهن از کجا شروع کنم

روش صحیح لاغر شدن کدام است؟

حتما با من هم عقیده هستید که برای رفع هر مشکلی باید ابتدا مشکل و عوامل بوجود آورنده آن مشکل را شناسایی کنیم.

پس برای رفع چاقی و لاغر شدن باید ابتدا دلایل چاقی را شناسایی کنیم.

در روش صحیح لاغر شدن ابتدا باید مشخص کنیم چه عواملی باعث چاقی ما شده اند تا با شناسایی آنها راهکار مناسب برای برطرف کردن هر عامل چاق کننده پیدا کنیم و به مرور به سمت لاغری حرکت کنیم.

مسیر لاغری که به شما کمک کند به این شکل مشکل چاقی خود را برطرف کنید روش صحیح لاغر شدن می باشد و تنها مسیری که به این صورت به شما کمک می کند تا در مسیر لاغری حرکت کرده و برای همیشه لاغر شوید دوره های آموزشی لاغری با ذهن می باشند.

شناسایی عوامل تاثیرگذار بر چاقی

زمانی که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفتم و می خواستم عوامل چاقی خودم را پیدا کنم به آنچه در ۳۵ سال چاقی گذشته بودم فکر کردم.

آنچه درباره علت چاق بودن که از پدر، مادر و اطرافیانم شنیده بودم.

اینکه چاقی در خانواده ما ارثی است و دلیل آن هم چاق بودن همه آدم ها در خانواده پدری ام بود.

بارها شنیده بودم که من به دلیل داشتن استخوان بندی درشت چاق هستم و به همین دلیل چاق به نظر می رسم.

بعضی ها عقیده داشند به خاطر کم تحرک بودنم چاق شده ام و اگر بخوام لاغر بشم باید حتما تحرک بیشتری داشته باشم.

برخی از اقوام نزدیک به شوخی یا جدی می گفتند خونسرد بودنت باعث چاقی ات شده، چون اصلا حرص نمی خوری و آدم بی خیالی هستی.

هرچه بیشتر به عوامل چاقی خودم فکر می کردم خاطرات بیشتری از شنیده های سال های چاقی در ذهنم مرور می شد.

همه آنها را نوشتم و لیست بلندی از دلایل چاقی خودم تهیه کردم.

نام آن لیست را عوامل چاقی خودم قرار دادم، البته از ملاحظه آن همه دلیل برای چاق بودنم اصلا احساس خوبی نداشتم چون تازه متوجه شده بودم چاقی در من آنقدر سابقه دارد که این همه دلیل برای بودنش در خودم پیدا کرده بودم.

اما از طرقی خوشحال بودم که برای بار اول در زندگی از روش صحیح لاغر شدن برای لاغر شدن اقدام کرده بودم.

تفاوت لاغری با ذهن و روش های قبلی

هر بار که تصمیم می گرفتم برای لاغر شدن اقدام کنم ابتدا قد و وزن من را سوال می کردند تا میزان ااضافه وزنم را مشخص کنند و از همان ابتدا با تعیین مقداری که باید کم کنم، احساس می کردم توانایی کم کردن آن مقدار اضافه وزن را ندارم و از همان شروع مسیر لاغری احساس ناامیدی در من شکل می گرفت.

بعدها افرادی که خود را متخصص لاغری معرفی می کردند برای اندازه گیری شاخص توده بدنی، اندازه دور مچ و دور سر و چند سایز دیگر اعضای بدن را به اطلاعات اولیه خود اضافه می کردند اما نکته جالب این بود که در نهایت مقدار وزنی که باید کم می کردم را برای من مشخص می کردند.

متفاوت بودن روش لاغری با ذهن برای لاغر شدن احساس خوبی به من می داد.

دیگر خبری از عدد کذایی اضافه وزنم نبود و به جای آن لیستی از عواملی که باعث چاقی من شده بود برایم واضح شده بود.

از طرفی چون لیست بایدها و نبایدهای خوردنی برای خودم مشخص نکرده بودم احساس خیلی خوبی داشتم.

در روش لاغری با ذهن خبری از خوردن و نخوردن ها و رژیم غذایی نبود.

  • برای من مشخص نکرده بودند هر روز اول صبح باید یک لیوان آب و افشره تلخ زیره را بخورم.
  • به من گفته نشده بود میان وعده حق دارم فقط نصف یک سیب آنهم فقط سیب قرمز بخورم.
  • برای ناهار اجازه دارم ۵ قاشق برنج با ۲ قاشق خورشت بدون روغن و یک کاسه به هر اندازه که می خواهم سالاد بدون نمک بخورم.
  • برای من مشخص نکرده بودند حق  خوردن شیرینی یا قند با چای را ندارم.
  • به من گفته نشده بود اگر کیک و بیسکویت بخورم لاغر که نمی شوم هیچ بلکه چاق تر هم خواهم شد.
  • مشخص نشده بود فقط در بعضی از روزها به اندازه یک کف دست نان سبوسدار اجازه دارم بخورم.
  • برای من تعیین نکرده بودند که برای شام فقط می توانم به هر اندازه می خواهم سالاد و سبزیجات بخورم

وقتی به لیست عوامل چاقی خودم نگاه کردم خبری از نباید ها نبود، خیری از وزن کردن و جدا کردن غذا نبود.

قرار نبود در مهمانی ها ظرف غذای خودم را همراهم ببرم و فقط سعی کنم از بودن در جمع دیگران خوشحال باشم و حق ندارم از غذاهای مهمانی مصرف کنم.

اگرچه لیست عوامل چاقی من ردیف های زیادی داشت و در ابتدا از ملاحظه آن احساس ناامیدی در برطرف کردن آن عوامل پیدا کردم اما وقتی به سختی های روش های قبلی در مسیر لاغری فکر کردم خیلی زود نسبت به روش جدید لاغری که در پیش گرفته بودم احساسم بهتر شد.

همین که خبری از رژیم و ورزش کردن و … نبود خیلی عالی بود و نوید این را می داد که این روش را می توانم برای مدت بیشتری ادامه دهم.

تجربه ای که در تمام سال هایی که از چاقی رنج می بردم و از روش های مختلفی برای لاغر شدن اقدام کرده بودم به من ثابت کرده بود، بیشتر از چند روز یا هفته طاقت اجرای دستور العمل ها و برنامه های ورزشی را ندارم.

اکنون که در شروع مسیر لاغری با قدرت ذهن می دانستم خبری از رژیم و باشگاه رفتن نیست خیالم راحت بود که برای مدت بیشتری می توانم از این طریق برای تحقق رویای لاغر  ادامه دهم.

معجزه لاغری

شگفت انگیز بودن لاغری با ذهن

نکته قابل توجه که برای اولین بار در مسیر لاغری تجربه می کردم این بود که فرد دیگری برای من برنامه لاغری (رژیم و ورزش) تنظیم نکرده بود.

اولین بار بود که خودم دست به کار شده و برای لاغر شدن اقدام کرده بودم.

همانطور که در ۳۵ سال چاقی کسی به من نگفته بود به چه صورت باید چاق شوم و این خودم بودم که هر بار متوجه می شدم چاق تر از قبل شده ام، این بار نیز کسی به من نگفته بود باید چگونه لاغر شوم و خودم با اشتیاق قدم در مسیر لاغری با ذهن گذاشته بودم.

بنابراین شما دوست عزیزی که تصمیم گرفته اید از مسیر لاغری با ذهن برای لاغر شدن اقدام کنید باید مانند من عمل کنید اگر می خواهید نتیجه مشابه من کسب کنید.

چرا که من دقیقا به روش شما عمل کرده ام که مانند شما چاق بودم و به همین دلیل اکثر افرادی که چاق هستند علایق، عقاید و افکار مشابه یکدیگر دارند.

پس همانطور که من توانستم با عمل کردن به روش شما چاق شوم، شما هم می توانید با عمل کردن به روش من لاغر و متناسب شوید.

تنها کافی است مانند من که در عمل کردن به طریق شما ۳۵ سال استمرار داشتم، شما هم در عمل کردن به طریق من استمرار داشته باشید.

اما نکته شگفت انگیز و امیدوار کننده این است که برای لاغر شدن نیاز نیست به اندازه سال هایی که چاق بوده اید، صبر کنید.

لاغر شدن به مراتب سریع تر از چاق شدن است اما در این سریع بودن منطقی بودن را نیز مدنظر داشته باشید.

اگر یک سال است چاق شده اید انتظار نداشته باشید هفته دیگر به شرایط ایده آل برسید.

اگر سه سال است از چاقی رنج می برید انتظار نداشته باشید طی یک ماه به شرایط ایده آل برسید.

اگر ۵ سال است درگیر چاقی و عوارض آن هستید، انتظار نداشته باشید طی دو ماه به شرایط ایده آل خود برسید.

اگر ۱۰ سال یا بیشتر است که مشغول چاق شدن و تلاش برای لاغر شدن هستید، انتظار نداشته باشید طی سه ماه به شرایط ایده آل خود برسید.

اما باز هم تکرار می کنم، باور کنید لاغر شدن سریع از چاق شدن است.

با هر سرعتی در مسیر لاغری حرکت کنید، بارها و بارها سریع از زمانی که چاق شده اید، لاغر شدن را تجربه خواهید کرد.

پس با اشتیاق و احساس خوب قدم اول را بردارید.

با انگیزه و امید به متناسب شدن، فایل آموزشی این جلسه را ببینید و بارها گوش دهید تا به خوبی درک کنید چگونه باید عوامل چاق کننده خود را کشف کنید.

هرچقدر نیاز است زمان صرف کنید، بسیار مهم است که گام اول را محکم بردارید.

گرچه هر قدم به منزله یک گام واحد است و بسیار مهم و حائز اهمیت است اما با قدرت شروع کردن در ایجاد انگیزه و اشتیاق برای ادامه دادن بسیار موثر است.

منتظر خواندن نظرات شما دوست عزیزی که نور امیدی برای لاغر شدن بر قلبتان تابیده شده است هستم.

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن


پیشنهاد می کنم به این صفحه مراجعه کنید و براساس توضیحات ارائه شده دیدگاه خود را ثبت کنید.

اطمینان دارم محتوای این صفحه با مشارکت شما بسیار تاثیرگذارتر خواهد شد.


توصیه مهم برای کسب نتیجه عالی

بارها در دوره های آموزشی به اهمیت نوشتن و خواندن اشاره کرده ام و باز هم بر این دو امر مهم تاکید می کنم.

تفاوت نتیجه دوستانی که شگفتی ساز می شوند با عزیزانی که به هدف نهای خود نمی رسند در یادگیری یا هوش و استعداد لاغر شدن نیست چون تا قبل از این دوره آنها هم در لاغر شدن ناتوان بوده اند.

تنها تفاوت آنها عمل کردن به آن چیزی است که در فایلهای آموزشی گفته می شود.

در طی چندسال آموزش دادن دوره لاغری با ذهن به وضوح برایم روشن شده است که عزیزانی که شگفتی ساز میشوند در نوشتن تمرینات تمرکز و دقت بیشتری دارند و همچنین برای خواندن نوشته های دیگران مشتاق هستند. در واقع آنها نحوه انجام تمرینات را بهتر مورد توجه قرار می دهند.

چگونه تمرکز بیشتری داشته باشیم

زمانی که شما در حال گوش دادن به فایل های آموزشی هستند، فقط از طریق گوش خود در حال یادگیری و توجه کردن هستید، و در فایل های تصویری از گوش و چشم خود استفاده می کنید.

در این دو حالت ذهن شما به طور آزادانه می تواند بر موضوعات دیگر توجه و تمرکز کند و شاید بارها برای شما پیش آمده باشد که در حال گوش دادن یا تماشای فایل آموزشی هستید اما تمرکز شما کاملا روی موضوع دیگری است و ناگهان به خود آمده و متوجه می شوید دقایق زیادی از محتوای آموزشی گذشته اما شما چیزی از آنچه گفته شده به خاطر نمی آورید.

این حالت طبیعی است و برای هر فردی با توجه به پراکندگی موضوعات مهم ذهنش پیش می آید.

اما همه افراد زمانی که در حال نوشتن هستند به ندرت دچار جهش تمرکز ذهنی می شوند، به احتمال زیاد به خاطر ندارید زمانی را که چند خط نوشته باشید و به خود آمده باشید و ندانید که چه نوشته اید.

وقتی شما می نویسید، چشم، ذهن، جسم (دست)، اعصاب و بسیاری از دیگر اندام شما در خدمت شما هستند و به همین دلیل تمرکز شما موقع نوشتن بارها بیشتر از زمانی است که در حال تماشا کردن یا گوش دادن هستید.

و موضوع مهم دیگر خواندن نوشته های دیگران است، با این کار به راحتی تصویرسازی ذهنی در شما شکل می گیرد و افکار و باورهای صحیح و متناسب کننده در ذهن شما تایید می شوند.

شاید برای شما پیش آمده باشد که حرفی را از یک نفر شنیده اید اما چندان اهمیت نداده باشید، اما اگر آن حرف را دو یا سه یا عده بیشتری برای شما بازگو کنند باعث می شود که شما با دقت بیشتری آن موضوع را بپذیرید و به عبارتی آن را باور می کنید.

از این رو زمانی که شما نوشته های دیگران را مطالعه می کند در حال تایید کردن محتوای تازه وارد شده به ذهن خود هستید، شاهدانی پیدا می کنید که گفته های شما را تایید و چه بسا کامل تر کنند، چون با مطالعه نوشته های دیگران مطمئن باشید به نکاتی پی خواهید برد که به ذهن خودتان نرسیده است یا برایتان اهمیت نداشته است.

از این رو توصیه میکنم، زمان بیشتری را صرف نوشتن و خواندن کنید که نتایج عالی برای شما به ارمغان می آورد.

✍️ تمرین آموزشی 📖

برای تمرین این جلسه باید داستان چاقی خود را بنویسید.

تصور کنید از شما خواسته شده است شرح حال مفصلی از چاقی خود بنویسید تا بر اساس آنچه می نویسید برنامه لاغری مختص شما تنظیم شود. برنامه ای که اطمینان دارید با استفاده از آن به رؤیای لاغری خود می رسید.

برای دست یابی به فرمول های ذهن ناخودآگاه خود درباره چاقی در شرح داستان خود به سوالات زیر به صورت شرح انشایی پاسخ دهید.

  • چرا شما چاق هستید؟

به این موضوع فکر کنید. پی بردن به نگرش خود درباره چاق بودنتان مهمترین قدم برای اصلاح فرمول های چاقی ذهن می باشد. حتی می توانید دیدگاه والدین تان درباره چاق بودنتان را ذکر کنید. پی بردن به اینکه چرا چاق هستم قدم اول و بسیار مهم برای کسب نتیجه عالی در مسیر لاغری با ذهن می باشد.

  • از چه سنی چاقی شما شروع شد؟

پی بردن به سن چاقی برای تخمین قدرت و نفوذ چاقی در ذهن اهمیت زیادی دارد. بنابراین درباره شروع چاقی خودتان فکر کنید و شرح حال اینکه از چه سنی چاق شدید در داستان چاقی خود بنویسید.

  • خاطرات شما از چاقی چیست؟

به آنچه پس از گذر مدت زمان به یاد می آوریم خاطره گفته می شود. آنچه از سفری که چند سال قبل رفته اید خاطرات شما از سفر هستند. اما در اینجا نوع جدیدی از خاطره را برای دستیابی به فرمول های چاقی ذهن نیاز داریم و آن خاطرات قبل از چاق است.

قبل از چاق شدن چه چیزی درباره چاقی شنیده بودید. خاطرات خود قبل از چاق شدن را بنویسد.

آنچه قبل از چاق شدن درباره چاقی و احتمال وقوع آن شنیده اید را در داستان چاقی خود شرح دهید.

  • مشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده است را شرح دهید.

واضح است که چاقی مهمان ناخوانده ای است که باعث بروز مشکلات و اختلال در روند زندگی ما شده است بنابراین کشف اختلالی که چاقی در زندگی ما بوجود آورده است به ما کمک می کند تا برنامه ریزی موثرتری برای خلاص شدن از دست این مهمان ناخوانده انجام دهیم.

مشکلاتی که چاق بودن در جنبه های مختلف زندگی برای شما ایجاد کرده است را به داستان چاقی خود اضافه کنید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

متن فایل تصویری برای ناشنوایان 🧏

متن فایل تصویری جلسه‌ اول: (توسط خانم گلستان عزیز)

 به نام خدای مهربان 

من رضا عطار روشن هستم و خداوند رو بی نهایت سپاسگزارم که این فرصت رو به من داد که همراه شما دوستان خوبم باشم. 

خوش آمد میگم حضور شما رو در دوره ی فوق العاده ی لاغری با ذهن، دوره ای که شگفتی های خیلی زیادی داشته و نتایج عالی دوستانی که از این دوره استفاده کردن منو به این واداشت که بیام یک دوره ی رایگان در قالب، حالا حدود ۱۰ جلسه ی تصویری براتون آماده کنم و توضیحات کاملی درباره ی نحوه ی لاغری با ذهن ارائه بدم

تا دوستانی که با این روش آشنا میشن بتونن با استفاده از این فایل ها اطلاعات و آگاهی جامع تری از این روش داشته باشن و بتونن به شکل مطمئن تر و آگاهانه تری تصمیم بگیرن که‌ از دوره ی آموزشی لاغری با ذهن برای رهایی از چاقی و مسائل مربوط به اون استفاده کنن.

خب ابتدا لازم می دونم که درباره ی خودم یه توضيحات کوتاهی بدم و اینکه چرا خودم رو لايق صحبت کردن وآموزش دادن لاغری با ذهن می دونم.

من متولد سال ۱۳۵۹ هستم و از همون کودکی اضافه وزن داشتم یعنی از وقتی که یادم میاد اضافه وزن داشتم و وقتی عکس های دوران کودکیم رو هم دیدم اثبات می کرد که بله من بچه ی تپلی بودم، از وقتی که به دنیا آمدم.

خب این اضافه‌ وزن سال ها ی زیادی همراه من بود و مسائل بسیار مختلفی رو برای من به همراه داشت که لازم نیست درباره ش توضیح بدم چون همه ی شمایی که این فایل روتماشا می کنین حتما خودتون مسائل مختلف چاقی رو تجربه کردین و دیگه تکرار کردن اون خیلی خوشایند ما نیست و این مسئله باعث شده بود که سال‌های زیادی از عمرم رو تلاش کنم برای لاغر شدن،

روش های خیلی زیادی رو استفاده کردم، روش هایی که حتما خیلی از شما هم اون رو تجربه کردین وشاید حتی خیلی بیشتر از من سعی و تلاش کرده باشین که لاغر بشین ولی خب نتیجه ی همه ی سعی وتلاش من برای لاغر شدن، این بود که برای یک مقطع کوتاهی، یک تغییراتی در خودم ایجاد می کردم ولی خب  به مرور بعداز گذشت چند هفته يا نهایتا چند ماه، همه‌ی اون چیزی رو که از دست داده بودم، دوباره به دست می آوردم و خیلی وقت ها، حتی یک مقدار بیشتر از قبل از اقدام برای لاغری دوباره من چاق میشدم، 

این لاغر و چاق شدن های مکرر واقعا منو خسته کرده بود؛

اینکه من تلاش می کردم، خیلی سعی می کردم برای اینکه لاغر بشم اما می دیدم  چقدر راحت، چقدر بدون دردسر بدون اینکه من سختی بکشم، دوباره در طی چند هفته، من به وزن قبلی بر می گشتم و دیگه هر کسی منو می دید مثلا یه مقطعی یه مقدار جمع وجور شده‌ بودم، حتمآ می گفت، که، باز که‌ داری تلاش بی خودی می کنی! وشنیدن این جمله واقعآ یک بار سنگینی رو، روی دوش من می گذاشت که باید این بار موفق بشم.

شنیدن این جمله که باز داری تلاش بی خود می کنی،

واقعا یک بار سنگینی رو روی دوش من می گذاشت که باید این بار موفق بشم:

اما خب هر چقدر بیشتر تلاش میکردم فقط اون مقدار، مثلا اون دوران متناسب شدنم، اون مقداری که کم کرده بودم رو می تونستم برای یک مدت زمانی حفظ کنم، هیچ وقت نتونستم با اون روش ها برای  همیشه از شر چاقی خلاص بشم؛ 

خلاصه این تلاش من ادامه داشت تا سال ۱۳۹۴ که من با دوره های ان ال پی (NLP ) و قدرت ذهن آشنا شدم و اون دوره ها رو من شرکت کرده بودم برای ايجاد تغییر در جنبه های مختلف زندگی، اصلا موضوع لاغری نبود. ؛ موضوع تغییر فرکانس و نمی دونم مدارها و اینکه ما چه جوری بتونیم زندگی خودمون رو تغییر بدیم،؛ موضوع موفقیت فردی بود.

خب من يه مدت از این مباحث استفاده کردم، از این کلاس ها استفاده کردم و به این نتیجه رسیدم که اگر این موضوعاتی که مطرح میشه به ادعای اون افرادی که داشتن آموزش می دادن، می  تونه زندگی انسان رو در تمام جنبه‌ها تغییر بده، خب من می‌خوام از این آموزش ها استفاده کنم برای لاغر شدن، 

نمی دونم چرا این فکر به ذهنم رسیده بود چون در اون کلاس اصلا همچین چیزهایی مطرح نمی شد که مثلا از این روش، از این آگاهی ها میشه استفاده کرد برای لاغر شدن، اما یه حسی به من می گفت که بیا از این روش استفاده کن برای لاغر شدن، چون اونا درباره ی ثروت، درباره ی موفقیت، درباره‌ی روابط صحبت می کردن، 

اما خب هر چقدر من پیش می رفتم، می دیدم، خب مهمترین موضوع زندگی من اضافه وزنمه و هر چقدر هم می خواستم مثلآ در زمینه روابط، وضعیت خودم رو بهبود ببخشم، می دیدم اضافه وزنه مانع از این میشه که من بخوام روابطم رو بهبود ببخشم و….

هرچقدر داشتم تلاش می کردم که مثلا درآمدم رو و یا ثروتم رو یا اوضاع اقتصادیم رو تغییر بدم بازم یه جاهایی به این می رسيدم که اضافه وزنم مانع از این ميشه که من بتونم تلاش بیشتری انجام بدم یا من بتونم به شکل متفاوتی فعالیت کنم‌ که بتونم اوضاعم رو تغییر بدم؛

به هرحال از هر راهی میخواستم تغییر کردن رو شروع کنم به مانع اضافه وزن برخورد می کردم و به این نتیجه رسیدم که واقعا اگر این روش‌ها جواب میده؛

پس من بیام از اونها برای لاغری استفاده کنم. 

سال ۱۳۹۴ بود که تمام تلاشم رو به کار گرفتم، تمام تمرکزم رو به کار گرفتم تا آموزش ها یی که دیده بودم، تمريناتی که می دادن و اطلاعاتی که در اختیار من میذاشتن رو من تبدیل کنم به تمريناتی که در رابطه با لاغری با ذهن کاربرد داشته باشه و اونها رو انجام می دادم، تست می کردم؛ خیلی مشتاق بودم که روش‌های مختلفی رو تبدیل کنم تمریناتش رو به موضوع لاغری با ذهن،

خب، چون در این زمینه، کتاب خاصی هم وجود نداشت، هيچ اطلاعات دسته‌بندی شده ای هم وجود نداشت و اساتیدی هم نبودن که من بخوام از اون‌ها استفاده کنم برای تجربه و یادگیری لاغری با ذهن،

خب، سبب شده بود که خودم خیلی راه های مختلفی رو تجویز کنم، خیلی تمرينات مختلفی رو انجام بدم و به لطف خدا، بعد از مدتی تغییراتی در رفتار من به وجود آمد، تغییراتی در افکار من به وجود اومد و احساس کردم که در این مدتی که دارم این کارها رو انجام میدم خیلی راحت و بدون اینکه من زحمت خاصی بکشم، بدون اینکه سختی ای متحمل بشم و بدون اینکه اعصابم خراب بشه، داره تغييراتی در جسم من شکل می گیره

و تغییرات به حدی بود که اطرافیان من داشتن می گفتن، مثلا نزدیکان من که خب همیشه، وقتی، خبر داشتن دیگه، مثلا من اقدام می کردم برای لاغر شدن، خب یا رژيم می گرفتم یا غذام  رو از اونها جدا می کردم یا یک منوی خاصی رو به دیوار آشپزخونه می چسبوندم،

می گفتم، من براساس این منو باید غذا بخورم  یا مثلا  می دیدن، هفته‌ای چند روز من با دوستان میرم این زمین های  اطراف شهر و ، خلاصه‌ این پارک ها، خلاصه من میدویدم به خاطر اینکه لاغر بشم  و وقتی می دیدن که هیچ کدوم از این کارا رو انجام نمی دم اما تغییراتی داره در جسم من شکل میگیره، خیلی براشون تعجب انگیز بود……

اینکه کاری انجام نمی دم ، اما تغییراتی داره در جسم من شکل میگیره، خیلی براشون تعجب انگیز بود،

میگفتن: چی شده؟ چکار کردی؟ یا حتی اوایلش فکر می کردن که مثلا من یه بیماری خاصی حتما گرفتم که دارم همین جور خود به خود لاغر می شم و خب واقعا خودم هم اون زمان ، این تأییدیه ، این اطمینان رو نداشتم که حتما این کارایی که من انجام دادم باعث لاغری من شده‌، چون واقعأ با همه ی کارایی که من انجام داده بودم برای لاغری، متفاوت بود، 

تا جایی که یادم میومد، من همیشه عرق می ریختم، تلاش می کردم که بیشتر عرق کنم که لاغر بشم، تلاش می کردم که کمتر بخورم که لاغر بشم، سعی می کردم که دقیقا بر اساس مقدار کالری که برام در نظر گرفته شده، غذا مصرف کنم‌ که لاغر بشم؛ 

اما چند وقتی بود که اصلا من از این کارها انجام نمی دادم؛ تازه در مقابل خیلی شور و اشتیاق داشتم، چیزی که در تمام روشهای قبلی اصل  خبری از اون نبود؛ 

یعنی در تمام دفعاتی که من رژیم می گرفتم، هيچ وقت اشتیاق نداشتم برای اینکه بخوام روزهای بعد برسه و من ادامه بدم، چون هر روز کار سخت تر می شد .

درتمام دفعاتی که من از باشگاه، از دویدن در پارک ها و از خیلی از فعالیت های ورزشی استفاده می‌کردم، دوستانی داشتم اون زمان که ورزشکار بودن مثلا وزنه بردار بودن، خب با اونها همراه می شدم برای بالا بردن فعالیت بدنم وتصورم این بود که باید سوخت و سازم رو بیشتر کنم

ولی خب در نهایت، اون چیزی که بایستی به دست میومد، اون نتیجه ای که باید حاصل می شد که حداقل برابر با زحمت و تلاش من باشه، هيچ وقتی کسب‌ نشد واگر هم يه نتایج کوچيکی به دست اومد، خیلی کم رنگ و خیلی ناپایدار بود و بلافاصله بعد از چند هفته از بین می رفت

 و وقتی دیدم که خیلی راحت، بدون اینکه زحمت خاصی بکشم داره تغییرات در من ایجاد میشه، خیلی اشتیاقم بیشتر شد، خیلی، اصلا شگفت زده شده بودم که خدایا چه اتفاقی داره میوفته؟

 چون همیشه من یک سؤالی در ذهنم بود که؛ از خیلی سال ها قبل، از زمانی که مثلآ دبستان بودم یا راهنمایی بودم همیشه با خودم فکر می کردم که:

 مثلا چرا دوستانم لاغرن من چاقم؟ 

چرا اونها هرچی دوست دارن می خورن ولی من نمی تونم بخورم؟

 چرا اوناهمیشه مثلا هربازی ای رو می تونن انجام بدن، میدوند، فوتبال بازی میکنن، نمی دونم، هربازی ای که دوست داشتن انجام ميدن ولی من نمی تونم هربازی ای رو انجام بدم؛ 

به خاطر اینکه اضافه وزنم مانع می شد که بتونم هم‌پای دوستانم بدوم و بازی کنم واین سوال رو با خودم مرور می کردم که‌، چرا من در این وضعیت هستم واین همه آدم دیگه متناسب هستن؟….

و تازه زمانی که با روش لاغری با ذهن آشنا شده بودم و داشتم یه کارایی رو ذهن خودم انجام می دادم که خییییلی هم آگاهانه نبود؛ چون من فقط یه سری تمریناتو داشتم تبدیل می کردم و هر کجا که بیشتر خوشم میومد رو، اونجا رو گسترش‌ می دادم و تکرارش می کردم

و وقتی دیدم نتایج اولیه داره رقم می خوره، تازه داشتم به این سؤال، یعنی به جواب این سؤال می رسيدم که واقعأ میشه انگار آدم ها متناسب باشن، اگر که بتونن ذهنشون رو تغییر بدن

درباره ی ذهن و عملکرد اون زیاد شنیده بودم ولی هیچ وقتی نشنیده بودم که فردی تونسته باشه با کنترل ذهنش، با استفاده از قدرت ذهنش، بتونه لاغر بشه؛

خیلی شنیده بودم که مثلا افرادی، بیماری‌های مختلفی رو، حالا مثلا مهار کرده بودن یا شفا پيدا کرده بودن یا خیلی از کارا کرده بودن ، ولی درباره ی لاغری، من نشنیده بودم تا اون زمان؛ به خاطر همین اصلا انتظار همچین نتیجه ی خاصی ام نداشتم وقتی کارا رو انجام می‌دادم؛ 

شاید بیشتر به خاطر اینکه یه کاری کرده باشم و یه روش متفاوتی رو انجام داده باشم شروع کردم به تمرینات ذهنی برای لاغر شدن؛ اما به لطف خدا، وقتی نتایج اولیه شکل گرفت، خیلی مشتاق تر شدم که این روش رو ادامه بدم.

تمریناتش رو خیلی گسترده تر کردم، خیلی تحقیقاتم رو بيشتر کردم، خیلی مطالعات بیشتری انجام دادم و فقط هم خودم داشتم انجام می دادم چون برای هيچ کسی قابل باور نبود، برا خودم هم تازه داشت قابل باور می شد، چون نتایج اولیه خیلی کم رنگ داشت بعد از ۳_۴ ماه خودشو نشون میداد. 

خلاصه ادامه دادم و ادامه دادم تا به لطف خداوند تونستم بعد از حدود فکر میکنم بین ۱۵ ماه تا ۱۷_۱۸ ماه، این حدود، خب، تغییرات خیلی ديگه خودشو نشون داده بود، طوری که هرکسی منو می دید واقعا شگفت زده می شد،که چی کار کردی ؟؟؟!!!

…بعد جالب بود، نزدیکان من می دیدن که‌ من همه‌ی اون کار هایی رو که قبلا انجام می دادم برای لاغر شدن رو انجام نمی دادم.

 چون همیشه مادرم یکی از اون عوامل لاغری من بود که بایستی مشارکت میکرد در تهیه ی غذاهای مخصوص یا مثلا پدرم که بایستی همیشه یک سری مواد غذایی خاص روتهیه می کرد، برای اینکه من بخوام لاغر بشم :

ولی اونها میدیدن هیچ کاری انجام نمی دم و این بار من خودم دارم یک سری کارها رو انجام میدم وتغییرات خیلی خوبی در من به وجود اومده.

خلاصه این روال طی شد تا اینکه بعضی از دوستانی که گذشته ی من رو دیده بودن و حال حاضر منو می دیدن، خب براشون جای سوال بود، خیلی کنجکاوانه می پرسیدن که چکار کردی به ما هم بگو که ما هم از این روش استفاده کنیم ولی وقتی براشون توضیح می دادم، فقط می خندیدن  و می گفتن: بابا راستشو بگو، چیکار کردی؟ از چه برنامه ی رژیمی استفاده کردی؟ یا مثلا کدوم باشگاه ثبت‌ نام کردی؟

 و باورشون نمی شد که واقعا من از این کارها رو انجام ندادم و بيشتر اونها منتظر بودن یعنی هی به من هم می گفتن که: حالا بزاریم یه چند وقت بگذره، ببینیم واقعا می مونی؟ توخیلی مثلا قبلا هم هی لاغر شدی، دوباره چاق شدی؛ یا خودشون هم همچین تجربه ای داشتن، بالاخره دوستان من اکثرا افرادی بودن که اضافه وزن داشتن واونا هم بارها تلاش کرده بودن و مقداری از وزنشون کم شده‌ بود ولی دوباره چاق شده‌ بودن، 

بیشتر در حالت انتظار بودن برای اینکه دوباره چاق شدن من رو ببینن وخیالشون راحت باشه که این روش هم جواب نمی ده و ما سرنوشتمون اینه که برای همیشه چاق بمونیم ولی خب يه مدت گذشت و اونها دیگه یواش یواش مطمئن شدن که، نه، این بار يه خبر دیگه س، انگار این رضا يه کارایی کرده، يه تغییراتی ایجاد کرده که دیگه چاق نمی شه و براشون خیلی جای سوال بود که من چه کاری انجام دادم؟  

 و من يواش يواش شروع کردم به این دوستان براشون توضیح دادن، چون اصلا موضوع آموزش هم نبود تا اون روز، فقط من خودم از این روش استفاده کرده بودم و نتایجی کسب کرده بودم ، می خوام بگم به این شکل آموزش این روش به دیگران شروع شد.

به یکی دو نفری که براشون جذاب بود و سؤال می کردن، به اون ها گفتم؛ اون هاهم یه مدت کار کردن ولی دوباره‌ منصرف شدن، نتونستن ادامه بدن و خلاصه؛

مراحل طی شد، من خیلی بیشتر روی این دوره کار کردم، خیلی بهتر نتیجه گرفتم تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستان، سال ۹۵ يا اوایل ۹۶ بود فکر می کنم، گروهی در تلگرام تشکيل شد برای اینکه من به همراه دو نفر از دوستانم، 

گفتم حالا شما دوست دارین از این روش استفاده کنین، یه کانال تلگرام تشکيل بدیم، یه گروه ۳نفری تشکيل بدیم،

 برا اینکه براشون توضیح بدم و اون‌ها تمرينات رو انجام  بدن، به این شکل که‌ با هم این کار رو انجام بدیم. واقعا می خواستم، خودم،  ببینم این روش برای دیگران هم تاثیر داره یا نه؟ 

وقتی خودم اینقدر خوب نتیجه گرفتم، می خواستم ببینم دیگران هم می تونن از این روش نتیجه بگیرن یا نمی تونن؟ 

خب؛ این کار رو شروع کردیم و هنوز دو سه روزی از تشکیل گروه نگذشته بود که به طرز شگفت انگیزی، این لینک گروه دست چند نفر از دوستان ديگه رسیده بود که اونها واقعا، نمی دونم هم چه کسانی بودن ولی واقعا دستان خداوند بودند برای اینکه افرادی رو که نیاز دارن از این روش استفاده کنن برای لاغر شدن رو، به سمت من هدایت کنه ؛ 

فکر می کنم طی یکی دو روز حدود صد وسی چهل نفر عضو این گروه شدن، افرادی که از شهر های مختلف بودن و من واقعا شگفت زده شده بودم که این افراد به چه شکلی، یک شبه یا مثلا طی دو روز و دائم هم داشت اضافه می شد،

هرچند ساعت ۳_۴  نفر داشت به گروه ما اضافه می شد و من واقعا شوکه شده بودم که اصلا چه چیزی باید بگم، واقعا، چون حالا،  تا اون روز من کار آموزشی انجام نداده بودم؛ هر چی بود برا خودم انجام داده بودم و نتیجه گرفته بودم ویه جورایی  می خوام بگم، هدایت شدم به این مسیر…..

که‌ بیام برای دیگران درباره ی لاغری با ذهن صحبت کنم، چون این افراد عضو شده بودن و همش هی سؤال می کردن؛ اینجا چه خبره،

چون ما اسم گروه رو هم گذاشته بودیم “ بیندیشید و به تناسب اندام برسید ” .

خب همین اسم هم برای خیلی‌ها جذابیت داشت که موضوع چيه؟ بیندیشید یعنی چی؟ 

مگه میشه با فکر کردن لاغر شد؟ و هی تند تند تند سؤال می کردن. 

خب ، منم به عنوان ادمین اونجا یک سری توضیحات متنی کوتاه، چیزی که‌ می تونستم جواب بدم رو اونجا می نوشتم، بازم هی می دیدم کنجکاوی شون بیشتر می شد، چه حرف های قشنگی می زنن! امیدوار شدن و من واقعا مونده بودم که حالا چه جوری باید شروع کنم؟ از کجا شروع کنم؟ 

ولی به لطف خداوند کار شروع شد و فایل های لاغری با ذهن سال ۹۵ میگم یا اواسط فکر کنم ۹۵ بود، فایل های خیلی ابتدایی بود، با موبایل خودم فایل ضبط می کردم و در گروه میذاشتم و دوستان استفاده کردن ، خب؛ نتایج اون دوره واقعا شگفت انگیزه.

دوستانی که از اون دوره نتایج عالی گرفتن، هنوز هم با ما همراه هستن، در سایت فعالیت دارن، در شبکه های اجتماعی فعالیت دارن وبه عنوان افرادی که از دوره ی لاغری با ذهن نتایج عالی گرفتن، از دوره ی اول، هنوزم همراه ما هستن. 

و این لطف خداوند به من بود که مسیری رو به وجود آورد و مسیری رو ایجاد کرد که من بتونم چیزی رو که استفاده کرده بودم، یاد گرفته بودم و باعث واقعا خوشحالی، لذت و سلامتی من شده بود رو با دیگران به اشتراک بگذارم و امروز تصمیم گرفتم که بخشی از این آموزش ها رو در قالب یک دوره ی آموزشی رایگان در اختیار شما دوستان خوبم قرار بدم….

تا عزیزانی که با این روش به هر طریقی آشنا می شن اطلاعات بهتری داشته باشن، دیدگاه بهتری داشته باشن و بتونن آگاهانه تصمیم بگیرن که آیا می خوان از این روش برای لاغر شدن استفاده کنن یانه  ،  می خوان از روش های قبلی، از روش هایی که خیلیا دارن تلاش می کنن با استفاده از اونها لاغر بشن، اما نتیجه ای نمی گیرن ،می خوان ادامه بدن و اونها می خوان از اون طریق به  خواسته ی خودشون برسن.

تمام تلاشمو می کنم که به شکل عالی شما رو در مسیر لاغری با ذهن قرار بدم و از خداوند متعال بی نهایت سپاسگذارم که دوستان زیادی رو به این مسیر هدایت می کنه تا از این آگاهی ها استفاده کنن برای تغییر زندگی خودشون!

خب:

لاغری با ذهن رو اگه بخوایم خیلی خلاصه شروع کنیم، باید به این ترتیب من برای شما توضیح بدم که: 

وقتی صحبت از لاغر شدن میشه، اصلا وقتی صحبت از تغییر میشه، دو تا موضوع باید مورد بحث قرار بگیره، یعنی معمولا به این شکله: 

موضوع اول اینه که چرا ما چاق هستیم و چرا خیلی ها لاغر هستن؟ چرا خیلی از آدم‌ها چاقن؟ چرا خیلی از آدم‌ها لاغر هستن؟ این موضوع اوله.

موضوع دوم اینه که از چه طریقی ما باید لاغر بشیم؟ چطور ما باید لاغر بشیم؟ یعنی دیگه کاری به موضوع اول نداریم فقط موضوع حل مسأله س. 

دو تا موضوع باید مورد بررسی قرار بگیره؛ یکی صورت مسئله س که چرا ما چاق هستیم و دیگران لاغر هستن؟ 

یکی جواب مشکله که حالا چطور می تونیم لاغر بشیم؟

به نظر شما کدوم موضوع باید برای لاغری با ذهن، اول مورد بحث قرار بگیره؟؟؟

احتمال میدم که بیشتر دوستانم، گزینه ی دوم رو انتخاب کرده باشن؛ یعنی دوست داشته باشن درباره ی چگونه لاغر شدن براشون صحبت کنم و اینکه چطور ما می تونیم از چاقی و رنج و مسائل و مشکلات اون رهایی پیدا کنیم و لاغری و لذت واحساس خوب و سلامتی رو تجربه کنیم. 

این جوابیه که‌ خیلی از افرادی که با دوره ی من آشنا می‌شن معمولا می دن. همه ی اون ها دوست دارن که بلافاصله نحوه ی چگونه لاغر شدن رو یاد بگیرن؛ اما من می خوام به شما دوستان خوبم بگم که این  انتخاب اشتباهیه و افرادی که اضافه وزن دارند مثل خودم که قبلا داشتم؛ همیشه دنبال اینن که چطور لاغر بشن، هيچ وقتی دنبال این نبودن که چرا چاق شدن؟ 

و به همین دلیله که هيچ وقتی نتونستن به اون نتیجه ای که دوست دارن دست پیدا کنن و لاغر بشن، چرا؟؟؟

چون همیشه می خواستن چاقی رو حل کنن، می خواستن چاقی رو از بین ببرن؟ آها..‌.می خواستن نتیجه رو از بین ببرن، می خواستن نتیجه رو تغییر بدن؛ یعنی دنبال یک روشی بودن که چاقی رو تبدیل کنن به‌ لاغری؛ ولی هیچ وقت به این فکر نکردن که اصلا چرا چاقن؟ دلیلش چیه که اونها افراد چاقی هستن؟

اگر صورت مسئله رو بهش فکر کنین و جوابی برای اون پیدا کنید شما برای همیشه می تونین لاغر بشین. 

یکی از وجه تمایز های بسیار شگفت انگیز دوره ی لاغری با ذهن با همه‌ی روش های دیگه، اینه که شما با استفاده از این آموزش ها می تونید برای همیشه متناسب بمونید.  چرا؟؟؟

چون ما میایم صورت مسئله رو مورد بحث و کنجکاوی و تحلیل قرار میدیم وروش هایی برای تغییر صورت مسئله، من به شما ارائه می دم، نه  اینکه بخوایم نتیجه رو تغییر بدیم؛ نتیجه همیشه حاصل یک سری افکار، رفتارها و یک سری مسائله که اون نتیجه ی نهایی رو رقم می زنه؛

اینکه انتظار داشته باشید بدون اینکه مسائل قبل از نتیجه رو تغییر بدید، فقط نتیجه رو تغییر بدید، یک انتظار اشتباه و دور از دسترسه و اتفاقیه که خیلی از ما تجربه ش کردیم: 

در تمام دفعاتی که ما برای لاغری اقدام کردیم، از هرررر روشی اقدام کرديم، ما می خواستیم نتیجه رو تغییر بدیم….

می خواستیم یهویی بیایم چاقی رو تبدیل کنیم به لاغری کنیم ودیدید که در این کار ناموفق ‌بودیم، حتی افرادی که اومدن به شکل خیلی ضربتی عمل کردن؛ مثلا رفتن عمل های جراحی آنچنانی و خطرناک و پیچیده انجام دادن و طی مثلا یک جلسه، دو جلسه يا چند هفته به خاطر عملی که انجام دادن ۳۰_۴۰  کیلو از وزنشون کم شده؛ 

اما اونها هم باز اومدن فقط نتیجه رو تغییر دادن و این نمی تونه تناسب اندام پایداری باشه، نمی تونه لاغر شدن متداومی باشه، 

ما می خوایم لاغر شدن برای همیشه رو یاد بگیریم ، نمی خوایم برای یک مقطع کوتاه ، نمی خوایم برای ۶ماه لاغر بشیم ، نمی خوایم برای ۳ ماه لاغر بشیم ؛ می خوایم یک بار لاغر بشم و تا ابد لاغر بمونیم، این ارزشمنده، 

خب؛ پس شما الان متوجه شدیدکه اگر می خواید لاغر بشید، این بار نباید به نتیجه کارداشته باشید، نباید هدفت این باشه که چاقی خودت رو به لاغری تبدیل کنی، 

*باید هدفت این باشه که :چرا چاق شدنت روتغییر بدی 😍

و همه ی این چرا ها به صورت فرمول هایی هستن که در ذهن ما ذخیره شدن و به لطف خدا در ادامه ی دوره خیلی در این باره بیشتر براتون توضیح میدم ؛

 می خوام با یک مثال براتون این موضوع رو خیلی واضح تر کنم، تصور کنید. که‌ شما با ماشین خودتون در سطح شهر رانندگی می کنید حالا یه اتفاقی میوفته و ماشین شما از حرکت می ایسته، ماشین خراب می شه ، خب؛ شما پیاده میشید و کاپوت رو بالا می زنی و نگاه می کنی و دنبال علتش می گردی، ولی خب از اونجایی که سیستم ماشین هم خیلی پیچیده س ، به نتیجه ای نمی رسی و یه رهگذر رد میشه، میگه: ” آقا چی شده، مشکلی پیش اومده؟…

آقا چی شده،مشکلی پیش آمده؟…

…میگی که وا… داشتم رانندگی می کردم،یهو ماشین خاموش شد،نمی دونم چشه؟حالا هر چی هم دارم دستکاری می کنم به نتیجه نمی رسه،خلاصه اون آقاهه،اون رهگذره، میاد یه نگاهی میکنه،دستی می زنه،میگه که فکر میکنم از باتری ماشین باشه، به نظر باتریش خالی کرده،بهتره یه باتری نو بندازی و ان شاا… روشن میشه.

خب شما هم میری یه باتری نو تهیه می کنی، میای می بندی رو ماشین ولی بازم می بینی که استارت می زنی و ماشین روشن نمی شه،تعجب می کنی،میگی، میگی که این بابا گفت که از باتریشه،پس چرا روشن نشد؟

توی همین فکر هستی که چرا ماشین روشن نمیشه،یه نفر دیگه رد میشه و اتفاقا میگه که من مکانیکم، کمکی از دست من بر میاد؟

شما هم خیلی خوشحال میشی، آقاجون خوب شد رسیدی شما، ماشین من خراب شده، راستش یه نفر دیگم اومد گفت که از باتری ماشین منه و عوض کردم ولی باتری نبود، مکانیکه هم میگه نه بابا از باتری نیست، مشخصه، نگا میکنه و دستکاری میکنه، میگه از شمع های ماشینه، شمع های ماشینت خراب شده که ماشینت روشن نمیشه، اگه بتونی این دور و ور یه دست شمع پیدا کنی و عوض کنی ،ماشینت راه میفته،

خب اون می ره و شمام میری میگردی، یه فروشگاه لوازم یدکی پیدا میکنی و یه دست شمع نو میخری و باز هزینه میکنی و میای رو ماشین می بندی ولی باز استارت می زنی می بینی ماشین روشن نمیشه.

خیلی دیگه، یواش یواش دیگه داری به هم می ریزی، اعصابت خراب میشه، پس چرااین مشکل حل نمیشه؟

تو همین اوضاع و احوال هستی و داری با خودت کلنجار میری که یه نفر دیگه رد میشه، میگه آقا چی شده مشکلی پیش اومده؟

میگی که والله اینجوریه قضیه، ماشین من خاموش شده و یه نفر اومد و گفت باتریشه خلاصه ما عوض کردیم نشد، یه نفر دیگه اومد که ادعا میکرد مکانیکه و اومد و گفت از شمع های ماشینه و باز نشد، حالا دیگه نمی دونم چشه؟

میگه خب، پس بزار منم پس یه نگاهی کنم ببینم حالا شمع که نبوده، باتری نبوده، یه نگاه می کنه و دستی و این ور واون ور و خلاصه میگه: این از دینام ماشینته، برق تولید نمی کنه عبور نمیده و خلاصه به همین دلیله که ماشینت روشن نمیشه،

میگی مطمئنی؟ میگه آره بابا مشخصه…

… اصلا تابلو ه از دینامه، اینا بلد نبودن که گفتن از شمع و باتری شه ، اصلا از دینامشه.

خلاصه…شما میرید یه هزینه ی بیشتری انجام میدی و دینام رو تهیه می کنی و میای رو ماشین می بندی و خلاصه باز  استارت  می زنی و روشن نمیشه و دیگه حسابی به هم می ریزی، یه نفر دیگه میاد و میگه که چی شده و خلاصه براش یه توضیح میدی اون میگه فکر کنم از اینه ولی دیگه شما خیلی دل و دماغشو نداری که بخوای این دفعه حرف اونو گوش بگیری، چرا؟ 

به خاطر اینکه پذیرفتن صحبت های قبلی هام که ادعا می کردن بلد هستن ، شما رو به نتیجه ای نرسونده و شما بیشتر به این پی می بری که‌ انگار اینا، نه نمیشه اینجوری مسئله رو حل کرد؛ تا اینکه یه نفر میاد و میگه: ” آقا خودت رو خسته نکن، بیا یک شماره بهت میدم زنگ بزن این آقا ماشین داره، میاد،  یدک کشه، میاد ماشینتو می بره تعمیرگاه، می‌بره نمایندگی،  اونا دیگه راحت همه چی رو متوجه میشن دیگه،  می زنن به‌ دستگاه برات.

تماس‌ می گیری و ماشین میاد و یدک کش میاد ماشین شما رو حمل می کنه به مکانیک حالا یا نمایندگی، اونا ماشین شما رو وصل می کنن به کامپیوتر، یه نگاه میکنه، میگه که آقا مثلا این قسمت از ماشینتون ، این بخشش مشکل داره و یه قطعه ی خیلی ساده، خیلی کم هزینه رو خیلی سریع برات تعويض می کنن و شما استارت می زنی و ماشین روشن میشه و بر می گردی. 

همه ی این توضیح که براتون دادم، می خواستم به این دو طریق عملکرد توجه کنيد؛

شما در برخورد با موضوع چاقی به این طریق عمل کردید که اینکه هر کسی از راه رسیده، به شما گفته؛ که شما به این دلیل چاقی، باید این کار رو انجام بدی؛ بیا این برنامه ی غذایی رو  استفاده کن، 

بیا این برنامه ی ورزشی رو استفاده کن، بیا من یه قرص رو بهت پیشنهاد میدم، این دیگه کارش  درسته و از این جور چیزها، 

هر کسی یه چیزی به  شما پیشنهاد کرده و شما هم هزینه کردی، رفتی انجام دادی، اما متاسفانه نتیجه نگرفتی و هر بار نسبت به خودت و دیگران بد بین تر شدی که انگار واقعا نمیشه لاغر شد، من هر کاری می کنم نمیشه؛ در صورتی که اگر یکبار شما اشکال اصلی رو پیدا کرده بودی ، ایراد اصلی رو تشخیص داده بودی و به حل اون مشکل پرداخته بودی؛ خیلی راحت‌تر لاغر شده  بودی و برای همیشه لاغر می موندی. 

لاغری با ذهن ، همون کامپیوتره س، همون سیستمی که میاد عیب یابی  میکنه جسم شما رو، عیب یابی می‌کنه  ذهن شما رو و به شما میگه  چه چیزهایی در ذهنتون اشتباه برنامه ریزی شده، چه فرمول هایی اشتباس، شما اون ها رو تغییر بده لاغر می شی. 

کل داستان لاغری با ذهن اینه؛ تصور کنید یک کامپیوتر فوق العاده هوشمنده، که شما با انجام دادن تمریناتش، با انجام دادن، با گوش دادن به فایل های توضیحی اون، به معایب و مشکلات ذهنی خودتون، به فرمول های ذهنی اشتباهی که دارید، در مغزتون دارید و سال هاست از اونها استفاده کردید پی می برید و اونها رو با فرمول های صحيح جا به جا می کنید، تغییر میدید و می بینید که جسمتون به شکل عالی تغییر می‌کنه. 

همه‌ی دوستانی که اضافه وزن دارند و از هر روشی استفاده کردن برای لاغر شدن؛ داشتن از توصیه های دیگران استفاده می کردن، از توصیه ی افرادی که یا خودشون اصلا چاق نبودن یا ادعا می کردن که ما با استفاده از این محصول ، با استفاده از این قرص‌ها، با استفاده از این برنامه، ما لاغر شدیم  

ولی شما وقتی استفاده کردین نتیجه نگرفتین و متاسفانه به جای اینکه به‌ اون شیوه ها شک کنین که اون شیوه اشتباهه، به خودتون شک کردید که نه، من نمی تونم لاغر بشم، من انگار سرنوشتم اینه که تا ابد چاق بمونم، من شانس ندارم و بيشتر ما خودمون رو سرکوب‌ کردیم به جای اینکه فکر کنیم که بابا شاید اون روشه  اشتباه بوده .

و خيليا در طول عمرشون بارها و بارها روش های متفاوتی رو برای لاغر شدن استفاده کردن و نتیجه نگرفتن و هر بار خسته تر و ناامید تر از دفعه ی قبل به‌ دنبال روش دیگه ای بودن و تقریبا همه ی دوستانی که با سایت تناسب فکری آشنا می‌شن، یه جورایی دیگه ته خطن، یه جورايی دیگه خییییلی خستن از اضافه وزن، یه جورایی دیگه واقعا اعتمادی ندارن ، نه به خودشون برای اینکه بتونن لاغر بشن ، نه به هر روشی و هر برنامه ای  و هر نمی دونم، توصیه ای که بتونه اونها رو لاغر کنه. 

و با این شرایط با سایت تناسب فکری آشنا می شن و من خیلی خوشحالم و خدا رو شکر می کنم که اون دسته از عزیزانی که در سایت باقی می مونن، از فایل ها استفاده می کنن و از دوره‌ ی آموزشی لاغری با ذهن استفاده می کنن، به شکل عالی نتیجه می گیرن و نتيجه ی در اصل این همه  سال سختی و رنج و مشقتی که برای لاغری کشیدن وهیچ نتیجه  ای نگرفتن رو به لطف خدا از گروه تناسب فکری و دوره‌ ی لاغری با ذهن می گیرن و خستگیشون در میاد و زندگی جدیدی رو شروع می کنن.

… و به شما دوست خوبم تبریک میگم که اگه تا اینجای این فایل تصویری رو داری تماشا می کنی ، معلومه که مشتاق هستی، معلومه که متعهد هستی که لاغر بشی و خودت رو از رنج چاقی رها کنی و به لذت لاغری و تناسب اندام برسی؛

پس تا اینجا شما متوجه شدید که لاغر شدن در صورتی میتونه دائمی باشه که علت چاقی رو تشخیص بدی و برطرف کنی، نه اینکه بخوای نتیجه ش رو تغییر بدی.

هیچ کسی نتونسته با تغییر نتیجه که همون چاقی به لاغریه، برا همیشه لاغر بمونه؛ چون علت چاقی در ذهن افراد ه و تا وقتی این فرمول ها تغییر نکنه، شما هر فشاری به جسمت بیاری متاسفانه دوباره به وزن قبلی و شاید بالاتر بر می گردی به خاطر اینکه فرمول ها که تغییر نکرده، اونها داره کار خودش رو انجام میده و دوباره شما در مسیر چاقی قرار می گیری و دوباره به وضعیت قبلی بر می گردی،

خب؛ برا اینکه شما تا استفاده از فایل بعدی، تمرین خیلی خوبی داشته باشی و بيشتر آماده بشی برای اینکه درمسیر لاغری با ذهن قرار بگیری، از شما می خوام که خوب فکر کنی؛ می خوام صورت مسئله رو تحلیل کنی، می خوام به اینکه چرا شماِ چاق هستی ، فکر کنی و هر دلیلی به نظرت میرسه که دلیل چاق بودنته رو باید بنویسی، باید وقت بزاری

، ببین هيچ  راهی نداره؛ شما اگر می خوای لاغر بشی باید وقت صرف یادگیری لاغری با ذهن کنی؛

نمیشه اینکه مثلا بگی: ” من یه بار این فایلو دیدم، دیگه. 

دیگه حتما خودش اتفاقات رخ میده، معجزه رخ میده، 

نه هیچ معجزه ای در کار نیست، همش خودتی، شما یاد می گیری با انجام دادن تمرينات، با فکر کردن به سوالات، در واقع داری برنامه‌ریزی ذهنت رو تغییر میدی. 

ببینید خیلی از ما تا حالا خیلی سختی کشیدیم برا لاغر شدن، خیلی عرق ریختیم، خیلی در مقابل مواد غذایی مقاومت‌ کردیم و احساس رنج و اینا رو تحمل کردیم،

 نخوردن و خلاصه، دور شدن از مواد غذایی و اینجور چیزها؛

الان که دیگه خبری از این رنج ها نیست،

من میگم به يک سوال باید فکر کنی.باید بنویسی، دیگه فکر کردن، فکر نمی‌کنم سخت تر از مثلا ورزش کردن باشه. سخت تر از نخوردن باشه. سخت تر از نمی دونم از ساعت ها پیاده روی کردن باشه. 

با فکر کردن شما می تونی یواش یواش صورت مسئله چاقی رو تغییر بدی و یک فرمول لاغر کننده رو در ذهنت تثبیت‌ کنی و ببینی که این فرمول ها چه تاثیری روی جسم شما میزاره. ؛

سوال این قسمت اینه:

خوب به‌ موضوع چاقی فکر کن؛ ببین چه چیزی باعث چاقی شما شده؟ 

هیچ عجله نداشته باش برا اینکه فایل بعدی رو استفاده کنی؛ 

هیچ اتفاقی در فایل های بعدی قرار نیست رخ بده. 

هیچ فرمول شگفت انگیزی قرار نیست به شما داده بشه که مثلا طبق این برنامه ی غذایی دیگه از امروز عمل کن ومطمئن باش مثلا ۳ماه بعد لاغر می شی. ، همچین اتفاقی نمی افته چون؛

 اصلا من متخصص امور تغذیه نیستم که بتونم به شما برنامه ی غذایی بدم. 

برنامه ی ورزشی هم به شما داده نمیشه چون من هیچ تخصصی در زمینه ی رشته های ورزشی من ندارم که بخوام به شما برنامه ی ورزشی بدم. 

هیچ دارو و دمنوشی هم معرفی نمی کنم چون هیچ تخصصی در زمینه ی طب سنتی و خلاصه مواد دارویی و اینها ندارم.

من فقط یاد گرفتم چطور میشه با کنترل ذهن و با انجام چه تمرينات ذهنی  ، فرمول های چاق کننده در ذهنمون رو به فرمول های لاغر کننده تبدیل کنیم و در نتیجه جسممون که تحت تاثیر مغز ما قرار داره تغییر شرایط میده و به وضعیت لاغر تغییر شکل میده.من فقط اینو بلدم و می خوام اینو به‌ شما بگم؛

بنابراین عجله نداشته باشید که قسمت های بعدی رو هم ببینید تا اینکه به اون فرمول یا به اون کلید اصلی برسید، هيچ اتفاقی نخواهد افتاد، هیچ کلید خاصی به شما داده نمی شه، هيچ  رمز و رموزی هم به شما گفته نمی شه؛ همش سوال و جواب، فکر کردن و فایل های آموزشی هست، توضیحی هست و من با این فایل ها شما رو وادار می کنم به فکر کردن و اون افرادی که متعهد باشن وتمریناتشو انجام بدن به‌ نتايج اولیه ی لاغری با ذهن خواهند رسید و شگفت زده میشن. 

پس سوال این قسمت اینه: خوب به موضوع چاقی خودتون فکر کنید؛ 

واقعأ چرا شما چاق شدید؟ از چه سنی شما چاق شدید؟

بیاید مثلآ فکر کنید از شما خواستن یک داستان درباره ی چاقی  خودتون بنویسید،

از چه زمانی اضافه وزن شما شروع  شده؟ 

اصلا چرا شما  چاق شدید؟ 

چه خاطراتی از چاق شدن دارید؟ 

چه مشکلاتی با چاق شدن داشتید؟ 

بیاید یک انشا؛ اصلا ببین یک انشا درباره ی چرا من چاق هستم؟ بنویسید. 

موضوع انشا ما اینه:

چرا من چاق هستم؟

هر چقدر می تونید وقت صرف این سوال کنید و تا می تونید درباره ی اون توضیح بنویسید که این زمانی که شما دارید فکر می کنید در واقع دارید فرمول های اشتباه ذهن خودت رو استخراج می کنی و روی کاغذ می نويسی، 

حالا نمی گم، حالا فرمول اشتباه نه، شایدم کلمه ی درستی نباشه؛ 

فرمول ها رو کلا، حالا کار ندارم چقدرشون اشتباهه، چقدرشون صحيح ه ، 

شما هر چقدر که به‌ این موضوع فکر کنید و بنويسيد؛

در واقع داری فرمول های ذهنت  رو استخراج می کنی و روی کاغذ مياری و حتما جواب این سوال رو در قسمت نظرات همین صفحه بنویسید وحتما جواب دوستان تون  رو  مطالعه کنید ؛

چون همه ی این کارها باعث میشه که شما تمرکز بیشتری رو داشته باشید روی موضوع لاغر شدن و ذهنتون رو بیشتر درگیر موضوع لاغر شدن وتغییر  فرمول های چاق کننده به‌ فرمول های لاغر کننده، ذهن تون رو درگیرش کنید، پس؛ بنابراین حتما جوابتون به این سؤال رو در قسمت نظرات بنویسید و جواب های دوستانتون رو هم حتما مطالعه کنید که خیلی درایجاد اشتياق و احساس خوب در شما و انگیزه برای لاغر شدن تاثیر گذاره. 

منتظر خوندن نظرات وتمرینات فوق‌العاده ی شما هستم  و آن شا الله به لطف خداوند در جلسات بعدی موضوع لاغری با ذهن رو ادامه خواهیم داد. 

هر جا که هستید در پناه خداوند متعال شاد باشید و در مسیر متناسب شدن. 

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 3.81 از 546 رای

https://tanasobefekri.net/?p=11407
837 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار 989339651032
      1403/10/25 23:24
      مدت عضویت: 285 روز
      امتیاز کاربر: 1105 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 462 کلمه

      به نام خدایی که مرا لاغر آفرید 

      من در گذشته یک فرد متناسب و لاغر بودم از کودکی با این که پر خوری نداشتم مامانم همیشه منو یه آدم شکمو میدونست و هر موقع راجب ب گرسنگی خودم میگفتم جوابم میشد تو که همیشه گرسنه هستی .یا از تمام زنان فامیل یک دور شنیده بودم که ازدواج برابر چاقی نمونه های دیده بودم البته برعکسش و هم زیاد دیدم فردی که ازدواج کرده و هیچ تغییری نکرده همون وزنی که قبلا بود مونده جتی این نمونه بیشتر از افرادی که چاق شدن بود.شنیده هایم باعث ایجاد ترس در من شده بود چون من از همان کودکی ترس از چاقی داشتم و برای خود نمایی هم که شده بود بعد غذا شروع به ورزش کردن میکردم . ترس که داشتم سبب شد با یه عالمه اصرار شروع به باشگاه رفتن کردم و از یکی شنیدم از فلانی و پسرش قبلا ورزش میکردن باشگاه میرفتن بع. ول کردن و چاق شدن از اونجا که فامیل نزدیک من هم بود یه ترس بزرگ تر در من ایجاد شد که باشگاه و ول کنی بدبخت شدی از اونجا که شهریه باشگاه و فشار که روی جسمم وارد می‌شد و کند بودنم سبب شد بیخیال باشگاه بشم و ته ته ذهنم ترس اینو داشتم که منم شکل اونا چاق میشم و همین دلایل باعث شدن من به سمت پرخوری برم چرا چون من قبول کرده بودم که اره من باید چاق بشم من باشگاه و ول کردم ازدواج کردم اصلا تحرکی هم ندارم پس من لایق چاقی هستم .

      بعد اصلاح این فرمول ها به دلیل بارداری دو تا فرمول چاقی جدیدی در من فعال شدن عععع بارداری تبریک میگم تو قراره چاق بشیییی .و تشویق بهداشت و خانواد که بخور بچه جون بگیره و فلان حالا شیر میدی درست میشه آیا درست شد اصلا چون دخترم شیرخشکی  شد و  من هی میگفتم والا تازگی‌ها خیلی بیشتر احساس گرسنگی میکنم قبلا که دخترم شیر می‌خورد این مدلی نبودم به حدی رسیده بود من شبا که بیدار میشدم بخاطر دخترم شروع میکردم به خوردن غذای که شب اضافه تر پخته بودم تا نصف شب بتونم از اون استفاده بکنم .

      این داستان چاقی من بود و یک چیز راجب آموزش لاغری با ذهن واقعا بهترین راحت ترین آسان ترین و اصولی ترین راه برای رسیدن به لاغری است برای رسیدن به لاغری باید در این مسیر استمرار داشته باشیم و مداوم فایل گوش کنی بنویسی تا ذهن ناخودآگاه ما بتونه این مطالب رو به خوبی هضم کنه و زمانی که به لاغری رسیدی فرمول جدیدی برا خودت درست نکن من به لاغری رسیده بودم ولی با ایجاد دو دتا فرمول چاقی که شامل بارداری و شیرخشکی بودن دخترم در من ایجاد شده بود باعث شد من دوباره در مسیر چاقی شروع به حرکت بکنم و از مسیر اصلی خودم دور بشم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار باران
      1403/10/22 17:01
      مدت عضویت: 39 روز
      امتیاز کاربر: 325 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 341 کلمه

      به نام خدای خوبی‌ها 

      من دختر لاغر و استخوانی بودم همیشه از اطرافیان و فامیل اینو می‌شنیدم که چقدر لاغر هستی به مامانم میگفتن چرا دخترت اینقدر لاغره و من فکر میکردم اگه چاق بشم خیلی خوبه دیگه همه منو دوست دارن و از من تعریف میکنن حتی یادمه زمستونا که لباس زیاد میپوشیدم خوشم میومد چون چاق نشونم میداد و بعضی وقتها که مهمون برامون میومد چند تا لباس رو هم میپوشیدم که تو پر منو نشون بده همیشه حسرت میخوردم که دختر عمه های من تو پر و گوشتی هستن من لاغر و استخوانی. وقتی جلو اینه میرفتم خودمو یه دختر تو پر تصور میکردم . تا اینکه سن بلوغ من رسید و من یه مقداری تو پر شدم عمه من وقتی منو میدید خوشحال میشد که چقدر خوب شدی داری جون میگیری و من خوشحال میشدم که به من توجه میکنن و موقع کنکور رسید و من وزنم خیلی زیاد شد شکمم بزرگ شد و پلو درآوردم بعد کنکور بهم میگفتن چقدر چاق شدی  من تو فکر رژیم افتادم و خودم رژیم های من در آوردی میگرفتم تا اینکه نوبت ازدواجم رسید برای ازدواجم ۵ کیلو وزن کم کردم ولی بعد مدتی برگشت وارد خوابگاه دانشجویی شدم تناسب اندامم به هم ریخت با خوردن عرق زیره اشتهای من کم شد و من دوباره وزن کم کردم ولی باز برگشت و شکم و پلو من بزرگ شد باردار شدم ۲۰ کیلو وزن اضافه کردم بعد بارداری رژیم سخت گرفتم وزن کم کردم ولی دوباره شکم و پلو من بزرگ شد و من همش درگیر چاقی و لاغری بودم دیگه الانم خونوادم بهم میگن تو اندامت به بابات رفته که شکم داری و استایلت ارثی هست و دیگه آب پاکی رو دستم ریختن که تو به تناسب اندام نمیرسی. ولی من الان فهمیدم از همون سن بچگی که علاقه داشتم چاق بشم این کد وارد ضمیر ناخودآگاه من شده من دلم همون اندام لاغر و استخونی میخاد که هر لباسی بپوشم تو تنم شیک باشه . امیدوارم با روش لاغری با ذهن بتوانم تناسب اندامی که تجسمش  میکنم به دست بیارم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرانک
      1403/10/17 11:04
      مدت عضویت: 1758 روز
      امتیاز کاربر: 1508 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,011 کلمه

      بسم الله الرحمن الرحیم

      هست کلید در گنج حکیم

      با سلام به استاد عطاروشن عزیز

      داستان چاقی من از جایی شروع شد که به خودم و بدنم سخت گرفتم، با اینکه لاغر بودم خودم رو چاق میدیدم و رژیم‌های سخت میگرفتم تا لاغرتر بشم، صبحانه و شام نمیخوردم که لاغر بشم و بعد در روز سه ساعت پیاده روی میکردم ، به شدت لاغر شدم تو سه ماه و بعد خیالم راحت شد که خیلی لاغر شدی پس رها کردم و دوباره چاق شدم و حتی چاق تر از قبل، دقیقا این دفعه هم همین کار رو کردم و با کمال تعجب دیدم که به سرعت قبل لاغر نشدم و تلاشم رو بیشتر کردم و کمتر نتیجه گرفتم و ناامید شدم و رها کردم…. یادمه از اون موقع غذا برای من تبدیل به یه چیز ممنوعه شده بود و ازش خیلی میترسیدم، اگر چند روز هم غذا نمیخوردم خیالم راحت‌تر بود ولی این گرسنگی کشیدن ها و غذا نخوردن ها چند روز بیشتر قابل‌ تحمل نبود و وقتی رژیمم رو میشکوندم و به قول معروف تقلب میکردم سراغ ممنوع ترین خوراکی ها متل بستنی و شیرینی فست فود میرفتم با اینکه اونموقع علاقه چندانی بهشون نداشتم و زیاد میخوردم چون قرار بود از فرداش برگردم تو گرسنگی شدید و اصولا وارد رژیم شدن برای من هر روز سخت تر و سخت تر شده بود و نمیتونستم غذا نخورم و رژیم هایی که میگرفتم سخت تر از اولین رژیمم بود.

      یادمه دومین رژیمی که گرفتم خیلی بد بود، همیشه گرسنه بودم و فقط در روز حق خوردن یه خوراکی رو داشتم، این رژیم رو هم سه‌ ماه بیشتر نتونستم بگیرم چرا چون در محدودترین حالت ممکن موادغذایی بود، به مرور زمان دیگه رژیم ها روی من جواب نداد و من همچنان رژیم میگرفتم و بعد از دو سه هفته ناامید میشدم و از رژیم بیرون میومدم و مقدار وزن کم شده سریع برمی‌گشت و حتی بیشتر از وزن اولیه ام قبل از رژیم میشد

      همین موضوع باعث شد که اعتماد به نفسم کم بشه و نتونم کارهایی که دلم میخواد بکنم، نتونم بیرون برم و خودم رواز بقیه پنهان کنم، غذا خوردنم دچار اختلال بشه و هر روز بدنم ضعیف تر و چاق تر بشه و نتونم راه برم

      بدترین رژیم آخرین رژیمم بود، هر روز فقط یه لیوان شیر و دارچین وعسل میخوردم و کالری بسیار ناچیز دریافت میکردم… دو ماه رژیم گرفتم و از این دوماه هفت هفته اش با سرگیجه و حال بد گذشت و با یه مهمونی رفتن و خوردن غذاهای خوشمزه نتونستم به این رژیم برگردم و وزنم برگشت و باز هم وزنم بیشتر از قبل شد، هر دفعه که رژیم بیرون میومدم اعتماد به نفسم کم و کمتر میشد

      یادمه یه روز جلوی آینه به خودم گفتم یا میمیری یا لاغر میشی، ارزش زندگی و نفس کشیدن نداری اگر چاق باشی

      اواخر رژیم هر وزنی که کم کرده بودم برگشت و عددی رو دیدم که همیشه ازش وحشت داشتم

      یادمه دیگران بهم میگفتن برو پیاده روی تا لاغر بشی… همیشه از توی جمع بودن خجالت میکشیدم چون همیشه حرف دیگران بهم این بود که بر اسلیو کن یا چرا اراده نمیکنی؟! اینهمه آدم لاغر شدن ولی تو نشدی، فکر نمیکنی تو اراده نداری؟! وگرنه مثل اینهمه آدم میتونستی لاغر بشی و لاغر بمونی، کار نشد نداره و یا غیر ممکن وجود نداره،…. فلان چیز رو بخور و فلان چیز رو نخور، فلان قرص لاغر رو بخور و فلان آمپول لاغری رو بزن…. تمام این راه‌ها رو رفتم، یه مدت کوتاهی وزن ناچیز کم میکردم و دوباره وزنم برگشت و بیشتر از قبل میشد

      یه روز به خودم اومدم و دیدم که ای دل غافل از یه دختر با جثه ریز و اندامی متعادل تبدیل به آدم خیلی چاق شدم، افسردگی و غم چاقی برای من دیوانه کننده شده بود که به غذا و فست فود و شیرینی و هله هوله پناه بردم و مثل کبک سرم رو زیر برف کردم و با خودم قهر کردم و فقط خوردم و غصه خوردم و شرمنده خودم شدم و خودم رو نادیده گرفتم چون حس کردم یه آدم بی ارزش هستم چون نتوستم گرسنگی بکشم و به خودم میگفتم اگر اراده کنی میتونی تا ابد غذا نخوری…. بعد به خودم میگفتم کی از غذا نخوردن مرده که تو دومیش باشی؟! با اینکه میدونستم آدم ها تو طول تاریخ از گرسنگی و قحطی مردن و من نمیخواستم قبول کنم که من شکست نخوردم بلکه رژیم ها شکست خوردن، ایراد از من نیست و ایراد از رژیم هایی هست که فقط تمرکزشون روی چطور لاغر شدن هست نه اینکه به من یادآوری کنه چه کار کردم که چاق شدم و تشویقم کنه اون رژیم‌ها رو نگیرم و سبک زندگی ام تغییر بدم و حال دلم رو خوب کنم

      به ما نگفتن که شما کاری نکردی که چاق شدی، همیشه به ما گفتن که غذا زیاد خوردی و چاق شدی، و وقتی که داشتم حرفهای استاد عطاروشن رو گوش میدادم متوجه شدم که من چقدر ترس چاق شدن داشتم و دارم و هیچ وقت از خدا نخواستم کمکم کنه چون فکر میکردم که مشکل از من هست و فقط با غذا نخوردن و اراده کردن و رژیم های متفاوت و جدید روز میتونم لاغر بشم و لاغر بمونم

      یادمه از وقتی رژیم گرفتن رو شروع کردم وقتی خوراکی رو میخوردم که نباید میخوردم به خودم میگفتم ببین فردا چاق میشی و وزنت بالا میره و با کمال تعجب همین میشد، همیشه فکر میکردم که نکنه بیماری خاصی دارم که با هیچی نخوردن و یا یه وعده به قول بقیه غذای ناسالم خوردن دارم چاق میشم، همیشه استرس وزن بالاتر رو داشتم و این ترس تبدیل به واقعیت شد و ترسم بیشتر و بیشتر شد و تبدیل به باور ذهنی شد من هیچوقت لاغر نمیشم، هیچ وقت توان کم کردن وزن ندارم و ترس چاقی و چاق تر شدن تو ذهنم نهادینه شده و الان میخوام با کمک فایلهای استاد عطاروشن به خودم ثابت کنم که اشکال از طرز فکر من بود نه از اراده من

      الان فهمیدم باید باورهایم رو تغییر بدم و مطمئن باشم بدون هیچ تلاشی، بدون قرص و دارو و آمپول و رژیم و ورزش میشه لاغر بشم و لاغر بمونم و بتونم زندگی کنم با آرامش و بدون ترس چاق شدن

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار راضیه بانو
      1403/10/09 21:50
      مدت عضویت: 21 روز
      امتیاز کاربر: 410 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 180 کلمه

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام و درود خدمت جناب اقای عطارروشن.

      بنده شما رو از سایت استاد عباسمنش شناختم و اونجا توی کامنت هاتون متوجه شدم که سایت لاغری با ذهن دارید…

      اسمتونو گوگل سرچ کردم و سایتتون بالا اومد…

      یکی دو روزه دارم توی سایتتون میگردم.

      خیلی جالبه برام…

      و حس میکنم دقیقا چیزی ک باعث اضافه وزن چندین ساله ی من شده فقط و فقط ذهنمه…

      من موقع مسافرت فقط و فقط به فکر خورد و خوراکم و دوتاسبد خوردنی فقط جمع میکنم.چون ذهنم میگه اینجوری بیشتر خوش میگذره…

      مهمون ک میاد ذهنم فقط درگیر تهیه غذا و دسر و شیرینی هس چون ذهنم میگه با خوردن بیشتر خوش میگذره…

      هزاران مثال دارم…

      کلا ذهن من خودش رو با خوردن ارام میکنه…

      با خوردن شیرینی و کاکائو به اوج مستی میرسه

      فشار ناراحتی ها رو با خوردن کمتر میکنم

      عصبیتم رو با خوردن کاهش میدم

      لذتم رو با خوردن افزایش میدم

      مهمونی هام رو با خوردن مفرح تر میکنم

      و…   و….    و…..

      خیلی خوشحالم اینجام

      و امیدوارم توی این دوره ای ک لطف کردید و رایگان گذاشتید بمونم و قدرش رو بدونم و ب نتایج مسرت بخشی برسم انشاالله…

      شاد و سلامت و ثروتمند باشید.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار گلی
      1403/10/03 13:40
      مدت عضویت: 693 روز
      امتیاز کاربر: 7910 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 327 کلمه

      به نام خدا

      خداوند را شاکرم من را در مسیر لاغری با ذهن قرار داد تا با یادگیری آن به سمت متناسب شدن دائم گام بردارم.

      من چرا شدم؟

      من متناسب بودم. اونم سالها. اکثرا می گفتن خیلی لاغری. شبیه فلان بازیگری. یا مدام یه چیزی می گفتن. حس خوبی نداشتم. مدام فکر میکردم زشتم. در صورتی که بدن من خیلی متناسب بود‌. اونقد بقیه تکرار کردن که  من دوست داشتم یه مقداری وزنم اضافه بشه. یه دوره خیلی میخوردم. ولی دریغ از یک کیلو اضافه وزن. ماه رمضون که میشد من سریع وزن کم میکردم. ماه رمضون ها غصه ام میشد. باشگاه ثبت نام کردم. به همه گفتم برای سلامتی باشگاه میرم. ولی میخواستم ۵ کیلو وزنم بالا بره. ولی همون ماه اول ۳ کیلو کم کردم و ۵۰ شدم. بعد باشگاه میخوردم. میان وعده هام زیاد شد.یکم تو پور شدم. ولی بعد یک سال و نیم باشگاهرو کنار گذاشتم. یه روز بیرون رفتم و دختر خالم رفت روی وزنه. منم خودمو وزن کردم. از قبل همه می گفتن بعد اینکه باشگاه رو کنار بزار چاق میشی. منم اون روز بعد چند ماه که روی وزنه رفتم ۸ کیلو اضافه کردم. خیلی خوشحال شدم. ولی بعد چند ماه شکمم بزرگ شده بود. ترس و نگرانی من شروع شد. هر روز می رفتم پیاده روی. توی وزن ۶۵ کیلو  بودم که رژیم گرفتم چند کیلو کم کردم.  ولی بعد رژیم بعد چند ماه دوباره اضافه کردم. زمان کرونا وزنم بالا رفت تا همین خرداد یا اردیبهشت امسال(یه بار وارد سایت شدم سه هفته بودم وزن کم کردم و دوباره همه چیو فراموش کردم) از همون هفته اول تغییراتم شروع شد تا الان. شکر خدا الان حالم از نظر روحی خیلی بهتره تاجسمی. توجهی به جسمم ندارم. ولی اونقد بقیه میگن تغییر کردی، روی وزنه میرم. وزن کم کردن رو هم دوست ندارم. ولی بقیه میخوان بدونن. ده کیلو توی این چند شش ماه کم کردم. بیشتر خوشحالم شخصیتم لاغر شده. بعد دوره صد روزه تغییرات زیادی جسمی و ذهنی داشتم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ستاره ستاره ای
      1403/09/15 17:18
      مدت عضویت: 46 روز
      امتیاز کاربر: 410 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 414 کلمه

      اولین چیزی ک از چاقی یادمه اینه ک مامانم وقتی بچه بودم بهم میگفت غذاتو تا اخر بخور ک فرشته ها لعنتت میکنن و من هم غذا هامو تا اخر میخوردم ک فرشته ها لعنتم نکنن

      ازدواج ک کردم انگار یه مانع بزرگ از سر راه پرخوری من برداشته شده بود 

      شوهر هم ک کردم پس دیگه وزنم مهم نیست. 

      یه شک اضافه وزن دیگه هم موقع حاملگی و شیر دهی داشتم. یادمه سر بارداری دوم ۲۰ کیلو اضافه کردم. میگفتن شیر ک میدی لاغر میشی ولی بازم من خوردم تا شیرم زیاد بشه و باز هم چاق شدم 

      موقع تغیرات هورمونی هم تا دلم میخواست شیرینی کاکائو میخوردم. 

      جمعه ها پناه تنهایی من چیپس و پفک و تخمک بود. هر جمعه 

      تا جایی ک غذا میپختم ولی نمیخوردم بجاش چیپس بسکوییت وپفک میخوردم 

      یه دوره ای هم هفته ای چند بار پیتزا میخوردم نوشابه ک بجای اب عضو هر روز خونه ما بود تند تند بطری خالی دور میریختم 

      مشکل من این بود ک غذای ناسالم زیاد میخوردم سالم هم زیاد میخوردم

      امان از وقت هایی ک کیک یا پیتزا زیاد میومد. از خواب بیدار میشدم میرفتم دستشویی بعدش میرفتم مستقیم سر یخچال.  نصف شب 

      چاقی اعتماد بنفسم رو از من گرفت احساس میکردم لایق دوست داشته شدن نیستم. حتی بعد ازدواج هم فکر میکردم شوهرم دیگه زیاد دوستم نداره چون چربی هام تو ذوقش میزنه 

      عوارضی ک چاقی برام اورد دیابت بود. البته فقط قند ناشتام بالاست و همچنین دیابت بارداری گرفتم و انسولین زدم و بچه ای با وزن بالا ب دنیا اوردم. ترس از اینده اون هم دارم چون اون هم داره تپل میشه. نمیخوام درد هایی ک من تجربه کردم اون هم تجربه کنه 

      پس دنبال راهکارم. اول واسه خودم  ک بعد بتونم ب اون هم کمک کنم 

      از بچگی چاق بودم. شاید اگر بگم چاقی سی ساله ای تجربه کردم دروغ نگفتم 

      از بچگی النگو سایز دستم کم بود خیلی کم 

      و امسال برای اولین بار یکم دست انتخابم باز تر بود. خیلی وقته انتخاب هام بر اساس هرچی اندازم ام هست  بود.   نه هرچی پسندم بود 

      تو جمعی ک بودم ادم های لاغر تر از من درگیر لاغری و رژیم و بی ریخت شدم و شکمم بزرگه بودن. و من گوش میکردم و سکوت میکردم

      چون کسی ک اینو میگفت خیلی از من لاغر تر بود 

      و من حرفی برای گفتن نداشتم.

       اینم بگم  که از عمد میگفت ک منو تحقیر کنه همیشه تو ذهنش با من در رقابته 

      کاهش وزن ارزشمندی رو تجربه کردم خدایا کمکم کن که روز ب روز سالم تر و تندرست تر باشم و صد البته خوش اندام با شکمی تخت

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ثنا
      1403/09/08 21:47
      مدت عضویت: 168 روز
      امتیاز کاربر: 395 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 690 کلمه

      داستان چاقی من:

      من تا سن ۱۶سالگی لاغر بودم و هر کی می‌رسید می‌گفت وای چه لاغری چه استخوانات معلومه مثل مرده ها هستی و هزار تا چیز دیگه که من به فکر برد برای چاقی اما بازم هرچیزی که می‌خوردم چاق نمی‌شدم و زیادم می‌خوردم و میگفتم هرچیم بخورم چاق نمی‌شم یه روز خالم گفت چرا چاق نمیشی گفتم نمی‌دونم چرا هرچی میخورم چاق نمی‌شم گفت به خاطر همین جمله ایی که میگی چاقی نمیشی رفته تو ضمیرناخودآگاهت من از اون روز گفتم خب برعکسشو میگم شاید چاق شدم و با خودم مرور میکردم که هرچی میخورم چاق میشم حتی آب و به مدت یکماه علاوه بر وعده های اصلی شب موقع خواب غذای زیادی می‌خوردم همراه با نوشابه و سالاد و سس  روزانه ۲تا دلستر می‌خوردم میگفتم بزار وزن بگیرم و کم کم دیدم که بله دارم توپر میشم و ذوق میکردم هرکس میدید می‌گفت آها اینجوری خوبه این درسته تازه داری خوب میشی ولی از جایی به بعد نمی‌خواستم چاق بشم ولی نمیشد و در حال اضافه وزن بودم هر کی می‌گفت چرا چاق شدی یادم رفته بود که خودم اینکارو‌کردم‌با تغییر ناخودآگاهم و می‌انداختم گردن ارث یا استخون بندی درشت تا فهمیدم کم کاری تیرویید دارم و دکتر بهم گفت هواست به وزنت باشه ورژیمم شروع شد رژیم غذایی و باشگاه ورزش حلقه زدن تو خونه خوردن سرکه سیب تو ۴سال هرچی سعی کردم لاغر بشم نشد کمی لاغرمیشدم اما برمیگشت حتی بیشتر از قبل . و ازدواج کردم و نمی‌دونم چرا یهو به خودم اومدم دیدم ۱۰کیلو اضافه کردم و هر کی هم می‌گفت وای چه چاق شدی ناراحت میشدم و میگفتم دلم میخواد دوست دارم و با خودی ها مثلاً درد و دل میکردم میگفتم مال تیرویید مال کم تحرکیه.ازدواج . خوردن قرص .مکمل .تند تند گرسنه شدن .درس خوندن سقط مکرر. ناراحتی.و……برای بقیه دلیل می‌آوردم  ولی از طرفی دنبال راهی بودم برای لاغری و تمام باشگاه های شهرمون رو دونه دونه ثبت نام میکردم و آخرم هیچی به هیچی دوباره برمیگشت و من خسته میشدم . قرص های لاغری . رژیم های متفاوت . تا یه روز قرص متفورمین خریدم که بخورم برای لاغری ولی اصلا دوست نداشتم بخورم دودل بودم میدونستم احتمال بروز دیابت هست افت قند یک هفته تو کیفم بود هی دست دست میکردم نمی‌ذاشتم شوهرم ببینه چون نمیذاشت و می‌گفت خوبی نمیخاد از این چیزا بخوری سال ۱۴۰۰بود تو نت سرچ کردم رژیم های مختلف و آسان ببینم چی میاد . یه لحظه پاک کردم گفتم همه اینا رو امتحان کردم نوشتم لاغری اومد لاغری با ذهن و من کنجکاو دوره ی رایگان رو با انرژی خیلی خوبی شروع کردم قرص رو انداختم دور و تا میتونستم تو سایت میومدیم و می‌نوشتم و خیلی شگفت انگیز تو ۳ماه من از ۷۸رسیدم به ۶۵و خوشحال از اندام متناسب ولی دوباره حرف بقیه چرا لاغر شدی چیزی شده بیمار شدی و هزار حرف دیگه شدی مثل معتادا و….من یکم دلسرد شدم ولی تو همون وزن موندم گفتم خودم دوست دارم که متناسب باشم و باردار شدم و چون سقط مکرر داشتم دکتر استراحت مطلق داد و مکمل و ویتامین و چون حرفی که همیشه شنیدم از قدیما که بارداری باعث اضافه وزن میشه و من روز زایمانم ۹۷کیلو شده بودم و وزن فجیهی بود . و دوباره بقیه میخای شیر بدی بخور روزی ده بار اینو بخور مقوی و ….. ولی من چون با دوره ها آشنا بودم از ۳ماه بعدش شروع کردم کامل هم نتونستم تو سایت باشم چون بچه داری نمیذاشت وقتم کامل نبود ولی با دست نوشته های قبلیم و چیزهای که یادم بود شروع کردم و فیلم های. تو سایت رو دانلود کردم و وقتایی که میشد نگاه میکردم تو ۴ماه رسیدم به ۶۵تا و خیلی خوب شدم عالی تر از این نمیشه  و ممنونم از خدای مهربانم که این مسیر رو پیش روم گذاشت موقعی که از هم جا بریده بودم و تشکر و قدر دانی دارم از استاد رضا عطار روشن . من دوست دارم در این مسیر باشم تکرار داشته باشم و دوست دارم که به وزن ایده آل تر ۵۹کیلو گرم برسم . دوره رایگان رو شروع کردم و بعد از این میخام ۱۰۰گام رو شروع کنم شاد باشید و در مسیر متناسب شدن

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار محمد میم
      1403/09/06 10:56
      مدت عضویت: 202 روز
      امتیاز کاربر: 8350 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 203 کلمه

      سلام به همه دوستان 

      سوال اول

      چرا شما چاق هستید؟ واقعا و حقیقتا جوابی برای این سوال مد نظرم نیست،اما این رو می‌دونم که این چاق شدن از توجه کردن به ترس ها و ناخواسته های من شکل گرفته منظورم این هست که این موضوع از زمانی شروع میشه که من برای حرف دیگران درباره وضعیت بدنی خودم توجه کردم،مثل این جمله چقدر میخوری یا آنقدر نخور چاق میشی

      یا حتی تشویق پدر و مادر و خانواده که میگفتن بخور چاق بشی،چله بشی بخور رشد کنی

      بخور مریض نشی

      بخور قوی بشی،بخور مهمونیه،بخور میخوای بری مدرسه گرسنه میشی،بخور همه خوردن تو چرا نمیخوری،حالا چون خودشون در وجود خودشون اون صدای که دائم پچ پچ می‌کنه و میگه اینو بخور اونو بخور اینو نخور بعد اینکه خوردی میگه چرا خوردی 

      نباید میخوردی،اونو بخوری اینجوری میشی اینو بخوری اینجوری میشی

      و میتونم بگم چاقی من از جایی شکل گرفت که خودم پذیرفتم که طبیعی چاقی و اضافه وزن، طبیعی این همه چربی به تنم بچسبه که کاملا دید غلطی هست

      طبیعی که من همیشه بخوام بخورم حتی وقتی گرسنه نیستم و بدنم نیاز نداره و جواب دیگران این بوده که برای ارث تو مامانت چاق تو هم چاق شدی، ژنتیکت اینجوریه یا فعالیتت کنه چون با کامپیوتر بازی می‌کنی یا هر چیزی دیگه

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مریم حیدری
      1403/08/27 15:51
      مدت عضویت: 62 روز
      امتیاز کاربر: 130 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 97 کلمه

      سلام . من از سال۹۲ یه دفعه چاق شدم البته از قبل کمی اضافه وزن داشتم 

      سال ۹۸ تو یک سال ۲۵ کیلو با ورزش کم کردم و به وزن ایدال رسیدم ولی متاسفانه کرونا همه برنامه هام بهم ریخت . از ۹۸ تا ۴۰۱  ۵ کیلو از وزنم برگشت 😔 و از یک سال و نیم پیش که فرزندم تصادف سختی داشت من افسردگی گرفتم و دوباره چاق شدم . 🥴 یک ماه  ورزش شروع کردم و تازه با این سایت اشنا شدم . امیدوارم که بتونم اول حال روحی خوب و دوم وزن ایدال برسم ☺️ 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهره قادرنیا
      1403/08/25 11:49
      مدت عضویت: 64 روز
      امتیاز کاربر: 11065 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 308 کلمه

      سلام من خانم ۵۲ ساله هستم و از ۱۹ سالگی چاق شدم چرا؟چون خیلی شیرینی دوست داشتم وتازه استخدام شده بودم

      واز خانواده هم جدا شده بودم توی پانسیون زندگی میکردم حقوق میگرفتم ودائما شیرینی میخریدم ومیخوردم یک جوری آزادی مو هر روز جشن میگرفتم خوب نتیجه هم شد چاقی!!!عمه هام همه چاق بودن واونموقع چاقی علامت زیبایی یک دختر جوان، پس حسابی هم بخاطر چاقیم تشویق میشدم پس روز به روز چاقتر شدم تا اینکه رسیدم به۳۰ سالگی وبارداری فرزند دومم ومسمومیت حاملگی و… از اینجا مشکلات چاقی برام شروع شد من حدودا ۳۰ کیلو اضافه داشتم وفشار خون بالا وروماتیسم و کم کاری تیروئید به سراغم اومد تازه حالا فهمیدم توی فامیل پربود از سکته قلبی ،فشار خون بالا ومرگ در اثر بیماریهای قلبی ودیابت و… تازه حالا فهمیدم با خودم چکار کردم😵‍💫البته قبلش میدونستم ولی همیشه فکر میکردم این بیماریها مال آدمهای مسنه اووووو تا من برسم به اوجا!!!!ولی دیدم نه بابا اینجوریا هم نیست😬  شروع کردم به تلاش کردن برای کاهش وزن ولی هر دفعه ۱۵ تا ۲۰ کیلو کم میکردم وچند ماه بعد ۲۰ تا ۳۰ کیلو اضافه میشد🥵 روز به روز از خودم بیشتر بدم میومد افسردگی به سراغم اومد اعتماد به نفسم پایین وپایینتر اومد من که اصلا با خجالت آشنا نبودم حالا ارتباط اجتماعی ام داغون شده بود🫣 بازنشستگی پیش از موعد گرفتم تا توی خونه باشم 😥تا اینکه سال گذشته یک هو با یک روشی اشنا شدم شبیه به همین روش بود🤩 وتونستم خیلی معجزه آسا ۲۰ کیلو بدون سختی کم کنم😆 یک جوری وزنم کم شد که اصلا نفهمیدم چطور شد تازه لذت هم میبردم 😁ولی یک ساله وزنم ثابت مونده واصلا دیگه کم نمیشه البته گاهی شیطونی میکنه میخواد بره بالا که کنترلش میکنم ولی نیاز به کمک دارم برای کم کردن باقی اضافه وزنم امیدوارم این روش بتونه به من دوباره یک کمک معجزه آسا کنه 🙂

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار جوانه
      1403/08/24 15:36
      مدت عضویت: 679 روز
      امتیاز کاربر: 3565 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 527 کلمه

      به نام خدا

      سلام

      چاقی مسئله ای هست که من از دوران دبستان متوجه آن هستم و کم‌کم بیشتر با آن درگیر شده ام. طبق صحبت های مادرم من از تا قبل از ورود به مدرسه خیلی لاغر بودم و کم کم از هفت سالگی چاق شدم. یادم هست که من همیشه غذاهای سالم می‌خوردم و عادت به خوردن تنقلات نداشتم، ولی همیشه تا حد خفگی می‌خوردم. همان اوایل همه به من می‌گفتند تو استخوان بندی درشتی داری و برای همین پرتر شدی. کم‌کم که چاقی من بیشتر شد، به من می‌گفتند این چاقی ارثی است و وقتی سن رشدت تمام شد باید رژیم بگیری. خلاصه از دوران راهنمایی رژیم گرفتن من زیر نظر دکتر  شروع شد. اما هیچوقت نتونستم اونطوری که باید به دستور رژیم عمل کنم، خیلی برام سخت و عذاب آور بود. برای همین ورزش رو زیاد کردم و چون علاقه داشتم ادامه دادم. غذاهای سالم می‌خوردم و مقدارش دیگه برام مهم نبود چون باور داشتم که دارم ورزش می‌کنم و با ورزش متناسب می‌مونم. به خاطر همین باوری که داشتم سه سال خوش هیکل بودم و لباس‌‌های قشنگی می‌پوشیدم. بعد از اون سال کنکورم رسید و من ورزش رو قطع کردم. و چون فکر می‌کردم هرکسی که برای کنکور می‌خونه چاق میشه، پس منم چاق میشم و اینجا بود که ۳۰ کیلو وزن اضافه کردم و دقیقا روز بعد کنکورم ۱۰۰ کیلو شده بودم. اعتماد به نفسم خیلی کم شده بود. لباسام دیگه اندازم نبود، همه میگفتن حواست به خودت هست؟ تو قراره ازدواج کنی، باید زیبا و خوش هیکل باشی. اینطوری که نمیتونی ازدواج کنی. دیگه اون لباسایی که می‌پوشیدم تبدیل شده بود به آرزو برام. 

      مهر همون سال رفتم دانشگاه و از این فضای فکری منفی اطرافم دور شدم و با پیدا کردن سایت شما دوره های رایگان رو شروع کردم. هر سری  که خانوادم من رو میدیدن میگفتن چقدر لاغرتر شدی. یادمه نزدیک عید بود که وزن کردم و دیدم ۸۰ کیلو شدم. وای خدا باورم نمیشد که این من بودم که توی این ۵ ما ۲۰ کیلو کم کردم. مامانم به همه می‌گفت فعالیتش توی دانشگاه زیاد شده، از ما دور بوده اشتهاش کم شده و… . وقتی یه بار براش توضیح دادم که چیکار کردم باورش نشد و گفت نه اینا الکیه و تو به خاطر این دوره ها لاغر نشدی. دیگه تابستون شده بود و منم آموزش ها رو قطع کرده بودم و دوباره با قرار گرفتن توی اون فضای رژیم و ورزش و حرفای اطرافیان که می‌گفتن حواست باشه حالا که لاغر شدی دیگه برنگرده و… همه ترس‌هام برگشت و پرخوریم شروع شد و دوباره مهر شدم ۹۰ کیلو. رفتم دانشگاه و متاسفانه هم اتاقی‌هایی که داشتم خیلی به من گیر میدادن و من رو به ورزش و رژیم ترغیب کردن. اون سال هم گذشت و من الان که سال سوم دانشگاه هستم دیدم با این روش‌ها هیچ تغییری نکردم. دفتری که تمرینات اون سال رو نوشته بودم در آوردم و دیدم که چقدر از ترس‌های گذشته من برگشته و اصلا متوجه این نبودم. حالا دوباره دوره رایگان رو شروع کردم و اینبار نظراتم رو ثبت می‌کنم. 

      ممنون از اینکه وقت گذاشتید و دیدگاه من رو خوندید. 

      از شما استاد گرامی هم برای اینکه این دوره رایگان رو قرار دادید ممنونم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار لیل ماه
      1403/08/17 20:43
      مدت عضویت: 92 روز
      امتیاز کاربر: 4360 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 113 کلمه

      باسلام. من تا سن سی و یک سالگیم لاغر بودم. و اصلا اضافه وزن نداشتم. بعد از سقط جنین های دوقلوم من چاق شدم. و مقصر چاقیمو قرص زینک دونستم که با خوردنش بعد از سقط به طرز شدیدی اشتهام زیاد شد ، بعد  اطرافیانم و دکتراعلت این اشتهای زیاد رو به عنوان  پرخوری عصبی گفتند و ناشی از اعصاب، بعد ربطش دادم به قرص الپرازولام که شبا نمیخابیدم و میخوردم. بعدش ربطش دادم به تنبلی تخمدان. خلاصع من هعی چاق میشدم و هعی میخوردم و میخوردم و همش علت واسه چاقیم گیر میاوردم . که الحمدلا الان که با سایت شما اشنا شدم و فمیدم علتش فقط ذهن خودم بوده و بس

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا نجاتی
      1403/08/13 09:29
      مدت عضویت: 85 روز
      امتیاز کاربر: 90
      محتوای دیدگاه: 93 کلمه

      سلام روزتون بخیر 

      من از وقتی به دنیا اومدم تا هفت سالگی چاق بودم بعد از اون اندام متناسبی داشتم تا دو سال بعد از ازدواج روند چاقی من شروع شد ، هر از گاهی با رژیم و ورزش مقداری وزن کم میکردم باز بعد یه مدت اضافه وزنم بر میگشت 

      الان هم با سایت شما آشنا شدم ان شا‍‌الله که به نتیجه مطلوب برسم وقتی دیدم که لباس های قلبم اصلا اندازه ام نیستن حسابی بهم ریختم 

      از چاقی هیچ خاطره خوبی ندارم ، اصلا چاقی خوب نیست که بخواد خاطره خوب هم رقم بزنه

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ghanbarimahbobe92
      1403/08/13 08:45
      مدت عضویت: 1631 روز
      امتیاز کاربر: 5598 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 174 کلمه

      باسام و خسته نباشی به دوستای خوبم و استاد عزیزم 

      چرا من چاق هستم؟

      من از کلاس چهارم حدود ۱۱ سالم بود شروع به پاق شدن کردم و قبلش متناسب بودم از اینکه خیلی اصطلاح لاغر مردنی و خیلی زردی به کار میبردن و پدرمم و مادرمم از این اصطلاح بدشون میومد منو وادار میکردن به غذا خوردن زیاد و رفته رفته چاق شدم و پدرم علاقه ی شدید به بجه ی تپل داشت و هر بچه ای رو میدید تپله بوسشون میکرد..

      من وقتی رفتم راهنمایی فهمیدم با دوستام از نظر هیکل متفاوتم و اونا خیلی راحتتر ورزش میکردن و همه راحتتر باهاشون دوست میشدن و خیلی دوستشون داشتن دوستامو یه حس عجیبی داشتم و خودمو بهشون نزدیک نمیکردم بخاطر چاقی و نداشتن اعتماد به نفس و باعث شده بود در درس خواندن هم خلل ایجاد کنه چون خودم خیلی ادم حساسی بودم .

      کار پدر من کاروان زیارتی میبرد و مادرم مغازه لباس فروشی داشتیم و من همیشه حرص میخوردم چرا نمیتونم اون لباسایی که میوردیم بپوشم مخصوصا اونایی که خوشگل و برای لاغرا بود .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار خدیجه علیزاده
      1403/08/08 18:31
      مدت عضویت: 87 روز
      امتیاز کاربر: 1875 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 149 کلمه

      با سلام من زمانی که بچه بودم لاغر بودم اصلا نمیدونستم چه جوری بعضیا چاق میشن یه دختر دایی دارم از سن بچگی چاق بود سر به سرش میذاشتم قلقلکش میکردم و ناراحت میشد و ما میخندیدیم خدا ما رو ببخشه و هنوز هم خیلی چاقه من تا قبل از ازدواج خیلی خوب بودم بعدش با حضور کم کاری تیرویید باور کردم که چاقی طبیعیه هر کی منو میدید با توجه به اینکه قبلش متناسب بودم ازم میپرسیدن چاق شدی منم با تحکم چاقی مو گردن کم کاری مینداختم بعدش کم کم چاقی رو گردن حاملگی انداختم و با حضور زانو درد و کم تحرکی الان دیگه یه بهونه جدید پیدا کردم و چاقی مو گردن کم تحرکی انداختم ولی الان دیگه متوجه شدم تمام اینا باورهای غلط هستن و محکم و استوار پای در این راه گذاشتم و مطمعن هستم که موفق خواهم شد پر از نور باشید

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار جهاد مغنیه
      1403/08/08 16:50
      مدت عضویت: 87 روز
      امتیاز کاربر: 190 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 93 کلمه

      سلام  من چاق نبودم وهمه به من میگفتند چرا اینقدر لاغری . یه چیزی بخور مامانت بهت چیزی نمیده تو خانه بخوری.. الان نه استخوانی و نه گوشتی برات مونده. من خلاصه فکرکنم استارت از همونجا شروع شد . که شروع کردم خیلی چیزخوردن هرچی دم دستم می امد میخوردم ورحمم نمیکردم… وازطرفی این به کنارکه سه سال هم بی تحرکی  بودم چون کارم این بود که یه جا بشینم… ولی فکرکنم بخاطر استرس هایی که بهم وارد میشد از فامیل هامونم بود …ازاونجا شد که خوابم بهم ریخت وسبک زندگی دیگه پیداکردم. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مرضیه کاهه پور
      1403/08/08 14:55
      مدت عضویت: 81 روز
      امتیاز کاربر: 175 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,905 کلمه

      به نام الله 

      سلام

      چرا شما چاق هستید؟

      من تا سن ۱۴ سالگی و ۱۵ سالگی به شدت لاغر بودم و استخوانی و اصلا اضافه وزن نداشتم و خیلی خیلی لاغر بودم بعد از سنین اول راهنمایی دوم راهنمایی کم کم وارد سیکل چاقی شدم وهی کاهش وزن و افزایش وزن داشتم و بیشتر اوقات همیشه درگیر رژیم ورزش پیاده روی بودم و تا وقتی رژیم بودم ورزش شدید میکردم لاغر بودم بعدش مجدد وزن برمی گشته .الان ۸۸ کیلوم و خیلی سال هست که همیشه روی این وزن می رسم به ۷۹ و۷۸ باز برمیگردم به وزن ۸۸ .

      دلایل ترمزهای ذهنم راجب چاقی :

      1_علت چاقی من ژنتیک و ارثی هست .چون پدر مادر من خیلی اضافه وزن دارن و درشت اندام هستن و پدر بزرگ ها مادربزرگ هام همه اضافه وزن دارن پس منم باید چاق بشم ‌وپدر ومادرم ازدواج فامیلی کردن این ژن در من قوی تر هست  پس من هم چاق میشم. پسر عموهام لاغرن چون ژن مادرشون لاغره .

      (علت چاقی اقوام من به خاطر ژن نیست بلکه به خاطر پرخوری و باورهای غلط خیلی زیاد هست.چون همشون اعتقاد های خیلی غلطی دارن .بعد از غذا خوردن بازم میخورن نصف شب هم میخورن همیشه و در همه حال در حال خوردن هست .پس ربطی به ژن نداره اگر به خاطر ژن هست چرا وقتی تعداد دفعات پرخوری کم میکنی لاغر میشی. چرا الان مثلا دخترعموهات لاغرن چرا دخترددایم ساناز که واقعا تحسینش میکنم خیلی لاغره ؟اونم مادرش چاقه مادربزرگ هاش اینام چاقن اما خودش لاغره ؟پس به باورهای درستش برمیگرده .ژنتیک در چاقی غلط هست .ژن من اصلا در لاغری چاقی من تأثیری نداره .من ژن هام بنیاین مشترک با تمام انسان ها داره .من ژن های خوبی برای لاغری دارم چرا وقتی  شروع میکنم به اشتباهات غذا خوردنم سریع فیت خوش اندام میشم .لاغری هیچ ربطی به ژن های ما نداره .)

      ۲_چاقی من به علت این رخ داد که عادت ماهیانه شدم برای همین تو سن رشد استخوان بندیم ترکید . و یهو افزایش وزن شدید داشتم و خانم ها بعد دوران بلوغ دچار افزایش وزن می شوند این باور غلط من بود چون چاقی من بعد از دوران بلوغ رخ داد فکر میکردم به خاطر همین تغییرات بلوغ عادت ماهیانه است که دچار اضافه وزن شدم .به خاطر هورمون هام که چاق  شدم 

      (دختر دایم ساناز این باور نداشت که به خاطر بلوغ آدم چاق میشه و همیشه هم به من می‌گفت این باور غلطی هست و این الگو مناسبی برای من هست که اصلا ربطی به بلوغ نداره .یا رومینا یا سوگند دختر عموم که بعد از دوران بلوغ اصلا لاغرتر شدن که چاق تر نشدن .میلیون ها خانم داریم که بسیار لاغر خوش اندام دارم ربطی به بلوغ عادت ماهیانه نداره .)

      ۳_من شانس ندارم آبم میخورم چاق میشم مردم حالا چند دیس چند دیس غذا میخورن ولی لاغرتر میشن .هم باشگاهی های خودم چندین شیرینی میخورن لاغرن استخوانی هستن گریه میکنن که چاق بشن ولی لاغرتر میشن .مثلا دوستم مهدیه یا دوستم راضیه انقدر لاغر چندین پرس میخوره و گریه برای چاقی میکنه .

      (چیزی به اسم شانس و میزان غذا هیچ ربطی به چاق لاغری نداره همه چیز در این جهان در ذهن ما رقم میخوره)

      ۴_استخوان بندی من درشت هست .هرکاری کنم چون شانه پهن دارم بازوهام بزرگ دبده میشه و چاق دیده میشم.به خاطر فرم ژن هام هست که شکم در نمیارم در عوض پهلو درمیارم و بازوهام هرچقدر هم لاغر میشم بازم بزرگ هست .بازوهام سخت آب میشن هرکاری میکنم بازوهام آب نمیشن پهلوی ها و پاهای پهنی که دارم برمیگرده به ژن هام برای همین اصلا شکم درنمیارم. 

      (می دانی چرا اینطوری هست چون همیشه میگی من شکم درنمیارم در عوض پهلو درمیارم چون ذهنت اینقدر سمی هست .تو عکس های دوران کودکی تمام فرم ها استخوان هات یکسان هست .بازوهای من روز به روز کوچیکتر میشن بازوهام خوش فرم تر میشن .پهلو هام به طور کلی از بین میرن .اندامم لاغر میشه به طور یکسان و یه هیکل تراشیده خوش دست خواهم داشت)

      ۵_تمرکز و توجه بیش از حد به چاقی هرموقع می خوام هرچی بخورم دائم به فکر ذکر کالری اون هستم به جای لذت بردن از اون غذا از اون فضا همش فکرم درگیر ترس ازچاق شدن و چاقی هست. لقمه های خودم میشمرم و میگم الان چقدر خوردم وای چاق میشم . تو مراسم تو عروسی تو کافه تو تمام مکان ها فکر ذکرم جای لذت بردن به فکر کالری شمردن مواد غذای هست .و همه فکر ذکرم این نکنه چاق یشم در نظر دیگران زشت برسم .نکنه بقیه دوست نداشته باشن نکنه بقیه بگن دختره چقدر گاوطوره .

      (نظر دیگران و افکار دیگران هیچ ربطی راجب تو نداره تو هرجور باشی با هر اندامی زیبایی زیبایی تو ربطی به سایز تو نداره تو چه ۳۶ باشی چه ۴۶ بازم کیوت هستی .به دیگران چه از کجا معلوم ما چقدر زنده هستیم همیشه کل فکر ذکرت بشه چاقی لاغری تو همین طوری هم خوبی کافی هستی هزارن نفر هستن از تو چاق تر هزارنفر لاغرتر تو خوبی تو ارزشمندی .دیگه نمیخوام تمرکز کنم روی چاقی لاغری یا خودم با مدل ها مقایسه کنم یا اعتقاد داشته باشم لباس های زیبا فقط برای افراد سایز ۳۶ هست یا فقط لباس تو تن اونا قشنگ هست)

      ۶_فرم اندام من میگم گلابی طور هست 

      (به دلیل تلقین ذهنی این اتفاق افتاده)

      ۷_خانم ها هرکاری کنن نسبت به آقایون چربی بیشتری دارن خانم ها بدنشون عضله خالص نمیشه خانم ها بدنشون پر از چربی به علت هورمون های جنسی که دارن نمیتونن اندازه آقایون لاغر باشن 

      (صدرصد غلطه کلی خانم داری از جمله مربی باشگاه خودم به شدت لاغر به شدت استخوان یک گرم چربی ندارن و برعکس آقایونی که کلی اضافه وزن دارن)

      ۸_خانم ها به علت وجود رحم و تغییرات هورمونی چاق هستن و هرکاری کنن زیر شکم دارن(این ها خرافات افراد سطح جامعه است کلی خانم لاغر داریم )

      9_بعد ازدواج و اوایل نامزدی چون زیاد خوش میگذره همش درحال خوردن هستی چاق میشی .به علت تغییرات هورمونی و رابطه جنسی افزایش وزن پیدا میکنی‌

      (من اعتقاد دارم بعددازدواجم چون همسرم ورزشکاره و اهل فعالیت هست و خودم آشپزی میکنم خیلی لاغر میشم و تناسب اندام خیلی زیادی پیدا میکنم.میلیون ها و میلیارد ها خانم متأهل هستن که خیلی لاغر هستن و بعد ازدواح به شدت لاغر شدن)

      ۱۰_دختر بچه ها و خانم های مجرد راحت‌تر لاغر میشن تا افراد متاهل .بعد از زایمان و حین زایمان خیلی چاق میشی

      (کلی الگو هست از جمله استاد باشگاهم زن عموم و دوستام که به شدت بعد از بارداری لاغر هستن و بعد از چند تا زایمان فیت فیت هستن پس به ذهن برمیگرده).

      ۱۱_برای لاغری زیاد باید همیشه متحرک بود و همیشه باید رژیم داشت و همیشه ورزش های سنگین کرد باشگاه رفت تحرک خیلی زیاد داشت

      (زن عمو نسرین حتی یکبارهم باشگاه نرفته ۴۰ کیلو هست.خیلی ها بدون هیچ رژیم باشگاهی لاغرن)

      12_بدنسازی بری دیگه نری چاق میشی .(چه ربطی داره)

      ۱۳_کربوهیدارت به شدت چاق کننده برای لاغری باید نان برنج کامل حذف کرد حتی یکم بخوری سریع چاق میشی

      (کلی آدم ورزشکار هستن برنج میخورن تو شمال کشور برنج میخورن حتی صبحانه تو کشورهای ژاپنی کلی برنج میخورن اصلا ربطی نداره)

      ۱۴_من احساس ضعف میکنم خودم در عرصه ورزش کم توان می بینم مهارت بقیه بیشتر می دانم فکر میکنم بقیه ورزشکار بهتری هستن تا من من به انداره اونا خوب نیستم و نمیتونم رزمی کار باشم یا حرفه ایی حرکات ژیمناستیک انجام بدهم مبارزه کنم.

      (من خیلی هم با انگیزه هستم یکسال رفتم باشگاه رزمی و به شدت خوب بودم باشگاه های بدنسازی خوب بودم تو خانه کلی ورزش کردم)

      ۱۵هرچقدر ورزش کنم بازوهام چاق مبمونن و شل هستن خدای بازو هستم. 

      (من بازوهای کوچیک خوش فرمی دارم بازوهام هروز عضلانی تر کشیده تر میشن )

      ۱۶_ارزش زیاد قائل شدن برای حرف های دیگران راجب چاقی لاغری.افراد لاغر از خودم بهتر می دانم 

      (من ارزشمند هستم فارغ از حرفهای دیگران  من در همه حال زیبام چه چاق چه لاغر)

      ۱۷_لاغرشدن خیلی خیلی سخته و در عوض چاق شدن خیلی راحته .کاهش وزن کار خیلی سخته باید سختی بکشی زجر بکشی خفه بشی تا یک کیلو لاغر کنی 

      (مگه ما برای چاق شدن زحمت می کشیم پاره میشیم که برای لاغر شدن زحمت بکشیم؟ چیکار می کنم چاق میشم هیچ کار پس لاغر هم میشم هیچ کارنمیخواد بکنم.لاغر تر شدن  و کاهش وزن آسان ترین روش دنیاست .من هرچی بخورم لاغرتر میشم .مگه برای چاقی زحمت خاصی لازم که برای لاغری باشه)

      ۱۸_شکلات اینا خیلی خوشمزه هست باعث آرامش میشه .من چون شکست مالی عاطفی اینا داشتم کلی استرس کشیدم و فشارهای روحی داشتم پس افسردگی داشتم باید باهاش مقابله میکردم چیزی میخوردم سروتونین ببره بالا پس باید شیرینی کیک بخورم .پرخوری عصبی دارم 

      (الان تمام اون استرس ها فشارها تمام شده من شادم و با توکل برخدا احتیاج به مواد غذا برای شاد شدن ندارم.من برای تسکین ذهنم و آرامش خودم بهدخدا توکل میکنم خدا بهم آرامش میده نه غذا .خداوند باعث تغذیه و آرامش ذهن من می شود‌.)

      ۱۹_من احساس میکنم به خاطر گفته های دیگران که همیشه بهم میگن تو لاغر میشی زشت میشی اگر وزنت بیاد زیر ۷۵ کیلو شبیه استخوان میشی .دستات شبیه پا مرغ میشه .لاغر استخوانی میشینی زشته با توجه به نوع اندامت وزنت نباید از یه حدی پایین تر بیاد تو بشی ۶۰ کیلو زشت میشی ‌فکر میکنم چاقی خوبه 

      (من در هر صورت با هر وزنی زیبا هستم چه چاق چه لاغر چه ۶۰ چه ۸۰

      وزن اصلا مهم نیست بلکه تناسب مهمه).

      ۲۰_به خاطر کم تحرکی چاق میشم چون اکثرا خانه ام 

      (مگه برای چاقی فعالیت میکنی که برای لاغری کمی کلی آدم هستن در انتظار چاق شدن هرکارمیکنن چاق نمیشن گریه میکنن برای چاقی)

      ۲۱_لاغر شدن کار زمان بر پر هزینه ایی هست برای لاغر شدن حتما باید باشگاه رقت رژیم گرفت.اگر پولدار بودی موادغذایی همیشه گوشت میخوردی لاغر میشدی .

      (کلی آدم تو نقاط مرزی بدون باشگاه لاغرن کلی آدم هستن بدون توجه به رژیم در فقر مطلق لاغرن مثل کشور سومالی )

      ۲۲_به خاطر اینکه غذاهای چرب مامانم درست میکنه چاقم(ربطی نداره همه چی بخور به اندازه بخور)

      ۲۳_ما هیچ لذتی جز غذا خوردندنداریم اگر غذا خوردنم نباشه ما چیکار می کنیم هیچ کاری نیست کنیم 

      (انقدر تفریح های زیاد در دنیا هست مثل پیاده روی کوهنوردی کافه گردی کلی تفریح هست چه ربطی داره به تفریح غذا خوردن)

      ۲۴_به خاطر متابولیسم کم کاری تیروئید چاقم .اگر سوخت سار بدنم بیشتر بود لاغر ترربودم 

      (اینا همش چرنده و بهانه های ذهن چاق هست)

      ۲۵_عاشق شکلات شیرینی و غذا هستم 

      (هرچیزی حد اندازه خودش داره من دیگه عاشق شکر نیستم)

      ۲۶_اگر کمتر غذا بخوری رژیم باشه برنج نان نخورم یا خیلی تغدیه نداشته باشم موهام ریزش پیدا میکنه بدنم ضعیف میشه کم خونی میگیرم.

      (تو مثلا چیپس پفک شیرینی نخوری چه ربطی به پروتین ویتامین داره)

      ۲۷_اگر لاغر بشم پوست اضافه میارم کلی پوست بدن آدم شل میشه ترک پوستی میاری با کاهش وزن پوست بدن شل میشه هرکاری کنی زیر شکم آب نمیشه باید بری زیر تیغ جراحی تا آب بشه.لاغر بشی چربی های مفید بدن که باعث زیبایی خانم هاست آب میشن 

      (میلیون ها آدم هستن با ورزش لاغر شدن و یه کم هم چربی نادرست نداشتن.من لاغر میشم چربی های مفید زیاد میشه شکمم تخت میشه بازوهام سفت میشه )

      ۲۸_باید کالری شماری کرد تا لاغر شد 

      من متوجه شدم الان نزدیک ۱۱ سال من هیچ وقت از غذا خوردن لذت نبردم همیشه تو استرس چاقی لاغری بودم استرس مواد غذایی داشتم 

      از این به بعد دیگر نمیخوام اینطوری باشم

      از چه سنی چاقی شما شروع شد؟۱۴ سالگی ۱۵ سالگی 

      خاطرات شما از چاقی چیست؟رژیم ورزش همیشگی تمسخر حرفهای دیگران نگرانی از عکس دست جمعی نگرانی از خرید لباس 

      مشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده است را شرح دهید

      هنوز مشکل خاصی جز همون کاهش اعتماد به نفس برام نداشته و اینکه لباس های باز نمی تونم بپوشم یا نظر دیگران برام مهمه یا لباس مورد علاقه بهم نمیخوره 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار لیلا رحمانی
      1403/07/24 13:46
      مدت عضویت: 163 روز
      امتیاز کاربر: 715 سطح ۲: کاربر متوسطه
      محتوای دیدگاه: 163 کلمه

      به نام خدای زیبایی ها

      اول از خدای مهربان تشکر میکنم که منو در این مسیر قرار داد.

      من از زمانی که یادمه اضافه وزن داشتم از کودکی که عامل آن را چیزهایی میدونم که از بچکی به من گفتن و تکرار کردن طوری که در ذهن من ثبت شده .

      عواملی مثل :

      ۱_ ارث :از کودکی در ذهن من این بود که چون مادرم چاق هست منم پس چاق میشوم .

      ۲_ کم تحرکی 

      ۳ _ تند تند غذا خوردن 

      ۴_ ازدواج 

      ۵ _ زایمان 

      ۶ تیروئید 

      وخیلی چیزهای دیگه که از بچکی  به ما بفهموندن که این عامل ها باعث چاقی میشن و ما هر موقع که در این موقعیتها قرار میگیریم پس باید حتما چاق شویم و خودبه خود چه بخواهیم و چه نخواهیم چاق میشویم چون ذهن ما این حرفها رو در خود ثبت کرده اما به غلط و الان در این مسیر هستیم که انشالله ذهن خود را تغییر دهیم به کمک استاد .و از شما تشکر میکنم که در این مسیر ما رو همراهی میکنید 🙏🙏

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فاطمه
      1403/07/20 21:35
      مدت عضویت: 148 روز
      امتیاز کاربر: 60
      محتوای دیدگاه: 126 کلمه

      به نام خدا 

      من همیشه چاقتر از هم سن و سالیام بودم،از همون اول یادمه اعتماد بنفس نداشتم بخاطر چاقیم و از بس که سرزنش میشدم،تو چقد چاقی،داری رکورد فلانیو میزنی ها،به خاطر بی تحرکیته،واسه ژنته چون خونواده ی پدریت همه چاقن،لباس فروشیا میگفتن سایز تو رو نداریم و من از خرید متنفر شده بودم،مادرم سر سفره منعم میکرد و میگفت چه خبرته کمتر بخور،نمیدونم چرا با وجود همه ی این ناراحتیا و غصه ها بازم دلم میخواست بخورم،الانم که ۲۹ سالمه هنوز ولعم نسبت به غذا از بین نرفته اینقد میخورم که عذاب وجدان میگیرمو حاام بد میشهچند ساعتی غصه میخورم اما بازم میرم سراغ خوردن…خسته شدم از خودم و این ذهن گرسنه ام .اولین گامیه که انجام میدم،به امید اینکه ذهن مریضم درمان شه 🙂

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار آیدا ظریفی نژاد
      1403/07/15 06:48
      مدت عضویت: 104 روز
      امتیاز کاربر: 145 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 160 کلمه

      به امید او که هرچه دارم از اوست

      چاقی من از زمانی شروع شد که من از خوردن لذت می‌بردم و تمام اطرافیانم به من می‌گفتند تو چاق میشی خواهرتون نگاه کن اون اصلا چاق نمیشه تو به خانواده پدریت رفتی ژن اونا چاقه و از این حرفا اما هرچه که میکذشت خودم کم کم باورم شد و کم کم چاق شدم لباسایی که دوست داشتم اندازه ام نمیشدن از بقیه هم سن و سالام چاق تر و سنگین تر بودم دکترا بهم می‌گفتند که استخوان بندی درشت دارم باید برم باشگاه چون تحرک ندارم این اتفاق افتاده باید رژیم بگیرم و از روی برنامه غذا بخورم و این درصورتی بود که همه به خواهرم میگفتن تو هرچی میخوری چاق نمیشی و … وخواهرم کاملا لاغر و ریزه میزه بود تا وقتی که اونم یکم بزرگ تر شد و همه اینقدر گفتن تا اونم به سمت چاقی اومد و من میخوام لاغر بشم و از مسیری که چاق شدم لاغر بشم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سارا شهابیان فر
      1403/07/09 09:42
      مدت عضویت: 117 روز
      امتیاز کاربر: 300 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 86 کلمه

      از زمانیکه یادم چاق بودم یادمه کل بچگیم مسموم بودم از بس میخوردم الانکه دارم فک میکنم میبینم اگر چاقی من ژنتیک بود چرا خواهرای من چاق نیستن فقط من چاقم چرا اونا مسموم نمیشدن هیچ وقت خوب معلومه تنها دلیلش خوردن بود اگر چاقی من ژنتیک پس چرا بارها موفق شدم وزنمو کم کنم اما مجدد برگشت و حالا دارم میفهمم اینا همش کشک بود منبع مشکل یه حا دیگه بوده من خیلی خدارو شاکرم که منو در مسیر اشنایی با این وبسایت قرار داد

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار الینا لسانی
      1403/07/07 00:48
      مدت عضویت: 112 روز
      امتیاز کاربر: 5695 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 33 کلمه

      به دلیل بی تحرکی درخوری عصبی افسردگی اضطراب

      چاقیم از کلاس هشتم و مریضیم شروع شد

      در تمام مدت اعتماد بنفس کمی داشتم لباسایی که دوست داشتم و نمیتونستم بپوشم از جلوی اینه رفتن میترسم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 7265 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 40 کلمه

      سلام

      چاقی از کودکی با من بوده

      مادر بزرگم  مادرم خاله هام پدرم همه چاق بودن

      خاطراتم از چاقی فقط خوردن وپشیمانی است

      سعی برای لاغر شدن وبی نتیجه بودن

      مشکلاتی که چاقی برایم بوجود اورده زیاده من جمله پاهای ورم کرده وگرفتن سلامتیم وغیره

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Nazanin
      1403/06/18 23:56
      مدت عضویت: 1748 روز
      امتیاز کاربر: 2411 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 339 کلمه

      اگه از دلایل چاقی خودم بخوام بنویسممن از بچگی یادمه که نسبت به دوستای خودم پر‌تر بودم، البته جز دسته بچه‌های چاق نبودما از من چاق‌تر خیلی بیشتر بود من به نسبت میشه گفت دوستای صمیمی خودم که بیشتر باهاشون درتعامل بودم پر‌تر بودم و همیشه از بچگی احساس میکردم که چاقم و حس میکردم که خیلی پرخور هستم یادمه شریک این افکارمم خواهرم بود که ما تایم زیادی باهم بودیم و اون از من پر‌تر بود و ما شبا معمولا یه برنامه مفصل واسه شام خوردنمون داشتیم و همیشه غذاهای خوشمزه و سرخ کردنی و… درست میکردیم و تا حد خفگی میخوردیم و بعدش دقیقا یادمه جمله‌ای که میگفتیم این بود که: دارم احساس خطر میکنماین دقیقا همون حس چاق بود، ما تفریحمون شده بود که شام خوشمزه درست کنیم بخوریم و بعدش احساس عذاب وجدان میکردیم ولی تا اینجا من بازم آنچنان زیاد چاق نبودم ولی خب هرسالی که میگذشت من یه کوچولو چاق‌تر از سال قبل میشدم به سن بلوغ که رسیدم حس میکردم خیلی چاقم و شدتش بیشتر میشد تا اینکه گذشت و من ازدواج کردم و انفجار اصلی بعد از ازدواج بود که بخاطر این باور که ازدواج باعث چاقی میشه من تو مدت کوتاهی بشدت چاق شدم که دیگه واقعا حالمو بد کرده بود و اونجا بود که دیگه تلاشای من برای لاغری شروع شده بود از رژیم و ورزش و… که زیادم کم نمیکردم چون باورم این بود که اراده ضعیفی دارمو یه مورد دیگه که من توی باورهام نسبت به چاقی پیدا کردم اینه که: فکر میکنم شادی و تفریح و گشت و گذار و کلا ترشح دوپامین تو مغزم باعث میشه چاق بشم، یعنی برعکس همه که فکر میکنن تحرک عامل لاغریه من تو مغز خودم بی‌تحرکی رو بیشتر عامل لاغری میدونم چونکه حس میکنم تحرک زیاد باعث میشه من بیشتر انرژی بسوزونم و بعدش بیشتر گرسنم بشه و درنهایت بیشتر غذا بخورم ولی وقتی بی تحرکم زیاد اشتیاقی به خوردن هم ندارم که بنظر خودم روی این باور بیشتر از هرچیز باید کار کنم چون قوی‌تر از بقیه باورامه

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مژگان نوحی
      1403/06/18 13:28
      مدت عضویت: 135 روز
      امتیاز کاربر: 6875 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 667 کلمه

      من برای این چاق هستم که کلا تو یه خانواده خیلی چاق همه بالای صد کیلو بدنیا اومدم همیشه مواد غذایی رو مادرم همون اول تقسیم میکرد و من همیشه میترسیدم برادرم سهم خوراکی من را از یخچال پیدا کند و بخورد واسه همین سریع تر همشون رو در یک روز می‌خوردم که بدست او نیفتد ،سالها بعد که پدر و مادرم رو خیلی زود از دست دادم ترس از دست داشتن داشتم به همسرم موقع عقد گفتم هیچ وقت منو با رفتنت نترسون و جالب بود که اون هر دفعه با رفتنش از خونه موقع ناراحتی و دعوا اون ترس رو بمن میداد و من هر سری برای تحمل اون ترس و درد فقط می‌خوردم بدون فکر ،خوردن مثل یک مسکنی برای آروم شدن من شده بود هر وقت اخبار بدی تو اینستاگرام در مورد کشته شدن جوونها و حتی جنگ می‌شنیدم بازم می‌خوردم و میگفتم ته این زندگی مگه چی میخواد بشه آخه چقدر این زندگی بی ارزشه همیشه ته ذهنم یه نجوایی هست که میگه مژگان بخور خوردن تنها لذتیه که برامون تو این زندگی مونده و مادرم هم همیشه می‌گفت حاضره ده سال زودتر بمیره ولی هر چی دوست داره تا آخرین لحظه بخوره و جالبه که همین طرز فکر باعث شد آخرین وعده غذاییش کله پاچه باشه و با خوردن همون شاید دلیلی برسکته قلبیش شد نمی‌دونم ولی میخوام بگم خوردن تو ذهن من همیشه مساوی لذت از زندگی تعریف شده من هیچ وقت نخوردم که انرژی داشته باشم یا بخاطر سوخت بدن بخورم بیشتر مواقع برای لذت بردن و اینکه حوصله م سر رفته و تفریحی جز خوردن ندارم خوردم و خوردن یسری چیزا مثل بستنی معجون و …تو ذهن من اینه که اینا هورمون شادی تولید میکنند و فکر میکنم اگه هر روز بستنی بخورم شاد میشم اگه چایی با یه عالمه گز بخورم شاد میشم خوردن کیک خامه ای منو بینهایت خوشحال میکنه و اینا باورهای غلط من تو زندگی بوده که واقعا دست کشیدن از بعضیاش مثل شکنجه میمونه مثل آدم معتادم شیرینی خامه ای میبینم دست و پام مبارزه تا اون تو یخچال هست آروم و قرار ندارم 

      و همیشه چند ماهی خودمو از همشون محروم میکنم و ده پانزده کیلویی لاغر میشم بعدش خسته میشم و دوباره شروع به خوردن همون ممنوعات با ولع بیشتر میشم اصلا هیچ وقت درک نکردن چرا جاری م که اینقدر لاغره همیشه خامه ی وسط نون خامه ای رو در میاره. و فقط نون دورش رو اونم فقط یدونه میخوره پیش خودم میگم دیوونه ست خودشو از چه لذتی محروم کرده 

      ولی اون همیشه متناسبه و هیچ وقت مثل من رژیم و ورزش سخت نگرفته 

      من نمی‌دونم دقیق ریشه ی این حرص و ولع من برای خوردن از کجا ریشه میگیره آیا به کودکی من ربط داره یا چی ؟

      از سن سی سالگی بخاطر بارداری چاق شدم و بعدش چند سالی لاغر شدم با کمک تردمیل خانگی و رژیم و بعد از سن ۳۵ سالگی تا الان که ۴۳ سالمه دائم چاق و لاغر شدم 

      خاطره خوبی از چاقی ندارم چاقی باعث شده حتی تو ورزش مورد علاقه م که بدمینتون هست نتونم به توپها درست برسم به زانوام فشار بیاد موقع دستشویی و شستن راحت نیستم دکمه شلوار همیشه تو شکمم فرو می‌ره همیشه قسمت ران شلوار من سائیده میشه و بو میگیره ازعرق،کوه رفتن برام سخت شده ،لباسای خوشگلم تنم نمیشه و کلی لباس نپوشیده تو کمد دارم که آرزوی پوشیدنشون رو دارم 

      چاقی فکر کنم یکی از دلایل سرطان سینه گرفتن من بود که چند سالی شیمی درمانی شدم دارو و کورتون خوردم و بعدش به همه میگفتم دلیل چاقی من مصرف کورتون هست و خودمو یجورایی گول میزدم 

      ولی حقیقت اینه من دائم دارم به چاقی فکر میکنم ازینهمه فکر خسته شدم 

      الان که اینجا هستم احساس خوبی دارم چون فقط تو این لحظات هست که بهش فکر نمیکنم 

      از عوارض چاقی اینه که نمیتونم لباسای خوشگل بپوشم حق انتخاب کمتری دارم اصلا دلم نمیاد لباس بخرم برای این سایز ،اعتماد بنفسم پایین اومده ،خودمو دوست ندارم ،حرکتم سخت شده ،فرز نیستم نمیتونم برم رقص آذری چون بهم فشار میاد با اینکه عاشق رقصم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار شهناز
      1403/06/18 11:34
      مدت عضویت: 1936 روز
      امتیاز کاربر: 8068 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 78 کلمه

      باسلام خدمت خدمت استاد عزیز و دوستان من از وقتی که بیاد دارم یعنی حدود سیزده سالگی ذهنیت چاقی برایم به وجود امد یعنی اینکه نباید چاق بشم باید مراقب غذا خوردنم باشم وکلی باید و نباید در مورد خوراکیها وفعالیت فیزیکی در صورتی که من  متناسب بودم وترس از خوردن و اینکه به اندتزه کافی فعالیت بدنی بدرم واین نگرانی تا چند سال پیش که با این روش اشنا شدم بامن بوده ودر اصل بیشتر از جسم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریماه
      1403/06/16 14:07
      مدت عضویت: 1495 روز
      امتیاز کاربر: 12420 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 529 کلمه

      سلام روز همگی بخیر باشه

      داستان چاقی خودم را میخوام تعریف کنم

      من از بچگی تپل بودم جوری که مامانم میگه وقتی چهارماهم بوده نه کیلو بودم و از نظر خانواده کلا تپل بودم ولی خب یروز وقتی 13 سالم بود با دوستای مدرسم داشتیم دفترچه سلامتمون را میخوندیم که دیدم وزن من تا 8 سالگی دقیقا عین بقیه دوستام که متناسبن پیش رفته و از هشت سالگی هی تصاعدی هر سال چاق و چاق‌تر شده ام 

      من فکر میکنم دلیل چاق شدنم صرفا بودن تو محیطی بوده که من چاقی را توش یاد گرفتم و باورهای اشتباهی برام ایجاد شد که باعث شد رفتارهای اشتباهی نظیر پرخوری انجام بدم 

      وقتی که خیلی از دوره دور شدم کلا توجه کردن به بدنم را یادم رفته بود و با ذهنم و باورهای اشتباهم غذا میخوردم

      مثلا میخوردم که انرژی داشته باشم میخوردم که ضعف نکنم و یه تایمی هرچی غذا میخوردم بازم بدنم ضعف داشت و حس میکردم از غذاست در صورتیکه بخاطر التهاب معدم بود و همه ی این باورهای اشتباه باعث شدند که من دوباره چاق بشم 

      در اصل من یادم رفته بود که مسئولیت بدنم و وزنم با منه و از زیر این مسئولیت در میرفتم

      من خاطرات کمی از قبل چاق شدنم داشتم ولی یادمه که وقتی میدیدم مامان بابام همواره در تلاش برای لاغر شدن هستند منم سعی میکردم ازشون الگو بگیرم مثلا با اینکه پنج شیش سالم بود ولی توی مهمونی ها گز نمیخوردم که چاق نشم یادمه یبار عمه ام به پسر عمه ام که نه ماه از من کوچیکتر بود گز داد و من گفتم وای نباید گز چاق میکنه و عمم گفت برای بچه ها که اشکالی نداره

      خلاصه من توی بچگی مامان بابام چاق بودن و همواره نگران بودن که من چاق نشم و مثل خودشون و عمه هام نشم و از طرف بقیه فامیل هم زیاد نصیحت میشدم که حواسم باشه مثل مامان بابام چاق نشم با اینکه شاید هفت هشت سالم بود

      خلاصه که چیزی که از قبل چاق شدنم یادمه اینه که همواره از چاق شدن ترسوندنم

      من از روشهای زیادی برای لاغر شدن استفاده کردم ده سالگی اولین باشگاهمو رفتم کمتر از ده سالگی رژیم گرفتم ولی هیچکدوم به جز این سایت به لاغر شدن من کمک نکردند 

      من لاغر شده بودم ولی دوباره چاق شدم تقریبا دوسالی هست که از فضای سایت دور بودم

      و این چاقی خیلی اذیتم میکنه وقتی میبینم لباسهایی که خیلی بابت اینکه اندازم میشن خوشحال بودم دوباره برام تنگ شدند 

      و یا اینکه وقتی میخوام یچیزی بخرم هی باید بگم یه سایز بزرگتر و با این مواجه میشم که وای چاق شده ام و یا اینکه دیگه نمیتونم استایلهای مورد علاقمو داشته باشم بدنم ضعیف شده و نمیتونم طولانی راه برم از پله بالا برم و فعالیت بدنی کمتری دارم همه ی اینها خیلی خیلی اذیتم میکنن 

      چاقی واقعا اذیت کنندست و من میخوام لاغر شم میخوام مایو خوشگل بپوشم برم استخر و پارک آبی میخوام لباس مجلسی بدن نما بپوشم برم عروسی میخوام همه ی لباسهای کمدم برام گشاد بشن و برم یه عالمه لباس رنگی و شیک جدید بخرم 

      میخوام دست رو هر لباسی گذاشتم سایزم باشه و بتونم بپوشمش 

      میخوام با اعتماد به نفس زندگی کنم

      برای همین مسیری که درسته را ادامه میدم با کمک خودم چون من یک لشکر یک نفره هستم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مری خانمی
      1403/06/15 12:23
      مدت عضویت: 145 روز
      امتیاز کاربر: 2795 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 465 کلمه

      موضوع انشا : چرا من چاق هستم؟

      با عرض سلام خدمت همه دوستان . همونطور که استاد هم اشاره کردن من برای سر و سامان دادن به افکار پریشان خودم درباره چاقی و عدم توانایی لاغر شدنی که طی سالها چاقی و تلاش برای لاغر شدن در ذهن ما ایجاد و تثبیت شده اند تصمیم گرفتم که بنویسم که چرا من چاق هستم. از زمانی که به خاطر دارم یه بچه شاد و سرحال بودم که تناسب اندام داشتم اما پدرم همیشه اصرار داشت که شما خیلی لاغری و ضعیفی حتی اگه برای سرماخوردگی هم دکترمی‌رفتم می‌گفت آقای دکتر دخترم رو وزن کن ببین چقدر لاغره.و این باور در ذهن من شکل گرفته بود که تا وقتی که چاق نشم دوستم ندارن. از طرفی توی خانواده ما چاق شدن از سن بلوغ موضوع بسیار رایج و شایعی بود. هر چیزی که می‌دونستم آدمو تپل می‌کنه می‌خوردم تا یه روز به خودم اومدم تو سن ۱۴ سالگی و دیدم که شدم ۷۲ کیلو و تصمیم گرفتم یه رژیم سخت بگیرم و اون سرآغاز رژیم‌های یویویی من بود رژیم‌هایی که توش کاهش وزن‌های زیاد و افزایش وزن‌های بیشتر داشتم.حالا که به ذهن به این سایت هدایت شدم فهمیدم که تمام مشکلات چاقی برمی‌گرده به ذهن خودم.مسائل زیادی در زمان چاقی برای من پیش اومده مثلاً یه روز با همسرم رفتیم سینمای چند بعدی.و من همیشه دوست داشتم که برم سینمای چند بعدی خیلی با علاقه رفتم که بشینم روی صندلی و اون آقایی که اونجا متصدی بود گفت که برای بالای ۷۰ کیلو ما نمی‌تونیم صندلی رو تکون بدیم و فقط باید عینک بزنی. و خب کل هیجانش به همون تکون‌هاست آخه.یا مثلاً خیلی جاها بوده دوست داشتم سوار وسیله‌ای بشم و محدودیت وزنی داشته .از همه بدتر! زمان بارداری باید سونو میدادم و هیچ جا قبولم نمی‌کرد! احساس می‌کنم به خاطر اضافه وزنم خیلی لذت‌‌ها خیلی فرصتها رو از دست میدم.با وجود اینکه سنمم زیاد بالا نیست فقط ۳۲ سالمه، چند ساله که دچار زانو درد شدم .از طرفی توی خانواده ما بیماری دیابت بسیار شایعه و من بابت دیابت و چربی خون و خیلی بیماری‌های دیگه که پس از چاقی آدم بهش دچار می‌شه همیشه نگرانم .از موضوعاتی که خیلی اذیتم می‌کنه اینه که توی جامعه همیشه احساس می‌کنم وقتی شما چاق هستی دیگران خیلی به حرفت اهمیت نمیدن چون میگن این اگه آدم با اراده‌ای بود تا الان خودشو لاغر کرده بود یا اینکه مثلاً فکر می‌کنن چون اضافه وزن داری احتمالاً آدم شکمو پرخور بی‌اراده هستی.من به خاطر همین چاقیم دچار افسردگی شدم ☹️از خدا میخوام به من به همه ی دوستان کمک کنه.از استاد عطار روشن گرامی هم سپاسگزارم که اینجا ما رو دور هم جمع کردند و ما رو از راهنمایی های ارزشمندشون بهره مند ساختن.امروز که اینها رو می‌نویسم نیمه ی شهریور ۱۴۰۳ است و من ۸۲ کیلو هستم. آرزومه یه روز بشم‌۶۷ کیلو.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        آواتار صالحه
        1403/06/24 15:16
        مدت عضویت: 723 روز
        امتیاز کاربر: 55641 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
        همیاری
        محتوای دیدگاه: 95 کلمه

        سلام بردوست تازه وارد  این مسیر 

        عزیزم حرفهای که نوشتی تو جا ل سنی من  خیلی بیشتر کنجایش داره تا خانم جوان  با سن شما امید که مسیر حال خوشی که به من داده هرچه زدونر به شما دوست خوبم هدیه بشه استمرار داسته باش  باس ادامه بده نتیجه خودت رو درکر گون شده تغییر بزرک واساسی رو  متوجه خواهی شد فقط،ما پس نکش ادامه بده کم کم‌ روشنای ونور وانرژی مسبر برات ارام‌ارام روشن شده لذت رو حس خواهی کرد .به امیداون روز برای شما  دوست هم راه 

        خدا پشت وپناهت یا حق حق نگه دارت 

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
          آواتار مری خانمی
          1403/06/25 10:16
          مدت عضویت: 145 روز
          امتیاز کاربر: 2795 سطح ۳: کاربر پیشرفته
          محتوای دیدگاه: 9 کلمه

          ممنونم که وقت ارزشمندتون گذاشتید و نظرم رو خوندید.

          برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
          امتیاز: 0 از 0 رأی
          افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مریم نظری
      1403/06/01 02:48
      مدت عضویت: 149 روز
      امتیاز کاربر: 270 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 352 کلمه

      به نام الله مهربان 

      سلام به استاد عزیز 

      شروع چاقی من از بعد از ازدواج بود ک بسیار چاق شده بودم و من فکر میکردم ک برای ازدواج هست و پرخوری هایی ک داشتیم با همسرم

       ولی وقتی رفتم آزمایش دیدم ک کم کاری تیرویید دارم این صحبت به 19سال پیش میرسه و بعد دکتر بهم دارو دادن و من مجدد وزن کم کردم ولی ن وزن زمان مجردی ولی با رفتن به سرکار و فعالیت داشتن من مجدد به یک تناسب اندام رسیدم با خوردن داروی تیرویید و فعالیت من سالها وزنم خوب بود حالا غیر از اینک پاهای  من نسبت به بقیه اعضای بدنم تپل تر بود ولی اندامم خوب بود تا بعد از به دنیا اومدن فرزند دومم ک مجدد توی پاهای من یک چاقی و اضافه وزن ایجاد شد من دوسال پیش باشگاه رفتم و با انجام تمرینات بسیار عالی وزن کم کردم و به اندام رویایی رسیدم ولی بعد از مهاجرتم و اینک به دلیل مشکلات مدرسه پسرم ک سال اول بود باید همراه ایشون میرفتم مدرسه هی چاق شدم چون باشگاه هم نمی‌رفتم کلا از شکم هم چاق شدم البته من پارسال تصمیم گرفتم ک داروی تروییدم رو هم قطع کنم و با انرژی چاکراه گلو درمان کنم  چون بعد از خوردن داروی تروییدم تپش قلب میگیرم و زمانی ک به دکترم میگفتم ایشون میگفتن تپش قلبت ربطی به قرصهات ندارن ولی من فقط زمانی تپش قلب دارم ک دارو می‌خوردم اینم عجیبه 

      اما امسال هنوز آزمایش نرفتم ولی قلبم گفت ک مجدد خوردن دارو رو شروع کن و بذار به مرور اتفاق بیفته 

       کلا الان میشه گفت بازوها شکم و… چاق هستن من داروی تروییدم رو شروع کردم و سعی کردم به تپش قلبم توجه نکنم 

      من قبلا در مجردی اصلا با خوردن چاق نمی‌شدم و این خیلی برام معضل بود چون دوست داشتم ک چاق بشم و همکنون این چاقی رو دوست ندارم می‌دونم باید توجهم رو از اون بردارم اما خب خیلی دوست داشتم قانون سلامتی استاد رو بخرم ولی چون بچههای من ممکنه نتونن رژیم غذاییش رو رعایت کنند دنبال یک روش دیگر برای لاغر شدن بودن ک به سمت شما هدایت شدم الخیرو فی ما وقع  .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        آواتار لیلا خزلی
        1403/07/29 11:04
        مدت عضویت: 90 روز
        امتیاز کاربر: 180 سطح ۱: کاربر مبتدی
        محتوای دیدگاه: 567 کلمه

        سلام استاد عزیز

        لیست عوامل چاقی من …

        ۱_ وقتی که مجردبودم فور میکردم اندام من همینه و تغییری نمیکنه و اصلا نمیفهمیدم باید چیکار کنم تا لاغر بشم الیته خیلی چاق نبودم ولی از دوستان تو پر تر بودم و معمولا جلوی آینه وایمیستادم و لباس هایی که میخریدم الویت اولم این بود که چاق نشونم نده 

        ب خاطر همین همیشه لباس های خیلی تنگ میپوشیدم که پف نکنه و این باعث می‌شد اذیت بشم

        ۲_ بعد از اینکه ازدواج کردم بیشتر چاق شدم و هندز تصمیم بر لاغری نگرفته بودم  

        ۳_ بعد از زایمان و دوران بارداری که به شدت عاشق خوردن شده بودم و طعم غذا ها واسم چند برابر شده بور و حس فوق العاده ای رو در خوردن تجربه میکردم 

        بعد از به دنیا اومدن پسرم و دوران شیردهی حسابی چاق شده بودم و این موضوع دیگ خیلی داشت اذیتم می‌کرد

        ۴_ مثلا خواهرم بهم میگفت دیگ از در تو نمیای ( در این حد نبود ولی خیلی چاق،شده بودم) این حرف ها ناراحتم میکردم

        ۵_ یا مثلا مادرشوهرم بهم میگفت تو وقتی عروس ما شدی خیلی لاغر بودی اما الان…

        ۶_ وقتی میرفتم لباس بخرم خجالت میکشیدم سایز خودمو بگم و اینجوری،شد که یه مدت تصمیم گرفتم فقط لباس بدوزم 

        ۷_ شلوار هایی که پرو میکردم از ران پام بالا نپیرفت و خیلی اذیتم می‌کرد

        ۸_ صورتم چاق شده بود و چشمام ریز

        ۹_ وقتی لباس میپوشیدم چربی از همه طرف بیرون میزد

        تا اینکه تصمیم گرفتم با سایت شما لاغر بشم و شروع کردم و به نتیجه ی دلخواهم تناسب اندام رسیدم 

        جوری که وقتی رفته بودم مانتو بخرم دلم نمیومد از جلوی آینه ی اتاق پرو کنار برم همش به اندام و شکم تخت و همه ی قسمت های بدنم نگاه میکردم و پز میدادم خیلییییی حس خوبی بود 

        اما چرا بعد از ازدواج اینقدر چاق شدم؟؟؟؟

        ۱ شوهر من آدم پر خوری هست و حس میکنم از من نخورم اون همه چیز رو تموم میکن  و هیچی واسه ما نمیذاره بمونه

        ۲_ اصلا شوهر من سیرمونی نداره مثلا وقتی تازه ناهار خورده میگه با چای کیک بیار ده دقیقه بعدش میره میوه میخوره 

        و اصلا هم چاق نیست چون خیلیییی عرق میکنه 

        انگار مسابقه ست اون الان همه چیز رو تموم میکنه پس منم باید بخورم

        البته اینم بگم بدن همسرم همیشه یه ضعف بدنی داره بی حالی داره زود صعف میکنه احساس میکنم بدنش کم میاره 

        ۳_ من میخورم که غذای اضافه سر سفره نمونه 

        مثلا دیشب کوکو سبزی درست کرده بودم و همسر و پسزم چون خیلی دوست ندارن نخوردن 

        منم کاملا سیر بودم و ب خاطر اونا شام درست کردم 

        بعد اینکه اونا نخوردن خیلی دلم میسوخت غذایی که واسش اینقدر زحمت کشیدم حروم بشه و میخواستم به اونا همسر و پسرم ثابت کنم خیلییی خوشمزه ست پس بیشتر خوردم و بعدش حالم از خورم بهم خورد

        ۴_ من وقتی میرم خونه ی مامانم زیاد میخورم چون اولا اگر کم بخورم اونا ناراحت میشن دوما میگم همیشه که اینجا نیستم دستپخت،مامانم رو بخورم پس باید الان از فرصت استفاده کنم  و این خیلی بده

        ۵_ من میخورم چون فکر میکنم اگر نخورم ویتامین های بدنم کم میشه و ضعیف میشم 

        مثلا وقتی گرسنه نیستم آجیل میخورم و میوه میخورم .چون میگم اگر نخورم بدنم آسیب میبینه

        ۶ _ من میخورم چون میگم اگر من نخورم و لذت نبرم یعنی خودمو دوست ندارن من باید گاهی شیر کاکائو و کیک که عاشقشم بخورم باید بستنی بخورم 

        باید شکلات بخورم 

        خب دلم میخواد گناه دارم منم باید گاهی به خودم حال بدم نمیشه که همش نخورم

        ممنون از استاد عزیز و دوستانی که این نظر رو خوندن

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
          امتیاز کاربر: 6241 سطح ۳: کاربر پیشرفته
          محتوای دیدگاه: 24 کلمه

          سلام و درود
          لطفا در نوشتن دیدگاه دقت کنید
          به اشتباه دیدگاه خود را در پاسخ به دوست دیگری ثبت کرده اید
          با تشکر

          برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
          امتیاز: 0 از 0 رأی
          افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فهيمه
      1403/06/01 01:24
      مدت عضویت: 693 روز
      امتیاز کاربر: 10890 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 957 کلمه

      به نام خداي هدايتگرم

      سلامي گرم به استاد عطار روشن

      نكته بسيار مهم اين فايل براي من اين بودش كه :

      در تمام زمان هايي كه رژيم ميگرفتم براي لاغري ، نتيجه اي كه ميگرفتم برابر نبود با تلاشي كه من ميكردم براي لاغري

      ميبينم دوستان لاغرم تلاش فيزيكي زيادي نمي كنن براي متناسب موندنشون ولي نتايج بزرگي ميگيرن هميشه

      نتايجي كه روياي منه

      افراد متناسبي كه من ميشناسم همگي تلاش ذهني دارن براي متناسب موندنشون

      اتفاقا چند روز پيش اون دوستم كه رول مودل من بود در لاغري،

       خونه ما مهمون بودم و دو سه روزي با هم بوديم 

      دوباره نسبت به خوردنش حساس شدم و ديدم اصلا به خوردن فكر نمي كنه 

      در عوض

      به تيپش خيلي اهميت ميده

      كلا همه اش تو فكر اينه چي بپوشه 

      چقدر برقصه

      برعكس آدم هايي با اضافه وزن ، كه اصلا به چي بپوشن فكر نمي كنن و هر چي اندازشون باشه ميپوشن 

      و براي رقص كه اصلا پيش قدم نميشن

      اتفاقا اين دوستم ايندفعه با خواهرش مهمان ما بودن و خواهرشم مثل دوستم لاغر بود 

      من دفعه اولم بود خواهرش رو ميديدم

      و ديدم خواهر دوستم هم مثل دوستم رفتار ميكنه و تيپش خيلي براش مهمه و خيلي بيشتر از دوستم مي رقصه

      يه بار سر ميز ازش شنيدم كه گفت خيلي مهمه كه آروم غذا بخوريم 

      آروم غذا خوردن كمك ميكنه وزن اضافه نكنيم 

      ياد يكي از فايل هاي اين سايت افتادم كه آرام غذا خوردن رو الگوي رفتاي افراد لاغر معرفي كرده

      توي اين چند روز هم ، همه اش ديدم كه غذا توي بشقابش زياد مي آمد و ميريخت دور

      دوستم، شوهرش و خواهر دوستم ، سه روزي كه مهمان ما بودن نشد يه بار سه پرس غذا سفارش بدن يا سه تا بستني بگيرن

      يا يك بستني ميگرفتن و سه نفري مي خوردن

      يا دو تا غذا ميگرفتن سه نفري ميخوردن و بعدش زياد مي آمد

      وقتايي كه درگير رقص يا گردش بوديم به تنها چيزي كه فكر نمي كردن خوردن بود

      اما

      يك نكته طلايي دريافتم در اين سه روز:

      خواهر دوستم چون دانشجو بود و بايد برميگشت به شهر خودش، گفت ميخوام خريد كنم براي خونم چون كلاسام شروع ميشه ديگه وقت خريد ندارم 

      گفتم چي ميخواهي بخري؟

      فك ميكني اولين چيزي كه گفت چي بود؟

      برنج

      بله اولين چيزي كه ازش شنيدم گفت ميخواد بخره برنج بود

      از كي شنيدم؟

      از كسي كه بسيار لاغر بود 

      چيزي كه من هميشه شنيده بودم برنج يكي از عوامل چاقيه

      اينها همون علم لاغري هستن كه بايد يادش بگيريم

      ****************************************

      يه چيز جالب ديگه بگم

      فركانس خيلي مهمه اصلا شوخيش نگيريم

      من كه اين سه روز اينا رو ديده بودم يه دونه بستني ميخرن سه نفري ميخورن

      رفتيم با هم بستني فروشي

      ايندفعه چند تا ديگه از دوستامون هم به ما ملحق شده بودن

      يه ربعي طول كشيد تا هر كي طعمي كه دوست داره رو اول تست كنه و بعدش به فروشنده سفارش بده 

      من آخرين نفر بودم كه بايد بستنيمو سفارش ميدادم

      فكر ميكني من چي سفارش دادم ؟

      هيچي !!!

      من هيچي سفارش ندادم و ذهنم گفت تو كه چند تا طعم رو تست كردي خوشمزه نبودن چرا ميخواهي الكي يه چيزي سفارش بدي 

      و من هيچي سفارش ندادم

      و به همسرم گفتم تو هر چي ميخواهي سفارش بده من هيچي نميخوام

      همسرم گفت مطمئني ؟

      گفتم آره

      گفت ميخواهي يه چيزي سفارش بده نخواستي من بقيه شو ميخورم

      گفتم نه نميخوام

      اصلا خوشمزه نبودن 

      مجبور نيستم كه سفارش بدم

      و اصلا هم خجالت نكشيدم از اينكه چند تا طعم رو تست كردم و سفارش ندادم

      —————————————————

      موضوع اول صورت مساله: چرا ما چاق هستيم و ديگران لاغر هستن

      موضوع دوم راه حل مساله: چگونه لاغر بشيم ؟

      انتخاب غلط  اينه كه دنبال چطور لاغر شدن باشيم

      اين انتخاب ما رو به نتيجه نميرسونه

      ————————————————

      اضافه وزن من تقريبا از سن 20 سالگي شروع شد 

      اون موقع دو سه كيلو اضافه داشتم و يادمه از همون وقت دنبال باشگاه رفتن و رژيم گرفتن بودم

      يادمه خودم خيلي فكر ميكردم چاقم

      بعضي ها هم بهم ميگفتن بكم تپلي

      فرم دست و پاي من بادكنكي هست و اگر سه كيلو هم اضافه داشته باشم 

      دست و پام بادكنكي ميشه و مياد توي چشم

      از همون اول اينطوري بود كه همون دو سه كيلو به چشم همه آمده بود و بهم ميگفتن تپلي

      اي كاش ياد بگيريم آگاهانه دهنمون رو ببنديم اگر چيزي غير عادي از كسي ديديم

      اگر اطرافيان من هم اين علم رو داشتن و به من نميخنديدن و بگن چقدر دست و پات بامزه و تپليه 

      شايد اصلا اين باور كه من تپل هستم وارد مغزم نميشد 

      و آروم آروم وزنم هي زياد شد 

      يادمه تا سن 25 به وزن 80 رسيدم 

      رفتم دكتر گفت تيروييد داري قرص بهم داد شروع كردم به رژيم و ورزش لاغر شدم

      ولي ديگه هميشه دچار اضافه وزن بودم

      خيلي رژيم هاي مختلفي گرفتم هر بار هم خوب وزن كم ميكردم

      چون همونطور كه گفتم تپليم توي دست و پاهام بود و سريع انگار باد دست و پاهام ميخوابيد و من لاغر ميشدم

      همون فرمولي كه استاد عطار روشن ميگه

      اصلا مگه ما چقدر غذا ميخوريم كه بخواهيم انقدر چاق بشيم 

      اين حجم از چاقي ما اگر بر اساس غذا باشه كه ما بايد 400 كيلو باشم

      بدن ما هوشمنده و هر چقدر لازم داشته باشه از غذاها ميگيره بقيه شو دفع ميكنه

      اين چيزي كه ما به عنوان چاقي داريم در بدن خودمون ميبينيم، اون باورهاي غلط هست 

      كه چون كله ما نميتونه بزرگ بشه از اين حجم باور هاي غلط

      لاجرم به شكل چاقي اون باورهاي غلط رو ميفرسته توي بخش هاي مختلف بدن ما

       تا به ما بگه ، فلاني به خودت بيا 

      چقدر داري آشغال به خورد من ميدي

      از بدن عزيزم معذرت ميخوام كه نتونستم صداي سرم رو بشنوم با همون آلارم هاي اوليه كه داشت ميگفت :استاپ!!!!

      انقدر فكراي آشغال نريز توي من

      و الان بدنم بايد بار اين “”كر\”\”\” بودن من رو به دوش بكشه

      از خداي درونم ياري ميخوام 

      از هوش برترم ياري ميخوام

      گوش هاي من رو شنوا كنه اونجا كه بايد حرفي رو نشنيده بگيرم ، 

      نشنيده بگيرم اون حرف رو 

      و به جاش سنگيني اون حرف شنيده شده رو نخوام با خوردن عصبي جبران كنم

      از هوش برترم كمك ميخوام كمكم كنه

      اون توانايي در ابراز داشتن اعتماد به نفسم رو بهم بده 

      تا نخوام كمبود اعتماد به نفسم رو با خوردن جبران كنم و حرفهاي نگفتم رو با خوردن قورت بدم

      آمين

      ********************************

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا آقچه لو
      1403/05/28 10:29
      مدت عضویت: 231 روز
      امتیاز کاربر: 7325 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 177 کلمه

      بسم الله الرحمن الرحیم.

      با سلام خدمت شما استاد بزرگوار  و همه عزیزان.

      دوتا سوال:چرا ما چاق هستیم؟(صورت مسئله)

      چگونه لاغر بشویم؟(راه حل مسئله).

      خودرو=جسم ما.    روشن نشدن آن=چاقی ما 

      نقص فنی خودرو=افکار و ذهنیت ما 

      بدون رنج و رژیم و سختی قراره لاغر بشویم. در این مسیر هیچ عجله ای نیست گام به گام میریم جلو.

      خب چرا من چاق هستم؟؟

      ۱,پرخوری ۲,رژیم نگرفتن(البته قبلا) ۳,مصرف کربن هیدرات ۴,ورزش نکردن و تحرک نداشتن ۵,کلا تو خونه هستم و میشینم ۵,بعد از سرکار حسابی گرسنه میشم و میخورم.

      ۶,ارث۷,ازدواج ۸,خوابیدن بعد از صبحانه خوردن

      البته خیلی از این عوامل الان دیگه نیست ولی مصرف کربن هیدرات و ورزش نکردن هنوزم انگار تو ذهنم وجود داره و بعد از سرکار گرسنگی شدید و غذا خوردن.

      من از زمانی که یادم میاد چاق هستم بیست و پنج سال.

      خاطرات چاقی زیادی دارم مثلا لباس درست نپوشیدن. همش رنگ های تیره لباس پرنسسی نپوشیدن. قدرت اظهار وجود نداشتن اعتماد به نفس پایین تخریب شدن توسط بقیه خودسرزنشی و کم ارزش دیدن خودم. چاقی رابطه جنسی را مختل کرده کمر درد و دیسک گردن اورد پوشیدن لباس های دوست نداشتنی آورد و…..

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار golestan2222
      1403/05/24 19:15
      مدت عضویت: 1613 روز
      امتیاز کاربر: 19269 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,164 کلمه

      باسلام 

      قدم اول (داستان چاقی ) 

      چاقی من از زمانی شروع شد که من این مشکل را بخشی از درونم که دوست داشتنی نیست و بد هست را درونی کردم . فکر میکنم دوسالم بود یا کمتر یا بیشتر ، که تفاوت زیادی بین غذای من و خانواده بود . مادرم به شدت کمالگرا بود و به او گفته بودند که اگر در ان سن جلوی من گرفته نشود ، همیشه تبدیل به دختر چاق میشوم و چاقی جزو معایب بود و همیشه برای اینکه من از خوردن خجالت بکشم ، همیشه مقایسه با مادرم میشدم که در سن او ، همیشه لاغر و خوش اندام بود ، مثلا در سن 26 سالگی 46 کیلو بود و من خیلی نسبت به اون چاق بودم و این مقایسه باعث شد که حس کنم به اندازه ی کافی خوب نیستم . عاشق برنج بودم ولی چون چاق کننده بود نمیتونستم خیلی بخورم . هرکسی میگفت تپل مپل یا چاق انگار داره به عیب من توجه میکنه و خودم هم همیشه حس میکردم عیب دارم و به خاطر همین خوب و دوست داشتنی نیستم . برای یک بچه ی 4-5 ساله خیلی درک این مطلب سخته ، چون تنها زبانش عشق و محبته و چون زیاد انتقاد میشدم ، همه ی چیزهایی که برای من حس فقدان و دوست نداشتنی بودن مرا وصل میکرد لیبل چاقی بود . چاقی و چاق زندگی کردن و تمرکز مداوم به چاقیم از زمان های خیلی قبل شروع شد و من این احساس فقدان یا بدرفتاری را باید به یک چیزی از درون خودم نسبت میدادم که شایسته ی این احساس باشم . چون محدود میشدم ، ذهنم بیشتر به مواد غذایی جلب میشد . یادم میاد در 5 سالگیم مادرم میگفت اگر میخوای لاغر بشی ، به غذا که فکر میکنی حالت از غذا به هم بخوره ولی حس من به غذا عشق بود و چون این حس بد رو در درون به غذا نداشتم ، احساس شرم میکردم . من دلایل زیادی برای دوست نداشتن خودم داشتم ، و اون یک دلیل از 100 دلیلی که تصمیم گرفته بودم بهش توجه کنم و مهری بشه علت اینکه چرا من دوست داشتنی نیستم . انگار اون حس فقدان پشت همه ی این ظاهرها خوابیده بود . خب من چاق بودم و چاقیم را دوست نداشتم و اینکه این عیب با من راه برود ، حس شرمساری در من ایجاد میکرد . خیلی خجالتی بودم و جالبم هست ، بیرون هم تکه های تو چاقی یا تپل مپلی رو میشنیدم که انگار یه عیب رو باصدای بلند دارند به دنیا اعلام میکنند و برای من اون حس مثل چاقو زدن دوباره به یک زخم باز عفونی بود . یعنی در اون حد وخیم و بد بود . خب من از بچگی به خودم برچسب زده بودم و علت دوست داشتنی نبودنم رو به چاقی نسبت داده بودم و من از اول عمر زندگیم چاق بودم . هر مسافرتی میرفتم تو عکس ها زشت می افتادم و غمگین . حالم از یک سری کمپلکس های حل نشده ی احساسی بود ولی مشکل اصلی من که چاقوی تیز درنده هربار تو وجودم میخورد ، ظاهر چاق من بود . در سن17 سالگی به شدت احساس بد و کم ارزشی و حال خراب داشتم . کنکور هم که داشتم که کلا ذهن درحالت جنون ، از یک طرف احساسهای بد که هیچوقت منشاش رو نمیدونیستی چیه و چرا حالت بده و از طرفی هم زمان مسابقه و رقابت برای خوندن 6 کتاب که نه تنها خوندن و هر قسمتش رو حفظ شدن بود ، مسابقه ی سرعت هم بود و از طرفی هم یک دختر چاق دوست نداشتنی که باید برای بقاش میجنگیدم به شدت من رو به ستوه در اورد. یک سال قبل کنکورم تصمیم گرفتم از این فشار هیکل زشت و تیکه ها ، که بیشترین درد انتقادهای درونی خودم وتکرار دوست داشتنی نیستم بود که به این نقطه رسیدم : لاغری یا مرگ ! یک رژیم کانادایی بود و در کل روز دو هویج دوتخم مرغ آبپز بدون نون و چایی خالی بود و من ده روز ادامه دادم و اون حجم از ذخیره از بدنم که سالها حال بد مرا تشدید میکرد به یکباره ناپدید شد و یادم میاد اینقدر دوست داشتم ازشرشون خلاص شم به محض اومدن از مدرسه 2-3 ساعت میرفتم روی دستگاه الپتیکال و استفاده میکردم . یادم میاد ضعف میکردم و اون هویج های سفت را گاز میزدم که کمی از اون احساس ضعف من بکاهد . سرعت لاغری من اونقدر بالا بود که مدیر مدرسه من رو دفترش خواست و راز لاغری شگفت انگیزم رو ازم خواست و اونجا برای بار اول حس کردم دیده شدم . این اولین تجربه ی من از لاغری بود و انگار تمام اون حس های سرکوب شده ای که با جسم چاقم داشت ، با راحتی و اسایش از من خارج میشد و اسم این خاطره از زندگیم را “تولد دوباره ” گذاشتم . من در این تجربه ، اراده خودم و حس بدی که الان به لذت تبدیل شده و حس بد زیادی که هرروز و سال ها با خودم میبردم و هرروز زندگی میکردم ، به یکباره ناپدید شد و کسی نمیدونه که چه قشنگترین لحظه های زندگیم که قبلش با برچسب چاقی تجربه نکردم و الان برای اولین بار تجربه میکردم به من حس قدرت میداد . البته چاقی تنها درد اون زمان من نبود . حال بد کمپلکس رفتارهاو افکاریه که منشا ش رو نمیدونی و من بنا به دلایلی چون حس میکردم دیده نمیشم به این پی بردم که اگر قراره خوب و ازاد بشم فقط خودمم که میتونم و از سن 15 سالگی من کتاب های فلسفی ، موفقیت و روانشناسی جذب شدم و خیلی خوندم و خیلی خوندم و خیلی سعی کردم بفهمم و بعد از فهمیدن اینکه بفهمم کجای زندگیمه  …. باعث میشد که لمس کنم یک ارتباطی با منشا درونم و یک اتصالی بین خودم و جهان هست ( ویادم میاد مادرم میترسید من روانی بشم، چون کتاب هایی از کوانتوم و چیزهایی که مربوط به درک عمیق که تو دنیای مادی نیست برای من جذاب بود ، درحالی که هدفم پیدا کردن معنا یا مفهوم خودم بود که از این سردرگمی بیام بیرون  ) خلاصه ، زمان گذشت و بعد سه چهار سال ، زمانی که کنکور قبول شدم و درس میخوندم رفته رفته و اروم اروم بدون اینکه احساسش کنم وزن من برمیگشت بالا . قبلا خیلی مراقب بودم ولی فکر کن انگار جلوی یک شیر آب رو که بازه میگیری که آب سرازیر نشه و در آخر آدم خسته میشه هی با این آب جاری بجنگه . نمیدونم مقاومت من بود که کم و کمتر میشد یا فشارآب بود که بیشتر میشد . خلاصه . من مرز 60 رو رد کردم و دوباره سایز 40 شدم 🙂 وقتی که به 57 میرسیدم ترس من زیاد میشد و جالبه وقتی استرس میگرفتم و توجهم رو به چاقی میکردم انگار سرعت بالا رفتن من جای ماهی ، میشد هفته ای یا دوهفته یک عدد بالا و اینقدر این کشمکش انرژی روانی من رو میگرفت که کل روز کلافه بودم . البته تو این مبارزه ی کشتی بین من و وزنم ،خیلی از اون رژیم استفاده کردم و وزن میومد پایین و دوباره که ول میشدم خودش آروم آروم میومد بالا . کلا داستانی با این وزن داشتم . خب من از اون موقع واقف بودم که ذهن من خیلی قدرتمنده و قدرت ذهن رو شناخته بودم و بعضی جاها تجربه کردم و یقین داشتم نیرویی درمنه که من خوب نمیشناسمش . ذهن یکی از این نیروهای قدرتمنده منه . اگر بگی بدی ، کل دنیا انگار فریاد میزنه بدی و خیلی هوشمنده .خیلی خیلی زیاد و وقتی باوری درونی میشه هراتفاقی که میفته وصلت میکنه به اون باوره که تایید بشه و تو بیشتر باورش کنی و اهمیتی هم نمیده تو چه حسی به اون باور داری . من فهمیدم سندرم جنگ با وزن دارم . دیگه خسته شدم و گذاشتم بیاد بالا و دقیقا همون وزنی شد که در بچگی مبتلا بودم منتها چون قدم بلند تر شده بود و سنم بالاتر رفته بود ، به توپ قلقلی بچگیم تبدیل نشده بودم ولی همیچنان جزو چاق ها بودم . چون یکبار مزه ی لاغری را چشیده بودم ، مگر میشد ولش کرد ! شروع کردم به جنگ کردن ولی تا اراده ی بعدی بشه و من دوباره مصمم بشم که اون وزن رو پایین ببرم شاید ماه ها یا یک سال طول میکشید و بعد اون لاغری معجزه ( تولد دوباره ) من هرروزم جنگ با وزن بود . فکر کن نیمی از قدرت ذهنت رو درگیر جنگ باشی و بقیه ی ذهنتم متمرکز بخش های مختلف زندگیت و رشد کردن در زمینه های مختلف باشی . اینجا بود که این سوال در من شکل گرفت . چرا من چاقم ؟! داداشم نمونه ی برعکس من بود . اون این انرژی ای که من صرف لاغر کردن خودم میکردم و اون relax  برنج با کره ش رو میخورد و همه چی میخورد و بی خیال بود ، غبطه میخوردم . خب سخته ، این همه تلاش کنی و بعد یکی رو جلو چشمت ببینی بدون هیچ زحمتی لاغره . تا اینکه با یک متدی اشنا شدم به نام خوردن در زمان حال ! اینقدر عشق به لاغری داشتم که گفتم من لاغر میشم و به خوردنم توجه میکنم و یادم میاد چقدر شمردن و جویدن غذاهام سخت بود و فکم درد میگرفت ، چون به خودم عهد کرده بودم که باید 50 بار هر لقمه را بجوم و سرعتم را کم کنم  ، اینقدر این کار برام سخت بود که ترجیح میدادم اصلا نخورم وشناسایی نقطه ی سیری و هوسم که مرز باریکی بود بعد دوهفته مستمر توجه کردن ،دیدمش و بدون اینکه بفهمم رفتم رو ترازو و 4 کیلو از این روش کم شدم و دوباره شیطون گولم زد و یک رژیم سخت در سن 28 سالگی گرفتم و صورت من به یکباره لاغر شد و احساس خستگی مبرم داشتم و بابام هربار من رو میدید ، میگفت چقدر معمولی شدی وخودمم خودم رو میدیدم و جدای از اون نتیجه ای که هرروز جنگیدم ، الان جدای از ذهن خسته، بدن خسته هم داشتم ، تنها فرقی که کرد لباس سایز 36  تنم میشد و پاهام لاغر شده بود و اینکه لباس میپوشیدم قشنگ میشد ، به هیچ عنوان انکارش نمیکنم و قشنگترین حس دنیاست . ولی من خستگی ذهنی و فیزیکی داشتم و بعدوارد این سایت شدم که اون وزن که داشت بالا میومد را کم کنم و تثبیتش کنم برای همیشه! ولی من دانشجوی یک رشته ی دیگر بودم و درسهام فوق العاده سخت و جدی بود و اگر در تایم خودش یاد نمیگرفتم ، دکتر بی سواد میشدم . پس به ناچار در هفته ی دوم رها کردم گرچه رو وزن دلخواهم بودم و الان از اون موقع دوسال میگذره و وزنم بالا اومده ولی الان میدونم از کجا دنبال مشکل باشم . فقط با تمرین و ممارسته . یاد یادگرفتن زبان انگلیسی میفتم، وقتی یاد میگیری انگار سختیش بار اوله . بعد یادت میره ودوباره تکرار میکنی و هربار که تکرار میشه بیشتر میمونه تو ذهنت ولی هربار تکرار به سختی یاد گرفتن بار اول نیست و صرفا یاداوریه . الان زمانیه که حس کردم میتونم این راه رو ادامه بدم و این بخش از وجودمم حلش کنم . من که حرص چاق شدنم رو میکشم . این همه زمان صرف میشه برای حس حال بدم . حالا زمانم رو که مهمترین داراییمه صرف بهبود و درمان خودم بکنم که لااقل باقی زندگیم با حسی خوب سپری بشه . این خلاصه ای از داستان چاقی من بود و من درک کردم که اون ماده ی غذایی من رو چاق نمیکنه ، بلکه اون بینش و رفتارو عملکرد و باور منه که باعث میشه کاری بکنم که ذهن برچسبی به اون باور اشتباهم که نهادینه شده بزنه که دیدی گفتم اون باوری که دادی درسته! ولی خب من برادرم هرروز جلو چشممه و داره بامن زندگی میکنه و ذهن باهوش من  یاد گرفته این طور تحلیل کنه : رو اون تاثیر نداره ولی روی تو انگار تاثیر داره . یک باور اشتباه من در مورد مربا و شکر بود ، چون یه بار از شدت استرس دوست داشتم مربایی که مادرم درست کرده بخورم و یواشکی خوردم و مادرم فهمید یکی نصف اون مربا رو یکی خورده و دوروزه چاق هم شدم و بد سرکوفت خوردم ، اونجا بود که این باور شکل گرفت مربا و شکر من را چاق میکند ولی اینطور ندیده بودم که من برای اون حس خلا و استرسی که داشتم برای اروم کردنش ، مثل جاروبرقی همه چی رو فرو میکردم به دهانم ! وکلا نتیجه گیری های خاصی داریم و اگر بخوام با درس امروز بهش نگاه کنم ، چه علتی باعث چاقی من شده بود ؟ مواد غذایی یا حرص و ولع من برای تبدیل شدن به جاروبرقی متحرک . داستان نوشتن زیاده و میدونم در مراحل بعدی دوباره اون باورهای اشتباه رو که در حال چرخه ی تکراری هستند در مراحل بعدی دوباره روشون ذره بین بذارم و بهش آگاهی تزریق کنم . 

      ممنونم از کسانی که حوصله کردند و با حوصله ی تمام پیام  من را خواندند . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ییلدیز
      1403/05/18 15:45
      مدت عضویت: 164 روز
      امتیاز کاربر: 125 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 266 کلمه

      چرا من چاق هستم؟ چونکه استعداد چاقی دارم و طبعم بلغمی هست و تغذیه ناسالم و پرکالری دارم و فعالیتم خیلی کمه، چاقی من تقریبا از ۱۰ سالگی شروع شد من در کودکی بسیار لاغر و ظریف بودم بطوریکه هر کس بعد از چندین سال منو می دید به این مساله اشاره میکرد و اولین چیز میگفت انقدر ظریف بودی که میترسیدیم بهت دست بزنیم ولی تو سن ۱۰ سالگی که من یکم پر شدم فامیل ها شروع کردن به واکنش نشون دادن و اشاره به اینکه وای چه تپل شده و من از همونجا باور کردم که چاق شدم و من همیشه میدیدم که افرادی توی فامیل چقدر با چاقیشون احساس ناراحتی دارن و همیشه رژیم هستن و هیچوقتم لاغر نمیشن و همیشه حسرت لاغری بقیه رو میخورن و خب اینا توی ذهن من بود

      مهن ترین مشکلی که چاقی توی زندگی من ایجاد کرده عدم اعتماد بنفس هست اینکه خیلی دوست ندارم توی جمع ها و مهمونی ها و دور همی ها و مخصوصا جشن ها شرکت کنم چون همیشه احساس بد و خجالت دارم که من از همه چاق ترم و هیکل زیبایی ندارم و نمیتونم هر لباسی که دوست دارم رو بپوشم و تیپی که دوست دارم رو داشته باشم چونکه یا سایزم نیستن یا تو تن من جالب نمیشن و موقع خرید لباس همش به این فکر میکنم که چه لباسی انتخاب کنم که چاقم نکنه و لاغرتر نشونم بده و همیشه هم لباس های تیره رو انتخاب میکنم و توی فعالیت هام هم راحت نمیتونم ورزش کنم و فعالیت برام سخته و احساس خستگی میکنم و تنبلی و بی انرژی بودن

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریال ز
      1403/05/16 15:12
      مدت عضویت: 165 روز
      امتیاز کاربر: 70
      محتوای دیدگاه: 143 کلمه

      داستان چاقی من

      دوران ابتدایی اشتهای من یکدفعه خیلی زیاد شد و غذا و خوراکی ها به شدت برای من جذاب شدن. همیشه هم از ورزش و تحرک بیزار بودم. این روند تا سال کنکور ادامه داشت و اون سال من به جای مدرسه، کلاس کنکور رفتم و تحرکم به نسبت زیاد شد و دندونم رو هم ارتودنسی کردم و غذا خوردن کمی برام سخت شد ولی جوری نبود که بهش فکر کنم و سختی بکشم. در عرض چند هفته همه متوجه تغییر اندام من شدن و گفتن چقدر لاغر و عالی شدی و خودم خیلی خوشحال بودم. خلاصه کنم من بازم تپل شدم. بازم لاغر شدم. و این روند تا الان که ۳۴ سالمه ادامه داره و حس میکنم رابطه من با غذا رابطه سالمی نیست، همیشه در حد بدحال شدن پرخوری میکنم و به خودم میگم امروز بخور چون از فردا رژیمی. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا آقچه لو
      1403/05/16 14:47
      مدت عضویت: 231 روز
      امتیاز کاربر: 7325 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 119 کلمه

      بسم الله الرحمن الرحیم.

      سوال این جلسه:چرا من چاق هستم:

      من دو سه بار این دوره را گذروندم و ولی باز هم کمی دلایل چاقیم هست و هنوز افکارم درست اصلاح نشده است:در حال حاضر فکر میکنم ورزش نکردن، رژیم ضد کربن هیدرات را رها کردن، همه چیز خوردن ، جدیدا هم متوجه شدم انسانی که سرکار میره چون زیاد گرسنه میشه زیاد هم میخوره و چاق میشه خواب بعد از ظهر و خلاصه کلی دلیل هم بود که تو کامنت های قبلی نوشته بودم.

      الان در حال حاضر اصلیترینش برای من رها کردن رژیم ضد کربن هیدرات بود که تا قبل از شروع این دوره گرفته بودم با شروع شدن دوره رها کردم و نسبت به اندام اونموقعم چاق شده ام.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Yahasanmojtaba02@gmail.com
      1403/05/14 18:27
      مدت عضویت: 1374 روز
      امتیاز کاربر: 1900 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 317 کلمه

      سلام خدمت دوستان عزیزم واستادبزرگوارخداقوتفایل گام اول رابه لطف خداوندگوش کردمموضوع:چرامن چاق هستم وازچه زمانی چاق شدممن تاسن ۲۲و۲۳سالگی بسیارمتناسب ولاغربودم حتی کمبودوزن درحد۱۰تا۱۵ کیلوهم داشتمهمه فامیل مادری وپدری چاق بودن وهمیشه به من میگفتن که چرااینقدرلاغریبعدازازدواج وبارداری هم متناسب بودم حتی دردوران بارداری هم ۶کیلووزنم اضافه شدکه بازهم تا وزن تناسبم فاصله داشت وبلافاصله بعداززایمان دوباره به وزن قبلم برگشتمولی حدودیکی دوسال بعدازاینکه فرزندم راازشیرگرفتم رونداضافه وزن من شروع شدشایدحدود۴یا۵ سالی شدکه تازه به وزن ایده آل رسیده بودم ولی متاسفانه این روندادامه داشت ومن چاق وچاقترشدمطبق گفته های اطرافیانم باورم شده بودکه چاقی من ارثی هست واعضای خانواده مابعدازازدواج چاق میشن وبابچه دارشدن دیگه حتما چاق ترمیشی وبعدازاینکه متوجه شدم تیروئید دارم چاق ترهم شدم کارخیاطی داشتم واکثراوقاتم پای چرخ خیاطی بودم وهمین کافی بود که کم تحرکی راهم یکی دیگه ازدلایل چاقیم بدونمخوابیدن بعدازغذاخوردن یکی دیگه ازدلایلم برای چاقیم بودوهرروز یک دلیل برای چاقی خودم پیدامیکردمباچاق شدنم بدنم سنگین ترشدوکمترهم تحرک داشتم دیگه اوچابکی قبل رانداشتم وکمتربه کارهام میرسیدمدوست نداشتم زیادبیرون برم ویک جورایی خونه نشین شده بودم واعتمادبنفسم پایین اومده بودلباس های تیره وساده میپوشیدم وازلباس های رنگ شاددوری میکردمراههای زیادی رابرای رهایی ازچاقی طی کردم ودرست درروزهایی که به گذشته خودم فکرمیکردم که من قبلا هیچ یک ازاین کارهارانمیکردم ولی متناسب بودم وچرابعضی افرادباخیال راحت ازهمه موادغذایی استفاده میکنن ولی بازهم متناسب هستن وحتی زمانی که بیخیال چاقی میشدم میدیدم که خیلی خودبخودی لاغرترمیشم ولی وقتی خودم رادرگیرش میکنم نه تنها لاغرنمیشم انگارباهام لج میکنه وچاق ترهم میشمهرچه میزان غذام راکم میکنم اون انگاربیشتربه فکرانبارکردنه وهم میزان کم هم چاق ترم میکنه وقتی فعالیت ورزشی میکردم همین طورهیچ فایده ایی نداره که نداره واوضاع بدترمیشهدرست درهمون روزها به خواست ودعوت وهدایت خداوندمهربانم به سایت تناسب فکری هدایت شدم در۱۶دی ماه۱۳۹۹وباخوندن مطلب هدایت من وبعدهم گوش دادن اولین فایل از۱۲گام مطمئن شدم که این همون مسیری هست که باید ادامه بدم وبه لطف خداوندتا الان دراین مسیربودم وموندم وادامه دادم وان شاءالله بازهم ادامه میدمموفق وپیروزوسربلندباشید

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار شادی
      1403/05/14 14:41
      مدت عضویت: 1891 روز
      امتیاز کاربر: 11866 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 361 کلمه

      با سلام خدمت استاد وهمراهان عزیزمن قبلا که با آموزشها آشنا نبودم ،فکر میکردم چون خیلی برنج دوست دارم ، تنبلی هستم چاقم،ولی الان که فکرش رو میکنم،من آدم تنبلی نیستم،چون با۵۰ کیلو اضافه وزن،هم دارم کارخونه رو میکنم،هم خریدها رو به تنهایی انجام میدم،هم مغازه دارم و حدودا،۷،۸،ساعت تومغازه دارم کار میکنم،من آدم راحت طلبی هستم،چون همیشه دوست دارم کارهام رو به راحت ترین شکل انجام بدم،ولی تنبل نیستم،چون هیچ کسی نمیاد کارهای من رو برام انجام بده،الان فقط تنها علت چاقی خودم رواعتماد به نفس پایین خودم میدونم،چون از بچگی به خاطر این که چاق بودم هیچ وقت نمیتونستم مثل هم سن وسالهای خودم لباس بپوشم،واین توی اعتماد به نفس من خیلی تاپیر میگذاشت،وقتی اعتماد به نفس پایینی داشته باشی دیگه نمیتونی توجمع حرف بزنی،دیگه نمیتونی وقتی یکی بهت فحش داد یا چاقیت رو مسخره کرد ازخودت دفاع کنی،چون اگه مثل من از خودت دفاع کردی دیگران دعوات میکننومیگن از هیکلت خجالت بکش،براچی بچه رو میزنی؟بابا،منم بچم،من که گناه نکردم که به خاطر اینکه چاقم واون طرف لاغر وریزه میزس،باید مسخره بشم،من ۹ سالمه،اونم که منو مسخره کرده ۹ سالشه،خلاصه این تیر بی اعتماد به نفسی واین چاقوی بی عزت نفسی که همش ساخته ی چاقی هست زندگی من رو تیکه تیکه کردهیه روزی توی بچگی بابرادرم دعوام شد من سه سال از اون کوچیکتر بودم حسابی به خدمتم رسید،ومنم که زورم بهش نرسیده بود رفتم تو آشپزخونه ،دیدم مادرم خیار شور درست کرده بود،خیار شوراش سفت وشور بود شروع کردم به خوردن خیار شور، با حرص میخوردم ودندونام رو روش فشار میدادم بعد از چند دقیقه دیدم چقدر آروم شدم،از اون به بعدوقتی با داداشام دعوام میشد،یاهر وقت هر مشکلی برام پیش میاومد کارم این بود که یا میرفتم سراغ خیار شور ،چون مادرم همیشه خیار شور درست میکرد،بعد رفتم سراغ پفک،وقتی تومدرسه ناراحت میشدم ،بوفه مدرسه پفک داشت،کار هر روزم خرید پفک نمکی مینو بود،اون موقع دونه ای ۵ تا یک تومنی میخریدم،بعدش رفتم سراغ کشک نیمه خشک،اونم سفتو شور بود مثل پفکو خیار شور،خلاصه،تا الان این روند ادامه داره،الان هر وقت زندگی بهم فشار میاره مثل یه آدم معتاد میرم سراغ پفک تا آروم بشم،الان دیگه میدونم تنها مشکل من نداشتن عزت نفس واعتماد به نفسه،

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        امتیاز کاربر: 6241 سطح ۳: کاربر پیشرفته
        محتوای دیدگاه: 91 کلمه

        سلام و درود
        خوشحالم احساس بهتری داری😊 و با انگیزه عالی شروع کردید
        در مورد اعتماد به نفس هم باید در نظر داشته باشید که هیچ ارتباطی به چاقی نداره
        و تازه به نظر من بسیاری از آدمها چون فکر می کنند اعتماد به نفس ندارند خیلی از شرایط رو برای خودشون محتمل می دونند
        حالا اینکه چرا ما فکر میکنیم اعتماد به نفس ندارید؟
        چون از رسانه ها درباره نداشتن اون زیاد شنیدم و عموما خجالتی یا کم رو بودن رو می ذارن به حساب اعتماد به نفس نداشتن درصورتی که اینطور نیست.
        موفق باشید

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار آرام رضویان
      1403/05/13 15:11
      مدت عضویت: 267 روز
      امتیاز کاربر: 175 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 123 کلمه

      سلام وقتتون بخیر 

      انشای چاقی من

      از وقتی یادم میاد چاق بودم ،از همان کودکی در سن ۵_۶ سالگی متوجه تفاوت خود با بقیه شدم و کم کم باعث شد خودم را متفاوت و تنها حس کنم ،ازار های زیادی در دوران تحصیلی دیدم اینکه چرا چاقم برای خودم هم سواله ،وقتی بهش فکر میکنم و از خودم میپرسم ترس هام و احساس افسردگی به ذهنم میاد ،وقتی به این مسئله دقت میکنم میبینم ک اکثر اوقات برای شاد کردن خودم و تنبلی و برای لذت بیشتر بردن و یا حتی از کارهای روزمره فرار کردن یا از زندگی فرار کردن به سمت غذا خوردن میرم .چاقی در تمام زندگی من نقش پررنگی داشته و باعث شده طعم زندگی رو انطور که باید حس نکنم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مهستی نوربخش
      1403/05/05 11:23
      مدت عضویت: 179 روز
      امتیاز کاربر: 175 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 214 کلمه

      سلام بر استاد عزیز و همراهان همیشگی 

      کم تحرکی،زیادغذا خوردن،هله هوله خوردن،عاشق خوردن،چاق بودن خواهر وبرادر،نرفتن به باشگاه،نداشتن اراده،رفع استرس با خوردن همه عواملی برای چاق شدن من است. باور اینکه با ذهن بتوان وزن را کم کرد دور از باور است بیشتر باشگاه رفتن وکم خوردن سبب لاغری میدانیم

      من قبل از ازدواج وزن ۴۸ کیلو رو داشتم بعد از ازدواج به ۵۷ رسیدم و بعد از زایمان به ۶۵ والان در وزن ۷۱ هستم در این مدتها جندبار اقدام به کاهش وزن کردم ولی یا انگیزه ادامه رو نداشتم یا با دچار ضعف وکم انرژی شدن  مجبور بودم رهایش کنم بطوریکه به وزن قبلی یا چاقی بیشتر ختم میشد از اینکه باشگاه برم متنفرم از اینکه همه اش جلوی خوردنم رو بگیرم متنفرم هرچند میدانم چاق شدن بد فرم بودن اندامهاست که مدام جلو چشمات نمایان میشه و اعصابت رو خرد می‌کنه میدانم باعث افزایش چربی بدن ،چربی خون،وچرب شدن کبد شده و برای رفع اونا باید داروهای مختلفی بخورم ،کلی از انرژی فکری همیشه بدنبال چاقی هدر میره. دیدم افرادیکه چربی باعث گرفتگی عروق ودردسر های فراوان شده است.چاق شدن انسان رو برای تحرک وانجام تمام کارها تنبل میکنه‌.مجبوریم برای پوشاندن عیب چاقی لباس گشاد بپوشیم و پوشیدن لباسهای متناسب برامون مثل حسرت خوردن میشه

      ولی اینبار با همت جانانه آمدم که موفق بشم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار maryam1398rahimi
      1403/05/03 08:58
      مدت عضویت: 1785 روز
      امتیاز کاربر: 14049 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 861 کلمه

       به نام خدا

      باسلام خدمت استاد عزیزم و دوستان متناسبم 

      شما چرا چاق هستید؟

      من از زمان نوجوانی یادمه تو خانواده همه صدام می‌زدند  تپلو  هم تپلو صورتم مثل هلو 

       خیلی از این اصطلاح بدم می اومد نمیدونستم باید چیکار کنم فقط عصبی میشدم و حالم بد میشد چون از چاقی بیزار بودم و به مرور که بزرگتر میشدم 

       چاقی منم بیشتر می‌شد و همیشه تو فکر رزیم بودم که یه کاری کنم که بتونم وزنم و کم کنم 

      بعد از غذا همیشه دل درد داشتم نمی دونستم که مال پر خوریه فکر میکردم معدم درد میکنه 

      پس دلیل چاق شدن من متنفر بودن از خودم بود و خودم و دوست نداشتم 

      و حس بد از خودم داشتم 

      و پرخوری های بیش از اندازه 

      و اینکه من قبول کرده بودم که ژنتیکم چاقیه دیگه کاریش نمیشه کرد پذیرفتن خودم که من خودم اینجوری هستم 

      خب بهم هم میگفتن تو خودت اندامت اینجوریه و چاقی هم بهت میاد اگه لاغر بشی هم پوستت سیاه و زشت میشه 

      اصلا لاغری بهت نمیاد 

      تکرار مداوم این حرفا باعث شد که من باور کنم که ژنتیکم اینجوریه به مادرم رفتم و دیگه قبول کردم که راهی نیس جز اینکه قبول کنم همینی هستم که هستم 

      به همین دلیل من چاق شدم و چاق موندم به همین سادگی به همین راحتی 

      شما ار چه سنی چاق شدید؟

      من از دوران راهنمایی دقیق یادم نیس کلاس دوم  سوم  راهنمایی بودم که چاقی من استارت خورد 

      از اون موقع باورهای اشتباه وارد ذهنم شد

      و بدن من شروع به چاق شدن کرد 

      و ترس و استرس های من بیشتر و همیشه خجالت میکشیدم از خودم که چرا من اینجوری آفریده شدم چرا بعصی ها خوش اندامن 

      چرا من باید ناراحت باشم و زجر بکشم همیشه حسرت آدم های لاغر رو میخوردم که چرا اونا متناسبن

       خوش به حالشون هست

      من جی شد که اینجوری شدم 

      همیشه از خداوند گله مند بودم که خدا منو اینجوری خلق کرده مقصر خداست منو دوست نداره 

      هیج لذتی نمی‌بردم 

      از خودم چون از خودم بدم می اومد از اندامم 

      اون قدر هم چاق نبودم ولی

      حالت تپلی و پر بودم ولی من دوست نداشتم اون اندامم رو 

      و اینجوری شد که چاقی من به مسیرش ادامه داد تا زمانی که خداوند منو وارد این مسیر کرد بیا بنده ی من ببین چه بر سر خودت اوردی 

      جواب تمام سوالاتت رو در این دوره ها بگیر 

      ببین من دوستت دارم من عاشقتم منم ناراحتم که تو چاق شدی اذیت میشی 

      من نمیخاستم اینجوری بشی خودت رفتی سمت باورهای اشتباه خودت باور کردی 

      حالا هدایت شدی به این سایت تا به تمام خواسته هات برسی 

      خاطرات شما از چاقی چیه؟

      من تنها چیزی که یادم میاد اینه که هیچ وقت لذت نبردم از زندگیم 

      یادمه همیشه تو جمع ها خجالت میکشیدم از خودم هیچ وقت لباسی که دوست داشتم بپوشم و نپوشیدم

      همیشه با ترس غذا می‌خوردم استرس داشتم عذاب وجدان بعد از غذا  داشتم 

      خودم و دوست نداشتم 

      میرفتم جلوی آینه خجالت میکشیدم خاطری خوبی ندارم 

      چون حسم بد بوده به خودم و خودم و دوست نداشتم پس نتیجه میگیریم دوران سختی رو میگذروندم 

      حس بد 

      تنفر 

      نپذیرفتن خود 

      قبل از جاق شدن هم می‌شنیدم که میگفتن زن باید چاق باشه مردها زن های چاق رو دوست  دارن 

      چاقی افتخاره 

      ببین طایفه ی فلانی چه جوری چاق هستن چقدر جوون و زیبا هستن 

      و تمام زیبایی شون به جاقیشونه 

      هر چی جاق تر باشی قوی تر هستی بهتر میتونی کار کنی آدم  های لاغر مردنی هستن 

      جون ندارن کار کنن از بچه نگه داری کنن بچه داری کنن 

      ریزه میزه هستن 

      ولی آدم های جاق خیلی زیبا هستن آدم هر چه چاق تر باشه قشنگ تره قوی تره انرزیش بیشتره 

      و سالم تره ‌

      مشکلاتی که چاقی در زندگی شما به وجود آورده رو شرح بدهید؟

      چاقی مشکلات زیادی برای من به وجود آورده 

      همین که همیشه استرس غذا خوردن داشتم و با ترس غذا می‌خوردم کلی مشکل بوده که روی روحیه من تاثیر میزاشته و اعصاب منو داغون پس نتیجه میگیریم اعصاب من ضعیف تر شده 

      باعث شده بود که خداوند رو دوست نداشته باشم 

      و این خیلی مشکل بزرگی بود که خدارو در این همه سال نشناخته بودم 

       و تنها خداوند برای کسانی بود که متناسب بودن و دنیا به کامشون 

      ما رو که نمیخاست و منو چاق آفریده بود و دلیل چاقیم هم خداوند بود که میخاس من اینجوری باشم و کاریش نمیشه کرد 

      و این یک شرک بزرگی بوده 

      و سوم اینکه دوران نوجوانیم  زندگی  نکردم و همش تو فکر چاقی بودم و از خودم متنفر 

      و همش تو فکر غذا بودم که چه بخورم و چه نخورم 

      کی بخورم کی نخورم 

      و تمام وقت من صرف این کارها شد و زندگی لذت بخشانه ای نداشتم 

      چهارم اینکه 

      مادرم مقصر میدونستم که جرا چاقه منم به اون رفتم 

      شخصیت مادرم هم زیر سوال می‌بردم

      که چرا مادرم اینجوریه 

      و از مادرم هم عصبی بودم که چرا جاق شده 

      و دلیل چاق شدن مادرم هم بخاطر این بود که بجه زیاد آورده بودن و شکم هاشون بزرگ مونده بود و

       بعد از زایمان  دیگه از بین نرفته بود 

      چاقی عزت نفس منو تخریب کرد از بین برد 

      به همبن دلیل چاقی خیلی خسارت بهم زده 

      منو عصبی کرده بود خودم دوست نداشتم شرک میگفتم خدا رو دوست نداشتم همیشه بعد از غذا دل درد  داشتم 

      سردردهای مکرر که دلیلش خوردن های زیادی بود

      که معده درد گرفته بودم معده درد عصبی 

      و معده درد عصبی به تمام نقاط بدنم تاثیر میزاشت و منو بی‌حال و کسل میکرد 

      و نفس هم بند می آورد نفس کشیدن برام سخت بود 

      که همه ی این مشکلات برمیگرده به چاقی 

      سپاس و درود به استاد عزیزم بابت فایل های عالی و آگاهی هایتون

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مجید رضایی
      1403/04/19 23:04
      مدت عضویت: 192 روز
      امتیاز کاربر: 240 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 70 کلمه

      با سلام وقت بخیر دلیل اضافه وزنم کم تحرکی و درست غذا نخوردن بوده شروع به ورزش کردم کاهش وزن دارم ولی متوجه شدم باید روی ذهنم کار کنم بگفته شما ممکن سخت ورزش کنید اما نتیجه خوبی نگیرید بنابرین میخواهم روی ذهنم کار کنم و به وزن ایده آل برسم تشکر از همه عزیزان که در سایت نظر گذاشتن و مطالب بسیار مفید است و تشکر از استاد عزیز 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار علی رحیمی
      1403/04/12 15:10
      مدت عضویت: 200 روز
      امتیاز کاربر: 125 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 561 کلمه

      درود بر شما دوستان

      داستان چاقی من

      • چرا شما چاق هستید؟

      به نظرم مهم‌ترین دلایلی که به ذهنم می‌رسه برای چاق بودنم شامل ژنتیک هست چون فکر می‌کنم از لحاظ فیزیکی به پدرم رفتم و ایشون چاق هستند اما خب چاقی موضعی مخصوصا در ناحیه شکم. دلیل دیگه اینکه خوردن بیش از اندازه؛ یعنی ممکنه احساس سیری داشته باشم اما چشمم سیر نمیشه و غذاهایی که دوست دارم رو در حجم زیاد می‌خورم مخصوصا تو مهمونی‌ها. خوردن شکلات به همراه چای، قبلا فکر می‌کردم خوردن غذاهای چرب و ناسالم مثل فست فودها که تو دوران مجردی زیاد درست می‌کردیم و یا خوردن برنج‌های هندی و به طور کلی مواد غذایی نا سالم عامل چاق شدنم بوده. همچنین کم تحرکی و سکون البته باید بگم در حال حاظر من در هفته چندین جلسه سالن می‌رم و فوتسال و والیبال بازی می‌کنم و به شدت هم عرق می‌کنم اما احساس می‌کنم این مدل ورزش کردن باعث لاغری نمیشه و باید حتما ورزش بدنسازی یا مثل این که تمرکز روی تناسب اندام داره انجام بدم تا لاغر بشم. یه مورد دیگه که به ذهنم می‌رسه نامنظم بودن زمان خوردن غذا هست که فکر می‌کنم باعث چاقیم شده. گاهی هم به طور دوره‌ای یه خوراکی رو به طور افراطی زیاد می‌خورم مثلا تخمه، بستنی، آجیل، خرما و مثل اینها. 

      • از چه سنی چاقی شما شروع شد؟

      تا جایی که به ذهنم میرسه من در دوران کودکی چاق نبودم و این تا بعد دوره کارشناسی هم ادامه داشت. همیشه در ذهنم اینطوریه که بعد از دوره کارشناسی که برای کار به عسلویه رفتم شروع کردم به چاق شدن و این شکل بدنی همیشه با من موند. یه نکته‌ای هم که هست من در ذهنم خودم رو چاق نمی‌دونم اما واکنش‌های اطرافیان باعث میشه متوجه بشم چاق هستم. 

      • خاطرات شما از چاقی چیست؟

      من هیچوقت در ذهنم خودم رو چاق نمی‌دونستم. همیشه فکر می‌کردم هیکلم خوبه. کم کم با واکنش‌های دوستانی که مدت خیلی زیادی من رو ندیده بودن و تعجبشون رو ابراز می‌کردن به چاقی خودم پی بردم. گاها دوستان، همکاران و کسایی که باهاشون به سالن می‌رم مدام به من می‌گن چقدر چاق شدی. شاید خنده دار باشه اما همیشه موقع خرید تیشرت سراغ سازهای لارج میرم و یا سایزای کوچیک رو انتخاب می‌کنم و فکر می‌کنم برام مناسبه اما همسرم میگه چقدر خودت رو کوچیک تصور میکنی و این تنت نمیشه 🙂 اونجاست که متوجه میشم اوضاع خیطه.

      در کنار اینها یه طرز تفکرهایی مثل اینکه آدم بعد ازدواج چاق میشه یا اینکه در طولانی مدت ساکن بشینی چاق میشی یا با افزایش سن آدم چاق میشه و … همیشه تو ذهنم بوده.

      • مشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده است را شرح دهید.

      قبل‌تر خیلی راحت فوتبال بازی می‌کردم یا کوهنوردی می‌کردم و پیاده‌روی طولانی انجام می‌دادم اما الان همه اینا سخت شده و حتی باعث کمر درد و فشار به زانوهام  شده. در کنار اینها خیلی باعث میشه با کمی گرم شدن هوا عرق کنم و به همین خاطر همیشه از فصل‌های گرم فراری هستم و مشکل دارم. در کنار اینها نمی‌تونم خیلی از لباس‌هایی که دوست دارم رو بپوشم. از عکس گرفتن خوشم نمیاد چون به خاطر فیزیکم فکر می‌کنم اصلا خوب نمیشه. اعتماد به نفسم کاهش پیدا کرده در حضور در جمع‌ها و …

      در آخر فکر می‌کنم ذهن انسان خیلی قوی و فوق‌العاده است و خیلی کارها ازش برمیاد. به همین خاطر امیدوارم به این روش که با ذهن بخوام به تناسب اندام برسم. بریم ببینیم چی میشه.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار نوشین
      1403/04/04 20:48
      مدت عضویت: 277 روز
      امتیاز کاربر: 18498 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 387 کلمه

      با سلامی به زیبایی تناسب اندام
      به استاد گرامی و همسفران خوبم
      ۱)چرا من چاق هستم؟
      قبل از استفاده دوره های استاد ،من دلایل چاقی خودم رو اینها میدونستم.
      ۱_عدم اگاهی از عوارض چاقی
      ۲_رفتارهای اشتباه اطرافیان در زمینه چاقی و خوردن غذاهای چاق کننده و با حجم زیاد.
      ۳_تشویق دیگران به خوردن غذا و….‌
      ۴_داشتن منطق ادم لاغر زشته یا مریضه و آدم چاق خوب و سرحاله.
      ۵_ژنتیک
      ۶_متابولیسم پایین
      ۷_خستگی زیاد
      ۸_اضطراب و افسردگی
      و………
      دلایل واقعی چاقی که بعد از آموزشها به تعدادی از اونهاپی بردم .
      ۱_ترس از چاقی
      ۲_ترس از رژیم
      ۳_رژیم گرفتن
      ۴_انجام تمرینات ورزشی سخت برای عرق کردن
      ۵_عدم تمرکز بر لاغری
      ۶_توجه کردن بیش از حد به چاقی
      ۷_ترس از قضاوت
      ۸_وجود فرمولهای اشتباه چاقی و به دنبال اون انجام مراقبه های چاقی در ذهن در هر لحظه از زندگی روزمره
      ۹_توجه به رفتار افراد چاق به جای تمرکز بر رفتار افراد متناسب
      ۱۰_ترس از خوردن
      و این دلایل همچنان ادامه دارد…….

      سوال دوم
      از چه سنی چاقی شما شروع شد؟
      چاقی من تقریبا بعد از گرفتن دیپلم و شروع درس خوندن برای کنکور شروع شد و تا قبل از اون من آدم متناسبی بودم طوریکه خواهرام همیشه این موضوع رو بهم یادآوری میکردن ‌
      سوال سوم
      خاطرات چاقی شما
      خاطرات که زیاده که اکثرا باعث دلخوری ادم میشه
      توی مهمونیها که همه بیان میکردن که چقدر چاق شدی یا فلان کار رو بکن تا لاغر شی.حتی اون نگاه های بدی که میکردن و من همه رو متوجه میشدم.
      متلک های دیگران و حتی نزدیکانم که خیلی دوستشون داشتم.
      ترسهایی که موقع خرید لباس داشتم و اون لباسهای زیبایی که به خاطر سایزم نتونستم بخرم یا اگرم خریدم نتونستم بپوشم…
      و…….
      سوال چهارم
      چاقی چه مشکلاتی ایجاد کرده
      اولین مشکل من نداشتن اعتماد به نفس بود
      مخصوصا توی مهمونیها .
      زانو درد و گردن درد و دیسک کمر و گردن که واقعا خیلی منو اذیت میکردن و الانم تا حدودی هستن
      پیدا نکردن لباس مناسب و زیبایی که سایزم باشه
      نرفتن به مجالس و تنها موندن
      اضطراب و گاهی افسردگی و گاها عصبانیت های شدید
      و……..
      که به لطف خدا بسیاری از مشکلات من مرتفع شده و به خاطر همین امید و شادی که وارد زندگیم شده خدا رو سپاسگزارم
      به امید موفقیتهای بیشمار برای همه
      در پناه خدا

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار 💖نرگس💖
      1403/04/04 09:45
      مدت عضویت: 280 روز
      امتیاز کاربر: 4490 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 563 کلمه

      به نام الله بزرگم

      سلام و عرض ادب 

      قرار شد که از چاقی خودم یک انشا بنویسم

      درسته خیلی حال آدم بد میشه که یاد اون همه عوامل بیفته که چاقی رو به دنبال داشته اما خب اگه ما اون عوامل رو روی برگه بنویسیم و تمام اون‌ها رو از ذهن خودمون استخراج کنیم می‌تونیم فضای خالی برای فرمول‌های لاغری ایجاد کنیم پس با هر سختی که هست این کار رو انجام میدم یا علی

      خوب راستش من فکر می‌کنم که چون من از بچگی خیلی به خوراکی‌های مختلف علاقه داشتم از یه سنی به بعد اون خوراکی‌ها دیگه خودشون رو روی بدن من نمایان کردن و فکر می‌کنم که از سن ۱۰ ۱۱ سالگی بود که دیگه پیش دوستام مسخره می‌شدم و من و فرد چاق می‌دیدن و خیلی جاها مسخره می‌شدم

      و خب من دلیل چاقی خودم را همین خوراکی‌ها می‌دونستم و فکر می‌کردم که کم تحرکم در صورتی که واقعاًتحرک دارم اصلاً هر کاری حتی فکر کردن هم کالری می‌سوزونه و اتفاقاً مغر ما یکی از پر استفاده‌ترین اندامی هست که از کالری‌های ما استفاده می‌کنه و اون‌ها رو می‌سوزونه

      اما خب من به طور کلی دلایل چاقیم شامل خوردن خوراکی‌های مختلف و غذاهای مختلف بود از یه جایی به بعد که احساس می‌کردم لاغری برام سخته و می‌خواستم رژیم بگیرم چهره خانوادم میومد جلو چشمم که واقعاً توشون چاق هست اما هیچ وقت تو ذهنم این عامل رو ژنتیکی نمی‌دونستم اما چون لاغر نمی‌شدم می‌خواستم دلایل مختلف بیارم این شد که دیگه هم ژنتیک اومد هم کم تحرکی اومد هم نمی‌دونم مواد که قندشون زیاد هست اومد جلوی چشمام و فهمیدم که ی اینکه لاغر نمی‌شدم دلیل‌های مختلفی می‌آوردم دلایلی که شاید بیشترشون حتی منطقی نبود

      و حالا جالب اینجاست که پیش پدر مادرم خودم یک فرد چاق به حساب نمی‌اومدم تا اون روزی که خالم گفت این دختر داره شکم میاره

      و خوب این حرفو وقتی از خالم شنیدم دیگه واقعاً حالم بد شده بود چون هم از دوستام می‌شنیدم هم حالا دیگه از خانوادم و شروع کردم به رژیم‌های مختلف و کارهای مختلف مثل پیاده‌روی

      و من الان که فکر می‌کنم هر خاطره‌ای که از چاقی دارم حال من رو بد می‌کنه جز یه خاطره اونم خاطره آخرین چاق بودن منه که باعث شد با این سایت آشنا بشم من می‌تونم بگم که قبل از آشنایی با این سایت من یلی کارهای وحشتناک برای لاغری انجام داده بودم و برای اینکه ترس داشتم که دوباره چاق نشم داشتم در اینترنت می‌گشتم که یهو با این سایت آشنا شدم

      مشکلاتی که چاقی برای من به وجود آورد یکی اینکه حال بد بود و این حال بد از همشون بدتر بود اینکه همش درگیر باشی تو ذهنت که این چیزو بخوری استرس داشته باشی که چاق بشی افسردگی بگیری همش تحقیر بشی جلوی دیگران

      من هرچی از مشکلاتی که چاقی برام به وجود آورد بگم کم گفتم

      چاق فرصت درست زندگی کردن از من گرفت و من اینجام تا این فرصتو از اون پس بگیرم

      دیگه نمی‌خوام از راه اشتباه به چاقی باج بدم باعث بشم هر کاری که دلش می‌خواد با من بکنه

      از همین الان می‌خوام دور برگردونو برگردم و توی مسیر لاغری بیفتم و توی این کارم متعهد هستم من می‌خوام دوباره زندگی کنم و دوباره فرصت زندگی رو داشته باشم فرصت لذت بردن

      و می‌دونم توی این راه خدا کمکم می‌کنه چون تلاشم رو می‌بینه خودش راهو برام هموار می‌کنه

      ممنون استاد بابت این موضوعی که به ما دادید تا با خودمون روراست بشیم که واقعاً چرا چاق هستیم

      یا حق مدد

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 321 کلمه

      سلام آقای عطار روشن و همه دوستان تناسب فکری 

      انجام تمرین جلسه اول

      دلایل چاقی من 

      1.ترس از چاق شدن و زشت شدن

      2.اینکه من چاق شدم و نمی تونم لاغر کنم 

      3.گرفتن رژیم های مختلف و باشگاه و اثر نداشتن آن ها، البته اثر داشت علت 4. که مهم ترین علت هست اینه که من توان قبول کردن موفق شدن خودم رو در لاغر ی هیچی نمی دیدم اصلا ورزش هم می کردم با ذهنیت منفی ورزش می کردم لذت نمی بردم و همه اش عذاب بود و 5. همه اش می خواستم زوووووووووووود لاغر بشم و زوووود به نتیجه برسم این هم مهم ترین هست چون من ذهنم رو تغییر نمی دادم که اصلا اون باشگاه یا رژیم هم بخواد منو لاغر کنه چون فقط عجله داشتم صبر نمی کردم و الان فهمیدم ریشه در عدم پذیرش من در چاق شدنم هست.

      از چه سنی چاق شدم؟

      من اصلا چاق نمی شدم و همیشه متناسب بودم و همیشه 58 کیلو بودم اما دخترخاله‌هام هم لاغر بودند ولی همه اش در پی لاغرتر شدن بودن مخصوصا ران پا که از هم فاصله داشت براشون نمادی از خوش هیکلی بود. خلاصه من همیشه رو وزن خودم بودم ولی همیشه هم در عذاب این بودم که باید لاغر کنم تکونم نمی خوردم

      تا اینکه سال 1400 شدم 60 کیلو داشتم سکته می کردم که من چنین وزنی رو تا حالا نداشتم شروع کردم رژیم و باشگاه رفتن ولی همونطور که گفتم ذهنم منفی بود و میگفت تو نمی تونی لاغر کنی و وقتی ذهنت چیزی رو بگه دیگه تو هر کاری هم از بیرون انجام بدی آخرش این میشه که تو دوباره میری رو وزن زیادت. الان 1403 هست و ن 63 کیلو شده بودم با اندازه خوردن شیرینی شدم 61.600 کیلو و حالا ببین با تناسب فکری چه غوغایییییی کنم.

      مشکلاتی که چاقی ایجاد کرده؟

      اینه که خودم رو در آینه می بینم بدم میاد خیلی خیلی بدم میاد. علتش رو هم پیدا کردم چون خودم رو مسئول چاقی نمی دونستم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 1893 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 268 کلمه

      به نام پروردگار کل جهان ❤️

      شبنم 

      سلام خدمت استاد عزیز و هم دوره ای ها 

      چرا شما چاق هستید  ؟ 

      من بعد از مرور چندین و چند دفعه دوره ها میخوام جواب بدم دوباره 

      دلیل چاقی من بیش از اندازه وارد کردن غذا به بدنم و فرمول هایی اعم از چربی پایین تنه دیر اب میشه یا اینکه با روش ذهنی لاغر شدی ولی بعد از کاهش ۳۰ ک ولی بدنت انگار استپ کرده ک لاغر نمیشی یا اینکه ورزشکارا پایین تنه پری دارند که همه ی اینا برعکسش و مثالش هم وجود داره 

      از چ سنی چاقی شما شروع شده ؟ 

      من ب یاد دارم ک همه میگفتن شبنم از لاغری هی مریض میشه و از یه سنی ب بعد ک فک میکنم ۷ یا ۸ بود من چاق شدم  و ادامه داشت و دیگ از ۹ سالگی کنترل میکردم غذایی ک میخوردم 

      خاطرات چاقی شما ؟ 

      من خاطرات چاقیم با خواهرم بود و چون از من تپل تر بود و بیشتر میخورد من زیاد ب چشم نمیومدم ک کسی ب من تذکر بده ولی خودم خیلی برام مهم بود و دائما این باشگاه و اون باشگاه با حواسم ب غذام بود تا سن فک میکنم ۱۵ سالگی ک دیگ خیلی چیزا خودش و نشون داده بود و خسته شده بودم و ول کردم و خیلی چاق شدم ولی بازم ادامه با رژیم و دارو ها و … تا سن ۱۸ سالگی با روش ذهنی اشنا شدم 

      مشکلاتی ک چاقی ایجاد کرده ؟ 

      الان ب خاطر اینکه کاهش داشتم قطعا مشکلات کمتری دارم 

      ولی اون موقع زانو درد و احساس خستگی دائمی آسم و … که خوب شد بیشترش با لاغری ک تا الان داشتم 

      در پناه خدا ❤️

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        آواتار رویا سعیدی
        1403/03/25 17:20
        مدت عضویت: 414 روز
        امتیاز کاربر: 6040 سطح ۳: کاربر پیشرفته
        محتوای دیدگاه: 144 کلمه

        سلام به همه دوستان 

        یکی از دلایل اضافه وزن  من شنیدن این جمله میتونه باشه که بعد ۴۰ سالگی سوخت وساز بدن کم میشه واغلب متمایل به خوردن شیرینی جات ودر نتیجه اضافه وزن،ویک ی دیگه اینکه من در کودکی کمی چاق بودم به مرور که مدرسه رفتم لاغر ومتناسب شدم وشنیده بودم افرادی که در کودکی کمی تپل هستن احتمال اینکه در بزرگسالی اضافه وزن پیدا کنند زیاد است،من خیلی به شیریجات علاقه دارم  ویکی از دلایلش میتونه این باشه که گفتن چیزهای شیرین اضافه وزن میاره

        من تو این چن سال سعی کردم کمتر بخورم ،از زیاد خوردن شیرینی جات احساس بدی داشتم 

        ولباسهای گشادتری میخریدم 

        به خاطر اضافه وزن هم بیماریهایی سراغم آمده 

        دائم سعی میکردم که کمتر بخورم ورژیم بگیرم ولی خسته میشدم ورها میکردم

        حالا تمام تمرینات رو انجام میدم وتلاشم رو میکنم تا با لاغری با ذهن به هدفم برسم

        با تشکر از استاد گرامی

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 99 کلمه
      • چرا شما چاق هستید؟چون بیشترش مگم ارثی هست  شیرینی زیاد میخورم وقتی استرس داشته باشم میل به خوردنم زیاد میشه
      • چه سنی چاقی شما شروع شد؟ازسن ۱۵ سالگی
      • خاطرات شما از چاقی چیست؟که وقتی وارد مجلسی میشدم میپرسیدن خیلی چاق شدی   سن و سالت خیلی بیشتر نشان میده
      • مشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده
      • تحرکم برای کاری کردن سخت شده درد کمرو پا درد زیاد شدم زیاد مثل قبلا کارهام را نمیتوانم انجام بدم  چون همه کارهام روی شانه خودم هست هم کار داخل منزل وکار مغازه ام و خیلی چاقی برام سخت شده برای جابه جایی وسایل ها 
      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار نرگس عبداللهی
      1403/03/15 17:21
      مدت عضویت: 249 روز
      امتیاز کاربر: 7320 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 108 کلمه

      از بچگی چاق بودم خوردن رو دوست داشتم ولع به خوردن داشتم ولی وقتی متوجه شدم که من اشتهام زیاد هست دیگه از اون به بعدترس از چاقی بیشتر چاقم کرد یعنی گفته‌های اطرافیان که نخور بخور چاق شدی وتمام فکر و ذهن من چاقی شد و توجه به چاقی 

      واین که چطوری وچه راهکارهای داشته باشم تا بیشتر چاق نشم 

      واین خودش عامل اصلی چاقی من تو این سالها بود .

      با اشنا شدن با تناسب فکری و لاغری به ذهن فهمیدم که چرا تمام روش های من اشتباه بوده چو ن من اصلا تشخیص در مورد چاقی خودم رو درست نفهمیده بودم که بخام براش راهکار درستی داشته باشم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 103 کلمه
      • چرا شما چاق هستید؟
      • چون زیاد شیرینی میخورم  فکر میکنم که چاقی من ارثی هست  ااز وقتی مغازه زدم تحرکم کمتر شده وقتی استرس دارم میلم به شیرینی بیشتر میشه 
      • از چه سنی چاقی شما شروع شد
      • وزن من در ۱۵ سالگی ۴۸ کیلو بودم و در ۱۸ سالگی که ازدواج کردم چاقی من بیشتر شد روز به روز و فکر میکنم نمیتوانم به وزن ایده عالم برسم 
      • خاطرات شما از چاقی چیست
      • وقتی به مجلسی وارد شدم چند نفر پرسیدن خیلی چاق شدی  تو  خودم  مانده بودم چی جوابشون بدم  گفتم ارثی ما چاق هستیمشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده است را شرح دهید.
      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا آقچه لو
      1403/03/13 18:03
      مدت عضویت: 231 روز
      امتیاز کاربر: 7325 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 218 کلمه

      به نام خداوند جان و دل 

      زهرا آقچه لو هستم و من از وقتی کودک بودم اضافه وزن داشتم مادرم همیشه می‌گفت که تو وقتی دنیا هم آمدی شکم داشتی خب بخاطر اضافه وزن وقتی به سن بلوغ رسیدم سینه هام رشد زیادی داشتند بنابراین مادرم هی میگفتم که تو شبیه عمه ات هستی و مادربزرگت آنها هم سینه های بزرگی داشتند و این باور باعث شد که رشد بی رویه از سینه داشته باشم و چاقی هم هرچی بزرگتر بیشتر 

      دلایل چاقی من از جمله این بود که چاقی ارثی هست دوم بعد ازدواج آدمها چاق می‌شوند و این باعث چاقی بی رویه ی من شد خوردن کربن هیدرات و ورزش نکردن وباور این جمله که لاغری سخت هست و آدم کیلو کیلو وزن اضافه میکنه ولی قطره قطره کم میکنه و این ها همه باعث چاقی من شد و خاطرات دارم از گرفتن دیسک کمر و گردن به خاطر اضافه وزن تا نپوشیدن لباس های دلخواه و رنگ های مورد علاقه و….. دیگران تمسخر میکردن اعتماد به نفس پایین داشتم و دارم و یک ذره اضافه وزنم بیشتر میشه دوباره خود خوری و سرزنش و سرکوب خودم شروع میشه و میگم باز هم نتونستی رژیمتو رعایت کنی و این حرفها خدا را سپاسگزارم که با پیج شما آشنا شدم و در ابن مسیر زیبا قدم برمیدارم خدایا شکرت

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 8 کلمه

      حسم بهتون عالیه و مطمئنم خیلی لاغر میشم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار نیلوفر
      1403/03/09 13:01
      مدت عضویت: 234 روز
      امتیاز کاربر: 2505 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 181 کلمه

      salam b hame doostan

      ba tashakor az khodaye bozorg k hamishe havamo dashte

      man az vaghti 16-17 salam bood shooro b chagh shodan kardam chon estres konkoor va dargiri fekri dashtam va kolan har zaman k dargir chizi misham porkhori mikonam va ye joorayi khordan ro baraye aroom shodan fekram estefade mikonam 

      alaan 20 kiloo ezafe vazn daram ba ravesh haye mokhtalef kahesh vazn dashtam ama baz b donbal estresss va dargigri fekri chagh misham 

      az bachegi bavarayii k az mohit gereftam in bood k adamaye chagh ghashangtaran va banamaktaran

      adamaye laghar k hichvaght meyl b ghaza nadaran adamaye hoosele sarbar va doostnadashtanii hastan ,admaye chagh mehraboontaran , baraye dashtan andam khoob hamishe bayad rejim gereft va ya daeman bayad dar hal faaliyat fiziki bashi 

      azyatayi k shodam in bood k az taraf atrafiyan ba onvan hayi mesle gonde boodan movajeh mishodam va az khodam badam miyoomad , hes mikardam adama b adamaye zarif bishtar ahmiyat midan va bozorgtarin moshkel inja bood k enghad hal badi peyda mikonam k dar baghye zaminehaye zendegim mesl daramad va ya ravabet dochar moshkel misham enghad k zehnam b ham mirize

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 235 کلمه

      به نام الله هدایتگرم 

      با سلام و احترام خدمت شما استاد عزیز 

      سلام به دوستان همراه در مسیر رسیدن به هدف 

      یادمه وقتی خیلی بچه بودم بابای من به خاطر لاغری بیش از حدم همیشه منو مسخره میکرد

      وقتی تو خونه راه میرفتم و خیلی بچه بودم با خنده می‌گفت این چوب کبریت میخواد یه روز یه خانم کامل بشه  ای بابا تو چرا آنقدر لاغری …

      سیخ جارو و…مترسک….و کلی تمسخر ….

      واین باور در من شکل گرفت که اگه لاغر باشم همه منو مسخره میکنن شاید به همین خاطر بود که بعدها من یه بیماری پوستی گرفتم و دکتر بهم کلی داروهای ویتامین و تقویتی میداد که بیماری درمان بشه به لطف خدا بیماری درمان شد ولی بعدها من رفته رفته چاق شدم از وقتی ده یازده سالم بود چاقی شروع شد بارها و بارها من تلاش کردم برای لاغری ولی هر بار بی‌نتیجه بود والان من حدود 20 کیلو اضافه وزن دارم البته اندام من خیلی بدشکل نیست ولی اگه وزنم کم بشه صد البته که خیلی خوب میشه  من باور ندارم بتونم لاغر بشم و دقیقا مشکل همین جاست امیدوارم برسه روزی که اندام من عالی باشه 

      اینم بگم که الان وقتی عکسهای بچه گی مو میبینم به این نتیجه میرسیم که من اون زمان اصلا لاغر نبودم ولی نمی‌دونم چرا بالای من این همه از لاغری من می‌گفت من اندامم عالی بود ولی باب میل پدرم نبود …

      به امید رسیدن به تناسب اندام

      شاد باشید در پناه حق 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 606 کلمه

      سلام وقتتون بخیر 

      سوال:چرا چاق هستم؟ ۱۳_۱۲ سالم که بود قد بلند و و هیکل بسیار رو فرمی داشتم خیلی وقتا همه بهم میگفتن ک چقد خوش اندامی ولی مواظب باش چاق نشی!

      احساس میکنم همین مواظب باش چاق نشی ک بهم میگفتن ترس از چاق شدنو توی وجودم انداخت

      اونموقع ها توی سلف مدرسه ساندویچ میاوردن برای فروش از اونجایی ک همیشه شکمو بودم هر روز ساندویچ میخوردم خودم فک میکردم دلیل چاقیم ساندویچ خوردن های ۱۳ سالگیمه 

      بعد از اون از ۵۰ رسیدم به ۶۰ و همینجور تا پایان مدرسه ۶۵ کیلو بودم 

      وارد رابطه شدم بعد از اون و بخاطر بیرون رفتن های مکرر باز فست فود خوردن شروع شد 

      خوردن تنقلات و‌.. 

      ۱۹ سالم ک بود کارمو شروع کردم و کارم بدون فعالیت بود پشت میز باید می‌نشستم تایم زیادی از روز و از اونجایی ک شنیده بودم راننده ها و اونایی ک پشت میز کارشون و تحرک ندارن چاق میشن 

      و زمان زیادی بیرون از خونه بودم و نهار و شام رو بیرون و از غذاهای آماده و فست فود استفاده می‌کردم دلیل بر این شد ک چاق تر و چاقتر بشم 

      بعد از ازدواجم با باور و عقیده غلطی ک اطرافیان میگفتن بعد ازدواج آدم چاق میشه باز چاقتر شدم 

      البته این وسط مشکلات هورمونی هم داشتم ک بی تاثیر نبود الان در حال حاظر ۸۸ کیلو وزنمه بارها تصمیم گرفتم رژیم بگیرم ولی وقتی به برنامه رژیم نگاه میکردم میدیدم حتی مقداری ک توی رژیم ها نوشته شده بیشتر از غذایی هست ک در حالت عادی مصرف میکنم ولی با اولین روزی ک رژیم رو میگرفتم ولع خوردن و ضعف کردن و سر درد شروع می‌شد و حتی بیشتر از مقدار مصرفی روزانه غذا میخوردم 

      باشگاه  هم که میرفتم وزنم بیشتر می‌شد حتی آخرین بار ک دو ماه گذشته بود باشگاه رفتم ۸۵ کیلو بودم و در انتها به ۸۸ رسیدم 

      خاطرات از چاقی: قطعا منم خاطره شیرین و خوشایندی از چاقی ندارم

      ولی بدترین اتفاقی ک برای یه دختر میتونه پیش بیاد اینه ک بخاطر چاقی به هیچ عنوان دلش نخواد لباس عروس بپوشه و مراسم عروسی بگیره 

      من به هیچ وجه نتونستم با ترسم کنار بیام و مراسم بگیرم 

      حتی تمام عکس ها و فیلم های نامزدیم رو پاک کردم 

      خواهرم چند وقت پیش عکس های نامزدیمون نشون میداد حتی دلم نمیخواست ببینم و اینقد واکنشم نسبت بهشون بد بود ک همه جا خوردن

      از عکس قدی گرفتن کنار دوستانم بدم میاد چون اصلا خودمو دوس ندارم و اعتماد بنفس اینو ندارم ک خودمو ببینم 

      از خودم توی آینه خجالت میکشم 

      لباس هام همیشه گشاد و تیره هستند 

      بارها شده بخاطر چاقی مورد تمسخر قرار گرفتم و ناراحت شدم 

      با همه دلایلی ک برای چاقیم نوشتم احساس میکنم یه جور تلقین بودند چون وقتی به بشقاب غذام نگاه میکنم یا وعده های مصرفی در طول روز احساس میکنم ک وعده هام واقعا به اندازه هستند و هیچ پرخوری صورت نمیگیره ولی یه جایی ته ذهنم انگار میخوام این دلیل هارو داشته باشم ک بخاطر این ها چاق شدم 

      چاق بودن مشکلات خیلی زیادی هم به همراه داشته ک دردناک ترینشون خارپاشنه بود ک واقعا درد آور و زجر آور بود برام کمر درد گردن درد و پا درد عمده مشکلات بود 

      در کنار اونها بخاطر مشکلات هورمونی مرتب باید زیر نظر دکتر زنان باشم ک بتونم سلامت ماهانه بدنم حفظ کنم 

      مشکلات دیگه ای مثل لباس خریدن هم هست و مشکل بعدی  ک دارم عدم حضورم توی جامعه 

      به حدی ک اعتماد به نفس ازم گرفته شد و دیگ نتونستم سر کار برم 

      احساس میکنم خیلی چاقم و موجب تمسخر دیگران میشه این قضیه پس کلا قید کار ۸ سالمو زدم 

      از حضور تو مراسم ها و مهمونی ها پرهیز میکنم چون نمیتونم خوش لباس ظاهر بشم . 

      امیدوارم بتونم با اگاه کردن ذهنم تناسب اندامی ک آرزوشو دارم به دست بیارم 

      ممنونم از دوره خوبتون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        امتیاز کاربر: 6105 سطح ۳: کاربر پیشرفته
        همیاری
        محتوای دیدگاه: 483 کلمه

        درود بر شما بانوی زیبا و ارزشمند . 

        می خواستم از قسمت کاربری دیدگاه های نوشته شده ی خودم در سایت رو مرور کنم که به صورت کاملا اتفاقی دیدگاه شما رو خوندم . 

        حضور من در سایت خیلی بیشتر از شما نیست ، اما به عنوان کسی که با قوانین جذب و ذهن آگاهی تا حدی آشنایی داره و در موارد متعددی نتیجه های فوق العاده گرفته ، می تونم به شما اطمینان خاطر بدم که در مسیر کاملا درستی قدم گذاشتید. تنها کاری که باید انجام بدید استمرار در این مسیر هست . چون هر گامی که در این راه برمی دارید با آگاهی های جدید و ارزشمندی که پیدا می کنید شما رو خیلی آروم بدون اینکه متوجه بشید به سمت تناسب اندام سوق میده . 

        اما جدا از تمام اینها باید بدونید که شما جدای از هر چیزی ، انسان ارزشمندی هستید . شما دوست داشتنی و قابل احترام هستید . شما توانمند هستید و این خصوصیات متعلق به شماست . باور داشته باشید و به خودتون مهر بورزید و با جسم تون آشتی کنید. 

        مهم ترین گام برای رسیدن به تناسب اندام از طریق لاغری با ذهن آشتی با خودمون و دوست داشتن خودمون هست و شما گام اول رو با حضور در سایت و نوشتن دیدگاه تون برداشتید. 

        جلوی آینه بایستید ، خودتون رو در آغوش بگیرید ، به خودتون لبخند بزنید ، خودتون رو آراسته کنید ، لباس های زیبا و رنگ شاد تهیه کنید و بپوشید و با خودتون و زهرای متناسب درون تون آشتی کنید. چون این زهرای متناسب مشتاقانه منتظره که در رو به روش باز کنید تا خودش رو بهتون نشون بده . دوست داشتن و احترام به خود و احساسی که شما به خودتون دارید در ایجاد نتایج فوق العاده برای شما بسیار زیاد موثره . 😊🫂🌈💖

        فکر کنید که قراره براتون مهمون بیاد ، چی کار می کنید؟ اول خونه رو تمیز می کنید ، خودتون رو آراسته می کنید ، لباس تمیز می پوشید ، پس چرا این کار رو برای خودتون نمی کنید ؟ مگه کسی مهمتر از شما که در درونش یه زهرای متناسب منتظره وجود داره ؟!🥰💖

        احساسات درونی تون رو تغییر بدید بعد از مدتی متوجه میشید که احساسات و رفتار اطرافیان تون هم تغییر می‌کنه . 

        و همیشه به یاد داشته باشید خدا هم که باشید دیگران همیشه چیزی برای ایراد گرفتن از شما پیدا می کنند. 😌

        این حرف ها رو کسی می زنه که تمام آنچه شما تجربه کردید رو تجربه کرده. من الان سه ماهه که در این مسیر هستم، حال بی نهایت خوبی دارم . لباس هایی که سه ماه پیش برای کارم خرید کردم حداقل هشت تا ده سانت برام گشاد شده بدون اینکه سر سوزنی میزان خوردنم تغییر کنه🤩 

        به زبان ساده شما در این مسیر معجزه رو تجربه می کنید با قدرت ذهن تون . 💖

        شما اینجا و با آموزش های سایت چیزهایی رو تجربه می کنید که بی نهایت بی نظیره.🤩

        در نور و آرامش جاری باشید.💖🌈🫂🤲

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار اسرا سلیمی
      1403/02/30 12:21
      مدت عضویت: 244 روز
      امتیاز کاربر: 285 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 693 کلمه

       با عرض سلام    خب چرا چاق هستم  همه ی ما دلایل مشترکی داریم دلایلی که اطرافیانمون خیلی بهمون گوش زد کردند  انقدر تکرارش کرده اند که شده ملکه ی ذهن همه  دلیل چاقی من کم تحرکی و زیاد خوردن غذا و ارثی بودن چاقی بین خانواده ی پدریم و ورزش و پیاده روی نکردن علاقه مند بودن به شیرینی جات بود                                                                                                                                                              از چه سنی چاقی من شروع شد  از 11 سالگی چاقی من شروع شد یک روز به خیاطی رفتیم زنی که داشت خیاطی میکرد خیلی چاق بود و شکم داشت از مادرم پرسیدم چرا انقدر چاقه مادرم بهم گفت خیاطا چون خیلی روی صندلی میشینند همه ی چربی هاشون داخل شکمشون جمع میشه و چاق میشند از وقتی که مادرم اون حرف رو به من زد  خیلی درموردش فکر میکردم چون من خودم برای درس خواندن روی صندلی می نشستم  فکر میکردم حتما من هم چاق میشم از ان روز به بعد چاقی من شروع شد و هر روز بیشتر چاق میشدم                                                                                       خاطرات من از  چاقی   من خاطرات خیلی بدی از چاقی دارم که حتی وقتی بهش فکر میکنم خیلی ناراحت و ناامید میشم من سابقه ی 6 سال چاقی رو دارم و  چون بیشتر زندگیمو در مدرسه گذراندم بیشتر خاطراتم مربوط به مدرسه است وقتی به 12 سالگی رسیدم خیلی چاق شده بودم یادم میاد وقتی معلم ورزشمون گفت که بیایید قد و وزنتونو بگیرم من به هر بهانی از دستش فرار میکردم از اینکه دوستام وزن منو ببینند خیلی خجالت میکشیدم و به همین دلیل هم از اون زمان تا الان هر وقت کلمه ی وزن را می شنوم حالم خیلی بد میشه اکثر دخترا به دلیل چاقی ام باهام بازی نمیکردن و حتی باهام حرفم نمی زدن در خانواده هم دختر خاله هام همش از من دوری میکردن و هیچ وقت با من حرف نمیزدن و الانم این طوره  مشکلاتی که چاقی در زندگی من ایجاد کرده  دیگران حتی مادرم منو بابت چاقی ام تحقیرم میکرد اما خانواده ی پدریم چون چاق بودند من را درک میکردن اما با وجود اونا باز هم احساس خوبی از چاقی ام نداشتم هر روز خودمو تحقیر می کردم چرا بقیه انقدر لاغرن اما من چاقم وقتی به جلوی ایینه می رفتم اولین چیزی که بهش نگاه میکردم اندامه چاقم بود حالم بهم میخورد همیشه حسرت  پوشیدن لباس هایی را که دوست دارم اما نمیتونم ان هارا بپوشم را دارم اینکه وزنم از مادرم بیشتر است خیلی ناراحتم میکند او 30 سال از من بزرگتره اما من در همین سن 17 سالگیم وزنم از او بیشتره  همیشه لباس گشاد می پوشم که نکنه اندام چاقم خیلی دیده بشه با وجود فکرایی مثل لباس گشادم و منو بزرگتر نشون بده و از همین سن به چشم یه زن به من نگاه کنند خیلی اذیتم میکنه  وقتی به بازار میرم از شدت خجالت سرم رو بلند نمیکنم  و دوست ندارم هیچ وقت از خونه بیرون برم اعتماد به نفسم زیر صفره و هیچ وقت اعتماد به نفسی نداشتم  واقعا تمام تلاشمو میکنم تا به وزن ایده الم برسم و بدون اینکه حتی به حرف مردم توجهی کنم با خیالی راحت به زندگی ام ادامه بدم و این خاطرات بد را در دانشگاه نداشته باشم انشالله به امید پروردگارم به ارزوی همیشگیم میرسم                   به امید متناسب شدن با تمام قدرت ادامه میدم                           مرسی که دیدگاه من را مطالعه کردی  موفق باشی

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        امتیاز کاربر: 6241 سطح ۳: کاربر پیشرفته
        محتوای دیدگاه: 50 کلمه

        سلام و درود
        از اینکه در مسیر شگفتی ساز شدن همراه من هستید خوشحالم 😊
        انشاالله نتایج عالی کسب میکند
        از اینکه دوستانی در سن کم با این مباحث آشنا می شوند و به این شکل عالی در مسیر تغییر کردن حرکت می کنند لذت می برم.
        موفق باشید
        منتظر خبرهای عالی شما هستم👌

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار 989339651032
      1403/02/30 00:29
      مدت عضویت: 285 روز
      امتیاز کاربر: 1105 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 504 کلمه

      سلام خدمت همه دوستان 

      ما از کودکی تا زمانی که زنده هستیم حرف های زیادی میشنویم و کافیه اون حرف چندین بار تکرار بشه یا از زبان یک فرد مورد اعتماد بشنویم نمونه هم ببینیم که دیگه تمومه. گاهی به صورت کاملا اگاهانه و گاهی بدون این که خودم هم بدونیم در ذهن ما ثبت میشه .و در زمان مناسب خودشو نشون میده برای مثال ‌‌‌‌‌‌

      من در کودکی خیلی شنیده بودم که دختر وقتی ازدواج میکنه چاق میشه عوض میشه اون موقع سن ازدواج من نبود و فقط این حرف و چندین بار از زن های فامیل شنیده بودم و بدون این که بخوام در ذهن من هک شد و وقتی نامزد کردم و چند بار شنیدم که تغییر کردم جرقه چاقی در من شکل گرفت و برای این که من مانع از این اتفاق بشم با وزن ۵۵ باشگاه ثبت نام کردم تا چاق نشم .

      بعد یه مدت باشگاه و ول کردم ول مردن هماهنا دو برابر شدن اشتها من هم همانا و چون نامزد بودم همش در حال رستوران رفتن خوردن فستفود و تنقلات بودیم هر چی من چاق میشدم همسرم که پا به پا من میخورد لاغر تر میشد به زور جیسینگ یکم چاق میشد همین که ول میکرد باز لاغر تر میشد دقیقا عین من اما برعکسش چرا چون در من باوری شگل گرفته بود که ازدواج برابر چاقی ولی در اون باوری شکل گرفته بود که من چاق نمیشم من  چرا انقدر زود لاعر میشم هنوز هم به همین شکله و نمیتونه چاق بشه.

      رفته رفته پر خوری ،ریزه خواری ،کم تحرکی در حدی بودم که جسبیده بودم به تخت و دستشویی و غذا خوردن نبود از جام بلند نمیشدم .

      ازدواج کردیم و من علاقه خاصی به یاد گیری غذا دارم دلم میخواد سفره ام رنگی رنگی باشه نمیدونم دقیق از چند کیلو شدم ۷۹ چون قصد داشتیم بچه دار بشیم شروع کردم به وزن کم کردن و شدم ۶۹ خودم خیلی راضی بودم ولی همون اطرافیانی که صورت چاق من مسخره میکردن حالا شروع به مسخره کردن دماغم کرده بودن که وای صورتت لاغر شده دماغت زده بیرون صورت چاق بهتر بود😑🤐

      خلاصه بعد ۹ ماه بارداری از وزن ۶۹ رسیدم به ۹۲ در تی این ۹ ماه هر وقت از اضافه وزنم گله میکردم همه میگفتن شیر میدی لاغر میشی تی دو ماه چون به دخترم شیر میدادم شدم ۸۵ ولی بعد دوماه و قطع شیر دادن شیر خشک شدم ۸۸ ولی رویایی من همون ۶۹ قبل بارداریه و تلاش میکنم تا دوباره برسم به اون چیزی که دوسش دارم و لایقش هستم 💪🏻

      چاقی بزرگ ترین ضربه که به ادم میزنه گرفتن اعتماد به نفس ادمه کاری باهات میکنه که خودتو نخوای از خودت بدت بیاد در حالی که تو بارزشی قوی تر از هر چیزی که فکرشو بخوای بکنی هستی چاقی هم اینو میدونه برا همین اول اعتماد به نفس ترو میگیرع .

      بعد اختیارتو .حق انتخابتو .سلیقه تو .روحتو .شادی  و سلامتی که داری ..

      ولی من به مرور تمام چیز های که از دست دادمو برمیگردونم من لایق بهترین هام .

      به امید روزی که ۶۹ کیلو شدنمو جشن بگیرم😍

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار طناز .ه
      1403/02/29 15:48
      مدت عضویت: 370 روز
      امتیاز کاربر: 2070 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 346 کلمه

      به نام خدا 

      با سلان خدمت استاد من قبلا این فایلهای رایگان رو دیده بودم و این دومین بار هست دارم میبینم 

      داستان چاقی من  اینطور بودکه من تا دوران ابتدایی یلاغر بودم ولی از اول متوسطه رو به چاقی رفتم وخوش خوراک بودم و میخوردم و از همکلاسیهایم  چاقتر بودم ولی خانواده من زیاد به من نمیگفتن رژیم بگیر و من میخوردم و چاق شدم و رسیدم به کنکور ودیگه تحرک نداشتم و نشسته بودم چون کنکور داشتم و بیشتر خودم رو تقویت میکردم و یادمه یه عکسی گرفتم که من پیراهن مردانه دادشم رو پوشیدم تا لاغر به نظر برسم و اعتماد به نفس نداشتم و از خودم خوشم نمیومد ذهنم آرام  نبود و وقتی رفتم دانشگاه اونجا دانشجو هارو دیدم خوشتیپ هستن شروع کردم به رژیم و زیا  لاغر نمی‌شدم و تا آخر داشگاه من چاق بودم و برای سر کار رفتن امتحان استخدامی داد یه مانتو جدید خریدم و لی چون‌رنگش شاد بود و من رو چاق نشون میداد و من نپوشیدمش اصلا و تو دوران سر کارم تو خوابگاه بودم و من مرتب در حال رزیم گرفتن بودم تا ازدواج کردم و هنوز تپل بودم بعدشدوباره رژیم گرفتم لاغر میشدم دوباره چاق میشدم زایمان کردم و بیشترچاق شدم و بعدش گفتن بچه شیر میدی بخور دوباره من چاق شدم و زایمان دوم دوباره بدتر ومنودیگه معروف بودم از رژیم گرفتن دیگه همسرم هم چیزی نمی‌گفت نکنه من  ناراحت بشم خلاصه من دیگه خسته شدم تا ۵ ماه پیش که رفتم تو یوتوپ ببینم کسی رژیم نداره من بگیرم تا اینکه بر حسب اتفاق لاغری با ذهن آقای عطا روشن رو دیدم و همه فایلهارو گوش دادم ولی به آنها عمل نکردم و شروع کردم دوباره به رژیم گرفتن و با شکست مواجه شدم و برای عید امسال من کلا افسردگی شدید داشتم در حدی که از خودم اصلا خوشم نمیومد و من بعد از عید دوباره به سایت تناسب اندام رفتم و دوره اول دو خریدم اینقدر برام جالب بود که همون موقع بخش دوم رو هم خریدم و خیلی آرامش گرفتم  و دارم به سمت متناسب شدن میرم  با تشکر از استاد 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Niloo
      1403/02/29 01:13
      مدت عضویت: 445 روز
      امتیاز کاربر: 1260 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 357 کلمه

      من تا سن ۳۰ سالگی اندام خیلی متناسبی داشتم جوری که همه حسرت میخوردن.حتی بعد از دو بار زایمان هم شکم نداشتم ولی بع از دو سه سال از زایمانم چاقیم شروع شد.

      من قبلا ولعی به خوردن نداشتم.هر وقت گرسنم میش. یه چیز میخوردم وسیر میشدم،ریزه خواری نداشتم ولی کم میخوردم و تو چند وعده غذا میخوردم.اما همسرم و خانوادش خیلی به غذا اهمیت میدن جوری که همسرم موقع غذا خیلی تلاش میکنه بهترین قسمت غذا و بیشترین غذا بهش برسه وحتی گاهی بدای جلب توجه بیان میکنه مثلا چقدراین غذا خوسمزس و اگه نخوری از دستت رفته و اینجور چیزها …ومتاسفانه این حرص زدنهای همسرم روی ذهن من ناخودآگاه اثرگذاشت و من با خودم میگفتم چرا من که غذا رو میپزم کم بخورم ولی بقیه بهترین جای غذا رو بخورن و بیشتر از من بخورن،این چیزها الان برام آشکار شده،اون زمان اصلا برام روشن نبود ولی کم کم بدون اینکه خودم بفهمم غذام زیاد شد.خودم متوجه نشده بودم که خیلی میخورم و حتی ریزه خواری میکنم چون ولعم زیاد شده بود،یا گاهی وقتی بچهام نمیزاشتن چیزی که دوست داشتم بخورم و سهم منو میگرفتن، يواشک  وقتی نبودن میخوردم که کسی ازم نگیره.فکر نمیکردم دارم چاق میشم چون همیشه متناسب بودم تا اینکه کم کم دیدم لباسام بهم تنگ شدن و دیگران بهم گفتن چاق شدی.

      تازه اونجا بود که به خودم اومدم و خودمو وزن کردم و ۱۵ کیلو وزن اضافه کرده بودم بدون اینکه متوجه بشم.

      رژیم و ورزش و برنامه‌ها  کالری شمار و هر چیزی رو امتحان کردم ولی فایده نداشت.

      تا اینکه مهر ۱۴۰۲ با این روش آشناشدم.

      بهش باور داشتم و انجامش دادم و ۸ کیلو وزن کم کردم.بدون اینکه سختی بکشم ولی به وزن ایده آلم هنوز نرسیده بودم، به قول استاد باید مدام تو این مسیر باشیم تا ذهنمون منحرف نشه ولی من متاسفانه به دلیل یک سری مشکلات مدتی از مسیر دور شدم.

      الان حس میکنم ذهنم مثل دورانی که داخل این مسیر بودم راهنماییم نمیکنه،خودمو وزن نکردم ولی حس میکنم دارم چاق میشم.پس دوباره شروع کردم ۱۲ گام رو از اول جلو برم و به وزن ایده آلم برسم انشالله.و به امید خدا همیشه تو این مسیر بمونم تا ذهنم همیشه آگاه باشه

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صبا س
      1403/02/27 09:07
      مدت عضویت: 250 روز
      امتیاز کاربر: 375 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 174 کلمه

      سلام به همه دوستان و  همراهان

      خیلی خوشحالم که به صورت اتفاقی با این فضای دوستانه و پر انرژی آشنا شدم. من هم فعلا با جلسه اول  و گام اول شروع کردم، حس خوب و مثبتی دارم، می نویسم اما روی کاغذ چون فعلا تایپش داخل سایت به دلیل طولانی بودن برام میسر نیست.

      ممنون از جناب عطارروشن که موقعیت ساز شدن

       جالب بود برام که فکر می کردم طبق توضیحات استاد در همین گام، استاد مجرد هستند چون برای تهیه مواد خوراکی مخصوص رژیم به تاثیرش روی پدر و مادرشون اشاره کردن و اسمی از همسرشون نبردن اما در قسمت دیگه ی سایت دیدم 23مین سالگر ازدواجشون رو گرامی داشتند،بسیار عالی. من از دیدن روابط صمیمی و معنوی بین همسران لذت می برم. پاینده باشید.

      راستی یه نکته جالب دیگه که در همین گام اول دیدم تصویر یه آقا هستش که کنارش عنوان چرا لاغر نمیشم نوشته شده به نظر میرسه ایشون دارای دو عدد ناف هستند که عجیب به نظرم رسید.

      به امید روزهای خوب تر و خوردن چیزایی که دوست دارم و چاق نشم

      \"🙂\"/

      همگی موفق باشیم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار نادیا همتی
      1403/02/24 19:48
      مدت عضویت: 250 روز
      امتیاز کاربر: 3485 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 302 کلمه

      چرا من اضافه وزن گرفتم ؟

      من سال۸۷ ازدواج کردم تا حدود سال ۹۳ بعد از بدنیا اومدن اولین فرزندم وزن مناسبی داشتم تا اینکه کم کم شروع شد اضافه وزنم

      من سال ۸۷ ،۵۵ کیلو بودم و در حال حاظر ۶۹ کیلوشدم چیزی حدود ۱۴ کیلو‌اضافه وزن داشتم در این ۱۰ سال

      من فکر میکنم که کم تحرکی ،ورزش نکردن،و تغذیه ی نامناسب عامل اصلی اضافه وزنم بوده.

      مثلا من علاقه ی شدید به شیرینی جات دارم و فست فود

      از طرفی ام تحرک ام فقط کارای خونس و ورزش نمیکنم

      فکر میکنم چون دو تا پسر دارم تایم ندارم برای ورزش و پیاده روی اینا

      درضمن من زیادم نمیتونم راه برم سریع پا درد میگیرم و از دیگر مشکلات اضافه وزنم خواب زیاد و پرخوری ،بی حالی و بی حوصله گی وگاهی عصاب ضعیف شده

      یک باور دیگم که من دارم این که ما ارثی اضافه وزن داریم مثل پدرم عمه هام مادر بزرگم مادرم خانواده مادریم و کلا اکثریت حتی پسربزرگم

      خیلی وقتا نمیتونم اباس دلخواه مو بپوشم چون میترسم چاق دیده بشم یا کفش های لج دار می پوشم و کفش تخت نمیپوشم که مبادا همکوتا و هم چاق دیده بشم ،حس میکنم این افزایش وزن باعث شده سنم زیاد تر بنظر برسه از هم سن و سالام و کلا احساس خوبی نسبتبه اندامم ندارم چون شکم دارم ،نگرانم بنظر کسی چاق بیام و کوتاه

      چون قدمم ۱۶۰ هستش ،دلم میخاد لباسای لش و گشاد بپوشم اما میترسم گنده دیده بشم اعتماد بنفسم پایین اومده و احساس میکنماون جوری که باید انرژی ندارم یا کم توان شدم مثلا زود خسته میشم یا کم میارم دلم میخاد پر انرژی باشم حسابی ،پر قدرت باشم قویباشم اندامم خیلی خیلی رو فرم و وزن ایده آلم و داشته باشم میخام ۱۰ کیلو کم کنم تا هرچی بخام و بپوشم و لذت شو ببرم اعتماد بهنفس داشته باشم فول انرژی سالم باشم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 6105 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,203 کلمه

      چرا چاق هستم ؟ جالبه ، هیچ وقت به این سوال فکر نکردم . بعد از دیدن فایل اول ذهنم به شدت درگیر این سوال شده ، واقعا چرا چاق شدم و چرا چاق هستم . تا جایی که یادمه همیشه  دلایل مختلفی از اطرافیان در مورد علت چاقی ام شنیده ام ، مثلاً چون دو سال و شش ماه شیر مادر خورده ام باعث چاقیم شده ، یا چون غذای کمکی خوردم دچار چاقی شدم . یا چون خانواده مادرم سفید پوست و عموما چاق هستن این ارث از اون ها به من هم رسیده و چاق شدم یا نون و برنج باعث چاقی میشه ، تازه مدتی طولانی این جمله رو تکرار می‌کردم که من آب هم میخورم چاق میشم …. یادمه اولین جمله ای که در مورد زیاد غذا خوردن شنیدم مربوط به چهار یا پنج سالگیم بود . اون موقع ها برای غذا خوردن رو زمین می نشستیم . دور سفره نشسته بودیم ، من ، مامانم ، خواهرم و برادرم . من عادت کرده بوده که با همون سن کم خیلی صاف بشینم ، عادتی که الان متوجه میشم چقدر عالی بود ، برادرم که سیزده سال از من بزرگتر بود و اون موقع ها هفده یا هجده ساله بود چندین بار به مسخره گفت : آزاده صاف می شینه که غذا زیاد بخوره !!! 😔 و من با تمام بچه گیم و برای اینکه ثابت کنم این طوری نیست این عادت عالی رو تغییر دادم، این مطلب رو گفتم تا به خودم یادآوری کنم یک جمله اشتباه ولو خیلی کوتاه حتی اگر به شوخی مطرح بشه می تونن چه تاثیر مخربی در ذهن ناخودآگاه مون بزاره ، شاید جرقه اضافه وزن من از همون جا زده شد، اما تا جایی که یادم میاد حداقل تا ده سالگی اضافه وزن نداشتم . اما از ۱۱ – ۱۲ سالگی کم کم دچار اضافه وزن شدم ، سال اول راهنمایی مدرسه تیزهوشان رفتم ، اونقدر شرایط محیطی در اون مدرسه بد بود که دچار افسردگی شدم و از یه دختر شاگرد اول شاد و پر انرژی تبدیل شدم به یه دختر گوشه گیر و با افت شدید تحصیلی و تنها تفریحم شد ،غذا خوردن ، برای فرار از تنهایی و بی مهری معلم ها و همکلاسی هام به یک گوشه دنج پناه می بردم و غذا می‌خوردم . چه گرسنه بودم چه نبودم ، خوشبختانه سال دوم راهنمایی برگشتم مدرسه دولتی ، از نظر روحی خیلی بهتر شدم اما روند افزایش وزن ادامه داشت و همیشه این جمله سر سفره غذا از دهان مادرم خارج میشد ، کم غذا بخور ، اینو نخور و اونو نخور ، فرقی نمی‌کرد که مهمان داشتیم یا نه ، این جملات مدام مثل پتک تو سرم فرود میومد، جوری که علاوه بر مادرم بقیه هم به خودشون اجازه می دادن این جمله رو به زبون بیارن ، تا جایی که یه بار بچه خواهرم که ده سال از من کوچکتر بود با زبان بچه گیش بهم گفت خاله چقدر میخوری ، کم بخور …. حتی الان هم که دارم این مطالب رو می نویسم برام درد آوره …. 💔😔اولین تلاشم برای کاهش وزن حدود سن ۱۶ یا ۱۷ سالگی بود به توصیه یک پزشک زنان و من رژیم پروتئین گرفتم ، فکر می کنم ابتدای رژیم ۸۵ کیلو بودم اما با رژیم به ۶۱ کیلو رسیدم ، الان دیگه شده بودم بچه خوب که مورد تایید مامان هست اما حیف که این حس تایید مدت زیادی طول نکشید و با سرعت برق و باد برگشتم سر وزن اول و تحقیرها و گوشزد کردن  شام نخور ، نون نخور، برنج نخور و و و ….شروع شد و من تمام تلاشم رو میکردم که بتونم لاغر بشم اما دریغ از سر سوزنی تغییر…. در همین زمان ها بود که عادت بسیار بد ریزه خواری هم پیدا کردم … 😔  وقتی رفتم سرکار با پول اولین حقوقم رفتم پیش دکتر کرمانی اما اونقدر که رژیم گرفته بودم و ول کرده بودم سر یک ماه استپ وزنی کردم تازه جالب اونجا بود که پزشک مشاور تغذیه هم به جمع بازخواست کننده ها اضافه شده بود ، رژیم و تحت نظر بودن رو ول کردم چون از محدودیت بیزار بودم و هستم و حمایتی هم از طرف اطرافیان وجود نداشت ، همه اش تحقیر بود و تمسخر 😢 ، اما هر از گاهی باز هم وقتی از اضافه وزن خسته میشدم می رفتم سراغ رژیم چون راه دیگه ای بلد نبودم تا سال ۹۶ از طریق همکارم با یک قرص لاغری آشنا شدم که خودش هم استفاده کرده بود و نتیجه اش فوق العاده بود ، قرص رو تهیه کردم و خوردم ، تقریبا اشتهام به صفر رسیده بود ، روند کاهش وزن فوق العاده بود اما از عوارض قرص عصبی شدن و خشکی دهان بود که آزار دهنده بود اما به نظرم به کاهش وزن از ۷۸ کیلو به ۶۴ کیلو می‌ارزید . قرص ها تموم شد و اثرش در بدنم از بین رفت و دوباره روند چاقی شروع شد . دوباره قرص ها رو تهیه کردم اما در کمال ناباوری اثر اولیه رو نداشت در نتیجه رهاش کردم . حدود سال ۹۹  در کمال استیصال از اضافه وزنم در اینستاگرام پست های مختلف رو بالا و پایین میکردم که با یک پیچ لاغری با ذهن آشنا شدم . چون قبلاً با قانون جذب و قدرت ذهن آشنایی داشتم به نظرم جالب اومد. دوره رو تهیه کردم و تقریبا خوب هم پیش رفتم اما به دلایلی تمرینات رو رها کردم و دوباره برگشتم سر نقطه اول 🤦 تا یکی دو ماه اخیر که متوجه شدم در خواب دچار خر و پف شدم و این مسئله زندگی مشترکم رو هم تحت تاثیر قرار داده ،هفته گذشته  پیش دکتر رفتم و قبلش در اینترنت سرچ کردم و یکی از دلایل این موضوع رو اضافه وزن مطرح کردن. حقیقتش امروز که مورخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ هست  و من ، آزاده ۴۲ ساله تصمیم گرفته بودم به دکتر بگم برای کاهش وزنم قرصی بهم بده و یه دکتر تغذیه بهم معرفی کنه و همزمان دنبال پیج قبلی لاغری با ذهن که عضوش بودم می‌گشتم که به صورت اتفاقی وارد پیج تناسب فکری شدم و مطالب اولیه رو مطالعه کردم . فایل مراقبه لاغری رو دیدم و بررسی چاقی و لاغری از منظری متفاوت به نظرم جالب اومد.  . احساس کردم در اوج استیصال و ناامیدی دری به روم باز شده . تعهدنامه رو در دفترچه یادداشتم نوشتم و میخوام به خودم متعهد باشم . نه به خاطر گرفتن تایید از دیگران ، بلکه به خاطر خودم و سلامت جسم و روح و روانم . و در کنارش لذت بردن خودم از اندامی متناسب. جالبه که بگم هیچ وقت در مورد این موضوعات با کسب صحبت نکردم و این اولین باره که این مطالب رو می نویسم همیشه این رفتارهای تلخ و تلاش های بی نتیجه فقط مثل یه نوار بارها و بارها در ذهنم تکرار میشد و هر بار احساس بسیار ناخوشایندی نسبت به خودم پیدا می کردم . الان  و در این لحظه احساس می کنم که باری از روی دوشم برداشته شده . امیدوارم اشتراک گذاری این مطلب بتونه کمکی بکنه به دوستان دیگه ای که به این مسیر قدم میزارن تا بدونن که تمام ما درد مشترکی داریم که کمک مون می‌کنه در این مسیر ثابت قدم گام برداریم ،  از اینکه مطلب منو مطالعه می کنید سپاسگزارم .🙏😌

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 34 از 7 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 61 کلمه

      سلام من 42سالمه . من یک ورزشکار حرفه ای بودم و تناسب اندام خوبی داشتم ولی متاسفانه درگیر اعتیاد شدم و خلیلی لاغر شدم . بخاطر اینکه دیگران و مخصوصاً همسرم بهم شک نکنند تمام تلاشم رو کردم که چاق بشم . الان خدارو شکر 10سال است که پاکم ولی چاقی داره آزارم میده . انشاالله با تغییر ذهنم لاغر میشم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 18 از 4 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 124 کلمه

      سلام.  45 سالمه…

      از کی چاق شدم؟؟ خیلی لاغر بودم.. اندامم خوب بود، خیلی حسرت هیکلمو میخوردن 

      اون روزها هم مث امروز اهل ورزش و رژیم نبودم، فقط فکرم درگیر چاقی نبود دوستان و اطرافیانم هربار با جملاتِ “یه روز بالاخره استخون میترکونی و چاق میشی” منو سیراب میکردن…

      از 37 سالگی وزنم بالا رفت .. الان منو میبینن با خوشحالی میگن دیدی توهم چاق شدی.

      ذهنم درگیر حرفهای اطرافیان بود و منو به چاقی کشوند و میخوام درستش کنم،میخوام ذهنمو ببرم به تموم اون سالهایی که لاغر بودم .. میخوام لباسهایی که دوستشون دارم رو بپوشم، میخوام کوه برم، دوچرخه سواری کنم بدون اینکه فک کنم چاقم… من لاغر میشم .. ذهن من از حالا به بعد درگیر لاغری هست. من قطعا به روزهای لاغری خواهم رسید.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار بی همتا
      1403/01/25 07:39
      مدت عضویت: 1799 روز
      امتیاز کاربر: 12883 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 739 کلمه

      با سلام.

      چرا من چاق شدم؟ 

      امروز قراره سفری داشته باشم به گذشته ی خودم .

      اولین جرقه های چاقی کی در ذهن من شکل گرفت .مشخصا نمیتونم بگم که دقیقا از کجا شروع شد ولی حرف هایی که یادم میاد رو مینویسم .

      هنوز مدرسه نمی‌رفتم یک روز داشتم با دوستم تو راه پله های خونه مون توپ بازی می کردیم ، توپ افتاد طبقه ی پایین و نوبت من بود برم بیارمش که دوستم گفت برو اینجوری لاغر میشی!!! 

      اینجا بود که برای من سوال شد چرا باید لاغر بشم؟؟

      عکس های بچگیم رو که میبینم کودک معمولی بودم از نظر سایز نه لاغر بودم نه تپلی ..وزن نرمالی داشتم ولی همه میگن تو از بچگی تپل بودی انگار یک برچسبی اگر بهت بخوره دیگه بقیه ول کن نیستن و تا همیشه اون برچسب روی آدم میمونه ..

      بعد که رفتم مدرسه داخل دفترچه بهداشت وزنم در سن هفت سالگی ۲۱ کیلو بود و وقتی دبستان رو تموم کردم ۵۱ کیلو بودم و اینجا دیگه نسبت به سنم واقعا چاق شده بودم.

      از حضور در جمع خجالت میکشیدم به خاطر اینکه لباس سایز و مناسب سنم نمیتونستم بپوشم باید لباس های زنونه تنم می کردم و اینجوری با من مثل بزرگترا برخورد میشد و من دلم میخواست بچگی کنم . قبلا مثل الان نبود که حتی سایز بزرگ هم تنوع زیاد داشته باشه شاید هم بود من ندیده بودم.

      خلاصه رسیدم به دوران راهنمایی و اولین بار رفتم پزشک تغذیه فکر کنم ۶۰ کیلو شده بودم..

      بعد چند ماه مقدار کمی کم کردم ولی دیگه ادامه ندادم. نمیدونم چه حکمتی بود هروقت من رژیم می گرفتم خونه پر میشد از خوراکی های رنگارنگ و مورد علاقه ی من! 

      همینجوری سرخود رژیم میگرفتم ول می کردم ، یکی دوبار دیگه به پزشک مراجعه کردم ، دستگاه دراز نشست خریدم، تو خونه ورزش می کردم ، باشگاه ثبت نام کردم ۳ ماه رفتم ، می رقصیدم،  خودم رو از خوردن محروم میکردم و گرسنگی های طولانی میکشیدم تا بلکه به آرزوی لاغری خودم برسم.

      روش های زیادی بوده که با خوشحالی و امید زیاد شروع کردم ولی ناامید و سرخورده یا من رها کردم یا بی نتیجه موندم. 

      اگر از پدر و مادرم بپرسم علت چاقی من چیه استخوان بندی و ارث رو دلیل عمده میدونن .

      ولی همیشه میگفتن تو اراده ی خوبی برای لاغر شدن داری شاید اونا هم موندن که چرا من‌نتیجه نگرفتم.

      قبل از اینکه از اطرافیان بازخورد چاقی بگیرم اصلا به شرایط جسمی فکر نمی کردم و پیش فرض ذهنم این بود که متناسب هستم و چیزی نیاز به تغییر نداره.

      ولی از جایی شروع شد که به من می‌گفتند رژیم بگیر ، تا جوانی سعی کن لاغر بشی بعدش چربی ها سفت میشه و نمیشه آبشون کرد و کلی حرف دیگه.

      مشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده است را شرح دهید.

      مشکلاتی که چاقی ایجاد کرده مستقیم و غیرمستقیم زندگی من و حتی شخصیت و انتخاب های من رو تحت تاثیر قرار داده. 

      واضح ترینش در جسم و اینکه لباس مدل هایی که دوست دارم نمیتونم بپوشم و برای ظاهر خودم انتخاب آزادانه ای ندارم و در ذهن و شخصیت کمبود اعتماد به نفس و لایق ندونستن خودم برای خیلی چیزها هستش.

      در واقع چاقی خیلی محکم پاهاش رو گذاشته روی مسیر خوب زندگی کردن من! 

      و انتخاب های من رو محدود کرده . من رو خجالتی و کم رو کرده باعث شده نتونم حرفم رو بزنم فقط به خاطر اینکه از ظاهرم خجالت میکشم.

      در پذیرش خواستگار تردید میکنم چون دوست ندارم قضاوت بشم از اینکه بگن دختره چاقیه بدم میاد.

      چطور یک آدم چاق از خوردن ته مونده غذاها ترسی و خجالتی نداره منم از اینکه همیشه آخر باشم چیزی نصیبم نشه و در زندگی پیشرفت نکنم ، ترسی ندارم.

      این چاقی من رو عادت داده به رنج و طوری شده که از تغییر کردن میترسم شاید همین کلید چاق موندنم باشه من با رنجی که میشناسم راحت ترم تا تجربه ی شرایط بهتری که برام ناآشناست. 

      لاغری رو با تمام وجودم میخوام ولی ته قلبم و ذهنم ازش ترس دارم چون شرایط متفاوتی هستش که تجربه ای ازش ندارم.

      همین ترس و ریسک نکردن هم چاقی به من داده و من از حضور این مهمان در جسم و وجودم خسته شدم.

      در تحصیلات من هم تاثیر گذاشته، ادامه ی تحصیل در مقطع ارشد رو چون از صحبت در جمع میترسیدم رها کردم و خودم تعجب می‌کنم از رنجی که هرروز به جسم و روحم میدم ولی کاری هم برای تغییرش انجام نمیدم.

      میخوام این دفعه متفاوت باشه از هربار که تلاش کردم برای لاغری . و به امید خدا انشاءالله این بار موفق خواهم شد.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        آواتار فریبا
        1403/02/01 23:58
        مدت عضویت: 818 روز
        امتیاز کاربر: 26415 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
        محتوای دیدگاه: 86 کلمه

        سلام

        عزیزم در نوشته شما کمبود عزت نفس رو مبینم یسوال دارم تو پدر مادرتو رتو همینجوری ک هس دوس داری برات مهم نیس ک چاقه یا لاعره 

        اما در رابطه با خودت این عشق رو نداری من خودمم این چنینم امما بیا متفاوت عمل کن از اینرو ب خ خواستگارت نگ نگو چاقم ایندحرف تو نشون از درون تو داره ک پر از فقدان عشق ب خود هس ازروی خودت کار کن  و بعد وارد رابطه شو چن من خودم این راهورفتم و بیشتر وبیشتر غرق شدم 

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1403/01/21 22:43
      مدت عضویت: 723 روز
      امتیاز کاربر: 55641 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 186 کلمه

      سلام دوست عزیز 

      با عرض پوزش من عادت ندارم جواب کسی رو ندم‌ نمیدونم‌ چطور ابن پبامک روندیدم  وچی زمانی آمده من اون ومتوجه نشدم 

      برای شما دوست عزیزم اروزی  باوره این مسیر  رو دارم‌ اون حس ناامید اون حس  که داری رومن داشتم  که تو این‌ مسیراول باوره کردم‌که واینجا آخرین مسیرو وتنها ترین مسیر هست که من‌با طی کردن لاغری رودریافت خواهم کرد

       ناامید نباش ادامه بده تلاش کن‌ باوره پیدا کن به اون باوره پربال  بده پروش بده نتیجه اگه با  عمل گرد ورفتار تغییر پیدا گرده میشه لاغری برای من بااین سن و مشکلاتی که توبخش سلامتی خود برای خودم ایجاد کردم و دارم‌ با کمک کرفتن ازخدایی خودم اون برطرف میکنم شد برای شما که خیلی جوان شاداب هستید اصلا هیچ کاری نداره حتما موفق خواهید شد

        لاغرشدن واسونترین کاره دنیا هست اگه فقط باور  کنید   

      احساس رو به هرنوع خوب کنید اول همه از خدایی خود درخواست کردید که حالا اینجا هستید خلاصه به نوعی راهنمایی شدید به این‌ مسیر اطمینان داشته باشید با بودن و استمرار داشتن ادامه دادن به نتیجه خواهید رسید

      خدا پشت. وپنا. هتون یا حق. حق. نگه دارتون  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Reza
      1403/01/01 17:59
      مدت عضویت: 685 روز
      امتیاز کاربر: 23531 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,205 کلمه

      همیشه هر وقت به دنبال لاغری و تناسب اندام بودم اولین گزینه این بود چی نخورم چه رژیمی و چه ورزشی

       چرااا اینطور فکر میکردم؟؟؟

      چون نگاهی به اطرافم‌ می انداختم و فکر میکردم راه دیگه ای وجود نداره و خودم را ناتوان در اون روشها می دونستم و حتی جاهایی هم که اراده میکردم و نتیجه دلخواهم را کسب میکردم از ادامه دادن خسته میشدم چون محدود شده بودم 

      چون فشار بیش از اندازه به خودم میاوردم 

      ولی بهترین گزینه بهترین راه حل چیز دیگری بود

      سوال کردن

      بله درسته سوال کردن

      این سوال که اگر نتیجه داده بود چرا همیشگی نیست

       چرا با وجود ادامه دادن کلافه میشم خسته میشم و رها میکنم 

      چرا کسی جواب دائمی نگرفته 

      اگر جواب داده بود چرا هر بار روش دیگری ابداع میشه

       در صورتی که میتونه همان روش تقویت بشه 

      مثل گوشی های تلفن که همیشه اپدیت میشه

      پس اولین مرحله اینه که به دنبال راه حلی مناسب و تاثیر گذار باشم

       چه در تناسب اندام بلکه در تناسب افکار

      چرا در رسیدن به خواسته هامون ناتوان می شیم؟؟؟

      بخاطر اینکه از مسیر درستش حرکت نمیکنیم بخاطر ورودیهامون چون القا شده بود بهمون که چی درست هست و چی درست نیست 

      الان که در مسیر هستم در موقعیت هایی قرار میگیرم که میخواهم کاری را انجام بدهم ولی نتیجه از قبل در ذهنم نقش بسته بخاطر اینکه از قبل ورودی اش داده شده و من خودکار دارم براساس اون ورودی حرکت میکنم 

      پس من میام و شروع میکنم به ورزش و رژیم گرفتن ولی قبل از اینکه حتی شروع کنم میدانم که باز چاق میشوم

       چون بزرگترین داده ای که در ما ثبت کردن گزینه سختی و محدودیت هست 

      و از اونجایی که ذهنمون با این سختی و محدود شدن شدیدا مخالف هست پس دست به اقدام نمیزنه و هر کجا به اجبار و از طریق فیزیک کاری انجام دهیم باز هم خسته میشیم کم میاریم و به روال سابق برمیگردیم و بیخیال میشیم و خودمون را ناتوان میبینیم 

      ولی فقط باید ادامه داد در مسیر صحیح وقتی در مسیر صحیح حرکت کنی داری از زندگی لذت میبری 

      هر کاری یک استارتی داره مانند حرکت ماشین برای شروع فشار و دور موتور زیاد هست و حرکت کردن  کند ولی وقتی حرکت میکنی نیازی به هیچ کار دیگه ای نداری ماشین داره حرکت میکنه و کافیه فقط پامون کمی روی گاز باشه در مسیر لاغری هم همین طور هست 

      • چرا من چاق هستید؟

      از چه سنی چاقی شما شروع شد؟

      • خاطرات شما از چاقی چیست؟ 

      من در تناسب اندام کامل بودم ولی زمانی تحت تاثیر قرار گرفتم که فهمیدم لاغری مناسب نیست و همه از لاغری بد میگویند و لاغری را مسخره میکنند چون یاد گرفته بودم باب میل دیگران رفتار کنم و برای رضایت اونها نه اینکه بخواهم اونها را خوشحال کنم این خوشحال کردن دیگران برای من هیچ وقت اولویت نبوده ولی اینطور برداشت کرده بودم بلکه برای این بوده که دعوام نکند و بهم آسیب روحی وارد نشود و مورد توبیخ قرار نگیرم.

      این روند از دوران راهنمایی ام حدود ۱۴ سالگی برای من شروع شد و هنوز هم ادامه داره و هر بار هم تلاش برای لاغری میکردم باز با این جمله روبرو میشدم 

      حواست باشه از قیافه نیوفتی 

      و هر بار هم به نتیجه دلخواهم‌ میرسیدم 

      با این نظرات از اطرافیان مواجه میشدم 

      چیکار کردی حواست به خودت هست چی مصرف میکنی 

      وقتی کاری در نظرت اینقدر حقیر و زننده توصیف بشه که باعث میشه با افرادی مقایسه بشی که از جامعه طرد شده اند آیا میتونی ادامه بدهی

       ولی اصل داستان اینه که به خودم مطمئن هستم و برای دیگران انجام نمیدم

      دوست دارم مثالی بزنم که این را به خودم ثابت کنم که ذهن چطور آموزش دیده و تحت تاثیر قرار میگیره

       و از موقعی که در مسیر تناسب فکری هستم چقدر آسون و راحت این مسائل را تشخیص میدهم و به ارزش خودم پی میبرم که من برای خودم هستم و ارزشمندم

      حدود ۱۵ ماه هست که از طریق ذهن سیگار را ترک کردم خیلی آسون و راحت چندی پیش یکی از افرادی که مدت ها پیش بود ندیده بودم با هم ارتباط برقرار کردیم و خبر اینکه من سیگار را ترک کرده بودم بهش رسیده بود و از قبل از اینکه دوباره ببینمش مدام این در ذهنم مرور میشد که وقتی ببینمش چه عکس العملی نشون میده و چقدر ازم تعریف میکنه و چه اتفاقات جالبی میوفته 

      ولی دریغ از یک کلام که به ترک سیگارم ربطی داشته باشه

       و چندین بار در ذهنم مرور شد چه فایده هر کار کنی کسی ازت تعریف نمیکنه 

      و خوشبختانه با هدایت های خداوند و آموزش هام و آگاهی هام و در مسیر بودنم دریافتم که این بازی ذهن هست چون دوست داره ازش تعریف بشه و مورد تحسین قرار بگیره ولی با یک سوال درست و بجا کلا از دور خارج شد 

      و این سوال

      که آیا من بخاطر این شخص سیگار را ترک کردم که الان بخواهم بخاطر توجه کردن یا توجه نکردنش خوشحال یا ناراحت بشوم و تحت تاثیرش قرار بگیرم

      من برای خودم برای سلامتی ام این کار را انجام دادم و پاداشی که خداوند بهم داد این بود که در مسیر تناسب فکری قرار گرفتم با افتخار و قدرت

       و این جوابی هست که هر بار در موضوعات مختلف و بخصوص لاغری دارم به ذهنم میدهم که من برای خودم هر کاری هست انجام میدهم نه برای دیگران و کاملا به آرامش میرسم

      همین الان هم سرکارم از رئیسم و بالا دستم دارم میبینم که چطور با نفرات تازه وارد و حتی زیر دست برای اینکه دستوراتش و خواسته هایش را اجرا کنند چطور برخورد میکند با ایجاد ترس و توبیخ و این ضرب المثل که به مرگ بگیر و به تب راضی بشه

       خوب در لاغری و تناسب اندام من مدام پدرم بهم میگفت یه چیزی بخور استخوانهات زده بیرون بیمار میشی 

      یه چیزی بخور جون بگیری

      ما خوشمون نمیاد اینقدر لاغری باشی

      به حرف بزرگترت گوش کن اونها یه چیزی میدونند از تو تجربه بیشتری دارند

      ولی اگر تجاربشون تاثیر گذار بود خودشون بعد به دنبال این نبودند که دوباره بگویند لاغر بشو

      و همه این تاکید ها با حالت تهاجمی و فشار به صورتی که اگر چاق نشی دوستت نداریم و یا اینطور باهات برخورد میشه تا چاق بشی 

      پس به دنبال کسب رضایت دیگران شدم که طرد نشم و خدا را شکر میکنم که این باور به این صورت برام واضح شد که برای فرار از توبیخ شدن و مورد خطاب گرفتن دیگران با لحنی تند مجبور شدم چاق بشوم و دلیل چاقی ام را واصح درک کردم

      و این موضوع نه تنها در چاقی من تاثیر گذاشت بلکه فرآیندی در من ایجاد کرد که در تمام زندگیم اثر گذاشت در هر محیطی ایجاد شد و با هر شخصی 

      ولی الان برای خودم ارزش قائل شده ام خودم را دوست دارم و به خودم احترام میگذارم

      من همینی که هستم بهترینم  

      • مشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده است را شرح دهید.

      چاقی باعث شده بود مورد تمسخر دیگران قرار بگیرم و اکثرا با این جمله روبرو میشدم که اول شکمش میاد بعد خودش میاد

       چند روز دیگه هم از در رد نمیشی 

      در مهمانی و جایی قرار میگرفتم خوراکی ها ازم قائم میشد و یا میگفتند به اندازه سهمت بردار 

      کیفیت دیگه برام مهم نبود 

      برای خودم ارزش قائل نبودم 

      ناراحت میشدم که چرا بهم تعارف نمیکنند

      چرا ظرف شیرینی را تا من حضور دارم برمیدارند 

      و تمام این موارد باعث ایجاد پرخوری در من شده بود و برچسب زدن به مواد غذایی 

      لباس به سایز نمیتونستم بپوشم و وقتی هم لباسی که میپوشیدم اولین جایی که نمایان بود و لباس را از حالت زیبایش خارج میکرد شکمم بود 

      ولی امروز با لاغریم تموم این موارد حذف شده و روز به روز همه چیز برایم زیباتر و بهتر میشه

      ۱۴۰۳.۰۱.۰۱

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار اسما غضبان
      1402/12/22 09:20
      مدت عضویت: 1568 روز
      امتیاز کاربر: 7224 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 271 کلمه

      بنام خدا

       دلایل چاقی من. درگذشته

      ارث . داروخوردن . کم تحرکی ونشستن خواب زیاد . غمگین و ناامیدبودن.  کند ذهن بودن . چهارشونه بودن  

      دلایل دیگه مثل گشادبودن معده . خوردن غذاهای سرخ کردنی ازجمله سیب زمینی سرخ شده . مصرف تخم مرغ . استفاده ی زیاد از روغن .نمک معمولی نه نمک دریا. پنیرپیتزاوغذاهای چرب . خوردن آب باغذا. برنج خوردن موقع شام .راستفاده از غذاهای نشاسته دار. ماه رمضون وعید نوروز مسافرت رفتن و خیلی از چیزهایی که یادم نمیاد اما میدونم که در بچگی ایناروشنیدم و هرچقدر بزرگترشدم بیشتر می شنیدم و برام تایید میشد از روشهای مختلف لاغری از روغن  مالیدن به بدن رژیم کلم و رژیم  نون وماست و رژیم فستینگ  رژیم روزه گرفتن . آب درمانی  .ورژیم های مختلف وباشگاه رفتن که هیچکدوم منوبه جایی نرسوند فقط بعداز لاغرشدن چاقترشدم ودرراخر چاق موندن رو پذیرفتم و چاق موندم . از همه ی. روشها و وسایل ورزشی وتغذیه ای برای لاغری استفاده کردم اما درنهایت تنها جوابی که به دست میوردم چاقی بیشتربود و چاقترشدن و الان که دلیلشومیدونم که چرا دوباره چاق میشدم به خودم گفتم به اندازه ی که اصراری برای دیدن فیلم و سریال تا ته دارم اینکه ببینم چی میشه به اندازه ای که اصرار به خوردن فلان غذا دارم به همون اندازه هم که شده حداقل برای لاغری ولاغرموندن اصرار داشته باشم ولاغری فقط وفقط باادامه دادن هست که به وجودمیاد چون لاغری باذهن مسیرش مشخص هست لاغرشدن ولاغرموندن اماباید همون طور که برای خیلی از چیزها آگاهانه ونا آگاهانه  تعهددارم برای لاغری هم تعهد داشته باشم حتما نتیجه میگیرم . ودرنتیحه نه تنهالاغربلکه تغییر میکنم.ازهمه جهت  . 🌹♥️ومتناسب میشم ومتناسب میمونم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,234 کلمه

      بنام خداوند مهربان و همیشه حاضر و حامی و عاشق پیشرفت ما،

      و درود و رحمت و سعادت ثروت لذت سلامت و کمال خیرو برکت همگی روانه از سوی خداوند به زندگی شما استاد ارجمند و گرامی،

      استاد:

      خاطرات و سن چاقیم ؟طرز شکل گیری فرمول‌های چاقی ذهنم :

      دنبال نتیجه مستقیم رفتن،یکدفعه سراغ جسم در مدت زمان کوتاه بدون تربیت ذهن برای رفع چاقی طبق فرمایش دقیقا صحیح شما و تجربه های خودم واقعا جواب نمیده،

      فرض کنید با دو دست خالی اومدید روبروی یک‌کوه مثل دماوند حالا میخوای با دو دست که همان مسیر غلط هست و ابزار نامناسب و نداشتن تخصص و آگاهی  مثلا در مهندسی خاکبرداری و …هر چند سال هم مهلت به من بدن من نمیتونم کوه دماوند رو خراب کنم یا جا ب جا  کنم؟؟؟!!!

      باید دنبال اون سطل سطل خاکی که ریختم  

      منظور همان فرمول‌ها و یادگیری های چاقی

      (ولی واقعا الان که دارم فکر میکنم ،طی سالهابرای من طی ده سال از بعد ازدواجم چاقیم خیلی اوج گرفت تمام فرمولهایی که در ۱۸ سالگی یا حتی عقبتر در سن بلوغ در ده سالگیم نهفته بود نمایان شد،

      «چون‌در سن بلوغ یکدفعه کمی چاق تر از بچه های هم سنم شدم مادربزرگم با ما زندگی میکرد مرا روانی کرد که چرا چاق شدی نکنه شبیه مادرت بشی اونم جوانی لاغر بود اما یکدفعه چاق شد الان بی‌اراده شده نمیتونه لاغر کنه ،حالا چاقتر بشی «دیگه تموم ،این کلمه «دیگه تموم» شد کلید تمام بدبختی ها در ناتوانی من شدیداً در رابطه با این موضوع لاغری شد و شاید یکسری چیزهای دیگه امم در زندگیم شد ،فکر میکردم کاری خراب بشه دیگه راه درست شدنی براش وجود ندارد»

      و در ادامه بگم مادربزرگم مدام می‌گفت :چاق بشی نمیتونی نمیتونی لاغر کنی چاقی بده چاقی چیه اخه من به خاله بزرگت هم از بچگیش رژیم دادم لاغر نشد نکنه تو راه خاله بزرگتو ادامه بدی،خاله امم که قوربونش برم هر تفریحش مساوی یک بستنی فروشی یا رستوران رفتنی بود از بچگی کارو میبرد به به به می‌گفت ما هم فکر میکردیم تفریح فقط خوردن ،و چون خالم از درد زانو و چاقی نمیتونست مارو ببره جاهایی مثل دویدن در پارکها و فعالیتهای بیشتر رستوران و بستنی فروشی های مختلف می‌رفتیم هر چند با پدرم و شوهر خالم یادم مارو می‌بردن پارک و یک چیز جزئی می‌خوردیم و بیشتر بازی میکردیم ،

      و کلا  ککه مادرمم سر کار بود از ما غافل ،اما در یک مقطع سنی دوباره از ۱۵ تا ۲۷ سالگی لاغر شدم و لاغر موندم فکر کنم بخاطرع رژیم و ورزشهام شد که لاغر شدم یادم‌نمیاد اصلا چرا یکدفعه لاغر شدم اصلا چکار کردم که از سن بلوغ به بعد از ۱۵ تا ۲۷ سالگی رو لاغر شدم و لاغر موندم  یادم‌نمیاد دقیقا چرا؟ در صورتیکه سلامت کامل بدنی هم داشتم اینطور نبود بگم مریض شدنم نه چون فکر کنم به دلیل این فکر بود که چون مادرمو سابقه لاغری در جوانی داشته فکر میکردم باید مثل مادرم فقط در جوانی لاغر بمانم هر چند الانم پیر نیستم ۳۷ سالم ، اما به فکر اینکه بعدا حتما  کم میشه متابولیسمم با افزایش سنم در ذهنم،

      پس کلا در یک جمع بندی : من لاغر بودم از زمانی که متولد شدم تا حدی که استخوانهای مفاصل  بدنم قفل میکرد و برای درمان باید میرفتم به پزشک مراجعه میکردم و بعد مادرم نگرانم شد قرص اشتها برایم گرفت بعد از آن در سن بلوغ اضافه وزن گرفتم اما با رشد قدم و حتی فکر میکنم رژیم گرفتم منتهی اصلا طولانی نبودن هر کدوم در حد دو سه روز نهایتا یک هفته وحتی یادم‌اومد دستگاه لاغری و سونا و پتو برقی میگذاشتن و دوچرخه میرفتم با مادرم و دختر خالم برای لاغری و حتی با دوستم فکر کنم رژیم می‌گرفتم در مدرسه از۱۵ سالگی که از  ۶۷ کیلو‌شدم ۵۳ کیلو  ،

      اما من دیگه لاغر بودم از پانزده سالگی تا ۲۷ سالگی ولی بعد از ازدواجم دوباره چاق شدن  چون دقیقا یک دلیل چاقی رو ازدواجم‌میدونستم چون مادرمو دیده بودم هی میگفت  و کم شدن متابولیک با افزایش سنم،

      کلا ده سال ازدواج کردم اما این  سه سال اخیر دیگه بسیار ورزش میکردم و رژیم سخت می‌گرفتم و تلاش میکردم ولی مثل باتلاقی درش بیشتر فرو رفتم هر چند هم تعداد رژیمهام کم بودن و مدتشون هم بیشتر از دو هفته نمی‌شدن و خیلی فکر میکردم بی اراده هستم ، از طرفی هم فکر میکردم خوب من که ورزش هام سخت و پیاده رویهام زیادن باید لاغر بشم دیگه،،، اما نمبیییییشدم؟؟؟!!!! بعد سری بعد میگفتم با اراده قویتر ولی نتیجه بدتر بود ،تازه یک ناتوانی بزرگ هم الان فکر میکنم مال سالها قبل ازدواجمم هست که در ذهنم دارم الان کشفش کردم این بود که از زمانی که حتی خیلی لاغر بودم از زمان جوانی در سن ۱۸سالگی دوران دانشگاهم با اینکه رشتم تربیت بدنی فیزیولوژی ورزشی بود و فعالیتم بسیار زیاد اما فکر که اوه اوه من هر کیلو هر سال اضافه کنم و وزنم بره بالا من نمیتوانم دیگه کمش کنم چرا نمیدونم چرا این مدلی فکر میکردم فکر میکردم چون زیاد میخورم حالا  خیلی گل بکارم شاید روند چاقیمو کند کنم این روند  اما اصلا وزنم بره بالا با افزایش سنمم نمیتونم لاغر کنم چون بعد دانشگاه تو خونه فعالیتم کم‌میشه،مدام از همان سن کم فکرم این بود حالا بعدا چاقتر بشم چکار کنم و یک ناتوانی و ترس بزرگ در لاغری داشتم ؟یا اگر سنم‌بره بالاتر چکار کنم چون درگیری و ناتوانی مادرمو می‌دیدم این تو ذهنم اومده بود لاغری چققققدر سخت شاید نشدنی باش در آینده برای منم در سن بالاتر حتی بعد از زایمان فکر کنم ‌‌‌بدتر بشه چاقیم،یک مورد دیگه بعد ازدواجم‌همسرمم بود ذوق میکرد نه من خیلی لاغر بودم حتی از اصطلاح ملخ استفاده می‌کنه برام ،یادم من غذا میخوردم ذوق میکرد می‌گفت ماشاالله زن لری شدی برا خودت قوی مثل زن لرها سرحال و تشویقها و خنده ها و‌شادیهای همسرم برای خوردن من،چون خودش ماشاالله ورزشکار تیم ملی قایقرانی هستن و از قوم لرستان اهل خرم آبادن تفریح و قدرتشون در گوشت خوردن و لذتشون مدام در چی بخوریم چی درست کنیم کجا بریم ؟هست !، پدر شوهرمم میگفت بخور عروسم  چون ورزش میکنی مثل علی پسرم و میسوزونی عروسم باید قوی باشی خلاصه خنده و تشویق همسر مهربانم و خانواده همسرخوش اخلاق و سخاوتمندم  مزیت بر علت چاقی من شد)،

      و حالا الان اون سطل سطل خاکها روی هم شده تبدیل به یک کوه بزرگ یا مرداب بزرگی که با خاک و آب خودم ساختم و بزرگ‌ترش کردم با فرمول‌های چاقی و رفتن به مسیرهای غلط برای لاغریم، 

      حالا انگار یکدفعه یک کوه بزرگ رو بخوای که طی سالها از ذره ذره ریختن فرمول‌هاو ترمزهای چاقی در ذهنمون که آرام‌آرام همان سطل به سطل خاکها را که خودمان به آسانی و لذت  در طی سالها روی هم‌ریختیم که الان شده تبدیل به یک کوه می‌خوایم یکدفعه جا ب جا کنم، یا اصلا با یک پرش بخوام از مرداب بپریم بیرون یا در  مسیرهای اشتباه دیگه بخوام سایز مرداب را کوچک‌کنیم مثالی برای  همان راه ها و مسیرهای غلط لاغریم که همشون بدتر مرا خفه تر و خسته تر میکردن،

      خلاصه عوامل چاقی:

      «ترس از چاقی و ناتوانی در کاهش وزن از علل اصلی من می‌تونه در خاطرات بچگی من باشه،و از رژیم‌هام و ورزشهام در این سه سال اخیر طی ده سال ازدواجم ،

      واین تصاویر و حرفهای  اشتباه از مادرم، خاله بزرگم و گفته های مادربزرگم و‌این جمله ویرانگر (چاق بشی دیگه تمام  کاریش نمیتونی کنی) 

      یا سنت بره بالا ازدواج کردی فعالیتت کم میشه خیلییی سخت لاغر میشی،»

      در هر صورت اما الان خیلی خوشحالم که چاق شدم و باعث شد الان در این مکان منظم متعهد و  دقیق عالی و آگاهی و عملی و پر از موفقیت در همه جنبه های زندگیم ومقدس و روحانی و تنظیم مجدد ذهنی و  فکرم و رفتارم در زمینه باور ایمانم نسبت به خدا وحال خوب روحی جسمی  و تولد دوباره ازهمه لحاظ در زندگیم باش

      مشکلات چاقی ام:

      از لحاظ روحی :مرا ضعیف کرده من می‌خوام همانطور که مراقب جسمم می‌خوام باشم می‌خوام مراقبت از ذهنم را هم شروع کنم چون فرمانده اصلی و متصل به منبع بی نهایت قدرتمند و بررگ و شگفت انگیز  الهی همون ذهن من  عزیز و گرانبهای من دارایی من برای خلق شرایط درونیم و بعد که بیرونم ساخته میشود همان ذهن عزیز خودم نعمت پروردگارم که قدرت و چوب جادویی ام برای خلق زندگیم و جسمم میباشد،

      من قبلا فکر میکردم بی استعدادم و بی اراده هستم 

      من خودم مشکلی دارم که دارم روز بروز از لحاظ روحی ضعیف و روابطم داره بی کیفیتتر میشه و گوشه گیرتر میشدم برای نرفتن به مهمانیها و شادیها و عصبی تر و ناامیدتر و حالم بدتر با هر تلاشم میشد،

      چه حال تلخی هر بار بری لباس بخری بگی بزرگتر ندارید؟

      احساس خفگی تنفر بی انگیزگی گیر افتادن در زندان  با اینکه واقعا ورزش قایقرانی و دویدن و هم پیاده روی و هم بدنسازی هم باله هم بادیفلکس در کنارشون دیگه همه روز هفته از صبح تا عصر بعدم کار خانه.

      حس بد دیدن عدد روی وزنه و با سرافکندگی هر بار بدتر پایین اومدن از روی وزنه،بد فرمی لباسها در تنم،تازه بیان بهت بگن تورا چرا همش مشکی میپوشی تو که چاقیت معلوم نیست خیلی هم عضلانی هستی فقط سایز گرفتی چهارشونه شدی بزرگ شدی فکر کنیم واسه ورزشت هست پهن شدی اما بی خیال بیا روشن بپوش ،حالا با کدوم اعتماد به نفس روشن بپوشم؟؟؟ بعد حالت عصبی و منفی نگری به همه چیز و شکاک شدن در مورد همه کسی و با درو دیوار جنگ داشتم ،بد خلقی شدید بهانه گیری زیاد،طفلی همسر مهربانم چقدر منو مدارا می‌کنه و بهتره بگم قبلا مدارا ،میکردن  چون با استفاده از فایلهای رایگان بهتر شدم خیلی بهتر شدم الآنم که وارد سرزمین لاغرها شدم و تو پوست خودم از خوشحالی نمیگنجم،

       شوهرم میگه چرا امسال نمیری برای رژیم گرفتم از خانوم‌دکتر رژیم بگیری ،یا چرا میریم بیرون چیزی دلت نمی‌خواد بخوری چرا با آرامش و بدون توجه به اینکه چی میخوری داری همه چی میخوری مدام هم میگی شکر سیر شدم کافیمه،همین دیشب با دوستانشون رفتن شام بیرون من دیگه نه گیر دادم نه شک کردم نه تماسی گرفتم نه فکر بدی اومد تو ذهنم اصلا حالم عالی شاد و اینکه تنها بودم دوست داشتم چونکه من تو سایت تناسب هم داشتم مطلب میخوندم و هم  می‌نوشتم هم لذت می‌بردم ، بعد اینکه  اومدن خونه گفتن من باتریم تموم شده بود گفتم الان تینا چه فکری می‌کنه گفتم من هیچ فکری نکردم با خنده هم شام برام زخمت کشیده بودن خریده بودن کمی خوردم و با خنده هم تمام شوهرم چقدر آرام شد و حالش خوب شد واقعا انرژیها انتقال پیدا می‌کنه خدایا شکرت نجاتم دادی،

      از لحاظ جسمی  و مالی  :از لحاظ جسمی طاق باز می‌خوابیدم حس خفگی داشتم ،

      حرکات برام کند و سنگین و‌بدون کنترل شده بود نشستن و برخاستن بد شده بود دائم زانوهایم و کف پاهام درد داشتن مخصوصا رگهای روی پاهام،

      به پهلو باید بالشت میگذاشتم کمرم درد نگیره،

      خودمو در آیینه میدیدم تا حالا این وزن نبودم از خودم وحشت میکردم میگفتم در آینده چقدر میخوای بشی یا خدا ؟!!!

      قند و چربی بالا و پیش دیابتی و  کبد چرب،گر گرفتگی بی علت و حس گرما بعد سریع بعد از تعریق زیاد حس سرمای شدید بی سابقه آنقدر میلرزم تا دم مرگ بقران میرم  ،

      تعریق زیاد بدنی و  تازگی لرزشهای شدید بدنی حساسیت بالا به سرما به علت نامعلوم که بیشترم شدن و طوری  که از گرما هم بمیرم میترسم لباسهامو کم‌کنم چون اون لرزش تا دم مرگ منو می‌بره فقط تشنج مغزی نمیکنم دکترها ازمایشاتم را دیدن گفتن علت نامعلوم مگر بهش بگیم خستگی مغز که مغز وقتی ببینه شما بر اثر فشار  ورزش و کار زیاد انرژیشو خیلی کم کردی خاموشی به بدن میده و برای ذخیره و زنده موندن به بدن دستور حالت استراحت را میده و قلب هم طبق غریزه محکمتر و بیشتر میزنه و بدنم هم شروع می‌کنه به لرزیدن بیش از حد  تا جبران  اون حس سرما و افت فشار و دما رو برای بدنتون کنند خدا نصیب نکنه هزار تا پتو میندازم سر خودم از عرق و گرما میمیرم اما یک لحظه یک مگس از پهلوم رد بشه نسیمش منو تا مرگ می‌بره شوهرم میاد زیر اون همه پتو برام تازه سشوار میگیره و من باز گرما رو نمی‌فهمم سوزش و تعریق روی پوستم دارم اما از درون فریزرم و اگر جایی باشم تو مهمانی یا بیرون این حالت بهم دست بده کسی به دادم نرسه هم ابروم‌رفته و هم خطر مرگ داره برام ،صبح فردای این حالت انگار تریلی از روی بدنم و قلبم رد شده تا یک هفته زیر پتو بی حالم و خدا نصیب نکنه برمم حمام با استرسم همسرم مدام زنگ میزنن خوبی اصلا نرو حمام تا من باشم خونه،و بعدشم بخوام برم بعد حمام  مهمانی پر از استرس میشه وجودم نکنه اون حالت افت فشار و دما بیاد لرز بیاد من چکار کنم ؟

      ااما حالا کلا به لطف و هدایت  الله با ورود به این سایت که داستان هدایت من را نوشتم در اون قسمت و با ورود به  سرزمین لاغرها از طرف خدا و بنده خوب خدا استاد محترم، 

      میخوام‌ ذهنمو سرو سامانی نو دهم افکار قبلی را عقب نگه دارم و  بعد جسمم را از طریق ذهن متصل به منبع بی نهایت خداوندم  سلامت و سالم ترمیم  کنم برای گسترش نور خدا بر روی زمین و منم باشم دستانی ازدستان پر  مهر خدا .

      و امیدوارم انشاالله همگی شگفتی ساز شدیم به امید خدا و محبت و راهنمایی و آموزشهای طلا و اعلا و اصل و ناب بی نظیرشان که هیچ جا نه دیدم نه شنیدم و آنقدر هم استاد با حوصله با محبت و بزرگوارانه و باصداقت و معرفت به ما درس میدهند و معلوم واقعا میخواهند ما هم شگفتی ساز بشیم،ممنونم واقعا از خدا و شما استادگرامی و عالیقدر.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        امتیاز کاربر: 18633 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
        همیاری
        محتوای دیدگاه: 189 کلمه

        سلام دوست عزیزم 

        خوشحالم که تصمیم درستی گرفتید و وارد سایت شدین دوست عزیزم نوشته تاثیر گذار شما را خواندم خیلی متاثر شدم  از بیماریتون اما من به شما قول میدم که خوب خوب میشوید منم قبل شرکت در دوره همین مشکل شما را داشتم جالبه که هم رشته هم هستیم منم بعد از کنار گذاشتن ورزش بشدت چاق شدم و خداوند منو به سایت و استاد راهنمایی کرد منم بعد از چاق شدن از شدت استرس چاق شدنم دچار لرزش شدید میشدم تشخیص دکتر این بود دندون چرکی نهفته دارم که بعد از درمان لرز کمتر شد اما کاملا از بین نرفت تا اینکه وارد سایت شدم الان چهار ساله که در دوره های متعدد سایت شرکت کردم و اصلا این بیماری فراموشم شد تا امروز که نوشته شما را خواندم یادم اومد که منم مثل شما بودم. عزیزم نگران نباش به مرور بهتر میشی ولی حتما یک چک آپ دندان هم برو دندانهای من به ظاهر خوب مشکلی نداشت اما عفونت در عمق بود و تشخیص یک دکتر حاذق کمکم کرد بعد از آن هم ذهنم اینجا ترمیم شد و این بیماری به کل خوب شد موفق باشید 

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار yas
      1402/11/30 11:02
      مدت عضویت: 337 روز
      امتیاز کاربر: 210 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 734 کلمه

      قدمت چاقی من حدودا 12 ساله است از 7 سالگی اضافه وزن داشتم و چاق بودم .خانواده پدری همگی چاق اند و ژن چاقی در من وجود دارد و به آنها شبیه ام. استخوان بندی درشتی دارم و نسبت به وزنی که دارم درشت دیده میشم . از غذا خوردن لذت میبرم عاشق آشپزی کردن و تست رسپی های جدیدم ، کم تحرکم و البته افکارم همگی منفی اند نسبت به خودم ، مشکلات هورمونی دارم زیاد جدی نیست و روی سلامتم تاثیر ندارد اما روی شکل بدنم تاثیر دارد .

      امروز آخرین روز بهمن سال 1402 است روزی که جدی شروع کردم دوره های لاغری با ذهن بگذرانم اگر بخوام داستان چاقیمو بگم از ابتدا شروع میکنم وقتی به دنیا امدم نوزادی با وزن نرمال بودم اما کم کم وقتی بزرگتر شدم لپ های درشتی داشتم نسبتا تپل بودم اما هرچقدر میگذشت این زندگی با من خوب تا نکرد شاید 4 سالگی تنها سالی از زندگیم بود که واقعا بدنم رو فرم بود اما 6 سالگی (پیش دبستانی) نسبت به بقیه یکم تپل بودم 7 سالگی (کلاس اول) تپل بودم اما 8 سالگی بعد از یک تست وضعیت جسمانی که از طرف مدارس بود مسئول در نامه ای نوشته بود دچار اضافه وزن و چاق بعد از اون مادرم منو برد دکتر رژیم تغذیه ، برای دفعه اول طی دوماه 8 کیلوگرم کم کردم اما مثل بقیه تغذیه نمی بردم مدرسه همیشه تغذیه ام کم بود و گرسنه می موندم وقتی برمیگشتم خونه ، مادرم ناهار کم برام میریخت یا اگر کمی بیشتر میخوردم دعوام میکرد و بعدا خودم احساس گناه میکردم بعد از مدتی ولش کردم اما همیشه در پس ذهنم حک شده بود من چاقم . سال آخر دبستان مسخره ام میکردن و روز های آزاد در این سالها در مدرسه همه بچه ها تنقلات می اوردن اما مادرم کم برام میخرید ، خنده داره اما یکی از عقده هام و حسرتام و آرزوم شده بود تنقلات بیشتر بخرم و بخورم .

      سال اول راهنمایی چاق تر شده بودم و جو مدرسه بیشتر از قبل به ظاهرم توجه میکرد و همیشه از اینکه بین بقیه راه میرفتم احساس گناه میکردم سعی مردم خودمو قایم کنم زیاد در منظر دید نباشم ، از بچگی آدم درونگرا و توداری بودم اما چاقیم باعث شده بود بیشتر از همیشه تودار تر و گوشه گیر تر بشم و بخاطر همین سالهای مدرسه هیچ دوستی نداشتم ، به شوخی خیلی چیزا بهم گفتن اما آدمی که از درون آسیب دیده شوخی در حالت عادی جدی ترین درد براش به حساب میاد ، از اینکه جلو آینه خودمو ببینم متنفر بودم ، شوخی ها به مدرسه و همسن ها ختم نشد و گاهی اقوام مسخره ام میکردن اما چیزی بروز نمیدادم ولی بیشتر از قبل احساس درد میکردم و این سوالو تو ذهنم به وجود اومد چرا من وجود دارم هروز رو به آسمون میگفتم “خدا چرا منو خلق کردی؟” ، دیگه اون سوال همیشگی “چرا من چاقم؟” نبود مشکل جدی تر از این حرفا داشت میشد ، در سن 15 سالگی دوباره رژیم و باشگاه شروع شد اما چیزی کم نکردم بلکه بیشتر هم شد ، وقتی وارد جو دبیرستان و کنکور شدم رژیم و باشگاه رها کردم . سال اول دبیرستان مجازی بود به دلیل کرونا و زیاد تو چشم نبودم اما همان دوران قرنطینه باعث چاق شدن دوباره من شد ، یکی از بدترین خاطراتی که دوران چاقی تو ذهنم ثبت شده مربوط به سال دوم دبیرستانه یونیفرم با سایزی مجزا برام دوختند و توی مدرسه منو به اضافه وزنم همه میشناختند اما خودمو به هر در و دیواری میکوبیدم تا تنها نباشم ، دوستایی پیدا کردم اما به قیمت از دست دادن خیلی چیزام ، شلوار جین اندازم پیدا نمیشد و هروز توی خونه تنها میموندم و بیرون نمیرفتم . تقریبا روزایی از اسفند بود رفتیم خرید عید اما شلوار سایز من پیدا نمیشد و منی که چیزی بروز نمیدادم توی مغازه زدم زیر گریه از اونجایی که مادرآدم با بچه خودش همدردی میکنه باهام گریه کرد ، سال آخر به حدی چاق بودم که به نفس نفس می افتادم اما تابستان 1402 رژیم گرفتم و باشگاه شروع کردم وزن قابل توجهی کم کردم اما هنوز اضافه وزن دارم و جز افراد چاق به حساب میام اما مشکلاتم هنوز تمام نشده چون به راحتی وزن کم نمیکنم و بیشتر ازقبل به خوردن تنقلات و شیرینی رو اوردم و پس از خوردنشون احساس گناه میکنم و از خودم متنفر میشم تصمیم گرفتم این راهو امتحان کنم. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        آواتار rastegar.moradzadah
        1402/12/03 14:06
        مدت عضویت: 1444 روز
        امتیاز کاربر: 15472 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
        محتوای دیدگاه: 56 کلمه

        سلام یاس عزیز 

        نوشته تو خوندم واز خوندش گریم گرفت منم خیلی جاها مثل تو بودم ویاد خودم افتادم 

        مطمعنم خدا صداتو شنیده وبه اینجا هدایت کرده حتما حتما تو راهت استمرار داشته باش واگه لیز خوردی ناامید نشو وراهتو هر طور شده رها نکن اینجوری صد درصد به آرزوی لاغریت می رسی 

        برات بهترین هارو آرزو می کنم

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
          آواتار yas
          1402/12/03 19:58
          مدت عضویت: 337 روز
          امتیاز کاربر: 210 سطح ۳: کاربر پیشرفته
          محتوای دیدگاه: 22 کلمه

          ممنونم . خیلی نیاز داشتم این حرفا رو از یه نفر بشنوم خیلی ممنون بابت انتقال این احساس خوبتون به من .

          برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
          امتیاز: 0 از 0 رأی
          افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مهلا
      1402/11/30 08:27
      مدت عضویت: 503 روز
      امتیاز کاربر: 7790 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 479 کلمه

      با سلام.

      من چند ماه پیش یه بار این دوره ۱۲گام رو رفتم اما اون زمان روی کاغذ می نوشتم و توی سایت چیزی ثبت نمیکردم،برای همین ادامه ندادم چون همش باید دنبال کاغذ و خودکار می‌بودم ،بعد دوره تغییر زندگی و فقط رو خوانی میکردم ،تا دیدم اینجوری فایده ندارد و باید اساسی از یه جایی شروع کنم و الان دوره صد گام رو دارم میرم و امروز تصمیم گرفتم دوباره ای دوره رو هم برم چون میدونم این دوره مثه اینه که ذهنت رو شخم بزنی.

      چرا من چاق هستم؟

      من از اول که چاق نبودم ،خیلی لاغر و متناسب بودم،اما از وقتی بچه دومم رو از شیر گرفتم بعد سه چهار ماه چاق شدم،فک میکنم دلیل چاق شدنم همینه،شایدم چاقی مادرم و خواهرم هم بی تاثیر نبوده باشه و خب اونا چاقم پس منم از یه سنی باید شبیه اونا میشدم به هر حال یه خانواده ایم و از هم تاثیر می گیریم و شبیه هم میشیم،

      خب وقتی قدم به دنیای چاق ها گذاشتم ناخودآگاه روی رفتارم هم تاثیر می‌ذاشت،شاید وقتی دیدم چاق شدم ناخودآگاه عادتهای خوردنم هم عوض شده،

      اینو میگم چون زمانی که لاغر بودم رو بیاد میارم که خیلی از عادت ها رو نداشتم،مثلا اصلا چایی نمیخوردم، تا گرسنه م نمیشد غذا نمیخوردم،صبحانه نمیخوردم حتی بعضی وقتا صبح ها گرسنه م میشد اما نمی‌دونم به چه دلیلی از صبحانه خوردن بدم میومد،

      اما تواین چند سال اخیر یه مدت صبحا قرص داشتم برای مریضیم و نمیشد ناشتا بخورم،از همون زمان عادت کردم به صبحانه خوردن.

      عادت کرده بودم به چایی خوردن،

      و عادت دارم چایی رو داغ داغ میخورم با قند هم حتما باید بزرگ باشه.

      اما دلیل اصلی چاقی خودم رو همون از شیر گرفتن میدونم و اینکه در خانواده ای که بقیه درست هیکل هستن خب طبیعیه که منم هیکلم درشت بشه .

      سایز لباسام عوض شده حتی سایز کفش یک شماره زیاد شده، و  برای منی که هر چی می پوشیدم یا برام اندازه بود یا گشاد خیلی سخته که الان نمیتونم بعضی لباسا رو حتی پرو کنم چون برام تنگه و قواره تنم نیست.

      قبلا خیلی سریع بدون کمک دست میتونستم از زمین بلند شم اما الان دیگه نمیتونم ،

      یادمه ماه‌های آخر بارداریم از مامانم پرسیدم شما که شکم دارین و چاقیم چجوری خم و راست میشین و راه میرین .؟

      مامانم بنده خدا خندید و گفت عادت کردیم دیگه ،چکار کنیم چاره ای نیست.

      و من واقعا درکی از حال افراد چاق نداشتم که اونم بواسطه بارداری بدست آوردم نه چاقی خودم!

      اما الان خودم چاق شدم و حال افراد چاق رو به درستی درک میکنم ناگفته نمونه که هیچ وقت خودم رو چاق خطاب نمیکنم و خودمو تو دسته افراد چاق نمی بینم و فقط حس اضافه وزن دارم😉😁

      اما توی سایت برای از دست دادن همون اضافه وزن به اعتراف افتادم که بله،من چاقم!

      برای درمان درد و مشکل تا وقتی قبولش نکنی و باهاش کنار نیایی نمیتونی حلش کنی.

      پس من دوباره هم اعتراف میکنم  و می پذیرم که من چاقم!

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار نازنین
      1402/11/26 10:28
      مدت عضویت: 1897 روز
      امتیاز کاربر: 2000 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 589 کلمه

      سلام من نازنین هستم و سال 96 با لاغری با ذهن آشنا شدم اون زمان خیلی خوب پیش رفتم و اما بعد از اینکه دوره رو تموم کردم فک کردم دیگه کار تموم و لاغر شدم اما اشتباه کردم و دوباره و دوباره چاق شدم و باز رژیم و ورزش و باز هم چاق شدن و باز رژیم و باز چاق شدن و بعد ازدواج کردم وارد مرحله ی دیگه ای شدم این بار با همسرم در مسیر چاق شدن پیش رفتیم اینبار من آدمی رو پیدا کردم که بتونم تقصیر چاق شدنم رو گردن اون بندازم و این بار میخواستم اون رو همراه رژیم خودم کنم یعنی مثلا میگفتم بیا از شنبه فلان رژیم رو بگیریم و چون اون هم مثل من آدم غذا دوستی هست باز هم رژیم با شکست رو به رو میشدم اما این بار یه شریک پیدا کردم .

      من از وقتی یادم میاد چاق بودم از بچگی ام تصویر درستی تو ذهنم ندارم اما عکس هام توپولی بودم و از وقتی یادم میاد بهم میگفتن تو به عمه ات رفتی که پایین تنه چاقی داره توام اونجوری هستی و خب تا زمانی که بچه بودم مادرم خیلی نگران خورد و خوراکم بود همیشه همه چیز به وفور بود و همه اصرار به تموم کردن غذام داشتن و شاید این موضوع خنده دار باشه اما یه زمانی خوردن شده بود عاملی که بتونم تلویزیون که تفریح مورد علاقه ام بود رو ببینم اون زمان کنکور داشتم و تنها راهحل دیدن فیلم این بود که 1 ساعت مشغول خوردن غذا باشم چون کسی بهم نمیگفت غذا کمتر بخور برو درس بخون اما در مورد فیلم دیدن میگفتن منم شنیده بودم همه تو سال کنکور چاق میشن و دیگه به راحتی میخوردم. بعد از چند ماه 10 -12 کیلو چاق شدم و بعد از اولین تجربه رژیم و پیاده روی رو داشتم جالب بود بود اون زمان حس خوبی داشتم و حس قدرت میکردم و واقعا هم جواب داد و لاغر شدم و تا سالهای سال دیگه به اون وزن نرسیدم اما باز چاق شدم و باز رژیم و باز چاقی تا زمانی که ازدواج کردم و رکورد اضافه وزنم رو شکوندم از اون وزن دوران کنکور ام هم بالاتر رفتم و رسیدم به جایی که حتی 1 هفته یه رژیم میگرفتم باز 1 هفته ول میکردم هفته بعدش یه رژیم جدید و این پروسه ادامه دارد حتی یه بار از این قرص های لاغری که تو یک ماه 8 کیلو کم میکنیم هم خوردم و جالبه بدونید 8 کیلو هم کردم اما بعدش 10 کیلو اضافه کردم و بعد از اون بود که رکورد وزن خودم رو شکوندم. 

      توی تمام این مدتی که از سال 96 به این طرف سپری کردم هر بار یاد دوره لاغری با ذهن می افتادم میگفتم بهترین دوران لاغری ام بود اما من اون زمان داشتم به علت یه مشکل داخلی قرص قند مصرف میکردم شاید به خاطر اون لاغر شدم این دیالوگی بود که همیشه در دنباله فکرم می اومد و برام مانع ایجاد میکرد تا اینکه چند وقته پیش یه جمله ای شنیدم اونم این بود که نباید کار کردن روی ذهن رو رها کرد اون جا بود که فهمیدم ایراد کار من جای دیگه ای بود 

      اینبار دیگه مصرف اون قرصم تموم شده و الان فهمیدم من باید قیل از هر چیزی مسئولیت خودم و اعمالم رو خودم بر عهده بگیرم هر فایلی رو گوش میکنم و هر کتابی راجع به توسعه فردی میخونم اولین  چیزی که میگن اینه که باید قبل از هرچیزی یاد بگیریم مسئولیت پذیر باشیم .

      و اینبار به امید خدا و کمکش موفق میشم.

      با تشکر فراوان 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 477 کلمه

      باعرض ادب واحترام به استادعزیز من شمیم جمالی امروزمورخه۱۷/۱۱/۱۴۰۲تصمیم گرفتم درمسیرلاغری باذهن گام بردار اولین دلیل چاقی من پرخوری هست موقع عصرکه میشه احساس میکنم قندخونم میوفته همش دنبال اینم که یه چیزه شیرین بخورم بااینکه گشنم نیست ولی دنبال یچیزی هستم که شیرین باشه بخورم دومین دلیل من ریزه خواریه چون من مجردبودم چون آشپزی نمیکردم ریزخواری نداشتم واندامم خیلی خوب بودفقط صبحانه ونهاروشام اصلان میان وعده ای درکارنبود اصلان ریزخواری نبودیارژیمی درکارنبودانقدرژیم ها گرفتم حتی سه روزچهارروزرژیم فستینگ گرفتم وزنم تومجردی۶۰ بودهیچوقتم بالا پایین نمیشد اون موقع ورزش میکردم ولی نه به عنوان لاغری فقط بخاطره علاقه ای که به ورزش داشتم از۱۷ سالگی که رفتم تهران خونه خواهرم وزنم از۶۰به ۷۰ رسید الانم که فکرمیکنم اون موقع که وزنم ۶۰ بوداصلان ترازوهم نداشتم هی وزنمو کنترل کنم از۱۷ سالگی شروع به رژیم گرفتن کردم ورزهای سخت خیلی خوب وزنموکم کردم تازمانی کهازدواج کردم خیلی لاغربودم اندام خیلی خوبی داشتم شایدم دلیل چاقیم ازدماجم باشه چون همسرم بخاطره لاغربودنم بامن ازدواج کرداگه من چاق بودم بامن ازدواج نمیکردهمشم بهم تذکرمیدادچاق نشم تاجای که یادمه یه دلیل دیگه هم برای چاقیم این بود که من موقع عروسیم که ورزش میکردم همسایم بهم گفت عروس بایدتوپول باشه که لباس عروس بهش بیادمن خودموبااراده خودم چاق کردم ازاون موقع به بعد چاقی گریبان منوگرفت همش رژیم بودم تاجای که یادمه هیچوقت ازغذاخوردن لذت نبردم چون همیشه میترسیدم چاق بشم اززندگیم لذت نمیبرم خسته شدم از رژیم گرفتن داشته باشی نتونی بخوری خیلی بده دلیل دیگه هم که برای چاقیم میبینم اضافه وزنم برای بعده زایمانه چون من سره بچه خیلی حساس بودم کلان خودموول کردم چون شیرنداشتم انقدغذامیخوردم درحدمردن که شیرم زیادشه حتی شیرافزااگرفته بودم که میگفتن چاق میکنه ولی من همچنان میخوردم یه دلیل دیگه هم که برای چاقیم دارم اینکه من بعدبچه دارشدن خواب خوبی نداشتم چون همش استرس بچروداشتم هنوزم خواب خوبی ندارم من

       وزنم بعده زایمان از۶۷ به۸۲ رسید که البته بارژیم وورزش توی خونه ۱۶ کیلووزنموکم کردم ولی الان هی میره۷۰ هی میادپایین الیبته باورزش وزنموثابت نگه میدارم ازسن ۱۷سالگی تاالانم درگیررژیمم دیگه پس کی میخوام لذت ببرم همیشه فک میکردم آدمای چاق چجوری خودشونوحرکت میدن وزنشون براشون سنگینی نمیکنه همشم فک میکردم اندازه یه دیگ غذامیخورن که انقدچاقن ازتنبلی زیاده یاورزش نمیکنن بخاطره همین اضافه وزنم چه آسیب هاکه ندیدم زانو درد دیسک کمرهنوزم باکمردردم درگیرم مجردکه بودم باخواهرزادهام همش بازی میکردم حتی فوتبال ولی الان کمرندارم که بابچه خودم بازی کنم بچه بیچاره انقدمنتم میکنه چون من کمرم نمیکشه نمیتونم دلم برای پسرم میسوزه طفلی تمام افسرده شده حتی کمردردم باعث عصبی شدنمم شده بارژیم گرفتن خیلی ضربه هابه خودم زدم الان تنهاآرزوم اینکه لاغربشم بااینکه وزنم زیادبالا نیست ولی دوس دارم برسم به۶۰ کیلوتمام اضافه وزنم۸کیلوهست حتی به ۶۵ رسیدم دوباره توعرض یک ماه شدم۷۰ الان که باوزن۶۸ ونیم هستم امیدوارم تومسیر لاغری باذهن باتمام قوا وایمانم پیش میرم وامیدوارم موفق بشم وبه آرامش برسم چون واقعا خسته شدم باسپاس فراوان

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 285 کلمه

      امروز برای دومین بار دوباره با تناسب فکری میخوام شروع کنم! جایی که باهاش خوب پیش رفتم و وقتی که رهاش کردم میدونستم با روش‌های دیگه نمیام که جواب درستی بگیرم ! چاق شدم ! دوباره رژیم شروع کردم!! میدونستم تهش راه درستی که انتخاب نکردم چیه اما رفتم بازهم به درهای بسته خوردم با نا امیدی!!! اما امروز فکر کردم دوباره شروع کردن بهتر از اصلا شروع نکردن هستش! من از دوران دبیرستان شروع کردم به چاق شدن!! اونقدر چاق نیستم که کسی بهم بگه چاقی ولی استعداد بی نهایت و فکر بیمار خوردن دارم!! شاید یکی از علت های چاقیم بعد از ازدواج همسرم بوده که بیزار بوده از آدم چاق! همیشه میگفت نخور! چاق شدی!! لاغر کن!! تو نمیتونی خودت و لاغر کنی!! تو بلد نیستی!!! اینها ملکه ذهنم شده بود و من در ظاهر بهش گوش میکردم و در خلوت خودم مثل یه آدم بیمار هرچیزی که در جلوی دستم بود میخوردم!! مثل یه آدم روانی مریض شیرینی و شکلات بودم در حالی که قبلا اصلا میل آنچنان به شکلات و شیرینی نداشتم!! فقط دلم میخواست بخورم و بدنم توان گرفتن رژیم رو نداشت یا اگه رژیم میگرفتم همش به این فکر پیکردم که باید تو این وعده ام چی بخورم !! میوه بخورم ،همش به خوردن فکر میکردم!!! این روح منو از درون آزار میداد!!! و این بزرگ‌ترین مشکل در رابطه با همسرم شد….من میخوام دوباره شروع کنم چون میخوام درست زندگی کنم!! از زندگیم لذت ببرم!! مثل انسان‌های عادی باشم!!! من میخوام دوباره متولد شم بدون اینکه به موضوع چاقی یا لاغری فکر کنم!!! من دوباه شروع میکنم راهی رو که میدونم درسترین راه و پایدارترین هستش!! با امید به خدای بزرگم شروع کردم این راه رو با شما…

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1402/11/05 12:03
      مدت عضویت: 723 روز
      امتیاز کاربر: 55641 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,300 کلمه

      سلام بر خدایی بزرگ وبخشنده مهربان 

      سلام  استاد  مسیر درست شناخت خودم ودوستان تازه وارد که آمدن تا تناسب خودشون رو به دست بیارن 

      اپوز کخ دارم‌تواین مکان هستم به شکرخدا دوباره ه تکرار مسیردوره وردی به سرزمین لاغر ها رو به اتمام رسوندن هپه نه تکار هست و نه زمان پهم درک این‌ مسبر هست چون من سال فبل این مسیر رو طی کردم ولی چون نوشتنی تو این بخش نداشتم تودورها صد قدم که سال فبل به این نام بود من تواون مکان توبخش ۱۵ نوشتم تازه شروع کردم پس برای یادآوری دانش این‌مسیر رو به خودم ندادم. چون درک درستی از این مسیر نداشتم با درک و یادگیری دوره ام آمدم با دانش اون بخش تکرار این بخش رو شروع کنم‌که یادآوری  بهتری روبه خودم‌ بدم 

      وفتی برای باره اول که داشتم صحبت‌های این فالی رو گوش میکردم چون کلی نا امید بود وتازه به این مکان هدایت شده بود ودادن من تومسیرکه ازش خواسته بود فرستاده بود تخ دلم‌کمی اطمینان داشتم که تومسر درست قرارگرفتم‌ولی بخش منفی وجودم که هنوز کاری دوش انجام نداده بود به قدر ی قویی مرنسر داشتم برام‌ مانع تراشی میکردم‌که باره اول ازاین فایل هیچ چیزی رو متوجه نشدم یی سری صحبت بود که به زبان فارسی گفته میشه ولی من فقط جمله میشنیدم ولی متوجه نشدم حتی توذهنم خودم به خودم میگفتم‌آخه این آقا چی مگه من‌چرا متوجه نشم انکار یی زبان دیگه داره صحبت میکنه ولی لحجه اون فارسی هست تا این حد برام کنک بود  امروزکه دارم بازم این صحبت‌های رو می شنوم هریی کلمه دریایی از درک‌ دورنش هست این میگم که دوستان تازه وادر متوجه باشن برای هرفردکه تواین مسبربوده شاید افردی هم باشن مثل من برای باره اول به  ابن‌ شکل برخورد کنن ولی با زمان دادن گذشت زمان وتکرار همون مطلب که نامفهوم بود کلی فهم درک به من داد که زندگی مشکل دارم رو با همین جملات کلی تغییر شگفتی سازه بدم با آموزش همین مسیر من دارم اول خودم متناسب میکنم ودرمرحله بعد توجندبن مسیر زندگیم‌ تغییر ایجاد کنم‌که زندگی آینده توکل اون دیگه مشکلی نباشه اگه پیدا شدن با دانش این‌آگاهی  بتوان اون به شکل بهتری برطرف کنم‌ 

      من با این روش وزن کم کردم چون طبق این مسترکارت کردم تواین مسیربرای خوب بودن حال خودم نباید نه وزن کنم ونه سایز بگیرم ولی من‌ متوجه هستم کخ حسم داره جمع وجور میشه ارارم ارام دارم جسم داره جمع میشه چون من شکل طبیعت دارم عمل میکنم کاره طبیعی نه عجله برداره هست وته تند سریع بکله آرام ارام‌هست ماندگار  چون طبیعت به این شکل عمل میکنه یی درخت ویی نهال طی یی سال رشد نمیکنه میوه نمیده زمان نیاز داره که رشد کنه قویی بشه وبعد میوه بده پس برای جسم بزرگی شده من که نمیشه یی سال به شکل برگشت خیلی سریع انجام بشه اگه به اون شکل باشه امکان پذیرنیست پس من دارم‌تو مسیر درستم 

      من توکل زندگیم به نعدادبسیارزیاد رژیم گرفتم ولی من هیچ زمان لاغر نشدم با کنار گذاشتم هررژیم چنان دچار چاقی بیشتر شدم که 

      چرا بعضی  لاغر 

      چرا بعضی چاق 

      چطور لاغر شدن این‌ مسیر من اول یادگرفتم‌کخ چرا جاق شدم این مسیر اول به من یاد داشت که جطورچاق شدم من‌توکل زندگیم میخواستم بخش آخر که چاقی بود رو از بین ببرم‌ ولی هیچ زمان اصلا فکر نکردم  اصلا چطور من  جاق شدم چرا بعضی با من هم سن هستن توخانواده من هستن جرا انها چاق نشدن مگه آنها چیزه دیگه خوردن همین غذا بود پس جرا آنها اصلا چاق نشدن  ولی من چاق شدم به مقدار خیلی زیاد اون زمان چون چاقی رو فقط دلیلی که که داشتم خوردن بود پس افکارم درهمین موضوع بود هیج زمان به این فکرنکردم شاید علت دیگه داشته باشه فقط می گفتم‌پرخوری کردم افراد متناسب بودن که آنها هم پر خوری  داشتن ولی متناسب لاغربودن این بهش نگاه هم نداشتم جون بلداین مسیر نبودم و امروز طی یی سال علت چاقی خودم رو اول متوجه شدم  بعد دلیل اون خودم پیدا کردم چون اول یادگرفتم که باید جطور باید باشه ولی برای من نبود تازه جی درمن نیود رو پیدا کردم وشکل افرارمتناسب که دورن آنها آنجه که درمن نبود بود  رو کردن‌الکویی خودم تا با عمل کردن به راهکاراین افراد خودن رودارم‌نجات میدم‌اویل سخت بود جون من طی ۵۷ سال یی برنامه داشتم ولی اون اول توذهنم باید تغییر بدم اشتباهات این بخش رو پیدا کنم بعد آنچیزی که یادگرفتم استفاده کنم وبهش تازه عمل کنم‌  وابن بخش رو به روش خودم انجام دادم واین زمان خودم موفق این‌ مسیر میدونم 

      من  برای یادگیری این ههه کاره زمان گذاشتم‌ تکرارکردم تحلیل کردم‌ رفتا کردم وعمل کردم که اموزش دارم‌ میگم‌ موفق مسیر زندگی خودم هستم حتی برای گوش کردن هرفایل مخصوص توهمین بخش کاره به ۷ یا ۸ بارکشید ولی به کل دوستان این میگمم که اگه هرروز یی فایل رو دوبار‌گوش کنن اگه متوجه شدم که چه خوب ولی بازم به فردا موکل بشه خیلی کارامدتر هست من به این شکل درک عالتری به خودم دادم 

      من آزکودکی  جاق شدم کلی مشکل برام ایجاد کرد اول توزمان‌کودکی از خوردن وتشویق خانوداه کلی حال خوب بود ولی با رشد وبزدگ‌شدن این جاق درمن حرف دیگران روبه وحود آورد که جرا من دجار این جسم بزرگدارم‌میشم تا سن ۱۷ سالکی شروع رژیم‌گرفتم من شد وخیلی خوب وزن کم‌کردم ولی برکست داشت وفتی ازدواج کردم مشکلات وزن زیاد وخریدکردن لباس بهش اًافه شدم مجلسی ما رودعوت میکردن‌نگران بسیلرزیادی داستم‌که چی بخری که اصلا اندازم باشه پهم نه مدل بود ونه رنک فق امدازه بشه اویل می‌شد چون چاق کم‌بود وطی سالهای بعد دیگه هیج بیوتیکی لباس مجلسی به امداره من اصلا نداشت که بخوام امتحان کنم وکاره به پیدا کردن خیاط دوخت لباس کشید من به جای ب طرف کردن‌جاقی درمی یافتن خیاط شدم‌پیدا کردم‌که ای کاش پیدا نمی کردم شاید یی فکر  بهتری میکردم ولی خوب با پیدا شدن خیاط دیگه نگران دوخت لباس مجلسی هم‌نبود وتازه افکارم راحت شدم وخودرنم‌بیشتر شد یعنی من مشکل رو به این شکل به جای برطرف گردن اون بزکترکردم وشدچاقی خیلی بشار وفتی دختر خیاطی رو اپوزش دیم دیگه حتی نیازنبودازخونه بیرن برم برای خیاطی دختر لباس مجلس مک رو میاورم متزل من امتحان میگرده وخته شده تمی برام می‌آورد کاره برای راحتر شد و جاقیم بازم بیشتر  شد فقط این نبود کلی مشکلات حرکتی بهش اضافه شد وکاره حتی به جای کشید که اول توبیرون متزل دیگه نتواستم حرکت داشته باشم ولی چاق اثرش روهم‌گذاشت کاره به اتاق هم‌ کشید حرکت تواناق وبیرون بدون عصا امکان‌پذیرند 

      دیگه نبود این زمان بودکه دیگه هرجی رژبم‌بودکه من گرفتم انقدرتعدادش زیادبود ازدست در رفته وفتی نامید شدم ودیگه خودموتسلم سده یافتم‌ازهدادندخوایتم وتواین‌مسبرقرارکرفتم همون فرد ویی سال گذشته تو این‌ مسبر  

      زندگی من‌کلی تغییر عالی رودورنش به وجد امده اول که حسم عالی هست شادی دورن بسیلرزیادهست خوشحالی درونی دارم‌نیاز به خوشحالی ازبیرون ندارم تشویق خ دم روخودمانجام میوم‌اعتمادبه نفسی عالی روبه دست اوردم اعتماد به خداوند دارم‌ که من‌ تو این مسبر درست قرار داد باور  داشتم‌که این مسبرمن نجات میده واین باوره روبسیارقوی  کردم وداره این باوره به شکرخدا کارو شروع  درست انجام میده وامروز ازون کم شده وتو منزلم بدون عصا راه میریم این برای من اگه معجزه نیست پس جی هست من دارم خودم به زندگی عادی که باید میداشتم برکشت میدم دارن زبان انگلیس یاد میگیرم توسن من با این همه مشکلات که چاقی اشتبا هتم برام ایجاد کرد یعنی تحول عالی یعنی برکشت به زندگی رو به شکل عالتر نه برگشت تنها من تو این  یی سال چنان رشد پشرفت رو به خودم هدیه دادم که تو تصوارتم این به جندین سال کار نیاز داشت ولی برای من یی سال فقط یی سال انجام شد 

      حالا برای ادامه مسیر باید هرآنچه یادگرفتم رو ارام ارام عمل کنم که به رشد لاغری بیشتری دست پیدا کنم  من‌ امدم‌ که نامتناسب بشم تا اخر عمرم به شکل متناسب باشم پس باید  مسیر روبه جشم اخر عمر فبول کنم که لاغر ومتناسب بمونم 

      خدا پشت و پنا هتون یا حق حق. نگه دارتون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        امتیاز کاربر: 0
        محتوای دیدگاه: 62 کلمه

        به نام خدای زیبایی ها.من ۳۸سالمه تا۱۳سالگی لاغربودم یادمه مامانم بهم میگفت چقدرلاغری .من خیلی تحرک داشتم ولی درسن ۱۳سالگی نامزدکردم وفکرکردم بایدسنگین باشم بیشترکارهاروانجام ندم یواش یواش وزنم رفت بالا.بعدازعروسی هم خاندارشدم بعداززایمانم وزنم خیلی بالارفت.الانم بااین سنم فقط کارخونه میکنم میشینم .باشگاه ثبت نام میکنم دوروزه خسته میشم رژیم میگیرم دوروزه خسته میشم.واقعاخسته شدم ازچاقی.توکل برخدا انشالاتواین برنامه لاغرمیشم.ممنون ازشما

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 411 کلمه

      سلام ودرود به روزمون و خدای بزرگ و استاد عزیز

      دیدگاه های زیاد خوندم و ترغیب به نوشتن شدم از،وقتی یادم میاد منو دختر تپلی و چاقی می‌دونستن و با شوخی و مسخر بهم میگفتن که تپلی و بانمک و شیطونگیم هم برای خانواد هم اقوام .اما من تو عکس های،که تو آلبوم خانوادگی دارم هیچ کدوم چاق و تپلی نیست من خواهری یک سال بزرگتر از،خودم دارم که هم سایز،من بود اما اونو لاغری،صدا میکردم و منو تپلی هیچ وقت یادم نمیاد لباس به اندازه خودم برام تهیه کرده باشند من تو خانواده مذهبی وسنتی بزرگ شدم همیشه به خاطر فرم بدنم تحقیر شدم فرم بدنی که الان تو این دور زمانه قابل پسند عام شده .به خاطر باسن گرد من همیشه تحقیر شدم و تا جای که یادم همیشه سایز،لباس بزرگ برام تهیه میکردن که فرم بدن من پیدا نباشه اعتماد به نفسی برام نمونده بود هیچ وقت تو هیچ مراسمی لباس نپوشیده بودم که دلم بخواد معمولا تو اتاق بودم که کسی منو نبینه .خجالتی بودم همیش سراغ منو می گرفتن که الی کجاست ؟الی رو که میشناسی خجالتی تو اتاق گوشه گیر و افسرده .

      تا این که بزرگتر شدم دبیرستان من لاغر بودم اما همچنان منو چاق صدا میکردم به همین منوال گذشت تا اینکه ازدواج کردم و همسرم مدام بهم میگفت خیلی لاغری چرا چاق صدات میکنن لباس‌های تهیه کردم به سلیقه همسرم و خودم که تازه فهمیدم اندام من مورد پسند عام و همه به به و جهجه کردم و لباس عروسی من به انتخاب خودم شد و عکس عروسیمون که میبینم الان نظرم اینه که لاغرم اما یادم میاد هیچ وقت به کسی نشون ندادم چون فکر میکردم چاق و چاق میدیدم وزن قبل ازدواج من ۴۹ کیلو بود با قد ۱۶۰

      حالا سالها از اون وزن و از،اون روزا گذشته و من حالا که با وزن ۸۶ اینجا هستم هم خودمو چاق میبینم و وقتی لاغر هم بودم خودمو چاق میدیدم و دلیل اصلی این چاقی رو نظر های اطرافیانم میدونم .من دوبار زایمان کردم و بارها رژیم گرفتم، ورزش ،داروها  گیاهی، سردو گرم بدنم ، دکتر کرمانی که چقدر مریض شدم .و اینجام چون فقط دنبال لاغر شدن نیستم روح و درون من خیلی حال خوشی نداره من با اشک مینویسم استاد عزیز  دیدگاه چند نفر رو که خوندمو گوش کردم دیدم که گفتن به آرامش درونی رسیدن بیشتر ترغیب شدم تا با کمک شما و ذهنم بتونم به آرامش وتناسب اندام برسم .

      با آرزوی سلامتی و شاد بودن تمام شما و استاد عزیز❣️

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 147 کلمه

      باسلام خدمت استاد عزیز ودوستان گرامی. وتشکرازخدای عزیزم که هدایت کرد منوبه ین مسیر

      من اززمانی که متولدشدم تپل بودم که مادرم ذوق میکردکه دخترتپل مپل لپ گلی بودی. همین روندادامه داشت تا سن نوجوانی. که دوران دبیرستان وراهنمایی کمی متناسب تربودم ولی نسبت به هم سن وسال هام تپل تربودم بعدازازدواج وبارداری اول چاقی من شروع شد. بارداری، ودوران شیردهی خیلی چاق شدم وبارداری دومم که بیشتر. بعداراون هرچه تلاش کردم برای مدت زمان کوتاهی کنی لاغرمیشدم ودوباره به وزن قبلی برمیگشت. باشگاه رفتم اندامم بهترشد ولی زمانی که نتونستم ورزش کنم بیشترچاق شدم. خیلی عذاب میکشم خیل حالم بده وازچاقی خودم ناراحتم. خب وقتی همه فکرمیکنن به خاطرپرخوری چاقم بیشترغصه میخورم درصورتیکه خوراک اون ها ازمن بیشتره ولباس هایی که دوست دارم رونمیتونم بپوشم. تبدیل شدم به مادرافسرده که خودشم ازخودش ناراضیه. امیدوارم دراین مسیر شگفتی سازبشم چون به خدایی که هدایتم کرد واستادایمان دارم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 90 کلمه

      سلا  خدمت استاد گرامی

      سحر هستم ۳۲ سالمه 

      دلایل چاقی من برمیگرده به دوران ۱۶،۱۷ سالگیم اون موقع خیلی چاق بودم هر طوری بود رژیم گرفتم خوب بودم ولی رعایت میکردم تو خوردن.تناسب اندامم من ادامه داشت تا این که ۷ سال پیش باردار شدم نمیدونستم رشد بچم ربطی به خوردن من نداره هی میخوردم تا اینکه ۱۵ کیلو اظافه وزن پیدا کردم و تا الان هرکاری هر رژیمی گرفتم جواب نداد تا اینکه با لاغری با ذهن آشنا شدم با توکل بر خدا و انجام دادن تمرینات حتما میتونم نتیجه بگیرم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 447 کلمه

      نوشین هستم .۴۱ سالمه و از زمانی که به یاد دارم دنبال راه حلی برای لاغری بودم و البته همچنان هستم.

      میدونم که ترس من از چاقی به خاطر مامانمه. و این رو توی قسمت خاطرات توضیح میدم.

      جالب اینجاست من از نظر خودم چاق هستم و دیگران همچین نظری ندارن و تنها در برهه ای که دیگه خیلی چاق شدم دو سه نفری بهم گفتن.

      دلایل چاقی من اول بر میگرده به علاقه ی شدیدم به خوردن غذا و خوراکی های مختلف.اونقدر به غذا خوردن علاقه دارم که فیلم هایی که نشستن سر سفره رو نشون میدن با علاقه ی بیشتری نگاه میکنم و یکی از بیشترین سرچ هامم توی اینستا دیدن غذا خوردن دیگرانه.

      زمانی که قراره سفره پهن بشه انگار تمام غم های عالم از دلم میرن

      .حتی وقتی سیر هستم همچنان به خوردن ادامه میدم تا جایی که حالم معمولا بد میشه.

      همینطور که نشستم دارم به خوراکی های مختلف فکر میکنم حتی وقتی سیرم

      .وای به زمان هایی که میخوام مناسب خوری کنم، اونقدر غم دارم که دلم میخواد اون روزم زودتر بگذره.

      اصلا غذا رو نمیجوم و برام مهم نیست که سیر شدم و تا آخرین قطره ی خون به خوردن ادامه میدم.و هزاران فکر اشتباه دیگه که توی دفتر نوشتم و اینجا دیگه ادامه ش نمیدم.

      اینکه از چه سنی چاقی من شروع شد خودم از اول دبیرستان رو یادم میاد که چاقی م به چشمم میومد.و البته به چشم خودم فقط و در نظر دیگران اینطور نبود.

      خاطراتم از چاقی م بیشتر مربوط میشه به مامانم و البته با توجه به زومم روی ایشون، دیگه دقتم توی هر کی که اضافه وزن داشت.

      چون ایشون چاق هستن همیشه دنبال راه حل بودن و هستن.

      همیشه بابام ناراحت بود از چاقی مامانم و هنوز هم هست.

      نه فقط از بابت ظاهر، از بابت سلامتی شون هم که خیلی زود زانو درد گرفتن.

      هر لباسی رو نمیتونست بپوشه و مدام باید حرص میخورد.

      عروسی ها اذیت میشد.

      نمیتونست زنی باشه که بابام از نظر تناسب اندام دلش میخواست 

      و

       همیشه میترسیدم که همین چیزا هم برای من تکرار بشه و این ترس از وقتی یادم میاد با من بوده و هست.

      در مورد مشکلاتم هم اینکه کلی لباس خریدم که اصلا فعلا نمیتونم از کنارشون هم رد شم و با اینکه چندسال گذشته، برام تنگ تر شدن که اندازه نشدن.

      و پرتر بودن بدنم نسبت به صورتم و گرفتن اعتماد به نفسم و اینکه خودم رو آدم بی اراده ای میبینم که نمیتونم درست غذا بخورم و خیلی وقتا به محض دیدن خودم توی آینه یه غم بزرگ توی دلم میشینه و اینکه هی دنبال راه حلی برای لاغری هستم و….

      و باز عجیبه برام که در نظر دیگران من نه تنها چاق نیستم که خیلی هم اندام مناسبی دارم ولی از نظر خودم خیلی خیلی میتونم بهتر باشم ولی کووووووو اراده؟؟؟؟؟

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار shahla mahmoudi
      1402/10/02 13:00
      مدت عضویت: 1971 روز
      امتیاز کاربر: 30767 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 692 کلمه

      سلام به استاد عزیز و گرامی و همه دوستان همراهم

      این فایل چقدر جالب و ارزشمند است

      استاد چقدر ماهرانه با مثال ساده و قابل درک قدم اول مسیر لاغری با ذهن را پیش روی ما گذاشتند

      داستان مسیر چاق شدن من

      من در سن ۲۱ سالگی ازدواج کردم آنموقع تا قبل از باردار شدنم کاملا متناسب بودم 

      در سن ۲۲ سالگی باردار شدم و از آنموقع بزرگان خانواده مخصوصا مادر و مادر شوهرم اطلاعات اشتباه را وارد ذهن من کردند

      آنها می گفتن که من باید به اندازه دو نفر غذا بخورم تا جنین من به درستی رشد کند و سالم به دنیا بیاید

      بعد از وضع حمل نظرات به این صورت تغییر کرد که چون من بچه شیر میدهم باید زیاد غذا بخورم تا شیر به اندازه کافی داشته باشم

      اطلاع اشتباه دیگری که وارد ذهن من شد این بود که موقع بارداری چاق میشوم و بعد از زایمان مقدار کمی از این اضافه وزن از بین می‌رود ولی بیشتر آن باقی میماند واین نرمال است

      نتیجه این شنیده ها این شد که من انتظار چاق ماندن را داشته باشم و همینطور هم شد

      وقتی بچه اولم یک سالش شد بچه دوم را حامله شدم

      این حرف و حدیث ها ادامه پیدا کرد تا زمانیکه بچه دومم را از شیر گرفتم

      این دوران ۵ سال طول کشید بعد از آن من که از چاق بودنم راضی نبودم شروع به رژیم گرفتن کردم

      بعضی از رژیم ها مرا برای بیش از ۱۰ کیلو لاغر می‌کرد اما چه فایده وقتیکه رژیم تمام می شد آهسته آهسته بدون اینکه متوجه باشم دوباره چاق و حتی چاق تر از اول میشدم

      در سن ۲۸ سالگی به استرالیا مهاجرت کردم 

      یکی از فامیلهایم دوقلو وضع حمل کرده بود و من با کمال تعجب دیدم که او کاملا متناسب است و در زمان بارداری هم چاق نشده بود 

      وقتی به مادرم گفتم شما که به من می گفتید در زمان حاملگی خانمها چاق می شوند و بعد از زایمان هم بیشتر چاقی در آنها می ماند پس چرا این فامیل ما کاملا متناسب است با اینکه دوقلو هم وضع حمل کرده است

      جواب او این بود که چون او از نژاد چینی است چاق نشده است نژاد ما ایرانی ها با آنها فرق می‌کند

      من باز حرف او را قبول کردم و حسرت خوردم که خوشا به حال چینی ها که نژادشان لاغر بودن است

      چندین سال بعد که دخترم و دوتا از برادر زاده هایم ازدواج کردند و بچه دار شدن دیدم آنها هم متناسب ماندند آنوقت بود که به خودم گفتم پس این حرف درست نیست که ما خانمهای ایرانی بعد از حاملگی چاق می شویم و چاق باقی می مانیم

      مشکلاتی که چاقی برای من ایجاد کرده است

      چاقی مرا دچار بیماری های مختلفی کرده است

      مثل چربی دور کبد

      فشار خون بالا

      کلسترول

      اختلال در کارکرد تیروئید 

      وقتی حتی به مدت کوتاه از یک سربالایی بالا میروم به نفس نفس می افتم و خیلی از وضع خودم ناراحت میشوم

      وقتی خودم را در آینه میبینم مخصوصا از دیدن شکمم بسیار دلخور میشوم

      اما الان که مدت چند سال است که دوره های لاغری با ذهن را آموزش می بینم یاد گرفتم که خودم را با این وضع بپذیرم و توجهی به چاقی ام نکنم

      من یاد گرفتم که با فرمول‌های اشتباهی که در ذهنم دارم به این وضع رسیده ام و دارم یاد میگیرم که این فرمولها را شناسایی کرده و آنها را با فرمول‌های صحیح جایگزین کنم

      مثلا الان با داشتن مثال‌های واقعی در زندگیم این باور که چاق شدن و چاق ماندن بعد از وضع حمل طبیعی است در ذهنم پاک شده است و این باور را پرورش میدهم که دلیلی ندارد که من چاق باشم من هم مثل همه کسانی که متناسب هستند لایق متناسب بودن هستم و انتظارم این است که به تناسب اندامی که قبلا داشتم برگردم و این حالت طبیعی من میباشد

      من یاد گرفتم که با توجه کردن به چاقی این فرمول‌های چاقی را قوی میکنم پس من باید مواظب مرور افکارم باشم و هرموقع که ذهنم به سمت مرور چاقی رفت آنرا متوقف کنم و به موضوعات دیگری توجه کنم

      چونکه به هر چیزی که تمرکز کنیم جهان هستی آنرا افزایش می‌دهد پس به جای فکر کردن به چاقی باید به لاغری و تناسب اندام فکر کنیم تا آنها گسترش پیدا کنند در اینصورت بطور ناخودآگاه و بدون اینکه متوجه شویم به سمت لاغری پیش میرویم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 204 کلمه

      سلام 

      من از بچگی نسلت به هم سن و سالامتپل تر بودم البته دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان معمولی بودم ولی خودم همیشه دلم میخواست از ایتی که هستم لاغر تر باشم 

      هیچ وقت اصافه وزن به اون شکلی که بهم بگن چاق نداشتم ولی هیچ وقت هم بهم نمی گفتن لاغری  مشکل اصلی من هیمشه شکمم بود که هیچ وقت صاف نبود همیشه دوست داشتم یه شکم تخت داشته باشم  ولی هیچ وقت نبود 

      یه جورایی من همیشه چاقی شکمی داشتم وگرنه بقیه اندامن طبیعی و معمولی بوده 

      از ست ۲ ۲۲ سالگی که دیگه رشدن کامل  شد بین ۶۳تا ۶۵ کیلو بودم الان که ۳۹ سالمه ۷۵ کیلو هستم و ازدواج کردم و دو تا بچه دارم و کلا نوسان وزنیم ده کیلو بوده تو این سالها که در اثر زایمان و …. بوجود اومد ولی الان دلم میخواد به همون وزن ۶۵ کیلوی دوران مجردیم برگردم 

      رزیم گرفتم ولی نه خیلی همیشه کمتر از یک ماه بوده تاثیراتی هم داشته در حد ۲ ۳ کیلو ولی چون یا نریض میشدم یا صورتم لاغر میشد ادامه نمیدادم 

      الان باشگاه میرم ۲ سایز کم کردم حتی کمتر از زمان مجردیم شدم 

      ولی وزنم کم نشده  و دلم میخواد با دوره لاغری با ذهن به وزن ایده الم برسم 

      با تشکر

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1402/09/13 13:36
      مدت عضویت: 723 روز
      امتیاز کاربر: 55641 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,274 کلمه

      سلام برخداوند. مهربان. واستاد این‌ مسیر لاغریی اونم‌با ذهن 

      هیچ وفت برای تغییر دیر نسیت 

      برای این سوال من‌ مدرک خوبی برای این سوال هست 

      تا زمانی که ما زنده هسیتم‌ نیاز داریم‌ اول  حرکت وبعد آرامش داشته باشیم‌ ودر سلامتی به سرببرم  این حق من است من لایقت زندگی بهتری رو دارم نباید چون سنم‌بالا هست اروزودارم خودم‌ رو اراین مشکلات رها کنم بگم.  سنم زیاد است حق نداری خودت رو  حالا که  خداوند. درخواست کردی که د راه نجاتی برات در نظر بگیره تو رووبه این‌ مسیر هدایت و حمایت میکنه این زمان چون سنم زیاداست از این نعمت استفاده نکنم این  دیگه اشتباه بسیار.بزرگتر  از اون  زمانی هست  که  من  کلی مسیر اشتباه  رو طی کردم‌ که  به شکست رسید حالا راه ومسیردرست رو خداوند دراختیار گذاشته این کفران نعمت است که استفاده نکن شاید تو اینده زمان برای زندگی داشته باشم چون زمان فبلی روبه شکلی با اشتباه طی کردم‌ و این‌ باقی مانده  عمرم‌ که نمیدونم چند سال هست رو نیز با اشتباه به اخر  برسنم من با امیدخودش شروع کردم‌ و کاری که همه هم سنهای من اون دیگه امکان  نداشتن  لاغریی  میدونن من  اون باطل کردن  من مهرباطل بهش زدم وبا عمل کرد خورم واستمرار خط باطل به این باوره زدم 

      چرا ما چاق هستم‌و خیلی لاغر 

      از. زمانی که به یاد دارم چوم پن ازمن کودکی دچار چاقی  بودم اون زمان نمیدونم‌چطور همه  خواهر پن لاغر بودن من بر خلاف آنها دچارچاقی بودم فقط یاد هست  پدر خدا بیامرزم هم دچار چاقی  بود وتو عمه ها یگی از عمه خدا بیامرزم های وهم دجار چاق بود ولی مادر هم لاغر بود خاله من هم ازتناسب برخوردار بودن  ولی من توبچه ها ازهمه چاقترواضافه وزن داستم حتی خواهر کوچک وخواهر بزرگتر از کمبود وزن لاغر.و. بسیار ریزه بودند.این من اون زمان نمیدونم‌ چرا من به این شکل بودم  

      تا این وزن زیادکردن هی طی شد من ما  متوجه شدم با دیگر بچها ی هم سن فرق دارم این اضافه شدن ادامه داشت بعضی زمان کمی اون کم میکردم‌چون نوجوان بودم درفعالیت بود با کارکردن کمی تو جه یی مقادری خودم بافشار کمی متناسب میکردم تا سن ۱۸ سالگی که خودم روبا فشار  کاره  زیاد لاغر کردم‌ خیلی از کم‌ کردن‌  وزنم‌ خوشحال بودم این اولین رژیم من بود برای لاغر شدن هرکی من میدید حسابی تشویق می‌کرد ولی این نواین کم‌کردن با ازدواج  کارهای که تومنزل انجام دادم  تو حالت فشار با اجبار  پایین بالا میشود بازم‌ به اون شکل اضافه وزن نداشتم می‌ شد  ولی به مرور  این زیاد شدن ادامه پیدا  کرده من‌ هی رژیم‌ هی کم‌ شدن و بر کشت بیشتر از. فبل و. شکست های پیشت سر هم  تا جای که دچار ترس از خودن  ترس از برخورد با مواد غذای هم به این چاق اضافه شد وترس ازچاقتر شدن شدت این چاقی رو به بالا برد 

      توهمین میان  من مشکل زانودرد پیدا کردم این درد به حدی شد که د اثر یی حرکت من دچار دررفتگی مفصل زانوم شدم چیری که امکان خیلی کم‌هست  این صدمه بخشید وحتی کاره به تزریق سوال درمانی کشید  زمانی برام گمی مفید بود ولی بخاطر اضافه وزنم‌ افراددیگه که وزن مناسبی داستم نتیجه خیلی بیشتر وبهتری رو کسب کردن خیلی حرکت بهتری رو داشتن ولی من  بخاطر  اضافه  وزنم این‌ تزریق هم جواب گو نشد و مشکل به شدت بیشتری برام شد  ادامه داشت تا این زمان که چندسال هست من بخاطر مشکل زانو قادر به راه رفتن بیرون منزل که نیستموحتما بایدعصا پایه دار با خودم هپراه کنم تو منزل هم بازم ازعصا اسنفاده میکنم   دکترها کفتن  باید مفصل زانوم عمل بشه تا من راحتر بتوانم راه برم‌ ولیو این بازم  باید  وزن خیلی کمتراز این زمان من باسه درحقیقت یی متناسب کامل بدون هیج گونه اضافه وزن  پس مشکل شد دو تا حتی  برای درمان زانو هم  بازم‌ اون چاقی و مشکلات اجازه نمی‌داد که من  این عمل رو هم انجام بدم حتی با فشار دخترهای خودم‌ برای عمل معده که من بسیار از عمل ترس داشتم  اگه  این  عمل  انجام می‌شد من بازم  عمل برای بهتر شدن  اون‌ گازهای  دراثر عمل معده انجام‌ شده  کلی راه تو بیمار ستان یاید حرکت میکردم  که این‌گازها تخلیه  بشن  این عمل باید کلی  راه میرفتم‌ که  این بازم  امکان  نداشت چون زانو اجازه این کاره روبه من نمی‌داد درحقیت من چزخ معیوب چاقی اجازه هیچ کاری روبه من نداد ولی شاید این باعث شدم‌که من هیچ راهی دیگه نداسته باشم به این مسیر هدایت شوم یعنی اون همه اطدیت ومسکلات چاقی این زمان تودید یی نعپت بود که من این مسیر رو به دست بیارم برای باسازی ذهنم‌ اول چاقی ذهنم وارمبم وجودم ازکلی اشکلاتی که چاق  برام. ایجاد کرده بود تو همین زمان من بازم دست بردار نبودم بازم برای بهترشدن وضعیت  هی رزیم که  شاید این وزنم‌کم‌ بشه خودم رونجات بدم 

      ولی نشد که بشه کم‌کردم‌ حتی تا ۱۶ کلیو هم وزنم‌کم شد ولی جون مسیراشتباه بود بازم برکشت بیشتر با اضافه وزن بیشتر  این برای اولین باره هست کل چاقی خودم روبا مشکلاتش به این شکل نوشتم خواستم به دوستان بگم‌ من باابن وشرایط ازخدا خواستم‌که راهی جلوی پای من بزاره وخداوند این هدایت واین حمایت به من عطا کرد 

      وحالا صحنه زیبا روبراتون شرح میدم همون آدم همون مشکلات هنوزنمتوانم راه برم تواتاق  خودم روی مبل خودم بدون هیج ورزش بدون هیج رژیم وبدن هیچ کاره من لا غر شدم آره برای من شد حتی آقای عطارروشن هیچ ازاین وضعیت من هیچ اطلاعیی نداشتن  دوست نداشتم  ازبزرگی مشکلم به‌این شکل کسی اطلاع داشته باشه زمانی که نتیجه گرفتم بازم قصد ابرازش نداشتم نمیدونم چی شد که تو این دیگاه انکار به من اجازه گفتن داده شد من‌کلی مشکل داشتم که به شکرخدا از بعضی خلاص شدم ازخوردن دارو به شکرخدا خیلی کم شده به خودم ازندگیی بهتر دادم در حال حاضر تو زبان که تودیم کاری نشدنی بود ولی اروزیی  ۴۰  ساله بود دارم آموزش  طی میکنم   ۴ ماه هست یادگیری زبان  انگلیس دارم آموزش می بینم  کلی تغییر زیبا تو نگاه به زندگی دادم کلی عشق  به زندگی و. خودم هدیه کردم‌ کلی تغییر  تو ذهنم ایجاد کردم‌ چون به شکل واقعی کار کردم  من  هر آنچه تو این مسیر گفته شد رو به شکل  واقعی انجام دادم‌ و چون اول اون باره که میشه باز ذهن لاغر شد به شدت زیاد فبول کردم‌ بعد عجله به  کنار جاده  برکشت از مسیر لاغری جا گذاشتم  و کلی با باوره اشتباهم  ول پیدا کردم  باهشونو  جنگیدن‌ که مهم  ترینش  ارثی  بودن چاقی خودم بود من برای این زندگی جدیدی که اول اون از هدایت خداوند مهربان نگاه بانو حضرت رهر (ص) ردارم وزاز تشویق.  آقای استاد عطاروشن  دارم ایشون درحق من‌لطفی عظیم‌ کردن‌ وفتی توبخش گنج پنهاهن۶ اسم‌ من بردن  برای تغییرات خوبم به قدری درمن شوق شعف به زندگی رو که خوب بود بهش قدرت خیلی بیشتر بخشیدن تا امروز ایشون. از وضعیت من به این آگاهی  نبودن  فقط میدوستن‌ که من مشکل مفصل دارم باید تعویض مفصل انجام بدم ولی من میدنم‌ تو این‌ مسیر اون شفای که به دنبالش هستم تومسبر خدا هرگز دیر نمیکند به من‌داده خواهد  شد این بهش یقین دارم‌ با دلی قرص میکم اون به امید خداوند دریافت خواهم‌ کردجون من این‌مسیر رو ازخودش دارم که به من عطا شده پس بخشیدن شفایی مفصل زانوی من در. درگاه خداوند  هیج نیست چون‌ انرژی  خداوند و گسترش نعمتش بی پایان هست اگه نگاه من بهش به شکل که باورها اشتباه رو ازدورن این نگاه بیرون بکشم بجای اون‌ کلی باوره عالی که در ذات  خداوند هست رو بینم مهم  نگاه من هست چون خدای  بزرگ  هیج زمان‌ از بنده خودش چیزی رو. دریغ نکرده‌.  نگاه و باورها ماست که ابن همسو شدم رو به  وجود  نمیاره  باید این  نگاه و باوره رو تصحیح کرد 

      خدا پشت وپنا هتون  یا حق. حق. نگه  دارتون

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      محتوای دیدگاه: 116 کلمه

      سلام خدمت استاد گرامی وتشکر از مطالب ارزشمند شما

      من از تاثیر قدرت ذهن بر مغز یاد گرفته ام که خدا را دوست بدارم چون در هر لحظه پشتیبان من است خودم را دوست بدارم و برای خودم ارزش قائل باشم به من گفته بودند ضعیف هستی وفکر می کردم برای قوی بودن باید زیاد بخورم به این نتیجه رسیدم قوی هستم ولازم نیست زیاد غذا بخورم به من گفته بودند نمی توانی یاد گرفتم توانا هستم یاد گرفتم در هر موردی زیبایی ها را ببینم در مطب دکتر اضطراب داشتم یاد گرفتم که به ذهنم بگویم دکتر می خواهد به من کمک کند یاد گرفتم که وعده غدایم را هر جه که هست با لذت بخورم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار amirali2020110@gmail.com
      1402/09/06 19:29
      مدت عضویت: 1441 روز
      امتیاز کاربر: 16348 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 326 کلمه

      بنام خدا 

      مسیر لاغری قسمت اول 

      من برای چندمین بار این فایلها را گوش و دوره میکنم منم میخوام چگونه چاق شدن خودم را بنویسم 

      من تا ابتدایی خیلی لاغر بودم و قد بلندی نسبت به بقیه بچه ها داشتم از این بابت که لاغری ناراحت بودم آخه اون زمان مدل لاغری نبود هرکی لاغر بود مسخره میکردن آدم های چاق دوست داشتنی بودند سرخ وسفید بودن زودتر ازدواج میکردن اما لاغرها نه تا من وارد راهنمایی شدم چون دوست داشتم چاق بشم و تو ذهنم بود از همان راهنمایی من یواش یواش چاق شدم اما خوش حال وقتی کسی بهم میگفت لذت می‌بردم همه دوستم داشتن زیباتر شده بودم رنگو روم باز شده بود خلاصه تا رفته رفته نگرانی من از چاقی شروع شد و من اولین عامل چاقی خودم را پرخوری میدونستم و میگفتم چون میخورم و با نان برنج میخورم چاق شدم تا اینکه بهم میگفتن فلانی پهلو داری شکم داری و من راهی نداشتم برا لاغری و ازدواج کردم و باردار شدم و انتظارم بیشتر شد که هرکی ازدواج کنه چاق میشه باردار بشه چاق میشه واین اتفاق هم افتاد ومن بعد زایمان هر کی میگفت چکار کن انجام می‌دادم رفتم دکتر رژیم داد و بعد اون رفتم باشگاه و خودم کم خوری میکردم و دیگه داستان لاغری من و چگونه لاغر بشم شروع شد تا ۳ سال پیش که با مباحث لاغری با ذهن آشنا شدم و متوجه داستان از چه قرار است و من مثل مثال استاد هر کس هر چی میگفت را برای لاغری انجام دادم و در آخر متوجه شدم مشکل در ذهن من است و این ذهن من است که چاق است و من باید به ذهن خودم آموزش بدم و فرمول لاغری جدید را بسازم تا جای گزین فرمول های چاقی بشن و هیچ نیاز به رژیم و ورزش نیست جسم من خود به خود لاغر می‌شود اگر من خوب کار کنم روی خودم و استمرار داشته باشم می‌توانم برای همیشه لاغر شوم و لاغر بمانم .

      مرسی استاد عزیز 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حیرت انگیز
      1402/09/03 00:59
      مدت عضویت: 592 روز
      امتیاز کاربر: 2766 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 966 کلمه

      به نام خداوند عزیزم 

      سلام خدمت استاد ارجمند و دوستان همگام 

      گام اول 

      هیچ وقت برای تغییر کردن دیر نیست 

      همه ما که در این سایت دور هم جمع شده ایم برای خلق یک هدف مشترک،برای خلق رویای لاغری  خودمان اینجا هستیم .

      و دقیقا زمانی به این سایت هدایت شدیم که از همه جا رانده و مانده بودیم و دیگر امیدی برای لاغری خودمان نمی‌دیدیم. و بالاخره زمان هدایت ما رسید و خداوند بزرگ و هدایتگر، ما را به این مسیر هدایت کرد .

      من در تمام مسیر تناسب فکری چه دوره های اصلی و چه دوره های رایگان وجود خداوند بزرگ را در هر لحظه احساس میکنم .

      اینجا خداوند جریان دارد .

      خدای خوبم از تو سپاسگزارم که من را به مسیر درست زندگی هدایت کردی الهی شکرت 

      چرا خیلی از افراد چاق و خیلی ها لاغر هستند ؟

      قبل از ورودم به سایت همیشه برایم سوال بود که چرا خیلی ها بیشتر از من می‌خورند و حتی ورزش هم نمی‌کنند؛

       ولی لاغر و متناسب هستند، اما من حسرت خوردن همه چیز را دارم و کلی هم رژیم  و ورزش های سنگین انجام می‌دهم ولی چاق هستم ؟؟؟!!!

      آن زمان پاسخهای متفاوتی برای این پرسش داشتم 

      مثلا :”خدا من را اینگونه خلق کرده و سرنوشت من بدبخت را چاقی نوشته؛ژنتیک من چاقیست؛و .‌…..”

      اما بعد ورودم به سایت و آموزش دیدن نگرش و باورهایم تغییرات فوق العاده ای داشته و اکنون پاسخ دیگری برای این پرسش دارم :

      افراد چاق بدلیل انبوه فرمول‌های اشتباهی که در ذهنشان ذخیره کرده اند چاق هستند .افراد چاق کلی مانع ذهنی دارند کلی ترس های اشتباه دارند.

       و بر اساس قانون فرکانس هر انرژی که به کائنات ارسال کنیم انرژی هم اندازه و همسو با آن دریافت میکنیم .

      پس ما خودمان چاقی را با انبوه اشتباهات ذهن چاقمان بزرگ و قدرتمند کرده ایم .

      اما یک فرد متناسب هیچ کدام از این فرمولها و موانع در ذهنش وجود ندارد ،او به خوراکی ها قدرت چاق کنندگی نمی‌دهد،روی خودش برچسب نمی‌زند و انرژی‌های منفی و چاق کننده به کائنات ارسال نمی‌کند.

       پس او هیچ وقت چاق نمی‌شود. 

      چه کار کنیم تا لاغر شویم ؟؟

      سوالی که همیشه در ذهن و زبان افراد چاق موج می‌زند چطور لاغر شوم ؟؟!!

      قطعا همگی ما بارها و بارها از روش‌های مختلف اقدام به لاغری کرده ایم .

      ولی هیچ وقت نتیجه ماندگار نگرفته ایم و بعد از مدتی مجدد چاق و یا حتی چاقتر شده ایم .

      دلیل آن این است که در تمام آن روش‌ها ما با فشار و اجبار می‌خواستیم، جسممان را تغییر دهیم .

      در حالی که ما برای چاق شدن هیچ سختی نکشیده بودیم ،هیچ زجر و فشاری را تحمل نکرده بودیم .

      و ابتدا با ذهنمان چاق شده بودیم .ولی الان می‌خواهیم از مرحله آخر وارد عمل شویم و با تحت فشار گذاشتن جسممان همه چیز را حل کنیم .

      و این کاملا اشتباه است ما باید ابتدا ذهنمان را متناسب کنیم و محتویات ذهنیمان را اصلاح کنیم تا به مرور و به صورت خودکار جسم ما متناسب شود .

      پس بهترین روش برای داشتن یک لاغری اصولی و ماندگار بدون سختی و فشار ،روش لاغری با قدرت ذهن است .

      خوب در این گام من باید دلایل چاقی خودم را لیست کنم 

      و ببینم که محتویات ذهنی من نسبت به دلایل چاقی ام چیست ؟البته این دلایلی که مینویسم دلایلی است که من قبل از گذراندن دوره صد گام داشتم و الان تغییرات ذهنی بی نظیری بعد از طی کردن دوره صد گام در من شکل گرفته است و من دیگر این باورهای اشتباه را ندارم .

      تمرین شماره ۱

      چرا شما چاق هستید؟

      .و اما دلایل گذشته من برای چاقی 

      اولین دلیل چاقی من پرخوری بود .چون ،من به شدت پرخوری میکردم و عملا هر چیزی که قابلیت خورده شدن داشت در نهایت سر از معده من در می آورد .

      دومین دلیل چاقی ام کم تحرکی بود ؛فکر میکردم چاقم چون تنبل و کم تحرکم .

      سومین دلیل چاقی ام را اختلال جسمی میدیدم ؛فکر میکردم بدن من با تمام آدمها فرق دارد و من حتما دردی یا مرضی، چیزی دارم که لاغر نمی‌شوم.

      چهارمین دلیل چاقی ام را ظلم خداوند در حق خودم می‌دانستم و سرنوشتی که من مجبورم بپذیرم ،و بخاطر همین طرز تفکر همیشه به خدا گلایه میکردم و غر میزدم .

      پنجمین دلیل من ژنتیک بود؛باور کرده بودم که به عمه ام رفته ام و مثل  او چاق و بیمار می‌شوم .

      ششمین دلیل من این بود که از بس انسانها خوراکی ها را دست کاری ژنتیکی کرده اند و در روند طبیعت اختلال ایجاد کرده اند پس طبیعی است که من چاق باشم ،چون من از این خوراکی ها میخورم .

      و کلی دلیل دیگر که الان مجال نوشتنش را ندارم .

      تمرین شماره ۲

       از چه سنی چاقی شما شروع شد؟

      من از بعد ازدواجم کم کم روند چاقی ام شروع شد و بعد زایمان به اوج خودش رسید .و من از سال ۸۴ روند چاقی ام آرام آرام شروع شد و م بدون اینکه بفهمم که چطور چاق شدم متاسفانه کلی اضافه بار برای خودم خلق کرده بودم .

      تمرین شماره ۳

      خاطرات شما از چاقی چیست؟

      از خاطرات چاقی بی نهایت خاطرات از لذت خوردن چیزهای مختلف دارم .از لذت خوردن فلان غذا و یا خاطره فلان رستوران یا فلان مسافرت .

      ولی خاطرات بد چاقی بر خاطرات خوب و لذت بخش خوردنش همیشه پیروز می‌شود .

      خاطرات خجالت کشیدن از اندامم 

      خاطرات شنیدن متلک و حرف و حدیث دیگران 

      خاطرات تحقیر شدن در جمع بخاطر مسخره کردن چاقی ام 

      خاطرات پیدا نکردن لباس مورد علاقه ام 

      خاطرات محدودیت و نداشتن حق انتخاب 

      و ………و………و کلی خاطرات شوم دیگر ……..

      تمرین شماره ۴

      مشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده است را شرح دهید.

      چاقی باعث زشت شدن اندامم شد

      اعتماد به نفس نداشتم  

      عزت نفس نداشتم 

      قدرت انتخاب نداشتم 

      نمی‌توانستم از حقم دفاع کنم 

      کلی بیماری پیدا کرده بودم کمر درد و پا درد و ناراحتی های گوارشی و …..

      نمی‌توانستم لباس‌های مورد علاقه ام را تهیه کنم 

      مجبور به پذیرش هر شرایطی بودم 

      و به طور کلی انسانیت من به معنای واقعی در حال تباه شدن بود .

      خدای بی همتایم از تو سپاسگزارم که من را به این مسیر هدایت کردی 

      الهی به امید تو 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ستایش
      1402/08/28 14:01
      مدت عضویت: 1008 روز
      امتیاز کاربر: 385 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 437 کلمه

       سلام خدمت استاد

        عزیز چرا من چاق هستم؟

      .چون من علاقه خیلی زیاد به شیرینی دارم جوری که انگار معتاد به شیرینی هستم بعد از غذا حتما باید یه چیز شیرین بخورم .

      .من مواد فرآوری شده مثل چیپس و پفک پاستیل و… زیاد میخورم .

      .چون غذا رو برای رفع نیاز بدن نمیخورم برای این میخورم که حوصلم سر رفته یا الان وقت اضافه دارم و برام مهم نیس که سیر شدم بازم میخورم.

      . من عادت دارم که برم  سر یخچال و کشو و هر چیزی که پیدا کردم رو بخورم .

      .من تا وقتی غذا یا تنقلاتی اطرافم باشه و جلو دیدم بر میدارم و میخورم

       .به دلیل کم تحرکی 

      . به دلیل پرخوری زیادددد 

      .به دلیل استعداد چاقی 

      .به دلیل ارثی بودن از طرف خوانواده پدری

      .چون از اول چاقی با من بوده . 

      چون گاهی به دلیل لجبازی با دیگران بیشتر غذا میخورم

       .از چه سنی چاقی من شروع شد ؟

       از اول بوده طوری که پدرم تعریف میکنه من وقتی به دنیا اومدم با اینکه ۲ کیلو و ۸۰۰ گرم یودم ولی شکم داشتم از وقتی خودمو شناختم انگار همیشه داشتم با این مسئله دست پنجه نرم میکردم از من به عنوان بچه تپل یاد می‌شده 

      قدرت نفوذ چاقی در ذهن من حدودا ۷ سالگی بوده که پدرم مغازه سوپری باز کرد و منی که تپل بودم شروع کردم به تپل تر شدن و سرزنش و هشدار های دیگران به مواظب باشم تپل تر نشم چاق نشم  و تمسخر خواهرم به دلیل داشتن شکم 

       یا اینکه من از اون موقع مسئله چاقی و اضافه وزن رو درک میکردم  توی مدرسه همیشه اول سال به خوانوادم گفته می‌شد که بچه شما اضافه وزن داره و توصیه رفتن به پیش دکتر تغذیه رو میکردن.

       خاطرات من درباره  چاقی که از دیگران می‌شنیدم؟

      اینکه افراد چاق افراد بد هیکلی هستن که به شدت تنبل هستن زرنگ نیستن افراد بد بویی هستن افرادی که همیشه مجبورن لباس مشکی بپوشن لباس های پوشیده تری نسبت به بقیه بپوشن همیشه افراد لاغر از اونا بالاتر هستن افراد چاق افرادی خیلی بی اراده یی هستن چون اگر اراده داشتن لاغر میشدن  همیشه مشکل لباس خریدن دارن

       .مشکلاتی که چاقی برای من ایجاد کرده ؟

       .چاقی اعتماد به نفس منو خورد کرده

       .از بدنم خجالت میکشم زیر لباس های گشاد سعی میکنم مخفی کنمش 

      .همیشه دنیال لباسی هستم که منو لاغر تر نشون بده 

      .همیشه در حال فکر کرون به قضاوت های دیگران درباره خودم هستم

      .نداشتم اعتماد به نفس در انجام انواع ورزش ها

       .از عکس گرفتن بیزارم

       .سنم بیشتر چیزی که هست نشون میده چیزی حدود ۵ سال بزرگ تر

      .احساس ضعیف در مقابل افراد لاغر 

      .جوش صورت 

      . عرق کردن

      .سرزنش دیگران که لاغری کن نمیخوای لاغر بشی 

      .دور شدن از حس دخترانگی

       .تنفر از بدن

       . لایق ندونستن خود برای خیلی از کار های 

      .دوری از جمع 

      .خدا پشت و پنهانتان  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Mohammad Moghari
      1402/08/21 11:39
      مدت عضویت: 434 روز
      امتیاز کاربر: 345 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 487 کلمه

      به نام او

      سلام خدمت استاد گرامی و تمام هم مسیرشان عزیز

      خیلی شکر گذار هستم که توی این مسیر قرار گرفتم

      برای جواب سوالات جلسه اول

      جواب سوال،چرا چاق شده اید: اولین چیزی که به ذهنم خطور می‌کنه بخاطر خوردن خوراکی های بیرون مثل کیک و شیر کاکائو و موادی که قند غیر طبیعی دارن هست و خیلی موارد هم که خانواده القا کردن به ذهن من مثل:

      تو ژنتیکی چاق هستی و ارثیه و مال اینه

      چون مامان چاقه و اضافه وزن داری این توی ژنتیک تو هم هست

      چون کم تحرکی

      چون ریزه خواری زیادی داری

      چون غذا زیاد میخوری 

      چون شکمویی و خیلی از این موارد 

      که خیلی از اون ها به اشتباه به ذهن من القا شده

      جواب سوال دوم،از چه سنی چاق شده اید: دقیقا یادم میاد که از کلاس دوم ابتدایی به بعد چاقی من شروع شد و تا همین حالا که دارم این رو تایپ میکنم این اضافه وزن و چاقی من ادامه داشته یادمه کلاس ۸ ام و نهم که بودم تصمیم جدیدی بر لاغری گرفتم که بسکتبال کار میکردم ولی بازم چاقی ادامه داشت

      و پارسال اولین روز محرم شروع کردم به وزن کم کردم دقیقا یادمه و خیلی نتایج خیلی خوبی گرفته ولی خیلی طول کشید و اینکه باشگاه رفتن رو یه مدت ول میکردم و یه مدت ادامه میدادم و الان هم نمیرم ولی در کل پارسال ۱۰۶ کیلو بودم و الان ۹۳ کیلو هستم خیلی از خدا ممنونم برای این کاهش وزن اما توی این سایت اومدم که کار رو یه سره کنم و وارد لاغری بشم برای همیشه

      جواب سوال سوم ،خاطرات شما از چاقی :خوب من سابقه چاقی ۱۲ ساله دارم و خیلی توی این سال ها چاقی همراه من بوده تقریبا همیشه با من بوده

      خاطرات همیشه نا خوشایند بوده ولی وقتشه دیگه چاقی خداحافظی کنه

      من همیشه غذای دادشم یا ابجیم اگه اضافه میومدند می‌خوردم

      کوچیکتر که بودم توی مهمونی ها در حد انفجار غذا می‌خوردم ،واقعا آنقدر می‌خوردم که حالم خیلی بده بشه

      ریزه خواری که همیشه یار و یاور کنه همیشه یه وی باید بخورم

      همش توی یخچال دنبال یه چی میگردم برخوردم در حالی که اصلا گشنم نیست این عادت خیلی بدی هست که همش یخچال رو میگردم و ببینم چیزی هست بخورم یا نه اصلا به اینکه سیر یا گشنه هستم ربط نداشت برا من ناخودآگاه این مسئله

      همیشه توی لباس خریدن مشکل داشتم که لباس یا اندازم نبود یا لباسی که میخواستم نبود یا لباس رو تنم خیلی زشت بود و واقعا خوشم نمیومد

      و اینکه لباس ها هم زود کوچیک میشد و دیگه بدرد نمی‌خورد

      برای دوران کنکور هم حساب چاق شدم که برای مطالعه بیش از اندازه بود که الان بهترم الهی شکر

      و این مواردی که گفتم مثل:

      تنگ شدن لباس

      بد ریختی لباس روی بدن

      چالاک نبودن در ورزش

      حمل کردن یه چیز اضافه همیشگی

      کاهش انعطاف پذیری بدن

      کند بودن 

      ضعیف بودن توده عضلانی بدن که می‌تونه به زانو درد و کمر درد و هزار تا بلا دیگه تبدیل بشه یک گوشه از مشکلات چاقی هست

      که به لطف خدا و با تلاش خودم و وجود استاد عزیز به تناسب میرسم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.