مسیر لاغری همان مسیر چاقی است، فقط باید در جهت مقابل به حرکت خود ادامه دهیم.
در تمام سالهایی که چاق بودم شنیده بودم که برای لاغر شدن باید رژیم بگیرم و فعالیتم را بیشتر کنم. بارها این کارها را انجام می دادم اما لاغر نمیشدم. این درحالی بود که هم کلاسی ها و دوستانم برای لاغر بودن ورزش نمی کردند و رژیم نمی گرفتند.
چگونه در مسیر لاغری قرار بگیرم
بهترین طریق قرار گرفتن در مسیرلاغری ادامه دادن در مسیر چاقی است در حالی که به دنبال مکانی برای دور زدن و ادامه دادن مسیر زندگی در سمت مقابل مسیر چاقی باشیم. به این شکل می نوانیم مسیری که از لاغری به سمت چاقی طی کرده ایم را دوباره به سمت لاغر شدن برگردیم و برای همیشه در مقصد لاغری توقف کنیم.

تصور کنید در حال رانندگی از محل سکونت خود به شهر دیگری هستید. پس از مدتی به خاطر می آورید که وسیله ای که اتفاقا خیلی ضروری است را با خود نیاورده اید. تصمیم می گیرد به خانه برگردید تا آن وسیله را بردارید.
اولین اقدامی که انجام می دهید تصمیم گیری برای برگشتن به سمت خانه است درحالی که همچنان در حال دور شدن از خانه هستید.
دومین اقدام شما پیدا کردن دوربرگردان برای برگشتن به سمت خانه است.
و در نهایت سومین اقدام شما ادامه حرکت به سمت خانه از سمت مقابل همان جاده ای ایست که شما را از خانه دور می کرد.
برای لاغر شدن نیز همین فرایند را باید در زندگی اجرا کنید.
شما در حال زندگی کردن هستید که متوجه می شوید شرایط جسمی و سلامتی شما آنطور که دوست دارید نیست.
اولین اقدام شما باید تصمیم گرفتم برای لاغر شدن باشد.
تصمیمی که همه ما بارها در دوران چاقی خود گرفته ایم.
دومین اقدام شما باید به دنبال روشی برای لاغر شدن باشد که باز هم همه ما روش های مختلفی را برای لاغر شدن استفاده کرده ایم.
سومین اقدام شما باید حرکت کردن در مسیر لاغری باشد که انتخاب کرده اید و آنقدر به حرکت خود ادامه دهید تا به تناسب اندام و سلامتی که قبلا داشته اید برسید.
نکته جالب توجه اینکه مراحلی که توضیح داده شد را همه ما بارها انجام داده این اما چرا لاغر نشدیم؟
تنها به این دلیل که از محل مناسب وارد مسیر لاغری نشده ایم.

چرا تلاش من برای لاغری نتیجه نداشته است
چاقی مسیری است که شما را از سلامتی و تناسب اندام دور می کند. هرچه بیشتر در این مسیر حرکت کنید برای شما واضح تر می شود که حرکت در این مسیر را دوست ندارید و علاقه دارید به سمت آنجایی که قبلا بودید که همان لاغری و سلامتی است برگردید.
در مسیر چاقی تابلوهای زیادی به منطور راهنمایی شما به مسیر لاغری نصب شده است اما متاسفانه این مسیرها شما را به سمت لاغری هدایت نمی کند فقط شما را به مسیر جدیدی به سمت چاق تر شدن وارد می کنند.
تصور کنید شما با تابلوی برنامه رژیمی برای لاغر شدن مواجه می شوید و به قصد لاغر شدن وارد این مسیر می شوید. مدتها در این مسیر با هر سختی و ناراحتی به حرکت خود به امید لاغر شدن حرکت می کنید و بخاطر رنجی که متحمل می شوید انتظار دارید لاغر شوید و مقداری هم لاغر می شوید اما در نهایت پس از مدتی که از ادامه مسیر خسته می شوید و احساس می کنید دیگر اراده ادامه دادن این مسیر لاغری را ندارید خیلی راحت و البته سریع به شرایط چاقی قبل بر می گردید و خود را در شرایط حتی چاق تر می بینید.
این مسیر شما را به سمت لاغر شدن هدایت نکرده است بلکه فقط شما را وارد مسیر جدیدی به سمت چاقی و چاق تر شدن کرده است و در این مدت شما تصور می کردید در حال لاغر شدن هستید اما در نهایت متوجه میشوید که در همان شرایط قبل و شاید هم چاق تر هستید.

روش صحیح لاغر شدن کدام است؟
حتما با من هم عقیده هستید که برای رفع هر مشکلی باید ابتدا مشکل و عوامل بوجود آورنده آن مشکل را شناسایی کنیم.
پس برای رفع چاقی و لاغر شدن باید ابتدا دلایل چاقی را شناسایی کنیم.
در روش صحیح لاغر شدن ابتدا باید مشخص کنیم چه عواملی باعث چاقی ما شده اند تا با شناسایی آنها راهکار مناسب برای برطرف کردن هر عامل چاق کننده پیدا کنیم و به مرور به سمت لاغری حرکت کنیم.
مسیر لاغری که به شما کمک کند به این شکل مشکل چاقی خود را برطرف کنید روش صحیح لاغر شدن می باشد و تنها مسیری که به این صورت به شما کمک می کند تا در مسیر لاغری حرکت کرده و برای همیشه لاغر شوید دوره های آموزشی لاغری با ذهن می باشند.
شناسایی عوامل تاثیرگذار بر چاقی
زمانی که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفتم و می خواستم عوامل چاقی خودم را پیدا کنم به آنچه در ۳۵ سال چاقی گذشته بودم فکر کردم.
آنچه درباره علت چاق بودن که از پدر، مادر و اطرافیانم شنیده بودم.
اینکه چاقی در خانواده ما ارثی است و دلیل آن هم چاق بودن همه آدم ها در خانواده پدری ام بود.
بارها شنیده بودم که من به دلیل داشتن استخوان بندی درشت چاق هستم و به همین دلیل چاق به نظر می رسم.
بعضی ها عقیده داشند به خاطر کم تحرک بودنم چاق شده ام و اگر بخوام لاغر بشم باید حتما تحرک بیشتری داشته باشم.
برخی از اقوام نزدیک به شوخی یا جدی می گفتند خونسرد بودنت باعث چاقی ات شده، چون اصلا حرص نمی خوری و آدم بی خیالی هستی.
هرچه بیشتر به عوامل چاقی خودم فکر می کردم خاطرات بیشتری از شنیده های سال های چاقی در ذهنم مرور می شد.
همه آنها را نوشتم و لیست بلندی از دلایل چاقی خودم تهیه کردم.
نام آن لیست را عوامل چاقی خودم قرار دادم، البته از ملاحظه آن همه دلیل برای چاق بودنم اصلا احساس خوبی نداشتم چون تازه متوجه شده بودم چاقی در من آنقدر سابقه دارد که این همه دلیل برای بودنش در خودم پیدا کرده بودم.
اما از طرقی خوشحال بودم که برای بار اول در زندگی از روش صحیح لاغر شدن برای لاغر شدن اقدام کرده بودم.
تفاوت لاغری با ذهن و روش های قبلی
هر بار که تصمیم می گرفتم برای لاغر شدن اقدام کنم ابتدا قد و وزن من را سوال می کردند تا میزان ااضافه وزنم را مشخص کنند و از همان ابتدا با تعیین مقداری که باید کم کنم، احساس می کردم توانایی کم کردن آن مقدار اضافه وزن را ندارم و از همان شروع مسیر لاغری احساس ناامیدی در من شکل می گرفت.
بعدها افرادی که خود را متخصص لاغری معرفی می کردند برای اندازه گیری شاخص توده بدنی، اندازه دور مچ و دور سر و چند سایز دیگر اعضای بدن را به اطلاعات اولیه خود اضافه می کردند اما نکته جالب این بود که در نهایت مقدار وزنی که باید کم می کردم را برای من مشخص می کردند.
متفاوت بودن روش لاغری با ذهن برای لاغر شدن احساس خوبی به من می داد.
دیگر خبری از عدد کذایی اضافه وزنم نبود و به جای آن لیستی از عواملی که باعث چاقی من شده بود برایم واضح شده بود.
از طرفی چون لیست بایدها و نبایدهای خوردنی برای خودم مشخص نکرده بودم احساس خیلی خوبی داشتم.
در روش لاغری با ذهن خبری از خوردن و نخوردن ها و رژیم غذایی نبود.
- برای من مشخص نکرده بودند هر روز اول صبح باید یک لیوان آب و افشره تلخ زیره را بخورم.
- به من گفته نشده بود میان وعده حق دارم فقط نصف یک سیب آنهم فقط سیب قرمز بخورم.
- برای ناهار اجازه دارم ۵ قاشق برنج با ۲ قاشق خورشت بدون روغن و یک کاسه به هر اندازه که می خواهم سالاد بدون نمک بخورم.
- برای من مشخص نکرده بودند حق خوردن شیرینی یا قند با چای را ندارم.
- به من گفته نشده بود اگر کیک و بیسکویت بخورم لاغر که نمی شوم هیچ بلکه چاق تر هم خواهم شد.
- مشخص نشده بود فقط در بعضی از روزها به اندازه یک کف دست نان سبوسدار اجازه دارم بخورم.
- برای من تعیین نکرده بودند که برای شام فقط می توانم به هر اندازه می خواهم سالاد و سبزیجات بخورم
وقتی به لیست عوامل چاقی خودم نگاه کردم خبری از نباید ها نبود، خیری از وزن کردن و جدا کردن غذا نبود.
قرار نبود در مهمانی ها ظرف غذای خودم را همراهم ببرم و فقط سعی کنم از بودن در جمع دیگران خوشحال باشم و حق ندارم از غذاهای مهمانی مصرف کنم.
اگرچه لیست عوامل چاقی من ردیف های زیادی داشت و در ابتدا از ملاحظه آن احساس ناامیدی در برطرف کردن آن عوامل پیدا کردم اما وقتی به سختی های روش های قبلی در مسیر لاغری فکر کردم خیلی زود نسبت به روش جدید لاغری که در پیش گرفته بودم احساسم بهتر شد.
همین که خبری از رژیم و ورزش کردن و … نبود خیلی عالی بود و نوید این را می داد که این روش را می توانم برای مدت بیشتری ادامه دهم.
تجربه ای که در تمام سال هایی که از چاقی رنج می بردم و از روش های مختلفی برای لاغر شدن اقدام کرده بودم به من ثابت کرده بود، بیشتر از چند روز یا هفته طاقت اجرای دستور العمل ها و برنامه های ورزشی را ندارم.
اکنون که در شروع مسیر لاغری با قدرت ذهن می دانستم خبری از رژیم و باشگاه رفتن نیست خیالم راحت بود که برای مدت بیشتری می توانم از این طریق برای تحقق رویای لاغر ادامه دهم.

شگفت انگیز بودن لاغری با ذهن
نکته قابل توجه که برای اولین بار در مسیر لاغری تجربه می کردم این بود که فرد دیگری برای من برنامه لاغری (رژیم و ورزش) تنظیم نکرده بود.
اولین بار بود که خودم دست به کار شده و برای لاغر شدن اقدام کرده بودم.
همانطور که در ۳۵ سال چاقی کسی به من نگفته بود به چه صورت باید چاق شوم و این خودم بودم که هر بار متوجه می شدم چاق تر از قبل شده ام، این بار نیز کسی به من نگفته بود باید چگونه لاغر شوم و خودم با اشتیاق قدم در مسیر لاغری با ذهن گذاشته بودم.
بنابراین شما دوست عزیزی که تصمیم گرفته اید از مسیر لاغری با ذهن برای لاغر شدن اقدام کنید باید مانند من عمل کنید اگر می خواهید نتیجه مشابه من کسب کنید.
چرا که من دقیقا به روش شما عمل کرده ام که مانند شما چاق بودم و به همین دلیل اکثر افرادی که چاق هستند علایق، عقاید و افکار مشابه یکدیگر دارند.
پس همانطور که من توانستم با عمل کردن به روش شما چاق شوم، شما هم می توانید با عمل کردن به روش من لاغر و متناسب شوید.
تنها کافی است مانند من که در عمل کردن به طریق شما ۳۵ سال استمرار داشتم، شما هم در عمل کردن به طریق من استمرار داشته باشید.
اما نکته شگفت انگیز و امیدوار کننده این است که برای لاغر شدن نیاز نیست به اندازه سال هایی که چاق بوده اید، صبر کنید.
لاغر شدن به مراتب سریع تر از چاق شدن است اما در این سریع بودن منطقی بودن را نیز مدنظر داشته باشید.
اگر یک سال است چاق شده اید انتظار نداشته باشید هفته دیگر به شرایط ایده آل برسید.
اگر سه سال است از چاقی رنج می برید انتظار نداشته باشید طی یک ماه به شرایط ایده آل برسید.
اگر ۵ سال است درگیر چاقی و عوارض آن هستید، انتظار نداشته باشید طی دو ماه به شرایط ایده آل خود برسید.
اگر ۱۰ سال یا بیشتر است که مشغول چاق شدن و تلاش برای لاغر شدن هستید، انتظار نداشته باشید طی سه ماه به شرایط ایده آل خود برسید.
اما باز هم تکرار می کنم، باور کنید لاغر شدن سریع از چاق شدن است.
با هر سرعتی در مسیر لاغری حرکت کنید، بارها و بارها سریع از زمانی که چاق شده اید، لاغر شدن را تجربه خواهید کرد.
پس با اشتیاق و احساس خوب قدم اول را بردارید.
با انگیزه و امید به متناسب شدن، فایل آموزشی این جلسه را ببینید و بارها گوش دهید تا به خوبی درک کنید چگونه باید عوامل چاق کننده خود را کشف کنید.
هرچقدر نیاز است زمان صرف کنید، بسیار مهم است که گام اول را محکم بردارید.
گرچه هر قدم به منزله یک گام واحد است و بسیار مهم و حائز اهمیت است اما با قدرت شروع کردن در ایجاد انگیزه و اشتیاق برای ادامه دادن بسیار موثر است.
منتظر خواندن نظرات شما دوست عزیزی که نور امیدی برای لاغر شدن بر قلبتان تابیده شده است هستم.
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
پیشنهاد می کنم به این صفحه مراجعه کنید و براساس توضیحات ارائه شده دیدگاه خود را ثبت کنید.
اطمینان دارم محتوای این صفحه با مشارکت شما بسیار تاثیرگذارتر خواهد شد.
توصیه مهم برای کسب نتیجه عالی
بارها در دوره های آموزشی به اهمیت نوشتن و خواندن اشاره کرده ام و باز هم بر این دو امر مهم تاکید می کنم.
تفاوت نتیجه دوستانی که شگفتی ساز می شوند با عزیزانی که به هدف نهای خود نمی رسند در یادگیری یا هوش و استعداد لاغر شدن نیست چون تا قبل از این دوره آنها هم در لاغر شدن ناتوان بوده اند.
تنها تفاوت آنها عمل کردن به آن چیزی است که در فایلهای آموزشی گفته می شود.
در طی چندسال آموزش دادن دوره لاغری با ذهن به وضوح برایم روشن شده است که عزیزانی که شگفتی ساز میشوند در نوشتن تمرینات تمرکز و دقت بیشتری دارند و همچنین برای خواندن نوشته های دیگران مشتاق هستند. در واقع آنها نحوه انجام تمرینات را بهتر مورد توجه قرار می دهند.
چگونه تمرکز بیشتری داشته باشیم
زمانی که شما در حال گوش دادن به فایل های آموزشی هستند، فقط از طریق گوش خود در حال یادگیری و توجه کردن هستید، و در فایل های تصویری از گوش و چشم خود استفاده می کنید.
در این دو حالت ذهن شما به طور آزادانه می تواند بر موضوعات دیگر توجه و تمرکز کند و شاید بارها برای شما پیش آمده باشد که در حال گوش دادن یا تماشای فایل آموزشی هستید اما تمرکز شما کاملا روی موضوع دیگری است و ناگهان به خود آمده و متوجه می شوید دقایق زیادی از محتوای آموزشی گذشته اما شما چیزی از آنچه گفته شده به خاطر نمی آورید.
این حالت طبیعی است و برای هر فردی با توجه به پراکندگی موضوعات مهم ذهنش پیش می آید.
اما همه افراد زمانی که در حال نوشتن هستند به ندرت دچار جهش تمرکز ذهنی می شوند، به احتمال زیاد به خاطر ندارید زمانی را که چند خط نوشته باشید و به خود آمده باشید و ندانید که چه نوشته اید.
وقتی شما می نویسید، چشم، ذهن، جسم (دست)، اعصاب و بسیاری از دیگر اندام شما در خدمت شما هستند و به همین دلیل تمرکز شما موقع نوشتن بارها بیشتر از زمانی است که در حال تماشا کردن یا گوش دادن هستید.
و موضوع مهم دیگر خواندن نوشته های دیگران است، با این کار به راحتی تصویرسازی ذهنی در شما شکل می گیرد و افکار و باورهای صحیح و متناسب کننده در ذهن شما تایید می شوند.
شاید برای شما پیش آمده باشد که حرفی را از یک نفر شنیده اید اما چندان اهمیت نداده باشید، اما اگر آن حرف را دو یا سه یا عده بیشتری برای شما بازگو کنند باعث می شود که شما با دقت بیشتری آن موضوع را بپذیرید و به عبارتی آن را باور می کنید.
از این رو زمانی که شما نوشته های دیگران را مطالعه می کند در حال تایید کردن محتوای تازه وارد شده به ذهن خود هستید، شاهدانی پیدا می کنید که گفته های شما را تایید و چه بسا کامل تر کنند، چون با مطالعه نوشته های دیگران مطمئن باشید به نکاتی پی خواهید برد که به ذهن خودتان نرسیده است یا برایتان اهمیت نداشته است.
از این رو توصیه میکنم، زمان بیشتری را صرف نوشتن و خواندن کنید که نتایج عالی برای شما به ارمغان می آورد.
✍️ تمرین آموزشی 📖
برای تمرین این جلسه باید داستان چاقی خود را بنویسید.
تصور کنید از شما خواسته شده است شرح حال مفصلی از چاقی خود بنویسید تا بر اساس آنچه می نویسید برنامه لاغری مختص شما تنظیم شود. برنامه ای که اطمینان دارید با استفاده از آن به رؤیای لاغری خود می رسید.
برای دست یابی به فرمول های ذهن ناخودآگاه خود درباره چاقی در شرح داستان خود به سوالات زیر به صورت شرح انشایی پاسخ دهید.
- چرا شما چاق هستید؟
به این موضوع فکر کنید. پی بردن به نگرش خود درباره چاق بودنتان مهمترین قدم برای اصلاح فرمول های چاقی ذهن می باشد. حتی می توانید دیدگاه والدین تان درباره چاق بودنتان را ذکر کنید. پی بردن به اینکه چرا چاق هستم قدم اول و بسیار مهم برای کسب نتیجه عالی در مسیر لاغری با ذهن می باشد.
- از چه سنی چاقی شما شروع شد؟
پی بردن به سن چاقی برای تخمین قدرت و نفوذ چاقی در ذهن اهمیت زیادی دارد. بنابراین درباره شروع چاقی خودتان فکر کنید و شرح حال اینکه از چه سنی چاق شدید در داستان چاقی خود بنویسید.
- خاطرات شما از چاقی چیست؟
به آنچه پس از گذر مدت زمان به یاد می آوریم خاطره گفته می شود. آنچه از سفری که چند سال قبل رفته اید خاطرات شما از سفر هستند. اما در اینجا نوع جدیدی از خاطره را برای دستیابی به فرمول های چاقی ذهن نیاز داریم و آن خاطرات قبل از چاق است.
قبل از چاق شدن چه چیزی درباره چاقی شنیده بودید. خاطرات خود قبل از چاق شدن را بنویسد.
آنچه قبل از چاق شدن درباره چاقی و احتمال وقوع آن شنیده اید را در داستان چاقی خود شرح دهید.
- مشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده است را شرح دهید.
واضح است که چاقی مهمان ناخوانده ای است که باعث بروز مشکلات و اختلال در روند زندگی ما شده است بنابراین کشف اختلالی که چاقی در زندگی ما بوجود آورده است به ما کمک می کند تا برنامه ریزی موثرتری برای خلاص شدن از دست این مهمان ناخوانده انجام دهیم.
مشکلاتی که چاق بودن در جنبه های مختلف زندگی برای شما ایجاد کرده است را به داستان چاقی خود اضافه کنید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
متن فایل تصویری برای ناشنوایان 🧏
متن فایل تصویری جلسه اول: (توسط خانم گلستان عزیز)
به نام خدای مهربان
من رضا عطار روشن هستم و خداوند رو بی نهایت سپاسگزارم که این فرصت رو به من داد که همراه شما دوستان خوبم باشم.
خوش آمد میگم حضور شما رو در دوره ی فوق العاده ی لاغری با ذهن، دوره ای که شگفتی های خیلی زیادی داشته و نتایج عالی دوستانی که از این دوره استفاده کردن منو به این واداشت که بیام یک دوره ی رایگان در قالب، حالا حدود ۱۰ جلسه ی تصویری براتون آماده کنم و توضیحات کاملی درباره ی نحوه ی لاغری با ذهن ارائه بدم
تا دوستانی که با این روش آشنا میشن بتونن با استفاده از این فایل ها اطلاعات و آگاهی جامع تری از این روش داشته باشن و بتونن به شکل مطمئن تر و آگاهانه تری تصمیم بگیرن که از دوره ی آموزشی لاغری با ذهن برای رهایی از چاقی و مسائل مربوط به اون استفاده کنن.
خب ابتدا لازم می دونم که درباره ی خودم یه توضيحات کوتاهی بدم و اینکه چرا خودم رو لايق صحبت کردن وآموزش دادن لاغری با ذهن می دونم.
من متولد سال ۱۳۵۹ هستم و از همون کودکی اضافه وزن داشتم یعنی از وقتی که یادم میاد اضافه وزن داشتم و وقتی عکس های دوران کودکیم رو هم دیدم اثبات می کرد که بله من بچه ی تپلی بودم، از وقتی که به دنیا آمدم.
خب این اضافه وزن سال ها ی زیادی همراه من بود و مسائل بسیار مختلفی رو برای من به همراه داشت که لازم نیست درباره ش توضیح بدم چون همه ی شمایی که این فایل روتماشا می کنین حتما خودتون مسائل مختلف چاقی رو تجربه کردین و دیگه تکرار کردن اون خیلی خوشایند ما نیست و این مسئله باعث شده بود که سالهای زیادی از عمرم رو تلاش کنم برای لاغر شدن،
روش های خیلی زیادی رو استفاده کردم، روش هایی که حتما خیلی از شما هم اون رو تجربه کردین وشاید حتی خیلی بیشتر از من سعی و تلاش کرده باشین که لاغر بشین ولی خب نتیجه ی همه ی سعی وتلاش من برای لاغر شدن، این بود که برای یک مقطع کوتاهی، یک تغییراتی در خودم ایجاد می کردم ولی خب به مرور بعداز گذشت چند هفته يا نهایتا چند ماه، همهی اون چیزی رو که از دست داده بودم، دوباره به دست می آوردم و خیلی وقت ها، حتی یک مقدار بیشتر از قبل از اقدام برای لاغری دوباره من چاق میشدم،
این لاغر و چاق شدن های مکرر واقعا منو خسته کرده بود؛
اینکه من تلاش می کردم، خیلی سعی می کردم برای اینکه لاغر بشم اما می دیدم چقدر راحت، چقدر بدون دردسر بدون اینکه من سختی بکشم، دوباره در طی چند هفته، من به وزن قبلی بر می گشتم و دیگه هر کسی منو می دید مثلا یه مقطعی یه مقدار جمع وجور شده بودم، حتمآ می گفت، که، باز که داری تلاش بی خودی می کنی! وشنیدن این جمله واقعآ یک بار سنگینی رو، روی دوش من می گذاشت که باید این بار موفق بشم.
شنیدن این جمله که باز داری تلاش بی خود می کنی،
واقعا یک بار سنگینی رو روی دوش من می گذاشت که باید این بار موفق بشم:
اما خب هر چقدر بیشتر تلاش میکردم فقط اون مقدار، مثلا اون دوران متناسب شدنم، اون مقداری که کم کرده بودم رو می تونستم برای یک مدت زمانی حفظ کنم، هیچ وقت نتونستم با اون روش ها برای همیشه از شر چاقی خلاص بشم؛
خلاصه این تلاش من ادامه داشت تا سال ۱۳۹۴ که من با دوره های ان ال پی (NLP ) و قدرت ذهن آشنا شدم و اون دوره ها رو من شرکت کرده بودم برای ايجاد تغییر در جنبه های مختلف زندگی، اصلا موضوع لاغری نبود. ؛ موضوع تغییر فرکانس و نمی دونم مدارها و اینکه ما چه جوری بتونیم زندگی خودمون رو تغییر بدیم،؛ موضوع موفقیت فردی بود.
خب من يه مدت از این مباحث استفاده کردم، از این کلاس ها استفاده کردم و به این نتیجه رسیدم که اگر این موضوعاتی که مطرح میشه به ادعای اون افرادی که داشتن آموزش می دادن، می تونه زندگی انسان رو در تمام جنبهها تغییر بده، خب من میخوام از این آموزش ها استفاده کنم برای لاغر شدن،
نمی دونم چرا این فکر به ذهنم رسیده بود چون در اون کلاس اصلا همچین چیزهایی مطرح نمی شد که مثلا از این روش، از این آگاهی ها میشه استفاده کرد برای لاغر شدن، اما یه حسی به من می گفت که بیا از این روش استفاده کن برای لاغر شدن، چون اونا درباره ی ثروت، درباره ی موفقیت، دربارهی روابط صحبت می کردن،
اما خب هر چقدر من پیش می رفتم، می دیدم، خب مهمترین موضوع زندگی من اضافه وزنمه و هر چقدر هم می خواستم مثلآ در زمینه روابط، وضعیت خودم رو بهبود ببخشم، می دیدم اضافه وزنه مانع از این میشه که من بخوام روابطم رو بهبود ببخشم و….
هرچقدر داشتم تلاش می کردم که مثلا درآمدم رو و یا ثروتم رو یا اوضاع اقتصادیم رو تغییر بدم بازم یه جاهایی به این می رسيدم که اضافه وزنم مانع از این ميشه که من بتونم تلاش بیشتری انجام بدم یا من بتونم به شکل متفاوتی فعالیت کنم که بتونم اوضاعم رو تغییر بدم؛
به هرحال از هر راهی میخواستم تغییر کردن رو شروع کنم به مانع اضافه وزن برخورد می کردم و به این نتیجه رسیدم که واقعا اگر این روشها جواب میده؛
پس من بیام از اونها برای لاغری استفاده کنم.
سال ۱۳۹۴ بود که تمام تلاشم رو به کار گرفتم، تمام تمرکزم رو به کار گرفتم تا آموزش ها یی که دیده بودم، تمريناتی که می دادن و اطلاعاتی که در اختیار من میذاشتن رو من تبدیل کنم به تمريناتی که در رابطه با لاغری با ذهن کاربرد داشته باشه و اونها رو انجام می دادم، تست می کردم؛ خیلی مشتاق بودم که روشهای مختلفی رو تبدیل کنم تمریناتش رو به موضوع لاغری با ذهن،
خب، چون در این زمینه، کتاب خاصی هم وجود نداشت، هيچ اطلاعات دستهبندی شده ای هم وجود نداشت و اساتیدی هم نبودن که من بخوام از اونها استفاده کنم برای تجربه و یادگیری لاغری با ذهن،
خب، سبب شده بود که خودم خیلی راه های مختلفی رو تجویز کنم، خیلی تمرينات مختلفی رو انجام بدم و به لطف خدا، بعد از مدتی تغییراتی در رفتار من به وجود آمد، تغییراتی در افکار من به وجود اومد و احساس کردم که در این مدتی که دارم این کارها رو انجام میدم خیلی راحت و بدون اینکه من زحمت خاصی بکشم، بدون اینکه سختی ای متحمل بشم و بدون اینکه اعصابم خراب بشه، داره تغييراتی در جسم من شکل می گیره
و تغییرات به حدی بود که اطرافیان من داشتن می گفتن، مثلا نزدیکان من که خب همیشه، وقتی، خبر داشتن دیگه، مثلا من اقدام می کردم برای لاغر شدن، خب یا رژيم می گرفتم یا غذام رو از اونها جدا می کردم یا یک منوی خاصی رو به دیوار آشپزخونه می چسبوندم،
می گفتم، من براساس این منو باید غذا بخورم یا مثلا می دیدن، هفتهای چند روز من با دوستان میرم این زمین های اطراف شهر و ، خلاصه این پارک ها، خلاصه من میدویدم به خاطر اینکه لاغر بشم و وقتی می دیدن که هیچ کدوم از این کارا رو انجام نمی دم اما تغییراتی داره در جسم من شکل میگیره، خیلی براشون تعجب انگیز بود……
اینکه کاری انجام نمی دم ، اما تغییراتی داره در جسم من شکل میگیره، خیلی براشون تعجب انگیز بود،
میگفتن: چی شده؟ چکار کردی؟ یا حتی اوایلش فکر می کردن که مثلا من یه بیماری خاصی حتما گرفتم که دارم همین جور خود به خود لاغر می شم و خب واقعا خودم هم اون زمان ، این تأییدیه ، این اطمینان رو نداشتم که حتما این کارایی که من انجام دادم باعث لاغری من شده، چون واقعأ با همه ی کارایی که من انجام داده بودم برای لاغری، متفاوت بود،
تا جایی که یادم میومد، من همیشه عرق می ریختم، تلاش می کردم که بیشتر عرق کنم که لاغر بشم، تلاش می کردم که کمتر بخورم که لاغر بشم، سعی می کردم که دقیقا بر اساس مقدار کالری که برام در نظر گرفته شده، غذا مصرف کنم که لاغر بشم؛
اما چند وقتی بود که اصلا من از این کارها انجام نمی دادم؛ تازه در مقابل خیلی شور و اشتیاق داشتم، چیزی که در تمام روشهای قبلی اصل خبری از اون نبود؛
یعنی در تمام دفعاتی که من رژیم می گرفتم، هيچ وقت اشتیاق نداشتم برای اینکه بخوام روزهای بعد برسه و من ادامه بدم، چون هر روز کار سخت تر می شد .
درتمام دفعاتی که من از باشگاه، از دویدن در پارک ها و از خیلی از فعالیت های ورزشی استفاده میکردم، دوستانی داشتم اون زمان که ورزشکار بودن مثلا وزنه بردار بودن، خب با اونها همراه می شدم برای بالا بردن فعالیت بدنم وتصورم این بود که باید سوخت و سازم رو بیشتر کنم
ولی خب در نهایت، اون چیزی که بایستی به دست میومد، اون نتیجه ای که باید حاصل می شد که حداقل برابر با زحمت و تلاش من باشه، هيچ وقتی کسب نشد واگر هم يه نتایج کوچيکی به دست اومد، خیلی کم رنگ و خیلی ناپایدار بود و بلافاصله بعد از چند هفته از بین می رفت
و وقتی دیدم که خیلی راحت، بدون اینکه زحمت خاصی بکشم داره تغییرات در من ایجاد میشه، خیلی اشتیاقم بیشتر شد، خیلی، اصلا شگفت زده شده بودم که خدایا چه اتفاقی داره میوفته؟
چون همیشه من یک سؤالی در ذهنم بود که؛ از خیلی سال ها قبل، از زمانی که مثلآ دبستان بودم یا راهنمایی بودم همیشه با خودم فکر می کردم که:
مثلا چرا دوستانم لاغرن من چاقم؟
چرا اونها هرچی دوست دارن می خورن ولی من نمی تونم بخورم؟
چرا اوناهمیشه مثلا هربازی ای رو می تونن انجام بدن، میدوند، فوتبال بازی میکنن، نمی دونم، هربازی ای که دوست داشتن انجام ميدن ولی من نمی تونم هربازی ای رو انجام بدم؛
به خاطر اینکه اضافه وزنم مانع می شد که بتونم همپای دوستانم بدوم و بازی کنم واین سوال رو با خودم مرور می کردم که، چرا من در این وضعیت هستم واین همه آدم دیگه متناسب هستن؟….
و تازه زمانی که با روش لاغری با ذهن آشنا شده بودم و داشتم یه کارایی رو ذهن خودم انجام می دادم که خییییلی هم آگاهانه نبود؛ چون من فقط یه سری تمریناتو داشتم تبدیل می کردم و هر کجا که بیشتر خوشم میومد رو، اونجا رو گسترش می دادم و تکرارش می کردم
و وقتی دیدم نتایج اولیه داره رقم می خوره، تازه داشتم به این سؤال، یعنی به جواب این سؤال می رسيدم که واقعأ میشه انگار آدم ها متناسب باشن، اگر که بتونن ذهنشون رو تغییر بدن
درباره ی ذهن و عملکرد اون زیاد شنیده بودم ولی هیچ وقتی نشنیده بودم که فردی تونسته باشه با کنترل ذهنش، با استفاده از قدرت ذهنش، بتونه لاغر بشه؛
خیلی شنیده بودم که مثلا افرادی، بیماریهای مختلفی رو، حالا مثلا مهار کرده بودن یا شفا پيدا کرده بودن یا خیلی از کارا کرده بودن ، ولی درباره ی لاغری، من نشنیده بودم تا اون زمان؛ به خاطر همین اصلا انتظار همچین نتیجه ی خاصی ام نداشتم وقتی کارا رو انجام میدادم؛
شاید بیشتر به خاطر اینکه یه کاری کرده باشم و یه روش متفاوتی رو انجام داده باشم شروع کردم به تمرینات ذهنی برای لاغر شدن؛ اما به لطف خدا، وقتی نتایج اولیه شکل گرفت، خیلی مشتاق تر شدم که این روش رو ادامه بدم.
تمریناتش رو خیلی گسترده تر کردم، خیلی تحقیقاتم رو بيشتر کردم، خیلی مطالعات بیشتری انجام دادم و فقط هم خودم داشتم انجام می دادم چون برای هيچ کسی قابل باور نبود، برا خودم هم تازه داشت قابل باور می شد، چون نتایج اولیه خیلی کم رنگ داشت بعد از ۳_۴ ماه خودشو نشون میداد.
خلاصه ادامه دادم و ادامه دادم تا به لطف خداوند تونستم بعد از حدود فکر میکنم بین ۱۵ ماه تا ۱۷_۱۸ ماه، این حدود، خب، تغییرات خیلی ديگه خودشو نشون داده بود، طوری که هرکسی منو می دید واقعا شگفت زده می شد،که چی کار کردی ؟؟؟!!!
…بعد جالب بود، نزدیکان من می دیدن که من همهی اون کار هایی رو که قبلا انجام می دادم برای لاغر شدن رو انجام نمی دادم.
چون همیشه مادرم یکی از اون عوامل لاغری من بود که بایستی مشارکت میکرد در تهیه ی غذاهای مخصوص یا مثلا پدرم که بایستی همیشه یک سری مواد غذایی خاص روتهیه می کرد، برای اینکه من بخوام لاغر بشم :
ولی اونها میدیدن هیچ کاری انجام نمی دم و این بار من خودم دارم یک سری کارها رو انجام میدم وتغییرات خیلی خوبی در من به وجود اومده.
خلاصه این روال طی شد تا اینکه بعضی از دوستانی که گذشته ی من رو دیده بودن و حال حاضر منو می دیدن، خب براشون جای سوال بود، خیلی کنجکاوانه می پرسیدن که چکار کردی به ما هم بگو که ما هم از این روش استفاده کنیم ولی وقتی براشون توضیح می دادم، فقط می خندیدن و می گفتن: بابا راستشو بگو، چیکار کردی؟ از چه برنامه ی رژیمی استفاده کردی؟ یا مثلا کدوم باشگاه ثبت نام کردی؟
و باورشون نمی شد که واقعا من از این کارها رو انجام ندادم و بيشتر اونها منتظر بودن یعنی هی به من هم می گفتن که: حالا بزاریم یه چند وقت بگذره، ببینیم واقعا می مونی؟ توخیلی مثلا قبلا هم هی لاغر شدی، دوباره چاق شدی؛ یا خودشون هم همچین تجربه ای داشتن، بالاخره دوستان من اکثرا افرادی بودن که اضافه وزن داشتن واونا هم بارها تلاش کرده بودن و مقداری از وزنشون کم شده بود ولی دوباره چاق شده بودن،
بیشتر در حالت انتظار بودن برای اینکه دوباره چاق شدن من رو ببینن وخیالشون راحت باشه که این روش هم جواب نمی ده و ما سرنوشتمون اینه که برای همیشه چاق بمونیم ولی خب يه مدت گذشت و اونها دیگه یواش یواش مطمئن شدن که، نه، این بار يه خبر دیگه س، انگار این رضا يه کارایی کرده، يه تغییراتی ایجاد کرده که دیگه چاق نمی شه و براشون خیلی جای سوال بود که من چه کاری انجام دادم؟
و من يواش يواش شروع کردم به این دوستان براشون توضیح دادن، چون اصلا موضوع آموزش هم نبود تا اون روز، فقط من خودم از این روش استفاده کرده بودم و نتایجی کسب کرده بودم ، می خوام بگم به این شکل آموزش این روش به دیگران شروع شد.
به یکی دو نفری که براشون جذاب بود و سؤال می کردن، به اون ها گفتم؛ اون هاهم یه مدت کار کردن ولی دوباره منصرف شدن، نتونستن ادامه بدن و خلاصه؛
مراحل طی شد، من خیلی بیشتر روی این دوره کار کردم، خیلی بهتر نتیجه گرفتم تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستان، سال ۹۵ يا اوایل ۹۶ بود فکر می کنم، گروهی در تلگرام تشکيل شد برای اینکه من به همراه دو نفر از دوستانم،
گفتم حالا شما دوست دارین از این روش استفاده کنین، یه کانال تلگرام تشکيل بدیم، یه گروه ۳نفری تشکيل بدیم،
برا اینکه براشون توضیح بدم و اونها تمرينات رو انجام بدن، به این شکل که با هم این کار رو انجام بدیم. واقعا می خواستم، خودم، ببینم این روش برای دیگران هم تاثیر داره یا نه؟
وقتی خودم اینقدر خوب نتیجه گرفتم، می خواستم ببینم دیگران هم می تونن از این روش نتیجه بگیرن یا نمی تونن؟
خب؛ این کار رو شروع کردیم و هنوز دو سه روزی از تشکیل گروه نگذشته بود که به طرز شگفت انگیزی، این لینک گروه دست چند نفر از دوستان ديگه رسیده بود که اونها واقعا، نمی دونم هم چه کسانی بودن ولی واقعا دستان خداوند بودند برای اینکه افرادی رو که نیاز دارن از این روش استفاده کنن برای لاغر شدن رو، به سمت من هدایت کنه ؛
فکر می کنم طی یکی دو روز حدود صد وسی چهل نفر عضو این گروه شدن، افرادی که از شهر های مختلف بودن و من واقعا شگفت زده شده بودم که این افراد به چه شکلی، یک شبه یا مثلا طی دو روز و دائم هم داشت اضافه می شد،
هرچند ساعت ۳_۴ نفر داشت به گروه ما اضافه می شد و من واقعا شوکه شده بودم که اصلا چه چیزی باید بگم، واقعا، چون حالا، تا اون روز من کار آموزشی انجام نداده بودم؛ هر چی بود برا خودم انجام داده بودم و نتیجه گرفته بودم ویه جورایی می خوام بگم، هدایت شدم به این مسیر…..
که بیام برای دیگران درباره ی لاغری با ذهن صحبت کنم، چون این افراد عضو شده بودن و همش هی سؤال می کردن؛ اینجا چه خبره،
چون ما اسم گروه رو هم گذاشته بودیم “ بیندیشید و به تناسب اندام برسید ” .
خب همین اسم هم برای خیلیها جذابیت داشت که موضوع چيه؟ بیندیشید یعنی چی؟
مگه میشه با فکر کردن لاغر شد؟ و هی تند تند تند سؤال می کردن.
خب ، منم به عنوان ادمین اونجا یک سری توضیحات متنی کوتاه، چیزی که می تونستم جواب بدم رو اونجا می نوشتم، بازم هی می دیدم کنجکاوی شون بیشتر می شد، چه حرف های قشنگی می زنن! امیدوار شدن و من واقعا مونده بودم که حالا چه جوری باید شروع کنم؟ از کجا شروع کنم؟
ولی به لطف خداوند کار شروع شد و فایل های لاغری با ذهن سال ۹۵ میگم یا اواسط فکر کنم ۹۵ بود، فایل های خیلی ابتدایی بود، با موبایل خودم فایل ضبط می کردم و در گروه میذاشتم و دوستان استفاده کردن ، خب؛ نتایج اون دوره واقعا شگفت انگیزه.
دوستانی که از اون دوره نتایج عالی گرفتن، هنوز هم با ما همراه هستن، در سایت فعالیت دارن، در شبکه های اجتماعی فعالیت دارن وبه عنوان افرادی که از دوره ی لاغری با ذهن نتایج عالی گرفتن، از دوره ی اول، هنوزم همراه ما هستن.
و این لطف خداوند به من بود که مسیری رو به وجود آورد و مسیری رو ایجاد کرد که من بتونم چیزی رو که استفاده کرده بودم، یاد گرفته بودم و باعث واقعا خوشحالی، لذت و سلامتی من شده بود رو با دیگران به اشتراک بگذارم و امروز تصمیم گرفتم که بخشی از این آموزش ها رو در قالب یک دوره ی آموزشی رایگان در اختیار شما دوستان خوبم قرار بدم….
تا عزیزانی که با این روش به هر طریقی آشنا می شن اطلاعات بهتری داشته باشن، دیدگاه بهتری داشته باشن و بتونن آگاهانه تصمیم بگیرن که آیا می خوان از این روش برای لاغر شدن استفاده کنن یانه ، می خوان از روش های قبلی، از روش هایی که خیلیا دارن تلاش می کنن با استفاده از اونها لاغر بشن، اما نتیجه ای نمی گیرن ،می خوان ادامه بدن و اونها می خوان از اون طریق به خواسته ی خودشون برسن.
تمام تلاشمو می کنم که به شکل عالی شما رو در مسیر لاغری با ذهن قرار بدم و از خداوند متعال بی نهایت سپاسگذارم که دوستان زیادی رو به این مسیر هدایت می کنه تا از این آگاهی ها استفاده کنن برای تغییر زندگی خودشون!
خب:
لاغری با ذهن رو اگه بخوایم خیلی خلاصه شروع کنیم، باید به این ترتیب من برای شما توضیح بدم که:
وقتی صحبت از لاغر شدن میشه، اصلا وقتی صحبت از تغییر میشه، دو تا موضوع باید مورد بحث قرار بگیره، یعنی معمولا به این شکله:
موضوع اول اینه که چرا ما چاق هستیم و چرا خیلی ها لاغر هستن؟ چرا خیلی از آدمها چاقن؟ چرا خیلی از آدمها لاغر هستن؟ این موضوع اوله.
موضوع دوم اینه که از چه طریقی ما باید لاغر بشیم؟ چطور ما باید لاغر بشیم؟ یعنی دیگه کاری به موضوع اول نداریم فقط موضوع حل مسأله س.
دو تا موضوع باید مورد بررسی قرار بگیره؛ یکی صورت مسئله س که چرا ما چاق هستیم و دیگران لاغر هستن؟
یکی جواب مشکله که حالا چطور می تونیم لاغر بشیم؟
به نظر شما کدوم موضوع باید برای لاغری با ذهن، اول مورد بحث قرار بگیره؟؟؟
احتمال میدم که بیشتر دوستانم، گزینه ی دوم رو انتخاب کرده باشن؛ یعنی دوست داشته باشن درباره ی چگونه لاغر شدن براشون صحبت کنم و اینکه چطور ما می تونیم از چاقی و رنج و مسائل و مشکلات اون رهایی پیدا کنیم و لاغری و لذت واحساس خوب و سلامتی رو تجربه کنیم.
این جوابیه که خیلی از افرادی که با دوره ی من آشنا میشن معمولا می دن. همه ی اون ها دوست دارن که بلافاصله نحوه ی چگونه لاغر شدن رو یاد بگیرن؛ اما من می خوام به شما دوستان خوبم بگم که این انتخاب اشتباهیه و افرادی که اضافه وزن دارند مثل خودم که قبلا داشتم؛ همیشه دنبال اینن که چطور لاغر بشن، هيچ وقتی دنبال این نبودن که چرا چاق شدن؟
و به همین دلیله که هيچ وقتی نتونستن به اون نتیجه ای که دوست دارن دست پیدا کنن و لاغر بشن، چرا؟؟؟
چون همیشه می خواستن چاقی رو حل کنن، می خواستن چاقی رو از بین ببرن؟ آها...می خواستن نتیجه رو از بین ببرن، می خواستن نتیجه رو تغییر بدن؛ یعنی دنبال یک روشی بودن که چاقی رو تبدیل کنن به لاغری؛ ولی هیچ وقت به این فکر نکردن که اصلا چرا چاقن؟ دلیلش چیه که اونها افراد چاقی هستن؟
اگر صورت مسئله رو بهش فکر کنین و جوابی برای اون پیدا کنید شما برای همیشه می تونین لاغر بشین.
یکی از وجه تمایز های بسیار شگفت انگیز دوره ی لاغری با ذهن با همهی روش های دیگه، اینه که شما با استفاده از این آموزش ها می تونید برای همیشه متناسب بمونید. چرا؟؟؟
چون ما میایم صورت مسئله رو مورد بحث و کنجکاوی و تحلیل قرار میدیم وروش هایی برای تغییر صورت مسئله، من به شما ارائه می دم، نه اینکه بخوایم نتیجه رو تغییر بدیم؛ نتیجه همیشه حاصل یک سری افکار، رفتارها و یک سری مسائله که اون نتیجه ی نهایی رو رقم می زنه؛
اینکه انتظار داشته باشید بدون اینکه مسائل قبل از نتیجه رو تغییر بدید، فقط نتیجه رو تغییر بدید، یک انتظار اشتباه و دور از دسترسه و اتفاقیه که خیلی از ما تجربه ش کردیم:
در تمام دفعاتی که ما برای لاغری اقدام کردیم، از هرررر روشی اقدام کرديم، ما می خواستیم نتیجه رو تغییر بدیم….
می خواستیم یهویی بیایم چاقی رو تبدیل کنیم به لاغری کنیم ودیدید که در این کار ناموفق بودیم، حتی افرادی که اومدن به شکل خیلی ضربتی عمل کردن؛ مثلا رفتن عمل های جراحی آنچنانی و خطرناک و پیچیده انجام دادن و طی مثلا یک جلسه، دو جلسه يا چند هفته به خاطر عملی که انجام دادن ۳۰_۴۰ کیلو از وزنشون کم شده؛
اما اونها هم باز اومدن فقط نتیجه رو تغییر دادن و این نمی تونه تناسب اندام پایداری باشه، نمی تونه لاغر شدن متداومی باشه،
ما می خوایم لاغر شدن برای همیشه رو یاد بگیریم ، نمی خوایم برای یک مقطع کوتاه ، نمی خوایم برای ۶ماه لاغر بشیم ، نمی خوایم برای ۳ ماه لاغر بشیم ؛ می خوایم یک بار لاغر بشم و تا ابد لاغر بمونیم، این ارزشمنده،
خب؛ پس شما الان متوجه شدیدکه اگر می خواید لاغر بشید، این بار نباید به نتیجه کارداشته باشید، نباید هدفت این باشه که چاقی خودت رو به لاغری تبدیل کنی،
*باید هدفت این باشه که :چرا چاق شدنت روتغییر بدی 😍
و همه ی این چرا ها به صورت فرمول هایی هستن که در ذهن ما ذخیره شدن و به لطف خدا در ادامه ی دوره خیلی در این باره بیشتر براتون توضیح میدم ؛
می خوام با یک مثال براتون این موضوع رو خیلی واضح تر کنم، تصور کنید. که شما با ماشین خودتون در سطح شهر رانندگی می کنید حالا یه اتفاقی میوفته و ماشین شما از حرکت می ایسته، ماشین خراب می شه ، خب؛ شما پیاده میشید و کاپوت رو بالا می زنی و نگاه می کنی و دنبال علتش می گردی، ولی خب از اونجایی که سیستم ماشین هم خیلی پیچیده س ، به نتیجه ای نمی رسی و یه رهگذر رد میشه، میگه: ” آقا چی شده، مشکلی پیش اومده؟…
آقا چی شده،مشکلی پیش آمده؟…
…میگی که وا… داشتم رانندگی می کردم،یهو ماشین خاموش شد،نمی دونم چشه؟حالا هر چی هم دارم دستکاری می کنم به نتیجه نمی رسه،خلاصه اون آقاهه،اون رهگذره، میاد یه نگاهی میکنه،دستی می زنه،میگه که فکر میکنم از باتری ماشین باشه، به نظر باتریش خالی کرده،بهتره یه باتری نو بندازی و ان شاا… روشن میشه.
خب شما هم میری یه باتری نو تهیه می کنی، میای می بندی رو ماشین ولی بازم می بینی که استارت می زنی و ماشین روشن نمی شه،تعجب می کنی،میگی، میگی که این بابا گفت که از باتریشه،پس چرا روشن نشد؟
توی همین فکر هستی که چرا ماشین روشن نمیشه،یه نفر دیگه رد میشه و اتفاقا میگه که من مکانیکم، کمکی از دست من بر میاد؟
شما هم خیلی خوشحال میشی، آقاجون خوب شد رسیدی شما، ماشین من خراب شده، راستش یه نفر دیگم اومد گفت که از باتری ماشین منه و عوض کردم ولی باتری نبود، مکانیکه هم میگه نه بابا از باتری نیست، مشخصه، نگا میکنه و دستکاری میکنه، میگه از شمع های ماشینه، شمع های ماشینت خراب شده که ماشینت روشن نمیشه، اگه بتونی این دور و ور یه دست شمع پیدا کنی و عوض کنی ،ماشینت راه میفته،
خب اون می ره و شمام میری میگردی، یه فروشگاه لوازم یدکی پیدا میکنی و یه دست شمع نو میخری و باز هزینه میکنی و میای رو ماشین می بندی ولی باز استارت می زنی می بینی ماشین روشن نمیشه.
خیلی دیگه، یواش یواش دیگه داری به هم می ریزی، اعصابت خراب میشه، پس چرااین مشکل حل نمیشه؟
تو همین اوضاع و احوال هستی و داری با خودت کلنجار میری که یه نفر دیگه رد میشه، میگه آقا چی شده مشکلی پیش اومده؟
میگی که والله اینجوریه قضیه، ماشین من خاموش شده و یه نفر اومد و گفت باتریشه خلاصه ما عوض کردیم نشد، یه نفر دیگه اومد که ادعا میکرد مکانیکه و اومد و گفت از شمع های ماشینه و باز نشد، حالا دیگه نمی دونم چشه؟
میگه خب، پس بزار منم پس یه نگاهی کنم ببینم حالا شمع که نبوده، باتری نبوده، یه نگاه می کنه و دستی و این ور واون ور و خلاصه میگه: این از دینام ماشینته، برق تولید نمی کنه عبور نمیده و خلاصه به همین دلیله که ماشینت روشن نمیشه،
میگی مطمئنی؟ میگه آره بابا مشخصه…
… اصلا تابلو ه از دینامه، اینا بلد نبودن که گفتن از شمع و باتری شه ، اصلا از دینامشه.
خلاصه…شما میرید یه هزینه ی بیشتری انجام میدی و دینام رو تهیه می کنی و میای رو ماشین می بندی و خلاصه باز استارت می زنی و روشن نمیشه و دیگه حسابی به هم می ریزی، یه نفر دیگه میاد و میگه که چی شده و خلاصه براش یه توضیح میدی اون میگه فکر کنم از اینه ولی دیگه شما خیلی دل و دماغشو نداری که بخوای این دفعه حرف اونو گوش بگیری، چرا؟
به خاطر اینکه پذیرفتن صحبت های قبلی هام که ادعا می کردن بلد هستن ، شما رو به نتیجه ای نرسونده و شما بیشتر به این پی می بری که انگار اینا، نه نمیشه اینجوری مسئله رو حل کرد؛ تا اینکه یه نفر میاد و میگه: ” آقا خودت رو خسته نکن، بیا یک شماره بهت میدم زنگ بزن این آقا ماشین داره، میاد، یدک کشه، میاد ماشینتو می بره تعمیرگاه، میبره نمایندگی، اونا دیگه راحت همه چی رو متوجه میشن دیگه، می زنن به دستگاه برات.
تماس می گیری و ماشین میاد و یدک کش میاد ماشین شما رو حمل می کنه به مکانیک حالا یا نمایندگی، اونا ماشین شما رو وصل می کنن به کامپیوتر، یه نگاه میکنه، میگه که آقا مثلا این قسمت از ماشینتون ، این بخشش مشکل داره و یه قطعه ی خیلی ساده، خیلی کم هزینه رو خیلی سریع برات تعويض می کنن و شما استارت می زنی و ماشین روشن میشه و بر می گردی.
همه ی این توضیح که براتون دادم، می خواستم به این دو طریق عملکرد توجه کنيد؛
شما در برخورد با موضوع چاقی به این طریق عمل کردید که اینکه هر کسی از راه رسیده، به شما گفته؛ که شما به این دلیل چاقی، باید این کار رو انجام بدی؛ بیا این برنامه ی غذایی رو استفاده کن،
بیا این برنامه ی ورزشی رو استفاده کن، بیا من یه قرص رو بهت پیشنهاد میدم، این دیگه کارش درسته و از این جور چیزها،
هر کسی یه چیزی به شما پیشنهاد کرده و شما هم هزینه کردی، رفتی انجام دادی، اما متاسفانه نتیجه نگرفتی و هر بار نسبت به خودت و دیگران بد بین تر شدی که انگار واقعا نمیشه لاغر شد، من هر کاری می کنم نمیشه؛ در صورتی که اگر یکبار شما اشکال اصلی رو پیدا کرده بودی ، ایراد اصلی رو تشخیص داده بودی و به حل اون مشکل پرداخته بودی؛ خیلی راحتتر لاغر شده بودی و برای همیشه لاغر می موندی.
لاغری با ذهن ، همون کامپیوتره س، همون سیستمی که میاد عیب یابی میکنه جسم شما رو، عیب یابی میکنه ذهن شما رو و به شما میگه چه چیزهایی در ذهنتون اشتباه برنامه ریزی شده، چه فرمول هایی اشتباس، شما اون ها رو تغییر بده لاغر می شی.
کل داستان لاغری با ذهن اینه؛ تصور کنید یک کامپیوتر فوق العاده هوشمنده، که شما با انجام دادن تمریناتش، با انجام دادن، با گوش دادن به فایل های توضیحی اون، به معایب و مشکلات ذهنی خودتون، به فرمول های ذهنی اشتباهی که دارید، در مغزتون دارید و سال هاست از اونها استفاده کردید پی می برید و اونها رو با فرمول های صحيح جا به جا می کنید، تغییر میدید و می بینید که جسمتون به شکل عالی تغییر میکنه.
همهی دوستانی که اضافه وزن دارند و از هر روشی استفاده کردن برای لاغر شدن؛ داشتن از توصیه های دیگران استفاده می کردن، از توصیه ی افرادی که یا خودشون اصلا چاق نبودن یا ادعا می کردن که ما با استفاده از این محصول ، با استفاده از این قرصها، با استفاده از این برنامه، ما لاغر شدیم
ولی شما وقتی استفاده کردین نتیجه نگرفتین و متاسفانه به جای اینکه به اون شیوه ها شک کنین که اون شیوه اشتباهه، به خودتون شک کردید که نه، من نمی تونم لاغر بشم، من انگار سرنوشتم اینه که تا ابد چاق بمونم، من شانس ندارم و بيشتر ما خودمون رو سرکوب کردیم به جای اینکه فکر کنیم که بابا شاید اون روشه اشتباه بوده .
و خيليا در طول عمرشون بارها و بارها روش های متفاوتی رو برای لاغر شدن استفاده کردن و نتیجه نگرفتن و هر بار خسته تر و ناامید تر از دفعه ی قبل به دنبال روش دیگه ای بودن و تقریبا همه ی دوستانی که با سایت تناسب فکری آشنا میشن، یه جورایی دیگه ته خطن، یه جورايی دیگه خییییلی خستن از اضافه وزن، یه جورایی دیگه واقعا اعتمادی ندارن ، نه به خودشون برای اینکه بتونن لاغر بشن ، نه به هر روشی و هر برنامه ای و هر نمی دونم، توصیه ای که بتونه اونها رو لاغر کنه.
و با این شرایط با سایت تناسب فکری آشنا می شن و من خیلی خوشحالم و خدا رو شکر می کنم که اون دسته از عزیزانی که در سایت باقی می مونن، از فایل ها استفاده می کنن و از دوره ی آموزشی لاغری با ذهن استفاده می کنن، به شکل عالی نتیجه می گیرن و نتيجه ی در اصل این همه سال سختی و رنج و مشقتی که برای لاغری کشیدن وهیچ نتیجه ای نگرفتن رو به لطف خدا از گروه تناسب فکری و دوره ی لاغری با ذهن می گیرن و خستگیشون در میاد و زندگی جدیدی رو شروع می کنن.
… و به شما دوست خوبم تبریک میگم که اگه تا اینجای این فایل تصویری رو داری تماشا می کنی ، معلومه که مشتاق هستی، معلومه که متعهد هستی که لاغر بشی و خودت رو از رنج چاقی رها کنی و به لذت لاغری و تناسب اندام برسی؛
پس تا اینجا شما متوجه شدید که لاغر شدن در صورتی میتونه دائمی باشه که علت چاقی رو تشخیص بدی و برطرف کنی، نه اینکه بخوای نتیجه ش رو تغییر بدی.
هیچ کسی نتونسته با تغییر نتیجه که همون چاقی به لاغریه، برا همیشه لاغر بمونه؛ چون علت چاقی در ذهن افراد ه و تا وقتی این فرمول ها تغییر نکنه، شما هر فشاری به جسمت بیاری متاسفانه دوباره به وزن قبلی و شاید بالاتر بر می گردی به خاطر اینکه فرمول ها که تغییر نکرده، اونها داره کار خودش رو انجام میده و دوباره شما در مسیر چاقی قرار می گیری و دوباره به وضعیت قبلی بر می گردی،
خب؛ برا اینکه شما تا استفاده از فایل بعدی، تمرین خیلی خوبی داشته باشی و بيشتر آماده بشی برای اینکه درمسیر لاغری با ذهن قرار بگیری، از شما می خوام که خوب فکر کنی؛ می خوام صورت مسئله رو تحلیل کنی، می خوام به اینکه چرا شماِ چاق هستی ، فکر کنی و هر دلیلی به نظرت میرسه که دلیل چاق بودنته رو باید بنویسی، باید وقت بزاری
، ببین هيچ راهی نداره؛ شما اگر می خوای لاغر بشی باید وقت صرف یادگیری لاغری با ذهن کنی؛
نمیشه اینکه مثلا بگی: ” من یه بار این فایلو دیدم، دیگه.
دیگه حتما خودش اتفاقات رخ میده، معجزه رخ میده،
نه هیچ معجزه ای در کار نیست، همش خودتی، شما یاد می گیری با انجام دادن تمرينات، با فکر کردن به سوالات، در واقع داری برنامهریزی ذهنت رو تغییر میدی.
ببینید خیلی از ما تا حالا خیلی سختی کشیدیم برا لاغر شدن، خیلی عرق ریختیم، خیلی در مقابل مواد غذایی مقاومت کردیم و احساس رنج و اینا رو تحمل کردیم،
نخوردن و خلاصه، دور شدن از مواد غذایی و اینجور چیزها؛
الان که دیگه خبری از این رنج ها نیست،
من میگم به يک سوال باید فکر کنی.باید بنویسی، دیگه فکر کردن، فکر نمیکنم سخت تر از مثلا ورزش کردن باشه. سخت تر از نخوردن باشه. سخت تر از نمی دونم از ساعت ها پیاده روی کردن باشه.
با فکر کردن شما می تونی یواش یواش صورت مسئله چاقی رو تغییر بدی و یک فرمول لاغر کننده رو در ذهنت تثبیت کنی و ببینی که این فرمول ها چه تاثیری روی جسم شما میزاره. ؛
سوال این قسمت اینه:
خوب به موضوع چاقی فکر کن؛ ببین چه چیزی باعث چاقی شما شده؟
هیچ عجله نداشته باش برا اینکه فایل بعدی رو استفاده کنی؛
هیچ اتفاقی در فایل های بعدی قرار نیست رخ بده.
هیچ فرمول شگفت انگیزی قرار نیست به شما داده بشه که مثلا طبق این برنامه ی غذایی دیگه از امروز عمل کن ومطمئن باش مثلا ۳ماه بعد لاغر می شی. ، همچین اتفاقی نمی افته چون؛
اصلا من متخصص امور تغذیه نیستم که بتونم به شما برنامه ی غذایی بدم.
برنامه ی ورزشی هم به شما داده نمیشه چون من هیچ تخصصی در زمینه ی رشته های ورزشی من ندارم که بخوام به شما برنامه ی ورزشی بدم.
هیچ دارو و دمنوشی هم معرفی نمی کنم چون هیچ تخصصی در زمینه ی طب سنتی و خلاصه مواد دارویی و اینها ندارم.
من فقط یاد گرفتم چطور میشه با کنترل ذهن و با انجام چه تمرينات ذهنی ، فرمول های چاق کننده در ذهنمون رو به فرمول های لاغر کننده تبدیل کنیم و در نتیجه جسممون که تحت تاثیر مغز ما قرار داره تغییر شرایط میده و به وضعیت لاغر تغییر شکل میده.من فقط اینو بلدم و می خوام اینو به شما بگم؛
بنابراین عجله نداشته باشید که قسمت های بعدی رو هم ببینید تا اینکه به اون فرمول یا به اون کلید اصلی برسید، هيچ اتفاقی نخواهد افتاد، هیچ کلید خاصی به شما داده نمی شه، هيچ رمز و رموزی هم به شما گفته نمی شه؛ همش سوال و جواب، فکر کردن و فایل های آموزشی هست، توضیحی هست و من با این فایل ها شما رو وادار می کنم به فکر کردن و اون افرادی که متعهد باشن وتمریناتشو انجام بدن به نتايج اولیه ی لاغری با ذهن خواهند رسید و شگفت زده میشن.
پس سوال این قسمت اینه: خوب به موضوع چاقی خودتون فکر کنید؛
واقعأ چرا شما چاق شدید؟ از چه سنی شما چاق شدید؟
بیاید مثلآ فکر کنید از شما خواستن یک داستان درباره ی چاقی خودتون بنویسید،
از چه زمانی اضافه وزن شما شروع شده؟
اصلا چرا شما چاق شدید؟
چه خاطراتی از چاق شدن دارید؟
چه مشکلاتی با چاق شدن داشتید؟
بیاید یک انشا؛ اصلا ببین یک انشا درباره ی چرا من چاق هستم؟ بنویسید.
موضوع انشا ما اینه:
چرا من چاق هستم؟
هر چقدر می تونید وقت صرف این سوال کنید و تا می تونید درباره ی اون توضیح بنویسید که این زمانی که شما دارید فکر می کنید در واقع دارید فرمول های اشتباه ذهن خودت رو استخراج می کنی و روی کاغذ می نويسی،
حالا نمی گم، حالا فرمول اشتباه نه، شایدم کلمه ی درستی نباشه؛
فرمول ها رو کلا، حالا کار ندارم چقدرشون اشتباهه، چقدرشون صحيح ه ،
شما هر چقدر که به این موضوع فکر کنید و بنويسيد؛
در واقع داری فرمول های ذهنت رو استخراج می کنی و روی کاغذ مياری و حتما جواب این سوال رو در قسمت نظرات همین صفحه بنویسید وحتما جواب دوستان تون رو مطالعه کنید ؛
چون همه ی این کارها باعث میشه که شما تمرکز بیشتری رو داشته باشید روی موضوع لاغر شدن و ذهنتون رو بیشتر درگیر موضوع لاغر شدن وتغییر فرمول های چاق کننده به فرمول های لاغر کننده، ذهن تون رو درگیرش کنید، پس؛ بنابراین حتما جوابتون به این سؤال رو در قسمت نظرات بنویسید و جواب های دوستانتون رو هم حتما مطالعه کنید که خیلی درایجاد اشتياق و احساس خوب در شما و انگیزه برای لاغر شدن تاثیر گذاره.
منتظر خوندن نظرات وتمرینات فوقالعاده ی شما هستم و آن شا الله به لطف خداوند در جلسات بعدی موضوع لاغری با ذهن رو ادامه خواهیم داد.
هر جا که هستید در پناه خداوند متعال شاد باشید و در مسیر متناسب شدن.
امتیاز 3.73 از 362 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام به همه عزیزان
الان که به موضوع چاق شدن فکر می کنم اولین خاطره ای که به ذهنم میرسه مربوط به سوم دبیرستان هست که بعد از تعطیلات تابستانی به مدرسه که رفتم اولین چیزی که دوستانم بهم گفتن چاق شدی. باور این موضوع برام سخت بود اما رفتم و خودم رو وزن کردم دیدم که تغییر توی وزنم ایجاد نشده ولی یه دلهره و اضطرابی ساغم اومد که اگه چاق بشی چی؟ خانواده مادرت هم چاق هستند اگه مثل خاله هآ و مادرت بشی چی؟ از اون موقع به بعد همیشه خوردن و فعالیتم رو کنترل میکردم اما در وزن ایده آلم نبودم همیشه یا در حال ورزش و عرق ریختن بودم یا رژیم و کالری شماری. باشگاه میرفتم مسافت طولانی بود پیاده می رفتم و میومدم وقتی خونه میرسیدم نای حرف زدن نداشتم. تا اینکه ازدواج کردم اون موقع وزنم متناسب بود اما هر کی از نزدیکان میدید منو میگفت همه ازدواج میکنن چون خوشحالم چاق میشن ولی تو چرا لاغری،اما من همیشه خوردنم رو کنترل می کردم تا اینکه زمان بارداری با تجویز اطرافیان که حالا دونفر شدی باید غذا بیشتر بخوری یهدفعه از ۶۰ کیلو به ۸۵ کیلو رسیدم واقعا استرس شدیدی گرفته بودم اما خودم رو دلداری میداد که بعد از زایمان ورزش و رژیم میگیری لاغر میشی که تونستم خودم رو به ۶۲ کیلو تو دوماه بعد زایمان برسونم اما به دلیل فرمول های ذهنم به محض رها کردن رژیم و ورزش دوباره ۷۵ کیلو شدم تو این مدت کمر درد و دارد خیلی اژچز شبها نداشته بخوابم هورمون هام مختل شده و متخصص زنان هم بهم گفته دیگه بچه دار نمیشم از خدا خواستم کمکم کنه که تقریبا دوماه پیش با این سایت آشنا شدم و تو این مدت با اینکه خودم رو وزن نکردم اما حسم میگه که لاغر شدم
دلایل چاقی:
متابولیسم پایین
عدم تعادل هورمون های بدنم
ژنتیک خانواده پدری
سو هاضمه معدم
نداشتن غذای ارگانیک
خستگی و بیحالی بدن
کم کاری تیروئید
به نام خدای مهربان
شروع مسیر لاغری قسمت اول
مسیر لاغری همون مسیر چاقیه،فقط باید در جهت مقابلش به حرکتم ادامه بدم،بهترین طریق قرار گرفتن در مسیر لاغری ادامه دادن در مسیر چاقیه،
مثلاً اگه در حال رانندگی از محل سکونتم به شهر دیگهای باشم، بعد از مدتی یادم میفته که وسیلهای که خیلی ضروریه رو با خودم نیاوردم تصمیم میگیرم به خونه برگردم تا اون وسیله رو بردارم، اولین اقدام که باید انجام بدم تصمیمگیری برای برگشتن به سمت خونه است،
دومین اقدام پیدا کردن دور برگردان برای برگشتن به خونه است،
سومین اقدام هم ادامه حرکت به سمت خونه از سمت مقابل همون جادهایه که منو از خونه دور میکرد.
برای لاغر شدن هم باید این فرایند رو در زندگیم اجرا کنم،
مثلا یه زمانی متوجه میشم شرایط جسمی و سلامتی من اونطوری که دوست دارم نیست،اولین اقدامم باید تصمیم گرفتن برای لاغر شدن باشه،تصمیمی که بارها در دوران چاقیم گرفتم،دومین اقدام هم باید به دنبال روشی برای لاغر شدن باشم،سومین اقدام هم باید حرکت کردن در مسیر لاغری باشه که انتخاب کردم و اونقدر به حرکتم ادامه بدم تا به تناسب اندام و سلامتی که قبلاً داشتم برسم،
همه این مراحل رو بارها توی زندگیم انجام دادم اما چرا لاغر نشدم؟
تنها دلیلش این بوده که از محل مناسب وارد مسیر لاغری نشدم،
چاقی مسیریه که منو از سلامتی و تناسب اندام دور میکنه،هر چقدر بیشتر در این مسیر حرکت کردم برام واضحتر شد که حرکت در این مسیر رو دوست ندارم و علاقه دارم به سمت اون جایی که قبلاً بودم که همون لاغری و سلامتی هست برگردم،
در مسیر چاقی تابلوهای زیادی به منظور راهنمایی من در مسیر لاغری نصب شده بودن،اما متاسفانه اون مسیرها منو به سمت لاغری هدایت نکردن،
فقط منو به مسیر جدیدی به سمت چاقتر شدن وارد کردن.
باید بدونم که برای رفع هر مشکلی باید ابتدا مشکل و عوامل به وجود آورنده اون مشکل رو شناسایی کنم،
پس برای رفع چاقی و لاغر شدن باید اول دلایل چاقی رو شناسایی کنم،
در روش صحیح لاغر شدن اول باید مشخص کنم چه عاملی باعث چاقی من شده تا با شناسایی اونها راهکار مناسب برای برطرف کردن هر عامل چاق کننده رو پیدا کنم و به مرور به سمت لاغری حرکت کنم.
تنها مسیری که میتونه بهم کمک کنه که لاغر بشم و برای همیشه لاغر بمونم دورههای آموزشی لاغری با ذهنه.
الان که به مسیر لاغری با ذهن هدایت شدم میبینم که متفاوت بودن روش لاغری با ذهن برای لاغر شدن احساس خیلی خوبی بهم میده،
چون دیگه خبری از عدد کذایی اضافه وزنم نیست و به جای اون لیستی از عواملی که باعث چاقی من شده برام واضح میشن.
از طرفی چون لیست بایدها و نبایدهای خوردنی برای خودم مشخص نکردم احساس خوبی دارم.
در روش لاغری با ذهن خبری از خوردن و نخوردنها و رژیم غذایی نیست،
برام مشخص نمیکنن که هر روز اول صبح باید یک لیوان آب تلخ زیره رو بخورم،
بهم گفته نشده که میان وعده حق دارم فقط نصف هر میوه ای رو باید بخورم.
گفته نشده برای ناهار اجازه دارم ۵ قاشق برنج با دو قاشق خورشت بدون روغن و یک کاسه به هر اندازه که میخوام سالاد بدون نمک بخورم.
برام مشخص نکردن که حق خوردن شیرینی یا قند با چای رو ندارم.
بهم گفته نشده اگر کیک و بیسکویت بخورم لاغر که نمیشم هیچ بلکه چاقترم میشم.
مشخص نکردن که فقط به اندازه یک کف دست نان سبوسدار باید بخورم.
برام تعیین نشده که برای شام فقط میتونم به هر اندازه میخوام سالاد و سبزیجات بخورم،
در این روش وقتی به لیست عوامل چاقی خودم نگاه میکنم دیگه خبری از نبایدها نیست،
خبری از وزن کردن و جدا کردن غذا نیست و قرار نیست در مهمونیها ظرف غذای خودم رو همراهم ببرم و فقط سعی کنم از بودن در جمع دیگران خوشحال باشم و حق ندارم از غذاهای مهمونی مصرف کنم.
اگرچه لیست چاقی من عوامل زیادی داره و از ملاحظه اون احساس ناامیدی در برطرف کردن اون عوامل بهم دست میده،اما وقتی به روشهای خیلی سخت قبلی در مسیر لاغری فکر میکنم خیلی زود نسبت به این روش لاغری که الان در پیش گرفتم احساسم بهتر میشه،
همین که دیگه خبری از رژیم و ورزش کردن نیست خیلی عالیه و نوید این رو میده که این روش رو میتونم برای مدت بیشتری ادامه بدم.
و نکته خیلی عالی در این روش اینه که فرد دیگهای برای من برنامه لاغری، رژیم و ورزش رو تنظیم نمیکنه و این اولین باره که خودم باید دست به کار بشم و برای لاغر شدنم اقدام کنم،
همونطور که در این مدت چاقیم کسی بهم نگفته بود که به چه صورت باید چاق بشم و این خودم بودم که هر بار متوجه میشدم چاقتر از قبل شدم.
این بار هم کسی بهم نمیگه که باید چطور لاغر بشم و خودم باید با اشتیاق قدم در مسیر لاغری با ذهن بزارم.
باید در این مسیر استمرار داشته باشم و نکته امیدوار کننده اون هم اینه که برای لاغر شدن نیاز نیست به اندازه سالهایی که چاق بودم صبر کنم،لاغر شدن به مراتب سریعتر از چاق شدنه،فقط باید اینو بدونم که اگه یک ساله که چاق شدم نباید انتظار داشته باشم که هفته دیگه به شرایط ایده آلم برسم،اگه سه ساله که از چاقی رنج میبرم نباید انتظار داشته باشم که یک ماه دیگه به شرایط ایده آلم میرسم،اگه ۱۰ سال یا بیشتره که مشغول چاق شدنم و در حال تلاش برای لاغر شدنم هستم انتظار نداشته باشم طی سه ماه به شرایط ایدهآل خودم برسم،
فقط باید اینو باور کنم که لاغر شدن سریعتر از چاق شدنه،با هر سرعتی در مسیر لاغری حرکت کنم بارها و بارها سریعتر از زمانیه که چاق شدملاغر شدن رو تجربه خواهم کرد،
وقتی صحبت از تغییر میشه دو تا موضوع مورد بحث قرار میگیره موضوع اول اینه که چرا چاقم و چرا خیلی ها لاغرن.؟؟
موضوع دوم اینکه از چه طریقی باید لاغر بشم؟؟
یعنی یکی صورت مسئله است که چرا چاقم و دیگران لاغرن و یکی جواب مشکل که حالا چطور میتونم لاغر بشم؟
در مدت زمانی که اضافه وزن داشتم همش دنبال این بودم که چطور لاغر بشم و هیچ وقت دنبال این نبودم که چرا چاق شدم.و برای همینه که هیچ وقت نتونستم به اون نتیجهای که دوست دارم دست پیدا کنم. همیشه میخواستم چاقی رو حل کنم و چاقی رو از بین ببرم، میخواستم نتیجه رو از بین ببرم و نتیجه رو تغییر بدم.
و دنبال روشی بودم که چاقی رو تبدیل کنم به لاغری،ولی هیچ وقت به این فکر نکرده بودم که اصلاً چرا چاقم؟دلیلش چیه؟
اگه صورت مسئله رو بهش فکر کنم و جوابی برای اون پیدا کنم میتونم برای همیشه لاغر بشم.
در دوره لاغری با ذهن همیشه صورت مسئله مورد بحث و تحلیل قرار میگیره و روشهایی برای تغییر صورت مسئله یاد میگیرم، نه اینکه بخوام نتیجه رو تغییر بدم.
نتیجه همیشه حاصل یک سری افکار، رفتار و یک سری مسائله که نتیجه نهایی رو رقم میزنه.
اینکه انتظار داشته باشم بدون اینکه مسائل قبل از نتیجه رو تغییر بدم فقط بخوام نتیجه رو تغییر بدم یک انتظار اشتباه و دور از دسترسه،
در تمام دفعاتی که برای لاغری اقدام میکردم میخواستم نتیجه رو تغییر بدم،میخواستم یهویی چاقی رو تبدیل کنم به لاغری،برای همین در این کار ناموفق بودم.
پس اگه میخوام لاغر بشم این بار نباید با نتیجه کاری داشته باشم،نباید هدفم این باشه که چاقی خودم رو به لاغری تبدیل کنم،باید هدفم این باشه که چرا چاق شدنم رو تغییر بدم،
مثلاً دارم با ماشینم رانندگی میکنم اتفاقی میفته و ماشین از حرکت میایسته به دنبال دلیلش میگردم و به نتیجهای نمیرسم.یه رهگذری رد میشه میگه فکر کنم از باتری ماشینهبعد از تعویض باتری میبینم که باز حرکت نمیکنه و روشن نمیشه.
یه نفر دیگه میاد میگه که شاید از شمع های ماشینهبا انداختن شمع نو بازم ماشین حرکت نمیکنه.
یه نفر دیگه میاد میگه که از دینام ماشینه که روشن نمیشه و برق تولید نمیکنهبرای همین با تهیه دینام هم بازم ماشین روشن نمیشه.
یه نفر دیگه میاد ولی دیگه به حرفاش گوش نمیدم چون دیگه با دفعههای قبل هم نتیجه نگرفته بودم،
یکی دیگه میاد میگه که بهتره ماشین رو ببری نمایندگی اونجا متوجه میشن که کجای ماشین مشکل داره.اونجا یه قطعه خیلی ساده و کم هزینه رو تعویض میکنن و ماشین روشن میشه.
در برخورد با چاقی هم از همین دو طریق عمل کردمهمیشه از طریق اول عمل کردم که هر کسی از راه رسیده بهم گفته من به این دلیل چاقم و باید این کارو انجام بدم.
بهم گفتن بیا این برنامه رو استفاده کن،این برنامه ورزشی رو استفاده کن،بیا این قرص رو استفاده کن و هر کدوم رو که انجام دادم و نتیجه نگرفتم باعث شدن هر بار نسبت به خودم و دیگران بینتر بشم.در صورتی که اگه یک بار اشکال اصلی رو پیدا کرده بودم، ایراد اصلی رو پیدا کرده بودم و تشخیص داده بودم و به حل اون پرداخته بودم،خیلی راحتتر لاغر میشدم و برای همیشه لاغر میموندم.
لاغری با ذهن همون کامپیوتر و سیستمه که عیب یابی میکنه جسم منو،عیب یابی میکنه ذهن منو و بهم میگه چه چیزهایی در ذهنم اشتباه برنامهریزی شده،چه فرمولهایی اشتباههکه باید اونها رو تغییر بدم تا لاغر بشم،
کل لاغری با ذهن همینه که من مثلاً تصور کنم یک کامپیوتر هوشمنده که من با انجام تمریناتش،با گوش دادن به فایلهای توضیحی اون به معایب و مشکلات ذهنی خودم، به فرمولهای ذهنی اشتباهی که در مغزم دارم پی میبرم و اونها رو با فرمولهای صحیح جابجا میکنم، تغییر میدم و میبینم که جسمم به شکل عالی تغییر میکنه،
لاغر شدن در صورتی میتونه دائمی باشه که علت چاقی رو تشخیص و برطرف کنم نه اینکه بخوام نتیجه رو تغییر بدم.
هیچکس نتونسته با تغییر نتیجه که همون چاقی به لاغریه برای همیشه لاغر بمونه،
چون علت چاقی در ذهن منه و تا وقتی این فرمولها تغییر نکنه من هر فشاری به جسمم بیارم متاسفانه به وزن قبلی برمیگردم،
به خاطر اینکه فرمولها تغییر نکرده و اونها دارن کار خودشون رو انجام میدن و من دوباره در مسیر چاقی قرار میگیرم.
باید به اینکه چرا چاق شدم فکر کنم،
چرا چاق هستم فکر کنم،و هر دلیلی که به نظرم میاد که دلیل چاق بودنم هست رو بنویسم،
اگه میخوام لاغر بشم باید وقت صرف یادگیری لاغری با ذهن کنم،
با یادگیری، با انجام تمرینات، با فکر کردن به سوالات، در واقع دارم برنامهریزی ذهنم رو تغییر میدم.
همیشه به این سوالات جواب بدم،
به موضوع چاقی خودم فکر کنم،
ببینم چه چیزی باعث چاقی من شده،
چرا من چاق شدم ،
از چه سنی من چاق شدم،
از چه زمانی اضافه وزنم شروع شده،
چرا من چاق هستم،
چه خاطراتی از چاق شدنم دارم،
چه مشکلاتی با چاق شدنم داشتم،
زمانی که دارم فکر میکنم در واقع دارم فرمولهای ذهنم رو استخراج میکنم و روی کاغذ میارم،
دلایل چاقی من؛؛؛
چون اشتهام زیاده،
چون غذا های سرخ شده و نون و فست فود و برنج و شیرینی و هله هوله باعث چاقی میشن و نباید اینها رو بخورم،
چاق شدم چون که تفریح و لذت بردن از زندگی فقط از طریق خوردنه اونم خوردن تا مرز خفگی و معده درد،
چاق شدم چون هر موقع حوصلم سر میره میخورم،
چاق شدم چون وقتی پول هر غذایی رو دادم تا تهش میخورم که هدر نره.
چون میگم همین یه امشبه که اومدم مهمونی یا عروسی پس باید تا میتونم بخورم و بعد از فردا شروع می کنم به ورزش و رژیم.
چاق شدم چون میگم مواد غذایی رو نباید اسراف کنم و دور بریزم و اضافه ها رو میخورم چون میگم حیفه دور ریخته بشه.
چون باید غذا رو کامل و هرلقمه رو باید سی یا چهل بار بجوم و من اینکارو نمیکنم و دوست دارم سریع بخورم.
چاق شدم چون زیاد تحرک ندارم و ورزش نمیکنم،
چون آب زیاد مصرف نمیکنم که سموم از بدنم دفع بشه.
آب زیاد مصرف نمیکم چون گفتن با خوردن آب زیاد قند اضافه دفع میشه و جذب نمیشه.
چاق شدم چون غذاهای چرب و پر روغن استفاده میکنم،
چون در زمانی که واقعاً گرسنه نیستم غذا میخورم،
چون شنیدم اگه کسی مشکل هورمونی داشته باشه استعداد چاقیش میره بالا و من هم چون مشکل هورمونی دارم چاق میشم.
چون سبزیجات و میوه ها رو کمتر استفاده میکنم،
چون بیشتر غذاهام نشاستهای و قندی هستن،
چون از غذاهایی که فیبر ندارن استفاده میکنم،
چون از نانهای سبوسدار استفاده نمیکنم،
چون از غلات خیلی کم استفاده میکنم،
چون پیادهروی هام یکنواخت هستن و باید به صورت اینتروال و قدرتی پیاده روی و ورزش کنم،
چاق شدم چون از سس برای سالاد استفاده میکنم،
چون بیشتر از روی عادت غذامیخورم و اصلاً به زمان گرسنگی واقعی اهمیت نمیدم و با اینکه گرسنه نیستم ولی باز هم میخورم،
چون بیش از مقدار نیاز آجیل و شکلات میخورم و باید فقط به اندازه یک مشت آجیل بخورم.
چاق شدم چون کمتر از پروتئین استفاده میکنم،
چاق شدم چون از ساعت شش عصر به بعد باید فقط پروتئین بخورم و اگه غیر از این باشه چربی ها در بدنم انباشته میشن و چاق میشم.
چاق شدم چون یه مدت ورزش میکنم و یه مدت ورزش رو کنار میذارم.
چاق شدم چون هر موقع اعصابم خورد میشه با خوردن خودم رو آروم میکنم.
چاق شدم چون کالری زیاد باعث چاقی میشه و باید غذاها رو بر اساس کالری بندی بخورم و چون این کارو نمیکنم چاق میشم.
چون گفتن وقتی سن آدم بالا میره سوخت و ساز بدن کمتر میشه و باید غذاهای کم کالری مصرف کنه.
چاق شدم چون گفتن زمان فهمیدن سیری ۲۰ دقیقه طول میکشه تا مغز متوجه سیری بشه پس باید غذا رو آروم و جویده جویده بخورم و منم حوصله آروم خوردن رو ندارم.
چاق شدم چون موقعی که سیرم و کسی بهم غذا تعارف میکنه بازم میخورم.
چاق شدم چون میوه ها قند زیادی دارن و من هم به شدت به اونها علاقه دارم و در خوردن اونها زیاده روی میکنم.
چاق شدم چون عاشق ته دیگ سیب زمینی و نون هستم.
چاق شدم چون زولبیا وبامیه میخورم واینها هم به شدت چاق کننده هستن.
چاق شدم چون صبحانه میخورم، صبحانه باید فقط میوه یا سبزیجات بخورم.
چاق شدم چون از پنیر پیتزا استفاده میکنم.
چاق شدم چون ۲۴ ساعت شبانه روز فقط در فکر خوردنم که الان چی بخورم که کالریش کمتر باشه، چی بخورم که احساس سیری بیشتری بهم بده ،ولی چاقم نکنه و انگار ذهنم فقط و فقط مشغول چیز دیگه ای به غیر از خوردن و نخوردن نیست.
چاق شدم چون هر موقع با دوستان و فامیل به پارک یا جاهای تفریحی میرم همش در حال خوردن آجیل و تخمه ومیوه هستم.
چاق شدم چون نوشابه و نوشیدنی های قندی میخورم.
چاق شدم چون برنج، نون، ماکارونی، غذاهای فست فودی، پیتزا،و ساندویچ میخورم.
چون تمام کربوهیدراتها سمِ برای بدنم، کربوهیدراتها فقط انسولین رو بالا میبرن،کربوهیدراتها فقط باعث پف شدن بدنم و تخریب اندامهای داخلی بدنم میشن.
چاق شدم چون شکر و مواد قندی رو زیاد استفاده میکنم.چون تمام غذاهای فرآوری شده وغذاهای صنعتی به شدت سرشار از قند هستن،سرشار از مادهای به نام های فروکتوز کورن سیروپ هستن که به شدت برای بدنم ضرر دارن و باعث تخریب اندامهای داخلی بدنم میشن،
چاق شدم چون دارم برنج میخورم، چون این برنجها دستکاری شدن و طبیعی نیستن و اصلاً برای بدنم خوب نیستن،
چاق شدم چون ۲۴ ساعت شبانه روز در حال خوردن هستم،چون بدن انسان به غذا احتیاج نداره و من همش در حال خوردن هستم،
چون شنیدم بدن انسان به غذا احتیاج نداره وبدن هرچی به غذا نرسه قویتر و قویتر میشه،برای همین چون نمیتونم غذا نخورم پس چاق میشم.
چاق شدم چون میوه میخورم، میوهها به شدت دستکاری شدن و اصلاً برای بدنم مناسب نیستن،
چاق شدم چون دارم غلات استفاده میکنم، غلات به شدت برای بدنم مضرن و به بدنم آسیب میرسونن و سرشار از لکتین هستن.
چاق شدم چون تحرکم خیلی کمه، چون شنیدم انسان باید در طول روز به اندازه ۲۵ کیلومتر راه بره و من هم چون نمیتونم این مقدار تحرک رو داشته باشم برای همین چاق میشم.
چاق شدم چون دارم کربوهیدرات میخورم،کربوهیدرات برای بدن ناسازگاره ،چون اصلاً پروتئین مصرف نمیکنم،
باید غذای مصرفی من در طول روز فقط و فقط پروتئین باشه و چون اینها رو مصرف نمیکنم پس چاق میشم،
چاق شدم چون از غذاهای طبیعی استفاده نمیکنم،چون دارم از این روغنها که به شدت سم هستن و برای بدنم مضرن دارم استفاده میکنم،
چاق شدم چون نباید کربوهیدرات بخورم کربوهیدرات مثل اسفنج در بدن آب میکشه و باعث پف شدن و چاقی بدنم میشه.
چاق شدم چون در طول شبانه روز فقط باید یک وعده غذا بخورم اونم فقط پروتئین باید باشه. و دیگه تا ۲۴ ساعت بعد اصلا نباید چیزی بخورم.
یا نهایتش دو وعده باید بخورم اونم سر یک ساعت مشخص و اصلا هم بین اونها چیزی نخورم. وغذام هم فقط پروتئین باشه.و چون این کارها رو نمیکنم چاق میشم.
بنام خداوند وهاب
سلام خدمت استاد ارجمند وتمام دوستان خوب در این سایت بینظیر
خدارو شاکرم در این مسیر قرار گرفتم واز استاد عزیز بابت به اشتراک گذاشتن تجاربشون بینهایت سپاسگزارم
من به گذشتم فکر کردم و تنها خاطره ای که از چاقی داشتم این بود که ددرآن بچگی با مامانم حمام میرفتم مامانم کمی چاقی داشت در قسمت شکم و پهلو که اندامش نامتناسب کرده بود ومن همیشه این توی ذهنم بود که منم اگه چاق بشم همین شکلی میشم والان که سالهاست مامانم به رحمت خدا رفته اون تصویر در ذهن من هست و بارها گفتم خودم که من از مامانم بردم وتوی خانواده پدری و مادری افراد چاق نداریم و اگه هم باشه خیلی کم و یک دلیل دیگه من خیلی از اطرافیان می شنیدم که با ازدواج و بارداری چاق میشویم ومن هم باور کرده بودم، یادمه وقتی تازه ازدواج کرده بودم با همسرم میرفتم لباس بخرم به جا یک دست لباس دو،سه دست برام میخرید میگفت از بس لباسا بهت میاد دوست دارم همش برات بخرم اینو میگم که تا اون زمان که ۲۴ سالم بود اندامم خوب بود ولی کم کم به خاطر اون باورا که داشتم وباردار هم شدم دیگه اندامم به هم خورد چون افکار کار خودشونو کردن و الان باور کنید دوست ندارم برم لباسی بخرم چون اندامم اونی که میخوام نیست .امیدوارم با توکل به خداوند زیبا و استفاده از این دوره که به سمتش در اولین روز حضورم هدایت شدم به اندام دلخواهم برسم
با آرزوی موفقیت و تناسب اندام برای همه دوستان وخودم
پس سوال این قسمت اینه: خوب به موضوع چاقی خودتون فکر کنید؛
واقعأ چرا شما چاق شدید؟ از چه سنی شما چاق شدید؟
بیاید مثلآ فکر کنید از شما خواستن یک داستان درباره ی چاقی خودتون بنویسید،خاطرات چاقی را بنویسید.
موضوع انشا ما اینه:
چرا من چاق هستم؟
زمان چاقی
من که چاق نشدم که من چاق بدنیا اومدم. عکسم هم هست چهار پنج تا بچه زیر یکسال هستیم که یکجا نشسته ایم بصورت ردیفی. من یه بچه نیستم اندازه یکیو نصفی یا دوتا بچه هستم 🤣🤣
حالا شما بگو از کی چاق شدیم از موقعی که تو شکم مادرم بودم چاق بودمحتی مامانم میگند ویارشون زمان من گوشت و کباب و آبگوشت بوده اما در زمان برادرم آبمیوه و میوه خیلی دلشون میخواسته. پس من از زمان انعقاد نطفه چاق بودم 😁
دلیل چاقی
دلیل اینکه من چاق هستم حتما به این موضوع بر میگردد که خیلی میخورم و الا از راه هوا که آدم چاق نمیشود.کلا میلم به غذا زیاد است هر وقت بیکارم و حوصله ام سر میرود میخورم، اگه فکرم مشغول چیزی ناراحت کننده هم باشد میخورم. تنها تایمی که لاغر شدم البته اونم نه لاغرِ لاغر منظورم اینه که کمی وزنم اومد پایین در زمان دانشجویی بود بخاطر پیاده روی زیادی که انجام میدادم یا قبل از باردار شدن که با همسرم تایم طولانی هر روز پیاده روی میکردم.من عاشق شیرینی و شکلات هستم شکلات تلخ شکلات باطعم قهوه و نسکافه غذاهای چرب مثل ماکارونی الویه پیتزا و انواع سرخ کردنیها. برنج که از بچگی عاشقش بودم و بیشتر از بقیه میخوردم.اونا که لاغرند شاید ژنی هم باشه چون از اول خیلی بخور نیستند ولی ما ها ژنمون تپله خوراکیها برای ما خوشمزه تره زود به زود گشنمون میشههی دوست داریم بخوریم و بخوریم. عذاب وجدان هم که میگیریم بازهم میخوریم. عدد رو ترازو را که میبینیم باز هم میخوریم چون از اون عدد ناراحت میشیم و چون برای رفع ناراحتی باید راهی برای آرامش پیدا کرد که اون راه خوردنه.
خوب خوردن خوبه دیگه از نظر من خیلی باحاله شاید دلیلش اینه سرگرمیه دیگه ای جز خوردن نتونستم پیدا کنم که به اندازه اون برام جذاب و هیجان انگیز باشه
یه چای با شصت تا قند و یا بیست تا پولکی در حالیکه تا خرخره غذا خوردم
یه عالمه سالاد میخورم که یعنی میخوام لاغر بشم اما باز هم یه عالمه غذا میخورم
من در حد حالت تهوع غذا میخورم. اصلا آرامش ندارم فقط دلم میخواد بخورم.
انگار مسابقه خوردن دارم. حالا این مسابقه را با کی گزاشتم خدا میدونه فقط همیشه تو این مسابقه برنده ام چون تا بالاترین حد توانم میخورم.
من از اونام که با آب خوردن چاق نشدم مثل بعضیا که میگن ما آب هم بخوریم چاق میشیم من واقعا با خوردن چاق شده ام با انواع خوراکیهای چرب و شیرین انواع هله هوله های بیهوده
کاری که من میکنم واقعا بیش از حد معده غذا میخورم.
یه موضوع دیگه که باعث بیشتر خوردن من میشه اینه که تا یه مقداری میام کم بخورم مامانم میگند حالا اینو بخور قوت داره، حالا بخور ضعیف میشیا، حالا بخور مریض میشیا.بخور رنگ و روت زرد شده، بخور جون داشته باشی. البته این دلیل زیاد مطرح نیست چون بنده ذاتا عاشق خوردن هستم.
خاطرات چاقی:
از همون اول از همه برادرام تپل تر بودم مثلا اگه برادرم نصف غذاشو میخورد من مال خودمو که کامل میخوردم نصفه اونم میخوردم. کلا همیشه گشنه بودم و هستم. وقتهایی هم که ناراحتم باز هم میخورم.خاطره های چاقی هم نمیدونم منظورتون چیه ولی کلا خیلی جذاب نیستندچهارم دبستان بودم مربی بهداشت بچه ها را ۴ تا ۴تا صدا میزد تو اتاقش قد و وزنمون رو میگرفت به من که رسید قدمو گرفت گفت اصلا رشد نکردی وزنم را که گرفت گفت خیلی وزنت رفته بالا تو اون گروه ۴ نفره هم من چاقتر بودم.اول راهنمایی بودم یادمه برای یه عروسی یه لباس مامانم دادند برام دوختند و دختر داییم هم تقریبا همون رنگی براش دوختندسال بعد یه جایی دعوت شدیم نمیدونم عقد یا عروسی خلاصه لباسمو تست کردم اندازه ام نبود اصلا تنم نمیرفت یعنی تو یه سال استخون ترکونده بودم درحالیکه برای دختر داییم یه کوچولو گشاد هم شده بود همه به من گفتند تو خیلی چاق شدی. 😒 واقعا لحظه غم انگیزی بود.در دوران نوجوانی و حتی کودکی چون چاق بودم مامانم میگفتند باید پوشیده تر باشی تا کسی به تو نگاه نکنه.تازه برای ما دخترها اوج مصیبت زمان به بلوغ رسیدنمون هست که بخاطر چربی بیشتری که چاقها ذخیره میکنند زودتر از بقیه همسنها به بلوغ جسمانی میرسند و این میشه بلوغ زودرس که برای دخترها خیلی ناراحت کننده است.خاطرات از چاقی زیاده اینکه یه بار توسط یکی از عمه هام بخاطر درشتی بعضی از اندامم مسخره شدم که خیلی برام گرون تموم شد و تا مدتها بغضش با من بود.😢
بارها تو مدرسه توسط همکلاسیهام🥺
حتی ابتدای ازدواجم توسط همسرم که اونم خیلی برام ناراحت کننده بود. 😢
یه خاطره باحال: مامانم تعریف میکردند که همسایه شون یه دختر داشته که خیلی هم تپل و چشم ابرو مشکی و خلاصه همون مدلی بوده که مامانم براش غش و ضعف میرفتند و میگفتند هروقت من این دختر را میدیدم از خدا میخواستم یه دختر مث اون به من بده و وقتی هم تو بدنیا اومدی همون قدر تپل و همون شکلی بودی که تصورشو داشتم. منم بچه که بودم مامانم این را که تعریف میکردند گریه میکردم و میگفتم پس چاقی من تقصیر شماست اگه از اول از خدا یه دختر لاغر میخواسی من الان انقدر چاق نبودم و …🤣🤣
یه بارم یادمه تصمیم گرفتم خام گیاهخوار بشم تا مامانم فهمیدند به روح همه اموات و جان همه زنده ها منو قسم میداند که این کار رو نکن مریض میشی و میمیری و فلانی اینکار را کرد پلاکت خونش اومد پایین مریض شد و مُرد… خلاصه زنگ میزدند گریه گریه که قلبم درد گرفت تو رو خدا برو غذا بخور فشارم رفت بالا تو رو خدا با خودت همچین نکن و…
خلاصه اینم گذاشتم کنار کلا هر تایمی خونه مامانم برم تا یه کمی کمتراز حد معمول بخورم توصیه به خوردن دارند با اینکه این حجم از اضافه وزن من را میبینند. ولی مامانم را اصلا جزو دلایل چاقی نمیبینمشون چون بازهم میگم من کلا عاشق خوردنم.
یه بار بچه که بودم با دختر داییم سوار الاکلنگ شدیم دختر داییم نمیتونست بیاد پایین من همش پایین بودم اون بالا بود، داییم اومد پیش دخترش که بتونه اونو بکشه پایین نتونست بعد به من گفت وای مگه تو چند کیلویی؟ خیلی ناراحت شدم. 😔
مشکلات چاقی:
چاقی باعث میشه اعتماد به نفس آدم بیاد پایین و البته در ابتدا دیگران هستند که با انگشت نشون میدن و بعد همین حرکت باعث میشه فکر کنیم یه چیزی از بقیه کمتر داریم.یه حس زشت بودن یا کمبود داشتن سراغم میاد در نتیجه یه فکرهایی ناخواسته به ذهنم خطور میکنه که من از بقیه کمترم پس اون حس آرامشو راحتی کم کم از من گرفته شد یعنی چون دیدم چاقم گفتم پس من زشتم پس یه چیزی از بقیه کمتر دارم پس استحقاق خوشحال بودن و شادی را ندارم و خوب همه چیز و همه کس هم در بوجود اومدن این حس تاثیر دارد.ساده ترین نمونه اش اینکه نمیتونم لباسهایی که دوست دارم بپوشمو همیشه با حسرت به اندام و لباسهایی که خانمهای دیگه میپوشند نگاه میکنم.
من الان کمر درد و زانو درد شدیدی دارم که از الان میدونم قراره چی پیری سخت و زجر آوری داشته باشم. اکثر اوقات بخاطر رو هم خوری و درهم خوری که میکنم نفخ و گاز معده زیادی دارم.
سنگینم، اصلا حال تکون خوردن ندارم حال بازی کردن با پسرم یا حتی یه ورزش کوچک تو خونه ندارم. اکثر اوقات حال ندارم از جام پاشم همش خسته و هلاکم انگار یه کوه کندم. البته کمردرد ناشی از چاقی هم بی تاثیر نیست مثلا اگه یه روز یه قسمت از خونه رو تمییز کنم اصلا انگار جون کندم. دیگه اگه همون روز بخوام غذا هم درست کنم که واییی دیگه دیوونه میشم از کمردرد دولا دولا راه میرم.شاید باورتون نشه ولی من انقدر کمر دردم شدیده که میشینم رو زمین مثلا برای ناهار خوردن بعدش پامیشم باید دولا دولا راه برم.
یادمه قبلا خیلی میرقصیدم اما الان انقده از هیکل خودم ناراضیم که تا میخوام برقصم به خودم میگم تو بشین سر جات این بشکه را تکون نده 🙁
میدونی یه حس بدی هست وقتی زیادی میخورم احساس میکنم اون حس معنویت هم از من گرفته میشه انگار بال و پر پروازم بخاطر سنگینی بار معده ازم گرفته میشه قشنگ میفهمم زیاده خوری من روی معده اثر میزاره معده که سنگین میشه حس رخوت و کرختی به آدم دست میده نمیدونم کسی بوده همچین حسی داشته انگار حال عبادت از آدم گرفته میشه.
مطمئن هستم هر کس نوشته های من را بخواند به من میگوید خوب خبرت کمتر بخور که البته راست هم میگه.
یبوست که دیگه ولم نمیکنه. وای از این مرض که بهش میگن ام الامراض همش این مشکل را دارم دلیلش را هم میدانم رو هم خوری که معده بدبخت نمیتونه هضم کنه و روده ها هم نمیتونند رد کنند آخه بدبختها یه تایم استراحت هم میخواند.
ریفلاکس معده هم بخاطر پرخوری دارم. از دست خودم بخاطر این حجم از نادانی و بی ارادگی فوق العاده عصبانی و ناراحتم.
همسرم از حجم زیاد چربیهام متنفره و همیشه به من میگویند یه فکری برای خودت بکن.
لباس هم که ما تپلها مجبوریم یه چیز زشت بد قواره بپوشیم که فقط چربیهای چین خورده رو همدیگه را بپوشیونیم و اکثرا لباسهای قشنگ و خوش فرم برای ما تنگه 🙁
تازه هر وقت تو جمع بحث لاغری و اندام و هیکل پیش میاد دلم میخواد یا همه هرچه سریعتر دهنشونو ببندند یا اینکه خیلی ریز میپیچونم از جمع خارج میشم.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
من دلایل چاقی خودم را مینویسم ولی قبلش بگم که چاقی من از کودکی شایدم به گفته مادرم از وقتی که به دنیا اومدم هست حالا دلایل چاقی من:
1,ارثی بودن چون از بچگی چاق بودم
2,کم تحرکی 3,خوردن غذاهای نادرست و ناسالم 4,خوردن شکر و بستنی و تمام چیزهایی که از شکر ساخته شده است و کلا پرخوری و کم تحرکی و به شدت ارثی بودن
باسلامواحترامخدمتروشندلتریناستاددنیا. ازحسنتوجهشمانسبتبهدیدگاههایمقدردانیمیکنموبینهایتتشکرمیکنمازراهنماییمفیدتانوسعیمیکنمباادامهدادنمسیرشماقدردان گوشهایازمحبتوحمایتهایدلسوزانهشماباشم
باسلامخدمتاستادبزگوارمببخشیدمن3باردیدگاهمرانوشتمولیهربارپاکمیشودعلتجچیست؟
سلام و درود
نوشته شما ارسال شده
اگه نوشته رو از جایی کپی کنید و در بخش دیدگاه منتقل کنید امکان بهم ریختن نوشته یا حتی ارسال نشدن داره
❤️بهنامخالقزبباییها. من.ازبدوتولدچاقبودم. وباوزنحدود5کیلوگرمبدنیاآمدمو.مادرمهمیشهچاقوتپل. بودنبچهرادلیلسلامتیبچهومداللیاقتخودشمیدونس.کمیکهبزرگترشدموواردمدرسهشدم.موردتمسخربچههاقرارگرفتمواینشروعاحساسبدمننسبتبهخودمبودهمیشه. فکرمیکردمهمهدارندبهچاقیمننگاهمیکنند. منبدلیلهوشزیادتمام. نمراتم20بودولیهیچکسحواسشبهاستعدادوهوشمن. نبودوفقطتوجهشونبهچاقی. منبودکمیکهبزرگترشدم. همینمادریکهخودشمنوچاقکردهبودشروعکردبهسرزنش. وسرکوفتمنکهکمتربخور. کمتربخواببیشترکارکنومن. چوندرسنرشدبودمباغذای. وخوابکمافسردهومریض. شدهبودموبهخاطرچاقیم. ازجمعفرا ریبودم. وهمیشهدرخانهبودموباوجودخوابوخوراککموتحرکوکاربیشتربازهمچاقترمیشدموبه. نسبتگوشهگیرترمیشدمهر. کسمرامیدیدگذشتهازتمسخروسرزنشیهنظریهممیداد..یکیمیگفتتوارثیچاقهستیوبهپدرومادرترفتی.یکیمیگفتتواستخوانبندیتدرشت.استوازابتداچاقبدنیاآمدی.یکیمیگفتچاقیتوهورمونیه.خلاصههرکسییهنظریمیدادوپشتبندآنهمیکدستوررژیملاغریوورزشمی دادیادمهدرسن14سالگیبقدریمادرممیگفتغذانخورچاقمیشیکهمنمریضشدمووقتیدکترمرادیدازمادرمپرسیدآیااتفاقناگواریبرایدخترتافتاده؟مادرمگفتنهفقطمنبه. خاطرچاقیشنمیگذارمزیاد. غذابخورهدکترگفتخانمدختر. شمادرسنرشداستبایدغذا. بخوردمثلایناستکهشمابه. یکدرختآبندهید. خبخشکمیشودوکلیدارویتقویتیبرایمننوشتوچاقیهمچنانمنراشکنجهمیداد. تااینکهدرسن17سالگیازدواجکردموبعدازازدواجهمچاقی. برایمنمشکلاتزیادتریبه. وجودآوردمنحدود2سالبچهدارنشدموباوجوداینکهدکترهامیگفتندتوهنوزآمادگیبچهدارشدننداریولیخانواده.شوهرمومادرممیگفتندچونچاقهستیبچهدارنمیشوی.و بعدازبچهدارشدن. منبازمچاقترشدموبهوزن90.کیلوگرمرسیدمهمیشهدلممی.خواستبلوزوشلواربپوشمولیبهخاطرچاقیحقانتخابنداشتم…بایدباتوجهبهشرایطجسمانیاملباسمیپوشیدم.بارهارژیم..گرفتمورزشکردمولیبازهمچاقترشدمومنبهوزن105کیلورسیدمیادمهیهباربارژیمدرعرضیکسال40کیلوگرمکمکردمومنبرایاولینبارخودمودرانداممتناسبحسکردمخیلیلذتبخشبودومندروزن65کیلوگرم9سالباقیماندمامادوباره. آرامآرامچاقشدمدیگربههیچ. رژیموهیچراهیاعتمادنداشتمومادرمهمراهخودشوادامه. میدادومرتبمیگفتنخورچاقمیشیوحسمنوبدمیکرد…دیگهفکرمبهجایینمیرسیدیه.روزبابغضواشکبهخداگفتم.خدایاکمکمکنمندیگهبریدموقدرتیدرخودمدرمقابلچاقینمبینمتنهاقدرتمنتویی.کمکمکنیکروزبعددراینترنت.سرچکردملاغریآسانبدونرژیملاغریباذهنبالاآمد…واردسایتشدموباخواندن…مطالبآنتعجبکردموگفتم.آخهچطوری؟مگهمیشهبافکرلاغرشد؟بعدباخودمگفتمامتحانشکهضررندارهدورهرایگانهستو.کسیهمنمیفهمهچونبافکرکردنهوبرایشروعدوره100گاملاغریباذهنراانتخابکردموباذوقوشوقوامیدچنددفتر100. برگومقدارزیادیخودکارتهیه. کردموشروعبهانجامدادنتمریناتدوره. هرروزیکگامراانجاممیدادم. درکناردورهدیدگاهبچههاهم.خیلیکمککنندهودلگرمکنندهبودکهمنتنهانیستمکهگرفتار.چاقیهستممنباوزن99کیلو.دورهراشروعکردمویواشویواشاحساسمخوبشدوآرامترشدموکمکممیلمبهغذاخوردنکمترشدواشتیاقموبرایادامهدادنبیشترشدودرآخرینگام.خودمراوزنکردموباناباوریدیدم9کیلوکاهشوزنداشتم….واینیعنیشکستدادنچاقیبهزبانخودشخیلیبرایملذت.بخشبودبرایهمینتصمیم.گرفتمدوره12گامراهمانجامدهموارددورهشدموبانوشتنتعهدنامهدردفترمدرستمثل. استادایدهایبهمندادهشدکهبرایبهترنتیجهگرفتندیدگاهترادرسایتبنویسوثبتکنومنبرایاولینباردیدگاهم اثبتکردموبسیارلذتبردماز. همراهیوتشویقاستادفهیموگرانقدرموایماندارم. کهبراحتیوبالذتلاغریرامی. آموزمونتیجهاینآموزشرادرجسممتجربهمیکنم.
سلام و درود
نوشته شما عالیه ولی به دلیل رعایت نکردن اصول نوشتاری خواندنش سخت شده
کلمات به هم چسبیده نوشته شده
منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
سلام خدمت استاد بزرگوار چرا چاق هستیم وقتی این جمله رو شنیدم واقعا برای اولین بار بود که داشتم درباره اینکه چرا چاق هستم یا دلایل چاقی خودم فکر میکردم تا قبل از اشنا شدنم با سایت همیشه فکر میکردم من باید چاق باشم چو ن چاقی ژ نتیکی هست ومادر و خواهرهام چاق هستند ومن همیشه به خودم میگفتم نمیتونم مثل یه آدم معمولی غذ ا بخورم واگه بخوام متناسب باشم باید همیشه رژیم بگیرم وباور داشتم با خوردن برنج ونان وسرخ کردنی حتما چاق میشم وچاق هم میشدم وزنی رو که با سختی زیاد طی چند ماه از دست داده بودم طی چند هفته با خوردن برنج و نان برمیگشت و این روند شده بود تکرار زندگی من .من دلیل چاق شدنم رو ژنتیک. خوردن مواد غذای . کم تحرکی .و ریزه خواری میدونستم از بچگی چاق بودم ولی از زمان ابتدای متوجه چاقیم شدم وقتی میدیدم که تو خانواده همیشه حرف رژیم هست وچی بخورم وچی نخورم منم دیگه یاد گرفته بودم که باید به فکر خوردن ونخوردن باشم والان با دانستن این اگاهی ها چقدر دلم برای خودم میسوزه که چه دورانی رو میتنستم داشته باشم ولی به خاطر اینکه تمام فکر و ذکرم شده بود لاغر شدن و همیشه دنبال پیدا کردن راهی بودم که لاعر بشم واین موضو ع از همه چیز برا م با اهمیت تر بود هیچ وقت ذهنم ازاد نبود که برم دنبال هدف های دیگه انگار چاقی کل ذهنم رو تسخیر کرده بود و اجازه ورود هیچ کار دیگه ای رو نمیدادوالان که فکرش رو میکنم این بزرگترین مشکلی که چاقی برای من ایجاد کرده بود ولی از زمانی که وارد سایت شدم و رژیم و کنار گذاشتم با اینکه از این کار خیلی میترسیدم ولی به استاد اعتماد کردم و الا ن من بدون رژیم و با خوردن تمام مواد غذای دارم وزن کم میکنم این موضوع برای من مثل یک معجزه هست استاد عزیز و گرامی از شما بسیار بسیار سپاسگزارم
سلام براستاد پرتلاش تناسب فکری
وای خدای من
جقدرازدیدن این متن فایل تصویری برای ناشنوایان که به نوشته تبدیل شده خوشحال شدم ایده بسیار عالی بود که به اجرا درآمده ایده ازهرکی بوده عالی بوده چه دید بازی داشته هرکسی که بوده
احسن به این همه اشتیاق خودباوری واین همه انگیزه توان که به فکر افردا ناشنوا جامعه هم بودید من به جای تک تک این افراد ازشما تشکردارم انشالله که موفق هستید هرروز بشیتر بهتر پر ثمر تر باشید
خداوند پشت و پنا هتون باشه استاد حق نگه دارتون
سلام بر خداوند مهربان که من رو هدایت کرد وحمایت کرد که باشم ادامه بدم تا به هدفم که تناسب جسم هست برسم
سلام بر استاد وهمه دوستان هم مسیر
وفتی از همه جا نامید نکران وبا کلی احساس بد داشتم دنبال یی راهی برای نجات خودم ازچاه چاق میکشم
همه رژیمهای که با سن سال من بود همه رو توکلی زمان انجام دادم لاغریی رو توزمان کوتاه با کمی وزن کم گردن داشتم ولی وفتی دیگه خسته میشدم واون نتیجه که در نظرم بود نمیرسید اون وزن کم شده با مقدار بیشتر ودرمان کوتاهتر به سمت من برکشت میشد وکلی احساس بد وشکست رو به من تحمیل میکرد
کلی مسیرهای فرعی رد دنبال مسیر اصلی کشته خسته سر درگم مونده بودم دیگه هیچ راه علاجی برای رهایی از چاقی واضافه وزن تو نظرم نبود
سال پیش یی مسیری رو دوباره پیدا دردم که این فر ادعا میکرد که با ذهن افراد رو لاغر میکنه حدود ۸ ماه همه سعی تلاشم گذاشتم که وزنم کم کنم ۱۱ کلیو وزنم کم کردم ولی درنهایت تعجب بازم وزنم سوی به اضافه شدن پیش میرفت همه ترس نگرانی به من که دیگه تحمل یی شکست و بازگشت وزنم رو نداشتم این آقا حالا که تواین مسیر هستم متوجه شدم به اسم لاغری با ذهن درحقیقت یی رژیم کم خوری درتعداد دفعات ۷ بار بار در روز به اجرا میزاره وبرای من داشت برگشت وزنم رو به همراه داشت
با نگرانی واسترس از خداوند کمک خواستم گفتم که کمک فقط از خودت میخوام دیگه خسته شدم نجاتم بده وفات حضرت زهرا (ص) ۶ / ۱۰ /۱ ۱۴۰ خیلی دلم شکست بوده از بانو خواستم واسطه این امر بشه که من بتوانم خودم رو نجات بدم
۱۳/ ۱۰ / ۱۴۰۱ دل نگران وزنم ۴ کلیو برکشت داشت عصاب بهم ریخته
یی لحظه تو ذهنم یی حرفه زده شد !
اصلا بین کسی تا حالا با ذهن لاغر شده که این آقا میگه
نمیدونم چه حالی داشتم آمدم تو گوگل جای که خیلی توش کاری نداشتم نوشتم آیا کسی با ذهن لاغر شده
یی لحظه سایت تناسب فکری باز شد به اول مثل کسی که یی در باغ بزرگ در به روش باز کردن دلش میخواهد دورن این باغ رو تماشا کنه صاحب باغ هم با کمال میل اجازه داد ه رفتار کردم تو دو روز کلی سایت زیر رو کردم هر زمان وفت به دستم میافتاد میومد یی قسمت دیگه رو تماشا میکردم هی به خودم میگفتم این همه آدم اینجا دارن چی کاره میکن واین شد
که درحال حاضر من شدم یی فردی از گروه بزرگ ازاین افراد این سایت هستم اول به شما دوست عزیزی که وارو این بخش شدید اون تبریک اول محکم میگم
جون من خودم کل این ۱۲ گام رو طی کردم ولی اون زمان که من وارد شدم هنوز اون جرات نداشتم که دیگاه بنویسم بخاطر همین من تواین بخش دیگاه ندارم وامروز چون قصد شروع دوباره دورهام که ازشنبه ادامه بدم وفت داشتم به خونه اولم برکشتم که شاید اولین نفری که هم این مسیر وهم۱۰۰ قدم رو طی کرده وبعد دوره ورد به سرزمین لاغر یی رو طی کرده وهم نتیجه گرفته وزنم کم کرده باشم که دارم به افرادی که وارد میشن میگم اگه به این مسیر وروش اون اعتماد کنيد سعی وتلاش خودت رو درونش بزارید انجام بدید شما نفر بعدی هستید که به این مکان بر میگردی و یی متنی ازخودت به یادگار خواهید گذاشت اطمینان دارم
چون من خودم وفتی به این بخش وارد شدم تو ذهنم گفتم این ۱۲ گام رو یاد میگیرم میرم انجام میدم ولاغر میشم
هرفایل این بخش رو شاید من ۶ یا ۷ بار گوش کرده یا نگاه کردم طی حدو ۱۴ یا ۱۵ روز
وفتی ۱۲ گام تموم شد به خودم گفتم تو چی یاد گرفتی هیچی برو ۱۰۰ قدم رو شروع کن به وفتی تواون مسیر داشتم کار میکردم حتی تا ۱۵ قدم بازم این جرات نداشتم که دیگاهم بنویسم از از روزی که به خودم این جرات دادم اون پنجره کوچکی که به ذهنم باز کرده بودم شد یی دردل باز زیبا که کل ذهنم رو تخلیه کرد از چی افکار اشتباه بی فایده
وفتی وارد سرزمین لاغری شدم مرحله به مرحله این تخلیه افکارم را شروع شد واون فرد بی اعتماد که دیگه حتی حا ضر نبود اون جسم که خودش به اشتباه از چاقی درست کرده رو تو اینه خونه خودش تماشا کنه حال با این اعتماد به نفس زیاد بیاد برای کسانی که مثل خودش با کلی نامیدی احساس بد واردشدن بگه برای من با سن ۵۷ سال با مشکل مفصل زانو که دکترها برام تعویض این مفصل رو پشناهد دادن و اونها گفتم اول باید معدتو عمل کنی که لاغربشی بعد زانو تو تا بتوانی راه بری بگم من ازخانه اصلا خارج نمیتونستم بشم حتی جای رفتن با ماشین هم ازپارکینک سواروپیاده میشدم هیچ امکان رراه رفتن نداشتم هیچ ورزش رو انجام ندادم هیچ رژیم بی ثمری رو انجام ندادم ودر کمال ناباوری برای شما که تازه آمدید لاغر شدم تو این هفته گذشته بعداز۷سال که امکان بیرون رفتن نداشتم مسیر ۱۰ دقیقه خونه تا سر کوجه متزل خودم رو با عصای ایستاده خودم اونم تنهایی رفتم وخرید کوچکی انجام دا دم ۷سال زندان چاقی زیادخودم بودم
ولی رها شدم شد آره شد برای من بااین همه مشکل شد برای شما به شکرخدا با سلامت جسم وتن امکانش هست که بشه به شرطی که واقعا بخواهی مراحل رودست کامل انجام بدید اون زمان خواهید گفت به خودتون که شد اونی که باید میشد من درحال حاضر این مسیر رو گذاشتم به امید خدا که تا آخر عمرم تا نفس درجان دارم خداوند کمک کنه باشم ادامه بدم و روز به روز وزن بیشتری رو ازدست بدم وچه ازدست دادن زیبایی و به اون هدفم که که لاغری کامل هست برسم
خداوند پشت و پناهتون یا حق حق نگه دارتون
تمرین امروزمون،چرا چاق شدیم و تو این مسیر چه چیزهایی از دست دادیم؟
قراره از جواب این سوال فورمولهای چاقی مغزمونو استخراج کنیم و به خودمون کمک کنیم .بنابراین هرچقدر با ریزه کاری و دقت بیشتری باشه بهتره.با این حس باید به این سوال جواب بدیم که انگارزندگی و ارزومون در گرو جواب این سواله.مهم نیست چقدر طول بکشه چرا که هدفمون رسیدن به انتهای سایت نیست ،زندگی کردن تو اگاهی سایته.حالا ما اومدیم تو این مسیر و هرکدوممون یه گوشه ای از مسیر رو مال خود کردیم و ساکن شدیم حالا باید زندگی با این اگاهیها رو یاد بگیریم و با دیدن،شنیدن ،ونوشتن ذهنمون رو متقاعد کنیم.
راستش از کودکی سیستم دفاعی من در مورد مشکلات و ناملایمات، فراموش کردن بوده.ذهنم اینو خیلی خوب یاد گرفته و انجام میده.منم هرگز خاطرات بدم رو زیرو رو نمیکنم.برای پاسخ سوال استاد اول کلی گریه کردم چون یاداوری کردم،زجر کشیدم و البته کوتاه وخارج از حاشیه رو مینویسم.خواستم اینو بگم که اهمیت داشت برام.
اگه نگم هرگز اما در۹۹ درصد مواقع از خودم چیزی نمیگم از درونم ،ازحالم شاید در بدترین حال روحی هم اقدام به درد و دل نکنم اما دوستی تو کامنتها حرف قشنگی زده بود گفته بود اینجا جاییه که گوش شنوا هست،همدردها دنبال جوابهای خودشون تو نوشته های هم هستن این خیلی خوبه.
حالا چرا چاق شدم؟ به نظرم تک تک ما قربانی عدم اگاهی اطرافیانمون بخصوص پدر و مادرهامون هستیم.
من قل یه دوقلو بودم البته همون قلی که کمتر توجه میدید،کمتر احترام میدید همه ی این حسهای بد و همه ی خشمم برای بی توجهی و حال بدم رو تو خوردن خلاصه میکردم.
اتفاق مهم دیگه در۸_۹سالگی درکمال تناسب و زیبایی لباس تنگ بلوز وشلوار پوشیدم تنها پارک رفتم و اونجا مورد اذیت و ازار کلامی خیلی زشت دو تا پسر نوجوون قرار گرفتم .حس گناه ک حقته و تقصیر خودت بود به خودت میرسی و میری پارک بهتر از اینم نمیشه و با فاصله کم از این اتفاق مورد ازار لمسی دوست عموم قرار گرفتم .به تنهایی این بارو تحمل کردم اضطراب شدید گرفتم و ترس و کابوس شبانه وافسردگی.همه ی اینا به من این پیام رو میداد که برای دیده نشدن و امنیت باید به چشم نیام و من از چاقی بعنوان استتار استفاده کردم و البته ساده بودن تو لباس و ارایش و کلا دوست داشتم توجهی به من جلب نشه.
این مقطع درد ناکی از زندگی من بود چون قدرت مقابله نداشتم .همه ی حسهای بد و اضطراب وترس کشنده رو با خوردن و فراموش کردن گذروندم .
والبته که دریافت پیامهای چاقی از دیگران._
ژن چاقی و به ارث بردنش از مادرم_
اینکه خوردن مواد غذایی حتما ادمو چاق میکنه بخصوص بعضی ها بیشتر چاق کننده هست_
تذکرهای بی ملاحظه ی مامانم چون دوست نداشت من چاق بشم._
مقایسه ی دایمی من با دیگرانی از دوستام که لاغر بودن و من خودمو خیلی چاقتر از اونا تصور میکردم-
همیشه انتظار چاقتر شدن داشتم و سایز لباسهام از خودم بزرگتر بود-
کار فول استرسی که داشتم ومعتقد بودم استرس باعث چاقی میشه-
ازدواج حتما چاق میشم وشدم-
ومشکلات ازدواج که برای ارامش ،قرص ارامبخش خوردم.و قرص ارامبخش حتما چاق میکنه-
ومن تلخی همه ی اینارو با خوردن تحمل کردم و رسیدم به اینجایی که معتقدم من عدم تعادلی در روحم دارم،وقتی ذهنم درگیر میشه باید بتونم ذهنم رو اروم کنم به روشی غیر خوردن.
و تو این مسیر چی از دست دادم؟ حرمت نفسم رو از دست دادم،حس لایق بودنم رو از دست دادم،حس حق داشتن ارزوهامو از دست دادم و راضی شدن به چیزهایی کمتر از ایده الم.
به نام خدای مهربان
سلام به همه عزیزان
یادم اومد که من هیچ درکی از اینکه چاقم نداشتم. بلکه حرفهای دیگران باعث شد تا به بدنم توجه کنم و بفهمم که چاقم. حتی زمانی هم که متوجه این قضیه شدم آنچنان چاق نبودم شاید در حد چند کیلو.
یادمه که یکی به مامانم گفت:( مواظب باش که فاطمه موقع بلوغش چاق نشه چون خیلی از دخترا زمان بلوغ غذا زیاد میخورن و به این زیاد خوردن عادت میکنن، بعد بلوغشون دیگه نمیتونن عادت زیاد خوردن و بزارن کنار و چاق میشن، و دیگه نمیتونن لاغر کنن.) شاید این جزو اولین حرف هایی بود که درباره چاقی میشنیدم.
به هرحال این طبیعیه که آدم موقع بلوغ نسبت به قبل بیشتر غذا میخوره. منم عصرها وقتی گشنم میشد غذا میخوردم و لذت میبردم. اما بعد اون حرف با خودم یادآوری میکررم که به زیاد غذا خوردن عادت نکنم تا بعد بلوغ چاق نشم.
مامانبزرگم بهم گفت انقدر غذا نخور چاق شدی، گفت برنج و نون زیاد میخوری و زیاد رو مبل میشینی برا همینه که چاق شدی. اونجا باز هم اولین بود که درباره اینکه برنج و نون و نشستن زیاد آدم و چاق میکنه شنیدم. برای همین خیلی بهش فکر کردم. ولی بازم عقیده نداشتم که من چاقم.
عادت داشتم صبحونه کره بخورم، یک روز که رفتیم لباس بخریم برام تنگ بود، خالم به مامانم گفت چون بهش کره میدی بخوره.
کمکم مجموع حرفهای دیگران و تنگ بودن بعضی لباسها باعث شد تا به چاقی خودم بیشتر و بیشتر پی ببرم. اما اقدامی برای لاغری تاحالا نکرده بودم چون فقط لحظهای از بدنم اذیت میشدم اونم فقط چند بار بود.
تا اینکه وقتی ۱۳ سالم بود سر کلاس صحبت یه چیزی شد که یکی از بچهها به من گفت چاق. انقدر تعجب کرده بودم که بلند گفتم من چاقم؟؟؟؟ من خودم و یک آدم متناسب میدیدم، نه آنچنان لاغر اما باز هم خودم و چاق نمیدونستم. از اون روز این حرف خیلی من و ناراحت کرد. خیلی به این حرف فکر کردم. دیگه استارت اقدام برای لاغر کردن خودم از اونجا شروع شد.
•
اینکه چرا چاق هستم، قبل از آشنایی با تناسب فکری میگفتم به خاطر برنج خوردن،
تحرک زیاد نداشتن،
یه کولوچو ارثی بودن،
اینکه بدن من کلا مدلش اینجوریه که چاق باشه،
یه چیزایی که بدن لاغرها داره بدن نداره، مثلا سوخت و ساز افراد لاغر خیلی زیاده که هرچی میخورن انگار بخار میشه اما بدن من نه،
حتی فکر میکردم به خاطر کمبود یه سری باکتری مفید در رودهام باعث چاقیمه چون یک مستند در این باره دیده بودم که چرا بعضی از دوقلوها یکیشون لاغره و اون یکی چاق، حتی خود مجری مستند یک قل داشت که وزنهاشون باهم فرق میکرد و میگفتن به فلان و بهمان دلیل، این یکی چاقه اون یکی لاغر.
فکر میکردم چون رفتم باشگاه و از وزنه استفاده کردم باعث شده تا پف کنم چون قبل از اینکه برم باشگاه خیلی لاغر بودم اما بعد چندتا دوره باشگاه رفتن چاقتر شده بودم، مربی هم مجبورم میکرد که بعد ورزش تخم مرغ آبپز و سیبزمینی آبپز بخورم چون همش میگفت خیلی لاغری باید پرتر بشی.
•
یکی از بزرگترین مشکل چاقی احساس بده. در کل هر مشکل چاقی به احساس بد ختم میشه.
وقتی خودم و تو آینه میبینم نسبت به تصویرم احساس خوبی ندارم.
لباسها برام تنگه و جلوه زیبایی نداره.
جلوی دیگران اعتماد به نفس کمی دارم و فقط دوست دارم لباسهای بسیار گشاد بپوشم.
احساس سنگینی میکنم و جنب و جوش برام سخته.
راه رفتن برام سخته و سرعتم کم شده.
جلوی پیشرفت در زندگی و ازم گرفته.
احساس بد جلوی شروع کردن کاریهای جدید و یادگیری و گرفته.
در کل چاقی چیزی جز چیزهای منفی نداره. نمیشه یک چیز مثبت درش پیدا کرد.
سلام بر استاد عزیز ودوستان همراه
من سال ۱۴۰۰ که تصمیم گرفتم به طور جدی با آموزشهای این دوره روی خودم کار کنم و وزنم رو کاهش بدهم و خوشبختانه در سال ۱۴۰۱ موفق شدم وزنم رو از ۷۴ کیلو به ۶۰ کیلو برسانم .
علیرغم اینکه تقریبا در دوره فعالیت کمی داشتم اما تمرینات عملی رو انجام میدادم مثلا فروشگاهی یا بانکی میرفتم باخودم صحبت میکردم که نگاه دیدی کم تحرکی باعث چاقی نمیشه .و…
باز هم وزنم ثابت بود تا اردیبهشت امسال از اردیبهشت امسال که با کار کردن ذهنی روی خودم در زمینه اعتماد به نفس آرامش عجیبی گرفته بوم و یکی از لتفاقاتی که سالها منتظرش بودم به طور شگفت انگیزی در زندگیم رخ داد و من آرامش رو از درونم احساس میکردم ومیکنم .
اما کم کم متوجه شدم رفتار غذایی ام تغییر کرد و سایز لباسهام بدام تنگ تر میشه .
با خودم گفتم من که برام واضحه که باورهای مخرب گذشته کاملا پوچ بودن ورفع شدن پس من چه کار جدیدی اضافه کردم به زندگیم .
منوجه شدم حال درونیم خیلی بهترشده و از اونجاییکه باور داشتم افراد بی خیال و افرادی که درآرامش هستند افراد چاق و تپل هستن
متاسفانه این باورم داره روی رفتار غذایی ام خودش رو نشون میده به طوری که زود گرسنم میشه و تعداد وعده های غذاییم بیشتر وبیشتر میشه .
اخه دخترخالم خیلی لاغر بود بعد از ازدواج تپل شد و صحبت میشد که دختره چون نگران ازدواجش بود و الان آرامش داره چاق شده .
وبیشتر افراد که دوربرم بودن و چاق بودن خونه صحبت میشد چون اونها آرامش دارن و بی خیالن .
مثلا فلانی سرمایه دار هست وایتدش تضمینه یعنی آرامش داره و بی خیاله واتفاقا چاقه
. یافلانی تو ارزونی بچه هاش رو سروسامان داد والان خیالش راحته و نمیدونم چی جوریه این فرد هم چاقه
. یا به پدرم میگن تو چون بی خیالی و آرامش داری و انگارنه انگار این هم مشکلات تو زندگیمون داریم واتفاقا پدرم چاقه . البته پدرم دنیا رو اب ببره اون رو خواب ببره
همین امروز صبح داخل اتاق بودم مادرم اومد سروقت کمد واصلا من فکر کارای خودم بودم برگشت بهم گفت کیف میکنی و هستی . و رفت.
یا برادرم چند وقت پیش بهم گفت خیلی عوض شدی آرومی
و منم چون این کد آرامش رو قبلا به چاقی ربط داده بودم بعد برطرف شدن مسله چندین ساله ام از زتدگیم وتجربه آرامش کم کم رفتار غذاییم تغییر کرد و من زود مچ خودم رو گرفتم .
الان که دارم این کامنت رو مینویسم ناهار رو ساعت دو خوردیم الان یه ساعته مغزم فرمان میده برو موز بخور پاشو برو .
گفتم نمیرم نه به دلیل ترس از چاق شدن نه . بلکه من انسان باارزشی هستم و از روی هوس تصمیم نمیگیرم چون گرسنم نیست برای چی بخورم .
فعلا ساکتش کردم . با دوره پیش میرم و این باور مخرب رو هم سمپاشی میکنم تا خشک بشه .
میخاستن زودتر بیام توسایت واتفاقا میومدم اما نمیدونم چرا اینترنت گوشیم به محض واردشدن به سایت تناسب فکری سرعتش کاملا متوقف میشد اما سایتهای دیگه خوب بود .
خدا رو شکر امروز سرعت بهتر بود اگرچه مرتب قطع و وصل میشد و من تونستم وارد سایت بشوم و با استاد عزیز ودوستانم همراه باشم .
چرا من چاق شدم؟
✓اندیشه کمبود: هر وقت به این فکر میکردم یا احتمال میدادم که اگر الان اینو نخورم گیرم نمیاد یا تموم میشه یا هر چیزی میخوردم بیشتر تا حدی که از سیری بیشتر میشد؛ ولی بیاشتها هم نبودم تو خوردن یه جور گرسنگی و اشتها به مزه اون چیز پیدا میکردم! و دلم میخواد هی بیشتر بخورم! بعدمیبینم دارم اذیت میشم از پُری! ولی ادامه میدم چون هنوز دوست دارم اون مزه رو بخورم.
✓وقتایی ک فکری میشم، خوردن عامل لذت بخشی میشه که حواسم رو پرت کنه از افکارم
✓خوردن برای من مساوی با لذت هست و تفریح! برای همین موقعایی که گرسنه نیستم هم وقتی تو مهمونی یا کافه ای جایی باشم یه چیزی میخورم، انگار نمیشه چیزی نخورد!
✓فکر میکنم که غذا عامل چاقیه! یه مقدار که از، حد تعادل (اون حدی که من فکر میکنم حد تعادلمه) خارج بشم، مثلا یه مدت به هر دلیلی پرخوری داشته باشم، من انتظار چاقی دارم، ناراحت میشم از اینکه حالا چاق میشم! یا باید در عوضش چند روز کم بخورم یا تحرک بیشتری داشته باشم ک این در به اون در بشه.
✓من فکر میکنم بعضی از غذا ها چاق کننده ان. همون بحث کربوهیدرات و شیرینی و فلان ک همیشه شنیدیم، برای همین اگر یه مدت اونا رو مصرف کنم، مثلا هر روز شیرینی بخورم، هر روز برنج باشه، من عذاب وجدان و انتظار چاقی خواهم داشت.
✓وقتی بی خیال دارم غذا میخورم، یه چیزی اون ته تها بهم عذاب وجدان میده که آره! ول دادی قشنگ! مراقب خورد و خوراکت نیستی! و احساس اینکه در شیب ملایمی به سمت چاقی میرم در من ایجاد میشه. و این عامل هم مربوط به اینه که «غذا» رو عامل چاقی میدونم.
✓تحرک رو = با لاغری و تناسب اندام و عدم تحرک رو = با چاقی میدونم. یعنی اگر مدتی به هر دلیلی نتونم ورزش و پیاده روی داشته باشم، همون اندیشه ی: آره دیگه ول دادی! میاد و فکر میکنم اندامم از اون شیپ و شکل خارج شده و اضافه کردم یا میکنم.
✓من اصلا آدم چاقی نبودم از بچگی. کاملا متناسب و اندازه. اما خواهرم ک دو سال از من بزرگتره، لاغر تر از من بود، وقتی باهم میرفتیم بیرون، همیشه به من میگفتن ک ععع ما فکر میکردیم تو بزرگه ای! چون در مقایسه با اون من تپل دیده میشدم؛وقتی دوتامون میخواستیم یه لباس بگیریم گاها میشد ک بهم میگفتن پون این لاغر تره بیشتر بهش میاد یا این مدل تو رو تپل “تر” نشون میده! و این اندیشه در من شکل گرفته احتمالا ک من درشتم! تپلم!
✓تو خانواده ام کلمات، نیست، گرونه، کمه و…. رو شنیدم. کلا نمودهایی از ارزشمندی یه سری خوراکی ها و گرون بودنشون. مثلامیوه درسته همیشه میخریدن و زیاد هم! اما میگفتن همشو یه جا نخوریدا! تموم نشه زود! و از، این مدل رفتارا دیدم. برای همین به این تضاده خوردمک من دوست دارم تو فراوانی و راحتی بخورم؛ و این اندیشه کمبود، باعث شد یه جور ولع داشته باشم، و اینکه بخوام با لذت و بدون فکر اینکه کمه یا گرونه با خیال راحت خیلی چیزا رو بخورم.
✓چاقی رو راحت میدونم، انگار که defult یا همون حالت پایه و ساده رو چاقی میدونم که وقتی لاغر میشم مدام نگرانم و هی سانت میکنم و چک میکنم که چاق نشده باشم و این اندیشه و تفکر هست ک تا وقتی داری رعایت میکنی این تناسبه رو داری ها، یعنی طی یک شرایط خاص، نه زندگی عادی خودم.
_از چه سنی چاقی شروع شد؟
حالا که دقت میکنم میبینم ک من از هیچوقت اون چاق بد هیکل نبودم. بدترین وزن من تو سن ۱۹ سالگیم بود ک با قد ۱۵۸ وزنم به حدود ۷۸ کیلو رسیده بود و اون وزن بیشترین وزن من بود. اما از اونجایی ک من همیشه در مقایسه با خواهرم قرار میگرفتم، چون ما اکثرا باهم بودیم مثل دو تا قل، من اون چاقه بودم! چاق دیده میشدم، چاق پذیرفته بودم خودم رو، در حالی ک اگر کسی من رو ب تنهایی میدید نمیگفت تو چاقی! برای همین نمیدونم بگم چاقیم از کی شروع شد! فکر کنم من همیشه برچسب تپله بم خورده بود چون هرجا میرتیم تو مقایسه من تپله میشدم.
_قبل از چاقی چی درباره چاقی شنیده بودم؟
همین مقایسه های همیشگی
همین که اون خواهرم لاغره و دیگه این وازه به من نمیرسید
همین که من باید لباس سایز بزرگتر میگرفتم چون اون لاغر تر ازمن بود
همین که همه فکر میکردن اون کوچیکه اس
همین که بیتشر به اون خواهرم میگفتن بخور بایا غذا بخور اما به من نه یا کمتر، یا من غذامو کامل میخوردم و اون نصفه میخورد و اینکه بش میگفتن چرا کامل نمیخوری و…. اینجوری من فکر میکردم من زیادتر میخورم!! درحالی ک بابا من قد خودم دارم میخورم، من اندامم اندازه اس!
همین که بابام همیشه رعایت میکرد تو خورد خوراک و ورزش ک لاغر بمونه
همین که مادرم متهم میشه به چاقی و زیاد خوری
همین که باور کردیم اون خواهرم به پدرم رفته ک اندامش شبیه پدرمه و لاغره و چاق نمیشه اما من شبیه اون نیستم
همین که دوتا خواهرام ک بزرگتر از ما بودن، رژیم میگرفتن و ورزش میکردن تا لاغر بشن
همینکه از اون دوتا بزرگا میشنیدم ک ما ارثی اینحوریم و اونجوریم
خلاصه اینکه تو خانواده من شدم تپله. من در مقیاس خانواده ام سنجیده میشدم. من تو سن رشد هم قد و قواره خواهرای بزرگتر خودم شدم.تپل شدم، از وزن مناسب خارج. اگر وزن تعادل قد ۱۵۸ تا مثلا ۶۰ هست من بالای ۶۰ بودم.نمیتونستم اون لباس هایی ک دوست داشتم رو بپوشم،تو مقایسه قرار میگرفتم و این خیلی مزخرف بود، فلان مدل رو نپوش چاق تر نشونت میده! فلان لباس رو نپوش تنگه و کوتاهه و فلانه!درگیر رژیم شدن! اصلا همین درگیر من چاقم شدن، خیلی بده چون همیشه تو یه تقلایی برای لاغر شدن. اعتماد بنفسم کم کم کم شد بخاطر اندامم،از شکل بدنم راضی نبودم…من خسته شدم از نگران چاقی بودن، من خسته شدم از رعایت برای لاغری، من خسته شدم از لاغری شرطی بودن، من خسته شدم از تلاش برای لاغر شدن، تو یه ریتم خاص بودن برای حفظ کردنش
سلام و عرض ادب شنیده بودم بعد ازدواج چاق خانمها چاق من من هم چاق شدم. با بارداری بدتر شد روتین زندگیم بهم خورد ساعت خواب و خوراک همه تغییر کرده بود کم تحرکی وکیست تخمدان ها و…..باعث چاقی اضافه وزنم شد با چاق شدنم روابط بین من و شوهرم کمرنگ شد تا جایی که دوست نداشت بامن حضور داشته باشه خلاصه اینکه اعتماد به نفسمو درکل از دست دادم انگیزه ای ندارم پرخاشگر وعصبی وبی حوصله شدم
گام اول :
✅چرا من چاق هستم ؟
دیرشام خوردن (تغییر روتین بعدازدواج)
خوردن فست فود و شیرینی زیاد
خواب ناکافی
کم کاری تیرویید
تخمدان پلی کیستیک
پریودهای سنگین که باعث ضعفهای شدید و بی جون بودن و میل به شیرینی میشد
✅سن ۲۶ سالگی ( ۴ سال پیش)
✅خاطرات قبل از چاقی ؟!
شنیده بودم که ازدواج باعث افزایش وزن میشه مثلا مامانم همیشه میگفت بعد ازدواجش یهو خیلی چاق شد یا مثلا دوستم سریع بعدازدواجش وزن اضافه کرد
من میگفتم منم بعد از ازدواجم ۷/۸ کیلو اضافه میکنم بعدش دوباره برش میگردونم که متاسفانه نشد همون عید اول یهو شدم ۶۸/۶۹ تارسیدم با ۷۲ و … یه مدت زمان کرونا اصلا وزن نکردم و یه دوره افسردگی داشتم که به خودم اومدم دیدم شدم ۸۳/۸۴ که کم کم کمش کردم الانم بین ۷۷تا ۷۹ موندم !؟
✅مشکلات چاقی ؟؟
خیلی مشکلات بیشتر روحی ،،عدم اعتمادبنفس،، خودمو دوست نداشتم ،، خیلی سنم بالاتر نشون میده،، تحرک برام سختتره،، باعثبینظمی هورمون هام شده که همین مورد باعث اختلال پریودی و پریودیهای سنگین میشه و کلا حالم با چاقی خوب نیست !!!؟؟؟ هرگزنتونستم بپذیرمش و ماله خودم بدونم
سلام وقت بخیر دوستان عزیز من بار دوم هست که میام سراغ تناسبفکری و واقعا درک کردم و باور کردم که هیچ روش لاغری مثله تناسبفکری وجود نداره ؟؟!!
تقریبا پارسال بود که از طریق یکی از اقوام به این سایت هدایت شدم اولش خیلی ذوق و شوق داشتم تمام ۱۲ گام و ۲۰ جلسه از ۱۰۰گام رو گوش کردم خیلی عالی بود و واقعا روال زندگیم تغییر کرده بود وزنم کم کردم اما به دلیل مشکلاتی که پیش اومد نتونستم فایلها روگوش کنم و یه مدت طولانی فاصله گرفتم بعد از اون برای لاغری به نظر یکی از دوستانم از یه پزشک فوق تخصص برنامه گرفتم و جالبهکه نتیجه هم گرفتم اما باورتون نمیشه بعد چندروز همه وزنی که کم کردم برگشت ؟؟!!! و من به این نتیجه رسیدم تنها روش لاغری فقطتناسب فکریه و به خواست خداوند مجددا هدایت شدم با باور قلبی و ایمان کامل🌹🙏🏻
واقعا در این روش من ارامش داشتم و نگران شمارش لقمه ها و کالری غذاها و وزن نان و برنج نبودم
خداروشکر میکنم که دوباره برگشتم و تمام نکات و تمرین هارو باتون به اشتراک میذارم
دلایل چاق شدنم رو بهتون میگم
من بعد از ازدواجم روتین زندگیم عوض شد
به عنوان مثال ساعت غذا خوردن ، ساعت خوابیدنم تغییر کرد، نوع غذام عوض شد بیشتر غذاهای چرب و آماده و شیرین و نوشابه
که متاسفانه تمام این موارد باعث افزایش وزن ناگهانی من شد و همزمان باعث تنبلی تخمدان و بی نظمی پریود و عدم تعادل هورمونیشد که تمام اینها باعث افزایش وزن بیشترم شد
خیلی تلاش کردم اما هنوز به نتیجه نرسیدم
الان تنها امیدم اول خدا بعد تناسب ذهنی هست
سلام و عرض ادب
و بااحترام محضر استاد بزرگوار
و عزیزان مسیرلاغری با ذهن
👈چراشما چاق هستید؟
۱_ غرور بیش از حد
نسبت به تناسب اندام
۲_ دوران بارداری (دوم)
۳_ تناوب در باشگاه رفتن.
سه ماه ایروبیک کار می کردم
و بعد ادامه نمی دادم
و این سیکل مجدد
در ماه ها و سالهای
بعد انجام می شد
۴_ ریزه خواری درحین سیربودن
۵_ تمایل به خوردن شیرینی
به علت ضعف کاذب لحظه ای،
که اگردر چنین مواقعی
صبوری می کردم
حالم خوب می شد
۶_ علاقه به خوردن بستنی
در تمام فصول و به تعداد بالا
۷_ علاقه به خوردن نان
۸_گاهی ناامیدی از
عدم موفقیت در ادامه یک رژیم
سبب می شد هیچ رعایت نکنم
۹_ افت فشار مکرر سبب می شد
بدون لحاظ کردن نتایج خوردن
وقت و بی وقت ، چیزی بخورم.
۱۰_ عدم تحرک مستمر
👈از چه سنی چاقی شما شروع شد؟
از ۳۳ سالگی و بعد از بارداری دوم
چون به این باور رسیده بودم
که تغییر هورمون ها در دوران
بارداری یکی از علت های
اضافه وزن است
با وجودیکه مادران متناسب
هم دیده بودم ، ولی از طرفی
مسئله را مرتبط با ژنتیک
هر فرد و نوع استخوان بندی
او نیز می دانستم
درکل همه ی اینها بهانه هایی
بودند
برای کاهش عذاب وجدان ،
از عدم رعایت تغذیه صحیح
در زمان درست
👈خاطرات شمااز چاقی چیست؟
خاطراتی که در مورد چاقی دیگران
قبل از چاق شدن خودم دارم
_دردپا در اطرافیان
_درد کمر درخیلی از افراد
_نفس نفس زدن
حین راه رفتن
_حس گرما شدید و تعریق
_سخت پیدا کردن
سایزلباس هنگام خرید
_ خجالت کشیدن
هنگام حضور در جمع
_ خودکم بینی
_ عدم اعتماد به نفس
-تمسخر و کنایه اطرافیان
👈مشکلاتی که چاقی برای شما ایجاد کرده؟
۱_ عدم اعتماد به نفس
۲_ دوری از اجتماع
۳_ عدم خرید لباس رنگ روشن
۴_ خرید محدودعلیرغم میلم
۵_ احساس گرما بیش از حد
۶_افکار پریشان
۷_ناامیدی و ناراحت بودن همیشگی
۸_درد زانو
۹_ دوری از تفریحات
۱۰_ خستگی زودهنگام
۱۱_ کبدچرب
۱۲_ عصبی بودن
البته خیلی کنترل دارم
روی این حالتم ، چون دوست ندارم
همسرم و فرزندانم تحت الشعاع
قراربگیرند این مشکل من است
و این سبب می شود خودم بیشتر
اذیت بشوم
باتوجه به اینکه به سایت تناسب فکری هدایت شدم
امیدوارم که با استمرار
در انجام تمارین تناسب فکری
به ایده آل ترین حالت که
نقطه شروع چاقی من بود برسم
از استادعطارروشن بزرگوار که
وقت گرانبهایشان را صرف ارتقاء
آگاهی ما می کنند بی نهایت
سپاسگزارم
درسایه سار حضرت حق ،
برقرارباشید تا همیشه🌹
بهنام خدای لاغری
متن۱۵( ناشنوایان)
سلام به همه ی دوستان عزیزم!
خستگی شون در میاد و زندگی جدید ی رو شروع می کنن…
… و به شما دوست خوبم تبریک میگم که اگه تا اینجای این فایل تصویری رو داری تماشا می کنی ، معلومه که مشتاق هستی، معلومه که متعهد هستی که لاغر بشی و خودت رو از رنج چاقی رها کنی و به لذت لاغری و تناسب اندام برسی؛
پس تا اینجا شما متوجه شدید که لاغر شدن در صورتی میتونه دائمی باشه که علت چاقی رو تشخیص بدی و برطرف کنی، نه اینکه بخوای نتیجه ش رو تغییر بدی.
منتظر خوندن نظرات وتمرینات فوقالعاده ی شما هستم و آن شا الله به لطف خداوند در جلسات بعدی موضوع لاغری با ذهن رو ادامه خواهیم داد.
هر جا که هستید در پناه خداوند متعال شاد باشید و در مسیر متناسب شدن.
خدا نگهدار
پایان قسمت اول
سلام و درود
از لطف و محبت شما در رشد و گسترش آگاهی سایت تناسب فکری صمیمانه سپاسگزارم
در پناه خداوند باشید
سلام استاد! وقت به خیر!
خوشحالم از اینکه می تونم این کار رو انجام بدم ان شاا… بقیه ی دوازده گام رو هم به یاری خداوند می نویسم وارسال میکنم.
واین نوشته ها رو هدیه ای بدونید از طرف من بابت قدر دانی از شما وسپاسگزاری از خداوند که منو به این مسیر هدایت کرد.
پاینده باشید و موفقیت شما روز افزون!
سلام به همه دوستان و سلام به استاد
چرا میگم استاد چون تصمیم دارم شاگردی کنم ، میخوام از استاد یاد بگیرم به امید خدا، چون منم لایق سلامتی هستم لایق وزن و اندام ایده آل هستم . منم لایق شادابی و نشاط هستم.
داستان چاقی من ، قبلا هم نوشتم اما میخوام دوباره بگم این دفعه مداوم کار کنم تا به ایده آل خودم برسم انشالله .
من تا قبل یازده سالگی چاق نبودم هیچ که تازه لاغر هم بودم . بطوریکه مامانم بهم میگفت منصوره بخور غذاتو تموم کن . چون معمولا می موند از غذام . البته از طرفی همیشه جلوی من به دختر خاله ش میگفت ازین چاقتر نشی چون اگر چاق بشی. دیگه نمیتونی لاغر بشی. و دقیقا درباره من همینم شد شاید مقطعی لاغر میشدم اما باز بیشتر از قبل برمیگشت. خود مامانم هم چاق بود . هنوزشم چاقه. تلاش میکرد لاغر کنه اما نمیشد .مثل الان من .
خولاصه، به قول زن عموم یازده سالگی یک ترم رفتم باشگاه کونگ فو. دیگه هم نرفتم . از اون به بعد شروع شد چاق شدنم. خیلی حس بدیه که از همه هم کلاسیات گنده تر باشی یا اینکه جزو گنده ترینا باشی ، بله گنده چون زیاد این لقب رو بهم میدادن ، به منو سایر بچه هایی که هیکلی بودیم .🥺
حس خجالت اور و بدی بود ، بگذریم . آرزو داشتم لاغر بشم، حتی به ضرب مریض. شدن یا افکار این چنین عجیب غریب که مثلا یک بیماری بگیرم بعد در اثرش لاااااغر بشم پوست استخون و…. بعدها این جوری بودم که حالا که لاغر نمیشم پس مریضی بگیرم مثلا افسردگی بعد این بشه علت چاقی ، هر کی دید بگم خوب قرص میخورم قرص چی ؟ فلان . و جالبتر اینکه بعدها در بزرگسالی افسردگی هم گرفتم باز دکتر هم بهم نوعی قرص داد برای لاغر شدنم یعنی چندتا قرص داد یک نمونه ش هم انرژی میداد هم لاغر میکرد اما فرق چندانی نگذاشت .چه بر سر این جسم و ذهن نازنین آوردم تو این چند ساله فقط خدا داند.
چاقی همیشه یک چیز ترسناک در خانواده و فامیل نزدیک ما بود . کسی که چاق میشد انگار رفته بود اونوره خط و دیگه بازگشتی واسش نبود .
بعدش خواهر کوچولوم تو همون یازده سالگی من دنیا اومد. یادمه قبلا مثلا مامانم یک کیک میپخت چند روز همون توی یخچال می موند . اصلا کسی کار به کارش نداشت و خوردن کیک برای خانواده چهار نفره ما چند روز طول میکشید . یا سبد میوه که توت فرنگی گیلاس و زرد آلو و… بود داخل یخچال بود و عصر ها مامانم می آورد دور هم میخوردیم ، یادم نمیاد هیچوقت گفته باشه نرو سر یخچال یا دست نزن بزار بعدا میخوریم ، یا عیدها سفره هفت سین همیشه پهن بود . سر سفره آجیل و شیرینی میوه بود هوا هم خنک کاری نمیشد ، ولی مامانم مجبور نبود جمع کنه قایم کنه چند روز همونجا بود . هی برنمیداشتیم بخوریم منظورم ولع خوردن نداشتیم، وقتی خواهرم دنیا اومد مامانم با نی نی خیلی خوب ارتباط گرفت و دیگه دلش نمیخواست منو خواهر بزرگم بریم دور و برش خودشم اینو عنوان میکرد ، البته در اون زمان شاید طبیعی بود به هر حال کسی که نوزاد داره تمام وقتشو به نوزادش اختصاص میده ، بگذریم، کم کم که بچه بزرگتر میشد ، خوراکی مثل شکلات کاکائو ، بیسکوییت مادر و… میگرفتن اگر منو خواهر بزرگم به دونه بر میداشتیم دیگه مامانم قیامت میکرد ، آبرو واسمون نمیذاشت ، از بس که میگفت. پیش بابا ، مادر بزرگ و خاله و دایی و همه و…
فکر میکنم از همینجا بود که منو خواهر بزرگم سیری ناپذیر و حریص شدیم ، هر چی تو یخچال بود تا ریشه شو نمیکندیم ول کن نبودیم که ، آره دقیقا حرص و ولع از همینجا شروع شد هر چی بیشتر دعوا میکرد و آبرو ریزی راه مینداخت ما بیشتر دلمون میخواست بخوریم و حریص تر میشدیم . دیگه هیچی تو خونه مون دو روز دووم نمی آورد همه چیزو سه سوته ما دو تا خواهر تموم میکردیم .
بازم وزنم خیلی بالا نبود اما جزو بچه چاقا بودم تا رفتم دانشگاه ، ترم یک غذا می بردم از ترم بعدی دیگه حوصله م نکشید ، هر روز ساندویچ ، اونم با دلستر و سس سفید . هشت کیلو در عرض یک ترم اضافه کردم . بعدشم تا موقع ازدواج م که شش سالی طول کشید خدود پانزده کیلو اضافه شدم در طی شش سال. بعد ازدواج هم ده کیلو ، بعد بارداری زایمان ده کیلو دیگه اضافه شد ، دوباره ده کیلو کم کردم شدم هشتاد کیلو اما تا وقتی که پسرم چهار ساله شد دوباره چهارده کیلو اضافه شدم ، نود و چهار کیلو ، اما باز وزنم کم شد که شدم هشتاد سه کیلو خدا رو شکر ، الآنم میخوام برسم به هفتاد کیلو فعلا هر چند وزن ایده آل م پنجاه هشت کیلویه که سالها ازش فاصله دارم.
یادمه شبایی که همسرم ماموریت شب کاری بود یک پلاستیک بزرگ خوراکی میخریدم تنهایی مینشستم میخوردم الآنم همینم نباید خونه بی خوراکی بمونه ، عاشق کیک و بیسکوییت کلوچه بستنی که نگم دیگه .سوهاااان تا تموم. نکنم ول کن نیستم . عاشق ریزه خواری بعضی وقتا بقدری ناخنک میزنم که دیگه دلم نهار شام نمیخاد . می دونم باید علت ریزه خواری م رو ریشه یابی کنم ،
به نام خدای لاغری
متن شماره ی ۱۴( ناشنوایان)
میگی مطمئنی؟ میگه آره بابا مشخصه…
… اصلا تابلو ه از دینامه، اینا بلد نبودن که گفتن از شمع و باتری شه ، اصلا از دینامشه.
خلاصه…شما میرید یه هزینه ی بیشتری انجام میدی و دینام رو تهیه می کنی و میای رو ماشین می بندی و خلاصه باز استارت می زنی و روشن نمیشه و دیگه حسابی به هم می ریزی، یه نفر دیگه میاد و میگه که چی شده و خلاصه براش یه توضیح میدی اون میگه فکر کنم از اینه ولی دیگه شما خیلی دل و دماغشو نداری که بخوای این دفعه حرف اونو گوش بگیری، چرا؟
به خاطر اینکه پذیرفتن صحبت های قبلی هام که ادعا می کردن بلد هستن ، شما رو به نتیجه ای نرسونده و شما بیشتر به این پی می بری که انگار اینا، نه نمیشه اینجوری مسئله رو حل کرد؛ تا اینکه یه نفر میاد و میگه: ” آقا خودت رو خسته نکن، بیا یک شماره بهت میدم زنگ بزن این آقا ماشین داره، میاد، یدک کشه، میاد ماشینتو می بره تعمیرگاه، میبره نمایندگی، اونا دیگه راحت همه چی رو متوجه میشن دیگه ، می زنن به دستگاه برات .
تماس می گیری وماشین میاد و یدک کش میاد ماشین شما رو حمل می کنه به مکانیک حالا یا نمایندگی، اونا ماشین شما رو وصل می کنن به کامپیوتر، یه نگاه میکنه، میگه که آقا مثلا این قسمت از ماشینتون ، این بخشش مشکل داره و یه قطعه ی خیلی ساده، خیلی کم هزینه رو خیلی سریع برات تعويض می کنن و شما استارت می زنی و ماشین روشن میشه و بر می گردی.
همه ی این توضیح که براتون دادم، می خواستم به این دو طریق عملکرد توجه کنيد؛
شما در برخورد با موضوع چاقی به این طریق عمل کردید که اینکه هر کسی از راه رسیده، به شما گفته؛ که شما به این دلیل چاقی، باید این کار رو انجام بدی؛ بیا این برنامه ی غذایی رو استفاده کن،
بیا این برنامه ی ورزشی رو استفاده کن، بیا من یه قرص رو بهت پیشنهاد میدم، این دیگه کارش درسته و از این جور چیزها،
هر کسی یه چیزی به شما پیشنهاد کرده و شما هم هزینه کردی، رفتی انجام دادی، اما متاسفانه نتیجه نگرفتی و هر بار نسبت به خودت و دیگران بد بین تر شدی که انگار واقعا نمیشه لاغر شد، من هر کاری می کنم نمیشه؛ در صورتی که اگر یکبار شما اشکال اصلی رو پیدا کرده بودی ، ایراد اصلی رو تشخیص داده بودی و به حل اون مشکل پرداخته بودی؛ خیلی راحتتر لاغر شده بودی و برای همیشه لاغر می موندی.
لاغری با ذهن ، همون کامپیوتره س، همون سیستمی که میاد عیب یابی میکنه جسم شما رو، عیب یابی میکنه ذهن شما رو و به شما میگه چه چیزهایی در ذهنتون اشتباه برنامه ریزی شده، چه فرمول هایی اشتباس، شما اون ها رو تغییر بده لاغر می شی.
کل داستان لاغری با ذهن اینه؛ تصور کنید یک کامپیوتر فوق العاده هوشمنده، که شما با انجام دادن تمریناتش، با انجام دادن، با گوش دادن به فایل های توضیحی اون، به معایب و مشکلات ذهنی خودتون، به فرمول های ذهنی اشتباهی که دارید، در مغزتون دارید و سال هاست از اونها استفاده کردید پی می برید و اونها رو با فرمول های صحيح جا به جا می کنید، تغییر میدید و می بینید که جسمتون به شکل عالی تغییر میکنه.
همهی دوستانی که اضافه وزن دارند و از هر روشی استفاده کردن برای لاغر شدن؛ داشتن از توصیه های دیگران استفاده می کردن، از توصیه ی افرادی که یا خودشون اصلا چاق نبودن یا ادعا می کردن که ما با استفاده از این محصول ، با استفاده از این قرصها، با استفاده از این برنامه، ما لاغر شدیم ولی شما وقتی استفاده کردین نتیجه نگرفتین و متاسفانه به جای اینکه به اون شیوه ها شک کنین که اون شیوه اشتباهه، به خودتون شک کردید که نه، من نمی تونم لاغر بشم، من انگار سرنوشتم اینه که تا ابد چاق بمونم، من شانس ندارم و بيشتر ما خودمون رو سرکوب کردیم به جای اینکه فکر کنیم که بابا شاید اون روشه اشتباه بوده .
و خيليا در طول عمرشون بارها و بارها روش های متفاوتی رو برای لاغر شدن استفاده کردن و نتیجه نگرفتن و هر بار خسته تر و ناامید تر از دفعه ی قبل به دنبال روش دیگه ای بودن و تقریبا همه ی دوستانی که با سایت تناسب فکری آشنا میشن، یه جورایی دیگه ته خطن، یه جورايی دیگه خییییلی خستن از اضافه وزن، یه جورایی دیگه واقعا اعتمادی ندارن ، نه به خودشون برای اینکه بتونن لاغر بشن ، نه به هر روشی و هر برنامه ای و هر نمی دونم، توصیه ای که بتونه اونها رو لاغر کنه.
و با این شرایط با سایت تناسب فکری آشنا می شن و من خیلی خوشحالم و خدا رو شکر می کنم که اون دسته از عزیزانی که در سایت باقی می مونن، از فایل ها استفاده می کنن و از دوره ی آموزشی لاغری با ذهن استفاده می کنن، به شکل عالی نتیجه می گیرن و نتيجه ی در اصل این همه سال سختی و رنج و مشقتی که برای لاغری کشیدن وهیچ نتیجه ای نگرفتن رو به لطف خدا از گروه تناسب فکری و دوره ی لاغری با ذهن می گیرن و خستگیشون در میاد و زندگی جدیدی رو شروع می کنن.
ادامه دارد….
به نام خدای لاغری
متن شماره ی ۱۳/برای ناشنوایان
آقا چی شده،مشکلی پیش آمده؟…
…میگی که وا… داشتم رانندگی می کردم،یهو ماشین خاموش شد،نمی دونم چشه؟حالا هر چی هم دارم دستکاری می کنم به نتیجه نمی رسه،خلاصه اون آقاهه،اون رهگذره، میاد یه نگاهی میکنه،دستی می زنه،میگه که فکر میکنم از باتری ماشین باشه، به نظر باتریش خالی کرده،بهتره یه باتری نو بندازی و ان شاا… روشن میشه.خب شماهم میری یه باتری نو تهیه می کنی، میای می بندی رو ماشین ولی بازم می بینی که استارت می زنی و ماشین روشن نمی شه،تعجب می کنی،میگی، میگی که این بابا گفت که از باتریشه،پس چرا روشن نشد؟
توی همین فکر هستی که چرا ماشین روشن نمیشه،یه نفر دیگه رد میشه و اتفاقا میگه که من مکانیکم،کمکی از دست من بر میاد؟شما هم خیلی خوشحال میشی،آقاجون خوب شد رسیدی شما،ماشین من خراب شده،راستش یه نفر دیگم اومد گفت که از باتری ماشین منه و عوض کردم ولی باتری نبود،مکانیکه هم میگه نه بابا از باتری نیست،مشخصه،نگا میکنه و دستکاری میکنه، میگه از شمع های ماشینه،شمع های ماشینت خراب شده که ماشینت روشن نمیشه،اگه بتونی این دور و ور یه دست شمع پیدا کنی و عوض کنی ،ماشینت راه میفته، خب اون می ره و شمام میری میگردی،یه فروشگاه لوازم یدکی پیدا میکنی و یه دست شمع نو میخری و باز هزینه میکنی و میای رو ماشین می بندی ولی باز استارت می زنی می بینی ماشین روشن نمیشه.خیلی دیگه،یواش یواش دیگه داری به هم می ریزی، اعصابت خراب میشه،پس چرااین مشکل حل نمیشه؟تو همین اوضاع واحوال هستی و داری با خودت کلنجار میری که یه نفر دیگه رد میشه،میگه آقا چی شده مشکلی پیش اومده؟میگی که وا…اینجوریه قضیه،ماشین من خاموش شده و یه نفر اومد و گفت باتریشه خلاصه ما عوض کردیم نشد، یه نفر دیگه اومد که ادعا میکردمکانیکه و اومد و گفت از شمع های ماشینه و باز نشد،حالا دیگه نمی دونم چشه؟میگه خب،پس بزار منم پس یه نگاهی کنم ببینم حالا شمع که نبوده، باتری نبوده،یه نگاه می کنه و دستی و این ور واون ور و خلاصه میگه :این از دینام ماشینته ،برق تولید نمی کنه عبور نمیده و خلاصه به همین دلیله که ماشینت روشن نمیشه ، میگی مطمئنی؟ میگه آره بابا مشخصه،…
سلام استاد! وقت به خیر! یه سوال برا پیش آمده:
واون اینه که وقتی متن توضیحات رو به روز رسانی می کنید ، آيا فایل های تصویری وصوتی هم تغییر میکنه وبه روز میشه؟
آخه من هم متن ها وهم فایل ها رو دانلود کردم ومتن ها رو در دفترم نوشتم.البته فقط فایل سه جلسه ی اول رو گوش کردم .
سلام و درود
محتوای تصویری قبلا بروزرسانی شده و در حال حاظر فقط نوشته ها بروزرسانی میشه
سلام و درود!
ممنونم از پاسخگویی شما!
سلام به استاد بزرگوار و شهربانوی عزیزم!
شهربانو جان ان شاا… به زودی سلامتی کاملتون رو به دست بیارید!
استاد ! منظورتون اینه که مثلا بخش مربوط به ناشنوایان در رابطه با گام اول به پایان توضیحات متنی همین گام اضافه میشه وهمینطور در مورد بخش دوم یا گام دوم باید به پایان متن گام دوم اضافه بشه و الی آخر؟
درست متوجه شدم؟
آخه من هنوز دارم گام اول رو ادامه میدم و برای متن ها شماره گذاری می کنم تا زمانی که متن اول تموم بشه.
برای متن دوم دوباره از شماره ی یک شروع میکنم و در پایان توضیحات گام دوم اضافه میشه تا انتها.
سلام و درود
بخش ناشنوایان به انتهای متن نوشتاری قسمت اول این صفحه اضافه شده
ملاحظه بفرمایید
نوشته های ارسالی شما در بخش نظرات به مرور داره به این قسمت اضافه میشه
سلام استاد! شب شما به خیر!
بله متوجه بخش ناشنوایان در آخر متن شدم.
منظورم اینه که متن ناشنوایان برای قسمت دوم هم به پایان متن قسمت دوم اضافه میشه و همین طور الی آخر . درست متوجه شدم؟
بله به همین ترتیب خواهد بود
لطفا سعی کنید نوشته رو به صورت یکجا ارسال کنید
سلام استاد
منظورتون از “ یکجا” رو متوجه نشدم.
یعنی :
۱_ همه ی متن یک دیدگاه رو با هم ارسال کنم ؟
۲_یا همه ی متن رو به یک محل ارسال کنم؟
۳_ یا تمام متن ها ی سایر قسمت های دوازده گام رو هم به پایان متن اول اضافه کنم؟
میشه لطفا توضیح بدید.
سلام و درود
اگه مقدور بود دیدگاه های ناشنوایان رو طولانی تر ارسال کنید که تعداد این دیدگاه ها کمتر بشه
اگه هم به همین شکل فغلی راحت هستید مانعی نیست ادامه بدید
باتشکر
به نام خدای درون
سلام صبح زیباتون به خیر
( متن شماره ی ۱۲ برای ناشنوایان)
می خواستیم نتیجه رو تغییر بدیم…
…می خواستیم یهویی بیایم چاقی رو تبدیل کنیم به لاغری کنیم ودیدید که در این کار ناموفق بودیم، حتی افرادی که اومدن به شکل خیلی ضربتی عمل کردن؛ مثلا رفتن عمل های جراحی آنچنانی و خطرناک و پیچیده انجام دادن و طی مثلا یک جلسه، دو جلسه يا چند هفته به خاطر عملی که انجام دادن ۳۰_۴۰ کیلو از وزنشون کم شده ؛
اما اونها هم باز اومدن فقط نتیجه رو تغییر دادن و این نمی تونه تناسب اندام پایداری باشه، نمی تونه لاغر شدن متداومی باشه،
ما می خوایم لاغر شدن برای همیشه رو یاد بگیریم ، نمی خوایم برای یک مقطع کوتاه ، نمی خوایم برای ۶ماه لاغر بشیم ، نمی خوایم برای ۳ ماه لاغر بشیم ؛ می خوایم یک بار لاغر بشم و تا ابد لاغر بمونیم، این ارزشمنده،
خب؛ پس شما الان متوجه شدیدکه اگر می خواید لاغر بشید، این بار نباید به نتیجه کارداشته باشید، نباید هدفت این باشه که چاقی خودت رو به لاغری تبدیل کنی،
*باید هدفت این باشه که :چرا چاق شدنت روتغییر بدی😍
و همه ی این چرا ها به صورت فرمول هایی هستن که در ذهن ما ذخیره شدن و به لطف خدا در ادامه ی دوره خیلی در این باره بیشتر براتون توضیح میدم ؛
می خوام با یک مثال براتون این موضوع رو خیلی واضح تر کنم، تصور کنید. که شما با ماشین خودتون در سطح شهر رانندگی می کنید حالا یه اتفاقی میوفته و ماشین شما از حرکت می ایسته، ماشین خراب می شه ، خب؛ شما پیاده میشید و کاپوت رو بالا می زنی و نگاه می کنی و دنبال علتش می گردی، ولی خب از اونجایی که سیستم ماشین هم خیلی پیچیده س ، به نتیجه ای نمی رسی و یه رهگذر رد میشه، میگه: ” آقا چی شده، مشکلی پیش اومده؟…
…ادامه دارد….
سلام به استاد با انگیزه وتوانایی!
که قدر نعمت هایی رو که خداوند به ایشون عطا کرده رو می دونه و باشتیاق اونها رو با دوستان خودش به اشتراک میگذاره و از این طریق سپاسگزاری خودش رو به پیشگاه خداوند عرضه میکنه!
خدا قوت استاد دستتون درد نکنه!
به روز شده در ۱۴۰۲/۴/۱۰
وقتی عبارت به روز شده رو می بینم، شوقم برام ادامه دادن ، هزار برابر میشه.
ممنونم از شما!
به نام خدای لاغری
متن شماره ی 11 ( ناشنوایان)
با سلام!
به نظر شما کدوم موضوع باید برای لاغری با ذهن مورد بحث قرار بگیره؟…
…
احتمال میدم که بیشتر دوستانم، گزینه ی دوم رو انتخاب کرده باشن؛ یعنی دوست داشته باشن درباره ی چگونه لاغر شدن براشون صحبت کنم و اینکه چطور ما می تونیم از چاقی و رنج و مسائل و مشکلات اون رهایی پیدا کنیم و لاغری و لذت واحساس خوب و سلامتی رو تجربه کنیم.
این جوابیه که خیلی از افرادی که با دوره ی من آشنا میشن معمولا می دن. همه ی اون ها دوست دارن که بلافاصله نحوه ی چگونه لاغر شدن رو یاد بگیرن؛ اما من می خوام به شما دوستان خوبم بگم که این انتخاب اشتباهیه و افرادی که اضافه وزن دارند مثل خودم که قبلا داشتم؛ همیشه دنبال اینن که چطور لاغر بشن، هيچ وقتی دنبال این نبودن که چرا چاق شدن؟
و به همین دلیله که هيچ وقتی نتونستن به اون نتیجه ای که دوست دارن دست پیدا کنن و لاغر بشن، چرا؟؟؟
چون همیشه می خواستن چاقی رو حل کنن، می خواستن چاقی رو از بین ببرن؟ آها...می خواستن نتیجه رو از بین ببرن، می خواستن نتیجه رو تغییر بدن؛ یعنی دنبال یک روشی بودن که چاقی رو تبدیل کنن به لاغری؛ ولی هیچ وقت به این فکر نکردن که اصلا چرا چاقن؟ دلیلش چیه که اونها افراد چاقی هستن؟
اگر صورت مسئله رو بهش فکر کنین و جوابی برای اون پیدا کنید شما برای همیشه می تونین لاغر بشین.
یکی از وجه تمایز های بسیار شگفت انگیز دوره ی لاغری با ذهن با همهی روش های دیگه، اینه که شما با استفاده از این آموزش ها می تونید برای همیشه متناسب بمونید. چرا؟؟؟
چون ما میایم صورت مسئله رو مورد بحث و کنجکاوی و تحلیل قرار میدیم وروش هایی برای تغییر صورت مسئله، من به شما ارائه می دم، نه اینکه بخوایم نتیجه رو تغییر بدیم؛ نتیجه همیشه حاصل یک سری افکار، رفتارها و یک سری مسائله که اون نتیجه ی نهایی رو رقم می زنه؛
اینکه انتظار داشته باشید بدون اینکه مسائل قبل از نتیجه رو تغییر بدید، فقط نتیجه رو تغییر بدید، یک انتظار اشتباه و دور از دسترسه و اتفاقیه که خیلی از ما تجربه ش کردیم:
در تمام دفعاتی که ما برای لاغری اقدام کردیم، از هرررر روشی اقدام کرديم، ما می خواستیم نتیجه رو تغییر بدیم….
ادامه دارد….
سلام به دوستان عزیزم!
تصمیم گرفتم که بخشی از این آموزش ها رو در قالب یک دوره ی آموزشی رایگان در اختیار شما دوستان خوبم قرار بدم…
تا عزیزانی که با این روش به هر طریقی آشنا می شن اطلاعات بهتری داشته باشن، دیدگاه بهتری داشته باشن و بتونن آگاهانه تصمیم بگیرن که آیا می خوان از این روش برای لاغر شدن استفاده کنن یانه ، می خوان از روش های قبلی، از روش هایی که خیلیا دارن تلاش می کنن با استفاده از اونها لاغر بشن، اما نتیجه ای نمی گیرن ،می خوان ادامه بدن و اونها می خوان از اون طریق به خواسته ی خودشون برسن.
تمام تلاشمو می کنم که به شکل عالی شما رو در مسیر لاغری با ذهن قرار بدم و از خداوند متعال بی نهایت سپاسگذارم که دوستان زیادی رو به این مسیر هدایت می کنه تا از این آگاهی ها استفاده کنن برای تغییر زندگی خودشون!
خب:
لاغری با ذهن رو اگه بخوایم خیلی خلاصه شروع کنیم، باید به این ترتیب من برای شما توضیح بدم که:
وقتی صحبت از لاغر شدن میشه، اصلا وقتی صحبت از تغییر میشه، دو تا موضوع باید مورد بحث قرار بگیره، یعنی معمولا به این شکله:
موضوع اول اینه که چرا ما چاق هستیم و چرا خیلی ها لاغر هستن؟ چرا خیلی از آدمها چاقن؟ چرا خیلی از آدمها لاغر هستن؟ این موضوع اوله.
موضوع دوم اینه که از چه طریقی ما باید لاغر بشیم؟ چطور ما باید لاغر بشیم؟ یعنی دیگه کاری به موضوع اول نداریم فقط موضوع حل مسأله س.
دو تا موضوع باید مورد بررسی قرار بگیره؛ یکی صورت مسئله س که چرا ما چاق هستیم و دیگران لاغر هستن؟
یکی جواب مشکله که حالا چطور می تونیم لاغر بشیم؟
به نظر شما کدوم موضوع باید برای لاغری با ذهن، اول مورد بحث قرار بگیره؟؟؟
ادامه داره….
دوست خوبم گلستان سلام
خداقوت …ضمن آرزوی موفقیت برای شما در فعالیتی که برای ناشنوایان در پیش گرفتی در ارتباط با اینکه استاد ازت خواسته که سعی کنی تمام قسمتهارو یکجا بفرستی یک پیشنهاد دارم خدمتتون …
با توجه به اینکه یکساعت فایل صوتی استاد رو به متن تبدیل کردن خیلی زمان می بره و شما قطعا نمی تونی همه ارو یکجا بنویسی و تموم کنی و ناچار هستی هر دفعه حدودن ۴۰۰ کلمه تایپ کنی شما بیا هر قسمت رو از ابتدا پشت سر هم در نوت بوک گوشیت تایپ کن وقتی تکمیل شد یکجا بفرست …
یکبار دیدگاهی که برای سایت فرستادم بیش از پنج هزار کلمه شد و سیستم ارور داد مجبور شدم متن رو تبدیل کنم به دو دیدگاه و بفرستم …امیدوارم محدودیت تایپ کلمات برطرف شده باشه …
امیدوارم بتونی از نوت بوک گوشیت در این جهت بخوبی بهره بگیری ….
دوستدار شما : شهربانو
سلام شهربانوی بزرگوار!
از راهنمایی شما ممنونم!
پیشنهاد خوبی بود!
به نام خدای لاغری
سلام به دوستان عزیزم!
و یه جورایی میخوام بگم، هدایت شدم به این مسیر…
که بیام برای دیگران درباره ی لاغری با ذهن صحبت کنم، چون این افراد عضو شده بودن و همش هی سؤال می کردن؛ اینجا چه خبره،
چون ما اسم گروه رو هم گذاشته بودیم “ بیندیشید و به تناسب اندام برسید ” .
خب همین اسم هم برای خیلیها جذابیت داشت که موضوع چيه؟ بیندیشید یعنی چی؟
مگه میشه با فکر کردن لاغر شد؟ و هی تند تند تند سؤال می کردن.
خب ، منم به عنوان ادمین اونجا یک سری توضیحات متنی کوتاه، چیزی که می تونستم جواب بدم رو اونجا می نوشتم، بازم هی می دیدم کنجکاوی شون بیشتر می شد، چه حرف های قشنگی می زنن! امیدوار شدن و من واقعا مونده بودم که حالا چه جوری باید شروع کنم؟ از کجا شروع کنم؟
ولی به لطف خداوند کار شروع شد و فایل های لاغری با ذهن سال ۹۵ میگم یا اواسط فکر کنم ۹۵ بود، فایل های خیلی ابتدایی بود، با موبایل خودم فایل ضبط می کردم و در گروه میذاشتم و دوستان استفاده کردن ، خب؛ نتایج اون دوره واقعا شگفت انگیزه. دوستانی که از اون دوره نتایج عالی گرفتن، هنوز هم با ما همراه هستن، در سایت فعالیت دارن، در شبکه های اجتماعی فعالیت دارن وبه عنوان افرادی که از دوره ی لاغری با ذهن نتایج عالی گرفتن، از دوره ی اول، هنوزم همراه ما هستن.
و این لطف خداوند به من بود که مسیری رو به وجود آورد و مسیری رو ایجاد کرد که من بتونم چیزی رو که استفاده کرده بودم، یاد گرفته بودم و باعث واقعا خوشحالی، لذت و سلامتی من شده بود رو با دیگران به اشتراک بگذارم و امروز تصمیم گرفتم که بخشی از این آموزش ها رو در قالب یک دوره ی آموزشی رایگان در اختیار شما دوستان خوبم قرار بدم….
ادامه دارد….
به نام خدای لاغری
سلام و درود به استاد عزیزم ودوستان همراهم!
براشون خیلی جای سوال بود که من چهکاری انجام دادم؟
و من يواش يواش شروع کردم به این دوستان براشون توضیح دادن، چون اصلا موضوع آموزش هم نبود تا اون روز، فقط من خودم از این روش استفاده کرده بودم و نتایجی کسب کرده بودم ، می خوام بگم به این شکل آموزش این روش به دیگران شروع شد.
به یکی دو نفری که براشون جذاب بود و سؤال می کردن، به اون ها گفتم؛ اون هاهم یه مدت کار کردن ولی دوباره منصرف شدن، نتونستن ادامه بدن و خلاصه؛
مراحل طی شد، من خیلی بیشتر روی این دوره کار کردم، خیلی بهتر نتیجه گرفتم تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستان، سال ۹۵ يا اوایل ۹۶ بود فکر می کنم، گروهی در تلگرام تشکيل شد برای اینکه من به همراه دو نفر از دوستانم،
گفتم حالا شما دوست دارین از این روش استفاده کنین، یه کانال تلگرام تشکيل بدیم، یه گروه ۳نفری تشکيل بدیم،
برا اینکه براشون توضیح بدم و اونها تمرينات رو انجام بدن، به این شکل که با هم این کار رو انجام بدیم. واقعا می خواستم، خودم، ببینم این روش برای دیگران هم تاثیر داره یا نه؟
وقتی خودم اینقدر خوب نتیجه گرفتم، می خواستم ببینم دیگران هم می تونن از این روش نتیجه بگیرن یا نمی تونن؟
خب؛ این کار رو شروع کردیم و هنوز دو سه روزی از تشکیل گروه نگذشته بود که به طرز شگفت انگیزی، این لینک گروه دست چند نفر از دوستان ديگه رسیده بود که اونها واقعا، نمی دونم هم چه کسانی بودن ولی واقعا دستان خداوند بودند برای اینکه افرادی رو که نیاز دارن از این روش استفاده کنن برای لاغر شدن رو، به سمت من هدایت کنه ؛
فکر می کنم طی یکی دو روز حدود صد وسی چهل نفر عضو این گروه شدن، افرادی که از شهر های مختلف بودن و من واقعا شگفت زده شده بودم که این افراد به چه شکلی، یک شبه یا مثلا طی دو روز و دائم هم داشت اضافه می شد ، هرچند ساعت ۳_۴ نفر داشت به گروه ما اضافه می شد و من واقعا شوکه شده بودم که اصلا چه چیزی باید بگم، واقعا، چون حالا، تا اون روز من کار آموزشی انجام نداده بودم؛ هر چی بود برا خودم انجام داده بودم و نتیجه گرفته بودم ویه جورایی می خوام بگم، هدایت شدم به این مسیر…..
ادامه دارد…
سلام و درود!
هرکسی منو می دید واقعا شگفت زده می شد که چکار کردی؟…
…بعد جالب بود، نزدیکان من می دیدن که من همهی اون کار هایی رو که قبلا انجام می دادم برای لاغر شدن رو انجام نمی دادم.
چون همیشه مادرم یکی از اون عوامل لاغری من بود که بایستی مشارکت میکرد در تهیه ی غذاهای مخصوص یا مثلا پدرم که بایستی همیشه یک سری مواد غذایی خاص روتهیه می کرد، برای اینکه من بخوام لاغر بشم :
ولی اونها میدیدن هیچ کاری انجام نمی دم و این بار من خودم دارم یک سری کارها رو انجام میدم وتغییرات خیلی خوبی در من به وجود اومده.
خلاصه این روال طی شد تا اینکه بعضی از دوستانی که گذشته ی من رو دیده بودن و حال حاضر منو می دیدن، خب براشون جای سوال بود، خیلی کنجکاوانه می پرسیدن که چکار کردی به ما هم بگو که ما هم از این روش استفاده کنیم ولی وقتی براشون توضیح می دادم، فقط می خندیدن و می گفتن: بابا راستشو بگو، چیکار کردی؟ از چه برنامه ی رژیمی استفاده کردی؟ یا مثلا کدوم باشگاه ثبت نام کردی؟
و باورشون نمی شد که واقعا من از این کارها رو انجام ندادم و بيشتر اونها منتظر بودن یعنی هی به من هم می گفتن که: حالا بزاریم یه چند وقت بگذره، ببینیم واقعا می مونی؟ توخیلی مثلا قبلا هم هی لاغر شدی، دوباره چاق شدی؛ یا خودشون هم همچین تجربه ای داشتن، بالاخره دوستان من اکثرا افرادی بودن که اضافه وزن داشتن واونا هم بارها تلاش کرده بودن و مقداری از وزنشون کم شده بود ولی دوباره چاق شده بودن،
بیشتر در حالت انتظار بودن برای اینکه دوباره چاق شدن من رو ببینن وخیالشون راحت باشه که این روش هم جواب نمی ده و ما سرنوشتمون اینه که برای همیشه چاق بمونیم ولی خب يه مدت گذشت و اونها دیگه یواش یواش مطمئن شدن که، نه، این بار يه خبر دیگه س، انگار این رضا يه کارایی کرده، يه تغییراتی ایجاد کرده که دیگه چاق نمی شه و براشون خیلی جای سوال بود که من چه کاری انجام دادم؟ و….
ادامه دارد….
باسلام و درود!
چرا من در این وضعیت هستم واین همه آدم دیگه متناسب هستن؟
وتازه زمانی که با روش لاغری با ذهن آشنا شده بودم و داشتم یه کارایی رو ذهن خودم انجام می دادم که خییییلی هم آگاهانه نبود؛ چون من فقط یه سری تمریناتو داشتم تبدیل می کردم و هر کجا که بیشتر خوشم میومد رو، اونجا رو گسترش می دادم و تکرارش می کردم و وقتی دیدم نتایج اولیه داره رقم می خوره، تازه داشتم به این سؤال، یعنی به جواب این سؤال می رسيدم که واقعأ میشه انگار آدم ها متناسب باشن، اگر که بتونن ذهنشون رو تغییر بدن
درباره ی ذهن و عملکرد اون زیاد شنیده بودم ولی هیچ وقتی نشنیده بودم که فردی تونسته باشه با کنترل ذهنش، با استفاده از قدرت ذهنش، بتونه لاغر بشه؛
خیلی شنیده بودم که مثلا افرادی، بیماریهای مختلفی رو، حالا مثلا مهار کرده بودن یا شفا پيدا کرده بودن یا خیلی از کارا کرده بودن ، ولی درباره ی لاغری، من نشنیده بودم تا اون زمان؛ به خاطر همین اصلا انتظار همچین نتیجه ی خاصی ام نداشتم وقتی کارا رو انجام میدادم؛
شاید بیشتر به خاطر اینکه یه کاری کرده باشم و یه روش متفاوتی رو انجام داده باشم شروع کردم به تمرینات ذهنی برای لاغر شدن؛ اما به لطف خدا، وقتی نتایج اولیه شکل گرفت، خیلی مشتاق تر شدم که این روش رو ادامه بدم.
تمریناتش رو خیلی گسترده تر کردم، خیلی تحقیقاتم رو بيشتر کردم، خیلی مطالعات بیشتری انجام دادم و فقط هم خودم داشتم انجام می دادم چون برای هيچ کسی قابل باور نبود، برا خودم هم تازه داشت قابل باور می شد، چون نتایج اولیه خیلی کم رنگ داشت بعد از ۳_۴ ماه خودشو نشون میداد.
خلاصه ادامه دادم و ادامه دادم تا به لطف خداوند تونستم بعد از حدود فکر میکنم بین ۱۵ ماه تا ۱۷_۱۸ ماه، این حدود، خب، تغییرات خیلی ديگه خودشو نشون داده بود، طوری که هرکسی منو می دید واقعا شگفت زده می شد،که چی کار کردی ؟؟؟!!!
با سلام!
اینکه کاری انجام نمی دم ، اما تغییراتی داره در جسم من شکل میگیره، خیلی براشون تعجب انگیز بود،
میگفتن: چی شده؟ چکار کردی؟ یا حتی اوایلش فکر می کردن که مثلا من یه بیماری خاصی حتما گرفتم که دارم همین جور خود به خود لاغر می شم و خب واقعا خودم هم اون زمان ، این تأییدیه ، این اطمینان رو نداشتم که حتما این کارایی که من انجام دادم باعث لاغری من شده، چون واقعأ با همه ی کارایی که من انجام داده بودم برای لاغری، متفاوت بود،
تا جایی که یادم میومد، من همیشه عرق می ریختم، تلاش می کردم که بیشتر عرق کنم که لاغر بشم، تلاش می کردم که کمتر بخورم که لاغر بشم، سعی می کردم که دقیقا بر اساس مقدار کالری که برام در نظر گرفته شده، غذا مصرف کنم که لاغر بشم؛
اما چند وقتی بود که اصلا من از این کارها انجام نمی دادم؛ تازه در مقابل خیلی شور و اشتیاق داشتم، چیزی که در تمام روشهای قبلی اصل خبری از اون نبود؛
یعنی در تمام دفعاتی که من رژیم می گرفتم، هيچ وقت اشتیاق نداشتم برای اینکه بخوام روزهای بعد برسه و من ادامه بدم، چون هر روز کار سخت تر می شد .
درتمام دفعاتی که من از باشگاه، از دویدن در پارک ها و از خیلی از فعالیت های ورزشی استفاده میکردم، دوستانی داشتم اون زمان که ورزشکار بودن مثلا وزنه بردار بودن، خب با اونها همراه می شدم برای بالا بردن فعالیت بدنم وتصورم این بود که باید سوخت و سازم رو بیشتر کنم ولی خب در نهایت، اون چیزی که بایستی به دست میومد، اون نتیجه ای که باید حاصل می شد که حداقل برابر با زحمت و تلاش من باشه، هيچ وقتی کسب نشد واگر هم يه نتایج کوچيکی به دست اومد، خیلی کم رنگ و خیلی ناپایدار بود و بلافاصله بعد از چند هفته از بین می رفت
و وقتی دیدم که خیلی راحت، بدون اینکه زحمت خاصی بکشم داره تغییرات در من ایجاد میشه، خیلی اشتیاقم بیشتر شد، خیلی، اصلا شگفت زده شده بودم که خدایا چه اتفاقی داره میوفته؟
چون همیشه من یک سؤالی در ذهنم بود که؛ از خیلی سال ها قبل، از زمانی که مثلآ دبستان بودم یا راهنمایی بودم همیشه با خودم فکر می کردم که:
مثلا چرا دوستانم لاغرن من چاقم؟
چرا اونها هرچی دوست دارن می خورن ولی من نمی تونم بخورم؟
چرا اوناهمیشه مثلا هربازی ای رو می تونن انجام بدن، میدوند، فوتبال بازی میکنن، نمی دونم، هربازی ای که دوست داشتن انجام ميدن ولی من نمی تونم هربازی ای رو انجام بدم؛
به خاطر اینکه اضافه وزنم مانع می شد که بتونم همپای دوستانم بدوم و بازی کنم واین سوال رو با خودم مرور می کردم که، چرا من در این وضعیت هستم واین همه آدم دیگه متناسب هستن؟….
ادامه دارد….
باسلام!
… می دیدم اضافه وزنه مانع ازاین میشه که من بخوام روابطم رو بهبود ببخشم …
هرچقدر داشتم تلاش می کردم که مثلا درآمدم رو و یا ثروتم رو یا اوضاع اقتصادیم رو تغییر بدم بازم یه جاهایی به این می رسيدم که اضافه وزنم مانع از این ميشه که من بتونم تلاش بیشتری انجام بدم یا من بتونم به شکل متفاوتی فعالیت کنم که بتونم اوضاعم رو تغییر بدم؛
به هرحال از هر راهی میخواستم تغییر کردن رو شروع کنم به مانع اضافه وزن برخورد می کردم و به این نتیجه رسیدم که واقعا اگر این روشها جواب میده؛
پس من بیام از اونها برای لاغری استفاده کنم.
سال ۱۳۹۴ بود که تمام تلاشم رو به کار گرفتم، تمام تمرکزم رو به کار گرفتم تا آموزش ها یی که دیده بودم، تمريناتی که می دادن و اطلاعاتی که در اختیار من میذاشتن رو من تبدیل کنم به تمريناتی که در رابطه با لاغری با ذهن کاربرد داشته باشه و اونها رو انجام می دادم، تست می کردم؛ خیلی مشتاق بودم که روشهای مختلفی رو تبدیل کنم تمریناتش رو به موضوع لاغری با ذهن، خب، چون در این زمینه، کتاب خاصی هم وجود نداشت، هيچ اطلاعات دستهبندی شده ای هم وجود نداشت و اساتیدی هم نبودن که من بخوام از اونها استفاده کنم برای تجربه و یادگیری لاغری با ذهن، خب، سبب شده بود که خودم خیلی راه های مختلفی رو تجویز کنم، خیلی تمرينات مختلفی رو انجام بدم و به لطف خدا، بعد از مدتی تغییراتی در رفتار من به وجود آمد، تغییراتی در افکار من به وجود اومد و احساس کردم که در این مدتی که دارم این کارها رو انجام میدم خیلی راحت و بدون اینکه من زحمت خاصی بکشم، بدون اینکه سختی ای متحمل بشم و بدون اینکه اعصابم خراب بشه، داره تغييراتی در جسم من شکل می گیره و تغییرات به حدی بود که اطرافیان من داشتن می گفتن، مثلا نزدیکان من که خب همیشه، وقتی، خبر داشتن دیگه، مثلا من اقدام می کردم برای لاغر شدن، خب یا رژيم می گرفتم یا غذام رو از اونها جدا می کردم یا یک منوی خاصی رو به دیوار آشپزخونه می چسبوندم، می گفتم، من براساس این منو باید غذا بخورم یا مثلا می دیدن، هفتهای چند روز من با دوستان میرم این زمین های اطراف شهر و ، خلاصه این پارک ها، خلاصه من میدویدم به خاطر اینکه لاغر بشم و وقتی می دیدن که هیچ کدوم از این کارا رو انجام نمی دم اما تغییراتی داره در جسم من شکل میگیره، خیلی براشون تعجب انگیز بود……
ادامه داره….
سلام و وقت بخیر من مبینام ، بهمن۹۵ بود که لینک گروه (بیاندیشیم و به تناسب برسیم) در گروه مدرسه برادر کوچکم گذاشته شد و عضو شدم .دوم دبیرستان بودم حدود ۹۰ و اندی کیلو وزن داشتم وقتی یادم میاد حالم بدم و زجری که میکشیدیم رو خداراشکر میکنم که با شما و این روش آشنا شدم. خیلی شرایط سختی داشتم والدین من هردو چاق بودن و خب من فکر میکنم هیچ وقت لاغر نمیشم. خیلی عجیب بود من مهرماه ۹۶ که دوباره رفتم مدرسه لاغر شدنم برای بقیه عجیب بود از من میپرسیدن چربی هات کو و من اصلا نمیدونستم چیشده واقعا درک نمیکردم چربی کمر یا چربی روی شکمم کجا رفت بعد فهمیدم با قانون ترمیم لاغر شدم . با قانون تصویر سازی که یاد گرفتم قشنگ ترین اتفاقات زندگی من به لطف پروردگار اتفاق افتاد .من الان هرکاری نکنم بخورم و نخورم مریض بشم و.… در ۷۰ و خرده ای کیلو میمانم و بالا و پایین بره هم برمیگردم. من ۲۰ و چند کیلو لاغر شدم و اصلا سخت نبود. بعد از لاغر شدن اعتماد به نفس من خیلی زیاد شد و اصلا انسان بهتری شدم این تجربه روی همه جنبه های زندگی من اثر گذاشت و خیلی بهم کمک کرد.خداراشکر. الان آمدم با این دوره های خفن کاری کنم به دهه عدد ۶۰ برسم و موانع ذهنی خودم رو از ۷۰ کیلو به ۶۰ کیلو برسانم و از خودم و زندگی لذت ببرم. به لطف خدا میدونم که محقق میشود.
سلام به استاد عزیزم ودوستان همراهم!
صبح زیباتون به خیر!
درادامه پیدا کردن دلایل چاقی و رد اونها، یه موضوعی توجهم رو جلب کرد و دوست داشتم با دوستانم در میان بگذارم:
یادمه تو درس زیستشناسی می خوندیم که قند مورد استفاده درجانوران گلوکز هست وبه عبارتی سوخت سلولهای ما گلوکز هست وما هر ماده ی غذایی که می خوریم برای اینکه بدن ما بتونه از انرژی اون استفاده کنه باید در سطح سلولی بتونه اون رو بشکنه وبه واحد سازندهی اون تبدیلش کنه.البته در این جا بیشتر منظورم در مورد کربو هیدرات هاست واین مطلب حرف استاد رو تایید می کنه که مغز ما نمی دونه که ما چی داریم میخوریم واین خود مون هستیم که براش توضیح میدیم :پس وقتی ما داریم یه خوراکی می خوریم فرقی نداره از چه نوعیه، وقتی بدن ما نیاز داشته باشه به سوخت؛ دیگه اون سوخت چیپس باشه یا نون ویا ماکارونی یا سیب زمینی سرخ شده براش فرقی نداره ودر نتیجه ما خوراکی چاق کننده و یا لاغر کنند نداریم.؛
:بلکه اون انتظاری که ما از انواع خوراکی ها داریم و دسته بندی های من درآوردی که به ما تلقین شده ومعلوم هم نیست از کی شروع شده باعث میشه که مثلااز یه نوعش انتظار چاق شدن و از یه نوع دیگش انتظار لاغری داشته باشیم.
مثلا من چیپس و کلا سیب زمینی سرخ شده خیلی دوست دارم و اگر زمانی که صدای غار و غور شکمم رو شنیدم یعنی واقعا گرسنه بودم ، اگه این خوراکی رو بخورم که چاق نمیشم.
راستی الان که این مطلب رو می نویسم یادم اومد که من زمان که دبستان و راهنمایی میرفتم خیلی سیب زمینی سرخ شده می خوردم چه برای میان وعده ، چه در وعده های اصلی. خیلی وقت ها که گرسنه میشدم و مامانم نبود که برام درست کنه خودم درست می کردم . یعنی یکی از خوراکی هایی که همیشه دوشت داشتم تو خونه باشه ، سیب زمینی بود وب ای وجود من اصلا چاق نبودم وچاق هم نمی شدم والان که به این آگاهی ها رسیدم متوجه شدم دلیلش این بوده که اون موقع من از اون خوراکی ، انتظار چاقی نداشتم ، اصلا هیچ انتظاری نداشتم. فقط می خوردم چون گرسنه بودم و از خوردن اون لذت می بردم واون رفتار درست بوده حتی بدون هیچ آموزشی.
واین نشون میده که آموزش غلط میتونه چه بلایی سر ما بیاره اگه حواسمون نباشه.
خدایا همیشه ما رو در مسیر کسب آگاهی درست قرار بده!
و از وقتی با این سایت آشنا شدم کلا ترسم از خوراکی ها ریخته دیگه برا خوردنم حساب وکتاب نمی کنم ، هی به فکر کالری غذاها نیستم ونمی ترسم که چاقم کنن.
وقتی به صدای جسمم گوش میدم انگار کنترلش دستمه دیگه نگران زیاده روی در خوردنم هم نیستم وحتی اگه هر هفت روز هفته رو هم مثلا برنج بخورم خیالم راحته که چاق نمیشم .دیگه ترسم از خوراکی ها ریخته ، هروقت دلم بخواد از هر نوعی باشه ، فرقی نمی کنه، اگه میل داشتم ، می خورم وهیچ احساس حرص به خوراکی ها ویا اجبار ندارم. دیگه هر چیزی رو هم نمی خورم ، با آزادی کامل انتخابشون می کنم : حتی اگه ده نوع غذا جلوی دستم باشه، من فقط از نوعی که دلم بیشتر بخواد میخورم و از خوردنش لذت میبرم.
دیگه وقتی توی مهمونی که هستم ویه خوراکی رو بهم تعارف میکنن و میگم ممنونم میل ندارم ، لذت میبرم و وقتی در جوابم ، ازم میپرسن :رژیم داری؟ خندم میگیره وهیچ توضیحی نمیدم و فقط با خنده میگم شوخی میکنی؟ من و رژیم؟
رفتارم در برخورد با غذاها، نسبت به قبل از آشنایی با سایت ۱۸۰درجه تغییر کرده ومتفاوت شده .
خودم رو بیشتر از قبل دوست دارم. با خودم آشتی ام. به خودم بیشتر از قبل احترام میزارم .دیگه باقی مونده غذای پسرم رو نمی خورم که حیف نشه و به خودم میگم : خودم حیفم . چرا به معده خودم کار بیشتر واضافه تحمیل کنم که غذایی که بدنم نیاز نداره رو هضم کنه؟ واز این فکر حالم خوب میشه و لذت میبرم. این ها همش تغییراتی که مدیون آموزش های استاد عزیزمه.
تغییر شروع شده و مطمئن هستم که تو مسیر لاغری هستم ، از بودن در این مسیر لذت میبرم وبه آخر مسیر اصلا فکر نمیکنم چون مطمئن هستم که می رسم ، به تناسبی که حق منه و لیاقتشو دارم.
حس و حالم خوبه. ادامه میدم….
با سلام!
شنیدن این جمله که باز داری تلاش بی خود می کنی،
واقعا یک بار سنگینی رو روی دوش من می گذاشت که باید این بار موفق بشم:
اما خب هر چقدر بیشتر تلاش میکردم فقط اون مقدار، مثلا اون دوران متناسب شدنم، اون مقداری که کم کرده بودم رو می تونستم برای یک مدت زمانی حفظ کنم، هیچ وقت نتونستم با اون روش ها برای همیشه از شر چاقی خلاص بشم؛
خلاصه این تلاش من ادامه داشت تا سال ۱۳۹۴ که من با دوره های ان ال پی (NLP ) و قدرت ذهن آشنا شدم و اون دوره ها رو من شرکت کرده بودم برای ايجاد تغییر در جنبه های مختلف زندگی، اصلا موضوع لاغری نبود. ؛ موضوع تغییر فرکانس و نمی دونم مدارها و اینکه ما چه جوری بتونیم زندگی خودمون رو تغییر بدیم،؛ موضوع موفقیت فردی بود.
خب من يه مدت از این مباحث استفاده کردم، از این کلاس ها استفاده کردم و به این نتیجه رسیدم که اگر این موضوعاتی که مطرح میشه به ادعای اون افرادی که داشتن آموزش می دادن، می تونه زندگی انسان رو در تمام جنبهها تغییر بده، خب من میخوام از این آموزش ها استفاده کنم برای لاغر شدن،
نمی دونم چرا این فکر به ذهنم رسیده بود چون در اون کلاس اصلا همچین چیزهایی مطرح نمی شد که مثلا از این روش، از این آگاهی ها میشه استفاده کرد برای لاغر شدن، اما یه حسی به من می گفت که بیا از این روش استفاده کن برای لاغر شدن، چون اونا درباره ی ثروت، درباره ی موفقیت، دربارهی روابط صحبت می کردن،
اما خب هر چقدر من پیش می رفتم، می دیدم، خب مهمترین موضوع زندگی من اضافه وزنمه و هر چقدر هم می خواستم مثلآ در زمینه روابط، وضعیت خودم رو بهبود ببخشم، می دیدم اضافه وزنه مانع از این میشه که من بخوام روابطم رو بهبود ببخشم و….
ادامه داره….صبور باشید ومشتاق عزیزانم! تا بعد
سلام خانم گلستان دوست عزیز ، فعال پرانرژی و مشتاق برای لاغر شدن با قدرت ذهن ،
عزیزم تبریک به شما بابت شروع به فعالیت برای ناشنوایان ..زحمت شما قابل تقدیره و اولین نتیجه و اثر خوبش به خودت برمی گرده .
اینجور که متوجه شدم شما قصد داری به تدریج طی دیدگاههایی با متوسط ۵۰۰ کلمه این کارو به انجام برسونی …. خوبه اینجوری بهت فشار نمی آد و کمتر خسته میشی . پیشنهادم به شما اینه برای هر قسمت شماره بزنی .اگر اولین دیدگاه رو در این ارتباط داری ارسال می کنه همون ابتدا بنویس قسمت اول بعدی هارو به همین ترتیب بنویس قسمت دوم و الی آخر تا دوستان بتونن بآ یک نظم خاص مطالعه ارو شروع کنن …
متنهارو بسیار خوب داری می نویسی و چیزی از صحبتای استاد از قلم نمیفتن …تبریک میگم این عالی و در نهایت امانت داریه …
موفق باشی عزیزم ..خدا قوت …
سلام به بانوی سرزمین لاغری !
امیدوارم حالتون خوب باشه.
ممنونم ازشما!
در مورد شماره زدن روی متن ها پیشنهاد شما رو مد نظر قرار میدم.
از اعلام آمادگی شما برای همکاری در زمینه مطالب مربوط به ناشنوایان خوشحال شدم.
همیشه باورم اینه که وقتی خداوند بخواد کاری انجام بشه وتو از صمیم قلب ازش بخوای ، اون کار انجام میشه. چطورش رو کار ندارم . آخه عقلم قد نمیده.فقط باورم اینه که اون کار رو دیگه باید انجام شده فرض کنم و فرض میکنم.
و وقتی اجازه دادی زمان کارش رو انجام بده و متوجه شدی که اون کار انجام شده فقط می تونی سجده کنی وسر تعظیم در برابر خدای درون فرود بیاری با چشمانی پر از اشک شوق و سپاسگزاری.
واقعا وقتی دارم متن ها رو مینویسم ، لذت می برم اول از اینکه بارها متن رو گوش میکنم وبعد در دفتر می نویسم ودر مرحله ی سوم درقسمت دیدگاه سایت می نویسم وتا همین ۱۲جلسه ای که نوشتم خیلی مسائل برام واضح تر شده و بهتر یاد گرفتم وامیدوارم در عمل به آموخته ها هم سربلند باشم.
حس در کنار هم بودن وهمراهی به من انگیزه ای روز افزون میده که ادامه بدم.ممنونم که هستید.
سلام به استاد عزیزم ودوستان همراهم!
استادبزرگوار! ایده ی نوشتن فایل های صوتی از دو نظر برام مهمه:
اول اینکه بیشتر ذهنم رو با اونها درگیر کنم و کمک کنم وارد ذهن ناخودآگاه من بشه و در تنهایی و خلوت خودم و در لحظاتی، بیشتر برام مرور بشه.
و دوم اینکه: قطعا عزیزانی هستند که از توانایی شنیدن برخوردار نیستند اما توانایی دیدن دارند و نیاز به این مطالب دارند، دوست دارم وقتی وارد این سایت میشن و به این سایت هدایت میشن، دستشون پرتر باشه و پر ثمرتر باشه براشون، استفاده از این دورهها.
من وقتی متن توضیحات رو می خونم، حسم میگه در فایل های صوتی ، قطعا آگاهی های متفاوتی وجود داره
و از طرفی، چون این تصمیم حس و حالم رو بهتر کرد، دوست دارم انجامش بدم؛ در حد توانم وبه یاری خداوند هر چقدر که بتونم این کار رو ادامه میدم.
متن فایل تصویری جلسه اول لاغری با ذهن:
به نام خدای مهربان
من رضا عطار روشن هستم و خداوند رو بی نهایت سپاسگزارم که این فرصت رو به من داد که همراه شما دوستان خوبم باشم.
خوش آمد میگم حضور شما رو در دوره ی فوق العاده ی لاغری با ذهن، دوره ای که شگفتی های خیلی زیادی داشته و نتایج عالی دوستانی که از این دوره استفاده کردن منو به این واداشت که بیام یک دوره ی رایگان در قالب، حالا حدود۱۰جلسه ی تصویری براتون آماده کنم و توضیحات کاملی درباره ی نحوه ی لاغری با ذهن ارائه بدم تا دوستانی که با این روش آشنا میشن بتونن با استفاده از این فایل ها اطلاعات و آگاهی جامع تری از این روش داشته باشن و بتونن به شکل مطمئن تر و آگاهانه تری تصمیم بگیرن که از دوره ی آموزشی لاغری با ذهن برای رهایی از چاقی و مسائل مربوط به اوناستفاده کنن.
ادامه دارد….
سلام و درود
از اینکه در رشد و گسترش آگاهی لاغری با ذهن همکاری میکنید صمیمانه سپاسگزارم
پیشنهاد شما باعث شد که بخش مخصوص ناشنوایان به انتهای مطلب اضافه شد
انشاالله به مرور به محتوا سایت این آگاهی اضافه بشه تا افراد بیشتری استفاده کنند.
با تشکر از شما دوست عزیز
عرض سلام خدمت استاد بزرگوار!
همکاری با شما باعث افتخار منه!
به امید خدا ادامه میدم و خوشحال میشم از اینکه ، این دوستان عزیز هم حس بهتری داشته باشن و در دنیای شادتری زندگی کنن .برای همگی آرزوی روزهایی شاد تر و سرشار از آگاهی های ناب دارم .
در آغوش خدا سعادتمند باشید!
احساس خوبی دارم …ادامه میدم….
سلام استاد وقت بخیر .
ضمن تشکر از دوست خوبمون خانم گلستان حتما مستحظرید چند روز پیش برای فعالیت در بخش ناشنوایان و ارسال فایلهای صوتی تصویری دوره ۱۲ جلسه ای و دوره صدگام به تدریج اعلام آمادگی کردم …. منتها به دلیل گذراندن دوره نقاهت از عمل جراحی که اول تیر انجام شد هستم .سوالم اینه الان دوستمون خانم گلستان اولین جلسه ارو دارن به تدریج می فرستن تکلیف من چطور میشه .آیا منم انجام بدم و ارسال کنم یا خیر ؟
سلام و درود
از اینکه در گسترش آگاهی سایت تناسب فکری مشارکت می کنید سپاسگزارم
هر نوشته ای که بخش ناشنوایان اون فعال نشده رو می تونید ارسال کنید
با تشکر
سلام استاد چطور باید متوجه فعال بودن یا نبودن این قسمت بشم ؟
سلام و درود
انتهای متن نوشتاری بخش مربوط به ناشنوایان اضافه میشه
سلام بله استاد متوجه شدم …
سلام به استاد بزرگوار و شهربانوی عزیزم!
شهربانو جان ان شاا… به زودی سلامتی کاملتون رو به دست بیارید!
استاد ! منظورتون اینه که مثلا بخش مربوط به ناشنوایان در رابطه با گام اول به پایان توضیحات متنی همین گام اضافه میشه وهمینطور در مورد بخش دوم یا گام دوم باید به پایان متن گام دوم اضافه بشه و الی آخر؟
درست متوجه شدم؟
آخه من هنوز دارم گام اول رو ادامه میدم و برای متن ها شماره گذاری می کنم تا زمانی که متن اول تموم بشه.
برای متن دوم دوباره از شماره ی یک شروع میکنم و در پایان توضیحات گام دوم اضافه میشه تا انتها.
سلام به استاد گرامی ودوستان همراهم!
تو این چند هفته ای که دارم روی گام اول لاغری با ذهن کار میکنم و تو لایه های ذهنم دنبال توجیهات بی اساسی که طی این سالها باعث چاقی بیشتر من وماندگاری چاقی در من شده میگردم
که چون اون زمان ها پذیرفتمش ، در ذهنم ماندگار بوده ، اما حالا دیگه یه مهمون ناخونده س و هرچند طی سال های گذشته محترم بوده و تو ذهنم بهش احترام گذاشتم ولی الان دیگه باید یه فکر دیگه برای خودش بکنه. دیگه تو ذهن من جایی نداره. توجه به خواب بی موقع و نامرتبه.
یعنی من قبلا فکرم این بود که خواب دیر وقت و بی نظم باعث میشه چاق بشم و هر وقت که به دلیل مهمان داشتن ویا مهمان بودن دیر می خوابیدم ویا یه شب هایی که همسرم به یه دلیلی دیرتر میومد ومن دیر تر می خوابیدم ، همش به خودم میگفتم باز که دیر خوابیدی، پس بازم چاق میشی. اما الان که فهمیدم چطور بهش فکر کنم. می بینم خود همسرم که دیر میومد وکلا خواب نامنظمی داره متناسبه و چاق هم نشده؛ پس این هم دلیل چاقی من نیست. پس میریزم دور ودورش رو خط میکشم.
یه دلیل دیگه که زیاد به خودم تذکر میدادم دیر شام خوردن بود و اگر به هر دلیلی دیر شام می خوردم اون قدر به خودم میگفتم: دیدی باز شام دیر خوردی پس بازم چاق میشی که هیچ لذتی از اون شامی هم که خورده بودم نمی بردم. اما دور وبرم به کسايی توجهم جلب شد ( البته بعد از این تمرینی که استاد داد وراهشو یاد گرفتم) که حتی دیدم دوازده شب میرن بیرون کباب وچلو کباب اونم با تمام مخلفات دور وورش یعنی دوغ و نوشابه و ماست و بعدشم یه بستنی به عنوان دسر و…
می خورن ولی متناسب هستن،
ومن وقتی به اون ها توجه کردم همش فکرم این بود این همه رو کجا میریزه وچی به سرش میاد که جسمش تکون نمی خوره وبا این رویه چطور اون چاق نیست ؟ ومتوجه شدم که این هم دلیل چاقی من نیست ورد شد. بازم میگردم تا اگه دلیل دیگه ای بود دور بریزم.
چند متن دیگه درباره دلایل چاقیم نوشتم وردشون کردم ، اما هنوزم دارم دنبال دلیل های احتمالی دیگه می گردم که شاید از نظرم دور مونده تا حالا. دلم راضی نمیشه برم گام بعدی تا وقتی حس نکنم این گام و تمریناتش رو درست وکامل انجام دادم. عجله ای ندارم .حس و حالم خوبه. ادامه میدم….
سلام به استاد عزیزو بزرگوارم و دوستان گرامیِ خودم
من در گام قبلی در مورد اینکه چرا تصمیم گرفتم از آموزش های این سایت غنی استفاده کنم نوشتم.در این گام برای اینکه یک کامنت خیلی طولانی و از حوصله دوستان خارج نشه اول بهبودهای خودم در این چند روز مینویسم و در کامنت جداگانه تمرین آموزشی خودم رو مینویسم.من از ۲۲ام خرداد ماه تا امروز دارم از مطالب و تمرین ها استفاده میکنم و یکی دو روز اول کمی مقاومت داشتم اما به این طریق سعی کردم مقاومت خودم رو از بین ببرم دوستان من از بچگی تا سال ۱۴۰۰ این فرمول ذهنی رو داشتم که بدن من خیلییی ضعیفه و بشدت مستعد بیمار شدن هستم و نگم براتون به دلیل همین اعتقاد چقدددد بیمار شدم و بیمار شدن و دکتر رفتنای همیشگی برام عادی شده بود تا اینکه یه روزق به خودم اومدم و گفتم چرا بعضی ها تو همون شرایطی قرار میگیرن و من اگ قرار بگیرم مریض میشم اما اونا نه چرا اونا اصلا مراقبت نمیکنن مثل من اما همیشه سالمن؟؟؟؟این سوالا و به ستوه اومدن من از اون شرایط منجر به هدایت من شد که تونستم رو ذهنم کار کنم و برنامه ذهنی خودم رو اصلاح کنم چون نسبت به قدرت ذهن در مورد درمان بیماری زیاد شنیده و خونده بودم مقاومت نکردم و خیلیی زود تونستم ذهنم رو اصلاح کنم و به طرز معجزه آسایی من بهبود پیدا کردم حتی تو اوج شیوع سرماخوردگی خواهرم سرماخورده بود و جفت من میخوابید اما من حتی یه عطسه هم نکردم منی ک قبلا جوری بودم میگفتم ی بچه اگ سرماخورده باشه ففط از جفتم رد بشه من همون موقع ن حتی روز بعد مریض میشم با دیدن نتایج عالیم در مورد سلامتی باورم تقویت پیدا کرد جوری ک اطرافیانم هم متوجه شدن…با یادآوری این موضوع به خودم و قدرت ذهنم گفتم در این مورد هم قدرت دست ذهنه گفتم فعلا خدا منو به این شیوه هدایت کرده و من به هدایت خدا اعتماد دارم و شروع کردم بارها و بارها شنیدن فایلا و خوندن مطالب توضیحی و با شنیدن و خوندن مداوم در عرض چند روز ذهنم متقاعد شد که بپذیره که غذا ترس نداره و عامل چاقی نیست هرچند هرزگاهی نجواهای قبلی میان اما آگاهانه به خودم گوشزد میکنم که غذا خوردن عامل چاقی نیست و از کامنت یکی از دوستان که جملات تاکیدی و باور صحیح در مورد چاقی نوشته بودن منم اومدم همونارو تو یه برگه A4نوشتم و هر روز صبح و ظهر و عصر و شب جلوی آینه میخونم و همزمان موزیک بیکلامی که از سایت دانلود کردم رو پخش میکنم و بسیار بسیااار تاثیرش عالیه و اقدام دیگه من این بود که از همون روز اول یه دفتر برای اموزش های این سایت گذاشتم و اول از همه شرح حال ذهنی و روحی خودم رو کامل توصیف کردم که چرا وارد سایت شدم تا همواره به خودم گوشزد کنم که از کجا از چه جایگاه روحی و فکری رسیدم به الان،تمرینات هر جلسه رو تو دفترم جواب میدم،اینکه با ذکر تاریخ بهبودهای روزانه خودم رو با جزئیات مینویسم دوستان این شیوه عالیه و اما بهبودها اولین تاثیر که دقیق یادمه وقتی ذهنم ترسش از غذا ریخت ناهار به بابام گفتم فلافل بخوریم خمیر فلافل خرید و من داوطلب شدم ک خودم سرخ کنم و اماده کنم ناهارو در کمال آرامش و حال خوب اونروز با آرامش وصف ناپذیر ناهارو خوردم حین خوردن گفتم چقددد خوشمزه اس چقد این غذا لذیذه و ولعم یکم کمتر شد در پایان متوجه شدم فقط یه ساندویچ خوردم نه بیشتر و سیر شدم جا داشتم بیشتر بخورم اما به دلیل اینکه دوست نداشتم با خوردن زیاد احساس سنگینی کنم دست کشیدم به خودم اومدم گفتم سحر ی ساندویچ کافی بودااا الانم ولع نداری و مهم تر اون حس لذت و ارامش محشر بود من تا فردا مدام میگفتم چقد ناهار دیروزخوشمزه بود اما در اصل حال من حین ناهر خوردن خوب بود.این اولین بهبود من بود عذاب وجدان نداشتم توی ذهنم مروز نکردم که آیا این غذا چاقم میکنه،دیدم آروم تر شدم پرخاش گری من کمتر شده ،بعد از چند روز متوجه شدم ولعم کمتر شده و مهم تر اینکه ۵۰درصد تمرکزم برگشته بود میتونستم تو محل کارم در مورد مسائل کاری فکر کنم و راه حل بدم این یه معجزه بود برام،دیدم شبا خوابم راحت تر شد اون ارامشه برگشت دیدم دیگه تصویر خوراکی ها و مزه شون تو ذهنم رژه نمیرن این خیلیییی عالللیه.و اتفاق عالی دیگه من مدتی بود تا ظهر میخوابیدم اما این یک هفته هر روز یه نیم ساعت زودتر از روز قبل بیدار شدم و از جام پا شدم تا اینکه این دو روزه ساعت ۹و نیم یا ۱۰ میتونم بیدار شم و تصمیم بگیرم از جام بلند شم و دیگه نخوابم چون ترسم ریخته..باورتونمیشه یه ماه پیش مامانم دوباره شروع کرد به نون پختن و من تا اول بار ک دیدم مامانم نون پخته زدم تو سرم تمام استرس وجودم رو گرفت که خدایا من نون مامانمو بشدت دوست دارم و ولعم زیاد شده الان بدبخت میشم چاق میشم و ترسیدم در حالیکه هرشخص نرمالی اگر جای من بود میگفت خدارو شکر مامانم سلامتی کامل داره میتونه نون خوشمزه برامون بپزه اما من اونروز ترسیدم!! الان ۳روزه متوجه شدم حجم خوردن من کمتر شده حتی نسبت به زمانی که با اشتیاق میزان خوردو خوراکم رو کم کرده بودم الان کمتر شده و این مساله بشدت برام جالب بود بدون اینکه من بخوام خوردنم کمتر شده دیگ فکرم خیلی نمیره سمت خوراکی ها دو روزه عمدا ببسکوییت رو میذارم جلوی چشمم اما هیچ ولعی براش ندارم مگر اینکه اون لحظه گشنه باشم که دیدم در حالت گرسنگی دو عدد بخورم برام کافیه در حالی که من ۱۵ روز قبل توانایی اینو داشتم در حالت سیری ی پاکت بیسکوییت رو با ولع بخورم…و اینکه یه اتفاق جالب دیگه اینکه من دیروز که بیدار شدم خواستم صبحانه بخورم و من به وضوح این پیام رو از جسمم دریافت کردم که نه صبحانه نمیخوام سیرم در حد چایی و یه خرما اوکی بودم وقت ناهار شد به خودم گفتم ناهار بخوریم؟نترس بگو اگر دلت خواست من میخورم باور کنید واضح دریافت کردم که الان غذای حجیم نمیتونم بخورم و من متعجب از دریافت این پیام بودم ساعت ۴ ظهر ی کم احساس ضعف کردم دو لقمه نون پنیر و کره خوردم و کافی کافی بود برام و دو لیوان چایی خرما هم خوردم و من سیر بودم هوس هیچی هم نداشتم تا اینکه شب از محل کارم برگشتم ساعت ۹و نیم بود که حس کردم گرسنه ام شده یه ساندویچ مرغ خوردم و سیر سیر شدم و برام خیلییی جالب بود چون من در تمام این یک سال و خورده ای ک گذشت به خودم گفته بودم شام اصلا نباید بخوری و ناهارم رو اگرم سیر بودم میخوردم از ترس گرسنگی ک گرسنه نشم که اگر گرسته بشم و مجبور بشم شب چیزی بخورم بدبخت شدم فکررر کنید دوستان چقد این رژیم و رعایت کردنا انرژی و تمرکز برد از من.
اما یک بهبود عااالی که همین دو روز متوجه شدم که خدارو بااارها بخاطرش شکر کردم و تو دلم بارها برای استاد عزیزم دعای خیر کردم این بود که من این یک سال اخیر پیاده روی رو نه از باب لذت برد بخاطر داشتن پاهای سالم و سلامتی بدنم و یا برای آرامش فکری نه به این دلایل انجام نمیدادم از سر اجبار برای وزن کم کردن و رعایت تناسب اندام انجاممیدادم و لذت بردنی توش نبود بخصوص اینکه بخودمم فشار میوردم موقع راه رفتن که سرعت گام هارو بیشترو بیشتر کنم اما بعد از اینکه شروع کردم ب آموزش های این سایت و دارم سعی میکنم که بخودم بگم ورزش کردن و کم خوردن عامل اصلی کاهش وزن نیست ذهنم اروم تر شده و اینکه ولع خیلی خیلی کمتر شده چند روز پیش زدم بیرون که برم سمت محل کارم هوارو دیدم بهتر از روزای قبل بود دلم گفت قدم بزن تا محل کار یه شوری منو گرفت من هر قدم ک میرفتم با تمام وجودم دورو برمو نگاه میکردم مثل بچه ای که برای اولین بار راه رفتنو یاد گرفته و بزرگترش برده باشه بیرون عینا من اونجوری بودم به دورو برم با دقت و با لذت نگاه میکردم قدم هام رو با آرامش و طمانینه برمیداشتم هوارو با همه وجودم وارد ریه هام کردم گفتم همینه من الان برای لذت بردن دارم پیاده روی میکنم برگشتنی هم کل مسیرو پیاده برگشتم فکر کنید از ۸و نیم تا ده دقیقه به ۱۰ شب رو من پیاده و با قدم های آروم بدون عجله برمیداشتم و برای هر لحظه داشتم لذت میبردم قبلنا وقتی بیرون از خونه پیاده روی میکردم اذیت میشدم از بوی خوراکی ها از دیدن سوپر مارکتا و بستنی فروشیا عذاب میکشیدم ولع و حسرت رو باهم تجربه میکردم اما اینبار معجزه بود من از بوی خوراکی ها لذت میبردم از دیدن مغازه ها بستنی فرشیا حلیم و آش لذت میبردم در حالی هوس نکردم بخورم ولع نداشتم فقط میدیدم بو میکردم و لذت میبردم حتی به خودم گفتم سحر اگر دلت بستنی قیفی میخواد بگو برات میخرم بدون ترس بخور اما اصلااا دلم نخواست گفتم نه اوکی ام بذار لذت ببرم رسبدم خونه هیجان و شورو اشتیاق همه وجودمو گرفت گفتم سحر اصلش همینه طبیعیه که همیشه همین باشه و پیاده روی کنی برای لذت بردن برای اینکه به خودت یادآوری کنی تنم پاهام سالمن و شکر گذار باشی و بخاطر این اتفاقب ک افتاو استاد من هر وقت نیت میکنم پیاده روی کنم با لذت اینکارو میکنم اینها بهبودهای این ۱۰روز من بودن البته یکم مختصر گفتم از شما سپاسگذارم بابت این همت و دلسوزی و مسئولیت پذیری و عشقی که به کارتون دارید و از خدا بابت هوایت بندگانش به کار مورد علاقه شون هم سپاسگذارم دوستون دارم
سلام به استاد عزیزم و همه عزیزان همراهم!
صبح زیباتون به خیر!
بهروز شده در ۱۴۰۲/۳/۲۵
خدا قوت استاد ! دستتون درد نکنه که با این همت بلند و شوق بی نهایت در این مسیر ادامه میدید و برای ما هم که افتخار همراهی با شما رو داریم هر روز انگیزه ی بیشتری ایجاد میکنید.
متن بروز شده خیلی روان تر وگویاتر شده ، تصاویر راهگشاست. اون تصویر که مین جنگی ( ترازو) رو خنثی میکنه خیلی از یک متن طولانی گویا تره.
من با وجود اینکه متن قبلی رو توی دفترم نوشتم باز تصمیم دارم متن جدید رو هم دوباره بنویسم و از این کار لذت میبرم.
باوجود اینکه من این دوره رو از۵ خردادشروع کردم هنوز دارم روی مقدمه و گام اول لاغری کار میکنم. وهر روز بارها متنها رو میخونم و ویدیو ها رو برای خودم تکرار می کنم. (
مصداق:قدم اول رو محکم بردارید. ) عجله ای ندارم.
استاد این برام خیلی جالبه که از روز اول که وارد سایت شدم به لطف خداوند!
ومتن هارو خوندم وسبک وسنگین کردم ومقایسه کردم هنوز تمرینها روشروع نکرده بودم، ترسم از خوراکی ها ریخت. برای اولین بار بدون ترس، بدون سرزنش کردن خودم وبدون نگرانی از چاق تر شدن ، از بودن سر میز غذا لذت بردم وچه دلنشین بود این احساس!
حتی کمر شلوارم رو هم تنگ کردم. خیلی لذت داره.
برای اولین بار در ذهنم رابطه غذا با چاقی رو در ذهنم قطع کرده بودم و خدا میدونه چقدر از این آگاهی جدید غرق لذت شدم وبه همین راحتی تغییر در من شروع شد.
امروز که در ۲۶ خرداد ۱۴۰۲ هستم ، لباسهایی که قبلا بهم چسبيده بودن برام راحت شده . احساس سبکی دارم. میرم بازار لباس انتخاب میکنم برای بدن خوش تیپم وخودم رو توی اون لباس مجسم می کنم و لذت میبرم.
دیگه از آینه فرار نمی کنم. جلوش می ایستم و بامهربانی و قدرشناسی خودم رو ومخصوصا شکمم رو نوازش میکنم. بهش میگم دوستت دارم انرژی لاغری من! ازش معذرت میخوام که این همه سال با ناآگاهی خودم اون رو آزار دادم. بهش قول میدم جبران کنم.
هر روز صبح وشب فایل خدای لاغری رو بارها و بارها گوش میکنم و هر لحظه حالم رو بهتر میکنه . خیلی سریعتر و راحت تر از اون چیزی که فکرش رو بکنید این سایت جز، زندگی روزمره من شده وتوی زندگیم جای خودشو بازکرده.
وقت کم نمیارم برای انجام تکالیف.
با وجود کارهای روزمره زیادی که دارم همیشه برای گوش دادن به فایل ها وقت دارم . ورودی هام رو کنترل می کنم. هر روز باشوق وانگیزه ساعت ۵ونیم حتی قبل از زنگ بیداری گوشیم ، از خواب بیدار میشم و جالبه که اصلا برام این کار سخت نیست. از این کار لذت میبرم و فرقی برام نداره که شب قبلش ساعت چند خوابیده باشم.
ممنونم استاد عزیزم ! که اینقدر حرف هاتون دلنشینه وبدون سرزنش وبدون از بالا نگاه کردن . آخه تو این همه سالهای چاقی خیلی سرزنش شدم . خیلی دلمو شکستن. خیلی تیکه شنیدم.خیلی اذیت شدم .هر کی میخواست نصیحتم کنه کنارش یه آسیب هم بهم زد وشاید خودش هم خبر نداشت .نمیدونم.
من چوب نا آگاهی خودم رو خوردم. اما دیگه دارم تغییر میکنم .دارم یاد میگیرم.
خدای درونم ازت ممنونم. استاد آگاهم ازت ممنونم مهربان ! صداقت شما چه دلنشینه وبرای من خیلی ارزشمنده . قدر این لحظه واین موقعیت واین سایت واین دوستانم رو میدونم و همتون رو دوست دارم .
به امید خدا همه به اون زندگی که لیاقتش رو داریم میرسیم.
حس و حال خوبی دارم و… ادامه میدم….
سلام و درود
خدا رو شکر
خوشحالم احساس بهتری داری😊 و با اشتیاق داری ادامه می دی
جهت اطلاع علاوه بر بهبود متن این جلسه بخش تمرینات آموزشی به انتهای متن اضافه شد و انشاالله به بقیه جلسات هم اضافه خواهد شد
منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
سلام دوست عزیزم چقدر این کامنت و کانت قبلی تون به دلم نشست چقد نیاز داشتم این صبحت هارو بخونم امروز به خودم قول داده بودم اولین کانت خودم رو در مورد اینکه چرا و چطور وارد این سایت شدم بنویسم اما اونقدر ذهنم دوباره درگیر افکار بیهوده شدم نتونستم بنویسم اما به خودم قول دادم که تا فردا بنویسم.امروز درگیر این فکر بودم که چطور تمام و کمال و بی قیدو شرط جسمم رو بپذیرم وبا خودم در این مورد به صلح برسم و بشدت فکرم مشغول شد چون از سن نوجوانی تا الان نتونستم جسمم رو بی قیدو شرط قبول کنم و از شما سپاسگذارم که در اینخصوص راهکار و اقدام خودتون رو نوشتید.
سلام سحر خانم ! صبح زیباتون به خیر !
خوشحالم تونستم کمکتون کنم.
امیدوارم در این راه با انگیزه ای روز افزون در کنار هم ادامه بدیم ونگاهمون به روز اولی باشه که با چه حال و روزی وارد این سایت شديم. تغییراتمون غیر قابل انکاره.
واز اونجایی که قبل چاق شدن یه کارایی تو ذهن ما انجام شده و:
آرام و بی هیاهو یه ورودی های اشتباهی رو وارد ذهنمون کردیم وچون باورشون کردیم تبدیل به فرمول های چاقی شده و نگرش پیش فرض مارو تغییر داده وبعد از همه ی این مراحل ، مغز ما دستورات چاقی رو صادر کرده وبدن ما فقط دستورات مغز رو اجرا کرده وخودش رو شبیه تصویر چاقی ای که در ذهنمون بوده ، کرده و
یادمون باشه که این روند زمان برده ولی ما به اون آگاهی نداشتیم وحواسمون نبوده توی بدن ما وفکر و ذهن ما چه خبره وداره چه اتفاقی میوفته وزمانی به خودمون اومدیم که تونستیم نتیجه این همه تغییرات رو ، که چاقیمون بوده ، رو ببینیم و تازه با ترس ونفرت خودمون از جسممون ،نهال چاقی رو آبیاری کردیم.
حالا که به این آگاهی رسیدیم ، که تو مسیر چاقی افتادیم ، وتازه ما بعد از این همه مقدمه، فقط آخرش رو که چاقی بوده دیدیم.
پس وقتی دور زدیم و میخوایم بیایم تو مسیر لاغری وتناسب، زمان می بره تا ورودی های مناسب رو وارد ذهنمون کنیم واثر بذاره روی ذهن ما و نگرش وباور بشه و بعد از اون تصویر لاغری در ذهن ما ایجاد بشه ومغز ما مطابق با اون تصویر زیبا دستورات جدیدش رو که ما رو در نهایت به تناسب میرسونه صادر کنه و بدن و جسم ما که کارش فقط اطاعت از ذهن ماست تغییر کنه و بشه اون اندام رویایی که من وشما دلمون میخواد داشته باشیم .
حتی گفتن وحرف زدن درباره ی این مسیر حالمو خوب میکنه.
حالا که به لطف همت استاد عزیزمون به این آگاهی های ناب دست پیدا کردیم، تازه متوجه میشیم که تاقبل ازورود به این سرزمین آگاهی ، چقدر بلاهای عجیب و غریب سر این جسم نازنینمون آوردیم.
من که خجالت میکشم از جسمم ،
وقتی یادم میاد که چقدر بيراهه رفتم و چقدر زمان رو از دست دادم ونتیجه نگرفتم ؛
حالا که به اینجا رسیدم و باورم شده که مسیر درست رو پیدا کردم وآگاه شدم، دیگه به نظرم خییییلی زمان نمی بره ، یا حداقل دیگه ۲۳ سال وقت لازم ندارم که بدنم برگرده به تنظیمات درستی که خداوند در خلقتم ایجاد کرده و مهمتر از اون ، رو تناسب بمونه و ثابت بشه.
آگاهی داشتن ،به افزایش سرعتم در این مسیر کمک میکنه.
ایمان دارم راهم درسته پس، ادامه میدم ….
سلام صبح زیباتون به خیر! امیدوارم امروز هم منتظر اتقاق های خوب باشین تا براتون اتفاق بیفته. به امید خدا!
۱- شنیده بودم و یه جورایی میشه گفت بخودم قبولانده بودم که چاقی من ارثیه، ولی خواهر و برادر هام لاغر بودن، پس این دلیل رد شد.
۲- شنیده بودم که استخوان بندی من درشته، ولی با همین استخوان بندی شبيه به من، برادرم لاغر بود.؛ پس این هم نمی تونه دلیل منطقی برای چاق بودن من باشه. این هم نیست.
۳- شنیده بودم کم تحرکی باعث چاقی میشه واگه یه مدت يه جا می نشستم عذاب وجدان میگرفتم که به این دلیل چاق شدم اما کسانی رو میدیدم که خیلی تحرکی ندارن ؛ ولی متناسبن
پس این هم نبود.
۴- شنيده بودم که بیخیالم وچون با آرامش غذا می خوردم، در نتيجه زیاد میخورم و چاق میشم ؛اما این نظر دیگران بود وقضاوتشون درباره من اشتباه بود؛ من هر وقت عصبی می شدم و حواسم از خودم پرت می شد، تازه بیشتر هم می خوردم؛ پس این دلیل هم رد میشه .
۵- فکر می کردم چون سس و بستنی و کيک و…زیاد دوست دارم ومی خورم چاق میشم؛ اما کسايی رو می دیدم و می بینم که خیلی بیشتر از من این خوراکی ها رو استفاده می کنن ولی لاغر ومتناسب هستن؛ پس این دلیل هم ازنظر من رد شد و نمی تونه دلیل قابل قبولی باشه و تو ذهنم خطش زدم.
۶- یه دلیل دیگه برای چاق شدن خودم رو آروم غذا خوردنم می دونستم ( از بس تو گوشم خونده بودن)؛ مثلا همسرم همیشه می گفت: ” چون زیاد سر سفره می مونی در نتیجه بیشتر می خوری، حواست نیست.
خلاصه از بس میخواستم راه رفتن درست رو از دیگران یاد بگيرم ، راه رفتن خودم رو هم از یاد برده بودم. دیگه تا این حد آدم چشمش به دهن دیگران باشه وبه نظر اون ها توجه کنه که یادش بره بابا ، پس خودت چی؟ تو وجود خودت دلیلش رو پیدا کن.( البته حالا به این نتیجه رسیدم که باید این طوری باشه) .پس:
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
۷- یه دلیل مهم دیگه بی توجهی به مزه و نوع غذا بود، از خوردن غذا ِلذت نمی بردم فقط می خوردم که گرسنه نمونم اما نمی دونستم کی سیر میشم و کی باید از خوردن دست بکشم، از بس که حواسم پرت دیگران و مسائل جانبی سفره بود.( يه نمونهش اینکه همهچی مرتب باشه مخصوصآ وقتی میزبان بودم. این موضوع به خودی خودش خوبه ولی از حد که بگذره وخودت آسیب ببینی بد میشه؛ )
مثلا اگه قرار بود مهمان بیاد اونقدر استرس داشتم همه چی مرتب باشه که عصبی میشدم؛ تازه وقتی هم مهمونها میومدن از ظاهرمن پیام خوبی نمی گرفتن و شاید هم پیش خودشون فکر می کردن از دیدنشون خوشحال نشدم واین در حالی بود که از درون من خبر نداشتن .بنده های خدا تقصیر نداشتن.
خدا منو ببخشه! خیلی خودم رو اذیت کردم .قول میدم جبران کنم. هم برای خودم و هم برای مهمونام.
۸- یه دلیل دیگه این بود که بلد نبودم خودم رو دوست داشته باشم. آخه فقط به من یاد داده بودن به دیگران احترام بذارم و هرکاری از دستم بر میاد براشون انجام بدم.
این خوبه ولی باید این رو هم یاد میگرفتم که خودم رو هم دوست داشته باشم و به خودم هم احترام بذارم و هر کاری از دستم بر میاد برای آرامش و لذت بردن خودم هم از زندگی انجام بدم
واین منافاتی با لذت وآرامش دیگران نداره بلکه باعث میشه زیاده ازحد خواهی های دیگران رو کنترل کنیم ویاد بگیرن که توقعاتشون رو منطقی و به جا داشته باشن ، نه اینکه از بس ما خودمون رو به خاطر رضایت اونها نادیده بگیریم که این رو حق خودشون بدونن که بر آورده کردن انتظارات اونا رو همیشه بر خواسته خودمون مقدم بدونیم وگر نه ناراحت میشن.
با بودن در این سایت یاد گرفتم ؛ یعنی بلد بودم ولی به اون عمل نکرده بودم، چه فایده؟
علم چندان که بیشتر دانی
چون عمل در تو نیست نادانی نادانی نادانی حتی اگر پروفسور باشی.
۹- یه دلیل دیگه که پیدا کردم وبه اون مشکوکم که در چاق شدن من دخالت داره : اینه که زیادی مسئولیت پذیرم البته شاید نشه اسمشو مسئولیت پذیری گذاشت؛ در هر اتفاقی خودم رو سرزنش می کردم و به خودم می گفتم: ” اگه من این حرف رو نمی زدم اینطوری نمیشد یا اگه من این کارو انجام نمی دادم این اتفاق نمی افتاد،
خلاصه همیشه خودم رو سرزنش می کردم وانگار من مسئول همه بودم و نباید اجازه می دادم چیزی و مساله ای کسی رو که دوستش دارم رو ناراحت کنه. حالا که فکرش رو میکنم، میگم آخه به چه قیمتی؟
آیا واقعا کارم درست بوده ؟ آیا اصلا لازم بوده من این کارو انجام بدم. تازه یه جاهایی دخالت تو کار خودشون حساب میکردن و ناراحت هم میشدن از دست من.
الان که دارم بهش فکر میکنم میبینم هم با این کارم خودم رو اذیت کردم و هم دیگران رو. خدامنو ببخشه!
خلاصه همیشه در حال سرزنش کردن خودم بودم ؛ حتی بعداز خوردن هر غذایی و هر خوراکی. این فکر که:ای وای چرا اینو خوردم( کاش به جای اون ، قبلش از خودم می پرسیدم چرا اینو میخوری؟ ) چاق تر میشم و….لذت خوردن اون رو هم از خودم دریغ می کردم.
و بالاخره
تنها کاری که این توجیهات کرد، طبیعی جلوه دادن چاقی من بود واین که تسلیم چاقی بشم و از ادامه دادن مسیر و تلاش برای تناسب اندام خودم دست بردارم؛ اما حالا که دارم به گذشته خودم فکر می کنم، می بینم چون راضی به این کار نشدم، بارها و بارها روش های مختلفی رو امتحان کردم: مثل پیاده روی های زیاد و طولانی، عرق کردن، دویدن، استفاده از کرم ها و داروهای لاغر کننده، ورزش، استفاده از دمنوش های گیاهی مختلف و…….وحتی
پیش متخصص تغذیه رفتم و رژیم گرفتم
ولی وقتی به اون لیست بلند بالا نگاه کردم نتونستم به خودم بقبولانم که درست باشه و فایده داشته باشه وبه قولی نتونستم باورش کنم وحتی یک روزشو هم انجام ندادم چون به نظرم غیر منطقی اومد و نتونستم خودم رو قانع کنم که این ، روش درستی باشه.؛ آخه خیلی ها رو دور وبر خودم میدیدم که این رژیم و رژیم های دیگه رو نمی گرفتن ولی متناسب بودن، تازه نمی شد رژیم من جدای از خانواده باشه وسختم بود که هر وعده دو جور غذا درست کنم از طرفی خیلی از موادی که توی اون لیست بود به طور طبیعی( یعنی فریز نشده) دراون فصل توی بازارنبود ویا خیلی گرون بود وخلاصه هزینه زیادی رو بدون رغبت وتوجیه منطقی روی دستم میگذاشت پس اون روش هم شروع نشده شکست خورد ولی ادامه داره…..
سلام و درود
تبریک میگم به شما دوست عزیز
خیلی عالی تمرین این جلسه رو انجام دادید
دقیقا این مسیر شگفتی ساز شدنه
منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
سلام دوست عزیز ،
خوشحالم در این مسیر با شما آشنا شدم از خوندن متنهای عالی شما لذت می برم …احساس می کنم حرفای دل منو می زنی باهات همذات پنداری می کنم
در حال حاضر بعد از این همه مدت بودن در سایت و تمرین کردن مهمترین چیزی که مانع لاغری من شده ارو شناسایی کردم و اون اینه که هنوز به طور کامل نتونستم قدرت رو از عذاها بگیرم و به افکارم منتقل کنم درسته که خیلی وقته بدون ترس غذا می خورم درسته که از سیر شدنم بعد از صرف عذا خودمو گناهکار نمی دونم و اینو حق طبیعی خودم می دونم که همیشه سیر باشم و گرسنگی نکشم اما در مقایسه با لاغرها هنوز نتونستم مثل اونا در مورد خوردن آزاد و رها باشم به طور کاملا ناخودآگاه برای خوردنم ساعت تعیین می کنم مثلا میگم هوا که تاریک بشه ساعت ۸ شام بخور زودتر نخور دیرتر اشکال نداره . در صورتی که درستش اینه ذهن رها از خوردن ، زمانش و حتی مقدارش باشه ….این از نظر من اصل لاغری با قدرت ذهنه ..که من هنوز به این مرحله نرسیدم خوشبختانه خودم رو گاهی بسیار سبک احساس می کنم و لباسها و مانتوی بیرونم آزادتر توی تنم دیده میشن خودبخود کمتر می خورم قبلا مقدار زیادی نون تازه همراه با ولع زیاد با صبحانه می خوردم با دو پیمانه شکر چاییمو شیرین می کردم ولی حالا با یک پیمانه .. مقدار نون خوردنم خیلی کم شده ولی هنوز در مورد خوردن دغدغه فکری دارم .خوشبختانه در حال حاضر هیچکس و هیچ چیزو عامل چاقیم نمی دونم مشگل فقط طرز فکرمه نگرشم نسبت به خودم و مواد غذایی… به طور کلی پذیرفتم که غذاها چاق کننده نیستن اما وقتی وارد جزئیات این مسئله میشم می بینم ته ذهنم هنوز مشگل دارم با این قضیه …یعنی همون موانع ذهنی ..
دوست عزیز بهت تبریک میگم که گامهای اول رو داری محکم بر می داری ..و خودبخود لاغرتر شدی ..
از نطر من معجزه روش لاغری استاد عطار روشن اینه که می تونه بدون مشخص کردن هیچ رژیمی مارو لاغر کنه ما می تونیم با مصرف غذای سفره مطابق با هر شرایط اقتصادی لاغر بشیم .. ما می تونیم هر روز نان و سیب زمینی و برنج بخوریم ولی لاغر بشیم … رمز این نوع تعذیه راحت و آسون اینه که اولا اونارو چاق کننده ندونیم دوما با گرسنگی حقیقی اونارو مصرف کنیم سوما زیادی نخوریم به نظرم یک عامل چهارم هم داره و اونم اهمیت ندادن به مصرف میانوعده هاست …
برات بهترینهارو آرزومندم..ارادتمند شهربانو
به نام خدای لاغری!
شهربانوی عزیزم سلام! صبح زیباتون به خیر!
عاشق اسمتون شدم . همه خوبی ها رو در معنی اسمتون می بینم. بانوی شهر ، بانوی سرزمین وجودتون، این از همه مهمتره.
آخه با دیدن اسمتون این تصویر در ذهنم ایجاد میشه که روی یه تخت نشستید وبر همه امور تسلط دارید. خیلی متناسب و زیبا هستید. وقتی براتون خوراکی میارن ، بعد از نیم نگاهی با دست اونو پس می زنید ،چون میل ندارید ، چون بر همه چی تسلط دارید. چون خیالتون راحته ،هر وقت گرسنه شدید هرچی اراده کنید براتون آماده س. خیالتون راحته . دغدغه ی چی بخورم، کی بخورم، چقدر بخورم، چطور بخورم رو ندارید.
مشاور تغذیه ندارید ، آخه کسی در حدی نیست که برای شما تعیین کنه که چی بخور ، چی نخور، کی بخور، چقدر بخور.
اونقدر به خودتون در این زمینه اعتماد دارید که به کسی اجازه دخالت در این موضوعات رو نمیدید.
در سرزمین شما همه چی سر جای خودشه.
در سرزمین شما فقط، مدرک داشتن، مجوز دخالت در امور نیست.
مردم حرص نمی زنن که با گرفتن چند تا مدرک برای خودشون اعتبار به دست بیارن .
در سرزمین شما اگه کسی مدرکی داره ، در حد مدرکش آگاهی وشعور داره ودر عمل نشون میده با سواده و خودش رو با عنوان ولقب بزرگ نمی بینه. ادعای پوچ و تو خالی نداره .
در سرزمین شما هیچ کی پسر خاله خدا نیست. دین رو با سلیقه ی شخصی و نظر خودش که خیلی وقت ها هم سخیف و اشتباهه تفسیر به رای نمی کنه که مردم رو از دین بیزار کنه.
در سرزمین شما همه با شخصیت هستن. کار اشتباه اشتباهه و فرقی نمی کنه از کی این اشتباه سر بزنه.
در سرزمین شما هر کی هر ادعایی داره ، باید در عمل لیاقت اون ادعا رو داشته باشه وبتونه در “ عمل” اونو ثابت کنه.
در سرزمین شما لباس آدم ها ، بهشون شخصیت نمیده بلکه این آدم ها هستند که به لباسشون حرمت میدن .
در سرزمین شما مردم کور کورانه از دیگران تقلید نمی کنن.
در سرزمین شما، حسرت جایگاه ، امکانات ، پول وموقعیت دیگران رو خوردن ممنوعه ، هیچ کی با حرف زدن در اين باره وقت خودش رو تلف نمی کنه .
در سرزمین شما ، صرف ، لباس پوشیدن شبیه یه نفر ، کسی رو شبیه اون نمی کنه هر کسی فقط خودشه وفقط نقش خودش رو بازی میکنه وخوب هم بازی میکنه چون اون بازی توی وجودشه. فقط تقلید صرف نیست . کسی نمیاد راه رفتن کبک رو تقلید کنه .
درسرزمین شما هر گلی رنگ و بوی خودش رو داره . هیچ گل رزي رو نمی بینی که دلش بخواد بوی یاس بده. هر کسی در نقش درست خودش زیباست.
در سرزمین شما هر کسی خودشه وسعی نمی کنه رفتار یکی دیگه رو فقط تقلید کنه.
براتون این بحث ها پیش پا افتاده س.
آخه به افرینش تون وسیستم بدنتان اعتماد کامل دارید. دارید به مسائل دیگه رسیدگی می کنید و مطمئن هستید که پیش فرض آفرینش شما تناسب و زیباییه ولذت بردن از نعمت های خداوند.
آره! شهر بانوی با وقار و زیبا! دلم برای سرزمین زیبایی که داری پر پر می زنه و اشک تو چشمام جمع میشه. دلم میخواد به سرزمین تو هجرت کنم و باقی عمرم رو غرق در اون همه زیبایی سپری کنم.
من مدت ها قبل همیشه این سوال درذهن بود که چرا در طبیعت یه خرگوش چاق، یه پرنده ی چاق، یه اسب چاق و کلا چرا هیچ حیوان چاقی نمی بینم. خیلی تو فیلم های حیات وحش دقت می کردم و همیشه در مقابل، از خودم میپرسیدم پس چطوره که دربین انسانها این همه تنوع اندازه وسایز وجود داره ؟ میون حیوانات بیماری نمی بینم ، یا زنده هستند ومتناسب ویا می میرند؟
خلاصه هر بار که یه فرد چاق میدیدم از خودم می پرسیدم: اینجا یه چیزی درست نیست. یه چیزی درست در نمیاد. یه ایرادی در کاره. چرا ؟ چرا؟ چرا؟
و وقتی وارد سایت تناسب فکری شدم جوابش رو پیدا کردم .
آخه از قدیم گفتن: جوینده یابنده س.
یه حرف درست دیگه هم گفتن که من قبولش دارم: سوال درست بپرسی به جواب درست می رسی.
حس فراوانی داره اسمت شهربانوی نازنینم!
سفره دلم رو باز کرد اسم نازنینت!
اینجا که هستم حس زیبایی دارم…پس…ادامه میدم….
سلام دوست عزیزم گلستان …
ممنون از این همه لطف ،ممنون از این همه تعریف و تمجید و وصف و توصیفات سرزمین لاغرها و متناسبها افتخار دادی در این شهرو سرزمین جایگاهی بخاطر نامم دادی عزیزم …خیلی متشکرم …اگر منو بانوی شهر متناسبها در نظر آوردی خودتون هم بخاطر اسم زیباتون گلستان ، این شهر و سرزمین رو با گلهای علم و دانش مزین می کنی … از تصمیمی که برای استفاده ناشنوایان گرفتی بی نهایت خوشحال شدم … بیا با هم دست به دست بدیم و اینکارو بهتر پیش ببریم …
اگر شما عزیز ، شماره هر قسمت رو مشخص کنی و تیکه تیکه بفرستی منم وقت میگذارم دیدگاههای مربوط به هر جلسه ارو به نام خودتون یه کاسه می کنم تا بهتر و بیشتر مورد استفاده دوستان و ناشنوایان عزیز قرار بگیره …به قول شما ذهن و فکر و تمرکز من هم درگیر آگاهی هر جلسه بشه ..
از همکاری شما بسیار ممنونم … دوستدار شما شهربانو
سلام و درود
نوشته هایی که برای استفاده ناشنوایان در بخش نظرات ارسال میکنید به انتهای محتوایی نوشتاری اضافه میشه و نیاز به جمع بندی در بخش نظرات نیست
لطفا نوشته هایی که برای بخش ناشنوایان در بخش نظرات ارسال میکنید رو با نوشتن عبارت (ناشنوایان) متمایز کنید تا هنگام منتشر کردن دیدگاه ها مشخص باشند
باتشکر
سلام استاد!
چشم ، رعایت میکنم که کلمه ی ناشنوایان رو ذکر کنم
سلام و وقت یخیر این اولین اشترک من در زمینه چاقی ست
من چاقم چون:
تند و بی فکر غذا میخورم
چون وقتی عصبی میشم یا هیجانی میشم غذا خوردن موقتا آرومم میکنه
چون تنها تفریح و لذت برلی مت خیلی وقتها غذا خوردنه
چون فکر کردن به غذا وسیله است که دیگه به تنهاییم و ….فکر نکنم
من خیلی غذا میخورم چون هیچ وقت در بچگی ام اونقدر که دلم میخواست غذا به من نمیدادند
من خیلی می خورم چون خودم رو لایق دیده شدن نمی دانم از دیده شدن و تحسین شدن می ترسم
من عادت کردم که همیشه یه چیزی برلیغصه خوردن داشته باشم و اول روز با خوردن یک صبحانه پر حجم تما بکرم به سرزنش و حسرت میگذره
من چاقم چون همه زنهای فامیل ما بعد زایمان چاق میشن
من چاقم چون وقتی لاغر میشم پوستم افتاده و زشت میشه
چاقم چون نمیخوام دیده بشم
چاقم چون مدل عذا خوردنم اشتباهه
چاقن چون طبع و مزاجم مناسب چاق شدنه
بعد زایمان زنها بیشتر چاق می شوند
از لاغر استخوانی بودن یدم می اید
چاقم چون هورمونهایم خوب عمل نمیکنند
سلام آفرین یگانه ، چه خوب و زیبا دلایل چاقی ذهنت رو نوشتی … چندتا از دلایلی که نوشتی مربوط به چاقیته و چندتا مانع لاغری به موانع لاغر شدن میگیم باورهای نگهبان چون از چاقی ما محافطت می کنن و اجازه لاغر شدن نمی دن ..مثِلا اونجا که نوشتی با لاغر شدن پوستم افتاده و زشت میشه و در ادامه نوشتی از لاغر استخونی بدم می آد …
اگر ما همه عوامل چاقیمون روشناسایی و برطرف کنیم اما دیدگاه خوب و مثبت و قابل قبول نسبت به لاغری و آدمای لاغر نداشته باشیم و به هر دلیل کراهت داشته باشیم که لاغر بشیم با اینکه قلبا خیلی دلمون می خواد وزنمون بیاد پایین با این وجود هرگز لاغر نخواهیم شد …
برای شما دوست خوبم آرزوی بهترینهارو دارم
به نام خدایی که از رگ گردن
به من نزدیکتر است.
وسلام و درود به محضر استاد عالیقدر و عزیزان هم مسیرم!
در مورد عوامل چاق کننده من: طی ۲۳ سال و در ادامه دلایلی که قبلا نوشتم:
۱- خوردن از روی عادت
۲- خوردن به خاطر تعارف و رو دربایستی با دیگران
۳- خوردن بدون توجه به صدای بدنم
۴- نپرسیدن از بدنم و جسمم که نیاز داره یا نه؟
۵- نپرسیدن از جسمم که ” آیا این خوراکی رو دوست داری بخوری یا نه؟
۶- خوردن بدون توجه به مقدار مورد نیاز بدنم. کلا نمی دونستم چطور باید اون نیاز رو تشخیص بدم.( نا آگاهی و عدم شناخت از خود)
۷- هیچ وقت برام معلوم نشد که ، کی باید شروع به خوردن کنم ، چون آموزش الان رو نداشتم.
۸- هیچ وقت برام مشخص نبود کی باید از خوردن دست بکشم. ( هر چی به سر خودم آوردم از نشنیدن صدای درونم بوده ، شاید چون با خودم قهر بودم و خودم هم خبر نداشتم.)
۹- مزه ی غذاها و خوراکی ها رو زیاد حس نمی کردم و از خوردن اونها لذت نمی بردم.
۱۰- تمرکز زیاده از حد روی خوردن ونخوردن.
۱۱- نگرانی مدام درباره اینکه ، چی بخورم که لاغر بشم؟
۱۲- توجه زیاد به این موضوع که، چی بخورم که چاق نشم ؟
۱۳- ربط دادن چاقی و لاغری به خوردن و نخوردن در ذهنم .
۱۴- توجه زیاد به ترازو و وزن کردن مداوم خودم در فاصله های زمانی نزدیک به هم.( تازه ، چقدر هم فکر می کردم با این کار حواسم به خودم هست و دارم از خودم مراقبت میکنم. زهی خیال باطل، نگو هر بار روی مین ضد نفر میرفتم . الان که دارم بهش از این زاویه نگاه میکنم در عجبم که چطور هنوز دوام آورد؟؟؟!!!! پس من خیییییییلی مقاومم .
از این نظر جا داره به خودم تبریک بگم !
پس این ثابت میکنه که من اراده خیلی قوی ای دارم .
حالا که مسیر درست رو به من الهام کرده خدای درونم، با اطمینان میگم :
بادور زدن وتغییر مسیر وقرار گرفتن درراه درست ، که همون مسیر لاغری با ذهن هست با اراده ای که در خودم سراغ دارم ، یقین دارم که برمیگردم به تنظیمات کارخانه
ومیشم همون گلستان متناسبی که خداوند دوست داره وخودم عاشقش هستم ودوباره با خودم آشتی میکنم ، عاشق خودم میشم دوباره .
۱۵- سرزنش کردن خودم و ناراحت بودن از دست خودم ، که چرا نمی تونی بدنت رو، روی فرم و متناسب نگه داری؟!!!
۱۶- نگرانی از ناراحت شدن دیگران، که اگه نخورم و با اونها همراهی نکنم، دلخور میشن.
( توجه اشتباه و بیش از حد به برآورده کردن خواسته دیگران بدون اینکه بدونم درسته یا نه ؟ و ایجاد توقع بی جا در اون ها که همیشه در این مورد از من توقع همراهی داشته باشن.)
۱۷- توجه بیش از حد به اینکه، چیزی از غذام توی بشقابم نمونه در مواقعی که اشتباهی زیاد غذا می کشیدم.
۱۸- به این موضوع فکر نمی کردم که اون خوراکی رو دوست دارم یا نه؟ فقط اون خوراکی رو میخوردم، انتخابش نمی کردم. ( نمی دونم رو چه حسابی این کار رو میکردم ، شاید و نه ، قطعا از روی نا آگاهی و اینکه خودم رو دوست نداشتم.)
الان که مشغول نوشتن عوامل چاق کننده ی خودم هستم ساعت” ۸:۲۵ صبح گاه ۱۴ خردادماه ۱۴۰۲ هست زمین لرزه ملایمی رو حس کردم ، کمد وتختم چند بار حرکت محسوس کرد ولی به خودم گفتم:” خدا مواظب منه”. نترسیدم و بقیه رو نترسوندم وبه نوشتنم ادامه دادم.البته خیلی زمانش کوتاه بود.
جای شکر داره که هنوز مهلت دارم. خدایا شکرت ! بزرگیت رو شکر. چه لطیف به من قدرتت رو یاد آوری کردی! که می تونی در یک لحظه همه چیز رو زیر و رو کنی و هیچ چیز نمی تونه در برابر اراده تو مقاومت کنه.
خودم رو به اراده تو میسپارم و با آسودگی پشت سرت قدم بر میدارم.
سلام نوشتتون خیلی زیبا بود
ب من این حس داد کچاقی اونقدرهام ترسناک نیست اونقدرها بزرگ نیس کمن میترسم
میشه حل بشه
فهمیدم وقتی تو خونه هم گند میزنم بعد میشه ک اونو درست کرو
چاقی رو هم من ب وجود اوردم ومیتونم حلش کنم
اما ی حس تلخ گناه عذاب وحدان ب من داد
اینک خودم مقصرم مقصر تک تک لحظاتی ک مبتونستم شاد باشم ولی غمگین بود ب خاطر چاقی
خیلی سخته ادم بدونه مقصر تموم ناراحتی هاش خودشه مقصر تموم نشدنهاش خودشه
من خودنو میبخشم اشتباه کردم اما نمیدونستم
اما الان هم ک اگاهانه میدونم گرسنم نیس میخورم یا رفتاری مثل این چی
گاهی حس میکنم در این چاقیه گیر افتادم
خدایا خودت ازادم کن
دوست دارم پروانه ای بشم ک از پیلم دراومدم
ازادم رهام
من ادامه میدم چن عاشق این مسیرم
من تموم خودم رو گذاشتم
من تموم این لحظات رو زندگی کرد در حد اگاهیم
پس گناهی نیس
هی ذهنم میگه تو نمیتونی تو ک دوره رو ندارب
گاهی حس بازی مار پله رو میکنم
ک میام سر نقطه اول
اما اون ماره هم خود منم خودم ک باعث فرودم میشم
میشه ک نشه
میشه از اون مارهم رد شد درسته درد میاد
اما این من مک انتخاب میکنم ک ازش رد بشم یا باهاش هم هویت بشم و فرود بیام
کدوم رو میخوام
گاهی جوری نحواها تو ذهنم قد الم میکنن
نمیفهمم چی شد
چرا این کارها رو کردم
چرا الان تا این حد خودمو خفه کردم
درحالی ک هیچ لذتی هم ازش نبردم
احساس ضعف میکنم
فریبا تو اون نجواها نیستی حرفشو قبول نکن
شاید ازادی از پیله در همین قدم باشه
تو گناهی نکردی در هر مرحله بر حسب اطلاعاتت زندگی کردی
وادمهای اطرافت هم همینن بپذیر ک همه بر حسب باورهاشون عمل میکنن
اما اگها باش تو قدرت خلاصی داری
تا تو شلیک نکنی اون گلوله خارج نمیشه
در برابر نجواهایی ک میگن شلیک
تسلیم نباش
تو حق انتخاب داری
برده بودن شایسته تو نیس
تو لیاقتت خیلی بیشتر از این حرفهاست
ب همون لحظه اگاه باش و بگو من انتخابم ی چیز دیگس من میدونم
رئیس منم ن تو
من چی انتخاب میکنم شلیک یا تسلیم یا رهایی
دوست عزیزوقتی گفتید شما تونستید در این ۲۰ روز کاهش داشته باشید با تمو وجودم نجواهای ذهنم داد زدن ک ببین تو نمیتونی
این ک میگه راحته پس چرا تو نمیتونی
اعتراف میکنم ناراحت شدم ب جای خوشحالی چن احساس ضعف وناتوانی کردم
احساس نتونستن
اما ب این لحظه اگاهم ک ک میشه ک من مینتونم
من این نشدن و نتوستن رو قبول ندارم
چن من خدارو دارم
هدف چیه
زندگی کردن
پس من الان رو زندگی میکنم چ چاق باشم چ لاغر
من حق زندگی کردن دارم
من حق شاد بودن دارم
پس زندگی کن ب چاقی نشون بده ک قدرتممد نیس
نشون بده من ادامه میدم
بهس نشون بده ک تو انتخاب میکنی ادامه دادن رو با تموم اشتباهاتم وبا تموم صغفهام
این اخرش نیس
ادامه داری پس چرا ناراحتی
ادامه بده همه اینها درست میشه
همه چی ب تو بستگی داره ک اینحا وایسی
تموم کنی
یا ادامه بدی و حلش کن
من ادامه دادن رو انتخاب میکنم
ممنونم دوست عزیزم منو ببخش ک از پیروزیت منو خوشحال نکرد اولش
اما الان خوشحالم چن میدونم منم میتونم چنین تجربه ای داشته باشم گوارای وجودت تو شایسته ای
شایسته بهترینها
چن ب من و خیلیا درس دادی
سلام من این دیدگاه رو ددر جواب دبدگاه خانوم سادات عزیز نوشتم اما گوشیم ادا در اورد جداگانه شدهر گاری کردم درست نشد
ممنونم
سلام ، استاد در مورد اینکه من چرا چاق هستم
۱من با وزن ۵ کیلو به دنیا امدم
۲ من ژنتیکی چاق هستم و عمه ها و عموها را می دیدم
۳ افراد چاق در قدیم نشان از ثروت و مال اندوزی داشت و لاغرها یعنی فقیرند
۴ افراد چاق را بیشتر احترام می گذاشتند
۵ افراد چاق قوی تر بودند و بین افراد حساب ویژه ای روی انها باز میشد
۶ در مجالس به افراد چاق احترام ویژه می گذاشتند و در صدر مجلس بود
۷ در مسافرتها نباید در آغوش کسی باشی و صندلی جداگانه داشتیم
۸ در هنگام خواب یا غیبت سهم غذای ما بیشتر و کنار گذاشته میشد
۹ در هنگام گرسنگی نظرات افراد چاق خیلی مهم بود
۱۰ در زمان قدیم دخترهای لاغر مورد پسند نبودند و چاقها خواستگاران بیشتری داشتند 😄😄😄
سلام دوستان من به تازگی با این روش آشنا شدم و امروز اولین ویدئو رو گوش دادم و نظرهای شما رو که میخوندم دیدم چقدر شباهت وجود داره خیلی از شما مثل خودم هستین و تجربه های مشترکی داشتیم این باعث شد امید بیشتری پیدا کنم و ببینم که تنها نیستم.
اما تجربه خودم و دلیل چاقی خودم رو مینویسم.
تا سن ۱۳_۱۴ سالگی خیلی لاغر بودم و خیلی بدغذا. حتی گوشت نمیخوردم فقط یکم آب خورشت رو برنج میریختم با ماست. و همه بهم میگفتن چقد لاغری و فلان. یادمه ۸ سالم بود رفتیم یه جا خودمو وزن کنم با کلی لباس و کفش زمستونی ۱۲ کیلو بودم که بابام خیلی ناراحت شد میگفت چقد لاغری ضعیفی
۱۲ سالگیم که به بلوغ رسیدم کم کم روند چاقی من شروع شد .سالی ۴_۵ کیلو بهم اضافه میشد و نوسان داشت. چاق و لاغر میشدم
ولی بیشتر اضافه وزنم از ۱۸ سالگی بود . بخاطر دانشگاه و کار مدام در رفت و آمد بود وقت برای غذا خوردن نداشتم بخاطر همون مدام شکلات و هله هوله میخوردم و غذاهای فست فودی.
بارها هم رژیم گرفتم به وزن ۵۴ که ایده آلم بود هم رسیدم اما برگشت.
۲۶ سالمه با قد ۱۵۵ و ۶۴ کیلو وزن
خیلی دوست دارم به تناسب اندام برسم و لاغر بشم
ممنونم از استاد عزیز و همه شما دوستان که تجربیاتتون رو به اشتراک گذاشتین.
“ به نام خالق هستی ”الله” “
درود به تمامی تناسب فکری های عزیز و استاد گرامی ؛
گام اول : شروع مسیر لاغری ؛
پروردگارا ،سپاس می گویم تو را که مرا امروز ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ یاری دادی تا بتوانم گام اول را بردارم ، خدایا شکرت.
بهترین طریق قرار گرفتن در مسیر لاغری شروع حرکت از مسیر چاقی است .نکته ی شگفت انگیز و امیدوار کننده این است که برای لاغر شدن نیاز نیست به اندازه ی سال هایی که چاق بوده ایم صبر کنیم .
ما باید قبل از هر چیزی از خود بپرسیم که من چرا چاق هستم؟! علت چاق بودن من چیست ؟!
و حالا من می خواهم داستان چاقی خود را بنویسم :
من مریم با ۳۷ سال سن هستم .از ده یازده سالگی تپلی و چاقی من نمایان شد و با تحسین اطرافیان مواجه شدم که از تپلی من خوششان می آمد و آن را دوست داشتند .من در همان دوران عمل لوزه ی سوم انجام دادم که قبل از آن کاملا لاغر بودم اما تقریبا بعد از عمل دچار اضافه وزن شدم و روند چاق شدن من شروع شد. ما خانواده ی پر جمعیتی بودیم که همگی ما خوش خوراک و پر خور بودیم و هر کدام برای به دست آوردن هر چیز خوشمزه ای در تلاش و تکاپو بودیم.
یادم می آید در دوران مدرسه زمانی که شیفت بعد از ظهر بودم بعد از تعطیلی از مدرسه با شتاب به خانه می آمدم و در زمان دیدن برنامه ی کودک با یک سینی شامل نان ، پنیر و یک لیوان چای شیرین که به دو لیوان ختم می شد به قول معروف دلی از عزا در می آوردم .در دوران راهنمایی اضافه وزن من بیشتر شد و من چون عضو تیم هندبال مدرسه بودم و تمرین زیاد انجام می دادیم فکر می کردم با عرق کردن زیاد و ورزش کردن بسیار متناسب و لاغر می شوم و مقداری وزن کم می کردم اما بعد از دبیرستان و در زمان دانشگاه به شدت چاق شدم و وزنم نزدیک به ۹۶ کیلو گرم رسید.در یکسالی که عقد بودم نزدیک به مراسم ازدواجم توانستم وزنم را به ۸۸ کیلوگرم کاهش بدهم اما بلافاصله بعد از ازدواج دوباره چاق شدم و تا وزن ۱۰۲ کیلوگرم پیش رفتم.در بارداری اولم از ماه پنجم به بعد تا زایمانم وزنم به ۱۱۳ کیلوگرم هم رسید که بعد از زایمان دوباره به وزن ۱۰۲ کیلوگرم برگشتم و در بارداری دوم وزنم به ۱۱۸ کیلوگرم هم رسید که بعد از زایمان به ۱۰۵ کیلوگرم کاهش پیدا کرد اما در این تقریبا ۷ سال پایانی من در وزن ۱۰۴ تا ۱۱۰ کیلو گرم در نوسان بودم و تا الان نتوانسته ام وزن پایین صد کیلوگرم را تجربه کنم.در این سال ها من برای کاهش وزنم از رژیم های من در آوردی ،رژیم دکتر کرمانی ، خوردن انواع دمنوش ،پیاده روی و کوهنوردی و محدودیت های غذایی زیادی استفاده کرده ام و نتیجه ای که می خواسته ام نگرفتم و تنها ولع و حرص خوردن را در خودم تقویت کرده ام و بیشتر از قبل چاق شده ام .به نظر خودم عامل چاقی من قبل از آشناییم با روش لاغری با ذهن شامل :
۱) علاقه ی شدید به خوردن هر چیزی
۲) پر خوری و اشتهای زیاد
۳) ریزه خواری
۴) خوردن های هیجانی
۵) ترک کردن ورزش و کم تحرکی
۶ ) ارث و ژنتیک
۷ ) استخوان بندی درشت
۸) سوخت و ساز پایین بدن
۹) مزاج سرد داشتن
۱۰ ) ازدواج و بارداری
۱۱ ) علاقه ی زیاد به انواع خوراکی ها مانند : بستنی ، شکلات، کاکائو ، آجیل ، تخمه ، پفک و …
۱۲ ) زیبا و دوست داشتنی بودن چاقی
۱۳) عمل لوزه ی سوم
۱۴) خوردن قرص جلوگیری از بارداری
۱۵ ) تقدیر و سرنوشت خدادادی
۱۶ ) ترس از چاق تر شدن در ایام به خصوص
اما بعد از اینکه در این مسیر قرار گرفتم و آگاهی های نابی کسب کردم به این درک رسیدم که تنها دلیل چاقی من نگرش و باور غلط من به خوردن می باشد و باید آن را با در مسیر بودن تغییر دهم و تصحیح کنم .
نکته : لاغر شدن به مراتب سریع تر از چاق شدن است .
“ یا حق ”
سلام استاد عطار روشن چقدر نام خانوادگی شما مناسب حرفه شماست من خیلی احساس عالی گرفتم
قبلتر ها که پیش دکتری میخواستم برم اول نگاه میکردم که از کجا فارغ التحصیل شده بورد داره یا نه اما به مرور زمان متوجه شدم علم اصلی در هر حرفه ای از درون میجوشد با عشق همراه است و اینها را در شما یافتم
من حدود ۷۰ روز پیش عضو سایت شدم اما آنقدر برام جالب بود این روش که فقط میخواستم بشنوم نمیتونستم بنویسم با اینکه شما تاکید دارید در فایلهای بعدی خبری نیست این فایل رو با دقت عمل کنید متاسفانه در تله عجله افتادم یا کنجکاوی که این چه راهیه!
ولی خب خودمو سرزنش نمیکنم صد بار اگر توبه شکستی باز آ
انقدری این مسیر متفاوت از تمام مسیرهاست واقعا به شگفتی آمدم
در پاسخ به سوال چرا چاق شدم؟
من وقتی به دنیا اومدم ۳/۵ کیلو بودم که متناسب بودم از عکسهای تا قبل از پنج سالگیمم مشخصه که متناسب بودم اما بعد از اون روند چاقی شروع شده اسم شناسنامه من به دلیل اینکه اولین نوه دختر در خانواده پدری بودم نام مادربزرگم رو گذاشتند و مدام اینو از اطرافیان میشنیدم که خیلی شبیه مادربزرگم هستم و ایشون به شدت چاق بودن و مهربان واینکه خانواده پدری همه تقریبا چاق هستند منو خیلی شبیه اونا میدونستن
یادم میاد یعنی میگفتن ارثیه
به مرور این قضیه بیشتر شد و سایر عوامل چاق کننده هم اضافه شدن من یه تک دخترم که مادرم به شدت نسبت به برادرام واسه من سختگیر بود و احساس میکنم همین رفتارهای متفاوتی که از مادرم نسبت به برادرام میدیدم منو هول کرد وقت غذا کشیدن همیشه کاملا مشخص بود بهتر و اول رو واسه اونا مخصوصا برادر بزرگم میکشید و همین باعث شد من یواشکی غذا بخورم و خیلی جالبه من یواشکی غذا میخوردم مادرم بهم میگفت…ولی داداشم که این کارو میکرد میگفت آخی به بابام رفته یعنی پدربزرگم که ایشون همیشه لاغر بودن همیشه بهم میگفت داریم میریم خونه مامان بزرگت(پدری) بهت میگه بازم میخوری بگو نه در صورتی که من واقعا دلم میخواست بخورم اما از ترس اینکه برگردیم خونه دعوام میکنه میگفتم سیرم
همیشه از مامانم میترسیدم دوست نداشتم دعوام کنه غر بزنه دوست نداشتم چاق بشم تا با الفاظ بد صدام کنه تا غذا بهم کم بده اما دست خودم نبود یادم چند روز رفتم خونه خالم و اونجا چاقتر شدم وقتی برگشتم پدرمو درآورد تو چرا چاقتر شدی بهم میگفت تو هنوز شوهر نکردی هنوز نزاییدی این شدی تو شوهر کنی بچه دار بشی چی میشی! خیلی دلم میخواست مثل دوستام میان وعده ببرم مدرسه یا برام نهار بزاره آخه من از صبح تا ساعت سه مدرسه بودم (نمونه دولتی) و باید نهار میبردیم یا برام صبحانه آماده کنه بعدها بزرگتر شدم خودم آماده میکردم فکر میکنم این رفتارها باور لیاقت و باور فراوانی رو به شدت در من از بین برد هیچوقت خودمو با لباس عروس تصور نمیکردم وقتی شما در فایلlaghari_godگفتید نترس بنده من نعمتهای من تموم نمیشن من جا خوردم که چرا همیشه یه طوریم که همه چی داره تموم میشه چرا انگار یواشکی میخوام همه خوردنیها رو خودم بخورم این فایلتون قلب منو تسلیم کرد
واین داستان ادامه داشت تا حدود ۱۴_۱۵ سالگی و من توی این سن رژیم گرفتم و خودمو از خوردن نون و برنج تقریبا محروم کردم و سایر مواد غذایی هم وقتی واقعا گرسنه بودم میخوردم و فقط در حدی که اون احساس ضعفم بره که بتونم درس بخونم اما پنجشنبه جمعه به خودم استراحت میدادم آزادتر غذا میخوردم و در حدود پنج ماه من شدم ۵۸/۵ با قد۱۷۲ با استرس با روزی بیشتر از ده بار وزن کردن با خوردن یه لیوان آب اذیت میشدم در حد رفع مردن آب میخوردم یه ته استکان چه برسه به باقی مواد غذایی و این وزن رو تا حدودی حفظ کردم و در سن ۱۷ سالگی به ۶۵ کیلو رسیدم اما سال کنکور ۹۰ کیلو رو رد کردم و بعد از اون تا سن ۲۷ سالگی که ازدواج کردم همیشه رو وزن ۷۲_۷۴ بودم و هر چی تلاش میکردم نمیتونستم کمترش کنم حدود ۳ ساعت صبحها پیاده روی میکردم از بس خسته میشدم احساس میکردم برای باقی روز توان ندارم هیچ وقت خیالم راحت نبود از خوردن لذت نداشت ،چند روز پیش به خاطر پاهام گریه کردم آخه چقدر منو راه برد یه زمانی که شاغل بودم دوازده ساعت کار میکردم ۷:۳۰ شب تازه کارم تموم میشد که از همون مسیر سر کار میرفتم باشگاه یه باور خیلی بد اون زمان در من شکل گرفت که ما زنها توی ایران چه لذتی دارم جز خوردن! یعنی میدونم که خوردن جز لذتهای ذهنم شد نه رنجش ، بعد از ازدواج مجددا ظرف مدت کوتاهی به ۸۶ کیلو رسیدم ولی با باردار شدنم به دلیل ویار وحشتناک در چهار ماه اول بارداری من ۱۱ کیلو لاغر شدم و تا زایمان هم وزن چشمگیری اضافه نکردم پسرم ۳/۵ به دنیا اومد سالم سالم منم زایمان طبیعی داشتم و بسیار سالم و خوش هیکل که اصلا مشخص نبود زایمان کردم اما باز هم مادرم و توصیه های برای بیقراری بچم که شیر نداری و من از وحشت اینکه بچم شیر خشکی نشه خوردم و خوردم خودمو ترکوندم که شیرم زیاد بشه در صورتیکه من آنقدر شیر داشتم که تمام رختخوابم و لباسهام خیس میشد چون شیر خودش میریخت اما مادرم میگفت آبه شیرت قوت نداره ولی میدونید شیرم قوت هم داشت وقتی میریخت لباسهام عین تخته خشک میشد توی تنم اما خب آنقدر این دکتر و اون دکتر این خاله و اون عمه نمیتونستم مقاومت کنم من زیر بار شیر خشک نرفتم اما خودم بیشتر میخوردم که کم نیارم و در عرض چند ماه دوباره شدم نزدیک ۹۰ کیلو اما میگفتم عیب نداره بچه رو از شیر بگیرم کم میکنم که پسرم نه ماهه بود من مجدد باردار شدم واین دفعه چون هم شیر میدادم هم یه جنین دیگه داشتم بیشتر میخوردم که به هر دوتاشون برسم باز هم نجواهای شیطانی مادر که در حق بچه اولت ظلم کردی و خودمو ترکوندم و تا زایمان دوم رسیدم به ۱۱۰ کیلو و نوازادم ۴/۵ به دنیااومداما خودم موندم و کوهی از اضافه وزن الان که حدود سه سال از زایمان دومم میگذره من فکر کنم حدود ۹۰ کیلو هستم هیچوقتم به روشهای قبلیم بر نمیگردم خسته شدم از همشون خدا منو واسه لذت بردن آفرید و من تمام راههای رفتم عذاب بوده
ایمان دارم که این راه،راهه الهیه متناسب شدنه
میدونید انگار سبک شدم نوشتم دیگه به حرف مادر و این و اون اعتنا ندارم خداوند عذابش شامل حالم میشه اگه راه اونا رو برم من راهی که خود خدا بهم هدایتش کرد انتخاب میکنم
مادرم رو هم کاملا بخشیدم چون اون باعث شد من انقدری خودمو از مسیر درست خارج کنم که دردم گرفت از این همه بی عدالتی از این همه فشار روانی از این همه تخریب شخصیت و از این همه شرک از این همه بی خدایی به آغوش خالقم بازگشتم عین جنینی که از دل تاریکیها در موعد مقرر بیرون میاد منم دیگه وقت بیرون اومدنم شد که اگه بیرون نیام میمیرم
استاد خیلی ازتون ممنونم که در مسیر الهی لاغر شدن راهنمام هستید
سلام ب فرمانروای جهان و جهانیان،خداوند زمین و زمان
سلام ب دوستان و استاد ومهربان
(چرا من چاق شدم).
خیلی جالب من مدتی در گوشه ذهنم چیزی نجوا میکرد به خاطر ذهن آشفته ت .اهمیت ندادم تا اینکه خدا هدایتم کرد ب این سایت.
من از بچه گی،نسبت ب خواهرام و برادرم پر تر بودم و از سن 9 ..10 سالگی همیشه خودم مجبور ب کم خوردن میکردم که تو جمع انگشت اشاره ای
طرف من نچرخه.خوب بود ،درست باز می گفتن اما معمولی بودم تا ازدواج ،پر تر،بعد زایمان 77 کیلو ،با شرایط شیر دهی باز کم خوردن
تا 1 سال بعد بخاطر داشتن بچه کوچک نمی توانستم بیرون بروم ،بخودم نایلون میبستم و ورزش می کردم از حق نگذرم دوباره وزن زمان مجردیم 57
کیلو رسیدم.اما همش در نوسان بودم و کم و زیاد میشدم.7..8 سال بعد پیاده روی در پارک بانوان ،گروهی آشنا شدم ،عالی بود باورم نمیشد از زمان
مجردی لاغرتر شدم سایز 36،متاسفانه دوباره بارداری 3 ماه ناموفق ،چی شدم.
دوباره ورزش و کم خوردن ،جواب میداد .خوب تا چند سال بعد خدا چون برامون درس داشت و من باید درسهام میگرفتم از جهان
بیماری پسرم و آب پاکی دکترها ریختن رو دستمون،که 3 تا 4سال بیشتر امید نیست.
ومن پر بودم از شرک مطلق،از ترس ،ازاظطراب،از نداشتن توکل،غم و اندوه،بی ایمانی،و هر آنچه که شیطان داشت من هم داشتم و در من از بچه گی
نهادینه بود .پس نتیجه در خانه ماندن و افکار منفی و لاغری کاذب
رفتن دکتری که در مطبش دارو در حلق میریخت و بعد دوباره طب سنتی و چاقی
چاقی که در اون همه سال در خودم ندیده بودم ، فرم بدنم بهم خورده بود و بالاتنه ام چاق شده بودم حالا ناراحتیم 2تا شده که چرا چاق شدم
و چرا ب این شکل که من هیچوقت این مدل چاق نمیشدم .خدا رو شکر پسرم ب معجزه الهی شفا گرفت
من ماندم و چاقی.ههههههه
حال میخندم که این هم اومده درسی بهم بده.
چند سال آخر من همش میگفتم چاق میشم هیچگاه نگفتم خوب اگر شدم هم دوباره لاغر میشم..پس هی افکار منفی..اکنون دیگر نه با ورزش لاغر میشم
نه کم خوردن..
حال دارم یاد میگیرم خودم بخدا بسپارم و توکلم و بالا ببرم که او بخشنده بی منت است
خلاصه چاقی من.
ب امید تغییرات (من ب دستان خدا خیره شدم معجزه کرد)
بنام خداسلام به استادعزیزم ازوقتی که ۳سال پیش اعصاب معده گرفتم وزودبه زودگرسنه میشدم مجبوربودم غذابخورم واگرغذانمیخوردم میترسیدم معده ام دردبگیرد حدودا تا۳سال پیش وزنم نرمال بود ولی این ۳سال وزنم بیشترشدتا۱ماه پیش که به خاطرتعطیلات عید۱۳روزسرکارنرفتم واستراحت کردم تا۲هفته پیش که بازمعده دردباسرگیجه گرفتم که هر۲ساعت به ۲ساعت گرسنه میشدم واگه غذانمیخوردم سرگیجه میگرفتم باعث شدبازوزنم اضافه ترمیشدوحس میکنم چون کارمندهستم ودرمحل کارم مجبورم همش پشت میزبنشینم تحرکم کمتراست به مرورزمان باعث چاقی من شده
سلام به استاد عطار روشن عزیز و همه دوستان.. در پاسخ به این سوال که چرا چاق هستیم و از کی؟ من دقیقا بخاطر استرس کنکور روند چاق شدنم شروع شد ولی یادمه یه تایمی در دوران دانشجویی که به چاقی فکر نکردم و ناخوداگاه خیلی پیاده روی میکردم به طرز باورنکردنی لاغر شده بودم. سال 88 تا 91 بخاطر انتخاب اشتباه و استرس و نگرانی فراوونی که داشتم به 90 کیلو رسیدم و هرچی رژیم میگرفتم و باشگاه میرفتم هیییییییچچچ فایده ای نداشت ووزن بالا میرفت. اینو هیچوقت نتونستم بفهمم که چرا؟؟ سال 92 که خودم رو از اون شرایط بیرون کشیدم در عرض یکسال به وزن 70 که وزن نرمال منه برگشتم و اینبار هم بدون اینکه تمرکزم روی لاغری باشه این اتفاق افتاد. تا سال 98 که بخاطر تولد فرزندم دوباره چاق شدم وبعدشم به بیماری مبتلا شدم که کورتون مصرف کردم و به وزن108 کیلو رسیدم و تا 97کیلو اوردمش پایین و الان که دیگه وزنم ثابت مونده و نمیدونم چیکارش کنم. چاقی من هر علت بیرونی که داره قطعا بخاطر کم تحرکی و خوردن زیاد اتفاق افتاده و اصلا نمیخوام بندازمش گردن مصرف کورتون و شرایط و استرس و….ولی اینو میدونم که این شرایط باعث پرخوری عصبی من میشه و نتیجش میشه این شرایط و افسردگی که الان داخلش گیر افتادم. امیدوارم با پایبندی به این دوره ارزشمند بتونم به وزن ایده الم برسم و برای همیشه از این چربی ها خلاص بشم
سلام استاد عطار روشن عزيز
اين دومين كامنت من روي اين فايل هست چون معتقدم خيلي ميتونه كمك كنه در بخش هاي مختلف زندگيم
انقدر اين فايل رو از ابتداي روش كارتون كامل توضيح داديد هر كسي بخواد توي هر زمينه اي تغيير ايجاد كنه توي زندگيش، ميتونه با همين فرمولي كه شما ميگيد هر بخشي رو ميخواد تغيير بده در زندگيش
منم روش هاي زيادي رو تست كردم براي لاغري
و جالبه كه لاغري من اصلا توي ذهن بقيه نمي موند و هميشه همه اطرافيان من رو به عنوان يك فرد تپلي ميشناسن
هر بار كه يك رژيمي رو ميگرفتم با خودم ميگفتم ايندفعه ديگه كاري ميكنم براي هميشه لاغر بمونم و به همه ثابت ميكنم كه من تونستم
ولي هر بار دريغ از بار قبل
من با اين جمله تون موافقم كه ” لاغري راحت تر از چاق شدن هست
همه ما حتما اين جمله رو شنيديم كه افراد چاق ميگن “ من خيلي زود لاغر ميشم ”
خود من جز اون افرادي هستم كه فقط كافيه يك هفته شروع كنم به رژيم ، يعني توي يك هفته كاملا مشخص ميشه كه من وزنم كم شده
و وقتي اين خاطراتم رو به ياد ميارم ، توي دلم انگار قند آب ميكنن از خوشحالي كه اينجايي كه اومدم مدينه فاضله منه
چون من از قبل اين باور رو دارم كه لاغري راحته
اين سختي كه توي ذهنمه براي تنوع خوراكي هايي هست كه من استفاده ميكنم
كه همونطور كه شما توي فايل هاي ديگه گفتيد ، ما بايد هر جا يك فرد متناسب ميبينيم به رفتارش توجه كنيم كه چطور غذا ميخوره …يا با خوراكي ها چطور برخورد ميكنه
مثلا ما از افراد متناسب زياد ميشنويم “ميل ندارم”
ما از افراد متناسب زياد ميشنويم كه “وقتي سيرم هيچي از گلوم پايين نميره”
اينا چيزايي هست كه من با اضافه وزنم بايد بيشتر بهش توجه كنم
به جاي اينكه هي فك كنم به اينكه وااااي يعني قراره نخورم تا لاغر بشم
همين اول كه وارد سايت ميشيم ممكنه فكر كنيم واااي اينم احتمالا وسطاش ميخواد بگه فلان چيزو نخور
ولي من توي اين 40 روز فهميدم ، نبايد به اينكه چه چيزهايي بايد بخورم يا نه توجه كنم
در عوض من بايد توجه كنم خوراكي رو كي بخورم
اونطور كه من از افراد متناسب دارم ياد ميگيرم اينه كه اونا فقط زماني كه گرسنه هستن ميخورن
اونم زماني كه خيلي گرسنه باشن
يادمه يه بار با دوست متناسبم رفته بوديم مسافرت و شب كه توي هتل بوديم گفت احساس گرسنگي دارم …گفتم ميخواي بريم چيزي بگيريم …گفت نه …و به من گفت درمان اين گرسنگي فقط خوابه
منو ميگي ….شاخام در اومده بود
گفتم من اگر جاي تو بودم اصلا نميتونستم بخوابم با شكم گرسنه
من الان كه توي اين وب سايت هستم بايد بيشتر بهش توجه كنم و اين رفتار دوستم رو تمرين كنم
نتيجه حاصل قدم هاي كوچك هست
من كه الان اينهمه ذهنم خلاص شده از ترس خوراكي ها بايد صب تا شب خدا رو شكر كنم
اين ترس با ما چه كرد
اين ترس رو كه سرشو بريدم ديگه بقيه اش راحت تره و فقط تمرين ميخواد
من معتقدم اون كسي كه شد بيل گيتس، ترساشو صد بار كشته
و هزاران هزار افراد موفق در جهان كه هر روز ترساشونو دارن ميكشن
و من اين آگاهي رو دارم كه اگر از اين سايت دست بكشم باز حرفاي اطرافيان و جو جامعه من رو خواهد گرفت و دوباره امكامن داره ترس ها بيان سراغم
و كشتن ترس از خوراكي ها يكي از همون مشكللاتي هست كه براي ماشين من پيش اومده بود…
سيستم كامپيوتري بدن من اينطوري برنامه نويسي شده بود كه
استاد بسيار سپاسگذارم ازتون
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز
من ریحانه بوجارنژاد هستم و ۱۱ سالمه من خیلی خوشحالم که با سایت شما آشنا شدم من و مادر و خواهرم خیلی وقت هست که شما رو میشناسیم حدودا از سال ۱۳۹۶ من از سن ۶ سالگی شمارو میشناختم الان چند وقتی هست که دوره ی خلق آرزوها رو تهیه کردیم و استفاده میکنیم خیلی دوره ی جالبی هست و من تصمیم گرفتم که توی دوره تناسب شما هم شرکت کنم چون وزن نرمالی ندارم و دلم میخواد که به وزن دل خواهم برسم حالا من چطوری با سایت و دوره های شما آشنا شدم داستان از این قرار بود که مادرم تمام روش های لاغری رو امتحان کرده بود هرجا دمنوش لاغری قرص یا رژیم میدید سریع اونا رو تهیه میکرد و استفاده میکرد اما هیچ نتیجه ای نمیگرفت یک شب مادر من به خدا گفت که چرا من لاغر نمیشم؟ هر راهی که تاحالا دیدم رو امتحان کردم پس چرا هیچ نتیجه ای نمیگیرم ؟ سرچ کرد توی اینترنت روش های لاغری که یکدفعه با یک سایت مواجه شد که نوشته بود لاغری با ذهن همون موقع کانال تلگرام بالا اومد و
مادرم شروع کرد به خوندن نوشته ها و خیلی متعجب بود که آخه چطوری آدم با ذهن لاغر میشه؟
همون موقع لینک کانال رو فرستاد توی گروه دوستانشون بعد گفت نیگاه کنین میگه لاغری با ذهن مادرم اول جدی نگرفت ولی افرادی که توی گروه بودن کانال رو باز کردن و گفتن چقدر این باحاله ایول از کجا پیدا کردی مادرم رفت و چندتا از وویس هارو گوش داد و گفت وای واقعا چیز جالبیه از اون موقع مادربزرگم و خاله هام این دوره و دوره های دیگه رو تهیه کردن و ماهم تهیه کردیم و استفاده کردیم و خیلی نتیجه گرفتیم و دنبال این مسئله بودیم و چند دوره از چند استاد دیگه هم برای تغییر زندگی تهیه کردیم وقتی چندتا از فایل های دوره ی تناسب رو گوش دادم جواب خیلی از سئوال هام رو گرفتم مثلا یکی از سئوال هام این بود که چرا انسان با خوردن چاق میشه؟ حالا اگه انسان با خوردن زیاد چاق میشه چطوریه که خیلی از انسان ها لاغرن ولی دو برابر انسان های چاق میخورن و حتی یک کیلو هم زیاد نمیکنن چربی میخورن پفک چیبس همه چی رو بدون محدودیت میخورن و چاق نمیشن اما افراد چاق به قول معروف ( آب هم میخورن چاق میشن) مثلا نمونش خواهر خودم خیلی لاغره یعنی وزن نرمال و خوبی داره ولی ۴ برابر من غذا میخوره ولی من نسبتا چاقم ولی اون لاغره یا یک چیز دیگه من از خیلی ها شنیدم که لاغری و چاقی به ژن ربط داره مثلا اگه مامانت لاغر باشه ولی بابات چاق اونوقت تو لاغر بشی (به مامانت رفتی ) اما اگه چاق بشی (به بابات رفتی ) حالا اگه هم مامانت هم بابات لاغر باشن تو چاق باشی عمتم چاق باشه (به عمت رفتی) ولی من این رو قبول ندارم چون من یک مستند دیدم که یک انسان لاغر غذا خورد و شکمش پف کرد و بعد هضم شدن غذا پف شکمش خوابید و میگفتن که انسان ها اصلا چاقی توی سیستم بدنشون نیست !!!! اما ذهن ما این رو باور کرده و طبق گفته های شما باید موانع رو کنار بزنیم من قبلا چندبار اقدام به شرکت در دوره ی تناسب رو کرده بودم و تا نصفه کمتری پیش رفتم ولی استمرار کافی رو نداشتم که باعث شد این دوره رو رها کنم ولی الان تصمیم قاطع گرفتم که در این دوره شرکت کنم و استمرار کافی رو هم دارم خیلی ممنونم که متن من رو خوندین و به حرف هام توجه کردین امیدوارم که همیشه موفق باشید خدانگهدار
سلام و درود
حضور شما را در مسیر شگفتی ساز شدن تبریک میگم
از اینکه ۱۱ ساله هستید و با این احساس و درک عالی همراه من در مسیر تغییر کردن قرار گرفته اید خدا رو شکر می کنم
لذتبخش ترین لحظه برای من مواجه شدن با پیام دوستی است که در سن کم در مسیر صحیح قرار گرفته و ذوق و شوق داره
به شما تریک میگم و منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
سلام استاد عزیز
ممنونم از لطفتون من خیلی خوشحال شدم از اینکه به دیدگاه من پاسخ دادید و به من دیدگاه فنی دادید واقعا سپاسگزارم
سلام به دختر با استعداد ۱۱ ساله ریحانه خانم …آفرین به تو با این دیدگاه عالی که برامون نوشتی و باعث شگفتی ما شدی … این درک و برداشت فوق العاده واقعا از یه دختربچه ۱۱ ساله بعیده ..
دخترم خیلی بهت تبریک میگم اگر این مسیرو ادامه بدی بخاطر سن کم طبیعتا موانع ذهنی کمی داری حتما یک شگفتی ساز خواهی شد .و باعث افتخار گروه تناسب فکری …. پس ادامه بده …
سلام خیلی ممنونم از لطف شما ممنونم که دیدگاه من رو خوندید و به دیدگاه من پاسخ دادید امیدوارم شما هم در کار هاتون موفق باشید و به خواسته هاتون برسید
به نام خدا
سلام دوست عزیزم خوبید،چقدر جالبه با این سن کم وارد این سایت شدید اینقدر که استعداد و هوشتون زیاد است نه تنها در زمینه لاغری بلکه در زمینه های دیگر مطمعنم به موفقیت زیادی دست پیدا می کنید بهتون تبریک میگم با این سن کم چه مطالب جالب نوشتید دوست گلم انشالله در تمام مراحل زندگی موفق و موید باشید.
سلام خیلی ممنونم همچنین امیدوارم شماهم در تمام مسیر های زندگیتون موفق باشید
با سلام و احترام و تشکر فراوان از شما
انشای من درباره عوامل چاقی ام
من تا سن ۲۵ سالگی لاغر بودم. یعنی باقد ۱۵۹ ۴۸ کیلو بودم. به من می گفتند نی قلیون. لاغر مردنی. مرده ی نم زده . بسیار زرنگ و درسخوان و باهوش و هنرمند بودم. افراد خانواده ما همه خوش خوراک و تپل بودند. ما ظهر و شب برنج داشتیم . ولی من فقط غذای خودم را می خوردم و سیر می شدم.
ولی، ولی ضعیف و کم جون بودم. زود از کارهای بدنی خسته می شدم. بنیه نداشتم. مثلا من نمی تونستم کارهایی که افراد دیگه، حتی افراد لاغر دیگه ،می توانستند انجام بدهند را انجام بدهم. و دیگه اینکه از دیدن خون و آمپول و تزریق چه به خودم و چه به دیگران غش می کردم و فکر می کردم اگه توپرتر باشم دیگه قویتر میشم و این مشکلات را نخواهم داشت. زیر گلو یه جایی هست که بهش می گویند سیب گلو که برای من خیلی برجسته بود و همه می گفتند من تیرویید دارم که اینقدر هم لاغر و ضعیفم ولی سالم سالم بودم و دکتر می گفت از لاغری استخوانهای گلوت بیرون زده. خلاصه که دوست داشتم کمی توپرتر باشم.
گذشت تا در سن ۲۵ سالگی نامزد کردم. هر روز با نامزدم می رفتیم بیرون و آبمیوه و ساندویچ می خوردیم و حرف می زدیم. من که اصلا در روز فقط ناهار و شام خونه را می خوردم و بقیه اش مدرسه و دانشگاه بودم و اصلا حتی عادت نداشتم یکدونه آدامس بجوم چه برسه به اینکه بیرون چیزی بخورم. یکسال باهم بودیم و در این یکسال من ۱۰ کیلو اضافه کردم و روز عروسیم ۵۹ کیلو بودم ولی فقط پر شده بودم و انگار آب زیر پوستم زفته بود و پوستم کشیده و براق و زیباتر شده بود و خیلی راضی بودم.
بعد از شروع زندگی مشترکمون زیر یک سقف خیلی دوست داشتم دستورهای غذایی و دسرها و شیرینهای مختلفی که از کتابها و تلویزیون یاد گرفته ام را درست کنم. ولی همسرم اصلا غذای جدید دوست نداشت. او بسیار بسیار لاغر بود. اصلا تنوع طلب نبود و من هرچی می پختم روی دستم می موند و برای اینکه حیف نشه خودم همشو می خوردم و دوباره فردا یک غذای دیگه و همین داستان.
من تمام سالهای گذشته هیچ اشتهایی برای خوردن صبحانه نداشتم ولی حالا برعکس همسرم صبحانه خور حرفه ای بود و من برای اینکه ایشون موقع خوردن تنها نمونه کنارشون می نشستم و یواش یواش پا به پای ایشون صبحانه خور شدم. .فعالیتم خیلی زیاد بود سرکار می رفتم .از محل کارم دانشگاه می رفتم تا شب. شب تا صبح روی پایان نامه ام کار می کردم و دوباره فردا.شاید به خاطر همین وزنم زیاد نمی شد بعد باردار شدم. خیلی مراقب سلامتی خودم و جنینم بودم. یادمه توی اون دوران برنج نمی خوردم .از ترس اینکه دیابت بارداری نگیرم هیچ چیز شیرینی نمی خوردم. عصاره گوشت هر روز می خوردم . ۱۲ کیلو اضافه کردم و فرزندم به دنیا آمد و بعد تولدش ۶۲ کیلو بودم. دوران شیردهی را داشتم. بچه شیشه نمی گرفت. برای اینکه شیرم زیاد بشه هرکی هرچی می گفت می خوردم تا بچه سیر بشه. بعد از ۴ ماه رفتم سرکار و چون بچه شیشه نمی گرفت روزانه چند بار تا مهد کودک پیاده می رفتم شیر می دادم و پیاده برمی گشتم. تا بچه کم کم غذا خور شد و من ۸ ماه بعد از تولد فرزندم ۵۴ کیلو بودم. یعنی ۵ کیلو کمتر از زمان عروسی ام. کم کم رفت و آمدم به مهد کمتر شد و بعد دوسال از شیر گرفتمش ولی دیگه انگار عادت خوردن باقیمانده بود و چون شیر نمی دادم یواش یواش وزنم اضافه شد. درسم هم تموم شده بود. چون بچه کوچیک داشتم دیگه باشگاه هم نمی تونستم برم و یواش یواش چاقتر شدم. تازه علاوه بر همسرم فرزندم هم بدغذا بود . هر چی می پختم بیشترش باقی می موند و من هم خودم تهشو می خوردم. بعد ۴ سال ۶۰ کیلو بودم. فرزند دومم را باردار شدم ولی سقط شد و من خیلی سختی کشیدم و ضعف داشتم و دوباره به اسم تقویت پرخوری و بدخوری کردم و باز هم چاق تر شدم. راه های زیادی رفتم که لاغر کنم ولی زود بر می گشتم به حالت اول و حتی بدتر.فرزند بعدیم دوقلو شد. دوران بارداری بسیار محتاط بودم و ۱۷ کیلو اضافه کردم. بعد تولد بچه ها فقط یکماه کمک داشتم و بعد دست تنها بودم. ساعت خوراکم و خوابم قاطی شد. هر وقت فرصت پیدا می کردم یه چیزی تو دهنم می گذاشتم چون نمی تونستم ناهار و شام منظمی داشته باشم و از اینجا به ریزه خواری عادت کردم. هرچی غذای مونده و میوه مونده و لقمه هایی که توی کیف مدرسه فرزند اولم بود و به خونه بر می گردوند را می خوردم. اصلا نمی فهمیدم چی خوردم و چقدر و چند وعده. در کرونا دوباره با دور کار شدن ذوق طبخ غذاهای متنوع را داشتم و می پختم . درست عین اول ازدواجم .با این تفاوت که الان به جای دونفر برای ۵ نفر می پختم و طبق معمول همه اعضای خانه بدغذا و خودم جور هر پنج نفر را می کشیدم. از ترس ابتلا به کوید از در خونه بیرون هم نمی رفتیم و خلاصه ۱۵ کیلو توی اون دوسال اضافه کردم و به ۷۷ رسیدم.
این داستان چاق شدن منه .
۳ کیلو اضافه وزن در ۲۰ سال!!
البته نه تنها پر انژی تر و قویتر نشده ام بلکه متاسفانه به تمام مشکلاتی که آدمهای چاق دارند را هم مبتلا شده ام.!!!! الان که فکر می کنم همش به خاطر غفلت من از خودم بوده. جاروبرقی یخچال و ته سفره و بشقاب بچه ها شده ام. با همه توی غذاخوردن همراه می شوم . چون سفره به نظر من خیلی احترام داره. از بچگی ما همه دور یک سفره غذا می خوردیم. ولی الان تو خونه ی ما هر کسی یک ساعتی یک غذایی می خوره. من روزانه با کار بیرون و سه تا بچه غذاهای مختلفی تهیه می کنم و با همشون هم همراهی می کنم چون خودم دوست ندارم تنها غذا بخورم ولی فکر نمی کنم برای هیچکدامشان مهم باشه که دورهم غذا بخورند. توی اون ۲۵ سال خانه پدری من فقط سهم غذای خودم را می خوردم. همه چیز هم می خوردم ولی در این ۲۱ سال من جاروبرقی سفره و یخچال و کیف بچه هام شده ام. اگه بخواهم یخچال را تمیز کنم هر چی که خرده خرده توی یخچال هست را می خورم. اگه کابینت بخواهم تمیز کنم همینطور. ولی در خانه پدری برادرهام جارو برقی سفره بودندو ته قابله ها را در می آوردند و الان هر دوتاشون دیابت و فشارخون هم دارند. و این عاقبت چاقی است. و من دیگه نمی خواهم به این روند ادامه دهم و تا حالا توی ۴۶ سال عمرم از این زاویه که شما مطرح کرده اید به چاقی فکر نکرده بودم.همسرم نوز هم لاغره و اگر حتی فقط یک لقمه ته بشقابش باقیمونده باشه و او سیر شده باشه اون یک قاشق را هم نمی خوره. امکان نداره ته مانده غذای بچه ها را بخوره و خدارا شکر سلامته.
از اینکه وقت گذاشتید و مطالعه کردید متشکرم.
دیدگاهی که قبلا فرستادم چند تا اشتباه ریز داره که نشد ویرایشش کنم. ولی یکیش که مهمتره
در نزدیک به انتها به جای عدد ۳۰ نوشته شده ۳
یعنی درستش اینه
سی کیلو اضافه وزن در بیست سال!!!
سلام و درود
حضور شما را در مسیر شگفتی ساز شدن تبریک میگم
با این شروع عالی که داشتید معلومه که تصمیم جدی گرفتی که شگفتی ساز بشی
منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
بنام خداوندمهربان عشق وزیبایی
خدازیباست وزیبایی رادوست دارد
سلام به استادگرامی وهمراهان راه عشق تندرستی و سلامتی و
تناسب اندام
امروزمیخواهم به خودم و به تمام
کسانی که در این سایت هستند
بگویم که بهترین روش قرارگرفتمان در مسیر لاغرشدن حرکت کردن ازمسیرچاقیمان است
یعنی هممون برای رفع مشکلمان بایداول مشکلمان را شناسایی کنیم.
پس برای رفع چاقی و لاغرشدنمان بایداول دلیل چاقیمان را بشناسیم
اول مشخص می کنیم چه عواملی سبب افزایش چاقیمان شده تاباشناسایمان راههای مناسبی برای برطرف کردن هرعامل چاق کننده راپیداکنیم و آرام و آهسته به سمت لاغری
حرکت کنیم
من ۵۶سال از عمرم را با چاقی مفرط سپری کردم یعنی باهاش زندگی کردم هرروز هرلحظه هرثانیه و اینقدر با این چاقی انس گرفته بودم که فکر میکردم
که چاقی هیچوقت ازمن جدانخواهد
شدوهمیشه همه جا و همه وقت و هرلحظه بامن هست و خواهدبود
چون من همیشه از خانواده و ازکسانی که میشناختم شنیده بودم که همه میگفتند که من ژن چاقی دارم که ماژنتیکی و ارثی چاق هستیم ومیگفتن که هرچهقدر تلاش کنی لاغرنمیشی
من دلایل زیادی برای چاقی داشتم و همیشه بااین دلایل خودم را توجیه می کردم که من هیج تقصیری ندارم و همیشه
میگفتم من هرکاری میکنم لاغرنمیشوم اگرهم بشم دوباره چاق میشوم
امروزاستاددوسوال مطرح کردند
۱.چراماچاق هستیم ودیگران لاغرهستند(صورت مسئله)
۲.ازچه روشی میتوان لاغرشویم
(جواب مسئله)
ماچون ازچاقی رنج بردیم همیشه به جواب مسئله جذب شدیم که چگونه می توانیم خودمان را لاغرکنیم .
اماامروزبابودن در این مسیرواشناشدن بااگاهی که دریافت می کنیم که قسمت اول را انتخاب کنیم چون هرموقع چگونه لاغرشدن را انتخاب کردیم
هیچگاه نتیجه مورد علاقه مانرا نگرفتیم و اگرهم گرفتیم نسبی بوده
من چون خودم هميشه اضافه وزن زیاد داشتم همیشه جسمم روتحت فشارقرار دادم ومیخواستم ازچاقی رهاشوم یهجورایی میخواستم ازچاقی فرارکنم وهمیشه باشکست مواجه می شدم و هیچوقت به چاقی خودم فکرنکرده بودم چون اصلا نمی دانستم وبلدهم نبودم
فکرمیکردم چاقی ازبیرون واردبدنم شده میخواستم چاقی روازبدنم بیرون کنم
امروزمیخواهم بابودن در این مسیریک باربرای همیشه لاغرشوم و لاغربمانم حالاهرچقدرمیخواهدطول بکشدچون میدانم که میشه وخواهد شد
من دراین مسیرهستم و استمرارتکراروتمریناتم را باشوق و ذوق انجام میدهم میدانم که ازرژیم گرفتن و ورزش کردن وخوردن دمنوش افشرده هاوعرقیجات و چیزهای دیگر نمیتواند مشکل باشدخیلی راحت و لذتبخشتر هم هستش
چون ارزش این روش در هيچ يک ازروش های دیگروجودندارد
من باتمام روشهای قبلی نتوانستم خودم را لاغرکنم چون صورت مسئله را پاک میکردم یعنی هیچ کس نتوانسته بااین کارخود رولاغرکند
مانبایدچاقیمان را تغییر دهیم و به نتیجه فکرکنیم و مانمیتوانیم باسرعت چاقیمان رابه لاغری تبدیل کنیم
واستادگرامی وقتی ازاون ماشین
مثالی آوردن دقیقا خودمن بودم
که هر کس از راه رسید برایم راهکار نشان داد وهرچه به ذهنشان میرسید به من می گفتند که اگر
اینکارروبکنی این روش راانجام بدی لاغرمیشوی ولی هیچ کس علت چاق شدنم رانگفت وهیچ کس نگفت که بایدعلت چاقیت را بدانی واصولی لاغرشوی
وامروزمن باانجام دادن ونوشتن
تمریناتم خواندن وگوش کردن استمرارداشتن تکرارکردن صورت مسئله را عوض کنم وبه سؤال دوم که چگونه می توانم لاغرشوم راپاسخ دهم
جلسه دوم
دلایل چاقی من چیست؟
ازچه سنی چاق شدم؟
استادگفتندکه مایک انشاء بنویسیم درموردچرامن چاق هستم؟
من زیادانشاء نوشتن بلدنیستم
خیلی خوب نمیتوانم بنویسم ولی سعی می کنم که بتونم خوب بنویسم
من نمیدانم از چه موقع وازچه سنی چاق شدم چون من از بدو تولدم یابهتراست بگویم ازموقع
جنینی چاق واضافه وزن داشتم وبااون چاقی بدنیا آمدم وباهمون چاقی زندگی کردم
چون من از همسن و سالهای خودم درشت اندام بودم
خانواده پدریم همه چاق بودند
وبه من هم میگفتند که من به خانواده پدریم رفتم و چاقی ام ارثی و ژنتیکی است
من همیشه عاشق غذاوشیرینیجات بستنی شکلات و تنقلات بودم خلاصه بگم هرچیزی که قابل خوردن و نوشیدن بودمن همش رو میخوردم ونوش جان می کردم به همین
راحتی چون ازهیچ چیزی بدم
نمی آمد
من تاسن۵۶سالگیم هرروشی که
فکرش رو بکنیدانجام دادم هرکس هرچیزی را پیشنهادمیداد
من انجام دادم هرجاسخن از رژيم گرفتن بودحتی توی نوشته هابودهمه راکامل انجام میدادم
وهمیشه نتيجه میگرفتم ولاغرمیشدم از ۴کیلو بگیرتا۴۰کیلواماهیچوقت نتوانستم اون لاغرشدنهایم را نگه دارم ودوباره همیشه چاقیم برمیگشت.
من همیشه باخودم فکرمیکردم
آخه پس من چقدر بایدنخورم اینرو نخوراون رونخوربااینکه
خیلیها میخوردن هم لاغربودن و هم چاق نمی شدند امامن با
یک روزخوردن چاق میشدم آخه
بایدچقدرتحمل میکردم ولی هیچوقت به این سؤالم نرسیدم
تااینکه بااین سایت آشنا شدم واون موقع فهمیدم هرچیزی که هست درون ذهنم بود
من قبلابافیلم راز وبقیه چيزهايی که در مورد ذهن بود آشنا شده بودم ولی نمیدانستم که چطوری می توانیم با ذهنم لاغرشوم
واین استاد بودکه به این رازپی بردن وحالاهمه دانسته های خودشان را بدون هیچ کم و کاستیدراختیارماقرارمیدهندواقعا
هرچقدرتشکرکنیم وشکرگزاری
کنیم بازهم کمه واقعا نهایت تشکررادارم
من خیلی روشهای مختلفی را انجام داده بودم ونتیجه نگرفته بودم آخرین روشم
خامگیاه خواری بودومن توانسته
بودم که خودم را از ۹۳کیلوبه۶۳کیلوبرسانم که واقعآ برایم مثل یک معجزه بودچون من هیچوقت از۷۳کیلوپایینتر
نمی آمدم وحالاباخامگیاه خواری
به ۶۳کیلورسیده بودم و به تناسب اندام دلخواهم رسیده بودم انگارروی ابرهاسیرمیکردم
اماچه کنم که اون هم نماندچون
کرونااومدوکم کم همه چیز گران
شدومن دیگه نتونستم ادامه دهم وبه مروروزنم شروع به زیاد
شدن کردوبازمن ماندم و یأس و ناامیدی وازهمه چیز بریدم وتسلیم شدم واین بارباصمیم قلبم و باایمان و قدرت خداراصداکردم و ازش خواستم
که کمکم کند واقعا دیگه نمیدانستم که چکارکنم واین خدا
بودکه منوبه این سایت هدایتم کرد
همه آدمها چاق حتی متناسبهاسلیقهای خاصی دارند
خیلیها دوست دارند کمی توپرتر
باشندوخیلی هادوست دارندخیلی لاغرتر باشندومن هم
ازاون دسته افرادهستم که خیلی دوست دارم که لاغرترباشم
بااینکه خیلیها میگن وقتی لاغر
میشی خیلی داغون میشی وچاقی بهت می آد امامن دوست دارم
لاغرتر باشم
وحالامیخواهم دلایل چاقیم راکه
درگذشته سبب چاقی و اضافه وزنم شدن رابنویسم
۱.مادرزادی بودن چاقیم چون شنیده بودم که اگه هرچیزی مادرزادی باشدخیلی درمانش سخت میشه وچون من چاق بدنیا آمده بودم فکر می کردم که لاغرنمیشوم
۲.ارثی و ژنتیکی بودن چاقیم
۳.پرخوری کردن. من همیشه عاشق خوردن بودم و زیاد میخوردم اصلآ سیرمونی نداشتم
۴.کم تحرکی و ورزش نکردن
۵.شیرینیجات. بستنی.شکلات تنقلات و……
۶.دیرشام خوردن. اصلا شام خوردن حالاچه زودچه دیرفرقی
نداشت
۷.خوردن نشاسته مثل نان. برنج.
ماکارونی .سیب زمینی و…..
۸.پیاده روی نکردن
۹.احساس بی ارزشی کردن۰
۱۰.استرس واضطراب داشتن.
۱۱.ریزه خواری ناخنک زدن
۱۲.حرص و ولع داشتن برای خوردن
۱۳.تندتندوسریع غذاخوردن
۱۴.یبوست شدید
۱۵.دعواوجنگ و جدال داشتن با
همسرم
۱۶.فکروباورهای مخرب داشتن درهرچیزی و……
ومن امروزدارم روی رفتارهام کارمیکنم ودیگه هیچوقت باخودم جنگ نخواهم کرد
من دراوایل شرکتم در این سایت چاق شدم چون ازخامگیاه خواری بیرون اومده بودم چاق شدم وبه وزن قبلیم برگشتم وازاون لاغری
که داشتم فاصله گرفتم
ولی امروزمیخواهم باتوکل کردن
وایمان به خدای مهربان استمرارداشتن تکرارکردن وانجام
تمرینات گوش دادن به فایلهاوخواندن مطالب آموزشی به نتایجی عالی بدست میآوردم
واین خیلی دورنیست
من تابه امروز خیلی تغییرات شگفتانگیزی داشتم وازاین همه دلایلی که داشتم خیلی فاصله گرفتم وکمی وزن وسایزم کم شده
چون من خیلی عاشق لاغرشدن و تناسب اندام فوقالعاده هستم
ومن امروزمیخواهم به اون اندامی که در خامگیاه خواری رسیده بودم وطعم تناسب راچشیدم برسم اما این بارباراه و
مسیر صحیح ودرست دوباره اون طعم زیباولذت بخش روبچشم وحتی بیشترازاون و میدانم که میرسم دیروزود داره اماسوخت وسوز نداره
فقط بایدادامه بدهیم باگوش دادن خواندن وبیشترازاون نوشتن.نوشتن.ونوشتن.استمرار
تکراروادامه دادن
من به تمام آرزو ورویاهام میرسم وخواهم رسیددرتمام جنبه های زندگیم
من مطمعن هستم و ایمان و اطمينان قلبیدارم که میرسم
ان شاءالله
وبرای استادگرامی وهمراهان آرزوی ثروت قدرت و لاغری تناسب اندام زیبایی سلامتی تندرستی وعشق و ایمان راخواستارم خداپشت و پناه همهمان باشدخدانگهدار
سلام به آقاي عطار روشن عزيز و بقيه اعضا سايت
من امروز به سايت شما پيوستم . و بسيار هم اميدوارم به نتايج
فايل آموزشي اول را ديدم و از آنجايي كه هيچ مقاومتي درباره كاركرد ذهن ندارم كاملا با حرفهاي شما موافقم.
اگر بخوام به بچگيم برگردم من بسيار لاغر بودم تا تقريبا 13 سالگي. بعدش يواش يواش از اون حالت لاغر مردني در اومدم..ميگم لاغر مردني يعني انقدر لاغر كه حتي پوستم تيره بود از لاغري .
الان اگر من رو ببينيد پوستي كامل روشن دارم .كه اصلا اگر عكس بچه گي من رو ببينيد باورتون نميشه اون بچه من بودم
سرتون رو درد نميارم اگر بخوام به سوال اين فايل جواب بدم ، بايد بگم زمزمه هاي ذهني خودم به خودم هست كه من رو بيشتر چاق كرده است. من در تمام اين سالها كه چاق بودم شايد بيست سال هست كه من چاق هستم ، همه اش خودم به خودم گفتم چقدر چاقي . يا ، تا رفتم يه لباس بخرم به خودم گفتم اين كه به تو نمياد اين به لاغرا مياد … هر وقت يه مهماني بوده به خودم گفتم وااااي الان چي بايد بپوشم من كه چاقم هيچي به من نمي آد… خلاصه خودم را با نجواهاي ذهني بمب باران كردم….. از طرفي بي نهايت هم همه اش در آرزوي لاغر شدن هستم … نكته بعدي كه چرا چاق هستم اينه كه من بي نهايت از خوردن لذت ميبرم خودم دستپخت بي نظيري دارم و واقعا مثل يك هنرمند در آشپزخونه در كمترين زمان بهترين چيزها را آماده ميكنم چه غذتا باشه چه دسر باشه …
…پارسال آخرين تلاشم براي لاغر شدن بود …با رژيم لاغري كيتو وزن خوبي كم كردم بسيار پر انرژي بودم . هيچ بيماري خاصي هم در آزمايش خونم نشون داده نميشد تا اينكه ، ريزش مو آمد سراغم و من دوباره اون رژيم را با اينكه خيلي دوستش داشتم چون بسيار پر انرژي بودم باهاش و وزنم خيلي پايين آمده بود باهاش رو رها كردم….
الان كه فكر ميكنم ريشه هاي كمبود اعتماد به نفس بايد در من حل شود كه با محصولي ديگر در حال حل اين مشكل هستم به اميد خدا
چرا ميگم كمبود اعتماد به نفس ، چون اين باور كمبود اعتماد به نفس هست كه هر بار از يه جايي سر در مياره … اينكه يك عمر با من هست و هميشه بصورت پايه ثابت چاقي با من بوده …اينكه تا لاغر شدم با ريزش مو اومد خودشو نشون داد و باز اعتماد به نفسم رو ريزش موهام كم كرد و اون رژيم رو هم رها كردم
من قبل از شروع اين روش ، احساس ميكنم از آنجايي كه اين روش روي ذهن كار ميكنه من نتايج خوبي خواهم گرفت
و بسيار دوست دارم ببينم آيا از تمام جنبه ها روي باورهاي مخرب فكري كار ميكنه يا فقط روي باور پرخوري و كم خوري كار ميكنه (منظورم تمام جنبه هاي باورهاي مخرب ، باورهاي مخربي كه باعث چاقي ميشود….مثل من كه توضيح دادم نجواهاي ذهن خودم هست كه در چاقي من تاثير گذار هست)
الان كه موضوع را اينجا نوشتم كمي آرام تر شدم …من ميدانم كه بايد اين صداهاي مغزم رو تغييير بدم به سمت اينكه من آدم خوش اندامي هستم ..من هر چي بخورم چاق نميشم يا هر چيزي مخالف اون چيزهايي كه در ذهنم داره كار ميكنه
راسي يادم رفت بگم امروز 24 فوريه برابر با جمعه 5 اسفند به وقت ايران است من امروز صبح خودم رو وزن كردم 78.700 كيلو گرم بودم و بسيار ناراحت شدم…قدم 160 سانتيمتر است ….ولي اميدوارم و تلاش ميكنم تا يك ماه آينده كمي كمترش كنم….در ضمن من زانوهاي ضعيفي دارم و نميتونم زياد پياده روي كنم در صورتي كه عاشق پياده روي و كوه نوردي هستم و اميدوارم وزنم كه پايين تر آمد بتوانم بيشتر كوه نوردي و پياد روي كنم
پيشاپيش از شما آقاي عطار روشن و بقيه دوستاني كه متن من را ميخوانند بسيار سپاسگذارم
سلام و سپاس فراوان از خدای مهربون که این سایت آشنا شدم. 💖
امروز پسر هفت ساله ام رو بغل کردم سی کیلو وزن داره، یهو احساس سپاسگزاری بهم دست داد. گفتم خدایا شکرت که فقط هشت کیلو اضافه وزن دارم💘. طفلکی اونایی که 30 یا 40 کیلو اضافه وزن دارند. بندگان خدا دارند تقریبا یه بچه هفت ساله رو تمام 24 ساعت شبانه روز با خودشون اینور و اونور میکنن.🏌️♀️ خداییش چه فشار زیادی روی کمر و پا و زانو هست.😑
من خیلی رعایت غذایی دارم وگرنه استعداد چاقی تا دلت بخواد. البته اینم بگم ها واقعا دست و دلم می لرزه جلوی شیرینی و کاکائو و ارده شیره و خلاصه هرچیزی که شیرین باشه،🍦🍧 خیلی سست میشه این اراده ی بیچاره ام.🙄
تحرکم بد نیست. یک روز در میون سه چهار ساعتی والیبال بازی میکنم البته به صورت خیلی مبتدی. روزانه هم حدود بیست دقیقه تقریبا دوچرخه سواری می کنم.🚲🚲
کاشکی جملاتی رو پیدا میکردم که وویس ضبط کنم بزارم تو گوشم و مدام بشنوم و باعث بشه دیگه سمت شیرینیجات نرم. واقعا دلم میخواد تا عید بشم 60 کیلو. الان 68 کیلو هستم با قد 167 سانت.
به غیر از پرخوری بی رویه در شیرینیجات و خواب نامنظم دیگه نمی دونم چی باعث چاقی من هست.
به دنیا اومدم هم حسابی لاغر و سیاه سوخته بودم خخخ . 😂
و اما زمانی که کرونا گرفتم، زمان سختی بود که البته خداروشکر کرونا به ریه هام نزد، اما درد بسیار شدیدی میان دو کتف داشتم و تعریق زیاد. وقتی که بعد از دو هفته یه جورایی از مرگ برگشتم خودم رو که وزن کردم دیدم 60 کیلو هستم، تو پوست خودم نمی گنجیدم. به وزن ایده آلم رسیده بودم و انگاری دنیا رو بهم دادن. اما اینم بگم ها لاغری که اینجوری با مریضی ایجاد میشه، یه زنگ خطری واسه ذهن به وجود میاره از اونجایی که ذهن خیلی دنبال حفظ بقا هست، فکر میکنه بقا به خطر افتاده که اینجوری وزن داریم کم میکنیم. اینه که وقتی وزن میخواد دوباره بیاد پایین و به 60 کیلو برسه، آلارم میده و خیلی مقاومت ذهنی ام بالا میره. به هر حال اینقدر دلم میخواد 60 کیلو باشم، حاضرم یه بار دیگه اون هم درد و مریضی رو تجربه کنم ولی دوباره 60 کیلو باشم.
به لطف خدا اینجام تا بهم کمک بشه، تا این حرص و ولع ذهنی من نسبت به غذا به خصوص به خصوص شیرینی درمان بشه. انشاءالله به زودی زود اینجا از نتایجم بنویسم.
1) ریزه خواری 2) دست پخت خوشمزه ام 3) حرص و ولع نسبت به شیرینی جات 4) پرخوری احساسی 5) تند تندغذا خوردن 6) هول زدن موقع صرف غذا 7) خوابیدن زیاد 8) دراز کشیدن زیاد جلوی TV و مشاهده درامای کره ای یعنی خدا رو شکر که تحرک دارم و ورزش میکنم وگرنه فکر کنم یه 150 کیلویی بودم الان.
مرسی از استاد محترم بابت فایل های رایگانی که توی سایت گذاشتن که البته به قول خودشون هزینه مالی نمی دیم ولی باید با موفقیتمون با زمانمون با اشتیاق و پشتکارمون جبران کنیم و تا به نتایج دلخواهمون که تناسب اندام هست به لطف خدا برسیم.😎
شاد لاغر و ثروتمند باشید.🥰
ممنون بابت هدایت خداوند و آگاهی هایی که قراره نصیبم بشه.🎈
سلام و سپاس فراوان از خدای مهربون که این سایت آشنا شدم. امروز پسر هفت ساله ام رو بغل کردم سی کیلو وزن داره، یهو احساس سپاسگزاری بهم دست داد. گفتم خدایا شکرت که فقط هشت کیلو اضافه وزن دارم. طفلکی اونایی که 30 یا 40 کیلو اضافه وزن دارند. بندگان خدا دارند تقریبا یه بچه هفت ساله رو تمام 24 ساعت شبانه روز با خودشون اینور و اونور میکنن.من خیلی رعایت غذایی دارم وگرنه استعداد چاقی تا دلت بخواد. البته اینم بگم ها واقعا دست و دلم می لرزه جلوی شیرینی و کاکائو و ارده شیره و خلاصه هرچیزی که شیرین باشه، خیلی سست میشه این اراده ی بیچاره ام.تحرکم بد نیست. یک روز در میون سه چهار ساعتی والیبال بازی میکنم البته به صورت خیلی مبتدی. روزانه هم حدود بیست دقیقه تقریبا دوچرخه سواری می کنم.کاشکی جملاتی رو پیدا میکردم که وویس ضبط کنم بزارم تو گوشم و مدام بشنوم و باعث بشه دیگه سمت شیرینیجات نرم. واقعا دلم میخواد تا عید بشم 60 کیلو. الان 68 کیلو هستم با قد 167 سانت. به غیر از پرخوری بی رویه در شیرینیجات و خواب نامنظم دیگه نمی دونم چی باعث چاقی من هست.به دنیا اومدم هم حسابی لاغر و سیاه سوخته بودم خخخ . به گفته مامانم خیلی هم بد غذا بودم. اما تو دوران مدرسه اشتهام خوب شد. کلاس پنجم بودم یادمه شکم داشتم و دیگه این شکم با من بود تا زمان متأهلی و بارداری و تقریبا میشه گفت هیچ وقت دیگه من لاغری شکم رو تجربه نکردم. تا زمانی که کرونا گرفتم، وقتی که بعد از دو هفته یه جورایی از مرگ برگشتم خودم رو که وزن کردم دیدم 60 کیلو هستم. وزن ایده آلم انگاری دنیا رو بهم دادن. اینقدر دلم میخواد 60 کیلو باشم حاضر یه بار دیگه اون هم درد و مریضی رو تجربه کنم ولی دوباره 60 کیلو باشم. البته می دونم این حرفم اشتباهه محض هست.ولی امیدوارم اینجا بهم کمک بشه تا این حرص و ولع ذهنی من نسبت به غذا به خصوص به خصوص شیرینی درمان بشه. انشاءالله بیام اینجا از نتایجم بنویسم.مرسی از استاد محترم بابت فایل های رایگانی که توی سایت گذاشتن که البته به قول خودشون هزینه مالی نمی دینم باید حتما حتما هزینه ی زمانی و هزینه های دیگه رو باید حتما بدیم تا به نتایج دلخواهمون به لطف خدا برسیم.شاد لاغر و ثروتمند باشید.ممنون بابت هدایت خداوند و آگاهی های که قراره نصیبم بشه.
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستانم در این سایت شگفت انگیز،من امروز که تاریخش۱۴۰۱/۱۱/۳۰عضو سایت شدم
خیلی خوشحالم که به جمع شما دوستان عزیزم پیوستم که میخواهم در کنار شما عزیزانم واستاد بینظیرم تغییر اساسی کنم.
در حال حاضر۸۶ کیلو هستم میخوام به ۷۰ برسم
عواملی که باعث چاق شدنمه عبارت است از
۱_کم تحرکی
۲_خوردن و خوابیدن
۳_پر خوری
۴_تاثیر سن (قدیمیها میگن داری پارو سن میزاری)یعنی هر چقدر سن بره بالاتر چاقتر میشی و شکمت بزرگتر میشه😐
۵_خوردن خوراکیهایی که موجب چاقی میشه
۶_لجبازی با همسرم (همسرم دوست داره من همیشه خوش هیکل باشم ،واز اینکه تذکر میده در مورد غذاهایی که دوست دارم پرخوری نکنم لجم میگیره میگم که حالا خوبه من از فلانی خوشتیپ ترم تو جای شوهر اون بودی چطوری تحملش میکردی و بهم برمیخوره وبیشتر میخورم0
)
۷_ورزش نکردن
۸_هل زدن موقع درست کردن غذا که یک وقت گشنه نمونم زیاد درست میکنم
من بچه که بودم خیلی لاغر بودم طوری که استخوانهای قفسه سینه ام میزد بیرون ،پدرو مادرم خیلی نگران بودن از لاغری من، و خواهرام هر وقت بامن بحثشون میشد به من میگفتن اسکلت ومن خیلی حرص میخوردم و حتی نامزد که شدم مادر شوهرم گفت شانسمونه خیلی لاغره استخون خالیه…
اما الان بعد دوتا زایمان تقریبا تو پر شدم چون قدم بلنده اضافه وزنم به اون صورت مشخص نیست،ولی میخوام به وزن ایده آلم برسم
و میرسسسسم
ومن توانایی انجام هر کاری که اراده کنم را دارم
و به امید روزی که به وزن ایده آلم برسم وبیام از نتایجم براتون بنویسم
سلام
چی شدکهچاقشدم!دوراننوجوانیخیلیاندامخوبیداشتمولیبعدازازدواجبهجهتاستفادهازقرصهایLdروزبهروزچاقمیشدمبعدازبارداریهمکهبیشتروبیشترشدمیهتایمیباشگاهرفتموغذاموکمکردمدوتاسهسایزکمکردمولیباشگاهکهنرفتمدوبارهچاقشدمالان تو سن35سالگیچاقیزیادباعثشدهسائیدگیمفصل ودیسککمردارموبایدفقطلاغربشمتادردهامکمبشنانشاللهباروششمابه وزنایدهآل
برسم