0

شروع مسیر لاغری (قسمت اول)

شروع مسیر لاغری
اندازه متن

مسیر لاغری همان مسیر چاقی است، فقط باید در جهت مقابل به حرکت خود ادامه دهیم.

در تمام سالهایی که چاق بودم شنیده بودم که برای لاغر شدن باید رژیم بگیرم و فعالیتم را بیشتر کنم. بارها این کارها را انجام می دادم اما لاغر نمیشدم. این درحالی بود که هم کلاسی ها و دوستانم برای لاغر بودن ورزش نمی کردند و رژیم نمی گرفتند.

چگونه در مسیر لاغری قرار بگیرم

بهترین طریق قرار گرفتن در مسیرلاغری ادامه دادن در مسیر چاقی است در حالی که به دنبال مکانی برای دور زدن و ادامه دادن مسیر زندگی در سمت مقابل مسیر چاقی باشیم. به این شکل می نوانیم مسیری که از لاغری به سمت چاقی طی کرده ایم را دوباره به سمت لاغر شدن برگردیم و برای همیشه در مقصد لاغری توقف کنیم.

مسیر لاغری

تصور کنید در حال رانندگی از محل سکونت خود به شهر دیگری هستید. پس از مدتی به خاطر می آورید که وسیله ای که اتفاقا خیلی ضروری است را با خود نیاورده اید. تصمیم می گیرد به خانه برگردید تا آن وسیله را بردارید.

اولین اقدامی که انجام می دهید تصمیم گیری برای برگشتن به سمت خانه است درحالی که همچنان در حال دور شدن از خانه هستید.

دومین اقدام شما پیدا کردن دوربرگردان برای برگشتن به سمت خانه است.

و در نهایت سومین اقدام شما ادامه حرکت به سمت خانه از سمت مقابل همان جاده ای ایست که شما را از خانه دور می کرد.

برای لاغر شدن نیز همین فرایند را باید در زندگی اجرا کنید.

شما در حال زندگی کردن هستید که متوجه می شوید شرایط جسمی و سلامتی شما آنطور که دوست دارید نیست.

اولین اقدام شما باید تصمیم گرفتم برای لاغر شدن باشد.

تصمیمی که همه ما بارها در دوران چاقی خود گرفته ایم.

دومین اقدام شما باید به دنبال روشی برای لاغر شدن باشد که باز هم همه ما روش های مختلفی را برای لاغر شدن استفاده کرده ایم.

سومین اقدام شما باید حرکت کردن در مسیر لاغری باشد که انتخاب کرده اید و آنقدر به حرکت خود ادامه دهید تا به تناسب اندام و سلامتی که قبلا داشته اید برسید.

نکته جالب توجه اینکه مراحلی که توضیح داده شد را همه ما بارها انجام داده این اما چرا لاغر نشدیم؟

تنها به این دلیل که از محل مناسب وارد مسیر لاغری نشده ایم.

چرا لاغر نمی شم؟

چرا تلاش من برای لاغری نتیجه نداشته است

چاقی مسیری است که شما را از سلامتی و تناسب اندام دور می کند. هرچه بیشتر در این مسیر حرکت کنید برای شما واضح تر می شود که حرکت در این مسیر را دوست ندارید و علاقه دارید به سمت آنجایی که قبلا بودید که همان لاغری و سلامتی است برگردید.

در مسیر چاقی تابلوهای زیادی به منطور راهنمایی شما به مسیر لاغری نصب شده است اما متاسفانه این مسیرها شما را به سمت لاغری هدایت نمی کند فقط شما را به مسیر جدیدی به سمت چاق تر شدن وارد می کنند.

تصور کنید شما با تابلوی برنامه رژیمی برای لاغر شدن مواجه می شوید و به قصد لاغر شدن وارد این مسیر می شوید. مدتها در این مسیر با هر سختی و ناراحتی به حرکت خود به امید لاغر شدن حرکت می کنید و بخاطر رنجی که متحمل می شوید انتظار دارید لاغر شوید و مقداری هم لاغر می شوید اما در نهایت پس از مدتی که از ادامه مسیر خسته می شوید و احساس می کنید دیگر اراده ادامه دادن این مسیر لاغری را ندارید خیلی راحت و البته سریع به شرایط چاقی قبل بر می گردید و خود را در شرایط حتی چاق تر می بینید.

این مسیر شما را به سمت لاغر شدن هدایت نکرده است بلکه فقط شما را وارد مسیر جدیدی به سمت چاقی و چاق تر شدن کرده است و در این مدت شما تصور می کردید در حال لاغر شدن هستید اما در نهایت متوجه میشوید که در همان شرایط قبل و شاید هم چاق تر هستید.

لاغری با ذهن
برای لاغری با ذهن از کجا شروع کنم

روش صحیح لاغر شدن کدام است؟

حتما با من هم عقیده هستید که برای رفع هر مشکلی باید ابتدا مشکل و عوامل بوجود آورنده آن مشکل را شناسایی کنیم.

پس برای رفع چاقی و لاغر شدن باید ابتدا دلایل چاقی را شناسایی کنیم.

در روش صحیح لاغر شدن ابتدا باید مشخص کنیم چه عواملی باعث چاقی ما شده اند تا با شناسایی آنها راهکار مناسب برای برطرف کردن هر عامل چاق کننده پیدا کنیم و به مرور به سمت لاغری حرکت کنیم.

مسیر لاغری که به شما کمک کند به این شکل مشکل چاقی خود را برطرف کنید روش صحیح لاغر شدن می باشد و تنها مسیری که به این صورت به شما کمک می کند تا در مسیر لاغری حرکت کرده و برای همیشه لاغر شوید دوره های آموزشی لاغری با ذهن می باشند.

شناسایی عوامل تاثیرگذار بر چاقی

زمانی که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفتم و می خواستم عوامل چاقی خودم را پیدا کنم به آنچه در ۳۵ سال چاقی گذشته بودم فکر کردم.

آنچه درباره علت چاق بودن که از پدر، مادر و اطرافیانم شنیده بودم.

اینکه چاقی در خانواده ما ارثی است و دلیل آن هم چاق بودن همه آدم ها در خانواده پدری ام بود.

بارها شنیده بودم که من به دلیل داشتن استخوان بندی درشت چاق هستم و به همین دلیل چاق به نظر می رسم.

بعضی ها عقیده داشند به خاطر کم تحرک بودنم چاق شده ام و اگر بخوام لاغر بشم باید حتما تحرک بیشتری داشته باشم.

برخی از اقوام نزدیک به شوخی یا جدی می گفتند خونسرد بودنت باعث چاقی ات شده، چون اصلا حرص نمی خوری و آدم بی خیالی هستی.

هرچه بیشتر به عوامل چاقی خودم فکر می کردم خاطرات بیشتری از شنیده های سال های چاقی در ذهنم مرور می شد.

همه آنها را نوشتم و لیست بلندی از دلایل چاقی خودم تهیه کردم.

نام آن لیست را عوامل چاقی خودم قرار دادم، البته از ملاحظه آن همه دلیل برای چاق بودنم اصلا احساس خوبی نداشتم چون تازه متوجه شده بودم چاقی در من آنقدر سابقه دارد که این همه دلیل برای بودنش در خودم پیدا کرده بودم.

اما از طرقی خوشحال بودم که برای بار اول در زندگی از روش صحیح لاغر شدن برای لاغر شدن اقدام کرده بودم.

تفاوت لاغری با ذهن و روش های قبلی

هر بار که تصمیم می گرفتم برای لاغر شدن اقدام کنم ابتدا قد و وزن من را سوال می کردند تا میزان ااضافه وزنم را مشخص کنند و از همان ابتدا با تعیین مقداری که باید کم کنم، احساس می کردم توانایی کم کردن آن مقدار اضافه وزن را ندارم و از همان شروع مسیر لاغری احساس ناامیدی در من شکل می گرفت.

بعدها افرادی که خود را متخصص لاغری معرفی می کردند برای اندازه گیری شاخص توده بدنی، اندازه دور مچ و دور سر و چند سایز دیگر اعضای بدن را به اطلاعات اولیه خود اضافه می کردند اما نکته جالب این بود که در نهایت مقدار وزنی که باید کم می کردم را برای من مشخص می کردند.

متفاوت بودن روش لاغری با ذهن برای لاغر شدن احساس خوبی به من می داد.

دیگر خبری از عدد کذایی اضافه وزنم نبود و به جای آن لیستی از عواملی که باعث چاقی من شده بود برایم واضح شده بود.

از طرفی چون لیست بایدها و نبایدهای خوردنی برای خودم مشخص نکرده بودم احساس خیلی خوبی داشتم.

در روش لاغری با ذهن خبری از خوردن و نخوردن ها و رژیم غذایی نبود.

  • برای من مشخص نکرده بودند هر روز اول صبح باید یک لیوان آب و افشره تلخ زیره را بخورم.
  • به من گفته نشده بود میان وعده حق دارم فقط نصف یک سیب آنهم فقط سیب قرمز بخورم.
  • برای ناهار اجازه دارم ۵ قاشق برنج با ۲ قاشق خورشت بدون روغن و یک کاسه به هر اندازه که می خواهم سالاد بدون نمک بخورم.
  • برای من مشخص نکرده بودند حق  خوردن شیرینی یا قند با چای را ندارم.
  • به من گفته نشده بود اگر کیک و بیسکویت بخورم لاغر که نمی شوم هیچ بلکه چاق تر هم خواهم شد.
  • مشخص نشده بود فقط در بعضی از روزها به اندازه یک کف دست نان سبوسدار اجازه دارم بخورم.
  • برای من تعیین نکرده بودند که برای شام فقط می توانم به هر اندازه می خواهم سالاد و سبزیجات بخورم

وقتی به لیست عوامل چاقی خودم نگاه کردم خبری از نباید ها نبود، خیری از وزن کردن و جدا کردن غذا نبود.

قرار نبود در مهمانی ها ظرف غذای خودم را همراهم ببرم و فقط سعی کنم از بودن در جمع دیگران خوشحال باشم و حق ندارم از غذاهای مهمانی مصرف کنم.

اگرچه لیست عوامل چاقی من ردیف های زیادی داشت و در ابتدا از ملاحظه آن احساس ناامیدی در برطرف کردن آن عوامل پیدا کردم اما وقتی به سختی های روش های قبلی در مسیر لاغری فکر کردم خیلی زود نسبت به روش جدید لاغری که در پیش گرفته بودم احساسم بهتر شد.

همین که خبری از رژیم و ورزش کردن و … نبود خیلی عالی بود و نوید این را می داد که این روش را می توانم برای مدت بیشتری ادامه دهم.

تجربه ای که در تمام سال هایی که از چاقی رنج می بردم و از روش های مختلفی برای لاغر شدن اقدام کرده بودم به من ثابت کرده بود، بیشتر از چند روز یا هفته طاقت اجرای دستور العمل ها و برنامه های ورزشی را ندارم.

اکنون که در شروع مسیر لاغری با قدرت ذهن می دانستم خبری از رژیم و باشگاه رفتن نیست خیالم راحت بود که برای مدت بیشتری می توانم از این طریق برای تحقق رویای لاغر  ادامه دهم.

معجزه لاغری

شگفت انگیز بودن لاغری با ذهن

نکته قابل توجه که برای اولین بار در مسیر لاغری تجربه می کردم این بود که فرد دیگری برای من برنامه لاغری (رژیم و ورزش) تنظیم نکرده بود.

اولین بار بود که خودم دست به کار شده و برای لاغر شدن اقدام کرده بودم.

همانطور که در ۳۵ سال چاقی کسی به من نگفته بود به چه صورت باید چاق شوم و این خودم بودم که هر بار متوجه می شدم چاق تر از قبل شده ام، این بار نیز کسی به من نگفته بود باید چگونه لاغر شوم و خودم با اشتیاق قدم در مسیر لاغری با ذهن گذاشته بودم.

بنابراین شما دوست عزیزی که تصمیم گرفته اید از مسیر لاغری با ذهن برای لاغر شدن اقدام کنید باید مانند من عمل کنید اگر می خواهید نتیجه مشابه من کسب کنید.

چرا که من دقیقا به روش شما عمل کرده ام که مانند شما چاق بودم و به همین دلیل اکثر افرادی که چاق هستند علایق، عقاید و افکار مشابه یکدیگر دارند.

پس همانطور که من توانستم با عمل کردن به روش شما چاق شوم، شما هم می توانید با عمل کردن به روش من لاغر و متناسب شوید.

تنها کافی است مانند من که در عمل کردن به طریق شما ۳۵ سال استمرار داشتم، شما هم در عمل کردن به طریق من استمرار داشته باشید.

اما نکته شگفت انگیز و امیدوار کننده این است که برای لاغر شدن نیاز نیست به اندازه سال هایی که چاق بوده اید، صبر کنید.

لاغر شدن به مراتب سریع تر از چاق شدن است اما در این سریع بودن منطقی بودن را نیز مدنظر داشته باشید.

اگر یک سال است چاق شده اید انتظار نداشته باشید هفته دیگر به شرایط ایده آل برسید.

اگر سه سال است از چاقی رنج می برید انتظار نداشته باشید طی یک ماه به شرایط ایده آل برسید.

اگر ۵ سال است درگیر چاقی و عوارض آن هستید، انتظار نداشته باشید طی دو ماه به شرایط ایده آل خود برسید.

اگر ۱۰ سال یا بیشتر است که مشغول چاق شدن و تلاش برای لاغر شدن هستید، انتظار نداشته باشید طی سه ماه به شرایط ایده آل خود برسید.

اما باز هم تکرار می کنم، باور کنید لاغر شدن سریع از چاق شدن است.

با هر سرعتی در مسیر لاغری حرکت کنید، بارها و بارها سریع از زمانی که چاق شده اید، لاغر شدن را تجربه خواهید کرد.

پس با اشتیاق و احساس خوب قدم اول را بردارید.

با انگیزه و امید به متناسب شدن، فایل آموزشی این جلسه را ببینید و بارها گوش دهید تا به خوبی درک کنید چگونه باید عوامل چاق کننده خود را کشف کنید.

هرچقدر نیاز است زمان صرف کنید، بسیار مهم است که گام اول را محکم بردارید.

گرچه هر قدم به منزله یک گام واحد است و بسیار مهم و حائز اهمیت است اما با قدرت شروع کردن در ایجاد انگیزه و اشتیاق برای ادامه دادن بسیار موثر است.

منتظر خواندن نظرات شما دوست عزیزی که نور امیدی برای لاغر شدن بر قلبتان تابیده شده است هستم.

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن


پیشنهاد می کنم به این صفحه مراجعه کنید و براساس توضیحات ارائه شده دیدگاه خود را ثبت کنید.

اطمینان دارم محتوای این صفحه با مشارکت شما بسیار تاثیرگذارتر خواهد شد.


توصیه مهم برای کسب نتیجه عالی

بارها در دوره های آموزشی به اهمیت نوشتن و خواندن اشاره کرده ام و باز هم بر این دو امر مهم تاکید می کنم.

تفاوت نتیجه دوستانی که شگفتی ساز می شوند با عزیزانی که به هدف نهای خود نمی رسند در یادگیری یا هوش و استعداد لاغر شدن نیست چون تا قبل از این دوره آنها هم در لاغر شدن ناتوان بوده اند.

تنها تفاوت آنها عمل کردن به آن چیزی است که در فایلهای آموزشی گفته می شود.

در طی چندسال آموزش دادن دوره لاغری با ذهن به وضوح برایم روشن شده است که عزیزانی که شگفتی ساز میشوند در نوشتن تمرینات تمرکز و دقت بیشتری دارند و همچنین برای خواندن نوشته های دیگران مشتاق هستند. در واقع آنها نحوه انجام تمرینات را بهتر مورد توجه قرار می دهند.

چگونه تمرکز بیشتری داشته باشیم

زمانی که شما در حال گوش دادن به فایل های آموزشی هستند، فقط از طریق گوش خود در حال یادگیری و توجه کردن هستید، و در فایل های تصویری از گوش و چشم خود استفاده می کنید.

در این دو حالت ذهن شما به طور آزادانه می تواند بر موضوعات دیگر توجه و تمرکز کند و شاید بارها برای شما پیش آمده باشد که در حال گوش دادن یا تماشای فایل آموزشی هستید اما تمرکز شما کاملا روی موضوع دیگری است و ناگهان به خود آمده و متوجه می شوید دقایق زیادی از محتوای آموزشی گذشته اما شما چیزی از آنچه گفته شده به خاطر نمی آورید.

این حالت طبیعی است و برای هر فردی با توجه به پراکندگی موضوعات مهم ذهنش پیش می آید.

اما همه افراد زمانی که در حال نوشتن هستند به ندرت دچار جهش تمرکز ذهنی می شوند، به احتمال زیاد به خاطر ندارید زمانی را که چند خط نوشته باشید و به خود آمده باشید و ندانید که چه نوشته اید.

وقتی شما می نویسید، چشم، ذهن، جسم (دست)، اعصاب و بسیاری از دیگر اندام شما در خدمت شما هستند و به همین دلیل تمرکز شما موقع نوشتن بارها بیشتر از زمانی است که در حال تماشا کردن یا گوش دادن هستید.

و موضوع مهم دیگر خواندن نوشته های دیگران است، با این کار به راحتی تصویرسازی ذهنی در شما شکل می گیرد و افکار و باورهای صحیح و متناسب کننده در ذهن شما تایید می شوند.

شاید برای شما پیش آمده باشد که حرفی را از یک نفر شنیده اید اما چندان اهمیت نداده باشید، اما اگر آن حرف را دو یا سه یا عده بیشتری برای شما بازگو کنند باعث می شود که شما با دقت بیشتری آن موضوع را بپذیرید و به عبارتی آن را باور می کنید.

از این رو زمانی که شما نوشته های دیگران را مطالعه می کند در حال تایید کردن محتوای تازه وارد شده به ذهن خود هستید، شاهدانی پیدا می کنید که گفته های شما را تایید و چه بسا کامل تر کنند، چون با مطالعه نوشته های دیگران مطمئن باشید به نکاتی پی خواهید برد که به ذهن خودتان نرسیده است یا برایتان اهمیت نداشته است.

از این رو توصیه میکنم، زمان بیشتری را صرف نوشتن و خواندن کنید که نتایج عالی برای شما به ارمغان می آورد.

✍️ تمرین آموزشی 📖

برای تمرین این جلسه باید داستان چاقی خود را بنویسید.

تصور کنید از شما خواسته شده است شرح حال مفصلی از چاقی خود بنویسید تا بر اساس آنچه می نویسید برنامه لاغری مختص شما تنظیم شود. برنامه ای که اطمینان دارید با استفاده از آن به رؤیای لاغری خود می رسید.

برای دست یابی به فرمول های ذهن ناخودآگاه خود درباره چاقی در شرح داستان خود به سوالات زیر به صورت شرح انشایی پاسخ دهید.

  • چرا شما چاق هستید؟

به این موضوع فکر کنید. پی بردن به نگرش خود درباره چاق بودنتان مهمترین قدم برای اصلاح فرمول های چاقی ذهن می باشد. حتی می توانید دیدگاه والدین تان درباره چاق بودنتان را ذکر کنید. پی بردن به اینکه چرا چاق هستم قدم اول و بسیار مهم برای کسب نتیجه عالی در مسیر لاغری با ذهن می باشد.

  • از چه سنی چاقی شما شروع شد؟

پی بردن به سن چاقی برای تخمین قدرت و نفوذ چاقی در ذهن اهمیت زیادی دارد. بنابراین درباره شروع چاقی خودتان فکر کنید و شرح حال اینکه از چه سنی چاق شدید در داستان چاقی خود بنویسید.

  • خاطرات شما از چاقی چیست؟

به آنچه پس از گذر مدت زمان به یاد می آوریم خاطره گفته می شود. آنچه از سفری که چند سال قبل رفته اید خاطرات شما از سفر هستند. اما در اینجا نوع جدیدی از خاطره را برای دستیابی به فرمول های چاقی ذهن نیاز داریم و آن خاطرات قبل از چاق است.

قبل از چاق شدن چه چیزی درباره چاقی شنیده بودید. خاطرات خود قبل از چاق شدن را بنویسد.

آنچه قبل از چاق شدن درباره چاقی و احتمال وقوع آن شنیده اید را در داستان چاقی خود شرح دهید.

  • مشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده است را شرح دهید.

واضح است که چاقی مهمان ناخوانده ای است که باعث بروز مشکلات و اختلال در روند زندگی ما شده است بنابراین کشف اختلالی که چاقی در زندگی ما بوجود آورده است به ما کمک می کند تا برنامه ریزی موثرتری برای خلاص شدن از دست این مهمان ناخوانده انجام دهیم.

مشکلاتی که چاق بودن در جنبه های مختلف زندگی برای شما ایجاد کرده است را به داستان چاقی خود اضافه کنید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

متن فایل تصویری برای ناشنوایان 🧏

متن فایل تصویری جلسه‌ اول: (توسط خانم گلستان عزیز)

 به نام خدای مهربان 

من رضا عطار روشن هستم و خداوند رو بی نهایت سپاسگزارم که این فرصت رو به من داد که همراه شما دوستان خوبم باشم. 

خوش آمد میگم حضور شما رو در دوره ی فوق العاده ی لاغری با ذهن، دوره ای که شگفتی های خیلی زیادی داشته و نتایج عالی دوستانی که از این دوره استفاده کردن منو به این واداشت که بیام یک دوره ی رایگان در قالب، حالا حدود ۱۰ جلسه ی تصویری براتون آماده کنم و توضیحات کاملی درباره ی نحوه ی لاغری با ذهن ارائه بدم

تا دوستانی که با این روش آشنا میشن بتونن با استفاده از این فایل ها اطلاعات و آگاهی جامع تری از این روش داشته باشن و بتونن به شکل مطمئن تر و آگاهانه تری تصمیم بگیرن که‌ از دوره ی آموزشی لاغری با ذهن برای رهایی از چاقی و مسائل مربوط به اون استفاده کنن.

خب ابتدا لازم می دونم که درباره ی خودم یه توضيحات کوتاهی بدم و اینکه چرا خودم رو لايق صحبت کردن وآموزش دادن لاغری با ذهن می دونم.

من متولد سال ۱۳۵۹ هستم و از همون کودکی اضافه وزن داشتم یعنی از وقتی که یادم میاد اضافه وزن داشتم و وقتی عکس های دوران کودکیم رو هم دیدم اثبات می کرد که بله من بچه ی تپلی بودم، از وقتی که به دنیا آمدم.

خب این اضافه‌ وزن سال ها ی زیادی همراه من بود و مسائل بسیار مختلفی رو برای من به همراه داشت که لازم نیست درباره ش توضیح بدم چون همه ی شمایی که این فایل روتماشا می کنین حتما خودتون مسائل مختلف چاقی رو تجربه کردین و دیگه تکرار کردن اون خیلی خوشایند ما نیست و این مسئله باعث شده بود که سال‌های زیادی از عمرم رو تلاش کنم برای لاغر شدن،

روش های خیلی زیادی رو استفاده کردم، روش هایی که حتما خیلی از شما هم اون رو تجربه کردین وشاید حتی خیلی بیشتر از من سعی و تلاش کرده باشین که لاغر بشین ولی خب نتیجه ی همه ی سعی وتلاش من برای لاغر شدن، این بود که برای یک مقطع کوتاهی، یک تغییراتی در خودم ایجاد می کردم ولی خب  به مرور بعداز گذشت چند هفته يا نهایتا چند ماه، همه‌ی اون چیزی رو که از دست داده بودم، دوباره به دست می آوردم و خیلی وقت ها، حتی یک مقدار بیشتر از قبل از اقدام برای لاغری دوباره من چاق میشدم، 

این لاغر و چاق شدن های مکرر واقعا منو خسته کرده بود؛

اینکه من تلاش می کردم، خیلی سعی می کردم برای اینکه لاغر بشم اما می دیدم  چقدر راحت، چقدر بدون دردسر بدون اینکه من سختی بکشم، دوباره در طی چند هفته، من به وزن قبلی بر می گشتم و دیگه هر کسی منو می دید مثلا یه مقطعی یه مقدار جمع وجور شده‌ بودم، حتمآ می گفت، که، باز که‌ داری تلاش بی خودی می کنی! وشنیدن این جمله واقعآ یک بار سنگینی رو، روی دوش من می گذاشت که باید این بار موفق بشم.

شنیدن این جمله که باز داری تلاش بی خود می کنی،

واقعا یک بار سنگینی رو روی دوش من می گذاشت که باید این بار موفق بشم:

اما خب هر چقدر بیشتر تلاش میکردم فقط اون مقدار، مثلا اون دوران متناسب شدنم، اون مقداری که کم کرده بودم رو می تونستم برای یک مدت زمانی حفظ کنم، هیچ وقت نتونستم با اون روش ها برای  همیشه از شر چاقی خلاص بشم؛ 

خلاصه این تلاش من ادامه داشت تا سال ۱۳۹۴ که من با دوره های ان ال پی (NLP ) و قدرت ذهن آشنا شدم و اون دوره ها رو من شرکت کرده بودم برای ايجاد تغییر در جنبه های مختلف زندگی، اصلا موضوع لاغری نبود. ؛ موضوع تغییر فرکانس و نمی دونم مدارها و اینکه ما چه جوری بتونیم زندگی خودمون رو تغییر بدیم،؛ موضوع موفقیت فردی بود.

خب من يه مدت از این مباحث استفاده کردم، از این کلاس ها استفاده کردم و به این نتیجه رسیدم که اگر این موضوعاتی که مطرح میشه به ادعای اون افرادی که داشتن آموزش می دادن، می  تونه زندگی انسان رو در تمام جنبه‌ها تغییر بده، خب من می‌خوام از این آموزش ها استفاده کنم برای لاغر شدن، 

نمی دونم چرا این فکر به ذهنم رسیده بود چون در اون کلاس اصلا همچین چیزهایی مطرح نمی شد که مثلا از این روش، از این آگاهی ها میشه استفاده کرد برای لاغر شدن، اما یه حسی به من می گفت که بیا از این روش استفاده کن برای لاغر شدن، چون اونا درباره ی ثروت، درباره ی موفقیت، درباره‌ی روابط صحبت می کردن، 

اما خب هر چقدر من پیش می رفتم، می دیدم، خب مهمترین موضوع زندگی من اضافه وزنمه و هر چقدر هم می خواستم مثلآ در زمینه روابط، وضعیت خودم رو بهبود ببخشم، می دیدم اضافه وزنه مانع از این میشه که من بخوام روابطم رو بهبود ببخشم و….

هرچقدر داشتم تلاش می کردم که مثلا درآمدم رو و یا ثروتم رو یا اوضاع اقتصادیم رو تغییر بدم بازم یه جاهایی به این می رسيدم که اضافه وزنم مانع از این ميشه که من بتونم تلاش بیشتری انجام بدم یا من بتونم به شکل متفاوتی فعالیت کنم‌ که بتونم اوضاعم رو تغییر بدم؛

به هرحال از هر راهی میخواستم تغییر کردن رو شروع کنم به مانع اضافه وزن برخورد می کردم و به این نتیجه رسیدم که واقعا اگر این روش‌ها جواب میده؛

پس من بیام از اونها برای لاغری استفاده کنم. 

سال ۱۳۹۴ بود که تمام تلاشم رو به کار گرفتم، تمام تمرکزم رو به کار گرفتم تا آموزش ها یی که دیده بودم، تمريناتی که می دادن و اطلاعاتی که در اختیار من میذاشتن رو من تبدیل کنم به تمريناتی که در رابطه با لاغری با ذهن کاربرد داشته باشه و اونها رو انجام می دادم، تست می کردم؛ خیلی مشتاق بودم که روش‌های مختلفی رو تبدیل کنم تمریناتش رو به موضوع لاغری با ذهن،

خب، چون در این زمینه، کتاب خاصی هم وجود نداشت، هيچ اطلاعات دسته‌بندی شده ای هم وجود نداشت و اساتیدی هم نبودن که من بخوام از اون‌ها استفاده کنم برای تجربه و یادگیری لاغری با ذهن،

خب، سبب شده بود که خودم خیلی راه های مختلفی رو تجویز کنم، خیلی تمرينات مختلفی رو انجام بدم و به لطف خدا، بعد از مدتی تغییراتی در رفتار من به وجود آمد، تغییراتی در افکار من به وجود اومد و احساس کردم که در این مدتی که دارم این کارها رو انجام میدم خیلی راحت و بدون اینکه من زحمت خاصی بکشم، بدون اینکه سختی ای متحمل بشم و بدون اینکه اعصابم خراب بشه، داره تغييراتی در جسم من شکل می گیره

و تغییرات به حدی بود که اطرافیان من داشتن می گفتن، مثلا نزدیکان من که خب همیشه، وقتی، خبر داشتن دیگه، مثلا من اقدام می کردم برای لاغر شدن، خب یا رژيم می گرفتم یا غذام  رو از اونها جدا می کردم یا یک منوی خاصی رو به دیوار آشپزخونه می چسبوندم،

می گفتم، من براساس این منو باید غذا بخورم  یا مثلا  می دیدن، هفته‌ای چند روز من با دوستان میرم این زمین های  اطراف شهر و ، خلاصه‌ این پارک ها، خلاصه من میدویدم به خاطر اینکه لاغر بشم  و وقتی می دیدن که هیچ کدوم از این کارا رو انجام نمی دم اما تغییراتی داره در جسم من شکل میگیره، خیلی براشون تعجب انگیز بود……

اینکه کاری انجام نمی دم ، اما تغییراتی داره در جسم من شکل میگیره، خیلی براشون تعجب انگیز بود،

میگفتن: چی شده؟ چکار کردی؟ یا حتی اوایلش فکر می کردن که مثلا من یه بیماری خاصی حتما گرفتم که دارم همین جور خود به خود لاغر می شم و خب واقعا خودم هم اون زمان ، این تأییدیه ، این اطمینان رو نداشتم که حتما این کارایی که من انجام دادم باعث لاغری من شده‌، چون واقعأ با همه ی کارایی که من انجام داده بودم برای لاغری، متفاوت بود، 

تا جایی که یادم میومد، من همیشه عرق می ریختم، تلاش می کردم که بیشتر عرق کنم که لاغر بشم، تلاش می کردم که کمتر بخورم که لاغر بشم، سعی می کردم که دقیقا بر اساس مقدار کالری که برام در نظر گرفته شده، غذا مصرف کنم‌ که لاغر بشم؛ 

اما چند وقتی بود که اصلا من از این کارها انجام نمی دادم؛ تازه در مقابل خیلی شور و اشتیاق داشتم، چیزی که در تمام روشهای قبلی اصل  خبری از اون نبود؛ 

یعنی در تمام دفعاتی که من رژیم می گرفتم، هيچ وقت اشتیاق نداشتم برای اینکه بخوام روزهای بعد برسه و من ادامه بدم، چون هر روز کار سخت تر می شد .

درتمام دفعاتی که من از باشگاه، از دویدن در پارک ها و از خیلی از فعالیت های ورزشی استفاده می‌کردم، دوستانی داشتم اون زمان که ورزشکار بودن مثلا وزنه بردار بودن، خب با اونها همراه می شدم برای بالا بردن فعالیت بدنم وتصورم این بود که باید سوخت و سازم رو بیشتر کنم

ولی خب در نهایت، اون چیزی که بایستی به دست میومد، اون نتیجه ای که باید حاصل می شد که حداقل برابر با زحمت و تلاش من باشه، هيچ وقتی کسب‌ نشد واگر هم يه نتایج کوچيکی به دست اومد، خیلی کم رنگ و خیلی ناپایدار بود و بلافاصله بعد از چند هفته از بین می رفت

 و وقتی دیدم که خیلی راحت، بدون اینکه زحمت خاصی بکشم داره تغییرات در من ایجاد میشه، خیلی اشتیاقم بیشتر شد، خیلی، اصلا شگفت زده شده بودم که خدایا چه اتفاقی داره میوفته؟

 چون همیشه من یک سؤالی در ذهنم بود که؛ از خیلی سال ها قبل، از زمانی که مثلآ دبستان بودم یا راهنمایی بودم همیشه با خودم فکر می کردم که:

 مثلا چرا دوستانم لاغرن من چاقم؟ 

چرا اونها هرچی دوست دارن می خورن ولی من نمی تونم بخورم؟

 چرا اوناهمیشه مثلا هربازی ای رو می تونن انجام بدن، میدوند، فوتبال بازی میکنن، نمی دونم، هربازی ای که دوست داشتن انجام ميدن ولی من نمی تونم هربازی ای رو انجام بدم؛ 

به خاطر اینکه اضافه وزنم مانع می شد که بتونم هم‌پای دوستانم بدوم و بازی کنم واین سوال رو با خودم مرور می کردم که‌، چرا من در این وضعیت هستم واین همه آدم دیگه متناسب هستن؟….

و تازه زمانی که با روش لاغری با ذهن آشنا شده بودم و داشتم یه کارایی رو ذهن خودم انجام می دادم که خییییلی هم آگاهانه نبود؛ چون من فقط یه سری تمریناتو داشتم تبدیل می کردم و هر کجا که بیشتر خوشم میومد رو، اونجا رو گسترش‌ می دادم و تکرارش می کردم

و وقتی دیدم نتایج اولیه داره رقم می خوره، تازه داشتم به این سؤال، یعنی به جواب این سؤال می رسيدم که واقعأ میشه انگار آدم ها متناسب باشن، اگر که بتونن ذهنشون رو تغییر بدن

درباره ی ذهن و عملکرد اون زیاد شنیده بودم ولی هیچ وقتی نشنیده بودم که فردی تونسته باشه با کنترل ذهنش، با استفاده از قدرت ذهنش، بتونه لاغر بشه؛

خیلی شنیده بودم که مثلا افرادی، بیماری‌های مختلفی رو، حالا مثلا مهار کرده بودن یا شفا پيدا کرده بودن یا خیلی از کارا کرده بودن ، ولی درباره ی لاغری، من نشنیده بودم تا اون زمان؛ به خاطر همین اصلا انتظار همچین نتیجه ی خاصی ام نداشتم وقتی کارا رو انجام می‌دادم؛ 

شاید بیشتر به خاطر اینکه یه کاری کرده باشم و یه روش متفاوتی رو انجام داده باشم شروع کردم به تمرینات ذهنی برای لاغر شدن؛ اما به لطف خدا، وقتی نتایج اولیه شکل گرفت، خیلی مشتاق تر شدم که این روش رو ادامه بدم.

تمریناتش رو خیلی گسترده تر کردم، خیلی تحقیقاتم رو بيشتر کردم، خیلی مطالعات بیشتری انجام دادم و فقط هم خودم داشتم انجام می دادم چون برای هيچ کسی قابل باور نبود، برا خودم هم تازه داشت قابل باور می شد، چون نتایج اولیه خیلی کم رنگ داشت بعد از ۳_۴ ماه خودشو نشون میداد. 

خلاصه ادامه دادم و ادامه دادم تا به لطف خداوند تونستم بعد از حدود فکر میکنم بین ۱۵ ماه تا ۱۷_۱۸ ماه، این حدود، خب، تغییرات خیلی ديگه خودشو نشون داده بود، طوری که هرکسی منو می دید واقعا شگفت زده می شد،که چی کار کردی ؟؟؟!!!

…بعد جالب بود، نزدیکان من می دیدن که‌ من همه‌ی اون کار هایی رو که قبلا انجام می دادم برای لاغر شدن رو انجام نمی دادم.

 چون همیشه مادرم یکی از اون عوامل لاغری من بود که بایستی مشارکت میکرد در تهیه ی غذاهای مخصوص یا مثلا پدرم که بایستی همیشه یک سری مواد غذایی خاص روتهیه می کرد، برای اینکه من بخوام لاغر بشم :

ولی اونها میدیدن هیچ کاری انجام نمی دم و این بار من خودم دارم یک سری کارها رو انجام میدم وتغییرات خیلی خوبی در من به وجود اومده.

خلاصه این روال طی شد تا اینکه بعضی از دوستانی که گذشته ی من رو دیده بودن و حال حاضر منو می دیدن، خب براشون جای سوال بود، خیلی کنجکاوانه می پرسیدن که چکار کردی به ما هم بگو که ما هم از این روش استفاده کنیم ولی وقتی براشون توضیح می دادم، فقط می خندیدن  و می گفتن: بابا راستشو بگو، چیکار کردی؟ از چه برنامه ی رژیمی استفاده کردی؟ یا مثلا کدوم باشگاه ثبت‌ نام کردی؟

 و باورشون نمی شد که واقعا من از این کارها رو انجام ندادم و بيشتر اونها منتظر بودن یعنی هی به من هم می گفتن که: حالا بزاریم یه چند وقت بگذره، ببینیم واقعا می مونی؟ توخیلی مثلا قبلا هم هی لاغر شدی، دوباره چاق شدی؛ یا خودشون هم همچین تجربه ای داشتن، بالاخره دوستان من اکثرا افرادی بودن که اضافه وزن داشتن واونا هم بارها تلاش کرده بودن و مقداری از وزنشون کم شده‌ بود ولی دوباره چاق شده‌ بودن، 

بیشتر در حالت انتظار بودن برای اینکه دوباره چاق شدن من رو ببینن وخیالشون راحت باشه که این روش هم جواب نمی ده و ما سرنوشتمون اینه که برای همیشه چاق بمونیم ولی خب يه مدت گذشت و اونها دیگه یواش یواش مطمئن شدن که، نه، این بار يه خبر دیگه س، انگار این رضا يه کارایی کرده، يه تغییراتی ایجاد کرده که دیگه چاق نمی شه و براشون خیلی جای سوال بود که من چه کاری انجام دادم؟  

 و من يواش يواش شروع کردم به این دوستان براشون توضیح دادن، چون اصلا موضوع آموزش هم نبود تا اون روز، فقط من خودم از این روش استفاده کرده بودم و نتایجی کسب کرده بودم ، می خوام بگم به این شکل آموزش این روش به دیگران شروع شد.

به یکی دو نفری که براشون جذاب بود و سؤال می کردن، به اون ها گفتم؛ اون هاهم یه مدت کار کردن ولی دوباره‌ منصرف شدن، نتونستن ادامه بدن و خلاصه؛

مراحل طی شد، من خیلی بیشتر روی این دوره کار کردم، خیلی بهتر نتیجه گرفتم تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستان، سال ۹۵ يا اوایل ۹۶ بود فکر می کنم، گروهی در تلگرام تشکيل شد برای اینکه من به همراه دو نفر از دوستانم، 

گفتم حالا شما دوست دارین از این روش استفاده کنین، یه کانال تلگرام تشکيل بدیم، یه گروه ۳نفری تشکيل بدیم،

 برا اینکه براشون توضیح بدم و اون‌ها تمرينات رو انجام  بدن، به این شکل که‌ با هم این کار رو انجام بدیم. واقعا می خواستم، خودم،  ببینم این روش برای دیگران هم تاثیر داره یا نه؟ 

وقتی خودم اینقدر خوب نتیجه گرفتم، می خواستم ببینم دیگران هم می تونن از این روش نتیجه بگیرن یا نمی تونن؟ 

خب؛ این کار رو شروع کردیم و هنوز دو سه روزی از تشکیل گروه نگذشته بود که به طرز شگفت انگیزی، این لینک گروه دست چند نفر از دوستان ديگه رسیده بود که اونها واقعا، نمی دونم هم چه کسانی بودن ولی واقعا دستان خداوند بودند برای اینکه افرادی رو که نیاز دارن از این روش استفاده کنن برای لاغر شدن رو، به سمت من هدایت کنه ؛ 

فکر می کنم طی یکی دو روز حدود صد وسی چهل نفر عضو این گروه شدن، افرادی که از شهر های مختلف بودن و من واقعا شگفت زده شده بودم که این افراد به چه شکلی، یک شبه یا مثلا طی دو روز و دائم هم داشت اضافه می شد،

هرچند ساعت ۳_۴  نفر داشت به گروه ما اضافه می شد و من واقعا شوکه شده بودم که اصلا چه چیزی باید بگم، واقعا، چون حالا،  تا اون روز من کار آموزشی انجام نداده بودم؛ هر چی بود برا خودم انجام داده بودم و نتیجه گرفته بودم ویه جورایی  می خوام بگم، هدایت شدم به این مسیر…..

که‌ بیام برای دیگران درباره ی لاغری با ذهن صحبت کنم، چون این افراد عضو شده بودن و همش هی سؤال می کردن؛ اینجا چه خبره،

چون ما اسم گروه رو هم گذاشته بودیم “ بیندیشید و به تناسب اندام برسید ” .

خب همین اسم هم برای خیلی‌ها جذابیت داشت که موضوع چيه؟ بیندیشید یعنی چی؟ 

مگه میشه با فکر کردن لاغر شد؟ و هی تند تند تند سؤال می کردن. 

خب ، منم به عنوان ادمین اونجا یک سری توضیحات متنی کوتاه، چیزی که‌ می تونستم جواب بدم رو اونجا می نوشتم، بازم هی می دیدم کنجکاوی شون بیشتر می شد، چه حرف های قشنگی می زنن! امیدوار شدن و من واقعا مونده بودم که حالا چه جوری باید شروع کنم؟ از کجا شروع کنم؟ 

ولی به لطف خداوند کار شروع شد و فایل های لاغری با ذهن سال ۹۵ میگم یا اواسط فکر کنم ۹۵ بود، فایل های خیلی ابتدایی بود، با موبایل خودم فایل ضبط می کردم و در گروه میذاشتم و دوستان استفاده کردن ، خب؛ نتایج اون دوره واقعا شگفت انگیزه.

دوستانی که از اون دوره نتایج عالی گرفتن، هنوز هم با ما همراه هستن، در سایت فعالیت دارن، در شبکه های اجتماعی فعالیت دارن وبه عنوان افرادی که از دوره ی لاغری با ذهن نتایج عالی گرفتن، از دوره ی اول، هنوزم همراه ما هستن. 

و این لطف خداوند به من بود که مسیری رو به وجود آورد و مسیری رو ایجاد کرد که من بتونم چیزی رو که استفاده کرده بودم، یاد گرفته بودم و باعث واقعا خوشحالی، لذت و سلامتی من شده بود رو با دیگران به اشتراک بگذارم و امروز تصمیم گرفتم که بخشی از این آموزش ها رو در قالب یک دوره ی آموزشی رایگان در اختیار شما دوستان خوبم قرار بدم….

تا عزیزانی که با این روش به هر طریقی آشنا می شن اطلاعات بهتری داشته باشن، دیدگاه بهتری داشته باشن و بتونن آگاهانه تصمیم بگیرن که آیا می خوان از این روش برای لاغر شدن استفاده کنن یانه  ،  می خوان از روش های قبلی، از روش هایی که خیلیا دارن تلاش می کنن با استفاده از اونها لاغر بشن، اما نتیجه ای نمی گیرن ،می خوان ادامه بدن و اونها می خوان از اون طریق به  خواسته ی خودشون برسن.

تمام تلاشمو می کنم که به شکل عالی شما رو در مسیر لاغری با ذهن قرار بدم و از خداوند متعال بی نهایت سپاسگذارم که دوستان زیادی رو به این مسیر هدایت می کنه تا از این آگاهی ها استفاده کنن برای تغییر زندگی خودشون!

خب:

لاغری با ذهن رو اگه بخوایم خیلی خلاصه شروع کنیم، باید به این ترتیب من برای شما توضیح بدم که: 

وقتی صحبت از لاغر شدن میشه، اصلا وقتی صحبت از تغییر میشه، دو تا موضوع باید مورد بحث قرار بگیره، یعنی معمولا به این شکله: 

موضوع اول اینه که چرا ما چاق هستیم و چرا خیلی ها لاغر هستن؟ چرا خیلی از آدم‌ها چاقن؟ چرا خیلی از آدم‌ها لاغر هستن؟ این موضوع اوله.

موضوع دوم اینه که از چه طریقی ما باید لاغر بشیم؟ چطور ما باید لاغر بشیم؟ یعنی دیگه کاری به موضوع اول نداریم فقط موضوع حل مسأله س. 

دو تا موضوع باید مورد بررسی قرار بگیره؛ یکی صورت مسئله س که چرا ما چاق هستیم و دیگران لاغر هستن؟ 

یکی جواب مشکله که حالا چطور می تونیم لاغر بشیم؟

به نظر شما کدوم موضوع باید برای لاغری با ذهن، اول مورد بحث قرار بگیره؟؟؟

احتمال میدم که بیشتر دوستانم، گزینه ی دوم رو انتخاب کرده باشن؛ یعنی دوست داشته باشن درباره ی چگونه لاغر شدن براشون صحبت کنم و اینکه چطور ما می تونیم از چاقی و رنج و مسائل و مشکلات اون رهایی پیدا کنیم و لاغری و لذت واحساس خوب و سلامتی رو تجربه کنیم. 

این جوابیه که‌ خیلی از افرادی که با دوره ی من آشنا می‌شن معمولا می دن. همه ی اون ها دوست دارن که بلافاصله نحوه ی چگونه لاغر شدن رو یاد بگیرن؛ اما من می خوام به شما دوستان خوبم بگم که این  انتخاب اشتباهیه و افرادی که اضافه وزن دارند مثل خودم که قبلا داشتم؛ همیشه دنبال اینن که چطور لاغر بشن، هيچ وقتی دنبال این نبودن که چرا چاق شدن؟ 

و به همین دلیله که هيچ وقتی نتونستن به اون نتیجه ای که دوست دارن دست پیدا کنن و لاغر بشن، چرا؟؟؟

چون همیشه می خواستن چاقی رو حل کنن، می خواستن چاقی رو از بین ببرن؟ آها..‌.می خواستن نتیجه رو از بین ببرن، می خواستن نتیجه رو تغییر بدن؛ یعنی دنبال یک روشی بودن که چاقی رو تبدیل کنن به‌ لاغری؛ ولی هیچ وقت به این فکر نکردن که اصلا چرا چاقن؟ دلیلش چیه که اونها افراد چاقی هستن؟

اگر صورت مسئله رو بهش فکر کنین و جوابی برای اون پیدا کنید شما برای همیشه می تونین لاغر بشین. 

یکی از وجه تمایز های بسیار شگفت انگیز دوره ی لاغری با ذهن با همه‌ی روش های دیگه، اینه که شما با استفاده از این آموزش ها می تونید برای همیشه متناسب بمونید.  چرا؟؟؟

چون ما میایم صورت مسئله رو مورد بحث و کنجکاوی و تحلیل قرار میدیم وروش هایی برای تغییر صورت مسئله، من به شما ارائه می دم، نه  اینکه بخوایم نتیجه رو تغییر بدیم؛ نتیجه همیشه حاصل یک سری افکار، رفتارها و یک سری مسائله که اون نتیجه ی نهایی رو رقم می زنه؛

اینکه انتظار داشته باشید بدون اینکه مسائل قبل از نتیجه رو تغییر بدید، فقط نتیجه رو تغییر بدید، یک انتظار اشتباه و دور از دسترسه و اتفاقیه که خیلی از ما تجربه ش کردیم: 

در تمام دفعاتی که ما برای لاغری اقدام کردیم، از هرررر روشی اقدام کرديم، ما می خواستیم نتیجه رو تغییر بدیم….

می خواستیم یهویی بیایم چاقی رو تبدیل کنیم به لاغری کنیم ودیدید که در این کار ناموفق ‌بودیم، حتی افرادی که اومدن به شکل خیلی ضربتی عمل کردن؛ مثلا رفتن عمل های جراحی آنچنانی و خطرناک و پیچیده انجام دادن و طی مثلا یک جلسه، دو جلسه يا چند هفته به خاطر عملی که انجام دادن ۳۰_۴۰  کیلو از وزنشون کم شده؛ 

اما اونها هم باز اومدن فقط نتیجه رو تغییر دادن و این نمی تونه تناسب اندام پایداری باشه، نمی تونه لاغر شدن متداومی باشه، 

ما می خوایم لاغر شدن برای همیشه رو یاد بگیریم ، نمی خوایم برای یک مقطع کوتاه ، نمی خوایم برای ۶ماه لاغر بشیم ، نمی خوایم برای ۳ ماه لاغر بشیم ؛ می خوایم یک بار لاغر بشم و تا ابد لاغر بمونیم، این ارزشمنده، 

خب؛ پس شما الان متوجه شدیدکه اگر می خواید لاغر بشید، این بار نباید به نتیجه کارداشته باشید، نباید هدفت این باشه که چاقی خودت رو به لاغری تبدیل کنی، 

*باید هدفت این باشه که :چرا چاق شدنت روتغییر بدی 😍

و همه ی این چرا ها به صورت فرمول هایی هستن که در ذهن ما ذخیره شدن و به لطف خدا در ادامه ی دوره خیلی در این باره بیشتر براتون توضیح میدم ؛

 می خوام با یک مثال براتون این موضوع رو خیلی واضح تر کنم، تصور کنید. که‌ شما با ماشین خودتون در سطح شهر رانندگی می کنید حالا یه اتفاقی میوفته و ماشین شما از حرکت می ایسته، ماشین خراب می شه ، خب؛ شما پیاده میشید و کاپوت رو بالا می زنی و نگاه می کنی و دنبال علتش می گردی، ولی خب از اونجایی که سیستم ماشین هم خیلی پیچیده س ، به نتیجه ای نمی رسی و یه رهگذر رد میشه، میگه: ” آقا چی شده، مشکلی پیش اومده؟…

آقا چی شده،مشکلی پیش آمده؟…

…میگی که وا… داشتم رانندگی می کردم،یهو ماشین خاموش شد،نمی دونم چشه؟حالا هر چی هم دارم دستکاری می کنم به نتیجه نمی رسه،خلاصه اون آقاهه،اون رهگذره، میاد یه نگاهی میکنه،دستی می زنه،میگه که فکر میکنم از باتری ماشین باشه، به نظر باتریش خالی کرده،بهتره یه باتری نو بندازی و ان شاا… روشن میشه.

خب شما هم میری یه باتری نو تهیه می کنی، میای می بندی رو ماشین ولی بازم می بینی که استارت می زنی و ماشین روشن نمی شه،تعجب می کنی،میگی، میگی که این بابا گفت که از باتریشه،پس چرا روشن نشد؟

توی همین فکر هستی که چرا ماشین روشن نمیشه،یه نفر دیگه رد میشه و اتفاقا میگه که من مکانیکم، کمکی از دست من بر میاد؟

شما هم خیلی خوشحال میشی، آقاجون خوب شد رسیدی شما، ماشین من خراب شده، راستش یه نفر دیگم اومد گفت که از باتری ماشین منه و عوض کردم ولی باتری نبود، مکانیکه هم میگه نه بابا از باتری نیست، مشخصه، نگا میکنه و دستکاری میکنه، میگه از شمع های ماشینه، شمع های ماشینت خراب شده که ماشینت روشن نمیشه، اگه بتونی این دور و ور یه دست شمع پیدا کنی و عوض کنی ،ماشینت راه میفته،

خب اون می ره و شمام میری میگردی، یه فروشگاه لوازم یدکی پیدا میکنی و یه دست شمع نو میخری و باز هزینه میکنی و میای رو ماشین می بندی ولی باز استارت می زنی می بینی ماشین روشن نمیشه.

خیلی دیگه، یواش یواش دیگه داری به هم می ریزی، اعصابت خراب میشه، پس چرااین مشکل حل نمیشه؟

تو همین اوضاع و احوال هستی و داری با خودت کلنجار میری که یه نفر دیگه رد میشه، میگه آقا چی شده مشکلی پیش اومده؟

میگی که والله اینجوریه قضیه، ماشین من خاموش شده و یه نفر اومد و گفت باتریشه خلاصه ما عوض کردیم نشد، یه نفر دیگه اومد که ادعا میکرد مکانیکه و اومد و گفت از شمع های ماشینه و باز نشد، حالا دیگه نمی دونم چشه؟

میگه خب، پس بزار منم پس یه نگاهی کنم ببینم حالا شمع که نبوده، باتری نبوده، یه نگاه می کنه و دستی و این ور واون ور و خلاصه میگه: این از دینام ماشینته، برق تولید نمی کنه عبور نمیده و خلاصه به همین دلیله که ماشینت روشن نمیشه،

میگی مطمئنی؟ میگه آره بابا مشخصه…

… اصلا تابلو ه از دینامه، اینا بلد نبودن که گفتن از شمع و باتری شه ، اصلا از دینامشه.

خلاصه…شما میرید یه هزینه ی بیشتری انجام میدی و دینام رو تهیه می کنی و میای رو ماشین می بندی و خلاصه باز  استارت  می زنی و روشن نمیشه و دیگه حسابی به هم می ریزی، یه نفر دیگه میاد و میگه که چی شده و خلاصه براش یه توضیح میدی اون میگه فکر کنم از اینه ولی دیگه شما خیلی دل و دماغشو نداری که بخوای این دفعه حرف اونو گوش بگیری، چرا؟ 

به خاطر اینکه پذیرفتن صحبت های قبلی هام که ادعا می کردن بلد هستن ، شما رو به نتیجه ای نرسونده و شما بیشتر به این پی می بری که‌ انگار اینا، نه نمیشه اینجوری مسئله رو حل کرد؛ تا اینکه یه نفر میاد و میگه: ” آقا خودت رو خسته نکن، بیا یک شماره بهت میدم زنگ بزن این آقا ماشین داره، میاد،  یدک کشه، میاد ماشینتو می بره تعمیرگاه، می‌بره نمایندگی،  اونا دیگه راحت همه چی رو متوجه میشن دیگه،  می زنن به‌ دستگاه برات.

تماس‌ می گیری و ماشین میاد و یدک کش میاد ماشین شما رو حمل می کنه به مکانیک حالا یا نمایندگی، اونا ماشین شما رو وصل می کنن به کامپیوتر، یه نگاه میکنه، میگه که آقا مثلا این قسمت از ماشینتون ، این بخشش مشکل داره و یه قطعه ی خیلی ساده، خیلی کم هزینه رو خیلی سریع برات تعويض می کنن و شما استارت می زنی و ماشین روشن میشه و بر می گردی. 

همه ی این توضیح که براتون دادم، می خواستم به این دو طریق عملکرد توجه کنيد؛

شما در برخورد با موضوع چاقی به این طریق عمل کردید که اینکه هر کسی از راه رسیده، به شما گفته؛ که شما به این دلیل چاقی، باید این کار رو انجام بدی؛ بیا این برنامه ی غذایی رو  استفاده کن، 

بیا این برنامه ی ورزشی رو استفاده کن، بیا من یه قرص رو بهت پیشنهاد میدم، این دیگه کارش  درسته و از این جور چیزها، 

هر کسی یه چیزی به  شما پیشنهاد کرده و شما هم هزینه کردی، رفتی انجام دادی، اما متاسفانه نتیجه نگرفتی و هر بار نسبت به خودت و دیگران بد بین تر شدی که انگار واقعا نمیشه لاغر شد، من هر کاری می کنم نمیشه؛ در صورتی که اگر یکبار شما اشکال اصلی رو پیدا کرده بودی ، ایراد اصلی رو تشخیص داده بودی و به حل اون مشکل پرداخته بودی؛ خیلی راحت‌تر لاغر شده  بودی و برای همیشه لاغر می موندی. 

لاغری با ذهن ، همون کامپیوتره س، همون سیستمی که میاد عیب یابی  میکنه جسم شما رو، عیب یابی می‌کنه  ذهن شما رو و به شما میگه  چه چیزهایی در ذهنتون اشتباه برنامه ریزی شده، چه فرمول هایی اشتباس، شما اون ها رو تغییر بده لاغر می شی. 

کل داستان لاغری با ذهن اینه؛ تصور کنید یک کامپیوتر فوق العاده هوشمنده، که شما با انجام دادن تمریناتش، با انجام دادن، با گوش دادن به فایل های توضیحی اون، به معایب و مشکلات ذهنی خودتون، به فرمول های ذهنی اشتباهی که دارید، در مغزتون دارید و سال هاست از اونها استفاده کردید پی می برید و اونها رو با فرمول های صحيح جا به جا می کنید، تغییر میدید و می بینید که جسمتون به شکل عالی تغییر می‌کنه. 

همه‌ی دوستانی که اضافه وزن دارند و از هر روشی استفاده کردن برای لاغر شدن؛ داشتن از توصیه های دیگران استفاده می کردن، از توصیه ی افرادی که یا خودشون اصلا چاق نبودن یا ادعا می کردن که ما با استفاده از این محصول ، با استفاده از این قرص‌ها، با استفاده از این برنامه، ما لاغر شدیم  

ولی شما وقتی استفاده کردین نتیجه نگرفتین و متاسفانه به جای اینکه به‌ اون شیوه ها شک کنین که اون شیوه اشتباهه، به خودتون شک کردید که نه، من نمی تونم لاغر بشم، من انگار سرنوشتم اینه که تا ابد چاق بمونم، من شانس ندارم و بيشتر ما خودمون رو سرکوب‌ کردیم به جای اینکه فکر کنیم که بابا شاید اون روشه  اشتباه بوده .

و خيليا در طول عمرشون بارها و بارها روش های متفاوتی رو برای لاغر شدن استفاده کردن و نتیجه نگرفتن و هر بار خسته تر و ناامید تر از دفعه ی قبل به‌ دنبال روش دیگه ای بودن و تقریبا همه ی دوستانی که با سایت تناسب فکری آشنا می‌شن، یه جورایی دیگه ته خطن، یه جورايی دیگه خییییلی خستن از اضافه وزن، یه جورایی دیگه واقعا اعتمادی ندارن ، نه به خودشون برای اینکه بتونن لاغر بشن ، نه به هر روشی و هر برنامه ای  و هر نمی دونم، توصیه ای که بتونه اونها رو لاغر کنه. 

و با این شرایط با سایت تناسب فکری آشنا می شن و من خیلی خوشحالم و خدا رو شکر می کنم که اون دسته از عزیزانی که در سایت باقی می مونن، از فایل ها استفاده می کنن و از دوره‌ ی آموزشی لاغری با ذهن استفاده می کنن، به شکل عالی نتیجه می گیرن و نتيجه ی در اصل این همه  سال سختی و رنج و مشقتی که برای لاغری کشیدن وهیچ نتیجه  ای نگرفتن رو به لطف خدا از گروه تناسب فکری و دوره‌ ی لاغری با ذهن می گیرن و خستگیشون در میاد و زندگی جدیدی رو شروع می کنن.

… و به شما دوست خوبم تبریک میگم که اگه تا اینجای این فایل تصویری رو داری تماشا می کنی ، معلومه که مشتاق هستی، معلومه که متعهد هستی که لاغر بشی و خودت رو از رنج چاقی رها کنی و به لذت لاغری و تناسب اندام برسی؛

پس تا اینجا شما متوجه شدید که لاغر شدن در صورتی میتونه دائمی باشه که علت چاقی رو تشخیص بدی و برطرف کنی، نه اینکه بخوای نتیجه ش رو تغییر بدی.

هیچ کسی نتونسته با تغییر نتیجه که همون چاقی به لاغریه، برا همیشه لاغر بمونه؛ چون علت چاقی در ذهن افراد ه و تا وقتی این فرمول ها تغییر نکنه، شما هر فشاری به جسمت بیاری متاسفانه دوباره به وزن قبلی و شاید بالاتر بر می گردی به خاطر اینکه فرمول ها که تغییر نکرده، اونها داره کار خودش رو انجام میده و دوباره شما در مسیر چاقی قرار می گیری و دوباره به وضعیت قبلی بر می گردی،

خب؛ برا اینکه شما تا استفاده از فایل بعدی، تمرین خیلی خوبی داشته باشی و بيشتر آماده بشی برای اینکه درمسیر لاغری با ذهن قرار بگیری، از شما می خوام که خوب فکر کنی؛ می خوام صورت مسئله رو تحلیل کنی، می خوام به اینکه چرا شماِ چاق هستی ، فکر کنی و هر دلیلی به نظرت میرسه که دلیل چاق بودنته رو باید بنویسی، باید وقت بزاری

، ببین هيچ  راهی نداره؛ شما اگر می خوای لاغر بشی باید وقت صرف یادگیری لاغری با ذهن کنی؛

نمیشه اینکه مثلا بگی: ” من یه بار این فایلو دیدم، دیگه. 

دیگه حتما خودش اتفاقات رخ میده، معجزه رخ میده، 

نه هیچ معجزه ای در کار نیست، همش خودتی، شما یاد می گیری با انجام دادن تمرينات، با فکر کردن به سوالات، در واقع داری برنامه‌ریزی ذهنت رو تغییر میدی. 

ببینید خیلی از ما تا حالا خیلی سختی کشیدیم برا لاغر شدن، خیلی عرق ریختیم، خیلی در مقابل مواد غذایی مقاومت‌ کردیم و احساس رنج و اینا رو تحمل کردیم،

 نخوردن و خلاصه، دور شدن از مواد غذایی و اینجور چیزها؛

الان که دیگه خبری از این رنج ها نیست،

من میگم به يک سوال باید فکر کنی.باید بنویسی، دیگه فکر کردن، فکر نمی‌کنم سخت تر از مثلا ورزش کردن باشه. سخت تر از نخوردن باشه. سخت تر از نمی دونم از ساعت ها پیاده روی کردن باشه. 

با فکر کردن شما می تونی یواش یواش صورت مسئله چاقی رو تغییر بدی و یک فرمول لاغر کننده رو در ذهنت تثبیت‌ کنی و ببینی که این فرمول ها چه تاثیری روی جسم شما میزاره. ؛

سوال این قسمت اینه:

خوب به‌ موضوع چاقی فکر کن؛ ببین چه چیزی باعث چاقی شما شده؟ 

هیچ عجله نداشته باش برا اینکه فایل بعدی رو استفاده کنی؛ 

هیچ اتفاقی در فایل های بعدی قرار نیست رخ بده. 

هیچ فرمول شگفت انگیزی قرار نیست به شما داده بشه که مثلا طبق این برنامه ی غذایی دیگه از امروز عمل کن ومطمئن باش مثلا ۳ماه بعد لاغر می شی. ، همچین اتفاقی نمی افته چون؛

 اصلا من متخصص امور تغذیه نیستم که بتونم به شما برنامه ی غذایی بدم. 

برنامه ی ورزشی هم به شما داده نمیشه چون من هیچ تخصصی در زمینه ی رشته های ورزشی من ندارم که بخوام به شما برنامه ی ورزشی بدم. 

هیچ دارو و دمنوشی هم معرفی نمی کنم چون هیچ تخصصی در زمینه ی طب سنتی و خلاصه مواد دارویی و اینها ندارم.

من فقط یاد گرفتم چطور میشه با کنترل ذهن و با انجام چه تمرينات ذهنی  ، فرمول های چاق کننده در ذهنمون رو به فرمول های لاغر کننده تبدیل کنیم و در نتیجه جسممون که تحت تاثیر مغز ما قرار داره تغییر شرایط میده و به وضعیت لاغر تغییر شکل میده.من فقط اینو بلدم و می خوام اینو به‌ شما بگم؛

بنابراین عجله نداشته باشید که قسمت های بعدی رو هم ببینید تا اینکه به اون فرمول یا به اون کلید اصلی برسید، هيچ اتفاقی نخواهد افتاد، هیچ کلید خاصی به شما داده نمی شه، هيچ  رمز و رموزی هم به شما گفته نمی شه؛ همش سوال و جواب، فکر کردن و فایل های آموزشی هست، توضیحی هست و من با این فایل ها شما رو وادار می کنم به فکر کردن و اون افرادی که متعهد باشن وتمریناتشو انجام بدن به‌ نتايج اولیه ی لاغری با ذهن خواهند رسید و شگفت زده میشن. 

پس سوال این قسمت اینه: خوب به موضوع چاقی خودتون فکر کنید؛ 

واقعأ چرا شما چاق شدید؟ از چه سنی شما چاق شدید؟

بیاید مثلآ فکر کنید از شما خواستن یک داستان درباره ی چاقی  خودتون بنویسید،

از چه زمانی اضافه وزن شما شروع  شده؟ 

اصلا چرا شما  چاق شدید؟ 

چه خاطراتی از چاق شدن دارید؟ 

چه مشکلاتی با چاق شدن داشتید؟ 

بیاید یک انشا؛ اصلا ببین یک انشا درباره ی چرا من چاق هستم؟ بنویسید. 

موضوع انشا ما اینه:

چرا من چاق هستم؟

هر چقدر می تونید وقت صرف این سوال کنید و تا می تونید درباره ی اون توضیح بنویسید که این زمانی که شما دارید فکر می کنید در واقع دارید فرمول های اشتباه ذهن خودت رو استخراج می کنی و روی کاغذ می نويسی، 

حالا نمی گم، حالا فرمول اشتباه نه، شایدم کلمه ی درستی نباشه؛ 

فرمول ها رو کلا، حالا کار ندارم چقدرشون اشتباهه، چقدرشون صحيح ه ، 

شما هر چقدر که به‌ این موضوع فکر کنید و بنويسيد؛

در واقع داری فرمول های ذهنت  رو استخراج می کنی و روی کاغذ مياری و حتما جواب این سوال رو در قسمت نظرات همین صفحه بنویسید وحتما جواب دوستان تون  رو  مطالعه کنید ؛

چون همه ی این کارها باعث میشه که شما تمرکز بیشتری رو داشته باشید روی موضوع لاغر شدن و ذهنتون رو بیشتر درگیر موضوع لاغر شدن وتغییر  فرمول های چاق کننده به‌ فرمول های لاغر کننده، ذهن تون رو درگیرش کنید، پس؛ بنابراین حتما جوابتون به این سؤال رو در قسمت نظرات بنویسید و جواب های دوستانتون رو هم حتما مطالعه کنید که خیلی درایجاد اشتياق و احساس خوب در شما و انگیزه برای لاغر شدن تاثیر گذاره. 

منتظر خوندن نظرات وتمرینات فوق‌العاده ی شما هستم  و آن شا الله به لطف خداوند در جلسات بعدی موضوع لاغری با ذهن رو ادامه خواهیم داد. 

هر جا که هستید در پناه خداوند متعال شاد باشید و در مسیر متناسب شدن. 

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 3.72 from 458 votes

https://tanasobefekri.net/?p=11407
برچسب ها:
767 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار بی همتا
      1403/01/25 07:39
      مدت عضویت: 1534 روز
      امتیاز کاربر: 8998 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 739 کلمه

      با سلام.

      چرا من چاق شدم؟ 

      امروز قراره سفری داشته باشم به گذشته ی خودم .

      اولین جرقه های چاقی کی در ذهن من شکل گرفت .مشخصا نمیتونم بگم که دقیقا از کجا شروع شد ولی حرف هایی که یادم میاد رو مینویسم .

      هنوز مدرسه نمی‌رفتم یک روز داشتم با دوستم تو راه پله های خونه مون توپ بازی می کردیم ، توپ افتاد طبقه ی پایین و نوبت من بود برم بیارمش که دوستم گفت برو اینجوری لاغر میشی!!! 

      اینجا بود که برای من سوال شد چرا باید لاغر بشم؟؟

      عکس های بچگیم رو که میبینم کودک معمولی بودم از نظر سایز نه لاغر بودم نه تپلی ..وزن نرمالی داشتم ولی همه میگن تو از بچگی تپل بودی انگار یک برچسبی اگر بهت بخوره دیگه بقیه ول کن نیستن و تا همیشه اون برچسب روی آدم میمونه ..

      بعد که رفتم مدرسه داخل دفترچه بهداشت وزنم در سن هفت سالگی ۲۱ کیلو بود و وقتی دبستان رو تموم کردم ۵۱ کیلو بودم و اینجا دیگه نسبت به سنم واقعا چاق شده بودم.

      از حضور در جمع خجالت میکشیدم به خاطر اینکه لباس سایز و مناسب سنم نمیتونستم بپوشم باید لباس های زنونه تنم می کردم و اینجوری با من مثل بزرگترا برخورد میشد و من دلم میخواست بچگی کنم . قبلا مثل الان نبود که حتی سایز بزرگ هم تنوع زیاد داشته باشه شاید هم بود من ندیده بودم.

      خلاصه رسیدم به دوران راهنمایی و اولین بار رفتم پزشک تغذیه فکر کنم ۶۰ کیلو شده بودم..

      بعد چند ماه مقدار کمی کم کردم ولی دیگه ادامه ندادم. نمیدونم چه حکمتی بود هروقت من رژیم می گرفتم خونه پر میشد از خوراکی های رنگارنگ و مورد علاقه ی من! 

      همینجوری سرخود رژیم میگرفتم ول می کردم ، یکی دوبار دیگه به پزشک مراجعه کردم ، دستگاه دراز نشست خریدم، تو خونه ورزش می کردم ، باشگاه ثبت نام کردم ۳ ماه رفتم ، می رقصیدم،  خودم رو از خوردن محروم میکردم و گرسنگی های طولانی میکشیدم تا بلکه به آرزوی لاغری خودم برسم.

      روش های زیادی بوده که با خوشحالی و امید زیاد شروع کردم ولی ناامید و سرخورده یا من رها کردم یا بی نتیجه موندم. 

      اگر از پدر و مادرم بپرسم علت چاقی من چیه استخوان بندی و ارث رو دلیل عمده میدونن .

      ولی همیشه میگفتن تو اراده ی خوبی برای لاغر شدن داری شاید اونا هم موندن که چرا من‌نتیجه نگرفتم.

      قبل از اینکه از اطرافیان بازخورد چاقی بگیرم اصلا به شرایط جسمی فکر نمی کردم و پیش فرض ذهنم این بود که متناسب هستم و چیزی نیاز به تغییر نداره.

      ولی از جایی شروع شد که به من می‌گفتند رژیم بگیر ، تا جوانی سعی کن لاغر بشی بعدش چربی ها سفت میشه و نمیشه آبشون کرد و کلی حرف دیگه.

      مشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده است را شرح دهید.

      مشکلاتی که چاقی ایجاد کرده مستقیم و غیرمستقیم زندگی من و حتی شخصیت و انتخاب های من رو تحت تاثیر قرار داده. 

      واضح ترینش در جسم و اینکه لباس مدل هایی که دوست دارم نمیتونم بپوشم و برای ظاهر خودم انتخاب آزادانه ای ندارم و در ذهن و شخصیت کمبود اعتماد به نفس و لایق ندونستن خودم برای خیلی چیزها هستش.

      در واقع چاقی خیلی محکم پاهاش رو گذاشته روی مسیر خوب زندگی کردن من! 

      و انتخاب های من رو محدود کرده . من رو خجالتی و کم رو کرده باعث شده نتونم حرفم رو بزنم فقط به خاطر اینکه از ظاهرم خجالت میکشم.

      در پذیرش خواستگار تردید میکنم چون دوست ندارم قضاوت بشم از اینکه بگن دختره چاقیه بدم میاد.

      چطور یک آدم چاق از خوردن ته مونده غذاها ترسی و خجالتی نداره منم از اینکه همیشه آخر باشم چیزی نصیبم نشه و در زندگی پیشرفت نکنم ، ترسی ندارم.

      این چاقی من رو عادت داده به رنج و طوری شده که از تغییر کردن میترسم شاید همین کلید چاق موندنم باشه من با رنجی که میشناسم راحت ترم تا تجربه ی شرایط بهتری که برام ناآشناست. 

      لاغری رو با تمام وجودم میخوام ولی ته قلبم و ذهنم ازش ترس دارم چون شرایط متفاوتی هستش که تجربه ای ازش ندارم.

      همین ترس و ریسک نکردن هم چاقی به من داده و من از حضور این مهمان در جسم و وجودم خسته شدم.

      در تحصیلات من هم تاثیر گذاشته، ادامه ی تحصیل در مقطع ارشد رو چون از صحبت در جمع میترسیدم رها کردم و خودم تعجب می‌کنم از رنجی که هرروز به جسم و روحم میدم ولی کاری هم برای تغییرش انجام نمیدم.

      میخوام این دفعه متفاوت باشه از هربار که تلاش کردم برای لاغری . و به امید خدا انشاءالله این بار موفق خواهم شد.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Reza
      1403/01/01 17:59
      مدت عضویت: 421 روز
      امتیاز کاربر: 17846 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,205 کلمه

      همیشه هر وقت به دنبال لاغری و تناسب اندام بودم اولین گزینه این بود چی نخورم چه رژیمی و چه ورزشی

       چرااا اینطور فکر میکردم؟؟؟

      چون نگاهی به اطرافم‌ می انداختم و فکر میکردم راه دیگه ای وجود نداره و خودم را ناتوان در اون روشها می دونستم و حتی جاهایی هم که اراده میکردم و نتیجه دلخواهم را کسب میکردم از ادامه دادن خسته میشدم چون محدود شده بودم 

      چون فشار بیش از اندازه به خودم میاوردم 

      ولی بهترین گزینه بهترین راه حل چیز دیگری بود

      سوال کردن

      بله درسته سوال کردن

      این سوال که اگر نتیجه داده بود چرا همیشگی نیست

       چرا با وجود ادامه دادن کلافه میشم خسته میشم و رها میکنم 

      چرا کسی جواب دائمی نگرفته 

      اگر جواب داده بود چرا هر بار روش دیگری ابداع میشه

       در صورتی که میتونه همان روش تقویت بشه 

      مثل گوشی های تلفن که همیشه اپدیت میشه

      پس اولین مرحله اینه که به دنبال راه حلی مناسب و تاثیر گذار باشم

       چه در تناسب اندام بلکه در تناسب افکار

      چرا در رسیدن به خواسته هامون ناتوان می شیم؟؟؟

      بخاطر اینکه از مسیر درستش حرکت نمیکنیم بخاطر ورودیهامون چون القا شده بود بهمون که چی درست هست و چی درست نیست 

      الان که در مسیر هستم در موقعیت هایی قرار میگیرم که میخواهم کاری را انجام بدهم ولی نتیجه از قبل در ذهنم نقش بسته بخاطر اینکه از قبل ورودی اش داده شده و من خودکار دارم براساس اون ورودی حرکت میکنم 

      پس من میام و شروع میکنم به ورزش و رژیم گرفتن ولی قبل از اینکه حتی شروع کنم میدانم که باز چاق میشوم

       چون بزرگترین داده ای که در ما ثبت کردن گزینه سختی و محدودیت هست 

      و از اونجایی که ذهنمون با این سختی و محدود شدن شدیدا مخالف هست پس دست به اقدام نمیزنه و هر کجا به اجبار و از طریق فیزیک کاری انجام دهیم باز هم خسته میشیم کم میاریم و به روال سابق برمیگردیم و بیخیال میشیم و خودمون را ناتوان میبینیم 

      ولی فقط باید ادامه داد در مسیر صحیح وقتی در مسیر صحیح حرکت کنی داری از زندگی لذت میبری 

      هر کاری یک استارتی داره مانند حرکت ماشین برای شروع فشار و دور موتور زیاد هست و حرکت کردن  کند ولی وقتی حرکت میکنی نیازی به هیچ کار دیگه ای نداری ماشین داره حرکت میکنه و کافیه فقط پامون کمی روی گاز باشه در مسیر لاغری هم همین طور هست 

      • چرا من چاق هستید؟

      از چه سنی چاقی شما شروع شد؟

      • خاطرات شما از چاقی چیست؟ 

      من در تناسب اندام کامل بودم ولی زمانی تحت تاثیر قرار گرفتم که فهمیدم لاغری مناسب نیست و همه از لاغری بد میگویند و لاغری را مسخره میکنند چون یاد گرفته بودم باب میل دیگران رفتار کنم و برای رضایت اونها نه اینکه بخواهم اونها را خوشحال کنم این خوشحال کردن دیگران برای من هیچ وقت اولویت نبوده ولی اینطور برداشت کرده بودم بلکه برای این بوده که دعوام نکند و بهم آسیب روحی وارد نشود و مورد توبیخ قرار نگیرم.

      این روند از دوران راهنمایی ام حدود ۱۴ سالگی برای من شروع شد و هنوز هم ادامه داره و هر بار هم تلاش برای لاغری میکردم باز با این جمله روبرو میشدم 

      حواست باشه از قیافه نیوفتی 

      و هر بار هم به نتیجه دلخواهم‌ میرسیدم 

      با این نظرات از اطرافیان مواجه میشدم 

      چیکار کردی حواست به خودت هست چی مصرف میکنی 

      وقتی کاری در نظرت اینقدر حقیر و زننده توصیف بشه که باعث میشه با افرادی مقایسه بشی که از جامعه طرد شده اند آیا میتونی ادامه بدهی

       ولی اصل داستان اینه که به خودم مطمئن هستم و برای دیگران انجام نمیدم

      دوست دارم مثالی بزنم که این را به خودم ثابت کنم که ذهن چطور آموزش دیده و تحت تاثیر قرار میگیره

       و از موقعی که در مسیر تناسب فکری هستم چقدر آسون و راحت این مسائل را تشخیص میدهم و به ارزش خودم پی میبرم که من برای خودم هستم و ارزشمندم

      حدود ۱۵ ماه هست که از طریق ذهن سیگار را ترک کردم خیلی آسون و راحت چندی پیش یکی از افرادی که مدت ها پیش بود ندیده بودم با هم ارتباط برقرار کردیم و خبر اینکه من سیگار را ترک کرده بودم بهش رسیده بود و از قبل از اینکه دوباره ببینمش مدام این در ذهنم مرور میشد که وقتی ببینمش چه عکس العملی نشون میده و چقدر ازم تعریف میکنه و چه اتفاقات جالبی میوفته 

      ولی دریغ از یک کلام که به ترک سیگارم ربطی داشته باشه

       و چندین بار در ذهنم مرور شد چه فایده هر کار کنی کسی ازت تعریف نمیکنه 

      و خوشبختانه با هدایت های خداوند و آموزش هام و آگاهی هام و در مسیر بودنم دریافتم که این بازی ذهن هست چون دوست داره ازش تعریف بشه و مورد تحسین قرار بگیره ولی با یک سوال درست و بجا کلا از دور خارج شد 

      و این سوال

      که آیا من بخاطر این شخص سیگار را ترک کردم که الان بخواهم بخاطر توجه کردن یا توجه نکردنش خوشحال یا ناراحت بشوم و تحت تاثیرش قرار بگیرم

      من برای خودم برای سلامتی ام این کار را انجام دادم و پاداشی که خداوند بهم داد این بود که در مسیر تناسب فکری قرار گرفتم با افتخار و قدرت

       و این جوابی هست که هر بار در موضوعات مختلف و بخصوص لاغری دارم به ذهنم میدهم که من برای خودم هر کاری هست انجام میدهم نه برای دیگران و کاملا به آرامش میرسم

      همین الان هم سرکارم از رئیسم و بالا دستم دارم میبینم که چطور با نفرات تازه وارد و حتی زیر دست برای اینکه دستوراتش و خواسته هایش را اجرا کنند چطور برخورد میکند با ایجاد ترس و توبیخ و این ضرب المثل که به مرگ بگیر و به تب راضی بشه

       خوب در لاغری و تناسب اندام من مدام پدرم بهم میگفت یه چیزی بخور استخوانهات زده بیرون بیمار میشی 

      یه چیزی بخور جون بگیری

      ما خوشمون نمیاد اینقدر لاغری باشی

      به حرف بزرگترت گوش کن اونها یه چیزی میدونند از تو تجربه بیشتری دارند

      ولی اگر تجاربشون تاثیر گذار بود خودشون بعد به دنبال این نبودند که دوباره بگویند لاغر بشو

      و همه این تاکید ها با حالت تهاجمی و فشار به صورتی که اگر چاق نشی دوستت نداریم و یا اینطور باهات برخورد میشه تا چاق بشی 

      پس به دنبال کسب رضایت دیگران شدم که طرد نشم و خدا را شکر میکنم که این باور به این صورت برام واضح شد که برای فرار از توبیخ شدن و مورد خطاب گرفتن دیگران با لحنی تند مجبور شدم چاق بشوم و دلیل چاقی ام را واصح درک کردم

      و این موضوع نه تنها در چاقی من تاثیر گذاشت بلکه فرآیندی در من ایجاد کرد که در تمام زندگیم اثر گذاشت در هر محیطی ایجاد شد و با هر شخصی 

      ولی الان برای خودم ارزش قائل شده ام خودم را دوست دارم و به خودم احترام میگذارم

      من همینی که هستم بهترینم  

      • مشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده است را شرح دهید.

      چاقی باعث شده بود مورد تمسخر دیگران قرار بگیرم و اکثرا با این جمله روبرو میشدم که اول شکمش میاد بعد خودش میاد

       چند روز دیگه هم از در رد نمیشی 

      در مهمانی و جایی قرار میگرفتم خوراکی ها ازم قائم میشد و یا میگفتند به اندازه سهمت بردار 

      کیفیت دیگه برام مهم نبود 

      برای خودم ارزش قائل نبودم 

      ناراحت میشدم که چرا بهم تعارف نمیکنند

      چرا ظرف شیرینی را تا من حضور دارم برمیدارند 

      و تمام این موارد باعث ایجاد پرخوری در من شده بود و برچسب زدن به مواد غذایی 

      لباس به سایز نمیتونستم بپوشم و وقتی هم لباسی که میپوشیدم اولین جایی که نمایان بود و لباس را از حالت زیبایش خارج میکرد شکمم بود 

      ولی امروز با لاغریم تموم این موارد حذف شده و روز به روز همه چیز برایم زیباتر و بهتر میشه

      ۱۴۰۳.۰۱.۰۱

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار تینا.عالی
      1402/11/30 12:47
      مدت عضویت: 133 روز
      امتیاز کاربر: 11948 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,234 کلمه

      بنام خداوند مهربان و همیشه حاضر و حامی و عاشق پیشرفت ما،

      و درود و رحمت و سعادت ثروت لذت سلامت و کمال خیرو برکت همگی روانه از سوی خداوند به زندگی شما استاد ارجمند و گرامی،

      استاد:

      خاطرات و سن چاقیم ؟طرز شکل گیری فرمول‌های چاقی ذهنم :

      دنبال نتیجه مستقیم رفتن،یکدفعه سراغ جسم در مدت زمان کوتاه بدون تربیت ذهن برای رفع چاقی طبق فرمایش دقیقا صحیح شما و تجربه های خودم واقعا جواب نمیده،

      فرض کنید با دو دست خالی اومدید روبروی یک‌کوه مثل دماوند حالا میخوای با دو دست که همان مسیر غلط هست و ابزار نامناسب و نداشتن تخصص و آگاهی  مثلا در مهندسی خاکبرداری و …هر چند سال هم مهلت به من بدن من نمیتونم کوه دماوند رو خراب کنم یا جا ب جا  کنم؟؟؟!!!

      باید دنبال اون سطل سطل خاکی که ریختم  

      منظور همان فرمول‌ها و یادگیری های چاقی

      (ولی واقعا الان که دارم فکر میکنم ،طی سالهابرای من طی ده سال از بعد ازدواجم چاقیم خیلی اوج گرفت تمام فرمولهایی که در ۱۸ سالگی یا حتی عقبتر در سن بلوغ در ده سالگیم نهفته بود نمایان شد،

      «چون‌در سن بلوغ یکدفعه کمی چاق تر از بچه های هم سنم شدم مادربزرگم با ما زندگی میکرد مرا روانی کرد که چرا چاق شدی نکنه شبیه مادرت بشی اونم جوانی لاغر بود اما یکدفعه چاق شد الان بی‌اراده شده نمیتونه لاغر کنه ،حالا چاقتر بشی «دیگه تموم ،این کلمه «دیگه تموم» شد کلید تمام بدبختی ها در ناتوانی من شدیداً در رابطه با این موضوع لاغری شد و شاید یکسری چیزهای دیگه امم در زندگیم شد ،فکر میکردم کاری خراب بشه دیگه راه درست شدنی براش وجود ندارد»

      و در ادامه بگم مادربزرگم مدام می‌گفت :چاق بشی نمیتونی نمیتونی لاغر کنی چاقی بده چاقی چیه اخه من به خاله بزرگت هم از بچگیش رژیم دادم لاغر نشد نکنه تو راه خاله بزرگتو ادامه بدی،خاله امم که قوربونش برم هر تفریحش مساوی یک بستنی فروشی یا رستوران رفتنی بود از بچگی کارو میبرد به به به می‌گفت ما هم فکر میکردیم تفریح فقط خوردن ،و چون خالم از درد زانو و چاقی نمیتونست مارو ببره جاهایی مثل دویدن در پارکها و فعالیتهای بیشتر رستوران و بستنی فروشی های مختلف می‌رفتیم هر چند با پدرم و شوهر خالم یادم مارو می‌بردن پارک و یک چیز جزئی می‌خوردیم و بیشتر بازی میکردیم ،

      و کلا  ککه مادرمم سر کار بود از ما غافل ،اما در یک مقطع سنی دوباره از ۱۵ تا ۲۷ سالگی لاغر شدم و لاغر موندم فکر کنم بخاطرع رژیم و ورزشهام شد که لاغر شدم یادم‌نمیاد اصلا چرا یکدفعه لاغر شدم اصلا چکار کردم که از سن بلوغ به بعد از ۱۵ تا ۲۷ سالگی رو لاغر شدم و لاغر موندم  یادم‌نمیاد دقیقا چرا؟ در صورتیکه سلامت کامل بدنی هم داشتم اینطور نبود بگم مریض شدنم نه چون فکر کنم به دلیل این فکر بود که چون مادرمو سابقه لاغری در جوانی داشته فکر میکردم باید مثل مادرم فقط در جوانی لاغر بمانم هر چند الانم پیر نیستم ۳۷ سالم ، اما به فکر اینکه بعدا حتما  کم میشه متابولیسمم با افزایش سنم در ذهنم،

      پس کلا در یک جمع بندی : من لاغر بودم از زمانی که متولد شدم تا حدی که استخوانهای مفاصل  بدنم قفل میکرد و برای درمان باید میرفتم به پزشک مراجعه میکردم و بعد مادرم نگرانم شد قرص اشتها برایم گرفت بعد از آن در سن بلوغ اضافه وزن گرفتم اما با رشد قدم و حتی فکر میکنم رژیم گرفتم منتهی اصلا طولانی نبودن هر کدوم در حد دو سه روز نهایتا یک هفته وحتی یادم‌اومد دستگاه لاغری و سونا و پتو برقی میگذاشتن و دوچرخه میرفتم با مادرم و دختر خالم برای لاغری و حتی با دوستم فکر کنم رژیم می‌گرفتم در مدرسه از۱۵ سالگی که از  ۶۷ کیلو‌شدم ۵۳ کیلو  ،

      اما من دیگه لاغر بودم از پانزده سالگی تا ۲۷ سالگی ولی بعد از ازدواجم دوباره چاق شدن  چون دقیقا یک دلیل چاقی رو ازدواجم‌میدونستم چون مادرمو دیده بودم هی میگفت  و کم شدن متابولیک با افزایش سنم،

      کلا ده سال ازدواج کردم اما این  سه سال اخیر دیگه بسیار ورزش میکردم و رژیم سخت می‌گرفتم و تلاش میکردم ولی مثل باتلاقی درش بیشتر فرو رفتم هر چند هم تعداد رژیمهام کم بودن و مدتشون هم بیشتر از دو هفته نمی‌شدن و خیلی فکر میکردم بی اراده هستم ، از طرفی هم فکر میکردم خوب من که ورزش هام سخت و پیاده رویهام زیادن باید لاغر بشم دیگه،،، اما نمبیییییشدم؟؟؟!!!! بعد سری بعد میگفتم با اراده قویتر ولی نتیجه بدتر بود ،تازه یک ناتوانی بزرگ هم الان فکر میکنم مال سالها قبل ازدواجمم هست که در ذهنم دارم الان کشفش کردم این بود که از زمانی که حتی خیلی لاغر بودم از زمان جوانی در سن ۱۸سالگی دوران دانشگاهم با اینکه رشتم تربیت بدنی فیزیولوژی ورزشی بود و فعالیتم بسیار زیاد اما فکر که اوه اوه من هر کیلو هر سال اضافه کنم و وزنم بره بالا من نمیتوانم دیگه کمش کنم چرا نمیدونم چرا این مدلی فکر میکردم فکر میکردم چون زیاد میخورم حالا  خیلی گل بکارم شاید روند چاقیمو کند کنم این روند  اما اصلا وزنم بره بالا با افزایش سنمم نمیتونم لاغر کنم چون بعد دانشگاه تو خونه فعالیتم کم‌میشه،مدام از همان سن کم فکرم این بود حالا بعدا چاقتر بشم چکار کنم و یک ناتوانی و ترس بزرگ در لاغری داشتم ؟یا اگر سنم‌بره بالاتر چکار کنم چون درگیری و ناتوانی مادرمو می‌دیدم این تو ذهنم اومده بود لاغری چققققدر سخت شاید نشدنی باش در آینده برای منم در سن بالاتر حتی بعد از زایمان فکر کنم ‌‌‌بدتر بشه چاقیم،یک مورد دیگه بعد ازدواجم‌همسرمم بود ذوق میکرد نه من خیلی لاغر بودم حتی از اصطلاح ملخ استفاده می‌کنه برام ،یادم من غذا میخوردم ذوق میکرد می‌گفت ماشاالله زن لری شدی برا خودت قوی مثل زن لرها سرحال و تشویقها و خنده ها و‌شادیهای همسرم برای خوردن من،چون خودش ماشاالله ورزشکار تیم ملی قایقرانی هستن و از قوم لرستان اهل خرم آبادن تفریح و قدرتشون در گوشت خوردن و لذتشون مدام در چی بخوریم چی درست کنیم کجا بریم ؟هست !، پدر شوهرمم میگفت بخور عروسم  چون ورزش میکنی مثل علی پسرم و میسوزونی عروسم باید قوی باشی خلاصه خنده و تشویق همسر مهربانم و خانواده همسرخوش اخلاق و سخاوتمندم  مزیت بر علت چاقی من شد)،

      و حالا الان اون سطل سطل خاکها روی هم شده تبدیل به یک کوه بزرگ یا مرداب بزرگی که با خاک و آب خودم ساختم و بزرگ‌ترش کردم با فرمول‌های چاقی و رفتن به مسیرهای غلط برای لاغریم، 

      حالا انگار یکدفعه یک کوه بزرگ رو بخوای که طی سالها از ذره ذره ریختن فرمول‌هاو ترمزهای چاقی در ذهنمون که آرام‌آرام همان سطل به سطل خاکها را که خودمان به آسانی و لذت  در طی سالها روی هم‌ریختیم که الان شده تبدیل به یک کوه می‌خوایم یکدفعه جا ب جا کنم، یا اصلا با یک پرش بخوام از مرداب بپریم بیرون یا در  مسیرهای اشتباه دیگه بخوام سایز مرداب را کوچک‌کنیم مثالی برای  همان راه ها و مسیرهای غلط لاغریم که همشون بدتر مرا خفه تر و خسته تر میکردن،

      خلاصه عوامل چاقی:

      «ترس از چاقی و ناتوانی در کاهش وزن از علل اصلی من می‌تونه در خاطرات بچگی من باشه،و از رژیم‌هام و ورزشهام در این سه سال اخیر طی ده سال ازدواجم ،

      واین تصاویر و حرفهای  اشتباه از مادرم، خاله بزرگم و گفته های مادربزرگم و‌این جمله ویرانگر (چاق بشی دیگه تمام  کاریش نمیتونی کنی) 

      یا سنت بره بالا ازدواج کردی فعالیتت کم میشه خیلییی سخت لاغر میشی،»

      در هر صورت اما الان خیلی خوشحالم که چاق شدم و باعث شد الان در این مکان منظم متعهد و  دقیق عالی و آگاهی و عملی و پر از موفقیت در همه جنبه های زندگیم ومقدس و روحانی و تنظیم مجدد ذهنی و  فکرم و رفتارم در زمینه باور ایمانم نسبت به خدا وحال خوب روحی جسمی  و تولد دوباره ازهمه لحاظ در زندگیم باش

      مشکلات چاقی ام:

      از لحاظ روحی :مرا ضعیف کرده من می‌خوام همانطور که مراقب جسمم می‌خوام باشم می‌خوام مراقبت از ذهنم را هم شروع کنم چون فرمانده اصلی و متصل به منبع بی نهایت قدرتمند و بررگ و شگفت انگیز  الهی همون ذهن من  عزیز و گرانبهای من دارایی من برای خلق شرایط درونیم و بعد که بیرونم ساخته میشود همان ذهن عزیز خودم نعمت پروردگارم که قدرت و چوب جادویی ام برای خلق زندگیم و جسمم میباشد،

      من قبلا فکر میکردم بی استعدادم و بی اراده هستم 

      من خودم مشکلی دارم که دارم روز بروز از لحاظ روحی ضعیف و روابطم داره بی کیفیتتر میشه و گوشه گیرتر میشدم برای نرفتن به مهمانیها و شادیها و عصبی تر و ناامیدتر و حالم بدتر با هر تلاشم میشد،

      چه حال تلخی هر بار بری لباس بخری بگی بزرگتر ندارید؟

      احساس خفگی تنفر بی انگیزگی گیر افتادن در زندان  با اینکه واقعا ورزش قایقرانی و دویدن و هم پیاده روی و هم بدنسازی هم باله هم بادیفلکس در کنارشون دیگه همه روز هفته از صبح تا عصر بعدم کار خانه.

      حس بد دیدن عدد روی وزنه و با سرافکندگی هر بار بدتر پایین اومدن از روی وزنه،بد فرمی لباسها در تنم،تازه بیان بهت بگن تورا چرا همش مشکی میپوشی تو که چاقیت معلوم نیست خیلی هم عضلانی هستی فقط سایز گرفتی چهارشونه شدی بزرگ شدی فکر کنیم واسه ورزشت هست پهن شدی اما بی خیال بیا روشن بپوش ،حالا با کدوم اعتماد به نفس روشن بپوشم؟؟؟ بعد حالت عصبی و منفی نگری به همه چیز و شکاک شدن در مورد همه کسی و با درو دیوار جنگ داشتم ،بد خلقی شدید بهانه گیری زیاد،طفلی همسر مهربانم چقدر منو مدارا می‌کنه و بهتره بگم قبلا مدارا ،میکردن  چون با استفاده از فایلهای رایگان بهتر شدم خیلی بهتر شدم الآنم که وارد سرزمین لاغرها شدم و تو پوست خودم از خوشحالی نمیگنجم،

       شوهرم میگه چرا امسال نمیری برای رژیم گرفتم از خانوم‌دکتر رژیم بگیری ،یا چرا میریم بیرون چیزی دلت نمی‌خواد بخوری چرا با آرامش و بدون توجه به اینکه چی میخوری داری همه چی میخوری مدام هم میگی شکر سیر شدم کافیمه،همین دیشب با دوستانشون رفتن شام بیرون من دیگه نه گیر دادم نه شک کردم نه تماسی گرفتم نه فکر بدی اومد تو ذهنم اصلا حالم عالی شاد و اینکه تنها بودم دوست داشتم چونکه من تو سایت تناسب هم داشتم مطلب میخوندم و هم  می‌نوشتم هم لذت می‌بردم ، بعد اینکه  اومدن خونه گفتن من باتریم تموم شده بود گفتم الان تینا چه فکری می‌کنه گفتم من هیچ فکری نکردم با خنده هم شام برام زخمت کشیده بودن خریده بودن کمی خوردم و با خنده هم تمام شوهرم چقدر آرام شد و حالش خوب شد واقعا انرژیها انتقال پیدا می‌کنه خدایا شکرت نجاتم دادی،

      از لحاظ جسمی  و مالی  :از لحاظ جسمی طاق باز می‌خوابیدم حس خفگی داشتم ،

      حرکات برام کند و سنگین و‌بدون کنترل شده بود نشستن و برخاستن بد شده بود دائم زانوهایم و کف پاهام درد داشتن مخصوصا رگهای روی پاهام،

      به پهلو باید بالشت میگذاشتم کمرم درد نگیره،

      خودمو در آیینه میدیدم تا حالا این وزن نبودم از خودم وحشت میکردم میگفتم در آینده چقدر میخوای بشی یا خدا ؟!!!

      قند و چربی بالا و پیش دیابتی و  کبد چرب،گر گرفتگی بی علت و حس گرما بعد سریع بعد از تعریق زیاد حس سرمای شدید بی سابقه آنقدر میلرزم تا دم مرگ بقران میرم  ،

      تعریق زیاد بدنی و  تازگی لرزشهای شدید بدنی حساسیت بالا به سرما به علت نامعلوم که بیشترم شدن و طوری  که از گرما هم بمیرم میترسم لباسهامو کم‌کنم چون اون لرزش تا دم مرگ منو می‌بره فقط تشنج مغزی نمیکنم دکترها ازمایشاتم را دیدن گفتن علت نامعلوم مگر بهش بگیم خستگی مغز که مغز وقتی ببینه شما بر اثر فشار  ورزش و کار زیاد انرژیشو خیلی کم کردی خاموشی به بدن میده و برای ذخیره و زنده موندن به بدن دستور حالت استراحت را میده و قلب هم طبق غریزه محکمتر و بیشتر میزنه و بدنم هم شروع می‌کنه به لرزیدن بیش از حد  تا جبران  اون حس سرما و افت فشار و دما رو برای بدنتون کنند خدا نصیب نکنه هزار تا پتو میندازم سر خودم از عرق و گرما میمیرم اما یک لحظه یک مگس از پهلوم رد بشه نسیمش منو تا مرگ می‌بره شوهرم میاد زیر اون همه پتو برام تازه سشوار میگیره و من باز گرما رو نمی‌فهمم سوزش و تعریق روی پوستم دارم اما از درون فریزرم و اگر جایی باشم تو مهمانی یا بیرون این حالت بهم دست بده کسی به دادم نرسه هم ابروم‌رفته و هم خطر مرگ داره برام ،صبح فردای این حالت انگار تریلی از روی بدنم و قلبم رد شده تا یک هفته زیر پتو بی حالم و خدا نصیب نکنه برمم حمام با استرسم همسرم مدام زنگ میزنن خوبی اصلا نرو حمام تا من باشم خونه،و بعدشم بخوام برم بعد حمام  مهمانی پر از استرس میشه وجودم نکنه اون حالت افت فشار و دما بیاد لرز بیاد من چکار کنم ؟

      ااما حالا کلا به لطف و هدایت  الله با ورود به این سایت که داستان هدایت من را نوشتم در اون قسمت و با ورود به  سرزمین لاغرها از طرف خدا و بنده خوب خدا استاد محترم، 

      میخوام‌ ذهنمو سرو سامانی نو دهم افکار قبلی را عقب نگه دارم و  بعد جسمم را از طریق ذهن متصل به منبع بی نهایت خداوندم  سلامت و سالم ترمیم  کنم برای گسترش نور خدا بر روی زمین و منم باشم دستانی ازدستان پر  مهر خدا .

      و امیدوارم انشاالله همگی شگفتی ساز شدیم به امید خدا و محبت و راهنمایی و آموزشهای طلا و اعلا و اصل و ناب بی نظیرشان که هیچ جا نه دیدم نه شنیدم و آنقدر هم استاد با حوصله با محبت و بزرگوارانه و باصداقت و معرفت به ما درس میدهند و معلوم واقعا میخواهند ما هم شگفتی ساز بشیم،ممنونم واقعا از خدا و شما استادگرامی و عالیقدر.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار yas
      1402/11/30 11:02
      مدت عضویت: 72 روز
      امتیاز کاربر: 865 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 734 کلمه

      قدمت چاقی من حدودا 12 ساله است از 7 سالگی اضافه وزن داشتم و چاق بودم .خانواده پدری همگی چاق اند و ژن چاقی در من وجود دارد و به آنها شبیه ام. استخوان بندی درشتی دارم و نسبت به وزنی که دارم درشت دیده میشم . از غذا خوردن لذت میبرم عاشق آشپزی کردن و تست رسپی های جدیدم ، کم تحرکم و البته افکارم همگی منفی اند نسبت به خودم ، مشکلات هورمونی دارم زیاد جدی نیست و روی سلامتم تاثیر ندارد اما روی شکل بدنم تاثیر دارد .

      امروز آخرین روز بهمن سال 1402 است روزی که جدی شروع کردم دوره های لاغری با ذهن بگذرانم اگر بخوام داستان چاقیمو بگم از ابتدا شروع میکنم وقتی به دنیا امدم نوزادی با وزن نرمال بودم اما کم کم وقتی بزرگتر شدم لپ های درشتی داشتم نسبتا تپل بودم اما هرچقدر میگذشت این زندگی با من خوب تا نکرد شاید 4 سالگی تنها سالی از زندگیم بود که واقعا بدنم رو فرم بود اما 6 سالگی (پیش دبستانی) نسبت به بقیه یکم تپل بودم 7 سالگی (کلاس اول) تپل بودم اما 8 سالگی بعد از یک تست وضعیت جسمانی که از طرف مدارس بود مسئول در نامه ای نوشته بود دچار اضافه وزن و چاق بعد از اون مادرم منو برد دکتر رژیم تغذیه ، برای دفعه اول طی دوماه 8 کیلوگرم کم کردم اما مثل بقیه تغذیه نمی بردم مدرسه همیشه تغذیه ام کم بود و گرسنه می موندم وقتی برمیگشتم خونه ، مادرم ناهار کم برام میریخت یا اگر کمی بیشتر میخوردم دعوام میکرد و بعدا خودم احساس گناه میکردم بعد از مدتی ولش کردم اما همیشه در پس ذهنم حک شده بود من چاقم . سال آخر دبستان مسخره ام میکردن و روز های آزاد در این سالها در مدرسه همه بچه ها تنقلات می اوردن اما مادرم کم برام میخرید ، خنده داره اما یکی از عقده هام و حسرتام و آرزوم شده بود تنقلات بیشتر بخرم و بخورم .

      سال اول راهنمایی چاق تر شده بودم و جو مدرسه بیشتر از قبل به ظاهرم توجه میکرد و همیشه از اینکه بین بقیه راه میرفتم احساس گناه میکردم سعی مردم خودمو قایم کنم زیاد در منظر دید نباشم ، از بچگی آدم درونگرا و توداری بودم اما چاقیم باعث شده بود بیشتر از همیشه تودار تر و گوشه گیر تر بشم و بخاطر همین سالهای مدرسه هیچ دوستی نداشتم ، به شوخی خیلی چیزا بهم گفتن اما آدمی که از درون آسیب دیده شوخی در حالت عادی جدی ترین درد براش به حساب میاد ، از اینکه جلو آینه خودمو ببینم متنفر بودم ، شوخی ها به مدرسه و همسن ها ختم نشد و گاهی اقوام مسخره ام میکردن اما چیزی بروز نمیدادم ولی بیشتر از قبل احساس درد میکردم و این سوالو تو ذهنم به وجود اومد چرا من وجود دارم هروز رو به آسمون میگفتم “خدا چرا منو خلق کردی؟” ، دیگه اون سوال همیشگی “چرا من چاقم؟” نبود مشکل جدی تر از این حرفا داشت میشد ، در سن 15 سالگی دوباره رژیم و باشگاه شروع شد اما چیزی کم نکردم بلکه بیشتر هم شد ، وقتی وارد جو دبیرستان و کنکور شدم رژیم و باشگاه رها کردم . سال اول دبیرستان مجازی بود به دلیل کرونا و زیاد تو چشم نبودم اما همان دوران قرنطینه باعث چاق شدن دوباره من شد ، یکی از بدترین خاطراتی که دوران چاقی تو ذهنم ثبت شده مربوط به سال دوم دبیرستانه یونیفرم با سایزی مجزا برام دوختند و توی مدرسه منو به اضافه وزنم همه میشناختند اما خودمو به هر در و دیواری میکوبیدم تا تنها نباشم ، دوستایی پیدا کردم اما به قیمت از دست دادن خیلی چیزام ، شلوار جین اندازم پیدا نمیشد و هروز توی خونه تنها میموندم و بیرون نمیرفتم . تقریبا روزایی از اسفند بود رفتیم خرید عید اما شلوار سایز من پیدا نمیشد و منی که چیزی بروز نمیدادم توی مغازه زدم زیر گریه از اونجایی که مادرآدم با بچه خودش همدردی میکنه باهام گریه کرد ، سال آخر به حدی چاق بودم که به نفس نفس می افتادم اما تابستان 1402 رژیم گرفتم و باشگاه شروع کردم وزن قابل توجهی کم کردم اما هنوز اضافه وزن دارم و جز افراد چاق به حساب میام اما مشکلاتم هنوز تمام نشده چون به راحتی وزن کم نمیکنم و بیشتر ازقبل به خوردن تنقلات و شیرینی رو اوردم و پس از خوردنشون احساس گناه میکنم و از خودم متنفر میشم تصمیم گرفتم این راهو امتحان کنم. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مهلا
      1402/11/30 08:27
      مدت عضویت: 239 روز
      امتیاز کاربر: 6305 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 479 کلمه

      با سلام.

      من چند ماه پیش یه بار این دوره ۱۲گام رو رفتم اما اون زمان روی کاغذ می نوشتم و توی سایت چیزی ثبت نمیکردم،برای همین ادامه ندادم چون همش باید دنبال کاغذ و خودکار می‌بودم ،بعد دوره تغییر زندگی و فقط رو خوانی میکردم ،تا دیدم اینجوری فایده ندارد و باید اساسی از یه جایی شروع کنم و الان دوره صد گام رو دارم میرم و امروز تصمیم گرفتم دوباره ای دوره رو هم برم چون میدونم این دوره مثه اینه که ذهنت رو شخم بزنی.

      چرا من چاق هستم؟

      من از اول که چاق نبودم ،خیلی لاغر و متناسب بودم،اما از وقتی بچه دومم رو از شیر گرفتم بعد سه چهار ماه چاق شدم،فک میکنم دلیل چاق شدنم همینه،شایدم چاقی مادرم و خواهرم هم بی تاثیر نبوده باشه و خب اونا چاقم پس منم از یه سنی باید شبیه اونا میشدم به هر حال یه خانواده ایم و از هم تاثیر می گیریم و شبیه هم میشیم،

      خب وقتی قدم به دنیای چاق ها گذاشتم ناخودآگاه روی رفتارم هم تاثیر می‌ذاشت،شاید وقتی دیدم چاق شدم ناخودآگاه عادتهای خوردنم هم عوض شده،

      اینو میگم چون زمانی که لاغر بودم رو بیاد میارم که خیلی از عادت ها رو نداشتم،مثلا اصلا چایی نمیخوردم، تا گرسنه م نمیشد غذا نمیخوردم،صبحانه نمیخوردم حتی بعضی وقتا صبح ها گرسنه م میشد اما نمی‌دونم به چه دلیلی از صبحانه خوردن بدم میومد،

      اما تواین چند سال اخیر یه مدت صبحا قرص داشتم برای مریضیم و نمیشد ناشتا بخورم،از همون زمان عادت کردم به صبحانه خوردن.

      عادت کرده بودم به چایی خوردن،

      و عادت دارم چایی رو داغ داغ میخورم با قند هم حتما باید بزرگ باشه.

      اما دلیل اصلی چاقی خودم رو همون از شیر گرفتن میدونم و اینکه در خانواده ای که بقیه درست هیکل هستن خب طبیعیه که منم هیکلم درشت بشه .

      سایز لباسام عوض شده حتی سایز کفش یک شماره زیاد شده، و  برای منی که هر چی می پوشیدم یا برام اندازه بود یا گشاد خیلی سخته که الان نمیتونم بعضی لباسا رو حتی پرو کنم چون برام تنگه و قواره تنم نیست.

      قبلا خیلی سریع بدون کمک دست میتونستم از زمین بلند شم اما الان دیگه نمیتونم ،

      یادمه ماه‌های آخر بارداریم از مامانم پرسیدم شما که شکم دارین و چاقیم چجوری خم و راست میشین و راه میرین .؟

      مامانم بنده خدا خندید و گفت عادت کردیم دیگه ،چکار کنیم چاره ای نیست.

      و من واقعا درکی از حال افراد چاق نداشتم که اونم بواسطه بارداری بدست آوردم نه چاقی خودم!

      اما الان خودم چاق شدم و حال افراد چاق رو به درستی درک میکنم ناگفته نمونه که هیچ وقت خودم رو چاق خطاب نمیکنم و خودمو تو دسته افراد چاق نمی بینم و فقط حس اضافه وزن دارم😉😁

      اما توی سایت برای از دست دادن همون اضافه وزن به اعتراف افتادم که بله،من چاقم!

      برای درمان درد و مشکل تا وقتی قبولش نکنی و باهاش کنار نیایی نمیتونی حلش کنی.

      پس من دوباره هم اعتراف میکنم  و می پذیرم که من چاقم!

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار نازنین
      1402/11/26 10:28
      مدت عضویت: 1633 روز
      امتیاز کاربر: 1570 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 589 کلمه

      سلام من نازنین هستم و سال 96 با لاغری با ذهن آشنا شدم اون زمان خیلی خوب پیش رفتم و اما بعد از اینکه دوره رو تموم کردم فک کردم دیگه کار تموم و لاغر شدم اما اشتباه کردم و دوباره و دوباره چاق شدم و باز رژیم و ورزش و باز هم چاق شدن و باز رژیم و باز چاق شدن و بعد ازدواج کردم وارد مرحله ی دیگه ای شدم این بار با همسرم در مسیر چاق شدن پیش رفتیم اینبار من آدمی رو پیدا کردم که بتونم تقصیر چاق شدنم رو گردن اون بندازم و این بار میخواستم اون رو همراه رژیم خودم کنم یعنی مثلا میگفتم بیا از شنبه فلان رژیم رو بگیریم و چون اون هم مثل من آدم غذا دوستی هست باز هم رژیم با شکست رو به رو میشدم اما این بار یه شریک پیدا کردم .

      من از وقتی یادم میاد چاق بودم از بچگی ام تصویر درستی تو ذهنم ندارم اما عکس هام توپولی بودم و از وقتی یادم میاد بهم میگفتن تو به عمه ات رفتی که پایین تنه چاقی داره توام اونجوری هستی و خب تا زمانی که بچه بودم مادرم خیلی نگران خورد و خوراکم بود همیشه همه چیز به وفور بود و همه اصرار به تموم کردن غذام داشتن و شاید این موضوع خنده دار باشه اما یه زمانی خوردن شده بود عاملی که بتونم تلویزیون که تفریح مورد علاقه ام بود رو ببینم اون زمان کنکور داشتم و تنها راهحل دیدن فیلم این بود که 1 ساعت مشغول خوردن غذا باشم چون کسی بهم نمیگفت غذا کمتر بخور برو درس بخون اما در مورد فیلم دیدن میگفتن منم شنیده بودم همه تو سال کنکور چاق میشن و دیگه به راحتی میخوردم. بعد از چند ماه 10 -12 کیلو چاق شدم و بعد از اولین تجربه رژیم و پیاده روی رو داشتم جالب بود بود اون زمان حس خوبی داشتم و حس قدرت میکردم و واقعا هم جواب داد و لاغر شدم و تا سالهای سال دیگه به اون وزن نرسیدم اما باز چاق شدم و باز رژیم و باز چاقی تا زمانی که ازدواج کردم و رکورد اضافه وزنم رو شکوندم از اون وزن دوران کنکور ام هم بالاتر رفتم و رسیدم به جایی که حتی 1 هفته یه رژیم میگرفتم باز 1 هفته ول میکردم هفته بعدش یه رژیم جدید و این پروسه ادامه دارد حتی یه بار از این قرص های لاغری که تو یک ماه 8 کیلو کم میکنیم هم خوردم و جالبه بدونید 8 کیلو هم کردم اما بعدش 10 کیلو اضافه کردم و بعد از اون بود که رکورد وزن خودم رو شکوندم. 

      توی تمام این مدتی که از سال 96 به این طرف سپری کردم هر بار یاد دوره لاغری با ذهن می افتادم میگفتم بهترین دوران لاغری ام بود اما من اون زمان داشتم به علت یه مشکل داخلی قرص قند مصرف میکردم شاید به خاطر اون لاغر شدم این دیالوگی بود که همیشه در دنباله فکرم می اومد و برام مانع ایجاد میکرد تا اینکه چند وقته پیش یه جمله ای شنیدم اونم این بود که نباید کار کردن روی ذهن رو رها کرد اون جا بود که فهمیدم ایراد کار من جای دیگه ای بود 

      اینبار دیگه مصرف اون قرصم تموم شده و الان فهمیدم من باید قیل از هر چیزی مسئولیت خودم و اعمالم رو خودم بر عهده بگیرم هر فایلی رو گوش میکنم و هر کتابی راجع به توسعه فردی میخونم اولین  چیزی که میگن اینه که باید قبل از هرچیزی یاد بگیریم مسئولیت پذیر باشیم .

      و اینبار به امید خدا و کمکش موفق میشم.

      با تشکر فراوان 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1402/11/05 12:03
      مدت عضویت: 459 روز
      امتیاز کاربر: 50105 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,300 کلمه

      سلام بر خدایی بزرگ وبخشنده مهربان 

      سلام  استاد  مسیر درست شناخت خودم ودوستان تازه وارد که آمدن تا تناسب خودشون رو به دست بیارن 

      اپوز کخ دارم‌تواین مکان هستم به شکرخدا دوباره ه تکرار مسیردوره وردی به سرزمین لاغر ها رو به اتمام رسوندن هپه نه تکار هست و نه زمان پهم درک این‌ مسبر هست چون من سال فبل این مسیر رو طی کردم ولی چون نوشتنی تو این بخش نداشتم تودورها صد قدم که سال فبل به این نام بود من تواون مکان توبخش ۱۵ نوشتم تازه شروع کردم پس برای یادآوری دانش این‌مسیر رو به خودم ندادم. چون درک درستی از این مسیر نداشتم با درک و یادگیری دوره ام آمدم با دانش اون بخش تکرار این بخش رو شروع کنم‌که یادآوری  بهتری روبه خودم‌ بدم 

      وفتی برای باره اول که داشتم صحبت‌های این فالی رو گوش میکردم چون کلی نا امید بود وتازه به این مکان هدایت شده بود ودادن من تومسیرکه ازش خواسته بود فرستاده بود تخ دلم‌کمی اطمینان داشتم که تومسر درست قرارگرفتم‌ولی بخش منفی وجودم که هنوز کاری دوش انجام نداده بود به قدر ی قویی مرنسر داشتم برام‌ مانع تراشی میکردم‌که باره اول ازاین فایل هیچ چیزی رو متوجه نشدم یی سری صحبت بود که به زبان فارسی گفته میشه ولی من فقط جمله میشنیدم ولی متوجه نشدم حتی توذهنم خودم به خودم میگفتم‌آخه این آقا چی مگه من‌چرا متوجه نشم انکار یی زبان دیگه داره صحبت میکنه ولی لحجه اون فارسی هست تا این حد برام کنک بود  امروزکه دارم بازم این صحبت‌های رو می شنوم هریی کلمه دریایی از درک‌ دورنش هست این میگم که دوستان تازه وادر متوجه باشن برای هرفردکه تواین مسبربوده شاید افردی هم باشن مثل من برای باره اول به  ابن‌ شکل برخورد کنن ولی با زمان دادن گذشت زمان وتکرار همون مطلب که نامفهوم بود کلی فهم درک به من داد که زندگی مشکل دارم رو با همین جملات کلی تغییر شگفتی سازه بدم با آموزش همین مسیر من دارم اول خودم متناسب میکنم ودرمرحله بعد توجندبن مسیر زندگیم‌ تغییر ایجاد کنم‌که زندگی آینده توکل اون دیگه مشکلی نباشه اگه پیدا شدن با دانش این‌آگاهی  بتوان اون به شکل بهتری برطرف کنم‌ 

      من با این روش وزن کم کردم چون طبق این مسترکارت کردم تواین مسیربرای خوب بودن حال خودم نباید نه وزن کنم ونه سایز بگیرم ولی من‌ متوجه هستم کخ حسم داره جمع وجور میشه ارارم ارام دارم جسم داره جمع میشه چون من شکل طبیعت دارم عمل میکنم کاره طبیعی نه عجله برداره هست وته تند سریع بکله آرام ارام‌هست ماندگار  چون طبیعت به این شکل عمل میکنه یی درخت ویی نهال طی یی سال رشد نمیکنه میوه نمیده زمان نیاز داره که رشد کنه قویی بشه وبعد میوه بده پس برای جسم بزرگی شده من که نمیشه یی سال به شکل برگشت خیلی سریع انجام بشه اگه به اون شکل باشه امکان پذیرنیست پس من دارم‌تو مسیر درستم 

      من توکل زندگیم به نعدادبسیارزیاد رژیم گرفتم ولی من هیچ زمان لاغر نشدم با کنار گذاشتم هررژیم چنان دچار چاقی بیشتر شدم که 

      چرا بعضی  لاغر 

      چرا بعضی چاق 

      چطور لاغر شدن این‌ مسیر من اول یادگرفتم‌کخ چرا جاق شدم این مسیر اول به من یاد داشت که جطورچاق شدم من‌توکل زندگیم میخواستم بخش آخر که چاقی بود رو از بین ببرم‌ ولی هیچ زمان اصلا فکر نکردم  اصلا چطور من  جاق شدم چرا بعضی با من هم سن هستن توخانواده من هستن جرا انها چاق نشدن مگه آنها چیزه دیگه خوردن همین غذا بود پس جرا آنها اصلا چاق نشدن  ولی من چاق شدم به مقدار خیلی زیاد اون زمان چون چاقی رو فقط دلیلی که که داشتم خوردن بود پس افکارم درهمین موضوع بود هیج زمان به این فکرنکردم شاید علت دیگه داشته باشه فقط می گفتم‌پرخوری کردم افراد متناسب بودن که آنها هم پر خوری  داشتن ولی متناسب لاغربودن این بهش نگاه هم نداشتم جون بلداین مسیر نبودم و امروز طی یی سال علت چاقی خودم رو اول متوجه شدم  بعد دلیل اون خودم پیدا کردم چون اول یادگرفتم که باید جطور باید باشه ولی برای من نبود تازه جی درمن نیود رو پیدا کردم وشکل افرارمتناسب که دورن آنها آنجه که درمن نبود بود  رو کردن‌الکویی خودم تا با عمل کردن به راهکاراین افراد خودن رودارم‌نجات میدم‌اویل سخت بود جون من طی ۵۷ سال یی برنامه داشتم ولی اون اول توذهنم باید تغییر بدم اشتباهات این بخش رو پیدا کنم بعد آنچیزی که یادگرفتم استفاده کنم وبهش تازه عمل کنم‌  وابن بخش رو به روش خودم انجام دادم واین زمان خودم موفق این‌ مسیر میدونم 

      من  برای یادگیری این ههه کاره زمان گذاشتم‌ تکرارکردم تحلیل کردم‌ رفتا کردم وعمل کردم که اموزش دارم‌ میگم‌ موفق مسیر زندگی خودم هستم حتی برای گوش کردن هرفایل مخصوص توهمین بخش کاره به ۷ یا ۸ بارکشید ولی به کل دوستان این میگمم که اگه هرروز یی فایل رو دوبار‌گوش کنن اگه متوجه شدم که چه خوب ولی بازم به فردا موکل بشه خیلی کارامدتر هست من به این شکل درک عالتری به خودم دادم 

      من آزکودکی  جاق شدم کلی مشکل برام ایجاد کرد اول توزمان‌کودکی از خوردن وتشویق خانوداه کلی حال خوب بود ولی با رشد وبزدگ‌شدن این جاق درمن حرف دیگران روبه وحود آورد که جرا من دجار این جسم بزرگدارم‌میشم تا سن ۱۷ سالکی شروع رژیم‌گرفتم من شد وخیلی خوب وزن کم‌کردم ولی برکست داشت وفتی ازدواج کردم مشکلات وزن زیاد وخریدکردن لباس بهش اًافه شدم مجلسی ما رودعوت میکردن‌نگران بسیلرزیادی داستم‌که چی بخری که اصلا اندازم باشه پهم نه مدل بود ونه رنک فق امدازه بشه اویل می‌شد چون چاق کم‌بود وطی سالهای بعد دیگه هیج بیوتیکی لباس مجلسی به امداره من اصلا نداشت که بخوام امتحان کنم وکاره به پیدا کردن خیاط دوخت لباس کشید من به جای ب طرف کردن‌جاقی درمی یافتن خیاط شدم‌پیدا کردم‌که ای کاش پیدا نمی کردم شاید یی فکر  بهتری میکردم ولی خوب با پیدا شدن خیاط دیگه نگران دوخت لباس مجلسی هم‌نبود وتازه افکارم راحت شدم وخودرنم‌بیشتر شد یعنی من مشکل رو به این شکل به جای برطرف گردن اون بزکترکردم وشدچاقی خیلی بشار وفتی دختر خیاطی رو اپوزش دیم دیگه حتی نیازنبودازخونه بیرن برم برای خیاطی دختر لباس مجلس مک رو میاورم متزل من امتحان میگرده وخته شده تمی برام می‌آورد کاره برای راحتر شد و جاقیم بازم بیشتر  شد فقط این نبود کلی مشکلات حرکتی بهش اضافه شد وکاره حتی به جای کشید که اول توبیرون متزل دیگه نتواستم حرکت داشته باشم ولی چاق اثرش روهم‌گذاشت کاره به اتاق هم‌ کشید حرکت تواناق وبیرون بدون عصا امکان‌پذیرند 

      دیگه نبود این زمان بودکه دیگه هرجی رژبم‌بودکه من گرفتم انقدرتعدادش زیادبود ازدست در رفته وفتی نامید شدم ودیگه خودموتسلم سده یافتم‌ازهدادندخوایتم وتواین‌مسبرقرارکرفتم همون فرد ویی سال گذشته تو این‌ مسبر  

      زندگی من‌کلی تغییر عالی رودورنش به وجد امده اول که حسم عالی هست شادی دورن بسیلرزیادهست خوشحالی درونی دارم‌نیاز به خوشحالی ازبیرون ندارم تشویق خ دم روخودمانجام میوم‌اعتمادبه نفسی عالی روبه دست اوردم اعتماد به خداوند دارم‌ که من‌ تو این مسبر درست قرار داد باور  داشتم‌که این مسبرمن نجات میده واین باوره روبسیارقوی  کردم وداره این باوره به شکرخدا کارو شروع  درست انجام میده وامروز ازون کم شده وتو منزلم بدون عصا راه میریم این برای من اگه معجزه نیست پس جی هست من دارم خودم به زندگی عادی که باید میداشتم برکشت میدم دارن زبان انگلیس یاد میگیرم توسن من با این همه مشکلات که چاقی اشتبا هتم برام ایجاد کرد یعنی تحول عالی یعنی برکشت به زندگی رو به شکل عالتر نه برگشت تنها من تو این  یی سال چنان رشد پشرفت رو به خودم هدیه دادم که تو تصوارتم این به جندین سال کار نیاز داشت ولی برای من یی سال فقط یی سال انجام شد 

      حالا برای ادامه مسیر باید هرآنچه یادگرفتم رو ارام ارام عمل کنم که به رشد لاغری بیشتری دست پیدا کنم  من‌ امدم‌ که نامتناسب بشم تا اخر عمرم به شکل متناسب باشم پس باید  مسیر روبه جشم اخر عمر فبول کنم که لاغر ومتناسب بمونم 

      خدا پشت و پنا هتون یا حق حق. نگه دارتون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار الی
      1402/11/03 15:26
      مدت عضویت: 99 روز
      امتیاز کاربر: 6390 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 411 کلمه

      سلام ودرود به روزمون و خدای بزرگ و استاد عزیز

      دیدگاه های زیاد خوندم و ترغیب به نوشتن شدم از،وقتی یادم میاد منو دختر تپلی و چاقی می‌دونستن و با شوخی و مسخر بهم میگفتن که تپلی و بانمک و شیطونگیم هم برای خانواد هم اقوام .اما من تو عکس های،که تو آلبوم خانوادگی دارم هیچ کدوم چاق و تپلی نیست من خواهری یک سال بزرگتر از،خودم دارم که هم سایز،من بود اما اونو لاغری،صدا میکردم و منو تپلی هیچ وقت یادم نمیاد لباس به اندازه خودم برام تهیه کرده باشند من تو خانواده مذهبی وسنتی بزرگ شدم همیشه به خاطر فرم بدنم تحقیر شدم فرم بدنی که الان تو این دور زمانه قابل پسند عام شده .به خاطر باسن گرد من همیشه تحقیر شدم و تا جای که یادم همیشه سایز،لباس بزرگ برام تهیه میکردن که فرم بدن من پیدا نباشه اعتماد به نفسی برام نمونده بود هیچ وقت تو هیچ مراسمی لباس نپوشیده بودم که دلم بخواد معمولا تو اتاق بودم که کسی منو نبینه .خجالتی بودم همیش سراغ منو می گرفتن که الی کجاست ؟الی رو که میشناسی خجالتی تو اتاق گوشه گیر و افسرده .

      تا این که بزرگتر شدم دبیرستان من لاغر بودم اما همچنان منو چاق صدا میکردم به همین منوال گذشت تا اینکه ازدواج کردم و همسرم مدام بهم میگفت خیلی لاغری چرا چاق صدات میکنن لباس‌های تهیه کردم به سلیقه همسرم و خودم که تازه فهمیدم اندام من مورد پسند عام و همه به به و جهجه کردم و لباس عروسی من به انتخاب خودم شد و عکس عروسیمون که میبینم الان نظرم اینه که لاغرم اما یادم میاد هیچ وقت به کسی نشون ندادم چون فکر میکردم چاق و چاق میدیدم وزن قبل ازدواج من ۴۹ کیلو بود با قد ۱۶۰

      حالا سالها از اون وزن و از،اون روزا گذشته و من حالا که با وزن ۸۶ اینجا هستم هم خودمو چاق میبینم و وقتی لاغر هم بودم خودمو چاق میدیدم و دلیل اصلی این چاقی رو نظر های اطرافیانم میدونم .من دوبار زایمان کردم و بارها رژیم گرفتم، ورزش ،داروها  گیاهی، سردو گرم بدنم ، دکتر کرمانی که چقدر مریض شدم .و اینجام چون فقط دنبال لاغر شدن نیستم روح و درون من خیلی حال خوشی نداره من با اشک مینویسم استاد عزیز  دیدگاه چند نفر رو که خوندمو گوش کردم دیدم که گفتن به آرامش درونی رسیدن بیشتر ترغیب شدم تا با کمک شما و ذهنم بتونم به آرامش وتناسب اندام برسم .

      با آرزوی سلامتی و شاد بودن تمام شما و استاد عزیز❣️

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار نوشین گل
      1402/10/10 15:24
      مدت عضویت: 119 روز
      امتیاز کاربر: 435 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 447 کلمه

      نوشین هستم .۴۱ سالمه و از زمانی که به یاد دارم دنبال راه حلی برای لاغری بودم و البته همچنان هستم.

      میدونم که ترس من از چاقی به خاطر مامانمه. و این رو توی قسمت خاطرات توضیح میدم.

      جالب اینجاست من از نظر خودم چاق هستم و دیگران همچین نظری ندارن و تنها در برهه ای که دیگه خیلی چاق شدم دو سه نفری بهم گفتن.

      دلایل چاقی من اول بر میگرده به علاقه ی شدیدم به خوردن غذا و خوراکی های مختلف.اونقدر به غذا خوردن علاقه دارم که فیلم هایی که نشستن سر سفره رو نشون میدن با علاقه ی بیشتری نگاه میکنم و یکی از بیشترین سرچ هامم توی اینستا دیدن غذا خوردن دیگرانه.

      زمانی که قراره سفره پهن بشه انگار تمام غم های عالم از دلم میرن

      .حتی وقتی سیر هستم همچنان به خوردن ادامه میدم تا جایی که حالم معمولا بد میشه.

      همینطور که نشستم دارم به خوراکی های مختلف فکر میکنم حتی وقتی سیرم

      .وای به زمان هایی که میخوام مناسب خوری کنم، اونقدر غم دارم که دلم میخواد اون روزم زودتر بگذره.

      اصلا غذا رو نمیجوم و برام مهم نیست که سیر شدم و تا آخرین قطره ی خون به خوردن ادامه میدم.و هزاران فکر اشتباه دیگه که توی دفتر نوشتم و اینجا دیگه ادامه ش نمیدم.

      اینکه از چه سنی چاقی من شروع شد خودم از اول دبیرستان رو یادم میاد که چاقی م به چشمم میومد.و البته به چشم خودم فقط و در نظر دیگران اینطور نبود.

      خاطراتم از چاقی م بیشتر مربوط میشه به مامانم و البته با توجه به زومم روی ایشون، دیگه دقتم توی هر کی که اضافه وزن داشت.

      چون ایشون چاق هستن همیشه دنبال راه حل بودن و هستن.

      همیشه بابام ناراحت بود از چاقی مامانم و هنوز هم هست.

      نه فقط از بابت ظاهر، از بابت سلامتی شون هم که خیلی زود زانو درد گرفتن.

      هر لباسی رو نمیتونست بپوشه و مدام باید حرص میخورد.

      عروسی ها اذیت میشد.

      نمیتونست زنی باشه که بابام از نظر تناسب اندام دلش میخواست 

      و

       همیشه میترسیدم که همین چیزا هم برای من تکرار بشه و این ترس از وقتی یادم میاد با من بوده و هست.

      در مورد مشکلاتم هم اینکه کلی لباس خریدم که اصلا فعلا نمیتونم از کنارشون هم رد شم و با اینکه چندسال گذشته، برام تنگ تر شدن که اندازه نشدن.

      و پرتر بودن بدنم نسبت به صورتم و گرفتن اعتماد به نفسم و اینکه خودم رو آدم بی اراده ای میبینم که نمیتونم درست غذا بخورم و خیلی وقتا به محض دیدن خودم توی آینه یه غم بزرگ توی دلم میشینه و اینکه هی دنبال راه حلی برای لاغری هستم و….

      و باز عجیبه برام که در نظر دیگران من نه تنها چاق نیستم که خیلی هم اندام مناسبی دارم ولی از نظر خودم خیلی خیلی میتونم بهتر باشم ولی کووووووو اراده؟؟؟؟؟

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار shahla mahmoudi
      1402/10/02 13:00
      مدت عضویت: 1706 روز
      امتیاز کاربر: 23427 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 692 کلمه

      سلام به استاد عزیز و گرامی و همه دوستان همراهم

      این فایل چقدر جالب و ارزشمند است

      استاد چقدر ماهرانه با مثال ساده و قابل درک قدم اول مسیر لاغری با ذهن را پیش روی ما گذاشتند

      داستان مسیر چاق شدن من

      من در سن ۲۱ سالگی ازدواج کردم آنموقع تا قبل از باردار شدنم کاملا متناسب بودم 

      در سن ۲۲ سالگی باردار شدم و از آنموقع بزرگان خانواده مخصوصا مادر و مادر شوهرم اطلاعات اشتباه را وارد ذهن من کردند

      آنها می گفتن که من باید به اندازه دو نفر غذا بخورم تا جنین من به درستی رشد کند و سالم به دنیا بیاید

      بعد از وضع حمل نظرات به این صورت تغییر کرد که چون من بچه شیر میدهم باید زیاد غذا بخورم تا شیر به اندازه کافی داشته باشم

      اطلاع اشتباه دیگری که وارد ذهن من شد این بود که موقع بارداری چاق میشوم و بعد از زایمان مقدار کمی از این اضافه وزن از بین می‌رود ولی بیشتر آن باقی میماند واین نرمال است

      نتیجه این شنیده ها این شد که من انتظار چاق ماندن را داشته باشم و همینطور هم شد

      وقتی بچه اولم یک سالش شد بچه دوم را حامله شدم

      این حرف و حدیث ها ادامه پیدا کرد تا زمانیکه بچه دومم را از شیر گرفتم

      این دوران ۵ سال طول کشید بعد از آن من که از چاق بودنم راضی نبودم شروع به رژیم گرفتن کردم

      بعضی از رژیم ها مرا برای بیش از ۱۰ کیلو لاغر می‌کرد اما چه فایده وقتیکه رژیم تمام می شد آهسته آهسته بدون اینکه متوجه باشم دوباره چاق و حتی چاق تر از اول میشدم

      در سن ۲۸ سالگی به استرالیا مهاجرت کردم 

      یکی از فامیلهایم دوقلو وضع حمل کرده بود و من با کمال تعجب دیدم که او کاملا متناسب است و در زمان بارداری هم چاق نشده بود 

      وقتی به مادرم گفتم شما که به من می گفتید در زمان حاملگی خانمها چاق می شوند و بعد از زایمان هم بیشتر چاقی در آنها می ماند پس چرا این فامیل ما کاملا متناسب است با اینکه دوقلو هم وضع حمل کرده است

      جواب او این بود که چون او از نژاد چینی است چاق نشده است نژاد ما ایرانی ها با آنها فرق می‌کند

      من باز حرف او را قبول کردم و حسرت خوردم که خوشا به حال چینی ها که نژادشان لاغر بودن است

      چندین سال بعد که دخترم و دوتا از برادر زاده هایم ازدواج کردند و بچه دار شدن دیدم آنها هم متناسب ماندند آنوقت بود که به خودم گفتم پس این حرف درست نیست که ما خانمهای ایرانی بعد از حاملگی چاق می شویم و چاق باقی می مانیم

      مشکلاتی که چاقی برای من ایجاد کرده است

      چاقی مرا دچار بیماری های مختلفی کرده است

      مثل چربی دور کبد

      فشار خون بالا

      کلسترول

      اختلال در کارکرد تیروئید 

      وقتی حتی به مدت کوتاه از یک سربالایی بالا میروم به نفس نفس می افتم و خیلی از وضع خودم ناراحت میشوم

      وقتی خودم را در آینه میبینم مخصوصا از دیدن شکمم بسیار دلخور میشوم

      اما الان که مدت چند سال است که دوره های لاغری با ذهن را آموزش می بینم یاد گرفتم که خودم را با این وضع بپذیرم و توجهی به چاقی ام نکنم

      من یاد گرفتم که با فرمول‌های اشتباهی که در ذهنم دارم به این وضع رسیده ام و دارم یاد میگیرم که این فرمولها را شناسایی کرده و آنها را با فرمول‌های صحیح جایگزین کنم

      مثلا الان با داشتن مثال‌های واقعی در زندگیم این باور که چاق شدن و چاق ماندن بعد از وضع حمل طبیعی است در ذهنم پاک شده است و این باور را پرورش میدهم که دلیلی ندارد که من چاق باشم من هم مثل همه کسانی که متناسب هستند لایق متناسب بودن هستم و انتظارم این است که به تناسب اندامی که قبلا داشتم برگردم و این حالت طبیعی من میباشد

      من یاد گرفتم که با توجه کردن به چاقی این فرمول‌های چاقی را قوی میکنم پس من باید مواظب مرور افکارم باشم و هرموقع که ذهنم به سمت مرور چاقی رفت آنرا متوقف کنم و به موضوعات دیگری توجه کنم

      چونکه به هر چیزی که تمرکز کنیم جهان هستی آنرا افزایش می‌دهد پس به جای فکر کردن به چاقی باید به لاغری و تناسب اندام فکر کنیم تا آنها گسترش پیدا کنند در اینصورت بطور ناخودآگاه و بدون اینکه متوجه شویم به سمت لاغری پیش میرویم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1402/09/13 13:36
      مدت عضویت: 459 روز
      امتیاز کاربر: 50105 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,274 کلمه

      سلام برخداوند. مهربان. واستاد این‌ مسیر لاغریی اونم‌با ذهن 

      هیچ وفت برای تغییر دیر نسیت 

      برای این سوال من‌ مدرک خوبی برای این سوال هست 

      تا زمانی که ما زنده هسیتم‌ نیاز داریم‌ اول  حرکت وبعد آرامش داشته باشیم‌ ودر سلامتی به سرببرم  این حق من است من لایقت زندگی بهتری رو دارم نباید چون سنم‌بالا هست اروزودارم خودم‌ رو اراین مشکلات رها کنم بگم.  سنم زیاد است حق نداری خودت رو  حالا که  خداوند. درخواست کردی که د راه نجاتی برات در نظر بگیره تو رووبه این‌ مسیر هدایت و حمایت میکنه این زمان چون سنم زیاداست از این نعمت استفاده نکنم این  دیگه اشتباه بسیار.بزرگتر  از اون  زمانی هست  که  من  کلی مسیر اشتباه  رو طی کردم‌ که  به شکست رسید حالا راه ومسیردرست رو خداوند دراختیار گذاشته این کفران نعمت است که استفاده نکن شاید تو اینده زمان برای زندگی داشته باشم چون زمان فبلی روبه شکلی با اشتباه طی کردم‌ و این‌ باقی مانده  عمرم‌ که نمیدونم چند سال هست رو نیز با اشتباه به اخر  برسنم من با امیدخودش شروع کردم‌ و کاری که همه هم سنهای من اون دیگه امکان  نداشتن  لاغریی  میدونن من  اون باطل کردن  من مهرباطل بهش زدم وبا عمل کرد خورم واستمرار خط باطل به این باوره زدم 

      چرا ما چاق هستم‌و خیلی لاغر 

      از. زمانی که به یاد دارم چوم پن ازمن کودکی دچار چاقی  بودم اون زمان نمیدونم‌چطور همه  خواهر پن لاغر بودن من بر خلاف آنها دچارچاقی بودم فقط یاد هست  پدر خدا بیامرزم هم دچار چاقی  بود وتو عمه ها یگی از عمه خدا بیامرزم های وهم دجار چاق بود ولی مادر هم لاغر بود خاله من هم ازتناسب برخوردار بودن  ولی من توبچه ها ازهمه چاقترواضافه وزن داستم حتی خواهر کوچک وخواهر بزرگتر از کمبود وزن لاغر.و. بسیار ریزه بودند.این من اون زمان نمیدونم‌ چرا من به این شکل بودم  

      تا این وزن زیادکردن هی طی شد من ما  متوجه شدم با دیگر بچها ی هم سن فرق دارم این اضافه شدن ادامه داشت بعضی زمان کمی اون کم میکردم‌چون نوجوان بودم درفعالیت بود با کارکردن کمی تو جه یی مقادری خودم بافشار کمی متناسب میکردم تا سن ۱۸ سالگی که خودم روبا فشار  کاره  زیاد لاغر کردم‌ خیلی از کم‌ کردن‌  وزنم‌ خوشحال بودم این اولین رژیم من بود برای لاغر شدن هرکی من میدید حسابی تشویق می‌کرد ولی این نواین کم‌کردن با ازدواج  کارهای که تومنزل انجام دادم  تو حالت فشار با اجبار  پایین بالا میشود بازم‌ به اون شکل اضافه وزن نداشتم می‌ شد  ولی به مرور  این زیاد شدن ادامه پیدا  کرده من‌ هی رژیم‌ هی کم‌ شدن و بر کشت بیشتر از. فبل و. شکست های پیشت سر هم  تا جای که دچار ترس از خودن  ترس از برخورد با مواد غذای هم به این چاق اضافه شد وترس ازچاقتر شدن شدت این چاقی رو به بالا برد 

      توهمین میان  من مشکل زانودرد پیدا کردم این درد به حدی شد که د اثر یی حرکت من دچار دررفتگی مفصل زانوم شدم چیری که امکان خیلی کم‌هست  این صدمه بخشید وحتی کاره به تزریق سوال درمانی کشید  زمانی برام گمی مفید بود ولی بخاطر اضافه وزنم‌ افراددیگه که وزن مناسبی داستم نتیجه خیلی بیشتر وبهتری رو کسب کردن خیلی حرکت بهتری رو داشتن ولی من  بخاطر  اضافه  وزنم این‌ تزریق هم جواب گو نشد و مشکل به شدت بیشتری برام شد  ادامه داشت تا این زمان که چندسال هست من بخاطر مشکل زانو قادر به راه رفتن بیرون منزل که نیستموحتما بایدعصا پایه دار با خودم هپراه کنم تو منزل هم بازم ازعصا اسنفاده میکنم   دکترها کفتن  باید مفصل زانوم عمل بشه تا من راحتر بتوانم راه برم‌ ولیو این بازم  باید  وزن خیلی کمتراز این زمان من باسه درحقیقت یی متناسب کامل بدون هیج گونه اضافه وزن  پس مشکل شد دو تا حتی  برای درمان زانو هم  بازم‌ اون چاقی و مشکلات اجازه نمی‌داد که من  این عمل رو هم انجام بدم حتی با فشار دخترهای خودم‌ برای عمل معده که من بسیار از عمل ترس داشتم  اگه  این  عمل  انجام می‌شد من بازم  عمل برای بهتر شدن  اون‌ گازهای  دراثر عمل معده انجام‌ شده  کلی راه تو بیمار ستان یاید حرکت میکردم  که این‌گازها تخلیه  بشن  این عمل باید کلی  راه میرفتم‌ که  این بازم  امکان  نداشت چون زانو اجازه این کاره روبه من نمی‌داد درحقیت من چزخ معیوب چاقی اجازه هیچ کاری روبه من نداد ولی شاید این باعث شدم‌که من هیچ راهی دیگه نداسته باشم به این مسیر هدایت شوم یعنی اون همه اطدیت ومسکلات چاقی این زمان تودید یی نعپت بود که من این مسیر رو به دست بیارم برای باسازی ذهنم‌ اول چاقی ذهنم وارمبم وجودم ازکلی اشکلاتی که چاق  برام. ایجاد کرده بود تو همین زمان من بازم دست بردار نبودم بازم برای بهترشدن وضعیت  هی رزیم که  شاید این وزنم‌کم‌ بشه خودم رونجات بدم 

      ولی نشد که بشه کم‌کردم‌ حتی تا ۱۶ کلیو هم وزنم‌کم شد ولی جون مسیراشتباه بود بازم برکشت بیشتر با اضافه وزن بیشتر  این برای اولین باره هست کل چاقی خودم روبا مشکلاتش به این شکل نوشتم خواستم به دوستان بگم‌ من باابن وشرایط ازخدا خواستم‌که راهی جلوی پای من بزاره وخداوند این هدایت واین حمایت به من عطا کرد 

      وحالا صحنه زیبا روبراتون شرح میدم همون آدم همون مشکلات هنوزنمتوانم راه برم تواتاق  خودم روی مبل خودم بدون هیج ورزش بدون هیج رژیم وبدن هیچ کاره من لا غر شدم آره برای من شد حتی آقای عطارروشن هیچ ازاین وضعیت من هیچ اطلاعیی نداشتن  دوست نداشتم  ازبزرگی مشکلم به‌این شکل کسی اطلاع داشته باشه زمانی که نتیجه گرفتم بازم قصد ابرازش نداشتم نمیدونم چی شد که تو این دیگاه انکار به من اجازه گفتن داده شد من‌کلی مشکل داشتم که به شکرخدا از بعضی خلاص شدم ازخوردن دارو به شکرخدا خیلی کم شده به خودم ازندگیی بهتر دادم در حال حاضر تو زبان که تودیم کاری نشدنی بود ولی اروزیی  ۴۰  ساله بود دارم آموزش  طی میکنم   ۴ ماه هست یادگیری زبان  انگلیس دارم آموزش می بینم  کلی تغییر زیبا تو نگاه به زندگی دادم کلی عشق  به زندگی و. خودم هدیه کردم‌ کلی تغییر  تو ذهنم ایجاد کردم‌ چون به شکل واقعی کار کردم  من  هر آنچه تو این مسیر گفته شد رو به شکل  واقعی انجام دادم‌ و چون اول اون باره که میشه باز ذهن لاغر شد به شدت زیاد فبول کردم‌ بعد عجله به  کنار جاده  برکشت از مسیر لاغری جا گذاشتم  و کلی با باوره اشتباهم  ول پیدا کردم  باهشونو  جنگیدن‌ که مهم  ترینش  ارثی  بودن چاقی خودم بود من برای این زندگی جدیدی که اول اون از هدایت خداوند مهربان نگاه بانو حضرت رهر (ص) ردارم وزاز تشویق.  آقای استاد عطاروشن  دارم ایشون درحق من‌لطفی عظیم‌ کردن‌ وفتی توبخش گنج پنهاهن۶ اسم‌ من بردن  برای تغییرات خوبم به قدری درمن شوق شعف به زندگی رو که خوب بود بهش قدرت خیلی بیشتر بخشیدن تا امروز ایشون. از وضعیت من به این آگاهی  نبودن  فقط میدوستن‌ که من مشکل مفصل دارم باید تعویض مفصل انجام بدم ولی من میدنم‌ تو این‌ مسیر اون شفای که به دنبالش هستم تومسبر خدا هرگز دیر نمیکند به من‌داده خواهد  شد این بهش یقین دارم‌ با دلی قرص میکم اون به امید خداوند دریافت خواهم‌ کردجون من این‌مسیر رو ازخودش دارم که به من عطا شده پس بخشیدن شفایی مفصل زانوی من در. درگاه خداوند  هیج نیست چون‌ انرژی  خداوند و گسترش نعمتش بی پایان هست اگه نگاه من بهش به شکل که باورها اشتباه رو ازدورن این نگاه بیرون بکشم بجای اون‌ کلی باوره عالی که در ذات  خداوند هست رو بینم مهم  نگاه من هست چون خدای  بزرگ  هیج زمان‌ از بنده خودش چیزی رو. دریغ نکرده‌.  نگاه و باورها ماست که ابن همسو شدم رو به  وجود  نمیاره  باید این  نگاه و باوره رو تصحیح کرد 

      خدا پشت وپنا هتون  یا حق. حق. نگه  دارتون

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حیرت انگیز
      1402/09/03 00:59
      مدت عضویت: 328 روز
      امتیاز کاربر: 706 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 966 کلمه

      به نام خداوند عزیزم 

      سلام خدمت استاد ارجمند و دوستان همگام 

      گام اول 

      هیچ وقت برای تغییر کردن دیر نیست 

      همه ما که در این سایت دور هم جمع شده ایم برای خلق یک هدف مشترک،برای خلق رویای لاغری  خودمان اینجا هستیم .

      و دقیقا زمانی به این سایت هدایت شدیم که از همه جا رانده و مانده بودیم و دیگر امیدی برای لاغری خودمان نمی‌دیدیم. و بالاخره زمان هدایت ما رسید و خداوند بزرگ و هدایتگر، ما را به این مسیر هدایت کرد .

      من در تمام مسیر تناسب فکری چه دوره های اصلی و چه دوره های رایگان وجود خداوند بزرگ را در هر لحظه احساس میکنم .

      اینجا خداوند جریان دارد .

      خدای خوبم از تو سپاسگزارم که من را به مسیر درست زندگی هدایت کردی الهی شکرت 

      چرا خیلی از افراد چاق و خیلی ها لاغر هستند ؟

      قبل از ورودم به سایت همیشه برایم سوال بود که چرا خیلی ها بیشتر از من می‌خورند و حتی ورزش هم نمی‌کنند؛

       ولی لاغر و متناسب هستند، اما من حسرت خوردن همه چیز را دارم و کلی هم رژیم  و ورزش های سنگین انجام می‌دهم ولی چاق هستم ؟؟؟!!!

      آن زمان پاسخهای متفاوتی برای این پرسش داشتم 

      مثلا :”خدا من را اینگونه خلق کرده و سرنوشت من بدبخت را چاقی نوشته؛ژنتیک من چاقیست؛و .‌…..”

      اما بعد ورودم به سایت و آموزش دیدن نگرش و باورهایم تغییرات فوق العاده ای داشته و اکنون پاسخ دیگری برای این پرسش دارم :

      افراد چاق بدلیل انبوه فرمول‌های اشتباهی که در ذهنشان ذخیره کرده اند چاق هستند .افراد چاق کلی مانع ذهنی دارند کلی ترس های اشتباه دارند.

       و بر اساس قانون فرکانس هر انرژی که به کائنات ارسال کنیم انرژی هم اندازه و همسو با آن دریافت میکنیم .

      پس ما خودمان چاقی را با انبوه اشتباهات ذهن چاقمان بزرگ و قدرتمند کرده ایم .

      اما یک فرد متناسب هیچ کدام از این فرمولها و موانع در ذهنش وجود ندارد ،او به خوراکی ها قدرت چاق کنندگی نمی‌دهد،روی خودش برچسب نمی‌زند و انرژی‌های منفی و چاق کننده به کائنات ارسال نمی‌کند.

       پس او هیچ وقت چاق نمی‌شود. 

      چه کار کنیم تا لاغر شویم ؟؟

      سوالی که همیشه در ذهن و زبان افراد چاق موج می‌زند چطور لاغر شوم ؟؟!!

      قطعا همگی ما بارها و بارها از روش‌های مختلف اقدام به لاغری کرده ایم .

      ولی هیچ وقت نتیجه ماندگار نگرفته ایم و بعد از مدتی مجدد چاق و یا حتی چاقتر شده ایم .

      دلیل آن این است که در تمام آن روش‌ها ما با فشار و اجبار می‌خواستیم، جسممان را تغییر دهیم .

      در حالی که ما برای چاق شدن هیچ سختی نکشیده بودیم ،هیچ زجر و فشاری را تحمل نکرده بودیم .

      و ابتدا با ذهنمان چاق شده بودیم .ولی الان می‌خواهیم از مرحله آخر وارد عمل شویم و با تحت فشار گذاشتن جسممان همه چیز را حل کنیم .

      و این کاملا اشتباه است ما باید ابتدا ذهنمان را متناسب کنیم و محتویات ذهنیمان را اصلاح کنیم تا به مرور و به صورت خودکار جسم ما متناسب شود .

      پس بهترین روش برای داشتن یک لاغری اصولی و ماندگار بدون سختی و فشار ،روش لاغری با قدرت ذهن است .

      خوب در این گام من باید دلایل چاقی خودم را لیست کنم 

      و ببینم که محتویات ذهنی من نسبت به دلایل چاقی ام چیست ؟البته این دلایلی که مینویسم دلایلی است که من قبل از گذراندن دوره صد گام داشتم و الان تغییرات ذهنی بی نظیری بعد از طی کردن دوره صد گام در من شکل گرفته است و من دیگر این باورهای اشتباه را ندارم .

      تمرین شماره ۱

      چرا شما چاق هستید؟

      .و اما دلایل گذشته من برای چاقی 

      اولین دلیل چاقی من پرخوری بود .چون ،من به شدت پرخوری میکردم و عملا هر چیزی که قابلیت خورده شدن داشت در نهایت سر از معده من در می آورد .

      دومین دلیل چاقی ام کم تحرکی بود ؛فکر میکردم چاقم چون تنبل و کم تحرکم .

      سومین دلیل چاقی ام را اختلال جسمی میدیدم ؛فکر میکردم بدن من با تمام آدمها فرق دارد و من حتما دردی یا مرضی، چیزی دارم که لاغر نمی‌شوم.

      چهارمین دلیل چاقی ام را ظلم خداوند در حق خودم می‌دانستم و سرنوشتی که من مجبورم بپذیرم ،و بخاطر همین طرز تفکر همیشه به خدا گلایه میکردم و غر میزدم .

      پنجمین دلیل من ژنتیک بود؛باور کرده بودم که به عمه ام رفته ام و مثل  او چاق و بیمار می‌شوم .

      ششمین دلیل من این بود که از بس انسانها خوراکی ها را دست کاری ژنتیکی کرده اند و در روند طبیعت اختلال ایجاد کرده اند پس طبیعی است که من چاق باشم ،چون من از این خوراکی ها میخورم .

      و کلی دلیل دیگر که الان مجال نوشتنش را ندارم .

      تمرین شماره ۲

       از چه سنی چاقی شما شروع شد؟

      من از بعد ازدواجم کم کم روند چاقی ام شروع شد و بعد زایمان به اوج خودش رسید .و من از سال ۸۴ روند چاقی ام آرام آرام شروع شد و م بدون اینکه بفهمم که چطور چاق شدم متاسفانه کلی اضافه بار برای خودم خلق کرده بودم .

      تمرین شماره ۳

      خاطرات شما از چاقی چیست؟

      از خاطرات چاقی بی نهایت خاطرات از لذت خوردن چیزهای مختلف دارم .از لذت خوردن فلان غذا و یا خاطره فلان رستوران یا فلان مسافرت .

      ولی خاطرات بد چاقی بر خاطرات خوب و لذت بخش خوردنش همیشه پیروز می‌شود .

      خاطرات خجالت کشیدن از اندامم 

      خاطرات شنیدن متلک و حرف و حدیث دیگران 

      خاطرات تحقیر شدن در جمع بخاطر مسخره کردن چاقی ام 

      خاطرات پیدا نکردن لباس مورد علاقه ام 

      خاطرات محدودیت و نداشتن حق انتخاب 

      و ………و………و کلی خاطرات شوم دیگر ……..

      تمرین شماره ۴

      مشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده است را شرح دهید.

      چاقی باعث زشت شدن اندامم شد

      اعتماد به نفس نداشتم  

      عزت نفس نداشتم 

      قدرت انتخاب نداشتم 

      نمی‌توانستم از حقم دفاع کنم 

      کلی بیماری پیدا کرده بودم کمر درد و پا درد و ناراحتی های گوارشی و …..

      نمی‌توانستم لباس‌های مورد علاقه ام را تهیه کنم 

      مجبور به پذیرش هر شرایطی بودم 

      و به طور کلی انسانیت من به معنای واقعی در حال تباه شدن بود .

      خدای بی همتایم از تو سپاسگزارم که من را به این مسیر هدایت کردی 

      الهی به امید تو 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا کریمی
      1402/07/15 13:51
      مدت عضویت: 206 روز
      امتیاز کاربر: 1395 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,470 کلمه

      سلام به دنیای تناسب فکری بازم مثل همیشه خدا رو سپاسگذارم امروز اولین تمرین رو انجام میدم . من عاشق نوشتن هستم .

      _چرا شما چاق هستی؟ جواب های ذهن من که  اول مقاومت میکنه 《عزیزم من چااااق نیستم . ی کم اضافه وزن دارم که اونم با کم خوردن و کمی ورزش درست میشه 》

      منی که دارم با ذهنم کلنجار میرم تا ریشه یابی کنم (خوب خانم ، شما چرا اضافه وزن دارید؟)

      ذهن من که داره توجیه میکنه 《بابا جان حالا ایییییین همه آدم اضافه وزن دارن منم یکی از اونا . حالا چرا گیر دادی بمن ! بزار راحت باشم زندگیمو بکنم دیگه . اگه راست میگی برو یفکری به حال درآمدت بکن . اونه که مهمه نه حالا چند کیلو اضافه وزن  …والا …اتفاقا من اینجوریم قشنگم، بامزه ترم . حالا کمکم خودش خوب میشه .. انشالله در آینده یه برنامه میریزیم میریم تو پارک ورزش و پیاده روی و دوچرخه استخرم خوبه حال میده . تو خونه هم سعی میکنم کمتر بخورم . خوب شد؟ 》

      من، نفس عمیقی میکشم از این همه کتمان و حاشا و پیچوندن و محکم با صدای بلند میگم ( ببین عزیزم حرف بیخود نزن تروخدا . خودتو تو آینه دیدی؟ بابا ۲۰ کیلو اضافه وزن داری . به زور راه میری . زانو هات آب آورده . لباس به سختی پیدا میکنی . از ریخت افتادی . مثل خمیر نونوایی شده بدنت …چرا خودتو گول میزنی ؟ تو خودتم میدونی که اصلا اینجوری دوسنداری . تو دوسداری هیکلت مثل فیت گرل ها باشه و در زیبایی بدرخشی . بدون خجالت از خودت و بقیه باشی . درسته؟

      ذهنم که حرفای دلش رو شنید با ناراحتی میگه 《آره تو درست میگی من چ ا ق م . حالا چیکار کنم منکه ۸۲ بودم تونستم خودمو برسونم به ۷۶ هنوزم دارم ادامه میدم حالا باز چکار کنم؟ 》

      من که آروم شدم با مهربونی به ذهنم میگم ( ببین زهرا جانم هیچ کار سختی قرار نیست انجام بدی تو به همیم رژیم و ورزشات ادامه بده فقط بیا اینجا هرچی ازت خواسته شده رو انجام بده ..الان که دیگه قبول کردی چاقی بگو چرا بگو چرا چاقی ؟ چیشد که چاق شدی؟)

      《خوب ببین زهرا ..چاقم چونکه زیادروی کردم تو خورد و خوراک تو هله هوله تو روغن سرخ کردنی برنج سیب‌زمینی انواع و اقسام شیرینی جات . حتی وقتی گشنه نیستم هم دوسدارم غذایی چیزی بخورم . آنقدر اشتهام زیاد که دلم میخواد یه کیک تولد کاکائو یی رو به تنهایی بخورم البته یه فلاسک چایی هم کنار دستم باشه که دلم رو نزنه و بتونم تمومش کنم . آقا من اصن دوسندارم غذا تو بشقابم نصفه بمونه دلم میخواد هرچی که یکم ازش خوردم رو تا آخر آخرش که تموم بشه بخورم تا خیالم راحت بشه . دیگه همینجوری پیش رفتم تا شدم این . از طرفی تحرک محرک و باشگاه و ورزش هم که اصلا خیلی کم و ناچیز انجام می‌دادم. نه بیرونی میرم که برم پارکی جایی ورزش کنم پیاده روی کنم . بعد سه سال د اندی هم هست که مادر شدم اونم خودش شد قوز بالا قوز هم وقتم خیلی گرفته می‌شد هم اعصابم داغون میشد هم هی چاق تر و بد هیکل تر شدم . بعد اون زمان که پسرم خیلی کوچولو بود تا یک سالگیش انقدر خستم می‌کرد که شب ها وقتی می‌خوابید من برای اینکه شادی کنم میرفتم هرچی تو یخچال بود میخوردم و کلی کیف میکردم با اینکه چند ساعت قبل شام هم خورده بودم ها . بعد دیگه اینکه من با خوردن خیلی حالم خوب میشه یعنی تقریبا هیچ خوردنی نیست که من ازش خوشم نیاد مگر اینکه خیلی ترش باشه نتونم بخورم . بعد یچیز دیگه هم هست من قبلا که مجرد بودم وزنم ۵۸ بود نرمال بودم ولی نمیدونم چرا دوسداشتم یکم چاق بشم . شاید فکر میکردم قشنگتر میشم باحال تر میشم .یا اینجوری از اطرافیان توجه ریشتری میگیرم . متاسفانه چه اشتباه بدی . من واقعا چاق شدم چون خودم خواستم . چون شکمو هستم . دستپختمم خیلی خوبه، همه میگن . آهان یچیز دیگه هم بود که الان فهمیدم.  من فکر میکردم اونایی که چاق هستن اوضاع مالی خوبی دارن و مرفه هستن . خداییش هم همیشه تو این فیلما یا تو واقعیت دیده بودم تپل ها پولدارن و بعضی هاشون قلدرن و حرف ، حرف خودشون . من بیکار میشدم میخوردم . خسته میشدم میخوردم . ناراحت بودم میخوردم . خوشحال بودم میخوردم . و این خوردن برام لذت بخش ترین کار از بچگیم بود . 

      حتی دوسداشتم بقیه غذا یا خوراکیشون رو نصفه بزارن تا من بقیه شو بخورم . 

      یادمه تو خونه پدریم که بودم صبح که از خواب پا میشدم باقی مانده شام دیشب رو از یخچال در می آوردم و سرد سرد میخوردم . اصلا هم دل درد نمیگرفتم

      یادمه مدرسه که میرفتم صبحانه برام خیلی مهم بود و شنیده بودم که صبحانه خیلی مهم آدم بهش نياز داره اگه نخوره مریض میشه اگه بخوره قوی میشه باهوش میشه من همیشه صبحانه مفصل میخوردم ۲ تا لیوان چای شیرین ۲ تا نون لواش کامل با کره و پنیر یا نصف نون بربری . بعد نصف چند تا لقمه بزرگ هم درست میکردم برای مدرسه و وقتی داخل مدرسه بودم همون زنگ اول قبل اینکه معلم بیاد اونا رو هم میخوردم . و واقعا خودمم تعجب میکردم که چقدر من جا دارم . الانم تعجب می‌کنم.  ولی جالبه اون زمان من اصن اضافه وزن نداشتم معمولی بودم . 

      من شنیده بودم آدم اگه غذاشو با نون بخوره سیر میشه . نون خیلی خوبه و خوشمزه انقدر غذا هارو با نون خوردیم دیگه خالی خوردن مثلا تخم مرغ برامون چندش آوره .

      شنیده بودم هرکی غذا شو تا آخر بخوره بچه خوب و زرنگی 

      شنیده بودم هرکی مامانش هرچی درست میکنه باید بخوره 

      همه این شنیده های مزخرف شده بودن باور من 

      من با خوردن زیاد حس میکردم آدم قوی هستم . و فکر میکردم آدم های تپل قوی تر هستن و دوسنداشتم لاغر مردنی و بیجون باشم .

      خواهرم همیش  اضافه وزن داشت و بهش توجه بیشتری میشد منم دوسداشتم با انجام کار های جالب توجه خانواده رو جلب کنم . 

      من از همون بچگی تا الان بشدت زیاد آب میخوردم و سریع هم دسشویی میرفتم یعنی من هیچوقت از آب سیر نمیشم الانم که دارم میگم تشنه ام شده ‌ من بعد دسشویی بازم تشنه میشم . بعد غذا معمولا ۱ لیتر آب میخورم و همیشه شنیده بودم آدم باید روزی ۸ تا ۱۶ لیوان آب بنوشه و خیلی خوب و مفید. 

      من چایی هم زیاد مینوشم همراهشم کلی شیرینی جات البته الان خیلی کم شده . 

      همیشه آدم ها دوسدارن بچه شون درشت اندام باشه و اگه لاغر باشه دلشون براش میسوزه و این یه باور مخرب که منم داشتم ..

      قبل چاقی دوسداشتم ببینم تپل بشم چجوری میشم .

      همیشه شنیده بودم هرکی ازدواج کنه چاق میشه 

      هرکی زایمان کنه چاق میشه 

      منم بعد ازدواج و بچه چاق و چاق تر شدم .

      یه باور اشتباه هم که بود وقتی زن چاق بشه از نظر جنسی جذاب تره .

      و اونایی که چاق هستن اوبهت شون بیشتره .

      همیشه میدونسم که بزرگ تر بشم چاق میشم .

      هرچی بچه بودیم بهمون میگفتن بخور بخور تا زود تربزرگ شی الان میگن نخور تا لاغر شی 

      هرچی قبلا میخوردیم الان فهمیدیم اصلا مضر بوده حتی نون و برنج 

      هرچی قبلا دوسنداشتم بخورم الان فهمیدم همونا برای بدنم لازم بوده مثل گوشت 

      من دیگه چیزی بیشتر فعلا به ذهنم نمیرسه برای جواب به سوال چرا چاق شدی .

      سوال بعد ….

      از چه سنی چاق شدی ؟ بعد از  دوران بلوغ احساس کردم پر تر شدم و ترک هایی رو روی پوستم دیدم ولی جزئی بود یه کمی هم شکم و پهلو داشتم ولی چاقی اصلی از بعد ازدواج و بعد بارداری و زایمان همینطور ادامه داشت هی کم و زیاد میشد چون یه وقتایی میخواستم کنترل کنم ولی باز از دستم در میرفت. من از سن ۲۰ سالگی قشنگ چاق شدم .

      چه  خاطره از چاقی دارید ؟ از چاقی خواهرم و مادرم خاطره زیاد دارم که همیشه دنبال لباس مناسب بودن و همیشه خجالت زده بودن و بعضی ها تیکه مینداختن بهشون انجام کارها براشون سخت بود و نمیتونستن چابک باشن .

      و اما سوال آخر که چاقی چه مشکلاتی برای شما بوجود آورده ؟

      هزاران هزار مشکل دارم بخاطرش 

      لباس به زور و بدبختی برام گیر میاد و قشنگ نیستن لباسای سایز بزرگ و قیمتشم بیشتره 

      خودم رو یه آدم بد هیکل میدونم 

      خجالت میکشم از هیکلم 

      به چشم شکمو بهم نگاه میکنن

      زود خسته میشم 

      نمیتونم خوب جواب و جوش داشته باشم 

      نمیتونم رو تاب بچه ها بشینم 

      شوهرم سر لباس بهم گیر میده 

      همش باید حواسم به غذا خوردن باشه که چاق تر نشم 

      سنم بیشتر از چیزی که هستم نشون میده 

      حتی تو رابطه زناشویی هم این چاقی معضل 

      چاقی سرتا پا مشکل و این باور ما چاق هاست که ما خیلی راحت و آسون چاق میشیم و سخت و زجر آور لاغر میشیم 

      بهم میگن تو استعداد چاقی داری 

      اصن اضهار نظر بقیه هم خودش یه مشکل 

      شوهرم که میگه تو آب بخوری چاق میشی 

      یه چیز دیگه هست که اونایی که در آرزویی تپلی هستن به ما حسودی میکنن

      \"😳\"/

      در پناه خدا فعلا خدانگهدار 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صبآ مختاری
      1402/07/09 07:07
      مدت عضویت: 1319 روز
      امتیاز کاربر: 12486 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,264 کلمه

      سلام

      من یادم میاد کلاس دوم که نقل مکان کردیم به اصفهان ، من لاغر بودم و بعد توی مدرسه نگاه نو که ناهار میدادن ثبت نام کردم ازونجا من اشتهام بیشتر شد و بیشتر میخوردم خودم فکر میکنم چون احساس تنهاییم بیشتر شده بود و از روستا که دوست و همسایه و هم بازی زیاد داشتم اومده بودیم توی شهر و من ناراحت بودم و برام سخت بود برای همین شروع کردم به پرخوری که اینطوری حداقل بقیه بیشتر منو دوست داشته باشن و یه راه جلب توجه پیدا کرده بودم اما کاملا یادمه که نمیخواستم چاق بشم و از چاقی بیزار بودم اما هر بار چاق تر میشدم و کلاس سوم که من رفتم فرم مدرسه بگیرم چند سایز بزرگ تر از سال قبلش لباس گرفتم و مامانم با تعجب بهم میگفت چقدر با پارسال فرق کردم و توی فامیل همش منو دست مینداختن و از وقتایی که داشتم پرخوری میکردم فیلم میگرفتن و هر بار میرفتم خونشون نشونم میدادن و حالم به هم میخورد از همه و همیشه معتقد بودم خانم بازرگان که مدیر مدرسمون بود مقصر چاقیه منه چون توی مدرسه نهار های چرب و زیاد میدادن و مجبورت میکردن تا ته بخوری و زمان نهار هم خیلی کم بود و مجبور بودم تند تند غذای بخورم  البته خیلی ها که متناسب موندن به حرف مسئول غذا خوری گوش نمیکردن و غذاشونو نصفه میخوردن و دور میرختن اما من تا تهشو میخوردم نمیدونم چرا؟ چون من تا قبل از اون متناسب بودم و توی خونه بار ها پیش اومده بود که غذامو تا هر جا که دوست داشته باشم میخوردم و برام مهم نبود بقیه غذا چی میشه اما توی مدرسه انگار نمیتونستم از فرمول های لاغریم درست استفاده کنم و همین تغییر عادت ها منو به سمت چاقی بیشتر هدایت میکرد و من تازه یه دور هم میرفتم خونه و با بابام که از سر کار برگشته بود غذا میخوردم و مامان و بابام ذوق میکردن از این کار من و خوششون میومد و من هر بار بیشتر غذا میخوردم تشویق میشدم تا اینکه چاق شدم و بعد همه ی تشویق ها تبدیل شد به کنایه و نصیحت و توصیه و … یه دکتری رفتم که بهم گفت باید لاغر بشم وگرنه قند و چربی خونم به شکل خطرناکی میره بالا و من وقتی که چاق شدم رشد قدم هم متوقف شد و دیگه اونقدر رشد نکرد با اینکه خیلی کلاس بسکتبال میرفتم و ورزش میکردم اما تاثیری نداشت و من همیشه میرفتم جلوی آینه و با خودم فکر میکردم چی میشد اگه من متناسب بودم و لباس انتخاب میکردم که اگه خواستم برم خارج بپوشم . 

       از وقتی که من چاق شدم احساس کردم که دیگه هیچ کس منو دوست نداره ؛ توی مدرسه دوستامو از دست دادم . بعد از اینکه چاق شدم دوستام باهام بد جنس شدن و وسایلمو بر میداشتن می ریختن روی زمین، بدون من بازی میکردن یا اگرم توی بازیشون بودم؛ نقش بد مثل جادوگر و … بهم میدادن و هیچ وقت منو توی اون بازی های باحال و خفنشون راه نمیدادن که یه داستان جالب داشت و من همیشه احساس دور افتادن داشتم و کلاس تکواندو هم که میرفتم یه دختره اولش باهام دوست شد که اسمش ستاره بود و با هم خیلی خوب بودیم و اون متناسب بود و همیشه با قیافه ی معمولی میومد کلاس ، یه بار موهاشو کوتاه کرده بود و یه تل خشگل زده بود و وقتی همه ازش تعریف کردن و متوجه شد که از من خیلی خشگل تره و من زشت تر و چاقتر از اون بودم ، دیگه بهم محل نذاشت و باهام سرد برخورد میکرد.  توی کوچه هم که میذفتم بازی کنم هیچ وقت هیچ پسری نبود که باهام بازی کنه و کلا هیچ وقت پسری سعی نکرد باهام دوست بشه چون من احساس زشتی داشتم. یه بار پسر دوست مامانم اومد خونمون و من به خاطر اعتماد به نفس خیلی کمم رفتم قشنگ ترین لباسمو پوشیدم و همیشه از دستام بدم میومد و دنبال ساق دست میگشتم که پیداشون نکردم و رفتم تند تند موهای دستمو زدم و چند جامو زخم کردم و همه ی اینا به خاطر این بود که من احساس زشتی میکردم و مامانم و دوستش به این رفتارم میخندیدن و منو مسخره میکردم و دوست مامانم برای برگشت نذاشت من پیش پسرش بشینم. ارتباط من همیشه افتضاح بود با پسرا و فکر میکنم همش به خاطر چاقی بود. کلاس ششم هم که بودیم من درسم خیلی خوب بود و دختر خیلی خوبی بودم اما چون چاق بودم هیچ وقت به این فکر نمیکردم که کسی بخواد با من دوست بشه با اینکه من همه چیزم خوب بود و همیشه دختر شایسته ی کلاس میشدم ولی همه از من بدشون میومد و پشت سرم حرف میزدن و من اینارو حق خودم میدونستم چون چاق بودم و احساس افتضاحی به خودم داشتم . یه بار رفتم روی ترازو و ترازو خراب بود و عدد 46 رو نشون داد و من کلی خوشحال شدم و همش به مامانم میگفتم که من لاغر شدم و هیچ درکی نداشتم از چاقی و لاغری صرفا چون بهم گفته بودن یه عددی با بالا بده و یه عددی به پایین خوبه من خوشحال بودم و مامانم بهم چیزی نمیگفت که بخوره توی ذوقم و بعد از اینکه چندین بار رفتم روی ترازو تا ببینم واقعیه یا نه دیدم که یهو رفت روی عدد همیشگی که فکر میکنم 58 بود و من اون موقع کوچیک بودم و 58 کیلو برای یه بچه، وزن زیادی بود ، خلاصه اینا گذشت و من رفتم ورزش کردم و خود به خود وزنم اومد پایین و نه رژیم گرفتم و نه هیچ کار دیگه ای و همه بهم میگفتن چقدر لاغر شدی چیکار کردی چطوری و… و من خیلی برام عادی بود انگار،  اما هنوزم خودمو لاغر نمیدیدم و همون اضافه ای که برام مونده بود فشار روانی خیلی زیادی روم داشت و من محکم جاهای تپل بدنمو نیشگون میگرفتم و خودمو میزدم به خاطر اینکه چاقم و حالم از خودم به هم میخورد و دلم نمی خواست هیچ کس منو ببینه ، بعضی وقتا انقدر پر خوری میکردم که میرفتم توی دسشویی و سعی میکردم بالا بیارم تا این احساس سنگینی از بین بره و همش دوست داشتم 2 ماه برم توی کما و لاغر شم و بعد به هوش بیام و وقتایی که مریض میشدم و لاغر میشدم خیلی خوشحال بودم و دلم میخواست همیشه مریض باشم که بتونم لاغر شم ، عاشق ماه رمضون بودم چون همیشه دو سه کیلو لاغر میشدم و توجه همه به من جلب میشد. کلا فکر میکنم بیشتر دلیلایی که باعث چاقیم شده بر می گرده به جلب توجه ؛ من همیشه دلم میخواسته توجها به سمت من باشه و از این لذت میبردم اما از طرفی هم مشکلات خانوادگی و جنگ های اعصابی که من شاهدشون بودم توی خانوادم باعث میشد که دلم بخواد نامرئی بشم و شاید به خاطر همینه که چند لایه چربی دور خودم پیچیدم تا کسی منو نبینه .

      خلاصه که هر چیزی که بود من الان رو شکل داده که من دوسش دارم و میخوام کمکش کنم برای همینه که اینجام ، دیگه سعی ندارم توجه کسی رو به خودم جلب کنم من فقط میخوام برای آرامش خودم لاغر بشم و متناسب بمونم چون لاغری یعنی تعادل داشتن توی هر چیزی وقتی جسمم تعادل داشته باشه روی همه چیزم تاثیر میزاره و من توی زندگی هم آرامش و تعادلم رو پیدا میکنم.

      پس دلایل چاقی من اینها شدن:

      احساس تنهایی و نقل مکان

      پرخوری عصبی

      خوردن نهار پرچرب و اینکه مجبور بودم تا تهشو بخورم

      خوردن شیرینی و قند زیاد 

      تنفر داشتن از خودم و بدنم

      تشویق به خوردن از طرف خانواده و اطرافیانم

      احساس نیاز به اینکه کسی منو نبینه و من وجود نداشته باشم

      …..

      ممنونم استاد

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 19 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار negarmalekzade2377@gmail.com
      1402/06/16 16:06
      مدت عضویت: 1026 روز
      امتیاز کاربر: 3627 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,641 کلمه

      به نام خدای مهربان

      شروع مسیر لاغری قسمت اول 

      مسیر لاغری همون مسیر چاقیه،فقط باید در جهت مقابلش به حرکتم ادامه بدم،بهترین طریق قرار گرفتن در مسیر لاغری ادامه دادن در مسیر چاقیه،

      مثلاً اگه در حال رانندگی از محل سکونتم به شهر دیگه‌ای باشم، بعد از مدتی یادم میفته که وسیله‌ای که  خیلی ضروریه رو با خودم نیاوردم تصمیم می‌گیرم به خونه برگردم تا اون وسیله رو بردارم، اولین اقدام که باید انجام بدم تصمیم‌گیری برای برگشتن به سمت خونه است،

       دومین اقدام پیدا کردن دور برگردان برای برگشتن به خونه است،

       سومین اقدام هم ادامه حرکت به سمت خونه از سمت مقابل همون جاده‌ایه که منو از خونه دور میکرد.

      برای لاغر شدن هم باید این فرایند رو در زندگیم اجرا کنم،

      مثلا یه زمانی متوجه میشم شرایط جسمی و سلامتی من اونطوری که دوست دارم نیست،اولین اقدامم باید تصمیم گرفتن برای لاغر شدن باشه،تصمیمی که بارها در دوران چاقیم گرفتم،دومین اقدام هم باید به دنبال روشی برای لاغر شدن باشم،سومین اقدام هم باید حرکت کردن در مسیر لاغری باشه که انتخاب کردم و اونقدر به حرکتم ادامه بدم تا به تناسب اندام و سلامتی که قبلاً داشتم برسم،

      همه این مراحل رو بارها توی زندگیم انجام دادم اما چرا لاغر نشدم؟

      تنها دلیلش این بوده که از محل مناسب وارد مسیر لاغری نشدم،

      چاقی مسیریه که منو از سلامتی و تناسب اندام دور می‌کنه،هر چقدر بیشتر در این مسیر حرکت کردم برام واضح‌تر شد که حرکت در این مسیر رو دوست ندارم و علاقه دارم به سمت اون جایی که قبلاً بودم که همون لاغری و سلامتی هست برگردم،

       در مسیر چاقی تابلوهای زیادی به منظور راهنمایی من در مسیر لاغری نصب شده بودن،اما متاسفانه اون مسیرها منو به سمت لاغری هدایت نکردن،

      فقط منو به مسیر جدیدی به سمت چاق‌تر شدن وارد کردن.

      باید بدونم که برای رفع هر مشکلی باید ابتدا مشکل و عوامل به وجود آورنده اون مشکل رو شناسایی کنم،

       پس برای رفع چاقی و لاغر شدن باید اول دلایل چاقی رو شناسایی کنم،

       در روش صحیح لاغر شدن اول باید مشخص کنم چه عاملی باعث چاقی من شده تا با شناسایی اون‌ها راهکار مناسب برای برطرف کردن هر عامل چاق کننده رو پیدا کنم و به مرور به سمت لاغری حرکت کنم.

      تنها مسیری که میتونه بهم کمک کنه که لاغر بشم و برای همیشه لاغر بمونم دوره‌های آموزشی لاغری با ذهنه.

      الان که به مسیر لاغری با ذهن هدایت شدم می‌بینم که متفاوت بودن روش لاغری با ذهن برای لاغر شدن احساس خیلی خوبی بهم میده،

       چون دیگه خبری از عدد کذایی اضافه وزنم نیست و به جای اون لیستی از عواملی که باعث چاقی من شده برام واضح میشن.

      از طرفی چون لیست بایدها و نبایدهای خوردنی برای خودم مشخص نکردم احساس خوبی دارم.

      در روش لاغری با ذهن خبری از خوردن و نخوردن‌ها و رژیم غذایی نیست،

      برام مشخص نمیکنن که هر روز اول صبح باید یک لیوان آب تلخ زیره رو بخورم،

      بهم گفته نشده که میان وعده حق دارم فقط نصف هر میوه ای  رو باید بخورم.

      گفته نشده برای ناهار اجازه دارم ۵ قاشق برنج با دو قاشق خورشت بدون روغن و یک کاسه به هر اندازه که می‌خوام سالاد بدون نمک بخورم.

      برام مشخص نکردن که حق خوردن شیرینی یا قند با چای رو ندارم.

      بهم گفته نشده اگر کیک و بیسکویت بخورم لاغر که نمیشم هیچ بلکه چاق‌ترم میشم.

      مشخص نکردن که فقط به اندازه یک کف دست نان سبوس‌دار باید  بخورم.

      برام تعیین نشده که برای شام فقط می‌تونم به هر اندازه می‌خوام سالاد و سبزیجات بخورم،

       در این روش وقتی به لیست عوامل چاقی خودم نگاه می‌کنم دیگه خبری از نبایدها نیست،

       خبری از وزن کردن و جدا کردن غذا نیست و قرار نیست در مهمونی‌ها ظرف غذای خودم رو همراهم ببرم و فقط سعی کنم از بودن در جمع دیگران خوشحال باشم و حق ندارم از غذاهای مهمونی مصرف کنم.

      اگرچه  لیست چاقی من عوامل زیادی داره و از ملاحظه اون احساس ناامیدی در برطرف کردن اون عوامل بهم دست میده،اما وقتی به روش‌های خیلی سخت قبلی در مسیر لاغری فکر می‌کنم خیلی زود نسبت به این روش لاغری که الان در پیش گرفتم احساسم بهتر میشه،

      همین که دیگه خبری از رژیم و ورزش کردن نیست خیلی عالیه و نوید این رو میده که این روش رو می‌تونم برای مدت بیشتری ادامه بدم.

      و نکته خیلی عالی در این روش اینه که فرد دیگه‌ای برای من برنامه لاغری، رژیم و ورزش رو تنظیم نمیکنه و این اولین باره که خودم باید دست به کار بشم و برای لاغر شدنم اقدام کنم،

       همونطور که در این مدت چاقیم کسی بهم نگفته بود که به چه صورت باید چاق بشم و این خودم بودم که هر بار متوجه می‌شدم چاق‌تر از قبل شدم.

      این بار هم کسی بهم نمیگه که باید چطور لاغر بشم و خودم باید با اشتیاق قدم در مسیر لاغری با ذهن بزارم.

      باید در این مسیر استمرار داشته باشم و نکته امیدوار کننده اون هم اینه که برای لاغر شدن نیاز نیست به اندازه سال‌هایی که چاق بودم صبر کنم،لاغر شدن به مراتب سریع‌تر از چاق شدنه،فقط باید اینو بدونم که اگه یک ساله که چاق شدم نباید انتظار داشته باشم که هفته دیگه به شرایط ایده آلم برسم،اگه سه ساله که از چاقی رنج می‌برم نباید انتظار داشته باشم که یک ماه دیگه به شرایط ایده آلم میرسم،اگه ۱۰ سال یا بیشتره که مشغول چاق شدنم و در حال تلاش برای لاغر شدنم هستم انتظار نداشته باشم طی سه ماه به شرایط ایده‌آل خودم برسم،

       فقط باید اینو باور کنم که لاغر شدن سریع‌تر از چاق شدنه،با هر سرعتی در مسیر لاغری حرکت کنم بارها و بارها سریع‌تر از زمانیه که چاق شدملاغر شدن رو تجربه خواهم کرد،

      وقتی صحبت از تغییر میشه دو تا موضوع مورد بحث قرار می‌گیره موضوع اول اینه که چرا  چاقم و چرا خیلی ها لاغرن.؟؟

      موضوع دوم اینکه از چه طریقی باید لاغر بشم؟؟

      یعنی یکی صورت مسئله است که چرا  چاقم و دیگران لاغرن و یکی جواب مشکل که حالا چطور می‌تونم لاغر بشم؟

      در مدت زمانی که اضافه وزن داشتم همش دنبال این بودم که چطور لاغر بشم و هیچ وقت دنبال این نبودم که چرا چاق شدم.و برای همینه که هیچ وقت نتونستم به اون نتیجه‌ای که دوست دارم دست پیدا کنم. همیشه می‌خواستم چاقی رو حل کنم و چاقی رو از بین ببرم، میخواستم نتیجه رو از بین ببرم و نتیجه رو تغییر بدم.

      و دنبال روشی بودم که چاقی رو تبدیل کنم به لاغری،ولی هیچ وقت به این فکر نکرده بودم که اصلاً چرا چاقم؟دلیلش چیه؟

      اگه صورت مسئله رو بهش فکر کنم و جوابی برای اون پیدا کنم می‌تونم برای همیشه لاغر بشم.

      در دوره لاغری با ذهن همیشه صورت مسئله مورد بحث و تحلیل قرار می‌گیره و روش‌هایی برای تغییر صورت مسئله یاد می‌گیرم، نه اینکه بخوام نتیجه رو تغییر بدم.

       نتیجه همیشه حاصل یک سری افکار، رفتار و یک سری مسائله که نتیجه نهایی رو رقم میزنه.

      اینکه انتظار داشته باشم بدون اینکه مسائل قبل از نتیجه رو تغییر بدم فقط بخوام نتیجه رو تغییر بدم یک انتظار اشتباه و دور از دسترسه،

      در تمام دفعاتی که برای لاغری اقدام میکردم میخواستم نتیجه رو تغییر بدم،میخواستم یهویی چاقی رو تبدیل کنم به لاغری،برای همین  در این کار ناموفق بودم.

      پس اگه می‌خوام لاغر بشم این بار نباید با نتیجه کاری داشته باشم،نباید هدفم این باشه که چاقی خودم رو به لاغری تبدیل کنم،باید هدفم این باشه که چرا چاق شدنم رو تغییر بدم،

      مثلاً دارم با ماشینم رانندگی میکنم اتفاقی میفته و ماشین از حرکت می‌ایسته به دنبال دلیلش می‌گردم و به نتیجه‌ای نمی‌رسم.یه رهگذری رد میشه میگه فکر کنم از باتری ماشینهبعد از تعویض باتری می‌بینم که باز حرکت نمی‌کنه و روشن نمیشه.

      یه نفر دیگه میاد میگه که شاید از شمع های ماشینهبا انداختن شمع نو بازم ماشین حرکت نمی‌کنه.

       یه نفر دیگه میاد میگه که از دینام ماشینه که روشن نمیشه  و برق تولید نمی‌کنهبرای همین با تهیه دینام هم بازم ماشین روشن نمی‌شه.

      یه نفر دیگه میاد ولی دیگه به حرفاش گوش نمیدم چون دیگه با دفعه‌های قبل هم نتیجه نگرفته بودم،

      یکی دیگه میاد میگه که بهتره ماشین رو ببری نمایندگی اونجا متوجه میشن که کجای ماشین مشکل داره.اونجا یه قطعه خیلی ساده و کم هزینه رو تعویض می‌کنن و ماشین روشن میشه.

      در برخورد با چاقی هم از همین دو طریق عمل کردمهمیشه از طریق اول عمل کردم که هر کسی از راه رسیده بهم گفته من به این دلیل چاقم و باید این کارو انجام بدم.

      بهم گفتن بیا این برنامه رو استفاده کن،این برنامه ورزشی رو استفاده کن،بیا این قرص رو استفاده کن و هر کدوم رو که انجام دادم و نتیجه نگرفتم باعث شدن  هر بار نسبت به خودم و دیگران بین‌تر بشم.در صورتی که اگه یک بار اشکال اصلی رو پیدا کرده بودم، ایراد اصلی رو پیدا کرده بودم و  تشخیص داده بودم و به حل اون پرداخته بودم،خیلی راحت‌تر لاغر میشدم و برای همیشه لاغر میموندم.

      لاغری با ذهن همون کامپیوتر و سیستمه که عیب یابی می‌کنه جسم منو،عیب یابی می‌کنه ذهن منو و بهم میگه چه چیزهایی در ذهنم اشتباه برنامه‌ریزی شده،چه فرمول‌هایی اشتباههکه باید اون‌ها رو تغییر بدم تا لاغر بشم،

      کل لاغری با ذهن همینه که من مثلاً تصور کنم یک کامپیوتر هوشمنده که من با انجام تمریناتش،با گوش دادن به فایل‌های توضیحی اون به معایب و مشکلات ذهنی خودم، به فرمول‌های ذهنی اشتباهی که در مغزم دارم پی می‌برم و اون‌ها رو با فرمول‌های صحیح جابجا می‌کنم، تغییر میدم و می‌بینم که جسمم به شکل عالی تغییر می‌کنه،

      لاغر شدن در صورتی میتونه دائمی باشه که علت چاقی رو تشخیص و برطرف کنم نه اینکه بخوام نتیجه رو تغییر بدم.

       هیچکس نتونسته با تغییر نتیجه که همون چاقی به لاغریه برای همیشه لاغر بمونه،

      چون علت چاقی در ذهن منه و تا وقتی این فرمول‌ها تغییر نکنه من هر فشاری به جسمم بیارم متاسفانه به وزن قبلی برمی‌گردم،

      به خاطر اینکه فرمول‌ها تغییر نکرده و اون‌ها دارن کار خودشون رو انجام میدن و من دوباره در مسیر چاقی قرار می‌گیرم.

      باید به اینکه چرا چاق شدم فکر کنم،

       چرا چاق هستم فکر کنم،و هر دلیلی که به نظرم میاد که دلیل چاق بودنم هست رو بنویسم،

       اگه می‌خوام لاغر بشم باید وقت صرف یادگیری لاغری با ذهن کنم،

      با یادگیری، با انجام تمرینات، با فکر کردن به سوالات، در واقع دارم برنامه‌ریزی ذهنم رو تغییر میدم.

      همیشه به این سوالات جواب بدم،

       به موضوع چاقی خودم فکر کنم،

       ببینم چه چیزی باعث چاقی من شده،

       چرا من چاق شدم ،

      از چه سنی من چاق شدم،

       از چه زمانی اضافه وزنم شروع شده،

       چرا من چاق هستم،

       چه خاطراتی از چاق شدنم دارم،

       چه مشکلاتی با چاق شدنم داشتم،

       زمانی که دارم فکر می‌کنم در واقع دارم فرمول‌های ذهنم رو استخراج می‌کنم و روی کاغذ میارم،

      دلایل چاقی من؛؛؛

       چون اشتهام زیاده،

       چون  غذا های سرخ شده و نون و فست فود و برنج و شیرینی و هله هوله باعث چاقی میشن و نباید اینها رو بخورم،

       چاق شدم چون که تفریح و لذت بردن از زندگی فقط از طریق خوردنه اونم خوردن تا مرز خفگی و معده درد،

      چاق شدم چون هر موقع حوصلم سر میره  میخورم،

      چاق شدم چون وقتی پول هر غذایی رو دادم تا تهش میخورم که هدر نره.

       چون میگم همین یه امشبه که اومدم  مهمونی یا عروسی پس باید تا میتونم بخورم و بعد از فردا شروع می کنم به ورزش و رژیم.

       چاق شدم چون میگم مواد غذایی رو نباید اسراف کنم و دور بریزم و اضافه ها رو میخورم چون میگم حیفه دور ریخته بشه.

       چون  باید غذا رو کامل و هرلقمه رو باید سی یا چهل بار بجوم و من اینکارو نمیکنم و دوست دارم سریع بخورم.

      چاق شدم چون زیاد تحرک ندارم و ورزش نمیکنم،

       چون آب زیاد مصرف نمیکنم که سموم از بدنم دفع بشه.

      آب زیاد مصرف نمیکم چون گفتن  با خوردن  آب زیاد قند اضافه دفع میشه و جذب نمیشه.

       چاق شدم چون غذاهای چرب و پر روغن استفاده میکنم،

      چون در زمانی که واقعاً گرسنه نیستم غذا میخورم،

      چون شنیدم اگه کسی مشکل هورمونی داشته باشه استعداد چاقیش میره بالا و من هم چون مشکل هورمونی دارم چاق میشم.

       چون سبزیجات و میوه ها رو  کمتر استفاده میکنم،

      چون بیشتر غذاهام نشاسته‌ای و قندی هستن،

       چون از غذاهایی که فیبر ندارن استفاده میکنم،

       چون از نان‌های سبوس‌دار استفاده نمیکنم،

       چون از غلات خیلی کم استفاده میکنم،

      چون پیاده‌روی هام یکنواخت هستن و باید به صورت اینتروال و قدرتی پیاده روی و ورزش کنم،

       چاق شدم چون از سس برای سالاد استفاده میکنم،

       چون بیشتر از روی عادت غذامیخورم و اصلاً به زمان گرسنگی واقعی اهمیت نمیدم و با اینکه گرسنه نیستم ولی باز هم میخورم،

       چون بیش از مقدار نیاز آجیل و شکلات میخورم و باید فقط به اندازه یک مشت آجیل بخورم.

      چاق شدم چون کمتر از پروتئین استفاده میکنم،

       چاق شدم چون از ساعت شش عصر به بعد باید فقط پروتئین بخورم و اگه غیر از این باشه چربی ها در بدنم انباشته میشن و چاق میشم.

      چاق شدم چون یه مدت ورزش میکنم و یه مدت ورزش رو کنار میذارم.

       چاق شدم چون هر موقع اعصابم خورد میشه با خوردن خودم رو آروم میکنم.

      چاق شدم چون کالری زیاد باعث چاقی میشه و باید غذاها رو بر اساس کالری بندی بخورم و چون این کارو نمیکنم چاق میشم.

      چون گفتن وقتی سن آدم بالا میره سوخت و ساز بدن کمتر میشه و باید غذاهای کم کالری مصرف کنه.

       چاق شدم چون گفتن  زمان فهمیدن سیری ۲۰ دقیقه طول میکشه تا مغز متوجه سیری بشه پس باید غذا رو آروم و جویده جویده بخورم و منم حوصله آروم خوردن رو ندارم.

       چاق شدم چون موقعی که سیرم و کسی بهم غذا تعارف میکنه بازم میخورم.

       چاق شدم چون میوه ها قند زیادی دارن و من هم به شدت به اونها علاقه دارم و در خوردن اونها زیاده روی میکنم.

       چاق شدم چون عاشق  ته دیگ سیب زمینی و نون هستم.

      چاق شدم چون  زولبیا  وبامیه میخورم واینها هم به شدت چاق کننده هستن.

       چاق شدم چون صبحانه میخورم،  صبحانه باید فقط میوه یا سبزیجات بخورم.

      چاق شدم چون از پنیر پیتزا استفاده میکنم.

      چاق شدم چون ۲۴ ساعت شبانه روز فقط در فکر خوردنم که الان چی بخورم که کالریش کمتر باشه، چی بخورم که احساس سیری بیشتری بهم بده ،ولی چاقم نکنه و انگار ذهنم فقط و فقط مشغول چیز دیگه ای به غیر از خوردن و نخوردن نیست.

      چاق شدم چون هر موقع با دوستان و فامیل به پارک یا جاهای تفریحی میرم همش در حال خوردن آجیل و تخمه  ومیوه هستم.

      چاق شدم چون نوشابه و نوشیدنی های قندی میخورم.

      چاق شدم چون برنج، نون، ماکارونی، غذاهای فست فودی، پیتزا،و ساندویچ می‌خورم.

      چون تمام کربوهیدرات‌ها سمِ برای بدنم، کربوهیدرات‌ها فقط انسولین رو بالا میبرن،کربوهیدرات‌ها فقط باعث پف شدن بدنم و تخریب اندام‌های داخلی بدنم میشن.

      چاق شدم چون شکر و مواد قندی رو زیاد استفاده می‌کنم.چون تمام غذاهای فرآوری شده وغذاهای صنعتی به شدت سرشار از قند هستن،سرشار از ماده‌ای به نام  های فروکتوز کورن سیروپ هستن که به شدت برای بدنم ضرر دارن و باعث تخریب اندام‌های داخلی بدنم میشن،

      چاق شدم چون دارم برنج میخورم، چون این برنج‌ها دستکاری شدن و طبیعی نیستن و اصلاً برای بدنم خوب نیستن،

      چاق شدم چون ۲۴ ساعت شبانه روز در حال خوردن هستم،چون بدن انسان به غذا احتیاج نداره و من همش در حال خوردن هستم،

       چون شنیدم بدن انسان به غذا احتیاج نداره وبدن هرچی به غذا نرسه قوی‌تر و قوی‌تر میشه،برای همین چون نمی‌تونم غذا نخورم پس چاق میشم.

       چاق شدم چون میوه میخورم، میوه‌ها به شدت دستکاری شدن و اصلاً برای بدنم مناسب نیستن،

      چاق شدم چون دارم غلات استفاده می‌کنم، غلات به شدت برای بدنم مضرن و به بدنم آسیب میرسونن و سرشار از لکتین هستن.

      چاق شدم چون تحرکم خیلی کمه، چون شنیدم انسان باید در طول روز به اندازه ۲۵ کیلومتر راه بره و من هم چون نمیتونم این مقدار تحرک رو داشته باشم برای همین چاق میشم.

      چاق شدم چون دارم کربوهیدرات می‌خورم،کربوهیدرات برای بدن ناسازگاره ،چون اصلاً پروتئین مصرف نمی‌کنم،

       باید غذای مصرفی من در طول روز فقط و فقط پروتئین باشه و چون این‌ها رو مصرف نمی‌کنم پس چاق میشم،

      چاق شدم چون از غذاهای طبیعی استفاده نمی‌کنم،چون دارم از این روغن‌ها که به شدت سم هستن و برای بدنم مضرن دارم استفاده می‌کنم،

      چاق شدم چون نباید کربوهیدرات بخورم کربوهیدرات مثل اسفنج در بدن آب میکشه و باعث پف شدن و چاقی بدنم میشه.

      چاق شدم چون در طول شبانه روز فقط باید یک وعده غذا بخورم اونم فقط پروتئین باید باشه. و دیگه تا ۲۴ ساعت بعد اصلا نباید چیزی بخورم.

      یا نهایتش دو وعده باید بخورم اونم سر یک ساعت مشخص و اصلا هم بین اونها چیزی نخورم. وغذام هم فقط پروتئین باشه.و چون این کارها رو نمیکنم چاق میشم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,560 کلمه

      پس سوال این قسمت اینه: خوب به موضوع چاقی خودتون فکر کنید؛ 

      واقعأ چرا شما چاق شدید؟ از چه سنی شما چاق شدید؟

      بیاید مثلآ فکر کنید از شما خواستن یک داستان درباره ی چاقی  خودتون بنویسید،خاطرات چاقی را بنویسید. 

      موضوع انشا ما اینه:

      چرا من چاق هستم؟

      زمان چاقی

      من که چاق نشدم که من چاق بدنیا اومدم. عکسم هم هست چهار پنج تا بچه زیر یکسال هستیم که یکجا نشسته ایم بصورت ردیفی. من یه بچه نیستم اندازه یکیو نصفی یا دوتا بچه هستم 🤣🤣 

      حالا شما بگو از کی چاق شدیم از موقعی که تو شکم مادرم بودم چاق بودمحتی مامانم میگند ویارشون زمان من گوشت و کباب و آبگوشت بوده اما در زمان برادرم آبمیوه و میوه خیلی دلشون میخواسته. پس من از زمان انعقاد نطفه چاق بودم 😁 

      دلیل چاقی 

      دلیل اینکه من چاق هستم حتما به این موضوع بر میگردد که خیلی میخورم و الا از راه هوا که آدم چاق نمیشود.کلا میلم به غذا زیاد است هر وقت بیکارم و حوصله ام سر میرود میخورم، اگه فکرم مشغول چیزی ناراحت کننده هم باشد میخورم. تنها تایمی که لاغر شدم البته اونم نه لاغرِ لاغر منظورم اینه که کمی وزنم اومد پایین در زمان دانشجویی بود بخاطر پیاده روی زیادی که انجام میدادم یا قبل از باردار شدن که با همسرم تایم طولانی هر روز پیاده روی میکردم.من عاشق شیرینی و شکلات هستم شکلات تلخ شکلات باطعم قهوه و نسکافه غذاهای چرب مثل ماکارونی الویه پیتزا و انواع سرخ کردنیها. برنج که از بچگی عاشقش بودم و بیشتر از بقیه میخوردم.اونا که لاغرند شاید ژنی هم باشه چون از اول خیلی بخور نیستند ولی ما ها ژنمون تپله خوراکیها برای ما خوشمزه تره زود به زود گشنمون میشههی دوست داریم بخوریم و بخوریم. عذاب وجدان هم که میگیریم بازهم میخوریم. عدد رو ترازو را که میبینیم باز هم میخوریم چون از اون عدد ناراحت میشیم و چون برای رفع ناراحتی  باید راهی برای آرامش پیدا کرد که اون راه خوردنه. 

      خوب خوردن خوبه دیگه از نظر من خیلی باحاله شاید دلیلش اینه سرگرمیه دیگه ای جز خوردن نتونستم پیدا کنم که به اندازه اون برام جذاب و هیجان انگیز باشه 

      یه چای با شصت تا قند و یا بیست تا پولکی در حالیکه تا خرخره غذا خوردم

      یه عالمه سالاد میخورم که یعنی میخوام لاغر بشم اما باز هم یه عالمه غذا میخورم

      من در حد حالت تهوع غذا میخورم. اصلا آرامش ندارم فقط دلم میخواد بخورم.

      انگار مسابقه خوردن دارم. حالا این مسابقه را با کی گزاشتم خدا میدونه فقط همیشه تو این مسابقه برنده ام چون تا بالاترین حد توانم میخورم.

      من از اونام که با آب خوردن چاق نشدم مثل بعضیا که میگن ما آب هم بخوریم چاق میشیم من واقعا با خوردن چاق شده ام با انواع خوراکیهای چرب و شیرین انواع هله هوله های بیهوده

      کاری که من میکنم واقعا بیش از حد معده غذا میخورم.

      یه موضوع دیگه که باعث بیشتر خوردن من میشه اینه که تا یه مقداری میام کم بخورم مامانم میگند حالا اینو بخور قوت داره، حالا بخور ضعیف میشیا، حالا بخور مریض میشیا.بخور رنگ و روت زرد شده، بخور جون داشته باشی. البته این دلیل زیاد مطرح نیست چون بنده ذاتا عاشق خوردن هستم.

      خاطرات چاقی:

      از همون اول از همه برادرام تپل تر بودم مثلا اگه برادرم نصف غذاشو میخورد من مال خودمو که کامل میخوردم نصفه اونم میخوردم. کلا همیشه گشنه بودم و هستم. وقتهایی هم که ناراحتم باز هم میخورم.خاطره های چاقی هم نمیدونم منظورتون چیه ولی کلا خیلی جذاب نیستندچهارم دبستان بودم مربی بهداشت بچه ها را ۴ تا ۴تا صدا میزد تو اتاقش قد و وزنمون رو میگرفت به من که رسید قدمو گرفت گفت اصلا رشد نکردی وزنم را که گرفت گفت خیلی وزنت رفته بالا تو اون گروه ۴ نفره هم من چاقتر بودم.اول راهنمایی بودم یادمه برای یه عروسی یه لباس مامانم دادند برام دوختند و دختر داییم هم تقریبا همون رنگی براش دوختندسال بعد یه جایی دعوت شدیم نمیدونم عقد یا عروسی خلاصه لباسمو تست کردم اندازه ام نبود اصلا تنم نمیرفت یعنی تو یه سال استخون ترکونده بودم درحالیکه برای دختر داییم یه کوچولو گشاد هم شده بود همه به من گفتند تو خیلی چاق شدی. 😒 واقعا لحظه غم انگیزی بود.در دوران نوجوانی و حتی کودکی چون چاق بودم مامانم میگفتند باید پوشیده تر باشی تا کسی به تو نگاه نکنه.تازه برای ما دخترها اوج مصیبت زمان به بلوغ رسیدنمون هست که بخاطر چربی بیشتری که چاقها ذخیره میکنند زودتر از بقیه همسنها به بلوغ جسمانی میرسند و این میشه بلوغ زودرس که برای دخترها خیلی ناراحت کننده است.خاطرات از چاقی زیاده اینکه یه بار توسط یکی از عمه هام بخاطر درشتی بعضی از اندامم مسخره شدم که خیلی برام گرون تموم شد و تا مدتها بغضش با من بود.😢

      بارها تو مدرسه توسط همکلاسیهام🥺

      حتی ابتدای ازدواجم توسط همسرم که اونم خیلی برام ناراحت کننده بود. 😢

      یه خاطره باحال: مامانم تعریف میکردند که همسایه شون یه دختر داشته که خیلی هم تپل و چشم ابرو مشکی و خلاصه همون مدلی بوده که مامانم براش غش و ضعف میرفتند و میگفتند هروقت من این دختر را میدیدم از خدا میخواستم یه دختر مث اون به من بده و وقتی هم تو بدنیا اومدی همون قدر تپل و همون شکلی بودی که تصورشو داشتم. منم بچه که بودم مامانم این را که تعریف میکردند گریه میکردم و میگفتم پس چاقی من تقصیر شماست اگه از اول از خدا یه دختر لاغر میخواسی من الان انقدر چاق نبودم و …🤣🤣 

      یه بارم یادمه تصمیم گرفتم خام گیاهخوار بشم تا مامانم فهمیدند به روح همه اموات و جان همه زنده ها منو قسم میداند که این کار رو نکن مریض میشی و میمیری و فلانی اینکار را کرد پلاکت خونش اومد پایین مریض شد و مُرد… خلاصه زنگ میزدند گریه گریه که قلبم درد گرفت تو رو خدا برو غذا بخور فشارم رفت بالا تو رو خدا با خودت همچین نکن و…

      خلاصه اینم گذاشتم کنار کلا هر تایمی خونه مامانم برم تا یه کمی کمتراز حد معمول بخورم توصیه به خوردن دارند با اینکه این حجم از اضافه وزن من را میبینند. ولی مامانم را اصلا جزو دلایل چاقی نمیبینمشون چون بازهم میگم من کلا عاشق خوردنم. 

      یه بار بچه که بودم با دختر داییم سوار الاکلنگ شدیم دختر داییم نمیتونست بیاد پایین من همش پایین بودم اون بالا بود، داییم اومد پیش دخترش که بتونه اونو بکشه پایین نتونست بعد به من گفت وای مگه تو چند کیلویی؟ خیلی ناراحت شدم. 😔

      مشکلات چاقی:

      چاقی باعث میشه اعتماد به نفس آدم بیاد پایین و البته در ابتدا دیگران هستند که با انگشت نشون میدن و بعد همین حرکت باعث میشه فکر کنیم یه چیزی از بقیه کمتر داریم.یه حس زشت بودن یا کمبود داشتن سراغم میاد در نتیجه یه فکرهایی ناخواسته به ذهنم خطور میکنه که من از بقیه کمترم پس اون حس آرامشو راحتی کم کم از من گرفته شد یعنی چون دیدم چاقم گفتم پس من زشتم پس یه چیزی از بقیه کمتر دارم پس استحقاق خوشحال بودن و شادی را ندارم و خوب همه چیز و همه کس هم در بوجود اومدن این حس تاثیر دارد.ساده ترین نمونه اش اینکه نمیتونم لباسهایی که دوست دارم بپوشمو همیشه با حسرت به اندام و لباسهایی که خانمهای دیگه میپوشند نگاه میکنم.

      من الان کمر درد و زانو درد شدیدی دارم که از الان میدونم قراره چی پیری سخت و زجر آوری داشته باشم. اکثر اوقات بخاطر رو هم خوری و درهم خوری که میکنم نفخ و گاز معده زیادی دارم. 

      سنگینم، اصلا حال تکون خوردن ندارم حال بازی کردن با پسرم یا حتی یه ورزش کوچک تو خونه ندارم. اکثر اوقات حال ندارم از جام پاشم همش خسته و هلاکم انگار یه کوه کندم. البته کمردرد ناشی از چاقی هم بی تاثیر نیست مثلا اگه یه روز یه قسمت از خونه رو تمییز کنم اصلا انگار جون کندم. دیگه اگه همون روز بخوام غذا هم درست کنم که واییی دیگه دیوونه میشم از کمردرد دولا دولا راه میرم.شاید باورتون نشه ولی من انقدر کمر دردم شدیده که میشینم رو زمین مثلا برای ناهار خوردن بعدش پامیشم باید دولا دولا راه برم. 

      یادمه قبلا خیلی میرقصیدم اما الان انقده از هیکل خودم ناراضیم که تا میخوام برقصم به خودم میگم تو بشین سر جات این بشکه را تکون نده 🙁

      میدونی یه حس بدی هست وقتی زیادی میخورم احساس میکنم اون حس معنویت هم از من گرفته میشه انگار بال و پر پروازم بخاطر سنگینی بار معده ازم گرفته میشه قشنگ میفهمم زیاده خوری من روی معده اثر میزاره معده که سنگین میشه حس رخوت و کرختی به آدم دست میده نمیدونم کسی بوده همچین حسی داشته انگار حال عبادت از آدم گرفته میشه.

      مطمئن هستم هر کس نوشته های من را بخواند به من میگوید خوب خبرت کمتر بخور که البته راست هم میگه.

      یبوست که دیگه ولم نمیکنه. وای از این مرض که بهش میگن ام الامراض همش این مشکل را دارم دلیلش را هم میدانم رو هم خوری که معده بدبخت نمیتونه هضم کنه و روده ها هم نمیتونند رد کنند آخه بدبختها یه تایم استراحت هم میخواند. 

      ریفلاکس معده هم  بخاطر پرخوری دارم. از دست خودم بخاطر این حجم از نادانی و بی ارادگی فوق العاده عصبانی و ناراحتم.

      همسرم از حجم زیاد چربیهام متنفره و همیشه به من میگویند یه فکری برای خودت بکن.

      لباس هم که ما تپلها مجبوریم یه چیز زشت بد قواره بپوشیم که فقط چربیهای چین خورده رو همدیگه را بپوشیونیم و اکثرا لباسهای قشنگ و خوش فرم برای ما تنگه 🙁 

      تازه هر وقت تو جمع بحث لاغری و اندام و هیکل پیش میاد دلم میخواد یا همه هرچه سریعتر دهنشونو ببندند یا اینکه خیلی ریز میپیچونم از جمع خارج میشم. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فاطمه
      1402/05/22 11:48
      مدت عضویت: 480 روز
      امتیاز کاربر: 3740 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 359 کلمه

      سلام خدمت استاد بزرگوار                                                چرا چاق هستیم وقتی این جمله رو شنیدم واقعا برای اولین بار بود که داشتم درباره اینکه چرا چاق هستم یا دلایل چاقی خودم فکر میکردم تا  قبل  از  اشنا شدنم با سایت همیشه فکر میکردم من باید چاق باشم چو ن چاقی ژ نتیکی هست ومادر و خواهرهام چاق هستند ومن همیشه به خودم میگفتم نمیتونم مثل یه آدم  معمولی غذ ا بخورم  واگه بخوام متناسب باشم باید همیشه رژیم بگیرم  وباور داشتم با خوردن برنج ونان وسرخ کردنی حتما چاق میشم وچاق هم میشدم  وزنی رو که با سختی زیاد طی چند ماه  از دست داده بودم طی چند هفته با خوردن برنج و نان برمیگشت و این روند شده بود تکرار زندگی من   .من دلیل چاق شدنم رو ژنتیک.  خوردن مواد غذای . کم تحرکی .و ریزه خواری   میدونستم                      از بچگی چاق بودم ولی از زمان ابتدای متوجه چاقیم شدم وقتی میدیدم که تو خانواده همیشه حرف رژیم هست وچی بخورم وچی نخورم منم  دیگه یاد گرفته بودم که باید به فکر خوردن ونخوردن باشم  والان با دانستن این اگاهی ها چقدر دلم برای خودم میسوزه که چه دورانی رو میتنستم داشته باشم ولی به خاطر اینکه تمام فکر و ذکرم شده بود لاغر شدن  و همیشه دنبال پیدا کردن راهی بودم که لاعر بشم  واین موضو ع از همه چیز برا م با اهمیت تر بود هیچ وقت ذهنم ازاد نبود که برم دنبال هدف های دیگه انگار چاقی کل ذهنم رو تسخیر کرده بود و اجازه ورود هیچ کار دیگه ای رو  نمیدادوالان که فکرش رو میکنم این بزرگترین مشکلی   که چاقی  برای من ایجاد کرده  بود ولی از زمانی که وارد سایت شدم و رژیم و کنار گذاشتم  با اینکه از این کار خیلی میترسیدم ولی به استاد اعتماد کردم و الا ن من بدون رژیم و  با خوردن تمام مواد غذای  دارم وزن کم میکنم  این موضوع برای من مثل یک معجزه هست  استاد عزیز و گرامی از شما بسیار بسیار سپاسگزارم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1402/05/19 08:47
      مدت عضویت: 459 روز
      امتیاز کاربر: 50105 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,037 کلمه

      سلام بر خداوند  مهربان  که من رو هدایت کرد وحمایت کرد که باشم ادامه بدم تا به هدفم که تناسب جسم هست برسم 

      سلام بر  استاد  وهمه  دوستان  هم مسیر 

      وفتی از همه  جا نامید نکران  وبا کلی احساس بد داشتم دنبال یی  راهی  برای  نجات  خودم  ازچاه  چاق  میکشم

      همه  رژیم‌های  که با سن سال من بود همه رو توکلی زمان انجام دادم  لاغریی رو توزمان کوتاه با کمی وزن  کم گردن داشتم ولی وفتی دیگه خسته میشدم واون نتیجه  که‌  در نظرم بود  نمی‌رسید   اون   وزن   کم  شده با مقدار بیشتر  ودرمان  کوتاه‌تر  به سمت  من برکشت  میشد وکلی احساس بد   وشکست  رو به من تحمیل میکرد

      کلی مسیرهای  فرعی رد دنبال مسیر اصلی کشته خسته سر درگم  مونده   بودم   دیگه  هیچ  راه  علاجی  برای رهایی  از چاقی  واضافه  وزن  تو نظرم  نبود 

      سال پیش   یی   مسیری   رو   دوباره پیدا  دردم  که این فر ادعا  می‌کرد   که   با ذهن  افراد رو   لاغر میکنه حدود ۸  ماه همه  سعی  تلاشم  گذاشتم   که  وزنم  کم کنم   ۱۱   کلیو   وزنم   کم   کردم   ولی   درنهایت   تعجب  بازم وزنم   سوی به  اضافه شدن   پیش  می‌رفت    همه ترس   نگرانی  به من  که  دیگه  تحمل  یی شکست  و  بازگشت   وزنم   رو   نداشتم  این آقا حالا که  تواین  مسیر هستم   متوجه  شدم  به اسم لاغری  با ذهن  درحقیقت  یی رژیم کم خوری درتعداد  دفعات ۷ بار   بار  در  روز  به  اجرا  میزاره  وبرای   من داشت  برگشت  وزنم   رو به همراه داشت 

      با  نگرانی  واسترس    از  خداوند   کمک خواستم گفتم که کمک فقط از  خودت  میخوام دیگه  خسته  شدم  نجاتم بده  وفات  حضرت  زهرا  (ص) ۶   / ۱۰ /۱ ۱۴۰ خیلی دلم شکست بوده از بانو خواستم واسطه این امر بشه که من بتوانم خودم رو نجات بدم 

      ۱۳/ ۱۰ / ۱۴۰۱   دل نگران وزنم ۴  کلیو  برکشت داشت  عصاب  بهم ریخته  

      یی لحظه   تو   ذهنم   یی   حرفه   زده   شد !

      اصلا بین  کسی  تا حالا  با  ذهن  لاغر شده که این  آقا  میگه  

      نمیدونم  چه  حالی  داشتم  آمدم  تو گوگل  جای  که  خیلی  توش  کاری  نداشتم  نوشتم  آیا کسی  با  ذهن  لاغر شده 

      یی لحظه   سایت   تناسب   فکری   باز  شد  به اول  مثل کسی که یی در باغ  بزرگ   در به روش  باز  کردن   دلش  میخواهد  دورن   این باغ  رو  تماشا  کنه  صاحب  باغ  هم  با کمال    میل  اجازه    داد ه   رفتار   کردم  تو دو روز کلی سایت زیر رو کردم  هر زمان وفت  به دستم می‌افتاد   میومد  یی قسمت  دیگه رو تماشا   میکردم  هی  به  خودم  میگفتم  این همه  آدم  اینجا  دارن  چی  کاره میکن واین شد 

      که درحال  حاضر من شدم یی  فردی  از گروه بزرگ   ازاین  افراد این سایت هستم  اول به شما دوست عزیزی که وارو این بخش  شدید اون تبریک اول محکم میگم 

       جون من خودم کل این  ۱۲  گام رو طی کردم  ولی  اون زمان که من  وارد شدم هنوز اون جرات نداشتم که دیگاه بنویسم  بخاطر همین من تواین بخش دیگاه ندارم وامروز   چون قصد شروع  دوباره دورهام که  ازشنبه  ادامه بدم وفت  داشتم  به  خونه اولم  برکشتم  که شاید اولین نفری که هم‌ این مسیر  وهم۱۰۰ قدم رو طی  کرده وبعد  دوره  ورد به  سرزمین لاغر یی رو طی کرده وهم  نتیجه گرفته  وزنم  کم کرده  باشم که دارم  به افرادی که وارد  میشن  میگم  اگه  به   این   مسیر وروش اون   اعتماد  کنيد سعی  وتلاش  خودت رو  درونش  بزارید   انجام  بدید شما  نفر بعدی هستید که به  این مکان بر میگردی و  یی  متنی  ازخودت  به یادگار  خواهید  گذاشت  اطمینان دارم  

      چون  من  خودم  وفتی  به   این   بخش  وارد شدم تو ذهنم  گفتم   این ۱۲ گام  رو   یاد میگیرم  میرم  انجام  میدم  ولاغر   میشم 

      هرفایل  این بخش  رو شاید من  ۶ یا ۷  بار  گوش  کرده  یا  نگاه  کردم طی  حدو  ۱۴  یا  ۱۵  روز   

      وفتی  ۱۲ گام تموم   شد به خودم‌ گفتم  تو چی یاد گرفتی هیچی  برو  ۱۰۰ قدم   رو   شروع  کن  به  وفتی  تواون مسیر داشتم  کار می‌کردم  حتی تا ۱۵ قدم   بازم   این  جرات نداشتم  که  دیگاهم   بنویسم از  از روزی که  به خودم  این  جرات  دادم  اون   پنجره  کوچکی   که به ذهنم  باز   کرده   بودم  شد  یی دردل باز زیبا  که کل ذهنم  رو تخلیه کرد از چی افکار اشتباه بی  فایده

        وفتی  وارد  سرزمین  لاغری  شدم  مرحله به مرحله این تخلیه   افکارم  را  شروع شد واون فرد بی   اعتماد که دیگه حتی حا ضر  نبود  اون  جسم    که خودش   به   اشتباه   از چاقی   درست   کرده   رو تو  اینه   خونه خودش  تماشا کنه  حال  با این اعتماد به نفس  زیاد بیاد برای کسانی که مثل خودش با کلی نامیدی احساس بد واردشدن بگه  برای من با سن ۵۷ سال با مشکل مفصل زانو که دکترها برام تعویض این مفصل رو پشناهد دادن و اونها گفتم اول باید معدتو عمل کنی که لاغربشی بعد زانو  تو   تا بتوانی راه بری بگم من  ازخانه اصلا خارج نمیتونستم   بشم  حتی جای رفتن با ماشین  هم ازپارکینک سواروپیاده میشدم هیچ امکان رراه  رفتن نداشتم هیچ ورزش رو انجام ندادم هیچ رژیم بی ثمری رو انجام ندادم ودر  کمال ناباوری برای شما که تازه  آمدید  لاغر شدم   تو این هفته گذشته بعداز۷سال که امکان بیرون رفتن نداشتم مسیر ۱۰ دقیقه خونه تا سر کوجه  متزل خودم رو  با عصای ایستاده خودم اونم تنهایی  رفتم  وخرید  کوچکی  انجام دا دم ۷سال زندان چاقی زیادخودم بودم 

      ولی رها شدم شد آره شد برای من بااین همه مشکل شد برای شما به شکرخدا با سلامت جسم وتن   امکانش هست که بشه به شرطی که واقعا بخواهی مراحل رودست کامل انجام بدید  اون زمان خواهید گفت به خودتون که شد  اونی که باید میشد من درحال حاضر این مسیر رو گذاشتم به امید خدا که تا آخر عمرم تا نفس درجان  دارم  خداوند کمک کنه باشم ادامه بدم   و روز به  روز وزن بیشتری  رو ازدست بدم  وچه ازدست دادن  زیبایی   و به اون  هدفم‌ که که  لاغری کامل هست برسم 

      خداوند  پشت  و پناهتون  یا  حق  حق  نگه  دارتون

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریبا
      1402/05/18 11:47
      مدت عضویت: 279 روز
      امتیاز کاربر: 2675 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 569 کلمه

      تمرین امروزمون،چرا چاق شدیم و تو این مسیر چه چیزهایی از دست دادیم؟

      قراره از جواب این سوال فورمولهای چاقی مغزمونو استخراج کنیم و به خودمون کمک کنیم .بنابراین هرچقدر با ریزه کاری و دقت بیشتری باشه بهتره.با این حس باید به این سوال جواب بدیم که انگارزندگی و ارزومون در گرو جواب این سواله.مهم نیست چقدر طول بکشه چرا که هدفمون رسیدن به انتهای سایت نیست ،زندگی کردن تو اگاهی سایته.حالا ما اومدیم تو این مسیر و هرکدوممون یه گوشه ای از مسیر رو مال خود کردیم و ساکن شدیم حالا باید زندگی با این اگاهیها رو یاد بگیریم و با دیدن،شنیدن ،ونوشتن ذهنمون رو متقاعد کنیم.

      راستش از کودکی سیستم دفاعی من در مورد مشکلات و ناملایمات، فراموش کردن بوده.ذهنم اینو خیلی خوب یاد گرفته و انجام میده.منم هرگز خاطرات بدم رو زیرو رو نمیکنم.برای پاسخ سوال استاد اول کلی گریه کردم چون یاداوری کردم،زجر کشیدم و البته کوتاه وخارج از حاشیه رو مینویسم.خواستم اینو بگم که اهمیت داشت برام.

      اگه نگم هرگز اما در۹۹ درصد مواقع از خودم چیزی نمیگم از درونم ،ازحالم شاید در بدترین حال روحی هم اقدام به درد و دل نکنم اما دوستی تو کامنتها حرف قشنگی زده بود گفته بود اینجا جاییه که گوش شنوا هست،همدردها دنبال جوابهای خودشون تو نوشته های هم هستن این خیلی خوبه.

      حالا چرا چاق شدم؟ به نظرم تک تک ما قربانی عدم اگاهی اطرافیانمون بخصوص پدر و مادرهامون هستیم.

      من قل یه دوقلو بودم البته همون قلی که کمتر توجه میدید،کمتر احترام میدید همه ی این حسهای بد و همه ی خشمم برای بی توجهی و حال بدم رو تو خوردن خلاصه میکردم.

      اتفاق مهم دیگه در۸_۹سالگی درکمال تناسب و زیبایی لباس تنگ بلوز وشلوار پوشیدم تنها پارک رفتم و اونجا مورد اذیت و ازار کلامی خیلی زشت دو تا پسر نوجوون قرار گرفتم .حس گناه ک حقته و تقصیر خودت بود به خودت میرسی و میری پارک بهتر از اینم نمیشه و با فاصله کم از این اتفاق مورد ازار لمسی دوست عموم قرار گرفتم .به تنهایی این بارو تحمل کردم اضطراب شدید گرفتم و ترس و کابوس شبانه وافسردگی.همه ی اینا به من این پیام رو میداد که برای دیده نشدن  و امنیت باید به چشم نیام و من از چاقی بعنوان استتار استفاده کردم و البته ساده بودن تو لباس و ارایش و کلا دوست داشتم توجهی به من جلب نشه.

      این مقطع درد ناکی از زندگی من بود چون قدرت مقابله نداشتم .همه ی حسهای بد و اضطراب وترس کشنده رو با خوردن و فراموش کردن گذروندم .

      والبته که دریافت پیامهای چاقی از دیگران._

      ژن چاقی و به ارث بردنش از مادرم_

      اینکه خوردن مواد غذایی حتما ادمو چاق میکنه بخصوص بعضی ها بیشتر چاق کننده هست_

      تذکرهای بی ملاحظه ی مامانم چون دوست نداشت من چاق بشم._

      مقایسه ی دایمی من با دیگرانی از دوستام که لاغر بودن و من خودمو خیلی چاقتر از اونا تصور میکردم-

      همیشه انتظار چاقتر شدن داشتم و سایز لباسهام از خودم بزرگتر بود-

      کار فول استرسی که داشتم ومعتقد بودم استرس باعث چاقی میشه-

      ازدواج حتما چاق میشم وشدم-

      ومشکلات ازدواج که برای ارامش ،قرص ارامبخش خوردم.و قرص ارامبخش حتما چاق میکنه-

      ومن تلخی همه ی اینارو با خوردن تحمل کردم و رسیدم به اینجایی که معتقدم من عدم تعادلی در روحم دارم،وقتی ذهنم درگیر میشه باید بتونم ذهنم رو اروم کنم به روشی غیر خوردن.

      و تو این مسیر چی از دست دادم؟ حرمت نفسم رو از دست دادم،حس لایق بودنم رو از دست دادم،حس حق داشتن ارزوهامو از دست دادم و راضی شدن به چیزهایی کمتر از ایده الم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 26882 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 591 کلمه

      به نام خدای مهربان

      سلام به همه عزیزان

      یادم اومد که من هیچ درکی از اینکه چاقم نداشتم. بلکه حرف‌های دیگران باعث شد تا به بدنم توجه کنم و بفهمم که چاقم. حتی زمانی هم که متوجه این قضیه شدم آنچنان چاق نبودم شاید در حد چند کیلو. 

      یادمه که یکی به مامانم گفت:( مواظب باش که فاطمه موقع بلوغش چاق نشه چون خیلی از دخترا زمان بلوغ غذا زیاد میخورن و به این زیاد خوردن عادت میکنن، بعد بلوغشون دیگه نمیتونن عادت زیاد خوردن و بزارن کنار و چاق میشن، و دیگه نمیتونن لاغر کنن.) شاید این جزو اولین حرف هایی بود که درباره چاقی میشنیدم. 

      به هرحال این طبیعیه که آدم موقع بلوغ نسبت به قبل بیشتر غذا میخوره. منم عصرها وقتی گشنم میشد غذا میخوردم و لذت میبردم. اما بعد اون حرف با خودم یادآوری میکررم که به زیاد غذا خوردن عادت نکنم تا بعد بلوغ چاق نشم‌.

      مامانبزرگم بهم گفت انقدر غذا نخور چاق شدی، گفت برنج و نون زیاد میخوری و زیاد رو مبل میشینی برا همینه که چاق شدی. اونجا باز هم اولین بود که درباره اینکه برنج و نون و نشستن زیاد آدم و چاق میکنه شنیدم. برای همین خیلی بهش فکر کردم. ولی بازم عقیده نداشتم که من چاقم.

      عادت داشتم صبحونه کره بخورم، یک روز که رفتیم لباس بخریم برام تنگ بود، خالم به مامانم گفت چون بهش کره میدی بخوره. 

      کم‌کم مجموع حرف‌های دیگران و تنگ بودن بعضی لباس‌ها باعث شد تا به چاقی خودم بیشتر و بیشتر پی ببرم. اما اقدامی برای لاغری تاحالا نکرده بودم چون فقط لحظه‌ای از بدنم اذیت میشدم اونم فقط چند بار بود.

       تا اینکه وقتی ۱۳ سالم بود سر کلاس صحبت یه چیزی شد که یکی از بچه‌ها به من گفت چاق. انقدر تعجب کرده بودم که بلند گفتم من چاقم؟؟؟؟ من خودم و یک آدم متناسب میدیدم، نه آنچنان لاغر اما باز هم خودم و چاق نمیدونستم. از اون روز این حرف خیلی من و ناراحت کرد. خیلی به این حرف فکر کردم. دیگه استارت اقدام برای لاغر کردن خودم از اونجا شروع شد. 

      •  

      اینکه چرا چاق هستم، قبل از آشنایی با تناسب فکری میگفتم به خاطر برنج خوردن،

       تحرک زیاد نداشتن، 

      یه کولوچو ارثی بودن،

       اینکه بدن من کلا مدلش اینجوریه که چاق باشه،

       یه چیزایی که بدن لاغرها داره بدن نداره، مثلا سوخت و ساز افراد لاغر خیلی زیاده که هرچی میخورن انگار بخار میشه اما بدن من نه، 

      حتی فکر میکردم به خاطر کمبود یه سری باکتری مفید در روده‌ام باعث چاقیمه چون یک مستند در این باره دیده بودم که چرا بعضی از دوقلوها یکیشون لاغره و اون یکی چاق، حتی خود مجری مستند یک قل داشت که وزن‌هاشون باهم فرق میکرد و میگفتن به فلان و بهمان دلیل، این یکی چاقه اون یکی لاغر. 

       فکر میکردم چون رفتم باشگاه و از وزنه استفاده کردم باعث شده تا پف کنم چون قبل از اینکه برم باشگاه خیلی لاغر بودم اما بعد چندتا دوره باشگاه رفتن چاق‌تر شده بودم، مربی هم مجبورم میکرد که بعد ورزش تخم مرغ آبپز و سیب‌زمینی آبپز بخورم چون همش میگفت خیلی لاغری باید پرتر بشی. 

      •  

      یکی از بزرگترین مشکل چاقی احساس بده. در کل هر مشکل چاقی به احساس بد ختم میشه. 

      وقتی خودم و تو آینه میبینم نسبت به تصویرم احساس خوبی ندارم. 

      لباس‌ها برام تنگه و جلوه زیبایی نداره.

      جلوی دیگران اعتماد به نفس کمی دارم و فقط دوست دارم لباس‌های بسیار گشاد بپوشم. 

      احساس سنگینی میکنم و جنب و جوش برام سخته. 

      راه رفتن برام سخته و سرعتم کم شده. 

      جلوی پیشرفت در زندگی و ازم گرفته. 

      احساس بد جلوی شروع کردن کاری‌های جدید و یادگیری و گرفته. 

      در کل چاقی چیزی جز چیزهای منفی نداره. نمیشه یک چیز مثبت درش پیدا کرد. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار fatima
      1402/04/29 04:44
      مدت عضویت: 317 روز
      امتیاز کاربر: 3090 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 982 کلمه

      چرا من چاق شدم؟ 

      ✓اندیشه کمبود: هر وقت به این فکر می‌کردم یا احتمال می‌دادم که اگر الان اینو نخورم گیرم نمیاد یا تموم میشه یا هر چیزی می‌خوردم بیشتر تا حدی که از سیری بیشتر می‌شد؛ ولی بی‌اشتها هم نبودم تو خوردن یه جور گرسنگی و اشتها به مزه اون چیز پیدا می‌کردم! و دلم می‌خواد هی بیشتر بخورم! بعدمی‌بینم دارم اذیت میشم از پُری! ولی ادامه میدم چون هنوز دوست دارم اون مزه رو بخورم. 

      ✓وقتایی ک فکری میشم، خوردن عامل لذت بخشی میشه که حواسم رو پرت کنه از افکارم

      ✓خوردن برای من مساوی با لذت هست و تفریح! برای همین موقعایی که گرسنه نیستم هم وقتی تو مهمونی یا کافه ای جایی باشم یه چیزی میخورم، انگار نمیشه چیزی نخورد! 

      ✓فکر میکنم که غذا عامل چاقیه! یه مقدار که از، حد تعادل (اون حدی که من فکر میکنم حد تعادلمه)  خارج بشم، مثلا یه مدت به هر دلیلی پرخوری داشته باشم، من انتظار چاقی دارم، ناراحت میشم از اینکه حالا چاق میشم! یا باید در عوضش چند روز کم بخورم یا تحرک بیشتری داشته باشم ک این در به اون در بشه. 

      ✓من فکر میکنم بعضی از غذا ها چاق کننده ان. همون بحث کربوهیدرات و شیرینی و فلان ک همیشه شنیدیم، برای همین اگر یه مدت اونا رو مصرف کنم، مثلا هر روز شیرینی بخورم، هر روز برنج باشه، من عذاب وجدان و انتظار چاقی خواهم داشت. 

      ✓وقتی بی خیال دارم غذا میخورم، یه چیزی اون ته تها بهم عذاب وجدان میده که آره! ول دادی قشنگ! مراقب خورد و خوراکت نیستی! و احساس اینکه در شیب ملایمی به سمت چاقی میرم در من ایجاد میشه. و این عامل هم مربوط به اینه که «غذا» رو عامل چاقی میدونم. 

      ✓تحرک رو = با لاغری و تناسب اندام و عدم تحرک رو = با چاقی میدونم. یعنی اگر مدتی به هر دلیلی نتونم ورزش و پیاده روی داشته باشم، همون اندیشه ی: آره دیگه ول دادی!  میاد و فکر میکنم اندامم از اون شیپ و شکل خارج شده و اضافه کردم یا میکنم. 

      ✓من اصلا آدم چاقی نبودم از بچگی. کاملا متناسب و اندازه. اما خواهرم ک دو سال از من بزرگتره، لاغر تر از من بود، وقتی باهم میرفتیم بیرون، همیشه به من میگفتن ک ععع ما فکر میکردیم تو بزرگه ای! چون در مقایسه با اون من تپل دیده میشدم؛وقتی دوتامون میخواستیم یه لباس بگیریم گاها میشد ک بهم میگفتن پون این لاغر تره بیشتر بهش میاد یا این مدل تو رو تپل “تر”  نشون میده!  و این اندیشه در من شکل گرفته احتمالا ک من درشتم! تپلم! 

      ✓تو خانواده ام کلمات، نیست، گرونه، کمه و….  رو شنیدم. کلا نمودهایی از ارزشمندی یه سری خوراکی ها و گرون بودنشون. مثلامیوه درسته همیشه میخریدن و زیاد هم! اما میگفتن همشو یه جا نخوریدا! تموم نشه زود! و از، این مدل رفتارا دیدم. برای همین به این تضاده خوردمک من دوست دارم تو فراوانی و راحتی بخورم؛ و این اندیشه کمبود، باعث شد یه جور ولع داشته باشم، و اینکه بخوام با لذت و بدون فکر اینکه کمه یا گرونه با خیال راحت خیلی چیزا رو بخورم. 

      ✓چاقی رو راحت میدونم، انگار که defult یا همون حالت پایه و ساده رو چاقی میدونم که وقتی لاغر میشم مدام نگرانم و هی سانت میکنم و چک میکنم که چاق نشده باشم و این اندیشه و تفکر هست ک تا وقتی داری رعایت میکنی این تناسبه رو داری ها، یعنی طی یک شرایط خاص، نه زندگی عادی خودم. 

      _از چه سنی چاقی شروع شد؟ 

      حالا که دقت میکنم میبینم ک من از هیچوقت اون چاق بد هیکل نبودم. بدترین وزن من تو سن ۱۹ سالگیم بود ک با قد ۱۵۸ وزنم به حدود ۷۸ کیلو رسیده بود و اون وزن بیشترین وزن من بود. اما از اونجایی ک من همیشه در مقایسه با خواهرم قرار میگرفتم، چون ما اکثرا باهم بودیم مثل دو تا قل، من اون چاقه بودم! چاق دیده میشدم، چاق پذیرفته بودم خودم رو، در حالی ک اگر کسی من رو ب تنهایی میدید نمیگفت تو چاقی! برای همین نمیدونم بگم چاقیم از کی شروع شد! فکر کنم من همیشه برچسب تپله بم خورده بود چون هرجا میرتیم تو مقایسه من تپله میشدم. 

      _قبل از چاقی چی درباره چاقی شنیده بودم؟ 

      همین مقایسه های همیشگی

      همین که اون خواهرم لاغره و دیگه این وازه به من نمیرسید

      همین که من باید لباس سایز بزرگتر میگرفتم چون اون لاغر تر ازمن بود

      همین که همه فکر میکردن اون کوچیکه اس

      همین که بیتشر به اون خواهرم میگفتن بخور بایا غذا بخور اما به من نه یا کمتر، یا من غذامو کامل میخوردم و اون نصفه میخورد و اینکه بش میگفتن چرا کامل نمیخوری و….  اینجوری من فکر میکردم من زیادتر میخورم!! درحالی ک بابا من قد خودم دارم میخورم، من اندامم اندازه اس! 

      همین که بابام همیشه رعایت میکرد تو خورد خوراک و ورزش ک لاغر بمونه

      همین که مادرم متهم میشه به چاقی و زیاد خوری

      همین که باور کردیم اون خواهرم به پدرم رفته ک اندامش شبیه پدرمه و لاغره و چاق نمیشه اما من شبیه اون نیستم

      همین که دوتا خواهرام ک بزرگتر از ما بودن، رژیم میگرفتن و ورزش میکردن تا لاغر بشن

      همینکه از اون دوتا بزرگا میشنیدم ک ما ارثی اینحوریم و اونجوریم

      خلاصه اینکه تو خانواده من شدم تپله. من در مقیاس خانواده ام سنجیده میشدم. من تو سن رشد هم قد و قواره خواهرای بزرگتر خودم شدم.تپل شدم، از وزن مناسب خارج. اگر وزن تعادل قد ۱۵۸ تا مثلا ۶۰ هست من بالای ۶۰ بودم.نمیتونستم اون لباس هایی ک دوست داشتم رو بپوشم،تو مقایسه قرار میگرفتم و این خیلی مزخرف بود، فلان مدل رو نپوش چاق تر نشونت میده! فلان لباس رو نپوش تنگه و کوتاهه و فلانه!درگیر رژیم شدن! اصلا همین درگیر من چاقم شدن، خیلی بده چون همیشه تو یه تقلایی برای لاغر شدن. اعتماد بنفسم کم کم کم شد بخاطر اندامم،از شکل بدنم راضی نبودم…من خسته شدم از نگران چاقی بودن، من خسته شدم از رعایت برای لاغری، من خسته شدم از لاغری شرطی بودن، من خسته شدم از تلاش برای لاغر شدن، تو یه ریتم خاص بودن برای حفظ کردنش

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 871 کلمه

      سلام به همه دوستان و سلام به استاد 

      چرا میگم استاد چون تصمیم دارم شاگردی کنم ، می‌خوام از استاد یاد بگیرم به امید خدا، چون منم لایق سلامتی هستم لایق وزن و اندام ایده آل هستم . منم لایق شادابی و نشاط هستم. 

      داستان چاقی من ، قبلا هم نوشتم اما می‌خوام دوباره بگم این دفعه مداوم کار کنم تا به ایده آل خودم برسم انشالله .

      من تا قبل یازده سالگی چاق نبودم هیچ که تازه لاغر هم بودم . بطوریکه مامانم بهم میگفت منصوره بخور غذاتو تموم کن . چون معمولا می موند از غذام . البته از طرفی همیشه جلوی من به دختر خاله ش می‌گفت ازین چاقتر نشی چون اگر چاق بشی. دیگه نمیتونی لاغر بشی. و دقیقا درباره من همینم شد شاید مقطعی لاغر میشدم اما باز بیشتر از قبل برمیگشت. خود مامانم هم چاق بود . هنوزشم چاقه. تلاش میکرد لاغر کنه اما نمیشد .مثل الان من . 

      خولاصه، به قول زن عموم یازده سالگی یک ترم رفتم باشگاه کونگ فو. دیگه هم نرفتم . از اون به بعد شروع شد چاق شدنم. خیلی حس بدیه که از همه هم کلاسیات گنده تر باشی یا اینکه جزو گنده ترینا باشی ، بله گنده چون زیاد این لقب رو بهم میدادن ، به منو سایر بچه هایی که هیکلی بودیم .🥺

       حس خجالت اور و بدی بود ، بگذریم . آرزو داشتم لاغر بشم، حتی به ضرب مریض. شدن یا افکار این چنین عجیب غریب که مثلا یک بیماری بگیرم بعد در اثرش لاااااغر بشم پوست استخون و…. بعدها این جوری بودم که حالا که لاغر نمیشم پس مریضی بگیرم مثلا افسردگی بعد این بشه علت چاقی ، هر کی دید بگم خوب قرص میخورم قرص چی ؟ فلان . و جالبتر اینکه بعدها در بزرگسالی افسردگی هم گرفتم باز دکتر هم بهم نوعی قرص داد برای لاغر شدنم یعنی چندتا قرص داد یک نمونه ش هم انرژی میداد هم لاغر میکرد اما فرق چندانی نگذاشت .چه بر سر این جسم و ذهن نازنین آوردم تو این چند ساله فقط خدا داند.

      چاقی همیشه یک چیز ترسناک در خانواده و فامیل نزدیک ما بود . کسی که چاق میشد انگار رفته بود اونوره خط و دیگه بازگشتی واسش نبود .

      بعدش خواهر کوچولوم تو همون یازده سالگی من دنیا اومد. یادمه قبلا مثلا مامانم یک کیک میپخت چند روز همون توی یخچال می موند . اصلا کسی کار به کارش نداشت و خوردن کیک برای خانواده چهار نفره ما چند روز طول می‌کشید . یا سبد میوه که توت فرنگی گیلاس و زرد آلو و… بود داخل یخچال بود و عصر ها مامانم می آورد دور هم می‌خوردیم ، یادم نمیاد هیچوقت گفته باشه نرو سر یخچال یا دست نزن بزار بعدا میخوریم ، یا عیدها سفره هفت سین همیشه پهن بود .  سر سفره آجیل و شیرینی میوه بود هوا هم خنک کاری نمیشد ، ولی مامانم مجبور نبود جمع کنه قایم کنه چند روز همونجا بود  . هی برنمیداشتیم بخوریم منظورم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ولع خوردن نداشتیم، وقتی خواهرم دنیا اومد مامانم با نی نی خیلی خوب ارتباط گرفت و دیگه دلش نمی‌خواست منو خواهر بزرگم بریم دور و برش خودشم اینو عنوان میکرد ، البته در اون زمان شاید طبیعی بود به هر حال کسی که نوزاد داره تمام وقتشو به نوزادش اختصاص میده ، بگذریم، کم کم که بچه بزرگتر میشد ، خوراکی مثل شکلات کاکائو ، بیسکوییت مادر و… میگرفتن اگر منو خواهر بزرگم به دونه بر می‌داشتیم دیگه مامانم قیامت میکرد ، آبرو واسمون نمیذاشت ، از بس که می‌گفت. پیش بابا ، مادر بزرگ و خاله و دایی و همه و… 

      فکر میکنم از همینجا بود که منو خواهر بزرگم سیری ناپذیر و حریص شدیم ، هر چی تو یخچال بود تا ریشه شو نمی‌کندیم ول کن نبودیم که ، آره دقیقا حرص و ولع از همینجا شروع شد هر چی بیشتر دعوا میکرد و آبرو ریزی راه مینداخت ما بیشتر دلمون میخواست بخوریم و حریص تر می‌شدیم . دیگه هیچی تو خونه مون دو روز دووم نمی آورد همه چیزو سه سوته ما دو تا خواهر تموم میکردیم .

      بازم وزنم خیلی بالا نبود اما جزو بچه چاقا بودم تا رفتم دانشگاه ، ترم یک غذا می بردم از ترم بعدی دیگه حوصله م نکشید ، هر روز ساندویچ ، اونم با دلستر و سس سفید . هشت کیلو در عرض یک ترم اضافه کردم . بعدشم تا موقع ازدواج م که شش سالی طول کشید خدود پانزده کیلو اضافه شدم در طی شش سال. بعد ازدواج هم ده کیلو ، بعد بارداری زایمان ده کیلو دیگه اضافه شد ، دوباره ده کیلو کم کردم شدم هشتاد کیلو اما تا وقتی که پسرم چهار ساله شد دوباره چهارده کیلو اضافه شدم ، نود و چهار کیلو ، اما باز وزنم کم شد که شدم هشتاد سه کیلو خدا رو شکر ، الآنم می‌خوام برسم به هفتاد کیلو فعلا هر چند وزن ایده آل م پنجاه هشت کیلویه که سالها ازش فاصله دارم.

      یادمه شبایی که همسرم ماموریت شب کاری بود یک پلاستیک بزرگ خوراکی می‌خریدم تنهایی مینشستم می‌خوردم الآنم همینم نباید خونه بی خوراکی بمونه ، عاشق کیک و بیسکوییت کلوچه بستنی که نگم دیگه .سوهاااان تا تموم. نکنم ول کن نیستم . عاشق ریزه خواری بعضی وقتا بقدری ناخنک میزنم که دیگه دلم نهار شام نمیخاد . می دونم باید علت ریزه خواری م رو ریشه یابی کنم ، 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار گلستان
      1402/04/04 09:36
      مدت عضویت: 346 روز
      امتیاز کاربر: 1265 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 709 کلمه

      سلام به استاد عزیزم ودوستان همراهم!

      صبح زیباتون به خیر!

      درادامه پیدا کردن دلایل چاقی و رد اونها، یه موضوعی توجهم رو جلب کرد و دوست داشتم با دوستانم در میان بگذارم:

      یادمه تو درس زیست‌شناسی می خوندیم که قند مورد استفاده درجانوران گلوکز هست وبه عبارتی سوخت سلول‌های ما گلوکز هست وما هر ماده ی غذایی که می خوریم برای اینکه بدن ما بتونه از انرژی اون استفاده کنه باید در سطح سلولی بتونه اون رو بشکنه وبه واحد سازنده‌ی اون تبدیلش کنه.البته در این جا بیشتر منظورم در مورد کربو هیدرات هاست واین مطلب حرف استاد رو تایید می کنه که مغز ما نمی دونه که ما چی داریم میخوریم واین خود مون هستیم که براش توضیح میدیم :پس وقتی ما داریم یه خوراکی می خوریم فرقی نداره از چه نوعیه، وقتی بدن ما نیاز داشته باشه به سوخت؛ دیگه اون سوخت چیپس باشه یا نون  ویا ماکارونی یا سیب زمینی سرخ شده براش فرقی نداره ودر نتیجه ما خوراکی چاق کننده و یا لاغر کنند نداریم.؛

      :بلکه اون انتظاری که ما از انواع خوراکی ها داریم و دسته بندی های من درآوردی که به ما تلقین شده ومعلوم هم نیست از کی شروع شده باعث میشه که مثلااز یه نوعش انتظار چاق شدن و از یه نوع دیگش انتظار لاغری داشته‌ باشیم.

      مثلا من چیپس و کلا سیب زمینی سرخ شده خیلی دوست دارم و اگر زمانی که صدای غار و غور شکمم رو شنیدم یعنی واقعا گرسنه بودم ، اگه این خوراکی رو بخورم که چاق نمیشم.

      راستی الان که این مطلب رو می نویسم یادم اومد که من زمان که دبستان و راهنمایی میرفتم خیلی سیب زمینی سرخ شده می خوردم چه برای میان وعده ، چه در وعده های اصلی. خیلی وقت ها که گرسنه میشدم و مامانم نبود که برام درست کنه خودم درست می کردم . یعنی یکی از خوراکی هایی که همیشه دوشت داشتم تو خونه باشه ، سیب زمینی بود وب ای وجود من اصلا چاق نبودم وچاق هم نمی شدم والان که به این آگاهی ها رسیدم متوجه شدم دلیلش این بوده که اون موقع من از اون خوراکی ، انتظار چاقی نداشتم ، اصلا هیچ انتظاری نداشتم. فقط می خوردم چون گرسنه بودم و از خوردن اون لذت می بردم واون رفتار درست بوده حتی بدون هیچ آموزشی. 

      واین نشون میده که آموزش غلط میتونه چه بلایی سر ما بیاره اگه حواسمون نباشه. 

      خدایا همیشه ما رو در مسیر کسب آگاهی درست قرار بده! 

      و از وقتی با این سایت آشنا شدم کلا ترسم از خوراکی ها ریخته دیگه برا خوردنم حساب  وکتاب نمی کنم ، هی به فکر کالری غذاها نیستم ونمی ترسم که چاقم کنن.

      وقتی به صدای جسمم گوش میدم انگار کنترلش دستمه  دیگه نگران زیاده روی در خوردنم هم نیستم وحتی اگه هر هفت روز هفته رو هم مثلا برنج بخورم خیالم راحته که چاق نمیشم .دیگه ترسم از خوراکی ها ریخته ، هروقت دلم بخواد از هر نوعی باشه ، فرقی نمی کنه، اگه میل داشتم ، می خورم  وهیچ احساس حرص به خوراکی ها ویا اجبار ندارم. دیگه هر چیزی رو هم نمی خورم  ، با آزادی کامل انتخابشون می کنم : حتی اگه ده نوع غذا جلوی دستم باشه، من فقط از نوعی که دلم بیشتر بخواد میخورم و از خوردنش لذت می‌برم. 

      دیگه وقتی توی مهمونی که هستم ویه خوراکی رو بهم تعارف میکنن و میگم ممنونم میل ندارم ، لذت می‌برم و وقتی در جوابم ، ازم میپرسن :رژیم داری؟ خندم میگیره وهیچ توضیحی نمیدم و فقط با خنده میگم شوخی میکنی؟ من و رژیم؟ 

      رفتارم در برخورد با غذاها، نسبت به قبل از آشنایی با سایت ۱۸۰درجه تغییر کرده ومتفاوت شده .

      خودم رو بیشتر از قبل دوست دارم. با خودم آشتی ام. به خودم بیشتر از قبل احترام میزارم .دیگه باقی مونده غذای پسرم رو نمی خورم که حیف نشه و به خودم میگم : خودم حیفم . چرا به معده خودم کار بیشتر واضافه تحمیل کنم که غذایی که بدنم نیاز نداره رو هضم کنه؟ واز این فکر حالم خوب میشه و لذت میبرم. این ها همش تغییراتی که مدیون آموزش های استاد عزیزمه. 

      تغییر شروع شده و مطمئن هستم که تو مسیر لاغری هستم ، از بودن در این مسیر لذت می‌برم وبه آخر مسیر اصلا فکر نمی‌کنم چون مطمئن هستم که می رسم ، به تناسبی که حق منه و لیاقتشو دارم‌.

      حس و حالم خوبه. ادامه میدم….

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سحر
      1402/03/30 15:13
      مدت عضویت: 323 روز
      امتیاز کاربر: 7157 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,600 کلمه

      سلام به استاد عزیزو بزرگوارم و دوستان گرامیِ خودم

      من در گام قبلی در مورد اینکه چرا تصمیم گرفتم از آموزش های این سایت غنی استفاده کنم نوشتم.در این گام برای اینکه یک کامنت خیلی طولانی و از حوصله دوستان خارج نشه اول بهبودهای خودم در این چند روز مینویسم و در کامنت جداگانه تمرین آموزشی خودم رو مینویسم.من از ۲۲ام خرداد ماه تا امروز دارم از مطالب و تمرین ها استفاده میکنم و یکی دو روز اول کمی مقاومت داشتم اما به این طریق سعی کردم مقاومت خودم رو از بین ببرم دوستان من از بچگی تا سال ۱۴۰۰ این فرمول ذهنی رو داشتم که بدن من خیلییی ضعیفه و بشدت مستعد بیمار شدن هستم و نگم براتون به دلیل همین اعتقاد چقدددد بیمار شدم و بیمار شدن و دکتر رفتنای همیشگی برام عادی شده بود تا اینکه یه روزق به خودم اومدم و گفتم چرا بعضی ها تو همون شرایطی قرار میگیرن و من اگ قرار بگیرم مریض میشم اما اونا نه چرا اونا اصلا مراقبت نمیکنن مثل من اما همیشه سالمن؟؟؟؟این سوالا و به ستوه اومدن من از اون شرایط منجر به هدایت من شد که تونستم رو ذهنم کار کنم و برنامه ذهنی خودم رو اصلاح کنم چون نسبت به قدرت ذهن در مورد درمان بیماری زیاد شنیده و خونده بودم مقاومت نکردم و خیلیی زود تونستم ذهنم رو اصلاح کنم و به طرز معجزه آسایی من بهبود پیدا کردم حتی تو اوج شیوع سرماخوردگی خواهرم سرماخورده بود و جفت من میخوابید اما من حتی یه عطسه هم نکردم منی ک قبلا جوری بودم میگفتم ی بچه اگ سرماخورده باشه ففط از جفتم رد بشه من همون موقع ن حتی روز بعد مریض میشم با دیدن نتایج عالیم در مورد سلامتی باورم تقویت پیدا کرد جوری ک اطرافیانم هم متوجه شدن…با یادآوری این موضوع به خودم و قدرت ذهنم گفتم در این مورد هم قدرت دست ذهنه گفتم فعلا خدا منو به این شیوه هدایت کرده و من به هدایت خدا اعتماد دارم و شروع کردم بارها و بارها شنیدن فایلا و خوندن مطالب توضیحی و با شنیدن و خوندن مداوم در عرض چند روز ذهنم متقاعد شد که بپذیره که غذا ترس نداره و عامل چاقی نیست هرچند هرزگاهی نجواهای قبلی میان اما آگاهانه به خودم گوشزد میکنم که غذا خوردن عامل چاقی نیست و از کامنت یکی از دوستان که جملات تاکیدی و باور صحیح در مورد چاقی نوشته بودن منم اومدم همونارو تو یه برگه A4نوشتم و هر روز صبح و ظهر و عصر و شب جلوی آینه میخونم و همزمان موزیک بیکلامی که از سایت دانلود کردم رو پخش میکنم و بسیار بسیااار تاثیرش عالیه و اقدام دیگه من این بود که از همون روز اول یه دفتر برای اموزش های این سایت گذاشتم و اول از همه شرح حال ذهنی و روحی خودم رو کامل توصیف کردم که چرا وارد سایت شدم تا همواره به خودم گوشزد کنم که از کجا از چه جایگاه روحی و فکری رسیدم به الان،تمرینات هر جلسه رو تو دفترم جواب میدم،اینکه با ذکر تاریخ بهبودهای روزانه خودم رو با جزئیات مینویسم دوستان این شیوه عالیه و اما بهبودها اولین تاثیر که دقیق یادمه وقتی ذهنم ترسش از غذا ریخت ناهار به بابام گفتم فلافل بخوریم خمیر فلافل خرید و من داوطلب شدم ک خودم سرخ کنم و اماده کنم ناهارو در کمال آرامش و حال خوب اونروز با آرامش وصف ناپذیر ناهارو خوردم حین خوردن گفتم چقددد خوشمزه اس چقد این غذا لذیذه و ولعم یکم کمتر شد در پایان متوجه شدم فقط یه ساندویچ خوردم نه بیشتر و سیر شدم جا داشتم بیشتر بخورم اما به دلیل اینکه دوست نداشتم با خوردن زیاد احساس سنگینی کنم دست کشیدم به خودم اومدم گفتم سحر ی ساندویچ کافی بودااا الانم ولع نداری و مهم تر اون حس لذت و ارامش محشر بود من تا فردا مدام میگفتم چقد ناهار دیروزخوشمزه بود اما در اصل حال من حین ناهر خوردن خوب بود.این اولین بهبود من بود عذاب وجدان نداشتم توی ذهنم مروز نکردم که آیا این غذا چاقم میکنه،دیدم آروم تر شدم پرخاش گری من کمتر شده ،بعد از چند روز متوجه شدم ولعم کمتر شده و مهم تر اینکه ۵۰درصد تمرکزم برگشته بود میتونستم تو محل کارم در مورد مسائل کاری فکر کنم و راه حل بدم این یه معجزه بود برام،دیدم شبا خوابم راحت تر شد اون ارامشه برگشت دیدم دیگه تصویر خوراکی ها و مزه شون تو ذهنم رژه نمیرن این خیلیییی عالللیه.و اتفاق عالی دیگه من مدتی بود تا ظهر میخوابیدم اما این یک هفته هر روز یه نیم ساعت زودتر از روز قبل بیدار شدم و از جام پا شدم تا اینکه این دو روزه ساعت ۹و نیم یا ۱۰ میتونم بیدار شم و تصمیم بگیرم از جام بلند شم و دیگه نخوابم چون ترسم ریخته..باورتون‌میشه یه ماه پیش مامانم دوباره شروع کرد به نون پختن و من تا اول بار ک دیدم مامانم نون پخته زدم تو سرم تمام استرس وجودم رو گرفت که خدایا من نون مامانمو بشدت دوست دارم و ولعم زیاد شده الان بدبخت میشم چاق میشم و ترسیدم در حالیکه هرشخص  نرمالی اگر جای من بود میگفت خدارو شکر مامانم سلامتی کامل داره میتونه نون خوشمزه برامون بپزه اما من اونروز ترسیدم!! الان ۳روزه متوجه شدم حجم خوردن من کمتر شده حتی نسبت به زمانی که با اشتیاق میزان خوردو خوراکم رو کم کرده بودم الان کمتر شده و این مساله بشدت برام جالب بود بدون اینکه من بخوام خوردنم کمتر شده دیگ فکرم خیلی نمیره سمت خوراکی ها دو روزه عمدا ببسکوییت رو میذارم جلوی چشمم اما هیچ ولعی براش ندارم مگر اینکه اون لحظه گشنه باشم که دیدم در حالت گرسنگی دو عدد بخورم برام کافیه در حالی که من ۱۵ روز قبل توانایی اینو داشتم در حالت سیری ی پاکت بیسکوییت رو با ولع بخورم…و اینکه یه اتفاق جالب دیگه اینکه من دیروز که بیدار شدم خواستم صبحانه بخورم و من به وضوح این پیام رو از جسمم دریافت کردم که نه صبحانه نمیخوام سیرم در حد چایی و یه خرما اوکی بودم وقت ناهار شد به خودم گفتم ناهار بخوریم؟نترس بگو اگر دلت خواست من میخورم باور کنید واضح دریافت کردم که الان غذای حجیم نمیتونم بخورم و من متعجب از دریافت این پیام بودم ساعت ۴ ظهر ی کم احساس ضعف کردم دو لقمه نون پنیر و کره خوردم و کافی کافی بود برام و دو لیوان چایی خرما هم خوردم و من سیر بودم هوس هیچی هم نداشتم تا اینکه شب از محل کارم برگشتم ساعت ۹و نیم بود که حس کردم گرسنه ام شده یه ساندویچ مرغ خوردم و سیر سیر شدم و برام خیلییی جالب بود چون من در تمام این یک سال و خورده ای ک گذشت به خودم گفته بودم شام اصلا نباید بخوری و ناهارم رو اگرم سیر بودم میخوردم از ترس گرسنگی ک گرسنه نشم که اگر گرسته بشم و مجبور بشم شب چیزی بخورم بدبخت شدم فکررر کنید دوستان چقد این رژیم و رعایت کردنا انرژی و تمرکز برد از من.

      اما یک بهبود عااالی که همین دو روز متوجه شدم که خدارو بااارها بخاطرش شکر کردم و تو دلم بارها برای استاد عزیزم دعای خیر کردم این بود که من این یک سال اخیر پیاده روی رو نه از باب لذت برد بخاطر داشتن پاهای سالم و سلامتی بدنم و یا برای آرامش فکری نه به این دلایل انجام نمیدادم از سر اجبار برای وزن کم کردن و رعایت تناسب اندام انجام‌میدادم و لذت بردنی توش نبود بخصوص اینکه بخودمم فشار میوردم موقع راه رفتن که سرعت گام هارو بیشترو بیشتر کنم اما بعد از اینکه شروع کردم ب آموزش های این سایت و دارم سعی میکنم که بخودم بگم ورزش کردن و کم خوردن عامل اصلی کاهش وزن نیست ذهنم اروم تر شده و اینکه ولع خیلی خیلی کمتر شده چند روز پیش زدم بیرون که برم سمت محل کارم هوارو دیدم بهتر از روزای قبل بود دلم گفت قدم بزن تا محل کار یه شوری منو گرفت من هر قدم ک میرفتم با تمام وجودم دورو برمو نگاه میکردم مثل بچه ای که برای اولین بار راه رفتنو یاد گرفته و بزرگترش برده باشه بیرون عینا من اونجوری بودم به دورو برم با دقت و با لذت نگاه میکردم قدم هام رو با آرامش و طمانینه برمیداشتم هوارو با همه وجودم وارد ریه هام کردم گفتم همینه من الان برای لذت بردن دارم پیاده روی میکنم برگشتنی هم کل مسیرو پیاده برگشتم فکر کنید از ۸و نیم تا ده دقیقه به ۱۰ شب رو من پیاده و با قدم های آروم بدون عجله برمیداشتم و برای هر لحظه داشتم لذت میبردم قبلنا وقتی بیرون از خونه پیاده روی میکردم اذیت میشدم از بوی خوراکی ها از دیدن سوپر مارکتا و بستنی فروشیا عذاب میکشیدم ولع و حسرت رو باهم تجربه میکردم اما اینبار معجزه بود من از بوی خوراکی ها لذت میبردم از دیدن مغازه ها بستنی فرشیا حلیم و آش لذت میبردم در حالی هوس نکردم بخورم ولع نداشتم فقط میدیدم بو میکردم و لذت میبردم حتی به خودم گفتم سحر اگر دلت بستنی قیفی میخواد بگو برات میخرم بدون ترس بخور اما اصلااا دلم نخواست گفتم نه اوکی ام بذار لذت ببرم رسبدم خونه هیجان و شورو اشتیاق همه وجودمو گرفت گفتم سحر اصلش همینه طبیعیه که همیشه همین باشه و پیاده روی کنی برای لذت بردن برای اینکه به خودت یادآوری کنی تنم پاهام سالمن و شکر گذار باشی و بخاطر این اتفاقب ک افتاو استاد من هر وقت نیت میکنم پیاده روی کنم با لذت اینکارو میکنم اینها بهبودهای این ۱۰روز من بودن البته یکم مختصر گفتم از شما سپاسگذارم بابت این همت و دلسوزی و مسئولیت پذیری و عشقی که به کارتون دارید و از خدا بابت هوایت بندگانش به کار مورد علاقه شون هم سپاسگذارم دوستون دارم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار گلستان
      1402/03/26 07:38
      مدت عضویت: 346 روز
      امتیاز کاربر: 1265 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 565 کلمه

      سلام به استاد عزیزم و همه عزیزان همراهم!

      صبح زیباتون به خیر!

      به‌روز شده در ۱۴۰۲/۳/۲۵

        خدا قوت استاد ! دستتون درد نکنه که با این همت بلند و شوق بی نهایت در این مسیر ادامه میدید و برای ما هم که افتخار همراهی با شما رو داریم هر روز انگیزه ی بیشتری ایجاد میکنید.

      متن بروز شده خیلی  روان تر وگویاتر شده‌ ، تصاویر راهگشاست. اون تصویر که مین جنگی ( ترازو)  رو خنثی میکنه خیلی از یک متن طولانی گویا تره.

      من با وجود اینکه متن قبلی رو توی دفترم نوشتم باز تصمیم دارم متن جدید رو هم دوباره بنویسم و از این کار لذت می‌برم. 

      باوجود اینکه من این دوره رو از۵ خردادشروع کردم هنوز دارم روی مقدمه و گام اول لاغری کار میکنم. وهر روز بارها متن‌ها رو میخونم و ویدیو ها رو برای خودم تکرار می کنم. (

       مصداق:قدم اول رو محکم بردارید. ) عجله ای ندارم.

      استاد این برام خیلی جالبه که از روز اول که وارد سایت شدم به لطف خداوند! 

      ومتن هارو خوندم وسبک وسنگین کردم ومقایسه کردم  هنوز تمرینها روشروع نکرده بودم،  ترسم از خوراکی ها ریخت. برای اولین بار بدون ترس، بدون سرزنش کردن خودم وبدون نگرانی از چاق تر شدن ، از بودن سر میز غذا لذت بردم وچه دلنشین بود این احساس! 

      حتی کمر شلوارم رو هم تنگ کردم. خیلی لذت داره. 

      برای اولین بار در ذهنم رابطه غذا با چاقی رو در ذهنم قطع کرده بودم و خدا میدونه چقدر از این آگاهی جدید غرق لذت شدم وبه همین راحتی تغییر در من شروع شد. 

      امروز که در ۲۶ خرداد ۱۴۰۲ هستم ، لباسهایی که قبلا بهم چسبيده بودن برام راحت شده . احساس سبکی دارم. میرم بازار لباس انتخاب میکنم برای بدن خوش تیپم وخودم رو توی اون لباس  مجسم می کنم و لذت می‌برم. 

       دیگه از آینه فرار نمی کنم.  جلوش می ایستم و بامهربانی و قدرشناسی خودم رو ومخصوصا شکمم رو نوازش میکنم. بهش میگم دوستت دارم انرژی لاغری من! ازش معذرت میخوام که این همه سال با ناآگاهی خودم اون رو آزار دادم. بهش قول میدم جبران کنم. 

      هر روز صبح وشب فایل خدای لاغری رو بارها و بارها گوش میکنم و هر لحظه حالم رو بهتر میکنه . خیلی سریعتر و راحت تر از اون چیزی که فکرش رو بکنید این سایت جز، زندگی روزمره من شده وتوی زندگیم جای خودشو بازکرده.

      وقت کم نمیارم برای انجام تکالیف.

      با وجود کارهای روزمره زیادی که دارم همیشه برای گوش دادن به فایل ها وقت دارم . ورودی هام رو کنترل می کنم.  هر روز باشوق وانگیزه ساعت ۵ونیم  حتی قبل از زنگ بیداری گوشیم ، از خواب بیدار میشم و جالبه که اصلا برام این کار سخت نیست. از این کار لذت می‌برم و فرقی برام نداره که شب قبلش ساعت چند خوابیده باشم.

      ممنونم استاد عزیزم ! که اینقدر حرف هاتون دلنشینه وبدون سرزنش وبدون از بالا  نگاه کردن . آخه تو این همه سال‌های چاقی خیلی سرزنش شدم . خیلی دلمو شکستن. خیلی تیکه شنیدم.خیلی اذیت شدم .هر کی می‌خواست نصیحتم کنه کنارش یه آسیب هم بهم زد وشاید خودش هم خبر نداشت .نمیدونم.

        من چوب نا آگاهی خودم رو خوردم. اما دیگه دارم تغییر میکنم .دارم یاد می‌گیرم. 

      خدای درونم ازت ممنونم. استاد آگاهم ازت ممنونم مهربان ! صداقت شما چه دلنشینه وبرای من خیلی ارزشمنده . قدر این لحظه  واین موقعیت واین سایت واین دوستانم رو میدونم و همتون رو دوست دارم . 

      به امید خدا همه به اون زندگی که لیاقتش رو داریم می‌رسیم.

      حس و حال خوبی دارم و… ادامه میدم….

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار گلستان
      1402/03/14 09:45
      مدت عضویت: 346 روز
      امتیاز کاربر: 1265 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 639 کلمه

                  به نام خدایی که از رگ گردن 

                 

                 به من نزدیکتر است.

      وسلام و درود به محضر استاد عالیقدر و عزیزان هم مسیرم!

      در مورد عوامل چاق کننده من: طی ۲۳ سال و در ادامه دلایلی که قبلا نوشتم:

      ۱- خوردن از روی عادت

      ۲- خوردن به خاطر تعارف و رو دربایستی با دیگران

      ۳- خوردن بدون توجه به صدای بدنم

      ۴- نپرسیدن از بدنم و جسمم که نیاز داره یا نه؟ 

      ۵- نپرسیدن از جسمم که ” آیا این خوراکی رو دوست داری بخوری یا نه؟ 

      ۶- خوردن بدون توجه به مقدار مورد نیاز بدنم. کلا نمی دونستم چطور باید اون نیاز رو تشخیص بدم.( نا آگاهی و عدم شناخت از خود)

      ۷- هیچ وقت برام معلوم نشد که ، کی باید شروع به خوردن کنم ، چون آموزش الان رو نداشتم.

      ۸- هیچ وقت برام مشخص نبود کی باید از خوردن دست بکشم. ( هر چی به سر خودم آوردم از نشنیدن صدای درونم بوده ، شاید چون با خودم قهر بودم و خودم هم خبر نداشتم.)

      ۹-  مزه ی غذاها و خوراکی ها رو زیاد حس نمی کردم و از خوردن اونها لذت نمی بردم.

      ۱۰- تمرکز زیاده از حد روی خوردن ونخوردن.

      ۱۱- نگرانی مدام درباره اینکه ، چی بخورم که لاغر بشم؟ 

      ۱۲- توجه زیاد به این موضوع که، چی بخورم که چاق نشم ؟ 

      ۱۳- ربط دادن چاقی و لاغری به خوردن و نخوردن در ذهنم .

      ۱۴- توجه زیاد به ترازو و وزن کردن مداوم خودم در فاصله های زمانی نزدیک به هم.( تازه ، چقدر هم فکر می کردم با این کار حواسم به خودم هست و دارم از خودم مراقبت میکنم. زهی خیال باطل، نگو هر بار روی مین ضد نفر میرفتم . الان که دارم بهش از این زاویه نگاه میکنم در عجبم که چطور هنوز دوام آورد؟؟؟!!!! پس من خیییییییلی مقاومم .

       از این نظر جا داره به خودم تبریک بگم ! 

      پس این ثابت میکنه که من اراده خیلی قوی ای دارم .

       حالا که مسیر درست رو به من الهام کرده خدای درونم، با اطمینان میگم :

       بادور زدن وتغییر مسیر وقرار گرفتن درراه درست ، که همون مسیر لاغری با ذهن هست با اراده ای که در خودم سراغ دارم ،   یقین دارم که برمیگردم به تنظیمات کارخانه 

       ومیشم همون گلستان متناسبی که خداوند دوست داره وخودم عاشقش هستم ودوباره با خودم آشتی میکنم ، عاشق خودم میشم دوباره .

      ۱۵- سرزنش کردن خودم و ناراحت بودن از دست خودم ، که چرا نمی تونی بدنت رو، روی فرم و متناسب نگه داری؟!!!

      ۱۶- نگرانی از ناراحت شدن دیگران، که اگه نخورم و با اونها همراهی نکنم، دلخور میشن.

      ( توجه اشتباه و بیش از حد به برآورده کردن خواسته دیگران بدون اینکه بدونم درسته یا نه ؟ و ایجاد توقع بی جا در اون ها که همیشه در این مورد از من توقع همراهی داشته باشن.)

      ۱۷- توجه بیش از حد به اینکه، چیزی از غذام توی بشقابم نمونه در مواقعی که اشتباهی زیاد غذا می کشیدم.

      ۱۸- به این موضوع فکر نمی کردم که اون خوراکی رو دوست دارم یا نه؟ فقط اون خوراکی رو میخوردم، انتخابش نمی کردم. ( نمی دونم رو چه حسابی این کار رو میکردم ، شاید و نه ، قطعا از روی نا آگاهی و اینکه خودم رو دوست نداشتم.)

      الان که مشغول نوشتن عوامل چاق کننده ی خودم هستم ساعت” ۸:۲۵ صبح گاه ۱۴ خردادماه ۱۴۰۲ هست زمین لرزه ملایمی رو  حس کردم ، کمد وتختم چند بار حرکت محسوس کرد ولی به خودم گفتم:” خدا مواظب منه”. نترسیدم و بقیه رو نترسوندم وبه نوشتنم ادامه دادم.البته خیلی زمانش کوتاه بود. 

      جای شکر داره که هنوز مهلت دارم. خدایا شکرت ! بزرگیت رو شکر. چه لطیف به من قدرتت رو یاد آوری کردی! که می تونی در یک لحظه همه چیز رو زیر و رو کنی و هیچ چیز نمی تونه در برابر اراده تو مقاومت کنه.

      خودم رو به اراده تو می‌سپارم و با آسودگی پشت سرت قدم بر میدارم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریبا
      1402/03/13 22:53
      مدت عضویت: 554 روز
      امتیاز کاربر: 4745 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 487 کلمه

      سلام نوشتتون خیلی زیبا بود 

      ب من این حس داد کچاقی اونقدرهام ترسناک نیست اونقدرها بزرگ نیس کمن میترسم 

      میشه حل بشه 

      فهمیدم وقتی تو خونه هم گند میزنم بعد میشه ک اونو درست کرو

      چاقی رو هم من ب وجود اوردم ومیتونم حلش کنم

      اما ی حس تلخ گناه عذاب وحدان ب من داد

      اینک خودم مقصرم مقصر تک تک لحظاتی ک مبتونستم شاد باشم ولی غمگین بود ب خاطر چاقی 

      خیلی سخته ادم بدونه مقصر تموم ناراحتی هاش خودشه مقصر تموم نشدنهاش خودشه 

      من خودنو میبخشم اشتباه کردم اما نمیدونستم

      اما الان هم ک اگاهانه میدونم گرسنم نیس میخورم یا رفتاری مثل این چی

      گاهی حس میکنم در این چاقیه گیر افتادم 

      خدایا خودت ازادم کن 

      دوست دارم پروانه ای بشم ک از پیلم دراومدم

      ازادم رهام 

      من ادامه میدم چن عاشق این مسیرم 

      من تموم خودم رو گذاشتم 

      من تموم این لحظات رو زندگی کرد در حد اگاهیم 

      پس گناهی نیس 

      هی ذهنم میگه تو نمیتونی تو ک دوره رو ندارب 

      گاهی حس بازی مار پله رو میکنم

      ک میام سر نقطه اول

      اما اون ماره هم خود منم خودم ک باعث فرودم میشم 

      میشه ک نشه 

      میشه از اون مارهم رد شد درسته درد میاد 

      اما این من مک انتخاب میکنم ک ازش رد بشم یا باهاش هم هویت بشم و فرود بیام 

      کدوم رو میخوام 

      گاهی جوری نحواها تو ذهنم قد الم میکنن

      نمیفهمم چی شد 

      چرا این کارها رو کردم

      چرا الان تا این حد خودمو خفه کردم 

      درحالی ک هیچ لذتی هم ازش نبردم 

      احساس ضعف میکنم 

      فریبا تو اون نجواها نیستی حرفشو قبول نکن 

      شاید ازادی از پیله در همین قدم باشه 

      تو گناهی نکردی در هر مرحله بر حسب اطلاعاتت زندگی کردی 

      وادمهای اطرافت هم همینن بپذیر ک همه بر حسب باورهاشون عمل میکنن 

      اما اگها باش تو قدرت خلاصی داری 

      تا تو شلیک نکنی اون گلوله خارج نمیشه

      در برابر نجواهایی ک میگن شلیک 

      تسلیم نباش 

      تو حق انتخاب داری 

      برده بودن شایسته تو نیس

      تو لیاقتت خیلی بیشتر از این حرفهاست 

      ب همون لحظه اگاه باش و بگو من انتخابم ی چیز دیگس من میدونم 

      رئیس منم ن تو 

      من چی انتخاب میکنم شلیک یا تسلیم یا رهایی

      دوست عزیزوقتی گفتید شما تونستید در این ۲۰ روز کاهش داشته باشید با تمو وجودم نجواهای ذهنم داد زدن ک ببین تو نمیتونی 

      این ک میگه راحته پس چرا تو نمیتونی

      اعتراف میکنم ناراحت شدم ب جای خوشحالی چن احساس ضعف وناتوانی کردم 

      احساس نتونستن 

      اما ب این لحظه اگاهم ک ک میشه ک من مینتونم

      من این نشدن و نتوستن رو قبول ندارم 

      چن من خدارو دارم 

      هدف چیه 

      زندگی کردن

      پس من الان رو زندگی میکنم چ چاق باشم چ لاغر 

      من حق زندگی کردن دارم 

      من حق شاد بودن دارم

      پس زندگی کن ب چاقی نشون بده ک قدرتممد نیس 

      نشون بده من ادامه میدم 

      بهس نشون بده ک تو انتخاب میکنی ادامه دادن رو با تموم اشتباهاتم وبا تموم صغفهام 

      این اخرش نیس 

      ادامه داری پس چرا ناراحتی 

      ادامه بده همه اینها درست میشه 

      همه چی ب تو بستگی داره ک اینحا وایسی 

      تموم کنی

      یا ادامه بدی و حلش کن

      من ادامه دادن رو انتخاب میکنم 

      ممنونم دوست عزیزم منو ببخش ک از پیروزیت منو خوشحال نکرد اولش 

      اما الان خوشحالم چن میدونم منم میتونم چنین تجربه ای داشته باشم گوارای وجودت تو شایسته ای 

      شایسته بهترینها

      چن ب من و خیلیا درس دادی

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مریم
      1402/02/30 23:51
      مدت عضویت: 534 روز
      امتیاز کاربر: 4810 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 678 کلمه

                     “ به نام خالق هستی ”الله” “

      درود به تمامی تناسب فکری های عزیز و استاد گرامی ؛

      گام اول : شروع مسیر لاغری ؛

      پروردگارا ،سپاس می گویم تو را که مرا امروز ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ یاری دادی تا بتوانم گام اول را بردارم ، خدایا شکرت.

      بهترین طریق قرار گرفتن در مسیر لاغری شروع حرکت از مسیر چاقی است .نکته ی شگفت انگیز و امیدوار کننده این است که برای لاغر شدن نیاز نیست به اندازه ی سال هایی که چاق بوده ایم صبر کنیم .

      ما باید قبل از هر چیزی از خود بپرسیم که من چرا چاق هستم؟! علت چاق بودن من چیست ؟! 

      و حالا من می خواهم داستان چاقی خود را بنویسم :

      من مریم با ۳۷ سال سن هستم .از ده یازده سالگی تپلی و چاقی من نمایان شد و با تحسین اطرافیان مواجه شدم که از تپلی من خوششان می آمد و آن را دوست داشتند .من در همان دوران عمل لوزه ی سوم انجام دادم که قبل از آن کاملا لاغر بودم اما تقریبا بعد از عمل دچار اضافه وزن شدم و روند چاق شدن من شروع شد. ما خانواده ی پر جمعیتی بودیم که همگی ما خوش خوراک و پر خور بودیم و هر کدام برای به دست آوردن هر چیز خوشمزه ای در تلاش و تکاپو بودیم.

      یادم می آید در دوران مدرسه زمانی که شیفت بعد از ظهر بودم بعد از تعطیلی از مدرسه با شتاب به خانه می آمدم و در زمان دیدن برنامه ی کودک با یک سینی شامل نان ، پنیر و یک لیوان چای شیرین که به دو لیوان ختم می شد به قول معروف دلی از عزا در می آوردم .در دوران راهنمایی اضافه وزن من بیشتر شد و من چون عضو تیم هندبال مدرسه بودم و تمرین زیاد انجام می دادیم فکر می کردم با عرق کردن زیاد و ورزش کردن بسیار متناسب و لاغر می شوم و مقداری وزن کم می کردم اما بعد از دبیرستان و در زمان دانشگاه به شدت چاق شدم و وزنم نزدیک به ۹۶ کیلو گرم رسید.در یکسالی که عقد بودم نزدیک به مراسم ازدواجم توانستم وزنم را به ۸۸ کیلوگرم کاهش بدهم اما بلافاصله بعد از ازدواج دوباره چاق شدم و تا وزن ۱۰۲ کیلوگرم پیش رفتم.در بارداری اولم از ماه پنجم به بعد تا زایمانم وزنم به ۱۱۳ کیلوگرم هم رسید که بعد از زایمان دوباره به وزن ۱۰۲  کیلوگرم برگشتم و در بارداری دوم وزنم به ۱۱۸ کیلوگرم هم رسید که بعد از زایمان به ۱۰۵ کیلوگرم کاهش پیدا کرد اما در این تقریبا ۷ سال پایانی من در وزن ۱۰۴ تا ۱۱۰ کیلو گرم در نوسان بودم و تا الان نتوانسته ام وزن پایین صد کیلوگرم را تجربه کنم.در این سال ها من برای کاهش وزنم از رژیم های من در آوردی ،رژیم دکتر کرمانی ، خوردن انواع دمنوش ،پیاده روی و کوهنوردی و محدودیت های غذایی زیادی استفاده کرده ام و نتیجه ای که می خواسته ام نگرفتم و تنها ولع و حرص خوردن را در خودم تقویت کرده ام و بیشتر از قبل چاق شده ام .به نظر خودم عامل چاقی من قبل از آشناییم با روش لاغری با ذهن شامل :

      ۱) علاقه ی شدید به خوردن هر چیزی 

      ۲) پر خوری و اشتهای زیاد 

      ۳) ریزه خواری 

      ۴) خوردن های هیجانی 

      ۵) ترک کردن ورزش و کم تحرکی 

      ۶ ) ارث و ژنتیک

      ۷ ) استخوان بندی درشت 

      ۸) سوخت و ساز پایین بدن 

      ۹) مزاج سرد داشتن 

      ۱۰ ) ازدواج و بارداری 

      ۱۱ ) علاقه ی زیاد به انواع خوراکی ها مانند : بستنی ، شکلات، کاکائو ، آجیل ، تخمه ، پفک و …

      ۱۲ ) زیبا و دوست داشتنی بودن چاقی 

      ۱۳) عمل لوزه ی سوم

      ۱۴) خوردن قرص جلوگیری از بارداری

      ۱۵ ) تقدیر و سرنوشت خدادادی 

      ۱۶ ) ترس از چاق تر شدن در ایام به خصوص 

      اما بعد از اینکه در این مسیر قرار گرفتم و آگاهی های نابی کسب کردم به این درک رسیدم که تنها دلیل چاقی من نگرش و باور غلط  من به خوردن می باشد و باید آن را با در مسیر بودن تغییر دهم و تصحیح کنم .

      نکته : لاغر شدن به مراتب سریع تر از چاق شدن است .

      “ یا حق ”

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,156 کلمه

      سلام استاد عطار روشن چقدر نام خانوادگی شما مناسب حرفه شماست من خیلی احساس عالی گرفتم 

       قبل‌تر ها که پیش دکتری میخواستم برم اول نگاه میکردم که از کجا فارغ التحصیل شده بورد داره یا نه اما به مرور زمان متوجه شدم علم اصلی در هر حرفه ای از درون می‌جوشد با عشق همراه است و اینها را در شما یافتم 

       من حدود ۷۰ روز پیش عضو سایت شدم اما آنقدر برام جالب بود این روش که فقط میخواستم بشنوم نمی‌تونستم بنویسم با اینکه شما تاکید دارید در فایلهای بعدی خبری نیست این فایل رو با دقت عمل کنید متاسفانه در تله عجله افتادم یا کنجکاوی که این چه راهیه!

      ولی خب خودمو سرزنش نمیکنم صد بار اگر توبه شکستی باز آ 

      انقدری این مسیر متفاوت از تمام مسیرهاست واقعا به شگفتی آمدم 

      در پاسخ به سوال چرا چاق شدم؟

      من وقتی به دنیا اومدم ۳/۵ کیلو بودم که متناسب بودم از عکسهای تا قبل از پنج سالگیمم مشخصه که متناسب بودم اما بعد از اون روند چاقی شروع شده اسم شناسنامه من به دلیل اینکه اولین نوه دختر در خانواده پدری بودم نام مادربزرگم رو گذاشتند و مدام اینو از اطرافیان می‌شنیدم که خیلی شبیه مادربزرگم هستم و ایشون به شدت چاق بودن و مهربان واینکه خانواده پدری همه تقریبا چاق هستند منو خیلی شبیه اونا میدونستن 

      یادم میاد یعنی میگفتن ارثیه 

      به مرور این قضیه بیشتر شد و سایر عوامل چاق کننده هم اضافه شدن من یه تک دخترم که مادرم به شدت نسبت به برادرام واسه من سختگیر بود و احساس میکنم همین رفتارهای متفاوتی که از مادرم نسبت به برادرام می‌دیدم منو هول کرد وقت غذا کشیدن همیشه کاملا مشخص بود بهتر و اول رو واسه اونا مخصوصا برادر بزرگم میکشید و همین باعث شد من یواشکی غذا بخورم و خیلی جالبه من یواشکی غذا می‌خوردم مادرم بهم میگفت…ولی داداشم که این کارو میکرد میگفت آخی به بابام رفته یعنی پدربزرگم که ایشون همیشه لاغر بودن همیشه بهم میگفت داریم میریم خونه مامان بزرگت(پدری) بهت میگه بازم میخوری بگو نه در صورتی که من واقعا دلم میخواست بخورم اما از ترس اینکه برگردیم خونه دعوام می‌کنه میگفتم سیرم 

      همیشه از مامانم میترسیدم دوست نداشتم دعوام کنه غر بزنه دوست نداشتم چاق بشم تا با الفاظ بد صدام کنه تا غذا بهم کم بده اما دست خودم نبود یادم چند روز رفتم خونه خالم و اونجا چاقتر شدم وقتی برگشتم پدرمو درآورد تو چرا چاقتر شدی بهم میگفت تو هنوز شوهر نکردی هنوز نزاییدی این شدی تو شوهر کنی بچه دار بشی چی میشی! خیلی دلم میخواست مثل دوستام میان وعده ببرم مدرسه یا برام نهار بزاره آخه من از صبح تا ساعت سه مدرسه بودم (نمونه دولتی) و باید نهار می‌بردیم یا برام صبحانه آماده کنه بعدها بزرگتر شدم خودم آماده میکردم فکر میکنم این رفتارها باور لیاقت و  باور فراوانی رو به شدت در من از بین برد هیچوقت خودمو با لباس عروس تصور نمی‌کردم وقتی شما در فایلlaghari_godگفتید نترس بنده من نعمتهای من تموم نمیشن من جا خوردم که چرا همیشه یه طوریم که همه چی داره تموم میشه چرا انگار یواشکی می‌خوام همه خوردنی‌ها رو خودم بخورم این فایلتون قلب منو تسلیم کرد

      واین داستان ادامه داشت تا حدود ۱۴_۱۵ سالگی و من توی این سن رژیم گرفتم و خودمو از خوردن نون و برنج تقریبا محروم کردم و سایر مواد غذایی هم وقتی واقعا گرسنه بودم می‌خوردم و فقط در حدی که اون احساس ضعفم بره که بتونم درس بخونم اما پنجشنبه جمعه به خودم استراحت میدادم آزادتر غذا می‌خوردم و در حدود پنج ماه من شدم ۵۸/۵ با قد۱۷۲ با استرس با روزی بیشتر از ده بار وزن کردن با خوردن یه لیوان آب اذیت میشدم در حد رفع مردن آب می‌خوردم یه ته استکان چه برسه به باقی مواد غذایی و این وزن رو تا حدودی حفظ کردم و در سن ۱۷ سالگی به ۶۵ کیلو رسیدم اما سال کنکور ۹۰ کیلو رو رد کردم و بعد از اون تا سن ۲۷ سالگی که ازدواج کردم همیشه رو وزن ۷۲_۷۴ بودم و هر چی تلاش میکردم نمی‌تونستم کمترش کنم حدود ۳ ساعت صبحها پیاده روی میکردم از بس خسته میشدم احساس میکردم  برای باقی روز توان ندارم هیچ وقت خیالم راحت نبود از خوردن لذت نداشت ،چند روز پیش به خاطر پاهام گریه کردم آخه چقدر منو راه برد یه زمانی که شاغل بودم دوازده ساعت کار میکردم ۷:۳۰ شب تازه کارم تموم میشد که از همون مسیر سر کار میرفتم باشگاه یه باور خیلی بد اون زمان در من شکل گرفت که ما زنها توی ایران چه لذتی دارم جز خوردن! یعنی می‌دونم که خوردن جز لذتهای ذهنم شد نه رنجش ، بعد از ازدواج مجددا ظرف مدت کوتاهی به ۸۶ کیلو رسیدم ولی با باردار شدنم به دلیل ویار وحشتناک در چهار ماه اول بارداری من ۱۱ کیلو لاغر شدم و تا زایمان هم وزن چشمگیری اضافه نکردم پسرم ۳/۵ به دنیا اومد سالم سالم منم زایمان طبیعی داشتم و بسیار سالم و خوش هیکل که اصلا مشخص نبود زایمان کردم اما باز هم مادرم و توصیه های برای بی‌قراری بچم که شیر نداری و من از وحشت اینکه بچم شیر خشکی نشه خوردم و خوردم خودمو ترکوندم که شیرم زیاد بشه در صورتیکه من آنقدر شیر داشتم که تمام رختخوابم و لباسهام خیس میشد چون شیر خودش می‌ریخت اما مادرم می‌گفت آبه شیرت قوت نداره ولی میدونید شیرم قوت هم داشت وقتی میریخت لباسهام عین تخته خشک میشد توی تنم اما خب آنقدر این دکتر و اون دکتر این خاله و اون عمه نمی‌تونستم مقاومت کنم من زیر بار شیر خشک نرفتم اما خودم بیشتر می‌خوردم که کم نیارم و در عرض چند ماه دوباره شدم نزدیک ۹۰ کیلو اما میگفتم عیب نداره بچه رو از شیر بگیرم کم میکنم که پسرم نه ماهه بود من مجدد باردار شدم واین دفعه چون هم شیر میدادم هم یه جنین دیگه داشتم بیشتر می‌خوردم که به هر دوتاشون برسم باز هم نجواهای شیطانی مادر که در حق بچه اولت ظلم کردی و خودمو ترکوندم و تا زایمان دوم رسیدم به ۱۱۰ کیلو و نوازادم ۴/۵ به دنیااومداما خودم موندم و کوهی از اضافه وزن الان که حدود سه سال از زایمان دومم میگذره من فکر کنم حدود ۹۰ کیلو هستم هیچوقتم به روشهای قبلیم بر نمی‌گردم خسته شدم از همشون خدا منو واسه لذت بردن آفرید و من تمام راه‌های رفتم عذاب بوده 

      ایمان دارم که این راه،راهه الهیه متناسب شدنه 

      میدونید انگار سبک شدم نوشتم دیگه به حرف مادر و این و اون اعتنا ندارم خداوند عذابش شامل حالم میشه اگه راه اونا رو برم من راهی که خود خدا بهم هدایتش کرد انتخاب میکنم 

      مادرم رو هم کاملا بخشیدم چون اون باعث شد من انقدری خودمو از مسیر درست خارج کنم که دردم گرفت از این همه بی عدالتی از این همه فشار روانی از این همه تخریب شخصیت و از این همه شرک از این همه بی خدایی به آغوش خالقم بازگشتم عین جنینی که از دل تاریکی‌ها در موعد مقرر بیرون میاد منم دیگه وقت بیرون اومدنم شد که اگه بیرون نیام میمیرم

      استاد خیلی ازتون ممنونم که در مسیر الهی لاغر شدن راهنمام هستید

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فهيمه
      1402/01/18 10:43
      مدت عضویت: 429 روز
      امتیاز کاربر: 6215 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 563 کلمه

      سلام استاد عطار روشن عزيز

      اين دومين كامنت من روي اين فايل هست چون معتقدم خيلي ميتونه كمك كنه در بخش هاي مختلف زندگيم 

      انقدر اين فايل رو از ابتداي روش كارتون كامل توضيح داديد هر كسي بخواد توي هر زمينه اي تغيير ايجاد كنه توي زندگيش، ميتونه با همين فرمولي كه شما ميگيد هر بخشي رو ميخواد تغيير بده در زندگيش

      منم روش هاي زيادي رو تست كردم براي لاغري

      و جالبه كه لاغري من اصلا توي ذهن بقيه نمي موند و هميشه همه اطرافيان من رو به عنوان يك فرد تپلي ميشناسن

      هر بار كه يك رژيمي رو ميگرفتم با خودم ميگفتم ايندفعه ديگه كاري ميكنم براي هميشه لاغر بمونم و به همه ثابت ميكنم كه من تونستم 

      ولي هر بار دريغ از بار قبل

      من با اين جمله تون موافقم كه ” لاغري راحت تر از چاق شدن هست

      همه ما حتما اين جمله رو شنيديم كه افراد چاق ميگن “ من خيلي زود لاغر ميشم ”

      خود من جز اون افرادي هستم كه فقط كافيه يك هفته شروع كنم به رژيم ، يعني توي يك هفته كاملا مشخص ميشه كه من وزنم كم شده 

      و وقتي اين خاطراتم رو به ياد ميارم ، توي دلم انگار قند آب ميكنن از خوشحالي كه اينجايي كه اومدم مدينه فاضله منه 

      چون من از قبل  اين باور رو دارم كه لاغري راحته 

      اين سختي كه توي ذهنمه براي تنوع خوراكي هايي هست كه من استفاده ميكنم 

      كه همونطور كه شما توي فايل هاي ديگه گفتيد ، ما بايد هر جا يك فرد متناسب ميبينيم به رفتارش توجه كنيم كه چطور غذا ميخوره …يا با خوراكي ها چطور برخورد ميكنه 

      مثلا ما از افراد متناسب زياد ميشنويم “ميل ندارم”

      ما از افراد متناسب زياد ميشنويم كه “وقتي سيرم هيچي از گلوم پايين نميره”

      اينا چيزايي هست كه من با اضافه وزنم بايد بيشتر بهش توجه كنم 

      به جاي اينكه هي فك كنم به اينكه وااااي يعني قراره نخورم تا لاغر بشم 

      همين اول كه وارد سايت ميشيم ممكنه فكر كنيم واااي اينم احتمالا وسطاش ميخواد بگه فلان چيزو نخور 

      ولي من توي اين 40 روز فهميدم ، نبايد به اينكه چه چيزهايي بايد بخورم يا نه توجه كنم 

      در عوض من بايد توجه كنم خوراكي رو كي بخورم

      اونطور كه من از افراد متناسب دارم ياد ميگيرم اينه كه اونا فقط زماني كه گرسنه هستن ميخورن 

      اونم زماني كه خيلي گرسنه باشن 

      يادمه يه بار با دوست متناسبم رفته بوديم مسافرت و شب كه توي هتل بوديم گفت احساس گرسنگي دارم …گفتم ميخواي بريم چيزي بگيريم …گفت نه …و به من گفت درمان اين گرسنگي فقط خوابه 

      منو ميگي ….شاخام در اومده بود

      گفتم من اگر جاي تو بودم اصلا نميتونستم بخوابم با شكم گرسنه 

       من الان كه توي  اين وب سايت هستم بايد بيشتر بهش توجه كنم و اين رفتار دوستم رو تمرين كنم 

      نتيجه حاصل قدم هاي كوچك هست

      من كه الان اينهمه ذهنم خلاص شده از ترس خوراكي ها بايد صب تا شب خدا رو شكر كنم 

      اين ترس با ما چه كرد 

      اين ترس رو كه سرشو بريدم ديگه بقيه اش راحت تره و فقط تمرين ميخواد 

      من معتقدم اون كسي كه شد بيل گيتس، ترساشو صد بار كشته 

      و هزاران هزار افراد موفق در جهان كه هر روز ترساشونو دارن ميكشن

      و من اين آگاهي رو دارم كه اگر از اين سايت دست بكشم باز حرفاي اطرافيان و جو جامعه من رو خواهد گرفت و دوباره امكامن داره ترس ها بيان سراغم 

      و كشتن ترس از خوراكي ها يكي از همون مشكللاتي هست كه براي ماشين من پيش اومده  بود…

      سيستم كامپيوتري بدن من اينطوري برنامه نويسي شده بود كه 

      استاد بسيار سپاسگذارم ازتون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Reyhane
      1401/12/12 00:07
      مدت عضویت: 465 روز
      امتیاز کاربر: 545 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 603 کلمه

      سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز 

      من ریحانه بوجارنژاد هستم و ۱۱ سالمه من خیلی خوشحالم که با سایت شما آشنا شدم من و مادر و خواهرم خیلی وقت هست که شما رو میشناسیم حدودا از سال ۱۳۹۶ من از سن ۶ سالگی شمارو میشناختم الان چند وقتی هست که دوره ی خلق آرزوها رو تهیه کردیم و استفاده میکنیم خیلی دوره ی جالبی هست و من تصمیم گرفتم که توی دوره تناسب شما هم شرکت کنم چون وزن نرمالی ندارم و دلم میخواد که به وزن دل خواهم برسم  حالا من چطوری با سایت و دوره های شما آشنا شدم داستان از این قرار بود که مادرم تمام روش های لاغری رو امتحان کرده بود هرجا دمنوش لاغری قرص یا رژیم میدید سریع اونا رو تهیه میکرد و استفاده میکرد اما هیچ نتیجه ای نمیگرفت یک شب مادر من به خدا گفت که چرا من لاغر نمیشم؟ هر راهی که تاحالا دیدم رو امتحان کردم پس چرا هیچ نتیجه ای نمیگیرم ؟ سرچ کرد توی اینترنت روش های لاغری که یکدفعه با یک سایت مواجه شد که نوشته بود لاغری با ذهن همون موقع کانال تلگرام بالا اومد و 

      مادرم شروع کرد به خوندن نوشته ها و  خیلی متعجب بود که آخه چطوری آدم با ذهن لاغر میشه؟

      همون موقع لینک کانال رو فرستاد توی گروه دوستانشون بعد گفت نیگاه کنین میگه لاغری با ذهن مادرم اول جدی نگرفت ولی افرادی که توی گروه بودن کانال رو باز کردن و گفتن چقدر این باحاله ایول از کجا پیدا کردی مادرم رفت و چندتا از وویس هارو گوش داد و گفت وای واقعا چیز جالبیه از اون موقع مادربزرگم و خاله هام این دوره و دوره های دیگه رو تهیه کردن و ماهم تهیه کردیم و استفاده کردیم و خیلی نتیجه گرفتیم و دنبال این مسئله بودیم و چند دوره از چند استاد دیگه هم برای تغییر زندگی تهیه کردیم وقتی چندتا از فایل های دوره ی تناسب رو گوش دادم جواب خیلی از سئوال هام رو گرفتم مثلا یکی از سئوال هام این بود که چرا انسان با خوردن چاق میشه؟ حالا اگه انسان با خوردن زیاد چاق میشه چطوریه که خیلی از انسان ها لاغرن ولی دو برابر انسان های چاق میخورن و حتی یک کیلو هم زیاد نمیکنن چربی میخورن پفک چیبس همه چی رو بدون محدودیت میخورن و چاق نمیشن اما افراد چاق به قول معروف ( آب هم میخورن چاق میشن) مثلا نمونش خواهر خودم خیلی لاغره یعنی وزن نرمال و خوبی داره ولی ۴ برابر من غذا میخوره ولی من نسبتا چاقم ولی اون لاغره یا یک چیز دیگه من از خیلی ها شنیدم که لاغری و چاقی به ژن ربط داره مثلا اگه مامانت لاغر باشه ولی بابات چاق اونوقت تو لاغر بشی (به مامانت رفتی ) اما اگه چاق بشی (به بابات رفتی ) حالا اگه هم مامانت هم بابات لاغر باشن تو چاق باشی عمتم چاق باشه (به عمت رفتی) ولی من این رو قبول ندارم چون من یک مستند دیدم که یک انسان لاغر غذا خورد و شکمش پف کرد و بعد هضم شدن غذا پف شکمش خوابید و میگفتن که انسان ها اصلا چاقی توی سیستم بدنشون نیست !!!! اما ذهن ما این رو باور کرده و طبق گفته های شما باید موانع رو کنار بزنیم من قبلا چندبار اقدام به شرکت در دوره ی تناسب رو کرده بودم و تا نصفه کمتری پیش رفتم ولی استمرار کافی رو نداشتم که باعث شد این دوره رو رها کنم ولی الان تصمیم قاطع گرفتم که در این دوره شرکت کنم و استمرار کافی رو هم دارم خیلی ممنونم که  متن من رو خوندین و به حرف هام توجه کردین امیدوارم که همیشه موفق باشید خدانگهدار

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 45 از 9 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,175 کلمه

      با سلام و احترام و تشکر فراوان از شما

      انشای من درباره عوامل چاقی ام

      من تا سن ۲۵ سالگی لاغر بودم. یعنی باقد ۱۵۹ ۴۸ کیلو بودم. به من می گفتند نی قلیون. لاغر مردنی. مرده ی نم زده . بسیار زرنگ و درسخوان و باهوش و هنرمند بودم. افراد خانواده ما همه خوش خوراک و تپل بودند. ما ظهر و شب برنج داشتیم . ولی من فقط غذای خودم را می خوردم و سیر می شدم.

      ولی، ولی ضعیف و کم جون بودم. زود از کارهای بدنی خسته می شدم. بنیه نداشتم. مثلا من نمی تونستم کارهایی که افراد دیگه، حتی افراد لاغر دیگه ،می توانستند انجام بدهند را انجام بدهم. و دیگه اینکه از دیدن خون و آمپول و تزریق چه به خودم  و چه به دیگران غش می کردم و فکر می کردم اگه توپرتر باشم دیگه قویتر میشم و این مشکلات را نخواهم داشت. زیر گلو یه جایی هست که بهش می گویند سیب گلو که برای من خیلی برجسته بود و همه می گفتند من تیرویید دارم که اینقدر هم لاغر و ضعیفم ولی سالم سالم بودم و دکتر می گفت از لاغری استخوانهای گلوت بیرون زده. خلاصه که دوست داشتم کمی توپرتر باشم.

       گذشت تا در سن ۲۵ سالگی نامزد کردم. هر روز با نامزدم می رفتیم بیرون و آبمیوه و ساندویچ می خوردیم و حرف می زدیم. من که اصلا در روز فقط ناهار و شام خونه را می خوردم و بقیه اش مدرسه و دانشگاه بودم و اصلا حتی عادت نداشتم یکدونه آدامس بجوم چه برسه به اینکه بیرون چیزی بخورم. یکسال باهم بودیم و در این یکسال من ۱۰ کیلو اضافه کردم و روز عروسیم ۵۹ کیلو بودم ولی فقط پر شده بودم و انگار آب زیر پوستم زفته بود و پوستم کشیده و براق و زیباتر شده بود و خیلی راضی بودم.

      بعد از شروع زندگی مشترکمون زیر یک سقف خیلی دوست داشتم دستورهای غذایی و دسرها و شیرینهای مختلفی که از کتابها و تلویزیون یاد گرفته ام را درست کنم. ولی همسرم اصلا غذای جدید دوست نداشت. او بسیار بسیار لاغر بود. اصلا تنوع طلب نبود و من هرچی می پختم روی دستم می موند و برای اینکه حیف نشه خودم همشو می خوردم و دوباره فردا یک غذای دیگه و همین داستان.

      من تمام سالهای گذشته هیچ اشتهایی برای خوردن صبحانه نداشتم ولی حالا برعکس همسرم صبحانه خور حرفه ای بود و من برای اینکه ایشون موقع خوردن تنها نمونه کنارشون می نشستم و یواش یواش پا به پای ایشون صبحانه خور شدم. .فعالیتم خیلی زیاد بود سرکار می رفتم .از محل کارم دانشگاه می رفتم تا شب. شب تا صبح روی پایان نامه ام کار می کردم و دوباره فردا.شاید به خاطر همین وزنم زیاد نمی شد  بعد باردار شدم. خیلی مراقب سلامتی خودم و جنینم بودم. یادمه توی اون دوران برنج نمی خوردم .از ترس اینکه دیابت بارداری نگیرم هیچ چیز شیرینی نمی خوردم. عصاره گوشت هر روز می خوردم . ۱۲ کیلو اضافه کردم و فرزندم به دنیا آمد و بعد تولدش ۶۲ کیلو بودم. دوران شیردهی را داشتم. بچه شیشه نمی گرفت. برای اینکه شیرم زیاد بشه هرکی هرچی می گفت می خوردم تا بچه سیر بشه. بعد از ۴ ماه رفتم سرکار و چون بچه شیشه نمی گرفت روزانه چند بار تا مهد کودک پیاده می رفتم شیر می دادم و پیاده برمی گشتم. تا بچه کم کم غذا خور شد و من ۸ ماه بعد از تولد فرزندم ۵۴ کیلو بودم. یعنی ۵ کیلو کمتر از زمان عروسی ام. کم کم رفت و آمدم به مهد کمتر شد و بعد دوسال از شیر گرفتمش ولی دیگه انگار عادت خوردن باقیمانده بود و چون شیر نمی دادم یواش یواش وزنم اضافه شد. درسم هم تموم شده بود. چون بچه کوچیک داشتم دیگه باشگاه هم نمی تونستم برم و یواش یواش چاقتر شدم. تازه علاوه بر همسرم فرزندم هم بدغذا بود . هر چی می پختم بیشترش باقی می موند و من هم خودم تهشو می خوردم.  بعد ۴ سال ۶۰ کیلو بودم. فرزند دومم را باردار شدم ولی سقط شد و من خیلی سختی کشیدم و ضعف داشتم و دوباره به اسم تقویت پرخوری و بدخوری کردم و باز هم چاق تر شدم. راه های زیادی رفتم که لاغر کنم ولی زود بر می گشتم به حالت اول و حتی بدتر.فرزند بعدیم دوقلو شد. دوران بارداری بسیار محتاط بودم و ۱۷ کیلو اضافه کردم. بعد تولد بچه ها فقط یکماه کمک داشتم و بعد دست تنها بودم. ساعت خوراکم و خوابم قاطی شد. هر وقت فرصت پیدا می کردم یه چیزی تو دهنم می گذاشتم چون نمی تونستم ناهار و شام منظمی داشته باشم و از اینجا به ریزه خواری عادت کردم. هرچی غذای مونده و میوه مونده و لقمه هایی که توی کیف مدرسه فرزند اولم بود و به خونه بر می گردوند را می خوردم. اصلا نمی فهمیدم چی خوردم و چقدر و چند وعده. در کرونا دوباره با دور کار شدن ذوق طبخ غذاهای متنوع را داشتم و می پختم . درست عین اول ازدواجم .با این تفاوت که الان به جای دونفر برای ۵ نفر می پختم و طبق معمول همه اعضای خانه بدغذا و خودم جور هر پنج نفر را می کشیدم. از ترس ابتلا به کوید از در خونه بیرون هم نمی رفتیم و خلاصه ۱۵ کیلو توی اون دوسال اضافه کردم و به ۷۷ رسیدم. 

      این داستان چاق شدن منه .

      ۳ کیلو اضافه وزن در ۲۰ سال!!

      البته نه تنها پر انژی تر و قویتر نشده ام بلکه متاسفانه به تمام مشکلاتی که آدمهای چاق دارند را هم مبتلا شده ام.!!!! الان که فکر می کنم همش به خاطر غفلت من از خودم بوده. جاروبرقی یخچال و ته سفره و بشقاب بچه ها شده ام. با همه توی غذاخوردن همراه می شوم . چون سفره به نظر من خیلی احترام داره. از بچگی ما همه دور یک سفره غذا می خوردیم. ولی الان تو خونه ی ما هر کسی یک ساعتی یک غذایی می خوره. من روزانه با کار بیرون و سه تا بچه غذاهای مختلفی تهیه می کنم و با همشون هم همراهی می کنم چون خودم دوست ندارم تنها غذا بخورم ولی فکر نمی کنم برای هیچکدامشان مهم باشه که دورهم غذا بخورند. توی اون ۲۵ سال خانه پدری من فقط سهم غذای خودم را می خوردم. همه چیز هم می خوردم ولی در این ۲۱ سال من جاروبرقی سفره و یخچال و کیف بچه هام شده ام. اگه بخواهم یخچال را تمیز کنم هر چی که خرده خرده توی یخچال هست را می خورم. اگه کابینت بخواهم تمیز کنم همینطور. ولی در خانه پدری برادرهام جارو برقی سفره بودندو ته قابله ها را در می آوردند و الان هر دوتاشون دیابت و فشارخون هم دارند. و این عاقبت چاقی است. و من دیگه نمی خواهم به این روند ادامه دهم و تا حالا توی ۴۶ سال عمرم از این زاویه که شما مطرح کرده اید به چاقی فکر نکرده بودم.همسرم نوز هم لاغره و اگر حتی فقط یک لقمه ته بشقابش باقیمونده باشه و او سیر شده باشه اون یک قاشق را هم نمی خوره. امکان نداره ته مانده غذای بچه ها را بخوره و خدارا شکر سلامته.

      از اینکه وقت گذاشتید و مطالعه کردید متشکرم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Susan behrad
      1401/12/07 16:41
      مدت عضویت: 1124 روز
      امتیاز کاربر: 6040 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,096 کلمه

      بنام خداوندمهربان عشق وزیبایی

      خدازیباست وزیبایی رادوست دارد

      سلام به استادگرامی وهمراهان راه عشق تندرستی و سلامتی و 

      تناسب اندام 

      امروزمیخواهم به خودم و به تمام

      کسانی که در این سایت هستند

      بگویم که بهترین روش قرارگرفتمان در مسیر لاغرشدن حرکت کردن ازمسیرچاقیمان است 

      یعنی هممون برای رفع مشکلمان بایداول مشکلمان را شناسایی کنیم.

      پس برای رفع چاقی و لاغرشدنمان بایداول دلیل چاقیمان را بشناسیم

      اول مشخص می کنیم چه عواملی سبب افزایش چاقیمان شده تاباشناسایمان راههای مناسبی برای برطرف کردن هرعامل چاق کننده راپیداکنیم و آرام و آهسته به سمت لاغری 

      حرکت کنیم 

      من ۵۶سال از عمرم را با چاقی مفرط سپری کردم یعنی باهاش زندگی کردم هرروز هرلحظه هرثانیه و اینقدر با این چاقی انس گرفته بودم‌ که فکر میکردم 

      که چاقی هیچوقت ازمن جدانخواهد

      شدوهمیشه همه جا و همه وقت و هرلحظه بامن هست و خواهد‌بود 

      چون من همیشه از خانواده و ازکسانی که می‌شناختم شنیده‌ بودم که همه می‌گفتند که من ژن چاقی دارم که ماژنتیکی و ارثی چاق هستیم ومیگفتن که هرچه‌قدر تلاش کنی لاغرنمیشی

      من دلایل زیادی برای چاقی داشتم و همیشه بااین دلایل خودم را توجیه می کردم که من هیج تقصیری ندارم و همیشه 

      میگفتم من هرکاری میکنم لاغرنمیشوم اگرهم بشم دوباره چاق میشوم 

      امروزاستاددوسوال مطرح کردند

      ۱.چراماچاق هستیم ودیگران لاغرهستند(صورت مسئله)

      ۲.ازچه روشی میتوان لاغرشویم

      (جواب مسئله)

      ماچون ازچاقی رنج بردیم همیشه به جواب مسئله جذب شدیم که چگونه می توانیم خودمان را لاغرکنیم .

      اماامروزبابودن در این مسیرواشناشدن بااگاهی که دریافت می کنیم که قسمت اول را انتخاب کنیم چون هرموقع چگونه لاغرشدن را انتخاب کردیم

      هیچگاه نتیجه مورد علاقه مانرا نگرفتیم و اگرهم گرفتیم نسبی بوده 

      من چون خودم هميشه اضافه وزن زیاد  داشتم همیشه جسمم روتحت فشارقرار دادم ومیخواستم ازچاقی رهاشوم یه‌جورایی می‌خواستم ازچاقی فرارکنم وهمیشه باشکست مواجه می شدم و هیچوقت به چاقی خودم فکرنکرده بودم چون اصلا نمی دانستم وبلدهم نبودم 

      فکرمیکردم چاقی ازبیرون واردبدنم شده می‌خواستم چاقی روازبدنم بیرون کنم

      امروزمیخواهم بابودن در این مسیریک باربرای همیشه لاغرشوم و لاغربمانم حالاهرچقدرمیخواهدطول بکشدچون میدانم که میشه وخواهد شد

      من دراین مسیرهستم و استمرارتکراروتمریناتم را باشوق و ذوق انجام می‌دهم میدانم که ازرژیم گرفتن و ورزش کردن وخوردن دمنوش افشرده هاوعرقیجات و چیزهای دیگر نمیتواند مشکل باشدخیلی راحت و لذت‌بخش‌تر هم هستش 

      چون ارزش این روش در هيچ يک ازروش های دیگروجودندارد 

      من باتمام روش‌های قبلی نتوانستم خودم را لاغرکنم چون صورت مسئله را پاک می‌کردم یعنی هیچ کس نتوانسته بااین کارخود رولاغرکند 

      مانبایدچاقیمان را تغییر دهیم و به نتیجه فکرکنیم و مانمیتوانیم باسرعت چاقیمان رابه لاغری تبدیل کنیم 

      واستادگرامی وقتی ازاون ماشین

      مثالی آوردن دقیقا خودمن بودم

      که هر کس از راه رسید برایم راهکار نشان داد وهرچه به ذهنشان می‌رسید به من می گفتند که اگر

      اینکارروبکنی این روش راانجام بدی لاغرمیشوی ولی هیچ کس علت چاق شدنم رانگفت وهیچ کس نگفت که بایدعلت چاقیت را بدانی واصولی لاغرشوی 

      وامروزمن باانجام دادن ونوشتن

      تمریناتم خواندن وگوش کردن استمرارداشتن تکرارکردن صورت مسئله را عوض کنم وبه‌ سؤال دوم که چگونه‌ می توانم لاغرشوم راپاسخ دهم 

      جلسه دوم 

      دلایل چاقی من چیست؟

      ازچه سنی چاق شدم؟

      استادگفتندکه مایک انشاء بنویسیم درموردچرامن چاق هستم؟

      من زیادانشاء نوشتن بلدنیستم 

      خیلی خوب نمی‌توانم بنویسم ولی سعی می کنم که بتونم خوب بنویسم

      من نمی‌دانم از چه موقع وازچه سنی چاق شدم چون من از بدو تولدم یابهتراست بگویم ازموقع 

      جنینی چاق واضافه وزن داشتم وبااون چاقی بدنیا آمدم وباهمون چاقی زندگی کردم 

      چون من از هم‌سن و سالهای خودم درشت اندام بودم 

      خانواده پدریم همه چاق بودند 

      وبه من هم می‌گفتند که من به خانواده پدریم رفتم و چاقی ام ارثی و ژنتیکی است

      من همیشه عاشق غذاوشیرینیجات بستنی شکلات و تنقلات بودم خلاصه‌ بگم هرچیزی که قابل خوردن‌ و نوشیدن بودمن همش رو می‌خوردم ونوش جان می کردم به همین 

      راحتی چون ازهیچ چیزی بدم 

      نمی آمد 

      من تاسن۵۶سالگیم هرروشی که 

      فکرش رو بکنیدانجام دادم هرکس هرچیزی را پیشنهادمیداد

      من انجام دادم هرجاسخن از رژيم گرفتن بودحتی توی نوشته هابودهمه راکامل انجام می‌دادم

      وهمیشه نتيجه می‌گرفتم ولاغرمیشدم از ۴کیلو بگیرتا۴۰کیلواماهیچوقت نتوانستم اون لاغرشدنهایم را نگه دارم ودوباره همیشه چاقیم برمی‌گشت. 

      من همیشه باخودم فکرمیکردم 

      آخه پس من چقدر بایدنخورم این‌رو نخوراون رونخوربااینکه 

      خیلی‌ها می‌خوردن هم لاغربودن و هم چاق نمی شدند امامن با

      یک روزخوردن چاق میشدم آخه 

      بایدچقدرتحمل می‌کردم ولی هیچوقت به این سؤالم نرسیدم

      تااینکه بااین سایت آشنا شدم واون موقع فهمیدم هرچیزی که هست درون ذهنم بود

      من قبلابافیلم راز وبقیه چيزهايی که در مورد ذهن بود آشنا شده بودم ولی نمی‌دانستم که چطوری می توانیم با ذهنم لاغرشوم 

      واین استاد بودکه به این رازپی بردن وحالاهمه دانسته های خودشان را بدون هیچ کم و کاستیدراختیارماقرارمیدهندواقعا

      هرچقدرتشکرکنیم وشکرگزاری 

      کنیم بازهم کمه واقعا نهایت تشکررادارم 

      من خیلی  روش‌های مختلفی را انجام داده بودم ونتیجه نگرفته بودم آخرین روشم 

      خامگیاه خواری بودومن توانسته

      بودم که خودم را از ۹۳کیلوبه۶۳کیلوبرسانم که واقعآ برایم مثل یک معجزه بودچون من هیچ‌وقت از۷۳کیلوپایینتر

      نمی آمدم وحالاباخامگیاه خواری

      به ۶۳کیلورسیده بودم و به تناسب اندام دلخواهم رسیده بودم انگارروی ابرهاسیرمیکردم 

      اماچه کنم که اون هم نماندچون

      کرونااومدوکم کم همه چیز گران 

      شدومن دیگه نتونستم ادامه‌ دهم وبه مروروزنم شروع به زیاد

      شدن کردوبازمن ماندم و یأس و ناامیدی وازهمه چیز بریدم وتسلیم شدم واین بارباصمیم قلبم و باایمان و قدرت خداراصداکردم و ازش خواستم 

      که کمکم کند واقعا دیگه نمی‌دانستم که چکارکنم واین خدا

      بودکه منوبه این سایت هدایتم کرد

      همه آدمها چاق حتی متناسبهاسلیقهای خاصی دارند

      خیلی‌ها دوست دارند کمی توپرتر

      باشندوخیلی هادوست دارندخیلی لاغرتر باشندومن هم 

       ازاون دسته افرادهستم که خیلی دوست دارم که لاغرترباشم

      بااینکه خیلی‌ها میگن وقتی لاغر 

      میشی خیلی داغون میشی وچاقی بهت می آد امامن دوست دارم

      لاغرتر باشم 

      وحالامیخواهم دلایل چاقیم راکه 

      درگذشته سبب چاقی و اضافه وزنم شدن رابنویسم

      ۱.مادرزادی بودن چاقیم چون شنیده بودم که اگه هرچیزی مادرزادی باشدخیلی درمانش سخت میشه وچون من چاق بدنیا آمده بودم‌ فکر می کردم که لاغرنمیشوم 

      ۲.ارثی و ژنتیکی بودن چاقیم

      ۳.پرخوری کردن. من همیشه عاشق خوردن بودم‌ و زیاد می‌خوردم اصلآ سیرمونی نداشتم

      ۴.کم تحرکی و ورزش نکردن

      ۵.شیرینیجات. بستنی.شکلات تنقلات و……

      ۶.دیرشام خوردن‌. اصلا شام خوردن حالاچه زودچه دیرفرقی 

      نداشت

      ۷.خوردن نشاسته مثل نان. برنج.

      ماکارونی .سیب زمینی و…..

      ۸.پیاده روی نکردن 

      ۹.احساس بی ارزشی کردن۰

      ۱۰.استرس واضطراب داشتن. 

      ۱۱.ریزه خواری ناخنک زدن

      ۱۲.حرص و ولع داشتن برای خوردن

      ۱۳.تندتندوسریع غذاخوردن

      ۱۴.یبوست شدید

      ۱۵.دعواوجنگ و جدال داشتن با

      همسرم

       ۱۶.فکروباورهای مخرب داشتن درهرچیزی و……

      ومن امروزدارم روی رفتارهام کارمیکنم ودیگه هیچوقت باخودم جنگ نخواهم کرد 

      من دراوایل شرکتم در این سایت چاق شدم چون ازخامگیاه خواری بیرون اومده بودم چاق شدم وبه وزن قبلیم برگشتم وازاون لاغری 

      که داشتم فاصله گرفتم

      ولی امروزمیخواهم باتوکل کردن

      وایمان به خدای مهربان استمرارداشتن تکرارکردن وانجام 

      تمرینات گوش دادن به فایلهاوخواندن مطالب آموزشی به نتایجی عالی بدست می‌آوردم 

      واین خیلی دورنیست 

      من تابه امروز خیلی تغییرات شگفت‌انگیزی داشتم وازاین همه دلایلی که داشتم خیلی فاصله گرفتم وکمی وزن وسایزم کم شده

      چون من خیلی عاشق لاغرشدن و تناسب اندام فوق‌العاده هستم

      ومن امروزمیخواهم به اون اندامی که در خامگیاه خواری رسیده بودم وطعم تناسب راچشیدم برسم اما این بارباراه و

      مسیر صحیح ودرست دوباره اون طعم زیباولذت بخش روبچشم وحتی بیشترازاون و میدانم که می‌رسم دیروزود داره اماسوخت وسوز نداره 

      فقط بایدادامه بدهیم باگوش دادن خواندن وبیشترازاون نوشتن.نوشتن.ونوشتن.استمرار

      تکراروادامه دادن

      من به تمام آرزو ورویاهام می‌رسم وخواهم رسیددرتمام جنبه های زندگیم 

      من مطمعن هستم و ایمان و اطمينان قلبیدارم که می‌رسم 

      ان شاءالله 

      وبرای استادگرامی وهمراهان آرزوی ثروت قدرت و لاغری تناسب اندام زیبایی سلامتی تندرستی وعشق و ایمان راخواستارم خداپشت و پناه همه‌مان باشدخدانگهدار

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 740 کلمه

      سلام به همه دوستان خوبم.                  من زینب هستم 31ساله

      تا اونجا ک یادم میاد از سن 12به اینور شروع شد تپل شدن من ، اون زمان اصلا لاغر و باربی شدن مطرح نبود کسی نبود که بگه زینب نخور بعدا پشیمون میشی 

      تو مدرسه خیلی گشنم میشد و ساندویچ میخوردم یک الی دوتا 

      با خواهرم سرغذا دعوا میکردیم 😂😂اخه دوتایی از مدرسه میومدیم برا نهار 

      اون سن خیلی شکمو بودم 

      قبل از سن 12 سالگی اندام کاملا متناسبی داشتم 

      موند تو سن 19 اینا استپ وزنی رو داشتم رو 70 یا 72 از همون موقع ها باشگاه میرفتم کسی باشگاه نمیرف تو فامیل 

      به یاد ندارم کسی بگه برو باشگاه اینطور که یادم میاد خودم حساس بودم ولی وزنم آنچنانی پایین نمیومد

      تو سن 24اینا بودم که یهو رفتم رو ترازو و دیدم یهو 75کیلو شدم 🥲

      یهو به خودم اومدم و رژیم سفت و سخت گرفتم برنجمو کلا قطع کردم به مدت هفت ماه روغن خیلی کم قند ب شدت کم و نمک خیلی کم تو غذاهای اپز و رژیمی من بود و لیوان لیوان چای سبز بود ک میخوردم وزنم بعد هفت ماه شد63کیلو                                        خیلی خوب شده بودم قدمم163

      همه ازم تعریف میکردن و میگفتن چیا خوردی و عجب اراده ای و فلان تو همون روزا یهو من ریزش مو شدید گرفتم معده درد گرفتم 

      و پشیمون از این رژیم خودسر😔☹️

      الان غذام تقریبا کمه 

      بعد اون دیگه رژیمو تعطیل کردم هی رفته رفته وزنم رفت بالا تا سن 28سالگی نامزد کردم تو عروسیم وزنم 69بود 

      بعد عروسی رفت بالا پارسال 72بودم باشگاه رفتم ولی منم ک فراری از رژیم از ترس ریزش مو و معده دردی ک هنوزم ولم نکرده پنج ماه رفتم باشگاه سایز کم شد ولی وزنم نه بعد سر اتفاقاتی از اسفند من نرفتم باشگاه تا همین ابان ماه 

      دو ماهی رفتم بدنسازی ولی دیدم تغییری تو وزنم ایجاد نشد ی کوچلو سایز کم کردم بعددوستم گف برو ورزشی ک توش هوازی باشه و بدنسازی ب درد تونمیخوره لاغرت نمیکنه وزنم رو 76مونده

      الان فیتنس میرم خیلی عرق میریزم ی خرده سایز کم کردم تابستون قراره برا بچه دار شدن اقدام کنیم ولی من دلم میخواد وزنمو بیارم پایین شوهرم میگه لاغر شو بعد بچه بیاریم 

      منم ک حساس حالا شوهرم میگه وزنتو بیارپایین قبل بارداری چون بعدش دیگه سختت میشه 

      الان ک بیشتر فک کردم

      دلایل چاقی من پدر من یادم بهم میگف زینب داری چاق میشیا 🥲

      بعدش خودمم حساس بودم عاشق اندام های باریک همیشه لذتبخش بوده برام تماشای اندام های باربی 

      ولی من ترس از رژیم دارم ترس از خالی موندن معدم و سوزش معده گشنم ک میشه ارامشم بهم میریزه همه بهم میگن تو اراده ات خیلی بالاس ب خاطر رژیمی ک گرفتم ☹️

      در حال حاضر بدون رژیم دوباره بعد سالها ریزش مو دارم ک خیلی اذیتم میکنه 

      همش به موهای پر پشت دیگران نگا میکنم حسرت میخورم مخصوصا الان ک ریزش دارم بدتر البته خیلی تلاش میکنم مثبت فک کنم شکر گزاری کنم برای موی دیگران تا خدا ب منم برگردونه موهامو وبرام مو بشه 

      دوستم میگه از وقتی یادم میاد تو همش درگیر لاغری بودی هنوزم درگیری… 

      علت دیگه ک شوهرم همش تو این چند ماه گف باید بری باشگاه تو بی تحرکی چیشد تو قرار بود لاغر کنی برا بچه ☹️

      همینجوریش من از خودم ناراضی ام اینم کاسه داغ تر ازآش شده 🥲

      علت دیگه باور غلط سوخت ساز بدن من پایینه ولی برا لاغرا زیاده چیکار کنم ؟!

      باید همش چای سبز بخورم قهوه بخورم بره بالا.

      علت دیگه اینک غذام کمه کم خوراکم ولی بعد دو ساعت دوباره زود گشنم میشه مجبور میشم بیسکویتی چیزی بخورم و همش میاد تو ذهنم آره آره غذات کمه عوضش شیر قهوه شیرین میخوری روغنت اشتباه نون سفید میخوری  غذاهای سرخ کرده میخوری☹️

      خلاصه امیدوارم با کار کردن بر روی ذهن 

      بتونم اندام دلخواهمو داشته باشم.    کاش میشد دوره های پولی رو هم رایگان داشته باشم خیلی کنجکاوم ببینم دیگه از چی بی اطلاعم ولی پولی ندارم بخرم.

      ب خدای خودم گفتم خدایا من مثل ی ماشینم تو منو طراحی کردی فقط تو میتونی درستم کنی موهامو برگردونی و اندام لاغرمو برگردونی من میخوام مو بشی اندام لاغر بشی پول بشی 

      و حالا اینجام و در این سایت ک ببینم چجوری میتونم با ذهنم لاغر بشم 

      و میدوم خدا هدایتم کرده تو این مسیر 

      و ازش سپاسگزارم مطمانم روزای شادتری در انتظار منه خدایا منو ب خواسته هام برسون 

      مرسی از اقای عطار ک اطلاعات و تحقیق خودشون رو با ما ب اشتراک میزارن و مارو از گمراهی در میارن به لطف الله یکتا

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار somi13700
      1401/11/05 16:11
      مدت عضویت: 1410 روز
      امتیاز کاربر: 8393 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 659 کلمه

      سلام!

      من برای رسیدن به تناسب همیشه پیاده روی میکردم وچون خیلی برام خسته کننده بودم وهمه ی اطرافیانم برای رسیدن به تناسب عقیده داشتن که پیاده روی کار خیلی موثری بااینکه هیچ اطمینانی نداشتم یا هیچ تضمینی نبود تا اینکار برای من که هیچ لذتی نداشت واستمرار اون فقط باعث خستگی وناامیدی در من ایجاد میشد وگاهی ازخودم سوال میپرسیدم که من تاکی قراره که همین روال رو پیش برم ممکن بود در سنین بالاتر انجام همچین کاری برام خیلی سخت باشه والانم که کسالت آوره برام وهیچ آرامشی ندارم و اون مقدار غذایی که در قبل از پیاده‌روی دارم آرامش بیشتری داره تا وقتی که بعد چندروز با ولع بیشتر میخورم و گاهی دیوانه وار فقط آشپزی میکنم و حتی اگه دلمم نخاد بازم فکرم بیشتر درگیر غذا و خوراکی وفست فود میشه این همه استرس و ترس من از چاقی چی میشه ؟

      آیا این توجه من به چاقی و عوامل بازدارنده می‌تونه دائمی باشه ؟

      من برای کم کردن اضافه وزنم دیگه چقدر باید خسته بشم یا تحرک داشته باشم نگرانی من از آینده چقدر دیگه میتونه منو نابود کنه ومن هربار شکست بخورم حالم بد بشه چی از خدا گلایه کنم از وضعیت اجتماعی م از وضعیت جسمی وروحی م از این عصبانیت ها وپرخاشگری هام وعذاب وجدان بعدش و این رفتار های اشتباهم در مواجه با حرفای دیگران یا حفظ خونسردی از انتقاد دیگران نسبت به خودم اهمیت دادن به نظرات دیگران وفکر اینکه الان که از مهمونی اومدم فلانی حتما پشت سرم چیزی گفته و عیب و ایراداشون وخندیدناشون

      استاد من بااینکه آدم پر خوری نیستم ولی هیچ تفاوتی با یک فرد پور خور ندارم شاید من بیشتر تاثیر گذار تر بودم در روند چاقیم افراد دارای رفتار پرخور و افراد دارای ذهن پرخور تفاوتی باهم ندارند

      مثل خودم چقدر دیگه باید به استرس و ترس و ناامیدیم از زندگیم توجه و تمرکز فقط مبارزه با چاقی مانند چاقوی دولبه تیز بود

      ازهرطرف بیفتم نابود کننده است 

      چقدر جملات بالا وحشتناک استاد مخرب و بیمار گونه

      ولی خوشحالم که اولین بار دارم باورهای اشتباه ذهنیم رو مینویسم و شناسایی اون ها باعث میشه تا درجهت تحقق اهداف من در زندگیم در اعتماد به نفس بالا یا مهمترین چیز آرامش 

      من برای آرامش روحیم همش دنبال مقصر بودم البته فک کنم پیچیده ترین مشکل رو من داشتم چون همش میرفتم پیش دعا نویس یا رمال ، ایشان ، زیارتگاه ،باورتون نمیشه استاد من و خونوادم برای آرامش روحی من به یک زیارتگاهی میرفتیم که کلا قبرستان بود و همین باور اشتباه من بود تا سراز اونجا دربیارم شبا میموندیم خیلی وحشتناک بود فقط بخاطر باور حرفهای ی سری انسان نمیدونم چی بگم و الان از خودم سوال میکنم چه دلیل دیگه ای می‌تونه داشته باشه جز عجله کردن در رسیدن به خواسته هام حتی یکبار پیش پزشک یا باشگاه یا رژیم نرفتم اولش مادرشوهرم همیشه حرفش همین بود کاراش رفتاراش ودرزمان کودکیم خاله م پیش مامانم از جن ودعا و خلاصه همیشه حرف میزد در دوران سنین 18/19سالگیم تشدید شد بگذریم 

      استاد تااینکه باشما آشنا شدم حرفهایی پرقدرت از شگفتی های آفرینش انسان طبیعت بدن متناسب لذت بردن از زندگی چقدر این جملات رو دوست داشتم

      من متوجه شدم

      لاغر شدن خیلی آسون تر از چاق شدن اولین تغییرات از همین ذهن آرومم یا لذت از زندگیم شکرگزاری از خدای مهربون همش رو دوباره دارم ازشما یاد میگیرم استاد بدون ترس درکمال آرامش احساس خوب خداگونه

       🥺🕊️ 

      اینکه خدا در وجودمه واز رگ گردن به من نزدیکتر

      برای ارتباط بااون فقط کافی صداش کنم و اون به بهترین شکل ممکن مسیر رو برام روشن میکنه فانوس آرزوها رو در دستم میگیرم و سوار بر تکه ای ابر ☁️ 

      در گرمای لذتبخش و آسودگی خیال راحت مسیر تناسب رو طی میکنم

      من یادگرفتم درهمه حال از خدای مهربونم سپاسگزار باشم

      هیچ ترسی از آینده نداشته باشم و بدون غم و غصه از گذشته و نگرانی از آینده از لحظه لحظه زندگیم لذت ببرم از جوانیم و شادابیم از زندگی که دارم

      این نوشتن و خواندن نظرات دوستان در همه ی دوره های رایگان باعث شده تا احساس امنیت کنم

      ممنون استاد 🌼✨ 

      الهی شکر 🌼🌼🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 258 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیز 

      من لاغری با ذهن رو از تاریخ ۱۴۰۱/۴/۱۰شروع کردم و بعد از. گذشت ۳ماه من به وزن ایده آل خودم رسیدم بدون هیچ ورزش و رژیمی یا پیاده روی یا خوردن قرص بدون هیچ کاری فقط بودن در مسیر لاغری با ذهن خداوند رو واقعاسپاسگذارم که من رو هدایت کرد به این سایت و استاد عطار عزیز ،استاد عطار روشن ممنونم ازتون به خاطر لطف بی کرانتون ایشالا که از خدا هر چی میخاید بهتون بده 

      چه لذتی میبرم وقتی کسی منو مبینه  و میگه وای چقدر لاغر شدی چطوری یه دفعه،چه خوب شدی، خدایا ممنونت من از وزن ۷۵کیلوگرم رسیدم به ۶۲کیلو بدون هیچ کاری و فقط با دوره های رایگان استاد عزیز 

      تنها اشتباه من این بود بعد از اینکه متناسب شدم دیگه نیومدم توی سایت و هیچ ویدیویی از شما ندیدم استاد و۴ماه من توی مسیر لاغری با ذهن نبودم و اشتباه کردم چون دوباره غذا خوردنم مثل قبل شد ترس از چاقی اومد سراغم و خودم رو کشیدم و دیدم که ۲کیلو اضافه کردم با اینکه معلوم نیست و اندام متناسبی دارم هنوزم اما دوست ندارم این ترس با من باشه و یهو به خودم بیام ببینم ۱۰کیلو‌اضافه کردم 

      من برای بار چهارم ۱۲گام لاغری رو شروع میکنم به خاطر اینکه در این مسیر باشم متناسب تر باشم و تا آخر در این مسیر میمونم 

      لاغر شدن آسان ترین کار دنیاست

      دلایل چاقی من :

      1. پرخوری 
      2. تند غذا خوردن 
      3. ازدواج 
      4. بارداری 
      5. ورزش نکردن 
      6. تنبلی 
      7. افراط کردن در مواد خوراکی 

      ترس از چاقی 

      به امید فردایی بهتر سپاسگزارم از استاد عطار روشن  .من به خاطر لطف شماست که تونستم متناسب بودن خودم رو ببینم مچکرم ،🙏🙏

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 294 کلمه

      به نام خداوند هدایت گرم

      سلام خدمت استاد عزیز و همراهان همیشگی.

      قبل از هر چیزی برای انگیزه بیشتر افرادی که به لطف و هدایت خداوند وارد این سایت میشون میخوام بگم لاغری با ذهن بهترین روش برای لاغریه ذهن ما بسیار توانمند است و به راحتی و با تغییر  باور و فرمول های نادرست به راحتی میتوان به سلامت،لاغری ، ثروت رسید.من پریسا برای بار دوم شروع به تکرار ۱۲ جلسه رایگان کردم ام . من تقریباً از ۸ ابان شروع کردم و امروز ۳ دی ماه هست من در تی این یک ماه و چند روز به لطف خدا و استاد عزیز توانستم از ۷۸ کیلو به ۷۲ کیلو برسم که واقعا شگفت انگیز و مطمئن هستم ب زودی من نیز جزی از افرادی میشم که در این مسیر شگفتی خلق کرده اند.

      چاقی در بدن من همانند ویروسی ناشناخته شکل گرفت .ویروسی که از اسم اشم ترس داشتم از کودکی تا چند ماه پیش . ترسی که با وجود تناسب اندام نیز همواره در من وجود داشت. 

      از کودکی باور های در من ب مرور زمان شکل گرفتن و ذره ذره در من رشد کردن و در اخر تناسب در من تبدیل به چاقی شد . 

      حالا این عوامل چاقی من چیا بودند:

      ۱_پرخوری😣

      ۲_کم تحرکی🙁

      ۳_نامزدی و ازدواج😕

      ۴_ول کردن باشگاه🏋🏼‍♀️

      ۵_ریزه خواری😧

      و مهم ترین عامل چاقیم داشتن ترس از چاقی بود ترس از داشتن شکم و من دقیقاً در این مدت کم چه چاق شدم از ناحیه شکم بیشتر چاق شدم طوری که انگار چاقی من فقط در شکم من جمع شده .

      ولی دیگه همه چی در زندگی من متفاوت هست من فردی کاملا ازاد هستم ازاد در خوردن پوشیدن . فردی با اعتماد بنفس کسی که در همه حال از خودش و جسم اش سپاسگزاره و خودشو دوست دارم.و هیچ ترسی از چاقی نداره🤗

      لـآغـر آسـانـ تـریـنـ کـار دُنـیـآسـتـ

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 706 کلمه

      سلام استاد عزیز 

      الان که دارم فکر میکنم به موضوع چرا و از کی چاق شدم به عکس کودکی ام نگاه میکنم یه دختر بسیار زیبا بودم با یک اندام زیبا نه چاق نه لاغر یک دختر زیبا ایده آل که در سالهای 60 زندگیش شروع شد بزرگتر که شدم در سن نوجوانی حدود 15-16 سالگی احساس میکردم یکم چاقم که این هم به خاطر دوران نوجوانی و بلوغ بود وگرنه حساسیت خاصی نداشتم تا وقتی که به سن 17-18 رسیدم بسیار خوش هیکل و خوش اندام پاهای کشیده شکمی ورزیده مانند سوپر مدل ها بودم چه لباسهایی که میپوشیدم و نگاه تحسین برانگیز اطرافیانم و حتی نگاههای حسادت گونه اشون.. لاغرها رمز خوش هیکل بودنم رو میپرسیدن و چاق ها از من دستور میخواستن یادمه از یک سنی به بعد از مادرم بنا به دلایل مختلف متنفر شدم صدایی در گوشم میگفت مثل اون نباش مادرم سیاه بود (اصالتا بندرعباسی بود )بسیار بسیار چاق البته خاص دوران دهه 60- 70 که همه زنها اغلب چاق بودن و به خودشون نمیرسیدن بلند بلند میخندید و حرف میزد به نظرم خیلی بی کلاس بود با اینکه برای من و برادرم خیلی زحمت میکشید و تنهایی منو برادرمو رو بزرگ کرده بود یک صدایی تو ذهنم مدام تکرار میشد نمیخوام مثل اون باشم نمیخوام چاق باشم میخوام با کلاس باشم و از اینجا شروع شد با قد 157 و وزن 52 شروع کردم به رژیم گرفتن با رژیم وزنم همون 50-51 میشد بعد هم در 20 سالگی ازدواج کردم و یک باور داشتم که بعد از ازدواج همه زنها چاق میشن می ترکن وا میرن خوب تو اون سالها اغلب زنها به خودشون نمیرسیدن و همه کسانیکه من میشناختم چاق بودن و وارفته البته من برعکس مادرم پوست سفیدی داشتم  با موهای خرمایی خوش هیکل و خوش اندام بودم و تلاش کردم دانشگاه قبول بشم تا باز به قول خودم مثل مادرم نباشم حتی یادمه یه روز میخواستم برم جشن لباسمو پوشیدم خودمو تو آینه نگاه کردم و با خودم گفتم چقد تو چاق و زشتی که همسرم گفت شیرین تو یه ذره هم چربی نداری و خیلی هم زیبایی. حالا که بعد از 20 سال اون فیلم رو دیدم با خودم گفتم من چقد لاغر بودم چقدر زیبا بودم نمیدونم چرا اون موقع این حرف رو زدم باز رژیم پشت رژیم الکی الکی از ترس چاق شدن تا اینکه شدم 25 ساله با وزن 65 کیلو یک روز خودمو تو یه فیلمی دیدم یادمه به خودم گفتم این منم مثل یه بشکه و رژیم گرفتم شدم 52 کیلو به 6 ماه نرسیده دوباره شدم 60 کیلو یه تصادف شدید کردم یک ماه در بیمارستان بستری بودم دوباره وزنم برگشت 50 کیلو ولی بعد از خوب شدن و جدایی از همسرم شروع کردم به خوردن بیش از حد .گرسنه نبودم ولی میخوردم حس خوبی میداد بهم یادمه به خودم میگفتم تو بی ارزشی تو لایق هیچی نیستی پس حداقل بخور به خودت برس انگار با خوردن به خودم آرامش میدادم البته فک میکنم ذهنم میخواست منو برسونه به چاق و زشت که همیشه با خودم میگفتم من چاق و زشتم  هر موقع تنها میشدم میخوردم ناهار دوبار میخوردم شام دوبار میخوردم نصف حقوقم میرفت برای خوردن نصف حقوقم برای رژیم هزینه میشد شغلم هم استرس زا بود و فقط با خوردن حس خوبی داشتم زمانیکه میخوردم عالی بودم احساس رهایی داشتم الان 44 سالمه 92 کیلو هستم البته 99 کیلو بودم با رژیم شدم 89 کیلو دوباره شدم 95 کیلو امروز میخواستم قرص لاغری بخرم ولی از اونجا که دارم رو خودم و ذهنیتم کار میکنم به این سایت هدایت شدم من میخوام برگردم به همون وزن قبلی که بودم همون شیرین قبلی جالبی موضوع میدونید چیه ؟ من الان دقیقا مثل مادرم هستم حتی رنگ پوستم هم سیاه شده چاقم مثل مادرم بلند بلند حرف میزنم و میخندم رفتارم مثل مادرم هست حتی صدام هم مثل مادرمه هر کسی منو میبینه میگه چقد شبیه مادرتی .

      بزرگترین دلیل چاقی من ترس از چاق شدن بودن 

      اینکه همیشه با خودم تصور میکردم چاقها بدن و جایی تو اجتماع ندارن

      کسی چاقها رو دوست نداره 

      موضوع من فقط چاقی بود مسئله اصلی من چاقی بود فقط به چاقی فکر میکردم فکر کردن به لاغری برام سخته اصلن نمیدونم لاغری چیه فقط میدونم عدد ترازو بشه 50 مثلا من لاغرم هیچ حسی از لاغری ندارم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,266 کلمه

      به نام خدا، الهی به امید تو که میدونم همیشه بهترین هارو سر راهم میزاری ، که همیشه هدایتم میکنی و خودت منو به اینجا آوردی تا فکر کنم، تا به قدرتی که تو وجودم قرار دادی پی ببرم تا بفهمم من و تو یکی هستیم ، پس من هم قدرتمندم، من خطا کردم که درست فکر نکردم و در نتیجه درست باور نکردم ، اما میدونم که وقتی تو گفتی توبه کنندگان و میبخشی ، پشت این جمله معنی ظاهریش نیست، یعنی هرزمانی خواستی میتونی زندگیتو تغییر بدی و این همون مفهوم زندگی در حال است. پارسال که کتاب قدرت ذهن از ژوزف مورفی و می خوندم یادمه که یه جا نوشته بود ” کلم بروکلی و کاهو و هویج شمارو لاغر نمیکنه،  ذهنت است که همه کارهارو انجام میده ” اون موقع سطحی از کنارش گذشتم چون نتایج بیوشیمی و مسیر حرکت چربی و قند تو بدن به نظرم حق بود، اما الان میبینم  اگه می چرخم و باز به جایی نمیرسم ، دلیلش اینه که اون اشتباه و تکرار میکنم، من قبل از هر چیزی با باور اومدم اینجا و اینجا رو انتخاب کردم تا اشتباهمو تصحیح کنم و مهم تر اینه صداقت خاصی و تو صحبتهای آقای عطار روشن دیدم. از نظر خیلی ها من چاق نیستم اما برای منی که آدمی درونگرام، این قضیه دیگه به یه آزار تبدیل شده، فکر میکنم خودمو دوست دارم اما انگار دوست ندارم. خیلی وقته خیلی کم غذا میخورم، بعضی روزها اصلا نهار هم نمیخورم اما لاغر نمیشم، استپ وزن ؟ این چیه که یه بستی کوفتم میشه که من چاق میکنه ، اما نخوردن تاثیری نداره ؟ نمیشه که. من واقعا ذهنمو خراب کردم و اینجام چون من مسئولشم و باید درستش کنم.

      من چرا چاقم؟ 31سال پیش وقتی من به دنیا اومدم تپل بودم، نه اینه وزن اضافی داشته باشما، تپل، خوب همه بچه ها تپل به دنیا میان. بعد اون که عکسامو میبینم، لاغر و کشیده ام، و در سالهای بعدی هم چاث نیستم،  فقط نسبت به هم سن و سالهام کمی اضافه وزن دارم. اما بقیه چی میگن : توپولی ، چاق ، گنده بک ، از تو چاق تر تو فامیل نیست( این جمله ای است که عمه من گفته بود، به یه بچه که بجای 45، وزنش 52 بود) اما من نمیدونستم همین باور ذهنی منو شکل میده، نه تنها این جمله ، حرفهای ساده بقیه که خیلی راحت به شوخی میگفتن توپول ، و همون موقع ها با سن کم چقدر اذیت میشدم اما هیچ وقت به روم نمیاوردم ، چقدر به خاطر این حرفها لباسهای گشاد پوشیدم که وقتی نگاه میکنم میبینم اصلا نیازی نبود ، از این حرفها و داستانها تو بچگیم زیاد دارم یه روزی که خوشحال داشتم دوچرخه سواری میکردم ، خانوم مسن همسایه که منو صدا کرد و گفت : تو دیگه بزرگ شدی (12سالم بود ) دیگه نباید پیرهنتو بزاری تو شلوارت پاهات و باسنت چاقن و جلب توجه میکنی . یا یه بار که با دوستام قهر بودم و برام نامه نوشتن و به من گفتن گنده بک، درسته بعدش آدم میبخشه آشتی میکنه ، اما اون حرفها رفتن تو وجودم. تا اینکه سالها گذشت و تو 17 سالگیم رفتم پیش متخصص تغذیه با وزن 68 و قد 163. دکتر 10 روز بعد برای چکاب میخواست که من کلا نرفتم و حتی یادمه اصلا خوب رعایت نکردم و بعدش که رفتم مدرسه چند نفری ازدوستام گفتن لاغر شدی. شاید 3 کیلو. و بعدش بیشتر هم چاق شدم. چون عقده ی 6 ق برنج ها مونده بود برام. و این ها همه تمام شد تا رسیدم دانشگاه. تو 20 سالگی دوباره من خسته از چاقی رفتم دکنر تغذیه . یادمه وزنم 72.3 بود. این بار خوب رعایت کردم و تو سه ما شدم 63. و حتی به خیلی از دوستام هم انگیزه دادم. اما این رژیم پربود از نخوردن ها. از ساقه طلایی متنفر شده بودم. از اینکه همش باید مواظب باشم چی میخورم. سختم بود دوستام پیتزا بخورن و من فقط نگاه کنم. و مهم ترین چیزی که ناراحتم میکرد بعضی از دوستام بودن که یک بار یک چایی و بدون کیک و اسنیکرز نمیخوردن و منی که قند برام ممنوع بود. ادامه ی این جریان این شد که بعد از رسیدن به 63 کیلو من رژیم و ول کردم و در عرض دو ماه شدم 68 کیلو. این بار که رفتم پیش دکتر تغذیه به من گفت: تو چیکار کردی که به این زودی باز چاق شدی برنامه تو بده بدم برای لاغرها. بعد از این دیگه پیش دکتر نرفتم و خودم با نخوردن. روزی یک سیب زمینی و تخم مرغ کلا بدون نون و برنج رسیدم به 54 کیلو و طوری بودم که انگار شبیه اسکلت بودم. کلا بدنم ریخته بود و میترسیدم هم غذا بخورم که دوباره چاق میشم. فکر میکردم یه ق برنج منو چاق میکنه . و طبق معمول بعدش دوباره وزن گرفتم . چون ولع داشتم و باز وزنم رفت بالای 65 و باز رژیم و باز 60. و باز 68 و رژیم و باز 59 . ولی چندسالی این وسط روی 62 بودم اونم با نخوردنهای فراوان . تا اینکه یک تابستونی هیچی مخوردم و رسیدم به 57 و بعدش که ازدواج کردم و کرونا شروع شد وزن من 80 شدم. این بالانرین اضافه وزنم بود. قبلش داروهای هورمونی خوردم و من همیشه تیروئید کم کار داشتم که شدید تر هم شده بود و من طبق حرفهای بقیه و دکترها این دو دلیل و هم به چاقیم اضافه کردم. انگار دنبال مقصر بودم. خوب تیروئید خواهر من هم کمک کار بود. پس من چرا ؟ هیچ کس تو خونمون چاق نیست پس من چرا ؟. این بار با کالری شماری روزانه 1000 کالری به 60 رسیدم و واقعا در عرض چند ماه دوباره برگشت و شدم 72. اما بعدش هر رژیمی و امتحان کردم. لو کرب و هرچی . باشگاه. دستگاه ای ام اس . اما وزنم تکون نخورد. با اینکه گاها هیچی هم نمیخورم و سر درد و تحمل میکنم وزنم همینه که است و حتی بیشتر هم میشه. اینم بگ که با رژیم ها حجم موهام با ¼ رسیده. قبل اینجا میخواستم کتو بشم. اما وقتی عاقلانه فکر کردم دیدم که اونم یه جور عذاب دیگه است برام و برای همین 51 روز طول کسید تا باز اینجارو انتخاب کنم. من خسته ام از چاقی. از این احساس که همش فکر میکنم . جایی برم میکن این چاقه. لباسام بهم نمیان. من احساسم داغونه. و میدونم که باورهام نابود شدن. اینا همش از ذهنمه. در حالی دورو برم پره آدمهایی هست که 10برابر من غذا میخورن و از لاغری رنج میبرن. مشکل من نخوردن و خوردن نیست. من با ذهنم خودمو داغون میکنم. من خسته و درمانده به اینجا اومدم. که احساس خوب و خلق کنم. که یک بار برای همیشه تموم کنم این عذابی که برای خودم ساختم و. خدا خودش پشت و پناهمه. مرسی از شما. واقعا ممنونم. که این امکان و قرار دادین. این سوال و پرسیدین و منو به فکر انداختین که واقعا مطمعن شم که ذهنم نا آرومه. و اینجام که به کمک شما ، که لطفی از طرف خداست. این لطف و در حق خودم انجام بدم. الهی تمام امیدم فقط تویی و تو بزرگترین و قدرتمندترین پناهگاه زنگیم هستی. ( اینو بدونیم که چاقی صرفا این نیست که به کسی بگیم تو چاقی و ساده بگذریم. اون آدم میریزه تو خودش. خودخوری میکنه و اعتماد به نفسش نابود میشه ). آقای عطارروشن. من به شما دایرکت دادم و شما 12 قدم و به من پیشنهاد کردین. ممنونم از شما. اولین عکسی که واقعا هست و نشون میده روش شما درسته. عکس قبل و بعد شما و انرژی مثبت شماست. ممنونم و امیدوارم من هم نتیجه عالی بگیرم. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1401/05/16 18:21
      مدت عضویت: 1647 روز
      امتیاز کاربر: 27941 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,921 کلمه

      به نام خدای مهربان 

      سلام و درود بر استاد گرامی بلاخره من بعد از یه سفر چند روزه تونستم دوباره وارد سایت بشم  وفعالیت کنم و در این مدت  نبودنم  خیلی هم دلتنگ سایت و گوش دادن به فایلها بودم و من دیشب رسیدم و در اولین فرصت خالی که امروز  پیدا کردم من وارد سایت شدم و  میخواهم  با انرژی بیشتر  به راهم ادامه میدم .

      من بسیار خوشحالم که در این مسیر هستم و  تا به الان نتایج ارزنده ای گرفتم که شوق من رو برای ادامه دادن خیلی بیشتر کرده. من کسی بودم که  بعد از ازدواجم حدودا بیست سال میشه درگیر چاقی بودم و همیشه در حال تلاش برای از بین بردن اون چاقی در جسمم بودم که هر چقدر بیشتر تلاش می‌کردم نتیجه ی دایمی از من دورتر میشد و  فقط در مقطعی من لاغر میشدم و دوباره چاقی حتی بیشتر از قبل به سمت من برمیگشت .و این اواخر اینقدر در زجر و محدودیت شدید بودم که واقعا اذیت بودم و نتیجه هم در حد این همه محدودیت و سختی  نداشتم اما این سالهای آخر قبل از آشنایی با سایت باورهای من به خاطر حرفهای پزشکان که چون دارو های کم کاری تیرویید و یا هورمونی میخورم خراب شدند و فکر کردم که به خاطر مصرف دارو  چاقی در بدن من طبیعی هست و من  باید چاقی بیشتری رو تجربه میکردم در حالی که من همچنان در رژیم و ورزش سخت بودم اما من هر ماه چاقتر و چاقتر میشدم واما ته دلم این  چاقی  رو قبول نداشتم و  همش میگفتم آخه مگر یه قرص چکار میکنه که من چاق بشم؟؟؟ و یا بارها میگفتم چرا خواهرم و یا افراد لاغر بیشتر از من میخورن و هر چی بخوان میخورن و  لاغر  هستن و اما من این همه نخوردن و محدودیت دارم و اگر همون غذاها روبخورم چاق میشم ؟؟؟ که زمانیکه با این  راه آشنا شدم جواب سوالهام رو گرفتم که همه چیز به ذهن من برمیگرده و این ذهن افراد چاق و لاغر هست که با هم متفاوت. هست نه جسم اونها و خودم به محض ورود به سایت کلی ریزش  سایز و وزن داشتم که واقعا شگفت زده شدم و سعی کردم دیگه همیشه این راه سبک زندگی من بشه و یادم میاد اون اوایل راه  اینقدر از این راه خوشم اومده بودو ذوق زده شده بودم  که به اطرافیانم هم میگفتم و به هر کس میگفتم بهم میخندیدن و قبول نمی‌کردن تازه شاید هم مسخره ام میکردن و هیچ کس مثل من در اطرافیانم. این راه رو ادامه نداد و  اما من کاری به هیچ کس نداشتم و انگار یه نیرویی من رو از درون به سمت این راه هل میداد و من با عشق و امید  راهم رو ادامه دادم و انگار  واقعا من به این راه هدایت شده بودم .و خلاصه به لطف خدا من سالها هست  آگاهانه در این مسیر دارم قدم. برمیدارم .

      وقتی صحبت از تغییر میشه دو موضوع باید بررسی بشه : 

      #یکی چرا اینکه خیلی‌ها چاق هستن و خیلی‌ها لاغر هستن ؟

      #دوم اینکه چطور میشه لاغر شد .؟

      و بررسی سوال اول خیلی مهم هست .و من نباید  فقط به دنبال تغییر نتیجه که چاقی هست باشم باید صورت مسأله رو بررسی کنیم که چرا ما چاق هستیم ؟؟ اگر این کار رو بکنیم به لاغری همیشگی میرسیم و این کار  خیلی ارزشمند هست .

      من خودم به شخصه درگذشته چند دلیل برای چاقی داشتم و همیشه هم راهش رو رژیم و ورزش میدونستم و با اونها هم نتیجه میگرفتم اما هیچوقت برام ماندگار نبود و من زجر میکشیدم و نمی‌دونستم ایراد کارم چی هست .

      اما الان که با این راه لاغری با ذهن آشنا شدم متوجه میشم چقدر فرمول اشتباه در ذهنم داشتم و اونها رو با فرمول صحیح  در ذهنم جایگزین کردم و نتیجه هم گرفتم و من متوجه شدم چقدر در گذشته اشتباه فکر کردم و چقدر راه های اشتباه رفتم و به همین خاطر  دیگه  من به هیچ روش و  راهی اطمینان ندارم و فقط  روش لاغری با ذهن رو قبول دارم .

      من متوجه شدم که علت چاقی در ذهن ما هست و ما نباید به جسم خودمون فشار بیاریم و با این کار ما هیچوقت برای همیشه لاغر نمیشیم.

      تمرین این جلسه :

      دلایل چاقی من در گذشته چی بودن ؟

      ازدواج 

      بارداری 

      مواد غذایی 

      کم تحرکی 

      اشتهای زیاد 

      بودن خوراکیهای مختلف در اطرافم 

      هر شب رفتن به خونه ی مادرم و اونجا شام خوردن 

      خواب زیاد 

      استخوان بندی درشت 

      مصرف داروی هورمونی 

      مصرف داروی کم کاری تیرویید

      و اینکه من از چه سنی چاق شدم و چه مشکلاتی برای من به وجود اومد ؟؟

      من با انجام این تمرین برنامه ریزی ذهنی رو تغییر میدم و من به سمت تناسب حرکت خواهم کرد .

      من از وقتی که خودم رو می‌شناختیم کاملا لاغر و استخوانی بودم بماند که میگن در دوران نوزادی بسیار بسیار تپل و  زیبا بودم و اما از همون کلاس اول دوم مدرسه که یادم هست تا سن ۱۷ سالکی که عقد کردم  من  بسیار لاغر بودم و اتفاقا هر چهار فرزند مادرم همینطور بودن ما هر چهار خواهر و برادر اینطور بودیم و اما همیشه از زبان اطرافیان می‌شنیدم که ازدواج باعث چاقی میشه و میدیدم که بقیه همین روال رو دارن و بعد از ازدواج چاق میشن تا خواهر بزرگترم که سه سال زودتر ازمن ازدواج کرد و خودش  و همسرش که خیلی لاغر بودن هر دو در عرض زمان کوتاهی بسیار بسیار چاق شدن و بیشتر برام باور پذیر شد که این حرفها درسته تا زمانی که خودم عقد کردم و من هم خیلی به خوبی اشتهام تغییر کرد و زیادتر می‌خوردم و تا یک سال بعد من دوزاده کیلویی اضافه  کردم و چقدر از طرف بقیه تایید شدم که حالا خوب شدی صورتت زیبا شد  لباس بهت بیشتر میاد و …. و منم همین روند رو داشتم تا بعد از ازدواجم بازم چاق و چاقتر شدم و من زیر ۶۰کیلو بالای هشتاد بودم و اون موقع بود که جدی به لاغری فکر کردم و خودم با نخوردنها م دوست داشتم لاغر تر بشم و یادم میاد که تونستم و لاغر تر هم شدم و اطرافیانم بهم میگفتن چه اراده ای داری و این حرفها ‌واما دقیقا من برای بارداری بازم الگو داشتم که آدم چاق میشه و همین خواهرم بازم همین روال رو داشت و کلی چاقتر شد و اتفاقا فرزند درشتی هم به دنیا آورد  و من پذیرفتم که اره  برای بارداری و داشتن فرزند ی با بنیه ی قوی باید به جای دو نفر غذا بخوری و بازم من چاقی بیشتر  در هر دو بارداری تحمل میکردم اونم چاقی وحشتناک بالا که وزنم درحد صد کیلو یی  میشد تازه در بارداری دومم صد و سه کیلو شدم که واقعا برام تحمل این وزن سخت بود و من زیر نظر کارشناس تغذیه رفتم که دیگه وزنم بیشتر نشه و بعد از زایمان من با یه  اندام چاق و سایز بسیار بزرگ رو به رو شدم که واقعا زجر میکشیدم طوری که من شکم بند طبی پنج ایکس لارج خریدم ومیبستم به شکمم که شاید نبینمنش تا کوچیک بشه وپوستم حساسیت زده بود و پر از تاول  قرمز اما من بازش نمیکر دم حتی در خواب هم با من بود و من با اون می‌خوابیدم که شاید  شکمم زودتر کوچیک بشه و حتی وقتی کسی اون رو میدید از اطرافیانم تعجب میکردن که اذیت نیستی این چه کاریه اما من ادامه میدادم و یادم میاد من میرفتم داخل کمد اما هیچ  مانتویی از گذشته به تنم نمی‌رفت و من غصه می‌خوردم حتی یادم هست لباسهای خونگی قبل از بارداری  رو برمیداشتم  و نگاه میکردم که چقدر لاغر بودم و غصه می‌خوردم . من مجبور بودم کلی لباس خونگی گشاد برم بخرم که اصلا دوستشون نداشتم و یا اینکه هیچ دستبند و انگشتر و النگویی به دستم نمی‌رفت و من زجر میکشیدم و یادم بعد از زایمانم  یه روز به همراه همسرم و خواهرم که بچه رو بگیره تا من خرید کنم من کل شهرم رو گشتم تا یه مانتوی سایز بزرگ و شلوار سایز بزرگ که  اصلا دوستش نداشتم خریدم و به تنم کردم و اینقدر ناراحت بودم که تصمیم گرفتم عصرها پیاده روی برم اما یادم که کفشهای  ورزشیم  به پام نمی‌رفتن و من سایز پام هم تغییر کرده بود و من  فقط کفش طبی بد شکل میتونستم. بپوشم و خلاصه چاق شده بودم و متنفر از چاقی بودم و همون تنفر اینقدر شدید بود که تصمیم گرفتم پیش کارشناس  تغذیه برم و زیر نظر اون لاغر بشم چون فرزند شیر خوار داشتم و همه میگفتن این کار برای بچه ضرر داره و خلاصه رژیم گرفتم و به عشق لاغری چنان رژیم رو با تعهد انجام دادم و  در کنارش باشگاه هم رفتم که زودتر لاغر بشم و من تونستم درعرض چند ماه سی کیلو شایدم بیشتر کم کنم و وزنی  رو تجربه  کنم که در کل دوران ازدواجم اون رو نداشتم و ازطرف باشگاه تشویق شدم وهدیه گرفتم و به قول کارشناس تغذیه به سایز دخترونه رسیده بودم اما چه فایده  ادامه دادن راهم برام  سخت بود حرص  و ولع شدید داشتم و درهمین اوضاع به خاطر یه مشکلی رفتم ازمایش خون دادم و متوجه شدم که من کم کاری تیرویید و مشکل هورمونی دارم و باید دارو مصرف کنم و همزمان از چند دکتر با هم شنیدم که این داروها تو روچاق می‌کنه حتی کارشناس تغذیه هم گفت و من دیگه بعد از اون موقع روی لاغری رو ندیدم هر ماه چاقتر و چاقتر میشدم وپیش  همه گله و شکایت میکردم که چرا من این همه زجر میکشم و اما چاقتر میشم و هی محدودیتم و بیشتر. میکردم اما هر ماه شاهد وزن بیشتر میشدم وترس  و‌ نگرانی و تنفراز چاقی داشتم هر هفته خودم رو  وزن میکردم و از اضافه وزنم گریه میکردم و به همه میگفتم اما چاره ای نبود. بقیه هم درکم نمی‌کردن میگفتن به خاطر دارو ها هست و اینکه تو حساس شدی و من می‌دیدم که هیچ چیز نمی‌خورم و تازه ورزش هم میکنم اما چاقتر شدم ولی خواهرم که خیلی لاغر بود همه چی میخورد و نگرانی نداشت و لاغر بود و من همش میگفتم بدن من با اونها فرق داره من  دیگه توانایی لاغر شدن ندارم و دیگه ناامید شده بودم و همش به خودم  میگفتم کاری از دستم بر نمیاد من که ته ورزش ورژیمم دیگه نمی‌دونم چه باید بکنم و ناامید وخسته شده بودم میخواستم به دمنوش و قرص لاغری پناه ببرم که شاید لاغر  بشم چون دقیقا دوستی در باشگاه دمنوش خورده  بود و خیلی لاغر شده بود و من با حسرت بهش نگاه میکردم اما ترس از تداخل با داروهای داشتم و جرات مصرف نداشتم و یا قرص هم همینطور میخواستم استفاده کنم اما از عوارضش میترسیدم  تا اینکه به طور معجزه آسایی با این راه آشنا شدم و انگار حلقه ی گمشده ی خودم روپیدا کرده بودم و با تمام توانم در مسیر ماندم و الان دیگه نه تنها وزن اضافه نمیکنم بلکه بسیار لاغرتر و متناسب تر شدم و نزدیک به تناسب دلخواهم هستم و من اصلا متوجه شدم که چقدر دلایل من برای چاقیم بیهوده و پوچ بودن و من بدنم بسیار توانمندو مشتاق در  لاغری هست و با عشق به سمت اون داره  حرکت می‌کنه و باید بگم من امسال نزدیک به چهار بار سفر یهویی چند روزه داشتم که هر دفعه از دقعه ی قبل بهتر رفتار کردم و بسیار متناسب تر شدم که اگر در گذشته بودم نه تنها ثابت نبودم و بلکه کلی هم چاقتر میشدم و دلیل چاقی خودم رو سفرهای زیادم میدونستم اما الان به لطف خدا در هر زمان و مکانی من با روش  تناسب فکری دارم به سمت لاغری  جلو میرم و از خودم راضیم و هیچ عامل بیرونی رو عامل چاقیم نمی‌دونم و تنها عامل چاقی الان خودم رو انتخابها و افکار نادرستم می‌دونم که با بودن در مسیر مهارتم به مرور بیشتر و بیشتر میشه .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صبا
      1401/05/04 08:07
      مدت عضویت: 1319 روز
      امتیاز کاربر: 12486 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,763 کلمه

      سلااام

      من میخوام انشای چاقی خودمو بنویسم که به نظرم خیلی ایده ی بامزه ایه که به ذهنتون اومد که به ما بگید انشای چاقیمونو بنویسیم.

      من برام سخت بود الان که با لاغری با ذهن آشنا شدم دلیلی به جز دلایل ذهنی بیارم ولی بعد که بیشتر به درونم توجه کردم دیدم هنوزم دلایلی جدای از دلایل ذهنی دارم.

      بر میگردم به وقتی که اوایل ۸ سالگیم بود ، خب من تا قبل از اون دختر نحیف و لاغر اندام و ظریفی بودم تا ۸ سالگیم توی روستای نزدیک اصفهان زندگی میکردم و مدرسه میرفتم و همیشه کسایی بودن که بتونم پیششون بمونم یا اگرم تنها میموندم زمانش خیلی کم بود ، مادر و پدرم دوتاشون کارمند بودن و من توی همون سن ۷_۸ سالگی بودم که تصمیم گرفتن به اصفهان نقل مکان کنیم و من اونجا توی شهر برم مدرسه و کار بابام هم اصفهان بود ولی همچنان مامانم توی همون روستای خودمون کارمند اداره بهداشت بود و هر روز میومد اصفهان و صبح دوباره میرفت روستا ، من رفتم یه مدرسه ی جدید آدمای جدید و همه چیز تغییر کرد ، زمانای بیشتری بود که ممکن بود تنها بمونم ولی مدرسه ی جدیدم یه گزینه هایی داشت و یکیش این بود که بچه ها میتونستن تا ساعت ۴و۵ بعد از ظهر توی مدرسه بمونن و همونجا ناهار بخورن و بعد از اون برن سر کلاس و تکلیفایی که معلم اون روز داده یا کلا تکالیفشونو حل کنن . پدر و مادر منم برای اینکه من کمتر توی خونه تنها بمونم و کلا راحت تر باشم از نظر درسی و … توی این طرح ثبت نامم کردن و اینطوری بود که من هر روز بعد از مدرسه با خیلی از بچه های دیگه میموندیم و کارای مدرسه رو انجام میدادیم و الان که دارم بهش نگاه میکنم این از خیلی نظر ها خوب بوده ولی برای صبای ۸ ساله حادثه ی نسبتا تلخی بود اینکه از اون فضای گرم و صمیمه روستا جدا بشم و بیا جایی که هیچ کس رو نمیشناسم و گاها کسایی که قرار بود دوستم بشن منو مسخره میکردن و باهام شوخی هایی میکردن که من هیچ وقت منظورشونو نمیفهمیدم و کسی نبود که منو دوست داشته باشه و من تنها شدم ، بعدش دوست هایی پیدا کردم ولی هیچکدومشون منو دوست نداشتن و اگه بازی میکردیم منو اون شخصیت بده میکردن و بهم میگفتن بهت میاد این نقشا و وسایلمو بر میداشتن مینداختن روی زمین یادمه مامان و بابام تازه برام یه بسته ۲۴ تایی مداد رنگی گرفته بودن و من فرداش که بردمش مدرسه دیگه پس فردا نداشتمشون و بچه ها همشونو برداشتن و گم کردن همونروز و هیچ وقت نفهمیدم کی این کارو کرده ، خلاصه همه ی این احساس ها بود به علاوه جنگ و دعوا های توی خونه ، اونا همش با هم بحث میکردن و من بیشتر وقتا نگران بودم نکنه مامان و بابام از هم جدا شن و من تنها شم

       من برای پیش دبستانیم هم اومده بودم توی شهر اصفهان و یکسال اونجا بودیم و دوباره برگشتیم روستامون و من کلاس اول توی روستامون بودم و دوباره برای کلاس دوم اومدیم اصفهان و تا الان موندیم و آخر هفته ها فقط میرفتیم روستامون . ولی سال اولی که من پیش دبستانی بودم همه چیز قشنگ بود ما یه خونه ی کوچولوی خشگل داشتیم توی یه خیابون قشنگ و نزدیک خونه ی عمه ی مامانم بودیم که یه زن خیلی خوب بود و همه اونجا صمیمی بودن و من با نوه ی اون دوست بودم که اسمش شقایق بود و صبحا باهم دیگه میرفتیم مدرسه، اون کلاس سوم بود و من پیش دبستانی بعد از ظهرا هم که بر می گشتیم با هم تام و جری می دیدیم و کشک و غارا میخوردیم و نقاشی میکشیدیم و حرف میزدیم و من احساس خوبی داشتم یادم نمیاد اون موقع ها درگیر جر و بحثای مامان و بابام هم بوده باشم یا شاید اونا دعوا نمیکردن.

       همه منو دوست داشتن معلمام همیشه مامانمو کنار میکشدن و بهش میگفتن از صبا خیلی راضی هستیم هم درسش خوبه هم دختر خوبیه ، خیلی هم باهوشه و من خوشحال بودم ، دوباره کلاس اولم که روستامون بودم همه چیز خوب بود و سال بالایی ها باهام دوست بودن و باهمدیگه دست میدادیم ، همه به خاطر مامانم که توی روستامون توی خانه بهداشت کار می‌کرد منو هم میشناختن . من از همه نظر احساس کامل بودن میکردم نقاشیام قشنگ بود و همه ازشون تعریف میکردن ، درسم خوب بود و همیشه خیلی خوب میگرفتم ، دوستای زیادی داشتم ، کلی اسباب بازی داشتم ، یه اتاق خشگل داشتم و راضی و خوشحال بودم. آخه یه بچه ی ۷ ساله چی دیگه میخواد غیر از اینا؟ولی یه چیز بود که من توش احساس کمبود میکردم و همیشه به خاطرش سرزنش میشدم و اونم بدنم بود ، هر جا حرف از غذا بود مامانم میگفت صبا اصلا خوب غذا نمیخوره و مامانجونم همیشه از دستم حرص میخورد و برام توضیح میداد چقدر آدم وقتی تپل باشه همه چیزش قشنگ تره ، لپاش قرمزه و عین هلوئه ، لب هاش سرخ و خشگله و همه چقدر دوسش دارن ولی وقتی لاغری و هیچی نمیخوری؛ ضعیف میشی ، درساتو خوب یاد نمیگیری ، جون نداری بازی کنی ، بقیه دوستت ندارن و من هر روز بیشتر نیاز به چاق شدن رو توی خودم پیدا میکردم .وقتی رفتیم اصفهان زندگی کنیم ، چون همه چیز‌ تغییر‌ کرده بود منم کم کم میزان رضایتم از خودم‌ کم شد ، دیگه شاگرد اول نبودم ، دیگه دوستای زیاد نداشتم ، نمیدونستم وقتمو چطوری بگذرونم ، مامان و بابامو کمتر میدیدم و…و این شرایط باعث شد نیازم به چاقی خیلی بیشتر بشه من اون زمانا همون دختر ضعیف و نحیفی بودم که همون چیزایی که گفته بودن اگه لاغر باشی سرت میاد ، سرم اومده بود و قهرمان من‌ اون لحظه فقط و‌ فقط چاقی بود. چون میگفتن اگه چاق بشی قوی میشی منم قوی بودنو دوس داشتم تا به اون دوستام که تو مدرسه اذیتم میکردن نشون بدم با کی طرفن و باهاشون بی حساب بشم ، میگفتن اگه چاق بشم خشگل میشم منم نیاز داشتم خشگل تر بشم تا توجه بقیه رو جلب کنم ، میگفتن اگه چاق بشم درسا رو بهتر یاد میگیرم و از همه جلو میزنم ، منم نیاز داشتم چاق بشم تا دوباره شاگرد اول باشم و همه ازم تعریف کنن و دوباره باهوش ترین فرد کلاس باشم.همه اینا باعث شد من عاشق چاقی بشم و اونو تنها راه نجاتم بدونم در صورتی که وقتی چاق شدم هیچکدوم از اون اتفاقا نیوفتاد تازه صفت چاقالو به بقیه صفتایی که قبلا برای مسخره کردنم به کار میبردن اضافه شد ، تو فامیل خیلی از کسایی که دوسم داشتن و من براشون عزیز بودم وقتی منو چاق دیدن شروع کردن به نصیحت کردنم و بهم میگفتن ما گفتیم یه ذره چاق شی بهتر میشی نه اینکه این همه خپل شی یهو و همش لپامو میکشیدن ، دیگه لباسای خشگل نمی پوشیدم و هر چی میخریدم بهش حس خوب نداشتم با اینکه مامانم از بهترین لباس فروشیا برام لباس میگرفت و واقعا هم خشگل بودن ولی هیچ کدومشونو دوست نداشتم و هر روز احساسم به خودم بد و بدتر میشد .چاقی قرار بود قهرمان من باشه و منو از تنهایی نجات بده ولی خودش منو تنهاتر کرد.همه چیز بر عکس شده بود و منم ناامیدانه داشتم دنبال راه حل میگشتم که چطور دوست داشتنی باشم اما راه حلشو پیدا نمیکردم.الان اگه بخوام دلیل چاقیمو بگم فقط یه چیز میاد به ذهنم و اونم پذیرفته شدن توسط بقیه بود.میخواستم چیزی بشم که بقیه میخوان ، دوست داشتنی باشم ، همه رو جذب خودم کنم و عالی باشم و هنوز هم که هنوزه این احساسو دارم ولی پیداش نکردم . الانم احساس میکنم اگه میخوام دوست داشتنی باشم باید یه سری دستاوردها داشته باشم و بعدش بقیه منو دوست دارن اون موقعم فکر میکردم اگه چاق شم بقیه بیشتر دوسم دارن . چیزی تغییر نکرده چون کاملا درونی بوده. با بزرگ شدنم خواسته های ذهنمم بزرگ تر شده و هر روز منو بیشتر عقب میکشه و بهم یاد آوری می کنه که کافی نیستم و لیاقت داشتن چیزایی که میخوام رو ندارم و منو پاس میده به خواسته های بزرگ همش خواسته های بیشتر و منو تو دام خودش انداخته یه زمانی با ذهن بچگونم بهم گفت اگه چاق شی شاید دوست داشتنی تر بشی الان میگه اگه فلان کس بشی فلان جایزه فلان شغل فلان ماشین فلان خونه و…. رو داشته باشی ممکنه دوست داشتنی تر و قابل تحمل تر بشی و این حرفش بعنی من الان کامل نیستم که بخوام از خودم رضایت داشته باشم ، یعنی الان کافی نیستم و دوست داشتنی نیستم و وقتی اون همه چیزو به دست بیارم ممکنه فقط ممکنه خودمو دوست داشته باشم و از خودم راضی باشم وگرنه همینطوری  که الان هستم خیلی مزخرفه و همه چیز باید تغییر کنه تا دوست داشتنی باشم .ولی من میخوام همین الان این زنجیره رو قطع کنم و دیگه قربانی خواسته های بیشتر نباشم . من به هیچی نیاز ندارم برای خوب بودن چون همین الان خوبم و بسه هر چقدر خودمو تحقیر کردم و مقایسه کردم با کسایی که فکر میکنم ازم بهترن . من حتی فکر میکردم باید تغییر کنم تا خدا منو دوست داشته باشه ولی همینم نمیخوام ، اگه خدا میخواد من لاغر شم تا دوسم داشته باشه پس نمیخوام اصلا دوسم داشته باشه . من همین طوری که الان هستم هم قشنگ و دوست داشتنیم و هر چی بقیه میگن و میخوان ما شبیه استاندارداشون بشیم ، گور باباش ، من نمیخوام شبیه استاندارداش بشم اگه بازو ها و رونای لاغر دوست داره و فک زاویه دار و دستایی که رگاش بیرون زده و ترقوه ی برجسته ، باشه ، بره پیدا کنه ، الان تو اینستا پر از دخترای خشگله که این خصوصیاتو دارن . ولی من اینطوری نیستم اما میخوام دوست داشتنی باشم و مطمئنا میتونم . انقدر تو سرم پر از مقایسه هاییه که حتی خودمم قبولشون ندارم که دیگه یادم رفته اصلا چطور میشه باهاشون مخالفت کرد؟من فقط میدونم اگه رضایت از خودم با یه دستاورد امکان پذیر بود پس تا الان باید به دستش میوردم ولی وقتی دستاوردای زیادی به دست اوردم اما هنوز از خودم راضی نیستم پس طبیعیه که ذهنم و یا حالا یه چیز درونیم مشکل پیدا کرده و من اونو میخوام درست کنم.من نمیخوام تبدیل به یه آدم دوست داشتنی بشم ، میخوام اون آدم دوست داشتنی که همین الان هستم رو پیدا کنم و بیارمش رو.

      اونوقته که یه چیزی مثله چاقی که به خاطر گم شدن صبای دوست داشتنی پیداش شده دمشو میزاره رو کولش و میره نه به خاطر اینکه بد ترکیب و زشته ، به خاطر ابنکه جاش اینجا نیست و دیگه بهش نیازی ندارم. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 25 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1401/01/20 17:44
      مدت عضویت: 1647 روز
      امتیاز کاربر: 27941 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,316 کلمه

      سلام به همگی.

      من تقریبا نصف عمرم در تناسب بودم و نصف عمرم چاق بودم چون از دوران کودکی تا سن۱۷سالگی من  بسیار لاغر بودم و از سن  ۱۷سالگی تا 34سالگی من در چاقی مطلق  بودم یا در حال از بین بردن چاقی در بدنم بودم اونم از طریق راه های اشتباه تا اینکه 7سال آخر قبل از آشنایی ام باسایت خیلی با تعهد هر روز  ورزش سنگین و رژیم سنگین داشتم و تا حدودی متناسب بودم اما  اون همه محدودیت در غذا و زمان و …. حالم رو بد کرده بود و دیگه خسته شده بودم خصوصا که اندازه تلاشم نتیجه نمیگرفتم  تا اینکه با نهایت خستگی و در ماندگی با سایت آشنا شدم واقعا تصادفی البته  که باید بگم هدایتی آشنا شدم و زمانی که آشنا شدم برای رفع اضافه وزنم وارد این دوره ها شدم. اما کم کم عاشق  مسایل ذهنی و کنترل ذهن شدم و کلی دوره های عالی  و اساتید قابلی سر راه من قرار گرفتن که من خیلی راحت با این موضوعات آشنا شدم و نتایج بسیار عالی و قابل لمسی در زندگیم  الان دارم که همشون رو مدیون این راه هستم .

      و اما باید بگم برای تناسبم هیچ کار خاصی نکردم. فقط و فقط در این سایت بودم و فایلهای استاد رو گوش میکردم و مثل وحی منزل به همه ی اونها گوش میکردم و سعی میکر دم دقیقا مثل اونها عمل کنم تا حدی که من در یک روز  با یه مشورت استاد یک دفعه اون همه ورزش سنگین و جدی رو که فقط به خاطر لاغری میرفتم و اون همه مدل مختلف رژیم رو که روی  برگه داشتم  رو پاره کردم  و پیج کارشناس تغذیه ام رو انفالو کردم و تمام زمانهای ویزیتم رو زیر نظر ایشون کنسل کردم و فقط با آموزشهای رایگان جلو رفتم انگار دلم قرص  بود که این راه درسته این حرفها درسته .چون این اواخر  دوران رژیمم کلی سوال در ذهنم بود که چرا من این همه محدودیت غذایی دارم این همه رعایت غذایی دارم این همه فعالیت دارم ولی هی چاقتر میشم اما اطرافیان من خیلی راحت بدون هیچ تلاش همیشه لاغر هستن ؟ و کلی از این مدل سوالها داشتم که به محض اشنایی باسایت تناسب فکری همه ی کارهای گذشته رو کنار گذاشتم حتی غذاهای  هر روز من   که همیشه به خاطر رژیمم از خانواده جدا بود دیگه تغییر کرده بود ومثل همه می‌خوردم و همسرم همش نگران بود که چرا ؟؟  چون حتی من  در گذشته خیلی وقتها برای تفریح و پیکنیک با خانواده به خاطر رژیمم مجبور بودم غذای خاصی با  خودم ببرم یا تابه ی رژیمی ببرم و اونجا درست کنم اما ازوقتی وارد   این راه شدم بقیه می‌دیدن که مدتها هست من دیگه از این کارها نمیکنم تازه لاغر تر هم شدم و خیلی‌ها میپرسیدن  چی شده  ؟؟؟کار خاصی کردی ؟؟اما چون اون اوایل ذوق آشنایی باسایت رو داشتم به هر کی میرسیدم میگفتم و اما بهم میخندیدن و یا من رو مسخره میکردن و یا این راه رو مسخره میکردن  و من ناراحت میشدم اما من  دست ازتلاش برنداشتم  و راهم رو ادامه میدادم و هیچ چیز مانع از ادامه ی راه من نمیشد انگار حالم بهتر شده بود آرامشم بهتر شده بود. اطمینان از تناسب در من  به وجود اومده  بود  انگار مانعی سر راهم  برای رسیدن به هدفم نمی‌دیدم و خلاصه به لطف خداوند مقداری زیادی وزن و سایز  کم کردم و مدتها هست که دارم روز به روز متناسب تر میشم و بهتر میشم و اصلا حتی برای دقایقی نمی‌خوام به اون دوران وحشتناک رژیم و ورزش برگردم و حتی تا حالا نشده یه پیاده روی ساده  هم برای تناسبم کرده باشم و یا رژیم یک روزه  داشته باشم خیلی رها و آزاد دارم به تناسبم میرسم .

      من از وقتی  در سایت هستم بارها مرور کردم که چرا چاق شدم ؟؟؟؟از کی چاق شدم ؟؟؟ و این کار خیلی به من کمک کرده ته  من بهتر به تناسبم برسم .

      من در این مسیر یاد. گرفتم برای تغییر نتیجه ی نهایی عجله نکنم اول یه سری پارامترهای درونی رو باید تغییر بدم بعد خود به خود نتایج من تغییر میکنن و این رو خود من تجربه کردم و ایمان دارم اول خودم باید تغییر کنم شخصیتم باید تغییر کنه تا نتیجه ام تغییر کنه چون من لاغری رو برای به مدت خاص نمی‌خوام برای همیشه می‌خوام چون تناسب همیشگی برای من ارزشمند هست .

      من در گذشته هر کاری از دستم برمیومد در زمینه ی  رژیم و ورزش با هم انجام میدادم چون فقط قبول داشتم لاغری از این راه درست هست و هر راه دیگه به بدن آسیب میزنه بنابراین برای آخرین بار زیر نظر کارشناس تغذیه رفتم و انواع رژیم ها و انواع ورزش‌ها رو که میگفتن خوبه مثل ایستایس و ایروبیک وفیتنس  و زومبا و … رو  امتحان میکردم و اون اوایلش که بعد از بارداری دومم بود و حسابی چاق بودم من با چنگ و دندون تناسب رو  اززاین راه اشتباه به دست آوردم اما به خاطر چند باور غلط که  چون من دارو میخورم و…خیلی راحت ذهنم تغییر کرد و دیگه رسیدن به تناسب برام راحت نبود و هیچ رژیمی و ورزشی جواب نمی‌داد و من میخواستم سراغ دمنوش … برم  یا اینکه چون میدیم اطرافیان با قرص لاغر شدن میخواستم قرص تهبیه کنم چون باورم شده بود سرنوشت من اینه که من باید چاق بمونم و لاغری حق من نیست و کار سختی هست  و خلاصه و خسته و ناامید بودم و هیچ اعتمادی به خودم و رژیم و ورزشم نداشتم که میتونم لاغر بشم  تا  اینکه وارد این مسیر الهی  شدم  و مدتها هست به عشق لاغری من در این راه هستم .

      و اما جواب اینکه چرا من چاق بودم ؟؟

      من در گذشته فکر میکردم مواد غذایی چرب و پر کالری و سرخ شده و نشاسته ای باعث چاقی من هستن ‌‌

      خوردن شام های  سنگین . و یا اصلا شام خوردن باعث چاقی من هست 

      ازدواج باعث چاقی من هست 

      بارداری باعث چاقی من شده 

      سایز بزرگ داشتن به خاطر زایمان داشتن من هست 

      تحرک نداشتن باعث چاقی من هست .

      رفتن به مهمانی  باعث چاقی من هست .

      خونه مادرم هر شب رفتن و اونجا کلی خوراکی و غذا  موجود بودن باعث چاقی من هست.

      رفتن به سفر و تفریح ها و دور همی ها و …باعث چاقی من هست .

      من ماه رمضان و ایام عید و …رو دلیل چاقتر شدنم می‌دانستم .

      من کم کاری تیرویید  رو دلیل چاقی خودم میدونستم 

      من مشکل هورمونی و خوردن قرصهای خاص  رو دلیل چاقی خودم می‌دانستم .

       من  فست فودی  رفتن و رستوران رفتن های هر ماهم رو دلیل چاقی خودم می‌دونستم .

      من مواد غذایی خاص که خیلی خیلی در گذشته بهشون علاقه داشتم مثل چیبس و پفک و کرانچی که هرشب می‌خوردم رو عامل چاقی خودم میدونستم .

       من خوردن شیرینی و هر هوله و هوله خوردن و غذای چرب و … رو دلیل چاقیم میدونستم .

      و کلا تمام این افکار بعد از ازدواج در ذهن من به وجود اومدن و باعث چاقی من شدن چون من قبل ازازدواجم بازم فست فود می‌خوردم و هله هوله می‌خوردم و شام دیر وقت می‌خوردم و …‌ اصلا چاق هم نبودم اما بعد از ازدواجم  اینقدر از این حرفها به من گفتن  و من شنیدم که هر روز از روز قبل بیشتر در مسیر چاقی قرار گرفتم و اما این اواخر از زبان چندین پزشک شنیدم که به خاطر خوردن دو داروی مصرفی تو از این بیشتر چاق میشی باید مواظب باشی و اصلا باشنیدن این حرف  انگار من ، من قبلی نبودم و هر چقدر تا قبل از شنیدن  این حرفها وزن کم کرده بودم دیگه فایده ای نداشت و من به محض شنیدن اون حرفها از زبان پزشکان معتبری شروع به چاق شدن کردم. و هر روز چاقتر میشدم .

      اما خدا رو شکر الان در اندام بسیار عالی هستم که فقط یه ذره با تناسب دلخواهم فاصله دارم و  بسیار آگاهم که هیچ چیز بجز قدرت افکار و باورهای من باعث چاقی من نمیشه حالا رفتارهای درست و همسو هم  در رسیدن به هدفم بسیار به من کمک میکنن.

      خدا رو شکر برای این جسم عالی که دارم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Vafraze12
      1401/01/14 19:25
      مدت عضویت: 1486 روز
      امتیاز کاربر: 10776 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 655 کلمه

      چگونه من چاق شدم.

       یادم می یاد من در سن راهنمایی کاملا متناسب بودم و زمانی که نامزد کردم کم کم به فکر چاقی افتادم نامزدی من خیلی طول کشید چون من درس می خواندم و زمانی که نزدیک مراسم عروسی شد خواهر بزرگم گفت باید خودتو چاق کنی چون آرایش عروست قشنگ می شه و دیگه اینکه فامیل داماد می فهمه که تو در خونه پدرت خیلی بهت خوش می گذشته که همش خوردی و خوابیدی خلاصه این طرز فکر خواهرم به من غالب شد و من بدون هیچ دلیلی آنرا پذیرفتم و سعی کردم چاق بشوم اولین فکرم مثل خیلی ها در چاق شدن این بود که باید تا می توانم بخورم خوردن غذا اولین راه حل من بود پس شروع کروم بزور می خوردم.

      البته این را اضافه کنم که ما خانواده پرجمعیت و فقیری بودیم و همیشه به اندازه کافی برای ما وجود نداشت و چون من فرمول خوردن را برای چاقی ساخته بودم باید می خوردم به خواهر بزرگم که ازدواج هم کرده بود گفتم ما که همیشه غذا نداریم که هی من بخورم چی کار کنم گفت نون خالی که همیشه هست همونو هی بخور  من دیدم پیشنهاد بدی نیست.

      من که فقط تو ذهنم ساخته بودم که بخورم و برام مهم نبود که چی بخورم فقط خوردن برای من مساوی شده بود با چاقی این را با تمام وجودم باور کرده بودم و شدم ماشین اثبات باورهام.

      خوردم و خوردم و چاق شدم طوری که هر کی منو می دید تعجب می کرد و بعضیها اصلا منو نمی شناختن.

      این بود ماجرای چاقی من 

      یکشب بعد نماز مغرب با تمام وجودم از خدا خواستم منو کمک کنه دیگه بریده بودم هیچ دمنوش و ورزشی در من جواب نمی داد از رژیم متنفر بودم خیلی مضطرب می شدم غافل از این بودم که همین استرس منو روز به روز چاقتر می کنه.

      یهو تو ذهنم انگار خداوند ندایی داد  رفتم گوشیمو برداشتم و توی گوگل می گشتم که با فایلهای ذهن ناخودآگاه و توانایی های آن آشنا شدم.

      رفتم توی آپارات و نوشتم ذهن ناخودآگاه کلی فیلم برام آمد از دانشمندان بزرگ چندین کلیپ از افراد مختلف را با گوش جان گوش می کردم.

      تا اینکه خدای مهربان دست مهربانش را به سوی من روانه کرد و من با فیلم استاد در آپارات اشنا شدم استاد داشتن یکی از قسمتهای دوره رایگان را توضیح می دادند من از بالای فیلم آدرس سایت را برداشتم و وارد سایت شدم.

      اول فایلهای رایگان را جون و دل گوش دادم خدای من اصلا خسته نمی شدم حتی کلمه به کلمه اون را می نوشتمو یک جزو تهیه کردم و می نوشتم تا تمرکز بیشتری داشته باشم .

      کم کم خداجونم به من در تهیه دوره ورود به سرزمین لاغرها کمک کرد و من شدم یکی از اعضای آن

      من با توضیحات اولیه استاد فهمیدم که همانطور که چاق شدم باید لاغر بشم .

      اگه فرمول من اون زمان خوردت=چاقی بود 

      الان باورم کاملا تغییر کرده و یتد گرفتم خوردن به اندازه نیاز بدن اصلا باعث چاقی نمی شه

      یاد گرفتم با همان روشی که چاق شدم می توانم لاغر بشوم.

      من باور کرده بودم که خوردن باعث چاقی می شه. این باور من بود.

      باور چیه؟

      تکرار مدام یک فکر

      فکر از کجا می یاد از درون ما که همان ذهن ماست.

      پس برای لاغری هم من باید از درون خودم شروع کنم به تغییر و پارامترهای بیرونی را کنار بگذارم.

      .من دیگه از غذا خوردن نمی ترسم خیلی راحت دارم به اندازه نیاز بدنم غذا می خورم.

      خیلی خوب وزن کم کردم روی ترازو نرفتم ولی به وضوح لباسهایم را می بینم که برایم گشاد شده اند .

      من دیگه به غذا به عنوان عامل چاقی نگاه نمی کنم.

      می دونم اول راهم و باید راه را ادامه بدهم .

      امروز اول ماه مبارک رمضان هست و من فقط یک بامیه و زلوبیا نصفه خوردم و سیر شدم آفرین به من چون قبلا تا ته بشقاب را می خوردم و هنوز چشمم دنبالشان بود .

      خدای مهربانم ممنونم ازت که استاد رضا عطا روشن را در مسیر زندگیم قرار دادی.

      استاد شما فوق العاده اید ممنونم از شما

      ۰

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار shahrbanou1346
      1400/12/14 13:04
      مدت عضویت: 1387 روز
      امتیاز کاربر: 22276 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 790 کلمه

      عرض سلام و درود 

      علت اصلی چاقی بخاطر سپردن  تصویری ازچاقی  و اندامهای چاق با کلی امتیاز ی که ضمیمه اش کردیم در ذهنه  ……در حقیقت ما ذهنی چاق میشیم  پس ذهنی هم لاغر خواهیم شد .

      من تا قبل سی سالگی  لاغر و متناسب بودم البته چاق و توپول به دنیا اومدم اونقدر چاق که مادرم بنده خدا تا دم مرگ  رفته بود …عکس دوران نوزادیم هست که خاله و داییم منو دو نفری بغل کردن  …ولی تا سن قبل مدرسه به تدریج لاغر شدم  که تا سی سالگی  ادامه داشت …اما  به مدت ۱۰ سال قبل از چاق شدنم تصویری که از خانومای چاق در ذهنم نقش می بست محسنات و امتیازاتی که به اونا در سطح جامعه و خانواده قائل می شدن منو به این تله انداخت …یعنی ۱۰ سال  ناخواسته و به دور از آگاهی روی ذهن لاغرم کار کردم در حقیقت ……تا بالاخره  ذهن لاغر به یک ذهن چاق تغییر ماهیت داد…

      ولی جای بسی امیدواریه که تبدیل کردن ذهن چاق به لاغر  یک سوم و در مواردی خیلی کمتر از یک سوم‌ این مدت زمان می بره  بچه هایی بودن که  سه هفته از دوره گذشته شروع به ریزش سایز و وزن کردن …….. دیگه بستگی به همت هنر جو برای انجام تمرینات فکری روزانه  و درصد درگیری ذهنی نسبت به چاقی داره ….

      طبیعت جسم انسان به شکل فطری روی تناسب تنظیم شده و بدن گرایش به لاغر شدن و تناسب داره ….ولی  چاقی یک‌امر تحمیلی و غیر طبیعیه ……..ولی خوشبختانه با تمرین و ممارست قابل تغییره 

       زیاد می شنیدم که چاقها قوی هیکل و جوندارن ….صورتای پهن و پری دارن  که باعث میشه زیباتر به نظر بیان  سر و سینه پری دارن مث لاغرا  توخالی و کوچیک نیستن چاقا پولدارن لاغرا فقیر چون چیزی برای خوردن گیرشون نمی آد 

      یعنی دقیقا هر امتیازی به چاقها می دادن انگار یک‌امتیاز منفی در مقابل به لاغرا تعلق می گرفت …این بود که منم آرزوی چاق شدن کار دستم داد ….من الان آرزومه دوباره بشم ۶۵ کیلو و قطعا زمانی که شروع به چاق شدن کردم یک برحه ای از زمان در همین وزن بودم و لذتشو بردم ولی به تدریج سال به سال بیشتر شد  تا اینکه قبل کرونا به ۸۴ رسیدم  که خیلی ترسیدم ازاین عدد که روی ترازو  دیدم  که خوب باعث شد برای آخرین بار دست به اقدام از روشهای رایج بزنم رژیم کالری شماری  گرفتم همزمان باشگاه ثبت نام کردم  یک‌روز می رفتم باشگاه یکروز پیاده روی طولانی  قبل  اینا یکسری کپسول گیاهی کاهش اشتها از یه عطاری از مشهد برام آوردن که بعد از یکماه مصرف کردن دیدم بی فایده اس دل درد هم می شدم کنار گذاشتم  با رژیم کالری شماری و باشگاه  و پیاده روی ۲ کیلو و نیم کم کردم …که آمدن کرونا باعث شد باشگاه بسته بشه منم استرس رو بهانه کردم و گفتم نمی تونم به کمخوری ادامه بدم رها کردم بعد که به این سایت هدایت شدم .۸ ماه  در دوره عمومی بودم دوره ۱۲ گام رو تموم کردم و آرزوی خرید می‌کنم گام اول به دلم نشست  که موفق شدم از ۱۶ فروردین ۱۴۰۰ تحت آموزش در این دوره قرار بگیرم …خوشحال و راضیم چون قبلا از هر روشی می رفتم محال بود بتونم ۲_۳ ماه بیشتر  ادامه بدم ولی از این روش نتونستم دست بردارم و … طی یکی دو ماه آینده دوره  ارو تموم می کنم  تا اون موقع تقریبا نزدیک  یکسال میشه  که در دوره هستم‌و خدا خدا می کنم زودتر به دوره تکرار  برسم …. البته کل دوره گام اول ،بغیر از دوره تکرار  ۱۲ هفته اس  ……اگر کسی بتونه وقت کافی بذاره  و هر روز تحت آموزش یک فایل جدید قرار بگیره سه ماهه تموم  میشه و نکته های لاغری تماما گفته میشه و به یک‌جمع بندی ذهنی  خواهیم رسید … و اگر نکات عملی   رو پیاده کنیم در زندگیمون‌   قطعا نتایج جالب توجهی  خواهیم داشت …

      دوره سه ماهه برای من تبدیل شد به ۱۲ ماه چون سه ماه بنا به دلایلی کلا تعطیلش کردم  …که اصلا کار درستی نبود …می خوام بگم  قشنگ بچسبی به اصل دوره  و در دام تله های منفی باف نیفتی اینقدر آموزشها طولانی نمیشه  که بسیار شیرین و لذتبخش  هستن  اما همینجوری لاکپشتی هم که جلو آمدم‌اینقدر این مسیر بهم آرامش داده که لذتش از هر چیزی برام بالاتر و بیشتره …..من به تدریج دارم وزن کم می کنم بدون هیچ سختی …و نتایج عالی در جنبه های دیگه زندگیم داشته که اینجا مجالش نیست که بگم …..با همین حرکت لاک پشتی ادامه می دم تا یه روز که زیاد دور نیست  پرچم  سپید پیروزی رو بر قله تناسب اندام برافراشته خواهم کرد …….. و اصول تناسب فکری جزئی از زندگی من خواهد بود تا روزی که زنده هستم ….

      ◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇

      به امید نشر و گسترش هر چه بیشتر تناسب فکری در جهان 

      ◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇

      شهربانو  ۵۴ ساله از تهران‌

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار pooldarjazzab@yahoo.com
      1400/09/27 10:58
      مدت عضویت: 875 روز
      امتیاز کاربر: 549 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,819 کلمه

      سلام . نمیدونم این متن چند بار اومد ولی این متن نهایی منه متنهای قبلیم نصفه اومدن . 

      سلام به متناسبین قد بلند و خوش اندام . اونایی که اعتماد به نفسشون زیاد شده و هر روز دارن یه نکته یاد میگیرند برای تغییر آسان . اونایی که پوست صورتشون زیباست و جوانی و شادابی در صورتشون هویدا . اونایی که سفت و برشت وزن کم کردن و حالشون خوبه خوبه . اونایی که راه و رسم زندگیشون رو تغییر دادن . 

      سلام به جامعه ی متناسبین ثروتمند و قوی و خوشحال . 

      من تعهد میدم که هر روز یک قدم در اینجا بردارم حالا یا فایل گوش بدم یا بخونم یا بنویسم یا حتی فقط نگاه کنم و صفحات رو مرور کنم . 

      گرچه به قول آقا رضا اگر بنویسیم خیلی بیشتر بر محتوای دهنمون تاثیر میزاریم و تمرکز همه جانبه داریم .

      خب سوال جلسه ی اول : چرا چاق شدم ‌. 

      واقعا نفهمیدم چرا چاق شدم . گه بگم پرخوری کردم خب اصلا چرا پرخورشدم ؟ 

      اگه بگم به استپ وزنی دچار شدم اصلا چرا وزنم استپ می کنه و بعد دوباره زیاد میشه . 

      اصلا چرا من چاق میشم . چرا لاغر نمیشم ؟ 

      دوستم چیکار میکنه که هربار بهش میگن لاغری ولی من چرا نمیتونم کارای اون رو انجام بدم ؟ 

      اصلا چرا من عاشق غذام ؟ چرا من فکرم درگیر غذاست . چرا جسم من  میل داره به کم تحرکی و خوابیدن و یا بیماری . چرا میل من به تحرک بیشتر کمه . 

      چرا من کم تحرکی رو بد میدونم ولی بازم تمایلم به کم تحرکیه  ؟ 

      چرا من فعالیت زیاد رو خوب می دونم ولی خیلی تمایل ندارم برای انجامش ؟ 

      چرا من پرخوری رو بد میدونم ولی غذا رو دوست دارم و بازم انجامش میدم 

      چرا اصلا من برای لاغر شدن میگم باید رفتارم تغییر کنه . 

      چرا من این مدلی هستم اصلا ؟ 

      چرا من مدل خودمو دوست ندارم 

      چرا من میخوام تعییر کنم 

      چرا نمیتونم  فکر خودم رو رها و ازاد کنم .

      چرا وقتی خودمو رها می کنم چاق میشم 

      خب چرا گفتن بسه . 

      فعلا همینی که  هست . من تمایلم روی چاق شدنه خب باشه چه کنم ؟ 

      من تمایلم روی خوابیدنه خب باشه چه کنم ؟ 

      من تمایلم روی کم تحرکیه . خب باشه چه کنم ؟ 

      من تمایلم روی پرخوریه . خب باشه چه کنم ؟ 

      اما من تمایلات دیگه هم دارم . 

      من دوست دارم لاغر بشم . 

      الان برادرم داره تخمه میخوره من صدای تخمه رو میشنوم دهنمم داره اب میفته ولی حال بلند شدن ندارم . فعلا تمایل ندارم بلند شم و برم تخمه بخورم . فعلا تمایلم اینه که بخوابم و بنویسم ‌ . 

      پس یه چیزی رو فهمسدم در ذهن من هر کاری راحتتر باشه اندستور داده میشه . اصلا براش فرق نداره خوردن باشه یا یا هرکار دیگه باید راحت باشه اون کار . پس اگر من چاق شدم چون چاق شدن و یا استپ وزنی برای من راحتتر یود از لاغر شدن . 

      پس پاسخ تمام سوالات بالا یه جمله است . 

      چرا من چاق شدم ؟ چون چاقی برای من راحت بود . 

      چرا من فقیر شدم ؟ چون فقر برای من راحتتر بود . 

      چون برای ثردتمند شدن همیشه میگفتم باید کار انجام بدم و انجام کار برای من سخته ولی برای فقیر بودن اصلا لازم نیست کاری انجام بدی پس فقیر بودن و مسیولیت نداشتن راحتتره . 

      پس اصل علت چاقی راحت بودن چاقی برای ذهنه .   

      اصل علت پرخوری راحت بودن خوردنه 

      اصل علت خوابیدن راحت بودن خوابیدنه . 

      مسلما اگه راحتی بیشتر در لاعری باشه ذهن من لاغری رو انتخاب می کنه . . 

      چرا واقعا لاغر شدن برای ما راحت نیست ؟ 

      چرا باید برای لاغر شدن کاری انجام بدیم . مگه ما نگفتیم ما باید از راه چاق شدن لاغر بشیم چرا برای چاق شدن نیاز به نوشتن و خوندن نداشتیم ولی برای لاغر شدن باید یاد بگیریم . خب ما چاقی رو هم یاد گرفتیم از اطرافیانمون و حالا اومدیم در جمعی که لاعری رو هم یاد بگیریم . راستی چرا خانوم ازاده نامداری خودکشی کرد در حالیکه همه چیز برای خوشبختی داشت . هم خوشگل بود  هم ثروتمند . هم متناسب و قد بلند . هم ازدواج کرده بود هم بچه داشت . هم شعل داشت . هم مشهور بود . هم سفر خارج میرفت . اون تمام ارزوهای منو داشت ولی تو جوانی خودکشی کرد . علتشم هیچ کس نفهمید . میخوام بگم کسانی که میگن داشتن نعمت و ثروت و زیبایی و تناسب اندام و شهرت و …. خوشبختی میاره ولی اگر کسی از درون اعتماد به نفس نداشته باشه خودشو دوست نداشته باشه همه ی اینارو هم که به دست بیاره بازم راضی نمیشه . 

      پس نکته ی مهم اینه برای لاغر شرن نباید تلاش کرد . تلاش خود را برای لاغر شدن متوقف کنیم . 

      این یه فرمول خوبه برای من . من برای لاغر شدن تلاش خودمو متوقف می کنم . می ایستم . چون برای چاق شدن هیچ تلاشی نکردم . چون علت چاق شدنم راحتی چاقی بود و اونم به این دلیل بود که من هیچ وقت تلاشی برای چاق شدن نکردم . حس چاقی رو میدونم چیه حس لذت . حس رهایی . خب من باید هرگونه تلاشی رو متوقف کنم تا یه الگوی جدید برای ذهنم با استفاده از روش چاقی بسازم .

      من میخواهم راحت لاغر شوم پس هر گونه تلاش برای لاغری را ایست می دهم . خب حالا ذهن که نمیتونه در خلاء زندگی نکنه . دوست داره یه کاری کنه . وقتی من هیچ کاری برای لاغری نکنم باور اینکه تلاش نکردن = چاقی برای من فعال میشه . 

      پس یه علت دیگه برای چاقیم پیدا کردم . من تلاش نکردن رو برابر با چاقی فقر زشتی بدبختی و سیاهی می دونم . 

      پس علت دوم چاقیم هم معلوم شد . تلاش نکردن برابر میشه با چاقی یا برابر میشه با  استپ وزنی . 

      حالا بریم ادامه بدیم ببینیم میشه باز ادامه داد و دلایل دیگه ای برای چاق شدن پیدا کرد . 

      دوست داشتن چاقی . من به چاقی علاقمند هستم . من چاقی رو بیشتر از لاغری دوست دارم . چون لباس رو تنش میشینه . البته چاق چاق هم دوست ندارما . از ریخت و قیافه میفتم ولی در کل دوست دترم چاق باشم چون چاقی خوشگلیه ولی جالبه اینجا عکس لاعر شده هد رو که دئدم اونایی که لاغر کرده بودن چهره هاشون از چاقیشون خوشگلتر شده بود . ولی استاد شنا چهرتون زمانی که تپل بودید قشنگتر بود . البته الانم نه که پوستتون ریخته باشه  و ضعیف باشید ولی اون موقع چون چاق بودید ساید اعتماد به نفس نداشتید شاید میخواستید خودتون رو زیباتر نشان بدید اما الان اعتماد به نفس دارید ولی دلیلی نمیبینید برای اینکه خودتون رو زیباتر نشان بدید . خودتون رو زیبا میبینید همینطوری که هستید . 

      حالا شما خودتون میدونید با زندگیتون . من دخالتی نمی کنم . 

      پس یه علت دیگه ی چاقی علاقمند بودن به زیباتر شدنه . 

      در ذهن من چاقی برابر با زیبایی تعریف شده  . 

      پس سه دلیل شناسایی کردم . 

      ۱- راحت بودن چاقی اولین دلیل چاقیم

      ۲- تلاش نکردن برای چاقی علت دوممه که شناسایی کردم 

      ۳- زیبا بودن در چاقی علت بعدیمه .

      در قید و بند نبودن خوردن نخوردن کی خوردن کی  نخوردن کی بلند شدن چیو پوشیدن چیو نپوشیدن اینا همش جزء دلایل اوله . 

      ولی با وجود تمام راحت بودن چاقی من دوست دارم راحت لاغر بشم . دوست دارم هیچ تلاشی برای لاعری نکنم . دوست دارم در خوردن و خوابیدن رها باشم . خودمو اسیر نکنم . به خودم سخت نگیرم . کاری انجام ندم . بازم تنبلی کنم . ولی لاغر بشم . زیبا بشم . حس میکنم میشه . چون شما هم دارید همینکارا رو می کنید سرکار که نمیرید . دایم که تو سایتید پس قاعدتا فعالیت فیزیکی خاصی ندارید . خورد و خوراکتونم که میگید خوبه و رژیم ندارید .اما لاغرید . خب منم اگه یاد بگیرم میشه همینجوری رها و ازاد باشم و هم لاغر بشم هم ثروتمند . 

      البته شما به همه ی این کارا علاقه دارید . پس علاقه داشتن هم یه فرمول دیگست . 

      من چاق شدم چون علاقه داشتم . پس حالا که میخوام  لاغر بشم باید علاقه داشته باشم . من کاری رو که دوست دارم انجام میدم . پس عشق هم خیلی مهمه . 

      پس  دلیل چهارمم هم پیدا کردم . 

      ۱- راحت بودن چاقی اولین دلیل چاقیم

      ۲- تلاش نکردن برای چاقی علت دوممه که شناسایی کردم 

      ۳- زیبا بودن در چاقی علت بعدیمه .

      ۴- من به چاقی و کارهای چاق کننده علاقه دارم . برای همین نمیتونم و نمیخوام ترکشون کنم . چون باهاشون حال می کنم . 

      دیگه خسته شدم از نوشتن دلایل چاقی . 

      ولی اینو میدونم چاقی یعنی زانوی خراب یعنی بیماری یعنی پیری یعنی زشتی . یعنی نداشتن اعتماد به نفس یعنی اعصاب خوردی سرزنش عذاب وجدان . نفس کم اوردن . لذت نبردن از حرکت . من فقط ۴ تا دلیل پیدا کزدم تازه کلی گشتم ولی دلایل زیادی دارم برای اینکه میخوام دیگه چاق نباشم . چون از چاق بودن زجر کشیدم . چون نمیتونم ببینم این همه ادم لاغرن اما من باید از چاقیم رنج بکشم . چاقی برای من دردناکه خیلی زندگیم رو به هم ریخت . پس دلایل من برای لاغر شدن و لاغر بودن بیشتره پس همین باعث میشه کشش لاغر شدن برای من قویتر باشه و دلایل چاقیم برای ذهنم کمرنگ بشه . 

      راستی استپ وزنی هم یکی از باورهای منه همش میگم من یکم که در مسیر لاغری پیش برم ایست می کنم . پس ایست شدن لاغری هم یکی از دلایلی هست که من دوباره به چاقی بر مسگردم . در حالیکه چاقی برای ما ایست نداشت . پس یکی از دلایل چاقیمون هم این بود که چاقی برای من همیشگی بود ولی لاغری موقتی . پس باید لاغری من همیشگی باشه تا ذهنم اجازه بده من همیشه در مسیر لاغری بمونم . پس باید فقط ادامه بدم و ادامه بدم و ادامه بدم تا لاغریم ادامه دار بشه . دوست دارم بازم بنویسم ولی نمیخوام خودمو خسته کنم چون من از چاقی هیچ وقت خسته نشدم . پس خسته نشدنم یه علت دیگه . وای چقدر دلیل پیدا کروم لازمه دوباره لیست کنم 

      ۱- راحت بودن چاقی اولین دلیل چاقیم

      ۲- تلاش نکردن برای چاقی علت دوممه که شناسایی کردم 

      ۳- زیبا بودن در چاقی علت بعدیمه .

      ۴- من به چاقی و کارهای چاق کننده علاقه دارم . برای همین نمیتونم و نمیخوام ترکشون کنم . چون باهاشون حال می کنم . 

      ۵- چاقی برای من همیشگی بود و هیچ وقت توقفی نداشت ولی لاغر شدن به دلیل باور استپ وزنی و سخت بودن لاغری دیگه ادامه دار نبود و تموم میشد و من دوباره میرفتم سمت مسیر چاقی . ولی فکر میکنم لاغری با ذهن همیشگی باشه . چون شما ۷ ساله دارید کار می کنید هنوزم لاغرید . 

      ۶- یه دلیل دیگه هم این بود که چاقی برای من خسته کننده و کسل اور نبود پس باید لاغری هم برام خسته کننده نباشه . نباید کاری کنم که کسل بشم باید همیشه طوری با خودم رفتار کنم که احساس کسالت از لاغری بهم دست نده . 

      خب دیگه دلایل چاقی من اینا بود . حالا برای لاعر شدنم باید همینا رو الگو برداری کنم چون در جلسه قبل گفتید باید از همون راهی که چاق شدیم لاغر بشیم . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 27 از 6 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Armita Sediqi
      1400/08/02 13:56
      مدت عضویت: 956 روز
      امتیاز کاربر: 1313 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 652 کلمه

      به نام خدای مهربان

      سلااااااااااامی پر انرژی به استاد و دوستان گلم‌
      چقدر لذت بخشه که از امروز به بعد قراره در کنار صد گام دوره روانشناس لاغری رو هم ادامه بدم..
      نوری عمیق در قلبم وجود داره که به من نوید روز های فوق العاده رو میده ..
      اولین نتیجه پرداخت بهای رویام احساس اطمینان و ارامشم بود و هنوز هم هست

      تا سه ماه پیش به روش قبلی استاد عمل کردم و فکر کردم و چاق شدم
      ولی اینجام تا به روش جدید و همیشگی استاد عمل کنم و لاغر بشم.
      ..#اگر میخوام نتیجه بگیرم باید به آموزه هام عمل کنم..#
      من باور دارم که لاغر شدن اسون تر از چاق شدنه

      چون من قانون احساس خوب=اتفاقات خوب و احساس بد= احساس بد رو به کاملی درک و پذیرفتم.

      من باورم دارم لاغری آسونه چون وقتی دارم لاغر میشم دیگه حسم خوبه و آرامش ژرفی دارم.

      شاید نتایج هنوز بی داد نمیکنه ولی استاد و دوستان خوبم…من به حالت سکون رسیدم
      من آرامش فوق العاده ای دارم و حالا بعد از گذشت سه ماه به طرز عجیبی به این روش ایمان دارم و با خیال راحت‌ تمریناتم رو انجام میدم.
      اصلا عجله برای لاغری ندارم و دوست دارم هر روز که میگذره فقط یاد بگیرم و یاد بگیرم و یاد بگیرم.

      از فایل قبلی یعنی “انتخاب” بسیار ارامش گرفتم.
      حالت معنوی خاصی رو تجربه میکنم و لاغری برام باور پذیر شده چون میدونم خدا من رو برای لاغری انتخاب کرده و حالا که اینجام قطعا نتیجه میگیرم‌.
      این رو خدا در خلوت بهم گفت.از طریق دستان من در دفترم گفت..
      و من مطمئنم نتیجه هام شروع شده..

      و اما گام چهارم‌.همیشه این فایل ۴۱ دقیقه ای من رو دیوانه میکنه! چون مثال ماشین خراب و مکانیک ها و تفاوتی که شروع مسیر لاغری قبلیمون با این داشته شگفت انگیزه^^
      وقتی برای لاغری اقدام گرفتم رفتم روی وزنه،از خودم عکس گرفتم و فقط با شتاب ادامه دادم تا از خودم فرار کنم و به تناسب برسم
      اصلا توی مسیر لاغری قبلیم به حال خوبم فکر نکردم.توجه نکردم که نتبجه نمیده من فقط ادامه دادم و تند تند روز هام رو شمردم تا به لاغری برسم..
      و نتیجه اش چی شد؟ برگشت تمام و کمال وزنی که با زجر کم کردم.

      در رابطه با لاغری دو موضوع مورد بحث قرار میگیره
      ۱.چرا خیلی ها چاق اند و خیلی ها لاغر؟
      ۲.چگونه میشود لاغر شد؟
      سوال اول صورت مسئله‌اس که ما هیچ وقت بهش توجه نکردیم.چون دلایل زیادی برای چاقی خودمون و لاغری بقیه داشتیم.
      بیشترمونم باور داشتیم ژنتیکمون چاقه و ژنتیک اونها لاغر..

      اصلا تفکر نکردیم،تعلل نکردیم..
      چیزی که خدا در قران بسیار تاکید میکنه :
      ایا تفکر نمیکنید؟ ایا توجه نمیکنید؟
      قرآن هم میگه توجه کن..ببین دور و برت این همه ادم هرچی میخودن لاغرن پس مشکل از خوردنت نیست بفهم..
      ولی کی بهمون یاد داده فکر کنیم؟ هیچ کس! چون ما قربانیانِ قربانیان هستیم.
      من مطمئنم دیگه با هیچ رژیم و ورزشی لاغر نمیشم.
      فقط از طریق پیدا کردن عوامل چاقی ام و ادامه مسیر لاغری با ذهنه که میتونم برای همیشه رها باشم
      رهایی یعنی حالت تسلیمی که الان دارم
      از دیشب که دوره ام فعال شده انگار حالت تسلیم و سکون دارم.
      حالتی که هرچقدر توی دوره های رایگان دوییدم بهش نرسیدم!!
      ولی حالا خیلی راحت و آسوده بهش دست پیدا کردم..
      استاد من فهمیدم :
      اگر میخوام ثروتمند بشم باید یک خانم رئیس خوش اندام باشم.
      من اگر میخوام سلامت باشم باید سبک و لاغر باشم.
      من اگر روابط خوب میخوام باید لاغر بشم تا بتونم بهتر خودم رو ثابت کنم و نگران قضاوت دیگران نباشم‌
      من اگر عزت نفس میخوام باید تناسب داشته باشم. تا اعتماد به نفسم خود به خود بیشتر بشه.

      حالا میرسیم به لیست عوامل چاقی من:

      پرخوری
      ریزه خواری
      یواشکی غذا خوردن
      شیرینی و تنقلات خوردن
      نون و برنج خوردن
      کم آب خوردن
      تنهایی زیاد غذا خوردن
      بی موقع و از روی تفریح غذا خوردن
      ژنتیک و ارثی به طرف پدر و مادر رفتن
      بلوغ
      ورزش نکردن
      و…

      عاشق این جمله ام:
      هیچ اتفاقی در فایل های بعدی نمیوفته،هیچ تکنیکی نیست
      هرچی هس همین گامه! نگاه کن ببین گام هات رو چطور برمیداری ..
      رضایت بخشه یا نه؟..

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 11 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سهیلا عظیمی ویشته
      1400/07/24 18:30
      مدت عضویت: 1706 روز
      امتیاز کاربر: 15178 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,103 کلمه

      من چرا چاق شدم 

      وقتی که متولد شدم به گفته مادرم از بس لاغر بودم امیدی به زنده موندن من نداشتند اطرافیان مادرم میگفتند این بچه نمیونه بیخود براش زحمت نکش اما به خواست خدا من زنده موندم وبزرگ شدم تا سن ۱۳ سالگی بسیار متناسب و خوش هیکل بودم حتی میتونم بگم لاغر بودم  هیچ گاه به یاد ندارم که برای بیشتر خوردن وقوی تر شدن از سمت والدین ام اصراری به من شده باشه حتی به خواهر وبرادرانم مثلا من اصلا خورشت آلو و ابگوشت دوست نداشتم  وسر سفره اگر ابن دو نوع غذا بود نمیرفتم  و مادرم هیچ وقت غذای خاصی برای من درست نمیکرد چون که آن غذا را نمیخوردم یادمه یک بار پدرم دلش سوخت که من نهار نمیخورم دو تومن داد گفت  برو برای خودت ساندویچ بگیر  اما مادرم مخالفت کرد گفت نه  اگر میخواد همین را بخوره اگر نه صبر کنه تا شام   بنابراین در خانواده من غذا  به اصرار داده نمیشد  هم پدرم متناسب بود هم مادرم   ولی به مرور زمان آنها هم کمی چاق شدند  در سن ۱۳  سالگی دچار بیماری روماتیسم شدم و بیماری پیشرفت کرد تا این که قلبم هم کمی آسیب دید بشدت لاغرتر شدم بادمه به وزن ۳۶ کیلو رسیدم اینجا بود که مادرم ترسید و فکر کرد دارم میمیرم  اما این بیماری بود که منو لاغر تر کرده بود  و لی خوب او هم مادر بود و نگران من   تجویز دکتر   روزی ۱۰ عدد کورتون بود  دکتر گفت مجبوری این قرص ها را بخوری  هم پف میکنی هم چاق میشی وچاره ایی نیست چون ممکنه آنقدر به قلبت صدمه بزنه  که دچار مشکل بشی بنابراین چاقی بهتر ازونه  ومن ناچارا این قرص ها را مصرف کردم و اشتهای من هم از آن زما ن بیشتر شد حالا تقویت ها ی مادر به کنار  دیگر هرچی میخواستم آماده میکرد  وهرچه میگفتم انجام میداد واز چاق شدن من خوشحال  بود  این پروسه ادامه داشت تا من به وزن ۶۰ کیلو رسیدم یک دختر ۱۳ ساله با ۱۵۰ سانت قد آن زمان قدم همینقدر بود با وزن ۶۰ کیلو گرم  دیگر لباسهای خودم اندازه ام نمیشد و مجبور بودم لباسهای مادرم رابپوشم  کلی غصه میخوردم  وگریه میکردم چون اصلا چاقی را دوست نداشتم  اما چاره ایی هم برای درمان بیماری من  جز این قرص ها نبود الان که در تمام دوره های استاد عزیزم شرکت کرده ام  متوجه شدم که همان حرف دکتر چون آدمی است که بهش اعتماد داریم  باعث این فرمول چاقی در ذهن من شد  اگر خود دکتر به من نمیگفت که عوارض این دارو  چاقی است شاید هیچ گاه من چاق نمیشدم و روند طبیعی بدنم را طی میکردم  اما متاسفانه بعد از حرف دکتر  این باور در من ایجاد شد که چاق شدن روند طبیعیه این دارو میباشد  ومن هروز چاقتر شدم  در سن ۱۷ سالگی روی به ورزش های شنا و والیبال و بسکتبال آوردم  حتی دو میدانی هم شرکت کردم چون عاشق تحرک و ورزش بودم   خوشبختانه یکی از همسایگان ما خانم رادبخت  کارشناس ورزش بودند و آن زمان در استادیوم آزادی که آن موقع آریامهر نامیده میشد فعالیت داشتند به واسطه ایشون  تمام تابستانهای من پر شد از ورزش های گوناگون  وخودبخود با قد کشیدنم متناسب هم شدم    تا ۱۸ سالگی دیگر  کاملا متناسب بودم  اما از گوشه کنار مشنیدم که هر کسی ازدواج کنه چاق میشه  گاهی به خود منم میگفتند ازدواج کنی دیگه این  هیکل نداری  یا اگر بچه دار بشی دیگه خوش فرم نمیشی   که باز هم  این حرفها بطور ناخود آگاه در  ذهن من به شکل فرمول در آمد  و وقتی در آن شرایط قرار گرفتم چاق شدم  اما هر بار بارژیم  سعی کردم وزن اضافه را کم  کنم بادمه سر فرزند دوم ام شیر مادر مبخورد بقدری رژیم سخت گرفتم که دندانهایم لق شد  و دکتر بشدت با من دعوا کرد  وگفت چرا این کار را میکنی  وسریع با کلی ویتامین  و آمپول به دادم رسید وگرنه دندون هایم را از دست میدادم  خلاصه بعد از این باورهای چاقی برای رهایی از  چاقی روی به ورزش آوردم وچنان پبشرفتی در امر ورزش کردم  که مجال صحبت آن اینجا نیست  که توانستم یکی از مربیان ومدرسان موفق باشم و باشگاه ورزشی بانوان را در سال ۶۷ تاسیس کنم البته ۳ سال هم در خانه کلاس داشتم وبا ۱۲۰ شاگرد از خانه برای باشگاه تازه تاسبس رفتم  و ۳ سال آن زمان مبارزه کردم تا بتوانم مجوز باشگاه  برای بانوان را بدست بیاورم   و۳۵ سال در امر ورزش فعالیت  کردم تا  سالی که در ورزش وتحرک  بودم چاق نمیشدم چون باور من این بود که متناسب ماندن راهی جز ورزش و رژیم ندارد اگر زمانی من نتوانم ورزش کنم و رژیم غذایی خود را حفظ نکنم بشدت چاق میشوم  و همین هم شد من ورزش  ورژیم را در سال ۹۶ بخاطر یک سری مسائل گذاشتم کنار ودر عرض یک سال ۲۰ کیلو اضافه وزن پیدا کردم   اما بعد از آن دیگر نه حال ورزش داشتم نه رژیم های گوناگون   تا این که با استاد در ایتوپ آشنا شدم  وقتی برای اولین بار این فایل را دیدم   شگفت زده شدم  دیدم چقدر حرفهای استاد درست است با این که با باورهای من مغایرت داشت اما چنان حرفشان به دل مبنشست که ترجیح دادم تعصب ام را بزارم کنار و حر ف نو بشننوم   تا ۶ ماه فایل های رایگان را مرتب گوش کردم وبعد از آن ثبت نام کردم البته دوستان عزیزم من در حال حاضر در سه دوره ورود به سرزمین لاغری و پاکسازی ذهن و دوره پیشرفته  هستم  یک چیزی که به عنوان تجربه شخصی خودم مبخواهم بگویم این است که من برای لاغری شرکت کردم اما اینقدر این دوره ها پر محتوا وعالی است که بعد از مدتی دیگر به لاغری اهمیتی نمیدهید  چون درک میکنید که لاغر شدن آسانترین کار دنباست  تجربه هایی در رندگی خود بدست میآورید  که خیلی مهمتر وبالاتر از لاغری است  البته من نسبت به شروع دوره خیلی لاغرتر شدم ولی نمیدانم چند کیلو است چون تعهد دادم که روی وزنه نروم  فقط از لباسهایم متوجه میشوم لاغر شدم بدون هیچ گرسنگی کشیدن بدون حتی یک قدم پیاده روی  ساده حتی ورزش که من عاشقش بودم  وقتی بادم میاید چه وزنه های سنگینی را میزدم وچقدر رنج برای لاغر ماندن را متحمل میشدم  ولی الان به راحتی با آرامش خیال به سمت لاغر شدن و متناسب شدن پیش میروم امیدوارم هر رکز تعداد زیادی از دوستان همراه  به دوره ها اضافه سوند تا  شهد شیرین لاغری آسان با ذهن را بنوشند 

      همین جا بازهم از استاد عزیزم تشکر وسپاسگذاری میکنم چون میدانم برای تهیه فایل ها  واین که میخواهند با تمام وجود آنچه را که خودشان درک کردند به ما آموزش دهند 

      سپاسگذارم استاد عزیزم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Armita Sediqi
      1400/07/01 21:46
      مدت عضویت: 956 روز
      امتیاز کاربر: 1313 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 964 کلمه

      سلام..سلام به روی ماه تک تکتون!

      گام چهارم “شروعِ مسیرِ لاغریِ من” چه اهنگ زیبایی داره این جمله‌‌..عاشقشم

      اول یک تبریک و تشکر به خودم بدهکارم که دوباره شروع کرد و تا گام چهارم باهام اومد و احساسش رو خوب نگه داشت امروز که رفتم حمام و دیدم تکر های پوستی جدیدم دوباره زیاد شدن فهمیدم دارم مسیرو اشتباه میرم.من پرخوری رو با لاغری با ذهن اشتباه گرفتم اره درسته در لاغری با ذهن  غذا خوردن باعث پاقی نمیشه اما خوردنِ غذا اونم اضافی معلومه که باعث چاقی میشه!! وقتی خودم رو توی ایینه میبینم ذهن چاقم میگه دیگه اب زیاد بخور برو بدو و کم بخوراما ذهنِ متناسبِ تازه متولد شده ام کنار گوشم نجوا میکنه : بیشتر روی سایت و خودت وقت بزار.بیشتر گوش بده،دوره کن و سعی کن بیشتر تمرکزت روی درونت باشه نه عوامل بیرونی! 

      من اومدم با کلی هیجان که قراره این گام رو به تناسبم چی یاد بگیرم؟

      بریم سر اصل مطلب؛ وقتی صحبت از تغییر میشه دو موضوع مورد بحث قرار میگیره 

      ۱.صورت مسئله۲.جواب مسئله

      در مورد لاغری هم 

      ۱.چرا من چاقم و دیگران لاغرند؟ نقش صورت مسئله دارد.۲.چگونه میتونم لاغر و متناسب بشم؟ نقش جواب مسئله دارد.

      از خودم میپرسم! آرمیتا چرا دوست داری جواب سوال دوم رو پیدا کنی؟ وقتی حالا دیگه یاد گرفتی به جای اینکه صورت مسئله رو پاک کنی و دنبال نتیجه باشی باید به دلیل چاقیت فکر کنی.به اینکه چی شد که جسمت اینجوری شد..؟ به اینکه با افکار و رفتارت چه بر سر جسمت اوردی؟ وقتی توی این مسئله دقیق شدم ذهنم تیک تیک صدا داد و گفت: عه! این روش برای روابطم جواب میده که!! یعنی ما همیشه دنبال این هستیم که چطور میشه روابط بهتری داشت؟! اما هیچوقت نپرسیدیم چی شد که روابطمون اینجوری شد؟! چرا رابطه خوبی رو نمیتونیم تجربه کنیم؟!یا حتی ثروت و سلامتی و خلاصه تماااااااام جنبه های زندگیحالا که نگاه میکنم میبینم درباره کنکور و درس خوندن هم صدق میکنه.همه دنبال اینن چطور نمره عالی بیارن؟ در صورتی که نمیپرسن چرا نمره عالی نمیارن؟!

      خدایا…صدای باز شدن قفل های ذهنم رو میشنوم..خدایا شکرت..خدایا شکرت..چه ارامشی چه حس نابی.. شکرررررررت..

      و در ادامه:افرادی که اضافه وزن دارن همیشه دنبال راه فرار از چاقی هستگ و هیچ وقت حتی از ذهنشون خطور نکرده که اقا چرا چاق شدم؟! شاید از خودشون پرسیده باشن ولی ذهنشون گفته باشه: چه اهمیتی داره؟؟! زودتر از چاقیت خلاص شو بعدا راجع بهش فکر کن!

      شاید نه! مطمئنمم که همچین چیزی بهش گفته چون ذهن خودم که همین رو همیشه میگفت.میگفت بیکاری فکر کنی چرا چاق شدی؟خب خوردی و اضافه کردی دیگه! چه دلیلی میتونه داشته باشه؟..و بخاطر همین من و خیلی های دیگه در روش های دیگه لاغری هیچوقت موفقِ همیشگی نبودیم. 

      ذهن چاقِ قبلی‌ام دنبال راهی بود که :چاقی—-> لاغری اما ذهن متناسبِ جدیدم دنبال راهی است که: بفهمه چرا چاقه؟! 

      میپرسی چرا لاغری با ذهن ادعا میکنه که میتونه من رو برای همیشه لاغر کنه؟!

      چون برخلاف روش های دیگه ما صورت مسئله رو میزاریم روی میز، دربارش بجث میکنیم،تحلیلش میکنیم و کم کم روش هایی رو یاد میگیریم که این صورت مسئله رو تغییر بدیم(صورت مسئله یعنی همون که چرا چاقم و بقیه لاغرند؟)

      وقتی صورت مسئله تغییر کرد، جواب مسئله هم پیدا میشه و بعدِ اون؟؟ خوشحالی..اعتماد به نفس! به قول گام های قبلی: 

      “تمام ان چیزی که در مسیر چاقی به عنوان بها پرداختم در مسیر لاغری به عنوان پاداش دریافت میکنم “

      و این جمله رو خیلی دوست دارم! چون من رو خوشبین میکنه! امیدبخشه.. 

      میدونی! این روزا ذهنم زیاد میگه ولش کن حالا فعلا لاغرشو باز بعدا یک فکری داجع بهش میکنیم! اما من ذهنم رو کنترل میکنم و سعی میکنم بهش بگم: من اینجا نیستم که برای مدت کوتاهی لاغر بشم و لاغریِ همیشگی رو از دست بدم..چیزی که برام ارزشمنده و باعث افتخارم میشه و اگر برگردم بازم همین راه رو ادامه میدم اینه که: 

        $ من روزی تصمیم گرفتم یک بار لاغر بشم و برای همیشه لاغر بمونم $و نتیجه….؟ مشخصه! 

      ولی نمیخوام مثل نخ به نتیجه اویزون باشم.چون اگه میخوام لاغر بشم و به خودم افتخار کنم نباید به نتیجه کار داشته باشم و بزارم اروم اروم ذهنم کار خودش رو انجام بده..

      استاد!استاااااد!استاد…وقتی مثال ماشین رو زدین من یاد خودم نیوفتادم..اما حسِ تمامِ افراد چاق رو حس کردم(مثل مادرم و..)که هرکی از راه رسید و مشکلشون رو دید بهشون راهکار داد و باعث تخریب بیشترشون شدو اونها هم بدون چون و چرا قبول میکردن و پا در مسیر ناشناخته میذاشتن که بعدش کلی عوارض روی دستشون میذاشت:) و این..عذاب اوره.با اینکه خودم‌فقط یکبار رژیم گرفتم و داشت برمیگشت حس این افراد رو درک میکنم.وقتی من باور اولم بود و شکست خورده بودم انقدر ناامید بودم و خودم‌رو در برابر چاقی ناتوان میدیدم اونها که صد بار راه هارو رفتن و به جایی نرسیدن چجورین پس؟…

      در لاغری با ذهن ما یاد میگیرم فرمول های صحیح رو جایزگین فرمول های اشتباه کنیم .اون هم فقط ازطریق قورت دادنِ کل سایت در مدت زمان طولانی اتفاق میوفته…استاد!یک حرفتون تکونم داد!!.. چرا من وقتی  روش های قبلی رو میرفتم و نتیجه نمیگرفتم به اون روشا شک نکردم؟ چرا هیچوقت فکر نکردم منی که انقدر با اراده ام بعد از اتمام‌ رژیمم این حجم از پرخوری و حرص و ولع از کجا میاد؟؟؟ 

      چیزی که در این فایل اموزشیِزیبا یاد گرفتم: 

      لاغری زمانی میتونه دائمی باشه که من میتونم ریشه یابی کنم و بفهمم دقیقا چرا چاق شدم؟؟من و شمایی که داری این متنرو میخونیم باید خوب بفهمیم که روشهای دیگه لاغر شدن هیییییج تاثیری نداره.چون ذهن چتق در نهایت تورو به سمت غذهای خوشمزه مزه میپره..

      و حالا لیست بلند بالای چاقی من :

      ۱.بعد از رژیم چاقی میشی حتی  وقتی غذا همونه نمیخوری..۲.قرص ویتامین باعث اشتها ۳.سر کار و مسافرت و مهمونی.۴.تنهایی باعث خوردن بیش از حد میشه ۵.افراد لاغر مریض هستن و افراد تپل راضی و سالم..لاغری خوب نیست و هرکی لاغره مریضهخوشحالی و شادی باعث اقی میشهبا لذت غذا خوردن باعث چاقی میشهتند تند غذا خوردنناخنک زدنگشنگی واقعی رو تجربه نکردناستعداد چاقی دارم

      مشکلات هورمونیشکم و پهلو طبیعیهخواب زیادورزش نکردناب نخوردنپرخوری عصبی..و …که مطمئنم همه اینها حل میشه…

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار roshaam2002@gmail.com
      1400/06/20 07:39
      مدت عضویت: 971 روز
      امتیاز کاربر: 331 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 4,664 کلمه

      باسلام گام 4 ( تکرار 1) برای  رفع هر مشکلی ، در ابتدا باید اون مشکل و عامل آن شناسایی بشه و سپس بر طرف بشه ، یعنی اگه ما ندونیم علت اصلی اون چیه ، در نتیجه نمیتونیم اون مشکل و برطرف کنیم . بنابراین باید مشکل رواز ریشه شناسایی کنیم .نتیجه واقعی باید همیشگی باشه ! و اگه الان اینطور نبوده ، مسیر ما برای کسب نتیجه دلخواهمون صحیح نبوده است.داستان چاقی من از اونجایی که من یادم میاد من خودم و تپل دیدم و مادرم  هم گفته بود که من وقتی بدنیا اومدم 4 کیلو بودم ، ولی وقتی عکس های دوران کودکیمو که دیدم تا 3-4 سالگی نسبت به به بچه های دور اطرافم متناسبم من هم متناسب بودم و یادم میاد  از 6-7 سالگی بود  که مادرم به بهانه های مختلف میخواست بزور به من غذا بده وحجم غذاییمو بیشتر کنه و  دقیقا یادمه که میگفت:تو سن رشدی باید غذا بخوری.شیر و ماست بیشتر بخور وگرنه استخونات پوک میشه!صبحونه اگه نخوری ، مریض میشی!بخور ، مقویه!مادرم همیشه لقمه های بزرگ و خوشمزه خونگی  به من میداد که من با خودم ببرم مدرسه و بخورم و به بچه های دیگه پز بدم😐 ! و همیشه وقتی برمیگشتم ازم میپرسید ، خوشمزه بود؟ دوست داشتی؟ یا ساندویچتو خوردی ولی من بیشترهم مدرسه ای هامو میدیدم که تیتاپ و شیر و یا بیسکوییت میخوردن تو زنگ تفریح و منم چندباری از مادرم خواستم که مثل بچه ها شیر و بیسکوییت و اینا ببرم مدرسه و مادرم اینطوری جواب میداد که :نه ، اونا غذای درست حسابی نمیخورن! 😐

      مامان باباشون پول ندارن تا براشون غذاهای خوشمزه درست کنن!و…. 😐اونا لاغرن مریضن، هیچ کاری نمیتونن بکنن و  ..

      و.منم باور کرده بودم :/ خب چون 7 سالم بود و بچه ها باور ها و افکارشون و رفتارشون  از خانواده یاد میگیرن و همیشه نو خونه ما فراوانی غذا بود و چون مادرم نمیخواست چیزی برای ما کم بزاره  همیشه یخچال ما باید پر از غذا و خوراکی میبود و حتی الان هم همینطوره!تا اینکه تا 14 سالگی دیگه مثل اینکه وضعم خیلی خراب بود وزنم تقریبا 80 واینا  بود و از 11 سالگی ی مشکلی برام پیش اومد که خیلی زندگیمونو تحت تاثیر قرار داده بود و ما هرکاری برای برطرف کردن اون انجام میدادیم و تمام تمرکزمون روی اون مشکل من بود که من الان که 19 سالمه و هنوز هم به طور قطعی کاملا خوب نشدم. وحتی  میبینم  که این مشکل هم با روش ذهنی کاملااا برطرف میشه! .خب اونموقع دیگه به چاقی فکر نمیکردم و تمام تمرکزمون روی اون مشکلم بود و…سن 14 سالگی با دارویی هایی که برای درمانم استفاده میکردم  به طور ناخواسته مقدار زیادی رو تو مدت زمان خیلی کمی ، کم کردم و دوباره تا 15 سالگی  برگشت و و بعد از اون من دوبار دیگه از روش هایی که خودم می دونستم ،برای لاغریم استفاده کردم و باز هم دوباره هرچی کم کرده بودم برگشت!*یادم میاد فکر کنم 9 سالم بود و یا کم تر، که  از داییم که خودش چاق بود شنیده بودم چاقی تو خانوادمون ارثیه و همه ی افراد خانواده مادرم از پاهاشون و ران هاشون چاق میشن و این در من هم واضحه ! و من اصلا اون زمان  معنی ارث و نمیدونستم که چیه ؟! 🙂و از مادرم برای اولین بار پرسیده بودم و اونم به من توضیح داده بود .

       مادر من خودش تا قبل از این که منو باردار بشه خیلیی متناسب بود و خودش میگفت که 50 کیلو بود و بعد از اینکه من بدنیا اومدم چاق شد و بعد از برادرمم که دیگه اصلا….مادر من هم خدایی خیلیی کاراش بد بوده دیگه ! تمام هرچی که غیر عادی بوده و ربط میداد به ارث !مثلا من از مادرم و خانوادش چاقی و ارث برده بودم و از پدرم اون مشکلم و اخلاقم و…وبعد ی مدت با خدا لج کرده بودم و میگفتم که چرا من فقط میبایست که چیز های بد ارث میبردم ا؟ خب ،چیزای خوبش و بهم میدادی حداقل…..🙂🙃*ی مدت داروهایی میخوردم که به گفته دکتر ها عوارضشون اضافه وزن و چاقی بود و در صورتی که من خودم قادر نبودم که حتی برم مطب و ویزیت بشم وفقط مادرم میرفت و با پزشک صحبت میکردو برام دارو میگرفت و به منم نمیگفت که همچین عوارضی داره و من تا اون موقع نمیدونستم که مثلا دارو هایی کهادم چاق میکنن و یا داروهای چاق کننده هم داریم!😐 و بعد از اینکه یزره چاق شدم  ، مامانم میگفت این دارو هه اینطوری کرد ، دکتره گفته بوداااا ، منم بهش میگفتم پس چراا بهم میدادی اگه تو میدونستی و میگفت که چون خوب بشی و ….ینی مادرم حاظر بود که من چاق باشم ولی خوب باشم!و به سن بلوغ  که رسیدم و خیلی دوران سختی بود برام همش استرس بود و با اوضاع بدم هم برای تیزهوشان داشتم میخوندم ….*یجایی شنیده بودم که نمیدونم استرس باعث ترشح ی نوع هورمون میشه که فکر کنم اسمش هورمون کورتیزل بود که  در ادم  باعث چاقی میشه .و باور کردن این  حرف مزخرف هم یجااا*کم خوابی ، که اونم مثل اینکه باعث ترشح ی هورمون میشه که ادم م چاق میکنه و برام تعجبه که بعضیا میگن زیاد خوابیدن باعث چاقی میشه!الان دقبقاا حقیقت کدومه؟ کدومو باید ادم باور کنه؟؟ این خودش الان  کاملا واضحه که اصلا حقیقت نداره !و همه این اتفاقات  در صورتی بود که من تغذیمم همون بود و یا گاهی بود که اصلا غذا نمیخوردم واصلا به غذا خوردن فکر نمیکردم وحتی  متناسب میخوردم ! و اصلا یسری از غذاهارو دوست نداشتم، والان که یادم میاد من تا 4 سال قبل اصلا از شیره خرما و ارده و اینا خوشم نمیومد و اصلا از کشمش و زرشک تو غذاها بیزار بودم واصلا نون دوست نداشتم و به ناهار خوردن هم علاقه چندانی نداشتم ! و الان که با لذت یسری غذاهایی رو میخورم که اصلا تا ی زمانی دوسشون نداشتم خودم تعجب میکنم ! و مادرمم بهم میگه ، دیددی بهت میگفتیم ، یا تورو زوورر میکردیم بخور فلانه و خوشمزه و… ولی تو اصلا گوش نمیدادی؟ و یا بچه بودی نمیفهمدی!و مطمعنم که این عادت هایی هم که الان در من به تازگی  ایجاد شده بود  وهمونطور که در گام 34 گفته شده بود ،کار ناخوداگاه من بود که بعد از ایجاد فرمول های  چاقی توسط خودم در ذهنم  و باورهام درباره چاقی، منو به باورهام با شکل دادن این رفتار های جدید، سوق میداد!*کم تحرکی ! با اینکه خودم بچه ی تپل و پرجنب و جوشی بودم !*استخون بندیم درشته 😐؟، مثلاا دقیقا یادمه تو مدرسه که وزن منو میگرفتن من کاملا ظاهرا مثل یک شخص متناسب بودم و ولی وزنم بیشتر نشون میداد ،( الانم دقیقا همینطوریه ، تو ظاهر نشون میده 55 کیلو  ویا کمترباشم ، به طور کاملا واضحی نشون میده !ولی رو ترازو 66- 65 )، و همه هم بهم میگفتن که تو استخون بندیت درشته و …. در صورتی که من هروقت لاغر کرده بودم و کاملا استخونی شده بودم و یا تو عکس های اکس ری که حالا قبلا به دلایل مختلف گرفته بودم ، دقت کردم تا ببینم دقیقا استخون بندیه درشت چیه؟ دیدم که استخونام دقیقا مثل یک انسان عادی بود که هرجا دیده بودم ، نه بزرگتر و نه کوچکتر!*چون من از بچگی عاشق غذا خوردن بودم و الان هم همینطورم یعنی بیشتر غذا هارو دوست داشتم و دارم ، به گفته مامانم شکمو بودنم باعث اضافه وزن منه !؟؟ و چندباری هم از مادرم شنیده بودم که بعد از بدنیا اوردن من و برادرم چاق شده و الان هم که به سن یایسگی رسیده و دیگه سموم بدنش رفع نمیشه و چاق که بود و حالا چون یایسه هم شده دیگه  اصلااا نمیتونه لاغر بشه و …. هزاران هزار چرت و پرت و مزخرف دیگه ، که چرا چاق شده!🙄و من زیاد خودم اینارو باور نکرده بودم چون مادردوستام و میدیدم که خیلی لاغرو زیبا و خوش اندام بودن و به مامانم میگفتم که پس چرا مامان فلانی اینطوری لاغر و خوشگله؟حدس بزنین بهم چی میگفت؟😂اونا بیکارو دوله ان شوهراشون کار میکنن ، خودشون تو خونه افتادن، میرن به خودشون میرسن:/ یا اینکه سن اونا کمه !😐😐😐😐😐😐😐

      جااااااااااااااان؟؟خدااااایاااااااااااااا، کممممممکککککک ، !به هرحال امیدوارم که این دوتا رواصلا  باور نکرده باشم که بعد ار زایمان و سن یایسگی ادم چاق میشه و اگه هم ناخوداگاهم باورش کرده باشه و ذهنم همچین فرمولی درخودش ایجاد کرده باشه ، به لطف خدا تغییر میکنه. خدایا شکرت امروز صبح هم که اینو از مادربزرگم شنیدم ، مادربزرگم الان حدود یک ماهه که  کمرش و عمل کرده و ما ازش مراقبت میکنیم و تو این 1 ماه ، خداااااااشااهههههههههده  ، هرچی خورد ، صبحونه ، ناهار ، شام و… هی میگفت وای خیلی خوردم ، وای چاق شد م و …در صورتیی که اصلا هیچی نمیخوردددد!! از نوه 3 سالش هم کم ترر میخوره !!!!!و امروز رفت بالای ترازو دید که 2 کیلو چاق شده و منم گفتم تو که چیزی نمیخوری ! چطوریه که؟ ( در واقعیت میدونستم که ربطی به خوردن نداره ولی میخواستم اذیتش کنم😂) بعد اینجا مامانم اومد گفت : دیگه پیر شده و سوخت سازش پایین اومده ( همون لحظه و تو ذهنم گفتمآه آه 😏دیگه دیرشدهه که بخوای برای من دلیل بیاری چون من دیگه واقعیت و میدونم  تو هم داری با این  دلایلت خودتو گول میزنی ) و منم گفتم فقط سوخت ساز بدن  اون باید پایین بیاد پس چرا خواهرشوهرش ( عمه مامانم)  که از اون پیرتره هم لاغر تره هم جوون تره !؟😒

      فهمید که دارم از گفته های لاغری با ذهن جوابشو میدم گفت ، تو لطلف کن  در این مواقع اظهار نظر نکن اگه جواب های ما برات قانع کننذه نیستن ، تو کار خودتو بکن ما هم کار خودمون و میکنیم و…*تیرویید  ! پدر من تنها فرد متناسب تو خانواده ماست و ازونایی که به قول چاقا تو خانوادمون  ژنتیکش لاغره و سوخت و سازشون بالاعه و نمیدونم فلان وبسار ، جوری که مادرش ( مادرِ پدرم) یعنی عزیزمن، بخاطر چاقییی زیادی که داشت ، حدوذ 140/150 کیلو و چاق ترین شخص در بین کل خاندان پدری و مادری وایل و خاندان بود .منم از بچگی ، از اونجایی که یادم میاد اون خدابیامرز و عزیزچاقالو 😂صدا میکردم ، بنابراین اگه قرار بود که پدر من ژنتیکی لاغر باشه باید مادرش هم لاغر میبود ، نه اینکه فقط از پدرش ژنیکش و به ارث برده باشه .و وقتی که من عکسای جوونی عزیزمو دیده بودم  خیلیییی زیبا و لاغر بود و من نمیدونم و نمیخوامم بدونم که چه اتفاقاتی براش افتاده بود و چه فرمول هایی تو ذهنش ایجاد شد که اینطوری شد ،ولیی همینکه نشون میداد اون هم  ی زمانیی کاملا لاغر و متناسب بوده ، نشان دهنده ی اینه که چاقی فرم غیر طبیعیه بدنه و خلقت انسان ها متناسب بوده و دیگه خودشون مقصر چاقی خودشونن ، چون خداوند امانتش و بی نقص به ما داده بود و ما خودمون  به اون اسیب زدیم.خب پدر من از اون خوش شانس های لاغر ژنتیکی بود که  هنوز هم در میان خانوده مادر من هنوز  فرمولاش تغییر نکرده خداروشکر ولی مثل اینکه کم کم باوراش نسبت به غذاها داره عوض میشه !و فکر کنم که بنا به گفته های مادرم پدرم تیروعید هم داره ویکی از دلیل های لاغریش هم اینه و بهش همیشه میگه تو پرکاری تیروعید داری و به خاطر همین لاغری ، خواهراتم اینطورین و.. و من چون کم کاری تیروعید دارم فلانم !ولی من از بین 3 تا از عمه هام ، فقط یدونش متناسبه و حالا نمیدونم این  خواهرات  و واسه چی بکار برده 😐!:/  بگذریم !و فکر کنم مادر من هم اصلا تا ی زمانی مشکل تیروعیدی نداشت و از بس که درد و مرزاشو و به این تیروعید ربط داده بود و هی ازمایش خون میدادو متنظر بود ی چیز غیرطبیعی در خودش ببینه و  علایمی و یا مشکلی از تیرویید تو خودش پیدا کنه ،  تیروعید هم قدم رو چشماش گذاشت و با دست باز دعوتشو قبول کرد..و باعث ایجاد این باور در من شدن که : پس چاق شدن تقریبا عادیه و به همین دلیل که رژیم  هم میگرفتم  و لاغر میشدم میدونستم که بازهم  باید  چاق بشم ، چون باور کرده بودم که به دلیل این چیزایی که در دنیا و زندگی وجود داره ، چاقی یک روند طبیعیه ، ادم چاق میشه و لاغر میشه و این قضیه باید ادامه داشته  باشه  ینی جزو اکوسیستمه و انسان باید مدام در حال تغییرکردن باشه🤦🏻‍♀️ ، از چاقی به لاغری،دوباره از لاغری به چاقی و دوباره و دوباره و..واین یک چرخه داعمی و عادی در زندگیه ! که بعد کم کم با بزرگ تر شدن و تجربه های بیشتر دیدم که خیلی ها مدام در تغییر نیستند و همینجوری هر دفعه که اینارو میبینم ، لاغرن و متناسبن !و اعصابم خورد میشد و این وباور و پیدا کردم که اوناا خوش شانسن و نمیدونم ژنتیکشونه و خوش شانس های عوضی و فلان و ..

      همه اینارو گفتم که بگم منم به نحوی اینارو شنیده بودم ازشون و ی نمونه های اندکی هم دیده بودم ونمیدونم  باور کردم یا نکردم ، اما میخوام که اگ چیزی هم بوده باشه ، اصلاح بشهو وقتی که  الان  دقت میکنم ، میبینم اون موقعی که این و به شانس ربط داده بودم و خودمو بدشانس میدونستم ، اون زمان اتفاقاتی برام افتاده بود و میفتاد که من واقعا دوسشون نداشتم و دیگه کاملا برام بیشتر باور شده بود که من ادم بدشانسی هستم ! ولی از سال پیش که قدرت ذهنم رو آزاد کردم ، و کم کم در مسیر خواسته هام قرار گرفتم ، تو زندگبیم، کاملا اتفاقات قشنگ و رضایت بخشی شروع به اتفاق افتادن کرد و الانم میکنه و من میدونم که مقصر اون اتفاقات کاملا خودم بودم ، نه خدا ، و نه کس دیگه ای !*طبع سردی و گرمی !ً وقتی که داییم میاد پیشمون و هر دفعهههه ، خداشاهده، هردفعههههه من ازش ی دلیل جدید میشنوم برای چاقیش! یدفعه میاد میگه ما چون برنج و نون میخوریم چاقیم و چاق میشیم ! اولا که  ما نه . تو!  تو هرچی میخوری چاق میشی! مارو الکی درگیر باورهای خودت نکن ! والا اش نخورده و دهن سوخته ! 😐😐😒یدفعه میاد میگه ، معده من گوجه و خیار و نمیتونه دفع کنه !:/*یدفعه اومده گفته ما بلغمیم ، چاقیم! و من الان که 19 سالمه هنوز معنی واقعی بلغم و نمیدونم !و بعضی اوقات بخاطر شباهت اسمیش به شلغم مسخرش میکنم و میگم یعنی شلغمی؟؟ 😂و هر دفعه یچی میگه ، انگار اصلا دلیل اصلی چاقیشو هنوز پیدا نکرده ! من میترسم دفعه بعد بیاد بگه که حامله شده و حاملگی در اقایون تو خانواده ما طبیعیه  خدا بخیر کنه !😐🙂خداروشکررر هزارن مرتبه شکر که الان از خواب غفلت بیدار شدم وبا گوش اگاهانه این حرفارو از خانوادم میشنوم .*یبوست! مادرم بارها چاقیشو به یبوستش ربط داده!درکل انگار ظاهرا خانواده ما  تکلیفشون با خودشون مشخص نیست ! و این داستان هاشون هم فعلا ادامه خواهد داشت ، چون هنوز اشفته ان و من از خداوند مهربان و بخشایندم میخوام که خودش منو از این گفته ها و فرمول های نادرست حفظ کنه و من به باور های دیگران الوده نشم و اون قرار هایی رو که باهاش گذاشتم و برام فراهم کنه تا من کاملا از باورهای نادرست و اشتباه انها در امان بمانم .*چرخه پریودی! من اصلا همچین باوری نداشتم که پریود شدن و یا اون زمانی که ادم نزدیکشه ، چاق بشه و رفتار غذاییش تغییر کنه ، و قبل از اینکه به این باور اشتباه الوده بشم ، با اینکه خودم تو سن بلوغ و شروع پریودم چاق بودم ، ولی خودم تو اون  دوران ،اصلا نمیتونستم غذا بخورم و هیچ اشتهایی نداشتم، بیشتر درد و حالت تهوع هم داشتم ! اما وقتی تو اینترنت درباره علت های چاقی اون زمانی که رژیم بودم ، سرچ کردم و دیدم یکی از دلایلش این میتونه باشه و یا تو اینستاگرام هم دیده بودم که خانوما میلشون به شیرینیجات و شکلات  بیشتر میشه ، چون خونریزی باعث میشه فشارشون و یا قندخونشون افت کنه ، و یا تو اون دوران چون خون از دست میره ، غذای بیشتری مصرف میشه ،و ادم احساس خستگی و بی حالی میکنه و …در من هم کم کم چنین رفتاری ایجاد شد ، به وضوح حس کردم و کاملا متوجه شده بودم ، چون قبلا اصلا اینطوری نبودم ! *چون عاشق شیرینیجاتم و یجا شنیده بودم که مثل اینکه شیرینی چاق کننده هم هست و ….*ربط چاقی با ژنتیکی*با غذا اب خوردن – بعد از غذا اب خوردن – بعد از غذا میوه خوردن – شب دیر شام خوردن- خاطره خوب از غذاها **کم اب خوردن  ، با اینکه خودم مصرف ابم در روز نسبت به خیلی ها زیاده( از نظر خودم مناسب و کافیه) ! ازهمون بچگی با ی پارچ اب ( چون قمقمم بزرگ بود ) میرفتم مدرسه، 😂همه ی دوستامم الان بهم میگن که من مصرف ابم خیلی بالا بود وحتی الانم هست،  وتو مدرسه فقط اب میخوردم و این خیلی خوبه و…و ، در صورتی که از نظر خودم مصرف ابم طبیعی بوده و هست و نیاز بدن من  اونمقدر اب در روز بوده و اصرارشون به زیاد اب خوردن من چی بوده ، نمیدونم!؟ ولی اگه اون موقع باورم و اعتقاداتم در مورد غذاها مثل اب خوردنم بود ، 100% الان دیدم نسبت به موضوع چاقی فرق میکرد 

      *سریع و تند غذاخوردن !*اگه کالری از 1200 تا بالاتر بره ، ادم چاق میشه، سوخت و ساز بدن که  من کم و بیش این دلایل رو باور کرده بودم ، یعنی 100 % نبود .؟؟یا مثلا لاغرا زشتن ، چون مامانِ سوپر مدل جذابم با 90 کیلو وزن اینو بهم گفته بود😒! و من واقعا از صورت و اندام  لاغرم لذت میبردم و عاشقشون بودم. و بهش میگفتم تو اونطوری بقیه رو میبینی که خودت و میبینی و 👌🏻😂دیگه چیزی نداشت بهم بگه برام ادا درمیاورد و میرفت :/فعلا اینارو یادم میاد و فکر کنم که در کل همینا بوده باشن.در کل تمام روش هایی که من انجام دادم برای لاغرشدن و همه ی وزن هایی که کم کرده بودم برگشته بود و یا حتی بیشتر!  بخاطر این بود که من مسیر و اشتباه رفته بودم و هروقت هم که اقدام به لاغری و لاغرشدن میکردم ، بخاطر خودم بود، نه حرف دیگران ! چون من هیچ وقت همچین اجازه ای رو به کسی نداده بودم که برای ظاهرم اظهار نظر بکنن و یا به خودشون جرعت اینکارو بدن که بگن بالای چشمت ابروعه و الان هم به همین صورته.چون ، من از اونجایی که به گفته خانوادم   2 متر زبون دارم ، قشنگ طرف و میشورم و میزارم خشکش میکنم و در کل خوشم نمیاد کسی تو زندگیم یا ظاهرم یا ایندم ، فضولی یا دخالت کنه و هر کس هم که خواسته بود چنین کاری بکنه ، با واکنش من به خودش اومده بودو پشیمون شده بود ، خودمم  اصلا دوست ندارم با کسی تند رفتار کنم یا بی احترامی کنم ، ولی یجایی مجبوری یسری افراد و بنشونی سرجاشون تا زندگیتو خراب نکنن ! وگرنه من خیلی دختر مهربون و با ادب و با احترامی هستم ،و خیلی هم به بقیه احترام میزارم ، چون دوست دارم که همونطور که میخوام باهام رفتار بشه ، باهاشون رفتار میکنم ، شوخ طبع و بامزه هستم ، اما هر انسانی خط قرمز خودشو داره دیگه!و چون همه دوستا و خانوادم و کل فامیل ها اشناها ، اخلاقم دستشون اومده ، هیچوقت به خود شون اجازه ی همچین کاری  رو ندادن و من هم هرقت اقدامی کرده بودم ، برای دل و شادی و لذت بردن خودم بوده وقتی صحبت از تغییر کردن میشه ، با دوتا موضوع مواجه میشیم 1) صورت مسیله ( چرایی و دلیل و …2) حل مسیله و در لاغری با  ذهن موضوع اول مورد بحث قرار میگیره چون که در ابتد ا باید دلیل رو شناسایی کرد و بعد با برطرف کردن ان به نتیجه  دایمی  دست پیدا کرد . مثلا ما که دکتر میریم ، دکتر بدون معاینه و پرسوجو کردن از ما که برامون دارو تجویز نمیکنه ، اول معاینه میکنه یا میپرسه چی خوردیم ،  چه کارهایی کردیم و … تا اول مشکل و شناسایی کنه و برای برطرف کردن اون مشکل برامون داروی مخصوص همون مشکل  رو تجویز میکنه .

      ولی ما همیشه در روش های قبلی فقط  میخواستیم نتیجه رو تغییر بدیم و بخاطر همین شکست میخوردیم .در روش لاغری با ذهن ما میتونیم که برای همیشه متناسب بمونیم ،چون در این روش صورت مسعله مورد هدف قرار میگیره و روش های تغییر دادن صورت مسیله رو یاد میگیریم . در این روش کاری به نتیجه نداریم .نتیجه همیشه حاصل یسری از رفتارها  ، افکارها ، باور ها و…است  که نتیجه نهایی رو به ارمغان میاره .بنابراین ما باید قبل از تغییر نتیجه ، مساغل قبل از نتیجه رو حل کنیم.من میخوام یکبار برای همیشه لاغر بشم و لاغر بمونم و این ارزشمنده!ما همیشه در برخورد با موضوع چاقی به گفته های دیگران  و یا از طریق گفته های دیگران عمل کردیم که اغلب خودشون تجربه ای از چاقی نداشتن و یا یکسری ها که نتیجه هایی گرفته بودن ، و وقتی که ما انجام دادیم و نتیجه ای نگرفتیم و هر دفعه نا امید تر از دفعه پیش شدیم و خودمونو  رو سرزنش کردیم و برچسب و به خودمون زدیم که ما نمیتونیم لاغر  بشیم ،در صورتی که اگه ما اشکا ل اصلی چاقیمون پیدا کرده بودیم و اونو برطرف میکردیم ،به راحتی برای همیشه لاغر میشدیم و لاغر میموندیم .مثال ، ماشین خراب و در روش لاغری با ذهن ، ذهن ما عیب یابی میشه و فرمول ها و برنامه ریزی های اشتباه رو برامون شناسایی میکنه و ما با تغییر دادن اون  فرمول ها ، به طرز فوق العاده و عالی ای لاغر میشیم .و تو این روش برای ما مشخص نکردن که چی بخوریم ، چی نخوریم، چی کار کنیم ، چه ورزشی کنیم و….و تو روش های قبلی میومدن برای مااا مشخص میکردن که چه وزنی مناسب ما هست و من خودم وزنی که از نظر اونا برام مناسبه ، خیلی زیاده  نزدیک به 17 کیلووو اضافس ومن میخوام که کمتر باشم و خودم باید بدونم که چه وزنی مناسب منه ، نه اینکه دیگران بیان برام مشخص کنن! به بقیه هیچ ربطی نداره!😒مثلا میخوان به قول خودشون ظاهر مارو هماهنگ کنن ، در صورتی که من تو اون وزن ظاهرم با خواستم هماهنگ نیست و خودم دوست دارم مشخص کنم دوست دارم که چجوری بشم ، من دارم تو این بدن زندگی میکنم نه کس دیگه ای و من برای خواسته های دیگران  زندگی نمیکنم! اینطوری نبودم و نخواهمم بود.ادم باید خودش از وضعیت خودش راضی باشه.تو این روش ما هیچ سختی برای لاغرشدن نمیکشیم و فقط باید یادبگیریمش.من الان که توجه کردم ، متوجه شدم که فرمول های اشتباه در برنامه های رژیمی هم وجود داره، چون با محدود کردن غذا ها و یا مشخص کردن مقدار خوردن و یا نوع غذاهاا ، مستقیما چاقی و لاغری ر و با ، خوردن  مرتبط کردن و ما هم هیچوقت به طور دایمی از این روش ها لاغر نمیشیم ، چون تغییرات باید تا اخر عمر انسان بمونه تا بخواد لاغر بمونه و ، و یک انسان نمیتونه همچین کاریو تا آخر عمرش تکرار کنه ، مگه یک انسان چقدر میتونه تحمل کنه ، بلاخره یجا خسته میشه و ول میکنه ، و بخاطر همین بود که ما بعد از رها کردن رژیم دوباره چاق میشدیمو مجبور بودیم که برای اینکه بخوایم  تا اخر عمرمون لاغر بمونیم ، باید تا اخر عمرمون از غذاهای تو رژیم استفاده میکردیم ، نه اضافه تر ونه  بیشتر نه کم تر. که اینطوری ادم اصلا لاغرنشه و نباشه خیلی بیشتر ارزش داره!بنابراین من در طول این 18 سال زندگیم با عمل کردن به یکسری از باورهایی که در من ایجاد شده بود ، تونستم چاق بشم،با عمل کردن به روش لاغری با ذهن میتونم لاغر بشم و به وزنی که دوست دارم برسم و حتما هم لازم نیست که 18 سال زمان ببره تا من لاغر بشم ، چون لاغرشدن خیلی راحت تر  و سریع تر از چاق شدن اتفاق می افته ، چون طبیعت بدن انسان لاغری و لاغر بودن است و خداوند از ابتدا مقرر کرده است که انسان باید متناسب و لاغر باشد و حالا به دلایلی والدین و یا مادر هایی که در بارداری دست به چاق کردن کودک خود و یا بعد از به دنیا امدن فرزندانشان و یا داشتن کودکی چاق و تپل و بامزه میزنند  ، دارن در خلقت خداوند دخالت میکنند و از نظر من گناهکارند !والبته  در عین این سرعت و اسانی ، باید منطقی هم باشیم ! مثلا نباید توقع داشته باشیم که اگه تو 2 یا 3 سال چاق شدیم ، تو یک هفته لاغر بشیم و یا  اگه تو 5 سال چاق شدیم نباید توقع داشته باشیم تو 1 ماه ، لاغر بشیم و یا….چون لاغری یک فرایند جسمی است و باید زمان مخصوص به خودش رو طی کنه .و در نهایت بهترین روش قرار گرفتن در مسیر لاغری ، برگشتن از مسیر چاقی است. و تفاوت افراد در دریافت نتیجه هاشون مربوط به هوش و استعداد و یا توانایی هاشون نیست، بلکه نحوه عملکرد ان ها به اموزش هاست.چون همانطور که در شروع مسیر لاغری یادگرفتیم و متوجه شدیم که ما از طریق دیدن و خوندن و شنیدن و نوشتن برنامه ریزی ذهنمون انجام میشه و ما با نوشتن که پرقدرت تر ازبقیه ابزار است  میتونیم  برای برنامه ریزی  ذهن استفاده کنیم با دیدن و یا شنیدن فایل ها باز هم ممکنه حواسمون پرت بشه وتمرکز کافی روی اون موضوع نداشته باشیم ، برای خود من که بارها پیش اومده بودکه در کلاس های انلاینم شرکت کرده بودم وزمانی از کلاس گذشته بودو من به خودم امدم ، و دیدم چیزی متوجه نشده بودم . و این عادیه و برای هرکسی پیش میاد به دلیل پراکندگی موضوعات محیط اطراف افرادولی وقتی که ما مینویسیم، تمام تمرکز  و ذهن و چشم و دست و … کلی از اندام های داخلی و خارجی و به کار میگیریم و به ندرت پیش میاد که موقع نوشتن چیزی ، حواسمون پرت موضوعات دیگه بشه وتمرکز بیشتری روی اون موضوع داریم . به همین دلیل تمام افراد موفق خواسته هاشون و مینوسن و ناخوداگاه انها ، انها رو در مسیر رسیدن به خواسته هاشون قرار میده . حتی خداوند هم به قلم یادکرده و فرموده : قسم به قلم و انچه مینویسد و ما با خوندن نوشته های دیگران به خودمون اطمینان میدیم که این روش صحیحه و برامون تایید میشه و حاعز اهمیت ما میشه.روش لاغری با ذهن میاد با عیب یابی ذهن ما ،و شناسایی فرمول های ذهنی نادرست ما و باورهای اشتباه ما و اصلاح اونا ، به مراتب باعث میشه که بدن ما به شکل عالی و فوق العاده زیبایی ، کاملا متناسب و لاغر بشه و بمونه ، در صورتی که ما در تمام روش های قبلی داشتیم از گفته های دیگران برای لاغر شدن استفاده میکردیم ، که اغلب نه خودشون تا به حال چاقی رو تجربه کرده بودن و یا اغلب  افرادی بودن که با این روش ها ، نتیجه هایی گرفته بودن .و من هم کسی بودم که از سختی روش های قبلی واقعا خسته شده بودم و ولی با این حال میخواستم که لاغر بشم ولی دیگه توان ورزش گرفتن و نخوردن و نداشتم ، و به چه زیبایی به این مسیر هدایت شدم .پس لاغری در صورتی د اعمیه که ما علت اصلی چاقی رو تشخیص بدیم و اونو برطرف کنیم وگرنه کسی با تغییر دادن نتیجه نتونسته لاغر بشه و لاغر بمونه .چون علت چاقی در ذهن افراده و تا وقتی که فرمول ها تغییر نکنه ، ما چاق خواهیم بود . چون ما با تغییر دادن جسممون ، فرمول های ذهنمون تغییر نمیکنه و هرکاری بکنیم و هرچقدر به خودمون سختی هم بدیم ،باز هم طبق فرمول های نوشته شده پیش میریم و عمل میکنیم و بازهم به وزن قبل ویا حتی بیشتر برمیگردیم و در نهایت برای این که لاغر بشیم باید وقت بزاریم وگرنه معجزه اتفاق نمیفته ، باید خودمون بخوایم ما با انجام دادن تمرینات و نوشتن ، در حال تشخیص فرمول ها و اصلاح کردن انها هستیم و با فکر کردن میتوانیم که صورت مسعله چاقی رو کم کم برطرف کرده و فرم لاغربه خودمون بدیم و بببینیم که لاغری چه عالی در زندگی ما پدیدار میشه !ساعت 05:05بامداد و من با 4769 تا کلمه تا جایی که تونستم باورهام و درکیاتمو بیان کردم و مطمعنممممم که نتیجه میگیرم ، نتیجه استمرار و اشتیاقم رو!شاد و پیروزو متناسب باشید

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار maryam1398rahimi
      1400/05/19 09:49
      مدت عضویت: 1521 روز
      امتیاز کاربر: 10834 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 838 کلمه

      به نام خدا 

      سلام به دوستان و استاد عزیزم

      چرا من چاق شدم ؟

      چاقی من خیلی دلیل داره که همه این دلیل ها هم از اطرافیانم  بر من تحمیل شده سالهای سال از درد چاقی رنج میبرم و خودم حقیر و بدبخت میدونم 

      یادمه کوچیک که بودم همه منو توپولو صدا میکردن و برام شعر توپولو میخوندن (توپولو  هم توپولو صورتم مثل هلو )این میخوندن برام خیلی عصبی میشدم از همون موقع هم از چاقی متنفر بودم من چاقیم رو اون زمان یادم نیس که کوچیک بودم فقط یادمه این شعرو میخوندن و تنفری که داشتم هم یادمه که خیلی بدم می اومد  

      یعنی من ۱۳/۱۴سالکی  به بعد چاق شدم 

      از اطرافیانم بارها شنیده بودم ادم تو سن بلوغ خود به خودرشد میکنه و چاق میشه ودوره ی چاق شدنه و همین جور هم شد

      نان های خوشمزه محله مون رو عامل چاقی میدونستم و چون خیلی خوشمزه بود همه دور هم می نشستیم و از دور همی هم لذت میبردیم و میخوردیم 

      دور همی هم خودش یک عامل دیگه هس که باعث میشه ادم و چاق کنه 

      و همچینین شنیده بودم  که ادم بعد ازدواج چاق میشه یعنی من بعد از عروسیم حدود۳/۴کیلو اصافه کردم بدون اینکه خوردنم تغییر کنه خود به خود این اصافه وزنه بر جسمم تحمیل شد که بهم میگفتن این طبیعیه. بعد از ازدواج ادم چاق میشه همه همین جورن

      باور اینکه چاقی خیلی زیباس و مردها از زن های چاق خیلی خوششون میاد رو در ما به وجود اورده بودن و همین مانع هم خودش یک مانع خیلی بزرگی بوده  

      زمانی که تلاش میکردیم که متناسب بشیم  هزاران مانع وجود داشته 

      مگه یکی دوتا مانع سر راهمون قرار داشته

      هزاران ادم که بر سراهمون سبز میشدن هر کدام خودشون یک مانعی رو میزاشتن جلوی روت 

      و ما هم ساده و بی اگاه از همه جا 

      این مانع ها رو قبول میکردیم و برمیگشتیم به. بدبختی هامون اادامه میدادیم 

      و یه باور دیگه این یود که ادم در بارداری چاق میشه 

      چون باید دوبرابر غذا بخوره چون دیگه خودش تنها نیس 

      چاق میشن ودلیلش هم این بود که چون دو نفرن باید خیلی بیشتر غذا بخورن 

      چاقی بعد از زایمان طبیعیه دیگه شکم اصلا ااب نمیشه و برای همیشه این چربی ها می مونه و هر بار که باردار بشی باید وزن بیشتری رو تحمل کنی چون خدا اینجور میخاد خواست خودشه 

      چون مادرم هم شکمش بخاطر بچه اوردنشه 

      من به مامانم رفتم اما بعضی های شانس دارن شکمشون بعد از زایمان اب میشه 

      خوردن فست فوذها باعث چاقی من شده 

      ارثی بودن چاقی توی خانواده ما چون مامانم و خواهرام و خاله هام و دایی هام همه چاقن من هم به اونا رفتم 

      استخون بندیم درشته و نمی تونم لاغر شم چون فایده نداره از استخون بندیمه 

      ادم باید چاق باشه لاغری مریضیه 

      ادم میخاد بچه بیاره باید جون داشته باشه این لاغرها چی هستن مردنی هستن 

      ادم های چاق خیلی زیبا هستن باعث افتخارن

      با دست غذا خوردن باعث چاقی میشه 

      شیرینی و تنقلات باعث میشه که ادم چاق بشه 

      میوه اشکال نداره هر جه بخوری مثل ابه زیاد بخورین به چاقی کاری نداره 

      ادم های که اارثی هستن اب هم که بخورن چاق میشن 

      قبلا یادمه اب هم میگفتن باعث جاقی میشه😭

      هر کی هر جی هست هست دیگه فایده نداره لاغر بشو نیس ژنتیکش اینجوره 

      مراسم های عروسی و تولد  باعث میشه ادم بیشتر بخوره و بیشتر چاق بشه 

      حالا هر جشنی باشه 

      ادم وقتی میره بیرون نمیشه  دست خالی بره

       بیرون رفتن هم باید از خوردن الذت برد باید کلی تنقلات چای کیک ……..ببری و بخوری و لذت ببری 

      تحرک نداشتن باعث چاقی میشه 

      من چون مدرسه بودم و تحرکی نداشتم و تمام کارها رو مادرم و خواهرم انجام میدادن به همین دلیل چاقم 

      خوراک های چرب باعث چاقی میشه 

      با ماشین اینور و انور رفتن ادم چاق میشه تحرک که نیس 

      پیاده روی نکردن ادم و چاق میکنه 

      تو خونه نشستن  باعث چاقی میشه و من چون خانه  دار هستم چاقم 

      قبلا زمان های خیلی دور مردم خیلی زحمت داشتن جارو میزدن 

      کارهای سنگین داشتن الان کارها خیلی راحت شده و همین زندکی راحتی باعث چاقی من شده و قبول کرده بودم این زندکی رو چون واقعا نسبت به قبل خیلی راحت شده 

      ادم وقتی جاق شد دیگه لاغر نمیشه خیلی سخته لاغر شدنش  خوابیدن زیاد باعث چاقی میشه ادم هر چه بخابه چاق تر میشه 

      خیلی باورهای اشتباه در ذهن من جای گرفته که همه رو قبول کرده بودم و همه ی این باورها در جسم من خودش و نمایان کرده و باعث شده که من سالیان سال از چاقی رنج ببرم و لذت نبرم از زندکی 

      و تا زمانی که این همه باور سخت و محکم در من وجود داشته چطور انتظار لاغری رو داشتم 

      چطور میخاستم با ورزش کردن و پیاده روی کردن لاغر بشم مگه میشه ذهن من خراب بوده 

      خدا رو شکر در این دوره ها هستم  

      و باورهای مخرب رو شناسایی میکنم و ان ها رو از بین میبرم و از انجایی که من چند ساله در این دوره ها هستم و از بودن در این دوره ها لذت میبرم و متناسب هم شدم و الان باردار هستم و در این بارداری سومم تناسبم حفظ شده و مانند اون دوتا بچه هام نیستم که ذهنم خراب بود 

      استاد ممنونم بابت این اگاهی ها و این دوره هاتون بسیار بسیار عالی  هستن و از همه دوره هاتون نتیجه گرفتم 🙏🏻👌🏻👏🏻🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Growing
      1400/05/15 00:20
      مدت عضویت: 1393 روز
      امتیاز کاربر: 51
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 556 کلمه

       درود بر همه کسانی که برای تغییر مثبت در زندگی تلاش می‌کننداین متن تبدیل شده توضیحات استاد عطا روشن به رابطه ایده ال و عاشقانه متاهلی است

      تمام دوستان من شرایط مشابه من رو داشتند و همه شون مثل من یا در رابطه نبودن یا روابطشون اصلا موفق نبودن و عذاب میکشیدن

      دائم در جمع دوستان موضوعات مربوط به تنهایی رو مطرح میکردیم که مثلا ما تا ابد همه مون تنها میمونیم ک ما شانس نداریم ک ما بلد نیستیم خانوم یک رابطه باشیم حال و حوصله لوس بازی نداریم و… درواقع از اینکه درد مشترکی داریم لذت میبردیم و به جای تلاش برای تغییر انگار کنار همدیگه احساسات منفی و باور های اشتباهمون هم افزایی پیدا می‌کرد و حالمون بدتر میشد اما مثل یه اعتیاد ادامه میدادیم.

      هر کدوم ما که در وضعیت حال حاضر هستیم احتمالا بارها ب این موضوع فکر کردیم که چطور باید این موضوع رو حل کنیم؟ و از تنهایی در بیایم این انگار اصلی ترین موضوعه در ذهنمون برای اینکه اوضاع رو عوض کنیم . مثلا ممکنه تصمیم بگیریم ک با افراد بیشتری مراورده داشته باشیم یا مثلا بیشتر ب خودمون برسیم یا ظاهرمون رو تغییر بدیم و…. اما جواب این سوال به تنهایی ما رو به نتیجه نمیرسونه، مثل این میمونه که شما یه عارضه پوستی یا نمود عینی هر بیماری پیدا کردید و مراجعه میکنید به پزشک، پزشک فوری نمیگه اینو بخور این عارضه کم شه یا ناپدید شه اول ریشه مشکل رو پیدا میکنه ک مثلا چرا این درد یا این عارضه ایجاد شده پس ما هم باید ب جواب این سوال برسیم که ما چرا تنها هستیم یا از روابطمون نتیجه دلخواه رو نمیگیریم و چرا خیلی ها بدون هییییییچ زحمت و تلاشی رابطه فوق العاده ای دارند؟ ما اول باید پیدا کنیم ک ما چرا تنهاییم و بعد ب این مرحله برسیم ک چطوری رابطه خوبی رو بدست بیاریم. در واقع ما میخوایم صورت مساله رو ریشه یابی کنیم و بعدش چون که صد آید نود هم پیش ماست.

      ما میخوایم رابطه عاشقانه ایده ال متاهلی و همیشگی رو بدست بیاریم نمیخوایم یه مدت تو رابطه باشیم ما یک آرامش  همیشگی میخوایم. یک عشق ماندگار.

       شما اگه مشکل جسمی داشته باشید هر کس یه نسخه ای براتون میپیچه. یکی میگه فلان چیز رو نخور یکی میگه فلان چیز رو بخور هر کس یه دارویی پیشنهاد میکنه فلان دمنوش فلان مسکن و….تمام این توصیه ها رو امتحان میکنید و آخر خسته و نا امید فکر میکنید ک مشکل از شماست درحالی ک فقط ریشه یابی درست نبوده  وگرنه شماخیلی راحت نتیجه میگرفتید

      این مثال رو مقایسه کنید با وضعیت تنهایی یا رابطه نا موفق هر کس توصیه ای میکنه اما هیچکدوم  موثر نیست. چون  علت اصلی پیدا نشده ما در روش ذهنی با اموزه های آقای عطا روشن  مثل یک دستگاه اسکن یا یک آزمایش خیلی دقیق. ریشه موضوع رو پیدا می کنیم و حل میکنیم و خود به خود نتیجه  عوض میشه

      برای تمرین جلسه اول خوب فکر ککنید که شما چرا تنها هستید یا رابطه موفقی ندارید ؟چه چیزی باعث شده؟ حتی اگه خیلی اذیت میشی بنویس فکر کن درباره اش چون قراره تموم بشه. این درد رو تحمل کن باهاش رو ب رو شو تا ب نتیجه شیرین بعدش برسیم. اصلا یه قصه بنویس چرا اینطوری هستی ؟ چه رنج هایی از این قضیه کشیدی و تمرین ات رو همینجا داخل سایت بذار تا تعهدت برای انجام تمرینات بیشتر بشه

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1400/05/13 17:46
      مدت عضویت: 1647 روز
      امتیاز کاربر: 27941 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,402 کلمه

      به نام خداوند مهربان 

      من خوشحالم که در این دوره  اا هستم و  من مطمعنم شگفتی ساز میشم و همین الانم هستم .

      من از این دورها برای رهایی از چاقی استفاده میکنم .

      من از یه مقطعی به بعد چاق شدم و این چاقی تا حدی همراه من بود اما من اون رو نپذیرفته بودم  و بارها تلاش کرده بودم که لاغر بشم و انصافا هم خوب لاغر میشدم اما بعد از مدتی  تمام اون چیزی رو که از دست داده بودم دوباره بعد از مدتی به راحتی  برمیگشت  و من دوباره چاق میشدم خلاصه این تلاش من ادامه داشت تا سال ۹۸ که با این سایت آشنا شدم و من از فایلهای  رایگانهای سایت استفاده کردم و دیدم خیلی راحت بدون زجر خاصی و زحمت خاصی خوب و عالی  لاغر شدم و اطرافیان من همه  میگفتن فلانی خوب لاغر شدی حتی اون اوایل ورودم به سایت  که هنوز باشگاه میرفتم بارها مربی و دوستاتم میگفتن خوب لاغر شدی  و فکر میکردن رژیم میگیرم  و خلاصه   بعد از یه  مدتی من  چند دوره ی کوتاه از سایت خریدم و با بودن درراون دور ه ها بازم کلی تناسب بیشتر به دست اوردم .و واقعا همین تغییرات اشتیاق زیادی در من ایجاد  کرده بود .که میشه بدون رزیم  و ورزش هم لاعر شد و داشتم  به کلی از جوابهای داخل ذهنم میرسیدم که چرا بعضیا چاقن و  بعضیا لاعرن و ….

      و من این روش و تمام حرفهای گفته شده در این روش  توسط استاد رو قبول داشتم و میگفتم دقیقا این راه درست  برای لاغری هست  و من قبول دارم  به این راه هدایت شدم و تمام سعیم این هست که من به نتیجه ی دلخواهم برسم چون  قطعا توانایی رسیدن به خواسته ام رو و تغییر کردن  رو دارم که به این راه هدایت شدم .

      دوموضوع مهم در این راه هست که  باید بهشون دقت داشته باشیم اونم این هست که :

      *چرا ما چاق هستیم و خیلیها لاغر هستن ؟؟؟

      *از چه طریقی باید لاغر بشیم ؟؟

      ولی ما باید فعلا کاری به موضوع دوم نداشته باشیم و به دنبال جواب سوال اول باشیم .اگر به این سوال فکر کنید و جوابی برای اون پیدا کنید میتونید برای همیشه متناسب بشید .

      ما همیشه به دنبال تغییر نتیجه بودیم و خواستیم چاقی رو به لاغری تبدیل کنیم و اما موفق نبودیم و شکست خوردیم  ما میخواهیم لاغر شدن برای همیشه یاد بگیریم و لاغر بمونیم پس  فعلا کاری به نتیجه نداشته باش،و  نخواه که چاقی خودت رو به لاغری تبدیل کنی .

      من  همیشه به دنبال راهی بودم که چاقی خودم رو از بین بببرم و هر کاری میکردم برای همیشه لاغر نمیشدم در واقع لاعر میشدم و اما نتیجه ماندگار نبود چون ایراد اصلی رو پیدا نکرده بودم .

      ایراد در ذهن من بوده اگر فرمولهای علط رو پیدا کنم و اونها رو شناسایی کنم و اونها رو با فرمولهای صحیح جایگزین کنم من برای همیشه میتونم لاعر بشم .

      من همیشه به دنبال گرفتن رژیم از کارشناس تعدیه بودم و یا به دنبال توصیه های مربی ورزش بودم و اما هیچ وقت نمیتونستم نتیجهی دایمی  بگیریم و خسته و ناامید میشدم و اینطور اعتماد به نفس لازم رو نداشتم و من در اوج ناامیدی با این روش آشنا شدم و واقعا ته خط بودم که وارد این دوره ها شدم و اما حالا از خداوند سپاسگزارم که در این دوره ها هستم چون همه چیز رو با هم دارم به دست میارم لاعری خودباوری و اعتماد به نفس شادی و آرامش،و روابط عالی ولذت در خوردن  …. و واقعا خستگیم دراومده .

      من باید علت چاقی رو برطرف کنم نه نتیجه رو که چاقی هست  برطرف کنم .

      و اما تمرین این جلسه این هست   که چرا من چاق هستم دلیلهای چاقی خودم رو باید بنویسم  پس وقت بزار و بنویس چرا چاقی ؟؟فکر کنید و بنویسید با فکر کر کردن من باید یواش،یواش فرمولهای چاق کننده رو پیدا کنم و فرمولهای  لاغری رو جایگزین کنیم .پس  داستان چاقی خودتون رو بنویسید ؟؟چه خاطرات و مشکلاتی از چاقی خودتون دارید ؟؟موضوع انشای شما این هست چرا من   چاق هستم ؟؟هر چقدر میتونم باید وقت صرف کنم و بنویسم و فرمولهای اشتباه رو پیدا می کنم .

      خوب اگر دوسال پیش بود که تازه وارد سایت شده بودم مینوشتم من چاقم چون اشتهام زیاده چاقم چون کم کاری تیرویید دارم چاقم چون داروی هورمونی مصرف میکنم شکم من  بزرگ ست  چون دو زایمان دارم من چاقم چون استخون بندیم درشت هست من چاقم چون زیاد هله هوله (چیپس و پفک ) میخورم من چاقم چون فعالیتم کم هست من چاقم چون ریزه خواری دارم من چاقم چون …اما من همه ی اینها رو با دلیل  رد کردم و کلی تناسب در جسمم به وجود اومد 

      اما بعد از دوسال کار کردن روی خودم الان اگر بخوام دلیلی برای چاقی خودم بیارم هیچی به ذهنم نمیرسه و انگار دلیلی  ندارم ولی میدونم باید اون ته ته های دهنم رو زیر و رو کنم تا فرمول علط رو پیدا کنم چون من لحظه ی وردم به سایت کل اون دلایل رو نقض کردم و کلی متناسب شدم و الان در حال حاصر نمیدونم چقدر اضافه دارم ولی یه مقدار بسیار کم هست دقیق نمیدونم چند کیلو هست و باید ترمزهای مخفی  رو که مانع لاعری من میشه رو پیدا کنم و خیلی فکر میکنم و هر دلیلی به ذهنم میاد خودم سریع ردش میکنم مثلا چون همه چیز میخورمو محدودیت ندارم  ولی میگم هیچ ربطی نداره برای بدن من مواد عدایی فرق نداره مهم اون به اتدازه خوردن من هست که من دارم یادش میگیریم و درست انجامش میدم و بسیار موفق بودم و هستم .

      و یا میخوام بگم چون استخونبندیم درشته باید کمی از خواهرم و یا بقیه چاقتر باشم  ولی یادم میاد با رژیم بار اخرم  اینقدر لاعر شدم که از خواهر شوهر و خواهرمم که بسیار لاغرن  لاعرتر  شدم پس عیب از استخونبندی من هم نیست .

      و یا میخوام بگم چون فعالیت ندارم ولی دختر خودم بدون ذره ای فعالیت کلی از یک سال پیشش لاعر تر شده و بسیار لاعر هست و من خودم بدون هیچ فعالیت خاصی فقط با بودن در دوره ها  کلی وزن کم کردم 

      و یا میخوام بگم چون  هنوز ترس از خوردن دارم ولی من بسیار عالی بدون هیچ ترسی هر وقت گرسنه شدم خوردم و هر وقت سیر شدم دست از خوردن کشیدم  و بارها گفتم خوردن برای ادامه ی حیات ضروری هست و ترس نداره و  این رفتارهای من  هست وقتی که پرخوری میکنم ترسناک هست .

      و یا میخوام بگم لاعری سخت هست و به این راحتی لاعر نمیشی ولی من خیلی راحت و طبیعی و خود به خود کلی وزن کم کردم در حین اینکه هیچ محدودیتی و زجری نبود و با لدت  تونستم خیلی متناسب بشم پس همچنان هم دارم با لدت روی خودم  کار میکنم و میگم بسیار این روش اسان هست چون دارم یادش،میگریم و تحت هیچ فشار خاصی و زجر و خاصی نیستم و از خیلی رژیم ها و ورزشهای اون موقع ی خودم راحت تر هست .

      واقعا نمیدونم الان چه دلیل خاصی هست که من این چند کیلو رو که دقیق نمیدونم چه مقدار هست شاید ۵ کیلو باشه شایدم کمتر  یا بیشتر ولی در این حد هست رو  دیگه کم نمیکنم .

      البته بارها به خودم گفتم این روش خیلی کند نتیجه میده و نباید عجله کنی شاید همین مانع شده برای من .ولی بازم به خودم میگم بابا خیلی دوستان با این روش  در دوماه ده کیلو کم کردن من حالا بعد از یک سال و نیم نمیتونم ۵ کیلو کم کنم قطعا به زودی این چاقی رو از دست خواهم داد   ولی من همچنان با حال خوب و لدت ادامه میدم و میرم جلو و میدونم این جسم من با ذهن من و رفتار من بلخره هماانگ خواهد شد چون واقعا عالی دارم رفتاررمیکنم و به اندازه میخورم و با انجام تمرینات متوجه شدم چقدر تعداد رفتارهای صحیح من از رفتارهای علط من بیشتر هست و قطعا همین سنگین بودن کفه ترازوی رفتارهای درست من رو به سمت لاغری هدایت میکنه جه بخوام چه نخوام  من لاغر میشم و لاعری حق من هست و لاغری رو من باید به دست میارم اونطور که استاد و دوستان تونستن منم میتونم و هیچ چیز مانع تناسبم نیست و من رو ناامید نمیکنه من یک متناسب عالی خواهم شد به زودی چون هیچ دلیل خاصی رو برای خودم نمیدونم و نمیبینم .

      اگر جایی  اشتباه میکنم لطفا استاد عزیز راهنمایی کنید  خوشحال میشم  .

       با این وجود بازم فکر کنم ببینم این دهنم چی میگه اگر متوجه حرفی و مانعی  شدم میام و مینویسم تا برطرفش کنم  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار آرمیتا صدیقی
      1400/05/03 14:02
      مدت عضویت: 1012 روز
      امتیاز کاربر: 192 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,113 کلمه

      به نام خدای پاکی ها

      سلام به همگی عزیزان

      گام چهارم:

      استاد..شما در ابتدا این فایل از دورانی گفتید که تازه با قانون جهان هستی اشنا شده بودید و تصمیم گرفتید ابتدا برای لاغری این روش رو امتحان کنید،الان که روند تکامل شما رو میبینم متوجه یک موضوع بسیار عالی میشم..شما از طریق ((نقطه ضعف)) همیشگی‌تون تونستید شگفتی بسازید..شاید اگر شما از کودکی چاق نبودید و فرمول های ذهنی چاق نداشتید هیچ وقت سایتی به نام تناسب فکری ایجاد نمیشد هیچوقت این همه آدم زندگیشون تغییر نمیکرد و…این نکته در ابتدا فایل مثل جرقه در ذهنم بود و نشد که بهش اشاره نکنم.

      دو سوال مهم در شروع صحبت باید مورد بحث قرار بگیره ۱_چرا ما چاق هستیم؟ و خیلی ها لاغر هستند؟(صورت مسئله)۲_از چه طریقی ما میتوانیم لاغر بشویم؟(جواب مسئله)

      ¤اگر من میخواستم جواب یکی از اینها رو پیدا کنم،کدوم یک برای من جذاب تر بود و دنبال جوابش بودم؟ قطعا سوال دوم_اما حالا با آگاهی کامل از اینکه من دو بار مورد دوم رو انتخاب کردم و نتیجه نسبی گرفتم مورد اول رو انتخاب میکنم تا با جست و گریختن در مورد صورت مسئله به “جواب” سوال دوم برسم.

      همیشه افرادی که اضافه وزن دارند میخوان نتیجه که چاقی در جسم آنهاست رو تغییر بدن و به اصلاح چاقی رو تبدیل به لاغری (در جسم) کنند و بارها با شکست مواجه شدند. و هیچوقت فکر نکردند که چرا چاق هستند؟ و واقعا خواستند که صورت مسئله رو پاک کنند و فقط به نتیجه برسند.ارزش واقعی این روش این هست که من میخوام یک بار لاغر بشم و برای همیشه لاغر بمونم ارزشی که در هیچ روش دیگر وجود نداره..

      لاغر شدن در صورتی میتونه برام نتیجه داشته باشه که من علتش رو پیدا کنم وگرنه هیچکس نتونسته با تغییر نتیجه(جسم) به لاغری همیشگی برسه! و به همین دلیله هرکس که رژیم میگیره بعد از مدتی دوباره اضافه میکنه چون اون نتیجه رو تغییر داده ها! ولی فرمول های ذهنش همچنان فرمول های ذهن یک فرد چاقه

      ¤هدف من از استفاده این روش چیست؟ اینکه چرا چاق شدنم رو تغییر بدم و به نتیجه فکر نکنم و نخوام به سرعت چاقی‌ام رو به لاغری تبدیل کنم.

      مثالی که درباره ماشین زدید رو به خوبی درک میکنم.اینکه بقیه عجز من درباره اضافه وزن رو دیدن و هر روشی که به ذهنشون‌رسید  به من پیشنهاد دادن و هیچوقت کسی به من نگفت علت چاقیت رو پیدا کن و دنبال رفعش نباش!

      اگر میخوام لاغر بشم باید براش وقت بزارم ،اگر عاشق لاغری و سبکی هستم باید زمان بزارم و تلاش ذهنی بکنم تا نتیجه مطلوبم رو بگیرم.حتی زمانی که همه خواب هستن به هر طریقی در هر جایی که هستم باید انجام بدم .چون اینها سخت تر از نخوردن و رژیم و ورزش و پیاده روی های طولانی نیست! و با همین تمرینات و نوشتن ها و خواندن ها میتونم صورت مسئله رو تغییر بدم و بعد بتونم سوال دومم که چگونه میتوانم لاغر بشم رو پاسخ بدم.

      تمرین گام چهارم: 《دلایل چاقی من چیست؟از چه سنی چاق شدم؟چه خاطراتی از چاق شدن دارمچه مشکلاتی با چاق شدن داشتم؟》

      موضوع انشا: چرا من چاق هستم؟

      ۱۶ سال پیش در شهری به دنیا اومدم.به خاطر اینکه مادرم بسیار در دوران بارداری تاکید داشت تا بچه‌ش تپل به دنیا بیاد،۲۰ تا ۳۰ کیلو چاق شد و تونست من رو ۴ کیلو و خرده ای به دنیا بیاره.تا یک سالگی بسیار تپل و بانمک از نظر اطرافیان بودم و لُپ هام فقط دو کیلو بود! از یک سالگی تا شش سالگی لاغر اندام و متناسب بودم بعد از اون کم کم استارت اضافه وزن من شروع شد و در برابر تمام دوستانم درشت اندام تر بودم ولی هیچوقت چاقه بد هیکل و اضافه تر از قدم نشدم،فقط درشت بودم ولی خودم به شدت رویای اندام لاغر و ظریف داشتم..این روند تا ۱۳ سالگیم و دوران بلوغم ادامه داشت و یکهو وزنم به شدت بالا رفت در حدی که دیگه به فکر افتادم که کم بخورم یا نخورم تا کمی لاغر بشم. چون هرکس من رو میدید بهم گوش زد میکرد که لاغر بشم.مجبور بودم لباس های گشاد بپوشم تا چاقیم رو پنهان کنه،یادمه به خاطر ترک های پوستیم که قرمز بودن از بدنم خجالت میکشیدم و استخر نمیرفتم یا اگر میرفتم قبلش کلی گریه میکردم که چرا بدنم اینجوریهتونستم طِی یکسال ۹ کیلو به مرور لاغر بشم اما همچنان رفتار های یک فرد چاق رو داشتم (دارم)بعد از اون در ۱۵ سالگی از طریق یکی از اشناهامون با رژیم  کتوژنیک آشنا شدم و دیگه خواستم رویای لاغریم رو دنبال کنم،مشوق من هانده ارچل بود.چون وقتی لاغر میشم خیلی بهش شباهت پیدا میکنم و اینبار با تمام وجودم به لاغریش توجه کردم و شروع کردم به رژیم گرفتن.و واقعا تونستم ۸ کیلو کم کنم که هرکس منو میدید میگفت آب شدی و..ولی به خاطر سختی رژیمم و گرون بودن مواد غذاییش تصمیم گرفتم دیگه ادامه ندم و روی وزن ۵۷ بمونم.درسته ۵۷ وزن خیلی خوبیه،خدارو صد هزار مرتبه شکر اما همیشه دوست داشتم لاغر اندام تر باشم چون هرکسی سلیقه‌ای درباره بدنش داره،یکی دوست داره کمی توپر باشه یکی دوست داره خیلی لاغر باشه و..و من از اون دسته از آدم هام که میخوام خیلی لاغر باشم! خیلی زیاد..چون لاغر شدن بهم میاد(شعر هم گفتماااا)ولی اتفاقاتی افتاد که طی دوران تثبیت دو کیلو اضافه کردم و دچار خودباختگی شدم و احساس کردم دیگه تمومه و همونطور که زود لاغر شدم زود هم چاق میشم.اما همون شب بود که با سایت تناسب فکری اشنا شدم و حالا در این مسیر قرار دارم..

       دلایلی که در گذشته فکر میکردم باعث چاقی من هست:

      کم تحرکی و ورزش نکردن 

      ارثی از طرف خانواده پدر و مادر چاق بودم 

      علاقه زیاد به بستنی و تنقلات 

      خوردن رو جز لذت های دنیا دونستن 

      فکر کردن زیاد در طول روز به خوردن 

      زیاد غذا خوردن و هر سه وعده غذا خوردن 

      نون و برنج و نشاسته خوردن 

      باور مخربِ هرکس پولداره چون مواد غذایی خوب میخره چاق میشه 

      وقتی مسافرت و مهمونی میری چاق میشی و..

      خیلی دارم روی رفتار هام کار میکنم و دوست دارم که با خودم نجنگم و این روند خود به خود اتفاق بیوفته، درسته هرکسی منو میبینه تیکه و کنایه خودش رو میندازه و میگه چاق شدی و از اون لاغری دراومدی.درسته بغض میکنم درسته ضعف دارم اما به خودم قول دادم که ادامه بدم.با خدا قرار داد بستم که توکل و ایمان و استمرار از من باشه و نتیجه از خودش..و فقط ادامه میدم.فقط تمرینات رو انجام میدم و به لطف الله،نتایج عالی کسب میکنم.ولی رویام رو خط نمیزنم،ارمیتای لاغر اندام رو به فراموشی نمیسپارم.اون در انتظار منه که به سمتش برم و در ایینه تماشاش کنم.از صورت زاویه‌دارش،از کمر باریکش،دستان ظریفش،پاهای لاغرش نهایت لذت رو ببرم.میدونم که ارمیتای لاغر درونم منتظر منه.نمیخوام وسط راه رویام رو بیخیال بشم تا ارمیتای لاغرم از من ناامید بشه.بسه تسلیم شدن،بسه ادامه دادن راه هایی که تهش بن بسته،بسه فکر کردن به رژیم های دیگه،بسه احساس بد و ترس از چاق تر شدن،بسه..بسه..بسه..

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار skjoker5858@gmail.com
      1400/04/22 16:51
      مدت عضویت: 1040 روز
      امتیاز کاربر: 1886 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,030 کلمه

      به نام خداوند بخشنده ی مهربان 

      باعرض سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز🌹🌹

      چهارمین روز کلاس رو با انگیزه ی مضاعف شروع کردم .

      خیلی دوست دارم نکات جدید رو یاد بگیرم .

      طبق معمول هر جلسه ابتدا جزوه رو خوندم جزوه ای که با این مطلب شرو ع شده بود .

      چرا برای قرار گرفتن در مسیر لاغری باید از مسیر چاقی شروع کنیم ؟

      خیلی دقیق توضیح داده شده بود برای حل هر مشکل ابتدا باید مشکل رو شناسایی کنیم 👌

      البته که باید اینطور باشه خدای نکرده شما اگه بی حال و مریض بشوید اول که برید دکتر اون باید مشکل بدن شما و آنچه باعث بیماری شما شده رو با آزمایش و عکس پیدا کنه بعد برای شما دارو تجویز کنه، اینطوری نیست که بریم دکتر و دکتر همه ی دارو ها رو روی ما امتحان کنه تا ببینه کدوم دارو ،مشکل ما رو حل می کنه .

      درباره ی رژیم هم دقیقا همینطوری باید عمل می کردیم که متاسفانه ما همه ی راههای درمان رو ،روی خودمون امتحان کردیم که هیچ کدوم هم جواب ما نبود 😔😔

      دومین مطلب مهم جزوه این بود که : 

      شناسایی عوامل تاثیر گذار در چاقی 

      اولین گامی که باید برای مشکلمون برداریم دقیقا همین بود برگشت به عقب ،باید راهی رو که اینهمه سال طی کردیم، برگردیم تا متوجه بشیم، کجا و چطوری فرمول های اشتباه در ما نهادینه شدند.

      استاد لطف کردن و برای خودشون لیستی تهیه کردن به نام عوامل چاقی من که منم در پایان لیست خودم رو برای شما بیان می کنم مثل :ارث ،درشتی استخوان بندی ،ورزش ،….

      مطلب بعدی این بود که :

      شروع مسیر لاغری در روش های قبلی چگونه بود ؟

      خوب همون طور که نوشته بود و برای همه ی ما آشناست گرفتنBMI است و پیدا کردن چند کیلو اضافه وزن و شوک عظیمی که در ابتدا به هممون دست داده که وای منکه نمی تونم از پسش بربیام تازه من خودم بعد حساب می کردم که چقدر زمان میبره تمام بشه یک دفعه با سرعت ۱۸۰ کیلومتر حساب می کردم خوب بهتر بود و زمان کمتر تا لاغری، گاهی هم ۴۰ کیلومتر حساب می کردم این دیگه اوج افسردگی و ناراحتی بود .

      مهم ترین مسئله ناراحتی و دوست نداشتن و اجبار در مسیرهای قبلی بود که در این مسیر نیست .

      دراین روش جدید من نمیدونم که چند کیلو قراره کم بشه ؟،کی قراره کم بشه ؟

      مهم نیست الان مهمه که من با لذت و راحتی و با اراده ی خودم اینکارو انجام میدم هیچ کس قرار نیست هفته ی بعد منو وزن کنه ،هیچ کس از من نمی پرسه چه خبر لاغر شدی آخه کسی خبر نداره ،هیچ کس منو مجبور نمی کنه که هر روز فایل گوش کنم بنویسم همش خودمم دوست دارم انجام میدم حالم خوبه انجام میدم واقعا فوق العاده است 😍😍

      خوردن و نخوردن در کار نیست ،همه چی می خورم ،این بهترین حالت ممکنه چون بدنم می خواد و انتخاب می کنه نه دیگران ،چون دیگه بعدش حالت حریص بودن نداره ،من میدونم هر وقت هر چقدر دوست دارم می خورم ،ذهنم و بدنم منتظر نمی مونه رژیم تموم بشه بعد حرص نخورده ها رو در بیاره .

      همه چی عالیه گاهی هم که می خواد تلافی کنه یا خاطره بازی بهش می گم عزیزم الان اذیت میشی میذارم تو آشپزخانه بعدا هر وقت خواستی باز بخور 🤭

      همینکه با ذهنم و بدنم دوست شدم و همدیگر رو درک می کنیم و خلاف همدیگه حرکت نمی کنیم و با هم مبارزه نمی کنیم یعنی همه چی خوبه عالیه 😄😄

      نکته ی مهم : 

      تنها کاری که  توی جزوه دیدم باید انجام بدم استمرار است 

      استاد نوشتن همونطور که ایشون مثل من چاق شدن و الان لاغرن منم می تونم مثل ایشون لاغر بشم .

      من کاملا مطمئنم 👌👌

      آخرین نکته ای که اشاره شده در جزوه طریقه ی عمل کردن به تمرینات است : 

      خواندن جزوه 

      دیدن فایل تصویری یا صوتی یا هردو 

      خواندن نوشته ی دوستان عزیز 

      نوشتن ،نوشتن و نوشتن ****

      بعد از جزوه حالا نوبت صحبت های خود استاد هست 

      استاد صحبتشون رو از خودشون شروع کردن .

      از چاق و لاغر شدن مکرر ،از خستگی و ناراحتی 

      از اینکه چطور به این راه پا گذاشتند و از کجا شروع کردن و چه موفقیت هایی کسب کردن .

      فوق العاده شنیدنی بود.

      مثال شگفت انگیزی در میان صحبت هاشون بود که من عاشق مثال هستم 

      خودروی خراب و پیدا کردن مشکلش واقعا عالی بود دقیقا خودمو جای ماشین گذاشتم انگار من بودم و چاقی.

      استاد درباره لاغری با ذهن توضیح دادن درباره ی  تفاوت های روش لاغری با ذهن با بقیه .

      کاری که قراره ما برای نتیجه ی عالی کسب کنیم استمرار در کار .

      کاری که  استاد ازما می خوان اینه که  برگردیم به گذشته و دلیل چاقی خودمون رو پیدا کنیم .

      یادمه وقتی کوچک بودم ،شکمم بزرگ بود و همیشه دایی هام شکمم رو فشار میدادن که یالا بگو من اضافی دارم خیلی درد داشت زود می گفتم تا رهاش کنند فقط اینو از کوچکی یادمه .

      هیچ وقت هیچکی بهم نگفت چاقی .

      تا دوران دبیرستان اصلا به مسئله ی چاقی فکر هم نمی کردم که رژیم گرفتم و اون موقع هم فقط رژیم کوتاه مدت گرفتم ولی به دلایل چاقی فکر نمی کردم 

      ولی چیزهایی که الان میدونم که دلیل چاقی هست :

      1. صبحانه نخوردن ،اونم اول صبح 
      2. نخوردن آب ۸ لیوان تا ۱۲ لیوان هر روز 
      3. هر دوساعت چیزی نخوری متابولیسمت میاد پایین 
      4. پروتئین بخوری زودتر لاغر میشی 
      5. کره و مربا نه 
      6. بیسکویت ،شیرینی ،بستنی ،خلاصه هر چی که شکر داشته باشه چاق می کنه 
      7. آش رشته ،پیتزا ،ماکارونی ،لازانیا ،…. چاق می کنند 
      8. برنج شب بخوری چاق میشی 
      9. ورزش نکنی روزی یک ساعت چاق میشی 
      10. نان بیشتر از یک کف دست ممنوع 
      11. برنج بیشتر از ۶ قاشق = چاقی 
      12. ته دیگ که خود چاقی است 
      13. کم کاری تیروئید که دارم 
      14. پرخوری عصبی 
      15. میوه از یک عدد بیشتر بخوری چاق میشی 
      16. ازدواج کنم چاق میشم 
      17. زایمان کنم چاق می شم 
      18. خوردن غذاهای اضافی برای دور نریختن 
      19. ارث چون من به مامانم رفتم 
      20. اگه کالری از ۱۲۰۰ بره بالا چاق میشی 
      21. حرص غذا داشتن و خوردن  
      22. با بعضی غذاها هم خاطره خوب دارم ،می خورم چاق میشم .

      همه ی اینا دلایلی هستند که من باعث چاقی خودم میدونستم 😔😔😔😔

      کلاس امروز هم با شگفتی و انگیزه بیشتر به پایان رسوندم حالا خیلی ذوق دارم بدونم گام بعدی چیه ،این همون چیزیه که تا حالا برای رسیدن به تناسب اندام انجام ندادم ،ذوق و شوق فراوان از راهی که شروع کردم.

      با تشکر از استاد گرامی 🙏🙏

      با آرزوی بهترین ها برای همه ی اعضای خانواده ی  تناسب فکری ❤❤

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار negarmalekzade2377@gmail.com
      1400/04/19 17:21
      مدت عضویت: 1026 روز
      امتیاز کاربر: 3627 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,866 کلمه

      باسلام به استاد عزیز آقای عطار روشن ودوستان عزیز سایت 

      لاغری با ذهن قسمت اول 

      وقتی صحبت از تغییر میشه دوتا موضوع مورد بحث قرار میگیره 

      موضوع اول اینکه چرا ما چاق هستیم و چرا خیلی ها لاغر هستن

       موضوع دوم اینکه از چه طریقی ما باید لاغر بشیم

       دو تا موضوع باید مورد بررسی قرار بگیره یکی صورت مسئله است که چرا ما چاقیم و دیگران لاغر هستن؟

       و یکی جواب مشکل که حالا چطور میتونیم لاغر بشیم؟

       افرادی که اضافه وزن دارن همیشه دنبال این هستن که چطور لاغر بشن و هیچ وقت دنبال این نبودن که چرا چاق شدن و به همین دلیله که هیچ وقت نتونستن به اون نتیجه ای که دوست دارن دست پیدا کنن

       چون همیشه می‌خواستن چاقی رو حل کنن و چاقی رو از بین ببرن می‌خواستن نتیجه رو از بین ببرن و می خواستن نتیجه رو تغییر بدن 

      دنبال روشی بودن که چاقی رو تبدیل کنن به لاغری

       ولی هیچ وقت به این فکر نکردن که اصلاً چرا چاقن؟ دلیلش چیه که اونا افراد چاقی هستن؟

       اگر صورت مسئله رو بهش فکر کنید و جوابی برای اون پیدا کنید شما برای همیشه میتونی لاغر بشی 

      یکی از وجه تمایز های لاغری با ذهن با دوره‌های دیگه اینه که صورت مسئله مورد بحث و تحلیل قرار میگیره و روش هایی برای تغییر صورت مسئله یاد می گیریم نه اینکه بخواهیم نتیجه را تغییر بدهیم 

      نتیجه همیشه حاصل یک سری افکار، رفتارها و یکسری مسائله که نتیجه نهایی رو رقم میزنه

       اینکه انتظار داشته باشید بدون اینکه مسائل قبل از نتیجه را تغییر بدید، فقط نتیجه را تغییر بدید ،یک انتظار اشتباه و دور از دسترسه

       در تمام دفعاتی که ما برای لاغری اقدام کردیم ما می‌خواستیم نتیجه را تغییر بدیم می‌خواستیم یهویی چاقی را تبدیل کنیم به لاغری و دیدیم که در این کار ناموفق بودیم 

      پس اگر می خواهید لاغر بشید این بار نباید با نتیجه کاری داشته باشید نباید هدفت این باشه که چاقی خودت رو به لاغری تبدیل کنی 

      باید هدفت این باشه که چرا چاق شدنت رو ،تغییر بدی

       مثال:

       تصور کنید که با ماشین خودتون درسطح شهر رانندگی می کنید اتفاقی میافته و ماشین شما از حرکت می‌ایسته و ماشین خراب میشه و شما دنبال دلیلش می گردی و به نتیجه‌ای نمی‌رسی

       رهگذری رد میشه و از شما میپرسه مشکلی پیش اومده وقتی بهش میگی نمیدونم چرا یهو ماشین خاموش شد این رهگذر هم میگه فکر می‌کنم از باتری ماشینه

       فکر کنم باتریش خالی شده، بهتره باتری نو بندازی

       اما بعد از تعویض باتری می بینی که باز هم ماشین روشن نمیشه

       یک نفر دیگه میاد میگه من مکانیکم و از باتریش نبوده از شمع های ماشینه

       به خاطر همینه که ماشین روشن نمیشه و شما باز هم وقتی شمع نو میخری و روی ماشین میزاری میبینی باز ماشین روشن نمیشه 

      عصبانی میشی که چرا مشکل حل نمیشه 

      یه نفر دیگه میاد میگه این از دینامه ماشینه که  روشن نمیشه برق تولید نمی کنه و عبور نمیده برای همینه که روشن نمیشه و شما میری و یک هزینه بیشتر انجام میدی و دینام رو تهیه می کنی و روی ماشین می بندی و ماشین باز روشن نمیشه

       یه نفر دیگه هم میاد و یه دلیل دیگه میگه و شما دیگه به حرفاش گوش نمیدی 

      چون با قبلی‌ها هم به نتیجه‌ای نرسیدی

       و یک نفر میاد میگه بهتره ماشین رو ببری تعمیرگاه و نمایندگی و اونا همه چیز را متوجه میشن

       و ماشین رو میبری نمایندگی و آنجا متوجه میشن که کجای ماشین مشکل داره 

      یک قطعه خیلی ساده و کم هزینه رو برات تعویض می‌کنن و ماشینت روشن میشه 

      شما در برخورد با موضوع چاقی هم  از این دو طریق عمل کردید

       همیشه از طریق اول عمل کردید که هر کسی از راه رسیده به شما گفته: شما به این دلیل چاقی و باید این کار رو انجام بدی بیا این برنامه را استفاده کن، این برنامه ورزشی رو استفاده کن،

       بیا این قرص رو استفاده کن و هر کدام را انجام دادی نتیجه نگرفتی و هر بار نسبت به خودت و دیگران بدبین تر شدی

       در صورتی که اگر شما یک بار اشکال اصلی رو پیدا کرده بودی ایراد اصلی رو تشخیص داده بودی و به حل آن پرداخته بودی خیلی راحت‌تر لاغر شده بودید

       و برای همیشه لاغر می ماندید

       لاغری با ذهن همون کامپیوتر و سیستمه که عیب یابی میکنه جسم شما رو 

      عیب یابی میکنه ذهن شما رو 

      به شما میگه چه چیزهایی در ذهن شما اشتباه برنامه‌ریزی شده

       چه فرمولهایی اشتباس، شما اونها رو تغییر بده لاغر میشی 

      کل لاغری با ذهن همینه که شما تصور کن یک کامپیوتر هوشمنده که شما با انجام تمریناتش، با گوش دادن به فایلهای توضیحی اون، به معایب و مشکلات ذهنی خودتون، به فرمول های ذهنی اشتباهی که در مغزتون دارین  پی میبرین

       و اونها رو با فرمول های صحیح جابجا می کنید، تغییر میدید و می‌بینید که جسمتون به شکل عالی تغییر میکنه

       لاغر شدن در صورتی می تونه دائمی باشه که علت چاقی رو تشخیص و برطرف کنید نه اینکه بخوای نتیجش رو تغییر بدی 

      هیچ کسی نتونسته با تغییر نتیجه که همون چاقی به لاغریه برای همیشه لاغر بمونه 

      چون علت چاقی در ذهن افراده و تا وقتی این فرمولها تغییر نکنه شما هر فشاری به جسمت بیاری، متاسفانه به وزن قبلی برمیگردی 

      به خاطر اینکه فرمول ها تغییر نکرده و اونهادارن کار خودشون رو انجام می‌دن

       و شما دوباره در مسیر چاقی قرار میگیری 

      به اینکه چرا شما چاق هستید فکر کنید و هر دلیلی که به نظرتون میاد که دلیل چاق بودنتونه  را بنویس 

      اگر میخواهی لاغر بشی باید وقت صرف یادگیری لاغری با ذهن کنی 

      با یادگیری، با انجام تمرینات ،با فکر کردن به سوالات، در واقع داری برنامه‌ریزی ذهنت رو تغییر میدی

       سوال ،::

      خوب به موضوع چاقی فکر کن ببین چه چیزی باعث چاقی شما شده؟

       چرا شما چاق شدید؟ از چه سنی شما چاق شدید؟ یک داستان درباره چاقی خودتون بنویسید

       از چه زمانی اضافه وزن شما شروع شده؟ چرا شما چاق هستید؟ چه خاطراتی از چاق شدن دارید؟ چه مشکلاتی با چاق شدن داشتید؟ یک انشا درباره چرا من چاق هستم بنویسید تا میتونید درباره این توضیح بدهید

       زمانی که شما فکر می‌کنی در واقع داری فرمول های ذهنت رو استخراج می‌کنی و روی کاغذ میاری

       یادم میاد من تا زمانی که مجرد بودن اندام ایده آل و متناسبی داشتم و اصلاً استرس چاقی و نخوردن غذا ها رو نداشتم بعد از ازدواجم هم  یه مدتی اندامم خوب بود ولی یادم میاد وقتی به مشکلی بر می‌خوردم 

      یه چند بار تونستم خودم رو با خوردن آروم کنم و هر موقع می خوردم تا بعد یه چند ساعتی مشکلم یادم میرفت و احساس خوبی بهم دست میداد 

      ولی فقط برای چند ساعت بود و من هر روز با تکرار این کارها چاق شدم  و هرچقدر یادم میاد فقط در حال تلاش برای لاغری بودم 

      از انواع رژیم ها استفاده کردم و به نتیجه هم نمی رسیدم چقدر خاطرات بدی از چاقی دارم مخصوصاً زمانی که میخواستم برم مهمونی یا عروسی چقدر خجالت میکشیدم اصلا نمیتونستم لباس مورد علاقم رو بپوشم یا لباس مورد علاقه ام رو خریداری کنم همش باید لباس‌های گشاد و تیره می پوشیدم

       وقتی که می رفتم مهمونی یا جایی میرفتم چقدر خجالت میکشیدم غذا بخورم با اینکه خیلی سعی میکردم کم بخورم ولی واقعاً نمی تونستنم

       همش این فکر برام میومد که حالا در مورد من چی فکر میکنن حالا همه میگن با این وزنش اصلا  رعایت نمی کنه

       چقدر احساس های بعدی را تجربه کردم

       با اضافه وزنم هم تاندون های پام به مشکل برخورد و هم کمر درد شدیدی گرفتم دکتر ها فقط می‌گفتن باید وزنت کم بشه تا خوب بشی و من چقدر رژیمهای سختی را می‌گرفتم و موفق هم نمیشدم به وزن دلخواهم برسم 

      دلایل چاقی من؛؛؛

       چون باور داشتم اشتهام زیاده😋

       چون باور داشتم غذا های سرخ شده و نون و فست فود و برنج و شیرینی و هله هوله باعث چاقی میشن🤨

       چاق شدم چون باور کرده بودم که تفریح و لذت بردن از زندگی فقط از طریق خوردنه اونم خوردن تا مرز خفگی و معده درد😒

       چون باورم این بود که هر موقع حوصلم سر میره باید بخورم چاق شدم چون باور داشتم وقتی پول هر غذایی رو دادم تا تهش باید بخورم که هدر نره🤭

       چون باور داشتم همین یه امشبه که اومدم  مهمونی یا عروسی پس باید تا میتونم بخورم و بعد از فردا شروع می کنم به ورزش و رژیم😊

       چاق شدم چون باور داشتم مواد غذایی را اسراف نمی‌کنم و دور نمیریزم و اضافه ها رو میخورم چون می گفتم حیفه دور ریخته بشه😉

       چون باور داشتم باید غذا رو کامل و هرلقمه رو باید سی یا چهل بار بجوی و من اینکارو نمی کردم و دوست داشتم سریع بخورم 😅

      چاق شدم چون زیاد تحرک نداشتم و ورزش نمی‌کردم

       چون آب زیاد مصرف نمی‌کردم که سموم از بدنم دفع بشه 

      آب زیاد مصرف نمیکردم چون گفته بودن با خوردن زیاد آب قند اضافه دفع میشه و جذب نمیشه🤥

       چاق شدم چون غذاهای چرب و پر روغن استفاده می‌کردم چون در زمانی که واقعاً گرسنه بودم غذا نمیخوردم 😯

      چون گفته بودن اگر کسی مشکل هورمونی داشته باشه استعداد چاقیش میره بالا و من هم چون مشکل هورمونی داشتم هم این باور رو داشتم☺

       چون سبزیجات و میوه ها رو  کمتر استفاده می‌کردم 🤭

      چون بیشتر غذاهام نشاسته‌ای و قندی بودن🤨

       چون از غذاهایی که فیبر نداشتن استفاده می‌کردم😐

       چون از نان‌های سبوس‌دار استفاده نمی کردم🤗

       چون از غلات خیلی کم استفاده می‌کردم 🤩

      چون پیاده‌روی هام یکنواخت بودن و باید به صورت اینتروال و قدرتی پیاده روی و ورزش می کردم🏃‍♀️🏋‍♀️

       چاق شدم چون از سس برای سالاد استفاده می‌کردم😆

       چون بیشتر از روی عادت غذا می خوردم و اصلاً به زمان گرسنگی واقعی اهمیت نمی دادم و با اینکه گرسنه نبودم ولی باز هم می خوردم😃

       چون بیش از مقدار نیاز آجیل و شکلات میخوردم و باید فقط به اندازه یک مشت آجیل می خوردم 😁

      چاق شدم چون کمتر از پروتئین استفاده می‌کردم🙂

       چاق شدم چون از ساعت شش عصر به بعد باید فقط پروتئین میخوردم و اگر غیر از این بود چربی ها در بدن من انباشته می شد و چاق می شدم 🙃

      چاق شدم چون یه مدت ورزش می کردم و یه مدت ورزش را کنار میذاشتم💃

       چاق شدم چون هر موقع اعصابم خورد می شد با خوردن خودم رو آروم می کردم 😍

      چاق شدم چون گفته بودن کالری زیاد باعث چاقی میشه و باید غذاها رو بر اساس کالری بندی بخوری 😶

      چون گفته بودن وقتی سن آدم بالا میره سوخت و ساز بدن کمتر میشه و باید غذاهای کم کالری مصرف کنی🥴

       چاق شدم چون گفته بودن زمان فهمیدن سیری ۲۰ دقیقه طول میکشه تا مغز متوجه سیری بشه پس باید غذا رو آروم و جویده جویده بخوری و هول نکنی🧐

       چاق شدم چون موقعی که سیر هستم و کسی به من غذا تعارف می کرد باز هم می خوردم🤤

       چاق شدم چون بعضی از میوه ها قند زیادی داشتن و من هم به شدت به آنها علاقه داشتم و در خوردن اونها زیاده روی می کردم🥳

       چاق شدم چون عاشق  ته دیگ سیب زمینی و نون بودم😢

      چاق شدم چون باور داشتم زولبیا  وبامیه چاق‌میکنه😧

       چاق شدم چون صبحانه می خوردم، به من گفته شده بود که صبحانه باید فقط میوه یا سبزیجات بخورم 😱

      چاق شدم چون از پنیر پیتزا استفاده می‌کردم🥺

      چاق شدم چون ۲۴ ساعت شبانه روز فقط در مورد خوردن فکر می کنم که الان چی بخورم که کالریش کمتره، چی بخورم که احساس سیری بیشتری بهم بده ،ولی چاقم نکنه و انگار ذهنم فقط و فقط مشغول چیز دیگه ای به غیر از خوردن و نخوردن نیست 🤯

      چاق شدم چون هر موقع با دوستان و فامیل به پارک یا جاهای تفریحی می‌رفتیم همش در حال خوردن آجیل و تخمه  ومیوه بودیم 🥵

      چاق شدم چون نوشابه و نوشیدنی های قندی خوردم😬

      باسپاس از شما استاد عزیز بابت این سایت عالی وبینظیرتون

      چقدر خوشحالم وارد سایت شماشدم🥰🥰🥰💖💖🌹🙏🙏🙏🙏🙏

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سیده آمنه یاقوتی
      1400/04/10 03:17
      مدت عضویت: 1143 روز
      امتیاز کاربر: 921 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 987 کلمه

      سلام به تمام دوستان عزیزم خانواده ی زیبا ومتناسب تناسب اندام😍😘

      گام چهارم👣

      ۹،۴،۱۴۰۰

      به این موضوع فکر کنید و سعی کنید به شکل کاملا منطقی در ذهن خود بپذیرید که شما قصد یادگیری لاغر شدن با قدرت ذهن را دارید.یادگیری به منزله لاغر شدن(متناسب شدن) نیست.✅✔️😍🌹لاغر شدن یک هنر است، باید آن را یاد بگیرید💪

      نکات ارزشمند متن✅✅اولین نکته که بعد از این همه وقت خوندم و حتی چشم هام پر اشک شد اینه که از همون راهی که چاق شدی،،،لاغر میشی

      ودقیقا منو یاد این حدیث از امام علی (ع)انداخت که فرمودن:من عرف نفسه فقدعرف ربه(هرکه خودش راشناخت خدای خودش را خواهد شناخت)شاید بپرسید این چه ارتباطی به گفته استاد جان داره والان براتون میگم

      اینجاهم داره میگه از راه خودت از درون خودت میتونی بخدا وصل شی و بشناسیچرا؟چون خدا گفته من از رگ گردن بتو نزدیکترم من خود توأم،تو روح منی

      و واقعا قانون همیشه ثابتههمیشه از همون راهی که اومدی باید برگردی شاید تو این راه کوچه های فرعی باشه(همون تصاعدی شدن تکامل در باورها)

      ازهمون راهی که بی پول شدم میتونم پولدارشم✅ازهمون راهی که مریض شدم میتونم به سلامت کامل برسم✅وازهمون راهی که چاق شدم میتونم لاغر بشم✅

      ☑️این الگو ثابته،الگویی که استادجانم هم ازش استفاده کرده✔️چه الگویی؟☑️الگوی نحوه ی برخورد باتضادها و پیداکردن اصل خواسته

      یعنی چی🤔یعنی کاری که استاد عطار روشن انجام دادوقتی فهمید قانون ثابتهاومد قوانین رو برای تناسب اندام استفاده کردو با نوشتن لیست بلند بالای ناخواسته های جسمشون به خواسته ها رسیدن

      وقتی میشینم و فکر میکنم چطور شد من چاق شدم؟ذهنم میگه خب:۱.دختراوقتی پریود شن چاق میشن۲.ازدواج آدم وچاق میکنه۳.کالری زیاد آدم وچاق میکنه(خدایی تاحالا حتی نرفتم تحقیق کنم ببینم کالری یعنی چی؟😂)وذهن منی که یه دوره چاق شدم وهمیشه میشنیدم که فلان غذا انقد کالری داره که انقدش جذب میشه وانقدش اضافه وزن میاره«کی گفته🤔الله واعلم نمیدونم 😅😂وتو ذهنم این کالری بندی حکاکی شده😁۴.بارداری که دیگه اصلا زن کل ترکیبش متلاشی میشه😂۵.عاقا از بس تو هولی آمنه زیاد میخوری ومغزنیم ساعت بعد پیام سیری رو میرسونه(یعنی من الان متلاشی شدم،مغز که انقد خفن و سریعه چرا اینجا انقد کند عمل میکنه؟😆چون من انقد شنیدم وتکرار کردم که مغزم کند شدوالبته که مغزم معتاد شده بود به غذا و این خود مغزم بوده که گشنه میشده و دراصل پارتی بازی میکرده برا خودش تا حسابی خفه شه از غذا و ماهم باهاش خفه میشدیم😂😂😂۶.ارثیه۷.مااصلا خانوادگی استعداد داریم🙀(من فقط موندم این ها ازکجااومده واقعا😂)۸.استخون بندیمون درشته😣۹.ما کلا ژنتیکمون اینه تغییرناپذیره تو این مورد۱۰.توسن ۳۰سالگی آدم میره رو به فرسایش و کلا انباشتگی زیادتره😭«عاخه من چرا یذره فکرنکردم واقعا به این حرفها😂😂😂)۱۱.آخ این یکی که خود استاد میگفت «ماسوخت وساز بدنمون کمه😜یعنی این یک باور دمار از روزگار من درآورد و من هرچقد تلاش میکردم بی فایده بود چون باور کرده بودم سوخت و سازم کمه۱۲.تعریق ندارم۱۳.من بافت چربیم زود تشکیل میشه۱۴آرامش زیاد،بیخیالی۱۵.دوباره یسری میگفتن غصه بخوریم چاق میشیم۱۶.شیر دهی۱۷.عدم تحرک۱۸.چون برنج میخورم شکم آوردم😵۱۹.غذاهای نشاسته ایی اصلا بد فرم چاق میکنه۲۰.ازبس سس میخورمو۱۰۰۱باور دیگه که واقعابی اصل و اساس اند وفقط چون باورشون کردم برام پیش اومدن😐

      و واقعا موافقم که وقتی مسئله رو  بدونم راحتتر میتونم حلش کنم و براش راهی پیدا کنم(والان یادم اومد همیشه میگفتن نصف جواب توی خود مسئله است*حالا من میگم ۱۰۰در صد جواب تو دل خود مسئله است)

      وقتی من بدونم چاقی چیه؟چرا بوجود اومده؟روش های چاقی چی هستن؟خب خیلی راحت میتونم حلش کنم و جواب بدم

      تااینکه فقط هی بنالم که چرا چاقم(یعنی در اصل بدون شناسایی مسئله فقط میگم من نمیدونم سؤال چیه ولی مدام اصرار و گریه میکنم لطفا جواب و بهم بدین☹️«یااینکه بگم من فلان غذا رو میخوام ولی ندونم چیه اصلا««این غذاهای جدید که اسم های ناآشنایی دارن😜اهل دلا میدونن😁وبعد که غذارو میارن میگیم اهههه این چیه)حالا شده قضیه ی من که هی میگم من لاغری میخوام ولی فرمول چاقی میدم بعد میگم اهههه من که چاقی نمیخوام*

      خب حالا چطوریه که روش لاغری باذهن باحاله؟چون نه رژیم داره💃💃نه ورزش خاصی😇نه منع غذایی و کم خوری😋نه برنامه ومحدودیتی👻واینکه عدد خاصی و نمیخواد کم کنم 🙏یعنی از همون اول قله رو نشونم نمیده تا بگم اههههه آخه چطوری این همه راه و برم😣برعکس میاد و یک قدم یک قدم مسیر  رو برام روشن میکنهوتا قدم اول و برندارم گام بدی در کار نیستواین عین لذت وعشقه که راحت واقعا راحت وبا عشق وکیف نتایج رخ میدن بدون اینکه زور بزنم تقلا کنم یا فشاری بیارم

      ☑️درسته درنگاه اول بخودم میگم اههههه چه کلاهی سرت رفت آمنه و ناراحت شدماما بقول استاد نکته ی خوبش اینه که خبری از باید ونبایدهانبود ومهم تر از همه برنامه نویس این روش خود ماهستیم چطوری؟ به این شکل که هرکدوم ما بابررسی شنیده هاش وباورهاش پادزهر میزنه و اثرش و ازبین میبرهوچون قبلا راه و اومدم پس بلدمش فقط این بار برگشته نه رفت😍

      ««اما نکته شگفت انگیز و امیدوار کننده این است که برای لاغر شدن نیاز نیست به اندازه سال هایی که چاق بوده اید، صبر کنید.

      ✓✓لاغر شدن به مراتب سریع تر از چاق شدن است اما در این سریع بودن منطقی بودن را نیز مدنظر داشته باشید.✓✓»»

      چقدر از این یه تیکه👆👆خوشم اومد و باهاش کلی کیف کردم

      درسته آمنه جانم که از همون مسیر رفت باس برگردی💪امااونقدری که طول کشید تا چاق شی طول نمیکشه تالاغرشی😍یعنی به مراتب سرعت متناسب شدن بیشترهچرا؟ چون تناسب اصله و اصل ها گسترده میشن و انرژیشون بیشتره

      ✔️✅البته نباید فراموش کنیم منطقی بودنش هم درنظربگیریم که همون «تکامله»

      یعنی آمنه جان اگه۱سال طول کشید چاق شی توقع نداشته باش یه هفته ایی لاغر شی

      واین یک رونده که باید طی شه عسیسم

      نکات فایل😇
      ✅بااین روش تغییرات دائمیه و بدون بازگشت«هووووراااا» 
      ✅تغییرات انقد بدون صدا و آرام و نامحسوسه که متوجه اش نمیشیم«وبقیه میگن چکار کردی لاغرشدی تو که کارخاصی هم نمیکنی هااا👻»

      ✅روش لاغری با ذهن میاد وعیب یابی میکنه ودر اصل باورهای معیوب مارو شناسایی میکنه و تغییرشون میدیم
      ««به قول عزیزی تو اکثر زمینه ها باید باورها رو بیاریم واضاف کنیم
      اما
      برای پولدارشدن «وحتی لاغر شدن» باید کلی باور رو شناسایی کنیم و پاک کنیم.

      ✅✅واینکه بافکر کردن و توجه کردن صورت مسئله چاقی و تغییر بدیم

      پس بازهم بگوعجله نوچ نوچ✖️فقط صبر و صبر وصبراستمرار استمرار استمرارعشق و شور و شوق

      خداااااا شکرررررررت شکررررررت شکررررررتواقعا لذت بردم از این همه عشق و آگاهی خدایا شکررررررت

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار 😊s-moazamiy🤗
      1400/03/26 17:54
      مدت عضویت: 1052 روز
      امتیاز کاربر: 127 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,318 کلمه

      سلام ب همه ی دوستان همسیرم 🙂 

      برای قرار گرفتن در مسیرلاغری با قدرت ذهن باید از همون راهی ک رفتیم و چاق شدیم حالا دور بزنیم و برگردیم ،، مسیر چاقی ما پربوده از کوله باری از افکار و عقاید و باورهای غلط و اشتباه دیگران ، دیگرانی ک خود ب اشتباه در معرض آموزش و یادگیری بوده اند ،

      ماانسانها از بدو تولد با ذهن و باورهای درست و بجا آفریده شده ایم ن تنها در بحث چاق و لاغری بلکه در تمام جنبه های دیگه زندگی از جمله :ثروت ، سلامتی ، آرامش ، خوشبختی ،،،، 

      یکی از  باورهای اشتباهی ک در ذهن ما کردن اینه ک اگر زندگی قشنگ بود با گریه شروع نمیشد ☹️ 

      و من هربار با روب رو شدن ب مشکل و مسایلی یاد نوزاد یک روزه ای میفتم ک بعداز بدنیاامدن شروع ب گریه کردن میکنه ، 😑😑 

      درمورد چاقشدن و لاغر شدن هم ب همین شکله ک افکار و عقایدی رو در ذهن ما کردن ک برای خود ما نبوده ، ماحتی همچین دیدگاههای راجبه باورهاشون نداشتیم ولی انقدر برامون تکرارش کردن که بالاخره برای ما هم باور پذیر شده مگ غیراز اینه ک هرچیزی رو که ما تکرار کنیم و ذهن باور میکنه و ملکه ی ذهنش میشه 

      🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 

      درزندگی های انسانی طبیعی هست ک تا علت ی موضوع ، ی مشکل ، ی بیماری ، ی عصبانیت ، ی کلافگی ، و خیلی دیگ ازین «یه» ها رو اگ ندونیم نمیتونیم براش راه حلی پیدا کنیم و سعی در برطرف کردنش داشته باشیم ،، الان ک فکر میکنم میبینم پس چطور من وقتی علت چاق شدنم رو نمیدونستم پس چطور سعی دربرطرف کردنش داشتم ، سعی و تلاش من ، سعی و تلاش ما بدلیل کدوم علت بوده ؟؟😒🤔🙄🧐 

      🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 

      سواله خوبیه 👌👍 میخام بدونم من چ علتهای رو دلیل چاق شدنم میدونستم تا شاید متوجه بشم ک از کجا این فرمولها وارد ذهن من شدن و جا خوش کردن ، و بابزرگتر شدن من ، ریشه آونها هم بزرگ و محکمتر شدن ⁉️⁉️🙄🧐 

      شاید از وقتیک شنیدم اگ تحرک نداشته باشی ، یا اگ زیاد غذا بخوری مخصوصا (غذاهای چرب و نشاسته دار مثل برنج ، ماکارونی ، سیب زمینی ،) غذاهای سرخ کردنی ، فست فود , نوشابه ، شیرینیجات ها ، حتی گاهی میوها ، چون قند بعضی از میوه ها چاق کننده ست مثل انگور ، خربزه ، ) یعنی چی آخه ؟؟ پس چی موند ما بخوریم 😑😢😅😅 

      یا زمانیک شنیدم و دیدم بعداز ازدواج ، یا بعد از زایمان ، با بعد از بدنیااومدن بچه دوم ، یا شنیدم کسایی ک کم خونی یا تیرویید دارن ، یا ،یا ،یا ،،، 

      زمانهای زیادیه ک میگذره و من بیاد ندارم ک دیگه چیا شنیدم و دیدم و کدوم باور من شده ، اما هر چی ک هست الان توی ذهنه من هست  باید شناسایی بشه ، دلیلشو  و بفهمم تا بتونم رفعش کنم و مانع برداشته بشه ,، شاید یک دلیل ،دو دلیل باشه ، شایدم هیچکدوم نباشه و هنوزم پنهانه ولی حتما ی چیزی باید باشه ، واگرنه من ک چاق شدن رو نمیخاستم پس این ی ورودی داشته ک با در مسیر بودنم در مسیر لاغری با قدرت ذهن کشف و ضبط میشه 😉😉😑 

      🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 

      موضوع بعدی چرا خیلی از آدمها چاق هستند و چرا خیلی از آدمها لاغرهستند ؟؟!! 

      ماانیانها از بدو تولد بدنی عاری از چربی داشتیم و در صحت و سلامت بودیم ،،، 

      افرادی ک چاق هستند مثل خودم براثر ی سری دیدهها و ی سری شنیدهها افکار و عقایدی رو باور کردیم در واقع نسبت ب موضوع واکنش نشون دادیم یا با تعجبمون ، یا تنفرمون ، یا خوشحالیمون ، یا حتی گاهی مسخره کردنمون ، وگاهی هم خنثی بودنمون و هی بهش پروبال دادیم ،گاهی ترسیدیم ،،پس ما قطعا رفتارهای تکرار شونده ی زیادی داشتیم ک ذهن مون قبل از پذیرفتن خودمون اون رو ملکه ی ذهنش کرده تا موقع معقرمارو باهاش رو ب رو کنه یا خواستمون بوده یا ناخواسته و ذهن از طریق ترس و فرار مااز اون فکر ،مسئله ،اون رو بدترب ما میچسبوندش مثل همین چاق شدن و چاقتر شدنمون ،،ک ماهی خواستیم از شرش خلاص بشیم و فراری بودیم ازش ،رژیمها وورزشهای سبک و سنگینی انجام میدادیم  براش ولی چون ذهن ما قدرت تشخیص حال خوب و حال بد رو نداره متوجه ی خواسته های ناخواسته های ما نمیشده  ،،،

      اصلا خیلی چیزه عجیبیه ذهنی ک همه چی (قدرت)  دست اون هست ولی قدرت تشخیص خوب با بد ، خواسته یا ناخواسته هارو نداره بنظرم خارقالعاده س 👍👍  

      اما افرادی ک لاغرن و متناسبن :این افراد هیچ نوع واکنش و فکر و عقایدی نسبت ب موضوع و باورهای دیگران ندارند و کاملا خنثی خنثی هستند..

      اون افکار ترس مااز غذا رو ب هیچ وج ندارن ، هیچ حسی نسبت ب مواد غذایی ، کالری مواد غذایی ، بسته بندی های خوش رنگ ندارن ، هیچ حرص وولعی نسبت ب غذاهای چرب و سرخ کردنی ، فست وفودو شیرینجات ها ندارن ،تنها واکنشی ک این افراد نسبت ب غذا دارن ک واکنش بسیار بسیار پسندیده ای هست ک غذا فقط برای تامین انرژی روزانه اشونه ن کمتر و ن بیشتر ،، و کاری با اینک پولشو دادن ، تبرکه ، نذریه ، طرف تدارک دیده ممکنه از نخوردنشون ناراحت بشه و یا ب خودش شک کنه هیچ عبای ندارن چون سیستم ذهنیشون اینه ک بیشترازی حدی نمیتونن بخورن ، حتی اگ فقط یک شب باشه یاازون خوراکی فقط همون احظه باشه و دیگ حالا حالاها پیدا نکنه ازش ،، 

      مووضوع بعدی اینک مااز چ طریقی باید لاغربشیم ؟!این سوالیه ک ما ماه ها و سالها بدنبالش بودیم ک کدوم رژیم ، کدوم حرکت ورزشی ، کدوم ساعت از شبانه روز برای پیاده روی کردن ، کدوم دمنوش. کدوم چربیسوز ، وووو و این هم سوالی غلط و اشتباه در راه و روش و مسیری اشتباه ..

      چرا ک ما تاقبل از آشنایی با راه و روش مسیر لاغری من اطلاع ی از دلیل و بهانه های چاقی نداشتیم ، ما بدون اینک بدونیم اول باید صورت مسئله رو بدونیم و حل کنیم دنبال نتیجه بودیم ،،غیرازین بوده ک همه ی ما میخاستیم در مدت زمان کوتاهی ب نتیجه ی دلخواه چندین و چند سالمون برسیم ،،دروافع ره صدساله رو میخاستیم ی شبه بریم البته این ضرب المثله ولی از خواسته ی ما ک میخاستیم چاق بودن ۵ سال ، ۱۰ سال ،۱۵ سال و حتی بیشتررو تو مدت زمان چندماه کم کنیم دور نیست 😑😑 

      این حرفها و راه و روش های قبل ازمسیر لاغری باقدرته ذهن بوده , روشی اشتباه ک پراز باورها و افکارهای غلط و اشتباهن  ,و نتیجه اون افکارو باورها شده بود رژیم های غیر اصولی و بی اساس ک محبور ب گرفتنشون بودیم از سر اجبار و نیاز و بستن فقط و فقط دهن دیگران و ثابت کردن خودمون بازم برای دیگران ن خودمون 

      امادرمسیری ک الان هستیم (لاغری با قدرت ذهن) دیگ خبری از هیچ نوع رژیم وورزشی بااسم های معروف و هزینهای هنگفت نیست ,خبری از باید نبایدها نیست ،خوردن نخوردن نیست ،محدودیت محرومیت نیست ، خبری از حال بد نامیدی نشدنها استرس، تنهایی، گریه ،منزویی بودن ،  ثابت کردن نیست ،،،

      خبر هست ولی ن خبرهای از جنس نشدنها نخاستن ها تنفراز خودبودن ها ترسها برعکس پراز عشق و آرامش و خوشبختی و لذت اززندگی حالمونه .. زندگی ک تا چند وقت پیش با مشکلاتش دست و پنجه نرم میکردیم و حالمون زار بود و پراز ناراحتی و نامیدی،،،، اما حالا هستن بازم اون مشکلات اون آدمها اما تو دل این مسیر تحملشون داشتنشون باعث افتخارمونه ،و در کنارشون یاد میگیریم ک هم از بودن خودمون دراین جهان هستی و هم درکنار بودن عزیرانمون لذت ببریم در کمال ارامش و دوستی و صلح باخودمون ،،انشالله🙏😍 

      و دراین مسیر نتیجه تغییر افکار، عقاید ، وباورهای خودمون ک با ذهنیت خودمون ساختیم و متعلق ب ورودی های کسی نیست و خلق خودمون هست میشه حال خوب ، ذهنی تهی از منفی باف ها و نجواهای ناراحت کننده و عبوس ، میشه احساس شادی درونی و آرامش ،میشه تغییر رفتارمون ک باز نتیجه اش میشه جسمی عاری از چربی .و تناسب اندام …👍😍🤗 

      ب امید موفقیت همه ی دوستان همسیرم 🌹🙏

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Narges
      1400/03/24 04:03
      مدت عضویت: 1683 روز
      امتیاز کاربر: 1590 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 698 کلمه

       💝💝💝به نام خدای یکتا 💝💝💝

      سلام خدمت استاد عزیز و دوستان خوبم 💐💐💐

      گام چهارم : چرا چاق شدم ؟ در مورد علت چاقی چاقی خود هر چه میدانید بنویسید 

      من در گذشته برای چاقی خودم بهانه های زیادی داشتم 

      باور غلط ⬅️ ❌در کودکی از اطرافیان زیاد شنیده بودم که چاقی و لاغری ژنتیکیه و اگر پدر و مادر چاق باشند فرزندان آنها نیز چاق می شوند یا چاقی ارثیه ! و من باور کرده بودم که اسیر سرنوشت شدم و چون پدر و مادرم چاق هستند پس من هم از اونا ارث بردم چاقی رو و ژنتیک ما کلاً چاقه 😑

      ✅ باور صحیح ⬅️ من افراد زیادی رو می شناسم که پدر و مادرشون چاق هستند اما یکی از فرزندان یا همه ی فرزندانشون لاغر هستند ! مثل عموی خودم که هیچ وقت در طول زندگیش چاق نشد اما کل اعضای خانواده اش چاق بودند ! یا یکی از دوستام تمام افراد خانواده و بیشتر افراد  فامیلشون چاق بودند اما خودش به شدت لاغر بود ! پس اگر چاقی ارثی بود چرا اونا چاق نشدند ؟ پس این فکر رو کاملاً تکذیب می کنم ⚠️شناسایی باور غلط⚠️

      باور غلط ⬅️ ❌ من در گذشته فکر می کردم به خاطر کم کاری تیروئید کم خونی چاق شدم !

      ✅ باور صحیح ⬅️ تحقیقات دانشمندان نشان داده که کم کاری تیروئید و کم خونی در حادترین حالت بین ۳ تا ۵ کیلو به وزن اضافه می کنه ! و در ضمن من چند نفر رو دیدم که کم کاری تیروئید و یا کم خونی دارن ولی به جای افزایش وزن کاهش وزن داشتند ! چون اون افراد باور دارند که کم کاری تیروئید و کم خونی باعث بی اشتهایی و لاغری میشه ! پس این فکر رو هم کاملاً تکذیب می کنم و نمی تونه صحت داشته باشه ⚠️ شناسایی باور غلط ⚠️

      باور غلط ⬅️ ❌ من در گذشته فکر می کردم که چون مزاجم بلغمه( سرد و تر ) چاق شدم ! 

      ✅ اما بعداً در کمال حیرت افراد بلغمی زیادی رو دیدم که از لاغری بیش از حد رنج می برن ! پس مزاج بلغم هم نمی تونه علت چاقی باشه و من این فکر رو هم کاملاً تکذیب می کنم ⚠️ شناسایی باور غلط ⚠️

      باور غلط ⬅️ ❌ من در گذشته فکر می کردم هر کس سزارین کنه چاق می مونه و مخصوصاً شکمش دیگه کوچک نمیشه چون در کودکی مادر خودم و خیلی خانمهای دیگه رو دیده بودم که این مشکل رو دارن و برای همین باور کرده بودم !

      ✅ اما در بین اطرافیانم خانمهای زیادی دیدم که زایمانشون سزارین بوده ولی کاملاً لاغر و متناسب هستند ! پس این فکر رو هم کاملاً تکذیب می کنم ⚠️ شناسایی باور غلط ⚠️

      باور غلط ⬅️ ❌ من فکر می کردم غذاهای چاق کننده مثل نوشابه ، فست فود ، پنیر پیتزا ، روغن ، برنج و نان و شیرینی ها ، تنقلات ، غذاهای سرخ کردنی و … عامل مهم در چاق شدن من بودند و من از این غذاها می ترسیدم

      ✅ اما بعد که بیشتر فکر کردم متوجه شدم افراد لاغر هم از همین غذاها می خورند اما چاق نمیشن پس این فکر رو هم کاملاً تکذیب می کنم ۸⚠️ شناسایی باور غلط ⚠️

      باور غلط ⬅️ ❌ من مدتی حتی رطوبت معده رو باعث چاقیم می دونستم و به من گفته بودند چون معده ات رطوبت بالا داره باعث اشتهای زیادت شده و علت چاقیت همینه !

      ✅ بعد فهمیدم که این فکر هم اشتباهه چون یک نفر دیگه رو دیدم که معده ی مرطوب داشت و لاغر بود پس این فکر رو هم تکذیب می کنم چون این هم نمی تونه دلیل درستی باشه ⚠️ شناسایی باور غلط ⚠️

      اما امروز می دونم که تنها علت چاقیم ذهنم بوده و هیچ عامل بیرونی نمی تونه علت چاقی من باشه  و من فقط خودم رو مقصر چاقیم می دونم چون با فکر های اشتباه و غلط درخت تنومند چاقی رو در ذهن خودم پروش دادم و ترس ها و نگرانیهایم از چاق شدن و غذا خوردن و تنگ شدن لباس هام به چاق شدن بیشتر من دامن زد و هر بار که ترسیدم چاقتر نشوم چاقتر شدم ! هر بار که ترسیدم که به خاطر چاقیم مسخره ام کنن و چاقتر شدم ! من در واقع ترس رو عامل اصلی چاقیم می دونم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Laleh
      1399/12/14 04:35
      مدت عضویت: 1363 روز
      امتیاز کاربر: 18317 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 594 کلمه

      فایل “گام چهارم “:

      من نمیدونم تا حالا چند بار این فایل را دیده ام اما همانطور که یک هنرجو ی لاغری از استرالیا در تلگرام فایل صوتی گذاشته بودند، این فایلها حتی بعد از بارها تکرار هم، جذابیت خاصی دارد و باز دیدن و شنیدن انها خوشایند است. 

      من که خیلی احساس خوبی دارم چون داستان استاد با صداقت و رو راستی و بدون سانسور و شفاف است و استفاده از ان برای من بسیار کار مرا راحتتر کرده است.

      من از داستان ایشان ،تجربه شان و فایلهایشان استفاده میکنم و در حال لاغر شدنم. امروز موقع پیاده روی مرتب تصوير خودم را که در سن 18 سالگی با یک بلوز سفيد و شلوار لی متناسب و لاغر اندام بودم میدیدم.  

      احساس من موقع پیاده روی با فایل پیاده روی عالی است.
      این را میگویم برای دوستانی که تا حالا این فایل را تهیه نکرده اند چون من این فایل را برای خودم به عنوان کادو و هدیه تهیه کردم. هدیه ای که به خودم دادم فایل پیاده روی بود، چون خوب لاغر شدم و خواستم برای خودم ارزش بیشتری قائل شوم.

      میدونم حالت تبلیغ برای استاد است، ولی دوستان من استاد را مثل شما در سایت دیده ام و حتی اگر بخواهم نمیتوانم ایشان را ببینم، چون ساکن ایران نیستم ولی تاثیر این فایل برای پیاده روی شما مخصوصا ارتباط شما با خدا ،بسیار لذت بخش و تاثیر گذار است.

      من چون لذت زیادی از این فایل برده ام خواستم این تجربه زیبا را با شما که دنبال لذت سالم هستید به اشتراک بگذارم. 

      من عکسهای خودم را برای سایت ارسال کرده ام چون در عرض 6 ماه به خوبی بدون ورزش و رژیم به نظر خودم خوب لاغر شدم و تازه اول راهم و در کنار این دوره دوره پاکسازی را هم شروع کرده ام .

      تصویر لباس هایی که طی کمتر از شش ماه بودن در مسیر لاغری با ذهن در دو مرحله به دیگران بخشیدم

      اگر عاشق لاغری باشید حاضر نمیشوید که به هر لذتی دست بزنید. 
      من توی عمرم تا حالا به لذتهایی که برای خیلی ها لذت به حساب میاید دست نزده ام چون بدن من برای من کعبه است و روحم در ان قرار دارد.

       من با اینکه ساکن ایران نیستم ، به هیچ نوع نوشیدنی الکی یا حتی دخانیات لب نزده ام با اینکه وقتی کشور خودت را عوض میکنی خیلی بیشتر از کسانیکه در یک کشور خاصی همه عمرشان را زندگی میکنند باید اماده تغییرات باشی و مجبوری تغییر کنی، تغییراتی مثل زبان ، فرهنگ ، محیط زندگی ، دوری از وطن و هم وطن و خانواده و غیره. 

      من همیشه به پوچی لذتهایی که خانمانسوز است رسیده ام و رسیده بودم اما همیشه دنبال راه لاغری بودم که بالاخره پیدایش کردم و بابت ان به خودم افتخار میکنم. این لاغری به اضافه ان تیپ شخصیتی که من داشتم برای من بی نظیر بودن را به ارمغان اورده است ، مثل اینکه وجود من منتظر این دوره بوده وخداوند این دوره را سر راه من قرار داده چون من خواستم و ارزو کردم و خداوند این راه را سر راهم قرار داد. GPS من به سمت خدا روشن شده و من از مسیری صحیح به سمت او در حال حرکت هستم.

      خدایا از تو سپاس، بابت این زندگی زیبا. ایران خاک مقدسی دارد و من بسیار خوشحالم یک استاد عزیزی که ساکن ایران هستند منجی من و دیگر دوستانی هستند که ساکن کشورهای دیگر هستیم . تکنولوژی هر چند هم پیشرفت کند ، باز قدرتمند ترین نیرو ، نیروی ذهن ماست که خدا را شکر من با افتخار از یک هموطن به سطح اگاهی مورد نیاز برای دستیابی دوباره ام به لاغری و تناسب اندام دلخواهم میرسم.

      روز چهارشنبه 13 اسفند ماه سال 1399 شمسي

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 18 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم