0

شروع مسیر لاغری (قسمت اول)

شروع مسیر لاغری
اندازه متن

مسیر لاغری همان مسیر چاقی است، فقط باید در جهت مقابل به حرکت خود ادامه دهیم.

در تمام سالهایی که چاق بودم شنیده بودم که برای لاغر شدن باید رژیم بگیرم و فعالیتم را بیشتر کنم. بارها این کارها را انجام می دادم اما لاغر نمیشدم. این درحالی بود که هم کلاسی ها و دوستانم برای لاغر بودن ورزش نمی کردند و رژیم نمی گرفتند.

چگونه در مسیر لاغری قرار بگیرم

بهترین طریق قرار گرفتن در مسیرلاغری ادامه دادن در مسیر چاقی است در حالی که به دنبال مکانی برای دور زدن و ادامه دادن مسیر زندگی در سمت مقابل مسیر چاقی باشیم. به این شکل می نوانیم مسیری که از لاغری به سمت چاقی طی کرده ایم را دوباره به سمت لاغر شدن برگردیم و برای همیشه در مقصد لاغری توقف کنیم.

مسیر لاغری

تصور کنید در حال رانندگی از محل سکونت خود به شهر دیگری هستید. پس از مدتی به خاطر می آورید که وسیله ای که اتفاقا خیلی ضروری است را با خود نیاورده اید. تصمیم می گیرد به خانه برگردید تا آن وسیله را بردارید.

اولین اقدامی که انجام می دهید تصمیم گیری برای برگشتن به سمت خانه است درحالی که همچنان در حال دور شدن از خانه هستید.

دومین اقدام شما پیدا کردن دوربرگردان برای برگشتن به سمت خانه است.

و در نهایت سومین اقدام شما ادامه حرکت به سمت خانه از سمت مقابل همان جاده ای ایست که شما را از خانه دور می کرد.

برای لاغر شدن نیز همین فرایند را باید در زندگی اجرا کنید.

شما در حال زندگی کردن هستید که متوجه می شوید شرایط جسمی و سلامتی شما آنطور که دوست دارید نیست.

اولین اقدام شما باید تصمیم گرفتم برای لاغر شدن باشد.

تصمیمی که همه ما بارها در دوران چاقی خود گرفته ایم.

دومین اقدام شما باید به دنبال روشی برای لاغر شدن باشد که باز هم همه ما روش های مختلفی را برای لاغر شدن استفاده کرده ایم.

سومین اقدام شما باید حرکت کردن در مسیر لاغری باشد که انتخاب کرده اید و آنقدر به حرکت خود ادامه دهید تا به تناسب اندام و سلامتی که قبلا داشته اید برسید.

نکته جالب توجه اینکه مراحلی که توضیح داده شد را همه ما بارها انجام داده این اما چرا لاغر نشدیم؟

تنها به این دلیل که از محل مناسب وارد مسیر لاغری نشده ایم.

چرا لاغر نمی شم؟

چرا تلاش من برای لاغری نتیجه نداشته است

چاقی مسیری است که شما را از سلامتی و تناسب اندام دور می کند. هرچه بیشتر در این مسیر حرکت کنید برای شما واضح تر می شود که حرکت در این مسیر را دوست ندارید و علاقه دارید به سمت آنجایی که قبلا بودید که همان لاغری و سلامتی است برگردید.

در مسیر چاقی تابلوهای زیادی به منطور راهنمایی شما به مسیر لاغری نصب شده است اما متاسفانه این مسیرها شما را به سمت لاغری هدایت نمی کند فقط شما را به مسیر جدیدی به سمت چاق تر شدن وارد می کنند.

تصور کنید شما با تابلوی برنامه رژیمی برای لاغر شدن مواجه می شوید و به قصد لاغر شدن وارد این مسیر می شوید. مدتها در این مسیر با هر سختی و ناراحتی به حرکت خود به امید لاغر شدن حرکت می کنید و بخاطر رنجی که متحمل می شوید انتظار دارید لاغر شوید و مقداری هم لاغر می شوید اما در نهایت پس از مدتی که از ادامه مسیر خسته می شوید و احساس می کنید دیگر اراده ادامه دادن این مسیر لاغری را ندارید خیلی راحت و البته سریع به شرایط چاقی قبل بر می گردید و خود را در شرایط حتی چاق تر می بینید.

این مسیر شما را به سمت لاغر شدن هدایت نکرده است بلکه فقط شما را وارد مسیر جدیدی به سمت چاقی و چاق تر شدن کرده است و در این مدت شما تصور می کردید در حال لاغر شدن هستید اما در نهایت متوجه میشوید که در همان شرایط قبل و شاید هم چاق تر هستید.

لاغری با ذهن
برای لاغری با ذهن از کجا شروع کنم

روش صحیح لاغر شدن کدام است؟

حتما با من هم عقیده هستید که برای رفع هر مشکلی باید ابتدا مشکل و عوامل بوجود آورنده آن مشکل را شناسایی کنیم.

پس برای رفع چاقی و لاغر شدن باید ابتدا دلایل چاقی را شناسایی کنیم.

در روش صحیح لاغر شدن ابتدا باید مشخص کنیم چه عواملی باعث چاقی ما شده اند تا با شناسایی آنها راهکار مناسب برای برطرف کردن هر عامل چاق کننده پیدا کنیم و به مرور به سمت لاغری حرکت کنیم.

مسیر لاغری که به شما کمک کند به این شکل مشکل چاقی خود را برطرف کنید روش صحیح لاغر شدن می باشد و تنها مسیری که به این صورت به شما کمک می کند تا در مسیر لاغری حرکت کرده و برای همیشه لاغر شوید دوره های آموزشی لاغری با ذهن می باشند.

شناسایی عوامل تاثیرگذار بر چاقی

زمانی که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفتم و می خواستم عوامل چاقی خودم را پیدا کنم به آنچه در ۳۵ سال چاقی گذشته بودم فکر کردم.

آنچه درباره علت چاق بودن که از پدر، مادر و اطرافیانم شنیده بودم.

اینکه چاقی در خانواده ما ارثی است و دلیل آن هم چاق بودن همه آدم ها در خانواده پدری ام بود.

بارها شنیده بودم که من به دلیل داشتن استخوان بندی درشت چاق هستم و به همین دلیل چاق به نظر می رسم.

بعضی ها عقیده داشند به خاطر کم تحرک بودنم چاق شده ام و اگر بخوام لاغر بشم باید حتما تحرک بیشتری داشته باشم.

برخی از اقوام نزدیک به شوخی یا جدی می گفتند خونسرد بودنت باعث چاقی ات شده، چون اصلا حرص نمی خوری و آدم بی خیالی هستی.

هرچه بیشتر به عوامل چاقی خودم فکر می کردم خاطرات بیشتری از شنیده های سال های چاقی در ذهنم مرور می شد.

همه آنها را نوشتم و لیست بلندی از دلایل چاقی خودم تهیه کردم.

نام آن لیست را عوامل چاقی خودم قرار دادم، البته از ملاحظه آن همه دلیل برای چاق بودنم اصلا احساس خوبی نداشتم چون تازه متوجه شده بودم چاقی در من آنقدر سابقه دارد که این همه دلیل برای بودنش در خودم پیدا کرده بودم.

اما از طرقی خوشحال بودم که برای بار اول در زندگی از روش صحیح لاغر شدن برای لاغر شدن اقدام کرده بودم.

تفاوت لاغری با ذهن و روش های قبلی

هر بار که تصمیم می گرفتم برای لاغر شدن اقدام کنم ابتدا قد و وزن من را سوال می کردند تا میزان ااضافه وزنم را مشخص کنند و از همان ابتدا با تعیین مقداری که باید کم کنم، احساس می کردم توانایی کم کردن آن مقدار اضافه وزن را ندارم و از همان شروع مسیر لاغری احساس ناامیدی در من شکل می گرفت.

بعدها افرادی که خود را متخصص لاغری معرفی می کردند برای اندازه گیری شاخص توده بدنی، اندازه دور مچ و دور سر و چند سایز دیگر اعضای بدن را به اطلاعات اولیه خود اضافه می کردند اما نکته جالب این بود که در نهایت مقدار وزنی که باید کم می کردم را برای من مشخص می کردند.

متفاوت بودن روش لاغری با ذهن برای لاغر شدن احساس خوبی به من می داد.

دیگر خبری از عدد کذایی اضافه وزنم نبود و به جای آن لیستی از عواملی که باعث چاقی من شده بود برایم واضح شده بود.

از طرفی چون لیست بایدها و نبایدهای خوردنی برای خودم مشخص نکرده بودم احساس خیلی خوبی داشتم.

در روش لاغری با ذهن خبری از خوردن و نخوردن ها و رژیم غذایی نبود.

  • برای من مشخص نکرده بودند هر روز اول صبح باید یک لیوان آب و افشره تلخ زیره را بخورم.
  • به من گفته نشده بود میان وعده حق دارم فقط نصف یک سیب آنهم فقط سیب قرمز بخورم.
  • برای ناهار اجازه دارم ۵ قاشق برنج با ۲ قاشق خورشت بدون روغن و یک کاسه به هر اندازه که می خواهم سالاد بدون نمک بخورم.
  • برای من مشخص نکرده بودند حق  خوردن شیرینی یا قند با چای را ندارم.
  • به من گفته نشده بود اگر کیک و بیسکویت بخورم لاغر که نمی شوم هیچ بلکه چاق تر هم خواهم شد.
  • مشخص نشده بود فقط در بعضی از روزها به اندازه یک کف دست نان سبوسدار اجازه دارم بخورم.
  • برای من تعیین نکرده بودند که برای شام فقط می توانم به هر اندازه می خواهم سالاد و سبزیجات بخورم

وقتی به لیست عوامل چاقی خودم نگاه کردم خبری از نباید ها نبود، خیری از وزن کردن و جدا کردن غذا نبود.

قرار نبود در مهمانی ها ظرف غذای خودم را همراهم ببرم و فقط سعی کنم از بودن در جمع دیگران خوشحال باشم و حق ندارم از غذاهای مهمانی مصرف کنم.

اگرچه لیست عوامل چاقی من ردیف های زیادی داشت و در ابتدا از ملاحظه آن احساس ناامیدی در برطرف کردن آن عوامل پیدا کردم اما وقتی به سختی های روش های قبلی در مسیر لاغری فکر کردم خیلی زود نسبت به روش جدید لاغری که در پیش گرفته بودم احساسم بهتر شد.

همین که خبری از رژیم و ورزش کردن و … نبود خیلی عالی بود و نوید این را می داد که این روش را می توانم برای مدت بیشتری ادامه دهم.

تجربه ای که در تمام سال هایی که از چاقی رنج می بردم و از روش های مختلفی برای لاغر شدن اقدام کرده بودم به من ثابت کرده بود، بیشتر از چند روز یا هفته طاقت اجرای دستور العمل ها و برنامه های ورزشی را ندارم.

اکنون که در شروع مسیر لاغری با قدرت ذهن می دانستم خبری از رژیم و باشگاه رفتن نیست خیالم راحت بود که برای مدت بیشتری می توانم از این طریق برای تحقق رویای لاغر  ادامه دهم.

معجزه لاغری

شگفت انگیز بودن لاغری با ذهن

نکته قابل توجه که برای اولین بار در مسیر لاغری تجربه می کردم این بود که فرد دیگری برای من برنامه لاغری (رژیم و ورزش) تنظیم نکرده بود.

اولین بار بود که خودم دست به کار شده و برای لاغر شدن اقدام کرده بودم.

همانطور که در ۳۵ سال چاقی کسی به من نگفته بود به چه صورت باید چاق شوم و این خودم بودم که هر بار متوجه می شدم چاق تر از قبل شده ام، این بار نیز کسی به من نگفته بود باید چگونه لاغر شوم و خودم با اشتیاق قدم در مسیر لاغری با ذهن گذاشته بودم.

بنابراین شما دوست عزیزی که تصمیم گرفته اید از مسیر لاغری با ذهن برای لاغر شدن اقدام کنید باید مانند من عمل کنید اگر می خواهید نتیجه مشابه من کسب کنید.

چرا که من دقیقا به روش شما عمل کرده ام که مانند شما چاق بودم و به همین دلیل اکثر افرادی که چاق هستند علایق، عقاید و افکار مشابه یکدیگر دارند.

پس همانطور که من توانستم با عمل کردن به روش شما چاق شوم، شما هم می توانید با عمل کردن به روش من لاغر و متناسب شوید.

تنها کافی است مانند من که در عمل کردن به طریق شما ۳۵ سال استمرار داشتم، شما هم در عمل کردن به طریق من استمرار داشته باشید.

اما نکته شگفت انگیز و امیدوار کننده این است که برای لاغر شدن نیاز نیست به اندازه سال هایی که چاق بوده اید، صبر کنید.

لاغر شدن به مراتب سریع تر از چاق شدن است اما در این سریع بودن منطقی بودن را نیز مدنظر داشته باشید.

اگر یک سال است چاق شده اید انتظار نداشته باشید هفته دیگر به شرایط ایده آل برسید.

اگر سه سال است از چاقی رنج می برید انتظار نداشته باشید طی یک ماه به شرایط ایده آل برسید.

اگر ۵ سال است درگیر چاقی و عوارض آن هستید، انتظار نداشته باشید طی دو ماه به شرایط ایده آل خود برسید.

اگر ۱۰ سال یا بیشتر است که مشغول چاق شدن و تلاش برای لاغر شدن هستید، انتظار نداشته باشید طی سه ماه به شرایط ایده آل خود برسید.

اما باز هم تکرار می کنم، باور کنید لاغر شدن سریع از چاق شدن است.

با هر سرعتی در مسیر لاغری حرکت کنید، بارها و بارها سریع از زمانی که چاق شده اید، لاغر شدن را تجربه خواهید کرد.

پس با اشتیاق و احساس خوب قدم اول را بردارید.

با انگیزه و امید به متناسب شدن، فایل آموزشی این جلسه را ببینید و بارها گوش دهید تا به خوبی درک کنید چگونه باید عوامل چاق کننده خود را کشف کنید.

هرچقدر نیاز است زمان صرف کنید، بسیار مهم است که گام اول را محکم بردارید.

گرچه هر قدم به منزله یک گام واحد است و بسیار مهم و حائز اهمیت است اما با قدرت شروع کردن در ایجاد انگیزه و اشتیاق برای ادامه دادن بسیار موثر است.

منتظر خواندن نظرات شما دوست عزیزی که نور امیدی برای لاغر شدن بر قلبتان تابیده شده است هستم.

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن


پیشنهاد می کنم به این صفحه مراجعه کنید و براساس توضیحات ارائه شده دیدگاه خود را ثبت کنید.

اطمینان دارم محتوای این صفحه با مشارکت شما بسیار تاثیرگذارتر خواهد شد.


توصیه مهم برای کسب نتیجه عالی

بارها در دوره های آموزشی به اهمیت نوشتن و خواندن اشاره کرده ام و باز هم بر این دو امر مهم تاکید می کنم.

تفاوت نتیجه دوستانی که شگفتی ساز می شوند با عزیزانی که به هدف نهای خود نمی رسند در یادگیری یا هوش و استعداد لاغر شدن نیست چون تا قبل از این دوره آنها هم در لاغر شدن ناتوان بوده اند.

تنها تفاوت آنها عمل کردن به آن چیزی است که در فایلهای آموزشی گفته می شود.

در طی چندسال آموزش دادن دوره لاغری با ذهن به وضوح برایم روشن شده است که عزیزانی که شگفتی ساز میشوند در نوشتن تمرینات تمرکز و دقت بیشتری دارند و همچنین برای خواندن نوشته های دیگران مشتاق هستند. در واقع آنها نحوه انجام تمرینات را بهتر مورد توجه قرار می دهند.

چگونه تمرکز بیشتری داشته باشیم

زمانی که شما در حال گوش دادن به فایل های آموزشی هستند، فقط از طریق گوش خود در حال یادگیری و توجه کردن هستید، و در فایل های تصویری از گوش و چشم خود استفاده می کنید.

در این دو حالت ذهن شما به طور آزادانه می تواند بر موضوعات دیگر توجه و تمرکز کند و شاید بارها برای شما پیش آمده باشد که در حال گوش دادن یا تماشای فایل آموزشی هستید اما تمرکز شما کاملا روی موضوع دیگری است و ناگهان به خود آمده و متوجه می شوید دقایق زیادی از محتوای آموزشی گذشته اما شما چیزی از آنچه گفته شده به خاطر نمی آورید.

این حالت طبیعی است و برای هر فردی با توجه به پراکندگی موضوعات مهم ذهنش پیش می آید.

اما همه افراد زمانی که در حال نوشتن هستند به ندرت دچار جهش تمرکز ذهنی می شوند، به احتمال زیاد به خاطر ندارید زمانی را که چند خط نوشته باشید و به خود آمده باشید و ندانید که چه نوشته اید.

وقتی شما می نویسید، چشم، ذهن، جسم (دست)، اعصاب و بسیاری از دیگر اندام شما در خدمت شما هستند و به همین دلیل تمرکز شما موقع نوشتن بارها بیشتر از زمانی است که در حال تماشا کردن یا گوش دادن هستید.

و موضوع مهم دیگر خواندن نوشته های دیگران است، با این کار به راحتی تصویرسازی ذهنی در شما شکل می گیرد و افکار و باورهای صحیح و متناسب کننده در ذهن شما تایید می شوند.

شاید برای شما پیش آمده باشد که حرفی را از یک نفر شنیده اید اما چندان اهمیت نداده باشید، اما اگر آن حرف را دو یا سه یا عده بیشتری برای شما بازگو کنند باعث می شود که شما با دقت بیشتری آن موضوع را بپذیرید و به عبارتی آن را باور می کنید.

از این رو زمانی که شما نوشته های دیگران را مطالعه می کند در حال تایید کردن محتوای تازه وارد شده به ذهن خود هستید، شاهدانی پیدا می کنید که گفته های شما را تایید و چه بسا کامل تر کنند، چون با مطالعه نوشته های دیگران مطمئن باشید به نکاتی پی خواهید برد که به ذهن خودتان نرسیده است یا برایتان اهمیت نداشته است.

از این رو توصیه میکنم، زمان بیشتری را صرف نوشتن و خواندن کنید که نتایج عالی برای شما به ارمغان می آورد.

✍️ تمرین آموزشی 📖

برای تمرین این جلسه باید داستان چاقی خود را بنویسید.

تصور کنید از شما خواسته شده است شرح حال مفصلی از چاقی خود بنویسید تا بر اساس آنچه می نویسید برنامه لاغری مختص شما تنظیم شود. برنامه ای که اطمینان دارید با استفاده از آن به رؤیای لاغری خود می رسید.

برای دست یابی به فرمول های ذهن ناخودآگاه خود درباره چاقی در شرح داستان خود به سوالات زیر به صورت شرح انشایی پاسخ دهید.

  • چرا شما چاق هستید؟

به این موضوع فکر کنید. پی بردن به نگرش خود درباره چاق بودنتان مهمترین قدم برای اصلاح فرمول های چاقی ذهن می باشد. حتی می توانید دیدگاه والدین تان درباره چاق بودنتان را ذکر کنید. پی بردن به اینکه چرا چاق هستم قدم اول و بسیار مهم برای کسب نتیجه عالی در مسیر لاغری با ذهن می باشد.

  • از چه سنی چاقی شما شروع شد؟

پی بردن به سن چاقی برای تخمین قدرت و نفوذ چاقی در ذهن اهمیت زیادی دارد. بنابراین درباره شروع چاقی خودتان فکر کنید و شرح حال اینکه از چه سنی چاق شدید در داستان چاقی خود بنویسید.

  • خاطرات شما از چاقی چیست؟

به آنچه پس از گذر مدت زمان به یاد می آوریم خاطره گفته می شود. آنچه از سفری که چند سال قبل رفته اید خاطرات شما از سفر هستند. اما در اینجا نوع جدیدی از خاطره را برای دستیابی به فرمول های چاقی ذهن نیاز داریم و آن خاطرات قبل از چاق است.

قبل از چاق شدن چه چیزی درباره چاقی شنیده بودید. خاطرات خود قبل از چاق شدن را بنویسد.

آنچه قبل از چاق شدن درباره چاقی و احتمال وقوع آن شنیده اید را در داستان چاقی خود شرح دهید.

  • مشکلاتی که چاقی در زندگی برای شما ایجاد کرده است را شرح دهید.

واضح است که چاقی مهمان ناخوانده ای است که باعث بروز مشکلات و اختلال در روند زندگی ما شده است بنابراین کشف اختلالی که چاقی در زندگی ما بوجود آورده است به ما کمک می کند تا برنامه ریزی موثرتری برای خلاص شدن از دست این مهمان ناخوانده انجام دهیم.

مشکلاتی که چاق بودن در جنبه های مختلف زندگی برای شما ایجاد کرده است را به داستان چاقی خود اضافه کنید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

متن فایل تصویری برای ناشنوایان 🧏

متن فایل تصویری جلسه‌ اول: (توسط خانم گلستان عزیز)

 به نام خدای مهربان 

من رضا عطار روشن هستم و خداوند رو بی نهایت سپاسگزارم که این فرصت رو به من داد که همراه شما دوستان خوبم باشم. 

خوش آمد میگم حضور شما رو در دوره ی فوق العاده ی لاغری با ذهن، دوره ای که شگفتی های خیلی زیادی داشته و نتایج عالی دوستانی که از این دوره استفاده کردن منو به این واداشت که بیام یک دوره ی رایگان در قالب، حالا حدود ۱۰ جلسه ی تصویری براتون آماده کنم و توضیحات کاملی درباره ی نحوه ی لاغری با ذهن ارائه بدم

تا دوستانی که با این روش آشنا میشن بتونن با استفاده از این فایل ها اطلاعات و آگاهی جامع تری از این روش داشته باشن و بتونن به شکل مطمئن تر و آگاهانه تری تصمیم بگیرن که‌ از دوره ی آموزشی لاغری با ذهن برای رهایی از چاقی و مسائل مربوط به اون استفاده کنن.

خب ابتدا لازم می دونم که درباره ی خودم یه توضيحات کوتاهی بدم و اینکه چرا خودم رو لايق صحبت کردن وآموزش دادن لاغری با ذهن می دونم.

من متولد سال ۱۳۵۹ هستم و از همون کودکی اضافه وزن داشتم یعنی از وقتی که یادم میاد اضافه وزن داشتم و وقتی عکس های دوران کودکیم رو هم دیدم اثبات می کرد که بله من بچه ی تپلی بودم، از وقتی که به دنیا آمدم.

خب این اضافه‌ وزن سال ها ی زیادی همراه من بود و مسائل بسیار مختلفی رو برای من به همراه داشت که لازم نیست درباره ش توضیح بدم چون همه ی شمایی که این فایل روتماشا می کنین حتما خودتون مسائل مختلف چاقی رو تجربه کردین و دیگه تکرار کردن اون خیلی خوشایند ما نیست و این مسئله باعث شده بود که سال‌های زیادی از عمرم رو تلاش کنم برای لاغر شدن،

روش های خیلی زیادی رو استفاده کردم، روش هایی که حتما خیلی از شما هم اون رو تجربه کردین وشاید حتی خیلی بیشتر از من سعی و تلاش کرده باشین که لاغر بشین ولی خب نتیجه ی همه ی سعی وتلاش من برای لاغر شدن، این بود که برای یک مقطع کوتاهی، یک تغییراتی در خودم ایجاد می کردم ولی خب  به مرور بعداز گذشت چند هفته يا نهایتا چند ماه، همه‌ی اون چیزی رو که از دست داده بودم، دوباره به دست می آوردم و خیلی وقت ها، حتی یک مقدار بیشتر از قبل از اقدام برای لاغری دوباره من چاق میشدم، 

این لاغر و چاق شدن های مکرر واقعا منو خسته کرده بود؛

اینکه من تلاش می کردم، خیلی سعی می کردم برای اینکه لاغر بشم اما می دیدم  چقدر راحت، چقدر بدون دردسر بدون اینکه من سختی بکشم، دوباره در طی چند هفته، من به وزن قبلی بر می گشتم و دیگه هر کسی منو می دید مثلا یه مقطعی یه مقدار جمع وجور شده‌ بودم، حتمآ می گفت، که، باز که‌ داری تلاش بی خودی می کنی! وشنیدن این جمله واقعآ یک بار سنگینی رو، روی دوش من می گذاشت که باید این بار موفق بشم.

شنیدن این جمله که باز داری تلاش بی خود می کنی،

واقعا یک بار سنگینی رو روی دوش من می گذاشت که باید این بار موفق بشم:

اما خب هر چقدر بیشتر تلاش میکردم فقط اون مقدار، مثلا اون دوران متناسب شدنم، اون مقداری که کم کرده بودم رو می تونستم برای یک مدت زمانی حفظ کنم، هیچ وقت نتونستم با اون روش ها برای  همیشه از شر چاقی خلاص بشم؛ 

خلاصه این تلاش من ادامه داشت تا سال ۱۳۹۴ که من با دوره های ان ال پی (NLP ) و قدرت ذهن آشنا شدم و اون دوره ها رو من شرکت کرده بودم برای ايجاد تغییر در جنبه های مختلف زندگی، اصلا موضوع لاغری نبود. ؛ موضوع تغییر فرکانس و نمی دونم مدارها و اینکه ما چه جوری بتونیم زندگی خودمون رو تغییر بدیم،؛ موضوع موفقیت فردی بود.

خب من يه مدت از این مباحث استفاده کردم، از این کلاس ها استفاده کردم و به این نتیجه رسیدم که اگر این موضوعاتی که مطرح میشه به ادعای اون افرادی که داشتن آموزش می دادن، می  تونه زندگی انسان رو در تمام جنبه‌ها تغییر بده، خب من می‌خوام از این آموزش ها استفاده کنم برای لاغر شدن، 

نمی دونم چرا این فکر به ذهنم رسیده بود چون در اون کلاس اصلا همچین چیزهایی مطرح نمی شد که مثلا از این روش، از این آگاهی ها میشه استفاده کرد برای لاغر شدن، اما یه حسی به من می گفت که بیا از این روش استفاده کن برای لاغر شدن، چون اونا درباره ی ثروت، درباره ی موفقیت، درباره‌ی روابط صحبت می کردن، 

اما خب هر چقدر من پیش می رفتم، می دیدم، خب مهمترین موضوع زندگی من اضافه وزنمه و هر چقدر هم می خواستم مثلآ در زمینه روابط، وضعیت خودم رو بهبود ببخشم، می دیدم اضافه وزنه مانع از این میشه که من بخوام روابطم رو بهبود ببخشم و….

هرچقدر داشتم تلاش می کردم که مثلا درآمدم رو و یا ثروتم رو یا اوضاع اقتصادیم رو تغییر بدم بازم یه جاهایی به این می رسيدم که اضافه وزنم مانع از این ميشه که من بتونم تلاش بیشتری انجام بدم یا من بتونم به شکل متفاوتی فعالیت کنم‌ که بتونم اوضاعم رو تغییر بدم؛

به هرحال از هر راهی میخواستم تغییر کردن رو شروع کنم به مانع اضافه وزن برخورد می کردم و به این نتیجه رسیدم که واقعا اگر این روش‌ها جواب میده؛

پس من بیام از اونها برای لاغری استفاده کنم. 

سال ۱۳۹۴ بود که تمام تلاشم رو به کار گرفتم، تمام تمرکزم رو به کار گرفتم تا آموزش ها یی که دیده بودم، تمريناتی که می دادن و اطلاعاتی که در اختیار من میذاشتن رو من تبدیل کنم به تمريناتی که در رابطه با لاغری با ذهن کاربرد داشته باشه و اونها رو انجام می دادم، تست می کردم؛ خیلی مشتاق بودم که روش‌های مختلفی رو تبدیل کنم تمریناتش رو به موضوع لاغری با ذهن،

خب، چون در این زمینه، کتاب خاصی هم وجود نداشت، هيچ اطلاعات دسته‌بندی شده ای هم وجود نداشت و اساتیدی هم نبودن که من بخوام از اون‌ها استفاده کنم برای تجربه و یادگیری لاغری با ذهن،

خب، سبب شده بود که خودم خیلی راه های مختلفی رو تجویز کنم، خیلی تمرينات مختلفی رو انجام بدم و به لطف خدا، بعد از مدتی تغییراتی در رفتار من به وجود آمد، تغییراتی در افکار من به وجود اومد و احساس کردم که در این مدتی که دارم این کارها رو انجام میدم خیلی راحت و بدون اینکه من زحمت خاصی بکشم، بدون اینکه سختی ای متحمل بشم و بدون اینکه اعصابم خراب بشه، داره تغييراتی در جسم من شکل می گیره

و تغییرات به حدی بود که اطرافیان من داشتن می گفتن، مثلا نزدیکان من که خب همیشه، وقتی، خبر داشتن دیگه، مثلا من اقدام می کردم برای لاغر شدن، خب یا رژيم می گرفتم یا غذام  رو از اونها جدا می کردم یا یک منوی خاصی رو به دیوار آشپزخونه می چسبوندم،

می گفتم، من براساس این منو باید غذا بخورم  یا مثلا  می دیدن، هفته‌ای چند روز من با دوستان میرم این زمین های  اطراف شهر و ، خلاصه‌ این پارک ها، خلاصه من میدویدم به خاطر اینکه لاغر بشم  و وقتی می دیدن که هیچ کدوم از این کارا رو انجام نمی دم اما تغییراتی داره در جسم من شکل میگیره، خیلی براشون تعجب انگیز بود……

اینکه کاری انجام نمی دم ، اما تغییراتی داره در جسم من شکل میگیره، خیلی براشون تعجب انگیز بود،

میگفتن: چی شده؟ چکار کردی؟ یا حتی اوایلش فکر می کردن که مثلا من یه بیماری خاصی حتما گرفتم که دارم همین جور خود به خود لاغر می شم و خب واقعا خودم هم اون زمان ، این تأییدیه ، این اطمینان رو نداشتم که حتما این کارایی که من انجام دادم باعث لاغری من شده‌، چون واقعأ با همه ی کارایی که من انجام داده بودم برای لاغری، متفاوت بود، 

تا جایی که یادم میومد، من همیشه عرق می ریختم، تلاش می کردم که بیشتر عرق کنم که لاغر بشم، تلاش می کردم که کمتر بخورم که لاغر بشم، سعی می کردم که دقیقا بر اساس مقدار کالری که برام در نظر گرفته شده، غذا مصرف کنم‌ که لاغر بشم؛ 

اما چند وقتی بود که اصلا من از این کارها انجام نمی دادم؛ تازه در مقابل خیلی شور و اشتیاق داشتم، چیزی که در تمام روشهای قبلی اصل  خبری از اون نبود؛ 

یعنی در تمام دفعاتی که من رژیم می گرفتم، هيچ وقت اشتیاق نداشتم برای اینکه بخوام روزهای بعد برسه و من ادامه بدم، چون هر روز کار سخت تر می شد .

درتمام دفعاتی که من از باشگاه، از دویدن در پارک ها و از خیلی از فعالیت های ورزشی استفاده می‌کردم، دوستانی داشتم اون زمان که ورزشکار بودن مثلا وزنه بردار بودن، خب با اونها همراه می شدم برای بالا بردن فعالیت بدنم وتصورم این بود که باید سوخت و سازم رو بیشتر کنم

ولی خب در نهایت، اون چیزی که بایستی به دست میومد، اون نتیجه ای که باید حاصل می شد که حداقل برابر با زحمت و تلاش من باشه، هيچ وقتی کسب‌ نشد واگر هم يه نتایج کوچيکی به دست اومد، خیلی کم رنگ و خیلی ناپایدار بود و بلافاصله بعد از چند هفته از بین می رفت

 و وقتی دیدم که خیلی راحت، بدون اینکه زحمت خاصی بکشم داره تغییرات در من ایجاد میشه، خیلی اشتیاقم بیشتر شد، خیلی، اصلا شگفت زده شده بودم که خدایا چه اتفاقی داره میوفته؟

 چون همیشه من یک سؤالی در ذهنم بود که؛ از خیلی سال ها قبل، از زمانی که مثلآ دبستان بودم یا راهنمایی بودم همیشه با خودم فکر می کردم که:

 مثلا چرا دوستانم لاغرن من چاقم؟ 

چرا اونها هرچی دوست دارن می خورن ولی من نمی تونم بخورم؟

 چرا اوناهمیشه مثلا هربازی ای رو می تونن انجام بدن، میدوند، فوتبال بازی میکنن، نمی دونم، هربازی ای که دوست داشتن انجام ميدن ولی من نمی تونم هربازی ای رو انجام بدم؛ 

به خاطر اینکه اضافه وزنم مانع می شد که بتونم هم‌پای دوستانم بدوم و بازی کنم واین سوال رو با خودم مرور می کردم که‌، چرا من در این وضعیت هستم واین همه آدم دیگه متناسب هستن؟….

و تازه زمانی که با روش لاغری با ذهن آشنا شده بودم و داشتم یه کارایی رو ذهن خودم انجام می دادم که خییییلی هم آگاهانه نبود؛ چون من فقط یه سری تمریناتو داشتم تبدیل می کردم و هر کجا که بیشتر خوشم میومد رو، اونجا رو گسترش‌ می دادم و تکرارش می کردم

و وقتی دیدم نتایج اولیه داره رقم می خوره، تازه داشتم به این سؤال، یعنی به جواب این سؤال می رسيدم که واقعأ میشه انگار آدم ها متناسب باشن، اگر که بتونن ذهنشون رو تغییر بدن

درباره ی ذهن و عملکرد اون زیاد شنیده بودم ولی هیچ وقتی نشنیده بودم که فردی تونسته باشه با کنترل ذهنش، با استفاده از قدرت ذهنش، بتونه لاغر بشه؛

خیلی شنیده بودم که مثلا افرادی، بیماری‌های مختلفی رو، حالا مثلا مهار کرده بودن یا شفا پيدا کرده بودن یا خیلی از کارا کرده بودن ، ولی درباره ی لاغری، من نشنیده بودم تا اون زمان؛ به خاطر همین اصلا انتظار همچین نتیجه ی خاصی ام نداشتم وقتی کارا رو انجام می‌دادم؛ 

شاید بیشتر به خاطر اینکه یه کاری کرده باشم و یه روش متفاوتی رو انجام داده باشم شروع کردم به تمرینات ذهنی برای لاغر شدن؛ اما به لطف خدا، وقتی نتایج اولیه شکل گرفت، خیلی مشتاق تر شدم که این روش رو ادامه بدم.

تمریناتش رو خیلی گسترده تر کردم، خیلی تحقیقاتم رو بيشتر کردم، خیلی مطالعات بیشتری انجام دادم و فقط هم خودم داشتم انجام می دادم چون برای هيچ کسی قابل باور نبود، برا خودم هم تازه داشت قابل باور می شد، چون نتایج اولیه خیلی کم رنگ داشت بعد از ۳_۴ ماه خودشو نشون میداد. 

خلاصه ادامه دادم و ادامه دادم تا به لطف خداوند تونستم بعد از حدود فکر میکنم بین ۱۵ ماه تا ۱۷_۱۸ ماه، این حدود، خب، تغییرات خیلی ديگه خودشو نشون داده بود، طوری که هرکسی منو می دید واقعا شگفت زده می شد،که چی کار کردی ؟؟؟!!!

…بعد جالب بود، نزدیکان من می دیدن که‌ من همه‌ی اون کار هایی رو که قبلا انجام می دادم برای لاغر شدن رو انجام نمی دادم.

 چون همیشه مادرم یکی از اون عوامل لاغری من بود که بایستی مشارکت میکرد در تهیه ی غذاهای مخصوص یا مثلا پدرم که بایستی همیشه یک سری مواد غذایی خاص روتهیه می کرد، برای اینکه من بخوام لاغر بشم :

ولی اونها میدیدن هیچ کاری انجام نمی دم و این بار من خودم دارم یک سری کارها رو انجام میدم وتغییرات خیلی خوبی در من به وجود اومده.

خلاصه این روال طی شد تا اینکه بعضی از دوستانی که گذشته ی من رو دیده بودن و حال حاضر منو می دیدن، خب براشون جای سوال بود، خیلی کنجکاوانه می پرسیدن که چکار کردی به ما هم بگو که ما هم از این روش استفاده کنیم ولی وقتی براشون توضیح می دادم، فقط می خندیدن  و می گفتن: بابا راستشو بگو، چیکار کردی؟ از چه برنامه ی رژیمی استفاده کردی؟ یا مثلا کدوم باشگاه ثبت‌ نام کردی؟

 و باورشون نمی شد که واقعا من از این کارها رو انجام ندادم و بيشتر اونها منتظر بودن یعنی هی به من هم می گفتن که: حالا بزاریم یه چند وقت بگذره، ببینیم واقعا می مونی؟ توخیلی مثلا قبلا هم هی لاغر شدی، دوباره چاق شدی؛ یا خودشون هم همچین تجربه ای داشتن، بالاخره دوستان من اکثرا افرادی بودن که اضافه وزن داشتن واونا هم بارها تلاش کرده بودن و مقداری از وزنشون کم شده‌ بود ولی دوباره چاق شده‌ بودن، 

بیشتر در حالت انتظار بودن برای اینکه دوباره چاق شدن من رو ببینن وخیالشون راحت باشه که این روش هم جواب نمی ده و ما سرنوشتمون اینه که برای همیشه چاق بمونیم ولی خب يه مدت گذشت و اونها دیگه یواش یواش مطمئن شدن که، نه، این بار يه خبر دیگه س، انگار این رضا يه کارایی کرده، يه تغییراتی ایجاد کرده که دیگه چاق نمی شه و براشون خیلی جای سوال بود که من چه کاری انجام دادم؟  

 و من يواش يواش شروع کردم به این دوستان براشون توضیح دادن، چون اصلا موضوع آموزش هم نبود تا اون روز، فقط من خودم از این روش استفاده کرده بودم و نتایجی کسب کرده بودم ، می خوام بگم به این شکل آموزش این روش به دیگران شروع شد.

به یکی دو نفری که براشون جذاب بود و سؤال می کردن، به اون ها گفتم؛ اون هاهم یه مدت کار کردن ولی دوباره‌ منصرف شدن، نتونستن ادامه بدن و خلاصه؛

مراحل طی شد، من خیلی بیشتر روی این دوره کار کردم، خیلی بهتر نتیجه گرفتم تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستان، سال ۹۵ يا اوایل ۹۶ بود فکر می کنم، گروهی در تلگرام تشکيل شد برای اینکه من به همراه دو نفر از دوستانم، 

گفتم حالا شما دوست دارین از این روش استفاده کنین، یه کانال تلگرام تشکيل بدیم، یه گروه ۳نفری تشکيل بدیم،

 برا اینکه براشون توضیح بدم و اون‌ها تمرينات رو انجام  بدن، به این شکل که‌ با هم این کار رو انجام بدیم. واقعا می خواستم، خودم،  ببینم این روش برای دیگران هم تاثیر داره یا نه؟ 

وقتی خودم اینقدر خوب نتیجه گرفتم، می خواستم ببینم دیگران هم می تونن از این روش نتیجه بگیرن یا نمی تونن؟ 

خب؛ این کار رو شروع کردیم و هنوز دو سه روزی از تشکیل گروه نگذشته بود که به طرز شگفت انگیزی، این لینک گروه دست چند نفر از دوستان ديگه رسیده بود که اونها واقعا، نمی دونم هم چه کسانی بودن ولی واقعا دستان خداوند بودند برای اینکه افرادی رو که نیاز دارن از این روش استفاده کنن برای لاغر شدن رو، به سمت من هدایت کنه ؛ 

فکر می کنم طی یکی دو روز حدود صد وسی چهل نفر عضو این گروه شدن، افرادی که از شهر های مختلف بودن و من واقعا شگفت زده شده بودم که این افراد به چه شکلی، یک شبه یا مثلا طی دو روز و دائم هم داشت اضافه می شد،

هرچند ساعت ۳_۴  نفر داشت به گروه ما اضافه می شد و من واقعا شوکه شده بودم که اصلا چه چیزی باید بگم، واقعا، چون حالا،  تا اون روز من کار آموزشی انجام نداده بودم؛ هر چی بود برا خودم انجام داده بودم و نتیجه گرفته بودم ویه جورایی  می خوام بگم، هدایت شدم به این مسیر…..

که‌ بیام برای دیگران درباره ی لاغری با ذهن صحبت کنم، چون این افراد عضو شده بودن و همش هی سؤال می کردن؛ اینجا چه خبره،

چون ما اسم گروه رو هم گذاشته بودیم “ بیندیشید و به تناسب اندام برسید ” .

خب همین اسم هم برای خیلی‌ها جذابیت داشت که موضوع چيه؟ بیندیشید یعنی چی؟ 

مگه میشه با فکر کردن لاغر شد؟ و هی تند تند تند سؤال می کردن. 

خب ، منم به عنوان ادمین اونجا یک سری توضیحات متنی کوتاه، چیزی که‌ می تونستم جواب بدم رو اونجا می نوشتم، بازم هی می دیدم کنجکاوی شون بیشتر می شد، چه حرف های قشنگی می زنن! امیدوار شدن و من واقعا مونده بودم که حالا چه جوری باید شروع کنم؟ از کجا شروع کنم؟ 

ولی به لطف خداوند کار شروع شد و فایل های لاغری با ذهن سال ۹۵ میگم یا اواسط فکر کنم ۹۵ بود، فایل های خیلی ابتدایی بود، با موبایل خودم فایل ضبط می کردم و در گروه میذاشتم و دوستان استفاده کردن ، خب؛ نتایج اون دوره واقعا شگفت انگیزه.

دوستانی که از اون دوره نتایج عالی گرفتن، هنوز هم با ما همراه هستن، در سایت فعالیت دارن، در شبکه های اجتماعی فعالیت دارن وبه عنوان افرادی که از دوره ی لاغری با ذهن نتایج عالی گرفتن، از دوره ی اول، هنوزم همراه ما هستن. 

و این لطف خداوند به من بود که مسیری رو به وجود آورد و مسیری رو ایجاد کرد که من بتونم چیزی رو که استفاده کرده بودم، یاد گرفته بودم و باعث واقعا خوشحالی، لذت و سلامتی من شده بود رو با دیگران به اشتراک بگذارم و امروز تصمیم گرفتم که بخشی از این آموزش ها رو در قالب یک دوره ی آموزشی رایگان در اختیار شما دوستان خوبم قرار بدم….

تا عزیزانی که با این روش به هر طریقی آشنا می شن اطلاعات بهتری داشته باشن، دیدگاه بهتری داشته باشن و بتونن آگاهانه تصمیم بگیرن که آیا می خوان از این روش برای لاغر شدن استفاده کنن یانه  ،  می خوان از روش های قبلی، از روش هایی که خیلیا دارن تلاش می کنن با استفاده از اونها لاغر بشن، اما نتیجه ای نمی گیرن ،می خوان ادامه بدن و اونها می خوان از اون طریق به  خواسته ی خودشون برسن.

تمام تلاشمو می کنم که به شکل عالی شما رو در مسیر لاغری با ذهن قرار بدم و از خداوند متعال بی نهایت سپاسگذارم که دوستان زیادی رو به این مسیر هدایت می کنه تا از این آگاهی ها استفاده کنن برای تغییر زندگی خودشون!

خب:

لاغری با ذهن رو اگه بخوایم خیلی خلاصه شروع کنیم، باید به این ترتیب من برای شما توضیح بدم که: 

وقتی صحبت از لاغر شدن میشه، اصلا وقتی صحبت از تغییر میشه، دو تا موضوع باید مورد بحث قرار بگیره، یعنی معمولا به این شکله: 

موضوع اول اینه که چرا ما چاق هستیم و چرا خیلی ها لاغر هستن؟ چرا خیلی از آدم‌ها چاقن؟ چرا خیلی از آدم‌ها لاغر هستن؟ این موضوع اوله.

موضوع دوم اینه که از چه طریقی ما باید لاغر بشیم؟ چطور ما باید لاغر بشیم؟ یعنی دیگه کاری به موضوع اول نداریم فقط موضوع حل مسأله س. 

دو تا موضوع باید مورد بررسی قرار بگیره؛ یکی صورت مسئله س که چرا ما چاق هستیم و دیگران لاغر هستن؟ 

یکی جواب مشکله که حالا چطور می تونیم لاغر بشیم؟

به نظر شما کدوم موضوع باید برای لاغری با ذهن، اول مورد بحث قرار بگیره؟؟؟

احتمال میدم که بیشتر دوستانم، گزینه ی دوم رو انتخاب کرده باشن؛ یعنی دوست داشته باشن درباره ی چگونه لاغر شدن براشون صحبت کنم و اینکه چطور ما می تونیم از چاقی و رنج و مسائل و مشکلات اون رهایی پیدا کنیم و لاغری و لذت واحساس خوب و سلامتی رو تجربه کنیم. 

این جوابیه که‌ خیلی از افرادی که با دوره ی من آشنا می‌شن معمولا می دن. همه ی اون ها دوست دارن که بلافاصله نحوه ی چگونه لاغر شدن رو یاد بگیرن؛ اما من می خوام به شما دوستان خوبم بگم که این  انتخاب اشتباهیه و افرادی که اضافه وزن دارند مثل خودم که قبلا داشتم؛ همیشه دنبال اینن که چطور لاغر بشن، هيچ وقتی دنبال این نبودن که چرا چاق شدن؟ 

و به همین دلیله که هيچ وقتی نتونستن به اون نتیجه ای که دوست دارن دست پیدا کنن و لاغر بشن، چرا؟؟؟

چون همیشه می خواستن چاقی رو حل کنن، می خواستن چاقی رو از بین ببرن؟ آها..‌.می خواستن نتیجه رو از بین ببرن، می خواستن نتیجه رو تغییر بدن؛ یعنی دنبال یک روشی بودن که چاقی رو تبدیل کنن به‌ لاغری؛ ولی هیچ وقت به این فکر نکردن که اصلا چرا چاقن؟ دلیلش چیه که اونها افراد چاقی هستن؟

اگر صورت مسئله رو بهش فکر کنین و جوابی برای اون پیدا کنید شما برای همیشه می تونین لاغر بشین. 

یکی از وجه تمایز های بسیار شگفت انگیز دوره ی لاغری با ذهن با همه‌ی روش های دیگه، اینه که شما با استفاده از این آموزش ها می تونید برای همیشه متناسب بمونید.  چرا؟؟؟

چون ما میایم صورت مسئله رو مورد بحث و کنجکاوی و تحلیل قرار میدیم وروش هایی برای تغییر صورت مسئله، من به شما ارائه می دم، نه  اینکه بخوایم نتیجه رو تغییر بدیم؛ نتیجه همیشه حاصل یک سری افکار، رفتارها و یک سری مسائله که اون نتیجه ی نهایی رو رقم می زنه؛

اینکه انتظار داشته باشید بدون اینکه مسائل قبل از نتیجه رو تغییر بدید، فقط نتیجه رو تغییر بدید، یک انتظار اشتباه و دور از دسترسه و اتفاقیه که خیلی از ما تجربه ش کردیم: 

در تمام دفعاتی که ما برای لاغری اقدام کردیم، از هرررر روشی اقدام کرديم، ما می خواستیم نتیجه رو تغییر بدیم….

می خواستیم یهویی بیایم چاقی رو تبدیل کنیم به لاغری کنیم ودیدید که در این کار ناموفق ‌بودیم، حتی افرادی که اومدن به شکل خیلی ضربتی عمل کردن؛ مثلا رفتن عمل های جراحی آنچنانی و خطرناک و پیچیده انجام دادن و طی مثلا یک جلسه، دو جلسه يا چند هفته به خاطر عملی که انجام دادن ۳۰_۴۰  کیلو از وزنشون کم شده؛ 

اما اونها هم باز اومدن فقط نتیجه رو تغییر دادن و این نمی تونه تناسب اندام پایداری باشه، نمی تونه لاغر شدن متداومی باشه، 

ما می خوایم لاغر شدن برای همیشه رو یاد بگیریم ، نمی خوایم برای یک مقطع کوتاه ، نمی خوایم برای ۶ماه لاغر بشیم ، نمی خوایم برای ۳ ماه لاغر بشیم ؛ می خوایم یک بار لاغر بشم و تا ابد لاغر بمونیم، این ارزشمنده، 

خب؛ پس شما الان متوجه شدیدکه اگر می خواید لاغر بشید، این بار نباید به نتیجه کارداشته باشید، نباید هدفت این باشه که چاقی خودت رو به لاغری تبدیل کنی، 

*باید هدفت این باشه که :چرا چاق شدنت روتغییر بدی 😍

و همه ی این چرا ها به صورت فرمول هایی هستن که در ذهن ما ذخیره شدن و به لطف خدا در ادامه ی دوره خیلی در این باره بیشتر براتون توضیح میدم ؛

 می خوام با یک مثال براتون این موضوع رو خیلی واضح تر کنم، تصور کنید. که‌ شما با ماشین خودتون در سطح شهر رانندگی می کنید حالا یه اتفاقی میوفته و ماشین شما از حرکت می ایسته، ماشین خراب می شه ، خب؛ شما پیاده میشید و کاپوت رو بالا می زنی و نگاه می کنی و دنبال علتش می گردی، ولی خب از اونجایی که سیستم ماشین هم خیلی پیچیده س ، به نتیجه ای نمی رسی و یه رهگذر رد میشه، میگه: ” آقا چی شده، مشکلی پیش اومده؟…

آقا چی شده،مشکلی پیش آمده؟…

…میگی که وا… داشتم رانندگی می کردم،یهو ماشین خاموش شد،نمی دونم چشه؟حالا هر چی هم دارم دستکاری می کنم به نتیجه نمی رسه،خلاصه اون آقاهه،اون رهگذره، میاد یه نگاهی میکنه،دستی می زنه،میگه که فکر میکنم از باتری ماشین باشه، به نظر باتریش خالی کرده،بهتره یه باتری نو بندازی و ان شاا… روشن میشه.

خب شما هم میری یه باتری نو تهیه می کنی، میای می بندی رو ماشین ولی بازم می بینی که استارت می زنی و ماشین روشن نمی شه،تعجب می کنی،میگی، میگی که این بابا گفت که از باتریشه،پس چرا روشن نشد؟

توی همین فکر هستی که چرا ماشین روشن نمیشه،یه نفر دیگه رد میشه و اتفاقا میگه که من مکانیکم، کمکی از دست من بر میاد؟

شما هم خیلی خوشحال میشی، آقاجون خوب شد رسیدی شما، ماشین من خراب شده، راستش یه نفر دیگم اومد گفت که از باتری ماشین منه و عوض کردم ولی باتری نبود، مکانیکه هم میگه نه بابا از باتری نیست، مشخصه، نگا میکنه و دستکاری میکنه، میگه از شمع های ماشینه، شمع های ماشینت خراب شده که ماشینت روشن نمیشه، اگه بتونی این دور و ور یه دست شمع پیدا کنی و عوض کنی ،ماشینت راه میفته،

خب اون می ره و شمام میری میگردی، یه فروشگاه لوازم یدکی پیدا میکنی و یه دست شمع نو میخری و باز هزینه میکنی و میای رو ماشین می بندی ولی باز استارت می زنی می بینی ماشین روشن نمیشه.

خیلی دیگه، یواش یواش دیگه داری به هم می ریزی، اعصابت خراب میشه، پس چرااین مشکل حل نمیشه؟

تو همین اوضاع و احوال هستی و داری با خودت کلنجار میری که یه نفر دیگه رد میشه، میگه آقا چی شده مشکلی پیش اومده؟

میگی که والله اینجوریه قضیه، ماشین من خاموش شده و یه نفر اومد و گفت باتریشه خلاصه ما عوض کردیم نشد، یه نفر دیگه اومد که ادعا میکرد مکانیکه و اومد و گفت از شمع های ماشینه و باز نشد، حالا دیگه نمی دونم چشه؟

میگه خب، پس بزار منم پس یه نگاهی کنم ببینم حالا شمع که نبوده، باتری نبوده، یه نگاه می کنه و دستی و این ور واون ور و خلاصه میگه: این از دینام ماشینته، برق تولید نمی کنه عبور نمیده و خلاصه به همین دلیله که ماشینت روشن نمیشه،

میگی مطمئنی؟ میگه آره بابا مشخصه…

… اصلا تابلو ه از دینامه، اینا بلد نبودن که گفتن از شمع و باتری شه ، اصلا از دینامشه.

خلاصه…شما میرید یه هزینه ی بیشتری انجام میدی و دینام رو تهیه می کنی و میای رو ماشین می بندی و خلاصه باز  استارت  می زنی و روشن نمیشه و دیگه حسابی به هم می ریزی، یه نفر دیگه میاد و میگه که چی شده و خلاصه براش یه توضیح میدی اون میگه فکر کنم از اینه ولی دیگه شما خیلی دل و دماغشو نداری که بخوای این دفعه حرف اونو گوش بگیری، چرا؟ 

به خاطر اینکه پذیرفتن صحبت های قبلی هام که ادعا می کردن بلد هستن ، شما رو به نتیجه ای نرسونده و شما بیشتر به این پی می بری که‌ انگار اینا، نه نمیشه اینجوری مسئله رو حل کرد؛ تا اینکه یه نفر میاد و میگه: ” آقا خودت رو خسته نکن، بیا یک شماره بهت میدم زنگ بزن این آقا ماشین داره، میاد،  یدک کشه، میاد ماشینتو می بره تعمیرگاه، می‌بره نمایندگی،  اونا دیگه راحت همه چی رو متوجه میشن دیگه،  می زنن به‌ دستگاه برات.

تماس‌ می گیری و ماشین میاد و یدک کش میاد ماشین شما رو حمل می کنه به مکانیک حالا یا نمایندگی، اونا ماشین شما رو وصل می کنن به کامپیوتر، یه نگاه میکنه، میگه که آقا مثلا این قسمت از ماشینتون ، این بخشش مشکل داره و یه قطعه ی خیلی ساده، خیلی کم هزینه رو خیلی سریع برات تعويض می کنن و شما استارت می زنی و ماشین روشن میشه و بر می گردی. 

همه ی این توضیح که براتون دادم، می خواستم به این دو طریق عملکرد توجه کنيد؛

شما در برخورد با موضوع چاقی به این طریق عمل کردید که اینکه هر کسی از راه رسیده، به شما گفته؛ که شما به این دلیل چاقی، باید این کار رو انجام بدی؛ بیا این برنامه ی غذایی رو  استفاده کن، 

بیا این برنامه ی ورزشی رو استفاده کن، بیا من یه قرص رو بهت پیشنهاد میدم، این دیگه کارش  درسته و از این جور چیزها، 

هر کسی یه چیزی به  شما پیشنهاد کرده و شما هم هزینه کردی، رفتی انجام دادی، اما متاسفانه نتیجه نگرفتی و هر بار نسبت به خودت و دیگران بد بین تر شدی که انگار واقعا نمیشه لاغر شد، من هر کاری می کنم نمیشه؛ در صورتی که اگر یکبار شما اشکال اصلی رو پیدا کرده بودی ، ایراد اصلی رو تشخیص داده بودی و به حل اون مشکل پرداخته بودی؛ خیلی راحت‌تر لاغر شده  بودی و برای همیشه لاغر می موندی. 

لاغری با ذهن ، همون کامپیوتره س، همون سیستمی که میاد عیب یابی  میکنه جسم شما رو، عیب یابی می‌کنه  ذهن شما رو و به شما میگه  چه چیزهایی در ذهنتون اشتباه برنامه ریزی شده، چه فرمول هایی اشتباس، شما اون ها رو تغییر بده لاغر می شی. 

کل داستان لاغری با ذهن اینه؛ تصور کنید یک کامپیوتر فوق العاده هوشمنده، که شما با انجام دادن تمریناتش، با انجام دادن، با گوش دادن به فایل های توضیحی اون، به معایب و مشکلات ذهنی خودتون، به فرمول های ذهنی اشتباهی که دارید، در مغزتون دارید و سال هاست از اونها استفاده کردید پی می برید و اونها رو با فرمول های صحيح جا به جا می کنید، تغییر میدید و می بینید که جسمتون به شکل عالی تغییر می‌کنه. 

همه‌ی دوستانی که اضافه وزن دارند و از هر روشی استفاده کردن برای لاغر شدن؛ داشتن از توصیه های دیگران استفاده می کردن، از توصیه ی افرادی که یا خودشون اصلا چاق نبودن یا ادعا می کردن که ما با استفاده از این محصول ، با استفاده از این قرص‌ها، با استفاده از این برنامه، ما لاغر شدیم  

ولی شما وقتی استفاده کردین نتیجه نگرفتین و متاسفانه به جای اینکه به‌ اون شیوه ها شک کنین که اون شیوه اشتباهه، به خودتون شک کردید که نه، من نمی تونم لاغر بشم، من انگار سرنوشتم اینه که تا ابد چاق بمونم، من شانس ندارم و بيشتر ما خودمون رو سرکوب‌ کردیم به جای اینکه فکر کنیم که بابا شاید اون روشه  اشتباه بوده .

و خيليا در طول عمرشون بارها و بارها روش های متفاوتی رو برای لاغر شدن استفاده کردن و نتیجه نگرفتن و هر بار خسته تر و ناامید تر از دفعه ی قبل به‌ دنبال روش دیگه ای بودن و تقریبا همه ی دوستانی که با سایت تناسب فکری آشنا می‌شن، یه جورایی دیگه ته خطن، یه جورايی دیگه خییییلی خستن از اضافه وزن، یه جورایی دیگه واقعا اعتمادی ندارن ، نه به خودشون برای اینکه بتونن لاغر بشن ، نه به هر روشی و هر برنامه ای  و هر نمی دونم، توصیه ای که بتونه اونها رو لاغر کنه. 

و با این شرایط با سایت تناسب فکری آشنا می شن و من خیلی خوشحالم و خدا رو شکر می کنم که اون دسته از عزیزانی که در سایت باقی می مونن، از فایل ها استفاده می کنن و از دوره‌ ی آموزشی لاغری با ذهن استفاده می کنن، به شکل عالی نتیجه می گیرن و نتيجه ی در اصل این همه  سال سختی و رنج و مشقتی که برای لاغری کشیدن وهیچ نتیجه  ای نگرفتن رو به لطف خدا از گروه تناسب فکری و دوره‌ ی لاغری با ذهن می گیرن و خستگیشون در میاد و زندگی جدیدی رو شروع می کنن.

… و به شما دوست خوبم تبریک میگم که اگه تا اینجای این فایل تصویری رو داری تماشا می کنی ، معلومه که مشتاق هستی، معلومه که متعهد هستی که لاغر بشی و خودت رو از رنج چاقی رها کنی و به لذت لاغری و تناسب اندام برسی؛

پس تا اینجا شما متوجه شدید که لاغر شدن در صورتی میتونه دائمی باشه که علت چاقی رو تشخیص بدی و برطرف کنی، نه اینکه بخوای نتیجه ش رو تغییر بدی.

هیچ کسی نتونسته با تغییر نتیجه که همون چاقی به لاغریه، برا همیشه لاغر بمونه؛ چون علت چاقی در ذهن افراد ه و تا وقتی این فرمول ها تغییر نکنه، شما هر فشاری به جسمت بیاری متاسفانه دوباره به وزن قبلی و شاید بالاتر بر می گردی به خاطر اینکه فرمول ها که تغییر نکرده، اونها داره کار خودش رو انجام میده و دوباره شما در مسیر چاقی قرار می گیری و دوباره به وضعیت قبلی بر می گردی،

خب؛ برا اینکه شما تا استفاده از فایل بعدی، تمرین خیلی خوبی داشته باشی و بيشتر آماده بشی برای اینکه درمسیر لاغری با ذهن قرار بگیری، از شما می خوام که خوب فکر کنی؛ می خوام صورت مسئله رو تحلیل کنی، می خوام به اینکه چرا شماِ چاق هستی ، فکر کنی و هر دلیلی به نظرت میرسه که دلیل چاق بودنته رو باید بنویسی، باید وقت بزاری

، ببین هيچ  راهی نداره؛ شما اگر می خوای لاغر بشی باید وقت صرف یادگیری لاغری با ذهن کنی؛

نمیشه اینکه مثلا بگی: ” من یه بار این فایلو دیدم، دیگه. 

دیگه حتما خودش اتفاقات رخ میده، معجزه رخ میده، 

نه هیچ معجزه ای در کار نیست، همش خودتی، شما یاد می گیری با انجام دادن تمرينات، با فکر کردن به سوالات، در واقع داری برنامه‌ریزی ذهنت رو تغییر میدی. 

ببینید خیلی از ما تا حالا خیلی سختی کشیدیم برا لاغر شدن، خیلی عرق ریختیم، خیلی در مقابل مواد غذایی مقاومت‌ کردیم و احساس رنج و اینا رو تحمل کردیم،

 نخوردن و خلاصه، دور شدن از مواد غذایی و اینجور چیزها؛

الان که دیگه خبری از این رنج ها نیست،

من میگم به يک سوال باید فکر کنی.باید بنویسی، دیگه فکر کردن، فکر نمی‌کنم سخت تر از مثلا ورزش کردن باشه. سخت تر از نخوردن باشه. سخت تر از نمی دونم از ساعت ها پیاده روی کردن باشه. 

با فکر کردن شما می تونی یواش یواش صورت مسئله چاقی رو تغییر بدی و یک فرمول لاغر کننده رو در ذهنت تثبیت‌ کنی و ببینی که این فرمول ها چه تاثیری روی جسم شما میزاره. ؛

سوال این قسمت اینه:

خوب به‌ موضوع چاقی فکر کن؛ ببین چه چیزی باعث چاقی شما شده؟ 

هیچ عجله نداشته باش برا اینکه فایل بعدی رو استفاده کنی؛ 

هیچ اتفاقی در فایل های بعدی قرار نیست رخ بده. 

هیچ فرمول شگفت انگیزی قرار نیست به شما داده بشه که مثلا طبق این برنامه ی غذایی دیگه از امروز عمل کن ومطمئن باش مثلا ۳ماه بعد لاغر می شی. ، همچین اتفاقی نمی افته چون؛

 اصلا من متخصص امور تغذیه نیستم که بتونم به شما برنامه ی غذایی بدم. 

برنامه ی ورزشی هم به شما داده نمیشه چون من هیچ تخصصی در زمینه ی رشته های ورزشی من ندارم که بخوام به شما برنامه ی ورزشی بدم. 

هیچ دارو و دمنوشی هم معرفی نمی کنم چون هیچ تخصصی در زمینه ی طب سنتی و خلاصه مواد دارویی و اینها ندارم.

من فقط یاد گرفتم چطور میشه با کنترل ذهن و با انجام چه تمرينات ذهنی  ، فرمول های چاق کننده در ذهنمون رو به فرمول های لاغر کننده تبدیل کنیم و در نتیجه جسممون که تحت تاثیر مغز ما قرار داره تغییر شرایط میده و به وضعیت لاغر تغییر شکل میده.من فقط اینو بلدم و می خوام اینو به‌ شما بگم؛

بنابراین عجله نداشته باشید که قسمت های بعدی رو هم ببینید تا اینکه به اون فرمول یا به اون کلید اصلی برسید، هيچ اتفاقی نخواهد افتاد، هیچ کلید خاصی به شما داده نمی شه، هيچ  رمز و رموزی هم به شما گفته نمی شه؛ همش سوال و جواب، فکر کردن و فایل های آموزشی هست، توضیحی هست و من با این فایل ها شما رو وادار می کنم به فکر کردن و اون افرادی که متعهد باشن وتمریناتشو انجام بدن به‌ نتايج اولیه ی لاغری با ذهن خواهند رسید و شگفت زده میشن. 

پس سوال این قسمت اینه: خوب به موضوع چاقی خودتون فکر کنید؛ 

واقعأ چرا شما چاق شدید؟ از چه سنی شما چاق شدید؟

بیاید مثلآ فکر کنید از شما خواستن یک داستان درباره ی چاقی  خودتون بنویسید،

از چه زمانی اضافه وزن شما شروع  شده؟ 

اصلا چرا شما  چاق شدید؟ 

چه خاطراتی از چاق شدن دارید؟ 

چه مشکلاتی با چاق شدن داشتید؟ 

بیاید یک انشا؛ اصلا ببین یک انشا درباره ی چرا من چاق هستم؟ بنویسید. 

موضوع انشا ما اینه:

چرا من چاق هستم؟

هر چقدر می تونید وقت صرف این سوال کنید و تا می تونید درباره ی اون توضیح بنویسید که این زمانی که شما دارید فکر می کنید در واقع دارید فرمول های اشتباه ذهن خودت رو استخراج می کنی و روی کاغذ می نويسی، 

حالا نمی گم، حالا فرمول اشتباه نه، شایدم کلمه ی درستی نباشه؛ 

فرمول ها رو کلا، حالا کار ندارم چقدرشون اشتباهه، چقدرشون صحيح ه ، 

شما هر چقدر که به‌ این موضوع فکر کنید و بنويسيد؛

در واقع داری فرمول های ذهنت  رو استخراج می کنی و روی کاغذ مياری و حتما جواب این سوال رو در قسمت نظرات همین صفحه بنویسید وحتما جواب دوستان تون  رو  مطالعه کنید ؛

چون همه ی این کارها باعث میشه که شما تمرکز بیشتری رو داشته باشید روی موضوع لاغر شدن و ذهنتون رو بیشتر درگیر موضوع لاغر شدن وتغییر  فرمول های چاق کننده به‌ فرمول های لاغر کننده، ذهن تون رو درگیرش کنید، پس؛ بنابراین حتما جوابتون به این سؤال رو در قسمت نظرات بنویسید و جواب های دوستانتون رو هم حتما مطالعه کنید که خیلی درایجاد اشتياق و احساس خوب در شما و انگیزه برای لاغر شدن تاثیر گذاره. 

منتظر خوندن نظرات وتمرینات فوق‌العاده ی شما هستم  و آن شا الله به لطف خداوند در جلسات بعدی موضوع لاغری با ذهن رو ادامه خواهیم داد. 

هر جا که هستید در پناه خداوند متعال شاد باشید و در مسیر متناسب شدن. 

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 3.72 from 458 votes

https://tanasobefekri.net/?p=11407
برچسب ها:
767 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار شمیم جمالی
      1402/11/17 15:35
      مدت عضویت: 82 روز
      امتیاز کاربر: 80
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 477 کلمه

      باعرض ادب واحترام به استادعزیز من شمیم جمالی امروزمورخه۱۷/۱۱/۱۴۰۲تصمیم گرفتم درمسیرلاغری باذهن گام بردار اولین دلیل چاقی من پرخوری هست موقع عصرکه میشه احساس میکنم قندخونم میوفته همش دنبال اینم که یه چیزه شیرین بخورم بااینکه گشنم نیست ولی دنبال یچیزی هستم که شیرین باشه بخورم دومین دلیل من ریزه خواریه چون من مجردبودم چون آشپزی نمیکردم ریزخواری نداشتم واندامم خیلی خوب بودفقط صبحانه ونهاروشام اصلان میان وعده ای درکارنبود اصلان ریزخواری نبودیارژیمی درکارنبودانقدرژیم ها گرفتم حتی سه روزچهارروزرژیم فستینگ گرفتم وزنم تومجردی۶۰ بودهیچوقتم بالا پایین نمیشد اون موقع ورزش میکردم ولی نه به عنوان لاغری فقط بخاطره علاقه ای که به ورزش داشتم از۱۷ سالگی که رفتم تهران خونه خواهرم وزنم از۶۰به ۷۰ رسید الانم که فکرمیکنم اون موقع که وزنم ۶۰ بوداصلان ترازوهم نداشتم هی وزنمو کنترل کنم از۱۷ سالگی شروع به رژیم گرفتن کردم ورزهای سخت خیلی خوب وزنموکم کردم تازمانی کهازدواج کردم خیلی لاغربودم اندام خیلی خوبی داشتم شایدم دلیل چاقیم ازدماجم باشه چون همسرم بخاطره لاغربودنم بامن ازدواج کرداگه من چاق بودم بامن ازدواج نمیکردهمشم بهم تذکرمیدادچاق نشم تاجای که یادمه یه دلیل دیگه هم برای چاقیم این بود که من موقع عروسیم که ورزش میکردم همسایم بهم گفت عروس بایدتوپول باشه که لباس عروس بهش بیادمن خودموبااراده خودم چاق کردم ازاون موقع به بعد چاقی گریبان منوگرفت همش رژیم بودم تاجای که یادمه هیچوقت ازغذاخوردن لذت نبردم چون همیشه میترسیدم چاق بشم اززندگیم لذت نمیبرم خسته شدم از رژیم گرفتن داشته باشی نتونی بخوری خیلی بده دلیل دیگه هم که برای چاقیم میبینم اضافه وزنم برای بعده زایمانه چون من سره بچه خیلی حساس بودم کلان خودموول کردم چون شیرنداشتم انقدغذامیخوردم درحدمردن که شیرم زیادشه حتی شیرافزااگرفته بودم که میگفتن چاق میکنه ولی من همچنان میخوردم یه دلیل دیگه هم که برای چاقیم دارم اینکه من بعدبچه دارشدن خواب خوبی نداشتم چون همش استرس بچروداشتم هنوزم خواب خوبی ندارم من

       وزنم بعده زایمان از۶۷ به۸۲ رسید که البته بارژیم وورزش توی خونه ۱۶ کیلووزنموکم کردم ولی الان هی میره۷۰ هی میادپایین الیبته باورزش وزنموثابت نگه میدارم ازسن ۱۷سالگی تاالانم درگیررژیمم دیگه پس کی میخوام لذت ببرم همیشه فک میکردم آدمای چاق چجوری خودشونوحرکت میدن وزنشون براشون سنگینی نمیکنه همشم فک میکردم اندازه یه دیگ غذامیخورن که انقدچاقن ازتنبلی زیاده یاورزش نمیکنن بخاطره همین اضافه وزنم چه آسیب هاکه ندیدم زانو درد دیسک کمرهنوزم باکمردردم درگیرم مجردکه بودم باخواهرزادهام همش بازی میکردم حتی فوتبال ولی الان کمرندارم که بابچه خودم بازی کنم بچه بیچاره انقدمنتم میکنه چون من کمرم نمیکشه نمیتونم دلم برای پسرم میسوزه طفلی تمام افسرده شده حتی کمردردم باعث عصبی شدنمم شده بارژیم گرفتن خیلی ضربه هابه خودم زدم الان تنهاآرزوم اینکه لاغربشم بااینکه وزنم زیادبالا نیست ولی دوس دارم برسم به۶۰ کیلوتمام اضافه وزنم۸کیلوهست حتی به ۶۵ رسیدم دوباره توعرض یک ماه شدم۷۰ الان که باوزن۶۸ ونیم هستم امیدوارم تومسیر لاغری باذهن باتمام قوا وایمانم پیش میرم وامیدوارم موفق بشم وبه آرامش برسم چون واقعا خسته شدم باسپاس فراوان

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ستایش
      1402/08/28 14:01
      مدت عضویت: 744 روز
      امتیاز کاربر: 375 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 437 کلمه

       سلام خدمت استاد

        عزیز چرا من چاق هستم؟

      .چون من علاقه خیلی زیاد به شیرینی دارم جوری که انگار معتاد به شیرینی هستم بعد از غذا حتما باید یه چیز شیرین بخورم .

      .من مواد فرآوری شده مثل چیپس و پفک پاستیل و… زیاد میخورم .

      .چون غذا رو برای رفع نیاز بدن نمیخورم برای این میخورم که حوصلم سر رفته یا الان وقت اضافه دارم و برام مهم نیس که سیر شدم بازم میخورم.

      . من عادت دارم که برم  سر یخچال و کشو و هر چیزی که پیدا کردم رو بخورم .

      .من تا وقتی غذا یا تنقلاتی اطرافم باشه و جلو دیدم بر میدارم و میخورم

       .به دلیل کم تحرکی 

      . به دلیل پرخوری زیادددد 

      .به دلیل استعداد چاقی 

      .به دلیل ارثی بودن از طرف خوانواده پدری

      .چون از اول چاقی با من بوده . 

      چون گاهی به دلیل لجبازی با دیگران بیشتر غذا میخورم

       .از چه سنی چاقی من شروع شد ؟

       از اول بوده طوری که پدرم تعریف میکنه من وقتی به دنیا اومدم با اینکه ۲ کیلو و ۸۰۰ گرم یودم ولی شکم داشتم از وقتی خودمو شناختم انگار همیشه داشتم با این مسئله دست پنجه نرم میکردم از من به عنوان بچه تپل یاد می‌شده 

      قدرت نفوذ چاقی در ذهن من حدودا ۷ سالگی بوده که پدرم مغازه سوپری باز کرد و منی که تپل بودم شروع کردم به تپل تر شدن و سرزنش و هشدار های دیگران به مواظب باشم تپل تر نشم چاق نشم  و تمسخر خواهرم به دلیل داشتن شکم 

       یا اینکه من از اون موقع مسئله چاقی و اضافه وزن رو درک میکردم  توی مدرسه همیشه اول سال به خوانوادم گفته می‌شد که بچه شما اضافه وزن داره و توصیه رفتن به پیش دکتر تغذیه رو میکردن.

       خاطرات من درباره  چاقی که از دیگران می‌شنیدم؟

      اینکه افراد چاق افراد بد هیکلی هستن که به شدت تنبل هستن زرنگ نیستن افراد بد بویی هستن افرادی که همیشه مجبورن لباس مشکی بپوشن لباس های پوشیده تری نسبت به بقیه بپوشن همیشه افراد لاغر از اونا بالاتر هستن افراد چاق افرادی خیلی بی اراده یی هستن چون اگر اراده داشتن لاغر میشدن  همیشه مشکل لباس خریدن دارن

       .مشکلاتی که چاقی برای من ایجاد کرده ؟

       .چاقی اعتماد به نفس منو خورد کرده

       .از بدنم خجالت میکشم زیر لباس های گشاد سعی میکنم مخفی کنمش 

      .همیشه دنیال لباسی هستم که منو لاغر تر نشون بده 

      .همیشه در حال فکر کرون به قضاوت های دیگران درباره خودم هستم

      .نداشتم اعتماد به نفس در انجام انواع ورزش ها

       .از عکس گرفتن بیزارم

       .سنم بیشتر چیزی که هست نشون میده چیزی حدود ۵ سال بزرگ تر

      .احساس ضعیف در مقابل افراد لاغر 

      .جوش صورت 

      . عرق کردن

      .سرزنش دیگران که لاغری کن نمیخوای لاغر بشی 

      .دور شدن از حس دخترانگی

       .تنفر از بدن

       . لایق ندونستن خود برای خیلی از کار های 

      .دوری از جمع 

      .خدا پشت و پنهانتان  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Mohammad Moghari
      1402/08/21 11:39
      مدت عضویت: 169 روز
      امتیاز کاربر: 245 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 487 کلمه

      به نام او

      سلام خدمت استاد گرامی و تمام هم مسیرشان عزیز

      خیلی شکر گذار هستم که توی این مسیر قرار گرفتم

      برای جواب سوالات جلسه اول

      جواب سوال،چرا چاق شده اید: اولین چیزی که به ذهنم خطور می‌کنه بخاطر خوردن خوراکی های بیرون مثل کیک و شیر کاکائو و موادی که قند غیر طبیعی دارن هست و خیلی موارد هم که خانواده القا کردن به ذهن من مثل:

      تو ژنتیکی چاق هستی و ارثیه و مال اینه

      چون مامان چاقه و اضافه وزن داری این توی ژنتیک تو هم هست

      چون کم تحرکی

      چون ریزه خواری زیادی داری

      چون غذا زیاد میخوری 

      چون شکمویی و خیلی از این موارد 

      که خیلی از اون ها به اشتباه به ذهن من القا شده

      جواب سوال دوم،از چه سنی چاق شده اید: دقیقا یادم میاد که از کلاس دوم ابتدایی به بعد چاقی من شروع شد و تا همین حالا که دارم این رو تایپ میکنم این اضافه وزن و چاقی من ادامه داشته یادمه کلاس ۸ ام و نهم که بودم تصمیم جدیدی بر لاغری گرفتم که بسکتبال کار میکردم ولی بازم چاقی ادامه داشت

      و پارسال اولین روز محرم شروع کردم به وزن کم کردم دقیقا یادمه و خیلی نتایج خیلی خوبی گرفته ولی خیلی طول کشید و اینکه باشگاه رفتن رو یه مدت ول میکردم و یه مدت ادامه میدادم و الان هم نمیرم ولی در کل پارسال ۱۰۶ کیلو بودم و الان ۹۳ کیلو هستم خیلی از خدا ممنونم برای این کاهش وزن اما توی این سایت اومدم که کار رو یه سره کنم و وارد لاغری بشم برای همیشه

      جواب سوال سوم ،خاطرات شما از چاقی :خوب من سابقه چاقی ۱۲ ساله دارم و خیلی توی این سال ها چاقی همراه من بوده تقریبا همیشه با من بوده

      خاطرات همیشه نا خوشایند بوده ولی وقتشه دیگه چاقی خداحافظی کنه

      من همیشه غذای دادشم یا ابجیم اگه اضافه میومدند می‌خوردم

      کوچیکتر که بودم توی مهمونی ها در حد انفجار غذا می‌خوردم ،واقعا آنقدر می‌خوردم که حالم خیلی بده بشه

      ریزه خواری که همیشه یار و یاور کنه همیشه یه وی باید بخورم

      همش توی یخچال دنبال یه چی میگردم برخوردم در حالی که اصلا گشنم نیست این عادت خیلی بدی هست که همش یخچال رو میگردم و ببینم چیزی هست بخورم یا نه اصلا به اینکه سیر یا گشنه هستم ربط نداشت برا من ناخودآگاه این مسئله

      همیشه توی لباس خریدن مشکل داشتم که لباس یا اندازم نبود یا لباسی که میخواستم نبود یا لباس رو تنم خیلی زشت بود و واقعا خوشم نمیومد

      و اینکه لباس ها هم زود کوچیک میشد و دیگه بدرد نمی‌خورد

      برای دوران کنکور هم حساب چاق شدم که برای مطالعه بیش از اندازه بود که الان بهترم الهی شکر

      و این مواردی که گفتم مثل:

      تنگ شدن لباس

      بد ریختی لباس روی بدن

      چالاک نبودن در ورزش

      حمل کردن یه چیز اضافه همیشگی

      کاهش انعطاف پذیری بدن

      کند بودن 

      ضعیف بودن توده عضلانی بدن که می‌تونه به زانو درد و کمر درد و هزار تا بلا دیگه تبدیل بشه یک گوشه از مشکلات چاقی هست

      که به لطف خدا و با تلاش خودم و وجود استاد عزیز به تناسب میرسم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سحر
      1402/05/30 11:13
      مدت عضویت: 253 روز
      امتیاز کاربر: 5855 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 44 کلمه

      ❤️‌به‌نام‌خالق‌زببایی‌ها. من‌.ازبدوتولدچاق‌بودم‌. وباوزن‌حدود5کیلوگرم‌بدنیاآمدم‌و.مادرم‌همیشه‌چاق‌وتپل‌. بودن‌بچه‌رادلیل‌سلامتی‌بچه‌ومدال‌لیاقت‌خودش‌میدونس.کمی‌که‌بزرگترشدم‌وواردمدرسه‌شدم.موردتمسخربچه‌‌هاقرارگرفتم‌واین‌شروع‌احساس‌بدمن‌نسبت‌به‌خودم‌بودهمیشه‌. فکرمیکردم‌همه‌دارند‌به‌چاقی‌من‌‌نگاه‌میکنند. من‌بدلیل‌هوش‌زیادتمام‌. نمراتم‌20بودولی‌هیچکس‌حواسش‌به‌استعدادوهوش‌من. نبودوفقط‌توجه‌شون‌به‌چاقی. من‌بودکمی‌که‌بزرگترشدم‌. همین‌مادری‌که‌خودش‌منو‌چاق‌کرده‌بودشروع‌کردبه‌سرزنش. وسرکوفت‌من‌که‌کمتربخور. کمتربخواب‌بیشترکارکن‌ومن. چون‌درسن‌رشد‌بودم‌باغذای. وخواب‌کم‌‌افسرده‌ومریض‌. شده‌بودم‌وبه‌خاطرچاقیم‌. ازجمع‌فرا ری‌بودم‌. وهمیشه‌درخانه‌بودم‌وباوجودخواب‌وخوراک‌کم‌وتحرک‌وکاربیشتربازهم‌چاقترمیشدم‌وبه‌. نسبت‌گوشه‌گیرترمیشدم‌هر. کس‌مرامیدیدگذشته‌ازتمسخروسرزنش‌یه‌نظری‌هم‌میداد..یکی‌میگفت‌توارثی‌چاق‌هستیوبه‌پدر‌ومادرت‌رفتی‌‌.یکی‌میگفت‌تواستخوان‌بندیت‌درشت.است‌وازابتدا‌چاق‌بدنیاآمدی.یکی‌میگفت‌چاقی‌توهورمونیه.خلاصه‌هرکسی‌یه‌نظری‌میداد‌وپشت‌بند‌آن‌هم‌یکدستوررژیم‌لاغری‌‌وورزش‌می دادیادمه‌درسن14سالگی‌بقدری‌مادرم‌میگفت‌غذانخورچاق‌میشی‌که‌من‌مریض‌شدم‌و‌وقتی‌دکترمرادیدازمادرم‌پرسیدآیااتفاق‌ناگواری‌برای‌دخترت‌افتاده؟مادرم‌گفت‌نه‌فقط‌من‌به‌. خاطرچاقیش‌نمیگذارم‌زیاد. غذابخوره‌دکترگفت‌خانم‌دختر. شمادرسن‌رشد‌است‌بایدغذا. بخوردمثل‌این‌است‌که‌شما‌به. یک‌درخت‌آب‌ندهید. خب‌خشک‌میشودوکلی‌داروی‌تقویتی‌برای‌من‌نوشت‌وچاقی‌همچنان‌من‌راشکنجه‌میداد. تااینکه‌درسن17‌سالگی‌ازدواج‌کردم‌وبعدازازدواج‌هم‌چاقی. برای‌من‌مشکلا‌ت‌زیادتری‌به. وجودآوردمن‌حدود2سال‌بچه‌دارنشدم‌وباوجوداینکه‌دکترها‌میگفتندتوهنوزآمادگی‌بچه‌دارشدن‌نداری‌ولی‌خانواده‌.شوهرم‌ومادرم‌‌میگفتندچون‌چاق‌هستی‌بچه‌دار‌نمی‌شوی.و بعدازبچه‌دارشدن‌. من‌بازم‌چاقترشدم‌و‌به‌وزن90.کیلوگرم‌رسیدم‌همیشه‌دلم‌‌می.خواست‌بلوز‌وشلواربپوشم‌ولی‌به‌خاطرچاقی‌حق‌انتخاب‌نداشتم‌…باید‌باتوجه‌به‌شرایط‌‌جسمانی‌ام‌لباس‌میپوشیدم.بارهارژیم‌..گرفتم‌ورزش‌کردم‌ولی‌باز‌هم‌چاقترشدم‌ومن‌به‌وزن‌105‌کیلورسیدم‌یادمه‌یه‌باربارژیم‌درعرض‌یک‌سال40‌کیلو‌گرم‌کم‌کردم‌ومن‌برای‌اولین‌بار‌خودمو‌دراندام‌متناسب‌حس‌کردم‌خیلی‌لذت‌بخش‌بود‌ومن‌دروزن65‌کیلوگرم9سال‌باقی‌ماندم‌امادوباره. آرام‌آرام‌چاق‌شدم‌دیگربه‌هیچ. رژیم‌وهیچ‌راهی‌اعتمادنداشتم‌ومادرم‌هم‌راه‌خودشو‌ادامه‌. میدادومرتب‌میگفت‌نخورچاق‌میشی‌وحس‌منوبدمیکرد…دیگه‌فکرم‌به‌جایی‌نمی‌رسیدیه.روزبابغض‌واشک‌به‌خداگفتم.خدایاکمکم‌کن‌من‌دیگه‌بریدم‌وقدرتی‌درخودم‌درمقابل‌چاقی‌‌نمبینم‌تنهاقدرت‌من‌تویی.کمکم‌کن‌‌یکروز‌بعد‌دراینترنت‌.سرچ‌کردم‌لاغری‌آسان‌بدون‌رژ‌یملاغری‌باذهن‌بالا‌آمد…واردسایت‌شدم‌وباخواندن‌…مطالب‌آن‌تعجب‌کردم‌وگفتم‌.آخه‌چطوری؟مگه‌میشه‌بافکرلاغرشد؟بعدباخودم‌گفتم‌امتحانش‌که‌ضررنداره‌دوره‌رایگان‌هست‌و.کسی‌هم‌نمیفهمه‌‌چون‌بافکرکردنه‌وبرای‌شروع‌دوره‌100گام‌لاغری‌باذهن‌راانتخاب‌کردم‌وباذوق‌وشوق‌وامیدچنددفتر100. برگ‌ومقدارزیادی‌خودکارتهیه. کردم‌وشروع‌به‌انجام‌دادن‌تمرینات‌دوره‌. هرروز‌یک‌گام‌راانجام‌میدادم. درکناردوره‌دیدگاه‌بچه‌هاهم‌.خیلی‌کمک‌کننده‌‌ودلگرم‌کننده‌بودکه‌من‌تنها‌نیستم‌که‌گرفتار.چاقی‌هستم‌من‌باوزن99کیلو.دوره‌راشروع‌کردم‌ویواش‌و‌یواش‌‌احساسم‌خوب‌شدوآرامترشدم‌وکم‌کم‌میلم‌به‌غذاخوردن‌کمترشد‌واشتیاقم‌وبرای‌ادامه‌دادن‌بیشترشدودرآخرین‌گام.خودم‌راوزن‌کردم‌وباناباوری‌دیدم9کیلو‌کاهش‌وزن‌داشتم‌….واین‌یعنی‌شکست‌دادن‌چاقی‌به‌زبان‌خودش‌خیلی‌برایم‌لذت.بخش‌بودبرای‌همین‌تصمیم‌.گرفتم‌دوره12گام‌راهم‌انجام‌دهم‌‌وارددوره‌شدم‌وبانوشتن‌تعهد‌نامه‌‌دردفترم‌درست‌مثل‌. استادایده‌ای‌به‌من‌داده‌شدکه‌برای‌بهترنتیجه‌گرفتن‌‌دیدگاهت‌رادرسایت‌بنویس‌وثبت‌کن‌ومن‌برای‌اولین‌باردیدگاهم‌ اثبت‌کردم‌وبسیارلذت‌بردم‌از. همراهی‌وتشویق‌استادفهیم‌وگرانقدرم‌وایمان‌دارم‌. که‌براحتی‌وبالذت‌لاغری‌را‌می. آموزم‌ونتیجه‌این‌آموزش‌را‌درجسمم‌تجربه‌میکنم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار متناسب شاد
      1402/04/29 16:06
      مدت عضویت: 1436 روز
      امتیاز کاربر: 6727 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 522 کلمه

      سلام بر استاد عزیز ودوستان همراه

      من سال ۱۴۰۰ که تصمیم گرفتم به طور جدی با آموزشهای این دوره روی خودم کار کنم و وزنم رو کاهش بدهم و خوشبختانه در سال ۱۴۰۱ موفق شدم وزنم  رو از ۷۴ کیلو به ۶۰ کیلو برسانم .

      علیرغم اینکه تقریبا در دوره فعالیت  کمی داشتم اما تمرینات عملی رو انجام میدادم مثلا فروشگاهی یا بانکی میرفتم  باخودم صحبت میکردم که نگاه دیدی کم تحرکی باعث چاقی نمیشه .و…

      باز هم وزنم ثابت بود تا اردیبهشت امسال از اردیبهشت امسال که با کار کردن ذهنی روی خودم در زمینه اعتماد به نفس  آرامش عجیبی گرفته بوم و یکی از لتفاقاتی که سالها منتظرش بودم به طور شگفت انگیزی در زندگیم رخ داد و من  آرامش رو از درونم احساس میکردم ومیکنم .

      اما کم کم متوجه شدم رفتار غذایی ام تغییر کرد و سایز لباسهام بدام تنگ تر میشه . 

      با خودم گفتم من که برام واضحه که باورهای مخرب گذشته کاملا پوچ بودن ورفع شدن پس من چه کار جدیدی اضافه کردم به زندگیم .

      منوجه شدم حال درونیم خیلی بهترشده و از اونجاییکه باور داشتم افراد بی خیال و افرادی که درآرامش هستند افراد چاق و تپل هستن 

      متاسفانه این باورم داره روی رفتار غذایی ام خودش رو نشون میده به طوری که زود گرسنم میشه و تعداد وعده های غذاییم بیشتر وبیشتر میشه .

      اخه دخترخالم خیلی لاغر بود بعد از ازدواج تپل شد و صحبت میشد  که دختره چون نگران ازدواجش بود و الان آرامش داره  چاق شده .

      وبیشتر افراد که دوربرم بودن و چاق بودن خونه صحبت میشد چون اونها آرامش دارن و بی خیالن .

      مثلا فلانی سرمایه دار هست وایتدش تضمینه یعنی آرامش داره و بی خیاله واتفاقا چاقه 

      . یافلانی تو ارزونی بچه هاش رو سروسامان داد والان خیالش راحته و نمیدونم چی جوریه این فرد هم چاقه 

      . یا به پدرم میگن تو چون بی خیالی و آرامش داری و انگارنه انگار این هم مشکلات تو زندگیمون داریم واتفاقا پدرم چاقه . البته پدرم دنیا رو اب ببره اون رو خواب ببره

      همین امروز صبح داخل اتاق بودم مادرم اومد سروقت کمد واصلا من فکر کارای خودم بودم برگشت بهم گفت کیف میکنی و هستی . و رفت.

      یا برادرم چند وقت پیش بهم گفت خیلی عوض شدی آرومی 

      و منم چون این کد آرامش رو قبلا به چاقی ربط داده بودم بعد برطرف شدن مسله چندین ساله ام از زتدگیم  وتجربه آرامش کم کم رفتار غذاییم تغییر کرد و من زود مچ خودم رو گرفتم .

      الان که دارم این کامنت رو مینویسم ناهار رو ساعت دو خوردیم الان یه ساعته مغزم فرمان میده برو موز بخور پاشو برو .

      گفتم نمیرم نه به دلیل ترس از چاق شدن نه . بلکه من انسان باارزشی هستم و از روی هوس تصمیم نمیگیرم چون گرسنم نیست برای چی بخورم .

      فعلا ساکتش کردم . با دوره پیش میرم و این باور مخرب رو هم سمپاشی میکنم تا خشک بشه  .

      میخاستن زودتر بیام توسایت واتفاقا میومدم اما نمیدونم چرا اینترنت گوشیم به محض واردشدن به سایت تناسب فکری سرعتش کاملا متوقف میشد اما سایتهای دیگه خوب بود .

      خدا رو شکر امروز سرعت بهتر بود اگرچه مرتب قطع و وصل میشد و من تونستم وارد سایت بشوم و با استاد عزیز  ودوستانم همراه باشم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 330 کلمه

      سلام و عرض ادب

      و بااحترام محضر استاد بزرگوار 

      و عزیزان مسیرلاغری با ذهن

      👈چراشما چاق هستید؟

      ۱_ غرور بیش از حد

      نسبت به تناسب اندام 

      ۲_ دوران بارداری (دوم) 

      ۳_ تناوب در باشگاه رفتن.

      سه ماه ایروبیک کار می کردم

      و بعد ادامه نمی دادم

      و این سیکل مجدد

      در ماه ها و سالهای

      بعد انجام می شد

      ۴_ ریزه خواری درحین سیربودن

      ۵_ تمایل به خوردن شیرینی

      به علت ضعف کاذب لحظه ای،

      که اگردر چنین مواقعی

      صبوری می کردم

      حالم خوب می شد

      ۶_ علاقه به خوردن بستنی

      در تمام فصول و به تعداد بالا

      ۷_ علاقه به خوردن نان 

      ۸_گاهی ناامیدی از

      عدم موفقیت در ادامه یک رژیم

      سبب می شد هیچ رعایت نکنم

      ۹_ افت فشار مکرر سبب می شد

      بدون لحاظ کردن نتایج خوردن

      وقت و بی وقت ، چیزی بخورم.

      ۱۰_ عدم تحرک مستمر

      👈از چه سنی چاقی شما شروع شد؟

      از ۳۳ سالگی و بعد از بارداری دوم

      چون به این باور رسیده بودم

      که تغییر هورمون ها در دوران

      بارداری یکی از علت های 

      اضافه وزن است

      با وجودیکه مادران متناسب

      هم دیده بودم ، ولی از طرفی

      مسئله را مرتبط با ژنتیک

      هر فرد و نوع استخوان بندی

      او نیز می دانستم

      درکل همه ی اینها بهانه هایی

      بودند

      برای کاهش عذاب وجدان ،

      از عدم رعایت تغذیه صحیح

      در زمان درست

      👈خاطرات شمااز چاقی چیست؟

        

      خاطراتی که در مورد چاقی دیگران

      قبل از چاق شدن خودم دارم

      _دردپا در اطرافیان

      _درد کمر درخیلی از افراد 

      _نفس نفس زدن

      حین راه رفتن 

      _حس گرما شدید و تعریق

      _سخت پیدا کردن

      سایزلباس هنگام خرید

      _ خجالت کشیدن

      هنگام حضور در جمع

      _ خودکم بینی

      _ عدم اعتماد به نفس

      -تمسخر و کنایه اطرافیان

      👈مشکلاتی که چاقی برای شما ایجاد کرده؟

      ۱_ عدم اعتماد به نفس

      ۲_ دوری از اجتماع

      ۳_ عدم خرید لباس رنگ روشن

      ۴_ خرید محدودعلیرغم میلم

      ۵_ احساس گرما بیش از حد

      ۶_افکار پریشان

      ۷_ناامیدی و ناراحت بودن همیشگی

      ۸_درد زانو

      ۹_ دوری از تفریحات

      ۱۰_ خستگی زودهنگام

      ۱۱_ کبدچرب

      ۱۲_ عصبی بودن

      البته خیلی کنترل دارم

      روی این حالتم ، چون دوست ندارم

      همسرم و فرزندانم تحت الشعاع

      قراربگیرند این مشکل من است

      و این سبب می شود خودم بیشتر

      اذیت بشوم

      باتوجه به اینکه به سایت تناسب فکری هدایت شدم

      امیدوارم که با استمرار

      در انجام تمارین تناسب فکری

      به ایده آل ترین حالت که

      نقطه شروع چاقی من بود برسم

      از استادعطارروشن بزرگوار که

      وقت گرانبهایشان را صرف ارتقاء

      آگاهی ما می کنند بی نهایت

      سپاسگزارم

      درسایه سار حضرت حق ،

      برقرارباشید تا همیشه🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مبینا
      1402/04/04 09:41
      مدت عضویت: 1306 روز
      امتیاز کاربر: 1745 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 243 کلمه

      سلام و وقت بخیر من مبینام ، بهمن۹۵ بود که لینک گروه (بیاندیشیم و به تناسب برسیم) در گروه مدرسه برادر کوچکم گذاشته شد و عضو شدم .دوم دبیرستان بودم حدود ۹۰ و اندی کیلو وزن داشتم وقتی یادم میاد حالم بدم و زجری که می‌کشیدیم رو خداراشکر میکنم که با شما و این روش آشنا شدم. خیلی شرایط سختی داشتم والدین من هردو چاق بودن و خب من فکر میکنم هیچ وقت لاغر نمیشم.  خیلی عجیب بود من مهرماه ۹۶ که دوباره رفتم مدرسه لاغر شدنم برای بقیه عجیب بود از من میپرسیدن چربی هات کو و من اصلا نمیدونستم چیشده واقعا درک نمیکردم چربی کمر یا چربی روی شکمم کجا رفت بعد فهمیدم با قانون ترمیم لاغر شدم . با قانون تصویر سازی که یاد گرفتم قشنگ ترین اتفاقات زندگی من به لطف پروردگار اتفاق افتاد .من الان هرکاری نکنم بخورم و نخورم مریض بشم و.‌‌… در ۷۰ و خرده ای کیلو می‌مانم و بالا و پایین بره هم برمیگردم. من ۲۰‌ و چند کیلو لاغر شدم و اصلا سخت نبود. بعد از لاغر شدن اعتماد به نفس من خیلی زیاد شد و اصلا انسان بهتری شدم این تجربه روی همه جنبه های زندگی من اثر گذاشت و خیلی بهم کمک کرد.خداراشکر. الان آمدم با این دوره های خفن کاری کنم به دهه عدد ۶۰ برسم و موانع ذهنی خودم رو از ۷۰ کیلو به ۶۰ کیلو برسانم و از خودم و زندگی لذت ببرم. به لطف خدا میدونم که محقق می‌شود.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار گلستان
      1402/03/31 09:30
      مدت عضویت: 346 روز
      امتیاز کاربر: 1265 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 404 کلمه

      سلام به استاد گرامی ودوستان همراهم! 

      تو این چند هفته ای که دارم روی گام اول لاغری با ذهن کار میکنم و تو لایه های ذهنم دنبال توجیهات بی اساسی که طی این سال‌ها باعث چاقی بیشتر من وماندگاری چاقی در من شده میگردم 

      که چون اون زمان ها پذیرفتمش ، در ذهنم ماندگار بوده ، اما حالا دیگه یه مهمون ناخونده س و هرچند طی سال های گذشته محترم بوده و تو ذهنم بهش احترام گذاشتم ولی الان دیگه باید یه فکر دیگه برای خودش بکنه. دیگه تو ذهن من جایی نداره. توجه به خواب بی موقع و نامرتبه. 

      یعنی من قبلا فکرم این بود که خواب دیر وقت و بی نظم  باعث میشه چاق بشم و هر وقت که به دلیل مهمان داشتن ویا مهمان بودن دیر می خوابیدم ویا یه شب هایی که همسرم به یه دلیلی  دیرتر میومد ومن دیر تر می خوابیدم ، همش به خودم میگفتم  باز که دیر خوابیدی، پس بازم چاق میشی. اما الان که فهمیدم چطور بهش فکر کنم. می بینم خود همسرم که دیر میومد وکلا خواب نامنظمی داره متناسبه و چاق هم نشده؛ پس این هم دلیل چاقی من نیست. پس میریزم دور ودورش رو خط می‌کشم. 

      یه دلیل دیگه که زیاد به خودم تذکر میدادم دیر شام خوردن بود و اگر به هر دلیلی دیر شام می خوردم اون قدر به خودم میگفتم: دیدی باز شام دیر خوردی پس بازم چاق میشی  که هیچ لذتی از اون شامی هم که خورده بودم نمی بردم. اما دور وبرم به کسايی توجهم جلب شد ( البته بعد از این تمرینی که استاد داد وراهشو یاد گرفتم) که حتی دیدم دوازده شب میرن بیرون کباب وچلو کباب اونم با تمام مخلفات دور وورش یعنی دوغ و نوشابه و ماست و بعدشم یه بستنی به عنوان دسر و… 

      می خورن ولی متناسب هستن،

      ومن وقتی به اون ها توجه کردم همش فکرم این بود این همه رو کجا میریزه وچی به سرش میاد که جسمش تکون نمی خوره وبا این رویه چطور اون چاق نیست ؟ ومتوجه شدم که این هم دلیل چاقی من نیست ورد شد. بازم میگردم تا اگه دلیل دیگه ای بود دور بریزم.

      چند متن دیگه درباره دلایل چاقیم نوشتم وردشون کردم ، اما هنوزم دارم دنبال دلیل های احتمالی دیگه می گردم که شاید از نظرم دور مونده تا حالا. دلم راضی نمیشه برم گام بعدی تا وقتی حس نکنم این گام  و تمریناتش رو درست وکامل انجام دادم. عجله ای ندارم .حس و حالم خوبه. ادامه میدم….

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار گلستان
      1402/03/19 10:10
      مدت عضویت: 346 روز
      امتیاز کاربر: 1265 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,105 کلمه

      سلام صبح زیباتون به خیر! امیدوارم امروز هم منتظر اتقاق های خوب باشین تا براتون اتفاق بیفته.  به امید خدا!

      ۱-  شنیده بودم و یه جورایی میشه گفت بخودم قبولانده بودم که چاقی من ارثیه، ولی خواهر و برادر هام لاغر بودن، پس این دلیل رد شد.

      ۲-  شنیده بودم که استخوان بندی من درشته، ولی با همین استخوان بندی شبيه به من، برادرم لاغر بود.؛ پس این هم نمی تونه دلیل منطقی برای چاق بودن من باشه. این هم نیست. 

      ۳-  شنیده بودم کم تحرکی باعث چاقی میشه واگه یه مدت يه جا می نشستم عذاب وجدان میگرفتم که به این دلیل چاق شدم اما کسانی رو میدیدم که خیلی تحرکی ندارن ؛ ولی متناسبن

       پس این هم نبود.

      ۴-  شنيده بودم که بیخیالم وچون با آرامش غذا می خوردم، در نتيجه زیاد میخورم  و چاق میشم ؛اما این نظر دیگران بود وقضاوتشون درباره من اشتباه بود؛ من هر وقت عصبی‌ می شدم و حواسم از خودم پرت می شد، تازه بیشتر هم می خوردم؛ پس این دلیل هم رد میشه .

      ۵-  فکر می کردم چون سس و بستنی و کيک و…زیاد دوست دارم ومی خورم چاق میشم؛ اما کسايی رو می دیدم و می بینم که خیلی بیشتر از من این خوراکی ها رو استفاده می کنن ولی لاغر ومتناسب هستن؛ پس این دلیل هم ازنظر من رد شد و نمی تونه دلیل قابل  قبولی باشه و تو ذهنم خطش زدم.

      ۶-  یه دلیل دیگه برای چاق شدن خودم رو آروم غذا خوردنم می دونستم ( از بس تو گوشم خونده بودن)؛ مثلا همسرم  همیشه می گفت: ” چون زیاد سر سفره می مونی در نتیجه بیشتر می خوری، حواست نیست. 

      خلاصه‌ از بس میخواستم راه رفتن درست رو از دیگران یاد بگيرم ، راه  رفتن خودم رو هم از یاد برده بودم. دیگه تا این حد آدم چشمش به دهن دیگران باشه وبه نظر اون ها توجه کنه که یادش بره  بابا ، پس خودت چی؟ تو وجود خودت دلیلش رو پیدا کن.( البته حالا به این نتیجه رسیدم که باید  این طوری باشه) .پس:

       بسیار سفر باید  تا پخته شود خامی

      ۷- یه دلیل مهم دیگه بی توجهی به مزه و نوع غذا بود، از خوردن غذا ِلذت نمی بردم فقط می خوردم که گرسنه نمونم اما نمی دونستم کی سیر میشم و کی باید از خوردن دست بکشم، از بس که‌ حواسم پرت دیگران و مسائل جانبی سفره بود.( يه نمونه‌ش اینکه همه‌چی مرتب باشه مخصوصآ وقتی میزبان بودم. این موضوع به خودی خودش خوبه ولی از حد که بگذره وخودت آسیب ببینی بد میشه؛ )
      مثلا اگه قرار بود مهمان بیاد اونقدر استرس داشتم همه چی مرتب باشه که عصبی میشدم؛ تازه وقتی هم مهمونها میومدن از ظاهرمن پیام خوبی نمی گرفتن و شاید هم پیش خودشون فکر می کردن از دیدنشون خوشحال نشدم واین در حالی بود که از درون من خبر نداشتن .بنده های خدا تقصیر نداشتن.
      خدا منو ببخشه! خیلی خودم رو اذیت کردم .قول میدم جبران کنم. هم برای خودم و هم برای مهمونام.

      ۸- یه دلیل دیگه این بود که بلد نبودم خودم رو دوست داشته باشم. آخه فقط به من یاد داده بودن به دیگران احترام بذارم و هرکاری از دستم بر میاد براشون انجام بدم.
      این خوبه ولی باید این رو هم یاد میگرفتم که خودم رو هم دوست داشته باشم و به خودم هم احترام بذارم و هر کاری از دستم بر میاد برای آرامش‌ و لذت بردن خودم هم از زندگی انجام بدم
      واین منافاتی با لذت وآرامش دیگران نداره بلکه باعث میشه زیاده ازحد خواهی های دیگران رو کنترل کنیم ویاد بگیرن که توقعاتشون رو منطقی و به جا داشته باشن ، نه اینکه از بس ما خودمون رو به خاطر رضایت اونها نادیده بگیریم که این رو حق خودشون بدونن که بر آورده کردن انتظارات اونا رو همیشه بر خواسته خودمون مقدم بدونیم وگر نه ناراحت میشن.
      با بودن در این سایت یاد گرفتم ؛ یعنی بلد بودم ولی به اون عمل نکرده بودم، چه فایده؟
      علم چندان که بیشتر دانی
      چون عمل در تو نیست نادانی نادانی نادانی حتی اگر پروفسور باشی.

      ۹- یه دلیل دیگه که پیدا کردم وبه اون مشکوکم که در چاق شدن من دخالت داره : اینه که زیادی مسئولیت پذیرم البته شاید نشه اسمشو مسئولیت پذیری گذاشت؛ در هر اتفاقی خودم رو سرزنش می کردم و به خودم می گفتم: ” اگه من این حرف رو نمی زدم این‌طوری نمی‌شد یا اگه من این کارو انجام نمی دادم این اتفاق نمی افتاد،
      خلاصه همیشه خودم رو سرزنش می کردم وانگار من مسئول همه بودم و نباید اجازه می دادم چیزی و مساله ای کسی رو که دوستش دارم رو ناراحت کنه. حالا که فکرش رو میکنم، میگم آخه به چه قیمتی؟
      آیا واقعا کارم درست بوده ؟ آیا اصلا لازم بوده من این کارو انجام بدم. تازه یه جاهایی دخالت تو کار خودشون حساب میکردن و ناراحت هم میشدن از دست من.
      الان که دارم بهش فکر میکنم میبینم هم با این کارم خودم رو اذیت کردم و هم دیگران رو. خدامنو ببخشه!
      خلاصه همیشه در حال سرزنش کردن خودم بودم ؛ حتی بعداز خوردن هر غذایی و هر خوراکی. این فکر که:ای وای چرا اینو خوردم( کاش به جای اون ، قبلش از خودم می پرسیدم چرا اینو میخوری؟ ) چاق تر میشم و….لذت خوردن اون رو هم از خودم دریغ می کردم.
      و بالاخره
      تنها کاری که این توجیهات کرد، طبیعی جلوه دادن چاقی من بود واین که تسلیم چاقی بشم و از ادامه دادن مسیر و تلاش برای تناسب اندام خودم دست بردارم؛ اما حالا که دارم به گذشته خودم فکر می کنم، می بینم چون راضی به این کار نشدم، بارها و بارها روش های مختلفی رو امتحان کردم: مثل پیاده روی های زیاد و طولانی، عرق کردن، دویدن، استفاده از کرم ها و داروهای لاغر کننده، ورزش، استفاده از دمنوش های گیاهی مختلف و…….وحتی
      پیش متخصص تغذیه رفتم و رژیم گرفتم
      ولی وقتی به اون لیست بلند بالا نگاه کردم نتونستم به خودم بقبولانم که درست باشه و فایده داشته باشه وبه قولی نتونستم باورش کنم وحتی یک روزشو هم انجام ندادم چون به نظرم غیر منطقی اومد و نتونستم خودم رو قانع کنم که این ، روش درستی باشه.؛ آخه خیلی ها رو دور وبر خودم میدیدم که این رژیم و رژیم های دیگه رو نمی گرفتن ولی متناسب بودن، تازه نمی شد رژیم من جدای از خانواده باشه وسختم بود که هر وعده دو جور غذا درست کنم از طرفی خیلی از موادی که توی اون لیست بود به طور طبیعی( یعنی فریز نشده) دراون فصل توی بازارنبود ویا خیلی گرون بود وخلاصه هزینه زیادی رو بدون رغبت وتوجیه منطقی روی دستم می‌گذاشت پس اون روش هم شروع نشده شکست خورد ولی ادامه داره…..

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهره
      1402/02/04 12:18
      مدت عضویت: 379 روز
      امتیاز کاربر: 1720 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 363 کلمه

      سلام ب فرمانروای جهان و جهانیان،خداوند زمین و زمان

      سلام ب دوستان و استاد ومهربان

      (چرا من چاق شدم).

      خیلی جالب من مدتی در گوشه ذهنم چیزی نجوا میکرد به خاطر ذهن آشفته ت .اهمیت ندادم تا اینکه خدا هدایتم کرد ب این سایت.

      من از بچه گی،نسبت ب خواهرام و برادرم پر تر بودم و از سن 9 ..10 سالگی همیشه خودم مجبور ب کم خوردن میکردم که تو جمع انگشت اشاره ای 

      طرف من نچرخه.خوب بود ،درست باز می گفتن اما معمولی بودم تا ازدواج ،پر تر،بعد زایمان 77 کیلو ،با شرایط شیر دهی باز کم خوردن

      تا 1 سال بعد بخاطر داشتن بچه کوچک نمی توانستم بیرون بروم ،بخودم نایلون میبستم و ورزش می کردم از حق نگذرم دوباره وزن زمان مجردیم 57

      کیلو رسیدم.اما همش در نوسان بودم و کم و زیاد میشدم.7..8 سال بعد پیاده روی در پارک بانوان ،گروهی آشنا شدم ،عالی بود باورم نمیشد از زمان 

      مجردی لاغرتر شدم سایز 36،متاسفانه دوباره بارداری 3 ماه ناموفق ،چی شدم.

      دوباره ورزش و کم خوردن ،جواب میداد .خوب تا چند سال بعد خدا چون برامون درس داشت و من باید درسهام میگرفتم از جهان

      بیماری پسرم و آب پاکی دکترها ریختن رو دستمون،که 3 تا 4سال بیشتر امید نیست.

      ومن پر بودم از شرک مطلق،از ترس ،ازاظطراب،از نداشتن توکل،غم و اندوه،بی ایمانی،و هر آنچه که شیطان داشت من هم داشتم و در من از بچه گی

      نهادینه بود .پس نتیجه در خانه ماندن و افکار منفی و لاغری کاذب 

      رفتن دکتری که در مطبش دارو در حلق میریخت و بعد دوباره طب سنتی و چاقی 

      چاقی که در اون همه سال در خودم ندیده بودم ، فرم بدنم بهم خورده بود و بالاتنه ام چاق شده بودم حالا ناراحتیم 2تا شده که چرا چاق شدم 

      و چرا ب این شکل که من هیچوقت این مدل چاق نمیشدم .خدا رو شکر پسرم ب معجزه الهی شفا گرفت

      من ماندم و چاقی.ههههههه

      حال میخندم که این هم اومده درسی بهم بده.

      چند سال آخر من همش میگفتم چاق میشم هیچگاه نگفتم خوب اگر شدم هم دوباره لاغر میشم..پس هی افکار منفی..اکنون دیگر نه با ورزش لاغر میشم

      نه کم خوردن..

      حال دارم یاد میگیرم خودم بخدا بسپارم و توکلم و بالا ببرم که او بخشنده بی منت است

      خلاصه چاقی من.

      ب امید تغییرات (من ب دستان خدا خیره شدم معجزه کرد)

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فهيمه
      1401/12/05 22:52
      مدت عضویت: 429 روز
      امتیاز کاربر: 6215 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 631 کلمه

      سلام به آقاي عطار روشن عزيز و بقيه اعضا سايت

      من امروز به سايت شما پيوستم . و بسيار هم اميدوارم به نتايج

      فايل آموزشي اول را ديدم و از آنجايي كه هيچ مقاومتي درباره كاركرد ذهن ندارم كاملا با حرفهاي شما موافقم.

      اگر بخوام به بچگيم برگردم من بسيار لاغر بودم تا تقريبا 13 سالگي. بعدش يواش يواش از اون حالت لاغر مردني در اومدم..ميگم لاغر مردني يعني انقدر لاغر كه حتي پوستم تيره بود از لاغري .

      الان اگر من رو ببينيد پوستي كامل روشن دارم .كه اصلا اگر عكس بچه گي من رو ببينيد باورتون نميشه اون بچه من بودم

      سرتون رو درد نميارم اگر بخوام به سوال اين فايل جواب بدم ، بايد بگم زمزمه هاي ذهني خودم به خودم هست كه من رو بيشتر چاق كرده است. من در تمام اين سالها كه چاق بودم شايد بيست سال هست كه من چاق هستم ، همه اش خودم به خودم گفتم چقدر چاقي . يا ، تا رفتم يه لباس بخرم به خودم گفتم اين كه به تو نمياد اين به لاغرا مياد … هر وقت يه مهماني بوده به خودم گفتم وااااي الان چي بايد بپوشم من كه چاقم هيچي به من نمي آد… خلاصه خودم را با نجواهاي ذهني بمب باران كردم….. از طرفي بي نهايت هم همه اش در آرزوي لاغر شدن هستم …  نكته بعدي كه چرا چاق هستم اينه كه من بي نهايت از خوردن لذت ميبرم خودم دستپخت بي نظيري دارم و واقعا مثل يك هنرمند در آشپزخونه در كمترين زمان بهترين چيزها را آماده ميكنم چه غذتا باشه چه دسر باشه …

      …پارسال آخرين تلاشم براي لاغر شدن بود …با رژيم لاغري كيتو وزن خوبي كم كردم بسيار پر انرژي بودم . هيچ بيماري خاصي هم در آزمايش خونم نشون داده نميشد تا اينكه ، ريزش مو آمد سراغم و من دوباره اون رژيم را با اينكه خيلي دوستش داشتم چون بسيار پر انرژي بودم باهاش و وزنم خيلي پايين آمده بود باهاش رو رها كردم….

      الان كه فكر ميكنم ريشه هاي كمبود اعتماد به نفس بايد در من حل شود كه با محصولي ديگر در حال حل اين مشكل هستم به اميد خدا

      چرا ميگم كمبود اعتماد به نفس ، چون اين باور كمبود اعتماد به نفس هست كه هر بار از يه جايي سر در مياره … اينكه يك عمر با من هست و هميشه بصورت پايه ثابت چاقي با من بوده …اينكه تا لاغر شدم با ريزش مو اومد خودشو نشون داد و باز اعتماد به نفسم رو ريزش موهام كم كرد و اون رژيم رو هم رها كردم

      من قبل از شروع اين روش ، احساس ميكنم از آنجايي كه اين روش روي ذهن كار ميكنه من نتايج خوبي خواهم گرفت

      و بسيار دوست دارم ببينم آيا از تمام جنبه ها روي باورهاي مخرب فكري كار ميكنه يا فقط روي باور پرخوري و كم خوري كار ميكنه (منظورم تمام جنبه هاي باورهاي مخرب ، باورهاي مخربي كه باعث چاقي ميشود….مثل من كه توضيح دادم نجواهاي ذهن خودم هست كه در چاقي من تاثير گذار هست)

      الان كه موضوع را اينجا نوشتم كمي آرام تر شدم …من ميدانم كه بايد اين صداهاي مغزم رو تغييير بدم به سمت اينكه من آدم خوش اندامي هستم ..من هر چي بخورم چاق نميشم يا هر چيزي مخالف اون چيزهايي كه در ذهنم داره كار ميكنه 

      راسي يادم رفت بگم امروز 24 فوريه برابر با جمعه 5 اسفند به وقت ايران است من امروز صبح خودم رو وزن كردم 78.700 كيلو گرم بودم و بسيار ناراحت شدم…قدم 160 سانتيمتر است ….ولي اميدوارم و تلاش ميكنم تا يك ماه آينده كمي كمترش كنم….در ضمن من زانوهاي ضعيفي دارم و نميتونم زياد پياده روي كنم در صورتي كه عاشق پياده روي و كوه نوردي هستم و اميدوارم وزنم كه پايين تر آمد بتوانم بيشتر كوه نوردي و پياد روي كنم 

      پيشاپيش از شما آقاي عطار روشن  و بقيه دوستاني كه متن من را ميخوانند بسيار سپاسگذارم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 564 کلمه

      سلام و سپاس فراوان از خدای مهربون که این سایت آشنا شدم. 💖

      امروز پسر هفت ساله ام رو بغل کردم سی کیلو وزن داره، یهو احساس سپاسگزاری بهم دست داد. گفتم خدایا شکرت که فقط هشت کیلو اضافه وزن دارم💘. طفلکی اونایی که 30 یا 40 کیلو اضافه وزن دارند. بندگان خدا دارند تقریبا یه بچه هفت ساله رو تمام 24 ساعت شبانه روز با خودشون اینور و اونور میکنن.🏌️‍♀️ خداییش چه فشار زیادی روی کمر و پا و زانو هست.😑

      من خیلی رعایت غذایی دارم وگرنه استعداد چاقی تا دلت بخواد. البته اینم بگم ها واقعا دست و دلم می لرزه جلوی شیرینی و کاکائو و ارده شیره و خلاصه هرچیزی که شیرین باشه،🍦🍧 خیلی سست میشه این اراده ی بیچاره ام.🙄

      تحرکم بد نیست. یک روز در میون سه چهار ساعتی والیبال بازی میکنم البته به صورت خیلی مبتدی. روزانه هم حدود بیست دقیقه تقریبا دوچرخه سواری می کنم.🚲🚲

      کاشکی جملاتی رو پیدا میکردم که وویس ضبط کنم بزارم تو گوشم و مدام بشنوم و باعث بشه دیگه سمت شیرینیجات نرم. واقعا دلم میخواد تا عید بشم 60 کیلو. الان 68 کیلو هستم با قد 167 سانت. 

      به غیر از پرخوری بی رویه در شیرینیجات و خواب نامنظم دیگه نمی دونم چی باعث چاقی من هست.

      به دنیا اومدم هم حسابی لاغر و سیاه سوخته بودم خخخ . 😂

      به گفته مامانم خیلی هم بد غذا بودم. اما تو دوران مدرسه اشتهام خوب شد. کلاس پنجم بودم یادمه شکم داشتم و دیگه این شکم با من بود تا زمان متأهلی و بارداری و تقریبا میشه گفت هیچ وقت دیگه من لاغری شکم رو تجربه نکردم.😢

      و اما زمانی که کرونا گرفتم، زمان سختی بود که البته خداروشکر کرونا به ریه هام نزد، اما درد بسیار شدیدی میان دو کتف داشتم و تعریق زیاد. وقتی که بعد از دو هفته یه جورایی از مرگ برگشتم خودم رو که وزن کردم دیدم 60 کیلو هستم، تو پوست خودم نمی گنجیدم. به وزن ایده آلم رسیده بودم و انگاری دنیا رو بهم دادن. اما اینم بگم ها لاغری که اینجوری با مریضی ایجاد میشه، یه زنگ خطری واسه ذهن به وجود میاره از اونجایی که ذهن خیلی دنبال حفظ بقا هست، فکر میکنه بقا به خطر افتاده که اینجوری وزن داریم کم میکنیم. اینه که وقتی وزن میخواد دوباره بیاد پایین و به 60 کیلو برسه، آلارم میده و خیلی مقاومت ذهنی ام بالا میره. به هر حال اینقدر دلم میخواد 60 کیلو باشم، حاضرم یه بار دیگه اون هم درد و مریضی رو تجربه کنم ولی دوباره 60 کیلو باشم.

      به لطف خدا اینجام تا بهم کمک بشه، تا این حرص و ولع ذهنی من نسبت به غذا به خصوص به خصوص شیرینی درمان بشه. انشاءالله به زودی زود اینجا از نتایجم بنویسم.

      1) ریزه خواری 2) دست پخت خوشمزه ام 3) حرص و ولع نسبت به شیرینی جات 4) پرخوری احساسی 5) تند تندغذا خوردن 6) هول زدن موقع صرف غذا  7) خوابیدن زیاد 8) دراز کشیدن زیاد جلوی TV و مشاهده درامای کره ای  یعنی خدا رو شکر که تحرک دارم و ورزش میکنم وگرنه فکر کنم یه 150 کیلویی بودم الان.

      مرسی از استاد محترم بابت فایل های رایگانی که توی سایت گذاشتن که البته به قول خودشون هزینه مالی نمی دیم ولی باید با موفقیتمون با زمانمون با اشتیاق و پشتکارمون جبران کنیم و تا به نتایج دلخواهمون که تناسب اندام هست به لطف خدا برسیم.😎

      شاد لاغر و ثروتمند باشید.🥰

      ممنون بابت هدایت خداوند و آگاهی هایی که قراره نصیبم بشه.🎈

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 396 کلمه

      سلام و سپاس فراوان از خدای مهربون که این سایت آشنا شدم. امروز پسر هفت ساله ام رو بغل کردم سی کیلو وزن داره، یهو احساس سپاسگزاری بهم دست داد. گفتم خدایا شکرت که فقط هشت کیلو اضافه وزن دارم. طفلکی اونایی که 30 یا 40 کیلو اضافه وزن دارند. بندگان خدا دارند تقریبا یه بچه هفت ساله رو تمام 24 ساعت شبانه روز با خودشون اینور و اونور میکنن.من خیلی رعایت غذایی دارم وگرنه استعداد چاقی تا دلت بخواد. البته اینم بگم ها واقعا دست و دلم می لرزه جلوی شیرینی و کاکائو و ارده شیره و خلاصه هرچیزی که شیرین باشه، خیلی سست میشه این اراده ی بیچاره ام.تحرکم بد نیست. یک روز در میون سه چهار ساعتی والیبال بازی میکنم البته به صورت خیلی مبتدی. روزانه هم حدود بیست دقیقه تقریبا دوچرخه سواری می کنم.کاشکی جملاتی رو پیدا میکردم که وویس ضبط کنم بزارم تو گوشم و مدام بشنوم و باعث بشه دیگه سمت شیرینیجات نرم. واقعا دلم میخواد تا عید بشم 60 کیلو. الان 68 کیلو هستم با قد 167 سانت. به غیر از پرخوری بی رویه در شیرینیجات و خواب نامنظم دیگه نمی دونم چی باعث چاقی من هست.به دنیا اومدم هم حسابی لاغر و سیاه سوخته بودم خخخ . به گفته مامانم خیلی هم بد غذا بودم. اما تو دوران مدرسه اشتهام خوب شد. کلاس پنجم بودم یادمه شکم داشتم و دیگه این شکم با من بود تا زمان متأهلی و بارداری و تقریبا میشه گفت هیچ وقت دیگه من لاغری شکم رو تجربه نکردم. تا زمانی که کرونا گرفتم، وقتی که بعد از دو هفته یه جورایی از مرگ برگشتم خودم رو که وزن کردم دیدم 60 کیلو هستم. وزن ایده آلم انگاری دنیا رو بهم دادن. اینقدر دلم میخواد 60 کیلو باشم حاضر یه بار دیگه اون هم درد و مریضی رو تجربه کنم ولی دوباره 60 کیلو باشم. البته می دونم این حرفم اشتباهه محض هست.ولی امیدوارم اینجا بهم کمک بشه تا این حرص و ولع ذهنی من نسبت به غذا به خصوص به خصوص شیرینی درمان بشه. انشاءالله بیام اینجا از نتایجم بنویسم.مرسی از استاد محترم بابت فایل های رایگانی که توی سایت گذاشتن که البته به قول خودشون هزینه مالی نمی دینم باید حتما حتما هزینه ی زمانی و هزینه های دیگه رو باید حتما بدیم تا به نتایج دلخواهمون به لطف خدا برسیم.شاد لاغر و ثروتمند باشید.ممنون بابت هدایت خداوند و آگاهی های که قراره نصیبم بشه.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سارا
      1401/11/18 20:31
      مدت عضویت: 446 روز
      امتیاز کاربر: 3140 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 243 کلمه

      چی باعث شد چاق بشی؟

      بچه که بودم لاغر بودم (۷ساله)و همه میگفتن چیه لاغر مردنی ای مث آدم غذا نمیخوری اینجوری لاغر موندی جون نداری و هی تکرار میکردن گذشت و من تو سن ۱۱ سالگی به مرور چاقی شروع شد اولش این بود که خوب شدی آب اومده زیر پوستت تا ۱۳ سالگی   بعد از اون دیگه داشت وزنم اضافه میشد حالا میگفتن سارا همینقدر خوبی دیگه چاق نشو منم سعی می‌کردم که دیگه چاق نشم ولی خب غذاهایی که دوست داشتم و فعالیتی که داشتم باعث میشد غذا زیاد بخورم حالا خیلیم نبود ولی خب دیگه میخوردم  ولی این چاقی متوقف نشد حالا تو سن ۲۰ سالگی من ۷۲ کیلو وزنمه حتی بعضیا میگن تو خیلی چاقی حتی بیشتر از ۷۲ خب دیگه اینم مثل حرفای قبلی حالا من موندم و بدنی که چاق شده ولی دلش میخواد لباسای خوشگلی که اونایی که تناسب اندام دارن بپوشه دوست داره راحت تحرک داشته باشه دوست داره راحت لاغر شه چون من به اندازه بقیه تلاش نکردم واسه لاغری و زود نا امید شدم یه بار هم تا چند هفته دراز و نشست رفتم ولی خب تاثیر چندانی نداشت من معمولا دنبال راه خوب میگردم به قول شما چجوری میشه بعضیا بدون اینکه کار خاصی کنن لاغر و خوش اندام هستن یا صورتشون مثل اینه صافه و حالا من نمیتونم انقدر راحت خوشتیپ باشم 

      خوشحالم تو سن ۲۰ سالگیم با شما آشنا شدم و قراره تجربه جدیدی از زندگی رو داشته باشم 🙂

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 489 کلمه

      من از زمانی که ازدواج کردم روند اضافه وزنم اغاز شد تا قبل از ان بسیار بسیار لاغر بودم به طوریکه همیشه از این لاغری رنج میبردم و همیشه به من میگفتند لاغر سیاه تو ،لاغر مردنی من از بچه گی این لفظ لاغر مردنی رو با خودم یدک میکشیدم جون افراد زیادی در ان موقع به من میگفتند لاغر مردنی البته در ان زمان که من لاغر بودم لاغری اصلا چیز خوبی نبود حداقل برای دختر لاغر بودن چیز خوبی نبود .در ان زمان دختری ایده ال به نظر می رسید که تپل و گوشتی بود و من لاغر بودم اما بعد از ازدواج همه چییز تغییر کرد و من شروع به اضافه وزن نمودم یکی از حرف هایی که من مادرم شنیده بودم و شاید دلیل چاقی من باشد این بود که ایشان هم قبل از ازدواج باربی بودند و پس از ازدواج چاق شدند من همیشه این صحبت را از مادرم میشنیدم و اینکه من فکر میکنم علت چاقی من استفاده ی زیاد از شیرینی جات مخصوصا کاکائو ،نوشابه و فست فود هست همچنین من فکر میکنم عدم تحرک هم باعث چاقی من هست من فکر میکنم من کلا هر چه میخورم چاق می شوم علی الخصوص از ناحیه شکم و پهلو من همیشه فکر میکنم ما خوش خوراکیم و به همین علت چاق هستیم چون ما خانوادگی چاق هستیم من فکر میکنم ما در خوردن دله هستیم و به همین علت چاق هستیم من فکر میکنم ما خیلی با اشتها میخوریم شادی بهمین علت چاق هستیم کاکائو و شیرینی جات برای من حکم سیگار را دارد و من در خصوص کاکائو و شیرینی جات خودم را یک معتاد حرفه ای میبینم همانطور که یک معتاد اگر موادش بر روی زمین بیافتد یا در جای نامناسب بیافتد برایش مهم نیست و ان را در همان شرایط استفاده میکند من هم اگر کاکائو یا شیرینی جات از دستم بیافتاد و به زمین یا جای نامناسب برسد برایم مهم نیست و ان را استفاده میکنم من همه ی این ها را دلیل چاقی خودم میدانم پشت میز نشینی را هم دلیل چاقی میدانم همچنین من میگویم اصلا هر چیزی که ادم را شاد و خوشحال میکند برای ادم ضرر دارد همانند شیرینی من میتوانم برنج و نون را کنار بگذارم کما که در یک دوره ای از فروردین امسال شرکت کردم و به راحتی ان را کنار گذاشتم اما نمیتونم شیرینی جات را کنار بگذارم ان ها را یک قسمتی از وجودم میدانم من فکر میکنم شیرینی جات حال من را خوب نگه میدارد قند من را بالا نگه میدارد و من را خوشحال میکند و واقعا هم خوشحال میکند من میگویم اگر قرار باشد نخوریم و با خوردن عشق و حال نکنیم پس اصلا برای چی زنده باشیم و خوردن را مترادف با لذت میدانم علی الخصوص شیرینی جات من این ها را دلیل چاقی خودم میدانم من معتقدم اگر نخورم و اگر لاغر باشم صورتم استخوانی و لاغر می شود و زشت خواهم شد .  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار طاهره فروغی
      1401/08/17 20:22
      مدت عضویت: 1009 روز
      امتیاز کاربر: 35557 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 399 کلمه

      سلام خدای مهربونم

      خدایا بینهایت سپاس که اشتیاق بودن در مسیر رو  در دلم زنده نگه میداری 

      سلام استاد عزیزم و دوستان خوبم

      گام اول رو شروع میکنم

      ما همه از روشهای مختلف برای لاغر شدن استفاده کردیم و سختی های زیادی کشیدیم ولی نسبت به رنجی که متحمل میشدیم به نتیجه داعمی نمیرسیدیم و بعد از مدت زمانی حالا چند هفته ویا چند ماه بالاخره به حالت اول و چاقتر از اون هم میرسیدیم

      ادم ها میتونن متناسب باشن اگه اطلاعات ذهنشونو تغییر بدن 

      ما در این مسیر دو موضوع داریم 

      ۱-چرا ما چاقیم و چرا خیلی ها لاغرن 

      ۲-باید از چه طریقی لاغر بشیم

      مطمعنا همه ما به دنبال رسیدن به راه دومیم هر چی چاقیمون بیشتر باشه عجله ما برای رسیدن به  تناسب بیشتره

      ما در همه روشهای قبلی میخواستیم نتیجه رو تغییر بدیم و برای همین موفق نشدیم و اگه تا حدی لاغر شدیم ولی دایمی نبود و باز چاقتر از قبل میشدیم

      ما همیشه از کسایی راه کار گرفتیم و مشورت کردیم که خودشون در نهایت نتیجه نگرفتن و این کار فقط ما رو خسته کرد و خودمون رو ناتوان تر میدیدیم و به جایی که به اون راهکار شک کنیم با خودمون و تواناییمون شک میکردیم و هر دفه مایوس تر از گذشته بودیم

      ما باید علت رو شناسایی کنیم تا به لاغری دائمی برسیم

      خب علت چاقی من چی بود

      من از بچگی چاق نبودم و تازه خیلی لاغر هم بودم ولی همش از مادرم میشنیدم که ما چاقی ارثی داریم خواهرم هم لاغر رود و به بلوغ که رسید چای شد و مامانم همیشه میگفت ببین خواهرت چقد قویه تو هم باید بخوری که قوی بشی و منم به بلوغ که رسیدم و به خودم اومدم دیدم چاق شدم و هم کلاسی هام بهم که میگفتن ناراحت میشدم و راهی بلد نبودم تنها راه که با ذهنم میومد کم خوردن و نخوردن و روزه گرفتن بود و ابن سختی ها گذشت تا به سن ازدواج رسیدم و همیشه شنیده بودم و دیده بودم که ازدواج باعث چاقی میشه و بعد بارداری و با قرار گرفتن در این شرایط چاقتر شدم وقتی رفتم سر کار همکارام گفتن از پشت میز نشینی چاق شدن  و منم با این باور چاقتر شدم و بعد خوردن قرصهای هورمونی چون دکتر گفت احتمال ورم موقع خوردن است و من با این باور تا ۸۵ کیلو رسیدم 

      خدایا بینهایت سپاس که در این شرایط نموندم و لطفت رو شامل حال من کردی 

      خداوندا در این مسیر هدایت و حمایتم کن

      در پناه خدا باشید

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 537 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیز و دوستان هم مسیرم😊

      من تازه با این سایت آشنا شدم و خیلی خوشحالم که به مسیر درست هدایت شدم خدارو هزار مرتبه شکر

      خب منم میخام مث بقیه دلایل چاقیم رو بنویسم که خیلی بهم حس خوبی داد شناسایی کردن این دلایل

      خب من در زمان کودکی متناسب بودم و فقط صورتم کمی تپل بود و وقتی هفت هشت سالم بود مامان بزرگم هی بهم میگفت که استخون بندی من درشته چون قدم از خواهر بزرگترم بلند تر شده بود هی بهم میگفتن تو‌استخون بندیت درشته

      و بعد زن عموم بهم میگفت تو بزرگ بشی مث عمه ات میشی چون استخون بندی تو‌مث‌اون درشته منم چون کوچک بودم خیلی توجه نمیکردم به حرفش ولی این حرف یه گوشه ذهنم هک شده بود که بزرگ بشم مث عمم میشم 

      و بعد این ماجرا ها وقتی ده یازده سالم بود از این و اون میشنیدم که دخترا به سن بلوغ برسن چاق میشن چون بدن شون حساس میشه و خواهرم که سه سال ازمن بزرگتر بود یهو شروع کرد به چاق شدن و منم باورم شد که رسیدن به سن بلوغ آدمد چاق میکنه ووقتی چهرده سالم بود علاقه شدیدی به خوردن شیرینی پیدا کردم و هرروز کیک و شکلات کی خریدم و میخوردم تا یک ماه همینجوری ادامه دادم که دیدم یکم تپل شدم ولی راضی بودم چون دیگه اندامم به صورتم یکی شده بود ولی تو‌خونواده همش بهم میگفتن وای چقدر چاق شدی(البته چون تو خونواده ما همه متناسبه و من تنها فرد چاقم) ولی من به حرف شون توجه نمیکردم چون خودم مشکلی نداشتم ولی بعد ها کم کم لباسام برام تنگ میشد و دیگه از اضافه وزنم خوشم نمیومد چون هرروز بیشتر میشد ولی نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم و هی درحال خوردن بودم

      و تا الان که هجده سالمه هنوز این اضافه با منه تو این چهار سال خیلی تلاش کردم رژیم گرفتم ورزش کردم خیلی خوب هم نتیجه گرفتم ولی برام نموند و دوباره چاق شدم و من تا بیشترین وزنی ک تجربه کردم تا هفتاد و چهار کیلو گرم بوده که البته تو ماه رمضون نمیدونم چی شد یازده کیلو کم کردم و شدم شست و سه کیلو ولی بعد رمضون دوباره شدم هفتاد و هنوز همونم و اصلا وزنم تغیری نکرده 

      و خیلی خوشحالم که با این سایت آشنا شدم و میتونم این چاقی رو برای همیشه رد کنم بره (البته یک ماه پیش با این سایت آشنا و تو این مدت فقط دنبال دلایل چاقیم بودم چون من اولش فکر می کردم چون زیاد غذا میخورم و تحرکم کمه چاقم ولی وقتی نظرات دوستان رو خوندم هر روز متوجه دلایل بیشتری شدم و الان اینجام که این مسیر زیبا رو شروع کنم)

      من خیلی جاها بخاطر اضافه وزنم تحقیر شدم خیلی جاها دلم شکسته ولی به روم نیاوردم و الکی خندیم خیلی ها منو‌مسخره کرده ولی ادامه دادم و تصلیم نشدم تا خدا منو به این سایت هدایت کرد و خیلی خوشحالم که میتونم از راه که صد در صد نتیجه بخشه به رویام برسم 

      و دلایل چاقی من :

      به عمم رفتم برا همین چاقم

      استخون بندی من درشته

      چون به سن بلوغ رسیدم چاق شدم

      نزاج من سرده برا همین چاقم 

      چاقی خوشکلی میاره لاغر بشی زشت میشی 

      خوردن غذای زیاد منو چاق کرده 

      چون تحرک‌ندارم چاق شدم

      سوخت و ساز بدنم پایینه 

      ریزه خواری منو چاق کرده 

      سخت بودن لاغری تو ذهنم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 360 کلمه

      به نام خداوند جان و خرد 🤍

      سلااااام😊

      امیدوارم تک تک لحظه هاتون غرق در خوشبختی باشه🥰

      به لطف خدای مهربان منم وارد مسیر زیبای لاغری شدم

      مسیر زیبایی که از اول خلقتم باید حسش میکردم ولی به طور اشتباه مسیر ،اشتباه چاقی رو انتخاب کردم

      مسیری که کلی حس بد برام داشت

      کلی گریه برام داشت

      کلی حرف شنیدن و مسخره شدن برام داشت

      مسیری که باعث شد از کلی لذت ها دور بمونم

      لذت راحت غذا خوردن

      لذت لباس های رنگ رنگی و چین دار پوشیدن

      لذت عرض اندام کردن تو مجالس

      این مسیر منو به سمتی کشوند که دلم میخواست مریض بشم تا لاغر بشم

      این مسیر منو به سمتی کشوند که از خدای خودم گِله میکردم که چرا منو چاق آفریده

      گریه میکردمو به مامانم میگفتم چرا منو چاق به دنیا آورده…

      هر چی فکر میکنم مسیر چاقی یک بار هم حس و حال خوب برام نیاورده

      پس چرا خودم و ذهنم انقد روش مقاومت داریم؟

      چرا مسیری رو که ایمان کامل داریم که فقط حال بده همش دنبال میکنیم؟

      ولی بازم نکات مثبت قضیه رو نگاه میکنم🙃

      من با طی کردن این مسیر چاقی و وارد شدن به مسیر لاغری حس ها و تجربه ای را خواهم داشت که یه فرد متناسب هیچ وقت تجربه اش نخواهد کرد💪💪💪🌟🌟🌟💪💪💪

      انقد تلاش می‌کنم که یه مسیر با کلی لذت برای خودم بسازم

      یه مسیر مفرح و پر از نشاط

      بریم که شروع کنیم مسیر زیبای لاغری رو👇

      دلایل چاقی من👈اولیش این که خدا منو چاق آفریده

      دوم مادرم منو چاق به دنیا آورده

      سوم ارثی

      چهارم همه خانواده ما درشت هستن

      پنجم استخون بندی من درشته

      ششم زن تپل قشنگ تره

      این شش تا دلیل ،دلیل عمده و بزرگ چاقی من هستن

      دلایل کوچک تر مثل👇

      کم تحرکی

      زیاد غذا خوردن

      من آب هم بخورم چاق میشم

      دفع نکردن غذا و تبدیل شدنش به چربی

      هم از دلایل چاقی من هستن

      تو دل این سوال بری کلی دلیل  داری مثل اینکه تپل باشی لباس تو تنت قشنگ تره

      میخوای شوهر کنی ،باید تپل باشی تا شوهرت ازت خوشش بیاد

      صدتا دلیل مثل این دلایل که شاید الان خنده دار بیاد و بگی نه این چه حرفیه

      ولی همه اینا تو ناخودآگاه ما ثبت شده و داره کاره خودشو میکنه

      ولی بازم خداروشکر که مسیر درست رو پیدا کردیم و توش قدم برداشتیم

      که به لطف خدا به هدف نهایی خودمون می‌رسیم چون لاغری آسان ترین کار دنیا هستش🥰😍🥰

      میخواهم 

      میتوانم 

      می‌شود

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 561 کلمه

      سلام به استاد عزیز و دلسوز استاد عطار روشن گرامی و دوستان خوش هیکلم😍.

      من دلایل گذشته خود رو نسبت به چاقی میخوام بگم.

       اولین چیزی که دلیل چاقیم میدونستم ارثی بودن از خانواده مادری بود چون هم مادرم هم خالم دایی بابابزرگ و اکثر خاندان مادریم چاق بودن و من اینو کاملا باور کرده بودم که ارث چاقی مادرم به من رسیده و همیشه ترس اینو داشتم که در آینده فرزندم هم از من ارث بگیره و خداروشکر هنوز باردار نیستم و فرزندی ندارم با این روش بسیار جذاب و همیشگی آشنا شدم و خیلی حس خوبی دارم  دلایل دیگه رو کم تحرکی تنبل بودن پرخوری به گفته مادرم این چند سال اخیر مدام میگفت از بس میخوابی یک جا میشسنی با گوشیت ور میری و تو بدنت سرده که چاقی به گفته خود خانوادم من چون بچگی تپل با چشمای درشت پوست سفیدی بودم خیلی مورد علاقه بودم و ذوق و شوق منو داشتن اما از اول ابتدایی که یادم میاد مدام همون مادرم که ذوق منو میکرد شروع کرد به سرزنش کردن من که نگاه دختر فلانی که چقدر لاغره فقط میره تو کوچه بازی تو همش دراز کشید جلو تلویزیون و میخوری هرچی بزرگتر میشدم سرزنش های مادرم بیشتر و بیشتر میشد و من افسرده تر حالا بماند این که کلا فامیل های پدری خیلی منو مسخره میکردن که تو چاقی خپلی کمتر بخور نگاه بقیه دخترا همه خوش هیکلن و در عوضش داداشمو خیلی تحسین میکردن که تو از ما ژن لاغری گرفتی و هرچی بخوری چاق نمیشی همین هم یه دلیلی شده بود که منو کمتر دوست داشته باشن الان که یادم میاد به جای ناراحت شدن بیشتر خندم میگیره و چیزی زیاد تو ذهن من تاثیر گذاشت این بود که مدام اطرافیان بخصوصا ویژه مادرم هی میگفت لاغر کن ازدواج کنی میترکی از چاقی بعد باردار بشی دیگه میشی خرس کسی نمیتونه جمعت کنه من همیشه ترس اینو داشتم که چاق تر نشم بعد از ازدواج روزی که نامزدی شدم 69 کیلو بودم با اینکه اضافه وزن داشتم اما همه میگفتن یکمی چاقی لاغر کن تا بعد از ازدواج بدتر نشی من یکسال و نیم هست ازدواج کردم و الان دیگه 69 کیلو نیستم 80 کیلو هستم و الان حرفایی که یکساله بعد از ازدواج رو مخم میرن که تو باید خیلی لاغر کنی بعد از بارداری وحشتناک چاق میشی و من از این موضوع علاوه بر ترس عصبی هم شذم و تنها و درمانده خسته و ناامید که عمرا با این وزن حامله نمیشم که فرزند چاقی بیارم و خودمم چاق بشم مدام ناراحت میشدم حتی گریه میکردم که نمیدونم چطوری کشیده شدم سمت پیج وسایت استاد عزیزم و انگار روحیه ای خیلی خیلی قوی در من تزریق شده و با هیچ حرف و کلمه ای تغییر نمیکنه و از این بابت خیلی خوشحالم و همین مدت هم تاثیر زیاد روی افکار و رفتار من شکل گرفته و من شکی ندارم به وزن دلخواهم که رویای همیشگی من بوده میرسم و تا ابد پایدار میمونم و دیگه ترسی از اینکه در بارداری یا بعد از بارداری چاق بشم ندارم و فرزندی متناسب هم بزرگ خواهم کرد اینو هم به شما استاد قول میدم و هم به خودم و خدای خودم دست از تمرین و تلاش فکری برنمیدارم و می‌دونم نه تنها در زمینه لاغری در همه زمینه های زندگیم موفق میشم گام به گام جلو میرم هیچ عجله ای ندارم بازم ممنون از صحبتهای دلنشینتون.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 472 کلمه

      سلام و وقت بخیر امروز اومدم منم نظراتمو راجع به اینکه چرا چاقم اینجا بنویسم تا شاید گرهی از این موضوع باز بشه تا اونجایی که یادمه از اول خیلی لاغر و به اصطلاح نی قلیون بودم تا اواخر راهنمایی بعد از اون یادمه که روند افزایش وزن من شروع شد مخصوصا بعد از  ولیمه و مراسم شیرینی خورون از مکه برگشتن پدر و مادرماون موقع من خیلی میخوردم تو مهمونی انواع و اقسام میوه و شیرینی و غذا خیلی خیلی زیادهرچی فکر میکنم من اگه باور چاق کننده داشتم چرا تا اون موقع متناسب و حتی لاغر بودمچندین و چندسال گذشت و من انواع و اقسام رژیم رو گرفتم و باشگاه رفتم و مثل یویو تا یه ذره وزنم پایین میومد دوباره برمی‌گشت سرجاش حتی بیشتر از وزن کم شدهرسیدیم به دوران عقدم تا اونجایی که یادمه اون موقع حدودای 78کیلو بودم و به نظر خودم خیلی چاق نبودم ولی این ذهنیت تو وجود من بود که ماها بعد از عقد و ازدواج چاق میشیم و همونطوری هم شد من وزنم شدید رفت بالا دو ماه مونده به عروسیم رفتم باشگاه تا وزنم بیارم پایین و خیلی سفت و سخت ورزش میکردم چون لباس عروسی که به دلم بشینه نمیتونستم با اون سایز پیدا کنم حدودا 10 کیلویی کم کردم و همه خیلی تشویقم میکردن که الان خیلی خوب شدی و به 6ماه نکشید من دوباره 20کیلو افزایش وزن پیدا کردم و بعد از اون هرچی تلاش کردم دو کیلو کم کردم 3کیلو اضافه  کردم و درنهایت با وزن 94 کیلو باردار شدم و دکترم خیلی استرس میداد که وزنت زیاد بالا نره و نهایت با وزن 104کیلو زایمان کردم دخترم که به دنیا اومد در عرض یکی دوماه وزن خوبی کم. کردم و تا 88 اومدم پایین ولی چه فایده که دوباره در عرض چند ماه برگشتم  و الان دخترم سه سال و نیمه است و من همون 104کیلوی زمان زایمان هستم یکی اَز باورهایی که تازه بهش دقت کردم این بود که تا زمانیکه چاق نشده بودم قبلش خیلی لاغر بودم و توسط اطرافیان همیشه این موضوع به من گوشزد میشد و آزارم میداد شاید یکی از دلایل چاقی من همین موضوع بود یه موضوع دیگه اینکه هروقت خواستم اقدام کنم برای لاغری تمام عوامل دست به دست هم دادن تا من نتونم، همون روز میرفتم کیک یا شیرینی یا تنقلات می‌خریدم و با ولع بیشتری میخوردم و انگار همیشه یه صدایی درون من می‌گفت باید بخوری مخصوصا اگه شیرینی یا هله هوله ای تو خونه باشه من تا تهش رو در نیارم ول کنش نیستم میترسم از اینکه لاغر بشم و یکی دو سال دیگه اگه خواستم دوباره مادر بشم بازم اضافه وزن پیدا کنمچون استاد گفته بودن بیایم بنویسین اومدم نوشتم امیدوارم این سایت و مطالبش و راهنمایی های استاد کمکم کنه منم خلاص بشم از این درد چندین ساله حسرت به دل موندم منم لباس مورد علاقه ام رو بپوشم و بابت سایزم خجالت نکشم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 432 کلمه

      سلام استاد عزیز من امروز روز اول ورود به سایت تناسب فکری هستم خواستم بگم منم خیلی‌ها از اول چاق نبودم اصلا به چاقی فکر نمیکردم تاوقتی که به سن 16 سالگی رسیدم ورفتم سرکار شغلم طوری بودکه با نمای توده بدنی وکالری غذا ها بیشتر سرکار داشتم اوایل شروع بکارم توده بدنی من زیاد نبود اما. کم‌کم تر س از اضافه وزن پیدا کردن وچاقی من رو هدایت کرد به سوی چاق شدن هر روزبیشتر خودم وزن کردم نکته چاق بشم نکته bmiمن بیشتر بشه واین شد شروع چاقی من تا اینکه دیگه تو سن 23 سالگی که ازدواج کردم حتی لباس مناسب عروس تنم نمیشد خیلی چاق شدم  کم کم از خودم متنفر شدم اعتماد به نفس نداشتم میترسیدم تو جمع فامیل شوهرم برم فکر میکردم همه به یه دید بدی به من نگاه می‌کنند چاقی شده بود معضلی برام تا اینکه تصمیم گرفتم یه کاری بکنمیکی از دوستام که به پزشک زنان رفته بود به او گفته بودن باید لاغر بشی تا باردار بشی منم برنامه رژیم اون رو گرفتم و شروع کردم رژیم گرفتن الحق که خوب هم وزن کم کردم خیلی خوشحال شدم تا ایکه باردار شدم وتو بارداری خیلی چاق شدم طوری که حتی بعد زایمان هم چیز زیادی کم نکردم از اینجا بود که دست بکار شدم به متخصص تغذیه رفتم تا وزن کم کنم اما چه فایده یکم وزن پایین می‌آمد دوباره برمی‌گشت الان حدودده یا 15 ساله که درگیرچاقی خودم هستم از خودم بدم میاد دوست ندارم  تو عکسهای جمع دوستانه یا خانواده باشم همیشه ترس از چاق شدن بیشتر رو دارم شما گفتید دلایل چاقی خودتان را بگید من خیلی فکر کردم خیلی دنبال دلیل گشتم با خودم گفتم اگه ازخوردن باشه که کسانی رو میشناسم که چند برابر من غذا میخورن و اصلا هم چاق نمیشن واینکه اگر از کم تحرکی باشه که من تحرکم از خیلی هاکه لاغر هم هستن بیشتره پس چرا من چاقم واونها لاغر فقط یه چیز به من ثابت کرد که دلایل چاقی من نه از خوردن نه از کم تحرکی ونه از بیماری چون من هیچ بیماری ندارم الحمد لله که سالم هستم دلایل چاقی من فقط یه چیز میتونه باشه  ترس از چاق شدن  و زن کردن هرروزه خودم شناختن توده بدنی یا دانستن کاری غذا که باعث چاقی میشن والبته یه چیز دیگه هم هست که میگفتن استعداد چاقی دارم این شده بود ملکه ذهنم که من هرچی بخورم چاق میشم آبم که بخورم چاق میشم امیدوارم با ورد به این دوره که متمعنا دوره درستی هست در راه تناسب اندام به آن چه که میخوام برم    ممنون از شما استاد عزیز

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 544 کلمه

      سلام و درود 

      من تا الان حدود ۵ بارمثل داستان  در مورد عوامل چاقی خودم نوشتم تو دفترم البته ، و بار آخر فقط لیست وار نوشتم از دیدن این همه عامل واقعا تعجب کردم والبته کمی ترسیدم !چون من از دوره آموزشی اصلی که گام به گام و طبقه بندی شده است ،  نمی تونم استفاده کنم ، آیا می تونم با تلاش خودم و با هرآنچه از دورها ی رایگان دریافت میکنم این همه باور غلط رو درست کنم یا نه ؟ 

      اما همه تلاشم رو خواهم کرد ….

      و اماعواملی که من تو ذهنم برای  چاقی خودم داشتم …

      من از بچه گی مادرم رو میدیدم که با وجود کارهای زیاد خانه داری و مراقبت از ۵ فرزند و کارهای زیاد دیگه که از ۵صبح روزش آغاز میشد، همچنان چاقه ! و بارها شنیده بودم که پدرم و بقیه دلسوزانه بهش میگن که چاقیش ارثیه و کاری ازش برنمیاد و حتی آبم بخوره چاق میشه ! چون پدربزرگم دایی ها و خاله هام همه چاق بودن و تنها فرد متناسبشون از ۱۰ فرزند خاله کوچیکم بود که اونم متهم به مریضی میکردنش ! و نکته این بود که همه به من میگفتن توهم شبیه مادرتی در صورتی که من بچه کاملا متناسبی بودم ! ولی هر بار این ذهنیت سمی وارد ذهنم میشد که شبیه مادرتی ! و من با وجود متناسب بودن همیشه فکر میکردم قراره مثل مادرم بشم وچاقی هیچ درمانی نداره چون مادرمن با وجود همه کارها و زحمات و تحرک و کم خوری اینا چاقه ! تو دوره دبیرستان کم کم متوجه شدم یه چند کیلویی از دوستام چاق ترم و چون قد کوتاهی داشتم کاملا مشهود بود و از اون موقع شکنجه وزن کم کردن در من شکل گرفت ، شروع کردم به روزه داری های بدون سحری متناسب شدم ! تا دیپلم بعدش یهو شروع به چاق شدن با سیر صعودی داشتم و مثل همه چاق های دیگه همش در حال کم خوری و رژیم برای لاغری تا ازدواج با این روش ها و شکنجه ها خودمو لاغر نگه داشتم و اما بعد ازدواج ترکوندم بعدم متوجه تیرویید شدم ک یه متهم دیگه اضافه شد، مشکلاتم با همسرم و خانواده اش افسردگی ، بارداری و شیردهی ، کم تحرکی ، افسردگی بعد زایمان و داروهای افسردگی متهم های بعدی من بودن و البته از خوراکی های مثل برنج و قند وچیزهایی که علاقه داشتم و خواب خرابم و صبحانه نخوردن ، پرخوری عصبی و شب خوری  هم غافل نشم ….

      و اینطوری ۱۶ سال از زندگیم رو گذروندم سالهایی که  با شکنجه رژیم ها و لاغر شدن های دوره ایی و کوتاه مدت گذشت ! 

      و حالا که لیست عوامل چاقیم رو نگاه میکنم برام وحشتناکه که چطور میخوام این همه رو درست کنم و پاکسازی کنم ….

      عواملی که سالها برام مثل سیاهی شب و روشنی روز واضح و مُبرهن بود! 

      عواملی که سالها تقصیر چاقی من و تمام حسرت هام رو به گردن داشتن ! 

      ولی با خودم فکر میکنم ، یا بهتره بگم اینطور به خودم آرامش میدم که همین که خدا من رو به این راه هدایت کرده برام یه نشونه است و مطمئنم نتیجه میگیرم …

      می دونم نیاز به تلاش چند برابری نسبت به شرکت کننده ها دارم و این کار رو میکنم ! با توکل به خدا و توجه و دقت به گفته های استادبزرگوارم..

      با ارزوی بهترین ها

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Labkhande zemestan
      1401/03/11 00:33
      مدت عضویت: 1239 روز
      امتیاز کاربر: 11372 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 919 کلمه

      ب نام خداوند هادی وهدایتگر 

      سلام ب عزیزان متناسبم

      مسیر لاغری ، مسیر لاغری از مسیر چاقی شروع میشود،

      مسیر چاقی من از کجا شروع شد؟؟؟ده دوازده ساله بود ی دختر متناسب با اندام ظریف ک مدتی بود مدام از اطرافیان میشنید ک هر روز ک بزرگتر میشه شبیه مامانش وخونواده مادری  میشه،از نظر بقیه من از شکل ظاهر شبیه مامان بودم ولی من در عالم بچگی مامانمو نگا میکرذم تپل بود،بعد مادر بزرگمو میدیدم ک پا درد اذیتش میکنه بخاطر چاقی وشکم بزرگ و فشار خون و کلی مشکلات چاقی اونوقتا مادر بزرگ مامانمم زنده بود واونم ی خانوم چاق ک به سختی وبا عصا راه میرف،من میرفتم جلو اینه خودمو نگا میکرذم از اندام هیچ شباهتی ب اونا نداشتم ولی چشای درشت عسلی صورت گرد و تمام اجرای صورتم مثل مامانم مامان بزرگم ومامان مامانبزرگم بود، بس یعنی منم قرار مثل اونا بشم ،مامانم میگف ماها معدمون بزرگه غذا زیاد میخوریم برا همون چاقیم ،سوخت وسازمون پایینه، هر کاری کنیم لاغر نمی‌شیم، نون چاقمون میکنه ،برنج ،سرخ کردنی ،شیرینیجات و ……. اونقدر امار غذاها بالا رفتع بود ک دیگه من باور کرده بودم ک ابم بخوریم ما اخرش پیشونی نوشتمون چاقیه ،و من هر لحظه خودمو ی فردچاق تصور میکردم و همیشه در عالم بچگی مگفتم هر چند خونواده مادری خوشگلن ولی کاش ب خونواده پدری میکشیدم حداقل هیچوق چاق نمیشدم ،من لاغر متناسب سال ب سال باورم قوی تر میشد ووزنم سنگین تر واطرافیان هم مدام تایید میکرذن ک اره شبیه تر میشی استخون بندیت درشته مثل اونا باید تو پر باشی وگرنه زشت دیده میشی الان بهتری چاق نیسی فقط تو پری و مدام از زیبایی های توپری و یه پر گوشت داشتن ومورد توجه جنس مخالف بود وادامه وادمه و ترس های من کاز همون اول بود ‌‌وشدتش بیشتر میشد وتمام مدت من خودمو محدود میکرذم غذا باعث چاقیه بس ب هر لقمه ام با وحشت توجه میکردم ،کم تحرکی،نوع خاصی از غذاها ،و من مدام ویتامینای بدنم کمبود داشت بعد ب شدت از قرص ویتامین میترسیدم چرا ک اطرافیانم کسایی بودن ک قرصای ویتامین میخوردن و باور کرده بودن م ورم بدن وچاقی میاره ومنم باورم میشد اونقدر این باور در من قوی شده ک الان ک یکسال ونیم در دوره هستم باز مینرسم والان چن باری ک مجبور شدم قرصای مکمل ومویتامین بخورم حس چاقی داشتم در حالی ک میدونم هیچ عاملی. از بیرون نمیتونه منو چاق کنه و همه چیز از ذهن من شروع میشه ب خودم میگم ببین فاطمه زنداداشات حتی امپول های ویتامین ومکمل استفاده میکنه هر ماه کلی قرص ولی خیلی خیلی لاغره ،چرااا چون اون باور کرده ک نمیتونه چاق بشه باور کرده مثل اب خوردن لاغر میشه ،یعنی با کلی تلاش خودشو دو سه کیلو چاق میکنه بعد بدون اینکه متوجه بشه ۴_۵کیلو لاغر میشه و میگه بدن من نمیتونه چاق بشه، دوست صمیمیم بدون  مکمل ها وقرص های ویتامین اصلا نمیتونه فعالیت کنه ولی تمام سالهایی ک میشناسمس متناسب بوده وتکون نخورده ،از ذهنم شروع شده چاقی بس باید از ذهنم لاغری رواغاز کنم براش با مهربانی وعطوفت تکرار کنم تکرار تکرار ،حتی جایی استرس گرف ترسید باید کنارش باشم وبهش نشون بدم ک اون باور از کجا اومده وتضادش چیه ، تمام زندگیم توجهم ب مقدار غذام بود چرا چون هزار بار شنیده بودم ک ماها زیاد غذا میخوریم ومعدمون بزرگع بس من ب زور جلو خوردنمو میگرفتم و از ی دختر اروم تبدیل میشدم ب ی ادم بی اعصاب بی حوصله ک مدام گلایه از وضعیتش وارثی ک از خونواده مادری بهش رسیده اونم چاقی ، در حالی ک پدر من هیچوق هیچ محدودیتی نداشت از هر چیز ک دلش میخواست میخورد ولی وقتی سیر میشد حتی ب اندازه ی دونه برنجم نمیتونس برداره،و همه ی تارفاتو رد میکرد هر چی ک بود براش مهم نبود در حالی ک مادرم بجز غذای خودش باقی مانده غذای بچه ها و ته قابلمه رودر میاورد و میگف ک معدمون بزرگه ، این روزا وقتی فک میکنم ک چرا سر سفره از بابام الگو برنمیداشتم چرا لاغری زندگی کردنو از اون یاد نمیگزفتم چرا توجه نمیکردم ،چون ذهن من باور کرده بود ک چون شبیه مادره نمیتونه مثل پدر باشه ومثل اون برخورد بکنه با موادغذایی،من تمام اون سالهایی ک در بیرون وب صورت فیزیکی دنبال روش های ناموفق لاغری بودم فقط کافی بود مراجعه کنم ب اصل وطبیعت خودم و باورهامو درست کنم ،من مدام ب زور و با فشار ب جسمم وزن کم میکردم و خیلی زود باز برمیگشتم ،و هر بار ک از روشی استقاده میکرذ کلی هم باورها مخرب و چاق کننده یاد میگرفتم وب ذهن میسپردم ،ک فلان غذارو فلان ساعت بخوری چاق میشی یا نخوری چاق میشی ،شام رو‌نخور صبونه روب زور هم ک شده بخور ،تحرکت کمه،وقتایی ک باشگا میرفتم ک واویلا بود ،خانوما اینقد ما بین تمرینات از چاقی و لاغر نشدن و پدر دراومدن برا لاغری میحرفیدن ک باور میکردم تا اخر عمر سرنوشتمون همینه ،،تولدی دیگر از ذهن و با ورد ب سایت تناسب فکری برام اغاز شد فهمیدم باعث همه ی این شرایط ووضعیت جسمی وروحی و هر چی ک در زندگیم هست خودمم ،زمانی ک قبول کردم و باورم کردم ک همه چی از خودم شروع شده اروم اروم شروع کردم ب تغییر وایمان دارم ک وقتی در مسیر باشم و نگرش ها و باورهای لاغری رو یاد بگیرم تکرار کنم، ب خودم نشون بدم ،عمل  کنم بدون اینکه سختی بکشم و حتی متوجه بشم بدنم ب سمت طبیعت خودش ک لاغری هست میره.

      یاالمحیی ای زندگی بخش تورو با هر نفس سپاس میگویم برای این زندگی جدید و پر از امیدو سلامتی و تناسبم خداا جونم شکررررت 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار arezooaghaie664@gmail.com
      1400/12/20 07:43
      مدت عضویت: 781 روز
      امتیاز کاربر: 106 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,114 کلمه

      باسلام خدمت جناب اقای رضا عطار روشن و همچنین دوستان 

      روی ترازو رفتن و استرس و تحقیر دیگران و عصبی شدن و خودمو گول زدن بابت اینک اگ الان عصبی میتونی یه چیزی بخوری خودتو اروم کنی و تنبلی وخواستن اما عملی نکردن برنامه هام دلایل چاقیمن 

      راستش من از بچگی یه دفعه چاق شدم بیشتر تجمع چربی من توی شکموپهلو بود و دقیق یادمه که یازده ساله بودم که برچسب تو چاقی تو هم وزن یک زن سن و سال دار و بزرگترخودت هستی خورد روی پیشونی من یادمه به اون  زمان که این حرف برای من خیلی ناراحت کننده بود و منو فردی تنبل و چاق و چاق تر و بی حوصله و در عین حال نقاب شاد و شنگولی هم به صورت خودم زدم ,وحسرت خوردن اینک من چاقم و هم سن و سالهای من لاغرن از اون زمان روی دلم موند و خوب چون سن کمی داشتم هیچوقت به فکر رژیم و لاغری و ….نبودم وهمش خودمو با این موضوع که هم پدرمادرم تپلن و هم اینکه من حالا تو سن رشدم و باید تغذیه کنم تا خوب رشد کنم و حتما قدم بلند تر میشه و دیگه تپلی من به چشم نمیاد قانع میکردم و خوب پدر مادرم هم وقتی میدیدن من به خوراکی علاقه نشون میدم اصلا برام حدو مرز نمیزاشتن و از کلمه ی کمتر بخور تو خونمون ب هیچ عنوان استفاده نمیشد من توی خوردن مواد غذایی به شدت ازاد بودم و هر موقع ناراحت عصبی استرسی هیجانی چیزی بود مسکن و ارامبخش من تغذیه کردن بود اصلا هم برام کیفیت غذا و یا اینک الان چیه دارم میخورم ایا دوست دارم یا نه مهم نبود فقط میخواستم خودمو با خوردن اروم کنم گذشت گذشت گذشت تا ازدواج کردم و رسید زمانی که من باید لباس عروس متناسب با سایز و اندام خودم تهیه میکردم هرلباسی پوشیدم یا سایزم نبود یا اگه سایزم بود و میشد اندازم باب میل من نبود خلاصه لباسی که دوست نداشتمو تهیه کردمو پوشیدم مراسم برگزار شد و دو سه ماه اول ازدواجمون کسی نظری نداشت و خب طبیعتا نباید هم نظر میدادن در مورد وزن و قد و هیکل من یه روز رفته بودیم پارک و همه دورهم نشته بودیم ک شوهرم مادرشو صدا زدو گقت ببین اون دختره  چه کمر باریکی داره همونحابود ک من از حسادت داشتم سکته میکردم و فکر میکردم همسرم منو دوست نداره پس برای همین چشمش منو نمیبینه و منو نمیخواد اما فقط این موضوع تا یکساعت طول میکشید تا با روح و روانم بازی کنه خخخخخخ چون ب محض خوردن یادم میرفت و دوباره میشدم همون شخص سابق 

      گذشت تا شب عروسیم خاله ی بزرگترم جلوی اون همه مهمون وقتی همه ساکت شده بودن گفت خببببب بلاخره خرس جونمونم عروس شد و همه قهقه زدن و منم به اجبار لبخند تلخی تحویل مهمونا دادم و اون شب برای من بدترین شب عمرم بود به حدی که شام عروسی رو نخوردمو بهونه اوردم و زدم زیر گریه که همه فکر میکردن چون دم رفتنمه و میخوام خداحافظی کنم گریم گرفته خلاصه همه ی اینا تموم شدو چند ماهی ک از ازدواجمون میگذشت شوهرم گفت کاش لاغر بودی من انقدر از اندامت خوشم میومد حرفش بهم برخورد ک خوب منو اینجوری پسندیدی تو و همینجوری بودم از اول باید فکراتو میکردی و خلاصه دوباره دوستم نداره حتما من به چشمش نمیام حتما دلش با یه نفر دیگس تو ذهنم تداعی میشد تا اینک تصمیم گرفتم وقتی برای چکاپ قبل بارداری میرم بهداشت توی محل اول یه سر برم پیش دکتر تغذیه و خودم یواشکی شروع کنم پیش دکتر رفتمو ازم چند تا سوال کلیشه ای پرسید و یه کاغذ بهم داد که نوشته بود صب چقدر بخور اینو بخور اونو نخور دو هفته روی رژیم بودم و دیدم نه نمیشه من نمیتونم دل بکنم از مواد غذایی ک دوست دارم و تو خونمون به وفور هم یافت میشه خلاصه مسیر اشتباه در اشتباه من شروع شد و تصمیم گرفتم خودم رژیم بگیرم و محکم و پرقدرت برم جلو هر رژیمی که به ذهنتون خطور کنه من گرفتم هر چی

       به زور ده کیلو کم کردم و اندام خیلی زیبایی پیدا کردم به قدری که همه  مثال میزدن منو اما نه دیگ اراده برام مونده بود و نه جنبه مغزم بهم فرمان نمیداد که خب دارن تشویقت میکنن پس محکم تر برو جلو و ادامه بده شروع کردم به خوردن ودیگه هیچ اراده ایی نداشتم تو همین حین باردار شدم و بچه ی اولم سقط شد بازم استرس اینک من بچه دار نمیشم دیگ نکنه منم مثل کسایی باشم که نمیتونم مادر بشم هشت ماه خوردم و با خوردن خودمو اروم کردم تا دوباره با وزن هفتاد و هشت باردار شدم و انگار دریای راحتی صلح و ارامش به سراغم اومد و من هر روز به بهانه ی بارداری انواع و اقسام غذاها رو روانه بدن بیچارم میکردم و بر این باور بودم ک باید اندازه ی دو نفر بخورم زایمان کردم و دلم میخواست حالا که به دار شدم به اندام خوبی هم دست پیدا کنم چون دیده بودم و شنیده بودم که مثلا فلانی بعد زایمانش و بعد دوران شیر دهی فلان قدر وزن کم کرده و چه هیکلی بهم زده و خلاصه دوباره مسیر ها رو رفتم اینبار با لجاجت بیشتر پدر مادرمم همش منو دعوا مبکردن و میگفتن ماکه همه تپلیم چرا خودتو اذیت میکنی اصلا چاق نیستی در صورتی که فقط خودم میدونستم چه فشاری رو کمر و زانوهامه خلاصه دخترم شد هشت ساله و من هنوز که هنوزه نتونستم با این همه رژیم این همه مسیر چه درست چه غلط پیش برم و لازم به ذکره که چقدر خودم میدونم اراده دارمو و چقدر صبورم که هنوز نا امید نشدم و میخوام این غول چاقی که واسه خودم تو ذهنم ساختمش بزنم زمین چقدر وزن کم کردم و چه بازگشت های تلخ و بی مزه ایی رو تحمل کردم چقدر استرس روی ترازو رفتن چقدر خوشحال ولی در عین حال نارضایتی از خودم داشتم تا اینک خسته از همه جا از همه چیز با شما و این مسیر اشناشدم الان دیگ به ترازو و رژیمای مسخره دیگ فکر نمیکنم چقدر غذاهای بی مزه و بی کیفیت خورد این بدن بدبخت فلک زده ی بی زبون دادم و خودمو گول میزدم که اگ تا فلان تاریخ رعایت کنی انقدر از وزنت کم میشه و چه زمان و فرصت های خوب زندگیمو از دست دادم ولی ماهی رو هر وقت از اب بگیری تازس من به امید روزی این مسیر رو میخوام طی کنم که اخر مسیر همونی بشه که سالهاست ارزوشو دارم سلامتیموبدست بیارم  من میتونم و مطمئنم یه روزی با افتخار یه جایی از من یاد میشه و به گوش تمام کسایی که منو تحقیر کردن و پند و اندرز بیجا و بدموقع بهم دادن میرسه که من تونستم -آرزومند آرزوهای قشنگ  شما آرزو

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار منیره.ف
      1400/12/13 22:52
      مدت عضویت: 1680 روز
      امتیاز کاربر: 10491 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 350 کلمه

      سلام 

      نمیدونم چرا بعد چند سال داشتن دوره سرزمین لاغرها به سراغ فایلهای رایگان امدم

      یادم همین روزهای سال بود که یک شب تو اتاق بچه ها خوابیده بودم و حالم یک جوری بود دنبال لاغری نبودم از بس رژیم گرفته بودم و بی نتیجه مونده بودم دیگه نه تنها انگیزه نداشتم ولی هدف هم نداشتم تصادفی فایل ها رو گوش دادم فایل مقدمه رایگان وای چه غوغایی در درونم شد

      مرده بدم زنده شدم      دولت عشق امدو من دولت پاینده شدم

      تا صبح هر دوازده فایل گوش کردم 

      و صبح تغییرها رو دیدم

      کتلت درست میکردم لب نمیزدم به راحتی 

      بعد یک هفته هر کی من میدید میگفت چه لاغر شدی

      دوره را تهیه کردم و لاغری زندگی کردم

      میخوام بنویسم چرا چاق شدم ولی نه مثل دوران جاهلیتم میخوام با ابن سطح از اگاهی بنویسم

      من چاق شدم چون باور کردم چاقم همین

      چاق شدم چون از الگوهای چاق زیادی که اطرافم بود الگوبرداری کردم

      و بعد چاقی اشتباهی که کردم این بود که از الگوهای لاغری الگو برداری نکردم بلکه به سراغ دکتر تغذیه و رژیم رفتم و ترسم از خوردن بیشتر و بیشتر شد 

      و چون کارشناس تغذیه گفت چاقی موضعی لاغر نمیشه ناامید تر شدم 

      الان که تو دوره هستم خیلی چیزها یاد گرفتم که به مرور برام الگو شد قانون شد باور شد یاد گرفتم با چاقی نجنگم و برای لاغری زمان تعیین نکنم خیلی سخت خیلی سخت برای لاغر شدن زمان تعیین نکنی مثلا نگی تا عید باید لاغر شم ولی نتیجه زمان تعیین کردن همین همین که روز به روز چاق و چاق تر بشی چون نمیتونی تو مسابقه زمان برنده شی

      یاد گرفتم از خوردن نترسم این مهم به راحتی به دست نمیاد انقدر باید کار کنی که برات فرقی نداشته باشی کدوی اب پز میخوری یا پیتزا هر دوش به اندازه نیازت میل کنی یاد گرفتم اگر ورزش میکنم برای سلامتی باشه نه لاغری یاد گرفتم خودم گول نزنم مثلا ورزش برای لاغری نکنم بعد بگم ورزش برای سلامتی انجام میدم خیلی چیزها یاد گرفتم که فراتر از دنیای لاغری و اینجا گنجایش بیانش نداره یاد گرفتم هیچ کس حق نداره حال کسی رو خراب کنه ممنون استاد به خاطر رسالتتون و تعهدتون

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 13 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار متناسب شاد
      1400/12/08 18:09
      مدت عضویت: 1436 روز
      امتیاز کاربر: 6727 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 647 کلمه

      سلام
      من تا اونجائیکه یادم میاد مامانم همش میگفت که ما بچه هاش همه دربدو تولد تپل بودیم وهمش باافتخار اینو میگفت وتپلی ما شاید درحد چندکیلو وزن بیشتر نسبت به همسالای خودمون.
      وقتی که کمی بزرگتر شدم یادم میاد این چندکیلو شاید درحد ۳ الی ۴ کیلو بود اما من یادم میاد من خیلی غذا میخوردم به طوریکه بعد خوردن ناهار یا شام سنگین میشدم و سریع خوابم میبرد .
      تا اینکه خواهرم که مجردیش اونهم درحد چند کیلو اضافه وزن داشت بعد ازدواجش کن کم وزنش بیشتر وبیشتر شد و همش که عصرها میومد خونمون .
      مرتب گله میکرد و بهم میگفت خوشبحالت چقدر متناسبی . ومادرم بهش میگفت تو تا لنگ ظهر میخابی وتحرک نداری . خواهرت صبح زود میره سرکار ومرتب فعالیت میکنه . وتازه اونهم چون قدش بلندتره اضافه وزنش به چشم نمیاد .
      هرسری میومد خونمون مرتب میگفت .
      و یه پسر همساده داشتیم اونهم خیلی چاق بود و مرتب از چاقیش پیش همساده ها گله میکرد و ازخودش بدش میومد . مادرم که میگفت احتمالن اون بیماره چون خواهرش هم همینجور چاقه . وحرکت کردن براش خیلی سخته .
      پدرم میگفت اون کارنمیکنه پاشه تحرک داشته باشه کارکنه لاغر میشه .
      و عمو و عمه هام همه چاق بودن . و چون خوشگل بودن من یه جورایی تو ذهنم چاقیشون رو در خوشگلیشون ربط میدادم که صورت پهن و زیبایی دارن .چون کلا سرخ وسفید بودن .
      عموم هم چاق بود سفید رو بود و درسرمای زمستان میدیدیم یه تی شرت رنگ روشن می پوشید و تو ذهنم بود که چاقها استقامت بدنی بالایی دارن . من اینهمه لباس وکاپشن تنمه سردمه اون با یه لباس نخی میگرده .وچاقی تو ذهنم مترادف شده بود سلامتی .
      خواهرزاده هام که به دنیا اومدن خونه ما بزرگ شدن چون خواهرم ادامه تحصیل داد وخونه نبود بچه هاش رو رسیدگی کنه و مرتب تو خونمون اون رو مادر بی مسولیت میدونستیم که بچه هاش رو رسیدگی نمیکنه که اونها اینجور لاغرن . وبا هزار ترفند وکلک به بچه هاش غذای بیشتری میدادیم . چون معتقد بودیم اکه لاغر باشن زود مریض میشن و بدنشون توانایی مبارزه با بیماری رو نداره .
      برادر کوچکم لاغر بود وهمش وقتی دعوا میافتادن همش اون رو لاغر مردنی میگفتن ومسخرش میکردن .
      کم کم من شروع به اضافه وزن کردم برای من مهم نبود چون زیاد چشمگیر نبود ولی مادرم میگفت تو استخوان بندیت درشته و به عمه هات داری میری .
      تو تلویزیون هر فرد ثروتمندی که میدیدم چاق بود وبرام تداعی شد که ثروتمندان چون غذای خوب میخورن چاق هستن .
      وکم کم که شاغل شدم و درآمد ماهیانه داشتم متوجه شدم دارم چاق میشم . و کم کم همکاران بهم میگفتن .
      اما چون زیاد فاحش نبود توجهی نمیکردم .
      تا اینکه متوجه شدم لباسهام هرسری تنگ تر میشن و مجبورم لباسهای جدیدتری بخرم .
      کم کم رفتم باشگاه . خونه هم میگفتن تحرکت رو زیاد کن تو کارت پشت میزنشینی هست به خاطر همین چاق شدی .
      اون مدت ها قبل ترش داداشم باشگاه میرفت و من متوجه شدم اون یه سری پودرهایی رو مصرف میکنه و به مادرم گفتم و بهش هم گفتم که بازوهات چرا اینجوری شد و پف کرد و مرتب با بازوهام ادای پسرای چاق رو درمیاوردم که چه افتخاری میکنن به بازوهاشون و اون رو مظهر قدرت وقداست مرد میدونن.
      همین ادا درآوردنها باعث شد بعد مدتی بازوهام پف کنن واون همش وقتی آستین کوتاه میپوشیدم بهم میگفت خوشبحالت بازوهای خوبی داری شبیه بازوی پسرها میمونه . وحسرت میخورد که من بدون هیچ کاری بازوهام پفی وخوشگله .
      با هرسری گفتنش من اذیت میشدم و اون چون دوست داشت مرتب میگفت .
      وانگار هرسری باورهای جدیدی اضافه میشد میگفتن چون سن بالا میره طبیعیه بدن رشد عرضی پیدا کنه .
      یا شمالیها چون برنج زیاد میخورن چاقن ونمونش کشتی گیران منطقه شمال تو جهان مقام اول رو دارن .
      من که شبیه یه نهال کوچک لاغر بودم ‌ شدم شبیه یه درخت تنومند بزرگ .
      ودر روحیم تاثیر بدی گذاشت و ادامه ماجرا درگام بعد …

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار جاودانگی
      1400/11/20 17:00
      مدت عضویت: 1424 روز
      امتیاز کاربر: 490 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,040 کلمه

      سلام 

      گام چهارم شروع مسیر لاغری:  من عاشق این قسمتم چون منو یاد بار اولی که بااین سایت آشنا شدم و پا تو این مسیر لذت بخش گذاشتم میندازه . زمانی که رها شدم از رنج چندین ساله و تاامروز کلی تفاوت ایجاد شده در رفتارم افکارم حتی گفتارم هم درباره چاقی و لاغری تغییر کرده. زنده باشید استاد واقعا تاآخر عمر ممنونتون هستم

      بار اولی که این فایل و شنیدم یه عامله دلیل برای چاق شدنم پیدا کردم اما هرچی گذشت یه سری باورای دیگم یه دفعه به ذهنم میومد که واقعا تعجب میکردم که این تو ناخودآگاه من بوده و من خبر نداشتم یعنی به سطح فکرم راه نداشته خیلی عمقی و ریشه دار بوده .که توی دیدگاه دوستان متوجه شدم بهشون باورهای نگهبان میگن .

      یکیش این بود و خیلی هم از بچگی شنیده بودم  که لاغرا اکثرا مریضن رنگ و روشون زرده چون غذای درست حسابی نمیخورن از همه چی بدشون میاد اما شماها سالمین همه چی میخورین قوی هستین دیرتر مریض میشید یعنی اینو به بچه های قبل از من میگفتن و اونا متاسفانه کم کم درمعرض چاقی قرار گرفتن.منم تو سن کم بااینکه خیلی لاغر بودم اما انقدر اینو شنیدم که باورم شد باید همه چی بخورم ایراد نگیرم بهونه نیارم که فلان غذا رو دوست ندارم همه غذاها رو خدا به دلیلی آفریده و مفیدن ازهمش بخورم سالم میمونم همیشه.و منم کم کم از لاغری رفتم به سمت یذره تپل شدن و بعدها به واسطه ی باورهای دیگه  اضافه وزن پیدا کردم.

      یه چیز دیگه که اینم خیلی یهویی به ذهنم رسید بچگیام حواسم بود به این ریزه میزه ها خیلی بهشون  زور میگفتن خواهر برادراشون یا توی مدرسه . تو ذهنم این بود که اونا چون درشت ترن قدبلند ترن بقیه ازشون میترسن و حس میکنم روی من تاثیر زیادی گذاشته این فکر غلط . که برای اینکه بتونی حقتو بگیری بهت زور نگن باید درشت و قوی هیکل باشی.

      اینو هم خیلی شنیدم که زنای لاغر بچه های ضعیف دنیا میارن مادرای هیکلی و قوی بچه هاشونم سالم تر ن و کمبود وزن ندارن. ای باور و خبر ندارم که روی من تاثیر داشته یا نه چون هنوز مجردم و نمیدونم باعث چاقیم بوده یا نه ولی میتونه دلیل چاقی باشه .

      و اما علت ها و  دلایل خیلییییییی محکم و ریشه دار من برای چاقی :

      1.دلیل باور ارثی بودن چاقی که ریشه ی 20 ساله شایدم بیشتر داره 

      2.استخون بندیم درشته بخاطر همین ازبقیه درشت تر و سنگین وزن ترم

      3.برنج و نون و کلا مواد  نشاسته ای خیلی چاق کنندن و شکم میارن .ایرانیا همه شکم دارن چون نون و برنج میخورن اما خارجیا چون همش غذاهاشون پروتئینیه و کم کالریه همه قلمی و خوش استایلن

      4.کم تحرکی که خودش تو ذهن من شاخه های متعدد داره .از یطرف  میگفتن که تحرکتو ببر بالا تا لاغرشی حسابی باید عرق بریزی ضربان قلبت بره بالا یعنی داری کالری میسوزونی

       از یطرفم هزاربار شنیدم کسی که ورزش نکنه بدنش شل و ول میشه از فرم میفته شما فکر کنید  باورزش نکردنم داشتم به جسمم دستور غلط میدادم که چون تو تحرک نداری فرم بدنت رفته رفته  خراب میشه مثلا انگار بستنی بوده بدنه من که وابره .واقعا نمیدونم از کجا به این نتایج خنده دار و مضحک رسیدیم . هم از یطرف اینو فرو کردم تو مغزم که تا حسابی عرق نریزم بادم و دستگاه باشگاهی کار نکنم  خبری از لاغری و سفتی و خوش فرمی نیست .قشنگ راه خودمو کاملا سد کرده بودم بااین یدونه باور 

       .درحالیکه خودم 8 _9سال چطور با همین  تحرک و بدون هیچ باشگاهی و وسیله ای و عرق ریختنی مثل باربی بوده بدنم . یا بچه ای که 9ماه درشکم مادرشه و کالری هم دریافت میکنه از مادرش و تحرک خیلی ناچیزی داره باید دنیا اومدنی مثل توپ قلقلی دنیا بیاد؟یا  ده ها مثال دارم از خانمای اطرافم که خیلی تنبلن و پشت میز نشینن اما همیشه ی خدا حتی بعد زایمان هم کمر باریک و شکم تخت دارن.دقیقا همون فرم بدن مجردیاشونو دارن .

      5.سرخ کردنی و فست فود رو که دشمن تناسب اندام میدونستم .کافی بود یه تکه کوچیک ته دیگ چرب  بخورم شاید باورتون نشه تاچندروز درگیری ذهنی داشتم . اون تکه کوچیک شاید 50 کالریم نبودا اما من به بدنم دستو ر ذخیره کلی چربی اضافی میدادم و چون از عملکرد ذهن و جسمم بیخبر بودم مینداختم گردن اون یه تکه ته دیگه بیچاره که لباس من تنگ شده تقصیر اونه!!!!

      6.خواب صبح انقدر توگوشم خونده بودن که هرکی پاشه از خواب ببینه ساعت از 8 گذشته دیگه کارش تمومه هم رزق و روزی بهش نمیرسه هم جز آدمای تنبله و خواب صبح باعث میشه بدن پف کنه 😆😨!!!!

      7.خوردن ناهار بعد ساعت 1 و خوردن شام بعد ساعت 8  و نخوردن صبحانه رو هم عامل چاقی میدونستم .

      8. کم کاری تیروئید و کندی سوخت و ساز بدنم

      9.من استعداد چاقی دارم و هرچی بخورم ذخیره میشه 

      10 .لاغری سخته پوستم باید کنده شه تا یه گرم یه گرم کم کنم اما مثل آب خوردن چاق میشم 

      11. شانس و هم دخیل میدونستم واینکه خدا یه عده رو چاق آفریده یه عده رو لاغر دیگه سیستم اینه نمیشه کاریش کرد!

      12.شبا دیر خوابیدن باعث چاقیه  هم بارها شنیدم و مطلب خونده بودم راجبش

      13.داروی بیهوشی رو هم شنیدم ولی نه اونقدری که ریشه دار باشه در ذهن من 

      14.چربی های کهنه سفتن و خیلی دیر آب میشن و یه قسمتای بدن مثل شکم و پهلو مرحله آخر آب میشن .حتی یکبار یه مطلبی میخوندم سالها پیش  از یه دکتری و متاسفانه بشدت ذهنمو بهم ریخت و کارو رام سخت کرد که میگفتن یه جاهایی از بدن که فرمش و ازدست بدن توده چربی جمع بشه.

       درسته که لاغر میشن چربیاش کمتر میشه اما به فرم سابق برنمیگرده و از بعضی خانما م شنیدم بعد بارداری پوست کامل برنمیگرده سرجاش باید عمل کنی تا شکمت دوباره تخت شه  و من از همونموقع امیدمو کامل ازدست داده بودم که بتونم هیکل رویایی و تراشیده برای خودم بسازم .که به لطف پروردگار باشما آشنا شدم و الان خندم میگیره به این حرف چون من سند و مدرک دارم استاد عزیز و دوستان شگفتی ساز این باورمو نابود کردن واقعا . و به ذهنم فهموندم که بدن من قدرت نامحدودی در ترمیم و شفای جسمم داره از هرنوعی میخواد باشه .

      ببخشید طولانی شد .سعی کردم مهمتریناش رو بنویسم بقیه دردفترم یادداشت شده. ممنون ازشما و دوستانی که مطالعه میکنن نظرات مارو.شاد ،موفق و متناسب باشید 🌹🌹🌹🌹💖💖💖💖💖💖💖

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار nedadolatabadi@yahoo.com
      1400/11/02 12:15
      مدت عضویت: 846 روز
      امتیاز کاربر: 291 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 795 کلمه

      سلام و درودی مجدد به استاد عزیز و تمامی دوستان

      امروز اومدم تا از دلایل چاقی ام بنویسم: 

      من درکل غذاها رو باعث چاقی ام می دونم،بدخوری هام که یا خیلی کم می خورم یا خیلی زیاد،حد وسط ندارم

      اینکه ساعت ۳ که از سرکار میام،حتی اگه سیر سیر هم باشم،بازهم می خورم،احساس خستگی می کنم ولی بجای اینکه مستقیم بدم تو رختخواب و استراحت کنم،مستقیم میرم سر قابلمه و تند تند شروع می کنم به خوردن،بعضی وقتها هم هوس شیرینی جات و بستنی می کنم تو این تایم خستگی و میخورم…

      از اونجایی که سالیان سال،مدام تو رژیم بودم و لب به شیرینی و بیسکویت و بستنی و… نمی زدم،الان چند ساله که دیگه نمی تونم به هیچ وجه جلوی خودمو بگیرم ،الان عاشق شیرینجات شدم و ذهنم برای اینکه دیگه اونها رو نخوره، بدجوری مقاومت نشون می ده…

      پرخوری هام

      و غذاخوردنهای احساسی ام،مخصوصا وقتی خسته هستم،خیلی ناراحتم یا خیلی خیلی خوشحالم،باعث چاقی من شدن..

      همیشه برای کنترل وزنم،در حال ورزش بودم،اون هم ورزش های سخت،البته بی نهایت از ورزش کردن لذت میبرم و باهاش مشکلی ندارم،ولی فکر می کنم اگه روزی ورزش نکنم چاق می شم…

      از رژیم گرفتن و همیشه رعایت کردن خسته شدم و الان که چند ماهیه همه چی رو ول کردم و خودم رو آزاد گذاشتم،دچار ۵،۶ کیلو اضافه وزن شدم،کلافه شدم و با تمام وجودم، فهمیدم که باید از درون تغییر کنم،باید دست به تغییر باورها و برنامه ریزی ذهنم بزنم،برای همینم هست که شکر خدای مهربان و یکتام به اینجا هدایت شدم…

      هربار که رژیم می گرفتم و بدنم رو با محدودیتهای فراوان مواجه می کردم،بعد یه مدتی که خسته می شدم و ول میکردم،دوباره بدنم خیلی سریع به وزن اولیش،و حتی یکمی بیشتر بر می گشت و مدام و مدام احساس شکست و نتوانستن بهم دست می داد و خود همین ناامیدی و احساسات بد،منو میبرد برای پرخوری ها و بدخوری های بعدی…

      و این روند معیوب همین طور تکرار می شد.

      و در نظر من،این باور شکل گرفته که لاغرشدن،سخت ترین کار دنیاست،

      حتی برای من کم کردن ۲،۳ کیلو ،عذاب دائمی ست و کاری نشدنی….واینکه یکی می گه من تونستم ۲۰ کیلو ،۳۰ کیلو کم کنم،ذهنم هنگ می کنه.

      یکی دیگه از دلایل چاقی ام اینه که وقت کافی ندار برای غذا درست کردن و بعدشم نشستن و با آرامش و جویده جویده خوردن..همیشه سر پا و تند تند غذاها رو می بلعم.مخصوصا شب ها که تو خونه هستم،صبح و ظهر که سرکارم خب مجبورم روی صندلی،پشت میز بشینم ولی تو خونه،نمی تونم.

      پس ننشستن و سر پا و تند تند خوردن،یکی از دلایل پرخوری ها و چاقیمه…

      تمرکز بیش از حدم روی لاغر شدن و چاق بودن شکمم و مدام سرزنش خودم که تو عرضه درست خوردن و زیبا بودن رو نداری،باعث چاقی ام شده.

      با گرفتن رژیم های مختلف،دستگاه گوارشی ام دچار مشکل شده،و رم معده و روده هام،بدجوری اذیتم می کنه و این  ورم و حس بدی که بهم دست می ده،باعث میشه بیشتر و بدتر بخورم..

      آخر شب ها که خسته هستم، اغلب دوست دارم چیزهای شیرین بخورم،بعضی وقتها احساس گرسنگی زیادی می کنم،بعضی وقتها هوس ها غالب میشن، وباعث می شه من چرت و پرتهای زیادی بخورم که دلیل چاقی ام شده…

      وقتی می بینم اطرافیانم،همشون،خیلی راحت هرچی رو که دوست دارن می خورن،مخصوصا چیزهای هوس برانگیز،منم دلم خیلی می خواد و کنترلم رو ازدست می دم و می خورم و خب چاق میشم…

      شب ها،از قیافه و موهام خیلی ناراضی ام و احساس زشتی می کنم و این دوست نداشتن خودم، خودش دلیل می شه که بیشتر و بدتر بخورم..

      و اینکه شب ها زیاد می خورم،خیلی زیاد،و صبح ها میلی به صبحانه ندارم و نمی خورم،خودش دلیل پرخوری و چاقی برای من…

      برای خوردن میوه و سبزی ،احساس تنبلی میکنم و نمی خورم…

      وکم شدن میزان میوه و سبزیجات در برنامه غذایی ام،باعث شده خیلی برنامه ام نامطلوب و ناسالم بشه و تمایل به خوردن چیزهای بیخود بیشتر بشه،و چاقی بشه ارمغانش.. 

      خونه مامانم و مادرشوهر،کنترل خیلی سخته و خیب چاقی…

      قبلا روزی تا ۳ مرتبه اجابت مزاج داشتم الان که کمتر شده،فکر می کنم این مورد هم باعث اضافه وزنم شده..

      و دلیل بسیار بزرگی که در ذهنم براش پیدا کردم و فکر می کنم دلیل خیلی خیلی مهمیه برام،نبودن عشقم تو زندگیمه،که انرژی و انگیزه عالی ازش می گرفتم،که اگه باشه اونقدر حالم،حسهام قشنگه که خودبخود لاغر میشم،خوش تیپ میشم،مثل قبلا

      با نبودنش،انگار یه چیزی ازدست دادم،و نمی تونم زیبا باشم،ذهنم مدام می گه برای کی و برای چی میخوای زیبا باشی،قبلا انرژی و انگیزه داشتم و همیشه تلاش میکردم خوش تیپ و جذاب باشم،ولی الان برای چی؟ 

      و این بزرگترین دلیلیه که در ذهنم براش پیداکردم..

      وخدارو هزاران بار شاکرم که کمکم کرد این دفعه اصولی و ذهنی،دلایل اضافه وزنم رو متوجه بشم و دست به شیوه ای از لاغری بزنم که راه برگشت به چاقی وجود نداشته باشه و از مسیر راحت و لذت بخشی،پیش برم و انشالله به نتایج عالی برسم.

      استاد عزیز بازهم از شما سپاسگزارم

      پیروز و موفق باشید.🙏🙏🌹🌹🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار nedadolatabadi@yahoo.com
      1400/11/01 19:55
      مدت عضویت: 846 روز
      امتیاز کاربر: 291 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 677 کلمه

      با عرض سلام و درود فراوان به استاد عزیزم و تک تک دوستان گلم در این مسیر زیبا و جدید لاغری

      من ندا هستم و بی نهایت خوشحالم و شکرگزار خدا  که منو هدایت کرد به ورود به این دنیای جدید و جواب خواسته های چندین ساله ی من رو به این زیبایی و قشنگی داد…

      من بلطف خدا ۲ سال و نیم پیش با قدرت ذهن و قوانین الهی آشنا شدم و از همون اول که وارد دوره های بسیار عالی استاد عزیزم شدم،به دنبال کم کردن مقداری وزن و به آرامش رسیدن در غذاخوردن بودم…

      یادم میاد از دوران راهنمایی،با این جمله از والدینم که ندا بسه دختر اینقدر نخور،چاق میشی…مدام روبرو می شدم؛ من دختر خوش اشتهایی بودم و هستم،عاشق خوردن،عاشق طعم خوب غذاهای متنوعم،لذت میبرم از طعم متفاوت غذاها،ولی از یه دورانی دچار کمی اضافه وزن شدم،بخاطر پرخوری هام.

      و توی تقریبا ۳۰ سال،این باور قشنگ در من نهادینه شده که اصل و اساس چاقی یا لاغر شدن های من،بستگی کامل به غذاها داره،و من دارم نتیجه این باور رو در زندگیم می بینم،  تا مقدار غذاهام کمی،فقط کمی بیشتر میشه،سریع چاق میشم،و اگه مقدارغذام و کنترل کنم و البته خیلی ورزش کنم،می تونم کمی کاهش وزن داشته باشم.

      و یه باور دیگه که بدجوری در من نهادینه شده اینه که کاهش وزن سخت ترین کار دنیاست، من به سختی تمام فقط در پی کم کردن ۲،۳ کیلو وزنم همیشه بودم و هستم،و چون تو این کار موفق نمیشم   اگه هم بشم،خیلی راحت در عرض یک هفته برمی گرده،برام یه کار غیرممکن و سخت شده… 

      واز اونجایی که باور دارم قانون جذب کار می کنه و نتایج عالی ازش گرفتم و تمام زندگی و رفتار و همه نتایج من،از باورها و افکارمه،تماما در پی این بودم که این دفعه،یه بار برای همیشه،با قدرت ذهنم،از درونم،با افکارم و کنترل کانون توجه ام،با استفاده از تمارینی که یاد گرفتم،خودم رو لاغر کنم،اما برام کار خیلی سختی بود و ذهنم مدام مقاومت می کرد و نمی تونستم تو این مورد،این کار رو عملی کنم…

      خلاصه در پی این بودم و از خداوند میخواستم که منو هدایت کنه به کسی که تو این زمینه سررشته داره و استاده و می تونه کمکم کنه…که شکرخدا هدایت شدم به این سایت عالی،و اینقدر ذوق زده هستم که انشالله میخوام با تمام وجودم عالی و پرقدرت برم جلو و شگفتی بیافرینم…

      من هیچ وقت اضافه وزن زیادی نداشتم و همیشه جز متناسب ها بودم،لاغر نبودم ولی متناسب و زیبا بودم شکرخدا

      منتها با سختی کشیدن های بسیار،با کنترل خیلی زیاد جسمم،با ورزش کردن های سخت هر روزه،با مهمونی و مسافرت نرفتن،با کلی عذاب وجدان موقع خوردن و…همیشه وزنم رو کنترل می کردم،تا متناسب باشم،همیشه در عذاب و ناراحتی و سختی کشیدن بودم،و همیشه از خدا میخواستم که کمکم کنه در غذاخوردن به آرامش برسم و اینقدر عذاب نکشم. قبل از آشنایی با قانون جذب و افتادن در مسیر راحتی و لذت و کنترل ذهن،بدجوری دچار وسواس غذایی شده بودم،طوری که وضعیت روحی و جسمی و زندگی ام دچار اختلال شده بود که شکرخدا با مسیر جدیدی آشنا شدم و اونقدر حس و حالم عالی، اونقدر مسیر زیبا و آروم و پراز خلق خواسته هام بود که خودبخود و براحتی و بدون سختی ،بدون کنترل غذاخوردن،برای اولین بار وزن کم می کردم و از همه چی لذت میبردم، و اونجا متوجه شدم واقعا همه چیز از درون من و افکار و باورهای منه،و مسئولیت همه چیز با خودمه.

      ولی دوباره چند ماهه دچار اختلال شدم و متوجه شدم که کامل یاد نگرفتم چه کارهایی باید انجام بدم برای لاغر شدن و حفظ وزن ایده آلم،و دوست دارم دراین مورد کامل و اصولی آموزش ببینم و تا ابد به آرامش زیبایی در این زمینه هم برسم.

      از استاد عزیز،آقای عطار روشن بی نهایت سپاسگزارم ازاینکه در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفته اند و لطف کردند آموزش های لازم و عالی رو در این زمینه در اختیار ما هم قرار می دهند.

      سپاس فراوان استاد عزیز بابت آموزش های عالی که با عشق در اختیار ما می گزارید.امیدوارم در تمامی زندگیتان شاد ،موفق و سعادتمند و ثروتمند باشید.

      انشالله در کامنت بعدی،با تعهد و عشق و قدرت ،دلایل چاقی ام را می نویسم.

      بازهم ممنون🙏🙏🌹🌹🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار hleila54@yahoo.com
      1400/10/10 03:59
      مدت عضویت: 1002 روز
      امتیاز کاربر: 96
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 877 کلمه

      سلام به استاد عزیز که اندیشیدندو متناسب شدند واین روش زیبارو به ماهم آموزش میدن با عشق وسخاوت  نمدونید چقدر لذت بردم از شنیدن اسم کانال تلگرامی تون که گفتین با سه نفر شروع کردین وبعد همینطور اضافه شدن  واقعا اسم بسیار عالی ودوست داشتنیه چقدر خوبه که با درست اندیشیدنمون لاغربشیم وچقدر خوبه که با درست اندیشیدنمون میتونیم همه چی بشیم هرچی که بخوایم  چقدر ذهن ما قدرتمنده که بااندیشه درستش ما میتونیم بهرچی که بخوایم برسیم وخداییش که کار دشواری هم هست کنترل کردنش وجداکردنش از یه سابقه ی طولانی اندیشه های غلط وبی درو پیکر  ولی وقتی استاد تونسته وبی الگویی این راهو رفته پس خدایا منم میخوام منم میتونم بسم الله  بریم برا انجام تمرین  

      چرا من چاقم واقعا تا حالا فکر میکردم که دلایل چاقی من ایناست 

      1- من دوتا زایمان داشتم که باهرکدومش کلی وزنم رفته بالا  وچاقیهای شکمی برام ایجاد کردن  اما همیشه از خودم میپرسیدم چجوریه که بعضی از اوناییکه دیدمشون چندین باراز من بیشتر زایمان داشتن وبارداری اما بازم متناسبن خدابده شانس  اینم دلیل دوم من خودمو کم شانس میدونستم مگه اصلا شانسی چاقی ولاغری  ؟؟؟ چرا تاحالا بهش فکر نکرده بودم ؟؟  واقعا که بیندیشید وهمه چی بشوید دانسته یا نااگاهانه ومن نااگاهانه چاق شدم  چون باورکردم چرندیاتی که بخوردم دادن که زایمان وبارداری چاقی شکمی میاره دیگه خب طبیعیه پس در صورتیکه چاقی چاقیه دیگه چرا من هیچوقت غیراز شکم وپشتم مثلا بازوهاو رونهام چاق نشدن چرا واقعا چون حالم باونا خوب بود ودوسشون داشتم تو ایینه هم که خودمو میدیدم قربون صدقه بازوهای خوشگلو اندازه ورانهای متناسبم بودم پس لیل سومم اینکه من از وقتی دیدم یه کوچولو شکم دارم اون تو ٢١ سالگیم تازه اونم بهم گفتن وگرنه خودم راضی بودم چون اونقدر کوچولو بود که اصلا بچشم نمیومد ومن متناسب بودم ولی خب بیاعتماد بنفسی باعث شد من حرفهای بفیه رو ملاک قرار بدم نه تشخیص وعلاقه خودم  پس چی شدـتاحالا؟؟

      بارداری وزایمان  کم شانسیم  دوست نداشتن یه کوچولو شکمم بعدم که فهمیدم بابا من اگه چاقم چون هیچ ورزشی نکردم بعداز زایمانهام تا برگردم به حالت سابقم یعنی چی پس ورزش نکردن شد دلیل دیگم  وقتی ورزشو شروع کردم چند کیلویی کم شدم اما ماندگار نبود لاغری وبمحض رها کردن ورزشو حلقه زدن دوباره شکمه برمیگشته ووزنه مثل قبل میشد  بابا پس چرا خیلی ورزشم نمیکردن اما بازم لاغرو متناسب بودن تازه از منم بیشتر غذا میخوردن  

      وکم کم سنم رسید به ۴٠ سال که اونموقع ورزش کردنو مستمرتر شروع کردم وبا حال خوب رفتم باشگاه اما اونجا همش شنیدم که وقتی سنت میره بالای ۴٠ وبه سن یایسگی نزدیک میشی دیگه مگه وزن کم میکنی (تازه کلی بیماری هم پیدا میشه سرو کله ش  وای خدایاشکرت که اندیشه های سلامتیمو یکم درست کرده بودم وحرفهای علمی پزشکانو تو این زمینه خیلی وتقریبا اصلا نپذیرفته بودم وگرنه خدا میدونه الان چه دردو مرضهای بالای ۴٠ سالگی داشتم خدایا شکر اندیشه درستم عالی کارکرده )

      خلاصه که یه دلیل چاقی پس شد بالارفتن سن وتو خانمها نزدیک شدن به سن یایسگی خدایی چرا من فکر نکردم این دلیلها از کجا درمیان مگه خدای تازمان ۴٠ سالگی ما خانمها بابعد ۴٠ سالگی مون فرق داره ؟؟ مگه سیستم بدنی مونو دست کاری میکنه بعد ۴٠ سال ؟؟ خدایا چرا من از اندیشه هایی که بهم دادی استفاده نکردمو کورکورانه هرنوشخواری که بهم دادنو پذیرفتمش اخه خدایا منو ببخش واسه این استفاده نکردن از قدرت تعقل وقدرت ذهنو اندیشه م  

      چه خوب شد اومدم تو این سایت که بفهمم بابا خدای من منزه از هرعیبیه اون زورکی منو چاق نکرده شانسی از روی خصومت وخودخواهی منو چاق نکرده خودم با افکار داغونم باعث این چاقی شدم حالا دارم دربارش انشا مینویسم چقدر برام جالب اومد این حرفتون انشا بنویسین که چرا چاقین ؟؟؟ موضوعی که انصافا تاحالا گمان هم نمیکردم یه روز دربارش بخوام بنویسم  چرا من چاقم ؟

      چون تاحالا نیاندیشیدم به اینکه چقدر این ذهن من قدرتمنده وای خدایا تو چقدر قدرت دادی به ذهن من که برهرچی فکر میکنم وباورش میکنم همونو خلق کردن تو زندگیم خدایا یادم بده تربیتش کنم تا درخدمت من قرار بگیرم نه درخدمت افکارپوچ بیرونم که ندونسته پذیرفتمشون وخودمو از چه لذتهایی محروم کردم وچه سختیهایی تجربه کردم مدام خودمو سرزنش کردم که تو چرا اینقدر چاق وزشتی اینم قیافه اس که داری  نه بابا منم میتونستم خوشتیپ باشم اگر از قدر بالای ذهنم استفاده میکردم واگر کمی تعقل میکردم وهر چرندی رو که بهم گفته بودن قبول نمیکردم وخودم بهشون فکر میکردم که ایا منطقیه حرفهایی که بهم دارن میگن ؟؟ ولی خدایا حالا اومدم که از قدرت ذهنم استفاده کنم تعقل کنم ودست برداری از باورهای پوچ ابا واجدادیم که چه بلاهایی که بسرم نیاورده خدایا کمکم کن تا درست قدرت ذهنمو که دلیل برتری من بر مخلوقات دیگه ت رو بشناسمو باورش کنم تا از این قدرت به بهترین شکلی برای رسیدن به لاغری وتناسب اندام ونیرومندی بدنم وخواسته های عالی دیگه م استفاده کنم خدایا تعهد میدم که دیگه هرچی بقیه گفتنو نپذیرم وبا قدرت ذهن وتعقلی که بهم دادی اول بررسیش کنم بعد قبول یا ردشون کنم تا عین سیمان افکار غلط نچسبن به مغزم تا فرمانهای غلط بهم ندن ومنو از خوشبختی وزیبایی وسلامت دور نکنن تا بتونم لاغری وتناسبو تعادلی که برای کل جهانت قراردادی وسلامتی وخوشبختی وسعادت وشادابی رو که حق طبیعه منه وتو منو برای اینها افریدی وبرام کنار گذاشتی داشته باشم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار parham.63@yahoo.com
      1400/08/09 22:07
      مدت عضویت: 1226 روز
      امتیاز کاربر: 10303 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 997 کلمه

      سلام و صد سلام به مسیر زیبایی و شادی و هماهنگی با جز جز کائناتم

       درود و خداقوت به استاد پر شورو بخشنده و تمام هم کلاسی های باکلاس و متعهدم😍 

      👩‍💻🧑🏻‍💻👩‍💻🧑🏻‍💻👩‍💻🧑🏻‍💻👩‍💻🧑🏻‍💻👩‍💻🧑🏻‍💻👩‍💻🧑🏻‍💻👩‍💻🧑🏻‍💻👩‍💻

      شروع حرکت مسیر لاغری را محکم و قدرتمندانه و عاشقانه و شادمانه آغاز می کنیم👸🏻 

      این مسیر خیلی آسون با دوتا سؤال اساسی شروع و بررسی  میشه ؟!.

      صورت مسئله ؟چرا من چاق هستم ؟🤔

      حل مسئله؟😇چگونه می توانم به سادگی لاغر شوم؟

      (اگر با تفکر به جواب برسم برای همیشه لاغر می شوم آخ جووون 😍رمز گاوصندوق تناسب )

      در تمام روشهای لاغری که طی سالها استفاده می کردم بدون اینکه به صورت مسله جواب بدهم فقط به دنبال جوابی برای چگونگی لاغر شدن بودم و سعی داشتم با روشهای مختلف نتیجه را تغییر بدهم تمام فشارها و محدودیتهایی که برای جسم خود قائل می شدم روشهایی بودند بدون نتیجه ماندگار 🤷‍♀️به اضافه بار سنگینی از احساس ناامیدی و شکست وناتوانی و افسردگی ….تا اینکه به لطف پروردگار به راه مستقیم هدایت شدم راهی که فقط سادگی و زیبایی می آموزد و برای اهل تفکر است ما در تمام جنبه های زندگی می توانیم از مثال استاد در ماشین خراب در راه مانده درس بگیریم در پس هر مشکل از زندگی ما یک سئوال است که چرا من  اینگونه؟و فقط نیاز به تفکر دارد .

      ماشین فردی که خاموش می شود و در راه مانده می شودو افرادی که پیشنهادهایی برای فرد دارند در واقع دست و پازدن و تلاشهای ما برای تغیر نتیجه است که همگی فقط یک دیاگ (سیستم کامپیوتری )می خواهند ؟!تفکر و تعقل و رجوع به خود 

      چرا من چاق هستم ؟

      بار اول که همراه شدم با این دوره خیلی دلیل داشتم دلایل سطحی که عموم افراد چاق دارند اینکه چاقی من ارثی هست و ژنتیکی ومن کم تحرک هستم و خوابم زیاد هست خیلی حرص می خورم شیرینی دوست دارم غذای فست فودی و سرخ کرده استفاده می کنم داروهای افسردگی استفاده می کردم و به خاطر ازدواجه و بعد از اون به خاطر بارداری و شیردهی 😱 

      خدارا شکر الان خودم را تست کردم و دیدم به لطف خدا من چقدر آزاد شده ام 😍خدایا هزاران بار شکرت❤️

       نمی تونم بگم صددرصد ولی دلیل چاقی امروزم را این موارد نمی دونم 

      ولی چرا من هنوز چاق هستم ؟

      چرا با توجه به اینکه۱۰کیلو از اضافه وزنم در همین مسیر زیبا کم شد ولی  اینطور حس می کنم که باز کمی چاق شدم؟!

      (مانع من استپ بدنی هست  )و پرخوری و ریزه خواری و خواب زیاد … 

      خیلی خوب پیش می رفتم تا اینکه این فرمول مانع شد چون سالهای زیادی رژیم غذایی گرفته بودم و هر بار کارشناس تغذیه می گفت بدنت استپ کرده و باید تغییراتی در روال رژیم ایجاد بشه و بدنت عادت کرده که ریشه در فرمول های خوردن چاق می کند داره🤔 

      من این مسیر را رها کردم برای چندماه !…چون ذهنم   می گفت این هم رژیمه ول کنی بر می گردی!… خیلی سعی کردم حالیش کنم این مسیر یادگیریست و هنوز نیاز دارم خیلی راجع به این موضوع فکر کنم🤔چه جالب سناریو چیده که من رها کنم ای شیطون 😅

      چقدر زمان میبره که شخصیت من متناسب بشه ؟نه اینکه اینجا بهم بد می گذره ها…استاد عشق و آموزه ها ساده و روان و شیوا ولی من در حال پروازم دوست دارم به کتابها به سایت اساتید به نام دیگر و آموزه های مولانا و نظامی و غیره سر بزنم و همه با هم امکانپذیر نیست شاید این هم یک بازی باشه !..

      این همه دانش و عملکرد چی ؟نمی دانم خدایا مرا از گمراهی نجات بده .🙏🏻و همیشه در مسیر مستقیم و هموار و پرنعمت خود قرار بده 🕊🕯

      پر خوری چاق می کنه؟ریزه خواری چی؟

      افراد بسیاری دیدم که پرخوری می کنند و ریزه خوار  هستندو خیلی متناسبند این هم ترس از خوردنه که از کودکی از خانواده مدرسه جامعه و رسانه و کارشناسان تغذیه آموختم …حدود دوهفته ای هست که پرخور شدم و ترس به سراغم اومده البته آموزه ها خیلی کمک کننده بودند و حدود ۵۰درصد توانستم حسم را کنترل کنم ولی لازم دونستم برگردم یعنی خواست خدا بود چون هنوز خیلی شاگردم 

      خواب زیاد چی؟

      چرا هر موقع بیشتر از ۷ساعت می خوابم صورتم پف می کنه و انگار ورم می کنم این در حالیست که دایی خودم بیش از ۱۲ ساعت می خوابه و متناسبه و سرحال 🤔…از کجا این فکر ها شروع شدند ؟!!!

      🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

      چگونه به سادگی و برای همیشه لاغر شوم ؟

      امروز به لطف خداوند متوجه شده ام که دنیای من انعکاس افکار و فرمولهای ذهنی من است که بی شمارند ولی با اصلاح هر فرمول یک روزنه نور در مسیر زندگیم روشنایی بخش میشه🌑🌘🌗🌖🌕🌝🌞

      باید متناسب بودن و ثروتمند بودن و عاشق بودن بر همه عالم را یاد بگیرم اول شناسایی فرمول ذهنی رنج آور و بعد جایگزینی فرمولهای صحیح و آگاهانه و توحیدی 

      ورودی ذهنم چشم و گوشم باید در جهت یادگیری باشه باید خیلی تفکر کنم و بسیار بنویسم و تمرین کنم باید یادبگیرم آگاهانه عملکرد داشته باشم باید برای همیشه با هم فرکانسی های خودم افرادی که هدفمند زندگی می کنند در ارتباط باشم باید به این درک برسم که چرا می خواهم تغییر کنم ؟درد و رنج ما از چاقی باعث شده در طلب آرامش باشیم خسته شدیم و اینجا ته خطه !…

      چقدر این چند روز حالم بهتره و چقدر از نوشتن خودم دارم لذت می برم این یک تفاوت عمیق و اساسی هست با تمام روشهای لاغری قبل در تمام روشهای لاغری قبل می خواستیم متناسب شویم تا به آرامش برسیم ولی در این روش ابتدا به آرامش می رسیم و بعد متناسب می شویم و به همین دلیل جوانتر و زیباتر و پرانرژی تر می شویم (راه مستقیم و پرنعمت)یعنی لذت بردن از مسیری که مطمئن هستی به مقصد می رسه و نشانه آن احساس خوب و باوره …

      به خودم افتخار می کنم و خداوند را شاکرم که انقدر تغییرات ذهنی گسترده ای داشتم و جز شاگردهای خوب و متعهد این مسیر هستم وقتی به پشت سرم نگاه می کنم انگار معجزه اتفاق افتاده است هر چند که آرزوهای بسیاری دارم ولی به خدا می سپارم و می خواهم از مسیر زندگی ام و هر گام عملکرد بهتر لذت ببرم 

      خدایا شکرت عاشقتم ❤️

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار roshaam2002@gmail.com
      1400/08/03 00:31
      مدت عضویت: 971 روز
      امتیاز کاربر: 331 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 628 کلمه

      با نام و یاد خداوند عزیز و بزرگم استاد عزیز ، این روزا واقعااا داشت بهم سخت میگذشت ، خیلییی بد لیز خوردم ولییی ، به هر روشی که شده دارم ادامه میدم! این چند مدت خیلیی رو اعصابم بود که برم خودمو وزن کنم و ببینم که کمتر شدم ، اما در کمال تعجب باید بگم که چاق تر هم شدم! با اینکه هم تو مسیر هستم ، هم فایلا رو گوش میدم و میبینم و مینویسم و حتی عمل میکنم ، اما دیروز بد جا خوردم! تا حدی که منفی باف ها اومدن گفتن ، دولاره غذارو کم کن و ورزش کن لاغر بشی بعد با فایلا برو جلو این مدت خیلیی هم تو جنگ بودم با منفی باف چون نمیتونستم باورش کنم ! اما از ی طرفم دیدم که اینطوری شد، و واقعااا نمیدونستم باید چیکار کنم !!!یزره خلوت کردم، ارامش گرفتم و البته اینم بگم که به این نتیجه رسیدم که شاید هنوز مانعی هست، یا عاملی هست که برطرف نشده !چون غیر از این نیست! بخاطر اینکه ، رفتار های غذاییم تغییر کرده ، و من نسبت به قبل ، خیلییی کمتر میخورم و اینکه مشکل از غذا هم نیست و بیشتر باورهام تغییر کرده ، پس هنوز ایراد از درون منه! و من ی خصلتی دارم اینه که تو هر کاری که دارم انجام میدم که دیگران هم دارن انجام میدن و اون ها نتیجه کرفتن و حتی خیلی زود هم نتیجه شونو میگیرن و منم دارم همون کارو انجام میدم و اما نتیجم یا برعکسه یا دیرتر از همس و… روانی میشم یعنیی اون روی سگم بالا میاد و به خودم میگم ، بسه دیگه ، خودتو گیر اوردی ! تمومش کن ، نوبرشو نیاوردی که سر سومین دفعه یهو دیگه حمله میکنم به هدفم ، دیگه اروم اروم حالیم نمیشه ، چون دیگه نوبت منهتو این چند مدت بگم که انگار داشتم فایلا رو بزورررر گوش میدادم و مونده بودم که چیکار کنم؟ ادامه بدم، ندم ؟؟ من که تا اخرش هستم ، اتفاقااا دوتا از مشکلات دیگه هم رو قراره از طریق این مسیر برطرف کنم. چون میشه و همونطور که برای این همه ادم شده، برای من هم بایدددد بشهههه . از سنگ که دیگههه کمتر نیستم !واقعاا این فکر که بقیه میتونن اما برای تو هیچ وقت نمیشه ، اتیشم میزنه ! من حقم رو از این دنیا میگیرم که خیلییی به من بدهکاره اگه قراره که بجنگیم ، پس بجنگ تا بجنگیم بالاخره یجااا تسلیم میشه خدارو همینجا شاهد خودم قرار میدم که دفعه بعد که دیدگاهی قراره نوشته بشه تو این سایت ، فقط خبر شگفتی سازی های منه !نمیخوامم که اینطوری فکر کنین ، من الان دارم از این گام به اون گام میپرم و الان دوره صدگام بودم و چرا اومدم تو این ۱۲ جلسه و … اما واقعااا نمیدونم ، میخوامم دوباره از اول شروع کنمبخاطر درس ها و کارهای دیگم ، وقت نمیکنم که بیشتر از این دیدگاه هامو تو سایت هم قرار بدم و میخوام که دوباره تو دفترم بنویسم و اینجا هم میگم که از سر لج هم که شده انقدرررر این مسیرو ادامه میدم تا به خواستم برسم . چون من اینطوریم که یکی به من بگه فلان کارو نکن، من لج میکنم و بیشتر انجامش میدم ، پسس با ذهنمم لج انداختم و بیشتر انجامش میدم تا بهش برسم، چون اصلااا هیچ کار سختییی نیست و انفاقااا خیلیییی اسون تر از چیزیه که فکرشو میکنم و منم از همین لجم گرفته که این اسونی زیادش هیچ کاری نتونستم بکنم و نتیجه نگرفتم و این هم داره اتیشم میزنه😂ولییی اگه من مردشم ! اگه اینهمه کار انجام دادم که لاغر شدن در برابر اونا هیچی نیست ، این رو هم تمومش میکنم .  امیدوارم همتون همیشه موفق باشین و پای خواسته هاتون بمونین و براش بجنگین و حقتون رو از این دنیا بگیریدموفق و پیروز و متناسب باشید

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار آزیتا
      1400/07/13 14:58
      مدت عضویت: 1690 روز
      امتیاز کاربر: 6648 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 650 کلمه

      با سلام

      گام چهارم در مسیر لاغری 

      سوال امروز  چرا من چاق شدم و از چه زمانی اضافه وزنم شروع شد؟چه چیزی باعث چاق تر شدن شما شد؟

      برای پاسخ دادن به این سوال دوباره برگشتم و به مسیر چاق شدنم نگاه کردم.

      من تا سن ۲۶ سالگی کاملا متناسب بودم هیچوقت یادم نمیاد که توی تموم اون سال ها به فکر چاق شدن باشم یا اصلا نوع غذامو بررسی کنم یا مثلا کالری شماری کنم یا هر چیز دیگه ای. اون موقع با ارامش و بدون هیچ استرسی غذامو می خوردم، تنقلات میخوردم و کیک وبستنی را با لذت می خوردم.

      وقتی ازدواج کردم اولین باور من با حرف اطرافیانم شکل گرفت و من پذیرفتم که ازدواج باعث چاق شدن میشه پذیرش همین باور منو دچار ترس کرد و خیلی مراقب خوردنم بودم یادمه اوایل ازدواج که مهمانی می رفتم بعد از هر مهمانی حس می کردم چاق تر شد.

      باور بعدی من با اولین بارداریم شکل گرفت و چاق شدن را برای خودم طبیعی می دونستم و بیشتر از حد نیازم می خوردم که یعنی نیاز بچه تامین بشه و شروع پرخوری من هم بود و چون فکر می کردم طبیعیه که تو این دوران ادم چاق تر بشه به راحتی اضافه وزن زیادی را تو این دوران به دست آوردم.

      بارداری دوم سنم بالاتر رفته بود و بالا رفتن سن هم عامل دیگه چاق شدنم بود چون همه می گفتن وقتی سن میره بالا وزن آدم بیشتر میشه.

      کم بودن تحرک، برنج و نون خوردن، خوردن تنقلات، استفاده از فست فودها،کم کاری تیروئید، خواب بعد از ظهر، شام خوردن ، ارثی بودن چاقی و خلاصه پر بودم از دلیل برای چاق شدن دلایلی که با شرکت توی دوره متوجه شدم هیچکدومشون نمی تونه عامل چاقی من باشه چون اطرافم پر بود از آدمهایی که همون شرایط را داشتن و کاملا متناسب بودن.

       خیلی از خانما بعد ازدواج هیچ تغییری نکردن چون اصلا این حرف را باور نداشتن، بعضیا حتی تو دوران بارداری وزن هم کم کردن و به قول خودشون بچه شون درشت تر شده بود و خودشون وزن کمتری می گرفتن.

      همسایه ای داشتیم که سه فرزند داشت و خانمه سه سال از من بزرگ تر بود ولی کاملا متناسب بود.

      توی اطرافیان خودم کسانی رو می شناختم که تحرکشون خیلی از من کمتر بود وهیچوقت هم ورزش نمی کردن ولی کاملا متناسب بودند.

      پس باز هم باید برگردم ببینم دلیل چاق شدن من چی می تونه باشه دلیل چاقی من هیچکدوم از عواملی که نام بردم نبوده من قبل از اینا اول توی ذهنم چاق شدم وقتی هر چی دیگران می گفتن رو بدون تحلیل و بررسی قبول می کردم وقتی باورشون می کردم اون باور در من شکل می گرفت وذهنم منو به همون شکلی که خودم باورش کرده بودم و توی ذهنم بهش پرو بال دادم می رسوند.

      اون زمان ها هر وقت حس می کردم وزنم زیاد شده از ظاهر خودم بدم میومد و حسابی خودمو سرزنش می کردم و بعد هم توی خوردن خیلی رعایت می کردم، ورزش می کردم، کالری شماری می کردم و هزار تا کار می کردم که وزن کم کنم ولی بی فایده بود خودمو زجر می دادم واسه یه مدت کوتاه وزن کم می کردم و با جریان عادی زندگی خیلی سریع وزنم به حالت قبل وشاید کمی بیشتر برمی گشت و من افسرده ونا امید می شدم.

      وقتی با سایت آشنا شدم یه جورایی حس خوبی داشتم و روش استاد را متفاوت از تمام چیزایی که تا حالا عمل کردم دیدم مصمم شدم که این روش را امتحان کنم عزمم خیلی راسخ نبود اوایل ترس و استرس هم داشتم که اگه جواب نداد چی ولی به مرور توی دوره با فایل های متنوع راه درست را طی کردم و با این که چند باری توی دوره دچار نا امیدی شدم ولی ادامه دادم چون باور کرده بودم تنها از طریق دهنی می تونم به لاغری برسم و دیگه حاضر نیستم هیچ روش دیگه ای رو امتحان کنم. من به صورت مستمر ادامه میدم تا به ایده آل خودم برسم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار هانیه
      1400/06/01 22:33
      مدت عضویت: 1111 روز
      امتیاز کاربر: 12738 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 875 کلمه

      به نام خدایی که راه رو نشونم میده

      سلام به استاد عزیز و دوستان همراه

      خب در راستای تعهدی که ۳۰ مرداد دادم و نوشتم امروز رسیدم به این دوره رایگان و از اونجایی که ایمان دارم خدا عالی برام میچینه ، باتوکل به خودش شروعش کردم و امیدوارم تا فایل ۱۲ رو متعهدانه و قوی ادامه بدم و هر روز یه ردپا از خودم اینجا بذارم. قووول میدم

      راستش شروع داستان چاقی من خیلی برام واضح نیست. یعنی وقتی فکر میکنم یادم نمیاد از کی بود که چاق شدم. یادمه همیشه بهمگفتن نوزاد تپلی بودم با وزن ۴ و نیم کیلو که همه عاشقم بودن و نقل مجلس بودم و این چیزا. بعدها یادمه که خیلیا که زمان زیادی بود منوندیده بودن می گفتن وااااای لپ هات چی شد؟ چرا لاغر شدی؟ انگار توقع داشتن همون چاقی دوران نوزادی رو داشته باشم!! (اینجاچاقی برام ارزش بود لابد) 

      من یادم نمیاد از کی چاق شدم اما اینو یادمه که همیشه تو خونه ما این حرف بود که ما به مامان و خانواده مادری رفتیم و بعد ازدواجچاق میشیم. داداشم که لاغر بود واقعا بعد از ازدواج چاق شد. خواهرم استایلش پرتر از من بود و بعد از ازدواج اونم چاقتر شد و من کهته تغاری بودم از دوران دانشگاه یادمه تو فکر رژیم و باشگاه و اینا بودم. من شاید هیچوقت اونقدر چاق غیرقابل تحمل نبودم اما انگار میترسیدم که منم مثل خواهر و برادرم چاق بشم و میخواستم پیشگبری کنم. اما داداشم یادمه میخندید و میگفت: تو هم چاق میشی. نترس😭

      این روال ادامه داشت تا اینکه من حتی توی ذهنیاتم برای ازدواج میگفتم باید کسی باشه که چاق باشه یا چاقی توی خونواده شون مثل ماارثی باشه که من که قرااااره بعدا چاق بشم تحقیر نشم 🤦🏼‍♀️خدایاااا تا کجاااااا رو دیدم و چی رقم زدم با ذهنیتم برای خودم

      الان که دارم مرور میکنم می بینم واقعا من قبل ازدواج چندان دغدغه چاقی و لاغر شدن نداشتم. نه که نداشتم، اما میگم دیگه. انگارداشتم پیشگیری میکردم و سنگر می گرفتم برای حمله احتمالی😔 اما بعد از ازدواج، کم کم چاق شدم. الان رفتم عکسهام رو نگاه کردم. واقعا تا قبل ازدواج یه آدم چاق نبودم اما همون موقع هم از پایین تنه م راضی نبودم که یادمه اینو هم حتی بهم القا کرده بودن که ماهاصورتمون مثل بابا کشیده و استخونیه و بالاتنه چاق نداریم و پایین تنه مون چاقه. خلاصه که من ازدواج کردم و کم کم اول یکم پر شدم کهخیلیا گفتن خوب شدی حالا و جون گرفتی. چون واسه عروسیم خیلی لاغر شده بودم. (بازم ارزش گرفتم از چاق شدنم)

      بعدم که دیگه رسما چاق شدم. فکر کنم علتش این بود که خب ما از شهرمون مهاجرت کردیم و توی شهر جدید تنها بودیم و منم سر کارنمی رفتم اون موقع و خب تازه عروس هم بودم و میخواستم هنر رو کنم و چه هنری بهتر از آشپزی ؟ گمونم چون مامانم دستپختش معروفبود منم خواستم همون فرمون برم جلو و ازم تعریف بشه. نمیدونم ولی درهرحال دستپختم خوب بود و خیلی وقت میذاشتم برای غذا و دسرو کیک و … اما به نظرم میاد اوج چاقی من از زمان بارداریم و بعد اززایمان بود که دیگه عجیب غریب افتادم به رژیم و انگار بین من وهمسرم هم مسابقه چاقی بود و من افتادم رو دور رژیم های عجیب غریب و دمنوش و قرص و باشگاه و هزار چیز که همه آشنان به نحویباهاشون😔😔

      بعد از تولد دو سالگی دخترم به شدت یک رژیمی گرفتیم من و همسرم که دهن همه باز موند و مانکن شدیم. اما خب میدونین که همهمقطعی بود دیگه. مخصوصا بعد از بارداری دوم و زایمان که دیگه سخت تر شد و می شنیدم که چاقی بعد زایمان دوم دیگه برنمیگرده. سنت که بالا بره چربی ها سفت میشن و دیگه آب شدنشون و لاغری کار حضرت فیله… (اینجا دیگه چاقی ضد ارزش شد واسم و ازهمونا سرزنش و تحقیر میگرفتم)

      بعدم که هدایت شدم به راه اندازی وبلاگ آشپزی که از اتفاقات روزمره آشپزخونه م اونجا مینوشتم و کلی طرفدار پیدا کرد و … دیگهسوژه جدید برای بعضیا شد که این آشپزی ها و وبلاگ داره چاقتون میکنه. جمع کن وسایلت رو و وبلاگت رو ببند و … دیگه منم افتادم رودور غذاهای رژیمی و کم کم دیگه وبلاگم هم راکد موند چون دیگه جز سالاد و غذاهای بیمزه چیزی نداشتم توش بذارم

      در مجموع من نون باورهایی رو خوردم که از اطرافیان و الگوهایی که داشتم بهم رسید:

      • چاقی ما ارثیه و به مامان و خانواده مادری رفتیم. درصورتی که توی همون خانواده مادری من دو تا دایی لاغر دارم و اون زمانمامانم میگفت :اونا به پدرمون (پدر بزرگ من) رفتن و من (مادرم) به مامانم (مامان بزرگم)🤦🏼‍♀️
      • ما بعد از ازدواج چاق میشیم
      • موقع بارداری و بعد از زایمان چاق میشیم
      • الان بارداری و دو نفری، بخور و به فکر هیکلت نباش
      • بچه دنیا اومده و شیر میدی، باید غذا خوب بخوری که به بچه بدی، نگران نباش شیر بدی لاغر میشی🤦🏼‍♀️
      • دیگه سن که بره بالا چربی ها سفت میشن و آب شدنشون و لاغری سخته. اگه تو جوونی لاغر کردی بردی
      • تو که دستپختت عالیه و وبلاگ و سایت و پیج اینستای آشپزی داری خب معلومه که چاق میشی، همینا رو میخوری که لاغر نمیشی
      • نوزادی که وزنش بالا باشه و چاق دنیا بیاد، ژن چاقی داره و توی بزرگسالی هم چاقه 

      اینها ته ذهنم بوده که بی سانسور برای تمرین این جلسه نوشتم. این بود انشای من استاد عزیزم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار پروانه
      1400/05/27 12:40
      مدت عضویت: 1547 روز
      امتیاز کاربر: 765 سطح ۲: کاربر متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,607 کلمه

      سلام به همگی قدم‌ چهارم : هر مسیری نقطه شروعی دارد و این قسمت نقطه شروع لاغری است در مسیر لاغری با ذهن آگاهی به ما داده میشود و ابتدا فورمول های ذهنی برای ما واضح می‌شود وسپس فورمول های اشتباه جایگزین میشود . بهترین حرکت برای قرار گرفتن در مسیر لاغری شروع حرکت از مسیر چاقی هست . برای رفع هر مشکلی باید ابتدا مشکل رو شناسایی کنیم . در نتیجه در این مسیر هم ابتدا باید مشخص کنیم چه عواملی باعث چاقی ما شدند تا با راهکار مناسب برای برطرف کردن هر عامل چاق کننده به سمت لاغری پیش برویم . قدم اول در این مسیر شناسایی عوامل تاثیر گذار در چاقی هست . شروع مسیر در راههای قبلی ابتدا وزن و قد رو سوال میکردند و BMI سنجیده میشد و از همون ابتدا میزانی که باید کم کنیم هم مشخص میشد و از همون ابتدا احساس یاس و نا امیدی در ما شکل میگرفت . در این مسیر خبری از وزن کردن و جدا کردن غذا نیست در این مسیر محرومیت از کافه و رستوران و مهمونی و مسافرت نیست اینقدر ما در مسیرهای قبلی سختی کشیدیم که برطرف کردن این فورمول های چاقی و تبدیل به لاغری به مراتب راحت تر و شیرین تر خواهد بود . همین که خبری از ورزش و رژیم و سختی نیست یعنی زمان بیشتری رو میتونم در این مسیر بمونم بیشتر راههایی که قبلا به من ثابت کرده بود که بیشتر از چند روز یا چند ماه نمیتونم ادامه بدم .نکته شگفت انگیز در این مسیر برای اولین بار در این مسیر فرد دیگری برای من برنامه تهیه نکرده و خودم هستم که دست به کار شدم و برای لاغری اقدام کردم و از شناسایی خودم و ذهنم شروع کردم . خیلی ها این دوره رو استفاده میکنند ولی کسانیکه خودشون خوب درک و عمل میکنند به نتیجه میرسند . همانطور که در این ۳۴ سال کسی به من نگفته چطور چاق شوم و هر جایی که بودم و هر زمان و با هر امکانات و شرایطی چاق شدم اینبار هم خودم با اشتیاق پا توی این مسیر گذاشتم نکته شگفت انگیز و امیدوار کننده اینکه برای لاغر شدن نیاز نیست سالهایی که چاق بودید صبر کنید لاغری به مراتب سریع تر از چاقی هست . اما در این سریع تر بودن منطقی بودن هم باید در نظر داشته باشید، من که الان به جایی رسیدم که اگه ۳۴ سال هم طول می‌کشید راضی هستم که باز در این مسیر باشم چون این ۳۴ سال فقط در مسیر چاقی ترس و اضطراب تجربه کردم ترس از چاق تر شدن ترس از مهمونی ترس از رستوران شام مسافرت خونه مادر بزرگ ترس از عکاسی و دوست داشته نشدن ترس از قضاوت ترس از حرف اطرافیان ترس از کار خستگی درس خوندن کنکور ترس از وزن کردن در کنارش ترس از زندگی بدون وزنه از شب بیداری از صبح زود پاشدن ترس از غذاها ترس از ازدواج حاملگی و … از همه چی ترسیدم و زندگی نکردم و حالا اگه قراره تو مسیر لاغری باشم حتی آهسته ولی همش حال خوب و لباس های زیبا و شادی و مهمونی و مسافرت و آزادی و آزادی و آزادی صد در صد از این راه خسته نخواهم شد و هر روز سرحال تر و جوان تر و شاداب تر خواهم بود . از اون مهمتر من توی این سالها همه چی رو متوقف کردم که زمانیکه لاغر شدم انجام بدم و اون روز مثل شنبه های معروف هیچگاه نیومد و من عقب و عقب تر رفتم و از وزن ایده آلم دورتر ولی زمانیکه در مسیر لاغری هستی و امور رو به دست داری دیگه لازم نیست که چیزی رو متوقف کنی و این به من آرامش میده که ترس از دیر شدن و از دست رفتن سالهای عمرم نداشته باشم و زندگی کنم . پس با اشتیاق و حال خوب قدم اول رو برمیدارم . خیلی مهم هست قدم اول که شناسایی عوامل چاقی هست رو محکم برداریم . همه افراد چاق به تعداد سالهایی که چاق بودند به دنبال روشی بودند و نتیجه نگرفتند یا پایدار نبوده در نتیجه احساس افسردگی و نا امیدی و ناتوانی کردند و گوشه نشین خانه شدیم و عصبی و افسرده و گریه و شکایت از وضعیتی که داریم و حالا خداوند نوری در قلب ما روشن کرد و اینکه خیلی عالی و با اشتیاق در این مسیر باشیم یعنی سپاسگزاری . خوش آمد میگم به خودم برای ورود به سرزمین لاغرها . فکر میکنم چطور من این سالها ترس این نداشتم که نکنه اگه کسی نباشه فایلی نباشه و یا جایی باشم نتونم چاق بشم ؟ ولی مثل آب خوردن در هر شرایطی به زیباترین راه ممکن چاق شدم چون فورمول ها به خوبی در ذهنم بود و من به زیبایی عمل میکردم الان هم فورمول های لاغری در ذهنم ثبت بشه بدون نگرانی و اینکه کجا و در چه شرایطی باشم میتونم به خوبی به لاغری عمل کنم و این توانایی خود من هست که به دست آوردم من زمانیکه فکر میکنم میبینم این سالها بزرگترین دغدغه ذهنم و مانع من اضافه وزن بوده و مانع همه چی برای من شده و در کنارش فکر میکنم من با وجود این اینهمه دست آورد دارم اگه این مانع برطرف شه چقدررررررر میتونم شاد و آزاد باشم و تا بی انتها لذت ببرم از همه چی و تازه میفهمم من تمام لذت دنیا رو فقط یه غذا میدیدم الان میبینم دنیا چقدررررر زیبایی داره و من خودم رو محروم کردم ازش الان در این مسیر بدون سختی و زحمت دارم با آرامش به همه جنبه های زندگیم میرسم و نظم گرفته و کنترل خودم و زندگیم رو به عهده دارم و خودم خوشحالم و خوشحالی رو توی خونه هم حس میکنم . قبل از ورود به این دوره فقط به یه جنبه میتونستم فکر کنم الان همه چی مرتب شده میتوان این روش رو تا اخر عمر ادامه داد چرا که نه ؟ مگه ما غذایی که خوبه رو همیشه درست نمیکنیم و یا لذت مسافرت خوب اینهم همینه کاری که خوبه آدم انجام میده . از طرفی من ترس تموم شدن فایل ها و رها شدن داشتم حالا میبینم که اولا با هر بار گوش دادن درک متفاوتی دارم و در ثانی خدایی که من میشناسم تا وقتی توی مدار باشی تا اخر عمرت برات فایل و آگاهی جور میکنه و سر راهت قرار میده . همیشه از کودکیم برام سوال بود چرا من اینجوری آفریده شدم و باید اینقدر سرزنش بشم در چیزی که من تقصیر ندارم و حقم نیست ولی الان متوجه شدم که میشه خوب زندگی کرد و تنظیمات جدیدی نصب کرد و فرد جدیدی خلق کرد و در کنارش شاد و زنده بود خداوند همیشه برای من بزرگی و عزت خواسته و من رو به این مسیر هدایت کرد و این راهی هست که خدا نشونم داده . لاغری در حوزه دو مورد بحث میشه : ۱. چرا ما چاق هستیم ؟ ۲. از چه طریقی می‌توان لاغر شد؟ همیشه رو موضوع دوم کار کردیم و نتیجه هم تا به امروز دیدیم و حالا لاغری با ذهن از مسیر اول هست و میخواهیم این راه رو تجربه کنیم .اگر صورت مساله رو پیدا کنیم و جوابی براش پیدا کنیم میتونیم برای همیشه لاغر بشیم و لاغر بمونیم . تمرین : انشایی در رابطه با چاقی خود بنویسید : من ۳۴ سال سن دارم و از کودکی چاق بودم و من خاطرات تلخی از چاقی خودم دارم سرزنش ها و محرومیت و محدودیت من همگی برای چاقی بوده و من احساس عجز و ناتوانی بسیاری میکردم و من عللی که الان فکر میکنم رو اینجا نام میبرم ۱. پرخوری مخصوصا زمان ناراحتی و استرس ۲. جشن و شادی یعنی غذا و تفریح و بیرون هم بدون غذا معنا نداره ۳. همیشه ترس از چاقی دارم و این موارد برای من یعنی چاقی : مسافرت مهمونی رستوران خستگی کم خوابی شب بیداری بی تحرکی از اون طرف خود تحرک که بعدش آزادانه میخورم شام خوردن ۴. مهمون داشته باشم خسته بشم خیلی میخورم و از اونطرف اگه غذای خوبی نباشه برای اینکه اصراف نشه و یا خسته شدم و نریزم دور میخورم ۵. زمانیکه گرسنه هستم خیلی قاطی پاتی و سرد همه چی میخورم و نمیتونم منتظر غذا بمونم تا حاضر بشه ۶.زمانیکه غذا درست میکنم خیلی سر قابلمه میخورم ازش ۷. همه چی راه حل با غذا هست حتی مریضم غذا میخورم حالم خوب بشه و تنها راه حل هست ۸. خیلی از قرص ها از نظر من اشتها آوره و از اونطرف خیلی ها قطع که بشه باعثچاقی میشه ۹. یبوست داشتن یعنی چاقی ۱۰. قبل از عادت ماهانه پرخوری دارم ۱۱. مرز سیری من یعنی فشار شکم و ترکیدن و خفگی ۱۲. تا یکم این فسار کم میشه با گرسنگی تعبیر میشه و دوباره خوردن ۱۳. تشنگی معنا نداره و فقط خوردن ۱۴. غذا ها رو چرب و شیرین بخورم یعنی چاقی ۱۵. غذای ساده درست نمیکنم دور چین و یا استفاده از خیلی چیزها مثل پنیر و اینها۱۶.ترس از سیر نشدن دارم ۱۷. ترس از گرسنگی زمانیکه بیرون میرم و خسته میام خونه و تفریح میریم ۱۸. اگر وعده ای نخورم ده برابر میخورم و باز حس نخوردن اون وعده رو دارم ۱۹. سر ساعت تا زمان وعده غذا هست باید حتما بخورم حتی سیر باشم ۲۰. صبحانه نخورم حالم خیلی بد میشه ۲۱. از شام‌خوردن و مخصوصا دیر باشه زمانش خیلی میترسم ۲۲.از خیلی غذاها میترسم مثل سرخ کردنی شیرینی برنج نون و ماکارونی ۲۳.غذایی که خیلی دوست دارم خیلی میخورم ۲۴. مهمونی و یا غذای بیرون که پول دادم ترس از گیر نیومدن دوباره دارم باید حسابی بخورم ۲۵. غذای سرد من رو سیر نمیکنه و یا غذا حساب نمیشه ته بندی هست و باید حتما غذا گرم بخورم ۲۶. با چایی خیلی باید شیرینی بخورم ۲۷. بدون برنج و نون و ماکارونی ترس دارم سیر نشم 

      ۲۸. زمانیکه دیس غذا جلوم همش به اون فکر میکنم غذام زود تموم شه بشقاب بعدی بکشم ۲۹. غذا دور یا تو یخچال نمیتونم بزارم همش فکر میکنم پاشم بخورم 

      یه

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار *Somayeh*
      1400/05/25 10:40
      مدت عضویت: 987 روز
      امتیاز کاربر: 45
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 875 کلمه

      سلام بر همگی.

      من هرچی به گذشته خودم فکر میکنم شروع چاقی خودم رو از اولین شرکتی که مشغول به کار شدم رو میبینم . وسنم فکرکنم ۲۵ سال بود و من قبل اون موقع کاملا متناسب بودم .

      اون شرکت پخش مواد غذایی بود که سه نفر از صاحبان شرکت خودشان هرکدام جدا شرکت داشتند و این شرکت رو شرکاتا تاسیس کرده بودند که محصولات کارخونه خودشان رو هم خودشان پخش کنند .

      یکی از شرکا خودش کارخونه شکلات داشت که اون شکلاتهای خودش رو به این شرکت پخشی که ما بودیم میاورد تا پخش کنه و شرکاهای دیگه هم یکی رب و یکی خشکبار بود و….

      حالا من که در اون شرکت به عنوان کمک حسابدار مشغول به کارشدم بعد مدتی برای صبحانه تصمیم گرفتم از شکلات شرکتمون برای خوردن صبحانه وعصرانه استفاده کنم . 

      یکبار شکلات رو خوردم اسم شکلاتش نارگیل ۳۲ کاچیلا بود . یادم نمیره وقتی اولین بار خوردمش دیگه آنقدرخوشمزه بود چندتای دیگه رو هم خوردم . 

      وهمینطور روزهای دیگه تعداد خوردن ودفعات خوردنم بیشترشد و هرمشتری متفرقه که میومد بهش پیشنهاد میدادم .وآنقدر شکلات میخوردم که تقریبا بیشتر حقوقم واسه خوردن شکلاتها میرفت .

      منی که تا اون موقع علاقه ای به خوردن شکلات نداشتم مسحور اون شکلات شدم .

      تا اینکه اون شرکت جمع شد ومن آنقدر وابسته اون شکلات شده بودم در مغازه ها دنبالش میگشتم تا اینکه درجایی اون رو ندیدیم و بیخیالش شدم.

      بعد دریه شرکت دیگه مشغول شدم که درشهر دیگری بود و من و دوستم بعد اتمام ساعت کاری یعنی ۴ هر روز میرفتیم و ناهارمون رو ساندویچ میخوردیم تو اون شهر و بعدش میرفتیم خونه .

      کم کم متوجه شدم لباسهام بعد چند ماه یه کم تنگ  تر میشه

      و با خودم گفتم خوب سن آدم که بالا میره آدم رشد طولیش قطع میشه و رشد عرضی میکنه . و بی خیال چاقی شدم .

      یه چندسالی بود یه کم لاغر میشدم دوباره چاق میشدم بدون اینکه رژیم بگیرم  یا ورزش بکنم . واین قضیه باعث شد که مدتی که چاق باشم بی خیال بشم و بگم خوب دوباره لاغرمیشم واین طبیعیه . حتمن زیاد تو این مدت غذا خوردم و هیچ کاری برای لاغری نمیکردم . 

      تا اینکه تو سن ۳۶ سالگی یهو به خودم اومدم که وزنم شده ۷۰ کیلو . خیلی تعجب کردم آخه من همش روی ۶۵ استپ بودم . 🤔

      تصمیم گرفتم پیاده روی کنم و مدت ۵ الی ۶ ماه هر روز سنگین یک ساعت تو گرمای بهار وتابستان ساعت ۳ میرفتم پیاده روی بعدش میومدم خونه تو اتاقی که نه پنکه بود ونه کولر نیم ساعت میرقصیدم و کل لباسهام خیس خیس میشد و غذا خوردنم رو هم کم کردم و خوردن شیرینی و شکلات و بستنی رو کنار گذاشتم بعد ۶ماه شدم ۶۵ کیلو .😄

      خیلی خوشحال شدم و فکر کردم دیگه این وزن ثابت میمونع اما بعد یه مدت یهو یه مریضی گرفتم که کلا بی اشتها شدم و مامانم یه کله پاچه گرفت و گفتش آبش مقوی هست کم کم بخور تا جون داشته باشی و من هم یه کله پاچه کامل رو سه چهار روزه تنهایی خوردم و کلی خوراکی های جورواجور بهم میدادن تا یه کم حالم خوب شه و بعد مدتی وزنی که به هزار بدبختی از ۷۰ رسونده بودم ۶۵ بعد بیماری شد ۷۴ کیلو.

      یکسال بی خیال ورزش و رژیم  شدم اما دیدم  لاغرنشدم که هیچ تمامی لباسهام برام تنگ و تنگ تر میشه و اعصابم حسابی به هم میریخت و خونه هم مرتب بهم تذکر میدادن و میگفتن یه فکری بکن ومامانم میگفت شبیه عمه هات هستی اونها هم قد بلندند و چاق . خواهرم میگفت تحرک نداری اینجورشدی .

      داداشم که بدتر میگفت عجب بازوهای داری شبیه بازهای پسرای ورزشکاره و این حرفش اشکمو درمیاورد .

      ودوستانم بهم یه نسبتهایی میدادن که اینجا نمیتونم بگم .

      وبرای خرید لباس که منو و دوستم میرفتیم فروشنده بهت میگفت بارداری که لباس گشادتر بهم بده و من ناراحت میشدم و میگفتم نه خانم من مجردم . و دوستم هم اصرار میکرد که حلقه ورزشی بخرم که برای آب کردن چربی دورکمر وشکم خیلی خوبه و من هم یه دستگاه درازنشت خونگی داشتم و با اون ورزش میکردم و اون هم فایده نداشت حالا من بودم و یه هیکل چاق و یه صورت لاغر . که اطرافیانم میگفتند علیرغم چاقی تو صورتت لاغره و زیبایی  نداره . 

      یه دوستم بهم پیشنهاد داد  که یه قرصی هست که بخوری صورتت پرتر میشه و از این وضعیت میای بیرون و خودش هم استفاده میکرد و صورتش پر بود و زیبا .

      منم بعد مدتی استفاده دیدم صورتم  غبغب گرفت و خودم رو تو آینه میدیدم حالم حسابی بد میشد و قرص رو کنار گذاشتم بعد مدتی خوب شدم و کلی خوشحال شدم اما بعد مدتی دوباره دیدم غبغب هم برگشت .

      هیچی دیگه بعد یکسال واندی که هیچ کاری نکردم و هر روز ناراحت تر و نگران تر میشدم تصمیم گرفتم بعد  ماه رمضان سال ۹۹ دوباره تمرینات مرگبار پیاده روی و رژیم رو برای لاغرشدن شروع کنم که به لطف الهی چند روز مونده بود ماه رمضان تموم بشه با این روش آشنا شدم . 

      که الان بار دومی هست که دوباره از اول دارم فایلها رو دنبال میکنم وپیگیر آموزشها هستم .

      این سری با نام کاربری و رمز جدید . چون میخام تمرینات رو مستمرا و با اشتیاق دنبال کنم .

      از استاد عزیزم هم ممنونم که وقت میزارن کامنتهای ما رو میخونن وکلی مطالب آموزشی دراختیارمون گذاشتند و میزارن .♡

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1400/05/08 14:27
      مدت عضویت: 1352 روز
      امتیاز کاربر: 7576 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,073 کلمه

      با سلام خدمت استاد گرامی وهمگی دوستان عزیزم

      خوب به موضوع چاقی فکر کن ببین چه چیزی باعث چاقی شماشده؟

      قبل از هرچیزی بگم که بینهایت دلم تنگ شده بود برای نوشتن اینجا وبه دلیل مشغله که بهانه درست وپذیرفته ای نیست نمی نوشتم وفقط فایل ها رو گوش میکردم هر روز 

      من شهریور امسال یعنی اول شهریور یک سال میشه که دراین سایت هستم وزن زیادی کم نکردم اما دارم به لطف خدا کم میکنم وکم شدن وزنم شروع شده اینا رو برای کسانی گفتم که هنوز نیومده انتظار لاغری دارن  که عجله نکنن

      اما بعد یک سال حدودا دوباره این سوال از خودم پرسیدم دلیل چاقی من چیه وچرا چاق شدم روز اولی که این سوال پاسخ دادم توماری از دلایل مختلف آوردم همه عالم وآدم مقصر چاقی من بودن شرایط زندگی خانواده اقتصادی کشور و…اما امروز به لطف خدا این آگاهی رو پیدا کردم که چاقی من فقط یک دلیل داره اونم خودمم فقط خودم وبالاخره بعد اصلاح شدن کلی باورای غلطم بالاخره پذیرفتم که مسیولیت چاقیم فقط باخودمه یک سال طول کشید ولی خب به حرف که نیست خودمونم که گول نمیزنیم تا درست نشن باورامون رفتاری تغییر نمیکنه خب من خیلی تغییر کردم خیلییی زیاد مطمئنم خیلی وقت پیش داستان هدایت عجیب منو خوندین امروز که اینجام یک آدم دیگه شدم بینهایت تغییر کردم وشرایط زندگیم وخودم بینهایت عوض شد

      من تبدیل شدم به یک انسان مثبت اندیش متوکل که واقعاایمان داره به خدای خودش از شخصی که بینهایت خلاف این شخصیت بود به طوری که به مرز افسردگی شدیدواسترس کشیده شده بودم خدارو شکر خدای بزرگ منو با ورود به این سایت نجات داد ورشد داد ومنو از فرش به عرش برد اینکه میگن فاصله خریت تا حریت فقط یک نقطه است واقعا همین ومن امروز با افتخار حر زمان خودم شدم 

      خودمو با حضرت داوود هم مقایسه میکنم زندگیش تا حدی شبیه منه وهمین که پیامبر وجودم بیدار شده من بینهایت خوشحالم به لطف خدای مهربان الهاماتشو درک میکنم میگیرم وآروم میشم استاد ازتون بینهایت متشکرم زندگیم به حدی زیبا وباشکوه شده که حتی خودمم تصورشو نمیکردم 

      حتی درزمینه مالی هم پیشرفت کردیم واز خانه اجاره ای کوچک دریک محله متوسط به یک خانه رهن کامل بزرگتر با صاحب خونه خوب تر ودرچند محله بالاتر نقل مکان کردیم البته فعلا کلید تحویل گرفتیم وآخر این ماه میریم اون خونه خوشگلمون به لطف خدا حقوق همسرم افزایش خوبی پیدا کرد و خداروشکر میکنم بابت قسطایی که هر ماه نمیدونیم چطور ولی پرداخت میشن وپول میرسه حتی به لطف خدا پالایشگاهی که پول همسرمو ۵ سال پیش خورده بود پروندش به جریان افتاده وبه لطف خدا خبرای خوبی درراه وبه لطف خدا دلم روشن که به پولمونم میرسیم استاد از همه بیشتر آرامشی که این روزا دارمو با هیچ چیز دردنیا عوض نمیکنم واینکه به راحتی به اندازه نیاز بدنم وفقط درزمان گرسنگی میخورمو خیلی دوست دارم 

      راهنمایی های شما بینهایت کمکم کرد هم به خودم هم به همسرم اون روز که براتون ایمیل زده بودم اونقدر گریه کرده بودم که شکل صورتم عوض شده بود امروز میفهمم که من خدارو دارم اونم خدایی بینهایت مهربان که عاشقمه وهمه انسان های دنیا رو سرراه من قرار میده تا باعث رشد من بشن به لطف خداروابطم با اطرافیانمم بهبود پیدا کرد وبراشون تبدیل شدم به یک انسان دوست داشتنی قدرتمند 

      اعتماد به نفسم بینهایت بالارفته اون روز جاریم طبق معمول حرفی زد که منو برنجونه اما من اونقدر خونسرد وآروم جوابی محترمانه دادم بهش که ازپاشد ورفت ودیگه هم منو تا آخر مهمونی ناراحت نکرد خیلی خودم لذت بردم واقعا قوی مهربان وبا اعتماد به نفس شدم دیگه ناراحت نمیشم یعنی میشما اما نمی مونم مثل صبا عزیزم که همیشه حرفاش توی ذهنم میگرده مرتب تکرار میشه غم تو دلم ندارم وسریع درمیام از اون حالت حتی رفتار من باعث شده که همسرمم خبرای بد واخبار روز کمتر برام بگه

      چون هر چیزی میگه من مرتب میگم درست میشه خدا بزرگه خدای مهربون وتوانای ما خدای مردم اون شهرم هست براشون طلب خیر وراحتی وآسایش میکنم اونا الان تو بهترین شرایط خودشون هستن 

      حتی یه دفعه همسرم گفت با عصبانیت که اگه جنگ بشه ما بیچاره میشیم منم گفتم نه ما هیچ وقت بیچاره نمیشیم اوضاع همیشه برای ما خوب خواهد بود خداروشکر خداهوامون داره وبهترین ها رو برای ما رقم میزنه پول امنیت آرامش وحتی جونمونم حفظ میکنه 

      دلش آروم شد وگفت راست میگی خداهست همش تقصیر همکارای بیش… منه که همش آیه یآس میخونن اعصابمو خورد کردن منم بهش گفتم هر وقت چیزی گفتن بگو پاشو بریم کمکشون کنیم یا اگه کاری میتونیم برای کسی که مشکل داره انجام بدیم اینجوری میفهمن که کاری از دست ما برنمیاد ورها میکنن حرفشون 

      من یاد گرفتم به هرکسی پیش من ناله کرد گوش ندم یعنی بشنوم ولی گوش ندم ودرآخرم بگم کاری از دست من برمیاد برات انجام بدم تا حالا نمیدونستم حرص نخوردن اینقدر راحت 

      باور کنید استاد از وقتی این روش به کار میبندم نزدیک به ۹۹ درصد افراد تشکر میکنن ومیگن نه عزیزم کاری از دستت برنمیاد اون موقعس که میگم نگران نباش درست میشه خداکه نمرده حتما همچیو درست میکنه من دلم روشن 

      استاد درمورد لاغریم یه چیزی بگم  جدیدا هر لباسی میپوشم عکس میگیرم ومیگذارم صفحه اول گوشیم خوب یادمه وقتی اولین عکس گرفتم مثل کسی که منهدم شده از چاقی بودم خخخ اما با این حال چند تا عکس با حال خوب گرفتم وبهترینشو گذاشتم روی صفحه گوشیم وهربار لبخند خودمو میدیدم خوشحال میشدم که ببین حالم خوبه میخندم دلم شاد پس همه چی خوبه یه جورایی برام شده انگیزه شاد بودن 

      دقیقا یادمه ۴ مرداد ۱۴۰۰ شروع کردم استاد خودمم باورم نمیشه همش ۴ روز گذشته ومن تغییر به وضوح دراحساسم وجسمم وعکسام میبینم خودمم از تعجب وخوشحالی درپوستم نمیگنجم یعنی یه جوری روند لاغریم سرعت گرفته که انگار گذاشتن لاغر شدنمو رو دور تند خخخ

      حالا میفهمم که شما وقتی گفتین شروع که بشه دیگه تا به ایده آلتون نرسید تموم نمیشه تا ابدم ادامه دار میشه این متناسب بودن 

      خیلی خیلی خوشحالم استیکرام نمایش داده نمیشن وگرنه کلی استیکر خوشحال وخندان میگذاشتم 

      حالا مهمم نیست مهم منم که بینهایت خوشحالم تا حالا فکر میکردم من حتما از زود به زود گرسنه میشم اما درکمال تعجب  اونقدر دیر گرسنم میشه که خودمم تعجب میکنم وهمینطور اون قدر زود سیر میشم که حد نداره انگار واقعا همه گرسنگی های قبلی من الکی بود 

      به قول همسرم غذام شده اندازه جوجه خخخ ولی خب سیر میشم چیکار کنم نمیشه که پرخوری کرد چون بقبه فکر میکنن این حجم کمه واستاندارد نیست استاندارد وبدن من تعیین میکنه واین خودش بهترین استاندارد دنیاست 

      استاد بینهایت ازتون ممنونم همیشه براتون طلب خیروخوشی وسعادت میکنم از خدای بزرگ 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار آرمیتا صدیقی
      1400/04/30 02:35
      مدت عضویت: 1042 روز
      امتیاز کاربر: 77
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 430 کلمه

      به نام خدای یکتا سلام دوستان خوب و استاد عزیز.با اینکه امروز مهمانی بودم و نتونستم تمرینم رو انجام بدم اما هیچ وقت دیر نیست و گام هام باید منظم باشن. گام چهارم: دو سوال رو همیشه از خودم میپرسیدم،چرا دوستام هرچی میخورن چاق نمیشن؟؟چرا همه متناسب هستن و من چاق تر میشم؟

      وقتی صحبت از تناسب اندام میشه دو بحث پیش میاد چرا خیلی ها چاق هستند؟چرا خیلی ها لاغر هستند؟اکثرا دوست داریم جواب کدوم سوال پاسخ داده بشه؟ مورد دوم_چون میخوان به لاغری (سلامتی و احساس خوب) برسنحالا ما میایم در بقیه روش های لاغری صورت مسئله رو مورد بحث قرار میدیم یعنی ((مورد اول))اینکه انتظار داشته باشیم مسائل قبل از نتیجه رو تغییر ندیم و نتیجه رو تغییر بدیم کاملا اشتباهه،مثل تمام اون روش هایی که برای لاغری انتخاب کردیم.ما میخوایم لاغر شدن برای همیشه رو یاد بگیریم.به اصطلاح یک بار لاغر بشیم و برای همیشه لاغر بمونیم..وای فوق العاده‌اس…

      لاغری با ذهن سیستمی‌ست که فرمول های اشتباه ذهن رو ردیابی میکنه و مارو به لاغری میرسونه

      همه کسانی که چاق هستن از کسانی مشورت مزگیرن که خودشون چاق بودن یا از روشی چاق شدن یا لاغر!! پس اصلا درست نیست..

      لاغر شدن در صورتی میتونه ماندگار باشه که علت چاقی رو تشخیص و برطرف کنی نه اینکه بخوای نتیجه اش رو تغییر بدی!

      هیچکس نتونسته با تغییر نتیمه که همون چاقی به لاغری‌ست تا همیشه لاغر بمونه! چون علت چاقی در ذهن افراده و تا زمانی که فرمول های ذهنت رو عوض نکنی تو هرچقدر به بدنت فشار بیاری متاسفانه دوباره به وزن قبلی یا بالاتر برمیگردی چون فرمول هات تغییر نکرده و فقط جسمت تغییر کرده…..و این کاملا منطقیه

      تمرین گام چهارم: تحلیل صورت مسئله (چاقی)

      من چرا چاق هستم؟ خیلی خوب فکر میکنم و مینویسم《فکر کردن خیلی سخت تر از رژیم و ورزش های سخت و طولانیه؟》

      چون از زمانی که یادم میاد اطرافم کسانی رو دیدم که یا چاق بودن یا درحال رژیم گرفتن بودن! چون همیشه به من گفته میشد تو استخون بندیت درشته هرکاری بکنی نمیتونی لاغر بشیچون عاشق تنقلات بودم فکر میکردم از خوردن زیاد اونهاست که چاق شدمچون پرخوری عصبی رو باور کردم هرازچند گاهی پرخوری میگرفتم.چون اطرافیانم دلیل چاق بودنشون دقیقا نداشتن تحرک و زیاد خوردن بود.چون تمام رسانه ها مثل تلویزیون به ما گفتن تنها راه لاغر شدن عرق کردن و عرق کردن و عرق کردنه.چون همیشه خوردن رو به چاقی ربط میدادن.چون خیلی از خوردن میترسیدم و هر لقمه که میخوردم با ترس و نگرانی بود چون بعد از اینکه جلوی بقیه خودم رو از خوردن چیزی محروم میکردم یواشکی میرفتم و دوبرابر نیاز بدنم اونو میخوردم.چون فکر میکردم نون و برنج و فست فود چاق میکنه.چون همیشه برای خوردن هیجان داشتم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار parham.63@yahoo.com
      1400/04/21 17:40
      مدت عضویت: 1226 روز
      امتیاز کاربر: 10303 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 615 کلمه

      به نام خدایی که سریع اجابت می کند 

      سلااام هم مسیری ها ی متعهد 🤩🕊 

      اول از همه باید بگم که بسیار عجیبه انگار تا حالا این مطالب به گوش من نخورده و فوق العاده تاازه است😮🤔 

      همیشه برای رفع مشکل باید دلیل به وجود آمدن آن مشکل را بررسی کرد تا به سرعت و سادگی مسئله حل بشه در تمام سالهایی که اضافه وزن داشتیم ما می خواستیم نتیجه رو تغییر بدیم و چاقی رو تبدل به لاغری کنیم و همیشه یک سئوال در ذهنمون داشتیم اینکه چه طور لاغر شوم؟و اگر می پرسیدیم که چگونه چاق شده ام ؟و جوابی براش پیدا می کردیم  حتما من لاغر می شدیم 🌟:مثلا گیاهی که هرروز برگهایش زرد می شود را برای تغییر نتیجه می شود برگهایش را هرروز هرس کرد ؟ یا با  رنگ سبز پوشاند !؟و در نهایت برگی نمی ماند ‼️ اگر ما متوجه نباشیم که گیاه به دلیل بی آبی و گرما دچار سوختگی برگ شده است آن گیاه را از دست می دهیم .

      Why did I get fat? Some people passed by and said that it was because of puberty (she was exactly 10 years old) م م My mother also said that we are obese heirs. They are thin on the go (and in my opinion inheritance and genetics were unchangeable, I had to accept obesity and this word of force made me blame my family ️ ️ Some of my friends also said that you are not active, you should exercise for The nutritionist had also told you not to consume too many sweets and fatty substances, and I was interested, and this was a big limitation The زش The doctor also told me to follow everything from the throat to the lamb, lady! It makes me fat Father ️ My father sweated a lot and it was appropriate when I asked, he said I have a high metabolism,

      تا به ته خط رسیدم یک بن بست و جمله ای که در ذهنم نقش بست ته بن  بست دقیقا هموون جایی هست که باید پروااز کنی (اول کوچه ی خدا)🙏🏻🥰♥️🌹سایت تناسب  فکری 

      اینجا هیچ خبری از رژیم و ورزش و محدودیت نبود و نکته ی مهم این بود که اینبار کسی برای من برنامه ریزی نمی کرد یعنی تحت کنترل کسی نبودم و آزادانه خودم با قدرت برای هدفم می خواستم برنامه ریزی کنم و این یک ویژگی خاص بود که احساس خوبی به من می داد.😇

      چه طور باید لاغر بشم⁉️

      باید دیاگ بزنیم 👌😁….با گوش دادن و دیدن  فایلهای آموزشی لاغری با ذهن و نوشتن (فکر کردن )فرمولهای چاقی رو شناسایی می کنیم و از ذهنمون استخراج می کنیم وقتی مطالب را می خوانیم و یا می بینیم با چشم و گوش اینکاررا انجام می دهیم و از یک یا دو حواس استفاده می کنیم ولی به وقت نوشتن از چند حواس همزمان استفاده  می کنیم و تمرکز بیشتری داریم و پراکندگی ذهن و حواس پرتی ما به موضوعات دیگر با تمرکز بر نوشتن یکجا جمع می شود یعنی سایت تناسب فکری را یک دستگاه فوق هوشمند در نظر می گیریم که در هر قدم فرمولهای ذهنی چاق را در ذهن ما شناسایی می کنه و برای اصلاح ،فرمولهای جدید لاغری را آموزش می دهد معجزه از درون ما اتفاق می افته اینکه آگاه می شیم که  با پذیرش چه عنوانهایی خودمون به چاقی قدرت داده ایم و به مرور زمان آموزشهای لاغری را یاد میگیریم و قدرت را به هدفی می دهیم که باعث احساس رضایت ما می شود .خواندن نوشته های  دوستان باعث میشه که شاهدان بیشتری برای ذهنمون بیاوریم و تصویر سازی لاغری در ذهنمون شکل بگیره و هر چه وقت بیشتری بگزاریم و تجزیه و تحلیل فکری داشته باشیم در آموزش لاغری خود به ذهنمون موفق تر عمل می کنیم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1400/04/15 15:41
      مدت عضویت: 1647 روز
      امتیاز کاربر: 27941 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,834 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیز و دوستان هم مسیرم 

      فایل صوتی  امروز :

       استاد میگن  قبلا از هر راهی که در پیش میگرفتم برای لاغری نتیجه ی من برای لاغر شدن در حد چند هفته بوده و دوباره به حالت قبل بر میگشتیم شایدم بیشتر از قبل بر میگشتم 

      این چاق و لاغر شدنهای مکرر من رو خسته  و ناامید میکرد .

      و هر چقدر بیشتر تلاش میکردم نتیجه کمتر میشد و هیچ وقت نشد با اون روشها برای همیشه از شر اضافه وزن رها بشم تا اینکه استاد در سایتی برای موفقیت فردی وارد میشن  و استاد تصمیم میگیره  از اون برای موفقیت در تمام جنبه ها حتی لاغری خودش استفاده کنه .

      و استاد هر چقدر  در این سایت تلاش میکرد درآمد و ثروت و روابطش رو بهتر کنه ولی اضافه وزن مانع موفقیتش میشد و تصمیم گرفت اول این اضافه وزن رو کم کنه.

       و استاد با استفاده از این روش های ذهنی تونست مقدار زیادی وزن کم کنه بدون اینکه رژیم و یا ورزش و … داشته باشه واستاد در تمام دفعاتی که رژیم  و ورزش داشت هیچ وقت نتیجه ی قابل ملاحظه ای کسب نمیکرد و یا اگر نتیجه ای میگرفت خیلی راحت از دستش می داد .

      استاد از دوران کودکی فکر میکرد چرا دوستام لاغرن و من چاقم ؟؟..چرا اونها هر بازی رو میکنن و چرا من نمیتونم ؟؟؟و چرا من در این وضعیتم ولی بقیه متناسبن ؟؟…

      تا به این جواب رسید که واقعا میشه آدمها متناسب بشن اگر ذهنشون رو کنترل کنن.

      و استاد با همین روش کلی وزن کم  کرده  بود که باعث حیرت خیلیا شده بود  در حالی که هیچ کار خاصی نمیکرد  و برای خیلیا جای سوال بود که چی کار میکردم  و وقتی استاد توصیح میداد اونها قبول نمیکردن و میگفتن راستش رو بگو چه رژیمی گرفتی و …و استاد یواش یواش رفت به دنبال آموزش این دوستان نه برای در آمد ایجاد کردن به خاطر خودش که ببینه آیا این روش درست هست یا نه و برای همین یه کانال درست شد و استاد به این دوستان آموزش میداد .و این دوستان خیلی امیداور شده بودن و کنجکاوی میکردن و کلی تعداد این افراد زیاد شده بود و استاد خودش رو مسول این افراد دونست که راهنماییشون کنه تا نتیجه بگیرن .

      لاعری با ذهن رو اگر بخوایم خلاصه بگیم به این شکل هست :

      چرا ما چاق هستیم و چرا خیلیها لاغر هستن ؟؟

      از چه طریقی ما باید لاغر بشیم ؟؟؟

      پس این دو موضوع باید مورد بررسی قرار بگیرین یکی صورت مساله هست یکی جواب اون هست .

      به نطر شما کدوم موضوع باید برای ما مورد بحث قرار بگیره ؟ممکنه خیلیا بگن مورد دوم و دوست دارن نحوی لاغر شدن رو یاد بگیرین .

      و اما این اشتباه هست چون ما همیشه به دنبال این هستیم که چطور لاعر بشیم ولی هیچ وقت به دنبال این نبودیم که  چرا چاق شدیم .

      چرا چاق هستی ؟دلیل این رو پیدا کن تا برای همیشه لاغر بشی .

      و این وجه تمایز این روش از بقیه روشها هست  چون اگر  با این روش لاغر بشیم دیگه چاق نمیشیم .

      و ما  در این روش به دنبال از بین بردن صورت مساله نیستیم و ما میخواهیم جوابی برای اون سوال پیدا کنیم و این لاعر شدن مداوم رو به ما میده چون به دنبال لاغری هستیم که تا ابد در ما باشه این ارزشمند هست .

      پس این بار هدف نباید این باشه چاقی رو به لاغری تبدیل کنی باید به دنبال این چراها باشی که چرا چاق شدی ؟؟

      هر کس از راه رسیده خواست ما رو با برنامه ها و دارو و ورش و رژیم  و … لاغر بکنه.

      لاغری با ذهن همون کامپیوتر و سیستمی هست که میاد عیب یابی میکنه  و معایب و مشکلات و فرمولهای غلط ذهنی رو  پیدا میکنه  و اونها رو تغییر میده و میبینید جسمتون هم تغییر میکنه .

      و ما هر وقت از روشهای غلط نتیجه نگرفنیم خودمون رو سرزنش کردیم و گفتیم انگار من نمیتونم و  نمیشه لاغر بشم و خسته و ناامید شدیم  از لاغری داییمی و اما دوستانی که این مسیر رو ادامه بدن نتیحه میگیرین و خستگیشون در میاد و زندگی جدیدی رو تجربه میکنن .

      و از رنج چاقی به لذت تناسب اندام میرسید .

      لاعری در صورتی داییمی میشه که علت چاقی رو بررسی کنید .

      علت چاقی در ذهن افراد هست و تا اونها تغییر نکنه شما نمیتونید لاغر بشید .

      اگر شما میخوایدلاغر بشید باید وقت صرف کنی و بنویسی و فکر کنی این کارها سخت تر از ورزش کردن و نخوردن و ساعتها پیاده روی که نیست پس فکر کنید و فرمولهای لاغر کننده رو ثبت کنید .

      سوال مهم :

      خوب به موضوع چاقی فکر کنید و بگید چرا شما چاق شدید ؟از چه سنی چاق شدید ؟؟.موضوع انشا این هست چرا من چاق  هستم .؟؟؟

       هر چقدر شما بیشتر بنویسید فرمولهای لاغری رو در ذهنتون تثبیت میکنید .

      و اما داستان چاقی من و چرا من چاق شدم :

      من از وقتی  خودم رو یادم میاد تا سن ۱۷ سالگی کاملا لاغر بودم و حتی از نطر خیلیا  یه مقدار هم شاید کمبود وزن  داشتم و طبق حساب کردن وزن  به عدد دو رقم  اخر   قدم هم دقیقا همین طور بود من ۴ کیلویی کمتر بودم ولی هر چیزی رو به راحتی میخوردم و هیچ محدودیتی و حساب و کتابی در خوردن نداشتم و به راحتی میخوردم و اما هیچ وقت پرخوری هم نمیکردم سریع سیر میشدم و غذا  رو  رها میکردم  و به زور غدا نمیخوردم و …. تا اینکه در سن کم نامزد کردم و از همون دوران نامزدی چون هر شب  میخواستیم تفریح کنیم  و لدت ببرم و خیلی بهم خوش بگذره به رستوران و فست و فودی و کافی شاپ میرفتم و انصافا میخوردم خوب هم میخوردم و دقیقا یادم میاد در همون دوران  نامزدی تا زمان جشن عروسی من ده کیلو اضافه کردم و همه و تمام اطرافیان من رو تحسین و تشویق میکردن کا چقدر زیبا شدی چقدر بهت میاد حالا خوب شدی  چقدر فرم صورتت و پوستت و جهره ات زیباتر شده و منم خوشحال بودم از این همه تعریفها و تمجیدها و از طرفی هم بارها از اطرافیانم و خانوادم  شنیده بودم هر که ازدواج کنه چاق میشه و نمونه م در اطراف زیاد دیده بودم حتی خواهر بسیار لاعر خودم که دو سال قبل از من ازدواج کرده بود و بعد از ازدواج  کلی اصافه وزن پیدا کرده بود و چاقی بی حدی پیدا کرده بود که با رژیم و ورزش تونست اونها رو کم کنه و دیگه کنترل شده غدا خورد و به جز در بارداریش که بازم چاق شد و بعدش  بازم دوباره با رزیم و ورزش  لاغر کرد  و دیگه چاق نشد و در دهن من مونده بود ازدواج و بارداری ادم رو چاق میکنه و ورزش و رژیم  تتها راه لاغر شدن هست  دقیقا خودم بعد  از ازدواج  کلی چاقتر شدم تا ۸۰ کیلو رفتم و دیگه واقعا شکم داشتم رانهای چاق داشتم و هر لباسی اندازم نمیشد و تصمیم گرفتم  با رزیم و ورزش خودم رو  لاغر کنم و تونستم ده کیلویی کم کنم و اما ته دلم همیشه در ذهنم صورت چاق و دست و پای چاق رو خیلی دوست داشتم و هر کس در اطراف من این خصوصیت رو داشت میگفتم اینطوری خوبه که یکم توپول باشی  که لباس بهت بیاد و صورتت هم زیبا تر و با طراوت تر میشه برای همین بر خلاف رزیمی که داشتم سریع دوباره به حالت قبل خودم بر میگشتم و چاق میشدم و اما سریع من باردار شدم و در هر بارداری اول و دومم بسیار بی حد چاق می  شدم چون تلافی هر چه نخوردن بود در این مدت بارداری اجرا میکردم به همراه کلی فرمول غلط که در دهنم داشتم  که باید زیاد بخورم به جای دونفر بخورم و باید بخورم تا بچه ای با بنیه ی قوی به دنیا بیارم و …. تا جایی که از نظر پزشکم اضافه وزنم  خطرناک میشد و باید زیر نظر متخصص تغدیه چند ماه آخر رو میگذروندم که زیادتر  اضافه نکنم و خلاصه در هر بارداری من  چاقی بالای صد کیلو رو تجربه میکردم و حال بد و … که دربارداری دوم و اخرم دیگه تصمیم گرفتم خیلی عالی خودم رو لاغر کنم و بسیار تلاش کردم با رژیم و متخصص تغدیه لاعر بشم  و تونستم عالی وزن کم کنم تا ۵۹ کیلو لاغر بشم اما در همون ماه های آخر متوجه شدم کم کاری تیرویید و دارم و مشکل هورمونی دارم که باید دارو مصرف کنم و بارها از اطرافیان و پزشکان متخصص شنیده بودم این دو باعث چاقی من میشن  و یک دفعه روند کاهش وزن من متوقف شد و بر عکس هر ماه چاقتر میشدم و هر چقدر بیشتر تلاش میکردم نتیجه سختتر و کمتر میشد برام و یا خیلی کم بود و قابل مقایسه با تلاشم نبود و نا امید خسته  بودم تا به این سایت اشنا شدم و دقیقا از همین ۱۲ جلسه رایگان  شروع کردم و احساس کردم چقدر حرفهای استاد درست و به جا هستن و همون حلقه ی گمشده ی من هستن .

      و اما من چاق شدم چون باور داشتم هر کس ازدواج کنه چاق میشه 

      من چاق شدم چون باور داشتم هر کس باردار بشه چاق میشه 

      من چاق شدم چون باور داشتم اشتهام زیاده 

      من چاق شدم چون باور داشتم قرص و دارو یی مصرف میکنم که باعث اضافه وزن نا خواسته  در من میشن 

      من چاق شدم چون باور داشتم غداهای سرخ شده و نون وفست فود و  برنج و شیرینی و هله و هوله و … باعث چاقی من میشن .

      من چاق شدم چون باور داشتم من با متناسبها فرق دارم اونها یه نعمت خدادی دارن که گرسنه نمیشن و من همیشه میل به عدا دارم و گرسنه هستم پس حتما چاق میشم .

      من چاق شدم چون باور داشتم سلامتی من و قوی بودنم و تفریحهام و لذتهام در گرو خوردن زیاد هست .

      من چاق شدم چون میگفتم اگر میخوام زندگی کنم و خیلی لذت ببرم باید هر چیزی رو که میخوام در هر مقداری که میتونم تا مرز خفگی بخورم .

      من چاق شدم چون باور داشتم آزادی و زندگی کردن یعنی زیاد خوردن 

      من چاق شدم چون باور داشتم هر وقت حوصله ام سر  رفت باید  بخورم .

      من چاق شدم چون باور داشتم پول هر عدایی رو دادم تا تهش باید بخورم که پولم هدر ندره .

      من چاق شدم چون باور داشتم  همین یه امشبه و دیگه از این نوع و مدل غدا نیست و از فردا شروع میکنم پس تا میتونم باید بخورم و هیچ وقت اون فردا نیومد 

      من چاق شدم چون باور داشتم زیاد خوردن باعث میشه من کمی توپولتر بشم و زیبایی صورت من بیشتر بشه .

      من چاق شدم چون باور داشتم لباس به تنم قشنگتر میشه .

      من چاق شدم چون باور داشتم دست و پام و پوست صورتم زیباترمیشه .

      من چاق شدم چون با ور داشتم بیشتر   مور تایید اطرافیانم  میشم .

      من چاق شدم چون باور داشتم هیچ مواد غدایی رو اسراف نمیکنم و دور نمیریزم  و گناه نمیکنم .و هر چی اصافه هست من میخورم 

      من چاق شدم چون باور داشتم که  نیرویی به زور من رو وارد به خوردن میکنه که تحت کنترل من نیست و اسمش اشتها هست و من هیچ تسلطی بر خودم ندارم و مجبورم که بخورم و اینم تقدیر من هست که با اشتهای زیاد افریده شدم نمیتونم لاغر بشم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار tahere.norani
      1400/04/01 13:04
      مدت عضویت: 1286 روز
      امتیاز کاربر: 555 سطح ۲: کاربر متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,309 کلمه

      به نام خداوند بخشنده ی مهربان
      سلام خدمت استاد عزیز و تمام دوستان خوبم
      تمرین امروز چرا من چاق هستم؟ دلایل چاقی من؟
      – من چاق هستم چون عاشق چیزهای شیرین هستم چه شیرین طبیعی مثل خرما و عسل و .. و البته بیشتر شیرین مصنوعی مثل تمام خوراکی هایی که توشون از شکر استفاده شده مثا کیک و بستنی و کلوچه و بیسکویت و شیرینی خامه ای و ….. از وقتی یادم میاد صبحانه خوشمزه ترین وعده ی غذایی من بود و ان هم به خاطره چای شیرینی بود که با نون و پنیر میخوردم، من عاشق این صبحانه بودم و اگر بنا به هر دلیلی یک روز صبحانه چای شیرین با نون و پنیر نبود حالم گرفته میشد😆 همیشه دو لیوان پر چای کاملا شیرین شده با نون و پنیر میخوردم و این دو تا با هم واقعا طعم خوبی داشت😋 من چاق شدم چون عاشق شیرینی ، بیسکویت شکلات، بستنی و کیک بودم و هستم ولی الان خیلی کمتر، من خوب میتونم غذا رو به اندازه و کم بخورم ولی در مورد خوراکی های شیرین واقعا نمیتونم مقاومت کنم و انها رو زیاد میخورم اخه این خوراکی ها احساس خوبی رو در من بوجود می اورند، طعم بیسکویت یا کیک یا حتی عسل روی نان تست و کره ی بادام زمینی و همچنین عسل روی جوی دوسر پرک ( البته این دو مورد اخر اخیرا اضافه شده چون به نظرم حداقل در کنار خوشمزه بودن برام بدنم مفیدترند) برای من واقعا لذتبخش است. من اینها رو میخورم تا خستگی در کنم نثلا اگر سرم شلوغ باشه مثل دیروز که صبح رفتم باشگاه و و بعد عصر از ساعت ۴ تا ۸ رفتم ارایشگاه تا ناخن هام رو درست کنم وقتی رسیدم خانه خیلی خسته بودم برای همین با اینکه کاملا سیر بودم شروع کردن به خرید بیسکویتی که برای پسرم خریده بودم در حالیکه اصلا تمایلی به خوردت نداشتم و خوب یک عالنه کلر داشتم که انجام بدهم و خوردن بیسکویت و نشستن برای من حکمیک بریک یا زنگ تفریح یا یه نوع مدیتیشن رو داشت که در حالیکه دارنم بیسکدیت رو میخورم و از طعمش لذت میبرم ذهنم رو نظم بدهم برای الویت بندی کارا و برنامه ریزی برای انجامشون در ذهنم، هرچند که از طعم خوشمزه بیسکدیت در دهانم هم لذت میبردم و خستگی ام در می رفت!!! یعنی مت میخورم تا خستگی در کنم🙄🙄🙄 و جالب اینکه من همش فکر میکردم چون عصرها تو خونم و حوصله ام سر میره میخورم اما الان فهمیدم اگه خونه هم نباشم بعد که اومدم همون مقدار میخورم یا قبلن فکر میکردم چون همسرم خونه است و من باید براش چیزی بیارم یا باهاش بخورن چاق میشم ولی الان فهمیدم حتی وقتی هم خونه نیست من شاید بیشتر هم میخورم، یا قبلن فکر میکردم چون باید غذا دهن پسرم بزارم و خودم ازش میخورم چاق میشم حالا فهمیدم نه بابا به اونم غذا ندهم هم خودم میخورم چاق میشم یعنی فهمیدم بودن در خانه یا همسر یا پسر و هیچ عامل بیرونی دلیل چاق شدن من نیست جز ذهنم که همش فرمان به خوردن میدهد، و اگر هیچکدام از اون عواملم وجود نداشته باشند باز من بیشتر میخورم و چاق میشوم.
      _ من چاقم چون حرص میزنم تو خوردن شاید چون خوداگاهم میگه نباید بخوری و البته خوداگاهم میگه نباید بخوری من حتی اگر نخواهم هم میخورم چون از محدودیت متنفرم شاید چون قبلنا خودم رو زیاد از خوردن محروم کردم تو مغزم( تو خود اگاهم محروم بودم ولی در اخر میخوروم چون از جنگیدن با ذهنم خسته میشدم) حالا وقتی خوراکی رو میبینم که خوشمزه و شیرین است حتی اگر نخواهم هم میخورم.
      _ من چاقم چون از خوردن کیک وشیرینی و بیسکویت با قهوه یا چای برای مدیتیشن و ارامش استفاده میکنم، هر وقت میخواهم به چیز مهم یا اصلا هر چیزی فکر کنم یا برنامه ای بریزم یا جایی بروم قبلش با یک شیرینی و قهوه از خودم پذیرایی میکنم😤
      _ من چاقم چون بیشتر مواقع به خودم میگم حق نداری بخوری نباید بخوری این کالریش بالاست، این تو رو چاق میکنه و این احساس محرومیتباعث میشه که من طمع بیشتری برای خوردنش داشته باشم و تمام ثانیه های زندگیم رو به اینکه چی بخورم و چی نخورمفکر میکنم حس محرومیت در من باعث ایجاد پرخوری میشه.
      _ من چاقم به دلیل عذاب وجدان و احساس گناه از خوردن و ترس از خوردن مثلا وقتی که گاهی دلم چیز شیرینی رو میخواد یا واقعا گرسنه میشم خودم رو از خوردن محروم میکنم چون مثلا فلان ساعت فلان چیز رو که نباید خوردم و حالا برای جبران کالری مصرفی نباید بخورم دیگه تا فردا و چون نمیتونم در برابر این فشار مقاومت کنم یا همون روز چیزی میخورم که این خودش باعث عذاب وجدان میشه و باعث پرخوری بیشتر در همان روز یا بهرحال تحمل میکنم و چیزی نمیخورم تا فرداش که اینم باعث پرخوری در فردا میشه
      _من چاقم چون برام کالری مصرفی از صدای بدنم بیشتر مهمه و گاهی نادیده گرفتم چیزی که واقعا میخواهم و نمیخورم باعث پرخوری در ساعات بعدی میشه چون گاها که به صدای بدنم گوش کردم واقعا با خوردن مقدار کمی از اون خوراکی ولعم رفع شده و تونستم ازش بگذرم و ارضا بشم
      _ من چاقم چون نمیتونم اگر تخلفی هم کردم خودم رو ببخشم و ازش رد شوم و به خودم بگم بابا تو در حال یادگیری هستی زمان میبره تا یاد بگیری و باید خودت رو ببخشی مثلا گاها که پرخوری میکنم یا بی دلیل چیزی رو میخورم انقدر خودم رو سرزنش میکنم و عذاب وجدان میگیرم و ناراحت میشوم که کل روزم رو خراب میکنم و باعث میشه دوباره پرخوری کنم و این چرخه (پرخوری_ عذاب وجدان و سرزنش _ پرخوری) مدام تکرار میشه، گاهی هم میگم حالا چون این وعده رو تخلف کردم کل روزم رو میخورم تا دوباره از فردا درست شروع کنم🙄
      _ مت چاقم چون وقتی خوب پیش میروم و چند کیلویی وزن کم میکنم یه صدایی انگار تو ذهنم میگه خیلی خوب داری پیش میری دیگه بسه بهتر از این نشو این برات زیادیه یا دیگه بیشتر از این لاغر نمیشی واقعا نمیدونم این چه حسیه؟ انگار خودم رو لایق اون اندام فوق العاده نمیدونم یا باور نمیکنم براحتی میتونم داشته باشمش😐🙁
      _ من چاقم چون بیست و چهار ساعت شبانه روز در مورد خوردن فکر میکنم، چی بخورم و چی نخورم، اصلا انگار ذهنم هیچ مشغله دیگری به جز خوردن نداره، و در تمام ساعات مخصوصا اگر بیکار باشم برام منو میچینه که الان چی بخوری چی نخوری؟
      _ من چاقم چون از بچگی مامانم مجبورمون میکرد تا ته بشقاب رو بخوریم و همش تشویقمون میکرد که غذامون رو تموم کنیم و چیزی تو بشقابمون باقی نمونه، یادم میاد گاهی از شدت سنگینی نمیتونستم از پای سفره بلند شوم🤣🤣 البته اون زمان لاغر بودم چون خیلی بازی میکردم.
      __ من چاقم چون دلم نمیاد غذام رو بریزم دور و نیخورمش که حروم نشه، البته در این مورد الان خیلی بهتر شدم ولی این رو هزاران بار از پدر و مادرم شنیده ام که بخورش حیفه! همش میگفتن نه نریزیش ها بخورش یا بده من بخورم( به زور) نعمت خداست گناه داره😅
      _ من چاقم چون خوردن چیزهای خوشمزه و طعمشون واقعا برای مت لذتبخش است، احساس گرما و زندگی بهم میده مخصوصا وقتی با خانواده جمع هستیم خوردن واقعا لذتبخشه😋😋
      _ من چاقم چون تمام عمرم رو به خوردن و نخوردن فکر کردم و یادم نمیاد در زندگی چیزی جز لاغر شدن و چاقی و خوردن و نخوردن فکر من رو مشغول کرده باشه و راستش من واقعا میخوام این موضوع رو یکبار برای همیشه در زندگیم حل کنم و به بقیه خواسته هام مثل ثروت ، و روابط و عزت نفس و ..‌ بپردازم. و میدانم تا لاغر نشوم ذهنم نمیتونه روی چیزهای دیگه تمرکز کنه چون لاغری الویت زندگی من است در حال حاضر و البته حق منه.
      اینها دلایلی بود که یادم اومد و فکر میکنم من رو چاق کردند، ممنونم از استاد برای این تمرین خوب و منتظر خوندن دلایل دیگر دوستانم هستم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 48
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 516 کلمه

      سلام به استاد عزیز و همه ی دوستان جویای تناسب و عشق و آگاهی و ارامش.💝

      بسیار عالی استاد عزیز….لذت میبرم از فایلهای شما…مخصوصا این دوازده جلسه ی رایگان لاغری با ذهن که اگه واقعا درست گوش داده بشه و به عمل در زندگیمون تبدیل بشه حتما جواب میده…

      همونطور که باورهای چاق کننده در ذهن اکثر ما باعث چاقی و جسم نادلخواه میشه، ایجاد باورها و رفتارهای درست حتما نتیجه ی تناسب و جسم دلخواه رو به ما میده.

      ✨همه ی ما باید برای همیشه این اصل رو در ذهنمون حک کنیم که منشأ تمام اتفاقات و تجربیات ما در زندگیمون ذهن ماست.

      این ذهن ماست که باید کنترل بشه و خداوند متعال هم بارها در قرآن کریم به تقوا که همون سلف کنترل یا کنترل نفس هست اشاره کرده است.

      اگه ما ذهنمون رو کنترل کنیم و با ورودی های درست آگاهانه بهش جهت بدیم در تمام جهات زندگی میتونیم به خواسته هامون برسیم.

      تناسب ذهن = تناسب جسم و تناسب در تمام ابعاد زندگی و در نتیجه همون خلق زندگی زیبا و عالی برای خودمون در این دنیا و خلق زندگی زیبا در اون دنیا.

      چرا که اگه ما خودمون رو ناتوان بدونیم در خلق زندگیمون و ضعیف و غمگین این دنیا رو ترک کنیم، قدرت خودمون و خدا رو نشناختیم و درک نکردیم و به خودمون ظلم کردیم و حتما در پیشگاه خداوند باید جوابگو عملکردها و باورهای اشتباهمون باشیم.

      من قبل از آشنایی با شما دلایل زیادی رو باعث چاقی خودم میدونستم.تقریبا دو سال هست با شمام و تناسب خوبی رسیدم اما هنوز جای کار دارم…

      چون هر بار که این دوره رو دوباره شروع میکنم متوجه باورهای مخفی در ذهنم میشم که با اینکه به زبون میگم اینا رو من دیگه قبول ندارم اما از عملکردها و احساسات خودم میفهمم که هنوز به باور در ذهنم تبدیل نشده…باید ادامه بدم و ادامه بدم…تا کی؟!

      تا همیشه…

      چرا؟!

      چون چیزی که برای من مهمه لذت این مسیر هست که همراه با طی کردن این راه، آگاهی های من و درک من از ذهنم و وجودم بیشتر میشه.

      پس کار و زندگیت چی میشه؟!

      کار و زندگی من با گوش دادن این آگاهی ها بهتر میشه.👌👌👌

      این همه زمانی که در طی روز نادرست تلف میشه با گوش دادن این آگاهی ها به صورت مفید استفاده میشن و در عین حال به ما یاد میشه که چطور در کنترل ورودی هامون بهتر و بهتر عمل کنیم و در نتیجه زندگی مون رو به شکل بهتری مدیریت کنیم و شکل بدیم.

      همه ی ما صبح تا شب تلاش میکنم که به هدفهامون برسیم از جسم زیبا تا ثروت و عشق و لذت…

      این مسیر همه ی این چیزا رو با هم داره در عین حال که سرشار از آگاهی هم هست پس چرا ادامه ش ندیم.😊

      استاد عزیز من به لطف خداوند و کمک شما به این درک رسیدم هدف من از زندگی کردن در این دنیا چی بوده و چطور باید زندگی کنم.💖

      من مطمئنم ادامه دادن این مسیر آگاهی به من کمک می‌کنه که خودم رو در ابعاد مختلف زندگیم همچنان رشد بدم.💪

      ✨در واقع فهمیدم که شناخت خودم و رسیدن به خودشناسی اصل و کلید موفقیت هر انسانی هست.

      ممنونم که هستید استاد و به ما اصل وجودیمان رو یادآوری میکنید.🙏💝 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار saberizahra80
      1400/03/21 10:04
      مدت عضویت: 1598 روز
      امتیاز کاربر: 3426 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 645 کلمه

      سلام🙂

      بارها و بارها داستان شکل گیری لاغری با ذهن رو از زبان شما در فایلهای مختلف شنیدم و هر بار برام جذاب ترو شگفت انگیزتر از دفعه های قبلی بوده به نظرمن کاملا رد پای خداوند رو در داستان شما میشه دید و حتی نحوه هدایت خداوند رو میشه درک کرد و اینکه چقدر زیبا خودش مسیر رو باز میکنه و آدمها رو به سمت مسیر درست هدایت میکنه منکه بسیار لذت میبرم از درک این آگاهیها و حتی از روند و مسیر هدایت که چقدر شگفت انگیز و معجزه وار هست🙏🙏🙏🙏

      با شما کاملا موافقم که پیدا کردن علت مشکل خودش نصف راه رو رفتنه

      و باز هم در این مورد که هیچ کس علت  اصلی چاقی رو پیدا نکرده و اکثرا فقط به دنبال برطرف کردن و تغییر نتیجه بودن 👌👌👌

      حتی علتهاش رو هم که میگردیم یه سری جواب پیدا میکنیم که واقعا خودمون رو ناتوانتر میبینیم در برابر برطرف کردنش

      مثلا وقتی از خودمون پرسیدیم چرا ما چاقیم؟ جواب اومده که خوب چون چاقی ات ژنتیکیه

      و خوب چه کسی میتونه ژنش رو تغییر بده🤨

      یا اگه پرسیدیم چرا چاقیم؟باز هم جواب اومده چون تیروییدت کم کاره و متابولیسمت پایینه که باز هم کی میتونه متابولیسمش رو افزایش بده ؟جالبه که من بارها برام سوال بود که وقتی داروی تیرویید میدیم به آدمها و طبق آزمایش تیرویید نرمال میشه پس چرا اون فرد لاغر نمیشه تیرویید ش که نرماله پس متابولیسمش دیگه طبیعیه پس چرا لاغر نمیشه🤨🤨🤨😮😮😮

      یا باز هم دربین بیمارام افرادی رو دیدم که کم کاری تیرویید داشتن و برگه آزمایش اینو نشون میداد ولی اتفاقا لاغر بودن 🤨🤨🤨

      اگه کم کاری تیرویید چاق میکنه پس چرا بعضیها لاغرن با وجودیکه تیروییدشون کم کاره؟؟؟؟؟؟؟؟😶😶😶

      یا علت رو سرد مزاجی تعریف کردن که اصلا من نمیدونم پایه و اساس این علم از کجا اومده ویه چیز عجیبتر هم اینکه خیلی وقتها دمنوشهای لاغری چای سبز و…

      . هستن که اتفاقا خودشون میگن چای سبز سرده…

      .چطور میشه چاقی ات از سردی باشه درمانش هم باز یه دمنوش با طبع سرد باشه😅😅😅

      کم تحرکی هم علت دیگه ای هست که برای چاقی ما عنوان کردن و راه درمان رو ورزش دونستن که از ساده ترین شکلش که پیاده روی هست تا پیچیده ترینش که بدنسازی و…

      .هست عنوان کردن 

       اول اینکه خوب اینهمه آدم لاغر در اطراف ما هست که یه قدم هم راه نمیره چه برسه ورزش کنه وباز هم لاغره دوم اینکه همه ما بارها انواع ورزشهای خونگی و باشگاهی و پیاده روی و…

      .

      .امتحان کردیم و میدونیم که به محض اینکه خسته بشی و رهاش کنی دوباره برمیگردی به همون سایز قبلیت

      مادرم دیروز میگفتن من بیشتر از همه خانومهای محل رژیم گرفتم بیشتر از همه هم راه رفتم و الان هم از همهشون چاقترم اونایی که هیچ کاری نکردن نهایت به کمی چاق شدن😑😑😑

      این خودش کل ورزشها رو برای لاغر شدن زیر سوال میبره👌👌👌

      از علتهای دیگه چاقی پرخوری و خوردن غذاهای پرکالری عنوان شده برای همین انواع رژیمها و برنامه های مختلف غذایی اختراع شد ترازو برای وزن کردن خوراکیها اومد برنانه کرفس برای اندازه گیری کالری غذاها اومد وهزارن کسب و کاری که به خاطر ما چاقها راه افتاد و حسابی رونق گرفت😶😶😶

      که غیر از اعصاب خوردی و نا امیدی و بی ارادگی و سرزنش وبی اعتمادی ارمغان دبگه ای براب افراد چاق نداشت

      همه ما دیگه از تمام این روشها خسته شدیم و دیگه حالمون بهم میخوره وقتی اسمشو میاریم

      ولی یه نفر یه جایی بهمون گفت مشکل تو نیستی مشکل نحوه آفرینشت نیست نحوه غذاخوردنت نیست کم تحرکیت نیست مشکل جسمت نیست متابولیسم ات نیست  مشکل غذاها و خوراکیهایی که میخوری نیست

      مشکل فقط ذهنته اونو باید تغییر بدی که خیلی راحت و اروم و اسون لاغر بشی اونم برای همیشه  اون هم کسی نبود جز استاد عطار روشن 🙂

      ختم تمام نا امیدیها و ناتوانیها و سرزنشها و خود خوریها و رژیمها و ورزشها و دمنوشها و حتی عملهای جراحی…😏😏😏😏

      مموونیم از شما که دنبال علت چاقی رفتین و راه تناسب فکری رو ساختین تا همه عاشقان لاغری رو به رویا و ارزوشون برسونین🙏🙏🙏🙏🙏

      .

      ..

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار saberehsadat@gmail.com
      1400/03/06 22:35
      مدت عضویت: 1139 روز
      امتیاز کاربر: 495 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 937 کلمه

      خوب به موضوع چاقی فک کن و من چرا چاق شدم

      امروز فایلهای استاد را سر فرصت و با تامل بیشتر گوش کردم . نکته های زیادی رو برداشت کردم البته ایشون گفتند دلایل چاقیتون و بنویسید که من آن را بطور کامل در نوشته ی قبلیم توضیح دادم از جمله اینکه من از دوره ی جنینی با حس کردن جملات نا صحیح یک پزشک چاق شدنم آغاز شد و این تزریق باورهای غلط از ادمهای دورو برم که به هر طریقی خودشون رو کاردان و اگاه میدانستند  در من اغاز شد البته نا آگاهی من از لاغر شدن بر این تزریقات باورهای غلط دامن زد و  واکنشهای نا صحیحتره  من مرا بیشتر چاق کرد

      نخوردنها ، رژیمهای نا درست ، پیاده روی های غیر اصولی  کالری شماریهای پیاپی و خلاصه تمام این اعمال که از ان فرمولهای ناصحیح ذهنی در من ایجاد شده بود مرا روز بروز از خانه ام از ذات اصلیم دور کرد . من اصلا یاد ندارم کی لاغر بودم . چون اصلا من لاغر نبودم اگر هم در مدت کوتاهی لاغر شده بودم با هزاران عذاب و سختی و بد بختی لاغر کرده بودم .خب به هر حال بگذریم ، مهم این است که راه اصلی را پیدا کردم . در این فایل استاد از متخصصان ناشی که به هر دلیل وارد زندگی ما میشوند و به خیال کمک کردن کلی هزینه و ناراحتی برای ما فراهم میکنند ، صحبت میکنند

      و اصلا هم کم نیستند اینگونه اشخاصی که فکر میکنند در هر زمینه ای آگاهی دارند و از همه بدتر  این اگاهیهای نادرستشان را نیز با زور میخواهند وارد ذهن ما کنند .

      از برنامه های تلویزیون گرفته ، تا متخصصان علم طب تا اشخاص کوچه و بازار  غافل از اینکه نسخه های پیچیده شده از طرف آنها شاید فقط برای خودشان  یا چند نفر افراد خانواده ی شان مفید باشد و روی همه ی افراد تاثیر نداشته باشد ،

      مثلا روانشناسان کودک   نمیشود تمام حرفهای آنها را برای همه ی بچه هابکار برد و قانونی که می گویند برای همه ی کودکان با خُلق و خوی ها و رفتارها ی مختلف یکی باشد و چه بسا این تجویزها در مورد بعضی از کودکان نتیجه ی عکس هم داشته باشد .

      نتیجه میگیریم صورت مسئله ی همه افراد را نمیشود با یک راه حل ، حل نمود

      همینطور که استاد بارها میگویند هیچ جادو و کلمه یا کلید  خاصی در لاغری با ذهن  نیست که شما را لاغر کند ، بلکه هر کس باید کلید راهگشای خود را بیابد ، و همینطور ما میبینیم که استاد بارها از خودشان می گویند و نحوه عملکرد در مورد خودشان

      پس کلید لاغری و هدایت هر کس فقط دست خود آن شخص می باشد ما فقط با راهنمایی ایشان راه های پیدا کردن ان کلید مخصوص به خود را یاد میگیریم قطعا کلید من با کلید شما فرق میکند چرا که راه های چاق شدن من با شما فرق دارد پس هر کس باید ذهن خودش را مورد ریکاوری قرار دهد و از صحبتهای دیگران فقط در جهت پیدا کردن راه حل خودش استفاده نماید

      آری من ذهنم را مورد بررسی قرار دادم . دلایل چاقی ام را تا حدودی پیدا کردم حالا از روشهایی که استاد بارها می گویند استفاده کرده و آن دلایل و باورها را شروع به پاکسازی می کنم  به طریقی که خودم می دانم  و مخصوص به خودم است .

      خب . من موانعی را با استفاده  از این چند گام در ذهنم پیدا کردم و در این چند روز در صدد پاکسازی و تزریق باورهای صحیح در ذهنم هستم .

      مثال کامپیوتر ی که استاد فرمودند خیلی عالی بودذهن من مثل کامپیوتر است داده میدهم و خروجی دریافت میکنم و قطعا اگر ورودیهایم صحیح و در جهت لاغری باشد لاغری دریافت میکنم مگر اینکه کدهای من اشتباه باشد . در روشهای قبلی ما کدهای اشتباه میدادیم و در نتیجه خروجی ما چاقی بود

      با روش ذهنی ما به سراغ آن کدهای معیوب میرویم آن ها بر میداریم و و قطعا لاغری برداشت میکنیم

      اما نکته ی مهم  باور همین روش است . باور اینکه من می توانم منی که قادر بودم آن همه فرمول غلط را به کامپیوتر ذهنم بدهم و تمام آن نا زیبایی ها را خلق کنم

      چرا نتوانم اینبار هم خالق اندام قشنگی باشم . من قبلا  نا خواسته کد دادم  اما الان با راهنمایی استادم کدهای خوب میدهم کدهای صحیح میدهم کدهای قدرتمند میدهم پس اندام زیبایم ارام آرام خلق میشود

      نمونه ای از این کدهای درست  را مینویسم

      من به غذا احساسی خوب دارم من نه از او میترسم و نه دیگر موقع خوردن از او استرس میگیرم نه به او فکر میکنم

      غذا نعمتیست از طرف معبودم برای طی کردن مسیر زندگی مثل  بقیه ی نعمتها . و همانطور که تمام نعمات خداوند در جهت آسایش و آرامش ما میباشد غذا نیز برای من همان نقش را دارد .

      من دیگر به غذا قدرت نمیدهم . چون قدرت مطلق در دست خدای من است نه یک لقمه غذا که بتواند سرنوشت و اندام مرا تحت الشعاع قرار دهد

      ۲ ذهن من توانمند است برای لاغر کردن من . ذهن من بسیار قدرتمند است برای خلق لاغری من

      ۳ من همه ی افرادی را که ناخواسته برای کمک به من ذهنم را باور سازی کردند می بخشم و از همه مهمتر من گذشته ی خودم را  که از روی نا آگاهی  رفتارهای نا درست برای لاغریم انجام دادم رانیز می بخشم و با روحی ارام و ذهنی آرامتر مسیرم را دور میزنم و به سمت خانه ای که از ازل برایم طرح ریزی شده بود بر میگردم

      و در اخر باور محکمی که حبل المتین خودم کرده ام و دایما بر آن چنگ میزنم این است که من از طرف رب جلیلم برای این مسیر انتخاب شده ام پس قطعا میتوانم لاغریم را خلق کنم

      و من ایمان دارم که میتوانم .

      خدایا بودنت را شاکرم . عاشقانه دوستت دارم .💚💚💚

      ای جمیل 🌹🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 18 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار saberehsadat@gmail.com
      1400/03/05 12:51
      مدت عضویت: 1139 روز
      امتیاز کاربر: 495 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,159 کلمه

      با سلام گام ۴ .(   برداشت از متن این گام )خدا رو شاکرم که قدم در مسیری گذاشته ام که برای طی کردن آن  فقط شور  می خواهد و اشتیاق  ،  فقط باور می خواهد و ایمان ، ایمان به ذهن برای لاغر شدن .

      در این مسیر هیچ کس برای لاغری من تصمیم نمیگیرد . هیچ کس برای ساعت و مقدار غذا  خوردن من قانون وضع نمیکند  .  

      در این مسیر دیگر من لیستی بلند بالا از نوع غذا و مقدار آن در دست ندارم ، لیستی از اعداد کذایی قدو وزن و دور بازو  و…  وجود ندارد .

      *در این مسیر کانون  توجه کاملا از روی جسم بر داشته می شود و  همه ی اتفاقات در ذهن من می افتد* .

      حالا به سراغ خاطراتم میروم و کمی آنها را ریکاوری میکنم ، واقعا علت چاقی من چه بود ؟

      راستش مادرم میگوید از وقتی به دنیا آمدم تپل بودم ، دختری با وزنی بالاتر از نوزادان دیگر ، حتی میگوید در زمان بارداریش مورد مواخذه ی پزشکش قرار گرفته که چرا اینقدر مواد غذایی مصرف میکند . زیرا جنینت خیلی درشت است .

      شاید این از  اولین باورهای غلطی بود که من از طریق اطرافم حس میکردم (از زبان یک پزشک که بصورت تذکر به مادرم بود )❌

      و اینجا دقیقا شروع چاقی من بود . 🤰🏻🤰🏻🤰🏻

      البته از روی عکسهایم تا حدودای دو سالگی  تپل بودم ولی از آنجا به بعد تقریبا متناسب تر شدم تا رسیدن به سن بلوغ و چاقی من از حدودای سن ۱۱ سالگی ام آغاز شد . زمانی که در کلاس پنجم معلم ورزشمان ترازویش را آورد تا بچه ها را وزن کند و وقتی من عدد خودم را با بقیه ی بچه ها مقایسه کردم تازه فهمیدم حدود ۱۰ کیلو با آنها اختلاف دارم . و واقعا جزئ چاقای زمان خودم بودم 😟

      و اینجا هم یک رفتار اشتباه دیگر  از معلم ورزش❌، وزن کردن و تذکرهای مداومش که چون تحرک نداری و اجبار کردن من برای پیاده روی در حیاط مدرسه . درست زمانی که تمام دوستانم می خندیدند و دنبال هم میکردند من مجبور بودم دور حیاط قدم بزنم و چشمم به معلم ورزش باشد که از پشت پنجره مرا زیر نظر دارد .😔

      از همین راه رفتنهای مکرر و دویدنها  همان موقع ها دردی در زانهایم شروع شد وقتی پدرم مرا به پزشک برد اولین جمله ی او این بود باید وزنت را کم کنی . پا دردت از وزنت است ❌و هیچ کس نبود که بگوید آقای دکتر چرا اصلا وزن من در ان سن بالاست ؟ چرا من باید از دوران جنینی چاق باشم .؟ و هزاران چرای دیگر ؟

      و خلاصه که از سن ۱۱ سالگی  دچار استرس چاقی شدم و ساخت فرمولهای غلطی که از اطرافیان میشنیدم و صد البته که این ساخت فرمولا از زمان  جنینی من  آغاز شده بود 😔

      یکی دیگر از علتهای چاقی من عادت بد خوردن بود . در خانواده ی ما که پدرم یکسری مقررات برای سفره دارد و میگوید همه ی افراد هنگام غذا باید سر سفره باشند و حتما سر ساعت مقرر  .

      البته قبول دارم این قانون یکسری خوبیها یی دارد که یک همدلی بین اعضا ایجاد میکنه و از طرفی کار مادر را کمتر که فقط یکبار  مثلا در وعده ی ناهار  سفره پهن می شود و جمع می شود و ظرفها شسته میشود ☺️ولی در کنار این خوبیها معایب زیادی میتواند داشته باشد.

      اولا  همیشه سیر بودم که سر سفره مینشستم و باید حتما غذا میخوردم و حالا اگه  میخواستم کمتر بخورم مورد شماتت مادر قرار میگرفتم که دختر باید یه پرده گوشت داشته باشه . رنگت سیاه میشه واز این جور حرفا و باز هم نوشته شدن یکسری باورای غلط ❌

      دوم  همیشه از روی ترس و اجبار غذا میخوردم و هیچ وقت هنگام غذا آن آرامش را نداشتم با نگرانی و بی میلی  از اینکه  یا سیرم یا مادرم ناراحت نشه و یا پدرم دعوام نکنه . و این رفتارها و عادتهای اشتباه همچنان ادامه داشت ❌

      و خلاصه در کلاس سوم راهنمایی که وزن من دیگه خیلی بالاتر از همسن و سالام شده بود به یک عروسی دعوت شدیم و در آنجا  مورد دیده شدن بیشتری واقع شدم 💃💃💃☺️

      اما وقتی سر میز خودم برای شام نشستم. خواهر بزرگم گفت : دختر با خودت چه کردی و از واژه ای استفاده کرد که واقعا  روی اعصابم خیلی تاثیر گذاشت و از همان زمان بود که رژیم گرفتن را به طور جدی شروع کردم 😔

      و همین کارها و رژیمها ی اشتباه هیچ فایده ای که نداشت( البته شاید مقطعی کارایی داشت )  بلکه با ذهن من چها که نکرد وقتی الان خوب فکر میکنم من از همان دوران در حال تخریب ذهن لاغر و خاموش کردن قدرت و تواناییم برای لاغری بودم  

      هر رفتار و سخن نابجا  ساخت یک فرمول غلط  در ذهن❌ و هر فرمول غلط خاموش شدن توان من برای لاغری ❌

      اینها شاید علت های چاقی من بودند که بیشتر از محیط و اطراف بر من وارد میشد و من آگاهی نداشتم  و نمیدونستم واقعا  واکنشهای من به این باورها و رفتارها ی غلط از خود اون باورها اشتباهتر است

       به این کار ادامه دادم و دادم و دادم تا به وسیله

      خدای مهربان که همیشه تکیه گاه و پناه من هست به مسیر لاغری با ذهن در اواسط سال ۹۷ *دعوت* شدم .

      آری من به این مسیر دعوت شدم ، وقتی اولین بار صدای استاد را شنیدم، انگار کلا تا آن روز را در خواب بودم . البته کاملا درسته من تا آن هنگام در خواب غفلت بودم . و حالا بیدار شدم چشمم به دنیایی باز شد که هیچ کدام از آن استرسها درونش نیست . دوره ایست که کار روی ذهن انجام میگیرد شاید الان هم هنوز  از طرف اطرافیان باورای غلط بر من جاری باشه ولی من دیگر آن ادم سابق نیستم

      من در این مسیر هر روز می آموزم که *برای اینکه جهانم تغییر کنه اول باید خودم تغییر کنم*✅

      برای اینکه حرفهای دیگران بر من اثر نکنه و باعث ساخت باورای غلط نشه باید ظرفیت خود را بالا ببرم و از طرفی حتی الامکان  ورودیهایم را ببندم ✅

      خب حالا باید این همه راهی که خودم به اشتباه ساخته ام را دور بزنم و راهم را باز گردم فرمولهای غلطی که در ذهنم هست را شناسایی کنم و با آرامش کامل و حمایت خدای مهربانم  آنها را از سر راه بر دارم یا دور بزنم و از کنارشان عبور کنم

      درست مثل جوانه ای که 🌱🌱  دل  خاک را  میشکافد و هر جا سنگی دید یا آن را میشکند یا به آرامی راهش را کمی کج میکند و از کنارش میگذرد و این مسیر را اینقدر طی میکند تا از دل خاک بیرون آید و نمایان شود

      و من دقیقا همان دانه ی کوچکم و موانعم را با آموزشها یی که میبینم با تمرین کردنها با اشتیاق تمام ، یکی یکی شناسایی و برشان می دارم

      و مطمئنم که  این مسیر یعنی رسیدن به هدف .که صد البته من دیگر به هدف نمی اندیشم که همین مسیر زیباست

      و چون ایمان یافته ام انتخاب شده ی خدا هستم،  مصمم تر  و محکمتر همراه با استاد خوبیها  این گامها را   بر میدارم .

      متشکرم خدای خوبم . متشکرم استاد .و متشکرم ای ذهن زیبایم شقایقم ♥️

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار sana.motalebikhah@gmail.com
      1400/01/20 10:35
      مدت عضویت: 1142 روز
      امتیاز کاربر: 172 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 683 کلمه

      داستان چاقی من=من نفهمیدم کی چاق بودم یا چاق شدم و درک درستی از چاقی هیچ وقت نداشتم…انقد می‌دونم اطرافیان ذهن منو چاق کردن و دلیل این رفتار رو واقعا درک نمیکنم…داستان زندگی من 2/1/1374آغاز شد😍دختری بهاری با وزن 3/5کیلو و قد 51❤️ مطمئنم همه شما نوزاد دیدید و میدونید یه نوزاد با این وزن کاملا طبیعی هستش…ولییییییی از همون روز اول اطرافیان منو با کلمه چاق صدا زدن…سنا به دنیا اومد انقددددددددددددددد چاق بود،مطمئنم شما هم وقتی بشنوید به یه نوزاد سه کیلو بگن خیلی چاق تعجب میکنید ،همنطور که من هنوز درک نکردم 😂من شروع کردم به بزرگ شدن…خوب این رو که استخون بندی ظریف و متوسط و درشت داریم رو همه قبول داریم…منم یه دختر با استخون بندی درشت و قد بلند و کاملااااا متناسب…ولی باز هم کلمه چاق روم بود…منم چون سنی نداشتم فکر میکردم چاقم ،انقد حرف ها اذیتم میکرد دلم میخواست مریض شم تا لاغر شم…چون اون موقع نمی‌تونستم درک کنم که من واقعااااا متناسبم…الان عکس هامو نگاه میکنم واقعا یه دختر متناسب و جذاب بودم ولی ذهنمو چاق کرده بودن…..واقعا یه دختر با قد 168 و وزن 56 …یه دختر خیلیییییی چاقه؟؟؟؟؟؟ 

      الان که دارم مینویسم اشکام همینجور میاد پایین…چقدرررر دلم برای خودم میسوزه ،که چه کردن با روح و روان من…

      انقد بهم میگفتن و تا میومدم یه چی بخورم با اخم مواجه میشدم با خودم لج میکردم وانقد می‌خوردم تا دل درد بگیرم… یادمه دبیرستان که بودم رفتیم لباس فرم بگیریم به من سایز ۳۸ دادن و همه  اون اطرافیان میگفتن واییییی چقدر چاقی… خلاصه با ذهن چاق و باورهای چاق وزنم شروع کرد به بالا رفتن و تا ۷۹ کیلو رسیدم…همیشه رژیم های نصفه نیمه می‌گرفتم و ول میکردم ولی تو سن ۲۲سالگی یه تصمیم قاطع گرفتم برای لاغری و رفتم باشگاه ثبت نام کردم…  من که فقط اطرافیان دیده بودنم وقتی رفتم باشگاه با کلی نظر مخالف نظراتی که شنیده بودم مواجه شدم با اینکه تو اوج وزنی که دیده بودم،وارد باشگاه شدم….چون اصلا یه ذره هم شکم نداشتم و با وزنم یه اندام خیلی متناسب داشتم…روزی کمتر از ده نفر بهم نمیگفتن که چقدر هیکلت خوبه و …من از همونجا یه تلنگر بهم خورد و شروع کردم روی اعتماد به نفس خودم کار کردن و تلاش برای رسیدن به وزن دلخوام…آنقدر عالی ادامه دادم تو مدت کمتر از یک سال به وزن ۶۳کیلو رسیدم و مدرک کاراکو بوکس گرفتم و سیکس پکاک داشت کامل میشد😍خلاصه همه بهم میگفتن ما چه کار کنیم مثل تو بشیم و …  

      ولی انگار من درس واقعی زندگی رو نگرفته بودم،چون بیشتر از جسمم ذهنم چاق بود…

      تو یه شرایطی قرار گرفتم که دوباره وزنم اضافه شد… الان که نگاه میکنم شیرین ترین اضافه وزنی بود که به دست آوردم…چون من رو وارد راه درست زندگی کرد… تو راهی قرار گرفتم که هم جسمم رو متناسب کنم و هم ذهنم رو😍 الان که دارم مینویسم تمام کسایی که لوح سفید ذهن من رو خط خطی کردن رو با اعماق وجودم بخشیدم و دوسشون دارم…واقعا یه آدم متناسب تجربه های مارو درک نمیکنه و درس هایی که ما از زندگی میگیرم رو یاد نمیگیرند…ما تو یه جنبه تناسب نداشتیم ولی با درست کردن این یه جنبه سطح تمام جنبه های زندگیمون رو بالا می‌بریم…مهم ترین درس های که من گرفتم بخشش و حرف دیگران رو گلد نکردن تو زندگی بود…و از این به بعد هم خیلی درس های دیگه یاد میگیرم… دلایل چاقی من:همیشه شنیدم چاقی،،،،کم تحرکی،،،،تغذیه،،،،ژن،،،،،استخون بندی،،،،،درس خوندن،،،،حرص خوردن،،،،، ما خوشحالیم میخوریم،،،،ناراحتیم میخوریم،،،مریضیم میخوریم و این چاقمون میکنه،،،،اب هم بخورم چاق میشم،،،خدا خواسته من چاق باشم،،،،هر کسی یه تقدیری داره،،،،هر کسی یه اندامی داره اگه همه لاغر بودن سنگ رو سنگ بند نمیشه،،،،بدنمون چربی سازه،،،،،سوخت و ساخت بدنمون کمه،،،،غذا رو دفع نمی‌کنیم و میمونه تو بدن و تبدیل به چربی میشع،،،،دختر باید درشت قوی باشه چون میخواد زایمان کنه،،،،زن ها همیشه بدنشون بیشتر از مرد چربی داره چون میخواد مادر بشه،،،،یه با گوشت هزار تا عیب رو میپوشونه،،،،زنا همه قدیم هیکلی بودن به خاطر همین انقد قوی بودن،،،،تو به مادرت کشیدی استخون بندی آن درشته،،،،من سایز استخون بندی آن فقط فلانه قده،،،،  

      لاغری آسان ترین کار دنیا هستش و من موفق ترین شگفتی ساز میشوم و تا آخر عمر متناسب و لاغر و جذاب از زندگی لذت میبرم 🌟💪🌟

      ۲۰/۱/۱۴۰۰❤️جمعه❤۱۰:۳۵

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 5757 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 680 کلمه

      بنام ایزد دانا. گام چهارم. ابتدا می خوام برداشتم را درباره فایل تصویری بنویسم با اجازه استاد عزیز. چاقی محصول ونتیجه ی عواملی هست که در دستگاه اصلی بدن یعنی مغز به وجود آماده است واین اختلال به خاطر مشکلی است که در دستگاه اصلی رخ داده ونتیجه آن محصولی به نام چاقی شده است. همه ما سالهاست با روش های مختلف فقط سعی کرده ایم محصول را تغییر دهیم در حالی که هر چه تلاش برای تغییر محصول صورت گرفته بی فایده بوده چون صورت مسعله یا همان دستگاه اصلی که مغز هست دوباره فرمان تولید محصول قبل را می دهد وما اگر بخواهیم تا آخر عمر محصولی متاسب باشیم باید مشکل دستگاه را حل کنیم. مسعله این است که چرا چاق شده ایم نه اینکه چگونه چاقی را از بین ببریم. داستان چاقی من. استاد عزیزم من این داستان را دوباره به طور مفصل در دفترم نوشتم حالا به طور خلاصه سعی می کنم بگم براتون. من در دوران کودکی چیزی که از مادرم واطرافیان شنیدم بسیار لاغر وضعیف بودم طوری که وقتی وول می خوردم از یقه لباسم می زدم بیرون از بس ریز بودم 😀چیزی که خودم از دوران ابتدایی یادمه همیشه بد غذا بودم ووقتی گرسنه از مدرسه می اومدم خونه همیشه سر اینکه من ابن غذا رو دوست ندارم دعوا می کردم من تمام طول دوران مدرسه بدون خوردن صبحانه مدرسه می رفتم وتو مدرسه هم معمولا چیزی نمی خوردم برای همین ظهر خیلی گرسنه می اومدم خونه برای اول راهنمایی خانواده تصمیم گرفتن منو بفرستن به شهر خوزستان تا خونه داییم که عمم زن داییمم می شد درس بخونم ما خودمون در شهر سرد سیر زندگی می کردیم وتغییر آب وهوای شدیدی را تجربه کردم کلا فضای مدرسه خونه همه چیز برای من جدید ونو بود خانواده من هیچ کدام چاق نبودن واصلا درکی از چاقی ولاغری نداشتم وخونه داییم واطرافیانشان برعکس ما زیاد اهمیت می دادن من طبق معمول بدون صبحانه به مدرسه می رفتم وتو مدرسه با پول تو جیبیم همیشه یه ساندویچ می خریدم چون تو مدرسه قبلیم اصلا بوفه ای نبود که بخواد ساندویچ داشته باشه این برام یه اتفاق جدید بود کم کم عادت کردم تو مدرسه هر روز یه ساندویچ کالباس بخورم ظهر هم می اومدم خونه اشتهای عمه وداییم رو که هر دو چاق بودن می دیدم ودوست داشتم مثل اونا لقمه بزرگ بگیرم دیگه بد غذاییم از بین رفت دیگه از بوی ماهی وبادمجون سر خ شده متنفر نبودم به خودم اومدم دیدم دارم مثل اونا از اول تا آخر غذا می خورم یادمه عید که شد عمم می خواست برام لباس عیدی بخره هرچی شلوار لی امتحان می کردم هیچ کدوم سایزم نمی شد ناچار شدم یه شلوار مشکلی زنانه بگیرم خیلی تو ذوقم خورد واونجا بود که فهمیدم خیلی بدنم تغییر کرده در طول این شش ماه از اول مهر تا فروردین من کلا شده بودم یه آدم دیگه تا بستون که برگشتم خانوادم منو نشناختن تا مدتها تو کل فامیل راجی تغییر من صحبت می شد البته هیچ کس نمی گفت بده که چاق شده همه می گفتن چقدر خوشکل شده چقدر سفید شده وتازه تو همون سن کم چندتا خواستگار پیدا شد برام با اینکه من سنم خیلی کم بود این جوری شد که چاقی برام عادی شد از بعد اون دیگه هی چاقتر شدم هر زمان از چاقی شکایت کردم همه دلایلی مثل اینکه چاقیت ارثیه یا تو خوش گوشت هستی یا اینکه چاقیت دیگه تو بدنت جا افتاده همین جوریم خوبی تو مغزم فرو رفت بعدنم که ازدواج کردم بازم برای زندگی اومدم خوزستان چون تجربه چاقیم از اینجا شروع شده بود تو تصوراتم مطمعن بودم آب وهوای گرم اینجا وبی تحرکی ومصرف قرص ضد بارداری چاقترم خواهد کرد وهمین طورم شد بعدم بارداری وشیردهی وهمش باورهای اشتباه واشتباه وفورمول های وحشتناک وهر غذایی می خوردم ایمان داشتم جاقتر وچاقتر می شم خیلی تلاش کردم برای لاغری ولی همیشه اضافه تر برمی گشتم سر خونه اول انشالا الان که خداوند جواب دعاهامو داده وخودش به این مسیر هدایتم کرده کمکم کنه بتونم نتابج عالی بگیرم ودر این راه صبور وثابت قدم باشم استاد بزرگوار یه دنیا سپاس بی کران❤️🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Salimeh
      1399/11/21 02:27
      مدت عضویت: 1253 روز
      امتیاز کاربر: 1015 سطح ۲: کاربر متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,043 کلمه

      بنام حق
      تمرین گام اول: انشای در مورد چاقی خود بنویسید
      ۱_ از چه سنی شما چاق شدید به عبارتی از چه سنی چاق شدن شما شروع شده است؟
      ۲_ فکر میکنید علل و عوامل چاقی شما چیست و چرا شما چاق هستید؟
      ۳_ چه مشکلات و خاطراتی از چاقی خود دارید؟
      استاد عزیز انشای من خیلیییییی طولانی هست و من بطور مفصل توی سررسیدم نوشتم بخاطر اینکه از حوصله شما و دوستان خارج نشه اینجا خلاصه تر بیان میکنم
      سوال۱_ من از وقتی یادم میاد از همون دوران نوزادی و بچگی تپل و چاق بودم،چاق ترین فرد کلاس و مدرسه و حتی موقع دانشگاه، چاق ترین بچه فامیل و دوست و آشنا، همیشه در حسرت و آرزوی لاغر شدن و لاغر موندن بودم، مثل همه ی دوستان تمام روش های لاغری رو به غیر از عمل انجام دادم که بطور موقتی و تا زمانی که انجام میدادم خوب بود ولی بعدش برمیگشت و این سیکل رژیم و انواع روشهای لاغری، شکست و چاقی همیشه توی زندگی ام برقرار بوده
      سوال۲_ اینجا بصورت خلاصه تر و تیتروار مینویسم
      مهمترررررررین و اولین دلیل چاقی خودم رو پرخوری و بیش از حد نیاز بدن غذا مصرف کردن میدونم، من میتونم بگم عاشق غذا و خوردنم و واقعا از خوردن لذت میبرم، بماند که همش بعدش عذاب وجدان میگیرم که چرا اینقدرررر خوردم و چرا اینو خوردم و چرا اونو نخوردم، در کل خیلی حرص و ولع خوردنم و اشتهام زیاده، پرخوری عصبی، علاقه و مصرف انواع فست فودها و بستنی ها،مصرف کم آب و سبزیجات و سالاد، تحرک زیاد نداشتن و ورزش نکردن، یبوست شدید، کم خوابیدن یا شبها دیر خوابیدن، ارثی بودن، سوخت و ساز پایین بدن، طبع و مزاج سرد و بغلم داشتن و رعایت نکردن رژیم بر اساس آن، استرس زیاد، استخوان بندی درشت، اراده ضعیف برای رژیم گرفتن های طولانی مدت
      ۳_ و اما سوال بعدی، من فکر میکنم اکثر مشکلات و خاطرات افراد چاق مشترک هست چون یه وجه مشترک بنام چاقی داریم
      چاقی سراسر رنج و سختی هست و پر از مشکلات و خاطرات بد که حتی وقتی یادمون میافته حالمون رو بد میکنه…
      توی دوران کودکی و نوجوانی که همیشه مورد تمسخر همکلاسی و بقیه افراد بودم و برچسب تپل و خپل و چاقاله…موقع ورزش کردن،لی لی کردن،بازی کردن و دویدن همیشه آخرین نفر بودم، یکبار صبح همه ی افراد خانواده خواب موندیم و منم دیر به مدرسه رفتم ناظم مدرسه شروع کردن به مسخره کردن که از بس زیاد میخوری، از بس زیاد میخوابی، از بس چاقی…
      و همیشه چون چاق بودم و قدبلند معلم های میگفتند باید ردیف آخر بشینی… و همیشه همه انتظار داشتند کارهایی سخت و سنگین و بیشتر از حد توان همسن و سال های خودم انجام بدم چون چاق بودم و حتما زور و قوت ام بیشتر بوده
      دوران جوانی که بخاطر هیکل و اندام درشت مورد نگاه های حیض بعضی از مردها بودم و تکه و متلک های ناجورشان…و این باعث مسئله باعث شده بود همیشه نسبت به جنس مخالف ام بی اعتماد کامل بودم، و بخاطر این مورد و همچنین چاقی و عدم اعتماد به نفس ام برعکس بیشتر همکلاسی های راهنمایی و دبیرستان و..‌. سمت پسرها نمیرفتم و در نتیجه دوست پسری هم نداشتم…لباس خریدن و کفش خریدن رو که نگم که همه ی افراد چاق تجربه شو دارند و هیچوقت حق انتخاب ندارند و بجای انتخاب باید اولین سوالشون از فروشنده این باشه که اندازه من چی دارید؟ و گردن کج نهادن به انتخاب فروشنده و موجودی فروشگاه، یا با هزینه بیشتر و زیبایی و شکیل بودن کمتر به خیاط بگن براش بدوزه،وقتی خیاط به مادرم میگفتم چون چاقه باید دوبرابر پارچه بگیری پیش خودم خیلیییی ناراحت میشدم، وقتی با شوهرم رفتیم خرید حلقه و مثل اکثر زن و شوهرها دنبال ست حلقه بودیم وقتی فروشنده بهم گفت خانم دست شما تپله و ست های حلقه، زنانه هاش اندازه دست شما نمیشه، شما نمیتونید ست بگیرید و جدا باید بگیرید انگار یکی آب یخ روم ریخته بودم خیلی ناراحت شدم و احساس خجالت، که چرا من اینقدر چاقم؟ چرا دست من اینقدر تپل و مردانه است؟ و در نهایت من یه حلقه مردانه برداشتم و شوهرم هم یه حلقه مردانه که تقریبا مشابه هم بود…احتمالا شاید بعضی از دوستان تجربه اینو داشته باشند که می‌خواستند برای خواهر،دوست کسی کادو بخرند و از فروشنده قیمت جنس رو پرسیدند و فروشنده با یه لحن و بیانی گفتند خانم اینا اندازه شما نمیشه!
      اکثر وقتها دلم نمیخواست به مهمونی و مراسم و عروسی ها برم و اگه میرفتم هم یه گوشه مینشستم و هیچوقت بلند نمیشدم برقصم و توی جمع باشم، چون همیشه از چاقی خودم خجالت میکشیدم و دوست داشتم کمتر توی چشم باشم و حتی بعد از عقدم دوست نداشتم توی مهمانی ها و مراسم و عروسی ها و جشن های خانواده شوهرم شرکت کنم چون من از استان های شمالی و شوهرم از استان های جنوبی بود، واقعا خجالت میکشیدم و همش میگفتم حالا اونو مسخره ام میکنن و پیش خودشون میگن چقدر چاق هست و واقعا اینجا یه دختر متناسب تر پیدا نمیشد که این همه راه رفتن شمال چه انتخابی و…
      چون شوهرم تقریبا اندامی متناسب داره همیشه مورد تذکر و گوشزدهای اون راجب رژیم و کمتر خوردن و… بودم حتی توی دوران بارداری هام، و توی دوران بارداری بیشتر از همه وقت ناراحت و اذیت میشدم
      تمسخر دیگران که همیشه همراه من بوده حتی بعد از زایمان هام چون بچه هام ریز و تقریبا ۲کیلو و نیم بودند خیلییی ها بهم می‌گفتند خودت اینجوری چاق و بچه چقدر ریز، مادر به این چاق و تپلی چه بچه ی ضعیفی بدنیا آورده و…
      از مریضی ها نگم که انگار دکترهای ما منشا تمااااااااااااااام مریضی ها رو مستقیم ربط میدن به چاقی، حداقل برای من که اینجوری بوده، دیسک کمر در حد پارگی دیسک داشتم دکتر جلوی شوهرم میگفته چاقی و خیلی اضافه وزن داری، فشار خونت بالاست چون چاقی، یبوست و تنبلی روده داری چون چاقی، تپش قلب داری چون چاقی، زایمان زودرس داری چون چاقی، درماتیت سبوره داری چون چاقی، آقا اصلا سردرد داری چون چاقی یعنی همه ی مریضی رابطه مستقیم داره با چاقی….
      استاد جان اگه بخوام بنویسیم واقعا تا صبح میتونم بیدار باشم و بنویسم ولی از حوصله شما و دوستان خارج میشه، تا همینجا هم پر حرفی کردم حلال کنید.
      از ته اعماق وجود و قلبم امیدوارم که این روش منو به آرزوم برسونه
      با آرزوی سلامتی و شادی و تناسب اندام و افکار دائمی برای شما و تمامی دوستان عزیز….

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 19 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Salimeh
      1399/11/21 01:23
      مدت عضویت: 1253 روز
      امتیاز کاربر: 1015 سطح ۲: کاربر متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 479 کلمه

      بنام حق
      یه شب که بعد از کلی درماندگی و ناامیدی از تمام روش های لاغری که گزینه آخرش عمل جراحی بود که با مخالفت شوهرم مواجه شدم، توی گوگل با این سایت آشنا شدم، راجب لاغری با ذهن قبلا اصلا چیزی نشنیده بودم و برام خیلی جای تعجب و سوال بود، اون شب داشتم توی سایت میچرخیدم و مطالب و فایل های استاد رو میدیدم و مطالب دوستان رو میخوندم که نفهمیدم چجوری صبح شد، با اینکه این مطالب خیلی برام عجیب بود و جای شد و تردید اما مشتاق شده بودم به قدری که همون شب تمام این ۱۲ فایل آموزشی رایگان دانلود کردم پیش خودم گفتم شاید نظر مدیر سایت عوض شد و قبل اینکه من بخوام تمامش رو بخونم از توی سایت حذفش کرد، اولش خیلی عجله داشتم واسه لاغر شدن چون توی این مورد هیچوقت و در روش های آزاردهنده و سخت دیگه صبور و با اراده و حوصله نبودم و بین راه ولشون میکردم، بخاطر همین همون شب فایل مقدمه و گام اول و دوم گوش دادم، بعدش برام یه مسئله پیش اومد که ۲ماه ازش دور شدم و نتونستم پیگیرش باشم البته همیشه توی ذهنم بود و هرازگاهی که وقت میکردم به سایت سر میزدم تا اینکه مجدد از ۹۹/۱۱/۱۱ شروع کردم، اما این دفعه متفاوت تر، با حس و حال و اطمینان بیشتر، و صبر و حوصله بیشتر، دیگه مثل روش های دیگه لاغری و همچنین ۲ ماه پیش خودم عجله نداشتم واسه لاغری، و به خودم قول دادم تا واقعا یه فایل رو کامل درک نکردم و تمریناتش رو انجام ندادم،کامنت و نظراتی یه تعداد دوستان رو نخوندم سراغ فایل های بعدی نرم، گفتم حالا برای هر فایل ۱ماه میخواد طول بکشه
      اول که یه سررسید برداشتم برای یاداشت کردن نکات استاد و نظرات و تجربیات دوستان و همچنین انجام تمرینات
      با وجود متاهل بودن، شاغل بودن،۲تا بچه کوچیک، درس خوندن و کلاس رفتن، به خودم قول دادم هر روز برای این مسئله که واقعا واسم مهمه وقت بگذارم هر روز هر روز، تکالیفم رو به نحو احسن انجام بدم، و توی هر گام و هر قسمت تا جایی که بتونم کامنت دوستان رو بخونم و خودم کامنت بگذارم چون مطمئنم این مورد میتونه خیلی تاثیر گذار باشه هم برای خودم و هم برای دیگران
      یه چیزی که صفحه قبل نظرم رو جلب کرد این بود که توی گام اول دوستان خیلی دیدگاه ثبت کردند و نظر دادند ولی وقتی ببینید هر چی گام ها بالاتر میره تعداد کامنت افراد هم کمتر شده تا آخرین کامنت که به کمترین برسیم کمترین دیدگاه و نظر ثبت شده، چرا؟! پیش خودم گفتم من باید قدم اول رو محکم بر دارم بخاطر همین حدودا ۱۰ روز روی فایل اول بودم و ۷_۸ بار گوش دادم و حدودا ۲۵ صفحه راجبش توی سررسیدم نوشتم چون استاد گفتند هرچقدر میتونید راجبش بنویسید، پیش خودم گفتم تا گام آخر باید ثابت و استوار باشم و جزو همون تعداد افراد خاص.‌‌‌..

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 13 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Nasrin Zamani
      1399/11/13 02:57
      مدت عضویت: 1650 روز
      امتیاز کاربر: 57
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 763 کلمه

      به نام خداوند هدایگر و مهربان .❤سلام خدمت همه ی هم سفر هایم و خدمت استاد خوبی ها .گام چهارم .چرا برای قرار گرفتن در مسیر لاغری باید از مسیر چاقی حرکت کنیم ؟ابتدا باید دلیل چاقی خود را شناسایی کنیم و چه عواملی باعث چاقی ما شده اند وبا شناسایی ان ها وراهکار مناسب عامل چاق کننده را پیدا کنیم در روش های لاغری با ذهن خبری از نخوردن ها و رژیم غذایی نیست و نکته شگفت انگیز این است که نیاز نیست به اندازه ای که سال ها چاق بودیم صبر کنیم و باور کنیم که لاغر شدن خیلی سریع تر از چاق شدن است وقعا میشود با تغییرذهن خود لاغر شویم و قدرت ذهن خود را باور کرده باشیم وفرمول های لاغری را جایگزین کنیم ودر روش های قبلی همیشه میخواستم نتیجه را تغییر بدهم و میخواستم چاقی رو تبدیل کنم به لاغری و این روش نمیتونست لاغری متداوم داشته باشع ومن میخوام رنج چاقی رو تبدیل کنم به لذت لاغری ومن میخوام روی صورت مسئله کار کنم لاغری باذهن سیستمی هست که عیب یابی میکنه وبه ما میگه چه چیزی در ذهن ما اشتباه برنامه ریزی شده و چه فرمول هایی با گوش دادن با فایل ها و انجام دادن تمیرینات هر قسمت و خواندن نوشته های دیگران به ما در جایگزین کردم فرمول ها خیلی کمک میکند و من و همراهانمان تا حالا از هر روشی استفادده کردیم برای لاغری با توصئه ی دیگران بوده وبه جایی نرسیدیم و من متوجه شدم لاغر شدن در صورتی میتواند دائمی باشد که علت چاقی رو برطرف کنم نه این که نتیجه رو تغییر بدم و چاقی در ذهن من هست ومن هر فشاری به جسم بیارم نتیجه نخواهم گرفت و فرمول های من تغییر نکرده و من رابه وضعیت قبلی برمیگردونن تمرین گام چهارم ؟ صورت مسئله این که چرا من چاق هستم وهر دلیلی برای چاقی من .؟؟؟من از دوران بلوغ شروع کردم به چاق شدم چون یادم میاد که بهم میگفتن در دوران بلوغ دختر ها چاق میشن و فرمول هادر من از همون دوران شروع به استارت کردن زد وراثت و ارثی بودن و ژنتیک مدام به من تاکیید میکردن مادر چاق برادران چاق پدر چاق عمو عمه و دختر عموها و پسر عموها همه چاق وومنم دیگه طبعی بود باور کنم چاقی ارثیه و جزو باورهام شود وورزش نکردن بیتحرکی ودر دوران عقد باور کرده بودم که بعد از عقد اکثر چاق میشن ومن هم سریع این فرمول رو من تاثیر خوش رو گذاشت و۴و۵کیلو اضافه کردم متابولیسم و سوخت ساز بدن اخه من نمیدونم با چه دلیلی این باورهارو قبول کردیم وسریع سریع تو مغزمون باورش کردیم و نهادینه شده و بعد ازدواج دوران بار داری که اصلا دیگه روزانه چاق شدن بود شنیده بودم که دوران بارداری خیلی خانوم ها چاق میشن و من هم باور کرده بودم که طبیعیه که چاق بشم واز هرچی به هر مقدارمیخوردم چون یه خانوم باردار باید همه چی بخوره در حد خفگی چون دونفر هستیم باور چاق کننده . در دوران شیر دهی اگر شیر ندی با همون اضافه وزن باقی میمونی اونم که طبق معمول برقرار بود وتشدید چاقی پررخوری فرمول چاقی ورزش نکردن اب بخورم چاق میشم کم تحرکی تند غذا خوردن وسریع خوردن و باعث میشه که معده هضم نکنه و چاق بشیم شب نون برنج غذا های سرخ کرده خوردن فست فود شادی با غذا خوردن غم با خوردن وتشدید چاقی و هزاران دلیل های دیگه و جالب ترر تیروید عامل چاقی و چه مشکلاتی با چاق شدن دارم مشکل من اول این که حس درونیم نسبت به خودم خوب نیست دوم اعتماد به نفس ندارم سوم خیلی جاها از خیلی چیز ها و علایقم صرفه نظرکردم برای چاقیم نمیتونم لباس مورد علاقم رو بپوشم چون چاقم و محدودیت دارم سبک نیستم بدنم به خودم راحت نیست سلامتی ندارم از خیلی از جشن ها ودورهمی ها فاصله میگیرم بخاطر اضافه وزنم من نمیتونم سبک باشم ازاد ورها باشم من از سن ۱۴سالگی شروع به چاق شدن کردن و همیشه میخواستم نتیجه رو تغییر بدم بازم برگشتم سر خونه اول و استاد مهربان الان برای بار سوم دیگاه هم رو نوشتم وپاک شد و دوباره شروع کردم به نوشتن چون متعهد بودم واشتیاق و استمرار دارم و اطمینان دارم به خودم و مسیر و خداوند هدایت گر با شور و اشتیاق تمومش کردم خدارو شکر که در مسیر متعهد هستم و حس درونی عالی دارم البته منفی باف میخواهد با عجله کردن من رو از مسیر منحرف کنه ولی من خیلی سر سخت تر از اون هستم و من لایق بهترین ها هستم پیش به سوی هدف

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فاطمه سادات
      1399/11/05 12:39
      مدت عضویت: 1694 روز
      امتیاز کاربر: 3766 سطح ۴: هنرجوی مبتدی

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 941 کلمه

      سلام چرا چاق شدم ؟
      قبل از اینکه بخوام به این سوال جواب بدم دلم میخواد از خودم بپرسم تعریف من از چاقی چیه ؟
      آیا چاقی یعنی انباشته شدن چربیها بر روی هم ؟
      آیا چاقی یعنی به هم خوردن تناسب در جسم ؟
      اگر چربی باعث چاقیه چرا گوسفند با این که فقط غذاش علفه و صبح تا شب راه میره ولی بازم کلی چربی داره ؟
      چاقی چیه واقعا ؟
      چرا ما از چاقی بدمون میاد ؟
      چرا میخواهیم چاقی رو حذف کنیم ؟
      چرا هر چقدر میخوایم چاقی رو حذف کنیم چاقی پررنگ تر میشه ؟
      چرا و چرا و چرا ؟

      چاقی چیه ؟ ذهن خوبم درست جواب بده . درست بگو من ازت جوابی میخوام که حال دلم و خوش کنه .

      چاقی مجموعه ای از تفکرات آزاد نشده است که این تفکرات همچون کلافی دور هم گره خورده و تصویری را در ذهن ایجاد کرده است که این تصویر به اندامها فرمان داده شده و جسم مطابق آن ساخته شده .

      خب این کلاف سر در گم چطور باز میشه چطور حل میشه ؟

      با تحلیل کردن . وقتی تمام افکار موجود در ذهن رو تحلیل می کنی یعنی داری اون کلاف سردر گم رو باز می کنی . کلافی که سرش رو پیدا کردیم و اروم اروم به جلو حرکت می کنیم یه جاهایی با کور گره مواجه میشیم باید نخ رو پاره کنیم تا بتونیم اون کلاف رو آزاد کنیم .
      -یعنی چطوری ؟ بیشتر شرح بده .
      ما میخوایم لباس تناسب ببافیم و جالبتر اینه که ما دقیقا باید از نخهای چاقی استفاده کنیم برای بافتن لباس تناسب .
      نخ های چاقی همون افکار هستن .
      افکاری که دست به دست هم دادن بافته شدن و لباس چاقی رو به وجود آوردن .
      جنس لباس چاقی همون لباس لاغریه . منتها نوع بافتش تفاوت داره .

      مسلما با متنفربودن از چاقی ما به تناسب نخواهیم رسید ولی با آشتی کردن با چاقی و عشق ورزیدن به اون کم کم این لباس رو سر درمیاریم و لباس جدید میبافیم .

      پس باید روی ما به سمت چاقی باشه . ان مع العسر یسری . هرگز نباید از چاقی فرار کرد .
      بلکه چاقی اومده تا تبدیل بشه.
      متوجه شدم حالا اصلا چرا من چاق شدم بر میگردیم به سوال استاد ؟ چرا من چاق شدم ؟
      چرا لباس چاقی رو بافتم ؟
      من چاق شدم چون فکر می کردم چاقی راه صحیحیه که مادرم بهش سفارش میکرد . چون فکر میکردم چاقی یعنی زیباتر شدن . چاقی یعنی جون داشتن و قوی بودن . چاقی یعنی انرژی لازم برای کارها رو داشتن . من فکر میکردم چاقی خیلی خوبه . حسم بهش خوب بود . اما از یه جایی به بعد حسم بهش بد شد . کم کم سرزنش آغاز شد . فرار از چاقی آغاز شد . نفرت از چاقی آغاز شد . از ۱۱ سالگی به بعد مقایسه ی من و خواهرم آغاز شد . پرخوریها و پناه بردن به غذا آغاز شد . من آرام و آهسته شروع کردم به بافت لباس چاقی .

      کسی رو مقصر نمیدونم . نه پدر نه مادر نه اطرافیان چون اونا هم اگه چیزی میگفتن از روی خیرخواهی بود و عدم آگاهی از فرایند ذهن .

      من مسئولیت چاقی خودم رو می پذیرم .

      چرا چاق شدم ؟ چون تکرار کردی . چون چاق بودن رو در وجودت تکرار کردی . در سرت تکرار کردی . در رفتارت تکرار کردی . در گفتارت تکرار کردی . چاق شدی چون تکرار کردی و تکرار کردی و تکرار کردی . بافتی و بافتی و بافتی .

      چرا چاق شدم ؟

      چون خودت خواستی و منم اجابتت کردم . بخواهید تا به شما داده شود .

      چرا چاق شدم ؟

      چون بهش توجه کردی . چه با عشق چه با نفرت بهش توجه کردی .

      چرا چاق شدم ؟
      چون ازش رنجیدی . چون بافتی . چاقی رو خلق کردی . چاقی وجود خارجی نداشت تو خلقش کردی .

      چرا چاق شدم ؟
      چون چاقی رو انتخاب کردی . در کلام در اندیشه ات در احساست در عملت در جسمت . همه را انتخاب کردی .

      چرا چاق شدم ؟ چون از چاقی متنفر بودی . چون در چاقی احساس کمبود می کردی . احساس حقارت می کردی . احساس سرافکندگی . خودخوری . حال بد .

      چرا چاق شدم ؟ چون راه دیگه ای بلد نبودی . تو بد نبودی بلد نبودی .
      چرا چاق شدم ؟ چاقی رو یاد گرفتی و آموختی .
      چرا چاق شدم ؟ چون به دیگران مدام از چاقیت گفتی از رنج چاقی . چون مدام در فکرت زدی توی سر خودت و سیستمت و چاقی رو پررنگش کردی .

      چرا چاق شدم ؟
      چاقی وجود خارجی نداره . تو با توجهاتت خلقش کردی . این لایه های چربی عشقهای آزاد نشده است . امیدهای آزاد نشده . من آزاد نشده .
      چون تو خودت رو در چاقی محبوس کردی .
      تو خودت رو در چاقی حبس کردی . در حالیکه تو شایسته ی آزادی هستی . شایسته ی رهایی هستی . تو سرشار از حس خوبی . سرشار از عشقی . پرواز کن . آزاد کن . خودت را رها کن از افکاری که خودت رو در اون اسیر کردی . بپر . خالق تو را شاد آفرید آزاد آزاد آفرید .
      چرا چاق شدم ؟ چون تصور کردی که چاقی ‌ تصور کردی . به تصویر کشیدی . کشیدی .
      من از بیگانگان هرگز ننالم
      که هرچه کرد با من آشنا کرد .

      من چاق شدم چون خودم انتخابش کردم بهش توجه کردم ازش لذت بردم ازش رنج کشیدم اسیرش شدم و تکرارش کردم تکرارش کردم تکرارش کردم .
      من چاقی رو تصور کردم و تصوراتم رو تکرار کردم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1399/11/04 19:39
      مدت عضویت: 1647 روز
      امتیاز کاربر: 27941 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,815 کلمه

      اضافه وزن از زمان ازدواج در من پیدا شد ولی همیشه در حال برطرف کردن اون با رژیم و ورزش بودم و همیشه تلاش کردم از شر چاقی رها بشم و همیشه هم با کلی تلاش و کوشش من لاعر میشدم ولی در زمان کوتاهی بر میگشت و همین تلاشها من رو خسته میکرد چون من اینقدر سختی میکشیدیم و نمیخوردم و ورزش میکردم ولی یکم که خیالم از وزنم راحت میشد رژیم رو کمتر میکردم و خیلی راحت وزنم در زمان کوتاهی بر میگشت و در این اواخر همه ی اطرافیان من رو مسخره میکردن که تو تمام روزهای عمرت رو با رژیم و سختی گذروندی و دیگه بسه و اینقدر حساس نباش رو وزنت که اینطور سختی نکشی و از این حرفا .
      و من یه مدت هست که با این دورها آشنا شدم و از اونجایی که تمام حرفهای استاد به دلم نشست و اونها رو قبول کردم پس گفتم اونجور که استاد تونسته پس منم میتونم و اصلا از هیچکس نظری نخواستم و وارد این مسیر شدم که من هم لاغر بشم و من در آبان ۹۸ وارد این سایت شدم و از تمام تجربه های استاد و فایلهای استاد دارم نهایت استفاده رو میبرم و کلی هم نتیجه گرفتم و تغییراتی در رقتار و افکار من به وجود آمده و باعث شده من بدون اینکه سختی بکشم و زحر بکشم من دارم تغییر وزن و سایز رو حس میکنم و لی چون ذهن منفی باف من همیشه میخواد من رو منحرف کنه میاد میگه چطوری تو که نه رزیم داری نه ورزش میکنی پس لاغر هم نشدی ولی من گوش نمیکنم و صدایی بلند تر از اون فریاد میزنه همین راه درسته باید ادامش بدی و بری جلو و من مشتاقتر راهم رو ادامه میدم چون الان هیچ عوامل بیرونی رو در لاغری خودم دخیل نمیدونم و تمام راه های گذشته رو غیر اصولی و راه اشتباه میدونم و همین حال خوبم و آرامش و آزادی در خوردنم یه دنیا برام ارزش داره و حاضر نیستم اصلا به اون دوران رژیم و محدودیتاش بر گردم .
      و من همیشه برام سوال بوده چرا فلانی همیشه هر چی دلش بخواد میخوره و متناسب هم هست و یا شام که در ذهن من یه وعده ی خطر ناک بود و باید سبک و با غدای بد مزه و رزیمی میخوردمش رو به راحتی میخوره و هر چی هم بخواد میخوره اما همیشه لاغر هست ؟و کلی از این سوالهای این چنینی که زمانی که با سایت آشنا شدم فهمیدم جریان چیه،و تازه متوجه این موضاعات ذهنی شده بودم و همین اشتیاق و انگیزه ی من رو بیشتر کرده بود تا ادامه بدم و من میخوام اینقدر انجام بدم تا به وزن ایده الم برسم و یه شگفتی ساز بشم که روی خیلیها تاثیر گذار باشم .
      من عاشق این راهم و فقط من میخوام از این راه به نتیجه برسم و اول از خدا ی خودم و بعد از استاد عزیز تشکر میکنم برای این راه و تغییرلتی که در جسم و در زندگیم پیدا کردم .
      دو سوال اینجا مطرح میشه به نطر شما کدوم سوال در اولیت هست ؟
      سوال اول چرا ما چاق هستیم و خیلی از آدم ها لاِعر هستن ؟ سوال دوم از چه طریقی میتونیم لاغر بشیم ؟
      اگه قبلا بود میگفتم سوال دوم اما چون مدتها هست در این سایت هستم میگم سوال اول و به دنبال از بین بردن نتیجه نیستم و میخوام صورت مساله رو برررسی کنم و نتیجه ها همیشه حاصل یه سری افکار و رفتارها هست و اگر بخواییم نتیجه رو تغییر بدیم چیز داییمی برای ما به وجود نمیاد مثل عمل جراحی و قرص و دمنوش که میخوان نتیجه رو تغییر بدن ولی ماندگار نیست و من به دنبال یه راه ماندگارم چون سالها هر چقدر گفتن چه ورزش خوبه چه نوع رزیمی خوبه چطور خوردن خوبه و چه کارهایی خوبه برای لاغری من انجام دادم اما نتیجه ی دلخواهم رو هیچ وقت پیدا نکردم عین اون ماشینی که استاد مثالش رو زده که خرابه و هر کس میاد یه نطر میده
      من هم الان با این دوره و با گوش دادن به فایلها دارم معایب خودم رو پیدا میکنم و با جایگزینی فرمولهای درست دارم نتبجه رو میبینم .
      و من هر وقت در لاعری شکست خوردم از خودم ناامید شدم که منم اینطور هستم و انگار باید همیشه در زجر ودر سختی باشم و تازه نتیجه ی دلخواهم رو و جسم دلخواهم رو نمیبینم و داشتم قبول میکردم که اینم سرنوشت من هست .
      تا با این دورها آشنا شدم و دارم لدت تناسب اندام دایمی رو میبینم .

      دلیل های چاقی من چی هست؟ و از چه زمانی شروع شده ؟و چه مشکلاتی داشتم؟ و یا انشا بنویسید چرا من چاق هستم ؟؟؟باید فکر کنم و بنویسم .و با همین نوشتنها فرمولهای ذهنی من تغییر میکنه و قرار نبست در این دورها هیچ رزیم و قرص و ورزشی به من داده بشه چون فقط در این دورها روی افکار و باورهای ما کار میشه و با جایگزینی فرمولهای لاغری به جای چاقی ما لاغر میشیم .
      من هم از وقتی خودم رو به یاد میارم بسیار لاغر و خوش اندام بودم تا دوران ازدواجم هر چند زیاد گفتن قبلا که تو در نوزدای بسیار چاق و تپل بودی ولی هیچ وقت این حرف در من اثری خاصی نداشته .
      در دوران نامزدی من هر هفته به رستوران میرفتم چون تنها تفریح ما رفتن در رستوران و کافی شاپ بود و من هم عاشق پیتزا بودم زیاد با همسرم میرفتیم و میخوردیم تا اینکه همه میگفتن چاقتر شدی و من حدود ده کیلویی چاقتر شده بودم چون واقها بیشتر میخوردم و بعد از ازدواج هم همینطور بازم من بیشتر میخوردم و عادت رستوران رفتن رو داشتم و تفریحهای ما همه در خوردن خلاصه میشد و هر وقت رستورانی تاسیس میشد و مخصوصا فست فودی که افتتاح میشد ما حتما میرفتیم و باید میخوردیم و برای بقیه هم میگفتیم کجا فست فودش خوبه کجا بد و کجا قیمتش مناسبتره و کجا گرو نتر و … تا ۸ یا ۹کیلو دیگه هم در عرض یه سال علاوه بر ده کیلو اضافه کردم و اونجا بود که چون همه بهم میگفتن چاق شدی کمی نگران بودم و دوست داشتم لاغر بشم و رژیم گرفتم و انصافن چند کیلویی هم کم کردم و اما باردار شدم و در بارداری تمام تلافی رژیم و محدویتهارو که با حرص،و ولع زیاد در خوردن غذا داشتم خالی میکردم و از طرفی هم کلی دلیل داشتم برای خوردنم که بخور بچه ای سالم و تپل به دنیا بیاری بخور چون تو الان دو نفری بخور چون نیاز داره بدنت و ….. و من در حدود ۳۵ کیلو اصافه وزن پیدا کردم شایدم بیشتر ۹۵ کیلویی شدم و بعد از اون دوباره رژیم گرفتم که تا عروسی بردارم که یه سال بعد از زایمان من بود حسابی خوش اندام بشم و شدم و انصافا خوب ورزش میکردم و رژیم میگرفتم همه میگفتن چه اراده ای داری و اما چه فایده که ماندگار نبود و بعد از عروسی داداشم انگار اون انگیزه رو نداشتم و دوباره شروع کردم به خوردن و دوبار ه هم چاق شدم تا دوباره نزدیک عروسی خواهر کوچیکم بود بازم با کلی انگیزه رژیم گرفتم ورزش کردم و بازم عالی لاغر شدم ولی بلافاصله بعد دوباره باردار شدم و این دفعه در این بارداری من ۱۰۰ کیلو شدم تازه با کلی هشدار و فرستادن من به دکتر تغدیه که وزنم خیلی بیشتر نشه و من با هر سختی بود رژیم و بارداری رو باهم داشتم تجربه میکردم تا فرزندم که به دنیا اومد دیگه حالم از جسمم و اوضاعم بهم میخورد نه هیچ لباسی به تنم میرفت نه هیچ کفشی به پام میرفت من بارها در کمد رو باز میکردم و مانتو ها م رو میخواستم امتحان کنم اصلا بهم‌نمیرسیدن هر دو طرف با کلی فاصله ی وحشتناک از هم دور بودن و میخواستم یه پیاده روی ساده برسم دیدیم کفشهای باشگاهم به پام نمیرن و من چقدر زجر میکشیدیم و یا لباسهای خونیگم رونگاه میکردم که اصلا به تنم نمیرفتن و همش میگفتم چقدر لاغر بودم یادم هست رفتم کلی لباس خونگی گشاد که اصلا سلیقه ی من نبود خریدم و پوشیدم و کفش طبی که اصلا تو عمرم به پام نکرده بودم خریدم چون هیچ کفشی به پای من نمیرفت و یادم میاد میخواستم دستبند طلام رو بببندم برای عروسی که بسته نمیشد و لنگار من متنفر تر میشدم از این اوضاع خودم و تحملم کمتر میشد در حالی که همه میگفتن چون شیر میدی باید زیادتر بخوری و یا چی بخوری و من گیج بودم این جسم رو نمیخوام نمیخوام غدا بخورم اما میگفتن اگه نخوری شیر ت کم میشه تا با کلی مکافات من در ۴ ماهگی پسرم رفتم پیش دکتر تغدیه.
      خلاصه متنفر از چاقی شده بودم و فقط منتظر رزیم دکتر بودم و با کلی اشتیاق رفتم و انصافا عالی کم کردم از ۹۰ کیلو شدم ۵۹ کیلو با تعهد ادامه میدا دم و هم ورزش و هم رژیم رو با هم ولی زمانی که در وزن ایده ال بودم دیگه دوست داشتم مثل بقیه بخورم و یه جاهایی کم میوردم خسته میشدم و یه رفتار غذایی نا جوری که پر خوری شدید بود داشتم اما دوباره از فردا شروع میکردم و یا در مهمانی ها و یا رستوزانها و یا مسافرتها کنترل رژیم از دستم خارج میشد و من میخوردم و دیگه من شده بودم مثل یویو به قول استاد که میگن هی چاق میشدم و دوباره میرفتم دکتر و کلی رزیم و ورزش و محدودیت و دوباره لاغر میشدم و لی بازم فایده نداشت شاید نزدیک ۵ یا ۶ بار بعد از وزن دلخواهم من دکتر میرفتم و تقاضای رزیم سختتر و در باشگاهم به دنبال ورزش سنگینتر بودم اما اصلا فایده نداشت و من رو بسیار خسته و ناراحت کرده بود و خیلی جاها در جمع مسخره میشدم به خاطر خوردنم و وسواسی بودن در وزنم و همیشه با حسرت به لاغرها نگاه میکردم و فکر میکردم من با اونها فرق دارم و بدنم یه چیزی و یا مشکلی داره که اونها ندارن و همیشه در حین تسلیم که پذیرفته بودم من دیگه کاری از دستم بر نمیاد و اینجورم ولی به دنبال راه ای برای لاغری بودم و همیشه میگشتم و از بقیه هم میپرسیدم تا با این روش استاد و دورهاشون آشنا شدم و من حالا دارم طعم آرامش و لذت بردن از غذا ها رو خوب متوجه میشم و طعم یه زندگی جدید و متناسب رو حس میکنم و خداوند رو بینهایت شاکرم برای این مسیر رویایی و تناسب اندام قشنگی که در انتطار من هست به همراه زندگی رویایی که در انتظار من هست .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار farkhondeshahrivar280
      1399/11/04 15:31
      مدت عضویت: 1385 روز
      امتیاز کاربر: 687 سطح ۲: کاربر متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,020 کلمه

      سلام به استاد گرامی و دوستان هم مسیر من
      ما افراد چاق همیشه دانبال روش هایی واسه خلاص شدن از شرچاقی ورسیدن به لاغری بودیم ودانبال تغییر نتیجه بودیم واسه همینم همیشه شکست می‌خوردیم چون چاقی ذهنی است و ما بدون اینکه فرمول های ذهنی مون تغییر بدیم با فشار به جسم می‌خواستیم لاغر بشیم و موفقم نمیشدیم نتیجه میداد ولی ماندگار نبود چون ذهن طبق فرمول های که درش ذخیره شده می‌رفت جلو و هربار که شکست می‌خوردیم خودمون ناتوان وضعیف میدیدیم جلو چاقی سخت بود برامون لاغر شدن و همین باور موجب شکست ما وچاقی بیشتر میشد
      ولی در روش لاغری با ذهن ما میایم اول اصل مشکل عیب یابی میکنیم و به اصل مشکل میپردازیم جای تغییر نتیجه وموفق میشیم چون مشکل از سرچشمه حل میکنیم فرمول ها اشتباه که در ذهنمون ذخیره شده وجلوی لاغر شدن مارو گرفته شناسایی میکنیم و با فرمول ها صحیح که در ذهنمون ثبت میکنیم با استمرار تکرار به لاغری همیشگی میرسیم
      لاغر شدن در صورتی می‌تونه دائمی باشه که اصل مشکل پیدا کرده و به حل اون بپردازیم وبطرف کنیم و هیچ راهی وجود نداره برای رسیدن به لاغری برای همیشه جز روش لاغری با ذهن تنها این روش است که مارو به هدفمون می‌رسونه بدون هیچ رژیمی ورزشی باشگاهی قرصی عملی دمنوشی فشاری به جسمون به هدفمون که همون لاغری برای همیشه است می‌رسونه فقط با تغییر فرمول ها ذهنی مون ما برای همیشه متناسب میشیم
      چاقی من از کجا شکل گرفت و چه عواملی موجب چاقی من شد :
      من موقع تولدم تپل بودم ولی بعد که بزرگتر شدم لاغر بودم و سنی هم نداشتم دبستان بودم که متوجه حرفها بقیه میشدم که میگفتن وای زن فلانی چه هیکلی است تپل است قشنگه و من از اون زمان قشنگی در چاق شدن می‌دیدم و دوره راهنمایی بودم که زن داییم بهم به شوخی یا هرچیز دیگه می‌گفت استخونی می‌گفت از بس لاغر است مهره ها کمرش میشه شمرد از این حرفها و یادم مامانم اون زمان می‌گفت ضعیفیش بخاطر کم خون بودنشه وباید غذا زیاد بخوره چون بعداً که ازدواج کنه به مشکل میخوره واسه کم خونی وگذشت تا اینکه من وارد دبیرستان شدم ویادم بخاطر اون حرفها کم خونی و باورمم این بود قشنگی زن در چاقی اونه که از بچگی در ذهنم نقش بسته بود خوردن دوست داشتم تا اینکه دوم دبیرستان رسید دخترا من مسخره میکردن واسه پهلو داشتن و اسم هایی هم بهم میگفتن کلا به اون اسم صدام میزدن ولی من برام مهم نبود تا تو دانشگاه یکم اندامم برام مهم شد ولی چون چادر میپوشیدم و توجه هم نمی‌کردم برام مهم نبود دانبال لاغری رفتن تا دانشگام تموم شد و فکرم آزاد شد و بفکر خودم افتادم و زیادم چاق نبودم شاید پنج کیلو اضافه وزن داشتم ولی صد ها برابر روم تأثیر بد می‌ذاشت و میگفتم دختری که لاغر است قشنگ تره زیبا است و پسرها دختر لاغر انتخاب میکنن واسه همسر ولی من چون چاقم کسی نمیخادم و کلی از خودم خجالت می‌کشیدم وسرکوفت میزدم خودم و هرکسی هم میومد به خاستگاریم بخاطر باورها منفی درباره خودم که تو چاقی تو فقیری تو بابات کارگره بهم میخورد و بعدمیگفتن تو طلسم شدی فلانی سرتون درد نیارم که چقدر مشکلاتم سر همین طلسم بودن کشیدم که الان فهمیدم همش بخاطر باورها اشتباه خودم بوده وهنوزم با من هستن این باورها تخریب کننده اینم عواملی که من اون مقصر چاقی خودم میدونم1-برنج خوردن با نان سفید 2-شیرینی خامه خوردن3-فست فود خوردن 4-نوشابه 5-کم اب خوردن 6-فعالیت کم کم تحرکی 7-باشگاه نرفتن 8-پیاده روی نکردن صبح ها زود یا تو گرما و نه دویدن9-دراز نشست نرفتن وبرام سخت بود انجام دادنش 10-
      طناب نزدن11-قرص لاغری نخوردن12-نرقصیدن 13-کوهنوردی نکردن از کوه برم بالا که خسته بشم عرق کنم لاغر شم 14-زیاد خوردن در حالت سیری هم با فیلم برنامه غذا میوه شیرینی خوردن چه سیر بودم چه گشنه وقتی غذا میخواستم بخورم باید حتما با فیلم می‌خوردم 15ظهرها خوابیدن با شکم پر16- حسرت لاغری خوردن اعتماد بنفس پایین بی ایمانی به خودم خودم کم دیدن خودم دوست نداشتن خودم سرکوفت زدن خودم بدبخت تنها دیدن و احساس خیلی بد داشتن به خودم 17-عجله داشتن واسه لاغری واسه اینکه من کسی انتخاب کنه و دهن بقیه رو بستن 18-شبها برنج خوردن غذا های سنگین خوردن 19باور نداشتن به خودم و همیشه دانبال این بودم بقیه چی میگن من انجام بدم ولی ته دلم باور نداشتم لاغر بشم 20-ارثی بودن من رفتم روی بابام وخانواده پدریم 21-تند تند خوردن نجویدن غذا 22-و باور اینکه قشنگی زن در چاق بودنش است هیکلی میشه تعریفش میکنن که این باور از کودکی همراه من بوده 23-همیشه به چاقیم توجه کردن در هر صورت و اگه یفرد چاق می‌دیدم خوشحال میشدم می‌گفتم خداروشکر مث این نشدم با ذوق نگاش کردن با دوستام بازی نمی‌کردم دبیرستان تو مدرسه چون من چاقم ومسخره میشم و باعث شکست بقیه میشم خب به هرچی توجه کنی باعث بیشتر شدن اون چیز میشه با تشکر از اینکه وقت با ارزشتون گذاشتید واین مطالب خوندید

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار من میتوانم
      1399/11/04 11:19
      مدت عضویت: 1534 روز
      امتیاز کاربر: 8998 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,726 کلمه

      سلام سلام 😍😍
      به به که چه قدر عالی داریم پیش میریم 😍 و ترتیب فایل ها به دلم میشینه و لذت میبرم ازشون 👌🏻👌🏻..
      بعد از مقدمه و آماده سازی ذهن برای لاغری و درک این نکته که ما انتخاب شده هستیم، میخوایم مسیر سبز حرکت مون به سمت لاغری رو شروع کنیم ✈️🏩
      خدایا به امید تو 🙇🏻‍♀️
      بهترین طریق قرار گرفتن در مسیر لاغری، شروع حرکت از مسیر چاقی است. چرا؟
      چون مشکل که چاقی است به ذهن و جسم ما فشار آورده و ما ناخودآگاه میل داریم به سمت شرایط بهتر که لاغری است، حرکت کنیم. در این حرکت، باید مشکلات چاقی و راه آن به خوبی شناسایی شوند چون موانع لاغری نیز همین ها هستند و با برطرف شدن آنها، لاغری در ما ایجاد میشود…
      من در مسیر لاغری قرار گرفته ام و باید عوامل چاقی خودم را پیدا کنم پس به آنچه در 23 سال چاقی بر من گذشته فکر کنم..
      من چه دلایلی برای چاقی از دیگران شنیده بودم؟
      1.چاقی ارثی.. پرتکرار ترین علت برای چاقی که هروقت نتیجه ای به دست نمیاد خودم و دیگران به آن چنگ میزدیم و خیلی هم دلیل قانع کننده و دهان پرکنی بود چون ارثیه دیگه 😂 کاریش نمیشه کرد و در واقع همینه که هست.. پشت سر این حرف، کلی ناشکری خدا رو میکردم که چی میشد ژن من لاغری باشه؟ 🤔 و….
      اگر کسی در خانواده ما که ژن چاقی در آن غنی بود، لاغر بود، به دلیل شانس و اقبال او بود یا مصرف بسیار کم و محدود شده از مواد غذایی 😕😕
      که شانس رو که من نداشتم 😅و محدودیت غذایی هم که داشتم ولی ژن چاقی کار خودش رو میکرد دیگه 🤫👹…
      2.استخوان بندی درشت هم یکی دیگر از آن باورهای 🤥🤬 بود 😂 و نمیدانم چه کسی و چه وقتی با دستگاه اشعه ایکس بدن مرا آنالیز کرده بود که به این نتیجه رسیده بود که بله من استخوان هایی به اندازه ی انسان های اولیه دارم 😂 😂 و دلیل چاقی من این است.. همیشه هم هرکسی میگفت کلی حرص میخوردم که چرا به من اینو میگه.. استخوان های خودت درشته اصلا 😕🤐😫
      3.حرف ثابت و هميشگي مامانم که : از صبح تا شب نشستی، انتظار داری لاغر هم بشی؟؟؟
      و وجود افرادی مثل ریحانه، مثل ساناز، مثل مرضیه، مثل دوستانم که تحرک خاصی نداشتند ولی متناسب بودند برای من سوال بود که خوب آنها هم مثل من هستند و دوباره میرسیدیم به مبحث ارث و شانس 😊😊 و در این سیکل مخرب در حال گردش دور خودم بودم 😂 🤦🏻‍♀️
      4.هله و هوله خوردن مثل چیپس پفک و.. هم از دلایلی بود که برخی میگفتند دلیل چاقی من است اتفاقا یک بار هم برای مدتی مصرف هرگونه هله هوله را کاملا قطع کردم و خداروشکر هیچ نتیجه ای ندیدم 😂 ولی همچنان خیلی قوی جز دلایل چاقی من بود و میگفتن نه دیگه باید تا آخر عمرت نخوری 😕🤔😮
      5.ماکارونی ،برنج، نان هم که مقصرین ردیف اول چاقی من بودند و باید حداقل برای مدتی مثلا تا آخر عمر آنها را مصرف نمیکردم تا لاغر بشوم. 😮🤔😊
      6.شبیه یک نفر بودن.. آخ آخ از دست این حرف 😂🤦🏻‍♀️ مثلا میگفتن تو به خاله ی مامانت کشیدی که کمرت چربی داره.. اخه من به خاله ی مامانم چه مربوط که به اون کشیده بشم 😂 😂 یا خاله خودم خیلی میگفت تو شبیه منی هرچی بخوری زود چاق میشی و میره به شکمت.. شکم به خاله شبیه، کمر و پهلو به خاله ی مامان شبیه، دست و پا شبیه یمی دیگه و خلاصه انگار بدن من خلاصه ای از بدن فامیل بود 😂 😂… جالب اینکه دختر خالم به عمه ش کشیده بود 😂 😂 همیشه میگفتم خدایا این چه وضعه اخه 🤦🏻‍♀️ چرا اینجوری ژن ها رو تقسیم کردی اخه 😂😂
      همه هرچی ویژگی خوب تو فامیل هست گرفتن به منم آت و آشغال ها رسیده 😕😕
      (فکر داغون بود دیگه 😂 شما ببخشید)
      دقت کردی سریع هم ربطش میدادم به خدا و نق و نوق میکردم که چه وضعشه؟؟؟!!! 😏 😏
      7.سن رشد و بلوغ هم مزید بر علت شده بود تا چاقی ارثی بنده تشدید بشه و خیلی از دوستام بودن که والا هم رشد کردند و هم به بلوغ رسیدند خیلی هم هیکل شون خوب تر شد..
      8.پرخوری هایی که از زمان دوم دبستان به بعد آغاز شد و من دو بشقاب میخوردم بعد میرفتم سرگاز بازهم میخوردم و اخطار هایی که داری چاق میشی انقدر نخور یا اینهمه که میخوری حتما چاق میشی و…

      شروع مسیر لاغری در روش های قبلی چگونه بود؟؟
      معمولا با کوهی از اضافه وزن که باید برطرف میشد رو به رو بودم…
      خانم فلانی شما 25 کیلو اضافه وزن دارید..
      یا خداا😮😮 من؟؟؟؟ خوب چیکار باید بکنم؟؟ هیچی دیگه باید آنقدر سختی بکشی تا جونت دربیاد 😐 نتیجه میده؟؟
      بله حتما 😊
      خوب پس بمیرم هم انجامش میدم..
      (چند ماه بعد) من در حالیکه که نتیجه کاهش وزنم به من برگشت شده بود دنبال روش دیگری برای مبارزه و از بین بردن کوه چاقی بودم… و این چرخه ی معیوب ادامه داشت…
      متفاوت بودن روش لاغری با ذهن
      1.خانم فلانی رویایی ترین وزنی که میخوای برسید چند است؟
      من:54 کیلو گرم با سایز 38 در حالی که شکم هم ندارم و تمام شباهت های من به فامیل از بین رفته (با ذوق و شوق بسیار😍😍)
      2.خانم فاطمه ،فکر می‌کنید بتوانید یک گرم از وزن خود را کم کنید؟
      من: یک گرم؟ 🤔😂 معلومه که میتونم 💯% میتونم نه اصلا 1000% میتونم.. کاری نداره که، مثل آب خوردنه..
      خوب پس به شما تبریک میگیم میتونید با روش لاغری با ذهن به رویای خودتون دست پیدا کنید 😊😊
      من: خیلیییی خوبه 😍 😍 😍 😍 😍 😍 😍

      جملات زیبا 😍 :
      باور کنید لاغر شدن سریع تر از چاق شدن است..
      با هر سرعتی در مسیر لاغری حرکت کنید بارها و بارها سریع تر از زمانی که چاق شده اید لاغری را تجربه خواهید کرد.
      پس با اشتیاق و احساس خوب قدم اول را بردارید 💃🏻
      خیلی خوشحالم که متن های قبل از فایل ها برای من سرشار از آگاهی هستش و از خواندن آنها بی نهایت لذت میبرم. 😊😉
      خوب میرسیم به فایل تصویری :
      1. چاقی، مانعی در برابر موفقیت و خوشبختی من..
      درسته واقعا.. چاقی در زندگی روزمره ی من مانعی بود برای لذت بردن از چیزهایی که دوست داشتم و خیلی چیزها رو مربوط و نامربوط به چاقی وصل میکردم.. مثلا چاق ها که کتاب نمیخونند… آدم چاق که خوشگل نمیشه، چون چاقم نمیتونم این کارها رو انجام بدم و همیشه با این غول بدترکیب در حال مبارزه بودم تا از جسمم بندازمش بیرون و با خیال راحت به زندگیم برسم..
      نکته 💎 من در لاغری با ذهن، یاد گرفتم با چاقی مبارزه نکنم بلکه با لاغری دوستی کنم تا غول چاقی از فرط بی توجهیِ من، خودش جمع کنه و از این جسم بره 😉😁
      2.شور و اشتیاق مسیر لاغری، عاملی مهم برای ادامه دادن من..
      من انسان راحت طلبی هستم 😊 و فکر نمی‌کنم دیگه از لاغری با ذهن در دنیا راهی آسان تر وجود داشته باشه 😊 برای همینه که عاشقشم و ادامه ش میدم.. وقتی فکر میکنم که من دو سال هیچ سختی و رژیم به خودم ندادم، لاغر شدم و باز دارم ادامه میدادم میخوام که همزمان بال دربیارم، گریه کنم و بخندم 🤣.. از بس که راحته.. خدایا شکرت واقعا دمت گرم خیلی آسونهههه لاغر شدن.. مرسی که راه رو بهم نشون دادی..
      برای همینه که هرروز شوق دارم که ببینم امروز چه خبره 👀 و با عشق میام در سایت..

      3.چرا من چاق هستم؟ 🤔
      خوب من الان به خوبی میدونم و ایمان دارم که شخص شخیص خودم مقصر چاقی ام هستم 😊
      اما میخوام ته مانده های باورهایی که چرا من چاق هستم رو که هنوز دارم هم بنویسم تا آنها هم برطرف بشوند..
      با دو سال استمرار داشتن در مسیر لاغری با ذهن من هنوز به سایز و اندام ایده آلم نرسیدم..
      یک سری دلایل در ذهن من مرور میشه که مینویسم و ایمان دارم که خود به خود از بین میره و تغییر میکنه، میدونید چرا ایمان دارم؟ چون یکبار از استاد پرسیدم که من شب ها کنترل خوردنم از دست میدم 😂 من زمستون خوبم تابستون زیاد میخورم، چیکار کنم؟ 🤔 استاد هم گفتند صبر کن درست میشه. اون موقع گفتم حالا یک جواب میدادی دیگه استاد چی میشد 😅😅 ولی واقعا دیدم که خود به خود برطرف شد برای همینه که میگم ایمان دارم خود به خود درست میشه..
      من تغییرات خیلی زیادی داشتم و هرروز آنهایی که پیدا میکنم یا جدید هستند رو یادداشت میکنم، اما برای من سؤال بود که پس نتیجه ی جسمی و لاغری در من چرا ایجاد نمیشه؟ 🤔 و این سوال با جواب هایی همراه بود مثلاً 👇🏻👇🏻
      1.تو میخوای 10 تا 15 کیلو از وزنت رو کم کنی و چون نسبت به کسی که مثلا باید 100 کیلو کم کنه فاصله ی کمتری تا هدفت داری سرعتت کم تر شده و دیرتر به هدفت میرسی.. همیشه اون چندتای آخر با سختی کم میشه و وقت بیشتری میخواد..کلا دست به مقایسه کردنت خیلی خوبه 🤦🏻‍♀️
      2.شاید چربی هایی که داری از نوعی هستش که دیر آب میشه، شاید بدنت با بقیه فرق داره🤔🤔
      3.تو خیلی حواست به اینه که لاغر بشی چی میشه و خودت داری با دست پس میزنی و با پا پیش میکشی. خیلی هم چشمت به دهن مردمه که چی خواهند گفت و…
      4.تو چون تا حالا خودت رو بدون شکم و… خلاصه متناسب ندیدی، انگار نمیخوای باور کنی که میشه لاغر شد و فقط ذوقش رو داری..
      5.تو مطمئن نیستی و ارتباطی بین انجام تمرینات و تغییراتت با لاغری جسمی برقرار نکردی. فرمولِ استمرار در مسیر ذهنی = لاغری جسمی در تو تقویت نشده..
      6.تو به این جسم عادت کردی و انگار یجوری ناخودآگاه راضی هستی و شاید از تغییر می‌ترسی…

      تغییر امروز من:
      امروز صبح، خانوادگی زود بیدار شدیم و من پیشنهاد دادم صبحانه باهم بخوریم.. من سفره چیدم و یهو چنان گشنگی به من هجوم آورد گفتم الانه که سفره رو قورت بدم 😂 😂 ولی آرامش خودم رو حفظ کردم، و با چند لقمه تخم مرغ و یک لقمه مربا سیر شدم.. و دو لیوان چایی تلخ خوردم که خیلی بهم چسبید.. جاتون خالی.. از استادم یاد گرفتم داغ داغ میخورم 🤣 🤣… 😍😍😍 خیلی خوشحالم چون هم سبک از پای سفره بلند شدم هم اینکه دیگه اون باورِ صبحانه باید مفصل و سنگین بخوری تا سالم باشی رو ندارم.. بزن به افتخارم 👏🏻👏🏻👏🏻.. خیلی عالیم مگه نه؟ 😍 همه مون عالی هستیم 😍😍..
      جایزه ی این تغيير عالی لاغریه حتما 💃🏻💃🏻 به به ☺️ ☺️ لاغری جان بیا که منتظرتم 😍😍🎉🎉

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ☺️حبيبه😊
      1399/11/04 05:03
      مدت عضویت: 1663 روز
      امتیاز کاربر: 4816 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,632 کلمه

      سلام سلام
      درود برشما استاد عزيز كه از ديدن فايل هاتون و حرفهاي واقعي روحم نوازش ميشه كه درست اومدي ، راه همينجاست و هي اين بذر اطمينان بِه اين روش داره قوي تر ميشه و ايمانم بيشتر ميشه به اين مسير سبز، خدايا شكرت اعتبارش خودتي
      گام چهارم ٩٩١١٠٣
      چقد برام جالبه كه ميگيد از همون مسير چاقي بايد لاغر بشيم و چقد مثال ماشين قضيه رو براي ذهنم منطقي كرد كه بايد دليل چاقيم رو پيدا كنم و فهميدم هميشه همه راه ها رو رفتم و ميخاستم نتيجه كار رو تغيير بدم و هيچ وقت لذت بخش و پايدار نبود ، خداروشكر من هدايت شدم بِه اون كامپيوتر هوشمنده و خودمم بايد دست بكار بشم و حركت كنم و قدم بِه قدم پيش برم و قطعا مسير لذت بخشيه
      همين كه بِه قول شما توش رژيم و برنامه غذايي و ورزشي و همه اون رنج آور هاي ذهنم نيست همين يه دنيا شاديه و دوام در اين رونده رو تضمين ميكنه، مغز انسان براي اجتناب از درد و رنج طراحي شده و هر روشي كه قراره بندازتش تو درد و رنج اون مقابله ميكنه و وظيفش اينكه كه من رو در مسير لذت رسيدن بِه هركاري هدايت كنه .
      برام جالبه تو اين روش شما نميگيد بريد وزن كنيد وزن الانتون رو قبل شروع بدونيد و يا هدف گذاري كنيد براي وزن كم كردن كه تو روش قبلي لاغري با ذهن كه الان ميفهمم اسمش الكي بود بِه من گفته شده بود و همون روندهاي قبل بود در واقع .
      واقعا من زماني هدايت شدم بِه اين مسير كه از همه جا و همه چي و همه روش ها بريدم و تسليم شدم و از خدا هدايت خاستم بهم بهترين روش رو بهم نشون داد ، خدا خودش ميگه اياك نعبدو و اياك نستعين باش ، بندگي منو بكن و از من بخواه ، اونوقت اگر بندگي كردي و از من خاستي ، منم اهدانا صراط المستقيم ميشم برات هدايتت ميكنم بِه بهترين راحت ترين و كوتاه ترين مسير رسيدن بِه خاستت❤️
      چقد حال خوبي داد كه مسير لاغري با هر سرعتي هم پيش بريد از مسير چاقي زودتر و سريع تره، من اون خاسته عجول بودنم هنوزم ميخاد يك ماهه بِه تناسب اندام برسه ولي من با آگاهي ديگه عجله ندارم و بهش ميگم چند ساله سعي كردي و نشده !؟ چند ساله زمانت رو گذاشتي و هيچ وقت نتيجه دلخواه نرسيدي و هربار فك ميكردي سريع بِه خاستت ميرسوننت ، ميگه ١٣ سال
      ميگم يك سال بدون غر و نق با استمرار همراهم باش ، هيچي نگو ، حواست رو جايي پرت نكن ، متعهدانه كنارم باش و نتيجه داد كه مطمعنم ميده ادامه ميديم ، نتيجه نداد چيزي از دست ندادي يك سال در برابر ١٣ سال هيچي نيست .
      پس بيا باهم با ايمان بِه مسيري كه خدا هدايتمون كرده ، با لذت با حال خوب پيش بريم ، خوشحالي ميدونم خوشحالي كه رژيم و برنامه غذايي و ممنوعيت و ورزش و انقد سرعت بخور و انقد آب بخور الان بيدار شدي آبجوش بخور و قبل غذا فلان؛ ديگه در كار نيست ، توام لذت ميخاي ، اين مسير همونه كه تو دوس داري ذهن قشنگم ، اين مسير با تو همراهه اين مسير با تو و خاسته تو پيش ميره و بِه تو لاغري رو ياد ميده و هم داري يه راه قشنگ براي درست كردن زندگي قشنگ و لذت بخش رو ياد ميگيري و هم بِه خاستت كه تناسب اندامه ميرسي وهمچنين در كنار تناسب اندام كلي اتفاق خارق العاده برات ميافته عزت نفس و خودباوريت نوازش و تقويت ميشه ، آرامش كه واقعا از ته دلم ميخامش برام براحتي اتفاق ميافته ، آزادي خريد و انتخاب رنگ ها ، چقد شيرين و لذت بخشه ، خدايا شكرت
      پس من با تعهد اين مسير رو پيش ميرم ❤️

      🟣عوامل چاقي من 🟠
      از چه سني چاق شدي؟ چه خاطراتي از چاق شدن داري؟ چه مشكلاتي با چاق شدن داري ؟

      يادم نمياد از چه سني چاق شدم
      ولي عكساي كوچيكيم متناسب بودم
      ولي من قدبلند بودم و بهم ميگفتن درشتي ، و نيمه دوم بودم و هميشه يادمه از بعضي دوستام تو مدرسه درشت تر بودم ، ولي چاقي تا دوران بعد كنكور و دانشگاه اصلا يادم نيست و عكس هامم كه الان تو ذهنم هست متناسب بودم ، خيلي پر تحرك و چابك بودم
      و اصلا يادم نمياد هيچ وقت بهم گفته باشن تو چاقي
      ذهن من اصلا ياري گر خوبي براي اتفاقات ناخوشايند گذشته نيست و زياد يادم نمياد
      اولين رژيمم كه يادمه اوايل سال ٩٠ بود و يادمه يه دوره هم اون موقع بِه پيشنهاد داييم قرص چربي سوز خوردم ولي اصلا باورشون نميكردم كه با قرص بشه لاغر شد و حتي يك گرم تاثير نداشت رو من
      اون رژيم دكتر كرماني سال ٩٠ ، قبل نامزديم بود و ٨ كيلو كم كردم خيلي زيبا شده بود اندامم و هركي اومد مراسم ميگفت خيلي خوب شدي ولي خوشيش موقت بود و دوران خوش نامزدي و فرمول هاي چاقي كه از قبل بودن و آماده اين مناسبت بودن تا روي كار بيان ، با ازدواج چاق ميشي، تو مثل عمه هاتي و اونا هم هميشه اضافه وزن داشتن و فرمول خوشي كه همش ختم ميشد بِه بيرون و رستوران و…
      تا سال بعدش كه عروسيمون بود من برگشته بودم بِه همون وزن قبل و اصلا حال و حوصله رژيم نداشتم ولي دلمم ميخاست لاغر باشم براي اون مراسم يادمه يه رژيمي رو شروع كردم ولي نهايت يكي دو كيلو كم كردم
      صورت چاقي ندارم و اندامم تو لباس عروس پوشيده بود و من اصلا تلاشي نكردم كه بيشتر از اون سختي لاغري رو تحمل كنم
      گردش هامون حتي تو طبيعت هم ختم ميشد بِه رستوران و يا خونه غذاهاي رنگ و وارنگ درست كردن و موقع خوشي خوردن و موقع نا خوشي هم خوردن و مدتي هم بود سركار نميرفتم و خونه بودم بعد عروسيم ؛اين تلويزيون و همش خوردن تنقلات وقت گذروندن من بود و شبا با دوستا مهموني و بازم بخور و بخور
      مسافرتا و همون خوشي هايي كه خوراكي ها حرف اول رو ميزدن و بيشترين خرج براشون ميشد و مهم بودن
      هر سال دو ماه قبل عيد هدف ميذاشتم و از يه روشي ميگفتن اينسري ديگه لاغر ميشي ولي دريغ از لاغر شدن و نتيجه مطلوب
      ١٣ تا عيده هميشه تصميمم همين بوده
      ديگه بي اعتبار شدم پيش خودم و شدم مثل چوپان دروغگو
      نميدونم چرا وقتي سالهاي قبل نتيجه نگرفتهبودم بازم سال بعد ميگفتم ميشه !!!!!!
      اونم تو مدت كم و فرمول عجله
      بعد عيد ميشد و باز ميگفتم چقد خوردم از ارديبهشت يه رژيم ديگه
      واقعا مسخره بود
      فقط ميخاستم از رنج چاقي فرار كنم و راه هاي اشتباه رو دوباره و دوباره ميرفتم فقط اسماشون فرق ميكرد
      ولي همون مقاله رنج و لذت كه ميگفتيد ، رنج و لذت من در سطح جسم و بيرون اشتباه بود
      لاغري سخت بود پس رنج بود و چاقي لذت
      واي واي يادم مياد هميشه هميشه ميرفتم خريد تو اتاق پرو از خودم بدم ميومد چاقيم تازه به چشم ميومد و ميگفتم ميرم ديگه لاغر ميشم
      يه كاري هميشه هم تكرار ميكردم لباس هاي سايز كوچيك كه خوشم ميومد ميخريدم و ميگفتم اين بار ديگه اندازمه😅 مسخره نبود ! ولي هيچ وقت هيچ كدوم اندازم نشد، و پارسال همه اونا رو بخشيدم ، گفتم هر موقع لاغر شدي برو بخر
      مانتويي توش بود كه سال ٩٠ خريده بودم 😤
      آخ آخ توزايمانم تركيدم ديگه وزنم روز زايمان شده بود ١١٠ كيلو ، خداي من ! جالبه كه دكترم هم ميگفت بچه وزن نميگيره خيلي ، من كيلو كيلو ميرفتم بالا ولي بچه وزنش خيلي بالا نميرفت ، بعد زايمانم افتضاح بود ، ديگه لباس هاي قبلم اندازم نبود و چند ماه مونده بود بِه عيد و درباره مثل قبل رفتم سراغ رژيم واي خير نشد ، طبق معمول
      ما سال ٩٣ اولين باشگاهمون افتتاح شد ولي دريغ از متناسب شدن من بِه طور كامل و دايم تو اينهمه سال
      خودم انقد زجر ميكشيدم هر بار كلاس هاي چربي سوزي رو شركت ميكردم و كه موقت ميرفتم
      سال ٩٦ بعد ١٠ ماهگي دخترم ، از يكي از مربي هامون كه ديده بردم شاگردهاش خوب نتيجه گرفتن رژيم گرفتم و كنارش كمي ورزش
      لاغر شدم كم كم ٦ تا ٨ كيلو كردم از وزن ٩٠ كه بعد زايمان برام مونده بود
      ولي اينم كه آخرين رژيمم بود و دوبار هم گرفتمش آخرين رژيم زندگيم بود و ديگه هربار خاستمم ذهنم گفت بسه چند ساله نتيجه نگرفتي! بازم ميخاي شروع كني؟ من نميذارم ديگه
      تا اينكه ديگه از همه جا خسته رسيدم بِه اون پيج لاغري با ذهن و شروع كردم ، از اينكه ميگفت همه چي ميتوني بخوري خوشحال بودم
      اما اينكه اولش شروع شد با اينكه انقد بايد بجويي ، اين زمان احساس معده بخوري ، تو اين زمان ها آبجوش بخوري
      و نمره گزارشم خوب نميشد و هميشه آرام خوردن نمره خوبي نداشت موقع اين از غذا دست كشيدن نمره خوبي نداشت
      تو اين مسير هم كه سه بار شروع كردم و هر سه بار بين ٦ تا٨ كيلو كم كردم
      ولي موقت بود و باز برگشتم بِه خونه اولم .
      يادم رفت اينو بگم فك كنم سال ٩٤ بود تو يكي از باشگاه ها مربي داشتيم كه گياه خوار بود ، خام گياه خوار ، وگان بود و كلا همه رو تشويق ميكرد بِه اين راه و خيلي هم متناسب بود و رو من كه خسته از چاقي بِه همه جا چنگ ميزدم براي لاغري و چقد مثل بدبختا بودم انگار موش آزمايشگاه بودم هركي هرچي ميگفت ميگفتم انجام ميدم كه اين بار خلاص بشم از چاقي، برام كتاب آورد در مورد گياه خواري اوف يادم مياد از خودم بدم اومده بود چرا تا الان گوشت خوار بودم و چند وقتي ادامه دادم ولي باردار كه شدم ولش كردم ، فقط اين روش با روان و روح من بازي كرد و يك پاكسازي گوارش شد برام .
      تا اينكه الان اينجام و خوشحالم از اين مسير سبز ❤️
      من با همه وجود ميخام كه لاغر و متناسب بشم و متعهدانه اين مسير رو پيش ميرم .

      سپاسگزارم
      در پناه الله مهربان شاد و ثروتمند باشيد .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم